Professional Documents
Culture Documents
تبيين نظرية معرفت ملاصدرا بر مبناي اسفار چهارگانة عقلي
تبيين نظرية معرفت ملاصدرا بر مبناي اسفار چهارگانة عقلي
٦٧ چكيده
ملاصدرا كاملﺗﺮيﻦ و دقيقﺗﺮيﻦ كتاب فلسفياش را ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار ارﺑعه ﻧگاشته است .وي در مـقدمة
ايﻦ كـتاب ميگﻮيد ،سيﺮ و سلﻮك علمي و طي درجات و مـﺮاﺗب داﻧـشهاي فلسفي را ﺑه سفﺮ
روحاﻧي سلاك ﺗشﺒيه كﺮده و ﺑه ايﻦ جهت ﻧام ايﻦ كتاب را اسفار گذاشته است .مدعاي ايﻦ مقاله آن
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
است كه ملاصدرا ،مسألة شﻨاخت را ﺑﺮ اساس اسفار ارﺑعة عﺮفا و همچﻨيﻦ قﻮس صعﻮد و ﻧزول ﺗﺒييﻦ
كﺮده است .وي ﺑا ﺗأسيس مﺒاﻧي خاصش ،سعي دارد راهي ﺑﺮاي شﻨاخت جهان ،خﺼﻮصا شﻨاخت عالﻢ
غيب و خداوﻧد ،ﺗﺮسيﻢ كﻨد؛ درحاليكه ايﻦ رويكﺮد عمﻮما ﺗﻮسط شارحان و مفسﺮان اسفار ﻧاديده
گﺮفته شده است .عدم ﺗﻮجه ﺑه ايﻦ رويكﺮد ،در مﻮاردي مﻮجب ﺑﺮداشتهاي متعارض از ديدگاههاي
ملاصدرا شده است .مقالة حاﺿﺮ ﺑا ﺗﺒييﻦ فﺮايﻨد شﻨاخت ملاصدرا ﺑﺮ اساس اسفار ارﺑعه ،ﻧشان ميدهد كه
ﺗﺒييﻦ شﻨاخت ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار ارﺑعه ،ميﺗﻮاﻧد راه حل مﻨاسﺒي ﺑﺮاي ﺑﺮخي ﺗعارﺿات ظاهﺮي خﺼﻮصا در
مسئلة علﻢ و ادراك پيش رو ﻧهد.
واژگان كليدي :اسفار ارﺑعه ،ملاصدرا ،معﺮفتشﻨاسي ،قﻮس صعﻮد ،قﻮس ﻧزول.
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي
ذهﻨي ،مقﻮلات و ...مطﺮح شده است .ملاصدرا ﻧخستيﻦ فيلسﻮفي ﺑﻮد كه در حﻮزة
اﻧديشة اسلامي ﺑا ﺗﺤليل ويژهاي كه اﻧجام داد ،علﻢ و ادراك را جزء مسائل فلسفه
ﺑﺮشمﺮد .وي ﺑا ارائة استدلالي ،علﻢ و ادراك را از عﻮارض ذاﺗية وجﻮد داﻧست و جاي
ﺑﺤﺚ آن را فلسفه معﺮفي كﺮد )عليزاده .(١٣٧٧ ،ملاصدرا در ايﻦ ﺑاب چﻨيﻦ ميگﻮيد:
از جملة امﻮري كه ﺑﺮ مﻮجﻮد مطلق -ﺑدون آﻧكه ﻧيازمﻨد آن ﺑاشد كه در قالب يك
ﻧﻮع طﺒيعي يا ﺗعليمي درآيد -عارض ميشﻮد ،علﻢ ،عالﻢ و معلﻮم ميﺑاشد؛ ازايﻦرو
شايسته است ،ﺑﺤﺚ از علﻢ و احكام و ويژگيهاي آن در فلسفة اولي آورده شﻮد؛
زيﺮا فلسفه ،داﻧشي است كه از احﻮال كلي عارض ﺑﺮ مﻮجﻮد مطلق ﺑﺤﺚ ميكﻨد
)ملاصدرا ،١٩٨١ ،ج ،٣ص.(٢٧٨
از آﻧجا كه ﺗعاريف متعددي درﺑارة معﺮفتشﻨاسي ارائه شده است و مﻮارد استعمال
ايﻦ اصطلاح در فلسفة اسلامي و فلسفة غﺮب متفاوت است ،ﺑايد پيش از شﺮوع ﺑﺤﺚ،
مﻨﻈﻮر از آن در ايﻦ ﻧﻮشتار مشخص شﻮد.
مﻮارد استعمال واژة علﻢ در مﻨطق و فلسفة اسلامي ،قﺮيب ﺑه كارﺑﺮد واژة اپيستمي
در يـﻮﻧان ﺑـاستان است .در يﻮﻧان ﺑاستان ،واژة اپيستمي فـقط در مـﻮرد علﻮم كلي
استعمال ميشده است ،ليكﻦ ايﻦ كلمه در غﺮب ،دستخﻮش دگﺮگﻮﻧي شده است،
ﺑهطﻮريكه معادل واژة اپيستمي در غﺮب ،شامل علﻢ ﺑه جزئيات ﻧيز ميشﻮد؛ درحاليكه
علﻢ ﺑه جزئيات مﻮرد اهتمام سقﺮاط ،افلاطﻮن و آكﻮئيﻨاس ﻧﺒﻮده است؛ مﺜل ًا افلاطﻮن
معﺮفت ﺑه جزئيات را ﻧاممكﻦ ميداﻧسته است )لگﻨهاوزن .(١٣٧٩ ،در ايﻦ ﻧﻮشتار مﺮاد از
معﺮفتشﻨاسي ،علمي است كه ﺑه ﺑﺮرسي درﺑارة مطلق علﻢ ،واقعيت و ...ميپﺮدازد.
صدرالمتألهيﻦ در ﺑﺤﺚ مﺮﺑﻮط ﺑه علﻢ ،پس از مﺮور ﺗعاريف گذشته و ﺑيان
٦٩ كاستيهاي ديدگاه خﻮدش درﺑارة علﻢ چﻨيﻦ ميگﻮيد» :اما مذهب المختار و هﻮ ان العلﻢ
عبارة عﻦ الﻮجﻮد المجﺮد عﻦ المادة الوضعية« )ملاصدرا ،١٩٨١ ،ج ،٣ص (٢٩٢و در جاي
ديگﺮي ميگﻮيد» :ان العلﻢ عبارة عﻦ وجﻮد شي مجﺮد« )همان ،ج ،١ص.(٢٦٨
ﺑﺮ اساس ﺗعاريف فﻮق ،عـلﻢ حﺼﻮل يك شيء ﺑﺮاي شيء ديگﺮ ﻧيـست ،ﺑلكه علﻢ
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
عﺒارت است از :ﻧﺤﻮة وجـﻮد مـجـﺮد از مـاده )همان ،ج ،٣ص (٢٩٧و هﻮيـت علﻢ ﺑه
»وجﻮد« ﺑـاز ميگﺮدد .ملاصدرا معتقـد اسـت كـه علـﻢ ،عــيﻦ وجــﻮد اســت ،اما ﻧه
هﺮ وجﻮدي ،ﺑلكه وجﻮدي خالص از شـﻮائب مادي و مقيد ﺑه شـﺮط ﺗجـﺮد از
حجابهاي جسماﻧي )همان( .ﺑه ايﻦ ﺗﺮﺗيب ،ميﺗﻮان ادعا كﺮد كه در فلسفة صدرا،
هستي مﺤض يا وجﻮد مجﺮد از ماده ،عيﻦ علﻢ و مساوي ﺑا آن است؛ ﺑﺮايﻦ اساس،
معﺮفتشﻨاسي ملاصدرا ﻧيز عيﻦ وجﻮدشﻨاسي اوست .اما از طﺮف ديگﺮ ،وجﻮد علمي و
ادراكي ،حيﺜيت حكايتگﺮي و كاشفيت دارد؛ ازايﻦرو ميﺗﻮاﻧد از دو جﻨﺒه مﻮرد ﺑﺮرسي
قﺮار گيﺮد :يكي از جﻨﺒة هستيشﻨاساﻧه؛ و ديگﺮي از جﻨﺒة معﺮفتشﻨاساﻧه.
از آﻧجا كه ﺑﺮرسي يك مسئله از جﻨﺒهها و رويكﺮدهاي مختلف ميﺗﻮاﻧد در فهﻢ و
ﺗفسيﺮ و ﺗﺤليل آن مفيد و مﻮثﺮ ﺑاشد ،ايﻦ ﻧﻮشتار سعي دارد ،از زاويه ﻧگاه
معﺮفتشﻨاساﻧه ﺑه اسفار اربعة ملاصدرا ﺑﻨگﺮد .مفﺮوض ما آن است كه صدرالمتألهيﻦ
شﻨاختشﻨاسياش را ﺑﺮ مﺒﻨاي سفﺮهاي عقلي و قﻮس صعﻮد و ﻧزول ﺑﻨاكﺮده است؛ ﺑه
ايﻦ معﻨا كه ﻧفس در حﺮكات استكمالياش ،همﻮاره قﻮسي صعﻮدي ﺑه سﻮي معلﻮم و
اﺗﺤاد ﺑا معلﻮم و همچﻨيﻦ قﻮسي ﻧزولي را در جهت ﺗمﺜل صﻮرت ادراكي ميپيمايد .ايﻦ
دو مﺮحله ﺑا هﻢ ،فﺮايﻨدي شﻨاختي را ﺗشكيل ميدهﻨد.
مهﻢﺗﺮيﻦ شاهد ﺑﺮ ايﻦ مدعا ،ﺗﻮاﻧايي ايﻦ رويكﺮد در ﺗﺒييﻦ و حل ﺑﺮخي از
ﺗعارضهاي ظاهﺮي در ديدگاه ملاصدرا ،ﺑه ويژه در حﻮزة علﻢ وادراك است .ﺑﺮ ايﻦ
اساس ،پس از طﺮح ﺑﺮخي از ايﻦ ﺗعارضها ،آﻧها را ﺑﺮ مﺒﻨاي رويكﺮد فﻮق -كه از ايﻦ
پس آن را رويكﺮد معﺮفتشﻨاساﻧه ميﻧاميﻢ -ﺑازخﻮاﻧي ميكﻨيﻢ ،ﺗا ﺗﻮاﻧايي ايﻦ رويكﺮد
را در حل آن ﺗعارضها ﺑسﻨجيﻢ .در ﺑﺤﺚ پاياﻧي ،ﺑه مﺆيداﺗي اشاره ميكﻨيﻢ كه ﻧشان از
اﻧسجام ﺑيشتﺮ مطالب اسفار ﺑﺮ مﺒﻨاي ايﻦ رويكﺮد دارد .ﺑه علاوه ﺑﺮرسي حكمت متعاليه ٧٠
از زاويه ﻧگاه معﺮفتشﻨاساﻧه ،ميﺗﻮاﻧد زميﻨة مشاركت ﺑيشتﺮ حكمت متعاليه را در
گفتمان معﺮفتشﻨاسي معاصﺮ فﺮاهﻢ آورد.
الف( توضيح مدعا
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي
در ايﻨكه آيا سفﺮهاي چهارگاﻧه ،جهشهاي عقلاﻧي و فكﺮي است ،يا سلﻮكهاي عﺮفاﻧي
و يا هﺮ دو ،ﺑﺤﺚ و اختلاف ﻧﻈﺮ وجﻮد دارد.
يكي از شارحان اسفار گفته است» :ملاصدرا در عالﻢ حكمت و فلسفه ،ﺑـﺮاي ﻧـخستيﻦ
ﺑـار مسائل عقلي و فـلسفي را مـطاﺑق ﺑا سفﺮهاي قلﺒي و عـﺮفاﻧي ارائه داد« )حائﺮي
يزدي ،١٣٦٨ ،ص .(٤٩آﻧچه از ظاهﺮ امﺮ ﺑﺮ ميآيد ايﻦ است كه ﺗأكيد مﺆلف در كتاب
اسفار ﺑﺮ سيﺮ و سلﻮك عقلاﻧي و ذهﻨي است و هدفش از ﻧگارش آن ،گزارش مفﺼلي
از مﺮاحل سيﺮ و سلﻮك عقلاﻧي است .ملاصدرا سفﺮهاي عقلاﻧي را ﺑﺮ اساس چهار
مﺮحلة عﺮفاﻧي ﺗﻨﻈيﻢ و ﺗشﺒيه ميكﻨد و خﻮد در مقدمة اسفار در ايﻦ ﺑاره چﻨيﻦ ﻧگاشته
است:
واعلﻢ أن للسلاك مﻦ العﺮفاء و الأولياء أسفارا أرﺑعة -أحدها السفﺮ مﻦ الخلق إلى
الﺤق و ثاﻧيها السفﺮ ﺑالﺤق في الﺤق و السفﺮ الﺜالﺚ يقاﺑل الأول لأﻧه مﻦ الﺤق إلى
الخلق ﺑالﺤق و الﺮاﺑع يقاﺑل الﺜاﻧي مﻦ وجه لأﻧه ﺑالﺤق في الخلق .فﺮﺗﺒت كتاﺑي هذا
طﺒق حﺮكاﺗهﻢ في الأﻧﻮار و الآثار على أربعة أسفار و سميته بالحكمة المتعالية في
الأسفار العقلية )ملاصدرا ،١٩٨١ ،ج ،١ص.(١٩
ملاصدرا اسفار ارﺑعة عﺮفاﻧي را ﺑه سفﺮهاي فكﺮي و فلسفي ﺗعميﻢ و ﺗطﺒيق داده
است و چه ﺑسا مﻨﻈﻮرش ايﻦ ﺑﻮده است كه سفﺮهاي عقلاﻧي از سلﻮكهاي عﺮفاﻧي
جداييﻧاپذيﺮﻧد و ايﻦ هﺮ دو ﺑه ياري يكديگﺮ رهﺮوان حقيقت را ﺑه سﺮ مﻨزل مقﺼﻮد
ميرساﻧﻨد .ﺑا ﺗﻮجه ﺑه ايﻦ ﻧكته درﺑارة ﺗﺮﺗيب و جايگاه مﺒاحﺚ اسفار و چگﻮﻧگي ﺗطﺒيق
آﻧها ﺑا سفﺮهاي چهارگاﻧه پﺮسشهايي مطﺮح ميشﻮد :مﺜلاً در سفﺮ اول ،مﺒاحﺚ امﻮر
عامه را چگﻮﻧه ميﺗﻮان حﺮكتي از خلق ﺑه سﻮي حق شمﺮد؟ يا در سفﺮ دوم ،مﺒاحﺚ
٧١ مﺮﺑﻮط ﺑه جﻮاهﺮ و اعﺮاض را چگﻮﻧه ميﺗﻮان سيﺮ ﺑالﺤق في الﺤق ﺑه شمار آورد؟ در
سفﺮ سﻮم ﻧيز كه مطاﺑق سفﺮ سﻮم عﺮفا ـيعﻨي سفﺮ مﻦ الﺤق إلى الخلق ﺑالﺤق -است،
چﺮا مﺒاحﺚ خداشﻨاسي مطﺮح ميشﻮد؟ همچﻨيﻦ در سفﺮ چهارم كه سفﺮ ﺑالﺤق في
الخلق است ،چﺮا مﺒﺤﺚ معاد مطﺮح ميشﻮد؟
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
اصطلاح عقل ﻧيز معاﻧي مختلفي دارد كه در فلسفه در دو مﻮرد مشخص ﺑه كار
رفته است :يكي عقل ﺑه معﻨاي جﻮهﺮ مستقل ﺑالذات و ﺑالفعل و ديگﺮي همان ﻧفس
است كه مﺮاﺗب مختلفي ﺑه ﻧامهاي عقل هيﻮلايي ،عقل ﺑالملكه ،عقل ﺑالفعل و عقل
مستفاد دارد .مﺮاد از عالﻢ عقل ﻧيز ذهﻦ اﻧساﻧي است كه مقاﺑل عالﻢ خارج از ذهﻦ است
و گاه عالﻢ عقﻮل است كه مقاﺑل عالﻢ جسماﻧي است )همان ،صص٣٢٣و.(٣٣٧
ﺗفسيﺮهاي رايج از اسفار ،غالﺒ ًا ﺑه ﺗفاوت ﺗعﺒيﺮ عﺮفاﻧي و ﺗعﺒيﺮ فلسفي ﺗﻮجهي
ﻧدارﻧد ،ﻧمﻮﻧهاي از ايﻦ ﺗفسيﺮها ﺑه قﺮار زيﺮ است:
ﻧخستيﻦ مﺮحله از اﻧديشيدن در مﻮجﻮدات و ﻧﻈﺮ در آفاق و اﻧفس ،ﺑـه وجـﻮد ﺑاري ٧٢
ﺗعالي و صفات جمال و جـلال او رهـﻨمﻮن ميشﻮد كه ايﻦ خﻮد ﻧﻮعي از خلق
گسستﻦ و ﺑه حق پيﻮستﻦ است .در مﺮحلة دوم ،خـﻮد را سزد كه از ﺗفكﺮ در وجﻮد
مﺒدأ ﺑـه وجـﻮب مطلق و ازلي او راه يافته و از آﻧجا ﺑـساطت ،وحداﻧيت ،علﻢ،
قدرت ،حـيات ،اراده و همة اوصاف جمال و جلال او را درياﺑد و ايﻦ خﻮد سيﺮ و
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي
سلﻮك عقلاﻧي در حق است كه هﻢ طﺮاز ﺑـا دومـيﻦ سلﻮك عﺮفاﻧي است .سپس از
هستي مـطلق و ﻧـﻈﺮ در احديت ذات او ،كيفيت صدور كﺜﺮات را از مﻨﺒع يگاﻧة
آفﺮيﻨش ﺑه دست آورده و ﻧﻈام كلي جهان را از عالﻢ جـﺒﺮوت و مـلكﻮت اعلي و
اسفل گﺮفته ﺗا عالﻢ مـﺤسﻮسات و ﻧـاسﻮت ﺑـا ﺑـيﻨش عـقلاﻧي مﺒﺮهﻦ ميسازد و
ايـﻦ مـشاﺑه سيﺮ از حق ﺑا حق ﺑه سﻮي خلق است كه ﺑا سﻮميﻦ شهﻮد عارفان
دمساز است .چـهارميﻦ مـﺮحلة ﺗـفكﺮ و پژوهش ،اﻧديشه در خﻮد آفﺮيﻨش است
كه چـگﻮﻧه مـﻮجﻮدات ﺑـا يـكديگﺮ در مـيآميزﻧد ،از چـه روي اختلاف و ﺗضاد
پيدا ميكﻨﻨد و پايان ايﻦ آميزش و اختلاف چيست و ما خﻮد از ايﻦ سﺮاي ﺑه كدام
سﺮاي رهسپاريﻢ )حائﺮي يزدي ،١٣٦٨ ،ص.(٤٨
در ﺗفسيﺮهايي ﻧﻈيﺮ ﺗفسيﺮ فﻮق كه از اصطلاحات ،ﺗعﺒيﺮ عﺮفاﻧي شده است ،ﺗﺮﺗيب
مطالب اسفار ،جايگاه مﻨطقي و شايستهاي ﻧميياﺑد .همچﻨانكه در ﺗفسيﺮ فﻮق
هﻮيداست ،ﺗﻮجية جايگاه ﺑﺮخي مﺒاحﺚ همﺮاه ﺑا ﺗكلف است؛ مﺜل ًا سيﺮ در آفاق و
اﻧفس در سفﺮ اول ،ﻧﻮعي از خلق گسستﻦ و ﺑه حق –خداوﻧد -پيﻮستﻦ معﺮفي شده
است ،يا دليل طﺮح مﺒاحﺚ جﻮاهﺮ و اعﺮاض در سفﺮ دوم ﺗﻮجيه ﻧشده است.
يكي از شارحان اسفار ﺑه ايﻦ ﻧكته متذكﺮ شده و در مقدمة كتاب اسفار ،پس از
ﺗشﺮيح سفﺮهاي چهارگاﻧه ،اشكالي را در مﻮرد جايگاه ﺑﺤﺚ معاد در سفﺮ چهارم اسفار
مطﺮح ﻧمﻮده است:
سفﺮ چهارم را عدهاي مﺒاحﺚ مﻮت ،معاد ،ﺑﺮزخ و رجﻮع الي الله داﻧستهاﻧد .اما
چﻮن ايﻦ مطالب مﺮﺑﻮط ﺑه سيﺮ و سفﺮ ﻧفس مجﺮد از ﺑدن است ،از حﻮزة سيﺮ و
سلﻮك معﻨﻮي اﻧسان حيّ و مستقﺮ در زميﻦ -قﺒل از مﻮت -كه مقﺼﻮد عﺮفاست،
خارج است؛ ازايﻦرو يا ﺑﺤﺚ معاد را ﺑايد دﻧﺒالة سفﺮ سﻮم داﻧست و يا ﺗﻮجيهي
٧٣
مﻨاسب ﺑﺮاي آن يافت )خامﻨهاي ،١٣٨٣ ،ص.(٤٣-٤٢
در يك پاسﺦ كلي و اجمالي ﺑه مسئلة فﻮق -درﺑارة جايگاه مﺒاحﺚ اسفار -ميﺗﻮان
گفت ،اگﺮ اصطلاحات مﻮجﻮد در سفﺮهاي چهارگاﻧه ،مطاﺑق معﻨاي عﺮفاﻧيشان ﺗعﺒيﺮ
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
شﻮد ،جايگاه مﺒاحﺚ اسفار مخدوش و غيﺮمﻨسجﻢ ﺑه ﻧﻈﺮ ميآيد .اما اگﺮ معﻨاي فلسفي
آﻧها را اراده كﻨيﻢ ،ﺗﺮﺗيب و چيﻨش مﺒاحﺚ اسفار مﻮجهﺗﺮ خﻮاهد ﺑﻮد؛ مﺜل ًا اگﺮ ﺗعﺒيﺮ
فلسفي حق را مﺒﻨا قﺮار دهيﻢ ،ميﺗﻮان سفﺮ اول را شﻨاخت حقايق مﻮجﻮدات قلمداد
كﺮد ،يا در سفﺮ دوم ،مﺒاحﺚ جﻮاهﺮ و اعﺮاض را ﺑﺮمﺒﻨاي ﺗعﺒيﺮ فلسفي آن سفﺮ ،ﺑالﺤق
فيالﺤق ﺑه شمار آورد؛ زيﺮا مﻨﻈﻮر از حق در اصطلاح فلسفي ،مﺮحلهاي از حقيقت
است و ﻧه خداوﻧد متعال .همچﻨيﻦ طﺮح مﺒاحﺚ خداشﻨاسي در سفﺮ سﻮم و همچﻨيﻦ
طﺮح مﺒاحﺚ ﻧفس و معاد در سفﺮ چهارم ﻧيز ﺑا رويكﺮد فلسفي ﺗﻮجيه ﺑهتﺮ و
شايستهﺗﺮي خﻮاهد يافت .در قسمت پاياﻧي مقاله ،پس از ﺗﻮﺿيح مدعاي مقاله ،مجددا
ﺑه ايﻦ ﺑﺤﺚ -ﺗﺤت عﻨﻮان جايگاه مﺒاحﺚ و ﺗﺮﺗيب مﻨطقي مطالب اسفار -ميپﺮدازيﻢ.
اشكال ديگﺮ در ﺗﺒييﻦ سفﺮهاي عقلي ﺑا صﺒغه عﺮفاﻧي ايﻦ است كه گﻮيي چﻨيﻦ
سفﺮهايي ﺗﻨها در زﻧدگي يك عارف و سالك رخ ميدهد و ﺑيشتﺮ اﻧسانها خالي از سيﺮ
و سلﻮك و ﺗكامل ﻧفساﻧياﻧد؛ درحاليكه از ﻧگاه ملاصدرا ،ﻧفس از اﻧﻮاع جﻮهﺮ ﺑه شمار
ميرود و استكمال و اشتداد ﻧفس ﺑا حﺮكت جﻮهﺮي ،ﺗﺒييﻦ ميشﻮد و در ايﻦ استكمال،
ميان اﻧسانها ﺗفاوﺗي ﻧيست .همچﻨيﻦ ملاصدرا در مﺒاحﺚ علﻢ ،ادراك و اﺗﺤاد عاقل و
س و مﺤسﻮس و همچﻨيﻦ متخيِل و متخيَل ﻧيز ﺗعميﻢ
معقﻮل ،ديدگاه خﻮيش را ﺑه حا ّ
ميدهد؛ ﺑﻨاﺑﺮايﻦ اﻧسان در هﺮ مﺮحلهاي از ﺗفكﺮ و ﺗكامل ،همﻮاره در سيﺮ عقلي و
ذهﻨياش ،ايﻦ مﺮاحل چهارگاﻧه را طي ميكﻨد .ايﻦ سخﻦ ﺑديﻦ معﻨا ﻧيست كه ﻧفس در
هﺮ مﺮحلهاي كه ﺑاشد ،ﺑا چهار حﺮكت مذكﻮر ،ﺑه ﻧهايت ﺗكامل جﻮهﺮي ميرسد ،ﺑلكه
مﻨﻈﻮر ايﻦ است كه ﻧفس در هﺮ مﺮحلهاي كه ﺑاشد -چه در مﺮحلة ادراك حسي و چه
در مﺮﺗﺒة خيالي -از حﺮكات ﻧفساﻧي اشتدادي جﻮهﺮي ﺑﺮخﻮردار است و همچﻨانكه
شﺮح آن خﻮاهد آمد ،چهار مﺮحله را در قﻮس ﻧزول و صعﻮد طي ميكﻨد. ٧٤
ﻧكتة مهمي كه در ﺗﺒييﻦ سفﺮهاي عقلي –ذهﻨي -و ﻧفساﻧي ،ذكﺮ آن لازم ﺑه ﻧﻈﺮ
ميرسد ،ايﻦ است كه ايﻦ سفﺮها و حﺮكات ،حﺮكاﺗي مستقيﻢ و خطي ﻧيستﻨد ،ﺑلكه
حﺮكاﺗي قﻮسي و اشتدادياﻧد *.در حﺮكات خطي ،متﺤﺮك ﺑيﻦ مﺒدأ و مﻨتهي حﺮكت
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي
ميكﻨد ،اما در حﺮكات دوراﻧي ،مﺒدأ و مقﺼد يكي است .ايﻦ ﺑه آن معﻨا ﻧيست كه
متﺤﺮك از هيچگﻮﻧه ﺗكاملي ﺑﺮخﻮردار ﻧيست و همﻮاره ﺑه ﻧقطة اول ﺑاز ميگﺮدد ،ﺑلكه
ايﻦ حﺮكات ،اشتدادي و استكمالياﻧد و مﻨجﺮ ﺑه ﺗكامل ﻧفساﻧي شده و ﻧفس ﺑا طي هﺮ
ﺑار قﻮس صعﻮد و ﻧزول ﺑه مﺮحلة وجﻮدي ﺑالاﺗﺮي دست ميياﺑد .همچﻨانكه ملاصدرا،
سفﺮ چهارم را سفﺮ ﺑالﺤق فيالخلق معﺮفي ميكﻨد؛ يعﻨي ﻧفس از عالﻢ خلق در سفﺮ اول
آغاز ميكﻨد و دوﺑاره ﺑه سﻮي عالﻢ خلق ﺑاز ميگﺮدد .ايﻦ در حالي است كه ﺗﻮسعة
يكي از صاحبﻧﻈﺮان معاصﺮ معتقد است ،حﺮكت جﻮهﺮي ﺑـﺮ دو قسﻢ است :حﺮكت جـﻮهﺮي *
امـتدادي و حﺮكت جﻮهﺮي غيﺮامتدادي .در حﺮكت جﻮهﺮي امتدادي ،همﻮاره يك ﻧقطة شيء مﻮجﻮد
است؛ يعﻨي همﻮاره چيزي از ﺑيﻦ ميرود و چيز ديگﺮي جاي آن را ميگيﺮد؛ مﺜلاً آب در اثﺮ گﺮما ﺑه
ﺑخار و ﺑخار در اثﺮ سﺮما ﺑه آب ﺗﺒديل شﻮد كه يك صﻮرت ميرود و صﻮرت ديگﺮ ميآيد .ايﻦ حﺮكت
جﻮهﺮي امتدادي است؛ ﺑه ايﻦ معﻨا كه آيﻨده ،امتداد گذشته اسـت .در حـﺮكت غيﺮامتدادي ،شخص
وجﻮد ساﺑق در لاحق هﻢ مﻮجﻮد است ،اما اختلاف ايﻦ دو وجﻮد ،در اصل وجﻮد ﻧيست ،ﺑلكه در حد
وجﻮد است؛ مﺜل اﻧسان جاهل كه عالﻢ ميشﻮد و ﺑا اﺗﺤاد علﻢ و ﻧـفس جـاهل ،حﺮكت استكمالي و
اشتدادي صﻮرت ميگيﺮد .در ايﻨجا شخص عالﻢ همان شخص جاهل است و چﻨيﻦ ﻧيست كه شخص
جاهل از ﺑيﻦ ﺑﺮود و شخص ديگﺮي كه عالﻢ است ،مﻮجﻮد شﻮد )ﺑﺮگﺮفته از مﺤاﺿﺮات استاد فياﺿي ﺑه ﻧقل
از :زﻧديه.(١٣٩٠ ،
وجﻮدي يافته و حقيقتي را كه يافته ،ﺑا خﻮد ﺑه همﺮاه دارد .ايﻦ ﻧﻮع حﺮكت ،در حقيقت،
رهاورد ﻧگـﺮش هسـتيشﻨاسـاﻧة صـدرا مﻮسـﻮم ﺑـه وحـدت ﺗشكيكي وجﻮد و اشتداد
وجﻮدي اﻧسان در اثﺮ حﺮكت جﻮهﺮي است .ﺑﺮ اساس ايﻦ ديدگاه ،وجﻮد هﺮ فﺮد اﻧساﻧي
ﺑﺮ پاية حﺮكت جﻮهﺮي و اﺗﺤاد عاقل و معقﻮل ﺑه واسطة عـلﻢ و عـمـل ،همﻮاره
اشـتداد وجﻮدي يافته و اﻧﺤا و درجـاﺗي از وجـﻮد را كسب ميكﻨد .در ايﻦ ﻧﻮع
٧٥ حﺮكت ،شيء متﺤﺮك ﺑـا رسـيدن ﺑـه مﺮحلـة ﺑـالاﺗﺮ ،كمالات قـﺒلياش را از دست
ﻧميدهد ،ﺑلكه كمالات جديدي ﺑه كمالات قﺒلياش افزوده ميشﻮد؛ ﺑه عﺒارت ديگﺮ ،ايﻦ
ﻧﻮع حﺮكـت ،لـﺒس ﺑـعـد از لـﺒـس اسـت ﻧه لﺒس ﺑعد از خلع )ر.ك :ملاصدرا،١٩٨١ ،
ج ،٩ص ٢٣٦و ج ،٣ص /١٠٤همﻮ ،١٣٦٠ ،ص.(٢٣٠
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
از ﻧﻈﺮ ﻧگارﻧدگان ،يكي از دلايلي كه ملاصدرا سفﺮهاي عقلي را ﺑا سفﺮهاي عﺮفاﻧي
ﺗطﺒيق داده ايﻦ است كه هماهﻨگي ﺗجارب عﺮفاﻧي را ﺑا ﺗجارب فكﺮي و فلسفي ﻧشان
دهد؛ ﺑه ايﻦ معﻨا كه مسيﺮي كه يك متفكﺮ در سيﺮ فكﺮي و ذهﻨياش حتي در مﺮاحل
اولية ﺗفكﺮ و ﺗفلسف ميپيمايد ،شﺒيه سفﺮي است كه عارف در طي يك مكاشفه و
ﺗجﺮﺑة عﺮفاﻧي ميپيمايد؛ يعﻨي همانطﻮركه سالك و عارف ،مﺮاحل چهارگاﻧه را در سفﺮ
ﺑه سﻮي حق –خداوﻧد -ميپيمايد ،فيلسﻮف و متفكﺮ ﻧيز ﺑه همان طﺮيق ،درجهاي از
حقيقت را كسب ميكﻨد؛ ﺑه عﺒارت ديگﺮ ،سالك و مسلﻮك در سفﺮ عﺮفاﻧي همان عالﻢ
و معلﻮمﻨد ،اما در مﺮحلهاي ﺑﺮﺗﺮ و ﺑالاﺗﺮ .در ادامه ﺑﺮاي روشﻦ شدن ﺑﺤﺚ و مدعاي
مقاله ،ﺑه ﺗشﺮيح اسفار ارﺑعه ﺑﺮ مﺒﻨاي ﺗعاﺑيﺮ فلسفي و ﺑا رويكﺮدي معﺮفتشﻨاساﻧه مي
پﺮدازيﻢ .همچﻨان كه قﺒلا متذكﺮ شديﻢ ،مﻨﻈﻮر از رويكﺮد معﺮفتشﻨاساﻧه آن است كه
سفﺮهاي چهارگاﻧه را سفﺮهايي فكﺮي و عقلاﻧي قلمداد كﻨيﻢ و از آن جهت كه مﻮجب
اﻧكشاف معلﻮم ﺑﺮاي ﻧفس –عالﻢ -ميشﻮﻧد ،مﻮرد ﺑﺮرسي قﺮار دهيﻢ.
ب( تبيين اسفار اربعه بر مبناي رويكرد معرفتشناسانه
شﻨاختشﻨاسي ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي چهار حﺮكت استﻮار است ،اما ﺗكامل وجﻮدي در
فلسفة ملاصدرا ﺑﺮ اساس اشتداد وجﻮدي ﺗﺒييﻦ ميشﻮد و در مﺮاحل اشتدادي ،ﺗعييﻦ
حد و مﺮز مشخص ميان مﺮاحل مختلف و ﺗفكيك آﻧها ممكﻦ ﻧيست؛ ازايﻦرو اسفار
ارﺑعه را در قالب دو سيﺮ صعﻮدي و ﻧزولي ﺑﺮرسي ميكﻨيﻢ .سفﺮ اول و دوم ،قﻮس
صعﻮد و سفﺮ سﻮم و چهارم ،قﻮس ﻧزول را شكل ميدهﻨد .ﺑﺮخي مفسﺮان گفتهاﻧد:
اسلﻮب ﻧگارش كتب صدرالمتألهيﻦ چﻨيﻦ است كه وي آغاز ﻧگارش هﺮ كتاب
مستقلي را ﺑه خطﺒهاي در ثﻨاي الهي مزيﻦ كﺮده است .وي در كتاب اسفار ﻧيز يك
خطﺒه ﺑﺮاي سفﺮ اول و يك خطﺒه -در آغاز قﻮس ﻧزول -ﺑﺮاي سفﺮ سﻮم ﺑيان داشته
٧٦
است؛ ﺑﻨاﺑﺮايﻦ مجمﻮعة اسفار را در واقع ميﺗﻮان دو سفﺮ داﻧست :يكي سفﺮ »مﻦ
الخلق الي الﺤق« و ديگﺮي سفﺮ »مﻦ الﺤق الي الخلق« .دو سفﺮ ديگﺮ ذيل ،يا فﺮع و
يا ﻧتيجة دو سفﺮ ديگﺮ قﺮار دارﻧد .سفﺮ اول -قﻮس صعﻮد -در واقع سفﺮ از كﺜﺮت
ﺑه وحدت است و سفﺮ دوم -قﻮس ﻧزول -سفﺮ از وحدت ﺑه كﺜﺮت )خﻮاجﻮي،
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي
،١٣٩٢ج ،٣ص.(١١
ﺑه عﻨﻮان مﺜال ﻧفس مدرك در مﺮحلة اول ﺑه سﻮي مﺤسﻮس حﺮكت ميكﻨد و در
مﺮحلة ﺑعد ﺑا مﺤسﻮس متﺤد ميشﻮد ،ﺑه گﻮﻧهاي كه خﻮد عيﻦ مﺤسﻮس ميشﻮد ،سپس
سيﺮ ﻧزولي را آغازكﺮده ،صﻮرت مﺤسﻮس را در ﻧفس متمﺜل ميكﻨد و در ﻧهايت
درحاليكه خﻮد عيﻦ مﺤسﻮس است ،ﺑه همﺮاه مﺤسﻮس در عالﻢ مﺤسﻮسات سيﺮ
ميكﻨد .اگﺮ معلﻮم متخيل ﺑاشد ﻧيز هميﻦ مﺮاحل طي ميشﻮد.
شايان ياد است ،فﺮايﻨد شﻨاخت ملاصدرا ﺑﺮ خلاف ﻧﻈﺮية ﺗجﺮيد مشايي از
مﻮجﻮدات مادي آغاز ﻧميشﻮد و مﻨﻈﻮر او از مﺤسﻮس ،اجسام مادي ﻧيست ،ﺑلكه
وجﻮدي ادراكي و ﺑﺮﺗﺮ از عالﻢ ماده است؛ ﺑﻨاﺑﺮ ايﻦ ﻧفس در همة مﺮاحل ادراكي،
حﺮكتي صعﻮدي ﺑه سمت عﻮالﻢ ﺑﺮﺗﺮ وجﻮد دارد و اشياء مادي ﺗﻨها ﻧقش علل معده
دارﻧد؛ ﺑهطﻮريكه مﻮاجهة ﻧفس ﺑا اشياء مادي سﺒب ميشﻮد كه ﻧفس ،وجﻮد ﺑﺮﺗﺮ
ادراكي آن را درياﺑد .وي در عﺒارت زيﺮ ﺑه وﺿﻮح مﻨﻈﻮرش را از مﺤسﻮس ﺑيان ميكﻨد:
و هكذا قياس جميع القﻮى المدركة و المحركة في أن لكل ﻧﻮع مﻨها مقامات متعددة
متفاوتة في العلﻮ و الدﻧﻮ و الشﺮف و الخسة ﺑعضها عقلي صﺮف و ﺑعضها مﺜالي و
ﺑعضها حسي و ﺑعضها جسماﻧي صﺮف )ملاصدرا ،١٩٨١ ،ج.(١٢٨ ،٨
وي در ﺗﻮﺿيح ﻧﻈﺮ خﻮد درﺑارة ﺗجﺮد همة مﺮاحل و مﺮاﺗب ادراك چﻨيﻦ ميگﻮيد:
هﺮ صﻮرت ادراكي ،مجﺮد از ماده است ،حتي اگﺮ حسي ﺑاشد .پس وجﻮد
فيﻧفسه آن و مﺤسﻮس ﺑﻮدﻧش يكي است و ﺗغايﺮي ميان آﻧها ﻧيست .ممكﻦ ﻧيست
كه ﺑﺮاي آن صﻮرت مخﺼﻮص ،شكل و ﻧﺤﻮة وجﻮد ديگﺮي فﺮض شﻮد؛ زيﺮا ﻧﺤﻮة
وجﻮد آن وجﻮد ادراكي است -ﻧه مﺜل وجﻮد آسمان و زميﻦ كه وجﻮدشان وجﻮد
ادراكي ﻧيست -و عقل و حس ﺑه شﻨاخت آن ﻧايل ﻧميشﻮد ،مگﺮ ﺑالعﺮض و ﺑه
٧٧
ﺗﺒعيت صﻮرت ادراكي كه مطاﺑق آن است )همﻮ ،١٣٦١ ،ص.(٢٢٧
اكﻨﻮن ﺑا در ﻧﻈﺮ داشتﻦ ﻧكات فﻮق ،اسفار چهارگاﻧه را در چگﻮﻧگي كسب علﻢ و
فﺮايﻨد شﻨاخت ،ﺑا حفظ اصﻮل ملاصدرا ،در قالﺒي معﺮفتشﻨاساﻧه ﺗشﺮيح ميكﻨيﻢ:
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
در فﺮايﻨد شﻨاخت ،ﻧفس اﻧسان سفﺮ خﻮد را از عالﻢ خلق آغاز ميكﻨد -سفﺮ اول،
سفﺮ مﻦ الخلق الي الﺤق .-در ايﻦ مﺮحله ،مﻮاجهة ﺑا اشياء مادي ﺑه مﻨزلة علت معده
ﺑﺮاي حﺮكت ﻧفس است .ﻧفس در قﻮس صعﻮد ﺑا حﺮكت صعﻮدي خﻮد در مﺮﺗﺒهاي
ﺑالاﺗﺮ از مﺮاﺗب عالﻢ وجﻮد ،حضﻮر ميياﺑد .ﻧﻈام ﺗشكيكي ملاصدرا مﺮاحل متعددي
دارد :وي عالﻢ وجﻮد را ﺑه صﻮرت سه مﺮحلهاي ﺗﺮسيﻢ ميكﻨد .ايﻦ سه مﺮحلة عالﻢ
خلقت ﺑا سه مﺮحلة ادراكي متﻨاظﺮﻧد .اﻧسان در سفﺮ عقلي و ذهﻨي خﻮد ايﻦ عﻮالﻢ را
ميپيمايد و ﺑا وحدت ﺑا مﻮجﻮدات عﻮالﻢ مﻨفﺼل -اعﻢ از عالﻢ مﺤسﻮس ،خيال و
معقﻮل -سفﺮ خﻮد را ادامه داده و سعة وجﻮدي ميياﺑد .ملاصدرا غايت حكمت و
فلسفه را ﺗكامل ﻧفس اﻧساﻧي ميداﻧد؛ ﺑهطﻮريكه اﻧسان در ﻧهايت عالمي ميشﻮد،
مشاﺑه جهان عيﻨي )ر.ك :همﻮ ،١٩٨١ ،ج ،٣ص.(٣٦٢
ﻧفس ﺑا حضﻮر در يكي از مﺮاحل عالﻢ وجﻮد -كه ﺑا مﺮحلة ﻧفس متﻨاظﺮ و مساﻧﺦ
است -ﺑه حقايق اشياء علﻢ پيدا ميكﻨد .ﺑايد ﺗﻮجه داشت كه در ﻧﻈام حكمت صدرايي،
هﻢ عالِﻢ و هﻢ معلﻮم مشكك و ذو مﺮاﺗباﻧد؛ ﺑﻨاﺑﺮايﻦ ميﺗﻮان سفﺮ دوم را چﻨيﻦ ﺗعﺒيﺮ
ﻧمﻮد كه ﻧفس ﺑا سيﺮ در مﺮحلهاي از عالَﻢ وجﻮد ،ﺑه ميزان سعة وجﻮدياش ،حقايقي را
از آن عالﻢ ﺑﺮميگيﺮد )همﻮ ،١٣٦٣ ،ص(١١٤؛ ﺑه عﻨﻮان مﺜال اگﺮ مجهﻮل ما شيءاي
مﺤسﻮس ﺑاشد ،ﻧفس در مﺮحلة اول ﺑه سﻮي مﺤسﻮس حﺮكت ميكﻨد و در مﺮحلة ﺑعد
ﺑا مﺤسﻮس متﺤد ميشﻮد ،ﺑه گﻮﻧهاي كه خﻮد عيﻦ مﺤسﻮس ميشﻮد ،سپس سيﺮ ﻧزولي
را آغاز كﺮده و صﻮرت مﺤسﻮس را در ﻧفس متمﺜل ميكﻨد و در ﻧهايت درحاليكه خﻮد
عيﻦ مﺤسﻮس است ،ﺑه همﺮاه مﺤسﻮس در عالﻢ مﺤسﻮسات سيﺮ ميكﻨد و اگﺮ معلﻮم
متخيل يا معقﻮل ﺑاشد ﻧيز هميﻦ مﺮاحل طي ميشﻮد.
ملاصدرا ﺑا ﺗأكيد ﺑﺮ اﺗﺤاد وجﻮدي عالﻢ و معلﻮم ،راﺑطة فاعل شﻨاسايي را ﺑا مدرك ٧٨
ﺗﺒييﻦ ميكﻨد .از ﻧﻈﺮ وي ،علﻢ ﺑه حقيقت اشياء ﺗﻨها از طﺮيق اﺗﺤاد ﺑا معلﻮم ﺑالذات
صﻮرت ميگيﺮد ،ﻧه از طﺮيق ﺗﺼﻮيﺮي ﻧاقص يا صﻮرﺗي ذهﻨي )ر.ك :همﻮ ،١٩٨١ ،ج،٦
ص .(٣٢٤دليل صدرالمتألهيﻦ ﺑﺮ ايﻦ مدعا ،اصالت وجﻮد و اعتﺒاريت ماهيت است.
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي
آشكار است ،آﻧچه ﺑﻨا ﺑﺮ اصالت وجﻮد ،اصيل و حقيقت ًا مﻮجﻮد است و ﺑﺮاي ﻧفس قاﺑل
يافت شدن است ،همان واقعيت علﻢ است ،ﻧه ماهيتي از ماهيات.
صدرالمتألهيﻦ اﺗﺤاد عاقل و معقﻮل را از قﺒيل اﺗﺤاد ماده و صﻮرت و از ﻧﻮع ﺗﺮكيب
اﺗﺤادي ميداﻧد .ﻧفس اﻧسان در قﻮس صعﻮد ﺑه مﻨزلة مادهاي است كه ﺑا اﺗﺤاد ﺑا معلﻮم،
صﻮرﺗي جديد دريافت ميكﻨد و از ايﻦ طﺮيق ﺗكامل جﻮهﺮي پيدا ميكﻨد؛ يعﻨي ﻧفس
جاهل كه وجﻮدي ﺿعيف و ﺑسيط است ﺑا ﺗﺤﺼيل علﻢ ،عالﻢ و -ﺑه ﺗعﺒيﺮ دقيقﺗﺮ عيﻦ
علﻢ شده و ﺑه وجﻮدي واحد ﺑسيط اقﻮي از وجﻮد قﺒلي مﺒدل ميشﻮد )همان ،ج،٤
ص .(٢٣٤همچﻨيﻦ اﺗﺤاد عالﻢ و معلﻮم در همة مﺮاحل ادراك -اعﻢ از حاس و مﺤسﻮس
و خيال و متخيل -ﻧيز جاري است .وي در قاعدهاي عﺮشي گفته است:
كل معقﻮل الﻮجﻮد فهﻮ عاقل ايضا ﺑل كل صورة ادراكية سﻮاء كاﻧت معقولة او
محسوسة فهي متحدة الﻮجﻮد مع مدركها ...و فﻨقﻮل ﺗلك الصورة المحسوسة التي
وجﻮدها ﻧفس مﺤسﻮسيتها لا يمكﻦ وجﻮدها مﺒايﻨا لجﻮهﺮ الﺤاس )همﻮ،١٣٦١ ،
ص.(٢٢٨-٢٢٧
ﺑﻨا ﺑﺮ ايﻦ ،ﻧﻈﺮية مختار ملاصدرا در ﺑاب علﻢ و ادراك در قﻮس ﻧزول عﺒارت است
از :ايجاد و اﻧشاء ماهيت اشياء ﺑه وجﻮد ظلي در عالﻢ ﻧفس ،ﺑه ﻧﺤﻮي كه ﺑيﻦ صﻮر و
ﻧفس مدرك ،ﻧﻮعي راﺑطة عليت ﺑﺮقﺮار است و قيام آن صﻮر ﺑه ﻧفس قيام صدوري است
)همﻮ ،١٣٦٣ ،ص /١١٢همﻮ ،١٣٦٠ ،ص /٢٥همﻮ ،١٩٨١ ،ج ،١ص.(٢٨٧
در آخﺮيﻦ مﺮحله ،ﻧفس چهارميﻦ مﺮحله از سفﺮ شﻨاختي خﻮد -يعﻨي سفﺮ ﺑالﺤق
في الخلق -را آغاز ميكﻨد و آﻧچه را كه از عﻮالﻢ ﺑﺮﺗﺮ دريافته ،در قالﺒي متﻨاسب ﺑا
صﻮرتهاي ذهﻨي خﻮد عﺮﺿه ميكﻨد؛ يعﻨي سيﺮي در عالﻢ خلق دارد و ﺑا اﻧسانها و
٧٩ مخلﻮقات ديگﺮ ارﺗﺒاط ﺑﺮقﺮار ميكﻨد ،اما در ايﻦ حالت ،آﻧچه را در سفﺮ شﻨاختياش
دريافته ،در قالب الفاظ و اشكال و ...ﺑﺮ ديگﺮان عﺮﺿه ميكﻨد.
ج( شواهدي ديگر بر مدعاي مقاله
ملاصدرا در آغاز اسفار ميگﻮيد:
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
فلسفه عﺒارت است :از داﻧستﻦ حقيقت كلية مﻮجﻮدات عالﻢ آنچﻨانكه هستﻨد،
ﺑهقدر استعداد ﺑشﺮ .سالك راه حكمت و فلسفه ،از طﺮيق ﺑﺮهان و فعاليت عقلي،
صﺤﻨة آفﺮيﻨش -اعﻢ از مـﺤسﻮس و غيﺮمﺤسﻮس -را از طﺮيق سيﺮ و سلﻮك عقلي
درميﻧﻮردد ،ﺗا جايي كه صﻮر علمية كلية مﻮجﻮدات كه ﻧمايﻨدة حقيقت هﺮ
مﻮجﻮدي است ،در لﻮح ﻧفس ﻧـاطقهاش ﻧقش ميﺑﻨدد و او جهاﻧي ميشﻮد ،مشاﺑة
جهان عيﻨي )همﻮ ،١٩٨١ ،ج ،١ص. (٢٣
علاوه ﺑﺮ ايﻦ ،شﻮاهدي ديگﺮي را ﻧيز ﺑﺮ مدعاي خﻮد ذكﺮ ميكﻨيﻢ كه رويكﺮد
معﺮفتشﻨاساﻧه ملاصدرا ﺑﺮ اساس سفﺮهاي چهارگاﻧه را ﺗأييد ميكﻨد:
-١اﻧسجام مﻨطقي مﺒاحﺚ اسفار ﺑﺮ اساس ﻧگاه معﺮفتشﻨاساﻧه :جايگاه مﺒاحﺚ و
ﺗﺮﺗيب و اﻧسجام مسائل در اسفار ﺑﺮ اساس حﺮكتهاي چهارگاﻧه عقلي ،مﻮجهﺗﺮ و
مﻨطقيﺗﺮ ﺑه ﻧﻈﺮ ميرسد .ﺑﺤﺚ پاياﻧي مقاله ﺑه شﺮح ﺑيشتﺮ ايﻦ مطلب ميپﺮدازد.
-٢ﻧامگذاري كتاب اسفار اربعه و معﻨاي فلسفي واژههاي ﺑكار رفته در عﻨﻮان و ﺑيان
اسفار :ﻧامگذاري ايﻦ كتاب ﺑا عﻨﻮان اسفار اربعة عقلية ،صﺮفا يك ﻧامگذاري ﺑيوجه و
ﺑيمسمي ﻧيست ،ﺑلكه همچﻨانكه قﺒلا اشاره شد ،مﺒاحﺚ كتاب اسفار در راستاي
سفﺮهاي عقلي و ذهﻨي ﺗﻨﻈيﻢ شده است.
-٣حل ﺑﺮخي ﺗعارﺿات ظاهﺮي اسفار ،خﺼﻮصا در حﻮزه علﻢ و ادراك ﺑﺮ مﺒﻨاي
رويكﺮد معﺮفتشﻨاساﻧه :در ادامه ،ﺑه ﺗعدادي از مﻮارد ظاهﺮا متعارض در فلسفة ملاصدرا
خﺼﻮصا در ﺑﺤﺚ علﻢ و ادراك اشاره ميشﻮد ،سپس ﺑﺮ اساس رويكﺮد فﻮق ﺑه ﺗﺒييﻦ
آﻧها ميپﺮدازيﻢ.
.١تعارضات ظاهري و راهحل آنها بر اساس رويكرد معرفتشناسانه
ملاصدرا درﺑارة ﺑﺮخي از مسائل فلسفي آراي متفاوﺗي ارائه كﺮده است كه ﺑه ﻧﻈﺮ ٨٠
ميرسد در ﻧگاه اول ،در يك ﻧﻈام فلسفي واحد ،قاﺑلجمع ﻧيست .شارحان و مفسﺮان
آثار ملاصدرا در ﺗﻮجيه ايﻦ ﺗعارضها ،مطالﺒي را ذكﺮ ﻧمﻮدهاﻧد ،كه ﺑا يك ﻧگاه اجمالي
شامل مﻮارد زيﺮ است:
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي
-ﺗغييﺮ ديدگاه ملاصدرا در طﻮل زمان :ﺑه طﻮر مﺜال ،او در اﺑتداي حيات فلسفياش
ﺑه اصالت ماهيت قائل ﺑﻮده و در مﺮاحل ﺑعد ،ﺑه اصالت وجﻮد گﺮاييده است؛
-رعايت جﻨﺒة ﺗعليمي در ﺑيان مطالب :ﺑايد ﺑيﻦ دو مﺮحله از كار ملاصدرا ﺗفكيك
كﺮد و ميان ملاصدراي معلﻢ و ملاصدراي مﺆسس ،ﺗفاوت قائل شد .وي گاهي در
كسﻮت معلﻢ ،درصدد ﺗعليﻢ ﻧﻈﺮيات گﻮﻧاگﻮن و مشهﻮري است كه ﺗا آن زمان وجﻮد
داشته است و گاهي در مقام فيلسﻮف ،ﻧﻈﺮيات جديدي را عﺮﺿه كﺮده است؛ ازايﻦرو
ﺑﺮاي ﺗﺤليل ﻧﻈﺮياﺗش و ﺑه دست آوردن ديدگاههاي ﻧهايي او -يعﻨي ديدگاههايي كه ﺑا
دستگاه فلسفياش متلائﻢ ﺑاشد -ﺑايد ﺑيﻦ دو مﺮحله از كار او ﺗفاوت قائل شد؛
-طﺮح ﻧﻈﺮيات ﺑﺮ اساس مﺒاﻧي مختلف فلسفي و ﺗلاش ﺑﺮاي ﻧگارش يك دورة
مدون و داﻧشﻨامة فلسفي :ﺑهعﻨﻮان ﻧمﻮﻧه ،ملاصدرا گاهي ﺑﺮ مﺒﻨاي وحدت ﺗشكيكي
وجﻮد ،مطالﺒي را ارائه ﻧمﻮده و گاهي ﺑﺮ مﺒﻨاي وحدت وجﻮد ،ﻧﻈﺮيهاي را اﺑﺮاز كﺮده
است.
-ﺗفاوت اﻧسانها ﺑه لﺤاظ حالتهاي مختلف ﻧفس -اعﻢ از صفا ،كدورت ،قﻮت و
ﺿعف :-صاحبﻧﻈﺮان معتقدﻧد ،ﻧﻈﺮات مختلف صدرا ،هﺮكدام ﺑه مﺮحلهاي از مﺮاﺗب
اشتدادي و استكمالي ﻧفس ﻧاظﺮ است )ر.ك :زﻧديه ، ١٣٩٠ ،ص.(١٤٢-٤٠
ﺑه ﻧﻈﺮ ﻧگارﻧدگان ،ﺑﺮخي ﺑﺮداشتهاي ظاهﺮا متعارض از ديدگاههاي ملاصدرا،
ﻧاشي از غلﺒة ﻧگاه هستيشﻨاساﻧه و عدم ﺗﻮجه ﺑه جﻨﺒة معﺮفتشﻨاساﻧة آن مطالب ﺑﻮده
است؛ ﺑه ايﻦ معﻨا كه در ﺗﺒييﻦ ديدگاههاي ملاصدرا ،ﺑايد ﺑه ايﻦ ﻧكته ﻧيز ﺗﻮجه داشت كه
هﺮيك از ايﻦ ﻧﻈﺮات ﺑه چه مﺮحلهاي از مﺮاحل شﻨاختشﻨاسي او ﺗعلق دارﻧد؛ يعﻨي
ممكﻦ است ﺑﺮخي از آﻧها ﺑه قﻮس صعﻮد و ﺑﺮخي ديگﺮ ﺑه قﻮس ﻧزول ﺗعلق داشته
٨١ ﺑاشﻨد؛ ﺑﺮاي ﻧمﻮﻧه اﺗﺤاد عاقل و معقﻮل ﺑه قﻮس صعﻮد )ر.ك :ملاصدرا ،١٩٨١ ،ج،٣
صص٣١٤و (٣٥٤و قيام صدوري صﻮر ﺑه قﻮس ﻧزول ﺗعلق دارد )همان ،ج،٨
صص١٧٩و.(٢١١
در ايﻨجا اﺑتدا ﺑه ﺑﺮخي ﺗعارضها در مسئلة علﻢ و ادراك اشاره و سپس ﺗﻮجيهات
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
مفسﺮان و شارحان حكمت صدرايي را ذكﺮ ميكﻨيﻢ .در آخﺮ ﺑا ارائة ﺗﻮجيهي ﺑﺮ اساس
رويكﺮد معﺮفتشﻨاساﻧه ،خﻮاهيﻢ ديد كه گاهي ايﻦ ﻧﻈﺮات ﺑه ظاهﺮ متعارض ،در عﺮض
يكديگﺮ ﻧيستﻨد ،ﺑلكه در طﻮل يكديگﺮﻧد و در واقع هﺮكدام ﺑه مﺮحلهاي از مﺮاحل
شﻨاخت ﺗعلق دارﻧد:
-١يكي از ايﻦ ﺗعارضها در ﺑاب ماهيت علﻢ و ادراك ديده ميشﻮد .ملاصدرا در
ﺑﺮخي آثارش ،علﻢ را از مقﻮلة كيف ﺑه شمار آورده و ﺑﺮ اساس آن ﺑه اشكالات وجﻮد
ذهﻨي پاسﺦ داده است .وي ﺑيان ميكﻨد ،طﺒايع كلي عقلي از حيﺚ وجﻮدشان در ﻧفس،
ﺗﺤت مقﻮله كيف قﺮار دارﻧد )همان ،ج ،١ص.(٣٤٥
از طﺮف ديگﺮ ،او در جايي ديگﺮ از آثار خﻮد ،علﻢ را از سﻨﺦ وجﻮد ﺑه شمار آورده،
آن را غيﺮقاﺑل ﺗعﺮيف ميداﻧد )همان ،ج ،٣صص ٣٢٣ ،٣٠٥و (٣٨٥و ﺗﻨها ﺑه ﺗعﺒيﺮ حضﻮر
مجﺮد ﻧزد مجﺮد اكتفا ميكﻨد .وي در ايﻦ ﺑاره ميگﻮيد» :مذهب مختار ايﻦ است كه علﻢ
عﺒارت است از :وجﻮد مجﺮد از ماده )همان ،ج ،٣ص .(٣١٩ﺑﺮ مﺒﻨاي ﺗعﺮيف دوم ،علﻢ از
مقﻮلات خارج ﺑﻮده و ﺗﺤت هيچيك از مقﻮلات ماهﻮي قﺮار ﻧميگيﺮد.
ﺑﺮخي شارحان ﺑﺮ آﻧﻨد كه ملاصدرا اﺑتدا ﺑﺮ مﺒﻨاي قﻮم سخﻦ گفته است و سپس ﺑا
مﺒﻨاي خﻮيش ﺑﺤﺚ علﻢ را مطﺮح ميسازد )جﻮادي آملي ،١٣٨٦ ،ج ،٤ص /٣٠٧حسﻦزاده
آملي ،١٣٦٦ ،ص /١٩٦آشتياﻧي ،١٣٨٠ ،ص.(١٤٠
عدهاي ﻧيز كﻮشيدهاﻧد ﻧﻈﺮية دوم ملاصدرا را ﺑا اصالت وجﻮد سازگار كﻨﻨد و آن را
ملهﻢ از عﺮفا داﻧستهاﻧد )ر.ك :حاج حسيﻨي ،١٣٧٨ ،ص(٢٢-٢١؛ ﺑﺮخي ﻧيز كﻮشيدهاﻧد ﺑيﻦ
ايﻦ دو ديدگاه ملاصدرا جمع ﻧمايﻨد )ر.ك :طﺒاطﺒائي ،١٤١٦ ،ص.(٣٨
ﺑﺮ اساس رويكﺮد معﺮفتشﻨاساﻧه ﻧيز ميﺗﻮان ميان ايﻦ دو ديدگاه جمع ﻧمﻮد .ﺑه ايﻦ
ﺗﺮﺗيب كه هﺮيك از ﻧﻈﺮات صدرا را ﻧاظﺮ ﺑه مﺮحلهاي از فﺮايﻨد كسب معﺮفت داﻧست. ٨٢
ﺑﺮ ايﻦ اساس ﺗعﺮيف ملاصدرا از علﻢ ﺑه حضﻮر مجﺮد ﻧزد مجﺮد ،ﺑه قﻮس صعﻮد ﺗعلق
دارد .در ايﻦ مﺮحله ،ملاصدرا از اﺗﺤاد وجﻮدي و حضﻮر ﻧفس در مﺮﺗﺒه معلﻮم -اعﻢ از
معقﻮل ،متخيل و يا مﺤسﻮس -سخﻦ گفته است .در واقع اﺗﺤاد عالﻢ و معلﻮم و حضﻮر
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي
عا ِلﻢ در مﺮﺗﺒه وجﻮد معلﻮم ،در قﻮس صعﻮد است و علﻢ در ايﻦ مﺮحله ،ماهيت
حضﻮري و وجﻮدي دارد .در ايﻦ مﺮحله از شﻨاخت كه همان مﺮحله كشف است ،علﻢ
از مقﻮلات خارج ﺑﻮده و از سﻨﺦ حضﻮر است .اما ملاصدرا در قﻮس ﻧزول ،از خلاقيت
ﻧفس سخﻦ ميگﻮيد» :و لا شك ان الﻨفس مﺒدأ فاعلي للﺼﻮر الموجودة في قﻮاها و
مداركها« )ملاصدرا ،١٩٨١ ،ج ،٨ص .(٢٥٩ﻧفس در قﻮس ﻧزول ،ﺑﺮ اساس آﻧچه كه در
قﻮس صعﻮد دريافت كﺮده است ،صﻮرﺗي را صادر و خلق ميكﻨد كه ميﺗﻮان آن را علﻢ
حﺼﻮلي داﻧست و از آن حيﺚ كه از شيء خارجي حكايت ميكﻨد ،عﺮض ﻧفساﻧي ﺑه
شمار ميرود.
ﺑﻨاﺑﺮايﻦ ﺑﺮ خلاف ﻧﻈﺮ رايج كه علﻢ حﺼﻮلي و علﻢ حضﻮري را قسيﻢ يكديگﺮ
ميداﻧد ،در ﺑيان صدرالمتألهيﻦ هﺮيك از آﻧها ،مﺮحلهاي از فﺮايﻨد كسب علﻢ ﺑه شمار
ميروﻧد؛ زيﺮا وي علﻢ حﺼﻮلي را مسﺒﻮق ﺑه علﻢ حضﻮري ميداﻧد.
-٢يكي ديگﺮ از مﺒاحﺚ علﻢ و ادراك كه ظاهﺮا در آن ﺗعارضهايي وجﻮد دارد ،در
مﻮرد راﺑطة مدرِك و مدرَك است .صدرالمتألهيﻦ در جايي از اﺗﺤاد عالﻢ و معلﻮم ياد
كﺮده است و راﺑطة ﻧفس ﺑا معلﻮم را از قﺒيل اﺗﺤاد ماده و صﻮرت و از سﻨﺦ ﺗﺮكيب
اﺗﺤادي ميداﻧد؛ ﺑديﻦ معﻨا كه وقتي اﻧسان ﺑه چيزي علﻢ پيدا ميكﻨد ،وجﻮد ﻧفس ﺑا
معلﻮم ﺑالذات متﺤد شده و سعة وجﻮدي ميياﺑد؛ يعﻨي ﻧفس جاهل كه وجﻮدي ﺿعيف
است ،ﺑا ﺗﺤﺼيل علﻢ ،عالﻢ و ﺑه عﺒارت ديگﺮ عيﻦ علﻢ ميشﻮد و ﺑه يك وجﻮد واحد
ﺑسيط اقﻮي از وجﻮد قﺒلي ﺗﺒديل ميشﻮد )همان ،ج ،٤ص .(٢٣٤اما وي در ﺑﺮخي آثارش،
قيام صﻮر ﺑه ﻧفس را قيام صدوري ميداﻧد و راﺑطة مدرِك و مدرَك را راﺑطة وجﻮد راﺑط
و مستقل و يا واقعيت ذو مﺮاﺗب ﺑا مﺮاﺗب خﻮد ميداﻧد.
٨٣ در مقام جمع ﺑيﻦ ايﻦ دو ﻧﻈﺮيه ﻧيز شارحان ﻧﻈﺮيات متعددي را اﺑﺮاز كﺮدهاﻧد:
عدهاي گفتهاﻧد كه هﺮيك از ﻧﻈﺮات ملاصدرا ﺑه دورهاي از ادوار ﺗكامل ﻧفس ﻧاظﺮ است.
هﻨگاميكه ﻧفس ﺿعيف است ،ﺑعد از حﺼﻮل استعداد –ﺑه وسيلة ادراكات جزئي -صﻮر
عقلي از جاﻧب عقل فعال ﺑه آن افاﺿه و ﻧفس ﺑا آﻧها متﺤد ميشﻮد ،همانگﻮﻧه كه ماده
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي
راﺑطة مد ِرك و مد َرك در قﻮس صعﻮد ،اﺗﺤادي و از قﺒيل راﺑطة ماده و صﻮرت است و
در قﻮس ﻧزول ،راﺑطة علي و معلﻮلي و از قﺒيل راﺑطة وجﻮد راﺑط و مستقل است .علامه
آشتياﻧي ﻧيز در ﺗفسيﺮ مﺒاحﺚ علﻢ و ادراك ملاصدرا ايﻦ ﻧكته را متذكﺮ ميشﻮﻧد:
حق آن است كه ﻧفس در جميع مﺮاﺗب ادراك -حس ،خيال و عقل -سمت
خلاقيت دارد؛ چﻮن در جميع مﺮاﺗب علﻢ ،ﺗا معلﻮم در ذهﻦ حاصل ﻧشﻮد ،علﻢ
حاصل ﻧيايد؛ و لذا ﺗعقل ﺑدون اﺗﺤاد ﺑا عقل فعال امكان ﻧدارد ،اما ايﻦ اﺗﺤاد مﺮاﺗﺒي
دارد و چﻮن ﻧفس در جميع مﺮاﺗب ادراك مجﺮد است ،ﺑا خزيﻨة معقﻮلات اﺗﺤاد
دارد و هﻢ قيام معلﻮم ﺑه ﻧﺤﻮ صدور خﻮاهد ﺑﻮد .اما اﺗﺤاد در قﻮس صعﻮد است و
خلاقيت در قﻮس ﻧزول ) آشتياﻧي ،١٣٨٠ ،ص.(١٣٧
-٣اختلاف ديدگاه ملاصدرا درﺑارة صﻮر عقلي ﺑا وﺿﻮح ﺑيشتﺮي ديده ميشﻮد.
طﺒق ﻧﻈﺮ شارحان ،وي در ايﻦ زميﻨه ،سه ﻧﻈﺮ متفاوت اﺑﺮاز ﻧمﻮده است:
الف( مشاهدة ارﺑاب اﻧﻮاع از دور :در ايﻦ رويكﺮد ،مـلاصدرا ﺑا پذيﺮش ُمﺜُل
افلاطﻮﻧي ﺑه مشاهدة ﺑاطﻨي امﺮي مجﺮد قائل ميشﻮد؛ ﺑه عﺒارت ديگﺮ ،اشياء مادّي
صﻮرﺗي عقلي در عالﻢ عقل دارﻧد و از آﻧجا كه ايﻦ صﻮرتهاي قدسي ﺑه دليل دوري از
عالﻢ مادّه و عالﻢ ﻧفس ،در ﻧهايت شﺮف قـﺮار دارﻧـد و ﻧفس ﺑه دليل ﺗـعلّق ﺑـه امـﻮرِ
ﻦ طـﺒيعت ﺑﺮ آن ،ﺑه ﺿعف ادراك مﺒتلاست و مشاهده ﺗام
جـسماﻧي و غالب ﺑﻮد ِن قـﻮاﻧي ِ
ت صـﺤيحِ عـقلي و كامل ﺑﺮايش مـمكﻦ ﻧيست؛ لذا رؤيتي ﺿـعيف و ﻧـاقص
و رؤي ِ
دارد كه داراي عمﻮميت ،اشتﺮاك و اﺑـهام است ،گﻮيي ادراك آﻧها ماﻧﻨد ادراك يك شيء
دور در هﻮاي غﺒارآلﻮد است )ملاصدرا ،١٣٨٧ ،ص /٢٣٥ – ٢٣٤ر.ك :همﻮ ،١٩٨١ ،ج،١
ص ٢٨٩ – ٢٨٨و ج ،٢ص /٦٨همﻮ ،١٣٦٣ ،ص /١١٣هـمﻮ ،١٣٦٠ ،ص.(٣٢
ب( در رويكﺮد دوم ،صدرا ﺑا ﺗمهيد ﻧـﻈﺮية اﺗﺤاد عاقل و معقﻮل ،ﺑﺮ آن است كه
٨٥ ﻧفس اﻧساﻧي ﺑا صﻮرتهاي معقﻮل مﻮجﻮد در عقل فـعال يكي شده و سپس در اثـﺮ ايﻦ
اﺗـﺤاد ،صﻮرتهاي معقﻮل ﺑﺮايش حاصل ميشﻮد .در مﺮحلة ﺑعد و پس از طي مﺮاحل
كمال ،چيزي را كه ﻧفس ﺗعقل كﺮده است ،عيﻦ صﻮرت عقلي آن -ﺑهحسب وجﻮد-
ميگﺮدد ،ﺑهگﻮﻧهاي كه هﻢ ﻧفس ﻧاطقه -ﺑهحسب وجﻮد -عيﻦ صﻮرت معقﻮلهاش است
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي
ل ﺑسيط
ميشﻮد .سپس هﻨگامي كه ﺑه اعلا درجة كمال دست يافت و صـاحب عق ِ
ص َﻮ ِر ﺗفﺼيلي ميگﺮدد )ر.ك :آشتياﻧي ،١٤٠٤ ،ص /٢٦٥–٢٦٤حسﻦزاده آملي،
ق ُ
گﺮديد ،خلّا ِ
،١٣٦٦ص.(٣٤١
ك حسّي ،فاعل و ع ّلتِ صﻮرتهاي حسّي و خيالي است ،ﺗﻨها ﺑه
ﻧفس در روﻧدِ ادرا ِ
ي ﺑالاﺗﺮي ﻧسﺒت ﺑه آﻧها ﺑﺮخﻮردار است .از آﻧجا كه ﻧفس،
ايﻦ سﺒب كه از مﺮﺗﺒـة وجﻮد ِ
ي متﻨاظﺮ ﺑا
مﻮجﻮدي اشﺮف از مـﺤسﻮس و مـتخيّل است ،ميﺗﻮاﻧد صﻮرتهاي ادراك ِ
ت عقلي،
ت أخسّيت از صﻮر ِ
شيء خارجي را در خﻮد ايجاد ﻧمايد .اما ﻧفس ﺑه جه ِ
ت ﻧـفس
ت عقلي گﺮدد .الﺒته ايﻦ اخسيت مﺮﺑﻮط ﺑه دورا ِن ﻧـفسيّ ِ
ق صﻮر ِ
ﻧميﺗﻮاﻧد خال ِ
است؛ زيﺮا ﺑعد از ﺗﺤﻮّل جﻮهﺮي ﺑه مقامِ روح -كه همان مقامِ اﺗّﺤاد ﺑا عقل فعال است،
همچﻨان كه عقل فعّال قادر ﺑه خلق و اﺑدا ِع صﻮرتهاي عقلي است ،ﻧفسِ متّﺤد ﺑا عقل
فـعّال ﻧـيز ﺗﻮانِ چﻨيﻦ خالقيتي را دارا خﻮاهد ﺑﻮد )ر.ك :ملاصدرا ،١٩٨١ ،ج ،١ص– ٢٦٤
/٢٦٦همﻮ ،١٣٦٣ ،ص(٢٥
-عدهاي ﻧيز گفتهاﻧد ،هﺮكدام از ايﻨها ﺑه ﺑخشي از مﺮاحل حيات اﻧساﻧي و مﺮحلهاي
ل ارﺗقاي وجﻮدي ﻧفس ﻧاظﺮ است؛ ﺑه عﺒارت ديگﺮ ،ﺑا دقت در كلمات اكﺜﺮ
از مﺮاح ِ
شارحان ،روشﻦ ميگﺮدد كه آراي مختلف صدرالمتألهيﻦ ،ﺑه لﺤاظ حالتهاي مختلف
ﻧفس -از صفا ،كدورت ،قﻮت و ﺿعف -مختلف است؛ ﺑه ايﻦ معﻨي كه ﻧفس در اول
مﺮاﺗب ﺗعقل ،صﻮر عقليه را از دور مشاهده ميكﻨد و در مﺮﺗﺒة مياﻧي و وسط ﺑا عقل
فعال متﺤد شده و در ﻧتيجه صﻮر عقلي را ميياﺑد و در اﻧتهاي سيﺮ عقلاﻧي ،خلاق صﻮر
عقليه ميگﺮدد .رويكﺮد سﻮم ﺗﻨها ﺑﺮاي سالك واصل ،قاﺑل ﺗﺤقق است كه ايﻦ رويكﺮد
ﺑﺮ ﻧگﺮش عﺮفاﻧي ملاصدرا در ايﻦ مسئله استﻮار است.
٨٧ گﺮچه ديدگاههاي فﻮق ،سيﺮ ادراكات عقلاﻧي صدرا را ﺑه درستي مﻨعكس ميكﻨﻨد،
چﻨد ﻧكتة مﺒهﻢ هست كه ﺑﺮ اساس مﺒاﻧي حكمت متعاليه ﺑه داوري درﺑارة آﻧها
ميپﺮدازيﻢ:
ﻧكته اول ايﻨكه ﺑﺮ اساس مﺒاﻧي ملاصدرا ،قيام صﻮر ﺑه ﻧفس ،قيام صدوري است؛
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
پس ﻧفس در همة مﺮاحل ،سمت خلاقيت دارد .همچﻨيﻦ اﺗﺤاد ﺑا عقل فعال در ﻧﻈام
حكمت صدرايي ،صﺮفا ﺑه مﺮحلهاي خاص اختﺼاص ﻧدارد .ﺑه ﻧﻈﺮ ميرسد ،ايﻦ
رويكﺮد ملاصدرا ،ﺑﺮ اساس مﺒاﻧي مشائيان ﺑيان شده است؛ زيﺮا فاعل قﺮيب حﺮكت در
ديدگاه مشائيان ،عقل فعال است .عقل فعال ،خارج كﻨﻨدة ﻧفس از قﻮه ﺑه فعل است ،اما
در حكمت متعاليه -ﺑا اثﺒات حﺮكت جﻮهﺮي -ﻧيازي ﺑه اثﺒات علت فاعلي ﺑﺮاي حﺮكت
ﻧفس ﻧيست .در عيﻦ حال صدرالمتألهيﻦ ،علل واسطه را رد ﻧميكﻨد .در ﻧﻈام ﺗشكيكي
وجﻮد ،عقل فعال در زمﺮة علل مﻮجدة طﻮلي و واسطه است .وي اﺗﺤاد ﺑا عقل فعال را
جاﻧشيﻦ اﺗﺼال ﺑا عقل فعال مشائي ميكﻨد؛ ﺑﻨاﺑﺮايﻦ اﺗﺤاد و ارﺗﺒاط ﺑا عقل فعال ﺑه
مﺮحلهاي خاص از مﺮاحل ﺗكامل ﻧفس اختﺼاص ﻧدارد.
پس طﺒق ديدگاه ملاصدرا اساسا هﺮ ﻧﻮع شﻨاختي در گﺮو اﺗﺤاد ميان عالﻢ و معلﻮم
است و ﺑدون اﺗﺤاد -كه ملاك ايﻦهماﻧي علﻢ و معلﻮم در حكمت متعاليه است -معﺮفتي
حاصل ﻧميشﻮد؛ پس ﻧميﺗﻮان گفت ،هﺮيك از ديدگاههاي فﻮق ﺑه يك دوره از مﺮاحل
ﺗكامل ﻧفس اختﺼاص دارد .شارحان صدرا ﺑه درستي فﺮمﻮدهاﻧد كه ﻧفس در اﺑتداي
دوران عقلاﻧياش ﺑه جهت اخسيت ،خلاق صﻮر ﺗفﺼيلي عقلي ﻧيست ،اما ايﻦ ﺑديﻦ معﻨا
ﻧيست كه ﻧفس در مﺮاحل اوليه ﺗكامل عقلاﻧي ،هيچ صﻮرت عقلي را خلق ﻧميكﻨد ،ﺑلكه
ﺑﻨا ﺑهﺗﺼﺮيح خﻮد ملاصدرا ،ﻧفس ﺑه جهت اخسيت ،صﻮرت عقلي ﺗام و ﺗفﺼيلي را
خلق ﻧميكﻨد .ﺑيان صدرالمتألهيﻦ در مفاتيح الغيب ﻧيز ايﻦ مطلب را ﺗأييد ميكﻨد .وي
در مﻮرد ذوات عقلي ﻧيز از اصﻮل كلي حكمتش غافل ﻧشده است .او علﻢ را ﺑه دو
طﺮيق ممكﻦ ميداﻧد :از طﺮيق اﺗﺤاد و از طﺮيق علاقة وجﻮدي ذاﺗي كه در راﺑطة علت و
معلﻮل مﻨﺤﺼﺮ است )همﻮ ،١٣٦٣ ،ص.(١٠٩
ملاصدرا ﺗﻮﺿيح ميدهد كه ميان ﻧفس و ذوات عقلي ،اﺿافة شهﻮدي اﻧكشافي و ٨٨
ﻧسﺒت ﻧﻮري حضﻮري ﺑﺮقﺮار است و ﻧفس ،معلﻮل آن مﺜل ﻧﻮري است و معلﻮل ﺑا علت
خﻮد اﺗﺤاد معﻨﻮي دارد .در راﺑطة علي و معلﻮلي -عليت وجﻮدي -علت و معلﻮل ﺑﺮاي
يكديگﺮ حاصل و حاﺿﺮﻧد ،ليكﻦ در ايﻦ راﺑطه ،حﺼﻮل و حضﻮر معلﻮل ﻧزد علت
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي
اقﻮي و اكد از حﺼﻮل علت ﺑﺮاي معلﻮل است )همان ،ص.(١١٣
وجه جمع ﻧﻈﺮيات فﻮق ﺑﺮ اساس رويكﺮد معﺮفتشﻨاساﻧه چﻨيﻦ است كه در ﻧﻈام
حكمت صدرايي ،هﻢ فاعل شﻨاسايي و هﻢ مفعﻮل شﻨاسايي ،مشكك ،ذو مﺮاﺗب و
داراي اطﻮار و درجاﺗي است .ﻧفس در مﺮحله عقل هيﻮلاﻧي ،ﺑا پاييﻦﺗﺮيﻦ مﺮحلة عقﻮل
متﺤد ميشﻮد و ﺑه جهت اخسيتش ﻧميﺗﻮاﻧد ﺑا آن حقيقتي كه در ﻧهايت شﺮف و
عﻈمت قﺮار دارد ،متﺤد شﻮد .اما خلاقيت ﻧفس در قﻮس ﻧزول ،در همة مﺮاحل
پاﺑﺮجاست ،ليكﻦ ﻧفس در مﺮاحل اولية عقلاﻧيتش ،ﺑه علت ﺿعف و فتﻮر و اخسيتش،
خلاق صﻮر عقلي اجمالي -صﻮر كلي -است كه داراي اﺑهام و ﺗﺮديد است ،ولي در
مﺮاحل ﺑالاﺗﺮ ﺗكامل –ﺑه اصطلاح خﻮد صدرالمتألهيﻦ در مقام روح -خلاق صﻮر عقلي
ﺗفﺼيلي ميگﺮدد.
ﺑﻨاﺑﺮايﻦ ﻧﻈﺮات ملاصدرا در مﻮرد صﻮر عقلي ،ﻧافي يكديگﺮ ﻧيستﻨد؛ چﻮن در عﺮض
هﻢ ﻧيستﻨد و هﺮ كدام مﺮحلهاي از مﺮاحل يك فﺮايﻨد شﻨاختي را شكل ميدهﻨد.
و ترتيب منطقي مطالب اسفار بر اساس رويكرد .٢بررسي انسجام
معرفتشناختي
از جمله شﻮاهد ما ﺑﺮ مدعاي ايﻦ مقاله ،اﻧسجام مﻨطقي مﺒاحﺚ اسفار ﺑﺮ اساس ﻧگاه
معﺮفتشﻨاساﻧه است؛ ﺑه عﺒارت ديگﺮ ،جايگاه مﺒاحﺚ و ﺗﺮﺗيب و اﻧسجام مسائل در
اسفار ﺑﺮ اساس ايﻦ رويكﺮد ،مﻨطقيﺗﺮ خﻮاهد ﺑﻮد؛ ﺗﻮﺿيح ايﻨكه ملاصدرا پس از ذكﺮ
مقدمات هستيشﻨاساﻧهاش ،وارد ﺑﺤﺚ علﻢ شده ،ﺑﺤﺚ وجﻮد ذهﻨي را مطﺮح ميكﻨد و
پس از ﻧقد ادعاهاي پيشيﻦ درﺑارة علﻢ ،قﻮس صعﻮد را آغاز ميكﻨد .در سفﺮ اول ،ﺑﺤﺚ
اﺗﺤاد عالﻢ و معلﻮم را پيش ميكشد و چﻮن مﺮاحل اولية ﺗكامل عقلي اﻧسان از عالﻢ
٨٩ مﺤسﻮسات آغاز ميشﻮد ،از اﺗﺤاد حاس و مﺤسﻮس و همچﻨيﻦ شﻨاخت جﻮاهﺮ،
اعﺮاض و ...سخﻦ ميگﻮيد .وي سپس ﺑه شﻨاخت جﻮاهﺮ مجﺮد و اﺗﺤاد عاقل و معقﻮل
ميرسد؛ يعﻨي پس از فﺮاغت از شﻨاخت مﻮجﻮدات مﺤسﻮس ،ﺑه مﻮجﻮدات معقﻮل
ميپﺮدازد .در ايﻨجاست كه از شﻨاخت خداوﻧد و صفات او سخﻦ ميگﻮيد .ملاصدرا از
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
سفﺮ سﻮم ،قﻮس ﻧزول را آغاز ميكﻨد .در ايﻨجا وي مﺒاحﺚ ﻧفس و چگﻮﻧگي ﺗكامل
ﻧفس –در ﻧتيجة سيﺮ و سلﻮك در عﻮالﻢ ﺑﺮﺗﺮ وجﻮد -را مطﺮح ميكﻨد و در آخﺮ ،ﺑه
ﺑﺤﺚ معاد ميپﺮدازد.
ﻧمﻮﻧة ﺑارز ديگﺮي كه در ايﻨجا ﺑه آن ميپﺮدازيﻢ ،جايگاه ﺑﺤﺚ معاد است .در ايﻨجا
سعي ميشﻮد ﺗﻮاﻧايي رويكﺮد معﺮفتشﻨاساﻧه ﺑه اسفار اربعه ،در ﺗﺒييﻦ جايگاه و ﺗﺮﺗيب
مﻨطقي ﺑﺤﺚ معاد مﻮرد ارزياﺑي قﺮار گيﺮد .ﺑه علاوه ﺑﺮ اساس ايﻦ رويكﺮد ،ﺗعارﺿي كه
در ﺑيان ملاصدرا در ايﻦ ﺑاره ديده ميشﻮد ،ﺗﻮجيه ميشﻮد.
قﺒلا ﺑه اختلاف ﻧﻈﺮ شارحان ملاصدرا در ﺑﺤﺚ معاد اشاره شد .در مقدمة جلد يك
اسفار آمده است:
سفﺮ چهارم را عدهاي مﺒاحﺚ مﻮت ،معاد ،ﺑﺮزخ و رجﻮع الي الله داﻧستهاﻧد .اما
چﻮن ايﻦ مطالب مﺮﺑﻮط ﺑه سيﺮ و سفﺮ ﻧفس مجﺮد از ﺑدن است ،از حﻮزة سيﺮ و
سلﻮك معﻨﻮي اﻧسان حيّ و مستقﺮ در زميﻦ -قﺒل از مﻮت -كه مقﺼﻮد عﺮفاست،
خارج است؛ ازايﻦرو يا ﺑﺤﺚ معاد را ﺑايد دﻧﺒالة سفﺮ سﻮم داﻧست و يا ﺗﻮجيهي
مﻨاسب ﺑﺮاي آن يافت .حكيﻢ ملا علي ﻧﻮري در شﺮح اسفار اربعه ،سفﺮ چهارم را
پيش از سفﺮ سﻮم و ﺿمﻦ سفﺮ دوم داﻧسته است )خامﻨهاي ،١٣٨٣ ،ج ،١ص.(٤٣
از آﻧجا كه مسئلة معاد يكي از مﻮﺿﻮعات مﻨاقشه ﺑﺮاﻧگيز ﺑﻮده و هست ،ﺑيشتﺮ
فيلسﻮفان از جمله ملاصدرا در ايﻦ ﺑاره ﺑسيار مﺤتاطاﻧه و در لفافه سخﻦ گفتهاﻧد؛
ازايﻦرو درك و فهﻢ سخﻦ ايشان در ايﻦ ﺑاب ﺑسيار مشكل است .ملاصدرا ﻧيز در مﻮرد
معاد جسماﻧي ،دو ﻧﻈﺮ ظاهﺮا متعارض ﺑيان داشته است .وي در ﺑعضي از آثار خﻮد ﺑا
ﺗذكﺮ ايﻦ ﻧكته كه ﺗشخص ﺑدن ﺑه ﻧفس است ،معاد جسماﻧي را عﺒارت از حضﻮر ﻧفس
ﺑا ﺑدن متﻨاسب در هﺮ ﻧشيءه ميداﻧد؛ يعﻨي حشﺮ در آخﺮت ﺑا ﺑدن اخﺮوي و در ﺑﺮزخ، ٩٠
ﺑا ﺑدن ﺑﺮزخي خﻮاهد ﺑﻮد .از ﻧﻈﺮ وي ،اﻧسان مﻮجﻮدي ﺗـكامل پذيﺮ اسـت و ﺑا
حﺮكتش ،مﺮاحل وجﻮدي متعددي را سپﺮي ميكﻨد .در اوان كﻮدكي ،اﻧساﻧي طﺒيعي و
مادي است و ﺑا حﺮكت و ﺗكامل ،ﺑه اﻧساﻧي ﻧفساﻧي ﺗﺒديل ميشﻮد .ﺑا ادامة حـﺮكت ،ﺑـه
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي
وجﻮد عقلي ﻧايل مـيگﺮدد .ايﻦ سه ﺑدن ،ﺑا وجﻮد ﺗفاوت ،ﺑه لﺤاظ ﻧقص و كمال،
ﺑهواسطه وحدت عامل ﺗشخّص آن -يعﻨي ﻧفس -عيﻦ همديگﺮﻧد ،ﻧه غيﺮ هﻢ؛ ﺑﻨاﺑﺮايﻦ
سه ﺑدن در حقيقت سه مﺮﺗﺒه از يك ﺑدن هستﻨد و ﺑـدن اخﺮوي مﺮﺗﺒه سﻮم ﺗكامل ﺑدن
دﻧيﻮي است )ملاصدرا ،١٣٦٣ ،ص.(٥٩٩-٥٩١
صدرالمتألهيﻦ در جايي ديگﺮ اذعان ميكﻨد ،ﻧفس ﺑﺮ مﺒﻨاي ﺗشﺒه ﺑه ﺑاري ﺗعالي،
سمت خلاقيت دارد و ﺑا اثﺒات ﺗجﺮد قﻮة خيال ،معتقد است .حشﺮ اﻧسان ﺑا ايجاد ﺑدن
خيالي ﺗﻮسط قﻮة خيال خﻮاهد ﺑﻮد» .قﻮة ﺗخيل ،مجﺮد است و پس از فﻨاي جسﻢ
عﻨﺼﺮي ،حكﻢ قﻮة حس را پيدا مـيكﻨد؛ لذا قـادر ميشﻮد ،عيﻦ ﺑدن دﻧيﻮي را ﺑدون
ﻧـياز ﺑـه مـاده خـلق و مـشاهده كﻨد )همﻮ ،١٩٨١ ،ج ،٩صص ١٩٢و.(٢٠٠
ملاصدرا در اسفار ﺑﺤﺚ معاد را در اﺑتداي سفﺮ چهارم و ادامه مﺒاحﺚ ﻧفس مطﺮح
ميكﻨد؛ زيﺮا طﺮح مﺒاحﺚ در سفﺮ سﻮم و چهارم اسفار ﺑﺮ اساس قﻮس ﻧزول است؛
يعﻨي جايي كه ﻧفس پس از سيﺮ و سلﻮك در قﻮس صعﻮد ،قﻮس ﻧزول را آغاز ميكﻨد و
از آﻧجا كه صدرا ﻧفس را قادر ﺑه خلق صﻮر ميداﻧد ،متذكﺮ ميشﻮد كه اگﺮ ﻧفس ﺑه
مﺮاحل ﺑالاﺗﺮي در سيﺮ صعﻮدي دستيافته ﺑاشد ،ميﺗﻮاﻧد حتي در ايﻦ دﻧيا ﻧيز صﻮري
را در خارج ايجاد كﻨد .وي معاد جسماﻧي را ﻧيز ﺑﺮ اساس ايﻦ خلاقيت ﺗﻮجيه ميكﻨد و
ﻧﻈﺮية دومش درﺑارة معاد جسماﻧي را ارائه ميدهد و از صدور ﺑدن دﻧيﻮي ﺗﻮسط قﻮة
خيال در عالﻢ آخﺮت سخﻦ ميگﻮيد .ﺑﺮ ايﻦ اساس ،جايگاه ﺑﺤﺚ معاد در اسفار ،در
ادامة مﺒاحﺚ ﻧفس ﺗﻮجيه مﻨطقي خﻮاهد داشت.
نتيجهگيري
مدعاي ايﻦ مقاله آن است كه ملاصدرا مﺒاحﺚ كتاب اسفار را ﺑﺮ اساس سفﺮهاي فكﺮي
٩١ و عقلي ﻧگاشته است و ايﻦ رويكﺮد ملاصدرا ،رويكﺮدي صﺮفا عﺮفاﻧي ﻧيست ،ﺑلكه ﺗمام
مﺒاحﺚ فلسفياش ﺑﺮ مﺒﻨاي سفﺮهاي ذهﻨي و عقلي فلسفي ﺗﻨﻈيﻢ شده است .ﺑهطﻮريكه
ميﺗﻮان گفت ،هدف اصلياش در ايﻦ كتاب ،گزارش و شﺮح كاملي از سفﺮهاي عقلاﻧي
و ﻧشان دادن مسيﺮ شﻨاخت جهان خﺼﻮصا عالﻢ غيب است .در ايﻦ مقاله ،شﻮاهدي ﺑﺮ
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي
اسﺮا.١٣٨٦،
.٤حاج حسيﻨي ،مﺮﺗضي؛ »حقيقت علﻢ در حكمت متعاليه«؛ مجموعه مقالات
همايش جهاني حكيم ملاصدرا ،ج ،٨ملاصدرا شﻨاختشﻨاسي و علﻢ؛
ﺗهﺮان :ﺑﻨياد حكمت اسلامي صدرا ،١٣٧٨ ،ص.٢٢-١٩
.٥حائﺮي يزدي ،مهدي؛ »درآمدي ﺑه كتاب اسفار«؛ ايراننامه ،ش ،٢٩زمستان
،١٣٦٨ص.٥٧-٤٨
.٦حسﻦزاده آملي ،حسﻦ؛ اتحاد عاقل و معقول؛ ﺗهﺮان :حكمت.١٣٦٦ ،
.٧خامﻨهاي ،سيدمﺤمد؛ مقدمه الحكمة المتعالية في الاسفار الاربعة؛ ج،١
ﺗهﺮان :ﺑﻨياد حكمت اسلامي صدرا.١٣٨٣ ،
.٨خسﺮوپﻨاه ،عﺒدالﺤسيﻦ؛ »ساختار داﻧش فلسفة معﺮفت ﺑﺮ اساس حكمت
صدرايي«؛ ذهن ،ش ،١٣٨٨ ، ٤٠ص.٨٢-٥٥
.٩خﻮاجﻮي ،مﺤمد؛ ترجمة حكمت متعاليه در اسفار عقلي اربعه؛ ﺗهﺮان:
مﻮلي.١٣٩٢ ،
.١٠دهﺒاشي ،مهدي؛ »ﺑﺮرسي ﺗطﺒيقي ﻧﻈﺮية علﻢ ملاصدرا و وايتهد«؛ سايت بنياد
http://www.mullasadra.org/new صدرا، اسلامي حكمت
_site/persian/Paper%20Bank/MarefatShenasi/Dehbashi.htm
.١١زﻧديه ،مهدي؛ حركت جوهري و ثبات معرفت؛ قﻢ :مﺮكز چاپ و ﻧشﺮ دفتﺮ
ﺗﺒليغات اسلامي حﻮزة علميه قﻢ.١٣٩٠ ،
.١٢سجادي ،سيد جعفﺮ؛ فرهنگ علوم عقلي؛ چ ،١ﺗهﺮان :اﻧتشارات كتاﺑخاﻧة
اﺑﻦسيﻨا.١٣٤١ ،
٩٣
.١٣ـــــــ؛ فرهنگ اصطلاحات فلسفي ملاصدرا؛ ﺗهﺮان :وزارت فﺮهﻨگ و
ارشاد اسلامي ،سازمان چاپ و اﻧتشارات.١٣٧٩ ،
.١٤طﺒاطﺒايي ،سيد مﺤمدحسيﻦ؛ نهاية الحكمة؛ قﻢ :مﻮسسه الﻨشﺮ الاسلامي،
ﺗﺒييﻦ ﻧﻈﺮية معﺮفت ملاصدرا ﺑﺮ مﺒﻨاي اسفار چهارگاﻧة عقلي
١٤١٦ق.
.١٥عليزاده ،ﺑيﻮك؛ »جايگاه معرفتشناسي در فلسفة اسلامي«؛ فﺼلنامة
پژوهشي دانشگاه امام صادق ،ش ،٨زمستان ،١٣٧٧ص.٢٩-٧
.١٦ـــــــ؛ جستارهايي در حكمت متعاليه؛ چ ،٢ﺗهﺮان :اﻧتشارات داﻧشگاه امام
صادق.١٣٩٣ ،
.١٧ملاصدرا؛ الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة؛ چ ،٣ﺑيﺮوت :دار احياء
التﺮاث١٩٨١ ،م.
.١٨ـــــــ؛ الحكمة المتعالية في الاسفارالعقلية الاربعة؛ ج ،١ﺗهﺮان :ﺑﻨياد حكمت
اسلامي صدرا.١٣٨٣ ،
.١٩ـــــــ؛ سـه رسايل فـلسفي؛ قﻢ :دفتﺮ ﺗﺒليغات اسلامي.١٣٨٧ ،
.٢٠ـــــــ؛ الشواهد الربوبية فى المناهج السلوكية؛ ﺗﺼﺤيح و ﺗعليق سيد
جلالالديﻦ آشتياﻧي؛ چ ،٢مشهد :المﺮكز الجامعى للﻨشﺮ.١٣٦٠ ،
.٢١ـــــــ؛ العرشيه؛ ﺗﺼﺤيح غلامﺤسيﻦ آهﻨى؛ ﺗهﺮان :اﻧتشارات مﻮلى.١٣٦١ ،
.٢٢ـــــــ؛ المبدأ و المعاد؛ ﺗﺼﺤيح سيدجلالالديﻦ آشـتياﻧي؛ ﺗـهﺮان :اﻧجمﻦ
حكمت و فلسفة ايﺮان.١٣٥٤ ،
.٢٣ـــــــ؛ مجموعه رسايل فلسفي صدرالمتألهين؛ ﺗهﺮان :حكمت.١٣٧٥ ،
.٢٤ـــــــ؛ مفاتيح الغيب؛ مقدمه و ﺗﺼﺤيح مﺤمد خﻮاجﻮى؛ ﺗهﺮان :مـﺆسسة
ﺗـﺤقيقات فﺮهﻨگي.١٣٦٣ ،
.٢٥لگﻨهاوزن ،مﺤمد و ديگﺮان؛ »معﺮفتشﻨاسي :پيشيﻨه و ﺗعاريف«؛ ذهن ،ش،١
زمستان ،١٣٧٩ص.٢٨-٤
٩٤
پاييز /١٣٩٨شمارة /٧٩علي ارشد رياحي ،ربابه جليلي بهابادي ،مجيد صادقي حسنآبادي