You are on page 1of 38

‫سايه‬

‫( نمایشنامه )‬

‫رُزا جمالی‬
‫صحنه ‪ :‬يك اتاق‪ ،‬يك ميز و پشتِ آن پنجره اي چاهارچوب ‪ .‬رويِ ميز چند برگ روزنامه ‪ ،‬يك‬
‫كارد‪ ،‬يك تنگ ‪ ،‬يك ليوان و دو صندلي ‪ .‬يك سطلِ كوچكِ آشغال در گوشه ي پايينِ پنجره قرار‬
‫دارد‪ .‬در اطرافِ آن گوني اي پر از سيب زميني ‪ ،‬يك ميزِ كشو دار و اثاثيه ي ضروري ‪ .‬يك‬
‫آيينه ي قدي رويِ ديوار است‪ .‬نوري نيم تاريك ‪ .‬دو زن كه كامال شبيه هم هستند‪ ،‬هردو‬
‫پيراهني بلند و سياه پوشيده اند و موهايشان را در مقنعه اي داخلِ لباسشان پنهان كرده اند‪ .‬در‬
‫ابتدايِ نمايش صدايِ همهمه ي آدم ها شنيده مي شود كه به تدريج مي خوابد‪.‬زنِ اول از امتدادِ‬
‫راستِ صحنه وارد مي شود‪ ،‬به حالتِ ترساني سعي مي كند خودش را اليِ پرده پنهان كند‪ ،‬وقتي‬
‫مطمئن مي شود كسي در اطاق نيست ‪ ،‬شروع به وارسيِ اثاثيه ي اطاق مي كند؛ توجه اش به‬
‫روزنامه ي روي ميز جلب مي شود‪:‬‬

‫( از روي ِ روزنامه مي خواند ) پليس تا بحال ياز ده زن را كه چهره اي شبيبه به‬ ‫زن اول‬
‫قاتل داشته اند ‪ ،‬دستگير كرده است ( سطرهايِ پايين تر را با چشم ‪ ،‬سريع و در دلش مي‬
‫خواند ) بايد اينو يه جايي قايم كنم (با عجله صفحه ي دومِ روزنامه را باز مي كند ) شبيه ِ‬
‫منه( روزنامه را مچاله مي كند و در سطلِ آشغالِ گوشه ي اتاق مي اندازد ‪ ،‬سعي مي كند‬
‫متعادل باشد‪ ،‬به جستجوي چيزي روي ميز مي گردد ‪ ،‬اتاق رامي كاود‪ ... ).‬ام‪......‬امروز چند‬
‫شنبه س؟‪ ........‬تاريخِ روزنامه يكشنبه س‪ ....‬يكشنبه د ومِ آذر ‪ ...6831‬خب امروز سه شنبه‬
‫س‪ ...‬شايد تا امروز قاتل پيدا شده ؟ ‪ .....‬حتما پيدا شده ‪ ......‬اينجا چقد تاريكه‪ .....‬حتما مالِ‬
‫كسيه ‪ .....‬صاحبِ خونه؟! ‪ .....‬روزنامه هم كه مي خونه‪ .....‬حتما تا شب بر مي گرده ‪ ......‬بايد‬
‫مي رفتم دنبالِ پسرم كه از مدرسه برش گردونم ‪ ...........‬دلم شور مي زنه ‪ (.....‬به جستجويِ‬
‫ساعت به ديوارهايِ خانه نگاه مي كند)چرا اينجا يه ساعت نداره ‪ ......‬چقدر وحشتناكه كه تو‬
‫اين خونه يه ساعت هم نيست‪ ...‬ساعت چنده ؟‪ ...... . .....‬اينقد تاريكه نمي شه ساعتو فهميد‬
‫‪ .....‬فكر كنم يه موش رفته اليِ پرده ‪ .....‬پرده هاي اين خونه موش داره ‪ ....‬چه طوره خودمو‬
‫همينجا خفه كنم ؟‪ ....‬ديگه نمي تونم در برم ‪ .....‬ديگه خسه شدم ‪ ....‬نمي تونم در برم‬
‫‪........‬اوه نه ‪ ......‬بايد به اعصابم مسلط باشم ‪ ... ،‬بايد يه راهِ چاره پيدا كنم ؟!‪ ..‬كسي اينجا‬
‫نيست ‪ ،‬كسي نمي تونه اينجا باشه ‪ ،‬هر كي اومد مي گم من اينجارو اجاره كردم ؛ اين كاغذم‬
‫كه تو جيبمه سندشه ! اينم سند‪ .....‬ديگه چي مي خواين از من‪ ....‬يا مي گم آدرسو اشتباهي‬
‫اومدين ‪ .....‬كامال اشتباه كردين! ( دنبالِ چيزي مي گردد ) ( در لباسش دنبالِ چيزي مي‬
‫گردد) خدايِ من ‪ .......‬شناسنامه م نيست‪ ..!.‬حاال چه جوري هويتمو ثابت كنم ‪ .......‬حاال مگه‬
‫ديگه كسي باور مي كنه من كي ام ؟! ‪ .....‬چه طور باور مي كنن من اوني كه دنبالش مي گردن‬
‫نيستم ‪ .....‬به خدا نيستم! ‪ ......‬من يكي ديگه ام ! ( اين كلمات را با گريه مي گويد‪).‬‬

‫زن دوم ( از امتداد چپ صحنه به حالتي كه انگار كسي دنبالش كرده است ‪ ،‬وارد مي شود ‪.‬‬
‫از نفس افتاده است ‪ .‬نگاهش به زنِ اول گير مي كند ؛ هر دو متعجب و بهت زده اند‪) ....‬‬
‫ئه‪.....‬ئه‪.......‬ئهِ‪.......‬‬

‫( زنِ اول يكه مي خورد و بلند مي شود‪ ،‬اتاق روشن تر مي شود‪).‬‬

‫اوه‪ ...‬همونجا وايسا!‪ ....‬اجازه نداري بياي تو !‪ ....‬نبايد بياي تو‪ ...‬نمي توني بياي‬ ‫زن اول‬
‫تو‪....‬‬

‫زن دوم (نفس نفس مي زند) ئه‪ ...‬چرا؟‬

‫مي گم اجازه نداري بياي تو!‪ ....‬نمي شنوي مگه ‪ ....‬گفتم نبايد بياي تو‪....‬‬ ‫زن اول‬

‫زن دوم اما من فكر مي كنم درست اومدم ‪...‬‬

‫چي داري مي گي؟‬ ‫زن اول‬


‫من راهمو بلدم و فكر مي كنم كه درست اومدم ‪ .....‬يعني مطمئنم كه درست‬ ‫زن دوم‬
‫اومدم‪ .....‬شما اينطور فكر نمي كنيد؟‬

‫زن اول نه‬

‫فكر نمي كني درست اومده باشم‬ ‫زن دوم‬

‫شايد ( بي تفاوت)‬ ‫زن اول‬

‫من درست اومدم‪......‬كمي به حافظه ات رجوع كن!‪ .....‬درست نيومدم؟‬ ‫زن دوم‬

‫( با اشاره ي سر )چرا ‪.....‬‬ ‫زن اول‬

‫زن دوم خيله خوب ‪ ( ....‬مسلط و آرام به نظر مي رسد)‬

‫( سكوت)‬

‫( زن اول با اضطراب نگاه مي كند‬


‫‪ .‬زن دوم مسلط است)‬
‫زن اول ( به اعصابش مسلط مي شود و با لحني كامال جدي) ساعت چنده ؟ ببخشيد شما‬
‫ساعت داريد‪.‬؟!‪ ...‬مي خواستم ساعتو بپرسم؟!‪(...‬دستپاچه)‪ ...‬شما‪ ...‬شما كه بي اجازه مياين‬
‫تو‪ ....‬بگين ساعت چنده؟!‪.‬‬

‫زن دوم ( با شك و ترديد) درست اومدم ؟‪.....‬ساعت! ‪ ....‬ساعت مي خواي چي كار؟‪......‬‬

‫زن اول نخير ! ‪ .....‬كامال اشتباه اومدين؛ اما متاسفانه در اين جا ساعت موجود نيست ! شما‬
‫مي بايست زمان را به من اطالع بديد وگرنه خيلي سريع بيرونتون مي كنم‪ ....‬بي اجازه وارد‬
‫شديد!‬

‫چه اهميتي داره كه چه ساعتيه !اصوال ساعت چيز مهمي نيست‪ ...‬يعني ساعت‬ ‫زن دوم‬
‫براي تو مهمه؟‬

‫آره ‪...‬گاهي ‪....‬بعضي وقت ها خيلي مهم ميشه‪...‬مث االن‪ .....‬مهمه ديگه‬ ‫زن اول‬
‫ساعت!‪....‬اصال يا ساعتو مي گي يا مي ري بيرون!‬

‫الزم نيست ساعتو بدوني!‪ ....‬اهميتي نداره‪ .....‬يعني براي تو االن‪ ....‬اهميتي نداره‬ ‫زن دوم‬
‫‪ ....‬اصال مهم نيست‪....‬‬

‫زن اول چرا‪ ...‬الزمه‪.... .‬تا اونجايي كه من مي دوم زمان چيزِخيلي مهميه‪.‬‬

‫خب حوالي يك االن‪.‬‬ ‫زن دوم‬


‫زن اول يك؟!‬

‫زن دوم آره‪ ....‬حواليِ يكِ بعد از ظهر!‬

‫واي‪ ....‬يك ‪...‬چقدر بد ‪.....‬بايد مي رفتم دنبال پسرم ‪ ....‬كه دير شد !‬ ‫زن اول‬

‫كه اينطور ‪ .....‬چقدر بد‪....‬متاسفم كه دير شد‪ ....‬اما من تقصيري ندارم و‬ ‫زن دوم‬
‫نداشتم!‪ ....‬واقعا متاسفم‪ ....‬يعني فقط متاسفم !‬

‫نگفتي واسه چي اومدي اينجا ؟ ‪ ....‬تعريف نكري براي چي اومدي اينجا؟‬ ‫زن اول‬

‫آخه سگ دنبالم كرده بود‪ .....‬داشتم مي اومدم سگ دنبالم كرده بود‪...‬‬ ‫زن دوم‬

‫زن اول سگ دنبالت كرده بود ؟!‬

‫زن دوم خب‪...‬آره‪.‬‬

‫زن اول به نظر مياد يه چيزِ مهم تر دنبالت كرده بود‬


‫زن دوم شايد ‪ .....‬ولي من مطمئنم سگ بود‪ ......‬يعني به نظرم رسيد سگ بود‪...‬‬

‫االن دنبالِ چيزي مي گردي؟‪....‬‬ ‫زن اول‬

‫نه‪ ! .........‬دنبال چي آخه؟ مطمئن نيستم ‪ ...‬شايد دنبال چيزي مي گردم ‪ ...‬اما‬ ‫زن دوم‬
‫به خودم مطمئن نيستم ‪...‬دنبالِ چيزي نمي گردم!‪...‬آره دنبال يه چيزي ام ‪ ....‬يه چيزي‬
‫هست كه دنبالشم ‪ ....‬تو مي دونيه اون چيه؟( بعد از چند لحظه تامل) فكر مي كنم دارم‬
‫پيداش مي كنم ‪ ....‬آره ‪ .....‬آره ‪ .....‬پيداش كردم‪!.....‬‬

‫پيداش كردي ‪ .....‬اون چيه كه تو پيداش كردي‪ ....‬چي مي توني باشه اون ‪....‬‬ ‫زن اول‬
‫اومدي اينجا و يه چيزي رو پيدا كردي ‪ .....‬اومدي تو خونه ي من و يه چيزي رو پيدا كردي‬
‫‪ .....‬تو خونه من ‪ .....‬نه؟ چي رو پيدا كردي تو خونه من؟‪ ( .....‬با خشم ) چي رو پيدا‬
‫كردي؟!‪......‬‬

‫هيچي‪ .....‬چيزي رو پيدا نكردم‪.‬‬ ‫زن دوم‬

‫( هر دو ساكت اند ‪ ....‬بعد از چند لحظه زنِ اول اين سكوت‬


‫را مي شكند‪):‬‬
‫يه چيزي رو داري قايم مي كني ها‪ .....‬چي رو داري قايم مي كني؟! ‪ ....‬فكر مي‬ ‫زن اول‬
‫كني نمي دونم من‪ ....‬من خودم همه چي رو مي دونم ( زن دوم ساكت است‪ ...).‬فرار كردن‬
‫كار هر كسي نيست ‪ ....‬اصلن چرا اومدي اينجا‪ ...‬اين يه معني اي داره‪ ......‬فكر مي كني‬
‫اينطوري داري يه چيزي رو پيدا مي كني‪.....‬در حالي كه معلومه اينجا قايم شدي ‪ ....‬بازي‬
‫درآوردي؟ ‪ ....‬فكر مي كني پيدات نمي كنن‪ ....‬نمي دونم كه فرار كردي ‪ ....‬قايم شدي‪(....‬‬
‫رندانه) از دستِ پليس فرار كردي‪ ،‬نه ؟!‪.....‬‬

‫اصلن معلومه چي مي گي ؟ چي داري‬ ‫چي؟‪ .....‬چي مي گي تو ‪..‬؟‬ ‫زن دوم‬


‫مي گي؟‪.....‬ساكتي چرا ؟ !‪.......‬‬

‫آره ‪ ،‬بهتره كه ساكت باشم‪ ....‬پرده هاي اين خونه موش داره ‪ .....‬به ديوار هم كه‬ ‫زن اول‬
‫اعتمادي نيست ‪ ،‬باد هم كه خبرا رو پخش مي كنه تويِ شهر ‪.......‬پس نبايد بلند حرف‬
‫بزنيم‪ ...‬يه چيزي توي اين شهر هست كه فقط من و تو مي دونيم!‬

‫( سكوت ) ‪ ......‬چيه اون ‪ .......‬آره چيه اون كه فقط من و تو مي دونيم ‪ .....‬من از‬ ‫زن دوم‬
‫تو قايمش مي كنم و تو ازمن ‪ ....‬چي مي تونه باشه اون ؟ ‪ .....‬چرا پس نمي گي؟ ‪ .....‬چرا‬
‫ساكتي پس؟‪......‬نمي خواي بگي‪....‬از يه چيزي مي ترسي فك كنم ؟!‪ .....‬مي ترسي شايد؟‬

‫زن اول (با خشم به آينه نگاه مي كند‪ ) .‬از چي ؟!‪....‬‬

‫از سايه ي خودت شايد ‪ ....‬با خودت درگيري‪ ..‬يا شايد با يكي اون بيرون‪....‬با من‬ ‫زن دوم‬
‫درگيري شايد ‪ ...‬با شكل بيروني خودت ‪ .....‬با من ‪ .....‬با سايه ات‪ ....‬چرا با سايه ات آشتي‬
‫نكردي؟‪ . ....‬از سايه ي خودت‪ .....‬از شكل بيروني خودت ‪ ....‬از سايه ي خودت هم مي‬
‫ترسي ؟( نگاهش به آينه مي افتد ‪ ،‬اما رو بر مي گرداند‪).‬‬

‫( سكوت )‬

‫مي تونم كمكت كنم؟‪....‬مي خواي من برم دنبال پسرت‪.....‬‬ ‫زن دوم‬

‫نه! الزم نيست!‪ ....‬حاال مهربون شدي؟!‪....‬‬ ‫زن اول‬

‫پس خيالت راحت باشه ‪ .....‬برو دنبالِ پسرت و من اينجا مراقبه خونه ت هستم‪....‬‬ ‫زن دوم‬

‫نه‪.‬‬ ‫زن اول‬

‫مي ترسي نتونم از خونه ت نگهداري كنم‪.....‬يا اينكه دزد بياد ‪ .....‬يا اينكه اين‬ ‫زن دوم‬
‫چند تا گوني رو بردارم و برم‪ ....‬يا اينكه اصوال آدم نا مطمئني هستم و بهم اطمينان نداري و‬
‫بايد پليسُ خبر كنيم ؟‬

‫چي ؟‪ .......‬اومدي خونه ي من اونوقت مي خواي من رو بيرون كني ‪ ....‬مي رم‬ ‫زن ِ اول‬
‫دنبال پسرم اما تو هم حق نداري اينجا بموني ‪ .....‬حاال رات دادم پر رو شدي ‪ ...‬اصال چي‬
‫گفتي تو؟ تو خونه ي من !‪ .....‬چه طور مي خواي همچي كاري كني؟‪ ...‬همچين اجازه اي‬
‫نداري؟! جرات اش رو هم نداري !‬
‫فكر مي كني چنين اجازه اي ندارم؟ ‪ .....‬چه جور اجازه اي‪ ...‬جرات چي؟‪ ....‬جرات‬ ‫زن دوم‬
‫نمي خواد كه‪ ....‬معلوم نيست اينجا مال منه يا تو‪ ......‬تو مي خواي منو بيرون كني اما من‬
‫معتقدم كه تو مجرمي‪ ....‬بد نيست به روزنامه ي روي اون ميز يه نگاهي بندازي‪.......‬‬

‫روزنامه اي اين جا نيست !‬ ‫زن اول‬

‫چرا هست !‪ .....‬تويِ سطله !‬ ‫زن دوم‬

‫شايد بهتر باشه شما يه نگاهي به خودتون تو آينه بندازيد؟! ( به آينه نگاه مي‬ ‫زن اول‬
‫كند)‬

‫( روبر مي گرداند ) نه !‪ ....‬اوه ‪...‬احتياجي نيست ! صبح به اندازه ي كافي آرايش‬ ‫زن دوم‬
‫كردم ‪ .....‬من زياد در بند خودم و آينه نيستم ‪ .....‬نكنه تو ازون زن هايي هستي كه مدام‬
‫درگير آينه اند‪ ....‬مدام خيره تو آينه كه شايد بتونن شكل ابروهاشون رو عوض كنند يا فرم‬
‫لب هاشونو يا به نگاهشون يه معناي ديگه بدن ‪ ...‬گوشواره هات رو مي پوشي مي ري جلو‬
‫آينه بلكه تغييري كرده باشي‪ .....‬اما خبري از تغيير نيست ‪ .....‬زيباتر نشدي ‪ ...‬هميشه آينه‬
‫يه جور نشونت مي ده‪( ...‬آه مي كشد)‪( ....‬سكوتي عميق )‪.......‬بعالوه ( زمزمه مي كند‪)...‬‬
‫انگار يه آينه جلومه‪ ....‬بهتره كه نگات نكنم يا به آينه نگاه نكنم ‪ ....‬چرا اينجا وايسادي جلو‬
‫من‪ .....‬لعتني !( اين جمله را با خشم زيرِ لب مي گويد‪)..‬‬

‫( هر دو براي چند لحظه ساكت اند‪)....‬‬

‫شغلت چيه؟‪ .....‬چي كار مي كني ؟‬ ‫زن اول‬


‫مادرِ يه بچه م ‪ .......‬يه پسر‪.‬‬ ‫زن دوم‬

‫فقط همين !‬ ‫زن اول‬

‫مگه تو غير از ين كاري داري؟‬ ‫زن دوم‬

‫نه‪ .‬خونه دارم من ( ساكت است‪ ) .....‬اينجا خونه ي منه ‪ ....‬از خونه ي من برو‬ ‫زن اول‬
‫بيرون !‬

‫حاال ديگه اينجا فقط خونه ي تو نيست ‪ ....‬خونه ي منم هست‪ .....‬منم خونه دارم!‬ ‫زن دوم‬

‫( ساكت است‪ ).....‬شغلم اينه ‪ ....‬خونه دارم ‪ ......‬تو هم خونه داري ؟ ‪ .....‬خوبه‬ ‫زن اول‬
‫پس ! ‪ ....‬حاال خونه ات كجاس؟‪ ......‬اينجا كه نيست!‪ .....‬هست؟ ‪ .......‬من خونه دارم ‪ ....‬اينجا‬
‫هم خونمه‪....‬تو خونه داري ت رو اول برو ثابت كن بعد‪...‬‬

‫زن دوم خونه دار بودن كه ثابت كردن الزم نداره‪ .....‬تمام مراجع قضايي قبولش دارن‪...‬‬

‫زن اول مي خواي چي كار كنيم؟‪ .....‬مراجع قضايي رو خبر كنيم؟‬


‫زن دوم ( به آينه نگاه مي كند‪ ).‬چه طوري آخه؟ مگه همچين امكاني وجود داره ؟! مگه مي‬
‫تونم چنين كاري كنم ؟ شك دارم كه اين كار درست باشه ‪ .....‬چون پاي خودمم گيره‬
‫اينجا‪...‬ممكنه فقط ثابت بشه كه اينجا خونه ي ما نيست و ما خونه دار نيستيم ‪ .....‬اما‬
‫اشتباهي نيومديم‪ ....‬و ازآينه هم كه فراري هستيم‪....‬اما تونبايد اينجا وايسي و من رو بر و بر‬
‫نگاه كني‪ ......‬وقتي تو عينِ يه آينه جلويِ من وايسادي نمي تونم هيچكاري كنم ؟ چه طور‬
‫مي تونيم چنين كاري كنيم؟!‪....‬چي كار مي تونم بكنم من؟ ( ساكت مي شود‪ ( ).‬با لحني‬
‫كامال جدي و سرد‪ ():‬با وحشت به آينه و زن نگاه مي كند) كه‪ ....‬كه‪.......‬نبايد بگم‪ .....‬نبايد‬
‫بگم اين رو‪..‬كه‪ ......‬كه ما متاسفانه كامال شبيه هم هستيم ‪ ( .‬مي خواهد كمي آب براي‬
‫خودش بريزد اما تنگ از دست اش مي افتد و مي شكند ‪).‬‬

‫( نور مي رود‪)....‬‬

‫( نور بر مي گردد‪).‬‬

‫حاال مي خواي چي كار كني؟!‪...‬‬ ‫زن اول‬

‫چي كار مي تونيم بكينم ؟!‪....‬‬ ‫زن دوم‬

‫االن ساعت يكه‪ .....‬شايد تا ساعتِ هفت صاحبِ خونه برگرده ‪ ....‬مي تونيم تا اون‬ ‫زن اول‬
‫موقع اينجا باشيم!‬
‫تا ساعتِ هفت وقتِ زيادي باقيه!‬ ‫زن دوم‬

‫مي تونيم خودمونو سرگرم كنيم!‬ ‫زن اول‬

‫اون روزنامه رو بده به من !‬ ‫زن دوم‬

‫روزنامه رو مي خواي چي كار؟!‬ ‫زن اول‬

‫( در آشغال ها مي گردد و روزنامه را پيدا مي كند‪ .‬روزنامه را ورق مي زند و بر‬ ‫زن دوم‬
‫صفحه اي متمركز مي شود‪ ) .‬مثال اينجا رو نگاه كن ! تهيه ي نوعي ساالد ؛ موادِ الزم ‪ :‬سيب‬
‫زميني و كارد ! ( به گونيِ سيب زميني ها نگاه مي كند) سيب زميني هم كه داريم ‪....‬‬
‫اونجاست! ( به خواندن ادامه مي دهد) سيب زميني رو به اشكالِ مختلفِ زير در مياريم و‬
‫ميذاريم سرخ بشه‪...‬‬

‫بخون ‪ ،‬چقد سيب زميني مي خواد؟!‬ ‫زن اول‬

‫شش عدد!‪.....‬مي دونستي سيب زميني خيلي چيز مفيديه‪ ....‬فايده ش خيلي‬ ‫زن دوم‬
‫زياده‪ ....‬مي گن براي بسياري از بيماري ها مفيده‪.....‬شنيدم ازپوكي استخوان و آنفوالنزاي‬
‫خوكي هم جلوگيري مي كنه‪ ....‬به مزه ش فكر نكن‪ ...‬به خاطر فايده ش الزمه‪....‬‬
‫آره مي تونيم همه ي شكل ها رو در بياريم ‪....‬كارد هم كه رو ميز هست!‪...‬مزه ش‬ ‫زن اول‬
‫هم حاال خيلي بد نيست‪...‬‬

‫زن دوم آره‪ ...‬ميدونستي پارسال سال بين المللي سيب زميني شده بود‪ ....‬بعد يهو سيب‬
‫زميني كمياب شد‪ ....‬راستي كارد داريم‪ ....‬؟‬

‫آره‪ .‬كارد اينجاست!‬ ‫زن اول‬

‫زن دوم بِدش به من!‬

‫زن اول نه ‪ ....‬بذا دسِ خودم باشه!‬

‫گفتم بدش به من!‪ .....‬من ساالد درست كردنم عاليه‪ ....‬هيچوقت از خورد كن‬ ‫زن دوم‬
‫استفاده نمي كنم ‪ ....‬خودم خورد مي كنم‪ .....‬به اندازه و منظم ‪ .....‬دستام براي اينكار ساخته‬
‫شده ‪ ....‬با كارد خوب كارد مي كنم ‪ .. ...‬هميشه شكيل ميشه‪ ....‬قطعه قطعه كردنم عاليه ‪....‬‬
‫چارگوش منظم‪ .....‬انگار خط كش گذاشته باشم!‬

‫نه امكان نداره ‪ .....‬من ساالد درست كردنم خوب نيست ‪...‬تعريفي نداره‪ ....‬اما‬ ‫زن اول‬
‫كارد جزو اثاثيه اين خونه ست‪...‬اينجا خونه ي منه اونوقت كارد بايد دسِ تو باشه؟!‪ ....‬امكان‬
‫نداره‪.‬‬

‫زن دوم كي گفته اينجا خونه ي توئه ؟ ‪ ....‬تو فقط چند لحظه زودتر از من اومدي!‬
‫زن اول همون چند لحظه ! ‪ ....‬هر چي باشه من زودتر اومدم !‬

‫زن دوم خيله خب ‪ ،‬بهتره شكل ها رو درست كنيم‪...‬‬

‫زن اول كه چي بشه؟!‬

‫زن دوم هيچي‪ ....‬كه وقت بگذره!‬

‫( دست به كار مي شوند‪ ..‬برايِ چند لحظه شديدا غرقِ كارند‪)..‬‬

‫( به صفحه ي اولِ روزنامه بر مي گردد‪ ).‬باور كن توخيلي شبيهِ قاتلي ها‪.‬‬ ‫زن دوم‬

‫تو نيستي؟‪...‬‬ ‫زن اول‬

‫ساكت ! بهتره ادامه بديم !‪ .....‬شكل اول ‪ :‬پروانه‪ .‬ابتدا سيب زميني ها را به شكلِ‬ ‫زن دوم‬
‫ورقه ورقه در مي آوريم ‪ ،‬بعد از تويِ آنها پروانه اي را جدا مي كنيم‪....‬‬
‫شكل دوم ‪ :‬سنجاقك ‪ .‬ابتدا سيب زميني ها را به شكلِ ورقه ورقه مي كنيم و‬ ‫زن اول‬
‫بعد سنجا قكِ زير را از آن جدا مي كنيم‪ ،‬الزم به ذكر است كه ورقه هاي موردِ نظر بايد از‬
‫ورقه هايِ شكلِ اول قطور تر باشند‪.‬‬

‫شكلِ سوم ‪ :‬زنبور‪......‬‬ ‫زن دوم‬

‫( صدايي از بيرون )‬

‫گوش كن !‪ .....‬يه صدا مياد ‪ ....‬نكنه كسي دنبالمونه‪ .....‬من دارم مي ترسم ‪ ....‬كم كم دارم مي‬
‫ترسم ‪ ....‬تو اول اينجا بودي ها‪......‬يادت باشه‬

‫( صدايِ تكان خوردن اشياء و ترق و‬


‫تروق چند وسيله‪ ،‬صداي ِ مرد بلندتر و نزديك تر مي شود‪ ....‬صدا كم كم به كنار پنجره‬
‫نزديك تر مي شود‪) ....‬‬

‫مي خّريم ‪...،‬آهن‪....‬چدن ‪....‬مس ‪.....‬برنز ‪...‬فلز‪ ....‬پنجره ‪ .....‬مي خّريم‪........‬‬ ‫صداي مرد‬
‫اشياء اضافه مي خريم‪.......‬بشقابِ رويي ‪ ....،‬فلزي ‪ .....،‬مسي‪ .....‬مي خّريم‪.....‬پياله ي‬
‫مفرغي‪ ......،‬قاشقِ چوبي ‪ ......،‬مالقه ي مسي ‪......‬مي خريم ‪.....‬دمپاييِ ابري‪ ......‬مي خّريم‪....‬‬

‫( زنِ اول به سرعت به طرفِ پنجره مي رود و آنرا‬


‫محكم مي بندد و سفت مي كند‪).‬‬

‫تو شكل هاي فردو درست كن من شكل هاي زوجو درست مي كنم!‬ ‫زن اول‬
‫اما ما كه يه كارد بيشتر نداريم!‬ ‫زن دوم‬

‫خب تو بخون من انجام مي دم‪.‬‬ ‫زن اول‬

‫زن دوم نه‪ ....‬كارد بايد دستِ من باشه ‪.‬‬

‫زن اول اينجا خونه ي منه و كارد بايد دستِ من باشه !‬

‫زن دوم شكل اول ‪ :‬پروانه‪.‬‬

‫اين يكي رو خودم حفظم‪ .‬تو ساكت باش ( در حين ورقه ورقه كردن سيب زميني‬ ‫زن اول‬
‫ها دستش را مي برد‪).‬‬

‫زن دوم اي واي!!!‪ .....‬چيزي شدي؟‪....‬‬

‫زن اول زود باش يه پارچه بيار!‬

‫زن دوم كجاست ؟‬


‫نمي دونم ‪.‬‬ ‫زن اول‬

‫زن دوم خونه ي خودته ؛ چه طور نمي دوني!‪.....‬‬

‫زن اول تو كشوها رو نگاه كن ! ‪ .....‬حتما اونجاست ‪.....‬‬

‫( زن دوم با عجله تكه پارچه اي را از كشو پيدا مي كند و‬


‫انگشتِ زنِ اول را مي بندد‪).‬‬

‫كاردو بده من ‪ .....‬تو استراحت كن ‪.‬‬ ‫زن دوم‬

‫( زنِ اول كارد را به زمين گذاشته‬


‫است‪).‬‬

‫االن ساعت چنده؟‬ ‫زن اول‬

‫سه و نيم ‪.‬‬ ‫زن دوم‬

‫تو چه جوري اينجا رو پيدا كردي ؟‬ ‫زن اول‬


‫بر حسبِ اتفاق‪.‬‬ ‫زن دوم‬

‫اينجا خونه ي منه ‪ .‬نمي فهمي ؟‬ ‫زن اول‬

‫زن دوم ( سرش را تكان مي دهد ‪ ،‬انگار به چيزي پي برده است ‪ ).‬مي فهمم‪.‬‬

‫( نور مي‬
‫رود‪) .‬‬

‫( با خودش آوازي را زمزمه مي كند و سعي مي كند خودش را از كارش راضي‬ ‫زن دوم‬
‫نشان دهد شكل ها را بر مي دارد ‪ ،‬يك به يك به آنها نگاه مي كند ) اينكه خودش نمي‬
‫شه ‪ .‬نه پروانه ‪ ،‬نه سنجاقك و نه هيچكدومش ‪ ... .‬من كه ديگه خسته شدم ( كارد و سيب‬
‫زميني ها را روي ميز مي اندازد‪ ،‬دست هايش را پاك مي كند و سعي مي كند استراحت كند‬
‫‪ ،‬به اطراف نگاه مي كند ‪ ،‬انگار دنبالِ چيزي مي گردد ‪ .‬نگاهش متوجه بقيه روزنامه مي شود‬
‫كه مچاله شده است و دوباره در سطلِ آشغال افتاده است ) تو اونو اونجا انداختي؟!‪...‬‬

‫زن اول آره ‪ ....‬الزمش نداشتيم !‬

‫زن دوم ( بلند مي شود و روزنامه را از داخلِ سطلِ آشغال بر مي دارد)‬


‫زن اول مالِ ديروزه ‪ ،‬بندازش دور!‬

‫زن دوم مالِ ديروز باشه‪ ....‬چه عيبي داره؟ ( ورق مي زند و خبر را پيدا مي كند و آنرا بلند‬
‫مي خواند ‪ ) .‬پليس تا به حال يازده زن را كه چهره اي شبيه قاتل داشته اند ‪ ،‬دستگير كرده‬
‫است‪ .....‬ببينم اسمِ تو پرديس نيست؟‬

‫زن اول چرا‪ ......‬اينو از كجا مي دونستي؟!‬

‫زن دوم اسمِ من پرديسِ ضياييِ‪.‬‬

‫زن اول چي ؟‪ .....‬يه بار ديگه تكرار كن!‬

‫زن دوم ( ساكت است‪) .‬‬

‫شوخي مي كني ؟‪ ....‬اين اسمو از كجا درآوردي؟ ‪ ......‬چه طوري به اين اسم پي‬ ‫زن اول‬
‫بردي ؟!‪...‬‬

‫زن دوم واقعا اسمم پرديسِ ضياييِ‪.‬‬


‫زن اول جعلِ اسم‪ .....‬به اين كار چي مي گن ؟‪ ...‬جعلِ اسم؟!‪....‬‬

‫اسمِ من پرديسِ ضياييِ‪ ..... .‬مي فهمي ؟!‪.....‬‬ ‫زن دوم‬

‫از خونه ي من برو بيرون !‪.....‬‬ ‫زن اول‬

‫زن دوم تو قبل از من اومدي اينجا خودتو قايم كني‪ ....‬روزنامه رو هم كه مچاله كردي‬
‫انداختي دور‪ ....‬با چه ادعايي مي خواي ثابت كني كه اينجا خونه ي توئه ؟!‪....‬‬

‫تو نمي توني ثابت كني كه اين خونه مالِ من نيست!‪...‬‬ ‫زن اول‬

‫( تكرار مي كند‪ " ).‬پليس تا به حال يازده زن را كه چهره اي شبيهِ قاتل داشته‬ ‫زن دوم‬
‫اند ‪ ،‬دستگير كرده است ‪ ( ...." .‬به عكس نگاه مي كند‪).‬شبيه ِ توئه‪ .....‬نه؟!‬

‫شبيهِ تو نيست؟!‪....‬‬ ‫زن اول‬

‫زن دوم خيلي ساده ست ‪ ....‬مي توني بري خودتو به پليس معرفي كني‪.....‬‬

‫زن اول اگه يكي ازما به قتل برسه ‪ ،‬مثل اينه كه هر دو به قتل رسيده‪.‬‬
‫زن دوم شايد‪.‬‬

‫( سكوت)‬

‫پرويز مي گفت‪.....‬‬ ‫زن اول‬

‫زن دوم پرويز؟!‪...‬‬

‫زن اول پرويز ‪ ،‬شوهرم مي گفت‪......‬‬

‫زن دوم تو پرويزو از كجا مي شناختي؟!‪....‬‬

‫زن اول اسمش تو شناسنامه م هست ‪ ،‬مي خواي ببيني؟!‬

‫زن دوم ( بهت زده ) نه‪.‬‬

‫زن اول مي گفت‪...‬‬


‫زن دوم ببينم پرويز چه شكلي بود؟‬

‫زن اول مردِ بلند قدي بود‬

‫زن دوم مردِ بلند قدي بود؟‬

‫زن اول آره ‪ ....‬مردِ بلند قدي بود‬

‫(سكوت )‬

‫آره ‪ ،‬اسمش پرديس بود ‪....‬‬ ‫زن دوم‬

‫كي ؟‬ ‫زن اول‬

‫همون زني كه پرويز حرفشو مي زد ‪...‬‬ ‫زن دوم‬

‫( سكوت )‬
‫كه اينطور‪ ...‬پس پرويز از من حرف مي زد ‪....‬‬ ‫زن اول‬

‫آره ‪....‬‬ ‫زن دوم‬

‫( سكوت )‬

‫( نور مي رود)‬

‫( در نوري موضعي ) ‪ ...‬پرويز !‪ ....‬فكر مي كني چي كار كردي ‪...‬‬ ‫زن دوم‬

‫يعني كليد اين معما دستِ تو بود؟ !‪...‬‬

‫يعني تو مي دونستي اينجوري ميشه ؟ ‪....‬‬

‫ما دو تا يه اسم داريم ‪....‬‬

‫پرويز! ‪ ....‬يعني تو مي دونستي اين اتفاق مي افته ؟ ‪...‬‬

‫يعني تو از اول مي دونستي ما دو تا يه اسم ‪..‬‬

‫يه شناسنامه ‪ ....‬يا شايد يه شوهر داريم ‪...‬‬

‫يعني ما هردومون زنِ تو بوديم؟‬

‫نه اصال شايد تو اين سرنوشت رو براي ما رقم زدي‪...‬‬

‫نه‪ .....‬غير ممكنه!‪...‬‬


‫حتما اشتباهي شده كه اينطور شده !‪.....‬‬

‫پرويز !‪...‬‬

‫چرا هيچوقت هيچي نگفتي ‪....‬‬

‫چرا هيچوقت هيچي نگفتي پس ‪....‬؟!!‬

‫حتما تو از اين ماجرا خبر داشتي ‪....‬‬

‫حتما با اين زن ‪ ....‬نه ! ‪ ....‬نه! ‪....‬‬

‫كاش فقط مي كشتمت كه اين اتفاق نيفته!‪.‬‬

‫خدايا ‪ ....‬حتما دارم اشتباه مي كنم ‪...‬‬

‫اين فقط يه سايه است كه روبروم ايستاده‪...‬‬

‫حتما يه سايه است ‪!!!....‬‬

‫( نور برگشته است )‬

‫( سكوت )‬

‫كه اينطور ‪....‬‬ ‫زن دوم‬

‫بله!‪...‬‬ ‫زن اول‬


‫( سكوت )‬

‫چقدر خوبه كه حاال به سيب زميني ها فكر كنيم ‪...‬‬ ‫زن دوم‬

‫آ خ ‪ .....‬آره سيب زميني ها ‪ .....‬داشت يادم مي رفت ‪...‬‬ ‫زن اول‬

‫(سكوت )‬

‫( درحالي كه سيب زميني ها را سبك و سنگين مي كند)‬ ‫زن اول‬

‫چقدر اين سيب زميني ها دُرُشت ان ‪...‬‬

‫آخ ‪ ...‬آره ‪ ....‬ساالدي ان ديگه ‪....‬‬ ‫زن دوم‬

‫( سكوت)‬

‫هه ‪...‬‬ ‫زن دوم‬

‫( زن اول كمي با سيب زميني ها ور مي رود‬

‫اما كمي بعد كالفه دست مي كشد‪).‬‬

‫( سكوت )‬

‫يادت باشه هروقت مي خواي يه مشكلي رو فراموش كني ‪،‬‬ ‫زن اول‬
‫ساالد درست كني ‪....‬‬
‫دقيقا ‪....‬منم هميشه همينكارو مي كنم ‪ ....‬اما مي دوني ساالد درست كردن‪....‬‬ ‫زن دوم‬

‫ساالد درست كردن چي؟‬ ‫زن اول‬

‫هيچي‪ ....‬همينجوري ‪......‬‬ ‫زن دوم‬

‫( سكوت )‬

‫بذار يه چيزي رو بگم ‪....‬‬ ‫زن اول‬

‫چي ؟‬ ‫زن دوم‬

‫هيچي‪....‬‬ ‫زن اول‬

‫( سعي مي كند اضطراب خود را پنهان كند ‪....‬آه مي كشد‪)...‬‬ ‫زن اول‬

‫پرويز مي گفت روزي كه آدم به دنيا اومده هميشه ‪.....‬‬

‫توچه روزي دنيا اومدي؟!‪..‬‬ ‫زن دوم‬


‫دوشنبه ‪ 61‬آبان‪.‬‬ ‫زن اول‬

‫زن دوم ( با تعجبِ بسيار؛ درحاليكه دهانش باز مانده است ) ‪ 61‬آبان؟!‪(....‬زيرِ لب )چه طور‬
‫ممكنه ؟!‪..‬‬

‫( سكوت)‬

‫( قسمتي از صحنه تاريك است ‪ ،‬تنها يك نور‬


‫موضعي بر زنِ دوم ‪ .‬زنِ اول را نمي بينيم‪ .‬زن دوم رو به آينه حرف مي زند ‪):‬‬

‫نمي دونم چرا اينطوري شد؟ …‪ .‬من هميشه از شباهت مي ترسيدم… اين داره‬ ‫زن دوم‬
‫ديوونه م مي كنه… من ديگه نمي تونم خودم باشم…(مكث) ‪ ...‬پس بگو چرا يه سايه ي‬
‫سياه تو فال ام افتاده بود‪....‬‬

‫( نور به شكلِ قبلي بر مي گردد‪).‬‬

‫زن اول به روزِ تولدِ من چي كار داري؟!‪...‬‬

‫( سكوت حكم فرماست‪ .‬به تدريج صدايِ نم نمِ باران‪).‬‬

‫( نور مي رود‪).‬‬
‫( نور بر مي گردد‪.‬‬

‫اندك زماني گذشته است‪.‬‬

‫صدايِ باران شديد تر مي شود‪).‬‬

‫زن دوم هيچوقت دقت كردي كه صدايِ بارون چقدر مي تونه قشنگ باشه‪....‬‬

‫(سكوت)‬

‫بارونِ بدي داره مياد‪ ( ......‬زنِ دوم ساكت است) ‪ ....‬كاش نمي باريد‪....‬بارونِ‬ ‫زن اول‬
‫لعنتي! ‪ ....‬حاال وقتِ بارون گرفتن بود!‪..‬بارونِ نكبتي‪...‬‬

‫بد نيست ‪ .....‬بذار بباره‪....‬‬ ‫زن دوم‬

‫ضرب گرفته رو اعصابم ‪ ....‬من از اين بارون متنفرم !‬ ‫زن اول‬

‫ساكت باش! ‪ ....‬مي خوام صدايِ بارون بشنوم ‪.‬‬ ‫زن دوم‬
‫زن اول حاال ! ( به تمسخر)‪.....‬‬

‫زن دوم سعي كن از صدايِ بارون لذت ببري‪.‬‬

‫( با خشم ) ‪ . ..‬ببين‪...‬ديگه اجازه نداري از بارون حرف بزني!‬ ‫زن اول‬

‫( سكوت ‪ -‬صدايِ باران‪).‬‬

‫زن دوم چه طور ممكنه تو اين همه چيز در موردِ من بدوني؟!‬

‫زن اول من چيزي در موردِ تو نمي دونم‪.‬‬

‫( سكوت حكمفرماست‪ .‬صدايِ باران شديد تر مي شود‪).‬‬

‫اصال مي تونيم همه چيزو ناديده بگيريم ‪.‬‬ ‫زن دوم‬

‫زن اول چي رو ناديده بگيريم؟!‪..‬‬


‫همه ي اونچه كه وجود داره رو‪.‬‬ ‫زن دوم‬

‫مگه مي شه ؟‬ ‫زن اول‬

‫ساكت باش و از صدايِ بارون لذت ببر‪.‬‬ ‫زن دوم‬

‫ديگه نمي تونم‪.‬‬ ‫زن اول‬

‫مي تونيم همه چيزو انكار كنيم‪.‬‬ ‫زن دوم‬

‫من نمي تونم تو رو انكار كنم ‪ .....‬مي فهمي ؟! ‪ ....‬خيلي دلت مي خواد كه همه‬ ‫زن اول‬
‫چيزو به اسم خودت ضبط كني ؟‪..‬يا اينكه سايه ي خودتُ با تير بزني‪ ...‬خيال مي كني ‪( .....‬‬
‫با تمسخر)‬

‫زن دوم مي ترسي به جاي من اشتباهي گرفته بشي؟!‬

‫( صدايِ پارسِ سگ)‬

‫تا حاال يازده نفر اشتباهي گرفته شدن‪ ...‬چه فرقي مي كنه دوازدهمي كي‬ ‫زن اول‬
‫باشه؟‪...‬‬
‫هه! ( به تمسخر)‪ ....‬ما كامال شبيه هم هستيم ‪.‬‬ ‫زن دوم‬

‫( صدايِ‬
‫پارسِ سگ بيشتر مي شود)‬

‫سكوت‬ ‫(‬
‫حكمفرماست‪).‬‬

‫من كه حريفِ تو نمي شم !‬ ‫زن اول‬

‫نه!‪...‬‬ ‫زن دوم‬

‫زن اول ( با بي حوصلگي به گوشه ي اتاق مي رود و سيب زميني ها را مي شمارد ‪83 ).‬‬
‫تا سيب زميني داريم ‪....‬‬

‫خب كه چي ؟‪....‬‬ ‫زن دوم‬

‫( سكوتي كالفه بر اتاق حكمفرماست‪).‬‬

‫االن ساعت چنده ؟‬ ‫زن اول‬


‫زن دوم چهار و بيست و پنج دقيقه و سي و دو ثانيه‪...‬‬

‫سي و دو ثانيه؟!‪...‬‬ ‫زن اول‬

‫نه‪ .....‬سي و چهار ثانيه‪.‬‬ ‫زن دوم‬

‫سي و چهار ثانيه ؟!‪...‬‬ ‫زن اول‬

‫زن دوم نه ‪ ... .‬االن شد چهار و بيست و شش دقيقه ‪.‬‬

‫زن اول چهار و بيست و شش دقيقه ‪.‬‬

‫زن دوم آره‪.‬‬

‫زن اول االن ساعت چنده؟!‪....‬‬

‫(سكوت)‬

‫زمان چه اهميتي داره ؟!‪....‬‬ ‫زن دوم‬


‫آره ‪ ....‬زمان چه اهميتي داره‪ ...‬وقتيكه همه چيز از پيش معلومه‪.‬‬ ‫زن اول‬

‫( سكوت )‬

‫ببين همه ي ساعت ها يه زمان رو مي گن و همه ي آيينه ها يه جور‬ ‫زن دوم‬


‫نشونمون مي دن ‪.....‬‬

‫(نور مي رود‪).‬‬

‫( در نوري كمرنگ سايه هاي كشيده ي آن ها را بر‬


‫اتاق مي بينيم‪).‬‬

‫( صداي پارس سگ و باران در تاريكي )‬

‫( زمان مي گذرد‪).‬‬

‫( گوشه اي از آينه شكسته است ‪).‬‬

‫( حاال اتاق تاريكتر از پيش است‪).‬‬

‫چقدر بده و وحشتناكه كه يكي مثِ يه سايه دنبالت كنه ‪....‬پس خودت‬ ‫زن اول‬
‫چي؟‪....‬نميشه تحمل كرد‪ ....‬چقدر وحشتناكه كه تو وسايه ت عاشقِ يه مرد باشين‪ ....‬چقدر‬
‫وحشتناكه كه يه سايه به پليس لوت بده ‪ ....‬چقد وحشتناكه كه نتوني تكون بخوري كه سايه‬
‫ت ممكنه حركاتت رو بدزده‪......‬هميشه ازين مي ترسيدم كه خودم نباشم ‪ .....‬باورم نكنن ‪.....‬‬
‫اين جوري له بشم!‬
‫زن دوم آره‪.‬‬

‫زن اول چرا بايست باهم روبرو مي شديم ؟‬

‫زن دوم اين يه اتفاق بود ؛ جلويِ اتفاق ها رو نمي شه گرفت‪.‬‬

‫زن اول مي تونيم به اين اتفاق پايان بديم ‪.‬‬

‫زن دوم پس اون يازده زنِ ديگه كه شبيهِ ما بودند چي ؟‬

‫همه ما يه سرنوشت داريم‪...‬‬ ‫زن اول‬

‫زن دوم اما شايد يكي از ما دوتا باقي بمونه‪.‬‬

‫يا اينكه شايد بشه همه چيزو به تعويق انداخت‪......‬‬ ‫زن اول‬

‫مي خواي با مرگ بازي كني؟‪(.....‬با تمسخر)‪.‬حاال ديگه نمي شه كاري كرد ‪........‬‬ ‫زن دوم‬
‫داريم زمانٌ از دست مي ديم‪ ...‬نمي تونيم جلوي اين اتفاقٌ بگيريم‪( ...‬بعد از چند لحظه)(‬
‫باترديد)‪....‬كاش مي شد يكدوممون با يه اسم ديگه زندگي كنه ‪ ...‬اما من نمي تونم ‪ ...‬من با‬
‫اين اسم بزرگ شدم ‪ ...‬پرويزمنو به اين اسم صدا مي زد ‪ ...‬وقتي به چهره ي خودم تو آينه‬
‫نگاه مي كنم‪ ،‬تموم اون خاطره ها تداعي مي شه ‪ ....‬چقد ر بَده كه يه روزبا خودت مواجه‬
‫بشي و ناچار باشي خودتو از بين بِبَري‪ ....‬تو عين مني ‪ ...‬پس من عاشقِ توام ‪....‬پرويز عاشقِ‬
‫تو بوده ‪ ...‬يعني تو تصوير مني تو ي آينه ‪ ....‬اما‪ ...‬اما من نمي تونم تحملت كنم ‪ ....‬تو يكي‬
‫ديگه هستي ‪ ...‬يكي ديگه ‪ ....‬تصويري كه از من جدا شده اما هويت منو پيدا كرده‪ ،‬ازت‬
‫بيزارم‪ ...‬ازت بيزارم ‪ ...‬كاش مي شد گم بشي كه ديگه نبينمت‪ ...‬چرا اون كاردو نمي دي به‬
‫من ‪ ...‬بده‪....‬بده ديگه‪ ....‬اون كاردو بده من !‪ (.....‬در فكر است )‪ ( ....‬به آينه خيره مي شود‬
‫)من هميشه به تصويرِ خودم تو آينه شك داشتم!‪....‬‬

‫زن اول كاردو مي خواي چي كار؟!‬

‫مي خوام به بريدنِ شكل ها ادامه بدم‪.....‬‬ ‫زن دوم‬

‫زن اول ( حركتي نمي كندو با بهت نگاه مي كند)‪ ....‬فكر نمي كنم الزم باشه ‪...‬‬

‫زن دوم (مشكوك )مي گم كاردو بده به من‪.....‬‬

‫( سعي مي كند كه او را باز دارد )‪ ....‬گفتم كه اينجا خونه ي منه و كارد بايد‬ ‫زن اول‬
‫دست من باشه ‪ (.....‬به كارد چنگ مي زند)‬

‫( نور مي رود‪).‬‬

‫( نور بر مي گردد به شكل موضعي بر زن دوم)‬


‫( در تاريكي و نگاهش رو به باال ‪ ....‬به نور موضعي نگاه مي كند)‪..‬همه ي ما‬ ‫زن دوم‬
‫زندوني يه اسم و يه چهره شديم ‪...‬اين آينه بود كه به ما خيانت كرد ‪ ....‬اون فرم ابرو ها و‬
‫شكل لب ها كه فريبنده بود و تنها نمايش ممكن زيبايي بود‪ .‬اما من خودمو به شكل تو‬
‫نقاشي كردم كه زيبا بشم ‪ .‬اون حالت چشم ها كه فريبنده بود من رو فريب داد ‪ .‬قرار بود‬
‫زيباتر از همه باشم و زيبا ترين زن شدم و تو من رو فريب دادي‪ ....‬حاال چشم هام كشش‬
‫چشم هاي تو رو داره‪...‬پلك هام آرايش تو رو گرفته‪ ...‬من شبيه ترينم به تو‪....‬شكل من‬
‫شدي تو و من اسمم رو از دست دادم و شناسنامه م رو از دست دادم و اينطور شد كه‬
‫هويتم رو از دست دادم ‪ .‬پرويز عاشق من نبود ‪ ...‬عاشق اون فرم لب ها و چشم ها بود كه‬
‫مال من نبود و نقاشي شده بود رو صورت من ‪....‬صورتي كه هميشه با من بيگانه بود‪ ..‬اما‬
‫اسيرم كرده بود‪......‬كاش يه راه فراري بود‪....‬يا اينكه قرار بوده اينجوري بشه ‪... .‬من اسير‬
‫جنگ با تو شدم ‪...‬تو چهره ي دوم من ‪ .....‬اسير جنگ با تو شدم من‪ ....‬اسيرم كردي ‪...‬چون‬
‫شبيه من بودي‪ ...‬چون بايد به همه مي گفتم كه تو با من فرق داري و من خودمم ‪....‬تو موجود‬
‫ديگه اي هستي‪ ....‬از من نيستي‪.....‬حاال ديگه فقط دلم مي خواد كه ازدست تو‬
‫راحت بشم ‪...‬چون ناچارم‪ ....‬بايد بگم خودمم‪...‬من پرديسم‪ ....‬خودممم‪....‬چي مي شه برام‬
‫مهم نيست ‪ ...‬مهم اينه كه من تو رو با دستاي خودم از بين مي برم و ازدست تو خالص مي‬
‫شم‪ .....‬اين بازي از ريخته شده بود ‪ ....‬بازي تمام زن هاي يك مرد يا بازي تموم زن‬
‫هاي دنيا كه همشون هم شكل اند و نمي تونن هويتي داشته باشن‪...‬اما شايد من با بقيه‬
‫فرق دارم‪.....‬اين من بودم كه پرويز عاشقش بود‪ ....‬من بودم كه كشتمش‪ ....‬من بودم كه زن‬
‫هاي پرويز رو كشتم‪ ...‬بازي تمام زن هاي پرويز‪......‬و بايد يه جايي تموم بشه‪ ....‬اما‬
‫پرويز فقط عاشق من بود ‪ ....‬اون چهره فقط به من تعلق داشت ‪ ....‬فقط و فقط به من‪....‬حاال‬
‫من بازي تموم اين زن ها رو تموم كردم و مي كنم‪ ( .......‬نور تكميل مي شود)‬

‫و بهتره كه دوازدهمي تو باشي نه من ‪ ....‬سيزدهمي كي مي تونه باشه ؟ نه ‪ .....‬من نيستم‬

‫نمي خوام بعدي باشم‪....‬و نمي خوام كه هزارمي باشم !‪...‬‬

‫زن اول (در حاليكه دست اش بركارد روي ميز است ‪ ).‬پس پليس چي؟!‪...‬‬
‫(زن دوم در كشمكشي تقال مي كند كه كارد را از‬
‫دست او بگيرد ‪) .‬‬

‫( صدايِ پارسِ سگ شديدتر مي شود ‪ .‬برايِ چند‬


‫لحظه در كشمكش اند ‪ .‬صداي جيغ ‪ ،‬پارسِ سگ و باران به هم آميخته است‪.‬هر دو زن به‬
‫قتل رسيده اند‪).‬‬

‫(‬
‫نور مي رود‪) .‬‬

‫( سر و صدايِ آدم ها از بيرون ‪ .‬سرو صدا آرام مي شود و‬


‫نور كم كم مي آيد ‪ .‬بعد از چند لحظه سكوت زني كه لباسِ سياهي پوشيده است و موهايش‬
‫را داخلِ مقنعه ي سياهي پوشانده است وارد مي شود‪ .‬زن كامال شبيهِ دو زنِ اول است‪ .‬با‬
‫بهت به اطراف نگاه مي كند و سعي مي كند خودش را قايم كند‪ .‬اثاثه ي اتاق را وارسي مي‬
‫كند و دستِ آخر متوجه روزنامه ي داخلِ سطل مي شود‪).‬‬

‫( زير لب زمزمه مي كند‪ ).‬پنج شنبه ‪ 1‬آذر ‪ . 6831‬پليس تا به حال ‪ 68‬زن را كه‬ ‫زن سوم‬
‫چهره اي شبيه قاتل داشته اند ‪ ،‬دستگير كرده است كه دو زن از اين تعداد مرده پيدا شده‬
‫اند‪.‬‬
‫در انتخاب بازيگر براي اين نمايش بايد حداكثر دقت انجام گيرد كه به واسطه ي چهره‬ ‫‪‬‬
‫پردازي اين دو زن شبيه به هم پرداخته شوند‪ .‬يا مي توان از دو خواهرِ همزاد براي بازي‬
‫استفاده كرد‪ .‬اين دو زن مي توانند صداهاي متفاوتي داشته باشند‪.‬‬

‫هرگونه اجرا و استفاده ي نمايشي از اين متن بدونِ اجازه ي كتبي از نويسنده ممنوع است‪.‬‬

‫‪rosa_jamali@yahoo.com‬‬

You might also like