You are on page 1of 8

‫ادبیاتوزبانشناسی‬

‫مقاله‬

‫فاطمهکردچگینی‬

‫شوخ طبعي از مؤثرترین قالبهاي بیان هنري است که به علت شیریني و جاذبه خاص خود با اکثر‬
‫روانها سازگار ميافتد و به همین دلیل مخاطبان بیشتري را به خود اختصاص مي دهد‪ .‬همچنین‬
‫با ابزار خنده – که آثار جدي را از آثار غیر جدي و شوخ طبعانه متمایز ميکند‪ -‬انبساط روحي در‬ ‫شعرهاياجتماعياخوان‬
‫مخاطب پدید ميآورد و از این طریق با در دست گرفتن احساسات و عواطف وي‪ ،‬پیام خود را به‬ ‫دارايلحنيانتقادي‬
‫طور غیر مستقیم بر باور وي می نشاند‪.‬‬ ‫است؛یعنيشاعرصرفاً‬
‫بررسي طنز و شوخ طبعي که یکي از مؤثرترین قالبهاي بیان هنري است‪ ،‬در اشعار شاعران‬ ‫بهبیانمسائلاجتماعي‬
‫برجستة پس از نیما کمترمورد توجه قرار گرفته است؛ تا آنجا که جز مطالب پراکنده‪ ،‬در برخي‬
‫بسندهنميکند؛بلکهدر‬
‫کتب و مجالت‪ ،‬هیچ گاه اشعار طنز این شاعران به طور مستقل بررسي و نمایانده نشده است‪.‬در‬
‫این نوشته کوشش بر آنست تا از این زاویه به اشعار مهدی اخوان ثالث_ یکی از شاعران برجسته‬ ‫اغلبایناشعارعلیه‬
‫شعر معاصر_ پرداخته شود‪.‬‬ ‫وضعیتموجودانتقادو‬
‫بررسی سیر شعر و اندیشه اخوان نشان می دهد که وی در ابتدا شعر سنتي ميگوید‪ ،‬حتي در‬ ‫اعتراضميکند‪.‬دراین‬
‫قالبهایي چون قصیده که عمرشان به پایان رسیده‪ .‬نخستین مجموعه شعرش‪ ،‬ارغنون (‪،)1330‬‬ ‫زمان است که به طنز به‬
‫مجموعهاي از همین اشعار است با زبان‪ ،‬بیان‪ ،‬قالب و ساخت سبک خراساني‪ ،‬بعد از آشنایی با نیما‬ ‫عنوانیکيازابزارهاي‬
‫به شعر نو و شیوة جدید او متمایل شد و بعد از حادثه مهم شکست نهضت ملي در سال ‪ 1332‬دوره‬ ‫مبارزةاجتماعيدرآن‬
‫جدیدي از شاعري او آغاز گردید‪ .‬در مجموعه زمستان (‪ ،)1335‬به تقلید از نیما ولي ترسخوردهتر از‬ ‫شرایطاختناق [سال‬
‫او و دیگران‪ ،‬به شعر شکست و سمبولیک روي آورد‪ .‬شیوة سمبلیک را در مجموعه آخر شاهنامه‬ ‫های دهه سی و چهل]‬
‫(‪ )1338‬نیز ادامه داد؛ اما به گونهاي غیر تقلیدي و مستقلتر‪ .‬تا اینکه در مجموعه از این اوستا‬
‫توجهميکند‬
‫(‪ ،)1344‬به اوج شیوه جدید خود دست یافت و بهترین شعرها و داستان وارههاي شعري را عرضه‬
‫که گذشته از صداقت ذاتي که دارد با میراث فرهنگي این سرزمین آشناست و با گذشته ادبي ما پیوندي استوار دارد و از همین‬ ‫کرد‪ .‬شکوه شاعري او در این مجموعه به باالترین سطح خود رسید‪ .‬پس از این اثر شعر او از اوج‬
‫‪1‬‬
‫رهگذر است که واماندگي و درماندگي این نسل را خوب احساس ميکند‪»....‬‬ ‫فرود ميآید‪ .‬در مجموعههاي بعد‪ ،‬به تدریج از زبان شعر نو به ویژه زبان شعر نیمایي عقب مينشیند‪ .‬تا آنجا که در زندگي‬
‫اخوان به عنوان شاعری طنز سرا شهرت ندارد؛ اما وی روحیهاي شوخ و بذلهگو داشت که در اشعارش تاثیر گذاشته است‪.‬‬ ‫ميگوید اما باید زیست ‪ ،...‬در قالبهاي نیمایي‪ ،‬منتها به دور از شگردهاي اساسي آن‪ ،‬به داستانسرایي نظم گونه توجه می‬
‫سیمین بهبهاني درباره نخستین دیدارش با اخوان ميگوید‪:‬‬ ‫کند و در آثار دیگر‪ ،‬پاییز در زندان (‪ ،)1348‬دوزخ اما سرد (‪ )1357‬و به ویژه در تو را اي کهن بوم و بر دوست دارم (‪)1368‬‬
‫«به او گفتم اگر اشکهایي که با خواندن شعرهایت ریختهام جمع ميکردم‪ ،‬شاید یک بشکه ميشد!‬ ‫همین شیوه و همچنین سیر قدمایي را ادامه می دهد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬یعني شعر من هنري بیشتر از این ندارد؟‬ ‫دکتر شفیعي کدکني درباره شعر اخوان نوشته اند‪« :‬سایه روشنهاي زندگي اجتماعي ما در این چند سال اخیر در شعر او‬
‫گفتم‪ :‬البته که دارد‪ .‬بچههاي من عاشق شعرهاي تو هستند‪ .‬گاهي هم پسرم آنها را برایم ميخواند‪.‬‬ ‫بیش از هر شاعر دیگر انعکاس داشته است و این بازتابي طبیعي و صمیمانه است‪ ....‬راز توفیق وي در این است‬

‫سال اول(هفتم)‬
‫شماره ‪28 1‬‬
‫پاییز ‪87‬‬
‫ما در اشعار اخوان با دو‬ ‫و به همین دلیل‪ ،‬تعهد او در «بي تعهدي» است‪ .‬و البته در همین بيتعهدي است که آن چیزي را‬ ‫گفت‪ :‬یعني بچهها شعرهاي مرا دوست دارند؟‬
‫گروه از اشعار طنز و شوخ‬ ‫‪3‬‬
‫ميگوید که ميخواهد‪ ،‬نه آنچه را که جهانبیني سیاسي خاصي به او تحمیل ميکند‪».‬‬ ‫دیدم از دست طنزش خالصي ندارم گفتم‪ :‬نه‪ ،‬یعني من و پسرم و پدرم و هفت ج ّدم عاشق شعرهایت هستیم‪.‬‬
‫طبعانهمواجهیم‪.‬یک‬ ‫با این توضیحات‪ ،‬باید گفت ما در اشعار اخوان با دو گروه از اشعار طنز و شوخ طبعانه مواجهیم‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫گفت‪ :‬شاعر دروغگوست‪ ،‬هفت ج ّدت که شعر مرا نخواندهاند!»‬
‫گروه اشعاری است که در‬ ‫یک گروه اشعاری است که در قالبهاي سنتي سروده شده و در دو مجموعه ارغنون و ترا اي‬ ‫این روحیه در اشعار اخوان نیز تاثیر گذاشته است‪ .‬بررسي اشعار وي نشان ميدهد که او از همان ابتدا و در مجموعه ارغنون‪،‬‬
‫قالبهايسنتيسروده‬ ‫کهن بوم و بر دوست دارم به چشم ميخورد و اغلب سرخوشانه است‪ .‬گروه دیگر طنزهایي است‬ ‫که در قالب سنتي است؛ به طنز و دیگر انواع شوخ طبعي توجه دارد‪ .‬بعد از روي آوردن به شعر نو و انتخاب زبان تمثیلي و‬
‫شده و در دو مجموعه‬ ‫که در اشعار نو و نیمایي اخوان دیده ميشود و در مجموعههاي دیگر وی‪ ،‬بعد از ارغنون و پیش‬ ‫سمبولیک‪ ،‬این توجه همچنان ادامه ميیابد؛ اما در شکل و ساختار و زباني متفاوت و از آنجا که اکثر اشعار نو اخوان پس از‬
‫از ترا اي کهن بوم و بر دوست دارم به چاپ رسیدهاند و از آنجا که پس از کودتا سروده شده و‬ ‫کودتاي ‪ 28‬مرداد ‪ 1332‬سروده شدهاند‪ ،‬حوادث پس از کودتا و دردمندي و یأس ناشي از آن در این اشعار منعکس شده‬
‫ارغنون و ترا اي کهن‬
‫درباره مسائل سیاسي – اجتماعي آن زمان است‪ ،‬تلخي و یاس بر آنها حاکم است و آنچه این‬ ‫است‪.‬‬
‫بوم و بر دوست دارم به‬ ‫طنزها بر لب مينشانند‪ ،‬زهرخند است‪.‬‬ ‫سالهاي دهه سي و چهل که اوج شکفتگي شعر اخوان است‪ ،‬وقف سرودن اشعار سیاسي – اجتماعي ميشود‪ .‬شعرهاي‬
‫چشم ميخورد و اغلب‬ ‫بنابراین‪ ،‬این دو گروه همانطور که از لحاظ ساختار متفاوتند از لحاظ مضمونهاي مورد توجه در‬ ‫اجتماعي اخوان داراي لحني انتقادي است؛ یعني شاعر صرف ًا به بیان مسائل اجتماعي بسنده نميکند؛ بلکه در اغلب این‬
‫سرخوشانهاست‪.‬گروه‬ ‫اشعار طنزآمیز و انواع اشعار شوخ طبعانه نیز با هم تفاوت دارند‪ .‬به همین دلیل در بررسي طنز‬ ‫اشعار علیه وضعیت موجود انتقاد و اعتراض ميکند‪ .‬در این زمان است که به طنز به عنوان یکي از ابزارهاي مبارزة اجتماعي‬
‫دیگرطنزهایياست‬ ‫اخوان‪ ،‬اشعار طنز و شوخ طبعانه او را باید به دو گروه نو و سنتي تقسیم کرد‪.‬ما در این مبحث‬ ‫در آن شرایط اختناق توجه ميکند‪.‬‬
‫که در اشعار نو و‬ ‫به بررسي اشعار طنز اخوان در قالبهاي سنتي ميپردازیم که اشعار دو مجموعه ارغنون و ترا‬ ‫ال محسوس است و حتي وسیلهاي است براي بیان موثرتر طعن و تمسخرهاي‬ ‫در این دوره در طنزها لحن حماسي او کام ً‬
‫نیمایياخواندیده‬ ‫اي کهن بوم و بر دوست دارم را شامل است و بررسی اشعار نیمایی وی را به فرصتی دیگر وا‬ ‫تلخ و گزندهاش‪ .‬در این زمان غلبه با طنزهایي است که مضمون سیاسي – اجتماعي دارند‪.‬‬
‫ميشود‬ ‫می گذاریم‪.‬‬ ‫هر چه از سالهاي نزدیک به کودتاي ‪ 32‬دورتر و به مجموعه آخر اخوان نزدیکتر ميشویم‪ ،‬توجه به طنز سیاسي –‬
‫***‬ ‫اجتماعي‪ ،‬نیز کمتر ميشود‪ .‬از مجموعه درحیاط کوچک پاییز در زندان و بعدها در دو مجموعه زندگي ميگوید اما باید‬
‫اخوان شاعري را با مجموعه ارغنون آغاز کرد و با مجموعه ترا اي کهن بوم و بر دوست دارم به‬ ‫زیست‪ ...‬و دوزخ اما سرد طنز جاي خود را به اشعار روایي کم عمق ميدهد که تنها لحن شوخ طبعانه دارند و از ظرافت و‬
‫پایان برد‪.‬این دو مجموعه عالوه بر ساختار در محتوا نیز شبیه به هم هستند‪ .‬هر چند تنوع مضامین در مجموعه دوم بیشتر‬ ‫گزندگي طنز به دورند‪.‬‬
‫است‪ .‬به گفته سیمین بهبهاني‪« :‬از دوست تا دشمن‪ ،‬از خدا و اهورامزدا و ال و یهوه تا شیطان و ابلیس و اهریمن‪ ،‬از توس‬ ‫اخوان در اواخر عمر و در آخرین مجموعه شعرش‪ ،‬ترا اي کهن بوم و بر دوست دارم‪ ،‬که دوباره به سرودن شعر در قالب سنتي‬
‫و ري و اصفهان تا یشت ورامین و گورستان آبکوه‪ ،‬از تنسگل و بید و چنار تا عرعر و خرزهره و از رسوم و سنن زمانه (مانند‬ ‫ميپردازد‪ ،‬به طنز و شوخ طبعي توجه ميکند؛ اما این بار بیشتر از طنز سیاسي – اجتماعي به انواع دیگر شوخ طبعي ميپردازد‪،‬‬
‫خوان نهادن و بزم چیدن مخلفات) تا انتخاب «متعلّقه» و «متعلقات» آن واز پارتي بازي و توصیه نویسي و گله گزاري و عذر‬ ‫به گونهاي که در این مجموعه اشعار متعددي در انواع شوخ طبعي (هجو‪ ،‬هزل‪ ،‬مطایبه و حتي شوخي) به چشم ميخورد‪.‬‬
‫خواهي تا شکوة زنان توسط موسي به خدا‪ ،‬و از همه گونه اسطوره و آیه و ضربالمثل و ‪ – ...‬که همه نشان دهندة فرهنگ‬ ‫مسائل سیاسي و اجتماعي حضور بسیار کمرنگي در این مجموعه دارد‪ ،‬آنچه اخوان در این شعرها مطرح ميکند گروهي از‬
‫‪4‬‬
‫عام وخاص این زماناند‪ -‬در ارغنون و ترا اي کهن بوم و بر دوست دارم ميتوان پیدا کرد‪».‬‬ ‫اندیشههاي عمومي و بدون خاستگاه فکري مشخص و بیشتر انعکاس مسائل مربوط به زندگي شخصي اوست‪.‬‬
‫در این دو مجموعه عالوه بر اشعار طنز آمیز‪ ،‬نمونههاي متعددي از اشعاري که در دیگر انواع شوخ طبعي سروده شدهاند‪،‬‬ ‫سیمین بهبهاني در این باره مينویسد‪« :‬در سالهاي اخیر‪ ...‬همه چیز براي اخوان جنبه جدي خود را از دست داده بوده است‪.‬‬
‫به چشم ميخورد‪.‬‬ ‫نميخواهم بگویم به پوچي و پوچ انگاري رسیده بود‪ ،‬بلکه به نظر ميرسد که به همه چیز از باال نگاه ميکند و در آن پایین‪،‬‬
‫قالبهایي که اخوان در این دو مجموعه براي اشعار طنز و شوخ طبعانه خود برگزیده‪ ،‬همان قالبهایي است که در شعر‬ ‫موجودات و اشیایي را ميبیند که کوتاه و پرپري و غیر واقعي هستند‪ .‬با چنین خصوصیاتي نميتوان اخوان را یک انسان جدي‬
‫کالسیک فارسي نیز‪ ،‬اغلب شاعران آنها را براي چنین مضامیني به کار بردهاند‪ .‬این قالبها در شعر اخوان به ترتیب کاربرد‬ ‫پنداشت‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬باید بگویم جدي بودن او در همین غیر جدي بودن است‪ .‬او دیگر نباید با حوادث از روبرو برخورد‬
‫عبارتند از‪ :‬قطعه‪ ،‬قصیده‪ ،‬مثنوي‪ ،‬رباعي و دو بیتي‪ ،‬غزل‪.‬‬ ‫کند؛ باید از کنار آنها بگذرد‪ .‬او با تجارب گذشتهميداند که جلودار هیچ توفان و هیچ سیلي نیست‪ .‬پس باید صبر کند تا توفان‬
‫اگر از دیدگاه جمال شناسي شعر کالسیک بنگریم‪،‬باید گفت اخوان سعي دارد در این دو دفتر‪ ،‬بیشتر معیارهاي شعر سنتي را‬ ‫و سیل بگذرد‪ .‬این است که دیگر «تعهد» (بخصوص در معناي سطحي و فرسودهاش) براي او امري بیرون از دسترس است؛‬

‫‪29‬‬
‫و‪ ...‬گاه اغلب بسیار متفاوت است؛ اما برخی از مضامین از گذشته تا به امروز‪،‬اغلب مورد توجه طنز پردازان بوده است و از آنجا‬ ‫ال وزن و قافیه متناسب با مضمون را در اکثر شعرها به کار ميگیرد که در‬ ‫رعایت کند‪ .‬مث ً‬
‫که اخوان نیز در این گروه از طنزهای خود به آنها توجه داشته است؛ اشاره به این مضامین خالی از لطف نیست ‪:‬‬ ‫برخي شعرهاي طنز او و در مطایبهها‪ ،‬ردیف و قافیه تاثیر مهمي در ایجاد موسیقي و هنريتر‬
‫‪ -1‬مشیت الهي گاه مورد اعتراض و تأمل بوده است‪ .‬برخي از مجذوبان درگاه حق و حکیمان به خود جرأت داده و زبان‬ ‫شدن طنز دارد‪ .‬به عنوان مثال در دو شعر «توضیح واضح» در مجموعه ترا اي کهن بوم و‬ ‫عالوه بر انتقاداز‬
‫اعتراض بر حق گشودهاند‪ .‬اختالف در آفرینش و بي عدالتي در برخورداري از نعمتها و بیهودگي جهان‪،‬مهمترین موضوعاتي‬ ‫بر دوست دارم و «تازگيها» در مجموعه ارغنون‪.‬‬ ‫مردمان یک شهر‪ ،‬اخوان در‬
‫هستند که اینگونه طنزها را ميسازند‪ .‬این گونه اختالفات برخي آگاهان نکتهبین را واداشته ضمن اعتراض بر سرنوشت به‬ ‫عالقه به زبان مکتب خراساني را گاه در میان برخي ابیات نشان ميدهد‪ .‬به عنوان مثال در‬ ‫انتقادهاي اجتماعي خود‪ ،‬گاه‬
‫چون و چراهاي طنز آمیز بپردازند‪ 5.‬گاهي برخي از این اعتراضها خالي از لطف نیست‪ .‬ناصرخسرو در قصیدهاي که با همین‬ ‫این بیت از قطعه «براي زنم» از مجموعه ترا اي کهن بوم و بر دوست دارم‪:‬‬ ‫یک طبقه یا گروه اجتماعي را‬
‫مضمون سروده‪ ،‬ميگوید‪:‬‬ ‫آب و تاب این جهان از خوي اوست ‪ /‬من جزیرهي خشک و ریگی ساحلم‬ ‫هدف طنز خود قرار ميدهد‪.‬‬
‫خدایاراست گویم فتنه ازتوست ‪ /‬ولی از ترس نتوانم جغیدن‬ ‫ترا اي کهن بوم‪209/...‬‬ ‫در این میان‪ ،‬طبقه بازاریان‬
‫‪6‬‬
‫لب ودندان ترکان ختا را ‪ /‬نبایستی چنین خوب آفریدن‬ ‫به کار بردن «جزیرهي خشک» به جاي «جزیرة خشک» و «ریگي ساحل» به جاي‬ ‫و به خصوص گروهي که‬
‫‪ -2‬گاه طنز پرداز حملة خود را متوجه کل بشر ميکند و آنها را به تمسخر ميگیرد که ممکن است ناشي از دیدگاه بدبینانه طنز‬ ‫«ساحل ریگي» از مختصات سبک خراساني است‪ .‬البته باید گفت‪ ،‬هر چند قالب و حتي گاه‬ ‫با ریاکاري و عمل به ظاهر‬
‫پرداز نسبت به نوع انسان باشد‪« .‬بر اساس چنین بینشي بدي بر انسان غالب است و نیکي در وجود او نایاب‪ .‬پیش کشیدن‬ ‫زبان و بافت شعرها نیز سنتي و کالسیک است؛ اما مضمونها در اکثر قریب به اتفاق اشعار‪،‬‬
‫دین‪ ،‬آن را وسیلهاي براي‬
‫‪7‬‬
‫حقیقت به زبان طنز باعث ميشود که انسان از گرایش به سوي زشتيها و پلیديها دست بردارد‪».‬‬ ‫نو و امروزي هستند و یکي از ویژگيهاي اشعار طنز اخوان در این گروه‪ ،‬وجود حال و هواي‬
‫‪ -3‬گاهي مردم یک شهر یا یک منطقه خاص مورد طنز و ریشخند قرار ميگیرند و بعض ًا صفاتي خاص به آنها نسبت‬ ‫زمانه و حتي نام اشخاص معاصر (خانواده‪ ،‬دوستان و آشنایان‪ )...‬در شعر اوست که به ویژه در‬ ‫فریب مردم و مال اندوزي‬
‫داده ميشود که همان صفات دستاویزي براي طنز ميشود به گونهاي که با ذکر نام شهر‪ ،‬صفاتي که مردم آن شهر به آن‬ ‫اشعار مطایبه آمیز‪ ،‬شوخيهاي منظوم او را با دوستان وآشنایانش ميتوان دید‪.‬‬ ‫بیشتر قرار ميدهند‪ ،‬هدف‬
‫موصوفند‪ ،‬در ذهن تداعي ميشود‪ .‬در ضربالمثلها و لطیفهها این مضمون بیشتر به چشم ميخورد‪ .‬در گذشته برخي شاعران‬ ‫دایرة واژگاني او نیز بسیار وسیع است‪ .‬هم از زبان ادبي و رسمي استفاده ميکند و هم از زبان‬ ‫انتقادهاي طنز آمیز‬
‫با هجویههایي که درباره مردم یک شهر ميگفتند‪ ،‬سبب ميشدند تا صفاتي به نام مردم آن شهر ثبت شود‪.‬‬ ‫عامیانه‪ .‬حتي گاه از واژگان زبانهاي خارجي‪ .‬مثال در شعر «دختر به شرط چاقو» از مجموعه‬ ‫او هستند‬
‫مردم سرزمینهاي مختلف نیز با ملل و اقوام ساکنان سرزمین دیگر‪ ،‬که آنها را غیر خودي ميانگارند گاه چنین برخوردي‬ ‫ترا اي کهن بوم و بر‪ ...‬براي فراهم کردن قافیه از زبان آلماني کمک ميگیرد‪.‬‬
‫دارند و آنها را فاقد برخي صفات معمولي و متعارف ميدانند و اسباب شوخي و خوش طبعي خود قرار ميدهند‪.‬‬ ‫با تربیت تو ّکل هرگز مکن فراموش‪ /‬من دارم این عقیده‪ ،‬داس ایست اَي‬
‫‪ -4‬نابسامانیهاي اجتماعي نیز ممکن است به اشکال گوناگون موضوع طنز واقع شود‪ .‬گاه طنز خصلتهاي ناپسندي را هدف‬ ‫ترا اي کهن بوم و بر ‪246/...‬‬
‫انتقاد قرار ميدهد که جنبه اجتماعي دارد و ناظر به روابط اجتماعي ( همچون رشوه و‪ )...‬است‪ .‬گاهي هدف انتقاد طنز یک‬ ‫اخوان در پينوشت توضیح ميدهد که این جمله به معني «این یک ایده و نظر است» ميباشد‪.‬‬
‫گروه اجتماعي است که ممکن است از هر قشري باشند‪ ،‬در این صورت آنچه باعث ميشود که گروهي هدف انتقاد طنز پرداز‬ ‫در اشعار این گروه توجه ویژهاي به ضربالمثلها دارد و در طنزها ميبینیم که از مضمون یا حتي خود یک ضربالمثل‬
‫قرار گیرند‪ ،‬ویژگي مشترکي است که در میان آن گروه وجود دارد و مایه رنجش و آزار طنز پرداز و دیگران است‪.‬‬ ‫استفاده ميکند تا محتواي طنز آمیز مورد نظر خود را بیافریند‪ .‬البته استفاده از ضربالمثلها در مطایبات بیشتر است که‬
‫‪ -5‬مضامین سیاسي نیز مورد توجه طنز پردازان‬ ‫در آنها ضمن ًا از فرهنگ و اعتقادات عوام‪ ،‬الفاظ‪ ،‬عبارات و کنایههاي عامیانه نیز‬
‫بوده است‪ .‬روابط سیاسي حاکم بر جامعه‪،‬‬ ‫استفادهميکند‪.‬‬
‫حکومتهاي ستم پیشه و زمامداران ستمگر‬ ‫از آنجا که اخوان در این دو مجموعه در انواع شوخ طبعی شعر سروده است‪ ،‬در‬
‫هدف طنزند‪ .‬در این صورت انتقاد از جانب‬ ‫ادامه ضمن تعریف مختصر ودقیق هر یک از انواع سخن شوخ طبعانه‪،‬به بررسی‬
‫کساني صورت ميگیرد که به حکومتها‬ ‫اشعار می پردازیم‪.‬‬
‫وابسته نیستند و چنین چیزي در تاریخ ما تا قبل‬ ‫الف‪ -‬اشعار طنزآمیز‬
‫از انقالب مشروطه‪ ،‬کم است‪ .‬طنز سیاسي در‬ ‫طنز کلمهاي عربي است که در اصل به معني فسوس کردن و بر کسي خندیدن‬
‫گذشته اغلب از زبان دلقکها و دیوانه نمایان‬ ‫است‪ .‬طعنه‪ ،‬سخن به رموز گفتن و ناز را نیز از دیگر معاني آن ذکر کردهاند‪.‬‬
‫و مجانین عقال‪ ،‬بیان ميشده است‪ .‬از دوره‬ ‫شاعران و نویسندگان گذشته نیز طنز را به همین معاني به کار بردهاند‪.‬‬
‫مشروطه به بعد طنز سیاسي گسترش قابل‬ ‫استعمال این کلمه در معني اصطالحي امروزي‪ ،‬کاربردي جدید است و مربوط‬
‫توجهي ميیابد و طنز پردازان با صراحت به انتقاد‬ ‫به فارسي معاصر؛ اما پیش از آن معناي تحتاللفظي خود را داشت‪ .‬از دوره‬
‫طنز آمیز از نابکاريهاي ستمگران و خائنان به‬ ‫مشروطیت که به علت توجه شعرا و نویسندگان به اجتماع و اصالح و ارشاد‬
‫وطن ميپردازند‪.‬‬ ‫مردم‪ ،‬طنزنویسي به عنوان یکي از اسباب این کار رایج شد‪ ،‬کمکم وجود کلمهاي‬
‫‪ -6‬تعصبات و سختگیريهاي مذهبي و‬ ‫که این نوع جدید از آثار را توصیف کند‪ ،‬احساس ميشد‪.‬‬
‫ریاکاري و ظاهر نمایيها همواره از مهمترین‬ ‫مفهومي که ما امروزه از طنز اراده ميکنیم‪ ،‬مفهومي فراتر از ریشخند و استهزاي‬
‫آماج و اهداف حمله طنز بوده است‪ .‬زیرا مقدس‬ ‫صرف و معادل با ‪ Satire‬در ادبیات غرب است‪.‬‬
‫نمایان کساني هستند که با دست آویز قرار دادن‬ ‫اگر بخواهیم در مجموع تعریفي کلي از طنز داشته باشیم‪ ،‬باید گفت‪:‬‬
‫مذهب و سوء استفاده از اعتماد مردم‪ ،‬زشتترین‬ ‫طنز اثري هنري است که با بیاني غیر مستقیم و با شیوهاي تمسخرآمیز به انتقاد‬
‫و خطرناکترین مفاسد اخالقي و معنوي و‬ ‫از ضعفهاي اخالقي‪ ،‬فساد اجتماعي‪ ،‬اشتباهات بشري یا حتي مسائل ماوراي‬
‫اجتماعي را به وجود ميآورند‪.‬‬ ‫طبیعي ميپردازد که هدف از آن ایجاد تحولي سازنده است‪.‬‬
‫در ابتداي شاعري دو شهر خراسان و تهران‬ ‫مضامین مورد توجه در طنز متنوع است‪.‬موضوعات طنزپردازان معاصر‬
‫و ساکنان آنها‪ ،‬گاه هدف طنز و انتقاد اخوان‬ ‫با طنز پردازان سنتی به دلیل تحوالت مهم اجتماعی‪ ،‬فرهنگی‬

‫سال اول(هفتم)‬
‫شماره ‪30 1‬‬
‫پاییز ‪87‬‬
‫اکـــــثریت حــزب ایران نوین‪ ،‬مردم اقل ‪ /‬اغلب آقاپوش و جز شش هفت خانم نیست‪،‬هست؟‬ ‫بودهاند‪ .‬این انتقاد حتي گاه تا آنجا پیش ميرود که به هجو و بدزباني ميکشد‪.‬‬
‫چونکه دراصل نمایش الل بازي‪،‬ناطق است ‪ /‬غــالب ًانقش آفرینـان راتکلــم نـیـست‪،‬هـست؟‬ ‫در بدگویي از تهران و ساکنان آن حتي گاه تا مرحله هجو پیش ميرود‪:‬‬
‫جـنگ اکثر با اقل رسم چنین مشروطههاست ‪ /‬مثل جنگ زرگران‪،‬اما تصادم نیـست‪،‬هـــست؟‬ ‫تهران مــگو که مکمن ت ّنین‪ /‬البل دهان گشوده جحیمي‬
‫هرچه ميخواهي بخوان هر حزب را‪،‬اما بدان ‪ /‬راست دم خواندن عالج نیش کژدم نیست‪،‬هست؟‬ ‫نانش نه نان‪ ،‬که خشت ب ّناي‪ /‬آبش نه آب‪ ،‬ماء حــمیمي‬
‫مــن نميدانـم چرا توضیح واضح ميکنم؟ ‪ /‬حزب «ایران نوین» هم حزب مردم نیست‪،‬هست؟‬ ‫بیغولهاي ست مـجمع دزدان‪ /‬مانا که خوب گفت زعیمي ‪....‬‬
‫ترا اي کهن بوم و بر‪48/...‬‬ ‫ارغنون‪140/‬‬
‫فخر فروشي کساني که بهرههاي رنگ رنگ از عمر و هستي خود ميبرند بر بي بهرهگاني چون‬ ‫همچنین‪116 -115 /261:‬‬
‫اخوان‪ ،‬او را دردمند ميسازد‪ .‬به همین دلیل با لحن طنز آمیز خود به آنها هشدار ميدهد که‪:‬‬ ‫عالوه بر انتقاداز مردمان یک شهر‪ ،‬اخوان در انتقادهاي اجتماعي خود‪ ،‬گاه یک طبقه یا گروه اجتماعي را هدف طنز خود قرار‬
‫بس «ابد مدت» نوشتند از پس هر دولتي ‪ /‬دولتي اما در این عالم « ابد مدت» نبود‬ ‫ميدهد‪ .‬در این میان‪ ،‬طبقه بازاریان و به خصوص گروهي که با ریاکاري و عمل به ظاهر دین‪ ،‬آن را وسیلهاي براي فریب‬
‫ارغنون ‪175/‬‬ ‫مردم و مال اندوزي بیشتر قرار ميدهند‪ ،‬هدف انتقادهاي طنز آمیز او هستند‪ .‬در شعر «اهل بازار و کالم خدا» ميگوید‪:‬‬
‫در مجموعه ترا اي کهن‪ ...‬شعري دارد به نام «شاه شاهان» که آن را با استناد به داستاني حقیقي سروده است‪ .‬داستان‪،‬ماجراي‬ ‫پایتخت شاه شیطان است بازار‪ ،‬اي «امید» ‪ /‬هر که رفت آنجا‪ ،‬شیاطین لخت و مدهوشش کنند!‬
‫بین کربالیي کرم‪ ،‬کدخداي کالته میرعماد و درویشي ژنده پوش است‪ .‬در این داستان با ایجاد تقابلي بین مرفه خسیس‬ ‫ترا اي کهن بوم و بر ‪414/...‬‬
‫و درویش قانع‪ ،‬با لحني طنز آمیز از کربالیي کرم انتقاد ميکند‪ ،‬زیرا با وجود ثروت و رفاه مادي‪ ،‬همچنان ناشکر و ناراضي‬ ‫در مثنوي «حاجي پدر سوخته بازاري و زندیق» که داستاني حقیقي را به نظم کشیده است با طنز و طعنه ساده لوحي و غرور‬
‫است‪ .‬حتي زماني که ميخواهد بخششي ناچیز در راه خدا داشته باشد‪ ،‬به طمع اخروي است‪ .‬اما درویش که قانع است با‬ ‫بي جاي ریاکاران را به تمسخر ميگیرد که در این دنیا همه نوع عمل ناشایست مرتکب ميشوند و ميپندارند در نهایت‬
‫وجود نیازي که دارد این بخشش توام با منت را نميپذیرد‪ .‬شاعر با این تقابل در نهایت قناعت را بر رفاه توأم با خست‬ ‫ميتوانند با توبه خود را از عذاب اخروي هم نجات بدهند و یا با صدقه‪ ،‬در آن دنیا بهشت را هم به دست آورند‪:‬‬
‫ترجیح ميدهد‪ .‬اما مهمترین مشکل این شعر‪ ،‬زبان سنگین و پر غلط آن است و بیشتر نظم است تا شعر‪ ،‬به همین‬ ‫‪...‬مال وپول وپله دارم بسیار ‪ /‬ميکنم توبه‪ ،‬رهم آخر کار‬
‫دلیل باید گفت طنز موثري نیست‪(.‬ترا اي کهن بوم و بر‪)78-74/...‬‬ ‫ميخرم جمله قضا کرده نماز ‪ /‬بادعاوصدقه‪ ،‬نذر و نیاز‪...‬‬
‫اخوان در تعدادی از اشعار این دو مجموعه‪،‬خود وزندگي شخصياش را مایه آفرینش‬ ‫من بهشتم به زمینست و همین ‪ /‬حق عطا کرده بهشتم به زمین‬
‫طنز قرار داده است‪.‬‬ ‫آن جهان هم دو سه قصري ز بهشت ‪ /‬ميخرم با صدقه‪ ،‬خشت به خشت‬
‫در «حسب حال» همچون قدما سرنوشت خود را به فلک منسوب ميکند و به طنز از‬ ‫ترا اي کهن‪233/...‬‬
‫در شعري با‬ ‫اینکه فلک عیش و خوشي را از او گرفته و در عوض سختي و رنج نصیب او کرده‪ ،‬گله‬ ‫اخوان از مضامین سیاسي نیز در طنزهاي خود غفلت نميکند‪ .‬در «ملک دارا را ببین» با لحني تمسخر آمیز کشور آشوب زده‬
‫عنوان «بیامرز‪،‬‬ ‫ميکند‪:‬‬ ‫و سراسر هرج و مرج ایران را به عروسي مانند ميکند که چند شوهر دارد و امیدي به بهبود اوضاع آن نیست‪.‬‬
‫نزبتانیاري‪،‬نهازميساغري‪،‬نزنانلبي‪/‬ايفلکبشناس‪،‬ماعیسيبنمریمنیستیم!‬ ‫‪...‬تابناک از مطلع چاک گریبان چون چراغ ‪ /‬آن دو گوي سـیمگون نیمه پیدا را ببین!‬
‫پروردگارا» که قصیدهاي‬
‫هربتيرمکردوخمشد‪،‬ازکنارماگریخت‪/‬زانکهماسرداراکرم‪،‬صدرافخمنیستیـم!‬ ‫نــاز پرور یار ما‪،‬شــد مجلس آراي رقـیب ‪ /‬رنج بلبل‪،‬عیش گلچین‪ ،‬کار دنیا را ببین!‬
‫طوالني است‪ ،‬با لحني تند و‬ ‫ايسیهدلزالگیتي‪،‬پشتمادرهمشکست‪/‬زیرباررنج‪،‬آخرماکهرستمنیستیم‬ ‫سـالهاازاوامـــید مهربـانـي داشتــیــم ‪ /‬مهربـاني؟ آنهم ازاو؟راستي مارا ببیـن!‬
‫خشمآلود بیشتر جدي و گاه‬ ‫بختماعمريستبارختمحرمساخته‪/‬ايربیعالعیشماتاچندمحرمنیستیم‬ ‫اي که گویي پیکرش چون برگ گل نرمست یار ‪ /‬آن دل عاشـق کش چون سنگ خارا را ببین!‬
‫طنز به انتقاد از اوضاع آشفته‬ ‫باغموبارنجوحسرتانجمنداریمما‪/‬نیستیکساعتکهمایارانفراهمنیستیم‬ ‫گه سکندر‪،‬گه عرب‪،‬گاهي مغول و اکنون فرنگ ‪ /‬یک عروس و چند شوهر‪ ،‬ملک دارا را ببین!‬
‫جهان ميپردازد‬ ‫«هیچازینخوبانگندمگوننصیبمانشد ‪ /‬ماسـیهبختانمگراوالدآدمنیستیم»؟‬ ‫ارغنون ‪202-201/‬‬
‫و از چیرگي بدان بر نیکان در‬ ‫ارغنون‪91-90/‬‬ ‫در شعر «کلید» دولت و مردم را هدف اعتراض خود قرار ميدهد و با خشمي که گاه به بد زباني ميکشد‪ ،‬نه تنها از دولت و‬
‫طول تاریخ‪ ،‬تعصبهاي دیني و‬ ‫در ابتداي مجموعه ترا اي کهن‪ ...‬تک بیتهایي آمده است که در میان ابیات طنز‬ ‫روشنفکران وابسته به بیگانگان‪ ،‬بلکه از مردم غافل ونادان انتقاد ميکند که با فراموش کردن تمدن با شکوه خود‪ ،‬فریب زرق‬
‫محدودیتهاي ناشي از آن‪،‬‬ ‫آمیز آن به این مضمون توجه دارد‪ .‬که گاه با استفاده از ضربالمثلها و به شکلي‬ ‫و برق دنیاي غرب را خوردهاند‪ (.‬ارغنون‪)124-121 ،‬‬
‫مرگ جوانان ‪ -‬از جمله‬ ‫خندهانگیزاست‪:‬‬ ‫زیباترین طنز سیاسي اخوان در قالب سنتی‪« ،‬توضیح واضح» است که با استفاده از شگرد بدیهي گویي (که از خود عنوان‬
‫هرچهميگویمنراست‪ ،‬اینزندگيگوید‪ :‬بدوش!‪/‬هرچهميگویمکهافتادمزپا‪،‬گوید‪:‬بکوش!‬ ‫هم پیداست)‪ ،‬یکي از مظاهر تمدن و پیشرفت قرن بیستمي یعني احزاب رسمي و حکومتي را که تحفه غربند و به جاي‬
‫دخترش الله‪ -‬وجود غم و‬
‫ترا اي کهن بوم ‪21/...‬‬ ‫گشایش گره از کار مردمان فقط اوضاع را آشفتهتر ميکنند به تمسخر ميگیرد و براي هر چه زیباتر شدن طنز خود از تاثیر‬
‫اندوه و فقر و فساد وخالصه‬ ‫و گاه تلخ و گزنده‪:‬‬ ‫موسیقایي ردیف و قافیه استفاده ميکند‪:‬‬
‫هر آنچه که جهان را به‬ ‫تا که دندان داشتم‪ ،‬نانم نبود ‪ /‬نان چو پیدا گشت‪ ،‬دندانم نبود‬ ‫قرن دیو است و دزدان را همچنان درندگي ‪ /‬هـمچنان بـر نـسل آدمـشان ترحم نیست‪ ،‬هست؟‬
‫آشفتگي کشیده است؛‬ ‫***‬ ‫غرب جراره شرق اوبار و مـردم خوارهاند ‪ /‬رسمشان هر اسم دارد‪ ،‬جز که بَ ُلهم نیست‪ ،‬هست؟‬
‫به گفته خود‪ ،‬خطاب به اهورا‬ ‫بگیر فطرهام‪ ،‬اما مخور‪ ،‬برادرجان ‪ /‬که من درین رمضان قوت غالبم غم بود‬ ‫همره دیـــو فرنگ‪ ،‬اهریمن ینـگي فرنگ ‪ /‬جز به عهد و مهد انسانشان تهاجم نیست‪ ،‬هست؟‬
‫مزدا گله ميکند و در‬ ‫***‬ ‫از بد تاراجشان مـــاند بسي مـیراث شوم ‪ /‬صدبتر ز آن بد که چندینش تداوم نیست‪ ،‬هست؟‬
‫پایان بعد از تمام آن‬ ‫چنان تنهاي تنهایم‪ ،‬که حتي نیستم با خود ‪ /‬نميدانم که عمري را چگونه زیستم‬ ‫حزب بـــازي مــاند و تمهید باج بردگي ‪ /‬تا سقوط‪،‬آن علم کهش رنــج تعلّم نیست‪،‬هست؟‬
‫عتابها و خطابها طلب‬ ‫با خود ترا اي کهن‪22/...‬و‪26‬‬ ‫فریـزدان است و معجز‪،‬نام ایران گر هنوز‪ /‬محو یا معدوم‪،‬یا گم در تـــراکم نیــست‪،‬هست؟‬ ‫ّ‬
‫استغفار ميکند‬ ‫به‬ ‫اعتراض‬ ‫دارند‪،‬‬ ‫توجه‬ ‫آن‬ ‫به‬ ‫طنزپردازان‬ ‫که‬ ‫موضوعاتي‬ ‫اشاره کردیم که یکي از‬ ‫مــلک ایران نوین این روزها دارد و حزب ‪ /‬گرچه بااحزاب مردم راتـــفاهم نیـست‪،‬هست؟‬
‫نظام خلقت و چون و چراهاي طنز آمیز با خداست‪ .‬این مضمون به اشکال گوناگون‬ ‫حزب«ایران نوین»و حزب «مردم» نامشان ‪ /‬حاجتي چنــدان به ســوم حزب و چــارم نیست‪ ،‬هست؟‬
‫در اشعار یا نثرهاي طنز آمیز به چشم ميخورد‪ .‬اخوان نیز به این مضمون توجه دارد‪،‬‬ ‫پارلمان بازي و دولت بازي واین حرفهاست ‪ /‬بس وسیع است وحریفان را تفاهم نـیست‪،‬هـسـت؟‬

‫‪31‬‬
‫وین چرخ گزافه کارگردان را ‪ /‬چنگي به ستون محور اندازم‬
‫و آن گنبد بي ستون خضرا را ‪ /‬بشکافم و پردهها بر اندازم‬
‫و آن کنه حریف را به تردستي ‪ /‬بفریبم و پرده بر سر اندازم‬
‫چنگیز شوم‪ ،‬به تیغ خونخواري ‪ /‬از خیل فرشتگان پر اندازم‬
‫گویم که بساط خویش را برچین ‪ /‬خواهم که بساز دیگر اندازم‪...‬‬
‫گر سد سکندرم به پیش آید ‪ /‬از باخترش به خاور اندازم‬
‫بي آنکه سکندري خورم‪ ،‬زلزال‪ /‬در س ّد دو صد سکندر اندازم‬
‫گر خضر شود شفیع‪ ،‬نپذیرم ‪ /‬بر او نگهي موقر اندازم‬
‫ور مجمرة سپند پیش آرد ‪ /‬خندان نگهیش خوشتر اندازم‪...‬‬
‫خوانم به کنار خویش رضوان را ‪ /‬آزي به دلش ز گوهر اندازم‬
‫بستر بنمایش‪ ،‬که مي خواهم ‪ /‬چندي به بهشت لنگر اندازم‬
‫برخیز و برو یکي ز خوبانش‪ /‬بردار و بیا‪ ،‬که در بر اندازم‪...‬‬
‫تا بیشتر از حقوق یک عمرت ‪ /‬در پاي تو گوهر و زر اندازم‪...‬‬
‫چندانکه به کام خود رسم‪ ،‬طرحي ‪ /‬پاکیزه و نغز و نو براندازم‬
‫آنگاه ز خستگي بیاسایم ‪ /‬دم در ني و ناي و مزمز اندازم‬
‫ارغنون ‪120-117/‬‬
‫در مجموعه ترا اي کهن بوم و بر‪ ...‬چند شعر هست که شاعر آنها را خطاب به اهورامزدا گفته است و از اوضاع نابسامان خود‬
‫یا جهان گله کرده است‪:‬‬
‫دو شعر «تو‪ ،‬خدایا» و «اي لم یلد یولد خدا» اینگونهاند که شعر اول طنز آمیز است؛ اما شعر دوم بیشتر لحن جدي دارد و تنها‬ ‫اخوان‪،‬در اشعار شوخ‬
‫یکي دو بیت طنز آمیز در آن دیده ميشود‪.‬‬ ‫گاه به صورت ابیاتي در میان برخي از اشعار و گاه در قالب یک شعر کامل‪.‬‬ ‫طبعانه خود به هزل‬
‫من و این باغ و بهاري‪ ،‬که ندادي تو خدایا ‪ /‬من و این نقش و نگاري‪ ،‬که ندادي تو خدایا‬ ‫در شعر «این ست حقیقت» شاعر که حاصل و حقیقت هستي را در زن و عشق و مي و مستي‬ ‫نیز توجه دارد‪.‬‬
‫همه عمرم به زمستان شد و در دوزخ پستان ‪ /‬به بهشت و به بهاري‪ ،‬که ندادي تو خدایا‬ ‫ميداند‪ ،‬ضمن توصیه به لذت بردن از آنان با لحني طنز آمیز ميگوید‪:‬‬ ‫عالوه بر این دو مجموعه‪،‬‬
‫دیگر از خلق نفورم من و خلق از من و دل دور ‪ /‬من و این گوشه کناري‪ ،‬که ندادي تو خدایا‬ ‫گویند پس از مرگ حسابي و کتابيست ‪ /‬یارب تو کریمي‪،‬چه کتابي‪،‬چه حسابي؟‬ ‫در مجموعه زمستان نیز‬
‫مشت و سر‪ ،‬چند بر آن در‪،‬زند این خسته مضطر ‪ /‬بي گذشتي‪ ،‬به گذاري‪ ،‬که ندادي تو خدایا‬ ‫ارغنون ‪193/‬‬ ‫شعر هزلي در قالب سنتي‬
‫هم به امر دگران مرکب عمر من مزدور‪ /‬نهم به کف عقل و مهاري‪ ،‬که ندادي تو خدایا‬ ‫در قطعه «کولي پیر چه گفت» از زبان کولي پیري که از فقر و پیري در عذابست شکایتي خشمآلود‬
‫به خیالي دل خود خوش کند«امید» و چه گوید ‪ /‬من و این باغ و بهاري‪ ،‬که ندادي تو خدایا؟‬ ‫سروده است‪ .‬اخوان از به‬
‫از خداوند ميکند که تا حد ترک ادب شرعي پیش ميرود‪(.‬ارغنون‪)155-154 ،‬‬
‫تا سالمم که رساند به سوي شهر سالمت؟ ‪ /‬مردهاند اسب و سواري که ندادي تو خدایا‬ ‫در تک بیتهاي مجموعه ترا اي کهن بوم و بر‪ ...‬نیز ابیاتي با چنین مضموني آمده است‪:‬‬ ‫کار بردن الفاظ‬
‫چو کلیمي به کالمي زدهام دا ِو تمامــي ‪ /‬با همیــــن بخت قماري که ندادي تو خدایا‬ ‫خداوندا خودت اینقدر زیبا ‪ /‬جهانت را چرا زشت آفریدي؟‬ ‫تابو و حرام‪،‬‬
‫ترا اي کهن‪94/...‬‬ ‫همان‪25 /‬‬ ‫ابایي ندارد و عالوه بر‬
‫در شعري با عنوان «بیامرز‪ ،‬پروردگارا» که قصیدهاي طوالني است‪ ،‬با لحني تند و خشمآلود بیشتر جدي و گاه طنز به انتقاد‬ ‫***‬ ‫اشعار هزل آمیز و هجوها‪،‬‬
‫از اوضاع آشفته جهان ميپردازد و از چیرگي بدان بر نیکان در طول تاریخ‪ ،‬تعصبهاي دیني و محدودیتهاي ناشي از آن‪،‬‬ ‫این چه وضعي است‪،‬بگو تا که بدانیم‪َ ،‬ی َره ‪ /‬ما که ازکارتوسردرچمدانیم‪،‬یره‬ ‫در طنزهایش نیز اگر‬
‫مرگ جوانان ‪ -‬از جمله دخترش الله‪ -‬وجود غم و اندوه و فقر و فساد وخالصه هر آنچه که جهان را به آشفتگي کشیده‬ ‫ترا اي کهن ‪24/...‬‬ ‫الزم باشد‪ ،‬از این الفاظ‬
‫است؛ به گفته خود‪ ،‬خطاب به اهورامزدا گله ميکند و در پایان بعد از تمام آن عتابها و خطابها طلب استغفار ميکند‪( .‬ترا اي‬ ‫اخوان درباره این بیت نوشته است‪« :‬یره» بر وزن «تره» به لهجة مشهدي تقریب ًا همان معناي‬ ‫استفاده ميکند‬
‫کهن بوم و بر‪ ،...‬ص ‪)419‬‬ ‫ال معني «یار و دوست هم» دارد‪ ،‬سر در‬‫«یارو»ي تهرانيها را دارد‪ ،‬به اضافة بعضي تفاوتها که مث ً‬
‫در «توحید محض» نیز خطاب به اهورامزدا از فقر و تنگدستي خود و جبر روزگار با لحني طنز آمیز گله ميکند؛ اما به تندي‬ ‫چمدانیم را به معناي سر در «چه مي دانیم» آوردهام‪.‬‬
‫شعر قبل (بیامرز پروردگارا) نیست‪ .‬اینک ابیاتي چند از این شعر‪:‬‬ ‫در بخشي از غزل «شهیدان زندهاند» با طنز آمیخته به خشم و حسرت خداوند را اینگونه مورد خطاب قرار ميدهد‪:‬‬
‫یارب ببین چه گویم‪ ،‬منگر ملول سویم ‪ /‬با ناز برمگردان‪ ،‬یا با ادا سر از من‬ ‫جوان کشتن چرا‪،‬زیبا خدایا ‪ /‬مکن این کارها را‪ ،‬از تو زشتست‬
‫گه ميپرستمت گرم‪ ،‬با صد خضوع و خواري ‪ /‬دشنام هم شنیدي گه سرد و منکر از من‬ ‫تـرا من علت اصلي شناسم ‪ /‬اگر این دیو خو‪ ،‬یا آن فرشتهست ‪...‬‬
‫خود خواستي ودیدي‪ ،‬زینسانم آفریدي ‪ /‬پس غیر از این چه خواهي‪ ،‬اي آفرینگر از من؟‬ ‫تو پندارم که پنداري‪ ،‬خدایا ‪/‬که جان از پشم یا از پنبه رشتهست؟‬
‫دادي تو اختیارم‪ ،‬در چنبر دو صد جبر ‪ /‬مختار باش و بنگر‪ ،‬یک جبر وچنبر از من‬ ‫ال با این مضمون سروده شدهاند‪:‬‬ ‫اما اشعاري که کام ً‬
‫یک لقمه نان به خواري‪ ،‬دادي تمام عمرم ‪ /‬صد سال روزه خواهي‪ ،‬شاید برابر از من؟‬ ‫در مجموعه ارغنون شعري دارد با عنوان «عصیان» که با سرکشي طنزآمیزي در برابر خداوند‪ ،‬بنیادهاي هستي و نظام‬
‫یک خانه خرابم‪ ،‬دادي به کوچهاي تنگ ‪ /‬گر نادمي بگیر این صد کاخ مرمر از من‬ ‫آفرینش و هر چه را که در آن است با لحني قلدرانه به باد تمسخر ميگیرد‪:‬‬
‫ترا اي کهن بوم و‪442/...‬‬ ‫برخیزم و طرح دیگر اندازم‪ /‬بنیاد سپهر را براندازم‬
‫دوبیتيهايزیرنیزچنینمضمونيدارند‪:‬‬ ‫این بوک و مگر بس و مدارا بس‪ /‬برخیزم و شور در شر اندازم‬ ‫سال اول(هفتم)‬
‫شماره ‪32 1‬‬
‫پاییز ‪87‬‬
‫بیرون ننهاده باشد‪ .‬به همین دلیل مولوي ميگوید‪:‬‬ ‫قوت روزم خشم و خجلت ‪ /‬قوت شب کابوس و خواري‬
‫هزل تعلیمست آنرا جد شنو‪ /‬تو مشو بر ظاهر هزلش گرو‬ ‫بــا چنین عیش و خوشیــها ‪ /‬زنــدهام بـــهر چــــه داري؟‬
‫‪12‬‬
‫هر جدي هزلست پیش هازالن‪ /‬هزلها ج ّدست پیش هازالن‬ ‫همان‪405/‬‬
‫آنچه امروزه ما هزل مينامیم‪ ،‬اصطالحي است فراتر از این معاني و آن شعر‬ ‫به حیرت ماندهام‪ ،‬پنهان چه سازم ‪ /‬حقایق را چو بینم آشکارا‪،‬‬
‫یا نثري است که حاوي مضمون رکیک و خالف اخالق و ادب است و قصد‬ ‫که آیا ما خدا را خلق کـــردیم ‪ /‬و یا او خلق فرمودهست مارا؟‬
‫‪13‬‬
‫از آن تنها خواندن و تفریح و شوخي است‪ ،‬در مقابل جد یا سخن جدي‪.‬‬ ‫همان‪415/‬‬
‫دکتر شفیعي کدکني در تعریفي جامع هزل را اینگونه تعریف کرده اند‪« :‬هزل‬ ‫ب‪-‬هجو‬
‫سخني است که در آن هنجار گفتار به اموري نزدیک شود که ذکر آنها‪ ،‬در‬ ‫در لغت به معني برشمردن عیبهاي کسي‪ ،‬نکوهیدن و سرزنش کردن و‬
‫زبان جامعه و محیط زندگي رسمي و در حوزة قراردادهاي اجتماعي حالت‬ ‫فحاشي و ناسزاگویي به کسي است‪.‬‬
‫الفاظ حرام یا «تابو» داشته باشد و در ادبیات ما مرکز آن بیشتر امور مرتبط‬ ‫در ادبیات‪ ،‬هجو نوعي شعر غنایي است که اساس آن بر نقد گزنده و دردانگیز‬
‫‪14‬‬
‫با سکس است‪».‬‬ ‫است که گاهي به سرحد دشنام گویي یا ریشخند مسخرهآمیز و دردآور نیز‬
‫در هزل‪،‬همچون فکاهه‪،‬مطایبه‪،‬لطیفه‪،‬هدف سرخوشي و تفریح است؛ اما‬ ‫‪8‬‬
‫ميانجامد‪.‬‬
‫آنچه هزل را از آنها متمایز ميکند این است که در هزل از سخنان و مضامین‬ ‫رنجش شخصي عامل اصلي بوجود آمدن هجو است‪ .‬هجو در حقیقت آخرین‬
‫زشت و رکیک استفاده ميشود به گونهاي که همه جا قابل نقل نیست‪.‬‬ ‫دستآویز انسان آزرده خاطر است که بوسیله آن بر فرد مورد نظرش ميتازد‪.‬‬
‫اخوان‪،‬در اشعار شوخ طبعانه خود به هزل نیز توجه دارد‪ .‬عالوه بر این دو‬ ‫در زبان فارسي هجویهها بیشتر به شعر است و زمینه اصلي آنها توصیف و‬
‫مجموعه‪ ،‬در مجموعه زمستان نیز شعر هزلي در قالب سنتي سروده است‬ ‫استهزاء زشتيها و ضعفهاي اخالقي کسي است که به هر دلیلي مورد نفرت‬
‫(زمستان‪ ،‬ص ‪ .)64‬اخوان از به کار بردن الفاظ تابو و حرام‪ ،‬ابایي ندارد و‬ ‫شاعر هجاگو واقع شده است‪ .‬هدف اصلي هجو‪،‬انتقام گرفتن و آزردن است تا‬
‫عالوه بر اشعار هزل آمیز و هجوها‪ ،‬در طنزهایش نیز اگر الزم باشد‪ ،‬از این الفاظ استفاده ميکند‪ .‬اشعار هزل آمیز اخوان در‬ ‫هجاگو بدین وسیله رنجش دروني خود را تشفّي دهد‪.‬‬
‫این دو دفتر عبارتند از‪:‬‬ ‫عیبهایي که هجاگو به کسي که هجو کرده نسبت ميدهد‪ ،‬ممکن است در او نباشد‪ .‬به همین دلیل دکتر شفیعي کدکني‬
‫‪ -1‬مجموعه ارغنون‪ :‬قضیه درد زادن‪ ،‬ص ‪267‬‬ ‫در تعریف هجو ميگویند‪« :‬هر گونه تکیه و تاکیدي بر زشتيهاي وجودي یک چیز – خواه به ادعا خواه به حقیقت – هجو‬
‫‪2‬ـ مجموعه ترا اي کهن بوم و بر‪ :...‬نخل نار و نخل نور‪ ،‬ص ‪ /187‬در شعري که در صفحه ‪ 312‬در اثر دلخوري از شخصي‬ ‫‪9‬‬
‫است‪».‬‬
‫سروده است‪ ،‬چون به شدت عصباني است از الفاظ هزل آمیز استفاده کرده است‪ /.‬در صفحه ‪ 327‬با استفاده از ضربالمثل‬ ‫فروید نیز هجو را «لطیفه تهاجمي» نامیده است‪ .‬زیرا‪ ،‬براي حمله‪ ،‬هجوم و دفاع‪ ،‬به کار ميرود و در این حال «بي حیا»‬
‫«گل پشت و رو ندارد» لطیفهاي هزل آمیز سروده است‪ /.‬در صفحه ‪ 330‬در جواب یک بیت از ایرج میرزا‪ ،‬نقیضهاي هزل‬ ‫‪10‬‬
‫است و «پرده دري» ميکند‪.‬‬
‫آمیز سروده است‪.‬‬ ‫مفهومي که هجو در گذشته داشته با آنچه ما امروزه اصطالح ًا هجو مينامیم نزدیک است‪ .‬در ادبیات غربي نیز هجو تعریفي‬
‫ت‪ -‬لطیفهها و مطایبات‬ ‫مشابه زبان فارسي دارد‪« :‬آن را نوشتهاي (شعر یا نثر) تعریف کردهاند که شخصیت یا ظاهر کسي یا تشکیالت جامعهاي را به‬
‫اخوان شش‬ ‫سادهترین و رایجترین اشکال شوخ طبعی فکاهه‪ ،‬مطایبه و لطیفه است که هدف آنها تنها‬ ‫طریقهاي تلخ و گستاخانه به مسخره بگیرد و قصد از آن بیشتر رنجاندن و آزار باشد تا انتقاد و اصالح و همچنین آن را نوعي‬
‫لطیفه دارد که مضمون‬ ‫خندهانگیزي است؛ یعني در خنده خالصه ميشوند و غایتي دیگر براي آنها متصور نیست‪.‬‬ ‫طنز دانستهاند که کینهآمیز و بد زبان باشد و سه خصوصیت عمده براي آن قائل شدهاند‪:‬‬
‫فکاهه واژهاي است عربي و در لغت به معناي شوخي و مزاح است و به گفتار و کردار و ظاهر‬ ‫‪11‬‬
‫‪ -1‬جنبه شخصي دارد ‪ -2‬برانگیخته از حس کینه و بدخواهي است ‪ -3‬غیر عادالنه است»‪.‬‬
‫این لطیفه ها را اغلب یا‬
‫شوخ آمیز فکاهه ميگویند‪ 15.‬سادهترین و بي دردسرترین شیوه خنده انگیزي است زیرا نه زشتي و‬ ‫در این دو مجموعه‪ ،‬سه شعر هجو وجود دارد که عبارتند از‪:‬‬
‫از جایي برگرفته است‬ ‫رکاکت هزل را دارد‪ ،‬نه بي پروایي و تندي هجو و نه انتقاد و گزندگي طنز را‪ ،‬به همین دلیل همه‬ ‫‪« -1‬جهانگیرا‪ ،‬به آیین تفضل»‪ -‬اخوانیهاي است خطاب به جهانگیر تفضلي و درخواست کمک از او براي رهایي از زندان و‬
‫(که قبل از هر لطیفه‬ ‫جا قابل نقل است‪.‬‬ ‫در این شعر‪ ،‬اخوان به هجو قصابي مي پردازد که باعث به زندان افتادن او شده است‪( .‬ارغنون‪)162 ،‬‬
‫منبع آن و ماجراي توجه‬ ‫برخي آن را صورت تکامل یافته هزل دانستهاند و گفتهاند شوخي معتدل و به دور از زشتگویي که‬ ‫‪« -2‬نقد منظومي است این‪ - »...‬هجو سروش اصفهاني‪ ،‬شاعر سبک بازگشت و مدیحه سرا که اخوان در این شعر‪ ،‬خشم‬
‫به آن را توضیح داده‬ ‫هدف آن ایجاد انبساط خاطر‪ ،‬تفریح و نشاط و خنده است و از جنبه خصوصي و شخصي خارج شده‬ ‫و ناراحتي خود را از شعرهاي مدحي وي نشان ميدهد تا آنجا که حتي از به کار بردن رکیکترین الفاظ هم ابایي ندارد‪( .‬ترا‬
‫است) یا با استفاده از‬ ‫‪16‬‬
‫و به صورت عمومي مطرح ميشود‪.‬‬ ‫اي کهن بوم‪)157 ،...‬‬
‫ضربالمثلها‪ ،‬دست به‬ ‫مطایبه در لغت به معني شوخي و خوش طبعي کردن با کسي است‪ .‬با این تعریف با فکاهه‬ ‫‪« -3‬اي بابا‪ ،‬اي بیچاره ویسلند خراب آبادست»‪ -‬در هجو زنان یائسه است؛ اما الفاظ شسته رفتهتر و مودبانهتر از شعرهاي‬
‫آفرینش لطیفهها زده‬ ‫یکسان ميشود؛ اما تفاوت این دو در آن است که فکاهه عالوه بر گفتار‪ ،‬کردار و رفتار را هم شامل‬ ‫قبلي است و ميتوان گفت بیشتر بدگویي است تا هجو به معني خاص آن‪( .‬ترا اي کهن بوم‪)249 ،...‬‬
‫است؛ که در آن صورت‬ ‫موجب‬ ‫ميشود ولي مطایبه بیشتر لفظي و سخني است کوتاه و موجز که عنصر غافلگیري در آن‬ ‫اخوان در این هجوها به شیوه قدما از تشبیه به حیوانات استفاده ميکند‪ ،‬همچنین هجوهاي اواغلب با دشنام و بد زباني همراه‬
‫خنده ميشود‪ .‬این غافلگیري معمو ًال در اثر کشف رابطه یا تمایز میان کلمات و مفاهیم آنها ایجاد‬ ‫است‪ ،‬حتي از به کار بردن الفاظ حرام که بیشتر در حوزه هزل از آنها استفاده ميشود نیز ابایي ندارد‪.‬‬
‫ضربالمثل مورد نظر‪،‬‬ ‫‪17‬‬
‫ميشود‪.‬‬ ‫پ‪ -‬هزل‬
‫مصراع آخر و‬ ‫در انگلیسي‪ ،‬این واژه هر چند در زمانهاي مختلف معاني متفاوت داشته است؛ امروزه کالمي کوتاه‬ ‫تعاریفي که از هزل در برخي منابع آمده است تعریف دقیقي نیست و گاه با تعاریف هجو یا طنز در آمیخته است‪.‬‬
‫به منزله نتیجه‬ ‫‪18‬‬
‫و زیرکانه است که به منظور انگیزش یک حالت ناگهاني و غافلگیرانة خندهآور مطرح ميشود‪.‬‬ ‫هزل را در لغتنامهها به معني «بیهوده گفتن»‪« ،‬مزاح کردن»‪« ،‬الغ و سخن بیهوده» آوردهاند یا «هر سخني که از آن معني‬
‫لطیفه است‬ ‫مطایبه معمو ًال به شکل لطیفه بیان ميشود‪.‬‬ ‫جدي اراده نشود»‪ .‬به این ترتیب هر نوع شوخي را ميتوان هزل دانست‪.‬‬
‫لطیفه(‪)Joke/anecdote‬در لغت‪ ،‬مونث لطیف و به معني خوش طبعي‪ ،‬بذله و گفتار نرم و‬ ‫برخي از شاعران و نویسندگان کهن‪ ،‬از جمله سنایي و مولوي‪ ،‬هزل را به معني سخنان زشت و شرمآوري که به قصد شوخي‬
‫کالمي مختصر در غایت حسن و خوبي است‪.‬‬ ‫و در اصل به قصد نتیجه اخالقي یا اجتماعي گفته شود نیز به کار بردهاند و غالب ًا آن را هزلي دانستهاند که پا از دایره راستي‬
‫تازگی ها‬ ‫امروزه اصطالح ًا به معني حکایت کوتاهي است که اساس آن بر پیوند حلقههاي‬ ‫عالوه بر لطیفه‪ ،‬اخوان‬
‫تازگی ها دل «امید» شده ست ‪ /‬نق نقو بچه ننگی که مپرس‬ ‫واقعي و تصادفي حادثهاي استوار است که با پیوستن این حلقهها به هم لطیفه شکل‬ ‫در قالبهاي مختلف شعر‬
‫می کند فکر محالی که مگو ‪ /‬می زند حرف جفنگی که مپرس‬ ‫‪19‬‬
‫ميگیرد و معمو ًال حلقة آخري موجب غافلگیري و ایجاد شگفتي و خنده ميشود‪.‬‬ ‫مطایبه آمیز سروده است‪.‬‬
‫قصه اینست که او دیده به ده ‪ /‬از بتان شهر فرنگی که مپرس‬ ‫پایان غافلگیر کننده معموال به منزله نتیجه نهایي لطیفه محسوب ميشود‪.‬‬ ‫در اغلب این اشعار از زبان و فرهنگ‬
‫دارد این مردک همسایه من ‪ /‬دختر مست و ملنگی که مپرس‬ ‫اخوان شش لطیفه دارد که مضمون این لطیفه ها را اغلب یا از جایي برگرفته است‬ ‫عامیانه استفاده ميکند‪ .‬در برخي از‬
‫روستایی صنمی خوش پروپا ‪ /‬آفت زبر و زرنگی که مپرس‬ ‫(که قبل از هر لطیفه منبع آن و ماجراي توجه به آن را توضیح داده است) یا با استفاده‬ ‫این اشعار انتخاب قالب‪،‬‬
‫بینم از رخنه دیوار او را ‪ /‬روز وشب با دل تنگی که مپرس‬ ‫از ضربالمثلها‪ ،‬دست به آفرینش لطیفهها زده است؛ که در آن صورت ضربالمثل‬
‫وزن و زبان مناسب و رعایت‬
‫خفته در راه من بزدل ودل ‪ /‬به کمین ماده پلنگی که مپرس‬ ‫مورد نظر‪ ،‬مصراع آخر و به منزله نتیجه لطیفه است‪.‬‬
‫دارد این طرفه غزال ددری ‪ /‬چشم وابروی قشنگی که مپرس‬ ‫رفیق ما که یکی پیر دیر عیار است ‪ /‬جوان نما و زن افسای و در شکار‪ ،‬بدو‬
‫هماهنگي زبان با محتوا‪،‬‬
‫موی پرپشت نیاراسته اش ‪ /‬به دل من زده چنگی که مپرس‬ ‫خرید خانه ویرانه ای کلنگی و ساخت ‪ /‬زنو بسان عروسش‪،‬به قرض و قسط و گرو‬ ‫لطف و زیبایي خاصي به این نوع‬
‫متصل می شکند تخمه سیاه ‪ /‬می کند بو و برنگی که مپرس‬ ‫چنان بساخت‪ ،‬به زیبایی و به استحکام ‪ /‬که در مسابقه می زد ز قصر شاه جلو‬ ‫شعرها بخشیده است‪ .‬این اشعار‬
‫هوس انداخته در راه دلم ‪ /‬توری و دامی و سنگی که مپرس‬ ‫شبی به خانه نو خواندمان‪ ،‬سه چارتنی ‪ /‬مخلفات‪ ،‬دم ودود ‪ ،‬می ‪ ،‬کباب ‪ ،‬چلو‬ ‫مضامین مختلفي را شامل ميشود‪ ،‬از‬
‫چشم من هم شده در خدمت دل ‪ /‬نوکر گوش به زنگی که مپرس‬ ‫به رسم «خانه نوی» برده شد هدایایی‪ /‬خجسته گوی زبان‪ ،‬چشم ها ببین و برو‬ ‫دست انداختن خود شاعر‬
‫دل به دریای هوس غرقه شده ‪ /‬رفته در کام نهنگی که مپرس‬ ‫«زنی جوان سزداین خانه را»یکی مان گفت‪ /‬رفیق ما زتحسر دلش گرفت الو‬ ‫و خانوادهاش تا شوخيهاي منظوم با‬
‫متصل نق زند و داد کشد ‪ /‬به غریوی وغرنگی که مپرس‬ ‫کشید آه که‪ :‬آری‪ ،‬چه حیف! و من باید‪ /‬زن کلنگی خود آورم به خانه نو !‬ ‫دوستان و آشنایان‬
‫می زنم تا که بر او توپ وتشر ‪ /‬می کند مکث و درنگی که مپرس‬ ‫ترا اي کهن بوم و بر‪375/...‬‬
‫جگرم زان نگه حسرت بار ‪ /‬می خورد تیر خدنگی که مپرس‬ ‫همچنین‪:‬ارغنون‪211،287/‬‬
‫***‬ ‫ترا اي کهن بوم و بر‪60،196،410/...‬‬
‫باز دیشب دل دیوانه من ‪ /‬داشت با من سر جنگی که مپرس‬ ‫عالوه بر لطیفه‪ ،‬اخوان در قالبهاي مختلف شعر مطایبه آمیز سروده است‪ .‬در اغلب این اشعار از زبان و فرهنگ عامیانه‬
‫گفتم ای دل به خدا می دهمت ‪ /‬گوشمالی قشنگی که مپرس‬ ‫استفاده ميکند‪ .‬در برخي از این اشعار انتخاب قالب‪ ،‬وزن و زبان مناسب و رعایت هماهنگي زبان با محتوا‪ ،‬لطف و زیبایي‬
‫اهل ده گر که بفهمند بد است ‪ /‬می خورد نام به ننگی که مپرس‬ ‫خاصي به این نوع شعرها بخشیده است‪ .‬این اشعار مضامین مختلفي را شامل ميشود‪ ،‬از دست انداختن خود شاعر و‬
‫شهد عشق من وتو خواهد شد ‪ /‬بعد از آن زهر وشرنگی که مپرس‬ ‫خانوادهاش تا شوخيهاي منظوم با دوستان و آشنایان‪.‬‬
‫***‬
‫دل من حرف به خرجش نرود ‪ /‬شده دیوانه منگی که مپرس!‬
‫می کشد آه به قسمی که مگو ‪ /‬می کند گریه به رنگی که مپرس‬
‫ارغنون‪/‬تازگيها‪186،‬‬
‫روزه ها را یک به یک خوردیم و آبی نیز روش ‪ /‬بعد از افطار آب دارد کیف اما کم بنوش‬
‫***‬
‫هی تراشیدیم و هی فردا درآمد باز ریش ‪ /‬کاش بودم کوسه‪ ،‬یا پاکیزه رو‪ ،‬چون روز پیش‬
‫ترااي کهن بوم و‪/...‬تک بیت ها‪25،‬و‪26‬‬
‫گاراشمیش‬
‫اونی که می خو اگه نیس‪ ،‬خب بنشین و یادش کن ‪ /‬وقتی که دلت تنگه‪ ،‬برو بشین گشادش کن‬
‫هی با فیس و باد می گی‪ ،‬کمبودی زیاد داریم ‪ /‬می خوای زیاد بشه کمبود‪،‬با تلمبه بادش کن‬
‫‪...‬مگه سواد سیاهی نیس؟ مرکبم سیا رنگه‪ /‬مرکب روی این ملت‪ ،‬بریز و با سوادش کن‬
‫دادگا همیشه داشتیم‪،‬هر کس می گه بیداده‪« /‬بی» رو از سرش وردار‪ ،‬بیداد و دادش کن‬
‫هی به من نگو اونساال‪ ،‬همچی همچی بود و حاال‪ /...‬جوونیات اگه رفته‪ ،‬بشین با پیرا یادش کن‬
‫همان‪407/‬‬
‫همچنین‪:‬ارغنون‪:‬بس که بامي دشمنم‪/191،‬عمادجان‪/193،‬خواهي چه کني‪229،‬‬
‫ترااي کهن بوم و‪:...‬گفتند و راست گفتند‪ /63 ،‬لوح مزار نگونبخت مردي که ناگهان مرد و جوان‪ /104 ،‬جواب «نداي‬
‫آسماني» از زمین‪ /109 ،‬آي تو که‪ /112 ،...‬باس ببشقین‪ /231 ،‬دختر به شرط چاقو‪ /243 ،‬قطعه براي زنم‪ /259 ،‬پدر‬
‫بزرگ شدن‪ /274 ،‬دو رباعي‪ /314 ،‬قطعه‪/319 ،‬اوصاف‪.444 ،‬‬

‫سال اول(هفتم)‬
‫شماره ‪34 1‬‬
‫پاییز ‪87‬‬
‫خـــــــبر‬

‫گروه خبر نگاه تازه ‪ -‬شاخصه هاي عمومي حوزه نشر و موسیقي کل کشور در سال ‪ 85‬نسبت به سال ‪ 84‬سقوط کرد‪.‬‬
‫شاخص هاي نهایي شده منتشره فرهنگي سال ‪ 85‬توسط معاونت برنامه ریزي و نظارت راهبردي رئیس جمهوري که از‬
‫سازمان ها و ارگان هاي مختلف فرهنگي کشور گردآوري شده است‪ ،‬نشان دهنده کاهش شاخص هاي عمومي حوزه نشر‬
‫و حوزه موسیقي است‪.‬‬
‫مقایسه شاخص هاي فرهنگي سال ‪ 85‬و سال ‪ 84‬توسط نگاه تازه نشان مي دهد تعداد ناشران فعال کشور از ‪4345‬نفر در‬
‫سال ‪ 84‬به ‪4054‬نفر در سال ‪ 85‬کاهش داشته است‪ .‬نیز شمارگان روزنامه هاي کشور از ‪50‬نسخه بر هزار نفر به ‪47‬نسخه بر‬
‫هزار نفر رسیده است‪ .‬در همین مدت‪ ،‬آمار نشریات محلي که براي سال ‪650 ،85‬عنوان ذکر شده‪ ،‬نسبت به سال ‪ ،84‬کاهش‬ ‫پينوشتها‬
‫‪14‬رقمي داشته است‪ .‬نیز مقایسه نگاه تازه نشانگر کاهش تعداد مراکز فروش مطبوعات از ‪ 4800‬دکه در سال ‪ 84‬به ‪4200‬‬ ‫‪-1‬قاسمزاده‪ ،‬محمد و سحر دریایي‪ ،‬ناگه غروب کدامین ستاره‪ :‬یادنامه مهدي اخوان ثالث‪ ،‬تهران‪ :‬بزرگمهر‪، 1370 ،‬صص‬
‫دکه در سال ‪ 85‬بوده است‪.‬‬ ‫‪310-309‬‬
‫معاونت برنامه ریزي و نظارت راهبردي رئیس جمهوري‪ ،‬همچنین در بخشي دیگر از آمار خود‪ ،‬تعداد عنوان هاي موسیقي تولید‬ ‫‪-2‬دستغیب ‪،‬عبدالعلي ‪ ،‬نگاهي به مهدي اخوان ثالث‪ ،‬تهران‪ ،‬مروارید‪ ،1373 ،‬ص ‪13‬‬
‫و تکثیر شده در سال ‪ 85‬را ‪ 244‬عنوان ذکر نموده است که بررسی نگاه تازه حاکي از سقوط تعداد عناوین از ‪413‬عنوان در سال‬ ‫‪ -3‬قاسمزاده‪ ،‬محمد و سحر دریایي‪،‬پیشین‪،‬ص ‪556‬‬
‫‪ 84‬به این رقم است؛ به عبارت دیگر تعداد عنوان موسیقي تولید و تکثیر شده سال ‪85‬نسبت به سال قبل آن‪40/9 ،‬درصد کاهش‬ ‫‪-4‬کاخي‪،‬مرتضي [به کوشش]‪ ،‬باغ بي برگي‪ ،‬تهران‪ ،‬ناشران‪ ،1370 ،‬ص ‪160‬‬
‫را نشان مي دهد‪ .‬نیز تعداد اجراهاي صحنه اي موسیقي در سال ‪489 ،85‬دفعه عنوان شده است که با کاهش ‪34/4‬درصدي‪،‬‬ ‫‪-5‬بهزادي اندوهجردي‪،‬حسین ‪ ،‬طنز و طنز پردازي در ایران‪ ،‬تهران‪ ،‬نشر صدوق‪ ،1378 ،‬صص‪«175-170‬نقل به‬
‫از رقم ‪ 745‬دفعه اجرا در سال ‪ 84‬به این عدد تنزل داشته است‪.‬‬ ‫مضمون»‬
‫این آمار در حوزه فیلم و سینما حاکي از ‪11‬عنوان فیلم سینمایي صادر شده به خارج کشور‪ ،‬تولید ‪ 22‬فیلم انیمیشن و ‪ 106‬فیلم‬ ‫‪-6‬قبادیاني‪ ،‬ناصرخسرو ‪ ،‬دیوان اشعار‪ ،‬به تصحیح نصرال تقوي‪ ،‬تهران‪ ،‬بي نا‪ ،1348 ،‬ص ‪366‬‬
‫مستند در سال ‪ 85‬است در حالي که اسناد فرهنگي سال ‪ 68 ، 84‬عنوان فیلم سینمایي صادر شده به خارج کشور‪ ،‬تولید ‪51‬‬ ‫‪ -7‬داد‪،‬سیما‪،‬فرهنگ اصطالحات ادبي‪ ،‬تهران‪ ،‬مروارید‪ ،‬چاپ دوم [ویرایش جدید]‪ ،1383 ،‬ص‪340‬‬
‫فیلم انیمیشن و ‪164‬فیلم مستند را نشان مي دهد‪.‬‬ ‫‪ -8‬حلبي‪،‬علي اصغر‪ ،‬تاریخ طنز و شوخ طبعي در ایران و جهان اسالم‪ ،‬تهران‪ ،‬انتشارات بهبهاني‪ ،1377 ،‬ص‪35‬‬
‫‪-9‬شفیعي کدکني‪ ،‬محمدرضا‪،‬مفلس کیمیا فروش‪ ،‬تهران‪ ،‬سخن‪،1382 ،‬ص‪52‬‬
‫‪-10‬کاسب‪،‬عزیزال‪،‬چشمانداز تاریخي هجو‪،‬تهران‪،‬مؤلف‪ ،1366 ،‬ص ‪13‬‬
‫‪-11‬میر صادقي‪،‬میمنت‪،‬واژه نامه هنر داستان نویسي‪ ،‬تهران‪ ،‬کتاب مهناز‪،1377 ،‬ذیل‪:‬هجو‬
‫‪ -12‬جاللالدین محمد بلخي‪ ،‬مثنوي معنوي‪ ،‬به تصحیح رینولد نیکلسون‪ ،‬تهران‪ ،‬توس‪ ،1375 ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪489‬‬
‫‪-13‬میر صادقي‪ ،‬میمنت‪،‬پیشین‪ ،‬ذیل‪ :‬هزل‬
‫‪-14‬شفیعي کدکني‪ ،‬محمدرضا‪،‬پیشین‪ ،‬ص‪52‬‬
‫‪-15‬داد‪ ،‬سیما‪،‬پیشین ‪،‬ص ‪362‬‬
‫‪ -16‬صالحي‪،‬عمران‪ ،‬طنز آوران امروز ایران‪ ،‬تهران‪ ،‬مروارید‪،‬چاپ پنجم‪« ،1373 ،‬مقدمه کتاب»‬
‫‪ -17‬به نقل از‪:‬رزمجو‪ ،‬حسین‪،‬انواع ادبي و آثار آن در زبان فارسي‪ ،‬مشهد‪ ،‬آستان قدس رضوي‪ ،1370 ،‬صص ‪182-181‬‬
‫‪-18‬میرصادقي‪،‬میمنت‪،‬پیشین‪،‬ص‪233‬‬
‫‪-19‬داد‪ ،‬سیما‪،‬پیشین ‪،‬ص‪204‬‬
‫*اشعار متن از منابع زیر نقل شده است‪:‬‬
‫‪-‬اخوان ثالث‪ ،‬مهدي‪،‬ارغنون‪ ،‬تهران‪ ،‬مروارید‪ ،‬چاپ هشتم‪1369،‬‬
‫‪-‬اخوان ثالث‪ ،‬مهدي‪ ،‬ترا اي کهن بوم و بر دوست دارم‪ ،‬تهران‪ ،‬مروارید‪ ،‬چاپ سوم‪1375،‬‬

‫‪35‬‬

You might also like