You are on page 1of 12

‫گل و خار‬

‫خار خندید و به گل گفت سالم‬

‫و جوابی نشنید‬

‫خار رنجید ولی هیچ نگفت‬

‫ساعتی چند گذشت‬

‫گل چه زیبا شده بود‬

‫دست بی رحمی نزدیک آمد‪،‬‬

‫گل سراسیمه ز وحشت افسرد‬

‫لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید‬

‫صبح فردا که رسید‬

‫خار با شبنمی از خواب پرید‬

‫گل صمیمانه به او گفت سالم‪...‬‬

‫گل اگر خار نداشت‬

‫دل اگر بی غم بود‬

‫اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود‪،‬‬

‫زندگی‪،‬‬

‫عشق‪،‬‬

‫اسارت‪،‬‬

‫قهر و آشتی‪،‬‬

‫همه بی معنا بود ‪...‬‬


‫فریدون مشیری‬

‫در آغوش مهتاب‬

‫این منم تنها و حیران‪ ،‬نیمه شب‬

‫کردهام همراز خود‪،‬‬

‫مهتاب را…‬

‫گویم امشب بینم آن گل را به خواب؟‬

‫من مگر در خواب بینم‪،‬‬

‫خواب را‪...‬‬

‫فریدون مشیری‬

‫ادامه مطلب‪...‬‬

‫‪ ۰‬نظر ‪ ۰۸‬مهر ‪۱۸:۴۶ ، ۹۶‬‬

‫محو تماشا‬

‫گفته بودی که چرا محو ِ تماشای منی‬

‫و چنان محو که یکدم ُمژه بر هم نزنی‬


‫ُمژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود‬

‫ناز ِ چشم تو به قدر ُمژه بر هم زدنی‪..‬‬

‫فریدون مشیری‬

‫پ‪.‬ن‪ :‬این شعر از ابتهاج نیست‬

‫‪ ۰‬نظر ‪ ۱۹‬شهریور ‪۰۱:۱۶ ، ۹۵‬‬

‫نوایی هماهنگ باران‬

‫من‪ ،‬بر این ابری که این سان سوگوار‬

‫اشک بارد زار زار‬

‫دل نمی سوزانم ای یاران‪ ،‬که فردا بی گمان‬

‫در پی این گریه می خندد بهار‪.‬‬


‫ارغوان می رقصد‪ ،‬از شوق گل افشانی‬

‫نسترن می تابد و باغ است نورانی‬

‫بید‪ ،‬سرسبز و چمن‪ ،‬شاداب‪ ،‬مرغان مست مست‬

‫گریه کن! ای ابر پربار زمستانی‬

‫گریه کن زین بیشتر‪ ،‬تا باغ را فردا بخندانی!‬

‫گفته بودند از پس هر گریه آخر خنده ای ست‬

‫این سخن بیهوده نیست‬

‫زندگی مجموعه ای از اشک و لبخند است‬

‫خنده ى شیرین فروردین‬

‫بازتاب گریه پربار اسفند است‪.‬‬

‫ای زمستان! ای بهار‬

‫بشنوید از این دل تا جاودان امیدوار‪:‬‬


‫گریه امروز ما هم‪ ،‬ارغوان خنده می آرد به بار!‬

‫فریدون مشیرى‬

‫‪ ۰‬نظر ‪ ۱۸‬اسفند ‪۲۳:۳۶ ، ۹۴‬‬

‫خانه‬
‫من دلم میخواهد‬

‫خانهای داشته باشم ُپ ِر دوست ‪،‬‬

‫کنج هر دیوارش‬

‫دوستهایم بنشینند آرام‬

‫گل بگو گل بشنو … ؛‬

‫هر کسی میخواهد‬

‫وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد‬


‫گل سرخ‬ ‫یک سبد بوی‬

‫به من هدیه کند ‪.‬‬

‫شرط وارد گشتن‬

‫شست و شوی دلهاست‬

‫شرط آن ‪ ،‬داشتن‬

‫یک دل بی رنگ و ریاست …‬

‫بر درش برگ گلی میکوبم‬

‫روی آن با قلم سبز بهار‬

‫مینویسم ‪:‬ای یار‬

‫خانهی ما اینجاست‬
‫تا که سهراب نپرسد دیگر‬

‫خانه دوست کجاست؟‬

‫فریدون مشیری‬

‫(در پاسخ شعر نشانی سهراب سپهری)‬

‫‪ ۰‬نظر ‪ ۲۳‬مرداد ‪۰۲:۵۳ ، ۹۴‬‬

‫دوری‬
‫آخر ای دوست نخواهی پرسید‬

‫که دل از دوری رویت چه کشید‬

‫سوخت در آتش و خاکستر شد‬

‫وعده های تو به دادش نرسید‬

‫داغ ماتم شد و بر سینه نشست‬


‫اشک حسرت شد و بر خاک چکید‬

‫آن همه عهد فراموشت شد‬

‫چشم من روشن روی تو سپید‬

‫جان به لب آمده در ظلمت غم‬

‫کی به دادم رسی ای صبح امید‬

‫آخر این عشق مرا خواهد کشت‬

‫عاقبت داغ مرا خواهی دید‬

‫دل پر درد فریدون مشکن‬

‫که خدا بر تو نخواهد بخشید‬

‫فریدون مشیری‬

‫‪ ۰‬نظر ‪ ۱۳‬مرداد ‪۱۸:۱۶ ، ۹۴‬‬


‫بوی محبوبه‬
‫شب‬
‫ماه تابید و چو دید آن همه خاموش مرا‬

‫نرم بازآمد و بگرفت در آغوش مرا‬

‫گفت‪ «:‬خاموش درین جا چه نشستی؟» گفتم‪:‬‬

‫بوی « محبوبه شب » می ب َرد از هوش مرا‬

‫بوی محبوبه شب‪ ،‬بوی جنون پرور عشق‬

‫وه‪ ،‬چه جادوست که از هوش بَ َرد بوش مرا‬

‫بوی محبوبه شب‪ ،‬نغمه چنگی ست لطیف‬

‫که ز افالک کند زمزمه در گوش مرا‬

‫بوی محبوبه شب همچو شرابی گیراست‬


‫مست و شیدا کند این جام پر از نوش مرا‬

‫بوی محبوبه شب جلوه جادویی اوست‬

‫آنکه کرده است به یکباره فراموش مرا‬

‫فریدون مشیری‬

‫‪ ۰‬نظر ‪ ۱۰‬مرداد ‪۱۲:۵۵ ، ۹۴‬‬

‫شب ها‬
‫شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی‬

‫آوای تو می خواندم از الیتـناهی‬

‫آوای تو می آردَم از شوق به پرواز‬

‫شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی‬

‫امواج نوای تو به من می رسد از دور‬


‫دریایی و من ‪،‬تشنه ی مهر تو ‪ ،‬چو ماهی‬

‫دیدار تو گر صبح ابد هم د َ‬


‫هدَم دست‬

‫من سرخوشم از لذتِ این چشم به راهی ‪...‬‬

‫فریدون مشیری‬

‫‪ ۰‬نظر ‪ ۰۸‬مرداد ‪۰۰:۰۳ ، ۹۴‬‬

‫ساحل تنهایی‬
‫به پیش روی من‬

‫تا چشم یاری می کند‪ ،‬دریاست!‬

‫چراغ ساحل آسودگی ها؛‬

‫در افق پیداست‬

‫دراین ساحل که من افتاده ام خاموش‪،‬‬


‫غمم دریا؛‬

‫دلم تنهاست‬

‫وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست‬

‫خروش موج؛ با من می کند نجوا‪،‬‬

‫که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت!‬

‫مرا آن دل که بر دریا زنم‪ ،‬نیست‬

‫ز پا این بند خونین بر کنم نیست‬

‫امید آن که جان خسته ام را‪،‬‬

‫به آن نادیده ساحل افکنم نیست‬

‫فریدون مشیری‬

‫‪ ۲‬نظر ‪ ۰۶‬مرداد ‪۱۲:۵۷ ، ۹۴‬‬

You might also like