Professional Documents
Culture Documents
مدرس دانشگاه
وبiگ اختصاصی دکتر رضا قا سم زاده -دبیر ادبیات و ّ
منوی اصلی
صفحه نخست عشق رکن اصلی و اساسی تصوف و در حقیقت جوهر اصلی و روح عرفان است و کلمه ای پر معناتر از آن در فرهنگ عرفان وجود
پروفایل مدیر وبiگ ندارد و در ادبیات فارسی کاربرد بسیاری دارد و از زمانی که انسان به وجود آمده به نوعی با عشق در رابطه است ،چون عشق همزاد
پست الکترونیک انسان است و آنچه که سبب جاودانگی و بقاء روح انسان می شود ،عشق است .انسان اولیه در فکر این بود که بتواند جسم و روح خود را
آرشیو وبiگ به جاودانگی و بقاء برساند .ابتدا انسان به فکر جاودانگی جسم بود ،ولی از آنجایی که نتوانست جسم خود را جاودان کند به فکر
عناوین مطالب وبiگ جاودانگی روح گردید ،اما نمی دانست که چگونه می تواند به جاودانگی روح دست یابد .انسان اولیه فکر می کرد که با خوردن گیاه و
نوشیدن شیره گیاه شاید بتواند به جاودانگی و بقاء دست یابد ،ولی سرانجام با تفکر و تعقل و تکامل انسان به این نتیجه رسید که آنچه او
پیوندهای روزانه را جاودان می کند ،عشق است .عشق ،اساس زندگی و حیات است و عiج تمام بیماریهای جسمی و روحی انسان است .
مقا/ت درسی
اصطiحات نجوم در دروس ادب ّيات
فارسي
ندای ارس کلید واژه :مولوی ،عشق ،جاودانگی ،شراب ،معشوق ،عاشق .
سخن نو
آرشیو پیوندهای روزانه
آذر ١٣٩٩
مرداد ١٣٩٩ چون به عشق آیم خجل باشم از آن هر چه گویم عشق را شرح و بیان
اسفند ١٣٩١ لیک عشق بی زبان روشن ترست گر چه تفسیر زبان روشنگرست
آذر ١٣٩١
آبان ١٣٩١
مهر ١٣٩١
دی ١٣٩٠ مقدمه :
:
آذر ١٣٩٠
جiل الدین محمد فرزند بهاءالدین ولد سلطان العلما مشهور به مو/نا بزرگترین شاعر عارف زبان فارسی در تاریخ ششم ربیع ا/ول 604
پیوندها ه .ق برابر با 30سپتامبر 1207میiدی در بلخ به دنیا آمد و در پنجم جمادی ا/خر سال 672ه .ق برابر با سال 1273میiدی در قونیه
دانلود کتاب های الکترونیکی درگذشت .
گنجور -آثار سخن سرایان پارسی بر اساس تذکره ها بهاءالدین ولد به سبب مناقشه ای که با خوارزمشاه عiءالدین محمد و فخرالدین رازی پیدا کرد ،در سال 609ه .ق
گو که فرزندش جiل الدین پنج ساله بود ،قصد حج کرد و به جانب بغداد رهسپار گردید .بعد از بازگشت از سفر حج به طرف شام روانه گردید
فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و به گفته افiکی در سال 614وارد ملطیه شده است .سپس در سال 616به سیواس رفت .چهار سالی در آقشهر ) نام شهری از و/یت
سهراب سپهری قونیه ( نزدیک ارزنجان توقف کرد و احتما /در سال 619به /رنده )شهری است در ترکیه ( رفت و هفت سال در آنجا اقامت کرد .در سال
هزار و یک شب 626به درخواست عiءالدین کیقباد امیر سلجوقی روم به قونیه نقل مکان کرد و بهاء الدین ولد پدر مو/نا در 18ربیع ا/ول سال 628در
شرح غزلیات حافظ همانجا درگذشت .مو/نا جiل الدین در 26جمادی ا/خر سال 642ه .ق با درویشی سرگشته و آواره به نام شمس الدین محمد تبریزی
مiقات و گفتگو کرد و جiل الدین به شیوه اهل تصوف شیفته این درویش شد و ظهور و حضور شمس تبریزی نقطه عطفی در زندگی مو/نا
خ9صه آمار سایت شد و بعد از این مiقات بود که مو/نا ،مو/نا شد ].[1
بازدید امروز59 : مولوی بزرگترین شاعر عارف قرن هفتم در زبان فارسی و یکی از بزرگترین شاعران غنایی سرا در ادبیات جهانی است .شعر او
بازدید دیروز152 : زمزمه عاشقانه ای است با خداوند و با کاینات و افiک ،زمزمه ای فراتر از زمزمه زمینیان ،چنانکه می توان گفت :کسی زمزمه ای از این
افراد آنiین1 : دست در گوش افiک فرو نخوانده بوده است .
بازدید کل806468 :
» نمایش آمار کامل «
تعریف لغوی و اصطiحی عشق
عشق در لغت به معنای از حد درگذش‡ در دوستی و شیفته شدن و دیوانه شدن از غایت دوستی است .عشق از عشقه گرفته شده و
عشقه نوعی از لبiب است به عربی و به فارسی عشق را پیچان خوانند [2] .
در غیاث اللغات رامپوری آمده است » :عشق مأخوذ از عشقه و آن نباتی است که آن را لبiب گویند چون بر درختی بپیچد آن را خشک
کند همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود صاحبش را خشک و زرد کند [3]« .
و در اصطiح اهل سلوک بذل همه چیز و تحمل همه چیز است و گفته اند عشق آخرین مرتبه محبت است و محبت اولین درجه عشق است
.
بعضی گفته اند :عشق آتشی است که در دل افروخته شود تا هر چه جز محبوب است بسوزاند و عشق عبارت از محبت مفرط است .پس
عشق از محبت اعلی و اخص باشد .
سهروردی در » رساله فی حقیقه العشق « می گوید » :محبت چون به غایت رسد آن را عشق خوانند » العشق محبه مفرط « و عشق خاص
تر از محبت است زیرا که همه عشقی محبت باشد اما همه محبتی عشق نباشد و محبت خاص تر از معرفت است زیرا که همه محبتی
معرفت باشد اما همه معرفتی محبت نباشد .پس اول پایه معرفت است و دوم پایه محبت و سوم پایه عشق [4]« .
عزیزالدین نسفی در کتاب » انسان کامل « می نویسد » :ای درویش عشق براق سالکان و مرکب روندگان است .هر چه عقل به پنجاه
سال اندوخته باشد عشق در یک دم آن جمله را بسوزاند و عاشق را پاک و صاف گرداند .سالک به صد چله آن مقدار سیر نتواند کرد که
عاشق در یک طرفه العین کند .ای درویش هر که از عشق خدای بمیرد شهید است و خون بهای وی خداست .بعضی از اهل بهشت را در
هر سال یک بار دیدار بود ،اینها اهل میل اند .بعضی را در هر ماهی یک بار دیدار بود ،اینها اهل ارادتند و بعضی را هر روزی یک بار
دیدار بود و اینها اهل محبت اند .بعضی را دایم دیدار بود ،اینها اهل عشق اند .عشق از مسائل مهم تصوف بلکه رکن و اساس این مکتب
عظیم است .همانطور که حکما عقل را مiک تشخیص و شناسایی و معرفت انسان می دانند .صوفیان عشق را تنها مiک تشخیص و
شناسایی و معرفت انسان می دانند و عشق را تنها مiک معرفت و در نتیجه شهود به معنی خاص خودشان می دانند [5] .
ابوعلی سینا در کتاب » قانون « در باره عشق گفته است » :عشق مرضی است از نوع وسواس و شبیه به مالیخولیا که آدمی به وسیله
مسلط کردن فکر خود به بعضی صور آن را به نفس خویش جلب می کند و شهوات نفسانی نیز به آن کمک می کنند .عiمت این مرض
گودی و خشکیدن چشم است و بی آبی آن مگر هنگام گریه و حرکت دائمی پلک چشم است .چشم عاشق چنان است که کسی به چیز
جالبی نگرد یا خبری خوش شنود .بنفش و خونش کثیرا/نقطاع است و از این جهت آه فراوان کشد و با یک فرح و خنده ای و یا اندوه و
گریه ای حالش دگرگون شود ،خاصه هنگام شنیدن شعری یا غزلی که مضمونش در باره هجران و فراق باشد .عاشق روز به روز /غر می
شود جز چشمش که به علت بیدار خوابی و کثرت گریه بزرگتر می شود [6]«...
برای عشق درجاتی قائل شده اند و عشق را به سه گونه تقسیم کرده اند چنانکه عین القضات همدانی در کتاب » تمهیدات « به سه گونه
عشق اشاره می کند » :عشق صغیر و کبیر و میانه که عشق صغیر همان عشق ما بندگان است با خدا و عشق کبیر عشق خداست با
بندگان خود و عشق میانه عشق به رسول اکرم ) ص ( است که آیینه ای است بین خالق و خلق و بنده و خدای که در آن جزکبریا ا‘ و
عظمت خدای تعالی منعکس نشود [7]« .
عموم صوفیه و از آن جمله مو/نا عشق را صفت حق و لطیفه انسانیت و میزان سiمت عقل و حس و وسیله تهذیب اخiق و تصفیه باطن
شمرده اند .عشق روح را لطیف و قلب را صافی و مستعد کشف و حصول معرفت می ساز د و محور اصلی سخن مو/نا در مثنوی و دیوان
شمس و فیه ما فیه عشق است .
استاد ج/iلدین همایی در باره مو/نا و شعر او می نویسد » :مو/نا تمام نشیب و فرازهای راه عشق را از اولین منزل سرمستی ،نشاط و
وصال و پای کوبی و دست افشانی وجد و حال تا آخرین درجه سوز و گداز هجران و فراق همه را پیمود .
عشق رکن اصلی و اساسی تصوف و با/ترین و عالی ترین حالی است که صوفی را به سر منزل مقصود می رساند .عشق در حقیقت
جوهر اصلی و روح عرفان است و کلمه ای پر معنی تر از آن در فرهنگ عرفان وجود ندارد .اگر بخواهیم همه معانی بلند و مفاهیم تابناک
عرفانی را در یک کلمه خiصه کنیم و بگنجانیم جز عشق کلمه ای دیگر تاب آن را ندارد .
آنچه صوفیان اولیه در باره عشق گفته اند و شرح و بسطی که مو/نا در آثار خود در باره این مطلب نموده است تفاوت بسیار است .
عشقی که مو/نا از آن دم می زند چیزی است که قابل تعریف نیست و در دایره لغات و الفاظ نمی گنجد و چیزی است که قلم در شرحش بر
:
خود می شکافد و پای عقل در شرحش در گل می ماند .این عشق بزرگترین رمز و سر الهی است که باعث قوام عالم و بقای هستی است
اگر عشق را از عالم هستی حذف کنند سیل نیستی تمام وجود را فرا خواهد گرفت .
مو/نا عشق را سبب جاودانگی و پایندگی بشر می داند و معتقد است که شراب عشق و باده معرفت سبب پایندگی و بی مرگی می شود و
این تفکر مو/نا ریشه در فرهنگ ایرانیان با ستان دارد که می فرماید :
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
) دیوان کبیر ،غزل ( 1393
هر که این آتش ندارد نیست باد آتش است این بانگ نای و نیست باد
) مثنوی ،دفتر اول ،بیت (9
که آن یک دم بود این جاودانی شراب عشق جوشانتر شرابی است
) دیوان کبیر ،غزل ( 2703
همان معشوق را می دان و می رو تو جام عشق را بستان و می رو
لطیف و صاف همچون جان و می رو شرابی باش بی خاشاک صورت
)دیوان کبیر ،غزل (2179
در سر مست من فکن جام شراب احمری ساقی جان فزای من بهر خدا ز کوثری
)دیوان کبیر ،غزل ( 2490
شدم معمور و در صورت خرابی بخوردم از کف دلبر شرابی
) دیوان کبیر ،غزل (2645
برای ارتباط شراب عشق با شرابی که در ادیان و فرهنگ اقوام پیش از اسiم مرسوم بوده است تاریخچه ای از باده نوشی ذکر می شود .
اندیشه جاودانگی ریشه ای کهن و قدیمی دارد و آرزوی بشر این بوده است که همواره آسیب ناپذیر بماند و به دنبال بی مرگی و عمر
جاوید باشد و انسان از آغاز آفرینش می خواسته است تا آن جایی که مقدور است عمر خود را طو/نی گرداند و درصورت امکان به صورت
ابدی درآورد .
حتی در قدیمی ترین اثر ادبی جهان یعنی حماسه گیل گمش که حدود چهار هزار سال قدمت دارد و مربوط به سومریان است ،
ماندگاری و جاوید بودن به وضوح مشاهده می شود .جوهر حماسه گیل گمش این بوده است که بتواند برای رهایی از مرگ که در پایان
سرنوشت همه آدمیان است چاره ای بیندیشد .
پس انسان همواره می خواسته است که جاوید بماند و برای رسیدن به جاودانگی و بی مرگی به هر چیزی متوسل شود[8].
داستان سفر گیلگمش یکی از حماسه های کامل و ادبی تاریخ باستان است که از اساطیر قدیم بابل به جای مانده است .گیلگمش،
حکمران شهر اوراک ،پس از آنکه از بر و بحر می گذرد و انواع مخاطرات و شداید را تحمل می کند ،در آن سوی دریای مغرب )مدیترانه( به
سرزمین مردگان می رسد .در آنجا به منزلگاه جد اعiی خویش یعنی )ئوت نه پیش تیم( )نوح بابلی( قدم می گذارد .پس از آن بار دیگر
به اوراک باز می گردد .در مراجعت نیز دچار مشکiت و مصایب فراوان می شود و گیاه زندگی جاوید را ،که به یاری جد اعiی قدیم به
دست آورده بود ،در زورقی می نهد ،ولی ماری آن را می دزدد ،وی در برابر مرگ ،مانند همۀ آدمیان ،به نومیدی و حرمان دچار می شود.
سرانجام گیل گمش به شهر خود بازمی گردد و به این نتیجه می رسد که درد مردن را جز به گذرانیدن عمر به عیش و نوش درمان نتوان کرد.
وقتی که می خواسته است بر فراز دریای مغرب کشتی براند ،دوشیزۀ ساکن دریا به نام » سابیتو« به او چنین می گوید:
» ای گیلگمش ،با این شتاب کجا می روی؟
زندگانی جاوید را ،که در طلب آنی ،هرگز نخواهی یافت.
روز ازل که خدایان انسان را آفریدند،
مرگ را برای او مقرر داشتند و حیات ابد را برای خود نگاهداشتند.
ای گیلگمش! خوش باش ،شکم خود را سیر کن،
و شبانه روز به شادی بگذران!
همه دم در عیش و نوش به سر آور،
به رقص،پای بکوب و شادمانی کن!
و جامه های ظریف بر تن خود بیارای،
در آب پاک سر و اندام خود را بشوی!
به روی کودکی که دامن ترا گرفته تبسم کن،
با زنی که در کنار تو زندگانی می کند به سعادت بگذران! «][9
ارتباط این گونه کلمات با اندیشه های صوفیانه و درویشی و کاربرد اسرار آمیز آنها در ادب صوفیانه آن چنان بوده است که باده
پرستی در ادبیات صوفیانه برابر با خداپرستی است .بدین گونه که دین داران بزرگ که پیرو مذهب رندی و عاشقی نبوده اند و شراب را
ناشایست می دانسته اند هرگاه که می خواستند از احوال درویشی و تجربیات صوفیانه سخن بگویند همین واژه ها را به کار برده اند و به
» قال« را با » حال « و » برون « را با » زبان باده خواران سخن گفته اند به عنوان مثال :حاج م iاحمد نراقی وقتی که می خواهد
درون « بسنجد از همین زبان استفاده می کند و به طور نمادین » مدرسه « را در برابر » میکده « قرار می دهد :
صد میکده از خاک من آباد توان کرد » مستم ز می عشق چنان کز پی مرگم
:
جایی که در آن میکده بنیاد توان کرد ! «][10 انصاف کجا رفت ؟ ببین مدرسه کردند
سابقه این تفکر و عقیده که در ادبیات صوفیانه و قلندرانه از آن به نام » باده پرستی « یاد شده است ،به زمانهای بسیار دور و به
فرهنگ باستانی آریایی برمی گردد .باده در این فرهنگ پدیده ای رازآمیز و آیینی و نمادین شمرده می شده است و برای آن ویژگی و
قدرت استثنایی و جادویی قائل بودند .
هندوان کهن شراب آیینی و دینی داشتند که به آن سومه یا سوما می گفتند .نوشیدن شراب سوما در محفل عبادت هنگام قربانی تکلیفی
واجب شمرده می شد .فشاندن شراب سوما بر چمن و نوشیدن آن شربت جزء اعمال و مناسک دینی امری اساسی و حتمی بوده است .
برهمنان برگهای این گیاه را نیمه شب در روشنایی ماه ،در کوهسارها چیده و در بزم قربانی حاضر ساخته اند .آنگاه آن را ما بین دو
سنگ می کوفتند و بر آن اندکی آب افشانده و شیره آن را گرفته ،سپس آن را با شیر آمیخته آن را به عنوان شرابی مقدس و الهی به
حاضران می نوشاندند و اثر سکرآمیز آن را در دماغ ایشان به ظهور قوه مقدس الهه در آن نبات منسوب می دانستند .حتی خدایان هم از
آن شربت مقدس می نوشیدند که در آن صحن چمن به نام هر یک از ایشان جامی نثار می کرده و سرودهایی را که به نام » سوما « در
ریگ ـ ودا 1مذکور است ،می خواندند .
ما شراب سوما نوشیده جاودانی شده ایم .
ما به نوری که خدایان افروخته اند منور شده ایم .
اینک چه خصومتی بر ضد ما توان کرد ؟
فناپذیران با خدای جاودانی چه می توانند کرد ؟
ایرانیان باستان نیز آن را » هئومه « می خوانده اند .هئومه اوستایی که ساخت دیگری از سومه سانسکریت است در پهلوی و فارسی
دری به » هوم « تبدیل شده است .هوم نوشابه ای سپند بوده است که از گیاهی به همین نام به طریق آیینی و اسرارآمیز درست می شد .
هوم بر دو نوع بوده است .هوم زرد یا هوم زمینی که نشان هوم آسمانی پنداشته می شد .هوم سپید که نماد بی مرگی و جاودانگی بوده
است ) .دیر مغان ،میر جiل الدین کزازی ،ص ( 44
هوم را دشمن دیوان و ستیز کننده با مرگ می دانسته اند و حتی گاه آن را به مردگان می نوشاندند تا سبب جاودانگی آنان گردد ).فرهنگ
پهلوی ،ص(218
همان طوری که برهمنان معتقد بودند که هر کس شیره سومه را بنوشد به جاودانگی دست خواهد یافت .ایرانیان باستان گیاه هوم را به
شیوه ای اعتقادی و نمادین گرامی می داشتند و نوشابه ای مست کننده و اسرارآمیز از آن می ساخته اند و در بعضی آیین ها و نیایشها و
مراسم قربانی آن را می نوشیده اند و معتقد بودند که بدین وسیله از سختی ها و مشکiت جهان رهایی می یابند و به سوی بهشت خواهند
رفت و با جهان معنوی و با ایزدان و با نیروهای عالم الهی و بهشتی ارتباط برقرار خواهند ساخت و به جاودانگی خواهند رسید .
پیدا کردن گیاه هوم و پروردن نوشابه آیینی و نمادین کاری دشوار بوده است که هر کس شایستگی و توان انجام آن را نمی داشته است .
تنها موبدان بزرگ که آنها را » موبدان هوم « می نامیدند شایستگی آن را داشته اند که این نوشابه را تهیه نمایند و نخستین کسی که
نوشابه هوم را بدین سان درست کرد و یونگهان پدر جمشید بود و دیگر موبدانی که گیاه هوم را فشرده و از آن باده می ساخته اند آبتین پدر
فریدون اثرت ) اترت ( پدر گرشاسب و پورشسب ) دارنده اسب دو رنگ یا اسب پیر ( پدر زرتشت بوده اند ) .دانشنامه مزدیسنا ،ص ( 58
» نان و نبید« را در دین مسیح پدید .به نظر می رسد که این باده آیینی به دین مسیح نیز راه یافته است و رسم نمادین و اسرارآمیز
آورده است که این رسم و راه را کاتولیکان هنوز بر پای می دارند.آنان معتقدند که نبید یعنی شراب خون مسیح است و نان خجسته گوشت
تن اوست و بر این عقیده اند که با برگزاری آی• » نان و نبید« گوشت و خون عیسی را به خود در می کشند و بدین طریق به شیوه ای
اسرار آمیز و جادویی با وی در می آمیزند .در انجیل مت ّی ،در آخرین شامی که عیسی با یاران خود خورده ،آورده شده است:
و چون ایشان غذا می خوردند ،عیسی نان را گرفته برکت داد و پاره کرد ،به شاگردان داد و گفت » :بگیرید و بخورید ،این است بدن
من «.و پیاله را گرفته ،شکر نمود و به ایشان داده ،گفت » :همۀ شما از این بنوشید ،زیرا که این است خون من در عهد جدید که در راه
بسیاری به جهت آمرزش گناهان ریخته می شود«.
بر اساس آنچه که به طور مختصر نوشته شد ،باده پرستی آیینی باستانی است و در فرهنگهای آریایی به ویژه در فرهنگ ایرانی جایگاهی
بس بلند داشته است و می توان نتیجه گرفت که در طول تاریخ این عقیده در شکل های گوناگون و به ویژه در آیین های اسرارآمیز باقی
مانده است تا اینکه سرانجام به فرهنگ ایران پس از اسiم رسیده است و در ادبیات صوفیانه فارسی بازتابی گسترده یافته است و از
آنجایی که انسان از ابتدای آفرینش تا به امروز به دنبال جاودانگی و بی مرگی بوده است ،این باده را می نوشیده است و همواره به دنبال
شیره گیاهان بوده است تا به جاودانگی برسد و یا غم و اندوه حاصل از زندگی دنیوی را با نوشیدن شراب گیاهان از خود دور کند تا اینکه
انسان در آیین تصوف و عرفان به این نتیجه رسیده است که آن شراب جاودانگی همین عشق بوده است که هر کس از این شراب عشق و
باده معرفت بنوشد جاوید خواهد شد و مو/نا می فرماید :
هر که این آتش ندارد نیست باد آتش است این بانگ نای و نیست باد
) مثنوی ،دفتر ، 1ب ( 9
همچنین حافظ معتقد است که رمز جاودانگی و بی مرگی به دست آوردن جام باده عشق و عاشق شدن است و کسی که از این شراب بی
بهره است در حکم مرده است تا جایی که می فرماید :
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
مو/نا مانند بعضی از مشایخ صوفیان به عشق مجازی معتقد است و آن را نفی نمی کند و در بسیاری از موارد هم آن را مقدمه عشق
حقیقی می داند و عشق مجازی را پلی می داند که انسان را از راه واقعیت محسوس که عشق انسانی است به حقیقت معقول که عشق
الهی است می برد و می گوید عاشق مجازی به صورت و ظاهر معشوق عشق نمی ورزد بلکه به معنایی که در محبوب وجود دارد عشق می
ورزد .چنانکه در کتاب» فیه ما فیه «آورده است :
» هر که محبوب است خوب است و /زم نیست که هر که خوب باشد محبوب باشد خوبی جزو محبوبی است و محبوبی اصل است ،چو
محبوبی باشد البته خوبی باشد .در زمان مجنون خوبان بودند از لیلی خوبتر ،اما محبوب مجنون نبودند .مجنون را می گفتند که از لیلی
خوبتران هستند ،بر تو بیاوریم .او می گفت که آخر لیلی را به صورت دوست نمی دارم و لیلی صورت نیست ،لیلی به دست من همچون
جامی است که من از آن جام شراب می نوشم ،پس من عاشق شرابم که از او می نوشم و شما را نظر بر قدح است از شراب .اکنون شوق
:
حاصل کن تا صورت بین نباشی و در کون و مکان همه معشوق بینی .پس صورت فرع عشق آمد که بی عشق این صورت را قدر نبود ،فرع
آن باشد [11] « .
در مثنوی نیز آورده است :
عاقبت ما را بدان سر رهبرست عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
چون به عشق آیم خجل باشم از آن هر چه گویم عشق را شرح و بیان
لیک عشق بی زبان روشن ترست گر چه تفسیر زبان روشن گرست
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت چون قلم اندر نوش‡ می شتافت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
گر دلیلت باید از وی رو متاب آفتاب آمد دلیل آفتاب
) مثنوی ،دفتر ، 1ابیات 116ـ (111
در مثنوی عشق از جنس معانی است و مو/نا نیز همانند مجنون عاشق صورت نبود و معانی از حدود صورت خارج است .وقتی
معشوقی می میرد عاشق پس از مدتی سوز و گداز خود را از دست می دهد حتی در عشقهای ظاهری اموری که باعث زیاد شدن عشق
عاشق می شود از جنس صورت نیست .به عنوان مثال محبت و وفای معشوق ،عشق عاشقان را بیشتر می کند و وفا از جنس معانی است
.بنابراین عشق از امور صوری و مادی نیست بلکه از امور معنوی و موهبتی الهی است که خداوند در وجود انسان در روز ازل به ودیعه
گذاشته است .عشق امری معنوی است انسان آن را از عالم الهی به عالم ماده می آورد تا به وسیله آن آرامش یابد و بدین وسیله
بیماریهای روحی و جسمی خود را با آن درمان می کند ،زیرا آنچه در عالم ماده هست روح انسان عاشق را سیر نمی کند و هستی را در
برابر خویش اندک و پست می یابد .
نیست بر صورت نه بر روی ستی هین رها کن عشقهای صورتی
خواه عشق این جهان خواه آن جهان آنچه معشوق است صورت نیست آن
چون برون شد جان ،چرایش هشته ای ؟ آنچه بر صورت تو عاشق گشته ای
عاشقا وا جو که معشوق تو کیست ؟ صورتش برجاست این سیری ز چیست ؟
عاشقستی هر که او را حس هست آنچه محسوس است اگر معشوقه است
کی وفا صورت دگرگون می کند چون وفا آن عشق افزون می کند
) مثنوی ـ دفتر ، 2ابیا ت 707ـ ( 702
در نهایت به این نتیجه می رسیم که تفکر جاودانگی که در ذات و سرشت انسان وجود دارد ،به وسیلهء عشق دست یافتنی است و انسان
عارف و کامل ،سرانجام عامل جاودانگی انسان را در عشق یافت و پی برد که عشق به انسان بقاء و جاودانگی می بخشد و همهء
بیماریهای جسمی و روحی او را درمان می کند و هر که در عشق مرد ،به حیات جاودان دست یافت .
1ـ انسان کامل ،عزیزالدین نسفی ،ترجمه و مقدمه دکتر ضیاءالدین دهشیری ،انتشارات طهوری ،چاپ هفتم 1384
2ـ برهان قاطع ،محمد حسین بن خلف تبریزی ،به اهتمام دکتر محمد معین ،جلد سوم ،انتشارات امیرکبیر ،تهران 1362
3ـ تاریخ جامع ادیان ،جان بایرناس ،ترجمه علی اصغر حکمت ،انتشارات علمی و فرهنگی ،چاپ اول 1345
4ـ تحفه های آن جهانی ،علی دهباشی ،انتشارات سخن ،چاپ اول 1382 ،
5ـ تمهیدات ،عین القضات همدانی ،مقدمه و تحشیه و تعلیق عفیف عسیران ،انتشارات منوچهری ،چاپ چهارم 1374 ،
6ـ داستان داستانها ،محمد علی اسiمی ندوشن ،انتشارات آثار ،چاپ ششم 1376 ،
7ـ دانشنامه مزدیسنا ،جهانگیر اوشیدری ،نشر مرکز ،چاپ دوم 1383
8ـ دیوان م iاحمد نراقی ،اختر نراقی ،انتشارات جاویدان 1348 ،
9ـ رساله فی حقیقه العشق ،شرح رسائل فارسی سهروردی ،سید جعفر سجادی ،انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسiمی ،چپ
اول 1376 ،
10ـ ریگ ودا ،دکتر سید محمد رضا جiلی نایینی ،نشر نقره ،چاپ سوم 1372 ،
11ـ شرح اصطiحات تصوف ،دکتر سید صادق گوهرین ،جلد هفتم و هشتم ،انتشارات زوار ،چاپ دوم 1376 ،
12ـ غیاث اللغات ،غیاث الدین محمد بن جiل الدین بن شرف الدین رامپوری ،به کوشش دکتر محمد دبیر سیاقی 1242 ،
13ـ فرهنگ پهلوی ،دکتر بهرام فره وشی ،انتشارات بنیاد فرهنگ ایران 1346 ،
14ـ فیه ما فیه ،مو/نا جiل الدین محمد ،تصحیح بدیع الزمان فروزانفر ،انتشارات امیرکبیر ،چاپششم 1369 ،
15ـ قانون ،شیخ الرئیس ابوعلی سینا ،ترجمه عبدالرحمن شرفکندی ،جلد سوم ،انتشارات سروش ،چاپ پنجم 1383 ،
16ـ کتاب مقدس ،چاپ انجمن پخش کتب مقدسه در میان ملل 1977 ،
17ـ مثنوی معنوی ،مو/نا جiل الدین محمد بلخی ،رینولد الین نیکلسون ،چاپ چهارم 1365 ،
] [1زندگانی مو/نا جiل الدین محمد ،به تلخیص صص 56ـ 3
] [2برهان قاطع ص 1375
] [3غیاث اللغات ،ج ، 2ص 83
] [4رساله فی حقیقه العشق ،ص 286
] [5انسان کامل ،ص 467
] [6قانون ،ص 37به بعد
] [7تمهیدات ،ص 101
] [8داستان داستانها ،ندوشن.
] [9صص74ـ ، 73تاریخ جامع ادیان.
] [10دیوان م iاحمد نراقی ،ص 48
] [11فیه ما فیه ،به اختصار صص 139ـ 72
| |+نوشته شده در جمعه بیست و هشتم آذر ١٣٩٩ساعت 18:57توسط رضا قا سم زاده | نظر بدهید
: