Professional Documents
Culture Documents
فهرست:
ویلیام باتلر ییتس یکی از مهمترین شاعران انگلیسیزبان در قرن بیستم است .او
که از پدری نقاش و مادری که گنجینهی ادبیات فولکلوریک ایرلند و داستانهای
جن و پری بود متولد شد .کودکی خود را در اسلیگو گذراند؛ جایی که در آن
چشمانداز بن بالبن و دریاچهی اینزفری منبع الهام بسیاری از اشعارش شد.
ییتس از طالیهداران سمبلیسم در شعر انگلیسی است و از معاشران ازرا پاوند بوده
است .در باب سبک شعری او باید گفت که زبان او متاثر از شاعران پیشارافائلی
است که نقاشی و هنرهای تجسمیرا در شعر احیاء کرده بودند .از طالیهداران
جنبش پیشارافائلی در اینجا میتوان به شاعری مثل دانته گابریل روزتی اشاره
کرد که بر آثار آغازین ییتس موثر بوده است .در عین حال شعر ییتس را میتوان
متاثر از شعر مذهبی ویلیام بلیک دانست .نشانهها و نشانهسازی در شعرش مهم
است ،نوعی از بیانگری ،روایت ،داستانپردازی و بیواسطهنویسی در آثارش دیده
میشود .اشارات فراوان او به اساطیر یونان ،کتاب مقدس و ادبیات عامهی ایرلند
به غنای کارش افزوده است.
او از شخصیتهاییست که بر جنبش آزادیخواهانهی ایرلند اثر بسیاری گذاشته
است و در استقالل جمهوری ایرلند نقشی مهم را ایفا کرده است .آثار ییتس
از منظر پسااستعماری مورد مطالعات فراوان قرار گرفته است و شعر او از جمله
/ 11ویلیام باتلر ییتس
ییتس نوعی نگرش نئوافالطونی و عرفانی در شعر دارد .در شعرهای بیزانس و
آمدنی دوباره نوعی بازگشت به دوران طالیی مذهب و تقدس در آثارش مشاهده
میشود .ییتس بیش از آنکه به مسیحیت متداول نزدیک شود ،به کشف رموز،
سیر و سلوک در طبیعت ،آئین کاهنان سلتی و الهامات عرفانی معتقد بود و در
دنیای صوفیانهی خانقاهی که آن را میجست به مقام سپیدهدم طالیی رسید.
او از شاعرانیست که به اهمیت دانش پنهان ،علوم خفیه و علم لدنی صحه
میگذارد.
شاید "هدیهی هارونالرشید" تنها شعری از این مجموعه باشد که بازتابدهندهی
شرقگرایی و شرقشناسی در ادبیات انگلیسی است .پیش از ییتس ،لرد بایرون
با سفر به امپراطوری عثمانی اسامی و فضاسازی شرقی را وارد شعر انگلیسی کرده
بود و نیمهی دوم قرن هجدهم را میتوان اوج عالقهی نویسندگان به مضامین
شرقگرایانه دانست.
شاید این مجموعه دستمایهای باشد برای آن دسته از پژوهشگران که به عرفان
تطبیقی عالقهمندند و میتوانند نمونههای بسیاری را برای بحث در این شعرها
بیابند.
/ 13ویلیام باتلر ییتس
ویلیام باتلر ییتس در سال 1865به دنیا آمد .فرزند پسری جان باتلر ییتس نقاش
و سوزان مری پالکسفن است .برادرش جک همچنین نقاش مشهوری بود .خود
ییتس هم زمانی که دوران دلتنگ مدرسهاش را در لندن و دابلین میگذراند،
بین این دو شهر در نقل مکان بود و فرزندان ییتس
نقاشی میخواند .خانواده در ِ
بیشتر تعطیالت خود را با مادربزرگ مادریشان در اسلیگو گذراندند .در حالی که
آن چشمانداز بنبالبن بیاغراق و به شکلی نمادین موطن قلبی ییتس بود.
در هنرستان دابلین بود که ییتس به همراه دوستش جرج راسل برای اولینبار بر
جنبههای مختلفی از رموز عرفانی و علوم خفیه عالقهمند شد و به سمت خرد و
دانایی پنهان و عتیق کشیده شد و در باقی زندگیاش این رموز را دنبال کرد .در
آغاز جستجویی روحانی و معنوی بود در میان جماعتی مخفی اما او بعدتر این
جستجو را در میان فالسفهی معتکف ادامه داد .در این زمان بود که سرایش شعر
را آغاز کرد و در سال 1885هنرش را وقف نوشتن کرد .بسیاری از اشعار آغازینش
آمیخته به مالیخولیائی ماقبل رافائلیست که منتقدی آن را شیوهی مروارید
رنگپریده خوانده است که رخوتی به افسانههای ایرلندی میاندازد ،آنچنان که
ییتس به آنها درگیر بود به قهرمانانی نظیر کاچولین و فرگس .در این زمان شاعر
جوان یک ملیگرای ایرلندی است و به جستجوی این است که فرهنگ ایرلندی
را با مختصات خاص خود بیافریند .جایی که مینویسد میبایست غروری که در
سرمایهی ملی ماست به سمت شکوفایی هنر و زندگی ملی ما حرکت کند .در تمام
اشعارش حتی اشعار متأخر ،ترانههای عاشقانهای هستند که برگرفته از فرهنگ
دم باغهای سال"
نخستین آنها "زیبایی ِ
ِ عامهی مردمیست که او میپرستیدش.
آهنگین آن آشناست.
ِ زیبایی
ِ است که
/ 15ویلیام باتلر ییتس
هویت این
ِ عشق شورانگیز و نا کامش به زنی زیبا و انقالبی به نام مودگان بود که به
آرمان ایرلندی افزود .در سال 1889زمانی که ییتس بیستوچهار سال داشت،
ِ
مودگان به خانهاش در لندن آمده بود اما حضور مدامش تا پایان عمر در شعرهای
ییتس باقیست .او هلن "تروآی دیگری نیست" و "جسم لیدیان پیچیده در باالی
آتش همهجا گیر" و در "میان کودکان مدرسه" ممکن است ملکهی حضورها باشد؛
ِ
او ققنوس و موجود الهه مانند است که از سر تا به زانوان اصیلش بخشی از تامل
داشتن است و عشق و رنجی که حاصل از آن بود زین پس یکی از بنمایههای
مدام شعر ییتس شد و دیگری طبیعتا ایرلند است "که سحرش پیچیده است"؛
آرمانهای او بسیار متفاوت از مودگان بود .او متعهد به جنبش خودمختاری ایرلند
بود اما ییتس همواره ویژگیهای مثبتی در استیالی آئین پروتستان میدید .در
این زمان بود که او یکی از شخصیتهای مهم زندگیاش را مالقات کرد؛ آ گوستا
گریگوری بیوهای خیر و جسور که قرار بود مادر ،دوست ،خواهر و برادر باشد .آنها
با هم تئاتر ابی( )Abbeyرا بنیانگذاری کردند .جائی که پارهای از نمایشنامههای
منظوم او اجرا شد .کاری که به نظر ناموفق و بیحاصل از آب در آمد .آن طبقهی
جهان غرب" اثر سینگ به حالت
ِ "بازی پسری از
محروم بیمارش کرد ،در نمایش ِ
استهزاء و آشوبطلبانه از پیشنهادهایش استقبال کردند .از سال 1890تا 1910
طول دو دهه ییتس مایوس و فرسوده بود .دیگر مودگان سحرانگیزش در
در ِ
عشقی دیگرش (که در شعر "باد در میان ساقههای نی"
ِ کنارش نیست و ماجرای
از آن سخن میگوید) پایان یافته است .خیلی از شعرهایش در کتاب "کاله سبز"
نشاندهندهی خشم ،تلخی و سرخوردگی او از تنگنظریها و بیمیلیهای
سیاستمداران ایرلندیست .در این مجموعه است که صدای متمایز ییتس در
شعرهای بعدیاش آغاز به شنیده شدن میکند .جایی که از زبان شاعرانهی کتاب
دریانوردی به سمت بیزانس16 /
میش سلتیها" لحنی محاوره و غنائی و استوار به پیش میگیرد؛ زبانی که در
"گرگ و ِ
مجموعهی "آنچه که بر عهدهی ماست"( )1914قطعیتر میشود .اینجاست که او
شور عقیم ببخشید /من فرزندی ندارم/
خاطر این ِ
ِ از اجدادش میخواهد" :مرا به
آنچه دارم چیزی جز یک کتاب نیست ".این خشم و دلسردی باقی میماند .اما در
شعر غریب "مجوس" جهتی جدید به خود میگیرد .به دنبال این شعر ،شعریست
عروسک به دنیا آمدهی
ِ به نام "عروسکها" که در آن عروسکها بسی بیشتر از
حق زندگی دارند .جایی که چیزهای ساختگی طنیناندازتر و مطمئنا
عروسکساز ِ
زندگی طبیعی این نسل است .ییتس به سمت گونهای از تصویر پیش
ِ ماندگارتر از
شخصی مطنطنی دارند .او پیش از
ِ میرود که در آن رمزها و اشیاء و آدمها معنای
این از شخصیتهای دیگری استفاده کرده بود .اوئن اهرن شخصی الهامبرانگیز،
فاوستی و دوراندیشی عارف و مایکل روبرتز (دانشمندی گوشهنشین ،عالم به رموز)
و مطمئنا یکی از جذابیتهای شعر او شیوهایست که او خودش ،دوستانش
و آنچه آنها کرده اند را بر صحنهای حماسی تصویر میکند .حاال این عرفان و
ذهنیت جادویی متوسل به بیانی رفیع و پرداخته میشود که لحنی پیامبرگونه و
روحانی به خود میگیرد.
اشعار او در این دوره داشت .گرچه
ِ تاثیر اندکی بر
جنگ مهم سالهای ِ 1914-1918
ِ
در مجموعهی "سال " ،"1919قوهای وحشی در کول" (که شعر عنوان مجموعه یکی
از زیباترین و تاثیرگذارترین شعرهای ییتس است) ،دو شعر در مرگ رابرت گریگوری
تنها پسر حامی عشقیاش وجود دارد ،که یکی از این شعرها شعر مسحورکنندهی
"یک ایرلندی مرگ خود را پیشگویی میکند" است.
در سال 1917که ییتس از پا درآمده بود در آخرین سرخوردگیاش از مودگان
خواستگاری کرد و چنانچه از پیش انتظار میرفت او نپذیرفت و به سمت دخترش
ایسوالت رفت .ایسوالت همچنین در شعرهای ییتس خاصه در این مجموعه
/ 17ویلیام باتلر ییتس
حضور دارد .او "دختر جوان" با شعری به همین نام است و همچنین حضور
سحرآمیزی در چهرههای نمایشی دارد .تاثیر "مود" همچنان در اشعار ییتس باقی
است .چندی پس از دومین جواب رد ،ییتس از جرج هایدلی لیز خواستگاری
میکند و او میپذیرد و آنها در ماه نوامبر ازدواج میکنند.
ازدواج با این ِزن جسور و برجسته (در حالی که ییتس 52ساله بود) به او نیرویی
برای کارهای پایانیاش داد .سه روز بعد از ازدواج ییتس درمییابد که او از قریحهی
نوشتن به صورت ناخودآ گاه برخوردار است( .ییتس پیش از این در عالقهاش به
علوم خفیه ،رموز عرفانی و اعتکاف اصرار ورزیده بود و پیشتر به مرتبهی "سپیدهدم
طالیی" رسیده بود .ییتس او را تشویق کرد و نوشتههای بسیار او "الهامات" را به
پیوست اسناد خود به نثر منتشر کرد و در اینجاست که او به آمیزهی قابل قبول از
باورهای عرفانی میرسد که آنچه خواننده با آن همسوست شرح وسیع تکرار این
شعر
کنونی ِ
ِ برج بن بالبن است که تصویر
تاریخ بشری ست .ذهنیتی از ِ
چرخه در ِ
برج را میسازد .حاال ییتس سناتوریست که پنجاه و شش ساله است .مردی که
جلوهی اجتماعی پیدا کرده است .چنانچه در شعر "در میان کودکان" میخوانیم.
پس پردهی این چهرهی
خشم او را ِ
ِ شعر تاثیرگذار و ُپرشور ،حس خالقیت و
این ِ
اجتماعی مینمایاند:
در شعرهای متاخر نظیر "بیزانس" و "شهر مقدس" ییتس ،بیتالمقدس تازهای
خلق میکند که نمایندهی تمامیت هنر است .بسیاری از این اشعار آسان نیستند
اما خوانندهای که با این غرابت جادویی کنار میآید ،حتی در دشوارترین شعرها
ارزش بسیاری را در میان چهرههای مختلفی که شاعر به خود میگیرد مییابد.
کهنسالی ،پوچی ،طرحی که مضحک است ،عشق به همسری که او را ملکهی سبا
خوانده است و مردمیکه محنت بسیار کشیده اند و در این میانه تمامیتی است
جایی که سیاستمداران ایرلندی در خشم و ستیزهاند و او میگوید" :این زیبایی
/ 19ویلیام باتلر ییتس
----------------------------------
-از مقدمهی گزیده ی اشعار ییتس انتشارات وردزورث
|| ییتس به عنوان یک شاعر ایرلندی ||
اف .آر .هیگینز
ایرلند شکلدهندهی ذهن ییتس است .ذهنیت و موتیف اصلی بسیاری از
زندگی پرشور ،دو مرد قهرمانهای
ِ طول آن
زندگی اوست .در ِ
ِ اشعارش و تاثیرگذار در
اصیل او بودند :جان اولری و پارنل که احترام حماسیای به آنها دارد .برای ییتس
زندگی ایرلند آرمانگرا و احساساتیست
ِ یکی از این مردان نمونهی کلی و ُپرمعنای
تبار پرنل است و
گرایی تراژیک را بازگو میکند .ییتس فرزندی از ِ
و دیگری واقع ِ
پسریست که اولری به فرزندی خوانده است .اما مردم اولری ،مردم گیلیک که
در خطر میزیستند که با شور بمیرند ،نخستین و درازمدتترین تاثیر را بر ییتس
داشتند.
ویلیام باتلر ییتس از کودکی عمیقا اسلیگوی خیالانگیز و روستاییاش را
میشناخت و بعدتر کلی گالوی در تحوالت ذهن پیچیدهاش جذابتر به نظر
طول زندگیاش هیچوقت ذهنیتش چندان دور از ایرلند غربی
تمام ِ
رسید .در ِ
نبود .از کودکی آن مردم ماجراجو و شگفتانگیز و جنبههای مبهم جهانی بکر را
اشعار آغازینش که سنگین از رویا و واقعیتی شکننده
ِ در آمیزهای از جادو میدید.
است از این همه برمیآید .این قلمروی غریب و خیالانگیزیاش از غنای مختص
به شعر و اینچنین است منتقدین انگلیسی بیدرنگ آن را جغرافیایی سلتیک
خواندهاند.
ییتس آموخته بود که با زبانی پرشور موسیقی قطعات زیبایی از ایرلند را به نظم
بکشد و با تعالی شعر آن را به ادبیات قدرتمند آن سرزمین بدل کند .تا سال 1907
تمام موفقیتهایش به این هدف سمت و سو گرفته است .گرچه ییتس در سبک
/ 21ویلیام باتلر ییتس
به او ترجمههای جدی و دقیقی از متون گیلیک را دادند .ییتس تالش میکرد که
متنهای گیلیک را بخواند ،تکههایی از این ترانهها و شعرها همیشه در ذهنش
جریان داشت .او که بسیاری از این عبارات را وارد شعرهایش کرد .به یاد میآورم
سال پیش به من میگفت که بیشتر شعرهایش از نغمههای گمنام و برخی
که چند ِ
از ریتمها گرفته شده است .در واقع زمانی که با هم بودیم او برخی از این ترانهها
را به شکل محجوبانه و تردیدآمیز خود به آواز میخواند .تمام اشعاری که ییتس
به تکرار ذکر میکرد ترانه بودند و کتاب اشعار امروزی آ کسفورد هم بر این اساس
نوشتن ترانه برای ییتس چیزی بیشتر از یک عالقهی ادبی بود.
ِ تالیف شده است.
میخواست که ترانههای شاعران ایرلندی در میان مردم ایرلند خوانده شود .در
نوشتن بسیاری از کلمات ما با هم کار میکردیم و او گهگاه کلمات را به نغمههای
گیلیک میآمیخت .این تمرین این روزها دلخوشی مدامش بود و اشتیاقی که
برای به انجام رساندن گردآوری مشترکمان در مجلد بزرگ که از ترانههای سنتی
ایرلند ،ترانههای دوستانمان و خودمان متشکل شده بود .میبایست جلساتی
بین شاعران ایرلندی جهت گفتگو برای خلق ترانهها به وجود بیاید .این برای او
ایدهی مدام بود.
مجمعهای اجتماعی در فرهنگستان ایرلند میبایست در طبقهی فوقانی مجمع
اجتماعی دابلین صورت گیرد ،جایی که شاعران حاضر ترانههای خود را خواهند
خواند .این چنین مجمعهایی تشکیل شد و این ترانهها که از جمله ترانههای
ی دابلین برگزار
خود ییتس بودند خوانده شد اما این برنامهها در مجمع عموم
شد که شعر میبایست توسط ترانهها به سمت مردم برود .گرچه ییتس با گوش
موسیقیایی تکههای موسیقیایی کلمات را بخشبندی نمیکرد اما ارزش آنها را
تشخیص میداد .عروض موسیقیایی قدیمیتر و عروض قطعهبندی ایرلندی با
امکانات نمایشیاش برایش کششی داشت؛ از عروض جدید و بههمریختگیهای
/ 23ویلیام باتلر ییتس
در حالی که برخی دیگر از شعرهای چند قسمتی ییتس را نقد کردهام ،حاال
میرسم به شعری که چند قطعهگی چشمگیرترین حضور را دارد .در میان کودکان
مدرسه یک کار ذهنیست که به خودی خود نمایانگر یک سلسله رابطههای
نمادین است .در خود انگیخته ،دشوار چرا که این خاص بودنش را با خواننده
تقسیم نمیکند .چرا که فراپاشی بیشتر از اینکه در ذهن باشد در نوع پرداخت
است که شکلی که از شعر است که بیدرنگ خود را به عنوان بهترین ثبت میکند.
چیزی که میبایست در مورد این شعر بگویم این است که نمیبایست شعر را
تالشی و یا توضیحی برای لحظهای روانکاوانه دانست .این مرد پیر شصتسالهای
که چهرهای اجتماعی به خود گرفته است و لبخند میزند در رضایتی گرفتار آمده
است چرا که او پا پیش میگذارد که به شیوههای آموزشی به کودکان انتقاد کند.
لحنی که به تمسخر خویش آرام و ظریف است ،با اشارهای از کنایهای معمولی
و در بهترین شکل امروزیاش درمییابیم که بی دانستههای قبلیمان بدانیم
که کودکان مشغول کار اشتباهی هستند .نقطهی تقابل کاری دالورانه در آینه،
مرد پیر به این خاطر که پیر است و چهرهای اجتماعی دارد ،اعتراض نمیکند
اما به شکل مفرحی اهانت دیده است .خودش را با تمام بیشکلیها و اتفاقات
معمولیای که زندگی برای او بر آورده است وفق میدهد .اما کودکانی از این دست
در پیش او تصویر زنی که آنها نمیتوانند امید آن را داشته باشند ،دختری از خیال
دختر قو ،تجسد کامل روح و مانند لیدا در شعر لیدا و قو نمایانگری از الحاد و اشعار
/ 25ویلیام باتلر ییتس
حماسیای که برای آن روح به خوبی سرگشته گردیده و پیر است .شاعر به تصویر
فعلیاش نگاه میکند ،آیا انگشت چهاردهمیاش به آن شکل داد؟ چرا که او در
سنین پیری توانایی جسمی آن را دارد که سخن بگوید ،گرچه در کنارهگیری و
تالشهای هوشمندانهای به سر میبرد و بیشکل و پیشپاافتاده شده ،همان
مترسک پیر شعرهای بعد از این .بند پنجم به این موضوع میپردازد ،تخریب
جسم با نفرین آدمی که برای ییتس نفرینیست .انگار که شاعر ویرایشی انجام
داده بر سطرهایی از شاهین چاه که ده سال پیش از این نوشته بود.
این مرد پنجاه سال انتظار کشیده است .اما این همان است که رقصنده بر آن
تقلب میکند ،دانایی خوانندگان را به نتیجه میرساند که میبایست زندگی
بهتری را به پیش ببرند و این هدف را تعقیب میکند ،سنگهای خشک یک چاه
و درختی بیبرگ در باالی دری راحت و اجاقی پر ،کودکان و مرغزارانی سست.
اتاق پیر در اتاق مدرسه است که با شاعران ،معلمان و متفکران
این مصیبت ِ
مترسک مانند است .بیرون از زندگی ،مترسک تجسد چنین شخصی است چرا
که او نمودار پوچ و خشک جسم زندهایست که قلب زن را میشکند و با تولد
پدید آمده است اما چیزهای دیگری هم هست که قلب را میشکند و با زمان
تغییر نمییابد اما مرمر و برنز را فار غ نگهمیدارند .مرمر و برنز یک بنمایهی مکرر
در ییتس است و این در سادهترین شکلش در زیبایی زنده وجود دارد .جایی که
رابطهای پر از نقیضه است بین آن و آنچه که به راستی در حسی متداول جان
گرفته و آن جسم که گویا همان روح است که تو را دربرمیگیرد.
این اشعار درخشان جوانههای شعر بعدی را در خود دارد ،هدف هنر زندگی شاعر
است که کنارهگیری را میکاهد .برای فراهم کردن تصویری که توفقی روزانه است.
من همیشه از افسوس رنج کشیدهام و تنها وقتی رضایت پیدا کردهام که ذهنیت
دریانوردی به سمت بیزانس26 /
جدا شدهام در میان تصویر و نمایش شکل پیدا کرده است .اما این گذراست.
شاعر کشف میکند که او بعد از این تصویرهای صرف را ساخته است .تضاد
شکنجهآوری بین تصویرهاست (که به مجسمههای مرمر و برنز اشاره میکند) و
زیبایی زنده و فراتر از این تضاد ،نیازی برای یک تصویر شاعرانه رشد میکند که
بیشتر از مرمر و برنز شباهت به یک زیبایی زنده دارد .هیچ تصویر سا کنی کمک
نمیکند ،باید حرکتی باشد ،شکل دیگر هنر که یک رقصنده برای مقایسه با
عالیترین شکل هنر دارد .تغییری که قابل مقایسه با آنچه است که پاوند در رهائی
تصویر و تکامل جنبش تئوری تصویر نوشته است .تصویر قرار است که همهی
حرکت باشد که هنوز با گونهای رکود همراه است .در آن فقدان موضوعات جدا و
هوشمندانه دیده میشود .معنایش شبیه درکی آنها را دریافت میکند که به طور
مدام در حال تغییر است .او چهرهی بیحس و سرد سالومه را در خود دارد که در
اینجا چیزی جز رقص نیست و او و رقص جدا از هم قابل درکاند .بخش ناپذیر
به عنوان جسم و روح ،معنی و فرم که باید باشد .رقصنده در واقع عبارت مورد
عالقهی ییتس است "از خود به دست آمده" فار غ از رنج و به دنیا آمدن که کامال
متفاوت از هنرمندیست که او را میجوید ،او تنها میتواند در مکانی از رقص از
پیش مقدر شده باشد ،فار غ از دشنام آدمیزیبا از خود میزاید ،جدا از رنج متولد
شدن و یا رنج هنر ،جایی که هنر آنچه که هست را معنا میدهد و این همان حس
بند نهاییست:
با شکوه ِ
"در میان کودکان مدرسه" به خوبی میتواند به عنوان عبارت و هستهی مرکزی
تمام این موقعیتهای پیچیدهی جداسازی و تصویر تلقی شود .بعدتر ،تعداد
زیادی شعر خوب است که با این طبیعت قربانی و پیروزی گریزنده سر و کار دارد.
مانند شعر تردید که این سوال را میپرسد که "شادی و سرور چیست؟" و آن را با
تصویری پاسخ میگوید که جوری به دست میآید که تنها راه هومر را انتخاب کنیم
و از رستگاری اجتناب ورزیم یا شبیه گفتگوی روان و خود یا عبارت سادهی این
انتخاب.
و شعرهایی هستند که به مسئله چرخشی مذهبی میدهند .بهشتی که در آن
کارگران و زیبایی یکی شدهاند .ایهام عشق و نفرت مرمر و برنز که نه تنها خبر
میدهد که ییتس آن زندگی اصیل و اشرافی و نزا کتهایش را ستایش میکند
و در شعرهای بیزانس پایان بهشتی این درگیری را جشن میگیرد .در این زندگی
بهشتی ،تمام آن بیانات شادی بخش رشد و تغییر در مرمر و برنز و سکونت یک
جهان بیتغییر است .بیرون از هوش و زمان در واقع این تصویر بیمالحظهی
انسانی ارزش به حقیقت درک میشود .هنرمند خودش ممکن است این تصور را
داشته باشد بنابراین چیزی بیتغییر از زیبایی بیشکلاش را از دست میدهد و
توسط کارگران به نوعی ابتذال اغوا میشود ،در خودش زائیده و در خودش شادی
دریانوردی به سمت بیزانس28 /
گرفته از مرمر و برنز .این حتی امکانپذیر است که بودن تنها متعلق به مردگان
است .ما به زندگی مبهم یا مرگ تصویر برمیگردیم .آنها که میزایند و میمیرند،
به شکل همیشگی ناتمامیدر جهان بودن ،فقط در آن جهان ستایش میشوند
که مرد پیر در آن نقشی ندارد .تنها درخت پژمرده و چاه خشک را ستایش میکند
و به گذشتن از جهان بودن امیدوار است ،جهانی از خویش زائیده .مهارتهای
بیپایان شبیه جسم از مرگ عبارتی قابل برگشت است .دریانوردی به سمت
بیزانس در آن تناقض پرندگان و نسلهای رو به مرگ و پرندهی طالئی همه ناتمام
ماندهاند و این باعث شد که ییتس آن را در شعر "بیزانس" کامل کند .استرج
مور منتقد مینویسد که شعر در سه بند اول بینظیر است اما در بند چهارم این
ِ
پرسش ایجاد میشود که چرا پرندهی طالساز به همان اندازهی جسم مرد از
طبیعت است .باالخص که آنچه که از هومر و شکسپیر میخواند همان است که از
گذشته است و یا در حال آمدن است و یا برای مردها و همسرانشان میآید .ییتس
برای او نسخهای از شعر بیزانس را میفرستد که به او برای طرح جلد سمبلیک
کتاب تازهاش ذهنیتی بدهد .در این زمان میخواست که اسم کتاب را بیزانس
بگذارد و نه پلکان مارپیچ و انگار که شعر "دریانوردی به سمت بیزانس" در ذهن
شاعر ناتمام مانده بود و ذهنیتش نیاز به ادامه داشت .مور منتقد هم برای ییتس
نسخهای از "آواز ملکه"ی فلکی را فراهم کرده بود و این ارتباط مسلمیبا بیزانس
دارد و میتواند عالجی برای زیبایی زنده در مقابل مرمر و برنز باشد و یا در این
لحظه که مطالست.
ما پیش از این دیدهایم که چرا ییتس اینچنین عالقهمند به هنر بیزانس است.
بیزانس در او حس و تصوری را به وجود میآورد که به طور کلی از مالحظات خاص
آدمیبه دور و غریب است و به ویژه از جنبهی ذهنیت زبان و عالم مقال که با معنا
/ 29ویلیام باتلر ییتس
و شکلی همسان ظرفی برای شور مشاهدهگر است که او را به سمت بسط تصویر
میبرد .این سطرهای "فلکر" همچنان به زندگی در مرگ و مرگ در زندگی اشاره
میکند که تمامیت هنر را مشخص میکند ،تفاوت تمام ،چنانچه از توالیهای
متفاوت واقعیت بین تصویر و آنچه که هست ،حسی معمولیست ،واقعا نکتهی
حساسیست که هر آنچه که شعر بیزانس اول داشت و از نگاه مور کامل نبود.
شاید این مهم بوده که شاعر کارش را در شعر دوم کامل کرده و به جستجوی
تصویر کاملتری میرود که چگونگی آن را بیرون از زندگی و در جستجوی تکامل
به ستایش مرمر و برنز منتقل کند.
پرفسور ان .جفرسن همچنین نشان داده است که چطور سطرهای آغازین شعر
"دریانوردی به سمت بیزانس" پر از ذهنیت قدرتمند یک زندگی طبیعیست،
زندگی یک نسل ،قزلآال ذهنیت آشکاری از شور جسمانی را منتقل میکند و
ممکن است به آن زیبائی جسمانی نائل شده که ییتس آن همه آن را ستایش
میکرد اضافه شود ،نیروی بیپایان و فردیت تمام این هدف ،در هستی یافتن و به
مرگ انجامیدن .البته پرندهی طالیی میتواند این باشد چنانچه رقیبان آسمانی
مترسک پیر پیشگویی میکند ،چنانچه حماقت و شور را به آن نیازی نیست،
سخن میگوید .او در جهانی که تمام نیروهای طبیعی ،تفاوتهای جسمانی
و روحانی ،زندگی و مرگ رو به بیمعنا شدن هستند از زبانی فروتنانه استفاده
میکند .و این جهانیست که بیزانس نمادگزینی میکند .آقای جفرز میگوید که
این پرنده در شعر دوم متفاوت است چرا که در اینجا به شکل صریحی به خاطر
کمبودهایش با پرندگان طبیعی در واقع در شعر اول نیز قصد بر همین تضاد است.
مرتبهی دیگری از صراحت چنانچه نقد مور بر شاعر نهاده است .مرکز توجه دیگر
بیشتر از این بر وضوح تضاد بین طبیعت و هنر در حسهای خاص آن نیست.
دریانوردی به سمت بیزانس30 /
و این دقیقا مضمون چهرهی مرده و رقاص است .ذهن شبیه یک فرفره میچرخد
که من تصویر اصلی ییتس و تمام این روایت را ازبر میخوانم ،بیزانس جاییست
که همه چیز در آن طبیعیست ،جایی که همه تصویر است و تضاد و در آن صرافتی
نیست .ظهور اجتنابناپذیر و پیوستهی بودن در چرخهی شدن .شاید بینش
درستی نباشد که به شعر از منظر مبحث رستاخیز و آخرت نگاه کنیم ،سودمند
است که دریابیم که ییتس چگونه این همه سادگی را به شگفتی و هنرمندانه
تعبیه کرده است .تضادی ضروری که در خواندههامان نیست .نیروی آشتیپذیر
تخیل است .خالق نمادی که آدمها خیال میکنند و پس آن بهشت اثیری را تخیل
میکنند یا برای به کار گرفتن زبان کامال مناسب بلیک این جهان خیال جهان
جاودانگیست .این همان آغوش الهیست که ما بعد از این زندگی جسمانی به
آنجا خواهیم رفت .این جهان خیال بیپایان و جاودانیست .چنانچه جهان
جسمانی گذرا و پایانپذیر است .تخیل انسانی بر ما تجلی پیدا میکند .به دور
ریختن این گذار که آن جاودانگی را بنیان مینهد .در جاودانگی چیزی به چیزی
دیگر بدل میشود .هر شناسهای جاودانیست .شعری ناممکن بیرون از سنت
تصویری رمانتیسیسم که منتج از ذهنیت نا گزیر گوشهنشینی و رنج هنرمند است.
در شعرهای بعد از این ،ییتس به جستجوی این تصویر آشتیناپذیر ادامه میدهد
و او مدام به مضمون حسرت برمیگردد ،تمامیت گمشدهی زندگی .قصیدهی
زوال او در آخر میدانگاهی برای گریز جاندار است .شاعر بی آن که این زوال را بیابد
به دنبال این مضمون است.
قلب درون است که از خشم و باتالق سا کن و بی زندگی سخن میگوید .این همان
است که انکار شده است .او مضامین کهن را که در گذشته به قلب آدمیخیانت
کرده است برمیشمارد و همهی آنها را به شکل ناعادالنهی تلخی بازنمایی
/ 31ویلیام باتلر ییتس
میکند .همچنان که تسالی آنها صرفا از عدم کمال و بیزاری خودش بوده است.
افسانهی سلتی "اوشین" به سمت جزایری از سرخوشی بیهوده ،نبردی بیهوده
و فراغتی بیهوده فرستاده شد که این نیازی عاشقانه را در شاعر برآورد میکند.
کنتس کاتلین خاستگاه بیمیدرونی را برای یک معشوق داشت که خیلی زود آن
رویا تمام عشق و فکر او را دربرگرفت و این گونه است تمام مضمونهای ییتس.
بازیکنان و صحنهی نقاشی شده در این جا رویا و تخیل هستند .اثری از تخیل که
در این جا زندگی واقعی را به جایی خالی از اهمیت تنزل میدهد .از این جا به بند
آخر ،شبیه تصویر تازهی بیزانس ،این تصاویر در غضب و منجالب آغاز میشود.
در میان نسل رو به مرگ و در رویایی از خیال تغییر یافتهاند .بیش از این کاری
ساخته نیست ،شاعر به "غضب متکثر بیشکل" برمیگردد که باقی مانده است که
صرفا زندگی کند .وقتی که زندگی مشکلترین است .زندگی به آرمانهای دیگری
به کار گرفته شده است.
این کیفیت فزایندهی زندگینامهای شعرهای آخرش دقیقا با لزوم مطالعهی
مناسبات این روند در فرآورد نسل رو به مرگ به مرمر و برنز قابل توجیه است.
خاصه در نمونهی اول تناسبات استثنائی شرح حال گونه که در شعر کالریج بوده
است یادآوری میشود .ا گر درصدد آنیم که ییتس را به عنوان یک قهرمان مطالعه
کنیم میبایست آنچه را که با عزم و ارادهی غیرقابلتصور او در تقابل بود را شرح
و بسط دهیم .تمامیتی که او در آن استحاله مییابد ،مسئلهای که هیچوقت
نمیتواند در این سنت از ظاهر دور باشد ،تصویری که رو به پس کشیدن است .در
واقع در هر موقعیت شرح حال گونهای این احتمال میرود که به این قیمت این
عقبنشینی اتفاق بیفتد .کالریج به عنوان یک شاعر در سن سی سالگی تمام شده
بود ،آرنولد هم از این جنبه موقعیت مشابهی داشت .ییتس اما از این داستان
دریانوردی به سمت بیزانس32 /
مستثناست .خود زندگینامهها نشان میدهد که ییتس همچنان ُپرکار بوده است.
وقتی شعر تصویر است ،زندگی میبایست آنچنان که ییتس گفت تراژیک باشد.
آن چهرهی مرده که شکل دیگری از زندگی یافته است ،متمایز از زندگی انسانی که
مرتبط با فعالیتهای ذهنیست .رقاص تفکیکناپذیر از رقصاش ،خالی از توصیف
میچرخد ،با حرکتی در پس زندگی و در دایرههای باریک نورانیاش به همه چیز
ارزش میبخشد ،مرمر و برنز که رضایتی برای آن زیبایی زنده فراهم نمیکند ،اما
ترتیب باالیی از حقیقت را بازنمایی میکند از بودن در تضاد باشد که در آن تنها
مرگ است که نمیتواند تغییر یابد .اینها وجهههای تصویری هستند که من در
این فصل در نظر گرفتهام .اینها در ییتس منجر به تصویر رقصندهی "درمیان
کودکان مدرسه" و همینطور " تصویر درخت" میشود .این تصویر تمثیل انتقادی
رمانتیسیسم را به عنوان یک سازواره جمعبندی میکند...
دریانوردی به سمت بیزانس34 /
1
اینجا سرزمینی برای مردی پیر نیست
جوانان در کنار هماند
و پرندگانی در درختان
نسلی رو به مرگ
در آوازهایش
قزلآالیی که به زمین میافتد ،دریاهایی از گورماهیها
تمام طول تابستان حکمرانی میکند
گوشتی از ماهی یا ماکیان در ِ
آنچه به فرزندی پذیرفته شده است به دنیا میآید و میمیرد
تمام آنچه که در آن موسیقی حسبرانگیز نهفته است ،غفلت است
بنایی تاریخی از خردی بیزمان.
/ 35ویلیام باتلر ییتس
2
3
4
رو برنگردان
و به تن بگیر
که این رمزگان تلخ عشق است
فرگس بر ارابهای بیباک میراند
و بر سایهها در بیشه فرمان میدهد
و بر سینهی سپید دریایی تاریک
فرمان میراند
و بر تمامیستارهها
که به هم ریختهاند
و سرگردانند.
دریانوردی به سمت بیزانس40 /
Iچرخ I
Iبیزانس I
پرندهای
یا گلبرگی
و تمام پیچیدگیهای آن خون یا باتالق.
طالکاران امپراطور
ِ
تاالرهایی رقصنده از مرمرها
خشم تلخ را که دشوار است میشکافد
این ِ
تصویرها از تصویرهایی دیگر میزایند
دلفینی تکه پاره
این زنگها برای دریا شکنجهایست.
دریانوردی به سمت بیزانس46 /
كودک من
ِ بيا
ت وحش
به آبها بيا و به حیا
با آن پری كه دستت را گرفته است،
دریانوردی به سمت بیزانس50 /
كودک من
ِ بيا
به آبها بيا و به حیات وحش
با آن پری كه دستت را گرفته است،
چرا كه دنيا پر از زاريست
و تو نمیتوانی تاب بياوری.
كودک من
ِ بيا
به آبها بيا و به حیات وحش
/ 53ویلیام باتلر ییتس
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
۸
۱
خانهی اجدادی
مردانی ستمگر
اما قدرتمند
دریانوردی به سمت بیزانس64 /
۲
خانهام
افالطونی
در تقالست
شبیه تاالریست که آینده را سایه میزند
چگونه خشمیشیطانی
همه چیز را متصور شد.
این مسافران تیره دل
بازارها و میدانها
شمع نیمهشب است که سوسو میزند.
ِ
و روزهایی که سر کردهاند
مکان به هم ریخته
ِ در این
جنگها طوالنیست
زنگهای ناگهانی شب
چهرههایی مخدوش که ناپدید میشوند
۳
میز من
ِ
َ
خ َرک هایی سنگین و یک تخته
هدیهی ساتو
شمشیریست
تغییرناپذیر
۴
زادگانم
آن که ما را برانگیخت
آن که به ما شکل داد
جغدها در دایرههایی ّ
مدور میگردند
و من از بهترینها هستم
عشق بس است و دوستی کافیست
و آن خانه از ِآن همسایهایست
دریانوردی به سمت بیزانس74 /
۵
در خانهی من
جادهای بر ِ
غبض شده
در برفی سرد
و یک رویا.
۶
نگاه خیرهی آشیانه از پنجرهام
ِ
زنبورها
در شکافها خانه میسازند
سنگ بناییست ُسست
/ 77ویلیام باتلر ییتس
پرندگان مادر
حشرات و مگسها را آوردهاند
دیوارها چه ُسست میشوند
زنبورها
در خالی نگاه
خانه میسازند.
۷
من شبح انزجار را میبینم و ُپری قلب را و خالئی که بیرون میآید
رود
نارونها
زیر نور ماه
بیشباهت به خویشاند
دگرگونی نمییابند
شمشیری درخشان که از شرق آمده
نفیری از باد
روفته میشود
دریانوردی به سمت بیزانس80 /
با تکههایی
سوسو زنان
مجنونی که از خود بیخود است
رویاها ذهن را مضطرب میسازند
و قرابت تصویرها
مهیب
در چشم ذهنها شناورند.
فوجی گرسنه
سربازانی که دمار از سربازان دیگر درمیآورند
بازو یا چهره را میگزند
غوطهای به سوی هیچ
بازوها گشاد میشوند
انگشتها
بر آغوشی از هیچ
وقتی که طنز راه گم میکند
به خاطر آن آشوبهای بیمعناست
آنچه که بر آن میگرییم
تقاصیست بر مرگ.
چشم بسته
تقویم نجومیبه یاد آورد
آن ِ
که پیشگویی نخواهد آمد
ذهن آنها حوضیست
جایی که آرزوها بیشمار است
قلبها ُپراست
جز کرختی به جا نمانده
شیرینی خویش
پیکرههایی که دوست میداشتند.
تکشاخها،
ابرهایی کمرنگ
چشمهایی کبود
پلکهایی نیمهبسته
آنها که میلرزند
پارههایی از ابر
/ 83ویلیام باتلر ییتس
پارههایی از تور
چشمانی که از خشم میدرخشند
بازوانی که بدان تکیه کنی
مردمیبیشمار که سراسیمه و بیخیال
جای گرفتهاند
قوشهایی برنجین
رویاهایی که از خوشی گریختهاند
انزجاری نیست
چیزیست که باید بربیاید
نه حسرتی
برمیگردم و در را میبندم
بر پلهها
خیرهام که چگونه این غنیمت را به ثبت برسانم
قسمت کنم
اما آه
قلبی جاهطلب
بر مسندیست
که به پیش میرود
و یاران
وجدانی که آرام شده
بیشتر عزاداری کنید
خوشی تنهاست
شیاطینی که خوانده نمیشوند
مردی پیر را کفایت میکند
زمانی سپری
که میروید
و میروید...
/ 85ویلیام باتلر ییتس
برمیخیزم
حاال و میروم به اینزفری
ُ
و آالچیقی دنج میسازم از گل و ساقهی درخت
ُ
با نه ردیف لوبیا آنجا
و کندویی برای زنبورها
و تنها در کنار غوغای زنبورها خواهم زیست
و آنجا به آرامش میرسم که آرامش چه ُکند
از نقاب صبح قطره قطره میچکد
جایی که جیرجیرک جیرجیر میکند
در نیمهشب جرقهایست
و در روز درخششی بنفش
و غروب بالهای مرغ عشق است.
دریانوردی به سمت بیزانس86 /
به ناگاه
بر میخیزد و پخش میشود
با چرخشی نامنظم در حلقههای شکستهاش
به نخ بزرگتری تنیده شده
با بالهایی عظیم.
سکوتی که کش میآید
بی خستگی هنوز
/ 89ویلیام باتلر ییتس
میدانم
که تقدیرم را خواهم دید
جایی میان ابرها آن باال
میجنگم با آنها اما کینهای در دل ندارم
حفظ میکنم آنها را اما دوست ندارمشان
سرزمین من گذر روستایی کلتارتان است
مردمان بیچارهی کلتارتان
ِ هموطنان من،
و شاید که در انتها نبازند
و رهاشان میکنم شادمانتر از پیش
نه قانونیست
و نه وظیفهای
چیزی مرا به جنگ حکم نداده
/ 91ویلیام باتلر ییتس
Iخرد I
1
آنچه دوستداشتنی بود و بدیع سپری شده است
برای مردمان معجزهای محض است
که از گرد ماه حمایت میشود
چیزهای معمولی را برمیافرازد
آنجا ایستاده است در میان سنگ و برنج مزین
تصویری عتیق از چوب زیتون
و سپری شدهاند همچون عشقههای مشهور فیدیاس
و تمام آن ملخهای طالیی رنگ و زنبورها
/ 111ویلیام باتلر ییتس
2
وقتی که رقاصهای چینی روی فولر را دربرمیگیرند
تارهایی درخشان ،روبانی شناور از لباس
3
4
ما ،آنها که هفت سال پیش
از افتخار و حقیقت حرف زده بودند
ا گر نشان دهیم از لذت جیغ میکشند
پیچ و تاب خزها ،دندان خزها
دریانوردی به سمت بیزانس118 /
5
بیا و بگذار این بزرگ را به باد تمسخر بگیریم
که چنین باری بر روی ذهن گذاشت
و تقال کرد
دیر و سخت
که بناهای تاریخی را پشت سر بگذارد
و نه ذهنی که همتراز باد شده است.
گواهی بر تعطیلی
باد جیغ کشید و آنها کجا هستند؟
6
خشونتی بر جادهها :خشونت اسبها
کمی از آنها سواران چشمگیری داشتند
به تاج گل آراستهاند
بر گوشی ظریف و حساس یا یالی پریشان
دریانوردی به سمت بیزانس120 /
"چشمیسرد انداخت
بر زندگی و بر مرگ
ای اسب سوار ،بگذر! "
از این مولف منتشر شده است:
شعر:
-این مرده سیب نیست یا خیار است یا گالبی ( ویستار)1377 ،
-دهنکجی به تو (نقش هنر)1377 ،
-برای ادامهی این ماجرای پلیسی قهوهای دم کردهام ( آرویج )1380
ساعت شنی که به خواب رفته است (چشمه ( )1390 ،چاپ دوم)1394 :
ِ -این
-بزرگراه مسدود است (بوتیمار( )1392 ،چاپ چهارم)1397 :
-اینجا نیروی جاذبه کمتر است (مهر و دل)1398 ،
-و این چه کسی است که دو هزار سال گریه کرده است بر دامنم؟
(گزینهی اشعار به زبان انگلیسی) (هند)2019 ،
دست انتشار)
ِ -این رسمالخط فارسی نیست (در
نقد ادبی:
مولف مرده (مجموعهای از مقاالت بر شعر احمد شاملو،
-سوگواری بر جسد ِ
علی باباچاهی ،نازنین نظام شهیدی ،گراناز موسوی ،علی عبدالرضائی ،رضا
براهنی ،یداهلل رویایی ،رضا چایچی ،بیژن جاللی ،سیدعلی صالحی و)...
( این مقاالت پیش از این در نشریاتی نظیر نامهی کانون نویسندگان ایران،
جهان کتاب ،کارنامه ،آدینه ،بیدار ،زنان ،بررسی کتاب ،عصر پنج شنبه و..
دست انتشار)
ِ منتشر شدهاند( ).در
نمایشنامه:
-سایه ( سیب سرخ)1398 ،
ترجمه:
-ترجمهی کتاب خانهی ادریسیهای غزاله علیزاده به انگلیسی ( کتاب
کارما؛ نیویورک)2020 ،
-لبه ،آنتولوژی شعر انگلیسی زبان (انتشارات مهر و دل)1398 ،
-زبان منشوریست ،گزینهای از اشعار امیر اور (انتشارات مهر و دل)۱۳۹۹ .
-اللهها ،گزیدهی اشعار شاعران زن انگلیسی زبان (در دست انتشار)