You are on page 1of 108

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض ‪ /‬تعریف‪ /‬جلسه ‪04‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫با توضیحاتی که چندین بار تا اآلن ارائه کردیم‪ ،‬فقه نیازمند انواع و اقسام این تطوراتی که در نوسازی فقه یا فقه معاصرر الزم‬
‫است‪ ،‬این مسئله را در حدود هشت محرور بیران کرردیم‪ ،‬یکری از محورهرا ایرن اسرت کره مبراحیی در فقره بره شرک متفرر وجرود‬
‫داشته است‪ ،‬اما سرامانه منظمری در فقره پاسرگووی آن نبرود اسرت‪ ،‬همینطرور مبراحیی در علرم اگرق وجرود دارد کره از منظرر‬
‫فقهی هم ظرفیت بحث با منهج اجتهادی دارد‪ ،‬شبیه برگی از موضوعات اگققی که مرحوم شیخ در مکاسب محرمه از اگرق‬
‫استفاد کرد و موردبحث قرار داد است‪.‬‬

‫طرح مسائل جدید فقهی‬

‫از منظر دیور‪ ،‬مباحث و مسائ جدیدی هرم در علروم جدیرد و دانشهرای جدیرد و زنردیی جدیرد پدیردار شرد کره آنهرا هرم پاسرگی‬
‫میگواهد‪ ،‬با توجه به این مسائ ‪ ،‬ما از دیرباز با توجه بره رویکردهرای متفراوت معتقرد برودیم کره برین د ترا بیسرت کتراب و براب‬
‫جدید در فقه موردنیاز است‪ ،‬در سامانه فقه که امروز بهعنوان کتابهای فقهی ذکر میشود و در شرایع جمرع شرد ‪ ،‬بعرد هرم در‬
‫دیور کتب قرار یرفته است‪ ،‬باالی پنجا باب فقهی در کتب مفص فقهی قرار دارد‪.‬‬

‫در منظومه این کتب موجود‪ ،‬یک کتابها جدید فقهی نیاز داریم‪ ،‬این ؼیر از مسائ مستحدیه و جدید است‪ ،‬بگشهایی اسرت کره‬
‫باید در د این کتابهای موجود ینجاند بشود‪.‬‬

‫توسعه ابواب فقهی‬

‫بنابراین یک محور در تحوالت فقهری ایرن اسرت کره در درون ایرن ابرواب کتابهرای سرنتی موجرود‪ ،‬مسرائ و مباحرث و فصرویی‬
‫افزود بشود‪ ،‬در همه این کتابهای موجود‪ ،‬تقریبا این ظرفیت در فقه معاصر ‪ -‬یعنی پرداگتن به مسائ نو‪ ،‬پایهریزی سإاالت‬
‫جدید و بگشها و فص های جدید در ضمن همین ابواب موجود – هست‪ ،‬باید هم انجام بشود‪ ،‬کموبیش هرم انجامشرد و بایرد کرار‬
‫بیشتری انجام بشود‪ ،‬سیاست ما هم این است کره اینهرا را ترؼیرب و تشروی و حمایرت بکنریم‪ ،‬یعنری از کتراب طهرارت ترا دیرات‪،‬‬
‫یک توسعه و افزایش ظرفیت و ینجایش بیشتر با طرح مسائ و مباحث جدید با درجات متفاوت نیاز هست‪.‬‬

‫مباحث فقهی که قابلیت توسعه دارند‬

‫در کنار محور او ‪ ،‬محور دوم این است که بعضی از مسائ و مباحث است که از یک توسعهای برگوردار اسرت کره ظرفیرت‬
‫این را دارند که به شک مستق در عرض کتاب صقة و حج و امیایهم کتابی پایهریزی بشوند‪ ،‬در این محرور‪ ،‬برین د ترا بیسرت‬
‫عنوان قابلیت طرح دارد‪ ،‬بگشی از اینها در این درگتوار جدید رشتههای حوز هم پیش بینی شد اسرت‪ ،‬درگتروار ای کره در‬
‫دو سا حدود ششصد نفر روی آن کار میکردند و مشاور میدادند‪ ،‬در حا حاضر تقریبا تمام است‪ ،‬مقداری در سطح چهار‬
‫هست و بگشی هم در سطح ویژ و سطح پنج دید شد و حدود سیصرد یررایش و رشرته مقطرع در آن دیرد شرد اسرت‪ ،‬در حروز‬
‫حقو و فقهش‪ ،‬بگشی از اید ها در آنجا منعکس شد است و پیشبینی شد است‪.‬‬

‫افزایش فهرست کتب موجود فقهی‬

‫محور دوم؛ درواقع افزایش فهرست کتابها موجود از وضع فعلی به یک وضع جدید که بین د تا بیسرت عنروان ظرفیرت دارد‪،‬‬
‫هست‪.‬‬

‫مباحیی که در این مجموعه از قدیم پیویری میشد است بدین شرح است‪:‬‬

‫ٔ – تعلیم و تربیت بهعنوان یک کتاب فقهی‪ ،‬فقره ایتربیر‪ ،،‬بره رؼرم تعردد و تنروع کتابهرا‪ ،‬کمری نیازمنرد بازسرازی اسرت کره در‬
‫قایب دو یا سه جلد با زبان عربی با ادبیات فقهیتر نوشته بشود‪.‬‬

‫ٕ – کتاب و فقه اعتقادات و عقید است‪ ،‬به گاطر شرایط ما کمی آرامتر جلو میرود‪.‬‬

‫ٔ‬
‫ٖ – فقه عبادی‪ ،‬چیزی فراتر و کقنتر از آنی که در صقة و ابواب است‪ ،‬کموبیش در حا انجام است‪.‬‬

‫‪ – 4‬فقه روابط اجتماعی‪ ،‬همچنین فقه االدار و فقه هنر و امیایهم است که کمتر کار شد است‪.‬‬

‫این مباحیی است که از قدیم درصدد پایهریزی بودیم‪ ،‬در بعضری از آنهرا توفیقرات نسربی انردکی حاصر شرد اسرت‪ ،‬بعضری هرم‬
‫گیلی موف نشدیم که ورود پیدا بکنیم‪.‬‬

‫فقه روابط اجتماعی‬

‫کتابی که در فقه جای آن گایی است‪ ،‬فقه روابرط عرام اجتمراعی اسرت‪ ،‬سرا های قبر توضریح دادیرم کره ایرن فقره و ایرن کتراب در‬
‫حقیقت متکف بیان اصو و ضوابط و قواعد و احکام حاکم بر روابط یک انسان با انسانهای دیور‪ ،‬با قطعنظر از این عنراوین‬
‫گاص است‪.‬‬

‫عالقات العامه‬

‫انسان دیور؛ بما هو انسان یا بما هو اه ایکتاب یا بما هرو ایمسرلم یرا بمرا هرو مرإمن و متشریع‪ ،‬ایرن چهرار عنروان در مردار بحرث‬
‫موردتوجه است‪ ،‬قسمتهایی از آن در فقه موجود است‪ ،‬یکقسمتیهایی نیست‪.‬‬

‫بنابراین محور آن کتابی که ما در این روزها پیویری گواهیم یرفت‪ ،‬همین ایعققات ایعامه اسرت‪ ،‬روابرط عرام اجتمراعی اسرت‪،‬‬
‫عنوانی که در اینجا وجود دارد‪ ،‬رابطه یک انسان با دیوران‪ ،‬فقط در همین محدود عناوین عامه مذکور است‪.‬‬

‫دیورانی که انسان است‪ ،‬اه کتاب است‪ ،‬مسلمان است و شیعه است‪ ،‬اما دیورانی کره یرک رنگهرای گراصتری پیردا میکننرد‪،‬‬
‫می پدر‪ ،‬مادر‪ ،‬همسایه‪ ،‬گانواد و امیایهم‪ ،‬اینها در یک سطح پایینتری قرار میییرد و از این بگش جدا میشود‪ ،‬ایبته بیران‬
‫شد است که ممکن است در هر یک از این محورهایی که در این بگش متعرض میشویم‪ ،‬به سطوح پایینتر هم بپرردازیم‪ ،‬امرا‬
‫منطقا‪ ،‬فعق قرار بر جدا کردن است و قرار دادن آنها در کتب دیور است‪.‬‬

‫منابع بحث‬

‫بگشی از مسائلی که در اینجرا مطررح میشرود‪ ،‬در اگرق مطررح اسرت‪ ،‬بگشری هرم در روانشناسری و ارتباطرات اسرت‪ ،‬جاهرای‬
‫مگتلفی در علوم انسانی است که یرفته میشود و موردتوجه قرار میییرد‪ ،‬منبع اصرلی اینهرا آن گطروطی اسرت کره در کتراب‬
‫ایعشر وسائ و بحار ذکر شد است و همینطور کتاب معروؾ آمد است و همچنین ابوابی از این قبی در کتب روایی وسرائ‬
‫و وافی و بحار و کتب اربعه و امیایهم ذکر شد است‪.‬‬

‫احکام مثبت و منفی در روابط اجتماعی‬

‫طبعا در این روابط اجتماعی و معاشررتی و سرلو عرام اجتمراعی‪ ،‬میبرت و منفری داریرم‪ ،‬عنراوینی داریرم کره واجرب یرا مسرتحب‬
‫است‪ ،‬در نقطه مقاب عناوینی است که حرام یرا مکررو اسرت‪ ،‬ایبتره برگری از آن سرلو ها هرم میتوانرد مبراح باشرد‪ ،‬ایرن سلسرله‬
‫سلو های واجب و مستحب است که میبت است‪ ،‬ممکن است حدود هفتراد مرورد باشرد‪ ،‬همینطرور سلسرله روابرط و اصرویی کره‬
‫منفی است‪ ،‬درواقع حرام و مکرو است‪ ،‬به همین صورت است‪ ،‬در اگق هم بگشی از اینها ذکر شرد اسرت‪ ،‬امرا چیرزی کره‬
‫ما اینجا مطررح مریکنیم؛ از حیرث احکرام واجرب‪ ،‬مسرتحب‪ ،‬حررام‪ ،‬مکررو و مبراح در رابطره شگصری برا شرگص دیورر‪ ،‬تعیرین‬
‫تکلیؾ میشود‪.‬‬

‫ٕ‬
‫دو یرو است که در برابر یکدیور قرار میییرند‪ ،‬در بسیاری از موارد هم آن عنوانی که در آن فهرسرت ایجرابی اسرت‪ ،‬برا آن‬
‫عنوانی که در فهرست سلبی است‪ ،‬عققه تضاد دارند‪ ،‬یاهی هم ممکن است عققه ملکره و عردم ملکره باشرد‪ ،‬میر حسرن ظرن و‬
‫سوءظن یا حب و بؽض‪ ،‬اینها یکی از عققههای تضاد یا ملکه و عدم ملکه یا احیانا امکان دارد که نقیضین باشند‪.‬‬

‫الگوهای طرح مباحث سلبی و ایجابی‬

‫دو ایوو بود؛ یک ایوو این بود که آنها را در یک بگش مطرح بکنیم و سلبیات را در بگش دیور مطرح بکنیم‪ ،‬یرک ایورو ایرن‬
‫بود که این دو به دیی اینکه گیلری بره هرم اتصرا دارنرد‪ ،‬سرلب و ایجرابی هرر مبحیری را براهم مطررح بکنریم کره در حسرن ظرن و‬
‫سوءظن اینطور بود‪ ،‬اویین فص راجع به حسن ظن و سوءظن بود‪ ،‬این هم ایوویی است که فعق بر اسراس آن پریش مریرویم‪،‬‬
‫ممکن است جاهایی ضرورتی ایجاد بشود که فاصلهای از این ایوو بویریم‪.‬‬

‫این مفهوم کتاب روابط اجتماعی است‪ ،‬شیو هم فقهی و اجتهادی است‪ ،‬تنظیمش هم به شک سلب و ایجاب یا میبرت و منفری در‬
‫روابط اجتماعی است‪ ،‬در آنجاهایی که به شک عققههای تضاد یا ملکه یا تناقض است‪.‬‬

‫الگوی سه مرحله­ای در تنظیم مباحث‬

‫نکته دیورر کره بیران شرد‪ ،‬ایرن برود کره شرروع بحرث مرا از حسرن ظرن و سروءظن برود‪ ،‬دییر مسرئله ایرن برود کره یرک ایوروی سره‬
‫مرحلهای‪ ،‬راهنمای تنظیم ابواب و فصو این کتاب جدید فقهی است‪.‬‬

‫آن ایووی سه مرحلهای اینطور است که ارتباط من با دیوران در همان سطوح عام‪ ،‬معاشرتهای عام انسرانی بره معنرای چنرد‬
‫عنوان کلی‪ ،‬است‪.‬‬

‫مرحله اول‪ :‬نگرشهای میان فردی‬

‫اویین محور این بحث ایرن اسرت کره در درون نوررش مرن بره دیورران‪ ،‬چره نورشری باشرد؛ نوررش میبرت و منفری کره در ادبیرات‬
‫روانشناسی و روابط میران فرردی و علروم انسرانی ایرن تعبیرر ذکرر شرد اسرت‪ ،‬در ادبیرات مرا همران حسرن ظرن و سروءظن اسرت‪،‬‬
‫نورشهای ما به دیوران چوونه باید تنظیم بشود؟ ضمن نورش‪ ،‬شناگت و امیایهم هم قرار میییرد‪.‬‬

‫مرحله دوم‪:‬گرایش و کششهای میان فردی‬

‫محور دوم؛ محور عققه و کششها و یرایشهرای مرن برا دیورران اسرت‪ ،‬اینکره یرک مکلرؾ‪ ،‬کشرشها و یرایشهرایش نسربت بره‬
‫دیوران چوونه تنظیم بشود‪ ،‬از یرایشهای محبتآمیز تا نفرتآمیز‪ ،‬طیفی از عواطؾ و احساسات نسبت به دیوران که درونری‬
‫است‪ ،‬چه وضعیتی دارد؟‬

‫مرحله سوم‪:‬سلوک و رفتار میان فردی‬

‫محور سوم؛ در مقام سلو گارجی و رفتارهای بیرونی‪ ،‬رفتار مکلؾ با دیوران چوونه تنظریم بشرود؟ دامنره فصر سروم گیلری‬
‫وسیع است‪ ،‬مرحله او و دوم مضی تر است و مباحث پایه است‪.‬‬

‫ؼایب آن فهرست ایجابی و سلبی که در کتب ایعشر یا کتب االیمان و ایکفر در بحار مواجه میشویم‪ ،‬سلوکی و رفتاری اسرت‪،‬‬
‫اقدامات عملی میبت و منفی است که دامنه وسیعی دارد‪.‬‬

‫مراحل کلی روابط اجتماعی‬

‫بنابراین در فقه روابط اجتماعی‪ ،‬سه مرحله کلی است‪:‬‬

‫ٔ – مرحله نورشها‬

‫ٖ‬
‫ٕ – مرحله یرایشها و کششها و عواطؾ‬

‫و رفتار و اقدام‬ ‫ٖ – سلو‬

‫قبق حسن و سوءظن را بحث کردیم‪ ،‬گطوط کلی مسئله را در جلسات یکسایه موردبررسی قراردادیم‪ ،‬به نتایجی هرم رسریدیم‪،‬‬
‫ایبترره آن بگررش تمررام نشررد‪ ،‬یعنرری تفریعرراتی دارد کرره در مقررام نوررارش‪ ،‬بررر اسرراس آن اصررو دوسررتان کررار میکننررد‪ ،‬برره فروعررات‬
‫نپرداگتیم که إن شاء هللا در مقام تدوین انجام گواهد شد‪.‬‬

‫حب و بغض‬

‫بحث جدید ما در فص دوم در روابط اجتمراعی عبرارت از حرب و بؽرض نسربت بره دیورران اسرت‪ ،‬دوسرتی و دشرمنی نسربت بره‬
‫دیوران چه حکمی دارد و از منظر فقهی چوونه میشود مورد داوری محمو شرعی و فقهی قرار بویرد‪.‬‬

‫قب از اینکه وارد مباحث فقهی و ادیه و مدعیات بشویم‪ ،‬می هر بحث دیوری‪ ،‬از آؼاز مبحث دوم‪ ،‬چند مقدمه را باید راجع به‬
‫حب و بؽض ذکر بکنیم‪:‬‬

‫مقدمه اول‬

‫تعریف ُحب‬

‫مقدمه او مربوط به تعریؾ حب و بؽض است‪ ،‬حُبّ و َحبّ و حِبّ در مقراییس سره اصر دارد کره دو اصرلش عبرارت اسرت از‬
‫چیزهایی که میتواند با بحث ما ربط داشته باشد‪ ،‬یکی ایلزوم و اییبات اسرت‪ ،‬یکری از معرانی اصرلی حربّ ‪ ،‬یرزوم و یبرات اسرت‪،‬‬
‫یکی دیور از معانی اصلیش ایحب‪ ،‬من ایشیء‪ ،‬دانه شیء‪ ،‬چیزهایی که حایت دانهای دارد‪ ،‬در عربری بره قررص‪ ،‬حبره و حرب و‬
‫امیایهم مییویند‪.‬‬

‫از بعضی از کلمات ظاهر میشود که شاید یک اص بیشرتر نداشرته باشرد کره بره معنرای دانره و امیرایهم اسرت‪ ،‬یرزوم و یبرات هرم‬
‫یویا متفرع بر آن است‪ ،‬آن دانه یک هسته محکمی است که در آن یک استحکام و یباتی است‪.‬‬

‫با استناد به اینها یاهی در یؽت یفتهشد که َحب یا حبه به آن سویدای قلب هم مییویند‪ ،‬بهاینعلت سویدای قلرب یفتهشرد چرون‬
‫بریردانن ِد به دانه شد است‪ ،‬محبت هستهای است که عم د ریشه میدواند‪.‬‬

‫بؽض هم در یؽت بیشتر به معنای نفرت و امیایهم ذکر شد است‪.‬‬

‫تعریف تحلیلی ُحب‬

‫وقتی گواستند یک تعریؾ تحلیلی از این حُربّ ارائره بدهنرد‪ ،‬تعریفری کره در فلسرفه و اگرق و کترب مگتلرؾ مرا ذکرر شرد اسرت‪،‬‬
‫تعریؾ تحلیلی یعنی همانی که در یؽت وجود دارد‪ ،‬در ادبیات تحلیلی تبیین میشود‪ ،‬بعد گواهیم یفت که بحرث محبرت در علروم‬
‫مگتلؾ چه جایواهی دارد‪ ،‬وقتی به جرامع ایسرعادات جلرد سروم کره یکفصر مفصرلی در براب محبرت دارد‪ ،‬مراجعره بکنیرد‪ ،‬ایرن‬
‫تعریؾ در آنجا ذکر شد و درجاهای دیور هم بیان شد است‪ ،‬این تعریؾ تحلیلی و فلسفی حُبّ و بؽض است که مرحوم نراقری‬
‫در جامع ایسعادات و همینطور در کلمات مقصدرا‪ ،‬بوعلی ذکر شد است که می و طبع إیی ما یقئمه و یلترذ بره یرا االحسراس‬
‫بایمی إیی شیء ملذ یا إیی شیء یلذ به االنسان‪.‬‬

‫تعریف تحلیلی بغض‬

‫در باب بؽض هم اینطور است که اینفرة عن شیء فیه أیم یإلنسان یا إیی شیء مویم‪ ،‬تعبیر بهترش این اسرت کره ایمیر إیری ملرذ‬
‫یإلنسان‪ ،‬ایبؽض اینفرة عن ایمویم یإلنسان‪ ،‬کشش و عققه و می بره چیرزی اسرت کره انسران بره نحروی از آن بهرر میبررد‪ ،‬بعرد‬
‫درجات متفاوت بهر های اعم از معنوی و مادی را بیان گواهیم کرد‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫با توجه به اینکه این تعریؾ علیاالصو ‪ ،‬تعریؾ نسبتا گوبی است‪ ،‬بعد از اشار گیلی کوتا بره یؽرت و عمردتا بره ایرن تعریرؾ‬
‫تحلیلی‪ ،‬نکاتی را در تبیین این دو مفهوم و ویژییهایش اشار میکنیم‪:‬‬

‫ویژگیهای ُحب و بغض‬

‫حُبّ و بؽض از مقوالت کیؾ نفسانیه‬

‫ٔ – حُبّ و بؽض از مقویه کیؾ نفسانی هستند‪ ،‬همانطور در کتابهرای منطر و فلسرفه مراجعره کردیرد‪ ،‬در آن د مقویره‪ ،‬یرک‬
‫مقویهای که از اهمیت گیلی باالیی برگوردار است‪ ،‬مقویه کیؾ است‪ ،‬بعرد جرنس بره چهرار نروع تقسریم میشرود کره یرک نروعش‬
‫کیؾ نفسانی است‪ ،‬کیؾ نفسانی هم انواعی دارد که یکی از انواع آنها حُبّ و بؽض است‪.‬‬

‫جایوا حُبّ و بؽض در آن منظومه مقوالت عشر به ترتیبری اسرت کره اشرار کرردیم؛ کیرؾ اسرت کره جرنس عاییره اسرت‪ ،‬نفسرانی‬
‫است که فصلش است و نوع میشود‪ ،‬مرحله سوم؛ کیؾ نفسانی که عبرارت از کشرش و میر بره شریئی اسرت – شریء بره معنرای‬
‫عامش‪ ،‬گداوند و انسان و طبیعت و امیایهم – می به سمت چیزی است که ملرذ اسرت یرا مقئرم برا طبرع و نیراز و گواسرته انسران‬
‫است‪ ،‬بؽض هم همینطور است‪ ،‬اما در مرحله آگر می منفی است‪ ،‬نفرت و یریز است‪.‬‬

‫معنای ُحب و بغض در اشارات بوعلی‬

‫ٕ –بهترین جایی که مباحث یذت و أَیَرم را گروب ارائره کرد انرد‪ ،‬جلرد سروم اشرارات‪ ،‬نمرط هشرتم اسرت‪ ،‬عنروان آن فری ایبهجر‪ ،‬و‬
‫ایسرعادة اسرت‪ ،‬حقیقترا اشرارات یرک کتراب گوانردنی بسریار زیبرا و دقیر و عمیر اسرت‪ ،‬حردود بیسرتوچند سرا قبر کره اشررارات‬
‫مییفتم‪ ،‬به یمان میآمد که یکجاهایی‪ ،‬ظرائؾ و دقائقی در اشارات است که در اسفار نیسرت‪ ،‬گیرا گرامی آنوقرت داشرتم و از‬
‫آن دفاع میکردم‪ ،‬مرحروم گواجره در ابتردای اشرارات میفرماینرد‪ :‬کقمره فری هرذا ایکتراب یجرری مجرری اینصروص‪ ،‬برر گرقؾ‬
‫قانون و شفا و کتابهای دیور بوعلی سینا که یک ادبیات درهمریگته نرامنظمی دارد‪ ،‬ایشران میفرماینرد‪ :‬در حرد روایرات اسرت‪،‬‬
‫یعنی کلمات گیلی متقن و دقی تنظیم شد است‪ ،‬هرکسی بگواهد کار علمی دقیقی انجام بدهد‪ ،‬دیدن کتاب اشارات گیلری بررایش‬
‫ارزشمند است‪.‬‬

‫نمط بوعلی سینا یرایش فلسفی دارد‪ ،‬اما درعینحا بهتدریج یک شو عرفانی در زندییش پیدا شد و اشارات هم جرزء آگررین‬
‫کتابهایی است که نوشته است‪ ،‬اوج نوا معنوی‪ ،‬اگققی‪ ،‬عرفانی بوعلی سینا در نمط هشت و نه و د است‪ ،‬یک نوع اگرق‬
‫و عرفان گیلی منقح و با نوا فلسفی است‪ ،‬مستد هم است‪.‬‬

‫ایمنط اییامن فی ایبهج‪ ،‬و ایسعادة است‪ ،‬وقتی میگواهد سعادت را معنا بکند‪ ،‬به مفهوم پایه ّیذت میرسرد‪ ،‬یرذت و أَیرم دو مفهروم‬
‫پایه در زندیی بشر است‪.‬‬

‫ایشیء مقئم یطبع‪ ،‬چنین تعریفی برای یذت و أیَم دارد‪.‬‬ ‫ایمی إیی ما یقئمه بایطبع أو ادرا‬

‫نکته دوم در تحلی حُبّ و بؽض این است که در هسته معنایی حُبّ و بؽض به یذت و أیَرم میرسریم‪ ،‬یعنری َحربّ بره چیرزی تعلر‬
‫میییرد که برای شگص یذتبگش باشد‪ ،‬همان مقئمت با طبرع داشرته باشرد‪ ،‬ایرن حایرت روانشرناگتی هیجران و عاطفره میبرت و‬
‫منفی به نام حُبّ و بُؽض‪ ،‬منشرؤش ایرن اسرت کره ایرر بره سرمت چیرزی باشرد کره یرذتبگش و فررحبگش اسرت‪ ،‬در ایرن صرورت‬
‫محبت میشود‪ ،‬حب به آن ُملِذ تعل میییرد و ایر مویم باشد‪ ،‬نفرت به او تعل میییرد‪.‬‬

‫بنابراین نکته دوم این است که در هسته معنایی حُبّ و بؽض ما به دو مفهوم یذت و أَیَم بهعنوان مفاهیم پایه میرسیم‪ ،‬آن یذت و‬
‫أَیَم نقش دارد که َحبّ و بؽض پیدا بشود‪ ،‬هر امر یذت بگشی محبوب و متعل عققه و می میبت انسان میشود و هر امرر آزاد‬
‫دهند و مویمی متعل بؽض و نفرت انسان میشود‪ ،‬پس این حُربّ و بؽرض از آن متعلر ناشری میشرود‪ ،‬یعنری طررؾ تعلر ایرن‬
‫حُبّ و بؽض است که حُبّ و بؽض و درجاتش را تعیین میکند‪.‬‬

‫تأثیر علم در ُحب و ُبغض‬

‫‪5‬‬
‫نکته سوم در این تحلی این است که حُبّ و بؽض متوقؾ بر علم هم هست‪ ،‬وقتی حُبّ و بؽض ایجاد میشود کره شرگص نسربت‬
‫به امر ملذ یا مویم احساسی داشته باشم‪ ،‬آیاهی و علم داشته باشم‪ ،‬علم هم پایه دیوری است که در تویید حُبّ و بؽض ایر دارد‪.‬‬

‫علمی که یفته میشود‪ ،‬در دو مرحله است‪ :‬یکی تصور و دیوری تصدی است‪ ،‬وقتی حُبّ پیدا میشود که تصور ایرن امرر ملرذ‬
‫را بکند‪ ،‬میق تصور و توجه بکند به آبی که در رودگانه جاری است‪ ،‬بعد هم تصدی بره فائرد بایرد داشرته باشرد‪ ،‬تصردی بره آن‬
‫یذت بگشی هم باید باشد‪.‬‬

‫در نکته قبلی یفتریم‪ :‬ملرذ و مرویم پایره توییرد حُربّ و بؽرض اسرت‪ ،‬در نکتره سروم مییروییم‪ :‬ملرذ و مرویم وقتری مویرد حُربّ و بؽرض‬
‫میشود که تصور و تصدیقی قبلش باشد‪ ،‬هم تصور ملذ یا مویم کرد باشد‪ ،‬هم تصدی به فائد و ضرر هم کرد باشد‪ ،‬بعرد ایرن‬
‫هیجان پیدا میشود‪.‬‬

‫پس هم امر واقعی گارجی در تویید حُبّ و بؽض دگایت دارد‪ ،‬یعنی همان منشؤ یذت و أَیَم که همان حسرن و قربح باشرد‪ ،‬واقعیرت‬
‫آن مقئم و ؼیر مقئم است‪ ،‬هم بایستی این در دستوا ذهنری شرگص تصرور و تصردیقی وجرود داشرته باشرد ترا ایرن احسراس پیردا‬
‫بشود‪.‬‬

‫ُحب و بغض از مقوله هیجانات و عواطف‬

‫نکته چهارم این است که به تعبیر روانشناگتی‪ ،‬حُبّ و بؽض از مقویه هیجانات و عواطؾ اسرت‪ ،‬یرک حایرت تحریرک و تهیریج‬
‫دارد‪ ،‬در روانشناگتی فصلی جدایانه به نام عواطؾ و هیجانات و احساسات است‪.‬‬

‫دوستی و دشمنی یکی از مهمترین هیجانات است‪ ،‬با ادبیات روانشناگتی اینچنرین اسرت‪ ،‬برا ادبیرات فلسرفی مییروییم کره میر و‬
‫تمای است‪ ،‬اما در ادبیات روانشناسی مییوید که این هیجان است‪.‬‬

‫عاطفه معانی زیادی دارد‪ ،‬معنای عامش مساوی با همان هیجان و احساسات است‪ ،‬یک نوعی برانویزانندیی دارد‪.‬‬

‫هیجان درواقع از آن گوبی و بدی و حسن و قبح و مقئم و منافرتی که در اشیاء وجود دارد‪ ،‬برمیگیزد و علم و آیراهی بره آن‬
‫تعل میییرد‪ ،‬درنتیجه این هیجان تویید میشود‪.‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪ /‬حب و بغض ‪ /‬تعریف جلسه ‪04‬‬ ‫‪‬‬

‫تأثیر علم اجمالی و تفصیلی در ُحب و بغض‬

‫نکته سوم که یفتیم ربط به علم دارد‪ ،‬تصرور و تصردی اسرت‪ ،‬ایرن علرم ممکرن اسرت علرم تفصریلی باشرد و ممکرن اسرت کره علرم‬
‫اجمایی باشد‪ ،‬علی االجما یک مقئمتی را حس میکند‪ ،‬ایر بگواهد در آنجا شرح و تفصی بدهد‪ ،‬نمیفهمد‪ ،‬یرذا مییروییم یرک‬
‫حُبّ اجمایی در طبیعت بشر نسبت به گای و گداوند هست‪ ،‬حتی در عایم کرافر هرم همینطرور اسرت‪ ،‬بررای اینکره یرک شرناگت‬
‫ارتکررازی و اجمررایی دارد‪ ،‬منتهرری هرچقرردر آن علررم و توجرره و تصرردی واضررحتر و شررفاؾتر باشررد‪ ،‬آن ُحرربّ یررا بؽررض شررفاؾتر‬
‫میشود‪.‬‬

‫ُحب و بغض از مقوالت ذات اضافه‬

‫نکته پنجم این است که طبعا مقویه حُربّ و بؽرض برهعنوان دو کیرؾ نفسرانی بره تعبیرر منطقری و فلسرفی یرا برهعنوان دو هیجران و‬
‫احسرراس بررا تعبیررر روانشررناگتی از مقویررههای ذات اضررافه هسررتند‪ ،‬برگرری از مفرراهیم‪ ،‬در حوز هررای مگتلررؾ درونرری و کیؾهررای‬
‫درونی‪ ،‬مفاهیمی است که دارای اضافه نیست‪ ،‬اینکه میق کسی اعتمادبرهنفس دارد‪ ،‬ممکرن اسرت یفتره بشرود کره ایرن مقویره ذات‬
‫اضافه نیست‪ ،‬اما بگش زیادی از این مفاهیم درونی اگققی و هیجانات و احساسات و ؼیرازآن از کیؾهای نفسانی‪ ،‬مقویرههای‬
‫ذات اضافه است‪ ،‬می علم‪ ،‬علم ذات اضافه است‪ ،‬علم یک معلومی دارد‪ ،‬مقویه حُبّ و بؽض هم از مقوالت ذات اضافه اسرت‪،‬‬

‫‪6‬‬
‫یعنی متعلقی دارند که محبوب و مبؽوض میشود‪ ،‬این دو مفهوم بدون یرک متعلر معقرو نیسرت‪ ،‬یرک متعلر میگواهرد‪ ،‬تعرداد‬
‫زیادی از این مفاهیم‪ ،‬مفاهیم ذات اضافه است‪ ،‬در حقیقت این حقیقت حُبّ و بؽض یک حقیقتی است که بهجایی تعل میییرد و‬
‫طرفی دارد‪.‬‬

‫مراحل متعلق ُحب و بغض‬

‫از سوی دیور؛ مضاؾ إییه این دو مقویه و متعل این دو مقویه‪ ،‬دو مرحله دارد‪:‬‬

‫ٔ – بایذات‬

‫ٕ – بایعرض‬

‫مییویند که علم از مقوالت ذات اضافه است‪ ،‬علم هم معلوم میگواهد‪ ،‬این پدید ذهنی و درونی بهجایی تعل میییررد‪ ،‬حُربّ و‬
‫بؽض هم همینطور است‪ ،‬باید بهجایی تعل بویرند‪ ،‬منتهری در علرم همرانطور کره بارهرا شرنید اید‪ ،‬یرک معلروم بایرذات هسرت و‬
‫یک معلوم بایعرض است‪.‬‬

‫معلوم بالذات‬

‫معلوم بایذات همیشه معلوم حضوری است‪ ،‬یعنی آن چیزی است که در درون است و بین علم و معلوم بایذات هرم اتحراد اسرت‪،‬‬
‫اتحاد عق و عاق و معقو به گاطر این است که معلوم بایذات جایوا اصلی اینها است‪ ،‬معلوم بایذات پدید درونری اسرت‪ ،‬در‬
‫جهان درون و نفس است و علم به آن تعل یرفته است و در اینجا علرم و معلروم براهم اتحراد دارنرد‪ ،‬مرا در مقرام تحلیر اینهرا را‬
‫جدا میکنیم‪.‬‬

‫معلوم بالعرض‬

‫عنصر بعدی معلوم بایعرض است‪ ،‬معلوم ایعرض یعنی پدید گارجی‪ ،‬می گداوند‪ ،‬انسران‪ ،‬مرا دنیرا‪ ،‬دشرمن‪ ،‬دوسرت و امیرایهم‬
‫که در گارج هستند‪ ،‬در بحث عق و عاق و معقو یفتهشد که رابطه علرم برا معلروم بایرذات‪ ،‬ترکیرب اتحرادی اسرت‪ ،‬امرا معلروم‬
‫بایعرض مشگص است که اینطور چیزی نیست‪.‬‬

‫در باب حُبّ و بؽض هم همینطور است‪ ،‬از یکسو این دو مقویه ذات اضافه هستند‪ ،‬از سوی دیور باید توجه داشرته باشریم کره‬
‫محبرروب بایررذات و محبرروب بررایعرض داریررم‪ ،‬محبرروب بایررذات آن تصررویرهایی اسررت کرره در عررایم درون فرررد اسررت کرره آن بررا ُحرربّ‬
‫ترکیب اتحادی دارد‪ ،‬ما در تحلی اینها را از هم جدا میکنیم‪ ،‬اما محبوب بایعرض آنی است که در گارج وجود دارد که ما برا‬
‫آن دریافت ذهنیمان و تصورمان‪ ،‬این حُبّ به گارج تعل میییرد‪.‬‬

‫اثبات ارتباط حضوری علت و معلول‬

‫در مورد گداوند ادعا این است که ما یک اتصا مستقیم حضوری داریم‪ ،‬ایر جایی آن امر گارجی معلوم حضوری بشرود‪ ،‬در‬
‫آن صورت اتصا گیلری قروی اسرت‪ ،‬فلسرفه ایرن مطلرب را ایبرات کررد اسرت‪ ،‬مقصردرا ایرن مطلرب را ایبرات کررد کره ارتبراط‬
‫معلو با علت فقط یک ارتباط حصویی نیست‪ ،‬بلکه یک ارتباط حضوری است‪ ،‬یذا باالترین محبتها به گداوند تعل میییررد‪،‬‬
‫برای اینکه او فقط معلوم حصویی نیست که میق با یک فرمو فیزیکی یفته بشود که با گداوند آشنا شرد ام‪ ،‬آن معلروم برایعرض‬
‫است‪ ،‬من با یک صور علمیه که هویت دارد‪ ،‬با او پیوند برقرار میکنم‪ ،‬باالگر آگرش علرم حصرویی اسرت کره میران مرن و او‬
‫پ است‪.‬‬

‫اما در مورد گود انسان اینطور نیست‪ ،‬حُبّ و ذات علم حضوری است‪ ،‬در اینجا محبوب گودم هستم‪ ،‬اینجا محبوب بایرذات و‬
‫بایعرض به هم متص است‪.‬‬

‫در مورد گداوند با آن قواعدی که در باب گداوند یفتره شرد اسرت‪ ،‬مقصردرا گیلری زیبرا آن بحثهرا را تشرریح کررد اسرت‪ ،‬در‬
‫آنجا گداوند یک نوع معلوم حضوری انسان است‪ ،‬می گود است‪.‬‬

‫‪7‬‬
‫محبوب بالذات و بالعرض‬

‫تکمی بحیری کره کرردم ایرن اسرت کره حربّ میر مرا متعلر دارد و می اینکره در علرم‪ ،‬معلروم بایرذات و برایعرض داریرم‪ ،‬اینجرا هرم‬
‫محبوب بایذات و بایعرض داریم‪ ،‬در پاسخ ایشران ایرن نکتره را توجره بکنیرد کره محبوبهرای بایرذات و برایعرض‪ ،‬در بسریاری از‬
‫موارد‪ ،‬تفکیک دارند و جردا هسرتند و آن معلروم و محبروب برایعرض‪ ،‬پر ارتبراطی انسران برا گرارج اسرت‪ ،‬امرا در یرک مرواردی‬
‫محبوب یا معلوم بایذات و بایعرض یکی میشوند‪ ،‬در آنجایی که علم یا حُبّ به گود انسان تعل میییرد‪.‬‬

‫با آن تحلی هایی که در حکمت متعاییه ذکر شد است‪ ،‬نوعی از علم و ُحبّی که به گداوند تعل میییرد‪ ،‬بررای اینکره در سلسرله‬
‫عل است و معلو متقوم به علت است و علم حضوری به آن دارد و حُبّ حضوری هم میتواند پیدا بکند‪.‬‬

‫یذا حُبّ ایهی بایقو است‪ ،‬ظرفیت این را دارد که بر همه حُبّ های دیور برتری داشته باشد‪ ،‬می حُربّ ذات میشرود‪ ،‬حُربّ ذات‬
‫بر همهچیز حاکم است‪ ،‬یعنی ما به هر چیزی عققه پیدا بکنیم‪ ،‬شعاعی از حُبّ ذاتمان میشود‪.‬‬

‫طب آن تحلی ها‪ ،‬حُبّ هللا از حُب ذات هم قویتر است‪ ،‬منتهی ارتکازی و اجمایی است‪.‬‬

‫ِین آ َم ُنوا أَ َشد ح ُّبا ِ َّ ِ‬


‫لِل﴾[ٔ] ‪ ،‬حُبی میشود که همهچیز را زیر سایه گودش‬ ‫ایر کسی این حُب را شفاؾ بکند‪ ،‬در این صورت ﴿ َوایَّذ َ‬
‫قرار میدهد‪ ،‬گودش را هم در پرتوی آن حُبّ پیدا میکند‪.‬‬

‫ذو درجات بودن ُحب و بغض‬

‫نکته بعدی این است که طبعا ازآنچه بیان شرد‪ ،‬معلروم شرد کره حُربّ و بؽرض از مقروالت بایتشرکیک هسرتند و ذو درجرات هسرتند‪،‬‬
‫حب ناز تا عاییترین محبتها وجود دارد‪ ،‬بؽض هم همینطور است؛ مقو بایتشکیک و ذو درجات و مراتب هست‪.‬‬

‫متغیرهای سازنده ُحب و بغض‬

‫تعدد این مراتب و درجات به آن متؽیراتی برمییردد که حُب و بؽض تابع آنها بود اند‪ ،‬متؽیرها و عوام متؽیرری کره سرازند‬
‫حُب بود اند‪ ،‬عبارت بود از آن مقئمت و منافرتی که در آن اشیاء هسرت‪ ،‬یرذت و عردمی کره آنهرا حاصر میشرود و میرزان آن‬
‫تصور و تصدیقی که ما به آن داریم‪ ،‬این سه متؽیر پایهای است که بر درجه و حُب و بؽض ایر مییذارد‪:‬‬

‫عوام پایه درجات حُب‬

‫ٔ – چقدر آن اشیاء مقئمت یا منافرت با طبع این محب و مبؽض دارند‪.‬‬

‫ٕ – چقدر این شگص تصویر واضح از آن ملذ و مویم دارد‪.‬‬

‫ٖ – تصدی آن شگص به این یذت و أَیَم حاص از آن چقدر است‪.‬‬

‫این سه عام پایه است که درجات حُرب را تعیرین میکنرد‪ ،‬ممکرن اسرت نسربت بره یرکچیزی یرک درجره ضرعیفی از حرب داشرته‬
‫باشد‪ ،‬بعد وقتی تصور یا تصدی او به آن درجه مقئمت باال رفت‪ ،‬حُب او هم باالتر میآید‪.‬‬

‫پس حُب و بؽض بهعنوان دو پدید روانشناگتی‪ ،‬هیجانی‪ ،‬احساسی یا کیؾ نفسانی کره دارای متعلر اسرت و مبتنری برر آن پایره‬
‫مقئمت و منافرت و تصور و تصردی اسرت‪ ،‬ایرن پدیرد ها درجراتی دارنرد کره ترابع همران مقردمات و پایرههای مویرد اینهرا اسرت‪،‬‬
‫درجات است که اینها را تویید میکند‪.‬‬

‫اختیاری یا غیر اختیاری بودن درجات ُحب و بغض‬

‫نکته بعردی در تحلیر و تکمیر ویژییهرای حُربّ و بؽرض ایرن اسرت کره ایرن دو پدیرد اگتیراری هسرتند یرا ؼیرر اگتیراری هسرتند؟‬
‫همانطور در مفاهیم و پدید های دیورر هرم یراهی بیران کرردیم‪ ،‬پاسرخ ایرن مسرئله ایرن اسرت کره هرر دو را در برر میییرنرد‪ ،‬یرک‬
‫درجاتی از حُبّ و بؽض یا انواعی از حُبّ و بؽض هست که در حقیقت به مفهومی که ما در فقه به کار میبریم‪ ،‬اگتیاری تلقری‬
‫نمیشود‪ ،‬یعنی ناگواسته به گاطر وجود بعضی از سیستمها در بدن‪ ،‬بدون اینکه گیلی مورد توجهی قرار بویرد‪ ،‬یک عققه یرا‬

‫‪8‬‬
‫ضد عققهای پدیردار میشرود‪ ،‬در ایرن درجرات طبعرا گیلری دگیر نیسرت‪ ،‬اگتیرار دگایرت نردارد‪ ،‬حرداق بره مفهروم فقهریش در آن‬
‫اگتیار نیست‪ ،‬ممکن است به یک معانی دقی فلسفی در آنجا هم اگتیار باشد‪ ،‬اما به معنای فقهریش گیلری اگتیرار نیسرت‪ ،‬برهویژ‬
‫وقتی توجه بکنیم در یک مواردی اریانیزم بدن‪ ،‬هرمون ها هم تؤییر دارند‪ ،‬در اینکه این عققه میبت یا منفی پیدا بشود‪.‬‬

‫بنابراین یک درجاتی از حُبّ و بؽض وجود دارد که اگتیاری نیست‪ ،‬همانطور که در علم و شناگت هم اینطور است‪ ،‬بعضی‬
‫از علوم شناگتی است که اتوماتیک وار حاص میشود و الاق به مفهومی که ما در فقه بره کرار میبرریم‪ ،‬اگتیراری نیسرت‪ ،‬امرا‬
‫همانطور که سابقا در حسن و سوءظن یفتیم‪ ،‬درجاتی از حُبّ و بؽض است که واقعا فع اگتیاری است‪ ،‬انسان میتواند اصر‬
‫آن را یا اشتداد و تضعیؾ آن را با تمرکز ذهنی و توجه و دقت حسن و قبح امرر و برا توجره بره آن تزاحمرات و تررجیح در مقرام‬
‫تزاحمات انتگاب بکند‪ ،‬حتما میشود حُربّ و بؽرض را ایجراد یرا اعردام و یرا تشردید و تضرعیؾ کررد‪ ،‬ازاینجهرت اسرت کره حُربّ و‬
‫بؽض می بسیاری از پدید های درونی‪ ،‬یرچه یک مراتبی و درجات ؼیر اگتیاری دارد‪ ،‬اما در گیلی از موارد‪ ،‬اما هر چهرار‬
‫امر اگتیاری را میشود در آن تصور کرد‪ ،‬هم اینکه یک ُحبّری کره نبرود اسرت را ایجراد کررد‪ ،‬هرم آن را اعردام کررد‪ ،‬هرم آن را‬
‫تشدید یا تضعیؾ کرد‪ ،‬میشود ایرن عققره را کرم یرا زیراد کررد‪ ،‬بررای اینکره گرود ایرن عققره و هیجران و احسراس‪ ،‬ممکرن اسرت‬
‫بووییم که اگتیار به طور مستقیم به آن تعل نمیییرد‪ ،‬اما چون بر پایه مقدماتی است که در آن مقدمات‪ ،‬اگتیراری وجرود دارد‪،‬‬
‫میشود این را هم اگتیاری کرد‪ ،‬به همین دیی است که قرآن به محبرت گداونرد‪ ،‬محبرت رسرو و اه بیرت فرمران میدهرد یرا از‬
‫محبت دنیا پرهیز میدهد‪ ،‬اینها هم نشاندهند ایرن اسرت کره ایرن یرک عمر اگتیراری اسرت کره متعلر احکرام قراریرفتره اسرت‪،‬‬
‫نمییوییم که در همهجا و به یکشک اگتیاری است‪ ،‬بلکه مییوییم‪ :‬بسیاری از موارد قاب این است که در محردود انتگراب و‬
‫تصمیم و اگتیار و اراد انسان قرار بویرد و انسان آن را ایجاد یا اعدام بکند‪ ،‬تشدید یا تضعیؾ بکند‪.‬‬

‫شیر ُتکُ ْم َو أَمْوا ا ْق َت َر ْف ُتمُوها َو ت َ‬


‫ِجرارة َت ْگ َش ْرو َن‬ ‫کان آباإُ ُک ْم َو أَبْناإُ ُک ْم َو إِ ْگوا ُنکُ ْم َو أَ ْزوا ُجکُ ْم َو َع َ‬
‫در تزاحمات ترجیح بدهد‪ُ ﴿ ،‬ق ْ إِنْ َ‬
‫هللاُ ال َیهْر ِد ْای َق ْرو َم‬ ‫هللا َو َرسُرو ِی ِه َو ِجهراد فر َسربی ِل ِه َف َت َر َّبصُروا َح َّتر َیرؤْ ِت َ َّ‬
‫هللا ُ ِبرؤ َ ْم ِر ِ َو َّ‬ ‫ِرن َّ ِ‬‫ض ْرو َنها أَ َحربَّ إِیَر ْیکُ ْم م َ‬
‫َکسادَ ها َو َمسراکِنُ َترْ َ‬
‫هللا َو َرسُو ِی ِه َو ِجهاد ف َسبی ِل ِه َف َت َر َّبصُوا﴾ ‪ ،‬هشت مظهرر‬ ‫قین﴾[ٕ] ‪ ،‬هشت موردی که در آیه ذکر شد است‪﴿ ،‬أَ َحبَّ إِیَ ْیکُ ْم م َِن َّ ِ‬ ‫ْایفاسِ َ‬
‫از این مظاهر عایم را برمیشمرد که نمونههای برجسته است‪ ،‬روحش این است که ایر این مذاهب عایم طبیعت أحب از گدا و‬
‫رسو گدا بود‪ ،‬فتربصوا‪ ،‬یعنی میتوانیم کم و زیادش بکنیم‪.‬‬

‫را ایجاد یا ازایه و یا تشردید و تضرعیؾ آن مقردمات و تمررین و ممارسرت اسرت‪ ،‬گیلری از امرور عرایم‪ ،‬اگتیراری برودنش بره ایرن‬
‫صورت است‪.‬‬

‫اإلمتناع باالختیار ال ینافی اإلختیار‬

‫میق کسی که گودش را از برج صد طبقه پررت میکنرد‪ ،‬ترا وقتری بره زمرین بگرورد و بمیررد‪ ،‬چنرد دقیقره طرو میکشرد‪ ،‬بعضری‬
‫مییوینررد کرره ایررن اگتیرراری نیسررت‪ ،‬چررون وقترری گررودش را پرررت میکنررد کرره قتلرری صررورت نورفترره اسررت‪ ،‬بعررد هررم کرره برره زمررین‬
‫میگورد‪ ،‬در اگتیار او نیست‪ ،‬یذا اگتیاری نیست‪ ،‬جواب ایرن اسرت کره وقتری بره زمرین میگرورد و میمیررد‪ ،‬گرود فررد اگتیرار‬
‫کرد بره زمرین بگرورد و بمیررد‪ ،‬بررای اینکره اإلمتنراع باالگتیرار ال ینرافی اإلگتیرار‪ ،‬وقتری کسری مقردماتی را انجرام داد‪ ،‬ویرو بعرد‬
‫نمیتواند انتگاب بکند‪ ،‬این معنایش این است که انتگابی است‪ ،‬اإلمتناع باإلگتیار برای جاهایی است که مقدمهاش اگتیاری برود‬
‫است‪ ،‬گیلی از موارد در عایم‪ ،‬اگتیارتش به اگتیار مقدماتش هست‪.‬‬

‫با فرض آن تصور و تصدی ‪ ،‬حتما این حُبّ پیدا میشود‪ ،‬باالگر تصور و تصدی در اگتیار شگص بود است‪ ،‬در ادامه ایرر‬
‫در اگتیار او نیست‪ ،‬همینکه مقدمات او اگتیاری بود است‪ ،‬یذا عم او اگتیاری اسرت و امکران اسرتحقا مردح و ذم و یرواب و‬
‫عقاب دارد‪.‬‬

‫تضاد میان ُحب و بغض‬

‫عققه میان حُبّ و بؽض تضاد است‪ ،‬تناقض یا ملکه و عدم ملکه و تضایؾ نیست‪ ،‬اینها دو امر وجودیان هسرتند‪ ،‬قابر ارتفراع‬
‫هستند‪ ،‬اجتماع نمیشوند‪ ،‬نسبت به یکچیز و یک متعل با حفظ همه آن قیود وحدت‪ ،‬الزم نیست که حُبّ یا بؽرض داشرته باشرد‪،‬‬
‫میتواند نه حُبّ و نه بؽض داشته باشد‪.‬‬

‫‪9‬‬
‫امکان ارتفاع میان ُحب و بغض و عدم اجتماعشان در یکچیز‬

‫ارتفاع حُبّ و بؽض یا به ارتفاع این است که توجه ندارد یا اینکه توجه دارد‪ ،‬اما برای او نره ملرذ اسرت و نره مرویم اسرت‪ ،‬چرون‬
‫مقئم و منافر مفاهیم پایه هستند‪ ،‬ملذ و مویم مفاهیمی هستند که میانشان تضاد است‪ ،‬اجتماع حُربّ و بؽرض ممکرن نیسرت‪ ،‬نسربت‬
‫به یکچیز نمیشود هم حُبّ باشد و هم بؽض با یکجهت باشد‪ ،‬اما ارتفاعشان شاید ممکن باشد‪.‬‬

‫اینکه مییوییم که اجتماعشان نمیشود‪ ،‬با حفظ قیود وحدت است‪ ،‬ویرنه ممکن است انسان یک فرد از یکجهت دوسرت بردارد‬
‫و از جهت دیوری تنفر داشته باشد‪ ،‬بنابراین اینها امران وجودیان هستند‪.‬‬

‫[ٔ] ‪ -‬سور بقر ‪ ،‬آیه ‪ٔ65‬‬

‫[ٕ] ‪ -‬سور توبه‪ ،‬آیه ‪ٕ4‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض ‪ /‬تعریف‪ /‬جلسه ‪04‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫مبحث دوم؛ مبحث دوستی و دشمنی و حب و بؽض است‪ ،‬بیان کرردیم کره قبر از اینکره وارد احکرام مسرئله بشرویم‪ ،‬مقردماتی در‬
‫باب حب و بؽض باید بیان شود که حدود هفت مقدمه در دو جلسه بیان کردیم‪.‬‬

‫واژههای مترداف با حب و بغض‬

‫مقدمه دیور؛ واژ های مترادؾ و متناظر با حب و بؽض است‪ ،‬کتابی موسسه دارایحردیث آقرای ریشرهری دارنرد بره نرام ایمحبر‪،‬‬
‫فی ایکتاب و ایسن‪ ،‬که راهنمایی گوبی در ادامه بحث است‪ ،‬در این کتاب سعی کردند که آیات و روایات مرتبط با بحرث محبرت‬
‫– محبت میان مردم‪ ،‬محبت اجتماعی و محبت گدا – را جمع بکنند‪.‬‬

‫در ابتدای آن کتاب در واژ های مرتبط به ایرن حرب بره یرک کتراب دیورر ارجراع داد اسرت‪ ،‬آن کتراب بره ترؤییؾ ابرن قریّم جوزیره‬
‫است‪ ،‬عنوان کتاب هم روض‪ ،‬ایمحبین و نهض‪ ،‬ایمشتاقین است‪.‬‬

‫ابن قیّم شایرد ابن تیمیه است‪ ،‬از حنبلیهای مشهور و از تئوری پردازیهای اصلی رویکرد افراطی و تند و سلفی است‪ ،‬شراید‬
‫از نزدیکترین افراد و شایردان ابن تیمیه بود است‪ ،‬ابن قیم کتابهای مگتلفی دارد‪ ،‬افکار متشددی هم دارد‪ ،‬در کتاب ابن قیّم‬
‫بحث حب و عش مطرح کرد است و در فصو متعدد به زوایای بحرث پرداگتره اسرت‪ ،‬فری حرد نفسره کتراب بردی نیسرت‪ ،‬ایبتره‬
‫معنایش این نیست که همه حرؾهایش درست است‪.‬‬

‫در مقدمه این کتاب به واژ هایی که حاکی و مرتبط با بحث حب و دوستی در عربی هست‪ ،‬اشار کرد اسرت‪ ،‬در همران مقدمره‬
‫مییوید‪ :‬حداق شصت واژ در عربی هست که مرتبط با مفهوم حب و عش اسرت‪ ،‬تحلیلری هرم دارد کره مییویرد‪ :‬چطرور یرک‬
‫مفهوم دارای ایفاظ متعدد میشود‪ ،‬عقئقی دارد که یک مفهوم ایفاظ مترداؾ یا شبه مترادؾ بسیار متعدد پیدا میکند‪ ،‬دیریلش هرم‬
‫کیرت تداو یا اهمیتش یا عظمتش است‪ ،‬ایشان مییوید‪ :‬همه این دالیلی کره میشرود بررای یرک کیررت ایفراظ بررای یرک مفهروم‬
‫ذکر کرد‪ ،‬در مفهوم حب وجود دارد‪ ،‬برای اینکه دوستی یک حقیقت گیلی ریشرهدار اسرت‪ ،‬زنردیی اجتمراعی و فرردی افرراد بره‬
‫آن یر گورد است و این یک پدید ای هم هست که ابعاد و زوایای متعدد و کییر دارد‪ ،‬بره ایرن دالیر اسرت کره در عربری بررای‬
‫این مفهوم‪ ،‬واژ های گیلی کییری برایش وضع شد است‪ ،‬ایبته اینطور نیست‪ ،‬یاهی مفاهیم یک کلمه یا دو کلمه دارد‪ ،‬بعضری‬
‫مفاهیم است که بیشتر برای آن وضع شد است و یاهی به یک مفاهیمی میرسد می همرین حرب و عشر ‪ ،‬واژ هرایی کره ایشران‬
‫مییوید حداق شصت مورد برایش وضع شد است‪ ،‬می مودت‪ ،‬رؼبت‪ ،‬گلّت‪ ،‬شعؾ‪ ،‬هروا‪ ،‬ویرع‪ ،‬میر ‪ ،‬ایفرت‪ ،‬والیرت‪ ،‬عشر ‪،‬‬
‫صداقت‪ ،‬تویی‪ ،‬اکتعاب‪ ،‬عققه‪ ،‬سبابت‪ ،‬سبو ‪ ،‬وجد‪ ،‬کلؾ‪ ،‬جوا‪ ،‬یحب و امیایهم‪ ،‬به بعضی از واژ ها میرسد که برای ما گیلی‬
‫نامؤنوس اسرت‪ ،‬یفتره اسرت کره شصرت واژ اسرت کره بنرد آنجرا شرمردم‪ ،‬ظراهرا پنجرا واژ اسرت‪ ،‬ایرن در مقدمره کتراب روضر‪،‬‬
‫ایمحبین ابن قیم جوزیه است‪ ،‬بعد هم بعضی از تحلی ها را ذکر کرد است‪.‬‬

‫ٓٔ‬
‫در طرؾ بؽض هم واژ های متعددی وجود دارد‪ ،‬شاید به آن حد حب نرسد‪ ،‬بعضی از واژ های بؽض عبارتانرد از‪ :‬عرداوت‪،‬‬
‫برائت‪ ،‬گصومت‪ ،‬شنئان‪َ ،‬مقد و امیایهم‪ ،‬در طرؾ محبت بهترین کاری که انجام شد است‪ ،‬در روض‪ ،‬ایمحبین آمد است‪ ،‬ایبته‬
‫واژ های بؽض هم شاید از پانزد مورد کمتر نباشد‪ ،‬در طرؾ حرب آنچره بیشرتر رواج و شریوع دارد‪ ،‬شراید حردود پرانزد مرورد‬
‫باشد‪ ،‬بقیه مواردش گیلی کم استعما میشود‪.‬‬

‫توجه به این واژ ها تا حدی در روایات کمک میکند‪ ،‬یرچه در روایات شاید بیش از حدود هفت مورد مح بحث نباشد‪.‬‬

‫نظریات در باب ترادف و متناظر لغات‬

‫ذی مقدمه واژ های مترادؾ و متناظر‪ ،‬چند نکته را از حیث یؽتشناسی عرض میکنیم‪:‬‬

‫نظریه عدم وجود ترادف در میان لغات‬

‫ٔ – نکته او این اسرت کره یرک بحیری در یؽتشناسری دارد‪ ،‬هرم بره معنرای عرام در کر زبانهرا‪ ،‬در گصروص اینکره اصرق مرا‬
‫مترادؾ داریم یا نداریم؟ این سإا هست‪ ،‬اینکره در یؽرت عررب‪ ،‬بلکره در همره یؽرات‪ ،‬آیرا متررادؾ داریرم یرا نرداریم؟ برگری برر‬
‫گقؾ آنچه ابتدا به ذهن میآید و شاید شایع هم باشد که مترادؾ داریم‪ ،‬بعضی یفتهاند که اصق مترادؾ نداریم و واژ هایی کره‬
‫مترادؾ میبینید‪ ،‬این با یک تسامحی مترادؾ به شمار میآید‪ ،‬ویرنه ایر با نوا د ّقی به معانی واژ ها نوا بکنیم‪ ،‬همره واژ هرا‬
‫یکبار مگصوصی دارد و دایر معنایش با یفظ دیور مترداؾ نیست‪ ،‬بلکه متفاوت و متمرایز اسرت‪ ،‬احیانرا یفتره شرد کره دیریلش‬
‫این است که ما فرو ایلؽ‪ ،‬داریم‪ ،‬انسان و بشر یک وجه متمایز و ممیزی دارد‪ ،‬هر یک از این واژ هایی که ابتردا متررادؾ بره‬
‫شمار آمد است‪ ،‬پس برگری یفتهانرد کره اصرق تررادؾ نرداریم‪ ،‬بررای اینکره وقتری در عمر معنرا بررویم‪ ،‬یرک گصوصریاتی پیردا‬
‫میکند که آن را از مرادؾ دیورش جدا میکند‪ ،‬میق به آدم‪ ،‬انسران و بشرر مییروییم‪ ،‬هرر دو را متررادؾ میپنرداریم‪ ،‬امرا وقتری‬
‫دقت بکنیم‪ ،‬مشاهد میکنیم‪ :‬در هر کدام یک نکته گاص متمایزی مدنظر است‪ ،‬میق در انسان واژ انس مدنظر است‪ ،‬در بشر‬
‫میق چیزی دیوری مدنظر است‪.‬‬

‫مشترک لفظی‬

‫بنابراین واژیان متعدد که برای یک معنا وضرع شرد اسرت‪ ،‬ایرن مفهروم متررادؾ تسرامحا اینطرور اسرت‪ ،‬امرا وقتری دقرت بکنریم‪،‬‬
‫معانی متفاوت است‪ ،‬همانطور که در معکوس این قضیه اینطور است که یکیفظ معانی متعدد داشته باشرد کره بره آن مشرتر‬
‫یفظی مییوییم‪ ،‬در آنجا هم همین بحث است که آیا مشتر یفظی داریم یا نداریم؟‬

‫بنابراین در ترادؾ که وضع واژ های متعدد برای یک معنا و همینطور در اشرترا یفظری کره وضرع واژ واحرد بررای معرانی‬
‫متعدد است‪ ،‬این دو پدید یؽتشناسی است که عبارت است از ترادؾ و اشترا یفظی و مح بحث ایرن اسرت کره آیرا تررادؾ و‬
‫اشترا یفظی در یؽت داریم یا نداریم؟ در هر دو نظرات مگایفی هست و مییویند که نداریم‪.‬‬

‫ایبته این حرؾ درست نیست‪ ،‬بحث اینکه بعضی یمان کرد اند که یک وجه گاصی در این واژ ‪ -‬میق انسران ‪-‬منظرور اسرت و‬
‫وجه دیوری در واژ بشر ملحوظ است که با آن متفاوت است یا در بنیآدم چیز دیوری ملحوظ است که متفاوت است‪ ،‬این نفری‬
‫ترادؾ نمیکند‪.‬‬

‫معنای ترادف‬

‫ترادؾ این است که این یفظ برای این معنا‪ ،‬برای این مشاراییه گارجی و حقیقت گارجی وضع شد است‪ ،‬این یفظ آن معنرا را‬
‫تداعی میکند‪ ،‬این منافات با این ندارد که در هر وضعی یکچیزی مردنظر باشرد‪ ،‬امرا چیرز مردنظر‪ ،‬یکبعردی از ابعراد معنرا را‬
‫نشان میدهد‪ ،‬اما موضوعیه همان حقیقت است‪ ،‬آن نوع اسرت‪ ،‬آن نکترهای اسرت کره یراهی مردنظر قررار نورفتره اسرت‪ ،‬یرذا کرق‬
‫ترادؾ نفی شد است‪ ،‬میق انسان و بشر‪ ،‬نکتره وضعشران متفراوت اسرت‪ ،‬امرا موضوعیهشران انسران اسرت‪ ،‬حقیقرت همران نروعی‬
‫است که حیوان ناط است‪ ،‬منتهی وجره اینکره آن را یکبرار انسران نامیرد و یکبرار بشرر نامیرد و یکبرار نراس نامیرد اسرت و‬
‫یکبار بنیآدم نامید است‪ ،‬وجههای متفاوتی است‪.‬‬

‫ٔٔ‬
‫ایر ترادؾ را به این معنا بویریم که این یفظ برای این موضوعیه است‪ ،‬میق حیوان ناط برای آن نوع و حقیقت انسانی وضع‬
‫شد ‪ ،‬اینها واقعا مترادؾ است‪.‬‬

‫معنای مدنظر ترادف در اکثر موارد‬

‫بنابراین بسیاری از مواردی که ما مترادؾ میییریم‪ ،‬از این قبیلی است که وجو متعدد در وضع اینها ملحوظ است‪ ،‬اما نهایتا‬
‫موضوعیه همان نوعی است که مشگص است چه کسی اسرت‪ ،‬نروع انسرانی اسرت‪ ،‬امرا وجرود وجرو متمرایز کره در فررو ایلؽر‪،‬‬
‫موردتوجه قرار میییرد‪ ،‬این مانع از ترادؾ اینها نیست‪.‬‬

‫معنای ناصحیح ترادف‬

‫ایر کسی ترادؾ معنا بکند که وضع یفظ برای معنای واحد که در آن یکجهت ملحوظ باشد‪ ،‬این ترادؾ نیست‪.‬‬

‫اما این یکجهت در ترادؾ قید نیست‪ ،‬ایفاظ مترادفه یعنی ایفاظی که برای یرک حقیقرت و موضروعیه وضعشرد اند‪ ،‬یعنری دایرر‬
‫شمو آنها عین هم است‪ ،‬دایر شمو اینها در مقام وضع عین هم است‪ ،‬اما در مقرام تطبیر اینچنرین نیسرت‪ ،‬واقعرا انسران را‬
‫برای نوع وضع کرد است‪ ،‬ناس هم برای همرین نروع وضرع کررد اسرت‪ ،‬بشرر را هرم بررای همرین نروع وضرع کررد اسرت‪ ،‬در‬
‫زبانهای مگتلؾ دیور‪ ،‬ایفاظ گودشان را برای همین نوع وضع کرد اند‪ ،‬منتهی در هر کدام از اینها یک سابقهای دارد که بره‬
‫چه وجهی این یفظ برای این حقیقت وضع شد است‪ ،‬وجو ممیز که در اصطقح بره آن فررو ایلؽر‪ ،‬مییوینرد و د هرا کتراب بره‬
‫نام فرو ایلؽ‪ ،‬داریم‪ ،‬این ترادؾ را نفی نمیکند‪.‬‬

‫مورد نفی ترادف‬

‫آن چیزی که ترادؾ را نفی میکند‪ ،‬این است که ؼایبا در مترادؾها در مقام وضع‪ ،‬یکجهت بیشتر ملحوظ نیست‪ ،‬ؼایبا جهات‬
‫متفاوت در آنها ملحوظ است‪ ،‬این ملحوظ بودن جهات متعدد‪ ،‬ؼیر از ایرن اسرت کره موضروعیه چنرد مرورد هسرت یرا یکری بریش‬
‫نیست‪ ،‬باهم منطب نیست‪.‬‬

‫در همه چند واژ ‪ ،‬یک حقیقت موضوعیه است‪ ،‬اما هرر یرک از اینهرا یکجهرت گاصری را منظرور کررد اسرت‪ ،‬ایرن هرم عیبری‬
‫ندارد‪ ،‬جهت گاصی که در فرو ایلؽ‪ ،‬یفته میشود‪ ،‬آن مانع از این نیست‪.‬‬

‫فروق اللغة‬

‫یذا فرو ایلؽ‪ ،‬دو کار را انجام میدهد‪:‬‬

‫ٔ – فرو ایلؽ‪ ،‬مییوید که این ایفاظ مترادؾ نیسرت‪ ،‬موضوعیهشران مرن وجره هسرتند‪ ،‬عمروم و گصروص مطلر اسرت‪ ،‬اصرق‬
‫درواقع یفظها مترداؾ نیستند‪ ،‬این یک نوعی است که در فرو فی ایلؽ‪ ،‬عسکری و امیایهم ذکر شد است‪.‬‬

‫ٕ – در ایفاظ مترداؾ که موضوعیه کامق واحد است‪ ،‬جهات متعدد در این ایفاظ ملحوظ است‪ ،‬در هر جایی یرکجهتی ملحروظ‬
‫است‪ ،‬ؼایبا هم این جهات متعدد در ایفاظ مترادؾ ناشی از این است که یفظ از یکچیز دیوری منتق به اینجرا شرد اسرت‪ ،‬مریق‬
‫باقیماند معنای انس در انسان است‪ ،‬میق باقیماند بشر و امیایهم در بشرر اسرت‪ ،‬ؼیرر آن ایفراظی اسرت کره ابتردائا بره صرورت‬
‫مرتج وضع میشود‪ ،‬بلکه ایفاظی که منقو است‪ ،‬از یک جایی دیور آمرد و بررای ایرن چیرز وضرع شرد اسرت‪ ،‬بره یکشرکلی‬
‫هسته اوییه معنا را با گودش همرا میکند‪ ،‬ازاینجهت فرو ایلؽ‪ ،‬است و فر هایی که در مترادؾ هست‪.‬‬

‫یذا فرو یؽت و تمایز یؽات یاهی به شکلی است ترادؾ را نفی میکند‪ ،‬مییوید که این دو مترادؾ نیستند‪ ،‬اما گیلی از مروارد‬
‫هست که نافی ترادؾ به این معنا نیست‪ ،‬بلکه جهات متمایز در همان یفظی که برای یک معنا واقعا وضعشد اند‪ ،‬بیان میکند‪.‬‬

‫نسبت تساوی در منطق‬

‫ٕٔ‬
‫نسبت تساوی در منط این است که ایفاظ و معانی متعدد است‪ ،‬منتهی وقتی تطبی بر مصدا پیدا میکند‪ ،‬اینهرا عرین هرم شرد‬
‫است‪ ،‬حقائ متساوی می وجود مجرد و بیوزن‪ ،‬ممکرن اسرت بوروییم کره اینهرا برر هرم منطبر هسرتند‪ ،‬امرا دو معنرا دارنرد‪ ،‬مرا‬
‫میگواهیم بووییم‪ :‬وجو فر ایفاظ مترادؾ دو یونه است‪:‬‬

‫ٔ – یاهی هست که مییوییم‪ :‬آن وجه فر در موضوعیه بهعنوان موضوعیه مؤگوذ است‪.‬‬

‫ٕ – یاهی هست که مییوییم‪ :‬آن جهتی است که این یفظ را به موضوعیه منتق میکند‪ ،‬موضوعیه هرم گرود آن حقیقرت انسرانی‬
‫است‪ ،‬این در بیشتر موارد متصور است‪ ،‬ایبته آن نوعش هم وجود دارد‪ ،‬اما گیلی از موارد آنطور نیست‪.‬‬

‫واقعا انسان و بشر و امیایهم یعنی همان انسان‪ ،‬منتهی در هر کدام یکجهت نق از معنایی به معنای دیور ملحوظ است‪.‬‬

‫بنابراین نکته شما را نفی نمیکنیم‪ ،‬ممکن است که در برگی از موارد اینطور باشد‪ ،‬یعنی آن جهت در موضوعیه باشرد‪ ،‬وقتری‬
‫آن جهت در موضوعیه باشد‪ ،‬در این صورت فر میکند‪ ،‬معنا متعدد میشود‪.‬‬

‫جهت نقل لفظ از معنای قدیم به موضوعله جدید‬

‫در گیلی از موارد‪ ،‬فرو یؽت درواقع معنا را متعردد نمیکنرد‪ ،‬بلکره جهرت نقر یفرظ از آن معنرای قردیم بره موضروعیه جدیرد را‬
‫بیان میکند‪ ،‬فقط جهت وضع است‪ ،‬باید این جهت وضع و وجه نق را بحث کرد‪ ،‬بره نظرر مرن ایرن حررؾ درسرت اسرت‪ ،‬الاقر‬
‫بعضی موارد اینطور است‪ ،‬در همهجا آنطور نیست‪.‬‬

‫الفاظ مرتجل‬

‫مبحث دیور این است که در برگی از موارد واقعا میشود فرض کرد که دو یفظ بدون اینکه جهت گاصی در آن ملحوظ باشد‪،‬‬
‫برای یک معنا وضرع شرد باشرد‪ ،‬ایرن هرم قابر نفری نیسرت‪ ،‬بگصروص وقتری مترادؾهرا را از قبائر متفراوت بویرریم‪ ،‬مریق یرک‬
‫عشیر یا قبیله یکیفظ برای آن معنا داشته است‪ ،‬یک قبیله دیور یفظ دیور بررای همران معنرا دارد‪ ،‬هرر دو هرم علمهرای مرتجر‬
‫هم هستند‪ ،‬علم جنس مرتج هستند‪ ،‬یعنی اینطور نیست که از یفظ دیوری نقر شرد باشرد‪ ،‬بسریاری از مترادؾهرا و مشرترکات‬
‫یفظی از تعدد قبائ و عشایر یرفته شد است‪ ،‬میق یرک قبیلرهای یفرظ عرین را بررای گورشرید اطرق میکررد اسرت‪ ،‬یرک قبیلره‬
‫دیور عین را بر طق اطق میکرد ‪ ،‬یؽتشناسانی که بعد اینها را قبائ جمع کردند‪ ،‬بعد مشتر یفظی شرد اند و برایعکس هرم‬
‫همینطور که در آنجا به انسان یکچیز مییفتند و اینجا یکچیز دیور‪ ،‬اینها که جمع میشدند‪ ،‬مترادؾ میشدند‪.‬‬

‫میشود فرض یرفت این علمهایی که از جاهای مگتلؾ آمد است‪ ،‬علمها و اسامی منقو از معنای دیور نیست‪ ،‬مرتجر برود ‪،‬‬
‫اصق جهتی در آن ملحوظ نبود است‪.‬‬

‫اقسام مترادفها‬

‫پس حاص کقم ما در این بحث همین جمله اگیر است که آنچه مترادؾ پنداشته میشود‪ ،‬به سه نوع تقسیم میشود‪:‬‬

‫ٔ – دقت بکنیم‪ ،‬مشاهد میکنیم که موضوعیهها متعدد است‪ ،‬منتهی چون صدقش واحد است و نسبت آنها تسراوی برود اسرت‪،‬‬
‫فکر کردند که این مرادؾ است‪ ،‬این شبه ایمترادؾ است‪.‬‬

‫ٕ – مترادفی است که موضوعیه آن واقعا یکی است‪ ،‬منتهی جهرت انتقرا یفرظ از آن معنرای قردیم بره معنرای جدیرد متعردد اسرت‪،‬‬
‫بدون اینکه این جهت در موضوعیه دگایت داشته باشد‪ ،‬این مترادؾ میانه است‪.‬‬

‫ٖ – مترادؾ گایص و ناب است که دو یفظ به شک مرتج و بدون هیچ سابقهای حقیقتا برای یک معنا وضع شد است‪.‬‬

‫بنابراین قسم او شبه ایمترادؾ است‪ ،‬قسم دوم مترادؾ نسبی است و قسم سوم؛ مترادؾ محض است‪.‬‬

‫در برگی از موارد توجه با این دقت در فهم مطلب یا احیانا حکم و امیایهم ممکن است ایر بوذارد و قاعرد واحردی هرم نرداریم‪،‬‬
‫هر جایی باید دقت کرد که از کدام قسم است‪.‬‬

‫ٖٔ‬
‫وضع لفظ برای هسته اصلی یا علل و معلوالت معنا‬

‫در مترادؾها از جهت دیور هم باید دقتی داشت و آن این است که گیلی از وقتها مترادؾها واقعا مترادؾ نیست‪ ،‬ازاینجهت‬
‫که ایفاظی یمان میشود مترادؾ است‪ ،‬برگی از آنها برای آن هسته اصلی یک معنا وضع شد است‪ ،‬برگی دیور بررای علر‬
‫یا معلوالت آن معنا وضع شد است‪ ،‬ایرن بررای اسرباب و مسرببات آن معنرا وضرع شرد اسرت‪ ،‬همینطرور انسران فکرر میکنرد کره‬
‫واحد است و یکی است‪.‬‬

‫می مودت و محبت و امیایهم‪ ،‬اینها چیزهایی است که از آن عاطفه یا حس روانشناگتی درونی حکایت میکنرد‪ ،‬امرا ایرن حرس‬
‫و عاطفه روانشناگتی یک مبادی دارد و یک آیاری دارد‪ ،‬واژ هایی که انسران فکرر میکنرد متررادؾ اسرت‪ ،‬برگری از آنهرا بره‬
‫مبادی و برگی به آیارش دالیت میکند‪ ،‬همینطرور انسران تسرامحی فکرر میکنرد کره همره اینهرا یرک معنرا دارد‪ ،‬امرا وقتری دقرت‬
‫بکنیم‪ ،‬مشاهد میکنیم که بعضی به گود آن هسته اصلی دالیرت میکنرد‪ ،‬بعضری رفتره بره سرمت مبرادی و بعضری بره سرمت آیرار‬
‫رفته است‪.‬‬

‫میق ایفرت‪ ،‬یینرک شردن و تعامر و امیرایهم اسرت‪ ،‬اصر معنرایش آن چیرز قلبری محرض نیسرت‪ ،‬بلکره ایرر آن دوسرتی اسرت کره آن‬
‫نزدیکی و قرابت را میق میرساند‪ ،‬ایرن قرابرت و نزدیکری چیرزی اسرت کره از آیرار حرب اسرت‪ ،‬ایرن واژ نبایرد مررادؾ برا حرب‬
‫شمرد بشود‪ ،‬این واژ حاکی یکی از آیار حب است‪ ،‬گود حب نیست‪.‬‬

‫یذا در مترادؾها باید دقت کرد که واقعا مترادؾ حقیقی است‪ ،‬یعنی چند یفظ به یک هسته واحد انطبا پیداکرد و بر آن دالیرت‬
‫میکند و برای آن وضع شد که مترادؾ واقعی میشود و یا اینکه این هسرته معنرایی چرون مبرادی و آیرار داشرته‪ ،‬برگری از ایرن‬
‫ایفاظ بر آن مبادی این صفت یا آیرار آن وضرع شرد و دالیرت میکنرد‪ ،‬سرطحی انسران مییویرد کره اینهرا معنرای حرب و عققره و‬
‫دوستی است‪ ،‬اما وقتی دقی میشود‪ ،‬مشاهد میکند که این دالیت بر آن شو میکند‪ ،‬فرض کرن کره مبرادی از آیرارش باشرد یرا‬
‫میق ایفت از آیارش باشد‪.‬‬

‫حنین به معنای حب آمد است‪ ،‬حنین یعنی یک نوعی نرم شدن در مقاب دیور یا ترحم و امیایهم‪ ،‬این از آیرار آن عشر یرا حرب‬
‫است‪.‬‬

‫مراتب یک حقیقت در لغتشناسی و مترادفها‬

‫قرانون دیوررری کرره بایررد در یؽتشناسری و مترادؾهررا برره آن توجرره کررد‪ ،‬مراتررب اسررت‪ ،‬مراتررب یرک حقیقررت اسررت‪ ،‬گیلرری وقتهررا‬
‫واژ های متعدد را ابتدائا مترادؾ میبیند‪ ،‬اما وقتی دقت بکند‪ ،‬مشاهد میکند که موضوعیه اینها عین هرم نیسرت‪ ،‬هرر کردام بره‬
‫یکمرتبهای از مراتب تشکیکی آن حقیقت اشار میکند‪.‬‬

‫مراتب تشکیکی حب و بغض‬

‫یفتیم حرب و بؽرض برهعنوان دو پدیرد روانشرناگتی‪ ،‬مراترب تشرکیکی دارد‪ ،‬بره یؽرت کره مراجعره مریکنیم‪ ،‬مشراهد مریکنیم کره‬
‫بگشی از واژ های بهاصطقح مترادؾ برای مراتب اینها وضعشد اند‪ ،‬می دوستی و عش ‪ ،‬وقتی عشر مییروییم‪ ،‬یعنری یرک‬
‫مرتبه عاییره و راقیره از محبرت‪ ،‬بسریاری از ایرن شصرت واژ هرم اینطرور اسرت‪ ،‬بعضری از واژ هرا میر سربابه و سربو کره در‬
‫ادبیات و اشعار عربی زیاد ذکر میشود‪ ،‬همان عشقی اسرت کره مرا مییروییم‪ ،‬بره یرک نروعی دیردادیی و محرو شردن در دیورری‬
‫است‪.‬‬

‫بعضی از محبتها‪ ،‬دوستی متعارؾ است‪ ،‬بعضی دیردادیی اسرت‪ ،‬بعضری د سرپردن اسرت و از ایرن قبیر مراتبری کره در آنجرا‬
‫متصور است‪.‬‬

‫قانون او این بود کره متررادؾ و شربه متررادؾ و جهرات متفراوت در مقرام وضرع‪ ،‬بایرد توجره بشرود‪ ،‬قرانون دوم ایرن برود کره در‬
‫واژ های مترادؾ باید دقت کررد کره همره بره یرک هسرته اصرلی اشرار میکننرد و بررای آن وضرع شردند‪ ،‬یرا اینکره وضرعها روی‬
‫مبادی و آیار یک حقیقت رفته است‪ ،‬در گیلی از موارد از این قبی است‪.‬‬

‫‪ٔ4‬‬
‫قانون سوم هم این بود که یاهی مترادؾ واقعی داریم که همره بره یرک هسرته اشرار میکنرد‪ ،‬یراهی هرم مترادؾهرا بررای مراترب‬
‫مقویه به تشکیک وضع شد است‪.‬‬

‫پس در قانون او سره نروع ذکرر کرردیم‪ ،‬در قرانون هرم دو نروع ایفراظ بره ظراهر متررادؾ‪ ،‬یراهی واقعرا همره بره یرک معنرا اشرار‬
‫میکنند و برای آن وضرع شردند‪ ،‬یراهی برگری از آنهرا بررای چیزهرایی کره مبرادی ایرن معنرا هسرتند یرا آیرار و مسرببات ایرن معنرا‬
‫هستند‪ ،‬وضع شدند‪.‬‬

‫در قانون سوم هم دو قسم است‪ :‬یاهی هست که مترادؾ واقعی است‪ ،‬همه به یک هسته واحدی اشار میکنند‪ ،‬یاهی هرم ‪ -‬ویرو‬
‫یک حقیقت ‪ -‬برای مراتب متفاوت و متعدد وضع شد است‪.‬‬

‫عدم نفی مترادف واقعی‬

‫درهرحا ما مترادؾ ناب و واقعی نفری نمریکنیم‪ ،‬یعنری واقعرا ممکرن اسرت کسری بوویرد مریق حرب و مرودت متررادؾ بره معنرای‬
‫واقعی است‪ ،‬یعنی حتی جهت متفاوت در آن دید نشد است‪ ،‬به اسباب و مسببات هم نرفته است و مراتب هم کاری ندارد‪ ،‬چنرد‬
‫یفظ کامق روی یک معنا سوار شد اند‪ ،‬اص این امکانپذیر است‪.‬‬

‫اما این سه قانون مییوید‪ :‬بهسادیی نباید یفته بشود که مترادؾ است‪ ،‬بلکه باید دقت کرد‪ ،‬ممکن اسرت کره واقعرا موضروعیه آن‬
‫به جهت وضع متفاوت باشد و تساویاش ترادؾ نباشد‪ ،‬بلکه تساوی در صد است‪ ،‬اما در وضع نیست‪.‬‬

‫قانون دوم مییوید‪ :‬دقت بکن که همه روی یک معنا سوار شد باشند‪ ،‬روی اسباب و مسببات سوار نشد باشند‪.‬‬

‫قانون سوم هم مییوید‪ :‬دقت بکن که آن مراتب در اینجا موضوعیههای متفاوت است یا گیر‪.‬‬

‫در نظام آموزشمان یؽتشناسی نداریم‪ ،‬یؽتشناسری میر صررؾ و نحرو‪ ،‬یکری از مبرادی اجتهراد اسرت و قروانین دارد‪ ،‬در حردود‬
‫بیستوپنج سا حدود پنجا قانون یؽتشناسی را بیان کردیم که جمع آنها بسیار مفید و مهم است‪.‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض ‪ /‬تعریف‪ /‬جلسه ‪04‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫مقدمه و بحث دیوری در باب حب و بؽض این است که بحث حب و بؽض در چه دانشها و علومی مطرح است‪.‬‬

‫جایگاه حب و بغض در علوم و دانشهای بشری‬

‫مقدمه دیور؛ جایوا حب و بؽض در علوم و دانشهای بشری است‪:‬‬

‫حب و بغض در حوزه علوم انسانی‬

‫ٔ ‪ -‬در حوز علوم انسانی مشاهد گواهیم کرد که اوال در روانشناسی یک دانشی که به حوز عواطؾ و رفتارهرای درونری و‬
‫شگصیت میپردازد‪ ،‬مبحث حب و بؽض بهعنوان دو عاطفه یا هیجان و وصؾ روحی و روانشناگتی کرامق محر بحرث قررار‬
‫یرفته است‪ ،‬در روانشناسی عمومی و در روانشناسی اجتماعی به طور گاص فص هایی برای این مطلب اگتصاص پیدا کررد‬
‫است‪ ،‬در شاگههای مگتلؾ روانشناسی مسئله دوسرتی و دشرمنی از جهرات مگتلرؾ برهعنوان دو عاطفره محر بحرث قررار یرفتره‬
‫است‪ ،‬اینکه از کجا پیدا میشود‪ ،‬چه نتایجی دارد‪ ،‬در مورد گود فررد چره نترایجی دارد و چره بازترابی در ارتبراط او برا دیورران‬
‫دارد‪ ،‬مباحث بسیار متعددی دارد‪ ،‬در حردی کره در کترب روانشناسری – چره عمرومی‪ ،‬چره شگصریت و روانشناسری اجتمراعی –‬
‫یکفص به گودش اگتصاص داد است‪.‬‬

‫حب و بغض در حوزه جامعهشناسی‬

‫‪ٔ5‬‬
‫ٕ – در حوز جامعهشناسی؛ دوستیها و دشمنیها بهعنوان پدید هایی که بازتابهای اجتمراعی دارد و در صرلح و جنرگ و در‬
‫بسیاری از روابط اجتماعی ایریذار است که مح بحث قرار میییرد‪ ،‬بنابراین یک ریهای دارد که تناسب با علوم اجتمراعی و‬
‫جامعهشناسی دارد‪.‬‬

‫حب و بغض در حوزه علوم سیاسی‬

‫ٖ – در حوز علوم سیاسی یک بحث جدی دارد‪ ،‬دوستیها و دشمنیهایی که در روابط سیاسی افراد و یرو هرا و ملر و اقروام‬
‫انعکاس پیدا میکند و جریان ساز میشود‪ ،‬تؤییر و تؤیرهای سیاسی بر جا مییذارد‪.‬‬

‫حب و بغض در علم ارتباطات‬

‫‪– 4‬علم ارتباطات یک علمی است که به یرک شرکی برآمرد از آن حروز روانشناسری و جامعهشناسری اسرت‪ ،‬امرا آرامآرام شرک‬
‫مستقلی پیدا کرد است‪.‬‬

‫حب و بغض در حوزه تعلیم و تربیت‬

‫‪ – 5‬در حرروز تعلرریم و تربیررت از ابعرراد مگتلررؾ مسررئله حررب و بؽررض مطرررح میشررود کرره هررم حررب و بؽررض بررهعنوان محترروا و‬
‫مضمون تربیتی و هم احیانا یاهی بهعنوان روش و ابزار تعلیم و تربیت است‪ ،‬ممکرن اسرت از منظرهرای دیورر تعلریم و تربیرت‬
‫هم باشد‪.‬‬

‫حب و بغض در حوزه حقوق‬

‫‪ – 6‬در حوز حقو است‪ ،‬ممکن است حب و بؽض در حوز حقو هم مطرح بشود‪ ،‬ایبتره در حروز حقرو و قروانین‪ ،‬حقرو‬
‫موجود و متعرارؾ‪ ،‬معمروال وقتری بحرث دوسرتی و دشرمنی میآیرد‪ ،‬دوسرتیها و دشرمنیهایی اسرت کره بهیونرهای ظهرور و برروز‬
‫دارد‪ ،‬صرؾ قلبی دوستی و دشمنی در حقو مطرح نمیشود‪.‬‬

‫آنجایی مطرح میشود که دوستی و دشمنی مبرزاتی پیدا بکند‪ ،‬یذا طرحش در حقو گیلی قوی نیست‪ ،‬یرچه با یحراظ مبررزات‬
‫میشود یفت‪ :‬در حقو کموبیش توجه میشود‪.‬‬

‫حب و بؽض عمدتا در حوز علوم انسانی به معنای جدیدش است که در این شش قلمرو به ترتیب اهمیت بحث کردیم‪.‬‬

‫حب و بغض در حوزه فلسفه‬

‫‪ – 7‬در فلسفه بحث حب و عش و امیایهم ؼوؼا میکند‪ ،‬مگصوصا وقتی به حکمت صدرایی و امیایهم برود‪.‬‬

‫مهمترین بحیی که در فلسفه از حب اآلن وجود دارد‪ ،‬مهمترینش چیزی است که از عرفان آمد ‪ ،‬اما مقصدرا آن را بسط داد و‬
‫تئوریز اش کرد است‪ ،‬در اواگر جلد دوم اسفار به آن پرداگته است‪ ،‬ایبته بیشتر حب ایهی است و در حب ؼیر ایهی هرم بحرث‬
‫شد است‪.‬‬

‫مقصدرا به طور گاص آنچه به طور گاص مقصدرا به آن توجه کرد است‪ ،‬این اسرت کره برر اسراس اصرایت وجرود‪ ،‬وحردت‬
‫وجود‪ ،‬تشکیک وجود مییویرد‪ :‬حرب؛ سرریان ایعشر فری ایوجرود‪ ،‬اینطرور مییویرد‪ :‬وجرود کره در همره واحرد اسرت و مشرتر‬
‫معنوی است و وحدت دارد و تشرکیک دارد‪ ،‬یرک آیراری دارد کره میر علرم و حرب اسرت‪ ،‬اینهرا در همره مراترب وجرود هسرت‪،‬‬
‫منتهی از علم و حب جمادی و نباتی و حیوانی و انسانی و ایهی داریم‪ ،‬مییوید‪ :‬تمام مراتب وجرود از آن هسرتی مرادی و میرایی‬
‫و مجرد‪ ،‬بهعبارتدیور در گود عایم ماد در آن جماد و نبات و حیوان و انسان‪ ،‬در این مراح مادی هست‪.‬‬

‫در مراتب مافو مادی هم همینطور است‪ ،‬مییوید‪ :‬یک ویژییهایی داریم که مساو با وجود است‪ ،‬منتهی مراتب دارد‪ ،‬علم‬
‫و حب در جماد هرم هسرت‪ ،‬منتهری آنقردر ضرعیؾ اسرت کره بره شرمار نمیآیرد‪ ،‬در نبرات مقرداری قرویتر اسرت‪ ،‬در حیروان کمری‬
‫روشنتر‪ ،‬در انسان به قلههای بلندی میرسد‪ ،‬حب در وجود سریان دارد‪.‬‬

‫‪ٔ6‬‬
‫بهعبارتدیور؛ اوصافی مانند علم و عش و حب مساو با وجود است و با تعدد مراترب وجرود‪ ،‬ایرن هرم تعردد پیردا میکنرد و برا‬
‫ضعؾ و اشتداد مراتب وجود‪ ،‬حب هم ضعؾ و اشتداد پیدا میکند‪ ،‬این آن چیزی است که مقصدرا در تؤییر مقداری بروعلی و‬
‫عرفان که در قایب نویی بر پایه اصای‪ ،‬ایوجود این را تئوریز کرد است‪.‬‬

‫حب مساو با وجود است‪ ،‬بین حب و وجود یک عقمت تساوی است‪ ،‬همانطور که وجود مراتب دارد‪ ،‬حب هم مراترب دارد‪،‬‬
‫همه موجودات محب هستند‪ ،‬این وصؾ دوست داشتن و محبیت‪ ،‬مساو با وجود است‪ ،‬ک موجود محب من ایجمراد إیری وجرود‬
‫گداوند‪ ،‬حب به شک فاعلی مساو با وجود است که به این قانون سریان عش یا حب مییویند‪ ،‬از حیث فراعلی برودن؛ عاشر‬
‫بودن‪ ،‬محب بودن‪.‬‬

‫کسانی مییویند‪ :‬حب و امیایهم در مرتبه جمادی و نباتی نیست یا الاق در مرتبه جمادی نیست‪ ،‬بلکه از حیوان به باال است‪.‬‬

‫با تقریر صدرایی مساو با وجود است‪ ،‬با تقریرهای دیور کمی محدودتر است‪ ،‬در همه موجودات نیست و فقرط در موجرودات‬
‫ذیشعور هست‪.‬‬

‫تعلق محبوبت به وجود‬

‫قانون دیوری که اینجا وجود دارد‪ ،‬از حیث محبوب بودن است‪ ،‬متعل عققه و حب بودن است‪ ،‬مقصدرا مییویرد‪ :‬هسرتی بمرا‬
‫هو هستی و وجود بما هو وجود متعل حب و عش است‪ ،‬یعنی عققه و حب به وجود و کماالت وجود تعل میییرد‪ ،‬یرذا همره‬
‫مراتب هستی‪ ،‬محبوب هم هست‪ ،‬چون عققه و دوستی به وجود و کماالت وجود که آنهم بره وجرود برمییرردد‪ ،‬عائرد و راجرع‬
‫است‪.‬‬

‫بنابراین وجود مساو با محبوبیت هم هست‪ ،‬بنابراین ایرن دو قرانون مییویرد‪ :‬کر موجرود محرب و کر موجرود محبروب‪ ،‬منتهری‬
‫کسررانی کرره سررریان در همرره مراتررب قبررو نداشررته باشررند‪ ،‬ایررن محررب و محبرروب و ایررن دو قررانون را در موجررودات ذیشررعور ذکررر‬
‫میکنند‪.‬‬

‫وجود مطلق‬

‫قانون دیور این است که حب گایص و ناب گوا در شک فاعلی بودن «محب بودن» و چره در شرک مفعرویی برودن «محبروب‬
‫بودن»‪ ،‬در آن وجود ناب محض است‪ ،‬وجود نامتناهی است که گداوند است‪.‬‬

‫آن وجود؛ محب و محبوب مطل است‪ ،‬به این دیی که وجود مطل است‪ ،‬موجرود مطلر ‪ ،‬محرب مطلر اسرت‪ ،‬رحمرت عامره او‬
‫ت ایگلَ َ ال ُ َ‬
‫عرؾ»[ٔ]‪ ،‬آن محبیت و رحمرت عامره گداونرد‪ ،‬همران‬ ‫ت َکنزا َمگ ّفیا َفاَح َببْتَ اَن اُعْ َرؾ َف َگلَ ْق ُ‬
‫همه را یرفته است‪ُ « ،‬ک ْن ُ‬
‫محبیت گداوند است که مطلقه است‪.‬‬

‫همانطور که محبوبیت او هم مطلقه است‪ ،‬گداوند محب و محبوب است‪ ،‬گود گداوند بره گرودش حرب دارد و حرب دیورران هرم‬
‫در پرتوی حب او به گودش هست‪ ،‬همه شعاع وجود او هستند‪ ،‬این هم مباحث دقیقی است که مقصدرا در اسفار و کتبش ذکرر‬
‫کرد است‪.‬‬

‫به شکلی این مباحث ایبته نه با تئوریهرای جرامع‪ ،‬امرا نسربتا گروب در رسرای‪ ،‬ایعشر بروعلی سرینا آمرد اسرت‪ ،‬مقصردرا بره آن‬
‫کتاب هم گیلی عققه داشته و استفاد هم کرد است‪ ،‬در رسای‪ ،‬ایعش بوعلی سینا قب مقصدرا در نحله مشراعی هرم بره شرکلی‬
‫تا حدی این مسائ هم ذکر شد است‪.‬‬

‫در بحثهای حب و عش تقسیم به مجازی و حقیقی در کلمات ایشان و بزریان فقسفه ذکر شد اسرت‪ ،‬ایبتره ایرن نکتره هرم ذکرر‬
‫کردند که در همه محبتها‪ ،‬محبوب اصلی گداوند است که یک شعاعی در جایی دیور پیدا کرد است‪.‬‬

‫در ذی این قوانین و مقرراتی که بیان شد‪ ،‬محبت به دیوران هم و ؼیر گداوند هم مطرح شد است‪ ،‬ممکرن اسرت بره تناسرب بره‬
‫بعضی از آنها هم اشار بکنیم‪.‬‬

‫‪ٔ7‬‬
‫همه محبوب بایذات آنی است که در وجود شگص است‪ ،‬همانطور که ما معلوم بایذات و بایعرض داریم و معلوم بایذات با عایم‬
‫متحد است‪ ،‬همانطور هم محبوب بایذات و بایعرض داریم و محبوب بایذات با گرود شرگص متحرد اسرت‪ ،‬یعنری آنجرایی کره چیرز‬
‫بیرونی به کسی تعل پیدا میکند‪ ،‬درواقع یک امر درونی گودش است که به آن عققه مریورزد‪ ،‬ایرن برا آن مسرانگتی داشرته و‬
‫به او تعل یرفته است‪.‬‬

‫بنابراین در فلسفه بحث سریان حب امر جاافتاد ای است که از این منظر موردبحث قرار میییرد‪.‬‬

‫بعد از محبت عامه‪ ،‬محبت گاصه است و نفرت و بؽض و سرگط پیردا میشرود‪ ،‬امرا سرگط عرام نرداریم‪ ،‬سرگط مسراو برا وجرود‬
‫نیست‪ ،‬درواقع به شکلی به عدم برمییردد و شر بهحساب میآید‪.‬‬

‫محبت در عرفان نظری‬

‫در عرفان نظری این حب مطرح است‪ ،‬ریشه مطایبی که مقصدرا ذکر کرد است‪ ،‬در عرفان نظری است‪.‬‬

‫مناز ایسائرین‬

‫جامعترین تقسیمی که در مراح سیر و سلو آمد است‪ ،‬آنی است که در مناز ایسرائرین ذکرر شرد اسرت‪ ،‬هرزار منرز بررای‬
‫سلو فرد در مناز ایسائرین ذکر شد است که د و صد و هزار مورد بیان شد است‪ ،‬ایبته در این مورد اگتقؾ آراء هسرت‬
‫که برگی آن را کفر میدانند‪ ،‬بعضری هرم حقیقرت توحیرد میداننرد‪ ،‬بایفعر هرم داریرم‪ ،‬در سرطوح عرایی هرم داریرم‪ ،‬ظراهرا مبنرای‬
‫درسهای حضرت امام هم مناز ایسائرین بود است‪.‬‬

‫حبی که در عرفان عملی آمد است‪ ،‬دو معنا دارد‪ ،‬یک حب عامی است که آن روح همه منز ها است‪ ،‬در همه این مناز سیر‬
‫و سلو یک پدید محبت وجود دارد‪ ،‬درعینحا از منظر گاصتر یک محبتهای گاصهای است کره گرود آن‪ ،‬برگری از ایرن‬
‫مراح است‪ ،‬یعنی قسیم سایر مناز میشود‪ ،‬نه اینکه عام باشد‪ ،‬بنابراین یک محبت عامهای در مناز سیر و سرلو عرفرانی‬
‫داریم که آن مقسم است و در همه سریان دارد و یک محبت گاصهای داریم که گودش بعضی از منز های میان را هست‪ ،‬در‬
‫قایب محبت‪ ،‬فناء و عش ‪.‬‬

‫ایهم‪ ،‬فی ایبذ و منع علی االفرراط‪ ،‬برههرحا‬


‫میق در قسم هفتم که احوا است‪ ،‬یکی از منازیش محبت است و تعل ایقلب بین ِ‬
‫در عرفان عملی هم مسئله مهم است‪ ،‬هم محبت ایهی و هم محبت مردم‪ ،‬موردتوجه است‪ ،‬مگصوصا در عرفران عملری‪ ،‬محبرت‬
‫به دیوران و محبت اجتماعی که موضوع بحث فقه ما هم هست‪ ،‬مطرح است‪.‬‬

‫محبت در اخالق‬

‫قانون دیور اگق است‪ ،‬در جامع ایسعادات جلد سوم عنوانش ایمحب‪ ،‬است‪ ،‬حدود پنجرا صرفحه مسرائ محبرت را مطررح کررد‬
‫است‪ ،‬ایبته در احیاءایعلوم و مهج‪ ،‬ایبیضاء هم هست‪ ،‬در جامع ایسعادات شاید بهتر ذکر شد باشد‪.‬‬

‫بنابراین در اگق به محبت بهعنوان یک ُگل ‪ -‬گوا نسبت به گداوند یا نیست به دیوران ‪ -‬پرداگته شد است‪ ،‬مباحرث مهرم و‬
‫گوبی هم ارائه شد است‪.‬‬

‫محبت در کالم‬

‫در کقم‪ ،‬محبت ذی بحث توحید و امامت و نبوت و والیت مطرح شد است و موردتوجه قرار یرفته است‪،‬‬

‫علتش این است که محبت گداوند می معرفت گداوند در حردی اسرت کره ممکرن اسرت شرعاعی از توحیرد باشرد‪ ،‬یعنری وقتری شرما‬
‫مییویید‪ :‬من معتقد به گدای واحد یوانه هسرتم‪ ،‬در ذیر یرا جرزء آنهرم محبرت گداونرد قررار دارد و یراهی هرم کتابهرای کقمری‬
‫موردتوجه قرار میییرد‪ ،‬همانطور که نسبت به نبوت و امامت هم همینطور است‪.‬‬

‫‪ٔ8‬‬
‫بنابراین محبت یا جزئی از اصو دیرن در مباحرث کقمری اسرت‪ ،‬یرا الاقر پرترویی و شرعاعی از اصرو دیرن در محبرت ایهری و‬
‫محبت اوییاء ایهی و ائمره علیهمایسرقم اسرت‪ ،‬آنهرم از ایرن منظرر در کرقم داریرم و طبعرا در اینجرا آن مباحرث کقمری از مبرادی‬
‫مباحث فقهی ما هم گواهد بود‪.‬‬

‫محبت در قرآن و تفسیر‬

‫مطلب دیور محبت در قرآن و تفسیر است‪ ،‬بحرث محبرت در آنجرا مطررح میشرود‪ ،‬شرک واژ محبرت و مشرتقات محبرت مطررح‬
‫شد است که برگی از آنها را بعدا متعرض گواهیم شد‪ ،‬در قرآن با واژ های دیوری کره محبرت را میرسراند مواجره هسرتیم و‬
‫محبتی که در قرآن ذکر شرد اسرت‪ ،‬محبرت میبرت‪ ،‬محبرت منفری‪ ،‬درجرات محبرت‪ ،‬مباحرث بسریار زیرادی در آیرات قررآن در براب‬
‫محبت داریم‪ ،‬به این دیی وقتی کسی وارد تفسیر میشود‪ ،‬ناچار یکفص مهمی بهعنوان محبرت و نفررت و بؽرض و عردوات و‬
‫کینه در قرآن شاهد هستیم و مباحث تفسیری مربوط به حب و بؽض هم کم نیست‪ ،‬مرحوم عقمه هم در جاهای مگتلرؾ در ذیر‬
‫آیات‪ ،‬مباحیی دربار محبت دارند‪ ،‬ایر کسی بگواهد تفسیر موضوعی بنویسد‪ ،‬حتما یکفصلی راجع به حرب و بؽرض در قررآن‬
‫میتواند بنویسد‪ ،‬یعنی ظرفیت یکفص تفسیر موضوعی تحت عنوان حب و بؽض کامق وجود دارد‪.‬‬

‫مطلب دیور محبت در حوز حدیث است‪ ،‬طبعا احادیث مربوط به محبت گیلی یسترد و وسیع هسرت‪ ،‬جرامعترینش ایمحبر‪ ،‬فری‬
‫ایکتاب و ایسن‪ ،‬که به دارایحدیث تعل دارد‪ ،‬هست‪.‬‬

‫در کتبی از قبی بحار و وسائ و وافی هم در ابواب کتاب ایعشرة و ابرواب ایمران و کفرر‪ ،‬فصرویی راجرع بره محبرت و بؽرض –‬
‫محبت ایهی‪ ،‬محبت مردم‪ ،‬محبت اوییاء ایهی – دارد‪.‬‬

‫محبت در فقه‬

‫مطلب دیور محبت در فقه است‪ ،‬در جاهای مگتلؾ فقه سگنی از محبت یا چیزهایی که از آیار محبت است به میان آمد اسرت‪،‬‬
‫اما منقح و منظم بحث نشد است‪ ،‬ترویی و تبرری یرک نروعی از محبرت و نفررت اسرت کره جرزء فرروع دیرن و واجبرات بره شرمار‬
‫میآید‪ ،‬اما در فقه جایی پیدا نکرد است‪ ،‬تویی و تبری در حوز ای است که میگرواهیم بحرث بکنریم یرا الاقر بگشری از مباحرث‬
‫حب و بؽض در ارتباط با دیوران است‪.‬‬

‫میگواهیم حب و بؽض را در یک فصلی از عققهها و روابرط اجتمراعی بپرردازیم و در فقره جایورا ویرژ ای پیردا بکنرد‪ ،‬منتهری‬
‫تویی و تبری یک بگشهایی دارد که اوییاء ایهی را هم در برمیییرد و اعم از بحث ما هست‪.‬‬

‫مبحیی که اینجا عرض کردیم‪ ،‬شبیه آنچه در بحث نکاح عرض کردیم‪ ،‬نشان داد کره بحرث حرب و بؽرض یرک پدیرد انسرانی ذو‬
‫ابعررادی اسررت کرره در ایررن همرره علرروم و دانشهررا از منظرهررای مگتلررؾ موردبحررث قرررار میییرررد‪ ،‬طبعررا مررا اینجررا از نظررر فقهرری‬
‫میگواهیم حب و بؽض را مح بحث قرار بدهیم‪.‬‬

‫محدوده اختیاری بودن حب و بغض‬

‫مقدمه دیور این است که حب و بؽض را نمییوییم در همهجا اگتیاری است‪ ،‬امرا مییروییم‪ :‬در حرب و بؽضهرا اگتیرار فرراوان‬
‫داریم‪.‬‬

‫مییوییم‪ :‬پدید های جوانحی و روانشناگتی ایر اگتیاری باشد‪ ،‬میتواند در فقه مطرح بشرود‪ ،‬برا قطرعنظر از آیرار و رفتارهرای‬
‫برآمد از او‪ ،‬میتواند گود آن امر روانشناگتی باشد‪.‬‬

‫یک صؽری و کبری است‪ ،‬ادعای صؽروی این است که حب و بؽض میر حسرن و سروءظن‪ ،‬پدیرد های روانشرناگتی هسرتند ‪-‬‬
‫ویو به اگتیاریت مقدماتشان – که یاهی اگتیاری هستند‪ ،‬مدعای کبروی و دومی این هست که امور اگتیراری جروانحی میتوانرد‬
‫در دایر فقه قرار بویرد و احکام گمسه پیدا بکند و عقاب و یواب در آن مترتب بشود‪ ،‬این منافاتی برا ایرن نردارد کره بعضری از‬
‫پدید های روانشناگتی معفو شد است‪ ،‬میق بگشش‪ ،‬اینکه شگصی مییوید من او را بگشیدم‪ ،‬یرک امرر اگتیراری اسرت‪ ،‬برایقو‬
‫میتوانست متعل حکم قرار بویرد‪ ،‬گداوند یطؾ کرد و در حدیث رفع مییوید‪ :‬عقاب حسد و طیر را از شما برداشتم‪ ،‬اینکه‬
‫مییویند‪ :‬تکلیؾ حسد و طیر را بهعنوان امور روانشناگتی و درونری برداشرته و رفرع شرد ‪ ،‬برا بحرث مرا منافراتی نردارد‪ ،‬بلکره‬

‫‪ٔ9‬‬
‫مإید بیان ما هست‪ ،‬یعنی مییوید‪ :‬بایقو میتواند محکوم به حکمی بشود و موجب استحقا یواب و عقابی بشود‪ ،‬امرا در جرایی‬
‫گداوند یطؾ کرد و آن را برداشته است‪ ،‬ویرنه پدید های روانشناگتی میتواند مشمو احکام باشرد‪ ،‬واضرحترش هرم ایمران و‬
‫کفر است‪ ،‬وقتی مییوید‪ :‬ایمران بیراور‪ ،‬یکبگشری از ایمران امرر درونری جروانحی اسرت‪ ،‬یرا حرب اوییراء ایهری و محبرت اه بیرت‬
‫است‪ ،‬اینها بما هی افعا ایجوانحی متعل حکم قرار یرفته است‪.‬‬

‫آیا در محبت دیوران یک اص عام داریم یا نداریم؟ اینکره مسرتحب اسرت‪ ،‬واجرب اسرت‪ ،‬درجرات دارد‪ ،‬قواعرد عامرهای دارد یرا‬
‫گاص است؟‬

‫[ٔ]‪ -‬مجلسی‪ ،‬محمدباقر‪ ،‬بحاراألنوار‪ ،‬ج ‪ ،84‬ص ‪ ٔ99‬و ‪.ٖ44‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪ /‬حب و بغض‪ /‬جلسه‪00‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫در مقدمات بحث حب و بؽض بودیم‪ ،‬حدود هشت مقدمه تا اآلن برای این مبحث ذکر شد است‪.‬‬

‫همچنان در مقدمات بحث حب و بؽض‪ ،‬به مسائ دیوری هم اشار میکنیم‪:‬‬

‫مبحث دیور این است که حب و بؽض طبعا بهعنوان یک پدیرد های درونری و روانشرناگتی یرک علر و پایرهها و عرواملی دارد‬
‫که آنها تویید حب و بؽض میکنند‪ ،‬به اینها اشار ای میکنیم‪ ،‬بیشتر هرم یرک تحلیر فلسرفی اسرت‪ ،‬در پایران هرم یرک جمعبنردی‬
‫راجع به آن گواهیم داشت‪.‬‬

‫عل اصلی و پایهای که موجب حب و بؽض میشود‪ ،‬در ابتدا و قب از اینکه یک تحلی جامعی کره اینهرا را بره هرم بریردانرد‪،‬‬
‫ارائه بکنیم‪ ،‬در ابتدا و منظر او میشود یفت که این چند علت و عام ‪ ،‬از عل کلی و کقن تویید حب در انسان هستند‪:‬‬

‫عوامل و علل ایجاد حب‬

‫عامل اول‬

‫ٔ – اویین عام ؛ جلب منفعت است‪ ،‬حب ناشی از این است که انسان در شیئی یا کسی‪ ،‬نفعی برای گود مشاهد میکنرد‪ ،‬منشرؤ‬
‫اینکه به چیزی یا کسی عققه پیدا میکند‪ ،‬این است که منافع معنروی یرا مرادی بررای او ترؤمین میکنرد‪ ،‬پرس ترؤمین منرافع شرگص‬
‫محب؛ علت یا علت اساسی برای محبت اشیاء دیور است‪.‬‬

‫در تعریؾ حب عرض کردیم که یرایش به آن چیزی است که یقئم ایشگص و یتناسب معه‪ ،‬نفعی که در این ؼرذا هسرت‪ ،‬یعنری‬
‫چیزی که نیاز او را تؤمین میکند و مقئمت با طبع او دارد‪ ،‬به نیازی از نیازهای او پاسخ میدهد‪ ،‬بنابراین محبرت بره آن تعلر‬
‫میییرد‪.‬‬

‫پس وجود منفعت در چیزی یا شگصی برای محب‪ ،‬موجب تویید محب میشود‪.‬‬

‫بهعبارتدیور؛ اینکه نیازی از نیازهای او را برطرؾ میکند‪ ،‬به یک نیازی از او پاسخ میدهد ‪ -‬که عبارت اگری همران نفرع‬
‫است – دیی میشود برای اینکه محبت در د و وجود کسی پیدا بشود‪.‬‬

‫چون یفتیم که حب و بؽض ضدان هستند یا ملکه یا عدم ملکه هستند و قاب رفع هستند‪.‬‬

‫نفع و ضرر عوامل حب و بغض‬

‫ٕٓ‬
‫بنابراین عام محبت‪ ،‬عبرارت اسرت از وجرود نفعری و عامر مبؽضرت و نفررت هرم عبرارت از وجرود ضررر اسرت‪ ،‬ایرر هرم در‬
‫چیزی یا شگصی هیچیک از اینها نبود‪ ،‬طبعا هیچیک از این دو پدید روانشناگتی شک نمیییرد‪.‬‬

‫اینفع و ایضرر عام پیدایش حب و بؽض میشود‪ ،‬ایبته زمانی که نفع و ضرر موردتوجه قرار بویرد‪ ،‬تصور بشود و تصردی‬
‫بشود‪ ،‬وجود واقعی نفع و ضرر طبعا علت ؼایی نمیشود‪ ،‬نفع و ضرری که وجود دارد‪ ،‬آن وقتی که تصور شرد و تصردی بره‬
‫نفع یا ضرر پیدا شد‪ ،‬در این صورت حب و بؽض پدیدار میشود‪.‬‬

‫اینفع و ضرر زمانی که از مراح تصور و تصدی عبور بکند‪ ،‬مهمترین عام برای پیدایش حب و بؽض است‪ ،‬ایبتره ایرن نفرع‬
‫و ضرر طبعا مراتب و درجاتی دارد که بعد بیشتر توضیح گواهیم داد‪.‬‬

‫عامل دوم‬

‫ٕ – عام دوم؛ نفع و ضرری در شیء یا شگصی نیست‪ ،‬بلکه وجود یک کما یا دنائت و پستی است‪.‬‬

‫وجود یک فضیلت‪ ،‬کما ‪ ،‬جما ‪ ،‬شکو و امیایهم‪ ،‬منشؤ چیزی میشود که انسان به چیزی یرا کسری عققره داشرته باشرد‪ ،‬فررض‬
‫بویرید معاذ هللا در عایم دو گدا وجود داشت‪ ،‬این شگص مگلو گدای ایؾ بود‪ ،‬اما یک گدای باء هم وجود داشت و تمام طل‬
‫بود یا مبدأ کماالت فراوانی بود‪ ،‬اما این شگص با گدای باء هیچ ارتباطی در حدوث و بقاء نداشت‪ ،‬او را گل نکرد بود و در‬
‫ادامه به او فیضی نمیرساند‪ ،‬امرا مظهرر کمراالت و جرق و جمرا و شرکو و عظمرت برود‪ ،‬ایرن فررد مفرروض نسربت بره گردای‬
‫مفروض دوم‪ ،‬حتما عققه و محبت داشت‪ ،‬عققه و محبت ناشی از ایرن نیسرت کره سرود دنیروی یرا اگرروی بررای او عایرد بکنرد‪،‬‬
‫بلکه ذات کما و جما و جق جذابیت دارد و موجب میشود که حرب پیردا بشرود‪ ،‬در نقطره مقرابلش ممکرن اسرت در موجرودی‬
‫دنائت و پستی مشاهد بکند و این پستی و دنائت موجب میشود که یک نوع کینره و نفررت و بؽضری در او پدیردار بشرود‪ ،‬بردون‬
‫اینکه این دنائت و پستی ضرری به او بزند‪ ،‬این نوع محبت‪ ،‬محبت نابتر و گرایصتر اسرت‪ ،‬بررای اینکره یویرا اینجرا نفعری در‬
‫کار نیست‪ ،‬در نقطه مقاب ‪ ،‬بؽض و نفرت ناشی از یک ضرر مادی یا معنوی و امیایهم نیست‪.‬‬

‫عامل سوم‬

‫ٖ – عوام سوم؛ نوعی مشارکت و تقارب دو شگص موجب میشود یک نوع محبتی وجود داشته باشد‪ ،‬اینکه دو نفر برادر یا‬
‫گواهر یا رفی هستند‪ ،‬ویو اینکه سودی برای هم نداشته باشد‪ ،‬این مشرارکت براهم در اگرق و نسرب و امیرایهم موجرب میشرود‬
‫که برین اینهرا یرک نروع محبتری پیردا بشرود‪ ،‬ایرن وجرود کرقن در محبروب یرا وجرود یرک پیونرد و مشرارکت برین محرب و محبروب‬
‫بهعنوان عواملی در عرض آن عام او که نفع است‪ ،‬ذکر میشود‪.‬‬

‫تحلیلی که میشود از نظر فلسفی میشود اینجا ارائه کرد‪ ،‬این است که این تقسیم ابتدایی است که انسان مییوید‪ :‬اینفع‪ ،‬ایکما ‪،‬‬
‫ایمشارک‪ ،،‬بگصوص اویی و دومی گیلی در کلمات ذکرر میشرود‪ ،‬مییویرد عوامر محبرت‪ ،‬وجرود منفعرت در شریء یرا شگصری‬
‫است‪ ،‬دوم؛ کما و ایفضیله در شیء یا شگصی است‪ ،‬سوم؛ آن تشارؾ و تناسب و امیایهم است‪.‬‬

‫نفع و ضرر تابع حس نیاز انسان‬

‫ایر دقی بشویم‪ ،‬مشاهد گواهیم کرد که کما و حتی تشار و تناسب و امیایهم در واقع به همان نفع برمییردند‪ ،‬نفع درجات‬
‫و مراتب دارد‪ ،‬در آنجایی که عام دوم یک کما شگصی و موجودی موجب محبت نسبت به آن میشود‪ ،‬ویو اینکه در متمترع‬
‫شدن او از منافع دنیوی و اگروی هیچ سهمی نداشته باشد‪ ،‬ایرن یرک نروع منفعرت از ناحیره او عایرد نمیشرود‪ ،‬در واقرع آنجرا هرم‬
‫یک منفعت و یذت وجود دارد‪ ،‬برای اینکه در وجود انسان همانطور که نیاز به آب و ؼرذا و امیرایهم اسرت‪ ،‬یرک نیرازی هرم بره‬
‫ارتباط و اتصا به موجود کام تر دارد‪ ،‬تماشای موجود کام ‪ ،‬ارتباط با موجود کام ‪ ،‬یک نیاز و یرذت در انسران اسرت‪ ،‬چرون‬
‫او این یذت را تؤمین میکند‪ ،‬یذا نفع و بهر ای از او میبرد‪.‬‬

‫ایر انسان را به همان منافع در سطح نیازهای مادی یا اگرروی شربیه بره مرادی در نظرر بویرریم‪ ،‬ایرن جمرا و جرق را دیردن و‬
‫ارتباط داشتن‪ ،‬باالتر از نفع است‪ ،‬ایر دقت در مفهوم و حقیقت نفع بکنیم‪ ،‬مشاهد میکنیم که نفع یک مفهوم عامیدارد کره دوم‬

‫ٕٔ‬
‫و سوم را هم در برمیییرد‪ ،‬نفع به معنای عام یعنی تؤمین یک نیازی در وجود آن منتفع که از آن امری کره نفرع ایجراد میکنرد‪،‬‬
‫بهر میبرد‪ ،‬می اینکه یک انسانی که به کسی نیاز ندارد‪ ،‬عایم وارستهای است‪ ،‬مردم او را دوست دارند‪ ،‬ویو اینکه چیزی هرم‬
‫عاید شگص نمیشود‪ ،‬اما همینکه شناگت به او پیدا میکند‪ ،‬اینکه با او ارتباطی برقرار میکنرد‪ ،‬یویرا یرک حرس کمرا جویی او‬
‫را تؤمین میکند‪.‬‬

‫مالئمت لذات‬

‫بنابراین نفع و ضرر تابع آن حس و نیاز انسان است‪ ،‬حس نیاز انسان فراتر از حرس مرادی و حتری اگرروی بره آن مفراهیمی کره‬
‫در بهشت و امیایهم مییوییم‪ ،‬هست‪ ،‬از این جهت است آن عام کما و احیانا عام مشارکت و مسانگت‪ ،‬در واقع برمییرردد‬
‫به اینکه این شیء یا شگص چیزی است که یقئم طبع انسان‪ ،‬این همان یذت است‪ ،‬یذت یعنی ادرا مرا هرو مقئرم یرذات کره در‬
‫کلمات بوعلی سینا در نمط هشتم ذکر شد است‪.‬‬

‫مقئمت یذات هم معنایش این است که اینجا یک سیستمی وجود دارد کره ایرن نیراز هرم هسرت‪ ،‬ایرن امرر هرم او را نشراط میدهرد‪،‬‬
‫سرزند میکند‪ ،‬می اینکه کسی ی میبیند‪ ،‬ممکن است بو هم نداشته باشد‪ ،‬اما زیبایی او را با نشاط میکنرد‪ ،‬آن شرگص هرم در‬
‫فضای جما و جق و شکو قرار میییرد و یک نشاطی برایش حاص میشود‪ ،‬نشاط باالترین نعمت است‪.‬‬

‫از این جهت است که ابتدائا وقتی مییوییم‪ :‬عام محبت و مبؽضت چیست؟ دو یا سره مرورد را نرام میبرریم‪ ،‬منفعرت و کمرا و‬
‫تناسخ و مشارکت مییوییم‪ ،‬در طرؾ بؽض و عداوت هم ضرر و دنائت و پستی و عدم تناسخ و ناسازیاری بین دو موجود را‬
‫نام میبریم‪.‬‬

‫سه عام در طرؾ حب و سه عام در طرؾ بؽض ابتدائا بهعنوان قسیم یکدیور عرضره میشروند‪ ،‬امرا یرک دقتری کره بره کرار‬
‫یرفته بشود و تحلی فلسفی بشود‪ ،‬این است که نفع یعنی اینکه در آن یذتی است‪ ،‬یذت هم یعنی تقئم با طبرع دارد‪ ،‬تقئرم برا طبرع‬
‫هم درجات دارد‪ ،‬از یکچیزهای پایین و معمویی شروع میشود تا به موارد عقلری میرسرد‪ ،‬یرذا در همران نمرط هشرتم اشرارات‬
‫مقحظه بکنید‪ ،‬مییوید‪ :‬یذتها اقسامی دارد؛ یذتهای حسی و گیایی و وهمی و گیایی عقلی و روحی و امیایهم‪.‬‬

‫بنابراین تحلی فلسفی این است‪ ،‬عوام چندیانهای که برای محبت ذکر شد‪ ،‬در واقرع همره اینهرا برمییرردد بره یرذت و منفعرت‪،‬‬
‫منتهی سطوح یذت و منفعت متفاوت است‪ ،‬ازاینجا یک قاعد دیور مشگص میشود‪ ،‬یک یام جلروتر بررویم‪ ،‬بایرد بوروییم‪ :‬منشرؤ‬
‫محبت همان حب ذات و کمراالت ذات اسرت‪ ،‬پرس نهایترا همرهچیز بره گرود شرگص بریشرت داد شرد‪ ،‬حرب ذات شرد‪ ،‬حرب ذات و‬
‫منافع و کماالت ذات شد‪ ،‬منافع و کماالت ذات یاهی آب و ؼذا و مسرکن اسرت‪ ،‬یراهی امرور تمتعرات جنسری اسرت‪ ،‬یراهی امرور‬
‫عواطفی است که منافع مادی در آن نیست‪ ،‬یاهی هم اگروی است و یاهی فو اینها است‪ ،‬همان انس با کما مطل و گداوند‬
‫است‪ ،‬همه اینها به پایه اینکه طبعری وجرود دارد و مقئمری وجرود دارد و یرذتی بره گراطر آن تقئرم توییرد میشرود و ایرن یرذت و‬
‫تقئم درجات دارد‪.‬‬

‫یذا وقتی مییوید‪ :‬عبادت به عبید و تجار و احرار تقسیم میشرود‪ ،‬ویرو اینکره اینهرا از یرک منظرر تقسریم میشرود‪ ،‬امرا در واقرع‬
‫یک حلقه وص در همه اینها است و آن این است که در همه اینها منفعتی از منافع او تؤمین میشود‪ ،‬منتهی منفعت الزمه در‬
‫آن عبادت عبید است‪ ،‬در عبادت تجرار یرک منفعرت راقیترر اسرت‪ ،‬در عبرادت شراکرین یرک منفعرت براالتری هسرت‪ ،‬در عبرادت‬
‫محبین هم یک منفعت باالتری هست‪ ،‬یذا حب در همه اینها وجود دارد‪ ،‬منتهی درجات دارد‪.‬‬

‫عرفا مییویند فرانی میشرود و دیورر از محرب چیرزی براقی نمیمانرد‪ ،‬ایرر آن باشرد‪ ،‬حتری ایرر آن را کسری بوویرد‪ ،‬معنرایش ایرن‬
‫نیست که محبت بر اساس یک نفعی و سودی تنظیم نشد است‪ ،‬بلکه بر اساس این است که این محب با او یکی شد است‪.‬‬

‫تأثیر سطح عقلی معرفتی محب در مالئمت طبع‬

‫نکته دیور این است که مقئمت با طبع و یذتها تابعی از سطح عقلی و معرفتی آن محب اسرت‪ ،‬یعنری ایرر در وجرود ایرن عقر‬
‫نیست‪ ،‬از گیلی از یذتها محروم است‪ ،‬ایر عق هست‪ ،‬یرذتهایی پیردا میکنرد‪ ،‬وقتری درجرات عقر براالتر مریرود‪ ،‬یرذتها هرم‬
‫باالتر میرود‪.‬‬

‫ٕٕ‬
‫بنابراین موجود طبیعتی دارد که در آن شعور نیست‪ ،‬ممکن است بووییم که محبت هم نیست یا محبت عامه است یا شرعور ؼیرر‬
‫عقلی در درجات پایینتر است‪ ،‬یذتهای گیایی و وهمی در او هست‪ ،‬وقتی شعور در رتبه عق قررار میییررد‪ ،‬یرذتهای جدیرد‬
‫پیدا میشود‪ ،‬برای اینکه نیازهای جدید دارد‪ ،‬مقئمتها و منافرتهای به طبع جدیدی بر اساس درجه وجرودی او پیردا میشرود‪،‬‬
‫یک موجودی می انسان که به تعبیر عرفا‪ ،‬کون جرامع اسرت‪ ،‬درجراتی از ایرن یرذتها دارد کره اینهرا در یرک طبرع جرامع جمرع‬
‫هستند‪ ،‬اینها یاهی باهم تزاحم پیدا میکند‪ ،‬تزاحمات هم قواعد گودش را دارد که در جای گودش باید به آن توجه کرد‪.‬‬

‫وجود ذهنی و خارجی در علت غایی و فاعلی‬

‫همه مواردی که در علت ؼایی مییوییم‪ ،‬وجود ذهنیاش قب است و علت است‪ ،‬وجود گارجیاش معلو است‪.‬‬

‫در علت فاعلی وجود گارجیاش قب از فع است‪ ،‬اما در علت ؼایی مییویند‪ :‬وجود ذهنیاش قب از فع است و به این دییر‬
‫علت مییویند‪ ،‬به وجود گارجیاش ؼایت مییویند‪ ،‬همه نفع و درجات نفعی که اینجا بیان کرردیم‪ ،‬اینکره مییروییم علرت اسرت‪،‬‬
‫یعنی تصور آنها‪ ،‬علت ؼایی است‪ ،‬قب است‪ ،‬ویرنه همه اینها معلوم است‪ ،‬بعد از حرکرت و اقردام پیردا میشرود‪ ،‬علرت ؼرایی‬
‫را در هرکجا که مییوییم‪ ،‬یعنی همین بیانی که عرض کردم‪ ،‬ک بحث ما در علت ؼایی است‪.‬‬

‫این هم پایه شد که همه محبت در عایم به محبت گداوند به گودش برمییردد‪ ،‬همهچیز در شعاع او پدیدار شد است‪.‬‬

‫محب و محبوب مطل گداوند است‪ ،‬منظور از محبوب‪ ،‬فقط محبوب دیوران نیست‪ ،‬بلکه محبوب مطل گداوند است‪.‬‬

‫حب ذات و کماالت ذات است‪ ،‬منتهی درجات دارد‪.‬‬

‫طوایف روایی در عبادت‬

‫در عبادتهای چهاریانهای یفتیم که چند طایفه روایت داریم‪ ،‬در روایت ذکر شرد کره عبرادات چندطبقره دارد‪ ،‬عبرادة عرن رؼبر‪،‬‬
‫عن گوؾ عن یک امر یایث‪ ،‬در بعضی از روایات سومی را شکر دانسته است‪ ،‬در بعضری از روایرات حرب دانسرته اسرت‪ ،‬مرا‬
‫یفتیم‪ :‬شکر و حب با هم فر میکند‪ ،‬در واقرع دو طایفره روایراتی کره مییویرد‪ :‬سره نروع عبرادت داریرم‪ ،‬امرا در روح و واقعیرت‬
‫چهار مورد است که عبادة عن گوؾ‪ ،‬عن رؼب‪ ،،‬عن شکر و عن حب است‪.‬‬

‫تا اآلن یفتیم که در همره اینهرا یرک حبّری و یرذتی اسرت و مقئمرت برا طبرع اسرت و حرب در همره اینهرا هسرت‪ ،‬منتهری محبروبش‬
‫متفاوت است‪.‬‬

‫حب ناب و عالیمرتبه‬

‫چون در آن عبادت قلّه‪ ،‬حب نابتر است‪ ،‬از این سطوح پایین منافع رهایی پیدا کرد است‪ ،‬آن را عن حب یفتهانرد ویرنره یرک‬
‫معنای جامعی وجود دارد که عبادة عن حب است‪ ،‬منتهی محبوبش متفاوت اسرت‪ ،‬چرون در آنجرا آگررین محبروب‪ ،‬کمرا گداونرد‬
‫است و یذا به آن حبّ یفتهاند‪ ،‬ویرنه در چیزها‪ ،‬محبوب یک نعمتی از نِعمی است که اگروی است‪ ،‬جلب بهشت یا دفع جهنم یا‬
‫شکر‪ ،‬ویرنه یک حب در همه آنها هست‪ ،‬اینکه آن را حب یفتهاند‪ ،‬اما بقیه را اشار نکرد اند‪ ،‬به گاطر این است که در آنجا‬
‫محبوب همان کما است؛ یک رتبه باالتری است‪.‬‬

‫مقحظهای که باید اینجا داشته باشیم‪ ،‬این است که رؼبت و گوؾ هم همینطور است‪ ،‬در همه مراتب رؼبت هم هست‪ ،‬رؼبرت‬
‫به آن چیزی که محبوب اوست و یذتی در او هست‪ ،‬منتهی در آنجا به جلب منفعت بهشرت‪ ،‬رؼبرت یفتهشرد ‪ ،‬ویرنره آنجرایی کره‬
‫از جهنم جدا میشود‪ ،‬یک نوع رؼبت به رهرایی و آزادی اسرت‪ ،‬اینکره از منراؾ رهاشرد اسرت‪ ،‬آنجرایی کره عبرادت حبّری انجرام‬
‫میدهد‪ ،‬یک نوع رؼبت عایی است‪ ،‬رؼبت به کما است‪.‬‬

‫بنابراین مفهوم رؼبت هم در یکی از اقسام برود‪ ،‬از یرک منظرر مییروییم‪ :‬رؼبرت اینجاسرت و مقابر بردی اسرت‪ ،‬ویرنره از یرک‬
‫منظر رؼبت معنای عامی دارد که در همهاش است‪ ،‬در گوؾ و شکر هم همینطرور اسرت‪ ،‬یرذا مفراهیم رؼبرت و گروؾ و حرب‬
‫که منشؤیی شد که بووییم‪ :‬سه نوع عبادت دارد‪ ،‬همه اینها یک معنای گاصی دارد که موجب شد اینها قسیم یکدیور بشروند‪،‬‬
‫ویرنه هر سه مفهوم یک معنرای عرامی دارد کره همره در ذیر مفهروم عرام هسرتند‪ ،‬یعنری سره نروع عبرادت؛ هرم عبرادت مبتنری بره‬
‫رؼبت است‪ ،‬هم مبتنی بر گوؾ است‪ ،‬هم مبتنی بر شو و حب است‪.‬‬

‫ٖٕ‬
‫اینکه جدا ذکر کرد اند‪ ،‬به گاطر معانی گاصش است‪.‬‬

‫[ٔ] ‪ -‬مجلسی‪ ،‬محمدباقر‪ ،‬بحاراألنوار‪ ،‬ج ‪ ،84‬ص ‪ ٔ99‬و ‪ٖ44‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض‪ /‬جلسه‪04‬‬ ‫‪‬‬

‫آثار و نتایج مترتب بر حب و بغض‬

‫مقدمه دیور این است که آیار و نترایجی کره مترترب برر حرب و بؽرض میشرود‪ ،‬چیسرت؟ در مقدمره قبر بحرث از علر و عوامر‬
‫میکردیم‪ ،‬عل ؼایی حب با تحلیر فلسرفی بحرث شرد‪ ،‬در مقدمره بعرد بحرث ایرن اسرت کره محبرت یرک آیراری دارد‪ ،‬امرر عراطفی‪،‬‬
‫روانشناگتی که به اشیاء و اشگاص و متعلقاتی تعل میییرد‪ ،‬همانطور کره معلرو یرک علر و عرواملی هسرت‪ ،‬گرود علرت و‬
‫عام برای یک نتایج و آیاری میشود‪ ،‬وقتی عققه و حب و محبت و نقطره مقابر آن‪ ،‬بؽرض و عردوات و نفررت پیردا شرد‪ ،‬ایرن‬
‫امر روانشناگتی یک نتایج و آیاری را هم بره دنبرا دارد‪ ،‬ایرن نترایج و آیرار بره چنرد بگرش کلری تقسریم میشرود‪ ،‬بعضری از ایرن‬
‫نتایج‪ ،‬نتایج قلبی و روانشناگتی است‪ ،‬بعضی نتایج معرفتی و شناگتی است‪ ،‬بعضی نترایجی اسرت کره در عمر و رفترار برروز‬
‫پیدا میکند‪ ،‬همچنین نتایج و رفتارهایی است که در زبان و بیان پدیدار میشود‪.‬‬

‫قلمروهای محبت‬

‫بنابراین این محبتی که از آن عوام ناشی میشود‪ ،‬علیاالصو میتواند در یکری از ایرن چهرار قلمررو نترایجی بره برار بیراورد‪،‬‬
‫چهار قلمرو عبارتاند از‪:‬‬

‫ٔ –عاطفی و قلبی‬

‫ٕ – شناگتی و معرفتی‬

‫ٖ – رفتاری و عملی‬

‫‪ – 4‬قلمرو یفتاری‬

‫این آیار و نتایج تابعی از حب و درجات حب و عققه اسرت‪ ،‬در بؽرض و عرداوت هرم همینطرور اسرت‪ ،‬برهعنوان نمونره در هرر‬
‫یک از این قلمروها به مسائلی اشار میکنیم‪ ،‬بدون اینکه ادعای حصری باشد‪.‬‬

‫نشاط و سرخوشی در حوزه قلبی و روحی و عاطفی‬

‫در حوز قلبی و عاطفی و روحی‪ ،‬یکی از مسائلی را که به دنبا دارد‪ ،‬بحث نشاط و سرگوشی اسرت‪ ،‬محبتری کره بره محبروبی‬
‫پیدا میکند‪ ،‬گود این حب یک نشاطی به وجود میآورد‪ ،‬همینطور تمنای وصا به وجود میآورد و همینطور یاد و توجره بره‬
‫وجود میآورد‪ ،‬توجه را به گودش جلب میکند‪ ،‬احیانا ایر جلوتر برود‪ ،‬حا گضوع و گشوع و تواضرع کره جنبرههای روحری‬
‫و عاطفی دارد به دنبا دارد‪.‬‬

‫همیشه هم همرا با یک حزنی هست‪ ،‬از اینکه محبوبی دارد و تصور فرا و جدایی میکند‪ ،‬یک نوع حزن مکنونی هرم وجرود‬
‫دارد‪ ،‬اینها احوایی است که به دنبا محبت حادث و عارض میشود‪ ،‬در استنباطات فقهی هرم چرون در روایرات بره ایرن آیرار و‬
‫نتایج اشار شد است‪ ،‬ممکن است این بحث ایر داشته باشد‪.‬‬

‫شناخت و معرفت در انسان‬

‫در قلمرو دوم هم که بحرث شرناگت و معرفرت اسرت‪ ،‬مرا ضرمن اینکره قائر بره ایرن هسرتیم کره شرناگت و معرفرت نسربی نیسرت و‬
‫میتواند شناگت ناب و معرفت بدون هیچ شائبهای در انسان پیدا بشود‪ ،‬اما واقعیت این اسرت کره در بسریاری از مروارد‪ ،‬حرب و‬
‫بؽضها و عقئ و امیایهم‪ ،‬روی شناگت انسان هم ایر مییذارد‪ ،‬یراهی روی مقردمات شرناگت ایرر مییرذارد‪ ،‬اینکره بره طررؾ‬

‫‪ٕ4‬‬
‫شناگت برود‪ ،‬در این صورت مشکلی نیست‪ ،‬یراهی هرم ممکرن اسرت محبرت دسرتوا شرناگت را مگردوش بکنرد یرا بؽرض‪ ،‬آن را‬
‫مگدوش بکند‪ ،‬به بیراهه ببرد‪ ،‬شناگت را مضطرب بکند و از اصرابه بره واقرع آن را براز بردارد یرا کرق نتوانرد درسرت تشرگیص‬
‫بدهد‪ ،‬این هم فیایجمله درست است‪.‬‬

‫بنابراین عقو بر قلمرو او که حوز عاطفی و قلبی و روحی باشرد‪ ،‬در قلمررو دوم کره حروز ذهنری و معرفتری اسرت‪ ،‬حرب و‬
‫بؽض انواعی از تؤییر میتواند داشته باشد که در بعضی از موارد منفی نیست و در بعضی موارد هم ممکن است منفی باشد‪.‬‬

‫محبت در حوزه رفتاری‬

‫حوز رفتاری هم دامنه وسیعی دارد‪ ،‬محبت به کسی پیدا میکند‪ ،‬ایر محبت به شیء باشد‪ ،‬طبعا میگواهد آن را تصررؾ بکنرد‬
‫و در اگتیررار داشررته باشررد و از آن بهررر ببرررد‪ ،‬در محبررت برره اشررگاص‪ ،‬محبررت میتوانررد در سررطوح و درجررات مگتلررؾ برره وجررود‬
‫بیاورد‪،‬محبتی که موجب ترحم میشود‪ ،‬موجب احسان میشود‪ ،‬موجب تکریم و احترام و اعانه و کمرک و حمایرت و اطاعرت و‬
‫متابعت و تؤسی و امیایهم میشود‪ ،‬به حسب درجات‪ ،‬محبت بره اشرگاص و موجرودات ذیشرعور میتوانرد ایرن آیرار عملری را بره‬
‫دنبا گودش داشته باشد‪ ،‬پس محبت یک سلسله آیاری به این شک دارد‪.‬‬

‫حب و بغض در قلمرو زبان‬

‫قلمرو چهارم؛ مسائ زبانی و امیایهم است‪ ،‬وقتی محبت یا بؽرض و عرداوت باشرد‪ ،‬بره یرک شرکلی میتوانرد در زبران تجلری پیردا‬
‫بکند‪ ،‬می ذکر و شکر و امیایهم‪.‬‬

‫تطبیق قلمروها با واژههای حب‬

‫بنابراین این انواع چهاریانه آیار در چهار قلمرو هست که در ذی هرکدام آیار متعددی متصور میشود و میتوانرد برحسرب آن‬
‫درجات آن آیار پدیدار بشود و همانطور در بحث قب عرض کردیم‪ ،‬یفتیم‪ :‬در آنجا آمرد اسرت کره بررای مفهروم محبرت شصرت‬
‫واژ وجود دارد‪ ،‬بگشری از ایرن تعردد واژ هرا بره گراطر ایرن اسرت کره محبرت آیرار متعردد در درجرات متعردد دارد و یؽرت یراهی‬
‫مترادؾ میپنداریم‪ ،‬اما درواقع ایفاظ متعدد به آن آیار اشار دارد‪ ،‬در اینجا هم مشاهد کردید که در چهرار قلمررو آیرار متنروعی‬
‫وجود دارد‪ ،‬ایرر کسری برا آن شصرت واژ تطبیر بدهرد‪ ،‬میتوانرد بگشری از آنهرا را برا اینجرا تطبیر بدهرد‪ ،‬اینکره کسری شصرت‬
‫واژ ای که در محبت بیان کردیم که مترادؾ یا متناظر است‪ ،‬با این آیار تطبی بدهد‪ ،‬شاید حردود چهر مروردش مربروط بره ایرن‬
‫آیاری است که بیان کردیم‪.‬‬

‫در طرؾ نفرت و عداوت هم همینطور است و این چهار قلمرو وجود دارد‪.‬‬

‫وقترری مییرروییم ایررن آیررار را دارد‪ ،‬ایررن کارکردهررا را دارد‪ ،‬ایررن کارکردهررا بررا یررک درجرراتی بررا حررب ارتبرراط دارد‪ ،‬در تفاسرریرش‬
‫حرؾوحدیثها متفاوتی وجود دارد‪ ،‬منتهی در مقدمه بحث فقهی تا همین انداز کفایت میکند‪.‬‬

‫مفاهیم ذات اضافه محبت‬

‫مقدمه دیور این است که محبت از مفاهیم ذات اضرافه اسرت‪ ،‬دارای متعلقری اسرت‪ ،‬در تحلی هرای قبلری یفتریم کره متعلر بره ذات‬
‫اینها در درون انسان است‪ ،‬عین اینکه مییوییم‪ :‬معلوم بایذات و معلوم بایؽیب‪ ،‬در محبت هم محبوب بایذات و محبروب بایؽیرب‬
‫داریم‪ ،‬محبوب بایذات هم طب تحلی های قبلی‪ ،‬همان نفس گودش و کماالت گودش اسرت‪ ،‬منتهری محبروب برایؽیر آنری اسرت کره‬
‫در تؤمین آن یذتها و کماالت او نقشی دارد‪ ،‬محبوب بایذات و بایؽیر عین معلوم بایذات و بایؽیر هستند‪ ،‬عین اتحاد عق و عاق‬
‫و معقو در اینجا هم هست‪.‬‬

‫‪ٕ5‬‬
‫اتحاد عقل و عاقل و معقول در فلسفه‬

‫شبیه آن قانون اتحاد عق و عاق و معقو که در فلسفه ذکر شد است‪ ،‬در محب و محبوب هرم هسرت کره محرور اتحراد محبروب‬
‫در آنجا به این صورت است کره عقر و عاقر و معقرو بایرذات اسرت و برایعرض شرعاعی از آن میشرود‪ ،‬در اینجرا هرم میر آن‬
‫مسئله هست‪ ،‬محب و محبت و محبوب بایذات یکی هستند‪ ،‬گود شگص است‪ ،‬محبوبهای بایؽیر با هو هویتی کره دارد‪ ،‬اتصرا‬
‫به آن پیدا میکند‪ ،‬همان ایوویی که در مباحث جلد سوم اسفار در بحث اتحاد عق و عاق و معقو آمرد ‪ ،‬آنهرا را میشرود یرک‬
‫نوعی بومیسازی کرد که در بحث محبت و بؽض آورد‪.‬‬

‫بعضی از مقدماتی که بیان شد؛ یؽتشناسی بود‪ ،‬بعضی از آن روانشناگتی بود‪ ،‬بعضریها هرم تحلی هرای علرم اینفسری و فلسرفی‬
‫بود‪.‬‬

‫اصل تعلق محبوب بالذات‬

‫مقدمه بعدی این است که متعل محبت یاهی فقط محبوب بایذات است و برایؽیری در آن نیسرت کره حرب بایرذات اسرت‪ ،‬امرا ؼایبرا‬
‫این است که یک محبوب بایؽیری وجود دارد‪.‬‬

‫محبوب و متعل حب‪ ،‬یاهی گود ذات است‪ ،‬محبوب بایؽیری در آنجرا نیسرت‪ ،‬اصر تعلر بایرذات‪ ،‬محبروب برایؽیری نیسرت‪ ،‬در‬
‫جاهایی محبوب بایذات با محبوب بایؽیر متحد است‪ ،‬می اینکه علم هرم همینطرور اسرت کره یراهی معلروم بایرذات و معلروم برایؽیر‬
‫یکی هستند که علم به نفس است‪ ،‬در علم انسان به گودش‪ ،‬معلوم بایذات و معلوم بایؽیر یکی است‪ ،‬یعنی درواقرع معلروم بایرذات‬
‫است‪ ،‬معلوم بایؽیری نیست یا یکی هستند‪.‬‬

‫قسم دیور این است که محبوب بایذاتی است و یک محبوب بایؽیر است‪ ،‬ویو اینکه بایؽیر هرم آگررش بره بایرذات برمییرردد‪ ،‬امرا‬
‫یک چیز دیوری هم بهعنوان محبوب بایؽیر است‪ ،‬قسم دوم؛ متعل های گارج نفس است که محبوبهای بایؽیر هستند‪.‬‬

‫قسم دوم که معقرو برایؽیر‪ ،‬ؼیرر از محبروب بایرذات اسرت و نروعی تمرایز دارد و محبروب برایؽیر یرک امرری در وراء افر نفرس‬
‫است‪ ،‬فراتر از اف نفس در گارج وجود دارد‪.‬‬

‫یاهی محبوب بایذات و بایؽیر یکی هست‪ ،‬یاهی محبوب بایذات و بایؽیر متفاوت است‪ ،‬بایذات در اف نفس است‪ ،‬اما بیرون هرم‬
‫یکچیزی دارد‪.‬‬

‫محبوب بالغیر‬

‫قسم دوم؛ محبوب بایؽیر است‪ ،‬محبوب بایؽیر یاهی اشیاء ؼیر ذیشعور هستند‪ ،‬یاهی موجودات ذیشعور هستند‪ ،‬قسرم دوم بره‬
‫دو قسم تقسیم میشوند‪ ،‬در بگش اشیاء قسم او از تقسیم دوم است‪ ،‬اشیاء را میشود تقسیم کرد به اشیاء دنیوی و اگروی‪ ،‬میق‬
‫بهشت و جهنمش اگروی است‪ ،‬دنیروی هرم امروا و امیرایهم اسرت‪ ،‬در دنیروی تنروع اسرت؛ ؼرذا‪ ،‬شررب‪ ،‬تمتعرات جنسری و سرایر‬
‫موارد دیور؛ مجموعهای از اشیاء این عایم طبیعت که تؤمینکنند نیراز و یرذتی هسرتند‪ ،‬اینهرا محبوبهرای ؼیرر ذیشرعور مرادی‬
‫هستند‪ ،‬نیازهای هنری که حس هنری انسان را تؤمین میکند‪.‬‬

‫آنجایی که موجودات ذیشعور هستند‪ ،‬حبی که محبوب بایؽیرش موجودات ذیشعور هستند‪ ،‬در اینجا درجراتی کره وجرود دارد‪،‬‬
‫به این ترتیب است؛ او گداوند عایم‪ ،‬بعد مقئکه و کاریزاران عایم ؼیب‪ ،‬بعد انبیاء و ائمه و معصومین‪ ،‬بعرد اوییراء و علمرا و‬
‫صلحا و امیایهم ایی آگر‪ ،‬در اشگاص عناوین گاصتر هم وجود دارد‪ ،‬می اقربا‪ ،‬دوستان و امیایهم‪.‬‬

‫وقتی دقی بشویم‪ ،‬مییوییم‪ :‬آنی که در روابط اجتماعی در اینجا بحث میکنیم‪ ،‬محط نظر ما همان موجودات ذیشرعور انسرانی‬
‫است‪ ،‬آن هم از حیرث اینکره مرإمن‪ ،‬مسرلمان‪ ،‬اهر کتراب یرا انسران هسرتند‪ ،‬اصر موضروعی کره در فقره روابرط اجتمراعی بره آن‬
‫میپردازیم‪ ،‬مسئله مذکور اسرت‪ ،‬ایبتره ممکرن اسرت در ذیلرش بره اشرگاص دیورر بپرردازیم‪ ،‬امکران دارد کره ایرر درجرایی زمینره‬
‫فراهم شد‪ ،‬به اشیاء و امیایهم هم بپردازیم‪ ،‬اما اص ما قسم محبوب بایؽیری که ذیشعور و انسان باشرد و از منظرر چهرار وجره‬
‫–مإمن‪ ،‬مسلم‪ ،‬اه کتاب و انسان –باشد‪ ،‬محط اصلی ما این شاگه تقسریم اسرت کره موضروع بحرث مرا اسرت‪ ،‬امرا بره شراگههای‬

‫‪ٕ6‬‬
‫دیور هم میشود پرداگت و احتماال بیش از بحث حسن ظن و سوءظن به شاگههای دیور بپردازیم‪ ،‬ویو از نظر تنظریم میشرود‬
‫در جاهای دیور فقه جای بویرند‪.‬‬

‫یرچه در فقه موجود ما نیست‪ ،‬به همین دیی شاید به آن پرداگتیم‪.‬‬

‫ذات حب‬

‫مقدمه دیور که از بحثهای قبلی استفاد میشرود‪ ،‬ایرن اسرت کره حرب چرون تعلر بره وجرود میییررد و کمرایی میییررد‪ ،‬ذاترا از‬
‫منظر عام فلسفی یک امر وجودی و گیر اسرت‪ ،‬امرا از منظرر اگققری حبّری کره بره محبروبی تعلر میییررد و آن آیرار را هرم بره‬
‫دنبررا گررودش میکشرراند‪ ،‬ارزش اگققرریاش تررابع آن نظررام تزاحمررات اسررت‪ ،‬نظررام تزاحمررات در بحثهررای اگققرری حرررؾ او را‬
‫میزند‪ ،‬از نظر فلسفی مییوید‪ :‬وجود مساو با گیر است و این حررؾ درسرت اسرت‪ ،‬محبرت هرم ماننرد علرم مطلقرا گیرر اسرت‪،‬‬
‫برای اینکه به یک وجودی تعل میییرد‪ ،‬هم گودش امر وجودی است‪ ،‬هم تعلقی که به وجود میییرد‪ ،‬گیر است‪ ،‬اما از نظر‬
‫اگققی ارزش حب و بؽض‪ ،‬تابعی از آن نظام تزاحمات است‪ ،‬برای اینکه بشر یک مسیر کمایی معینی را بایرد طری بکنرد‪ ،‬ایرن‬
‫محبتهای متعدد تزاحم دارند‪ ،‬در تزاحم باید مشاهد بکنیم که کدام با ؼایت اصلی مسانگت بیشتری دارد‪ ،‬در حا ترزاحم اسرت‬
‫که حب احکام پیدا میکند‪ ،‬بؽض هم همینطور است‪ ،‬بؽض برای رهایی از آالم است‪ ،‬ایر بؽض نبرود‪ ،‬از آالم فررار نمیکررد‪،‬‬
‫هر دو وجودی هستند‪ ،‬از نظر فلسفی گیر هستند‪ ،‬اما از منظر اگققی و ارزشی به معنای گاصش اینطور نیست‪ ،‬برای اینکه‬
‫بین این محبتها و جاذبرهها ترزاحم اسرت‪ ،‬انسران هرم یرک هردؾ نهرایی ؼرایی معرین دارد‪ ،‬اینهرا هرم در اجتماعشران براهم ترزاحم‬
‫دارند‪ ،‬هم با ارتباطشان با آن هدؾ ؼایی تزاحم دارنرد‪ ،‬اینجرا اسرت کره ارزش اگققری و فقهری مطررح میشرود‪ ،‬اینجرا اسرت کره‬
‫احکام گمسه پیدا میشود‪ ،‬میق حب و عققه بره یرک نرامحرم‪ ،‬از نظرر فلسرفی ایرن یرک امرر وجرودی اسرت‪ ،‬امرا وقتری از منظرر‬
‫کما نهایی مشاهد بشود‪ ،‬مییوید که این حب با یک حب دیوری در ترزاحم اسرت‪ ،‬یرذا مییویرد کره کنترر بکرن یرا کرق زائلرش‬
‫بکن‪.‬‬

‫بنابراین محبتها از منظر فلسفی بهیونهای داوری میشود که بحث وجود شناگتی و امیایهم است‪ ،‬اما از منظر اگققی و فقهی‬
‫طوری دیور داوری میشود و مبنای این داوری اگققی و فطری همان تزاحمات اسرت‪ ،‬ال یجتمعران حبّران فری قلرب مرإمن‪ ،‬در‬
‫حصر یا درجه تزاحم ایجاد میشود‪.‬‬

‫در این منط اگققی و فقهی است که یک حب محوری تعیین میشود‪ ،‬بقیه با آن سرنجید میشروند‪ ،‬در ترزاحم ممکرن اسرت کره‬
‫اساس بعضی از محبتها رذیلت یا محرم یا مکررو بشرود‪ ،‬بعضری هرم مبراح بشرود و بعضری از محبتهرا هرم مسرتحب و واجرب‬
‫بشود‪ ،‬این احکام از منظر یرانوی پیردا میشرود‪ ،‬بعضری مرواردی کره فقسرفه راجرع بره عشر دارنرد‪ ،‬از منظرر او اسرت‪ ،‬یراهی‬
‫برگی موارد را بیان میکنند که از منظر دوم باط است‪ ،‬اما از نواهی که عررض کرردم‪ ،‬ایرر کسری سرگن بوویرد‪ ،‬ایرن حررؾ‬
‫باطلی نیست و طبعا ما در فضای کما و رشد انسان‪ ،‬منظر دوم اص است که باید مبنرای اگرق و فقره قررار بویررد‪ ،‬بنرابراین‬
‫این دو منظر را باید توجه داشت و این مسیر را باید طی کرد‪.‬‬

‫بحث فقهی حب‬

‫اویین مبحیی که ما بعد از بیان این مقدمات در چند جلسه وارد گواهیم شرد‪ ،‬محبرت انسرانهای دیورر اسرت کره اویویرت در ادیره‪،‬‬
‫مإمنان و مسلمانان هستند که بررسی گواهد شد‪.‬‬

‫اخوت اسالمی و ایمانی‬

‫بحث او ؛ بحث اگوت اسقمی و ایمانی است‪ ،‬اینکه اگوت همان محبت است یا ؼیر از آن است؟ و آیاتی که در بحث اگوت و‬
‫امیایهم وارد شد است‪.‬‬

‫اویین مبحث ما این است که در محبت دیوران‪ ،‬اگروت ایمرانی و اسرقمی محر بحرث قررار میییررد و دنبرا آن تشرابه و تشراک‬
‫انسانی است‪ ،‬اینها مجموعه بحثهایی است که دنبا میشود و این آیات را طبعا مقحظه گواهید کرد‪.‬‬

‫پس اویین بحث ما در ادیه اگوت است‪ ،‬هم تحلی مفهوم اگوت و هم ادیه آن‪ ،‬بگش او ادیره هرم آیرات اسرت کره یرک آیره؛ ﴿ ِا َّن َمرا‬
‫ُون﴾ که آیره ٓٔ سرور حجررات اسرت‪ ،‬آیره دوم کره اگروت در آن ذکرر‬ ‫ون إِ ْگ َوة َفؤَصْ لِحُوا َبی َْن أَ َگ َو ْی ُك ْم َوا َّتقُوا َّ َ‬
‫هللا یَ َعلَّ ُك ْم ُترْ َحم َ‬ ‫ْایم ُْإ ِم ُن َ‬

‫‪ٕ7‬‬
‫هللا َعلَر ْی ُك ْم إِ ْذ ُك ْنر ُت ْم أَعْ ردَ اء َفرؤَیَّ َ‬
‫ؾ َبری َْن قُلُر ِ‬
‫وب ُك ْم‬ ‫هللا َجمِیعا َو َال َت َفرَّ قُوا َو ْاذ ُكرُوا ِنعْ َمرتَ َّ ِ‬ ‫شد است‪ ،‬آیه ٖٓٔ آ عمران ﴿ َواعْ َتصِ مُوا ِب َح ْب ِ َّ ِ‬
‫ون﴾‪ ،‬آیره سروم؛ آیره ٖٔ‬ ‫رار َفؤ َ ْن َقر َذ ُك ْم ِم ْن َهرا َكر َذیِ َ ُی َبریننُ َّ‬
‫هللا ُ یَ ُكر ْم آ َیاتِر ِه یَ َعلَّ ُكر ْم َت ْه َتر ُد َ‬ ‫َفؤَصْ َبحْ ُت ْم ِب ِنعْ َم ِت ِه إِ ْگ َوانا َو ُك ْن ُت ْم َعلَی َش َفا ُح ْف َررة م َ‬
‫ِرن ای َّن ِ‬
‫ُون﴾‪ ،‬آیه دیور کره اگروت‬ ‫ت یِ َق ْوم َیعْ لَم َ‬ ‫ص ُ ْاآل َیا ِ‬ ‫ین َو ُن َف ن‬ ‫ایز َکا َة َفإِ ْگ َوا ُنکُ ْم ِف ای ند ِ‬ ‫صقَ َة َو آ َتوُ ا َّ‬ ‫سور توبه است‪َ ﴿ ،‬فإِنْ َتابُوا َو أَ َقامُوا ای َّ‬
‫َ‬ ‫در آن ذکررر نشررد اسررت‪ ،‬آیرره ٕ‪ 6‬و ٖ‪ 6‬سررور انفررا اسررت‪َ ﴿ ،‬وإِنْ ی ُِری ر ُدوا أَنْ َی ْگ ر َدعُو َ َفررإِنَّ َحسْ ر َب َ َّ‬
‫ُررو ایَّ ر ِذ أیَّرردَ َ ِب َنصْ ِ‬
‫ررر ِ‬ ‫هللا ُ ه َ‬
‫رؾ َبیْر َن ُه ْم إِ َّنر ُه َع ِزیرز َحكِریم﴾ و‬ ‫هللاَ أَیَّ َ‬
‫روب ِه ْم َویَكِرنَّ َّ‬ ‫ض َجمِیعرا َمرا أَیَّ ْفرتَ َبری َْن قُل ُ ِ‬ ‫روب ِه ْم یَ ْرو أَ ْن َف ْقرتَ َمرا فِر ْاألَرْ ِ‬ ‫ِین﴾ * ﴿ َوأَیَّ َ‬
‫رؾ َبری َْن قُل ُ ِ‬ ‫َو ِب ْایم ُْإ ِمن َ‬
‫روایاتی که در ذی بحث اگوت ذکر شد است‪.‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض‪ /‬جلسه ‪04‬‬

‫اشاره‬

‫دومین مبحث در فقه روابط اجتماعی یا فقه معاشرت عبارت بود از بحرث دوسرتی و دشرمنی یرا محبرت و مبؽضرت و نفررت‪ ،‬در‬
‫مبحث دوم‪ ،‬چند مقدمه در ابتدا مطرح شد که طی جلسات یذشته‪ ،‬مقدمات را مقحظه کردید‪ ،‬در مقدمات هم مفهروم شناسری هرم‬
‫جایوا بحث و ابعاد موضوع محبت و نفرت موردبحث قرار یرفت‪ ،‬با آن مقدمات ما وارد در اص بحث میشویم‪.‬‬

‫حب و بغض از منظر اسالم و فقه‬

‫برای اینکه بدانیم دیدیا اسقم و از منظر فقهی در بحث حب و بؽض نسبت به دیوران – گوا در دایر عرام بشرری‪ ،‬گروا در‬
‫دایر اسقمی و ایمانی – چه حکم و دیدیاهی هست‪ ،‬ادیه را بایستی به ترتیب بررسی بکنیم‪ ،‬ایبته تنظیم ادیه به دیی اینکره کرار‬
‫منقحی موجود نیست‪ ،‬نمییوییم که گیلی دقی و منطقی است‪ ،‬ممکرن در ترتیرب و تنظریم ادیره شراهد تؽییراتری باشریم‪ ،‬فیایجملره‬
‫اآلن هم مشگص است که کرامق منطقری جلرو نمریرویم‪ ،‬جاهرایی کره یرک مقردار مشرگصتر اسرت‪ ،‬آنهرا را پایره قررار مریدهیم‪،‬‬
‫شروع میکنیم و بعد زوایای دیور میپردازیم‪.‬‬

‫عجایتا از ادیه قرآنی شروع میکنیم که بگشی از آنها در ارتباط میان مسلمانان و مإمنران اسرت‪ ،‬بایرد ببینریم اینهرا ارتبراطی برا‬
‫بحث محبت و مبؽضت و حب و بؽض میان مسلمانان و مإمنان دارد یا ندارد؟‬

‫اویین دیی قرآنی‪ ،‬همانطور که اشار شد‪ ،‬آیه دهم سور حجرات است‪ ،‬سور حجرات عمدتا تکاییفی ذکر شد که بگرش عمرد‬
‫آن مربوط به همین اصو و آداب و احکام معاشرت اسرت‪ ،‬ایبتره ابتردای آن چنرد تکلیرؾ جامعره اسرقمی نسربت بره پیرامبر اعظرم‬
‫صررلیهللا علیرره و آیرره و س رلّم ذکررر میکنررد‪ ،‬بعررد هررم روی اصررو معاشرررت بررین مسررلمانان و مإمنرران مرریرود‪ ،‬اویررش چنررد تکلیررؾ‬
‫اصحاب و معاشران نسبت پیامبر بیان کرد است‪ ،‬بعد چند اصو و احکام و آداب معاشرت بیان میشود که عمدتا آنها در فقه‬
‫روابط اجتماعی و فقه ایعشر است‪ ،‬می ؼیبت و امیایهم که در سور حجرات بیان شد است‪.‬‬

‫ُون﴾[ٔ]‪ ،‬آیات قبلش مربوط به‬ ‫ون إِ ْگ َوة َفؤَصْ لِحُوا َبی َْن أَ َگ َو ْی ُك ْم َوا َّتقُوا َّ َ‬
‫هللا یَ َعلَّ ُك ْم ُترْ َحم َ‬ ‫یک فراز از این سور آیه شریفه ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫روابط بین مسلمانان است و اینکه ایر جنگ و نزاعی میان آنها پیش آمد‪ ،‬کسرانی برونرد و آنهرا را مصرایحه بدهنرد‪ ،‬آیرات بعرد‬
‫هم روی اصو و قواعد از آداب معاشرت و اجتماعی میرود‪ ،‬این آیه هم بهعنوان یک آیهای که از ؼرر آیات قرآنی است در‬
‫سور حجرات قرار یرفته است و مشتم یک اص بسیار مهم و پایره در روابرط اجتمراعی اسرت‪ ،‬اینکره مرا آن را اویرین آیره در‬
‫اینجا قرار دادیم‪ ،‬از حیث این است که ممکن است یفته بشود‪ :‬بنیراد و پایره ایرن اگروت برر یرک نروع حرس دوسرتی و مهربرانی و‬
‫امیایهم قرار دارد‪ ،‬ازاینجهت ما در بحث حب و بؽض‪ ،‬فعق این آیه را بهعنوان اویین دیی ذکر میکنیم‪ ،‬یعنی ممکن اسرت کره‬
‫اگوت اینطور تعریؾ بشود که هسته مرکزی و محوری اگوت همان حس دوستی است و تعل قلبی است و عاطفه میبت میران‬
‫مسلمانان و مإمنان است‪ ،‬این در حقیقت مورد تؤکید قرار یرفته است و محوریت دارد‪.‬‬

‫ایر در این هم تردیدی ایجاد بشود‪ ،‬بدون تردید اگوت یک مفهوم بسیار عمی و ریشهای است که مبنای بسیاری از ایرن قواعرد‬
‫فقه اجتماعی و روابط اجتماعی است‪.‬‬

‫منتهی برای اینکه ابعاد مفهومی آیه روشن بشود‪ ،‬مباحیی در ذی آیه ذکر مریکنیم کره ضرمن آن معلروم میشرود کره ایرن آیره چره‬
‫مقدار با بحث حب و بؽض ربط دارد و ایر هم ربط هم نداشته باشد‪ ،‬بازهم یکی از قواعد پایه فقه روابط اجتماعی است‪.‬‬

‫‪ٕ8‬‬
‫بنابراین ربط آیه به فقه روابط اجتماعی یا فقه ایعشر روشن است‪ ،‬اما اینکره برا بحرث حرب و بؽرض چره ارتبراطی دارد‪ ،‬بایرد برا‬
‫تعم بیشتر ابعادش را روشن بکنیم‪:‬‬

‫جهت او در آیه شریفه این است که شؤن نزو هایی برای آیه ذکر شد که گیلی اهمیت ندارد و تفاوت هم دارد‪ ،‬چند نروع شرؤن‬
‫نزو ذکرر شرد کره روح همره شرؤن نزو هرا برمییرردد بره اینکره در جامعره مدینره و در میران اصرحاب یرک نزاعری دریرفرت‪،‬‬
‫نق های مگتلفی هست که میان چه افراد و چه طوایفی بود است‪ ،‬شؤن نزو ها برای ما مهم نیست‪.‬‬

‫اما آنچه در مجموعه این نق هایی که در باب شؤن نزو آیه وارد شد است و استفاد میشود‪ ،‬این است کره یرک جنرگ و نرزاع‬
‫ون إِ ْگ َوة ََأَصْ لِحُوا﴾ در حقیقت این آیه ناظر‬
‫و درییری در میان مسلمانان رخ داد و در آن فضا این آیه ناز شد که ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫به آن شؤن نزو ‪ ،‬دو مطلب را میگواهد افاد بکند‪:‬‬

‫ٔ – به گود آنهایی که درییر شدند و دچار نزاع و تفر شدند‪ ،‬میفرمایند‪﴿ :‬إ ّنما ایمإمنون إگوة﴾‪.‬‬

‫ٕ – دیوران را مؤمور میکند که شما هم بروید و آن نزاع و کینه و عداوت و درییری را معایجه بکنید‪.‬‬

‫بنابراین شؤن نزو یک درییری است که اتفا افتاد است و آیه هم نراظر بره آن درییرری و دعروا و اگرتقؾ‪ ،‬دو مفراد را بیران‬
‫کرد است‪:‬‬

‫ٔ – گود آنهایی که درییر شدند باید حس اگوت داشته باشند‪ ،‬حس اگوت باید مانع از درییری بشود‪.‬‬

‫ٕ – دیوران هم در برابر این نزاعی که پدید آمد است‪ ،‬موظؾ هستند به اینکه برای اصقح و سازش میان آنهرا اقردام بکننرد‪،‬‬
‫آیات قب هم بود است‪ ،‬آیات قب در مورد درییری جمعی است‪ ،‬اما این اطق دارد‪ ،‬شؤن نزو ها ؼایبا درییری فردی اسرت‪،‬‬
‫ممکررن اسررت شررؤن نررزو جمعرری هررم داشررته باشررد‪ ،‬آیررات قبر ؛ ﴿إن طائفترران مررن ایمررإمنین اقتتلرروا﴾‪ ،‬امررا ایررن آیرره عمرردتا مربرروط برره‬
‫درییریهایی است که در محدود های معاشرتهای فردی پیدا میشود‪ ،‬ایبته اطققش‪ ،‬درییری جمعی را هم در برمیییرد‪ ،‬اما‬
‫وجهه ؼایب آیات قب ‪ ،‬درییرهای جمعی است و وجهه ؼایب این آیره متناسرب برا درییریهرای فرردی اسرت کره در روابرط میران‬
‫افراد پیدا میشود‪.‬‬

‫کلمه «إ ّنما»‬

‫نکته و جهت دوم بحث در این آیه «إ ّنما» اسرت‪« ،‬إ ّنمرا» محر اگرتقؾ وسریعی اسرت‪ ،‬در اصرو در ادوات حصرر محر بحرث‬
‫قرار یرفته است‪ ،‬در مفهوم حصر بعضی از ادوات و حروؾ حصر مح بررسری قررار یرفتره اسرت‪ ،‬ازاینجهرت کره آیرا مفیرد‬
‫حصر هستند یا نیستند‪ ،‬یکی از ادواتی در آنجا موردبحث قرار یرفته است کلمه إ ّنما است که از إنّ و مرا تشرکی شرد اسرت کره‬
‫به شک «إ ّنما» در آمد است‪ ،‬سإایی که در مورد «إ ّنما» وجود دارد‪ ،‬این است که مفید حصر هست یرا نیسرت؟ بیشرتر نکتره و‬
‫بحث تفصیلی است‪ ،‬گیلی در جهت بحث ما تؤییر زیادی دارد‪ ،‬اما اشار به مبحیش مناسب است‪.‬‬

‫حصر و قصر‬

‫اجماال در بحث حصر مستحضر هستید که ما هم در صرؾ و نحرو مبحرث حصرر و قصرر داریرم‪ ،‬چرون هرم حصرر و هرم قصرر‬
‫یفته میشود‪ ،‬هم در معانی و بیان که گیلی مفص تر بحث شد است‪ ،‬در معانی و بیان بیشتر قصر مییویند‪ ،‬یک براب مبسروط‬
‫و مفصلی است که در آنجا به مقویه قصر و حصرر پرداگتره شرد اسرت‪ ،‬تعریرؾ شرد اسرت‪ ،‬انرواع و اقسرام آن ذکرر شرد اسرت‪،‬‬
‫فواید و امور مرتبط با قصر در معانی و بیان گیلی مفص بحث شد است‪ ،‬در جاهای دیور هم به همین صورت اسرت‪ ،‬عرقو‬
‫بر این علوم ادبی؛ صرؾ‪ ،‬نحو‪ ،‬معانی و بیان که بگشی را به مباحث مربوط به حصر و قصرر اگتصراص داد انرد‪ ،‬در اصرو‬
‫هم مقویه حصر جای مهمی دارد‪ ،‬برای اینکه در چند مفهوم کره در براب مفراهیم مطررح اسرت‪ ،‬یکری از مفراهیم جاافتراد ‪ ،‬مفهروم‬
‫حصر اسرت و مفهروم حصرر اینقردر جاافترادیی دارد کره برگری آن را مفهروم نمیداننرد‪ ،‬مییوینرد‪ :‬دالیرت منطروقی اسرت‪ ،‬وقتری‬
‫مییوید‪« :‬ال إیه ّإال هللا» که مفید دو جمله است‪ ،‬یکی اینکه گداوند معبود است‪ ،‬یکی اینکه ؼیر از گداونرد کسری دیورر نیسرت‪،‬‬
‫دو جمله از جمقتی که مفهوم دارند‪ ،‬استفاد میشوند‪:‬‬

‫ٔ – جمله ایباتی‬

‫‪ٕ9‬‬
‫ٕ – نفیی‬

‫هللا َینصُر ُكم َو ُی َیبنت أَقدا َم ُكم﴾[ٕ]‪ ،‬ایر مفهوم داشته باشد‪ ،‬این دو جمله را افاد میکند‪:‬‬
‫صرُوا َّ َ‬ ‫﴿یا أَی َها ایَّ َ‬
‫ذین آ َمنوا إِن َتن ُ‬

‫ٔ – نصرت شما به گدا موجب این میشود که گداوند نصرت بکند‪.‬‬

‫ٕ – ایر نصرت نکنید‪ ،‬گداوند هم نصرت نمیکند‪.‬‬

‫در حصر هم بهعنوان یکی از مفاهیم‪ ،‬یفته شد است‪ :‬در اصو و در باب مفراهیم‪ ،‬بایرد بررسری بشرود و بررسری شرد اسرت و‬
‫بهعنوان یکی از مفاهیم به شمار آمد است‪ ،‬دالیت حصر هم بر مفهوم یاهی یفته شد است که قویتر اسرت‪ ،‬حتری در مرواردی‬
‫در حد منطو به شمار آمد است‪ ،‬میق مرحوم نائینی در إ ّنمرا میفرماینرد‪ :‬جملره سرلبی کره از آن بیررون میآیرد‪ ،‬منطرو اسرت‪،‬‬
‫مفهوم نیست‪.‬‬

‫افاده و عدم افاده حصر کلمه «إنما»‬

‫ذی مباحث ادبی و اصویی و کما و بیش در یؽت‪ ،‬این ادوات مح بحث است‪ ،‬راجرع بره إ ّنمرا مطررح اسرت کره إ ّنمرا مفیرد حصرر‬
‫ِین ُیقِیم َ‬
‫ُرون‬ ‫ِین آ َم ُنروا ایَّرذ َ‬ ‫است یا گیر؟ این بحث یک بُعد کقمی گیلری مهرم دارد‪ ،‬بُعرد کقمریاش آیره ﴿إِ َّن َمرا َویِری ُك ُم َّ‬
‫هللا ُ َو َرسُروی ُ ُه َوایَّرذ َ‬
‫ُرون﴾[ٖ] اسرت‪ ،‬از منظرر کرقم شریعه ایرن یکری از آیرات نراظر بره بحرث امامرت و والیرت اسرت‪،‬‬ ‫ون َّ‬
‫ایز َكرا َة َوهُر ْم َرا ِكع َ‬ ‫ایص ََّق َة َوی ُْإ ُت َ‬
‫حصر در آن گیلی مهم است‪َ ،‬وییّ شما فقط گداوند و رسرو گداونرد و مإمنران هسرتند‪ ،‬مإمنران هرم برا قرائنری یفتره میشرود کره‬
‫ب َوای َّشرهَادَ ِة‬‫ون إِیَى َعای ِِم ْای َؽیْر ِ‬ ‫ون َو َس ُت َرد َ‬ ‫یرو گاصی از مإمنین هستند‪ ،‬شبیه آیه ﴿ َوقُ ِ اعْ َملُوا َف َس َی َرى َّ‬
‫هللا ُ َع َملَ ُك ْم َو َرسُوی ُ ُه َو ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون﴾[‪ ،]4‬مإمنون در آیه یواهی هم یفته شد که همه مإمنان یروا نیسرتند‪ ،‬مقصرود یررو گاصری هسرتند کره‬ ‫َف ُی َن نب ُئ ُك ْم ِب َما ُك ْن ُت ْم َتعْ َملُ َ‬
‫ائمره هسررتند‪ ،‬مررإمنین در آیرره شررهادت و مررإمنین در آیرره ویرریکم و احتمرراال مررإمنین در آیرره رکرروع‪ ،‬چنررد مررورد در قرررآن هسررت کرره‬
‫مإمنون آمد است‪ ،‬مفهوم عام است‪ ،‬اما قرائن گیلی قوی و یاهی نسبتا قوی‪ ،‬روشرن اسرت کره ایرن مإمنرون یرک طایفره گاصره‬
‫ای هستند و یرو گاصی هستند که در آیه مقصود است‪ ،‬در آیه والیت هم از همین قبی است‪.‬‬

‫ابعاد کالمی إنما در قرآن‬


‫نرر ُكم َتطهیررا﴾[‪﴿ ،]5‬إِ َّن َمرا َویِری ُك ُم َّ‬
‫هللاُ‬ ‫جس أَهر َ ای َبیر ِ‬
‫ت َوی َُطه َ‬ ‫ِب َعن ُك ُم ایرن َ‬ ‫إ ّنما در قرآن یک ابعاد کقمی جدی دارد‪﴿ ،‬إِ َّنما یُری ُد َّ‬
‫هللا ُ یِیُذه َ‬
‫ُون﴾[‪ ،]6‬اینها از آیات والیت است‪ ،‬إ ّنما در تفسیر شیعی در‬ ‫ون َّ‬
‫ایز َكا َة َو ُه ْم َرا ِكع َ‬ ‫ُون ایص ََّق َة َوی ُْإ ُت َ‬
‫ِین ُیقِیم َ‬ ‫َو َرسُوی ُ ُه َوایَّذ َ‬
‫ِین آ َم ُنوا ایَّذ َ‬
‫اینجا نقشه حصر را دارد‪ ،‬در نقطه مقاب هم کسانی مییویند که حصر ندارد‪ ،‬فگر رازی در آیه إ ّنمرا ویریکم هللا بهشردت دالیرت‬
‫إ ّنما را بر حصر نفی کرد است‪ ،‬در میان اصوییین هم اگتقؾ است‪ ،‬میق شیخ دالیت إ ّنما را برر حصرر نپذیرفتنرد‪ ،‬امرا مرحروم‬
‫آگوند و امیایهم دالیت إ ّنما را بر حصر پذیرفتهاند‪.‬‬

‫مرحوم شیخ انصاری میفرمایند‪ :‬إ ّنما اصق واژ ای معاد فارسری نردارد‪ ،‬مرا نمیتروانیم گروب مفهروم إ ّنمرا را بفهمریم‪ ،‬یرذا تبرادر‬
‫حصر هم از إ ّنما ایشان نفی میکنند‪ ،‬اما ؼایبا مییویند‪ :‬إ ّنما بر اساس یک تبادر و انسبا به ذهن مفید حصر است‪.‬‬

‫نظریه اصولیین و لغویین و مفسرین در باب «إنما»‬

‫درهرصورت در باب إ ّنما‪ ،‬عمدتا اصوییین و یؽویین مییویند مفیرد حصرر اسرت‪ ،‬فکرر مریکنم در کرقم گلیر در عرین‪ ،‬کلمرهای‬
‫است که میرساند که إ ّنما مفید حصر است‪.‬‬

‫بنابراین بگشی از یؽویین و جمرع زیرادی از اصروییین و همینطرور مفسرران شریعه ؼایبرا إ ّنمرا را ادات حصرر میداننرد‪ ،‬ایبتره در‬
‫نقطه مقاب ‪ ،‬نظریه اینکه مفید حصر نیست‪ ،‬وجود دارد و اینکره بیشرتر ایرن إ ّنمرا یرک ادات تؤکیرد اسرت‪ ،‬شربیه إنّ و أنّ اسرت کره‬
‫مییویند تؤکید است‪ ،‬میق زید قائم یک گبری داد میشود‪ ،‬اما وقتری مییویرد‪ :‬إنّ زیردا قرائم‪ ،‬درواقرع همران مفراد را مرورد یرک‬
‫تؤکید قرار میدهید‪ ،‬با توجه به نظریه دوم‪ ،‬در اص دالیتش‪ ،‬إ ّنما مفید یک تؤکید است‪ ،‬اما روی نظر او ‪ ،‬یفتره میشرود‪ :‬ادات‬
‫حصر است‪ ،‬ایبته نمییوید که در همهجا حصر باشد‪ ،‬مفهومش برای حصرر وضرع شرد اسرت‪ ،‬امرا برا قرینره میتوانرد حصرر را‬
‫افراد نکنررد‪ ،‬حصرر را کرره افراد میکنررد‪ ،‬همیشره حصررر حقیقری نیسررت‪ ،‬ممکرن اسررت حصرر اضررافی باشرد‪ ،‬میر آگونرد‪ ،‬برگرری از‬
‫یؽویین‪ ،‬برگی از مفسرین‪ ،‬جمع زیادی از اصوییین مییویند‪ :‬ادات حصر است‪.‬‬

‫ٖٓ‬
‫نظریه ادات تأکید بودن «إنما»‬

‫نظر دوم این است که إ ّنما یکی از ادات تؤکید اسرت و بریش از تؤکیرد افراد نمیکنرد‪ ،‬فگرر رازی شرواهدی هرم آورد اسرت‪ ،‬بررای‬
‫اینکه این مفید حصر نیست‪ ،‬در نقطه مقاب هم معمو مفسرین‪ ،‬ؼایبا حصر را میپذیرند‪.‬‬

‫نظریه مشهور در مورد داللت «إنما‬

‫یررک تبررادری وجررود دارد کرره «إ ّنمررا» حصررر اسررت‪ ،‬همیشرره در حصررر‪ ،‬چیررزی در چیررز دیوررری حصررر میشررود‪ ،‬یرراهی حصررر‬
‫موصوؾ در صفت است‪ ،‬یاهی حصر صفت در موصوؾ است‪ ،‬ازنظرر ترکیرب ادبری اینطرور اسرت‪ ،‬کلمرهای کره بعرد از إ ّنمرا‬
‫قرار میییرد‪ ،‬محصور است و آنی که بافاصله بهعنوان گبر در بعدش ذکرر میشرود‪ ،‬محصرور فیره اسرت‪ ،‬إ ّنمرا زیرد قرائم یعنری‬
‫زید فقط قائم است‪ ،‬زید را در قائمیت حصر میکند‪ ،‬إ ّنما أنت منذر‪ ،‬یعنری موصروؾ را در آن صرفت محصرور میکنرد‪ ،‬ترو فقرط‬
‫انذار دهند هستی‪ ،‬یعنی چیزی ؼیرازاین نیستی‪ ،‬اما ایر همین جمله بایعکس بشود‪ ،‬إ ّنمرا منرذر أنرت بشرود‪ ،‬یعنری دیورران منرذر‬
‫نیستند‪ ،‬منذر فقط تو هستی‪ ،‬منذریت را فقط در تو محصور میکند‪.‬‬

‫بنابراین «إ ّنما» بنا بر نظریه نگست که دالیت حصر میکند که ؼایب یؽویین و مفسرین و اصوییین آن را مییویند‪ ،‬در اصرو‬
‫هم ؼیر از شیخ و بعضی دیوران نظریه او را مییویند‪ ،‬حصر میکند آنری را کره بعردازآن قررار یرفتره اسرت‪ ،‬در گبرری کره‬
‫متؤگر از آن قرار میییرد‪ ،‬مفهوم هم طبعا حصر دارد‪.‬‬

‫ون إِ ْگ َوة﴾‪ ،‬مإمنین را در اگوت حصر میکنرد‪ ،‬مییوینرد‪:‬‬ ‫ایر مبنای او را بپذیریم‪ ،‬در این صورت آیه میفرماید‪﴿ :‬إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫مإمنان فقط دارای اگوت هستند‪ ،‬یعنی چیزی جزء اگوت در میان آنها نیست‪ ،‬منتهی ایر ما نظر او که اشهر در باب دالیرت‬
‫إ ّنما بر حصر است‪ ،‬بپذیریم‪ ،‬اینجا حصر موصوؾ در صفت است‪ ،‬حصر مإمنران در وصرؾ اگروت را افراد میکنرد‪ ،‬امرا ایرر‬
‫نظریه دوم را کسی بپرذیرد‪ ،‬حصرر را نمیپرذیرد و مردیو نمیدانرد‪ ،‬یرک تؤکیردی را بیران میکنرد‪ ،‬میتوانسرت بوویرد‪ْ :‬ایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون‬
‫رون إِ ْگ َروة﴾ یعنری مإکردا مییوینرد کره مإمنران برا یکردیور بررادران هسرتند‪ ،‬فقرط تؤکیرد را افراد‬ ‫إِ ْگ َوة‪ ،‬اآلن که فرمود‪﴿ :‬إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫میکند‪ ،‬اما با توجه به نظریه مشهور‪ ،‬مفیرد حصرر اسرت‪ ،‬منتهری ایرن حصرر در اینجرا قرائنری دارد کره در اینجرا حصرر اضرافی‬
‫است‪ ،‬حصر حقیقی نیست‪ ،‬نکته حصر اضافی در إ ّنما گیلی شایع است‪ ،‬یعنی همه آنهایی که مییویند‪ :‬إ ّنما مفید حصرر اسرت‪،‬‬
‫این را میپذیرند که در بسیاری از موارد‪ ،‬ما حصر را اضافی میبینیم‪ ،‬ایبته اص این است کره حصرر حمر برر حصرر حقیقری‬
‫بشود‪ ،‬امّا با شاهدی حصر میتواند مبد به حصر اضافی بشود‪ ،‬همان تعریفی کره در مگتصرر و مطرو و کترب معرانی و بیران‬
‫مشاهد کردید‪ ،‬در حصرر اضرافی اینطرور اسرت کره وقتری مییویرد‪ :‬إ ّنمرا أنرت منرذر‪ ،‬نمیگواهرد بوویرد کره پیرامبر هریچ ویژیری‬
‫ندارد‪ ،‬مور اینکه منذر است‪ ،‬بلکه در مقایسره دو چیرز مییویرد‪ :‬آن صرفت گیرر امرا ایرن صرفت آری‪ ،‬آن دو چیرز ایرن اسرت کره‬
‫ممکن است کسی فکر بکند که پیامبر مصیطر است‪ ،‬پیامبر مجبور میکند‪ ،‬اگتیار را از دیورران میییررد‪ ،‬در مقرابلش مییویرد‬
‫که تو منذر هستی‪ ،‬ویرنه نمیگواهد نفی بکند که پیامبر مبشر و هادی و امیایهم هم هست‪ ،‬د هرا وصرؾ بررای وجرود نرازنین و‬
‫شریؾ پیامبر در گود قرآن ذکر شد است‪ ،‬حصر ایر حقیقی باشد‪ ،‬باید بووییم‪ :‬آن اوصاؾ دیور که ذکر شرد ‪ ،‬آنهرا مقیرد ایرن‬
‫مفهوم هستند‪ ،‬اما ایر از او بووییم‪ :‬این حصر اضافی است‪ ،‬نمیگواهد همهچیز را نفی بکند‪ ،‬فقط در ذهن مگاطب ایرن اسرت‬
‫که پیامبر مبلؽی است که از دیوران سلب اگتیار میکند یرا اجبرار و اکررا میکنرد‪﴿ ،‬یریس علریهم بمصریطر﴾‪ ،‬اینطرور نیسرت کره‬
‫سلب اگتیار بکنی‪ ،‬ایر إ ّنما أنت منذر‪ ،‬حصر حقیقی باشد‪ ،‬یعنی أنت منذر و یست بؽیر منذر‪ ،‬در این صورت هر صفتی که در‬
‫آیات و روایات برای پیامبر اکرم صلیهللا علیه و آیه و سلّم ذکر شد اسرت‪ ،‬مقیرد ایرن مفهروم میشرود‪ ،‬امرا ایرن بره ذهرن نمیآیرد‪،‬‬
‫اصق به ذهن نمیآید که همهچیز را حقیقتا حصر در یک حقیقت بکند‪ ،‬یذا با توجه به قرینهای کره وجرود دارد‪ ،‬حمر برر حصرر‬
‫اضافی میشود‪.‬‬

‫حصر اضافیاش این است که در ذهن مردد بود و سإا بود که پیامبر مصیطر و مهیمن و مکر و مجبر در هدایت هست یرا‬
‫نیست؟ مییوید‪ :‬إ ّنما أنت منذر یا ممکن است آیات دیور در منذر و بشیر برودن حصرر بکننرد‪ ،‬همره اینهرا میگواهرد بوویرد‪ :‬آن‬
‫نیست‪ ،‬یک چیز گاصی را در حصر اضافی نفی میکند‪ ،‬مطل همهچیز را حصر نمیکند‪.‬‬

‫این آیه شریفه که در آن «إ ّنما» ذکر شد است‪ ،‬برگی از موارد که مییوینرد‪ :‬حصرر اضرافی‪ ،‬ایرر دقرت بشرود‪ ،‬میشرود حصرر‬
‫رایر فِر ْاألَ ْم َروا ِ َو ْاألَ ْو َال ِد﴾[‪ ،]7‬بعضرری‬
‫حقیقری بیررون بیایرد‪ ،‬مریق؛ ﴿اعْ لَ ُمرروا أَ َّن َمرا ْای َح َیراةُ ایرد ْن َیا یَ ِعررب َویَهْرو َوزی َنر‪َ ،‬و َت َفرا ُگر َب ْیر َن ُك ْم َو َت َك ُ‬
‫ِ‬

‫ٖٔ‬
‫مییویند که اینطور نیست‪ ،‬حیات دنیا گیلی موارد دارد که همهاش یهو و یعب است‪ ،‬اما در آنجا میتواند حصر حقیقی بیررون‬
‫بیاورد‪ ،‬اما در گیلی از موارد هست که حصر حقیقی نمیشود بیرون آورد‪.‬‬

‫شاید در مواردی که حصر اضافی هست و حصرر حقیقری متصرور نبرود اسرت‪ ،‬یکری از وجروهی اسرت کره کسرانی را معتقرد بره‬
‫نظریه دوم در «إ ّنما» کرد اسرت و مییویرد‪ :‬إ ّنمرا حصرر را نمیرسراند‪ ،‬بلکره فقرط تؤکیرد را میرسراند‪ ،‬شراید یکری از وجروهش‬
‫همین باشد‪.‬‬

‫یهو و یعب است‪ ،‬بعد مییویند‪ :‬حیات دنیا مادامی که دنیا است‪ ،‬اما ایر همین حیات مقدمه آگرت قرار بویرد‪ ،‬دیور حیات دنیرا‬
‫نیست‪ ،‬با دو دقت حصر حقیقی در آن درست میشود‪ ،‬بدون آن دقتها باید بووییم اینجا حصرر نیسرت و ایرر هرم هسرت‪ ،‬حصرر‬
‫اضافی است‪ ،‬در ﴿إِ َّن َما أَ ْنتَ ُم ْنذِر﴾[‪ ]8‬هم هر دو وجهش هست‪.‬‬

‫قب از بیان احتماالت‪ ،‬همینطور به ذهن میآید که موصوؾ را در صفت حصر میکند‪ ،‬مییوید‪ :‬تمرام حیییرات مإمنران اگروت‬
‫است‪ ،‬فوری به ذهن میآید که تمام وجود مإمنان اگوت نیسرت‪ ،‬یکبگشری از آن ایمران‪ ،‬اعتقراد بره گداونرد و امیرایهم اسرت‪ ،‬در‬
‫ح این اشکا و جواب به این پرسش که چطور تمام ویژییهای مإمنان را در اگوت جمع میکند‪ ،‬وجوهی وجود دارد‪:‬‬

‫ٔ – وجه او این است که کسی بووید‪ :‬نظر دوم را قبو داریم‪ ،‬إ ّنما مفید حصر نیست‪ ،‬بلکه برای تؤکید است‪ ،‬می فگر رازی‬
‫و برگی از اه ادب و یؽت‪﴿ ،‬إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ یعنی مإمنان واقعا و هرآینه و تحقی برادران هستند‪ ،‬گیلی از ترجمهها این‬
‫ترجمه را بیان کردند‪ ،‬این نوا عدم دالیت إ ّنما بر حصر است یا به طور مطل است یا اینجا به طور گاص مییوییم که حصر‬
‫نیست‪ ،‬إنّ است و ما هم زائد است‪.‬‬

‫ٕ – إ ّنما حصر است‪ ،‬اما حصر اضافی است‪ ،‬منتهی اینکه این است و جزء این نیست‪ ،‬نه اینکه هیچی نیست‪ ،‬بلکه یک مروارد‬
‫گاصی را نفی میکند‪ ،‬إ ّنما ایمإمنون إگوة یعنی اگوت هست و دعوا و درییری و دشمنی و امیایهم نیست‪ ،‬همزمان بااینکه ایرن‬
‫یک جمله ایباتی افاد میکند‪ ،‬حصر است و یک جمله سلبی را افاد میکند‪ ،‬مییوید‪ :‬ؼیرازاین نیست‪ ،‬اما نه مطل ؼیر‪ ،‬بلکره‬
‫یکچیزهای معینی را مییویرد نیسرت‪ ،‬در رابطره میران مإمنران آنری کره هسرت‪ ،‬اگروت و محبرت و دوسرتی و صرمیمیت اسرت و‬
‫ؼیرازاین نیست‪ ،‬ؼیرهایی که اینجا تناسب دارد و تضاد با این دارد‪ ،‬ؼیرهای متضاد با این نیست‪.‬‬

‫ٖ – وجه سوم این است که کسی بووید‪ :‬برا چنرد مقحظره حصرر حقیقری اسرت‪ :‬یرک مقحظره ایرن اسرت؛ مإمنرونی کره در اینجرا‬
‫مییوییم‪﴿ ،‬إ ّنما ایمإمنون إگو ﴾ که در اینجا هست‪ ،‬بووییم‪ :‬یرک قرینره درواقرع یبیّره و حاییرهای وجرود دارد کره ایرن آیره در مقرام‬
‫ویژییهای مإمنان در روابطشان است‪ ،‬نه اینکه در مقامی باشد که همه ویژییهای مإمنان را بیان بکند‪َ ﴿ ،‬ق ْد أَ ْفلَ َح ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون *‬
‫ُون﴾[‪ ،]9‬آنهم صفات مإمن را مییوید‪ ،‬یا ﴿هدی یلمتقین ایذین یإمنون بایؽیب و یقیمرون صرقة﴾‪ ،‬در‬ ‫ص َقت ِِه ْم َگاشِ ع َ‬
‫َ‬ ‫ایَّذ َ‬
‫ِین ُه ْم ِف‬
‫آنجا در مقام بیان میق همه اوصاؾ مإمنین است یا اوصاؾ اعتقادی یا عبادی است‪ ،‬اینجا بوروییم‪ :‬حصرر حقیقری اسرت‪ ،‬برا ایرن‬
‫مقحظه او که مقام این آیه‪ ،‬مقام بیان اوصاؾ مإمنین در روابط اجتماعی است‪ ،‬میگواهرد اوصافشران را در روابرط میانشران‬
‫و روابط اجتماعیشان بیان بکند‪ ،‬یعنی قرینه حاییه داریم که ک جمله مقیرد بره آن بیران اوصراؾ در مقرام روابرط اسرت‪ ،‬نره همره‬
‫اوصراؾ‪ ،‬حتری اوصرراؾ فردیشران‪ ،‬اعتقادیشرران‪ ،‬عبادیشران و امیررایهم‪ ،‬در مقرام بیرران اوصراؾ اجتمرراعی و عققرهها و روابررط‬
‫اجتماعیشان است‪.‬‬

‫مقحظه دوم در اگو است‪ ،‬اگوت را یک امری در کنار مجموعه ویژییهای روابط اجتمراعی نویرریم‪ ،‬بوروییم‪ :‬اگروت مفهروم‬
‫پایه است‪ ،‬یعنی میق صرد حقرو بررادران ایمرانی در مقابر یکردیور‪ ،‬یفتره بشرود‪ :‬محرور ایرن صرد مرورد کره در ویژیری روابرط‬
‫اجتماعی میان مسلمانان است‪ ،‬اگوت است‪ ،‬یذا اگوت یک چیز قسیم ؼیبت نکن‪ ،‬احترام بکن و امیایهم نیست‪ ،‬اگوت یک نقطره‬
‫کانونی و محوری در مجموعه روابط اجتماعی مسرلمانان اسرت‪ ،‬ایرر ایرن باشرد‪ ،‬در ایرن صرورت اگروت از یرک مفهروم محردود‬
‫عبور میکند و یک مفهوم پایه محوری که سایه آن روی همه این ویژییهای روابط اجتماعی است‪ ،‬پس مإمنون را یک مقدار‬
‫به مإمنان در روابط اجتماعیشان محدودش میکنیم‪ ،‬اگوت هم را باز میکنیم‪ ،‬اگروت یرک مفهروم کلیردی و پایره اسرت‪ ،‬در ایرن‬
‫صورت حصر حقیقی میشود‪.‬‬

‫در روابط اجتماعی مسرلمانان در درون گودشران‪ ،‬فقرط بررادران هسرتند‪ ،‬اگروت دارنرد‪ ،‬از سرقم و احتررام و احسران و اکررام ترا‬
‫آنجایی که امربهمعروؾ و نهی از منکر میکند‪ ،‬ریشه همهاش اگوت است‪ ،‬پیوند تکوینی و دوستی که میان اینها است‪ ،‬با ایرن‬
‫وجه میشود حصر را حقیقی یرفت‪.‬‬

‫ٕٖ‬
‫[ٔ] ‪-‬سور مبارکه حجرات‪ ،‬آیه ٓٔ‬

‫[ٕ] ‪ -‬سور مبارکه محمد‪ ،‬آیه ‪7‬‬

‫[ٖ] ‪ -‬سور مبارکه مائد ‪ ،‬آیه ‪55‬‬

‫[‪ - ]4‬سور توبه‪ ،‬آیه ‪ٔٓ5‬‬

‫[‪ - ]5‬سور مبارکه احزاب‪ ،‬آیه ٖٖ‬

‫[‪ - ]6‬سور مبارکه مائد ‪ ،‬آیه ‪55‬‬

‫[‪ - ]7‬سور مبارکه حدید‪ ،‬آیه ٕٓ‬

‫[‪ - ]8‬سور رعد‪ ،‬آیه ‪7‬‬

‫[‪ - ]9‬سور مبارکه مإمنون‪ ،‬آیه ٔ و ٕ‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫دو بحث را در آیه شریفه اشار کردیم‪ ،‬در بحث دوم یفتیم که آیا حصری در إ ّنما هست یا نیست؟ سه وجه ذکر شد‪:‬‬

‫ٔ – إ ّنما برای تؤکید است‪.‬‬

‫ٕ – إ ّنما برای حصر اضافی است‪.‬‬

‫ٖ – إ ّنما حصر حقیقی است‪.‬‬

‫با توجه به اینکه ما ترجیح میدهیم که إ ّنما مفیرد نروعی حصرر باشرد‪ ،‬بعیرد نیسرت کره براالگر یرا احتمرا دوم را بایرد بپرذیریم کره‬
‫حصر اضافی بکنیم یا ایر هم بگواهیم حصر حقیقی بویریم‪ ،‬آن تصرؾ در ایمإمنرون و اگروت را بایرد داشرته باشریم‪ ،‬نکتره دوم‬
‫گیلی قریب به ذهن است و درست است که اگوت محور همه حقو است‪ ،‬اما احتما سوم دوپایه داشت‪:‬‬

‫ٔ – ایمإمنون‬

‫ٕ – اگو‬

‫اگو را به آن معنای جامع یرفتن‪ ،‬گیلی قریب به ذهن است‪ ،‬مإمنون را ایر عام مجموعی بویریم یا بووییم‪ :‬فقط در ایرن مقرام‬
‫است‪ ،‬این هم تؤملی دارد‪ ،‬اما ممکن است که قاب قبو باشرد‪ ،‬درهرصرورت مرا یرا احتمرا دوم یرا احتمرا سروم را میپرذیریم‪ ،‬یرا‬
‫اینکه از ابتدا حصر اضافی میییریم که گیا را راحتتر میکند یا اینکه مییوییم‪ :‬اصر دالیرت إ ّنمرا برر حصرر اسرت و اصر‬
‫در حصر هم حقیقی است‪ ،‬این دو را میپذیریم و وجه سوم را میآوریم و آیه را بر اساس وجه سوم توجیره مریکنیم‪ ،‬ایرر وجره‬
‫سوم را بپذیریم که شاید اقرب ایوجو باشد‪ ،‬آیه یک مفهوم مهمی را افاد میکند‪ ،‬یعنی مییوید‪ :‬اساس روابط اجتماعی مإمنران‬
‫میان گودشان بر پایه اگوت است و آن تلقی که از این آیه بهعنوان یکی از ؼرر آیات و از آیات محروری هسرت‪ ،‬برا وجره سروم‬
‫گیلی سازیارتر است‪.‬‬

‫همانطور که در ابتدا اشار کردم‪ ،‬همه آیات قرآن در رتبه و منزیت است‪ ،‬بااینکره همرهاش آیرات قررآن اسرت و عظمرت دارد و‬
‫قداست دارد و مضامین بیپایان دارد و بطون دارد‪ ،‬درعینحا آیات در یک رتبه نیست‪ ،‬شواهد قرآنی و روایی دارد کره آیرات‬
‫در یک رتبه نیست و ما در مرواردی ایرن را بره طرور تفصریلی کرار کرردیم و انسران بره ایرن نتیجره میرسرد کره در منظومره یرک‬

‫ٖٖ‬
‫مجموعهای از آیات‪ ،‬ما چند آیه کلیدی داریم که ظاهرا همره را پوشرش میدهرد‪ ،‬بنرد در جاهرایی ایرن را پیراد کرردم‪ ،‬مریق شراید‬
‫نصؾ کقسهای دعا را بند یادداشت دارم‪ ،‬همه آیرات قررآن در براب دعرا‪ ،‬برا مررور یرک یرا دو برار قررآن جمرع کرردم‪ ،‬برا یرک‬
‫تحلیلی آیات را کنار هم قراردادیم‪ ،‬ک آیات که شاید حدود چند صد مورد باشد‪ ،‬همرهاش را میشرود بره حردود چهرار آیره اصرلی‬
‫رساند‪ ،‬یویا این چند آیه قله است‪ ،‬رأس هرم است که همه را زیرپوشش گودش میییرد‪ ،‬این یک نوع نوا در قرآن هست کره‬
‫کموبیش کسانی به این مطلب توجه داشتهاند و میتواند ابواب گوبی را در باب تفسیر باز بکند‪ ،‬این یک نوع تفسیر مجموعی و‬
‫موضوعی است که مییوید‪ :‬این آیات را میشرود زنجیرر وار بره هرم پیوندشران داد و ایرن زنجیرر شرک هرمری پیردا میکنرد‪ ،‬آن‬
‫آیاتی که در رأس هرم قرار میییرد‪ ،‬این را ؼرر اآلیات مییوییم‪ ،‬مفسرین تعبیر ؼرر اآلیات زیاد دارنرد‪ ،‬مرا مییروییم‪ :‬ؼررر‬
‫اآلیات آنهایی است که در قلّه قرار یرفته است‪ ،‬یویا یبّ و مؽز و روح صدها آیه در آن جمع میشود‪.‬‬

‫﴿ ُق ْ َما َیعْ َبؤ ُ ِب ُك ْم َر نب یَ ْو َال ُد َعاإُ ُك ْم َف َق ْد َك َّذ ْب ُت ْم َف َس ْو َ‬


‫ؾ َی ُكونُ ی َِزامرا﴾[ٔ]‪ ،‬ایرن یکری از آیرات محروری قررآن هسرت‪ ،‬چنرد آیره دیورر در‬
‫باب دعا از همین قبی است‪.‬‬

‫ایر ما حصر را بپذیریم‪ ،‬مگصوصا احتما سوم را تقویت بکنیم‪ ،‬بره آن قلّره برودن ایرن آیره‪ ،‬جامعیرت ایرن آیره و اینکره از ؼررر‬
‫آیات در روابط اجتماعی است‪ ،‬جمع میشود‪.‬‬

‫کلمه «المؤمنون»‬

‫بحث سوم در باب مإمنون است‪ ،‬یک نکته ایرن اسرت کره ایمإمنرون عرام مجمروعی میییرریم‪ ،‬ایبتره در عرام اصر برر اسرتؽراقی‬
‫بودن است‪ ،‬حم عام بر مجموعی قرینره میگواهرد‪ ،‬هرر یرک از اینهرا را در نظرر بویرریم‪ ،‬در اینجرا قابر توجیره اسرت‪ ،‬بحرث‬
‫دیور در مإمنون همان بحث این است که آیا مإمنین اینجا به معنای گاص اسرت‪ ،‬یعنری شریعیان را میییرنرد یرا مإمنرون معنرای‬
‫عام دارد که مسلمانان را در برمیییرد‪ ،‬این را هم قبق بحث کردیم‪ ،‬آنی که بهعنوان یک احتما یاهی به آن نزدیک میشردیم‪،‬‬
‫این بود که کسانی که به شک اجمایی ما أنز هللا را قبو دارند‪ ،‬میتوانند جزء مإمنین بشوند‪ ،‬بنابراین شام مسلمانان دیوری‬
‫که با علم و عمد در برابر والیت نایستادند‪ ،‬نفهمیدند‪ ،‬حجت برای آنها تمام نشد است‪ ،‬نوعی قصور یرا شربه قصرور دارنرد‪ ،‬آن‬
‫را هم میتواند در بربویرد‪.‬‬

‫بررهعبارتدیور؛ ممکررن اسررت کسرری بوویررد کرره مإمنررون در قرررآن و الاقر در اینطررور آیررات و احیانررا بررا قرائنرری یعنرری مسررلمانان‪،‬‬
‫احتماال هم هست کسی بووید که مإمنون یعنی شیعیان به معنای گاص‪ ،‬احتما سوم این است که مإمنین در اینجا یعنی آنهایی‬
‫به نحوی ما أنز هللا را قبو دارند‪ ،‬ویو اینکه همه آنهایی که ما بهعنوان شریعه و پیررو اه بیرت مییروییم را قبرو نردارد‪ ،‬امرا‬
‫قبو نداشتنش از باب نوعی قصور و عدم توجه و امیایهم است‪ ،‬قصور یا شبه قصور میتواند باشد‪ ،‬اما درعینحرا منافرات برا‬
‫مإمنون به این مفهوم قرآنی نداشته باشد‪ ،‬ازاینجهت است کره ایرر ایرن احتمرا او یرا سروم را کسری بوویرد‪ ،‬دایرر اگروت یرک‬
‫دایر اوسعی میشود‪ ،‬اما ایر احتما دوم باشد‪ ،‬یک اگوت گاصهای میشود‪.‬‬

‫سه احتما را بیان کردیم‪:‬‬

‫ٔ – مإمنون به معنای مطل که شام مسلمانان است‪.‬‬

‫ٕ – مإمنون به معنای گاص شیعه‬

‫ٖ – معنای میانه‬

‫انواع مؤمنان‬

‫ما سه احتما یفتیم‪:‬‬

‫ٔ – عام که مإمنون یعنی مسلمانان‬

‫ٕ – مإمنون یعنی شیعیان‬

‫ٖ – مإمنون یعنی مسلمانانی که علیاالصو ما أنز هللا را میپذیرند‪.‬‬

‫‪ٖ4‬‬
‫ایر هم والیت را نپذیرفتند‪ ،‬به این جهت است که نفهمیدند‪ ،‬شرایط برایشان فراهم نشرد اسرت کره معنرای میانره آن عرام و گراص‬
‫میشود‪.‬‬

‫یک احتما باالتر از اینها وجود دارد‪ ،‬آن اعم از اینها میشود و آن احتمرا ایرن اسرت کره کسری بوویرد‪ :‬مإمنرون حتری شرام‬
‫ؼیرمسلمانی هم که به ما أنز هللا اعتقاد دارد‪ ،‬ایر هم نیامد است‪ ،‬به این دییر اسرت کره حجرت بررایش تمرام نشرد اسرت‪ ،‬آنهرم‬
‫یک احتما است‪ ،‬اما بعید است‪ ،‬از نظر اصطقح قرآنی این بعید است‪ ،‬ایبته جای بحث دارد‪ ،‬در آیند هم شاید بحث بکنیم‪.‬‬

‫ممکررن اسررت کسرری بررا وجررو و شررواهدی احتمررا او را در اینجررا تقویررت بکنررد‪ ،‬بوویررد‪ :‬مإمنررون کرره در قرررآن برره کررار مرریرود‪،‬‬
‫مصطلحاتی دارد‪ ،‬وقتی یک مرإمن مییروییم‪ ،‬یعنری درجرات گراص از ایمران‪ ،‬وقتری مییویرد‪﴿ :‬یرا أَی َهرا ایَّ َ‬
‫رذین آ َم ُنروا آ ِم ُنروا ِب َّ ِ‬
‫رالِل َو‬
‫ب ایَّذی َن َّز َ َعلى َرسُویِ ِه﴾[ٕ] دوم یعنی ایمان به معنای گاصتر‪ ،‬یعنی صرؾ اعتقاد نیست‪ ،‬بلکه ملتزم در عمر‬ ‫َرسُویِ ِه َو ْایکِتا ِ‬
‫نیز هست‪.‬‬

‫بنابراین یک مإمنون به معنای گاص ایگاص داریم‪ ،‬کسی درجات باالی ایمان باشرد و ایمران هرم فقرط اعتقرادی نیسرت‪ ،‬بلکره در‬
‫عم و رفتار متجلی میشود‪.‬‬

‫یک ایمان اعتقادی هم داریم و درجات نازیه ایمان‪ ،‬ممکن است کسی بووید‪ :‬ؼیر از مصطلحات مإمنون که در قرآن چنرد نروع‬
‫اصطقح وجود دارد‪ ،‬یک اصطقح عامتری داریم که مإمن یعنی همانی که اعتقادات پایه دین را دارد‪ ،‬منظرور مسرلمان اسرت‪،‬‬
‫ایبته این گقؾ ظاهر اسرت‪ ،‬امرا بیشراهد نیسرت‪ ،‬شراهدش روایرات اسرت‪ ،‬مریق وقتری هفتراد حقرو مسرلمان را مشراهد مریکنیم‪،‬‬
‫بسیاری از آنها اسم اسقم است‪ ،‬نامی از ایمان و تشیع در آن نیست‪.‬‬

‫بسیاری از روایات که در براب حقرو آمرد اسرت‪ ،‬ذکرشرد کره حر مُسرلم علری مُسرلم‪ ،‬گیلری از روایرات همینطرور اسرت‪ ،‬ایبتره‬
‫بعضی از موارد داریم که ح مإمن است‪ ،‬اما مُسلم هم گیلی دارد‪.‬‬

‫یاهی در یک مورد هم تعبیر مإمن و هم تعبیر مُسلم ذکر شد است‪ ،‬در اینجاها مقصود همان مُسلم است‪ ،‬ایبته مإمن به معنرای‬
‫گاص یعنی شیعه یک حقو ویژ ای دارند‪ ،‬حقو اإلگو و حقو ایشریعه در روایرات مرا براب دارد‪ ،‬امرا بسریاری از حقرو هرم‬
‫مشررتر هسررتند‪ ،‬بگررش زیررادی از حقررو اجتمرراعی در روابررط اجتمرراعی میرران مسررلمانان‪ ،‬اگتصرراص برره شرریعه نرردارد‪ ،‬برررای هررر‬
‫مسلمانی هست‪ ،‬ممکن است کسی اینها را قرینه قرار بدهد برای اینکه إ ّنما ایمإمنون إگو که مییوییم‪ ،‬درواقع مإمن درجرات‬
‫نازیه را مییوید‪ ،‬مإمن یعنی کسی که اعتقاد به گدا و معاد و پیامبر دارد‪.‬‬

‫در برگی از موارد که مإمنون مییوید‪ ،‬منظور صرؾ اعتقاد است‪ ،‬ممکن اسرت بوروییم‪ :‬در اینجرا بره قرینره روایراتی کره یفتره‬
‫شد و مناسبات حکرم و موضروع در اینجرا و امیرایهم کره مسرئله اجتمراعی اسرت و مسرئله اجتمراعی همره اینهرا مسرائلی هسرتند کره‬
‫رون إِ ْگ َروة َفؤَصْ رلِحُوا َبری َْن‬
‫پذیرفتهشد اند‪ ،‬این اگتصاص به وجه اعتقاد گاص یا عم گاص ندارد‪ ،‬بلکه مطل اسرت‪﴿ ،‬إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ُون﴾‪ ،‬در آنجا اگتقفی میافتاد‪ ،‬ازیحاظ عملی اینهرا در یرک درجره نبودنرد‪ ،‬در او اسرقم گیلیهرا‬ ‫أَ َگ َو ْی ُك ْم َوا َّتقُوا َّ‬
‫هللاَ یَ َعلَّ ُك ْم ُترْ َحم َ‬
‫پایه اعتقرادی محکرم هرم نداشرتند‪ ،‬نفرا در درجرات مگرتلفش شرایع برود‪ ،‬امرا آیره همره را در برمییرفرت‪ ،‬پیرامبر هرم همره مرؤمور‬
‫میکرد‪ ،‬ایر دعوا کردند‪ ،‬آنها را صلح بدهید‪.‬‬

‫مناسبات حکم و موضوع و قرائن یانوی که در روایات هم آمد و بسیاری از حقو مشتر است‪ ،‬اگتصاص به مإمن در مقام‬
‫رفتار و اعتقادی ندارد‪ ،‬بعید نیست که اینها مجموعرا انسران را بره احتمرا او برسراند‪ ،‬ایرر او نباشرد‪ ،‬الاقر بره احتمرا سروم‬
‫میرساند‪.‬‬

‫دو نکته در بحث سوم راجع به مإمنون داشتیم‪:‬‬

‫ٔ – عام مجموعی و استؽراقی‬

‫ٕ – مإمنون گاص است یا گاص ایگاص است یا عام است یا عام ایعام است که مقصود همان مسلمانان اسرت‪ ،‬بعیرد نیسرت کره‬
‫احتما اویی که اینجا بیان کردیم‪ ،‬قاب تقویت و پذیرش باشد‪ ،‬بهیونهای فهم متشرعه است که شراید در عصرر ائمره علیهمایسرقم‬
‫هم بود اسرت‪ ،‬اینکره مییفتنرد‪﴿ :‬إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون إِ ْگ َروة﴾‪ ،‬مقصرود مسرلمانانی هسرتند کره براهم زنردیی میکننرد و اینهرا براهم بررادر‬

‫‪ٖ5‬‬
‫هستند‪ ،‬مإمنان به معنای شیعه یک تؤکیرد بیشرتر وجرود دارد یرا یرک حقرو گاصرهای بررای آنهرا هسرت‪ ،‬امرا ایرن اطرق و عرام‬
‫ممکن است مشتر باشد و همه را در بربویرد‪.‬‬

‫بحررث چهررارم در «اگررو » اسررت‪ ،‬مفهرروم اگررا همررانطور کرره از یؽررت برره دسررت میآیررد‪ ،‬پایرره او و موضرروعیه اصررلیاش همرران‬
‫مشارکت در نسب یا مشارکت در واید و واید بود است‪ ،‬مشارکت در توید بود است‪ ،‬اینکه دو نفر از یرک منشرؤ متویدشرد اند‪،‬‬
‫ایمشارک‪ ،‬فی ایوالدة‪ ،‬شک او والدت هم والدت از پدر و مادر مشتر اسرت‪ ،‬ایرن پایره مفهروم اسرت‪ ،‬امرا ایرن مفهروم آرامآرام‬
‫توسعه پیدا کرد است‪ ،‬اوال در والدت‪ ،‬والدت من االبوین مشتر قید نیست‪ ،‬من احد االبوین کافی است‪ ،‬ایرن تعمریم پیردا کررد‬
‫است‪ ،‬یذا برادری هم شام اشترا در پدر و مادر واحد است و هم اشترا در احدهما است‪.‬‬

‫توسعه بعدی اینکه اگرا بره رضراع هرم عرقو برر والدت تعمریم پیردا کررد اسرت‪ ،‬یرذا اگروت نسربی از براب تویرد داریرم و اگروت‬
‫رضاعی داریم‪ ،‬این تعمیم در گود دایر والدت به معنای اوییه پیدا شد است‪ ،‬یذا اآلن مییویند‪ :‬اإلگا ایمشارک‪ ،‬فری ایروالدة أو‬
‫ایرضاع‪ ،‬این مفهومی است که در یؽت هم ذکر میشود‪.‬‬

‫اگا در اینجا زن و مردی ندارد‪ ،‬اگا به معنای عامش‪ ،‬در تعبیر فارسی ما هم گواهری و هم برادری را در برمیییرد‪ ،‬بعردها‬
‫اگا یک تعمیم وسیعی پیدا کرد که ایمشارک‪ ،‬فی اص ‪ ،‬مشارکت دو شگص یا دو نفر به باال در یک اصر یرا ریشرهای‪ ،‬نره در‬
‫اص توید یا شیر گوردند که معنای او بود‪ ،‬بلکه مشارکت در چیزی دیورری‪ ،‬قبر از اینکره بره ؼیرر مریقد و امیرایهم بوروییم‪،‬‬
‫همان اگوت میقد که به رضاع هم تعمیم داد شد‪ ،‬یک تعمیم دیوری در اگوت میقدی و تویدی وجود دارد که به سمت آنجایی‬
‫که واسطه میگورد ‪ -‬نو و نویر و عشیر و قبیله و امیایهم میشود ‪ -‬آن را هم در برمیییررد‪ ،‬یعنری یرک اگروت محردود برق‬
‫واسطه که اص را پدر و مادر میییرد‪ ،‬یاهی اص را باالتر میبرد‪ ،‬میق؛ جد و جد میییریم‪ ،‬بعرد قبیلره و عشریر و امیرایهم‬
‫میشود‪ ،‬یاهی ک بشر را در برمیییرد‪ ،‬ک بشر یک اگوت عامهای دارند‪ ،‬چون از آدم و حروا هسرتند‪ ،‬پرس همران اگروتی کره‬
‫به ریشه توید برمییردد‪ ،‬یک تعمیمی به سمت رضاع و شیر دارد‪ ،‬اما در گود میقد و توید و اص والدتی از ستون پرایین بره‬
‫ستونی که یک گانواد بزریی تبدی میشود‪ ،‬تعمیم پیدا میکند‪.‬‬

‫ممکن است که سکونت در یک منطقه را اص قرار بدهیم‪ ،‬همه آنهایی که در این منطقه ساکن هستند‪ ،‬مییوینرد کره گرواهر و‬
‫برادر هستند‪ ،‬یک اگوتی دارند‪ ،‬درواقع اگروت مشرارکت در ایرن اصر را دارا میباشرند‪ ،‬انرواع ایرن اصر ها را میشرود تعمریم‬
‫داد‪.‬‬

‫معنای تعمیم داد شد کره درجرات و انرواع مگتلرؾ دارد‪ ،‬همره اینهرا را بره ایمشرارک‪ ،‬اشرگاص فری اصر برمییرداننرد‪ ،‬در یرک‬
‫مقکی این معنا گیلی عام میشود‪.‬‬

‫پس از مشارکت در یک توید‪ ،‬آنهم توید از دو نفر مشتر واحد قریب شروع میشود که برادری گیلی نزدیک است ترا جرایی‬
‫که این اگوت بر اساس اینکه ما آن مق ارتباط را چه بویریم‪ ،‬میتواند تعمیم پیدا بکند تا اینکه بشر یک اگوت واحرد میشرود‬
‫یا بر اساس فکر‪ ،‬اص ‪ ،‬اعتقاد و امیایهم اگروت پیردا میشرود‪ ،‬ایرن مفهروم اگروت اسرت کره در زبران عربری چنرین دامنره وسریعی‬
‫دارد‪ ،‬از یک نقطه کوچک اینطور به دوائر گیلی وسیع انتقا مفهومی پیدا کرد است‪ ،‬بر اساس اصرو و مق هرای متقابر ‪،‬‬
‫بعد به اینجا برمییردیم‪ ،‬آن اگوتی که در اینجا یفته شد است‪ ،‬بر چه اساسی است که مییوییم‪ :‬همه این مسرلمانان دارای یرک‬
‫اگوت مشتر هستند‪ ،‬بعدازاینکه معنا را بیان کردیم‪ ،‬سإا این است که این اگوت مشترکه اینها بر چه اساسی است‪:‬‬

‫اساس اخوت مشترکه‬

‫ٔ – وجه او این است که اساس در اینجا همان اعتقاد است‪ ،‬اعتقاد می پدر و مادر فرض یرفتره شرد اسرت‪ ،‬مشرارکت در آن‬
‫اعتقاد‪ ،‬اینها را اگو قرار میدهد‪ ،‬اصلی که اگوت ایجاد کرد است‪ ،‬همان اسقم و اعتقاد با درجاتی کره بحرث کرردیم‪ ،‬اسرت‪،‬‬
‫این معنای ظاهری و اوییه است‪.‬‬

‫ٕ – همه اینها به ابوتی که پیامبر بر امت داشته است میباشد‪ ،‬اص همان پیامبر است‪ ،‬به طور گراص پیرامبر برهعنوان اصر‬
‫روی مق اگوت آفرین‪ ،‬مبنای تعبیر اگوت شد است که همه اگو هستند‪ ،‬برای اینکه همره بره اصر پیرامبر بازمییردنرد‪ ،‬از‬
‫یحاظ اعتقادی و ایتزام و عققه و امیایهم که وجود دارد‪ ،‬این اگص از قبلی هست‪.‬‬

‫‪ٖ6‬‬
‫بیانات باطنی و فلسفی و عرفانی دیور هم در روایات شواهدی دارد که یفته میشرود‪ :‬مسرلمانان از یرک طینرت مشرترکی در آن‬
‫عایم برگوردار هستند‪ ،‬از یک اص واحد و مشترکی برگوردار هستند‪ ،‬در کافی و نور یقلین مییوید میق؛ از آن میو بهشرتی‬
‫یا از آن اص آسمانی این مسلمانان پدید آمدند‪ ،‬از یک چیز گاصی پدید آمدند‪.‬‬

‫[ٔ] ‪ -‬سور مبارکه فرقان‪ ،‬آیه ‪77‬‬

‫[ٕ] ‪ -‬سور مبارکه نساء‪ ،‬آیه ‪ٖٔ6‬‬

‫[ٖ] ‪ -‬سور مبارکه مإمنون‪ ،‬آیه ٔ و ٕ‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض‪ /‬جلسه‪04‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫دو بحث را در آیه شریفه اشار کردیم‪ ،‬در بحث دوم یفتیم که آیا حصری در إ ّنما هست یا نیست؟ سه وجه ذکر شد‪:‬‬

‫ٔ – إ ّنما برای تؤکید است‪.‬‬

‫ٕ – إ ّنما برای حصر اضافی است‪.‬‬

‫ٖ – إ ّنما حصر حقیقی است‪.‬‬

‫با توجه به اینکه ما ترجیح میدهیم که إ ّنما مفیرد نروعی حصرر باشرد‪ ،‬بعیرد نیسرت کره براالگر یرا احتمرا دوم را بایرد بپرذیریم کره‬
‫حصر اضافی بکنیم یا ایر هم بگواهیم حصر حقیقی بویریم‪ ،‬آن تصرؾ در ایمإمنرون و اگروت را بایرد داشرته باشریم‪ ،‬نکتره دوم‬
‫گیلی قریب به ذهن است و درست است که اگوت محور همه حقو است‪ ،‬اما احتما سوم دوپایه داشت‪:‬‬

‫ٔ – ایمإمنون‬

‫ٕ – اگو‬

‫اگو را به آن معنای جامع یرفتن‪ ،‬گیلی قریب به ذهن است‪ ،‬مإمنون را ایر عام مجموعی بویریم یا بووییم‪ :‬فقط در ایرن مقرام‬
‫است‪ ،‬این هم تؤملی دارد‪ ،‬اما ممکن است که قاب قبو باشرد‪ ،‬درهرصرورت مرا یرا احتمرا دوم یرا احتمرا سروم را میپرذیریم‪ ،‬یرا‬
‫اینکه از ابتدا حصر اضافی میییریم که گیا را راحتتر میکند یا اینکه مییوییم‪ :‬اصر دالیرت إ ّنمرا برر حصرر اسرت و اصر‬
‫در حصر هم حقیقی است‪ ،‬این دو را میپذیریم و وجه سوم را میآوریم و آیه را بر اساس وجه سوم توجیره مریکنیم‪ ،‬ایرر وجره‬
‫سوم را بپذیریم که شاید اقرب ایوجو باشد‪ ،‬آیه یک مفهوم مهمی را افاد میکند‪ ،‬یعنی مییوید‪ :‬اساس روابط اجتماعی مإمنران‬
‫میان گودشان بر پایه اگوت است و آن تلقی که از این آیه بهعنوان یکی از ؼرر آیات و از آیات محروری هسرت‪ ،‬برا وجره سروم‬
‫گیلی سازیارتر است‪.‬‬

‫همانطور که در ابتدا اشار کردم‪ ،‬همه آیات قرآن در رتبه و منزیت است‪ ،‬بااینکره همرهاش آیرات قررآن اسرت و عظمرت دارد و‬
‫قداست دارد و مضامین بیپایان دارد و بطون دارد‪ ،‬درعینحا آیات در یک رتبه نیست‪ ،‬شواهد قرآنی و روایی دارد کره آیرات‬
‫در یک رتبه نیست و ما در مرواردی ایرن را بره طرور تفصریلی کرار کرردیم و انسران بره ایرن نتیجره میرسرد کره در منظومره یرک‬
‫مجموعهای از آیات‪ ،‬ما چند آیه کلیدی داریم که ظاهرا همره را پوشرش میدهرد‪ ،‬بنرد در جاهرایی ایرن را پیراد کرردم‪ ،‬مریق شراید‬
‫نصؾ کقسهای دعا را بند یادداشت دارم‪ ،‬همه آیرات قررآن در براب دعرا‪ ،‬برا مررور یرک یرا دو برار قررآن جمرع کرردم‪ ،‬برا یرک‬
‫تحلیلی آیات را کنار هم قراردادیم‪ ،‬ک آیات که شاید حدود چند صد مورد باشد‪ ،‬همرهاش را میشرود بره حردود چهرار آیره اصرلی‬
‫رساند‪ ،‬یویا این چند آیه قله است‪ ،‬رأس هرم است که همه را زیرپوشش گودش میییرد‪ ،‬این یک نوع نوا در قرآن هست کره‬
‫کموبیش کسانی به این مطلب توجه داشتهاند و میتواند ابواب گوبی را در باب تفسیر باز بکند‪ ،‬این یک نوع تفسیر مجموعی و‬
‫موضوعی است که مییوید‪ :‬این آیات را میشرود زنجیرر وار بره هرم پیوندشران داد و ایرن زنجیرر شرک هرمری پیردا میکنرد‪ ،‬آن‬

‫‪ٖ7‬‬
‫آیاتی که در رأس هرم قرار میییرد‪ ،‬این را ؼرر اآلیات مییوییم‪ ،‬مفسرین تعبیر ؼرر اآلیات زیاد دارنرد‪ ،‬مرا مییروییم‪ :‬ؼررر‬
‫اآلیات آنهایی است که در قلّه قرار یرفته است‪ ،‬یویا یبّ و مؽز و روح صدها آیه در آن جمع میشود‪.‬‬

‫﴿قُ ْ َما َیعْ َبؤ ُ ِب ُك ْم َر نب یَ ْو َال ُد َعاإُ ُك ْم َف َق ْد َك َّذ ْب ُت ْم َف َس ْو َ‬


‫ؾ َی ُكونُ ی َِزامرا﴾[ٔ]‪ ،‬ایرن یکری از آیرات محروری قررآن هسرت‪ ،‬چنرد آیره دیورر در‬
‫باب دعا از همین قبی است‪.‬‬

‫ایر ما حصر را بپذیریم‪ ،‬مگصوصا احتما سوم را تقویت بکنیم‪ ،‬بره آن قلّره برودن ایرن آیره‪ ،‬جامعیرت ایرن آیره و اینکره از ؼررر‬
‫آیات در روابط اجتماعی است‪ ،‬جمع میشود‪.‬‬

‫کلمه «المؤمنون»‬

‫بحث سوم در باب مإمنون است‪ ،‬یک نکته ایرن اسرت کره ایمإمنرون عرام مجمروعی میییرریم‪ ،‬ایبتره در عرام اصر برر اسرتؽراقی‬
‫بودن است‪ ،‬حم عام بر مجموعی قرینره میگواهرد‪ ،‬هرر یرک از اینهرا را در نظرر بویرریم‪ ،‬در اینجرا قابر توجیره اسرت‪ ،‬بحرث‬
‫دیور در مإمنون همان بحث این است که آیا مإمنین اینجا به معنای گاص اسرت‪ ،‬یعنری شریعیان را میییرنرد یرا مإمنرون معنرای‬
‫عام دارد که مسلمانان را در برمیییرد‪ ،‬این را هم قبق بحث کردیم‪ ،‬آنی که بهعنوان یک احتما یاهی به آن نزدیک میشردیم‪،‬‬
‫این بود که کسانی که به شک اجمایی ما أنز هللا را قبو دارند‪ ،‬میتوانند جزء مإمنین بشوند‪ ،‬بنابراین شام مسلمانان دیوری‬
‫که با علم و عمد در برابر والیت نایستادند‪ ،‬نفهمیدند‪ ،‬حجت برای آنها تمام نشد است‪ ،‬نوعی قصور یرا شربه قصرور دارنرد‪ ،‬آن‬
‫را هم میتواند در بربویرد‪.‬‬

‫بررهعبارتدیور؛ ممکررن اسررت کسرری بوویررد کرره مإمنررون در قرررآن و الاقر در اینطررور آیررات و احیانررا بررا قرائنرری یعنرری مسررلمانان‪،‬‬
‫احتماال هم هست کسی بووید که مإمنون یعنی شیعیان به معنای گاص‪ ،‬احتما سوم این است که مإمنین در اینجا یعنی آنهایی‬
‫به نحوی ما أنز هللا را قبو دارند‪ ،‬ویو اینکه همه آنهایی که ما بهعنوان شریعه و پیررو اه بیرت مییروییم را قبرو نردارد‪ ،‬امرا‬
‫قبو نداشتنش از باب نوعی قصور و عدم توجه و امیایهم است‪ ،‬قصور یا شبه قصور میتواند باشد‪ ،‬اما درعینحرا منافرات برا‬
‫مإمنون به این مفهوم قرآنی نداشته باشد‪ ،‬ازاینجهت است کره ایرر ایرن احتمرا او یرا سروم را کسری بوویرد‪ ،‬دایرر اگروت یرک‬
‫دایر اوسعی میشود‪ ،‬اما ایر احتما دوم باشد‪ ،‬یک اگوت گاصهای میشود‪.‬‬

‫سه احتما را بیان کردیم‪:‬‬

‫ٔ – مإمنون به معنای مطل که شام مسلمانان است‪.‬‬

‫ٕ – مإمنون به معنای گاص شیعه‬

‫ٖ – معنای میانه‬

‫انواع مؤمنان‬

‫ما سه احتما یفتیم‪:‬‬

‫ٔ – عام که مإمنون یعنی مسلمانان‬

‫ٕ – مإمنون یعنی شیعیان‬

‫ٖ – مإمنون یعنی مسلمانانی که علیاالصو ما أنز هللا را میپذیرند‪.‬‬

‫ایر هم والیت را نپذیرفتند‪ ،‬به این جهت است که نفهمیدند‪ ،‬شرایط برایشان فراهم نشرد اسرت کره معنرای میانره آن عرام و گراص‬
‫میشود‪.‬‬

‫‪ٖ8‬‬
‫یک احتما باالتر از اینها وجود دارد‪ ،‬آن اعم از اینها میشود و آن احتمرا ایرن اسرت کره کسری بوویرد‪ :‬مإمنرون حتری شرام‬
‫ؼیرمسلمانی هم که به ما أنز هللا اعتقاد دارد‪ ،‬ایر هم نیامد است‪ ،‬به این دییر اسرت کره حجرت بررایش تمرام نشرد اسرت‪ ،‬آنهرم‬
‫یک احتما است‪ ،‬اما بعید است‪ ،‬از نظر اصطقح قرآنی این بعید است‪ ،‬ایبته جای بحث دارد‪ ،‬در آیند هم شاید بحث بکنیم‪.‬‬

‫ممکررن اسررت کسرری بررا وجررو و شررواهدی احتمررا او را در اینجررا تقویررت بکنررد‪ ،‬بوویررد‪ :‬مإمنررون کرره در قرررآن برره کررار مرریرود‪،‬‬
‫مصطلحاتی دارد‪ ،‬وقتی یک مرإمن مییروییم‪ ،‬یعنری درجرات گراص از ایمران‪ ،‬وقتری مییویرد‪﴿ :‬یرا أَی َهرا ایَّ َ‬
‫رذین آ َم ُنروا آ ِم ُنروا ِب َّ ِ‬
‫رالِل َو‬
‫ب ایَّذی َن َّز َ َعلى َرسُویِ ِه﴾[ٕ] دوم یعنی ایمان به معنای گاصتر‪ ،‬یعنی صرؾ اعتقاد نیست‪ ،‬بلکه ملتزم در عمر‬ ‫َرسُویِ ِه َو ْایکِتا ِ‬
‫نیز هست‪.‬‬

‫بنابراین یک مإمنون به معنای گاص ایگاص داریم‪ ،‬کسی درجات باالی ایمان باشرد و ایمران هرم فقرط اعتقرادی نیسرت‪ ،‬بلکره در‬
‫عم و رفتار متجلی میشود‪.‬‬

‫یک ایمان اعتقادی هم داریم و درجات نازیه ایمان‪ ،‬ممکن است کسی بووید‪ :‬ؼیر از مصطلحات مإمنون که در قرآن چنرد نروع‬
‫اصطقح وجود دارد‪ ،‬یک اصطقح عامتری داریم که مإمن یعنی همانی که اعتقادات پایه دین را دارد‪ ،‬منظرور مسرلمان اسرت‪،‬‬
‫ایبته این گقؾ ظاهر اسرت‪ ،‬امرا بیشراهد نیسرت‪ ،‬شراهدش روایرات اسرت‪ ،‬مریق وقتری هفتراد حقرو مسرلمان را مشراهد مریکنیم‪،‬‬
‫بسیاری از آنها اسم اسقم است‪ ،‬نامی از ایمان و تشیع در آن نیست‪.‬‬

‫بسیاری از روایات که در براب حقرو آمرد اسرت‪ ،‬ذکرشرد کره حر مُسرلم علری مُسرلم‪ ،‬گیلری از روایرات همینطرور اسرت‪ ،‬ایبتره‬
‫بعضی از موارد داریم که ح مإمن است‪ ،‬اما مُسلم هم گیلی دارد‪.‬‬

‫یاهی در یک مورد هم تعبیر مإمن و هم تعبیر مُسلم ذکر شد است‪ ،‬در اینجاها مقصود همان مُسلم است‪ ،‬ایبته مإمن به معنرای‬
‫گاص یعنی شیعه یک حقو ویژ ای دارند‪ ،‬حقو اإلگو و حقو ایشریعه در روایرات مرا براب دارد‪ ،‬امرا بسریاری از حقرو هرم‬
‫مشررتر هسررتند‪ ،‬بگررش زیررادی از حقررو اجتمرراعی در روابررط اجتمرراعی میرران مسررلمانان‪ ،‬اگتصرراص برره شرریعه نرردارد‪ ،‬برررای هررر‬
‫مسلمانی هست‪ ،‬ممکن است کسی اینها را قرینه قرار بدهد برای اینکه إ ّنما ایمإمنون إگو که مییوییم‪ ،‬درواقع مإمن درجرات‬
‫نازیه را مییوید‪ ،‬مإمن یعنی کسی که اعتقاد به گدا و معاد و پیامبر دارد‪.‬‬

‫در برگی از موارد که مإمنون مییوید‪ ،‬منظور صرؾ اعتقاد است‪ ،‬ممکن اسرت بوروییم‪ :‬در اینجرا بره قرینره روایراتی کره یفتره‬
‫شد و مناسبات حکرم و موضروع در اینجرا و امیرایهم کره مسرئله اجتمراعی اسرت و مسرئله اجتمراعی همره اینهرا مسرائلی هسرتند کره‬
‫رون إِ ْگ َروة َفؤَصْ رلِحُوا َبری َْن‬
‫پذیرفتهشد اند‪ ،‬این اگتصاص به وجه اعتقاد گاص یا عم گاص ندارد‪ ،‬بلکه مطل اسرت‪﴿ ،‬إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ُون﴾‪ ،‬در آنجا اگتقفی میافتاد‪ ،‬ازیحاظ عملی اینهرا در یرک درجره نبودنرد‪ ،‬در او اسرقم گیلیهرا‬ ‫أَ َگ َو ْی ُك ْم َوا َّتقُوا َّ َ‬
‫هللا یَ َعلَّ ُك ْم ُترْ َحم َ‬
‫پایه اعتقرادی محکرم هرم نداشرتند‪ ،‬نفرا در درجرات مگرتلفش شرایع برود‪ ،‬امرا آیره همره را در برمییرفرت‪ ،‬پیرامبر هرم همره مرؤمور‬
‫میکرد‪ ،‬ایر دعوا کردند‪ ،‬آنها را صلح بدهید‪.‬‬

‫مناسبات حکم و موضوع و قرائن یانوی که در روایات هم آمد و بسیاری از حقو مشتر است‪ ،‬اگتصاص به مإمن در مقام‬
‫رفتار و اعتقادی ندارد‪ ،‬بعید نیست که اینها مجموعرا انسران را بره احتمرا او برسراند‪ ،‬ایرر او نباشرد‪ ،‬الاقر بره احتمرا سروم‬
‫میرساند‪.‬‬

‫دو نکته در بحث سوم راجع به مؤمنون داشتیم‪:‬‬

‫ٔ – عام مجموعی و استؽراقی‬

‫ٕ – مإمنون گاص است یا گاص ایگاص است یا عام است یا عام ایعام است که مقصود همان مسلمانان اسرت‪ ،‬بعیرد نیسرت کره‬
‫احتما اویی که اینجا بیان کردیم‪ ،‬قاب تقویت و پذیرش باشد‪ ،‬بهیونهای فهم متشرعه است که شراید در عصرر ائمره علیهمایسرقم‬
‫هم بود اسرت‪ ،‬اینکره مییفتنرد‪﴿ :‬إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون إِ ْگ َروة﴾‪ ،‬مقصرود مسرلمانانی هسرتند کره براهم زنردیی میکننرد و اینهرا براهم بررادر‬
‫هستند‪ ،‬مإمنان به معنای شیعه یک تؤکیرد بیشرتر وجرود دارد یرا یرک حقرو گاصرهای بررای آنهرا هسرت‪ ،‬امرا ایرن اطرق و عرام‬
‫ممکن است مشتر باشد و همه را در بربویرد‪.‬‬

‫‪ٖ9‬‬
‫کلمه «إخوة»‬

‫بحررث چهررارم در «اگررو » اسررت‪ ،‬مفهرروم اگررا همررانطور کرره از یؽررت برره دسررت میآیررد‪ ،‬پایرره او و موضرروعیه اصررلیاش همرران‬
‫مشارکت در نسب یا مشارکت در واید و واید بود است‪ ،‬مشارکت در توید بود است‪ ،‬اینکه دو نفر از یرک منشرؤ متویدشرد اند‪،‬‬
‫ایمشارک‪ ،‬فی ایوالدة‪ ،‬شک او والدت هم والدت از پدر و مادر مشتر اسرت‪ ،‬ایرن پایره مفهروم اسرت‪ ،‬امرا ایرن مفهروم آرامآرام‬
‫توسعه پیدا کرد است‪ ،‬اوال در والدت‪ ،‬والدت من االبوین مشتر قید نیست‪ ،‬من احد االبوین کافی است‪ ،‬ایرن تعمریم پیردا کررد‬
‫است‪ ،‬یذا برادری هم شام اشترا در پدر و مادر واحد است و هم اشترا در احدهما است‪.‬‬

‫توسعه بعدی اینکه اگرا بره رضراع هرم عرقو برر والدت تعمریم پیردا کررد اسرت‪ ،‬یرذا اگروت نسربی از براب تویرد داریرم و اگروت‬
‫رضاعی داریم‪ ،‬این تعمیم در گود دایر والدت به معنای اوییه پیدا شد است‪ ،‬یذا اآلن مییویند‪ :‬اإلگا ایمشارک‪ ،‬فری ایروالدة أو‬
‫ایرضاع‪ ،‬این مفهومی است که در یؽت هم ذکر میشود‪.‬‬

‫اگا در اینجا زن و مردی ندارد‪ ،‬اگا به معنای عامش‪ ،‬در تعبیر فارسی ما هم گواهری و هم برادری را در برمیییرد‪ ،‬بعردها‬
‫اگا یک تعمیم وسیعی پیدا کرد که ایمشارک‪ ،‬فی اص ‪ ،‬مشارکت دو شگص یا دو نفر به باال در یک اصر یرا ریشرهای‪ ،‬نره در‬
‫اص توید یا شیر گوردند که معنای او بود‪ ،‬بلکه مشارکت در چیزی دیورری‪ ،‬قبر از اینکره بره ؼیرر مریقد و امیرایهم بوروییم‪،‬‬
‫همان اگوت میقد که به رضاع هم تعمیم داد شد‪ ،‬یک تعمیم دیوری در اگوت میقدی و تویدی وجود دارد که به سمت آنجایی‬
‫که واسطه میگورد ‪ -‬نو و نویر و عشیر و قبیله و امیایهم میشود ‪ -‬آن را هم در برمیییررد‪ ،‬یعنری یرک اگروت محردود برق‬
‫واسطه که اص را پدر و مادر میییرد‪ ،‬یاهی اص را باالتر میبرد‪ ،‬میق؛ جد و جد میییریم‪ ،‬بعرد قبیلره و عشریر و امیرایهم‬
‫میشود‪ ،‬یاهی ک بشر را در برمیییرد‪ ،‬ک بشر یک اگوت عامهای دارند‪ ،‬چون از آدم و حروا هسرتند‪ ،‬پرس همران اگروتی کره‬
‫به ریشه توید برمییردد‪ ،‬یک تعمیمی به سمت رضاع و شیر دارد‪ ،‬اما در گود میقد و توید و اص والدتی از ستون پرایین بره‬
‫ستونی که یک گانواد بزریی تبدی میشود‪ ،‬تعمیم پیدا میکند‪.‬‬

‫ممکن است که سکونت در یک منطقه را اص قرار بدهیم‪ ،‬همه آنهایی که در این منطقه ساکن هستند‪ ،‬مییوینرد کره گرواهر و‬
‫برادر هستند‪ ،‬یک اگوتی دارند‪ ،‬درواقع اگروت مشرارکت در ایرن اصر را دارا میباشرند‪ ،‬انرواع ایرن اصر ها را میشرود تعمریم‬
‫داد‪.‬‬

‫معنای تعمیم داد شد کره درجرات و انرواع مگتلرؾ دارد‪ ،‬همره اینهرا را بره ایمشرارک‪ ،‬اشرگاص فری اصر برمییرداننرد‪ ،‬در یرک‬
‫مقکی این معنا گیلی عام میشود‪.‬‬

‫پس از مشارکت در یک توید‪ ،‬آنهم توید از دو نفر مشتر واحد قریب شروع میشود که برادری گیلی نزدیک است ترا جرایی‬
‫که این اگوت بر اساس اینکه ما آن مق ارتباط را چه بویریم‪ ،‬میتواند تعمیم پیدا بکند تا اینکه بشر یک اگوت واحرد میشرود‬
‫یا بر اساس فکر‪ ،‬اص ‪ ،‬اعتقاد و امیایهم اگروت پیردا میشرود‪ ،‬ایرن مفهروم اگروت اسرت کره در زبران عربری چنرین دامنره وسریعی‬
‫دارد‪ ،‬از یک نقطه کوچک اینطور به دوائر گیلی وسیع انتقا مفهومی پیدا کرد است‪ ،‬بر اساس اصرو و مق هرای متقابر ‪،‬‬
‫بعد به اینجا برمییردیم‪ ،‬آن اگوتی که در اینجا یفته شد است‪ ،‬بر چه اساسی است که مییوییم‪ :‬همه این مسرلمانان دارای یرک‬
‫اگوت مشتر هستند‪ ،‬بعدازاینکه معنا را بیان کردیم‪ ،‬سإا این است که این اگوت مشترکه اینها بر چه اساسی است‪:‬‬

‫اساس اخوت مشترکه‬

‫ٔ – وجه او این است که اساس در اینجا همان اعتقاد است‪ ،‬اعتقاد می پدر و مادر فرض یرفتره شرد اسرت‪ ،‬مشرارکت در آن‬
‫اعتقاد‪ ،‬اینها را اگو قرار میدهد‪ ،‬اصلی که اگوت ایجاد کرد است‪ ،‬همان اسقم و اعتقاد با درجاتی کره بحرث کرردیم‪ ،‬اسرت‪،‬‬
‫این معنای ظاهری و اوییه است‪.‬‬

‫ٕ – همه اینها به ابوتی که پیامبر بر امت داشته است میباشد‪ ،‬اص همان پیامبر است‪ ،‬به طور گراص پیرامبر برهعنوان اصر‬
‫روی مق اگوت آفرین‪ ،‬مبنای تعبیر اگوت شد است که همه اگو هستند‪ ،‬برای اینکه همره بره اصر پیرامبر بازمییردنرد‪ ،‬از‬
‫یحاظ اعتقادی و ایتزام و عققه و امیایهم که وجود دارد‪ ،‬این اگص از قبلی هست‪.‬‬

‫ٓ‪4‬‬
‫بیانات باطنی و فلسفی و عرفانی دیور هم در روایات شواهدی دارد که یفته میشرود‪ :‬مسرلمانان از یرک طینرت مشرترکی در آن‬
‫عایم برگوردار هستند‪ ،‬از یک اص واحد و مشترکی برگوردار هستند‪ ،‬در کافی و نور یقلین مییوید میق؛ از آن میو بهشرتی‬
‫یا از آن اص آسمانی این مسلمانان پدید آمدند‪ ،‬از یک چیز گاصی پدید آمدند‪.‬‬

‫[ٔ] ‪ -‬سور مبارکه فرقان‪ ،‬آیه ‪77‬‬

‫[ٕ] ‪ -‬سور مبارکه نساء‪ ،‬آیه ‪ٖٔ6‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪ /‬حب و بغض‪/‬جلسه ‪04‬‬

‫اشاره‬

‫بحث در روابط اجتماعی بره حرب و بؽرض رسرید‪ ،‬در حروز محبرت‪ ،‬بعدازاینکره مقردمات چندیانرهای را ذکرر کرردیم‪ ،‬بره ادیرهای‬
‫پرداگتیم که میتواند با بحث محبت بهیونهای در ارتباط باشد‪.‬‬

‫ون إِ ْگ َوة َفؤَصْ لِحُوا َبی َْن أَ َگ َرو ْی ُك ْم َوا َّتقُروا َّ َ‬


‫هللا یَ َعلَّ ُكر ْم‬ ‫اویین دیی از قرآن کریم‪ ،‬آیه شریفه سور حجرات بود که فرمودند﴿‪ :‬إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ُون﴾[ٔ]‪ ،‬در این آیه شریفه چهار مطلب را پیرامون حصر و مإمن و اگوت طرح کردیم‪ ،‬در تکمی بحرث اگروت مطرایبی‬ ‫ُترْ َحم َ‬
‫را عرض میکنیم‪.‬‬

‫مطلررب پررنجم در ذیر آیرره شررریفه و در تکمیر مباحررث اگرروت ایررن اسررت کرره اشررار شررد برره اینکرره مبنررای اگرروت و مفهرروم اگرروت؛‬
‫مشارکت در یک محور و اساس و مبنا است‪ ،‬مشارکت دو یا چند نفر در یک محور و اص مشتر ‪ ،‬مفهوم پایه اگوت است‪.‬‬

‫انواع اخوت‬

‫دو نفر یا بیشتر اتگاذ میشود‪ ،‬اینکره‬ ‫تفاوت معانی و تعدد معانی اگوت برمییردد به آن مبنا و اصلی که بهعنوان پایه اشترا‬
‫چیزی را مبنا بویریم‪ ،‬موجب تعدد معانی اگوت میشود‪.‬‬

‫با توجه به نکته کلی که قبق هم عررض کررد برودیم‪ ،‬اگروت میشرود تقسریم بشرود از یرک منظرر بره اگروت طبیعری و تکروینی و‬
‫امیایهم و اگوتهایی که جنبه فکری و اعتقادی و امیایهم دارد‪.‬‬

‫اخوت تکوینی و طبیعی‬

‫یک بار است که مبنا و اص موجب مشارکت عد ای شد و درواقع نخ تسبیح مشارکت شرد اسرت‪ ،‬یرک امرر طبیعری و تکروینی‬
‫است و گارج از اراد و اگتیار است‪ ،‬این اگوتهای طبیعی و قهری و ؼیر اگتیاری است‪.‬‬

‫یک نوع اگوتهای انتگابی و اگتیاری و تحت تؤییر یک عوام در حوز اگتیار و انتگاب بشر است‪.‬‬

‫اگوتهای قهری و طبیعی همین اگوت زاد شدن از یک پدر و مادر یا از یک پدر و یا از یک مادر اسرت‪ ،‬پردر و مرادری کره‬
‫قریب یا بعید هستند‪ ،‬پدر و مادر یا ج ّد هستند یا اگوتی که در ایر مشارکت چند نفر در شیر گوردن از یک زن باشد و امیایهم‪،‬‬
‫اینها اگوتهای به معنای تکوینی و قهری و طبیعی است‪.‬‬

‫اخوت فرهنگی‬

‫نوع دوم؛ اگوتهای فرهنوی است‪ ،‬میر اگروتی کره در ایرن آیره ذکرر شرد اسرت و اقسرام دیورری کره بیران گرواهیم کررد‪ ،‬مبنرای‬
‫اگوت در معنای دوم این است که اینها به یک اص مشترکی پای بند هستند و اعتقاد دارند و پیرامون آن اجتماع دارند‪.‬‬

‫ٔ‪4‬‬
‫نکتهای که قبق اشار شرد‪ ،‬ایرن اسرت کره ممکرن اسرت در یرک مرواردی‪ ،‬حتری ایرن اگوتهرای فکرری‪ ،‬فرهنوری و اعتقرادی‪ ،‬برر‬
‫اساس یک تحلی های دقی یا پیچید یا باطنی به یک نوعی از آن مشارکتهای تکوینی و طبیعی درنهایت منتهی بشود‪ ،‬ایرن برر‬
‫اساس چیزی است که در روایات ذکر شد است کره مییویرد‪ :‬مإمنران‪ ،‬مسرلمانان‪ ،‬در حقیقرت یرک طینرت مشرترکی دارنرد‪ ،‬یرک‬
‫وجو مشتر مراورائی و ؼیرر محسروس – حتری از عرایم ؼیرب و قبر از عرایم دنیرا – دارنرد‪ ،‬ممکرن اسرت یراهی آنهرم بره ایرن‬
‫بریردد‪ ،‬اما با همه اینها‪ ،‬بهظاهر آن اگوتهای فرهنوی برا اگوتهرای طبیعری متفراوت هسرتند‪ ،‬درهرصرورت در آنجرا اگتیرار‬
‫نقش دارد و متفاوت است‪ ،‬یرچه بحث طینت و وجو مشتر نامحسوس امرری اسرت کره در روایرات ذکرر شرد اسرت و کرم هرم‬
‫نیستند‪ ،‬با تحفظ به اینکه این مسئله هم ممکن است درست باشد و فیایجملره در روایرات ذکرر شرد اسرت‪ ،‬امرا درهرصرورت ایرن‬
‫اگوتها متفاوت است‪ ،‬اگوت نوع او ؛ اگوت طبیعی‪ ،‬قهری‪ ،‬تکوینی است که در همین عرایم برا همره محاسربات روشرن اسرت‪،‬‬
‫اما آن اگوت فرهنوی و اعتقادی نوع دوم‪ ،‬یک اگوتی است که در حقیقت فرهنوری اسرت و متفراوت برا نروع او اسرت‪ ،‬ایرن از‬
‫قبی این است که طینت را قائ هستیم‪ ،‬درعینحا بحث اگتیار و انتگاب را هرم میپرذیریم‪ ،‬برا هرر شرکلی در آنجرا حر کرردیم‪،‬‬
‫اینجا هم به همین صورت است‪ ،‬این نکته اگوت فرهنوی و انتگرابی و اگتیراری را بره اگروت طبیعری و قهرری و تکروینی تبردی‬
‫نمیکند‪ ،‬درهرصورت مرز میان اینها وجود دارد‪.‬‬

‫معنای اگوت فرهنوی که بین مسلمانان و مإمنان این نیست که هر کسی با یک انتگاب کامر اسرقم یرا ایمران را پذیرفتره اسرت‪،‬‬
‫بلکه یاهی در ایر توید در محیط ایمانی و اسقمی است که اگوت به یک شکلی قهرا به او منتقر میشرود و او هرم در زمرر و‬
‫دائررر آن اگرروت قرررار میییرررد‪ ،‬بلکرره انتگرراب برره معنررای عررام اسررت کرره ایررر میگواسررت میتوانسررت تؽییررر بدهررد‪ ،‬الزم نیسررت‬
‫انتگابهای دقی باشد یا آیاهانه کام باشد‪.‬‬

‫اقسام اخوت طبیعی و قهری و تکوینی‬

‫طبعا هر یک از این دوشاگه‪ ،‬زیرشاگههایی دارنرد و تقسریمات یرانوی وجرود دارد‪ ،‬برهعنوانمیا در اگروت قهرری و تکروینی و‬
‫طبیعی‪ ،‬انواع و اقسامی میتواند داشته باشد که مهمترین آنها والدت و رضاع و امیایهم بود‪ ،‬اما چیزهای دیورری هرم میتوانرد‬
‫باشد‪ ،‬اینکه اینها در یک محیط از یحاظ جؽرافیایی باهم بود اند‪ ،‬یک مجموعهای از مردمانی که در یک فرهنگ بزرگ شردند‬
‫و در یک منطقه‪ ،‬تحت تؤییر یک جؽرافیای گاصی بودند‪ ،‬ممکن است اگوت تعبیر بشرود‪ ،‬قررآن میفرمایرد‪َ ﴿ :‬و إِیرى عراد أَگرا ُه ْم‬
‫هُودا﴾[ٕ]‪ ،‬یعنی در مجموعه آن قوم بود‪ ،‬یذا قسم او میتواند مق های مگتلؾ طبیعی بهعنوان مبنای اگوت به شمار بیاید که‬
‫مهمترینش والدت و امیایهم است‪.‬‬

‫در قسم او طبعا‪ ،‬اگوت در حوز والدت و امیایهم مراتب دارد‪ ،‬از اگوت گواهر و برادری که در یک گانواد کوچک قررار‬
‫دارند و مبنای اگوتشان توید از پدر و مادری است که مستقیم از او متویدشد اند‪ ،‬شروع میشود ترا بنری اگروا و امیرایهم را در‬
‫بر میییرد تا اگوت عام و طبیعی که میشرود یفرت در همره بشرر یرک اگروت عامرهای هسرت‪ ،‬بررای اینکره همره از یرک پردر و‬
‫مادر زاد شد اند‪ ،‬اینها هم درجاتی است که میشود بر حسب اعتبار این اگوت را کوچک و بزرگ و آن را پایین و باال بُرد‪،‬‬
‫یک اگوت محدود به همپیوستوی قوی و شدید در گانواد کوچک تا اگوتی در قبیله و عشیر و تا اگوت بشری‪ ،‬همه اینها در‬
‫اینجا کاربرد دارد‪ ،‬در اصطقحات و امیایهم ذکر میشود‪ ،‬این در اگوت والدی و تکوینی بر اساس توید است که آنهرم مراترب‬
‫دارد‪ ،‬از یکمرتبره کوچرک کرره بسریار قروی اسررت‪ ،‬شرروع میشرود تررا اگروت عرام ایعررامی کره همره بشررر را میتوانرد زیرپوشررش‬
‫گودش بویرد‪.‬‬

‫همه بشر با قطعنظر از اعتقاد و اگق و رفتار و امیایهم‪ ،‬تعبیر میشوند که همه بشر گواهر و برادر هستند‪ ،‬برای اینکه یرک‬
‫نس هستند و به یک اص از یحاظ میقد و توید برمییردند‪.‬‬

‫وقتی نورا ارزشری میآیرد‪ ،‬در آن صرورت مییویرد‪« :‬أخ یرک فری ایردین أو نظیرر یرک فری ایگلر »‪ ،‬امرا وقتری نورا فرهنوری و‬
‫ارزشی را نداشته باشیم و مفهوم اگوت را به معنای طبیعی و قهری و تکوینی بگواهیم به کار ببریم‪ ،‬این مراتب تشرکیکی قابر‬
‫اطق است‪ ،‬حتی در آن مرتبه عاییره کره همره اینهرا اگروت دارنرد‪ ،‬ویرو هریچ نسربت اعتقرادی و فکرری هرم ندارنرد‪ ،‬حتری یراهی‬
‫دشمنی هم دارند‪ ،‬آیات متعدد قررآن کره مییویرد‪َ ﴿ :‬و إِیرى عراد أَگرا ُه ْم هُرودا﴾[ٖ]‪ ،‬بررای اینکره همره اینهرا از یرک قبیلره و عشریر‬
‫بودنررد‪ ،‬از یررک منطقرره جؽرافیررایی بودنررد‪ ،‬حضرررات پیررامبران مییوینررد‪ :‬برررادران ایررن اقرروام هسررتند‪ ،‬درصررورتیکه هرریچ نسرربت‬
‫فرهنورری برراهم ندارنررد و هرریچ نسرربت اعتقررادی و ارزشرری بررا یکرردیور ندارنررد‪ ،‬ایررن نشرراندهند کرراربرد اگرروت برره معنررای طبیعرری و‬
‫تکوینی در ابعاد وسیعتر از گانواد کوچک هستند‪.‬‬

‫ٕ‪4‬‬
‫اقسام اخوت فرهنگی‬

‫در قسم دومی که اگوتهای فرهنوی باشد‪ ،‬از منظر قرآنی به اگوت ارزشی و ؼیر ارزشی تقسریم میشرود‪ ،‬بررای اینکره قررآن‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾[‪ ]4‬دارد‪ ،‬یک کاربرد دیور هم می آیه ﴿إِنَّ ْای ُم َب نرذ َ‬
‫رین كرا ُنوا‬ ‫دو کاربرد در اگوان دارد‪ ،‬یک کاربردی می ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫إل ْگروان ِِه ْم َهلُر َّم إِیَیْنرا﴾[‪ ]7‬دارد‪ ،‬حردود د مرورد اسرتعما‬ ‫وان ای َّشیاطین﴾[‪ ]5‬یرا ﴿ َو إِ ْگروا ُن ُه ْم َیمُردو َن ُه ْم فر ای َؽر ﴾[‪ ]6‬یرا ﴿ َو ْایقرائ َ‬
‫ِلین ِ ِ‬ ‫إِ ْگ َ‬
‫اگوت در قرآن هست‪ ،‬اگوت فرهنوی است‪ ،‬بریشت به یک امر اعتقادی و اگققی و فکری است‪ ،‬امرا نره از نروع میبرت‪ ،‬میر‬
‫قابلین﴾[‪ ،]8‬از قبی ارزشی میبت نیست‪ ،‬بلکه اگوت فرهنوی از نوع منفی اسرت‪﴿ ،‬إِنَّ‬ ‫إ ّنما ایمإمنون إگوة‪﴿ ،‬إِ ْگوانا َعلى ُسرُر ُم َت ِ‬
‫وان ای َّشیاطین﴾‪ ،‬مبذر و شیطان با هم اگوان هستند‪ ،‬برای اینکه در یک اص اگققی و یک سبک زندیی ضد‬ ‫ْای ُم َب نذ َ‬
‫رین كا ُنوا إِ ْگ َ‬
‫دارند‪.‬‬ ‫اگققی اشترا‬

‫آیه ٕٕٓ سور اعراؾ فرمودند‪َ ﴿ :‬و إِ ْگوا ُن ُه ْم َیمُدو َن ُه ْم ف ای َؽ ﴾‪ ،‬برادران آنها‪ ،‬آنها را به سمت ضقیت و یمراهی میکشانند‪،‬‬
‫یمرا کنندیان و یمرا شوندیان و رفقا و صاحبان یک مسیر ؼلط و افکار باطلی هستند‪.‬‬

‫إل ْگوان ِِه ْم َهلُ َّم إِیَیْنا﴾‪ ،‬این هرم مربروط بره منرافقین در جنگهرا هسرت‪ ،‬آیراتی در مرورد اگروت فرهنوری و ؼیرطبیعری از‬ ‫﴿ َو ْایقائ َ‬
‫ِلین ِ ِ‬
‫نوع منفی به کار رفته است‪ ،‬هم در مورد کفار و مشرکین هست‪ ،‬هم در مورد منافقین هست‪.‬‬

‫اخوت تکوینی و فرهنگی در قرآن‬

‫در قرآن هم اگوت بره معنرای طبیعری بره کرار رفتره اسرت‪ ،‬میر اخ و اگرت کره در آیرات مگتلرؾ ذکرر شرد اسرت‪ ،‬مریق در مرورد‬
‫برادران حضرت یوسؾ علیهایسقم آمد است که ایرن واژ و مفهروم او و طبیعری و تکروینی بره کرار رفتره اسرت‪ ،‬هرم اگرو بره‬
‫معنای فرهنوی که ؼیر تکوینی و ؼیرطبیعی است‪ ،‬به کار رفته است‪ ،‬در این بگش هم در هر دو شراگه میبرت و منفری بره کرار‬
‫رفته است‪ ،‬میبت می ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾‪ ،‬منفری میر ﴿ َو إِ ْگروا ُن ُه ْم َیمُردو َن ُه ْم فر ای َؽر ﴾‪ ،‬ایرن چنرد نروع اگروت در ادبیرات عررب‬
‫وجود دارد و قرآن کریم هم آنها را استعما کرد است‪.‬‬

‫این اگوتها که از نوع فرهنوی میبت آن هست‪ ،‬هم در دنیا به کار رفته است و هم اینکه ایرن اگروت بازترابی دارد کره گرود را‬
‫در عایم آگرت گودش را نشان میدهد‪ ،‬ازیرکطرؾ مییویرد‪ :‬اگوتهرا و پیونردهای دنیرایی‪ ،‬وقتری ریشره در اعتقراد پیردا نکنرد‪،‬‬
‫قطع میشود و بیارزش میشرود‪َ ﴿ ،‬فرق أَ ْن َ‬
‫سراب َبیْر َن ُه ْم َی ْو َمئِرذ﴾[‪ ،]9‬انسراب قطرع میشرود‪ ،‬آیرات متعردد اسرت کره دوسرتی و نسرب و‬
‫برادری و گواهری قطع میشرود‪ ،‬از طررؾ دیورر هرم اگوتهرای میبرت ایمرانی براقی میمانرد‪ ،‬مریق در مرورد بهشرت در سرور‬
‫قابلین﴾‪ ،‬اگروت ایمرانی در بهشرت بره آن‬‫ور ِه ْم ِمنْ ؼِ إِ ْگوانا َعلى ُسرُر ُم َت ِ‬
‫ص ُد ِ‬
‫ُ‬ ‫حجر آیه ‪ 47‬اینطور میفرمایند‪َ ﴿ :‬و َن َزعْ نا ما ف‬
‫صورت تجلی پیدا می کند که به اوج به آن صورت میرسد‪.‬‬

‫اگوت که مشارکت در اص یا مبنای واحدی است و مفهوم کلی است‪ ،‬یاهی آن اص و مبنا یک امر تکوینی از قبیر والدت و‬
‫رضاع و همجواری و مصاحبت و بودن در یک جؽرافیای مشگص‪ ،‬مسائ تکوین اسرت کره امرور مگتلرؾ اسرت‪ ،‬ایرن قسرم او‬
‫است‪.‬‬

‫قسم دوم؛ اگوتهای بر مبنای فکر و اعتقاد و اگرق و سربک زنردیی و امیرایهم اسرت‪ ،‬اگروت او انرواعی دارد کره بره بعضری‬
‫اشرار شرد‪ ،‬همینطررور در اگوتهرای والدی‪ ،‬مراتررب دارد کره از اگوتهررای گیلری نزدیرک گررانواد کوچرک شررروع میشرود تررا‬
‫اگوت بشری که همه بشر یک اگوت به معنای عام دارند‪ ،‬این در تعدد کاربردهای اگوت در قسم او و مراتب داشتن است‪.‬‬

‫در قسم دوم هم از دیدیا های مگتلؾ تعدد دارد که میبت و منفی دارد‪ ،‬قرآن هم میبت و هم منفری را ذکرر کررد اسرت‪ ،‬همچنرین‬
‫در قسم دوم هم دنیوی و هم اگروی داریم که آن شک تجلی پیدا می کند‪.‬‬

‫معموال مشتر یفظی میییریم‪ ،‬اما اینجا ممکن است کسی مشتر معنوی هم بویررد‪ ،‬بوویرد‪ :‬اگروت یعنری ایمشرارک‪ ،‬أشرگاص‬
‫فی أص واحد‪ ،‬یک کاربرد مشارکت‪ ،‬اصر واحرد اسرت‪ ،‬یراهی طبیعری و یراهی فرهنوری اسرت‪ ،‬دو قسرم میشرود‪ ،‬اصر واحرد‬
‫میشود طبیعی محدود یرفته بشود‪ ،‬هم میشود گیلی موسع یرفت‪.‬‬

‫در طرؾ فرهنویش‪ ،‬اص واحد را میتوان یک امر میبت یرفت و میتوان امور منفی یرفت‪ ،‬ممکن است کسی بوویرد‪ :‬اینجرا‬
‫معنای مشتر معنوی شد است‪ ،‬تعدد اشترا یفظی هم نیست‪.‬‬

‫ٖ‪4‬‬
‫اخوت در لغتشناسی‬

‫بهعبارتدیور؛ تعدد معانی که در این تقسیم نشان دادیم‪ ،‬ازنظر یؽتشناسی سه تفسیر برای آن میتوان ذکر کرد‪:‬‬

‫ٔ – یک معنای حقیقی اصلی داریم که عبارت است از اگوت والدی‪ ،‬بقیه همه مجاز هستند‪.‬‬

‫یفظرری چنرردمعنا اسررت‪ ،‬اگرروت والدی‪ ،‬اگرروت رضرراعی‪ ،‬اگرروت ایمررانی‪ ،‬اگرروت شرریطانی و‬ ‫ٕ – بورروییم‪ :‬اینهررا برره نحررو مشررتر‬
‫امیایهم‪.‬‬

‫ٖ – اگوت مشتر معنوی است‪ ،‬یک معنای واحد جامعی دارد که مشارکت أشگاص فی أص و مبنری واحرد‪ ،‬ایرن معنرای عرام‬
‫مشتر تطبی داد میشود بر موارد مگتلؾ بر اساس اینکه آن اصر مشرتر را پردر و مرادر بویریرد‪ ،‬شریر گروردن بویریرد‪،‬‬
‫زیست در یک جؽرافیای معین و واحد بویرید یا انتصاب به یک قرینه بویرید‪ ،‬انتصاب به یک پدر و مادر می حضررت آدم و‬
‫حوا بویرید‪ ،‬تفاوت در اینجا به این صورت است که اص را چه چیز قرار بدهیم‪ ،‬همه تطبیقات و مصادی آن معنرای مشرتر‬
‫معنوی میشود‪ ،‬یا اینکه اص را شما اسقم‪ ،‬ایمان و امیایهم بویرید‪.‬‬

‫در اینجا بعید نیست که مشتر معنوی بویریم‪ ،‬علیرؼم اینکه مرا بهسرادیی مشرتر های یفظری را مشرتر معنروی نمیییرریم‪،‬‬
‫بارها بحث کردیم با یک نکات جدی و دقیقی که برگری تقشهرا بررای اینکره فروری مشرتر های یفظری را بره مشرتر معنروی‬
‫بریردانیم‪ ،‬قبو نداریم‪ ،‬از قبی آنچه در کتاب ایتحقی فی کلمات ایقرآن جناب مصطفوی ذکر شد اسرت‪ ،‬امرا اینجرا بعیرد نیسرت‬
‫که مشتر معنوی یرفته بشود‪.‬‬

‫اخوت فرهنگی و مثبت‬

‫نکته ششم این است که اگوت فرهنوری و میبرت آن‪ ،‬میتوانرد در مقرام تئروری‪ ،‬درجرات و مراتبری داشرته باشرد کره بعضری از آن‬
‫ممکن است بووییم‪ :‬کاربرد اسقمی و دینی نردارد‪ ،‬امرا تعردادی از آنهرا هرم دارد‪ ،‬وقتری اگروت را برر مبنرای عقیرد و اگرق و‬
‫امور دینی میبت تفسیر میکنیم‪ ،‬در تصویر میشود حداق این مراتب تشکیکی که عرض میکنم‪ ،‬برایش فرض کرد‪:‬‬

‫ٔ – اگوت دینی فراتر از اسقم قائ بشویم‪ ،‬بووییم‪ :‬صاحبان ادیان یا حداق ادیان توحیدی و ابراهیمی یک نوع اص مشتر‬
‫دارند که یک نوع اگوتی میشود برای آن فرض کرد‪ ،‬این کاربرد قرآنی ندارد‪ ،‬قرآن تؤکید دارد که مررز اسرقم از ؼیرر اسرقم‬
‫جدا بماند‪ ،‬حتی با آنهایی که نوعی اعتقرادات هرم دارنرد‪ ،‬امرا در مقرام اسرتعما و ترؤییر یؽروی امکران دارد‪ ،‬آنهرایی کره بره یرک‬
‫اصو اعتقادی کقن و مشتر ادیان دارند‪ ،‬یک نوع اگوت دینی فرامذهبی قائ هستند‪ ،‬این مقصود ما نیست‪ ،‬مراترب دیورری‬
‫هست که اینها کاربرد دارد‪.‬‬

‫ٕ – اگوت اسقمی به معنای عام‪ ،‬همه آنهایی که تحت پوشش اسقم هستند‪ ،‬یک نوع اگوت دارند‪ ،‬این نروع کموبریش کراربرد‬
‫روایی دارد‪ ،‬در روایات یاهی اگوت به مفهروم تقریبری و فرامرذهبی اسرقمی بره کرار رفتره اسرت‪ ،‬ممکرن اسرت «إ ّنمرا ایمإمنرون‬
‫إگو » را کسی اینطور معنا بکند‪.‬‬

‫ٖ – در همرران نوررا اسررقمی‪ ،‬برردون اینکرره نوررا مررذهبی و شرریعی و ؼیررر شرریعی را دگایررت برردهیم‪ ،‬مییرروییم‪ :‬گررود مسررلمانان بررا‬
‫قطعنظر از اعتقادات مذهبی به معنای شیعه و ؼیر شیعه‪ ،‬بووییم‪ :‬مناف و ؼیر منافقشان و پای بند و ؼیر پای بندشان فر می‬
‫کند‪ ،‬آن مسلمانانی که یک نوعی از پای بندی و تقید دارند و از یک اعتقاد اصیلی برگوردار هستند ‪ -‬یعنی نفا ندارنرد ‪ -‬آنهرا‬
‫یک درجه قویتر از اگوت دارند که بین آنها و مسلمانان ضعیؾ ایعقید اگوتی نیست‪.‬‬

‫‪ – 4‬اگوت ایمانی به معنای اگوت شیعی هست‪ ،‬اگوت مإمنان به اه بیت علیهمایسقم که اگوت به ایرن معنرا در روایرات زیراد‬
‫به کار رفته است‪.‬‬

‫‪ – 5‬اگوت کسانی که پای بندی بیشتری دارند و مقید به آداب و اصو هستند‪ ،‬یاهی روایات به این نوع اشار دارد‪.‬‬

‫‪ – 6‬اگوت یعنی صداقت‪ ،‬دوستیهای نزدیرک بره هرم اینکره چنرد نفرر رفیر هسرتند‪ ،‬مصراحبان در امرور زیرادی ازنظرر فکرری‪،‬‬
‫سلیقهای‪ ،‬عاطفی و امیایهم مشارکت بیشتر دارند‪ ،‬یاهی هم اگوت در این دائر به کرار مریرود‪ ،‬ایبتره بیشرتر صرداقت و امیرایهم‬
‫در روایات ذکر شد است‪ ،‬یاهی هم واژ اگوت در همین دائر رفقا به کار میرود‪.‬‬

‫‪44‬‬
‫‪ – 7‬اگوت به معنای عقد األگو است‪ ،‬آنهم یک پایوا اعتقادی و اگققی مهمی دارد‪.‬‬

‫ترویج عقد اگوت به دست پیامبر اکرم صلیهللا علیه و آیه و سلّم‬

‫طب بعضی از روایاتی که در شؤن نزو آمد است‪ ،‬ذکر شد که وقتی ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون إِ ْگ َروة﴾ نراز شرد‪ ،‬پیرامبر عقرد اگروت را‬
‫رایج کرد و بین اصحاب عقد اگوت منعقدشد ‪ ،‬ازجمله اینکه بین گودشان و امیرایمإمنین علیهایسقم عقد اگوت جراری کردنرد‪،‬‬
‫این اگوت گاص ایگاص است‪.‬‬

‫در پیرو آیه ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬


‫ون إِ ْگ َوة﴾ که پیامبر عقد اگوت را انجرام داد‪ ،‬اینطرور نیسرت کره ایرن آیره مربروط بره عقرد اگروت گراص‬
‫ایگاص است‪ ،‬بلکه این هم یک سطح راقری آن اسرت کره پیرامبر آن را اجررا کردنرد‪ ،‬ازجملره در عیرد ؼردیر ایرن را انجرام دادنرد‪،‬‬
‫ظاهرا عقد اگوت میان پیامبر و علی علیهایسقم در مواضع مگتلؾ تعدد داشته است‪ ،‬وقت نزو ایرن آیره هرم برود اسرت‪ ،‬طبر‬
‫بعضی از شؤن نزو هایی که ذکر شد است‪.‬‬

‫اما آنچه مستفاد از روایات است‪ ،‬این است که این عقد و پیمان اگوت که منعقد میشرود‪ ،‬حقرو ویرژ ای مریآورد‪ ،‬دستبهدسرت‬
‫هم میدهند و آن صیؽه اگوت را میگوانند‪ ،‬چند نوع ایرر دارد‪ ،‬یکری اینکره وظرایؾ متقابلشران تشردید میشرود‪ ،‬یکری دیورر ایرن‬
‫است که آیاری هم در آگرت دارد‪ ،‬یعنی یک نوع ح شفاعت به آنها میدهند‪.‬‬

‫«إ ّنما ایمإمنون إگو » سطوح عام را مییوید‪ ،‬سطوح عام میانی که مردد بین چندمعنا بود که قبق عرض کردیم‪.‬‬

‫اگوت اسرقمی را مییویرد یرا نروعی از اگروت اسرقمی یرا اگروت ایمرانی بره معنرای گراص مییویرد‪ ،‬ایرن همران اگتقفری برو در‬
‫بحثهای قبلی به آن اشار کردیم‪ ،‬درعینحا یک سطوح باالتر یا پایینتر اگوتی که در این آیه هست و اگص هرم وجرود دارد‬
‫که بهاجما به آنها اشار شد‪.‬‬

‫نکته دیور این است که در قررآن ترزاحم اگوتهرای طبیعری و تکروینی و قهرری برا اگوتهرای انتگرابی و ایمرانی یرک اصر مهرم‬
‫است‪ ،‬اگوتی ایمانی بایستی چنان استحکام پیدا بکند که ایر جایی تزاحم پیردا کررد‪ ،‬برر آن اگوتهرای طبیعری ؼلبره داشرته باشرد‪،‬‬
‫در شرایطی که تزاحم ندارد‪ ،‬اسقم اگوتهرای طبیعری نرهتنها قبرو دارد‪ ،‬بلکره برر آنهرا تؤکیرد دارد‪ ،‬آنهمره حر بررای اگرو و‬
‫اگوات طبیعی و تکوینی ذکر کرد است‪ ،‬اما ایر اگوت طبیعی با اگوت ایمانی تزاحم پیدا کرد‪ ،‬ترزاحم ایمرانی مقردم اسرت‪ ،‬ایرن‬
‫از نشانههای ایمان است‪ ،‬علری علیهایسرقم میفرماینرد‪« :‬ک ّنرا فری أهر رسرو هللا نقتر آبائنرا و أبنائنرا و إگواننرا»[ٓٔ]‪ ،‬مرا چنران‬
‫ایمانی داشتیم که در عهد رسو گدا بر روی اقربا و اگوان و آباء برای رضای گدا شمشیر میکشیدیم‪.‬‬

‫پیوندهای اگوت نسربت بره تکریمری کره قسرم او برود‪ ،‬برا پیونردهای اگروت ایمرانی و اسرقمی میبرت کره در قسرم دوم برود‪ ،‬یراهی‬
‫هماهنگ در یک گط است‪ ،‬اسقم آنها را تؤکید می کند‪ ،‬اما یاهی زاویه پیدا می کند‪ ،‬اسقم بر حسب شرایط مگتلرؾ مییویرد‪:‬‬
‫باید شما ایمانی و اسقمی را بر طبیعی مقدم بدارید‪.‬‬

‫ِنین ا ْق َت َتلُروا َفؤَصْ رلِحُوا َب ْی َنهُمرا﴾‪ ،‬در‬


‫ِرن ْایم ُْرإم َ‬ ‫در سور حجرات آیه ‪ 9‬میفرمایند‪ :‬این دو یرو که با همه جنویدند‪َ ﴿ ،‬و إِنْ طا ِئ َف ِ‬
‫تان م َ‬
‫آیه بعد ترقی می کند و میفرمایند‪َ ﴿ :‬فؤَصْ لِحُوا َبی َْن أَ َگ َو ْی ُكم﴾‪ ،‬اینها برادران هستند‪ ،‬برای اینکه از یحاظ اعتقادی و امیرایهم اصر‬
‫مشتر دارند‪ ،‬بعد میفرمایند‪ :‬اگوت آیراری دارد‪ ،‬یکری ایرن اسرت کره ﴿ َفؤَصْ رلِحُوا َبری َْن أَ َگ َرو ْی ُكم﴾‪ ،‬یکری بره سرمت ؼیبرت میآیرد و‬
‫مییوید‪﴿ :‬أَ ُیحِب أَ َح ُد ُك ْم أَنْ َیؤْ ُك َ یَحْ َم أَگی ِه َمیْتا َف َك ِرهْ ُتمُو ُ﴾[ٔٔ]‪ ،‬اگوت اینقدر زیاد اسرت کره ایرر ؼیبرتش بکنرد‪ ،‬یویرا یوشرت او‬
‫را میگورد‪.‬‬

‫شعُوبا َو َقبائِر ﴾[ٕٔ]‪ ،‬وقتری بره قطرعنظر از بحرث ایمرانی میرسرد‪ ،‬میفرماینرد‪﴿ :‬إِ َّنرا َگلَ ْقنرا ُك ْم ِمرنْ‬ ‫آیه بعدی میفرمایند‪َ ﴿ :‬ج َع ْلنا ُك ْم ُ‬
‫شعُوبا َو َقبا ِئ ﴾‪ ،‬وقتی در حوز ایمانی میفرماید‪ :‬بین مسلمانان و مإمنان اصقح بدهید‪ ،‬اینها را بره حرد‬ ‫َذ َكر َو أ ُ ْنیى َو َج َع ْلنا ُك ْم ُ‬
‫اگوت می رساند‪ ،‬بعد میفرماید‪﴿ :‬أَ ُیحِب أَ َح ُد ُك ْم أَنْ َیؤْ ُكر َ یَحْ ر َم أَگیر ِه﴾‪ ،‬بعرد میفرماینرد‪﴿ :‬یرا أَی َهرا ای َّنراس﴾‪ ،‬آنجرایی کره مرا مییروییم‬
‫میشود به آنها برادر یفت‪ ،‬قرآن ذکر می کند که ﴿إِ َّنا َگلَ ْقنا ُك ْم ِمنْ َذ َكر َو أ ُ ْنیرى َو َج َع ْلنرا ُك ْم ُ‬
‫شرعُوبا َو َقبائِر ﴾‪﴿ ،‬إِنَّ أَ ْك َرر َم ُك ْم عِ ْنردَ َّ ِ‬
‫هللا‬
‫أَ ْتقا ُكم﴾‪.‬‬

‫[ٔ] ‪ -‬سور مبارکه حجرات‪ ،‬آیه ٓٔ‬

‫‪45‬‬
‫[ٕ] ‪ -‬سور مبارکه اعراؾ‪ ،‬آیه ‪65‬‬

‫[ٖ] ‪ -‬سور مبارکه اعراؾ‪ ،‬آیه ‪.65‬‬

‫[‪ - ]4‬سور حجرات‪ ،‬آیه ٓٔ‪.‬‬

‫[‪ - ]5‬سور اسراء‪ ،‬آیه ‪.ٕ7‬‬

‫[‪ - ]6‬سور اعراؾ‪ ،‬آیه ٕٕٓ‪.‬‬

‫[‪ - ]7‬سور احزاب‪ ،‬آیه ‪.ٔ8‬‬

‫[‪ - ]8‬سور حجر‪ ،‬آیه ‪.47‬‬

‫[‪ - ]9‬سور مبارکه مإمنون‪ ،‬آیه ٔٓٔ‪.‬‬

‫[ٓٔ] ‪ -‬منهاج ایبراع‪ ،‬ف شرح نهج ایبقؼ‪( ،‬گوئى)‪ ،‬ج‪ ،4‬ص‪.ٖٕ9 :‬‬

‫[ٔٔ] ‪ -‬سور حجرات‪ ،‬آیه ٕٔ‬

‫[ٕٔ] ‪ -‬سور حجرات‪ ،‬آیه ٖٔ‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪ /‬حب و بغض‪ /‬جلسه ‪04‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫خبریه یا انشائی بودن آیه‬

‫بحث دیور این است که ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬


‫رون إِ ْگ َروة﴾[ٔ] برهعنوان یرک یرزار گبرری اسرت‪ ،‬جملره گبریره مإکرد یرا جملرهای کره حراوی‬
‫حصر است‪ ،‬میباشد‪.‬‬

‫﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬


‫ون إِ ْگ َوة﴾ یک جمله گبریه است‪ ،‬ایمإمنون مبتدا‪ ،‬إگو گبر آن است‪ ،‬سإا در اینجا این است کره ایرن جملره کره در‬
‫ابتدا گبریه به کار میآید‪ ،‬واقعا در مقام گبر و اگباریت است یا اینکه ظاهرش جمله گبریره اسرت‪ ،‬جملره گبریره در مقرام انشراء‬
‫است؟ هذا ایجمل‪ ،‬جمل‪ ،‬اگباریه یا جمل‪ ،‬گبریهای که در مقام انشاء است‪.‬‬

‫بهعبارتدیور؛ این جمله گبریه از یحاظ مراد جدی هم در مقام اگبار است یا اینکه جمله گبریه در مقام انشاء است؟‬

‫ایر جمله گبریه در مقام انشاء برود کره بحیری در آن نیسرت‪ ،‬ایرر جملره گبریره کره در مقرام اگبرار اسرت‪ ،‬در ایرن صرورت سرإا‬
‫دومی هست که بیان میکنیم‪.‬‬

‫علت این سإا این است که چون همه ما در مفاد روایات در مجموعه آیات و روایات بارها مواجه بود ایم با جملههای بهظاهر‬
‫گبریره کره در مقرام انشرراء برود اسرت‪ ،‬آنقرردر ایرن شریوع دارد کره در بحررث اوامرر موردتوجره قراریرفترره اسرت و یفتره میشررود‪:‬‬
‫جملههای گبریه می امر در مقام انشاء دا بر وجوب هستند‪ ،‬بلکه بنا بر برگی از نظرها آکد است‪ ،‬ما در آکدیت تفصری قائر‬
‫هستیم‪ ،‬ازجمله نمونههایش اینکه وقتری در روایرات مییویرد‪ :‬وظیفره ایرن فررد چیسرت؟ مییویرد‪ :‬یؽتسر ‪ ،‬یصرلی و امیرایهم‪ ،‬همره‬
‫اینهرا جملررههای گبریرره اسررت کرره فعر ماضرری در آنهررا برره کرار میبرنررد‪ ،‬درحاییکرره نمیگواهررد بوویررد کرره ایررن کررار را میکنررد‪،‬‬
‫نمیگواهد گبر بدهد‪ ،‬کر جملره میگواهرد بوویرد‪ :‬إؼتسر ‪ُ ،‬کر ‪ ،‬إشررب‪ ،‬ایرن جملره در مقرام بعرث اسرت‪ ،‬در مقرام زجرر و انشراء‬
‫است‪ ،‬از این موارد زیاد هست و ما با آن مواجه هستیم‪ ،‬جملههای گبریه در مقام انشاء ایر نووییم در دالیتش بر بعرث و زجرر‬
‫و وجوب و حرمت آکد است‪ ،‬الاقلش این است که می امرونهی است‪.‬‬

‫ممکن است در برگی از آیات هم باشد‪ ،‬الاق به شک احتمایی بعضی در میر ﴿ال إِ ْكررا َ فِر ایر ندین﴾[ٕ] مییوینرد‪ :‬اکررا نکنیرد‪،‬‬
‫ِدات یُرْ ضِ عْ َن أَ ْوال َدهُن﴾[ٖ] قطعی است که در مقام انشاء است‪.‬‬
‫آیه ﴿ َو ْایوای ُ‬

‫‪46‬‬
‫آیه که میفرماید‪﴿ :‬إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾‪ ،‬آیا میگواهد بووید‪ :‬برادر باشید‪ ،‬رعایت برادری بکنید یرا اینکره همران امرر تکروینی و‬
‫اگباری را بیان میکند؟‬

‫طبعا در پاسخ به این سإا این است که اص را در جملههای گبریه‪ ،‬اگباری بودن است‪ّ ،‬إال أن تقوم قرین‪ ،‬علری گقفره‪ ،‬آنکره‬
‫در روایات یؽتس ‪ ،‬یصلی و امیایهم را حم بر گبر در مقام انشاء میکنیم‪ ،‬برای اینکره گبرری برودنش گیلری معقرو نیسرت‪ ،‬از‬
‫امام سإا میکند که با این وضعیت چهکار بکنم؟ امام میفرمایند‪ :‬یؽتس ‪ ،‬بعید اسرت کره بوروییم امرام میگواهرد گبرر بدهرد‪ ،‬یرذا‬
‫همه مییویند که امام در حا امرونهی است‪.‬‬

‫بنابراین یک قرینره واضرحهای بایرد باشرد ترا جملره از آن بافرت وضعشرد بررای آن‪ ،‬بره یرک مفهروم دیورری بریردانرد‪ ،‬اصر در‬
‫جملهها گبریه بودن است و اص در اگبار و در جملهها هم این اسرت کره تطراب برین داعری جرد و اسرتعما اسرت‪ ،‬مرا دو اصر‬
‫داریم‪.‬‬

‫اصل در جمالت‬

‫اص در هر جملهای این است که به همان شکلی که وضعشد برای آن رعایت بشود‪ ،‬یعنی اص در جملههای گبریه این است‬
‫که در مقام استعما ‪ ،‬گبری است‪ ،‬کما اینکه اص در امرونهی این است که در مقام استعما انشائی است‪.‬‬

‫اص دوم این است که این گبری که استعما در گبر شد ‪ ،‬داعی ِجر ّد او هرم همرین اسرت یرا داعری ِجردّش چیرزی دیورری اسرت‪،‬‬
‫اص این است که تطاب است‪ ،‬ایتطاب بین اإلرادة اإلستعماییه و اإلرادة ایجدیّه‪.‬‬

‫استعمال جمله خبریه در انشاء‬

‫یذا وقتی مییوییم‪ :‬جمله گبریه در انشاء به کار رفته است‪ ،‬دو یونه میشود تفسیر کرد‪:‬‬

‫ٔ – مجازا در مقام اراد استعماییه این جمله یعنی بعث و زجر‪ ،‬کاربرد استعمایش در بعث و زجر است‪.‬‬

‫ٕ – در مقام اراد استعمایی در حایت گبری استعما شد است‪ ،‬اما داعی او و اراد ِجدّیه او همان بعث است‪.‬‬

‫اینکه کسی در جمله «إ ّنما ایمإمنون إگو » یا هر جملهای دیور بووید‪ :‬در بعث و انشاء به کار رفته است‪ ،‬دو تفصی دارد‪:‬‬

‫ٔ – مجازا در آن بعث و انشاء به کار رفته است‪.‬‬

‫ٕ ‪ -‬در همان معنای موضوعیهاش استعما شد است‪ ،‬اما اراد جدیهاش این نیست‪ ،‬چیزی دیور است‪.‬‬

‫خالف اصل بودن حمل یک جمله خبریه بر انشاء و بعث و زجر‬

‫حم یک جمله گبریه بر انشاء و بعث و زجر گقؾ اص است‪ ،‬در هر دو تقریری که بیان میکنیم‪ ،‬گقؾ اص است‪:‬‬

‫ٔ – تقریب او این است که بووید‪ :‬مفهوم این جمله گبرر نیسرت‪ ،‬بلکره َبعرث اسرت‪ ،‬می اینکره مییروییم‪ :‬مفهروم کلمره مفررد أسرد‬
‫شیر نیست‪ ،‬بلکه رج شجاع است‪ ،‬ایر بگواهد بووید که مجازا جملره گبریره در انشراء بره کرار رفتره اسرت‪ ،‬ایرن گرقؾ اصرای‪،‬‬
‫ایحقیقه است‪ ،‬اصای‪ ،‬ایحقیقه مییوید‪ :‬این در معنای حقیقی گرودش کره گبرر اسرت‪ ،‬بره کرار رفتره اسرت‪ ،‬در مجراز بره کرار نرفتره‬
‫است که انشاء باشد‪.‬‬

‫تقریر دوم این است که این جمله از یحراظ کراربرد اسرتعمایی‪ ،‬گبرر؛ مسرتعم فیه آن اسرت‪ ،‬منتهری داعری ِجردش یرکچیز دیورری‬
‫است‪ ،‬می ﴿ َفؤْ ُتوا ِبس َ‬
‫ُورة ِمنْ م ِْیلِ ِه﴾[‪ ،]4‬استعما فؤتوا در امر است‪ ،‬منتهی انویرز او ایرن اسرت کره او را تعجیرز بکنرد‪ ،‬آن داعری‬
‫است که در کفایه ذکر شد است‪.‬‬

‫‪47‬‬
‫تقریب دوم این است که بووییم‪ :‬جملههای گبریه می یؽتس یا یصلی و امیایهم که در مقام انشاء هستند‪ ،‬مجازا در انشاء به کار‬
‫نرفته است‪ ،‬بلکه حقیقتا در انشاء به کار رفتره اسرت‪ ،‬منتهری انویرز او انشراء اسرت‪ ،‬گبرر نیسرت‪ ،‬داعریاش و اراد جن دیرهاش آن‬
‫است‪ ،‬این تقریب هم گقؾ اص است‪ ،‬گقؾ اص عققیی که مییوید‪ :‬إراد استعماییه و جدّیه تطاب دارنرد‪ ،‬اصر ایرن اسرت‬
‫که همانی که مراد مستعم فیهاش است‪ ،‬مراد جدیّهاش هم همین است‪ ،‬چیزی دیوری نیست‪.‬‬

‫بنابراین احتما دوم که کسی بووید‪﴿ :‬إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾‪ ،‬جمله گبریه کام نیست‪ ،‬این جمله در مقام انشاء به کار رفته است‪،‬‬
‫در مقام اگبار به کار نرفته است‪ ،‬این بحث دو تقریب دارد‪:‬‬

‫ٔ – تقریب او اینکه بووییم‪ :‬این جمله در معنای مجازی انشاء استعما شد است‪ ،‬این إلصای‪ ،‬ایحقیقه رد میشود‪.‬‬

‫ٕ – تقریرب دوم ایرن اسرت کرره اسرتعما در گبرر شررد اسرت‪ ،‬امرا انویرز و داعرری و اراد جدیرهاش انشراء اسررت‪ ،‬ایرن هرم درسررت‬
‫نیست؛ إلصای‪ ،‬ایتطاب برین اإلرادة اإلسرتعماییه و اإلرادة ایجدیّره‪ ،‬اصر ایرن اسرت کره داعری و اراد جردی هرر جملرهای‪ ،‬مطراب‬
‫ظاهر مستعم فیهاش است‪.‬‬

‫اینطور سإا مطرح شد که ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬


‫ون إِ ْگ َوة﴾ از آن جملرههای گبریرهای اسرت کره واقعرا در مقرام اگبرار اسرت یرا ایرن جملره‬
‫گبریهای است که از آن انشاء فهمید میشود؟‬

‫تصاویر استعمال در خبر و انگیزه انشائیه‬

‫یفته میشود‪ :‬احتما دوم دو تصویر دارد‪:‬‬

‫ٔ – تصویر اویش این است که مجازا در انشاء به کار برود‪ ،‬این إلصای‪ ،‬ایحقیقه نفی و رد میشود‪.‬‬

‫ٕ – تقریب دوم احتما دوم این است که در اگبار به کار رفته است‪ ،‬اما داعی ِجدش انشاء است‪ ،‬این هرم إلصرای‪ ،‬ایتطراب برین‬
‫اإلرادة اإلستعماییه و ای ِجدیه رد میشود‪ ،‬ازاینجهت ما همیشه در جملههای گبریه بره گراطر همرین دو اصر بایرد بوروییم‪ :‬واقعرا‬
‫اگبار میدهد‪ ،‬مور اینکه قرینه عامه یا گاصهای یا یبیه یا یفظیه ای باشد که بووید این مجاز است یا قرینهای بووید‪ :‬این مجاز‬
‫نیست‪ ،‬اما داعی استعمایش فر میکند که تقریب دوم بود‪ ،‬در اینجا ظاهرا اینطور مسئلهای در کار نباشد‪.‬‬

‫پس سإا او این بود که «إ ّنما ایمإمنون إگو » جمله جدی اگباری است یا در مقام انشاء اسرت‪ ،‬یفتریم دو تصرویر دارد و هرر‬
‫دو گقؾ اص است‪ ،‬قرینهای هم نداریم‪ ،‬مور اینکه قرائنی برای اویی وجود داشته باشد‪.‬‬

‫یررذا مییرروییم‪﴿ :‬إِ َّن َمررا ْایم ُْإ ِم ُنر َ‬


‫رون إِ ْگر َروة﴾ حمر بررر ظرراهر مرریکنیم‪ ،‬یعنرری جملرره گبریرره اسررت‪ ،‬یررک توصرریؾ اسررت کرره برره یررک اصر‬
‫مشترکی میرسند‪ ،‬درواقع گبر میدهد‪ ،‬مییوید‪ :‬وصؾ و مشعر به علیّت است‪.‬‬

‫مییوید‪ :‬ایرن مإمنران اگروتی دارنرد برر پایره اینکره یرک اصر مشرتر ایمرانی دارنرد‪ ،‬ایرن گبرر میدهرد‪ ،‬ایبتره گبرر از یرک امرر‬
‫فرهنوی‪ ،‬اعتقادی و امیایهم میدهد‪ ،‬مییوید‪ :‬اینها اشترا در یک اص اعتقادی دارند‪.‬‬

‫خبری و إنشائی بودن یک جمله‬

‫نکته دیور این است که یک فرض دیوری هم داریم که بووییم‪ :‬یک جمله درآنواحد‪ ،‬هم گبرری اسرت و هرم إنشرائی اسرت‪ ،‬ایرن‬
‫امکان عقلی دارد‪ ،‬هیچ اشکایی ندارد‪ ،‬برای اینکه در مقرام اسرتعما ‪ ،‬در مفراد گرودش اسرتعما شرد اسرت‪ ،‬منتهری در دو داعری‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ هم گبر میدهد از آن وجه مشتر ایمرانی کره یرک پیونردی‬ ‫دارد‪ ،‬هم داعی اگبار و هم داعی انشاء دارد‪﴿ ،‬إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫بین مإمنان و مسلمانان ایجاد کرد است‪ ،‬هم درعینحا میگواهد بووید‪ :‬باید به این پیوند پای بنرد برود‪﴿ ،‬إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون إِ ْگ َروة﴾‬

‫‪48‬‬
‫در زمان واحد هم إگبار و هم انشاء و بعث اسرت‪ ،‬إگبرار از وجرود آن اصر مشرترکی کره ایرن پیونرد را مریآورد و انشراء آنهرم‬
‫تؤکید بر رعایت و پای بندی به آن است‪.‬‬

‫ون إِ ْگ َوة﴾ مییوید‪ :‬این وجه دارید و هم باید پای آن وجه بایستید‪ ،‬یکی از آنها هم ﴿ َفؤَصْ ِلحُوا َبی َْن أَ َگ َرو ْی ُكم﴾ اسرت‪ ،‬آن‬
‫﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫را نفی نمیکند‪.‬‬

‫ٔ – این در زمان واحد در معنای حقیقی و مجازی به کار میرود‪ ،‬این استعما یفظ بر اکیر معنا میشود‪.‬‬

‫ٕ – بووییم‪ :‬در همان حقیقی گبری استعما شد ‪ ،‬منتهی به دو داعی؛ هم داعی اگبار و هم داعی انشاء را دارد‪.‬‬

‫احتما سوم که دو تقریب دارد‪ ،‬یک تقریبش استعما در دو معنا است‪ ،‬یکی دیور این است که وجود دو داعی در زمران واحرد‬
‫در یک معنا است‪ ،‬این هم طبعا گقؾ ظاهر است‪ ،‬هم استعما یفظ اکیر از معنا‪ ،‬هم وجود دو داعی متفاوت در یرک کراربرد‪،‬‬
‫گقؾ ظاهر است‪ ،‬ایر قرینه روشنی باشد‪ ،‬ایبته مانعی ندارد و عقق محا نیست‪ ،‬اما گقؾ ظاهر است و قرینه میگواهد‪.‬‬

‫سإا او در این جمله این بود که گبر یا انشاء است؟ سه احتما را بیان کردیم و یفتیم‪ :‬ظاهرش این است که این جمله گبریه‬
‫است‪.‬‬

‫آن اگوتی که بر اساس ایمان پیدا میشرود‪ ،‬گداونرد از آن اگبرار میدهرد‪ ،‬سرإا ایرن اسرت کره آیرا ایرن جملره گبریرهای کره همرین‬
‫مدیو مطابقی محض را دارد یا اینکره ایرن جملره گبریرهای اسرت کره یرک مردیو ایتزامری دارد؟ در اینجرا بعیرد نیسرت کره کسری‬
‫بووید‪ :‬یک جمله گبریه محض نیست‪﴿ ،‬إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾‪ ،‬گداوند با یک تؤکیدی گبر میدهد‪ ،‬به اینکه توجه داشته باشید کره‬
‫ایمان شما همه را برادر کرد‪ ،‬همه را به هم پیوند دارد‪ ،‬یک پیوند استوار و قوی بین شما ایجراد کررد‪ ،‬پررد را از یرک واقعیرت‬
‫برمیدارد‪ ،‬با عنایت اگوت را در آن به کار میبرد‪ ،‬اما آن تؤکیدی که در آیه هست‪ ،‬ؼیرر از ایرن میگواهرد بوویرد‪ :‬نوراهی هرم‬
‫به مدیو ایتزامیاش دارد‪ ،‬مدیو ایتزامیش این است که پای این اگوت بایستید‪ ،‬این را محکم کنید و نوه دارید‪ ،‬ایبته نمییروییم‬
‫که این کنایه از آن است‪ ،‬یک احتما این است که بووییم‪ :‬إ ّنما ایمإمنون کنایره از آن اسرت‪ ،‬ایرن مطلرب را نمیگرواهیم بوروییم‪،‬‬
‫رون إِ ْگ َروة﴾ یرک قرانون اسرت‪ ،‬یرک اصر در روابرط اجتمراعی در میران مسرلمانان‬ ‫بلکه مییوییم‪ :‬واقعا گبر میدهرد‪﴿ ،‬إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫است‪ ،‬یک مبنای هستیشناسی است‪ ،‬یک مبنرای واقعری اسرت‪ ،‬امرا درعینحرا بره چره علرت گداونرد معنرای واقعری را مییویرد‪،‬‬
‫گداوند مییوید‪ :‬برای اینکه ما را به یک تقویت آن فرابگواند‪ ،‬به رعایت تقویت آن و رعایت یوازم و اقتضائات آن فرابگواند‪.‬‬

‫﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬


‫ون إِ ْگ َوة﴾ برای این منظور است که شمارا مکلؾ به تقویت آن و رعایت یوازم و اقتضائات آن بکند‪.‬‬

‫اینکه از طرؾ دیور بوویید‪ :‬این کاری به زندیی و رفتار ما ندارد‪ ،‬این هم درست نیسرت‪ ،‬حلّرش بره ایرن اسرت کره ایرن جمرقت‬
‫گبریرره اسررت‪ ،‬یررک قررانون در روابررط اجتمرراعی مسررلمانان را بیرران میکنررد‪ ،‬واقعیررت و حقیقررت اسررت‪ ،‬درعینحررا بیرران واقعیررت از‬
‫موالیی که در مقام مویویت است‪ ،‬یرک بُعرد و ایترزام تکلیفری دارد‪ ،‬ایرر بگرواهیم ایرن را تعمریم بردهیم‪ ،‬همره اگبرارات قررآن یرک‬
‫مدیو ایتزامی است‪ ،‬یذا مییوییم‪ :‬ک قرآن فقه است‪ ،‬این مسئلهای است که بارها یفتهایم‪.‬‬

‫همه یزار هایی که قرآن مییوید‪ ،‬درواقع با یک قرینه عامه به یک ایتزامی به آنها فرامیگواند‪.‬‬

‫مولویت خاصه‬

‫منتهی در همهجا به این وضوح نیست‪ ،‬یک جملههایی است که این قصه در آن گیلری وضروح دارد‪ ،‬فراترر مویویرت عامره یرک‬
‫ِنین﴾‪ ،‬مییروییم ایررن یررک واقعیررت در عررایم تکرروین اسررت و‬ ‫رزةُ َو ی َِر ُسررویِ ِه َو ی ِْل ُمر ْرإم َ‬ ‫مویویرت گاصرره دارد‪ ،‬وقترری مییویررد‪َ ﴿ :‬و ِ َّ ِ‬
‫لِل ْای ِعر َّ‬
‫مییوید که پای این بایست‪ ،‬در «ال إکرا فی ایدین» مییوید‪ :‬در اعتقاد اکررا نیسرت‪ ،‬ایبتره بره ایرن توجره بکرن‪ ،‬آنجرا نمیتروانی‬
‫ایزام و اجبار بکنی‪ ،‬یک مدیو ایتزامی دارد‪ ،‬همچنرین « ْاإلِسْ َرق ُم َیعْ لُرو َو َال یُعْ لَرى َعلَیْره» و ﴿إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون إِ ْگ َروة﴾ هرم بره همرین‬
‫صورت است‪.‬‬

‫به همین دیی است که بقفاصله یک تکلیؾ را بر این تفریع میکند‪ ،‬مییوید‪َ ﴿ :‬فؤَصْ رلِحُوا َبری َْن أَ َگ َرو ْی ُكم﴾‪ ،‬ایرن یرک نروع از تفریرع‬
‫است و ّإال صد نوع تفریع را میشود انجام داد‪ ،‬آن تفریعات در روایرات اسرت‪ ،‬در اصرو کرافی‪ ،‬بحراراالنوار آنجرایی کره بحرث‬
‫اگوت را مییوید‪ ،‬د ها روایت مشاهد میکنید که در بگشی از آنها این آیره هرم ذکرر شرد اسرت و تفریرع میکنرد‪ ،‬ؼیبرت نکرن‪،‬‬

‫‪49‬‬
‫تهمت نزن‪ ،‬دوست داشته باش و امیایهم‪ ،‬همه را از د اگوت درآورد اند‪ ،‬این همان مدایی ایتزامی است که در ایرن آیره اسرت‪،‬‬
‫در روایات یبریز شد است و ذکر شد است‪ ،‬حقروقی کره ذکرر شرد اسرت‪ ،‬همره اینهرا بره همرین مردایی ایتزامری ﴿إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون‬
‫إِ ْگ َوة﴾ برمییردد‪ ،‬مسلمانان اگوت دارند‪ ،‬گدا میفرماید که بدانید‪ ،‬تقویتش بکنید‪ ،‬قطعا مدیو ایتزامی دارد‪.‬‬

‫این جمله و تعابیر زیر سایه اویویت قرار یرفت‪ ،‬بقفاصله مدیو ایتزامی پیدا میکند‪ ،‬این قاعد کلی است‪ ،‬در گیلی از مروارد‬
‫دیور جاری میشود‪.‬‬

‫ون إِ ْگ َوة﴾ جمله گبریه در مقام انشاء است؟ مییوییم‪ :‬نه اما مییوییم‪ :‬جمله گبریهای‬ ‫بنابراین ایر سإا بشود که آیا ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫است که مدیو ایتزامی دارد‪ ،‬بیّن به معنرای عرام اسرت‪ ،‬ایرر عرام هرم نوروییم و ؼیرر بریّن بوروییم هرم اشرکایی نردارد‪ ،‬امرا مردیو‬
‫ایتزامی حجت است‪.‬‬

‫مقام بیان حکم وضعی آیه‬

‫اینکه کسی بووید‪ :‬این جمله در مقام بیان یک حکم وضعی است‪ ،‬بووید‪ :‬أگوت یک قانون تکوینی دارد که اگروت برر اسراس و‬
‫مبنای مشتر است‪ ،‬اما یک اگوت اعتباری داریم که شارع آن را بهعنوان یک امر اعتباری جع میکند‪ ،‬اینکه بهعنوان یک‬
‫حکم وضعی یرفته بشود‪ ،‬گقؾ اص است‪ ،‬ایبته امر ؼیرمعقویی نیست‪ ،‬اما گقؾ اص است‪.‬‬

‫بنابراین اینکه بووییم‪ :‬این جمله به شک تکلیفی یا وضعی در مقام انشاء است‪ ،‬هر دوی اینها گقؾ اص است‪.‬‬

‫جمعبندی‬

‫چند نظریه در باب آیه هست‪:‬‬

‫ٔ ‪ -‬آیه مییوید گبر محض است‪،‬‬

‫ٕ – انشاء محض است و مفادش حکم تکلیفی است‪.‬‬

‫ٖ – انشاء محض است و مفادش حکم وضعی است‪.‬‬

‫به کار رفته است‪.‬‬ ‫‪ – 4‬انشاء و اگبار به شک مشتر‬

‫همه اینها را اشکا کردیم‪.‬‬

‫‪ – 5‬این اگباری است که یک مدیو ایتزامی انشائی دارد‪.‬‬

‫[ٔ] سور حجرات‪ ،‬آیه ٓٔ‪.‬‬

‫[ٕ] ‪ -‬بقر ‪ٕ56 :‬‬

‫[ٖ] ‪ -‬سور بقر ‪ٕٖٖ :‬‬

‫[‪ - ]4‬سور بقر ‪ ،‬آیه ٖٕ‪.‬‬

‫[‪ - ]5‬وسائ ایشیع‪ ،،‬ج‪ ،ٕ6‬ص‪.ٔ4 :‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪ /‬حب و بغض‪ /‬جلسه‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫ٓ‪5‬‬
‫بحث در مقویه اگروت و آیره شرریفه ﴿إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون إِ ْگ َروة﴾[ٔ] برود‪ .‬در ایرن آیره شرریفه حردود هشرت بحرث طررح کرردیم‪ .‬آگررین‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ جمله اگباریه است یا انشائیه که احتماالتی وجود داشت‪.‬‬ ‫مبحث این بود که جمله ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬

‫احتماالت در اگبار و انشای آیه‬

‫احتمال اول‬

‫اینکه جمله‪ ،‬اگبار محض باشد‪ ،‬یعنی جمله گبریه است و از آن پیوند برادری برر اسراس ایمران و اصرو فکرری و اعتقرادی کره‬
‫میران مسررلمانان برقرررار اسررت‪ ،‬یررزارش میدهررد‪ .‬از یررک واقعیترری کره آن واقعیررت اگرروت فرهنورری _ فکررری _ اعتقررادی بررر پایرره‬
‫اصو و مبادی و مبانی اسقم و ایمان است‪ ،‬کشؾ میکند‪.‬‬

‫احتمال دوم‬

‫ون إِ ْگ َوة﴾ یرزار گبرری باشرد در مقرام انشرا و بیران حکرم وضرعی اسرت؛ یعنری در واقرع ﴿إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون إِ ْگ َروة﴾‬ ‫اینکه ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫گداوند اگوت اعتباری را قرار داد و به عنوان یک حکم وضرعی و اعتبراری قررار میدهرد کره آیراری دارد ماننرد اینکره گداونرد‬
‫جع طهارت میکند‪ .‬این پاکی ایرچه ریشهای در واقعیتهای گارجی هم دارد‪ ،‬امرا امرر قرراردادی و حکرم وضرعی اسرت‪ .‬هرر‬
‫حکم مجعویی پایه حقیقی دارد‪ .‬در این فرض ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ یزار میشود که در مقام انشا هست‪.‬‬

‫احتمال سوم‬

‫جمله گبریه در مقام انشای حکم تکلیفی باشد‪ ،‬مانند اینکه میفرماید‪َ ﴿ :‬و ِ َّ ِ‬
‫لِل ْایع َِّزةُ َوی َِرسُویِ ِه َوی ِْلم ُْإ ِمن َ‬
‫ِین﴾[ٕ] باید شما تحصی عزت‬
‫اإلسْ َق ُم َیعْ لُو َو َال یُعْ لَى َعلَ ْی ِه»[ٖ] شما باید تقش کنید که اسقم برتر باشد‪.‬‬ ‫کنید و احتما نباید تن به ذیت بدهید‪ .‬یا « ْ ِ‬
‫احتمال چهارم‬

‫اینکه جمله همزمان در دو یا حتی سه معنا از معانی قبلی به کار رفته اسرت ماننرد اسرتعما یفرظ در اکیرر از معنرا‪ .‬بوروییم ﴿إِ َّن َمرا‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ که از متکلم صادر میشود و از گداوند ناز میشود‪ ،‬در مقام هرم اگبرار و انشرا اسرت‪ .‬ایرر احتمرا چهرارم را‬ ‫ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫انشرایی بره معنرای وضرعی یرا در‬ ‫ِ‬ ‫جزئی کنید چند نوع میشود‪ :‬یکی اینکره اسرتعما در معنرای او و دوم اسرت‪ ،‬یعنری گبرری و‬
‫معنای او و سوم است که انشای اگباری و انشا به معنای تکلیفی است‪ .‬دوم اینکه استعما یفظ همزمان در سه معنا است‪.‬‬

‫احتمررا چهررارم دارای سرره تصررویر اسررت‪ :‬اسررتعما در معنررای یررک و دو‪ ،‬یررا اسررتعما در معنررای یررک و سرره و تقریررب سرروم‪ ،‬یررا‬
‫استعما در هر سه معنا‪.‬‬

‫احتمال پنجم‬

‫ون إِ ْگ َوة﴾ در همان معنای او منتهی به دالیرت ایتزامیره مسرتلزم یرک حکرم تکلیفری اسرت‪ ،‬اسرتعما شرد باشرد‪.‬‬ ‫اینکه ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫گداوند بر یک واقعیت موجود که همان اگوت اعتقادی و فکری باشد تؤکیرد میکنرد؛ ویری گرود دالیرت ایتزامری میکنرد برر اینکره‬
‫اگوت در مقام رفترار و تعامر شرما برا دیورران تبعراتی در پری دارد یرا بره تبرع آن مردیو ایتزامری‪ ،‬حکرم وضرعی اسرت‪ .‬در واقرع‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ بنا بر احتما پنجم‪ ،‬گبر و یزارش است؛ اما یک مدیو ایتزامی دارد که عبرارت اسرت از‬ ‫مدیو مطابقی ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫یک حکم وضعی یا حکم تکلیفی یا هردو‪.‬‬

‫احتما پنجم در مدیو ایتزامی‪ ،‬سه تقریب دارد‪:‬‬

‫ٔ‪ .‬مدیو ایتزامی حکرم وضرعی باشرد؛ ٕ‪ .‬مردیو ایتزامری حکرم تکلیفری باشرد؛ ٖ‪ .‬هرر دو آنهرا بره صرورت عرضری یرا طرویی‬
‫مدیو باشد‪.‬‬

‫بنابراین‪ ،‬احتما چهارم و پنجم هم سه تقریب دارد که در واقع ُنه احتما میشود‪.‬‬

‫ترجیح احتمال پنجم‬

‫ٔ‪5‬‬
‫گداوند بیان یک واقعیت میکند‪ .‬اص در جملههای گبریه این است که حم بر اگبار شرود و اگبرار داعری جر ّد داشرته باشرد‪ .‬دو‬
‫اص اصویی و عققیی بود که بر مبنای آنها یفتیم که این جمله بایستی گبر اگبار واقعی باشد‪ ،‬یعنی اگبار بره داعری جر ّد باشرد‬
‫و درعینحا که این اگبار از امر واقعی‪ ،‬مدیو ایتزامی هم اینجا دارد که عبارت اسرت از فرمران و انشرا و اعتبراری کره مروال‬
‫انجام میدهد؛ چون بیان این واقعیت اینجا فلسفههای دیوری هم دارد که به گاطر آن مدیو ایتزامی اینجا تویید میشود‪.‬‬

‫اثبات احتمال چهارم‬

‫شاید با قراینی در اگبار و روایات به توان احتما چهارم را به یکی از تقریبهای سهیانه آن قویتر دانسرت‪ .‬درسرت اسرت کره‬
‫اص بر عدم استعما جمله در چند معنا است؛ اما اشکا عقلی ندارد‪ ،‬قرینه میگواهد و به گصوص ایر در مقام اگبار‪ ،‬اراد‬
‫استعماییه آن اگباریه است فقط در مقام اراد جد بوروییم دو داعری اینجرا وجرود دارد کره اسرتعما یفرظ در اکیرر از معنرا در مقرام‬
‫اراد استعماییه نیست‪.‬‬

‫ون إِ ْگ َوة﴾ مانند زید قائم است‪ .‬در مرحلره اراد اسرتعماییه‪ ،‬در گبرر اسرتعما شرد اسرت؛ امرا‬ ‫در مقام اراد استعماییه ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫در مقام اراد جدیه که عبارت است از داعی استعما ؛ جمله ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َروة﴾ دو داعری و دو اراد جردی دارد؛ یرک اینکره‬
‫گبر میدهد از واقعیتی که بر اساس اعتقاد ایمانی و اسقمی میان یروهی پیدا میشود‪ .‬این اعتقاد چنان اعتقراد مهرم و ریشرهدار‬
‫و منظومه فکری است که افراد را به همدیور پیوند میدهد‪ .‬یک نوع فکر و اعتقاد میآید و جریان درست میکند‪ .‬نوعی تفکرر‬
‫یک دفعه میآید و آدمهای پراکند ای که هیچ ارتباطی با هم ندارند را در یک مجموعه منسجم میکند‪.‬‬

‫آیه میفرماید پایههای ایمانی که عرضه کردیم چنان پایههای استواری است که آدمها را در شر و ؼرب عایم با رنگ و نرژاد‬
‫و زبان و سقی مگتلؾ‪ ،‬همه را در یک گیمه درمیآورد‪ .‬این یک واقعیتی است که قرآن دارد مییوید ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َروة﴾؛‬
‫ویی همزمان که داعی ج ّد گبری را افاد میکند‪ ،‬داعی انشا هم دارد که اگوتی که پایه واقعی دارد و اگوت مورد تؤکید هسرت‪.‬‬
‫اگوتی که ریشه در اعتقاد و مبانی فکری دارد‪ ،‬ا بیاید اگوت ر در عواطؾ و روابط و معاشرت و تعامقت هم منعکس کنیم‪.‬‬

‫ون إِ ْگ َوة﴾ و اگوت‪ ،‬روایراتی مییوینرد کره اگروت برر اسراس ایرن اسرت کره اعتقرادات آنهرا یکری‬ ‫در روایات‪ ،‬ذی آیه ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫است‪ ،‬بر اساس اینکره ارواحشران در عرایم زر و در عرایم فرو ‪ ،‬تناسربی داشرته اسرت و پردر و مرادر آنهرا در واقرع همران افکرار‬
‫هستند‪ .‬در بعضی روایات مییوید‪ :‬پدر و مادر اگو ایمانی افکارشان اسرت و در بعضری دیورر میفرمایرد‪ :‬پدرشران و اباءشران‬
‫میق پیؽمبر است‪ .‬این توجیحات را آورد اند که معلوم میشود ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ بره شرکلی یرک حقیقتری را میگواهرد کشرؾ‬
‫کند و داعی اگباری است‪.‬‬

‫ون إِ ْگ َوة﴾ ربط میدهد‪ ،‬یعنی در واقع یویا آیه داعی انشرا دارد‬ ‫در صدها روایت که حقو اگوان را برمیشمارد به ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫و اگوتی که ریشه واقعی و تکوینی دارد‪ ،‬این را در عم و رفتار و قلب و د و جانتان منعکس کنید‪ .‬بعید نیسرت کره مجموعره‬
‫رون إِ ْگ َروة﴾ در داعیهرای متعردد برهکار رفتره اسرت و بره‬ ‫روایاتی که در این باب است قرینه شرود برر اینکره همزمران ﴿إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رزةُ َو ی َِر ُسررویِ ِه َو ی ِْل ُمر ْرإمِنین﴾ گبررر‬ ‫قرینررهاین روایررات هررم داعرری گبررری و انشررایی دارد‪ .‬بعیررد نیسررت اینجررایی کرره مییویررد ﴿ َو ِ َّ ِ‬
‫لِل ْای ِعر َّ‬
‫میدهد‪ ،‬هم دارد انشا میکند و یزارشری از یرک واقعیرت میدهرد و هرم همزمران داعری جرد هرم دارد‪ .‬داعری جرد انشرایی و بعیری‬
‫دارد؛ و کما اینکه در ﴿ال اکرا فی ایدین﴾[‪ ]4‬هم این احتماالت وجود دارد‪.‬‬

‫از یحاظ افاد دو یزار و دو مطلب به واسرطه ایرن جملره‪ ،‬فرقری برین احتمرا چهرارم و احتمرا پرنجم برا تقریبهرای مگتلفری کره‬
‫داشت‪ ،‬نیست‪ .‬شاید حاال مجموعه روایاتی هم که در باب حقو اگوان آمد و در تعدادی از آنها‪ ،‬آنهرا را وصر کررد بره آیره‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ از ؼرر آیات داریم‪ ،‬یعنی آن آیرههای کلیردی کره سررنخ بسریاری از مسرائ دیورر هسرت‪ .‬آن وقرت ایرن آیره‬ ‫﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫کلیرردی محرروری و کررانونی در روایررات پیرامررون آن‪ ،‬بسرریار حکررم و تکلیررؾ ایزامرری و اسررتحبابی برررای آن معاشرررت و روابررط‬
‫اجتماعی جامعه اسقمی و ایمانی بر شمرد شد است‪ .‬همه از اینجا ایهام یرفته است‪.‬‬

‫بنابراین آنچه در ارتکاز هست‪ ،‬اینکه ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ هر دو سه مطلب را افاد میکند‪ .‬بعرد میفرمایرد ﴿واصرلحوا بینهمرا﴾‬
‫یک تکلیؾ را مترتب بر آن میکند‪ .‬اینها همه نشانه این است کره احتمرا چهرار یرا پرنج درسرت اسرت و اینکره کسری بوویرد آیره‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ فقط حکم وضعی و اعتباری دارد و جعر اگروت قرراردادی میکنرد کره در بعضری از کلمرات اسرت یرا نره؛‬ ‫﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫اینکه آیه فقط از واقعیتی گبر میدهد؛ به ذهن میآید که هر دو اینجا حضور دارد در بطن این آیهای کلیدی‪ ،‬کانونی و محوری‬
‫که از ؼرر آیات قرآن کریم است‪.‬‬

‫ٕ‪5‬‬
‫حکم الزامی یا ترجیحی در آیه‬

‫چنانچه پذیرفتیم که آیه شرریفه افراد تکلیرؾ در مقرام معاشررت مسرلمانان و مإمنران میکنرد‪ ،‬آنورا سرإا میشرود کره ایرن تکلیرؾ‬
‫ایزامی است یا ترجیحی؟ تکلیؾ ایزامی هست یا ترجیحی؟‬

‫ون إِ ْگ َوة﴾ مفید حکم تکلیفی نیست و یا اصق حکرم انشرایی را افراد حکرم نمیکنرد‪ ،‬انشرایی در کرار‬ ‫ایر کسی یفت که ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫نیسررت فقررط یررزار ای اسررت حرراکی از یررک واقعیررت گررارجی اسررت‪ .‬بیشررک سررایبه برره انتفررای موضرروع‪ ،‬تکلیفرری و انشررا وضررعی‪،‬‬
‫اعتباری و تکلیفی اینجا نیست تا بووییم این ایزام یا ؼیر ایزام است؛ چون مقسم آن منتفی است؛ اما ایر احتما سه‪ ،‬چهار‪ ،‬پرنج‬
‫رون إِ ْگر َروة﴾ تکلیرؾ هررم وجرود دارد یررا حترری حکرم وجررود دارد؛ بنررابراین‪،‬‬ ‫بوروییم ایررزام یرا ؼیررر ایررزام اسرت‪ ،‬در هسررته ﴿إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُنر َ‬
‫احتماالت چهاریانه از دو تا پنج سإا میشود که این تکلیؾ ایزامی یا ؼیر ایزامی است؟ یعنی ﴿إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون إِ ْگ َروة﴾ مییویرد‬
‫رعایت شرایط اگوت را کنید‪ ،‬ایتزام به یوازم اگوت ایمانی داشته باشید‪ ،‬این االن بعث ایزامی است‪ ،‬ایجاب ایزام است یا اینکره‬
‫ترجیح است یا ندبی و استحبابی؟ حاال اینکه جامع را بیان میکند یا رجحان جامع را بیان میکند؟‬

‫چهار احتمال در حکم تکلیفی‬

‫ایر قائ شدیم به اینکه حکم تکلیفی است سه احتما وجود دارد‪:‬‬

‫ٔ‪ .‬حکم تکلیفی ایزام به سره یرا چهرار احتمرا ایرزام بره یرک حکرم تکلیفری کره مردیو مطرابقی یرا ایتزامری هسرت و ایرزام را افراد‬
‫میکند‪ ،‬یعنی واجب است ملتزم به شرایط و اقتضائات اگوت اسقمی و ایمانی باشند‪.‬‬

‫ٕ‪ .‬در حد ندب و استحباب است؛ یعنی گوب است که ملتزم به این اگوت ایمانی باشید‪.‬‬

‫ٖ‪ .‬در جرامع برین اسرتحباب و وجروب بره کرار رفتره باشرد نره گصروص نردب و نره گصروص وجروب‪ .‬مردیو ایتزامری یرا مرردیو‬
‫مطابقی تکلیفی این است که گوب است که ملتزم باشند؛ اما اجما دارد و ممکن است ایزام باشد و یاهی دیور ندب و استحباب‬
‫باشد‪ .‬در جامع بین وجروب و اسرتحباب بره کرار رفتره اسرت‪ ،‬نره گصروص وجروب کره احتمرا او برود و نره گصروص نردب کره‬
‫احتما دوم بود‪ .‬جامع هم آن طلب مطل است که میتواند منطبر بشرود در وجروب مری توانرد منطبر برر اسرتحباب بشرود‪ .‬میر‬
‫اینکه کسی به کسی ص بعد بووید ص استعما شد در طلب مطل صرقة کره میتوانرد بعضری از مصرادیقش ایرزام و وجروب‬
‫داشته باشد و بعضیهایش هم ندب و استحباب‪ .‬این هم احتما سوم است‪.‬‬

‫‪ .4‬استعما در وجوب به نحو اشترا یفظی است‪ .‬باید پایبند اقتضرائات اگروت باشرید در یرک چیزهرایی بره نحرو وجروب و در‬
‫یک جاهایی به نحو ندب‪ .‬نه اینکه در جامع به کار رفته همزمان در دو معنای ندب و وجوب بره کرار رفتره اسرت‪ .‬یرک جاهرایی‬
‫واجب است و یک جاهایی مستحب‪.‬‬

‫احتما سه و چهار قریب به هم است‪ .‬در احتما سه جامع به کار رفته اسرت و در احتمرا چهرار در هرم وجروب و هرم نردب بره‬
‫کار رفته است‪ .‬ویی وجه مشتر سه و چهار این است که این جمله چیز کلی مییوید که هر دو را برمیتابد‪.‬‬

‫در اینجا آن احتمایی که بووییم که بین اینها بگواهیم بووییم که ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون إِ ْگ َروة﴾ احتمرا وجروب را بیران میکنرد‪ ،‬در همره‬
‫اقتضائات اگو ‪ ،‬این بعید اسرت‪ .‬بررای اینکره مرا مریدانیم بره صرراحت روایرات هرم آمرد اسرت کره اگروت اسرقمی و ایمرانی یرک‬
‫عرض عریضی از اقتضائات دارد که قطعا مستحب است‪ .‬در همین روایات ایر ببینید حضرت سإا میکنرد چنرد روایرت دارد‬
‫حضرت سإا میکند که شما توی آن جامعی که هستید شما شیعیان این جور است که شب که میروید گانه و صبح که میآییرد‬
‫بیرون در شرایط مگتلؾ جیب هر کدام باز باشد برای اینکه دیوران از او برداشت کنند‪ .‬مییوید نره اینجروری نیسرت‪ .‬مییویرد‬
‫پس شما شیعه نیستید‪ .‬گب این معلوم است یعنی دارد کما را نفی میکند؛ و اال این به ایرن سرادیی کره نمیشرود کره حسرابهای‬
‫بانکی و نمیدانم پو و جیب و اینها برای همه باز باشد هرکسی برود از هر وقتی دیش میگواهد برداشت بکند‪ .‬در حجر هرا‬
‫هم که قدیم این قدر صمیمت بود دو یونه بود و نمیدانم حسابوکتاب داشت و اینکه هرکس هر وقت میگواهرد پرو همره بدهرد‬
‫شهریه بویرد همه بریزند اینجا هر که هم به حد نیاز ضروری که دارد بردارد‪ .‬هیچکس هم هیچ حسابوکتاب نکند‪ .‬این اگروت‬
‫تامه این است در بحث اقتصادی؛ اگوت تامه اقتصادی که در روایات هم آمد این است که جیرب مرن و ترو در کرار نباشرد‪ .‬گرب‬
‫اینکرره برررای فقرررا گرروب اسررت ایبترره ایررن قطعررا واجررب کرره نیسررت ویرری گیلرری کمررا برراالیی اسررت‪ .‬حرراال در حوز هررای اجتمرراعی و‬

‫ٖ‪5‬‬
‫فرهنوی و سیاسی هم همین است ایبته ما حاشیهای برویم اینجا ما فقط یک شعاعی از آنچه که در روایات در باب حکومت امام‬
‫زمان میگواندیم در دو سه جا بعد از انققب ظهور و بروز پیدا کرد در عرصههای اجتماعی و سیاسی و اینها‪.‬‬

‫شاهد مثال تاریخی‬

‫چند ما متص به انققب و چند ما بعد از آن؛ یک سا و چند ما بعد از آن‪ .‬یک سایی واقعا آدم که تو قم یا تهرران کره میآمرد‬
‫بیرون یویا در همه گانهها به روی آدم باز است‪ .‬همه قلبها نسبت به هم مهربران و یکری هسرتند‪ .‬کرامق آدم در آن اوج انقرقب‬
‫قبلش و بعد از پیروزی آدم آن را حس میکرد واقعا ایرن را حرس میکررد‪ .‬ایرن تمرام شرد‪ .‬االن کره برمییرردیم بره آن گراطرات‪،‬‬
‫میبینیم این همانی است که در عصر امام عصر (عج) جامعه اینجور میشود‪ .‬در جبهره هرم ایبتره ترا حرد زیرادی گیلری وقتهرا‬
‫اینطور بود ویی جای دیور معموال اینجور نیست و ضعیؾ هم شد است‪ .‬اینها اگوت تامه کامله است‪.‬‬

‫گب آیه حتما آنها را هم دارد مییوید درحاییکه آنها قطعا واجب نیست‪ .‬حاال امام در همان چند روایتی که آدرس ابروابش را‬
‫در بحار میدهیم‪ ،‬فرمود که نه پس شیعه نیستید شما؛ ویی آن هم دارد کما تشیع را نفری میکنرد حضررت‪ .‬حرا بایرد بوروییم یرا‬
‫اینها در اگوت نیستند که این بعید است؛ یا هست که ایر هست دیور نمیتوانیم احتما او را بوروییم؛ بوروییم تکلیفری اسرت و‬
‫ایزامی است همه آن‪.‬‬

‫بنابراین یا بایرد بوروییم کرق نردب اسرت کره مییویرد یرا جرامع را مییویرد یرا اشرترا یفظری مییویرد‪ .‬بیشرتر بره احتمرا جرامع یرا‬
‫اشررترا یفظرری میگررورد؛ یعنرری ﴿إِ َّن َمررا ْایم ُْإ ِم ُنر َ‬
‫رون إِ ْگر َروة﴾ اگرروتی در میرران مإمنرران وجررود دارد بررر پایرره آن اعتقررادات و آن روابررط‬
‫ماورایی که اقتضای ایرن را دارد کره در عمر مراعرات بشرود شررایطش حراال ایرن شررایط یراهی واجرب اسرت و یراهی مسرتحب‬
‫است‪ .‬تفاصی آن دیور در آیه معلوم نیست و به روایات ارجاع میدهد‪.‬‬

‫آیه شام اشار ای به آن اگوت اعتباری و حکم وضعی دارد؛ میان مإمنان اگوتی را جع میکنرد میر اینکره طهرارت را جعر‬
‫کرد در آن وقت سإا میشود که این حکم وضعی این اگوت اعتباری مجعو ‪ ،‬این اگوت اعتباریه مجعویه به نحوی اسرت کره‬
‫از آن ایزام درمیآید یا اینکه رجحان‪ .‬وضعی ایر باشد مقداری نزدیکتر است به ایزام ویی درعینحا اینجا قرراین گرارجی و‬
‫داگلی داریم که ایزام در این نیسرت و همران رجحران مطلر اسرت و یرذا ایرر وضرعی بوروییم و بوروییم اگروت اعتباریره وضرعیه‬
‫است‪ ،‬باز ایزام بعید است بشود از آن استفاد کرد‪.‬‬

‫مفهوم اقتضای اخوت‬

‫ایر پذیرفتیم آیه امتداد تکلیفی دارد به جز آن اگبار از واقعیت تکوینی یک اعتبار جع و تکلیفی هم در اینجا وجود دارد که آن‬
‫مجعویش همان طلب مطل است و شام وجوب و استحباب می شرود‪ ،‬عرقو برر ایرن بایرد بوروییم کره ایرن هرم شرام احکرام در‬
‫واقع ایجابی میشود هم سلبی میشود هم در این بعث وجود دارد و هم زجر وجود دارد همانطور که هم ایزام و هم ؼیر ایرزام‬
‫بود‪ ،‬هم بعث است و هم زجر است و اقتضای اگوت این است که یک چیزهایی یا واجب یا مستحب باشرد یرک اقرداماتی هرم در‬
‫روابط آدمها مکرو یا حرام باشد‪.‬‬

‫در حقو االگوان هم هر چهار نوع حکم داریرم‪ .‬بنرا برر آنچره کره در مراحر قبر یفتریم‪ ،‬شرام انرواع ایرن چهرار حکرم میشرود؛‬
‫همانطور که ایزام و ؼیر ایزام را میییرد بعث و زجر را هم میییرد‪.‬‬

‫وقتی مییوید اگوت دارید و اگوت را رعایت کنید این اگوت بایرد یرک جرایی بایرد یرک چیرزی را رعایرت کررد از یحراظ اینکره‬
‫انجام داد و یک چیزهایی را هم رعایت کرد و انجام نداد طبعا آنها را هم میییرد شاهد این هم براز روایرات متعرددی اسرت کره‬
‫در ذی حقو اگوان که پیرامون این آیه بیان شد احکام تحریمی و تنزیهی وارد شد است‪.‬‬

‫پس هم احکام وجوبی‪ ،‬هم احکام ندبی‪ ،‬هم احکام تحریمی و هم احکام تنزیهی هر چهار نوع در دایر اطق آیه میتواند قررار‬
‫بویرد؛ ایبته تعیین هرکدام شاهد و قرینهای ندارد و باید به سراغ اگبار و احادیث رفت‪.‬‬

‫[ٔ]‪ .‬سور مبارکه حجرات‪ ،‬آیه ٖ‪.‬‬

‫[ٕ]‪ .‬سور مبارکه منافقین‪ ،‬آیه ‪.8‬‬

‫‪54‬‬
‫[ٖ]‪ .‬وسائ ایشیع‪ ،،‬ج‪ ،ٕ6‬ص‪.ٔ4 :‬‬

‫[‪ .]4‬مبارکه بقر ‪ ،‬آیه ٖ‪.ٔ5‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪ /‬حب و بغض‪ /‬جلسه ‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫آیه با حب و بؽض چه ارتباطی پیدا کرد و بحث در محور او ‪ ،‬حسن و سوءظن بود و در محور دوم در روابط اجتماعی حرب‬
‫و بؽض بود‪ .‬آیه شریفه اشار به حب و بؽض دارد‪ ،‬آنچه کره در ایرن آیره هسرت اگبرار و انشرای اگروت برود کره اگروتی برر پایره‬
‫مبادی اعتقادی وجود دارد و تؤکید هم میکند که یوازم و اقتضائات آن را رعایت کنید‪.‬‬

‫رابطه اخوت با محبت و مودت‬

‫وقتری کرره بررر اگرروت تؤکیرد میشررود یکرری از ابعرراد و اضرقع اگرروت قطعررا درجرره معمرویی و گفیررؾ از محبررت وجررود دارد‪ .‬وقترری‬
‫ون إِ ْگ َروة﴾[ٔ] بره نروعی اگروت و بررادری را فرامیگوانرد و در آن مقویره محبرت متقابر هرم وجرود دارد و‬ ‫مییوید‪﴿ :‬إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫وقتی چنین مییوید نمیتوان یفت که کاری به محبت و دوستی و عققه برر پایره روابرط اسرقمی نردارد؛ زیررا ارتکرازات و فهرم‬
‫یؽوی چنین میداند؛ وقتی مییوید که برادر و گواهر هستند؛ یعنی نوعی عواطؾ میبت به هم دارند که همان عقئ قلبی است‬
‫و تفکیک از آن شاید معقو نباشد‪ ،‬از یحاظ عقلی در اگوت والدی یا روایی و نسبی و رضاعی وجود دارد اما ممکن است که‬
‫این اگو با هم هیچ عققهای نداشته باشند‪ .‬اگوتهای تکوینی و والدی و نسبی و رضاعی ممکن است باشد ویی هریچ عققرهای‬
‫نداشته باشند؛ اگوتهای سرزمینی و جؽرافیایی ممکن است باشد؛ ویی عققه و محبت در کار نباشد‪.‬‬

‫داللت مطابقی و تضمنی مفهوم اخوت‬

‫پس مفهوم اگوت به نحو مطابقی و تضمنی در آن محبت نیست؛ به یحاظ یؽوی مفهوم اگوت مشرتم برر محبرت و مرودت نیسرت‬
‫نه مطابقی؛ چراکه اگوت یعنی‪« :‬االشترا فی اآلباء و االمهات؛ االشترا فی االص » دو یا سره نفرر در یرک اصرلی شرریک‬
‫باشند و اص یاهی توید از پدر و مادر است یا اص به معنای شیر گوردن از مادر یا یک زن مشتر است یرا اینکره در یرک‬
‫منطقه متوید شد باشند؛ بنابراین‪ ،‬اص های مگتلؾ اگو های مگتلؾ را بهوجود مریآورد؛ ویری معنرای اصرلی مشرتر در همره‬
‫عبارت «االشترا فی اص » است که در موضوعیه به نحو تضمنی و مطابقی محبت و مودت وجود ندارد‪.‬‬

‫داللت التزامی مفهوم اخوت‬

‫سه مدیو ایتزامی هم نیست‪ ،‬یعنی ایتزامی به معنای عرام کره هرر جرا اگروت هسرت‪ ،‬مردیو ایتزامری مرودت و محبرت هرم وجرود‬
‫دارد‪ ،‬اینطور نیست؛ زیرا انواع اگوتها را میبینیم که اگوت وجرود دارد؛ ویری عققره و مرودت نیسرت‪ .‬یراهی دشرمنی وجرود‬
‫دارد ویی اگوت باقی است همه از یک منطقه هستند درحاییکه دشمن هم هستند‪.‬‬

‫بنابراین‪ ،‬مودت و محبرت کره موضروع بحرث هسرتند نره در مفهروم اگروت بره یحراظ مطرابقی و تضرمنی وجرود دارد نره از مردایی‬
‫ایتزامی مستمر دائمی آن است‪.‬‬

‫‪55‬‬
‫پس رابطره حرب و ود برا اگروت رابطره مردیو مطرابقی‪ ،‬تضرمنی و دائمری نیسرت‪ .‬ایرن ٖ احتمرا کنرار مریرود و قاعرد کلری را‬
‫نمیپذیرفتیم که ایر اگوت به یحاظ تکوینی در جایی باشد مستلزم مودت در مفهوم آن باشد این در صرورتی اسرت اگروت را بره‬
‫عنوان پدید تکوینی گارجی و جمله گبریه در نظر بویریم؛ اما ایر جمله را انشرائیه فررض کنریم یرا شرام انشرا بردانیم و اگروت‬
‫اعتقادی و فرهنوی بر پایه اشترا در مبانی فکری را بدانیم‪ ،‬به دییر ایرن دو قرینره حرب و ود در دایرر مردیو ایتزامری قررار‬
‫میییرد و در شعاع اگوت قرار میییرد‪.‬‬

‫اگوت در فضای آیه شریفه دو نکته دارد‪ :‬یک اینکه اگوت بر پایه فکر و فرهنگ است و دیور آنکه آیره بره نحروی (مسرتقق یرا‬
‫ضمنی یا ایتزامی) انشائی را شام می شود‪.‬‬

‫بررا ایررن فرررض اگرروت یررک مفهرروم ود و محبررت هررم میییرررد کرره رعایررت برره معنررای اقتضررای در اشررتراکات در اص ر اعتقررادی و‬
‫فرهنوی است‪ .‬عرؾ اویین اقتضای آن را وجرود عققره فری جملره برین آنهرا میدانرد‪ .‬ایبتره احتمرایی هرم وجرود دارد کره رعایرت‬
‫اگوت یعنی اینکه رعایت ادب و احترام را در مقام معاشرت باید عنوان کرد و کاری به امر قلبری نردارد‪ .‬ویری احتمرا او فری‬
‫حد نفسه ظاهرا اقوی است‪ ،‬یعنی رعایت اگوت ایمانی‪ ،‬اویین بروز آن بروزات قلبی و درونی است‪.‬‬

‫ایر مودت گاصه را هم قصد کنیم میتوان یفت که ایر کسی بدعت یذاشت مورد استینائی است و ادیره روایرات او را از جبهره‬
‫اگوت گارج میکند‪ .‬پس بعید نیست که بووییم محبت و مودت حتی گاصه آن نیز به نحو ؼیر ایزامری در گرود آیره وجرود دارد‬
‫حتی ایر روایتی هم نداشته باشیم‪.‬‬

‫دومین آیه اخوت‬

‫آیه دوم در بحث اگو آیه ٖٓٔ سور آ عمران است‪:‬‬

‫وب ُك ْم َفؤَصْ َبحْ ُت ْم ِب ِنعْ َمتِر ِه إِ ْگوانرا َو ُك ْنر ُت ْم‬ ‫هللا َعلَ ْی ُك ْم إِ ْذ ُك ْن ُت ْم أَعْ داء َفؤَیَّ َ‬
‫ؾ َبی َْن قُل ُ ِ‬ ‫هللا َجمیعا َو ال َت َفرَّ قُوا َو ْاذ ُكرُوا ِنعْ َمتَ َّ ِ‬ ‫﴿ َو اعْ َتصِ مُوا ِب َح ْب ِ َّ ِ‬
‫ون﴾[ٕ]‬ ‫ار َفؤ َ ْن َق َذ ُك ْم ِم ْنها َكذ ِی َ ُی َبیننُ َّ‬
‫هللا ُ یَ ُك ْم آیا ِت ِه یَ َعلَّ ُك ْم َت ْه َت ُد َ‬ ‫َعلى َشفا ُح ْف َرة م َِن ای َّن ِ‬
‫آیه شریفه میفرماید تمسک بره حبر هللا کنیرد و تفرر نداشرته باشرید و بره یراد آوریرد ایرن نعمرت گردا را کره شرما مردمرانی دشرمن‬
‫یکدیور بودید و در جنگ و نزاع بودید و گدا قلبهای شما را جمع کرد که همرا با علقه و عواطؾ هرم هسرت و سرپس بررادر‬
‫یکدیور شدید‪.‬‬

‫نکات تفسیری اخوت‬

‫در این آیه هم بدون اینکه به تفصی مباحث تفسیری بپردازیم چند نکته را میتوان مکم آیه ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾[ٖ] قرار داد‪:‬‬

‫ٔ‪َ ﴿ .‬فؤَیَّ َ‬
‫ؾ َبی َْن قُل ُ ِ‬
‫وب ُك ْم﴾؛ ایؾ به معنای جمع کردن است (تاییؾ= جمع کردن) و در اینجا به معنای جمع بین قلوب آمد اسرت‪ .‬برا‬
‫ؾ و قید بین قلوبکم‪ ،‬میتوان یفت که آیه شام عواطؾ میبت و دوستی و عققه است‪.‬‬ ‫توجه به مفهوم َفؤَیَّ َ‬

‫ؾ برین قلروبکم﴾ بره معنرای‬‫ؾ تنها باشد به معنای محبت نگواهد بود و صرؾ جمع کردن از آن فهمیرد مری شرود امرا ﴿ َفرؤَیَّ َ‬
‫ایر َفؤَیَّ َ‬
‫اجتماع قلبها است که مستلزم یک نوع رابطه حب و ود و عقئ ایجابی و میبت طرفینری اسرت‪ .‬پرس آیره بیرانور ایرن اسرت بره‬
‫نحو مدیو ایتزامی‪ ،‬الاق مودت بین شما پدید آمد که جمع بین قلوب به معنای افکار مشتر و عواطؾ مشتر (حب متبرادر)‬
‫است‪.‬‬

‫آیه چنین بیان میکند که شما قب از اسقم دشمن یکدیور بودید به تقاب کلمه اعداء که ایؾ شام عواطؾ محبرتآمیز اسرت‪ .‬در‬
‫واقع آیه شریفه جامعهای را که مسلمان نبودنرد و اعتقرادات مشرتر نداشرتند و پراکنرد و دشرمن یکردیور بودنرد را گطراب قررار‬
‫میدهد و آنها را به جمع شدن و دوست داشتن همدیور دعوت میکند‪.‬‬

‫ٕ‪َ ﴿ .‬فؤَصْ َبحْ ُت ْم ِب ِنعْ َم ِت ِه إِ ْگوانا﴾؛ این قید تفریع اگوت بر ایفت در آیه شریفه است و قرینه است که محبت در اگروت وجرود دارد و‬
‫مریشرود کره ﴿إِ َّن َمرا‬
‫تفریع نشان میدهد کره اگروت دارای یرک معنرای عاطفره میبرت و محبرت و مرودت اسرت‪ .‬در نتیجره آیره شراهد ‪‎‬‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾[‪ ]4‬به یک شکلی مودت و محبت را شام میشود‪.‬‬ ‫ْایم ُْإ ِم ُن َ‬

‫‪56‬‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ اصق جمله اگباریه نباشد بلکه جمله انشائیه اسرت (احتمرا چهرارم و پرنجم برود) ایرن آیره‬ ‫ٖ‪ .‬احتما اینکه ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫احتما دوم و سوم در آیه ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َروة﴾ را نفری میکنرد؛ زیررا ظهرور ایرن آیره در اگبرار قرویتر اسرت یعنری شرما دشرمن‬
‫بودید‪ ،‬گداوند شما را جمع کرد‪ ،‬اگوان یکدیور قرار یرفتید‪.‬‬

‫ایبته احتما این هم وجود دارد که بووئید ﴿ َفؤَیَّ َ‬


‫ؾ َبی َْن قُل ُ ِ‬
‫وب ُك ْم﴾ به معنای وضع قانون در معاشرت است و اگباری معنا نمیدهرد و‬
‫چنین احتمایی ضعیؾ به نظر میرسد‪.‬‬

‫‪ .4‬تفریعات اگوت قب از اگو آمد اسرت؛ کره تفریعرات اگروت برر گرود اگروت در قایرب انشرا مقردم شرد اسرت امرا در آیره قبر‬
‫مییوید ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ جمله را متفرع میکند بر اص او برین اگرویکم و یکری از احکرام اگروت؛ اینجرا بعضری از احکرام‬
‫اگوت را قب از اگوانا آورد است‪.‬‬

‫‪ .5‬این آیه عقو بر اینکه اگبار را در بر دارد یک مدیو ایتزامی انشا را هم دارد که رعایت اگوت است‪ .‬شاهد آن این است‬
‫که قب از بیان اگوانرا فرمرود ‪ :‬اعتصرموا‪ ،‬التفرقروا؛ بنرابراین‪ ،‬ایرن آیره عرقو برر اگبرار‪ ،‬تفریعرات انشرای اگروت را بیران کررد‬
‫است‪.‬‬

‫رن ْای ُم ْن َك ِرر َو أُویئِر َ هُر ُم ْای ُم ْفلِحُرون﴾[‪]5‬؛ آنهرا هرم در واقرع‬ ‫ْرر َو َیرؤْ ُمر َ‬
‫ُون ِب ْ‬
‫رای َمعْ رُوؾِ َو َی ْن َه ْرو َن َع ِ‬ ‫﴿ َو ْی َت ُكنْ مِر ْن ُك ْم أُمَّر‪َ ،‬ی ْردع َ‬
‫ُون إِیَرى ْای َگی ِ‬
‫فروعات و انشعابات همین اگوت است‪ ،‬حتی بحث امرر بره معرروؾ و نهری از منکرر از فروعرات اگروت اسرت کره ریشره آن از‬
‫عققه و محبت یکدیور است و دعوت به گیر میکنند یکدیور را و ایبته التفرقوا‪.‬‬

‫رون إِ ْگر َروة﴾[‪ ]6‬میفرمایررد‪« :‬أَصْ رلِحُوا َبرری َْن‬


‫‪ .6‬ایررن نکترره مربرروط برره هررر دو آیرره مررورد بحررث اسررت؛ اینکرره بعررد از﴿إِ َّن َمررا ْایم ُْإ ِم ُنر َ‬
‫أَ َگ َو ْی ُك ْم»[‪ ]7‬که بررای اصرقح برین ٕ طایفره منرازع‪ ،‬آنهرا را اگروین گطراب میکنرد درحاییکره در نزاعهرا یرا هرر دو طررؾ یرا‬
‫حداق یکی از آنها یناهکار است زیرا دو طایفه مإمنان که منازعه کنند ٖ صورت دارند‪ :‬یا هر دو ح هستند یا هر دو باط‬
‫هستند یا یکی باط و دیوری ح است‪.‬‬

‫آیه شریفه تمام احتماالت را شام میشود و ؼایبا هر دو یا یکی از آنها باط هستند بااینحا مییوید که اینها اگو هسرتند و‬
‫نشررانور آن اسررت کرره اگرروت اسررقمی تررابع اسررتیفای جمیررع شرررایط ایمرران و تقرروا نیسررت کرره گررود قرینرره میشررود بررر اینکرره اگرروت‬
‫مگصوص بین دو عایم پا و مهذب مقصود نیست بلکه اگوت بین تمام مسلمانان حتی فسا را شام می شرود‪ .‬ایرن آیره قرینره‬
‫میشود که اگوت اسقمی را در یک شعاع و دایر ای بپذیریم‪.‬‬

‫آیات دیور مانند آیه ٔٔ سور توبه میفرماید‪:‬‬

‫اگروت آن اسرت کره مسرلمان‬ ‫ص ُ ْاآلیا ِ‬


‫ت یِ َق ْروم َیعْ لَمُرون﴾[‪ ]8‬مرق‬ ‫ین َو ُن َف ن‬ ‫﴿ َفإِنْ تابُوا َو أَقامُوا ایصَّق َة َو آ َتوُ ا َّ‬
‫ایزكا َة َفإِ ْگوا ُن ُك ْم ِف ای ند ِ‬
‫شوند و به تکاییؾ مهم و ضروری اسقم عم کنند‪ ،‬سپس اگوان در دین میشوند‪.‬‬

‫مجموعه هفته آیند مح بحث‪ ،‬بدین صورت است‪.‬‬

‫کتاب بحاراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،74‬کتاب ایعشرة‪:‬‬

‫باب ‪ ،ٔ5‬ابواب حقو ایمومنین؛‬ ‫‪-‬‬

‫باب ‪ ،ٔ6‬حفظ االگو ؛‬ ‫‪-‬‬

‫باب ‪ ،ٔ7‬فض ایمعاهاة فی هللا؛‬ ‫‪-‬‬

‫‪ -‬باب ‪ ،ٔ8‬فض حب ایمومنین؛‬

‫باب ‪ ،ٔ9‬عل‪ ،‬حب ایمومنین بعضهم بعضا‪.‬‬ ‫‪-‬‬

‫[ٔ]‪ -‬سور حجرات‪ ،‬آیه ٓٔ‪.‬‬

‫‪57‬‬
‫[ٕ] ‪ -‬سور آ عمران‪ ،‬آیه ٖٓٔ‪.‬‬

‫[ٖ]‪ -‬سور حجرات‪ ،‬آیه ٓٔ‪.‬‬

‫[‪ -]4‬سور حجرات‪ ،‬آیه ٓٔ‪.‬‬

‫[‪ - ]5‬سور آ عمران‪ ،‬آیه ‪.ٔٓ4‬‬

‫[‪ -]6‬سور حجرات‪ ،‬آیه ٓٔ‪.‬‬

‫[‪ - ]7‬سور حجرات‪ ،‬آیه ٓٔ‪.‬‬

‫[‪- ]8‬سور توبه‪ ،‬آیه ٔٔ‪.‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪ /‬حب و بغض‪ /‬جلسه ‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫در گصوص پیوند میان آحاد جامعه اسقمی و مسلمانان و مإمنان ٕ مفهوم کلیدی در قرآن کرریم وجرود دارد کره بره نروعی هرر‬
‫دو مفهوم به بحث محبت و عواطؾ مشتر اشار دارند‪ .‬ایبته عمی تر از آن بره عنروان دو واژ کلیردی ایرن پایرههای ارتبراط و‬
‫پیوند میان مإمنان و مسلمانان را تبیین میکند که عبارتاند از‪:‬‬

‫‪ .4‬مفهوم اخوت‬

‫ُون﴾[ٔ] در ذی آن بعضی‬ ‫ون إِ ْگ َوة َفؤَصْ لِحُوا َبی َْن أَ َگ َو ْی ُك ْم َوا َّتقُوا َّ َ‬
‫هللا یَ َعلَّ ُك ْم ُترْ َحم َ‬ ‫در این مفهوم او و مهم که همان آیه ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫از آیات دیور مرتبط با اگوت هم از تعبیر آیه ٖٓٔ سور آ عمران استفاد میشود‪ .‬اگوت یرک پایره و مبنرای ارتبراطی جامعره‬
‫اسقمی را در میان آحاد جامعه اسقمی را تبیین میکند و به نحوی به شک مطابقی یا تضمنی یا ایتزامی شام محبت و مودت‬
‫و عاطفه و دوستی هم هست و یفته شد که همین مفهوم کلیدی پایه مجموعهای از حقو و وظائؾ متقاب شد که در روایات به‬
‫آنان تشریح شد است‪.‬‬

‫‪ .4‬مفهوم والیت‬

‫مهمترین آیه مربوط به والیت آیه ٔ‪ 7‬سور توبه است؛ بعد از اینکه در آیات قب دربار منرافقین و کفرار مطرایبی را بیران کررد‬
‫ض ُه ْم أَ ْویِیا ُء َبعْ ض﴾ و در جای دیور در ؼیر از سور توبه که در مورد کفار و اوییا بعد از آن‬ ‫ون َو ْایم ُْإم ُ‬
‫ِنات َبعْ ُ‬ ‫مانند‪َ ﴿ :‬و ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ُون ایصَّق َة َو ی ُْإ ُت َ‬
‫رون‬ ‫ض ُه ْم أَ ْویِیا ُء َبعْ ض َیؤْ ُمر َ‬
‫ُون ِب ْای َمعْ رُوؾِ َو َی ْن َه ْو َن َع ِن ْای ُم ْن َك ِر َو یُقیم َ‬ ‫ون َو ْایم ُْإم ُ‬
‫ِنات َبعْ ُ‬ ‫آیه شریفه دارد‪َ ﴿ :‬و ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫هللا َعزیز َحكیم﴾‪]ٕ[.‬‬ ‫هللا َو َرسُویَ ُه أُوی ِئ َ َس َیرْ َح ُم ُه ُم َّ‬
‫هللا ُ إِنَّ َّ َ‬ ‫ُون َّ َ‬
‫ایزكا َة َو یُطیع َ‬ ‫َّ‬

‫جستاری در والیت‬

‫آن فقر کلیدی که دومین مفهوم بنیادی در روابط میان آحاد جامعه اسقمی شمرد شد است‪ ،‬همرین فقرر اسرت؛ ﴿ َو ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون َو‬
‫ض ُه ْم أَ ْویِیا ُء َبعْ ض﴾ دو سه آیه دیور هم داریم که کلیدیتر از آن این است‪ ،‬میتوان نکاتی را در آیه شریفه برشمرد‪:‬‬ ‫ْایم ُْإم ُ‬
‫ِنات َبعْ ُ‬

‫ٔ) مفهوم «ایمومنون و ایمومنات» که در یذشته بررسی شد‪.‬‬

‫ٕ) اینجا به طور گاص دو جنس را ذکر کرد است «ایمومنون و ایمومنات» در آیه دارد‪﴿ :‬إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون إِ ْگ َروة﴾ برا شررایطی‬
‫استظهار کردیم که مإمنون وقتی که تنها باشد از باب تؽلیب است و شام مإمنان هم میشرود و بره همرین دییر یفتره میشرد کره‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ شام مرد و زن میشود و در واقع اگوت عامه میان همه مسلمانان و مإمنان برقرار میکنرد‬ ‫ایمومنون و ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫یا یزارش میدهد‪.‬‬

‫‪58‬‬
‫از باب تؽلیب یفته میشد که مإمنون مانند ﴿یا أَی َها ایَّ َ‬
‫ذین آ َم ُنوا﴾[ٖ] شام زنها هم میشرود‪ ،‬آن اسرتظهار در اینجرا بره صرراحت‬
‫آمد است؛ یعنی در این والیت و اگوت متقاب و متباد به عنوان پایه روابط جامعه اسقمی جنس و جنسیت دگایت نردارد همره‬
‫در این جهت بنیادی و اساسی که اسقم بر آن تؤکید دارد‪.‬‬

‫ض ُه ْم أَ ْویِیا ُء َبعْ ض﴾ است که در این دو کلمه که آمد هریچ ویژیری دیورری جرز همرین ایمران و اسرقم‬
‫ٖ) نکته سوم‪ ،‬عبارت ﴿ َبعْ ُ‬
‫در این امر دگایت ندارد؛ یک امر عام مطل بیرنگ است هم یک اطققری را شرام میشرود؛ چرون «بعرض» یرک مفهروم در‬
‫واقع بیرنگ بیقیدوشرط است؛ یعنری بره تکترک آنهرا کره یرک شرمو را میرسراند و کسری کره در دایرر مإمنرون و مإمنرات‬
‫قرار یرفت دیور هیچ قید دیوری مؤگوذ نیست و شام همه میشود و هیچ قید دیوری جز همین بعضیت و اینکره در مجموعره‬
‫مإمنین و مإمنات قرار دارد دگایت ندارد و هم اطق را و هم شمو را افاد میکند و هم اینکه قیود دیور مانند رنگ و نرژاد‬
‫دگی در مسئله نیست‪.‬‬

‫استظهار در آیه اگوت با وضوح بیشتری در این آیه مورد بحث آمد است و کلمه بعض هر کسی را که مسلمان باشد را شرام‬
‫میشود و تمام ویژییهایی که موجب تمایز جامعه اسقمی میشود همه ملؽی اسرت و آنکره مبنرای روابرط والیری میشرود همرین‬
‫اگوت است‪.‬‬

‫بنابراین‪ ،‬میلیونها رابط والیی و دوستی با هر معنایی که شود در اینجا مقصود است‪ .‬میلیونهرا گرط اگروت و والیرت در اینجرا‬
‫برقرار است ویی در این میلیونها گط والیی و اگوت هیچ قیدی جز ایمان نیست‪ ،‬یعنی همه با هم یک نوع همبستوی دارند که‬
‫این مدیو ایتزامی آیه میشود‪.‬‬

‫این نکته بیانور تفاوت این دو مورد است‪ .‬احتما دیور اینکه بعضهم به معنای تک و یرو باشرد کره ایرر بعرض اعرم اسرت هرم‬
‫واحد را میییرد و هم مجموعه فرض را میییرد که احتما دیوری است‪.‬‬

‫درهرحا ایر احتما بعض را به معنرای واحرد و تکترک بویرریم ایرن یرک اسرتؽرا والیرت عرام را میییررد ویری ایتزامرا یرک‬
‫والیت مجموعی را هم افاد میکند‪ .‬ایر اعرم از واحرد یرا مجموعرهها باشرد میرسراند کره مجموعرهها میتواننرد یرک نروع والیرت‬
‫تان م َِن ْایم ُْإمِنین﴾ طایفهها را با هم سنجید است‪.‬‬
‫جمعی دارند مانند جایی که ﴿طا ِئ َف ِ‬
‫مفهوم والیت در داستان غدیر‬

‫کلیدیترین بحث در آیه کلمه اوییاء است (جمع ویی)‪ .‬در قصه مفهوم ویی در والیت باید دانست که یک نرزاع کقمری جردی هرم‬
‫بین شیعه و سنی وجود دارد و به داستان ؼدیر و مویی برمییردد و مح اگتقؾ بنیادی بین مسلمانان است‪ .‬در داسرتان ؼردیر‬
‫دو مبحث وجود دارد‪:‬‬

‫ٔ‪ -‬در اص داستان ؼدیر که متواتر است و از استحکام باالیی برگوردار است‪.‬‬

‫راس إِنَّ َّ َ‬
‫هللا ال َیهْر ِد ْای َق ْرو َم‬ ‫ِرن ای َّن ِ‬ ‫ٕ‪﴿ -‬یا أَی َها ایرَّ سُو ُ َبلن ْػ ما أ ُ ْن ِرز َ إِیَیْر َ ِمرنْ َربنر َ َو إِنْ یَر ْم َت ْف َعر ْ َفمرا َبلَّ ْؽرتَ ِرسرایَ َت ُه َو َّ‬
‫هللا ُ َیعْ صِ ر ُم َ م َ‬
‫ْایكافِرین﴾[‪ ،]4‬این دو آیرهای کره در سرور مائرد آمرد اسرت‪ ،‬مربروط بره داسرتان ؼردیر هسرتند یرا نره؟ ایبتره در حرد ترواتر اسرت و‬
‫شبهاتی را هم وارد کرد اند‪ .‬در این بحث مرحوم عقمه امینی (رضوان هللا علیه) در ایؽدیر نشان دادند که هر دو موضروع در‬
‫حد تواتر است‪.‬‬

‫ٖ‪ -‬بحث دالیی گطبه پیامبر اکرم (ص)‪« :‬من کنت موال فهذا علی موال » است که به مفهوم کلمه ویی اگتقؾ شد اسرت‪ .‬در‬
‫جلد او کتاب ایؽدیر به صورت جامع به این مباحث پرداگته است‪ .‬در باب مویی اگتقؾ اسرت کره جمعری مییوینرد بره معنرای‬
‫دوستی و محبت و عققههای قلبی و امور عامی است که سگن پیامبر اکرم (ص) ناظر بر این والیت عامه و دوسرتی و محبرت‬
‫است و آن «اال ایمود فی ایقربی» را به همین معنا میییرند‪ .‬ایبته محبت به معنای گاص مراد است و همران مرود فری ایقربری‬
‫است نه مود عامه بین همه‪ .‬این دیدیاهی است کره جمرع کییرری از اهر سرنت در تحلیر قصره ؼردیر کره بره سرگن پیرامبر اکررم‬
‫(ص) برمییردد ارائه کرد اند‪ .‬در نقطه مقاب هم تفکر شیعی است که مویویت به معنرای مرجعیرت فکرری و سیاسری و والیرت‬
‫اجتماعی سیاسی است نه صرؾ دوستی و محبت‪.‬‬

‫سیر معنایی واژه والیت و تحلیل لغت آن‬

‫‪59‬‬
‫در مراجعه به یؽت در کلمه «ویی» هسته اصلی آن به دو نظر آمد است‪ :‬بعضی یؽتها به معنای «متابع‪ ،‬شیء یشریء» معنرا‬
‫کرد اند به حیث که چیزی بین آنها فاصله نباشد و توایی کام باشد‪ .‬در ایرن صرورت بره مفهروم دوم کره قررب باشرد منتقر شرد‬
‫است و در مفهوم سوم به معنای دوستی و محبت و ارتباط محبتآمیز و همیاری بکار رفته است‪ ،‬زیرا در صورت ورود قررب‬
‫به عایم ذیشعور و انسانی در واقع انواعی دارد که یک نوع از آنهرا درونری‪ ،‬روانشرناگتی و فرهنوری و ‪ ...‬نره قررب جسرمی‬
‫است بلکه قرب معنوی و روحی است یذا والیت به معنای دوستی و محبت بکار مریرود‪ .‬در سرطح و مفهروم چهرارم آن والیرت‬
‫به معنای نوعی اگتیار دیوری را داشتن و شبه سرپرستی داشتن است و قرب از یک موضع باالتری است؛ منتهرا ایرر همره را‬
‫با هم بیاوریم مانند اوییاء بعض؛ یعنی هر کسی از یک منظری نسبت به دیوری یک نوع نظارت دارد‪.‬‬

‫در سطح و مفهوم پنجم والیت به معنای سرپرستی و صاحباگتیار بودن است و به عبارتی رهبری به معنای والیت تکروینی و‬
‫تشریعی گواهد بود و همان اوییائی میشود که قرآن میفرماید‪:‬‬

‫ِنین َو ْایمُهرا ِج َ‬ ‫ض ُه ْم أَ ْویى ِب َبعْ ض ف كِتا ِ‬


‫ب َّ ِ‬
‫هللا م َِن ْایم ُْرإم َ‬ ‫ُ ُ َْ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫﴿ای َّن ِب أَ ْویى ِب ْایم ُْإم َ‬
‫رین‬ ‫ِنین ِمنْ أ ْنفُسِ ِه ْم َو أ ْزوا ُج ُه أمَّها ُت ُه ْم َو أویوا األرْ ِ‬
‫حام َبعْ ُ‬
‫طورا﴾[‪]5‬‬‫ب َمسْ ُ‬
‫كان ذیِ َ ِف ْایكِتا ِ‬ ‫إِالَّ أَنْ َت ْف َعلُوا إِیى أَ ْویِیا ِئ ُك ْم َمعْ رُوفا َ‬

‫در واقع والیت هر یک از این معانی چهاریانه را میتواند داشته باشد‪ .‬ایبته آن معنای او وقتی که در قایب ویی و مویی بیایرد‬
‫دیور وجه چندانی ندارد حتی قرب هم دیور چندان وجهی ندارد و معنای او و دوم مصداقیتی نگواهد داشت‪.‬‬

‫اما در معانی سوم و چهارم و پنجم یک معنای مشتر یفظی وجود دارد‪ ،‬پس والیت میتواند در معنای سوم به معنرای قررب و‬
‫رابطه عاطفی باشد و در معنای چهارم می تواند به معنای گمیر مایره نظرارت و سرپرسرتی آن باشرد و هرم مری توانرد در معنرای‬
‫پنجم به معنای سرپرستی یک طرفه باشد‪.‬‬

‫تفاوت معنای ‪ 4‬و ‪ 0‬با معنای ‪4‬‬

‫معنای ٖ و ‪ 4‬با یک والیت طرفینی و متقاب سازیار است اما در معنای پنجم با معنرای تقابر فاصرله میییررد؛ زیررا مفهروم آن‬
‫والیت یک نوع «هللا موینا و ال مویی یکم» در اینجا وقتری مییویرد مرویی یعنری دیورر او برترری دارد و هرر مرق برترری کره‬
‫مدنظر است که طرفینی نیست‪ .‬ایبته تعیین هر از آنها نیاز به قرینه دارد و در قصه ؼدیر دهها قرینه وجود دارد که مرویی در‬
‫آنجررا برره معنررای پررنجم اسررت یعنرری سرپرسررتی و والیررت عامرره تامرره ممکررن اسررت و یرراهی کلمرره مررویی برره آن نزدیررکتر اسررت ویرری‬
‫ذین آ َم ُنوا َو أَنَّ ْایكاف َ‬
‫ِرین ال َم ْویى یَ ُه ْم﴾[‪]6‬‬ ‫اشترا بیشتری دارد و باید قرائن را پیدا نمود‪ ،‬یاهی میفرماید‪﴿ :‬ذیِ َ ِبؤَنَّ َّ َ‬
‫هللا َم ْویَى ایَّ َ‬
‫وقتی می یروییم کره گردا ویری اسرت آنجرا قرائنری وجرود دارد کره والیرت گردا یرک طرفره اسرت و بره مفهروم قیمومیرت تشرریعی و‬
‫تکوینی مطلقه است‪ .‬یاهی قرائنی پیدا میشود که معنای ٖ و ‪ 4‬را می رساند‪.‬‬

‫بنابراین‪ ،‬این امر متقاب است یعنی اینها به هم نزدیکاند که یا به معنای چهارم است که بره معنرای نروعی حر نظرارت و شربه‬
‫سرپرسرتی یررا سرپرسررتی گفیرؾ متقابر وجررود دارد یررا اینکره برره معنررای سروم برردانیم‪ ،‬یعنرری پیونررد بسریار عمیر و قرروی کرره در آن‬
‫عواطؾ مشتر و همکاری و همیاری است‪.‬‬

‫ترجمه بسیاری از مفسران اینیونه است‪ :‬تناسب‪ ،‬همیاری‪ ،‬همکاری و دوستی و یاهی هم ترجمه دو سه معنا با هم آمرد اسرت‪:‬‬
‫ض ر ُه ْم أَ ْویِیررا ُء َبعْ ررض﴾[‪ ]7‬زنرران و مررردان مررإمن برگرری بررا برگرری دیوررر دارای دوسررتی و همکرراری و‬ ‫رون َو ْایم ُْإمِنر ُ‬
‫رات َبعْ ُ‬ ‫﴿ َو ْایم ُْإ ِم ُنر َ‬
‫همیاری هستند‪ .‬بین این معانی‪ ،‬معنای یک و دو کنار میرود و معنای پنجم هم با قرینهای که یفتیم کنرار مریرود و برین معنرای‬
‫سرره و چهررار مررردد میمررانیم کرره بعیررد بررا قرینررهای درآیررد معنررای چهررارم متعررین بشررود و قرینرره آن اسررت کرره بقفاصررله میفرمایررد‪:‬‬
‫ُون ِب ْای َمعْ رُوؾِ َو َی ْن َه ْو َن َع ِن ْای ُم ْن َك ِر﴾[‪ ]8‬ؼیر از ﴿یقیمون ایصقة و یإتون ایزکاة﴾که همان جنبه همیاری است‪.‬‬ ‫﴿ َیؤْ ُمر َ‬

‫دستاورد مفهوم والیت‬

‫برا بررسری دو مفهروم والیرت و اگرروت فهمیرد میشرود کره والیررت امرری براالتر از اگروت عامره اسررت‪ ،‬یعنری شرما از یرک اصر‬
‫اعتقادی سرچشمه میییرید که آن اص اعتقادی منشؤ یک نوع روابط وسیع اجتماعی فرهنوی عراطفی اسرت و در والیرت همره‬
‫اینها هست که به گاطر اص مشتر محبت و همیراری داریرد و نروعی حر نظرارت و فرمران دادن بره یکردیور برا آن مگلروط‬
‫میشود‪ .‬در اگوت یک نوع وظائؾ متقاب دارید و در والیت ح باالتری به نام ح نظارت به آن اضافه میشود‪.‬‬

‫ٓ‪6‬‬
‫[ٔ] ‪ -‬سور مبارکه حجرات‪ ،‬آیه ٓٔ‬

‫[ٕ] ‪ -‬آیه ٔ‪ 7‬سور توبه‬

‫[ٖ] ‪ -‬سور بقر ‪ ،‬آیه ‪.ٔٓ4‬‬

‫[‪ - ]4‬سور مائد ‪ ،‬آیه ‪.67‬‬

‫[‪ - ]5‬سور مبارکه احزاب‪ ،‬آیه ‪.6‬‬

‫[‪ - ]6‬سور مبارکه محمد‪ ،‬آیه ٔٔ‪.‬‬

‫[‪ - ]7‬آیه ٔ‪ 7‬سور توبه‪.‬‬

‫[‪ - ]8‬آیه ٔ‪ 7‬سور توبه‪.‬‬

‫[‪ - ]9‬آیه ٔ‪ 7‬سور توبه‪.‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪ /‬حب و بغض ‪ /‬جلسه ‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫در پایه روابط مسلمانان و مإمنران بره دو مفهروم کلیردی در قررآن کرریم اگروت و والیرت اسرت‪ .‬معرانی مترترب برر والیرت کره بره‬
‫شکلی مشتر یفظی بود را در ‪ 5‬معنا ذکر شد که با قرائن معنای چهارم بریزید شد و در صورت تردیرد و اشرکا بره معنرای‬
‫سوم که به اگوت نزدیکتر است متمای میشویم‪.‬‬

‫این دو احتما بعید است؛ زیرا اوال آیه هر دو جنس مررد و زن مرإمن را شرام مری شرود‪ .‬یانیرا «بعضرهم اوییرا بعرض» کره دو‬
‫حایت اجماع و ابهام دارد‪ ،‬می رساند که هر کسی می تواند مصدا آن بعض او یا دوم باشد‪.‬‬

‫در جواب میتوان یفت که بعض او ‪ ،‬تعداد گاصی هستند و بعض دوم یرو دیوری هستند‪ .‬این دو احتما گقؾ ظاهر اسرت‬
‫به گصوص با توجه به ما بعد آیه که فرمود ‪َ ﴿ :‬یؤْ ُمر َ‬
‫ُون ِب ْای َمعْ رُوؾِ َو َی ْن َه ْو َن َع ِن ْای ُم ْن َك ِر﴾[ٖ] در امر به معروؾ هرر کسری نسربت‬
‫به دیوری ح امر و نهی شرعی دارد‪ .‬قرائن داگلی و شرواهد متعرددی وجرود دارد کره بیرانور متعرین برودن «ویری» بره معنرای‬
‫پنجم است‪.‬‬

‫رابطه والیت با محبت‬

‫اوییا به نحو تضمن یا ایتزام شام محبت و دوستی است؛ این والیت متقاب و متعام که میان آحاد جامعه اسرقمی برقررار شرد‬
‫یا در مفهومش محبت و دوستی آمد اسرت کمرا اینکره در بسریاری از یؽتنامرهها آمرد اسرت و ایرر آن هرم نباشرد قطعرا بره دالیرت‬
‫ایتزامی نوعی محبت در هسته معنای والیت نهفته است‪.‬‬

‫معنای مشترک لفظی در والیت‬

‫مشتر یفظی یاهی معانی همعررض را میییررد ماننرد کلمره عرین بره معنرای چشرم و چشرمه و جاسروس‪ .‬روشرنتر از آن جرایی‬
‫است که در قبیلهها بدون اطقع از هم‪ ،‬یکی در این معنا و دیوری به معنای دومی بکار ببرد و بعد وقتری کره قبائر جمرع شردند‬
‫مشتر یفظی پدید میآید‪ .‬اینجا تعدد معانی یفظ به شک مشتر یفظی بر اساس یک پیونردی برین معرانی نیسرت‪ ،‬ایرن یرک نروع‬

‫ٔ‪6‬‬
‫اشترا یفظی است؛ اما اشترا یفظری بسریار رایجترر از آن اسرت کره یفرظ برر اسراس یرک پیونرد برین معنرای دوم و او آمرد و‬
‫معنای جدید پیدا کرد است‪ ،‬بدون اینکه معنای قبلی مهجرور شرود و معرانی برا یرک محاسربه و پیونرد پدیردار شرد اسرت‪ .‬ایبتره در‬
‫ابتدا مجاز و بعد حقیقت میشود و از آن به معنای دیور منتق میشود‪.‬‬

‫حا مشتر یفظی نوع دوم بر دو قسم است‪ :‬یاهی این یفظ معنای جدید پیدا کرد‪ ،‬بر اساس یک وجه مشابهت منتق شرد اسرت‬
‫اما در معنای جدید‪ ،‬معنای قبلی رنگ میبازد؛ یاهی دیور به یک شکلی آن هست منتها با یک مقت بیشتر‪.‬‬

‫در کلمه اوییاء ضمن اینکه آن نظارت متقاب را شام میشود درعینحا آن قرب و محبت را شام میشود که از باب تضمن‬
‫است و ایر اشکا شود به دالیت ایتزامی اسرتناد مریکنیم‪ .‬همرانطور کره در مفهروم اگروت پایره را برر آیره ﴿إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون إِ ْگ َروة‬
‫ُون﴾[‪ ]4‬قرار دادیم‪ ،‬بعد آیات پیرامون آن را اشار کردیم‪ .‬آیاتی که بره والیرت متقابر‬ ‫َفؤَصْ لِحُوا َبی َْن أَ َگ َو ْی ُك ْم َوا َّتقُوا َّ َ‬
‫هللا یَ َعلَّ ُك ْم ُترْ َحم َ‬
‫میان آحاد جامعه اسقمی اشار کرد اند حجم براالتری از آیرات دارنرد کره والیرت برین مسرلمانان و ؼیرر مسرلمانان را نفری میکنرد‬
‫ذین آ َم ُنوا ال َت َّتگ ُِذوا َعدُون َو َع ُد َّو ُك ْم أَ ْویِیا َء﴾[‪.]5‬‬ ‫مانند‪﴿ :‬یا أَی َها ایَّ َ‬

‫ض ُه ْم أَ ْویِیا ُء َبعْ ض﴾[‪ ]6‬و ﴿یا أَی َها ایَّ َ‬


‫ذین آ َم ُنوا‬ ‫دو یرو آیات را در مقاب هم قرار بدهید معنای برجستهتری پیدا میکند؛ مانند‪َ ﴿ :‬بعْ ُ‬
‫َّ‬ ‫ض ُه ْم أَ ْویِیا ُء َبعْ ض َو َمنْ َی َت َویَّ ُه ْم ِم ْن ُك ْم َفإِ َّن ُه ِم ْن ُه ْم إِنَّ َ‬
‫َّ‬
‫هللا ال َی ْه ِد ْای َق ْو َم ایظایِمین﴾[‪.]7‬‬ ‫ال َت َّتگ ُِذوا ْای َیهُو َد َو ای َّنصارى أَ ْویِیا َء َبعْ ُ‬

‫همانطور که یرو آیات در برابر هم از باب عققه تضاد و تقاب معنا میدهند؛ یک یرو دیوری هم هست که در سرور توبره‬
‫ض ُه ْم ِمنْ َبعْ ض﴾[‪ ]8‬جایی هم دربار کفار «اوییاء» بکار میبرد؛ یعنی یک نروع والیرت‬ ‫ون َو ْایمُناف ُ‬
‫ِقات َبعْ ُ‬ ‫هم آمد است‪ْ ﴿ :‬ایمُنا ِفقُ َ‬
‫باطلی را بین آنها قائ میشود‪ .‬یاهی هم برای بیان باط برودن والیرت کفرار کلمره اوییراء را نمریآورد بررای اینکره بفهمانرد کره‬
‫والیت سطحی و ؼیر عمی است و تعارض ندارد‪.‬‬

‫بنابراین‪ ،‬اوییاء و بعض به عنوان هسته مفهومی در روابط اجتماعی بین مسلمانان و مإمنان باید با دو یرو دیور آیات مقایسره‬
‫شود‪ :‬آیاتی که مییوید پیوندی با آنها نداریم و آیاتی که مییوید والیت دروؼین و نادرستی میان کفار و منافقین است‪.‬‬

‫اخبار یا انشای در آیه‬

‫نکته دیور اینکه با توجه به آیه جمله گبریه است یا انشائیه که ‪ 5‬احتما در ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َروة﴾[‪ ]9‬یفتریم و همران مباحرث در‬
‫اینجا تکرار می شود؛ یعنی‪:‬‬

‫ٔ‪ -‬انشای حکم تکلیفی باشد‪ ،‬یعنی باید به همدیور اعما والیت کنند‪.‬‬

‫ٕ‪ -‬انشای حکم وضعی باشد‪.‬‬

‫ٖ‪ -‬اگبار محض است‪.‬‬

‫‪ -4‬اگبار مستلزم یک انشا باشد‪.‬‬

‫‪ -5‬همزمان گبر و انشا باشد (تکلیفی و وضعی)‪.‬‬

‫سومین آیه در بحث حب و بغض‬

‫قرآن کریم در سور انفا آیه ٕ‪ 7‬میفرماید‪:‬‬

‫صررُوا أُویئِر َ َبعْ ضُر ُه ْم أَ ْویِیرا ُء َبعْ رض َو ایَّ َ‬


‫رذین‬ ‫هللا َو ایَّ َ‬
‫رذین َآو ْوا َو َن َ‬ ‫هاجرُوا َو جا َه ُدوا ِبؤَمْوای ِِه ْم َو أَ ْنفُسِ ِه ْم ف َسبی ِ َّ ِ‬ ‫ذین آ َم ُنوا َو َ‬‫﴿إِنَّ ایَّ َ‬
‫ین َف َعلَر ْی ُك ُم ای َّنصْ ر ُر إِالَّ َعلرى َق ْروم َبیْر َن ُك ْم َو‬
‫صررُو ُك ْم فِر ایر ند ِ‬‫آ َم ُنوا َو یَ ْم یُها ِجرُوا ما یَ ُك ْم ِمنْ َوال َیت ِِه ْم ِمرنْ َشر ْ ء َح َّترى یُهرا ِجرُوا َو إِ ِن اسْ َت ْن َ‬
‫ون َبصیر﴾‪]ٔٓ[.‬‬ ‫َب ْی َن ُه ْم مییا َو َّ‬
‫هللا ُ ِبما َتعْ َملُ َ‬

‫ٕ‪6‬‬
‫صرُوا﴾ که مقصرود‬ ‫ذین َآو ْوا َو َن َ‬ ‫این آیه شریفه مهاجرین را که در مکه ایمان آوردند را به عنوان یرو او بیان میکند و ﴿ َو ایَّ َ‬
‫انصررار و اسررتقبا کننرردیان از مهرراجرین در مدینرره یرررو دوم هسررتند‪ ،‬سررپس میفرمایررد ﴿أُویئِرر َ َبعْ ضُرر ُه ْم أَ ْویِیررا ُء َبعْ ررض﴾ و بعررد‬
‫ذین آ َم ُنوا َو یَ ْم یُها ِجرُوا ما یَ ُك ْم ِمنْ َوال َیت ِِه ْم ِمنْ َش ْ ء﴾ یعنی یک یروهی هم بودنرد کره مهراجرت نکردنرد و فرمران‬ ‫میفرماید‪َ ﴿ :‬و ایَّ َ‬
‫پیررامبر را اطاعررت نکردنررد کرره افررراد محرردودی بودنررد نسرربت برره آنهررا والیررت را نفرری میکنررد نرره مطلقررا‪َ ﴿ .‬ح َّتررى یُهررا ِجرُوا َو إِ ِن‬
‫ین﴾ این آیه والیتی را که در آیه قب داشتیم را بیان نمیکند‪ .‬اوییای او که در آیه آمد است والیت ؼنیتر و‬ ‫صرُو ُك ْم ِف ای ند ِ‬ ‫اسْ َت ْن َ‬
‫درجه راقیه از آن والیت عامه بین مسلمانان است این یک درجه گاصی از والیت قرار داد که متفراوت از والیرت قبلری اسرت‪.‬‬
‫همانطور که اگوت عامه وجود دارد؛ ویی اگوتها به معانی و درجات گاص داریم‪ :‬از اگوتی که با عقرد اگروت پیردا میشرود‬
‫تا اگوتهایی که بر اساس ویژییهای اگققی و روحی میران افرراد قرویتر میشرود و بعرد اگوتهرای گاصره پیردا میشرود‪ .‬در‬
‫والیت هم همینطور است‪ .‬بعد ‪ 5‬قانون متفرع بر آن را در والیت ذکر کرد‪ ،‬آن والیت بین جامعه اسقمی پگش شد است؛ اما‬
‫این آیه در ابتدا والیت گاصه را والیتی میداند که مهراجر و انصرار پرای دیرن ایسرتادند و بره فرمانهرای رسرو گردا در مکره و‬
‫مدینه کام عم کردند؛ در حدی که بعضی یفتهاند این والیت گاصره مبنرای ارث برردن مهراجر و انصرار برود و بعرد برا آیره ﴿ َو‬
‫ض ُه ْم أَ ْویى ِب َبعْ ض﴾[ٔٔ] نسخ شد‪.‬‬‫حام َبعْ ُ‬ ‫ُ ُ َْ‬
‫أویوا األرْ ِ‬
‫برررد مفهررومی آیرره نسرربت برره ارث نسررخ شررد اسررت و نسررخ مطلر نررداریم بعررد از آن هررم اوییرراء بعررض دارد یررک والیررت گاصرره را‬
‫مییوید بین دو یرو برجسته و ممتازی که پای دین و همه چیرز ایسرتادند‪ ،‬االن هرم وقتری مییروییم مسرلمانان اوییرای هرم هسرتند‬
‫یک والیت عامه است که همه را میییرد ویی یک والیت گاصهای هم داریم که در محور مقاومرت اگرص میشرود بره آنهرایی‬
‫که از اعتقادات قویتر و سایم و کام برگوردار هستند‪.‬‬

‫اینها درجات ممتاز والیت و مراتب راقیه والیت در این آیات آمد است یا نسخ نشد اسرت ایرر هرم نسرخ شرد فقرط مییویرد کره‬
‫اوییاء در آن یک توارث هم بود که با آیه بعدی نسخ شرد و اال آن قررب و محبرت و پیونرد میران مهراجر و انصرار پرای کرار برین‬
‫آنها و بقیهای که بیرم بودند و توجهی به مسائ نداشتند یا منافقین نیست‪.‬‬

‫بنابراین‪ ،‬تفاوت این آیه با آیه قب در والیت گاصه است که در آن محبت گاصه و روابط گاصه هست و پیوندها و همیاری که‬
‫در آن والیت عامه بود اما اینجا گاص و برجستهتر آن است‪ .‬پرس ایرن دو آیره هرر کردام بره یرک بگرش اشرار دارنرد اویری همران‬
‫والیت مشترکه و دومی به والیت گاصه مربوط است‪.‬‬

‫در ادامرره آن قرررآن میفرمایررد‪َ ﴿ :‬و ایَّر َ‬


‫رذین آ َم ُنرروا َو َی ر ْم یُهررا ِجرُوا مررا َی ُك ر ْم ِمررنْ َوال َی رت ِِه ْم ِمررنْ َش ر ْ ء﴾[ٖٔ] تگصرریص میزنررد و مییویررد‬
‫درعینحا از والیت گاصه نیست حا ایر همینهایی که در مکه مورد هجوم قرار یرفتند و مهراجرت نکردنرد شرما بایرد آنهرا‬
‫را یاری کنید‪ .‬عین این است که فلسطینی که اه سنت هستند را باید یاری کنیم آنها با اینکه به یحاظ اعتقادی در جهات والیت‬
‫با ما اگتقؾ دارند‪ِ ﴿ .‬منْ َش ْ ء﴾ یعنی همان والیت گاصه که در اینجا یفتیم اما ایر استنصار کردند به یاری آنها بشتابید؛ زیرا‬
‫اوییای عامه که در سور توبه بود اینجا هم هست زیرا گدا و پیامبر و معاد را قبو دارنرد منتهرا آن همرت و حمیرت الزم بررای‬
‫آن مهاجرت بزرگ را نداشتند‪.‬‬

‫روشن است که مهاجرت از مکه به مدینه‪ ،‬راهبرد بزریی بود و یک فداکاری فو ایعاد هم میطلبیرد کره معلروم نبرود آینرد چره‬
‫میشود‪ ،‬تمام علقههای اجتماعی را کنار میزند این کار سرگتی برود و یرذا بعضری هرم ترن بره آن ندادنرد درعینحرا عقیرد آن را‬
‫داشتند و مناف و کافر نبودند منتها عاصی بودند که عاصی هم بسیار است‪.‬‬

‫چهارمین آیه در بحث حب و بغض (آیه مودت)‬

‫ت َس ر َیجْ َع ُ یَ ُه ر ُم ایرررَّ حْ منُ وُ ّدا﴾[‪ ]ٔ5‬گداونررد برررای‬ ‫رذین آ َم ُنرروا َو َعمِلُرروا ای َّ‬
‫صررایِحا ِ‬ ‫گداونررد در سررور مررریم آیرره ‪ 96‬میفرمایررد‪﴿ :‬إِنَّ ایَّر َ‬
‫مإمنان مودتی به صورت کلمه نکر قرار میدهد‪.‬‬

‫[ٔ] ‪ -‬آیه ٔ‪ 7‬سور توبه‪.‬‬

‫[ٕ] ‪ -‬آیه ‪ ،55‬سور مائد ‪.‬‬

‫ٖ‪6‬‬
‫[ٖ]‪ .‬آیه ٔ‪ 7‬سور توبه‪.‬‬

‫[‪ - ]4‬سور مبارکه حجرات‪ ،‬آیه ٓٔ‬

‫[‪ ]5‬سور مبارکه ممتحنه‪ ،‬آیه ٔ‪.‬‬

‫[‪ - ]6‬آیه ٔ‪ 7‬سور توبه‪.‬‬

‫[‪ .]7‬سور مبارکه مائد ‪ ،‬آیه ٔ‪.5‬‬

‫[‪ .]8‬سور مبارکه توبه‪ ،‬آیه ‪.67‬‬

‫[‪ - ]9‬سور مبارکه حجرات‪ ،‬آیه ٓٔ‬

‫[ٓٔ]‪ .‬سور مبارکه انفا ‪ ،‬آیه ٕ‪.7‬‬

‫[ٔٔ]‪ .‬سور مبارکه احزاب‪ ،‬آیه ‪.6‬‬

‫[ٕٔ]‪ .‬سور مبارکه احزاب‪ ،‬آیه ‪.6‬‬

‫[ٖٔ]‪ .‬سور مبارکه انفا ‪ ،‬آیه ٕ‪.7‬‬

‫[‪ ]ٔ4‬سور مبارکه ممتحنه‪ ،‬آیه ٔ‪.‬‬

‫[‪ .]ٔ5‬سور مبارکه کریم‪ ،‬آیه ‪.96‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪ /‬حب و بغض ‪ /‬جلسه ‪40‬‬ ‫‪‬‬

‫مقدمه‬

‫بحث در دو مفهوم کلیدی که پایه‪-‬ی روابط اجتماعی میان مسلمانان برود قررار یرفرت و دیردیم در قررآن دو آیره محروری در پایره‬
‫ِنرات َبعْ ضُر ُه ْم‬ ‫رون إِ ْگ َروة َفؤَصْ رلِحُوا َبری َْن أَ َگ َرو ْی ُك ْم﴾[ٔ]‪َ ﴿ ،-‬و ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫رون َو ْایم ُْإم ُ‬ ‫این روابط اجتماعی مسرلمانان وجرود دارد ﴿إِ َّن َمرا ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫أَ ْویِیا ُء َبعْ ض﴾[ٕ]‪ .‬قرآن دو مفهوم کلیدی را در روابط در این دو آیه اعتبرار کررد کره اینهرا هرم انشراء دارد هرم اگبرار هرم جعر‬
‫اگرروت شررد هررم اگبررار برره اصر مشررترکی کرره از یحرراظ اعتقررادی و فکررری میرران مسررلمانان وجررود دارد‪ .‬هررر دو مفهرروم برره شررکلی‬
‫دربردارند نوعی عقئ و عواطؾ مشتر و مودت و محبت هم هست‪ .‬این بحث دو آیه کلیدی بود که جنبره فقهری هرم داشرت‪.‬‬
‫حدود دالیت فقهی در مباحث یذشته بیان شد‪.‬‬

‫منابع روایات اخوت‬

‫بعد این آیات سراغ روایاتی که در ذی این دو مفهوم کلیدی قرار دارد می‪-‬آییم‪ .‬بهگصوص با نوا به عواطؾ مشرتر و قلبری‬
‫در بحث مودت و محبت و امیا اینها‪ .‬این روایات در جلرد ‪ 74‬بحراراالنوار کتراب ایعشرر آمرد اسرت‪ .‬ایرن جلرد یکری از منرابع‬
‫اصلی است که در طو چند سا در باب روابط اجتماعی گواهیم داشت‪ .‬از جمله در بحث اگروت و امیرا اینهرا‪ .‬در جلرد ‪74‬‬
‫کتاب ایعشر باب ‪ ٔ5‬باب حقو االگوان‪ .‬حدود سیزد روایت از باب ‪ ٔ5‬تا باب ‪ ٔ9‬در این جلد داریم که مربوط به اگروت و‬
‫بحث مودت ذی آن است‪ .‬عرض کردیم که اگوت و والیت هرکدام مفهوم و حکم و قاعد محوری‪-‬اند که شاخ و برگهرایی در‬
‫روایات به آن داد شد است‪ .‬اویین یمر اگوت همین مودت و محبت متقاب است‪ .‬به روایات در ایرن ‪ 5‬براب گرواهیم پرداگرت‪.‬‬
‫از باب ‪ ٔ5‬که باب حقو االگوان است تا باب ‪ ٔ9‬باب عل‪ ،‬حب ایمومنین بعضهم بعضا‪ .‬در این پنج باب‪ ،-‬روایات مربروط بره‬
‫محبت و مودت ذی اگوت اسقمی اشار و بررسی گواهیم کرد‪ .‬از ص ٕٕٔ تا ٕ‪ ٕ8‬این پنج باب است‪ .‬همانطور که عرض‬
‫شد ک این جلد مربوط به کتاب ایعشر است و مرتب با این جلد و کتب وسائ و وافی و‪ ...‬سروکار گواهیم داشت‪.‬‬

‫‪64‬‬
‫در باب اگوت کتاب جدید دارایحدیث کره معرارؾ ایکتراب و ایسرنه اسرت کره دایرر ایمعرارفی جرامعتر از میرزان ایحکمره اسرت و‬
‫حدود ‪ ٔ5‬جلدش چاپ شد ‪ .‬جلد اویش کتاب االگو است‪ .‬چاپ دارایحدیث‪ .‬ایبتره برا توجره بره آنچره در بحرار و بقیره کترب هسرت‬
‫گیلی نیازی به این کتاب نیست‪ .‬دو سه مطلب در آن کتاب هست که بعدا ذکر گواهیم کرد‬

‫روایاتی که مربوط به مودت و محبت است و به شکلی ذی عنوان اگوت به کار رفته است‪.‬‬

‫روایات‬

‫روایت او ‪:‬‬

‫حدیث سوم باب ‪ ٔ5‬کتاب ایعشر که عنوان باب حقو ایمومنین بعضهم علی بعض و بعض احوایهم می‪-‬باشد‪ .‬باب او ‪ :‬حقو‬
‫االگوان و استحباب تذاکرهم‪ :‬روایت سوم باب این است‪ :‬از امایی مرحوم صدو نق شد است و مرحوم صدو با این سند از‬
‫رسو هللا نق می‪-‬کنند‪:‬‬

‫صردَ َق َ‪َ ،‬ع ِ‬


‫رن‬ ‫ْرن َ‬ ‫هللا ُ َقا َ َح َّد َی َنا َع ْب ُد َّ ِ‬
‫هللا بْنُ َجعْ َفرر ْای ِح ْم َی ِرر َقرا َ َحر َّد َی َنا َهرارُونُ بْرنُ مُسْ رلِم َعرنْ َمسْ َرعدَ َة ب ِ‬ ‫« َح َّد َی َنا م َُح َّم ُد بْنُ ْای َح َس ِن َر ِح َم ُه َّ‬
‫ِن َسرب َْع ُ‪ُ ،‬حقُرو‬ ‫ِن َعلَرى ْایم ُْرإم ِ‬ ‫ْرن أ ِبر َطایِرب ع َقرا َ َقرا َ رسرو هللا ص ی ِْلم ُْرإم ِ‬ ‫َ‬ ‫ْن م َُحمَّد َعنْ أَ ِبی ِه َعنْ آ َبا ِئ ِه َعنْ َعلِر ن ب ِ‬ ‫ایصَّا ِد ِ َجعْ َف ِر ب ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ص ْد ِر ِ َو ْایم َُوا َساةُ یَ ُه ِف َمایِ ِه َو أنْ ی َُحرن َم یَ ُه ؼِ ی َب َت ُه َو أنْ َیعُودَ ُ فِر‬ ‫اإلجْ َق ُ یَ ُه ِف َع ْی ِن ِه َو ْایوُ د یَ ُه ِف‬ ‫َوا ِج َب‪ ،‬م َِن َّ ِ‬
‫َ‬ ‫هللا َع َّز َو َج َّ َعلَ ْی ِه ْ ِ‬
‫َ‬
‫از َت ُه َو أنْ َال َیقُو َ فِی ِه َبعْ َد َم ْو ِت ِه إِ َّال َگیْرا»‪]ٖ[.‬‬ ‫َم َرضِ ِه َو أَنْ ُی َشی َنع َج َن َ‬

‫روایاتی داریم یک حر را یفتره روایراتی سره حر روایراتی پرنج حر اینجرا هفرت‪ .‬روایرت چهرارم براب هرم همرین اسرت تفراوتی و‬
‫اضافهای دارد که به ما ربطی ندارد‪.‬‬

‫سند روایت‪:‬‬

‫از یحاظ سند همه حلقهها معتبرند مح کقم نیست چه ابن ویید چه حمیری چه هارون ابن مسلم معتبرند؛ اما محر بحرث مسرعد‬
‫ابن صدقه است‪ .‬دو مسعد داریم که یکی از آنها مسعد ابن صدقه است که مح کقم است‪ .‬بحیی کوتا در مورد این می‪-‬کنم‪.‬‬
‫مسعد ابن صدقه نه در نجاشی نه در دو کتاب شیخ و نه در رجا کشی که با تقریر شیخ براقی مانرد ‪ ،-‬مسرعد در هریچ یرک از‬
‫این چهار کتاب اصلی رجایی ما تویی گاص ندارد‪ .‬از این چهار کتاب سه کتابش به شیخ برمری‪-‬یرردد‪ .‬فهرسرت و رجرا شریخ‬
‫که مربوط به شیخ است و رجا کشی هم که چهارمین کتاب از کتب رجایی ماست آنچه از آن باقی ماند به نق و تحریرر شریخ‬
‫است‪ .‬اص کتاب موجود نیست‪ .‬آنچه دست ماست همان است که شیخ تقریر کرد ‪ .‬ایبته ما کتب رجایی دیوری هم داریم که در‬
‫صدر او است ایبته جزو های کوچکیاند کره در حرد و انرداز ایرن چهرار کتراب نیسرت‪ .‬کترب اصرلی رجرایی شریعه همرین چهرار‬
‫تاست‪ .‬متؤگرین هم می عقمه و بقیه کتابهایی نوشتهاند که ارزشی در حد این چهار کتاب ندارد‪.‬‬

‫مسعد که در سند روایات زیادی هم قرار یرفته است تویی گاص در ایرن چهرار منبرع در مروردش وارد نشرد اسرت‪ .‬بره همرین‬
‫دیی بعضی که گیلی مقید به همین تویی گاص در چهار منبع هستند مسعد را نمی‪-‬پذیرند‪ .‬پس نظریه او این است که مسعد‬
‫معتمرد نیسرت برره دییر عرردم توییر در چهرار منبررع و بره یحرراظ اینکره بره یحرراظ اعتقرادی عررامی بطرری اسرت‪ .‬ایررن شرؤنش را پررایین‬
‫می‪-‬آورد‪ .‬هم تویی ندارد هم به یحاظ اعتقادی عامی بطری است؛ اما در مقاب نظریهای است که مری‪-‬یویرد مسرعد ابرن صردقه‬
‫را نمی‪-‬شود کنار یذاشت‪ .‬چهر نامآور پرحدیث که نرامش در سلسرله احادیرث زیرادی قررار یرفتره اسرت را نمری‪-‬شرود برهراحتی‬
‫کنار یذاشت‪ .‬حدود ٕٓٓ یا ٖٓٓ روایت است که مسعد در سندشان قرار یرفته است‪ .‬این نظریه مستند به این شواهد است‪:‬‬

‫شاهد او ‪ :‬ایشان در رجا کام ایزیارات قرار یرفته است‪ .‬در مورد اسناد کام ایزیارات چند نظریه است‪:‬‬

‫نظریه قدیم مرحوم گویی این بود که کسانی که در رجا کام ایزیارات قرار بویرند تویی می‪-‬شوند‪.‬‬ ‫ٔ‪.‬‬

‫نظریه دوم اینکه رجایی که مستقیم کام ایزیارات از آنها نق کند تویی می‪-‬شوند‬ ‫ٕ‪.‬‬

‫ٖ‪ .‬نظریه سوم که نظر مرحوم تبریزی بود این است که در هر باب یک حدیث معتبرر هسرت امرا بره گراطر اینکره آن حردیث‬
‫معتبر بین احادیث باب مردد می‪-‬شود اعتبار ندارد اال ابوابی که یک یا دو حدیث بیشتر نداشته باشد‪.‬‬

‫‪65‬‬
‫نظر چهارم اینکه رجا کام ایزیارات تویی عامی از آن مقدمه بیرون نمی‪-‬آید‪.‬‬ ‫‪.4‬‬

‫همین االن هم کسانی هسرتند کره رجرا کامر ایزیرارات را قبرو دارنرد‪ .‬بعضری دوسرتان مرا هرم قبرو دارنرد‪ .‬اگتقفری اسرت کره‬
‫بعضی قبو دارند بعضی نه‪ .‬در جلسره فقهری حضررت آقرا کره حردود دو هفتره پریش بحرث مری‪-‬شرد دیردیم ایشران هرم رجرا کامر‬
‫ایزیارات را قبو دارند‪ .‬مقدمهاش را بگوانید اینکه ابرن قویویره در مقدمره چره مری‪-‬یویرد و توییر گبرری ترام عرام از آن اسرتفاد‬
‫می‪-‬شود یا نه اگتقؾ نظر است و نتیجهاش چهار قو است که یفته شد‪ .‬ایر نظر او را بپذیریم مسرعد توییر مری‪-‬شرود ویری‬
‫به دید ما که تردیدی در این وجود دارد درهرصورت آمدن نام یک راوی در رجا کام ایزیارات که کتابی به این اتقان اسرت‬
‫وزن راوی را باال می‪-‬آورد بهعنوان مإید‪ ،‬گوب است ایر تویی را نپذیریم‪.‬‬

‫سا های آگر جنگ اواگر دهه ٓ‪ 6‬بود که در درس آقای تبریرزی برودیم و نامرهای بره دسرت گرط آقرای گرویی آمرد کره ایشران از‬
‫نظرشان در اسناد کام ایزیارات مبنی بر تویی همره بریشرتند‪ .‬االن در تنقریح و تقریراتشران نورا کنیرد آمرد فقنری مویر اسرت‬
‫یوقوعه در اسناد کام ایزیارات‪ .‬پس یا کسی تویی عام کام ایزیارات را می‪-‬پذیرد که مسرعد توییر مری‪-‬شرود و اال ایرن یرک‬
‫شاهد است‪.‬‬

‫شاهد دوم‪ :‬وقوع او در اسناد تفسیر علی ابن ابراهیم قمی‪ .‬این کتاب هم عین کام ایزیارات مح بحث است‪ .‬بعضی می‪-‬یوینرد‬
‫از مقدمه استفاد می‪-‬شود که همه آنها که نامشان در سلسله اسناد آمد موی اند‪ .‬بعضی هم قبو ندارند تقریبا دو سه نظریره از‬
‫نظریات در مورد کام ایزیارات اینجا هم آمد است‪ .‬ایر کسی تویی عام علی ابن ابراهیم را پذیرفت مسعد تویی می‪-‬شرود و‬
‫اال این هم شاهد است‪.‬‬

‫شاهد سوم‪ :‬مسعد در هر چهار کتاب از کترب اربعره نرام آورد شرد در سرندها قررار یرفتره اسرت مگصوصرا در کرافی و مرن ال‬
‫یحضر‪ .‬در ایرن کترب اربعره در براب تهرذیب و استبصرار چنرین ادعرای محکمری نشرد کره همره روایراتش معتبرر اسرت اال بعضری‬
‫اگباریها که نظر گیلی موسعی در تویی و تصحیح روایات دارند‪ .‬می‪-‬یویند اص معتبرر برودن روایرات کترب اربعره اسرت اال‬
‫ما گرج بایدیی ‪ .‬ایر این نظر را کسی نپذیرد دو کتاب مح توجه ویژ قرار یرفته از یحاظ ویو رجرایش یکری مرن ال یحضرر‬
‫و باالتر از آن کافی‪ .‬در بین اصوییین هم داشتهایم که رجا من ال یحضر معتبر است؛ زیرا در مقدمه یفتره اسرت چیزهرایی کره‬
‫نق می‪-‬کنم به همه آنها اعتماد دارم‪ .‬از آن باالتر در باب کافی است‪ .‬همین االن هرم بعضری رفقرا بره اعتبرار همره رجرا کرافی‬
‫معتقدند‪ .‬ما هیچکدام از اینها را قبو نداریم‪ .‬نره نظریره او کره همره رجرا کترب اربعره معتبرنرد نره مرن نظرری کره مییویرد ال‬
‫یحضر و کرافی معتبرر اسرت و نره فقرط کرافی همره معتبرر اسرت؛ امرا اینکره کسری نرامش در هرر چهرار کتراب بیایرد وزنرش را براال‬
‫می‪-‬آورد‪ .‬این هم شاهد سوم که وقوعه فی اسناد کتب االربعه گصوصا من ال یحضر ایفقیه و ایکافی‬

‫شاهد چهارم‪ :‬کییر ایروایه بودن کسی را بعضی موجب اعتبار شیخ می‪-‬دانند‪ .‬مسعد گود کییر ایروایه است‪ .‬براز کییرر ایروایره‬
‫بودن را مستقق معتبر نمی‪-‬دانیم اما وزن او را باال می‪-‬آورد‪.‬‬

‫شرراهد پررنجم‪ :‬شگصرری از مشرراهیر و معرراریؾ باشررد ایررن ؼیررر از کییررر ایروایرره اسررت‪ .‬یرراهی کییررر ایروایرره در طایفرره معررروؾ و‬
‫شناگتهشد هم هست یاهی هم نه؛ و یاهی کسی از معاریؾ هست ویی کییر ایروایه نیست‪ .‬قاعد پنجم که از معاریؾ باشد ایرن‬
‫هم همینطور است‪ .‬آقرای تبریرزی معتقدنرد کره اجرق و معراریؾ نیراز بره توییر گراص ندارنرد‪ .‬مرا بره ایرن قروت قبرو نرداریم امرا‬
‫نکتهای قاب توجه است‪.‬‬

‫شاهد ششم‪ :‬اتقان روایات و متون روایی ایشان‪ .‬این هم مطلبی است‪ .‬می‪-‬دانید مجلسری پردر و پسرر متفراوت بودنرد‪ .‬مجلسری او‬
‫یرایشی اصویی عقلی دارد اما مجلسی پسر روایی حدییی دارد؛ اما هر دو انسرانهای حکیمیانرد‪ .‬هرم پردر انسران سرنجید یرو و‬
‫وزینرری اسررت هررم عقمرره مجلسرری دوم کرره گرردمتهای بیحدوحصررری برره تشرریع کرررد انسررانی حرردییی و اگبرراری گیلرری عرراد و‬
‫سنجید ای است‪ .‬مرحروم مجلسری او ظراهرا در روضره ایمتقرین مری‪-‬یویرد مسرعد ابرن صردقه مترون روایرات و معرارؾ او همره‬
‫متانت و استحکام دارد و چیز دور از ذهن و ؼریب و شراذی در آن وجرود نردارد و کسری کره در روایرات او دقرت کنرد مری‪-‬بینرد‬
‫روایات او اتقانش از یحاظ متن و روات از روایات گیلی باالتر است‪.‬‬

‫«و ایذ یظهر من أگبار ایت ف ایكتب أنه یق‪ ،‬ألن جمیع ما یرویه ف ؼایر‪ ،‬ایمتانر‪ ،‬موافقر‪ ،‬یمرا یرویره اییقرات مرن األصرحاب و‬
‫یهذا عملت ایطائف‪ ،‬بما روا هو و أمیایه من ایعامر‪ .،‬بر یرو تتبعرت وجردت أگبرار أسرد و أمرتن مرن أگبرار میر جمیر برن دراج و‬

‫‪66‬‬
‫حریز بن عبد هللا‪ ،‬مع أن األو من أه اإلجماع و اییان أیضا میله ف عم األصحاب و ذكر ایشیخ‪ -‬رحمه هللا‪ -‬فإنه قا ‪ :‬على‬
‫أن جمی أكیر أگبار تارة مرسل‪ ،‬و تارة»[‪]4‬‬

‫شاهد هفتم‪ :‬ادعایی که مرحوم مجلسی در همین متن آورد که عملت ایطائفه بما روا ‪ .‬اعتماد به اگبار او و اینکه اعراض نشد‬
‫وزن اگبارش را باال می‪-‬آورد‪ .‬ایبته بهعنوان دیی نمی‪-‬شود یفت که هیچ گبری نبرود و فقرط گبرر مسرعد برود و مشرهور فتروا‬
‫داد اند آن وقت شهرت فتوایی درست شود و شهرت فتوایی را هم جابر ضعؾ سند باید بدانیم‪ .‬این ایباتش سگت است اما همرین‬
‫که عملت ایطائفه باگبار و راحت سند مسعد را کنار نمی‪-‬یذاشتند گود شاهدی است بر ویاقت او‪.‬‬

‫ممکن است شواهد دیوری را هم بشود آورد‪ .‬ما جدا جدا این شش تا را دا بر تویی نمی‪-‬دانیم اما جمع اینها بعید نیست او را‬
‫موی کند یا حداق احادیث او را قاب اعتماد کنرد‪ .‬اینکره دربرار او آمرد عرامی یرا بطرری اینهرا جنبره اعتقرادی دارد و طبعرا در‬
‫ویو گبری او نقشی ندارد مور اینکه از یحاظ نق ‪ ،‬مشکلی در کارش باشد‪ .‬یذا بعید نیست روایات او را ما بپذیریم‪.‬‬

‫سإا برگی بزریان می آیتهللا بروجردی و آیتهللا زنجانی قائ اند که این مسعد ابن صدقه با مسعد ابن زیاد یکی است‪.‬‬

‫جواب‪ :‬بله بحث دیوری است که مسعد ابن صدقه داریم و مسعد ابن زیاد داریم ابن زیاد توییر دارد و بعضری ادعرای وحردت‬
‫این دو را کردند‪ .‬ایر یابت شود می‪-‬فهمیم تویی در مورد مسعد ابن صدقه هم هست‪ .‬ما اطمینان به وحدت این دو پیدا نکردیم‬
‫ایبته نفی هم نکردیم ایر یابت شود بهعنوان شاهد بعدی می‪-‬تواند ضمیمه شود‪.‬‬

‫شاهد هشتم‪ :‬مسعد ابن صدقه و ابن زیاد یکی است وجه دیوری هم هست‪ .‬بعضی ادعای وحردت ایرن دو کرد انرد؛ امرا اطمینران‬
‫ما نداریم‪ .‬بهعنوان احتما می‪-‬تواند شاهد هفتم شود‪ .‬به نظرم جمع این شواهد کرافی اسرت شگصری معتبرر باشرد الاقر روایراتش‬
‫معتبر شود‪ .‬این از این جهت‪.‬‬

‫شاهد هشتم‪ :‬اینکه بعضی انسانهای معتبر از او نق کرد اند‪ .‬می هارون ابن مسلم که گود پر روایت معتبر و یقه اسرت کره از‬
‫او نق کرد است‪ .‬این هم شاهد بعد‪.‬‬

‫جمع اینها تویی را درست می‪-‬کند‪ .‬شاید بشود یکی دو شاهد دیور هم آورد‪.‬‬

‫بحث سندی تمام شد به دالیت روایت می‪-‬رسیم‪:‬‬

‫داللت روایات‬

‫نکته او ‪ :‬در این روایت همان که بحث می‪-‬کنیم به صراحت ذکر شد ‪ :‬ایو ّد یه فری صردر ‪ .‬اوال ود حرا قلبری و کیفیرت نفسرانیه‬
‫است که معلوم است‪ .‬یاهی بین ود و محبت فر هایی ذکر کرد اند که ما کاری نداریم‪ .‬ممکن است در ذهن کسی کره مری‪-‬یویرد‬
‫ود یعنی اظهار مودت‪ .‬می سوءظن و حسن ظن که می‪-‬یویند باید اظهار شد باشد نه صرؾ سوءظن و حسن ظرن در د ؛ امرا‬
‫اینجا فی صدر قرینه است بر اینکه در صدر است‪ .‬االجق یه فی عینه رفترار ظراهری در او هسرت‪ .‬مواسرات و بقیره هرم همره‬
‫رفتارهای ظاهریاند اما ود با اضافه فی صدر فی صدر صراحت یا ظهور بسیار قوی‪ .‬در عاطفه قلبی دارد‬

‫نکته دوم‪ :‬بحث مؤمن است‪ .‬چند بار بحث کردیم‪.‬‬

‫نکته سوم‪ :‬این نکته مهم است که واجب است یا مستحب؟ شاید کسی بووید واجب است چون روایت یفته که سبعه حقو واجبه‬
‫من هللا‪ .‬بنابراین دو تعبیر مفید وجوب است‪:‬‬

‫ٔ‪ .‬یکی اینکه یلمومن علی ایمومن که ح را می‪-‬رساند و ظهور در وجوب دارد‪.‬‬

‫ٕ‪ .‬دوم کلمه واجبه‪ .‬هرچند بدانیم با دالی گارجی بعضی واجب نیست می تشییعجناز ‪.‬‬

‫اما در نکته مقابلش هم کسی شاید بووید بیش از استحباب مإکد را نمی‪-‬رساند‪ .‬به دو نحو‪:‬‬

‫‪67‬‬
‫ٔ‪ .‬اینکه تعبیر واجبه ؼیر از وجوب اصطقحی ماست بلکه در یؽت یعنری یابتر‪ ،‬و مسرتقرة علیره‪ .‬یرذا مفهرومش یؽروی اسرت نره‬
‫فقهی اصطقحی‪ .‬می ال ینبؽی و ندب در یؽت همیشه شبیه اصطقح فقهی نیست‪.‬‬

‫ٕ‪ .‬اینکه ایر هم بووییم به معنای یزوم و ایزام است قرائنی داریرم اینجرا در وجروب بره کرار نرفتره و آن اینکره اکیرر ایرن حقرو‬
‫قطعا مستحب است‪ .‬ؼیر ان یحرم ؼیبته که قاب بحث است مستحب است‪ .‬اجرق فری عینره‪ .‬برزرگ شرمردن مسرتحب اسرت هرر‬
‫چند توهین نکردن واجب است‪ .‬مواسات در ما ‪ .‬عیادت مرض تشییعجناز همه مستحب است‪.‬‬

‫سإا ‪ :‬تشییعجناز واجب کفایی است‪.‬‬

‫جواب‪ :‬واجب کفایی است اما بر همه نیست و ح مإمن بر هر شگص نیست که به تشییعجناز او بیاید این مستحب است‪.‬‬

‫پس همه یا اکیر این روایت مستحبات است یذا ظهور واجب در روایت را به هم می‪-‬زند یذا نمی‪-‬شرود گیلری بره وجروب بره ایرن‬
‫روایت استناد کرد‪.‬‬

‫[ٔ] ایحجرات‪ٔٓ :‬‬

‫[ٕ] توبه ٔ‪7‬‬

‫[ٖ] األمای (یلصدو ) ‪ /‬اینص ‪ / ٖٕ /‬ایمجلس ایتاسع‬

‫[‪ .]4‬روض‪ ،‬ایمتقین ف شرح من ال یحضر ایفقیه (ط ‪ -‬ایقدیم‪ / )،‬ج‪ / ٕ66 / ٔ4‬باب ایمیم ایى اییاء‪ ... .‬ص‪.ٕٖٓ :‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض‪ /‬جلسه ‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫این روایت او بود که سندش قبو است دالیتش هم در حد استحباب مإکد مقبو است‪ .‬ایبته این روایت فقیه استحباب نمییویرد‬
‫بلکه ایر دییلی دا بر وجوب پیدا شد تعارض با این روایت ندارد زیرا واجبه را ما مییوییم با قرائنی که هست رجحان مطل‬
‫را مییوید یذا ایر دییلی بر وجوب پیدا شد تعارض با این ندارد‪.‬‬

‫روایت دوم‬

‫حدیث پنجم این باب است که این هم از امایی صدو یرفته شد است‪:‬‬

‫ْرن أَ ِبر ُع َمیْرر َعرنْ‬ ‫ْرن هَاشِ رم َعرنْ أَ ِبیر ِه َعرنْ م َُحمَّر ِد ب ِ‬ ‫ْرراهِی َم ب ِ‬ ‫هللا ُ َقا َ َحر َّد َی َنا َعلِر بْرنُ إِب َ‬ ‫ْن َجعْ َفر ْای َه َم َدا ِن َر ِح َم ُه َّ‬‫« َح َّد َی َنا أَحْ َم ُد بْنُ ِز َیا ِد ب ِ‬
‫ْن َع ِل ْای َباق ِِر ع أَ َّن ُه َقرا َ ‪ :‬أَحْ ِبربْ أَ َگرا َ ْایمُسْ ر ِل َم‬ ‫ان َعنْ أَ ِب َجعْ َفر م َُح َّم ِد ب ِ‬ ‫ْن مُسْ َك َ‬ ‫ْن ْای َقاسِ ِم َعنْ عبدهللا ب ِ‬ ‫ِیص ب ِ‬‫ْن َیحْ َیى َع ِن ْایع ِ‬ ‫ان ب ِ‬ ‫ص ْف َو َ‬ ‫َ‬
‫َ َ‬ ‫ر‬ ‫ْ‬
‫ن‬ ‫ع‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ر‬ ‫گ‬ ‫َّ‬
‫د‬
‫َ ِ‬ ‫ر‬ ‫ی‬ ‫َ‬
‫ال‬ ‫ُ‬
‫ه‬ ‫ر‬ ‫َّ‬
‫ن‬ ‫ِ‬ ‫إ‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫ْرا‬
‫ی‬ ‫َ‬
‫گ‬ ‫ُ‬
‫ه‬ ‫ْ‬
‫ن‬ ‫ع‬
‫ِ َ‬‫رْ‬ ‫گ‬ ‫د‬‫َّ‬ ‫َ‬
‫ت‬ ‫َ‬
‫ال‬ ‫و‬ ‫ه‬ ‫عْ‬ ‫َ‬
‫َ َ ِ َ َ طِ ِ َ‬ ‫ؤ‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫َ‬ ‫ی‬‫َ‬ ‫ؤ‬ ‫س‬ ‫ا‬ ‫َ‬
‫ذ‬ ‫إ‬ ‫و‬ ‫ه‬‫ُ‬ ‫ْ‬
‫ل‬ ‫س‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫تَ‬ ‫جْ‬ ‫َ‬
‫ت‬ ‫احْ‬ ‫ا‬ ‫َ‬
‫ذ‬ ‫إ‬
‫َ ِ سِ َ ِ‬‫ْ‬
‫ف‬ ‫َ‬
‫ن‬ ‫ی‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ك‬‫ْ‬ ‫َ‬
‫ت‬ ‫ا‬ ‫م‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫ه‬ ‫َ‬ ‫ی‬ ‫ْ‬ ‫ر‬ ‫ْ‬
‫ك‬ ‫ا‬ ‫و‬
‫ِ سِ َ َ َ‬ ‫ف‬‫ْ‬ ‫َ‬
‫ن‬ ‫ی‬ ‫ِبُ‬‫ح‬ ‫ُ‬
‫ت‬ ‫ا‬ ‫م‬
‫َ‬ ‫ه‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ی‬ ‫بْ‬ ‫ب‬
‫َو ِ‬‫حْ‬ ‫َ‬ ‫أ‬
‫ران َعلَیْر َ َعاتِبرا‬ ‫اب َفاحْ َف ْظ ُه ِف َؼ ْی َب ِت ِه َو إِنْ َش ِه َد َف ُزرْ ُ َو أَ ِجلَّ ُه َو أَ ْك ِر ْم ُه َفإِ َّن ُه ِم ْن َ َو أَ ْنتَ ِم ْن ُه َو إِنْ َك َ‬ ‫ُكنْ یَ ُه َظهْرا َفإِ َّن ُه یَ َ َظهْر إِنْ ؼَ َ‬
‫هللا َعلَ ْی ِه َو إِ ِن ا ْب ُتلِ َ َفاعْ ض ُْد ُ َو َت َمحَّ ْ یَ ُه»‪]ٔ[.‬‬ ‫صا َب ُه َگیْر َفاحْ َم ِد َّ َ‬ ‫ار ْق ُه َح َّتى َت ُس َّ َسگِی َم َت ُه َو َما ِف َن ْفسِ ِه َو إِ َذا أَ َ‬ ‫َف َق ُت َف ِ‬
‫در اینجا هم دارد احبب اگا ایمسلم‪ .‬در این روایت هم همدانی علی ابن ابرراهیم ابرن هاشرم یقره هسرتند محمرد ابرن ابری عمیرر و‬
‫صفوان هم یقهاند‪ .‬عیص هم ظاهرا تویی دارد‪ .‬عبدهللا ابن مسکان ظاهرا تویی ندارد که دقی به ذهنم نیست‪.‬‬

‫اما به یحاظ دالیی‪:‬‬

‫‪68‬‬
‫احبب اگا ایمسلم امر است و ظهور در وجوب دارد‪ .‬اینکه بگواهیم احبب را هم شبیه بحث قب بحث کنریم احتمرا اویرش ایرن‬
‫است که بووییم دا بر وجوب است احتما دوم اینکه سیاقش عمدتا امور مستحبی است و ظهور احبب را از وجوب برمیدارد‬
‫و مستحب مإکد می‪-‬شود‪.‬‬

‫نکته دوم‪ :‬این حب ظهور در امر قلبی دارد‪ .‬کیفیت نفسانیه دارد‪ .‬این احتما او و راجح در حرب اسرت‪ .‬ایبتره احتمرا ضرعیؾ‬
‫هم احتما دارد باشد که اظهار محبت باشد که گقؾ ظاهر است‪.‬‬

‫نکته سوم‪ :‬در روایت مسلم دارد نه مإمن‪ .‬در مإمن چند احتما بود که بنا بر بعضی احتماالت می‪-‬شرد تعمریم بره عمروم جامعره‬
‫اسقمی داد اما در مسلم شام همه مسلمانان مری‪-‬شرود‪ .‬ایبتره مسرلم هرم یرک معنرای گراص دارد‪ .‬اسرلمت وجهری امرا در روایرات‬
‫مسلم به معنای مشتر بین همه فر و مرذاهب بره کرار مری‪-‬رود‪ .‬یرذا حر مسرتحب مإکرد حرب عرام اسرت شرام همره مسرلمانان‬
‫می‪-‬شود‪.‬‬

‫این هم روایت دوم که ظهورش در وجوب شاید قویتر باشد ایبته نمی‪-‬شود اطمینان پیدا کرد‪.‬‬

‫روایت سوم‬

‫حدیث ‪ ٕ8‬همین باب روایت مفصلی از مکارم االگق کتاب قضاء ایحقو یلسوری نق می‪-‬کند‪]ٕ[:‬‬

‫ْت‬ ‫ت َعلَى أَ ِب ْای َح َس ِن مُو َسى ع َو عِ ْن َد ُ م َُح َّم ُد بْنُ عبدهللا ب ِ‬


‫ْرن م َُحمَّرد ْایجُعْ فِر َف َت َبسَّرم ُ‬ ‫دَگ ْل ُ‬
‫ار ن َقا َ ‪َ :‬‬ ‫ص ِ‬ ‫ِن ْاألَ ْن َ‬ ‫« َو ِبإِسْ َنا ِد ِ َعنْ َع ْب ِد ْایم ُْإم ِ‬
‫ِن ِأل ُ َّم ِه َو أَ ِبی ِه َف َم ْلعُون َمرنْ َؼرشَّ أَ َگرا ُ َو َم ْلعُرون َمرنْ‬
‫ت َن َع ْم َو َما أَحْ َب ْب ُت ُه إِ َّال فِی ُك ْم َف َقا َ ه َُو أَ ُگو َ ْایم ُْإمِنُ أَ ُگو ْایم ُْإم ِ‬
‫إِیَ ْی ِه َف َقا َ أَ ُتحِب ُه قُ ْل ُ‬
‫اب أَ َگا ُ»‪.‬‬ ‫ب أَ َگا ُ َو َم ْلعُون َم ِن ْ‬
‫اؼ َت َ‬ ‫صحْ أَ َگا ُ َو َم ْلعُون َمنْ َح َج َ‬ ‫یَ ْم َی ْن َ‬

‫شاهد روایت این قسمت از روایت است‪:‬‬

‫ص ْرد ِر ِ َو‬
‫َ‬ ‫ِن ْای َم َرو َّد َة َیر ُه فِر‬‫ِن َعلَرى ْایم ُْرإم ِ‬
‫ِن َف َقرا َ إِنَّ ِمرنْ َحر ن ْایم ُْرإم ِ‬‫ِن َعلَرى ْایم ُْرإم ِ‬ ‫ضا ع َما َح ْایم ُْرإم ِ‬ ‫« َو ِبإِسْ َنا ِد ِ َقا َ ‪ُ :‬س ِئ َ َع ِن ایرن َ‬
‫ن‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْایم َُو َ‬
‫ارةُ إِیَى َقب ِ‬
‫ْرر ِ‬ ‫ان َؼائِبا أ َگذ یَ ُه ِب َنصِ ِیب ِه َو إِذا َماتَ َفایز َی َ‬ ‫ِین َو َك َ‬
‫ان َف ْ ء یِلمُسْ لِم َ‬ ‫اسا َة یَ ُه ِف َمایِ ِه َو اینصْ َر َة یَ ُه َعلَى َمنْ ظلَ َم ُه َو إِنْ َك َ‬
‫َو َال َی ْظلِ ُم ُه َو َال َی ُؽش ُه َو َال َی ُگو ُن ُه َو َال َی ْگ ُذی ُ ُه َو َال َی ْؽ َتا ُب ُه َو َال َی ْك ِذ ُب ُه َو َال َیقُو ُ یَ ُه أُؾ»‪]ٖ[.‬‬

‫شاهد ایمود یه فی صدر است‪ .‬اینجا هم ظهور در وجوبش سگت است‬

‫روایت چهارم‬

‫حدیث سیوهشت‪ :‬در عدة ایداعی سند ندارد‪.‬‬

‫ون فِی َنا»‪]4[.‬‬ ‫ان َح َّتى ُیحِبَّ أَ َگا ُ ْایم ُْإم َِن َو َع ْن ُه ْم ع شِ ی َع ُت َنا ْای ُم َت َحاب َ‬
‫ون ْای ُم َت َبا ِذیُ َ‬ ‫« ُع َّدةُ ای َّداعِ ‪َ ،‬ع ْن ُه ْم ع َقا َ ‪َ :‬ال ُی ْك ِم ُ َعبْد َحقِی َق َ‪ِ ْ ،‬‬
‫اإلی َم ِ‬
‫این روایت سندا تام نیست ویی عنهم دارد یعنی ائمره متعرددی یفتهانرد‪ .‬از نظرر دالیرت هرم وجروب را نمری‪-‬رسراند‪ .‬ال یکمر عبرد‬
‫حقیقه االیمان ظهور در استحباب دارد‪ .‬اینجا بر گقؾ روایت قب مإمن است نه مسرلم‪ .‬مرإمن و مسرلم هرم چرون میبترین هسرتند‬
‫تقیید نمی‪-‬شود هم اگوت اسقمی داریم هم اگوت ایمانی‪.‬‬

‫روایت پنجم‬

‫حدیث چه وپنج این باب است‪ .‬در کافی است‬

‫رت ِألَ ِبر عبردهللا ع َمرا َحر‬ ‫ْ‬


‫رار ِی ن َقرا َ ‪ :‬قُ ْل ُ‬
‫ُون ْای َح ِ‬‫س َعنْ أَ ِب ْای َمرؤم ِ‬ ‫ْن یُو ُن َ‬ ‫ُور ب ِ‬‫ْن أ ِب ُع َمیْر َعنْ َم ْنص ِ‬
‫« َعلِ بْنُ إِب َْراهِی َم َعنْ أَ ِبی ِه َع ِن اب ِ َ‬
‫رؾ یَر ُه فِر أَهْ لِر ِه َو‬
‫ص ْرد ِر ِ َو ْایم َُوا َسرا َة یَر ُه فِر َمایِر ِه َو ْای َگلَ َ‬
‫َ‬ ‫ِن ْای َم َرو َّد َة یَر ُه فِر‬
‫ِن َعلَرى ْایم ُْرإم ِ‬‫ِن َقا َ إِ َن ِمنْ َح ِ ْایم ُْرإم ِ‬ ‫ِن َعلَى ْایم ُْإم ِ‬ ‫ْایم ُْإم ِ‬
‫ْرر ِ َو أَنْ َال َی ْظلِ َمر ُه َو‬
‫رار َة إِیَرى َقب ِ‬ ‫ریب ِه َو إِ َذا َمراتَ ن‬
‫ایز َی َ‬ ‫ان َؼائِبا أَ َگ َذ یَ ُه ِب َنصِ ِ‬ ‫ِین َو َك َ‬ ‫ان َنا ِفلَ‪ِ ،‬ف ْایمُسْ لِم َ‬‫اینصْ َر َة یَ ُه َعلَى َمنْ َظلَ َم ُه َو إِنْ َك َ‬
‫أَنْ َال َی ُؽ َّش ُه َو أَنْ َال َی ُگو َن ُه َو أَنْ َال َی ْگ ُذیَ ُه َو أَنْ َال ُی َك نذ َب ُه َو أَنْ َال َیقُو َ یَ ُه أُؾ»[‪]5‬‬

‫‪69‬‬
‫این روایت هم از یحاظ سندی مشک دارد زیرا ابی ایمؤمون حاریی در سند است که تویی نردارد‪ .‬مورر اینکره کسری بوویرد ابرن‬
‫ابرری عمیررر حترری ایررر بررا واسررطه هررم نقر کنررد شررگص معتبررر مرری‪-‬شررود‪ .‬مررا توییر ابررن ابرری عمیررر را قبررو داریررم برره شرررطی کرره‬
‫بی‪-‬واسطه باشد و اال قبو نداریم‪ .‬بقیه مسائ روایت چیزهایی است که در روایات دیور یفتهایم‪.‬‬

‫روایت ششم‬

‫باب ‪ ٔ6‬حدیث د ‪ :‬از کافی است‪ :‬عن حفص ایبگتری که تویی دارد ایر هم نداشته باشد چون ابن ابی عمیر از او نق می‪-‬کند‬
‫یقه می‪-‬شود‪.‬‬

‫رت عِ ْنر َد أَ ِبر عبردهللا ع َو َ‬


‫دَگر َ َعلَیْر ِه َرجُر َف َقرا َ یِر‬ ‫ْن ْای َب ْگ َت ِرر ن َقرا َ ‪ُ :‬ك ْن ُ‬ ‫ْن أَ ِب ُع َمیْر َعنْ َح ْف ِ‬
‫صب ِ‬ ‫« َعلِ بْنُ إِب َْراهِی َم َعنْ أَ ِبی ِه َع ِن اب ِ‬
‫ت َن َع ْم َف َقا َ یِ َو یِ َم َال ُتحِب ُه َو ه َُو أَ ُگو َ َو َش ِری ُك َ ِف دِی ِن َ َو َع ْو ُن َ َعلَى َع ُد نو َ َو ِر ْزقُ ُه َعلَى َؼی ِْر َ »‪]6[.‬‬ ‫ُتحِب ُه َفقُ ْل ُ‬

‫این روایت هم تؤکید می‪-‬کند بر مودت ویی وجوب نمی‪-‬شود استفاد کرد‪.‬‬

‫روایت هفتم‬
‫رون ِف ر َت َبررارن ِه ْم َو َتر َررا ُحم ِِه ْم َو َت َعر ُ‬
‫راطف ِِه ْم َك َم َی ر ِ ْای َج َس ر ِد إِ َذا ا ْش ر َت َكى َت ر َدا َعى یَ ر ُه َسررا ِئ ُر ُ ِبای َّس ر َه ِر َو‬ ‫« َو َعررنْ أَ ِب ر عبرردهللا ع َقررا َ ‪ْ :‬ایم ُْإ ِم ُنر َ‬
‫ْای ُحمَّى»‪]7[.‬‬

‫از کتاب مإمن نق شد که سند ندارد‪ .‬مراد از تعاطفهم شاید بووییم همان امر قلبی است‪.‬‬

‫روایت هشتم‬

‫در باب هفد حدیث دوم‪ :‬از امایی‪.‬‬

‫ریب ُر ْشردَ َ فِیر ِه َو إِیَّرا َ َو َم َرواطِ َن ایت َه َمر ِ‪َ -،‬و ْای َمجْ ل َ‬
‫ِرس‬ ‫«فیما اوصری بره امیرر ایمرومنین عنرد وفاتره‪ِ ...‬مرنْ أَ ْم ِرر ایرد ْن َیا َف َتؤ َ َّنر ُه َح َّترى ُتصِ َ‬
‫رن ْای ُم ْن َك ِرر َناهِیرا‬
‫لِل َیا ُب َن َّ َعامِق َو َع ِن ْای َگ َنى َزجُورا َو ِب ْای َمعْ رُوؾِ آمِرا َو َع ِ‬ ‫ین ایس َّْو ِء ُی َؽ نی ُر َجلِی َس ُه َو ُكنْ ِ َّ ِ‬
‫ون ِب ِه ایسو ُء َفإِنَّ َق ِر َ‬‫ْای َم ْظ ُن َ‬
‫ار ْای َفاسِ َ َعنْ دِی ِن َ َو أَ ْب ِؽضْ ُه ِب َق ْل ِب َ »‪]8[.‬‬ ‫ص َق ِح ِه َو دَ ِ‬ ‫ِب ایصَّا ِی َح ِی َ‬ ‫هللا َو أَح َ‬
‫ان ِف َّ ِ‬ ‫اخ ْ ِ‬
‫اإل ْگ َو َ‬ ‫َو َو ِ‬
‫این روایت می‪-‬یوید صایح را دوست بدار روایتدیور مطل بود احب ایمسلم بود احبب ایمومن بود‪ .‬ایبته مقید نمی‪-‬کنرد آنهرا را‬
‫زیرا میبتین هستند‪ .‬یک طایفه می‪-‬یوید مسلم را دوست بدار یکی طایفره مری‪-‬یویرد مرإمن را دوسرت بردار یرک طایفره مری‪-‬یویرد‬
‫صایح را دوست بدار تعارضی ندارند‪.‬‬

‫روایت نهم‬

‫باب هجد حدیث سوم‪ :‬عنوان باب هجد فض حب ایمومنین و اینظر اییهم‪ .‬جایب است که روایات این باب پگش در جای دیور‬
‫است‪ .‬چند روایت آورد که به هم ربطی ندارند‪ .‬بیشتر به نظر ربط دارد‪.‬‬

‫ب ایرَّ ُج ِ دِی َن ُه حُب ُه أَ َگا ُ»‪]9[.‬‬


‫«گتص‪ ،‬اإلگتصاص َقا َ ایصَّا ِد ُ ع ِمنْ ُح ِ‬

‫این حدیث سند معتبری ندارد‪.‬‬

‫روایت دهم‬

‫حدیث چهارم این باب است که اگص از قبلیها است‪:‬‬

‫«گتص‪ ،‬اإلگتصاص َعمَّا ُر بْنُ مُو َسى َقا َ َقا َ أَبُو عبدهللا ع حُب ْاألَب َْرار یقبرار یواب یقبرار»‪]ٔٓ[.‬‬

‫روایت یازدهم‬

‫حدیث پنج همین باب است که سندش مقطوعه است‪.‬‬

‫ٓ‪7‬‬
‫ِین ِمنْ أَهْ ِ َو َال َی ِت َنرا َو شِ َ‬
‫ریع ِت َنا إِ َذا ا َّتقُروا یَر ْم َی َرز ِ‬ ‫ض أَصْ َح ِاب ِه َبعْ َد َك َقم إِنَّ ْایم ُْإ ِمن َ‬‫ضا ِء ْای ُحقُو ِ ‪َ ،‬قا َ َقا َ أَبُو عبدهللا ع یِ َبعْ ِ‬ ‫ب َق َ‬
‫« ِمنْ ِك َتا ِ‬
‫َ‬
‫هللا َعلَى َی ِد أ َش ند ِه َما ُحبّرا‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬
‫هللا ُ َت َعایَى مُطِ ق َعلَی ِْه ْم ِب َوجْ ِه ِه َح َّتى َی َت َفرَّ قُوا َو َال َی َزا ُ ایذ ُنوبُ َت َت َسا َقط َع ْن ُه ْم َك َما َت َت َسا َقط ای َو َر ُ َو َال َی َزا ُ َی ُد ِ‬
‫ِصاح ِِب ِه»‪]ٔٔ[.‬‬‫ی َ‬

‫دالیت همبه مقدار استحباب است‪ .‬دربار والیت شیعتنا است مإمن هم ندارد که بووییم ذو وجو است‪.‬‬

‫روایت دوازدهم‬

‫حدیث هفت از همین باب است‪ .‬این هم سندش تام نیست‪:‬‬

‫رز َو َجر َ َفه َُرو‬ ‫هللا َو أَعْ َطى ِف َّ ِ‬


‫هللا َو َم َن َع ِف َّ ِ‬
‫هللا َع َّ‬ ‫ض ِف َّ ِ‬ ‫هللا َو أَ ْب َؽ َ‬
‫ان أَ َال َو َمنْ أَ َحبَّ ِف َّ ِ‬ ‫ب ِْ‬
‫اإلی َم ِ‬ ‫ِن ِمنْ أَعْ َظ ِم َس َب ِ‬ ‫«أَ َال َو إِنَّ وُ َّد ْایم ُْإم ِ‬
‫صا َف َیا ِف َّ ِ‬
‫هللا َكا َنا َك ْای َج َس ِد ْای َواحِر ِد إِ َذا‬ ‫هللا َع َّز َو َج َّ َو َت َ‬ ‫ار َ َو َت َعایَى أَ َال َو إِنَّ ْایم ُْإ ِم َنی ِ‬
‫ْن إِ َذا َت َحابَّا ِف َّ ِ‬ ‫ِمنْ أَصْ ِف َیا ِء ْایم ُْإ ِمن َ‬
‫ِین عِ ْن َد َّ ِ‬
‫هللا َت َب َ‬
‫ا ْش َت َكى أَ َح ُد ُه َما ِمنْ َج َس ِد ِ َم ْوضِ عا َو َج َد ْاآل َگ ُر أیَ َم َذیِ َ ْای َم ْوضِ ِع»‪]ٕٔ[.‬‬
‫َ‬

‫روایت سیزدهم‬

‫حدیث یک در باب ‪ ٔ9‬است‪ :‬باب عل‪ ،‬حب ایمومنین‪ .‬این روایت سندش گوب است‪:‬‬

‫ْن َسدِیر َعنْ‬ ‫ان ب ِ‬ ‫ْن أَ ِب ُع َمیْر َعنْ َح َن ِ‬ ‫ْن عِ ی َسى َع ِن اب ِ‬ ‫ار َع ِن اب ِ‬ ‫ْن ْای َویِی ِد َعنْ أَ ِبی ِه َع ِن ای َّ‬
‫ص َّف ِ‬ ‫«األمای یلشیخ ایطوس ْای ُمفِی ُد َعنْ أَحْ َم َد ب ِ‬
‫ضى َق ْب َ َی ْو ِم ِه َذیِ َ َفؤُحِب ُه ُحبّرا َشردِیدا َفرإِ َذا َكلَّمْ ُتر ُه َو َج ْد ُتر ُه یِر‬ ‫ت ِألَ ِب عبدهللا ع إِ نن َألَ ْی َقى ایرَّ ُج َ یَ ْم أَ َر ُ َو یَ ْم َی َر ِن فِی َما َم َ‬ ‫أَ ِبی ِه َقا َ ‪ :‬قُ ْل ُ‬
‫ار إِ َذا ْای َت َق ْوا َو إِنْ یَ ْم ی ُْظ ِهرُوا‬ ‫ؾ قُلُو ِ َ‬
‫ب ْاألب َْر ِ‬ ‫ص َد ْقتَ َیا َسدِی ُر إِنَّ ا ْئت َِق َ‬‫م ِْی َ َما أَ َنا َعلَ ْی ِه یَ ُه َو ی ُْگ ِب ُر ِن أَ َّن ُه َی ِج ُد یِ م ِْی َ ایَّ ِذ أَ ِج ُد یَ ُه َف َقا َ َ‬
‫رار إِ َذا ْای َت َقر ْروا َو إِنْ أَ ْظ َه ررُوا ای َّتر َروددَ‬ ‫ب ْایفُجَّ ر ِ‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ای َّتر َروددَ ِبؤ َ ْیسِ ر َنت ِِه ْم َك ُسرررْ َع ِ‪ْ ،‬‬
‫اگ رت َِقطِ َقطر ِرر ای َّس ر َما ِء َعلَررى ِم َیررا ِ ْاأل ْن َهر ِ‬
‫رار َو إِنَّ بُعْ ر َد ا ْئ رت َِقؾِ قُلُررو ِ‬
‫اطؾِ َو إِنْ َطا َ اعْ ت َِقفُ َها َعلَى م ِْذ َود َواحِد»[ٖٔ]‪]ٔ4[.‬‬ ‫ِبؤ َ ْیسِ َنت ِِه ْم َكبُعْ ِد ْای َب َهائِم م َِن ای َّت َع ُ‬
‫ِ‬
‫ظاهرا موی است‪ .‬اینجا هم روی تودد تؤکید می‪-‬کند ویی وجوب استفاد نمی‪-‬شود‪.‬‬

‫نکات کلی در مورد روایات‬

‫این سیزد روایتی در باب تودد و ود بود‪ .‬چند نکته که باید در باب این روایات بووییم‪:‬‬

‫او ‪ :‬این روایات هم بینشان معتبر بود هم ؼیر معتبر‪ .‬ایر هم معتبر نبود این سیزد روایت و شاید بشود بیشتر افزود کافی برود‬
‫بر اینکه اص مودت قلبی به عنوان حکمی فقهی و دینی استفاد بشود‪.‬‬

‫دوم اینکه حکم وجوب را ما نتوانستیم از اینها استفاد بکنیم‪.‬‬

‫سوم‪ :‬در این روایات ما سه یرو یا سطح داشتیم‪:‬‬

‫ٔ‪ .‬راجع به مسلمانان‬

‫ٕ‪ .‬راجع به مإمنان و شیعیان‬

‫راجع به صلحا و نیکان‬ ‫ٖ‪.‬‬

‫راجع به صلحا و نیکان روایات دیوری هم داریم‪ .‬اینهرا چرون میبتانانرد تقییرد نمری‪-‬شرود‪ .‬سره قاعرد داریرم حرب مسرلمانان حرب‬
‫مومنان حب صلحا‪ .‬بله وقتی بررسی می‪-‬شود حب سطح دو تؤکیدش بیشتر است از او و سوم بیشتر از دوم است‪ .‬وقتی دییلی‬
‫بووید اکرم االنسان دییلی بووید اکرم ایعایم دییلی دیور بووید اکررم ایعرایم ایمتقری چرون میبتانانرد حمر برر تقییرد نمری‪-‬شرود؛ امرا‬
‫اینکه چرا گاصها به عنوان گاص حکم بر آنها تعل یرفت دو احتما دارد‪:‬‬

‫ٔ‪7‬‬
‫ٔ‪ .‬بهعنوانمیا است‪ .‬یک مصدا عایم است یکی عایم متقی‪ .‬یاهی واقعا اینطور اسرت‪ .‬ادیره گاصره کره روی عنراوین آمرد‬
‫هیچ نکتهای ندارد جز اینکه مصدا عام باالدستی است‪.‬‬

‫ٕ‪ .‬ادیه گاصه تؤکیدی دارد‪ .‬اکرم ک انسان محفوظ اکرم ک عایم یعنی اکرامی بیشتر‪ .‬گیلی جاها تؤکید بیشتر به ذهرن مری‪-‬آیرد‬
‫تا ذکر میا ؛ و تؤکید اویی است زیرا زیادة ایمعانی تد علری زیرادة ایمبرانی‪ .‬اینکره در یرک عنروان گراص دییر داریرم در مرورد‬
‫دیور نداریم باید ذکر نکته تاز باشد‪ .‬یذا حب مطل مسلمانان چیزی است در مرإمن آکرد اسرت در مومنران گراص تؤکرد بیشرتری‬
‫پیدا گواهد کرد‪.‬‬

‫در این زمینه بحثهای دیوری هم داریم انشاء هللا هفته آیند ‪.‬‬

‫[ٔ]‪ .‬األمای (یلصدو ) ‪ /‬اینص ‪ / ٖٕٖ /‬ایمجلس اییان و ایگمسون‪.‬‬

‫[ٕ]‪ .‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت) ‪ /‬جٔ‪ / ٕٖٕ / 7‬باب ‪ ٔ5‬حقو اإلگوان و استحباب تذاكرهم و ما یناسب ذیر مرن ایمطایرب ‪...‬‬
‫ص‪.ٕٕٔ :‬‬

‫[ٖ]‪ .‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ جٔ‪7‬؛ ص ٕٖٕ‪.‬‬

‫[‪ .]4‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت) ‪ /‬جٔ‪ / ٕٖ6 / 7‬باب ‪ ٔ5‬حقو اإلگوان و استحباب تذاكرهم و ما یناسب ذیر مرن ایمطایرب ‪...‬‬
‫ص‪.ٕٕٔ :‬‬

‫[‪ .]5‬ایكاف (ط ‪ -‬اإلسقمی‪ / )،‬جٕ ‪ / ٔ7ٔ /‬باب ح ایمإمن على أگیه و أداء حقه ‪ ...‬ص‪.ٔ69 :‬‬

‫[‪ .]6‬ایكاف (ط ‪ -‬اإلسقمی‪ / )،‬جٕ ‪ / ٔ66 /‬باب أگوة ایمإمنین بعضهم یبعض ‪ ...‬ص‪.ٔ65 :‬‬

‫[‪ .]7‬ایمإمن ‪ ٖ / ٖ9 /‬باب ما جع هللا بین ایمإمنین من اإلگاء‪.‬‬

‫[‪ .]8‬األمای (یلمفید) ‪ /‬اینص ‪ / ٕٕٕ /‬ایمجلس ایسادس و ایعشرون‪.‬‬

‫[‪ .]9‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت) ‪ /‬جٔ‪ / ٕ79 / 7‬باب ‪ ٔ8‬فض حب ایمإمنین و اینظر إییهم ‪ ...‬ص‪.ٕ78 :‬‬

‫[ٓٔ]‪ .‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ جٔ‪7‬؛ ص ‪.ٕ79‬‬

‫[ٔٔ]‪ .‬مجلسى‪ ،‬محمدباقر بن محمدتقی‪ ،‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت) ‪ -‬بیروت‪ ،‬چاپ‪ :‬دوم‪. ٔ4ٖٓ ،‬‬

‫[ٕٔ]‪ .‬مجلسى‪ ،‬محمدباقر بن محمدتقی‪ ،‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت) ‪ -‬بیروت‪ ،‬چاپ‪ :‬دوم‪. ٔ4ٖٓ ،‬‬

‫[ٖٔ]‪ .‬أمای ایطوس ّ ج ٕ ص ‪ ٕ5‬و ایمذود‪ -‬كمنبر‪ -‬معتلؾ ایدابّ‪.،‬‬

‫[‪ .]ٔ4‬مجلسى‪ ،‬محمدباقر بن محمدتقی‪ ،‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت) ‪ -‬بیروت‪ ،‬چاپ‪ :‬دوم‪. ٔ4ٖٓ ،‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض‪ /‬جلسه ‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫در بحث محبت ما دو محور اگوت و والیتی که بین مإمنان و مسلمانان مطرح بود و در آیات وجود داشرت بحرث کرردیم و بعرد‬
‫به روایاتی که فرمان بره محبرت و ود دینری داد برود پررداگتیم‪ .‬حردود ٖٔ روایرت را از بحرار کره از منرابع اصرلی برود مقحظره‬
‫کردید و در ذیلش چند بحث را ارائه دادیم‪ .‬ایبته در مباحیی که ذی محبت آمد سإا بود که این روایات افاد وجوب می‪-‬کنرد یرا‬

‫ٕ‪7‬‬
‫رجحان؟ ما تمای به افاد رجحان داشتیم یرچه وزنشان بر وجوب محبرت هرم وزن کمری نبرود‪ .‬شراید افراد وجروب ادنری مراترب‬
‫ضررر ُه ْم أَ ْویِیرررا ُء‬ ‫ررون َو ْایم ُْإمِنر ُ‬
‫ررات َبعْ ُ‬ ‫ررون إِ ْگر َرروة﴾[ٔ]﴿ َو ْایم ُْإ ِم ُنر َ‬
‫محبررت و مرررودت را بشرررود اسرررتفاد کررررد؛ امرررا آنچررره‪ -‬بعررد ﴿إِ َّن َمرررا ْایم ُْإ ِم ُنر َ‬
‫َبعْ ض﴾[ٕ]به آن گواهیم پرداگت عرداوت و نفررت و بؽرض و کینره بردون وجره مبررز و موجره اشرکا دارد‪ .‬بحرث گرواهیم کررد‪.‬‬
‫بعضی از دوستان قائ اند اق مراتب محبت واجب است این گیلی مستبعد نیست‪ .‬نیست‪.‬‬

‫در ادامه مباحث به سلسلهای از روایات می‪-‬پردازیم که مضمونشان این است‪ :‬ایحب فی هللا و ایربؽض فری هللا‪ .‬بررسری روایرات‬
‫حدود دالیت و ابعاد سندی مورد باید توجه قرار ییرد و مفادی که این روایات دارد در ارتباط برا سرایر مباحرث محبرت و مرودت‬
‫مشگص شود‪.‬‬

‫تا اینجا رجحان محبرت یرا وجروب ادنری مراترب را اسرتفاد کرردیم برر پایره آیراتی کره از قررآن آوردیرم و آن آیرات مفیرد حکرم برود‪.‬‬
‫اصراری نداریم بر اینکه حتما در مورد آنچه یفتیم استحباب را پایبند باشیم ممکن است درجاتی از آن ایزامی باشد گصوصا با‬
‫ض ُه ْم أَ ْویِیا ُء َبعْ ض﴾؛ و هردو قاعد به نحوی اشار به حرب هرم داشرتند‬ ‫ون َو ْایم ُْإم ُ‬
‫ِنات َبعْ ُ‬ ‫ون إِ ْگ َوة﴾ ﴿ َو ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫توجه به ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫و ممکن است ایزامی هم در آن باشد‪ .‬بعضی روایات هم یفته بودند ایمحبه واجبه‪ .‬یذا وجوب بعضی مراتب آن‪ ،‬مستبعد نیست‪.‬‬

‫بحیی که گواهیم پرداگت بحیی معارفی است که دارای ابعاد فقهی هم است‪ :‬ایحب فی هللا و ایبؽض فی هللا‪.‬‬

‫این مبحث در کتب روایی ما بابی دارد حتی در اصو کافی عنوان براب اسرت‪ .‬در بحرار ایرن در ابرواب ایمران و کفرر‪ ،‬بحرار ج‬
‫‪ 69‬از ابواب ایمان و کفر است که دو جلد از بحار است که از ابواب مهم کافی است‪ .‬این باب ‪ ٖ6‬است‪.‬‬

‫عنوان باب ‪ ٖ6‬این است‪ :‬ایحب فی هللا و ایبؽض فی هللا؛ و مشتم بر ‪ ٖ4‬روایت است‪ .‬آگر براب هرم مرحروم عقمره ایرن طرور‬
‫می‪-‬فرمایند‪:‬‬

‫و أقو قد مر كییر من أگبار ایباب ف باب صفات ایمإمن و صفات ایشیع‪ ،‬و كتب اإلمام‪ ،‬و سیؤت ف سائر األبواب[ٖ]‬

‫تواتر اجمایی روایات حب و بؽض فی هللا‬

‫قب از اینکه به گواندن بعضی روایات بپردازیم عرض می‪-‬کنیم که این مضمون ایحب و ایبؽض فی هللا برای پذیرشش نیاز بره‬
‫سند نداریم زیرا روایات در مورد این بحث فراوان است‪ .‬این روایات که ذکر گواهیم کرد در بحار اسرت‪ .‬در کتراب ایمحبر‪ ،‬هرم‬
‫که دارایحدیث چاپ کرد آنجا هم در اواگر جلد‪ ،‬باب محبه فی هللا دارد‪ .‬به طور مسرتق ایمحبره فری ایکتراب و ایسرنه چراپ شرد‬
‫است‪ .‬در صفحه ‪ ٖ57‬چند براب دارد‪ :‬ایحرب فری هللا‪ ،‬االیمران حرب و بؽرض‪ ،‬اویر ایعرری حرب االیمران‪ ،‬همران روایرات مرحروم‬
‫صاحب بحار را نظمی داد ‪ .‬طبعا این روایات در کافی و عمادی و عل ایشرایع هم آمد کره منرابعی اسرت کره اینجرا هرم ارجراع‬
‫داد شد است‪ .‬پس به گاطر کیرت روایات این روایات سند نیاز ندارد‪ .‬ادعای ترواتر نمری‪-‬کنریم امرا استفاضره‪-‬ای دارد کره مفیرد‬
‫اطمینان است‪ .‬اص این مضمون در روایات مضمون کییر ایتداویی است‬

‫روایات‪:‬‬

‫روایت اول‪:‬‬

‫تفسیر اإلمام علیه ایسقم ع‪ ،‬عل ایشررائع[‪ ،]4‬عیرون أگبرار ایرضرا علیره ایسرقم یر ‪ ،‬األمرای یلصردو ْای ُم َفسنر ُر ِبإِسْ ر َنا ِد ِ إِیَرى أَ ِبر‬
‫هللا َو َوا ِ فِر‬ ‫هللا َو أَ ْب ِؽرضْ فِر َّ ِ‬ ‫هللا أَحْ ِببْ ِف َّ ِ‬ ‫ض أَصْ َح ِاب ِه َذاتَ َی ْوم َیا َع ْب َد َّ ِ‬ ‫هللا ص یِ َبعْ ِ‬ ‫م َُحمَّد ْای َعسْ َك ِر ن َعنْ آ َبا ِئ ِه ع َقا َ ‪َ :‬قا َ َرسُو ُ َّ ِ‬
‫رون َك َرذیِ َ َو َق ْرد‬ ‫ص َق ُت ُه َو صِ ر َیا ُم ُه َح َّترى َی ُك َ‬ ‫ت َ‬ ‫ان َو إِنْ َك ُی َر ْ‬‫اإلی َم ِ‬‫هللا إِ َّال ِب َذیِ َ َو َال َی ِج ُد َر ُج َطعْ َم ْ ِ‬ ‫هللا َفإِ َّن ُه َال َت َنا ُ َو َال َی َ‪ِ َّ ،‬‬
‫هللا َو َعا ِد ِف َّ ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫هللا َشریْئا َف َقرا َ یَر ُه َو‬ ‫ِرن َّ ِ‬‫ُون َو َذیِ َ َال ی ُْؽنِر َعر ْن ُه ْم م َ‬ ‫ون َو َعلَ ْی َها َی َت َباؼَ ض َ‬ ‫اس َی ْو َم ُك ْم َه َذا أَ ْك َی َر َها ِف اید ْن َیا َعلَ ْی َها َی َت َواد َ‬
‫اگاةُ ای َّن ِ‬ ‫ت م َُو َ‬ ‫ار ْ‬
‫ص َ‬ ‫َ‬
‫ار یَرهُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫نْ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫هللا َعز َو َج َّ َحتى أ َوایِ َیه َو َم َعدو َحتى أ َعا ِد َیه فؤش َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫نْ‬
‫هللا َعز َو َج َّ َو َم َویِ‬ ‫َّ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ْؾ یِ أ أ ل َم أن قد َواییْت َو َعادَ یْت ِف‬ ‫ن‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫عْ‬‫َ‬ ‫نْ‬ ‫َ‬ ‫َكی َ‬
‫هللا َف َعرا ِد ِ َوا ِ َویِر َّ َه َرذا َو یَ ْرو أَ َّنر ُه‬ ‫هللا ص إِیَى َع ِل ع َف َقا َ أَ َت َرى َه َذا َف َقا َ َبلَى َقا َ َو ِی َه َذا َو ِی َّ ِ‬
‫هللا َف َوا ِی ِه َو َع ُدو َه َذا َع ُدو َّ ِ‬ ‫َرسُو ُ َّ ِ‬
‫َقا ِت ُ أَ ِبی َ َو َویَ ِد َ َو َعا ِد َع ُدوَّ َه َذا َو یَ ْو أَ َّن ُه أَبُو َ َو َویَ ُد َ [‪]6[.]5‬‬

‫روایت دوم‬

‫که عن سعید االعرج است به یمانم معتبر هم هست‪:‬‬

‫ٖ‪7‬‬
‫ْرن عَطِ یَّر َ‪َ ،‬عرنْ َسرعِید‬
‫ْن َمحْ بُوب َعرنْ َمایِر ِ ب ِ‬
‫ْن عِ ی َسى َع ِن اب ِ‬ ‫ٕ‪ -‬یو[‪ ،]7‬یواب األعما ی ‪ ،‬األمای یلصدو َعنْ أَ ِبی ِه َعنْ َسعْ د َع ِن اب ِ‬
‫هللا َو َتمْ َن َع فِر َّ ِ‬
‫هللا َع َّ‬
‫رز َو‬ ‫هللا َو ُتعْ طِ َ ِف َّ ِ‬
‫ِض ِف َّ ِ‬ ‫ان أَنْ ُتحِبَّ ِف َّ ِ‬
‫هللا َو ُت ْبؽ َ‬ ‫َ‬ ‫ْاألَعْ َر ِج َعنْ أَ ِب َع ْب ِد َّ ِ‬
‫هللا ع َقا َ ‪ :‬إِنَّ ِمنْ أ ْو َی ِ ع َُرى ْ ِ‬
‫اإلی َم ِ‬
‫َج َ [‪]9[.]8‬‬

‫روایت سوم‪:‬‬

‫محمد ابن حسین ابن زید است که شاید تویی نداشته باشد‪ .‬محمد ابن سنان است که اگتقفی است‪.‬‬

‫هللا َع َلیْر ِه َقرا َ َحر َّد َی َنا أَحْ َمر ُد بْرنُ إِ ْد ِر َ‬


‫یرس َقرا َ َحر َّد َی َنا َجعْ َفر ُر بْرنُ م َُحمَّر ِد ب ِ‬
‫ْرن َمایِر‬ ‫ْن أَحْ َم َد ب ِ‬
‫ْن ْای َویِی ِد ِرضْ َوانُ َّ ِ‬ ‫‪َ -8‬ح َّد َی َنا م َُح َّم ُد بْنُ ْای َح َس ِن ب ِ‬
‫رب َكرافِرا َف َق ْرد‬‫ْن م َُحمَّرد ع َقرا َ ‪َ :‬مرنْ أَ َح َ‬ ‫ض ْی ِ َع ِن ایصَّا ِد ِ َجعْ َف ِر ب ِ‬ ‫ْن ْایفُ َ‬
‫ْن سِ َنان َع ِن ْای َع َق ِء ب ِ‬
‫ْن َزیْد َعنْ م َُح َّم ِد ب ِ‬ ‫ار َع ِن ْای ُح َسی ِ‬
‫ْن ب ِ‬ ‫ْای َف َز ِ‬
‫هللا‪]ٔٓ[.‬‬ ‫هللا َع ُدو َّ ِ‬ ‫صدِی ُ َعدُون َّ ِ‬ ‫هللا ُی َّم َقا َ ع َ‬
‫ض َكافِرا َف َق ْد أَ َحبَّ َّ َ‬ ‫هللا َو َمنْ أَ ْب َؽ َ‬‫ض َّ َ‬ ‫أَ ْب َؽ َ‬

‫این بار گاصی دارد که بعدا از منظر دیوری بحث گواهیم کرد‪.‬‬

‫روایت چهارم‪:‬‬

‫ِین[ٔٔ] َیعْ ِن ْاألَصْ ر ِد َقا َء ُی َعرا ِد َبعْ ضُر ُه ْم َبعْ ضرا َو َقرا َ ایصَّرا ِد ُ ع‬ ‫ض ُه ْم یِ َبعْ ض َع ُدو إِ َّال ْای ُم َّتق َ‬ ‫‪ -4‬فس‪ ،‬تفسیر ایقم ْاألَگ َِّق ُء َی ْو َمئِذ َبعْ ُ‬
‫ِین ص َو ی َّ‬
‫ِلظای ِِم ؼَ دا ِب َك نف ِه َعضَّ‪َ ،‬و ایرَّ حِیر ُ‬ ‫هللا َفإِ َّن َها َتصِ ی ُر َع َد َاوة َی ْو َم ْای ِق َیا َم ِ‪َ ،‬و َقا َ أَمِی ُر ْایم ُْإ ِمن َ‬
‫ت ِف اید ْن َیا ِف َؼی ِْر َّ ِ‬ ‫أَ َال ُك ُگلَّ‪َ ،‬كا َن ْ‬
‫ِین[ٕٔ]‪]ٖٔ[.‬‬ ‫َوشِ ی َو ی ِْْلَگ َِّق ِء َن َدا َم‪ ،‬إِ َّال ْای ُم َّتق َ‬

‫ض ُه ْم أَ ْویِیرا ُء َبعْ رض﴾ بعرض ایرن نروع اگروت‬ ‫ون َو ْایم ُْإم ُ‬
‫ِنات َبعْ ُ‬ ‫روایات زیادی ذی این آیه است که می‪-‬یویند طب آیات ﴿ َو ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫باقی می‪-‬ماند اما اگوت ایکافرون بعضهم اوییاء بعض و اگوت منافقین تبدی به دشمنی می‪-‬شود‪.‬‬

‫روایت پنجم‪:‬‬

‫این مضمون دومین مضمونی است که آمد که «ه ایدین اال ایحب»؟ مضمون او ایحب فری هللا و ایربؽض فری هللا‪ .‬راوی هرم‬
‫احتماال یقه باشد‪:‬‬

‫رون َّ َ‬
‫هللا َفرا َّت ِبعُو ِن‬ ‫اء َعنْ أَ ِب َجعْ َفر ع ِف َحدِیث یَ ُه َقا َ َیا ِز َیا ُد َوی َْح َ َو َه ِ ایدنینُ إِ َّال ْایحُبُ أَ َال َت َرى إِیَرى َق ْرو ِ َّ ِ‬
‫هللا إِنْ ُك ْنر ُت ْم ُتحِب َ‬ ‫ْای َح َّذ ِ‬
‫هللا ُ َو َی ْؽ ِفرْ یَ ُك ْم ُذ ُنو َب ُك ْم‬
‫یُحْ ِب ْب ُك ُم َّ‬

‫این مضمون در چندین روایت به کار رفته‪ .‬روایت نهم همین باب هم در مورد این بحث است‪:‬‬

‫ایدنینُ ه َُو ْایحُب َو ْایحُب ه َُو ایدنینُ [‪]ٔ5[.]ٔ4‬‬

‫بزنطی از صفوان از ابی عبید حذاء این روایت را نق کرد ویی در محاسن است و سرندش درسرت اسرت‪ .‬محاسرن برقری ایبتره‬
‫جای یک بحث دارد‪.‬‬

‫روایت ششم‬

‫ان ْای َجمَّا ِ َعنْ أَ ِب ُع َب ْی َد َة ْای َح َّذا ِء َعنْ أَ ِب َجعْ َفر ع ِف َحدِیث یَ ُه َقا َ ‪َ :‬یا ِز َیا ُد َوی َْح َ َو َه ِ‬ ‫‪ -9‬سن‪ ،‬ایمحاسن َع ِن ْای َب َز ْنطِ ن َعنْ َ‬
‫ص ْف َو َ‬
‫هللا ُ َو َی ْؽ ِفررْ یَ ُكر ْم ُذ ُنرو َب ُك ْم[‪ ]ٔ6‬أَ َو َال َت َررى َق ْرو َ َّ ِ‬
‫هللا یِم َُحمَّرد‬ ‫هللا َفا َّت ِبعُو ِن یُحْ ِبر ْب ُك ُم َّ‬
‫ون َّ َ‬ ‫ایدنینُ إِ َّال ْایحُب أَ َال َت َرى إِیَى َق ْو ِ َّ ِ‬
‫هللا إِنْ ُك ْن ُت ْم ُتحِب َ‬
‫هاج َر إِیَی ِْه ْم َف َقا َ ایدنینُ ه َُو ْایحُب َو ْایحُب ه َُو ایدنینُ [‪]ٔ8[.]ٔ7‬‬ ‫َ‬ ‫ون َمنْ‬ ‫وب ُك ْم َو َقا َ ُیحِب َ‬‫یمان َو َز َّی َن ُه ِف قُل ُ ِ‬‫ب إِیَ ْی ُك ُم ْ ِ‬
‫اإل َ‬ ‫ص َح َّب َ‬

‫روایت هفتم‪:‬‬

‫روایت ششم همین باب که سندش معتبر است‪.‬‬

‫رن ْایفُ َ‬
‫ضر ْی ِ‬ ‫ت َع ِن ْای َبرْ ِق ن َعنْ أَ ِبی ِه َعنْ َحمَّا ِد ب ِ‬
‫ْن عِ ی َسى َعرنْ ِر ْبعِر َع ِ‬ ‫ْن ایص َّْل ِ‬
‫ْن َعلِ ن ب ِ‬ ‫ْن أَحْ َم َد ب ِ‬
‫‪ ، -6‬ایگصا َعنْ أَ ِبی ِه َعنْ م َُح َّم ِد ب ِ‬
‫هللا ع َقا َ ‪ِ :‬منْ حُبن ایرَّ ُج ِ دِی َن ُه حُب ُه إِ ْگ َوا َن ُه[‪]ٕٓ[.]ٔ9‬‬ ‫َعنْ أَ ِب َع ْب ِد َّ ِ‬

‫‪74‬‬
‫چه ربطی به حب گدا دارد؟‬

‫در مورد گداست می‪-‬یوید که چون دین را دوست داری اگوانت را هم دوست داری‪.‬‬

‫روایت هفتم‪:‬‬

‫روایت بعدی روایت ٕٔ باب است که از گدا منتق به دین می‪-‬شود‪ .‬روایات دیور هم هست که بهعنوان نمونه ذکر می‪-‬شوند‪:‬‬

‫ْرن ِر َئراب َعرنْ‬


‫ْن َمحْ بُوب َع ِن اب ِ‬‫ْن إِب َْراهِی َم َعنْ أَ ِبی ِه َو َس ْه َجمِیعا َع ِن اب ِ‬
‫ْن عِ ی َسى َو ْای َبرْ ِق ن َو َعلِ ن ب ِ‬
‫ٕٔ‪ -‬كا‪ ،‬ایكاف َع ِن ْای ِع َّد ِة َع ِن اب ِ‬
‫هللا َو أَعْ َطى ِف َّ ِ‬
‫هللا َفه َُو ِممَّنْ َك َم َ إِی َما ُن ُه[ٕٔ]‪]ٕٕ[.‬‬ ‫ض ِف َّ ِ‬ ‫هللا َو أَ ْب َؽ َ‬
‫هللا ع َقا َ ‪َ :‬منْ أَ َحبَّ ِف َّ ِ‬‫أَ ِب ُع َب ْی َد َة ْای َح َّذا ِء َعنْ أَ ِب َع ْب ِد َّ ِ‬

‫روایت هشتم‪:‬‬

‫روایت سیزدهم همین باب هم هست‪:‬‬

‫ُررى‬ ‫ْن عَطِ َّی َ‪َ ،‬عرنْ َسرعِید ْاألَعْ َرر ِج َعرنْ أَ ِبر َعبْر ِد َّ ِ‬
‫هللا ع َقرا َ ‪ِ :‬مرنْ أَ ْو َیر ِ ع َ‬ ‫ْن َمحْ بُوب َعنْ َمایِ ِ ب ِ‬ ‫اإلسْ َنا ِد ْای ُم َت َق ند ِم َع ِن اب ِ‬
‫ٖٔ‪-‬كا‪ ،‬ایكاف ِب ْ ِ‬
‫هللا[ٖٕ][‪]ٕ4‬‬ ‫هللا َو َتمْ َن َع ِف َّ ِ‬
‫هللا َو ُتعْ طِ َ ِف َّ ِ‬
‫ِض ِف َّ ِ‬ ‫هللا َو ُت ْبؽ َ‬ ‫ان أَنْ ُتحِبَّ ِف َّ ِ‬ ‫ِْ‬
‫اإلی َم ِ‬
‫روایت نهم‬

‫روایت چهاردهم باب این است‪:‬‬

‫هللا ص‬‫ِیر َعنْ أَ ِبر َجعْ َفرر ع َقرا َ َقرا َ َرسُرو ُ َّ ِ‬ ‫ْن َمحْ بُوب َعنْ أَ ِب َجعْ َفر ْاألَحْ َو ِ َعنْ َس َّق ِم ب ِ‬
‫ْن ْایمُسْ َتن ِ‬ ‫‪ -ٔ4‬كا‪ ،‬ایكاف ِب ْ ِ‬
‫اإلسْ َنا ِد َع ِن اب ِ‬
‫هللا َفه َُرو ِمرنْ‬ ‫هللا َو أَعْ َطرى فِر َّ ِ‬
‫هللا َو َم َن َرع فِر َّ ِ‬ ‫ض ِف َّ ِ‬ ‫هللا َو أَبْؽَ َ‬
‫ان أَ َال َو َمنْ أَ َحبَّ ِف َّ ِ‬ ‫ب ِْ‬
‫اإلی َم ِ‬ ‫هللا ِمنْ أَعْ َظ ِم ُ‬
‫ش َع ِ‬ ‫ِن ِف َّ ِ‬ ‫ِن ی ِْلم ُْإم ِ‬‫وُ د ْایم ُْإم ِ‬
‫هللا[‪]ٕ6[.]ٕ5‬‬ ‫أَصْ ِف َی ِ‬
‫اء َّ ِ‬

‫روایت دهم‪:‬‬

‫بهعنوان نمونه روایت پانزدهم باب هم این است‪:‬‬

‫ْن م َُحمَّد َع ِن ْای ُم َعلَّى َع ِن ْای َو َّشا ِء َعنْ أَ ِب َح ْم َز َة َعنْ أَ ِب بَصِ یر َعنْ أَ ِبر َعبْر ِد َّ ِ‬
‫هللا ع َقرا َ َسر ِمعْ ُت ُه َیقُرو ُ‬ ‫ْن ب ِ‬ ‫‪ -ٔ5‬كا‪ ،‬ایكاف َع ِن ْای ُح َسی ِ‬
‫ضا َء ُنو ُر وُ جُوه ِِه ْم َو ُنو ُر أَجْ َسا ِد ِه ْم َو ُنو ُر َم َن ِاب ِر ِه ْم ُك َّ َش ْ ء[‪]ٕ7‬‬
‫هللا َی ْو َم ْای ِق َیا َم ِ‪َ ،‬علَى َم َن ِاب َر ِمنْ ُنور َق ْد أَ َ‬
‫نین ِف َّ ِ‬
‫إِنَّ ْای ُم َت َحاب َ‬

‫روایت یازدهم‪:‬‬

‫اإلی َمانُ إِ َّال ْایحُب َو ْایب ُْؽض[‪]ٕ8‬‬


‫هِ ِْ‬
‫روایات را مقحظه کردید در بعضی می‪-‬یوید ایمان همان حب و بؽض است‪ ،‬بعضی می‪-‬یوید دین حب و بؽرض اسرت بعضری‬
‫می‪-‬یوید دوستی و دشمنی به گاطر گدا باشد‪ .‬در روایت ٕٓ هم این است‪:‬‬

‫روایت دوازدهم‪:‬‬

‫ت ْایم ُْرإم ِ‬
‫ِن‬ ‫ْرن َفرْ َقرد َعرنْ أَ ِبر َعبْر ِد َّ ِ‬
‫هللا ع َقرا َ ‪َ :‬ی َرقث ِمرنْ َع َق َمرا ِ‬ ‫َّان َعمَّنْ َذ َك َر ُ َعنْ َداوُ َد ب ِ‬ ‫ٕٓ‪ -‬كا‪ ،‬ایكاف َع ِن ْای ِع َّد ِة َعنْ َعلِ ن ب ِ‬
‫ْن َحس َ‬
‫الِل َو َمنْ ُیحِب َو َمنْ ُی ْبؽِضُ [‪]ٖٓ[.]ٕ9‬‬ ‫عِ ْل ُم ُه ِب َّ ِ‬

‫مضمون دیوری هم که اینجا آمد این است که ایر کسی به گاطر گدا دیوری را دوست بدارد ویی درواقع آن شگص مبؽروض‬
‫گدا باشد آن طرؾ در روز قیامت مؤجور گردا اسرت چرون بررای گردا او را دوسرت داشرت؛ و بررعکس ایرن هرم در چنرد روایرت‬
‫آمد ‪ .‬این روایات می‪-‬یوید انطبا برا واقرع هرم شررط نیسرت بلکره همرین کره برر اسراس اعتقراد گرود حرب و بؽرض را تنظریم کررد‬
‫مؤجور است ویو اینکه درواقع منطب نباشد‪.‬‬

‫‪75‬‬
‫در بحث تجری هم دوستانی که شرکت می‪-‬کنند مقحظه کردند روایات می‪-‬یویند ما نسبت به نیات سوء عقاب نمی‪-‬کنیم اما در‬
‫مورد نیات گیر‪ ،‬یواب می‪-‬دهیم‪ .‬عین این بحث در حب وارد شد است‪ .‬ایر حرب شرما از دیرد گودتران بررای گردا برود ویری فری‬
‫ایواقرع آن شررگص شایسررتوی ییاقررت حررب را نداشررت براز هررم آن حررب یررواب دارد‪ .‬عررین اینکرره نیرت حسررنه یررواب داشررت ویررو عمر‬
‫نمی‪-‬کرد‪ .‬ایر حب و بؽض بر محور گدا داشت ویی مصدا منطب بر واقع نبود این هم یواب دارد‪ .‬یذا این قدر حب فی هللا و‬
‫بؽض فی هللا مهم است که ایر با مصدا گارجی هم مطاب نبود باز هم یواب می‪-‬برد‪.‬‬

‫روایت سیزدهم‪:‬‬

‫سإا ‪ :‬روایت ٕٔ بیان دیوری دارد که صرؾ حب محبوب گدا مإیر است ویو ایتفات تفصیلی ندارد‪.‬‬

‫هللا ع َقا َ ‪ :‬إِنَّ ایرَّ ُج َ یَ ُیحِب ُك ْم‬ ‫ْن ْای َب ْگ َت ِر ن َعنْ أَ ِب َع ْب ِد َّ ِ‬ ‫صب ِ‬ ‫ْن َسایِم َو َح ْف ِ‬ ‫ْن أَ ِب ُع َمیْر َعنْ ِه َش ِام ب ِ‬ ‫كا‪ ،‬ایكاف َعنْ َعلِ َعنْ أَ ِبی ِه َع ِن اب ِ‬
‫رررؾُ َمرررا أَ ْنررر ُت ْم َعلَ ْیررر ِه َفی ُْد ِگلُررر ُه َّ‬
‫هللاُ ِبب ُْؽضِ ررر ُك ُم‬ ‫ضررر ُك ْم َو َمرررا َیعْ ر ِ‬ ‫رررؾُ َمرررا أَ ْنررر ُت ْم َعلَ ْیررر ِه َفی ُْد ِگلُررر ُه َّ‬
‫هللا ُ ْای َج َّنررر َ‪ِ ،‬ب ُحررر نب ُك ْم َو إِنَّ ایرَّ ُجررر َ یَ ُی ْب ِؽ ُ‬ ‫َو َمرررا َیعْ ر ِ‬
‫ار[ٖٔ]‪]ٖٕ[.‬‬ ‫ای َّن َ‬

‫روایت چهاردهم‪:‬‬

‫بعضی روایات این باب بود که هر کدام از این روایات چیزی دارد؛ میق روایت ٕٖ دارد‪:‬‬

‫هللا أَ َح ُد ُه َما ِب ْای َم ْش ِر ِ َو ْاآل َگ ُر ِب ْای َم ْؽ ِر ِ‬


‫ب یَ َج َم َع َّ‬
‫هللا ُ َب ْی َن ُه َما َی ْو َم ْای ِق َیا َم‪]ٖٖ[،‬‬ ‫‪...‬یَ ْو أَنَّ َع ْب َدی ِ‬
‫ْن َت َحابَّا ِف َّ ِ‬

‫ایر مسلمانی را که در ژاپن است دوست بداری گدا در روز قیامت شما را با او جمع می‪-‬کند‪.‬‬

‫این مجموعه روایاتی بود که اینجا آمد بود‪ .‬در کتاب محبت هم مجموعه روایاتی ذکر کرد‪.‬‬

‫[ٔ]حجرات ٓٔ‬

‫[ٕ]توبه ٔ‪7‬‬

‫[ٖ] بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ٖ‪ٕ5‬‬

‫[‪]4‬عل ایشرائع ج ٔ ص ‪ ،ٖٔ4‬عیون أگبار ایرضا علیه ایسقم ج ٔ ص ٔ‪.ٕ9‬‬

‫[‪]5‬أمای ایصدو ‪ :‬ص ‪.8‬‬

‫‪ 4‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ‪ٕٖ6‬‬

‫[‪]7‬یواب األعما ص ٕ‪ ٔ5‬و االفعا بصیؽ‪ ،‬ایؽائب‪.‬‬

‫[‪]8‬أمای ایصدو ‪ :‬ص ‪ ٖ45‬و ایلفظ یه‪.‬‬

‫[‪ ]9‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ‪ٕٖ6‬‬

‫[ٓٔ] األمای (یلصدو ) ‪ /‬اینص ‪ / 6ٓ5 /‬ایمجلس اییامن و اییمانون‬

‫[ٔٔ]ایزگرؾ‪.67 :‬‬

‫[ٕٔ]تفسیر ایق ّم ّ ‪.‬‬

‫[ٖٔ] بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ‪ٕٖ7‬‬

‫[‪]ٔ4‬و ایمحاسن‪.ٕ6ٖ :‬‬

‫‪76‬‬
‫[‪ ]ٔ5‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ‪ٕٖ8‬‬

‫[‪ ]ٔ6‬آ عمران‪ ٖٔ :‬و ما بعدها ف ایحجرات ‪ ،7‬ایحشر‪ ،9 :‬على ایترتیب‪.‬‬

‫[‪]ٔ7‬و ایمحاسن‪.ٕ6ٖ :‬‬

‫[‪ ]ٔ8‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ‪ٕٖ8‬‬

‫[‪]ٔ9‬ایگصا ص ٖٔ تحت ایرقم ‪.4‬‬

‫[ٕٓ] بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ‪ٕٖ7‬‬

‫[ٕٔ]ایكاف ج ٕ ص ‪.ٕٔ4‬‬

‫[ٕٕ] بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ‪ٕٖ9‬‬

‫[ٖٕ]ایكاف ج ٕ ص ‪.ٕٔ5‬‬

‫[‪]ٕ4‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ‪ٕٖ9‬‬

‫[‪]ٕ5‬ایكاف ‪ :‬ج ٕ ‪.ٕٔ5‬‬

‫[‪ ]ٕ6‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ٓ‪ٕ4‬‬

‫[‪ ]ٕ7‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ٓ‪ٕ4‬‬

‫[‪]ٕ8‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ٔ‪ٕ4‬‬

‫[‪]ٕ9‬ایكاف ج ٕ ص ‪.ٕٔ6‬‬

‫[ٖٓ]در بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ‪ٕ46‬‬

‫[ٖٔ]ایكاف ج ٕ ص ‪.ٕٔ6‬‬

‫[ٕٖ]مجلسى‪ ،‬محمدباقر بن محمدتقی‪ ،‬بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ‪.ٕ46‬‬

‫[ٖٖ]بحاراألنوار (ط ‪ -‬بیروت)؛ ج‪66‬؛ ص ٕ‪ٕ5‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪ /‬حب و بغض ‪/‬جلسه ‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫در جلسه قب و در ادامه مباحث اگوت و والیرت و محبرت متقابر میران مسرلمانان بره قاعرد ای رسریدیم کره برا تعرابیر متفراوت در‬
‫روایات آمد بود‪ .‬ایحب فی هللا و ایبؽض فی هللا‪ .‬کما دین حب و بؽض است‪ .‬این‪-‬ها چه مدایی و ابعادی را افاد می‪-‬کند؟‬

‫چند مطلب‪:‬‬

‫در اینجا چند مطلب قاب توجه است‪:‬‬

‫مطلب اول‬

‫‪77‬‬
‫این مضمون به نحو کلی مضمونی است که تقریبا متیقن ایصدور از ائمه است‪ .‬روایات ایر به حد تواتر نباشد در حد استفاضه‬
‫مفید اطمینان وجود دارد به این مقدار که به حب فی هللا و بؽض فی هللا فرمان داد شد و این دو یکی از مرق ‪-‬هرای ایمران بره‬
‫شمار آمد ‪ .‬اص این مضمون قاب انکار نیست و قطعا از معصوم صادر شد و ریشه‪-‬هایی هم در گود قرآن دارد‪ .‬ریشه‪-‬های‬
‫قرآنی هم آیات متعددی است که بعضی در همین روایات به آن اشار شد و بعضی دیور می آیه ‪ ٕ4‬سور توبه‪:‬‬

‫شیر ُت ُك ْم َو أَمْوا ا ْق َت َر ْف ُتمُوها َو ت َ‬


‫ِجارة َت ْگ َش ْرو َن َكسرادَها َو َمسراكِنُ َترْ َ‬
‫ض ْرو َنها‬ ‫كان آباإُ ُك ْم َو أَبْناإُ ُك ْم َو إِ ْگوا ُن ُك ْم َو أَ ْزوا ُج ُك ْم َو َع َ‬
‫﴿قُ ْ إِنْ َ‬
‫هللا ُ ِبؤ َ ْم ِر ِ َو َّ‬
‫هللا ُ ال َی ْه ِد ْای َق ْو َم ْایفاسِ َ‬
‫قین﴾[ٔ]‬ ‫ْ‬
‫هللا َو َرسُویِ ِه َو ِجهاد ف َسبیلِ ِه َف َت َر َّبصُوا َح َّتى َیؤ ِت َ َّ‬ ‫أَ َحبَّ إِیَ ْی ُك ْم م َِن َّ ِ‬
‫هشت مصدا را نام می‪-‬برد و می‪-‬یوید ایر این‪-‬ها محبوبتر از گدا و رسو است ﴿ َف َت َر َّبصُوا َح َّتى َیؤْ ِت َ َّ‬
‫هللاُ ِبؤ َ ْم ِر ِ ﴾‪ .‬پرس نبایرد‬
‫این‪-‬ها بر گدا مقدم شود‪ .‬پس مق اصلی در مقام تزاحم محبت گدا مقدم داشته میشود‪.‬‬

‫مطلب دوم‪:‬‬

‫تعبیر فی هللا مورد تؤکید بود‪ .‬ایحب فری هللا و ایربؽض فری هللا‪ .‬ایرن روایرات همره بره ایرن مطلرب اشرار داشرت کره محرور حرب و‬
‫بؽض را گدا قرار دهیم و آن بشود هسرته اصرلی محبرت‪-‬هرا و بؽرض‪-‬هرای شرما‪ .‬ایرن نشران مری‪-‬دهرد حقیقرت دیرن همران حرب هللا‬
‫است‪ .‬این مدیو ایتزامی همه این‪-‬هاست که در آیات و روایات به وضوح آمد ‪ .‬پس وقتی می‪-‬یوید احبب و ابؽض فی هللا معنرا‬
‫و مدیو ایتزامی‪-‬اش این است که محبت گدا اساس ایمان است‪ .‬این محبه هللا در این در این کتاب ایمحبه فی ایکتاب و ایسنه از‬
‫صفحه ٕٓٓ روایات محبه هللا را آورد است‪.‬‬

‫ص ٕٔٓ‪ :‬احبرو هللا‪ .‬مرن آیرر محبره هللا علری محبرره نفسره‪ ،‬االیمران فری قلرب ایرجر ان یحرب هللا‪ ،‬مرا افضر االعمرا ایحررب لِل؛ و‬
‫همینطور روایات متعددی که می‪-‬یوید حب گدا اساس ایمان است‪ .‬آنچه در این روایات آمد بود کره حرب و بؽضرت را در را‬
‫گدا قرار بد یعنی حب محوریای اینجا وجود دارد که حب‪-‬های دیور را با آن تنظیم کن و آن حرب هللا اسرت‪ .‬حرب هللا درواقرع‬
‫گودش یک تکلیؾ مستق ایزامی است‪ .‬گیلی تفصی نمی‪-‬دهیم‪ .‬همان باب را مقحظه کنید حرب هللا مرق اصرلی اسرت‪ .‬مرورد‬
‫فرمان و واجب است‪ .‬منتها حب هللا مراتب دارد‪ .‬اویرین مرتبره آن قطعرا واجرب اسرت‪ .‬در حرب هللا دو چیرز واجرب اسرت‪ :‬مرتبره‬
‫مشتر و عام که مفاد هم آیات و هم روایات است که محبه هللا واجب است‪ .‬عین اینکه می‪-‬یوییم ایمان به گدا و اعتقاد به گردا‬
‫واجب است منتها این وجوبش قب از دین ایر باشد وجوب عقلی است نه شرعی؛ اما بررگقؾ ایمران برالِل محبره هللا هرم وجروب‬
‫عقلی دارد هم شرعی زیرا منعی ندارد آیات و روایاتی که می‪-‬یوید احبوا هللا حم بر وجوب شرعی بکنیم‪ .‬می اص ایمران یرا‬
‫اطاعت نیست که ایر بگواهد وجوب شرعی داشته باشد تسلس الزم بیاید و محاذیر عقلی داشته باشد‪ .‬نره‪ .‬بعرد قبرو گردا همران‬
‫گدا می‪-‬یوید من را دوست بدارید‪ .‬ویو اینکه ایر گدا هم نووید عقر مری‪-‬فهمرد‪ .‬پرس هرم دییر عقلری دارد کره برا قاعرد مقزمره‬
‫شرعی میشود و هم روایات متعدد دارد که احبوا هللا‪.‬‬

‫پس این مجموعه روایاتی که ما قطعا از معصوم صادر می‪-‬دانیم در بطن گودش برمی‪-‬یردد به طایفه دیوری که وجوب محبه‬
‫هللا است‪.‬‬

‫مطلب سوم‪:‬‬

‫این روایات می‪-‬یوید شما محبت‪-‬ها و مبؽضرت‪-‬هایتران را برا حرب و بؽرض اصرلی کره ایهری اسرت تنظریم بکنیرد‪ .‬مرا ایرن حرب و‬
‫بؽض که واجب نفسی و قلبی است از روایات استفاد میشود این حب هللا واجب باید محور شود‪ .‬چون گردا محرور عرایم اسرت‪.‬‬
‫پس محبتش هم باید محور باشد‪ .‬ؼیر از وجوب محبت هللا وجوب محبرت محروری گردا واجرب اسرت‪ .‬اینکره دیورر محبرت‪-‬هرا در‬
‫شعاع او قرار بویرد‪.‬‬

‫مطلب چهارم‪:‬‬

‫متفرع بر مطلب قب است‪ .‬ایر این محبت محوری با محبت‪-‬های دیور مورد تزاحم قرار یرفت این محبت باید مقدم شود‪ .‬ایرن‬
‫چند قانون عقلی و شرعی است که هم عق می‪-‬یوید هم بحث فقهی این را ایبات می‪-‬کند‪.‬‬

‫ٔ‪ .‬وجوب محبه هللا‪،‬‬

‫‪78‬‬
‫ٕ‪ .‬وجوب تنظیم محبت‪-‬های دیور با محبت و بؽض گدا‪،‬‬

‫كران آبراإُ ُك ْم َو أَبْنراإُ ُك ْم َو‬


‫َ‬ ‫ٖ‪ .‬در تعارض محبت گدا باید مقدم بر سایر محبت‪-‬ها شود‪ .‬زیباترین دیریلش همران آیره قررآن ﴿ ُقر ْ إِنْ‬
‫هللا َو َرسُرو ِی ِه َو‬ ‫ض ْرو َنها أَ َحربَّ إِیَر ْی ُك ْم م َ‬
‫ِرن َّ ِ‬ ‫شیر ُت ُك ْم َو أَمْوا ا ْق َت َر ْف ُتمُوها َو ت َ‬
‫ِجارة َت ْگ َش ْو َن َكسا َدها َو َمسراكِنُ َترْ َ‬ ‫إِ ْگوا ُن ُك ْم َو أَ ْزوا ُج ُك ْم َو َع َ‬
‫قین﴾[ٕ]‬ ‫هللا ُ ِبؤ َ ْم ِر ِ َو َّ‬
‫هللا ُ ال َی ْه ِد ْای َق ْو َم ْایفاسِ َ‬ ‫ْ‬
‫ِجهاد ف َسبی ِل ِه َف َت َر َّبصُوا َح َّتى َیؤ ِت َ َّ‬

‫‪ .4‬حب هللا مراتب دارد و آن اشتداد در حب هللا و سیر در مراتب حب هللا مستحب است مورر در جرایی کره حایرت ترزاحم پیردا‬
‫رذین آ َم ُنروا أَ َشرد ُح ّبرا ِ َّ ِ‬
‫لِل﴾[ٖ] ایرن اشرد برودن شراید بره‬ ‫می‪-‬کند‪ .‬ایر تزاحمی هم نباشد این سریر مراترب حرب هللا مسرتحب اسرت ﴿ َو ایَّ َ‬
‫تزاحم اشار داشته باشد‪.‬‬

‫مطلب پنجم‪:‬‬

‫حب محوری که می‪-‬یوییم دو معنا دارد‪:‬‬

‫ٔ‪ .‬د تهرری میشررود از هررر عققررهای جررز آنچرره برره آن سررر رشررته بریررردد؛ یعنرری قلررب او چنرران تعلقرری برره گرردا یرفررت کرره همرره‬
‫محبت‪-‬های دیور ذوب میشود و مجذوب این محبت میشود‪.‬‬

‫ٕ‪ .‬معنای دیور محبت محوری این نیست که عققه‪-‬های دیور همه در راستای گدا تنظیم شد‪ .‬نره عققره‪-‬هرای دیورر هرم هسرت‬
‫اما در مقام تزاحم آن‪-‬ها مقدم نمی‪-‬شود‪ .‬این دو بحث است‪ .‬در مقام تزاحم این‪-‬ها مقدم نمیشرود و ایرن معنرای او محروری کره‬
‫معنای کام و اوج محوریت حب هللا است این طبعا مستحب است نمی‪-‬شود یفت واجب است‪ .‬یرذا در روایرت داشرتیم َّ َُ « ِمرنْ‬
‫هللا»[‪ .]4‬کما ایمان است اویر عرری در ایمران اسرت؛ یعنری همره چیرز ذوب فری‬ ‫هللا َو ْایب ُْؽضُ ِف َّ‬ ‫أَ ْو َی ِ ع َُرى ْاإلِی َم ِ‬
‫ان ْایحُب ِف َّ ِ‬
‫حب هللا است‪ .‬این کما ایمان است؛ اما آن که در محوریت به معنرای درجره نراز تر اسرت ایرن طرور نیسرت کره همره محبرت‪-‬هرا‬
‫ذوب در آن حب شد باشد‪ ،‬ویی در مقام تزاحم حب گدا را مقدم می‪-‬دارد‪ .‬این معنرای دوم واجرب اسرت‪ .‬روایراتی مری‪-‬یویرد کره‬
‫دیررن حررب و بؽررض اسررت یررا گرردا را دوسررت برردار یررک درجرره ایزامرری دارد یعنرری آن حررب ایهرری کرره منشررؤ طاعررات و پرهیررز از‬
‫معصیت‪-‬ها بشود و در مقام تعارض هم بقیه را کنار بزند این واجب است اما یک حرب کره حرب ایهری مسرتحب مإکرد داریرم کره‬
‫حب کانون اصلی می‪-‬شود و همه عققه‪-‬های دیور در آن ذوب میشود‪ .‬این کار اوحدی از ناس است کره اصرق در قلربش یرک‬
‫نکته حب بیشتر نباشد‪.‬‬

‫پس دو حکم در مورد حب است حکم او حکم عارفانه سطح باال که دشروار هرم هسرت و اسرتحباب دارد و مإکرد هرم هسرت امرا‬
‫حکم دوم حکمی ایزامی است‪.‬‬

‫بحثی فلسفی در مورد محبت‬

‫یک بحث فلسفی هم در حاشیه ذکر شود بد نیست‪.‬‬

‫این بحث فلسفی متفاوت با این بحیی است که از منظر فقهی مطرح کردیم‪ .‬مقصدرا و فقسفه این را دارند‪.‬‬

‫محبت‪-‬ها در عایم همه محبت گداست‪ .‬ممکن است شما ندانی و توجه نداشته باشی واال مهمترین محبت‪ ،‬محبت معلرو بره علرت‬
‫تامهاش است این اص محبت است‪ .‬ایر چیزی گودش را دوست می‪-‬دارد در شعاع محبت به علت اسرت ایرر موجرودات دیورر‬
‫را هم دوست می‪-‬دارد چون آن‪-‬ها وص به علت است‪.‬‬

‫این تعبیری فلسفی است که با کفر هم جمع میشود‪ .‬کافری هم که اصق گدا را قبو ندارد فیلسوؾ مری‪-‬یویرد ترو همرین مظراهر‬
‫طبیعت را هم که دوست می‪-‬داری درواقع دوستی گداست‪ .‬این تعبیری فرافقهی است‪ .‬ساگتمان وجودی شگص تعل به مبدأش‬
‫است‪ .‬این تعل تویید محبت می‪-‬کند‪ .‬این فقر وجودی یعنی دیدادیی‪ .‬این تعل به هر جای عایم هم کره تعلر بویررد یعنری د بره‬
‫گرردا دادن‪ .‬ایررن بحررث فلسررفی و تحلیر یررک حقیقررت در عررایم هسررت کرره درسررت هررم هسررت امررا ایررن بحررث ؼیررر از آن اسررت کرره مررا‬
‫مییوییم‪ .‬ما محبت استشعاری و آیاهانه را می‪-‬یوییم که شگص توجه دارد که به گدا عققه دارد و محبت دارد؛ و محبرتش بره‬
‫تحصی علوم دینی یا به والیت و ائمه به گاطر گدا اسرت‪ .‬پرس بحرث فلسرفی و فقهری از هرم جداسرت‪ .‬در تحلیر فلسرفی واقعیرت‬
‫عایم را بررسی می‪-‬کند‪ .‬در این بحث همه بشر مإمناند ویی ناگودآیا است ارزشری بره انرداز آن بحرث استشرعاری نردارد واال‬

‫‪79‬‬
‫آن منکر گدا هم گدایی را قبو دارد و آن همان گدای واقعی است که د او هم آن را قبو دارد؛ اما وقتی در فضای آیاهی و‬
‫انتگرراب مرری‪-‬آیررد میشررود مررإمن کررافر؛ امررا ایررر آیرراهی و اگتیررار را برررداریم همرره انسرران‪-‬هررا برره آن معنررای فلسررفی ؼیررر اگتیرراری‬
‫مإمناند‪ .‬این محبت هم همینطور است یک محبت تکوینی واقعی ؼیر استشعاری داریم کره در عرایم ؼیرر محبرت هللا نیسرت امرا‬
‫وقتی در فضای آیاهی و انتگاب می‪-‬آییم دو محبت میشود ایهی و ؼیر ایهی‪.‬‬

‫سإا ‪ :‬آیا میشود یفت اینجا بین مقام یبوت و ایبات محبت تفکیک قائ می‪-‬شویم؟‬

‫جواب‪ :‬معنای مقام یبوت و ایبات گیلی معنای وسیعی است اما میشود یفت در عایم یبوت همه محرب هللا هسرتند و مإمنانرد کره‬
‫همان مییاقی است که در وجود همه انسان‪-‬ها هست؛ اما وقتی به آیاهی و مقام ایبات که میرسد تقسیم میشود‪ .‬محب و مبؽض‬
‫و مإمن و کافر پیدا میشود‪ .‬حب‪-‬ها اقسامی پیدا می‪-‬کنرد و آن آیره مری‪-‬آیرد کره ﴿ان کران آبرائکم او ابنراءکم﴾؛ امرا در مقرام فلسرفی‬
‫همه عققه‪-‬ها عققه به گداست‪.‬‬

‫روایات حب فی هللا و بؽض فی هللا را آوردیم و چند بحث ذیلش را اشار کردیم‪.‬‬

‫جمع حب و بغض در یک چیز به لحاظ حیثیات‬

‫یکی دو سإا را برای جلسه بعد‪:‬‬

‫سإا او اینکه این محبت آیا حییی است و با حیییات می‪-‬تواند متفاوت شود یا نه؟ این سإایی جردی اسرت‪ .‬میشرود همزمران برا‬
‫حیییات مگتلؾ چیزی هم محبوب باشد هرم نباشرد یرا مبؽروض باشرد؟ سرإاالت مهرم دارای ایرر فقهری اسرت‪ .‬محبرت متعلر دارد و‬
‫متعلقش ایر امر واحد بما هو واحد بود دیور نمی‪-‬تواند متعل بؽض هم باشد؛ اما ایرر جهرات متفراوت داشرته باشرد مری‪-‬تروان از‬
‫جهات متفاوت متعل حب و بؽض قرار بویرد‪ .‬می دارو کره حیییرات متفراوت دارد‪ .‬یکری اینکره تلرخ اسرت‪ .‬حیییرت دیورر اینکره‬
‫همین تلگی صرفرا را درمران مری‪-‬کنرد‪ .‬پرس ایرن دارو آیرا از دو حیرث مری‪-‬توانرد هرم محبروب باشرد هرم مبؽروض؟ همرین االن هرم‬
‫دوستش دارد هم نره‪ .‬از یرک جهرت دوسرت مری‪-‬دارد هرم نره‪ .‬آیرا اینچنرین چیرزی وجرود دارد؟ یرا اینکره نره ابتردائا انسران بره ایرن‬
‫می‪-‬رسرد یرک چیرز را هرم دوسرت دارد هرم نره؛ امرا وقتری تحلیر مری‪-‬کنرد انسران مری‪-‬یویرد جهرت دوسرت داشرتن و نداشرتن فرر‬
‫می‪-‬کند‪ .‬آن اجتماع پیدا می‪-‬کند حب و بؽض نسبت به یک چیز اما با دو حیث‪ .‬این حیییات هم تعلیلیه و تقییدیه میشود کره بایرد‬
‫بررسی شود‪.‬‬

‫این نکتهای کلیدی است که ابتدا باید از یحاظ فلسفی بحث شود بعد سراغ ادیه بیاییم و ببینیم حب مرإمنین و مسرلمانان یعنری چره؟‬
‫آیا میشود حب ؼیر مسلمان فرض شود؟ در مسلمانان مإمنی کره عاصری اسرت روایرات مییویرد بؽرض بره او داشرته براش و از‬
‫طرؾ دیور می‪-‬یوید محبت مسلمان واجب است این‪-‬ها تعارض دارد یا با حیییات قاب جمع است؟ این بحیی مهم است‪.‬‬

‫[ٔ] (‪ )9‬ایتوب‪ٕ4 :،‬‬

‫[ٕ] ایتوب‪ٕ4 :،‬‬

‫[ٖ] بقر ‪ٔ65‬‬

‫[‪ ]4‬وسائ ایشیع‪ ،،‬ج‪ ،ٔ6‬ص‪.ٔ68 :‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض ‪ /‬جلسه ‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫آنچه تابهحا مورد بحث قرار یرفرت محبرت در میران اعضرای جامعره اسرقمی و میران مسرلمانان و مإمنران برود‪ .‬برر اسراس آیره‬
‫شریفه اگوت و آیات والیتی که میان مإمنین هست که دو مفهوم کلیدی اجتماعیاند و بر اساس بیش از د روایتی کره در مرورد‬

‫ٓ‪8‬‬
‫مودت بود به این رسیدیم که حرب میران مسرلمانان اصرلی فقهری اسرت و بعیرد نیسرت درجره‪-‬ای از آن واجرب باشرد و درجراتی هرم‬
‫مستحب باشد‪ .‬پس در بحث قب به وجوب حداقلی و استحباب مراتب بیشتر مودت میان مسلمین رسیدیم‪ .‬این مبحث او بود‪.‬‬

‫مبحث دوم مودت و محبت میان مسلمانان و ؼیرمسلمانان است‪ .‬آیا رابطه دوستی با ؼیرمسلمانان یک امر حرام اسرت یرا امرری‬
‫مکرو ست یا امری جایز است و یرا حتری براالتر از جرواز؟ عمرد سرإا در اینجرا ایرن اسرت کره ایرن امرر جرایز اسرت یرا حررام؟‬
‫رابطه دوستی بین مسلمان و کافر گارج از دایر اسقمی و ایمانی آیا حرام است یا جایز؟ محکروم بره کردام حکرم تکلیفری اسرت؟‬
‫این مبحث دوم است‪.‬‬

‫در مبحث او رابطه دوستی میان مإمنان و مسلمانان بود در مبحث دوم رابطه مسلمان با ؼیرمسلمان‪.‬‬

‫ابتدا برای اینکه ببینیم این مسئله چه حکمی دارد به آیات شریفه مراجعه میکنیم‪ .‬ممکن است ادعا شود هر نروع رابطره دوسرتی‬
‫میان مسلمان و ؼیرمسلمان جرایز نیسرت‪ ،‬برهطور مطلر دوسرتی در همره مرراتبش برا همره کفرار و ؼیرمسرلمانان حررام و ممنروع‬
‫است‪ .‬باید دید این ادعا علی االطق درست است یا نره؟ یعنری هرر نروع رابطره دوسرتی برا هرر نروع ؼیرمسرلمان در حرد حرمرت‬
‫است یا تفاصیلی در این بحث وجود دارد‪ .‬فعق بحث ما در مودت است ویو بادنی مراتبه‪ .‬بحرث در روابرط گرارجی و اجتمراعی‬
‫و سیاسی نیست‪ .‬بحث در مورد والیت کفار به معنای تویی امور مسلمین که در قاعد نفی سبی است هرم نیسرت‪ .‬ایرن قاعرد در‬
‫جای گود مسلم است‪ .‬اینجا سگن این است که آیا قاعد ‪-‬ای ؼیر نفی سبی بره عنروان نفری محبرت و مرودت علری االطرق وجرود‬
‫دارد؟ اطق به دو معنا هم به همه کفرار هرم تمرام مراترب محبرت و مرودت حتری ادنری مرتبره‪ .‬سرگن از نفری سربی نیسرت کره در‬
‫محدود والیت و نفی تصرؾ است‪.‬‬

‫بنابراین در مقدمه باید به این نکات توجه داشت‪:‬‬

‫بحث در مورد مودت و محبت است به عنوان امر قلبی که بروزی هم گواهد داشت‪.‬‬ ‫ٔ‪.‬‬

‫در اینجا با قاعد نفی سبی کار نداریم که عبارت است از نفی تصرؾ و دست برتر داشتن نسبت به مسلمان‪.‬‬ ‫ٕ‪.‬‬

‫ٖ‪ .‬اینجا ادنی مراتب مح سإا است و باید ببینیم در این ادنی مراتب از یرک سرو و از سروی دیورر همره کفرار آیرا اطققری‬
‫وجود دارد یا نه‪.‬‬

‫از نظر اقوا هم ممکن است کسی بووید هر نوع مرودت و محبرت برا هرر کرافری ممنروع اسرت و ممکرن اسرت میران ایرن انرواع‬
‫کفررار کسرری قائ ر برره تفصرری شررود‪ .‬مررا سرره نرروع کررافر داریررم حربرری‪ ،‬معاهررد و ذمرری‪ .‬هررر سرره نرروع ممنرروع اسررت یررا تفرراوتی میرران‬
‫این‪-‬هاست؟ پس سإا او این است که تفصیلی وجود دارد یا نه؟‬

‫سإا دیور راجع به درجات محبت و مودت است‪ .‬آیا همه درجات اشکا دارد یا بعضی مرراتبش محررم و ممنروع نیسرت؟ پرس‬
‫دو سإا کلیدی هست یکی از حیث نوع کافر یکی از حیرث درجره محبرت‪ .‬در هرر یرک از سرإاالت ممکرن اسرت کسری قائر بره‬
‫حرمت مطلقه شود و ممکن است قائ به تفصی شود‪ .‬تفصی بین انواع کفار و بین درجات محبت و مودت‪.‬‬

‫آیات‬

‫عجایتا قریب سی آیه یادداشت شد که باید به ترتیب بحث شود‪ .‬اویین مقام بحث ما در بررسی این دو سرإا کلیردی مراجعره بره‬
‫آیات است‪ .‬اقوایی هم هست که شاید بشود به دست آورد‪ ،‬اسرتفتائاتی هرم شرد کره بیشرتر راجرع بره محبرت و مرودتی اسرت کره در‬
‫عم و رفتار بروز و ظهور پیدا کند‪.‬‬

‫درهرصورت اینجا دو سإا کلیدی را می‪-‬گواهیم جواب دهیم‪:‬‬

‫مودت با همه کفار اشکا دارد یا تفصی قائ شویم؟‬ ‫ٔ‪.‬‬

‫محبت مودت با همه انواع و درجات اشکا دارد یا بعضی درجاتش جایز است؟‬ ‫ٕ‪.‬‬

‫ٔ‪8‬‬
‫در بررسی مسئله ابتدا و در بگش او به بررسی آیات میپردازیم‪ .‬قریب سی آیه در این بحث وجود دارد‪.‬‬

‫گروه اول آیات‪ :‬آیات اتخاذ الکافر ولیا‬

‫اویین یرو از آیات‪ ،‬آیاتی است که از آن تعبیر اتگاذ ایکافرین اوییاء آمد ‪ 9 .‬آیه این طور داریم که در آنها راجع به والیرت و‬
‫اتگاذ ایکافر وییا آمد ‪ .‬آیه ٔ ممتحنه‪ .‬آیه ٔ‪ 8‬سور مائد ‪ .‬آیه ٔ‪ 5‬سور مائد ‪ .‬آیه ‪ ٕ8‬آ عمران‪ .‬آیه ‪ 89‬سور نسراء‪ .‬آیره ‪ٖٔ9‬‬
‫نساء‪ .‬آیه ‪ ٔ44‬نساء‪ .‬آیه ‪ 57‬مائد ‪ .‬آیه ٖٕ توبه‪.‬‬

‫در این نه آیه تعبیر اتگاذ ایکفار اوییراء وارد شرد اسرت‪ .‬ایرن آیرات را بایرد بررسری کررد و برا آن پرسرش‪-‬هرایی کره مطررح اسرت‬
‫سراغ این‪-‬ها رفت و آیات را عرضه بر این‪-‬ها کرد‪.‬‬

‫آیه اول‬

‫ُون ایرَّ سُو َ َو إِیَّا ُك ْم‬ ‫ذین آ َم ُنوا ال َت َّتگ ُِذوا َعدُون َو َع ُد َّو ُك ْم أَ ْویِیا َء ُت ْلقُ َ‬
‫ون إِیَی ِْه ْم ِب ْای َم َو َّد ِة َو َق ْد َك َفرُوا ِبما جا َء ُك ْم م َِن ْای َح ن ی ُْگ ِرج َ‬ ‫﴿یا أَی َها ایَّ َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ون إِیَی ِْه ْم ِب ْای َم َو َّد ِة َو أ َنا أعْ لَر ُم ِبمرا أ ْگ َفیْر ُت ْم َو مرا أعْ لَ ْنر ُت ْم َو‬
‫الِل َر نب ُك ْم إِنْ ُك ْن ُت ْم َگ َرجْ ُت ْم ِجهادا ف َسبیل َو ا ْبتِؽا َء َمرْ ضات ُتسِ ر َ‬ ‫أَنْ ُت ْإ ِم ُنوا ِب َّ ِ‬
‫ض َّ َسوا َء ایسَّبی ِ ﴾[ٔ]‬‫َمنْ َی ْف َع ْل ُه ِم ْن ُك ْم َف َق ْد َ‬

‫نکته مشترکی در این آیه و حدود ‪ ٔ5‬آیه دیور است نکترهای اسرت کره ضرمن بحرث ایرن آیره و آیرات دیورر بحرث مری‪-‬شرود واژ‬
‫والیت است‪ .‬این نقطه محوری بحث است که والیت در آن آیا مفهوم مودت و مرودت هسرت یرا نره‪ .‬ایرن جهرت او در آیره اسرت‬
‫که ببینیم این والیتی که در آیه آمد که آن‪-‬هرا را ویری نویریرد یعنری چره؟ یعنری محبرت نداشرته باشرید؟ سرپرسرت شرما نباشرند؟ یرا‬
‫قاعد نفی سبی را می‪-‬یوید؟ به گراطر حر شردن ایرن نکتره بایرد مفهروم والیرت بررسری شرود‪ .‬یرچره در براب مفهروم والیرت در‬
‫بحث‪-‬های ساب مباحث مطرح کردیم که یفته شد در مفهوم والیت یا به شک مطابقی یا تضمنی یا ایتزامی مرودت و محبرت هرم‬
‫وجود دارد اما به دیی اهمیت بحث باید تعمی پیدا کند و یسترشش دهیم‪ .‬به ترتیب کلماتی که بزریان در مرورد والیرت یفتهانرد‬
‫عرض می‪-‬کنم‪ .‬پس واژ شناسی والیت اویین بحث است‪.‬‬

‫در کتاب ایعین نمونه‪-‬هایی بررای اسرتعما والیرت آورد شرد و چیرز ملموسری در ایرن کتراب در مفهروم والیرت نیامرد و براوجود‬
‫اویین کتاب یؽوی بودن‪ ،‬راهوشا نیست؛ اما در کتب دیور چند تا عرض می‪-‬کنیم‪:‬‬

‫در مقرراییس‪ :‬ویرری اصر صررحیح یررد علرری قرررب‪ .‬کر مررن ویرری امررر آگررر فهررو وییرره‪ .‬اصر والیررت همرران قرررب بررود اسررت چررون‬
‫سرپرست هم قرب گاصی به مویی علیه دارد تعبیر به والیت شد است‪ .‬این در مقاییس اسرت اصر را نشران مری‪-‬دهرد کره یرک‬
‫اص بیشتر نیست و همان معنای قرب است‪ .‬پس دو معنا به کار رفته‪:‬‬

‫ٔ‪ .‬قرب‬

‫ٕ‪ .‬قیمومت و سرپرستی‬

‫در مصباح چهار معنا برای ویی ذکر شد است‪:‬‬

‫ٔ‪ .‬ایویی می فلس ایقرب‬

‫ٕ‪ .‬و قی ایویی حصو اییانی بعد االو من ؼیر فص ‪ .‬در واقع همان قرب بود که معاقب شیء دیورر بردون فاصرلهای قریرب‬
‫به او و چسبید به اوست‪ .‬پس هسته اویی در این هم محفوظ است‪ .‬پس معنایش توایی و تعاقب است‪.‬‬

‫ٖ‪ .‬وایوالیه بایفتح و ایکسر اینصر ‪ .‬وا من واال یعنی انصر من نصر ‪ .‬بازهم قرب شک دیوری پیدا کررد اسرت‪ .‬قربری کره‬
‫کسی به دیوری پیدا می‪-‬کند تا او را نجات و یاری دهد‪.‬‬

‫‪ .4‬در ایررویی بمعنرری ایفاع ر مررن وییرره اذا قررام برره؛ یعنرری نرروعی سرپرسررتی کرررد‪ .‬وییرره یعنرری قررام بررامر ‪ .‬قرریم او شررد‪ .‬قیمومررت و‬
‫ویی به معنای قائم به امر دیوری و قیم امور دیور بودن‪.‬‬ ‫سرپرستی و ح تصرفی که کسی نسبت به دیوری دارد‪َ .‬‬

‫ٕ‪8‬‬
‫در یسان ایعرب همین‪-‬ها نق شد است که الزم نیست ذکر شود‪ .‬تا مری‪-‬رسرد بره اینکره ایرویی هرو ایناصرر و کرؤن ایوالیره تشرعر‬
‫بایتدبیر و ایقو وایفع ‪ .‬والیت در معنای گاص آن یعنی تدبیر و قیام به امری که بدون عق و قوتی که کسی دارد نمیشود‪ .‬این‬
‫چیز جدیدی نیست به معانی کتب قبلی برمی‪-‬یردد فقط کمی این نکته باز شد است‪ .‬ایبته نکته دیوری هم در یسان ایعررب آمرد‬
‫و یفته وا من واال در مورد امیرایمإمنین یعنی احبب من احبه‪ .‬ایبته وا من واال مورد اگتقؾ شیعه و سنی است که آن‪-‬هرا‬
‫والیت را در حدیث ؼدیر به محبت بریرداند اند‪ .‬این چهار یا پنج معنایی است که از کتب یؽرت بره دسرت مری‪-‬آیرد‪ .‬ایبتره والیرت‬
‫مفهوم دیوری هم دارد وقتی در باب تفع برود و تویی شود‪ .‬اینجا دو معنای یویا متضاد پیدا مری‪-‬کنرد‪ .‬ترویی بره معنرای دوسرت‬
‫داشتن و اعراض کردن‪ .‬توییتم یعنی اعراض کنید پشت بکنید‪ .‬در قرآن هم زیاد آمد است‪ .‬ان توییتم فکذا‪ .‬این معنا وقتری اسرت‬
‫که در شک باب تفع باشد‪ .‬باید دید آیا اص جدایی است یا به نحوی معنای قرب در آن هم هست؟ و در تویی و این شک باب‬
‫تفع آن مفهوم محبت کمی برجستهتر است‪ .‬توال هم به معنای اعراض و هم بره معنرای پرذیرش والیرت و هرم بره معنرای دوسرت‬
‫داشتن آمد است‪.‬‬

‫مرحوم عقمه امینی در ایؽدیر جلد او صفحات ٖٓٓ به بعد بیش از ٕٓ معنرا بررای واژ والیرت ذکرر کررد اسرت‪ .‬ابتردا بحرث‬
‫سندی را در باب ؼدیر متعرض شد اند و در مقام دوم که از نیمه‪-‬های دوم کتاب شروع می‪-‬شود به سراغ مفهومشناسری حردیث‬
‫ؼدیر رفتهاند‪ .‬عمد بحث در مورد این است که موال و ویی یعنی چه؟ مفص بحث کرد اند‪ .‬اگتقؾ اصلی ایرن اسرت کره مروال‬
‫در آنجا به معنای محبت و دوستی است کره فگرر و کییرری از مفسررین و علمرای اهر سرنت مری‪-‬یوینرد یرا مروال بره معنرای اویری‬
‫بایتصرؾ است‪ .‬شواهد بسیاری جمع کرد که موال به معنای اویی است‪ .‬مفع به معنای افع آمد است‪ .‬فگر مسگر کررد کره‬
‫در ادبیات سابقه ندارد اما ایشان مفص شواهد جمع کرد است که مفع به معنای افع است و مویی به معنای اویی به کار مری‬
‫رود‪ .‬د قرینه آورد که اینجا موال به معنای اویی است‪.‬‬

‫مرحوم عقمه ذی آیه ‪ ٕ8‬آ عمران برعکس آنچه در یؽت بود آورد اند‪ :‬االوییاء جمع ایویی من ایوالیه و هی فی االص ملرک‬
‫ِنین ِمنْ أَ ْنفُسِ ِهم﴾[ٕ] یعنی ح تصرؾ دارد آن هم حر تصررؾ درجره یرک‪ .‬فرویی ایطفر او‬
‫تدبیر امر ایشیء‪﴿ .‬ای َّن ِب أَ ْویى ِب ْایم ُْإم َ‬
‫ایمجنون ایمعطو هو ایذی یملک تدبیر امورهم و امور اموایهم‪ .‬این مفهومی است که در مصباح و یسان و کتب مگتلؾ آمرد کره‬
‫ویی به معنای اویی بایتصرؾ هم هست؛ یعنی ملک تدبیر امر ایشیء‪ .‬این مفهروم در اینجرا آمرد اسرت‪ .‬منتهری ایشران مری‪-‬یوینرد‬
‫این مفهوم پایه است‪ .‬یم استعم و کیر استعمایه فی مورد ایحکم‪ .‬از این منتق شد به مفهوم دیوری که محبت است‪ .‬دییلش ایرن‬
‫استکه در محبت‪-‬های قوی طوری می‪-‬یشود که معشو در امر عاش تصرؾ می‪-‬کند‪ .‬یویا نوعی والیرت در اینجرا هرم وجرود‬
‫دارد‪ .‬به این دیی والیت به معنای محبت به کار رفته است‪.‬‬

‫کسی شاید کاری به یستردیی عقمه امینی انجام نداد ‪.‬‬

‫از مجموع این‪-‬ها به دست می‪-‬آید که ویی که از همین ماد آمد و جمعش اوییاء است معانی متعردد دارد‪ .‬از بره معنرای قررب و‬
‫نزدیکی که پایه مفهومی آن است دارای معناست ترا معرانی دیورری کره اینجرا آمرد بره معنرای نصررت محبرت قیمومیرت و از ایرن‬
‫قبی ‪ .‬واژ ویی به این معانی در یسان عرب به کار رفته و حایت اشترا یفظی دارد‪ .‬انتگاب یکی از این معانی نیاز بره قرینره‬
‫دارد‪ .‬در گود قرآن یاهی این ماد کامق با قرائن مشگص است در مفهوم قیمومت و ح تصرؾ در امور دیوران به کار رفته‬
‫می اینبی اویی بایمومنین من انفسهم‪ .‬یا وقتی می‪-‬فرمایند ﴿ َّ‬
‫هللا ُ َویِ ایَّ َ‬
‫ذین آ َم ُنوا﴾[ٖ] احتما قوی این است یعنی والیت تکروینی و‬
‫تشریعی‪ .‬در آیه انما وییکم هللا و رسویه هم همین طور‪ .‬ایبته این ح تصرؾ مراتبی دارد تکوینی و تشریعی‪ ،‬ذاتری و عرضری‬
‫ایبته به معنای قیمومت قطعا در قرآن به کار رفته است‪.‬‬

‫سإا ‪ :‬مجاز نه ویی نمی‪-‬شود همان معنای ریشهای بویریم؟‬

‫نه باید جامع را بویریم و بووییم همان مقصود است این صرحیح نیسرت‪ .‬در انولیسری هرم همرین طرور اسرت مریق یفتره مری‪-‬شرود‬
‫واژ اصلش این است در یونان آمد اما معنایش این نیست که جامع مستعم فیه است و بقیه با قرائن گارجی مری‪-‬فهمریم‪ .‬شرک‬
‫او این است که بووییم معنایش یکی است و همان ریشه است و بقیه استعماالت مجاز است شک دوم ایرن اسرت کره بوروییم در‬
‫هر جا این یؽت به کار رفته در جامع که همان ریشه اسرت بره کرار رفتره اسرت؛ امرا شرک سروم ایرن اسرت کره هسرته اوییره نقطره‬
‫عزیمت وضع‪-‬های متعدد است در همه این موضوعیه‪-‬ها ریهای از معنای اصلی هست ویی این معنرای جدیرد اسرت و مشرتر‬
‫یفظیاند باهم‪ .‬ؼایبا در یؽت این طور است‪.‬‬

‫ٖ‪8‬‬
‫پس می‪-‬شود یفت والیت اینجا به معنای قرب بود که این درست است برگقؾ حرؾ عقمه طباطبرایی‪ .‬سره تئروری مری‪-‬شرود‬
‫داشت‪:‬‬

‫ٔ‪ .‬همه جا والیت یعنی قررب‪ .‬هرر جرا کره معنرای جدیردی ایجراد شرد آن معنرا در یفرظ نیسرت بلکره از قررائن حاییره مریفهمیم ایرن‬
‫معنای دیوری هم در آن هست‪.‬‬

‫ٕ‪ .‬تئوری بعدی اینکه معانی بعدی می قیمومت و نصرت مجازات در یفظاند‪.‬‬

‫ٖ‪ .‬تئوری سوم اینکه ریه اصلی همان قرب است ویی بقیه می قیمومت معانی جدیدند و مشتر یفظیانرد کره مرا ایرن را قبرو‬
‫داریم‪ .‬ایر مجاز یفته شود قرینه صارفه می‪-‬گواهد و ایر تئوری سوم را بووید قرینه معینه می‪-‬گواهد‪.‬‬

‫[ٔ] ایممتحن‪.ٔ /،‬‬

‫[ٕ]‪ .‬احزاب‪.6 /‬‬

‫[ٖ]‪ .‬بقر ‪.ٕ57 /‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض‪ /‬جلسه ‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫در ادیه بحث محبت نسبت به کافر به آیات پرداگتیم اویین آیه در سور ممتحنه بود اویین جهت بحث هم در مفهوم اوییاء بود‪.‬‬

‫معانی والیت‬

‫آنچه ما در اینجا شاهدیم چند بحث در مفهوم والیت است‪ .‬یکی اینکه اص این مفهوم چه چیز برود اسرت؟ یرک بحرث ایرن اسرت‬
‫که والیت مشتر یفظی است یا معنای جامعی دارد یا اینکه یک معنا دارد بقیه مجازند؟ ایرن یرک بحرث راجرع بره والیرت‪ .‬یرک‬
‫بحث این است که ایر مشتر یفظی باشد پایه اوییره کردام برود اسرت؟ از یحراظ پایره اصرلی از کترب یؽرت بره دسرت مری‪-‬آیرد کره‬
‫معنای اصلی و پایه همان قرب بود و پس از آن در محبت و نصرت و قیمومت و والیت به کرار رفتره اسرت‪ .‬بره نحرو مشرتر‬
‫یفظی؛ اما نکته مقابلش هم آن است که در این کقم عقمه طباطبایی است که معنای اصلی همران قیمومرت و سرپرسرتی اسرت و‬
‫بعد در بقیه به کار رفته است‪ .‬بقیه هم که به معنای قرب یفتهاند داعی مذهبی داشتهاند‪ .‬این دو نظریه است‪.‬‬

‫کسی بووید آن معنای اصلی قرب است یک نظریه است‪.‬‬ ‫ٔ‪.‬‬

‫نظریه دوم اینکه معنای اصلی همان قیمومت و ملک و تدبیر است‬ ‫ٕ‪.‬‬

‫یفظی‪ .‬مجموعا چهار قو میشود اینجا استفاد کرد‪:‬‬ ‫بحیی هم هست که تعدد معانی به نحو مجازات است یا به نحو مشتر‬

‫ٔ‪ .‬ازیحاظ مذهبی انسان دوست دارد بوویرد والیرت بره معنرای همران قیمومرت اسرت و معرانی دیورر مجرازی اسرت‪ .‬یرذا وقتری‬
‫می‪-‬یوید موال و ویی اصلش همان والیت است بقیه دیور مجازات است‪ .‬این تندترین نواهی است با داعی مذهبی و کقمری‪ .‬آن‬
‫وقت کسی ایر این دو نکته را بپذیرد‪ :‬اینکه اص همان ملک و تصرؾ شیء و قیمومرت اسرت‪ .‬معرانی دیورر هرم حقرای نیسرتند‬
‫به نحو اشترا یفظی بلکه مجازاتانرد‪ .‬ایرر ایرن دو حررؾ زد شرود آن وقرت حردیث ؼردیر و انمرا ویریکم هللا مری‪-‬یویرد همره بره‬
‫معنای والیت قیمومت هستند؛ و جایی که به معنای قیمومت نیست مجاز می‪-‬دانیم‪.‬‬

‫ٕ‪ .‬نظریه دوم این است که کسی نکته او را بپذیرد و بووید نقطه شروع ملرک تصررؾ ایؽیرر و قیمومرت برود و بعرد معرانی‬
‫دیور به نحو حقیقت شد است و به نحو اشترا یفظی است که اص را آن معنای قیمومت می‪-‬ییرد‪.‬‬

‫ٖ‪ .‬نظریه سوم اینکه بووییم معنای اصلی همان قرب است و سایر معانی مجازات است‪.‬‬

‫‪84‬‬
‫یفظی است‪.‬‬ ‫‪ .4‬نظریه چهارم اینکه بووید معنای اصلی قرب است ویی سایر معانی‪ ،‬معانی حقیقیه به نحو مشتر‬

‫پس چهار نظریه در مفهوم والیت میشود استفاد کرد‪.‬‬

‫ما ایر بگواهیم نوا ‪-‬های کقمی را برجسته نکنیم نظریه چهارم درست است‪ .‬بله ایر کسی بتواند شواهدی پیدا کند ممکن اسرت‬
‫نظر او را بپذیرد ویی به نظرم کار سگتی است مگصوصا با نکتهای که این واژ ‪-‬ها اص تویدش در معانی محسوسره اسرت‪.‬‬
‫آرامآرام در معانی دقی و دارای ظرافت و حساسیت آمد است‪.‬‬

‫یفظی است بقیه آن‪-‬ها مجازی است‪ .‬تفکریکش بررای‬ ‫باالی ٕٓ معنایی هم که در ایؽدیر آمد حدود هشت تا اصلی‪-‬ها و مشتر‬
‫گودش‪.‬‬

‫سإا ‪ :‬می‪-‬گرواهم بورویم معنرای اصرلی آنچره بره ذهرن مری‪-‬رسرد همران بحرث سرپرسرتی اسرت اهر سرنت هرم روایراتی دارنرد کره‬
‫می‪-‬یویند ال نکاح اال بویی اینجا نمی‪-‬تواند ویی به معنای دوست باشد‪.‬‬

‫جواب‪ :‬بله ممکن است کسی بووید ویی وایی و توایی به آن معناست‪ .‬ایبته اص ماد به آن معنا نیست‪ .‬این ؼیرر از معناشناسری‬
‫یؽوی است‪ .‬مرحوم عقمه امینی تقش کرد بووید موال به معنای اویی به کار می‪-‬رود نگواسته بوویرد منحصرر بره ایرن اسرت‪.‬‬
‫یذا بعد د قرینه آورد که این معنا مراد است‪.‬‬

‫سإا ‪ :‬شیخ مفید برای ایبات اینکه به معنای اویی است به آیات متعددی تمسک کرد‬

‫جواب‪ :‬بله عقمه امینی د قرینه آورد است‪.‬‬

‫سإا ‪ :‬این مبنایی که در یؽتشناسی یفتیم یک معنای اصلی داریم بقیه مصادی آن هستند نصرت مصدا قررب اسرت و معنرای‬
‫حقیقی همان قرب باشد‪.‬‬

‫معنوی است یعنی هسته اصلی دارد و بقیه زوائد است‪.‬‬ ‫جواب‪ :‬یفتیم یاهی تعدد معانی به نحو مشتر‬

‫سإا ‪ :‬چهار معنایی که یفتید این در آنها نبود‪ .‬این را هم میشود یفت‪.‬‬

‫جواب‪ :‬بله میشود اما قطعا اینطور نیست که ویی به معنای قریب باشد یا مرویی بره معنرای قریرب باشرد بلکره گرود مراد معنرای‬
‫جدید پیدا کرد است‪.‬‬

‫سإا ‪ :‬ارتباط قرب با قیمومت چیست؟‬

‫جواب‪ :‬قیم قریب به اوست منتها قرب شدیدی دارد‪ .‬این‪-‬ها همره مراترب قررب اسرت‪ .‬قررب شردیدی کره بره او حر تصررؾ داد ‪.‬‬
‫گمیرمایه قرب در همه این‪-‬ها هست ویی مانع از اشترا یفظی نیست‪ .‬ایبته وجود قررب در آن‪-‬هرا‪ ،‬آن‪-‬هرا را مشرتر معنروی‬
‫نمی‪-‬کند بلکه می‪-‬یوییم قیم اوست ویی این قرب موجب شد معانی جدید پیدا شود‪ .‬واقعا معنای جدیرد اسرت کر زوائرد اوییره در‬
‫دایرر یفررظ و دالیرت قرررار یرفتره اسررت‪ .‬در یؽرت هررم قطعرا ایررن را داریرم‪ .‬اشررتبا برزرگ ایتحقیر ایرن اسررت کره همرره را بره قرررب‬
‫بریرداند و یفته مشتر معنویاند و قرائنی است که آن‪-‬ها را افراد کررد اسرت‪ .‬ایرن واضرح اسرت و در تعردد یؽرت در عصرر‬
‫گود ما هم این مشگص است؛ میق علم در بعضی جاها یعنی ‪science‬و علم تجربی‪ .‬از گود یفظ این را می‪-‬فهمیم منتها قرینره‬
‫معینه دارد‪ .‬درحاییکه علم ریشهاش همان ایصور ایحاصله من ایشیء برود ‪ .‬ویری االن کره بره ‪science‬علرم مری‪-‬یروییم بره ایرن‬
‫معنا نیست که ایصور ایحاصله را می‪-‬فهمیم و بقیه درون یفظ نیست‪ .‬نگیر بقیه هم در معنا و مدیو است‪.‬‬

‫سإا ‪ :‬این قرینه معینه فرض می‪-‬کنید یا صارفه‪...‬‬

‫جواب‪ :‬نه آن معنای هیئت و حررؾ برار اضرافهای اسرت کره مری‪-‬آیرد‪ .‬یراهی هرم حررؾ مجرازش مری‪-‬کنرد‪ .‬حرفری کره یرک جرایی‬
‫می‪-‬آید ایر زائد نباشد یاهی تعدی ایجاد می‪-‬کند یاهی یکی از معانی را معرین میکنرد یراهی مجرازش مری‪-‬کنرد‪ .‬چنرد نروع ترؤییر‬
‫دارد‪.‬‬

‫‪85‬‬
‫این مباحث مهمی است که در باب والیت آمد است‪ .‬یک مطلب دیور در واژ والیت اینکه والیت به معنای قیمومت چه مفهوم‬
‫حقیقی تک باشد یا به نحو مشتر یفظی یا مجازی باشد یا مشتر معنوی باشد هرر کردام را بوروییم والیرت بره معنرای قیمومرت‬
‫مراتب و درجات دارد و مقو به تشکیک است‪:‬‬

‫ٔ‪ .‬جایی ممکن است بووییم انما وییکم هللا به معنای والیت تکوینی و تشریعی و ح تصرؾ کام و والیت تامه مطلقه است‪.‬‬

‫ٕ‪ .‬والیت ائمه که گود نوعی والیت است‪.‬‬

‫ٖ‪ .‬درجاتی هم دارد که بین مإمنین است که بعضهم اوییاء بعض‪ .‬این هم ممکرن اسرت بوروییم بعضرهم اوییراء بعرض یعنری حر‬
‫تصرفی در هم دارند اما ح تصرؾ گیلی ضعیؾ‪ .‬در حدی که ح دارد امر به معروؾ و نهی از منکر کند‪ .‬حداقلی است‪.‬‬

‫جمعبندی مباحث اینکه ایر بگرواهیم منصرفانه در یؽرت نظرر بردهیم ایرن اسرت کره واژ والیرت برا مشرتقاتش مشرتر یفظری میران‬
‫حرردود شررش معناسررت و هررر یررک از آن‪-‬هررا ایررر بگواهررد انتگرراب شررود قرینرره معینرره میگواهررد؛ بنررابراین در هررر آیررهای کرره وارد‬
‫می‪-‬شویم باید ببینیم اوییاء و ویی در کدام معنا استعما شد است‪ .‬باید سراغ قرائن برویم‪.‬‬

‫یفظی باشد معنا ندارد بووییم اصلش چیست یانیا ایر قرینه نداشرته باشریم یؽرو‬ ‫سإا ‪ :‬الزمه حرؾ شما این است که ایر مشتر‬
‫میشود‪.‬‬

‫یفظی اقسامی دارد‪:‬‬ ‫جواب‪ :‬چه الزمی است که به پای ما می‪-‬نویسید! ما مییوییم پنج یا شش معناست‪ .‬ما یفتیم مشتر‬

‫ٔ‪ .‬میان معانی هیچچیز مشترکی وجود ندارد‪ .‬یک قبیله یفظ قرب را به این معنرا بره کرار مری‪-‬بررد و قبیلره دیورر در معنرای‬
‫دیور‪ .‬گبر هم نداشتهاند‪ .‬یؽت شناسان که این‪-‬ها را جمع کرد اند یفتهاند مشتر یفظی است‪ .‬این مشتر یفظی گرایص و نراب‬
‫است که از دو منشؤ کامق جداست‪.‬‬

‫یفظری‬ ‫معنوی بود بعرد مجراز شرد بعرد مشرتر‬ ‫ٕ‪ .‬مشتر ‪-‬های یفظی هم داریم که ریشه واحدی داشته است‪ .‬ابتدا مشتر‬
‫شد است‪ .‬ؼایب مشتر ‪-‬های یفظی این نوع است‪.‬‬

‫سإا ‪ :‬ایر قرینه نداشته باشیم مجم میشود‪.‬‬

‫جررواب‪ :‬بلرره‪ .‬مجم ر هررم کرره میشررود گررودش دنیررایی از حرررؾ اسررت‪ .‬مشررتر یفظرری بررین متبرراین‪-‬هررا مجم ر کام ر میشررود؛ امررا‬
‫مشتر ‪-‬های یفظی بین عام و گاص که باشد می کلمه علم و همین کلمه حداقلش قدر متیقن است و زائدش اجمرا پیردا میکنرد‪.‬‬
‫این‪-‬ها قواعدی است که ایر پویی دست ما برسرد مییروییم کسری تمرام بحرث‪-‬هرای یؽتشناسری مرا را طری سری سرا جمرع کنرد و‬
‫کتاب کند و گیلی بحث‪-‬های اصویی مفیدی است‪.‬‬

‫ایبته انکار نمیکنیم که ویی وقتی در باب گدا و بزریان به کار رود قرینه وجود دارد که به معنای قیمومت اسرت‪ .‬ایبتره همیشره‬
‫اینطور نیست از آن طرؾ هم قرائنی داریم که ان اوییراء هللا ال گروؾ علریهم یعنری ویری بره معنرای موییعلیره اسرت‪ .‬ایرن قرینره‬
‫میگواهد‪.‬‬

‫معنای والیت در آیه‬

‫ض ُه ْم أَ ْویِیاء﴾[ٔ] بعض یفتیم یا به معنرای همران والیرت ادنری مراترب والیرت اسرت یرا بره‬ ‫ون َو ْایم ُْإم ُ‬
‫ِنات َبعْ ُ‬ ‫در آیه ساب ﴿ َو ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫معنای همان اگوت و محبت است‪ .‬بنابر بعضی معانی مدیو مطابقیاش محبت اسرت و بنرابر بعضری معرانی ایتزامریاش محبرت‬
‫است‪ .‬اوییاء به معنای قیمومیت هم که می‪-‬یوییم در آن نوعی از محبت هم وجود دارد‪ .‬حرفی بود که در آنجا هم زدیرم؛ امرا در‬
‫ِرین أَ ْویِیا َء﴾‪ ]ٕ[.‬مشتر یفظی است‪ .‬چند معنا می‪-‬تواند داشته باشد‪:‬‬
‫این آیه باید چه کنیم؟ می‪-‬یوید ﴿ال َت َّتگ ُِذوا ْایكاف َ‬

‫ِرین َعلَرى ْایم ُْرإم َ‬


‫ِنین َسربیق﴾[ٖ] میشرود‪.‬‬ ‫ٔ‪ .‬صاحبان ح تصرؾ باشد‪ .‬ایر این مراد باشد این آیه مفهوم آیه ﴿ َینْ َیجْ َعر َ َّ‬
‫هللا ُ ی ِْلكراف َ‬
‫قاعد نفی سبیلی که از قواعد مهم فقه سیاسری ماسرت و قاعرد حاکمرهای اسرت کره مررد ترا مرترد شرد زنرش جردا میشرود یکری از‬
‫ادیهاش این است که مررد چرون نروعی والیرت دارد برا کفرر والیرتش قطرع میشرود‪ .‬در ارث هرم همینطرور‪ .‬هرر جرایی کره دسرت‬

‫‪86‬‬
‫برتری کافر بر مسلم پیدا میکند دستش را می‪-‬کند‪ .‬این آیره هرم همرین معنرا را پیردا مری‪-‬کنرد؛ یعنری زیرر برار والیرت آن‪-‬هرا نبایرد‬
‫بروید‪ .‬یذا آیه دیی قاعد نفی سبی میشود‪.‬‬

‫ٕ‪ .‬اوییاء نورفتن یعنی نصرت نورفتن؛ یعنی ناصرر گرود نویریرد در آیرات دیورر هرم داریرم وییجره و بطانره نویریرد آن‪-‬هرا را؛‬
‫یعنی آن‪-‬ها را به کمک نویرید‪.‬‬

‫ٖ‪ .‬اوییاء اینجا به معنای محبت باشد؛ یعنی طرح دوستی با این‪-‬ها نریزید‪ .‬آن وقت دوستی هم نویرید دو معنا دارد‪:‬‬

‫ٔ‪ .‬طرح دوستی ظاهری با آن‪-‬ها نریز‬

‫ٕ‪ .‬همان مودت قلبی مراد است‪ .‬قلبا آن‪-‬ها را دوست نداشته باش‪ .‬طبعا چیزهای دیور هم دنبایش می‪-‬آید‪.‬‬

‫چه قرینهای بر این معانی داریم که باید بحث شود‪.‬‬

‫[ٔ]‪ .‬توبه‪.7ٔ /‬‬

‫[ٕ]‪ .‬نساء ‪.ٔ44/‬‬

‫[ٖ]‪ .‬نساء ‪.ٔ4ٔ/‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض‪ /‬جلسه ‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫در بحث محبت و مودت ابتدا به محبت و مرودت در دایرر اسرقمی و ایمرانی پررداگتیم آیرات و روایرات را مقحظره کرردیم و بره‬
‫جمعبنرردی رسرریدیم‪ .‬پررس از آن برره مقررام دوم کرره محبررت و مررودت مرراوراء دایررر اسررقمی بررود پرررداگتیم؛ یعنرری محبررت و مررودت بررا‬
‫ؼیرمسلم‪ .‬در این مقام ابتدا آیاتی که در این زمینه وجود دارد باید پرداگتره شرود‪ .‬قریرب ٖٓ آیره مررتبط برا ایرن مبحرث در قررآن‬
‫وجود دارد‪ .‬طایفه او آیات مرتبط با بحث طایفه آیراتی اسرت کره اتگراذ ایکفرار اوییراء اسرت‪ .‬ایرن مضرمون برا شرک های مگتلرؾ‬
‫وارد و ناز شد است‪ .‬ایرن آیرات ‪ 9‬آیره اسرت‪ .‬آیره ٔ سرور ممتحنره آیره ٔ‪ 8‬مائرد ‪ 5ٔ ،‬مائرد ‪ ٕ8 ،‬آ عمرران‪ 89 ،‬نسراء‪ٖٔ9 ،‬‬
‫نساء‪ ٔ44 ،‬نساء‪ 57 ،‬مائد ‪ ٕٖ ،‬توبه‪ .‬این ‪ 9‬آیهای است که تعبیر اتگاذ االوییاء نسبت به کفار وارد شد ‪.‬‬

‫در این طایفه مباحیی وجود دارد که وارد شدیم‬

‫مبحث اول‪ :‬مفهوم والیت‬

‫مبحث او ‪ :‬مطایبی بود که در باب مفهوم والیت مطرح شد‪ .‬نهایتا بره ایرن رسریدیم کره بعیرد نیسرت بوروییم واژ والیرت مشرتر‬
‫یفظی میان طیفی از معانی است‪ .‬این طیؾ از درجه نازیه که عبارت است از نوعی حب قلبی شروع می‪-‬شرود ترا درجره عاییره‬
‫که عبارت است از سرپرستی و قیمومرت و حر تصررؾ‪ .‬ایرن طیرؾ از معرانی در ایرن واژ قابر مقحظره اسرت‪ .‬ایرر بگرواهیم‬
‫تفکیک کنیم تا حدود ٕٔ معنا یا بیشتر می‪-‬شود رسید که در کلمات عقمه امینری در ایؽردیر آمرد برود الاقر ‪ 5‬یرا ‪ 6‬معنرا وجرود‬
‫دارد‪:‬‬

‫یکی اینکه والیت به معنای مطل محبت قلبی است‪.‬‬ ‫ٔ‪.‬‬

‫محبت قلبی که بهنوعی نشانه و بروزی دارد‪.‬‬ ‫ٕ‪.‬‬

‫دوستی و صمیمیت نه صرؾ عققه‪.‬‬ ‫ٖ‪.‬‬

‫‪87‬‬
‫دوستی و صمیمیتی که در مقام ظاهر هم نمادها و نشانههای بارزی از آن ظهور پیدا کرد است‪.‬‬ ‫‪.4‬‬

‫نصرت و یاری‪﴿ .‬ما یَ ُه ْم ِمنْ َو ِی َو ال َنصیر﴾[ٔ]بنابر عطؾ تفسیری بودن نصیر‪.‬‬ ‫‪.5‬‬

‫نوعی سرپرستی و نفوذ و ح تصرؾ و قیمومت‪ .‬این عاییترین درجه مفهوم ویی است‪.‬‬ ‫‪.6‬‬

‫حداق این چند کاربرد وجود دارد‪ .‬می‪-‬شود بازترش کرد تا حدود بیستوچند تا که در جلد او ایؽدیر آمد است‪.‬‬

‫ٔ‪ .‬ممکن است یکی حقیقی بقیه مجازی باشد؛ مریق قررب معنرای حقیقری باشرد یرا والیرت و سرپرسرتی معنرای حقیقری باشرد بقیره‬
‫مجاز باشد‪.‬‬

‫ٕ‪ .‬در همهجا بووییم در مفهوم جامع به کار رفته بقیه مصادیقی است که با قرائن گارجی می‪-‬فهمیم‪ .‬جامع همان قررب اسرت‪.‬‬
‫گصوصیات با قرائن یفظی و یبی ضمیمه است و در مفهوم نیست‪.‬‬

‫یفظی است و معانی تعدد وضع دارد‪.‬‬ ‫ٖ‪ .‬مشتر‬

‫ما اشترا یفظی را ترجیح دادیم والیت یاهی معنای قرب می‪-‬آید تا هفت معنا که ذکر شد‪ .‬برا مبراحیی کره هفتره قبر اشرار شرد‬
‫ین أَ ْویِیراء﴾[ٕ]ایرن والیرت در اینجرا بره چره‬
‫رون ْایكراف ِِر َ‬
‫االن درنتیجه سإایی که مطرح می‪-‬شود این اسرت کره اینجرا ﴿ال َی َّتگِر ِذ ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫معناست؟ چند احتما وجود دارد‪:‬‬

‫یعنی درجه محبت قلبی و اینها‪ .‬مطل قرب که بعید است‪ .‬اوییاء نویرید یعنی دوستی قلبی نداشته باشید‪ .‬مستقیم برا بحرث‬ ‫ٔ‪.‬‬
‫ما مرتبط می‪-‬شود‪.‬‬

‫باالتر از محبت قلبی میق دوستی که ابراز شد یا به روابط متقاب می‪-‬انجامد آنها را انتگاب نکنید‬ ‫ٕ‪.‬‬

‫رابطه مناصر با آنها برقرار نکنید‪.‬‬ ‫ٖ‪.‬‬

‫آنها را قیم و ویی و سرپرست انتگاب نکنید‪.‬‬ ‫‪.4‬‬

‫سه نظریه در مورد مفهوم والیت در آیه‬

‫نظریه او ‪ :‬عرض کردیم ایر آگرین معنا و عاییترین درجه والیت و قرب را بویریم که همان قیمومیت است این همان قاعد‬
‫ِرین أَ ْویِیراء﴾[ٖ]یعنری آنهرا را سرپرسرت نویریرد و زمرام امرور را بره آنهرا ندهیرد ایرن همران‬
‫نفی سبی می‪-‬شود‪﴿ .‬ال َت َّتگ ُِذوا ْایكراف َ‬
‫قاعد نفی سبی است که سابقه طوالنی در تاریخ فقه دارد که از آیات و روایات استفاد شد است‪ .‬مهمترین دیی آیه ﴿یَرنْ َیجْ َعر َ‬
‫ِنین َسبیق﴾[‪ ]4‬این نوعی ح تصرؾ برای کافر بر مسلمان قرار داد نشد است‪ .‬ویژیی سربی و حررؾ‬ ‫ِرین َعلَى ْایم ُْإم َ‬ ‫َّ‬
‫هللا ُ ی ِْلكاف َ‬
‫الم و علی ح تصرؾ و قیمومیت را می‪-‬رساند‪ .‬قاعد نفی سبی بهعنوان قاعد در فقه سیاسی اقتصادی اسرقم اسرت‪ .‬مرحروم‬
‫صاحب عرو هرم در نوشرتههایش ایرن را دارد؛ کره گردا اجراز نرداد شرما زیرر برار کفرار برویرد‪ .‬در روایرات هرم مهمتررین دییر‬
‫« ِْ‬
‫اإلسْ َق ُم َیعْ لُو َو َال یُعْ لَى َعلَ ْی ِه»[‪ ]5‬است‪.‬‬

‫بنابر اینکه اوییاء را به معنای ح تصرؾ و سرپرستی که عاییترین درجه از معانی والیت بود یا عراییترین درجره از معنرای‬
‫مشتر بود بویریم این ‪ 9‬آیه همه ذی قاعد نفی سبی می‪-‬آید‪ .‬کنار ین یجع هللا ٓٔ آیه بر نفی سبی مری‪-‬شرود‪ .‬حرا آیره نفری‬
‫سبی واضح است ‪ 9‬آیه دیور می‪-‬یوید التتگذوهم اوییاء‪ .‬تفاهمی که به آنها دست برتر بدهد منعقد نکنید‪.‬‬

‫نظریه دوم‪ :‬ممکن است بووییم در نوا دیور بووییم درجه پایینتر از قاعد نفی سبی می‪-‬یوید؛ یعنی دوست شدن و صرمیمیت‬
‫پیدا کردن ویو اینکه آنها برتر نشوند از شما‪ .‬این را ممکن است بووید در حقیقت قاعد دیوری می‪-‬شود‪ .‬یک قاعد این اسرت‬
‫که هر نوع سرپرستی برای کفار نسبت به مسلم نفی می‪-‬شود این نفی سبی ‪ .‬قاعد دیوری ارتباطات دوستانه را نفی میکند کره‬
‫این ‪ 9‬آیه می‪-‬یوید‪ .‬ایبته قیودی دارد که بحث گواهیم کرد‪.‬‬

‫‪88‬‬
‫نظریه سوم اینکه والیت همان گفیؾترین مرتبه است عققه و دوستی هم نداشته باشید‪ .‬محبت قلبی هم نداشته باشید‪ .‬حداق ایر‬
‫بگواهیم جمعش کنیم سه تفسیر است که از ‪ 9‬آیه می‪-‬شود ارائه کرد‪.‬‬

‫نظر مختار‪:‬‬

‫این رویکرد آگر مقصود در این آیات نیست‪ .‬نمی‪-‬گواهد بووید محبت قلبی نداشته باشید‪ .‬این ادنی درجه عققه که به رابطهای‬
‫منجر نمی‪-‬شود و ح تصرفی آنها ندارند این را بوویرد سرگت اسرت‪ .‬اوییراء یعنری اوداء و احبراء‪ .‬ایرن شرک کره گفیرؾترین و‬
‫عامترین معنا باشد بعید است؛ زیرا هم واژ والیت حملش بر این دشوار است و هم اینکره ایرر هرم بوروییم مشرتر یفظری اسرت‬
‫که ما می‪-‬یوییم قرائنی وجود ندارد که این معنا از آن استفاد شود‪ .‬یذا این معنا بعید است‪ .‬شواهدی دیورر هرم دارد کره گرواهیم‬
‫یفت‪ .‬والیت به معنای سرپرستی هم بعید است که در آیه نفی سبی است‪ .‬شواهدی داریم از جمله شؤن نزو بعضی آیات‪ .‬زنری‬
‫پیش پیامبر آمد حاطب ابن ابی بلتعه بر حسب عققه اطقعاتی را توسط آن زن برای کفار فرستاد و رابطه اطقعرسرانی را برا‬
‫آنها برقرار کرد‪ .‬شؤن نزو آیات سور ممتحنه ظاهرا اینطور است‪ .‬گویشانی در مکه داشت بررای حفرظ آنهرا اطقعراتی را‬
‫ون إِیَی ِْه ْم ِب ْای َم َودَّة﴾[‪ ]6‬می‪-‬یوید اظهار می‪-‬کنیرد نره اینکره صررؾ عققره را بوویرد ویرو در عمر‬
‫به آنها داد‪ .‬آیه هم می‪-‬یوید ﴿ ُت ْلقُ َ‬
‫اظهار نمی‪-‬کند؛ اما صرؾ عققه با کنتر نفس که رابطه برقرار نکند شام آیه بعید است بشود‪.‬‬

‫سرپرست و قیم یرفتن با شؤن نزو آیه سازیار نیست‪ .‬زیرا این شگص که رابطه دوستی برقرار کرد آنها را سرپرست و قیم‬
‫نورفت بلکه دوستی اظهارشد ای است که سیونا میبت فرستاد است‪.‬‬

‫ِرین أَ ْویِیاء﴾[‪ ]7‬یعنی برقراری روابط دوستانه و صرمیمی کره بره شرکلی در عمر برروز دارد ایرن‬
‫به نظر می‪-‬آید ﴿ال َت َّتگ ُِذوا ْایكاف َ‬
‫مقصود است‪ .‬نه صرؾ عققه قلبی و بروزات گیلی کمی می سقم کرردن و دسرت دادن‪ .‬و نره نفری سربی ‪ .‬ایبتره ایرن آیرات ایرر‬
‫این معنا را پیدا کند فحوایی دارد که به درد نفی سبی هم می‪-‬گورد‪ .‬بهطری اویی سرپرستی کفار را نفی میکند‪ .‬ایبته فحوا در‬
‫صرؾ عققه و سیونا های معمویی در دوستیهای عام بشری نیست‪ .‬آنها را نمی‪-‬گواهد بووید‪ .‬عققه قلبی و روابرط طبیعری‬
‫معمویی بشری در آن نیست‪ .‬بلکه درجهای باالتر است‪ .‬و باالتر از آن را هم نمی‪-‬یوید اال با فحوی‪.‬‬

‫شاهدش هم یکی بحث شؤن نزو است دوم اتگاذ ایویی است که بحث گواهیم کرد‪.‬‬

‫ایر کسی بووید با قرائنی معنای میانه را انتگاب نکردیم و مجم می‪-‬شود یرذا قردر متریقن را بایرد یرفرت کره حرداکیری و قاعرد‬
‫نفی سبی می‪-‬شود‪ .‬اگص ایمعانی همان معناست‪.‬‬

‫در این صورت قریب به معاهد می‪-‬شود‪ .‬معاهد نبندید ایبته قیودی دارد که گواهد یفت‪.‬‬

‫قرائنی بر انتگاب معنای میانه یعنی همان محبتی که به معنای اظهرار گراص دوسرتی و معاهرد برا کفرار باشرد پیردا گرواهیم کررد‪.‬‬
‫ؼیر از شؤن نزو ‪.‬‬

‫مبحث دوم‪ :‬مفهوم اتخاذ‪.‬‬

‫اتگاذ از باب افتعا از تگذ که همان اگذ می‪-‬یویند می‪-‬باشد‪ .‬ابدا شرد اسرت‪ .‬کلمراتی داریرم کره یرک حررفش بره دو شرک آمرد‬
‫اص اگذ ابدا به تاء شد است‪ .‬اگذ معنای متعارفی دارد کره همران تنراو و یررفتن اسرت حروز ایشریء یعنری حیرازت شریء؛ و‬
‫تحصیله‪ .‬تناو ایشیء‪ .‬از این نوع تعاریؾ که ما در یؽت در اگذ و تگذ می‪-‬بینیم‪ .‬معنایش یعنری دریافرت و حیرازت شریء‪ .‬اگرذ‬
‫وقتی به باب افتعا رود زیادة ایمعانی تد علی زیادة ایمعانی؛ یعنی گوب یرفتن چیزی‪ .‬تحصی چیزی اتگاذ می‪-‬شود‪ .‬مفهروم‬
‫یرفتن و تناو و حیازت که در یقیی مجرد بود تؤکید می‪-‬شود‪.‬‬

‫با این مقردمات اتگراذ ایرویی از قرائنری مری‪-‬شرود کره محبرت قلبری صررؾ نیسرت‪ .‬او را برهعنوان اوییراء یرفتره و فرایرفتره یعنری‬
‫صرؾ روابط عادی و محبت معنایش نیست‪ .‬بلکه نوعی انتگابی اسرت کره روابرط‪ ،‬روابرط گراص اسرت‪ .‬براالتر از حرد عرادی و‬
‫متعارؾ‪ .‬پس گود این اتگاذ که در این ‪ 9‬آیه آمد در این بحرث افراد میکنرد محبرت متعرارؾ نیسرت‪ .‬اتگراذ چیرزی را بریزیردن‬
‫است یعنی حایتی ویژ ای است که با معانی میانه به باال بیشتر سازیار است‪.‬‬

‫‪89‬‬
‫[ٔ] شوری ‪8‬‬

‫[ٕ]‪ .‬آ عمران‪.ٕ8 ،‬‬

‫[ٖ]‪ .‬نساء‪.ٔ44 ،‬‬

‫[‪ .]4‬نساء‪.ٔ4ٔ ،‬‬

‫[‪ .]5‬وسائ ایشیع‪ ،،‬ج‪ ،ٕ6‬ص‪.ٔ4 :‬‬

‫[‪ .]6‬ممتحنه‪.ٔ ،‬‬

‫[‪ .]7‬نساء‪.ٔ44 ،‬‬

‫[‪ .]8‬آ عمران‪.ٕ8 ،‬‬

‫[‪ .]9‬نساء‪.ٖٔ9 ،‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض‪ /‬جلسه ‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫در این طایفه از آیات که حداق ‪ 9‬آیه بود مبحث او در مفهوم اوییاء بود که تمام شد‪.‬‬

‫مبحث دوم هم اتگاذ بود که می‪-‬یذریم‪.‬‬

‫مبحث سوم این بود که چه کسانی متعل نهی قرار یرفتهاند؟‬

‫مبحث سوم‪ :‬متعلق نهی‬

‫در اینجا به ترتیب آیات را که ببینیم اجماال این است که تعابیری که راجع به اتگاذ ایویی آمد اسرت چهرار پرنج یرو انرد‪ :‬عردو و‬
‫کافر و یهود و نصاری و مستهزئین و اقرباء کافر‪ .‬از اوییاء یرفتن این‪-‬ها نهی شد است‪ .‬در آیات مقحظه کنید‪.‬‬

‫آیه اول‪:‬‬

‫ُون ایرَّ سُو َ َو إِیَّا ُك ْم‬ ‫ذین آ َم ُنوا ال َت َّتگ ُِذوا َعدُون َو َع ُد َّو ُك ْم أَ ْویِیا َء ُت ْلقُ َ‬
‫ون إِیَی ِْه ْم ِب ْای َم َو َّد ِة َو َق ْد َك َفرُوا ِبما جا َء ُك ْم م َِن ْای َح ن ی ُْگ ِرج َ‬ ‫﴿یا أَی َها ایَّ َ‬
‫ون إِیَی ِْه ْم ِب ْای َم َو َّد ِة َو أَ َنا أَعْ لَر ُم ِبمرا أَ ْگ َفیْر ُت ْم َو مرا أَعْ لَ ْنر ُت ْم َو‬
‫الِل َر نب ُك ْم إِنْ ُك ْن ُت ْم َگ َرجْ ُت ْم ِجهادا ف َسبیل َو ا ْبتِؽا َء َمرْ ضات ُتسِ ر َ‬ ‫أَنْ ُت ْإ ِم ُنوا ِب َّ ِ‬
‫ض َّ َسوا َء ایسَّبی ِ ﴾[ٔ]‬‫َمنْ َی ْف َع ْل ُه ِم ْن ُك ْم َف َق ْد َ‬

‫َو َعر ُد َّو ُك ْم﴾‬ ‫در این آیه متعل اتگاذ ایویی عبارت است از دشمن من و شما‪ .‬این یک مفهوم است که در این آیه آمد ‪ .‬این ﴿ َعدُون‬
‫دو احتما دارد‪:‬‬

‫مطل کفار باشد‪ .‬کافر به نحوی عدو هللا است‪.‬‬ ‫ٔ‪.‬‬

‫کفاریاند که در مقام جنگ قرار دارند؛ که اگص از کافر است‪ .‬کافر ذمی و معاهد را نمی‪-‬یرد‪.‬‬ ‫ٕ‪.‬‬

‫ظاهرش همان احتما دوم است زیرا می‪-‬یوید ﴿ی ُْگ ِرج َ‬


‫ُون ایرَّ سُرو َ َو إِیَّرا ُك ْم﴾ یعنری سرر جنرگ برا شرما دارد و برر سرر کرارزار برا‬
‫آنهایید‪.‬‬

‫ٓ‪9‬‬
‫این آیه او است که طرؾ‪-‬هایی که ما منع شدیم از اینکه با آن‪-‬ها رابطه دوستی برقرار کنیم کسانی هستند که کافرنرد چره کفرر‬
‫اظهار شد یا نشد بنابراینکه بووییم مناف اعتقادی را هم می‪-‬ییرد‪ ،‬اما با قیدی که عرقو برر قرد کفرروا‪﴿ ،‬ی ُْگ ِرج َ‬
‫ُرون ایرَّ سُرو َ َو‬
‫إِیَّا ُك ْم﴾ باشد‪ .‬پس فقط کافرانی کره سرر جنرگ دارنرد را شرام مری‪-‬شرود‪ .‬یرذا آیره او متعلر و طررؾ والیتری کره نهری از آن شرد‬
‫کافران در حا جنگاند؛ که می‪-‬یوید این‪-‬ها را اوییاء و همپیمان و دوست نویرید‪.‬‬

‫آیه دوم‪:‬‬

‫ون * َو یَ ْو كا ُنوا ی ُْإ ِم ُن َ‬


‫رون‬ ‫ب ُه ْم گایِ ُد َ‬ ‫ت َی ُه ْم أَ ْن ُف ُس ُه ْم أَنْ َس ِگ َط َّ‬
‫هللا ُ َعلَی ِْه ْم َو ِف ْای َعذا ِ‬ ‫س ما َق َّد َم ْ‬ ‫﴿ َترى َكییرا ِم ْن ُه ْم َی َت َویَّ ْو َن ایَّ َ‬
‫ذین َك َفرُوا یَ ِب ْئ َ‬
‫ون﴾[ٕ]‬ ‫الِل َو ای َّن ِب ن َو ما أ ُ ْن ِز َ إِیَ ْی ِه َما ا َّت َگ ُذو ُه ْم أَ ْویِیا َء َو یكِنَّ َكییرا ِم ْن ُه ْم فاسِ قُ َ‬
‫ِب َّ ِ‬

‫﴿ َما ا َّت َگ ُذو ُه ْم﴾ منظور کفار است‪ .‬بنیاسرائی کافران در عصرر گودشران را اوییراء مری‪-‬یرفتنرد‪ .‬اینجرا متعلر اتگراذ اوییراء همران‬
‫کفار است‪ .‬قیدی ندارد برگقؾ آیه او سور ممتحنه که قید عدوی و عدوکم‪ ،‬یگرجون ایرسو داشت‪ .‬یذا نشان می‪-‬داد مطل‬
‫کافر مقصود نیست؛ اما آیه دوم که ٔ‪ 8‬مائد است مطل است‪ .‬پس آیه قب نوع گاصی از کفار را منع می‪-‬کرد اما اینجا مطل‬
‫است‪.‬‬

‫آیه سوم‪:‬‬

‫ذین آ َم ُنوا ال َت َّتگ ُِذوا ْای َیهُو َد َو ای َّنصرارى أَ ْویِیرا َء َبعْ ضُر ُه ْم أَ ْویِیرا ُء َبعْ رض َو َمرنْ َی َت َرویَّ ُه ْم مِر ْن ُك ْم َفإِ َّنر ُه مِر ْن ُه ْم إِنَّ َّ َ‬
‫هللا ال َیهْر ِد ْای َق ْرو َم‬ ‫﴿یا أَی َها ایَّ َ‬
‫ِمین﴾[ٖ]‬
‫ایظای َ‬ ‫َّ‬

‫این آیه در مورد کفار نیست در مورد یهود و نصاری است‪ .‬می‪-‬یوید آن‪-‬ها را اوییاء نویرید‪ .‬این آیره سروم اگرص اسرت مطلر‬
‫کفار نیست یهود و نصاری است و اگص است‪ .‬از این جهت که قید در حا جنگ را ندارد اعرم اسرت‪ .‬مطلر یهرود و نصراری‬
‫را می‪-‬یوید‪ .‬در ایرن آیره ممکرن اسرت کره آنچره مری‪-‬یفتریم مبنری برر اینکره اوییراء بره معنرای دوسرت و همپیمران اسرت در ایرن آیره‬
‫نووییم؛ زیرا می‪-‬یوید شما آن‪-‬ها را اوییاء نویریرد آن‪-‬هرا گودشران اوییراء یکدیورنرد‪ .‬اینجرا ممکرن اسرت بوروییم اوییراء معنرایش‬
‫اینجرا عرامتر اسرت؛ امررا جرواب ایرن اسرت کرره اوییرائی هرم کرره برین گرود آن‪-‬هرا مرری‪-‬یویرد یعنری اوییرائی کرره همپیمانانرد و پرای هررم‬
‫ایستاد اند یذا معنای دیور بعید است‪.‬‬

‫آیه چهارم‪:‬‬
‫هللا فر َشر ْ ء إِالَّ أَنْ َت َّتقُروا مِر ْن ُه ْم ُتقراة َو ی َُح نرذ ُر ُك ُم َّ‬
‫هللاُ‬ ‫ْس م َِن َّ ِ‬
‫ِنین َو َمنْ َی ْف َع ْ ذیِ َ َفلَی َ‬ ‫ِرین أَ ْویِیا َء ِمنْ ُد ِ‬
‫ون ْایم ُْإم َ‬ ‫ون ْایكاف َ‬
‫﴿ال َی َّت ِگ ِذ ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫َن ْف َس ُه َو إِیَى َّ ِ‬
‫هللا ْای َمصی ُر﴾[‪]4‬‬

‫متعل مطل کافر است‪.‬‬

‫آیه پنجم‪:‬‬
‫هللا َفرإِنْ َت َویَّ ْروا َف ُگ ُرذو ُه ْم َو ا ْق ُتلُرو ُه ْم َحی ُ‬
‫ْرث‬ ‫ون َسواء َفق َت َّتگ ُِذوا ِم ْن ُه ْم أَ ْویِیا َء َح َّتى یُها ِجرُوا ف َسبی ِ َّ ِ‬
‫ُون َكما َك َفرُوا َف َت ُكو ُن َ‬ ‫﴿ َودوا یَ ْو َت ْكفُر َ‬
‫َو َج ْد ُتمُو ُه ْم َو ال َت َّتگ ُِذوا ِم ْن ُه ْم َویِ ّیا َو ال َنصیرا﴾[‪]5‬‬

‫اینجا مربوط به منافقین است اما منافقینی که در د کافرند‪ .‬مإید آنجایی است که یفتیم کافر در آیه او اعم از کفر اظهرار شرد‬
‫و کفر مگفی؛ که شام منافقین اعتقادی هم بشود نه منافقین سیاسی اجتماعی و اگققی‪ .‬پس اینجا بررگقؾ آن آیرات کره مربروط‬
‫به کافران بهطور گاص یا مطل کفار که منرافقین اعتقرادی را بویررد ایرن آیره اگتصراص بره منافقرانی دارد کره واقعرا کافرنرد‪ .‬ترا‬
‫زمانی که مسلم بشود نشانهاش هم این است که مهاجرت بکنرد؛ زیررا عرد ای مهراجرت نکردنرد‪ .‬پرس منافقران اعتقرادی هرم شرام‬
‫بحث می‪-‬شوند‪.‬‬

‫ٔ‪9‬‬
‫آیه ششم‪:‬‬

‫رز َة ِ َّ ِ‬
‫لِل‬ ‫رز َة َفررإِنَّ ْای ِعر َّ‬ ‫ِنین أَ َی ْب َت ُؽر َ‬
‫رون عِ ْنرردَ ُه ُم ْای ِعر َّ‬ ‫ِرین أَ ْویِیررا َء ِمررنْ ُد ِ‬
‫ون ْای ُمر ْرإم َ‬ ‫رذین َی َّت ِگر ُرذ َ‬
‫ون ْایكرراف َ‬ ‫ِقین ِبررؤَنَّ یَ ُه ر ْم َعررذابا أَییمررا * ایَّر َ‬
‫﴿ َب نشر ِرر ْایمُنرراف َ‬
‫َجمیعا﴾[‪]6‬‬

‫اینجا هم متعلقش همان کافرین اسرت و اطرق هرم دارد‪ .‬ایبتؽرون عنردهم ایعرز هرم نشران میدهرد کره اتگراذهم اوییراء فقرط روابرط‬
‫متعارؾ نیست بلکه یعنی پیمان می‪-‬بندد‪.‬‬

‫آیه هفتم‬

‫ون أَنْ َتجْ َعلُوا ِ َّ ِ‬


‫لِل َعلَ ْی ُك ْم س ُْلطانا مُبینا﴾[‪]7‬‬ ‫ِنین أَ ُتری ُد َ‬ ‫ِرین أَ ْویِیا َء ِمنْ ُد ِ‬
‫ون ْایم ُْإم َ‬ ‫ذین آ َم ُنوا ال َت َّتگ ُِذوا ْایكاف َ‬
‫﴿یا أَی َها ایَّ َ‬

‫آیه هشتم‪:‬‬

‫رار أَ ْویِیرا َء َو ا َّتقُروا َّ َ‬


‫هللا إِنْ ُك ْنر ُت ْم‬ ‫ذین أُو ُتوا ْایك َ‬
‫ِتاب ِمرنْ َقر ْبلِ ُك ْم َو ْای ُك َّف َ‬ ‫ذین ا َّت َگ ُذوا دی َن ُك ْم ُه ُزوا َو یَعِبا م َِن ایَّ َ‬
‫ذین آ َم ُنوا ال َت َّتگ ُِذوا ایَّ َ‬
‫﴿یا أَی َها ایَّ َ‬
‫م ُْإم َ‬
‫ِنین﴾[‪]8‬‬

‫اینجا دو گروه را آورده‪:‬‬

‫ٔ‪ .‬اه کتابی که در مقام استهزاء شما و بازی با دین شمایند‪.‬‬

‫ٕ‪ .‬کفار که این قیدی ندارد‪.‬‬

‫آیه نهم‪:‬‬

‫ذین آ َم ُنوا ال َت َّتگ ُِذوا آبا َء ُك ْم َو إِ ْگوا َن ُك ْم أَ ْویِیا َء إِ ِن اسْ َت َحبوا ْای ُك ْف َر َعلَرى ْاإل ِ‬
‫یمران‬ ‫اینجا کمی مصداقی آیه وارد بیان کفار شد ‪﴿ :‬یا أَی َها ایَّ َ‬
‫ُون﴾[‪]9‬‬ ‫َو َمنْ َی َت َویَّ ُه ْم ِم ْن ُك ْم َفؤُوی ِئ َ ُه ُم َّ‬
‫ایظایِم َ‬

‫باز کفار موضوعاند اما کفاری که برادر و پدر است‪ .‬دنبایهاش هم این آیه مشهور است‪:‬‬

‫شیر ُت ُك ْم َو أَمْوا ا ْق َت َر ْف ُتمُوها َو ت َ‬


‫ِجارة َت ْگ َش ْرو َن َكسرادَها َو َمسراكِنُ َترْ َ‬
‫ض ْرو َنها‬ ‫كان آباإُ ُك ْم َو أَبْناإُ ُك ْم َو إِ ْگوا ُن ُك ْم َو أَ ْزوا ُج ُك ْم َو َع َ‬
‫﴿قُ ْ إِنْ َ‬
‫قین﴾[ٓٔ]‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬
‫هللا َو َرسُویِ ِه َو ِجهاد ف َسبیلِ ِه َف َت َر َّبصُوا َح َّتى َیؤ ِت َ هللا ُ ِبؤ ْم ِر ِ َو هللا ُ ال َی ْه ِد ای َق ْو َم ایفاسِ َ‬ ‫أَ َحبَّ إِیَ ْی ُك ْم م َِن ِ‬
‫َّ‬

‫ایر ما اوییاء را در اینجا به معنای مطل محبت هم بویریم کمری قابر قبرو تر اسرت‪ .‬بقیره جاهرا منتفری برود ایرن معنرا؛ امرا اینجرا‬
‫بیشتر به ذهن تبادر می‪-‬کند‪ .‬می‪-‬یوید ایر این‪-‬ها کافر شدند حتی این عققه طبیعری کره معمروال برین شرما برقررار اسرت را شرما‬
‫نداشته باشید‪.‬‬

‫در مبحث سوم مقحظه کردیم نکاتی در متعل و طرؾ اتگاذ اوییاء وجود دارد‪.‬‬

‫نکات مبحث سوم‬

‫او ‪ :‬در همه این‪-‬ها کافر شام دو یرو است‪ :‬کافر و منافقی که در واقع کرافر اسرت‪ .‬وجره جرامع کفرر بره معنرای مطلر اسرت‪.‬‬
‫عمد آیات هم مربوط به کفار بود ویی در مورد مناف اعتقادی که قلبا کافر است می‪-‬شد‪.‬‬

‫دوم‪ :‬از یحاظ سلسلهمراتب این‪-‬ها عام و گاص بودند‪ .‬بعضی مطل کفار دارد که شام کافر حربی و ذمی و معاهد می‪-‬شود‪.‬‬

‫از یحاظ دایر مفهومی عام و گاص بودند بعضی مطل کافر بود و ایکفار اوییاء‪ .‬بعضی درجه گاصتری برود کرافران یهرود و‬
‫نصرراری را مرری‪-‬یفررت‪ .‬بعضرری اگررص بررود کررافرانی کرره مسررتهزء هسررتند را مرری‪-‬یفررت‪ .‬بعضرری کررافرانی کرره در مقررام جنگانررد را‬
‫می‪-‬یویند‪ .‬بعضی هم کافرانی که اقرباء انساناند را می‪-‬یفت‪ .‬پس درجات داشت از کافر مطلقی که همه طبقات را مری‪-‬یرفرت‬
‫تا آنجایی که کفار گاص را میق در مقام جنوند را می‪-‬یویند‪.‬‬

‫ٕ‪9‬‬
‫بنابراین درست است بعضی آیات اگتصاص به کرافر در مقرام جنرگ دارد امرا همرهاش اینطرور نیسرت‪ .‬ادیرهای داریرم کره مطلر‬
‫است‪.‬‬

‫سوم‪ :‬نکتهای که وجود دارد اینکه ادیهای هم که مطل است با این گاص‪-‬ها چون یسانشان نفری و نهری اسرت تقییرد و تگصریص‬
‫رن ایَّ َ‬
‫رذین‬ ‫نمی‪-‬گورد‪ .‬دیی دیوری هم داریم که آیات مطل را هم مقید می‪-‬کند‪ .‬آن آیه هشتم سور ممتحنه است‪﴿ .‬ال َی ْنهرا ُك ُم َّ‬
‫هللاُ َع ِ‬
‫هللا ُیحِب ْای ُم ْقسِ َ‬
‫طین﴾[ٔٔ]‬ ‫ین َو یَ ْم ی ُْگرجُو ُك ْم ِمنْ دِیار ُك ْم أَنْ َت َبرو ُه ْم َو ُت ْقسِ ُ‬
‫طوا إِیَی ِْه ْم إِنَّ َّ َ‬ ‫یَ ْم یُقا ِتلُو ُك ْم ِف ای ند ِ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫آن‪-‬ها که سر جنگ با شما ندارند گدا نهی نمی‪-‬کند که نیکی بورزید و با عدایت با آن‪-‬ها رفتار کنید‪ .‬ایر کافرانی بودند که ﴿یَر ْم‬
‫یُقا ِتلُو ُك ْم ِف ای ند ِ‬
‫ین َو یَ ْم ی ُْگ ِرجُو ُك ْم﴾ با این‪-‬ها به عدایت برگورد کنید و نیکی بورزید‪ .‬ادامهاش هم آیه بعد با حصر است‪:‬‬

‫ِیار ُك ْم َو ظا َهرُوا َعلى إِ ْگرا ِج ُك ْم أَنْ َت َویَّ ْرو ُه ْم َو َمرنْ َی َت َرویَّ ُه ْم َفؤُویئِر َ هُر ُم‬ ‫ذین قا َتلُو ُك ْم ِف ای ند ِ َ‬
‫ین َو أ ْگ َرجُو ُك ْم ِمنْ د ِ‬ ‫﴿إِ َّنما َی ْنها ُك ُم َّ‬
‫هللا ُ َع ِن ایَّ َ‬
‫ُون﴾[ٕٔ]‬ ‫ایظایِم َ‬ ‫َّ‬

‫این‪-‬ها را نباید دوست بویرید و با آن‪-‬ها روابط دوستانه پری بریزیرد‪ .‬حصرر دارد و مفهروم دارد یعنری ؼیرر ایرن‪-‬هرا گردا نهریای‬
‫ندارد‪ .‬از این جهت است که آن ‪ 9‬آیه و آیات دیوری کره گرواهیم یفرت ویرو بعضری گراص و بعضری عرام برود و صررؾ گراص‬
‫بودن موجب تقیید نمی‪-‬زند اما این آیه هشت و نه سور ممتحنه به دو بیان این مطلقات را تقیید می‪-‬کنرد‪ .‬ایرن‪-‬هرا کره مری‪-‬یوینرد‬
‫روابط دوستانه با آن‪-‬ها نریزید آنهاییاند که قاتلوکم و اگرجوکم‪ .‬اگرجوکم یک نمونه است‪ .‬مهم قاتلوکم است‪ .‬قاتلوکم در مقام‬
‫جنگ است‪ .‬با آن‪-‬ها نمی‪-‬شود بر و نیکی کرد و طبعا پیمان و قررارداد دوسرتی برقررار کررد‪ .‬ویری ؼیرر آن‪-‬هرا آیره مری‪-‬فرمایرد‬
‫الینهاکم‪ .‬حا بر و قسط هم که می‪-‬یوید یک نمونه است‪ .‬والیت به معنای اینکه دوسرتی برا او داشرته باشرد مرانعی نردارد‪ .‬نره بره‬
‫معنای قیم و سرپرست یرفتن‪.‬‬

‫از این جهت است که علیرؼم وجود مطلقات مقیندی وجود دارد و پیمان و دوستی‪-‬های گاص که منع شد بود مقید مری‪-‬شرود بره‬
‫کسانی که از سر جنگ برآمد اند و در مقام تنازعانرد؛ امرا ایرر سرر جنرگ نردارد و حتری از سرر هردؾ مشرترکی جمرع مری‪-‬شرود‬
‫منعی ندارد اوییاء به معنای روابط دوستانه و پیمان بستن مرانعی نردارد‪ .‬ایبتره آنکره سریطر داشرته باشرد آیره نفری سربی اسرت کره‬
‫بحث دیوری است‪ .‬این هم مطلب دیور‪.‬‬

‫تا اینجا یک یرو از آیات که اتگاذ ایکافر وییا بود را بحث کردیم‪ .‬مفهوم اوییاء و اینکه مطل است و یا مقید است‪ .‬هم محدود‬
‫قاعد فقهی مشگص شد و هم اینکه مطل نیست و مربوط به یرو گاصی از کفار است روشرن شرد؛ و روشرن شرد کره مقصرود‬
‫مطل محبت و دوستی انسانی کلی مقصود آیات نیست‪ .‬ممکن است کسی با دشرمن هرم سرقم علیرک کنرد و عققره‪-‬هرای کلری هرم‬
‫وجود داشته باشد مقصود این‪-‬ها نیست‪.‬‬

‫پس از دو جهت آیه را تگصیص زدیم‪:‬‬

‫ٔ‪ .‬مقصود محبت نیست و رابطه متعارؾ محبتآمیز نیست بلکه نوعی تعام و همکاری است‬

‫ٕ‪ .‬طرؾ هم مطل کفار نیستند بلکه کفار در حا جنگاند‪.‬‬

‫[ٔ]‪ .‬ممتحنه‪.ٔ ،‬‬

‫[ٕ]‪ .‬مائد ‪ 8ٓ ،‬و ٔ‪.8‬‬

‫[ٖ]‪ .‬مائد ‪.5ٔ ،‬‬

‫[‪ .]4‬آ عمران‪.ٕ8 ،‬‬

‫[‪ .]5‬نساء‪.89 ،‬‬

‫[‪ .]6‬نساء‪ ٖٔ8 ،‬و ‪.ٖٔ9‬‬

‫[‪ .]7‬نساء‪.ٔ44 ،‬‬

‫ٖ‪9‬‬
‫[‪ .]8‬مائد ‪.57 ،‬‬

‫[‪ .]9‬ایتوب‪.ٕٖ ،،‬‬

‫[ٓٔ]‪ .‬توبه‪.ٕ4 ،‬‬

‫[ٔٔ]‪ .‬ایممتحن‪.8 ،،‬‬

‫[ٕٔ]‪ .‬ایممتحنه‪.9 ،‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪ /‬حب و بغض‪ /‬جلسه ‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫در مباحث مربوط به محبت یک فص در باب محبت بین مسلمانان و مإمنان بود به آیات و روایاتی تمسک کرردیم ابعراد مسرئله‬
‫مشگص شد‪ .‬مسئله دوم دربار ود و محبت با کفار بود‪ .‬در این مبحث عرض کردیم که آیات را ابتدا بررسی کنیم و قریب سی‬
‫آیه میتوانست با موضوع محبت و مودت با ؼیرمسلمانان و کفار مرتبط باشد‪ .‬این آیات به طروایفی تقسریم میشرد در طایفره او‬
‫آیاتی که در آن اتگاذ ایکافر وییا بررسی کردیم این یرو او بود‪ .‬حدود ‪ 9‬آیه بود که این تعبیر اتگراذ ایکرافرین اوییراء در آنهرا‬
‫وارد شد بود‪ .‬این طایفه دو سه نکته در آن بود و جمعبندی شد به اینکه اینهرا منرع از صررؾ ایمحبره ایقلبیره نمیکنرد و منرع از‬
‫فقررط اتگرراذ آنهررا بررهعنوان سرپرسررت نمیکنررد بلکرره معنررایی بررین ایررن دو احتمرراال مقصررد بررود؛ و آن معنررا ایررن اسررت کرره ارتبرراط‬
‫محبتآمیزی که به نحوی را برای نفوذ و این طور چیزها باز کند‪ .‬ایرن یرک مطلرب کره در میران معرانی اوییراء معنرای میانرهای‬
‫قرینه داشت و میشد انتگاب کرد‪ .‬نکته دیور اینکه این آیات مقید میشد به کفاری که به نحوی در مقام تقاب و منازعهانرد ویری‬
‫جایی که منازعهای نیست این آیات منصرؾ بود به دیی آیهای که تقیید میکرد‪ .‬این دو نکته اساسی بود که جمعبندی شد‪.‬‬

‫طایفه ثانیه‬

‫میپردازیم به طایفه یانیه که باز هم مفهوم والیت آمد ویی تعبیر اتگاذ ایکافر وییا نیست بلکه تویی کفار است‪ .‬ایرن آیرات تقریبرا‬
‫‪ 9‬یا د آیه داریم که تعبیر تویی آمد است‪ .‬یذا در بیان جدایی آمد است‬

‫آیه اول‪:‬‬

‫ِس ْای ُك َّفا ُر ِمنْ أَصْ حا ِ‬


‫ب ْایقُب ِ‬
‫ُور﴾[ٔ]‬ ‫ب َّ‬
‫هللا ُ َعلَی ِْه ْم َق ْد َی ِئسُوا م َِن ْاآلگ َِر ِة َكما َیئ َ‬ ‫﴿یا أَی َها ایَّ َ‬
‫ذین آ َم ُنوا ال َت َت َویَّ ْوا َق ْوما َؼضِ َ‬

‫این آیه اویی است که تویی دارد و نهی از تویی کفار میکند و مییوید کفار را یار یرا همررا یرا سرپرسرت نویریرد‪ .‬یروهری کره‬
‫گدا به آنها ؼضب کرد را ویی نویرید‪ .‬در این آیه نهی بود ظهور در حرمت دارد به گاطر صیؽه نهی‪.‬‬

‫آیه دوم‪:‬‬

‫ون َعلَى ْای َك ِذ ِ‬


‫ب َو ُه ْم َیعْ لَم َ‬
‫ُون﴾[ٕ]‬ ‫ب َّ‬
‫هللا ُ َعلَی ِْه ْم ما ُه ْم ِم ْن ُك ْم َو ال ِم ْن ُه ْم َو َیحْ لِفُ َ‬ ‫﴿أَ یَ ْم َت َر إِیَى ایَّ َ‬
‫ذین َت َویَّ ْوا َق ْوما َؼضِ َ‬

‫این آیه نهی ندارد ویی توبیگی دارد که کمتر از نهی نیست‪ .‬ادامه نکاتی دارد که الزم نیست بپردازیم‪.‬‬

‫ادامه اش هم این آیات است‪.‬‬

‫ون * ا َّت َگ ُذوا أَیْما َن ُه ْم ُج َّن‪َ ،‬ف َ‬


‫صدوا َعنْ َسبی ِ َّ ِ‬
‫هللا َفلَ ُه ْم َعذاب مُهین﴾[ٖ]‬ ‫﴿أَ َع َّد َّ‬
‫هللا ُ یَ ُه ْم َعذابا َشدیدا إِ َّن ُه ْم سا َء ما كا ُنوا َیعْ َملُ َ‬

‫این آیات دربار منافقین است و این یحن گطابآمیز دا بر این است که حرمت را افاد میکنرد‪ .‬ایبتره ﴿ا َّت َگ ُرذوا أَیْمرا َن ُه ْم ُج َّنر‪ ﴾،‬دو‬
‫رب َّ‬
‫هللاُ َعلَری ِْه ْم﴾ باشرد‬ ‫احتما دارد یکی دربار منافقان باشد که دالیت بر حرمت قوی میشود یکی هم اینکه مربوط به ﴿ َق ْوما َؼضِ َ‬
‫که ضعیؾ است‪ .‬احتما او اقواست و طب این احتما چون وعد عذاب به منافقان داد شد احتما حرمت قوی میشود‪.‬‬

‫‪94‬‬
‫در این دو آیه شریفه که نهی یا صراحتا یا ایتزاما وجود داشت متعل تویی‪ ،‬قومرا ؼضرب هللا علریهم اسرت‪ .‬در ایرن قومرا ؼضرب‬
‫هللا چند احتما وجود دارد که کیاناند؟‬

‫ٔ‪ .‬یکرری اینکرره مقصررود یهررود باشررند بنررابر آنچرره در روایررات ذی ر سررور فاتحرره آمررد کرره ایمؽضرروب علرریهم یفترره شررد یهررود و‬
‫بنیاسرائی اند‪.‬‬

‫را‬ ‫ٕ‪ .‬اینکه یعنی مطل کفار که مؽضوب علیهم هستند‪ .‬شواهدی از آیات و روایات هم شاید داشرته باشرد همینکره کسری شرر‬
‫انتگاب کرد باعث ؼضب ایهی میشود‪ .‬نفس کفر موجب جلب ؼضب ایهی میشود‪ .‬این هم دور از شواهد و قرائن هم نیست‬

‫ٖ‪ .‬ؼضب گاص مقصود باشد نه قوم گاص که احتما او بود نه مطل کفار که احتما دوم بود بلکره یررو گاصری از کفرار‬
‫که ؼضب گاصی به آنها متوجه شد و آنهایی هستند که درصدد معارضه و تقاب با مإمناناند‪.‬‬

‫‪ .4‬حتی اعم از کفار هم باشد شام فجار و فسا و مرتکبان جرائم و کبائر هم بشود که مؽضوب گدا میشود‪.‬‬

‫شاید بشود یفت شواهدی که در این دو آیه وجود دارد این است که احتما چهارم که نیست شام ؼیر کفرار نمیشرود مؽضروب‬
‫کسی است که اعتقاد به گدا و اصو دین ندارد و جزء کفار به شمار میآید فوقش مناف اعتقادی را هرم میییررد امرا مسرلمانان‬
‫را ضعیؾ است بویرد‪.‬‬

‫برای ما احتما این که یهود باشد یا مطلقا باشرد و ؼیرر یهرود از کفرار هرم شرام بشرود بره نظرر میرسرد اطرق دارد یعنری همره‬
‫ؼیرمسلمان و کفار را شام میشرود‪ .‬حتری ایرر مقصرود یهرود باشرد ایؽرای گصوصریت میشرود برا مشرر یرا کرافری کره مقابر‬
‫اسقماند‪ .‬بعید نیست بووییم مطل کفار مقصود اسرت؛ و امرا مطلر کفرار برا آیره سرور ممتحنره مقیرد میشرود و شرام فقرط کفرار‬
‫معارض میشود‪ .‬یذا اویی و اظهر احتما دوم یعنی مطل کفار است‪ .‬در بعضی آیرات و روایرات هرم کره وارد شرد مقصرود از‬
‫مؽضوب علیه یهودند اوال شاید فقرط در همران سرور فاتحره باشرد کره در مؽضروب مقابر ضرا اسرت یانیرا شراید در همانجرا هرم‬
‫منحصر در یهود نباشد شا فردش یهود باشد‪ .‬پس اینجا مق همان کفر است شاهدش اینکره ال یتگرذ ایمومنرون ایکرافرین اوییراء‬
‫دارد‪.‬‬

‫آیه سوم‪:‬‬

‫ِیار ُك ْم َو ظا َهرُوا َعلرى إِ ْگررا ِج ُك ْم أَنْ َت َویَّ ْرو ُه ْم َو َمرنْ َی َت َرویَّ ُه ْم َفؤُویئِر َ هُر ُم‬ ‫ذین قا َتلُو ُك ْم ِف ای ند ِ َ‬
‫ین َو أ ْگ َرجُو ُك ْم ِمنْ د ِ‬ ‫﴿إِ َّنما َی ْنها ُك ُم َّ‬
‫هللا ُ َع ِن ایَّ َ‬
‫ُون﴾[‪]4‬‬ ‫ایظایِم َ‬‫َّ‬

‫ذین قا َتلُو ُك ْم ِف ای ند ِ َ‬
‫ان تویوهم بد یا عطؾ بیان از ﴿ایَّ َ‬
‫ین َو أ ْگ َرجُو ُك ْم ِمنْ د ِ‬
‫ِیار ُك ْم﴾‪ .‬پس نهی ایهی از تویی این افراد اسرت؛ کره ان‬
‫تویوا هم متعل نهی قرار یرفته است‪ .‬به یحاظ مدیو و حکم روشن است حکمش حرمت است‪ .‬منتها در آیه او حرمرت را از‬
‫صیؽه نهی استفاد کردیم در دومی از وعد عذاب استفاد کردیم در این آیره از مراد نهری اسرتفاد مریکنیم ینهراکم هللا ان تویروهم‬
‫ماد نهی هم می صیؽه دا بر حرمت است‪ .‬پس هر سه آیه دا بر حرمت است‪.‬‬

‫ُون﴾ که تؤکید دالیت حرمت است‪ .‬متعل این آیه محدودتر از دو آیه قب اسرت‪ .‬ایرن‬ ‫ادامه دارد که ﴿ َو َمنْ َی َت َویَّ ُه ْم َفؤُوی ِئ َ ُه ُم َّ‬
‫ایظایِم َ‬
‫ذین قا َتلُو ُك ْم ِف ای ند ِ َ‬
‫آیه عنوانش این است که ﴿ایَّ َ‬
‫ین َو أ ْگ َرجُو ُك ْم ِمنْ د ِ‬
‫ِیار ُك ْم﴾ یعنی کفاری که در مقام معارضه هستند طبعرا ایرن آیره‬
‫مقید آیات قب و بعدی که ذکر میشود میباشد‪ .‬پس مقید هم طایفه او اسرت هرم ایرن آیرات بلکره تقییرد ایرن آیرات را قرویتر دارد‬
‫چون تعبیر تویی دارند‪ .‬نکته بعدی اینکه قاتلوکم فی ایدین موضوعیت دارد نه اگراج و بقیه عناوین‬

‫آیه چهارم‪:‬‬

‫ُون﴾[‪]5‬‬ ‫﴿ َو َمنْ َی َت َویَّ ُه ْم َفؤُوی ِئ َ ُه ُم َّ‬


‫ایظایِم َ‬

‫ذی همین آیه قب بود که مستقق دا بر حرمت است‬

‫آیه پنجم‪:‬‬

‫‪95‬‬
‫ذین آ َم ُنوا ال َت َّتگ ُِذوا ْای َیهُو َد َو ای َّنصرارى أَ ْویِیرا َء َبعْ ضُر ُه ْم أَ ْویِیرا ُء َبعْ رض َو َمرنْ َی َت َرویَّ ُه ْم مِر ْن ُك ْم َفإِ َّنر ُه مِر ْن ُه ْم إِنَّ َّ َ‬
‫هللا ال َیهْر ِد ْای َق ْرو َم‬ ‫﴿یا أَی َها ایَّ َ‬
‫ِمین﴾[‪]6‬‬
‫ایظای َ‬ ‫َّ‬

‫ذیلش من یتویهم دارد‪ .‬این آیه متعل افاد حرمت میکند چون مییویرد فانره مرنهم و بعرد مییویرد ان هللا ال یهردی ایقروم ایظرایمین‬
‫ظهور در حرمت دارد‪.‬‬

‫نکتهای که هست که مییوید تویی با اتگاذ ایکافر اوییاء فرقی ندارد‪ .‬ممکن است ابتدا بره ذهرن بیایرد کره ایرن دو فرر دارد ویری‬
‫ظاهر آیه این است که فرقی ندارد‪ .‬بعد تمام شدن آیات راجع به تفاوت تویی و اتگاذ احتماالتی ذکر میکنیم ویری ایرن آیره نروعی‬
‫دالیت دارد که تفاوتی ندارند‪.‬‬

‫آیه ششم‪:‬‬

‫ُون﴾[‪]7‬‬ ‫یمان َو َمنْ َی َت َویَّ ُه ْم ِم ْن ُك ْم َفؤُوی ِئ َ ُه ُم َّ‬


‫ایظایِم َ‬ ‫ذین آ َم ُنوا ال َت َّتگ ُِذوا آبا َء ُك ْم َو إِ ْگوا َن ُك ْم أَ ْویِیا َء إِ ِن اسْ َت َحبوا ْای ُك ْف َر َعلَى ْاإل ِ‬
‫﴿یا أَی َها ایَّ َ‬

‫این آیه هم می قب است که تویی بعد اتگاذ ایکافر اوییاء آمد است‪.‬‬

‫آیه هفتم‪:‬‬

‫ب ُه ْم گایِ ُد َ‬
‫ون﴾[‪]8‬‬ ‫ت یَ ُه ْم أَ ْنفُ ُس ُه ْم أَنْ َس ِگ َط َّ‬
‫هللا ُ َعلَی ِْه ْم َو ِف ْای َعذا ِ‬ ‫﴿ َترى َكییرا ِم ْن ُه ْم َی َت َویَّ ْو َن ایَّ َ‬
‫ذین َك َفرُوا یَ ِب ْئ َ‬
‫س ما َق َّد َم ْ‬

‫این آیه تفاوت با آیات دیور دارد دنبایهاش دارد‪:‬‬

‫الِل َو ای َّن ِب ن َو ما أ ُ ْن ِز َ إِیَ ْی ِه َما ا َّت َگ ُذو ُه ْم أَ ْویِیا َء َو یكِنَّ َكییرا ِم ْن ُه ْم فاسِ قُ َ‬
‫ون﴾[‪)8ٔ( ]9‬‬ ‫ون ِب َّ ِ‬
‫﴿ َو یَ ْو كا ُنوا ی ُْإ ِم ُن َ‬

‫مییوید در شرایطی که آن دین دین ح بود ح نداشتند بقیه را اوییاء بویرند‪ .‬قاعد کلی به دست میآید هر دینی کره دیرن حر‬
‫بررود صرراحبان آن نبایررد کررافران برره آن دیررن را تررویی بکننررد‪ .‬اینهررا کسررانی بودنررد کرره فرررض اینکرره دینشرران حر باشررد ؼیررر همرردین‬
‫گودشان را دوست انتگاب میکردند‪ .‬چون وعد عذاب دارد که نشان میدهد این تویی حرام است‪.‬‬

‫مطلب اول‪:‬‬

‫این هفت آیه که تویی دارد‪ .‬این آیات عمدتا مفید نهی بودند یا به صیؽه یا ماد نهی یا اینکه با وعد عذاب‪ .‬یکی از این سه بیان‬
‫این هفت آیه مفید حرمت تویی بودند‪.‬‬

‫مطلب دوم‬

‫اینکه این آیات برگی مطل بودند اما همه مطلقات می آیات قب مقید به سور ممتحنه میشود این تویی ویرو در چنرد آیره مطلقرا‬
‫هللا ُ ‪ ...‬أَنْ َت َبرو ُه ْم َو ُت ْقسِ ُ‬
‫طوا إِیَری ِْهم﴾ آن دو آیره‪،‬‬ ‫نهی شد اما با حصری که مطل آمد در آیه ‪ 8‬و ‪ 9‬یا آن آیه قبلش که ﴿ال َی ْنها ُك ُم َّ‬
‫هم حصری که آمد که اهمیت باالیی دارد هم آیره قربلش مقیرد مجموعره آیرات ترویی و اتگراذ میشروند و مییوینرد ترویی و اتگراذ‬
‫ؼیرمسلمان بهعنوان اوییاء مربوط به جایی است که در معارضه با شما هستند و آیات قب را مقید میکنند‪.‬‬

‫مطلب سوم‬

‫اینکه تویی با اتگاذ ایکافر وییا فر دارد یا ندارد ممکن است کسی احتما بدهد کره اتگراذ ایکرافر وییرا در حقیقرت مفهروم آکردی‬
‫است و مقصود از آن درجه باالتری از رابطه دوستی و محبت و همپیمرانی اسرت و ترویی یرک درجره نراز تری از آن رابطره و‬
‫پیوند دوستی است؛ اما علیرؼم اینکه در ابتدا هم این احتما مقداری قوی بره ذهرن میرسرد امرا برا توجره بره آیراتی کره مقحظره‬
‫کردید تویی ذی ال یتگذ ایکافرین اوییاء آمد بود اتگاذ کفار اوییاء را نکنید بعد کسی که بکنرد فرقن‪ .‬معلروم میشرود ترویی همران‬
‫اتگاذ ایکافر اوییاء اسرت‪ .‬ممکرن اسرت کسری بوویرد اتگراذ ایکرافر اوییراء درجره راقیترر را مییویرد و ترویی برهعنوان تعلیر قبر‬
‫بووید‪ .‬پس احتما او این است که اتگاذ درجه باالتر است تویی پایینتر است احتما دوم اینکه یکی است شراهدش هرم اینکره‬
‫تویی تتمه اتگاذ آمد اسرت احتمرا دوم اوالسرت یرچره ممکرن اسرت کسری بوویرد نره برا ایرن بیران کره کبرایری کره برر آن صرؽری‬

‫‪96‬‬
‫مترتب میشود ممکن است دایر عامتر باشد من یتگذ درجه راقیتر مییوید من یترویهم درجره عرامتر مییویرد ایرن میشرود امرا‬
‫بیشتر به ذهن میآید که یکی باشند‪.‬‬

‫[ٔ] ممتحنه ٖٔ‬

‫[ٕ] مجادیه ‪ٔ4‬‬

‫[ٖ] مجادیه ‪ ٔ5‬و ‪ٔ6‬‬

‫[‪ ]4‬ممتحنه ‪9‬‬

‫[‪ .]5‬ممتحنه‪.9/‬‬

‫[‪ ]6‬مائد ‪.5ٔ /‬‬

‫[‪ ]7‬توبه ‪.ٕٖ/‬‬

‫[‪ ]8‬مائد ‪.8ٓ/‬‬

‫[‪ .]9‬مائد ‪.8ٔ /‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض‪ /‬جلسه ‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫در حدود سی آیهای که در باب دوستی و والیت با ؼیر مسلمین وارد شد بود تقسیمبندی انجام شرد بره چنرد یررو ‪ .‬یررو او نره‬
‫آیهای که در آن اتگاذ آمد بود‪ .‬یرو دوم هفت آیه بود که در آن تویی آمد برود‪ .‬در جلسره قبر ایرن هفرت آیره ترویی را مقحظره‬
‫کردید و ذی هرکدام نکتهای یفته شد در جمعبندی هم چند مسئله طرح شد رسیدیم به این مسرئله کره ترویی برا اتگراذ شرگص وییرا‬
‫فر دارد یا نه؟‬

‫ادامه مطلب سوم‪:‬‬

‫عرض شد با توجه به اینکه در این آیات من یتویهم در سه یا چهار مورد از اینها ادامه اتگاذ بود و تطبی بر آن داد شد بود‬
‫شاهدی میشود بر اینکه تویی با اتگاذ فرقی ندارد‪ .‬عقو برر اینکره ایرن نکتره ادبری هرم مإیرد ایرن عردم تفراوت اسرت و آن اینکره‬
‫تویی که از باب تفع است به معنای اتگاذ میآید‪ .‬توال یعنی اتگذ وییا‪ .‬منتها در تویی باب تفع معنرای اتگراذ شررطی در کترب‬
‫ادبی آمد که مقداری در بعضی جاها کار را دشوار میکند و آن شرط این است کره آن مراد ای کره ایرن هیئرت تفعر برر او وارد‬
‫شد است امر جامدی می توسد باشد که یعنی وساد یرفت‪ .‬یا تقمص یعنی یباس پوشید‪ .‬منتها در واژ توک که بحث میکرردیم‬
‫کمی ییر میکردیم مییفتیم واژ توک با هیچ یک از آن هفت هشت معنای تفع جور در نمیآمد با ایرن معنرای اتگراذ هرم جرور‬
‫در نمیآمررد چررون آن شرررط در آن وجررود نداشررت‪ .‬منتهررا در آن وقررت هررم احتمررا مرریدادیم در زمررانی کرره بحررث توک ر را دنبررا‬
‫میکردیم یفتیم که توکله یعنی اتگذ وکیق‪ .‬قید اینکه جامد باشد گیلی شاید یابت نباشد‪.‬‬

‫پس نکته سوم این است که حتی ایر بووییم اتگاذ تؤکید بیشتری از هیئت تفع دارد آن اتگاذ تؤکید بیشرتری از منرع از ایرن اقردام‬
‫میکنرد نره اینکرره تؤکیرد روی درجرره والیرت کنرد‪ .‬درجرره والیرت یکرری اسرت حرا یرراهی مییویرد ایررن کرار را نکرن یرراهی برا شرردت‬
‫مییوید این کار را نکن‪ .‬تؤکیدش روی اقدام شگص در ارتباط دوستانه با کافرست‪ .‬همان اقدام که یتو مییوید همان اقردام هرم‬
‫ال یتگذ مییوید منتها آنجا نرم مییوید اینجا تندتر مییوید‪ .‬متعل فع همان والیت است یک جا آرام مییوید یک جرا شردیدتر‪.‬‬
‫این نکته دقی تر سوم است که وجود دارد‪.‬‬

‫بنابراین با سه شاهد مییوییم این تویی در آیات با اتگاذ فرقی ندارد از حیث درجه والیت فرقی ندارد چون‪:‬‬

‫‪97‬‬
‫من یتویهم تطبی داد شد بر همان اتگاذ در دو سه آیه‪.‬‬

‫اینکه احتماال تویی اینجا به معنای تفع به معنای اتگاذ است که همان اتگاذ در معنایش میآید‪.‬‬

‫حتی ایر بووییم اتگاذ مقط قویتری از تویی دارد زیرا زیاد ایمبانی تد علی زیاد ایمعانی این قوت و تشدید آن یعنی کار را‬
‫دارد نهی قویتری میکند ویی به این که به چه چیز تعل یرفته کار ندارد‪ .‬کار شگص یاهی نرم منع میشود یاهی با شدت‪.‬‬

‫با این سه نکته تویی با اتگاذ فرقی نمیکند‪ .‬از این جهت کره بوروییم یکری مرتبره نازیره والیرت را مییویرد یکری مرتبره مإکرد را‬
‫مییویند‪ .‬این آیات این فر را ندارند و نشان میدادند که این دو درهمتنید اند‪ .‬همانجا که ال یتگذ مییفت ال یتو مییفت‪ .‬یرذا‬
‫آن نه آیه و این ‪ 7‬آیه که مجموعا ‪ ٔ6‬آیه میشد نهی از یک مطلب میکند که ال یتگذ ایکافر اوییاء‪ .‬ک اینهرا هرم مقیرد بره قیردی‬
‫است که در سور ممتحنه آمد است‪.‬‬

‫مطلب چهارم‬

‫با توجه به اینها سإایی که مطرح میشود که مقصود از والیت در اینجاسرت همران سرإا در بحرث قبر برود و جرواب هرم همران‬
‫جواب؛ و آن سإا این بود که والیتی که ماد این هیئت تفع است مقصود از آن چیست؟ آنکه در آنجرا عررض کرردیم ایرن برود‬
‫که حداق پنج شش معنا بود که از مطل محبت قلبی شروع میشد تا محبتری کره نشرانهای دارد ترا دوسرتی و صرمیمت ترا روابرط‬
‫گاص تا نصرؾ و نهایتا سرپرستی و تحت قیمومت در آمدن‪ .‬با قرائنی که در بحث قب یفتیم مقصود از والیتی که در ال یتگذ‬
‫و ال تتویو آمد نه درجه مطل گفیؾ عام است که عبارت باشد از همان دوست داشتن و مقصود هم والیت به معنای سرپرستی‬
‫که معنای اگص بود نیست‪ .‬بلکه بیشتر روابط ویژ ای است که بر اساس دوستی برقرار میکند دوستی ویژ ای که در عمر بره‬
‫نوعی همراهی و همدیی در همان مسائ منجر میشود که زمینه برای نفوذ و سلطه آنها به وجرود مریآورد‪ .‬عررض میکرردیم‬
‫این آیات بنابر سه احتما کلی که در بابش هست‪:‬‬
‫ٔ‪ .‬نفی تویی و والیت و سرلطه آنهرا را میکنرد بنرابراین ایرن آیرات همره ادیره نفری سربی میشرود‪﴿ .‬یَرنْ َیجْ َعر َ َّ‬
‫هللاُ ی ِْلكراف َ‬
‫ِرین َعلَرى‬
‫ِنین َسبیق﴾[ٔ] اینها هم همان را مییویند‪ .‬آنها قیم شما نشوند‪ .‬این مفهوم اگص است‪.‬‬ ‫ْایم ُْإم َ‬

‫ٕ‪ .‬احتما دوم اینکه عام وسیعی را میکند‪ .‬تویی نکنید یا اتگاذهم وییا نداشرته باشرید یعنری هیچیونره دوسرتیای برا آنهرا نداشرته‬
‫باشید حتی دوستیهای عادیای که انسان با قطعنظر از مسائ دیور مشکلی با آنها ندارد و روابط عادی متعرارؾ دوسرتانه را‬
‫منع میکند‪ .‬این احتما دوم‬

‫ٖ‪ .‬این را ما تقویت کردیم که احتما میانه دوتای قبر برود‪ .‬نره اینکره سرپرسرت باشرند نره اینکره دوسرتی متعرارؾ باشرد‪ .‬نروعی‬
‫همدیی و همپیمانی ویو اینکه موجب سیطر او نمیشود‪ .‬بیشتر با شرواهدی معنرای سروم را نهری کرردیم اینجرا هرم ایکرقم ایکرقم‪.‬‬
‫والیتی که آنجا آمد بود از یرک براب اسرت‪ .‬کر اینهرا هرم مقیرد میشرود برر اینکره آنهرا در مقرام دشرمنی باشرند و اال ایرر شررایط‬
‫معاهد است این نوع هم مانعی ندارد‪ .‬بله نفی سبی داستان دیوری دارد که باید در جای گودش بحث کرد‪.‬‬

‫این چند مطلب تکلیؾ مسئله را در حدود دالیت اینها روشن میکند‪.‬‬

‫طوایؾ دیور هم تک آیاتی است که باید مورد بحث کوتاهی قرار بویرند‪.‬‬

‫طایفه سوم‪ :‬آیه بطانه‬

‫رون ِب ْایكِترا ِ‬
‫ب ُكلنر ِه َو إِذا یَقُرو ُك ْم قرایُوا آ َم َّنرا َو‬ ‫ت إِنْ ُك ْن ُت ْم َتعْ ِقل ُ َ‬
‫رون * َو ُت ْإ ِم ُن َ‬ ‫ذین آ َم ُنوا ال َت َّتگ ُِذوا ِبطا َن‪ِ ،‬منْ ُدو ِن ُك ْم َق ْد َب َّی َّنا یَ ُك ُم ْاآلیا ِ‬
‫﴿یا أَی َها ایَّ َ‬
‫ور﴾[ٕ]‬ ‫ت ایص ُد ِ‬ ‫هللا َعلیم ِبذا ِ‬ ‫إِذا َگلَ ْوا َعضوا َعلَ ْی ُك ُم ْاألَنا ِم َ م َِن ْایؽَ ْیظِ قُ ْ مُو ُتوا ِب َؽ ْیظِ ُك ْم إِنَّ َّ َ‬
‫این آیه چند نکته دارد که کوتا اشار میشود‪:‬‬

‫‪98‬‬
‫نکته او ‪ :‬بطانه در اینجا در واقع از همان بطن میآید که بره معنرای الیره زیررین اسرت‪ .‬ال تتگرذوا بطانره یعنری کسرانی را جرزء‬
‫صاحبان سر گود نویرید آنها را باطن و بطن گود نویرید یعنی صاحب سر نویرید‪ .‬صاحب سر کنایره از ایرن اسرت کره گیلری‬
‫به آنها نزدیک نشوید‪ .‬نزدیکان آشنا به اسرار نباشند‪ .‬نزدیک و صاحب سر و همپیمان یرفتن را نهی میکند‪.‬‬

‫نکته دوم‪ :‬متعل این به صراحت اینجا نیامد بلکه با شواهد باید متعل و موضوع این اتگاذ بطانه را مشگص کرد‪ .‬چره کسرانی‬
‫را بطانه نویرید چیزی که اینجا دارد فقط من دونکم است یعنی ؼیر گودتران؛ یعنری کفرار کره از یحراظ اعتقرادی از شرما جداینرد‪.‬‬
‫ایبته اعم است از کفر ظاهری و باطنی؛ یعنی کسانی که به اعتقادات شما پایبند نیستند آنها را بطانه نویرید‪.‬‬

‫نکته سوم‪ :‬این کسانی که منع شد از اینکه آنها را بطانه بویرید کسانیاند که درصدد جنرگ و دشرمنیاند‪﴿:‬ال َیرؤْیُو َن ُك ْم َگبراال﴾ از‬
‫هیچ فسادی در کار شما کوتاهی نمیکنند‪ .‬کم در ایجاد فساد میان شما نمییذارند‪َ ﴿ .‬ودوا ما َعنِت ْم﴾ سرگتی و رنرج شرما را دوسرت‬
‫ص ُدو ُر ُه ْم أَ ْك َب ُر﴾‪ .‬اینهرا را نبایرد بطانره‬
‫ُ‬ ‫ت ْای َب ْؽضا ُء ِمنْ أَ ْفواه ِِه ْم﴾ از دهآنهایشان بؽض آشکار میشود ﴿ َو ما ُت ْگف‬
‫میدارند‪َ ﴿ .‬ق ْد بَدَ ِ‬
‫یرفت‪.‬‬

‫این هم طایفه سوم‪ .‬بطانه فقط به این معنا در همینجا داریم‪ .‬این آیه شریفه هم در آن محبت و والیت در آن نیست‪ .‬در دو یرو‬
‫قبلی واژ والیت بود شاید میشد یفت مقصود مطل محبت است که ما قید زدیم یفتیم محبتهای گاصی بود؛ اما این آیره اصرق‬
‫بحث محبت نیست‪ .‬در مدیو مطابقی و تضمنیاش مقویه دوستی و محبت نیست‪ .‬این تفاوتی است که با آیات قبر دارد؛ امرا در‬
‫حقیقت نوعی مدیو ایتزامی دارد که به یحاظ این مدیو دوسرتی هرم در آن هسرت کسری را صراحب سرر میییررد کره بره نحروی‬
‫دوستی هم دارد‪ .‬پس نوعی درونمایه دوستی هم در بطانه با مدیو ایتزامی وجود دارد؛ امرا توجره داریرم کره مطلر دوسرتی را‬
‫نمییوید‪ .‬روشن است‪ .‬نمییوید مطلقا دوست نداشته باشید آنها را بلکه مییوید بطانه نویرید‪ .‬منرع از آن دوسرتیهای معمرویی‬
‫نمیکند‪ .‬این در مورد کسانی است که در مقام مقاتله هستند و اینکه آنها صاحب سر بویرد این را منع میکند نه بیشتر‪ .‬بلره در‬
‫ذیلش ایرن را دارد کره ﴿هرا أَ ْنر ُت ْم أُوال ِء ُتحِبرو َن ُه ْم َو ال ُیحِبرو َن ُك ْم﴾ تروبیخ میکنرد کره شرما آنهرا را دوسرت میداریرد ویری آنهرا شرما را‬
‫دوست نمیدارند‪ .‬با این ممکن اسرت کسری بوویرد بحرث محبرت اینجرا مطررح اسرت‪ .‬آیره مییویرد دوستشران نداشرته باشرید‪ .‬مطلر‬
‫دوستی را منع میکند‪ .‬این مطلب دیوری است که در آیه بعد آمرد ‪ .‬ایرر ایرن آیره را بوروییم تروبیخ از مطلر دوسرتی میکنرد‪ .‬ان‬
‫وقت آن نکته که یفتید میشود دیی شود‪ .‬بووید برا کسرانی کره در جنرگ و مگاصرمه هسرتید دوسرتی متعرارؾ و قلبری هرم نداشرته‬
‫باشید‪ .‬این را ممکن است کسی ادعا بکند‪.‬‬

‫عرض ما این است که این بطانه را تفسیر نمیکند‪ .‬ایر مطلبی هم بووید مطلب دیوری است که باید بحث شرود‪ .‬مطلرب کلریای‬
‫که یفتیم از آیات اتگاذ و تویی و بطانه استفاد نمیشد منتها از این آیه بهعنوان مستق شاید برسیم بحث کنیم‪.‬‬

‫طایفه چهارم‪ :‬آیه ولیجه‬


‫ییجر‪َ ،‬و َّ‬
‫هللاُ َگبیرر ِبمرا‬ ‫هللا َو ال َرسُرویِ ِه َو الَ ْایم ُْرإم َ‬
‫ِنین َو َ‬ ‫ذین جا َه ُدوا ِم ْن ُك ْم َو یَ ْم َی َّتگ ُِذوا ِمرنْ ُد ِ‬
‫ون َّ ِ‬ ‫﴿أَ ْم َحسِ ْب ُت ْم أَنْ ُت ْت َر ُكوا َو یَمَّا َیعْ لَم َّ‬
‫هللا ُ ایَّ َ‬ ‫ِ‬
‫ون﴾[ٖ]‬ ‫َتعْ َمل ُ َ‬

‫آزمونی میآید کره شرما را بره دو یررو تقسریم میکنرد‪ .‬کسرانی کره دیرداد کفرار نمیشروند از سسرت ایمانرانی کره برا آنهرا همرراز و‬
‫همپیمان میشوند جدا میشوند‪ .‬این آیه وییجه دارد به معنای دگو و قاطی شدن آدمها یا اشیاء است‪ .‬مقصود از وییجه در اینجا‬
‫یعنی کسی که با او انسان درمیآمیزد و همپیمان میشود‪ .‬قریب مضمون بطانه اسرت‪ .‬ایرن آیره هرم ممکرن اسرت از آن حرمرت و‬
‫وجوب پرهیز از اتگاذ وییجه استفاد شود ایبته با دشواری این یک نکته‪ ،‬نکته دیور اینکه این آیره همپیمرانی و دوسرتی ویرژ را‬
‫منع میکند نه مطل دوستی را‪.‬‬

‫طایفه پنجم‪ :‬آیه مواده‬

‫شریر َت ُه ْم أُویئِر َ‬
‫هللا َو َرسُویَ ُه َو یَ ْو كا ُنوا آبا َء ُه ْم أَ ْو أَبْنا َء ُه ْم أَ ْو إِ ْگروا َن ُه ْم أَ ْو َع َ‬
‫ون َمنْ َحا َّد َّ َ‬
‫الِل َو ْای َی ْو ِم ْاآلگ ِِر یُواد َ‬‫ون ِب َّ ِ‬
‫﴿ال َت ِج ُد َق ْوما ی ُْإ ِم ُن َ‬
‫ِردین فیهرا َرضِ ر َ َّ‬
‫هللا ُ َعر ْن ُه ْم َو َرضُروا َع ْنر ُه‬ ‫یمان َو أَ َّی َد ُه ْم ِبرُوح ِم ْن ُه َو ی ُْدگِل ُ ُه ْم َج َّنات َتجْ رر ِمرنْ َتحْ ِت َهرا ْاألَ ْنهرا ُر گای َ‬‫وب ِه ُم ْاإل َ‬ ‫ب ف قُل ُ ِ‬ ‫َك َت َ‬
‫ب َّ ِ‬
‫هللا ُه ُم ْای ُم ْفلِح َ‬
‫ُون﴾[‪]4‬‬ ‫هللا أَال إِنَّ ح ِْز َ‬ ‫أُوی ِئ َ ح ِْزبُ َّ ِ‬

‫در این آیه هم چند نکته است‪:‬‬

‫‪99‬‬
‫نکته او ‪ :‬استفاد حرمت از آن بعید نیست‪ ،‬ویو اینکه نهی به آن شرک در آن نیسرت‪ .‬مییویرد نمیبینیرد مطلقرا مإمنرانی کره ایرن‬
‫عم را انجام دهند‪ .‬یرک وقرت مییویرد مرإمن ایرن کرار را نمیکنرد مییروییم مکررو اسرت اینجرا مییویرد اصرق امکران نردارد و‬
‫نمیبینی مإمنی که دوستی با دشمن گدا داشته باشد‪.‬‬

‫نکته دوم‪ :‬آیه یوادون دارد‪ .‬مواد با من حاد هللا‪ .‬تویی دیور ندارد‪ .‬یوادون یعنری محبرت متقابر ‪ .‬ایرن دایرر اش از ترویی و اتگراذ‬
‫ویی اوسع است‪ .‬سه احتما در این هست‪ .‬یکی اینکه یوادون یعنی مطل محبت متقابر ‪ .‬یکری یعنری محبرت اظهارشرد سروم هرم‬
‫اینکه یوادون بووییم یعنی همپیمان شدن و صاحب سر شدن و روابرط عمیر برقررار کرردن‪ .‬احتمرا چهرارم اینجرا نیسرت کره بره‬
‫معنای سرپرست باشد‪ .‬برر گرقؾ طایفره او و دوم و سروم و چهرارم اتگراذ ویری و ترویی و بطانره و وییجره در آنهرا برود‪ ،‬اینجرا‬
‫مواد آمد است‪ .‬این با آنها فر دارد و ممکن است ما اینجا احتما یک و دو را تقویت بکنیم که یوادون یعنری دوسرتی متقابر‬
‫ویی در مورد کسی که در مقام دشمنی است‪ .‬دوستی متعارؾ را هم منع میکند‪ .‬احتما یرک و دو قرویتر اسرت‪ .‬ایرر حمر برر‬
‫احتما سوم شود که این آیه تویی و اتگاذهم وییا را مییوید این بعید است‪ .‬یذا این یرو پنجم باب جدیردی براز میکنرد‪ .‬مییویرد‬
‫مواد متعارؾ هم با مگاصمان نداشته باشد‪.‬‬

‫[ٔ]‪ .‬نساء‪.ٔ4ٔ/‬‬

‫[ٕ]‪.‬آ عمران‪ ٔٔ8/‬و ‪.ٔٔ9‬‬

‫[ٖ]‪ .‬توبه‪.ٔ6/‬‬

‫[‪ .]4‬مجادیه‪.ٕٕ/‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض ‪ /‬جلسه ‪40‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫بحث ما در حب و بؽض بود رسیدیم بعد از اینکه اص محبت را در میان مسلمین و مرإمنین بحرث کرردیم رسریدیم بره اینکره در‬
‫ؼیرمسلمان این سإا وجود دارد که محبت آیا اشکا دارد یا جایز است حکمش چیست؟ در این زمینه مجموعهای از آیات ٕٓ‬
‫آیه را که تعبیر والیت و اینها وارد شد بود بررسی کردیم و جمعبندی را می‪-‬توان اینطور عرض کرد که از ایرن آیرات عردم‬
‫جواز محبت به نحو مطل نسبت به ؼیرمسلمان به نحو مطل استفاد نمی‪-‬شود بلکه محبت نسبت به کفراری کره در حرا مقابلره‬
‫و در جنگ و مبارز با مسلمیناند جایز نیست‪ .‬این اص استفاد می‪-‬شد که محبت و ابراز محبت و آنچه فرو ایرن اسرت نسربت‬
‫به کفار در حا جنگ یا کفاری که ذمی یا معاهد نیستند حرام است و وراء آن چیزی استفاد نشد از ایرن آیرات‪ .‬بلکره آیرهای کره‬
‫هللا﴾[ٔ] حصر می‪-‬کرد منع از تویی و والیت را به کفاری کره در حرا جنگانرد و نسربت بره ؼیرر اینهرا‬ ‫می‪-‬فرماید ﴿إِ َّنما َی ْنها ُك ُم َّ‬
‫صرؾ محبت اشکا ندارد بلکه باالتر هم اشکا ندارد رابطه برقرار کند حرؾ بزند و ‪ ...‬اشکا ندارد‪.‬‬

‫ایبته قب از ادامه بحث نکتهای اشار کنیم که وصؾ مذمومی که در انسانهای دیورر اسرت را نبایرد دوسرت داشرت‪ .‬ادیره داریرم‪.‬‬
‫مسلم را دوست بدار اما عیبی دارد‪ ،‬از آن حیث عیبش نمی‪-‬شود دوستش داشت ادیرهای داریرم‪ .‬حتری آنجرا کره مری‪-‬یروییم مرودت‬
‫داشته باش اما مسلمانی که اشکایی در کارش است از حیث اشکا نباید او را دوست داشت‪ .‬این جمعبندی قریب به سی آیره کره‬
‫در آن تویی بود‪.‬‬

‫ادله استحباب یا جواز حب انسان بما هو انسان‬

‫ما از این بحث که به بعد وارد می‪-‬شویم این سإا مطرح می‪-‬شرود کره آیرا مرا اطققری داریرم کره بوویرد یرا بره نحرو اسرتحباب یرا‬
‫جوازی انسانهای دیور را دوست بدارید؟ سإا مهمی است‪ .‬یک بار می‪-‬یوییم در باب محبت دیوران انسانهای دیور اطرق‬
‫و عمومی داریم که مییوید دیوران را دوست بدارید از حیث اینکه انسان است بعد می‪-‬یوییم یرک یرو هرایی اسرتینا شرد اسرت‬
‫این یک نوع نظریهای است یک بار هم هست می‪-‬یوییم اطق و عمومی نرداریم نسربت بره محبرت انسرانها یرذا بایرد سرراغ ادیره‬

‫ٓٓٔ‬
‫دیور برویم ایرر نشرد اصرو عملیره‪ .‬پاسرگش هرم دشروار اسرت و ابهرامی در ادیره وجرود دارد‪ .‬بایرد ببینریم بره اطرق یرا عمرومی‬
‫دسترسی پیدا می‪-‬کنیم یا نه‪.‬‬

‫به یحاظ منطقی هم این بحث می‪-‬تواند در ابتدای مباحث قرار بویرد‪ .‬آیا ادیهای مطل یا عام داریم که محبرت دیورران یرا انسران‬
‫را بماهو انسان ترؼیب بکند یا ترجیح بدهد یا چنین دییلی نداریم‪ .‬ایرن سرإا کلیردی اسرت کره اینجرا وجرود دارد‪ .‬دوسرتان هرم در‬
‫بررسیها زحمتی کشید اند که اشار گواهیم کرد‪.‬‬

‫در پاسخ به این سإا الزم است مجموعهای از آیرات و روایرات و ادیرهای کره در اطرق مری‪-‬توانرد اسرتفاد شرود بررسری کنریم‪.‬‬
‫ممکن است کسی بووید ادیهای داریم که ترؼیب به محبت انسان بما هو انسران کررد ‪ .‬ایرر در کرافر حربری داریرم محبرت نداشرته‬
‫برراش اسررتینایی اسررت کرره برره عررام مرری‪-‬گررورد‪ .‬ادیررهای کرره ممکررن اسررت اقامرره شررود ابترردا از آیررات اشررار مرریکنیم بعررد برره روایررات‬
‫می‪-‬پردازیم‪.‬‬

‫آیه اول‪:‬‬

‫ت َو َفض َّْلنا ُه ْم َعلى َكییر ِممَّنْ َگلَ ْقنا َت ْفضیق﴾[ٕ]‬ ‫﴿ َو یَ َق ْد َكرَّ مْنا َبن آ َد َم َو َح َم ْلنا ُه ْم ِف ْای َبرن َو ْای َبحْ ر َو َر َز ْقنا ُه ْم م َِن َّ‬
‫ایطینبا ِ‬ ‫ِ‬
‫چهار حکم آمد ‪ .‬از آیات مهمی است کره وقتری بره تفاسریر هرم اشرار مری‪-‬کنریم مری‪-‬بینریم ذیر ایرن آیره بحرث بسریار شرد از ابعراد‬
‫مگتلؾ‪ .‬طبعا به همه ابعاد نمی‪-‬پردازیم آنچه ممکن است مورد توجه قرار ییرد فراز او آیه ﴿ َو یَ َق ْرد َكرَّ مْنرا َبنر آدَ َم﴾ اسرت‪ .‬در‬
‫استدال به این آیه شریفه اینطور ممکن است یفته شود که اینکه گداوند می‪-‬فرمایند ما جایوا ویژ ای به بنی آدم بگشریدیم ایرن‬
‫جایوا مقزمه دارد که دیوران هم باید به آن احترام بوذارند و به آن عققه داشرته باشرند‪ .‬ایرن اسرتدال ابتردایی اسرت کره ممکرن‬
‫است به این آیه بشود‪ .‬گدا تفض گاصی به انسان کرد و به انسان بما هو انسان برتری بگشید ‪ .‬این مقدمه او ‪ .‬مقدمه دوم هم‬
‫اینکه بین این جایوا برتر و حسن و ترجیح رعایت او مقزمه است از حیث محبت و حفظ و صیانت این جایورا ‪ .‬ایرن اسرتدال‬
‫به این آیه است که دارای دو مقدمه اسرت یکری مردیو مطرابقی کره کرامرت انسران اسرت و دیورری ترقزم ایرن مردیو برا حسرن و‬
‫رعایت آن و یکی از مصادی این رعایت هم محبت و عققه به آن است اال ما گرج بایدیی ‪.‬‬

‫در بررسی این آیه چند نکته را باید بحیی کنیم تا ببینیم می‪-‬شود این استدال را پذیرفت یا نه‪.‬‬

‫نکته اول‪ :‬معنای کرامت‬

‫کرمنا که از باب تفعی اص ماد از کرم است این کرم آن طرور کره از یؽرت اسرتفاد مری‪-‬شرود ویژیری حسرن و امتیراز نیکرویی‬
‫است که در جایی وجود دارد چون یاهی کرم که می‪-‬یوییم به معنرای برذ و بگشرش اسرت ایرن مقصرود نیسرت و معنرایی یرانوی‬
‫اسررت‪ .‬کرررم در برراب گرردا یعنرری احسرران و انعررام در مفررردات هررم همررین آمررد ‪ .‬در برراب انسرران یعنرری اگررق و مزایررا و ویژییهررای‬
‫مستحسن؛ بنابراین مفهوم کرم یعنی ویژیی محسّن و نیکویی که در جایی تحق پیدا مری‪-‬کنرد‪ .‬ایرر معنرای کررم ایرن باشرد کرمنرا‬
‫یعنی ما امتیازی به انسان دادیم‪.‬‬

‫این معنای کرم است درواقع ویژییهای است که بره او جایورا برترری مری‪-‬بگشرد‪ .‬برهعبارتدیور گردا وقتری موجرودی را گلر‬
‫می‪-‬کنرد بره او هسرتی مری‪-‬بگشرید بره تبرع هسرتی ویژییهرایی هرم دارد‪ .‬شراید بره ایرن کررم نوروییم‪ ،‬ویژییهرایی کره در موجرودی‬
‫موجب برتری شود یعنی هم او را جدا می‪-‬کند و برتری می‪-‬دهد این ویژییها مراد است‪ .‬در ایعرین هرم شررافت و اینهرا آمرد ‪.‬‬
‫ایکرم شرؾ ایرج در ایعین آمد ‪ .‬در جاهایی هم تعبیر امتیاز یا هیئت یا گل ممتاز یا برتر آمد اسرت‪ .‬حاصر آنکره مری‪-‬شرود‬
‫از یؽت استفاد کرد با تبادرات ما هم سازیار است که کرامت ویژیی است نه مطل ویژیی بلکه ویژیی است که به او برتری‬
‫داد ‪.‬‬

‫پس نکته او اینکه کرامت اینجا عنایتی به همه نوع بشر است امرام نره مطلر عنایرت کره برا گلر ایجراد مری‪-‬شرود بلکره عنایرت‬
‫گاصهای است که در آن وجهی قرار دارد که او را از دیوران برتر می‪-‬کند‪ .‬تبادر به ذهن هم همین است کرمنا بنی آمد یعنی‬
‫به او جایوا ویژ ای داریم‪ .‬در این عایم و مگلوقات‪ .‬حا اطق و عموم بر همرهچیز نمری‪-‬شرود قطعری اذعران کررد ویری اصر‬
‫کرمنا یعنی جایوا باالیی دادیم؛ و در مفهوم این نوعی قیاسی وجود دارد موجودات را مقایسه کنریم نروعی برترری وجرود دارد‪.‬‬
‫این یک مطلب که از آیه استفاد می‪-‬شود روایات هم مإید این است‪.‬‬

‫ٔٓٔ‬
‫نکته دوم‪ :‬مصداق کرامت‬

‫کرامت و جایوا ویژ و شرافتی که گدا در این انسان قرار داد مصداقش چیست؟ چه چیز در انسان است که او را برتر قرار‬
‫داد ؟ پیرامونش بحث زیاد شد ‪ .‬در روایات تطبیقاتی در او ذکرر شرد کره انسران منتسرب ایقامره و مسرتوی ایقامره اسرت بررگقؾ‬
‫حیوانات که چهار دست و پا است‪ .‬منتسب ایقامه یا مستوی ایقامه در تعریؾ انسان آمد یمشی علری رجلیره بررگقؾ موجرودات‬
‫دیور که یمشون علی ایدیهم و ارجلهم‪ .‬این در روایرات آمرد کره از امتیرازات شرکلی مهرم انسران هرم هسرت‪ .‬یرا مریق از چیزهرای‬
‫دیوری که بهعنوان مصدا یا تطبیقی از این کرامت می‪-‬شود برشمرد در روایت هم آمد علمای علوم طبیعی هم ذکرر کرد انرد‬
‫این است که انسان دست دارد با انوشتان گیلی ظریؾ‪ .‬دست انسان بر همه موجودات دیور برتری دارد‪ .‬یرذا مری‪-‬توانرد بنویسرد‬
‫و کارهای ظریؾ انجام دهد‪ .‬بعضی فص انسان را همرین دسرتهای ظریرؾ قررار داد انرد بعضری هرم مسرتوی ایقامره برودن‪ .‬در‬
‫روایات هم هست‪ .‬هنر دست در ؼذا گوردن هم آمد فقط انسان ؼذا را برا دسرت مری‪-‬گرورد حیروان برا دهران مری‪-‬گرورد‪ .‬چهرر‬
‫انسان دست‪ ،‬پا‪ ،‬یوش استواء قامت‪ ،‬ویژییهایی است که به انسان برتری داد ‪ .‬مهمتر از ویژییهای شرکلی قردرت عقلری بشرر‬
‫است که بر دیوران تفو دارد‪ .‬عق انسان که قدرت انتزاع و تحلی و در کلیات دارد‪ .‬اینها انرواعی از ویژییهرای درونری‬
‫و عقلی و ذهنی و جسمی و رفتاری است که در انسان وجود دارد‪ .‬بسته بههمپیوستهای است که بگشی در حروز روح و روان‬
‫است بگشی در حوز جسمانی بعضی به تبع در حوز رفتار است‪ .‬این مجموعه است که مرحوم عقمره هرم دارد‪ .‬کسری بوویرد‬
‫قامت استوار یا دستهای ظریؾ است این مصدا است عق هم مصردا ریشرهایتر از کرامرت انسران اسرت‪ .‬بنرابر ایرن مطلرب‬
‫دوم این است که این ویژییها مجموعهای از گصائص است که در روایات هم اشار شد ‪.‬‬

‫کرمنا بنی آدم یعنی بسرتهای بره او دادیرم کره برترری بره او بگشرید و او را برترری داد‪ .‬از نروع حرواس ظراهری و اریرانیزم بردن‬
‫شروع میشود‪ .‬در بگش ابعاد جسمانی هم د سا قب پزشک قلب که رفتم مجسرمه قلرب را یذاشرته برود ماکرت قلرب را یذاشرته‬
‫بود و می‪-‬یفت تمدن بشر روی ساگتمان قلب استوار است و توضیح می‪-‬داد که قلب او با گیلی موجرودات دیورر متفراوت اسرت‬
‫حا پیش متگصص مؽز بروی باالتر از قلب می‪-‬یوید مؽز‪ ،‬بسیار پیچید است‪ .‬چیزهایی ظاهری هرم اسرتواء قامرت‪ .‬وقتری در‬
‫عم می‪-‬آید عق و احساس می‪-‬باشد که پایهایاش روح و نفس که ﴿ َن َف ْگ ُ‬
‫ت فی ِه ِمنْ رُوح ﴾ است‪ .‬یذا گدا ویژییهرایی بره انسران‬
‫داد که او را از سایرین برتر و شریؾتر قرار داد است‪ .‬این مطلب دوم‪.‬‬

‫مطلب سوم‪ :‬کرامت تکوینی یا تشریعی؟‬

‫آنچه در این آیه وجود دارد کرامت تکوینی و گلقی است در مقاب کرامرت تشرریعی و جایورا تشرریعی‪ .‬ایرن هرم بارهرا شرنید اید‬
‫روشررن اسررت‪ .‬مررا کرامررت تکرروینی داریررم کرره در همررین چیزهررایی کرره یفتهشررد تجلرری کرررد ‪ .‬در جسررم و جرران و روح برتریهررای‬
‫تکوینی را گدا قرار داد ‪ .‬نوع دوم کرامت ‪،‬کرامت تشریعی است کره جایورا تشرریعی کره برا سرعادت و حسرن و قربح و کمراالت‬
‫گاص بشر ارتباط دارد‪ .‬کرامت دو قسم است کرامت طبیعی و تکوینی و کرامت تشریعی‪ .‬این آیه ظاهرش بنرابر احتمرا اقروی‬
‫این است که همان کرامت تکروینی را مری‪-‬یویرد‪ .‬انسران مجهرز بره ابزارهرایی درونری و بیرونری اسرت کره او را برترر کررد امرا‬
‫انسان با عم و اگتیار گودش به قلههایی می‪-‬رسد که عم و اگتیرار گرود او دگایرت مری‪-‬کنرد ایرن کرامرت تشرریعی مری‪-‬شرود‪.‬‬
‫فررر کرامررت تکرروینی و تشررریعی ایررن کرره در اویرری اراد و اگتیررار و عم ر او تررؤییری نرردارد گرردا داد ‪ ،‬امررا در تشررریعی عم ر و‬
‫انتگاب او دگایت داشته او با عم و تقش گودش کسب علم و تقوا کرد ‪ .‬این تشریعی مری‪-‬شرود‪ .‬کرامرت و فضریلت و شررافت‬
‫تشریعی که به واسطه اعما اگتیاری انجام شد اما تکوینی نیست‪.‬‬

‫آیه قطعا کرامت تکوینی را می‪-‬یوید‪ .‬کرمنا یعنی به عق را به این جسم اعطا کرردیم‪ .‬او انتگراب نکررد مرا دادیرم؛ امرا کرامرت‬
‫هللا أَ ْتقا ُكم﴾[‪]4‬که کرامتی است که انسان باتقوا به دسرت آورد ‪.‬‬
‫تشریعی داریم که در آن آیه به صراحت آمد که ﴿إِنَّ أَ ْك َر َم ُك ْم عِ ْن َد َّ ِ‬
‫آن را هم گدا داد اما به واسطه عم اگتیاری‪ .‬این آیه منحصر در کرامت تشریعی است؛ امرا کرمنرا بنری آدم دو احتمرا در آن‬
‫است‪ .‬یکی اینکه تکوینی را می‪-‬یوید‪ .‬دوم اینکره کسری بوویرد اطرق دارد زیررا عرقو برر کرامرت طبیعری کرامرت اگتیراری و‬
‫انتگابی و تشریعی را هم درواقع گدا داد است ویی یکی از کرامتها را مستقیم بدون اگتیار داد امرا دومری را برا مقردماتی کره‬
‫اگتیار باشد داد ‪ .‬اگتیار هم گدا داد ‪ .‬یذا کرمنا مصدا بارز آن کرامت تکوینی است ممکن است کسی بوویرد کرامرت تشرریعی‬
‫را هم می‪-‬ییرد اما سگت اسرت ایرن اطرق را اسرتفاد کنریم و احسراس میشرود کره آیره زیرسراگت ویژیری انسران را کره کرمرت‬
‫تکوینی است می‪-‬یوید‪ .‬در شمویش تردیدی وجود دارد‪ .‬بیشتر سراگت و سریا آیره کرمرت تکروینی اسرت؛ امرا آیره دیورر کره ﴿إِنَّ‬
‫هللا أَ ْتقا ُكم﴾همان کرامت تشریعی است‪.‬‬
‫أَ ْك َر َم ُك ْم عِ ْن َد َّ ِ‬

‫ٕٓٔ‬
‫اطمینان به اینکه آیه کرامت تشریعی را شام می‪-‬شود نمی‪-‬شود پیدا کرد‪ .‬شاهدش این که آیه می‪-‬یوید کرمنرا بنری آدم‪ .‬مرا ایرن‬
‫نوع را به این کرامت مجهز کردیم کرامت تشریعی را همه واجد نیستند ظاهر آیه این است کره همره ایرن کرامرت را دارنرد ایرر‬
‫بگواهیم بووییم کرامت را همره دارنرد بایرد آیره قیرد بگرورد و مرا همره نیسرت کره گرقؾ ظراهر اسرت‪ .‬ظراهر آیره همران کرامرت‬
‫تکوینی است‪.‬‬

‫حا ایر تا اینجا کرمت را معنا دو نوع کرامت هم تکوین آیات کرامت هم دو نوع شرد آیراتی کره کرامرت تشرریعی را مری‪-‬یویرد‬
‫ران فر أَحْ َسر ِ‬
‫رن َت ْقررویم﴾[‪ ]6‬ایررن دو آیرره‬ ‫اإل ْنسر َ‬ ‫رار َ َّ َ‬
‫هللا ُ أحْ َسررنُ ْایگررایِقین﴾[‪﴿]5‬و یَ َقر ْرد َگلَ ْق َنررا ْ ِ‬ ‫آیرراتی کرره کرامررت تکرروینی را مرری‪-‬یویررد‪َ ﴿ .‬ف َتبر َ‬
‫می‪-‬یویند انسان از امتیاز تکوینی برگوردار است که زیرساگت تشریعی هم هست‪.‬‬

‫مطلب چهارم‪ :‬آیا کرامت تکوینی میتواند پایه کرامت تشریعی باشد؟‬

‫این کرامت تکوینی می‪-‬شود زیرساگت و پایهای باشد برای استنباط حکمی یا نه؟ این سإا مهم است‪ .‬یقد کرمنرا بنری آدم جملره‬
‫اگباری است که می‪-‬یوید گدا فضائ تکروینی را عنایرت کررد آیرات ایرن جملره گبریره مقزمره برا جملره انشرائیه دارد؟ کره همران‬
‫حقو بشر است‪ .‬در مجامع بینایمللی هم همین آیه را می‪-‬گوانند‪ .‬یقد کرمنرا بنری آدم یعنری مرا جایورا حقروقی قرانونی و تکلیفری‬
‫برای او قرار می‪-‬دهیم این یک تلقی است‪ .‬سإا در مطلب چهارم این است که آیه شریفه فقط اگبرار اسرت وایسرقم نره بره نحرو‬
‫مطابقی یا تضمنی یا ایتزامی انشائی نیست فقط اگبار است‪ .‬جایوا را داد که بر اساسش به سمت امتحانات برود‪ .‬عق و اراد‬
‫و احساس و عاطفه و جسم مجهز را گدا داد فقط همین؛ اما تفسیر دیور آیه می‪-‬یوید آیه نوعی انشاء را در بردارد‪ .‬ایرن بحرث‬
‫فراتر از محبت و اینهاست‪.‬‬

‫پس دو تفسیر از آیه وجود دارد‪ .‬یکی اینکه کرمنا فقط گبر می‪-‬دهد و مگتبرش هم جایوا تکوینی بشر است‪ .‬گدا به او عقر و‬
‫اراد و جسم داد فلسفهای دارد جای گودش‪ .‬تفسیر دوم از این که این آیه عرقو برر کرامرت تکروینی نیمنوراهی بره یرک مبحرث‬
‫تشریعی هم دارد و حکمی و انشائی هم دارد با چند بیان و احتما ‪:‬‬

‫بیان او ‪ :‬گود مفهوم کرامت افاد حکمی مری‪-‬کنرد برا ایرن بیران کره بره او کرامرت بگشریدیم یعنری حرمتری دادیرم کره دیورران بایرد‬
‫رعایت کنند‪ .‬دوستش بدارند‪ .‬گود شرافت یعنی که او مورد تکریم و احسان بایرد باشرد‪ .‬ایرن یرک تفسیراسرت‪ .‬گرود کرامرت یرک‬
‫مصداقش عق و ‪ ...‬است و یک مصداقش هرم ایرن کره در نظرام قانونیرذاری بایرد بره او احتررام بوذاریرد و جایورا بررایش قائر‬
‫باشید‪ .‬این یک تفسیر است‪.‬‬

‫[ٔ]‪ .‬ممتحنه‪.9/‬‬

‫[ٕ]‪ .‬اسراء‪.7ٓ/‬‬

‫[ٖ]‪ .‬حجر‪.ٕ9/‬‬

‫[‪ .]4‬حجرات‪.ٖٔ/‬‬

‫[‪ .]5‬مإمنون‪.ٔ4/‬‬

‫[‪ .]6‬تین‪.4/‬‬

‫موضوع‪ :‬فقه روابط اجتماعی ‪/‬حب و بغض‪ /‬جلسه ‪44‬‬ ‫‪‬‬

‫اشاره‬

‫ٖٓٔ‬
‫مطلب چهارم در آیه شریفه ﴿ َو َی َق ْد َكرَّ مْنا َبن آ َدم﴾[ٔ]بود یفتیم که دو تفسیر در آیه شرریفه هسرت یرک تفسریر ایرن برود کره کرمنرا‬
‫فقط یک اگبار از ویژییهای روحی و طبیعی در انسان است‪ .‬تفسیر دوم در آیه شریفه این بود که در کرمنا یک انشرائی قررار‬
‫دارد این تفسیر دوم یفتیم چند احتما و تقریر می‪-‬تواند داشته باشد‪:‬‬

‫تقریر او این بود که حفظ جایوا انسان و نوع بشر گود یکی از مصادی این کرامت است‪ .‬گدا که می‪-‬یوید به انسان کرامت‬
‫دادیم یعنی جایواهش باید حفظ شود‪ .‬حا می‪-‬توانرد یکری از مصرادی آن عققره و محبرت باشرد‪ .‬کرمنرا بنریآدم یعنری بره او عقر‬
‫احساس عاطفه قامت استوار و انوشتان ظریؾ و حواس ممتاز دادیم و یکی هم این است که به او حرمتی دادیم که بایرد رعایرت‬
‫شود‪ .‬در این تقریر می‪-‬یوید رعایت کردن آن توسط شما مصدا کرامت است‪ .‬بریشتیم به اینکه در آیره در مردیو مطرابقیاش‬
‫تشریعی هست‪ ،‬در این صورت آیه می‪-‬یوید کرمنا یعنی به او ویژییهای تکوینی دادیم و امتیازات تشریعی هم دادیم‪ .‬ایرن یرک‬
‫تقریررر اسررت‪ .‬پررس تقریررر او ایررن اسررت کرره در مرردیو مطررابقی کرامررت هررم گصررائص گلقرری و تکرروینی نهفترره اسررت و هررم حقررو‬
‫تشریعی دربار او و رعایت او در ذی آیه قرار می‪-‬ییرد‪ .‬این یک تقریر است که ممکن است کسی بپذیرد‪.‬‬

‫ادامه مطلب چهارم‪ :‬کرامت تکوینی یا تشریعی؟‬

‫تقریر دوم این است که نره کرمنرا یعنری جایورا تکروینی را بره او دادیرم‪ .‬کراری بره تشرریع مسرتقیما و بره نحرو مطرابقی و تضرمنی‬
‫ندارد‪ .‬کرمنا یعنی به او جان و عق و احساس و دست و پا و قردرت تصررؾ در عرایم و هسرتی دادیرم‪ .‬امرا ایرن مقزمره دارد برا‬
‫اینکه کسی که گدا به او این ویژییها را داد بایمقزمه یعنی اینکه دیوران هم باید این جایوا را رعایت بکنند‪ .‬این کرامت را‬
‫گدا داد یعنی او موجود ویژ ای است که باید مورد احترام قرار بویرد‪ .‬این بایمقزمره و اسرتلزام اسرت نره بایمطابقره و تضرمن‪.‬‬
‫این دو احتما در آیه هست‪.‬‬

‫پس چند احتمال در آیه است‪:‬‬

‫ٔ‪ .‬اینکه در آیه هیچ تشریعی وجود ندارد‪ ،‬ال بایمطابقه ال بایتضمن ال باالیتزام‪ .‬فقط می‪-‬یوید ویژییهایی به او دادیم کره او را‬
‫آماد امتحان بکنیم‪.‬‬

‫ٕ‪ .‬در نقطه مقاب باالیی است و می‪-‬یوید کرامت مفهرومی دارد کره یکری از مصرادیقش شرؤنی اسرت کره دارای حقروقی اسرت و‬
‫دیوران باید آن را رعایرت بکننرد‪ .‬یعنری جایوراهی بررای او قررار دادیرم کره یعنری حیییرت و آبررو و عققره همره مصردا کرامرت‬
‫گداست و برای بشر قرار داد ‪ .‬کرامت یعنی هم امتیازات تکروینی دارد هرم امتیرازاتی کره در مرورد جایورا اجتمراعی و حقروقی‬
‫است که باید رعایت شود‪.‬‬

‫ٖ‪ .‬بینابین دو نظر باال‪ ،‬اینکه بووییم مدیو مطابقی آیره ایرن اسرت کره مرا انسران را بره ایرن ویژییهرای گلقری و تکروینی مجهرز‬
‫کردیم تمام شد آیه این را می‪-‬یوید‪ .‬منتها وقتی به تحلی می‪-‬پردازیم می‪-‬بینریم کره جایورا تکروینی کره گردا بره او داد نرم‪ -‬توانرد‬
‫بدون جایوا تشریعی باشد‪ .‬موجودی کره ایرن طرور محبروب و مرورد عنایرت گداسرت ایرن عقرق یرا عققئرا مقزمره دارد برا اینکره‬
‫قواعدی وجود داشته باشد که حریم او را درست بکند‪.‬‬

‫این سه احتما اساسی و قوی است که در این آیه وجود دارد‪.‬‬

‫ت َو َفض َّْلنا ُه ْم َعلى َكییر ِممَّنْ َگلَ ْقنا َت ْفضیق﴾‬ ‫﴿ َو یَ َق ْد َكرَّ مْنا َبن آ َد َم َو َح َم ْلنا ُه ْم ِف ْای َبرن َو ْای َبحْ ر َو َر َز ْقنا ُه ْم م َِن َّ‬
‫ایطینبا ِ‬ ‫ِ‬
‫این کرمنا یک قدر متیقنی دارد که همان کرامت تکوینی است که اینجا وجود دارد اما فراتر از آن هم می‪-‬شود یفرت کره حقرو‬
‫انسان او هم کرامتی است و آیه هم آن را می‪-‬یوید یا اینکه نه مستقیما نه بلکره بایمقزمره از کرمنرا انشرائی هرم بیررون مری‪-‬آیرد‪.‬‬
‫این بحث بسیار مهمی است که در دنیا هم مشهور است‪ .‬مسلمین گیلی جاها وقتی بحرث حقرو بشرر را مطررح میکننرد یکری از‬
‫آیاتی که می‪-‬آورند همین آیه است‪ .‬عد ای هم فورا جواب می‪-‬دهنرد و مییوینرد کره نره ایرن کرمنرا کرامرت تکروینی را مری‪-‬یویرد‬
‫ربطی به این بحثها ندارد‪.‬‬

‫‪ٔٓ4‬‬
‫نظر استاد‪:‬‬

‫یرچه ما ابتدا همان احتما او را ترجیح می‪-‬دادیم که کرمنرا فقرط امرر تکروینی و قرانون طبیعری در گلقرت بشرر برمیشرمارد امرا‬
‫احتما دوم را هم گیلی مستبعد نمری‪-‬دانریم‪ .‬زیررا کرامرت شرام جایورا حقروقی و اجتمراعی هرم مری‪-‬شرود آن وقرت ممکرن اسرت‬
‫بووییم کرمنا از یحاظ یؽوی شام آن هم می‪-‬شود‪ .‬بنابراین مستبعد نیست که کرامت بر دو قسم باشد کرامرت طبیعری کره انسران‬
‫متمتع از عق و اریانیزم و جسم و جان برتری اسرت و قسرم دوم جایورا اجتمراعی کره بایرد آن را حفرظ کررد‪ .‬ایرن هرم نروعی از‬
‫کرامت است و یذا کرمنا می‪-‬تواند آن را هم بویرد‪ .‬و اینکه بووییم نمی‪-‬تواند بویرد جایی ندارد‪.‬‬

‫اشکالی به اطالق آیه نسبت به کرامت تکوینی و تشریعی‬

‫بله سإایی اینجا هست و آن اینکه در صورتی می‪-‬توانیم بووییم حتما آن را می‪-‬ییرد که اطققی در این کرمنا باشرد اطققری بره‬
‫نحو استؽراقی و شمو دارد که همه کرامتها را به او دادیم‪ .‬وقتری مری‪-‬یویرد اکررم ایعرایم در موضروع حکرم کره عرایم باشرد مرا‬
‫اطق استؽراقی قائ می‪-‬شویم اما در متعل که اکرام و احسان باشد آن هم ایرر اطرق داشرته باشرد یعنری هرر نروع احسرانی را‬
‫انجام بد که در آن یاهی قرائنی وجود دارد که می‪-‬یویند اطققی ندارد و حایت بدیی دارد نه استؽراقی‪ .‬یرذا جرایی کره دییر هرم‬
‫موضوع دارد هم متعل حکم گیلی جاها موضوع اطق استؽراقی دارد اما متعل اطققش اطق بردیی اسرت اکررم ایعرایم همره‬
‫عایمها را مری‪-‬یویرد اکررام کرن امرا همره اکرامهرا عقر مری‪-‬فهمرد میسرر نیسرت و آن مقصرود نیسرت بلکره هرر عرایمی یرک نروعی‬
‫اکرامش بکن نه همه نوع اکرام‪ .‬اینجا هرم قصره از همرین قررار اسرت‪ .‬کرمنرا داریرم و بنری آدم‪ .‬بنریآدم موضروع جملره اسرت بره‬
‫اصطقح اصویی‪ .‬بنیآدم اطق دارد‪ .‬همه انسانها را می‪-‬ییرد‪ .‬اطق استؽراقی دارد‪ .‬می اینکه عایم در اکرم ایعرایم اطرق‬
‫استؽراقی دارد‪ .‬اما کرامت که متعلر جملره اسرت و هیئرت براب تفعیر رویرش آمرد ممکرن اسرت کسری بوویرد اطرق ایرن متعلر‬
‫اطرق بردیی اسرت یعنری مرا انرواعی از کرامرت را بره انسران دادیرم‪ .‬ایرن طرور کره شرد ویرو اینکره کرامرت شرام کرامرت حقروقی‬
‫تشریعی جایوا اجتماعی حقوقی انسان هم می‪-‬شود اما چون اطققش بدیی است نمی‪-‬توانیم بووییم حتما اینجا هم هست‪ .‬این هرم‬
‫ممکن است کسی اشکا را به این شک مطرح بکند و با میایی که هم زدند روشن شد وقتی می‪-‬یوییم اکررم ایعرایم عرایم اطرق‬
‫استؽراقی دارد ویی اکرام کره مراد امرر اسرت اطرق بردیی دارد نره اسرتؽراقی‪ .‬اینجرا هرم همران اسرت بنریآدم کره موضروع اسرت‬
‫اطق استؽراقی است و همه نوع بشر را می‪-‬ییرد و هیچ قیدی هم ندارد که مسلمان و ؼیرمسلمان و ‪ ...‬و اما کرامت که مراد‬
‫هیئت کرمنا است اطق بدیی دارد نه استؽراقی‪ .‬این هم اشکایی است که ممکن است کسی مطرح بکند‪.‬‬

‫جواب اشکال‪:‬‬

‫این را ممکن است جواب دهیم به این نحو که نه‪ ،‬اص در اطرق اسرتؽرا و شرمو اسرت‪ .‬در اصرو هرم بحرث کرردیم کره بره‬
‫نظر می‪-‬آید هر جا اطق یا عمومی باشرد اصر ایرن اسرت کره اطرق داشرته باشرد قررائن گاصرهای میآیرد کره آن اطرق را بره‬
‫بدییت مبد میکند‪ .‬در اکرم ایعایم چرا می‪-‬یوییم اکرام اطرق بردیی دارد بررگقؾ عرایم کره اسرتؽراقی اسرت؟ زیررا قرینره یبیره‬
‫داریم که انسان همه نوع اکرام را نمی‪-‬تواند انجام دهد‪ .‬اصق تبدی به ؼیرممکن و مرا ال یطرا اسرت و چرون نمری‪-‬شرود عررؾ‬
‫می‪-‬یویرد اکررم یعنری نروعی از اکررام را ویرو بره یرک مصردا هرم محقر مری‪-‬شرود‪ .‬صررؾ ایوجرود برا یرک مصردا هرم محقر‬
‫می‪-‬شود‪.‬‬

‫حا اینجا اشکایی دارد که بووییم اطق استؽراقی دارد؟ ممکن اسرت بوروییم نره اینجرا قرینرهای نرداریم‪ .‬گردا مری‪-‬یویرد مرا همره‬
‫نوع کرامت را برای انسان قرار دادیم‪ .‬همه نروعش یعنری آنچره کره متصرور و ممکرن اسرت از کرامتهرا بررای یرک موجرود بره‬
‫انسان دادیم‪ .‬گیلی مشکلی ندارد‪ .‬حا چیزهایی استینا می‪-‬شود و چیزهایی ممکرن اسرت بررای انسران آنهرا بیررون مری رود امرا‬
‫بعید است که کرمنا اطق بدیی را بووید‪ .‬بلکه به عکس می‪-‬گواهد بووید همه کرامتها را به انسان دادیم‪ .‬این تقریرب را ایرر‬
‫کسی بپذیرد هم بنیآدم اطق استؽراقی دارد هم کرمنا‪ .‬به همه آدمهرا همره کرامتهرا را دادیرم‪ .‬جرایی هرم حراال اسرتینا مری‪-‬شرود‬
‫داد نشد دیی می‪-‬گواهد‪ .‬این بیانی است که اینجا میتوانرد بیایرد و بیران روشرنفکرانهای اسرت و ایرر ایرن بیران را کسری در آیره‬
‫بپذیرد آن وقت آیه را به این شک تفسیر می‪-‬کند که گداوند هم به انسان در ساز گلقت و تکوین کرامت تامرهای داد و هرر چره‬
‫می‪-‬شد به او بگشید و گیلی نزدیک می‪-‬شود به آنچه عرفا هم دارند که انسان مظهر تام اسماء و صرفات ایهری اسرت و هرچره‬

‫‪ٔٓ5‬‬
‫می‪-‬شد در انسان تجلی پیدا کرد و عقو بر این ما به او شرافت اجتماعی و حقوقی هم دادیم‪ .‬حا ایرر کسری معانرد شرد و در‬
‫شک مقابله با ارزشها قرار یرفت استینایی است ویی اص این است‪.‬‬

‫علیرؼم اینکه ما قبق این تفسیر را نمی‪-‬پذیرفتیم و می‪-‬یفتیم کرمنای تکوینی است االن این را گایی از تررجیح نمریدانیم‪ .‬حرا‬
‫در روایاتی که ذی آیه آمد چیزی که دست ما را بویرد پیدا نکردیم‪ .‬روایات معموال در ذیلش به بعد او و فاز تکروینی اشرار‬
‫دارد‪ .‬ایر چیزی پیدا بکنید گوب است‪.‬‬

‫سإا ‪ :‬مطلبی که امیرایمإمنین می‪-‬فرمایند که انسانها دو دستهاند‬

‫جواب‪ :‬بله در عهد مایک اشرتر نوشرتهایم‪ .‬ایرن تفسریری کره از ایرن آیره مری‪-‬کنریم مری‪-‬یروییم ایرن پایره آنهاسرت‪ .‬چطرور در آنجرا‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾[‪ ]4‬با تفسیری که انشاء هم در آن است‪ .‬می‪-‬یفتیم ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫ون إِ ْگ َوة﴾ آیهای است کره پایره صرد‬ ‫می‪-‬یفتیم ﴿إِ َّن َما ْایم ُْإ ِم ُن َ‬
‫حکم دیور است‪ .‬آیه مبنا میشود سی یا چه تا هفتاد هشتاد حقی که برین مسرلمانان و مإمنران اسرت بره ایرن ریشره برمری‪-‬یرردد‪.‬‬
‫حا شبیه آن می‪-‬یوییم با ابعاد وسیعتری و می‪-‬یوییم کرمنا بنریآدم درواقرع حر بشرری و انسرانی را جعر مری‪-‬کنرد و ایرن پایره‬
‫است برای گیلی از روایاتی که در مورد انسان داریرم برا قطرعنظر از اینکره مسرلمان اسرت یرا نره‪ .‬بلره ؼیرمسرلمانی کره در عنراد‬
‫است استینا شد یا بقیه استینائات کنار می‪-‬روند ویی اطق پیدا می‪-‬کند‪.‬‬

‫سإا ‪ :‬اگق اه بیت هم می‪-‬تواند این را تؤیید بکند‪.‬‬

‫جواب‪ :‬اینها مإیدات است‪ .‬حرؾ ما کمی مستؽرب است ایبته در قانون اساسی ما هم این آیره َكرَّ مْنرا َبنر آ َد َم آمرد ﴿ َج َع ْلنرا ُك ْم أُمَّر‪،‬‬
‫َو َسطا﴾[‪ ]5‬آمد و آن هم مفهومی کره در قرانون اساسری از آن اسرتفاد شرد روشرن نیسرت کره اسرتفاد بکنرد محر بحرث اسرت‪ .‬در‬
‫مجامع بین ایمللی و حقو بشر اسقمی گیلی وقت ها از این آیه استفاد می‪-‬کنند‪ .‬با این تفسیری که ما ترجیح دادیم آن برداشت‬
‫برداشت درستی می‪-‬تواند باشد و مبنای مجموعه حقوقی که حتی ؼیرمسلمان هم می‪-‬تواند داشرته باشرد مری‪-‬توانرد باشرد‪ .‬ایرن هرم‬
‫یک بحث که ما کمی ترجیح دادیم‬

‫مطلب پنجم‪:‬مفهوم بنی آدم‬

‫مفهوم بنیآدم در آیه که در بحث دگایت دارد‪ .‬یاهی تعبیر به انسان یا ناس مری‪-‬شرود کره در قررآن هرم آمرد یرا تعبیرر بره بشرر یرا‬
‫بنیآدم که این چهار تعبیر در قرآن در مورد انسان آمد ‪ .‬ممکن است ؼیر این چهار تا تعابیر دیوری هم باشرد امرا ایرن چهرار ترا‬
‫گیلی رایج است‪ .‬هرکدام بحثهایی هم به یحاظ یؽتشناسی دارد که جای گودش‪.‬‬

‫بنیآدم از حیث سلسله نسبی و انتساباتی که سلسله نوع بشر به حضرت آدم دارند و از او متویرد شرد اند یرذا بره ایرن نروع بنریآدم‬
‫یفته می‪-‬شود‪ .‬و کاربرد بشر و ناس و انسان و بنیآدم هرکدام وجوهی دارد که نمی‪-‬گواهیم وارد شرویم‪ .‬درهرصرورت بنریآدم‬
‫یکی از واژیانی است که اشار به نوع انسان دارد این روشن است‪.‬‬

‫اما سإایی که اینجا وجود دارد این است که اینجا بنیآدم مقصود نوع است یعنی نوع انسان با قطعنظر از انحقیرش بره افرراد یرا‬
‫اینکه مقصود ک انسانها به نحو عام مجموعی است یا اینکه اطققی دارد و اطرق درواقرع اسرتؽراقی دارد‪ .‬ایرن سرإایی اسرت‬
‫که وجود دارد و سه احتمایی است که متصور است‪.‬‬

‫احتماالت در مفهوم بنی آدم‬

‫پس مقصود از بنی آدم‪:‬‬

‫‪ٔٓ6‬‬
‫ٔ‪ .‬نوع است و نواهی به افراد ندارد‪ .‬می‪-‬یوید ما به این نوع این کرامت را بگشیدیم‪.‬‬

‫ٕ‪ .‬این جمله عام یا مطل مجمروعی اسرت‪ .‬میر اینکره مری‪-‬یویرد ایمران بره ائمره ایناعشرر بیراور یعنری اعتقراد بره مجمروع بمراهو‬
‫مجموع مورد تؤکید است و اال ایر کسی ایمان به ‪ 5‬تا بیاورد به بقیه نیاورد ارزشری نردارد‪ .‬حرا اینجرا کرمنرا بنریآدم مری‪-‬یویرد‬
‫مجموع بما هو مجموع را ما کرامت کردیم‪.‬‬

‫ٖ‪ .‬کرمنا بنیآدم یعنی مطل استؽراقی یکایک شرما را مرا تکرریم کرردیم‪ .‬هرم ویژییهرای تکروینی بگشریدیم هرم مجموعره حقرو‬
‫تشریعی را جع کردیم‪.‬‬

‫احتما او و دوم به درد بحث ما نمری‪-‬گرورد‪ .‬زیررا مری‪-‬یویرد نروع یرا افرراد مجموعره بمرا هرم مجموعهشران تکرریم شرد اند امرا‬
‫تکتک چه؟ نمی‪-‬شود چیزی استفاد کرد‪ .‬اما ایر سوی باشد می‪-‬یوید کرمنا هرذا کرمنرا هرذا کرمنرا هرذا تکریمهرا هرم یعنری هرم‬
‫ویژیی تکوینی دادیم هم شرافت حقوقی در این صورت به بحث ما نزدیک می‪-‬شود ایرن هرم سرإایی اسرت کره کردام یرک از ایرن‬
‫سه احتما اینجاست؟ ایر احتما یک و دو باشد در این آیره نمری‪-‬شرود اسرتفاد کررد‪ .‬امرا ایرر احتمرا سروم باشرد انسران بمرا هرو‬
‫انسان کرامت و حقوقی دارد که باید رعایت شود از جمله بحثهای معاشرتی و ‪...‬‬

‫نظر استاد‬

‫در اینجا به نظر می‪-‬آید همین که مییوید بنیآدم یا ناس یا انسان یا مفاهیمی از این قبیر مقصرود همران اطرق اسرتؽراقی اسرت‬
‫ناظر به افراد است و افراد به نحو استؽراقی است ایرر بوویرد اکررم االنسران یعنری کر واحرد کرمنرا بنریآدم هرم یعنری کرمنرا کر‬
‫افرادی که در این عنوان عام و فراییرند‪ .‬ما بعید نمی‪-‬دانیم با مجموعه این پنج مبحث مهم آیه دالیت بکند انسانها عقو بر آن‬
‫امتیازات تکوینی که به آنها داد شرافت تشریعی هم به آنهرا داد و قردر متیقرنش جایوراهی مری‪-‬شرود کره در ارتباطرات انسرانی‬
‫دارد‪.‬‬

‫فراتر از سإا ممکن است کسی بووید کرمنا شام تکلیرؾ هرم مری‪-‬شرود‪ .‬تکرریم کرردیم یعنری ویژییهرایی بره او دادیرم و او را‬
‫شایسته قرار دادیم که تکلیؾ بکنیم او را‪ .‬یعنی او را مگاطب گطابات قرار دهیم این هم بعید نیست‪.‬‬

‫با این شک آیه عقو بر مفهوم تکوینی دارای مفهوم حقوقی فقهی می‪-‬شود‪.‬‬

‫مطلب ششم‪ :‬شمول کرامت نسبت به عالقه و محبت‪:‬‬

‫سإا بعدی این است که آیا محبت و عققه را می‪-‬ییرد یا نه؟ بعید نیست این را هم بویرد زیرا مهمترین شرافتی که برای یرک‬
‫شگص قرار داد می‪-‬شود این است که دیوران به او توجه و عققه داشته باشند‪ .‬این عققه قلبری بره شرک صررؾ ایوجرودش و‬
‫بعد هم احسان و اکرام و حفظ آبرو و شگصیت او را شام می‪-‬شود‪ .‬بعید نیست آن را هم در بربویرد‪.‬‬

‫بنابر این بحیی که امروز شروع کردیم این بود که اطققاتی پیدا کنیم که مبنا بشود در جایوا دیوران بره معنرای عرام و مقیرد بره‬
‫اسقم و ایمان هم نباشد‪ .‬داریم یا نداریم؟ این آیه اویین دیی ما بود‪ .‬بعید نیست که بوروییم داریرم‪ .‬ایبتره اسرتینا گرورد کفراری کره‬
‫رون إِیَری ِْه ْم ِب ْ‬
‫رای َم َودَّة﴾[‪.]7‬‬ ‫هللا﴾[‪ ]6‬یا می‪-‬یوید قاتلوهم‪ ،‬یا آیه ایرن کره تروبیخ مری‪-‬کنرد کره ﴿ ُت ْلقُ َ‬ ‫در حا جنگ با ما هستند‪﴿ .‬إِ َّنما َی ْنها ُك ُم َّ‬
‫سان ف أَحْ َس ِن َت ْقویم﴾[‪﴿]9‬إِ نن جاعِ فِر‬ ‫بار َ َّ َ‬
‫هللا ُ أحْ َسنُ ْایگایِقین﴾[‪﴿]8‬یَ َق ْد َگلَ ْق َنا ْ ِ‬
‫اإل ْن َ‬ ‫اینها استینائات است‪ .‬آیات دیوری هم داریم ﴿ َف َت َ‬
‫ض َگلی َف‪]ٔٓ[﴾،‬و آیات دیور و روایات‪.‬‬ ‫ْاألَرْ ِ‬

‫[ٔ] اسراء‪.7ٓ/‬‬

‫[ٕ]‪ .‬روم‪.ٖٓ/‬‬

‫[ٖ]‪ .‬نساء‪.79/‬‬

‫‪ٔٓ7‬‬
‫[‪ .]4‬حجرات‪.ٔٓ/‬‬

‫[‪ .]5‬بقر ‪.ٔ4ٖ/‬‬

‫[‪ .]6‬ممتحنه‪.9/‬‬

‫[‪ .]7‬ممتحنه‪.ٔ/‬‬

‫[‪ ]8‬مإمنون ‪ٔ4‬‬

‫[‪ ]9‬تین ‪4‬‬

‫[ٓٔ] بقر ٖٓ‬

‫‪ٔٓ8‬‬

You might also like