You are on page 1of 126

‫رساله ای در بیان‬

‫حکم‬
‫آالت موسیقی و استماع آن‬
‫در شریعت إسالم‬

‫کاری از ‪:‬‬

‫ماموستا بهروز عزیزی‬

‫‪1‬‬

2
‫بسم اهلل الرحمن الرحیم‬

‫‪‬‬
‫إِنَّ احلمد هلل حنمده ونستعينه ونستغفره‪ ،‬ونعوذ باهلل من شرور أنفسنا و من سيئات أعمالنا‪ ،‬من يهده اهلل فال‬
‫مضل له‪ ،‬ومن يضلل فال هادي له‪ ،‬وأشهد أن ال إله إال اهلل وحده ال شريك له‪ ،‬وأشهد أن حممداً عبده‬
‫ورسوله صلوات اهلل و سالمه عليه و علی آله و صحبه و سلّم تسليما کثريا ‪.‬‬

‫احلق حقاً وارزقنا اتباعهُ و أرنا الباطلَ باطالً وارزقنا اجتناَبهُ‪ ..‬آمني‪.‬‬
‫أللهم أرنا َّ‬
‫أما بعد ‪:‬‬

‫یکی از حرامهای فراموش شده‪:‬‬

‫مسئلهی أحکام موسیقی و غناء از مسائلی است که علمای اسالم از سلف و خلف به آن اعتنای ویژه‪-‬‬
‫ای داشته اند ؛ زیرا این موضوع از أموری است که فتنه و شر آن عمومی گشته تا جایی که عدهای از‬
‫علمای اسالم فتوای مباح بودن آن را دادهاند‪ .‬بنابراین همواره حاجت بسیاری به معرفت احکام آن‬
‫أحساس میشود ‪ ،‬و از این حیث است که علمای بسیاری همواره إقدام به تألیفات ویژه ای در این‬
‫خصوص نموده ‪ ،‬و جمهور و أکثریت علماء أمت قائل به تحریم آن ‪ ،‬و عده ی أندکی از علماء نیز‬
‫قائل به مباح بودن آن بودهاند‪ .‬و هر گروه نیز برای أقوال خویش ادله ای از نصوص شرع را ارائه‬
‫دادهاند‪ .‬از جمله‪ :‬کسانی که قائل به مباح بودن موسیقی و غناء هستند ‪ ،‬ادعاء نمودهاند که هیچ‬

‫‪3‬‬
‫حدیث صحیحی در خصوص این مطلب که ( موسیقی و غنا حرام باشد) وجود ندارد‪ .‬یکی از‬
‫علمداران این نظریه امام ابن حزم اندلسی رحمه اهلل است ‪ .‬وی در کتاب خویش به نام « المحلی»‬
‫قائل به مباح بودن جمیع آالت موسیقی است‪ .‬و بقیهی کسانی از معاصرین ما نیز که قو به مباح بودن‬
‫موسیقی داده اند ‪ – ،‬غالباً ‪ -‬از مقلدان و بازگوکنندگان آراء و گفته های ابن حزم رحمهاهلل میباشند‪.‬‬
‫ما نیز انشاءاهلل در این کتاب به شیوه ای تحقیقی به نقد و بررسی آراء و أحادیث موجود در این‬
‫موضوع میپردازیم‪ .‬تا بإذن اهلل تعالی حق در این موضوع ‪ ،‬ظاهر و آشکار گشته و طالب حق پیرو‬
‫‪1‬‬
‫آن گردد‪.‬‬

‫‪ - 1‬این حقیر ‪ ،‬ابتداءً قصد نموده بودم که تحقیقی کامل و شامل ‪ ،‬و کافی و شافی در خصوص أحادیث و روایات‬
‫مربوط به این موضوع ‪ ،‬و آراء و فتاوای علماء در این خصوص ‪ ،‬انجام داده و در این خصوص کتابی تألیف نمایم‬
‫که – إن شاء اهلل تعالی تا حد زیادی – فیصله دهنده به نزاعات موجود در این مبحث باشد ‪ ،‬أما‪ :‬ظروف و شرائط‬
‫استثنائی و صعب و دشواری که أمت اسالم در این زمان در آن بسر میبرد ‪ ،‬و وجود مشاکل و نزاعات در مسائلی‬
‫بسیار بزرگتر و مهمتر در میان فرزندان أمت اسالم‪ ،‬و نیاز مبرم به پرداختن به اینگونه مسائل مهمتر ‪ ،‬بنده ی حقیر‬
‫را از این قصد و هدف منصرف نموده ‪ ،‬و مجبور گشتم که قبل از إکمال قصد و هدف مورد نظرم ‪ ،‬فقط إکتفاء به‬
‫بحث و بررسی مفصل حدیث صحیح بخاری در مورد معازف ‪ ،‬و ذکر چند روایت دیگر در این موضوع نموده ‪ ،‬و‬
‫خوانندگان محترم را به تألیفاتی از نویسندگان دیگری که در این خصوص تألیف گشته و مؤلفات مفیدی هم هستند‬
‫إرجاع دهم ‪ ،‬و از تکمیل موضوع ‪ ،‬آنگونه که قصدش را نموده بودم ‪ ،‬دست کشیده و فعالً به همین بضاعت مُزجاة و‬
‫کاالی أندک إکتفاء نمایم ‪ ،‬باشد که مورد قبول خداوند سبحانه و تعالی قرار گرفته و ‪ -‬تا حدی‪ -‬تبیین کننده ی‬
‫قسمتی از مبهمات موجود در این موضوع باشد ‪ .‬و اهلل سبحانه و تعالی هو المستعان و علیه التکالن ‪ ،‬و ال حول و ال‬
‫قوة اال باهلل العلی العظیم‪.‬‬
‫از جمله کتب مفیدی که در این خصوص به زبان فارسی تألیف شده و کتاب تحقیقی و خوبی است ‪ ،‬میتوان به کتاب‬
‫«آهنگ ‪ ،‬میان موافق و مخالف » ‪ ،‬تألیف « صالح الدین جوهری» إشاره نمود‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫تعریفاتی ضروری‬

‫قبل از بیان أصل مطلب بایستی تعریفات ضروری ای را که برای فهم مطالب الزم میباشند‪ ،‬بیان‬
‫نماییم‪:‬‬

‫حدیث صحیح‪ :‬حدیث صحيح لذاته‪ « :‬هو ما اتصل سنده بنقل العدل الضابط عن مثله إلی‬
‫‪2‬‬
‫منتهاه من غیر شذوذ و ال علَّة»‪.‬‬

‫حدیث صحيح لذاته ‪ :‬حديثی است که سلسله ی روايت آن متصل و تک تک راويان آن‬
‫در يک سطح عالی دارای عدالت‪ ،‬قدرت حافظه و امکانات نگهداری حديث باشند و‬
‫هیچیک از آنها (يعنی سلسله راويان) از طرف محدثین و علماء جرح و تعديل ‪ ،‬در رابطه‬

‫الزم به ذکر است که در تألیف این رساله ی حاضر ‪ ،‬از مطالب کتاب مفید و معتبر « أحادیث المعازف و الغناء ‪،‬‬
‫دراسة حدیثیة نقدیة» ‪ ،‬تألیف‪ « :‬محمد عبدالکریم عبدالرحمن» ‪ ،‬نیز استفاده شده است‪.‬‬
‫اهلل متعال به فضل و کرم خویش این عمل ناچیز را از این بنده ی حقیرش بپذیرد ‪ .‬و اگر در آینده ‪ ،‬باز هم نیازی به‬
‫تألیف و کتابت در این موضوع إحساس گردید ‪ ،‬و مشاکل و مصائب بزرگتر أمت اسالم ‪ ،‬إجازه به کتابت و تحقیق‬
‫در این موضوع را داد ‪ ،‬إن شاء اهلل تعالی حتماً آنچه الیق و مستحق این باب باشد را ‪ ،‬به دست خوانندگان محترم‬
‫خواهیم رسانید‪ .‬اللهم اکشف الغمة یا رب!! اللهم فرج عن األمة یا رب!! اللهم ارحمنا و فرج کرباتنا و أصلح أحوالنا و‬
‫انزل علینا نصرک و برکاتک و رحماتک یا أرحم الراحمین‪ .‬آمین‪ .‬اللهم ارزقنا التوفیق لخدمة دینک و خدمة عبادک‬
‫الموحدین ‪ .‬آمین!‬
‫‪ - 2‬تدریب الراوی للسیوطی‪. 63/1‬‬

‫‪5‬‬
‫با صفات نامبرده‪ ،‬مورد نقد و اعتراض واقع نشده باشند و عالوه بر همه ی اينها‪ ،‬اين‬
‫حديث بايد بری از شذوذ ‪ 3‬و علة ‪ 4‬هم ‪ ،‬باشد‪.‬‬

‫حدیث حسن لذاته‪ :‬حديثی است که در سطح پايین (نه عالی) واجد شرايط حديث صحیح‬
‫لذاته باشد‪ ،‬يعنی تمامی شروط حديث (صحیح لذاته ) را دارد ‪ ،‬و فقط راوی آن هرچند که‬
‫ضابط و عدل است‪ ،‬اما درجه ی حفظ و ضبط او کمتر از درجه ی راوی ای است که در‬
‫‪5‬‬
‫شرط «حديث صحیح» معتبر است‪.‬‬

‫حدیث صحيح لغيره‪ :‬حديثی است که در سطح پايین (نه عالی) واجد شرايط صحیح لذاته‬
‫باشد‪ ،6‬و در مقابل‪ ،‬کثرت طرق اين حديث‪ ،‬اين نقص را تالفی کرده ‪ ،‬و آن را به درجه ی‬
‫«صحیح» ارتقاء بخشیده باشد‪ .‬و به اين دلیل « صحیح لغیره » نامیده میشود ‪ ،‬چون فقط با‬

‫‪ - 3‬شذوذ‪ :‬مخالفت راوی ثقة در روایت حدیث ‪ ،‬با راوی یا راویانی که درجه ی «ثقة بودنشان» از او بیشتر باشد‪.‬‬
‫به این ترتیب وقتی کسانی ‪ -‬در روایت حدیث‪ -‬با او مخالفت کنند که در ضبط و حافظه ‪ ،‬یا در تعدادشان‪ ،‬از او‬
‫قویتر و بیشترند‪ ،‬این أمر نشان دهنده ی خطا و وهم آن راوی ثقة در روایتش ‪ ،‬و در نتیجه حکم به شاذ و مردود‬
‫بودن حدیثش میباشد‪.‬‬
‫‪ - 4‬بری بودن از علة یعنی‪ :‬سالمت حدیث از وجود علتی که به صحت آن لطمه میزند ‪ ،‬یعنی هرچند که حدیث در‬
‫ظاهر صحیح و بال اشکال باشد ‪ ،‬بایستی از علل و اشکاالت خفی ای که در صحت آن خلل ایجاد میکند نیز‪ ،‬سالم و‬
‫بری باشد‪ .‬امام النووی رحمه اهلل در (مقدمه شرح مسلم) میفرماید‪ «:‬العلة ‪ :‬عبارة عن معنی فی الحدیث خفی یقتضی‬
‫ضعف الحدیث ‪ ،‬مع أن ظاهره السالمة منها‪ ،‬و تکون العلة تارة فی المتن و تارة فی اإلسناد»‪ (.‬شرح صحیح مسلم ‪/1‬‬
‫‪ .)50‬پس علة دو شرط دارد‪ -1 :‬غموض و خفاء‪ -2 .‬لطمه و قدح وارد کردن در صحت حدیث‪.‬‬
‫‪ - 5‬رجوع شود به ‪ :‬توضیح االفکار للصناعی‪. 154/1‬‬
‫‪ - 6‬یعنی ‪ :‬حسن لذاته باشد‪.‬‬

‫‪6‬‬
‫سند خويش به اين مرتبه نرسیده ‪ ،‬بلکه با انضمام «روايتی از طريق ديگری» به آن‪ ،‬به‬
‫‪7‬‬
‫درجه ی صحیح ارتقاء يافته است‪.‬‬

‫حدیث صحیح لغیره‪ :‬همان حدیث حسن (لذاته) است وقتی که از طریقی دیگر مثل او یا قویتر از او‬
‫روایت شده باشد‪.8‬‬

‫حدیث حسن لغیره‪ :‬در اصل خودش ضعیف است ‪ ،‬اما طرقش متعدد بوده و به این سبب تقویت میشود‬
‫‪9‬‬
‫‪ ،‬و نیز دلیل ضعفش فسق یا کذب راوی نیست‪.‬‬

‫‪10‬‬
‫این چهار قسم از أحادیث‪ ،‬از أقسام حدیث مقبول میباشند‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫حدیث ضعیف‪ :‬حدیثی است که فاقد صفات حدیث صحیح و حدیث حسن باشد‪.‬‬

‫حدیث مرفوع ‪ :‬هر آنچه است که به پیامبر ‪ ‬نسبت داده میشود ‪ ،‬أعم از قول یا فعل یا تقریر ایشان‪،‬‬
‫و فرقی ندارد که سند آن متصل باشد یا منقطع ‪.‬‬

‫حدیث موقوف ‪ :‬هر قول یا فعل و یا نوشته ای که به صحابه ای رسیده( یا نسبت داده شود) ‪ ،‬و بر او‬
‫‪12‬‬
‫متوقف باشد ‪.‬‬

‫‪ - 7‬رجوع شود به ‪ :‬مقدمة فی أصول الحدیث ‪ ،‬لعبدالحق الدهلوی ص ‪. 59 – 58‬‬


‫‪ - 8‬مقدمة فی اصول الحدیث لعبد الحق الدهلوی ‪. 59-58/‬‬
‫‪ - 9‬مقدمة فی اصول الحدیث لعبد الحق الدهلوی‪. 59/‬‬
‫‪ - 10‬تیسیر مصطلح الحدیث لمحمود الطحان‪. 30/‬‬
‫‪ - 11‬مقدمة ابن الصالح‪. 41/‬‬
‫‪ - 12‬الشذا الفیاح لالنباسی‪. 140/‬‬

‫‪7‬‬
‫المعنعن‪ :‬یعنی اینکه در سند حدیث (نقل راوی از راوی دیگر) به جای أقوالی همچون( حدثنا‪ ،‬أخبرنا‬
‫‪13‬‬
‫و ‪ ، )...‬به صورت ( فالن عن فالن ) آمده باشد‪.‬‬

‫المتابعة‪ :‬از لحاظ لغت ‪ :‬مصدر « تابعَ » بمعنی « وافق » است‪ .‬پس « متابعة » یعنی « موافقت »‪.‬‬
‫یعنی راوی ای که حدیثی را روایت نموده است ‪ ،‬راوی دیگری نیز در روایت این حدیث با او‬
‫مشارکت و موافقت نموده باشد‪ .‬و خود متابعة ‪ ،‬دو نوع است ‪( -1 :‬متابعه ی تام)‪ .‬که بمعنای مشارکت‬
‫راوی دیگری با راوی حدیث ‪ ،‬در ابتدای سند است‪( -2 .‬متابعه ی ناقص)‪ .‬یعنی مشارکت راوی‬
‫دیگر ‪ ،‬در أثناء سند باشد‪ .‬مثالً ‪ :‬إمام الشافعی رحمه اهلل در األمّ روايت نموده‪ :‬عن مالک عن عبداهلل‬
‫بن دينار عن ابن عمر أن رسول اهلل ‪ ‬قال ‪ « :‬الشهر تسع وعشرون ‪ ،‬فال تصوموا حتى تروا الهالل ‪،‬‬
‫وال تفطروا حتى تروه فان غُمَّ علیکم فأکملوا العِدَّة ثالثین »‪ .‬کسانی اینگونه گمان کرده اند که این‬
‫روايت را فقط إمام شافعی رحمه اهلل از إمام مالک روايت نموده است ‪ .‬أما بعداً واضح گرديد که برای‬
‫اين روايت ‪ ،‬هم متابعه ی تام موجود است و هم متابعه ی ناقص‪.‬‬
‫أما متابعه ی تام آن ‪ :‬به اين نحو است که إمام البخاری از عبداهلل بن مَسْلَمَة القَعْنَبی عن مالک با‬
‫همان اسناد روايتش نموده است‪ .‬و أما متابعه ی قاصر يا ناقص آن ‪ :‬روايتی است که ابن خزيمة از‬
‫طريق عاصم بن محمد عن أبیه محمد بن زيد عن جده عبداهلل ابن عمر ‪ ،‬بلفظ « فكملوا ثالثين »‪.‬‬
‫روايتش نموده است‪ (.‬در اين متابعت ناقص ‪ ،‬میبینیم که « محمد بن زيد ‪ ،‬در روايت اين حديث از ابن‬
‫‪14‬‬
‫عمر ‪ ،‬با عبداهلل بن دينار ‪ ،‬مشارکت نموده است )‪.‬‬
‫الشاهد‪ :‬یعنی موافقت کردن – لفظی ‪ ،‬یا معنوی ‪ -‬متن حدیثی که از یک صحابی روایت شده ‪ ،‬با متن‬
‫‪15‬‬
‫حدیث دیگری که از طریق صحابی دیگری روایت شده است‪.‬‬

‫‪ - 13‬المنهل الراوی البن جماعة‪. 48/‬‬


‫‪ - 14‬تیسیر مصطلح الحدیث ص ‪. 77 – 76‬‬
‫‪ - 15‬مقدمة فی اصول الحدیث للدهلوی‪. 57/‬‬

‫‪8‬‬
‫المُعلَّق‪ :‬حدیثی است که در اول و ابتدای سندش یک راوی یا بیشتر ‪ ،‬افتاده و ذکری از آن نیامده‬
‫باشد‪ .‬حدیث معلق ‪ ،‬حکمش حکم حدیث ضعیف است ‪ ،‬تا مادامی که از إتصال سند آن همراه با دارا‬
‫بودن شروط صحت حدیث ‪ ،‬خبردار نشده باشیم‪ .‬در صحیح بخاری أحاديث معلقی هم يافت میشوند‪.‬‬
‫اما این أحادیث حکم صحیح و متصل بودن را دارند‪ .‬امام نووی رحمه اهلل در ((التقریب)) و امام‬
‫سیوطی در ( تدیب الراوی ص‪ ) 170‬میگویند‪ « :‬معلقات صحیح بخاری ‪ ،‬حکم صحیح را دارند‬
‫همان طور که در بحث صحیح بیان گردید»‪ .‬و امام ابن الصالح شهرزوری رحمه اهلل نیز مثل کالم آنها‬
‫را بیان کرده است‪ .16‬و این موضوع در تمامی کتب مصطلح الحدیث بیان شده است‪.‬‬

‫‪17‬‬
‫علم رجال الحدیث‪ :‬علم به احوال راویان حدیث از نظر قبول و رد بودن آنها‪.‬‬

‫‪ - 16‬انظر‪ :‬مقدمة النووی علی شرح مسلم ‪.‬‬


‫‪ - 17‬مختصر علوم حدیث لمحمد علی قطب‪. 34/‬‬

‫‪9‬‬
‫بررسی أحادیث نهی از معازف(= آالت موسیقی)‬

‫تعریف « المعازف» از لحاظ لغوی و اصطالحی و بیان انواع آن‪:‬‬

‫عالمه الجوهری رحمه اهلل میگوید‪ «:‬معازف یعنی ابزار موسیقی و نوازندگی‪ ،‬و عازف یعنی کسی که‬
‫‪18‬‬
‫به وسیلهی آنها مینوازد»‪.‬‬

‫ابن منظور رحمه اهلل میگوید‪ « :‬عَزَفَ از باب ( عُزفٌ یعزِفُ عَزفاً لها ) است ‪ ،‬و معازف یعنی ابزار‬
‫موسیقی‪ ،‬که مفرد آن مَعزَف و مَعزَفة است‪ ...‬و آالت و ابزاری که به وسیله ی آنها زده میشود ‪ ،‬مفرد‬
‫آنها را ( عَزف ) ‪ ،‬و جمعشان را ( معازف ) مینامند‪.‬پس هرگاه ( مِعزَف ) به تنهایی ذکر گردید‪ ،‬منظور‬
‫از آن نوعی از طنبورها است که در نزد أهل یمن بکار گرفته میشود‪ .‬و غیر أهل یمن ‪ ( ،‬عود ) را‬
‫مِعزَف میدانند‪ .‬و ( عَزفُ الدُّفِّ ) ‪ ،‬یعنی صوت دف ‪ .‬و در حدیث وارد است « که عمر بن الخطاب‬
‫صدای دف زدنی را شنید ‪ ،‬گفت ‪ :‬این چیست؟ گفتند‪ :‬مراسم ختنه کردن است ‪ ،‬پس ساکت شده و‬
‫چیزی نگفت»‪ .‬و ( العَزف )‪ :‬یعنی بازی با معازف ‪ ،‬که همان آالتی همچون دف و غیره هستند که به‬
‫‪19‬‬
‫وسیله ی آنها زده میشود »‪.‬‬

‫فیروز آبادی رحمه اهلل میگوید‪ « :‬معازف عبارتند از ابزار موسیقی مثل عود(یکی از سازهای‬
‫‪20‬‬
‫موسیقی است) و طنبور ‪ .‬و مفرد آن عزف یا معزف است»‪.‬‬

‫‪ - 18‬انظر ‪ :‬مختار الصحاح للرازی‪. 181/‬‬


‫‪ - 19‬لسان العرب‪ . 244/9‬فیومی رحمه اهلل نیز در المصباح المنیر ‪ ،‬شبیه به همین قول ابن منظور را دارد‪.‬‬
‫‪ - 20‬القاموس المحیط‪. 1082/1‬‬

‫‪10‬‬
‫و همچنین ابن مطرز‪ 21‬و فراهیدی‪ 22‬رحمهما اهلل نیز أقوالی شبیه به همین أقوال ذکر شده را دارند‪.‬‬

‫این أقوالی که ذکر گردید ‪ ،‬تعریف معازف از لحاظ لغوی آن بود‪ .‬همچنین ابن القیم رحمه اهلل اتفاق‬
‫‪23‬‬
‫أهل لغت بر اینکه ( معازف ‪ ،‬شامل کلیه ی آالت لهو و موسیقی میشود) را ‪ ،‬بیان نموده است‪.‬‬

‫و اما تعریف آن از لحاظ اصطالحی‪ :‬ابن األثیر رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬معازف شامل آالتی همچون دف‬
‫‪24‬‬
‫و غیر آن میشود که به وسیلهی آنها زده میشود»‪.‬‬

‫امام نووی رحمه اهلل میفرماید ‪ « :‬معازف شامل آالت موسیقی میشود که عبارتند از آالت تاری و‬
‫‪25‬‬
‫نی و فلوت ‪ .‬این قول را رافعی رحمه اهلل نقل نموده است»‪.‬‬

‫إمام ابنتیمیه رحمه اهلل میفرماید ‪ « :‬معازف ‪ ،‬در نزد أهل لغت همان آالت موسیقی میباشد ‪ ،‬و این‬
‫‪26‬‬
‫اسم ‪ ،‬تمامی این آالت را در بر میگیرد»‪.‬‬

‫امام الذهبی رحمه اهلل میفرماید ‪ «:‬معازف اسمی است برای تمامی آالت موسیقی که به وسیلهی آنها‬
‫‪27‬‬
‫نواخته میشود‪ ،‬مانند ‪ :‬نی‪ ،‬طنبور ‪ ،‬و چنگ »‪.‬‬

‫‪ - 21‬المعرب فی ترتیب المعرب‪. 60/2‬‬


‫‪ - 22‬العین ‪. 359/1‬‬
‫‪ - 23‬إغاثة اللهفان ص ‪. 206‬‬
‫‪ - 24‬النهایة فی غریب الحدیث‪. 230/3‬‬
‫‪ - 25‬تهذیب االسماء و اللغات‪. 204/3‬‬
‫‪ - 26‬مجموع الفتاوی ‪. 535/11‬‬
‫‪ - 27‬سیر اعالم النبالء ‪. 158/21‬‬

‫‪11‬‬
‫همچنین إمام ابن القیم ‪ ،28‬حافظ ابن حجر العسقالنی ‪ ،29‬عالمه المناوی ‪ ،30‬عالمه السیوطی‪ 31‬و عالمه‬
‫الشوکانی‪ ، 32‬عالمة المبارکفوری ‪ ، 33‬عالمة العظیم آبادی ‪ ، 34‬عالمة السندی ‪ 35‬و غیرهم رحمهم اهلل‬
‫تعالی أجمعین‪ ،‬نیزدر تعریف معازف همان أقوال باال را ذکر نموده اند‪.‬‬

‫از آنچه که گذشت کامالً واضح و روشن میگردد که مقصود از ( معازف ) ‪ ،‬جمیع أنواع آالت موسیقی‬
‫‪36‬‬
‫(اللهو) ‪ ،‬بدون استثناء است ‪ ،‬أعم از آالت تاری ‪ ،‬یا بادی ‪ ،‬یا کوبه ای ‪ ،‬و یا ‪. ...‬‬

‫‪ - 28‬اغاثة اللهفان ‪. 206‬‬


‫‪ - 29‬فتح الباری ‪. 55/10‬‬
‫‪ - 30‬فیض القدیر شرح جامع الصغیر للمناوی ‪. 410/1‬‬
‫‪ - 31‬شرح سنن ابن ماجه للسیوطی ‪. 290/1‬‬
‫‪ - 32‬نیل االوطار ‪. 261/8‬‬
‫‪ - 33‬تحفة األحوذی شرح سنن الترمذی ‪. 377 /6‬‬
‫‪ - 34‬عون المعبود شرح سنن أبی داود ‪. 185 /13‬‬
‫‪ - 35‬حاشیة السندی علی سنن ابن ماجة ‪. 130 /7‬‬
‫‪ - 36‬با آنچه از أقوالی که در تعریف ( المعازف ) نقل گردید ‪ ،‬اشتباه بودن قول بعضی از نویسندگان و علماء معاصر‬
‫که فرموده اند‪ « :‬معنای معازف دقیقاً واضح نیست »‪ .‬مشخص و واضح میگردد‪ .‬واهلل تعالی أعلم‪.‬‬

‫‪12‬‬
‫أحادیث دال بر تحریم معازف‬

‫حدیث أول‪:‬‬
‫قال البخاری رحمه اهلل ‪ :‬وقال هِشامُ بن عَمار حدََّثنا صَدَقةُ بن خالد حدََّثنا عبدُ الرحمنِ بن یزیدَ بن‬
‫جابرٍ حدََّثنا عطیةُ بن قیس الکالبیَُّ حدََّثنا عبد الرحمن بن غَنْم األشعریَُّ قال‪ :‬حدثنی أبو عامر ـ أو أبو‬
‫مالکٍ ـ األشعری واهلل ما کذَبَنی «سمعَ النبیََّ ‪ ‬یقول‪ :‬لیکوننََّ من أُمََّتی أقوام یَستحلَُّونَ الْحِرَ والحَریرَ‬
‫والخمر والمعازِف‪ ،‬ولینزِلنََّ أقوام إلى جَنبِ عَلم یَروحُ علیهم بسارحةٍ لهم‪ ،‬یأتیهم ـ یعنی الفقیرَ ـ لحاجة‬
‫فیقولوا‪ :‬ارجِعْ إلینا غَداً فیُبیَِّتُهمُ اهلل‪ ،‬ویَضَع العَلَمَ‪ ،‬ویَمسَخُ آخرینَ قِرَدةً وخنازیرَ إلى یوم القیامة»‪.37‬‬

‫شنید که‬ ‫روایت میکند که از پیامبر خداوند‬ ‫ترجمه ‪ « :‬امام بخاری از ابو مالک اشعری‬
‫میفرمود‪ :‬از أمتم کسانی خواهند بود که زنا‪ ،‬ابریشم‪ ،‬شراب و ساز های موسیقی را حالل خواهند کرد‬
‫و گروهی در زیر پرچمشان در چراگاهشان به میگساری میپردازند که فردی(یعنی مستمند) نزدشان‬
‫آمده و از آنان درخواست (کمکی) مینماید‪ ،‬به او میگویند برو و فردا برگرد‪ .‬خداوند آنان را شبانه‬
‫هالک مینماید و آن کوه را فرو میریزاند و کسان دیگری را هم تا روز قیامت به شکل میمون و خوک‬
‫در میآورد»‪.‬‬

‫‪38‬‬
‫تخریج حدیث‪:‬‬

‫‪37‬‬
‫‪ -‬أخرجه البخاری باالسناد و المتن المذکور أعاله فی الصحیح‪ -‬کتاب األشربه‪ -‬باب ما جاء فی من یستحل‬
‫الخمر و یسمیه بغیر اسمه‪ ،‬هکذا معلقاً‪ .‬انظر ‪ :‬فتح الباری‪ 53/10‬رقم الحدیث‪. 5590‬‬
‫‪ - 38‬عمالً أحادیث را تخریج میکنیم تا ان شاء اهلل حق مطلب أداء شده و موضوع بهتر واضح و تبیین گردد‪.‬‬

‫‪13‬‬
‫أخرجه ابن حبان‪ ، 39‬و الطبرانی‪ ، 40‬و البیهقی‪ ، 41‬و البرقانی‪ ، 42‬و الحسن بن سفیان‪ ، 43‬و ابو نعیم‪، 44‬‬
‫و امام ابوبکر االسماعیلی‪ ، 45‬و الحافظ ابو ذر الهروی ‪ ، 46‬و ابن عساکر‪ ، 47‬و أبو أحمد الحاکم‪ ، 48‬و‬

‫‪ - 39‬فی صحیحه قال‪ :‬أخرجه الحسین بن عبداهلل القطان قال‪ :‬حدثنا هشام بن عمار ‪ 154/15 ...‬رقم حدیث ‪.)6754‬‬
‫‪( - 40‬فی المعجم الکبیر‪ :‬حدثنا موسی بن سهل الجونی البصری حدثنا هشام بن عمار ‪ 282/3...‬رقم حدیث ‪، 3417‬‬
‫و أخرجه أیضاً فی مسند الشامیین‪ :‬حدثنا محمد بن یزید بن عبد الصمد الدمشقی حدثنا هشام بن عمار ‪334/1 ...‬‬
‫رقم حدیث ‪.)558‬‬

‫‪( - 41‬فی السنن الکبری‪ :‬اخبرنا ابو عمرو محمد عبداهلل األدیب ابوبکر االسماعیلی اخبرنی الحسن ‪-‬یعنی ابی سفیان‪-‬‬
‫حدثنا هشام بن عمار ‪ 272/3 ...‬رقم حدیث ‪ ، 5895‬و اخرجه ایضاً فی السنن الکبری‪ :‬اخبرنی ابو عبداهلل الحافظ‬
‫اخبرنی ابوبکر بن عبد اهلل أنبأنا الحسن بن سفیان حدثنا هشام بن عمار‪ 221/10 ...‬رقم حدیث ‪.)20777‬‬
‫‪ ( - 42‬فی صحیحه‪ :‬انظر (نصب الرایة‪ /‬للزیعلی ‪.))231/4‬‬

‫‪( - 43‬فی المسند کما فی (تغلیق التعلیق البن حجر‪.))18/5‬‬

‫‪44‬‬
‫‪( -‬فی (المستخرج علی الصحیح) من روایة عبدان بن محمد المروزی و من روایة ابی بکر الباغندی کالهما عن‬
‫هشام بن عمار ‪ .‬کما فی ( فتح الباری ‪ ، 53/10‬و تغلیق التعلیق ‪.) 18/5‬‬

‫‪45‬‬
‫‪(( -‬فی المستخرج‪ :‬اخبرنی الحسن بن سفیان حدثنا هشام بن عمار ‪ ))...‬کما قال ابن قیم فی (تهذیب‬
‫السنن‪ )110/10‬وانظر‪ :‬نصب الرایة ‪ 231/3‬و السنن الکبری للبیهقی ‪ 272/3‬رقم حدیث ‪.) 5895‬‬

‫‪ - 46‬أخرجه فی ( الصحیح ) ‪ :‬حدثنا أبومنصور الفضل بن العباس النضروی ‪ ،‬حدثنا حسین بن إدریس حئثنا هشام بن‬
‫عمار ‪ .‬کما فی ( فتح الباری ‪.) 52 /10‬‬
‫‪ - 47‬أخرجه ابن عساکر فی ( تاریخ الدمشق ‪ /‬البن عساکر ‪.) 188 /67‬‬
‫‪ - 48‬أخرجه أبو أحمد الحاکم ‪ :‬حدثنا محمد بن مروان حدثنا هشام بن عمار ‪ ...‬کما فی ( تغلیق التعلیق ‪.) 19 /5‬‬

‫‪14‬‬
‫‪53‬‬
‫تمام الدمشقی‪ ، 49‬و ابن الدبیثی‪ ، 50‬و الحافظ المزی‪ ، 51‬و االمام الذهبی‪ ، 52‬و الحافظ ابن حجر‬
‫رحمهم اهلل تعالی أجمعین‪.‬‬

‫بنابراین روایت هشام بن عمار که در صحیح بخاری به صورت معلق آمده است در نزدیک به هفده‬
‫روایت در نزد سائر حفاظ حدیث ‪ ،‬به صورت موصول آمده و اشکال تعلیق آن برطرف گردیده است‪.‬‬

‫بررسی رجال سند روایت بخاری‪:‬‬

‫‪ -1‬هشام بن عمار بن نصیر بن السلمی الدمشقی الخطیب‪ :‬از بزرگان طبقهی دهم‪ 54‬است ‪ ،‬و بر‬
‫أساس قول صحیح در سال ‪ 245‬هجری وفات نموده و ‪ 92‬سال سن داشته است‪ .55‬امام‬
‫بخاری‪ ،‬ترمذی‪ ،‬ابو داوود‪ ،‬نسائی و ابن ماجه از وی روایت نمودهاند‪.56‬‬

‫یحیی بن معین رحمه اهلل راجع به او میگوید‪ «:‬کیِّس کیِّس = بسیار زیرک و باهوش است»‪ .‬و قال‬
‫ابو حاتم الرازی ‪ «:‬صدوق»‪ .57‬قال العجلی ‪ «:‬ثقة صدوق»‪ .58‬قال عبدان ‪ «:‬در دنیا مثل هشام بن‬

‫‪ - 49‬أخرجه الحافظ تمام الدمشقی فی ( مسند المقلین ‪ /‬للذهبی ) حدثنا محمد بن إسماعیل بن مهران اإلسماعیلی و‬
‫موسی الجوغی ‪ ،‬قاال حدثنا هشام بن عمار ‪ ...‬ص ‪ 34‬رقم ‪. 8‬‬
‫‪ - 50‬أخرجه ابن الدبیثی فی تاریخه عن الناصح‪ .‬کما فی ( سیر أعالم النبالء ‪.) 7 /23‬‬
‫‪ - 51‬أخرجه الحافظ المزی بسنده فی ( تهذیب الکمال فی أسماء الرجال ‪ 242 /30‬رقم ‪.) 6586‬‬
‫‪ - 52‬أخرجه اإلمام الذهبی بسنده ( سیر أعالم النبالء ‪ ، 157 /21‬و ‪ .) 7 /23‬و فی ( تذکرة الحفاظ ‪.) 1336 /4‬‬
‫‪ - 53‬أخرجه الحافظ بن حجر بسنده فی ( تغلیق التعلیق ‪.) 18 / 5‬‬
‫‪ -54‬طبقهی دهم راویان حدیث ‪.‬‬
‫‪ - 55‬تقریب التهذیب ‪ 573‬رقم ‪. 3703‬‬
‫‪ -56‬تهذیب الکمال ‪. 242/30‬‬
‫‪ -57‬الجرح و التعدیل ‪ 66/9‬رقم ‪. 55‬‬
‫‪ -58‬معرفة الثقات ‪ 333/2‬رقم ‪. 1908‬‬

‫‪15‬‬
‫عمار در زمان خودش ‪ ،‬از لحاظ إسناد ‪ ،‬کسی وجود نداشته است»‪ 59.‬قال الدار قطنی ‪ «:‬صدوق‬
‫قال النسائی ‪ « :‬ال بأس به»‪ 61.‬قال أحمد بن أبی الحواری ‪ « :‬إذا حدثت فی بلد‬ ‫‪60‬‬
‫کبیر المحل »‪.‬‬
‫فیه مثل هشام ‪ ،‬فیجب للحیتی أن تحلق »‪ 62.‬قال أبوزرعة الرازی ‪ « :‬من فاته هشام بن عمار‬
‫یحتاج أن ینزل فی عشرة آالف حدیث »‪ 63.‬و قال أبو یعلی الخلیلی ‪ « :‬ثقة کبیر روی عنه‬
‫البحاری فی الصحیح و سمع منه األئمة و القدماء ‪ ،‬رضیه الحفاظ »‪ 64.‬و ذکره ابن حبان فی‬
‫‪65‬‬
‫الثقات‪.‬‬

‫همه ی این أقوال از ائمهی جرح و تعدیل ‪ ،‬در خصوص تعدیل و تزکیه ی هشام بن عمار است‪ .‬و‬
‫أما أقوالی که در جرح و نقد ( هشام بن عمار ) وارد شده‪:‬‬

‫أبوحاتم رازی رحمه اهلل راجع به او فرموده‪ « :‬وقتی که سنش باال رفت ‪ ،‬وضعیت حافظه اش تغییر‬
‫نمود ‪ ،‬و هر آنچه از روایات مکتوب که نزد او برده میشد ‪ ،‬او آن را به عنوان قرائت مینمود ‪،‬و هر‬
‫گونه حدیثی که به او تلقین میشد ‪ ،‬او آن را میگرفت ‪ ،‬و در زمان قدیمش ‪ ،‬روایاتش صحیحتر بود ‪،‬‬
‫‪66‬‬
‫همچنین إمام أحمد بن حنبل در خصوص او فرموده ‪« :‬‬ ‫زیرا آنها را از روی کتابش میخواند»‪.‬‬

‫‪ -59‬التعدیل و التجریح لمن خرج له البخاری فی الجامع الصحیح للباجی ‪ 1172/3‬رقم ‪. 1403‬‬
‫‪ -60‬التهذیب الکمال ‪ 242/30‬رقم ‪. 6586‬‬
‫‪ -61‬التهذیب الکمال ‪. 242/30‬‬
‫‪ - 62‬سیر أعالم النبالء ‪. 432 /11‬‬
‫‪ - 63‬میزان اإلعتدال ‪ 303 /4‬رقم ‪. 9234‬‬
‫‪ - 64‬اإلرشاد فی معرفة علماء البالد ‪. 445 /1‬‬
‫‪ - 65‬الثقات ‪ 233 /9‬رقم ‪. 16176‬‬
‫‪ - 66‬الجرح و التعدیل ‪ 66 /9‬رقم ‪. 255‬‬

‫‪16‬‬
‫انسانی منحرف و سبک است »‪ 67.‬و ابوداود در خصوص او گفته است ‪ 400 « :‬حدیث روایت نموده‬
‫است ‪ ،‬که أصل و أساسی ندارند »‪ 68.‬و صالح جزرة در خصوص او گفته ‪ « :‬در مقابل روایت حدیث ‪،‬‬
‫‪69‬‬
‫پول میگرفت »‪.‬‬

‫در توضیح أقوال این مجرِّحین عرض مینمایم که ‪ :‬این أقوال مانع از قبول روایت هشام بن عمار رحمه‬
‫اهلل نمیشوند زیرا ‪:‬‬

‫أوالً ‪ :‬تغییر حالی که إمام أبوحاتم رحمه اهلل از آن گفته ‪ ،‬چیزی جز قبول تلقینی که بعداً به عنوان‬
‫تفسیر آن تغییر حال ذکرش نموده ‪ ،‬نیست‪ .‬و هشام بن عمار ‪ ،‬فردی غافل نبوده که هر تلقینی را‬
‫بپذیرد ‪ ،‬بلکه حدیثش را میشناخت و از أحادیث دیگران تشخیصش میداد ‪ ،‬و جز أحادیث صحیح را‬
‫روایت نمینمود‪ .‬أبوالولید الباجی رحمه اهلل در « التعدیل و التجریح » فرموده ‪ « :‬أبو أحمد گفته ‪ :‬از‬
‫عبدان شنیدم که میگفت ‪ :‬بعضی از أصحاب حدیث روزی حدیثی را بر هشام بن عمار خواند که از‬
‫أحادیث او نبود‪ .‬پس هشام گفت ‪ :‬ای أصحاب حدیث ! چنین کاری نکنید ‪ ،‬چرا که یحیی بن معین و‬
‫‪70‬‬
‫أبوعبید القاسم بن سالم کتابهای من را بررسی نموده اند ‪ - ،‬و روایت ضعیفی در آنها نیست‪.» -‬‬

‫همچنین در سیر أعالم النبالء آمده است ‪ « :‬عبداهلل محمد بن یسار گفته است‪ :‬به هشام بن عمار گفتم‪:‬‬
‫« اگر چیزی از حدیث حفظ داری برایمان روایت کن ‪ ،‬و اگر هم حفظ نداری ‪ ،‬آنچه که به تو تلقین‬
‫میشود را نگیر»‪ .‬پس هشام از این قول برآشفته شده و گفت‪ « :‬من این أحادیث را میشناسم»‪ .‬سپس‬

‫‪ - 67‬تهذیب التهذیب ‪ 46 /11‬رقم ‪. 90‬‬


‫‪ - 68‬میزان اإلعتدال ‪ 302 /4‬رقم ‪. 9234‬‬
‫‪ - 69‬میزان اإلعتدال ‪ 302 /4‬رقم ‪. 9234‬‬
‫‪70‬‬
‫‪ -‬التعدیل و التجریح لمن خرج له البخاری فی الجامع الصحیح ‪ /‬للباجی ‪ 1173 /3‬رقم ‪ . 1403‬وانظر ‪ ( :‬من‬
‫روی عنهم البخاری فی الصحیح ‪ /‬البن عدی الجرجانی ص ‪ ، 218‬رقم ‪. ) 272‬‬

‫‪17‬‬
‫بعد از لحظاتی گفت ‪ « :‬اگر دوست داری که بدانی آيا واقعاً من اين أحاديث را میشناسم يا نه ‪ ،‬پس‬
‫بعضی از أسانید را قاطی کن و از من بپرس»‪ .‬ابن يسار گويد‪ :‬پس من هم بعضی از أسانیدی که‬
‫اضطراب اندکی در آنها بود را از او پرسیدم ‪ ،‬و او يک بیک آن أسانید را میشناخت »‪ 71.‬در همین‬
‫خبر ‪ ،‬باز هم وارد شده که هشام فرمود‪ « :‬من اين أحاديث را با إسناد صحیح روايت نموده ام ‪ ،‬و أما‬
‫اگر کسی بعداً إسناد را برهم میزند ‪ ،‬گناهی بر من نیست ‪ ،‬و اهلل متعال فرموده است ‪  :‬فَمَنْ بَدَّلَهُ‬
‫‪73‬‬
‫بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‪.» 72 ‬‬

‫پس اين نصوص برای ما إثبات مینمايد که هشام بن عمار هر گونه تلقینی را نمیپذيرفت ‪ ،‬بلکه او‬
‫رواياتش را میشناخت و بین ألفاظ و أسناد روايت خودش ‪ ،‬و آنچه که بعداً توسط کسانی ديگر به آن‬
‫داخل شده بود را تشخیص میداد‪.‬‬

‫ثانياً‪ :‬و أما قول إمام أحمد رحمه اهلل راجع به هشام بن عمار رحمه اهلل ‪ ،‬إمام الذهبی رحمه اهلل در (‬
‫سیر أعالم النبالء ) پاسخ آن را داده و فرموده است ‪ « :‬و أما قول امام أحمد که راجع به او گفته (‬
‫منحرف است ) ‪ ،‬از اين جهت بوده که به گوش امام أحمد رسید که هشام بن عمار در خطبه اش ‪،‬‬
‫گفته است ‪ « :‬حمد و سپاس برای خداوندی که به وسیله ی مخلوقاتش ‪ ،‬برای مخلوقاتش تجلی می‬
‫يابد»‪ .‬اين جمله ‪ ،‬نبايستی به صورت مطلق ذکر گردد هرچند که معنای صحیحی هم داشته باشد ‪،‬‬
‫زيرا أهل حلول و اتحاد وجود ‪ ،‬ممکن است به آن احتجاج نمايند ‪ .‬و ما نیز سراغ نداريم که اهلل تعالی‬
‫برای چیزی غیر از آن کوه ‪ ،‬متجلی شده باشد ‪ ،‬و اگر برای آنهم متجلی شد ‪ ،‬آن را به پودر و زغال‬
‫تبديل نمود‪ .‬و در اينکه آيا برای پیامبرمان ‪ ‬متجلی شده يا نه ‪ ،‬اختالف نظر وجود دارد‪ :‬بنحوی که‬

‫‪ - 71‬سیر أعالم النبالء ‪. 427 /11‬‬


‫‪ - 72‬البقرة ‪. 181 :‬‬
‫‪ - 73‬میزان اإلعتدال ‪ 303 /4‬رقم ‪. 9234‬‬

‫‪18‬‬
‫عائشة رضی اهلل عنها آن را إنکار مینمود و ابن عباس ‪ ‬آن را إثبات مینمود‪ - .‬به هر حال إعتراض‬
‫و ايراد إمام أحمد از هشام ‪ ،‬به خاطر اين قول او بوده ‪ ،‬که قولی محتمل الداللة است و به مجرد آن‬
‫نمیتوان کسی را به انحراف نسبت داد ‪ . -‬به هر حال کالم دوستان و هم قطاران در مورد همديگر قابل‬
‫تحمل است و بهتر است که برای ديگران بازگو نشود ( کالم األقران يُطوی و ال يُروی )‪ ،‬مگر اينکه‬
‫معاصرينِ آن شخصِ مجرِّح ‪ ،‬بر جرح آن فرد اتفاق نظر داشته باشند ‪ ،‬که در اين حالت ‪ ،‬بر جرح و‬
‫‪74‬‬
‫قول آنها راجع به آن فرد اعتماد نموده میشود»‪.‬‬

‫ثالثاً ‪ :‬أما کالم إمام أبو داود رحمه اهلل در مورد هشام بن عمار ‪ ،‬اين کالم هیچ دلیلی بر صحتش‬
‫وجود ندارد‪ .‬چرا که بايستی پرسید‪ :‬آن ‪ 400‬حديث کجا و کدامند؟ و چگونه أحاديثی با اين عدد‬
‫فراوان از متخصصین و علماء حديث مخفی مانده؟!! پس چنین قولی از إمام أبوداود پذيرفته نمیشود‬
‫مگر با دلیلی صريح که بر صحت آن داللت نمايد ‪ ،‬بخصوص اگر در مورد کسی باشد که يکی از‬
‫شیوخ إ مام محدثین ‪ ،‬أبوعبداهلل البخاری رحمه اهلل است‪ .‬سپس اگر اين مسأله به إثبات رسید – که به‬
‫إثبات نرسیده است ‪ ، -‬به خاطر آن نمیتوان حديث معازف را رد داد زيرا اين حديث ‪ ،‬متابعات و‬
‫شواهدی دارد ‪ -‬که بعداً ذکرشان خواهیم نمود ‪ ، -‬و اين أمر داللت دارد براينکه ‪ ،‬اين حديث أصل و‬
‫أساس محکم و بال إشکالی دارد‪.‬‬

‫رابعاً ‪ :‬أما قول صالح جزرة ‪ -‬يعنی مسأله ی گرفتن أجرت در قبال روايت حديث ‪ : -‬اين مسأله در‬
‫میان أئمه ی گذشته محل خالف بوده است ‪ ،‬و إمام السخاوی رحمه اهلل جايز بودن اين أمر را ترجیح‬

‫‪ - 74‬سیر أعالم النبالء ‪. 431 /11‬‬

‫‪19‬‬
‫داده است‪ 75.‬و چنین موضوعی در هر حال ‪ ،‬سبب تضعیف يا رد روايت ‪ ،‬يا تضعیف راوی ای نخواهد‬
‫شد‪.‬‬

‫بعد از نقل أقوالی که در جرح و تعديل ( هشام بن عمار) گذشت ‪ ،‬فرد ناقد و محقق قلبش بر قبول‬
‫روايات هشام بن عمار آرام میگیرد ‪ ،‬مگر در رواياتی که ساير ثقات با او در آن روايات مخالفت‬
‫نموده باشند‪ .‬و بهمین دلیل است که إمام الذهبی رحمه اهلل در ( المیزان ) راجع به هشام میفرمايد ‪« :‬‬
‫صدوق مکثر له ما ينکر »‪ ، 76.‬و همین عبارت را در ( المغنی ) نیز ذکر نموده و فرموده‪ « :‬ثقة مکثر‬
‫له ما ينکر»‪ ، 77‬و در حالی که زندگی نامه ی هشام را در ( المیزان ) با قول ( صح ) آغاز نموده که به‬
‫معنای اشاره بر اين أمر است که ( عمل محدثین ‪ ،‬بر توثیق آن شخص مستقر است )‪ .‬همچنانکه امام‬
‫‪78‬‬
‫ابن حجر در مقدمه ی ( لسان المیزان) اين أمر را بیان نموده است‪.‬‬

‫و اين توضیح و جمع بندی ای که ذکر گرديد ‪ ،‬قاعده ی مهمی است که در مواضع نزاع بکار میآيد‪ .‬و‬
‫به همین دلیل است که مسلمة بن قاسم در مورد هشام بن عمار گفته است ‪ « :‬تُکُلم فیه و هو جائز‬
‫‪79‬‬
‫ترجمه‪ « :‬در باره ی او چیزهایی گفته شده ‪ ،‬أما او در کل فردی جائز الحدیث‬ ‫الحديث صدوق »‪.‬‬
‫و صدوق است»‪.‬‬

‫‪ - 7575‬فتح المفیث شرح ألفیة الحدیث ‪. 326 /1‬‬


‫‪ - 76‬میزان اإلعتدال ‪ 302 /4‬رقم ‪ . 9234‬ترجمه ‪ :‬فردی صدوق و کثیر الروایه است ‪ ،‬و بعضی از روایاتش منکر‬
‫است ‪.‬‬
‫‪ - 77‬المغنی فی الضعفاء للذهبی ‪ 170 /2‬رقم ‪. 6755‬‬
‫‪ - 78‬لسان المیزان البن حجر ‪. 9 /1‬‬
‫‪ - 79‬تهذیب التهذیب ‪ 54 /11‬رقم ‪.90‬‬

‫‪20‬‬
‫خالصه‪ :‬هشام بن عمار رحمه اهلل ‪ ،‬کمترین چیزی که راجع به او میتوان گفت این است که « او اگر‬
‫ثقه نباشد ‪ ،‬فردی صدوق و حسن الحدیث است »‪.‬‬

‫‪ -2‬راوی دوم سند بخاری ‪ :‬صدقة بن خالد األموی موالهم ابوالعباس الدمشقی‪ :‬از راویان طبقهی‬
‫هشتم است که در سال ‪ 171‬و به قولی در سال ‪ 180‬یا بعد از آن وفات نموده است‪ 80.‬و از‬
‫عبد الرحمن بن زید بن جابر روایت نموده و هشام بن عمار و ولید بن مسلم و غیره نیز از او‬
‫‪81‬‬
‫روایت نموده اند‪.‬‬

‫امام احمد بن حنبل راجع به او میگوید‪ «:‬ثقة ثقة لیس به بأس ‪ ،‬أثبت من الولید بن مسلم»‪ ».‬و قال‬
‫قال العجلی ‪ « :‬ثقة »‪ 83.‬و قال ابن نمیر ‪ « :‬ثقة و هو‬ ‫‪82‬‬
‫ابن معین و أبو حاتم و أبو زرعة‪ «:‬ثقة»‪.‬‬

‫‪ - 80‬تقریب التهذیب ص ‪ 275‬رقم ‪. 2911‬‬


‫‪ - 81‬تهذیب الکمال ‪ 128 /13‬رقم ‪. 2861‬‬
‫‪ - 82‬الجرح و التعدیل ‪ 430/4‬رقم ‪ . 1891‬با نقل این أقوال از إمام أحمد و یحیی بن معین در توثیق ( صدقة بن‬
‫خالد ) ‪ ،‬اشتباه بودن نسبت دادن ‪ ،‬تجریح ( صدقة بن خالد ) به إمام أحمد و ابن معین ‪ ،‬ثابت و واضح و آشکار‬
‫میگردد‪ (.‬شیخ یوسف القرضاوی ‪ ،‬در کتابش « آواز و موسیقی از دیدگاه اسالم» ‪ ،‬در صفحه ی ‪ 66‬ترجمه ی‬
‫فارسی ‪ ،‬با نقل از نیل األوطار شوکانی ‪ ،‬ذکر نموده که گویا ‪ ،‬ابن معین و احمد بن حنبل ‪ ،‬صدقة بن خالد را تضعیف‬
‫نموده اند ‪ ،‬هرچند که خود دکتر قرضاوی ‪ ،‬در ادامه ‪ ،‬بیان نموده است که ‪ :‬أصل و منبعی برای این أقوال ‪ ،‬در کتاب‬
‫جرح و تعدبل نیافته است)‪ .‬یعنی خود ایشان هم بر بطالن نسبت این تجریح ‪ ،‬به ابن معین و ابن حنبل ‪ ،‬اذعان دارند‪.‬‬
‫إمام ابن حجر العسقالنی رحمه اهلل در ( فتح الباری ‪ ، ) 54 /10‬بعد از إشاره به قول نسبت داده شده به ابن معین و‬
‫ابن حنبل ‪ ،‬راجع به صدقة بن خالد ‪ ،‬میفرماید‪ « :‬این چیزی که شیخ – ابن الملقن – گفته که ابن حنبل و ابن معین ‪،‬‬
‫صدقة بن خالد را تضعیف نموده اند ‪ ،‬خطأ و اشتباه میباشد ‪ ،‬بلکه این قول ابن حنبل و ابن معین ‪ ،‬راجع به ( صدقة‬
‫بن عبداهلل بن السمین ) است ‪ ،‬که قبل از صدقة بن خالد میزیسته است»‪.‬‬
‫‪ - 83‬معرفة الثقات ‪ 466 /1‬رقم ‪. 759‬‬

‫‪21‬‬
‫أوثق من صدقة بن عبداهلل ‪ ،‬و صدقة بن یزید »‪ .‬و قال ابوداود ‪ « :‬من الثقات »‪ 84.‬و قال النسائی ‪« :‬‬
‫‪87‬‬
‫ثقة »‪ 85.‬و ذکره ابن حبان فی الثقات ‪ .86‬وقال حافظ بن حجر ‪ :‬ثقة ‪.‬‬

‫‪ -3‬عبد الرحمن بن یزید بن جابر بن األزدی(ابو عتبه شامی الدارانی)‪ :‬از طبقهی هفتم راویان‬
‫بوده و در سال ‪ 153‬هجری وفات نموده است‪ .‬جماعت محدثین ( أصحاب صحاح ستة و‪) ...‬‬
‫‪88‬‬
‫از عطیة بن قیس روایت نموده ‪ ،‬و أفرادی همچون صدقة بن خالد و‬ ‫از او روایت نموهاند‪.‬‬
‫عبداهلل بن المبارک و غیره ‪ ،‬از او روایت نموده اند‪ .‬قال یحیی بن معین ‪ « :‬ثقة »‪ 89.‬و قال‬
‫‪92‬‬
‫أبوحاتم ‪ « :‬ثقة صدوق ال بأس به»‪ 90.‬قال الذهبی ‪ «:‬ثقة»‪ 91.‬و قال ابن حجر ‪ «:‬ثقة»‪.‬‬
‫‪ -4‬عطیة بن قسی الکالب (ابو یحیی الشامی) ‪ :‬از طبقهی سوم راویان است‪ ،‬که در سال ‪121‬‬
‫هجری وفات نموده و بیش از صد سال عمر نمود‪ 93.‬از کسانی مثل کعب ‪ ،‬و عبد اهلل بن عمر‬
‫بن الخطاب‪ ،‬و عبداهلل بن عمرو بن عاص ‪ ،‬و عبد الرحمن بن غنم االشعری روایت نموده‬
‫است‪ .‬امام بخاری فقط به یک حدیث از دو استشهاد نموده ‪ ،‬و بقیه أصحاب صحاح از او‬

‫‪ - 84‬تهذیب الکمال ‪ 128 /13‬رقم ‪. 2861‬‬


‫‪ - 85‬تهذیب التهذیب ‪ 364 /4‬رقم ‪. 725‬‬
‫‪ - 86‬الثقات ‪ 466 /6‬رقم ‪. 8614‬‬
‫‪ - 87‬تقریب التهذیب ص ‪ 275‬رقم ‪. 2911‬‬
‫‪ - 88‬تقریب التهذیب‪ 353‬رقم ‪. 4041‬‬
‫‪ - 89‬الجرح و التعدیل ‪ 299 / 5‬رقم ‪. 1421‬‬
‫‪ - 90‬التعدیل و التجریح للباجی ‪ 880 /2‬رقم ‪. 920‬‬
‫‪ - 91‬میزان االعتدال ‪ 598/2‬رقم ‪. 5006‬‬
‫‪ -92‬تقریب التهذیب ‪ 393‬رقم ‪. 4041‬‬
‫‪ -93‬تقریب التهذیب‪. 393‬‬

‫‪22‬‬
‫روایت نمودهاند‪ 94.‬ابو حاتم رازی راجع به او میگوید‪ «:‬صالح الحدیث»‪ 95.‬و ابن سعد او را‬
‫‪96‬‬
‫عبدالواحد‬ ‫در طبقه ی چهارم ذکر نموده و راجع به او میگوید‪ «:‬کان معروفاً و له أحادیث»‬
‫بن قیس میگوید‪ « :‬کان الناس یصلحون مصاحفهم علی قراءة عطیة بن قیس »‪ 97.‬خلیفه بن‬
‫خیاط او را در طبقه ی دوم از أهل شام ذکر نموده است‪ 98.‬أما ابن حزم رحمه اهلل در قول‬
‫شاذی ‪ ،‬راجع به او گفته است ‪ « :‬مجهول »‪ 99.‬و این قول ابن حزم جای تعجب ندارد زیرا ابن‬
‫حزم رحمه اهلل ‪ ،‬راجع به أئمه ی کباری همچون ( الترمذی ) ‪ ،‬و ( ابن ماجة ) و ( أبوالقاسم‬
‫البغوی ) و ( إسماعیل بن محمد بن الصفار ) و ( أبو العباس األصم ) و بسیاری دیگر از‬
‫‪100‬‬
‫حافظ ابن حجر رحمه اهلل در تعریف فرد‬ ‫مشهورین ‪ ،‬گفته که ‪ :‬اینها أفراد مجهولی هستند‪.‬‬
‫مجهول میگوید‪ «:‬مجهول کسی است که جز یک راوی ‪ ،‬کسی دیگر از او روایت ننموده ‪ ،‬و‬

‫‪ - 94‬تهذیب الکمال‪ 153/20‬رقم ‪. 3961‬‬


‫‪ - 95‬الجرح و التعدیل‪. 383/6‬‬
‫‪ - 96‬طبقات الکبری ‪. 460/7‬‬
‫‪ - 97‬تهذیب التهذیب ‪ 302/7‬رقم ‪. 419‬‬
‫‪ - 98‬طبقات الخلیفة ص ‪. 311‬‬
‫‪ - 99‬میزان اإلعتدال ‪ 158 /8‬رقم ‪. 570‬‬
‫‪ - 100‬انظر ‪ :‬الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل‪ ،‬للکنوی ‪ ،‬ص ‪ . 292‬در خصوص إمام ابن حزم و اینکه بسیاری‬
‫از راویان معروف را مجهول و ضعیف دانسته ‪ ،‬بایستی بدانیم که ‪ :‬إمام الذهبی رحمه اهلل در ( سیر أعالم النبالء ‪/18‬‬
‫‪ ) 203‬بیان نموده است که ‪ « :‬سنن ابن ماجة ‪ ،‬و سنن الترمذی ‪ ،‬در حیات ابن حزم رحمه اهلل ‪ ،‬هنوز به أندلس‬
‫نرسیده بودند ‪ ،‬و به همین سبب ابن حزم از این دو کتاب و صاحبانشان بیخبر بوده است »‪ .‬حافظ ابن عبدالهادی‬
‫رحمه اهلل راجع به ابن حزم رحمه اهلل فرموده‪ « :‬و هو کثیر الوهم فی الکالم علی تصحیح الحدیث و تضعیفه ‪ ،‬و علی‬
‫أحوال الرواة»‪ ( .‬تحریم آالت الطرب لأللبانی ص ‪.) 31‬‬

‫‪23‬‬
‫کسی هم او را توثیق ننموده باشد »‪ 101.‬حافظ العراقی رحمه اهلل راجع به مجهول میفرماید ‪« :‬‬
‫‪102‬‬
‫او کسی است که جز یک راوی واحدی ‪ ،‬کسی دیگر از او روایت ننموده باشد »‪.‬‬

‫پس ( عطیة بن قسی ) فرد مجهولی نیست ‪ ،‬بلکه جماعتی از راویان مشهور ‪ ،‬از او روایت نموده‬
‫اند ‪ 103.‬و هرکسی که دو نفر عدل ‪ ،‬از او روایت نموده و او را مشخص نموده باشند ‪ ،‬جهالت از او‬
‫برطرف میگردد‪ .‬همچنانکه ابن الصالح در مقدمه اش بیان نموده است ‪104.‬و بر این اساس است که‬
‫‪105‬‬
‫إمام ابن حجر رحمه اهلل راجع به ( عطیة بن قسی ) میگوید ‪ «:‬ثقة مقرئ»‪.‬‬

‫‪ -5‬عبد الرحمن بن غنم األشعری‪ :‬در اینکه آیا او صحابه بوده است یا خیر‪ ،‬اختالف است‪ .‬در‬
‫سال ‪ 78‬هجری وفات نموده ‪ ،‬و از أبو مالک یا أبو عامر أشعری ‪ ،‬و أبو هریرة روایت نموده‬
‫است‪ .‬و کسانی همچون رجاء بن حیوة‪ ،‬و عطیة بن قیس و ‪ ...‬از او روایت نمودهاند‪ .‬امام بخاری‬
‫‪106‬‬
‫ابن سعد راجع به او‬ ‫رحمه اهلل به وی استشهاد نموده و چهار حدیث از او روایت نموده است‪.‬‬

‫‪ - 101‬تقریب التهذیب ص ‪. 75‬‬


‫‪ - 102‬التبصرة و التذکرة ‪ ،‬شرح ألفیة العراقی ‪. 324 /1‬‬
‫‪103‬‬
‫‪ -‬قال الحافظ المزی رحمه اهلل ‪ « :‬روی عنه الحسن بن عمران العقالنی ‪ ،‬و داود بن عمر األودی الدمشقی ‪ ،‬و‬
‫ربیعة بن یزید ‪ ،‬و ابن سعد بن عطیة بن قیس ‪ ،‬و سعید بن عبدالعزیز ( من رواة مسلم ‪ ،‬و أبی داود ‪ ،‬و النسائی ‪ ،‬و‬
‫الترمذی ) ‪ ،‬و عبداهلل بن العالء بن زبر ‪ ،‬و عبداهلل بن یزید الدمشقی ‪ ،‬و عبدالرحمن بن سلم ‪ ،‬و عبدالواحد بن قیس ‪،‬‬
‫و علی بن أبی حملة ‪ ،‬و یزید بن أبی مریم الشامی ‪ ،‬و أبوبکر بن عبداهلل بن أبی مریم»‪ ( .‬تهذیب الکمال ‪153 /20‬‬
‫رقم ‪.) 3961‬‬
‫‪ - 104‬التقیید و اإلیضاح شرح مقدمة ابن الصالح للعراقی ص ‪.122‬‬
‫‪ - 105‬تقریب التهذیب ص‪ 393‬رقم‪. 4622‬‬
‫‪ - 106‬تهذیب الکمال‪ 339/17‬رقم ‪. 3928‬‬

‫‪24‬‬
‫‪108‬‬ ‫‪107‬‬
‫قال یعقوب بن شیبة‪ «:‬من‬ ‫قال العجلی ‪ «:‬ثقة تابعی من کبار التابعین »‪.‬‬ ‫میگوید‪ «:‬ثقة»‪.‬‬
‫ثقات الشامیین»‪ 109.‬و ذکره ابن حبان فی الثقات و قال ‪ :‬زعموا أن له صحبة و لیس ذلک بصحیح‬
‫‪110‬‬
‫عندی‪.‬‬

‫‪ -6‬أبو عامر األشعری( که اسمش عبید بن وهب میباشد)‪ :‬با کنیه اش مشهور است ‪ ،‬و او پدر (‬
‫عامر بن أبی عامر األشعری ) بوده ‪ ،‬و عموی أبو موسی أشعری که در حنین شهید شده ‪-‬‬
‫‪111‬‬
‫و ترمذی و بخاری و أبوداود‬ ‫نیست‪ .‬بلکه او در خالفت عبدالملک بن مروان وفات نمود‪.‬‬
‫از او روایت نموده اند ‪ ،‬از طریق ( عطیة بن قیس عن عبدالرحمن بن غنم األشعری ) قال‪:‬‬
‫حدثنی أبوعامر أو أبو مالک األشعری ( حدیث المعازف )‪ .‬و ابن حزم رحمه اهلل ‪ ،‬باز هم در‬
‫قول شاذی گفته است ‪ « :‬این أبوعامر ‪ ،‬مشخص نیست چه کسی است »‪ 112.‬أما إمام البخاری‬
‫‪113‬‬
‫همچنین ابن أبی حاتم راجع به او فرموده‬ ‫رحمه اهلل راجع به او گفته است ‪ « :‬له صحبة »‪.‬‬
‫‪114‬‬
‫‪ « :‬له صحبة »‪.‬‬

‫‪ - 107‬طبقات ‪. 441/7‬‬
‫‪ -108‬معرفة الثقات‪. 85/2‬‬
‫‪ - 109‬تهذیب الکمال‪. 339 /17‬‬
‫‪ - 110‬الثقات ‪. 78/5‬‬
‫‪ - 111‬اإلصابة فی تمییز الصحابة البن حجر ‪ 420 /4‬رقم ‪. 5371‬‬
‫‪ - 112‬الغناء الملهی البن حزم ‪ ،‬من مجموع رسائله ‪. 433 /1‬‬
‫‪ - 113‬التاریخ الکبیر للبخاری ‪ ، 440 /5‬رقم ‪. 1432‬‬
‫‪ - 114‬الجرح و التعدیل ‪ 4 /6‬رقم ‪. 15‬‬

‫‪25‬‬
‫‪ -7‬أبو مالک األشعری‪ :‬گفته شده که اسم او ( عبید ) ‪ ،‬یا ( عبداهلل ) ‪ ،‬یا ( عمرو ) ‪ ،‬یا ( کعب بن کعب‬
‫) ‪ ،‬یا ( عامر بن حارث ) بوده ‪ .‬او صحابی ای است که در طاعون عمواس در سال ‪ 18‬هجری وفات‬
‫‪115‬‬
‫نموده است‪ .‬و إمام بخاری بصورت تعلیق ‪ ،‬و أبوداود و النسائی و ابن ماجه از او روایت نموده اند‪.‬‬
‫و از پیامبر ‪ ‬حدیث روایت نموده ‪ ،‬و عبدالرحمن بن غنم األشعری نیز از او روایت نموده است‪ .‬امام‬
‫بخاری در ک تابش به حدیث عبدالرحمن بن غنم األشعری عن أبی عامر أو أبی مالک األشعری ‪،‬‬
‫استشهاد نموده است‪ 116.‬پس أبومالک یا أبو عامر األشعری ‪ ،‬هردو از زمره ی صحابه بوده ‪ ،‬و همهی‬
‫‪117‬‬
‫عادل و قابل اعتماد میباشند‪.‬‬ ‫أصحاب پیامبر‬

‫درجه و مرتبه ی این حدیث‪:‬‬

‫این حدیث سندش ( حسن لذاته) است‪ .‬زیرا همگی راویان آن ‪ ،‬بجز هشام بن عمار ‪ ،‬از أفراد (‬
‫ثقات ) اند ‪ ،‬و هشام نیز در أقل أحوال ‪ ( ،‬حسن الحدیث ) است‪ .‬أما با این وجود ‪ ،‬هشام بن عمار‬
‫در روایت این حدیث تفرد نداشته ‪ ،‬بلکه سه نفر از ثقات به نامهای (عبدالوهاب بن نجده)‪ ،‬و‬
‫(عیسی بن احمد العسقالنی) ‪ ،‬و ( دحیم ) ‪ ،‬با روایت از ( بشر بن بکر ) او را متابعت نموده اند‪.‬‬
‫که طرق این روایات که مجموعاً این حدیث را به مرتبه ی ( صحیح لغیره ) میرسانند ‪ ،‬را نیز نقل‬
‫خواهیم نمود‪ .‬و از این جهت است که علماء حدیث ‪ ،‬بر این حدیث حکم صحیح بودن را إطالق‬
‫نموده اند‪ .‬مگر ابن حزم که حکم به ضعف و وضع آن داده !!‪ ،‬و بدلیل آنچه که نقل نموده و‬
‫مینماییم ‪ ،‬واضح است که این قول ابن حزم رحمه اهلل یک وهم فاسد و غلطی از جانب اوست‪.‬‬

‫‪ - 115‬تقریب التهذیب ص ‪ 670‬رقم ‪. 8336‬‬


‫‪ - 116‬تهذیب الکمال ‪ ، 245 /34‬رقم ‪. 7598‬‬
‫‪117‬‬
‫‪ -‬االصابة فی تمییز الصحابة‪ ،420/4‬تهذیب الکمال‪ ،12/34‬التاریخ الکبیر للبخاری ‪ ،440/5‬الجرح و‬
‫التعدیل‪ 4/6‬رقم ‪. 15‬‬

‫‪26‬‬
‫خالصه ‪ :‬این حدیث صحیح بوده ‪ ،‬و به همین سبب علماء و أئمه ی بزرگ حدیث حکم به صحت‬
‫آن داده اند ‪ ،‬علمائی همچون ‪ :‬البخاری‪ ،118‬ابن حبان‪ ،119‬البرقانی‪ ،120‬ابن الصالح‪ ،121‬الحاکم‪،122‬‬
‫ابنتیمیه‪ ،123‬امام اإلسماعیلی‪ ،124‬ابوذر الهروی‪ ،125‬امام نووی‪ ،126‬ابن القیم‪ ،127‬ابن رجب‬
‫الحنبلی‪ ،128‬ابن حجر العسقالنی‪ ،129‬امام الشوکانی‪ ،130‬شاه ولی اهلل الدهلوی‪ ، 131‬و األلبانی‪ 132‬و‬

‫‪ -118‬صحیح بخاری ‪ 2123/5‬رقم ‪. 5268‬‬


‫‪ - 119‬صحیح ابن حبان ‪ 154/15‬رقم ‪. 6754‬‬
‫‪ - 120‬فی صحیحه‪ .‬انظر‪ :‬نصب الرایة ‪231/4‬‬
‫‪ - 121‬معرفة انواع علوم الحدیث ص ‪ ،61‬و صیانة صحیح مسلم‪. 84/1‬‬
‫‪ - 122‬صیانة صحیح مسلم‪. 84/1‬‬
‫‪ -123‬االستقامة‪. 294/1‬‬
‫‪ - 124‬تهذیب السنن البن القیم‪. 110/10‬‬
‫‪ - 125‬انظر‪ :‬فتح الباری‪. 53/10‬‬
‫‪ - 126‬ارشاد طالب الحقائق للنووی‪.196/1‬‬
‫‪ - 127‬اغاثة اللهفان‪. 205‬‬
‫‪ - 128‬نزهة االسماع‪. 43‬‬
‫‪ - 129‬تغلیق التعلیق‪. 22/5‬‬
‫‪ - 130‬نیل االوطار‪. 100/8‬‬
‫‪ -131‬اإلنصاف‪. 62‬‬
‫‪ - 132‬السلسلة الصحیحة رقم ‪. 91‬‬

‫‪27‬‬
‫ابن الوزیر الصنعانی ‪ ،‬و السخاوی ‪ ،‬و األمیر الصنعانی ‪ ،‬و ابن کثیر ‪ ،‬وأحمد شاکر و ‪ ...‬رحمهم اهلل‬
‫‪133‬‬
‫تعالی أجمعین‪.‬‬

‫ذکر إنتقاداتی که بر این حدیث وارد شده ‪ ،‬و ردّ بر آنها ‪:‬‬

‫از میان علماء قدیم ‪ ،‬ابن حزم رحمه اهلل به انتقاد این روایت پرداخته و گمان نموده که این روایت‬
‫صحیح نبوده ‪ ،‬و بلکه موضوع است ‪ ،‬از این لحاظ در « المحلی » بعد از ذکر این حدیث میگوید ‪:‬‬
‫« این حدیث منقطع است ‪ ،‬بین بخاری و صدقة بن خالد متصل نیست ‪ ،‬و در این موضوع – یعنی‬
‫تحریم موسیقی و معازف – هیچ حدیث صحیحی وجود نداشته و هرچه در این خصوص وارد‬
‫شده ‪ ،‬ه مگی موضوع و جعلی است ‪ ،‬و واهلل أگر همه ی این أحادیث یا یکی یا بیشتر از آنها از‬
‫طریق ثقات تا رسول اهلل ‪ ‬ذکر میگردید ‪ ،‬هیچ شکی در أخذ به آن نمیداشتیم»‪ 134.‬همچنین در‬
‫رساله اش « الغناء الملهی » میگوید ‪ « :‬و أما حدیث بخاری ‪ ،‬آنرا با سند متصل نقل ننموده ‪ ،‬و‬

‫‪133‬‬
‫‪ -‬بعد از توضیحاتی که راجع به این حدیث گذشت ‪ ،‬و بعد از کالم این همه عالم و محدث و متخصص علم‬
‫حدیث در مورد صحت این حدیث ‪ ،‬اگر کسی باز هم بگوید که این حدیث ضعیف است! چنین کسی واقعاً در خطأ‬
‫و اشتباه بزرگی است‪ .‬و بسیار تفاوت هست بین ابن حزم اندلسی رحمهاهلل ‪ ،‬که با اجتهاد خویش و بدلیل نرسیدن‬
‫بسیاری از أحادیث به او ‪ ،‬قول به ضعیف بودن این حدیث داده‪ ،‬با کسانی که بعد از آگاهی تمام از حقیقت مطلب ‪ ،‬و‬
‫واضح بودن صحت این حدیث ‪ ،‬باز هم به اقوال ابن حزم اندلسی رحمه اهلل احتجاج نموده و این حدیث را تضعیف‬
‫مینمایند‪ .‬واهلل تعالی أعلم‪.‬‬

‫‪ - 134‬المحلی ‪. 76 /9‬‬

‫‪28‬‬
‫فقط گ فته است ‪ ( :‬قال هشام بن عمار ) ‪ ،‬سپس از طریق او تا أبو عامر یا أبو مالک ‪ ،‬روایت‬
‫‪135‬‬
‫نموده ‪ ،‬و این أبو عامر مشخص نیست که کیست »‪.‬‬

‫به این ترتیب بسیاری از کسانی که معازف و موسیقی را مباح نموده اند ‪ ،‬مقلدانه به این قول ابن حزم‬
‫استشهاد نموده و آن را بدون نقد و تحقیق و دقت و تَثبُّت ‪ ،‬نقل مینمایند!!‬

‫و أما در رد بر این قول ابن حزم میگویم ‪ :‬آنچه که ابن حزم گمان نموده از عدم اتصال بین بخاری و‬
‫صدقة بن خالد ‪ ،‬یک وهم ظاهر و آشکاری از جانب اوست ‪ .‬إمام بدرالدین العینی رحمه اهلل در «‬
‫عمدة القاری » راجع به آن میفرماید ‪ « :‬ابن حزم در این موضوع دچار وهم شده است ‪ ،‬چرا که‬
‫بخاری گفته است « قال هشام بن عمار ‪ :‬حدثنا صدقة بن خالد»‪ .‬و نگفته ‪ (:‬قال‪ :‬صدقة بن خالد‬
‫‪136‬‬
‫وجالب است که ‪ :‬اکثر کسانی که در این موضوع تألیف و کتابت نموده اند ‪ ،‬متوجه این وهم‬ ‫)»‪.‬‬
‫ابن حزم – که العینی آن را توضیح داده – نشده اند‪ .‬و بسیاری از علماء ‪ ،‬این روایت بخاری را از‬
‫جمله ی ( معلقات ) محسوب نموده اند ‪ 137.‬در حالی که این روایت بصورت مسند و موصول از هشام‬
‫بن عمار ‪ « ،‬بصیغة السماع » ‪ ،‬و با روایت أئمه ی ثقاتی همچون ابن حبان ‪ ،‬و البیهقی ‪ ،‬و الطبرانی ‪ ،‬و‬
‫البرقانی ‪ ،‬و الحسن بن سفیان ‪ ،‬و ابونعیم ‪ ،‬و ابوبکر اإلسماعیلی ‪ ،‬و ابوذر الهروی ‪ ،‬و ابن عساکر ‪ ،‬و‬
‫الذهبی ‪ ،‬و المزی ‪ ،‬و ابن حجر و غیر آنها روایت شده است ‪ .‬و به این ترتیب ادعاء ابن حزم مبنی بر‬
‫منقطع بودن این روایت مردود و باطل میباشد‪.‬‬

‫‪ - 135‬انظر ‪ :‬الغناء الملهی البن حزم ‪ – 433 /1‬مجموعة رسائله ‪.‬‬


‫‪ - 136‬عمدة القاری شرح صحیح البخاری ‪. 175 /21‬‬
‫‪ - 137‬انظر ‪ :‬مجموعة الفتاوی البن تیمیة ‪ ، 576 /11‬و تغلیق التعلیق البن حجر ‪. 17 /5‬‬

‫‪29‬‬
‫إمام ابن القیم رحمه اهلل در رد براین إدعاء ابن حزم رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬ابن حزم و کسانی دیگر در‬
‫این حدیث طعن وارد نموده و گفته اند‪ ( :‬این حدیث صحیح نیست ‪ ،‬زیرا منقطع است ‪ ،‬و بخاری ذکر‬
‫ننموده که چه کسی آن حدیث را برای او روایت نموده ‪ ،‬و فقط گفته است ‪ « :‬و قال هشام بن عمار»)‪.‬‬
‫و چنین ایراد و اشکالی از جانب ابن حزم و غیر او ‪ ،‬از چند وجه باطل است‪:‬‬

‫وجه أول‪ :‬این است که بخاری رحمه اهلل ‪ ،‬هشام بن عمار را مالقات نموده و از او حدیث شنیده است‬
‫‪ ،‬پس هرگاه به صورت ( معنعن ) از او روایتی نقل نمود ‪ ،‬به اتفاق محدثین ‪ ،‬حمل بر اتصال سند‬
‫میشود ‪ ،‬بدلیل حصول سماع و معاصر بودنشان ‪ ،‬پس هرگاه گفت ‪ «:‬قال هشام »‪ ،‬أصالً فرقی بین آن‬
‫و بین اینکه بگوید ‪ «:‬عن هشام » وجود ندارد‪.‬‬

‫وجه دوم‪ :‬راویانی ثقه و مطمئن ‪ ،‬این حدیث را از هشام بن عمار به صورت موصول و با صیغه ی‬
‫تحدیث روایت نموده اند ‪ :‬قال اإلسماعیلی فی ( صحیحه )‪ :‬أخبرنی الحسن‪ :‬حدثنا هشام بن‬
‫عمار‪...‬بإسناده و متنه ‪ .‬والحسن‪ :‬هو ابن سفیان‪.‬‬

‫وجه سوم‪ :‬این حدیث از طریق غیر هشام ‪ ،‬ثابت و صحیح است‪ :‬قال اإلسماعیلی فی ( الصحیح )‬
‫حدثنا الحسن حدثنا عبدالرحمن بن إبراهیم ‪ :‬حدثنا بشر حدثنا ابن جابر عن عطیة بن قیس قال‪ :‬قام‬
‫ربیعة الجُرشیُّ فی الناس‪ ...‬فذکر حدیثاً فی طول‪ .‬قال‪ :‬فإذا عبدالرحمن بن غنم فقال یمیناً حلفت علیها‬
‫حدثنی أبوعامر أو – أبو مالک – األشعری ‪ :‬واهلل یمیناً أخری – حدثنی أنه سمع رسول اهلل ‪ ‬یقول ‪:‬‬
‫« لیکونن فی أمتی قوم یستحلون الخمر» ‪ -‬فی حدیث هشام ‪ « :‬الخمر و الحریر »‪ .‬و فی حدیث‬
‫دحیم ‪ « :‬الخز و الحریر و الخمر و المعازف ‪ .»...‬فذکر الحدیث‪.‬‬

‫وجه چهارم ‪ :‬بخاری أگر هم هشام را مالقات ننموده و از او چیزی نشنیده باشد ‪ ،‬باز هم قراردادن‬
‫این حدیث از جانب او در (صحیحش ) و اینکه آن را باصیغه ی جزم نقل نموده ‪ ،‬داللت دارد بر ثابت‬

‫‪30‬‬
‫بودن این حدیث از هشام در نزد او ‪ .‬لذا بخاری واسطه ی بین خود و هشام را ذکر ننموده ‪ :‬یا بخاطر‬
‫شهرت و مشخص بودن این واسطه ها ‪ ،‬یا بخاطر کثرتشان ‪ .‬چرا که این روایت از هشام بن عمار‬
‫معروف و مشهور است ‪ ،‬و همین شهرت ‪ ،‬بجای ذکر واسطه کفایت مینماید‪.‬‬

‫وجه پنجم ‪ :‬بخاری یک طبع و سرشت صحیحی در نقل حدیث به صورت معلق دارد ‪ ،‬و آن این است‬
‫که در صورت صحیح بودن آن حدیث در نزد او ‪ ،‬حریص است بر نسبت دادن آن حدیث معلق به آن‬
‫کسی که آن را به او معلق نموده است‪ .‬پس در چنین حالتی میگوید‪ « :‬وقال فالن » ‪ « ،‬وقال رسول‬
‫اهلل ‪ .» ‬و هرکسی که کتاب بخاری را إستقراء نماید ‪ ،‬به این مسأله پی خواهد برد‪ .‬و در مورد این‬
‫حدیث هم با صیغه ی جزم ‪ ،‬حدیث را به هشام نسبت داده ‪ ،‬که داللت بر صحیح بودنش در نزد‬
‫اوست‪.‬‬

‫وجه ششم ‪ :‬بخاری این حدیث را به عنوان احتجاج به آن ذکر نموده ‪ ،‬و آن را در صحیحش داخل‬
‫گردانیده ‪ ،‬و آن را به عنوان أصل بابش قرار داده ‪ ،‬نه به عنوان استشهاد ‪ ،‬پس این حدیث ‪ ،‬بدون شک‬
‫‪138‬‬
‫و گمان صحیح میباشد»‪.‬‬

‫امام ابن الصالح رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬ابن حزم ظاهری إصابه به حق ننموده و به خطأ رفته است آنجا‬
‫که – قول بخاری ( قال هشام ) را – به عنوان انقطاعی که در صحت این حدیث ایراد وارد مینماید‬
‫گمان نموده ‪ ،‬تا با کمک جستن از این أمر ‪ ،‬به تقریر و إثبات مذهب فاسدش مبنی بر مباح نمودن‬
‫آالت مالهی و موسیقی بپردازد‪ .‬و نیز در این گمانش که هیچ حدیثی در این خصوص صحیح نیست‬
‫نیز به خطأ رفته است‪ ...‬و این گمان او غیر صحیح است از چند وجه – واهلل أعلم ‪: -‬‬

‫‪ - 138‬تهذیب السنن البن القیم ‪. 110 /10‬‬

‫‪31‬‬
‫أول‪ :‬از این جهت که أصالً در این حدیث انقطاعی وجود ندارد ‪ ،‬زیرا بخاری ‪ ،‬هشام را مالقات نموده‬
‫و از او حدیث شنیده است ‪ .‬و در کتاب ( معرفة علوم الحدیث ) بیان نموده ایم که هرگاه ( لقاء و‬
‫سماع ‪ ،‬همراه با سالمت از تدلیس ) ثابت گردید ‪ ،‬در این حالت ‪ ،‬آنچه که از او روایت نموده ‪ ،‬حمل‬
‫بر سماع(= شنیدن از شیخ ) میگردد ‪ ،‬به هر لفظی که باشد‪ .‬همچنانکه قول صحابی که میگوید‪ (:‬قال‬
‫رسول اهلل ‪ ، ) ‬حمل بر سماع میشود ‪ ،‬مادامی که خالف آن ظاهر نگردد‪ ...‬وجه دوم ‪ :‬خود این‬
‫حدیث از غیر طریق بخاری ‪ ،‬با همین لفظ بصورت معروف االتصال – و صحیح ‪ -‬وارد شده‬
‫‪139‬‬
‫است»‪.‬‬

‫جالب این است که ‪ ،‬این منهج در تحقیق ( سماع راوی از شیخش ) ‪ ،‬طریقه ی خود ابن حزم رحمه‬
‫اهلل میباشد!! او در کتاب ( اإلحکام فی أصول األحکام ) میفرماید‪ « :‬بدانکه راوی عدل ‪ ،‬هرگاه از‬
‫کسی از عدول که او را دریافته و دیده است روایتی نقل نمود ‪ ،‬بشرطی که او را دیده و از او شنیده‬
‫باشد ‪ ،‬در این حالت یکسان است که بگوید‪ ( :‬أخبرنا ‪ ،‬یا حدثنا ‪ ،‬یا عن فالن ‪ ،‬یا قال فالن ‪ ،‬همه ی‬
‫این صیغه ها حمل بر سماع از شیخ(= مروی عنه ) میشود»‪ 140.‬إمام ابن حجر رحمه اهلل این قول ابن‬
‫حزم را در کتابش ( النکت علی ابن صالح ) نقل نموده ‪ ،‬و در تعقیب آن میفرمايد‪ - « :‬با وجود اين‬
‫قولش – از او تعجب میشود که چگونه حديث معازف را رد داده ‪ ،‬و ادعای عدم اتصال سند آن را‬
‫‪141‬‬
‫نموده است!! واهلل الموفق»‪.‬‬

‫‪ - 139‬صیانة صحیح مسلم ‪ /‬أبوعمرو بن صالح ص ‪. 83 -82‬‬


‫‪ - 140‬اإلحکام فی أصول األحکام البن حزم ‪. 158 /2‬‬
‫‪ - 141‬النکت علی ابن صالح ‪. 603 /2‬‬

‫‪32‬‬
‫همچنین قاعده ای حديثی در نزد خود ابن حزم رحمه اهلل وجود دارد که همان چیزی را اثبات‬
‫مینمايد که أئمه ی حديث در متصل اإلسناد و صحیح بودن روايت معلق بخاری ‪ ،‬ذکر نموده اند‪ .‬ابن‬
‫حزم در کتابش ( اإلحکام فی أصول األحکام ) میفرمايد‪:‬‬

‫« و أما راوی مدلِّس بر دو قسم است‪:‬‬

‫قسم أول ‪ :‬راوی ای حافظ و عدل ‪ ،‬که گاهی حديثش را مرسل و گاهی مسند روايت مینمايد ‪ ،‬و‬
‫گاهی بر سبیل مذاکرة يا فتوا يا مناظرة آن را نقل نموده و بهمین سبب سند آن را ذکر نمینمايد‪ .‬و‬
‫ممکن است گاهی بعضی از راويان سند را ذکر نموده و بعضی ديگر را ذکر ننمايد‪ .‬اين أمور هیچ‬
‫ضرری به سائر روايات او وارد نمیگرداند ‪ ،‬زيرا اين أمر نه جرح در ثبت و نقل اوست و نه غفلتی از‬
‫جانب او‪ .‬أما ما آن رواياتی از او که يقین داريم آنها را بدون سند و مرسل نقل نموده ‪ ،‬و آن رواياتی‬
‫که بعضی از راويان سند را إسقاط نموده ‪ ،‬را رها نموده و نمیپذيريم ‪ ،‬و روايات و أحاديثی از او که‬
‫در مورد آنها يقین نداريم که آنها را مرسالً يا با سند ناقص نقل نموده ( بلکه در اين خصوص شک‬
‫داريم) را میپذيريم ‪ ،‬و يکسان است که بگويد‪ ( :‬قال فالن ) ‪ ،‬يا بگويد ‪ (:‬عن فالن )‪ ،‬يا بگويد‪ ( :‬فالن‬
‫عن فالن ) ‪ ،‬همه ی اين صیغه ها واجب است قبول و پذيرفته شوند مادامی که يقین حاصل نشده‬
‫باشد که او حديث مشخصی را بدون سند روايت نموده است ‪ ،‬و اگر در اين موضوع يقین حاصل‬
‫‪142‬‬
‫نموديم ‪ ،‬آنگاه فقط آن حديث از أحاديث او را رها نموده و بقیه ی مروياتش را میپذيريم »‪.‬‬

‫بعد از نقل اين أقوال از خود امام ابن حزم رحمه اهلل ‪ ،‬برايمان واضح و آشکار میگردد که واجب است‬
‫روايت إمام بخاری که در آن فرموده ‪ «:‬قال هشام بن عمار» را قبول نموده و بدانیم که اين روايت از‬
‫جهت إمام بخاری رحمه اهلل مسند و متصل است‪ .‬پس بر ابن حزم رحمه اهلل نیز واجب است که اين‬

‫‪ - 142‬اإلحکام فی أصول األحکام ‪. 131 /1‬‬

‫‪33‬‬
‫روايت را بپذيرد ‪ ،‬زيرا – همانطور که نقل نموديم – او سوگند ياد کرده بود که هر حديثی که در اين‬
‫خصوص در نزد او اتصال سندش ثابت گردد ‪ ،‬او آن را بپذيرد‪.‬‬

‫به اين ترتیب جواب انتقاد اول وارد بر اين حديث ‪ ،‬که همان ادعای انقطاع در سند اين حديث بود ‪،‬‬
‫داده شده ‪ ،‬و بعد از اين توضیحات ‪ ،‬دیگر برای کسی صحيح و جایز نيست که نسبت منقطع بودن را‬
‫به این حدیث نسبت دهد‪ .‬واهلل تعالی أعلم‪.‬‬

‫و أما ايراد دومی که ابن حزم رحمه اهلل و پیروانش ‪ ،‬بر اين حديث وارد نموده اند ‪ ،‬همان وجود شک‬
‫در اسم صحابی راوی حديث ‪ ،‬و بنابر اين آن را سبب مضطرب دانستن اين حديث قرار دادن ‪ ،‬و در‬
‫نتیجه عدم پذيرفتن اين حديث و رد دادن آن ‪ ،‬است ‪.‬‬

‫در پاسخ به اين إيراد بیان مینمايیم که ‪ :‬اين إيراد از چند وجه مردود است‪:‬‬

‫أوالً‪ :‬شکی در اين موضوع نیست که راوی اين حديث ‪ ،‬يک صحابی است ‪ ،‬زيرا در تمامی طرق اين‬
‫حديث وارد است که ‪ ( :‬أنه سمع رسول اهلل ‪ ،) ‬و اين أمر دلیل قاطعی است بر إثبات صحبت آن‬
‫راوی است ‪ ،‬و ديگر تفاوتی ندارد که کنیه ی او ‪ ،‬أبومالک باشد ‪ ،‬يا أبو عامر‪.‬‬

‫ثانياً ‪ :‬قول ابن حزم که گفته است ‪ « :‬مشخص نیست که اين أبوعامر کیست »‪ .‬مردود و باطل است ‪،‬‬
‫زيرا أبوعامر يک صحابی است ‪ ،‬و بخاری ‪ ،‬و ابو حاتم الرازی رحمهما اهلل بیان نموده اند که او از‬
‫‪143‬‬
‫و واضح است که صحابی ‪ ،‬فردی ثقة است ‪ ،‬و يکسان است که اسم او را‬ ‫زمره ی أصحاب است‪.‬‬
‫بشناسی يا نه ‪ ،‬و اين مذهب جماهیر أهل علم است‪.‬‬

‫‪ - 143‬التاریخ الکبیر للبخاری ‪ 440 /5‬رقم ‪ ، 1432‬و الجرح و التعدیل ‪ ، 4/6‬رقم ‪. 15‬‬

‫‪34‬‬
‫ثالثاً ‪ :‬روايت ( مالک بن أبی مريم از ابن غنم از أبی مالک )‪ ،‬بدون وجود شک در اسم راوی ‪ ،‬اين‬
‫موضوع را ترجیح میدهد که اسم آن صحابی راوی ‪ ( ،‬أبومالک ) بوده است‪ .‬امام بخاری میفرمايد‪« :‬‬
‫‪144‬‬
‫يعنی راوی آن حديث ‪ ،‬ابومالک است‪ .‬و ابن‬ ‫اين روايت از ابومالک أشعری ‪ ،‬شناخته میشود»‪.‬‬
‫حجر العسقالنی‪ 145‬و عالمة العینی‪ 146‬نیز همین را بیان نموده اند‪ .‬البته از آنجا که روايت ( مالک بن‬
‫أبی مريم ) سندش ضعیف است ‪ ،‬میتوان گفت ‪ ،‬اين روايت ‪ ،‬شک موجود در اسم صحابی راوی‬
‫حديث را برطرف نمینمايد‪ .‬واهلل اعلم‪.‬‬

‫به هر حال ‪ ،‬شک موجود در اين روايت ‪ ،‬به هیچ عنوان از وجوه اضطراب به حساب نیامده و نمیتوان‬
‫بسبب آن در اين روا يت إيرادی وارد نمود‪ ،‬زيرا ( أبوعامر ) ‪ ،‬يا ( أبو مالک ) هردو صحابی بوده و‬
‫عدل و مورد رضايت بودنشان ‪ ،‬ثابت است‪ .‬و بهمین دلیل است که عالمة العینی در رد بر کسی که‬
‫بخاطر تردد در اسم صحابی ‪ ،‬در صحت اين حديث شک نموده ‪ ،‬میفرمايد‪ « :‬اين ايراد ‪ ،‬چیزی نیست‬
‫‪ ،‬زيرا شک در اسم صحابی هیچ ضرری بر صحت حديث وارد نمینمايد ‪ ،‬زيرا صحابه همگی عدول‬
‫‪147‬‬
‫هستند»‪.‬‬

‫وخالصه ی اين موضوع را ابن حجر رحمه اهلل در کتابش ( تغلیق التعلیق ) بیان نموده و فرموده است‪:‬‬
‫« اين حديث صحیح بوده و هیچ علتی و هیچ ايرادی بر آن وارد نیست ‪ ،‬و ابن حزم آن را معلَّل به‬
‫انقطاع فیما بین بخاری و صدقة بن خالد ‪ ،‬و اختالف در اسم أبی مالک ‪ ،‬نموده است‪ .‬در حالی که‬

‫‪ - 144‬التاریخ الکبیر ‪ 304 /1‬رقم ‪. 967‬‬


‫‪ - 145‬تهذیب التهذیب ‪ 160 /12‬رقم ‪ . 685‬و در ( اإلصابة ) میفرماید‪ « :‬و قد أخرج أصله أبوداود عن أبی مالک‬
‫بال شک »‪ 420 /4.‬رقم ‪. 5371‬‬
‫‪ - 146‬عمدة القاری ‪. 175 /21‬‬
‫‪ - 147‬عمدة القاری ‪. 175/21‬‬

‫‪35‬‬
‫میبینی من اين روايت را از طريق ‪ 9‬نفر از هشام بصورت متصل روايت نموده ام ‪ ،‬که در اين ‪ 9‬نفر ‪،‬‬
‫افرادی همچون ( الحسن بن سفیان ) ‪ ،‬و ( عبدان ) و ( جعفر الفريابی ) وجود دارند که از زمره ی‬
‫حفاظ أهل اتقان هستند‪ .‬و أما إختالف در کنیه ی صحابی راوی حديث ‪ ،‬هیچ اشکال و ايرادی در آن‬
‫‪148‬‬
‫نیست ‪ ،‬زيرا همه ی صحابه عدول هستند»‪.‬‬

‫به اين ترتیب ‪ ،‬هیچ شک و شبهه ای در صحت حديث معازف باقی نخواهد ماند ‪ .‬و اين حديث ‪،‬‬
‫متابعات و طرق و شواهد ديگری دارد ‪ ،‬که صحت آن را تقويت مینمايد‪ .‬که در ادامه ی مطلب إن‬
‫شاءاهلل به ذکر آنها میپردازيم‪.‬‬

‫متابعات حدیث بخاری ‪:‬‬

‫هشام بن عمار ‪ ،‬و شیخش صدقة بن خالد متابعه شده اند ‪ ،‬زيرا أبوداود در سننش از طريق (‬
‫عبدالوهاب بن نجدة عن بشر بن بکر عن عبدالرحمن بن يزيد عن جابر «‪ ، »....‬اين حديث را روايت‬
‫‪149‬‬
‫نموده است‪.‬‬

‫‪ - 148‬تغلیق التعلیق ‪. 22 /5‬‬


‫‪ -‬قال أبوداود فی سننه – کتاب اللباس – باب ما جاء فی الخز ‪ 64 /4‬حدیث رقم ( ‪ : ) 4039‬حَدَّثَنَا عَبْدُ‬ ‫‪149‬‬

‫الْوَهَّابِ بْنُ نَجْدَةَ حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ بَکْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ یَزِیدَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ ‪ :‬حَدَّثَنَا عَطِیَّةُ بْنُ قَیْسٍ قَالَ ‪ :‬سَمِعْتُ عَبْدَ‬
‫الرَّحْمَنِ بْنَ غَنْمٍ الْأَشْعَرِیَّ قَالَ ‪ :‬حَدَّثَنِی أَبُو عَامِرٍ أَوْ أَبُو مَالِکٍ ‪ -‬وَاللَّهِ یَمِینٌ أُخْرَى ‪ -‬مَا کَذَّبَنِی ‪ ،‬أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ‬
‫‪ ‬یَقُولُ‪ « :‬لَیَکُونَنَّ مِنْ أُمَّتِی أَقْوَامٌ یَسْتَحِلُّونَ الْخَزَّ وَالْحَرِیرَ ( وَذَکَرَ کَلَامًا ) قَالَ ‪ «:‬یُمْسَخُ مِنْهُمْ آخَرُونَ قِرَدَةً وَخَنَازِیرَ‬
‫إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ»‪ .‬آن تیکه از روایت که گفته ( وذکر کالماً ) ‪ ،‬این احساس را ایجاد مینماید که راوی ‪ ،‬حدیث را‬
‫إختصار نموده ‪ ،‬بنحوی که إکتفاء به محل شاهد از حدیث – جهت داللت بر حکم ( الخز )‪ -‬نموده است‪ .‬و این‬
‫موضوع ه مان چیزی است که حافظ ابن رجب الحنبلی رحمه اهلل به آن تصریح نموده ‪ ،‬و در کتاب ( نزهة اإلسماع‬

‫‪36‬‬
‫فی مسألة السماع ‪ ،‬ص ‪ ) 45‬فرموده ‪ « :‬پس این حدیث ‪ ،‬از هشام بن عمار صحیح و محفوظ است ‪ ،‬و أبوداود این‬
‫حدیث را با إسناد متصلی تا عبدالرحمن بن جابر ‪ ،‬مختصراً روایت نموده است»‪.‬‬
‫و آنچه که این قول ابن رجب را تأیید مینماید ‪ ،‬این است که عبدالوهاب بن نجدة ‪ ،‬بر روایت این حدیث به صورت‬
‫تمام وکامل آن ‪ ،‬از جانب دونفر ثقة متابعت شده است ‪ ،‬که در روایت آنها لفظ ( معازف هم آمده است ) ‪ ،‬و آن دو‪:‬‬
‫أول‪ :‬عبدالرحمن بن إبراهیم ‪ ،‬که مشهور به ( دحیم ) است‪ ( .‬رواه اإلسماعیلی فی ( مستخرجه ) و صححه ‪ :‬حدثنا‬
‫الحسن حدثنا عبدالرحمن بن إبراهیم حدثنا بشر بن بکر بإسناده )‪ .‬انظر ‪ ( :‬تهذیب السنن البن القیم ‪.)111 /10‬‬
‫دوم ‪ :‬عیسی بن أحمد العسقالنی ‪ :‬رواه عنه بسنده ‪ ،‬ابن عساکر فی ( تاریخه ‪.) 189 / 67‬‬
‫هردوی این راویان از بشر بن بکر ‪ ،‬با همان إسناد و همان متن روایتش نموده اند که لفظش اینگونه است‪ «:‬لیکونن‬
‫فی أمتی یستحلون الخز و الحریر و الخمر و المعازف ‪ .»...‬پس به این ترتیب ‪ ،‬خوف ما از عدم ذکر ( المعازف ) در‬
‫روایت صحیح موجود در سنن أبی داود برطرف میشود‪.‬‬
‫و نیز به این ترتیب ‪ ،‬إیراد و إنتقادی که دکتر یوسف القرضاوی بر این روایت گرفته ‪ ،‬رد داده میشود ‪ ،‬آنجا که‬
‫فرموده است ‪ « :‬حافظ ابن حجر کوشیده است ‪ ،‬تا اینکه حدیث فوق – یعنی حدیث هشام بن عمار – را به أصل و‬
‫سند خود برساند و این کار را هم از نُه طریق انجام داده است ‪ ،‬امّا همه ی آنها بر محور یک راوی – که هشام بن‬
‫عمار است – دور میزند‪...‬البته باید دانست راههای دیگری که ابن حجر در کتاب خود ( تعلیق التغلیق ) برای حدیث‬
‫معلق فوق به آنها متوسل شده است ‪ ،‬در میان آنها به یک راوی دیگری رسیده است که از هشام بن عمار ضعیف تر‬
‫میباشد و آن ( مالک بن أبی مریم ) است ‪ ،‬که ابن حزم درباره او میگوید‪ «:‬معلوم نیست که او کیست»‪ ...‬بنابر این‬
‫طُرُق نُه گانه ای که حافظ ابن حجر آنها را برای ما بیان نموده است ‪ ،‬حدیث مذکور را به درجه ی درست و‬
‫صحیحی که جای اشکال و ایرادی نباشد نمیرساند ‪ ...‬ابن قیم در باره ی تقویت این حدیث مورد مناقشه و اختالف‪،‬‬
‫اظهار داشته است که ‪« :‬ابوداود آن را در سنن خود به طور موصول روایت کرده است»‪ .‬در جواب باید گفت ‪ :‬این‬
‫صحیح است ‪ ،‬اما این روایتِ ابوداود حدیث مذکور را از معلق بودن خارج نمیکند‪ .‬به این دلیل که از یک جهت‬
‫راوی سند آن فردی است که او را ضعیف دانسته اند ‪ ،‬و از جهت دیگر ابوداود در روایت خود کلمه ی ( المعازف )‬
‫را – که در واقع محل برانگیختن نزاع و اختالف میباشد – ذکر نکرده است‪ .‬بنابر این حدیثی که ابوداود در کتاب (‬
‫األشربة ) ( بابٌ فی الداذی ) روایت کرده است ‪ ،‬عبارت آن چنین میباشد‪ « :‬لَیَشْرَبَنَّ نَاسٌ مِنْ أُمَّتِی الْخَمْرَ یُسَمُّونَهَا‬
‫بِغَیْرِ اسْمِهَا»‪ .‬چنانکه مالحظه میشود در این روایت ابوداود کلمه ( المعازف ) نیامده است ‪ ،‬پس چگونه میتوان از آن‬

‫‪37‬‬
‫ابن حجر رحمه اهلل میفرمايد‪ « :‬أصل اين حديث را ابوداود از روايت ( بشر بن بکیر عن جابر فقال‬
‫‪150‬‬
‫عن أبی مالک بال شک ) روايت نموده است»‪.‬‬

‫همچنین شوکانی رحمه اهلل راجع به حديث ابوداود میفرمايد‪ « :‬رجال إسناده فی سنن أبی داود‬
‫‪151‬‬
‫ثقات»‪.‬‬

‫البته اين حديث وارد در سنن أبی داود ‪ ،‬دو طريق ديگر از ابو مالک األشعری دارد‪:‬‬

‫الطریق األول ‪ :‬عن معاوية بن صالح عن حاتم بن حريث عن مالک بن أبی مريم عن عبدالرحمن بن‬
‫غنم األشعری عن أبی مالک األشعری قال ‪ :‬قال رسول اهلل ‪ « : ‬لَیَشْرَبَنَّ نَاسٌ مِنْ أُمَّتِی الْخَمْرَ‬

‫به عنوان استدالل برای تحریم آواز استفاده نمود؟!»‪ .‬پایان کالم دکتر یوسف القرضاوی ‪ ( .‬کتاب ‪ :‬آواز و موسیقی از‬
‫دیدگاه اسالم ‪ ،‬ص ‪.) 66 -63‬‬
‫در این کالم دکتر یوسف القرضاوی میبینیم که ‪ :‬أوالً ‪ :‬ایشان از وجود متابعه ی راویان ثقه ای که ( هشام ) را متابعه‬
‫نموده اند ‪ ،‬خبر ندارد‪ .‬و ثانیاً ‪ :‬روایت مورد نظر در سنن أبو داود که حدیث هشام را تقویت مینماید را با روایت‬
‫دیگری در سنن ابوداود ‪ ،‬اشتباه گرفته است‪ .‬و از این لحاظ ‪ ،‬برایش غریب بوده که چگونه از این روایت برای‬
‫تحریم معازف استدالل ش ده است‪ .‬و نیز از آنجا که ایشان روایت مورد نظر در ابوداود را با روایت دیگری اشتباه‬
‫گرفته است ‪ ،‬نسبت ضعف را به یکی از راویان آن داده ‪ ،‬که در حقیقت ‪ ،‬این نسبت ضعف ‪ ،‬مربوط به راوی آن‬
‫حدیثی است که ایشان اشتباهاً آن را به عنوان حدیث مورد نظر ابن القیم ‪ ،‬گمان نموده است ‪ ،‬و گرنه حدیث مورد‬
‫نظر ابن القیم ‪ ،‬هیچ یک از راویان آن ضعیف نیستند ‪ .‬لذا‪ :‬با این توضیحات برایمان کامالً واضح و روشن میگردد که‬
‫ایراد و اشکالی که شیخ یوسف القرضاوی بر حدیث تحریم معازف وارد نموده و بر اساس آن ‪ ،‬این حدیث را تضعیف‬
‫و رد نموده است ‪ ،‬ایراد و اشکالی مردود و اشتباه میباشد‪ .‬و حدیث مذکور ‪ ،‬صحتش ثابت و یقینی میباشد‪ .‬واهلل‬
‫تعالی أعلم‪.‬‬
‫‪ -150‬اإلصابة فی تمییز الصحابة ‪ 420 /4‬رقم ‪. 5471‬‬
‫‪ - 151‬نیل األوطار ‪. 86 /2‬‬

‫‪38‬‬
‫يُسَمُّونَهَا بِغَیْرِ اسْمِهَا يُعْزَفُ عَلَى رُءُوسِهِمْ بِالْمَعَازِفِ وَالْمُغَنِّیَاتِ يَخْسِفُ اللَّهُ بِهِمْ الْأَرْضَ وَيَجْعَلُ مِنْهُمْ‬
‫الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ»‪ 152.‬أخرجه ابن ماجه ‪ 153‬واللفظ له ‪ ،‬و ابن ابی شیبة‪ ، 154‬و البخاری فی تاريخه‪، 155‬‬
‫‪156‬‬
‫‪ ،‬و الطبرانی ‪ ،‬و البیهقی ‪ ،‬و المحاملی ‪ ،‬و ابن عساکر ‪ ،‬و المزی ‪ ،‬و الذهبی ‪ ،‬و ابن‬ ‫و ابن حبان‬
‫حجر‪.‬‬

‫الطریق الثانی ‪ :‬قال البخاری‪ « :‬قال لی سلیمان بن عبدالرحمن ‪ ،‬قال ‪ :‬حدثنا الجراح بن ملیح الحمصی‬
‫قال‪ :‬حدثنا إبراهیم بن عبدالحمید بن ذی حماية عمن أخبره عن أبی مالک األشعری أو أبی عامر‬
‫‪157‬‬
‫سمعت النبی ‪ ( ‬فی الخمر و المعازف ) »‪.‬‬

‫‪ - 152‬الحدیث إسناده ضعیف ‪ .‬و علته جهالة مالک بن أبی مریم‪ .‬لکن صححه ابن حبان‪ .‬و قال ابن القیم ‪ « :‬و هذا‬
‫إسناد صحیح »‪ (.‬إغاثة اللهفان ص ‪.) 206‬و حسَّنه ابن تیمیة ‪.‬‬
‫‪ - 153‬أخرجه ابن ماجه فی سننه – کتاب الفتن – کتاب العقوبات – حدثنا عبداهلل بن سعید حدثنا معن بن عیس عن‬
‫معاویة بن صالح ‪ 1333 /2‬حدیث رقم ‪. 4020‬‬
‫‪ - 154‬أخرجه ابن ابی شیبة فی ( المصنف ‪ 68 /5‬حدیث رقم ‪.) 23758‬‬
‫‪155‬‬
‫‪ -‬أخرجه البخاری فی ( التاریخ الکبیر ‪ :‬حدثنا عبداهلل بن صالح قال‪ :‬حدثنی معاویة بن صالح ‪ 304 /1‬رقم‬
‫الترجمة ‪.) 967‬‬
‫‪ - 156‬أخرجه ابن حبان فی ( صحیح ابن حبان ‪ :‬أخبرنا عمران بن موسی بن مجاشع قال‪ :‬حدثنا عثمان بن أبی شیبة‬
‫قال ‪ :‬أخبرنا زید بن الحباب قال ‪ :‬أخبرنی معاویة بن صالح ‪ 160 /15‬حدیث رقم ‪.) 6758‬‬
‫‪ -‬أخرجه اإلمام البخاری فی ( التاریخ الکبیر – ترجمة ‪ :‬إبراهیم بن عبدالحمید بن ذی حمایة )‪ 304 /1 .‬رقم‬ ‫‪157‬‬

‫الترجمة ‪ . 967‬اگر آن واسطه ی مبهمی نمیبود که مابین إبراهیم بن عبدالحمید و أبی مالک یا أبی عامر است ‪ ،‬سند‬
‫ای ن روایت حسن میبود‪ .‬و این إبهام ‪ ،‬ضعف این سند را إیجاب نمینماید‪ .‬و در کل سند این روایت ‪ ،‬با تقویتش‬
‫توسط روایات دیگر به درجه ی حسن لغیره رسیده ‪ ،‬و متن آن صحیح است‪ .‬و در هر حال این حدیث ‪ ،‬حدیث‬
‫صحیح بخاری ( روایت هشام بن عمار ) را تقویت میبخشد‪.‬‬

‫‪39‬‬
‫بنابراین ‪ ،‬و بعد از این همه توضیحات ‪ ،‬همانند روز روشن ‪ ،‬برایمان واضح گردید که حدیث (معازف‬
‫) که در صحیح بخاری وارد شده‪ ،‬صحیح بوده و حکم آن ثابت میباشد‪.‬‬

‫داللت حدیث معازف ‪:‬‬


‫‪158‬‬
‫‪ ،‬و حرير ‪ ،‬و خمر ‪ ،‬و معازف ) را استحالل‬ ‫در اين حديث مذمت کسانی وارد شده که ( حِر‬
‫مینمايند‪ .‬پس اين حديث داللت بر تحريم ( المعازف ) دارد ‪ ،‬و معازف – همانطور که قبالً بیان نموديم‬
‫– همان آالت لهو و موسیقی بود ‪ ،‬و همه ی أنواع آالت موسیقی را شامل میشد‪.‬‬

‫در فرموده ی پیامبر ‪ « : ‬یستحلون الحر و الحریر و الخمر و المعازف » ‪ ،‬کلمه ی « یستحلون »‬
‫اين فايده را میرساند که اين چیزها در أصل حالل نبوده اند ‪ ،‬بلکه اين أفراد آنها را استحالل مینمايند‪.‬‬
‫و پیامبر ‪ « ‬الحر = زنا » ‪ ،‬و خمر ‪ ،‬را ذکر نموده است ‪ ،‬و شرعاً معلوم است که زنا و خمر ‪ ،‬حرام‬
‫بودنشان با أدله ی قطعی از کتاب و سنت ثابت شده است ‪ ،‬و سپس پیامبر ‪ « ‬المعازف » را هم بر‬
‫اين دو عطف نموده تا حرام بودن آن را هم بیان نمايد ‪ ،‬و گرنه چرا معازف را بهمراه زنا و خمر آورده‬
‫که حرام بودنشان معلوم بالضرورة است ‪ ،‬و سپس کلمه ی « يستحلون » را آورده و « معازف » را هم‬
‫ذکر نموده است ‪ ،‬جز اين که بخواهد حرام بودن ( معازف ) را بیان بفرمايد؟‬

‫ابن تيمية رحمه اهلل میفرمايد‪ « :‬لفظ استحالل ‪ ،‬در أصل برای کسی بکار گرفته میشود که اعتقاد به‬
‫‪159‬‬
‫حالل بودن چیزی دارد که در واقع حالل نیست »‪.‬‬

‫‪ - 158‬الحِر ‪ :‬یعنی ( فرج زن ) ‪ .‬که کنایه از ‪ :‬استحالل زنا است‪.‬‬


‫‪ - 159‬الفتاوی الکبری ‪. 130 /3‬‬

‫‪40‬‬
‫از همینجاست که برايمان واضح میگردد که لفظ « يستحلون » داللت بر حرام بودن معازف دارد ‪،‬‬
‫خصوصاً که « المعازف » به همراه چیزهايی آمده که حرام قطعی هستند ‪ ،‬و اگر اين أمور – و‬
‫بخصوص المعازف – حالل میبودند ‪ ،‬پیامبر ‪ ‬اين أفراد را بخاطر استحالل اين أمور مذمت نمینمود و‬
‫آنها را به خسف و مسخ – که در روايات ديگر اين حديث آمده – تهديد نمینمود‪.‬‬

‫ابن القیم رحمه اهلل در تعلیق بر اين حديث میفرمايد‪ « :‬و وجه داللت اين حديث بر تحريم آالت‬
‫موسیقی اين است که‪ :‬معازف ‪ ،‬شامل کلیه ی آالت موسیقی است ‪ ،‬و در اين خصوص خالفی در بین‬
‫أهل لغت نیست‪ .‬و اگر معازف حالل میبود ‪ ،‬پیامبر ‪ ‬آنها را بخاطر استحالل آن مذمت نمینمود و آن‬
‫را همراه با خمر و زنا ذکر نمینمود‪ ...‬و براستی که پیامبر ‪ ‬استحالل کنندگان معازف را به اين أمر‬
‫تهديد نموده که اهلل تعالی آنها را در زمین فرو برده و آنها را مسخ به میمون و خوک نمايد ‪ ،‬و اگرچه‬
‫اين وعید شديد بر جمیع اين أفعال مذکور در حديث میباشد ‪ ،‬أما هريک از آنها نیز به تنهايی بخشی‬
‫‪160‬‬
‫از اين ذم و وعید و تهديد ‪ ،‬شاملش میشود»‪.‬‬

‫ابن القیم رحمه اهلل در کتابش « إغاثة اللهفان » فصلی را قرار داده و در آن گفته است‪ « :‬فصلی در‬
‫بیان تحريم صريح آالت لهو و موسیقی و معازف از جانب رسول اهلل ‪ ‬و ذکر أحاديثی که در اين‬
‫‪161‬‬
‫و سپس حديث صحیح بخاری را نقل نموده و فرموده است ‪ « :‬در اين‬ ‫خصوص وارد شده اند»‪.‬‬
‫باب رواياتی ديگر از سهل الساعدی ‪ ،‬و عمران بن الحصین ‪ ،‬و عبداهلل بن عمرو ‪ ،‬و عبداهلل بن عباس ‪،‬‬
‫و أبی هريرة ‪ ،‬و أبی أمامة الباهلی ‪ ،‬و عائشة أم المؤمنین ‪ ،‬و علی بن أبی طالب ‪ ،‬و أنس بن مالک ‪ ،‬و‬

‫‪ - 160‬إغاثة اللهفان ص ‪. 206‬‬


‫‪ - 161‬إغاثة اللهفان ص ‪. 206‬‬

‫‪41‬‬
‫عبدالرحمن بن سابط ‪ ،‬و الغازی بن ربیعة وارد شده اند ‪ ،‬و ما آنها را ذکر مینمايیم تا چشمان أهل‬
‫‪162‬‬
‫قرآن با آنها روشن شده ‪ ،‬و حلقهای أهل سماع قرآن ‪ ،‬با آنها حزين و خوش صدا شود»‪.‬‬

‫هرچند که اين أحاديثی که ابن القیم رحمه اهلل به آنها اشاره نموده ‪ ،‬أسانیدشان خالی از إشکال نیست ‪،‬‬
‫أما با انضمامشان به همديگر قوّت يافته ‪ ،‬و يکديگر را تقويت مینمايند‪ .‬و إمام البیهقی رحمه اهلل راجع‬
‫‪163‬‬
‫به اين أحاديث گفته است که ‪ :‬اينها شواهدی برای صحت همان حديث مذکور در بخاری هستند‪.‬‬
‫البته الزم است بدانیم که ‪ :‬آن طرقی که در کالم ابن القیم به آنها اشاره شده ‪ ،‬شواهد جزئی عامی‬
‫هستند که بر تحريم معازف به صور ت عموم داللت دارند ‪ ،‬نه شواهدی تمام برای تصحیح حديث‬
‫معازف‪.‬‬

‫عالمة مال علی القاری الحنفی رحمه اهلل در شرح « يستحلون » میفرمايد‪ « :‬يعنی ‪ :‬اين أشخاص اين‬
‫‪164‬‬
‫محرمات را با وارد کردن شبهات و أدله ای واهی ‪ ،‬حالل میپندارند»‪.‬‬

‫همانطور که قبالً نیز ا شاره نموديم ‪ ،‬کسانی همچون ابن حزم ‪ ،‬و ابن القیسرانی رحمهما اهلل ‪ ،‬قول به‬
‫جواز سماع جمیع آالت لهو و موسیقی داده اند ‪ ،‬و همانطور که قبالً ديديم ‪ ،‬ابن حزم در صحت‬
‫حديث معازف ‪ ،‬ايراد وارد نموده بود ‪ ،‬که البته مردود و باطل بودن اين ايراد او ‪ ،‬واضح و روشن‬
‫گرديد‪ .‬أما ابن حزم رحمه اهلل ‪ ،‬بفرض صحت اين حديث در نزدش ‪ ،‬باز هم تسلیم به داللت اين‬

‫‪ - 162‬إغاثة اللهفان ص ‪. 206‬‬


‫‪ - 163‬انظر ‪ :‬السنن الکبری ‪ . 221 /10‬بهمین سبب است که إمام ابن رجب الحنبلی رحمه اهلل در « نزهة االسماع‬
‫ص ‪ » 48‬میفرماید‪ «:‬میگویم‪ :‬منظور مؤلف این است که ‪ ،‬بیهقی رحمه اهلل نظرش این است که این أحادیث برای‬
‫شواهد بودن ‪ ،‬صالحیت دارند ‪ ،‬یعنی ضعفی که در آنها هست ‪ ،‬ضعفی محتمل و قریب است نه ضعف مردودی که‬
‫هرگز تقویت نگردد»‪.‬‬
‫‪ - 164‬المرقاة ‪ /‬مال علی القاری ‪. 106 /5‬‬

‫‪42‬‬
‫حديث بر حرام بودن ( معازف ) نمیشد ‪ ،‬زيرا گفته است ‪ « :‬تهديد و وعیدی که در اين حديث وارد‬
‫شده‪ ،‬بر معازف وارد نشده است ‪ ،‬همچنانکه به خاطر داشتن زنانی خواننده هم وارد نشده است ‪ ،‬بلکه‬
‫ظاهر أمر اين اس ت که اين تهديد بخاطر استحالل خمر از جانب آنها و تغییر دادن اسم آن ‪ ،‬وارد شده‬
‫است‪ .‬و ديانت با ظن و گمان ‪ ،‬گرفته نمیشود‪ -‬يعنی ‪ :‬به گمان ابن حزم ‪ ،‬در اينکه اين تهديد بخاطر‬
‫‪165‬‬
‫معازف باشد ظن و گمان است‪.» -‬‬

‫تکلُّفِ آشکار و تأويلِ باطل ‪ ،‬در اين کالم ابن حزم رحمه اهلل ‪ ،‬ظاهر و نمايان است‪ .‬زيرا ظاهر‬
‫أحاديث ‪ ،‬غیر آنچه را میرساند که او درصددش است ‪ ،‬و کالم علمائی نیز که در تفسیر حديث نقل‬
‫نموديم ‪ ،‬معنا و تفسیر حديث را کامالً واضح و روشن میگرداند‪ .‬امام شوکانی رحمه اهلل در کتابش «‬
‫نیل األوطار » بعد از اينکه تأويل ابن حزم را نقل نموده و آن را اينگونه خالصه نموده است‪« :‬‬
‫احتمال دارد که معازفی که در اين حديث تحريم آنها ذکر شده ‪ ،‬آن معازفی باشند که همراه با شرب‬
‫خمر باشند ‪ ،‬يا منظور ‪ :‬حالل دانستن جمیع اين أمور همگی با هم میباشد ‪ ،‬و داللت بر تحريم يکی از‬
‫‪166‬‬
‫آنها به تنهايی نمینمايد»‪.‬‬

‫امام شوکانی رحمه اهلل در رد بر اين تأويل فرموده ‪ « :‬و اين تأويل اينگونه جواب داده میشود که‪ ،‬با‬
‫هم ذکر شدن اين أمور داللت بر اين أمر نمینمايد که اين أمور ‪ (،‬مجموعاً و با هم حرام باشند نه يک‬
‫به يک ) ‪ ،‬وگرنه اگر اينگونه میبود ‪ ،‬میبايست ( زنا ) که در حديث صراحتاً ذکرش وارد شده ‪ ،‬حرام‬
‫نمیبود مگر زمانی که با شرب خمر و استعمال آالت موسیقی همراه باشد ‪ ،‬مادامی که از اين تأويل ‪- ،‬‬
‫بر طبق إجماع علماء ‪ -‬اين الزمه ی باطل نتیجه میشود ‪ ،‬پس ملزوم ( = آن تأويل) نیز ‪ ،‬مانند‬

‫‪ - 165‬المحلی ‪. 57 /9‬‬
‫‪ - 166‬نیل األوطار ‪. 268 /8‬‬

‫‪43‬‬
‫الزمش ‪ ،‬باطل است‪ 167.‬و نیز از اينگونه تأيالت ‪ ،‬الزم میشود که در اين قول اهلل تعالی ‪  :‬إِنَّهُ کَانَ لَا‬
‫‪ ،‬عدم ايمان به اهلل حرام نباشد مگر زمانی‬ ‫‪168‬‬
‫یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ ‪ .‬وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ ‪‬‬
‫‪169‬‬
‫که همراه با عدم تحريض بر إطعام مساکین باشد»!!‬

‫و أما راجع به لفظ ( استحالل ) وارد در حديث ‪ ،‬الزم است که بیشتر توضیح دهیم‪:‬‬

‫شیخ دکتر یوسف القرضاوی در کتابش ( فقه الغناء و الموسیقی فی ضوء القرآن و السنة ) ‪ ،‬در ( ص‬
‫‪ ) 68 – 67‬از ترجمه ی فارسی اين کتاب میفرمايد‪:‬‬

‫« شکی نیست که اين حديث معلقی که در صحیح بخاری آمده است به طور صريح و روشن ‪ ،‬معنی‬
‫حرام بودن را نمیرساند؛ زيرا همچنانکه ابن العربی بیان کرده است‪ :‬در آن ‪ ،‬عبارت « يستحلون »‬
‫دارای دو معنی میباشد ‪ :‬يکی از آن دو ‪ ،‬اين است که عده ای معتقدند که مثالً آن أمر يا چیز حالل‬
‫میباشد و عده ی دوم بر اين باورند‪ :‬به کار بردن چنان أموری ( نه به قصد حالل دانستن ‪ ،‬بلکه ) از‬
‫روی اصرار و پافشاری ‪،‬مجاز میباشد ؛ زيرا ترديدی نیست که اگر مقصود از حالل نمودن ‪ ،‬معنی‬
‫حقیقی آن باشد‪ ،‬مسلماً اين کار کفر است؛ چون شکی نیست حالل دانستن آنچه که بطور قطعی حرام‬
‫میباشد ‪ ،‬از قبیل شراب و عمل زشت زنا که در حديث فوق به « الحِر» تعبیر شده است ‪ ،‬به طور‬
‫إجماع کفر میباشد‪ .‬باز اگر هم بپذيريم که اين حديث حرام بودنِ آواز و موسیقی را میرساند ‪ ،‬پس آيا‬
‫در حقیقت کامالً آن مفهوم تحريم مجموعِ عمل زشتِ زنا و شراب خواری و آواز و موسیقی را که در‬

‫‪ - 167‬قاعده ی أصولی ‪( :‬ما لزم منه الباطل ‪ ،‬فهم باطل) ‪ .‬هر آنچه که الزمه اش باطل کاملی باشد‪ ،‬الجرم خودش‬
‫نیز باطل کاملی است‪.‬‬
‫‪ - 168‬الحاقة ‪. 34 -33 :‬‬
‫‪ - 169‬نیل األوطار ‪. 268 /8‬‬

‫‪44‬‬
‫آن ذکر شده است در بر میگیرد؟ يا اينکه هريک از آنها را به شکل علی حده و جداگانه ای شامل‬
‫میشود؟! البته شق اول ارجح تر میباشد ؛ چون اين حديث در واقع اخالق تأسف بار گروهی از مردم‬
‫را بیان میکند که در عیاشی و خوش گذرانی و در فساد و بی بند و باری و در شبهای گل گون و‬
‫شراب خواری غوطه ور میباشند ‪ ،‬بطوری که آنان در میان شرابخواری و زنان ‪ ،‬در حالت لهو و لعب‬
‫و اجرای آواز و موسیقی با پوشیدن لباس خز و حرير به سر میبرند»‪ .‬پایان کالم دکتر قرضاوی‪.‬‬

‫در پاسخ به این شبهه ای که بر لفظ ( یستحلون ) در حدیث وارد است ‪ ،‬عرض مينمایم ‪:‬‬

‫أوالً ‪ :‬راجع به آن قسمت که آيا مذمت موجود در حديث ‪ ،‬به مجموع أمور با هم برمیگردد يا به يکی‬
‫از آنها ‪ ،‬در اين خصوص ‪ ،‬جواب و توضیح کافی را قبالً ذکر نموديم‪ .‬ثانياً ‪ :‬راجع به معنای (‬
‫يستحلون ) وارد در حديث ‪ ،‬عرض مینمايم که ‪ :‬تفاوتی ندارد که منظور از آن ( استحالل عمدی‬
‫چیزی باشد که میدانند در أصل حرام است ) ‪ ،‬يا منظور ( استحالل با شبهات و تأويالتی غلط ‪ ،‬در‬
‫حالی که گمان میکنند اين تأويالت صحیح هستند ) باشد ‪ ،‬يا منظور اين باشد که ( بدون استحالل‬
‫اعتقادی ‪ ،‬فقط با اصرار بر عمل به آن ‪ ،‬آن را برای خود تجويز نموده باشند) ‪ ،‬در هر حالت ‪ ،‬اين‬
‫لفظ( يعنی ‪ :‬يستحلون ) ‪ ،‬حرام بودن شرعی ( المعازف ) را میرساند‪.‬‬

‫شيخ االسالم ابن تيمية رحمه اهلل در اين خصوص میفرمايد‪ « :‬شايد اين استحاللی که در حديث‪،‬‬
‫مذکور است ‪ ،‬منظور از آن ‪ ،‬استحالل به سبب تأويالت فاسدی باشد نه استحالل عمدی ؛ زيرا آنها‬
‫اگر آن را استحالل نمايند در حالی که میدانند که پیامبر ‪ ‬آن را تحريم نموده ‪ ،‬در چنین حالتی کافر‬
‫شده و ديگر از أمت اسالم محسوب نمیشوند ‪ .‬و اگر معترف به حرام بودنشان میبودند ‪ ،‬إمکان داشت‬
‫که معاقبه به مسخ نمیشدند بمانند سائر کسانی که مداوم اين گناهان را انجام میدهند‪ .‬و أما وقتی که‬
‫درباره آنها گفته شده « يستحلون » ‪ ،‬بايستی دانست که استحالل کننده ی چیزی ‪ ،‬کسی است که آن‬

‫‪45‬‬
‫چیز را در حالی که معتقد به حالل بودنش است برای خود ‪ ،‬میگیرد ‪ .‬پس گويی که استحاللشان برای‬
‫خمر به اين معنا باشد که آنها – همانطور که در حديث آمده ‪ -‬اسمی غیر از خمر بر آن گذاشته اند –‬
‫وگمان میکنند که تغییر اسم ‪ ،‬حقیقت شیء را هم تغییر میدهد ‪ ، -‬و بر اين أساس شرابهای حرام را‬
‫نوشیده و آن را خمر نمینامند‪ .‬و استحاللشان برای معازف نیز به اينگونه است – يا اينگونه تأويلی‬
‫دارند – که معتقدند‪ :‬شنیدن صدای آالت لهو و موسیقی ‪ ،‬فقط شنیدن صدايی لذت بخش همچون آواز‬
‫پرندگان است – پس حرام نیست ‪ ، -‬و استحاللشان برای حرير و سائر أنواع آن نیز مثالً اينگونه بوده‬
‫که از آنجا که از بسیاری از علماء شنیده اند که پوشیدن حرير در هنگام قتال مباح است ‪ ،‬اين حالت‬
‫را أصل برای قیاس ساير أحوال ديگر برآن نموده و معتقد به مباح بودن حرير به طور مطلق – برای‬
‫مردان ‪ -‬شده اند‪ .‬و اين تأويالت سه گانه در آن سه گروهی واقع میشود که ابن المبارک رحمه اهلل‬
‫و أحبار سوء و رهبانها‬ ‫و هل أفسد الدین إال الملوک‬ ‫درباره شان فرموده‪:‬‬

‫و معلوم است که اين تأويالت فاسد‪ ،‬در نزد اهلل تعالی سودی به صاحبانشان نمیرسانند‪ ،‬بعد از اينکه‬
‫‪170‬‬
‫رسول اهلل ‪ ‬تحريم اين أشیاء را ‪ ،‬با بیانی که عذری برای کسی باقی نمیگذارد ابالغ نموده است»‪.‬‬

‫پس این حدیث همان طور که از متنش پیداست بر تحریم آالت موسیقی داللت دارد و این تنها‬
‫حدیثی نیست که دلیل بر تحریم معازف (=آالت موسیقی) داشته باشد بلکه احادیث دیگری‪ -‬که‬
‫بعضاً صحیح و بعضاً ضعیف هستند ‪ -‬بر تحریم آالت موسیقی داللت دارند و چیزی مخالف این‬
‫روایات دال بر تحریم آالت موسیقی ‪ ،‬وارد نشده است ‪ ،‬یا اینکه روایتی که آلتی از آالت موسیقی‬
‫را خاص کند وارد نشده است‪ ،‬إال در مورد دف که حکم آن در ادامه ی کتاب ‪ ،‬بیان خواهد شد ‪.‬‬

‫‪ - 170‬الفتاوی الکبری ‪ . 120 -119 /3‬و استحالل زنا ‪ ،‬با تأویالتی فاسد و اطالق أسمائی شرعی بر آن و‪ ...‬در‬
‫زمانه ی ما ‪ ،‬بسیار واضح تر از آن است که نیازی به ذکر آن باشد!!!‬

‫‪46‬‬
‫حدیث دوم ‪:‬‬

‫قال البزار رحمه اهلل تعالی ‪ :‬حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَلِیٍّ ‪ ،‬حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ ‪ ،‬حَدَّثَنَا شَبِیبُ بْنُ بِشْرٍ الْبَجَلِیُّ‬
‫‪ ،‬قَالَ ‪ :‬سَمِعْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ ‪ ‬يَقُولُ ‪ :‬قال ‪ :‬قال رسول اهلل ‪ « : ‬صَوْتَانِ مَلْعُونَانِ فِی الدُّنْيَا‬
‫‪171‬‬
‫وَاآلخِرَةِ ‪ :‬مِزْمَارٌ عِنْدَ نِعْمَةٍ ‪ ،‬وَرَنَّةٌ عِنْدَ مُصِيبَةٍ »‪.‬‬

‫ترجمه ‪ « :‬دو صدا در دنیا و آخرت ملعون هستند ‪ ،‬صدای موسیقی ای در هنگام نعمت و‬
‫خوشحالی ‪ ،‬و صدای شیون و فرياد زدن به هنگام مصیبت»‪.‬‬

‫تخریج حدیث ‪:‬‬


‫‪172‬‬
‫‪ ،‬و إسماعیل بن محمد بن الفضل بن علی القرشی الملقب بقوام السنة‬ ‫أخرجه الضیاء المقدسی‬
‫‪ ،‬و الديلمی‪ ، 176‬و ابن‬ ‫‪175‬‬
‫(المتوفى‪535 :‬هـ) ‪ ، 173‬و ابن عدی عن ابن عباس ‪ ،174‬و أبوبکر الشافعی‬
‫مردوية‪. 177‬‬

‫‪ -‬إسناده حسن‪ ،‬و الحدیث صحیح لغیره ‪ .‬أخرجه البزار فی مسنده ( ‪ – 795 /377 /1‬کشف األستار )‪ .‬قال‬ ‫‪171‬‬

‫البزار ‪ «:‬ال نعلمه عن أنس إال بهذا اإلسناد »‪ .‬قال الهیثمی فی « مجمع الزوائد ‪ « : » 13 /3‬رواه البزار ورجاله‬
‫ثقات»‪.‬‬
‫‪ - 172‬فی « األحادیث المختارة » ( ‪ .) 2201 ، 2200 / 188 /6‬قال ‪ -2200 « :‬أَخْبَرَنَا یَحْیَى بْنُ مَحْمُودِ بْنِ سَعْدٍ‬
‫الثَّقَفِیُّ بِدِمَشْقَ أَنَّ جَدَّهُ الْحَافِظَ إِسْمَاعِیلَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ أَخْبَرَهُمْ قِرَاءَةً عَلَیْهِ أبنا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّمْسَارُ ثَنَا عَلِیُّ‬
‫بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَیْلَةَ ثَنَا أَبُو عَمْرِو بْنُ حَکِیمٍ ثَنَا أَبُو أُمَیَّةَ ثَنَا أَبُو عَاصِمٍ عَنْ شَبِیبِ بْنِ بِشْرٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ»‪.‬‬
‫و قال ‪ - 2201 « :‬وَأَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ نَصْرٍ الصَّیْدَالنِیُّ بِأَصْبَهَانَ أَنَّ أَبَا عَلِیٍّ الْحَسَنَ بْنَ أَحْمَدَ الْحَدَّادَ أَخْبَرَهُمْ‬
‫وَهُوَ حَاضِرٌ أبنا أَبُو سَعِیدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَسْنُوَیْهِ إِجَازَةً أبنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى الْخَشَّابُ‬
‫ثَنَا الْقَاضِی أَحْمَدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ أَبِی عَاصِمٍ ثَنَا أَبِی ثَنَا أَبِی ثَنَا شَبِیبٌ ثَنَا أَنَسٌ»‪ .‬هر دو طریق روایت در نزد ( المقدسی )‬
‫إسنادشان حسن میباشد‪.‬‬

‫‪47‬‬
‫بررسی رجال سند روایت بزار ‪:‬‬

‫رجال سند بزار ‪ ،‬همگی ثقات هستند همچنانکه المنذری‪178‬و الهیثمی ‪ 179‬رحمهما اهلل فرموده اند ‪ ،‬إال‬
‫( شبیب بن بشر ) که مختلفٌ فیه است ‪ ،‬و بهمین دلیل إمام ابن حجر رحمه اهلل در ( مختصر زوائد‬

‫‪ - 173‬فی ( الترغیب و الترهیب ‪ ، 238 /3‬رقم ‪ ، ) 2433‬قال ‪ « :‬أخبرنا عمر بن أحمد السمسار‪ ،‬حدثنا علی بن‬
‫محمد بن میلة‪ ،‬حدثنا أبو عمرو بن حکیم‪ ،‬حدثنا أبو أمیة‪ ،‬حدثنا أبو عاصم‪ ،‬عن شبیب بن بشر‪ ،‬عن أنس بن مالک‬
‫‪ .» ‬إسناد این روایت هم حسن میباشد‪.‬‬
‫‪ - 174‬فی ( الکامل فی ضعفاء الرجال ‪ .) 301 – 300 /7‬قال ‪ « :‬حَدَّثَنَا ابن یَاسِینَ‪ ،‬حَدَّثَنا مُحَمد بْنُ مُعَاوِیَةَ‪ ،‬حَدَّثَنا‬
‫مُحَمد بن زیاد‪ ،‬حَدَّثَنا میمون عن بْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیه وسَلَّم قَال‪ :‬صَوْتَانِ مَلْعُونَانِ فِی الدُّنْیَا وَاآلخِرَةِ‬
‫صَوْتُ مِزْمَارٍ عِنْدَ نِعْمَةٍ وَصَوْتُ رَنَّةٍ عِنْدَ مُصِیبَةٍ»‪.‬‬
‫در سند این روایت در نزد ابن عدی ‪ ،‬شخصی به نام ( محمد بن زیاد) وجود دارد ‪ ،‬که علماء او را متهم به وضع‬
‫أحادیث نموده اند ‪ ،‬لذا این حدیث با این سند مرفوض و موضوع است ‪ .‬واهلل أعلم‪.‬‬
‫‪ - 175‬فی ( الرباعیات ‪ – 1 / 22/2‬مخطوط الظاهریة ) ‪ .‬قال‪ « :‬حدثنا محمد بن یونس‪ :‬حدثنا الضحاک بن مخلد‬
‫حدثنا شبیب بن بشر حدثنا أنس بن مالک»‪.‬‬
‫قال األلبانی رحمه اهلل ‪ «:‬قلت‪ :‬وهذا إسناد رجاله موثقون غیر محمد بن یونس وهو الکدیمی وهو متهم بوضع‬
‫الحدیث‪ ،‬لکنه قد توبع على هذا الحدث‪ ،‬فأخرجه الضیاء فی " المختارة " (‪ )1/ 131‬من طریقین آخرین عن الشبیب‬
‫به‪ .‬فالسند حسن إن شاء اهلل تعالى» ‪ ( .‬سلسلة األحادیث الصحیحة ‪ ، 790 /1‬رقم ‪.) 427‬‬
‫‪ - 176‬فی ( فردوس األخبار ‪ 400 /2‬حدیث رقم ‪ .) 3778‬أخرجه بال سند‪.‬‬
‫‪ - 177‬عزاه المتقی الهندی إلی ابن مردویة فی ( کنز العمال ‪ ، ) 222 /15‬و ابن حجر فی ( کف الرعاع ‪.) 16 /1‬‬
‫‪ - 178‬الترغیب و الترهیب ‪ 184 /4‬حدیث رقم ‪. 5353‬‬
‫‪ - 179‬مجمع الزوائد ‪. 13 /3‬‬

‫‪48‬‬
‫البزار ‪ ) 349 /1‬فرموده است‪ « :‬و شبیب وُثِّق »‪ .‬و در ( تقريب التهذيب ) راجع به او فرموده ‪« :‬‬
‫‪180‬‬
‫صدوق يخطئ »‪ .‬و قال الذهبی‪ « :‬وثقه ابن معین ‪ ،‬و قال ابو حاتم‪ :‬لین»‪.‬‬
‫پس سند اين حديث حسن میباشد‪ .‬البته همچنانکه شیخ األلبانی رحمه اهلل در کتابش ( تحريم آالت‬
‫الطرب ‪ ،‬ص ‪ ) 30 -29‬فرموده‪ ( « :‬شبیب بن بشر )‪ ،‬از جانب ( عیسی بن طهمان عن أنس ) متابعه‬
‫‪181‬‬
‫آن را روايت نموده است‪ .‬و‬ ‫شده است ‪ ،‬در روايتی که « ابن سماک » در ( األول من حديثه )‬
‫(عیسی بن طهمان ) از رجال بخاری بوده ‪ ،‬و ابن حجر العسقالنی راجع به او میگويد‪ « :‬صدوق أفرط‬
‫‪182‬‬
‫فیه ابن حبان ‪ ،‬و الذنب فیما استنکره من غیره »‪ .‬پس اين حديث صحیح میباشد»‪.‬‬
‫برای این حدیث شواهدی وجود دارد که بيشتر آن را تقویت بخشيده و صحتش را آشكار‬
‫مينماید‪:‬‬
‫قال أبوداود الطیالسی رحمه اهلل ‪ « :‬حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ‪ ،‬عَنِ ابْنِ أَبِی لَیْلَى‪ ،‬عَنْ عَطَاءٍ‪ ،‬عَنْ جَابِرٍ‪ ،‬قَالَ‪ :‬خَرَجَ‬
‫رَسُولُ اللَّهِ ‪ ‬إِلَى النَّخْلِ وَمَعَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ‪ ،‬فَانْتَهَى إِلَى ابْنِهِ إِبْرَاهِیمَ‪ ،‬وَهُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ‪ ،‬فَوَضَعَ‬
‫الصَّبِیَّ فِی حِجْرِهِ‪ ،‬فَبَکَى‪ ،‬فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ‪ :‬يَا رَسُولَ اللَّهِ تَنْهَانَا عَنِ الْبُکَاءِ؟ قَالَ‪ « :‬لَمْ أَنْهَ عَنِ الْبُكَاءِ‪،‬‬
‫إِنَّمَا نَهَيْتُ عَنْ صَوْتَيْنِ فَاجِرَیْنِ‪ ،‬صَوْتِ مِزْمَارٍ عِنْدَ نِعْمَةٍ‪ ،‬مِزْمَارِ شَيْطَانٍ وَلَعِبٍ‪ ،‬وَصَوْتٍ عِنْدَ مُصِيبَةٍ‪ ،‬شَقِّ‬
‫‪184‬‬
‫الْجُيُوبِ‪ ،‬وَرَنَّةِ شَيْطَانٍ‪ 183،‬وَإِنَّمَا هَذِهِ رَحْمَةٌ»‪.‬‬

‫‪ - 180‬الکاشف ‪ 478 /1‬رقم ‪. 2234‬‬


‫‪ - 181‬ق ‪ – 2 /87‬مخطوط ‪.‬‬
‫‪ - 182‬تحریم آالت الطرب ص ‪. 30 -29‬‬
‫‪ - 183‬قال النووی رحمه اهلل فی الخالصة‪ « :‬و رنة الشیطان هی الغناء و المزامیر ‪ ،‬هکذا جاء مبیناً فی روایة البیهقی »‪.‬‬
‫( نصب الرایة ‪ 241 /7‬رقم ‪ ، ) 10163‬السنن الکبری ‪ 69 /4‬رقم ‪. 6943‬‬
‫‪ - 184‬أخرجه أبوداود الطیالسی فی مسنده ‪ ، 262 /3‬رقم ‪. 1788 :‬‬
‫شیخ األلبانی رحمه اهلل در تخریج این حدیث در کتابش ( تحریم آالت الطرب ‪ ،‬ص ‪ ) 30‬میفرماید‪:‬‬

‫‪49‬‬
‫ترجمه‪ « :‬جابر ‪ ‬گويد‪ :‬رسول اهلل ‪ ‬همراه عبدالرحمن بن عوف ‪ ‬به نخلستان رفتند تا اينکه به‬
‫نزد ابراهیم فرزند رسولاهلل ‪ ‬رسیدند در حالی که داشت جان میداد! پس رسولاهلل ‪ ‬او را روی‬
‫پاهای خود گذاشت و اشک ريخت! عبد الرحمن به رسول اهلل ‪ ‬گفت‪ :‬ای رسول اهلل مگر ما را از‬
‫گريه کردن نهی نکردهای؟ رسول اهلل ‪ ‬فرمود‪ « :‬من از گريه کردن نهی نکردهام! بلکه من از دو‬

‫« و أخرجه الحاکم (‪ ، ) 40 /4‬و البیهقی فی السنن ( ‪ ، ) 69 /4‬و فی الشعب ( ‪ 241 /7‬رقم ‪ 1063‬و ‪ ، ) 1064‬و‬
‫ابن ابی الدنیا فی ذم المالهی رقم ‪ ، 62‬و اآلجری فی ( تحریم النرد‪ ، ) 63 /201‬و البغوی فی ( شرح السنة ‪430 /5‬‬
‫– ‪ ، ) 431‬و ابن سعد فی ( الطبقات ‪ ، ) 138 /1‬و ابن ابی شیبة فی ( المصنف ‪ ، ) 393 /3‬و عبد بن حمید فی‬
‫المسند ( ‪ ، ) 1044 /8 /3‬من طرق ‪ ،‬کلهم عن محمد بن عبدالرحمن بن أبی لیلی ‪ ،‬عن عطاء عن جابر ‪ .‬و رواه‬
‫الترمذی رقم ‪ ، 1005‬عن جابر مختصراً ‪ ،‬و قال ‪ « :‬حدیث حسن » ‪ .‬یعنی ( حسن لغیره ) ‪ ،‬لحال ابن أبی لیلی ‪ ،‬و‬
‫أقره الزیلعی فی ( نصب الرایة ‪ ، ) 84 /4‬و ابن القیم فی ( إغاثة اللهفان ‪ ، ) 254 /1‬و سکت عنه الحافظ فی ( الفتح‬
‫‪ 173 /3‬و ‪ ، ) 174‬مشیراً إلی تقویته کما هی قاعدته ‪ ،‬و قال الهیثمی فی ( مجمع الزوائد ‪ « : ) 17 /3‬رواه أبویعلی و‬
‫البزار ‪ ،‬و فیه محمد بن عبدالرحمن بن أبی لیلی ‪ ،‬و فیه کالم»‪ .‬پایان کالم اآللبانی رحمه اهلل‪ .‬در سند این حدیث ‪( ،‬‬
‫محمد بن عبدالرحمن بن أبی لیلی ) وجود دارد که ‪ ،‬ابن حجر رحمه اهلل در ( التقریب ‪ ) 6081‬راجع به او میفرماید ‪:‬‬
‫« صدوق سییءُ الحفظ جداً»‪ .‬و بهمین سبب إسناد این حدیث چنان قائم و قوی نیست ( میتوان گفت‪ :‬حسن لغیره )‬
‫است ‪ ،‬أما به عنوان شاهدی برای حدیث سابق از أنس ‪ ،‬قابل احتجاج و صالح میباشد‪ .‬واهلل تعالی أعلم‪.‬‬
‫همچنین این متن در این حدیث را إمام ابن الجوزی رحمه اهلل در کتابش ( تلبیس إبلیس ص ‪ ، ) 233‬با سندش از‬
‫ط ریق ( ابن ابی لیلی عن عطاء ‪ ،‬عن ابن عمر ) روایت نموده ‪ ،‬که سند آن هم ( ضعیف ) است ‪ ،‬أما ضعیفی که ( یُعتبر‬
‫به ) است ‪.‬‬
‫البته إمام ابن أبی الدنیا رحمه اهلل نیز در کتابش ( ذم المالهی ‪ ،‬رقم ‪ ، ) 63‬روایتی از حسن بصری رحمه اهلل در‬
‫این خصوص روایت نموده است ‪ ،‬ابن ابی الدنیا رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ‪ ،‬قَالَ‪ :‬حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ‪ ،‬قَالَ‪ :‬حَدَّثَنَا‬
‫عَبْدُ اللَّهِ‪ ،‬قَالَ‪ :‬حَدَّثَنَا أَبُو إِبْرَاهِیمَ التَّرْجُمَانِیُّ ‪ ,‬قَالَ‪ :‬حَدَّثَنِی صَالِحٌ الْمُرِّیُّ ‪ ,‬عَنِ الْحَسَنِ ‪ ,‬قَالَ‪ " :‬صَوْتَانِ مَلْعُونَانِ‪« :‬مِزْمَارٌ‬
‫عِنْدَ نِعْمَةٍ ‪ ,‬وَرَنَّةٌ عِنْدَ مُصِیبَةٍ»‪ .‬در سند این روایت ‪ ( :‬صالح المری ) وجود دارد که فردی ضعیف الروایة است‪(.‬‬
‫تقریب التهذیب ‪ .) 2846 :‬أما این روایت ضعیف از قول حسن بصری رحمه اهلل نیز ‪ ،‬میتواند باز هم شاهدی ضعیف‬
‫برای تقویت روایات مورد بحثمان باشد‪ .‬واهلل تعالی أعلم‪.‬‬

‫‪50‬‬
‫صدای فاجر و پست نهی کردهام‪ :‬صدای آهنگ وموسیقی به هنگام نعمت و خوشحالی که ابزار و‬
‫آالت شیطانی‪ 185‬و بازی است ‪ ،‬و صدای فرياد زدن به هنگام مصیبت و پاره کردن گريبان وپیراهن!‬
‫وامّا اين گريه کردن بدون سر و صدا ‪ ،‬رحمتی بیش نیست»‪.‬‬
‫شیخ األلبانی رحمه اهلل در کتابش ( تحريم آالت الطرب ‪ ،‬ص ‪ ، ) 31‬بعد از ذکر أحاديث أنس و‬
‫عبدارحمن بن عوف ‪ ،‬فرموده است‪:‬‬
‫« خواننده ی گرامی ‪ ،‬کثرت أئمه ای که اين أحاديث را در کتابهايشان إخراج نموده اند را ديديد ‪ ،‬که‬
‫در مصادر عديده ای از دو صحابی جلیل القدر ‪ ( :‬أنس ‪ ،‬و عبدالرحمن بن عوف ) روايت شده بود ‪،‬‬
‫که البته روايت ثالثی هم به مانند اين روايات وجود دارد و در متن آن هم زياده ای هست ‪ ،‬أما بخاطر‬
‫شدت ضعف إسنادش ‪ ،‬آن را ذکر ننمودم ‪ ،‬و آن را در ( السلسلة الضعیفة ‪ ) 4095‬ذکر نموده ام‪ .‬أما با‬
‫وجود همه ی اين طرق روايت ‪ ،‬ابن حزم در ( رساله اش ) ‪ ،‬ص ‪ 97‬راجع به اين روايت میگويد‪« :‬‬
‫مشخص نیست که اين حديث را چه کسی روايت نموده است»؟! و اين حرفش را در کتابش ( المحلی‬
‫‪ ، ) 58 – 57 /9‬دوباره تأکید نموده و گفته است‪ « :‬هیچ طريق و سندی برای اين متن ‪ ،‬سراغ نداريم‬
‫‪ ،‬و کسانی که آن را ذ کر نموده اند ‪ ،‬آن را همینطور مطلق و بدون سند ذکر نموده اند ‪ ،‬و اين روايت ‪،‬‬
‫چیزی نیست»!‬
‫اين گفته ی ابن حزم ‪ ،‬از جمله دالئل کثیری است که صحت قول حافظ ابن عبدالهادی در مورد او را‬
‫ثابت مینمايد آنجا که گفته است‪ « :‬ابن حزم در موضوع صحبت بر تصحیح و تضعیف أحاديث ‪ ،‬و‬
‫کالم بر أحوال راويان ‪ ،‬فردی کثیر الوهم و کثیر الخطاست »‪ ...‬شیخ اإلسالم ابن تیمیة رحمه اهلل در‬
‫کتابش ( اإلستقامة ‪ ) 293 – 292 /1‬در مورد اين حديث فرموده است‪ « :‬اين حديث از بهترين أدله‬
‫ايست که برای تحريم غناء ‪ ،‬به آن میشود احتجاج و استدالل نمود ‪ ،‬همانطور که در لفظ مشهورش از‬

‫‪ -‬قال شرف الحق العظیم آبادی رحمه اهلل ‪ « :‬و قد أقر النبی ‪ ‬علی تسمیة الغناء مزمور الشیطان »‪ ( .‬عون‬ ‫‪185‬‬

‫المعبود ‪ . ) 186 /13‬همچنین در این حدیث ‪ :‬داللت صریحی بر تحریم آالت موسیقی و غناء میباشد‪ .‬قال ابن‬
‫عبدالبر رحمه اهلل‪ « :‬فهذا ما أتی فی کراهیة الغناء»‪ (.‬التمهید ‪.) 199 / 22‬‬

‫‪51‬‬
‫جابر بن عبداهلل آمده‪ ( :‬صوت عند نعمة ‪ :‬لهو و لعب ‪ ،‬و مزامیر الشیطان) ‪ ،‬پس پیامبر ‪ ‬از صدايی که‬
‫در هنگام نعمت و شادی است ‪ ،‬نهی فرموده همانطور که از صدايی که در هنگام مصیبت است نهی‬
‫فرموده است‪ .‬و صدا در هنگام نعمت و شادی ‪ ،‬همان صدای آواز (= الغناء) است»‪ 186.‬البته در حديث‬
‫‪ ،‬صراحتاً آالت موسیقی را هم ذکر نموده است‪ (:‬المزمار )‪.‬‬

‫یک شبهه و جواب آن‪:‬‬

‫و أما اينکه کسانی اين حديث را دال بر تحريم آالت موسیقی ندانند ‪ ،‬به حجت اينکه ‪ ( ،‬دف ) نیز در‬
‫شرع به عنوان ( مزمار ‪ ،‬يا مزمار شیطان ) ذکر شده ‪ ،‬پس چون دف حالل است ‪ ،‬بنابراين اين حديث‬
‫( صوتان ملعونان‪ ، ) ...‬و حديث ( يستحلون ‪ ...‬المعازف ) ‪ ،‬نمیتواند بر تحريم معازف داللت نمايد‪!!.‬‬
‫براستیکه! اين شبهه – اگر صاحب آن را از اتباع هوی و هوس دور بدانیم ‪ ، -‬از غفلت از قواعد‬
‫أصول فقه و استنباط أحکام نباشد ‪ ،‬از چیز ديگری نشأت نگرفته است‪ .‬زيرا‪ :‬واضح است که در‬
‫شريعت اسالم ‪ ،‬در نصوص کتاب و سنت ‪ ،‬بسیاری از أوقات نص عامی وارد میشود ‪ ،‬که بر جمیع‬
‫أفراد آن عموم داللت دارد ‪ ،‬أما ممکن است در جای ديگری از نصوص شريعت ‪ ،‬نصی وارد شده‬
‫باشد که فردی يا أفرادی از أفراد آن عموم را از آن حکم عام خارج نموده ‪ ،‬و حکم خاصی در مورد‬
‫آن فرد بخصوص ‪ ،‬وارد شده باشد‪ .‬در مورد موضوع معازف نیز به همین ترتیب است که در أحاديثی‬
‫ب طور عام همگی معازف و آالت موسیقی حرام نامیده شده اند ‪ ،‬أما در حديث يا أحاديث ديگری ‪،‬‬
‫يکی از آالت موسیقی و يکی از معازف ‪ ،‬به نام ( دف ) ‪ ،‬از اين حکم عام ‪ ،‬خاص شده و أحکام‬
‫خاصی مخصوص به خود را گرفته است‪ .‬و اين موضوع از مبادئ و واضحات علم أصول فقه و‬

‫‪ - 186‬نقل از کتاب ( تحریم آالت الطرب ) للشیخ األلبانی رحمه اهلل ‪ .‬ص ‪. 31‬‬

‫‪52‬‬
‫إستنباط أحکام است‪ .‬و ان شاء اهلل در حديث بعدی ای که در مورد تحريم معازف و آالت موسیقی‬
‫ذکر مینمايیم ‪ ،‬اين تخصیص ( دف ) به حکم خاص خويش را ‪ ،‬بهتر درک خواهیم نمود‪.‬‬

‫حدیث سوم ‪:‬‬

‫قال الطبرانی رحمه اهلل ‪ :‬حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عُمَرَ الضَّبِّیُّ‪ ،‬ثَنَا عَبْدُ اهللِ بْنُ رَجَاءٍ‪ ،‬أَنَا إِسْرَائِیلُ‪ ،‬عَنْ أَبِی‬
‫إِسْحَاقَ‪ ،‬عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ الْبَجَلِیِّ‪ ،‬قَالَ‪ :‬دَخَلْتُ عَلَى أَبِی مَسْعُودٍ وَ أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ وَ ثَابِتِ بْنِ زَيْدٍ‪ ،‬وَجَوَارٍ‬
‫يَضْرِبْنَ بِدُفٍّ لَهُنَّ وَتُغَنِّینَ‪ ،‬فَقُلْتُ‪ :‬أَتُقِرُّونَ بِذَا وَأَنْتُمْ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ ‪ ‬؟ قَالَ‪« :‬إِنَّهُ قَدْ رُخِّصَ لَنَا فِی‬
‫‪187‬‬
‫الْعُرْسِ‪ ،‬وَالْبُکَاءِ عَلَى الْمَیِّتِ فِی غَیْرِ نَوْحٍ»‪.‬‬
‫ترجمه‪ « :‬عامر بن سعد گويد‪ :‬بر ابومَسْعُود و أُبَیِّ بْنِ کَعْب و ثَابِتِ بْنِ زَيْد وارد شدم در حالی که‬
‫کنیزکان دُف میزدند و آواز میخواندند! گفتم‪ :‬شما اين کار را تأيید میکنید در حالی که صحابهی‬
‫رسول اهلل ‪ ‬هستید؟ أبومسعود گفت‪[ « :‬دف زدن] برای عروسی و همچنین گريه کردن بر مرده بدون‬
‫نوحهسرايی! برای ما جائز قرار داده شده است»‪.‬‬

‫تخریج حدیث‪:‬‬

‫أخرجه البیهقی‪ ، 188‬و النسائی‪ ، 189‬و الحاکم‪ ، 190‬و أبو داود الطیالسی‪ ، 191‬ابن أبی شیبة‪ ، 192‬و ‪. ...‬‬

‫‪ - 187‬إسناده حسن ‪ .‬و الحدیث صحیح ‪ .‬أخرجه الطبرانی فی المعجم الکبیر ‪. 247 /17‬‬
‫‪188‬‬
‫‪ -‬فی ( السنن الکبری ‪ ،‬رقم ‪ ، 14692‬و ‪ ، )14693‬قال ‪ « - 14692 :‬أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ‬
‫فُورَکٍ أنا عَبْدُ اهللِ بْنُ جَعْفَرٍ‪ ،‬نا یُونُسُ بْنُ حَبِیبٍ‪ ،‬نا أَبُو دَاوُدَ‪ ،‬نا شُعْبَةُ‪ ،‬عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ قَالَ‪ :‬سَمِعْتُ عَامِرَ بْنَ سَعْدٍ‬
‫الْبَجَلِیَّ‪ ،‬یَقُولُ‪ .» ... :‬إسناده حسن‪.‬‬
‫‪ - 189‬فی ( السنن الکبری ‪ ،‬رقم ‪ ، ) 5539‬قال ‪ « :‬أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ حُجْرٍ‪ ،‬قَالَ‪ :‬أَخْبَرَنَا شَرِیکٌ‪ ،‬عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ‪ ،‬عَنْ‬
‫عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ‪ ،‬قَالَ‪ :‬دَخَلْتُ عَلَى قَرَظَةَ بْنِ کَعْبٍ‪ ،‬وَأَبِی مَسْعُودٍ الْأَنْصَارِیِّ فِی عُرْسٍ‪ .» ...‬إسناده حسن ‪.‬‬

‫‪53‬‬
‫داللت حدیث‪:‬‬

‫در این حدیث میبینیم که ‪ ،‬آنچه مقرر در نزد أصحاب رسول اهلل ‪ ‬بوده ‪ ،‬همانا تحریم غناء و‬
‫موسیقی است ‪ ،‬و به همین سبب ‪ ،‬راوی حدیث ‪ ،‬این وضعیت مذکور در حدیث را عجیب دانسته و در‬
‫مورد آن استفسار نمود‪ ،‬و جواب آن أصحاب به او نیز ‪ ،‬باز هم داللت بر تحریم أنواع موسیقی و‪..‬‬
‫دارد جز دف زدن و آواز جایز ‪ -‬از طرف دختران خوردسال و أمثال آن – در اینگونه حاالت‪ ،‬که‬
‫خود شارع به آن اجازه داده است‪ .‬واهلل أعلم‪.‬‬

‫حدیث چهارم‪:‬‬

‫أحادیثی که راجع به تحریم ( طبل ) وارد شده اند‪:‬‬

‫قال ابو داوود رحمه اهلل ‪ :‬حدثنا مُحمََّدُ بنُ بَشََّارٍ قال أخبرنا أبُو أحْمَدَ قال أخبرنا سُفْیَانُ قال حدََّثنی‬
‫عَلِیَُّ بنُ بَذِیمَةَ قال حدََّثنی قَیْسُ بنُ حَبْتَرٍ النََّهْشَلِیَُّ عن ابنِ عَبََّاسٍ ‪ ،‬قال‪ :‬قال رسول اهلل ‪ « :‬إن اهلل‬

‫‪190‬‬
‫‪ -‬أخرجه فی ( المستدرک رقم‪ ، 348 :‬و ‪ ، 2751‬و ‪ .) 2752‬قال‪ « :‬أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحِ بْنِ هَانِئٍ‪ ،‬ثنا‬
‫إِبْرَاهِیمُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ‪ ،‬وَحَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ الْحَافِظُ‪ ،‬أَنْبَأَ عَلِیُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِیُّ‪ ،‬قَالَا‪ :‬ثنا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ‪ ،‬ثنا مُحَمَّدُ بْنُ‬
‫جَعْفَرٍ‪ ،‬ثنا شُعْبَةُ‪ ،‬سَمِعْتُ أَبَا إِسْحَاقَ‪ ،‬یُحَدِّثُ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ‪ ،‬أَنَّهُ قَالَ‪ :‬کُنْتُ مَعَ ثَابِتِ بْنِ وَدِیعَةَ وَقَرَظَةَ بْنِ کَعْبٍ رَضِیَ‬
‫اللَّهُ عَنْهُمَا فِی عُرْسٍ‪ .»...‬قال الحاکم‪ « :‬هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ‪ ،‬وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ»‪ .‬و قال الذهبی‪ « :‬علی‬
‫شرط البخاری و مسلم»‪.‬‬
‫‪ - 191‬فی مسنده ‪ . 1317‬قال‪ « :‬حَدَّثَنَا شُعْبَةُ‪ ،‬عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ‪ ،‬قَالَ‪ :‬سَمِعْتُ عَامِرَ بْنَ سَعْدٍ الْبَجَلِیَّ‪ ،‬یَقُولُ‪ .»...‬إسناده‬
‫حسن‪.‬‬
‫‪192‬‬
‫‪ -‬فی المصنف ‪ . 16407 :‬قال ‪ « :‬غُنْدَرٌ‪ ،‬عَنْ شُعْبَةَ‪ ،‬قَالَ‪ :‬سَمِعْتُ أَبَا إِسْحَاقَ‪ ،‬یُحَدِّثُ‪ ،‬عَنْ عَمْرِو بْنِ رَبِیعَةَ‪ ،‬أَنَّهُ‬
‫قَالَ‪ :‬کُنْتُ مَعَ ثَابِتِ بْنِ وَدِیعَةَ وَقَرَظَةَ بْنِ کَعْبٍ فِی عُرْسٍ فَسَمِعْتُ صَوْتَ غِنَاءٍ‪ ،‬فَقُلْتُ‪ :‬أَلَا تَسْمَعَانِ؟ فَقَالَ‪« :‬إِنَّهُ قَدْ رُخِّصَ‬
‫لَنَا فِی الْغِنَاءِ عِنْدَ الْعُرْسِ‪ ،‬وَالْبُکَاءِ عَلَى الْمَیِّتِ مِنْ غَیْرِ نِیَاحَةٍ »‪.‬إسناده صحیح‪.‬‬

‫‪54‬‬
‫حَرََّمَ عَلَیََّ أوْ حُرَِّمَ الْخَمْرُ وَالمَیْسِرُ وَالْکوبَةُ‪ ،‬قال‪ :‬وَکُلَُّ مُسْکِر حَرَامٌ»‪ .‬قال سُفْیَانُ‪ :‬فَسَأَلْتُ عَلِیََّ بنَ‬
‫‪193‬‬
‫بَذِیمَةَ عن الْکُوبَةِ‪ .‬قال‪ :‬الطََّبْلُ‪.‬‬

‫ترجمه‪ :‬پیامبر ‪ ‬فرمودند‪ « :‬خداوند متعال ‪ ،‬شراب و قمار و طبل را حرام نموده است»‪ .‬و فرمود‪:‬‬
‫« هرچه مسکر و مست کننده باشد ‪ ،‬از زمره ی خمر بشمار میآید»‪ .‬سفیان ثوری – راوی حدیث‬
‫– میگوید‪ « :‬از علی بن بذیمة – راوی حدیث – در مورد ( الکوبة ) پرسیدم که آن چیست ؟‬
‫گفت‪ :‬کوبه همان طبل است»‪.‬‬

‫تخریج حدیث ‪:‬‬

‫أخرجه أحمد‪ ، 194‬و أبویعلی‪ ، 195‬و ابن حبان‪ ، 196‬و الطبرانی‪ ، 197‬و البیهقی‪ ، 198‬و ابن عساکر‪، 199‬‬
‫و المزی‪ . 200‬کلهم من طریق ‪ :‬علی بن بذیمة عن قیس بن حبتر عن ابن عباس ‪.‬‬

‫‪201‬‬
‫این حدیث حدیث صحیحی میباشد که سندش متصل و رجال آن همگی از ثقات اند‪.‬‬

‫‪ - 193‬حدیث صحیح ‪ .‬أخرجه ابو داوود فی سننه ‪ 331 /3‬رقم ‪. 3696‬‬


‫‪ - 194‬فی المسند ‪ 274 /1‬رقم ‪ 2476‬و ‪ 289 /1‬رقم ‪ . 2625‬و فی ( کتاب األشربة ص ‪ 8‬حدیث رقم ‪ ، 14‬و ص‬
‫‪ 38‬رقم ‪.)139‬‬
‫‪ - 195‬فی المسند ‪ 114 /5‬حد یث رقم ‪. 2729‬‬
‫‪ - 196‬أخرجه ابن حبان فی ( الصحیح ‪ 187 /12‬رقم ‪ ، ) 5365‬و فی ( الثقات ‪ 308 /5‬رقم ‪.) 4979‬‬
‫‪ - 197‬فی ( المعجم الکبیر ‪ 101 /12‬رقم ‪.) 12599 ، 12598‬‬
‫‪ - 198‬فی ( السنن الکبری ‪ 303 /8‬رقم ‪ ، 17208‬و ‪ 221 /10‬رقم ‪ .) 20780‬و فی ( شعب االیمان ‪ 282 /4‬رقم‬
‫‪.) 5116‬‬
‫‪ - 199‬فی ( تاریخ دمشق الکبیر ‪.) 273 /41‬‬
‫‪ 200‬فی ( تهذیب الکمال ‪ ) 17 /24‬رقم ‪. 4897‬‬

‫‪55‬‬
‫همچنین این حدیث ‪ ،‬از طریق دیگری روایت شده ‪ ،‬از طریق ( عبدالکریم الجزری عن قیس بن‬
‫حبتر ) ‪ ،‬یعنی عبدالکریم الجزری ‪ ،‬علی بن بذیمة را در روایت این حدیث متابعه نموده است‪ .‬قال‬
‫اإلمام أحمد رحمه اهلل ‪ « :‬حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ وَعَبْدُ الْجَبَّارِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَا حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ‬
‫یَعْنِی ابْنَ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ عَنْ قَیْسِ بْنِ حَبْتَرٍ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ‪ ‬قَالَ ‪ «:‬إِنَّ اللَّهَ‬
‫‪202‬‬
‫حَرَّمَ عَلَیْکُمْ الْخَمْرَ وَالْمَیْسِرَ وَالْکُوبَةَ »‪ .‬وَقَالَ‪ « :‬کُلُّ مُسْکِرٍ حَرَام»‪.‬‬

‫حدیث پنجم‪:‬‬

‫قال البیهقی رحمه اهلل‪ :‬أَخْبَرَنَا أَبُو زَکَرِیَّا بْنُ أَبِی إِسْحَاقَ الْمُزَکِّی ‪ ,‬وَأَبُو بَکْرٍ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَا‪ :‬ثنا‬
‫أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ ‪ ,‬أنبأ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اهللِ بْنِ عَبْدِ الْحَکَمِ ‪ ,‬أنبأ ابْنُ وَهْبٍ ‪ ,‬أَخْبَرَنِی اللَّیْثُ‬
‫بْنُ سَعْدٍ ‪ ,‬وَابْنُ لَهِیعَةَ ‪ ,‬عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی حَبِیبٍ ‪ ,‬عَنْ عَمْرِو بْنِ الْوَلِیدِ بْنِ عَبْدَةَ ‪ ,‬عَنْ قَیْسِ بْنِ سَعْدٍ‬
‫وَکَانَ صَاحِبَ رَایَةِ النَّبِیِّ ‪ , ‬أَنَّ رَسُولَ اهللِ ‪ ‬قَالَ ‪ « :‬إِنَّ رَبِّی حَرَّمَ عَلَیَّ الْخَمْرَ وَالْمَیْسِرَ وَالْکُوبَةَ‬
‫‪203‬‬
‫وَالْغُبَیْرَاءُ وَکُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ »‪.‬‬

‫‪201‬‬
‫‪ -‬قال ابن الملقن رحمه اهلل ‪ « :‬علی شرط الصحیح ‪ ،‬و ال أعلم له علة »‪ .‬خالصة البدر المنیر البن الملقن ‪/2‬‬
‫‪ 443‬رقم ‪. 2916‬‬
‫‪202‬‬
‫‪ -‬حدیث صحیح ‪ .‬أخرجه أحمد فی ( المسند ‪ 289 /1‬رقم ‪ ، 2625‬و ‪ 350 /1‬رقم ‪ ، ) 3274‬و فی ( کتاب‬
‫األشربة ص ‪ 7‬رقم ‪ .) 14‬و أخرجه الطحاوی ( شرح معانی اآلثار ‪ ، ) 216/4‬و البیهقی ( السنن الکبری ‪213 /10‬‬
‫رقم ‪ 732 20‬و ‪ 221 10‬رقم ‪. ) 20779‬‬
‫‪ - 203‬إسناده حسن ‪ ،‬و متنه صحیح‪ .‬أخرجه البیهقی فی ( السنن الکبری ‪ 374 /10‬رقم ‪ .) 20995‬و رواه الطبرانی‬
‫فی ( الکبیر ‪ ، ) 15316‬و أحمد فی ( المسند ‪ ) 15481‬قال‪ « :‬حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ إِسْحَاقَ‪ ،‬قَالَ‪ :‬أَخْبَرَنِی یَحْیَى بْنُ أَیُّوبَ‪،‬‬
‫عَنْ عُبَیْدِ اهللِ بْنِ زَحْرٍ‪ ،‬عَنْ بَکْرِ بْنِ سَوَادَةَ‪ ،‬عَنْ قَیْسِ بْنِ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ‪ ، .»...‬و ابن ابی شیبة فی ( المصنف ‪) 24080‬‬
‫قال‪ « :‬حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ قَالَ‪ :‬حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ إِسْحَاقَ‪ ،‬قَالَ‪ :‬أَخْبَرَنَا یَحْیَى بْنُ أَیُّوبَ‪ ،‬عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زُحَرَ‪ ،‬عَنْ بَکْرِ بْنِ‬

‫‪56‬‬
‫ترجمه‪ :‬پیامبر ‪ ‬فرموده اند‪ « :‬براستیکه پروردگارم ‪ ،‬مشروب (= خمر) و قمار و طبل و شرابی‬
‫که از ذرت گرفته میشود را بر من حرام نموده است ‪ ،‬و هر ماده ای که مسکر و مست کننده باشد ‪،‬‬
‫حرام است»‪.‬‬

‫إسناد این روایت حسن میباشد ‪ ،‬راویان آن همگی ثقات اند ‪ ،‬بجز ( عمرو بن الولید ) که فردی‬
‫صدوق است‪ .‬و البته این حدیث با روایات دیگر تقویت شده و به رتبه ی صحیح لغیره ارتقاء می‬
‫‪204‬‬
‫یابد‪.‬‬

‫حدیث ششم‪:‬‬

‫قال الطبرانی ‪ :‬حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ النَّضْرِ الْعَسْکَرِیُّ‪ ،‬ثنا سَعِیدُ بْنُ حَفْصٍ النُّفَیْلِیُّ‪ ،‬قَالَ‪ :‬قَرَأْنَا عَلَى مَعْقِلِ‬
‫بْنِ عُبَیْدِ اهللِ‪ ،‬عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ‪ ،‬عَنْ قَیْسِ بْنِ حَبْتَرٍ الرَّبَعِیِّ‪ ،‬عَنْ عَبْدِ اهللِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ‪ :‬قَالَ رَسُولُ اهللِ‬

‫سَوَادَةَ‪ ،‬عَنْ قَیْسِ بْنِ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ‪ .»...،‬و إسناد روایت طبرانی ‪ ،‬و أحمد و ابن ابی شیبه لیِّن است بدلیل وجود (‬
‫عبیداهلل بن زحر) در آن ‪ ،‬که ابن حجر راجع به او میفرماید‪ « :‬صدوق یخطئ »‪ (.‬التقریب رقم ‪ .) 742‬أما در کل‬
‫روایتشان با سائر طرق حسن لغیره میباشد‪ .‬و أخرجه أبویعلی فی ( المسند ‪ ، ) 1430‬و عبدالرحمن بن عبداهلل بن‬
‫عبدالحکم فی ( فتوح المصر ص ‪.) 273‬‬
‫‪ - 204‬الزم به ذکر است که همین متن ‪ ،‬از عبداهلل بن عمرو بن العاص ‪ ‬هم به صورت مرفوع روایت شده است‪.‬‬
‫أخرجه ابوداود فی ( السنن ‪ ، ) 3685‬و الطحاوی فی ( شرح معانی اآلثار ‪ ، ) 325 /2‬و البیهقی فی ( السنن الکبری‬
‫‪ 374 /10‬رقم ‪ ، ) 20994‬و أحمد فی ( المسند ‪ 158 /2‬و ‪ ) 170‬و ( األشربة ‪ ، ) 207‬و البزار فی ( المسند ‪2173‬‬
‫) ‪ ،‬و یعقوب الفسوی فی ( المعرفة ‪ ، ) 519 /2‬و ابن عبدالبر قی ( التمهید ‪ ، ) 167 /5‬و المزی فی ( التهذیب ‪/31‬‬
‫‪ .) 46-45‬شیخ األلبانی رحمه اهلل در کتابش ( تحریم آالت الطرب ص ‪ ، ) 33‬راجع به این حدیث میفرماید‪« :‬‬
‫فالحدیث حسن لذاته أو علی األقل حسن لغیره ‪ ،‬بل هو صحیح بما تقدم و یأتی »‪.‬‬

‫‪57‬‬
‫‪« : ‬ثَمَنُ الْخَمْرِ حَرَامٌ‪ ،‬وَمَهْرُ الْبَغِیِّ حَرَامٌ‪ ،‬وَثَمَنُ الْکَلْبِ حَرَامٌ‪ ،‬وَالْکُوبَةُ حَرَامٌ‪ ،‬وَإِنْ أَتَاکَ صَاحِبُ‬
‫‪205‬‬
‫الْکَلْبِ یَلْتَمِسُ ثَمَنَهُ‪ ،‬فَامْلَأْ یَدَیْهِ تُرَابًا‪ ،‬وَالْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَکُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ»‪.‬‬

‫ترجمه‪ « :‬پول مشروب حرام است ‪ ،‬و مهریه ی فاحشه حرام است ‪ ،‬و پول سگ حرام است ‪ ،‬و طبل‬
‫حرام است ‪ ،‬و اگر صاحب سگ آمد و پولش را از تو درخواست نمود ‪ ،‬دستانش را پر از خاک بنما ‪،‬‬
‫و خمر و قمار و هر ماده ی مست کننده ی دیگری ‪ ،‬همگی حرام هستند»‪.‬‬

‫إسناد این حدیث متصل بوده و همگی راویانش ثقات اند ‪ ،‬غیر از ( معقل بن عبیداهلل الجزری )که‬
‫فردی صدوق و حسن الحدیث است‪ 206.‬پس إسناد این حدیث حسن لذاته است‪ .‬که البته ( معقل بن‬
‫عبیداهلل ) از جانب سه نفر از ثقات متابعه شده است‪« -1 :‬عبیداهلل بن عمرو» ‪ ،‬که همان ( أبو الولید‬
‫‪207‬‬
‫این متابعه را ابوداود با سند‬ ‫الرقی ) است که فردی است ( ثقة فقیه ربما یهم ‪ ،‬من الثامنة)‪.‬‬
‫‪209‬‬
‫صحیح‪ ، 208‬و أحمد ‪ ،‬و البیهقی ‪ ،‬و الطحاوی ‪ ،‬و أبویعلی ‪ ،‬روایت نموده اند‪.‬‬

‫‪205‬‬
‫‪ -‬إسناده حسن ‪ ،‬و الحدیث صحیح لغیره ‪ .‬أخرجه الطبرانی فی ( المعجم الکبیر ‪ 102 /12‬رقم ‪ .) 12601‬و‬
‫أخرجه الدارقطنی ( بلفظ الکوبة ) فی ( السنن ‪ 7 /3‬رقم ‪ ، ) 19‬و أخرجه مختصراً أبوداود الطیالسی ( المسند رقم‬
‫‪ ، ) 2755‬و أحمد ( المسند ‪ 235 /1‬رقم ‪ ، 2094‬و ‪ 278 /1‬رقم ‪ ، 5212‬و ‪ 289 /1‬رقم ‪ ، 2626‬و ا‪ 350 /‬رقم‬
‫‪ ، 3273‬و ‪ 355 /1‬رقم ‪ ، 3344‬و ‪ 356 /1‬رقم ‪ ، ) 3345‬و أبوداود فی ( السنن رقم ‪ ، ) 3482‬و أبویعلی فی (‬
‫المسند ‪ 468 /4‬رقم ‪ ، ) 2600‬و الطحاوی فی ( شرح معانی اآلثار ‪ ، ) 52 /4‬و البیهقی فی ( السنن الکبری ‪، 6/6‬‬
‫رقم ‪ ، ) 10791‬بدون لفظ ( الکوبة ) ‪ ،‬کلهم عن طریق ‪ :‬عبدالکریم الجزری عن قیس بن حبتر ‪.‬‬
‫‪ - 206‬قال ابن حجر‪ « :‬صدوق یخطئ»‪.‬التقریب‪ :‬رقم ‪. 4797‬‬
‫‪ - 207‬تقریب التهذیب رقم ‪. 4327‬‬
‫‪ - 208‬سنن أبی داود ‪ ، 279 /3‬رقم ‪. 3482‬‬

‫‪58‬‬
‫‪ -2‬إسرائیل بن یونس بن أبی إسحاق السبیعی ‪ (.‬ثقة تکلم فیه بل حجة ‪ ،‬من السابعة)‪ 210.‬این متابعه را‬
‫‪211‬‬
‫أحمد در مسندش روایت نموده است‪.‬‬

‫‪212‬‬
‫این متابعه را أبوداود‬ ‫‪ -3‬سالم بن سلیم الحنفی أبو األحوص ‪ .‬و هو ( ثقة متقن ‪ ،‬من السابعة )‪.‬‬
‫‪213‬‬
‫الطیالسی در مسندش روایت نموده است‪.‬‬

‫پس درجه ی این حدیث ‪ ،‬با این متابعات ‪ ،‬به درجه ی صحیح لغیره ارتقاء می یابد‪.‬‬

‫داللت این أحادیث‪:‬‬

‫برای روشن نمودن داللت این أحادیث ‪ ،‬الزم است که ابتداءً داللت کلمه ی ( الکوبة ) را روشن نماییم‬
‫که به چه معنایی است‪.‬‬

‫در اینکه ( الکوبة ) از لحاظ لغوی ‪ ،‬به چه معنایی است ‪ ،‬در این خصوص ابن منظور رحمه اهلل‬
‫میفرماید‪ « :‬کوبة به معنای شطرنج ‪ ،‬و طبل ‪ ،‬و تخته نرد است‪ .‬در صحاح آمده‪ :‬کوبه ‪ ،‬طبلی را‬
‫‪214‬‬
‫میگویند که میانه (یا وسطش ) کوچک ( یا باریک ) است»‪.‬‬

‫‪ - 209‬أخرج المتابعة ‪ :‬أحمد فی ( المسند ‪ 278 /1‬رقم ‪ ، 2512‬و ‪ 289 /1‬رقم ‪ ، 2626‬و ‪ 350 /1‬رقم ‪ ، ) 3273‬و‬
‫البیهقی فی ( السنن الکبری ‪ 6/6‬رقم ‪ ، ) 10791‬و الطحاوی قی ( شرح معانی اآلثار ‪ ، ) 52 /4‬و أبویعلی فی (‬
‫المسند ‪ 468 /4‬رقم ‪.)2600‬‬
‫‪ - 210‬تقریب التهذیب‪ :‬رقم ‪. 2703‬‬
‫‪ - 211‬مسند أحمد‪ 235 /1 :‬رقم ‪ ، 2094‬و ‪ 355 /1‬رقم ‪ ، 3344‬و ‪ 356 /1‬رقم ‪.) 3345‬‬
‫‪ - 212‬تقریب التهذیب رقم ‪. 2703‬‬
‫‪ - 213‬مسند أبی داود الطیالسی رقم ‪. 2755‬‬

‫‪59‬‬
‫أبوعبید القاسم بن سالم رحمه اهلل فرموده است ‪ « :‬محمد بن کثیر ( الصنعانی ) به من خبر داد که کوبه‬
‫در لغت أهل یمن به معنای ( تخته نرد ) است ‪ ،‬و غیر محمد بن کثیر گفته اند‪ :‬به معنای طبل‬
‫است»‪ 215.‬ابن األعرابی و الزمخشری رحمهما اهلل می گویند‪ « :‬کوبة همان طبل است»‪ 216.‬ابن المطرز‬
‫‪217‬‬
‫رحمه اهلل میگوید‪ « :‬کوبه ‪ ،‬طبل کوچک را میگویند ‪ ،‬و گفته شده که به معنای تخته نرد است»‪.‬‬

‫ابن فارس رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬الکوبه ‪ ،‬طبل برای بازی و شادی است »‪ 218.‬ابن درید رحمه اهلل نیز‬
‫‪219‬‬
‫کوبه را بمعنای طبل معنی نموده است‪.‬‬

‫ابن الجوزی رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬در معنای الکوبه سه قول وجود دارد‪ -1 :‬تخته نرد ‪ -2 ،‬طبل ‪-3 ،‬‬
‫‪221 220‬‬
‫بربط »‪.‬‬

‫إمام الخطابی رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬الکوبه ‪ ،‬به معنای طبل ‪ ،‬تفسیر میشود ‪ ،‬و گفته میشود که به معنای‬
‫تخته نرد است»‪ 222.‬إمام ابو اسحاق شیرازی رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬کوبه ‪ ،‬همان طبل است»‪ 223.‬عالمه‬

‫‪ - 214‬لسان العرب ‪ . 729 /1‬القیومی در ( المصباح المنیر ‪ ) 543 /2‬میگوید‪ « :‬کوبه ‪ ،‬طبلی را میگویند که میانه (یا‬
‫وسطش ) کوچک ( یا باریک ) است»‪.‬‬
‫‪ - 215‬لسان العرب ‪ ، 729 /1‬و غریب الحدیث ألبی عبید ‪. 278 / 4‬‬
‫‪ - 216‬لسان العرب ‪ ، 349 / 13‬و الفائق فی غریب الحدیث و األثر للزمخشری ‪. 192‬‬
‫‪ - 217‬المغرب فی الترتیب المعرب البن المطرز ‪. 235 /2‬‬
‫‪ - 218‬معجم مقاییس اللغة ‪. 118 /5‬‬
‫‪ - 219‬جمهرة اللغة ‪.412 /5‬‬
‫‪ - 220‬یکی از آالت موسیقی است‪.‬‬
‫‪ - 221‬غریب الحدیث ‪. 303 /2‬‬
‫‪ - 222‬معالم السنن ‪. 268 /5‬‬
‫‪ - 223‬المهذب ‪. 327 /2‬‬

‫‪60‬‬
‫المناوی رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬کوبه ‪ ،‬یک نوع طبل است که وسط آن باریک و دو طرفش پهن‬
‫است»‪ 224.‬إمام الشوکانی رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬گفته شده که کوبه به معنای طبل است ‪ ،‬همانگونه که‬
‫بیهقی از حدیث ابن عباس روایتش نموده ‪ ،‬و روشن نموده که ایت نفسیر ‪ ،‬از کالم علی بن بذیمة ‪،‬‬
‫‪225‬‬
‫عالمه شرف الحق العظیم آبادی رحمه اهلل فرموده‪ « :‬کوبه همان طبل است‬ ‫راوی حدیث است»‪.‬‬
‫»‪ 226.‬إمام أحمد بن حنبل رحمه اهلل ‪ ،‬تصریح نموده که کوبه همان طبل است ‪ ،‬ایشان فرموده اند‪ « :‬و‬
‫أکره الطبل ‪ ،‬و هو المنکر و هو الکوبة التی نهی عنها النبی ‪ 227.» ‬ترجمه‪ « :‬من طبل را مکروه میدانم‬
‫‪ ،‬طبل منکر است ‪ ،‬و همان کوبه ای است که پیامبر ‪ ‬از آن نهی نموده است»‪.‬‬

‫خوب! همانطور که دیدیم در اینکه معنای ( الکوبه ) چه است ‪ ،‬اختالفی در میان علماء لغت موجود‬
‫بود ‪ ،‬و برای آن سه یا چهار معنا ذکر نموده بودند‪ ( :‬طبل ‪ ،‬تخته نرد ‪ ،‬شطرنج ‪ ،‬و بربط)‪ .‬و أما اینکه‬
‫کوبه به کدام معناست عرض مینمایم که‪:‬‬

‫أوال‪ :‬به معنای شطرنج نیست‪ .‬ثانیاً‪ :‬اگر به معنای بربط باشد که باز هم دلیل بر تحریم آالت موسیقی‬
‫است‪ .‬ثالثاً‪ :‬پس یا بمعنای طبل است ‪ ،‬یا تخته نرد‪ .‬رابعاً ‪ :‬به معنای طبل است‪ .‬و توضیح این أمر به‬
‫این صورت است که‪:‬‬

‫‪ -1‬أکثر علماء ‪ ،‬آن را به معنای طبل ‪ ،‬تفسیر نموده اند ‪.‬‬

‫‪ - 224‬فیض القدیر للمناوی ‪. 338 /3‬‬


‫‪ - 225‬نیل األوطار للشوکانی ‪. 261 /8‬‬
‫‪ - 226‬عون المعبود ‪. 185 / 13‬‬
‫‪ - 227‬المغنی البن قدامة ‪. 63 /7‬‬

‫‪61‬‬
‫‪ -2‬دو نفر از راویان این حدیث ‪ ،‬کلمه ی کوبه را به معنای طبل تفسیر نموده اند‪ .‬أول ‪ ( :‬علی بن‬
‫‪228‬‬
‫و واضح است که راویان حدیث ‪،‬‬ ‫بذیمة ) ‪ .‬که نقل روایت او گذشت‪ .‬دوم ‪ :‬یحیی بن إسحاق ‪.‬‬
‫غالباً بهتر از کسانی دیگر معنای آن را فهمیده اند‪.‬‬

‫‪ -3‬عبداهلل بن وهب رحمه اهلل که در سال ‪ 197‬هجری وفات نموده ‪ ،‬این حدیث را از طریق ( عبداهلل‬
‫‪229‬‬
‫بن عمرو ‪ )‬روایت نموده ‪ ،‬و در کتابش ‪ ( ،‬الکوبه ) را به ( طبل ) معنا نموده است‪.‬‬

‫‪ -4‬همچنین در متن یک روایت مرفوع ‪ ،‬غیر از این دو طریق ‪ ،‬معنای ( الکوبة ) ‪ ،‬به طبل ‪ ،‬ذکر‬
‫معنای آن را‬ ‫‪‬‬ ‫شده است ‪ ،‬که این روایت ‪ ،‬این ظن را تقویت میبخشد که ‪ ،‬خود رسول اهلل‬
‫اینگونه ذکر نموده باشد ‪ ،‬نه اینکه ادراج از بعضی از راویان باشد‪ 230.‬زیرا به این ترتیب ‪ ،‬در‬
‫چند طریق مختلف از طرق این روایت ‪ ،‬معنای کوبه‪ ،‬به طبل ذکر شده ‪ ،‬یا مگر اینکه این‬
‫ادراج از جانب ابن عباس ‪ ‬بوده باشد که خود او ‪ ،‬لغتش حجت بوده و بنابر این ‪ ،‬معنای (‬
‫طبل ) برای ( الکوبه ) ‪ ،‬معنای قوی و راجح میباشد‪.‬‬

‫‪ - 228‬قال اإلمام أحمد بن حنبل ‪ :‬حدثنا یحیى بن إسحاق ‪ ،‬ثنا یحیى بن أیوب ‪ ،‬عن عبید اهلل بن زحر ‪ ،‬عن بکر بن‬
‫سوادة ‪ ،‬عن قیس بن سعد بن عبادة رضی اهلل عنه ‪ ،‬أن رسول اهلل صلى اهلل علیه وسلم قال ‪ « :‬إن اهلل عز وجل حرم‬
‫علی الخمر والکوبة و القنین وإیاکم والغبیراء فإنها ثلث خمر العالم » ‪ .‬قال ‪ :‬قلت لیحیى ‪ :‬ما الکوبة ؟ قال ‪ « :‬الطبل‬
‫»‪.‬إسناده ال بأس به‪ (.‬األشربة البن حنبل ‪ ،‬رقم ‪.) 27‬‬
‫‪ - 229‬الموطأ ‪ ،‬ابن وهب رقم ‪. 67‬‬
‫‪230‬‬
‫‪ -‬أخرجه البیهقی فی ( السنن الکبری ‪ 221 /10‬رقم ‪ ) 20779‬من طریق عبیداهلل بن عمرو عن عبدالکریم‬
‫الجزری عن قیس بن حبتر عن ابن عباس عن النبی ‪ ‬قال‪ « :‬إن اهلل تبارک وتعالى حرم علیکم الخمر والمیسر‬
‫والکوبة وهو الطبل وقال کل مسکر حرام»‪.‬‬

‫‪62‬‬
‫‪ -5‬نکته ی دیگری که معنای ( طبل ) را برای ( کوبه ) ‪ ،‬ترجیح میدهد این است که ‪ ،‬خود تخته‬
‫نرد ‪ ،‬در روایات مخصوصی حکم تحریمش وارد شده ‪ ،‬در حالی که با اسم بخصوص خودش‬
‫یعنی ( النرد)‪ ، 231‬یا ( النردشیر )‪ ، 232‬و یا (الضَّرْب بِالْکِعَابِ )‪ ، 233‬و یا (األرْن )‪ ، 234‬ذکر شده‬
‫است ‪ ،‬و در روایات متعدد کثیری که در خصوص تخته نرد ‪ ،‬از رسول اهلل ‪ ‬و صحابه و‬
‫تابعین ‪ ‬روایت شده اند ‪ ،‬در هیچ یک از آنها ‪ ،‬لفظ ( الکوبة ) ‪ ،‬صراحتاً برای تخته نرد بکار‬

‫‪ - 231‬قال ابن حبان رحمه الل فی صحیحه ‪ - 5872 « :‬أَخْبَرَنَا عُمَرُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ سِنَانٍ‪ ،‬قَالَ‪ :‬حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی‬
‫بَکْرٍ‪ ،‬عَنْ مَالِکٍ عَنْ مُوسَى بْنِ مَیْسَرَةَ‪ ،‬عَنْ سَعِیدِ بْنِ أَبِی هِنْدٍ عَنْ أَبِی مُوسَى الْأَشْعَرِیِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ‪ ‬قال‪" :‬مَنْ لَعِبَ‬
‫بِالنَّرْدِ‪ ،‬فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَرَسُولَهُ»‪ ( .‬حدیث حسن )‪ .‬و حسنه األلبانی فی ‪ :‬اإلرواء ( ‪.) 2670‬‬
‫‪ - 232‬قال اإلمام مسلم رحمه اهلل فی صحیحه ‪ -2260 « :‬حَدَّثَنِی زُهَیْرُ بْنُ حَرْبٍ‪ ،‬حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَهْدِیٍّ‪ ،‬عَنْ‬
‫سُفْیَانَ‪ ،‬عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مَرْثَدٍ‪ ،‬عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ بُرَیْدَةَ‪ ،‬عَنْ أَبِیهِ‪ ،‬أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اهللُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ‪« :‬مَنْ لَعِبَ بِالنَّرْدَشِیرِ‪،‬‬
‫فَکَأَنَّمَا صَبَغَ یَدَهُ فِی لَحْمِ خِنْزِیرٍ وَدَمِهِ»‪ ( .‬صحیح )‪.‬‬
‫‪ - 233‬قال اإلمام أحمد رحمه اهلل فی مسنده ‪ - 3605 « :‬حَدَّثَنَا جَرِیرٌ‪ ،‬عَنْ الرُّکَیْنِ‪ ،‬عَنْ الْقَاسِمِ بْنِ حَسَّانَ‪ ،‬عَنْ عَمِّهِ‬
‫عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَرْمَلَةَ‪ ،‬عَنْ عَبْدِ اهللِ بْنِ مَسْعُودٍ‪ ،‬قَالَ‪ " :‬کَانَ رَسُولُ اهللِ ‪ ‬یَکْرَهُ عَشْرَ خِلَالٍ‪ :‬تَخَتُّمَ الذَّهَبِ‪ ،‬وَجَرَّ الْإِزَارِ‪،‬‬
‫وَالصُّفْرَةَ ‪ -‬یَعْنِی الْخَلُوقَ ‪ ،-‬وَتَغْیِیرَ الشَّیْبِ ‪ -‬قَالَ جَرِیرٌ‪ :‬إِنَّمَا یَعْنِی بِذَلِکَ نَتْفَهُ ‪ -‬وَعَزْلَ الْمَاءِ عَنْ مَحِلِّهِ‪ ،‬وَالرُّقَى إِلَّا‬
‫بِالْمُعَوِّذَاتِ‪ ،‬وَفَسَادَ الصَّبِیِّ غَیْرَ مُحَرِّمِهِ‪ ،‬وَعَقْدَ التَّمَائِمِ‪ ،‬وَالتَّبَرُّجَ بِالزِّینَةِ لِغَیْرِ مَحِلِّهَا‪ ،‬وَالضَّرْبَ بِالْکِعَابِ»‪ ( .‬رجاله ثقات‬
‫رجال الصحیح ‪ ،‬إال عبدالرحمن بن حرملة ‪ ،‬فإنه ضعیف‪ .‬لذا فإسناده ضعیف‪ .‬و صححه الحاکم ‪ ،‬و وافقه الذهبی)‪.‬‬
‫قال اإلمام أحمد رحمه اهلل فی مسنده‪ - 19501 « :‬حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ‪ ،‬قَالَ‪ :‬سَمِعْتُ عَبْدَ اهللِ بْنَ سَعِیدِ بْنِ أَبِی هِنْدٍ‪ ،‬عَنْ‬
‫أَبِیهِ‪ ،‬عَنْ رَجُلٍ‪ ،‬عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اهللُ عَنْهُ‪ ،‬أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اهللُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ‪ " :‬مَنْ لَعِبَ بِالْکِعَابِ فَقَدْ عَصَى اهللَ‬
‫وَرَسُولَهُ »‪ .‬قال األرناؤوط ‪ « :‬حدیث حسن ‪ ،‬وهذا إسناد اختُلف فیه على سعید بن أبی هند»‪.‬‬
‫‪ - 234‬قال ابن عبدالبر رحمه اهلل فی ( اإلستذکار ‪ « : )420 /9‬و ذکر بن وهب قال‪ :‬حدثنا سلیمان بن بالل عن یحیى‬
‫بن سعید قال‪ :‬دخل عبد اهلل بن عمر داره فإذا أناس یلعبون فیها بالنرد‪ ،‬فصاح بن عمر وقال‪ :‬ما لداری یلعبون فیها‬
‫باألرن؟! قال‪ :‬وکانت النرد تدعى فی الجاهلیة باألرن»‪ ( .‬رجاله ثقات غیر أن یحیی بن سعید لم یسمع من ابن عمر ‪،‬‬
‫فالسند فیه انقطاع )‪.‬‬

‫‪63‬‬
‫نرفته ‪ ،‬در حالی که روایات و آثار در خصوص تخته نرد بسیار هستند‪ 235.‬و جالب این است‬
‫که ‪ ،‬با وجود صحیح و مشهور بودن روایات تحریم ( الکوبة ) ‪ ،‬باز هم هیچ یک از صحابه و‬
‫تابعین ‪ ‬را ندیده ایم که با استدالل به این أحادیث ‪ ،‬برای تحریم ( النرد ) دلیل بیاورند ‪ ،‬و‬
‫چنین استداللی را از هیچ یک از آنها ندیده ایم‪ .‬در حالی که در روایات و وقائع بسیاری ‪،‬‬
‫این بزرگان ‪ ،‬حکم تحریم ( تخته نرد ) را بیان نموده اند ‪ ،‬و به روایات مخصوص آن‬
‫استدالل نموده اند ‪ .‬که این موضوع نیز ما را نزدیک به یقین میرساند که ( الکوبة ) در آن‬
‫روایات ‪ ،‬به معنای ( الطبل ) است نه تخته نرد‪.‬‬
‫‪ -6‬نکته ی بعدی که این موضوع را ترجیح میدهد که (الکوبة ) در آن أحادیث به معنای (‬
‫الطبل ) میباشد ‪ ،‬این است که خود ( النرد ) ‪ ،‬وسیله ای است که با آن قمار و میسر أنجام‬
‫میگیرد‪ .‬و أصالً در روایات کثیری از صحابه و تابعین ‪ ،‬تخته نرد از زمره ی میسر معرفی‬
‫شده است‪ 236.‬لذا در حدیث ( إن اهلل حَرََّمَ عَلَیََّ أوْ حُرَِّمَ الْخَمْرُ وَالمَیْسِرُ وَالْکوبَةُ ) ‪ ،‬خود ( النرد‬

‫‪ - 235‬بعد از تحقیق و جستجوی بسیار ‪ ،‬تنها به یک روایت رسیدم که در آن ؛ تخته نرد با اسم ( الکوبه ) ذکر شده‬
‫باشد ‪ ،‬و آن هم روایتی است که إمام البخاری رحمه اهلل در کتابش ( األدب المفرد ‪ ،‬رقم ‪ ) 788‬در روایتی منسوب‬
‫به ( فضالة بن عبید ‪ ،‬صحابی پیامبر ‪ ) ‬اینگونه روایت نموده است‪ « :‬حَدَّثَنَا عِصَامٌ قَالَ‪ :‬حَدَّثَنَا حَرِیزٌ‪ ،‬عَنْ سَلْمَانَ بْنِ‬
‫سُمَیْرٍ الْأَلَهَانِیِّ‪ ،‬عَنْ فَضَالَةَ بْنِ عُبَیْدٍ‪ ،‬وَکَانَ بِجَمْعٍ مِنَ المجامع‪ ،‬فبلغه أن أقواما یلعبون بالکوبة فقام غَضْبَانًا یَنْهَى عَنْهَا‬
‫أَشَدَّ النَّهْیِ‪ ،‬ثُمَّ قَالَ‪ :‬أَلَا إِنَّ اللَّاعِبَ بِهَا لَیَأْکُلُ ثَمرها کَآکِلِ لحم الخنزیر ومتوضیء بالدم‪ .‬یعنی بالکوبة‪ :‬النرد»‪ ( .‬إسناده‬
‫ضعیف) ‪ .‬سلمان بن سمیر ‪ ،‬فردی مجهول است‪ .‬و ضعفه األلبانی أیضاً‪.‬‬
‫‪ - 236‬قال البیهقی رحمه اهلل فی ( السنن الکبری ‪ 405 /10‬رقم ‪ « : ) 20957‬أخبرنا أبوزکریا بن أبی إسحاق حدثنا‬
‫أبوالعباس محمد بن یعقوب حدثنا بحر بن نصر حدثنا ابن وهب أخبرنی معاویة بن صالح عن یحیی بن سعید عن‬
‫نافع أن عبداهلل بن عمر کان یقول‪ « :‬النرد هی المیسر »‪ ( .‬إسناده صحیح ‪ ،‬رجاله ثقات و سنده متصل)‪.‬‬
‫قال البیهقی رحمه اهلل تعالی فی (السنن الکبری ‪ 406 /10‬رقم ‪ « :) 20962‬أَخْبَرَنَا أَبُو سَعِیدِ بْنُ أَبِی عَمْرٍو ‪ ,‬أنبأ أَبُو‬
‫عَبْدِ اهللِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اهللِ الصَّفَّارُ ‪ ,‬ثنا مُحَمَّدُ بْنُ غَالِبٍ ‪ ,‬ثنا مُسْلِمُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ‪ ,‬ثنا رَبِیعَةُ بْنُ کُلْثُومٍ ‪ ,‬حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ‪:‬‬

‫‪64‬‬
‫) نیز داخل مفهوم ( المیسر ) میباشد ‪ ،‬و دیگر لزومی به تکرار آن در کالم نیست ‪ ،‬لذا بایستی‬
‫در اینجا ‪( ،‬الکوبة ) به معنای ( طبل ) باشد ‪ ،‬نه ( تخته نرد) ‪ ،‬زیرا بر طبق قاعده ی أصولی‬
‫گفته میشود که « التأسیس أولی متن التأکید» یا « تقدیم التأسیس علی التأکید = تأسیس بر‬
‫تأکید مقدم است »‪ 237.‬يعنی ‪ :‬هرگاه در نصی ‪ ،‬لفظی به دنبال لفظ قبلی آمد ‪ ،‬أصل اين است‬
‫که آن لفظ جديد‪ ،‬يک معنای جديد و مغاير با معنايی که لفظ قبلی داشته است را میرساند‪،‬‬

‫خَطَبَنَا ابْنُ الزُّبَیْرِ بِمَکَّةَ فَقَالَ‪ « :‬یَا أَهْلَ مَکَّةَ بَلَغَنِی أَنَّ رِجَالًا مِنْ قُرَیْشٍ یَلْعَبُونَ لُعْبَةً یُقَالُ لَهَا‪ :‬النَّرْدَشِیرُ ‪ ,‬وَإِنَّ اهللَ عَزَّ‬
‫وَجَلَّ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ‪  :‬یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ‪‬‬
‫[المائدة‪ ]90 :‬الْآیَةَ کُلَّهَا ‪ ,‬وَإِنِّی أُقْسِمُ بِاهللِ عَزَّ وَجَلَّ ‪ ,‬لَا أُوتَى بِرَجُلٍ لَعِبَ بِهَذِهِ إِلَّا عَاقَبْتُهُ فِی شَعْرِهِ وَبَشَرِهِ ‪ ,‬وَأَعْطَیْتُ‬
‫سَلَبَهُ مَنْ أَتَانِی بِهِ»‪ ( .‬إسناده حسن ) ‪.‬‬
‫و روی البیهقی رحمه اهلل فی ( السنن الکبری ‪ 405 /10‬رقم ‪ ) 20956‬بإسناد ضعیف عن عثمان بن عفان ‪ ‬أنه قال‬
‫و هو علی المنبر‪ « :‬یَا أَیُّهَا النَّاسُ ‪ ,‬إِیَّاکُمْ وَالْمَیْسِرَ ‪ ,‬یُرِیدُ النَّرْدَ ‪ ,‬فَإِنَّهَا قَدْ ذُکِرَتْ لِی أَنَّهَا فِی بُیُوتِ نَاسٍ مِنْکُمْ ‪ ,‬فَمَنْ‬
‫کَانَتْ فِی بَیْتِهِ فَلْیَحْرِقْهَا أَوْ فَلْیَکْسِرْهَا »‪.‬‬
‫قال البخاری رحمه اهلل فی ( األدب المفرد ‪ « : ) 1270‬حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ قَالَ‪ :‬حَدَّثَنَا مُعْتَمِرٌ قَالَ‪ :‬سَمِعْتُ عَبْدَ الْمَلِکِ‪ ،‬عَنْ‬
‫أَبِی الْأَحْوَصِ‪ ،‬عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ‪ :‬إِیَّاکُمْ وَهَاتَیْنِ الْکَعْبَتَیْنِ الْمَوْسُومَتَیْنِ اللَّتَیْنِ یُزْجَرَانِ زَجْرًا‪ ،‬فَإِنَّهُمَا مِنَ‬
‫الْمَیْسِرِ»‪ ( .‬إسناده صحیح ) و صححه األلبانی‪ .‬و روی مرفوعاً و لکن بسند ضعیف ‪.‬‬
‫قال ابن ابی شیبة رحمه اهلل فی ( المصنف ‪ « : ) 26150‬حَدَّثَنَا حَاتِمُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ‪ ،‬عَنْ جَعْفَرٍ‪ ،‬عَنْ أَبِیهِ‪ ،‬قَالَ‪ :‬قَالَ عَلِیٌّ‪:‬‬
‫«النَّرْدُ أَوِ الشِّطْرَنْجُ مِنَ الْمَیْسِرِ»‪ .‬و روایات در این خصوص بسیارند‪.‬‬
‫‪ - 237‬موسوعة القواعد الفقهیة ‪ ، 151 /2‬و المنثور فی القواعد للزرکشی ‪ ، 320 /1‬و األشباه و النظائر للسیوطی ‪/1‬‬
‫‪ ، 135‬و قال الشیخ الشنقیطی رحمه اهلل فی ( المذکرة فی أصول الفقه للشنقیطی ص ‪ « : ) 166‬وقد تقرر فی‬
‫األصول أنه إن دار اللفظ بین التأکید والتأسیس فحمله على التأسیس أرجح إال لدلیل »‪ .‬ترجمه‪ « :‬براستیکه در علم‬
‫أصول فقه مقرر و ثابت است که هرگاه لفظی در یک نص ‪ ،‬هم احتمال تأکید را در خود داشت و هم إحتمال تأسیس‬
‫‪ ،‬حمل آن بر تأسیس ‪ ،‬أرجح و أولی تر است مگر دلیل خاصی وجود داشته باشد که ثابت نماید که آن لفظ برای‬
‫تأکید آمده است نه تأسیس »‪.‬‬

‫‪65‬‬
‫مگر اينکه دلیل خاصی داللت نمايد بر اينکه اين لفظ جديد هم برای تأکید معنای لفظ قبلی‬
‫وارد شده است ‪ .‬يعنی ‪ :‬در بر داشتن يک حکم جديد در لفظ جديد ‪ ،‬بر تأکید بر مسأله ی‬
‫قبلی ‪ ،‬مقدم است! نتیجتاً بر طبق اين قاعده ی أصولی هم که باشد ‪ ،‬بايستی لفظ ( کوبه ) ‪،‬‬
‫چیز ديگر ی غیر از بازی ( تخته نرد ) باشد‪ .‬لذا معنای صحیح و راجح و نزديک به يقین از‬
‫کلمه ی ( الکوبه) در اين أحاديث ‪ ،‬همان معنای ( طبل ) است ‪ ،‬که يکی از آالت موسیقی و‬
‫معازف است‪.‬‬

‫داللت این أحادیث‪:‬‬

‫بعد از واضح شدن معنای أحادیث ‪ ،‬برایمان واضح میگردد که این أحادیث داللت صریحی بر‬

‫حرام بودن بکار گیری طبل و گوش دادن به آن دارند‪ .‬و نیز در این أحادیث دلیلی است بر حرام‬

‫بودن خرید و فروش طبل و کرایه دادن و وصیت نمودن به آن ‪ .‬عالمه المناوی رحمه اهلل‬
‫میفرماید‪ « :‬طبل حرام است و خرید و فروش آن در نزد شافعی باطل است ‪ ،‬و گرفتن پول طبل‬
‫‪ ،‬از زمره ی خوردن مال است به باطل ‪ .‬و با بیان این حدیث ‪ ،‬بر تحریم خرید و فروش جمیع‬
‫آالت لهو و موسیقی مانند طنبور و مزمار آگاهی داده شده است‪ .‬أما اگر شکل و صورت این‬
‫آالت تغییر داده شد‪ -‬یعنی أجزاء تشکیل دهنده ی این أبزار ‪ ،‬تفکیک شده و از هم جدا گردانیده‬
‫شد ‪ ،‬آنگاه ‪ -‬فروش این أجزاء – که برای مصارف دیگر غیر از موسیقی ‪ ،‬کاربرد دارند – جائز‬
‫‪238‬‬
‫است »‪.‬‬

‫‪ - 238‬فیض القدیر للمناوی ‪ . 398 /3‬الزم است بدانیم که فقهاء ‪ ،‬در حکم طبل بر سه رأی هستند‪:‬‬
‫رأی أول ‪ :‬مباح بودن طبل با جمیع أنواعش بطور مطلق‪ .‬این رأی ‪ ،‬نظر ابن حزم ظاهری ( المحلی ‪ ، ) 56 /9‬و ابن‬
‫طاهر القیسرانی ( السماع البن القیسرانی ص ‪ ، ) 71 ، 63 -51‬و ابو بکر بن العربی ( أحکام القرآن ‪) 1025 /3‬‬

‫‪66‬‬
‫است‪ .‬و حجتشان این است که دلیل صحیحی دال بر تحریم طبل نیافته اند!!! بنابر این ‪ ،‬حکم طبل را بر أصل مباح‬
‫بودن أشیاء قرار داده ‪ ،‬و آن را مباح و جایز دانسته اند‪.‬‬
‫رأی دوم‪ :‬تحریم مطلق‪ .‬یعنی همگی أنواع طبل بطور مطلق حرام هستند‪ .‬این رأی ‪ ،‬رأی مذهب شیعه ی إمامیه‬
‫است‪ (.‬منهاج الصالحین للطباطبائی ص ‪.) 438‬‬
‫رأی سوم‪ :‬تفصیل موضوع ‪ ،‬یعنی بعضی از أنواع طبلها را حرام ‪ ،‬و بعضی دیگر را حالل میدانند‪ .‬این رأی ‪ ،‬مذهب‬
‫فقهاء حنفیة و مالکیة و شافعیة و حنابلة است‪ .‬فقهاء حنفیة براین رأی هستند که طبل های موسیقی و لهو حرام اند ‪،‬‬
‫أما طبل عسکری و عروسی و حج ‪ ،‬و طبل بیدار نمودن مردم برای سحر را جایز میدانند‪ ( .‬حاشیه ابن عابدین ‪/6‬‬
‫‪ 55‬و ‪ ، 350 /6‬و تحفة الملوک لمحمد الرازی ص ‪.) 238‬‬
‫فقهاء مالکیة بر این رأی هستند که بغیر از طبل برای جنگ و برای عروسی ‪ ،‬همگی انواع دیگر طبل ها حرام هستند‪.‬‬
‫( تفسیر القرطبی ‪ ، 54 /14‬و حاشیة الدسوقی ‪.) 339 /2‬‬
‫فقهاء شافعیة در خص وص طبل إختالف نظر دارند ‪ ،‬غزالی و نووی و رافعی بر این رأی هستند که غیر از ( کوبه ) ‪،‬‬
‫سائر أنواع طبلهای بزرگ حالل اند‪ ( .‬الوسیط للغزالی ‪ ، 350 /7‬و روضة الطالبین ‪ . ) 228 /11‬أما ابن حجر‬
‫هیتمی فرموده‪ « :‬قول به حالل بودن سائر أنواع طبل غیر از کوبه را ‪ ،‬أسنوی مورد اعتراض قرار داده و گفته ‪ :‬ائمه‬
‫ی مذهب همه ی أنواع طبلها غیر از دف را حرام میدانند ‪ ،‬و این رأی ‪ ،‬رأی القاضی حسین ‪ ،‬و البندنیجی ‪ ،‬و‬
‫الحلیمی ‪ ،‬و الماوردی ‪ ،‬و صاحب المُهَذَّب ‪ ،‬و الرویانی ‪ ،‬و البغوی ‪ ،‬و الخوارزمی ‪ ،‬و العمرانی است ‪ - ،‬و تعداد‬
‫دیگری از أئمه را ذکر نموده – ‪ ،‬و در « االستقصاء » این رأی را از شیخ أبی حامد شیخ الطریقتین نقل نموده است‪.‬‬
‫و " حلیمی " فقط طبل جنگ و طبل عید را – آنهم برای رجال ‪ -‬از این حکم تحریم مستثنی قرار داده است ‪ ،‬و‬
‫طبل حجاج هم ‪ ،‬مانند طبل جنگ مباح است»‪ ( .‬کف الرعاع البن حجر ‪.) 84 – 83 /1‬‬
‫فقهاء حنابله همگی أنواع طبل ها را حرام میدانند ‪ ،‬غیر از طبل جنگ ‪ ( .‬المغنی البن قدامة ‪ ، 63 /7‬و المبدع البن‬
‫مفلح ‪ ، 188 /7‬و کشاف القناع للبهوتی ‪.) 170 / 5‬‬
‫بعد از ذکر أحادیث وارده در این خصوص و وضوح صحت آنها ‪ ،‬و وضوح معنایشان ‪ ،‬خطأ بودن رأی گروه أول (‬
‫یعنی قائلین به مباح بودن مطلق طبل با أنواع مختلفش )‪ ،‬بسیار واضح و نمایان است ‪ .‬شکی نیست که طبل ‪ ،‬یکی از‬
‫آالت موسیقی و معازف است ‪ ،‬و عالوه بر أحادیث خاصی که در خصوص تحریم آن وارد شده ‪ ،‬این وسیله ‪ ،‬داخل‬

‫‪67‬‬
‫حدیث هفتم‪:‬‬

‫قال اإلمام أبوداود رحمه اهلل‪ « :‬حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ الْغُدَانِیُّ‪ ،‬حَدَّثَنَا الْوَلِیدُ بْنُ مُسْلِمٍ‪ ،‬حَدَّثَنَا سَعِیدُ‬
‫بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ‪ ،‬عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مُوسَى‪ ،‬عَنْ نَافِعٍ‪ ،‬قَالَ‪ :‬سَمِعَ ابْنُ عُمَرَ‪ ،‬مِزْمَارًا قَالَ‪ :‬فَوَضَعَ إِصْبَعَیْهِ عَلَى‬
‫أُذُنَیْهِ‪ ،‬وَنَأَى عَنِ الطَّرِيقِ‪ ،‬وَقَالَ لِی‪ :‬يَا نَافِعُ هَلْ تَسْمَعُ شَیْئًا؟ قَالَ‪ :‬فَقُلْتُ‪ :‬لَا‪ ،‬قَالَ‪ :‬فَرَفَعَ إِصْبَعَیْهِ مِنْ أُذُنَیْهِ‪،‬‬
‫‪239‬‬
‫وَقَالَ‪« :‬کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ ‪ ‬فَسَمِعَ مِثْلَ هَذَا فَصَنَعَ مِثْلَ هَذَا»‪.‬‬

‫ترجمه‪ « :‬ابو داوود از نافع (غالم ابن عمر) روایت میکند که گفته است ‪ :‬ابن عمر – در حین‬
‫حرکت در مسیری ‪ -‬صدای یک نی (یا فلوت ) را شنید و انگشتانش را در گوشهایش کرده و از‬
‫آن راه فاصله گرفت و به من گفت‪ :‬ای نافع چیزی میشنوی؟ ( یعنی آیا هنوز صدای نی میآید؟)‬
‫بودم که مثل همین‬ ‫گفتم‪ :‬نه‪ ،‬پس انگشتانش را از روی گوشش برداشته و گفت‪ :‬همراه پیامبر‬
‫صدا را شنید و مثل همین کار من را انجام داد»‪.‬‬

‫بررسی رجال سند این حدیث‪:‬‬

‫عموم لفظ ( المعازف ) ‪ ،‬در حدیث مذکور در صحیح بخاری شده ‪ ،‬و بر طبق این حدیث نیز ‪ ،‬استعمال آن حرام‬
‫است‪.‬‬
‫‪ - 239‬إسناده حسن لذاته‪ .‬والحدیث صحیح ‪ .‬أخرجه أبوداود فی سننه رقم ‪ ، 4924‬و ابن سعد فی ( الطبقات الکبری‬
‫‪ ، ) 163 /4‬و أحمد فی ( المسند ‪ 8 /2‬رقم ‪ 4535‬و ‪ 38 /2‬رقم ‪ ، ) 4965‬و ابن ابی الدنیا فی ( الورع ‪ 68‬رقم ‪79‬‬
‫) ‪ ،‬و فی ( ذم المالهی ص ‪ 63‬رقم ‪ ، ) 68‬و ابن حبان فی ( الصحیح رقم ‪ ، ) 693‬و الطبرانی فی ( مسند الشامیین‬
‫‪ 55 /2‬رقم ‪ ، ) 911‬و تمام الرازی فی ( الفوائد ‪ 143 /2‬رقم ‪ ، ) 1375‬و أبونعیم فی ( حلیة األولیاء ‪ ، ) 129 /6‬و‬
‫البیهقی فی ( السنن الکبری ‪ 222 /10‬رقم ‪ ، 20786‬و ابن عساکر فی ( تاریخ دمشق الکبیر ‪ 169 /26‬و ‪ 35 /27‬و‬
‫‪ ، ) 173 /57‬و‪ ، ...‬کلهم من طریق‪ :‬سعید بن عبدالعزیز عن سلیمان بن موسی عن نافع عن ابن عمر مرفوعاً‪.‬‬

‫‪68‬‬
‫‪240‬‬
‫و قال ابن حجر ‪« :‬‬ ‫‪ -1‬أحمد بن عبیداهلل بن سهیل بن صخر‪ :‬قال ابوحاتم ‪ « :‬صدوق »‪.‬‬
‫‪241‬‬
‫صدوق »‪.‬‬
‫‪242‬‬
‫قال ابن سعد‪ « :‬ثقة کثیر‬ ‫‪ -2‬الولید بن مسلم القرشی ‪ :‬قال أبو حاتم ‪ « :‬صالح الحدیث »‪.‬‬
‫‪245‬‬ ‫‪244‬‬ ‫‪243‬‬
‫قال ابن‬ ‫قال صدقة بن فضل ‪ « :‬حافظ متقن »‪.‬‬ ‫قال العجلی ‪ « :‬ثقة »‪.‬‬ ‫الحدیث »‪.‬‬
‫حجر ‪ « :‬ثقة لکنه کثیر التدلیس و التسویة »‪ 246.‬این روایت از تدلیس ولید بن مسلم در أمان‬
‫است ‪ ،‬زیرا در آن تصریح به تحدیث نموده است‪.‬‬
‫‪248‬‬ ‫‪247‬‬
‫و قال ابن سعد‪ :‬ثقة‪.‬‬ ‫‪ -3‬سعید بن عبدالعزیز التنوخی ‪ :‬وثقه أحمد و ابن معین و أبو حاتم‪.‬‬
‫‪249‬‬
‫قال ابن حجر‪ « :‬ثقة إمام لکنه إختلط فی آخر عمره»‪.‬‬
‫‪ -4‬سلیمان بن موسی األموی ‪ :‬قال أبوحاتم ‪ :‬محله الصدق و فی حدیثه بعض االضطراب‪ 250.‬و‬
‫قال البخاری ‪ :‬وعنده مناکیر‪ 251.‬و قال النسائی ‪ :‬لیس بالقوی‪ 252.‬و قال ابن عدی‪ :‬و هو عندی‬

‫‪ - 240‬التعدیل و التجریح ‪. 330 /1‬‬


‫‪ - 241‬تقریب التهذیب رقم ‪. 76‬‬
‫‪ - 242‬الجرح و التعدیل ‪ 16 /9‬رقم ‪. 70‬‬
‫‪ - 243‬الطبقات الکبری ‪. 470 /7‬‬
‫‪ - 244‬معرفة الثقات ‪ 343 /2‬رقم ‪. 1948‬‬
‫‪ - 245‬تهذیب الکمال ‪ 86 /31‬رقم ‪. 6737‬‬
‫‪ - 246‬تقریب التهذیب رقم ‪. 7456‬‬
‫‪ - 247‬الجرح و التعدیل ‪ 42 /4‬رقم ‪. 184‬‬
‫‪ - 248‬البقات الکبری ‪. 467 /7‬‬
‫‪ - 249‬تقریب التهذیب رقم ‪. 2358‬‬
‫‪ - 250‬الجرح و التعدیل ‪ 141 /4‬رقم ‪. 615‬‬
‫‪ - 251‬التاریخ الکبیر ‪ 38 /4‬رقم ‪.1888‬‬

‫‪69‬‬
‫‪254‬‬
‫و قال ابن معین لیحیی بن أکثم ‪ « :‬سلیمان بن موسی‬ ‫ثبت صدوق‪ 253.‬و قال ابن سعد‪ :‬ثقة‪.‬‬
‫‪256‬‬
‫ثقة صحیح عندنا »‪ 255.‬قال ابن حجر ‪ « :‬صدوق فقیه فی حدیثه لین و خولط قبل موته»‪.‬‬
‫بنابر این ‪ ،‬حدیث سلیمان در مرتبه ی حسن قرار دارد‪.‬‬
‫‪257‬‬
‫‪ -5‬نافع مولی عبداهلل بن عمر‪ :‬قال ابن حجر ‪ « :‬ثقة ثبت فقیه مشهور »‪.‬‬
‫‪ -6‬عبداهلل بن عمر بن الخطاب‪ :‬الصحابی الجلیل‪.‬‬

‫درجه ی حدیث‪:‬‬

‫به این ترتیب ‪ ،‬این حدیث إسنادش – از این طریق ‪ -‬حسن لذاته است‪ .‬چرا که سندش با روایت‬
‫ثقات متصل است غیر از سلیمان بن موسی‪ 258‬و أحمد بن عبداهلل‪ ،‬که حسن الحدیث هستند‪ .‬و تدلیس‬

‫‪ - 252‬میزان االعتدال ‪ 225 /2‬رقم ‪. 3518‬‬


‫‪ - 253‬الکامل ‪ 263 /3‬رقم ‪. 741‬‬
‫‪ - 254‬الطبقات الکبری ‪. 457 /7‬‬
‫‪ - 255‬تهذیب التهذیب ‪ 197 /4‬رقم ‪. 387‬‬
‫‪ - 256‬تقریب التهذیب رقم ‪. 2616‬‬
‫‪ - 257‬تقریب التهذیب رقم ‪. 7086‬‬
‫‪ - 258‬برای سلیمان بن موسی ‪ ،‬دو متابعه وجود دارد ‪ ( ،‬میمون بن مهران ‪ ،‬و مطعم بن المقدام )‪ .‬و هردوی این دو نفر‬
‫‪ ،‬از راویان ثقة میباشند‪ .‬و طریق ( مطعم بن المقدام ) حسن لذاته است‪ (.‬الطبرانی فی المعجم الکبیر رقم ‪ ، 11‬و‬
‫البیفقی فی السنن الکبری رقم ‪ ، 20787‬و ابن عساکر فی تاریخ دمشق ‪ ، 169 / 26‬و عون المعبود مع سنن ابی‬
‫داود ‪ .) 183 /13‬و طریق (میمون بن مهران) هم إسنادش صحیح میباشد‪ (.‬أخرجه أبوداود ‪ ،‬و الطبرانی فی األوسط‬
‫‪ ، 101 /2‬و البیهقی فی السنن الکبری ‪ ، 20788‬عون المعبود ‪.) 182 /13‬‬
‫و أما راجع به قول إمام ابوداود رحمه اهلل در باره ی این حدیث که گفته‪ « :‬هذا حدیث منکر »‪ .‬عالمه العظیم آبادی‬
‫رحمه اهلل در این خصوص میفرماید‪ « :‬وجه نکارت این حدیث ‪ ،‬شناخته نمیشود!! بلکه إسناد آن قوی است ‪ ،‬و‬
‫راویان آن همگی ثقه هستند ‪ ،‬و مخالف روایت ثقات هم نیست»‪ (.‬عون المعبود ‪ .) 182 /13‬و أما قول کسانی که‬

‫‪70‬‬
‫ولید بن مسلم هم در این روایت مأمون است زیرا تصریح به تحدیث نموده است‪ .‬بنابر این ‪ ،‬درجه ی‬
‫این حدیث با متابعاتش ‪ ،‬صحیح میباشد‪.‬‬

‫تعریف مزمار( نی ) از نظر لغوی و اصطالحی‪ :‬امام ابن حجر رحمهاهلل میگوید‪ «:‬مزمار مشتق از‬
‫زمیر است و آن صوتی است که در آن سوت وجود داشته باشد و به صوت زیبا نیز اطالق میشود‬
‫و همچنین شامل غناء نیز میشود‪ .‬و آلتی معروف نیز به آن نامگذاری شده که به وسیلهی آن‬
‫نواخته میشود‪ .‬و به شیطان نسبت داده شده از این جهت که سر گرم کننده است و باعث مشغول‬
‫شدن قلب از ذکر و یاد خدا میشود»‪ 259.‬و در جای دیگری میفرماید‪ «:‬نای همان مزمار است و‬
‫مراد از مزمار صوت زیباست و در أصل اسم یک آلت است‪ ،‬أما اسمش (مزمار) بخاطر متشابهت ‪،‬‬
‫‪261‬‬
‫به صوت نیز اطالق میشود»‪ 260.‬بنابراین کلمهی مزمار بر صدای زیبا نیز اطالق میشود‪.‬‬

‫داللت حدیث‪ :‬این حدیث داللت بر تحریم نای ( فلوت ) و گوش دادن به آن دارد ‪ ،‬و نیز در‬
‫آن دلیلی است بر اینکه کسی که صدای نای را شنید برایش مشروع است که این کار (یعنی‬
‫گذاشتن انگشتان در گوش) را انجام دهد‪ .‬إمام خطابی رحمهاهلل میفرماید‪ «:‬آنچه که ابن عمر ‪‬‬

‫گفته اند‪ (« :‬سلیمان بن موسی ) در روایت این حدیث از نافع تفرد دارد »‪ .‬این قول نیز مردود است ‪ ،‬زیرا دیدیم که‬
‫دو راوی ثقه ‪ ،‬سلیمان بن موسی را در روایت این حدیث از نافع ‪ ،‬متابعه نموده اند‪.‬‬
‫‪ - 259‬فتح الباری‪.442/2‬‬
‫‪ - 260‬فتح الباری‪. 93/9‬‬
‫‪ - 261‬عن أبی موسى ‪ « : ‬أن النبیَِّ ‪ ‬قال له‪ :‬یا أبا موسى‪ ،‬لقد أوتیتَ مِزماراً من مزامیر آل داود»‪( .‬رواه البخاری‪،‬‬
‫کتاب فضائل القرآن‪ /‬رقم ‪.)4928‬‬

‫‪71‬‬
‫شنیده است ‪ ،‬همان نای و فلوت چوپانان بوده است ‪ ،‬همانطور که در طرق دیگر این حدیث ذکر‬
‫‪262‬‬
‫شده است»‪.‬‬

‫إمام ابنتیمیه رحمهاهلل میفرماید‪ «:‬هیچ دلیلی در این حدیث برای کسی که نی را مباح دانسته‬
‫وجود ندارد ‪ ،‬بخصوص که مذهب أئمه ی أربعة تحریم نی (فلوت ) است ‪ ،‬و کسی از أهل مذاهب‬
‫أربعة در خصوص آن نزاعی ندارد‪ .‬مگر متأخرین خراسانی از مذهب شافعی ‪ ،‬که دو وجه در‬
‫خصوص نی ( فلوت ) را ذکر نموده اند ‪ ،‬و أما عراقیون مذهب شافعی که آگاهتر به مذهب او‬
‫هستند ‪ ،‬به طور قطع ‪ ،‬قول به تحریم آن داده اند بمانند قول سائر مذاهب ‪ ...‬و نیز در نزد أئمه ی‬
‫أربعه ‪ ،‬داشتن آالت موسیقی یا إجاره دادنشان جایز نیست‪ .‬پس این حدیث اگر صحتش ثابت‬
‫باشد ‪ ،‬در آن هیچ دلیلی برای کسی که نی را مباح بداند‪ ،‬وجود نداشته ‪ ،‬بلکه داللتش بر نهی از‬
‫‪263‬‬
‫نی (فلوت ) أولی تر است »‪.‬‬

‫‪267‬‬ ‫‪266‬‬ ‫‪265‬‬ ‫‪264‬‬


‫‪ ،‬بر‬ ‫‪ ،‬و حنابلة‬ ‫‪ ،‬و شافعیة‬ ‫‪ ،‬و مالکیة‬ ‫مذهب أهل حدیث و جمهور فقهاء از حنفیة‬
‫تحریم ن ی ( فلوت ) است ‪ .‬و غیر از سه نفر ‪ :‬ابن حزم ‪ ،‬و ابن طاهر القیسرانی ‪ ،‬و الغزالی ‪ ،‬کسی‬

‫‪ - 262‬معالم السنن‪. 237/7‬‬


‫‪ - 263‬مجموع الفتاوی‪. 213/30‬‬
‫‪264‬‬
‫‪ -‬مراجعه کن به ‪ :‬الهدایة للمرغینانی ‪ ، 240 /3 ، 121 /2‬و المبسوط للسرخسی ‪ ، 38 /6‬و بدائع الصنائع‬
‫للکاسانی ‪ ، 233 /5‬و حاشیة ابن عابدین ‪. 46 /5 ، 385 /6‬‬
‫‪ - 265‬مراجعه کن به ‪ :‬رسالة القیروانی ص ‪ ، 158‬الشرح الکبیر للدردیر ‪ ، 18 /4‬و الفواکه الدوانی للنفراوی ‪313 /2‬‬
‫‪ ،‬و التاج و اإلکلیل للعبدری ‪ ، 153 /6‬و مواهب الجلیل للمغربی ‪. 8 /4‬‬
‫‪ - 266‬مراجعه کن به ‪ :‬األم للشافعی ‪ ، 147 /6‬و المهذب للشیرازی ‪ ، 64 /2‬و روضة الطالبین للنووی ‪ ، 228 /11‬و‬
‫فتح الوهاب لزکریا األنصاری ‪. 32 /2‬‬

‫‪72‬‬
‫دیگر آن را مباح ندانسته است‪ .‬و این سه نفر که نی ( فلوت ) را جایز دانسته اند به این حدیث‬
‫استدالل نموده اند!! و گفته اند ‪ « :‬از آنجا که پیامبر ‪ ‬ابن عمر ‪ ‬را از شنیدن صدای آن منع‬
‫ننمود ‪ ،‬و ابن عمر ‪ ‬نیز نافع را از شنیدن صدای آن باز داری ننمود ‪ ،‬پس این عمل داللت بر‬
‫مباح بودن نی ( فلوت ) و آالت شبیه به آن دارد‪ .‬و اینکه پیامبر ‪ ‬گوشهایش را از شنیدن صدای‬
‫نی گرفت ‪ ،‬در آن هیچ دلیلی بر حرام بودن گوش دادن به صدای نی ( فلوت ) وجود ندارد ‪ ،‬بلکه‬
‫‪268‬‬
‫این کار ایشان بمانند اجتناب ایشان از بسیاری دیگر از کارهای مباح دیگر بوده است»‪.‬‬

‫بقیهی علماء که قول به تحریم نی و فلوت دادهاند – از جمله شیخ االسالم ابن تیمیة رحمه اهلل –‬
‫‪269‬‬
‫این استدالل را این گونه جواب دادهاند‪:‬‬

‫« در این حدیث هیچ حجتی بر مباح بودن نی وجود ندارد بلکه داللتش بر نهی از نی ( فلوت )‬
‫أولی تر است‪ ،‬از چند وجه ‪:‬‬

‫‪ -1‬آنچه حرام است استماع صدای آالت موسیقی است نه سماع آن‪ 270.‬یعنی اگر فردی‪ :‬کفر‪ ،‬و‬
‫دروغ ‪ ،‬و غیبت ‪ ،‬و آواز ‪ ،‬و صدای نی ‪ ،‬و دیگر آالت موسیقی – بدون خواست او ‪ -‬به گوشش‬
‫برسد بدون اینکه قصد شنیدن آن را داشته باشد ‪ ،‬بلکه فردی رهگذر بوده که در حین عبور ‪،‬‬

‫‪267‬‬
‫‪ -‬مراجعه کن به ‪ :‬المبدع البن مفلح ‪ ، 228/ 10 ، 55 /6‬و الروض المربع للبهوتی ‪ ، 398 /2‬و المغنی البن‬
‫قدامة ‪ ، 173 /10‬و مجموع الفتاوی البن تیمیة ‪. 211 / 30‬‬
‫‪ - 268‬المحلی البن حزم ‪ ، 62 /9‬و السماع البن طاهر ص ‪ ، 59‬و إحیاء علوم الدین ‪. 584 /2‬‬
‫‪ - 269‬مجموع الفتاوی البن تیمیة ‪ ، 214 – 212 / 30‬وانظر ‪ :‬نیل األوطار للشوکانی ‪ ، 270 /8‬و المغنی البن قدامة‬
‫‪. 173 /10‬‬
‫‪« - 270‬استماع» شنیدن اختیاری و با قصد و عمدی است ‪ ،‬اما سماع‪ :‬غیر اختیاری و بدون قصد است ‪ ،‬یعنی صدا‬
‫خود به خود و بدون قصد ‪ ،‬به گوش سامع میرسد‪.‬‬

‫‪73‬‬
‫این صداها به گوشش رسیده ‪ ،‬در چنین حالتی به إجماع علماء ‪ ،‬این شخص بخاطر شنیدن این‬
‫صداها و این چیزها گناه کار نشده و هیچ گناهی بر او نیست‪ .‬اما اگر خودش عمداً نشسته و قصداً‬
‫به آن گوش داد و نه با دستش ‪ ،‬و نه با زبانش ‪ ،‬و نه با قلبش آن را انکار ننمود ‪ ،‬در این حالت به‬
‫اتفاق مسلمانان ‪ ،‬وی دچار گناه شده است‪ .‬و بهمین سبب است که گفته میشود ( شنونده ی‬
‫غیبت ‪ ،‬شریک غیبت کننده ‪ ،‬در گناه آن است)‪ .‬حتی اگر شخصی از جایی عبور نمود و صدای‬
‫قرائت قرآن به گوشش رسید بدون اینکه عمداً و قصداً بدان گوش فرا دهد ‪ ،‬در چنین حالتی ‪ ،‬این‬
‫شخص بر این کار مأجور نخواهد بود‪ ،‬بلکه با استماعی که قصد شنیدن در آن وجود داشته باشد‪،‬‬
‫به او أجر میرسد‪ .‬همچنانکه خداوند متعال فرموده است ‪ :‬وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا‬
‫ترجمه ‪ « :‬هنگامی که قرآن خوانده می شود ‪ ،‬گوش فرا دهید و خاموش‬ ‫‪271‬‬
‫لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ‪.‬‬
‫‪272‬‬
‫باشید تا مشمول رحمت خدا شوید »‪ .‬و نیز به موسی ‪ ‬فرمود ‪  :‬فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى ‪.‬‬
‫ترجمه ‪ « :‬پس گوش فراده بدانچه وحی می شود »‪.‬‬

‫پس وقتی دانسته شد که أمر و نهی و وعده و وعید – بر شنیدن صداها در شرع ‪ ، -‬به استماع متعلق‬
‫در این حادثة ‪ ،‬فرد عبور کننده ای بوده که ناخواسته ‪،‬‬ ‫گشته نه به سماع ‪ ،‬بایستی بدانیم که پیامبر‬
‫صدای این فلوت به گوش او رسیده است ‪ ،‬نه اینکه مستمع بوده باشد ‪ .‬و همچنین ابن عمر ‪ ‬با‬
‫نیز سامع بودهاند نه مستمع ‪ .‬پس بر آنها واجب نبوده که‬ ‫‪ ،‬و نافع با ابن عمر‬ ‫پیامبر‬
‫‪273‬‬
‫گوشهایشان را بگیرند ‪ ،‬و بر پیامبر ‪ ‬نیز واجب نبوده که آنها را أمر به گرفتن گوشهایشان نماید‪.‬‬

‫‪ - 271‬األعراف ‪. 204 :‬‬


‫‪ - 272‬طه ‪. 13 :‬‬
‫‪ -‬موضوع عمدی و غیر عمدی بودن ‪ ،‬در بسیاری از أمور دیگر – و بلکه در تمامی مسائل شرع ‪ -‬داخل‬ ‫‪273‬‬

‫میشود؛ زیرا ( إنما األعمال بالنیات ) ‪ .‬مثالٌ‪ :‬میدانیم که بر شخص مُحرِم (= شخصی که در حال إحرام است) ممنوع‬

‫‪74‬‬
‫جلوی گوشهایش را گرفته است تا‬ ‫‪ -2‬وجه دوم این است که در این حادثه ‪ ،‬پیامبر‬
‫سمعش را از شنیدن این صداها – هرچند که ناخواسته هم بوده باشد – کامالً حفظ نموده باشد‪ .‬و‬
‫از این فعل رسول اهلل ‪ ‬روشن میشود که حتی جلو گیری از شنیدن در این حالت غیر اختیاری‬
‫نیز ‪ ،‬بهتر از شنیدن آن است‪ .‬اگر چه در شنیدن آن – در این حالت هم ‪ -‬گناهی نباشد ‪ ،‬و این‬
‫أمر نشان میدهد که اگر این صدا ‪ ،‬در أصل آن مباح میبود پیامبر ‪ ‬جلوی گوشهایش را‬
‫نگرفته و از شنیدن صدای مباح جلو گیری نمینمود‪ ،‬بلکه ایشان گوشهایش را گرفت تا آن صدا‬
‫را نشنود ‪ ،‬اگر چه سماع – در این حالت ‪ -‬حرام نبود‪ .‬پس خود این موضوع داللت دارد بر اینکه‬
‫همانطور که اجتناب از شنیدن غیر عمدی (= سماع ) أولی تر و بهتر است ‪ ،‬پس إجتناب و دوری‬
‫از استماع (= شنیدن عمدی ) صدای نی و فلوت ‪ ،‬أولی تر و مؤکَّد تر است‪ .‬پس این حدیث‬
‫داللتش بر ممنوع و ناجایز بودن إستماع صدای نی و فلوت ‪ ،‬أولی تر از داللتش بر جواز آن‬
‫است‪.‬‬

‫این جوابی کامل و شفاف است که استدالالت آن سه نفر جایز کننده را رد داده و حکم را کامالً‬
‫إثبات میکند‪ .‬و میدانیم که ( نی ) جزء آالت موسیقی بوده و قبالً با ذکر أدله ‪ ،‬ثابت گردید که‬
‫آالت موسیقی هم حرام میباشند‪.‬‬

‫است که بوهای خوش و مُعَطَّر همچون عطر و‪ ...‬را عمداً ببوید‪ .‬أما اگر بوی این ماده ی مُعَطَّر بدون خواست این‬
‫شخص و بدون قصدی از جانب او ‪ ،‬به مشام او رسید ‪ ،‬در این حالت ‪ ،‬به إجماع علماء ‪ ،‬این شخص هیچ گناهی‬
‫ندارد‪ .‬و حتی واجب و الزم نیست که بینی اش را هم بگیرد‪.‬‬
‫خوب ! آیا اینکه فردی مُحرِم ‪ ،‬بدون قصد و عمد ‪ ،‬بوی مُعَطَّری به مشامش برسد و الزم نباشد بینی اش را بگیرد ‪،‬‬
‫میتواند دلیل باشد بر جواز بوئیدن عمدی مواد معطر برای مُحرِم؟؟!! براستیکه‪ :‬عاقل را إشارتی کافیست !!‬

‫‪75‬‬
‫ابن طاهر القیسرانی رحمه اهلل بر این حدیث یک إعتراض دیگری نموده از این قرار که ‪ :‬چرا‬
‫رسول اهلل ‪ ‬جلو آن چوپان را نگرفته و چرا او را از نواختن نی ‪ ،‬منع و نهی ننمود؟! پس این‬
‫دلیل است بر مباح بودن نواختن نی!!‬

‫در جواب ابن طاهر رحمه اهلل و همنظرانش عرض مینمایم که‪ :‬ایشان این ماجرا را اینگونه تصور‬
‫نموده اند که آن چوپانی که فلوت مینواخته در کنار پیامبر ‪ ‬بوده و لذا رسول اهلل ‪ ‬میتوانسته که‬
‫او را أمر و نهی نماید ‪ .‬در حالی که در این حدیث هیچ چیزی در این خصوص ذکر گردیده نشده‬
‫است ‪ ،‬بلکه چه بسا خالف آن در این روایت ثابت میشود به این معنا که ‪ :‬آن چوپان دور بوده و‬
‫‪274‬‬
‫از این جهت ‪،‬‬ ‫شخص او دیده نمیشده است و فقط صدای فلوت او به گوش رسیده است‪.‬‬
‫حافظ ابن عبدالهادی رحمه اهلل این اعتراض ابن طاهر را اینگونه پاسخ داده است‪ « :‬إقرار بر فعل‬
‫چوپان از جانب رسول اهلل ‪ ‬داللت بر مباح بودن کار او ندارد ‪ ،‬زیرا این ماجرا یک قضیه و‬
‫حادثه ی عین و مشخصی بوده ‪ ،‬و چه بسا حالت آن بنحوی بوده که پیامبر ‪ ‬صدای فلوت او را‬
‫شنیده و خود او را ندیده است ‪ ،‬یا شاید در مکان دوری همچون باالی کوهی یا مکانی که رسیدن‬
‫به او سخت و غیر ممکن است ‪ ،‬بوده باشد ‪ ،‬یا شاید أصالً آن چوپان فردی غیر بالغ و غیر مکلَّف‬
‫‪275‬‬
‫بوده که إنکار منکر بر او فرض نیست»‪.‬‬

‫‪ - 274‬و چنین حالتی ‪ ،‬در بیان و کوهها ‪ ،‬بسیار عادی بوده و بلکه میتواند أمر غالب در اینگونه حوادث باشد‪.‬‬
‫‪275‬‬
‫‪ -‬عون المعبود ‪ . 182 /13‬پس این ماجرا فقط حکایت فعلی است که کیفیت وقوع آنرا نمیدانیم و مشخص‬
‫نیست که آن چوپان دور بوده یا نزدیک ؟ و نوع نی ( فلوت ) و صدایش چگونه بوده ؟ و اینکه آیا آن چوپان‬
‫مسلمان بوده یا نه؟ و ‪ ...‬را هم نمیدانیم ! و هر کدام از این إحتماالت ‪ ،‬حکم خاص خود را دارد ! پس ‪ ،‬به مجرد‬
‫نقل حکایت یک فعل یا یک ماجرا ‪ ،‬نمیتوان از آن ‪ ،‬حکم عام و عموی ای را برداشت نمود ‪ ،‬زیرا بر طبق قاعده ی‬
‫أصول فقه ‪ ،‬داریم که ‪ «:‬األفعال ال عموم لها »‪ ( .‬اإلبهاج للسبکی ‪ .) 273 /2‬یعنی ‪ :‬أفعال ( یا حکایت أفعال )‬

‫‪76‬‬
‫به این ترتیب اعتراضات وارد بر این حدیث از جانب کسانی که نواختن نی و فلوت را تجویز‬
‫نموده اند رد داده شده ‪ ،‬و بر أساس این حدیث ثابت میشود که رسول اهلل ‪ ‬صدای فلوت آن‬
‫چوپان را ناپسند و ناشایست دانست ‪ ،‬و ابن عمر ‪ ‬نیز همین فهم را از کار رسول اهلل ‪ ‬نموده‬
‫بود ‪ ،‬و به همین دلیل ا ین کار ایشان را در آن حادثه ی مشابه ‪ ،‬تکرار نموده و با وجود عدم قصد‬
‫سماع ‪ ،‬انگشتانش را در گوشهایش قرار داد‪ .‬که این موضوع داللت دارد بر اینکه شنیدن صدای‬
‫ن ی و فلوت بطور عمدی و از روی قصد ‪ ،‬مشکلش بیشتر و بزرگتر است‪ .‬لذا بر همین أساس است‬
‫که أبوبکر الرازی رحمه اهلل فرموده‪ « :‬استماع آالت موسیقی و شنیدن صدای موسیقی ‪ ،‬همه اش‬

‫داللت عام ندارند‪ .‬مگر اینکه دلیل دیگری آن داللت عام را مشخص نماید‪ .‬إمام غزالی رحمه اهلل در ( المستصفی‬
‫‪ ) 22 /2‬این قاعده را اینگونه توجیه مینماید ‪ « :‬یک فعل معموالً واقع نمیشود مگر بر وجهی معین و در شرایطی‬
‫معین ‪ ،‬پس جایز نیست که آن را بر تمامی وجوهی که إمکان دارد آن فعل برآن وجه رخ داده باشد حمل نمود»‪.‬‬
‫بنابر این‪ « :‬فَإِنَّ وَقَائِعَ األَعیان إذَا تَطَرَّقَ إلَیْهَا الِاحْتِمَالُ ‪ ،‬کَسَاهَا ثَوْبُ الْإِجْمَالِ وَسَقَطَ بِهَا الِاسْتِدْلَال»‪ (.‬األشباه و‬
‫النظائر للسبکی ‪ ، 143 /2‬این کالم از أمام الشافعی رحمه اهلل نقل شده است)‪ .‬ترجمه‪ « :‬وقائع أعیانی که به آنها –‬
‫وجود ‪ -‬إحتماالت متعدد راه یابد ‪ ،‬پوششی از إجمال و غموض آنها را میپوشاند‪ ،‬و به این ترتیب استدالل به آنها‬
‫– برای دال بودن بر یکی از این إحتماالت – ساقط میشود»‪ .‬و قاعده ی ‪ « :‬الدلیل إذا طرق إلیه اإلحتمال بطل به‬
‫االستدالل»‪ (.‬الفروق للقرافی ‪ .) 100 /2‬نیز به همین معناست‪.‬‬
‫پس با این توضیحات ‪ ،‬إیراد و اعتراض ابن طاهر القیسرانی رحمه اهلل ‪ ،‬بخوبی پاسخ داده شده ‪ ،‬و مردود بودنش‬
‫واضح میگردد‪ .‬و أما أصل واقعه ‪ ،‬یعنی واضح و مشخص و یقینی بودن اینکه چرا رسول اهلل ‪‬گوشهایش را گرفت ‪،‬‬
‫و نیز موضوع حرام بودن نی ( فلوت ) و سایر آالت معازف‪ ،‬و إجتناب از استماع آنها ‪ ،‬با أدله ی صحیح و عام‬
‫دیگری ثابت و مقرر شده است‪ .‬و قاعده ی أصولی میگوید ‪«:‬عند االحتمال ال یثبت إال المقدار المتیقن»‪ (.‬موسوعة‬
‫القواعد الفقهیة ‪ .) 467 /7‬ترجمه‪ « :‬در هنگام وجود إحتماالت در دلیلی ‪ ،‬از آن دلیل چیزی ثابت نمیشود مگر آن‬
‫مقداری که إحتمالی بر مدلول آن نبوده و بر آن یقین داریم»‪ .‬واهلل تعالی أعلم‪.‬‬

‫‪77‬‬
‫حرام است ‪ ،‬أما اگر یکدفعه و بدون قصد آن را شنید ‪ ،‬او معذور بوده و گناهی ندارد ‪ ،‬و سپس‬
‫‪276‬‬
‫سعی نماید که تا حد إمکان این صدا را هم نشنود»‪.‬‬

‫عمر بن عبدالعزیز رحمه اهلل در زمان خالفتش به عمر بن ولید نامه ای نوشته و در آن بیان نمود‬
‫که ‪ « :‬و اینکه علناً آالت موسیقی و نی و فلوت را – در منطقه ات – آشکار – و جایز ‪ -‬نموده‬
‫ای ‪ ،‬این کار ‪ ،‬در اسالم بدعت و ناجایز است ‪ ،‬و به تحقیق قصد نموده ام که کسی را پیش تو‬
‫‪277‬‬
‫بفرستم – تا در مجازات این کار – آن موهای بد و گناهکار سرت را از بیخ و بن برکند»‪.‬‬

‫إمام النووی رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬بدان که مذهب مختار و صحیح ‪ ،‬تحریم استماع صدای نی و‬
‫فلوت است ‪ ،‬این همان رأیی است که بغوی و غیر او ‪ ،‬آن را صحیح دانسته اند‪ ،‬و إمام أبوالقاسم‬
‫عبدالملک بن زید بن یاسین الثعلبی الدولعی خطیب دمشق و مفتی محقق در علوم ‪ ،‬کتابی در‬
‫تحریم نی (فلوت ) نوشته که مشتمل بر مطالب بسیار نفیسی بوده و دالئل بسیاری بر تحریم این‬
‫‪278‬‬
‫وسیله نقل نموده است‪ ،‬رحمه اهلل تعالی»‪.‬‬

‫‪ - 276‬تحفة الملوک للرازی ص ‪.238‬‬


‫‪ - 277‬أخرجه النسائی فی ( المجتبی ‪ ، 129 /7‬رقم ‪ ، ) 4135‬إسناده صحیح‪ .‬این روایت به صورت کاملتر در ادامه‬
‫ی کتاب خواهد آمد‪.‬‬
‫‪ - 278‬تهذیب األسماء و اللغات للنووی ‪. 372 /3‬‬

‫‪78‬‬
‫مباحثی در مورد غناء‬

‫تعریف لغوی غناء‪ :‬غناء به طور مطلق به بلند کردن صدا اطالق میشود‪ .‬خلیل بن احمد فراهیدی‬
‫رحمه اهلل میگوید‪ « :‬غناء بلندی موجود در صدا میباشد»‪ 279.‬فیروز آبادی رحمه اهلل میگوید‪« :‬‬
‫‪281‬‬ ‫‪280‬‬
‫و ابن‬ ‫و همچنین ابن عساکر‬ ‫غناء بر وزن کِساء است و جزئی از صداهای مُطرِب است»‪.‬‬
‫منظور‪ 282‬و یاقوت الحموی‪ 283‬رحمهم اهلل چنین کالمی را آوردهاند‪.‬‬

‫غناء دارای انواعی است که عبارتند از‪ :‬حُداء‪ ،‬نصب و تغبیر که توضیح آنها داده خواهد شد‪.‬‬

‫‪284‬‬ ‫‪.‬‬
‫ابن‬ ‫تعریف اصطالحی غناء‪ :‬امام نووی رحمه اهلل میفرماید‪ «:‬غناء صدای کشیده شده است»‬
‫حجر هیتمی رحمه اهلل میفرماید‪ «:‬غناء بلند کردن صدا به همراه شعر خواندن است»‪ 285.‬و خطیب‬
‫شربینی رحمه اهلل نیز کالمی شبیه به این کالم ابن حجر دارد‪ 286.‬ابن جوزی رحمه اهلل میفرماید‪«:‬‬
‫غناء به أنواعی از چیزها اطالق میشود‪ ،‬از جمله آواز حاجیان در راه ها‪ ،‬و آواز مجاهدان و‬

‫‪ -279‬العین‪. 450/8‬‬
‫‪ -280‬القاموس المحیط ‪. 170/1‬‬
‫‪ -281‬اربعین البلدانیة‪. 215/4‬‬
‫‪ -282‬لسان العرب ‪. 139/15‬‬
‫‪ - 283‬معجم البلدان‪. 215/4‬‬
‫‪ - 284‬غریب الفاظ التنبیه‪. 120‬‬
‫‪ -285‬کف الرعاع‪. 28/1‬‬
‫‪ - 286‬مغنی المحتاج‪. 428/4‬‬

‫‪79‬‬
‫سرود مبارزان برای قتال و آواز کارواندار برای تشویق شتران به راه رفتن»‪ 287.‬حافظ بن حجر‪،‬‬
‫‪288‬‬
‫سیوطی‪ ،‬قاضی عیاض و ‪ ...‬رحمهم اهلل ‪ ،‬نیز أقوالی مشابه به این أقوال را ذکر نموده اند‪.‬‬

‫بنابر این غناء‪ :‬بلند گردانیدن صدا بهمراه شعر خواندی همراه با لحن و آواز و ‪ ...‬است‪.‬‬

‫أقسام غناء و أحکام هر کدام از آنها‪:‬‬

‫الف‪ -‬غنای مباح و اجازه داده شده‪ :‬آن غنایی است که در آن تحریک و تشویق خُلق و خو به‬
‫سوی هوا و هوس وجود ندارد‪ .‬که این نوع از غناء در أحادیث به آن اجازه داده شده است و در‬
‫مواقع و مناسبات به خصوصی أنجام میگیرد است از جمله ‪:‬‬

‫در قصهی دو‬ ‫‪ -1‬غناء و آواز دختر بچهها در أیام عید‪ :‬حدیثی که در صحیحین از عائشه‬
‫در روز عید آواز میخواندند‪ .‬این موضوع ثابت‬ ‫دختر بچه که نزد عائشة در خانه ی پیامبر‬
‫‪289‬‬
‫شده است‪.‬‬

‫‪ -2‬غناء و آواز دختر بچهها در عروسی‪ :‬أحادیث زیادی در این باره آمده است که در ملحق این‬
‫‪290‬‬
‫رساله بعضی از آنها نقل خواهد شد‪.‬‬

‫‪ -3‬غناء و آواز در سفر‪ :‬مثل الحُداء و النَصب‪ .‬حُداء‪ :‬آواز کاروان دار یا ساربان برای تشویق‬
‫شتران به راه رفتن است‪ .‬ابن قدامه رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬هیچ اشکالی در انجام دادن و گوش‬

‫‪ - 287‬تلبیس ابلیس‪. 223/‬‬


‫‪ - 288‬فتح الباری ‪ ، 422 /2‬و زهر الربی علی المجتبی ‪ ، 197 /3‬و الدیباج للسیوطی ‪ ، 466 /2‬و الفواکه الدوانی‬
‫‪ 298 /2‬و‪. ...‬‬
‫‪ - 289‬مراجعه نمایید به ‪ :‬عون المعبود ‪. 181 /13‬‬
‫‪ - 290‬مراجعه نمایید به ‪ :‬تحفة األحوذی ‪. 179 /4‬‬

‫‪80‬‬
‫روایت است که فرمود‪ :‬ما در سفر همراه پیامبر خدا‬ ‫دادن حُداء نیست ‪ ،‬چون از عائشه‬
‫بودیم و عبد اهلل بن رواحه که حُداء خوان خوبی بود همراه مردان بود‪ ...‬و پیامبر ‪ ‬به او فرمود ‪:‬‬
‫‪291‬‬
‫« بخوان »‪ .‬پس او هم خواند‪.»...‬‬

‫‪ -4‬غناء و آواز بهنگام تشویق و سر حال نمودن برای انجام أعمال سخت‪ ،‬و در حین کار‪(.‬مانند‬
‫واقعهی حفر خندق)‪.‬‬

‫‪ -5‬غناء و آواز مجاهدان و جنگاوران ‪ ،‬بمانند أناشید و سرودهای جهادی و اسالمی که برای‬
‫تشویق و تحریض بر جهاد و قتال ‪ ،‬و نیز بر انگیختن خشم و غضب بر علیه کفار و‪ ...‬سروده‬
‫میشود‪.‬‬

‫‪ -6‬سرود و آواز به هنگام بازگشتن فرد غایب از سفر و‪...‬‬

‫پس این چند مورد غناء و آواز جایز و مباح میباشند ‪ ،‬بشرطی که از حد مباح خود خارج‬
‫‪292‬‬
‫نگردند‪.‬‬

‫‪ - 291‬المغنی البن قدامة ‪. 175 / 10‬‬


‫‪ - 292‬مراجعه نمایید به ‪ :‬شرح نووی بر مسلم‪ ،183/6‬و الفواکه الدوانی للنفراوی‪ ،298/2‬و تفسیر قرطبی‪ ،54/14‬و‬
‫التمهید البن عبد البر‪ . 197/22‬ابن عبدالبر رحمه اهلل در ( التمهید ‪ ) 197 /22‬إجماع علماء بر جواز این نوع از‬
‫آوازها را نقل نموده است‪ .‬در کل میتوان گفت که ‪ :‬هر آوازی که شبیه به این نوع از آوازها بوده و همراه با موسیقی‬
‫نباشد و ألفاظ و مفاهیم و مقاصد نامشروعی در آن وجود نداشته باشد ‪ ،‬در أصل مباح و جائز است‪ .‬هرچند که‬
‫علماء کرام أمت این أنواع مباح و جائز را هم به ( قلیلٌ منه) یعنی کمی از آن در أوقات بخصوصی ‪ ،‬مقید نموده اند‪.‬‬
‫نه اینکه به عنوان کار همیشگی و شغل و پیشه و عادت و روش دائم انسان تبدیل گردد‪ (.‬به تفسیر القرطبی ‪53 /14‬‬
‫‪ ،‬بنگرید)‪.‬واهلل تعالی أعلم‪.‬‬

‫‪81‬‬
‫غناء و آواز نهی شده یا حرام‪ :‬آن غنایی است که معموالً غالب آوازهای خوانندگان حرفه ای ‪،‬‬
‫شامل آن میشود‪ .‬آوازی که نفسها را تحریک به هوی و هوس و شهوت و‪ ...‬نموده ‪ ،‬و حاوی‬
‫مسائلی نامشروع همچون عشق و عاشقی و وصف زنان و شراب و ‪ ...‬میباشد‪.‬‬

‫إمام قرطبی رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬غناء هنگامی که بهمراه شعری باشد که در آن ذکر زنان‪ ،‬و‬
‫وصف محاسن و زیبایی های آنها‪ ،‬و ذکر شراب و سایر محرَّمات موجود باشد ‪ ،‬در حرام بودنش‬
‫هیچ اختالفی بین علماء نیست ؛ زیرا این نوع باتفاق علماء داخل غناء و لهو مذموم و ممنوع‬
‫‪293‬‬
‫میشود»‪.‬‬

‫أئمه ای همچون ابن رجب حنبلی ‪ ،‬و ابوبکر آجری رحمهما اهلل نیز إجماع علماء بر تحریم این‬
‫نوع غناء را نقل نمودهاند‪ .294‬و ابن الجوزی رحمه اهلل نیز این مطلب و قول به تحریم این نوع غناء‬
‫را مفصالً در کتابش ( تلبیس إبلیس ) بیان نموده است‪ 295.‬و آنچه از أحادیث و کالم صحابه و‬
‫علماء کرام أمت در مورد تحریم غناء وارد شده ‪ ،‬منظور از آن ‪ ،‬این نوع از غناء ‪ ،‬و یا هر غنائی‬
‫که به همراه آالت موسیقی باشد ‪ ،‬است ‪.‬‬

‫عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ‪ :‬ذُکِرَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ‪ ‬الشِّعْرُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ‪ « : ‬هُوَ کَلَامٌ فَحَسَنُهُ حَسَنٌ وَقَبِیحُهُ‬
‫قَبِیحٌ»‪ ( .‬رواه البیهقی فی السنن الکبری ‪ ، 21113‬و الدارقطنی فی سننه ‪ ، 4306‬و الطبرانی فی األوسط ‪ . 7696‬قال‬
‫الهیثمی فی( مجمع الزوائد ‪ :)122 /8‬إسناده حسن‪ .‬و حسنه األلبانی فی المشکاة ‪ .) 4807‬پیامبر ‪ ‬فرموده اند‪« :‬‬
‫شعر ‪ ،‬کالم است ‪ ،‬پس آن شعری که ألفاظ و مفتهیمش نیکو باشند ‪ ،‬نیکوست ‪ ،‬و شعری که ألفاظ و مفاهیم قبیح در‬
‫بر داشته باشد ‪ ،‬قبیح و ناجایز است»‪.‬‬
‫‪ - 293‬تفسیر القرطبی ‪. 54/14‬‬
‫‪ -294‬نزهة االسماع‪. 21-20‬‬
‫‪ - 295‬تلبیس ابلیس‪. 227-226‬‬

‫‪82‬‬
‫أدلهی تحریم این نوع از غناء و آواز‪:‬‬

‫خداوند متعال در آیهی ‪ 6‬سورهی لقمان می فرماید‪ :‬وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ‬
‫ترجمه‪ « :‬در میان مردم‬ ‫‪296‬‬
‫عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهینٌ ‪.‬‬
‫کسانی هستند که خریدار سخنان پوچ و یاوه اند تا با چنین سخنانی ( بندگان خدا را ) جاهالنه از‬
‫راه خدا منحرف و سرگشته سازند و آن را مسخره کنند ‪ .‬آنان عذاب خوار و رسوا کننده ای‬
‫دارند»‪.‬‬

‫واحدی رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬أکثر مفسرین بر این رأی هستند که مراد از ( لهو الحدیث ) در این آیه‬
‫‪297‬‬
‫‪ ،‬غناء (نا جایز) میباشد»‪.‬‬

‫‪300‬‬
‫از میان علماء صحابه ‪ ،‬کسانی همچون عبداهلل بن مسعود‪ ، 298‬و ابن عباس‪ ، 299‬و جابر بن عبداهلل‬
‫و ابن عمر‪ ( ،  301‬لهو الحدیث ) در این آیه را به ( الغناء و استماع آن ) تفسیر نموده اند‪.‬‬

‫‪ - 296‬لقمان ‪. 6 :‬‬
‫‪ - 297‬اغاثة اللهفان ‪. 189-188‬‬
‫‪ - 298‬أخرجه الحاکم فی ( المستدرک ‪ 445 /2‬رقم ‪ . ) 3542‬صححه الحاکم و وافقه الذهبی فی ( التلخیص ) ‪ ،‬و ابن‬
‫حجر فی( تلخیص الحبیر رقم ‪ . ) 2936‬و أخرجه ابن أبی شیبة ( المصنف ‪ ، )21130‬و ابن أبی الدنیا ( ذم المالهی‬
‫رقم ‪ ، ) 26‬و البیهقی ( السنن الکبری ‪ ، 20792‬و شعب اإلیمان ‪ ، ) 5096‬و ابن الجوزی ( تلبیس إبلیس ص ‪) 231‬‬
‫‪ ،‬و الطبری ( التفسیر ‪ ، ) 61/21‬و المروزی ( تعظیم قدر الصالة رقم ‪.) 680‬‬
‫‪ - 299‬أخرجه البخاری فی ( األدب المفرد رقم ‪ ، 786‬و ‪ ، ) 1265‬و ابن أبی شیبة فی ( المصنف ‪ 21131‬و ‪21137‬‬
‫) ‪ ،‬و ابن أبی الدنیا فی ( ذم المالهی رقم ‪ ، ) 27‬و الطبری فی ( التفسیر ‪ ، ) 62-61 /21‬و البیهقی فی ( السنن‬
‫الکبری ‪ 20776‬و ‪، 20793‬و شعب اإلیمان ‪ ،) 5097‬و ابن الجوزی فی ( تلبیس إبلیس ص ‪ .) 231‬صححه األلبانی‪.‬‬
‫‪ - 300‬أخرجه الطبری فی ( التفسیر ‪ .)62/21‬سنده ضعیف‪.‬‬

‫‪83‬‬
‫و از میان مفسرین تابعین هم ‪ ،‬أفرادی همچون ‪ :‬مجاهد‪ ،302‬عکرمه‪ ،303‬حسن بصری‪ ،304‬ابراهیم‬
‫النخعی‪ ،305‬میمون بن مهران‪ ،306‬مکحول‪ ،307‬سعید بن جبیر‪ 308‬و قاسم بن محمد‪ 309‬و‪ ( ...‬لهو الحدیث‬
‫) در این آیه را به غناء ( نا جایز ) تفسیر نمودهاند‪ .‬واحدی رحمه اهلل میگوید‪ « :‬و این آیه بر مبنای‬
‫‪310‬‬
‫این تفسیر ‪ ،‬بر تحریم غناء داللت دارد»‪.‬‬

‫‪301‬‬
‫‪ -‬معانی القرآن البن النحاس ‪ ، 54 /5‬و تفسیر القرطبی ‪ . 52 /14‬الزم به ذکر است که بعضی از علماء از‬
‫جمله امام حاکم‪ ،‬ابنتیمیه و زرقانی رحمهم اهلل بر این رأی هستند که « تفسیر یک صحابی برای آیه ای از قرآن‪،‬‬
‫حکم حدیث مرفوع از پیامبر ‪ ‬را دارد»‪ ( .‬مناهل العرفان للزرقانی ‪ ، 481 /1‬و التفسیر الکبیر البن تیمیة ‪232 /2‬‬
‫)‪.‬‬
‫همچنین الزم به ذکر است که ‪ :‬یکی از ممیزات أهل سنت و جماعت ‪ ،‬که آن را از اهل بدعت جدا میگرداند ‪ ،‬این‬
‫است که أهل سنت و جماعت میگویند‪ «:‬مرجع ما قرآن و سنت است ‪ ،‬بر طبق فهم و تفسیر صحابه ی کرام و سلف‬
‫صالح أمت ‪ .‬بر خالف اهل بدعت که با آراء و اجتهادات خویش ‪ ،‬در فهم و تفسیر کتاب و سنت عمل مینماید‪.‬‬
‫‪ - 302‬ذم الالهی البن ابی الدنیا رقم ‪ ، 32‬و المصنف البن ابی شیبة ‪ 21132‬و ‪ ، 21135‬و تفسیر الطبری ‪، 62 /21‬‬
‫و حلیة األولیاء ‪. 286 /3‬‬
‫‪ - 303‬ابن ابی الدنیا فی ( ذم المالهی رقم ‪ ، ) 28‬و ابن ابی شیبة فی ( المصنف ‪ ، ) 21133‬و الطبری فی ( التفسیر‬
‫‪.) 63 /21‬‬
‫‪ - 304‬تفسیر ابن کثیر ‪ ، 101 /5‬و عون المعبود ‪. 178 /13‬‬
‫‪ - 305‬أخرجه ابن ابی الدنیا بسند صحیح فی ( ذم المالهی رقم ‪.) 29‬‬
‫‪ - 306‬تفسیر القرطبی ‪. 52 /14‬‬
‫‪ - 307‬تفسیر القرطبی ‪. 52 /14‬‬
‫‪ - 308‬تلبیس إبلیس ص ‪. 231‬‬
‫‪ - 309‬تفسیر القرطبی ‪. 52 /14‬‬
‫‪ -310‬اغاثة اللهفان ‪ .190/‬نکته ای که در اینجا الزم به توضیح دارد این است که‪ :‬ممکن است از بعضی دیگر از‬
‫صحابه و تابعین ‪ ، ‬أقوالی را مشاهده نماییم که این آیه را به نوع دیگری تفسیر نموده باشند ‪ ،‬مثالً ابن کثیر رحمه‬

‫‪84‬‬
‫اهلل در ( التفسیر ‪ ) 101 /5‬از تابعی بزرگوار ( الضحاک ) نقل نموده که ( لهو الحدیث ) را به ( الشرک ) تفسیر نموده‬
‫‪ ،‬و نیز قرطبی رحمه اهلل از ( حسن بصری ) نقل نموده که آن را به ( الکفر و الشرک ) معنا نموده است‪ .‬و ‪ . ...‬الزم‬
‫است بدانیم که این أقوال ‪ ،‬هیچ تناقض و تضادی با همدیگر ندارند ‪ ،‬زیرا این اختالف در تفسیر ‪ ،‬از زمره ی إختالف‬
‫تضاد نبوده ‪ ،‬بلکه از جمله ی إختالف تنوع میباشد‪ .‬و توضیح این موضوع اینگونه است که‪ :‬از آنجا که قرآن شریف‬
‫برای تمامی دورانها آمده و آیات آن ‪ ،‬در برگیرنده ی أحکامی عام و شامل و در برگیرنده برای أفراد زیادی از‬
‫موضوعات مختلف هستند ‪ ،‬لذا این آیات شریفه ‪ ،‬هرچند ممکن است شأن نزول خاصی هم داشته باشند‪ ،‬أما‬
‫همانطور که یکی از قواعد علم تفسیر میفرماید ‪ « :‬العبرة بعموم اللفظ ال بخصوص السبب»‪ ( .‬األشباه و النظائر‬
‫للسبکی ‪ ، 136 /2‬و إرشاد الفحول للشوکانی ‪ .) 101 /2‬ترجمه‪ « :‬در فهم و برداشت آیات قرآن و أحادیث شریف‬
‫نبوی ‪ ،‬إعتبار به عموم ألفاظ آیه یا حدیث است ‪ ،‬نه خصوص سبب نزول یا سبب ورود آن»‪.‬‬
‫و این موضوع به این خاطر است که کتاب خدا و سنت رسول اهلل ‪ ‬شریعت أبدی و باقی اهلل تعالی تا قیامت هستند‬
‫‪ ،‬و نیز به این خاطر است که ‪ :‬در غیر زمان نزول وحی و غیر زمان پیامبر أکرم ‪ ، ‬یعنی در زمان بعد از ایشان تا‬
‫قیامت ‪ ،‬مسائل و موضوعات بسیار دیگری پیش خواهند آمد که ( خود این مسائل ‪ ،‬دقیقاً با همان شکل و شیوه)‪،‬‬
‫ممکن است در زمان پیامبر اکرم ‪ ‬وجود نداشته اند ‪ ،‬أما موضوعاتی شبیه به آنها در زمان نزول وحی رخ داده و‬
‫آیات و أحادیثی با ألفاظ عامی در خصوص این موضوعات وارد شده اند ‪ ،‬تا آن موضوع بخصوص و هر موضوع‬
‫دیگری که داخل آن مفهوم عام میگردد را شامل شوند‪ .‬و این موضوع یکی از أسبابی است که شریعت اهلل متعال (‬
‫قرآن و سنت) را مناسب تمامی دورانها و زمانها قرار داده ‪ ،‬و برای هر اتفاقی که در هر دوره و زمانی واقع میشود ‪،‬‬
‫در شریعت اهلل تعالی حکم خاص آن وجود داشته ‪ ،‬و به این ترتیب شریعت اسالم شریعتی زنده و پویا ‪ ،‬و جوابگوی‬
‫مسائل و مشاکل تمامی دورانها تا قیامت است‪.‬‬
‫اینگونه تفاسیری از جانب بزرگان دین که داخل اختالف تنوع میشوند ‪ ،‬نشان دهنده ی این أمر هستند که هریک از‬
‫این تفسیرات بخصوصی که ذکر شده اند ‪ ،‬داخل آن مفهوم عام مورد نظر آیه ‪ ،‬بوده و یکی از مصادیقِ مراد و‬
‫مقصود موضوع آیه میباشند‪ .‬و اصطالحاً اینگونه تفسیر را « التفسیر بفردٍ من أفراد معنی اآلیة » مینامند‪ (.‬فتح المجید‬
‫شرح کتاب التوحید ‪ ،‬ص ‪.) 171‬‬
‫یعنی ‪ :‬تفسیر نمودن یک آیه ‪ ،‬فقط با ذکر یکی از أفراد معنای آیه ‪ .‬یعنی آیه ای هست که صیغه ی آن عام بوده و‬
‫أفراد و أنواع متعددی را در برمیگیرد ‪ ،‬أما اآلن یک مفسر و یک عالم ‪ ،‬بسبب شرایط خاصی – مثالً در باره ی یک‬

‫‪85‬‬
‫موضوع خاصی از او سؤال شده است ‪ ،‬و او در جواب این سؤال خاص – بیان مینماید که منظور این آیه ‪ ،‬این‬
‫موضوع خاص – مثالً ‪ :‬الغناء – است‪ .‬و خودش خوب میداند که منظور آن آیه ‪ ،‬فقط آن موضوع نبوده و بلکه‬
‫مفهومش عام است ‪ ،‬أما میخواهد بیان نماید که این موضوع بخصوص ‪ ،‬یکی از أموری است که تحت این حکم عام‬
‫مذکور در این آیه واقع میشود‪.‬‬
‫این نوع تفسیر نمودن ‪ ،‬از عادات و روش سلف صالح أمت است که آگاهترین و أعلم أمت به دین خداوند متعال‬
‫بوده اند‪ .‬أما بسیاری از مردم زمان ما که از این قاعده و از این موضوع آگاهی ندارند ‪ ،‬وقتی در تفسیر آیه ای از‬
‫قرآن کریم به چنین أقوالی از سلف صالح – که در ظاهر مخالف هم هستند – برخورد مینمایند ‪ ،‬آن را اختالف‬
‫تضاد گمان نموده ‪ ،‬و همه ی این أقوال را إهمال نموده و میگویند ‪ « :‬در این تفاسیر إختالف وجود دارد ‪ ،‬و هیچ‬
‫یک از آنها حجت نیستند»‪ .‬در حالی که غالب إختالف موجود در این نوع تفاسیر ‪ ،‬همان إختالف تنوع میباشد که‬
‫توضیحش گذشت ‪ .‬و همه ی این تفاسیر هم صحیح اند‪.‬‬
‫لذا این آیه ( لقمان‪ ، ) 6 :‬و بعضی دیگر از آیات قرآن کریم که تعدادی از صحابه و تابعین ‪ ‬به آنها برای تحریم (‬
‫آالت موسیقی و غناء) استدالل نموده اند ‪ ،‬مراد ایشان این بوده است که ‪ ،‬آنچه که این آیات شریفه تحریمش نموده‬
‫اند ‪ ،‬یکی از أفراد و انواع آن ‪ ،‬آالت موسیقی و غناء و آواز ناجایز ‪ ،‬میباشد‪.‬‬
‫و أما در تفسیر آیه ی ( لقمان‪ ، ) 6 :‬کسانی گفته اند‪ « :‬زمانی ( موسیقی و آواز ) ‪ ،‬حرام میشود ‪ ،‬که مردم را به‬
‫گمراهی ببرد زیرا در این آیه وارد شده است ( لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ )‪ .‬پس موسیقی و آوازی که سبب گمراهی نگردد‬
‫‪ ،‬حرام نیست»‪ .‬در پاسخ به این قول عرض مینمایم که‪:‬‬
‫أوالً در قرائت این آیه أکثر قراء ( لِیُضِلَّ ) را ( بضم الیاء= یاء را مضموم) خوانده اند ‪ .‬یعنی یک فعل متعدی است‬
‫که به معنای ( گمراه نمودن دیگران ) است‪ .‬و ابن کثِیر ‪ ،‬و ابن محیصن ‪ ،‬و حمید ‪ ،‬و أبو عمرو ‪ ،‬و رُوَیْس ‪ ،‬و ابن أبی‬
‫إسحاق ( بفتح الیاء = یاء را مفتوح ) خوانده اند ‪ ،‬یعنی فعل الزم است‪ .‬که به معنای ( گمراه شود ) است‪ ( .‬و هر‬
‫دوی این قراءات ‪ ،‬متواتر و مقبول اند)‪ .‬و آنچنانکه امام ابن کثیر رحمه اهلل در ( التفسیر ‪ ) 101 /5‬فرموده ‪ « :‬وعلى‬
‫قراءة فتح الیاء‪ ،‬تکون الالم الم العاقبة‪ ،‬أو تعلیالً لألمر القدری‪ ،‬أی‪ :‬قُیِّضوا لذلک لیکونوا کذلک»‪ .‬یعنی‪ « :‬بر طبق‬
‫قرائت ( لیَضلَّ) با فتح یاء ‪ ،‬در این حالت ( الم ) ‪ ،‬الم تعلیل نبوده بلکه ( الم العاقبة) است ‪ .‬یعنی تا عاقبت این‬
‫کارش به گمراهی منجر گردد ‪ ،‬یا تعلیلی است برای أمری قدری ‪ ،‬یعنی در قضاء و قدر او چنین نوشته و به این‬
‫ترتیب قدر او حاصل میشود»‪.‬‬

‫‪86‬‬
‫بنابر این‪ :‬هر کار و أمر و سخنی که سبب دوری و غفلت انسان از راه خدا گردد داخل این آیه میشود ‪ ،‬هرچند که‬
‫خودِ صاحبِ آن قول یا کار یا سخن ‪ ،‬قصدش با آن ‪ ،‬گمراه نمودن خودش یا مردم نباشد ؛ زیرا وقتی عملی یا‬
‫سخنی حرام بود ‪ ،‬خود بخود عاقبت و سرانجام آن ‪ ،‬جز دوری و انحراف از راه اهلل ‪ ،‬چیز دیگری نیست‪ .‬و بهمین‬
‫دلیل است که این مفسران کبار و این علماء أعالم ‪ ،‬استماع آالت موسیقی ‪ ،‬و استماع آوازهای ناجایز را داخل در‬
‫مفهوم این آیه دانسته اند‪ .‬و تفسیر این بزرگان صد در صد صحیح و ال ردّ است ‪.‬‬
‫این چه کسی است که بی أدبانه و جسورانه در مقابل أعلم صحابه ( عبداهلل بن مسعود ‪ ) ‬می ایستد و میگوید‪«:‬‬
‫این آیه ربطی به موسیقی و غناء ندارد»‪ .‬در حالی که این صحابه ی عالم و بزرگوار ‪ ،‬سه مرتبه سوگند یاد میکند که‬
‫( غناء و موسیقی ) داخل مفهوم این آیه میگردد‪ «:‬هو الغناء ‪ ،‬واهلل الذی ال إله إال هو ‪ .‬یُرددها ثالث مرات »؟؟!!!‬
‫و این چه کسی است که آنقدر خود را عالم و فهمیده تر از أصحاب کرام و تابعین أعالم دانسته و مقابل آنها ایستاده‬
‫و میگوید‪ « :‬این آیه ربطی به موسیقی و آواز ندارد»‪.‬در حالی که این بزرگان ‪ ( ،‬غناء و موسیقی) را داخل در مفهوم‬
‫( لهو الحدیث ) مذکور در این آیه دانسته اند؟؟!!!‬
‫و اگر گفته میشود که‪ ( «:‬لهو الحدیث ) ‪ ،‬یک اسم عام است ‪ ،‬و ممکن است هم کالم مباح و هم کالم ناجایز ‪ ،‬هر‬
‫دو را شامل گردد »‪.‬‬
‫میگوییم‪ :‬اعتراضی بر این قول نیست !! أما وقتی که اهلل تعالی این ( لهو الحدیث ) را در این آیه ‪ ،‬و به اینگونه ذکر‬
‫نموده است ‪ ،‬پس منظور از آن ‪ ( ،‬بر طبق قرائت فتح یاء ‪ ،‬در لیَضل) بخش ناجایز و حرام آن است‪ .‬و بر این أساس‬
‫است که مفسران بزرگ أمت از أصحاب و تابعین و‪ ...‬آن را به آوازهای ناجایز و آالت و ابزار موسیقی تفسیر نموده‬
‫اند‪.‬‬
‫و اگر آن را بر طبق قرائت( ضم یاء ‪ ،‬در لیُضل) تفسیر نماییم ‪ ،‬باز هم ( لهو الحدیث )‪ ،‬آوازهای ناجایز و آالت‬
‫موسیقی را شامل میشود ‪ ،‬عالوه بر اینکه شامل هر کار و کالم مباح و لغو و بی فائده ای هم که سبب دوری و‬
‫انحراف انسان از راه خدا شود نیز میگردد‪ .‬و واضح است که أمور مباح ‪ ،‬بسته به مقاصد انجام دادنشان ‪ ،‬أحکام‬
‫واجب ‪ ،‬یا مندوب ‪ ،‬یا مکروه ‪ ،‬یا حرام را به خود میگیرند‪ .‬لذا‪ :‬شکی در صحیح بودن کالم این أئمه ی أعالم و این‬
‫علمای کرام در تفسیر این آیه وجود ندارد‪ .‬واهلل تعالی أعلم‪.‬‬
‫و أما در تفسیر ‪ ‬وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا ‪ ‬نیز‪ :‬در خصوص این بخش از آیه ‪ ،‬دو قرائت متواتر وجود دارد‪ -1 .‬قرائت‬
‫حفص ‪ ،‬و حمزة ‪ ،‬و کسائی ‪ ،‬و یعقوب ‪ ،‬و خلف ‪ ،‬و أعمش‪ .‬که ( یتخذَ ) را منصوب خوانده اند‪ .‬که در این حالت ‪،‬‬

‫‪87‬‬
‫(یتخذَ ) عطف بر ( لیضل ) میشود‪ .‬و ‪ -2‬جمهور قُرَّاء آن را به مرفوع ( یتخذُ ) خوانده اند‪ .‬که در این حالت ‪ ،‬فعل (‬
‫یتخذُ ) عطف بر ( یشتری ) میباشد‪.‬‬
‫و أما تفسیر این آیه ‪ ،‬بر أساس این دو قرائت‪:‬‬
‫‪ -1‬بر أساس قرائت أول ( یعنی یتخذَ ‪ ،‬منصوب باشد ‪ ،‬که عطف بر ( لیضل ) میگردد ) ‪:‬‬
‫میتواند ( الم ) وارد بر ( یتخذ ) ‪ ،‬الم تعلیل باشد ‪ ،‬که در این صورت معنایش این میشود‪ :‬الف ) در حالتی که یاء‬
‫در ( لیُضل ) مضموم باشد ‪ « :‬بعضی از مردم هستند که سخنان پوچ و لهو را خریداری مینمایند ‪ ،‬تا به وسیله ی‬
‫آن مردم را – بدون علم آنان ‪ -‬از راه راست گمراه نموده ‪ ،‬و به وسیله ی این سخنان بیهوده ‪ ،‬راه راست ( یا‬
‫آیات اهلل ) را به استهزاء بگیرند»‪ .‬ب) در حالتی که یاء در ( لیَضل) مفتوح باشد‪ ( .‬یعنی ( الم ) وارد بر ( یتخذ ) ‪،‬‬
‫(الم العاقبة) باشد ) ‪ « :‬بعضی از مردم هستند که سخنان پوچ و لهو را خریداری مینمایند ‪ ،‬تا – بدون علم و‬
‫آگاهی ‪ -‬عاقبت أمرشان گمراهی گردد ‪ ،‬و موقف آنها و عاقبت أمرشان در برابر آیات اهلل ( یا راه اهلل ) به استهزاء‬
‫گرفتن آن و عدم توجه به آن باشد»‪.‬‬
‫‪ -2‬بر أساس قرائت دوم ( یعنی ‪ :‬یتخذُ ‪ ،‬مرفوع باشد)‪ :‬الف) در حالتی که یاء در ( لیُضل ) مضموم باشد‪ ،‬معنای‬
‫آیه اینگونه میشود ‪ « :‬بعضی از مردم هستند که سخنان پوچ و لهو را خریداری مینمایند ‪ ،‬تا به وسیله ی آن‪،‬‬
‫مردم را – جاهالنه ‪ -‬از راه راست گمراه نمایند ‪ ،‬و اینها راه اهلل ( یا آیات اهلل ) را به استهزاء میگیرند»‪.‬‬
‫ب) در حالتی که یاء در ( لیَضل) مفتوح باشد ‪ ،‬معنای آیه اینگونه میشود ‪ « :‬بعضی از مردم هستند که سخنان‬
‫پوچ و لهو را خریداری مینمایند ‪ ،‬تا – بدون علم و آگاهی ‪ -‬عاقبت أمرشان گمراهی گردد ‪ ،‬و اینان – به سبب‬
‫عدم اتباع راه اهلل ‪ ،‬و عدم توجه و عدم مباالت به أوامر اهلل ‪ ،‬همچون کسانی محسوب میگردند که ‪ -‬راه اهلل ( یا‬
‫آیات اهلل ) را به استهزاء میگیرند»‪ .‬یا « بعضی از مردم هستند که سخنان پوچ و لهو را خریداری مینمایند ‪ ،‬تا –‬
‫بدون علم و آگاهی ‪ -‬عاقبت أمرشان گمراهی گردد ‪ ،‬و اینان – عمالً ‪ -‬راه اهلل ( یا آیات اهلل ) را – با قول و‬
‫عمل ‪ ،‬و عمداً ‪ -‬به استهزاء میگیرند»‪.‬‬
‫الزم به ذکر است که در کثیری از آیات اهلل متعال که عمل ( استهزاء به اهلل و رسول و آیات اهلل ) ‪ ،‬به کفار نسبت‬
‫داده شده است ‪ - ،‬مانند آیات ‪ ، 56( :‬و ‪ ) 106‬از سوره مبارکه الکهف ‪ ، -‬منظور از این جمله ‪ ،‬لزوماً به این معنا‬
‫نیست که این أفراد ‪ ،‬عمداً و قصداً و با زبان حال و مقال ‪ ،‬إقدام به استهزاء به اهلل و رسول و آیات اهلل نموده باشند‬
‫– هرچند که در بعضی از آیات ‪ ،‬این حالت ‪ ،‬منظور است ‪ ،‬مانند آیه ‪ 65‬از سوره توبه ‪ ، -‬بلکه منظور این است‬

‫‪88‬‬
‫که این أفراد از آنجا که توجهی به حکمت عظیم اهلل تعالی در خلق و تشریع و إرسال پیامبران و ‪ ...‬نداشته و إیمان‬
‫به اهلل و پیامبرانش نیاورده و توجهی به أمر و شرع اهلل تعالی ننموده اند ‪ ،‬بمنزله ی کسانی میمانند که – العیاذ باهلل‬
‫– خداو ند و پیامبران و آیاتش را هیچ قلمداد نموده و آنها را به باد استهزاء و تمسخر گرفته باشند‪ .‬العیاذ باهلل‬
‫تعالی‪ .‬دقیقاً بمانند اینکه اهلل تعالی برای کسانی که ایمان به اهلل و پیامبرانش نمی آورند ‪ ،‬بیان فرموده که اینان ‪،‬‬
‫گمان نموده اند که اهلل تعالی این همه خلق و تشریعش را باطل و عبث و بیهوده آفریده است‪ :‬وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ‬
‫وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ ‪ ( .‬ص‪ .)27 :‬یعنی هرچند که اینان ‪،‬‬
‫واقعاً چنین گمانی هم ننموده باشند ‪ ،‬أما مادامی که توجهی به حکمت خلق و تشریع نداشته و به اهلل و پیامبرانش‬
‫ایمان نمی آورند‪ ،‬به منزله ی کسانی اند که خیال مینمایند که اهلل تعالی خلق و تشریعش را باطل و عبث قرار داده‬
‫است‪ .‬واهلل تعالی أعلم‪.‬‬
‫لذا‪ :‬در تفسیر آیه ی ‪ 6‬سوره لقمان نیز ‪ ،‬نبایست اینگونه خیال نمود که این آیه فقط شامل کسانی میشود که از‬
‫سر قصد و عمد و با زبان حال و مقال ‪ ،‬دین اهلل تعالی را به تمسخر و استهزاء میگیرند‪ .‬بلکه‪ :‬هر کسی که مرتکب‬
‫حرامی شده – وطبعاً ‪ ،‬به اندازه ی آن حرام از راه خدا دور میشود – ‪ ،‬چنین کسی به اندازه ی گناهش ‪ ،‬به‬
‫صورتی جزئی داخل مفهوم این آیه ی کریمه میشود ‪ ،‬یعنی – العیاذ باهلل – کسی که مرتکب حرام و فسق و فجور‬
‫میشود ‪ ،‬جنس عملش شبیه به جنس عمل کفار بوده ‪ ،‬و به صورتی جزئی – نه کلی – به منزله ی کسی میماند که‬
‫با این کارش شرع و خلق اهلل را به استهزاء گرفته باشد‪ .‬و واضح است که منظور ما از این گفتارمان ‪ ،‬تکفیر چنین‬
‫أشخاصی نیست ‪ ،‬بلکه هدف ما از بیان این موضوعات ‪ -،‬إن شاءاهلل تعالی – تقریب مقصود و مراد سلف صالح از‬
‫تفسیرشان برای این آیه و آیات دیگر شبیه به آن است ‪ ،‬و نیز قصد ما ‪ ،‬ذکر قواعدی کلی برای بهتر فهم نمودن‬
‫کتاب اهلل تعالی و سنت رسول اهلل ‪ ‬است‪.‬‬
‫واضح است که بسیاری از سلف صالح أمت ‪ ،‬از آیاتی همچون ‪  :‬وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ‬
‫عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ‪ (.‬اإلسراء‪ ، ) 64 :‬و ‪‬‬
‫وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا ‪ ( .‬الفرقان‪ .) 72 :‬و ‪ ‬أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ ‪.‬‬
‫وَتَضْحَکُونَ وَلَا تَبْکُونَ ‪ .‬وَأَنْتُمْ سَامِدُونَ ‪ ( .‬النجم ‪ ، ) 61 – 59 :‬و‪ ، ...‬استنباط حکم تحریم غناء و موسیقی را‬
‫نموده اند ‪ .‬و إن شاء اهلل با توضیحاتی که ذمرش گذشت ‪ ،‬زین پس ‪ ،‬وجه داللت این آیات بر این حکم ‪ ،‬برایمان‬
‫نامشخص و مغموض نباشد‪.‬واهلل تعالی أعلم و هو الموفِّق و الهادی إلی الصواب‪.‬‬

‫‪89‬‬
‫‪311‬‬
‫آثار ذکر شده از سلف صالح در خصوص تحریم غناء‪:‬‬

‫‪ -1‬از عبد اهلل بن مسعود ‪ ‬روایت است که فرموده ‪ « :‬الْغِنَاءُ یُنْبِتُ النِّفَاقَ فِی الْقَلْبِ »‪ 312.‬ترجمه‪« :‬‬
‫غناء باعث رویش نفاق در قلب میشود»‪.‬‬

‫‪ -2‬قال ابن أبی الدنیا رحمه اهلل ‪ « :‬حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ‪ ،‬قَالَ‪ :‬حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ‪ ،‬قَالَ‪ :‬حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ‪ ،‬قَالَ‪:‬‬
‫حَدَّثَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ ‪ ,‬وَأَبُو خَیْثَمَةَ ‪ ,‬قَالَا‪ :‬حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَعْید ‪ ,‬عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ‪,‬‬
‫قَالَ‪ :‬حَدَّثَنِی نَافِعٌ ‪ ,‬أَنَّ ابْنَ عُمَرَ ‪ ,‬مَرَّ عَلَیْهِ قَوْمٌ مُحْرِمُونَ ‪ ,‬وَفِیهِمْ رَجُلٌ یَتَغَنَّى ‪ ,‬فَقَالَ‪ :‬أَلَا لَا سَمِعَ‬
‫اللَّهُ لَکُمْ ‪ ,‬أَلَا لَا سَمِعَ اللَّهُ لَکُمْ »‪ 313.‬ترجمه ‪ « :‬نافع گوید‪ :‬کسانی که در حال إحرام بودند از‬
‫کنار ابن عمر ‪ ‬عبور کردند در حالی که یکی از آنها آواز (= غناء ) میخواند ‪ .‬ابن عمر گفت‪:‬‬
‫خداوند از شما قبول نکند ‪ ،‬خداوند از شما قبول نکند»‪.‬‬

‫‪ -‬واضح است که در سنت صحیح پیامبر ‪ ‬أدله ی کثیری بر تحریم غناء وجود دارند که در بخش أحادیث‬ ‫‪311‬‬

‫تحریم موسیقی ‪ ،‬بعضی از آنها را نقل نمودیم ‪ ،‬أحادیثی همچون‪ « :‬صوتان ملعونان‪ .»...‬و « نهیت عن صوتین‬
‫أحمقین ‪ ،»...‬و‪. ...‬‬
‫‪ - 312‬صحیح ‪ .‬أخرجه البیهقی فی ( السنن الکبری رقم ‪ ،) 21006‬و ابن أبی الدنیا ‪ ،‬و المروزی‪ .‬رجاله کلهم ثقات ‪،‬‬
‫و سنده متصل ‪.‬و قال ابن القیم‪ :‬هو صحیح عن ابن مسعود(اغاثة اللهفان‪ . )197/‬عین این جمله از کالم ( الشعبی )‬
‫رحمه اهلل نیز در ( تعظیم قدر الصالة رقم ‪ ) 691‬روایت شده است‪ .‬که ألبانی رحمه اهلل سند آن را جیِّد دانسته است‪(.‬‬
‫تحریم آالت الطرب ص ‪ .) 7 -6‬همچنین ‪ ،‬این کالم ‪ ،‬از قول ابراهیم نخعی ( المصنف البن أبی شیبة رقم ‪، 21138‬‬
‫و المحلی البن حزم ‪ ، ) 60 /9‬و مکحول ( نزهة األسماع ص ‪ ) 77‬و علقمة ( تذکرة المؤتسی للسیوطی ص ‪، ) 20‬‬
‫و الحکم بن عتیبة ( الرد علی من یحب السماع ص ‪ ) 49‬نیز روایت شده است‪.‬رحمهم اهلل تعالی أجمعین‪.‬‬
‫‪ - 313‬صحیح ‪ .‬أخرجه ابن ابی الدنیا فی ( ذم المالهی ص ‪ 48‬رقم ‪ ، ) 44‬و البیهقی فی ( السنن الکبری رقم ‪) 8961‬‬
‫‪ ،‬و ابن الجوزی فی ( تلبیس إبلیس ص ‪.) 235‬‬

‫‪90‬‬
‫‪ -3‬قال ابن أبی الدنیا رحمه اهلل‪ :‬حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ‪ ،‬قَالَ‪ :‬حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ‪ ،‬قَالَ‪ :‬حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ‪ ،‬قَالَ‪:‬‬
‫حَدَّثَنَا أَبُو خَیْثَمَةَ ‪ ,‬قَالَ‪ :‬حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ السَّرِیِّ ‪ ,‬عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْمَاجِشُونِ ‪ ,‬قَالَ‪ :‬مَرَّ ابْنُ عُمَرَ‬
‫‪314‬‬
‫ترجمه‪ « :‬ابن عمر از کنار‬ ‫بِجَارِیَةٍ صَغِیرَةٍ تُغَنِّی فَقَالَ‪ « :‬لَوْ تَرَكَ الشَّیْطَانُ أَحَدًا تَرَكَ هَذِهِ »‪.‬‬
‫دختر بچه ای گذشتکه داشت آواز میخواند ‪ ،‬پس فرمود‪ :‬اگر قرار بود شیطان کسی را رها‬
‫نماید ‪ ،‬این دختر بچه را رها مینمود»‪.‬‬
‫‪315‬‬
‫‪ -4‬از عبد اهلل بن مسعود ‪ ‬دوباره روایت شده است که فرموده ‪ « :‬الغناء خِطبة الزنا»‪.‬‬
‫‪316‬‬
‫ترجمه‪ «:‬غناء ابتدا و مقدمه ی زنا است»‪.‬‬
‫‪317‬‬
‫ترجمه ‪«:‬‬ ‫‪ -5‬از عثمان بن عفان ‪ ‬روایت است که فرموده است ‪ « :‬ما تغنیت و ال تمنیت»‪.‬‬
‫هرگز آواز نخواندهام و هرگز دروغ نگفته ام »‪.‬‬

‫‪ - 314‬صحیح ‪ .‬أخرجه ابن أبی الدنیا فی ( ذم المالهی ص ‪ 48‬رقم ‪ ، ) 45‬و البخاری فی ( األدب المفرد رقم ‪) 785‬‬
‫‪ ،‬و البیهقی فی ( السنن الکبری رقم ‪.) 20798‬‬
‫‪315‬‬
‫‪ -‬نزهة األسماع البن رجب الحنبلی ص ‪ ** . 77‬همچنین ‪ :‬ابن أبی الدنیا فی ( ذم المالهی رقم ‪ ، ) 40‬و‬
‫البیهقی فی ( السنن الکبری رقم ‪ ، ) 10098‬و الطبرانی فی ( المعجم الکبیر رقم ‪ ، ) 8781‬با سند صحیح از ابن‬
‫مسعود ‪ ‬روایت نموده اند که فرموده ‪ « :‬إِذَا رَکِبَ الرَّجُلُ الدَّابَّةَ ‪ ,‬وَلَمْ یُسَمِّ ‪ ,‬رَدَفَهُ شَیْطَانٌ ‪ ,‬فَقَالَ‪ :‬تَغَنَّهْ ‪ ,‬فَإِنْ کَانَ لَا‬
‫یُحْسِنُ ‪ ,‬قَالَ لَهُ‪ :‬تَمَنَّهْ»‪ .‬قال الهیثمی فی ( مجمع الزوائد ‪ « :) 131 /10‬رجاله رجال الصحیح»‪ .‬ترجمه‪ « :‬وقتی کسی‬
‫بر سواری ای سوار شده و بسم اهلل نمیکند ‪ ،‬شیطان با او همراه میشود ‪ ،‬و به او میگوید‪ :‬آواز بخوان ‪ ،‬پس اگر آواز‬
‫خوانی را بلد نباشد ‪ ،‬به او میگوید ‪ :‬دروغ بگو»‪.‬‬
‫‪ - 316‬این کالم ‪ ،‬از ( فضیل بن عیاض ) رحمه اهلل نیز روایت شده است‪ (.‬أخرجه ابن أبی الدنیا فی ذم المالهی رقم‬
‫‪ ، 57‬و البیهقی فی شعب اإلیمان ‪.) 5108‬‬
‫‪ - 317‬أخرجه ابن ماجه فی ( سننه رقم ‪ ، ) 311‬و الطبرانی فی ( المعجم الکبیر رقم ‪ . ) 124‬سنده ضعیف‪ .‬و مع هذا‬
‫صححه ابن رجب فی ( نزهة األسماع ص ‪.) 60‬‬

‫‪91‬‬
‫‪ -6‬از أبوذر غفاری ‪ ‬روایت است که به میهمانی ای دعوت شده بود‪ ،‬هنگامی که آمد ‪ ،‬صدای‬
‫موسیقی و آواز را از داخل خانه شنید ‪ ،‬پس برگشت‪ .‬به او گفته شد‪ :‬چرا وارد نمیشوی؟‬
‫گفت‪ «:‬أَسْمَعُ فِیهِ صَوْتًا‪ ،‬وَمَنْ کَثَّرَ سَوَادًا کَانَ مِنْ أَهْلِهِ‪ ،‬وَمَنْ رَضِیَ عَمَلًا کَانَ شَرِیکَ مَنْ‬
‫عَمِلَهُ»‪ « 318.‬در داخل خانه صدایی – موسیقی ‪ ،‬یا آواز ‪ -‬را میشنوم و هر کسی که تعداد‬
‫کسانی را افزایش داده و هم مجلس آنها شود ‪ ،‬دو از آنها و هم جرمشان بحساب می آید‪ ،‬و‬
‫هرکسی به عملی راضی باشد ‪ ،‬او در جرم ( یا ثواب ) آن عمل شریک میباشد»‪.‬‬
‫‪ -7‬از شعبی رحمه اهلل روایت است که او أجرت و دستمزد زن آواز خوان را مکروه ( ناجایز)‬
‫‪319‬‬
‫دانسته ‪ ،‬و گفته است‪ :‬دوست ندارم از آن چیزی بخورم»‪.‬‬
‫‪320‬‬
‫‪ -8‬از سعید بن المسیب رحمه اهلل روایت شده که فرموده است‪ « :‬إنی ألبغض الغناء »‪.‬‬
‫‪ -9‬از محمد بن منکدر رحمه اهلل (تابعی جلیل) روایت است که فرموده ‪ «:‬إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ‬
‫نَادَى مُنَادٍ‪ :‬أَیْنَ الَّذِینَ کَانُوا یُنَزِّهُونَ أَنْفُسَهُمْ عَنِ اللَّهْوِ وَمَزَامِیرِ الشَّیْطَانِ؟ أَسْکِنُوهُمْ رِیَاضَ‬
‫الْمِسْکِ ‪ ,‬ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ‪ :‬أَسْمِعُوهُمْ حَمْدِی وَثَنَائِی ‪ ,‬وَأَعْلِمُوهُمْ أَنْ ‪ ‬لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ‬
‫ترجمه ‪ « :‬وقتی که روز قیامت میآید‪ ،‬ندا دهنده ای ندا سر‬ ‫‪321‬‬
‫یَحْزَنُونَ‪[ ‬یونس‪.» ]62 :‬‬

‫‪ - 318‬أخرجه عبد اهلل بن مبارک فی ( الزهد ص ‪ . ) 12‬فی سنده ضعف ‪ .‬فی سنده عبد الرحمن بن زیاد‪ ،‬وهو ضعیف‬
‫فی حفظه‪.‬‬
‫‪ - 319‬أخرجه ابن أبی الدنیا بإسناد حسن فی ( ذم المالهی رقم ‪ ، ) 58‬و ابن الجوزی فی تلبیس إبلیس ص ‪ .235‬و‬
‫چنین روایتی از إبراهیم النخعی رحمه اهلل نیز روایت شده است‪ (.‬المصنف لعبدالرزاق رقم ‪.) 14540‬‬
‫‪320‬‬
‫‪ -‬إسناده صحیح ‪ .‬الجامع لمعمر بن راشد (منشور کملحق بمصنف عبد الرزاق) ‪ 6 /11‬رقم ‪ ، 19743‬و ‪/11‬‬
‫‪ 266‬رقم ‪. 20506‬‬
‫‪ - 321‬إسناده صحیح‪ .‬أخرجه ابن أبی ادنیا فی ( ذم المالهی رقم ‪ ، 72‬و الورع رقم ‪ ، ) 80‬و ابن الجعد فی مسنده‬
‫رقم ‪ ، 1682‬و الزهد التن المبارک ص ‪ ، 12‬و أبو نعیم فی ( الحلیة ‪.) 151 /3‬‬

‫‪92‬‬
‫میدهد که‪ :‬کجایند کسانی که نفسها و گوشهایشان را از لهو و آالت و آواز شیطان پاک و‬
‫محفوظ نگه میداشتند ؟ آنها را در باغهایی از مسک قرار دهید‪ .‬سپس(اهلل تعالی) به مالئکه‬
‫میگوید‪ :‬حمد و سپاس مرا به گوشهایشان برسانید و به آنها بفهمانید که هیچ ترس و حزنی‬
‫بر آنها نخواهد بود»‪.‬‬
‫از ضحاك رحمه اهلل روایت شده است که فرموده ‪ « :‬الغناء مفسدة للقلب مسخطة‬ ‫‪-10‬‬
‫للرب »‪ 322.‬ترجمه ‪ «:‬غناء باعث فساد شدن قلب و موجب عذاب خداوند میشود»‪.‬‬

‫اینها أقوالی از سلف صالح این أمت بود که همگی دال بر ترک ‪ ،‬نهی و إعراض از غناء میباشد‪ .‬و‬
‫أقوال در این خصوص از سلف صالح ‪ ،‬بسیار وجود دارند‪ .‬أما به همین مقدار إکتفاء مینماییم‪ .‬ألنَّ ‪:‬‬
‫«خیرالکالم ما قَلَّ و دَلَّ »‪.‬‬

‫أقوال أئمهی أربعه و فقهای مذاهب آنها در باره غناء‪:‬‬

‫‪ -1‬مذهب حنفی‪ :‬رأی این مذهب بر تحریم غناء و تحریم گوش دادن به آن بوده و استماع آن‬
‫در نزد أحناف ‪ ،‬از جمله ی معاصی میباشد‪ .‬أبو طیب الطبری رحمه اهلل میفرماید‪ «:‬ابو حنیفه‬
‫رحمهاهلل آن را مکروه دانسته و گوش دادن به غناء را از گناهان قرار میداد‪ ،‬در حالی که‬
‫مثلث‪ 323‬را مباح مداند‪ .‬و همچنین مذهب سایر أهل کوفه‪ ،‬و سفیان ثوری‪ ،‬و حماد ‪ ،‬و ابراهیم‬
‫نخعی‪ ،‬و شعبی و ‪ ، ...‬بر تحریم آن میباشد‪ .‬و هیچ اختالفی در این خصوص ‪ ،‬میان آنها‬
‫نیست‪ .‬و همچنین بین اهل بصره خالفی در کراهیت و منع آن دانسته نشده است‪ ،‬مگر آنچه که‬

‫‪ - 322‬تلبیس إبلیس ص ‪ ، 235‬و الکالم علی مسألة السماع البن القیم ص ‪. 459‬‬
‫‪ - 323‬شرابی که آنقدر طبخ شده تا اینکه یک سوم آن باقی مانده است‪.‬‬

‫‪93‬‬
‫از عبیداهلل بن الحسن العنبری روایت شده که آن را جایز دانسته است»‪ 324.‬ابن عابدین رحمه‬
‫‪325‬‬
‫اهلل میفرماید‪ «:‬غناء حرام است»‪.‬‬

‫امام طحاوی‪ 326‬و المرغینانی‪ 327‬رحمهما اهلل میفرمایند ‪ «:‬غناء حرام است»‪.‬‬

‫در ( الدرالمختار ‪ ) 482 /5‬آمده ‪ « :‬شهادت کسی که غناء گوش میدهد یا در مجلس غناء مینشیند ‪،‬‬
‫پذیرفته نیست»‪ .‬یعنی این کار در نزد أحناف از گناهان کبیره و مُفَسِّقه است‪.‬‬
‫‪328‬‬
‫امام النووی رحمه اهلل در مورد غناء میفرماید‪ «:‬امام أبو حنیفه و أهل عراق آن را حرام دانستهاند»‪.‬‬

‫‪ -2‬مذهب مالکی‪ :‬رأی أرجح در مذهب مالکی بر تحریم غناء است ‪.‬‬

‫عبد اهلل بن أحمد بن حنبل از پدرش و او هم از إسحاق الطباع روایت میکند که گفت‪ «:‬از مالک‬
‫بن أنس در مورد آنچه از غناء که بعضی از أهل مدینه آن را جائز میدانند پرسیدم ‪ ،‬و او گفت‪«:‬‬
‫‪329‬‬
‫ترجمه ‪ « :‬به راستی که نزد ما ‪ ،‬فقط أفراد فاسق آن را انجام‬ ‫إنما یفعله عندنا الفساق »‪.‬‬
‫میدهند»‪.‬‬

‫أبو الطیب الطبری رحمه اهلل مبفرماید‪ « :‬و أما امام مالک بن أنس رحمه اهلل از غناء و استماع آن‬
‫نهی نموده است ‪ ،‬و گفته است‪ :‬دگر شخصی کنیزی را خریداری نمود که آواز خوان بود ‪ ،‬میتواند‬

‫‪ - 324‬الرد علی من یجب السماع ص‪ ، 31‬و تلبیس إبلیس ص ‪. 299‬‬


‫‪ - 325‬حاشیهی ابن عابدین ‪. 322/4‬‬
‫‪ - 326‬حاشیة الطحاوی علی مراقی الفالح‪. 215/1‬‬
‫‪ - 327‬الهدایة‪ ، 240/3‬و انظر ‪ :‬المبسوط ‪ ، 41 /16‬االختیار ‪. 60 /2‬‬
‫‪ -328‬شرح صحیح مسلم‪. 182/6‬‬
‫‪ - 329‬سنده صحیح ‪ .‬العلل و معرفة الرجال‪ ، 70/2‬و انظر ‪ :‬تلبیس ابلیس‪ ، 299/‬و إغاثة اللهفان ص ‪. 180‬‬

‫‪94‬‬
‫این کنیز را به حجت عیب دار بودن (= آوازه خوان بودن ) به فروشنده اش پس بدهد‪ .‬و این رأی‬
‫‪330‬‬
‫‪ ،‬مذهب سائر أهل مدینه است ‪ ،‬جز إبراهیم بن سعد»‪.‬‬

‫سحنون رحمه اهلل در المدونه میفرماید‪ « :‬گفتم‪ :‬آیا مالک ‪ ،‬غناء را مکروه میدانست ؟ گفت‪ :‬مالک‬
‫‪331‬‬
‫قرائت قرآن با ألحان را مکروه میدانست ‪ ،‬پس چگونه غناء را مکروه نمیداند»‪.‬‬

‫ابن الحکم رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬کسی که عادت به شنیدن غناء و آواز نماید ‪ ،‬شهادتش مردود‬
‫‪332‬‬
‫میشود»‪.‬‬

‫ابن عبد البر رحمه اهلل میفرماید‪ «:‬غناء و ملهیات ‪ ،‬همگی تعلیمشان حرام است ‪ ،‬چه با دستمزد‬
‫‪333‬‬
‫باشد و چه بدون دستمزد»‪.‬‬

‫عدوی رحمه اهلل در حاشیهاش میفرماید‪ «:‬حاصل کالم شارح این است که غناء چه با آلت‬
‫‪334‬‬
‫موسیقی باشد ‪ ،‬و چه بدون آلت ‪ ،‬بطور مطلق ‪ ،‬حرام میباشد»‪.‬‬

‫‪ -3‬مذهب شافعی‪ :‬در نزد شوافع حکم غناء و آواز ‪ ،‬تردد در بین حُرمت و کراهت میباشد‪.‬‬

‫امام شافعی رحمهاهلل در مورد مردی که آواز میخواند و غناء را به عنوان شغل خویش گرفته و‬
‫منسوب و مشهور به آن است ‪ ،‬میفرماید‪ «:‬شهادت هیچ یک از این أفراد جائز نیست زیرا غناء و‬
‫آواز ‪ ،‬از جمله ی لهو مکروه است که به باطل شبیه است‪ ،‬و هر کسی که به این کار مشغول باشد‬

‫‪ - 330‬الرد علی من یحب السماع ص ‪ . 30‬وانظر‪ :‬تلبیس إبلیس ص ‪. 229‬‬


‫‪ - 331‬المدونة الکبری ‪. 421 /11‬‬
‫‪ - 332‬انظر ‪ :‬التاج و اإلکلیل ‪. 153 /6‬‬
‫‪ - 333‬الکافی‪. 375/1‬‬
‫‪ - 334‬حاشیة العدوی ‪. 566/2‬‬

‫‪95‬‬
‫او به سفاهت و کودنی و ساقط شدن شهادت منسوب شده ‪ ،‬و هرکسی که چنین صفاتی را برای‬
‫‪335‬‬
‫خویش بپسندد ‪ ،‬براستی که فردی بی عقل و سبک عقل است»‪.‬‬

‫رویانی رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬شنیدن آواز از زن بیگانه مکروه است ‪ ،‬و قاضی أبو الطیب تحریم‬
‫‪336‬‬
‫این موضوع را حکایت نموده است»‪.‬‬

‫البجریمی رحمه اهلل میفرماید ‪ « :‬گوش دادن به غناء برای مردان مادامی که خوف فتنه نباشد‬
‫‪337‬‬
‫مکروه است ‪ ،‬و گرنه حرام است»‪.‬‬

‫و اما امام الغزالی رحمه اهلل به خالف مذهب رفته و در کتابش ( الوسیط) ‪ ،‬رأی به مباح بودن‬
‫‪338‬‬
‫غناء داده است‪.‬‬

‫راجح در مذهب إمام اشافعی رحمه اهلل تحریم غناء میباشد ‪ ،‬زیرا بطور متواتر از إمام الشافعی‬
‫رحمه اهلل به إثبات رسیده است که فرموده اند‪ « :‬خلفت ببغداد شیئاً أحدثته الزنادقة یسمونه التغبیر‬
‫یصدون به عن القرآن»‪ 339.‬ترجمه‪ « :‬وقتی بغداد را ترک نمودم ‪ ،‬در آنجا زنادقه چیزی را إبداع‬
‫نموده بودند که به آن تغبیر میگفتند ‪ ،‬و با آن مردم را از قرآن دور میساختند»‪.‬‬

‫‪ -335‬األم‪ . 209/6‬وانظر‪ :‬الرد علی من یحب السماع ص ‪ ، 28 -27‬و إغاثة اللهفان ص ‪ ، 180‬و تلبیس إبلیس ص‬
‫‪ ، 230‬و سنن الکبری للبیهقی ‪.225 /10‬‬
‫‪ - 336‬خبایا الزوایا للرویانی ‪. 90 /1‬‬
‫‪ - 337‬حاشیة البجریمی‪. 169/1‬‬
‫‪ -338‬الوسیط‪. 352-351/7‬‬
‫‪ - 339‬أنظر ‪ :‬تلبیس إبلیس ص ‪ ، 330‬و الرد علی من یحب السماع ص ‪ ، 28‬و االستقامة البن تیمیة ‪ ، 385 /1‬و‬
‫مجموع الفتاوی ‪ ، 212 /30 ، 298 /11 ، 77 /10‬و إغاثة اللهفان ص ‪ ، 182‬و مناقب اإلمام الشافعی لآلبری ص‬
‫‪ ، 90‬رقم ‪. 52‬‬

‫‪96‬‬
‫تغبیر ‪ :‬شعری است که ظاهراً دعوت به زهد در دنیا مینماید ‪ ،‬و فردی آواز خوان آن را با صدای‬
‫خوش و تضرع وار میخواند‪ 340.‬از إمام أحمد بن حنبل رحمه اهلل در مورد سماع تغبیر پرسیده شد‬
‫‪341‬‬
‫یعنی‪ :‬آن را ناشایست دانسته و از استماع‬ ‫‪ ،‬ایشان در جواب « فَکَرِهَهُ‪ ،‬وَنَهَى عَنِ اسْتِمَاعِهِ »‪.‬‬
‫آن نهی نمود‪.‬‬

‫إمام شافعی رحمه اهلل به سبب کمال علم و إیمانش‪ ،‬دانست که این آواز ‪ ،‬قلوب مردم را از قرآن‬
‫دور نموده و مردم کم کم استماع آن را بجای استماع قرآن میپسندند‪ .‬خوب ! این رأی ایشان در‬
‫خصوص تغبیر بود که أشعاری ظاهراً زاهدانه بودند ‪ ،‬چه برسد به قول ایشان در مورد غناء و‬
‫آواز!!‬

‫ابن تیمیة رحمه اهلل در تعلیق بر قول إمام الشافعی رحمه اهلل در خصوص ( التغبیر ) میفرماید ‪« :‬‬
‫این قول ‪ ،‬از کمال معرفت شافعی و کمال علمش به دین نشأت گرفته است‪ ،‬زیرا وقتی قلب به‬
‫شنیدن قصیده ها و أبیات ‪ ،‬عادت نمود و از آنها لذت برد ‪ ،‬از شنیدن قرآن و آیات آن ‪ ،‬برایش‬
‫‪342‬‬
‫نفرت حاصل میشود ‪ ،‬بنابراین با سماع شیطان ‪ ،‬خود را از سماع الرحمن بی نیاز می یابد»‪.‬‬

‫ابن الجوزی رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬براستیکه رؤساء و بزرگان أصحاب شافعی ‪ ‬سماع را إنکار‬
‫مینمودند ‪ ،‬أما قدماء آنها که أصالً خالفی در این خصوص یافت نمیشود ‪ ،‬و أما بزرگان متأخرین‬
‫هم ‪ ،‬رأیشان بر إنکار سماع است ‪ ،‬از جمله أبو الطیب الطبری ‪ ،‬که در ذم غناء و تحریم آن کتابی‬
‫نوشته است ‪ ،‬و از جمله قاضی أبوبکر محمد بن مظفر الشامی ‪ ،‬که فرموده‪ :‬غناء و آواز حرام است‬

‫‪ - 340‬مراجعه نمایید به تلبیس إبلیس ص ‪.230‬‬


‫‪ - 341‬األمر بالمعروف و النهی عن المنکر للخالل ص ‪. 71‬‬
‫‪ - 342‬مجموع الفتاوی ‪. 532 /11‬‬

‫‪97‬‬
‫و جایز نیست آن را گوش داد و زدن با قضیب (= واهلل أعلم ‪ ،‬منظورش نوعی طبل است ) جایز‬
‫نیست‪ .‬و هر کسی که جواز این أمر را به شافعی نسبت دهد ‪ ،‬براستیکه به او دروغ نسبت داده‬
‫است‪ – .‬ابن الجوزی گوید – این قول علماء شافعیه و أهل تدین آنهاست ‪ ،‬و فقط کسانی از‬
‫‪343‬‬
‫متأخرین آنها که علم کمتری داشته و هوی بر او حاکم گشته ‪ ،‬چنین چیزی را کایز نموده اند»‪.‬‬

‫ابن الصالح شهرزوری رحمه اهلل در ( فتاوایش) میفرماید‪ « :‬و أما إباحت این سماع و تحلیل آن!‬
‫بایستی دانسته شود که هرگاه دف و فلوت ( نی ) و غناء و آواز ‪ ،‬با هم جمع شدند ‪ ،‬استماع چنین‬
‫چیزی در نزد أئمه ی مذاهب و غیر آنها از علماء مسلمین حرام میباشد ‪ ،‬و از هیچ کسی که قول‬
‫او در إجماع و خالف معتبر شناخته میشود ‪ ،‬سراغ نیست که این أمر را مباح نموده باشد‪ 344،‬و آن‬
‫خالفی که از بعضی از علماء مذهب شافعی نقل شده ‪ ،‬فقط در خصوص ( نی ) بتنهایی ‪ ،‬و دف به‬
‫تنهایی است ‪ ،‬و کسی که خوب تأمل نمینماید و نمیداند ‪ ،‬چه بسا اینگونه اعتقاد پیدا کند که در‬
‫نزد علماء شافعیة ‪ ،‬در سماعی که این أنواع مالهی را با هم جمع نموده ‪ ،‬اختالف نظر وجود دارد ‪،‬‬
‫‪345‬‬
‫در حالی که چنین چیزی فقط یک وهم از جانب آن فرد بوده و حقیقتی ندارد»‪.‬‬

‫‪ - 343‬تلبیس إبلیس ص ‪. 231 – 230‬‬


‫‪ - 344‬میگویم‪ :‬رحمت خدا بر تو باد ای ابن صالح!! کجایی که ببینی در زمان ما ‪ ،‬تمامی أنواع موسیقی و آالت آن ‪،‬‬
‫آواز زنان خواننده و رقاصه و ‪ – ...‬بنام دین و علماء – مباح گشته و فرزندان اسالم ‪ ،‬بجای حمل رسالت خویش (‬
‫کنتم خیر أمة‪ ، ) ...‬در فکر أخذ مدرکها و تخصصات گوناگون در موسیقی و آواز و کنسرت و رقص و پایکوبی و ‪...‬‬
‫هستند‪ .‬و اگر کسی از علماء أمت در مجلسی از مجالس یا در کتابی ‪ ،‬حکم شریعت مبنی بر تحریم این أمور را بیان‬
‫مینماید ‪ ،‬بالفاصله با صدها نوع طعن و فحش و ‪ ...‬از جانب أهل بدعت و نا أهالن ‪ ،‬روبرو میگردد‪ .‬فإنا هلل و إنا إلیه‬
‫راجعون !! چه مصیبت عظیمی بر أمت اسالم وارد شده است‪ .‬ال حول و ال قوة إال باهلل العلی العظیم!!‬
‫‪ - 345‬فتاوی ابن الصالح ‪. 500 /2‬‬

‫‪98‬‬
‫قاضی ابو الطیب الطبری الشافعی رحمه اهلل میفرماید ‪ «:‬فقد أجمع علماء األمصار علی کراهیة الغناء‬
‫و المنع منه »‪ 346.‬ترجمه ‪ « :‬علماء همه ی بالد ‪ ،‬بر کراهیت غناء و منع از آن ‪ ،‬إجماع نظر نموده‬
‫اند»‪.‬‬

‫‪ -4‬مذهب حنبلی‪ :‬در این مذهب دو قول برای غناء وجود دارد‪ :‬کراهت و تحریم‪ .‬که تحریم‬
‫أرجحتر میباشد‪.‬‬

‫عبد اهلل بن أحمد بن حنبل میگوید‪ «:‬از پدرم در مورد غناء پرسیدم ‪ ،‬پس او گفت‪ «:‬الغناء ینبت‬
‫‪347‬‬
‫ترجمه ‪ «:‬غناء در قلب نفاق را میرویاند‬ ‫النفاق فی القلب کما ینبت الماء البقل و الزرع »‪.‬‬
‫همچنان که آب گیاهان را میرویاند»‪ .‬و در روایتی دیگر فرموده است ‪ «:‬ال یعجبنی ‪ ،‬ثم ذکر قول‬
‫مالک ‪ :‬إنما یفعله عندنا الفساق »‪ 348.‬یعنی ‪ :‬آن را دوست ندارم ‪ ،‬مالک فرموده ‪ :‬فقط فاسقان ‪ ،‬در‬
‫نزد ما آن را انجام میدهند»‪.‬‬

‫مرداوی رحمه اهلل میفرماید ‪ « :‬و در الفروع فرموده است ‪ :‬غناء مکروه است ‪ ،‬و جماعتی – یعنی‬
‫از فقهاء مذهب (= مذهب حنابله ) – گفته اند حرام است ‪ .‬و در الترغیب فرموده‪ :‬این رأی – یعنی‬
‫‪349‬‬
‫قول به تحریم – را أکثر علماء حنابله اختیار نموده اند»‪.‬‬

‫‪ - 346‬الرد علی من یحب السماع ص ‪. 31‬‬


‫‪ - 347‬العلل و معرفة الرجال ألحمد ‪. 76 /2‬‬
‫‪ - 348‬عون المعبود ‪. 187 / 13‬‬
‫‪ - 349‬االنصاف للمرداوی ‪. 51 /12‬‬

‫‪99‬‬
‫خالصه ی قول در خصوص غناء و آواز ‪ :‬بعد از ذکر و دراسه ی أقوال و أدله ای که نقل گردید ‪،‬‬
‫برایمان واضح و ثابت میشود که غناء و آواز ‪ ،‬چه همراه با آلت موسیقی باشد و چه بدون آن ‪ ،‬حرام‬
‫و ناجایز است ‪ .‬مگر آن آواز و غنایی که به آن اجازه داده شده ‪ ،‬که ذکر و توضیح آن گذشت‪.‬‬

‫ذکر أقوالی از صحابه و تابعین و آراء فقهاء مذاهب در خصوص حکم آالت موسیقی و‬
‫معازف‪:‬‬

‫همچنین أقوالی صحیح از صحابه‪ ،‬تابعین و ائمهی اسالم در خصوص تحریم آالت موسیقی وارد شده‬
‫است که بعضی از آنها را نقل مبنماییم‪:‬‬

‫روایت نموده است ‪:‬‬ ‫‪ -1‬إمام البیهقی رحمه اهلل در السنن الکبری با سند صحیح از ابن عباس‬
‫فرموده است ‪«:‬‬ ‫ابن عباس‬ ‫الدف حرام‪ ،‬و المعازف حرام‪ ،‬والکوبة حرام و المزمار حرام‬
‫دف‪ ،‬آالت موسیقی‪ ،‬طبل و نی حرام هستند»‪.‬‬

‫‪ -‬سنن الکبری ‪ ، 222 /10‬رقم‪ . 20789‬راجع به ( دف ) که در فتوای ابن عباس ‪ ‬حرام گشته ‪ ،‬منظور‬ ‫‪350‬‬

‫استعمال از دف در غیر نکاح و أمثال آن و برای غیر زنان است‪ ،‬واهلل أعلم‪ .‬و فتوای حسن بصری رحمه اهلل در مورد‬
‫دف ‪ ،‬نیز بر همین معنا حمل میشود ‪ ،‬آنجا که فرموده است‪ « :‬لیس الدفوف من أمر المسلمین فی شیء ‪ ،‬و أصحاب‬
‫عبداهلل ( یعنی ابن مسعود) کانوا یشقَّقونها»‪ (.‬رواه الخالل ص ‪ .) 27‬ترجمه ‪ « :‬دفها ‪ ،‬و استعمال آنها ‪ ،‬أصالً از اعمال‬
‫مسلمانان نیست ‪ ،‬و شاگردان ابن مسعود اگر دفی را از دست کسی میگرفتند ‪ ،‬آن را پاره میکردند»‪.‬‬
‫این تفسیر برای کالم ابن عباس و حسن بصری ‪ ‬را روایت دیگری تفسیر مینماید که الخالل در ص ‪ ، 28‬نقلش‬
‫نموده‪ :‬عن یعقوب بن بختان أن عبداهلل ‪ -‬یعنی ابن مسعود‪ -‬سئل عن ضرب الدُّف فی الزفاف مالم یکن غناء؟ فلم‬
‫یکره ذلک ‪ ،‬و سئل عن الدف عند المیت؟ فلم یر بکسره بأساً ‪ ،‬و قال‪ :‬کان أصحاب عبداهلل یأخذون الدفوف من‬
‫الصبیان فی األزقة فیخرقونها »‪ .‬جمله ی ( کان أصحاب‪ ....‬الخ) را ابن أبی شیبة در المصنف (‪ )57 /9‬با سند صحیح‬
‫روایت نموده است‪ .‬ترجمه ‪ « :‬یعقوب بن بختان میگوید‪ :‬از عبداهلل بن مسعود در مورد دف زدن در عروسی ‪ ،‬اگر‬
‫همراه با آواز حرام نباشد پرسیده شد‪ ،‬و او این کار را جایز دانسته و آن را مکروه نشمارد‪ .‬و از او در خصوص دف‬

‫‪100‬‬
‫این فتوای عالم امت و فقیه اسالم است که به تحریم آالت موسیقی رأی و فتوی داده است‪ ،‬و این‬
‫اثر موقوف است‪ ،‬و اگر در حکم مرفوع نباشد ‪ ،‬یک إجتهاد از جانب عالم أمت است که با استقراء‬
‫از أحکام شریعت آن را نتیجه گرفته است و از روی هوا و هوس یا غیر آن نبوده است‪.‬‬

‫‪ -2‬إمام ابن أبی حاتم در تفسیرش با سند صحیح از عبداهلل بن عمرو بن العاص ‪ ‬نقل نموده که‬
‫فرموده است ‪ « :‬إن هَذِهِ الْآیَةِ التی فِی الْقُرْآنِ‪  :‬یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ‬
‫وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ‪[ ‬المائدة‪ ]90 :‬قَالَ‪ « :‬هِیَ فِی التَّوْرَاةِ‪« :‬‬
‫إِنَّ اهللَ أَنْزَلَ الْحَقَّ لِیُذْهِبَ بِهِ الْبَاطِلَ ‪ ,‬وَیُبْطِلَ بِهِ اللَّعِبَ و المزامیر وَالزَّفْنَ وَالْکِبارَاتِ – ( یعنی‬
‫البرابط) ‪ -‬وَالْزمَارَاتِ – ( یعنی الدف ) – و الطنابیر وَالشِّعْرَ وَالْخَمْرَ مرة لمن طعمها أقسم اهلل‬
‫بیمینه وَعِزَّتِهِ حیلة من شَرِبَهَا بَعْدَمَا حَرَّمْتُهَا لَأُعَطِّشَنَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ‪ ,‬وَمَنْ تَرَکَهَا بَعْدَمَا حَرَّمْتُهَا‬
‫‪351‬‬
‫ألسقینه إِیَّاهَا مِنْ حَضیرَةِ الْقُدُسِ »‪.‬‬

‫زدن هنگام تشیع جنازه و‪ ...‬پرسیده شد ؟ او در این حال ‪ ،‬در شکستن آن دف در آن حال ‪ ،‬مشکلی ندید‪ .‬و یعقوب‬
‫گوید‪ :‬أصحاب و شاگردان ابن مسعود در کوچه ها و راهها ‪ ،‬دفها را از دست بچه ها گرفته و میشکاندند»‪ .‬و در (‬
‫التلخیص الحبیر ‪ 379 /4‬رقم ‪ 2677‬از عمر بن الخطاب ‪ ‬روایت آورده شده ‪ « :‬أَنَّهُ کَانَ إذَا سَمِعَ الدُّفَّ بَعَثَ‪ ،‬فَإِذَا‬
‫کَانَ فِی النِّکَاحِ أَوْ الْخِتَانِ سَکَتَ‪ ،‬وَإِنْ کَانَ غَیْرَهُمَا عَمِلَ بِالدِّرَّةِ»‪ .‬ترجمه‪ « :‬عمربن الخطاب ‪ ‬اگر صدای دف زدن را‬
‫میشنوید ‪ ،‬کسی را میفرستاد که ببیند چیست ‪ ،‬پس اگر در مراسماتی همچون نکاح یا ختان میبود ‪ ،‬ساکت شده و بر‬
‫آن إقرار مینمود ‪ ،‬و دگر در غیر این مراسمات میبود ‪ ،‬آن را إنکار مینمود»‪ ( .‬األثر فیه الضعف لوجود االنقطاع فی‬
‫السند)‪ .‬أخرجه أَبُو بَکْرٍ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ فِی مُصَنَّفِهِ مِنْ حَدِیثِ ابْنِ سِیرِینَ‪ :‬أُنْبِئْتُ أَنَّ عُمَرَ کَانَ إذَا سَمِعَ صَوْتًا أَنْکَرَهُ‪ ،‬فَإِنْ‬
‫کَانَ عُرْسًا أَوْ خِتَانًا أَقَرَّهُ»‪.‬‬
‫بنابر این ‪ ،‬معلوم است که فتوای امام ابن عباس ‪ ‬در تحریم دف به چه معنی میباشد‪.‬‬
‫‪ - 351‬موقوف صحیح اإلسناد‪ .‬أخرجه ابن أبی حاتم ( تفسیر ابن کثیر ‪ ، ) 97 /2‬و الطبرانی فی ( المعجم الکبیر رقم‬
‫‪ ، ) 14583‬و البیهقی فی ( السنن الکبری رقم ‪ ، 20790‬و شعب اإلیمان ‪ 283 /4‬رقم ‪ ، ) 5118‬و الخطیب البغدادی‬

‫‪101‬‬
‫ترجمه‪ « :‬عبداهلل بن عمرو ‪‬در خصوص آیه ی ‪ 90‬از سوره مائده فرموده‪ «:‬موضوع این آیه در‬
‫تورات اینگونه وارد شده است‪ :‬خداوند ‪ ،‬حق را نازل نموده تا به وسیله ی آن باطل را از بین ببرد‬
‫و به وسیله ی آن لهو و لعب و نای و فلوت ها و رقص و طبلها و بربطها و دفها و طنبورها و شعر‬
‫و خمر را یکباره از بین ببرد ‪ ،‬هرکس که خمر را چشیده باشد ‪ ،‬اهلل تعالی به عزتش سوگند یاد‬
‫نموده است که ‪ :‬هرکس خمر را بعد از آنکه حرامش گردانیده ام بنوشد ‪ ،‬حتماً او را در روز‬
‫قیامت تشنه خواهم نمود ‪ ،‬و هر کس که بعد از تحریم خمر ‪ ،‬آن را ترک نموده باشد ‪ ،‬حتماً او را‬
‫از شراب و نوشیدنی بهشت مینوشانم»‪.‬‬

‫‪ -3‬إمام النسائی و أبو نعیم و ابن عساکر رحمهم اهلل با سند صحیح از إمام أهل شام ‪ ،‬إمام‬
‫األوزاعی رحمه اهلل روایت نموده اند که فرموده ‪ « :‬کتب عمر بن عبدالعزیز إلی عمر بن الولید‬
‫کتاباً فیه ‪ « :‬و إظهارك المعازف و المزمار بدعة فی اإلسالم و قد هممت أن أبعث إلیک من یجز‬
‫ترجمه ‪ « :‬و اینکه علناً آالت موسیقی و نی و فلوت را – در منطقه ات‬ ‫‪352‬‬
‫جمّتک جمّة السوء»‪.‬‬
‫– آشکار – و جایز ‪ -‬نموده ای ‪ ،‬این کار ‪ ،‬در اسالم بدعت و ناجایز است ‪ ،‬و به تحقیق قصد‬
‫نموده ام که کسی را پیش تو بفرستم – تا در مجازات این کار – آن موهای بد و گناهکار سرت‬
‫را از بیخ و بن برکند»‪.‬‬

‫فی ( موضح أوهام الجمع و التفریق ‪ ، 519 /2‬و أبو الشیخ (عزاه إلیه السیوطی فی الدر المنثور ‪ .) 163 /3‬قال ابن‬
‫کثیر‪ « :‬و هذا إسناد صحیح» ‪ (.‬تفسیر ابن کثیر ‪ . ) 57 /2‬و قال الهیثمی فی ( مجمع الزوائد ‪ « :) 19 /7‬رواه الطبرانی‬
‫فی آخر حدیث صحیح ‪ ،‬و رجاله رجال الصحیح »‪.‬‬
‫‪352‬‬
‫‪ -‬أخرجه النسائی فی ( المجتبی ‪ 129 /7‬حدیث رقم ‪ ، ) 4135‬و فی ( السنن الکبری ‪ ،) 44 /3‬و أخرجه‬
‫أبونعیم فی ( حلیة األولیاء ‪ 270 /5‬و ‪ ، ) 309 /5‬و أخرجه ابن عساکر فی ( تاریخ دمشق الکبیر ‪ .) 357 / 45‬و‬
‫األثر ‪ :‬صححه األلبانی رحمه اهلل‪.‬‬

‫‪102‬‬
‫و ابن الجوزی رحمه اهلل با سند خویش نقل نموده است که ‪ «:‬کتب عمر بن عبدالعزیز إلی مؤدب‬
‫ولده‪ « :‬لیکن أول ما یعتقدون من أدبک بغض المالهی التی بدؤها من الشیطان‪ ،‬و عاقبتها السخط‬
‫من الرحمن جل و عز ‪ ،‬فأنه بلغنی عن الثقات من حملة العلم أن حضور المعازف و استماع األغانی‬
‫و اللهج بها ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء العشب‪ ،‬و لعمری لتوقی ذلک بترك حضور‬
‫‪353‬‬
‫تلک المواطن أیسر علی ذی الذهن من الثبوت علی النفاق فی قلبه »‪.‬‬

‫ترجمه‪ « :‬عمر بن عبدالعزیز برای مربی فرزندانش نامه نوشت که ‪ « :‬سعی کن از اولین چیزهایی‬
‫که در تربیت تو به آنها إلقاء میشود ‪ ،‬بغض و تنفر از آالت موسیقی و مالهی باشد‪ ،‬زیرا ابتداءاً‬
‫بسبب شیطان إحداث شده اند ‪ ،‬و عاقبت بکار بردنشان هم خشم و غضب خداوند رحمن است ‪،‬‬
‫چرا که از طریق أفراد ثقة ای از حامالن علم به من خبر رسیده است که حضور در مجالس‬
‫موسیقی و شنیدن آوازهای – ناشرعی – و تکرار و خواندنشان ‪ ،‬باعث روییدن نفاق در قلب‬
‫میشود همچنانکه آب سبب روئیدن گیاه میشود ‪ ،‬و قسم میخورم که در نزد انسان عاقل ‪،‬‬
‫خودداری از ایجاد صفت نفاق در قلب ‪ ،‬با دوری گزیدن از حضور در اینگونه مجالس ‪ ،‬آسانتر از‬
‫‪354‬‬
‫تحمل و ثابت ماندن با وجود نفاق در قلب است»‪.‬‬

‫‪ - 353‬تلبیس إبلیس ص ‪ . 235‬و أخرجه ابن ابی الدنیا فی ( ذم المالهی ص ‪.) 51 – 50‬‬
‫‪ - 354‬جمله ی ( الغناء ینبت النفاق فی القلب ) همانطور که امام عمر بن عبدالعزیز رحمه اهلل فرموده اند‪،‬از طرق أهل‬
‫علم ثقات روایت شده است‪ .‬و این جمله بصورت موقوف بر ابن مسعود ‪ ‬با سند صحیح روایت شده است‪ (.‬رواه‬
‫ابن ابی الدنیا فی ذم المالهی ص ‪ 43‬رقم ‪ 34‬و ‪ 36‬و ‪ 39‬و ‪ // ، 40‬و رواه البیهقی فی السنن الکبری ‪ 223 /10‬رقم‬
‫‪ ، 20895‬و شعب اإلیمان ‪ 278/4‬رقم ‪ // 5098‬و رواه المروزی فی تعظیم قدر الصالة ‪ 629 /2‬رقم ‪ // 680‬و‬
‫قال ابن القیم ‪ « :‬و هو صحیح عن ابن مسعود »‪ (.‬إغاثة اللهفان ص ‪.) 197‬‬

‫‪103‬‬
‫میبینیم که أمیر المؤمنین عمربن عبدالعزيز رحمه اهلل که از بزرگان و أعالم علماء تابعین و يکی از‬
‫خلفاء راشدين مهديین است چگونه در إنکار مالهی و آالت موسیقی مبالغه بخرج داده و آن را‬
‫بدعتی منکر در اسالم میداند ‪ ،‬و کافی است که عمر بن عبدالعزيز رحمه اهلل‪ ،‬برای ما قدوه و أسوه‬
‫باشد ‪ ،‬همان کسی که بزرگان تابعین در دين و ديانتشان به او اقتداء مینمودند‪.‬‬

‫‪355‬‬
‫‪ -5‬عن أبی حصین ‪ « :‬أنّ رجالً کسر طنبوراً لرجلٍ فرفعه إلی شریح فلم یضمنه»‪.‬‬

‫ترجمه ‪ « :‬از ابی حصین روایت است که‪ «:‬مردی طنبوری را که مال مرد دیگری بود شکست ‪ ،‬و‬
‫آن مرد صاحب طنبور ‪ ،‬شکایت خود را نزد شریح(قاضی مشهور میان صحابه) برد ‪ ،‬ولی شریح ‪،‬‬
‫ضمانت آن طنبور را بر شخص شکننده قرار نداد»‪ .‬یعنی آن کار را جایز و کاری شرعی قرار داده‬
‫‪ ،‬و آن طنبور را به عنوان مالی شرعی که اگر کسی آن را از بین برد ‪ ،‬باید ضمانت شود ‪ ،‬قرار نداد‬
‫‪356‬‬
‫‪.‬‬

‫البته این جمله به عنوان حدیث مرفوع از پیامبر ‪ ‬نیز روایت شده است که در ( سنن ابی داود‪ ،‬رقم ‪ ، ) 4279‬و ‪...‬‬
‫موجود بوده ‪ ،‬أما سند آن مرفوعاً ‪ ،‬ضعیف است‪.‬‬
‫‪ - 355‬أخرجه البخاری فی صحیحه ‪ ، 876/2‬و أخرجه ابن ابی شیبة فی ( المصنف ‪ ، ) 10 /5‬و أخرجه البیهقی فی‬
‫( السنن الکبری‪ ، ) 101/6‬و سنده صحیح ‪.‬‬
‫‪ - 356‬قال الغزالی و الرافعی والنووی وغیرهم رحمهم اهلل‪ « :‬وال أعلم فی ذلک خالفاً أنه لیس ألحد منع الصبی من‬
‫کسر المالهی‪ ،‬و إراقة الخمر‪ ،‬وغیرها من المنکرات‪ ،‬واهلل أعلم»‪( .‬تنببیه الغافلین عن اعمال الجاهلین إلبن النحاس ص‬
‫‪ .)21 - 20‬ترجمه ‪ « :‬إمام غزالی و الرافعی و النووی و غیر آنها رحمهم اهلل فرموده اند‪ « :‬خبر نداریم که کسی در‬
‫میان علماء مخالف باشد در اینکه ‪ ،‬برای هیچ کسی جایز نیست که کودکی را از شکاندن آالت مالهی و موسیقی ‪ ،‬و‬
‫ریختن خمر و شراب ‪ ،‬و چیزهای منکر دیگری از این قبیل ‪ ،‬منع نماید‪ .‬واهلل أعلم »‪ .‬همچنین مراجعه نمایید به ‪:‬‬
‫(مجموع الفتاوى البن تیمیة‪ ، 577 ، 576 ، 536 /11 ،‬و‪ ، 667 ،118 ،113 ،111 - 109 /28‬و‪– 294 /29‬‬
‫‪.)297‬‬

‫‪104‬‬
‫أقوال مذاهب أربعه‪:‬‬

‫ابنتیمیه رحمهاهلل در مجموع الفتاوی میفرماید‪ «:‬طبق نظر مذاهب چهارگانه آالت موسیقی کالً‬
‫‪357‬‬
‫حرام هستند»‪.‬‬

‫ابن رجب حنبلی رحمه اهلل می فرماید‪ «:‬از هیچ کس از سلف أمت دانسته نشده است که اجازه به‬
‫گوش دادن آالت موسیقی داده باشد‪ ،‬و فقط از بعضی از متأخرینی همچون ظاهریه که هیچ کس‬
‫به آنها اعتنایی نمیکند‪ ،‬چنین چیزی سراغ هست‪ .‬و هر کسی که در این باره چیزی از سلف‬
‫‪358‬‬
‫صالح حکایت نماید براستی که باطل و اشتباه نقل نموده است»‪.‬‬

‫ابن حجر عسقالنی رحمه اهلل دربارهی آالت موسیقی میفرماید‪ «:‬گروهی از علماء اجماع بر‬
‫‪359‬‬
‫تحریم آن نقل نموده اند ‪ ،‬و گروهی دیگر عکس آن را نقل نموده اند»‪.‬‬

‫‪360‬‬
‫ابن حجر هیتمی رحمه اهلل اجماع علماء بر تحریم آالت موسیقی را نقل نموده است‪.‬‬

‫‪ - 357‬مجموع الفتاوی ‪. 576 / 11‬‬


‫‪ - 358‬نزهة األسماع ص ‪ . 69‬همچنین در ( فتح الباری البن رجب ‪ ) 83 /6‬میفرماید‪ « :‬و أما استماع آالت موسیقی‬
‫مطرب ‪ ،‬که ساخت أعاجم است ‪ ،‬حرام بوده و إجماع بر تحریم آن است ‪ ،‬و از هیچ یک از علماء ‪ ،‬رخصتی در‬
‫استماع چیزی از این نوع آالت وجود ندارد ‪ ،‬و هر کسی که از یکی از أئمه ی معتبر ‪ ،‬قولی در خصوص رخصت‬
‫در این موضوع نقل نماید ‪ ،‬براستی که چنین کسی دروغ و إفتراء گفته است»‪.‬‬
‫‪ - 359‬فتح الباری‪. 443/2‬‬
‫‪ - 360‬کف الرعاع من محرمات اللهو السماع ‪ 118/1‬و ‪. 119‬‬

‫‪105‬‬
‫امام قرطبی رحمه اهلل در این خصوص میفرماید‪ « :‬و أما آالت موسیقی أعم از نای و فلوت و‬
‫آالت تاری و طبل و ‪ ...‬هیچ إختالفی در تحریم سماع آنها وجود ندارد ‪ ،‬و از هیچ یک از کسانی‬
‫که اعتباری برای قولش گذاشته میشود – از سلف ‪ ،‬و از أئمه ی خلف ‪ -‬نشنیده ام که این أمر را‬
‫مباح نموده باشد‪ .‬و از کسانی که اجماع بر تحریم آن را نقل نموده ‪ ،‬إمام أصحاب متأخر ما ‪ ،‬أبو‬
‫الفتح سلیم بن أیوب الرازی میباشد»‪.361.‬‬

‫و أما تفصیل أقوال مذاهب أربعه به صورت مختصر‪:‬‬

‫‪ -1‬مذهب شافعی‪ :‬جزء مذاهبی است که بیشترین إهتمام را به ذکر أحکام آالت موسیقی‬
‫داده است ‪ ،‬و در آن آراء و مناقشاتی حول و حوش آالت موسیقی بیان گشته است‪ .‬و امام‬
‫ابن حجر هیتمی شافعی رحمه اهلل در این باره کتابی را تألیف نموده بنام ( کف الرعاع من‬
‫محرمات اللهو و السماع )‪،‬و در آن آراء مذاهب را بیان نموده ‪ ،‬که ما همه ی این آراء را ذکر‬
‫نمینماییم‪ ،‬و فقط بطور خالصه به ذکر قولی از امام نووی رحمه اهلل در این باب إکتفا‬
‫مینماییم‪.‬‬

‫إمام نووی رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬آالت موسیقی و آواز ‪ ،‬از آن چیزهایی که شعار شاربان خمر‬
‫بوده و شامل چیزهایی است که شخص به وسیله آن به وجد و طرب میآید‪ ،‬مانند طنبور‪ ،‬عود‪،‬‬
‫چنگ ‪ ،‬طبل و سایر آالت موسیقی ‪ ،‬استفاده از این آالت حرام و گوش دادن آنها نیز حرام‬
‫میباشد‪ .‬و در مورد نی دو وجه وجود دارد‪ :‬که بغوی قول به تحریم آن را صحیح دانسته ‪ ،‬أما‬
‫غزالی قول به جواز را صحیح دانسته است ‪ ،‬و این قول نزدیکتر است‪ .‬و منظور از نی ‪ ،‬همه ی‬
‫أنواع آن نیست بلکه منظور ( نی عراقی ) است ‪ .‬و أما تمامی أبزار تاری ای که با آنها نواخته‬

‫‪ - 361‬کف الرعاع من محرمات اللهو و السماع البن حجر الهیتمی ‪. 119 – 118 /1‬‬

‫‪106‬‬
‫میشود ‪ ،‬بال خالف حرام میباشند‪ – .‬نووی میفرماید – میگویم‪ :‬رأی أصح یا صحیح ‪ ،‬قول به‬
‫تحریم نی است ‪ ،‬و إمام أبو القاسم الدولعی کتابی در تحریم نی ( فلوت ) تألیف نموده که مشتمل‬
‫بر مطالب بسیار نفیسی است و دالئل زیادی در تحریم آن نقل نموده است‪.‬واهلل أعلم‪.‬‬

‫و أما دف ! استفاده از آن در عروسی و ختان مباح است ‪ ،‬أما در غیر این دو حالت ‪ ،‬صاحب‬
‫مهذب (= أبو اسحاق الشیرازی ) و بغوی و غیر آنها قول به تحریم آن بطور مطلق داده اند ‪ ،‬و امام‬
‫الغزالی فرموده‪ :‬استفاده از آن حالل است ‪ ،‬و در هر حالتی که آن را حالل دانسته ایم ‪ ،‬منظور ما ‪،‬‬
‫‪362‬‬
‫دفی است که زنجیر نداشته باشد‪ .‬و أما اگر زنجیر هم داشت ‪ ،‬صحیح ‪ ،‬جواز آن است»‪.‬‬

‫امام غزالی رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬آالت موسیقی و آالت تاری حرام هستند زیرا به نوشیدن شراب‬
‫تشویق میکنند و معموالً چنین آالتی همراه با نوشیدن خمر هستند ‪ ،‬پس – استفاده از این آالت –‬
‫که مشابهت با أهل شرب خمر است ‪ ،‬حرام میباشد‪ .‬و اما دف اگر در آن زنجیر نباشد حالل است ‪ ،‬و‬
‫‪363‬‬
‫نواخته شده است»‪.‬‬ ‫در خانهی پیامبر‬

‫و از امام ابن کثیر دمشقی(شافعی مذهب) رحمه اهلل پرسیده شد‪ :‬نظر شما در مورد آالت موسیقی و‬
‫گوش دادن به آنها چیست؟ در جواب فرمود ‪ « :‬حسبی اهلل و نعم الوکیل‪ ،‬به کار گرفتن آالت‬

‫‪362‬‬
‫‪ -‬روضة الطالبین ‪ . 228 /11‬ابن رجب الحنبلی رحمه اهلل میفرماید ‪ « :‬و قد نص أحمد علی منع الدف‬
‫المصلصل »‪ ( .‬فتح الباری البن رجب ‪ .) 84 /6‬ترجمه ‪ « :‬إمام أحمد ‪ ،‬به صراحت ‪ ،‬قول به ممنوع بودن دف زنجیر‬
‫دار داده است»‪.‬‬
‫‪ - 363‬الوسیط فی المذهب للغزالی ‪. 350/7‬‬

‫‪107‬‬
‫موسیقی و گوش دادن به آنها حرام است همانگونه که حدیث بخاری و أحادیث دیگر بر آن داللت‬
‫‪364‬‬
‫دارند و حدیث را ذکر کرد ‪.»...‬‬

‫این خالصه ی مذهب إمام شافعی رحمه اهلل در این خصوص بود‪.‬‬

‫‪ -2‬مذهب حنفی‪ :‬فقهای مذهب حنفی قول به تحریم همه ی آالت موسیقی تاری – همچون عود‬
‫‪ ، -‬و آالت هوائی – همچون نی ‪ ، -‬و آالت موسیقی کوبی – همچون طبل و تنبک – داده اند ‪،‬‬
‫و از این حکم تحریم ‪ ،‬چیزی جز دف و طبل غازیان را مستثنی ننموده اند‪.‬‬

‫أبو الطیب عظیم آبادی رحمه اهلل میفرماید‪ « :‬أبو حنیفه شدیدترینِ ائمه در رابطه با تحریم آالت‬
‫موسیقی است و مذهبش در این مورد سختترین مذاهب است‪ .‬و أصحاب و پیروانش به صراحت قول‬
‫به تحریم گوش دادن به همه ی أنواع آالت موسیقی(نی‪ ،‬دف‪ ،‬حتی نواختن به وسیله ی چوب و‪)...‬‬
‫داده اند‪ ،‬و در نزد آنها استماع این آالت معصیتی است که موجب فسق و رد شهادت فرد میشود‪ .‬بلکه‬
‫گفته اند‪ :‬لذت بردن با این چیزها کفر است! این عین لفظ آنهاست‪ .‬و گفته اند ‪ :‬بر فرد واجب است‬
‫‪365‬‬
‫هنگامی که این آالت نواخته شده یا در کنارش است تالش کند که صدای آن را نشنود»‪.‬‬

‫صاحب کتاب اإلختیار میفرماید‪ «:‬گوش دادن به آالت موسیقی مثل نواختن با چوب‪ ،‬نی و ‪ ...‬حرام‬
‫‪366‬‬
‫است‪ ...‬و واجب است که به آن گوش ندهد بنا به روایت نافع از ابن عمر»‪.‬‬

‫‪ - 364‬من مقدمة حکم سماع الغناء البن قیم ص ‪. 45 – 39‬‬


‫‪ - 365‬عون المعبود‪. 186/13‬‬
‫‪ -366‬االختیار‪. 166/4‬‬

‫‪108‬‬
‫امام سرخسی رحمه اهلل در (المبسوط) میفرماید‪ «:‬اجاره دادن بر چیزی أمثال غناء ‪ ،‬نوحه خوانی ‪ ،‬نی‬
‫و فلوت ‪ ،‬و طبل و هر چیز لهو دیگری ‪ ،‬جایز نیست ‪ ،‬زیرا اینها معصیت هستند و اجاره دادن و إجاره‬
‫‪367‬‬
‫گرفتن بر معاصی باطل و مردود است»‪.‬‬

‫‪368‬‬
‫ابن عابدین رحمه اهلل می فرماید‪ «:‬ضمانت بر شکستن آالت موسیقی ‪ ،‬واجب نمیگردد»‪.‬‬

‫‪-3‬مذهب مالکی‪ :‬در نقل مذهب مالکیة ‪ ،‬أقوال زیادی را در مبحث غناء نقل نمودیم ‪ ،‬أما در‬

‫اینجا به نقل قولی از امام قرطبی رحمه اهلل إکتفا مینماییم که فرموده است ‪ «:‬گوش دادن ترانه و‬
‫آواز همراه با آالت طرب آور مثل فلوتها و تار ‪ ،‬و آالت موسیقی ‪ ،‬حرام است‪ .‬ولی مشکلی در‬
‫طبل جنگ نیست‪ ...‬و در خصوص ( نی ) تردد وجود دارد ‪ ،‬و دف هم مباح است‪ ،‬و گفته شده‬
‫‪369‬‬
‫طبل در عروسی ‪ ،‬بمانند دف مباح است »‪.‬‬

‫‪-4‬مذهب حنبلی‪ :‬ابن قدامه ی مقدسی رحمه اهلل رأی مذهب حنابله در خصوص آالت‬

‫موسیقی را در کتابش (المغنی) به تفصیل بیان نموده و آن را اینگونه تقسیم نموده است‪:‬‬

‫الف‪ -‬آالت حرام‪ :‬و آن شامل انواع آالت تاری ‪ ،‬و کلیه ی أنواع نی ها و فلوتها ‪ ،‬عود و طنبور‪،‬‬
‫و آالت موسیقی دیگر است ‪ ،‬و هر کس بر استماع این آالت مداومت داشته باشد – فاسق شده و‬
‫‪ -‬شهادتش مردود است‪.‬‬

‫‪ - 367‬المبسوط للسرخسی ‪. 38 / 16‬‬


‫‪ - 368‬حاشیه ابن عابدین‪. 575/2‬‬
‫‪ - 369‬تفسیر قرطبی‪ . 54/14‬ابن العربی المالکی رحمه اهلل ‪ ،‬برخالف رأی جمهور علماء مالکیة قول به جواز آالت‬
‫تاری همچون عود و طنبور داده است‪ (.‬عارضة األحوذی البن العربی ‪.) 281 /5‬‬

‫‪109‬‬
‫ب‪ -‬آالت مباح‪ :‬که شامل دف است‪ .‬و أصحاب ما و أصحاب شافعی ذکر نموده اند که دف زدن‬
‫در غیر حالت نکاح ‪ ،‬مکروه است‪ .‬و أما دف زدن برای مردان ‪ ،‬در هر حالتی مکروه است ؛ زیرا‬
‫دف زدن کار زنان بوده ‪ ،‬یا کار أفراد مُخَنَّثی که خود را به زنان تشبیه نموده اند ‪ ،‬پس در دف زدن‬
‫‪370‬‬
‫مردها ‪ ،‬تشبیه آنها به زنان حاصل میگردد»‪.‬‬

‫خالصهی قول مذهب حنابله را ابن مفلح رحمه اهلل در (المبدع) بیان کرده و میفرماید‪ «:‬و حاصل‬
‫کار این است که گوش دادن به تمام آالت موسیقی چه همراه با آواز باشند و چه بدون آن‪ ،‬در‬
‫شادی و غیر آن ‪ ،‬حرام است‪ .‬و امام احمد طبل را مکروه دانسته است‪ .‬و دف در عروسی مباح‬
‫است‪ .‬و أصحاب ما ذکر نموده اند که دف زدن در غیر نکاح مکروه است‪ ،‬أما اگر مردان إقدام به‬
‫‪371‬‬
‫دف زنی نمایند ‪ ،‬از آنجا که چنین کاری تشبُّه به زنان میباشد‪ ،‬مکروه است»‪.‬‬

‫به این ترتیب برایمان واضح و نمایان گشت که علماء وفقهاء ( بخصوص أئمهی أربعه) ‪ ،‬بر تحریم‬
‫استفاده و استماع آالت موسیقی اتفاق نظر دارند‪.‬‬

‫‪ - 370‬المغنی‪. 174- 173/10‬‬


‫‪ - 371‬المبدع‪ . 22910-22810/‬برای إکمال فائده ‪ ،‬مختصری راجع به أحکام دف را هم ذکر مینماییم‪:‬‬
‫بعد از بررسی أحادیث وارد شده در نهی و جواز دف و أقوال علماء نتایج زیر حاصل گردید‪:‬‬
‫‪ -1‬زدن دف در عروسی و عیدین جایز میباشد‪ -2 .‬زدن دف در هنگام بازگشتن فرد غایب از سفر جایز میباشد‪.‬‬
‫‪ -4‬زدن دف برای وفای به نذر جایز میباشد‪( .‬در ضمن در نزد أکثر علماء ‪ ،‬همهی این أحکام برای زنان میباشد نه‬
‫برای مردان)‪ -5 .‬عدم جایز بودن آن در غیر این موارد که حکم آن بین کراهیت و تحریم میباشد‪ .‬در ضمن منظور‬
‫از دف در این حاالت ‪ ،‬دفی است که بدون زنجیر باشد‪ -6.‬زدن دف برای مردان مکروه میباشد‪.‬‬

‫‪110‬‬
‫خاتمه و نتیجه ی مباحث بیان شده‬

‫‪ -1‬أحادیث صحیحی دال بر تحریم کلیه ی آالت و أدوات موسیقی وجود داشته و به إثبات‬
‫رسیده اند‪ .‬نه آنگونه که ابن حزم و ابن القیسرانی و همفکرانشان رحمهم اهلل گمان نموده اند که‬
‫هیچ حدیث صحیحی در این خصوص وجود ندارد‪.‬‬
‫‪ -2‬در نزد مذاهب أربعة و جمهور و أکثریت قریب به اتفاق علماء أمت ‪ ،‬جمیع آالت و أبزار‬
‫موسیقی حرام هستد بغیر از دف که بیان تفاصیل آن گذشت‪ .‬و نیز بغیر از بعضی رخصتهایی که‬
‫در نزد بعضی از مذاهب ‪ ،‬در خصوص بعضی از أنواع طبل وارد شده است‪.‬‬
‫‪ -3‬غناء و آوازی که شامل مفاهیم و موضوعات نامشروع بوده و سبب تحریک هوی و هوس و‬
‫شهوت و ‪ ...‬میگردد ‪ ،‬حرام قطعی بوده و ناجایز است‪ .‬چه به همراه آالت موسیقی باشد و چه‬
‫بدون آن‪.‬‬
‫‪ -4‬غناء و آواز مباح و جائز هم وجود دارد‪ .‬این نوع آواز ‪ ،‬بایستی هیچ یک از صفات آواز‬
‫حرام در آن نباشد‪.‬‬

‫ام یدواریم که این نوشته و این بضاعت مُزجاة و کم ‪ ،‬مورد رضایت حق تعالی واقع شده و بتواند تا‬
‫حدی – هر چند کم و ناتمام ‪ -‬جوابی برای شبهات و سؤاالت پیرامون این موضوع باشد‪.‬‬

‫ربنا تقبل منا إنک أنت السمیع العلیم و تُب علینا إنک أنت التواب الرحیم‪ .‬ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و‬
‫فی اآلخرة حسنة و قنا عذاب النار ‪ .‬آمین آمین!‬

‫واهلل تعالی أعلم ‪ ،‬و صلی اهلل و سلم علی نبینا محمد و علی آله و صحبه و سلم‪.‬‬

‫«والحمد هلل الذی بنعمته تتم الصالحات» ‪.‬‬

‫الفقیر إلی عفو ربه ( بهروز عزیزی ) ‪ 1394 /8 /15‬ه‪.‬ش ‪ ،‬مصادف با ‪ 1437 / 1 /23‬ه ‪ .‬ق‪.‬‬

‫‪111‬‬
‫مُلحَق (پیوست )‬

‫‪112‬‬
‫آثاری که قائلین به جواز آالت موسیقی ‪ ،‬برای حالل دانستن آهنگ و موسیقی ‪ ،‬به آن‬
‫‪372‬‬
‫استناد نموده اند ‪:‬‬

‫‪ -1‬امام ابنحزم در المحلی ‪ 506/7‬گوید‪ :‬عن حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ أَنَا أَیُّوبُ السِّخْتِیَانِیُّ‪ ،‬وَهِشَامُ بْنُ‬
‫حَسَّانَ‪ ،‬وَسَلَمَةُ ‪ -‬هُوَ ابْنُ کُهَیْلٍ ‪ -‬دَخَلَ حَدِیثُ بَعْضِهِمْ فِی حَدِیثِ بَعْضٍ‪ ،‬کُلِّهِمْ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‬
‫سِیرِینَ أَنَّ رَجُال قَدِمَ الْمَدِینَةَ بِجِوَارٍ فَأَتَى إلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ فَعَرَضَهُنَّ عَلَیْهِ‪ ،‬فَأَمَرَ جَارِیَةً‬
‫مِنْهُنَّ فَأَحْدَتْ‪ ،‬قَالَ أَیُّوبُ‪ :‬بِالدُّفِّ‪ ،‬وَقَالَ هِشَامٌ‪ :‬بِالْعُودِ‪ ،‬حَتَّى ظَنَّ ابْنُ عُمَرَ أَنَّهُ قَدْ نَظَرَ إلَى ذَلِکَ‪،‬‬
‫فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ‪ :‬حَسْبُک ‪ -‬سَائِرَ الْیَوْمِ ‪ -‬مِنْ مَزْمُورِ الشَّیْطَانِ‪ ،‬فَسَاوَمَهُ‪ ،‬ثُمَّ جَاءَ الرَّجُلُ إلَى ابْنِ‬
‫عُمَرَ فَقَالَ‪ :‬یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ إنِّی غُبِنْتُ بِسَبْعِمِائَةِ دِرْهَمٍ‪ ،‬فَأَتَى ابْنُ عُمَرَ إلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ‬
‫فَقَالَ لَهُ‪ :‬إنَّهُ غُبِنَ بِسَبْعِمِائَةِ دِرْهَمٍ‪ ،‬فَأَمَّا أَنْ تُعْطِیَهَا إیَّاهُ‪ ،‬وَإِمَّا أَنْ تَرُدَّ عَلَیْهِ بَیْعَهُ‪ ،‬فَقَالَ‪ :‬بَلْ نُعْطِیهَا‬
‫إیَّاهُ‪.‬‬

‫جواب‪ :‬اول‪ :‬حماد بن زید سال ‪ 179‬هـ‪.‬ق وفات نموده و والدت امام ابن حزم سال ‪ 384‬هـ‪.‬ق‬
‫‪373‬‬
‫دوم‪ :‬ناقلین این روایت از‬ ‫میباشد‪ ،‬یعنی بین این دو ‪ ،‬نزدیک به ‪ 205‬سال فاصله بوده است؟؟‬
‫حماد بن زید مجهول هستند!! سوم‪ :‬راویان مذکور در این روایت در این که آن آلت موسیقی‪ ،‬دف‬
‫است یا عود اضطراب دارند !!؟‬

‫‪ - 372‬همانطور که در مقدمه ی این کتاب ذکر نمودم ‪ ،‬به دالئل و أسبابی ‪ ،‬از هدف أولیه ام در تألیف این کتاب که‬
‫همانا أداء کامل حق موضوع و بررسی جمیع مطالب و مسائل مربوط به آن بود ‪ ،‬منصرف شده ‪ ،‬و إکتفاء به کتابت‬
‫مختصری از موضوعات در این باب نمودم‪ .‬لذا جهت فائده رسانی بیشتر به برادران و خواهران مسلمانم ‪ ،‬در این‬
‫بخش از این رساله ‪ ،‬صفحات ( ‪ ) 74 -69‬از کتاب ( آهنگ ‪ ،‬میان موافق و مخالف ) تألیف « صالح الدین‬
‫جوهری» ‪ ،‬را به عنوان پیوستی به أصل رساله ‪ ،‬نقل مینمایم ‪ ،‬باشد که نافع و سودمند گردد‪.‬‬
‫‪ - 373‬پس این سند منقطع و ضعیف میباشد‪.‬‬

‫‪113‬‬
‫‪ -2‬امام ابنعساکر در تاریخ دمشق ‪ 353 /42‬گوید‪ :‬أخبرنا أبو القاسم هبة اهلل بن عبد اهلل أنا أبو‬
‫بکر أحمد بن علی بن ثابت أنا أبو الحسن أحمد بن الحسین بن محمد بن عبد اهلل بن خلف بن‬
‫بخیت أنبأ أبو نصر أحمد بن محمد بن أحمد بن شجاع الصفار البخاری أنا خلف بن محمد بن‬
‫إسماعیل الخیام نا سهل بن شاذویة نا أبو علی الحسن بن سمیط رقیق هانئ البخاری نا موسى‬
‫بن إسماعیل نا حماد بن سلمة عن علی بن زید عن یوسف بن مهران أن ابن عمر دخل على‬
‫عبد اهلل بن جعفر ذی الجناحین فإذا عنده بربط فقال یا ابا عبد الرحمن إن دریت ما هذا فلک‬
‫کذا وکذا فنظر إلیه وقلبه ساعة ثم قال هذا میزان رومی وأقعد عبد اهلل ذات یوم سبع جوار فی‬
‫سبعة أبیات فقال لکل واحدة منهن إذا قعدنا على باب البیت فاضربن وتغنین فقعد عند أولها بابا‬
‫وابن عمر معه فلما ضربت وتغنت نفر ابن عمر فقام فقعد على الباب اآلخر فضربت وتغنت فقال‬
‫ابن عمر ما لها قاتلها اهلل إنها لتأخذ من القلب مأخذا !!‪.‬‬

‫جواب‪ :‬امام ابنحجر در لسان المیزان ‪ 157/1‬از ابنأبیالفوارس نقل میکند که دربارهی ابو الحسن‬
‫احمد بن الحسین‪ 374‬میگوید‪ :‬دچار اختالط شده است! و همچنین ابنحجر در لسان المیزان ‪404/2‬‬
‫دربارهی خلف بن محمد‪ 375‬از ابوعلی خلیلی نقل میکند که گوید‪ :‬دچار اختالط شده و خیلی ضعیف‬
‫است و روایات غیر معروفی دارد!! و امام ابن حجر در تقریب التهذیب ص ‪ 696‬شمارهی ‪ 4768‬اقوال‬
‫‪376‬‬
‫خالصه می کند و میگوید‪ :‬ضعیف‬ ‫علمای جرح و تعدیل را دربارهی علی بن زید بن جدعان‬

‫‪ - 374‬یکی از راویان موجود در این سند ‪.‬‬


‫‪ - 375‬راوی دیگر موجود در سند‪.‬‬
‫‪ - 376‬یکی دیگر از راویان موجود در این سند‪.‬‬

‫‪114‬‬
‫‪377‬‬
‫در تقریب التهذیب ص ‪ 1096‬شمارهی ‪ 7943‬گوید‪ :‬لیّن‬ ‫است!! و دربارهی یوسف بن مهران‬
‫‪378‬‬
‫الحدیث است یعنی احادیثش محکم و قوی نیست‪.‬‬

‫‪ -3‬امام ابن عبد ربه در العقد الفرید ‪ 102/1‬گوید‪ :‬عن أبی شعیب الحرانی عن جعفر بن صالح بن‬
‫کیسان عن أبیه‪ ،‬قال‪ :‬کان عبد اهلل بن عمر یحب عبد اهلل بن جعفر حباً شدیداً‪ .‬فدخل علیه یوماً‬
‫وبین یدیه جاریة فی حجرها عود‪ ،‬فقال‪ :‬ما هذا یا أبا جعفر؟‪ .‬قال‪ :‬وما تظن به یا أبا عبد‬
‫الرحمن؟ فإن أصاب ظنک فلک الجاریة‪ .‬قال‪ :‬ما أرانی إال قد أخذتها‪ ،‬هذا میزان رومی‪،‬‬
‫فضحک ابن جعفر‪ ،‬وقال‪ :‬صدقت‪ .‬هذا میزان یوزن به الکالم‪ ،‬والجاریة لک‪ .‬ثم قال‪ :‬هاتی‪.‬‬
‫فغنت‪ ... :‬ثم قال‪ :‬هل ترى بأساً؟ قال‪ :‬ال‪ .‬قال‪ :‬فما أرى بهذا بأساً‪.‬‬

‫جواب‪ :‬اول‪ :‬جعفر بن صالح بن کیسان مجهول است! دوم‪ :‬ابنعبد ربه أهل اندلس بوده و علمایی که‬
‫دربارهی تاریخ اندلس نوشتهاند و جزئیات ورود و خروج افراد را در آن قید کردهاند مثل ”جذوة‬
‫المقتبس فی ذکر والة األندلس“ و ”تاریخ العلماء و الرواة للعلم باألندلس“ هیچ سفری خارج از‬
‫اندلس را برای ابن عبد ربه ذکر نکردهاند!؟ و ابوشعیب حرانی که از وی حدیث را نقل میکند؛ اهل‬
‫بغداد است و سفری نیز به أندلس نداشته است(ن‪.‬ک‪ :‬تاریخ بغداد ‪ )193/4‬پس مالقاتی بین این دو‬
‫راوی ثابت نیست‪.‬‬

‫سوم‪ :‬ابنعبدربه أدیب و شاعر بوده و تخصص حدیثی نداشته و در کتابهایش أصول حدیثی را‬
‫مراعات نکرده و قصهها را بدون بررسی ذکر میکند!! چهارم‪ :‬آنچه از عبد اهلل بن عمر ثابت است بر‬

‫‪ - 377‬راوی دیگر موجود در سند ‪.‬‬


‫‪ - 378‬خوب! روایتی که این وضع راویان و سندش باشد ‪ ،‬آیا أصالً قابل اعتبار است؟؟!!‬

‫‪115‬‬
‫خالف این واقعه میباشد و آن هم فرو بردن انگشتانش در دو گوشش به مجرد شنیدن صدای نَی‬
‫‪379‬‬
‫چوپان!!‬

‫‪ -4‬امام ابن عبد ربه در العقد الفرید ‪ 108/1‬گوید‪ :‬حدث سعید بن محمد العجلی بعمان‪ ،‬قال‪:‬‬
‫حدثنی نصر بن علی عن األصمعی‪ ،‬قال‪ :‬کان معاویة یعیب على عبد اهلل بن جعفر سماع الغناء‪.‬‬
‫‪ ..‬فمر لیلةً بدار عبد اهلل بن جعفر‪ ،‬فسمع عنده غناءً على أوتار‪ ،‬فوقف ساعة یستمع ثم مضى‬
‫وهو یقول‪ :‬أستغفر اهلل‪ ،‬أستغفر اهلل‪ .‬فلما انصرف من آخر اللیل مر بداره أیضاً‪ ،‬فإذا عبد اهلل قائم‬
‫یصلی‪ ،‬فوقف لیستمع قراءته‪ ،‬فقال‪ :‬الحمد هلل‪ ،‬ثم نهض وهو یقول‪ " :‬خلطوا عمالً صالحاً وآخر‬
‫سیئاً عسى اهلل أن یتوب علیهم " ‪ ..‬ثم إن معاویة أرق ذات لیلة فقال لخادمه خدیج‪ :‬اذهب‬
‫فانظر من عند عبد اهلل‪ ،‬وأخبره بخروجی إلیه فذهب فأخبره ‪ ..‬فغناه بدیح ‪ ..‬فطرب معاویة‬
‫طرباً شدیداً‪ ،‬وجعل یحرک رجله‪ .‬فقال ابن جعفر‪ :‬یا أمیر المؤمنین‪ ،‬سألتنی عن تحریک رأسی‪،‬‬
‫فأخبرتک‪ ،‬وأنا أسألک عن تحریک رجلک‪ .‬فقال معاویة‪ :‬کل کریم طروب!!‬

‫جواب‪ :‬وفات معاویه سال ‪ 60‬هـ‪.‬ق و وفات عبد اهلل بن جعفر سال ‪ 80‬هـ‪.‬ق بوده است و اما تولد‬
‫أصمعی بین سال ‪ 127‬و ‪ 129‬بوده است؛ یعنی حداقل فاصله بین وفات یکی از راویان این واقعه و‬
‫آن هم عبد اهلل بن جعفر و بین والدت أصمعی ‪ 47‬سال میباشد!؟ پس سند أصمعی منقطع است!!‬

‫‪ -5‬امام ابنعساکر در تاریخ دمشق ‪ 416/12‬گوید‪ :‬نا إبراهیم بن محمد بن عرفة نا أبو حازم‬
‫الباهلی نا األصمعی عن ابن أبی الزناد عن خارجة بن زید بن ثابت قال دعینا إلى مدعاة فی‬
‫اخوالنا ح قال وحدثنی محمد بن الحسن بن درید نا أبو حاتم نا األصمعی عن أبی الزناد عن‬

‫‪ - 379‬و قبالً در کتاب ‪ ،‬روایات صحیح مختلفی از ابن عمر ‪ ‬نقل نمودیم که همگی مخالف آنچه هستند که در این‬
‫حکایت نقل شده است‪.‬‬

‫‪116‬‬
‫أبیه عن خارجة بن زید بن ثابت ‪-‬قال األصمعی وذکره عبد اهلل بن مصعب الزبیری یزید بعضهم‬
‫على بعض‪ -‬وهذا لفظ ابن درید قال‪ :‬کانت مأدبة فی زمن عثمان فدعی لها الناس وکان فیهم‬
‫عدة من أصحاب رسول اهلل ‪ ‬وفیهم زید بن ثابت وخارجة بن زید وحسان بن ثابت وعبد‬
‫الرحمن بن حسان وقد کف حسان وثقل سمعه وکان إذا دعی قال اخرس أم عرس أم اعذار ثم‬
‫یجیب قال خارجة فأتینا بالطعام فجعل حسان یقول البنه اطعام ید أم طعام یدین فإذا قیل‬
‫طعام ید أکل وإذا قیل طعام یدین امسک وفی حدیث أبی حازم فأتی بالشواء فقال اطعام ید أم‬
‫طعام یدین فامتنع ثم اتی بالثرید فقال اطعام ید أم طعام یدین فقال طعام ید فأکل رجع إلى‬
‫حدیث ابن درید فلما فرغ القوم ثنیت له وسادة واقبلت المیالء وهی یومئذ شابة فوضع فی‬
‫حجرها مزهر فضربت ثم غنت فکان أول ما بدأت بشعر حسان‪. ...‬‬

‫جواب‪ :‬أول‪ :‬امام ابن حجر دربارهی عبد الرحمن بن أبی الزناد در تقریب التهذیب ص ‪ 578‬شمارهی‬
‫‪ 3886‬گوید‪ :‬صدوق است‪ ،‬و وقتی به بغداد آمد حافظهاش تغییر یافت و فقیه میباشد!‪.‬‬

‫دوم‪ :‬امام ابن حجر در لسان المیزان ‪ 133/5‬از ابو منصور از مقدمهی کتابش ”تهذیب اللغة “ نقل‬
‫میکند که گوید‪ ( :‬وقتی نزد ابندرید آمدم او را در حال مَستی دیدم ‪ ) ..‬و عالمه ابن شاهین نیز بر این‬
‫مسأله گواهی میدهد که ابندرید مشروب مینوشید و ‪( ..‬ن‪.‬ک‪ :‬لسان المیزان ‪ 133/5‬و سیر أعالم‬
‫النبالء‪ ،‬ذهبی ‪)97/15‬؛ پس ابن درید اهل فسق بوده نه اهل علمی که به روایت وی اعتماد شود‪.‬‬

‫‪ -6‬امام ابوالفرج أصفهانی در األغانی ‪ 168/17‬گوید‪ :‬أخبرنی حرمی عن الزبیر عن محمد بن‬
‫الحسن المخزومی عن محرز ابن جعفر قال‪ :‬ختن زید بن ثابت األنصاری بنته فأولم فاجتمع‬
‫إلیه المهاجرون واألنصار وعامة أهل المدینة وحضر حسان بن ثابت وقد کف بصره یومئذ وثقل‬
‫سمعه وکان یقول إذا دعی أعرس أم عذار فحضر ووضع بین یدیه خوان لیس علیه إال عبد‬

‫‪117‬‬
‫الرحمن ابنه فکان یسأله أطعام ید أم یدین فلم یزل یأکل حتى جاؤوا بالشواء فقال طعام یدین‬
‫فأمسک یده حتى إذا فرغ من الطعام ثنیت وسادة وأقبلت المیالء وهی یومئذ شابة فوضع فی‬
‫حجرها مزهر فضربت به ثم تغنت فکان أول ما ابتدأت به شعر حسان قال‪ ( :‬فال زالَ قَبْرٌ بَیْن‬
‫بُصرى وجِلَّق ‪ ...‬علیه من الوَسْمِیّ جَوْدٌ ووَابِلُ ) فطرب حسان وجعلت عیناه تنضحان وهو‬
‫مصغ لها ‪.‬‬

‫جواب‪ :‬امام ابن معین درباره ی محمد بن الحسن مخزومی گوید‪( :‬دروغگو بوده و أحادیث را‬
‫میدزدیده است)‪ .‬و ابوزرعه گوید‪ ( :‬أحادیثش پوچ و واهی است!)‪ .‬و ابوداود گوید‪( :‬دروغگو است)‪.‬‬
‫و امام نسائی و دارقطنی و ذهبی گویند‪( :‬متروک است)‪ .‬و امام ابنحبان گوید‪( :‬احادیث را میدزدیده‬
‫و از علمای ثقات روایاتی را نقل میکرده که از آنان نشنیده است!)‪ ...‬ن‪.‬ک‪ :‬الجرح والتعدیل ‪ 227/7‬و‬
‫مجروحین‪ ،‬ابنحبان ‪ 274/2‬و تهذیب الکمال ‪ 60/25‬و الکاشف ‪ 164/2‬و‪. ...‬‬

‫‪ -7‬امام ابوالفرج اصفهانی در األغانی ‪ 169/17‬گوید‪ :‬أخبرنا وکیع عن حماد بن إسحاق عن أبیه‬
‫عن الواقدی عن عبد الرحمن بن أبی الزناد عن أبیه قال‪ :‬سمعت خارجة بن زید یقول دعینا‬
‫إلى مأدبة فی آل نبیط قال خارجة فحضرتها وحسان بن ثابت قد حضرها فجلسنا جمیعا على‬
‫مائدة واحدة وهو یومئذ قد ذهب بصره ومعه ابنه عبد الرحمن فکان إذا أتى طعام سأل ابنه‬
‫أطعام ید أم یدین یعنی بالید الثرید وبالیدین الشواء ألنه ینهش نهشا فإذا قال طعام یدین‬
‫أمسک یده فلما فرغوا من الطعام أتوا بجاریتین إحداهما رائقة واألخرى عزة فجلستا وأخذتا‬
‫مزهریهما وضربتا ضربا عجیبا وغنتا بقول حسان ‪. ...‬‬

‫جواب‪ :‬اول‪ :‬امام ابن حجر دربارهی عبد الرحمن بن أبی الزناد در تقریب التهذیب ص ‪ 578‬شمارهی‬
‫‪ 3886‬گوید‪ :‬صدوق است‪ ،‬و وقتی به بغداد آمد حافظهاش تغییر یافت و فقیه میباشد!‪.‬‬

‫‪118‬‬
‫دوم‪ :‬محمد بن عمر واقدی امام شافعی دربارهی او میگوید‪ :‬کتابهای واقدی دروغ است! و امام‬
‫احمد گوید‪ :‬دروغگو است و امام بخاری و ابوحاتم رازی و ابوزرعه و نسائی میگویند‪ :‬متروک است‬
‫و ابن المدینی و ابنراهویه میگویند‪ :‬حدیث را وضع میکند!‪ ...‬ن‪.‬ک‪ :‬الجرح والتعدیل ‪ 20/8‬و‬
‫مجروحین ‪ 290/2‬و تاریخ بغداد ‪ 3/3‬و تهذیب الکمال ‪ 180/26‬و تذکره الحفاظ ‪ 348/1‬و ‪. ...‬‬

‫‪ -8‬امام شوکانی در نیل األوطار ‪ 179/8‬از امام حرمین و ابن أبی الدَّم نقل میکند که گویند‪ :‬نقل‬
‫األثبات المؤرخین أن عبداهلل بن الزبیر کان له جوار عوادات وإن ابن عمر دخل علیه وإلى جنیه‬
‫عود فقال ما هذا یا صاحب رسول اهلل فناوله إیاه فتأمله ابن عمر فقال هذا میزان شامی قال ابن‬
‫الزبیر یوزن به العقول !!‬

‫جواب‪ :‬آنچه در کتاب های تاریخی از عبد اهلل بن الزبیر نقل میشود‪ ،‬این است که وی اهل طاعت و‬
‫عبادت و ‪ ..‬بوده است نه اهل موسیقی و آهنگ !!؟ و باید قبل از استناد به هر روایتی به اسناد آن نگاه‬
‫شود و این سخنی که امام شوکانی از امام حرمین نقل میکند‪ ،‬باید بدانیم که کجا ذکر شده است و این‬
‫‪380‬‬
‫کتابهای تاریخی و این مورخین چه کسانی هستند و در اسانید آنها چه کسانی هستند!!؟؟‬

‫‪ -9‬امام ابن سعد در الطبقات ‪ 134/5‬گوید‪ :‬أخبرنا موسى بن إسماعیل قال حدثنا عمران بن‬
‫محمد بن سعید بن المسیب قال حدثتنی غنیمة جاریة سعید قالت کان سعید الیأذن البنته فی‬
‫اللعب ببنات العاج وکان یرخص لها فی الکبر یعنی الطبل!!‬

‫جواب‪ :‬اول‪ :‬امام ابنحجر در لسان المیزان ‪ 322/7‬و ذهبی در میزان االعتدال ‪ 241/3‬از امام ازدی‬
‫دربارهی عمران بن محمد بن سعید بن المسیب نقل میکنند که گوید‪ ( :‬لیس بذاک؛ یعنی‪ :‬به آن رتبهای‬

‫‪ - 380‬این داستان ‪ ،‬جز حکایتی بدون سند و إسناد ‪ ،‬چیز دیگری نبوده ‪ ،‬و چنین روایتی ‪ ،‬هرگز مقبول نیست‪.‬‬

‫‪119‬‬
‫نرسیده که به وی اعتماد شود!)‪ .‬و کمتر چیزی که میتوان به وی نسبت داد این است که مجهول‬
‫میباشد!!‪ .‬دوم‪ :‬غنیمه کنیز سعید بن المسیب نیز مجهول است!‬

‫سوم‪ :‬این روایت متناقض است با روایت دیگری که امام عبد الرزاق صنعانی با سند صحیح در‬
‫مصنفش ‪ 6/11‬از سعید بن المسیب نقل میکند که گوید‪( :‬من از آواز بدم میآید و حُدا خوانی را‬
‫دوست دارم!)‪ .‬پس چطور از کسی که آواز را تجویز نمیکند بپذیریم که خودش بدتر از آن‪ ،‬آهنگ و‬
‫‪381‬‬
‫موسیقی را گوش میداده است!!‬

‫امام فاکهی در أخبار مکه شمارهی ‪1666‬؛ ‪ 400/4‬گوید‪ :‬حدثنا یعقوب بن حمید‪ ،‬قال‪:‬‬ ‫‪-10‬‬
‫ثا أبو تمیلة‪ ،‬یحیى بن واضح‪ ،‬عن عمر بن أبی زائدة‪ ،‬قال‪ :‬حدثتنی امرأة‪ ،‬من بنی أسد قالت‪« :‬‬
‫مررنا بسعید بن جبیر‪ ،‬ونحن نزف عروساً وهو فی المسجد‪ ،‬والمغنیة أو قال‪ :‬القینة تقول‪ :‬إلن‬
‫افتنتنی هی باألمس افتنت ‪ --‬سعیداً فأمسى قد قال کل مسلم؛ وألقى مفاتیح المساجد واشترى‬
‫‪ --‬وصال الغوانی بالکتاب المنمنم؛ فقال سعید‪ :‬کذب واهلل‪ ،‬ما یقینی »!!‬

‫جواب‪ :‬اول‪ :‬این واقعه در عروسی رخ داده است و استناد به این روایت درست نیست!‬

‫‪382‬‬
‫دوم‪ :‬زن مذکور در این روایت مبهم و مجهول است!‬

‫سوم‪ :‬امام ذهبی در میزان االعتدال ‪ 587/3‬دربارهی عالمه محمد بن طاهر که ناقل این روایت است‬
‫میگوید‪( :‬قوی نیست وتَوَهّمات وی در تألیفاتش زیاد است! ‪ ...‬و از سُنَّت به سوی تصوف ناپسند‬
‫‪383‬‬
‫انحراف دارد!)‪ .‬ن‪.‬ک‪ :‬المنتظم‪ ،‬ابن الجوزی ‪ 177/9‬و البدایه والنهایه‪ ،‬ابن کثیر ‪.177/12‬‬

‫‪ - 381‬در حالی که روایتی که این موضوع را بیان نموده ‪ ،‬ضعیف و واهی است!!‬
‫‪ - 382‬آن زنی که این ماجرا ‪ ،‬از او روایت شده ‪ ،‬مجهول است ‪.‬‬

‫‪120‬‬
‫امام ابویعلی خلیلی در اإلرشاد ‪ 310/1‬گوید‪ :‬عبد العزیز بن أبی سلمة الماجشون‬ ‫‪-11‬‬
‫مفتی أهل المدینة‪ ،‬سمع الزهری‪ ،‬وعبد اهلل بن دینار‪ ،‬وغیرهما‪ ،‬روى عنه األئمة‪ ،‬مخرج فی‬
‫الصحیحین‪ ،‬یرى التسمیع ویرخص فی العود!!‬

‫جواب‪ :‬اول‪ :‬امام ابویعلی اسنادی برای این گفتهاش نقل نکرده است!‬

‫دوم‪ :‬امام ذهبی دربارهی امام ابویعلی در کتابش تذکره الحفاظ ‪ 1123/3‬و سیر أعالم النبالء ‪666/17‬‬
‫میگوید‪( :‬امام ابویعلی خلیلی ‪ ...‬در کتاب االرشاد توهُّمات زیادی دارد و احتمال دارد بدین علَّت‬
‫باشد که از روی حفظش نوشته است!)‪.‬‬

‫امام مزی در تهذیب الکمال ‪ 336/32‬گوید‪ :‬یعقوب بن أبی سلمة الماجشون ‪ ...‬ذکره‬ ‫‪-12‬‬
‫محمد بن سعد فی الطبقة الثالثة من أهل المدینة وقال یکنى أبا یوسف وهو الماجشون فسمی‬
‫بذلک هو و ولده فیعرفون جمیعاً بالماجشون وکان فیهم رجال لهم فقه وروایة للحدیث والعلم‬
‫ولیعقوب أحادیث یسیرة وذکره ابن حبان فی کتاب الثقات وقال مصعب بن عبد اهلل الزبیری إنما‬
‫سمی الماجشون للونه‪ .‬وقال البخاری عن هارون بن محمد الماجشون بالفارسیة المُوَرَّد قال‬
‫مصعب‪ :‬وکان یعلم الغناء ویتخذ القیان ظاهراً أمره فی ذلک وکان یجالس عروة بن الزبیر وعمر‬
‫بن عبد العزیز فی إمرته وقال فی موضع آخر کان یعین ربیعة على أبی الزناد ألن أبا الزناد کان‬
‫معادیاً لربیعة قال مصعب وکان الماجشون أول من علم الغناء من أهل المروءة بالمدینة وکان‬
‫یکون مع عمر بن عبد العزیز فی والیة عمر على المدینة وکان یأنس إلیه فلما استخلف عمر‬
‫قدم علیه الماجشون فقال له عمر انا ترکناک حین ترکنا لبس الخز فانصرف عنه!!‬

‫‪ - 383‬وجه ارتباط این جواب با آن روایت برای این حقیر ‪ ،‬قابل درک نیست‪ .‬واهلل تعالی أعلم‪.‬‬

‫‪121‬‬
‫جواب‪ :‬این روایت منقطع است زیرا والدت مصعب بن عبد اهلل الزبیری سال ‪ 156‬هـ‪.‬ق بوده و وفات‬
‫ماجشون سال ‪ 124‬هـ‪.‬ق است؛ پس بین والدت مصعب و وفات ماجشون حداقل ‪ 30‬است!!‪.‬‬

‫خالصه‪ :‬هر حرفی بدون اسناد و مدرک ‪ ،‬باطل است!! ( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ‬
‫فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ ) (حجرات‪ « : )6 :‬ای کسانی که ایمان‬
‫آوردهاید! اگر فاسقی برایتان خبری آورد دربارهی آن تحقیق کنید که [مبادا] از روی نادانی به گروهی‬
‫زیان رسانید و آن گاه بر آن چه مرتکب شدهاید پشیمان شوید!»‪.‬‬

‫**********‬

‫‪122‬‬
‫فهرست موضوعات‬

‫صفحه‬ ‫عنوان‬

‫مقدمه‪3................................................................................................................................‬‬

‫تعریفاتی ضروری ‪5...............................................................................................................‬‬

‫بررسی أحادیث نهی از معازف(= آالت موسیقی) ‪10.................................................................‬‬

‫تعریف « المعازف» از لحاظ لغوی و اصطالحی و بیان انواع آن ‪10............................................‬‬

‫أحادیث دال بر تحریم معازف ‪13.............................................................................................‬‬

‫حدیث أول‪13.......................................................................................................................‬‬

‫تخریج حدیث‪13...................................................................................................................‬‬

‫بررسی رجال سند روایت بخاری ‪14.......................................................................................‬‬

‫درجه و مرتبه ی این حدیث ‪26.............................................................................................‬‬

‫ذکر إنتقاداتی که بر این حدیث وارد شده ‪ ،‬و ردّ بر آنها ‪28......................................................‬‬

‫متابعات حدیث بخاری ‪36...................................................................................................‬‬

‫داللت حدیث معازف ‪40.....................................................................................................‬‬

‫حدیث دوم‪47......................................................................................................................‬‬

‫تخریج حدیث‪47..................................................................................................................‬‬

‫بررسی رجال سند روایت بزار ‪48.........................................................................................‬‬

‫‪123‬‬
‫یک شبهه و جواب آن ‪52................................................................ ....................................‬‬

‫حدیث سوم‪53................................................. ..................................................................‬‬

‫تخریج حدیث‪53................................................................................................................‬‬

‫داللت حدیث‪54.................................................................................................................‬‬

‫حدیث چهارم ( أحادیثی که راجع به تحریم ( طبل ) وارد شده اند)‪54.....................................‬‬

‫تخریج حدیث‪55.................................................................................................................‬‬

‫حدیث پنجم‪56................................................................................... ................................‬‬

‫حدیث ششم‪57...................................................................................................................‬‬

‫داللت این أحادیث ( معنای الکوبه)‪59..................................................................... .............‬‬

‫داللت این أحادیث ‪66.........................................................................................................‬‬

‫حدیث هفتم‪68......................................................................... ..........................................‬‬

‫بررسی رجال سند این حدیث ‪68..........................................................................................‬‬

‫درجه ی حدیث‪70.............................................................................................................‬‬

‫تعریف مزمار( نی ) از نظر لغوی و اصطالحی‪71...................................................................‬‬

‫داللت حدیث‪71................................................................................................................‬‬

‫مباحثی در مورد غناء ‪79....................................................................................................‬‬

‫تعریف لغوی و اصطالحی غناء‪79.......................................................................................‬‬

‫‪124‬‬
‫أقسام غناء و أحکام هر کدام از آنها ‪80...........................................................................‬‬

‫أدلهی تحریم غناء و آواز ناجایز ‪83.................................................................................‬‬

‫آثار ذکر شده از سلف صالح در خصوص تحریم غناء‪90....................................................‬‬

‫أقوال أئمهی أربعه و فقهای مذاهب آنها در باره غناء‪93....................................................‬‬

‫مذهب حنفی‪93..............................................................................................................‬‬

‫مذهب مالکی‪94.............................................................................................................‬‬

‫مذهب شافعی‪95.............................................................................................................‬‬

‫مذهب حنبلی‪99.............................................................................................................‬‬

‫خالصه ی قول در خصوص غناء و آواز ‪100....................................................................‬‬

‫ذکر أقوالی از صحابه و تابعین وفقهاء مذاهب در خصوص حکم آالت موسیقی‪100..............‬‬

‫أقوال مذاهب أربعة ‪105..................................................................................................‬‬

‫مذهب شافعی‪106..........................................................................................................‬‬

‫مذهب حنفی ‪108.................................................................................. ........................‬‬

‫مذهب مالکی‪109..........................................................................................................‬‬

‫مذهب حنبلی‪109.................................................................. ........................................‬‬

‫خاتمه و نتیجه ی مباحث بیان شده ‪111..........................................................................‬‬

‫ملحق ( پیوست)‪112......................................................................................................‬‬

‫‪125‬‬
‫آثاری که قائلین به جواز آالت موسیقی ‪ ،‬برای حالل دانستن آهنگ و موسیقی ‪ ،‬به آن استناد نموده‬
‫اند ‪113...................................... ...................................................................................‬‬

‫**********‬

‫‪126‬‬

You might also like