Professional Documents
Culture Documents
در
آیینه ای کوژ
جان اشبری
Telegram.me/ulyssesdsh
جان اشبری
اشبری آیینه ای می گذارد روبرویش و نگاره ای و به سنت معمولش آن را نقد می کند و از نقد نگاره
به نقد خویشتن می رسد .خودنگاره ،نگاره ی منریست قرن شانزدهمی ،فرانچسکو پارمیجیانینو را
گزین کرده با ساختاری از نظر زمانی به هم ریخته ،پر از فالش بک و فالش فوروارد ،نگاره ای
از خویشتن ،این بار در شعر می آفریند .هدف او به واقع رسیدن به درکی از زندگی خویشتن است
،و برای این کار ،قدرت نقادی خویش را با بینش بصری و کالمی شعری خویش در هم می آمیزد
و برای خلق شاید بهترین شعر خویش ،بازگشتی می کند به نقاشی و تصویر .
کار اشبری در واقع نوعی تجربه گرایی ست :تجربه ی کسب شعر از نقاشی .نوعی ekphraisisیا
تبدیل قسمی از هنر به قسمی دیگر ؛ اینکه تو نگاره ای ببینی و شعری بسرایی .اما اینجا ،با وجود
تشابه اسمی هردو اثر ،چه پرتره پارمیجیانینو و چه شعر اشبری ،تفاوت هایی اساسی در
خودنگاری هنری وجود دارد .نقاش ،سبک گرایی متعلق به رنسانس و اشبری پست مدرنیست ضد
هنر قرن بیستمی ست .اینجا تفاوت بین خویشتن شاعر و رفتارش در قبال واقعیت و ضد هنر آشکار
می گردد .تضاد بین این دو هنرمند و دو اثر است که به قوت شعری اشبری می افزاید .
وساری ،نقاش و تاریخ نویس قرن شانزدهی ،که اشبری نیز نامش را در شعر خویش ذکر کرده
اعتقاد دارد که پارمیجیانینو اول بار نگاره را به عنوان نمونه ای از کارخویش برای کسب مشتری
در آتلیه اش عرضه داشته و در نهایت نیز آن را به پاپ تقدیم نموده است .
هدف اشبری بازتابی انتقادی از نگاره ،در قالب شعر است .اگر پرتره ی پارمیجیانینو تفکری در باب
شباهت و هم پیکری یک اثر هنری ست با آنچه هنرمند می بیند ،شعر اشبری در باب تضاد و تفاوت
همان نگاه است .در واقع کار او نقد وهم انگاری مبتنی بر ایده ،ضرورت و کلی نگری جسم تکثیر
شده در نگاره است .اشبری از این جهت شاعر راز زدایی ،تضاد سازی و واسازی هنری ست .
او از برابری و معکوس سازی و بازتاب نمایی آینه برای بازتاب اندیشه های خویش استفاده می کند
.شعر او مواجه می شود با واقعیت فقدان ،مرگ و غیاب و نوعی بالتکلیفی که در ورودی و
خروجی وقایع و احساسات و اندیشه های زندگی روزمره مستتر هستند و هنر ،ناتوان است از خلق
تصویری واحد از همه ی اینها که بتواند نامش را حقیقتی کمال و یگانه نامد .همان گونه که در
سطرهای آخر شعر عجز و نومیدی شاعر آشکار است :
همیشه این محتوای بیان نیست که معنایی دارد و بسیاری اوقات این خود بیان است که معنایی دارد و
این عین ضد هنر است .در شعر اشبری این عمل حرف زدن است که بیش از هر معنای کالمی که
صحبت می شود اهمییت دارد .نقاشی برای او موقعیتی می شود برای فرار از سکون فضایی و
خروج از اصول وابسته به زمان .تکنیک او در این کار میخکوب و منکوب نمودن شعر و کالم است
تا جایگاهی که واژه به خود ابژه بدل شود .
اشبری به سرعت سروته داستان را به هم می آورد .هدف او اینجا قصه نیست ؛ واکاوی ست .پس
جمله های شعری او همه ناتمامند ( جز یک جمله ) .اما به سنت همه ی راویان باید تکنیک هایی
داشته باشد برای روایت شعر خویش .تکنیک های او بی شمارند :
از دیگران در شعر خویش نقل قول می آورد تا بر وجه مستند اثر خویش بیافزاید .بازی های زمانی
می کند ،گریز از گذشته به حال و از حال به گذشته .برای جلوگیری از خطرات این ارائه ی موبه
موی هنری دست به جابجایی های متعدد در قالب شعر و روایت می زند و البته در مکان و زمان
وقوع روایت ،تداخل و تغییر ایجاد می کند .
دست راست پارمیجانینو سوبژه ی اصلی شعر اوست :دستی که تصویر را محاط نموده و بدفرم و
درازتر از حد خویش شده ،دستی که انگار هم دفاع می کند و هم استقبال .هم به خوشامد می
پردازد و هم به مراقبت .انگار که پرسه می زند به عبث سوی تن و بی شباهت نیست به جزئی که
کرانه ای را برای صورت خویش محدود می سازد .نگاره ی او در عین حال تصویری ست
محتاطانه که معنای وجود انسان را مخدوش می سازد .نگاره نمایشی ست از زیستنی خودگردان در
حدقه ی چشمی کوژ .اشبری اینجا برای همراستا شدن با شاهکار پارمیجیانینو تعلقش را به مینیاتور
می کاهد تا خویشتن را وفق دهد به زندانی هنری و بی زمان ...
اینجا جایی ست که اشبری می گوید دوراهی ست که هنرمند و بیننده توافق می کنند که معلق گردانند
بی اعتقادی خویش را و به این تظاهر کنند که نمایش ،نمایشی منسجم و کامل است در راستای
سازماندهی دوباره ی یک واقعیت .اما در واقع اینگونه نیست ؛ هنری چون نگاره ی پارمیجیانینو
توهمی ز کثرت به تو می دهد اما زیر الیه ی سطحی همه ی این ها چیزی ست که دروغ نمی گوید.
از نظر اشبری بنیان نگاره اساسا بر پوچی ست :
و من به مشاوره خویش ادامه می دهم
این آینه دیگر از آن من نیست
POET: JOHN ASHBERY
TRANSLATOR: DARIUSH SHAREI
4 TELEGRAM.ME/ULYSSESDSH
که سهم من این بار پوچی نعشه واری ست که همه ی قرن قرن مرا در برگرفته
Ekphrasisاشبری را قادر می سازد که واژه هایی را ارزانی دارد به نگاره و نقاشی را جانی
دوبارهربخشد و سکون نگاره را به تحرکی پایا تبدیل کند .
در خودنگاره است که اشبری دو جنبه ی دگرگرایی را رو می کند :
نخست آنچه خود شاعر آدرسش را می دهد که ملغمه ای ست از برابر سازی نقد خویش و شعر و
نقاشی و دوم آنچه از ذات هنرگرایی و غوطه ور شدن در تصویر سازی بدست می آید .
تویست ها یا چرخش های داستانی او در پایان ،کاریکاتوری از خویشتن او را در قبال گذشته ی
نقاش عرضه می دارند .پنجره های شعر او به جهان باز می مانند .او می خواهد که نور را به نگاره
و شعر خویش بتاباند و همه ی لحظات و فصل ها و خنده ها و اشک ها و هرآنچه از سکوت و صدا
ست را وارد شعر و نگاره ی پارمیجیانینو کند .همه ی تالش او رسیدن به تصویری ست که نه در
حول و نه در مرکز و نه در مکان و نه در زمان است .یک هیچ بی پایان .ابژه را از اصل خویش
جدا می کند و ارتقایش می دهد اما به همان حال رهایش می کند .اشبری آنقدر در برابر عواقب
هوشیار نیست که در برابر چالش ها و کاوش های خویش حساس است .او ازشعر پست مدرن برای
اثبات دگرگرایی و نسبی بودن بهره می جوید .ناتمامی و ناکمالی اساس زندگی در جریان شعر
اوست .
بهمن 94
داریوش شرعی
و چون پارمیجیانینو 1انجامش داد دست راست بزرگتر شده بود ز سر
رخنه می نمود در چشم بیننده و آسان عدول می کرد زچشمش
و گرچه حمایت می نمود زآنچه می نمود و حقیقتش بود
چند جام شیشه ای سربی ،شاهپرهایی قدیمی ،خز و ململ پیسه دار و آن
حلقه ی مرجانی که با کشاکش صورت حرکت می کنند به سویت ،سیمایت را
دربرمی گیرند و چون دستش به سویت شنا می کنند و می روند و می آیند همه وقت جز به وقت آرمیدن
این بود آنچه مجزایش می نمود ...
وساری 2می گوید :فرا نچسکو روزی خویش را مقید نمود که پرتره ای ز خویش کشد
و با این هدف در آیینه ی کوژنگریست ،آن که آرایشگر ها استفاده می نمودند
بر این اساس گویی ز چوبی که چرخ کاری ساخته بود برداشت ،به دو نیمش کرد و اندازه ی آیینه ایش نمود
و خود را کشید با هنری عظیم هر آنچه را که در شیشه دیده بود و
هرآنچه بازتاب می نمود
که نگاره خود بازتابی بود ز انعکاس رخی که به یکباره جابجا شده بود ...
که آن جام شیشه ای برگزیده شده بود که بنماید هر آنچه را که او می دید و این
برای مقصودش ،کافی می نمود ...
تصویرش برق می زد ،انگار که مومیایی شده و عیان و باز شده رخ نمون شده در زاویه ای به پهنای نیم صفحه
این زمان روز بود یا شدتش که به رخش چسبیده بود و زنده نگاهش می داشت و بکر در
میان ورود امواج دخول ...
که روح خویش را اثبات کرده بود اما تا کجا تواند شنا کند این روح زمیان چشمان ما و
به امان بازگردد به آشیانه ی خویش ؟
در سطح آیینه که کوژبود ،آنچه دور بود ،افزون رخ می نمود ز تاروپود که این
خود کفایت می نمود که بگوید که روح اسیری ست
به انسانیت با او رفتارکن ،معلقش که نگاه داری
نتواند فراتر رود زآنچه نگاه تو می خواهد درک کند ز تصویر
و طبق گفته ی وساری ،
و بالون که می ترکد ،توجهات چون بادی خالی می شود و می نهد رو به سکون و ابرها
در چاله های آسمان به جنب و جوش در آیند با اشکالی آرواره مانند ...
به دوستانی می اندیشم که به دیدنم آمده بودند برای آنچه به دیروز شبیه بود
آن کژخاطره ی ویژه ای که بر رویای ما تجاوز نموده در سکوت این استودیو
آن لحظه که او بر این تصمیم شد که قلم خویش باال گیرد سوی نگاره اش
چقدر انسان آمدند و سخن پراکندند چه در روشنایی و چه در تیرگی که شوند سهمی ز تو
چون سرسوزن نوری لمیده پشت وزش بادی ورای شن و مه
پالوده شده و تاثیرگرفته ز آن تا آن زمان که هیچ قسمش باقی نماند که آری ...حتما آن تویی
آن نواهای درون گرگ و میش که همه ی آنچه باید ،به تو گفته اند و هنوز
که آن داستان ها روانه اند زمیان اشکال این خاطرات رسوب نموده در تکه های نامنظم این کریستال ها
فرانچسکو ،
تو که دست معوجت ید بین ایدیهم این فصول است و اندیشه های درحال گذارت که می کاوند و
4) Uffizi
از مشهورترین موزه های هنری اروپا در فلورانس ایتالیا .جورجیو وساری از بنیان گذاران آن می باشد .
5) Borghese
6) Antea
از کارهای مشهور پارمیجیانینو
10) Berg