You are on page 1of 20

‫کتاب مرجع‬

‫کمپبــل‬
‫بیــولوژی‬

‫ویرایش دوازدهم ‪2020 -‬‬


‫ليزا يورى مايكل كاين استيون واسرمن‬ ‫جلد‪6‬‬

‫پيتر مینورسکای ربكا اور‬

‫مترجمین‬
‫مصطفی پویان‪ ،‬شراره مستانی‌نژاد‬
‫ساره زیدآبادی نژاد‪ ،‬مرضیه صالحی جهرمی‬
‫زینب دهقان‪ ،‬علی سینا شاهی‪ ،‬عباس جمشیدی اول؛ محمد امین خرقانی‬
‫امیرحسین شاهسوند‪ ،‬علیرضا تنوری‪ ،‬حمیدرضا نبوی‬
‫مجید علی نوری‪ ،‬نسترن اصغری‬

‫ویراستار علمی‬
‫مصطفی پویان‬

‫زیرنظـر‬
‫دکتر سامان حسینخانی‬
‫استاد گروه زیست‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس‬

‫خانه زیست‌شناسی‬
‫‪ :‬کتاب مرجع بیولوژی کمپبل‪ /‬لیزا یوری‪[...‬و دیگران]؛ مترجمین مصطفی پویان‪ [...‬و دیگران]؛ ویراستار علمی مصطفی پویان؛ زیر نظر سامان حسینخانی‬ ‫عنوان و نام پديدآور‬
‫‪ :‬تهران‪ :‬کتب آموزشی پیشرفته‏‫‪-‬۱۴۰۰ ،‬‬ ‫‏مشخصات نشر‬
‫‪ :‬‏‫ج‪ :‬.‬مصور(رنگی)‏‫؛ ‪ ۲۹ × ۲۲‬س‌م‪‬.‬‬ ‫‏مشخصات ظاهری‬
‫‪ :‬‏‫ج‪‬‬۱.‬‏‬‪‭978-622-94138-1-4 :‬‫‬ ؛‏‫ج‪‬۲ .‬‏ ‪‭978-622-94138-8-3:‬‫‬‬‏‫‪ :‬ج‪‬‬۵.‬‏‬‪‭978-622-94138-6-9 :‬‫‬‬‬ ‫‏شابک‬
‫ ‬‏‫‬‪:‬‏‫ج‪‬۴.‬‏‬‪‭978-622-94574-4-3:‬‫‬ ‏‫ج‪‬‬۳.‬‏‫‪ 978-622-94574-3-6 :‬؛‏‫ج‪‬۶.‬‏‫‪978-622-92605-8-6:‬‬
‫‪ :‬فیپا‬ ‫‏وضعیت فهرست نویسی‬
‫‪ :‬لیزا یوری‪ ،‬مایکل کاین‌‪ ،‬استیون واسرمن‪ ،‬پیتر مینورسکای‪ ،‬ربکا اور‪.‬‬ ‫‏يادداشت‬
‫‪ :‬مترجمینمصطفیپویان‪،‬شرارهمستانی‌نژاد‪،‬مجیدعلی‌نوری‪‌،‬علیوفایی‪،‬محمدامینخراقانی‪،‬علیرضاتنوری‪،‬حمیدرضانبوی‪،‬ماهانپویان‪،‬امیرحسینشاهسوند‪.‬‬ ‫‏يادداشت‬
‫‪ :‬مترجمین جلد دوم مصطفی پویان‪ ،‬شراره مستانی نژاد‪ ،‬علی وفایی‪ ،‬محمدامین خراقانی‪ ،‬مجید علی نوری‪ ،‬حمیدرضا نبوی‪ ،‬ماهان پویان‪ ،‬امیرحسین شاهسوند‬ ‫‏يادداشت‬
‫‪ :‬مترجمین جلد پنجم مصطفی پویان‪ ،‬شراره مستانی‌نژاد‪ ،‬ساره زيدآبادی‌نژاد‪ ،‬مرضيه صالحی‌جهرمی‪...‬‬ ‫‏يادداشت‬
‫‪ :‬مترجمین جلد سوم لیزا یوری‪ ،‬شراره مستانی‌نژاد و همکاران‬ ‫‏يادداشت‬
‫‪ :‬‏‫عنوان اصلی‪Campbell biology,12th ed,2020‭. :‬‬ ‫‏يادداشت‬
‫‪ :‬ج‪( ،۴ ،۲ ،.‬چاپ اول‪( )۱۴۰۱ ‌:‬فیپا)‬ ‫‏يادداشت‬
‫‪ :‬ناشر جلد دوم تا پنجم کتب آموزشی پیشرو می باشد‪.‬‬ ‫‏يادداشت‬
‫‪ :‬زیست‌شناسی ‪Biology‬‬ ‫‏موضوع‬
‫‪ :‬اری‪،‬‏‫لیزا ا‪‬.‬‬ ‫‏شناسه افزوده‬
‫‪.Urry, Lisa A :‬‬ ‫‏شناسه افزوده‬
‫‫‪ ،‬‬-۱۳۵۱‬مترجم‪ ،‬ویراستار‬
‫‏‏‏‏‬ ‫‪ :‬پ‍وی‍ان‌ پ‍ه‍ ‍نه‌ک‍الئ‍ی‌‪ ،‬م‍ص‍طف‍ی‌‏‫‪،‬‏‬ ‫‏شناسه افزوده‬
‫‪‬-۱۳۵۰‬‬
‫‏‏‏‏‏‏‬ ‫‪ :‬حسینخانی‪ ،‬سامان‏‫‪،‬‬ ‫‏شناسه افزوده‬
‫‪ :‬‏‫‬‮‪‭ H۳۰۸/۲‬‬
‫‪Q‬‬ ‫‏رده بندی کنگره‬
‫‪ :‬‏‫‬‮‪‭۵۷۰‬‬ ‫‏رده بندی دیویی‬
‫‪۸۶۷۲۰۱۶ :‬‬ ‫‏شماره کتابشناسی ملی‬
‫‏اطالعات رکورد کتابشناسی ‪ :‬فیپا‬

‫کتاب مرجع‬
‫بیولـوژی کمپبـل‬
‫جـلـد ششم‪ :‬ساختار و عمل جانوران‬
‫نام کتاب ‪ :‬کتاب مرجع بیولوژی کمپبل (جلد ششم)‬
‫مولفین ‪ :‬ليزا يوري و همکاران‬
‫ترجمه ‪ :‬خانه زیست‌شناسی‬
‫ناشر ‪ :‬کتب آموزشی پیشرو (كاپ)‬
‫گروه ترجمه ‪ :‬مصطفي پويـان‪ ،‬شراره مستانی‏نژاد و همکاران‬
‫ویراستار علمی ‪ :‬مصطفی پویـان‬
‫زیر نظر ‪ :‬دکتر سامان حسینخانی‬
‫ویرایش ادبی ‪ :‬مریم مجاور‬
‫طراح و گرافیست ‪ :‬سيما رائفي‌نيا‪ -‬سپیده زارعی‬
‫نوبت چاپ ‪ :‬اول‪1402 -‬‬
‫لیتوگرافی‪ ،‬چاپ‪ ،‬صحافی ‪ :‬طیف‌نگار‬
‫شابک ‪978-622-92605-8-6 :‬‬
‫شمارگان ‪ 1000 :‬نسخه‬
‫قیمت ‪ 380000 :‬تومان‬

‫مركز فروش‪ :‬ميــدان انقالب‪ -‬خيابان فخــررازي‪ -‬خيــابان وحيــدنظري غربي‪ -‬پـــالك ‪83‬‬
‫فروشگاه‪021-66953517-18 :‬‬ ‫‪021-66964723 -5‬‬ ‫‪021-66961079‬‬ ‫‪021-66493490‬‬
‫آدرس سايت زيرذره‌بين‪www. zirezarebinpub. ir :‬‬ ‫صندوق پستي‪13145-1139 :‬‬
‫سايت نشر كاپ‪www.cup-book.com :‬‬
‫‪cupbook.pub‬‬
‫در مورد نویسندگان‬

‫‪ -‬لیــزا یــوری (فصــل ‪ 1‬و بخش‌هــای ‪ ،)1-3‬یــک زیست‌شــناس تکوینــی و رئیــس کنونــی دپارتمــان بیولــوژی‬
‫در کالــج ‪ Mills‬اســت‪ .‬لیــزا پــس از فارغ‌التحصیلــی از دانشــگاه ‪ Tufts‬در بیولــوژی‪ ،‬دکتــرای خــود را در‬
‫زیست‌شناســی تکوینــی و مولکولــی در مؤسســة تکنولــوژی ماساچوســت (‪ )MIT‬تکمیــل کــرد‪ .‬وی تعــدادی‬
‫مقــاالت تحقیقــی منتشــر کــرده اســت‪ ،‬کــه بیشــتر آنهــا بــرروی بیــان ژن طــی تکویــن جنینــی و الروی در‬
‫خارپوســتان دریایــی متمرکــز هســتند‪ .‬لیــزا همچنیــن عمیقـاً متعهــد بــه اعطــای فرصــت بــرای زنــان در تحقیــق‬
‫و آمــوزش علــوم اســت‪.‬‬
‫‪Lisa A. Urry‬‬

‫‪ -‬مایــکل کایــن (بخش‌هــای ‪ 4‬و ‪ )5‬یــک زیست‌شــناس تکاملــی و اکولوژیســت اســت کــه اکنــون به‌طــور تمــام وقــت مشــغول تألیــف‬
‫می‌باشــد‪ .‬مایــکل دارای لیســانس زیست‌شناســی و ریاضــی از کالــج ‪ ،Bowdoin‬مــدرک فوق‌لیســانس زیست‌شناســی از دانشــگاه‬
‫‪ ،Brown‬و دارای درجــة دکتــرای اکولــوژی و زیست‌شناســی تکاملــی از دانشــگاه ‪ ،Rose-Hulman‬گســترة وســیعی از دوره‌هــای‬
‫تدریــس‪ ،‬از جملــه زیست‌شناســی عمومــی‪ ،‬اکولــوژی تکامــل‪ ،‬و زیست‌شناســی حفــظ ذخایــر زیســتی را تدریــس می‌کــرده اســت‪.‬‬
‫مایــکل کایــن نویســندة ده‌هــا مقالــة علمــی دربــارة موضوعاتــی چــون رفتــار گیاه‌خــواری در حشــرات‪ ،‬پراکنــش دوربــرد دانه‌هــا‪ ،‬و‬
‫گونه‌زایــی در جیرجیرک‌هــا اســت‪ .‬وی عالوه‌بــر کارش در بیولــوژی کمپبــل‪ ،‬ناظــر تألیــف یــک کتــاب مرجــع در زمینــة اکولــوژی‬
‫‪Michael L. Cain‬‬ ‫ا ست ‪.‬‬

‫‪ -‬مایــکل اســتیون واســرمن (بخــش ‪ ،)7‬پروفســور دانشــگاه کالیفرنیــای ســان‌دیه‌گو (‪ )UCSD‬اســت‪ .‬وی لیســانس زیست‌شناســی‬
‫خــود را از دانشــگاه هــاروارد و دکتــرای خــود را در علــوم زیســتی از ‪ MIT‬گرفــت‪ .‬اســتیو ازطریــق تحقیــق بــرروی مکانیسـم‌های‬
‫تنظیمــی در مگــس دروزوفیــا‪ ،‬وارد زمینه‌هــای زیست‌شناســی تکوینــی‪ ،‬تولیدمثــل و ایمنــی شــد‪ .‬وی در حــال حاضــر در دانشــگاه‬
‫پزشــکی تگــزاس و ‪ ،UCSD‬ژنتیــک‪ ،‬تکویــن و فیزیولــوژی را بــرای دانشــجویان پزشــکی تدریــس می‌کنــد‪ .‬او همچنیــن مشــاور و‬
‫راهنمــای پایان‌نامــة بیــش از ده‌هــا دانشــجوی دکتــرا بــوده اســت‪.‬‬
‫‪Steven A. Wasserman‬‬

‫‪ -‬پیتــر مینورســکای (بخــش‪ 6‬و ‪ ،)8‬پروفســور کالــج ‪ Mercy‬در نیویــورک اســت؛ وی در آنجــا تکامــل‪ ،‬اکولــوژی گیاه‌شناســی و‬
‫زیست‌شناســی عمومــی را تدریــس می‌کنــد‪ .‬پیتــر لیســانس زیست‌شناســی خــود را از کالــج ‪ Vassar‬و دکتــرای خــود را در گرایــش‬
‫فیزیولــوژی گیاهــی از دانشــگاه ‪ Cornell‬دریافــت کــرد‪ .‬او همچنیــن نویســندة علمــی مجلــة ‪ Plant Physiology‬اســت‪ .‬پیتر پس‬
‫از فلوشــیپ فــوق دکتــرا در دانشــگاه ویسکانســین‪ ،‬در کالــج ‪ ،Kenyon‬کالــج ‪ ،Union‬دانشــگاه ‪ ،Western Connecticut State‬و‬
‫کالــج ‪ Vassar‬مشــغول بــه تدریــس شــد‪ .‬وی در حقیقــت یــک الکتروفیزیولوژیســت اســت کــه پاســخ گیاهــان بــه اســترس را مطالعه‬
‫می‌کنــد‪ .‬پیتــر در ســال ‪ 2008‬به‌خاطــر شــیوة منحصربــه فــردش در آمــوزش‪ ،‬جایــزة ویــژة بهتریــن روش تدریــس را از آن خــود‬
‫‪Peter V. Minorsky‬‬ ‫کــرده اســت‪.‬‬

‫‪ -‬ربــکا بــی‪ .‬اور‪ ،‬اســتاد زیست‏شناســی در دانشــگاه کالیــن تگــزاس اســت‪ .‬دکتــر اور در ایــن دانشــگاه‪ ،‬زیست‏شناســی مقدماتــی‬
‫ـکی جنــوب‏غربــی تگــزاس اخــذ کــرده اســت‪.‬‬
‫تدریــس می‏کنــد‪ .‬وی مــدرک دکتــرای تخصصــی خــود را از دانشــگاه مرکــز پزشـ ِ‬
‫ربــکا اور عالقــه فراوانــی بــه درس روش تحقیــق و اســتراتژی‏های پژوهــش دارد‪ .‬او همچنیــن دارای گواهینامــة « مشــاور در امــور‬
‫یادگیری‏هــای مشــارکتی » نیــز می‏باشــد‪ .‬دکتــر اور شــیفتة تمرکــز بــر روی نوعــی از روش‏هــای یادگیــری اســت کــه دانش‏پژوهــان‬
‫را بــه چالــش می‏کشــد و ذهــن و فکرشــان را درگیــر می‏کنــد‪.‬‬

‫‪Rebecca B. Orr‬‬
‫پیشگفتار‪:‬‬

‫اکنون که ترجمة ویرایش ‪ 2020‬کتاب ارزشمند و منحصربه‏فرد بیولوژی کمپبل را تقدیم شما عزیزان می‌کنیم‪ ،‬نزدیک به ‪17‬‬
‫سال از ورود این« کتابِ سِ ُترگ» به کشور می‌گذرد‪ .‬طی این مدت‪ ،‬بیولوژی کمپبل تبدیل به یک «فرهنگ» دوست داشتنی شده‬
‫است؛ فرهنگی که حاکی از درایت‪ ،‬تشخیص و درک دبیران محترم‪ ،‬دانش‌آموزان عزیز و والدین گرامی دارد! با افتخار اعالم می‌کنیم‬
‫که امروز در بسیاری از مدارس دورة اول دبیرستان‪ ،‬در پایه‌های هفتم‪ ،‬هشتم و نهم‪ ،‬کالس‌های کمپبل جزء برنامه‌های اصلی‬
‫دانش‌آموزان شده است؛ دانش‌پژوهان المپیادی اولین مرجعی که مطالعه می‌کنند بیولوژی کمپبل است؛ در کنکور سراسری‪ ،‬تقریباً‬
‫محال است دانش‌آموزی در رشته‌های پزشکی‪ ،‬دندانپزشکی و داروسازی پذیرفته شود ولی بیولوژی کمپبل را مطالعه نکرده باشد!‬
‫جالب اینجاست که عالوه بر دبیران کشور‪ ،‬دانشجویان رشتة دبیری زیست‌شناسی در دانشگاه فرهنگیان نیز مشتاقانه این کتاب را‬
‫به‌عنوان مهم‌ترین مرجع تدریس در آینده کاری خود انتخاب می‌کنند‪.‬‬
‫گرفتن کتاب بیولوژی کمپبل برای تمامی کتاب‌های علوم زیستی در حوزة‬ ‫ِ‬ ‫اتفاق جالب دیگر در این سال‌ها‪ ،‬مرجع تالیف قرار‬
‫آموزش و پرورش است! کتاب‌های زیست‌شناسی در دورة متوسطة دوم و کتاب‌های علوم در دورة متوسطة اول‪ ،‬همه و همه از‬
‫روی کتاب کمپبل الگوبرداری و نوشته شده‌اند‪ .‬به همین دلیل‪ ،‬دامنة اثرگذاری این اثر ماندگار‪ ،‬بسیار وسیع و قابل تأمل است‪.‬‬
‫آنچه که باعث این همه اتفاقات میمون و ارزشمند شده است «جایگاه جهانی» این کتاب‪ ،‬شیوة نگارش و محتوای علمی‬
‫مهندسی تالیف این اثر فاخر‪ ،‬چنان استادانه عمل کرده‌ است که به جرأت می‌توان‬ ‫ِ‬ ‫آن است‪ .‬پروفسور نیل کمپبل در‬
‫گفت هیچ کتاب دیگری در حوزة علوم زیستی تا این اندازه تاثیرگذار نبوده است! اینکه مدیر جهانی «‪ »IBO‬به صراحت‬
‫اعالم می‌دارد که « بیولوژی کمپبل‪ ،‬انجیل زیست‌شناسی است»‪ ،‬حاکی از نقش مؤثر و غیرقابل انکار این کتاب در‬
‫آماده‌سازی دانش‌پژوهان در این رویداد جهانی است‪.‬‬
‫«بیولوژی کمپبل» جزء معدود کتاب‌های علمی است که به تمام زبان‌های زندة دنیا ترجمه شده است‪ .‬در ایران نیز از‬
‫ویرایش هشتم توسط «خانه زیست‌شناسی» ترجمه و در اختیار عالقمندان قرار گرفته است‪ .‬در ترجمة ویرایش‏های یازدهم و‬
‫دوازدهم این کتاب‪ ،‬سرکار خانم « شراره مستانی‏نژاد»‪ ،‬نقشی بسیار ارزنده و غیرقابل انکار داشتند؛ فهم عمیق ایشان از‬
‫موضوعات مختلف زیست‌شناسی‪ ،‬تسلط فوق‌العاده بر متون انگلیسی و از همة مهم‌تر‪ ،‬عشق و عالقة فراوان به کار‪ ،‬از او یک‬
‫«مترجم چیره‌دست» ساخته است‪ .‬یقیناً از این مترجم جوان در آینده‌ای نزدیک فراوان خواهیم شنید!‬
‫جمع ما اضافه شدند‪.‬‬‫ِ‬ ‫سرکار خانم مریم مجاور‪ ،‬ویراستار صبور‪ ،‬دقیق و باحوصله گروه هستند که از ویرایش‏های اخیر به‬
‫خانم مجاور با وسواس بسیار زیاد‪ ،‬موجب روان‏تر شدن و شیوایی ترجمه در این اثر فاخر شده‌اند؛ از ایشان به‌خاطر زحمات‬
‫ارزشمندشان سپاسگزاریم‪.‬‬
‫طراحی این اثر ماندگار نیز با خالقیت و هنرمندی خانم‏ها سیما رائفی‏نیا و سپیده زارعی به سرانجام رسیده است‪ .‬این‬
‫عزیزان نهایت تالش‪ ،‬حوصله و صبوری خود را برای خلق یک اثر زیبا و منحصربه‏فرد به کار گرفته‌اند؛ زحمات فراوان آنها‬
‫بسیار جای تقدیر و تشکر دارد‪.‬‬
‫در پایان جا دارد از جناب آقای سید احمد موسوی‪ ،‬مدیر همیشه همرا ِه مجموعة وزین کاپ‪ ،‬که در شرایط سخت و‬
‫نفس‌گیر کرونایی‪« ،‬جسورانه» موجبات چاپ این اثر فاخر را فراهم نموده‌اند‪ ‌،‬صمیمانه قدردانی و تشکر کنم‪ .‬توفیق روز‬
‫افزون این عزیزان‪ ،‬آرزوی قلبی ماست‪.‬‬
‫مصطفی پویان‬
‫مدیر خانه زیست‏شناسی‬
‫فهرست مطالب‬

‫فصل ‪42‬‬ ‫فصل ‪40‬‬


‫گردش خون و مبادلۀ گاز‬ ‫اصول پايه‌اي شكل و عملكرد جانوران‬

‫‪ 42-1‬دستگاه‌هاي گردش خون سطوح تبادل را به سلول‌هاي موجود در سراسر بدن‬ ‫‪10‬‬ ‫د‬
‫‪ 40-1‬شكل و عملكرد جانوران در همة سطوح سازماندهي‪ ،‬به‌هم مرتبطن ‬
‫‪68‬‬ ‫د‬
‫مرتبط مي‌كنن ‬ ‫تكامل اندازه و شكل جانوران������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������� ‪10‬‬
‫حفره‌هاي معدي ‪ -‬عروقي��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪68‬‬ ‫تبادل با محيط������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪10‬‬
‫دستگاه‌هاي گردش خون باز و بسته������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪69‬‬ ‫سلسه مراتب سازمان‌دهي طرح‌هاي بدني�������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪12‬‬
‫بررسي گردش خون مهره‌داران����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪70‬‬ ‫هماهنگي و كنترل�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪16‬‬
‫‪ 42-2‬گـردش خـون مضـاعف در پستانداران‪ ،‬وابسته به دوره‌هاي پمپاژ قلب است‬ ‫‪ 40-2‬مکانیسم‌های کنترلی بازخوردی‪ ،‬محیط داخلی را در بسیاری از جانوران حفظ‬
‫‪73‬‬ ‫‬ ‫‪18‬‬ ‫د‬‫می‌کنن ‬
‫گردش خون پستانداران������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪73‬‬ ‫تنظيم و تطبيق�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪18‬‬
‫قلب پستانداران‪ :‬يك مشاهدة دقيق��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪73‬‬ ‫مكانيسم‌‌هايهومئوستازي�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪18‬‬
‫حفظ ضربان منظم قلب������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪73‬‬ ‫كنترل فيدبك در هومئوستازي����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪19‬‬
‫‪ 42-3‬ساختار و چينش رگ‌هاي خوني‪ ،‬بازتابي از فشار خون و جريان آن هستند‬ ‫تغييرات در هومئوستازي����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪20‬‬
‫‪76‬‬ ‫‬ ‫ت ‪21‬‬ ‫‪ 40-3‬فرايندهاي هومئوستازي براي تنظيم دما شامل شكل‪ ،‬عملكرد و رفتار اس ‬
‫ساختار و عملكرد رگ خوني���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪76‬‬ ‫اكتوترم‌ها و اندوترم‌ها������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪21‬‬
‫فشار خون���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪77‬‬ ‫تعادل بين از دست دادن و به دست آوردن گرما������������������������������������������������������������������������������������������������‪22‬‬
‫عملكردمويرگي����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪80‬‬ ‫خنك كردن بدن با دفع گرما از طريق تبخير������������������������������������������������������������������������������������������������������‪24‬‬
‫‪82‬‬ ‫د‬
‫‪ 42-4‬اجزاي خون در تبادل‪ ،‬انتقال و دفاع نقش دارن ‬ ‫پاسخ‌هاي رفتاري�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪25‬‬
‫تركيب و عملكرد خون���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪82‬‬ ‫تنظيمگرمازاييمتابوليكي�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪25‬‬
‫اجزاي سلولي���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪83‬‬ ‫ترموستات‌هاي فيزيولوژيكي و تب�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪27‬‬
‫انعقاد خون�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪85‬‬ ‫‪28‬‬ ‫د‬
‫‪ 40-4‬نيازمندي‌ها به انرژي‪ ،‬با اندازۀ فعاليت و محيط جانور ارتباط دارن ‬
‫بيماري قلبي – عروقي�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪85‬‬ ‫تخصيص و استفاده از انرژي����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪28‬‬
‫‪89‬‬ ‫‪ 42-5‬مبادلة گاز در عرض سطوح تنفسي تخصص‌يافته انجام مي‌شو د‬ ‫كمي‏سازي مصرف انرژي�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪28‬‬ ‫ّ‬
‫آبشش‌ها در جانوران آبزي��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪90‬‬ ‫عوامل مؤثر بر سرعت متابوليك����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪30‬‬
‫سيستم نايي در حشرات�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪92‬‬ ‫اندازة بدن و سرعت متابوليك�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪30‬‬
‫‪95‬‬ ‫د‬‫‪ 42-6‬تنفس شش‌ها را تهويه مي‌كن ‬ ‫فعاليت و سرعت متابوليك�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪30‬‬
‫يك دوزيست چگونه تنفس مي‌كند�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪95‬‬
‫يك پستاندار چگونه تنفس مي‌كند��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪96‬‬ ‫فصل ‪41‬‬
‫يك پرنده چگونه تنفس مي‌كند��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪96‬‬
‫تغذيۀ جانوران‬
‫كنترل تنفس در انسان��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪97‬‬
‫‪ 42-7‬سـازگاري‌هاي تبـادل گـازها شامل رنگدانه‌هاي تنفسي مي‌شود كه به گازها‬
‫‪98‬‬ ‫د‬
‫متصل شده و آنها را انتقال مي‌دهن ‬ ‫‪ 41-1‬رژيم غذايي جانور بايد انرژي شيميايي‪ ،‬مولكول‌هاي آلي و مواد غذايي ضروري را‬
‫رنگدانه‌هايتنفسي����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪99‬‬ ‫‪40‬‬ ‫د‬‫تأمين كن ‬
‫انتقال دي اكسيد كربن�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪100‬‬ ‫مواد مغذي ضروري���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪40‬‬
‫پستانداران غواص����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪101‬‬ ‫آمينواسيدهايضروري��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪40‬‬
‫اسيدهاي چرب ضروري������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪41‬‬
‫ويتامين‌ها�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������� ‪41‬‬
‫فصل ‪43‬‬
‫مواد معدني (امالح)���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪42‬‬
‫سیستم ایمنی‬ ‫ارزيابي نيازهاي تغذيه‌اي�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪43‬‬
‫‪44‬‬ ‫ع‬
‫‪ 41-2‬مراحل اصلي پردازش غذا عبارتند از بلع‪ ،‬گوارش‪ ،‬جذب و دف ‬
‫‪ 43-1‬در ایمنی ذاتی‪ ،‬شناسایی و پاسخ به پاتوژن‌ها به ویژگی‌های مشترک گروهی آن‌ها‬
‫بخش‌هاي گوارشي����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪46‬‬
‫‪107‬‬ ‫ت‬‫وابسته اس ‬
‫‪ 41-3‬هر اندام در دستگاه گوارش پستانداران عملكردي اختصاصي در مراحل مختلف‬
‫دفاع‌هاي خارجي�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪109‬‬
‫‪48‬‬ ‫پردازش غذا بر عهده دار د‬
‫پاسخالتهابي��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪111‬‬
‫گوارش در معده����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪49‬‬
‫ن را به طور اختصاصی شناسایی می‌کنند‬ ‫‪ 43-2‬در ایمنی سازشی‪ ،‬گیرنده‌ها‪ ،‬هر پاتوژ ‌‬
‫گوارش در رودة كوچك�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪51‬‬
‫‪112‬‬ ‫‬
‫‪ 41-4‬سازگاري‌هاي تكاملي دستگاه گوارش مهره‌داران با رژيم غذايي همسبتگي دارند‬
‫شناسايي آنتي‌ژن به وسيلة لنفوسيت‌ها�������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪114‬‬
‫‪55‬‬ ‫‬
‫‪ 43-3‬ایمنی سازشی با عفونت مایعات و سلول‌های بدن مقابله می‌کند������������������������������������������������‪119‬‬
‫سازش‌هاي دنداني�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪55‬‬
‫سلول‌هاي ‪ T‬كمك‌كننده������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪119‬‬
‫سازش‌هاي معدي و روده‌اي����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪55‬‬
‫نمره عملکرد آنتي‌بادي������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪121‬‬
‫سازش‌هايهمزيستي��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������� ‪56‬‬
‫مصون سازی�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪124‬‬
‫د ‪58‬‬ ‫‪ 41-5‬مدارهاي بازخوردي‪ ،‬گوارش‪ ،‬ذخيرة انرژي و گرسنگي را تنظيم مي‌كنن ‬
‫‪ 43-4‬هرگونهنقصدرعملکردسیستمایمنیمی‌تواندموجببروزیاوخامتبیماریشو د ‪128‬‬
‫تنظيم گوارش‪59...................................................................................................................................................................‬‬
‫پاسخ‌های ایمنی افراطی‪ ،‬علیه خودی یا کاهش یافته��������������������������������������������������������������������������������� ‪128‬‬
‫تنظيم اشتها و مصرف����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪62‬‬
‫آلرژي‌ها�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪128‬‬
‫بيماري‌هايخودايمني������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪129‬‬
‫بيماري‌هاي نقص ايمني���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪130‬‬
‫توليد و تحويل گامت���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪199‬‬
‫فصل ‪44‬‬
‫‪200‬‬ ‫د‬
‫‪ 46-3‬اندام‌هاي توليدمثلي گامت‌ها را توليد كرده و منتقل مي‌كنن ‬
‫رنيلثمديلوتيموتانآ��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪200‬‬ ‫تنظيم اسمزي و دفع‬
‫بيضه‌ها���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪201‬‬
‫‪ 44-1‬تنظيم اسمزي‪ ،‬گرفتن و از دست دادن آب و مواد محلول را متعادل مي‌سازد‪140‬‬
‫مجاري���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪201‬‬
‫اسمز و اسموالریته ���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪140‬‬
‫آلتتناسلي���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������� ‪202‬‬
‫چالش‌هاي تنظیم اسمزي و مکانیسم‌های آن����������������������������������������������������������������������������‪141‬‬
‫آناتوميتوليدمثليماده������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪202‬‬
‫جانوران آب شور �������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪141‬‬
‫تخمدان‌ها�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪202‬‬
‫جانوران آب شيرين��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪142‬‬
‫لوله‌هاي رحمي و رحم������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪203‬‬
‫نقش اپی‌تلیوم‌های انتقالی در تنظیم اسمزی�����������������������������������������������������������������������������‪144‬‬
‫واژن و فرج�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪203‬‬
‫‪146‬‬ ‫د‬
‫‪ 44-2‬مواد زائد نيتروژني منعكس‌كننده فيلوژني و زيستگاه جانور هستن ‬
‫غدد پستاني���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪203‬‬
‫انواع مواد زائد نيتروژني�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪146‬‬
‫‪ 46-4‬در پستانداران‪ ،‬تاثير متقابل هورمون‌های تروپیک و جنسی‪ ،‬تولید گامت‌ها را‬
‫آمونياك ����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪146‬‬
‫‪207‬‬ ‫د‬
‫تنظیم می‌کن ‬
‫اوره�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪146‬‬
‫دوره‌هاي توليدمثلي زنان��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪209‬‬
‫اسيد اوريك����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪147‬‬
‫دوره‌هاي قاعدگي در مقابل دوره‌هاي استروس (فحلي)��������������������������������������������������������������������������������‪209‬‬
‫تأثير تكامل و محيط بر روي مواد زائد نيتروژني �����������������������������������������������������������������������‪147‬‬
‫دوره‌ي توليدمثلي زن‪ :‬يك بررسي دقيق‌تر‪210........................................................................................................‬‬
‫‪148‬‬ ‫د‬
‫‪ 44-3‬دستگاه‌هاي دفعي مختلف تغييريافته‌هاي يك لول ‌ه اوليه هستن ‬
‫د ‪213‬‬ ‫‪ 46-5‬در پستانداران جفت‌دار‪ ،‬جنين تا نوزادي در داخل رحم مادر رشد مي‌كن ‬
‫فرآيندهاي دفعي ������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪149‬‬
‫لقاح‪ ،‬رشد و نمو جنيني‪ ،‬و تولد�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪213‬‬
‫بررسي دستگاه‌هاي دفعي���������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪149‬‬
‫تحمل ايمني مادر به جنين��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪216‬‬
‫پروتونفريدها ��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪149‬‬
‫فن‌آوري توليدمثلي مدرن������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪219‬‬
‫متانفريدي‌ها ��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪150‬‬
‫لوله‌هاي مالپيگي�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪151‬‬
‫فصل ‪47‬‬ ‫‪152‬‬ ‫ت‬
‫‪ 44-4‬نفرون برای پردازش تدریجی تصفیه خون سازماندهی شده اس ‬
‫تکوین جانوران‬ ‫از فيلتراي خون تا ادرار‪ :‬يك مشاهدۀ دقيق‌تر����������������������������������������������������������������������������‪152‬‬
‫‪ 44-5‬مدارهای هورمونی عملکرد کلیه‪ ،‬تعادل آب و فشار خون را با یکدیگر مرتبط‬
‫‪226‬‬ ‫د‬
‫‪ 47-1‬لقاح و تسهيم‪ ،‬تکوين جنيني را آغاز مي‌کنن ‬ ‫‪160‬‬ ‫د‬‫می‌کنن ‬
‫لقاح�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪226‬‬ ‫تنظيم هومئوستاتیک كليه�������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪160‬‬
‫واکنش آکروزومي����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪226‬‬ ‫سیستم رنین‪ ،‬آنژیوتانین ‪ -‬آلدوسترون����������������������������������������������������������������������������������������‪162‬‬
‫واکنش ُکرتکسي�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪226‬‬
‫فعال‌سازيتخمک��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪228‬‬ ‫فصل ‪45‬‬
‫تسهيم�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪229‬‬
‫هورمون‌ها و دستگاه درون‌ريز‬
‫الگوهايتسهيم��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪230‬‬
‫‪ 47-2‬ريخت‌زايي در جانوران شامل تغييراتي اختصاصي در شکل‪ ،‬جايگاه و بقاي سلول‬ ‫‪ 45-1‬هورمون‌ها و ساير پيام‌رسان‌هاي شيميايي به گيرنده‌هاي سلول‌هاي هدف متصل‬
‫‪232‬‬ ‫ت‬
‫اس ‬ ‫مي‌شوند و مسيرهايي را فعال مي‌كنند كه منجر به پاسخ‌هاي سلولي خاصي‬
‫گاستروالسيون��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪232‬‬ ‫‪168‬‬ ‫د‬‫مي‌شون ‬
‫سازش‌هاي تکويني آمنيونداران�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪237‬‬ ‫پیام رسانی درون‌ریز�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪168‬‬
‫ارگانوژنز�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪237‬‬ ‫پاسخ‌های چندگانه به یک هورمون������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪172‬‬
‫‪ 47-3‬تعيين‏كننده‌هاي سيتوپالسمي و پيام‌هاي القايي باعث اختصاصي شدن سرنوشت‬ ‫‪ 45-2‬در مسیرهای هورمونی‪ ،‬تنظیم بازخوردی و هماهنگی با سیستم عصبی متداول‬
‫‪242‬‬ ‫د‬
‫سلول مي‌شون ‬ ‫‪174‬‬ ‫ت‬
‫اس ‬
‫نقشه‌يابيسرنوشت�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪242‬‬ ‫مسیرهای درون‌ریز ساده��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪174‬‬
‫تشكيلمحور������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪244‬‬ ‫مسیرهای کنترل فیدبکی������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪175‬‬
‫محدود شدن پتانسيل تكويني���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪246‬‬ ‫تنظیمتیروئید�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪179‬‬
‫تعيين سرنوشت سلولي و تشكيل الگو توسط پيام‌هاي القايي���������������������������������������������������������������������‪247‬‬ ‫‪ 45-3‬غدد درون‌ریز در تنظیم هومئوستاز‪ ،‬نمو و رفتار به محرک‌های متفاوتی پاسخ‬
‫تشكيل اندام‌هاي حركتي مهره‌داران���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪248‬‬ ‫‪181‬‬ ‫د‬‫می‌دهن ‬
‫مژك‌ها و سرنوشت سلولي����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪250‬‬ ‫هورمون‌های غده فوق کلیه���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪182‬‬
‫فصل ‪48‬‬ ‫هورمون‌هايجنسی�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪186‬‬
‫نورون‌ها‪ ،‬سیناپس‌ها و پیام رسانی‬ ‫تکامل عملکرد هورمون�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪187‬‬

‫‪256‬‬ ‫ت‬
‫‪ 48-1‬ساختار و سازماندهی نورون‌ها روی انتقال اطالعات تأثیرگذار اس ‬ ‫فصل ‪46‬‬
‫ساختار و عملکرد نورون���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪256‬‬ ‫توليدمثل در جانوران‬
‫‪ ۴٨-٢‬پمپ‌های یونی و کانال‌های یونی‪ ،‬پتانسیل آرامش یک نورون را حفظ می‌کنند‬
‫‪258‬‬ ‫‬ ‫د ‪194‬‬ ‫‪ 46-1‬هردو نوع توليدمثل جنسي و غيرجنسي در فرمانروي جانوري رخ مي‌دهن ‬
‫پتانسیلآرامش��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪258‬‬ ‫مكانيسم‌هايتوليدمثلغيرجنسي������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪194‬‬
‫د ‪261‬‬ ‫‪ 48-3‬پتانسیل‌های عمل‪ ،‬سیگنال‌های هدایت‌شده به وسیله‌ی آکسون‌ها هستن ‬ ‫الگوها و دوره‌هاي توليدمثلي�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪195‬‬
‫هدایت پتانسیل عمل‌���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪264‬‬ ‫‪ 46-2‬لقاح وابسته به مكانيسم‌هايي است كه به اسپرم كمك مي‌كنند تا به تخمك‌هاي‬
‫د ‪266‬‬ ‫‪ ۴٨ -۴‬نورون‌ها از طريق سیناپس‌ها با سلول‌های دیگر ارتباط برقرار می‌کنن ‬ ‫‪197‬‬ ‫د‬‫همان‌گونه برس ‬
‫انتقالسیناپسیمستقیم�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪268‬‬ ‫تضمين بقاي نوزادان����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪198‬‬
‫جمع شدن پتانسيل‌هاي پس‌سيناپسي���������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪268‬‬
‫فصل ‪51‬‬
‫انتقال دهنده‌های عصبی��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪270‬‬
‫رفتار جانوران‬ ‫استیل‌کولین��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪270‬‬

‫‪ 51-1‬ورودی‌های حسی جداگانه می‌توانند محرک رفتارهای ساده و پیچیده باشند‬ ‫فصل ‪49‬‬
‫‪346‬‬ ‫‬
‫دستگاه عصبی‬
‫الگوهای عمل ثابت�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪346‬‬
‫ریتم‌های رفتاری���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪347‬‬ ‫‪278‬‬ ‫ت‬
‫‪ 49-1‬دستگاه عصبی شامل مدارهایی از نورون‌ها و سلول‌های پشتیبان اس ‬
‫پیام‌ها و ارتباطات جانور �������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪348‬‬ ‫سازماندهی دستگاه عصبی مهره‌داران ��������������������������������������������������������������������������������������������������‪280‬‬
‫فرومون‌ها����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪349‬‬ ‫دستگاه عصبی محیطی ����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪281‬‬
‫‪350‬‬ ‫د‬
‫‪ 51-2‬یادگیری‪ ،‬روابطی خاص میان تجربه و رفتار برقرار می‌کن ‬ ‫‪283‬‬ ‫ت‬‫‪ 49-2‬دستگاه عصبی مهره‌داران از نظر مکانی تخصص یافته اس ‬
‫نقش‌پذیری ������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪351‬‬ ‫خواب و بیداری�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪287‬‬
‫یادگیری تداعی‌گرا �����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪353‬‬ ‫احساسات������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪289‬‬
‫تکوین رفتارهای آموخته ������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪355‬‬ ‫پردازش اطالعات����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪290‬‬
‫‪ 51-3‬انتخاب بقای فردی و موقع ّیت تولیدمثلی‪ ،‬وجود رفتارهای متنوع را توضیح‬ ‫‪290‬‬ ‫د‬
‫‪ 49-3‬کورتکس مخ‪ ،‬حرکات ارادی و عملکردهای آگاهانه را کنترل می‌کن ‬
‫‪357‬‬ ‫د‬
‫می‌ده ‬ ‫زبان و تکلم ��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪292‬‬
‫تکامل رفتار جستجو برای غذا ��������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪357‬‬ ‫عملکرد لوب فرونتال ���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪292‬‬
‫رفتار جفت‌گیری و انتخاب جفت���������������������������������������������������������������������������������������������������������‪358‬‬ ‫د ‪294‬‬ ‫‪ 49-4‬تغییر در ارتباطات سیناپسی‪ ،‬حافظه و یادگیری را تحت تأثیر قرار می‌ده ‬
‫ی بازی ��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪363‬‬ ‫به‌کارگیری تئور ‌‬ ‫انعطاف‌پذیری نورونی���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪294‬‬
‫‪ 51-4‬آنالیزهای ژنتیکی و مفهوم تناسب تجمعی‪ ،‬اساسی برای مطالعات تکامل رفتار‬ ‫حافظه و یادگیری�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������� ‪295‬‬
‫‪364‬‬ ‫د‬
‫فراهم می‌آورن ‬ ‫تقویت بلندمدت�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪296‬‬
‫اساس ژنتیکی رفتار���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪364‬‬ ‫‪ 49-5‬امروزه برای بسیاری از اختالالت دستگاه عصبی‪ ،‬توضیحی مولکولی وجود دارد‬
‫تنوع ژنتیکی و تکامل رفتار ���������������������������������������������������������������������������������������������������������������� ‪365‬‬ ‫‪297‬‬ ‫‬
‫نوع دوستی�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪366‬‬ ‫اسکیزوفرنی��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪297‬‬
‫افسردگی�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪298‬‬
‫بیماری پارکینسون ������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪299‬‬

‫فصل ‪50‬‬
‫مکانیسم‌های حسی و حرکتی‬

‫‪ 50-1‬گیرنده‌های حسی انرژی محرک را تبدیل کرده و سیگنال‌هايي را به دستگاه‬


‫‪306‬‬ ‫د‬
‫عصبی مرکزی انتقال مي‌دهن ‬
‫انتقال�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪307‬‬
‫ادراک�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪307‬‬
‫انواع گیرنده‌های حسی���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪308‬‬
‫‪ 50-2‬گیرنده‌های مکانیکی که در شنوایی و تعادل به کار مي‌روند حرکت مایع یا ته‌نشین‬
‫‪311‬‬ ‫د‬
‫شدن ذرات را آشکار مي‌سازن ‬
‫شنوایی و تعادل در پستانداران�������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪313‬‬
‫تعادل�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪315‬‬
‫‪ 50-3‬تنوع گیرنده‌های بینایی در جانوران وابسته به رنگدانه‌های جذب‌کنندة نور است‬
‫‪317‬‬ ‫‬
‫تکامل بینایی ���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪317‬‬
‫اندام‌های تشخیص نور�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪317‬‬
‫سیستم بینایی مهره‌داران�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪320‬‬
‫‪ 50-4‬حس‌های چشایی و بویایی در بیشتر جانوران به طور نزدیکی به هم مرتبط هستند‬
‫‪324‬‬ ‫‬
‫چشایی در پستانداران�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪325‬‬
‫بویایی در انسان ����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪326‬‬
‫‪327‬‬ ‫ت‬
‫‪ 50-5‬عملکرد ماهیچه نیازمند میانکنش فیزیکی رشته‌های پروتئینی اس ‬
‫ماهیچه اسکلتی مهره‌داران��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪327‬‬
‫نقش کلسیم و پروتئین‌های تنظیمی��������������������������������������������������������������������������������������������������‪330‬‬
‫انواع تارهای ماهیچه‌ای���������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪334‬‬
‫انواع دیگر ماهیچه������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪335‬‬
‫د ‪336‬‬ ‫‪ 50-6‬ماهیچه‌ها با انقباض خود قسمت‌های مختلف اسکلت را حرکت مي‌دهن ‬
‫انواع اسکلت �������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������� ‪336‬‬
‫انواع حرکت������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪339‬‬
‫پرواز�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������‪340‬‬
‫‪40‬‬
‫فصل ‪ / 40‬ناروناج درکلمع و لکش یا‏هیاپ لوصا‬
‫‪9‬‬ ‫‪Basic Principles of Animal‬‬
‫‪Form and Function‬‬
‫اصول پایه‌ای شکل و عملکرد جانوران‬
‫مفاهمي كليدی‬
‫‪ 40-1‬شكل و عملكرد جانوران‪ ،‬در همة‬
‫سطوح سازماندهي‪ ،‬به‌هم مرتبط‌اند‬

‫‪ 40-2‬مكانيسم‌هاي كنترلي بازخوردي‪،‬‬


‫محيط داخلي را در بسياري از جانوران‬
‫حفظ مي‌كنند‬

‫‪ 40-3‬فرآيندهاي هومئوستازي براي‬


‫تنظيم دما شامل شكل‪ ،‬عملكرد و رفتار‬
‫است‬

‫‪ 40-4‬نيازمندي‌ها به انرژي‪ ،‬به اندازه‪،‬‬


‫شكل ‪ 40 -1‬تصویر باال‪ ،‬پنگوئن‌های امپ راتور را نشان م ی‌دهد که در قطب جنوب زندگی م ی‌کنند‪ .‬قارۀ قطب‬ ‫فعاليت و محيط جانور ارتباط دارند‬
‫جنوب‪ ،‬سردت رین و بادخیزت رین قارۀ جهان است‪ .‬پنگوئن‌های امپ راتور (‪ )Aptenodytes forsteri‬پ رندگانی‬
‫هستند که در تابستان ب رای شکار ماهی به عمق ‪ 500‬متری زیر سطح آب رفته و دمای ‪ 2‬درجۀ سانت ی‌گ راد‬
‫را تحمل م ی‌کنند‪ .‬در فصل زمستان اما‪ ،‬همین پ رندگان م ی‌توانند دمای ‪ -40‬درجۀ سانت ی‌گ راد و سرعت بادی‬
‫نزدیک به ‪ 200‬کیلومتر بر ساعت را تحمل کنند! در این ش رایط‪ ،‬پ رندگان ماده به دنبال غذا رفته و پ رندگان نر بر‬
‫رویتخ م‌هام ی‌خوابند‪.‬‬ ‫روش مطالعه‬
‫نمودار طراحی کنید‪ :‬نوعی نمودار مانند طرح زیر‬
‫جانوران چگونه می‌توانند وضعیت داخلی بدن خود را‪ ،‬حتی در‬ ‫رسم کنید و هنگام مواجهه با نوعی حفظ حالت درونی‬
‫محیط‌های متغیر و نامساعد تنظیم کنند؟‬ ‫جانور‪ ،‬متغیرهای تحت کنترل‪ ،‬مواردی که موجب ایجاد‬
‫برخی سازگاری‌هایي که در شکل‪ ،‬عملکرد و رفتار جانوران ایجاد شده است به حفظ محیط داخلی‬ ‫تغییر در متغیر می‌شود‪ ،‬پاسخ به تغییر و اثر آن در بازگرداندن‬
‫بدن جانور کمک می‌کند‪ .‬سازش‌هایی که تغییرات دمایی و دیگر متغیرهای درونی جانور را کنترل‬
‫به حالت معمول را روی طرح نمودار مشخص كنيد‪.‬‬
‫می‌کنند‪ ،‬بسیار وسیع و متنوع هستند‪ .‬در زیر‪ ،‬سه نمونه از این سازگاری‌ها که موجب گرم نگهداشتن‬
‫بدن پنگوئن‌های امپراتور می‌شود را مالحظه می‌کنید‪:‬‬

‫آناتومی (شکل و ساختار)‪:‬‬


‫در بدن پنگوئن‌‪ ،‬الیه‌ای از‬ ‫فیزیولوژی (عملکرد اندام‌ها)‪ :‬چرخۀ سریع‬
‫چربی وجود دارد که عایق‬ ‫انقباض و انبساط ماهیچه‌ها در موقع لرزیدن‬
‫بوده و از هدررفت‬ ‫جانور‪ ،‬باعث تولید گرمای بیشتر در سلول‌ها‬
‫گرما از بیشتر سطح بدن‬ ‫می‌شود‪.‬‬
‫جلوگیری می‌کند‪.‬‬
‫سطوح آبی در این‬
‫تصویر را مالحظه کنید‪.‬‬

‫رفتار‪ :‬این جانوران با تشکیل گروه‌های بزرگ‬


‫چند هزارتایی‪ ،‬کمتر در معرض باد شدید و‬
‫سرما قرار می‌گیرند‪.‬‬
2020 - ‫بیولوژی کمپبل‬
10
Natural selection favors those variations in a population that streamlined shape found in these speedy vertebrates is an
‫ايجــاد‬
increase ‫باعــث‬fitness
relative ‫بــدن كــه‬(see‫ســطح‬
Concept ‫برآمدگــي در‬
23.4). The ‫هرگونــه‬ ‫بنابرايــن‬
evolutionary ،‫و شــاهین‬of‫مــار‬
example ،‫مثــل انســان‬
convergent ‫دیگــری‬
evolution (see‫جانــور‬
Concept‫هــر‬22.3).
‫ماننــد‬Natural
adaptations that enable survival vary among environments selection often results in similar adaptations when diverse
‫كشــش‌شــود ســرعت شــناگر را حتــي خيلــي بيشــتر از آنچــه در‬ ‫پنگوئن‌هــای امپراتــور نیــز بــا چالش‌هــای اساســی و مهمــی در‬
and species but frequently result in a close match of form to organisms face the same environmental challenge, such as
.‫ي‌كنــد‬
function, as‫ م‬shown
‫ كنــد‬،‫‌دهــد‬
by the‫مي‬legs
‫پرنــده رخ‬
of the‫يــك‬
desert‫يــا‬ant.
‫مــورد يــك دونــده‬ ‫ نیــاز‬،‫جانــوران‬drag
overcoming ‫همــۀ‬during
‫در بیــن‬swimming.
.‫طــول زندگــی خــود روبـه‌رو هســتند‬
Because form and function are correlated,
‫ســاير ماهي‌هــاي باله‌شــعاعي ســريع مي‌تواننــد‬ examining
‫ماهــي تُــن و‬ ‫ مبــارزه بــا میکرو‌ب‌هــا و زاد و‬،‫ــیژن‬animal
Physical laws also influence body
‫ـاز بــه اکس‬ plans
‫ نیـ‬،‫ـرژی‬ ‫و انـ‬with
‫ غــذا‬regard
‫بــه‬
anatomy often provides clues to physiology—biological to maximum size. As body dimensions increase, thicker
،‫كوســه‌ها‬
function. .‫كننــد‬
In this chapter, 80km/hr
‫شــنا‬we’ll begin ‫حــد‬ ‫‌هايي تــا‬
our study ‫بــا ســرعت‬
of animal ،‫ـای مشــترک‬
skeletons ‫نیازهـ‬
are ‫ـه ایــن‬to
required ‫ـه بـ‬‫ بــا توجـ‬.‫ـت‬
maintain ‫مشــترک اسـ‬
adequate ‫ نیــازی‬This
support. ،‫ولــد‬
form‫و‬and function
‫فوك‌هــا‬ by‫دولفي‬
،‫ن‌هــا‬ examining the levels
‫آبــزي مثــل‬ of organization
‫پســتانداران‬ ‫پنگوئن‌هــا و‬in limitation
‫ـت؟ پاســخ به‬ affects
‫ـاوت اسـ‬internal
‫مختلــف متفـ‬ skeletons, such
‫گونه‌هــای‬ as those
‫آناتومــی‬ ‫ـکل و‬ of
‫شـ‬verte-
‫چــرا‬
the animal body and the systems for coordinating the activi- brates, as well as external skeletons, such as those of insects
‫داراي‬
ties of ‫جانــوران‬
different ‫ايــن‬parts.
body ‫ همــة‬Next,
.‫هســتند‬ ‫ـريعي‬
we’ll ‫سـ‬the
use ‫ـناگران‬‫نيــز شـ‬of‫وال‌هــا‬
example .‫اســت‬other
and ‫نهفتــه‬arthropods.
‫ـازش بــا محیــط‬ ‫طبیعــی و سـ‬
In addition, ‫انتخــاب‬increase
as bodies ‫ســوال در‬in‫ـن‬size,
‫ایـ‬
body‫ـود‬ ‫باريــك مي‌شـ‬regulation
temperature ‫ در دو انتهــا‬to
‫ـدن‬illustrate
‫ بـ‬:‫هســتند‬how
‫ـتركي‬ ‫بدنــي مشـ‬con-
animals ‫شــكل‬ ‫افزایــش‬
the ‫نســبی را‬
muscles ‫ی‌های‬for
required ‫شایســتگ‬ ‫صفاتــی کــه‬
locomotion must ،‫طبیعــی‬
represent ‫انتخــاب‬
an ever-
trol their internal environment. Finally, we’ll explore how larger fraction of the total body mass. At some point, mobility
،‫ ايــن حقيقــت كــه ايــن شــناگران ســريع‬.)40-2‫(شــكل‬
anatomy and physiology relate to an animal’s interactions
‫ ســازش‌های تکاملــی کــه بقــا را ممکــن‬.‫می‌دهنــد را برمی‌گزینــد‬
becomes limited. By considering the fraction of body mass
with‫ـش‬ the‫(بخـ‬ ‫همگــرا اســت‬and
environment ‫تكامــل‬ ‫دارنــد مثالــي از‬of‫ـابهي‬
its management ‫‌هاي مشـ‬
energy use.‫شــكل‬ ‫ در‬leg
in ‫امــا‬muscles
،‫هســتند‬and ‫متفــاوت‬ ‫ گونه‌هــا‬force
the effective ‫ط‌هــا و‬ ‫ محی‬muscles
such ‫‌ســازند میــان‬ ‫می‬
generate,
scientists can estimate maximum running speed for a wide
‫ وقتــي جانــوران مختلــف بــا چالش‌هــاي محيطــي يكســاني‬.)22-3 .‫ موجــب انطبــاق شــکل و عملکــرد جانــور می‌شــوند‬،‫غالــب مــوارد‬
range of body plans. Such calculations indicate that the dino-
‫ انتخــاب‬،‫ســريع‬40.1
COnCEpT ‫ مثــل مقاومــت آب در برابــر حركــت‬،‫درگيرنــد‬ ‫ ایــن‬Tyrannosaurus
saur ،‫ن‌هــای امپراتــور‬rex,
‫پنگوئ‬which
‫عملکــرد‬
stood‫شــکل و‬
more ‫در‬ ،40-1
than 6 m‫شــکل‬ ‫در‬
tall, prob-
ably could run at 30 km/hr (19 miles/hour), about ً ‫ کامــ‬as fast as
.‫طبيعــي منجــر بــه ســازش‌هاي يكســاني مي‌شــود‬ ‫ بــا توجــه بــه اینکــه بیــن شــکل‬.‫ا مشــهود اســت‬ ‫موضــوع‬
animal form and function the fastest humans today can run.
are correlated‫ـزرگ‬
‫ـن‬ ‫ـ‬ ‫قواني‬ ‫ـز‬
‫ـ‬ ‫ني‬ ‫ـد‬
‫ـ‬ ‫باش‬ at‫بـ‬all
‫ـوران‬levels
‫درصورتي‌كــه انــدازة بــدن جانـ‬ ‫ اغلــب‬،‫ بررســی آناتومی‌هــا‬،‫ همبســتگی وجــود دارد‬،‫و عملکــرد‬
‫ بــا‬.‫فيزيكــي بــر طرح‌هــاي بدنــي بســيار تأثيرگــذار هســتند‬
of organization exchange with
.‫فراهــم می‌کنــد‬ ‫ نیــز‬the environment
‫جانــوران‬ ‫ســرنخ‌هایی دربــارۀ فیزیولــوژی‬
‫ اســكلت محكم‌تــري بــراي حمايــت كافــي‬،‫افزايــش ابعــاد بــدن‬
An animal’s size and shape are fundamental aspects of form Animals must exchange nutrients, waste products, and gases
40�1 ‫مبحث‬
with their environment, and this requirement imposes an addi-
that ‫ماننــد‬ ‫داخلــي‬affect
significantly ‫ت‌هاي‬the‫اســكل‬
way ‫بــراي‬ ‫محدوديــت‬
the animal ‫ ايــن‬.‫اســت‬
interacts with ‫الزم‬
its environment. Although we may refer to size and shape as
‫آنچــه كــه در مهــره‌داران وجــود دارد و همچنيــن اســكلت‌هاي‬ ،‫سـازماندهي‬
tional limitation ‫سطـوح‬ ‫در همة‬
on body plans. ‫جانـوران‬occurs
Exchange ‫عملكرد‬ ‫شكل و‬
as substances
elements of a “body plan” or “design,” this does not imply a dissolved in an aqueous solution move across the plasma mem-
.‫دارد‬of‫وجــود‬
process conscious ‫بندپايــان‬ ‫ و ديگــر‬The
invention. ‫حشــرات‬
body‫اســكلت‬
plan of‫ماننــد‬
an animal‫خارجــي‬ brane of each cell. A single-celled organism, ‫‌اند‬ such‫ط‬as‫مرتب‬
the‫‌هم‬ ‫به‬
amoeba
is the‫ـراي‬ ‫ــاز بـ‬of‫ ني‬a‫ـورد‬
result ‫ــاي مـ‬of
pattern ‫ماهيچه‌ه‬ ،‫ـدازة بــدن‬
development ‫بــا افزايــش انـ‬by
programmed ،‫ـاوه‬‫به‌عـ‬
the in‫ اغلب آنها را طرح بدني‬،‫شكل و اندازة جانور كه زيست‌شناسان‬
1 Figure 40.3a, has a sufficient membrane surface area in con-

tact with its environment to carry out all necessary exchange.


genome, itself the product of millions of years of evolution.
‫جابه‌جايــي نيــز مي‌بايســت نســبت بــه جــرم كلــي بــدن مقــدار‬ ‫ جنبه‌هاي اساسي از ُفرم هستند كه به‌طور معني‌داري‬،‫مي‌خوانند‬
In contrast, an animal is composed of many cells, each with its
‫ دانشــمندان بــا درنظــر‬.‫بيشــتري را بــه خــود اختصــاص دهنــد‬ ‫تأثير قرار‬
own ‫تحت‬membrane
plasma ‫برهمكنش مي‌كند‬
across‫محيطش‬ ‫يك جانور با‬must
which exchange ‫را كه‬occur.
‫ روشي‬The
evolution of animal Size and Shape rate
‫گرفتــن جــرم ماهيچه‌هــاي پــا نســبت بــه جــرم بــدن و نيــروي‬ ‫ اشاره به اين نيست‬،‫ منظور ما در استفاده از واژة طرح در اينجا‬.‫ي‌دهند‬area
of exchange is proportional to the membrane surface ‫م‬
EVOLUTiOn Many different body plans have involved in exchange, whereas the amount of
arisen‫‌هــاي‬ ‫طرح‬the
during ‫بــراي‬ ،‫‌كننــد‬
course of‫ي‬ ‫‌هــا توليــد م‬
evolution, ‫ماهيچه‬
but these‫كــه ايــن‬ ‫مؤثــري‬
Figure
‫ طرح بدني يك‬.‫است‬
40.2 Convergent
‫آگاهانه‬that
material ‫ابداع‬must
‫نتيجة يك‬ ،‫بدني جانور‬is‫‌هاي‬
be exchanged ‫كه شكل‬
proportional
variations
‫ســرعت‬fall ‫ــر‬within
‫ـن حداكث‬certain
‫ـه تخميـ‬bounds. ‫ بدنــي متفـ‬evolution
Physical
‫ـاوت قــادر بـ‬ in fast
40 -2 ‫شكل‬
‫ژنوم‬ ‫توسط‬
to the ‫‌شده‬
body ‫برنامه‌ريزي‬A ‫تكوين‬
volume. ‫نتيجة الگوي‬
multicellular ،‫جانور‬
organiza-
laws that govern strength, diffusion, move- swimmers. tion therefore works only if every cell has access
‫نشــان‬ ‫محاســباتي‬ ‫تكامــل همگــرا در‬ .‫ نتيجة ميليون‌ها سال تكامل است‬،‫است كه خود‬
ment, and heat exchange‫چنيــن‬ limit the .‫هســتند‬
range of‫دويــدن‬ to a suitable aqueous environment, either inside
.‫شــناگران ســريع‬
animal ‫مي‌دهــد كــه دايناســور تيرانوســوروس ركــس‬
‫كــه‬forms. or outside the animal’s body.
‫تكامل اندازه و شكل جانوران‬
As an example of how physical laws constrain Many animals with a simple internal orga-
ً
‫ احتمــاال مي‌توانســته‬،‫ متــر داشــته‬6 ‫قــدي معــادل‬
evolution, let’s consider how some properties of ‫دورة‬ ‫ـياري طــي‬
nization have‫بسـ‬
body‫بدنــي‬ ‫‌هــاي‬
plans ‫تكامــل‬
‫طرح‬enable
that direct
‫ـا‬
‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـر‬
‫ـ‬ ‫براب‬ ‫ـدد‬ ‫ـ‬ ‫ع‬ ‫ـن‬‫ـ‬ ‫اي‬ ،‫ـدود‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ 30
water limit the possible shapes for animals that arekm / hr ‫ـرعت‬ ‫ـ‬ ‫س‬ ‫ـا‬
‫ـ‬ ‫ب‬ exchange between almost all their cells and
Seal ‫‌هــا‬
‫ امــا ايــن گوناگوني‬،‫تكامــل ايجــاد شــده‌اند‬
fast swimmers. Water is about 1,000
.‫ســرعت دويــدن ســريع‌ترين انســان اســت‬ times denser the external environment. For example, a
than air and also far more viscous. Therefore, any ،‫فيزيكــي‬ ‫ قوانيــن‬hydra,
pond-dwelling .‫خاصــي دارنــد‬
which has ‫‌هــاي‬ ‫محدوديت‬
a saclike body
bump on an animal’s body surface that causes
‫تبادل با محيط‬ plan, has a body wall only two cell
‫محدوديت‌هايــي را بــر آنچــه انتخــاب طبيعــي‬ layers thick
drag impedes a swimmer more than it would a (Figure 40.3b). Because its gastrovascular cav-
‫‌شــان‬ ‫ف‬ ‫اطرا‬ ‫محيــط‬ ‫بــا‬ ‫را‬
runner or flyer. Tuna and other fast ray-finned‫مــواد‬ ‫بايــد‬ ‫جانــوران‬ ‫انــدازة‬ ‫شــكل و‬
ity opens ‫شــامل‬
to the external،»‫كنــد‬ ‫‌توانــد «ابــداع‬
environment, ‫مي‬
both
fishes‫‌هايــي‬
can ‫ت‬ ‫محدودي‬
swim ،‫نيازمنــدي‬
at speeds up to‫ايــن‬ ‫مبادلــه كننــد و‬
80 km/hr Penguin the outer
‫مثــال‬ ‫يــك‬and‫بــه‬
inner.‫‌ســازد‬
layers‫ي‬of ‫ م‬cells
‫ وارد‬are con-
،‫جانــوران‬
(50 miles/hour). Sharks, penguins, dolphins, stantly bathed by pond water. Another com-
‫ تبــادل‬.‫را بــر طرح‌هــاي بدنــي آنهــا وارد مي‌ســازد‬ ،‫هيدروديناميــك‬
and seals are also relatively fast swimmers. As mon body plan‫قوانيــن‬ ‫ چگونــه‬.‫كنيــد‬
that maximizes exposure‫توجــه‬
to
‫‌شــده در‬
illustrated by‫ل‬ ‫مــواد ح‬
the ‫‌دهــد كــه‬
three examples ‫ي‬Figure
in ‫هنگامــي رخ م‬
40.2, ‫كــه‬
the ‫آبــزي‬ ‫جانــوران‬medium
surrounding ‫را بــراي‬is‫ممكــن‬ ‫شــكل‌هاي‬
a flat shape.
these‫پالســمايي‬
animals all have a‫عــرض‬
‫غشــاي‬ shape‫از‬that ‫آبــي‬is ‫محلــول‬
fusiform, ‫يــك‬ Consider, for instance, a parasitic tapeworm,
meaning tapered on both ends. The similar Tuna
‫‌كننــد؟‬ ‫به‌ســرعت شــنا مي‌كننــد تعييــن مي‬
which can reach several meters in length
،‫ ســرعت تبــادل مــواد غذايــي‬.‫ســلول حركــت‌كننــد‬ ،‫ بــار متراكم‌تــر از هواســت‬1000 ً‫ تقريبــا‬،‫آب‬
،‫مــواد زائــد و گازهــا بــا نســبت ســطح غشــا متناســب هســتند‬
1 - Body plan
872 UNiT SeVeN Animal Form and Function
‫فصل ‪ / 40‬ناروناج درکلمع و لکش یا‏هیاپ لوصا‬
‫‪11‬‬

‫هركــدام غشــاي پالســمايي خــود را دارنــد كــه بايــد از عــرض آنهــا‬ ‫شكل ‪ 40 -3‬تبادل مستقيم با محيط‪.‬‬

‫تبــادل مــواد انجــام گيــرد‪ .‬بنابرايــن يــك جانــدار پرســلولي زمانــي‬ ‫‪Figure 40.3 direct exchange‬‬ ‫‪the ratio‬‬
‫‪with the environment.‬‬ ‫‪compar‬‬
‫كار مي‌كنــد كــه هــر ســلول بــه يــك محيــط آبــي مناســب (در‬ ‫‪Mouth‬‬
‫‪whale is‬‬
‫درون يــا بيــرون بــدن جانــور) دسترســي داشــته باشــد‪.‬‬ ‫‪Gastrovascular‬‬
‫‪cavity‬‬
‫‪for a wa‬‬
‫‪be bathe‬‬
‫بســياري از جانــوران بــا ســازماندهي داخلــي ســاده داراي‬ ‫‪Exchange‬‬ ‫‪and oth‬‬
‫‪Exchange‬‬
‫طرح‌هــاي بدنــي‌اي هســتند كــه امــكان تبــادل ميــان همــة‬ ‫‪In wh‬‬
‫‪adaptat‬‬
‫ســلول‌ها بــا محيــط خارجــي را فراهــم مي‌كنــد‪ .‬در هيــدر كــه‬ ‫‪environ‬‬
‫طــرح بدنــي كيســه‌‌مانند دارد‪ ،‬ضخامــت ديــوارة بدنــي‌ تنهــا‬ ‫‪Exchange‬‬ ‫‪branche‬‬
‫‪exchang‬‬
‫دو اليــة س��لولي اســت (شــكل ‪ .)40-3‌b‬بــه علــت اينكــه‪ ،‬حفــرة‬ ‫‪protects‬‬
‫‪and allo‬‬
‫شــكمي‌ـ عروقــي آن بــه بيــرون بــاز مي‌شــود‪ ،‬هــر دو اليــة ســلولي‬ ‫‪0.1 mm‬‬ ‫‪1 mm‬‬
‫‪or foldin‬‬
‫درونــي و بيرونــي‪ ،‬به‌طــور مــداوم بــا آب شســته مي‌شــوند‪ .‬شــكل‬ ‫)‪(a‬‬ ‫ك‪An‬‬
‫‌سلولي‬‫‪amoeba,‬‬ ‫‪a single-celled‬‬
‫موجود زندة ت‬ ‫)‪ (a‬آميب يك‬ ‫سلولي)‪(b‬‬
‫‪A hydra,‬‬
‫‪ animal‬با‪an‬دو الية‬ ‫)‪with(b‬‬
‫هيدر‪ ،‬جانوري‬ ‫‪In hum‬‬
‫‪organism‬‬ ‫‪two layers of cells‬‬ ‫‪digestio‬‬
‫بدنــي مســطح‪ ،‬طــرح ديگــري اســت كــه قــرار گرفتــن در معــرض‬ ‫‪more th‬‬
‫محيــط پيرامونــي را بــه حداكثــر مي‌رســاند‪ .‬بــراي مثــال‪ ،‬يــك‬ ‫حجــم‬ ‫شــوند بــا‬
‫‪(see Figure‬‬ ‫مبادلــه‬
‫‪33.12).‬‬ ‫بايــد‪A thin,‬‬ ‫مــوادي كــه‬
‫‪flat shape‬‬ ‫مقــدار‬
‫‪places most‬‬ ‫‌كــه‪cells‬‬‫درحالي‬
‫‪of the‬‬ ‫‪Inter‬‬
‫‪worm in direct contact with its particular environment—the‬‬ ‫‪The spa‬‬
‫كــرم نــواري انــگل ممكــن اســت چنديــن متــر طــول داشــته باشــد‬ ‫‪nutrient-rich intestinal fluid of a vertebrate‬‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫ســلول متناســب‬
‫‪host.‬‬ ‫‪animals‬‬
‫(شــكل ‪ 33-12‬را ببينيــد) امــا به‌علــت اينكــه خيلــي باريــك‬ ‫‪ are‬تك‌ســلولي هماننــد آميــب (شــكل ‪ ،)40-3‌a‬ســطح‬
‫‪Our‬‬ ‫‪bodies‬‬ ‫‪and‬‬ ‫‪those‬‬ ‫‪of‬‬ ‫‪most‬‬ ‫‪other‬‬ ‫‪animals‬‬ ‫‪composed‬ــدار‬
‫يــك جان‬ ‫‪between‬‬
‫‪of compact masses of cells, with an internal organization‬‬ ‫‪fluid, su‬‬
‫اســت‪ ،‬بيشــتر ســلول‌هاي آن در مايــع روده‌ايِ ميزبــان مهــره‌دار‬ ‫‪much‬ــد‪.‬‬
‫‪more‬ــام ده‬
‫‪ complex‬را انج‬
‫ـورد نيــازش‬‫ـادالت مـ‬
‫‪than‬‬ ‫‪a hydra‬مبـ‬
‫‪that of‬‬ ‫‪ or‬همــة‬
‫دارد‪a‬تــا‬ ‫ـايي كافــي‬
‫‪tapeworm.‬‬ ‫غشـ‬
‫‪For‬‬ ‫‪and the‬‬
‫‪such a body plan, increasing the number of cells decreases‬‬ ‫‪to obtai‬‬
‫قــرار مي‌گيرنــد كــه منبــع تغذيــه‌اي كــرم اســت‪.‬‬ ‫در مقابــل‪ ،‬يــك جانــور متشــكل از تعــداد بســياري ســلول اســت كــه‬

‫‪Figure‬نمايي كلي از تبادل شيميايي با محيط را در يك جانور نشان مي‌دهد‪ .‬اغلب جانوران‪ ،‬سطوحي دارند كه براي‬
‫اين دياگرام‪،‬‬
‫‪40.4‬‬ ‫پيچيده‪.‬‬
‫‪internal‬‬ ‫جانوران‬ ‫داخلي در‬
‫‪exchange‬‬ ‫‪ of‬تبادلي‬
‫‪surfaces‬‬ ‫‪ 40 -4 External‬سطوح‬
‫شكل‬ ‫‪environment‬‬
‫ال دهان) با محيط در ارتباط هستند‪.‬‬ ‫‪complex‬‬
‫سطوح تبادلي‪ ،‬معموالً دروني‌اند اما ازطريق منافذي در سطح بدن (مث ً‬ ‫‪Most‬تخصص يافت‬
‫‪animals.‬ه‌اند‪ .‬اين‬ ‫‪animals‬ف‌شان‬
‫محيط اطرا‬‫‪have‬‬ ‫مواد‪surfaces‬‬
‫شيميايي با‬ ‫تبادل‪that‬‬
‫‪Food‬‬
‫‪CO2‬‬
‫‪O2‬‬
‫‪are specialized for exchanging chemicals with the‬‬
‫ي دارند‪ .‬مواد شيميايي‬
‫‪surroundings.‬وسيعي مي‌دهند‪ .‬سيستم‌هاي گوارشي‪ ،‬تنفسي و دفعي همگي چنين سطوح تبادل ‌‬
‫به آنها سطح بسيار‬ ‫‌‌اند كه‬
‫خورده و منشعب‬ ‫‪ are‬پيچ‬
‫‪‌usually‬دقت‬
‫سطوح تبادلي به‬ ‫‪Mouth‬‬
‫‪These‬‬ ‫‪exchange‬‬ ‫‪surfaces‬‬
‫‪ internal‬حمل مي‌شوند‪.‬‬ ‫‪are‬در‪but‬‬
‫سرتاسر بدن‬ ‫‪connected‬مواد‬
‫سيستم گردش‬ ‫‪to the‬‬ ‫‪environment‬‬
‫توسط‬ ‫انتقال‌يافته‪via‬از اين سطوح‬ ‫‪Animal‬‬
‫‪openings on the body surface (the mouth,‬‬ ‫‪body‬‬
‫‪example).‬كه‪for‬چگونه تبادالت جانوري را مي‌توان هم خارجي و هم داخلي دانست‪.‬‬
‫توضيح دهيد‬ ‫دياگرام‪،‬‬ ‫اين‬ ‫از‬ ‫استفاده‬ ‫با‬
‫‪The exchange surfaces are finely‬‬
‫بصري‬ ‫‌هاي‬ ‫ت‬ ‫مهار‬
‫‪branched or folded, giving them a very large‬‬
‫‪od‬‬
‫‪area. The digestive, respiratory, and excretory‬‬

‫‪Blo‬‬
‫‪systems all have such exchange surfaces.‬‬
‫‪CO 2‬‬
‫‪Food‬‬ ‫‪TheOcirculatory‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪system carries chemicals‬‬
‫‪Mouth‬‬ ‫‪transported across these surfaces‬‬
‫‪Animal throughout the body.‬‬ ‫‪Heart‬‬
‫‪body‬‬ ‫‪ViSUAL SKiLLS Using this diagram,‬‬
‫‪explain how exchange carried out by animals‬‬
‫‪can be described‬‬ ‫‪as both internal and external.‬‬
‫‪Respiratory‬‬ ‫‪250 μm‬‬
‫‪od‬‬ ‫‪Nutrients‬‬
‫‪system‬‬ ‫‪Circulatory‬‬
‫‪Blo‬‬

‫‪system‬‬
‫تصويــر ميكروســكوپي از شــش‌ها روشــن‬
‫مي‌ســازد كــه بيشــتر اسفنجي‌شــكل اســت‬
‫‪Heart‬‬ ‫‪Cells‬‬ ‫نــه بادكنك‌ماننــد‪ .‬ايــن ســاختار‪ ،‬يــك‬
‫ســطح مرطــوب وســيع را بــراي تبــادل گاز‬
‫بــا محيــط ايجــاد مي‌كنــد‪.‬‬
‫‪Nutrients‬‬ ‫‪Circulatory‬‬ ‫‪Digestive‬‬
‫‪system‬‬ ‫‪system‬‬
‫‪100 μm‬‬

‫‪Interstitial‬‬
‫‪fluid‬‬
‫‪The lining of the small‬‬ ‫‪intestine‬‬ ‫‪Anus‬‬
‫‪has finger-like projections that‬‬
‫‪expand the surface area for‬‬ ‫‪Unabsorbed‬‬ ‫‪Metabolic waste‬‬
‫‪nutrient absorption (SEM).‬‬ ‫)‪matter (feces‬‬ ‫‪(nitrogenous was‬‬
‫‪Digestive‬‬ ‫‪Excretory‬‬
‫‪system‬‬ ‫‪system‬‬
‫‪100 μm‬‬

‫‪50 μm‬‬

‫‪CHAPTeR 40‬‬

‫آســتر درونــي رودة كوچــك‪ ،‬برجســتگي‌هاي انگشـت‌مانندي‬ ‫درون كليــه‪ ،‬خــون از ســطح رگ‌هــاي خونــي باريــك و بلنــدي فيلتر‬
‫دارد كــه محيــط ســطحي را بــراي جــذب مــواد غذايــي‬ ‫مي‌شــود‪ .‬ايــن رگ‌هــا بــه صــورت ســاختارهاي گلوله‌اي شــكلي‬
‫افزايــش مي‌دهــد (‪.)SEM‬‬ ‫مجتمــع شــده‌اند )‪.(SEM‬‬
2020 - ‫بیولوژی کمپبل‬
12

‫مايــع بينابينــي (ميان‌بافتــي) و مايــع در گــردش امــكان كســب‬ ‫بــدن بيشــتر جانــوران متشــكل از تعــداد زيــادي ســلول اســت‬
‫مــواد مغــذي و دفــع مــواد زائــد را بــراي همــة ســلول‌هاي بــدن‬ ‫كــه ســازماندهي درونــي بســيار پيچيده‌تــري نســبت بــه هيــدر و‬
‫ پيچيدگــي شــكل‌هاي‬.)‫ را ببينيــد‬40-4 ‫فراهــم مي‌كنــد (شــكل‬ ‫ افزايــش تعــداد ســلول‌ها‬،‫ در چنيــن طــرح بدنــي‬.‫كــرم نــواري دارد‬
Despite
‫مــواد‬ the‫در‬
‫تبــادل‬ greater challenges
‫بيشــتر‬ ‫ش‌هــاي‬of‫چال‬exchange with‫ي‬
‫‌رغــم ايجــاد‬the
‫ عل‬envi-
‫بدنــي‬ more
‫ بـ‬.‫ـود‬than
‫ـه‬ ‫مي‌شـ‬one
‫كل‬organ
‫حجــم‬system. The pancreas,
‫خارجــي بــه‬ ‫ـبت ســطح‬for
‫نسـ‬instance,
‫ـث كاهــش‬pro-
‫باعـ‬
ronment, complex body plans have distinct benefits over duces enzymes critical to the function of the digestive system
‫خارجــي‬ ‫پوشــش‬
simple ones. ً ‫ مثــ‬.‫دارد‬an‫نيــز‬
‫ا‬
For example, ‫روشــني‬
external ‫منافــع‬
skeleton can،‫محيــط‬
protect‫بــا‬ ‫ـزار‬
but‫هـ‬also
‫صدهــا‬ ‫در وال‬the
regulates ‫حجــم‬ ‫ــه‬of
level ‫ـطح ب‬‫ـبت سـ‬
sugar ‫ نسـ‬blood
in the ،‫مقايســه‬
as a‫ـك‬
‫ـوان يـ‬
vital ‫عنـ‬
part
against predators, and sensory organs can provide detailed of the endocrine system.
‫محافظــت‬ ‫اختصاصــي مي‌توانــد جانــور‌را در برابــر شــكارچيان‬ ‫وال‬ ‫ هــر ســلول‬،‫ در عيــن حــال‬.‫بــار كوچك‌تــر از دافنــي اســت‬
information on the animal’s surroundings. Internal diges- Just as viewing the body’s organization from the “bottom
‫و‬tive
‫‌ســازند‬
organs‫ مي‬can‫ممكــن‬
break‫را‬down
‫ســريع‬food‫حــركات‬ ‫بــزرگ‬
gradually, ‫كنــد؛ عضــات‬
controlling the ‫ـي‬
‫غذايـ‬
up” ‫ــواد‬cells
(from ‫ م‬،‫ـيژن‬
to‫ـ‬organ
‫بــه اكس‬systems)
‫دسترســي‬reveals
‫گيــرد و‬ ‫مايعــي قــرار‬
emergent ‫بايــد در‬
properties,
release of stored energy. In addition, specialized filtration a “top-down” view of the hierarchy reveals the multilayered
‫شكســته‬ ‫اندام‌هــاي گوارشــي درونــي مي‌تواننــد به‌تدريــج غــذا را‬
systems can adjust the composition of the internal fluid that
‫ـود؟‬
‫ ايــن مهــم چگونــه محقــق مي‌شـ‬.‫و ســاير منابــع داشــته باشــد‬
basis of specialization. Organ systems include specialized
‫ـه‬ ‫ بـ‬،‫ـاوه‬the
bathes ‫ـه عـ‬‫ بـ‬.‫ كننــد‬body
animal’s ‫كنتــرل‬ ‫ن‌را‬In
cells. ‫‌اي آ‬‫ــره‬way,
this ‫ـرژي ذخي‬ ‫شــدن انـ‬can
an animal ‫و رهــا‬ ‫‌شــدت‬
organs ‫ه‬made
‫درونــي ب‬
up of‫ســطوح‬ ،‫ديگــر‬
specialized ‫جانــوران‬
tissues ‫اغلــب‬
and cells. For‫و‬example,
‫در وال‬
maintain a relatively stable internal environment despite the consider the human digestive system. Each organ has specific
‫درونــي‬
fact that‫مايــع‬ ،‫ســلول‌ها‬
it is living in a ‫اطــراف‬
changeable‫‌واســطة‬ ‫محيــط بي‬
external ‫علــت اينكــه‬
environment. ‫‌كننــد‬
roles. ‫ي‬
In‫م‬the
‫آســان‬
case‫محيــط‬ ‫تبــادل را بــا‬
of the stomach, one‫ايــن‬ ،‫منشــعب‬
role is ‫‌خــورده و‬
to initiate protein‫تا‬
‫محلــول‬
A complex ‫ايــن‬body
‫تركيــب‬
plan ‫‌تواننــد‬‫جانــور مي‬
is especially ‫ اندام‌هــاي‬for
advantageous ،‫اســت‬ ‫بــدن‬
animals breakdown. This process requires a churning motion .)40-4powered
‫(شــكل‬
living on land, where the external environment may be by stomach muscles, as well as digestive juices secreted by the
ً‫ا‬highly
‫ـي نســبت‬ ‫را كنتــرل كــرده و بــه جانــور اجــازه دهنــد محيــط درونـ‬
variable. ‫‌اين‬ ‫ به‬،‫دارد‬lining.
stomach ‫ـدن قــرار‬‫ درون بـ‬،‫ـادل‬
Producing ‫ـطوح تبـ‬juices,
digestive ‫ اين سـ‬in
،‫ـوارد‬
‫ـب مـ‬
turn, ‫در اغلـ‬
requires
highly specialized cell types: One cell type secretes a protein-
،‫پايــداري را وقتــي كــه در يــك محيــط بيرونــي متغيــر قــرار دارنــد‬ .‫ـود‬ ‫ترتيــب بافــت نــازك آنهــا از آســيب و دهيدراته شــدن حفظ مي‌شـ‬
hierarchical organization of Body Plans digesting enzyme, a second generates concentrated hydro-
‫ خصوصـاً بــراي جانورانــي‬،‫ يــك شــكل پيچيــدة بدنــي‬.‫حفــظ كننــد‬ ‫ـكل‬ ‫‌دهد (شـ‬
chloric ‫مي‬and
acid, ‫افزايش‬ ‫ــيار‬produces
a third ‫تمــاس را بس‬mucus,
‫ســطح‬which
،‫خوردن‬protects
‫ـعاب يــا تا‬ ‫انشـ‬
the
Cells form a working animal body through their emergent
stomach lining.
‫‌كــه‬
‫ جايي‬،‫‌كننــد‬
properties, which‫ي‬arise
‫زندگــي م‬ ‫روي زميــن‬levels
from successive ‫كــه‬of‫اســت‬ ‫مناســب‬
structural ‫ به‌عنــوان مثــال در انســان‌ها ســطح تبــادل داخلــي‬.)‫ را ببينيــد‬33-9
The specialized and complex organ systems of animals are
and functional organization (see Chapter 1). Cells are orga-
.‫محيــط بيرونــي مي‌توانــد بســيار متغيــر باشــد‬
nized into tissues, groups of cells with a similar appearance
‫ـر‬ ‫ برابـ‬from
built 25 ‫ـاحتي‬ ‫ـك مسـ‬
a limited ‫هريـ‬
set of ،‫ـون‬
cell‫ـ‬and
‫ـان خ‬tissue
‫و جريـ‬types.
‫تنفــس‬For ،‫ـوارش‬ ‫بــراي گـ‬
example,
lungs and blood vessels have different functions but are lined
and a common function. Different types of tissues are further .‫پوســت دارنــد‬
organized into functional ‫‌هاي بدني‬ ‫طرح‬
units ‫سازماندهي‬
called ‫‌مراتب‬
organs. (The ‫سلسه‬
simplest
by tissues that are of the same basic type and therefore share
‫بــدن‬
many‫‌هاي‬ ‫مايعــات داخلــي بــدن ســطوح تبــادل را بــا ســلول‬
properties.
‫ـه‬ ‫هســتند كـ‬
animals, such ‌‫ي‬as
‫ه‌وار‬sponges,
‫ـازماندهي سلســل‬ ‫ـطوح سـ‬
lack organs ‫داراي سـ‬
or even true ‫ـوران‬‫جانـ‬
tissues.)
There are four main types of animal tissues: epithelial,
Groups of organs that work together, providing an additional ‫شــده‬ ‫مايــع پــر‬ ‫‌ها بــا‬‫ســلول‬ ‫ميــان‬ ‫فضــاي‬ .‫‌كننــد‬‫مرتبــط مي‬
‫‌ها‬ ‫ســلول‬ .)1 ‫دارنــد (فصــل‬ ‫نوظهــور خــود را‬ ‫‌هــاي‬ connective, muscle, and nervous. explores the
up‫ي‬ ‫ويژگ‬ ‫هريــك‬ Figure 40.5
level of organization and coordination, make an organ
structure and function of each type. In later chapters,
‫اســت كــه در بســياري از جانــوران تحــت عنــوان مايــع بينابينــي يــا‬ we’ll
‫از‬system
‫گروهــي‬ ،‫به‌صــورت بافــت ســازماندهي مي‌شــوند؛ بافــت‬
(Table 40.1). Thus, for example, the skin is an organ
discuss how these tissue types contribute to the functions of
of the integumentary system, which protects against infec-
‫گرفته‬
particular»‫مابيــن‬
organ« ‫ـاي‬ ‫ (از كلمـه‌اي التيــن بــه معنـ‬interstitial fluid
systems.
.‫ـد‬
tion‫دارنـ‬and
‫ـترك‬ ‫مشـ‬regulate
helps ‫عملكــردي‬ ‫ـابه و‬
body ‫ســلول‌ها اســت كــه ظاهــري مشـ‬
temperature.
Many organs have more than one physiological role. If the ‫ در طرح‌هــاي بدنــي پيچيــده‬.‫شــده اســت) شــناخته مي‌شــود‬
‫نــام‬ ‫انــواع متفــاوت بافت‌هــا به‌صــورت واحدهــاي عملكــردي بــه‬
roles are distinct enough, we consider the organ to belong to
animation: overview of animal tissues
‫ تبــادالت ميــان‬.‫مايعــي در گــردش هماننــد خــون نيــز وجــود دارد‬

Table 40.1 organ Systems in mammals ‫ دستگاه‌ها در پستانداران‬40 -1 ‫جدول‬


organ System ‫عملكرد‌هاي اصلي‬main Components ‫اصلي‬Functions
main ‫اجزاي‬ ‫دستگاه‬
Digestive Mouth, pharynx, esophagus, stomach, intestines, Food processing (ingestion, digestion, absorption,
)‫ دفع‬،‫ جذب‬،‫ هضم‬،‫(دريافت غذا‬ ‫فرآوري غذا‬ )41-8 ‫ مخرج (شكل‬،‫پانكراس‬ ،‫ كبد‬،‫ روده‌ها‬،‫ معده‬،‫ مري‬،‫ حلق‬،‫دهان‬ ‫گوارشي‬
liver, pancreas, anus (See Figure 41.8.) elimination)
Circulatory Heart, blood vessels, blood (See Figure 42.5.) )42-5 ‫(شكل‬
‫توزيع مواد درون بدن‬ internal distribution
‫ خون‬،‫خوني‬ ‫ عروق‬،‫قلب‬of materials ‫گردش خون‬
Respiratory Lungs, trachea, other breathing tubes Gas exchange (uptake of oxygen; disposal of carbon
)CO2 ‫ و دفع‬O2 ‫گازها (جذب‬
(See‫تبادل‬
Figure 42.24.) )42-24 ‫تنفسي (شكل‬ ‫ ساير مجاري‬،‫ ناي‬،‫شش‌ها‬
dioxide) ‫تنفسي‬
immune and lymphatic Bone marrow, lymph nodes, thymus, spleen, Body defense (fighting infections and virally induced
)‫(مبارزه با عفونت‌ها و سرطان‬lymph
‫دفاع از بدن‬ )43-7 ‫ سلول‌هاي سفيد خون (شكل‬،‫لنفي‬
vessels (See Figure 43.7.)
‫ رگ‌هاي‬،‫ طحال‬،‫ تيموس‬،‫ گره‌هاي لنفي‬،‫مغز استخوان‬
cancers) ‫ايمني و لنفي‬
excretory Kidneys,
‫ تنظيم تعادل اسمزي خون‬،‫متابوليك‬ ‫مواد زائد‬ureters,
‫ دفع‬urinary bladder, urethra Disposal
)44-12 ‫ميزراه (شكل‬ ،‫ مثانه‬of metabolic
‫كيسة‬ wastes;
‫ كليه‬regulation of osmotic‫دفعي‬
،‫ ميزناي‬،‫‌ها‬
(See Figure 44.12.) balance of blood
)‫‌هاي بدن (مانند گوارش و متابوليسم‬
endocrine ‫هماهنگي فعاليت‬
Pituitary, )45-8
thyroid, pancreas, adrenal, and‫(شكل‬ ‫‌كنندة هورمون‬
other ‫ ساير غدد ترشح‬،‫پانكراس‬
Coordination of body،‫تيروئيد‬ (such as digestion ‫درون‌ريز‬
،‫هيپوفيز‬
activities
hormone-secreting glands (See Figure 45.8.) and metabolism)
Reproductive ‫ توليد مثل‬Ovaries or testes and associated organs
)46-1 ‫ و‬46-9 ‫(شكل‌هاي‬Gamete
‫همراه آنها‬production;
‫ه‌ها و اندام‌هاي‬promotion ‫توليد مثلي‬
‫ بيض‬،‫تخمدان‌ها‬of fertilization; support
(See Figures 46.9 and 46.10.) of developing embryo
‫ درك محرك‌ها و تنظيم پاسخ به آنها‬،‫هماهنگي فعاليت‌هاي بدن‬
Nervous Brain, spinal cord, nerves, sensory organs
)49-6 ‫ اندام‌هاي حسي (شكل‬،‫ اعصاب‬،‫ طناب نخاعي‬،‫مغز‬
Coordination of body activities; detection of stimuli
‫عصبي‬
(See Figure 49.6.) and formulation of responses to them
‫ عفونت و خشكي هوا؛ تنظيم دماي بدن‬،‫حمايت در برابر صدمات مكانيكي‬ )50-5 ‫ چنگال‌ها و غدد پوستي) (شكل‬،‫پوست و مشتقات آن (مانند مو‬ ‫پوششي‬
integumentary Skin and its derivatives (such as hair, claws, Protection against mechanical injury, infection,
sweat
‫ حركت‬،‫محافظت اندام‌هاي دروني‬ glands) (See Figure 50.5.)
،‫حمايت بدن‬ )50-37 ‫غضروف) (شكل‬dehydration; thermoregulation
،‫ رباط‌ها‬،‫زردپي‌ها‬ ،‫اسكلت (استخوان‌ها‬ ‫اسكلتي‬
Skeletal Skeleton (bones, tendons, ligaments, cartilage) Body support, protection of internal organs, movement
‫ جابه‌جايي‬،‫(حركت‬See Figure 50.37.) )50-26 ‫ماهيچه‌هاي اسكلتي (شكل‬ ‫عضالني‬
Muscular Skeletal muscles (See Figure 50.26.) Locomotion and other movement

874 UNiT SeVeN Animal Form and Function


‫فصل ‪ / 40‬ناروناج درکلمع و لکش یا‏هیاپ لوصا‬
‫‪13‬‬

‫‪Figure 40.5‬‬ ‫جانوري‬


‫‪exploring Structure and Function‬‬ ‫‪tissues‬بافت‌هاي‬
‫‪in animal‬‬ ‫شكل ‪ 40 -5‬بررسي ساختار و عملكرد در‬

‫‪‌Tissue‬هاي پوششي‬
‫‪Epithelial‬‬ ‫بافت‬

‫ـرون‬ ‫هســتند كــه بيـ‬


‫‪Occurring‬‬ ‫‌ها ‪as‬‬‫‪cells,‬ــي‪of‬از ســلول‬
‫‪sheets‬‬ ‫ـوم) صفحات‬ ‫ـرد آن اپي‌تليـ‬
‫‪epithelial‬‬ ‫‪or‬ي‌تليــا (مفـ‬
‫‪tissues,‬‬ ‫‪epithelia‬ــا اپ‬
‫‪(singu-‬ــاي پوششــي ي‬
‫بافت‌ه‬ ‫‌اي‬
‫‪‌squamous‬تليوم استوانه‬
‫‪Stratified‬‬ ‫اپي‬
‫ازطريــق‬ ‫‪‌cover‬هاي اپي‌تليــال‬
‫‪lar, epithelium),‬‬ ‫هســتند‪ .‬ســلول‬
‫‪the outside‬‬ ‫‌هــاي بــدن‬ ‫‪ body‬حفره‬
‫‪of the‬‬ ‫اندام‌هــا و‬
‫‪and‬‬ ‫آســتر‬
‫‪line‬‬ ‫‌پوشــانند و‬
‫‪organs‬‬ ‫‪and‬مي‬‫بــدن را‬ ‫‪epithelium‬‬
‫‪cavities‬ـي‬
‫‌هاي مكانيكـ‬‫‪within‬‬ ‫‪body.‬در‪the‬‬
‫برابــر آســيب‬ ‫‪ Because‬ســدي‬ ‫‪epithelial‬‬
‫بنابرايــن به‌عنــوان‬ ‫‪cells‬شــده‌اند‪،‬‬
‫‪are‬فشــرده‬ ‫‪closely‬هــم‬ ‫‪packed,‬‬
‫محكــم بــه‬ ‫اتصــاالت‬
‫‪often with tight junctions, they function as a barrier against‬‬ ‫‪Apical‬‬
‫و از دســت رفتــن مايعــات عمــل مي‌كننــد‪ .‬بافــت پوششــي‪ ،‬خــط اتصــال فعــال بــدن بــا محيــط بيــرون‬
‫‪mechanical injury, pathogens, and fluid loss. Epithelia also form‬‬ ‫‪surface‬‬
‫ـروري‬ ‫‪interfaces‬ـي ضـ‬
‫‪active‬‬ ‫ـراي حــس بويايـ‬ ‫اســت بـ‬
‫‪with‬‬ ‫‪the‬‬ ‫بينــي‬ ‫‌اي كــه آســتر حفــرة‬
‫‪environment.‬‬ ‫‪For‬‬ ‫پوشش ـي‬ ‫ـال‪ ،‬بافــت‬
‫‪example,‬‬ ‫ـوان مثـ‬
‫‪the‬‬ ‫اســت‪ .‬به‌عنـ‬
‫‪epithe-‬‬
‫‪lium‬ــا‬ ‫‪that‬‬
‫متفــاوت ب‬ ‫‪‌lines‬هاي‬ ‫‪the‬‬
‫ـان ســلول‬ ‫‪nasal‬‬
‫چيدمـ‬ ‫‪passages‬ـكل و‬
‫‪ crucial‬كـ‪is‬ـه چگونــه شـ‬
‫توجــه كنيــد‬‫اســت‪for.‬‬ ‫‪Basal‬‬
‫‪olfaction, the sense of smell. Note‬‬ ‫‪surface‬‬
‫عملكردهــاي متمايــز آنهــا مرتبــط اســت‪.‬‬
‫‪how different cell shapes and‬‬
‫‪arrangements correlate with‬‬
‫‪distinct functions.‬‬ ‫اســتوانه‌اي‬ ‫‪ squamous‬اپي‌تليــوم‬
‫‪A stratified‬‬ ‫بــزرگ و آجرماننــد‬
‫ســلول‌هاي‪epi-‬‬
‫ترشــح‬‫‪thelium‬‬ ‫‪is multilayered‬‬
‫جــذب فعــال و‬ ‫ســاده ‪and‬‬
‫اغلــب در مكان‌هــاي‬
‫‪animation:‬‬
‫‪regenerates rapidly. New cells‬‬
‫‪epithelial tissue‬‬ ‫يافــت مي‌شــوند‪ ،‬بــراي مثــال روده‌‌هــا را مي‌پوشــاند‪.‬‬
‫‪formed by division near the‬‬
‫‪basal‬مــواد‬
‫‪surface‬ترشــح و‬
‫گوارشــي را‬‫‪(see‬‬‫‌هاي‬‫ايــن اپي‌تليــوم شــيره‬
‫‪micrograph‬‬
‫‪below) push outward,‬‬ ‫‪replacing‬‬
‫جــذب مي‌كنــد‪.‬‬ ‫غذايــي را‬
‫‪cells that are sloughed off. This‬‬
‫‪epithelium is commonly found‬‬
‫‪on surfaces subject to abrasion,‬‬
‫‪such as the outer skin and the‬‬
‫‪linings of the mouth, anus, and‬‬
‫‪vagina.‬‬

‫‪Cuboidal‬‬ ‫مركب‬ ‫سنگفرشي‬


‫‪Simple‬‬ ‫اپي‌تليوم‬
‫‪columnar‬‬ ‫سنگفرشي‬
‫‪Simple‬‬ ‫اپي‌تليوم سادة‬
‫‪squamous‬‬ ‫چنــد‬ ‫اپي‌تليــوم اســتوانه‌اي‬
‫‪epithelium‬مكعبي‬
‫اپي‌تليوم‬ ‫‪Pseudostratified‬‬
‫‪epithelium‬‬ ‫‪epithelium‬‬ ‫‪columnar‬‬ ‫مژكــدار‬ ‫اليــة كاذب‬
‫‪epithelium‬‬

‫تــك اليــة ســلول‌هاي بشــقاب‌مانند كــه‬


‫‪The single layer of platelike‬‬
‫ترشــح‪،‬‬ ‫‌يافتــه بــراي‬
‫‪A cuboidal‬‬ ‫‪with‬ل‌هاي تخصص‬
‫‪epithelium,‬‬ ‫بــا ســلو‬ ‫تشــكيل‬
‫‪cells‬‬ ‫‪form‬را‪that‬‬ ‫سنگفرشــي‬ ‫‪a simple‬‬ ‫‪ squa-‬ســادة‬‫اپي‌تليــوم‬
‫ـدة‬
‫ـ‬ ‫غ‬ ‫ـامل‬
‫ـ‬ ‫ش‬ ‫ـدد‬
‫ـ‬ ‫غ‬ ‫از‬ ‫ـياري‬
‫ـ‬ ‫بس‬
‫‪dice-shaped cells specialized‬‬ ‫و‬ ‫ـه‬
‫ـ‬ ‫كلي‬ ‫لوله‌هــاي‬ ‫ســلول‌هاي جديــد بــه ســرعت و بــا تقســيم‬ ‫‪mous‬‬
‫ـار نقش‬ ‫‪epithelium‬‬
‫‪functions‬ـواد ازطريــق انتشـ‬
‫‌دهنــد در تبــادل م‬ ‫مي‪in‬‬ ‫يــك اپي‌تليــوم اســتوانه‌اي چنــد اليــة كاذب از يــك‬
‫‪The large, brick-shaped cells of‬‬ ‫‪A pseudostratified epithelium‬‬
‫‪for secretion,‬‬ ‫بــوده و‪the‬‬
‫‪exchange‬‬ ‫‪material‬ي ‪of‬‬
‫‪by‬ايــن نــوع از اپ‬ ‫‪dif-‬‬
‫‪makes‬را مي‌پوشــاند‪.‬‬ ‫‪the‬و ‪up‬‬
‫غــدد بزاقــي‬ ‫تيروئيــد‬ ‫(تصويــر‬
‫پايــه‪simple‬‬ ‫نزديكــي غشــاي‬
‫‪columnar‬‬ ‫‪epithelia‬‬ ‫ســلولي در‬
‫‪are‬‬ ‫‌تليــوم‪ ،‬نــازك‬ ‫ارنــد‪.‬‬ ‫د‬ ‫ـاع‬‫ـه ازنظــر ارتفـ‬
‫‪consists‬‬ ‫‪of‬‬‫‪single‬ـده‪ a‬كـ‬
‫تشــكيل شـ‬ ‫‪of‬ل‌هايي‬
‫‪layer‬‬ ‫‪cells‬ســلو‬
‫اليــه از‬
‫‪epithelium of kidney tubules‬‬ ‫‪fusion. This type of epithelium,‬‬
‫‪often‬‬
‫كــه‬ ‫‌شــوند‬‫‪found‬‬
‫توليــد مي‬ ‫‪where‬‬
‫‪ secretion‬دوبــاره‬ ‫‪or‬‬
‫پاييــن را ببينيــد)‬ ‫‌دهد‪.‬‬ ‫ي‬ ‫م‬ ‫ـام‬‫ـ‬ ‫انج‬ ‫ـار‬
‫ـ‬ ‫انتش‬ ‫كمك‬ ‫ـه‬
‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ا‬‫ر‬ ‫اد‬‫و‬ ‫ـ‬ ‫م‬ ‫ـة‬‫ـ‬ ‫مبادل‬ ‫‪varying‬‬
‫متفــاوت‬ ‫‪in height‬‬
‫يكديگــر‬ ‫هســته بــا‬‫‪and‬‬ ‫‪the posi-‬‬
‫قرارگيــري‬ ‫و محــل‬
‫‪and many glands, including‬‬ ‫‪which is thin and leaky, lines‬‬
‫‪active absorption is important.‬‬ ‫‪tion of their nuclei. In many‬‬
‫‪the thyroid gland and salivary‬‬ ‫به‌منظــور جايگزينــي ســلول‌هايي كــه دائم ـاً جــدا‬ ‫‪vessels‬هوايــي‬
‫‪blood‬‬ ‫‪and‬كيسـه‌هاي‬ ‫خونــي و‬‫‪the‬‬ ‫‪air‬ـروق‬
‫ـت‪ ،‬عـ‬ ‫ايــن بافـ‬
‫‪sacs‬‬ ‫هســتند‪ .‬ايــن نــوع از بافــت پوششــي‪ ،‬يــك غشــاي‬
‫‪For example, a simple columnar‬‬ ‫‪vertebrates, a pseudostratified‬‬
‫‪glands.‬‬ ‫ـوند‪.‬‬‫آزاد رانــده مي‌شـ‬ ‫‪the‬ســطح‬ ‫‪intestines,‬ـمت‬
‫مي‌شــوند بــه سـ‬ ‫‪the‬ـا ‪of‬‬
‫‪lungs,‬در آنهـ‬
‫‪where‬ـد و گازهــا‬
‫‪diffusion‬ــار مـواد زائـ‬
‫‪of‬ه‌هــا را كــه انتش‬ ‫ري‬ ‫ـاري‬ ‫‪of‬ش‌هايــي از مجـ‬ ‫‪ ciliated‬بخ‬
‫‪cells‬مي‌كنــد كــه‬
‫‪forms‬ايجــاد‬
‫مخاطــي‬
‫‪epithelium‬‬ ‫‪lines‬‬ ‫‪epithelium‬‬
‫‪nutrients and gases is critical.‬‬
‫‪secreting‬در‬ ‫‌تليــوم معمــوالً در‬
‫‪ digestive‬ســطوحي‌كه‬ ‫‪juices‬‬‫‪ and‬اپي‬
‫ايــن نــوع‬ ‫ضــروري اســت‪ ،‬مي‌پوشــاند‪.‬‬ ‫‪a mucous‬‬
‫‌پوشــاند‪.‬‬ ‫‪membrane‬‬
‫‌داران را مي‬ ‫‪that lines‬‬
‫بســياري از مهــره‬ ‫تنفســي‬
‫‪absorbing‬ـي‬
‫‪ nutrients.‬پوســت خارجـ‬
‫ش هســتند‪ ،‬ماننــد‬ ‫معــرض ســاي ‌‬ ‫‪portions‬در‬
‫‪ of‬از مخــاط را‬ ‫‪the‬ه‌اي‬ ‫‪respiratory‬‬
‫زنــش‪ ،‬اليــ‬ ‫‪tract.‬‬
‫مژك‌هــاي در حــال‬
‫‪The beating cilia sweep the film‬‬
‫و آســتر مــري‪ ،‬مقعــد و واژن‪ ،‬يافــت مي‌شــوند‪.‬‬ ‫‪of mucus‬‬ ‫‪along‬ي‌آورد‪.‬‬
‫‌حركــت در مــ‬ ‫راســتاي ســطح‪ ،‬به‬
‫‪the surface.‬‬

‫‪Lumen‬‬ ‫‪Apical surface‬‬ ‫قطبيت اپي‌تليوم‌ها‬


‫‪Polarity of epithelia‬‬
‫‪All epithelia‬‬
‫دارنــد‪.‬‬ ‫دو ‪are‬‬
‫ســمت متفــاوت‬ ‫‪polarized,‬‬ ‫‪meaning‬‬
‫معنــي كــه آنهــا‬ ‫‪ that‬بــه ايــن‬
‫هســتند‪،‬‬‫‪they‬‬ ‫‪have‬‬
‫قطبيــت‬ ‫‪two‬‬
‫داراي‬ ‫‪differ-‬م‌هــا‬
‫همــة اپي‌تليو‬
‫‪ent sides. The apical surface faces the lumen (cavity) or outside‬‬
‫ســطح رأســي رو بــه منفــذ (حفــره) يــا بيــرون بــدن اســت و بنابرايــن در معــرض مايــع يــا هــوا‬
‫‪of the organ and is therefore exposed to fluid or air. Specialized‬‬
‫رأســي‬ ‫مثــال‪ ،‬ســطح‬
‫‪ِ projections‬‬ ‫‪cover‬بــراي‬
‫‪often‬‬ ‫‌پوشــانند‪.‬‬
‫‪surface.‬را مي‬
‫‪this‬‬ ‫ايــن ســطح‬ ‫‪For‬‬‫اغلــب‬ ‫‪the‬اختصاصــي‬
‫‪example,‬‬ ‫‌هــاي‬ ‫دارد‪ .‬زائده‬
‫‪apical‬‬ ‫قــرار‬
‫‪sur-‬‬
‫ي ‪face‬‬
‫‌تليــوم‪،‬‬ ‫مخالــف اپ‪of‬‬
‫‪the epithelium‬‬
‫‪‌lining‬شــود‪ .‬ســمت‬ ‫ريزپرزهــا‪the‬‬
‫پوشــانده مي‬ ‫‪small intestine‬‬
‫رودة كوچــك بــا‬‫‪is covered‬‬ ‫اپي‪with‬‬
‫‌تليــوم پوشــانندة‬
‫‪microvilli, projections‬‬ ‫‪that‬ــل اســت‪.‬‬
‫‪increase‬ــه متص‬
‫‪the‬ـه غشــاي پاي‬
‫‪surface‬ه‌اي بـ‬
‫‪area‬ــطح قاعــد‬
‫‪available‬ــت‪ .‬س‬
‫ســطح قاعــده‌اي اس‬
‫‪Basal surface‬‬ ‫‪for absorbing nutrients. The opposite side of each epithelium is‬‬
‫‪the basal surface.‬‬
‫‪10 μm‬‬

‫‪CHAPTeR 40‬‬ ‫‪Basic Principles of Animal Form and Function‬‬ ‫‪875‬‬


‫بیولوژی کمپبل ‪2020 -‬‬
‫‪14‬‬

‫)‪Figure 40.5 (continued‬‬ ‫‪exploring Structure and Function in animal tissues‬‬

‫‪Tissue‬بافت پيوند‬
‫‪Connective‬‬
‫بافــت پيونــدي از جمعيــت پراكنــده‌اي از ســلول‌ها تشــكيل شــده كــه در ماتريكــس خــارج ســلولي‬ ‫‪reticular‬و‬
‫كــه اســتحكام‬ ‫كالژن‬ ‫‪‌connective‬هاي‬
‫‪tissue‬هســتند‪ :‬رشــته‬‫ســه نــوع‬ ‫معمــوالً‬
‫‪Connective tissue, consisting of a sparse population of cells scat-‬‬ ‫‪fibers‬‬ ‫‪join‬‬ ‫پيونــدي ‪to‬‬
‫‪adjacent‬‬ ‫بافــت‬ ‫رشــته‌هاي‬
‫‪tissues,‬‬ ‫‪and‬‬
‫ماتريكــس‬ ‫نــگاه مــي‌دارد‪.‬‬
‫‪tered through‬‬ ‫يكديگــر ‪an‬‬ ‫‪matrix,‬را در كنــار‬
‫‪extracellular‬‬ ‫‌هــا و اندام‌هــا‬
‫‌ها بافت‬
‫‪holds‬‬ ‫ايــن ســلول‬
‫‪many‬‬ ‫شــده‌اند‪،‬‬
‫‪tissues‬‬ ‫‪and‬‬ ‫پخــش‬ ‫‪elastic‬‬ ‫‪fibers‬‬ ‫‪make‬‬ ‫‪tissues‬‬ ‫‪elastic.‬‬ ‫‪If‬‬ ‫‪you‬‬ ‫‪pinch‬‬ ‫‪a‬‬ ‫‪fold‬‬ ‫‪of‬‬ ‫‪tissue‬‬
‫انعطــاف را تأميــن مي‌كننــد‪ ،‬رشــته‌هاي شــبكه‌اي بافــت پيونــدي را بــه ســلول‌هاي مجــاور‬
‫‪organs‬ـد‬
‫‪together‬ــد يــا جامـ‬
‫‪ and‬مايــع ژله‌مانن‬
‫‪in‬از يــك‬ ‫‪place.‬‬
‫ـتري‬ ‫ـه در بسـ‬‫‪The‬‬
‫‪matrix‬ــت كـ‬ ‫عمومـاً شــبكه‌اي‬
‫‪generally‬از فيبرهاس‬ ‫‪on the back of your hand, the collagenous and reticular‬‬
‫متصــل مي‌كننــد و رشــته‌هاي كشســان بافت‌هــا را منعطــف مي‌كننــد‪ .‬اگــر بافــت دســتتان‬
‫‪consists‬‬
‫دارنــد‬ ‫بســياري‪of‬وجــود‬
‫‌هاي‪a web‬‬ ‫ســلول‪of‬‬
‫‪fibers‬‬ ‫‪embedded‬‬
‫ماتريكــس‬ ‫گرفتــه ‪in a‬‬
‫اســت‪ .‬درون‬ ‫‪liquid,‬‬ ‫قــرار‬ ‫‪fibers prevent the skin from being pulled far from the bone,‬‬
‫‪jellylike, or solid foundation. Within the matrix‬‬ ‫اســتخوان‬
‫‪whereas‬‬ ‫زيــاد از‬ ‫‌گذارنــد پوســت‬
‫‪the elastic‬‬ ‫‪fibers‬‬ ‫‪restore‬نمي‬
‫‪the‬شــبكه‌اي‬
‫كالژنــي و‬
‫‌هاي ‪skin‬‬ ‫‌رشــته‬
‫‪to its‬‬ ‫‪ shape‬بگيريــد‪،‬‬
‫‪original‬‬ ‫را نيشــگون‬
‫‌هــاي‬
‫‪numerous‬ن ‪are‬‬
‫وظيفــة ترشــح پروتئي‬ ‫نــام دارنــد‬
‫‪cells called‬‬ ‫كــه فيبروبالســت‬
‫‪fibroblasts,‬‬ ‫‪which‬‬ ‫ســلول‌هايي‬ ‫‪you‬بــه‪when‬‬
‫حالــت‬ ‫‪release‬‬
‫پوســت را‬ ‫‌هاي‪your‬‬
‫كشســان‪،‬‬ ‫‪grip.‬‬
‫‪Different‬رشــته‬
‫‪ mixtures‬رهــا كنيــد‬ ‫‪of fibers‬‬
‫كــه پوســتتان را‬ ‫دور شــود و زمانــي‬
‫‪secrete‬را‬
‫ـاي ســلولي‬ ‫‪fiber‬‬
‫‪ proteins,‬و بقايـ‬ ‫‪and‬‬
‫ـه ذرات بيگانــه‬ ‫‪macrophages,‬‬
‫ماكروفاژهــا كـ‬ ‫‪which‬‬
‫برعهــده دارنــد و‬ ‫فيبــر را‬ ‫‪and foundation form the major types of connective tissue‬‬
‫طبيعــي خــود برمي‌گرداننــد‪ .‬تركيباتــي متفــاوت از ايــن رشــته‌ها‪ ،‬انــواع اصلــي بافــت پيونــدي‬
‫‪engulf foreign particles and‬‬ ‫‪any‬ي‌بــرد‪.‬‬
‫‪cell‬بيــن م‬ ‫‪debris by‬‬
‫فاگوســيتوز از‬ ‫ازطريــق‬ ‫‪shown below.‬‬
‫‪phagocytosis.‬‬ ‫را مي‌ســازند كــه آنهــا را در پاييــن مشــاهده مي‌كنيــد‪.‬‬
‫‪animation: Connective tissue‬‬
‫‪Connective tissue fibers are of three kinds:‬‬
‫‪Collagenous fibers provide strength and flexibility,‬‬
‫خون‬
‫‪Blood‬‬
‫‪Blood‬ي‌شــود‬
‫ـما ناميــده م‬
‫ـه ‪a‬پالسـ‬
‫‪has‬‬ ‫ـي اســت كـ‬
‫‪liquid‬‬ ‫داراي ماتريكــس مايعـ‬
‫‪extracellular‬‬
‫‪matrix‬اســت‪.‬‬
‫‪called‬حل‌شــده‬ ‫‪plasma,‬‬
‫پروتئين‌هــاي‬ ‫ك‌هــا و‬‫‪which‬‬ ‫و‪con-‬‬
‫شــامل آب‪ ،‬نم‬
‫پيوندي سست‬
‫‪Loose connective‬‬ ‫بافت‬
‫‪tissue‬‬ ‫‪sists of water, salts, and dissolved‬‬
‫‪proteins.‬خونــي‬
‫‌ها (ســلول‌هاي‬‫ســلول‪Suspended in plasma‬‬
‫ت‬ ‫ـي‬‫ـ‬ ‫لكوس‬ ‫و‬ ‫ـز‬
‫ـ‬ ‫قرم‬ ‫ـي‬ ‫ـ‬ ‫خون‬ ‫‌هاي‬
‫‌داران‪،‬‬
‫‪most‬ـره‪The‬‬
‫‪widespread‬بــدن مهـ‬
‫بافــت پيونــدي در‬ ‫فراوان‌تريــن‬
‫‪connec-‬‬ ‫‪are‬ــود در‬
‫‪ erythrocytes‬مي‌ش‬
‫‪(red‬كــه پالكــت ناميــده‬
‫‪blood‬ســلولي‬
‫‪cells),‬قطعــات‬
‫ســفيد) و‬
‫‪Collagenous fiber‬‬
‫‪tive‬ــا‬
‫‪‌tissue‬تليوم‌ه‬ ‫سســت‬
‫‪the‬اسـ‪in‬‬
‫ـت كــه اپي‬ ‫بافــت پيونــدي‬
‫‪vertebrate‬‬ ‫‪leukocytes‬حمــل‬ ‫‪(white‬‬
‫قرمــز‪ ،‬اكســيژن را‬ ‫‪blood‬‬
‫گلبول‌‌هــاي‬ ‫‪‌cells),‬انــد‪.‬‬
‫پالســما معلق‬
‫‪body is loose connective tissue,‬‬ ‫‪and cell fragments called platelets.‬‬
‫را بــه بافت‌هــاي زيريــن متصــل كــرده و اندام‌هــا‬ ‫مي‌كننــد‪ .‬گلبول‌‌هــاي ســفيد در دفــاع عليــه ويروس‌هــا‪،‬‬
‫‪which binds epithelia to‬‬ ‫‪Red cells carry oxygen, white cells‬‬
‫پيونــدي‬ ‫‌دارد‪ .‬بافــت‬
‫‪underlying‬‬ ‫‪and‬نگــه مــي‬
‫‪tissues‬‬ ‫‪holds‬خــود‬
‫را در محــل‬ ‫‪function‬ت‌هــا‬
‫‪in‬مي‌كننــد‪ .‬پالك‬‫عمــل‬ ‫‪and‬مهاجميــن‬
‫‪defense,‬‬ ‫‪platelets‬ســاير‬
‫باكتري‌هــا و‬
‫‪organs‬‬
‫سســت‬ ‫‪in place.‬‬
‫پيچيــدن‬ ‫‪Loose‬از درهــم‬
‫‪con-‬خــود را‬
‫سســت‪ ،‬نــام‬ ‫‪aid in blood‬‬ ‫‪clotting.‬ي‌كننــد‪.‬‬
‫بــه لخته‌شــدن خــون كمــك م‬
‫‪nective tissue gets its name‬‬
‫‪120 μm‬‬

‫رشــته‌هايش مي‌گيــرد كــه شــامل هــر ‪ 3‬نــوع‬


‫‪from the loose weave of its‬‬ ‫‪Plasma‬‬
‫تمــام‬ ‫‪ which‬و در‬
‫‪fibers,‬‬ ‫‪include‬در پوســت‬
‫‪all‬ايــن بافــت‬
‫اســت‪.‬‬
‫‪three‬‬‫رشــته‬
‫‌شــود‪types. It is found.‬‬ ‫‪in the‬‬ ‫بــدن‪skin‬‬
‫يافــت مي‬ ‫‪White‬‬
‫‪Elastic fiber‬‬ ‫‪blood cells‬‬
‫‪and throughout the body.‬‬

‫‪55 μm‬‬
‫‪tissue‬پيوندي رشته‌اي‬
‫‪Fibrous connective‬‬ ‫بافت‬
‫‪Fibrous‬‬
‫‌هاي‬ ‫‪connective‬از رشــته‬
‫‪tissue‬مقاديــر زيــادي‬ ‫متراكـ‪is‬‬
‫ـم و داراي‬ ‫‪Red blood cells‬‬
‫‪dense‬‬
‫‌اي‬ ‫‪with collagenous‬‬
‫پيونــدي رشــته‬ ‫‪fibers.‬‬
‫كالژنــي اســت‪ .‬بافــت‬
‫‪It is found in tendons, which‬‬
‫بــه‬ ‫‌هــا را‬
‫‪attach‬‬ ‫كــه ماهيچه‬
‫‪muscles‬‬ ‫‌هــا ‪to‬‬ ‫‪and‬زردپي‬
‫‪bones,‬‬ ‫در‬ ‫چربي‪Adipose‬‬ ‫بافت‬
‫‪tissue‬‬ ‫غضروف‬
‫‪Cartilage‬‬
‫‪in‬ـا‬
‫‪ligaments,‬ط‌هـ‬
‫‪which‬مي‌كننــد و در ربا‬
‫‌ها متصــل‬ ‫اســتخوان‬
‫‪connect‬‬ ‫اســت كــه‬ ‫بافــت پيونــدي‬
‫‪Adipose‬‬ ‫‪tissue‬‬ ‫‌اي از‬
‫‌يافتــه‪is‬‬
‫شــكل تخصص‬
‫‪a specialized‬‬ ‫‪Cartilage‬در‬
‫كالژنــي دارد كــه‬
‫‪contains‬‬ ‫رشــته‌هاي‬ ‫تعــداد زيــادي‬
‫‪collagenous‬‬
‫‪30 μm‬‬

‫‪bones‬‬
‫وصــل‬ ‫‪‌at‬هــم‬ ‫‪joints.‬‬
‫مفاصــل به‬ ‫كــه اســتخوان‌ها را در‬ ‫‪loose‬‬
‫‌كنــد كــه‬ ‫‪connective‬‬
‫ذخيــره مي‬ ‫‪‌tissue‬هاي چربــي‬
‫‪that‬در ســلول‬ ‫ايــن‬
‫چربــي را‬ ‫‪embedded‬اســت‪،‬‬
‫‪fibers‬‬ ‫االســتيكي قــرار گرفتــه‬
‫‪in a rubbery‬‬‫يــك ماتريكــس‬
‫مي‌كننــد‪ ،‬يافــت مي‌شــوند‪.‬‬ ‫‪stores fat in adipose cells dis-‬‬ ‫‪protein-carbohydrate‬ت‌‬
‫‪complex‬كمپلكــس پروتئيــن ـ كربوهيــدرا‬ ‫ماتريكــس از يــك‬
‫در سراســر مــادة زمينـه‌اي آنهــا منتشــرند‪ .‬بافــت چربــي‪،‬‬
‫‪tributed throughout its matrix.‬‬ ‫‪called‬‬
‫ســاخته‬ ‫‪chondroitin‬‬
‫‌شــود‪،‬‬ ‫‪sulfate.‬‬
‫ســولفات ناميــده مي‬ ‫كــه كوندرويتيــن‬
‫‪Nuclei‬‬ ‫‪‌Adipose‬صــورت‬
‫‪tissue‬ســوخت را به‬
‫‪‌pads‬كنــد و‬
‫‌‌بنــدي مي‬
‫‪and‬‬ ‫‪insu-‬عايق‬
‫بــدن را‬
‫كالژن‪Cells‬‬‫‪called‬‬
‫توســط‬ ‫ســولفات و‬ ‫‪secrete‬كوندرويتيــن‬
‫‪chondrocytes‬‬ ‫شــده اســت‪.‬‬
‫‌كنــد ‪lates‬‬
‫(شــكل ‪.)4-6‬‬ ‫‪body‬ي‪the‬‬
‫ذخيــره م‬ ‫‪and‬‬ ‫‪stores‬‬
‫چربــي‬ ‫‌هــاي‬‫‪fuel‬‬ ‫‪as‬‬
‫‌شــوند ‪the‬‬
‫مولكول‬
‫ترشــح‬ ‫‪collagen‬‬ ‫كوندروســيت‪and‬‬
‫ناميــده مي‬ ‫‪chondroitin‬‬ ‫ســلول‌ها‌يي‌كه‬
‫استخوان‬
‫‪Bone‬‬ ‫‪fat‬ـي اســت‬
‫‪ molecules.‬چربـ‬
‫‪Each‬ــك قطــرة بــزرگ‬
‫ـي داراي ي‬‫‪adipose‬‬
‫‪cell‬ســلول چربـ‬ ‫‪which‬و ‪sulfate,‬‬
‫كوندرويتيــن‬
‫هــر‬ ‫‪together‬‬
‫‌هاي كالژنــي‬ ‫‪make‬‬
‫تركيــب رشــته‬ ‫مي‌شــوند‪.‬‬
‫‪contains a large fat droplet that‬‬ ‫‪cartilage a strong yet flexible‬‬
‫‪swells‬شــده و‬
‫‌شــود متــورم‬ ‫ذخيــره مي‬ ‫ســولفات‪ ،‬غضــروف را بــه يــك مــادة حفاظتــي محكــم‬
‫پيونــدي‬ ‫‪of‬يــك بافــت‬
‫‪The skeleton‬‬ ‫‪most‬كــه‬ ‫اســتخوان ســاخته شــده‬
‫‪ vertebrates‬اســت‬ ‫‌داران‪of،‬از ‪is made‬‬ ‫اســكلت اغلــب مهــره‬
‫‪bone,‬‬ ‫‪when‬‬ ‫چربــي ‪fat is‬‬
‫‌كــه‪stored‬‬ ‫‪and‬‬ ‫و زماني‬
‫‪support material. The skeletons‬‬
‫و تــا حــدي قابــل انعطــاف تبديــل مي‌كنــد‪ .‬بســياري از‬
‫‪a mineralized‬‬ ‫‪shrinks‬مصــرف‬
‫‌عنــوان ســوخت‬
‫‪when‬‬ ‫‪the‬را به‬
‫چربــي‬‫‪body‬‬‫‪uses‬بــدن‪،‬‬
‫‪that‬ي‌كــه‬
‫زمان‬
‫‪of many vertebrate embryos‬‬
‫كــه‬ ‫‪connective‬ناميــده مي‌شــوند‬ ‫‪tissue. Bone-forming‬‬
‫اســتخوان‪ ،‬استئوبالســت‬ ‫‪ cells‬ســلول‌هاي ســازندة‬
‫معدني‌شــده اســت‪.‬‬ ‫مي‌كنــد‪ ،‬چروكيــده مي‌گــردد‪fat as fuel..‬‬ ‫دارند‪،‬‬ ‫‪cartilage‬غضروفــي‬
‫‪contain‬‬ ‫جنينــي‪ ،‬اســكلت‬
‫مرحلــة‪that‬‬
‫‪is re-‬‬ ‫مهــره‌داران در‬
‫‪called osteoblasts deposit a matrix of collagen. Calcium,‬‬
‫هيدروكســي‬ ‫‪ and‬كــه در‬
‫فســفات‬ ‫كلســيم‪ ،‬منيزيــم و‬ ‫‌شــود‪،‬‬ ‫بالــغ مي‬
‫جنيــن‪by‬‬
‫‌كــه‪bone‬‬ ‫‪the‬ي‪as‬‬
‫آنهــا‪ ،‬زمان‬ ‫امــا در اغلــب‬
‫‪magnesium,‬‬ ‫‪phosphate‬‬ ‫‌هــاي‪ions‬‬ ‫‌ســازند‪ .‬يون‬
‫‪combine‬‬ ‫كالژنــي‪a‬را مي‬
‫‪into‬‬ ‫ماتريكــس ‪hard‬‬ ‫‪placed‬‬ ‫‪embryo‬‬
‫ســاختار‬ ‫‌شــوند‪.‬‬ ‫‪ the‬آن مي‬‫ســختي‬ ‫‪ The‬باعــث‬
‫شــده‌اند‬ ‫ماتريكــس تركيــب‬ ‫معدنــي‬ ‫وجــود‬ ‫‌گــردد‪ .‬بــا‬
‫‪matures.‬‬ ‫‪remains‬غضــروف مي‬
‫‪Cartilage‬‬ ‫اســتخوان‪ ،‬جايگزيــن‬
‫‪in‬‬
‫‪mineral‬‬ ‫‪within‬‬ ‫‪matrix.‬‬ ‫‪microscopic‬‬ ‫‪structure‬‬
‫ِ‬ ‫آپاتيــت‪of‬‬
‫‪hard‬‬
‫ـتئون‬ ‫‪ُmammalian‬سـ‬
‫‪bone‬ــراري هســتند كــه ا‬ ‫‪consists‬‬
‫واحدهــاي تك‬ ‫‪of repeating‬‬
‫‪ units‬محكــم پسـ‬
‫ـتانداران شــامل‬ ‫‪called‬اســتخوان‬
‫ميكروســكوپي‬ ‫ماننــد ‪Lipid droplets‬‬
‫‪some‬‬ ‫‌‌خصوصــي‬ ‫‪‌such‬هــاي به‬
‫‪locations,‬‬ ‫‪as‬در محل‬ ‫‌هــا‬‫ايــن‪ ،‬غضروف‬
‫‪the‬‬
‫‪osteons. Each osteon has concentric layers of the min-‬‬ ‫‌هايي‬ ‫بالشــتك‬
‫‪disks‬‬ ‫‪that‬‬ ‫عنــوان‬
‫بــه ‪act‬‬
‫كــه ‪as‬‬ ‫ديســك‌ها قــرار دارنــد‬
‫‪cushions‬‬
‫ناميــده مي‌شــوند‪ .‬هــر اُســتئون شــامل اليه‌هــاي متحدالمركــزي از ماتريكــس معدني‌شــده‬ ‫‪between vertebrae.‬‬ ‫بيــن مهره‌هــا عمــل مي‌كننــد‪.‬‬
‫‪eralized matrix, which are deposited around a central‬‬
‫گرفته‌انــد‪.‬‬
‫‪canal‬‬ ‫‪blood‬اعصــاب قــرار‬
‫‪containing‬‬ ‫‪vessels‬خونــي و‬
‫داراي عــروق‬
‫‪and‬‬‫مركــزي‬
‫‪nerves.‬‬‫اســت كــه بــه دور يــك كانــال‬
‫‪150 μm‬‬

‫‪Central canal‬‬ ‫‪Chondrocytes‬‬


‫‪100 μm‬‬
‫‪700 μm‬‬

‫‪Osteon‬‬
‫‪Chondroitin sulfate‬‬

‫‪876‬‬ ‫‪UNiT SeVeN‬‬ ‫‪Animal Form and Function‬‬


‫ ناروناج درکلمع و لکش یا‏هیاپ لوصا‬/ 40 ‫فصل‬
15

‫ماهيچه‌اي‬
Muscle ‫بافت‬
Tissue
‫ همــة ســلول‌هاي ماهيچـه‌اي از فيالمنت‌هــاي حــاوي‬.‫بافــت ماهيچـه‌اي تقريبـاً مســئول همــة حركت‌هــاي بــدن اســت‬
The tissue responsible for nearly all types of body movement is muscle
‫ـا را‬tissue.
‫ـاض ماهيچه‌هـ‬
All‫انقبـ‬ ‫ يكديگــر‬cells
muscle ‫همــكاري‬ ‫پروتئيــن بــا‬
consist ‫ ايــن دو‬،‫شــده‌اند‬containing
of filaments ‫ميوزيــن تشــكيل‬
the ‫ـن و‬proteins
‫پروتئين‌هــاي اكتيـ‬
actin.‫ـي‬ ‫ و قلبـ‬myosin,
and ‫ صــاف‬،‫ــكلتي‬which
‫ اس‬:‫ــود دارد‬together
‫ماهيچـه‌اي وج‬enable
‫ــوع بافــت‬muscles
‫ـره‌داران ســه ن‬
‫مهـ‬contract.
to ‫ در بــدن‬.‫‌كننــد‬
‫ممكــن مي‬
There
are three types of muscle tissue in the vertebrate body: skeletal,
smooth, and cardiac.

animation: muscle tissue

‫‌هاي اسكلتي‬
Skeletal ‫ماهيچه‬
muscle
Attached
‫مســئول‬ to‫وصــل‬
،‫شــده‌اند‬ bones by tendons,
‫اســتخوان‌ها‬ skeletal
‫زردپي‌‌هــا بــه‬ ‫كــه توســط‬
‫ از‬muscle, or striated
‫شــامل دســته‌هايي‬ ‫ ماهيچــة‬is
‫اســكلتي‬muscle, responsible
.‫هســتند‬ ‫حــركات بــدن‬
for voluntary movements. Skeletal muscle
.‫‌شــوند‬
of‫ي‬bundles
‫فيبــر ناميــده م‬ ‫‌اســت كــه‬
cells‫طويــل‬
that‫‌هاي‬ ‫ســلول‬
consists of long are ‫صاف‬
Smooth ‫ماهيچة‬
muscle ‫ماهيچة قلبي‬muscle
Cardiac
‫ــر‬called
‫فيبــر در زي‬muscle
‫ در طــول‬fibers.
،‫ــاركومرها‬During
‫انقباضــي يــا س‬ ‫ـاي‬ ‫ـ‬‫واحده‬
development, ‫ـش‬ ‫آرايـ‬
skeletal
.‫‌دهــد‬ muscle
‫(مخطــط) مي‬ fibers
‫نــواري‬ form
‫ظاهــري‬ ،‫ل‌ها‬by
‫ســلو‬the fusion of
‫ميكروســكوپ بــه‬ ،‫دســتگاه گــوارش‬
Smooth ‫ديواره‌هــاي‬
muscle, which ‫ در‬،‫نــدارد‬
lacks ‫مخطــط‬ ‫كــه ظاهــر‬
striations, ‫ـط‬ ‫ مخطـ‬،‫ـكلتي‬muscle
Cardiac ‫ماهيچــة اسـ‬forms‫ ماننــد‬.‫ـازد‬
‫ي‌سـ‬contractile
the ‫ديــوارة انقباضــي قلــب را م‬
many cells, resulting in multiple nuclei in is found
‫يافــت‬ ‫درونــي‬in‫‌هــاي‬
the‫اندام‬
walls
‫ســاير‬of the
‫‌ها و‬ digestive
‫ســرخرگ‬ ،‫كيســة مثانــه‬ ‫ــا‬wall
‫ ام‬.‫ــت‬of the‫اسـ‬
‫ـكلتي اس‬ heart.
‫ماهيچــة‬It‫ـبيه‬is‫ـ‬striated
‫انقباضــي آن ش‬ like‫ـاي‬skeletal
‫اســت و ويژگي‌هـ‬
‫دارنــد؛‬ ‫ تعــداد ثابتــي از ســلول‌هاي عضالنــي‬،‫پســتانداران بالــغ‬
each muscle fiber. The arrangement of con- tract, urinary bladder, arteries, and other muscle and has similar contractile proper-
‫ــه‬tractile
‫نمي‌دهــد بلك‬units,
‫افزايــش‬or‫‌ها را‬‫ تعــداد ســلول‬،‫ـاخت‬ ‫ــال سـ‬the
‫عضلــة در ح‬ ‫ مســئول‬،‫ عضــات صــاف‬.‫ ســلول‌ها دوكي‌‌شــكل‌اند‬.‫مي‌شــود‬ ‫ـال‬ ‫ـ‬ ‫اتص‬ ‫ـان‬‫ـ‬ ‫‌ش‬‫ن‬ ‫بي‬ ‫ـي‬‫ـ‬ ‫قلب‬ ‫ـة‬‫ـ‬ ‫عضل‬ ‫ـاي‬ ‫ـ‬ ‫فيبره‬ ،‫ـكلتي‬ ‫ـ‬ ‫اس‬ ‫ـة‬‫ماهيچـ‬ ‫برخــاف‬
sarcomeres, along internal organs. The cells are spindle- ties. Unlike skeletal muscle, however, car-
fibers gives
.‫‌كنــد‬ the
‫بزرگ‬cells
‫‌تــر مي‬ a striped
‫داشــتند را‬ ‫ا وجــود‬ ً(striated)
‫آنهايــي را كــه قبــ‬ ‫ـداوم معــده يــا‬
shaped. ‫انقباضــات مـ‬
Smooth ‫ــدن مثــل‬are
muscles ‫ـرارادي ب‬ ‫فعاليت‌هــاي غيـ‬
responsible ‫داده‬
diac ‫ــال‬muscle
‫ـلول ديگــر انتق‬
has ‫ سـ‬branched
‫را از ســلولي بــه‬fibers
‫ پيام‌هــا‬that
‫ــود كــه‬inter-
‫برقــرار مي‌ش‬
appearance. In adult mammals, build- for involuntary body.‫هســتند‬ activities, such‫انقبــاض‬
‫ســرخرگ‌‌‌ها‬ as connect via intercalated .‫كمــك مي‌كننــد‬ disks, which
‫تپــش قلــب‬ relay
‫‌زمانــي‬‫و بــه هم‬
ing muscle increases the size but not the churning of the stomach and constric- signals from cell to cell and help synchronize
number of muscle fibers. tion of arteries. heart contraction.

Nuclei

Muscle
fiber
Sarcomere

100 μm Nucleus Muscle fibers 25 μm Nucleus Intercalated disk 25 μm

‫بافت عصبی‬
Nervous Tissue
‫ــد‬Nervous
‫منتقــل مي‌كن‬tissue
‫عصبــي را‬functions
‫كــه تكانه‌هــاي‬in
‫ــت‬the
‫ـي) اس‬‫ل‌هاي عصبـ‬processing,
receipt, ‫نورون‌هــا (بــا ســلو‬and‫داراي‬transmission
‫ بافــت عصبــي‬.‫دارد‬of ‫ــش‬information.
‫ انتقــال اطالعــات نق‬Nervous
‫ پــردازش و‬،‫ـت‬
‫در دريافـ‬contains
tissue ‫بافــت عصبــي‬
‫ را‬neurons,
‫ـت عصبــي مغــز‬
or‫بافـ‬nerve
‫تراكمــي از‬ ،‫ـوران‬
cells, ‫ـياري از جانـ‬
which ‫ در بسـ‬.‫ــود‬nerve
transmit ‫گفتــه مي‌ش‬ ‫ـا گليــا نيــز‬as
impulses, ‫آنهـ‬well
‫ــه بــه‬as
‫ـد ك‬support
‫ـال نــام دارنـ‬cells
‫‌هاي گليـ‬
‫ـه ســلول‬
called ‫ـتيبان كـ‬
glial ‫‌هاي پشـ‬
cells, or‫ـلول‬ ‫و همچنيــن سـ‬
simply
glia. In many animals, a concentration of nervous tissue forms a brain, an information-processing .‫ــز پــردازش اطالعــات اســت‬center.
‫مي‌ســازد كــه مرك‬

animation: nervous tissue


‫‌ها‬Neurons
‫نورون‬ ‫گليا‬
Glia
Glia 15 μm
Neurons
‫سيســتم‬ ‫اصلــي‬ are‫واحدهــاي‬
the basic ‫نورون‌هــا‬ Neuron: The
‫ـازي‬ ‫ق‌سـ‬various
‫ عاي‬،‫ تغذيــه‬types
‫ گليــا بــه‬of
‫ـاوت‬glia
‫انــواع متفـ‬
units‫نــورون‬
‫ازطريــق‬ of the ‫يــك‬nervous
.‫ي هســتند‬ ‌sys-
‫عصبــ‬ help nourish, insulate,
‫بازســازي نورون‌هــا كمــك كــرده و‬ and‫و‬
Dendrites
tem. A neuron receives replenish neurons, and
‫ را‬nerve
‫ اطالعــات‬impulses
،‫ و دندريت‌هــا‬from
‫جســم ســلولي‬ ‫را‬in
‫‌هــا‬
‫عملكــرد نورون‬
some ،‫در برخــي مــوارد‬
cases, modulate
Cell body
.‫‌كنــد‬
other‫دريافــت مي‬
neurons ‫ديگــر‬via
‫‌هــاي‬
its‫از نورون‬ neuron function. .‫متعــادل مي‌كننــد‬
cell
‫بــه‬ ‫ را‬body
‫عصبــي‬and multiple
‫‌هــاي‬‫اكســون‌ها پيام‬
extensions called den- Axon
‫يــا‬drites.
‫ماهيچه‌هــا‬ ،‫ نورون‌هــا‬transmit
Neurons ‫ســمت ديگــر‬
Axons of
.‫‌كننــد‬ ‫هدايــت مي‬
impulses ‫ســلول‌هاي ديگــر‬
to neurons, neurons
40 μm

muscles, or other cells


via extensions called
axons, which are often Blood
bundled together into (Fluorescent LM) vessel
nerves. (Confocal LM)

CHAPTeR 40 Basic Principles of Animal Form and Function 877


‫بیولوژی کمپبل ‪2020 -‬‬
‫‪16‬‬

‫هماهنگي و كنترل‬ ‫انــدام‪ ،‬ســازماندهي مي‌شــوند‪( .‬ســاده‌ترين جانــوران‪ ،‬از قبيــل‬


‫بافت‌هــا‪ ،‬اندام‌هــا و دســتگاه‌هاي يــك جانــور بايــد هماهنــگ‬ ‫اســفنج‌ها‪ ،‬فاقــد انــدام يــا حتــي بافت‌هــاي حقيقــي هســتند‪).‬‬
‫بــا يكديگــر عمــل كننــد‪ .‬بــراي مثــال‪ ،‬زماني‌كــه گــرگ نشــان‬ ‫گروهــي از اندام‌هــا كــه بــا هــم كار مي‌كننــد يــك دســتگاه را‬
‫داده‌شــده در شــكل ‪ 40-5‬در حــال شــكار كــردن اســت‪ ،‬جريــان‬ ‫مي‌ســازند كــه ســطح باالتــري از ســازماندهي و هماهنگــي اســت‬
‫خــون طــوري تنظيــم مي‌شــود كــه مــواد مغــذي و گازهــا بــه‬ ‫(جــدول ‪ .)40-1‬به‌ايــن ترتيــب‪ ،‬مثــ ً‬
‫ا پوســت يــك انــدام از‬
‫ميــزان كافــي در اختيــار ماهيچه‌هــاي پاهايــش قــرار گيرنــد‪،‬‬ ‫دســتگاه پوششــي اســت كــه وظيفــة آن حفاظــت از بــدن در برابــر‬
‫ايــن ماهيچه‌هــا در پاســخ بــه بوهايــي كــه توســط بينــي رديابــي‬ ‫عفونــت و كمــك بــه تنظيــم دمــاي آن اســت‪.‬‬
‫مي‌شــوند‪ ،‬توســط مغــز فعــال مي‌شــوند‪ .‬چــه پيام‌هايــي بــراي‬ ‫بســياري از اندام‌هــا حــاوي بافت‌هايــي بــا نقش‌هــاي‬
‫ايــن هماهنگــي اســتفاده مي‌شــوند؟ چگونــه ايــن پيام‌هــا در‬ ‫فيزيولوژيــك مجــزا هســتند‪ .‬در برخــي مــوارد‪ ،‬نقش‌هــا‪ ،‬آن‌قــدر‬
‫بــدن حركــت مي‌كننــد؟ دو مجموعــه پاســخ بــه ايــن پرســش‌ها‬ ‫متفــاوت هســتند كــه مــا آن انــدام را متعلــق بــه بيــش از يــك‬
‫وجــود دارد كــه منعكس‌كننــدة دو سيســتم اصلــي بــراي كنتــرل و‬ ‫دســتگاه درنظــر مي‌گيريــم‪ .‬بــراي مثــال‪ ،‬پانكــراس‪ ،‬آنزيم‌هــاي‬
‫هماهنــگ كــردن پاس ـخ‌ها بــه محرك‌هــا هســتند (شــكل ‪.)40-6‬‬ ‫ضــروري بــراي عملكــرد دســتگاه گــوارش را توليــد مي‌كنــد و نيــز‬
‫در دســتگاه درون‌ريــز‪ ،‬مولكول‌هــاي پيام‌رســاني كــه توســط‬ ‫ســطح قنــد خــون را به‌عنــوان بخشــي حياتــي از عملكــرد دســتگاه‬
‫ســلول‌هاي درون‌ريــز بــه درون جريــان خــون آزاد شــده‌اند‪ ،‬بــه‬ ‫درون‌ريــز تنظيــم مي‌كنــد‪.‬‬
‫همــة نقــاط بــدن مي‌رســند‪ .‬در دســتگاه عصبــي‪ ،‬نورون‌هــا پيام‌هــاي‬ ‫همان‌طــور كــه بــه ســازماندهي بــدن از پاييــن بــه بــاال (از‬
‫عصبــي را بيــن جايگاه‌هــاي خاصــي از بــدن انتقــال مي‌دهنــد‪ .‬در‬ ‫ســلول‌ها بــه دســتگاه‌ها) نــگاه مي‌كنيــم‪ ،‬خــواص نوظهــور‬
‫هــر سيســتم‪ ،‬فــارغ از اينكــه هــدف نهايــي ســيگنال در انتهــاي ديگر‬ ‫پديــدار مي‌شــوند‪ .‬دســتگاه گــوارش انســان را درنظــر بگيريــد‪:‬‬
‫بــدن قــرار داشــته باشــد يــا چنــد ســلول آن‌طرف‌تــر‪ ،‬نــوع مســيري‬ ‫دهــان‪ ،‬حلــق‪ ،‬مــري‪ ،‬معــده‪ ،‬رودة كوچــك و بــزرگ‪ ،‬اندام‌هــاي‬
‫كــه اســتفاده مي‌شــود يكســان خواهــد بــود‪.‬‬ ‫كمكــي و مخــرج‪ .‬هــر انــدام نقش‌هــاي خاصــي در گــوارش‬
‫مولكول‌هــاي پيام‌رســاني كــه توســط دســتگاه درون‌ريــز در‬ ‫دارد‪ .‬بــراي مثــال‪ ،‬يــك عملكــرد معــده‪ ،‬آغــاز كــردن تجزيــة‬
‫سرتاســر بــدن پخــش مي‌شــوند‪ ،‬هورمــون ناميــده مي‌شــوند‪.‬‬ ‫پروتئين‌هاســت‪ .‬ايــن فرآينــد نيازمنــد حركت‌هــاي ايجاد‌شــده‬
‫هورمون‌هــاي متفــاوت اثــرات مجزايــي را ايجــاد مي‌كننــد و‬ ‫توســط ماهيچه‌هــاي معــده و نيــز شــيرة گوارشــي ترشح‌شــده‬
‫فقــط ســلول‌هايي كــه بــراي يــك هورمــون خــاص گيرنــده دارنــد‬ ‫توســط پوشــش معــده اســت‪ .‬توليــد شــيرة گوارشــي بــه نوبــة خــود‬
‫پاســخ مي‌دهنــد (شــكل ‪ .)40-6‌a‬بســته بــه ســلول‌هايي كــه داراي‬ ‫نيازمنــد انــواع ســلولي بســيار تخصص‌يافتــه اســت‪ :‬يــك نــوع‬
‫گيرنــده بــراي هورمــون باشــند‪ ،‬هورمون‌هــا ممكــن اســت تنهــا‬ ‫ســلول‪ ،‬آنزيــم تجزيه‌كننــدة پروتئيــن را توليــد مي‌كنــد‪ ،‬نــوع دوم‬
‫در يــك مــكان يــا در مكان‌هايــي پراكنــده در كل بــدن اثرگــذار‬ ‫هيدروكلريــك اســيد را توليــد مي‌كنــد و نــوع ســوم موكــوز ترشــح‬
‫باشــند‪ .‬بــراي مثــال‪ ،‬هورمــون محــرك تيروئيــد )‪ (TSH‬كــه تنهــا‬ ‫مي‌كنــد كــه پوشــش معــده را محافظــت مي‌كنــد‪.‬‬
‫روي ســلول‌هاي تيروئيــد عمــل مي‌كنــد وظيفــة تحريــك رهاســازي‬ ‫سيســتم‌هاي اندامــي پيچيــده و اختصاصــي جانــوران از انــواع‬
‫هورمــون تيروئيــد را برعهــده دارد‪ ،‬ايــن هورمــون بــراي افزايــش‬ ‫محــدودي از ســلول‌ها و بافت‌هــا تشــكيل شــده‌اند‪ .‬به‌عنــوان‬
‫مصــرف اكســيژن و توليــد گرمــا تقريبـاً روي همــة بافت‌هــا اثرگــذار‬ ‫مثــال‪ ‌،‬ريه‌هــا و رگ‌هــاي خونــي داراي عملكردهــاي متفاوتــي‬
‫اســت‪ .‬چنــد ثانيــه طــول مي‌كشــد كــه هورمــون درون جريــان خون‬ ‫هســتند امــا اساســاً از بافت‌هــاي يكســاني تشــكيل شــده‌اند و‬
‫آزاد شــود و در كل بــدن گــردش كنــد‪ .‬هورمون‌هــا مي‌تواننــد بــراي‬ ‫ويژگي‌هــاي مشــترك بســياري دارنــد‪.‬‬
‫چنــد دقيقــه يــا حتــي ســاعت‌ها در جريــان خــون باقــي بماننــد‪،‬‬ ‫چهــار نــوع اصلــي از بافت‌هــاي جانــوري وجــود دارنــد‪ :‬پوششــي‬
‫بنابرايــن اثــرات آنهــا طوالني‌مــدت اســت‪ .‬در سيســتم عصبــي‬ ‫(اپي‌تليــوم)‪ ،‬پيونــدي‪ ،‬ماهيچـه‌اي و عصبــي‪ .‬شــكل ‪ 40 -5‬ســاختار‬
‫پيام‌هــا كــه تكانه‌هــاي عصبــي ناميــده مي‌شــوند ازطريــق خطــوط‬ ‫و عملكــرد هــر نــوع بافــت را بررســي مي‌كنــد‪ .‬در فصل‌هــاي‬
‫ارتباطــي كــه عمدت ـاً‌از آكســون‌ها تشــكيل شــده‌اند بــه ســلول‌هاي‬ ‫بعــدي‪ ،‬خواهيــم ديــد كــه چگونــه بافت‌هــاي توصيف‌شــده در‬
‫هــدف خــاص منتقــل مي‌شــوند (شــكل ‪ .)40-6‌b‬تكانه‌هــاي عصبــي‬ ‫اينجــا‪ ،‬در عملكــرد هــر دســتگاه مشــاركت مي‌كننــد‪.‬‬
‫ ناروناج درکلمع و لکش یا‏هیاپ لوصا‬/ 40 ‫فصل‬
17
Coordination and Control Figure 40.6 Signaling in the endocrine and
.‫ پيام‌رساني در دستگاه‌هاي درون‌ريز و عصبي‬40 -6 ‫شكل‬
‫ انتقــال اطالعــات از يــك نــورون بــه نــورون‬،‫ در مقابــل‬.‫مي‌كننــد‬ nervous systems.
For an animal’s tissues and organ systems to perform their
‫را‬specialized
‫ـيار كوتاهــي‬
‫بــرد بسـ‬effectively,
functions ‫شــيميايي بــا‬ ‫‌هاي‬
they ‫ـيگنال‬
must act‫سـ‬in‫ـب‬‫ اغلـ‬،‫ديگــر‬
concert (a) Signaling by hormones (b) Signaling by neurons
with one another. For example, when the wolf shown in
‫بســيار‬ ‫ انتقــاالت در سيســتم عصبــي‬،‫ به‌طوركلــي‬.‫دربرمي‌گيرنــد‬ STIMULUS STIMULUS
Figure 40.5 hunts, blood flow is regulated to bring adequate
‫از‬nutrients
‫ كســري‬and
‫تنهــا در‬
gases‫عصبــي‬ ‫‌هــاي‬
to its leg ‫ تكانه‬.‫‌گيــرد‬
muscles, which‫ي‬in‫ م‬turn
‫صــورت‬
are ‫ســريع‬
acti-
vated by the brain in response to cues detected by the nose.
.‫ثانيــه بــه مقصــد مي‌رســند و تنهــا كســري از ثانيــه دوام دارنــد‬ Endocrine
What signals are used to coordinate activity? How do the
cell Cell body
‫ازنظــر‬
signals ‫بــدن‬
move ‫اصلــي‬
within ‫ارتباطــي‬
the body?‫از آنجايــي كــه دو سيســتم‬ of neuron
Animals have two major systems for coordinating and
‫يكديگــر‬ ‫ ســرعت و طــول مــدت آن بــا‬،‫ انتقــال‬،‫نــوع ســيگنال‬
controlling responses to stimuli: the endocrine and nervous Axon
Nerve
‫ـاي‬ ‫عملكردهـ‬
systems ‫انجــام‬
(Figure ‫ـراي‬
40.6) . ‫ـ‬In
‫ـه ب‬‫ـت كـ‬
the ‫عجيــب نيسـ‬
endocrine .‫هســتند‬
system, ‫متفــاوت‬
signal-
Hormone
impulse
ing molecules released into the bloodstream by endocrine
‫هماهنــگ‬ ‫ بــراي‬to
cells are carried ‫‌ريــز‬
all‫ن‬locations
‫سيســتم درو‬ .‫‌اند‬body.
in the ‫شــده‬In‫ســازگار‬ ‫متفاوتــي‬
the nervous Signal travels Signal travels
everywhere along axon to
system,
‫قــرار‬ neurons
‫تأثيــر‬ ‫تحــت‬transmit
‫كل بــدن را‬ signals
‫كــه‬along
‫تدريجــي‬dedicated routes
‫تغييــرات‬ ‫كــردن‬ via the a specific
connecting specific locations in the body. In each system, the bloodstream. location.
،‫توليدمثــل‬
type of pathway،‫تكويــن‬
used،‫رشــد‬
is the ‫‌مانند‬
same،‫اســت‬ ‫ شــده‬of
regardless ‫ســازگار‬
whether ،‫‌دهنــد‬
the ‫مي‬
signal’s ultimate target is at the other end of the body or just a
‫ سيســتم عصبــي نیــز بــراي‬.‫فرآيندهــاي متابوليــك و گــوارش‬
few cell diameters away.
‫ماننــد‬
The‫اســت‬ ‫مناســب‬
signaling ‫محيــط‬that
molecules ‫ســريع بــه‬ ‫بالفاصلــه و‬
are broadcast ‫پاســخ‌دهي‬
throughout Blood
the body by the endocrine system are called hormones. vessel Nerve
.‫عكس‌العمل‌هــاي غيــرارادي (انعــكاس) و حــركات ســريع‬
Different hormones cause distinct effects, and only cells
impulse

‫متمايــز‬
that have ‫اگرچــه‬ ‫عصبــي‬
receptors for a‫ و‬particular
‫ درون‌ريــز‬hormone
‫سيســتم‌هاي‬ ‫عملكــرد‬
respond
Axons
(Figure 40.6a). Depending on which cells have receptors
‫كار‬
for ‫يكديگــر‬ ‫هماهنگــي‬
that hormone, ‫ اغلــب بــا‬may
the hormone ‫سيســتم‬ have‫دو‬an‫ايــن‬ ‫امــا‬in،‫اســت‬
effect just
a single location or in sites throughout the
‫ هــر دوي ايــن سيســتم‌ها موجــب برقــراري ثبــات‬.‫مي‌كننــد‬ body. For exam-
ple, thyroid-stimulating hormone (TSH), which acts solely
.‫اســت‬ ‫بعــدي مــا‬
on thyroid ‫موضــوع بحــث‬
cells, stimulates ‫كــه‬of‫‌شــوند‬
release ‫داخلــي مي‬
thyroid hormone, ‫محيــط‬
which acts on nearly every body tissue to increase oxygen
consumption and heat production. It takes seconds for
hormones to be released into the 40-1 ‫‌هاي مبحث‬
bloodstream and ‫ش‬ ‫پرس‬
carried
Response: Limited to cells
throughout
‫‌هــاي پوششــي‬the body. The effects
‫انــواع بافت‬ ‫همــة‬are ‫ در‬often ‫ چــه ويژگي‬-1
‫‌هايــي‬long-lasting, Response: Limited to cells that connect by specialized
however, because hormones can remain in the bloodstream that have a receptor for junctions to an axon that
for minutes or even hours. ‫وجــود دارنــد؟‬ the signal. transmits an impulse.

‫ مهارت‌هــاي بصــري ‌حيــوان ايــده‌آل نشــان‌داده شــده در‬-2


In the nervous system, signals called nerve impulses
travel to specific target cells along communication lines
‫ از محيــط‬mainly
consisting ‫ در ســفر‬of
‫ـيژن‬ ‫ اكسـ‬.‫ـد‬
axons ‫ـر بگيريـ‬
(Figure ‫را درنظـ‬Nerve
40.6b). 40-4 ‫ـكل‬ ‫شـ‬
impulses ‫ـرا‬
‫ـد كــه چـ‬SKiLLS
ViSUAL ‫توضيــح دهيـ‬After،‫ــرام‬comparing
‫ايــن دو دياگ‬the
‫مقايســة‬ ‫بصــري‬why
‫ پــس از‬explain
two diagrams, ‫ـاي‬ a‫ـ‬particular
‫مهارت‌ه‬
nerve impulse signal has only one physical pathway but a particular hormone
can act on other neurons, on muscle cells, and on cells ‫ـول‬ ‫ـك مولكـ‬‫ــا يـ‬have
‫ــت ام‬multiple
‫فيزيكــي اس‬ ‫مســير‬pathways.
‫يــك تكانــة عصبــي خــاص تنهــا داراي يــك‬
‫خارجــي بــه سيتوپالســم يــك ســلول از بــدن در چــه‬
and glands that produce secretions. Unlike the endocrine
molecule can physical
‫هورمــون ممكــن اســت چنديــن مســير فيزيكــي داشــته باشــد؟‬
‫عبــوركنــد؟‬
system, ‫پالســمايي‬
the nervous ‫غشــاي‬conveys
system ‫‌بايســتازيــك‬ ‫‌هايــيمي‬by
information ‫مكان‬
the Because the two major communication systems of the
particular pathway the signal takes. For example, a person
‫يــك‬ ‫كــه در لبــة‬ ‫كنيــد‬musical ‫اگــر؟‬because
‫ تصــور‬notes ‫ چــه م‬-3
‫ي‌شــد‬within ‫و روي‬differ
body in signal
‫ماهيچــه‌اي‬ type,
‫‌هاي‬ transmission,
‫ســلول‬ ،‫ نورون‌هــا‬speed,
‫ ديگــر‬and
‫ روي‬dura-
‫مي‌تواننــد‬
can distinguish different the tion, it is not surprising that they are adapted to different
ear‫ و‬each note’s
‫‌خوريــد‬ frequency
‫ليــز مي‬ ‫ناگهــان‬activates neurons
‫ايســتاده‌ايد و‬ that ‫تختــه‬
‫ســنگ‬ connect to ‫عمــل‬
functions.‫‌كننــد‬
The‫مي‬endocrine
‫ترشــحي توليــد‬
system‫مــواد‬ ‫غــددي كــه‬
is especially ‫ســلول‌ها و‬
well adapted
slightly different locations in the brain.
‫جلوگيــري‬ ‫ خــود و‬in‫تعــادل‬ ‫بــه حفــظ‬ ‫قــادر‬usually
‫ســختي‬involves
‫بــه‬ ‫را‬for‫ـات‬
coordinating gradual changes that affect the entire body,
‫ اطالعـ‬،‫ سيســتم عصبــي‬،‫ برخــاف سيســتم درون‌ريــز‬.‫كننــد‬
Communication the nervous system such as growth, development, reproduction, metabolic pro-
more than one type of signal. Nerve impulses travel along
‫ بــا بــاال رفتــن ضربــان قلبتــان بــه‬.‫از افتــادن هســتيد‬ ‫ـن‬ ‫را تعييـ‬and
cesses, ‫آن‬digestion.
‫ـه ســيگنال‬The‫ـد كـ‬nervous
‫ـل مي‌كنـ‬system
‫ـي منتقـ‬is‫خاصـ‬
well‫ـير‬‫ـق مسـ‬
suited ‫ازطريـ‬
for
axons, sometimes over long distances, as changes in voltage. directing immediate and rapid responses to the environment,
‫را‬such
‫موســيقي‬ ‫ا انســان‌ها مي‌تواننــد نُت‌هــاي متفــاوت‬ ً ‫ مثــ‬.‫مي‌كنــد‬
In ‫ـده‬ ‫منبســط شـ‬
contrast, ‫ـاي‬information
passing ‫ـه درون رگ‌هـ‬from ‫ـون بـ‬one‫ـان خـ‬ ‫ـل جريـ‬
neuron to‫دليـ‬
another as reflexes and other rapid movements.
often involves very short-range chemical signals. Overall,
‫ماهيچه‌هايتــان و افزايــش گلوكــز خونتــان احســاس‬ ‫خاصــي‬ ‫ن‌هــاي‬the
Although ‫نورو‬functions
‫ـس هــر نُــت‬
of ‫ـ‬the
‫فركان‬endocrine
‫دهنــد زيــرا‬
and‫ـخيص‬ ‫از هــم تشـ‬
nervous
transmission in the nervous system is extremely fast; nerve systems are distinct, the two systems often work in close coor-
‫ــه ايــن‬take
impulses ‫ــد ك‬only
‫ـار داري‬
a‫ـ‬fraction
‫چــرا انتظ‬of.‫ـد‬a‫ـ‬second
‫ـتري مي‌كني‬ ‫ـرژي بيشـ‬
to reach ‫انـ‬
the target ‫ـدك‬ ‫فاصلــه انـ‬
dination. Both‫بــا‬contribute
‫ مكان‌هايــي‬to‫ــه‬maintaining
‫ مي‌كنــد كــه ب‬a‫ـال‬ ‫ـوش فعـ‬
stable ‫را درون گـ‬
internal
and last only a fraction of a second. environment, our next topic of discussion. .‫در مغــز متصــل هســتند‬
‫پاســخ «مــرگ يــا زندگــي» نيــاز بــه هــر دو سيســتم‬
‫عصبــي و درون‌ريــز داشــته باشــد؟‬ ‫برقــراري ارتبــاط در سيســتم عصبــي معمــوالً بيــش از يــك‬
878 UNiT SeVeN Animal Form and Function
A ‫ بــه ضميمــة‬،‫بــراي مالحظــه پاســخ‌هاي پيشــنهادي‬ ‫ تكانه‌هــاي عصبــي معمــوالً بــا تغييــر‬.‫ســيگنال را شــامل مي‌شــود‬
.‫مراجعــه كنيــد‬ ‫ولتــاژ در مســافت‌هاي طوالنــي و در طــول آكســون‌ها حركــت‬
‫بیولوژی کمپبل ‪2020 -‬‬
‫‪18‬‬

‫جنــس ‪ Libinia‬در محيط‌هايــي زندگــي مي‌كننــد كــه غلظــت‬ ‫مبحث ‪40�2‬‬


‫مــواد حل‌شــونده (شــوري) نســبتاً ثابتــي دارنــد‪ Libinia .‬اجــازه‬ ‫مكانيسم‌هـاي كنترلي بازخـوردي‪ ،‬محيـط داخـلي را در‬
‫مي‌دهــد كــه غلظــت مــواد حل‌شــوندة درون ـي‌اش بــا آب اقيانــوس‬ ‫بسياري از جانوران حفظ مي‌كنند‬
‫تطابــق پيــدا كنــد‪.‬‬ ‫بســياري از سيســتم‌هاي اندامــي در مديريــت محيــط داخلــي‬
‫بــدن يــك جانــور ايفــاي نقــش مي‌كننــد‪ ،‬ايــن كار ممكــن اســت‬
‫هومئوستازي‬
‫چالــش بزرگــي محســوب‌شــود‪ .‬تصــور كنيــد كــه دمــاي بــدن شــما‬
‫ثبــات دمــاي بــدن يــك ســمورآبي و ثابــت بــودن غلظــت مــواد‬
‫هــر بــار كــه يــك فنجــان قهــوة داغ مي‌خوريــد تغييــر كنــد‪ .‬مديريــت‬
‫حل‌شــونده در يــك ماهــي آب‌شــيرين مثال‌هايــي از هومئوســتازي‬
‫حالــت محيــط داخلــي‪ ،‬يــك چالــش اصلي بــراي بــدن جانوران اســت‪.‬‬
‫هســتند‪ ،‬هومئوســتازي برقــراري تعــادل درونــي اســت‪ .‬بــراي‬
‫جانــوران در مواجهــه بــا ايــن نوســانات محيطــي‪ ،‬محيــط داخلي‌شــان‬
‫رســيدن بــه هومئوســتازي‪ ،‬جانــوران مي‌بایســت «حالــت ثابتــي»‬
‫را بــا دو روش مديريــت مي‌كننــد‪ :‬تنظيــم كــردن يــا تطبيــق يافتــن‪.‬‬
‫را حفــظ كننــد (يعنــي محيــط درونــي تقريبــاً ثابــت) حتــي در‬
‫شــرايطي كــه محيــط بيرونــي تغييــرات چشــمگيري دارد‪.‬‬ ‫تنظيم و تطبيق‬
‫بســياري از جانــوران بــراي بســياري از ويژگي‌هــاي فيزيكــي و‬ ‫دو مجموعــه از داده‌هــای نشــان داده شــده در شــكل ‪ 40-7‬را با‬
‫شــيميايي خــود هومئوســتازي را حفــظ مي‌كننــد‪ .‬مث ـ ً‬
‫ا‪ ،‬انســان‌ها‬ ‫يكديگــر مقايســه كنيــد‪ .‬دمــاي بــدن ســمورآبي بــه ميــزان زيــادي‬
‫دمــاي بــدن تقريبـاً ثابــت ‪ 37° C‬و ‪ pH‬خــون ‪ 7 / 4‬بــا تغييــرات‬ ‫مســتقل از دمــاي آبــي اســت كــه در آن شــنا مي‌كنــد‪ ،‬درحالي‌كــه‬
‫‪ 0 / 1‬و قنــد خــون در بــازة ‪ 70‬تــا ‪ 110 mg‬در هــر ‪ 100‬ميلي‌ليتــر‬ ‫دمــاي بــدن ماهــي بــا تغييــرات دمــاي آب‪ ،‬ســرد و گــرم مي‌شــود‪.‬‬
‫خــون را حفــظ مي‌كننــد‪.‬‬ ‫ايــن دو رويــه را مي‌تــوان بــا نام‌گــذاري ســمور آبــي به‌عنــوان‬
‫يــك تنظيم‌گــر و ماهــي به‌عنــوان تطبيق‌گــر در مــورد دمــاي‬
‫مكانيسم‌‌هاي هومئوستازي‬
‫بــدن‪ ،‬بهتــر درك كــرد‪ .‬اگــر جانــوري‪ ،‬مكانيســم‌هاي درونــي را‬
‫هومئوســتازي نيــاز بــه يــك سيســتم كنتــرل دارد‪ .‬پيــش از‬
‫بــراي كنتــرل تغييــر درونــي در مواجهــه بــا نوســان محيطــي بـه‌كار‬
‫پرداختــن بــه هومئوســتازي در جانــوران‪ ،‬بيائيــد بــا درنظــر گرفتــن‬
‫بــرد‪ ،‬گفتــه مي‌شــود جانــور بــراي آن متغيــر محيطــي خــاص‪،‬‬
‫شكل ‪ 40 -7‬رابطة بين دماي بدن و دماي محيط در يك جانور تنظيم‌گر دما و يك جانور تطبيق‌گر با‬ ‫يــك تنظيم‌گــر‪ 1‬اســت‪.‬‬
‫محيط‪ .‬سمور آبي دماي بدن خود را تنظيم مي‌كند و آن را در طيف وسيعي از دماهاي محيط‪،‬‬ ‫در مقابــل اگــر جانــوري بــه شــرايط‬
‫ثابت نگه مي‌دارد‪ .‬در مقابل‪ ‌،‬ماهي اجازه مي‌دهد كه دماي بدنش با دماي آب تطابق يابد‪.‬‬
‫درونــي خــود اجــازه دهــد در پاســخ‬
‫بــه يــك متغيــر خــاص بيرونــي تغييــر‬
‫كننــد‪ ،‬يــك تطبيق‌گــر بــراي آن متغيــر‬
‫محيطــي خــاص ناميــده مي‌شــود‪.‬‬
‫تنظيــم و تطبيــق‪ ،‬دو حــد نهايــي را‬
‫در يــك تسلســل نشــان مي‌دهــد‪ .‬يــك‬
‫جانــور ممكــن اســت زماني‌كــه برخــي‬
‫شــرايط درونــي را تنظيــم مي‌كنــد بــه‬
‫بقيــه اجــازة تطبيــق بــا محيــط را بدهــد‪.‬‬
‫ا اگر‌چــه يــك ماهــي آب‌شــيرين‬ ‫مثــ ً‬
‫غلظــت محلــول نمكــي درون خــود را‬
‫تنظيــم مي‌كنــد‪ ،‬ولــي بــه دمــاي درونــي‬
‫خــود اجــازه مي‌دهــد كــه بــا دمــاي آب‬
‫بيرونــي تطبيــق يابــد‪.‬‬
‫بــراي مثــال‪ ،‬بســياري از بي‌مهــرگان‬
‫دريــازي‪ ،‬مثــل خرچنــگ عنكبوتــي‬
‫‪1 - Regulator‬‬
‫فصل ‪ / 40‬ناروناج درکلمع و لکش یا‏هیاپ لوصا‬
‫‪19‬‬
‫فعاليــت فيزيولوژيــك اســت كــه موجــب بازگردانــدن متغيــر بــه نقطــة‬ ‫شكل ‪ 40 -8‬يــك مثــال غيرزنــده از فيدبــك منفــي‪ :‬كنتــرل دمــاي اتــاق‪.‬‬
‫تغييــر‬ ‫دارد كــه‬
‫‪Figure‬‬ ‫كنترلــي‬
‫‪40.8‬‬ ‫بســتگي بــه مركــز‬
‫‪A nonliving‬‬ ‫‪example‬‬ ‫اتــاق‪،‬‬
‫دمــاي ‪of‬‬ ‫تنظيــم‬
‫‪temperature‬‬ ‫‪(a room‬‬
‫تنظيــم آن مي‌شــود‪ .‬در مثــال سيســتم گرمايــش خانــه‪ ،‬كاهــش دمــا‬ ‫‪regulation:‬‬
‫تغييــر‬ ‫‪control‬‬
‫‌كننــده بــا آن‬ ‫‪of room‬‬
‫‌هاي مقابله‬ ‫‪Regulating‬تشــخيص داده و‬
‫‪temperature.‬‬
‫مكانيســم‬ ‫‪ room‬دمايــي را‬ ‫‪displays‬‬
‫‪temperature depends on a control center (a thermostat) that detects‬‬
‫پايين‌تــر از نقطــة تنظيــم به‌عنــوان يــك محــرك عمــل مي‌كنــد‪،‬‬ ‫‪temperature change and activates mechanisms‬‬ ‫‌كنــد‪.‬‬‫فعــال مي‬
‫‪that‬‬ ‫‪reverse‬‬‫‪ that change.‬را‬ ‫”‪“damps‬‬
‫‪regulatio‬‬
‫ترموســتات‪ ،‬حســگر و مركــز كنتــرل اســت و وســيلة گرمايشــي پاســخ‬ ‫‪example‬‬
‫را ايجــاد مي‌كنــد‪.‬‬ ‫‪which in‬‬
‫‪tem dete‬‬
‫‪Thermostat turns‬‬ ‫‪the evap‬‬
‫كنترل فيدبك در هومئوستازي‬ ‫‪heater off.‬‬
‫‪Room temperature‬‬ ‫‪Room temperature‬‬ ‫‪helping‬‬
‫هماننــد مــدار تنظيمــي نشان‌داده‌شــده در شــكل ‪،40-8‬‬ ‫‪increases.‬‬ ‫‪decreases.‬‬ ‫‪eliminat‬‬
‫‪Hom‬‬
‫هومئوســتازي در جانــوران عمدتـاً متكــي بــر فيدبــك منفــي (يــك‬ ‫‪between‬‬
‫مكانيســم كنترلــي كــه محــرك را كاهــش مي‌دهــد) اســت (شــكل‬ ‫‪environ‬‬
‫‪ROOM TEMPERATURE‬‬ ‫‪such cha‬‬
‫‪ 1-10‬را ببينيــد)‪ .‬بــراي مثــال‪ ،‬هنگامي‌كــه شــما بــه شــدت ورزش‬ ‫‪AT 20°C‬‬ ‫‪are not i‬‬
‫)‪(set point‬‬
‫مي‌كنيــد‪ ،‬گرمــا توليــد مي‌كنيــد كــه دمــاي بــدن را افزايــش‬ ‫‪immedia‬‬
‫‪but does‬‬
‫مي‌دهــد‪ .‬دســتگاه عصبــي شــما ايــن افزايــش را تشــخيص داده و‬ ‫‪Fluctuat‬‬
‫باعــث عــرق كــردن مي‌شــود‪ .‬هنگامي‌كــه عــرق مي‌كنيــد‪ ،‬بخــار‬ ‫‪Room temperature‬‬ ‫‪Room temperature‬‬
‫‪and low‬‬
‫‪thermos‬‬
‫‪increases.‬‬
‫شــدن رطوبــت از پوســت‪ ،‬بــدن شــما را خنــك مي‌كنــد و به بازگشــت‬ ‫‪Thermostat turns‬‬
‫‪decreases.‬‬
‫‪drops to‬‬
‫‪heater on.‬‬
‫‪ature rea‬‬
‫دمــاي بــدن بــه نقطــة تنظيــم آن و حــذف محــرك كمــك مي‌كنــد‪.‬‬
‫‪point or‬‬
‫هومئوســتازي يــك تعــادل پويــا اســت‪ ،‬درواقــع يــك بازي‌ســت‬ ‫‪tions tha‬‬
‫‪tempera‬‬
‫ميــان عوامــل خارجــي كــه تمايــل بــه تغييــر محيــط داخلــي دارنــد‬
‫‪Unlik‬‬
‫‪dRAW‬‬
‫ـكل‬‫كنتــرل‪iT‬را در شـ‬ ‫‪at‬ــز‬
‫‪Label‬‬ ‫‪least‬مرك‬
‫‪one‬ـگر ‪/‬‬
‫‪stimulus,‬حسـ‬
‫ـرك‪ ،‬پاســخ و‬ ‫ـك محـ‬
‫‪response,‬‬ ‫ـل يـ‬
‫‪and‬‬ ‫كنيــد حداقـ‬
‫‪sensor/control‬‬ ‫رســم‬
‫‪center‬‬
‫و مكانيســم‌هاي كنتــرل داخلــي كــه بــا ايــن تغييــرات مقابلــه‬ ‫‪in the figure. How would you modify the drawing to add an air conditioner to‬‬ ‫‪mechan‬‬
‫سيســتم‬ ‫نام‌گــذاري كنيــد‪ .‬بــراي اضافــه كــردن يــك دســتگاه خنك‌كننــده بــه‬
‫?‪the system‬‬ ‫‪feedback‬‬
‫مي‌كننــد‪ .‬توجــه داشــته باشــيد كــه پاســخ‌هاي فيزيولوژيــك‬ ‫بــاال‪ ،‬تصويــر چگونــه تغييــر مي‌كنــد؟‬ ‫‪instead‬‬
‫بــه محــرك‪ ،‬فــوري نيســتند‪ ،‬درســت مثــل اينكــه روشــن كــردن‬ ‫‪birth, fo‬‬
‫يــك‬
‫‪to keep‬‬ ‫عملكــرد‬
‫چگونگــي‪a room‬‬ ‫‪a comfortable‬كلــي از‬
‫‪at 20°C (68°F),‬‬ ‫غيرزنــده‪ ،‬تصويــري‬
‫‪temperature‬‬‫يــك‪for‬مثــال‬ ‫‪sensors‬‬
‫بخــاري بالفاصلــه اتــاق را گــرم نمي‌كنــد‪ .‬درنتيجــه‪ ،‬هومئوســتازي‬ ‫—‪normal activity. You set a control device—the thermostat‬‬ ‫‪the uter‬‬
‫اتــاق‪.‬‬ ‫سيســتم كنتــرل به‌دســت آوريــم‪ :‬تنظيــم دمــاي يــك‬
‫مي‌توانــد تغييــرات محيــط داخلــي را معتــدل كنــد امــا آنهــا را از‬ ‫‪to 20°C. A thermometer in the thermostat monitors the‬‬ ‫‪pressure‬‬
‫بــراي‬
‫كــه ‪room‬‬ ‫روي ‪20° C‬‬
‫‪temperature.‬‬ ‫اتــاق‬
‫‪If the‬‬ ‫‌خواهيــد دمــاي‬
‫‪temperature‬‬ ‫كنيــد مي‬
‫‪falls below‬‬ ‫تصــور ‪20°C,‬‬ ‫‪contract‬‬
‫بيــن نمي‌بــرد‪ .‬اگــر يــك متغيــر بــه جــاي نقطــة تنظيــم داراي‬ ‫‪the thermostat turns on a radiator, furnace, or other heater‬‬ ‫‪the baby‬‬
‫شــما‬ ‫فعاليت‌هــاي روزمــره دمــاي مناســبي اســت ثابــت بمانــد‪.‬‬
‫‪(Figure 40.8). When the room exceeds 20°C, the thermostat‬‬
‫يــك بــازه طبيعــي باشــد (يعنــي داراي يــك حــد بــاال و پاييــن‬
‫روي‬ ‫ترموســتات‪off‬اســت‬
‫‪switches‬‬ ‫اينجــا‪the heater.‬‬ ‫خــود را كــه در‬
‫‪If the temperature‬‬ ‫كنتــرل‪then‬‬ ‫دســتگاه‬
‫‪drifts below‬‬ ‫‪Alterat‬‬
‫باشــد)‪ ،‬ماننــد يــك ترموســتات كــه زمانــي دمــاي هــواي اتــاق‬ ‫‪20°C, the thermostat activates another heating cycle.‬‬ ‫‪The set p‬‬
‫وجــود‬ ‫ـنج‪Like‬‬ ‫‪ heating‬دماسـ‬
‫‪a home‬‬ ‫ـتات يــك‬ ‫درون‪an‬ترموسـ‬
‫‪system,‬‬ ‫‌كنيــد‪.‬‬
‫‪animal‬‬ ‫‪ 20° C‬تنظي‬
‫‪homeo-‬ــم مي‬
‫‪achieves‬‬
‫‪ 19° C‬شــود وســيلة گرمايشــي را روشــن و درصــورت افزايــش دمــا‬ ‫‪under va‬‬
‫ـاي‬ ‫‪ by‬دمـ‬
‫‪stasis‬‬ ‫‪maintaining‬ـش‬
‫‪a variable,‬درصــورت كاهـ‬
‫‪ such‬مي‌كنــد‪.‬‬
‫كنتــرل‬ ‫‪temperature‬ــاق را‬
‫‪as body‬‬ ‫دارد كــه دمــاي ات‬ ‫‪internal‬‬
‫و رســيدن آن بــه ‪ 21° C‬آن را خامــوش مي‌كنــد‪ .‬فــارغ از اينكــه‬ ‫‪or solute concentration, at or near a particular value, or set‬‬ ‫‪Some re‬‬
‫ـيلة‬ ‫ـوع وسـ‬
‫‪point.‬‬ ‫‪fluctuation‬ـ‪A‬‬
‫‪in‬ــور يــا هــر ن‬
‫راديات‬
‫ـك‪the‬‬ ‫‪above‬ــتات يـ‬
‫‪variable‬‬ ‫‪or20°‬ترموس‬ ‫‪the‬ـر ‪C‬‬
‫‪below‬‬ ‫ـه زيـ‬‫اتــاق بـ‬
‫‪set‬‬ ‫‪such as t‬‬
‫نقطــة تنظيــم وجــود داشــته باشــد يــا بــازه طبيعــي‪ ،‬هومئوســتازي‬ ‫‪point serves as the stimulus detected by a sensor. Upon‬‬
‫گرمايشــي ديگــر را روشــن مي‌كنــد (شــكل ‪ .)40-8‬زماني‌كــه‬ ‫‪ing pube‬‬
‫ازطريــق ســازگاري‌هايي كــه كاهش‌دهنــدة نوســانات هســتند‬ ‫‪receiving a signal from the sensor, a control center generates‬‬ ‫‪variation‬‬
‫‪output‬را‬
‫گرمايشــي‬‫ـيلة ‪that‬‬ ‫ـتات وسـ‬
‫‪triggers‬‬ ‫رود‪ ،‬ترموسـ‬
‫‪a response,‬‬ ‫‪ 20° C activity‬فراتــر‬
‫‪a physiological‬‬ ‫‪that‬اتــاق از‬
‫دمــاي‬ ‫‪strual cy‬‬
‫ا در مــورد دمــا عايق‌ســازي بــدن و بــراي‬ ‫بهبــود مي‌يابــد مثــ ً‌‬ ‫‪helps return the variable to the set point. In the home heating‬‬
‫خامــوش مي‌كنــد‪.‬‬ ‫‪In all‬‬
‫‪ pH‬بافــر فيزيولوژيــك‪.‬‬ ‫‪example, a drop in temperature below the set point acts as‬‬ ‫‪metabol‬‬
‫ـت‬‫‪stimulus,‬ـ ‪a‬‬
‫‪thermostat‬ــه‪the،‬ازطريــق ثاب‬
‫گرمايشــي خان‬ ‫سيســتم‬
‫‪serves‬‬ ‫ـد‪as the‬‬ ‫‪and‬ــز ماننـ‬
‫‪sensor‬‬ ‫‪control‬ـور ني‬
‫يــك جانـ‬ ‫‪cal chan‬‬
‫برخــاف فيدبــك منفــي‪ ،‬فيدبــك مثبــت يــك مكانيســم‬ ‫‪center, and the heater produces the response.‬‬ ‫‪One way‬‬
‫نگــه داشــتن يــك متغيــر ماننــد دمــاي بــدن يــا غلظــت مــواد محلــول‬
‫كنترلــي اســت كــه محــرك را بــه جــاي كاهــش دادن‪ ،‬افزايــش‬ ‫‪ture, wh‬‬
‫‪Feedback‬‬
‫ـده‬ ‫‪Control‬تنظيــم ناميـ‬
‫‪Homeostasis‬آن‪in‬كــه نقطــة‬
‫در يــك انــدازة مشــخص يــا نزديــك بــه‬ ‫‪of more‬‬
‫مي‌دهــد‪ .‬در جانــوران‪ ،‬ايــن نــوع از فيدبــك نقــش مهمــي در‬ ‫‪If you examine the circuit in Figure 40.8, you can see that‬‬ ‫‪a biolog‬‬
‫مي‌شــود‪ ،‬هومئوســتازي را برقــرار مي‌كنــد‪ .‬نوســان در يــك متغيــر‬
‫برقــراري هومئوســتازي نــدارد‪ ،‬امــا در عــوض بــه كامــل شــدن‬ ‫‪the response (the production of heat) reduces the stimulus‬‬ ‫‪tions in‬‬
‫باالتــر يــا پايين‌تــر از نقطــة تنظيــم محركــي اســت كــه توســط يــك‬
‫برخــي فرآيندهــا كمــك مي‌كنــد‪ .‬بــراي مثــال‪ ،‬در طــي زايمــان‪،‬‬
‫دريافــت‬
‫‪880‬‬ ‫‪UNiT‬از‬
‫پــس‬ ‫كنتــرل‪،‬‬
‫‪SeVeN‬‬ ‫‪Animal‬‬ ‫مركــز‬
‫‪Form‬‬ ‫يــك‬
‫‌شــود‪and .‬‬
‫‪Function‬‬‫حســگر رديابــي مي‬
‫فشــار ســر كــودك بــه گيرنده‌هــاي نزديــك دهانــة رحــم‪،‬‬
‫ســيگنال از يــك حســگر پاســخي ايجــاد مي‌كنــد‪ ،‬ايــن پاســخ يــك‬
2020 - ‫بیولوژی کمپبل‬
20

‫ بــه منظــور كاهــش تهــوع‬.‫ هم‌هوايــي كوهنــوردان در هيماليــا‬40 -10 ‫شكل‬ Figure 40.9 Human circadian rhythm.
.‫ ريتم سيركادين انساني‬40 -9 ‫شكل‬ Figur
‫ بــا‬Figure 40.10
‫كوهنــوردان‬ ،‫مرتفــع‬ ‫صعــود بــه يــك قلــة‬
Acclimatization by ‫ـان‬‫ارتفــاع در زمـ‬
mountain ‫ناشــي از‬
climbers in the H
in the Himalayas. To lessen the risk of altitude sickness when Body Melatonin
‫‌گذرانــي‬ ‫وقت‬a high
.‫‌دهنــد‬ ‫انجــام مي‬ ‫‌هوايــي‬ ‫ راه هم‬by
‫نيمــة‬ ‫زدن در‬partway
‫چــادر‬ ascending
ascending peak, climbers acclimatize camping temperature concentration up the m

Core body temperature (°C)


‫و‬up‫ـون‬
the
‫خـ‬mountain.
‫ـتم گــردش‬Spending
‫ــدن سيسـ‬time
‫ــد ش‬at an ‫ـب‬
‫كارآم‬ intermediate
‫متوســط موجـ‬altitude
‫ارتفــاع‬allows
‫در‬

Melatonin concentration
the circul
Melatonin concentration

0 the circulatory and respiratory systems to become more efficient in 37.1 60


.‫‌شــود‬‫ي‬ ‫م‬ ‫اكســيژن‬ ‫انــدك‬ ‫‌هــاي‬‫ت‬ ‫غلظ‬ ‫جــذب‬ ‫در‬ ‫تنفــس‬ capturing

in blood (pg/mL)
capturing and distributing oxygen at a lower concentration.
in blood (pg/mL)

0 36.9 40

0
36.7 20

36.5 0
2 6 10 2 6 10
PM PM PM AM AM AM

Time of day
ncentra-
n resting
nt ‫(را‬a)
‫متغيــر‬ in core .‫ـون‬
‫محققــان ايــن دو‬
Variation body‫ خـ‬temperature
‫ـت مالتونيــن در‬and ‫ غلظـ‬melatonin
‫دمــاي بــدن و‬concentra-
‫( تغييــر در‬a)
ppears to tion in blood. Researchers measured these two variables in resting
‫و نــور‬but
‫ثابــت‬ ‫دمــاي‬ ‫بــا‬ ‫اتــاق‬ ‫يــك‬ ‫در‬ ‫بيــدار‬ ‫امــا‬ ‫اســتراحت‬
awake volunteers in an isolation chamber with constant ‫حــال‬ ‫در‬ ‫داوطلبــان‬ ‫در‬
‫‌رســد در‬ ‫بــه نظــر مي‬and
temperature ‫كــه‬low
‫اســت‬ ‫هورمونــي‬
light. (Melatonin‫(مالتونيــن‬ .‫‌گيــري كردنــد‬
is a hormone ‫كــم اندازه‬
that appears to
be involved in sleep/wake cycles.).)‫چرخه‌هــاي خــواب و بيــداري دخيــل باشــد‬

Midnight
Start of Lowest
body melatonin secretion heart rate
ature SLE
‫تغييــرات‬ ‫برخــي‬
mountains from ،)‫گياهــان‬
sea level, the lower ‫نيــز‬
oxygen‫(و‬concentration
‫همــة جانــوران‬
in ‫در‬ Greatest EP
Lowest body
the high mountain air stimulates the animal to breathe more muscle strength
apid ‫ســيركادين‬ ‫چرخــه‌اي در متابوليســم به‌صــورت ريتم‌هــاي‬
rapidly and deeply. As a result, more CO is lost through exhala-
temperature
blood
2 mounta
tion, raising blood pH above its normal range. As the animal 6 PM 6 AM
e ‫ يــك ريتــم ســيركادين مجموع ـه‌اي از تغييــرات‬.‫انجــام مي‌گيرنــد‬
acclimatizes over several days, changes in kidney function
the high
Most rapid rapidly a
‫ ســاعت رخ مي‌دهنــد‬24 ‫فيزيولوژيــك اســت كــه تقريبــاً هــر‬
cause it to excrete urine that is more alkaline, returning blood rise in blood
tion, rai
t pH to its normal range. Other mammals, including humans, pressure
Fastest
‫ دمــاي بــدن شــما نوعــاً متحمــل‬،‫ بــراي مثــال‬.)40-9 ‫(شــكل‬
are also capable of acclimatizing to dramatic altitude changes reaction time
acclimat
daily (Figure 40.10). Highest risk cause it t
a typical .‫ ســاعته مي‌شــود‬24 ‫ در هــر دورة‬0/6
Note that acclimatization, a temporary °change
C ‫يــك افزايــش و كاهــش‬
during an Noon of cardiac arrest pH to its
d noon,
animal’s lifetime, should not be confused with adaptation, a are also
ta
‫ ايــن ريتــم را حتــي وقتــي كــه تغييراتــي‬،‫يــك ســاعت بيولوژيكــي‬ ‫ فعاليت‬.‫انســاني‬ ‫ســيركادين‬
undergo ‫ســاعت‬
process of change in a population brought about by natural ‫ســاعت‬
(b) The‫بــه‬human
‫ پاســخ‬circadian
‫متابوليكــي در‬ ‫‌هــاي‬
clock. Metabolic activities daily (b) (Figure
selection acting over many generations.
،‫ دمــاي اتــاق و ســطوح نــور ايجــاد مي‌شــوند‬،‫در فعاليــت بــدن‬ ‫عــادي‬cycles
‫ـك فــرد‬
in‫يـ‬response
‫ــكل بــراي‬to
‫ـن ش‬ ‫ ايـ‬.‫ـوند‬
the ‫ـه مي‌شـ‬clock.
circadian ‫ـاي روزانـ‬
As‫‌هـ‬illustrated
‫متحمــل چرخه‬ for ،‫ـيركادين‬
a typical‫سـ‬ Note
individual
‫و شــب مي‬who
‫‌خوابــد‬ rises
‫‌خــورد‬ ‫ مي‬early
‫ناهــار‬in‫ظهــر‬
the morning, eats‫ي‬lunch
‫ حوالــي‬،‫‌شــود‬ ‫بيــدار م‬around noon,
‫صبــح زود‬ ‫كــه‬ animal’
thus
‫ بنابرايــن يــك ريتــم سـ‬.)40-9‌a ‫حفــظ مي‌كنــد (شــكل‬
،‫ـيركادين‬
COnCEpT CHECK 40.2
and sleeps at night, these cyclic changes occur throughout a
.‫‌دهنــد‬
‫ـاعت رخ مي‬
24-hour ‫ سـ‬24 ‫ ايــن تغييــرات چرخ ـه‌اي در طــول يــك‬،‫ترســيم شــده اســت‬
day. process
selection
or- ‫ـي‬1.‫طبيعـ‬
MAKE‫ـور‬
‫بيولوژيكــي به‌طـ‬
COnnECTiOnS How‫ـاعت‬
‫سـ‬negative
does ‫اگرچــه‬feedback
،‫ـدن اســت‬
in ‫ـزو ذات بـ‬
‫جـ‬
in the thermoregulation differ from feedback inhibition in an
one ‫‌شــود‬‫بــا چرخــة روشــنايي و تاريكــي در محيــط هماهنــگ مي‬
enzyme-catalyzed biosynthetic process (see Figure 8.21)? ‫انقباضــات رحــم را تحريــك مي‌كنــد كــه باعــث وارد آمــدن‬
ing the 2. if you were deciding where to put the thermostat in a are minimized (see Figure 40.9a). A circadian rhythm is thus COnCE
iologi- ‫ هورمــون مالتونيــن در شــب ترشــح‬،‫ بــراي مثــال‬.)40-9‌b ‫(شــكل‬
house, what factors would govern your decision? How
do these factors relate to the fact that many homeostatic
‫انقباضــات‬
intrinsic to‫ايــن‬ .‫‌شــود‬although
the body, ‫رحــم مي‬the
‫دهانــة‬ ‫بيشــتري بــه‬
biological ‫فشــارهاي‬
clock is nor- 1. MA
ying control sensors in humans are located in the brain?
etween ‫آزاد‬ ‫بيشــتر‬
3. MAKE ‫‌تــر زمســتان‬
COnnECTiOnS Like‫ي‬ ‫‌هاي طوالن‬
animals, ‫طــي شــب‬
cyanobacteria have ‫مي‌شــود و‬
‫ـا‬mally coordinated with the cycle of light and darkness in the
‫‌كننــد تـ‬
‫ بــاز هــم فشــارهاي بيشــتري ايجــاد مي‬،‫رو بــه افزايــش‬ ther
enz
environment (see Figure 40.9b). For example, the hormone
sts until a circadian rhythm. By analyzing the genes that maintain
‫بيولوژيكــي را‬ ‫ســاعت‬
biological clocks, ‫‌تواننــد‬
scientists ‫خارجــي مي‬
concluded ‫محرك‌هــاي‬
that the 24-hour .‫مي‌گــردد‬ melatonin is secreted at night, and .‫بيايــد‬
more‫دنيــا‬ ‫كــودك بــه‬
is released during ‫اينكــه‬
the 2. if yo
rhythms of humans and cyanobacteria reflect convergent hou
on, longer nights of winter. External stimuli can reset the biologi- do t
xternal
‫ دليــل بــروز پرواززدگــي‬.‫ امــا اثــر آنهــا فــوري نيســت‬،‫تنظيــم كننــد‬
evolution (see Concept 26.2). What evidence would have
supported this conclusion? explain. cal clock, but the effect is not immediate.‫هومئوستازي‬
That is why ‫در‬ ‫تغييرات‬
flying con
the ‫زمانــي متفــاوت نيــز هميــن‬ ‫منطقــة‬answers,
For suggested ‫ـرواز بــه‬ ‫صــورت‬A.‫( در‬jet lag)
‫پـ‬Appendix
see across several time zones results in jet lag, a mismatch between 3. MA
‫ـاوت‬
the‫ـ‬circadian
‫شــرايط متف‬rhythm
‫ تحــت‬and
‫‌توانــد‬
‫ـتازي مي‬
local ‫ـي هومئوسـ‬
environment ‫طبيعـ‬
that ‫ــترة‬until
persists ‫گس‬ a cir
.‫ــط‬Basic
CHAPTeR 40
‫و محي‬Principles
‫ـيركادين‬of‫سـ‬Animal
‫ ريتــم‬Form
‫تطابــق‬ ‫ يعنــي عــدم‬.‫ـت‬
and Function
‫موضــوع اسـ‬
881
the clock fully resets.
‫ تغييــرات تنظيم‌شــده در محيــط داخلــي بــراي‬،‫ درواقــع‬.‫تغييــر كنــد‬
biol
rhyt
Homeostasis is sometimes altered by acclimatization, evo
(acclimatization) ‫هومئوســتازي گاهي ازطريق فرآينــد هم‌هوايــي‬
‫تنظيمي‬
an ‫ــرات‬physiological
animal’s ‫ بعضــي از تغيي‬.‫ـت‬ ‫ضروري اسـ‬to‫ـدن‬
adjustment ‫طبيعــي بـ‬
changes in its‫ـاي‬
‫عملكردهـ‬
external supp
‫ هم‌هوايــي درواقــع ســازگاري فيزيولوژيــك يــك جانــور‬،‫تغييــر مي‌كنــد‬ environment. For instance, when an elk moves up into the
‫ ماننــد تغييــر اساســي‬،‫در مرحلــة خاصــي از زندگــي اتفــاق مي‌افتــد‬
‫ زماني‌كــه يــك‬،‫ به‌عنــوان مثــال‬.‫بــا تغييــرات محيــط خارجــي اســت‬ ،‫ در برخــي مــوارد‬.‫تعــادل هورمونــي كــه در دوران بلــوغ اتفــاق مي‌افتــد‬ CHAPTeR 40
‫‌غلظــت كمتــر اكســيژن در‬،‫گــوزن شــمالي از يــك كــوه بــاال مــي رود‬ ‫ مثــل تغييــر در ســطوح هورمون‌هــاي‬،‫ چرخ ـه‌اي هســتند‬،‫تغييــرات‬
‫ارتفاعــات بــاالي كوهســتان موجــب تحريــك جانــور بــه تنفــس ســريع‬ .)46-14 ‫مســئول چرخــة عــادت ماهيانــه در زنــان (شــكل‬
‫ بيشــتري ازطريــق بــازدم خــارج‬CO2 ،‫ درنتيجــه‬.‫و عميــق مي‌شــود‬

You might also like