Professional Documents
Culture Documents
حکم
آالت موسیقی و استماع آن
در شریعت إسالم
کاری از :
1
2
بسم اهلل الرحمن الرحیم
إِنَّ احلمد هلل حنمده ونستعينه ونستغفره ،ونعوذ باهلل من شرور أنفسنا و من سيئات أعمالنا ،من يهده اهلل فال
مضل له ،ومن يضلل فال هادي له ،وأشهد أن ال إله إال اهلل وحده ال شريك له ،وأشهد أن حممداً عبده
ورسوله صلوات اهلل و سالمه عليه و علی آله و صحبه و سلّم تسليما کثريا .
احلق حقاً وارزقنا اتباعهُ و أرنا الباطلَ باطالً وارزقنا اجتناَبهُ ..آمني.
أللهم أرنا َّ
أما بعد :
مسئلهی أحکام موسیقی و غناء از مسائلی است که علمای اسالم از سلف و خلف به آن اعتنای ویژه-
ای داشته اند ؛ زیرا این موضوع از أموری است که فتنه و شر آن عمومی گشته تا جایی که عدهای از
علمای اسالم فتوای مباح بودن آن را دادهاند .بنابراین همواره حاجت بسیاری به معرفت احکام آن
أحساس میشود ،و از این حیث است که علمای بسیاری همواره إقدام به تألیفات ویژه ای در این
خصوص نموده ،و جمهور و أکثریت علماء أمت قائل به تحریم آن ،و عده ی أندکی از علماء نیز
قائل به مباح بودن آن بودهاند .و هر گروه نیز برای أقوال خویش ادله ای از نصوص شرع را ارائه
دادهاند .از جمله :کسانی که قائل به مباح بودن موسیقی و غناء هستند ،ادعاء نمودهاند که هیچ
3
حدیث صحیحی در خصوص این مطلب که ( موسیقی و غنا حرام باشد) وجود ندارد .یکی از
علمداران این نظریه امام ابن حزم اندلسی رحمه اهلل است .وی در کتاب خویش به نام « المحلی»
قائل به مباح بودن جمیع آالت موسیقی است .و بقیهی کسانی از معاصرین ما نیز که قو به مباح بودن
موسیقی داده اند – ،غالباً -از مقلدان و بازگوکنندگان آراء و گفته های ابن حزم رحمهاهلل میباشند.
ما نیز انشاءاهلل در این کتاب به شیوه ای تحقیقی به نقد و بررسی آراء و أحادیث موجود در این
موضوع میپردازیم .تا بإذن اهلل تعالی حق در این موضوع ،ظاهر و آشکار گشته و طالب حق پیرو
1
آن گردد.
- 1این حقیر ،ابتداءً قصد نموده بودم که تحقیقی کامل و شامل ،و کافی و شافی در خصوص أحادیث و روایات
مربوط به این موضوع ،و آراء و فتاوای علماء در این خصوص ،انجام داده و در این خصوص کتابی تألیف نمایم
که – إن شاء اهلل تعالی تا حد زیادی – فیصله دهنده به نزاعات موجود در این مبحث باشد ،أما :ظروف و شرائط
استثنائی و صعب و دشواری که أمت اسالم در این زمان در آن بسر میبرد ،و وجود مشاکل و نزاعات در مسائلی
بسیار بزرگتر و مهمتر در میان فرزندان أمت اسالم ،و نیاز مبرم به پرداختن به اینگونه مسائل مهمتر ،بنده ی حقیر
را از این قصد و هدف منصرف نموده ،و مجبور گشتم که قبل از إکمال قصد و هدف مورد نظرم ،فقط إکتفاء به
بحث و بررسی مفصل حدیث صحیح بخاری در مورد معازف ،و ذکر چند روایت دیگر در این موضوع نموده ،و
خوانندگان محترم را به تألیفاتی از نویسندگان دیگری که در این خصوص تألیف گشته و مؤلفات مفیدی هم هستند
إرجاع دهم ،و از تکمیل موضوع ،آنگونه که قصدش را نموده بودم ،دست کشیده و فعالً به همین بضاعت مُزجاة و
کاالی أندک إکتفاء نمایم ،باشد که مورد قبول خداوند سبحانه و تعالی قرار گرفته و -تا حدی -تبیین کننده ی
قسمتی از مبهمات موجود در این موضوع باشد .و اهلل سبحانه و تعالی هو المستعان و علیه التکالن ،و ال حول و ال
قوة اال باهلل العلی العظیم.
از جمله کتب مفیدی که در این خصوص به زبان فارسی تألیف شده و کتاب تحقیقی و خوبی است ،میتوان به کتاب
«آهنگ ،میان موافق و مخالف » ،تألیف « صالح الدین جوهری» إشاره نمود.
4
تعریفاتی ضروری
قبل از بیان أصل مطلب بایستی تعریفات ضروری ای را که برای فهم مطالب الزم میباشند ،بیان
نماییم:
حدیث صحیح :حدیث صحيح لذاته « :هو ما اتصل سنده بنقل العدل الضابط عن مثله إلی
2
منتهاه من غیر شذوذ و ال علَّة».
حدیث صحيح لذاته :حديثی است که سلسله ی روايت آن متصل و تک تک راويان آن
در يک سطح عالی دارای عدالت ،قدرت حافظه و امکانات نگهداری حديث باشند و
هیچیک از آنها (يعنی سلسله راويان) از طرف محدثین و علماء جرح و تعديل ،در رابطه
الزم به ذکر است که در تألیف این رساله ی حاضر ،از مطالب کتاب مفید و معتبر « أحادیث المعازف و الغناء ،
دراسة حدیثیة نقدیة» ،تألیف « :محمد عبدالکریم عبدالرحمن» ،نیز استفاده شده است.
اهلل متعال به فضل و کرم خویش این عمل ناچیز را از این بنده ی حقیرش بپذیرد .و اگر در آینده ،باز هم نیازی به
تألیف و کتابت در این موضوع إحساس گردید ،و مشاکل و مصائب بزرگتر أمت اسالم ،إجازه به کتابت و تحقیق
در این موضوع را داد ،إن شاء اهلل تعالی حتماً آنچه الیق و مستحق این باب باشد را ،به دست خوانندگان محترم
خواهیم رسانید .اللهم اکشف الغمة یا رب!! اللهم فرج عن األمة یا رب!! اللهم ارحمنا و فرج کرباتنا و أصلح أحوالنا و
انزل علینا نصرک و برکاتک و رحماتک یا أرحم الراحمین .آمین .اللهم ارزقنا التوفیق لخدمة دینک و خدمة عبادک
الموحدین .آمین!
- 2تدریب الراوی للسیوطی. 63/1
5
با صفات نامبرده ،مورد نقد و اعتراض واقع نشده باشند و عالوه بر همه ی اينها ،اين
حديث بايد بری از شذوذ 3و علة 4هم ،باشد.
حدیث حسن لذاته :حديثی است که در سطح پايین (نه عالی) واجد شرايط حديث صحیح
لذاته باشد ،يعنی تمامی شروط حديث (صحیح لذاته ) را دارد ،و فقط راوی آن هرچند که
ضابط و عدل است ،اما درجه ی حفظ و ضبط او کمتر از درجه ی راوی ای است که در
5
شرط «حديث صحیح» معتبر است.
حدیث صحيح لغيره :حديثی است که در سطح پايین (نه عالی) واجد شرايط صحیح لذاته
باشد ،6و در مقابل ،کثرت طرق اين حديث ،اين نقص را تالفی کرده ،و آن را به درجه ی
«صحیح» ارتقاء بخشیده باشد .و به اين دلیل « صحیح لغیره » نامیده میشود ،چون فقط با
- 3شذوذ :مخالفت راوی ثقة در روایت حدیث ،با راوی یا راویانی که درجه ی «ثقة بودنشان» از او بیشتر باشد.
به این ترتیب وقتی کسانی -در روایت حدیث -با او مخالفت کنند که در ضبط و حافظه ،یا در تعدادشان ،از او
قویتر و بیشترند ،این أمر نشان دهنده ی خطا و وهم آن راوی ثقة در روایتش ،و در نتیجه حکم به شاذ و مردود
بودن حدیثش میباشد.
- 4بری بودن از علة یعنی :سالمت حدیث از وجود علتی که به صحت آن لطمه میزند ،یعنی هرچند که حدیث در
ظاهر صحیح و بال اشکال باشد ،بایستی از علل و اشکاالت خفی ای که در صحت آن خلل ایجاد میکند نیز ،سالم و
بری باشد .امام النووی رحمه اهلل در (مقدمه شرح مسلم) میفرماید «:العلة :عبارة عن معنی فی الحدیث خفی یقتضی
ضعف الحدیث ،مع أن ظاهره السالمة منها ،و تکون العلة تارة فی المتن و تارة فی اإلسناد» (.شرح صحیح مسلم /1
.)50پس علة دو شرط دارد -1 :غموض و خفاء -2 .لطمه و قدح وارد کردن در صحت حدیث.
- 5رجوع شود به :توضیح االفکار للصناعی. 154/1
- 6یعنی :حسن لذاته باشد.
6
سند خويش به اين مرتبه نرسیده ،بلکه با انضمام «روايتی از طريق ديگری» به آن ،به
7
درجه ی صحیح ارتقاء يافته است.
حدیث صحیح لغیره :همان حدیث حسن (لذاته) است وقتی که از طریقی دیگر مثل او یا قویتر از او
روایت شده باشد.8
حدیث حسن لغیره :در اصل خودش ضعیف است ،اما طرقش متعدد بوده و به این سبب تقویت میشود
9
،و نیز دلیل ضعفش فسق یا کذب راوی نیست.
10
این چهار قسم از أحادیث ،از أقسام حدیث مقبول میباشند.
11
حدیث ضعیف :حدیثی است که فاقد صفات حدیث صحیح و حدیث حسن باشد.
حدیث مرفوع :هر آنچه است که به پیامبر نسبت داده میشود ،أعم از قول یا فعل یا تقریر ایشان،
و فرقی ندارد که سند آن متصل باشد یا منقطع .
حدیث موقوف :هر قول یا فعل و یا نوشته ای که به صحابه ای رسیده( یا نسبت داده شود) ،و بر او
12
متوقف باشد .
7
المعنعن :یعنی اینکه در سند حدیث (نقل راوی از راوی دیگر) به جای أقوالی همچون( حدثنا ،أخبرنا
13
و ، )...به صورت ( فالن عن فالن ) آمده باشد.
المتابعة :از لحاظ لغت :مصدر « تابعَ » بمعنی « وافق » است .پس « متابعة » یعنی « موافقت ».
یعنی راوی ای که حدیثی را روایت نموده است ،راوی دیگری نیز در روایت این حدیث با او
مشارکت و موافقت نموده باشد .و خود متابعة ،دو نوع است ( -1 :متابعه ی تام) .که بمعنای مشارکت
راوی دیگری با راوی حدیث ،در ابتدای سند است( -2 .متابعه ی ناقص) .یعنی مشارکت راوی
دیگر ،در أثناء سند باشد .مثالً :إمام الشافعی رحمه اهلل در األمّ روايت نموده :عن مالک عن عبداهلل
بن دينار عن ابن عمر أن رسول اهلل قال « :الشهر تسع وعشرون ،فال تصوموا حتى تروا الهالل ،
وال تفطروا حتى تروه فان غُمَّ علیکم فأکملوا العِدَّة ثالثین » .کسانی اینگونه گمان کرده اند که این
روايت را فقط إمام شافعی رحمه اهلل از إمام مالک روايت نموده است .أما بعداً واضح گرديد که برای
اين روايت ،هم متابعه ی تام موجود است و هم متابعه ی ناقص.
أما متابعه ی تام آن :به اين نحو است که إمام البخاری از عبداهلل بن مَسْلَمَة القَعْنَبی عن مالک با
همان اسناد روايتش نموده است .و أما متابعه ی قاصر يا ناقص آن :روايتی است که ابن خزيمة از
طريق عاصم بن محمد عن أبیه محمد بن زيد عن جده عبداهلل ابن عمر ،بلفظ « فكملوا ثالثين ».
روايتش نموده است (.در اين متابعت ناقص ،میبینیم که « محمد بن زيد ،در روايت اين حديث از ابن
14
عمر ،با عبداهلل بن دينار ،مشارکت نموده است ).
الشاهد :یعنی موافقت کردن – لفظی ،یا معنوی -متن حدیثی که از یک صحابی روایت شده ،با متن
15
حدیث دیگری که از طریق صحابی دیگری روایت شده است.
8
المُعلَّق :حدیثی است که در اول و ابتدای سندش یک راوی یا بیشتر ،افتاده و ذکری از آن نیامده
باشد .حدیث معلق ،حکمش حکم حدیث ضعیف است ،تا مادامی که از إتصال سند آن همراه با دارا
بودن شروط صحت حدیث ،خبردار نشده باشیم .در صحیح بخاری أحاديث معلقی هم يافت میشوند.
اما این أحادیث حکم صحیح و متصل بودن را دارند .امام نووی رحمه اهلل در ((التقریب)) و امام
سیوطی در ( تدیب الراوی ص ) 170میگویند « :معلقات صحیح بخاری ،حکم صحیح را دارند
همان طور که در بحث صحیح بیان گردید» .و امام ابن الصالح شهرزوری رحمه اهلل نیز مثل کالم آنها
را بیان کرده است .16و این موضوع در تمامی کتب مصطلح الحدیث بیان شده است.
17
علم رجال الحدیث :علم به احوال راویان حدیث از نظر قبول و رد بودن آنها.
9
بررسی أحادیث نهی از معازف(= آالت موسیقی)
عالمه الجوهری رحمه اهلل میگوید «:معازف یعنی ابزار موسیقی و نوازندگی ،و عازف یعنی کسی که
18
به وسیلهی آنها مینوازد».
ابن منظور رحمه اهلل میگوید « :عَزَفَ از باب ( عُزفٌ یعزِفُ عَزفاً لها ) است ،و معازف یعنی ابزار
موسیقی ،که مفرد آن مَعزَف و مَعزَفة است ...و آالت و ابزاری که به وسیله ی آنها زده میشود ،مفرد
آنها را ( عَزف ) ،و جمعشان را ( معازف ) مینامند.پس هرگاه ( مِعزَف ) به تنهایی ذکر گردید ،منظور
از آن نوعی از طنبورها است که در نزد أهل یمن بکار گرفته میشود .و غیر أهل یمن ( ،عود ) را
مِعزَف میدانند .و ( عَزفُ الدُّفِّ ) ،یعنی صوت دف .و در حدیث وارد است « که عمر بن الخطاب
صدای دف زدنی را شنید ،گفت :این چیست؟ گفتند :مراسم ختنه کردن است ،پس ساکت شده و
چیزی نگفت» .و ( العَزف ) :یعنی بازی با معازف ،که همان آالتی همچون دف و غیره هستند که به
19
وسیله ی آنها زده میشود ».
فیروز آبادی رحمه اهلل میگوید « :معازف عبارتند از ابزار موسیقی مثل عود(یکی از سازهای
20
موسیقی است) و طنبور .و مفرد آن عزف یا معزف است».
10
و همچنین ابن مطرز 21و فراهیدی 22رحمهما اهلل نیز أقوالی شبیه به همین أقوال ذکر شده را دارند.
این أقوالی که ذکر گردید ،تعریف معازف از لحاظ لغوی آن بود .همچنین ابن القیم رحمه اهلل اتفاق
23
أهل لغت بر اینکه ( معازف ،شامل کلیه ی آالت لهو و موسیقی میشود) را ،بیان نموده است.
و اما تعریف آن از لحاظ اصطالحی :ابن األثیر رحمه اهلل میفرماید « :معازف شامل آالتی همچون دف
24
و غیر آن میشود که به وسیلهی آنها زده میشود».
امام نووی رحمه اهلل میفرماید « :معازف شامل آالت موسیقی میشود که عبارتند از آالت تاری و
25
نی و فلوت .این قول را رافعی رحمه اهلل نقل نموده است».
إمام ابنتیمیه رحمه اهلل میفرماید « :معازف ،در نزد أهل لغت همان آالت موسیقی میباشد ،و این
26
اسم ،تمامی این آالت را در بر میگیرد».
امام الذهبی رحمه اهلل میفرماید «:معازف اسمی است برای تمامی آالت موسیقی که به وسیلهی آنها
27
نواخته میشود ،مانند :نی ،طنبور ،و چنگ ».
11
همچنین إمام ابن القیم ،28حافظ ابن حجر العسقالنی ،29عالمه المناوی ،30عالمه السیوطی 31و عالمه
الشوکانی ، 32عالمة المبارکفوری ، 33عالمة العظیم آبادی ، 34عالمة السندی 35و غیرهم رحمهم اهلل
تعالی أجمعین ،نیزدر تعریف معازف همان أقوال باال را ذکر نموده اند.
از آنچه که گذشت کامالً واضح و روشن میگردد که مقصود از ( معازف ) ،جمیع أنواع آالت موسیقی
36
(اللهو) ،بدون استثناء است ،أعم از آالت تاری ،یا بادی ،یا کوبه ای ،و یا . ...
12
أحادیث دال بر تحریم معازف
حدیث أول:
قال البخاری رحمه اهلل :وقال هِشامُ بن عَمار حدََّثنا صَدَقةُ بن خالد حدََّثنا عبدُ الرحمنِ بن یزیدَ بن
جابرٍ حدََّثنا عطیةُ بن قیس الکالبیَُّ حدََّثنا عبد الرحمن بن غَنْم األشعریَُّ قال :حدثنی أبو عامر ـ أو أبو
مالکٍ ـ األشعری واهلل ما کذَبَنی «سمعَ النبیََّ یقول :لیکوننََّ من أُمََّتی أقوام یَستحلَُّونَ الْحِرَ والحَریرَ
والخمر والمعازِف ،ولینزِلنََّ أقوام إلى جَنبِ عَلم یَروحُ علیهم بسارحةٍ لهم ،یأتیهم ـ یعنی الفقیرَ ـ لحاجة
فیقولوا :ارجِعْ إلینا غَداً فیُبیَِّتُهمُ اهلل ،ویَضَع العَلَمَ ،ویَمسَخُ آخرینَ قِرَدةً وخنازیرَ إلى یوم القیامة».37
شنید که روایت میکند که از پیامبر خداوند ترجمه « :امام بخاری از ابو مالک اشعری
میفرمود :از أمتم کسانی خواهند بود که زنا ،ابریشم ،شراب و ساز های موسیقی را حالل خواهند کرد
و گروهی در زیر پرچمشان در چراگاهشان به میگساری میپردازند که فردی(یعنی مستمند) نزدشان
آمده و از آنان درخواست (کمکی) مینماید ،به او میگویند برو و فردا برگرد .خداوند آنان را شبانه
هالک مینماید و آن کوه را فرو میریزاند و کسان دیگری را هم تا روز قیامت به شکل میمون و خوک
در میآورد».
38
تخریج حدیث:
37
-أخرجه البخاری باالسناد و المتن المذکور أعاله فی الصحیح -کتاب األشربه -باب ما جاء فی من یستحل
الخمر و یسمیه بغیر اسمه ،هکذا معلقاً .انظر :فتح الباری 53/10رقم الحدیث. 5590
- 38عمالً أحادیث را تخریج میکنیم تا ان شاء اهلل حق مطلب أداء شده و موضوع بهتر واضح و تبیین گردد.
13
أخرجه ابن حبان ، 39و الطبرانی ، 40و البیهقی ، 41و البرقانی ، 42و الحسن بن سفیان ، 43و ابو نعیم، 44
و امام ابوبکر االسماعیلی ، 45و الحافظ ابو ذر الهروی ، 46و ابن عساکر ، 47و أبو أحمد الحاکم ، 48و
- 39فی صحیحه قال :أخرجه الحسین بن عبداهلل القطان قال :حدثنا هشام بن عمار 154/15 ...رقم حدیث .)6754
( - 40فی المعجم الکبیر :حدثنا موسی بن سهل الجونی البصری حدثنا هشام بن عمار 282/3...رقم حدیث ، 3417
و أخرجه أیضاً فی مسند الشامیین :حدثنا محمد بن یزید بن عبد الصمد الدمشقی حدثنا هشام بن عمار 334/1 ...
رقم حدیث .)558
( - 41فی السنن الکبری :اخبرنا ابو عمرو محمد عبداهلل األدیب ابوبکر االسماعیلی اخبرنی الحسن -یعنی ابی سفیان-
حدثنا هشام بن عمار 272/3 ...رقم حدیث ، 5895و اخرجه ایضاً فی السنن الکبری :اخبرنی ابو عبداهلل الحافظ
اخبرنی ابوبکر بن عبد اهلل أنبأنا الحسن بن سفیان حدثنا هشام بن عمار 221/10 ...رقم حدیث .)20777
( - 42فی صحیحه :انظر (نصب الرایة /للزیعلی .))231/4
44
( -فی (المستخرج علی الصحیح) من روایة عبدان بن محمد المروزی و من روایة ابی بکر الباغندی کالهما عن
هشام بن عمار .کما فی ( فتح الباری ، 53/10و تغلیق التعلیق .) 18/5
45
(( -فی المستخرج :اخبرنی الحسن بن سفیان حدثنا هشام بن عمار ))...کما قال ابن قیم فی (تهذیب
السنن )110/10وانظر :نصب الرایة 231/3و السنن الکبری للبیهقی 272/3رقم حدیث .) 5895
- 46أخرجه فی ( الصحیح ) :حدثنا أبومنصور الفضل بن العباس النضروی ،حدثنا حسین بن إدریس حئثنا هشام بن
عمار .کما فی ( فتح الباری .) 52 /10
- 47أخرجه ابن عساکر فی ( تاریخ الدمشق /البن عساکر .) 188 /67
- 48أخرجه أبو أحمد الحاکم :حدثنا محمد بن مروان حدثنا هشام بن عمار ...کما فی ( تغلیق التعلیق .) 19 /5
14
53
تمام الدمشقی ، 49و ابن الدبیثی ، 50و الحافظ المزی ، 51و االمام الذهبی ، 52و الحافظ ابن حجر
رحمهم اهلل تعالی أجمعین.
بنابراین روایت هشام بن عمار که در صحیح بخاری به صورت معلق آمده است در نزدیک به هفده
روایت در نزد سائر حفاظ حدیث ،به صورت موصول آمده و اشکال تعلیق آن برطرف گردیده است.
-1هشام بن عمار بن نصیر بن السلمی الدمشقی الخطیب :از بزرگان طبقهی دهم 54است ،و بر
أساس قول صحیح در سال 245هجری وفات نموده و 92سال سن داشته است .55امام
بخاری ،ترمذی ،ابو داوود ،نسائی و ابن ماجه از وی روایت نمودهاند.56
یحیی بن معین رحمه اهلل راجع به او میگوید «:کیِّس کیِّس = بسیار زیرک و باهوش است» .و قال
ابو حاتم الرازی «:صدوق» .57قال العجلی «:ثقة صدوق» .58قال عبدان «:در دنیا مثل هشام بن
- 49أخرجه الحافظ تمام الدمشقی فی ( مسند المقلین /للذهبی ) حدثنا محمد بن إسماعیل بن مهران اإلسماعیلی و
موسی الجوغی ،قاال حدثنا هشام بن عمار ...ص 34رقم . 8
- 50أخرجه ابن الدبیثی فی تاریخه عن الناصح .کما فی ( سیر أعالم النبالء .) 7 /23
- 51أخرجه الحافظ المزی بسنده فی ( تهذیب الکمال فی أسماء الرجال 242 /30رقم .) 6586
- 52أخرجه اإلمام الذهبی بسنده ( سیر أعالم النبالء ، 157 /21و .) 7 /23و فی ( تذکرة الحفاظ .) 1336 /4
- 53أخرجه الحافظ بن حجر بسنده فی ( تغلیق التعلیق .) 18 / 5
-54طبقهی دهم راویان حدیث .
- 55تقریب التهذیب 573رقم . 3703
-56تهذیب الکمال . 242/30
-57الجرح و التعدیل 66/9رقم . 55
-58معرفة الثقات 333/2رقم . 1908
15
عمار در زمان خودش ،از لحاظ إسناد ،کسی وجود نداشته است» 59.قال الدار قطنی «:صدوق
قال النسائی « :ال بأس به» 61.قال أحمد بن أبی الحواری « :إذا حدثت فی بلد 60
کبیر المحل ».
فیه مثل هشام ،فیجب للحیتی أن تحلق » 62.قال أبوزرعة الرازی « :من فاته هشام بن عمار
یحتاج أن ینزل فی عشرة آالف حدیث » 63.و قال أبو یعلی الخلیلی « :ثقة کبیر روی عنه
البحاری فی الصحیح و سمع منه األئمة و القدماء ،رضیه الحفاظ » 64.و ذکره ابن حبان فی
65
الثقات.
همه ی این أقوال از ائمهی جرح و تعدیل ،در خصوص تعدیل و تزکیه ی هشام بن عمار است .و
أما أقوالی که در جرح و نقد ( هشام بن عمار ) وارد شده:
أبوحاتم رازی رحمه اهلل راجع به او فرموده « :وقتی که سنش باال رفت ،وضعیت حافظه اش تغییر
نمود ،و هر آنچه از روایات مکتوب که نزد او برده میشد ،او آن را به عنوان قرائت مینمود ،و هر
گونه حدیثی که به او تلقین میشد ،او آن را میگرفت ،و در زمان قدیمش ،روایاتش صحیحتر بود ،
66
همچنین إمام أحمد بن حنبل در خصوص او فرموده « : زیرا آنها را از روی کتابش میخواند».
-59التعدیل و التجریح لمن خرج له البخاری فی الجامع الصحیح للباجی 1172/3رقم . 1403
-60التهذیب الکمال 242/30رقم . 6586
-61التهذیب الکمال . 242/30
- 62سیر أعالم النبالء . 432 /11
- 63میزان اإلعتدال 303 /4رقم . 9234
- 64اإلرشاد فی معرفة علماء البالد . 445 /1
- 65الثقات 233 /9رقم . 16176
- 66الجرح و التعدیل 66 /9رقم . 255
16
انسانی منحرف و سبک است » 67.و ابوداود در خصوص او گفته است 400 « :حدیث روایت نموده
است ،که أصل و أساسی ندارند » 68.و صالح جزرة در خصوص او گفته « :در مقابل روایت حدیث ،
69
پول میگرفت ».
در توضیح أقوال این مجرِّحین عرض مینمایم که :این أقوال مانع از قبول روایت هشام بن عمار رحمه
اهلل نمیشوند زیرا :
أوالً :تغییر حالی که إمام أبوحاتم رحمه اهلل از آن گفته ،چیزی جز قبول تلقینی که بعداً به عنوان
تفسیر آن تغییر حال ذکرش نموده ،نیست .و هشام بن عمار ،فردی غافل نبوده که هر تلقینی را
بپذیرد ،بلکه حدیثش را میشناخت و از أحادیث دیگران تشخیصش میداد ،و جز أحادیث صحیح را
روایت نمینمود .أبوالولید الباجی رحمه اهلل در « التعدیل و التجریح » فرموده « :أبو أحمد گفته :از
عبدان شنیدم که میگفت :بعضی از أصحاب حدیث روزی حدیثی را بر هشام بن عمار خواند که از
أحادیث او نبود .پس هشام گفت :ای أصحاب حدیث ! چنین کاری نکنید ،چرا که یحیی بن معین و
70
أبوعبید القاسم بن سالم کتابهای من را بررسی نموده اند - ،و روایت ضعیفی در آنها نیست.» -
همچنین در سیر أعالم النبالء آمده است « :عبداهلل محمد بن یسار گفته است :به هشام بن عمار گفتم:
« اگر چیزی از حدیث حفظ داری برایمان روایت کن ،و اگر هم حفظ نداری ،آنچه که به تو تلقین
میشود را نگیر» .پس هشام از این قول برآشفته شده و گفت « :من این أحادیث را میشناسم» .سپس
17
بعد از لحظاتی گفت « :اگر دوست داری که بدانی آيا واقعاً من اين أحاديث را میشناسم يا نه ،پس
بعضی از أسانید را قاطی کن و از من بپرس» .ابن يسار گويد :پس من هم بعضی از أسانیدی که
اضطراب اندکی در آنها بود را از او پرسیدم ،و او يک بیک آن أسانید را میشناخت » 71.در همین
خبر ،باز هم وارد شده که هشام فرمود « :من اين أحاديث را با إسناد صحیح روايت نموده ام ،و أما
اگر کسی بعداً إسناد را برهم میزند ،گناهی بر من نیست ،و اهلل متعال فرموده است :فَمَنْ بَدَّلَهُ
73
بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ .» 72
پس اين نصوص برای ما إثبات مینمايد که هشام بن عمار هر گونه تلقینی را نمیپذيرفت ،بلکه او
رواياتش را میشناخت و بین ألفاظ و أسناد روايت خودش ،و آنچه که بعداً توسط کسانی ديگر به آن
داخل شده بود را تشخیص میداد.
ثانياً :و أما قول إمام أحمد رحمه اهلل راجع به هشام بن عمار رحمه اهلل ،إمام الذهبی رحمه اهلل در (
سیر أعالم النبالء ) پاسخ آن را داده و فرموده است « :و أما قول امام أحمد که راجع به او گفته (
منحرف است ) ،از اين جهت بوده که به گوش امام أحمد رسید که هشام بن عمار در خطبه اش ،
گفته است « :حمد و سپاس برای خداوندی که به وسیله ی مخلوقاتش ،برای مخلوقاتش تجلی می
يابد» .اين جمله ،نبايستی به صورت مطلق ذکر گردد هرچند که معنای صحیحی هم داشته باشد ،
زيرا أهل حلول و اتحاد وجود ،ممکن است به آن احتجاج نمايند .و ما نیز سراغ نداريم که اهلل تعالی
برای چیزی غیر از آن کوه ،متجلی شده باشد ،و اگر برای آنهم متجلی شد ،آن را به پودر و زغال
تبديل نمود .و در اينکه آيا برای پیامبرمان متجلی شده يا نه ،اختالف نظر وجود دارد :بنحوی که
18
عائشة رضی اهلل عنها آن را إنکار مینمود و ابن عباس آن را إثبات مینمود - .به هر حال إعتراض
و ايراد إمام أحمد از هشام ،به خاطر اين قول او بوده ،که قولی محتمل الداللة است و به مجرد آن
نمیتوان کسی را به انحراف نسبت داد . -به هر حال کالم دوستان و هم قطاران در مورد همديگر قابل
تحمل است و بهتر است که برای ديگران بازگو نشود ( کالم األقران يُطوی و ال يُروی ) ،مگر اينکه
معاصرينِ آن شخصِ مجرِّح ،بر جرح آن فرد اتفاق نظر داشته باشند ،که در اين حالت ،بر جرح و
74
قول آنها راجع به آن فرد اعتماد نموده میشود».
ثالثاً :أما کالم إمام أبو داود رحمه اهلل در مورد هشام بن عمار ،اين کالم هیچ دلیلی بر صحتش
وجود ندارد .چرا که بايستی پرسید :آن 400حديث کجا و کدامند؟ و چگونه أحاديثی با اين عدد
فراوان از متخصصین و علماء حديث مخفی مانده؟!! پس چنین قولی از إمام أبوداود پذيرفته نمیشود
مگر با دلیلی صريح که بر صحت آن داللت نمايد ،بخصوص اگر در مورد کسی باشد که يکی از
شیوخ إ مام محدثین ،أبوعبداهلل البخاری رحمه اهلل است .سپس اگر اين مسأله به إثبات رسید – که به
إثبات نرسیده است ، -به خاطر آن نمیتوان حديث معازف را رد داد زيرا اين حديث ،متابعات و
شواهدی دارد -که بعداً ذکرشان خواهیم نمود ، -و اين أمر داللت دارد براينکه ،اين حديث أصل و
أساس محکم و بال إشکالی دارد.
رابعاً :أما قول صالح جزرة -يعنی مسأله ی گرفتن أجرت در قبال روايت حديث : -اين مسأله در
میان أئمه ی گذشته محل خالف بوده است ،و إمام السخاوی رحمه اهلل جايز بودن اين أمر را ترجیح
19
داده است 75.و چنین موضوعی در هر حال ،سبب تضعیف يا رد روايت ،يا تضعیف راوی ای نخواهد
شد.
بعد از نقل أقوالی که در جرح و تعديل ( هشام بن عمار) گذشت ،فرد ناقد و محقق قلبش بر قبول
روايات هشام بن عمار آرام میگیرد ،مگر در رواياتی که ساير ثقات با او در آن روايات مخالفت
نموده باشند .و بهمین دلیل است که إمام الذهبی رحمه اهلل در ( المیزان ) راجع به هشام میفرمايد « :
صدوق مکثر له ما ينکر » ، 76.و همین عبارت را در ( المغنی ) نیز ذکر نموده و فرموده « :ثقة مکثر
له ما ينکر» ، 77و در حالی که زندگی نامه ی هشام را در ( المیزان ) با قول ( صح ) آغاز نموده که به
معنای اشاره بر اين أمر است که ( عمل محدثین ،بر توثیق آن شخص مستقر است ) .همچنانکه امام
78
ابن حجر در مقدمه ی ( لسان المیزان) اين أمر را بیان نموده است.
و اين توضیح و جمع بندی ای که ذکر گرديد ،قاعده ی مهمی است که در مواضع نزاع بکار میآيد .و
به همین دلیل است که مسلمة بن قاسم در مورد هشام بن عمار گفته است « :تُکُلم فیه و هو جائز
79
ترجمه « :در باره ی او چیزهایی گفته شده ،أما او در کل فردی جائز الحدیث الحديث صدوق ».
و صدوق است».
20
خالصه :هشام بن عمار رحمه اهلل ،کمترین چیزی که راجع به او میتوان گفت این است که « او اگر
ثقه نباشد ،فردی صدوق و حسن الحدیث است ».
-2راوی دوم سند بخاری :صدقة بن خالد األموی موالهم ابوالعباس الدمشقی :از راویان طبقهی
هشتم است که در سال 171و به قولی در سال 180یا بعد از آن وفات نموده است 80.و از
عبد الرحمن بن زید بن جابر روایت نموده و هشام بن عمار و ولید بن مسلم و غیره نیز از او
81
روایت نموده اند.
امام احمد بن حنبل راجع به او میگوید «:ثقة ثقة لیس به بأس ،أثبت من الولید بن مسلم» ».و قال
قال العجلی « :ثقة » 83.و قال ابن نمیر « :ثقة و هو 82
ابن معین و أبو حاتم و أبو زرعة «:ثقة».
21
أوثق من صدقة بن عبداهلل ،و صدقة بن یزید » .و قال ابوداود « :من الثقات » 84.و قال النسائی « :
87
ثقة » 85.و ذکره ابن حبان فی الثقات .86وقال حافظ بن حجر :ثقة .
-3عبد الرحمن بن یزید بن جابر بن األزدی(ابو عتبه شامی الدارانی) :از طبقهی هفتم راویان
بوده و در سال 153هجری وفات نموده است .جماعت محدثین ( أصحاب صحاح ستة و) ...
88
از عطیة بن قیس روایت نموده ،و أفرادی همچون صدقة بن خالد و از او روایت نموهاند.
عبداهلل بن المبارک و غیره ،از او روایت نموده اند .قال یحیی بن معین « :ثقة » 89.و قال
92
أبوحاتم « :ثقة صدوق ال بأس به» 90.قال الذهبی «:ثقة» 91.و قال ابن حجر «:ثقة».
-4عطیة بن قسی الکالب (ابو یحیی الشامی) :از طبقهی سوم راویان است ،که در سال 121
هجری وفات نموده و بیش از صد سال عمر نمود 93.از کسانی مثل کعب ،و عبد اهلل بن عمر
بن الخطاب ،و عبداهلل بن عمرو بن عاص ،و عبد الرحمن بن غنم االشعری روایت نموده
است .امام بخاری فقط به یک حدیث از دو استشهاد نموده ،و بقیه أصحاب صحاح از او
22
روایت نمودهاند 94.ابو حاتم رازی راجع به او میگوید «:صالح الحدیث» 95.و ابن سعد او را
96
عبدالواحد در طبقه ی چهارم ذکر نموده و راجع به او میگوید «:کان معروفاً و له أحادیث»
بن قیس میگوید « :کان الناس یصلحون مصاحفهم علی قراءة عطیة بن قیس » 97.خلیفه بن
خیاط او را در طبقه ی دوم از أهل شام ذکر نموده است 98.أما ابن حزم رحمه اهلل در قول
شاذی ،راجع به او گفته است « :مجهول » 99.و این قول ابن حزم جای تعجب ندارد زیرا ابن
حزم رحمه اهلل ،راجع به أئمه ی کباری همچون ( الترمذی ) ،و ( ابن ماجة ) و ( أبوالقاسم
البغوی ) و ( إسماعیل بن محمد بن الصفار ) و ( أبو العباس األصم ) و بسیاری دیگر از
100
حافظ ابن حجر رحمه اهلل در تعریف فرد مشهورین ،گفته که :اینها أفراد مجهولی هستند.
مجهول میگوید «:مجهول کسی است که جز یک راوی ،کسی دیگر از او روایت ننموده ،و
23
کسی هم او را توثیق ننموده باشد » 101.حافظ العراقی رحمه اهلل راجع به مجهول میفرماید « :
102
او کسی است که جز یک راوی واحدی ،کسی دیگر از او روایت ننموده باشد ».
پس ( عطیة بن قسی ) فرد مجهولی نیست ،بلکه جماعتی از راویان مشهور ،از او روایت نموده
اند 103.و هرکسی که دو نفر عدل ،از او روایت نموده و او را مشخص نموده باشند ،جهالت از او
برطرف میگردد .همچنانکه ابن الصالح در مقدمه اش بیان نموده است 104.و بر این اساس است که
105
إمام ابن حجر رحمه اهلل راجع به ( عطیة بن قسی ) میگوید «:ثقة مقرئ».
-5عبد الرحمن بن غنم األشعری :در اینکه آیا او صحابه بوده است یا خیر ،اختالف است .در
سال 78هجری وفات نموده ،و از أبو مالک یا أبو عامر أشعری ،و أبو هریرة روایت نموده
است .و کسانی همچون رجاء بن حیوة ،و عطیة بن قیس و ...از او روایت نمودهاند .امام بخاری
106
ابن سعد راجع به او رحمه اهلل به وی استشهاد نموده و چهار حدیث از او روایت نموده است.
24
108 107
قال یعقوب بن شیبة «:من قال العجلی «:ثقة تابعی من کبار التابعین ». میگوید «:ثقة».
ثقات الشامیین» 109.و ذکره ابن حبان فی الثقات و قال :زعموا أن له صحبة و لیس ذلک بصحیح
110
عندی.
-6أبو عامر األشعری( که اسمش عبید بن وهب میباشد) :با کنیه اش مشهور است ،و او پدر (
عامر بن أبی عامر األشعری ) بوده ،و عموی أبو موسی أشعری که در حنین شهید شده -
111
و ترمذی و بخاری و أبوداود نیست .بلکه او در خالفت عبدالملک بن مروان وفات نمود.
از او روایت نموده اند ،از طریق ( عطیة بن قیس عن عبدالرحمن بن غنم األشعری ) قال:
حدثنی أبوعامر أو أبو مالک األشعری ( حدیث المعازف ) .و ابن حزم رحمه اهلل ،باز هم در
قول شاذی گفته است « :این أبوعامر ،مشخص نیست چه کسی است » 112.أما إمام البخاری
113
همچنین ابن أبی حاتم راجع به او فرموده رحمه اهلل راجع به او گفته است « :له صحبة ».
114
« :له صحبة ».
- 107طبقات . 441/7
-108معرفة الثقات. 85/2
- 109تهذیب الکمال. 339 /17
- 110الثقات . 78/5
- 111اإلصابة فی تمییز الصحابة البن حجر 420 /4رقم . 5371
- 112الغناء الملهی البن حزم ،من مجموع رسائله . 433 /1
- 113التاریخ الکبیر للبخاری ، 440 /5رقم . 1432
- 114الجرح و التعدیل 4 /6رقم . 15
25
-7أبو مالک األشعری :گفته شده که اسم او ( عبید ) ،یا ( عبداهلل ) ،یا ( عمرو ) ،یا ( کعب بن کعب
) ،یا ( عامر بن حارث ) بوده .او صحابی ای است که در طاعون عمواس در سال 18هجری وفات
115
نموده است .و إمام بخاری بصورت تعلیق ،و أبوداود و النسائی و ابن ماجه از او روایت نموده اند.
و از پیامبر حدیث روایت نموده ،و عبدالرحمن بن غنم األشعری نیز از او روایت نموده است .امام
بخاری در ک تابش به حدیث عبدالرحمن بن غنم األشعری عن أبی عامر أو أبی مالک األشعری ،
استشهاد نموده است 116.پس أبومالک یا أبو عامر األشعری ،هردو از زمره ی صحابه بوده ،و همهی
117
عادل و قابل اعتماد میباشند. أصحاب پیامبر
این حدیث سندش ( حسن لذاته) است .زیرا همگی راویان آن ،بجز هشام بن عمار ،از أفراد (
ثقات ) اند ،و هشام نیز در أقل أحوال ( ،حسن الحدیث ) است .أما با این وجود ،هشام بن عمار
در روایت این حدیث تفرد نداشته ،بلکه سه نفر از ثقات به نامهای (عبدالوهاب بن نجده) ،و
(عیسی بن احمد العسقالنی) ،و ( دحیم ) ،با روایت از ( بشر بن بکر ) او را متابعت نموده اند.
که طرق این روایات که مجموعاً این حدیث را به مرتبه ی ( صحیح لغیره ) میرسانند ،را نیز نقل
خواهیم نمود .و از این جهت است که علماء حدیث ،بر این حدیث حکم صحیح بودن را إطالق
نموده اند .مگر ابن حزم که حکم به ضعف و وضع آن داده !! ،و بدلیل آنچه که نقل نموده و
مینماییم ،واضح است که این قول ابن حزم رحمه اهلل یک وهم فاسد و غلطی از جانب اوست.
26
خالصه :این حدیث صحیح بوده ،و به همین سبب علماء و أئمه ی بزرگ حدیث حکم به صحت
آن داده اند ،علمائی همچون :البخاری ،118ابن حبان ،119البرقانی ،120ابن الصالح ،121الحاکم،122
ابنتیمیه ،123امام اإلسماعیلی ،124ابوذر الهروی ،125امام نووی ،126ابن القیم ،127ابن رجب
الحنبلی ،128ابن حجر العسقالنی ،129امام الشوکانی ،130شاه ولی اهلل الدهلوی ، 131و األلبانی 132و
27
ابن الوزیر الصنعانی ،و السخاوی ،و األمیر الصنعانی ،و ابن کثیر ،وأحمد شاکر و ...رحمهم اهلل
133
تعالی أجمعین.
ذکر إنتقاداتی که بر این حدیث وارد شده ،و ردّ بر آنها :
از میان علماء قدیم ،ابن حزم رحمه اهلل به انتقاد این روایت پرداخته و گمان نموده که این روایت
صحیح نبوده ،و بلکه موضوع است ،از این لحاظ در « المحلی » بعد از ذکر این حدیث میگوید :
« این حدیث منقطع است ،بین بخاری و صدقة بن خالد متصل نیست ،و در این موضوع – یعنی
تحریم موسیقی و معازف – هیچ حدیث صحیحی وجود نداشته و هرچه در این خصوص وارد
شده ،ه مگی موضوع و جعلی است ،و واهلل أگر همه ی این أحادیث یا یکی یا بیشتر از آنها از
طریق ثقات تا رسول اهلل ذکر میگردید ،هیچ شکی در أخذ به آن نمیداشتیم» 134.همچنین در
رساله اش « الغناء الملهی » میگوید « :و أما حدیث بخاری ،آنرا با سند متصل نقل ننموده ،و
133
-بعد از توضیحاتی که راجع به این حدیث گذشت ،و بعد از کالم این همه عالم و محدث و متخصص علم
حدیث در مورد صحت این حدیث ،اگر کسی باز هم بگوید که این حدیث ضعیف است! چنین کسی واقعاً در خطأ
و اشتباه بزرگی است .و بسیار تفاوت هست بین ابن حزم اندلسی رحمهاهلل ،که با اجتهاد خویش و بدلیل نرسیدن
بسیاری از أحادیث به او ،قول به ضعیف بودن این حدیث داده ،با کسانی که بعد از آگاهی تمام از حقیقت مطلب ،و
واضح بودن صحت این حدیث ،باز هم به اقوال ابن حزم اندلسی رحمه اهلل احتجاج نموده و این حدیث را تضعیف
مینمایند .واهلل تعالی أعلم.
- 134المحلی . 76 /9
28
فقط گ فته است ( :قال هشام بن عمار ) ،سپس از طریق او تا أبو عامر یا أبو مالک ،روایت
135
نموده ،و این أبو عامر مشخص نیست که کیست ».
به این ترتیب بسیاری از کسانی که معازف و موسیقی را مباح نموده اند ،مقلدانه به این قول ابن حزم
استشهاد نموده و آن را بدون نقد و تحقیق و دقت و تَثبُّت ،نقل مینمایند!!
و أما در رد بر این قول ابن حزم میگویم :آنچه که ابن حزم گمان نموده از عدم اتصال بین بخاری و
صدقة بن خالد ،یک وهم ظاهر و آشکاری از جانب اوست .إمام بدرالدین العینی رحمه اهلل در «
عمدة القاری » راجع به آن میفرماید « :ابن حزم در این موضوع دچار وهم شده است ،چرا که
بخاری گفته است « قال هشام بن عمار :حدثنا صدقة بن خالد» .و نگفته (:قال :صدقة بن خالد
136
وجالب است که :اکثر کسانی که در این موضوع تألیف و کتابت نموده اند ،متوجه این وهم )».
ابن حزم – که العینی آن را توضیح داده – نشده اند .و بسیاری از علماء ،این روایت بخاری را از
جمله ی ( معلقات ) محسوب نموده اند 137.در حالی که این روایت بصورت مسند و موصول از هشام
بن عمار « ،بصیغة السماع » ،و با روایت أئمه ی ثقاتی همچون ابن حبان ،و البیهقی ،و الطبرانی ،و
البرقانی ،و الحسن بن سفیان ،و ابونعیم ،و ابوبکر اإلسماعیلی ،و ابوذر الهروی ،و ابن عساکر ،و
الذهبی ،و المزی ،و ابن حجر و غیر آنها روایت شده است .و به این ترتیب ادعاء ابن حزم مبنی بر
منقطع بودن این روایت مردود و باطل میباشد.
29
إمام ابن القیم رحمه اهلل در رد براین إدعاء ابن حزم رحمه اهلل میفرماید « :ابن حزم و کسانی دیگر در
این حدیث طعن وارد نموده و گفته اند ( :این حدیث صحیح نیست ،زیرا منقطع است ،و بخاری ذکر
ننموده که چه کسی آن حدیث را برای او روایت نموده ،و فقط گفته است « :و قال هشام بن عمار»).
و چنین ایراد و اشکالی از جانب ابن حزم و غیر او ،از چند وجه باطل است:
وجه أول :این است که بخاری رحمه اهلل ،هشام بن عمار را مالقات نموده و از او حدیث شنیده است
،پس هرگاه به صورت ( معنعن ) از او روایتی نقل نمود ،به اتفاق محدثین ،حمل بر اتصال سند
میشود ،بدلیل حصول سماع و معاصر بودنشان ،پس هرگاه گفت «:قال هشام » ،أصالً فرقی بین آن
و بین اینکه بگوید «:عن هشام » وجود ندارد.
وجه دوم :راویانی ثقه و مطمئن ،این حدیث را از هشام بن عمار به صورت موصول و با صیغه ی
تحدیث روایت نموده اند :قال اإلسماعیلی فی ( صحیحه ) :أخبرنی الحسن :حدثنا هشام بن
عمار...بإسناده و متنه .والحسن :هو ابن سفیان.
وجه سوم :این حدیث از طریق غیر هشام ،ثابت و صحیح است :قال اإلسماعیلی فی ( الصحیح )
حدثنا الحسن حدثنا عبدالرحمن بن إبراهیم :حدثنا بشر حدثنا ابن جابر عن عطیة بن قیس قال :قام
ربیعة الجُرشیُّ فی الناس ...فذکر حدیثاً فی طول .قال :فإذا عبدالرحمن بن غنم فقال یمیناً حلفت علیها
حدثنی أبوعامر أو – أبو مالک – األشعری :واهلل یمیناً أخری – حدثنی أنه سمع رسول اهلل یقول :
« لیکونن فی أمتی قوم یستحلون الخمر» -فی حدیث هشام « :الخمر و الحریر » .و فی حدیث
دحیم « :الخز و الحریر و الخمر و المعازف .»...فذکر الحدیث.
وجه چهارم :بخاری أگر هم هشام را مالقات ننموده و از او چیزی نشنیده باشد ،باز هم قراردادن
این حدیث از جانب او در (صحیحش ) و اینکه آن را باصیغه ی جزم نقل نموده ،داللت دارد بر ثابت
30
بودن این حدیث از هشام در نزد او .لذا بخاری واسطه ی بین خود و هشام را ذکر ننموده :یا بخاطر
شهرت و مشخص بودن این واسطه ها ،یا بخاطر کثرتشان .چرا که این روایت از هشام بن عمار
معروف و مشهور است ،و همین شهرت ،بجای ذکر واسطه کفایت مینماید.
وجه پنجم :بخاری یک طبع و سرشت صحیحی در نقل حدیث به صورت معلق دارد ،و آن این است
که در صورت صحیح بودن آن حدیث در نزد او ،حریص است بر نسبت دادن آن حدیث معلق به آن
کسی که آن را به او معلق نموده است .پس در چنین حالتی میگوید « :وقال فالن » « ،وقال رسول
اهلل .» و هرکسی که کتاب بخاری را إستقراء نماید ،به این مسأله پی خواهد برد .و در مورد این
حدیث هم با صیغه ی جزم ،حدیث را به هشام نسبت داده ،که داللت بر صحیح بودنش در نزد
اوست.
وجه ششم :بخاری این حدیث را به عنوان احتجاج به آن ذکر نموده ،و آن را در صحیحش داخل
گردانیده ،و آن را به عنوان أصل بابش قرار داده ،نه به عنوان استشهاد ،پس این حدیث ،بدون شک
138
و گمان صحیح میباشد».
امام ابن الصالح رحمه اهلل میفرماید « :ابن حزم ظاهری إصابه به حق ننموده و به خطأ رفته است آنجا
که – قول بخاری ( قال هشام ) را – به عنوان انقطاعی که در صحت این حدیث ایراد وارد مینماید
گمان نموده ،تا با کمک جستن از این أمر ،به تقریر و إثبات مذهب فاسدش مبنی بر مباح نمودن
آالت مالهی و موسیقی بپردازد .و نیز در این گمانش که هیچ حدیثی در این خصوص صحیح نیست
نیز به خطأ رفته است ...و این گمان او غیر صحیح است از چند وجه – واهلل أعلم : -
31
أول :از این جهت که أصالً در این حدیث انقطاعی وجود ندارد ،زیرا بخاری ،هشام را مالقات نموده
و از او حدیث شنیده است .و در کتاب ( معرفة علوم الحدیث ) بیان نموده ایم که هرگاه ( لقاء و
سماع ،همراه با سالمت از تدلیس ) ثابت گردید ،در این حالت ،آنچه که از او روایت نموده ،حمل
بر سماع(= شنیدن از شیخ ) میگردد ،به هر لفظی که باشد .همچنانکه قول صحابی که میگوید (:قال
رسول اهلل ، ) حمل بر سماع میشود ،مادامی که خالف آن ظاهر نگردد ...وجه دوم :خود این
حدیث از غیر طریق بخاری ،با همین لفظ بصورت معروف االتصال – و صحیح -وارد شده
139
است».
جالب این است که ،این منهج در تحقیق ( سماع راوی از شیخش ) ،طریقه ی خود ابن حزم رحمه
اهلل میباشد!! او در کتاب ( اإلحکام فی أصول األحکام ) میفرماید « :بدانکه راوی عدل ،هرگاه از
کسی از عدول که او را دریافته و دیده است روایتی نقل نمود ،بشرطی که او را دیده و از او شنیده
باشد ،در این حالت یکسان است که بگوید ( :أخبرنا ،یا حدثنا ،یا عن فالن ،یا قال فالن ،همه ی
این صیغه ها حمل بر سماع از شیخ(= مروی عنه ) میشود» 140.إمام ابن حجر رحمه اهلل این قول ابن
حزم را در کتابش ( النکت علی ابن صالح ) نقل نموده ،و در تعقیب آن میفرمايد - « :با وجود اين
قولش – از او تعجب میشود که چگونه حديث معازف را رد داده ،و ادعای عدم اتصال سند آن را
141
نموده است!! واهلل الموفق».
32
همچنین قاعده ای حديثی در نزد خود ابن حزم رحمه اهلل وجود دارد که همان چیزی را اثبات
مینمايد که أئمه ی حديث در متصل اإلسناد و صحیح بودن روايت معلق بخاری ،ذکر نموده اند .ابن
حزم در کتابش ( اإلحکام فی أصول األحکام ) میفرمايد:
قسم أول :راوی ای حافظ و عدل ،که گاهی حديثش را مرسل و گاهی مسند روايت مینمايد ،و
گاهی بر سبیل مذاکرة يا فتوا يا مناظرة آن را نقل نموده و بهمین سبب سند آن را ذکر نمینمايد .و
ممکن است گاهی بعضی از راويان سند را ذکر نموده و بعضی ديگر را ذکر ننمايد .اين أمور هیچ
ضرری به سائر روايات او وارد نمیگرداند ،زيرا اين أمر نه جرح در ثبت و نقل اوست و نه غفلتی از
جانب او .أما ما آن رواياتی از او که يقین داريم آنها را بدون سند و مرسل نقل نموده ،و آن رواياتی
که بعضی از راويان سند را إسقاط نموده ،را رها نموده و نمیپذيريم ،و روايات و أحاديثی از او که
در مورد آنها يقین نداريم که آنها را مرسالً يا با سند ناقص نقل نموده ( بلکه در اين خصوص شک
داريم) را میپذيريم ،و يکسان است که بگويد ( :قال فالن ) ،يا بگويد (:عن فالن ) ،يا بگويد ( :فالن
عن فالن ) ،همه ی اين صیغه ها واجب است قبول و پذيرفته شوند مادامی که يقین حاصل نشده
باشد که او حديث مشخصی را بدون سند روايت نموده است ،و اگر در اين موضوع يقین حاصل
142
نموديم ،آنگاه فقط آن حديث از أحاديث او را رها نموده و بقیه ی مروياتش را میپذيريم ».
بعد از نقل اين أقوال از خود امام ابن حزم رحمه اهلل ،برايمان واضح و آشکار میگردد که واجب است
روايت إمام بخاری که در آن فرموده «:قال هشام بن عمار» را قبول نموده و بدانیم که اين روايت از
جهت إمام بخاری رحمه اهلل مسند و متصل است .پس بر ابن حزم رحمه اهلل نیز واجب است که اين
33
روايت را بپذيرد ،زيرا – همانطور که نقل نموديم – او سوگند ياد کرده بود که هر حديثی که در اين
خصوص در نزد او اتصال سندش ثابت گردد ،او آن را بپذيرد.
به اين ترتیب جواب انتقاد اول وارد بر اين حديث ،که همان ادعای انقطاع در سند اين حديث بود ،
داده شده ،و بعد از اين توضیحات ،دیگر برای کسی صحيح و جایز نيست که نسبت منقطع بودن را
به این حدیث نسبت دهد .واهلل تعالی أعلم.
و أما ايراد دومی که ابن حزم رحمه اهلل و پیروانش ،بر اين حديث وارد نموده اند ،همان وجود شک
در اسم صحابی راوی حديث ،و بنابر اين آن را سبب مضطرب دانستن اين حديث قرار دادن ،و در
نتیجه عدم پذيرفتن اين حديث و رد دادن آن ،است .
در پاسخ به اين إيراد بیان مینمايیم که :اين إيراد از چند وجه مردود است:
أوالً :شکی در اين موضوع نیست که راوی اين حديث ،يک صحابی است ،زيرا در تمامی طرق اين
حديث وارد است که ( :أنه سمع رسول اهلل ،) و اين أمر دلیل قاطعی است بر إثبات صحبت آن
راوی است ،و ديگر تفاوتی ندارد که کنیه ی او ،أبومالک باشد ،يا أبو عامر.
ثانياً :قول ابن حزم که گفته است « :مشخص نیست که اين أبوعامر کیست » .مردود و باطل است ،
زيرا أبوعامر يک صحابی است ،و بخاری ،و ابو حاتم الرازی رحمهما اهلل بیان نموده اند که او از
143
و واضح است که صحابی ،فردی ثقة است ،و يکسان است که اسم او را زمره ی أصحاب است.
بشناسی يا نه ،و اين مذهب جماهیر أهل علم است.
- 143التاریخ الکبیر للبخاری 440 /5رقم ، 1432و الجرح و التعدیل ، 4/6رقم . 15
34
ثالثاً :روايت ( مالک بن أبی مريم از ابن غنم از أبی مالک ) ،بدون وجود شک در اسم راوی ،اين
موضوع را ترجیح میدهد که اسم آن صحابی راوی ( ،أبومالک ) بوده است .امام بخاری میفرمايد« :
144
يعنی راوی آن حديث ،ابومالک است .و ابن اين روايت از ابومالک أشعری ،شناخته میشود».
حجر العسقالنی 145و عالمة العینی 146نیز همین را بیان نموده اند .البته از آنجا که روايت ( مالک بن
أبی مريم ) سندش ضعیف است ،میتوان گفت ،اين روايت ،شک موجود در اسم صحابی راوی
حديث را برطرف نمینمايد .واهلل اعلم.
به هر حال ،شک موجود در اين روايت ،به هیچ عنوان از وجوه اضطراب به حساب نیامده و نمیتوان
بسبب آن در اين روا يت إيرادی وارد نمود ،زيرا ( أبوعامر ) ،يا ( أبو مالک ) هردو صحابی بوده و
عدل و مورد رضايت بودنشان ،ثابت است .و بهمین دلیل است که عالمة العینی در رد بر کسی که
بخاطر تردد در اسم صحابی ،در صحت اين حديث شک نموده ،میفرمايد « :اين ايراد ،چیزی نیست
،زيرا شک در اسم صحابی هیچ ضرری بر صحت حديث وارد نمینمايد ،زيرا صحابه همگی عدول
147
هستند».
وخالصه ی اين موضوع را ابن حجر رحمه اهلل در کتابش ( تغلیق التعلیق ) بیان نموده و فرموده است:
« اين حديث صحیح بوده و هیچ علتی و هیچ ايرادی بر آن وارد نیست ،و ابن حزم آن را معلَّل به
انقطاع فیما بین بخاری و صدقة بن خالد ،و اختالف در اسم أبی مالک ،نموده است .در حالی که
35
میبینی من اين روايت را از طريق 9نفر از هشام بصورت متصل روايت نموده ام ،که در اين 9نفر ،
افرادی همچون ( الحسن بن سفیان ) ،و ( عبدان ) و ( جعفر الفريابی ) وجود دارند که از زمره ی
حفاظ أهل اتقان هستند .و أما إختالف در کنیه ی صحابی راوی حديث ،هیچ اشکال و ايرادی در آن
148
نیست ،زيرا همه ی صحابه عدول هستند».
به اين ترتیب ،هیچ شک و شبهه ای در صحت حديث معازف باقی نخواهد ماند .و اين حديث ،
متابعات و طرق و شواهد ديگری دارد ،که صحت آن را تقويت مینمايد .که در ادامه ی مطلب إن
شاءاهلل به ذکر آنها میپردازيم.
هشام بن عمار ،و شیخش صدقة بن خالد متابعه شده اند ،زيرا أبوداود در سننش از طريق (
عبدالوهاب بن نجدة عن بشر بن بکر عن عبدالرحمن بن يزيد عن جابر « ، »....اين حديث را روايت
149
نموده است.
الْوَهَّابِ بْنُ نَجْدَةَ حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ بَکْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ یَزِیدَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ :حَدَّثَنَا عَطِیَّةُ بْنُ قَیْسٍ قَالَ :سَمِعْتُ عَبْدَ
الرَّحْمَنِ بْنَ غَنْمٍ الْأَشْعَرِیَّ قَالَ :حَدَّثَنِی أَبُو عَامِرٍ أَوْ أَبُو مَالِکٍ -وَاللَّهِ یَمِینٌ أُخْرَى -مَا کَذَّبَنِی ،أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ
یَقُولُ « :لَیَکُونَنَّ مِنْ أُمَّتِی أَقْوَامٌ یَسْتَحِلُّونَ الْخَزَّ وَالْحَرِیرَ ( وَذَکَرَ کَلَامًا ) قَالَ «:یُمْسَخُ مِنْهُمْ آخَرُونَ قِرَدَةً وَخَنَازِیرَ
إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» .آن تیکه از روایت که گفته ( وذکر کالماً ) ،این احساس را ایجاد مینماید که راوی ،حدیث را
إختصار نموده ،بنحوی که إکتفاء به محل شاهد از حدیث – جهت داللت بر حکم ( الخز ) -نموده است .و این
موضوع ه مان چیزی است که حافظ ابن رجب الحنبلی رحمه اهلل به آن تصریح نموده ،و در کتاب ( نزهة اإلسماع
36
فی مسألة السماع ،ص ) 45فرموده « :پس این حدیث ،از هشام بن عمار صحیح و محفوظ است ،و أبوداود این
حدیث را با إسناد متصلی تا عبدالرحمن بن جابر ،مختصراً روایت نموده است».
و آنچه که این قول ابن رجب را تأیید مینماید ،این است که عبدالوهاب بن نجدة ،بر روایت این حدیث به صورت
تمام وکامل آن ،از جانب دونفر ثقة متابعت شده است ،که در روایت آنها لفظ ( معازف هم آمده است ) ،و آن دو:
أول :عبدالرحمن بن إبراهیم ،که مشهور به ( دحیم ) است ( .رواه اإلسماعیلی فی ( مستخرجه ) و صححه :حدثنا
الحسن حدثنا عبدالرحمن بن إبراهیم حدثنا بشر بن بکر بإسناده ) .انظر ( :تهذیب السنن البن القیم .)111 /10
دوم :عیسی بن أحمد العسقالنی :رواه عنه بسنده ،ابن عساکر فی ( تاریخه .) 189 / 67
هردوی این راویان از بشر بن بکر ،با همان إسناد و همان متن روایتش نموده اند که لفظش اینگونه است «:لیکونن
فی أمتی یستحلون الخز و الحریر و الخمر و المعازف .»...پس به این ترتیب ،خوف ما از عدم ذکر ( المعازف ) در
روایت صحیح موجود در سنن أبی داود برطرف میشود.
و نیز به این ترتیب ،إیراد و إنتقادی که دکتر یوسف القرضاوی بر این روایت گرفته ،رد داده میشود ،آنجا که
فرموده است « :حافظ ابن حجر کوشیده است ،تا اینکه حدیث فوق – یعنی حدیث هشام بن عمار – را به أصل و
سند خود برساند و این کار را هم از نُه طریق انجام داده است ،امّا همه ی آنها بر محور یک راوی – که هشام بن
عمار است – دور میزند...البته باید دانست راههای دیگری که ابن حجر در کتاب خود ( تعلیق التغلیق ) برای حدیث
معلق فوق به آنها متوسل شده است ،در میان آنها به یک راوی دیگری رسیده است که از هشام بن عمار ضعیف تر
میباشد و آن ( مالک بن أبی مریم ) است ،که ابن حزم درباره او میگوید «:معلوم نیست که او کیست» ...بنابر این
طُرُق نُه گانه ای که حافظ ابن حجر آنها را برای ما بیان نموده است ،حدیث مذکور را به درجه ی درست و
صحیحی که جای اشکال و ایرادی نباشد نمیرساند ...ابن قیم در باره ی تقویت این حدیث مورد مناقشه و اختالف،
اظهار داشته است که « :ابوداود آن را در سنن خود به طور موصول روایت کرده است» .در جواب باید گفت :این
صحیح است ،اما این روایتِ ابوداود حدیث مذکور را از معلق بودن خارج نمیکند .به این دلیل که از یک جهت
راوی سند آن فردی است که او را ضعیف دانسته اند ،و از جهت دیگر ابوداود در روایت خود کلمه ی ( المعازف )
را – که در واقع محل برانگیختن نزاع و اختالف میباشد – ذکر نکرده است .بنابر این حدیثی که ابوداود در کتاب (
األشربة ) ( بابٌ فی الداذی ) روایت کرده است ،عبارت آن چنین میباشد « :لَیَشْرَبَنَّ نَاسٌ مِنْ أُمَّتِی الْخَمْرَ یُسَمُّونَهَا
بِغَیْرِ اسْمِهَا» .چنانکه مالحظه میشود در این روایت ابوداود کلمه ( المعازف ) نیامده است ،پس چگونه میتوان از آن
37
ابن حجر رحمه اهلل میفرمايد « :أصل اين حديث را ابوداود از روايت ( بشر بن بکیر عن جابر فقال
150
عن أبی مالک بال شک ) روايت نموده است».
همچنین شوکانی رحمه اهلل راجع به حديث ابوداود میفرمايد « :رجال إسناده فی سنن أبی داود
151
ثقات».
البته اين حديث وارد در سنن أبی داود ،دو طريق ديگر از ابو مالک األشعری دارد:
الطریق األول :عن معاوية بن صالح عن حاتم بن حريث عن مالک بن أبی مريم عن عبدالرحمن بن
غنم األشعری عن أبی مالک األشعری قال :قال رسول اهلل « : لَیَشْرَبَنَّ نَاسٌ مِنْ أُمَّتِی الْخَمْرَ
به عنوان استدالل برای تحریم آواز استفاده نمود؟!» .پایان کالم دکتر یوسف القرضاوی ( .کتاب :آواز و موسیقی از
دیدگاه اسالم ،ص .) 66 -63
در این کالم دکتر یوسف القرضاوی میبینیم که :أوالً :ایشان از وجود متابعه ی راویان ثقه ای که ( هشام ) را متابعه
نموده اند ،خبر ندارد .و ثانیاً :روایت مورد نظر در سنن أبو داود که حدیث هشام را تقویت مینماید را با روایت
دیگری در سنن ابوداود ،اشتباه گرفته است .و از این لحاظ ،برایش غریب بوده که چگونه از این روایت برای
تحریم معازف استدالل ش ده است .و نیز از آنجا که ایشان روایت مورد نظر در ابوداود را با روایت دیگری اشتباه
گرفته است ،نسبت ضعف را به یکی از راویان آن داده ،که در حقیقت ،این نسبت ضعف ،مربوط به راوی آن
حدیثی است که ایشان اشتباهاً آن را به عنوان حدیث مورد نظر ابن القیم ،گمان نموده است ،و گرنه حدیث مورد
نظر ابن القیم ،هیچ یک از راویان آن ضعیف نیستند .لذا :با این توضیحات برایمان کامالً واضح و روشن میگردد که
ایراد و اشکالی که شیخ یوسف القرضاوی بر حدیث تحریم معازف وارد نموده و بر اساس آن ،این حدیث را تضعیف
و رد نموده است ،ایراد و اشکالی مردود و اشتباه میباشد .و حدیث مذکور ،صحتش ثابت و یقینی میباشد .واهلل
تعالی أعلم.
-150اإلصابة فی تمییز الصحابة 420 /4رقم . 5471
- 151نیل األوطار . 86 /2
38
يُسَمُّونَهَا بِغَیْرِ اسْمِهَا يُعْزَفُ عَلَى رُءُوسِهِمْ بِالْمَعَازِفِ وَالْمُغَنِّیَاتِ يَخْسِفُ اللَّهُ بِهِمْ الْأَرْضَ وَيَجْعَلُ مِنْهُمْ
الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ» 152.أخرجه ابن ماجه 153واللفظ له ،و ابن ابی شیبة ، 154و البخاری فی تاريخه، 155
156
،و الطبرانی ،و البیهقی ،و المحاملی ،و ابن عساکر ،و المزی ،و الذهبی ،و ابن و ابن حبان
حجر.
الطریق الثانی :قال البخاری « :قال لی سلیمان بن عبدالرحمن ،قال :حدثنا الجراح بن ملیح الحمصی
قال :حدثنا إبراهیم بن عبدالحمید بن ذی حماية عمن أخبره عن أبی مالک األشعری أو أبی عامر
157
سمعت النبی ( فی الخمر و المعازف ) ».
- 152الحدیث إسناده ضعیف .و علته جهالة مالک بن أبی مریم .لکن صححه ابن حبان .و قال ابن القیم « :و هذا
إسناد صحیح » (.إغاثة اللهفان ص .) 206و حسَّنه ابن تیمیة .
- 153أخرجه ابن ماجه فی سننه – کتاب الفتن – کتاب العقوبات – حدثنا عبداهلل بن سعید حدثنا معن بن عیس عن
معاویة بن صالح 1333 /2حدیث رقم . 4020
- 154أخرجه ابن ابی شیبة فی ( المصنف 68 /5حدیث رقم .) 23758
155
-أخرجه البخاری فی ( التاریخ الکبیر :حدثنا عبداهلل بن صالح قال :حدثنی معاویة بن صالح 304 /1رقم
الترجمة .) 967
- 156أخرجه ابن حبان فی ( صحیح ابن حبان :أخبرنا عمران بن موسی بن مجاشع قال :حدثنا عثمان بن أبی شیبة
قال :أخبرنا زید بن الحباب قال :أخبرنی معاویة بن صالح 160 /15حدیث رقم .) 6758
-أخرجه اإلمام البخاری فی ( التاریخ الکبیر – ترجمة :إبراهیم بن عبدالحمید بن ذی حمایة ) 304 /1 .رقم 157
الترجمة . 967اگر آن واسطه ی مبهمی نمیبود که مابین إبراهیم بن عبدالحمید و أبی مالک یا أبی عامر است ،سند
ای ن روایت حسن میبود .و این إبهام ،ضعف این سند را إیجاب نمینماید .و در کل سند این روایت ،با تقویتش
توسط روایات دیگر به درجه ی حسن لغیره رسیده ،و متن آن صحیح است .و در هر حال این حدیث ،حدیث
صحیح بخاری ( روایت هشام بن عمار ) را تقویت میبخشد.
39
بنابراین ،و بعد از این همه توضیحات ،همانند روز روشن ،برایمان واضح گردید که حدیث (معازف
) که در صحیح بخاری وارد شده ،صحیح بوده و حکم آن ثابت میباشد.
در فرموده ی پیامبر « : یستحلون الحر و الحریر و الخمر و المعازف » ،کلمه ی « یستحلون »
اين فايده را میرساند که اين چیزها در أصل حالل نبوده اند ،بلکه اين أفراد آنها را استحالل مینمايند.
و پیامبر « الحر = زنا » ،و خمر ،را ذکر نموده است ،و شرعاً معلوم است که زنا و خمر ،حرام
بودنشان با أدله ی قطعی از کتاب و سنت ثابت شده است ،و سپس پیامبر « المعازف » را هم بر
اين دو عطف نموده تا حرام بودن آن را هم بیان نمايد ،و گرنه چرا معازف را بهمراه زنا و خمر آورده
که حرام بودنشان معلوم بالضرورة است ،و سپس کلمه ی « يستحلون » را آورده و « معازف » را هم
ذکر نموده است ،جز اين که بخواهد حرام بودن ( معازف ) را بیان بفرمايد؟
ابن تيمية رحمه اهلل میفرمايد « :لفظ استحالل ،در أصل برای کسی بکار گرفته میشود که اعتقاد به
159
حالل بودن چیزی دارد که در واقع حالل نیست ».
40
از همینجاست که برايمان واضح میگردد که لفظ « يستحلون » داللت بر حرام بودن معازف دارد ،
خصوصاً که « المعازف » به همراه چیزهايی آمده که حرام قطعی هستند ،و اگر اين أمور – و
بخصوص المعازف – حالل میبودند ،پیامبر اين أفراد را بخاطر استحالل اين أمور مذمت نمینمود و
آنها را به خسف و مسخ – که در روايات ديگر اين حديث آمده – تهديد نمینمود.
ابن القیم رحمه اهلل در تعلیق بر اين حديث میفرمايد « :و وجه داللت اين حديث بر تحريم آالت
موسیقی اين است که :معازف ،شامل کلیه ی آالت موسیقی است ،و در اين خصوص خالفی در بین
أهل لغت نیست .و اگر معازف حالل میبود ،پیامبر آنها را بخاطر استحالل آن مذمت نمینمود و آن
را همراه با خمر و زنا ذکر نمینمود ...و براستی که پیامبر استحالل کنندگان معازف را به اين أمر
تهديد نموده که اهلل تعالی آنها را در زمین فرو برده و آنها را مسخ به میمون و خوک نمايد ،و اگرچه
اين وعید شديد بر جمیع اين أفعال مذکور در حديث میباشد ،أما هريک از آنها نیز به تنهايی بخشی
160
از اين ذم و وعید و تهديد ،شاملش میشود».
ابن القیم رحمه اهلل در کتابش « إغاثة اللهفان » فصلی را قرار داده و در آن گفته است « :فصلی در
بیان تحريم صريح آالت لهو و موسیقی و معازف از جانب رسول اهلل و ذکر أحاديثی که در اين
161
و سپس حديث صحیح بخاری را نقل نموده و فرموده است « :در اين خصوص وارد شده اند».
باب رواياتی ديگر از سهل الساعدی ،و عمران بن الحصین ،و عبداهلل بن عمرو ،و عبداهلل بن عباس ،
و أبی هريرة ،و أبی أمامة الباهلی ،و عائشة أم المؤمنین ،و علی بن أبی طالب ،و أنس بن مالک ،و
41
عبدالرحمن بن سابط ،و الغازی بن ربیعة وارد شده اند ،و ما آنها را ذکر مینمايیم تا چشمان أهل
162
قرآن با آنها روشن شده ،و حلقهای أهل سماع قرآن ،با آنها حزين و خوش صدا شود».
هرچند که اين أحاديثی که ابن القیم رحمه اهلل به آنها اشاره نموده ،أسانیدشان خالی از إشکال نیست ،
أما با انضمامشان به همديگر قوّت يافته ،و يکديگر را تقويت مینمايند .و إمام البیهقی رحمه اهلل راجع
163
به اين أحاديث گفته است که :اينها شواهدی برای صحت همان حديث مذکور در بخاری هستند.
البته الزم است بدانیم که :آن طرقی که در کالم ابن القیم به آنها اشاره شده ،شواهد جزئی عامی
هستند که بر تحريم معازف به صور ت عموم داللت دارند ،نه شواهدی تمام برای تصحیح حديث
معازف.
عالمة مال علی القاری الحنفی رحمه اهلل در شرح « يستحلون » میفرمايد « :يعنی :اين أشخاص اين
164
محرمات را با وارد کردن شبهات و أدله ای واهی ،حالل میپندارند».
همانطور که قبالً نیز ا شاره نموديم ،کسانی همچون ابن حزم ،و ابن القیسرانی رحمهما اهلل ،قول به
جواز سماع جمیع آالت لهو و موسیقی داده اند ،و همانطور که قبالً ديديم ،ابن حزم در صحت
حديث معازف ،ايراد وارد نموده بود ،که البته مردود و باطل بودن اين ايراد او ،واضح و روشن
گرديد .أما ابن حزم رحمه اهلل ،بفرض صحت اين حديث در نزدش ،باز هم تسلیم به داللت اين
42
حديث بر حرام بودن ( معازف ) نمیشد ،زيرا گفته است « :تهديد و وعیدی که در اين حديث وارد
شده ،بر معازف وارد نشده است ،همچنانکه به خاطر داشتن زنانی خواننده هم وارد نشده است ،بلکه
ظاهر أمر اين اس ت که اين تهديد بخاطر استحالل خمر از جانب آنها و تغییر دادن اسم آن ،وارد شده
است .و ديانت با ظن و گمان ،گرفته نمیشود -يعنی :به گمان ابن حزم ،در اينکه اين تهديد بخاطر
165
معازف باشد ظن و گمان است.» -
تکلُّفِ آشکار و تأويلِ باطل ،در اين کالم ابن حزم رحمه اهلل ،ظاهر و نمايان است .زيرا ظاهر
أحاديث ،غیر آنچه را میرساند که او درصددش است ،و کالم علمائی نیز که در تفسیر حديث نقل
نموديم ،معنا و تفسیر حديث را کامالً واضح و روشن میگرداند .امام شوکانی رحمه اهلل در کتابش «
نیل األوطار » بعد از اينکه تأويل ابن حزم را نقل نموده و آن را اينگونه خالصه نموده است« :
احتمال دارد که معازفی که در اين حديث تحريم آنها ذکر شده ،آن معازفی باشند که همراه با شرب
خمر باشند ،يا منظور :حالل دانستن جمیع اين أمور همگی با هم میباشد ،و داللت بر تحريم يکی از
166
آنها به تنهايی نمینمايد».
امام شوکانی رحمه اهلل در رد بر اين تأويل فرموده « :و اين تأويل اينگونه جواب داده میشود که ،با
هم ذکر شدن اين أمور داللت بر اين أمر نمینمايد که اين أمور (،مجموعاً و با هم حرام باشند نه يک
به يک ) ،وگرنه اگر اينگونه میبود ،میبايست ( زنا ) که در حديث صراحتاً ذکرش وارد شده ،حرام
نمیبود مگر زمانی که با شرب خمر و استعمال آالت موسیقی همراه باشد ،مادامی که از اين تأويل - ،
بر طبق إجماع علماء -اين الزمه ی باطل نتیجه میشود ،پس ملزوم ( = آن تأويل) نیز ،مانند
- 165المحلی . 57 /9
- 166نیل األوطار . 268 /8
43
الزمش ،باطل است 167.و نیز از اينگونه تأيالت ،الزم میشود که در اين قول اهلل تعالی :إِنَّهُ کَانَ لَا
،عدم ايمان به اهلل حرام نباشد مگر زمانی 168
یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ .وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ
169
که همراه با عدم تحريض بر إطعام مساکین باشد»!!
و أما راجع به لفظ ( استحالل ) وارد در حديث ،الزم است که بیشتر توضیح دهیم:
شیخ دکتر یوسف القرضاوی در کتابش ( فقه الغناء و الموسیقی فی ضوء القرآن و السنة ) ،در ( ص
) 68 – 67از ترجمه ی فارسی اين کتاب میفرمايد:
« شکی نیست که اين حديث معلقی که در صحیح بخاری آمده است به طور صريح و روشن ،معنی
حرام بودن را نمیرساند؛ زيرا همچنانکه ابن العربی بیان کرده است :در آن ،عبارت « يستحلون »
دارای دو معنی میباشد :يکی از آن دو ،اين است که عده ای معتقدند که مثالً آن أمر يا چیز حالل
میباشد و عده ی دوم بر اين باورند :به کار بردن چنان أموری ( نه به قصد حالل دانستن ،بلکه ) از
روی اصرار و پافشاری ،مجاز میباشد ؛ زيرا ترديدی نیست که اگر مقصود از حالل نمودن ،معنی
حقیقی آن باشد ،مسلماً اين کار کفر است؛ چون شکی نیست حالل دانستن آنچه که بطور قطعی حرام
میباشد ،از قبیل شراب و عمل زشت زنا که در حديث فوق به « الحِر» تعبیر شده است ،به طور
إجماع کفر میباشد .باز اگر هم بپذيريم که اين حديث حرام بودنِ آواز و موسیقی را میرساند ،پس آيا
در حقیقت کامالً آن مفهوم تحريم مجموعِ عمل زشتِ زنا و شراب خواری و آواز و موسیقی را که در
- 167قاعده ی أصولی ( :ما لزم منه الباطل ،فهم باطل) .هر آنچه که الزمه اش باطل کاملی باشد ،الجرم خودش
نیز باطل کاملی است.
- 168الحاقة . 34 -33 :
- 169نیل األوطار . 268 /8
44
آن ذکر شده است در بر میگیرد؟ يا اينکه هريک از آنها را به شکل علی حده و جداگانه ای شامل
میشود؟! البته شق اول ارجح تر میباشد ؛ چون اين حديث در واقع اخالق تأسف بار گروهی از مردم
را بیان میکند که در عیاشی و خوش گذرانی و در فساد و بی بند و باری و در شبهای گل گون و
شراب خواری غوطه ور میباشند ،بطوری که آنان در میان شرابخواری و زنان ،در حالت لهو و لعب
و اجرای آواز و موسیقی با پوشیدن لباس خز و حرير به سر میبرند» .پایان کالم دکتر قرضاوی.
در پاسخ به این شبهه ای که بر لفظ ( یستحلون ) در حدیث وارد است ،عرض مينمایم :
أوالً :راجع به آن قسمت که آيا مذمت موجود در حديث ،به مجموع أمور با هم برمیگردد يا به يکی
از آنها ،در اين خصوص ،جواب و توضیح کافی را قبالً ذکر نموديم .ثانياً :راجع به معنای (
يستحلون ) وارد در حديث ،عرض مینمايم که :تفاوتی ندارد که منظور از آن ( استحالل عمدی
چیزی باشد که میدانند در أصل حرام است ) ،يا منظور ( استحالل با شبهات و تأويالتی غلط ،در
حالی که گمان میکنند اين تأويالت صحیح هستند ) باشد ،يا منظور اين باشد که ( بدون استحالل
اعتقادی ،فقط با اصرار بر عمل به آن ،آن را برای خود تجويز نموده باشند) ،در هر حالت ،اين
لفظ( يعنی :يستحلون ) ،حرام بودن شرعی ( المعازف ) را میرساند.
شيخ االسالم ابن تيمية رحمه اهلل در اين خصوص میفرمايد « :شايد اين استحاللی که در حديث،
مذکور است ،منظور از آن ،استحالل به سبب تأويالت فاسدی باشد نه استحالل عمدی ؛ زيرا آنها
اگر آن را استحالل نمايند در حالی که میدانند که پیامبر آن را تحريم نموده ،در چنین حالتی کافر
شده و ديگر از أمت اسالم محسوب نمیشوند .و اگر معترف به حرام بودنشان میبودند ،إمکان داشت
که معاقبه به مسخ نمیشدند بمانند سائر کسانی که مداوم اين گناهان را انجام میدهند .و أما وقتی که
درباره آنها گفته شده « يستحلون » ،بايستی دانست که استحالل کننده ی چیزی ،کسی است که آن
45
چیز را در حالی که معتقد به حالل بودنش است برای خود ،میگیرد .پس گويی که استحاللشان برای
خمر به اين معنا باشد که آنها – همانطور که در حديث آمده -اسمی غیر از خمر بر آن گذاشته اند –
وگمان میکنند که تغییر اسم ،حقیقت شیء را هم تغییر میدهد ، -و بر اين أساس شرابهای حرام را
نوشیده و آن را خمر نمینامند .و استحاللشان برای معازف نیز به اينگونه است – يا اينگونه تأويلی
دارند – که معتقدند :شنیدن صدای آالت لهو و موسیقی ،فقط شنیدن صدايی لذت بخش همچون آواز
پرندگان است – پس حرام نیست ، -و استحاللشان برای حرير و سائر أنواع آن نیز مثالً اينگونه بوده
که از آنجا که از بسیاری از علماء شنیده اند که پوشیدن حرير در هنگام قتال مباح است ،اين حالت
را أصل برای قیاس ساير أحوال ديگر برآن نموده و معتقد به مباح بودن حرير به طور مطلق – برای
مردان -شده اند .و اين تأويالت سه گانه در آن سه گروهی واقع میشود که ابن المبارک رحمه اهلل
و أحبار سوء و رهبانها و هل أفسد الدین إال الملوک درباره شان فرموده:
و معلوم است که اين تأويالت فاسد ،در نزد اهلل تعالی سودی به صاحبانشان نمیرسانند ،بعد از اينکه
170
رسول اهلل تحريم اين أشیاء را ،با بیانی که عذری برای کسی باقی نمیگذارد ابالغ نموده است».
پس این حدیث همان طور که از متنش پیداست بر تحریم آالت موسیقی داللت دارد و این تنها
حدیثی نیست که دلیل بر تحریم معازف (=آالت موسیقی) داشته باشد بلکه احادیث دیگری -که
بعضاً صحیح و بعضاً ضعیف هستند -بر تحریم آالت موسیقی داللت دارند و چیزی مخالف این
روایات دال بر تحریم آالت موسیقی ،وارد نشده است ،یا اینکه روایتی که آلتی از آالت موسیقی
را خاص کند وارد نشده است ،إال در مورد دف که حکم آن در ادامه ی کتاب ،بیان خواهد شد .
- 170الفتاوی الکبری . 120 -119 /3و استحالل زنا ،با تأویالتی فاسد و اطالق أسمائی شرعی بر آن و ...در
زمانه ی ما ،بسیار واضح تر از آن است که نیازی به ذکر آن باشد!!!
46
حدیث دوم :
قال البزار رحمه اهلل تعالی :حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَلِیٍّ ،حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ ،حَدَّثَنَا شَبِیبُ بْنُ بِشْرٍ الْبَجَلِیُّ
،قَالَ :سَمِعْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ يَقُولُ :قال :قال رسول اهلل « : صَوْتَانِ مَلْعُونَانِ فِی الدُّنْيَا
171
وَاآلخِرَةِ :مِزْمَارٌ عِنْدَ نِعْمَةٍ ،وَرَنَّةٌ عِنْدَ مُصِيبَةٍ ».
ترجمه « :دو صدا در دنیا و آخرت ملعون هستند ،صدای موسیقی ای در هنگام نعمت و
خوشحالی ،و صدای شیون و فرياد زدن به هنگام مصیبت».
-إسناده حسن ،و الحدیث صحیح لغیره .أخرجه البزار فی مسنده ( – 795 /377 /1کشف األستار ) .قال 171
البزار «:ال نعلمه عن أنس إال بهذا اإلسناد » .قال الهیثمی فی « مجمع الزوائد « : » 13 /3رواه البزار ورجاله
ثقات».
- 172فی « األحادیث المختارة » ( .) 2201 ، 2200 / 188 /6قال -2200 « :أَخْبَرَنَا یَحْیَى بْنُ مَحْمُودِ بْنِ سَعْدٍ
الثَّقَفِیُّ بِدِمَشْقَ أَنَّ جَدَّهُ الْحَافِظَ إِسْمَاعِیلَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ أَخْبَرَهُمْ قِرَاءَةً عَلَیْهِ أبنا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّمْسَارُ ثَنَا عَلِیُّ
بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَیْلَةَ ثَنَا أَبُو عَمْرِو بْنُ حَکِیمٍ ثَنَا أَبُو أُمَیَّةَ ثَنَا أَبُو عَاصِمٍ عَنْ شَبِیبِ بْنِ بِشْرٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ».
و قال - 2201 « :وَأَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ نَصْرٍ الصَّیْدَالنِیُّ بِأَصْبَهَانَ أَنَّ أَبَا عَلِیٍّ الْحَسَنَ بْنَ أَحْمَدَ الْحَدَّادَ أَخْبَرَهُمْ
وَهُوَ حَاضِرٌ أبنا أَبُو سَعِیدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَسْنُوَیْهِ إِجَازَةً أبنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى الْخَشَّابُ
ثَنَا الْقَاضِی أَحْمَدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ أَبِی عَاصِمٍ ثَنَا أَبِی ثَنَا أَبِی ثَنَا شَبِیبٌ ثَنَا أَنَسٌ» .هر دو طریق روایت در نزد ( المقدسی )
إسنادشان حسن میباشد.
47
بررسی رجال سند روایت بزار :
رجال سند بزار ،همگی ثقات هستند همچنانکه المنذری178و الهیثمی 179رحمهما اهلل فرموده اند ،إال
( شبیب بن بشر ) که مختلفٌ فیه است ،و بهمین دلیل إمام ابن حجر رحمه اهلل در ( مختصر زوائد
- 173فی ( الترغیب و الترهیب ، 238 /3رقم ، ) 2433قال « :أخبرنا عمر بن أحمد السمسار ،حدثنا علی بن
محمد بن میلة ،حدثنا أبو عمرو بن حکیم ،حدثنا أبو أمیة ،حدثنا أبو عاصم ،عن شبیب بن بشر ،عن أنس بن مالک
.» إسناد این روایت هم حسن میباشد.
- 174فی ( الکامل فی ضعفاء الرجال .) 301 – 300 /7قال « :حَدَّثَنَا ابن یَاسِینَ ،حَدَّثَنا مُحَمد بْنُ مُعَاوِیَةَ ،حَدَّثَنا
مُحَمد بن زیاد ،حَدَّثَنا میمون عن بْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیه وسَلَّم قَال :صَوْتَانِ مَلْعُونَانِ فِی الدُّنْیَا وَاآلخِرَةِ
صَوْتُ مِزْمَارٍ عِنْدَ نِعْمَةٍ وَصَوْتُ رَنَّةٍ عِنْدَ مُصِیبَةٍ».
در سند این روایت در نزد ابن عدی ،شخصی به نام ( محمد بن زیاد) وجود دارد ،که علماء او را متهم به وضع
أحادیث نموده اند ،لذا این حدیث با این سند مرفوض و موضوع است .واهلل أعلم.
- 175فی ( الرباعیات – 1 / 22/2مخطوط الظاهریة ) .قال « :حدثنا محمد بن یونس :حدثنا الضحاک بن مخلد
حدثنا شبیب بن بشر حدثنا أنس بن مالک».
قال األلبانی رحمه اهلل «:قلت :وهذا إسناد رجاله موثقون غیر محمد بن یونس وهو الکدیمی وهو متهم بوضع
الحدیث ،لکنه قد توبع على هذا الحدث ،فأخرجه الضیاء فی " المختارة " ( )1/ 131من طریقین آخرین عن الشبیب
به .فالسند حسن إن شاء اهلل تعالى» ( .سلسلة األحادیث الصحیحة ، 790 /1رقم .) 427
- 176فی ( فردوس األخبار 400 /2حدیث رقم .) 3778أخرجه بال سند.
- 177عزاه المتقی الهندی إلی ابن مردویة فی ( کنز العمال ، ) 222 /15و ابن حجر فی ( کف الرعاع .) 16 /1
- 178الترغیب و الترهیب 184 /4حدیث رقم . 5353
- 179مجمع الزوائد . 13 /3
48
البزار ) 349 /1فرموده است « :و شبیب وُثِّق » .و در ( تقريب التهذيب ) راجع به او فرموده « :
180
صدوق يخطئ » .و قال الذهبی « :وثقه ابن معین ،و قال ابو حاتم :لین».
پس سند اين حديث حسن میباشد .البته همچنانکه شیخ األلبانی رحمه اهلل در کتابش ( تحريم آالت
الطرب ،ص ) 30 -29فرموده ( « :شبیب بن بشر ) ،از جانب ( عیسی بن طهمان عن أنس ) متابعه
181
آن را روايت نموده است .و شده است ،در روايتی که « ابن سماک » در ( األول من حديثه )
(عیسی بن طهمان ) از رجال بخاری بوده ،و ابن حجر العسقالنی راجع به او میگويد « :صدوق أفرط
182
فیه ابن حبان ،و الذنب فیما استنکره من غیره » .پس اين حديث صحیح میباشد».
برای این حدیث شواهدی وجود دارد که بيشتر آن را تقویت بخشيده و صحتش را آشكار
مينماید:
قال أبوداود الطیالسی رحمه اهلل « :حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ ،عَنِ ابْنِ أَبِی لَیْلَى ،عَنْ عَطَاءٍ ،عَنْ جَابِرٍ ،قَالَ :خَرَجَ
رَسُولُ اللَّهِ إِلَى النَّخْلِ وَمَعَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ ،فَانْتَهَى إِلَى ابْنِهِ إِبْرَاهِیمَ ،وَهُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ ،فَوَضَعَ
الصَّبِیَّ فِی حِجْرِهِ ،فَبَکَى ،فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ :يَا رَسُولَ اللَّهِ تَنْهَانَا عَنِ الْبُکَاءِ؟ قَالَ « :لَمْ أَنْهَ عَنِ الْبُكَاءِ،
إِنَّمَا نَهَيْتُ عَنْ صَوْتَيْنِ فَاجِرَیْنِ ،صَوْتِ مِزْمَارٍ عِنْدَ نِعْمَةٍ ،مِزْمَارِ شَيْطَانٍ وَلَعِبٍ ،وَصَوْتٍ عِنْدَ مُصِيبَةٍ ،شَقِّ
184
الْجُيُوبِ ،وَرَنَّةِ شَيْطَانٍ 183،وَإِنَّمَا هَذِهِ رَحْمَةٌ».
49
ترجمه « :جابر گويد :رسول اهلل همراه عبدالرحمن بن عوف به نخلستان رفتند تا اينکه به
نزد ابراهیم فرزند رسولاهلل رسیدند در حالی که داشت جان میداد! پس رسولاهلل او را روی
پاهای خود گذاشت و اشک ريخت! عبد الرحمن به رسول اهلل گفت :ای رسول اهلل مگر ما را از
گريه کردن نهی نکردهای؟ رسول اهلل فرمود « :من از گريه کردن نهی نکردهام! بلکه من از دو
« و أخرجه الحاکم ( ، ) 40 /4و البیهقی فی السنن ( ، ) 69 /4و فی الشعب ( 241 /7رقم 1063و ، ) 1064و
ابن ابی الدنیا فی ذم المالهی رقم ، 62و اآلجری فی ( تحریم النرد ، ) 63 /201و البغوی فی ( شرح السنة 430 /5
– ، ) 431و ابن سعد فی ( الطبقات ، ) 138 /1و ابن ابی شیبة فی ( المصنف ، ) 393 /3و عبد بن حمید فی
المسند ( ، ) 1044 /8 /3من طرق ،کلهم عن محمد بن عبدالرحمن بن أبی لیلی ،عن عطاء عن جابر .و رواه
الترمذی رقم ، 1005عن جابر مختصراً ،و قال « :حدیث حسن » .یعنی ( حسن لغیره ) ،لحال ابن أبی لیلی ،و
أقره الزیلعی فی ( نصب الرایة ، ) 84 /4و ابن القیم فی ( إغاثة اللهفان ، ) 254 /1و سکت عنه الحافظ فی ( الفتح
173 /3و ، ) 174مشیراً إلی تقویته کما هی قاعدته ،و قال الهیثمی فی ( مجمع الزوائد « : ) 17 /3رواه أبویعلی و
البزار ،و فیه محمد بن عبدالرحمن بن أبی لیلی ،و فیه کالم» .پایان کالم اآللبانی رحمه اهلل .در سند این حدیث ( ،
محمد بن عبدالرحمن بن أبی لیلی ) وجود دارد که ،ابن حجر رحمه اهلل در ( التقریب ) 6081راجع به او میفرماید :
« صدوق سییءُ الحفظ جداً» .و بهمین سبب إسناد این حدیث چنان قائم و قوی نیست ( میتوان گفت :حسن لغیره )
است ،أما به عنوان شاهدی برای حدیث سابق از أنس ،قابل احتجاج و صالح میباشد .واهلل تعالی أعلم.
همچنین این متن در این حدیث را إمام ابن الجوزی رحمه اهلل در کتابش ( تلبیس إبلیس ص ، ) 233با سندش از
ط ریق ( ابن ابی لیلی عن عطاء ،عن ابن عمر ) روایت نموده ،که سند آن هم ( ضعیف ) است ،أما ضعیفی که ( یُعتبر
به ) است .
البته إمام ابن أبی الدنیا رحمه اهلل نیز در کتابش ( ذم المالهی ،رقم ، ) 63روایتی از حسن بصری رحمه اهلل در
این خصوص روایت نموده است ،ابن ابی الدنیا رحمه اهلل میفرماید « :حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ ،قَالَ :حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ ،قَالَ :حَدَّثَنَا
عَبْدُ اللَّهِ ،قَالَ :حَدَّثَنَا أَبُو إِبْرَاهِیمَ التَّرْجُمَانِیُّ ,قَالَ :حَدَّثَنِی صَالِحٌ الْمُرِّیُّ ,عَنِ الْحَسَنِ ,قَالَ " :صَوْتَانِ مَلْعُونَانِ« :مِزْمَارٌ
عِنْدَ نِعْمَةٍ ,وَرَنَّةٌ عِنْدَ مُصِیبَةٍ» .در سند این روایت ( :صالح المری ) وجود دارد که فردی ضعیف الروایة است(.
تقریب التهذیب .) 2846 :أما این روایت ضعیف از قول حسن بصری رحمه اهلل نیز ،میتواند باز هم شاهدی ضعیف
برای تقویت روایات مورد بحثمان باشد .واهلل تعالی أعلم.
50
صدای فاجر و پست نهی کردهام :صدای آهنگ وموسیقی به هنگام نعمت و خوشحالی که ابزار و
آالت شیطانی 185و بازی است ،و صدای فرياد زدن به هنگام مصیبت و پاره کردن گريبان وپیراهن!
وامّا اين گريه کردن بدون سر و صدا ،رحمتی بیش نیست».
شیخ األلبانی رحمه اهلل در کتابش ( تحريم آالت الطرب ،ص ، ) 31بعد از ذکر أحاديث أنس و
عبدارحمن بن عوف ،فرموده است:
« خواننده ی گرامی ،کثرت أئمه ای که اين أحاديث را در کتابهايشان إخراج نموده اند را ديديد ،که
در مصادر عديده ای از دو صحابی جلیل القدر ( :أنس ،و عبدالرحمن بن عوف ) روايت شده بود ،
که البته روايت ثالثی هم به مانند اين روايات وجود دارد و در متن آن هم زياده ای هست ،أما بخاطر
شدت ضعف إسنادش ،آن را ذکر ننمودم ،و آن را در ( السلسلة الضعیفة ) 4095ذکر نموده ام .أما با
وجود همه ی اين طرق روايت ،ابن حزم در ( رساله اش ) ،ص 97راجع به اين روايت میگويد« :
مشخص نیست که اين حديث را چه کسی روايت نموده است»؟! و اين حرفش را در کتابش ( المحلی
، ) 58 – 57 /9دوباره تأکید نموده و گفته است « :هیچ طريق و سندی برای اين متن ،سراغ نداريم
،و کسانی که آن را ذ کر نموده اند ،آن را همینطور مطلق و بدون سند ذکر نموده اند ،و اين روايت ،
چیزی نیست»!
اين گفته ی ابن حزم ،از جمله دالئل کثیری است که صحت قول حافظ ابن عبدالهادی در مورد او را
ثابت مینمايد آنجا که گفته است « :ابن حزم در موضوع صحبت بر تصحیح و تضعیف أحاديث ،و
کالم بر أحوال راويان ،فردی کثیر الوهم و کثیر الخطاست » ...شیخ اإلسالم ابن تیمیة رحمه اهلل در
کتابش ( اإلستقامة ) 293 – 292 /1در مورد اين حديث فرموده است « :اين حديث از بهترين أدله
ايست که برای تحريم غناء ،به آن میشود احتجاج و استدالل نمود ،همانطور که در لفظ مشهورش از
-قال شرف الحق العظیم آبادی رحمه اهلل « :و قد أقر النبی علی تسمیة الغناء مزمور الشیطان » ( .عون 185
المعبود . ) 186 /13همچنین در این حدیث :داللت صریحی بر تحریم آالت موسیقی و غناء میباشد .قال ابن
عبدالبر رحمه اهلل « :فهذا ما أتی فی کراهیة الغناء» (.التمهید .) 199 / 22
51
جابر بن عبداهلل آمده ( :صوت عند نعمة :لهو و لعب ،و مزامیر الشیطان) ،پس پیامبر از صدايی که
در هنگام نعمت و شادی است ،نهی فرموده همانطور که از صدايی که در هنگام مصیبت است نهی
فرموده است .و صدا در هنگام نعمت و شادی ،همان صدای آواز (= الغناء) است» 186.البته در حديث
،صراحتاً آالت موسیقی را هم ذکر نموده است (:المزمار ).
و أما اينکه کسانی اين حديث را دال بر تحريم آالت موسیقی ندانند ،به حجت اينکه ( ،دف ) نیز در
شرع به عنوان ( مزمار ،يا مزمار شیطان ) ذکر شده ،پس چون دف حالل است ،بنابراين اين حديث
( صوتان ملعونان ، ) ...و حديث ( يستحلون ...المعازف ) ،نمیتواند بر تحريم معازف داللت نمايد!!.
براستیکه! اين شبهه – اگر صاحب آن را از اتباع هوی و هوس دور بدانیم ، -از غفلت از قواعد
أصول فقه و استنباط أحکام نباشد ،از چیز ديگری نشأت نگرفته است .زيرا :واضح است که در
شريعت اسالم ،در نصوص کتاب و سنت ،بسیاری از أوقات نص عامی وارد میشود ،که بر جمیع
أفراد آن عموم داللت دارد ،أما ممکن است در جای ديگری از نصوص شريعت ،نصی وارد شده
باشد که فردی يا أفرادی از أفراد آن عموم را از آن حکم عام خارج نموده ،و حکم خاصی در مورد
آن فرد بخصوص ،وارد شده باشد .در مورد موضوع معازف نیز به همین ترتیب است که در أحاديثی
ب طور عام همگی معازف و آالت موسیقی حرام نامیده شده اند ،أما در حديث يا أحاديث ديگری ،
يکی از آالت موسیقی و يکی از معازف ،به نام ( دف ) ،از اين حکم عام ،خاص شده و أحکام
خاصی مخصوص به خود را گرفته است .و اين موضوع از مبادئ و واضحات علم أصول فقه و
- 186نقل از کتاب ( تحریم آالت الطرب ) للشیخ األلبانی رحمه اهلل .ص . 31
52
إستنباط أحکام است .و ان شاء اهلل در حديث بعدی ای که در مورد تحريم معازف و آالت موسیقی
ذکر مینمايیم ،اين تخصیص ( دف ) به حکم خاص خويش را ،بهتر درک خواهیم نمود.
قال الطبرانی رحمه اهلل :حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عُمَرَ الضَّبِّیُّ ،ثَنَا عَبْدُ اهللِ بْنُ رَجَاءٍ ،أَنَا إِسْرَائِیلُ ،عَنْ أَبِی
إِسْحَاقَ ،عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ الْبَجَلِیِّ ،قَالَ :دَخَلْتُ عَلَى أَبِی مَسْعُودٍ وَ أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ وَ ثَابِتِ بْنِ زَيْدٍ ،وَجَوَارٍ
يَضْرِبْنَ بِدُفٍّ لَهُنَّ وَتُغَنِّینَ ،فَقُلْتُ :أَتُقِرُّونَ بِذَا وَأَنْتُمْ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ ؟ قَالَ« :إِنَّهُ قَدْ رُخِّصَ لَنَا فِی
187
الْعُرْسِ ،وَالْبُکَاءِ عَلَى الْمَیِّتِ فِی غَیْرِ نَوْحٍ».
ترجمه « :عامر بن سعد گويد :بر ابومَسْعُود و أُبَیِّ بْنِ کَعْب و ثَابِتِ بْنِ زَيْد وارد شدم در حالی که
کنیزکان دُف میزدند و آواز میخواندند! گفتم :شما اين کار را تأيید میکنید در حالی که صحابهی
رسول اهلل هستید؟ أبومسعود گفت[ « :دف زدن] برای عروسی و همچنین گريه کردن بر مرده بدون
نوحهسرايی! برای ما جائز قرار داده شده است».
تخریج حدیث:
أخرجه البیهقی ، 188و النسائی ، 189و الحاکم ، 190و أبو داود الطیالسی ، 191ابن أبی شیبة ، 192و . ...
- 187إسناده حسن .و الحدیث صحیح .أخرجه الطبرانی فی المعجم الکبیر . 247 /17
188
-فی ( السنن الکبری ،رقم ، 14692و ، )14693قال « - 14692 :أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ
فُورَکٍ أنا عَبْدُ اهللِ بْنُ جَعْفَرٍ ،نا یُونُسُ بْنُ حَبِیبٍ ،نا أَبُو دَاوُدَ ،نا شُعْبَةُ ،عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ قَالَ :سَمِعْتُ عَامِرَ بْنَ سَعْدٍ
الْبَجَلِیَّ ،یَقُولُ .» ... :إسناده حسن.
- 189فی ( السنن الکبری ،رقم ، ) 5539قال « :أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ حُجْرٍ ،قَالَ :أَخْبَرَنَا شَرِیکٌ ،عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ ،عَنْ
عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ ،قَالَ :دَخَلْتُ عَلَى قَرَظَةَ بْنِ کَعْبٍ ،وَأَبِی مَسْعُودٍ الْأَنْصَارِیِّ فِی عُرْسٍ .» ...إسناده حسن .
53
داللت حدیث:
در این حدیث میبینیم که ،آنچه مقرر در نزد أصحاب رسول اهلل بوده ،همانا تحریم غناء و
موسیقی است ،و به همین سبب ،راوی حدیث ،این وضعیت مذکور در حدیث را عجیب دانسته و در
مورد آن استفسار نمود ،و جواب آن أصحاب به او نیز ،باز هم داللت بر تحریم أنواع موسیقی و..
دارد جز دف زدن و آواز جایز -از طرف دختران خوردسال و أمثال آن – در اینگونه حاالت ،که
خود شارع به آن اجازه داده است .واهلل أعلم.
حدیث چهارم:
قال ابو داوود رحمه اهلل :حدثنا مُحمََّدُ بنُ بَشََّارٍ قال أخبرنا أبُو أحْمَدَ قال أخبرنا سُفْیَانُ قال حدََّثنی
عَلِیَُّ بنُ بَذِیمَةَ قال حدََّثنی قَیْسُ بنُ حَبْتَرٍ النََّهْشَلِیَُّ عن ابنِ عَبََّاسٍ ،قال :قال رسول اهلل « :إن اهلل
190
-أخرجه فی ( المستدرک رقم ، 348 :و ، 2751و .) 2752قال « :أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحِ بْنِ هَانِئٍ ،ثنا
إِبْرَاهِیمُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ،وَحَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ الْحَافِظُ ،أَنْبَأَ عَلِیُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِیُّ ،قَالَا :ثنا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ ،ثنا مُحَمَّدُ بْنُ
جَعْفَرٍ ،ثنا شُعْبَةُ ،سَمِعْتُ أَبَا إِسْحَاقَ ،یُحَدِّثُ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ ،أَنَّهُ قَالَ :کُنْتُ مَعَ ثَابِتِ بْنِ وَدِیعَةَ وَقَرَظَةَ بْنِ کَعْبٍ رَضِیَ
اللَّهُ عَنْهُمَا فِی عُرْسٍ .»...قال الحاکم « :هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ ،وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ» .و قال الذهبی « :علی
شرط البخاری و مسلم».
- 191فی مسنده . 1317قال « :حَدَّثَنَا شُعْبَةُ ،عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ ،قَالَ :سَمِعْتُ عَامِرَ بْنَ سَعْدٍ الْبَجَلِیَّ ،یَقُولُ .»...إسناده
حسن.
192
-فی المصنف . 16407 :قال « :غُنْدَرٌ ،عَنْ شُعْبَةَ ،قَالَ :سَمِعْتُ أَبَا إِسْحَاقَ ،یُحَدِّثُ ،عَنْ عَمْرِو بْنِ رَبِیعَةَ ،أَنَّهُ
قَالَ :کُنْتُ مَعَ ثَابِتِ بْنِ وَدِیعَةَ وَقَرَظَةَ بْنِ کَعْبٍ فِی عُرْسٍ فَسَمِعْتُ صَوْتَ غِنَاءٍ ،فَقُلْتُ :أَلَا تَسْمَعَانِ؟ فَقَالَ« :إِنَّهُ قَدْ رُخِّصَ
لَنَا فِی الْغِنَاءِ عِنْدَ الْعُرْسِ ،وَالْبُکَاءِ عَلَى الْمَیِّتِ مِنْ غَیْرِ نِیَاحَةٍ ».إسناده صحیح.
54
حَرََّمَ عَلَیََّ أوْ حُرَِّمَ الْخَمْرُ وَالمَیْسِرُ وَالْکوبَةُ ،قال :وَکُلَُّ مُسْکِر حَرَامٌ» .قال سُفْیَانُ :فَسَأَلْتُ عَلِیََّ بنَ
193
بَذِیمَةَ عن الْکُوبَةِ .قال :الطََّبْلُ.
ترجمه :پیامبر فرمودند « :خداوند متعال ،شراب و قمار و طبل را حرام نموده است» .و فرمود:
« هرچه مسکر و مست کننده باشد ،از زمره ی خمر بشمار میآید» .سفیان ثوری – راوی حدیث
– میگوید « :از علی بن بذیمة – راوی حدیث – در مورد ( الکوبة ) پرسیدم که آن چیست ؟
گفت :کوبه همان طبل است».
أخرجه أحمد ، 194و أبویعلی ، 195و ابن حبان ، 196و الطبرانی ، 197و البیهقی ، 198و ابن عساکر، 199
و المزی . 200کلهم من طریق :علی بن بذیمة عن قیس بن حبتر عن ابن عباس .
201
این حدیث حدیث صحیحی میباشد که سندش متصل و رجال آن همگی از ثقات اند.
55
همچنین این حدیث ،از طریق دیگری روایت شده ،از طریق ( عبدالکریم الجزری عن قیس بن
حبتر ) ،یعنی عبدالکریم الجزری ،علی بن بذیمة را در روایت این حدیث متابعه نموده است .قال
اإلمام أحمد رحمه اهلل « :حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ وَعَبْدُ الْجَبَّارِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَا حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ
یَعْنِی ابْنَ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ عَنْ قَیْسِ بْنِ حَبْتَرٍ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ «:إِنَّ اللَّهَ
202
حَرَّمَ عَلَیْکُمْ الْخَمْرَ وَالْمَیْسِرَ وَالْکُوبَةَ » .وَقَالَ « :کُلُّ مُسْکِرٍ حَرَام».
حدیث پنجم:
قال البیهقی رحمه اهلل :أَخْبَرَنَا أَبُو زَکَرِیَّا بْنُ أَبِی إِسْحَاقَ الْمُزَکِّی ,وَأَبُو بَکْرٍ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَا :ثنا
أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ ,أنبأ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اهللِ بْنِ عَبْدِ الْحَکَمِ ,أنبأ ابْنُ وَهْبٍ ,أَخْبَرَنِی اللَّیْثُ
بْنُ سَعْدٍ ,وَابْنُ لَهِیعَةَ ,عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی حَبِیبٍ ,عَنْ عَمْرِو بْنِ الْوَلِیدِ بْنِ عَبْدَةَ ,عَنْ قَیْسِ بْنِ سَعْدٍ
وَکَانَ صَاحِبَ رَایَةِ النَّبِیِّ , أَنَّ رَسُولَ اهللِ قَالَ « :إِنَّ رَبِّی حَرَّمَ عَلَیَّ الْخَمْرَ وَالْمَیْسِرَ وَالْکُوبَةَ
203
وَالْغُبَیْرَاءُ وَکُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ ».
201
-قال ابن الملقن رحمه اهلل « :علی شرط الصحیح ،و ال أعلم له علة » .خالصة البدر المنیر البن الملقن /2
443رقم . 2916
202
-حدیث صحیح .أخرجه أحمد فی ( المسند 289 /1رقم ، 2625و 350 /1رقم ، ) 3274و فی ( کتاب
األشربة ص 7رقم .) 14و أخرجه الطحاوی ( شرح معانی اآلثار ، ) 216/4و البیهقی ( السنن الکبری 213 /10
رقم 732 20و 221 10رقم . ) 20779
- 203إسناده حسن ،و متنه صحیح .أخرجه البیهقی فی ( السنن الکبری 374 /10رقم .) 20995و رواه الطبرانی
فی ( الکبیر ، ) 15316و أحمد فی ( المسند ) 15481قال « :حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ إِسْحَاقَ ،قَالَ :أَخْبَرَنِی یَحْیَى بْنُ أَیُّوبَ،
عَنْ عُبَیْدِ اهللِ بْنِ زَحْرٍ ،عَنْ بَکْرِ بْنِ سَوَادَةَ ،عَنْ قَیْسِ بْنِ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ ، .»...و ابن ابی شیبة فی ( المصنف ) 24080
قال « :حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ قَالَ :حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ إِسْحَاقَ ،قَالَ :أَخْبَرَنَا یَحْیَى بْنُ أَیُّوبَ ،عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زُحَرَ ،عَنْ بَکْرِ بْنِ
56
ترجمه :پیامبر فرموده اند « :براستیکه پروردگارم ،مشروب (= خمر) و قمار و طبل و شرابی
که از ذرت گرفته میشود را بر من حرام نموده است ،و هر ماده ای که مسکر و مست کننده باشد ،
حرام است».
إسناد این روایت حسن میباشد ،راویان آن همگی ثقات اند ،بجز ( عمرو بن الولید ) که فردی
صدوق است .و البته این حدیث با روایات دیگر تقویت شده و به رتبه ی صحیح لغیره ارتقاء می
204
یابد.
حدیث ششم:
قال الطبرانی :حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ النَّضْرِ الْعَسْکَرِیُّ ،ثنا سَعِیدُ بْنُ حَفْصٍ النُّفَیْلِیُّ ،قَالَ :قَرَأْنَا عَلَى مَعْقِلِ
بْنِ عُبَیْدِ اهللِ ،عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ ،عَنْ قَیْسِ بْنِ حَبْتَرٍ الرَّبَعِیِّ ،عَنْ عَبْدِ اهللِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ :قَالَ رَسُولُ اهللِ
سَوَادَةَ ،عَنْ قَیْسِ بْنِ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ .»...،و إسناد روایت طبرانی ،و أحمد و ابن ابی شیبه لیِّن است بدلیل وجود (
عبیداهلل بن زحر) در آن ،که ابن حجر راجع به او میفرماید « :صدوق یخطئ » (.التقریب رقم .) 742أما در کل
روایتشان با سائر طرق حسن لغیره میباشد .و أخرجه أبویعلی فی ( المسند ، ) 1430و عبدالرحمن بن عبداهلل بن
عبدالحکم فی ( فتوح المصر ص .) 273
- 204الزم به ذکر است که همین متن ،از عبداهلل بن عمرو بن العاص هم به صورت مرفوع روایت شده است.
أخرجه ابوداود فی ( السنن ، ) 3685و الطحاوی فی ( شرح معانی اآلثار ، ) 325 /2و البیهقی فی ( السنن الکبری
374 /10رقم ، ) 20994و أحمد فی ( المسند 158 /2و ) 170و ( األشربة ، ) 207و البزار فی ( المسند 2173
) ،و یعقوب الفسوی فی ( المعرفة ، ) 519 /2و ابن عبدالبر قی ( التمهید ، ) 167 /5و المزی فی ( التهذیب /31
.) 46-45شیخ األلبانی رحمه اهلل در کتابش ( تحریم آالت الطرب ص ، ) 33راجع به این حدیث میفرماید« :
فالحدیث حسن لذاته أو علی األقل حسن لغیره ،بل هو صحیح بما تقدم و یأتی ».
57
« : ثَمَنُ الْخَمْرِ حَرَامٌ ،وَمَهْرُ الْبَغِیِّ حَرَامٌ ،وَثَمَنُ الْکَلْبِ حَرَامٌ ،وَالْکُوبَةُ حَرَامٌ ،وَإِنْ أَتَاکَ صَاحِبُ
205
الْکَلْبِ یَلْتَمِسُ ثَمَنَهُ ،فَامْلَأْ یَدَیْهِ تُرَابًا ،وَالْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَکُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ».
ترجمه « :پول مشروب حرام است ،و مهریه ی فاحشه حرام است ،و پول سگ حرام است ،و طبل
حرام است ،و اگر صاحب سگ آمد و پولش را از تو درخواست نمود ،دستانش را پر از خاک بنما ،
و خمر و قمار و هر ماده ی مست کننده ی دیگری ،همگی حرام هستند».
إسناد این حدیث متصل بوده و همگی راویانش ثقات اند ،غیر از ( معقل بن عبیداهلل الجزری )که
فردی صدوق و حسن الحدیث است 206.پس إسناد این حدیث حسن لذاته است .که البته ( معقل بن
عبیداهلل ) از جانب سه نفر از ثقات متابعه شده است« -1 :عبیداهلل بن عمرو» ،که همان ( أبو الولید
207
این متابعه را ابوداود با سند الرقی ) است که فردی است ( ثقة فقیه ربما یهم ،من الثامنة).
209
صحیح ، 208و أحمد ،و البیهقی ،و الطحاوی ،و أبویعلی ،روایت نموده اند.
205
-إسناده حسن ،و الحدیث صحیح لغیره .أخرجه الطبرانی فی ( المعجم الکبیر 102 /12رقم .) 12601و
أخرجه الدارقطنی ( بلفظ الکوبة ) فی ( السنن 7 /3رقم ، ) 19و أخرجه مختصراً أبوداود الطیالسی ( المسند رقم
، ) 2755و أحمد ( المسند 235 /1رقم ، 2094و 278 /1رقم ، 5212و 289 /1رقم ، 2626و ا 350 /رقم
، 3273و 355 /1رقم ، 3344و 356 /1رقم ، ) 3345و أبوداود فی ( السنن رقم ، ) 3482و أبویعلی فی (
المسند 468 /4رقم ، ) 2600و الطحاوی فی ( شرح معانی اآلثار ، ) 52 /4و البیهقی فی ( السنن الکبری ، 6/6
رقم ، ) 10791بدون لفظ ( الکوبة ) ،کلهم عن طریق :عبدالکریم الجزری عن قیس بن حبتر .
- 206قال ابن حجر « :صدوق یخطئ».التقریب :رقم . 4797
- 207تقریب التهذیب رقم . 4327
- 208سنن أبی داود ، 279 /3رقم . 3482
58
-2إسرائیل بن یونس بن أبی إسحاق السبیعی (.ثقة تکلم فیه بل حجة ،من السابعة) 210.این متابعه را
211
أحمد در مسندش روایت نموده است.
212
این متابعه را أبوداود -3سالم بن سلیم الحنفی أبو األحوص .و هو ( ثقة متقن ،من السابعة ).
213
الطیالسی در مسندش روایت نموده است.
پس درجه ی این حدیث ،با این متابعات ،به درجه ی صحیح لغیره ارتقاء می یابد.
برای روشن نمودن داللت این أحادیث ،الزم است که ابتداءً داللت کلمه ی ( الکوبة ) را روشن نماییم
که به چه معنایی است.
در اینکه ( الکوبة ) از لحاظ لغوی ،به چه معنایی است ،در این خصوص ابن منظور رحمه اهلل
میفرماید « :کوبة به معنای شطرنج ،و طبل ،و تخته نرد است .در صحاح آمده :کوبه ،طبلی را
214
میگویند که میانه (یا وسطش ) کوچک ( یا باریک ) است».
- 209أخرج المتابعة :أحمد فی ( المسند 278 /1رقم ، 2512و 289 /1رقم ، 2626و 350 /1رقم ، ) 3273و
البیهقی فی ( السنن الکبری 6/6رقم ، ) 10791و الطحاوی قی ( شرح معانی اآلثار ، ) 52 /4و أبویعلی فی (
المسند 468 /4رقم .)2600
- 210تقریب التهذیب :رقم . 2703
- 211مسند أحمد 235 /1 :رقم ، 2094و 355 /1رقم ، 3344و 356 /1رقم .) 3345
- 212تقریب التهذیب رقم . 2703
- 213مسند أبی داود الطیالسی رقم . 2755
59
أبوعبید القاسم بن سالم رحمه اهلل فرموده است « :محمد بن کثیر ( الصنعانی ) به من خبر داد که کوبه
در لغت أهل یمن به معنای ( تخته نرد ) است ،و غیر محمد بن کثیر گفته اند :به معنای طبل
است» 215.ابن األعرابی و الزمخشری رحمهما اهلل می گویند « :کوبة همان طبل است» 216.ابن المطرز
217
رحمه اهلل میگوید « :کوبه ،طبل کوچک را میگویند ،و گفته شده که به معنای تخته نرد است».
ابن فارس رحمه اهلل میفرماید « :الکوبه ،طبل برای بازی و شادی است » 218.ابن درید رحمه اهلل نیز
219
کوبه را بمعنای طبل معنی نموده است.
ابن الجوزی رحمه اهلل میفرماید « :در معنای الکوبه سه قول وجود دارد -1 :تخته نرد -2 ،طبل -3 ،
221 220
بربط ».
إمام الخطابی رحمه اهلل میفرماید « :الکوبه ،به معنای طبل ،تفسیر میشود ،و گفته میشود که به معنای
تخته نرد است» 222.إمام ابو اسحاق شیرازی رحمه اهلل میفرماید « :کوبه ،همان طبل است» 223.عالمه
- 214لسان العرب . 729 /1القیومی در ( المصباح المنیر ) 543 /2میگوید « :کوبه ،طبلی را میگویند که میانه (یا
وسطش ) کوچک ( یا باریک ) است».
- 215لسان العرب ، 729 /1و غریب الحدیث ألبی عبید . 278 / 4
- 216لسان العرب ، 349 / 13و الفائق فی غریب الحدیث و األثر للزمخشری . 192
- 217المغرب فی الترتیب المعرب البن المطرز . 235 /2
- 218معجم مقاییس اللغة . 118 /5
- 219جمهرة اللغة .412 /5
- 220یکی از آالت موسیقی است.
- 221غریب الحدیث . 303 /2
- 222معالم السنن . 268 /5
- 223المهذب . 327 /2
60
المناوی رحمه اهلل میفرماید « :کوبه ،یک نوع طبل است که وسط آن باریک و دو طرفش پهن
است» 224.إمام الشوکانی رحمه اهلل میفرماید « :گفته شده که کوبه به معنای طبل است ،همانگونه که
بیهقی از حدیث ابن عباس روایتش نموده ،و روشن نموده که ایت نفسیر ،از کالم علی بن بذیمة ،
225
عالمه شرف الحق العظیم آبادی رحمه اهلل فرموده « :کوبه همان طبل است راوی حدیث است».
» 226.إمام أحمد بن حنبل رحمه اهلل ،تصریح نموده که کوبه همان طبل است ،ایشان فرموده اند « :و
أکره الطبل ،و هو المنکر و هو الکوبة التی نهی عنها النبی 227.» ترجمه « :من طبل را مکروه میدانم
،طبل منکر است ،و همان کوبه ای است که پیامبر از آن نهی نموده است».
خوب! همانطور که دیدیم در اینکه معنای ( الکوبه ) چه است ،اختالفی در میان علماء لغت موجود
بود ،و برای آن سه یا چهار معنا ذکر نموده بودند ( :طبل ،تخته نرد ،شطرنج ،و بربط) .و أما اینکه
کوبه به کدام معناست عرض مینمایم که:
أوال :به معنای شطرنج نیست .ثانیاً :اگر به معنای بربط باشد که باز هم دلیل بر تحریم آالت موسیقی
است .ثالثاً :پس یا بمعنای طبل است ،یا تخته نرد .رابعاً :به معنای طبل است .و توضیح این أمر به
این صورت است که:
61
-2دو نفر از راویان این حدیث ،کلمه ی کوبه را به معنای طبل تفسیر نموده اند .أول ( :علی بن
228
و واضح است که راویان حدیث ، بذیمة ) .که نقل روایت او گذشت .دوم :یحیی بن إسحاق .
غالباً بهتر از کسانی دیگر معنای آن را فهمیده اند.
-3عبداهلل بن وهب رحمه اهلل که در سال 197هجری وفات نموده ،این حدیث را از طریق ( عبداهلل
229
بن عمرو )روایت نموده ،و در کتابش ( ،الکوبه ) را به ( طبل ) معنا نموده است.
-4همچنین در متن یک روایت مرفوع ،غیر از این دو طریق ،معنای ( الکوبة ) ،به طبل ،ذکر
معنای آن را شده است ،که این روایت ،این ظن را تقویت میبخشد که ،خود رسول اهلل
اینگونه ذکر نموده باشد ،نه اینکه ادراج از بعضی از راویان باشد 230.زیرا به این ترتیب ،در
چند طریق مختلف از طرق این روایت ،معنای کوبه ،به طبل ذکر شده ،یا مگر اینکه این
ادراج از جانب ابن عباس بوده باشد که خود او ،لغتش حجت بوده و بنابر این ،معنای (
طبل ) برای ( الکوبه ) ،معنای قوی و راجح میباشد.
- 228قال اإلمام أحمد بن حنبل :حدثنا یحیى بن إسحاق ،ثنا یحیى بن أیوب ،عن عبید اهلل بن زحر ،عن بکر بن
سوادة ،عن قیس بن سعد بن عبادة رضی اهلل عنه ،أن رسول اهلل صلى اهلل علیه وسلم قال « :إن اهلل عز وجل حرم
علی الخمر والکوبة و القنین وإیاکم والغبیراء فإنها ثلث خمر العالم » .قال :قلت لیحیى :ما الکوبة ؟ قال « :الطبل
».إسناده ال بأس به (.األشربة البن حنبل ،رقم .) 27
- 229الموطأ ،ابن وهب رقم . 67
230
-أخرجه البیهقی فی ( السنن الکبری 221 /10رقم ) 20779من طریق عبیداهلل بن عمرو عن عبدالکریم
الجزری عن قیس بن حبتر عن ابن عباس عن النبی قال « :إن اهلل تبارک وتعالى حرم علیکم الخمر والمیسر
والکوبة وهو الطبل وقال کل مسکر حرام».
62
-5نکته ی دیگری که معنای ( طبل ) را برای ( کوبه ) ،ترجیح میدهد این است که ،خود تخته
نرد ،در روایات مخصوصی حکم تحریمش وارد شده ،در حالی که با اسم بخصوص خودش
یعنی ( النرد) ، 231یا ( النردشیر ) ، 232و یا (الضَّرْب بِالْکِعَابِ ) ، 233و یا (األرْن ) ، 234ذکر شده
است ،و در روایات متعدد کثیری که در خصوص تخته نرد ،از رسول اهلل و صحابه و
تابعین روایت شده اند ،در هیچ یک از آنها ،لفظ ( الکوبة ) ،صراحتاً برای تخته نرد بکار
- 231قال ابن حبان رحمه الل فی صحیحه - 5872 « :أَخْبَرَنَا عُمَرُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ سِنَانٍ ،قَالَ :حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی
بَکْرٍ ،عَنْ مَالِکٍ عَنْ مُوسَى بْنِ مَیْسَرَةَ ،عَنْ سَعِیدِ بْنِ أَبِی هِنْدٍ عَنْ أَبِی مُوسَى الْأَشْعَرِیِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قال" :مَنْ لَعِبَ
بِالنَّرْدِ ،فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَرَسُولَهُ» ( .حدیث حسن ) .و حسنه األلبانی فی :اإلرواء ( .) 2670
- 232قال اإلمام مسلم رحمه اهلل فی صحیحه -2260 « :حَدَّثَنِی زُهَیْرُ بْنُ حَرْبٍ ،حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَهْدِیٍّ ،عَنْ
سُفْیَانَ ،عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مَرْثَدٍ ،عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ بُرَیْدَةَ ،عَنْ أَبِیهِ ،أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اهللُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ« :مَنْ لَعِبَ بِالنَّرْدَشِیرِ،
فَکَأَنَّمَا صَبَغَ یَدَهُ فِی لَحْمِ خِنْزِیرٍ وَدَمِهِ» ( .صحیح ).
- 233قال اإلمام أحمد رحمه اهلل فی مسنده - 3605 « :حَدَّثَنَا جَرِیرٌ ،عَنْ الرُّکَیْنِ ،عَنْ الْقَاسِمِ بْنِ حَسَّانَ ،عَنْ عَمِّهِ
عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَرْمَلَةَ ،عَنْ عَبْدِ اهللِ بْنِ مَسْعُودٍ ،قَالَ " :کَانَ رَسُولُ اهللِ یَکْرَهُ عَشْرَ خِلَالٍ :تَخَتُّمَ الذَّهَبِ ،وَجَرَّ الْإِزَارِ،
وَالصُّفْرَةَ -یَعْنِی الْخَلُوقَ ،-وَتَغْیِیرَ الشَّیْبِ -قَالَ جَرِیرٌ :إِنَّمَا یَعْنِی بِذَلِکَ نَتْفَهُ -وَعَزْلَ الْمَاءِ عَنْ مَحِلِّهِ ،وَالرُّقَى إِلَّا
بِالْمُعَوِّذَاتِ ،وَفَسَادَ الصَّبِیِّ غَیْرَ مُحَرِّمِهِ ،وَعَقْدَ التَّمَائِمِ ،وَالتَّبَرُّجَ بِالزِّینَةِ لِغَیْرِ مَحِلِّهَا ،وَالضَّرْبَ بِالْکِعَابِ» ( .رجاله ثقات
رجال الصحیح ،إال عبدالرحمن بن حرملة ،فإنه ضعیف .لذا فإسناده ضعیف .و صححه الحاکم ،و وافقه الذهبی).
قال اإلمام أحمد رحمه اهلل فی مسنده - 19501 « :حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ ،قَالَ :سَمِعْتُ عَبْدَ اهللِ بْنَ سَعِیدِ بْنِ أَبِی هِنْدٍ ،عَنْ
أَبِیهِ ،عَنْ رَجُلٍ ،عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اهللُ عَنْهُ ،أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اهللُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ " :مَنْ لَعِبَ بِالْکِعَابِ فَقَدْ عَصَى اهللَ
وَرَسُولَهُ » .قال األرناؤوط « :حدیث حسن ،وهذا إسناد اختُلف فیه على سعید بن أبی هند».
- 234قال ابن عبدالبر رحمه اهلل فی ( اإلستذکار « : )420 /9و ذکر بن وهب قال :حدثنا سلیمان بن بالل عن یحیى
بن سعید قال :دخل عبد اهلل بن عمر داره فإذا أناس یلعبون فیها بالنرد ،فصاح بن عمر وقال :ما لداری یلعبون فیها
باألرن؟! قال :وکانت النرد تدعى فی الجاهلیة باألرن» ( .رجاله ثقات غیر أن یحیی بن سعید لم یسمع من ابن عمر ،
فالسند فیه انقطاع ).
63
نرفته ،در حالی که روایات و آثار در خصوص تخته نرد بسیار هستند 235.و جالب این است
که ،با وجود صحیح و مشهور بودن روایات تحریم ( الکوبة ) ،باز هم هیچ یک از صحابه و
تابعین را ندیده ایم که با استدالل به این أحادیث ،برای تحریم ( النرد ) دلیل بیاورند ،و
چنین استداللی را از هیچ یک از آنها ندیده ایم .در حالی که در روایات و وقائع بسیاری ،
این بزرگان ،حکم تحریم ( تخته نرد ) را بیان نموده اند ،و به روایات مخصوص آن
استدالل نموده اند .که این موضوع نیز ما را نزدیک به یقین میرساند که ( الکوبة ) در آن
روایات ،به معنای ( الطبل ) است نه تخته نرد.
-6نکته ی بعدی که این موضوع را ترجیح میدهد که (الکوبة ) در آن أحادیث به معنای (
الطبل ) میباشد ،این است که خود ( النرد ) ،وسیله ای است که با آن قمار و میسر أنجام
میگیرد .و أصالً در روایات کثیری از صحابه و تابعین ،تخته نرد از زمره ی میسر معرفی
شده است 236.لذا در حدیث ( إن اهلل حَرََّمَ عَلَیََّ أوْ حُرَِّمَ الْخَمْرُ وَالمَیْسِرُ وَالْکوبَةُ ) ،خود ( النرد
- 235بعد از تحقیق و جستجوی بسیار ،تنها به یک روایت رسیدم که در آن ؛ تخته نرد با اسم ( الکوبه ) ذکر شده
باشد ،و آن هم روایتی است که إمام البخاری رحمه اهلل در کتابش ( األدب المفرد ،رقم ) 788در روایتی منسوب
به ( فضالة بن عبید ،صحابی پیامبر ) اینگونه روایت نموده است « :حَدَّثَنَا عِصَامٌ قَالَ :حَدَّثَنَا حَرِیزٌ ،عَنْ سَلْمَانَ بْنِ
سُمَیْرٍ الْأَلَهَانِیِّ ،عَنْ فَضَالَةَ بْنِ عُبَیْدٍ ،وَکَانَ بِجَمْعٍ مِنَ المجامع ،فبلغه أن أقواما یلعبون بالکوبة فقام غَضْبَانًا یَنْهَى عَنْهَا
أَشَدَّ النَّهْیِ ،ثُمَّ قَالَ :أَلَا إِنَّ اللَّاعِبَ بِهَا لَیَأْکُلُ ثَمرها کَآکِلِ لحم الخنزیر ومتوضیء بالدم .یعنی بالکوبة :النرد» ( .إسناده
ضعیف) .سلمان بن سمیر ،فردی مجهول است .و ضعفه األلبانی أیضاً.
- 236قال البیهقی رحمه اهلل فی ( السنن الکبری 405 /10رقم « : ) 20957أخبرنا أبوزکریا بن أبی إسحاق حدثنا
أبوالعباس محمد بن یعقوب حدثنا بحر بن نصر حدثنا ابن وهب أخبرنی معاویة بن صالح عن یحیی بن سعید عن
نافع أن عبداهلل بن عمر کان یقول « :النرد هی المیسر » ( .إسناده صحیح ،رجاله ثقات و سنده متصل).
قال البیهقی رحمه اهلل تعالی فی (السنن الکبری 406 /10رقم « :) 20962أَخْبَرَنَا أَبُو سَعِیدِ بْنُ أَبِی عَمْرٍو ,أنبأ أَبُو
عَبْدِ اهللِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اهللِ الصَّفَّارُ ,ثنا مُحَمَّدُ بْنُ غَالِبٍ ,ثنا مُسْلِمُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ,ثنا رَبِیعَةُ بْنُ کُلْثُومٍ ,حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ:
64
) نیز داخل مفهوم ( المیسر ) میباشد ،و دیگر لزومی به تکرار آن در کالم نیست ،لذا بایستی
در اینجا ( ،الکوبة ) به معنای ( طبل ) باشد ،نه ( تخته نرد) ،زیرا بر طبق قاعده ی أصولی
گفته میشود که « التأسیس أولی متن التأکید» یا « تقدیم التأسیس علی التأکید = تأسیس بر
تأکید مقدم است » 237.يعنی :هرگاه در نصی ،لفظی به دنبال لفظ قبلی آمد ،أصل اين است
که آن لفظ جديد ،يک معنای جديد و مغاير با معنايی که لفظ قبلی داشته است را میرساند،
خَطَبَنَا ابْنُ الزُّبَیْرِ بِمَکَّةَ فَقَالَ « :یَا أَهْلَ مَکَّةَ بَلَغَنِی أَنَّ رِجَالًا مِنْ قُرَیْشٍ یَلْعَبُونَ لُعْبَةً یُقَالُ لَهَا :النَّرْدَشِیرُ ,وَإِنَّ اهللَ عَزَّ
وَجَلَّ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ :یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ
[المائدة ]90 :الْآیَةَ کُلَّهَا ,وَإِنِّی أُقْسِمُ بِاهللِ عَزَّ وَجَلَّ ,لَا أُوتَى بِرَجُلٍ لَعِبَ بِهَذِهِ إِلَّا عَاقَبْتُهُ فِی شَعْرِهِ وَبَشَرِهِ ,وَأَعْطَیْتُ
سَلَبَهُ مَنْ أَتَانِی بِهِ» ( .إسناده حسن ) .
و روی البیهقی رحمه اهلل فی ( السنن الکبری 405 /10رقم ) 20956بإسناد ضعیف عن عثمان بن عفان أنه قال
و هو علی المنبر « :یَا أَیُّهَا النَّاسُ ,إِیَّاکُمْ وَالْمَیْسِرَ ,یُرِیدُ النَّرْدَ ,فَإِنَّهَا قَدْ ذُکِرَتْ لِی أَنَّهَا فِی بُیُوتِ نَاسٍ مِنْکُمْ ,فَمَنْ
کَانَتْ فِی بَیْتِهِ فَلْیَحْرِقْهَا أَوْ فَلْیَکْسِرْهَا ».
قال البخاری رحمه اهلل فی ( األدب المفرد « : ) 1270حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ قَالَ :حَدَّثَنَا مُعْتَمِرٌ قَالَ :سَمِعْتُ عَبْدَ الْمَلِکِ ،عَنْ
أَبِی الْأَحْوَصِ ،عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ :إِیَّاکُمْ وَهَاتَیْنِ الْکَعْبَتَیْنِ الْمَوْسُومَتَیْنِ اللَّتَیْنِ یُزْجَرَانِ زَجْرًا ،فَإِنَّهُمَا مِنَ
الْمَیْسِرِ» ( .إسناده صحیح ) و صححه األلبانی .و روی مرفوعاً و لکن بسند ضعیف .
قال ابن ابی شیبة رحمه اهلل فی ( المصنف « : ) 26150حَدَّثَنَا حَاتِمُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ،عَنْ جَعْفَرٍ ،عَنْ أَبِیهِ ،قَالَ :قَالَ عَلِیٌّ:
«النَّرْدُ أَوِ الشِّطْرَنْجُ مِنَ الْمَیْسِرِ» .و روایات در این خصوص بسیارند.
- 237موسوعة القواعد الفقهیة ، 151 /2و المنثور فی القواعد للزرکشی ، 320 /1و األشباه و النظائر للسیوطی /1
، 135و قال الشیخ الشنقیطی رحمه اهلل فی ( المذکرة فی أصول الفقه للشنقیطی ص « : ) 166وقد تقرر فی
األصول أنه إن دار اللفظ بین التأکید والتأسیس فحمله على التأسیس أرجح إال لدلیل » .ترجمه « :براستیکه در علم
أصول فقه مقرر و ثابت است که هرگاه لفظی در یک نص ،هم احتمال تأکید را در خود داشت و هم إحتمال تأسیس
،حمل آن بر تأسیس ،أرجح و أولی تر است مگر دلیل خاصی وجود داشته باشد که ثابت نماید که آن لفظ برای
تأکید آمده است نه تأسیس ».
65
مگر اينکه دلیل خاصی داللت نمايد بر اينکه اين لفظ جديد هم برای تأکید معنای لفظ قبلی
وارد شده است .يعنی :در بر داشتن يک حکم جديد در لفظ جديد ،بر تأکید بر مسأله ی
قبلی ،مقدم است! نتیجتاً بر طبق اين قاعده ی أصولی هم که باشد ،بايستی لفظ ( کوبه ) ،
چیز ديگر ی غیر از بازی ( تخته نرد ) باشد .لذا معنای صحیح و راجح و نزديک به يقین از
کلمه ی ( الکوبه) در اين أحاديث ،همان معنای ( طبل ) است ،که يکی از آالت موسیقی و
معازف است.
بعد از واضح شدن معنای أحادیث ،برایمان واضح میگردد که این أحادیث داللت صریحی بر
حرام بودن بکار گیری طبل و گوش دادن به آن دارند .و نیز در این أحادیث دلیلی است بر حرام
بودن خرید و فروش طبل و کرایه دادن و وصیت نمودن به آن .عالمه المناوی رحمه اهلل
میفرماید « :طبل حرام است و خرید و فروش آن در نزد شافعی باطل است ،و گرفتن پول طبل
،از زمره ی خوردن مال است به باطل .و با بیان این حدیث ،بر تحریم خرید و فروش جمیع
آالت لهو و موسیقی مانند طنبور و مزمار آگاهی داده شده است .أما اگر شکل و صورت این
آالت تغییر داده شد -یعنی أجزاء تشکیل دهنده ی این أبزار ،تفکیک شده و از هم جدا گردانیده
شد ،آنگاه -فروش این أجزاء – که برای مصارف دیگر غیر از موسیقی ،کاربرد دارند – جائز
238
است ».
- 238فیض القدیر للمناوی . 398 /3الزم است بدانیم که فقهاء ،در حکم طبل بر سه رأی هستند:
رأی أول :مباح بودن طبل با جمیع أنواعش بطور مطلق .این رأی ،نظر ابن حزم ظاهری ( المحلی ، ) 56 /9و ابن
طاهر القیسرانی ( السماع البن القیسرانی ص ، ) 71 ، 63 -51و ابو بکر بن العربی ( أحکام القرآن ) 1025 /3
66
است .و حجتشان این است که دلیل صحیحی دال بر تحریم طبل نیافته اند!!! بنابر این ،حکم طبل را بر أصل مباح
بودن أشیاء قرار داده ،و آن را مباح و جایز دانسته اند.
رأی دوم :تحریم مطلق .یعنی همگی أنواع طبل بطور مطلق حرام هستند .این رأی ،رأی مذهب شیعه ی إمامیه
است (.منهاج الصالحین للطباطبائی ص .) 438
رأی سوم :تفصیل موضوع ،یعنی بعضی از أنواع طبلها را حرام ،و بعضی دیگر را حالل میدانند .این رأی ،مذهب
فقهاء حنفیة و مالکیة و شافعیة و حنابلة است .فقهاء حنفیة براین رأی هستند که طبل های موسیقی و لهو حرام اند ،
أما طبل عسکری و عروسی و حج ،و طبل بیدار نمودن مردم برای سحر را جایز میدانند ( .حاشیه ابن عابدین /6
55و ، 350 /6و تحفة الملوک لمحمد الرازی ص .) 238
فقهاء مالکیة بر این رأی هستند که بغیر از طبل برای جنگ و برای عروسی ،همگی انواع دیگر طبل ها حرام هستند.
( تفسیر القرطبی ، 54 /14و حاشیة الدسوقی .) 339 /2
فقهاء شافعیة در خص وص طبل إختالف نظر دارند ،غزالی و نووی و رافعی بر این رأی هستند که غیر از ( کوبه ) ،
سائر أنواع طبلهای بزرگ حالل اند ( .الوسیط للغزالی ، 350 /7و روضة الطالبین . ) 228 /11أما ابن حجر
هیتمی فرموده « :قول به حالل بودن سائر أنواع طبل غیر از کوبه را ،أسنوی مورد اعتراض قرار داده و گفته :ائمه
ی مذهب همه ی أنواع طبلها غیر از دف را حرام میدانند ،و این رأی ،رأی القاضی حسین ،و البندنیجی ،و
الحلیمی ،و الماوردی ،و صاحب المُهَذَّب ،و الرویانی ،و البغوی ،و الخوارزمی ،و العمرانی است - ،و تعداد
دیگری از أئمه را ذکر نموده – ،و در « االستقصاء » این رأی را از شیخ أبی حامد شیخ الطریقتین نقل نموده است.
و " حلیمی " فقط طبل جنگ و طبل عید را – آنهم برای رجال -از این حکم تحریم مستثنی قرار داده است ،و
طبل حجاج هم ،مانند طبل جنگ مباح است» ( .کف الرعاع البن حجر .) 84 – 83 /1
فقهاء حنابله همگی أنواع طبل ها را حرام میدانند ،غیر از طبل جنگ ( .المغنی البن قدامة ، 63 /7و المبدع البن
مفلح ، 188 /7و کشاف القناع للبهوتی .) 170 / 5
بعد از ذکر أحادیث وارده در این خصوص و وضوح صحت آنها ،و وضوح معنایشان ،خطأ بودن رأی گروه أول (
یعنی قائلین به مباح بودن مطلق طبل با أنواع مختلفش ) ،بسیار واضح و نمایان است .شکی نیست که طبل ،یکی از
آالت موسیقی و معازف است ،و عالوه بر أحادیث خاصی که در خصوص تحریم آن وارد شده ،این وسیله ،داخل
67
حدیث هفتم:
قال اإلمام أبوداود رحمه اهلل « :حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ الْغُدَانِیُّ ،حَدَّثَنَا الْوَلِیدُ بْنُ مُسْلِمٍ ،حَدَّثَنَا سَعِیدُ
بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ ،عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مُوسَى ،عَنْ نَافِعٍ ،قَالَ :سَمِعَ ابْنُ عُمَرَ ،مِزْمَارًا قَالَ :فَوَضَعَ إِصْبَعَیْهِ عَلَى
أُذُنَیْهِ ،وَنَأَى عَنِ الطَّرِيقِ ،وَقَالَ لِی :يَا نَافِعُ هَلْ تَسْمَعُ شَیْئًا؟ قَالَ :فَقُلْتُ :لَا ،قَالَ :فَرَفَعَ إِصْبَعَیْهِ مِنْ أُذُنَیْهِ،
239
وَقَالَ« :کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ فَسَمِعَ مِثْلَ هَذَا فَصَنَعَ مِثْلَ هَذَا».
ترجمه « :ابو داوود از نافع (غالم ابن عمر) روایت میکند که گفته است :ابن عمر – در حین
حرکت در مسیری -صدای یک نی (یا فلوت ) را شنید و انگشتانش را در گوشهایش کرده و از
آن راه فاصله گرفت و به من گفت :ای نافع چیزی میشنوی؟ ( یعنی آیا هنوز صدای نی میآید؟)
بودم که مثل همین گفتم :نه ،پس انگشتانش را از روی گوشش برداشته و گفت :همراه پیامبر
صدا را شنید و مثل همین کار من را انجام داد».
عموم لفظ ( المعازف ) ،در حدیث مذکور در صحیح بخاری شده ،و بر طبق این حدیث نیز ،استعمال آن حرام
است.
- 239إسناده حسن لذاته .والحدیث صحیح .أخرجه أبوداود فی سننه رقم ، 4924و ابن سعد فی ( الطبقات الکبری
، ) 163 /4و أحمد فی ( المسند 8 /2رقم 4535و 38 /2رقم ، ) 4965و ابن ابی الدنیا فی ( الورع 68رقم 79
) ،و فی ( ذم المالهی ص 63رقم ، ) 68و ابن حبان فی ( الصحیح رقم ، ) 693و الطبرانی فی ( مسند الشامیین
55 /2رقم ، ) 911و تمام الرازی فی ( الفوائد 143 /2رقم ، ) 1375و أبونعیم فی ( حلیة األولیاء ، ) 129 /6و
البیهقی فی ( السنن الکبری 222 /10رقم ، 20786و ابن عساکر فی ( تاریخ دمشق الکبیر 169 /26و 35 /27و
، ) 173 /57و ، ...کلهم من طریق :سعید بن عبدالعزیز عن سلیمان بن موسی عن نافع عن ابن عمر مرفوعاً.
68
240
و قال ابن حجر « : -1أحمد بن عبیداهلل بن سهیل بن صخر :قال ابوحاتم « :صدوق ».
241
صدوق ».
242
قال ابن سعد « :ثقة کثیر -2الولید بن مسلم القرشی :قال أبو حاتم « :صالح الحدیث ».
245 244 243
قال ابن قال صدقة بن فضل « :حافظ متقن ». قال العجلی « :ثقة ». الحدیث ».
حجر « :ثقة لکنه کثیر التدلیس و التسویة » 246.این روایت از تدلیس ولید بن مسلم در أمان
است ،زیرا در آن تصریح به تحدیث نموده است.
248 247
و قال ابن سعد :ثقة. -3سعید بن عبدالعزیز التنوخی :وثقه أحمد و ابن معین و أبو حاتم.
249
قال ابن حجر « :ثقة إمام لکنه إختلط فی آخر عمره».
-4سلیمان بن موسی األموی :قال أبوحاتم :محله الصدق و فی حدیثه بعض االضطراب 250.و
قال البخاری :وعنده مناکیر 251.و قال النسائی :لیس بالقوی 252.و قال ابن عدی :و هو عندی
69
254
و قال ابن معین لیحیی بن أکثم « :سلیمان بن موسی ثبت صدوق 253.و قال ابن سعد :ثقة.
256
ثقة صحیح عندنا » 255.قال ابن حجر « :صدوق فقیه فی حدیثه لین و خولط قبل موته».
بنابر این ،حدیث سلیمان در مرتبه ی حسن قرار دارد.
257
-5نافع مولی عبداهلل بن عمر :قال ابن حجر « :ثقة ثبت فقیه مشهور ».
-6عبداهلل بن عمر بن الخطاب :الصحابی الجلیل.
درجه ی حدیث:
به این ترتیب ،این حدیث إسنادش – از این طریق -حسن لذاته است .چرا که سندش با روایت
ثقات متصل است غیر از سلیمان بن موسی 258و أحمد بن عبداهلل ،که حسن الحدیث هستند .و تدلیس
70
ولید بن مسلم هم در این روایت مأمون است زیرا تصریح به تحدیث نموده است .بنابر این ،درجه ی
این حدیث با متابعاتش ،صحیح میباشد.
تعریف مزمار( نی ) از نظر لغوی و اصطالحی :امام ابن حجر رحمهاهلل میگوید «:مزمار مشتق از
زمیر است و آن صوتی است که در آن سوت وجود داشته باشد و به صوت زیبا نیز اطالق میشود
و همچنین شامل غناء نیز میشود .و آلتی معروف نیز به آن نامگذاری شده که به وسیلهی آن
نواخته میشود .و به شیطان نسبت داده شده از این جهت که سر گرم کننده است و باعث مشغول
شدن قلب از ذکر و یاد خدا میشود» 259.و در جای دیگری میفرماید «:نای همان مزمار است و
مراد از مزمار صوت زیباست و در أصل اسم یک آلت است ،أما اسمش (مزمار) بخاطر متشابهت ،
261
به صوت نیز اطالق میشود» 260.بنابراین کلمهی مزمار بر صدای زیبا نیز اطالق میشود.
داللت حدیث :این حدیث داللت بر تحریم نای ( فلوت ) و گوش دادن به آن دارد ،و نیز در
آن دلیلی است بر اینکه کسی که صدای نای را شنید برایش مشروع است که این کار (یعنی
گذاشتن انگشتان در گوش) را انجام دهد .إمام خطابی رحمهاهلل میفرماید «:آنچه که ابن عمر
گفته اند (« :سلیمان بن موسی ) در روایت این حدیث از نافع تفرد دارد » .این قول نیز مردود است ،زیرا دیدیم که
دو راوی ثقه ،سلیمان بن موسی را در روایت این حدیث از نافع ،متابعه نموده اند.
- 259فتح الباری.442/2
- 260فتح الباری. 93/9
- 261عن أبی موسى « : أن النبیَِّ قال له :یا أبا موسى ،لقد أوتیتَ مِزماراً من مزامیر آل داود»( .رواه البخاری،
کتاب فضائل القرآن /رقم .)4928
71
شنیده است ،همان نای و فلوت چوپانان بوده است ،همانطور که در طرق دیگر این حدیث ذکر
262
شده است».
إمام ابنتیمیه رحمهاهلل میفرماید «:هیچ دلیلی در این حدیث برای کسی که نی را مباح دانسته
وجود ندارد ،بخصوص که مذهب أئمه ی أربعة تحریم نی (فلوت ) است ،و کسی از أهل مذاهب
أربعة در خصوص آن نزاعی ندارد .مگر متأخرین خراسانی از مذهب شافعی ،که دو وجه در
خصوص نی ( فلوت ) را ذکر نموده اند ،و أما عراقیون مذهب شافعی که آگاهتر به مذهب او
هستند ،به طور قطع ،قول به تحریم آن داده اند بمانند قول سائر مذاهب ...و نیز در نزد أئمه ی
أربعه ،داشتن آالت موسیقی یا إجاره دادنشان جایز نیست .پس این حدیث اگر صحتش ثابت
باشد ،در آن هیچ دلیلی برای کسی که نی را مباح بداند ،وجود نداشته ،بلکه داللتش بر نهی از
263
نی (فلوت ) أولی تر است ».
72
دیگر آن را مباح ندانسته است .و این سه نفر که نی ( فلوت ) را جایز دانسته اند به این حدیث
استدالل نموده اند!! و گفته اند « :از آنجا که پیامبر ابن عمر را از شنیدن صدای آن منع
ننمود ،و ابن عمر نیز نافع را از شنیدن صدای آن باز داری ننمود ،پس این عمل داللت بر
مباح بودن نی ( فلوت ) و آالت شبیه به آن دارد .و اینکه پیامبر گوشهایش را از شنیدن صدای
نی گرفت ،در آن هیچ دلیلی بر حرام بودن گوش دادن به صدای نی ( فلوت ) وجود ندارد ،بلکه
268
این کار ایشان بمانند اجتناب ایشان از بسیاری دیگر از کارهای مباح دیگر بوده است».
بقیهی علماء که قول به تحریم نی و فلوت دادهاند – از جمله شیخ االسالم ابن تیمیة رحمه اهلل –
269
این استدالل را این گونه جواب دادهاند:
« در این حدیث هیچ حجتی بر مباح بودن نی وجود ندارد بلکه داللتش بر نهی از نی ( فلوت )
أولی تر است ،از چند وجه :
-1آنچه حرام است استماع صدای آالت موسیقی است نه سماع آن 270.یعنی اگر فردی :کفر ،و
دروغ ،و غیبت ،و آواز ،و صدای نی ،و دیگر آالت موسیقی – بدون خواست او -به گوشش
برسد بدون اینکه قصد شنیدن آن را داشته باشد ،بلکه فردی رهگذر بوده که در حین عبور ،
267
-مراجعه کن به :المبدع البن مفلح ، 228/ 10 ، 55 /6و الروض المربع للبهوتی ، 398 /2و المغنی البن
قدامة ، 173 /10و مجموع الفتاوی البن تیمیة . 211 / 30
- 268المحلی البن حزم ، 62 /9و السماع البن طاهر ص ، 59و إحیاء علوم الدین . 584 /2
- 269مجموع الفتاوی البن تیمیة ، 214 – 212 / 30وانظر :نیل األوطار للشوکانی ، 270 /8و المغنی البن قدامة
. 173 /10
« - 270استماع» شنیدن اختیاری و با قصد و عمدی است ،اما سماع :غیر اختیاری و بدون قصد است ،یعنی صدا
خود به خود و بدون قصد ،به گوش سامع میرسد.
73
این صداها به گوشش رسیده ،در چنین حالتی به إجماع علماء ،این شخص بخاطر شنیدن این
صداها و این چیزها گناه کار نشده و هیچ گناهی بر او نیست .اما اگر خودش عمداً نشسته و قصداً
به آن گوش داد و نه با دستش ،و نه با زبانش ،و نه با قلبش آن را انکار ننمود ،در این حالت به
اتفاق مسلمانان ،وی دچار گناه شده است .و بهمین سبب است که گفته میشود ( شنونده ی
غیبت ،شریک غیبت کننده ،در گناه آن است) .حتی اگر شخصی از جایی عبور نمود و صدای
قرائت قرآن به گوشش رسید بدون اینکه عمداً و قصداً بدان گوش فرا دهد ،در چنین حالتی ،این
شخص بر این کار مأجور نخواهد بود ،بلکه با استماعی که قصد شنیدن در آن وجود داشته باشد،
به او أجر میرسد .همچنانکه خداوند متعال فرموده است :وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا
ترجمه « :هنگامی که قرآن خوانده می شود ،گوش فرا دهید و خاموش 271
لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ .
272
باشید تا مشمول رحمت خدا شوید » .و نیز به موسی فرمود :فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى .
ترجمه « :پس گوش فراده بدانچه وحی می شود ».
پس وقتی دانسته شد که أمر و نهی و وعده و وعید – بر شنیدن صداها در شرع ، -به استماع متعلق
در این حادثة ،فرد عبور کننده ای بوده که ناخواسته ، گشته نه به سماع ،بایستی بدانیم که پیامبر
صدای این فلوت به گوش او رسیده است ،نه اینکه مستمع بوده باشد .و همچنین ابن عمر با
نیز سامع بودهاند نه مستمع .پس بر آنها واجب نبوده که ،و نافع با ابن عمر پیامبر
273
گوشهایشان را بگیرند ،و بر پیامبر نیز واجب نبوده که آنها را أمر به گرفتن گوشهایشان نماید.
میشود؛ زیرا ( إنما األعمال بالنیات ) .مثالٌ :میدانیم که بر شخص مُحرِم (= شخصی که در حال إحرام است) ممنوع
74
جلوی گوشهایش را گرفته است تا -2وجه دوم این است که در این حادثه ،پیامبر
سمعش را از شنیدن این صداها – هرچند که ناخواسته هم بوده باشد – کامالً حفظ نموده باشد .و
از این فعل رسول اهلل روشن میشود که حتی جلو گیری از شنیدن در این حالت غیر اختیاری
نیز ،بهتر از شنیدن آن است .اگر چه در شنیدن آن – در این حالت هم -گناهی نباشد ،و این
أمر نشان میدهد که اگر این صدا ،در أصل آن مباح میبود پیامبر جلوی گوشهایش را
نگرفته و از شنیدن صدای مباح جلو گیری نمینمود ،بلکه ایشان گوشهایش را گرفت تا آن صدا
را نشنود ،اگر چه سماع – در این حالت -حرام نبود .پس خود این موضوع داللت دارد بر اینکه
همانطور که اجتناب از شنیدن غیر عمدی (= سماع ) أولی تر و بهتر است ،پس إجتناب و دوری
از استماع (= شنیدن عمدی ) صدای نی و فلوت ،أولی تر و مؤکَّد تر است .پس این حدیث
داللتش بر ممنوع و ناجایز بودن إستماع صدای نی و فلوت ،أولی تر از داللتش بر جواز آن
است.
این جوابی کامل و شفاف است که استدالالت آن سه نفر جایز کننده را رد داده و حکم را کامالً
إثبات میکند .و میدانیم که ( نی ) جزء آالت موسیقی بوده و قبالً با ذکر أدله ،ثابت گردید که
آالت موسیقی هم حرام میباشند.
است که بوهای خوش و مُعَطَّر همچون عطر و ...را عمداً ببوید .أما اگر بوی این ماده ی مُعَطَّر بدون خواست این
شخص و بدون قصدی از جانب او ،به مشام او رسید ،در این حالت ،به إجماع علماء ،این شخص هیچ گناهی
ندارد .و حتی واجب و الزم نیست که بینی اش را هم بگیرد.
خوب ! آیا اینکه فردی مُحرِم ،بدون قصد و عمد ،بوی مُعَطَّری به مشامش برسد و الزم نباشد بینی اش را بگیرد ،
میتواند دلیل باشد بر جواز بوئیدن عمدی مواد معطر برای مُحرِم؟؟!! براستیکه :عاقل را إشارتی کافیست !!
75
ابن طاهر القیسرانی رحمه اهلل بر این حدیث یک إعتراض دیگری نموده از این قرار که :چرا
رسول اهلل جلو آن چوپان را نگرفته و چرا او را از نواختن نی ،منع و نهی ننمود؟! پس این
دلیل است بر مباح بودن نواختن نی!!
در جواب ابن طاهر رحمه اهلل و همنظرانش عرض مینمایم که :ایشان این ماجرا را اینگونه تصور
نموده اند که آن چوپانی که فلوت مینواخته در کنار پیامبر بوده و لذا رسول اهلل میتوانسته که
او را أمر و نهی نماید .در حالی که در این حدیث هیچ چیزی در این خصوص ذکر گردیده نشده
است ،بلکه چه بسا خالف آن در این روایت ثابت میشود به این معنا که :آن چوپان دور بوده و
274
از این جهت ، شخص او دیده نمیشده است و فقط صدای فلوت او به گوش رسیده است.
حافظ ابن عبدالهادی رحمه اهلل این اعتراض ابن طاهر را اینگونه پاسخ داده است « :إقرار بر فعل
چوپان از جانب رسول اهلل داللت بر مباح بودن کار او ندارد ،زیرا این ماجرا یک قضیه و
حادثه ی عین و مشخصی بوده ،و چه بسا حالت آن بنحوی بوده که پیامبر صدای فلوت او را
شنیده و خود او را ندیده است ،یا شاید در مکان دوری همچون باالی کوهی یا مکانی که رسیدن
به او سخت و غیر ممکن است ،بوده باشد ،یا شاید أصالً آن چوپان فردی غیر بالغ و غیر مکلَّف
275
بوده که إنکار منکر بر او فرض نیست».
- 274و چنین حالتی ،در بیان و کوهها ،بسیار عادی بوده و بلکه میتواند أمر غالب در اینگونه حوادث باشد.
275
-عون المعبود . 182 /13پس این ماجرا فقط حکایت فعلی است که کیفیت وقوع آنرا نمیدانیم و مشخص
نیست که آن چوپان دور بوده یا نزدیک ؟ و نوع نی ( فلوت ) و صدایش چگونه بوده ؟ و اینکه آیا آن چوپان
مسلمان بوده یا نه؟ و ...را هم نمیدانیم ! و هر کدام از این إحتماالت ،حکم خاص خود را دارد ! پس ،به مجرد
نقل حکایت یک فعل یا یک ماجرا ،نمیتوان از آن ،حکم عام و عموی ای را برداشت نمود ،زیرا بر طبق قاعده ی
أصول فقه ،داریم که «:األفعال ال عموم لها » ( .اإلبهاج للسبکی .) 273 /2یعنی :أفعال ( یا حکایت أفعال )
76
به این ترتیب اعتراضات وارد بر این حدیث از جانب کسانی که نواختن نی و فلوت را تجویز
نموده اند رد داده شده ،و بر أساس این حدیث ثابت میشود که رسول اهلل صدای فلوت آن
چوپان را ناپسند و ناشایست دانست ،و ابن عمر نیز همین فهم را از کار رسول اهلل نموده
بود ،و به همین دلیل ا ین کار ایشان را در آن حادثه ی مشابه ،تکرار نموده و با وجود عدم قصد
سماع ،انگشتانش را در گوشهایش قرار داد .که این موضوع داللت دارد بر اینکه شنیدن صدای
ن ی و فلوت بطور عمدی و از روی قصد ،مشکلش بیشتر و بزرگتر است .لذا بر همین أساس است
که أبوبکر الرازی رحمه اهلل فرموده « :استماع آالت موسیقی و شنیدن صدای موسیقی ،همه اش
داللت عام ندارند .مگر اینکه دلیل دیگری آن داللت عام را مشخص نماید .إمام غزالی رحمه اهلل در ( المستصفی
) 22 /2این قاعده را اینگونه توجیه مینماید « :یک فعل معموالً واقع نمیشود مگر بر وجهی معین و در شرایطی
معین ،پس جایز نیست که آن را بر تمامی وجوهی که إمکان دارد آن فعل برآن وجه رخ داده باشد حمل نمود».
بنابر این « :فَإِنَّ وَقَائِعَ األَعیان إذَا تَطَرَّقَ إلَیْهَا الِاحْتِمَالُ ،کَسَاهَا ثَوْبُ الْإِجْمَالِ وَسَقَطَ بِهَا الِاسْتِدْلَال» (.األشباه و
النظائر للسبکی ، 143 /2این کالم از أمام الشافعی رحمه اهلل نقل شده است) .ترجمه « :وقائع أعیانی که به آنها –
وجود -إحتماالت متعدد راه یابد ،پوششی از إجمال و غموض آنها را میپوشاند ،و به این ترتیب استدالل به آنها
– برای دال بودن بر یکی از این إحتماالت – ساقط میشود» .و قاعده ی « :الدلیل إذا طرق إلیه اإلحتمال بطل به
االستدالل» (.الفروق للقرافی .) 100 /2نیز به همین معناست.
پس با این توضیحات ،إیراد و اعتراض ابن طاهر القیسرانی رحمه اهلل ،بخوبی پاسخ داده شده ،و مردود بودنش
واضح میگردد .و أما أصل واقعه ،یعنی واضح و مشخص و یقینی بودن اینکه چرا رسول اهلل گوشهایش را گرفت ،
و نیز موضوع حرام بودن نی ( فلوت ) و سایر آالت معازف ،و إجتناب از استماع آنها ،با أدله ی صحیح و عام
دیگری ثابت و مقرر شده است .و قاعده ی أصولی میگوید «:عند االحتمال ال یثبت إال المقدار المتیقن» (.موسوعة
القواعد الفقهیة .) 467 /7ترجمه « :در هنگام وجود إحتماالت در دلیلی ،از آن دلیل چیزی ثابت نمیشود مگر آن
مقداری که إحتمالی بر مدلول آن نبوده و بر آن یقین داریم» .واهلل تعالی أعلم.
77
حرام است ،أما اگر یکدفعه و بدون قصد آن را شنید ،او معذور بوده و گناهی ندارد ،و سپس
276
سعی نماید که تا حد إمکان این صدا را هم نشنود».
عمر بن عبدالعزیز رحمه اهلل در زمان خالفتش به عمر بن ولید نامه ای نوشته و در آن بیان نمود
که « :و اینکه علناً آالت موسیقی و نی و فلوت را – در منطقه ات – آشکار – و جایز -نموده
ای ،این کار ،در اسالم بدعت و ناجایز است ،و به تحقیق قصد نموده ام که کسی را پیش تو
277
بفرستم – تا در مجازات این کار – آن موهای بد و گناهکار سرت را از بیخ و بن برکند».
إمام النووی رحمه اهلل میفرماید « :بدان که مذهب مختار و صحیح ،تحریم استماع صدای نی و
فلوت است ،این همان رأیی است که بغوی و غیر او ،آن را صحیح دانسته اند ،و إمام أبوالقاسم
عبدالملک بن زید بن یاسین الثعلبی الدولعی خطیب دمشق و مفتی محقق در علوم ،کتابی در
تحریم نی (فلوت ) نوشته که مشتمل بر مطالب بسیار نفیسی بوده و دالئل بسیاری بر تحریم این
278
وسیله نقل نموده است ،رحمه اهلل تعالی».
78
مباحثی در مورد غناء
تعریف لغوی غناء :غناء به طور مطلق به بلند کردن صدا اطالق میشود .خلیل بن احمد فراهیدی
رحمه اهلل میگوید « :غناء بلندی موجود در صدا میباشد» 279.فیروز آبادی رحمه اهلل میگوید« :
281 280
و ابن و همچنین ابن عساکر غناء بر وزن کِساء است و جزئی از صداهای مُطرِب است».
منظور 282و یاقوت الحموی 283رحمهم اهلل چنین کالمی را آوردهاند.
غناء دارای انواعی است که عبارتند از :حُداء ،نصب و تغبیر که توضیح آنها داده خواهد شد.
284 .
ابن تعریف اصطالحی غناء :امام نووی رحمه اهلل میفرماید «:غناء صدای کشیده شده است»
حجر هیتمی رحمه اهلل میفرماید «:غناء بلند کردن صدا به همراه شعر خواندن است» 285.و خطیب
شربینی رحمه اهلل نیز کالمی شبیه به این کالم ابن حجر دارد 286.ابن جوزی رحمه اهلل میفرماید«:
غناء به أنواعی از چیزها اطالق میشود ،از جمله آواز حاجیان در راه ها ،و آواز مجاهدان و
-279العین. 450/8
-280القاموس المحیط . 170/1
-281اربعین البلدانیة. 215/4
-282لسان العرب . 139/15
- 283معجم البلدان. 215/4
- 284غریب الفاظ التنبیه. 120
-285کف الرعاع. 28/1
- 286مغنی المحتاج. 428/4
79
سرود مبارزان برای قتال و آواز کارواندار برای تشویق شتران به راه رفتن» 287.حافظ بن حجر،
288
سیوطی ،قاضی عیاض و ...رحمهم اهلل ،نیز أقوالی مشابه به این أقوال را ذکر نموده اند.
بنابر این غناء :بلند گردانیدن صدا بهمراه شعر خواندی همراه با لحن و آواز و ...است.
الف -غنای مباح و اجازه داده شده :آن غنایی است که در آن تحریک و تشویق خُلق و خو به
سوی هوا و هوس وجود ندارد .که این نوع از غناء در أحادیث به آن اجازه داده شده است و در
مواقع و مناسبات به خصوصی أنجام میگیرد است از جمله :
در قصهی دو -1غناء و آواز دختر بچهها در أیام عید :حدیثی که در صحیحین از عائشه
در روز عید آواز میخواندند .این موضوع ثابت دختر بچه که نزد عائشة در خانه ی پیامبر
289
شده است.
-2غناء و آواز دختر بچهها در عروسی :أحادیث زیادی در این باره آمده است که در ملحق این
290
رساله بعضی از آنها نقل خواهد شد.
-3غناء و آواز در سفر :مثل الحُداء و النَصب .حُداء :آواز کاروان دار یا ساربان برای تشویق
شتران به راه رفتن است .ابن قدامه رحمه اهلل میفرماید « :هیچ اشکالی در انجام دادن و گوش
80
روایت است که فرمود :ما در سفر همراه پیامبر خدا دادن حُداء نیست ،چون از عائشه
بودیم و عبد اهلل بن رواحه که حُداء خوان خوبی بود همراه مردان بود ...و پیامبر به او فرمود :
291
« بخوان » .پس او هم خواند.»...
-4غناء و آواز بهنگام تشویق و سر حال نمودن برای انجام أعمال سخت ،و در حین کار(.مانند
واقعهی حفر خندق).
-5غناء و آواز مجاهدان و جنگاوران ،بمانند أناشید و سرودهای جهادی و اسالمی که برای
تشویق و تحریض بر جهاد و قتال ،و نیز بر انگیختن خشم و غضب بر علیه کفار و ...سروده
میشود.
پس این چند مورد غناء و آواز جایز و مباح میباشند ،بشرطی که از حد مباح خود خارج
292
نگردند.
81
غناء و آواز نهی شده یا حرام :آن غنایی است که معموالً غالب آوازهای خوانندگان حرفه ای ،
شامل آن میشود .آوازی که نفسها را تحریک به هوی و هوس و شهوت و ...نموده ،و حاوی
مسائلی نامشروع همچون عشق و عاشقی و وصف زنان و شراب و ...میباشد.
إمام قرطبی رحمه اهلل میفرماید « :غناء هنگامی که بهمراه شعری باشد که در آن ذکر زنان ،و
وصف محاسن و زیبایی های آنها ،و ذکر شراب و سایر محرَّمات موجود باشد ،در حرام بودنش
هیچ اختالفی بین علماء نیست ؛ زیرا این نوع باتفاق علماء داخل غناء و لهو مذموم و ممنوع
293
میشود».
أئمه ای همچون ابن رجب حنبلی ،و ابوبکر آجری رحمهما اهلل نیز إجماع علماء بر تحریم این
نوع غناء را نقل نمودهاند .294و ابن الجوزی رحمه اهلل نیز این مطلب و قول به تحریم این نوع غناء
را مفصالً در کتابش ( تلبیس إبلیس ) بیان نموده است 295.و آنچه از أحادیث و کالم صحابه و
علماء کرام أمت در مورد تحریم غناء وارد شده ،منظور از آن ،این نوع از غناء ،و یا هر غنائی
که به همراه آالت موسیقی باشد ،است .
عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ :ذُکِرَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ الشِّعْرُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ « : هُوَ کَلَامٌ فَحَسَنُهُ حَسَنٌ وَقَبِیحُهُ
قَبِیحٌ» ( .رواه البیهقی فی السنن الکبری ، 21113و الدارقطنی فی سننه ، 4306و الطبرانی فی األوسط . 7696قال
الهیثمی فی( مجمع الزوائد :)122 /8إسناده حسن .و حسنه األلبانی فی المشکاة .) 4807پیامبر فرموده اند« :
شعر ،کالم است ،پس آن شعری که ألفاظ و مفتهیمش نیکو باشند ،نیکوست ،و شعری که ألفاظ و مفاهیم قبیح در
بر داشته باشد ،قبیح و ناجایز است».
- 293تفسیر القرطبی . 54/14
-294نزهة االسماع. 21-20
- 295تلبیس ابلیس. 227-226
82
أدلهی تحریم این نوع از غناء و آواز:
خداوند متعال در آیهی 6سورهی لقمان می فرماید :وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ
ترجمه « :در میان مردم 296
عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهینٌ .
کسانی هستند که خریدار سخنان پوچ و یاوه اند تا با چنین سخنانی ( بندگان خدا را ) جاهالنه از
راه خدا منحرف و سرگشته سازند و آن را مسخره کنند .آنان عذاب خوار و رسوا کننده ای
دارند».
واحدی رحمه اهلل میفرماید « :أکثر مفسرین بر این رأی هستند که مراد از ( لهو الحدیث ) در این آیه
297
،غناء (نا جایز) میباشد».
300
از میان علماء صحابه ،کسانی همچون عبداهلل بن مسعود ، 298و ابن عباس ، 299و جابر بن عبداهلل
و ابن عمر ( ، 301لهو الحدیث ) در این آیه را به ( الغناء و استماع آن ) تفسیر نموده اند.
- 296لقمان . 6 :
- 297اغاثة اللهفان . 189-188
- 298أخرجه الحاکم فی ( المستدرک 445 /2رقم . ) 3542صححه الحاکم و وافقه الذهبی فی ( التلخیص ) ،و ابن
حجر فی( تلخیص الحبیر رقم . ) 2936و أخرجه ابن أبی شیبة ( المصنف ، )21130و ابن أبی الدنیا ( ذم المالهی
رقم ، ) 26و البیهقی ( السنن الکبری ، 20792و شعب اإلیمان ، ) 5096و ابن الجوزی ( تلبیس إبلیس ص ) 231
،و الطبری ( التفسیر ، ) 61/21و المروزی ( تعظیم قدر الصالة رقم .) 680
- 299أخرجه البخاری فی ( األدب المفرد رقم ، 786و ، ) 1265و ابن أبی شیبة فی ( المصنف 21131و 21137
) ،و ابن أبی الدنیا فی ( ذم المالهی رقم ، ) 27و الطبری فی ( التفسیر ، ) 62-61 /21و البیهقی فی ( السنن
الکبری 20776و ، 20793و شعب اإلیمان ،) 5097و ابن الجوزی فی ( تلبیس إبلیس ص .) 231صححه األلبانی.
- 300أخرجه الطبری فی ( التفسیر .)62/21سنده ضعیف.
83
و از میان مفسرین تابعین هم ،أفرادی همچون :مجاهد ،302عکرمه ،303حسن بصری ،304ابراهیم
النخعی ،305میمون بن مهران ،306مکحول ،307سعید بن جبیر 308و قاسم بن محمد 309و ( ...لهو الحدیث
) در این آیه را به غناء ( نا جایز ) تفسیر نمودهاند .واحدی رحمه اهلل میگوید « :و این آیه بر مبنای
310
این تفسیر ،بر تحریم غناء داللت دارد».
301
-معانی القرآن البن النحاس ، 54 /5و تفسیر القرطبی . 52 /14الزم به ذکر است که بعضی از علماء از
جمله امام حاکم ،ابنتیمیه و زرقانی رحمهم اهلل بر این رأی هستند که « تفسیر یک صحابی برای آیه ای از قرآن،
حکم حدیث مرفوع از پیامبر را دارد» ( .مناهل العرفان للزرقانی ، 481 /1و التفسیر الکبیر البن تیمیة 232 /2
).
همچنین الزم به ذکر است که :یکی از ممیزات أهل سنت و جماعت ،که آن را از اهل بدعت جدا میگرداند ،این
است که أهل سنت و جماعت میگویند «:مرجع ما قرآن و سنت است ،بر طبق فهم و تفسیر صحابه ی کرام و سلف
صالح أمت .بر خالف اهل بدعت که با آراء و اجتهادات خویش ،در فهم و تفسیر کتاب و سنت عمل مینماید.
- 302ذم الالهی البن ابی الدنیا رقم ، 32و المصنف البن ابی شیبة 21132و ، 21135و تفسیر الطبری ، 62 /21
و حلیة األولیاء . 286 /3
- 303ابن ابی الدنیا فی ( ذم المالهی رقم ، ) 28و ابن ابی شیبة فی ( المصنف ، ) 21133و الطبری فی ( التفسیر
.) 63 /21
- 304تفسیر ابن کثیر ، 101 /5و عون المعبود . 178 /13
- 305أخرجه ابن ابی الدنیا بسند صحیح فی ( ذم المالهی رقم .) 29
- 306تفسیر القرطبی . 52 /14
- 307تفسیر القرطبی . 52 /14
- 308تلبیس إبلیس ص . 231
- 309تفسیر القرطبی . 52 /14
-310اغاثة اللهفان .190/نکته ای که در اینجا الزم به توضیح دارد این است که :ممکن است از بعضی دیگر از
صحابه و تابعین ، أقوالی را مشاهده نماییم که این آیه را به نوع دیگری تفسیر نموده باشند ،مثالً ابن کثیر رحمه
84
اهلل در ( التفسیر ) 101 /5از تابعی بزرگوار ( الضحاک ) نقل نموده که ( لهو الحدیث ) را به ( الشرک ) تفسیر نموده
،و نیز قرطبی رحمه اهلل از ( حسن بصری ) نقل نموده که آن را به ( الکفر و الشرک ) معنا نموده است .و . ...الزم
است بدانیم که این أقوال ،هیچ تناقض و تضادی با همدیگر ندارند ،زیرا این اختالف در تفسیر ،از زمره ی إختالف
تضاد نبوده ،بلکه از جمله ی إختالف تنوع میباشد .و توضیح این موضوع اینگونه است که :از آنجا که قرآن شریف
برای تمامی دورانها آمده و آیات آن ،در برگیرنده ی أحکامی عام و شامل و در برگیرنده برای أفراد زیادی از
موضوعات مختلف هستند ،لذا این آیات شریفه ،هرچند ممکن است شأن نزول خاصی هم داشته باشند ،أما
همانطور که یکی از قواعد علم تفسیر میفرماید « :العبرة بعموم اللفظ ال بخصوص السبب» ( .األشباه و النظائر
للسبکی ، 136 /2و إرشاد الفحول للشوکانی .) 101 /2ترجمه « :در فهم و برداشت آیات قرآن و أحادیث شریف
نبوی ،إعتبار به عموم ألفاظ آیه یا حدیث است ،نه خصوص سبب نزول یا سبب ورود آن».
و این موضوع به این خاطر است که کتاب خدا و سنت رسول اهلل شریعت أبدی و باقی اهلل تعالی تا قیامت هستند
،و نیز به این خاطر است که :در غیر زمان نزول وحی و غیر زمان پیامبر أکرم ، یعنی در زمان بعد از ایشان تا
قیامت ،مسائل و موضوعات بسیار دیگری پیش خواهند آمد که ( خود این مسائل ،دقیقاً با همان شکل و شیوه)،
ممکن است در زمان پیامبر اکرم وجود نداشته اند ،أما موضوعاتی شبیه به آنها در زمان نزول وحی رخ داده و
آیات و أحادیثی با ألفاظ عامی در خصوص این موضوعات وارد شده اند ،تا آن موضوع بخصوص و هر موضوع
دیگری که داخل آن مفهوم عام میگردد را شامل شوند .و این موضوع یکی از أسبابی است که شریعت اهلل متعال (
قرآن و سنت) را مناسب تمامی دورانها و زمانها قرار داده ،و برای هر اتفاقی که در هر دوره و زمانی واقع میشود ،
در شریعت اهلل تعالی حکم خاص آن وجود داشته ،و به این ترتیب شریعت اسالم شریعتی زنده و پویا ،و جوابگوی
مسائل و مشاکل تمامی دورانها تا قیامت است.
اینگونه تفاسیری از جانب بزرگان دین که داخل اختالف تنوع میشوند ،نشان دهنده ی این أمر هستند که هریک از
این تفسیرات بخصوصی که ذکر شده اند ،داخل آن مفهوم عام مورد نظر آیه ،بوده و یکی از مصادیقِ مراد و
مقصود موضوع آیه میباشند .و اصطالحاً اینگونه تفسیر را « التفسیر بفردٍ من أفراد معنی اآلیة » مینامند (.فتح المجید
شرح کتاب التوحید ،ص .) 171
یعنی :تفسیر نمودن یک آیه ،فقط با ذکر یکی از أفراد معنای آیه .یعنی آیه ای هست که صیغه ی آن عام بوده و
أفراد و أنواع متعددی را در برمیگیرد ،أما اآلن یک مفسر و یک عالم ،بسبب شرایط خاصی – مثالً در باره ی یک
85
موضوع خاصی از او سؤال شده است ،و او در جواب این سؤال خاص – بیان مینماید که منظور این آیه ،این
موضوع خاص – مثالً :الغناء – است .و خودش خوب میداند که منظور آن آیه ،فقط آن موضوع نبوده و بلکه
مفهومش عام است ،أما میخواهد بیان نماید که این موضوع بخصوص ،یکی از أموری است که تحت این حکم عام
مذکور در این آیه واقع میشود.
این نوع تفسیر نمودن ،از عادات و روش سلف صالح أمت است که آگاهترین و أعلم أمت به دین خداوند متعال
بوده اند .أما بسیاری از مردم زمان ما که از این قاعده و از این موضوع آگاهی ندارند ،وقتی در تفسیر آیه ای از
قرآن کریم به چنین أقوالی از سلف صالح – که در ظاهر مخالف هم هستند – برخورد مینمایند ،آن را اختالف
تضاد گمان نموده ،و همه ی این أقوال را إهمال نموده و میگویند « :در این تفاسیر إختالف وجود دارد ،و هیچ
یک از آنها حجت نیستند» .در حالی که غالب إختالف موجود در این نوع تفاسیر ،همان إختالف تنوع میباشد که
توضیحش گذشت .و همه ی این تفاسیر هم صحیح اند.
لذا این آیه ( لقمان ، ) 6 :و بعضی دیگر از آیات قرآن کریم که تعدادی از صحابه و تابعین به آنها برای تحریم (
آالت موسیقی و غناء) استدالل نموده اند ،مراد ایشان این بوده است که ،آنچه که این آیات شریفه تحریمش نموده
اند ،یکی از أفراد و انواع آن ،آالت موسیقی و غناء و آواز ناجایز ،میباشد.
و أما در تفسیر آیه ی ( لقمان ، ) 6 :کسانی گفته اند « :زمانی ( موسیقی و آواز ) ،حرام میشود ،که مردم را به
گمراهی ببرد زیرا در این آیه وارد شده است ( لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ ) .پس موسیقی و آوازی که سبب گمراهی نگردد
،حرام نیست» .در پاسخ به این قول عرض مینمایم که:
أوالً در قرائت این آیه أکثر قراء ( لِیُضِلَّ ) را ( بضم الیاء= یاء را مضموم) خوانده اند .یعنی یک فعل متعدی است
که به معنای ( گمراه نمودن دیگران ) است .و ابن کثِیر ،و ابن محیصن ،و حمید ،و أبو عمرو ،و رُوَیْس ،و ابن أبی
إسحاق ( بفتح الیاء = یاء را مفتوح ) خوانده اند ،یعنی فعل الزم است .که به معنای ( گمراه شود ) است ( .و هر
دوی این قراءات ،متواتر و مقبول اند) .و آنچنانکه امام ابن کثیر رحمه اهلل در ( التفسیر ) 101 /5فرموده « :وعلى
قراءة فتح الیاء ،تکون الالم الم العاقبة ،أو تعلیالً لألمر القدری ،أی :قُیِّضوا لذلک لیکونوا کذلک» .یعنی « :بر طبق
قرائت ( لیَضلَّ) با فتح یاء ،در این حالت ( الم ) ،الم تعلیل نبوده بلکه ( الم العاقبة) است .یعنی تا عاقبت این
کارش به گمراهی منجر گردد ،یا تعلیلی است برای أمری قدری ،یعنی در قضاء و قدر او چنین نوشته و به این
ترتیب قدر او حاصل میشود».
86
بنابر این :هر کار و أمر و سخنی که سبب دوری و غفلت انسان از راه خدا گردد داخل این آیه میشود ،هرچند که
خودِ صاحبِ آن قول یا کار یا سخن ،قصدش با آن ،گمراه نمودن خودش یا مردم نباشد ؛ زیرا وقتی عملی یا
سخنی حرام بود ،خود بخود عاقبت و سرانجام آن ،جز دوری و انحراف از راه اهلل ،چیز دیگری نیست .و بهمین
دلیل است که این مفسران کبار و این علماء أعالم ،استماع آالت موسیقی ،و استماع آوازهای ناجایز را داخل در
مفهوم این آیه دانسته اند .و تفسیر این بزرگان صد در صد صحیح و ال ردّ است .
این چه کسی است که بی أدبانه و جسورانه در مقابل أعلم صحابه ( عبداهلل بن مسعود ) می ایستد و میگوید«:
این آیه ربطی به موسیقی و غناء ندارد» .در حالی که این صحابه ی عالم و بزرگوار ،سه مرتبه سوگند یاد میکند که
( غناء و موسیقی ) داخل مفهوم این آیه میگردد «:هو الغناء ،واهلل الذی ال إله إال هو .یُرددها ثالث مرات »؟؟!!!
و این چه کسی است که آنقدر خود را عالم و فهمیده تر از أصحاب کرام و تابعین أعالم دانسته و مقابل آنها ایستاده
و میگوید « :این آیه ربطی به موسیقی و آواز ندارد».در حالی که این بزرگان ( ،غناء و موسیقی) را داخل در مفهوم
( لهو الحدیث ) مذکور در این آیه دانسته اند؟؟!!!
و اگر گفته میشود که ( «:لهو الحدیث ) ،یک اسم عام است ،و ممکن است هم کالم مباح و هم کالم ناجایز ،هر
دو را شامل گردد ».
میگوییم :اعتراضی بر این قول نیست !! أما وقتی که اهلل تعالی این ( لهو الحدیث ) را در این آیه ،و به اینگونه ذکر
نموده است ،پس منظور از آن ( ،بر طبق قرائت فتح یاء ،در لیَضل) بخش ناجایز و حرام آن است .و بر این أساس
است که مفسران بزرگ أمت از أصحاب و تابعین و ...آن را به آوازهای ناجایز و آالت و ابزار موسیقی تفسیر نموده
اند.
و اگر آن را بر طبق قرائت( ضم یاء ،در لیُضل) تفسیر نماییم ،باز هم ( لهو الحدیث ) ،آوازهای ناجایز و آالت
موسیقی را شامل میشود ،عالوه بر اینکه شامل هر کار و کالم مباح و لغو و بی فائده ای هم که سبب دوری و
انحراف انسان از راه خدا شود نیز میگردد .و واضح است که أمور مباح ،بسته به مقاصد انجام دادنشان ،أحکام
واجب ،یا مندوب ،یا مکروه ،یا حرام را به خود میگیرند .لذا :شکی در صحیح بودن کالم این أئمه ی أعالم و این
علمای کرام در تفسیر این آیه وجود ندارد .واهلل تعالی أعلم.
و أما در تفسیر وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا نیز :در خصوص این بخش از آیه ،دو قرائت متواتر وجود دارد -1 .قرائت
حفص ،و حمزة ،و کسائی ،و یعقوب ،و خلف ،و أعمش .که ( یتخذَ ) را منصوب خوانده اند .که در این حالت ،
87
(یتخذَ ) عطف بر ( لیضل ) میشود .و -2جمهور قُرَّاء آن را به مرفوع ( یتخذُ ) خوانده اند .که در این حالت ،فعل (
یتخذُ ) عطف بر ( یشتری ) میباشد.
و أما تفسیر این آیه ،بر أساس این دو قرائت:
-1بر أساس قرائت أول ( یعنی یتخذَ ،منصوب باشد ،که عطف بر ( لیضل ) میگردد ) :
میتواند ( الم ) وارد بر ( یتخذ ) ،الم تعلیل باشد ،که در این صورت معنایش این میشود :الف ) در حالتی که یاء
در ( لیُضل ) مضموم باشد « :بعضی از مردم هستند که سخنان پوچ و لهو را خریداری مینمایند ،تا به وسیله ی
آن مردم را – بدون علم آنان -از راه راست گمراه نموده ،و به وسیله ی این سخنان بیهوده ،راه راست ( یا
آیات اهلل ) را به استهزاء بگیرند» .ب) در حالتی که یاء در ( لیَضل) مفتوح باشد ( .یعنی ( الم ) وارد بر ( یتخذ ) ،
(الم العاقبة) باشد ) « :بعضی از مردم هستند که سخنان پوچ و لهو را خریداری مینمایند ،تا – بدون علم و
آگاهی -عاقبت أمرشان گمراهی گردد ،و موقف آنها و عاقبت أمرشان در برابر آیات اهلل ( یا راه اهلل ) به استهزاء
گرفتن آن و عدم توجه به آن باشد».
-2بر أساس قرائت دوم ( یعنی :یتخذُ ،مرفوع باشد) :الف) در حالتی که یاء در ( لیُضل ) مضموم باشد ،معنای
آیه اینگونه میشود « :بعضی از مردم هستند که سخنان پوچ و لهو را خریداری مینمایند ،تا به وسیله ی آن،
مردم را – جاهالنه -از راه راست گمراه نمایند ،و اینها راه اهلل ( یا آیات اهلل ) را به استهزاء میگیرند».
ب) در حالتی که یاء در ( لیَضل) مفتوح باشد ،معنای آیه اینگونه میشود « :بعضی از مردم هستند که سخنان
پوچ و لهو را خریداری مینمایند ،تا – بدون علم و آگاهی -عاقبت أمرشان گمراهی گردد ،و اینان – به سبب
عدم اتباع راه اهلل ،و عدم توجه و عدم مباالت به أوامر اهلل ،همچون کسانی محسوب میگردند که -راه اهلل ( یا
آیات اهلل ) را به استهزاء میگیرند» .یا « بعضی از مردم هستند که سخنان پوچ و لهو را خریداری مینمایند ،تا –
بدون علم و آگاهی -عاقبت أمرشان گمراهی گردد ،و اینان – عمالً -راه اهلل ( یا آیات اهلل ) را – با قول و
عمل ،و عمداً -به استهزاء میگیرند».
الزم به ذکر است که در کثیری از آیات اهلل متعال که عمل ( استهزاء به اهلل و رسول و آیات اهلل ) ،به کفار نسبت
داده شده است - ،مانند آیات ، 56( :و ) 106از سوره مبارکه الکهف ، -منظور از این جمله ،لزوماً به این معنا
نیست که این أفراد ،عمداً و قصداً و با زبان حال و مقال ،إقدام به استهزاء به اهلل و رسول و آیات اهلل نموده باشند
– هرچند که در بعضی از آیات ،این حالت ،منظور است ،مانند آیه 65از سوره توبه ، -بلکه منظور این است
88
که این أفراد از آنجا که توجهی به حکمت عظیم اهلل تعالی در خلق و تشریع و إرسال پیامبران و ...نداشته و إیمان
به اهلل و پیامبرانش نیاورده و توجهی به أمر و شرع اهلل تعالی ننموده اند ،بمنزله ی کسانی میمانند که – العیاذ باهلل
– خداو ند و پیامبران و آیاتش را هیچ قلمداد نموده و آنها را به باد استهزاء و تمسخر گرفته باشند .العیاذ باهلل
تعالی .دقیقاً بمانند اینکه اهلل تعالی برای کسانی که ایمان به اهلل و پیامبرانش نمی آورند ،بیان فرموده که اینان ،
گمان نموده اند که اهلل تعالی این همه خلق و تشریعش را باطل و عبث و بیهوده آفریده است :وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ
وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ ( .ص .)27 :یعنی هرچند که اینان ،
واقعاً چنین گمانی هم ننموده باشند ،أما مادامی که توجهی به حکمت خلق و تشریع نداشته و به اهلل و پیامبرانش
ایمان نمی آورند ،به منزله ی کسانی اند که خیال مینمایند که اهلل تعالی خلق و تشریعش را باطل و عبث قرار داده
است .واهلل تعالی أعلم.
لذا :در تفسیر آیه ی 6سوره لقمان نیز ،نبایست اینگونه خیال نمود که این آیه فقط شامل کسانی میشود که از
سر قصد و عمد و با زبان حال و مقال ،دین اهلل تعالی را به تمسخر و استهزاء میگیرند .بلکه :هر کسی که مرتکب
حرامی شده – وطبعاً ،به اندازه ی آن حرام از راه خدا دور میشود – ،چنین کسی به اندازه ی گناهش ،به
صورتی جزئی داخل مفهوم این آیه ی کریمه میشود ،یعنی – العیاذ باهلل – کسی که مرتکب حرام و فسق و فجور
میشود ،جنس عملش شبیه به جنس عمل کفار بوده ،و به صورتی جزئی – نه کلی – به منزله ی کسی میماند که
با این کارش شرع و خلق اهلل را به استهزاء گرفته باشد .و واضح است که منظور ما از این گفتارمان ،تکفیر چنین
أشخاصی نیست ،بلکه هدف ما از بیان این موضوعات -،إن شاءاهلل تعالی – تقریب مقصود و مراد سلف صالح از
تفسیرشان برای این آیه و آیات دیگر شبیه به آن است ،و نیز قصد ما ،ذکر قواعدی کلی برای بهتر فهم نمودن
کتاب اهلل تعالی و سنت رسول اهلل است.
واضح است که بسیاری از سلف صالح أمت ،از آیاتی همچون :وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ
عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا (.اإلسراء ، ) 64 :و
وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا ( .الفرقان .) 72 :و أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ .
وَتَضْحَکُونَ وَلَا تَبْکُونَ .وَأَنْتُمْ سَامِدُونَ ( .النجم ، ) 61 – 59 :و ، ...استنباط حکم تحریم غناء و موسیقی را
نموده اند .و إن شاء اهلل با توضیحاتی که ذمرش گذشت ،زین پس ،وجه داللت این آیات بر این حکم ،برایمان
نامشخص و مغموض نباشد.واهلل تعالی أعلم و هو الموفِّق و الهادی إلی الصواب.
89
311
آثار ذکر شده از سلف صالح در خصوص تحریم غناء:
-1از عبد اهلل بن مسعود روایت است که فرموده « :الْغِنَاءُ یُنْبِتُ النِّفَاقَ فِی الْقَلْبِ » 312.ترجمه« :
غناء باعث رویش نفاق در قلب میشود».
-2قال ابن أبی الدنیا رحمه اهلل « :حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ ،قَالَ :حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ ،قَالَ :حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ ،قَالَ:
حَدَّثَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ ,وَأَبُو خَیْثَمَةَ ,قَالَا :حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَعْید ,عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ,
قَالَ :حَدَّثَنِی نَافِعٌ ,أَنَّ ابْنَ عُمَرَ ,مَرَّ عَلَیْهِ قَوْمٌ مُحْرِمُونَ ,وَفِیهِمْ رَجُلٌ یَتَغَنَّى ,فَقَالَ :أَلَا لَا سَمِعَ
اللَّهُ لَکُمْ ,أَلَا لَا سَمِعَ اللَّهُ لَکُمْ » 313.ترجمه « :نافع گوید :کسانی که در حال إحرام بودند از
کنار ابن عمر عبور کردند در حالی که یکی از آنها آواز (= غناء ) میخواند .ابن عمر گفت:
خداوند از شما قبول نکند ،خداوند از شما قبول نکند».
-واضح است که در سنت صحیح پیامبر أدله ی کثیری بر تحریم غناء وجود دارند که در بخش أحادیث 311
تحریم موسیقی ،بعضی از آنها را نقل نمودیم ،أحادیثی همچون « :صوتان ملعونان .»...و « نهیت عن صوتین
أحمقین ،»...و. ...
- 312صحیح .أخرجه البیهقی فی ( السنن الکبری رقم ،) 21006و ابن أبی الدنیا ،و المروزی .رجاله کلهم ثقات ،
و سنده متصل .و قال ابن القیم :هو صحیح عن ابن مسعود(اغاثة اللهفان . )197/عین این جمله از کالم ( الشعبی )
رحمه اهلل نیز در ( تعظیم قدر الصالة رقم ) 691روایت شده است .که ألبانی رحمه اهلل سند آن را جیِّد دانسته است(.
تحریم آالت الطرب ص .) 7 -6همچنین ،این کالم ،از قول ابراهیم نخعی ( المصنف البن أبی شیبة رقم ، 21138
و المحلی البن حزم ، ) 60 /9و مکحول ( نزهة األسماع ص ) 77و علقمة ( تذکرة المؤتسی للسیوطی ص ، ) 20
و الحکم بن عتیبة ( الرد علی من یحب السماع ص ) 49نیز روایت شده است.رحمهم اهلل تعالی أجمعین.
- 313صحیح .أخرجه ابن ابی الدنیا فی ( ذم المالهی ص 48رقم ، ) 44و البیهقی فی ( السنن الکبری رقم ) 8961
،و ابن الجوزی فی ( تلبیس إبلیس ص .) 235
90
-3قال ابن أبی الدنیا رحمه اهلل :حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ ،قَالَ :حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ ،قَالَ :حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ ،قَالَ:
حَدَّثَنَا أَبُو خَیْثَمَةَ ,قَالَ :حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ السَّرِیِّ ,عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْمَاجِشُونِ ,قَالَ :مَرَّ ابْنُ عُمَرَ
314
ترجمه « :ابن عمر از کنار بِجَارِیَةٍ صَغِیرَةٍ تُغَنِّی فَقَالَ « :لَوْ تَرَكَ الشَّیْطَانُ أَحَدًا تَرَكَ هَذِهِ ».
دختر بچه ای گذشتکه داشت آواز میخواند ،پس فرمود :اگر قرار بود شیطان کسی را رها
نماید ،این دختر بچه را رها مینمود».
315
-4از عبد اهلل بن مسعود دوباره روایت شده است که فرموده « :الغناء خِطبة الزنا».
316
ترجمه «:غناء ابتدا و مقدمه ی زنا است».
317
ترجمه «: -5از عثمان بن عفان روایت است که فرموده است « :ما تغنیت و ال تمنیت».
هرگز آواز نخواندهام و هرگز دروغ نگفته ام ».
- 314صحیح .أخرجه ابن أبی الدنیا فی ( ذم المالهی ص 48رقم ، ) 45و البخاری فی ( األدب المفرد رقم ) 785
،و البیهقی فی ( السنن الکبری رقم .) 20798
315
-نزهة األسماع البن رجب الحنبلی ص ** . 77همچنین :ابن أبی الدنیا فی ( ذم المالهی رقم ، ) 40و
البیهقی فی ( السنن الکبری رقم ، ) 10098و الطبرانی فی ( المعجم الکبیر رقم ، ) 8781با سند صحیح از ابن
مسعود روایت نموده اند که فرموده « :إِذَا رَکِبَ الرَّجُلُ الدَّابَّةَ ,وَلَمْ یُسَمِّ ,رَدَفَهُ شَیْطَانٌ ,فَقَالَ :تَغَنَّهْ ,فَإِنْ کَانَ لَا
یُحْسِنُ ,قَالَ لَهُ :تَمَنَّهْ» .قال الهیثمی فی ( مجمع الزوائد « :) 131 /10رجاله رجال الصحیح» .ترجمه « :وقتی کسی
بر سواری ای سوار شده و بسم اهلل نمیکند ،شیطان با او همراه میشود ،و به او میگوید :آواز بخوان ،پس اگر آواز
خوانی را بلد نباشد ،به او میگوید :دروغ بگو».
- 316این کالم ،از ( فضیل بن عیاض ) رحمه اهلل نیز روایت شده است (.أخرجه ابن أبی الدنیا فی ذم المالهی رقم
، 57و البیهقی فی شعب اإلیمان .) 5108
- 317أخرجه ابن ماجه فی ( سننه رقم ، ) 311و الطبرانی فی ( المعجم الکبیر رقم . ) 124سنده ضعیف .و مع هذا
صححه ابن رجب فی ( نزهة األسماع ص .) 60
91
-6از أبوذر غفاری روایت است که به میهمانی ای دعوت شده بود ،هنگامی که آمد ،صدای
موسیقی و آواز را از داخل خانه شنید ،پس برگشت .به او گفته شد :چرا وارد نمیشوی؟
گفت «:أَسْمَعُ فِیهِ صَوْتًا ،وَمَنْ کَثَّرَ سَوَادًا کَانَ مِنْ أَهْلِهِ ،وَمَنْ رَضِیَ عَمَلًا کَانَ شَرِیکَ مَنْ
عَمِلَهُ» « 318.در داخل خانه صدایی – موسیقی ،یا آواز -را میشنوم و هر کسی که تعداد
کسانی را افزایش داده و هم مجلس آنها شود ،دو از آنها و هم جرمشان بحساب می آید ،و
هرکسی به عملی راضی باشد ،او در جرم ( یا ثواب ) آن عمل شریک میباشد».
-7از شعبی رحمه اهلل روایت است که او أجرت و دستمزد زن آواز خوان را مکروه ( ناجایز)
319
دانسته ،و گفته است :دوست ندارم از آن چیزی بخورم».
320
-8از سعید بن المسیب رحمه اهلل روایت شده که فرموده است « :إنی ألبغض الغناء ».
-9از محمد بن منکدر رحمه اهلل (تابعی جلیل) روایت است که فرموده «:إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ
نَادَى مُنَادٍ :أَیْنَ الَّذِینَ کَانُوا یُنَزِّهُونَ أَنْفُسَهُمْ عَنِ اللَّهْوِ وَمَزَامِیرِ الشَّیْطَانِ؟ أَسْکِنُوهُمْ رِیَاضَ
الْمِسْکِ ,ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ :أَسْمِعُوهُمْ حَمْدِی وَثَنَائِی ,وَأَعْلِمُوهُمْ أَنْ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ
ترجمه « :وقتی که روز قیامت میآید ،ندا دهنده ای ندا سر 321
یَحْزَنُونَ[ یونس.» ]62 :
- 318أخرجه عبد اهلل بن مبارک فی ( الزهد ص . ) 12فی سنده ضعف .فی سنده عبد الرحمن بن زیاد ،وهو ضعیف
فی حفظه.
- 319أخرجه ابن أبی الدنیا بإسناد حسن فی ( ذم المالهی رقم ، ) 58و ابن الجوزی فی تلبیس إبلیس ص .235و
چنین روایتی از إبراهیم النخعی رحمه اهلل نیز روایت شده است (.المصنف لعبدالرزاق رقم .) 14540
320
-إسناده صحیح .الجامع لمعمر بن راشد (منشور کملحق بمصنف عبد الرزاق) 6 /11رقم ، 19743و /11
266رقم . 20506
- 321إسناده صحیح .أخرجه ابن أبی ادنیا فی ( ذم المالهی رقم ، 72و الورع رقم ، ) 80و ابن الجعد فی مسنده
رقم ، 1682و الزهد التن المبارک ص ، 12و أبو نعیم فی ( الحلیة .) 151 /3
92
میدهد که :کجایند کسانی که نفسها و گوشهایشان را از لهو و آالت و آواز شیطان پاک و
محفوظ نگه میداشتند ؟ آنها را در باغهایی از مسک قرار دهید .سپس(اهلل تعالی) به مالئکه
میگوید :حمد و سپاس مرا به گوشهایشان برسانید و به آنها بفهمانید که هیچ ترس و حزنی
بر آنها نخواهد بود».
از ضحاك رحمه اهلل روایت شده است که فرموده « :الغناء مفسدة للقلب مسخطة -10
للرب » 322.ترجمه «:غناء باعث فساد شدن قلب و موجب عذاب خداوند میشود».
اینها أقوالی از سلف صالح این أمت بود که همگی دال بر ترک ،نهی و إعراض از غناء میباشد .و
أقوال در این خصوص از سلف صالح ،بسیار وجود دارند .أما به همین مقدار إکتفاء مینماییم .ألنَّ :
«خیرالکالم ما قَلَّ و دَلَّ ».
-1مذهب حنفی :رأی این مذهب بر تحریم غناء و تحریم گوش دادن به آن بوده و استماع آن
در نزد أحناف ،از جمله ی معاصی میباشد .أبو طیب الطبری رحمه اهلل میفرماید «:ابو حنیفه
رحمهاهلل آن را مکروه دانسته و گوش دادن به غناء را از گناهان قرار میداد ،در حالی که
مثلث 323را مباح مداند .و همچنین مذهب سایر أهل کوفه ،و سفیان ثوری ،و حماد ،و ابراهیم
نخعی ،و شعبی و ، ...بر تحریم آن میباشد .و هیچ اختالفی در این خصوص ،میان آنها
نیست .و همچنین بین اهل بصره خالفی در کراهیت و منع آن دانسته نشده است ،مگر آنچه که
- 322تلبیس إبلیس ص ، 235و الکالم علی مسألة السماع البن القیم ص . 459
- 323شرابی که آنقدر طبخ شده تا اینکه یک سوم آن باقی مانده است.
93
از عبیداهلل بن الحسن العنبری روایت شده که آن را جایز دانسته است» 324.ابن عابدین رحمه
325
اهلل میفرماید «:غناء حرام است».
امام طحاوی 326و المرغینانی 327رحمهما اهلل میفرمایند «:غناء حرام است».
در ( الدرالمختار ) 482 /5آمده « :شهادت کسی که غناء گوش میدهد یا در مجلس غناء مینشیند ،
پذیرفته نیست» .یعنی این کار در نزد أحناف از گناهان کبیره و مُفَسِّقه است.
328
امام النووی رحمه اهلل در مورد غناء میفرماید «:امام أبو حنیفه و أهل عراق آن را حرام دانستهاند».
-2مذهب مالکی :رأی أرجح در مذهب مالکی بر تحریم غناء است .
عبد اهلل بن أحمد بن حنبل از پدرش و او هم از إسحاق الطباع روایت میکند که گفت «:از مالک
بن أنس در مورد آنچه از غناء که بعضی از أهل مدینه آن را جائز میدانند پرسیدم ،و او گفت«:
329
ترجمه « :به راستی که نزد ما ،فقط أفراد فاسق آن را انجام إنما یفعله عندنا الفساق ».
میدهند».
أبو الطیب الطبری رحمه اهلل مبفرماید « :و أما امام مالک بن أنس رحمه اهلل از غناء و استماع آن
نهی نموده است ،و گفته است :دگر شخصی کنیزی را خریداری نمود که آواز خوان بود ،میتواند
94
این کنیز را به حجت عیب دار بودن (= آوازه خوان بودن ) به فروشنده اش پس بدهد .و این رأی
330
،مذهب سائر أهل مدینه است ،جز إبراهیم بن سعد».
سحنون رحمه اهلل در المدونه میفرماید « :گفتم :آیا مالک ،غناء را مکروه میدانست ؟ گفت :مالک
331
قرائت قرآن با ألحان را مکروه میدانست ،پس چگونه غناء را مکروه نمیداند».
ابن الحکم رحمه اهلل میفرماید « :کسی که عادت به شنیدن غناء و آواز نماید ،شهادتش مردود
332
میشود».
ابن عبد البر رحمه اهلل میفرماید «:غناء و ملهیات ،همگی تعلیمشان حرام است ،چه با دستمزد
333
باشد و چه بدون دستمزد».
عدوی رحمه اهلل در حاشیهاش میفرماید «:حاصل کالم شارح این است که غناء چه با آلت
334
موسیقی باشد ،و چه بدون آلت ،بطور مطلق ،حرام میباشد».
-3مذهب شافعی :در نزد شوافع حکم غناء و آواز ،تردد در بین حُرمت و کراهت میباشد.
امام شافعی رحمهاهلل در مورد مردی که آواز میخواند و غناء را به عنوان شغل خویش گرفته و
منسوب و مشهور به آن است ،میفرماید «:شهادت هیچ یک از این أفراد جائز نیست زیرا غناء و
آواز ،از جمله ی لهو مکروه است که به باطل شبیه است ،و هر کسی که به این کار مشغول باشد
95
او به سفاهت و کودنی و ساقط شدن شهادت منسوب شده ،و هرکسی که چنین صفاتی را برای
335
خویش بپسندد ،براستی که فردی بی عقل و سبک عقل است».
رویانی رحمه اهلل میفرماید « :شنیدن آواز از زن بیگانه مکروه است ،و قاضی أبو الطیب تحریم
336
این موضوع را حکایت نموده است».
البجریمی رحمه اهلل میفرماید « :گوش دادن به غناء برای مردان مادامی که خوف فتنه نباشد
337
مکروه است ،و گرنه حرام است».
و اما امام الغزالی رحمه اهلل به خالف مذهب رفته و در کتابش ( الوسیط) ،رأی به مباح بودن
338
غناء داده است.
راجح در مذهب إمام اشافعی رحمه اهلل تحریم غناء میباشد ،زیرا بطور متواتر از إمام الشافعی
رحمه اهلل به إثبات رسیده است که فرموده اند « :خلفت ببغداد شیئاً أحدثته الزنادقة یسمونه التغبیر
یصدون به عن القرآن» 339.ترجمه « :وقتی بغداد را ترک نمودم ،در آنجا زنادقه چیزی را إبداع
نموده بودند که به آن تغبیر میگفتند ،و با آن مردم را از قرآن دور میساختند».
-335األم . 209/6وانظر :الرد علی من یحب السماع ص ، 28 -27و إغاثة اللهفان ص ، 180و تلبیس إبلیس ص
، 230و سنن الکبری للبیهقی .225 /10
- 336خبایا الزوایا للرویانی . 90 /1
- 337حاشیة البجریمی. 169/1
-338الوسیط. 352-351/7
- 339أنظر :تلبیس إبلیس ص ، 330و الرد علی من یحب السماع ص ، 28و االستقامة البن تیمیة ، 385 /1و
مجموع الفتاوی ، 212 /30 ، 298 /11 ، 77 /10و إغاثة اللهفان ص ، 182و مناقب اإلمام الشافعی لآلبری ص
، 90رقم . 52
96
تغبیر :شعری است که ظاهراً دعوت به زهد در دنیا مینماید ،و فردی آواز خوان آن را با صدای
خوش و تضرع وار میخواند 340.از إمام أحمد بن حنبل رحمه اهلل در مورد سماع تغبیر پرسیده شد
341
یعنی :آن را ناشایست دانسته و از استماع ،ایشان در جواب « فَکَرِهَهُ ،وَنَهَى عَنِ اسْتِمَاعِهِ ».
آن نهی نمود.
إمام شافعی رحمه اهلل به سبب کمال علم و إیمانش ،دانست که این آواز ،قلوب مردم را از قرآن
دور نموده و مردم کم کم استماع آن را بجای استماع قرآن میپسندند .خوب ! این رأی ایشان در
خصوص تغبیر بود که أشعاری ظاهراً زاهدانه بودند ،چه برسد به قول ایشان در مورد غناء و
آواز!!
ابن تیمیة رحمه اهلل در تعلیق بر قول إمام الشافعی رحمه اهلل در خصوص ( التغبیر ) میفرماید « :
این قول ،از کمال معرفت شافعی و کمال علمش به دین نشأت گرفته است ،زیرا وقتی قلب به
شنیدن قصیده ها و أبیات ،عادت نمود و از آنها لذت برد ،از شنیدن قرآن و آیات آن ،برایش
342
نفرت حاصل میشود ،بنابراین با سماع شیطان ،خود را از سماع الرحمن بی نیاز می یابد».
ابن الجوزی رحمه اهلل میفرماید « :براستیکه رؤساء و بزرگان أصحاب شافعی سماع را إنکار
مینمودند ،أما قدماء آنها که أصالً خالفی در این خصوص یافت نمیشود ،و أما بزرگان متأخرین
هم ،رأیشان بر إنکار سماع است ،از جمله أبو الطیب الطبری ،که در ذم غناء و تحریم آن کتابی
نوشته است ،و از جمله قاضی أبوبکر محمد بن مظفر الشامی ،که فرموده :غناء و آواز حرام است
97
و جایز نیست آن را گوش داد و زدن با قضیب (= واهلل أعلم ،منظورش نوعی طبل است ) جایز
نیست .و هر کسی که جواز این أمر را به شافعی نسبت دهد ،براستیکه به او دروغ نسبت داده
است – .ابن الجوزی گوید – این قول علماء شافعیه و أهل تدین آنهاست ،و فقط کسانی از
343
متأخرین آنها که علم کمتری داشته و هوی بر او حاکم گشته ،چنین چیزی را کایز نموده اند».
ابن الصالح شهرزوری رحمه اهلل در ( فتاوایش) میفرماید « :و أما إباحت این سماع و تحلیل آن!
بایستی دانسته شود که هرگاه دف و فلوت ( نی ) و غناء و آواز ،با هم جمع شدند ،استماع چنین
چیزی در نزد أئمه ی مذاهب و غیر آنها از علماء مسلمین حرام میباشد ،و از هیچ کسی که قول
او در إجماع و خالف معتبر شناخته میشود ،سراغ نیست که این أمر را مباح نموده باشد 344،و آن
خالفی که از بعضی از علماء مذهب شافعی نقل شده ،فقط در خصوص ( نی ) بتنهایی ،و دف به
تنهایی است ،و کسی که خوب تأمل نمینماید و نمیداند ،چه بسا اینگونه اعتقاد پیدا کند که در
نزد علماء شافعیة ،در سماعی که این أنواع مالهی را با هم جمع نموده ،اختالف نظر وجود دارد ،
345
در حالی که چنین چیزی فقط یک وهم از جانب آن فرد بوده و حقیقتی ندارد».
98
قاضی ابو الطیب الطبری الشافعی رحمه اهلل میفرماید «:فقد أجمع علماء األمصار علی کراهیة الغناء
و المنع منه » 346.ترجمه « :علماء همه ی بالد ،بر کراهیت غناء و منع از آن ،إجماع نظر نموده
اند».
-4مذهب حنبلی :در این مذهب دو قول برای غناء وجود دارد :کراهت و تحریم .که تحریم
أرجحتر میباشد.
عبد اهلل بن أحمد بن حنبل میگوید «:از پدرم در مورد غناء پرسیدم ،پس او گفت «:الغناء ینبت
347
ترجمه «:غناء در قلب نفاق را میرویاند النفاق فی القلب کما ینبت الماء البقل و الزرع ».
همچنان که آب گیاهان را میرویاند» .و در روایتی دیگر فرموده است «:ال یعجبنی ،ثم ذکر قول
مالک :إنما یفعله عندنا الفساق » 348.یعنی :آن را دوست ندارم ،مالک فرموده :فقط فاسقان ،در
نزد ما آن را انجام میدهند».
مرداوی رحمه اهلل میفرماید « :و در الفروع فرموده است :غناء مکروه است ،و جماعتی – یعنی
از فقهاء مذهب (= مذهب حنابله ) – گفته اند حرام است .و در الترغیب فرموده :این رأی – یعنی
349
قول به تحریم – را أکثر علماء حنابله اختیار نموده اند».
99
خالصه ی قول در خصوص غناء و آواز :بعد از ذکر و دراسه ی أقوال و أدله ای که نقل گردید ،
برایمان واضح و ثابت میشود که غناء و آواز ،چه همراه با آلت موسیقی باشد و چه بدون آن ،حرام
و ناجایز است .مگر آن آواز و غنایی که به آن اجازه داده شده ،که ذکر و توضیح آن گذشت.
ذکر أقوالی از صحابه و تابعین و آراء فقهاء مذاهب در خصوص حکم آالت موسیقی و
معازف:
همچنین أقوالی صحیح از صحابه ،تابعین و ائمهی اسالم در خصوص تحریم آالت موسیقی وارد شده
است که بعضی از آنها را نقل مبنماییم:
روایت نموده است : -1إمام البیهقی رحمه اهلل در السنن الکبری با سند صحیح از ابن عباس
فرموده است «: ابن عباس الدف حرام ،و المعازف حرام ،والکوبة حرام و المزمار حرام
دف ،آالت موسیقی ،طبل و نی حرام هستند».
-سنن الکبری ، 222 /10رقم . 20789راجع به ( دف ) که در فتوای ابن عباس حرام گشته ،منظور 350
استعمال از دف در غیر نکاح و أمثال آن و برای غیر زنان است ،واهلل أعلم .و فتوای حسن بصری رحمه اهلل در مورد
دف ،نیز بر همین معنا حمل میشود ،آنجا که فرموده است « :لیس الدفوف من أمر المسلمین فی شیء ،و أصحاب
عبداهلل ( یعنی ابن مسعود) کانوا یشقَّقونها» (.رواه الخالل ص .) 27ترجمه « :دفها ،و استعمال آنها ،أصالً از اعمال
مسلمانان نیست ،و شاگردان ابن مسعود اگر دفی را از دست کسی میگرفتند ،آن را پاره میکردند».
این تفسیر برای کالم ابن عباس و حسن بصری را روایت دیگری تفسیر مینماید که الخالل در ص ، 28نقلش
نموده :عن یعقوب بن بختان أن عبداهلل -یعنی ابن مسعود -سئل عن ضرب الدُّف فی الزفاف مالم یکن غناء؟ فلم
یکره ذلک ،و سئل عن الدف عند المیت؟ فلم یر بکسره بأساً ،و قال :کان أصحاب عبداهلل یأخذون الدفوف من
الصبیان فی األزقة فیخرقونها » .جمله ی ( کان أصحاب ....الخ) را ابن أبی شیبة در المصنف ( )57 /9با سند صحیح
روایت نموده است .ترجمه « :یعقوب بن بختان میگوید :از عبداهلل بن مسعود در مورد دف زدن در عروسی ،اگر
همراه با آواز حرام نباشد پرسیده شد ،و او این کار را جایز دانسته و آن را مکروه نشمارد .و از او در خصوص دف
100
این فتوای عالم امت و فقیه اسالم است که به تحریم آالت موسیقی رأی و فتوی داده است ،و این
اثر موقوف است ،و اگر در حکم مرفوع نباشد ،یک إجتهاد از جانب عالم أمت است که با استقراء
از أحکام شریعت آن را نتیجه گرفته است و از روی هوا و هوس یا غیر آن نبوده است.
-2إمام ابن أبی حاتم در تفسیرش با سند صحیح از عبداهلل بن عمرو بن العاص نقل نموده که
فرموده است « :إن هَذِهِ الْآیَةِ التی فِی الْقُرْآنِ :یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ
وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ [ المائدة ]90 :قَالَ « :هِیَ فِی التَّوْرَاةِ« :
إِنَّ اهللَ أَنْزَلَ الْحَقَّ لِیُذْهِبَ بِهِ الْبَاطِلَ ,وَیُبْطِلَ بِهِ اللَّعِبَ و المزامیر وَالزَّفْنَ وَالْکِبارَاتِ – ( یعنی
البرابط) -وَالْزمَارَاتِ – ( یعنی الدف ) – و الطنابیر وَالشِّعْرَ وَالْخَمْرَ مرة لمن طعمها أقسم اهلل
بیمینه وَعِزَّتِهِ حیلة من شَرِبَهَا بَعْدَمَا حَرَّمْتُهَا لَأُعَطِّشَنَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ,وَمَنْ تَرَکَهَا بَعْدَمَا حَرَّمْتُهَا
351
ألسقینه إِیَّاهَا مِنْ حَضیرَةِ الْقُدُسِ ».
زدن هنگام تشیع جنازه و ...پرسیده شد ؟ او در این حال ،در شکستن آن دف در آن حال ،مشکلی ندید .و یعقوب
گوید :أصحاب و شاگردان ابن مسعود در کوچه ها و راهها ،دفها را از دست بچه ها گرفته و میشکاندند» .و در (
التلخیص الحبیر 379 /4رقم 2677از عمر بن الخطاب روایت آورده شده « :أَنَّهُ کَانَ إذَا سَمِعَ الدُّفَّ بَعَثَ ،فَإِذَا
کَانَ فِی النِّکَاحِ أَوْ الْخِتَانِ سَکَتَ ،وَإِنْ کَانَ غَیْرَهُمَا عَمِلَ بِالدِّرَّةِ» .ترجمه « :عمربن الخطاب اگر صدای دف زدن را
میشنوید ،کسی را میفرستاد که ببیند چیست ،پس اگر در مراسماتی همچون نکاح یا ختان میبود ،ساکت شده و بر
آن إقرار مینمود ،و دگر در غیر این مراسمات میبود ،آن را إنکار مینمود» ( .األثر فیه الضعف لوجود االنقطاع فی
السند) .أخرجه أَبُو بَکْرٍ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ فِی مُصَنَّفِهِ مِنْ حَدِیثِ ابْنِ سِیرِینَ :أُنْبِئْتُ أَنَّ عُمَرَ کَانَ إذَا سَمِعَ صَوْتًا أَنْکَرَهُ ،فَإِنْ
کَانَ عُرْسًا أَوْ خِتَانًا أَقَرَّهُ».
بنابر این ،معلوم است که فتوای امام ابن عباس در تحریم دف به چه معنی میباشد.
- 351موقوف صحیح اإلسناد .أخرجه ابن أبی حاتم ( تفسیر ابن کثیر ، ) 97 /2و الطبرانی فی ( المعجم الکبیر رقم
، ) 14583و البیهقی فی ( السنن الکبری رقم ، 20790و شعب اإلیمان 283 /4رقم ، ) 5118و الخطیب البغدادی
101
ترجمه « :عبداهلل بن عمرو در خصوص آیه ی 90از سوره مائده فرموده «:موضوع این آیه در
تورات اینگونه وارد شده است :خداوند ،حق را نازل نموده تا به وسیله ی آن باطل را از بین ببرد
و به وسیله ی آن لهو و لعب و نای و فلوت ها و رقص و طبلها و بربطها و دفها و طنبورها و شعر
و خمر را یکباره از بین ببرد ،هرکس که خمر را چشیده باشد ،اهلل تعالی به عزتش سوگند یاد
نموده است که :هرکس خمر را بعد از آنکه حرامش گردانیده ام بنوشد ،حتماً او را در روز
قیامت تشنه خواهم نمود ،و هر کس که بعد از تحریم خمر ،آن را ترک نموده باشد ،حتماً او را
از شراب و نوشیدنی بهشت مینوشانم».
-3إمام النسائی و أبو نعیم و ابن عساکر رحمهم اهلل با سند صحیح از إمام أهل شام ،إمام
األوزاعی رحمه اهلل روایت نموده اند که فرموده « :کتب عمر بن عبدالعزیز إلی عمر بن الولید
کتاباً فیه « :و إظهارك المعازف و المزمار بدعة فی اإلسالم و قد هممت أن أبعث إلیک من یجز
ترجمه « :و اینکه علناً آالت موسیقی و نی و فلوت را – در منطقه ات 352
جمّتک جمّة السوء».
– آشکار – و جایز -نموده ای ،این کار ،در اسالم بدعت و ناجایز است ،و به تحقیق قصد
نموده ام که کسی را پیش تو بفرستم – تا در مجازات این کار – آن موهای بد و گناهکار سرت
را از بیخ و بن برکند».
فی ( موضح أوهام الجمع و التفریق ، 519 /2و أبو الشیخ (عزاه إلیه السیوطی فی الدر المنثور .) 163 /3قال ابن
کثیر « :و هذا إسناد صحیح» (.تفسیر ابن کثیر . ) 57 /2و قال الهیثمی فی ( مجمع الزوائد « :) 19 /7رواه الطبرانی
فی آخر حدیث صحیح ،و رجاله رجال الصحیح ».
352
-أخرجه النسائی فی ( المجتبی 129 /7حدیث رقم ، ) 4135و فی ( السنن الکبری ،) 44 /3و أخرجه
أبونعیم فی ( حلیة األولیاء 270 /5و ، ) 309 /5و أخرجه ابن عساکر فی ( تاریخ دمشق الکبیر .) 357 / 45و
األثر :صححه األلبانی رحمه اهلل.
102
و ابن الجوزی رحمه اهلل با سند خویش نقل نموده است که «:کتب عمر بن عبدالعزیز إلی مؤدب
ولده « :لیکن أول ما یعتقدون من أدبک بغض المالهی التی بدؤها من الشیطان ،و عاقبتها السخط
من الرحمن جل و عز ،فأنه بلغنی عن الثقات من حملة العلم أن حضور المعازف و استماع األغانی
و اللهج بها ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء العشب ،و لعمری لتوقی ذلک بترك حضور
353
تلک المواطن أیسر علی ذی الذهن من الثبوت علی النفاق فی قلبه ».
ترجمه « :عمر بن عبدالعزیز برای مربی فرزندانش نامه نوشت که « :سعی کن از اولین چیزهایی
که در تربیت تو به آنها إلقاء میشود ،بغض و تنفر از آالت موسیقی و مالهی باشد ،زیرا ابتداءاً
بسبب شیطان إحداث شده اند ،و عاقبت بکار بردنشان هم خشم و غضب خداوند رحمن است ،
چرا که از طریق أفراد ثقة ای از حامالن علم به من خبر رسیده است که حضور در مجالس
موسیقی و شنیدن آوازهای – ناشرعی – و تکرار و خواندنشان ،باعث روییدن نفاق در قلب
میشود همچنانکه آب سبب روئیدن گیاه میشود ،و قسم میخورم که در نزد انسان عاقل ،
خودداری از ایجاد صفت نفاق در قلب ،با دوری گزیدن از حضور در اینگونه مجالس ،آسانتر از
354
تحمل و ثابت ماندن با وجود نفاق در قلب است».
- 353تلبیس إبلیس ص . 235و أخرجه ابن ابی الدنیا فی ( ذم المالهی ص .) 51 – 50
- 354جمله ی ( الغناء ینبت النفاق فی القلب ) همانطور که امام عمر بن عبدالعزیز رحمه اهلل فرموده اند،از طرق أهل
علم ثقات روایت شده است .و این جمله بصورت موقوف بر ابن مسعود با سند صحیح روایت شده است (.رواه
ابن ابی الدنیا فی ذم المالهی ص 43رقم 34و 36و 39و // ، 40و رواه البیهقی فی السنن الکبری 223 /10رقم
، 20895و شعب اإلیمان 278/4رقم // 5098و رواه المروزی فی تعظیم قدر الصالة 629 /2رقم // 680و
قال ابن القیم « :و هو صحیح عن ابن مسعود » (.إغاثة اللهفان ص .) 197
103
میبینیم که أمیر المؤمنین عمربن عبدالعزيز رحمه اهلل که از بزرگان و أعالم علماء تابعین و يکی از
خلفاء راشدين مهديین است چگونه در إنکار مالهی و آالت موسیقی مبالغه بخرج داده و آن را
بدعتی منکر در اسالم میداند ،و کافی است که عمر بن عبدالعزيز رحمه اهلل ،برای ما قدوه و أسوه
باشد ،همان کسی که بزرگان تابعین در دين و ديانتشان به او اقتداء مینمودند.
355
-5عن أبی حصین « :أنّ رجالً کسر طنبوراً لرجلٍ فرفعه إلی شریح فلم یضمنه».
ترجمه « :از ابی حصین روایت است که «:مردی طنبوری را که مال مرد دیگری بود شکست ،و
آن مرد صاحب طنبور ،شکایت خود را نزد شریح(قاضی مشهور میان صحابه) برد ،ولی شریح ،
ضمانت آن طنبور را بر شخص شکننده قرار نداد» .یعنی آن کار را جایز و کاری شرعی قرار داده
،و آن طنبور را به عنوان مالی شرعی که اگر کسی آن را از بین برد ،باید ضمانت شود ،قرار نداد
356
.
البته این جمله به عنوان حدیث مرفوع از پیامبر نیز روایت شده است که در ( سنن ابی داود ،رقم ، ) 4279و ...
موجود بوده ،أما سند آن مرفوعاً ،ضعیف است.
- 355أخرجه البخاری فی صحیحه ، 876/2و أخرجه ابن ابی شیبة فی ( المصنف ، ) 10 /5و أخرجه البیهقی فی
( السنن الکبری ، ) 101/6و سنده صحیح .
- 356قال الغزالی و الرافعی والنووی وغیرهم رحمهم اهلل « :وال أعلم فی ذلک خالفاً أنه لیس ألحد منع الصبی من
کسر المالهی ،و إراقة الخمر ،وغیرها من المنکرات ،واهلل أعلم»( .تنببیه الغافلین عن اعمال الجاهلین إلبن النحاس ص
.)21 - 20ترجمه « :إمام غزالی و الرافعی و النووی و غیر آنها رحمهم اهلل فرموده اند « :خبر نداریم که کسی در
میان علماء مخالف باشد در اینکه ،برای هیچ کسی جایز نیست که کودکی را از شکاندن آالت مالهی و موسیقی ،و
ریختن خمر و شراب ،و چیزهای منکر دیگری از این قبیل ،منع نماید .واهلل أعلم » .همچنین مراجعه نمایید به :
(مجموع الفتاوى البن تیمیة ، 577 ، 576 ، 536 /11 ،و ، 667 ،118 ،113 ،111 - 109 /28و– 294 /29
.)297
104
أقوال مذاهب أربعه:
ابنتیمیه رحمهاهلل در مجموع الفتاوی میفرماید «:طبق نظر مذاهب چهارگانه آالت موسیقی کالً
357
حرام هستند».
ابن رجب حنبلی رحمه اهلل می فرماید «:از هیچ کس از سلف أمت دانسته نشده است که اجازه به
گوش دادن آالت موسیقی داده باشد ،و فقط از بعضی از متأخرینی همچون ظاهریه که هیچ کس
به آنها اعتنایی نمیکند ،چنین چیزی سراغ هست .و هر کسی که در این باره چیزی از سلف
358
صالح حکایت نماید براستی که باطل و اشتباه نقل نموده است».
ابن حجر عسقالنی رحمه اهلل دربارهی آالت موسیقی میفرماید «:گروهی از علماء اجماع بر
359
تحریم آن نقل نموده اند ،و گروهی دیگر عکس آن را نقل نموده اند».
360
ابن حجر هیتمی رحمه اهلل اجماع علماء بر تحریم آالت موسیقی را نقل نموده است.
105
امام قرطبی رحمه اهلل در این خصوص میفرماید « :و أما آالت موسیقی أعم از نای و فلوت و
آالت تاری و طبل و ...هیچ إختالفی در تحریم سماع آنها وجود ندارد ،و از هیچ یک از کسانی
که اعتباری برای قولش گذاشته میشود – از سلف ،و از أئمه ی خلف -نشنیده ام که این أمر را
مباح نموده باشد .و از کسانی که اجماع بر تحریم آن را نقل نموده ،إمام أصحاب متأخر ما ،أبو
الفتح سلیم بن أیوب الرازی میباشد».361.
-1مذهب شافعی :جزء مذاهبی است که بیشترین إهتمام را به ذکر أحکام آالت موسیقی
داده است ،و در آن آراء و مناقشاتی حول و حوش آالت موسیقی بیان گشته است .و امام
ابن حجر هیتمی شافعی رحمه اهلل در این باره کتابی را تألیف نموده بنام ( کف الرعاع من
محرمات اللهو و السماع )،و در آن آراء مذاهب را بیان نموده ،که ما همه ی این آراء را ذکر
نمینماییم ،و فقط بطور خالصه به ذکر قولی از امام نووی رحمه اهلل در این باب إکتفا
مینماییم.
إمام نووی رحمه اهلل میفرماید « :آالت موسیقی و آواز ،از آن چیزهایی که شعار شاربان خمر
بوده و شامل چیزهایی است که شخص به وسیله آن به وجد و طرب میآید ،مانند طنبور ،عود،
چنگ ،طبل و سایر آالت موسیقی ،استفاده از این آالت حرام و گوش دادن آنها نیز حرام
میباشد .و در مورد نی دو وجه وجود دارد :که بغوی قول به تحریم آن را صحیح دانسته ،أما
غزالی قول به جواز را صحیح دانسته است ،و این قول نزدیکتر است .و منظور از نی ،همه ی
أنواع آن نیست بلکه منظور ( نی عراقی ) است .و أما تمامی أبزار تاری ای که با آنها نواخته
- 361کف الرعاع من محرمات اللهو و السماع البن حجر الهیتمی . 119 – 118 /1
106
میشود ،بال خالف حرام میباشند – .نووی میفرماید – میگویم :رأی أصح یا صحیح ،قول به
تحریم نی است ،و إمام أبو القاسم الدولعی کتابی در تحریم نی ( فلوت ) تألیف نموده که مشتمل
بر مطالب بسیار نفیسی است و دالئل زیادی در تحریم آن نقل نموده است.واهلل أعلم.
و أما دف ! استفاده از آن در عروسی و ختان مباح است ،أما در غیر این دو حالت ،صاحب
مهذب (= أبو اسحاق الشیرازی ) و بغوی و غیر آنها قول به تحریم آن بطور مطلق داده اند ،و امام
الغزالی فرموده :استفاده از آن حالل است ،و در هر حالتی که آن را حالل دانسته ایم ،منظور ما ،
362
دفی است که زنجیر نداشته باشد .و أما اگر زنجیر هم داشت ،صحیح ،جواز آن است».
امام غزالی رحمه اهلل میفرماید « :آالت موسیقی و آالت تاری حرام هستند زیرا به نوشیدن شراب
تشویق میکنند و معموالً چنین آالتی همراه با نوشیدن خمر هستند ،پس – استفاده از این آالت –
که مشابهت با أهل شرب خمر است ،حرام میباشد .و اما دف اگر در آن زنجیر نباشد حالل است ،و
363
نواخته شده است». در خانهی پیامبر
و از امام ابن کثیر دمشقی(شافعی مذهب) رحمه اهلل پرسیده شد :نظر شما در مورد آالت موسیقی و
گوش دادن به آنها چیست؟ در جواب فرمود « :حسبی اهلل و نعم الوکیل ،به کار گرفتن آالت
362
-روضة الطالبین . 228 /11ابن رجب الحنبلی رحمه اهلل میفرماید « :و قد نص أحمد علی منع الدف
المصلصل » ( .فتح الباری البن رجب .) 84 /6ترجمه « :إمام أحمد ،به صراحت ،قول به ممنوع بودن دف زنجیر
دار داده است».
- 363الوسیط فی المذهب للغزالی . 350/7
107
موسیقی و گوش دادن به آنها حرام است همانگونه که حدیث بخاری و أحادیث دیگر بر آن داللت
364
دارند و حدیث را ذکر کرد .»...
این خالصه ی مذهب إمام شافعی رحمه اهلل در این خصوص بود.
-2مذهب حنفی :فقهای مذهب حنفی قول به تحریم همه ی آالت موسیقی تاری – همچون عود
، -و آالت هوائی – همچون نی ، -و آالت موسیقی کوبی – همچون طبل و تنبک – داده اند ،
و از این حکم تحریم ،چیزی جز دف و طبل غازیان را مستثنی ننموده اند.
أبو الطیب عظیم آبادی رحمه اهلل میفرماید « :أبو حنیفه شدیدترینِ ائمه در رابطه با تحریم آالت
موسیقی است و مذهبش در این مورد سختترین مذاهب است .و أصحاب و پیروانش به صراحت قول
به تحریم گوش دادن به همه ی أنواع آالت موسیقی(نی ،دف ،حتی نواختن به وسیله ی چوب و)...
داده اند ،و در نزد آنها استماع این آالت معصیتی است که موجب فسق و رد شهادت فرد میشود .بلکه
گفته اند :لذت بردن با این چیزها کفر است! این عین لفظ آنهاست .و گفته اند :بر فرد واجب است
365
هنگامی که این آالت نواخته شده یا در کنارش است تالش کند که صدای آن را نشنود».
صاحب کتاب اإلختیار میفرماید «:گوش دادن به آالت موسیقی مثل نواختن با چوب ،نی و ...حرام
366
است ...و واجب است که به آن گوش ندهد بنا به روایت نافع از ابن عمر».
108
امام سرخسی رحمه اهلل در (المبسوط) میفرماید «:اجاره دادن بر چیزی أمثال غناء ،نوحه خوانی ،نی
و فلوت ،و طبل و هر چیز لهو دیگری ،جایز نیست ،زیرا اینها معصیت هستند و اجاره دادن و إجاره
367
گرفتن بر معاصی باطل و مردود است».
368
ابن عابدین رحمه اهلل می فرماید «:ضمانت بر شکستن آالت موسیقی ،واجب نمیگردد».
-3مذهب مالکی :در نقل مذهب مالکیة ،أقوال زیادی را در مبحث غناء نقل نمودیم ،أما در
اینجا به نقل قولی از امام قرطبی رحمه اهلل إکتفا مینماییم که فرموده است «:گوش دادن ترانه و
آواز همراه با آالت طرب آور مثل فلوتها و تار ،و آالت موسیقی ،حرام است .ولی مشکلی در
طبل جنگ نیست ...و در خصوص ( نی ) تردد وجود دارد ،و دف هم مباح است ،و گفته شده
369
طبل در عروسی ،بمانند دف مباح است ».
-4مذهب حنبلی :ابن قدامه ی مقدسی رحمه اهلل رأی مذهب حنابله در خصوص آالت
موسیقی را در کتابش (المغنی) به تفصیل بیان نموده و آن را اینگونه تقسیم نموده است:
الف -آالت حرام :و آن شامل انواع آالت تاری ،و کلیه ی أنواع نی ها و فلوتها ،عود و طنبور،
و آالت موسیقی دیگر است ،و هر کس بر استماع این آالت مداومت داشته باشد – فاسق شده و
-شهادتش مردود است.
109
ب -آالت مباح :که شامل دف است .و أصحاب ما و أصحاب شافعی ذکر نموده اند که دف زدن
در غیر حالت نکاح ،مکروه است .و أما دف زدن برای مردان ،در هر حالتی مکروه است ؛ زیرا
دف زدن کار زنان بوده ،یا کار أفراد مُخَنَّثی که خود را به زنان تشبیه نموده اند ،پس در دف زدن
370
مردها ،تشبیه آنها به زنان حاصل میگردد».
خالصهی قول مذهب حنابله را ابن مفلح رحمه اهلل در (المبدع) بیان کرده و میفرماید «:و حاصل
کار این است که گوش دادن به تمام آالت موسیقی چه همراه با آواز باشند و چه بدون آن ،در
شادی و غیر آن ،حرام است .و امام احمد طبل را مکروه دانسته است .و دف در عروسی مباح
است .و أصحاب ما ذکر نموده اند که دف زدن در غیر نکاح مکروه است ،أما اگر مردان إقدام به
371
دف زنی نمایند ،از آنجا که چنین کاری تشبُّه به زنان میباشد ،مکروه است».
به این ترتیب برایمان واضح و نمایان گشت که علماء وفقهاء ( بخصوص أئمهی أربعه) ،بر تحریم
استفاده و استماع آالت موسیقی اتفاق نظر دارند.
110
خاتمه و نتیجه ی مباحث بیان شده
-1أحادیث صحیحی دال بر تحریم کلیه ی آالت و أدوات موسیقی وجود داشته و به إثبات
رسیده اند .نه آنگونه که ابن حزم و ابن القیسرانی و همفکرانشان رحمهم اهلل گمان نموده اند که
هیچ حدیث صحیحی در این خصوص وجود ندارد.
-2در نزد مذاهب أربعة و جمهور و أکثریت قریب به اتفاق علماء أمت ،جمیع آالت و أبزار
موسیقی حرام هستد بغیر از دف که بیان تفاصیل آن گذشت .و نیز بغیر از بعضی رخصتهایی که
در نزد بعضی از مذاهب ،در خصوص بعضی از أنواع طبل وارد شده است.
-3غناء و آوازی که شامل مفاهیم و موضوعات نامشروع بوده و سبب تحریک هوی و هوس و
شهوت و ...میگردد ،حرام قطعی بوده و ناجایز است .چه به همراه آالت موسیقی باشد و چه
بدون آن.
-4غناء و آواز مباح و جائز هم وجود دارد .این نوع آواز ،بایستی هیچ یک از صفات آواز
حرام در آن نباشد.
ام یدواریم که این نوشته و این بضاعت مُزجاة و کم ،مورد رضایت حق تعالی واقع شده و بتواند تا
حدی – هر چند کم و ناتمام -جوابی برای شبهات و سؤاالت پیرامون این موضوع باشد.
ربنا تقبل منا إنک أنت السمیع العلیم و تُب علینا إنک أنت التواب الرحیم .ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و
فی اآلخرة حسنة و قنا عذاب النار .آمین آمین!
واهلل تعالی أعلم ،و صلی اهلل و سلم علی نبینا محمد و علی آله و صحبه و سلم.
الفقیر إلی عفو ربه ( بهروز عزیزی ) 1394 /8 /15ه.ش ،مصادف با 1437 / 1 /23ه .ق.
111
مُلحَق (پیوست )
112
آثاری که قائلین به جواز آالت موسیقی ،برای حالل دانستن آهنگ و موسیقی ،به آن
372
استناد نموده اند :
-1امام ابنحزم در المحلی 506/7گوید :عن حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ أَنَا أَیُّوبُ السِّخْتِیَانِیُّ ،وَهِشَامُ بْنُ
حَسَّانَ ،وَسَلَمَةُ -هُوَ ابْنُ کُهَیْلٍ -دَخَلَ حَدِیثُ بَعْضِهِمْ فِی حَدِیثِ بَعْضٍ ،کُلِّهِمْ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ
سِیرِینَ أَنَّ رَجُال قَدِمَ الْمَدِینَةَ بِجِوَارٍ فَأَتَى إلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ فَعَرَضَهُنَّ عَلَیْهِ ،فَأَمَرَ جَارِیَةً
مِنْهُنَّ فَأَحْدَتْ ،قَالَ أَیُّوبُ :بِالدُّفِّ ،وَقَالَ هِشَامٌ :بِالْعُودِ ،حَتَّى ظَنَّ ابْنُ عُمَرَ أَنَّهُ قَدْ نَظَرَ إلَى ذَلِکَ،
فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ :حَسْبُک -سَائِرَ الْیَوْمِ -مِنْ مَزْمُورِ الشَّیْطَانِ ،فَسَاوَمَهُ ،ثُمَّ جَاءَ الرَّجُلُ إلَى ابْنِ
عُمَرَ فَقَالَ :یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ إنِّی غُبِنْتُ بِسَبْعِمِائَةِ دِرْهَمٍ ،فَأَتَى ابْنُ عُمَرَ إلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ
فَقَالَ لَهُ :إنَّهُ غُبِنَ بِسَبْعِمِائَةِ دِرْهَمٍ ،فَأَمَّا أَنْ تُعْطِیَهَا إیَّاهُ ،وَإِمَّا أَنْ تَرُدَّ عَلَیْهِ بَیْعَهُ ،فَقَالَ :بَلْ نُعْطِیهَا
إیَّاهُ.
جواب :اول :حماد بن زید سال 179هـ.ق وفات نموده و والدت امام ابن حزم سال 384هـ.ق
373
دوم :ناقلین این روایت از میباشد ،یعنی بین این دو ،نزدیک به 205سال فاصله بوده است؟؟
حماد بن زید مجهول هستند!! سوم :راویان مذکور در این روایت در این که آن آلت موسیقی ،دف
است یا عود اضطراب دارند !!؟
- 372همانطور که در مقدمه ی این کتاب ذکر نمودم ،به دالئل و أسبابی ،از هدف أولیه ام در تألیف این کتاب که
همانا أداء کامل حق موضوع و بررسی جمیع مطالب و مسائل مربوط به آن بود ،منصرف شده ،و إکتفاء به کتابت
مختصری از موضوعات در این باب نمودم .لذا جهت فائده رسانی بیشتر به برادران و خواهران مسلمانم ،در این
بخش از این رساله ،صفحات ( ) 74 -69از کتاب ( آهنگ ،میان موافق و مخالف ) تألیف « صالح الدین
جوهری» ،را به عنوان پیوستی به أصل رساله ،نقل مینمایم ،باشد که نافع و سودمند گردد.
- 373پس این سند منقطع و ضعیف میباشد.
113
-2امام ابنعساکر در تاریخ دمشق 353 /42گوید :أخبرنا أبو القاسم هبة اهلل بن عبد اهلل أنا أبو
بکر أحمد بن علی بن ثابت أنا أبو الحسن أحمد بن الحسین بن محمد بن عبد اهلل بن خلف بن
بخیت أنبأ أبو نصر أحمد بن محمد بن أحمد بن شجاع الصفار البخاری أنا خلف بن محمد بن
إسماعیل الخیام نا سهل بن شاذویة نا أبو علی الحسن بن سمیط رقیق هانئ البخاری نا موسى
بن إسماعیل نا حماد بن سلمة عن علی بن زید عن یوسف بن مهران أن ابن عمر دخل على
عبد اهلل بن جعفر ذی الجناحین فإذا عنده بربط فقال یا ابا عبد الرحمن إن دریت ما هذا فلک
کذا وکذا فنظر إلیه وقلبه ساعة ثم قال هذا میزان رومی وأقعد عبد اهلل ذات یوم سبع جوار فی
سبعة أبیات فقال لکل واحدة منهن إذا قعدنا على باب البیت فاضربن وتغنین فقعد عند أولها بابا
وابن عمر معه فلما ضربت وتغنت نفر ابن عمر فقام فقعد على الباب اآلخر فضربت وتغنت فقال
ابن عمر ما لها قاتلها اهلل إنها لتأخذ من القلب مأخذا !!.
جواب :امام ابنحجر در لسان المیزان 157/1از ابنأبیالفوارس نقل میکند که دربارهی ابو الحسن
احمد بن الحسین 374میگوید :دچار اختالط شده است! و همچنین ابنحجر در لسان المیزان 404/2
دربارهی خلف بن محمد 375از ابوعلی خلیلی نقل میکند که گوید :دچار اختالط شده و خیلی ضعیف
است و روایات غیر معروفی دارد!! و امام ابن حجر در تقریب التهذیب ص 696شمارهی 4768اقوال
376
خالصه می کند و میگوید :ضعیف علمای جرح و تعدیل را دربارهی علی بن زید بن جدعان
114
377
در تقریب التهذیب ص 1096شمارهی 7943گوید :لیّن است!! و دربارهی یوسف بن مهران
378
الحدیث است یعنی احادیثش محکم و قوی نیست.
-3امام ابن عبد ربه در العقد الفرید 102/1گوید :عن أبی شعیب الحرانی عن جعفر بن صالح بن
کیسان عن أبیه ،قال :کان عبد اهلل بن عمر یحب عبد اهلل بن جعفر حباً شدیداً .فدخل علیه یوماً
وبین یدیه جاریة فی حجرها عود ،فقال :ما هذا یا أبا جعفر؟ .قال :وما تظن به یا أبا عبد
الرحمن؟ فإن أصاب ظنک فلک الجاریة .قال :ما أرانی إال قد أخذتها ،هذا میزان رومی،
فضحک ابن جعفر ،وقال :صدقت .هذا میزان یوزن به الکالم ،والجاریة لک .ثم قال :هاتی.
فغنت ... :ثم قال :هل ترى بأساً؟ قال :ال .قال :فما أرى بهذا بأساً.
جواب :اول :جعفر بن صالح بن کیسان مجهول است! دوم :ابنعبد ربه أهل اندلس بوده و علمایی که
دربارهی تاریخ اندلس نوشتهاند و جزئیات ورود و خروج افراد را در آن قید کردهاند مثل ”جذوة
المقتبس فی ذکر والة األندلس“ و ”تاریخ العلماء و الرواة للعلم باألندلس“ هیچ سفری خارج از
اندلس را برای ابن عبد ربه ذکر نکردهاند!؟ و ابوشعیب حرانی که از وی حدیث را نقل میکند؛ اهل
بغداد است و سفری نیز به أندلس نداشته است(ن.ک :تاریخ بغداد )193/4پس مالقاتی بین این دو
راوی ثابت نیست.
سوم :ابنعبدربه أدیب و شاعر بوده و تخصص حدیثی نداشته و در کتابهایش أصول حدیثی را
مراعات نکرده و قصهها را بدون بررسی ذکر میکند!! چهارم :آنچه از عبد اهلل بن عمر ثابت است بر
115
خالف این واقعه میباشد و آن هم فرو بردن انگشتانش در دو گوشش به مجرد شنیدن صدای نَی
379
چوپان!!
-4امام ابن عبد ربه در العقد الفرید 108/1گوید :حدث سعید بن محمد العجلی بعمان ،قال:
حدثنی نصر بن علی عن األصمعی ،قال :کان معاویة یعیب على عبد اهلل بن جعفر سماع الغناء.
..فمر لیلةً بدار عبد اهلل بن جعفر ،فسمع عنده غناءً على أوتار ،فوقف ساعة یستمع ثم مضى
وهو یقول :أستغفر اهلل ،أستغفر اهلل .فلما انصرف من آخر اللیل مر بداره أیضاً ،فإذا عبد اهلل قائم
یصلی ،فوقف لیستمع قراءته ،فقال :الحمد هلل ،ثم نهض وهو یقول " :خلطوا عمالً صالحاً وآخر
سیئاً عسى اهلل أن یتوب علیهم " ..ثم إن معاویة أرق ذات لیلة فقال لخادمه خدیج :اذهب
فانظر من عند عبد اهلل ،وأخبره بخروجی إلیه فذهب فأخبره ..فغناه بدیح ..فطرب معاویة
طرباً شدیداً ،وجعل یحرک رجله .فقال ابن جعفر :یا أمیر المؤمنین ،سألتنی عن تحریک رأسی،
فأخبرتک ،وأنا أسألک عن تحریک رجلک .فقال معاویة :کل کریم طروب!!
جواب :وفات معاویه سال 60هـ.ق و وفات عبد اهلل بن جعفر سال 80هـ.ق بوده است و اما تولد
أصمعی بین سال 127و 129بوده است؛ یعنی حداقل فاصله بین وفات یکی از راویان این واقعه و
آن هم عبد اهلل بن جعفر و بین والدت أصمعی 47سال میباشد!؟ پس سند أصمعی منقطع است!!
-5امام ابنعساکر در تاریخ دمشق 416/12گوید :نا إبراهیم بن محمد بن عرفة نا أبو حازم
الباهلی نا األصمعی عن ابن أبی الزناد عن خارجة بن زید بن ثابت قال دعینا إلى مدعاة فی
اخوالنا ح قال وحدثنی محمد بن الحسن بن درید نا أبو حاتم نا األصمعی عن أبی الزناد عن
- 379و قبالً در کتاب ،روایات صحیح مختلفی از ابن عمر نقل نمودیم که همگی مخالف آنچه هستند که در این
حکایت نقل شده است.
116
أبیه عن خارجة بن زید بن ثابت -قال األصمعی وذکره عبد اهلل بن مصعب الزبیری یزید بعضهم
على بعض -وهذا لفظ ابن درید قال :کانت مأدبة فی زمن عثمان فدعی لها الناس وکان فیهم
عدة من أصحاب رسول اهلل وفیهم زید بن ثابت وخارجة بن زید وحسان بن ثابت وعبد
الرحمن بن حسان وقد کف حسان وثقل سمعه وکان إذا دعی قال اخرس أم عرس أم اعذار ثم
یجیب قال خارجة فأتینا بالطعام فجعل حسان یقول البنه اطعام ید أم طعام یدین فإذا قیل
طعام ید أکل وإذا قیل طعام یدین امسک وفی حدیث أبی حازم فأتی بالشواء فقال اطعام ید أم
طعام یدین فامتنع ثم اتی بالثرید فقال اطعام ید أم طعام یدین فقال طعام ید فأکل رجع إلى
حدیث ابن درید فلما فرغ القوم ثنیت له وسادة واقبلت المیالء وهی یومئذ شابة فوضع فی
حجرها مزهر فضربت ثم غنت فکان أول ما بدأت بشعر حسان. ...
جواب :أول :امام ابن حجر دربارهی عبد الرحمن بن أبی الزناد در تقریب التهذیب ص 578شمارهی
3886گوید :صدوق است ،و وقتی به بغداد آمد حافظهاش تغییر یافت و فقیه میباشد!.
دوم :امام ابن حجر در لسان المیزان 133/5از ابو منصور از مقدمهی کتابش ”تهذیب اللغة “ نقل
میکند که گوید ( :وقتی نزد ابندرید آمدم او را در حال مَستی دیدم ) ..و عالمه ابن شاهین نیز بر این
مسأله گواهی میدهد که ابندرید مشروب مینوشید و ( ..ن.ک :لسان المیزان 133/5و سیر أعالم
النبالء ،ذهبی )97/15؛ پس ابن درید اهل فسق بوده نه اهل علمی که به روایت وی اعتماد شود.
-6امام ابوالفرج أصفهانی در األغانی 168/17گوید :أخبرنی حرمی عن الزبیر عن محمد بن
الحسن المخزومی عن محرز ابن جعفر قال :ختن زید بن ثابت األنصاری بنته فأولم فاجتمع
إلیه المهاجرون واألنصار وعامة أهل المدینة وحضر حسان بن ثابت وقد کف بصره یومئذ وثقل
سمعه وکان یقول إذا دعی أعرس أم عذار فحضر ووضع بین یدیه خوان لیس علیه إال عبد
117
الرحمن ابنه فکان یسأله أطعام ید أم یدین فلم یزل یأکل حتى جاؤوا بالشواء فقال طعام یدین
فأمسک یده حتى إذا فرغ من الطعام ثنیت وسادة وأقبلت المیالء وهی یومئذ شابة فوضع فی
حجرها مزهر فضربت به ثم تغنت فکان أول ما ابتدأت به شعر حسان قال ( :فال زالَ قَبْرٌ بَیْن
بُصرى وجِلَّق ...علیه من الوَسْمِیّ جَوْدٌ ووَابِلُ ) فطرب حسان وجعلت عیناه تنضحان وهو
مصغ لها .
جواب :امام ابن معین درباره ی محمد بن الحسن مخزومی گوید( :دروغگو بوده و أحادیث را
میدزدیده است) .و ابوزرعه گوید ( :أحادیثش پوچ و واهی است!) .و ابوداود گوید( :دروغگو است).
و امام نسائی و دارقطنی و ذهبی گویند( :متروک است) .و امام ابنحبان گوید( :احادیث را میدزدیده
و از علمای ثقات روایاتی را نقل میکرده که از آنان نشنیده است!) ...ن.ک :الجرح والتعدیل 227/7و
مجروحین ،ابنحبان 274/2و تهذیب الکمال 60/25و الکاشف 164/2و. ...
-7امام ابوالفرج اصفهانی در األغانی 169/17گوید :أخبرنا وکیع عن حماد بن إسحاق عن أبیه
عن الواقدی عن عبد الرحمن بن أبی الزناد عن أبیه قال :سمعت خارجة بن زید یقول دعینا
إلى مأدبة فی آل نبیط قال خارجة فحضرتها وحسان بن ثابت قد حضرها فجلسنا جمیعا على
مائدة واحدة وهو یومئذ قد ذهب بصره ومعه ابنه عبد الرحمن فکان إذا أتى طعام سأل ابنه
أطعام ید أم یدین یعنی بالید الثرید وبالیدین الشواء ألنه ینهش نهشا فإذا قال طعام یدین
أمسک یده فلما فرغوا من الطعام أتوا بجاریتین إحداهما رائقة واألخرى عزة فجلستا وأخذتا
مزهریهما وضربتا ضربا عجیبا وغنتا بقول حسان . ...
جواب :اول :امام ابن حجر دربارهی عبد الرحمن بن أبی الزناد در تقریب التهذیب ص 578شمارهی
3886گوید :صدوق است ،و وقتی به بغداد آمد حافظهاش تغییر یافت و فقیه میباشد!.
118
دوم :محمد بن عمر واقدی امام شافعی دربارهی او میگوید :کتابهای واقدی دروغ است! و امام
احمد گوید :دروغگو است و امام بخاری و ابوحاتم رازی و ابوزرعه و نسائی میگویند :متروک است
و ابن المدینی و ابنراهویه میگویند :حدیث را وضع میکند! ...ن.ک :الجرح والتعدیل 20/8و
مجروحین 290/2و تاریخ بغداد 3/3و تهذیب الکمال 180/26و تذکره الحفاظ 348/1و . ...
-8امام شوکانی در نیل األوطار 179/8از امام حرمین و ابن أبی الدَّم نقل میکند که گویند :نقل
األثبات المؤرخین أن عبداهلل بن الزبیر کان له جوار عوادات وإن ابن عمر دخل علیه وإلى جنیه
عود فقال ما هذا یا صاحب رسول اهلل فناوله إیاه فتأمله ابن عمر فقال هذا میزان شامی قال ابن
الزبیر یوزن به العقول !!
جواب :آنچه در کتاب های تاریخی از عبد اهلل بن الزبیر نقل میشود ،این است که وی اهل طاعت و
عبادت و ..بوده است نه اهل موسیقی و آهنگ !!؟ و باید قبل از استناد به هر روایتی به اسناد آن نگاه
شود و این سخنی که امام شوکانی از امام حرمین نقل میکند ،باید بدانیم که کجا ذکر شده است و این
380
کتابهای تاریخی و این مورخین چه کسانی هستند و در اسانید آنها چه کسانی هستند!!؟؟
-9امام ابن سعد در الطبقات 134/5گوید :أخبرنا موسى بن إسماعیل قال حدثنا عمران بن
محمد بن سعید بن المسیب قال حدثتنی غنیمة جاریة سعید قالت کان سعید الیأذن البنته فی
اللعب ببنات العاج وکان یرخص لها فی الکبر یعنی الطبل!!
جواب :اول :امام ابنحجر در لسان المیزان 322/7و ذهبی در میزان االعتدال 241/3از امام ازدی
دربارهی عمران بن محمد بن سعید بن المسیب نقل میکنند که گوید ( :لیس بذاک؛ یعنی :به آن رتبهای
- 380این داستان ،جز حکایتی بدون سند و إسناد ،چیز دیگری نبوده ،و چنین روایتی ،هرگز مقبول نیست.
119
نرسیده که به وی اعتماد شود!) .و کمتر چیزی که میتوان به وی نسبت داد این است که مجهول
میباشد!! .دوم :غنیمه کنیز سعید بن المسیب نیز مجهول است!
سوم :این روایت متناقض است با روایت دیگری که امام عبد الرزاق صنعانی با سند صحیح در
مصنفش 6/11از سعید بن المسیب نقل میکند که گوید( :من از آواز بدم میآید و حُدا خوانی را
دوست دارم!) .پس چطور از کسی که آواز را تجویز نمیکند بپذیریم که خودش بدتر از آن ،آهنگ و
381
موسیقی را گوش میداده است!!
امام فاکهی در أخبار مکه شمارهی 1666؛ 400/4گوید :حدثنا یعقوب بن حمید ،قال: -10
ثا أبو تمیلة ،یحیى بن واضح ،عن عمر بن أبی زائدة ،قال :حدثتنی امرأة ،من بنی أسد قالت« :
مررنا بسعید بن جبیر ،ونحن نزف عروساً وهو فی المسجد ،والمغنیة أو قال :القینة تقول :إلن
افتنتنی هی باألمس افتنت --سعیداً فأمسى قد قال کل مسلم؛ وألقى مفاتیح المساجد واشترى
--وصال الغوانی بالکتاب المنمنم؛ فقال سعید :کذب واهلل ،ما یقینی »!!
جواب :اول :این واقعه در عروسی رخ داده است و استناد به این روایت درست نیست!
382
دوم :زن مذکور در این روایت مبهم و مجهول است!
سوم :امام ذهبی در میزان االعتدال 587/3دربارهی عالمه محمد بن طاهر که ناقل این روایت است
میگوید( :قوی نیست وتَوَهّمات وی در تألیفاتش زیاد است! ...و از سُنَّت به سوی تصوف ناپسند
383
انحراف دارد!) .ن.ک :المنتظم ،ابن الجوزی 177/9و البدایه والنهایه ،ابن کثیر .177/12
- 381در حالی که روایتی که این موضوع را بیان نموده ،ضعیف و واهی است!!
- 382آن زنی که این ماجرا ،از او روایت شده ،مجهول است .
120
امام ابویعلی خلیلی در اإلرشاد 310/1گوید :عبد العزیز بن أبی سلمة الماجشون -11
مفتی أهل المدینة ،سمع الزهری ،وعبد اهلل بن دینار ،وغیرهما ،روى عنه األئمة ،مخرج فی
الصحیحین ،یرى التسمیع ویرخص فی العود!!
جواب :اول :امام ابویعلی اسنادی برای این گفتهاش نقل نکرده است!
دوم :امام ذهبی دربارهی امام ابویعلی در کتابش تذکره الحفاظ 1123/3و سیر أعالم النبالء 666/17
میگوید( :امام ابویعلی خلیلی ...در کتاب االرشاد توهُّمات زیادی دارد و احتمال دارد بدین علَّت
باشد که از روی حفظش نوشته است!).
امام مزی در تهذیب الکمال 336/32گوید :یعقوب بن أبی سلمة الماجشون ...ذکره -12
محمد بن سعد فی الطبقة الثالثة من أهل المدینة وقال یکنى أبا یوسف وهو الماجشون فسمی
بذلک هو و ولده فیعرفون جمیعاً بالماجشون وکان فیهم رجال لهم فقه وروایة للحدیث والعلم
ولیعقوب أحادیث یسیرة وذکره ابن حبان فی کتاب الثقات وقال مصعب بن عبد اهلل الزبیری إنما
سمی الماجشون للونه .وقال البخاری عن هارون بن محمد الماجشون بالفارسیة المُوَرَّد قال
مصعب :وکان یعلم الغناء ویتخذ القیان ظاهراً أمره فی ذلک وکان یجالس عروة بن الزبیر وعمر
بن عبد العزیز فی إمرته وقال فی موضع آخر کان یعین ربیعة على أبی الزناد ألن أبا الزناد کان
معادیاً لربیعة قال مصعب وکان الماجشون أول من علم الغناء من أهل المروءة بالمدینة وکان
یکون مع عمر بن عبد العزیز فی والیة عمر على المدینة وکان یأنس إلیه فلما استخلف عمر
قدم علیه الماجشون فقال له عمر انا ترکناک حین ترکنا لبس الخز فانصرف عنه!!
- 383وجه ارتباط این جواب با آن روایت برای این حقیر ،قابل درک نیست .واهلل تعالی أعلم.
121
جواب :این روایت منقطع است زیرا والدت مصعب بن عبد اهلل الزبیری سال 156هـ.ق بوده و وفات
ماجشون سال 124هـ.ق است؛ پس بین والدت مصعب و وفات ماجشون حداقل 30است!!.
خالصه :هر حرفی بدون اسناد و مدرک ،باطل است!! ( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ
فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ ) (حجرات « : )6 :ای کسانی که ایمان
آوردهاید! اگر فاسقی برایتان خبری آورد دربارهی آن تحقیق کنید که [مبادا] از روی نادانی به گروهی
زیان رسانید و آن گاه بر آن چه مرتکب شدهاید پشیمان شوید!».
**********
122
فهرست موضوعات
صفحه عنوان
مقدمه3................................................................................................................................
حدیث أول13.......................................................................................................................
تخریج حدیث13...................................................................................................................
ذکر إنتقاداتی که بر این حدیث وارد شده ،و ردّ بر آنها 28......................................................
حدیث دوم47......................................................................................................................
تخریج حدیث47..................................................................................................................
123
یک شبهه و جواب آن 52................................................................ ....................................
تخریج حدیث53................................................................................................................
داللت حدیث54.................................................................................................................
تخریج حدیث55.................................................................................................................
حدیث ششم57...................................................................................................................
درجه ی حدیث70.............................................................................................................
داللت حدیث71................................................................................................................
124
أقسام غناء و أحکام هر کدام از آنها 80...........................................................................
مذهب حنفی93..............................................................................................................
مذهب مالکی94.............................................................................................................
مذهب شافعی95.............................................................................................................
مذهب حنبلی99.............................................................................................................
ذکر أقوالی از صحابه و تابعین وفقهاء مذاهب در خصوص حکم آالت موسیقی100..............
مذهب شافعی106..........................................................................................................
مذهب مالکی109..........................................................................................................
ملحق ( پیوست)112......................................................................................................
125
آثاری که قائلین به جواز آالت موسیقی ،برای حالل دانستن آهنگ و موسیقی ،به آن استناد نموده
اند 113...................................... ...................................................................................
**********
126