Professional Documents
Culture Documents
رضا رحمتیراد
نام و نشانِ شاعرِ پُرطرفدارِ سالهای دههی ،٢٠شاعرِ محافظهکارِ شعرهای انقالبی و راویِ سرخوشِ عشقهای شیک ،حاال از یادها
رفته و دیگر ،کمترکسی سراغ از شعر «فریدون توللی» میگیرد .این اما درست همان نقطهای است که شعر او انتظارش را میکشد تا
زیرِ سایهی یک فراموشیِ همواره ،با چهرههای دیگرش ،در متنِ شعر معاصر ما تمدید شود .توللی ،پیوسته با فِدیهی نامش ،شعر
خود« ،شعر توللیوار» ۱را ابقا میکند و بهاینترتیب خاطرش جمع میشود که بهرغم مرگش ،در یادِ جماعتِ زندگان ،ادامه خواهد
یافت .اگر «رضا براهنی» در نقد تندوتیزِ خود ،توللی و شعر توللیوار را «چوب زد ،دوباره کشت و پوستش را کاه کرد و بر سردر
تاریخِ ادبیات آویخت» ،٢بیحسابترینِ اشتباهات است ،این مرده را پایین کشیدن و به خاک سپردن و فراموش کردن و البته با این
کار ،همزمان بهیاد آوردن و احیا کردنِ او در بدنهای دیگر.
رویکردهای دوگانه و مواضع متناقضِ توللی را ،از نوشتن مقالههای سیاسی در نشریات حزب توده تا کار در کتابخانهی دانشگاهِ
پهلویِ شیراز ،از پیوستنِ زودهنگام به صفِ مدافعانِ نیمای پدر تا طغیان علیه دستآوردهای ارزشمندِ او ،از سرودههای بهظاهر
انقالبی تا پُشت کردن به هرآنچه رنگوبوی انقالب دارد ،وَ از مقدمهی پرخاشگرانه و البته توخالیاش در ابتدای مجموعهشعرِ «نافه»
در سالِ ،۱۳٤۱اگر کنار بگذاریم و ندید بگیریم و به امیدِ حلِ این نکته ،به شعرهاش بپردازیم ،باز باید دستِ خالی برگشت و طرفی
نبست و به جایی نرسید.
از همچو زاویهای ،شعرِ «فردای انقالبِ» کتابِ «رها» ،جمعِ جمیعِ این تناقضهاست .راویِ شعر پس از شنیدنِ صدای شیپورِ انقالب
و تهییجِ سطحیِ سطرهای ابتدایی ،در جنگلی تیره سراغِ تقنگِ خاکگرفتهاش میرود« :قنداقه پُرغبار ،وز گشتِ سال و ماه/بینور و
تیرهرنگ/این همدمِ من است ،کز روزگار پیش/بیکار مانده است »...و چندسطر بعد ،آمادهی نبرد ،ادامه میدهد« :پس بر کمر زِ شوق،
بندم قطارِ خویش/کینجوی و خشمناک»؛ تا برسد به بخشهای انتهاییِ شعر و حملهی نخستِ دشمن« :غلطم من از میان ،در حملهی
نخست/در خونِ خود فرو» وَ شعر اینگونه تمام شود« :فردای انقالب ،بر صحنِ کارزار/نیمای من مرا ،میجوید اشکبار/من مردهام
ولی ،شادم که صد چو او/شادند و کامکار» .فقط راویِ شعر توللی است که میتواند با قنداقِ غبارگرفتهی تفنگِ بیکارماندهاش در
کلبهای دورافتاده و در فضایی پاستورال ،مدعی و پیشگام و اولشهیدِ یک انقالب شود .فقط اوست که میخواهد همزمان ،سرِشوق
و اما کینجوی و خشمناک باشد .فقط اوست که باید در همان حملهی نخست ،در خونِ خود فروغلطد و بعد ،فردای انقالب ،در
روزِ پس از مرگِ خویش ،شادمانه پایکوبی کند .و تنها اوست که فردیتِ پُرغرورش را ،آن هم در شعری بهظاهر اجتماعی به رخ
میکشد .و این نشاندهندهی بیگانگیِ روایتگرِ حاضر در متن ،نسبت به گفتمانها و قراردادهایِ پیشنهادیِ متن موجود است.
این دوگانگیها اما به اینجا ختم نمیشود .توللی در کتابهای بعدی ،وقتی انقالبیگریِ سطحی و آشکار در متنِ شعرش ،کنار
میرود و جای خود را به صراحت و رُکگوییهای تغزلی میدهد ،باز گرفتارِ همین تناقضهاست .در شعر «دیو درون» از مجموعهی
«نافه» ،همزمان جمعیتی را که از خودش دفع کرده ،فرا میخواند« :آه این منم ای مردمِ غافل آه!/...زین روحِ تبهکار بپرهیزید» .در
شعر «واپسین چاره» از همین مجموعه ،روندِ پُرتکرارِ اعترافهای کلیگویانهاش را با شروعِ این سطرها دنبال میکند« :بر من ای
همسرِ آزرده ببخشای ،که درد/میشکافد دلم از یاد پریشانیِ تو»؛ و در ادامه ،قصهی خیانتِ خود را برای همسرش بازمیگوید:
«ناسپاسی گنهآلود ،که با عشقِ تو باز/هر زمان تشنهی آغوشِ نگاری دگر است» .توللی بیانِ احساسی و افشاگریِ بیآدرسِ شعرهایش
را به جای همهی فریادهای فروخفتهی تاریخ ،تحویلِ بازجوهایِ فرضی و بیخطرِ خود( ،همسر و معشوقههاش) میدهد و
بهاینترتیب شاعرِ انقالبیِ دههی ،٢٠در مجموعههای آخرش ،با تغییر و همزمان حفظ رویکردِ قبلی ،اینبار با استفاده از خودِ
حقیقت ،دیگران را فریب میدهد .کذبِ فریبکارانهی این تعارف ،البته ،ناشی از نحوهی استفاده از تأکید صادقانهی اوست.
این است که باید شعر توللی را همواره در نقطهی بحرانیِ نمودار ،در زمانِ اقامهی «نماز میت» و «بر سردرِ تاریخِ ادبیات» به یاد
آورد و این ،تنها راهِ از یاد بردنِ شعر اوست .و اگر نه ،توللی ،کارتپستالهای رقتانگیز عاطفی و عشقهای خیالی و تناقضهای
شعریاش را به بیرون از خود تسری میدهد و این گفتهی نیما از یادها میرود که «انگورهای غوره نشده بسیار است .خطری باالتر
از این برای هنر نیست که آدم کار نکند و به هوش خود اطمینان کرده نداند».۳
« .۱شعر توللیوار» اصطالحی است که رضا براهنی در مقالهی اثرگذارِ «نماز میت بر جسد رمانتیسم» برای معرفی وَ در نقدِ شعرهایی
از نوعِ شعرهای فریدون توللی به کار برد.
.٢رضا براهنی ،طال در مس (در شعر و شاعری) ،تهران ،زریاب ،۱۳۸٠ ،ج ٢
.۳نیما یوشیج ،دربارهی هنر و شعر و شاعری ،به کوشش سیروس طاهباز ،تهران ،نگاه۱۳۸۵ ،