Professional Documents
Culture Documents
مکاشفاتی در باد
(مقاالتی در شعر)
رزا جمالی
نشر هشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
سرشناسه :جمالی ،رزا1356 ،
عنوان و نام پدیدآور :مکاشفاتی در باد ،رزا جمالی
مشخصات نشر :اهواز ،هشت1400 ،
مشخصات ظاهری 100 :ص
شآبک978 -622 -7514-28-5 :
وضعیت فهرستنویسی :فیپا
موضوع :مقاالت فارسی – قرن 14
ردهبندی کنگرهPIR 8011 :
ردهبندی دیویی 4/62 :فا 8
شماره کتابشناسی ملی۷۵۹۷۹۰۵ :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مکاشفاتی در باد
.....................................................................................................
..
. . ..
مجموعه مقاالت فارسی چاپ اول 1400شمارگان 500نسخه چاپ ترنج
رزا جمالی
.....................................................................................................
.....................................................................................................
..
ی شهبازی امور هنری :شجاع گلمالیری امور اجرایی :نب
.....................................................................................................
کلیه حقوق این اثر برای ناشر محفوظ میباشد.
.....................................................................................................
آدرس :اهواز ،کیانآباد خیابان 25غربی همراه09162114228 :ــ 09169031943
..
.....................................................................................................
www.8pub.ir Email: hasht.pub@yahoo.com
.....................................................................................................
قیمت :بیست و هفت هزار تومان
.....................................................................................................
.
فهرست
نمونه اول:
سراسر روز
پيرزناني غير جدي
مهربان و خنده بر لب از برابر خوابگاه من گذشتند.
نيمه شب صداي قاشقكي برخاست
13
از خيالم گذشت كه پيرزنان به پايكوبي برخاستهاند.
صبح پرستار خبر داد كه بیمار اتاق مجاور مرده است.
*۲
نمونهي دوم و ظاهرا نسخهي نهايي:
سراسر روز
پيرزناني آراسته
آسان گير و مهربان و خندان از برابر خوابگاه من گذشتند.
نيمه شب پلنگك پر هياهوي قاشقكي برخاست
از خيالام گذشت كه پيرزنان بايد به پايكوبي برخاسته باشند.
سحرگاهان پرستار گفت بيمار اتاق مجاور مرده است.
مولف من بودم
شعری از علی باباچاهی
دور سنگ نردهی فلزی بکشند و داخل نرده :یک تکه سیم
صفحهی 12 خاردار ،قطبنما و یک کاسهی شکسته بگذارند.
شرح شطحیات
همچنین متنی که رویایی ابتدای «هفتاد سنگ قبر» نوشته است:
«در این دایره است ،که درش و دهنش اینست به اندرونش ،تو
میگردی گرد دایره از برون ،چون به مخلص رسیدی ،بازگشتی
گرد دایره ،راه را بر خود دور میکنی ،بازگشتی راه دورتر کردی،
هر چه مخلص گذاشتی ،و راه عدم».
«شمس تبریزی»
ما میدانیم که پارهای از قسمتهای این نوع از متنها صرفا
روایی و نقل است و پارهای نیز صرف بیان معانی تصوف .که در
این پارهها زبان ساده به نظر میرسد .اما در قسمتهای درخشانی
که بیشتر منحصر به حاالت جذبه است ،پیچیدگی نحو ،بافت و
مکاشفاتی در باد 48
زبان در کنار معناهای بی شمار تاویلی و لحنی یکه بروزی از
هستی ناخودآگاه زبان است که در متن رویایی هم ،از این قبیل
را میتوان یافت.
در اینجا انگار این مادر است که شاعر است .یا این مادر است
که شاعر را آفریده است .مادر بزرگترین شاعر در ذهن اوست و
رثایی که او برای مادر مینویسد نوشتهی برتر است .شاعر در
جستجوی حسرت بیپایانش مرگ مادر را به تاخیر میاندازد و
درک و حس خودش را نیز از مرگ مادر به تعویق میاندازد.
میدیدمش اگر با خاک
شاید -دیر-
تاخیر
عبارتی میشد در من.
این خود شاعر است که به جای مادر دفن شود .یادآور به
خاکسپاری دردناک مادر در ذهن شاعر است .شاعر بهیاد آخرین
پلک زدن او می افتد .آیا تعبیر «طبیعت بیجان چقدر فوری بود!
نفرینیست به طبیعت ،یا مادر به طبیعت بیجان بدل شده است؟
«گرگ قرمز» رعبناکترین تعبیر شعر است .باور نمیکند که
خشت ،جمجمه و سوراخ چشم با نام او و هویتش ارتباطی داشته
باشد ،وقتی که میگوید:
هیچکس هیچ نگفت
مکاشفاتی در باد 50
و یا که هیچکس هیچ گفت
در اینجا سکوت تمام شعر را فرامیگیرد .در مرگ مادر کلمه
تمام میشود و کم میآورد .بعد از مرگ مادر کلمهای در جهان
باقی نمانده است .دیدن دوبارهی مادر مثل میلیست که در حبس
مانده است و مرثیهای که رویایی برای مادر آفریده است و یکی از
حسیترین و شخصیترین مرثیههاست ،با رمزهایی البیرنت وار
و دست نیافتنی.
نام او -صدایی داشت
• نام او
• صدای صعود-
کی بود کو به نام صدایش کرد؟
و زندگی
حتای مرگ بود
بیند که نبیند
رود به پشت سیم خاردار گفتن /گفتن این چیزها /به شیوهی
گفتن
در آن کالته زیج نشیند که گوید نگوید
سطر 5و 6
بسامد کلمههایی مثل جهان ،دنیا ،فلک ،داغ ...از عظیم بودن
فاجعهی پیشین خبر میدهد که با اصالت خود حافظهی تاریخی
زبان را به زیر سوال میکشد.
شعر در تعلیق و تسلسل زمانیمیگذرد:
دوباره همیشه عقب نه جلو جلو نه عقب نداند
سطرهای 27و 28
سرانجام
آنچه زمین را بیدار کرد
دست تابناک آبان بود
63
در شعر باال اساطیر منجر به تعابیر و بیان ویژه شده است
یعنی که شاعر روایتگر اساطیر نیست بلکه اساطیر منجر به
تصویرسازی و تعابیری شده است که قابل تامل است :دست
تابناک آبان ،دور ریخته شدن ته ماندهی درد بستهی تابستان به
وسیلهی شاخهی پائیز....
برف پاککنها
از روی تو
برف سهشنبه را
میروبند.
در شعر انتها وقتی شاعر به تدفین زندگی میرسد ،تنها به
ی سر سپرده است که از بر مال شدن سردی این زمستان تسلیم
و کوتاهی خود نقش گرفته است ،دقیقه و باد و باران نماد
زمان است و شاعر کمکم در کوتاهی صدای مردگان استحاله
میرود و به نوری زمستانی که آن حقیقت دست نیافتنیست
فکر میکند .نظام شهیدی همیشه در شعرهایش به جستجوی
آن حقیقت دست نیافتنیست ،آرزوی رسیدن بهاین حقیقت در
شعرهای او با لحن اندوهی ازلی -ابدی نمایان است .در شعر
69
او هنوز همه چیز مقدس است و او با دست جلوی رخنهی
روزمرگیهای پیش پا افتاده را گرفته است .لحن شاعر خصوصا
در کتاب آخرش لحنی بسیار غمگین و رو به پایان است که به
سالخوردگی اعتراف میکند.
و من که سروی سالخوردهام ،راوی اتفاق فصلها و شما
خود داستانی موازی ام
تسالیم آسمانیست که با هر پلک زدن تازه میشود.
شه مات
ِ
انتهای این بازی
ما دو شاه ِ خستهایم
که رنگهایمان را از یاد میبریم.
در این سپید و سیاه ِ فصل و سال و ثانیهها،
من در کدام خانه مات خواهم شد؟
سلطا ِن سال ِ
های سپید!...
75
ِ
تناوب تاریک، در این
در قلعهای انتهای جهان
شاهی شکسته است
که تمامِ خانههای وقت را
به تو تقدیم میکند.
شاهی شکسته!
بینیزه
بیکمان
بیتیغ
بیسپر
بیخنجر
بیخورشید
بیماه ِ نو
گمشده ،بیطالع
کدورت چشمیکه دیگر نخواهد دید، ِ با
برقستارهاش را در راههای فلک. ِ
شاهی تاریک
بیاسبان و پیالنش
بیسوار و کماندا َرش
تسال فرو بارند
بیبارانها که بتازند یا به ّ
ِ
ابروی دوست... و بیخ ِم
شاهی کشته.
شاهی شکسته.
شاهی تاریک...
مکاشفاتی در باد 76
جواهرده
برای غزاله علیزاده
کودک
از اسب بی سوار
میگریزد
و بازی ناتمام را
در میخانهها و خیابانها
دنبال میکند.
ِ
سطرهای قبلیِ این شعر در
برشاخههای دور
ِ
گردوی ناچیده هنوز چند
مانده است
و کودکی که گفته بودم
هنوز
نیامده است.
مقایسه کنید با این آیهی قران که :کن فیکون .و خدا گفت
بشود و شد .در این آیه خدا هم راویست و هم کننده .اقتدار
روایت در کتابهای مقدس میطلبد که چنین شیوهای که در
ظاهر ناممکن است به وجود بیاید ولی ما در روایات ادبی هم
این را دیدهایم با اینکه شعر حافظ موسوی از زبان راوی دانای
کل نامحدود بیان میشود ،وجود این شیوهی روایی آن را قابل
بحثتر از پیش میکند.
رفت و برگشتهای زمانی (و حتا قطع و وصلهای زمانی)
یکی از مواردیست که زمان را در این شعر به تحلیل میبرد
و غیر از این ما با شعری چندصدایی مواجه هستیم که دارای
جنبههای نمایشی و سینماییست ،به نحوی که شاعر حتا برای
نشان دادن این مساله در شکل دیداری از سه گونه تقطیع و نوشتار
بهرهمیگیرد (استفاده از پرانتز ،گیومه و تغییر فونتها).
به نظر میرسد اوج دراماتیک شعر سطرهای زیر باشد:
مکاشفاتی در باد 88
در سطرهای بعدی این شعر
خیابان شلوغ میشود
و کودکی که از اسب و کوچه آمده بود
صندلیها را واژگون میکند
میخانه را به آتش میکشد
(معلوم میشود که سطر «دستهایش هنوز خیس است»
درست نبوده)
و هنوز گاهی
جمعه میریزد از گلوگاهم
غروب
میگرید پیراهنی سرخ
هستی اما دور
آن قدر که ریزش خاکستر از آبشار پلکهایم اما
هستی دور
دور
ادامه ات گم شده است
«خال»یست درون حنجرهام
مک میزنم به نیشکرهایی کهایستادهاند
درون حنجرهام خالیست
مچاله میکنم بوی جمعه را
در سبدی پر از هستهی گیالس
یا تمبر هندی
با چمبرهی عبوس مارهایش
«خال»یست درون حنجرهام
91
هستی دور
ادامهات گره میخورد به دور فنجان کوچک چای در دو سوی
ساکت میز
کهیخ زده است
در آستین پیراهنی سرخ
هستی دور
سه خط از پنجره میشود :تو
زاویههایت باران
نیشکرهای حنجرهام سبز میشود
خال تو
آستین پیراهنی سرخ
و بوی جمعه در چنبرهای عبوس
عبوستر از «جمعه میریزد از گلوگاهم»
بهار 77خورشیدی
شعری از شمس آقاجانی