Professional Documents
Culture Documents
نقش انتخاب عمر رضي هللا عنهبه خالفت در مقطع حساسي از تاريخ
اسالم
ابوبكر رضي هللا عنه در روزهاي آخر عمر خود با همه پرسي و مراجعه با آراي عمومي
عمر رضي هللا عنه را براي جانشيني خود انتخاب كرد .ابوبكر اگرچه به لياقت
شايستگي عمررضي هللا عنه اطمينان داشت و او را بخوبي مي شناخت با اين وجود
او را به مقام خالفت انتصاب نكرد بلكه بخاطر احترام به افكار عمومي به آراي مردم
مراجعه نمود و پس از اينكه از بزرگان مهاجر و انصار نظر خواهي كرد به جانشيني
سيدنا عمر وصيت كرد و متن وصيت نامه را در مالء عام براي مردم خواند و به مسجد
رفت و خطاب به مردم چنين گفت :من كسي را از ميان بستگان و خويشان خود براي
بدست گرفتن زمام رهبري شما انتخاب نكرده ام بلكه منتخب من عمر است مردم
يكصدا جواب دادند« :سمعنا و اطعنا» -شنيديم و اطاعت كرديم -و در كتاب اخبار عمر
ص 16آمده است كه حضرت علي مرتضي فرمود« :ما جز به عمر به كسي ديگر
][1
راضي نيستيم.
نويسنده و حقوقدان معروف شيعه سيد امير علي در كتاب «روح االسالم» مي نويسد
ابوبكر قبل از فوت عمر را به جانشيني انتخاب كرد و اين مطلب به وسيله عامه مردم
][2
از جمله اهل بيت محمدصلي هللا عليه وسلم پذيرفته شد».
ابوبكررضي هللا عنه بخوبي مي دانست كه فاروق اعظمرضي هللا عنه مردي قوي،
قاطع و صبور است كه توانايي گرداندن چرخ عظيم خالفت و تاب و تحمل مشقات آن
را دارد و مي تواند در حساس ترين برهه از تاريخ ،دين جديد و ملت نوپا را در سپيده
در آن وقت دو ابر قدرت بزرگ تاريخ –امپراطوري روم و امپراطوري ساساني -در آستانه
سر تسليم فرود آوردن ،در برابر حكومت اسالمي بودند ،و ثروت و خزاين آنها و اسباب
رفاه و جامعه متكبر آنها در شرف انتقال به ملتي بود كه از قرنها با زندگي صحرايي و
چادر نشيني عادت كرده بودند و با زندگي شهري و تمدن مدرن آن زمان آشنايي
نداشتند تا جايي كه وقتي در عراق براي اولين بار كافور را ديدند فكر كردند نمك است
][3
و چه بسا كه بعضيها آن را در خمير آرد نريخته باشند!
و از سوي ديگر اين امت فاتح با مشكلي ديگر مواجه بود و آن اينكه چگونه مي تواند
هم زندگي نمونه ديني و سلحشوري عربي و حفظ ارزشهاي اسالمي و سنتهاي
پيامبر صلي هللا عليه وسلم را داشته باشد و هم شهرهاي پهناور فتح شده و رهبري
عنه انتخابي بموقع و موفق و الهام شده از جانب هللا بوده است و بدينوسيله خداوند
اين دين را مورد لطف خود قرار داده و خواسته است آن را بر تمام اديان غالب گردانيده
و بر جهان پهناور و جامعه بيمار و قدرتهايي كه زمام بشريت را بدست گرفته و آزادي
سيدنا عمر رضي هللا عنه يگانه هماورد شايسته و امين توانايي بود كه در تحقق
حضرت عمر رضي هللا عنه محبوبيت خاصي در قلوب مسلمين داشت و در عين حال
از چنان ابهتي برخوردار بود كه جلو هرگونه خودسري را مي گرفت كه بهترين نمونه
آن بركنار نمودن خالد بن وليدرضي هللا عنه از سمت فرماندهي سپاه اسالم بود .آري
همان خالد كه رسول اللهصلي هللا عليه وسلم او را شمشير خدا لقب داده بود .خالد
بر اثر فتوحات و پيروزيهاي پي در پي زبانزد خاص و عام بود .حضور او در جنگها نشانه
بود .ماجراي عزل او روزي صورت گرفت كه مسلمين بيش از هر روز ديگر به او نياز
داشتند .حكم عزل وي درست هنگامي به او ابالغ شد كه سپاه اسالم در برابر روميها
در روز جنگ يرموك صف كشيده بود .حضرت عمر رضي هللا عنه اين سرباز با نفوذ و
متهور را بركنار نمود و بجايش ابوعبيده را به فرماندهي لشكر اسالم برگزيد .خالد كه
فرماندهي بي نظير بود و برق شمشيرش عراق و سوريه را به اسالم پيوند داده بود
بدون هيچگونه واكنشي در برابر اين فرمان خاضعانه گفت« :سمعناو طاعتا المير
][4
المومنين»؛ فرمان امير المومنين را از دل و جان پذيرا هستم.
و هنگامي كه يكي از سربازان به وقوع فتنه و مصيبت بر اثر اين تغيير اشاره كرد؛
خالد در پاسخ گفت« :تا زماني كه عمر زنده است از فتنه و آشوب نشان و اثري
][5
نخواهد بود»
اين حادثه از سويي عشق خالد به حقيقت و تسليم او در برابر فرمان خليفه محبوب
را نشان مي دهد كه نظيري در تاريخ فرماندهي نظامي ندارد و از سويي ديگر قدرت
و شكوه خالفت سيدنا عمر رضي هللا عنه و تسلط او بر اوضاع را به نمايش مي گذارد.
همچنين ماجراي محمد فرزند عمرو بن عاص فاتح و استاندار مصر قابل اهميت است.
در مدتي كه عمرو بن عاص استاندار مصر بود يكبار مسابقه اسب دواني برگزار شد.
در اين مسابقه اسب محمد در دست يكي از سواركاران بود در جريان مسابقه يكي
از اسبها كه شباهت زيادي به اسب محمد داشت از بقيه اسبها سبقت گرفت محمد
كه در جمع تماشاچيان قرار داشت فكر كرد كه اسب اوست ،لذا گفت :به پروردگار
كعبه سوگند كه اسب من جلو افتاد .اما صاحب اصلي آن اسب كه مردي مصري بود،
فرياد زد بخداي كعبه سوگند كه اسب من برنده شده است؛ محمد بن عمر از خشم
تازيانه اي به آن مرد زد و گفت :بگير ،من اشراف زاده هستم .آن مرد به حضرت عمر
شكايت برد وي عمرو بن عاص و فرزندش را به مدينه احضار كرد و پس از محاكمه به
مرد مصري گفت :اين تازيانه را بگير و اشراف زاده را بزن! و سپس به عمرو گفت :اي
][6
عمرو! از كي مردم را برده قرار دادي؛ حال آنكه از مادر آزاد متولد شده اند؟
سيدنا عمر رضي هللا عنه و حفظ زندگي ساده سلحشوري فاتحان عرب
امت اسالمي عرب دشوارترين مراحل زندگاني خود را پشت سر مي گذاشت ،و
مسلمين رفته رفته از صحراي خشك عربستان و زندگي چادر نشيني و چوپاني و
گوشت شتر خوردن خارج شده و در دنياي جديد و تمدن پيشرفته ايران و روم قدم
مي گذاشتند .عربها بدن تجربه قبلي با چنين زندگي نويني مواجه شدند و طبيعي
بود كه در برابر آن ،تا حدي سر تسليم فرود آوردند و تحت تاثير آن قرار گيرند و رفاه
اما سيدنا عمر براي مسلمين در سادگي و بي تكلفي و بي رغبتي در مظاهر دنيا،
بهترين نمونه و الگو بود .او با تيزبيني ،هرگونه تغيير در زندگي آنان را ،در حالي كه
معرض سيل خروشان فتوحات و غنايم قرار گرفته بودند ،زير نظر داشت و دقيقا مورد
در كتاب «البدايه و النهايه» پيرامون سفرتاريخي عمر به بيت المقدس آمده است:
«به فرماندهان ساير بالد اطالع داده شد كه خليفه را در «جابيه» مالقات كنند ،وقتي
به حضور خليفه رسيدند ،جامه هاي ابريشمي پر زرق و برق به تن داشتند اين منظره
به شدت عمر رضي هللا عنه را دگرگون ساخت و خواست كه آنان را تنبيه كند اما آنان
عذر آورده و گفتند :همراه جامه هاي ابريشمي باالپوشهاي زرهي بر تن دارند و براي
حفظ روح نظامي و سلحشوري به آن نياز دارند ،و لباس تنها براي تجمل نيست بلكه
لباس رزم نيست هست و گفتند :آنان فرزندان عمر و تربيت شده مكتب پيغمبرند .با
][7
شنيدن اين سخنان عمر آرام گرفت و سكوت كرد.
طارق بن شهاب مي گويد :حضرت عمر رضي هللا عنه در سفر شام خواست از نهر
آبي عبور كند از مركب پايين آمد و بدون تكلف كفشهاي خود را بيرون آورد و بدست
گرفت و مهار شتر را گرفت و از آب عبور كرد .ابوعبيدهرضي هللا عنه به او گفت :اي
امير مومنان شما امروز از نظر مردم اين منطقه مرتكب كار شگفت انگيزي شديد
حضرت عمر دست بر سينه او زد و گفت« :كاش كسي ديگر اين حرف را مي گفت
اي ابوعبيده نه تو! شما اعراب كمترين و حقيرترين اقوام بوديد خداوند بوسيله اسالم
شما را عزت بخشيد و هرگاه جز اسالم به وسيله اي ديگر عزت كنيد ذليل خواهيد
][8
شد.
سيدنا عمر رضي هللا عنه به بعضي از كارگزاران عرب خود كه در شهرهاي عجمي ها
بودند ،نوشت« :از تن پروري و تقليد از طرز پوشاك عجم اجتناب كنيد ،خود را با آفتاب
سوزان عادت دهيد ،سخت كوش و مقاوم باشيد ،با لباس درشت و ساده عادي
][9
باشيد ،تير اندازي و اسب دواني و سلحشوري را الزم بگيريد.
نيز اين گفته –كه بيانگر عزم آهنين و نظارت اخالقي وي است -از وي منقول است:
«همانا غنچه اسالم شكفته شد و قريش مال خدا را امداد و كمك حساب مي كنند
و از اداي فرايض آن غفلت مي ورزند ،آگاه باشيد تا عمر زنده است ،چنين چيزي
ممكن نيست ،من گردن و كمر مردم قريش را مي گيرم و مانع افتادن آنها در آتش
مي شوم.
نمونه ديگري از سياستهاي حكيمانه و بينش عملي و مردم شناسي او اين بود كه
بزرگان صحابه را در مدينه نگه داشت و از پراكنده شدن آنان جلوگيري كرد و به آنان
گفت« :خطرناكترين ضربه بر اين امت پراكنده شدن شما در بالد ديگر است» او معتقد
بود ،اگر در اين باره تساهل شود در كشورهاي فتح شده فتنه و آشوب بپا خواهد
شد و مردم گرد شخصيتهاي متفاوت جمع شده و سپس در باره آنان شك و شبهاتي
ايجاد مي شود و در نتيجه گروهها و احزاب گوناگوني تشكيل مي شود و اين موجب
هرج و مرج و بي نظمي و چند رهبري مي شود .حقوقدان و نويسنده معروف شيعه
سيد امير علي –يكي از تواناترين نويسندگان مسلمان به زبان انگليسي -در وصف
عمر رضي هللا عنه بحق گفته است« :حكومت كوتاه ابوبكر بيش از آن درگير آرام كردن
قبايل بيابان نشين بود تا بتواند فرصتي براي تدوين آيين نامه منظمي جهت اياالت
مختلف اسالمي و فتح شده ،داشته باشد .اما در عهد زمامداري عمر رضي هللا عنه
كه مردي واقعا بزرگ بود ،بي وقفه رفاه ملتهاي تابع كه مشخص كننده حكومتهاي
][10
مسلمين صدر اسالم بود آغاز شد.
وي در كتاب ديگرش مي نويسد :نشستن عمر به خالفت ،منافع بيشماري براي
اسالم داشته است .او پايهي اخالقش بر اصول محكم و غير قابل تزلزلي قرار داشته
و در عدل و داد شديد و سخت و فعاليت و پشت كارش خستگي ناپذير و باالخره
][11
ساختمان روحي وي قوي و محكم بوده است.
سپس مي افزايد« :او شديد و سخت ،ولي ناشر عدل و داد بود .دورانديش ،به
روحيات مردم كامال آشنا و بويژه براي رياست و پيشوايي اعراب وحشي و خونخوار
بسيار مناسب و شايسته بوده است .اين مرد زمام امور را سخت و محكم بدست
گرفته و در آن موقع كه يك مشت اعراب صحرا نورد و مردم نيمه وحشي مواجه با
تجمل و تفنن و هوس رانيهاي اهالي بالد و شهرها شده بودند از اشاعهي فساد
اخالقي و نشر مالهي و مناهي در ميان آنها شديدا جلوگيري نمود .هميشه خود را
در دسترس حتي پست ترين رعاياي خود بدون هيچ نگهبان و پاسباني از منزل بيرون
مي رفت و اطراف و جوانب شهر را مي گشت .اين بود وضع بزرگترين و مقتدرترين
][12
زماني كه گفتيم.
سر ويليام ميور ( )sir wiliam muirمي نويسد :عمر رضي هللا عنه بعد از رسول
اللهصلي هللا عليه وسلم بزرگترين فرد در مملكت اسالمي بشمار مي آيد او بوسيله
ذكاوت و استقامت خود توانست در مدت اين ده سال مناطق شام ،مصر و فارس را
در برابر قدرت اسالم خاضع گرداند ،كه از آن زمان تاكنون جزو قلمرو اسالم هستند.
به رغم اينكه فرمانرواي مقتدر مملكت پهناوري بود ،هرگز فراست ،متانت و اجراي
عدالت در امور كلي و جزئي را از دست نداد او دوست نداشت خود را با لقبهاي بزرگ
][13
بود .مردم از واليات دور ملقب كند ،غير از لقب ساده و عادي كه «رئيس عرب»
دست براي مالقات خليفه و امير مومنان مي آمدند و از او سراغ مي گرفتند و از اهل
مسجد سؤال مي كردند حال آنكه امير مومنان در مسجد با لباسهاي ساده در ميان
][14
مردم نشسته بود.
[دانشمند معاصر شيعه پرفسور مهرين مي نويسد« :عمر شهنشاهي بود كه بجاي
تخت مرصع و جواهر آگين ،بر روي خاك مي نشست و عوض لباس فاخر كه از شرق
و غرب به بيت المال سرازير بود به جامهي وصله دار كه پوشاك مفلس ترين رعيت او
بود بدنش را مستور مي نمود و به جاي تاج زرين و پر از جواهر پر بها كه از ايران و رم
مي آوردند عمامه اي خشن ،به رعب و جاللش مي افزود .با ادني رعيت به درجه
بود ولي رنج رعيت را داشت و شبها در كوچه هاي مدينه مي گشت كه ضعيفي را
حمايت كند و بيوه زني را سرپرستي و ياري نمايد .مي خواست كه رعيتش بجاي
اينكه در مقابل او سر فرود آورند به آيين اسالم زندگي كنند ،مربي ايتام و غمخوار
][15
بيچارگان و مروج عدل و فاتحان روم و ايران بود.
براي نويسنده –هر چند به اختصار و اجمال -ممكن نيست تحليلي در مورد فتوحات
بزرگ عهد عمر رضي هللا عنه در عمق خاك دو امپراطور بزرگ كه جهان متمدن آن روز
را بين خود تقسيم نموده و ادارهي سياسي و زندگي مدني و جهت دادن افكار
عمومي را در انحصار خود در آورده بودند ،داشته باشد .در اين مختصر نمي توان به
حدود دولت اسالمي –يا به تعبير صحيح تر خالفت راشده -اشاره كرد و به بيان
گشودن كشورهاي جديد كه فاتحان قبلي موفق به فتح آن نشده بودند و تاسيس
شهرهاي جديد پرداخت ،زيرا محل تفصيل اين وقايع كتابهاي تاريخ عمومي اسالم و
كتبي است كه پيرامون سيره عمر رضي هللا عنه فاروق و خلفاي راشدين نوشته
][16
شده است.
در اينجا گوشه اي از همكاري عليرضي هللا عنه با عمر رضي هللا عنه را ياد آور مي
همكاري در كارهاي خير و پيش برد اهداف خالفت و خير خواهي آنها مي پردازيم.
نافع عيثي مي گويد :يكبار همراه عمربن خطاب و عثمان و علي بن ابي طالب به
محل نگهداري شتران زكات رفتم ،عثمان زير سايه نشست و علي در كنار او ايستاد
و آنچه را عمر رضي هللا عنه مي گفت براي عثمان ديكته مي كرد ،اما عمر در آن روز
زير آفتاب سوزان ايستاده و از شتران زكات آمارگيري مي كرد و رنگ و دندان و دندان
و مشخصات يكايك آنها را پيدا مي كرد و براي ثبت در دفتر بيت المال به علي مي
گفت ،علي در حالي كه از قدرت كار و اخالص و امانت عمر رضي هللا عنه به شگفت
آمده بود به عثمان گفت :در كتاب خدا از قول دختران شعيب آمده است« :يا ابت
بهترين كسي است كه مي تواني استخدام كني كسي است كه قوي و امين باشد.
سپس علي با دست خود بسوي عمر رضي هللا عنه اشاره كرد و گفت اين است مرد
][18
نيرومند و امين.
علي مرتضيرضي هللا عنه بهترين مشاور و خيرخواه صميمي عمر رضي هللا عنه و
قاضي توانا و حكيمي براي مسايل پيچيده بود[19].حتي از عمر رضي هللا عنه نقل
ضرب المثل معروفي است كه مي گويند« :قضية و ال ابا حسن لها» مشكلي است
كه براي حل آن فردي چون ابوالحسن (علي) وجود ندارد .از پيامبر صلي هللا عليه
وسلم نقل شده كه فرمودند :شايسته ترين فرد براي قضاوت عليرضي هللا عنه
است».
چون عمر رضي هللا عنه به سفر قدس رفت علي مرتضي را جانشين خود ساخت .و
عليرضي هللا عنه دخترش ام كلثوم بنت فاطمه رضي هللا عنهما را به ازدواج عمر
و اين بزرگترين دليل صميميت آنها و احرام عمر رضي هللا ][21
رضي هللا عنه در آورد.
دليل روشن بر صميميت و خلوص عليرضي هللا عنه براي عمر رضي هللا عنه و مصالح
اسالم و مسلمين
آشكارترين دليل بر خلوص علي براي عمر و خيرخواهي صادقانه او براي اسالم و
در سال هجدهم و بنا بر قولي نوزدهم هجري واقعه نهاوند به وقوع پيوست انگيزه
اين واقعه آن بود كه بعد از سقوط جلوال و فتح اهواز توسط مسلمين ،ايرانيان با پادشاه
(شكست خورده) خود يزدگرد كه آن وقت در مرو بود مكاتبه كردند و او را تحريك
نمودند .يزدگرد به فرماندهان مناطقي كه ميان خراسان و حلوان و باب و سند بودند
در اين خصوص نامه نوشت .لذا سپاهي مركب از يكصد و پنجاه هزار مرد جنگي به
سپهساالري فيروزان در نهاوند گرد آمد ،يزدگرد شور دفاع از وطن ساساني و حس
ناسيوناليستي آنها را بر انگيخت ،پرچم درفش كاوياني كه از نظر ايرانيان پيام آور فتح
و پيروزي بود و آتش مقدس كه آن را پرستش مي كردند به همراه آنها بود [23].يزدگرد
][24
مردان شاه پسر هرمز را فرمانده كل سپاه قرار داد و به نهاوند گسيل داشت.
سعد بن ابي وقاص فرمانده لشكر اسالم نامه اي به حضرت عمر رضي هللا عنه نوشت
گفت كه مردم كفه اجازه مي خواهند كه پيش از آنكه ايرانيان حمله را آغاز كنند با
حضرت عمر اصحاب را گرد آورد و با آنان در اين مورد مشورت نمود و پيشنهاد كرد كه
خود شخصا به جبهه برود و اين جنگ سرنوشت ساز را از نزديك رهبري كند .طلحه
بن عبيدهللا برخاست و گفت :يا امير المومنين راي راي شماست هرآنچه فرمان دهي
اطاعت خواهيم كرد .سپس عثمان برخواست و گفت :به عقيده من به استانداران
سوريه ،يمن و بصره دستور بدهيد تا در راس قواي تحت فرماندهي خود بسوي عراق
حركت كنند و خود نيز شخصا همراه با مردم مكه و مدينه حركت كنيد ،در كوفه تمام
شوند .پس حضرت علي برخاست و با راي آن دو مخالفت كرد و گفت :صالح نيست
شما مدينه را ترك كنيد ،زيرا بقاي شما سبب يكپارچگي و عدم حضور شما موجب
آشفتگي و تفرق خواهد بود .اعتقاد من اين است كه شما در مدينه بمانيد و به اهل
بصره و ساير لشكريان اسالم دستور دهيد تا با يك سوم از نيروهاي تحت فرماندهي
خود به ميدان نبرد حركت كنند .سيدنا عمر مشوره صميمانه سيدنا علي مرتضي را
حضرت علي در كتاب نهج البالغه]( [26مجموع سخنان و خطبه هاي حضرت عليرضي
هللا عنه) مشروحا آمده است در آنجا مي خوانيم :عمر براي حركت به طرف ايران
جهت جنگ ،با حضرت علي مشورت كرد او فرمود :پيروزي و شكست اين دين به
سبب زيادي يا كم بودن لشكر نيست ،اين دين خداست كه آنرا (بر ساير اديان) پيروز
گردانيده و سربازان خدا هستند كه خداوند آنها مهيا ساخته و كمك كرده است ،تا
آنكه اسالم رشد پيدا كرد و در خيلي از سرزمينها نفوذ نمد ،خدا به ما وعدهي پيروزي
داده و به وعده اش عمل مي كند و لشكرش را ياري مي نمايد .مكان و موضع رهبر
يكديگر متمركز نخواهند شد ،عرب در عين اينكه اكنون از نظر تعداد كم هستند اما بر
اثر وجود اسالم زياد و بر اثر اتحاد ،غالب و بزرگوارند .پس تو قطب آسيا باش و آسياي
جنگ را بوسيله عرب بچرخان و آنان را به آتش جنگ در آور و خودت بمان ،زيرا اگر تو
از اين سرزمين (مدينه)بيرون روي اين خطر وجود دارد كه عربهاي اطراف مملكت عليه
تو قيام كنند و آنگاه كار به جايي مي رسد كه حفظ و حراست درون مرزها از رفتن به
ديگر آنكه اگر ايرانيان فردا ت را در ميدان جنگ ببينند مي گويند اين رهبر عرب است
اگر او را از بين ببريد آسوده خواهيد شد و چنين حالتي براي تقويت حملهي آنان و
هدف قرار دادن ت بيشتر مي گردد .اما آنچه گفتي كه ايرانيان به قصد حمله به
مسلمانان كرده اند و از اين بابت ناراحتي ،بايد در پاسخ آن بگويم خداي عزيز از حركت
آنها بيش از تو ناراحت است و چنين خدايي بيش از تو قدرت دارد كه آنچه را دوست
ندارد تغيير دهد ،اما آنچه درباره تعداد ايرانيان گفتي بايد در باره آن ياد آور شوم كه ما
پيش از اين نيز با كثرت سرباز نمي جنگيديم بلكه ما با ياري و كمك خدا نبرد مي
][27
كرديم.
همچنين هنگامي كه سيدنا عمر رضي هللا عنه براي رفتن به جنگ روميان ،قبل از
سامان بود ،با حضرت علي مشورت نمود راي حاكي از اخالص و خير خواهي ارايه
داد آنگاه كه ابوعبيده پيكي بسوي عمر فرستاد و او را مطلع ساخت كه نيروهاي
روميان دريا و خشكي را فرا گرفته و چون سيلي خروشان در حركتند ،حضرت عمر
مهاجران و انصار را جمع كرد و نامه ابو عبيده را قرائت نمود آنان نتوانستند خود را
كنترل كنند و گريه سردادند و از سيدنا عمر اجازه خواستند تا به جبهه شام بروند و
به ياري برادران خود بشتابند ،آتش شوق و حماسه مهاجران و انصار در حال فزوني
بود كه عبدالرحمن بن عوف پيشنهاد كرد كه شخص امير المومنين براي حمايت
در اين هنگام حضرت عليرضي هللا عنه به مخالفت برخاست و گفت« :خدا عزت
مسلمانان و پوشاندن عيبها را تعهد كرده است .خدايي كه مسلمانان را در عين اينكه
كم بودند و كسي از آنان حمايت نمي كرد پيروز گردانيد ،زنده است و هرگز نمي
ميرد ،اگر تو خود به جنگ دشمن بروي و با آنان به نبرد بپردازي و شكست بخوري،
پناهگاهي براي مسلمانان در نقاط دور دست باقي نخواهد ماند ،بعد از تو مرجعي
نخواهد بود كه به او مراجعه كنند بنابر اين مردمي جنگ ديده و دلير براي نبرد آنان
و اندرگو باشند ،اگر خدا پيروزش گردانيد همان خواست توست و اگر شكست خورد
][28
تو پناهگاه مردم و گرداننده كارهاي مردم باش».
پر واضح است كه اگر حضرت عليرضي هللا عنه نسبت به حضرت عمر سوء نيتي مي
برود و در آنجا كشته شود يا اينكه كسي را براي كشتن او ماموريت مي داد تا
هيچگونه مسئوليتي متوجه او نگردد و زمينه براي خالفت وي فراهم آيد؛ اما ميبينيم
كه چگونه با دلسوزي و صميميت فوق العاده در راستاي خير خواهي و عمر و ساير
پيشنهادي جز از قلبي پاك و بي غرض و از مرد بلند همت و آينده نگري صادر نمي
شود ،حقا كه علي چنين بود و اين عمل از آزاده اي چون او شگفت آور نيست،
المقدس رفته و قرارداد صلح را امضا كند و كليدهاي مسجداالقصي را تحويل بگيرد و
ابوعبيده به امير مومنان نوشت كه فتح قدس به تشريف آوري او موقوف است ،او نيز
كليه اصحاب برجسته و صاحب نظر را جهت شورا در اين قضيه دعوت كرد؛ عثمانرضي
هللا عنه اظهار داشت حال كه وحشت و اضطراب بر مسيحيان سايه گسترده بهتر
است به تقاضاي آنان وقعي ننهند تا بيشتر تحقير شده و بدون قيد و شرط سالح بر
زمين بگذارند؛ اما علي مصلحت دانست تا خليفهي مسلمين به قدس برود و چنين
گفت« :اين يك شرف و افتخار تاريخي است كه در هر زمان براي همه كس پيش
نمي آيد و از طرف ديگر باعث افتخار مسلمين خواهد شد» عمر رضي هللا عنه نظر او
را تاييد كرد و مقدمات سفر را به بيت المقدس فراهم نمود و در غياب خود علي را به
جانشيني خود منصوب و انجام كليه وظايف مربوط به خالفت را به عهدهي وي گذاشت
][29
و خود در ماه رجب سال شانزدهم هجري ،مدينه را به قصد شام ترك گفت.
شايد خوانندگان تصور نمايند كه اميرالمومنين عمربن خطاب كه نامش پشت امپراطور
فلسطين حركت كرده است و موقعيت نيز چنين چيزي را ايجاب مي كرد تا ابهت
خليفه مسلمين در قلوب تثبيت شود ولي واقعيت اين است كه عمر مظهر اخالق
اسالمي و نابود كننده امتيازات فردي و قومي بود .حركتش ساده و بي آاليش بود .از
مركبهاي آذين بسته و مجلل خبري نبود و دسته هاي سواره نظام با لباس فاخر،
شد. ][30
اميرالمومنين در حالي كه بر شتر خاكستري رنگ سوار بود وارد شهر جابيه
پيشاني و جلو سرش زير آفتاب مي درخشيد ،نه تاجي بر سر داشت نه كاله و نه
عمامه اي ،زين سواريش چادر پشمي بود كه هر گاه سوار مي شد زين مركب و هر
گاه پياده مي شد زير انداز و بستر او بود ،چمدان يا ساك دستي او پوستين يا پارچه
اي بود كه كناره هايش از ليف درخت خرما انباشته شده بود كه هم چمدان
مسافرتش بود و هم به هنگام استراحت متكا و بالشش به حساب مي آمد ،پيراهني
][31
پنبه اي به تن داشت كه بر اثر شتاب در راه پاره شده بود.
امير المومنين كار ترميم و شستن پيراهن خود را به كشيش آن محل سپرد و پيراهني
به عاريه گرفت ،كشيش كه سخت تحت تاثير عظمت روح و بزرگواري عمر قرار گرفته
بود با دست خود پيراهنش را وصله زد و به همراه پيراهن تازه و فاخر كتاني ديگر به
سيدنا عمر رضي هللا عنه پيراهن عاريت گرفته را پس داد و پيراهن خود را پوشيد و از
پذيرفتن پيراهن اضافي نيز به بهانه اينكه پيراهن خودش از جنس پنبه و براي حذف
كردن عرق بهتر است ،خودداري كرد .كشيش به وي گفت :تو پادشاه عرب هستي،
سواري شتر در اين سرزمين عيب است ،اگر بر اسب يا قاطر سوار شوي و لباس
فاخري بپوشي در چشم روميان ابهت بيشتر خواهيد يافت .امير مومنان ،از پذيرفتن
اين پيشنهاد خودداري كرد و گفت« :افتخاري كه خداوند به من عطا كرده به بركت
اسالم است نه به لباس فاخر و زر و زيور و من اين افتخار را با هيچ چيزي معاوضه
][32
نخواهم كرد».
همچنين در دومين سفرش به شام كه در سال هجدهم هجري صورت گرفت ،به
همين سادگي بود ،اين بار نيز حضرت علي را در مدينه بطور رسمي جانشين خود
ساخت و زمام حكومت را به وي سپرد ،در اين سفر غالمش و گروهي از اصحاب وي
مي گرفتند ،عمر مي گفت او در جلو شماست (يعني خود اوست) بدين ترتيب سيدنا
][34
عمر رضي هللا عنه وارد شهر ايله شد.
رضي صلي هللا عليه وسلماز ديدگاه عمر اهل بيت رسول هللا
هللا عنه
حضرت عمر به رغم هيبت و قدرت و اجراي عدالت بين مردم و به غم اشتغال دايم به
امور خالفت ،شديدا اهل بيت رسول اللهصلي هللا عليه وسلم را مورد اكرام قرار مي
داد و آنان را بر فرزندان خويش ترجيح مي داد كه در اين جا به چند نمونه اشاره مي
شود:
حسين بن علي مي گويد :روزي عمر به من گفت :فرزندم چه خوب بود همواره نزد
ما مي آمدي و با هم مي بوديم؛ من نيز روزي نزد او رفتم اما او با معاويه به تنهايي
مشغول صحبت بود و ديدم فرزند عمر بيرون در مانده و اجازه ورود به او داده نمي
بعد از آن وقتي عمر رضي هللا عنه مرا ديد گفت :فرزندم چرا نيامدي ،گفتم من آمدم
ولي شما با معاويه مشغول سخن بودي و فرزندت را ديدم كه برگشت من نيز
برگشتم ،آنگاه عمر گفت :تو از عبدهللا فرزند عمر به ورود سزاوارتري ،زيرا ايماني كه
][35
در قلب ما ريشه دوانده بر اثر لطف خدا و بركت شما (اهل بيت) بوده است.
ابن سعد از جعفر صادق فرزند محمد باقر از پدرش علي بن حسين نقل مي كند كه
وي گفت :پوشاك و لباسهايي از يمن نزد عمر رضي هللا عنه آوردند ،وي آنها را ميان
مردم تقسيم نمود ،مردم لباسهاي جديد را پوشيده به مسجد آمدند ،عمر رضي هللا
عنه بين منبر و قبر رسول اللهصلي هللا عليه وسلم نشسته بود ،مردم مي آمدند و
سالم مي گفتند و براي او دعاي خير مي كردند .در اين هنگام حسن و حسين از
خانه مادرشان فاطمه رضي هللا عنها بيرون آمدند و از كنار جمعيت رد شدند ،در حالي
كه لباس جديدي به تن نداشتند .عمر با ديدن آنها افسرده و غمگين شد ،پرسيدن
علت ناراحتي چيست؟ من از بابت اين دو پسر ناراحت هستم كه به اندازه قد آنها
پوشاكي وجود نداشت ،سپس نامه اي به كارگزاران خود در يمن نوشت تا هرچه
سريعتر دو دست لباس براي حسن و حسين بفرستند .چون لباس رسيد آنرا به آنان
][36
پوشاند ،آنگاه مطمئن و مسرور گشت.
ابن جعفر مي گويد :چون دروازه فتوحات به روي مسلمين گشوده شد عمر رضي
هللا عنه تصميم گرفت كه براي تمام شهروندان مستمري مقرر كند ،بدين منظور عده
اي از اصحاب پيامبر صلي هللا عليه وسلم را براي مشورت فرا خواند ،عبدالرحمن بن
عوف گفت :اول از خودت آغاز كن ،فرمود :هرگز ،بخدا سوگند خويشان رسول هللا را
بر همه مقدم قرار مي دهم ،سپس سهم ساير بني هاشم را معين مي كنم كه
قبيله رسول خدايند ،و نخست سهم عباس ،سپس علي را مقرر نمود .سپس شهريه
پنج قبيله را تنظيم نمود كه آخرين قبيله بني عدي بن كعب (قبيله خود او) بود .روش
تنظيم بدين گونه بود كه نخست از بني هاشم نام كساني را ثبت مي كرد كه در
جنگ بدر شركت داشتند سپس بدريان بني اميه سپس به ترتيب قرابت .و براي
][37
حضرت حسن و حسين سهمي جداگانه مقرر گردانيد.
در طبقات ابن سعد آمده (و حافظ ابن عساكر نيز در تاريخ خود روايت كرده) كه وقتي
عمر بن خطابرضي هللا عنه ليست مستمري بگيران را تهيه مي كرد ،براي حسن و
حسين گرچه از اصحاب بدر نبودند ولي بعلت قرابتشان با رسول اللهصلي هللا عليه
وسلم سهمي معادل سهم پدرشان كه از اهل بدر بود ،مقرر نمود و به هر يك پنج
][38
هزار درهم مي داد.
عالمه شبلي نعماني در كتاب «الفاروق» تحت عنوان «پاسداشت خاطر خويشان
فاروق اعظم امور مهم را بدون مشورت حضرت علي انجام نمي داد و مشاورهي جناب
امير نيز مبني بر نهايت اخالص و خير خواهي بود ،چون فاروق اعظم به بيت المقدس
سفر كرد ،امور خالفت را به جناب امير تفويض نمود [39].رابطه دوستي و اتحاد بين آن
دو به حدي مستحكم بود كه حضرت علي دخترش ام كلثوم را كه از بطن فاطمه زهرا
خود را به نام عمر نام گزاري كرد همانگونه كه يكي را به نام ابوبكر و ديگري را بنام
پر واضح كه انسان فرزند خود را به نامهاي محبوب و پسنديده و با ][41
عثمان ناميد.
][42
نامهاي كساني كه آنها را الگو و نمونه مي دانند نامگذاري مي كند.
پايه گذاري تقويم اسالمي از هجرت رسول اللهصلي هللا عليه وسلم
از جمله يادگارهاي هميشگي و اقدامات پسنديده حضرت عمر رضي هللا عنه كه تا
بقاي تاريخ و امت اسالمي پايدار خواهد ماند تنظيم و تعيين مبدا تاريخ اسالمي
است .مردم عرب تا قبل از اسالم و صدور اسالم تاريخ معيني نداشتند تا براي تدوين
حوادث ،تاريخي قيد كنند .در زمان حضرت عمر براي ضبط حوادث و مراسالت و غيره
در مورد تعيين تاريخ نظرات متفاوتي وجود داشت .حضرت عمر اهل شورا را جمع كرد
و از آنان نظر خواهي نمود .عده اي گفتند شيوه اهل فارس را عمل كنيد كه تولد يا
تاج گذاري شاه را مبدا تاريخ قرار مي دهند .عده اي به تقليد از روميان راي دادند.
برخي گفتند روز تولد رسول اللهصلي هللا عليه وسلم و عده اي ديگر گفتند سالروز
بعثت آن حضرت مبدا تاريخ قرار گيرد .حضرت عمر رضي هللا عنه تمام آرا را با ذكر دليل
رد نمود ،آنگاه حضرت علي پيشنهاد كرد كه سال هجرت رسول خدا از مكه به سوي
مدينه مبدا تاريخ اسالمي قرار گيرد .حضرت عمر راي او را مورد تاييد قرار داد و به
بدين ترتيب تقويم تاريخ اسالمي با حادثه اي آغاز مي شود كه معني و مفهوم خود
را دارد و رسالت خاص خود را ايفا مي كند .تاريخ اسالم مانند ساير اديان مربوط به
هيچ شخصيتي نيست ،حتي به شخصيت پيامبر اسالم كه برجسته ترين شخص
اين تقويم نقش بسته و هر فرد مسلمان و غير مسلمان كه در مورد راز اين تعيين
بينديشد ،در مي يابد كه نقطه شروع عظمت و شكوفايي همانا عقيده و ايمان است
و در اين دو از تمام اشياي محبوب و از اهل و وطن عزيزتر و محبوبترند .و نيز در آن
جنبهي مژده و نيك فالي هم وجود دارد و آن اينكه سرآغاز و سرفصل عهد جديدي در
تاريخ بشري و مسير انساني مي باشد و از سوي ديگر اين پيام را مي رساند كه
چنگ زدن به عقيده و اصول اعتقادي و شهامت و از خود گذشتگي رمز پيروزي است
][43
و جنبهي عقيدتي هميشه بر جنبه عرفي و طبعي مقدم بوده و ترجيح دارد.
حضرت فاروق اعظمرضي هللا عنه به هيچ فرد ذمي بالغ اجازه ورود به مدينه نمي
داد ،تا اينكه يك بار مغيره بن شعبه كه استاندار كوفه بود در مورد غالمي صنعتگر بنام
فيروز كه معروف به ابولؤلؤ بود ،از وي اجازه ورود به مدينه خواست .فيروز برده اي
مجوسي و ايراني بود و بعضي گفته اند نصراني بوده و اصليت او از «نهاوند» بوده
است .روميان او را اسير كرده و از طريق آنان بدست مسلمين رسيده بود .هنگامي
كه در سال بيست و يكم هجري اسراي نهاوند به مدينه آورده شدند ،ابولؤلؤ با
روز از او چهار درهم مي گرفت ،به حضور خليفه آمد و از صاحب خود مغيره شكايت
كرد كه روزي چهار درهم بر ذمه اش گذاشته كه سنگين است ،از سيدنا عمر خواست
كه مغيره را تحت فشار قرار دهد تا نسبت به تقيلل آن اقدام كند .سيدنا عمر از كسب
و كارش پرسيد ،جواب داد من كارهاي نجاري ،نقاشي و آهنگري دارم ،وي جواب داد
چهار درهم در برابر اين حرفه هاي پر درآمد زياد نيست ،از خدا بترس و با آقاي خود
با نكويي رفتار كن .در ضمن سيدنا عمر تصميم داست كه مغيره را نيز در حق او
سفارش كند .ولي جواب ايشان به مذاق ابولؤلؤ خوش نيامد و با قلبي پر از كينه و
خشم آن جا را ترك گفت .خنجري دو لبه ساخت و با زهر آلوده كرد ،سپس نزد هرمزان
يكي از سرداران قديم ايراني رفت و به او گفت ،به نظرت اين خنجر چطور است؟
هرمزان گفت :هر كس را با آن بزني خواهد مرد ،بدين ترتيب توطئه اي ننگين توسط
زرتشتيان ايراني آن زمان در حال شكل گيري بود كه بر اساس خشم و كينهي ملي
عبدالحرمن بن ابو بكررضي هللا عنه رزو شهادت سيدنا عمر گفت :ديشب ،هرمزان و
كردند ،به محض اينكه مرا ديدند با سرعت از يكديگر جدا شدند و همچنين خنجري
كه بوسيله آن سيدنا عمر به شهادت رسيده از دست يكي از آنها به زمين افتاد .به
همين دليل بسياري از محققان مي گويند قتل عمر بر اساس برنامه اي از پيش طرح
شده و سازش قبلي صورت گرفته كه مجوسيان ايراني و يهوديان با هم شريك بودند،
و اينگونه حوادث از ملتهاي مغلوب كه كشورشان فتح شده و آزادي و سلطهي خود
را كه در راه اغراض شخصي و نژادي بكار مي گرفتند ،از دست داده اند ،تازگي ندارد
داستان شهادت سيدنا عمر رضي هللا عنه از اين قرار بود كه در روز حادثه طبق معمول
مسلمانان در صفوف منظم نماز قرار گرفتند حضرت عمر جلو رفت تا بعنوان امام ،اقامه
ي نماز كند ،لحظه اي پس از آنكه تكبير گفت ،فيروز از پشت سر شش ضربهي پي
خنجر دو لبهي خود مجروح مي ساخت ،بدينوسيله توانست سيزده نفر را مجروح
عمر رضي هللا عنه بر كف مسجد افتاد در حالي كه اين آيه قرآن بر زبانش بود كه« :و
][45
كان امرهللا قدرا مقدورا»؛ كار خدا همواره حساب شده و روي برنامه دقيقي است.
سيدنا عمر رضي هللا عنه پرسيد قاتلم چه كسي است؟ جواب دادند :فيروز! فرمود:
خدا را شكر كه قاتل من فردي است كه در حضور خدا ،حتي با يك سجده كه براي
خدا انجام داده باشد ،نمي تواند با من طرح دعوا نمايد ،يقين مي دانستم هيچ فرد
][46
عرب و مسلماني سوء قصدي نسبت به من نداشته است.
سپس به پسرش عبدهللا گفت :سالم مرا به ام المومنين عايشه رضي هللا عنها
برسان و بگو عمر كسب اجازه مي كند تا در كنار دو يارش (پيامبر و ابوبكر) دفن گردد،
هنگام اجازه خواستن كلمه «امير المومنين» را بكار نبر ،زيرا من از امروز به بعد امير
مومنان نيستم .عبدهللا وقتي به حضور عايشه رسيد متوجه شد كه ايشان نشسته
و گريه مي كنند ،عبدهللا سالم و پيغام عمر را ابالغ كرد ،عايشه گفت :من در نظر
داشتم اين محل را براي خود نگهدارم ولي عمر را بر خود ترجيح مي دهم .عبدهللا
بسوي پدر بازگشت ،عمر مشتاقانه پرسيد چه خبر آوردي؟ عبدهللا عرض كرد خبري
كه شما را بسيار خوشنود مي گرداند ،عمر گفت :الحمدهلل اين بزرگترين آرزوي من
بود ،سپس به عبدهللا توصيه كرد كه بعد از وفات مرا در تابوتي بگذاريد و بر در خانهي
ام المومنين بايستيد و مجددا از او اجازه بخواهيد و بگوييد عمر اجازه مي خواهد اگر
اجازه دادند مرا در كنار پيامبر صلي هللا عليه وسلم و ابوبكر به خاك بسپاريد و اال به
گورستان عمومي مسلمين برگردانيد ،زيرا مي ترسم اجازه او بخاطر رعايت مقام و
موقعيت من بوده است .وقتي جنازه وي را براي دفن بدوش كشيدند مسلمين چنان
دچار اندوه شدند كه گويا هرگز قبال به چنان مصيبتي گرفتار نشده اند ،چون به در
خانه رسيدند در آنجا توقف نموده و اجازه خواستند .ام المومنين فرمود :ادخل بسالم
(به سالمتي وارد شو) و بدين ترتيب در محلي كه خداوند مي خواست در كنار پيامبر
][47
صلي هللا عليه وسلم و ابوبكررضي هللا عنه دفن گرديد.
نويسندهي شيعه دكتر سيد امير علي در كتاب معروفش «تاريخ عرب و اسالم» در
اين مورد مي نويسد« :كانت وفاة عمر خسارة فادحة و حادثة كبيرا لالسالم»][48؛
دومين جانشين رسول اللهصلي هللا عليه وسلم در بيست و ششم ذي الحجه سال
32هجري در عمر شصت و سه سالگي ضربت خورد و سه روز بعد از سوء قصد
درگذشت و در روز شنبه اول محرم پيكر پاكش به خاك سپرده شد .دوره خالفت پر
تاثير و اندوه عليرضي هللا عنه از شهادت عمر رضي هللا عنه
ابو جحيفه مي گويد :من شاهد بودم كه حضرت عليرضي هللا عنه بعد از وفات عمر
رضي هللا عنه تشريف آورد و چادر را از چهره اش برداشت و گفت« :رحمت خدا بر تو
باد اي ابوحفص ،بخدا سوگند ،اينك بعد از رسول خداصلي هللا عليه وسلم غير از تو
اي عمر كسي باقي نمانده كه من از خدا بخواهم نامه اعمالم مثل نامه اعمال او
][51
باشد».
سيدنا عليرضي هللا عنه هنگام وفات عمر رضي هللا عنه مي گريست ،پرسيدن به چه
جهت اين همه گريه مي كنيد؟ جواب دادند« :بخاطر مرگ عمر گريه مي كنم ،همانا
][52
موت او شكاف و خاليي در اسالم ايجاد نمود كه تا ابد پر نخواهد شد».
[نيز حضرت عليرضي هللا عنه در نهج البالغه در وصف سيدنا عمر رضي هللا عنه مي
فرمايد« :چه شخص عجيبي بود ،كجيها را راست و بيماريهاي اجتماعي را مداوا
كرد ،سنت پيغمبر را به پا داشت ،و فتنه و آشوب را به عقب انداخت ،پاكدامن و بدون
عيب از جهان رفت ،نكويي خالفت را دريافت و از شر آن پيشي گرفت ،خداي بزرگ
را اطاعت نمود و آنطور كه الزم بود از خدا مي ترسيد ،افسوس كه او از دنيا كوچ كرد
و مردم را در راههاي مختلف باز گذاشت ،و حاال نه بيخبران در آن راهها مي توانند راه
][53
يابند و نه هدايت شدگان مي توانند در آن يقين داشته باشند».
رجوع شود به كتابهاي شرح زندگاني خليفه دوم ،اثر شبلي و سيماي صادق فاروق اعظم اثر مال عبدهللا ][1
احمديان و فاروق اعظم اثر هيكل و تاريخ الكامل ابن اثير و تاريخ ابن جوزي و ديگر كتب تاريخ (مترجم)
البدايه و النهايه ج7ص 61-61ابن اسحاق فرماندهي ابوعبيده را مربوط به حادثه محاصره دمشق دانسته است. ][4
قاضي ابويسف كتاب الخراج ص 17و تاريخ طبري ص 2227شايد هم غزل خالد بخاطر بعضي از تصرفات خالد بوده ][5
كه سيدنا عمر راضي نبوده است .بهر حال جاي هرگونه اجتهاد است .در روايت آمده كه سيدنا عمر رضي هللا عنه به
حكام و فرماندهان واليات نوشت :خالد را بدان جهت معزول نساخته ام كه از دستورات من تخطي كرده و يا به امانت
خيانت نموده است بلكه عزل وي به اين سبب بوده كه مردم در اين انديشه اند كه پيروزي و شكست اسالم بسته
به وجود اوست ،و اين موجب كبر و غرور خواهد شد مسلمانان بايد بدانند كه همه چيز در مشيت خداست اگر پيروز
مي شويم خواست خداست و اگر شكست مي خوريم تعلق و اراده او بر آن است( .تاريخ طبري ص– )2221براي
تحليل مفصل اين حادثه به كتاب «خالد بن وليد» نوشته استاد صادق عرجون ،چاپ سوم ،دار سعودي 6116مراجعه
كنيد.
ابن جوزي :سيره عمر بن الخطاب ،ص 11چاپ مصر 6116هـ ][6
تاريخ عرب و اسالم ص ،12ترجمه فخر داعي گيالني ،انتشارات گنجينه 6111چاپ سوم ][11
ANNALS OFرضي هللا عنهHصلي هللا عليه وسلم صلي هللا عليه وسلمARLY CALIPHAرضي هللا عنهصلي هللا ][14
خاتم النبيين ،اثر پرفسور عباس شوشتري مهرين ص 010چاپ چهارم 6112موسسه عطايي (مترجم) ][15
رجوع كنيد به بدايه و النهايه ج 7تاريخ كامل ابن اثير ج 1فتوح البلدان ،بالذري و كتاب عمر بن خطاب اثر علي ][16
طنطاوي و ناجي طنطاوي .قوي ترين كتاب در اين موضوع كتاب الفاروق» نوشته عالمه شبلي نعماني متوفي
از سيدنا عمر نقل شده كه گفت :تا علي هست من كسي را شايسته قضاوت نمي بينم( .مترجم به نقل از ][19
قاضي نور هللا شوشتري مجالس المومنين و ابوالقاسم قمي المسالك شرح الشرائع (هردو از دانشمندان ][21
عده اي از مورخان مانند بالذري در فتوح البلدان اين مطلب را ذكر كرده ناد اما عده اي ديگر تصريح مي دارند كه ][23
درفش كاوياني ،پيش از اين در جنگ قادسيه بدست مسلمين افتاده بود(.مترجم)
دينوري ،اخبا الطوال ،ترجمه فارسي ،ص 611و كتب ديگر (مترجم) ][24
نهج البالغه معتبرترين كتاب شيعه است .حتي برخي گفته اند نهج البالغه از كالم بشر فزونتر و از كالم خدا ][26
نهج البالغه فيض االسالم خطبه 602و صبحي صالح خطبه 601 ][27
نهج البالغه صبحي صالح خطبه 611و فيض االسالم خطبه610 ][28
براي تفصيل بيشتر رجوع كنيد به كتبهاي تاريخ كامل ج1ص 042-111تاريخ طبري ص 2042و يعقوبي ص617 ][29
شهري است در كنار درياي احمر ،در آخرين نقطه مرزي حجاز و آغاز حدود شام واقع است( .معجم البلدان، ][33
حموي) مترجم
االصابه ج6ص /641به كتاب گنجينه داستانهاي آموزنده اثر همين مترجم مراجعه شود ][36
ابو يوسف ،كتاب الخراج ،ص 22-20مصر چاپ اول 6142هـ ][37
سيد امير علي مورخ معروف شيعه مي نويسد« :آن زمامدار بزرگ يعني عمي اعتمادي كه در خالفت خود به ][39
شخص حضرت علي داشت تا اين حد بود كه هر وقت به خارج سفر مي كرد او را در مدينه كفيل يا قائم مقام خودش
ترجمه فارسي الفاروق ج2ص 170-172چاپ پاكستان بحث مفصل پيرامون اين ازدواج و داليل علمي ،تاريخي و ][40
كالمي آن در كتاب «باقيات صالحات ترجمه آيات بينات» تاليف نواب محسن الملك مهدي علي ج6ص 266-611آمده
است.
البدايه و النهايه ج7ص( 112-116مروج الذهب فارسي ج2ص 17چاپ چهارم 6174هـ و كتاب شيعه كيست ][41
و تشيع چيست؟ تاليف محمد جواد مغنيه چاپ چهارم تهران 6116هـ اعالم الوري ،طبري ص ،241ارشاد مفيد
ص 611تاريخ يعقوبي ج2ص 261مقاتل الطالبين ابي الفرج اصفهاني ص 602كشف الغمه اردبيلي ج2ص 10جالء عيون
مجلسي 212م نيز حضرت حسن و حسين و زين العابيدن و موسي كاظم فرزندان خود را بنام عمر نامگذاري كردند
امان شيعه از گذاشتن نام دشمن بر فرزندان خود نهي كرده اند و دستور داده اند كه اين چنين نامها را عوض ][42
كنند( .وسايل الشيعه ج62ص 621و تولي و تبري ص 21نوشته هيأت تحريريه موسسه در راه حق .مترجم
براي تفصيل بيشتر مراجعه كنيد به رساله ديگر مولف«القرن الخامس عشر الهجري الجديد في ضوء التاريخ و ][43
لباس كاله دار از پيراهن و باراني و غيره (مترجم به نقل از فرهنگ بزرگ جامع نوين) ][44
A SHORرضي هللا عنه HISرضي هللا عنه ORY OFرضي هللا عنهHصلي هللا عليه وسلم SARACصلي هللا عليه ][48
وسلمNS P P.43-44
بطرس بستاني نويسنده مسيحي مي نويسد :علت شهادت عمر آن نيست كه عموم مورخين نوشته اند ،بلكه غير
مسلمين اين غالم را به قتل وي گماشته بودند ،به گمان اينكه بعد از مرگ وي قدرت اسالم تضعيف مي شود و
حكومت اسالم پايان مي يابد( .دائرة المعارف ج2ص 214در شرح زندگي ابولؤلؤ)
مسند امام احمد بن حنبل ،مسند علي بن ابي طالب رضي هللا عنه ][51
سيد احمد زيني دحالن ،الفتوحات االسالميه ج2ص 021چاپ دوم 6166هـ مكه مكرمه ][52
نهج البالغه ،شرح فيض االسالم ،ص 72خطبه 261و شرح مصطفي زماني ص 226خطبه 226صبحي صالح؛ ][53