Professional Documents
Culture Documents
+من فقط یک مرد را میخواهم و دیگر دارم امیدم را برای دوباره دیدن او از دست میدهم.
_ عزیزم ،قبل از اینکه او را مالقات کنی باید بدانی که چگونه میخواهی این رابطه را از ابتدا تا انتها بسااازی.
باید خودت را بشناسی و بدانی که دقیقا چه میخواهی .دو راه پیشروداری همسر او یا معشوقهی او شوی.
+اما فکر میکنم همه میخواهند همسر مردی باشند که به آن عالقه دارند.
_ لزوماً اینطور نی ست ،اما حق با تو ست .همی شه گزینهی دوم راحتتر ا ست .باید به گونهای رفتار کنی که
میخواهی هم سر او ب شوی .با مع شوقه شدن ،هم سر شدن غیرممکن ا ست .در هر زمان میتوانی هم سر را
تبدیل به معشااو و عالقمند به خود کنی .از این گذشااته معشااوقه فقط یکی از حالتهای زن اساات .مرد
میخواهد در زن همه چیز ببیند :مع شوقهی پُر شور ،الههی الهام بخش ،ملکهی غیرقابل د سترس و کدبانوی
دلسوز .مرد منتظر است ،شاید حتی ناخودآگاه ،تمام نیازهای روحی ،عاطفی ،جسمی و جنسی او توسط زن
ارضا شود .در سطح جسمی مرد انتظار دارد زن از او مراقبت کند ،غذاهای خوشمزه برایش درست کند ،نظم
را در خانه حفظ کند ،در لحظات سخت او را حمایت و آرام کند .این حالت زن را (کدبانو) مینامند.
در عین حال ،در سااطح عاطفی مرد میخواهد در زنِ محبوبش ،دختری ناتوان را ببیند که به حمایتهای او
احتیاج دارد ،دختری که تحسااینش میکند و با اشااتیا به حرفهایش گوش میدهد .دختری که بیپروا به
1
تواناییهای خود ایمان دارد ،از موفقیتهایش خوشااحال میشااود ،از تالشها و هدایای مرد ،حتی اگر ساااده
در ساااطح ذهنی مرد از زن انتظار هوش و ساااواد دارد .او میخواهد زن محبوبش توانایی انجام مذاکرههای
اندیشاامندانه ،هدایت کردن و الهام بخشاایدن را داشااته باشااد و از تمام مشااکالت و امور او با خبر باشااد .او
میخواهد زن ،جالب ،مستقل ،خال و غیرقابل پیشبینی باشد و بتواند او را یک ملکه و الهه ببیند.
مرد از معشااوقهی پرشااور و ماهرکه کامالً به ماهیچههای اندام خصااو اای خود تساالط دارد ،تمام اساارار
مهارتهای تخت خواب را میداند ،میداند نقاط مخفی بدن مرد کجاساات و از هیچ نوازش ممنوعهای هراس
ندارد ،قدرتی نامحدود مییابد .یک مرد نمیتواند از چنین زنی سااایر شاااود ،بارها و بارها به ساااویش جلب
یک مرد آرزو دارد همهی حالتها را در یک زن پیدا کند .معشاااوقه ،ملکه ،کدبانو و دختر .این چهار تجلی
ا لی انرژی زنانه و چهار حالت ا لی یک زن است .مردان در تمام دوران ناخودآگاه مجذوب زنانی می شدند
که تمام این مظاهر را در خود داشااتند .زیرا مرد احساااس میکند فقط چنین زنی میتواند او را بلند کند و
کمک کند تا قدرت و تکامل یابد .فقط چنین زنی میتواند به مرد کمک کند تا جهان را فتح کند .جهانی که
مرد پس از فتح به پای زن میریزد .چنین زنی میتواند به مرد کمک کند تا از قلهای که ساارنوشاات برایش
تعیین کرده است باال برود .زنی که تمام حاالت خود را بشناسد دایرهی قدرت زنانه را متصل میکند و به این
هنگام معاشرت با مرد زن باید از هر چهار مرحلهی دختر ،معشوقه ،ملکه و کدبانو عبور کند .مرد گویا بررسی
میکند چقدر این سااطو برای زن آشاانا هسااتند و آیا میتواند تمام نیازهایش را برطرف کند؟ اسااترات ی
2
_البته .در ایجاد رابطه ترتیب خا ی وجود دارد .با درک کردن م سیری که باید در آن حرکت کنی ،به هدف
خود میر سی و م شکالت زیادی را پ شت سر میذاری .چه فکری میکنی؟ به نظرت زن در چه حالتی توجه
+حالت معشوقه؟
خاله با تعجب گفت :بله درساات اساات .فکر کنم من همه چیز را تعریف کردهام .شاااید تو خودت به تنهایی
ادامه میدهی؟
_ خیلی خُب .زن در حالت معشااوقه مرد را به ساامت خود جلب میکند .اما اگر شااب را با مرد بگذراند زن
برای او فقط یک معشااوقه باقی خواهی ماند .برای اینکه با این مرد ازدواج کنی باید خیلی سااری وارد حالت
ملکه بشااوی و غریزهی شااکارچی بودن را در مرد فعال کنی .وقتی که مرد تو را به دساات آورد ،وارد حالت
دختر بچه می شوی که به مرد اجازه میدهد تا مسئولیتش را برعهده بگیرد و برای زن تصمیم بگیرد .بعد از
اینکه به تو پی شنهاد ازدواج داد ،تازه میتوانی ن شان دهی که چه کدبانویی ه ستی .اگر این ترتیب را رعایت
نکنی ،رابطه یا زود تمام میشااود و یا خیلی طول میکشااد و به جایی نمیرسااد .اما اگر تمام مراحل را به
+برای همیشه؟
_ البته که نه .اگر به خاطر یک سری اتفاقات ،اعتقادات و حتی تربیت ،فقط یکی از حالتهای زنانه را دا شته
با شد ،مثال فقط در حالت کدبانو با شد و حالتهای دیگر را فراموش کند ،دایرهی قدرت زنانه قط می شود و
مرد شروع میکند به دنبال زنی میگردد که نیازهای دیگرش را برطرف میکند و حالتهای معشوقه ،ملکه و
+اما مادر من همیشه تأکید میکرد زن خوب ،یک کدبانوی عالی است.
3
_ و بعد مادرها تعجب میکنند چرا دامادهایشااان معشااوقه پیدا کردهاند .خیلی از خانمها در خانواده سااعی
میکنند کدبانوی خوبی باشند .سنتها ما را اینگونه عادت دادهاند؛ اما این موضوع خطر بزرگی در خود پنهان
دارد .خانمها غر تربیت فرزند و رساایدگی به خانه و همساار و بچهها میشااوند ،تمام فکر و ذکرشااان آماده
بحانه ،ناهار و شام می شود و فراموش میکنند چگونه باید مع شوقهای پرحرارت و دختر بچهای پُر کردن
شاااور باشاااند .عدهای از زنها فراموش میکنند ،اگر چه مرد قدردان تمام زحمتهای آنها میباشاااند و قدر
هم سر خود را نیز میدانند ،اما دیگر هم سر خود را نمیخواهند و به او میلی ندارند .برای اینکه همی شه مرد
همراه تو با شد و برای اینکه همانند سالهای ابتدایی زندگی م شترک آتش شهوتش ن سبت به تو شعلهور
+شما فکر میکنید ممکن است مرد به یک زن وفادار باشد؟ اینکه مخالف طبیعت آنها است.
سال 2003
من تصمیم گرفته بودم که تمام دورههای انرژی زنانه را شرکت کنم و از همهی درسها خوشم میآمد .من و
هر سه دو ستم روی زمین دور آنتونینا ،مربی دورههایمان ،ن ش سته بودیم .من ب سیار تالش کردم که آن سه
نفر را راضی کنم آخر هفتهها را به شناخت خود اختصاص دهند .من از آنتونینا پرسیدم:
_ کامالً ممکن است ،اگر زن به قدری بافَراست باشد که نقشهای مختلف را بازی کند .در سنتهای مختلف
این نقشها به شیوههای مختلفی آمدهاند اما مفهوم یکی ا ست .انرژی زنانه در چهار حالت بروز میکند و در
4
+درست همان چیزی است که مادرمادربزرگم نوشته بود ،فقط به جای حالت مستقل و زیرک او نوشته بود
_ بله این به خاطر تاثیر عصر حاضر است .زن زیرک زنی است که به موفقیت رسیده است و کامال خودبسنده
است و میتواند به اهداف خود برسد .کتابهای زیادی در این زمینه نوشته شده است که چگونه میتوان زنی
زیرک شااد .اما نباید فراموش کرد این فقط یکی از حالتهای زن اساات .زن زیرک نیز نظرها را به خود جلب
میکند ،اما مردها فقط با زنهایی که در حالت دختربچه هستند ازدواج میکنند.
+دختر بچه به زنی کدبانو تبدیل میشود و مردها یک کدبانو را رها میکنند و معشوقه میگیرند.
_ بله این اتفا نیز میتواند بیفتد ،اگر زن بین یک حالت گیر بیفتد و دیگر معشوقه و زن زیرک و دختر بچه
نباشد .اگر او همه چیز را داشته باشد ،چرا مرد باید دنبال زن دیگری بگردد؟ متاسفانه خانمها این موضوع را
+چرا فراموش میکنند؟ من و هر سه دو ستانم درباره این مو ضوع چیزی نمیدان ستیم که بخواهیم فراموش
_ ممکن ا ست چیزی درباره این مو ضوع ن شنیده با شید ،اما به این معنی نی ست که این حالتها برای شما
آشنا نیستند .وقتی شما زاده شدید ،همه این مطالب را میدانستید .فقط مراحل بروز این حالتها در هر زنی
متفاوت ا ست .در عدهای بی شتر از همه مع شوقه بودن بروز میکند ،در عدهای کدبانو بودن ،در عدهای زیرک
بودن و در عدهای دختر بچه .اگر در زنی حالت دختر بچه برتری داشااته باشااد ،همه تعجب میکنند که چرا
دختری چنین نازنین و مهربان و مطی هنوز تنها است و فراموش میکنند معشوقهای پرشور است که اول از
همه نظر مرد را به خود جلب میکند .یا برعکس خانمی دوساات دارد در حالت خانم زیرک باشااد و این نیز
حالتی عالی ا ست که مرد را دیوانهای خود میکند ،اما مرد بعد از د ستیابی به چنین زنی انتظار دارد که ببر
او تبدیل به گربهای کوچک و ناز شود .اگر این اتفا نیفتد ،مرد این فشار را تحمل نمیکند و ناپدید میشود.
5
_ به اینکه کدام عنصاار در شااما غالب اساات .از لحظهای متولد شاادن هر دختری ،هرکدام از عنا اار انرژی
خا ی را به او اخت صاص میدهند .عن صر زمین ،یک عن صر قوی و ا سا سی ا ست ،به زن آرامش ،عملگرایی،
استحکام و قابل اطمینان بودن میبخشد .عنصر آتش ،عنصری داغ و ضرباندار است ،زن را جذاب ،پرشور و
غیرقابل پیشبینی می سازد .عن صر آب به زن اح سا ساتی بودن ،خودجو شی ،بازیگو شی و لطافت میبخ شد.
عنصرهوا زن را مستقل ،سرسخت و منطقی میکند .زن مجبور نیست که تمام زندگی خود را با آن چیزی که
از بچگی به او داده شده ا ست ،بگذراند .او میتواند انرژیهای که در او ضعیف ه ستند را تقویت کند .میتواند
از طریق ارتباط با دیگر عنا ر حالت و یکپارچگی و قدرت جدیدی را پیدا کند.
افسااانهای وجود دارد که میگوید :اولین کاهنان مربی در معبد افرودیت ،چهار الهه بودند که هر کدام مظهر
یکی از این عنا ر بودند و قدرت و دانش زنانه بین این چهار کاهن تقسیم شده بود.
آنتونینا ن سخهای ازخط با ستانی را که چهار الهه را به ت صویر ک شیده بود به ما ن شان داد و در مورد آنها به ما
گفت:
_ الههی زیبای زرد رنگ ،از غرب و مظهر عنصر زمین است .کسی که عنصر زمین در او برتری دارد کدبانوی
خوبی ا ست .بانوی ظریف قرمز رنگ ،از شر و مظهر آتش ا ست .ک سی که در او این عن صر برتری دارد یک
معشوقه آتشین است .الههی سبز دوست داشتنی ،از جنوب و مظهر عنصر آب است .کسی که در او عنصر آب
برتری دارد یک دختربچهی پر شور ا ست .الههی دلربای آبی رنگ ،از شمال و مظهر هوا ا ست .زنی که در او
ما با شیفتگی به الهههای زیبا خیره شدیم و تقریباً به طور همزمان نفس خود را بیرون دادیم.
6
_ برای اینکه بفهمید کدام عن صر در شما غالب ا ست باید یک سفر خیالی انجام دهید و با هر یک از الههها
مالقات داشته باشید ،انرژی و ارتعاشهای آنها را حس کنید و ببینید کدام یک از این الههها با شما هماهنگ
هستند .آمادهاید؟ چشمان خود را ببندید ،دم انجام دهید و با یک بازدم خود را در یک جنگل باستانی ببینید
من وارد چمنزار شدم و به اطرافم نگاه کردم .در جایی دای فلوت میآمد به سمت خاله برگشتم تا بپرسم
چه ک سی فلوت مینوازد انگ شتش را روی لبهایم گذا شت و سرش را تکان داد .بح 6جوالی ،خاله اعالم
کرد برای جشن ایوان کوپاال شب را در جزیرهی وسط دریاچهی الدوگا میگذرانیم .در این شب تمامی عنا ر
فعال میشوند و میتوان از آنها انرژی گرفت .وقتی به دریاچهی الدوگا رسیدیم هوا تاریک شده بود .قایقی در
کنار دریاچه منتظر ما بود .همه چیز مرموز و جالب بود .قایق بی اادا از سااطح تاریک آب ساار میخورد و
حرکت میکرد .با سکوت انرژی خود را ذخیره میکنیم و خاله از بح یک کلمه هم حرف نزده بود و به من
هم گفته بود تا سکوت کنم .باالخره به جزیرهی کوچکی رسیدیم .وارد جزیره شدیم و قایق از نظرمان ناپدید
شد .جزیره در ابتدا خالی به نظر میر سید ولی بعد چهار رو به شکل زن به سمت ما آمدند .آنها لبا سهای
بلندی از رنگهای مختلف آبی روشان ،طالیی ،قرمز تیره و سابز روشان پوشایده بودند .لباسهایشاان شابیه
لباسهای قرون وسطا بود ،اما یک مقدار جسورانهتردوخته شده بود .آستینهای باریک که در پایین گشادتر
بودند ،ق سمت یقهی لباس باز بود و به شکل یک مثلث تا ق سمت ناف ک شیده شده بود و یک مقدار سینهها
معلوم بودند .لباس فقط به کمک کمربند نگهداشاااته شاااده بود .کمربند هر کدام از آنها همرنگ و همجنس
لباسشان بود و ورتهایشان با سرپوشی که داشتند پوشیده شده بود و ا ال مشخص نبود .آنها مرا محا ره
کردند و خاله با نگاه خود به من فهماند که چیزی برای ترس وجود ندارد .دختری که پیراهن طالیی پوشیده
بود در غرب ،دختری که پیراهن قرمز به تن دا شت در شر ،دختر آبی پوش در شمال و دختر سبزپوش در
7
جنوب ایستاده بودند .دستهایشان را به یکدیگر متصل کرده بودند و کف دست راست روبه باال قرار داشت و
کف د ست چپ روبه پایین قرار دا شت .هیچ ک سی چیزی نمیگفت و فقط اح ساس میکردم دای مو سیقی
بلندتر شاااد و من در بین قیفی بودم و موجهای گرمی مرا در برگرفته بودند .دخترها به سااامت من آمدند و
لباسهایم را همچون یک ملکه از تنم درآوردند .با اینکه برهنه بودم ،سرما را حس نمیکردم.
دختری الغر که ظاهری همچون دختر بچهها دا شت و لبا سی سبز رنگ به تن پو شیده بود به سمتم آمد و
وارد دریاچه شدیم .آب دریاچه شبیه شیر تازه بود و با حرکاتی سبک ،از باال به پایین ،تمام خستگیها و تمام
تجربه های ماه های گذشاااته من را پاک کرد .احسااااس میکردم که چگونه قطرات آب به درون من نفوذ
میکنند و همهی چیزهای غیرضااروری و سااطحی را حل میکنند .دختر با اادایی خوش آهنگ ،خطاب به
(ای سطح شفاف دریاچه مقدس ،ای مادر الهی همه موجودات زنده! بانوی آبهای آسمانی و زیرزمینی ،حامی
من با شید .مرا پاک و رها کنید و به من شفقت ،ایمان ،امید و ع شق عطا کنید .به من نیرو و اقتدار بدهید تا
من کلماتی را که میگفت تکرار کردم و احساس کردم عنصر آب ،درونم را با قدرت جدیدی پُر میکند .دختر
دوباره دستم را گرفت و من را به ساحل رساند .لباس سفیدی که دوختی شبیه دوخت لباس خودش داشت
را روی شانههایم انداخت ،سپس دفی باز را که درونش مروارید مشکی قرار داشت ،به من داد.
-این یک هدیه از عنصر آب است .او به شما قدرت عاطفی میبخشد همانطور که احب این مروارید هستی،
8
هنوز داشتم به مروارید مشکی نگاه میکردم که دختری با لباس قرمز و اندامی تحسین برانگیز ،به من نزدیک
شد و مرا با خود به زمینی که در آنجا آت شی وجود دا شت برد .او دیوانهوار شروع به رق صیدن به دور آتش
کرد .تمام رقص او آغ شته به شهوت و میل و ا شتیا بود .لبهایش به انتظار بو سه بودند و سینههایش به
هنگام رقص تکان میخوردند .او همانند یک زن وحشی به نظر میرسید و در امیال و خواستههایش غیرقابل
پیشبینی و آمادهی کشف چیزهای جدید و ناشناخته بود .من ضربان و ریتم او را حس کردم و به رقص با او
پیو ستم .د ستهای نامرئی لبا سم را درآوردند و دختر د ستم را گرفت و مرا به دایرهای که در آن میرق صید
کشااند .ما دور آتش میرقصایدیم .خجالت ما در آتش ساوخت و وارد ریتم رقصامان شاد .موجی از تحریک
(ای شعله بزرگ ابدی ،آفرینندهی گرما و نور ،جرقه زندگی ،ای که زنده و رو شن ه ستی ،م سیر حقیقت را
برای من روشن کنید .همراه وفادار جستجوها و اقدامات من باشید .شور و اشتیا ،میل و لذت را به من عطا
کنید .به من نیرو دهید تا آن را که هنوز شیفتهی کسی نیست ،شیفتهی خود کنم و آنچه ناتمام است را به
اتمام برسانم).
-این هدیهای از عنصر آتش است .او به تو قدرت جنسی میبخشد .همانطور که این شم را در اختیار داری،
امیال مردان را نیز در اختیار بگیر .هنگامی که شم می سوزد از آتش آن شمعی جدید رو شن کن ،اینگونه
من هنوز به خاطرحس تحریک شاادگی میلرزیدم و خنکی شااب را احساااس نمیکردم ،اما با این حال وقتی
دختر در لباس زرد به من نزدیک شد و پیراهن سفید را برایم آورد ،خوشحال شدم .او دستم را بی دا گرفت
و مرا با خود به اعما جنگل برد .ما کنار غاری ایستادیم .کنار در ورودی غار دو مشعل روشن بودند و قسمت
9
ورودی را روشن میکردند .کمی ترسناک بود .دختر زرد پوش لبخندی به نشانهی تایید زد و وارد غار شدیم.
در ست و سط غار سنگ بزرگی ،همانند پایه قرار دا شت و روی آن کری ستالی از کوارتز ورتی قرار دا شت.
من از او الگو گرفتم .نیرویی قدرتمندی از کریسااتال ساارچشاامه میگرفت و به نظر میرسااید در من نفوذ
میکند.
(مادر مقدس زمین ،نگهبان زیرزمینهای تاریک ،مواد معدنی و سااانگهای قیمتی ،خداوندگار کوهها و درهها،
پشاااتیبان من شاااوید .هدف و آرزو ،قدرت و بهبودی به من عطا کنید .به من نیرو دهید تا آن را که هنوز
شیفتهی کسی نیست ،شیفتهی خود کنم و آنچه ناتمام است را تمام کنم).
کلمات را بعد از دختر تکرار میکردم و احساااس کردم ریشااه در خاک دارم .به احساااساااتم گوش میدادم و
نزدیک بلور ایسااتاده بودم .دختر به طرف من آمد و کریسااتال کوچکی از ساانگ کوارتز ااورتی را به همراه
-این هدیهای از قدرت زمین اسااات که به تو قدرت فیزیکی میدهد .همانطور که ااااحب این کریساااتال
-هر چیزی که او از دسااتان تو بخورد ،خوشاامزهترین خواهد بود ،به هر چه نگاه کند ،با چشاامان تو خواهد
دید ،هرچه را ببوید از عطر تو سرم ست می شود ،هرچه را لمس کند ،یادآوری از لمس تو خواهد بود و به هر
10
او در گوشم زمزمه کرد :وقتی قدرت کافی داشته باشی ،همه چیز واقعی خواهد بود و ناپدید شد.
از غار بیرون آمدم .هوا دیگر روشن شده بود و من ا ال متوجه گذر زمان نشدم.
دختری که پیراهن آبی به تن داشت از قبل منتظر دیدارمان بود و به محض دیدن من با عجله به سمتم آمد.
ما از تپهای باال رفتیم .در آن سمت تپه دریاچهای آرام قرار دا شت .دختر د ستهایش را به باال دراز کرد و به
(پروردگار بادها ،فرمانروای آسااامان بیپایان ،ای حاکم ارتفاعات ،حامی من باشاااید ،به من انعطافپذیری و
نفوذ ،فکر و بینش بدهید! به من نیرو بدهید تا آنکه شیفتهی کسی نیست را شیفتهی خود کنم و آنچه ناتمام
تا این کلمات را گفتم ،احساس کردم که چیزی سبک مقابل پاهایم افتاد .نگاه کردم و دیدم که یک پَر است.
_ این هدیهای از عن صر هوا ا ست .این پر به تو قدرت ذهنی میدهید و همانطور که احب این پر ه ستی،
من به چمنزار برگشااتم و هر چهار کاهن را کنار یکدیگر دیدم .آنها دور من ایسااتادند ،در سااکوت دسااتان
همدیگر را گرفتند و مرا غر در آرامش کردند و انرژی های ناهماهنگ درونم را متعادل کردند .من دوباره
_ برایت جالب بود چیز جدیدی در خود کشف کنی؟ با کدام یک از آنها راحتتر بودی؟
_ بنابراین حالت معشوقه و دختربچه در تو برتری دارند .حالت کدبانو و ملکه هنوز در تو فعال نشدهاند .هنوز
11
+آنها چه کسانی بودند؟
_ کاهنان عنا ر .زن تنها با به دست آوردن قدرت چهار عنصر است که میتواند کامل شود .فقط به زن این
توانایی داده شده است که از دنیا انرژی بگیرد .در عنا ر حل شود و از آنها پُر شود .مرد از این توانایی محروم
اساات .بنابراین مردان به دنبال مالقات با زنی هسااتند که اااحب انرژی زنانه و تمام مظاهر آن ،جنساای،
عاطفی ،روحی و جسمی باشد .آنها همیشه میخواستند که زن آنها را از انرژی جنسی پُر کند ،به تردیدهای
آنها گوش دهد ،برای برداشتن قدمهای بعدی الهام بخش آنها باشد و به استراحت و آرامش آنها اهمیت دهد
و مراقب آنها باشد ،زندگی آنها را با شعر ،موسیقی و رقص تزئین کند و همیشه آنها و کارهایشان را تحسین
کند .از طریق ات صال با این عنا ر ا ست که زن میتواند وارد حالت خا ی شود و انرژی که ندارد را دریافت
کند .اما زنها میتوانید از یکدیگر انرژی بگیرند .طبق همین ا ل هم آنها دوست پیدا میکنند و اکثراً تمایل
دارند چهار نفر باشاااند .یکی از آنها همراه با جذابیتهای جنسااای اسااات ،دومی باهوش و منطقی ،ساااومی
احسااااسااای و چهارمی کدبانو و عملگرا اسااات .زنها این توانایی را دارند که همدیگر را تکمیل کنند؛ اگر
سال 2003
وقتی چشمانمان را باز کردیم ،آنتونینا به حبتهای ما گوش کرد و بعد از اینکه تعریف کردیم چه چیزهایی
دیدیم و چه احساساتی داشتیم ،به ما گفت که کدام یکی از عنا ر در ما برتری بیشتری دارد و گفت:
12
_ این مو ضوع تو ضیح میدهد که چرا اکثر خانمها تمایل دارند روابط دو ستانهی چهار نفری دا شته با شند و
هر کدام از آنها انرژی خود را دارد و دیگری را نیز با انرژی خود شارژ میکند.
+آنیسکا تو بیشتر حالت ملکه را داری .باهوش ،آزاد و مستقل هستی .به نظر من عنصر هوا در تو برتری دارد
آنیسکا تایید کرد و گفت :عالوه بر این من به خوبی میتوانم دیگران را نصیحت کنم ،حتی وقتی کسی چیزی
نمیپرسد.
+کیسا ،تو یک معشوقه هستی .بسیار طب گرمی داری ،شهوتی و خودانگیخته هستی.
او با لبخند تلخی حرف مرا تایید کرد .سپس ماریا بدون هیچ تردیدی گفت:
_ و من بدون تردید کدبانو هستم .همیشه دوست دارم از بقیه مراقبت کنم ،برایشان غذاهای خوشمزه درست
کنم و آنها را در تخت خواب بخوابانم .فقط چرا آقایان بعد از مدتی از غذاهای من فرار میکنند را نمیدانم!
_ الرا ،تو دختر بچه هستی .ساده لو ،خودجوش ،بازیگوش و مشتا .
الرا در جواب گفت :آنیسکای باهوش ،حکم را دربارهی من نیز ادر کرد.
بعد از مدتی حو لهی مردها از ما سر میرود .در دنیا هیچ زن کاملی وجود ندارد.
آنتونینا به ما نگاه کرد و گفت :همه دور یک دیگر جم شوید .وی گیهای درونی خود را به ا شتراک خواهید
گذاشت .درست است .هیچ یک از ما کامل نیستیم ،اما مادرمادربزرگ تو اعتقاد داشت که در هر یک از ما هر
13
چهار عنصااار وجود دارند ،اما باید آنها را بیدار و فعال کنیم .شاااما میتوانید به یکدیگر نیرو بدهید و آن
وی گیهایی که در دیگری وجود ندارد را به او بدهید .ماریا تو در مرکز دایره مقابل آنیا بایساات و دسااتت را
روی چاکرای سوم خود یعنی دو انگ شت باالی ناف قرار بده و هنگام بازدم د ست خود را به سمت آنیا دراز
کن به گو نهای که ان گار گوی را از آن چاکرا در آوردهای به آن یا میدهی و بگو :من مهر بانی ،کد بانویی و
_ تو باید هنگام دم این گوی را از ماریا بگیری و کف دستان خود را روی چاکرای سوم بگذاری به گونهای که
_ چقدر کار با شماها سخت ا ست .وقتی که کف د ستانت را میگذاری روی چاکرای سومت و حس میکنی
که وی گی آنیا به تو انتقال داده شده است ،میتوانی بازدم انجام دهی .خیلی خُب .بیا یکبار دیگر انجام دهیم،
احتماال زمانیکه داشتم توضیح میدادم چگونه باید این کار را انجام دهید ،هیچی حس نکردی.
آنیا تمام حرکات را تکرار کرد و مبهوت از احساساتش ،سکوت کرده بود .سپس ماریا به سمت کیسا برگشت،
همان حرکت را تکرار کرد و بعد روبه من چرخید ،من احسااااس کردم به شاااکل یک جریان ،کدبانویی و
عملگرایی او ،وارد من شده است و از خودم پرسیدم :واقعا دیگر خانه را هر روز تمیز خواهم کرد و ظرفها را
ماریا انرژی خود را با ما به ا شتراک گذا شت ،گفت :حاال نوبت کی سا ا ست که شهوت و بیپرواییش را با ما به
14
آنتونیا با حرکت سر ،حرف ماریا را تأیید کرد و گفت :در مرکز بایست و تمام این حرکتها را تکرار کن ،فقط
تو انرژی را از مرکز شهوت خود یعنی دو انگشت زیر ناف بردار .هنگام دم تصور کن که جریان انرژی را از آن
_ خیلی خوب ماریا ،اول از تو شروع میکنیم تا کمی د ست از کدبانو بودن برداری و لذت را تجربه کنی .من
او قبل از تلفظ نوآوری کمی مکث کرد و ساااپس با لبخند مرموزی این کلمه را به زبان آورد و ساااپس کف
دستان خود را به سمت ماریا دراز کرد .ماریا پس از دریافت این انرژی شکلکهای عجیبی از خودش در آورد،
ما میخوا ستیم از او بپر سیم که چه شده ا ست که او انگ شت خود را روی لبهایش گذا شت و ن شان داد که
و تمام این حرکات را با آنیا و من نیز تکرار کرد .وقتی او کلمهی نوآوری را به زبان آورد ،من روی بدن خود
حس مورمور دا شتم و ت صورات جن سی عجیبی در ذهنم شکل گرفتند که کمی نیز دور از نزاکت بودند و آن
حاال نوبت من ر سیده بود تا سادگی و شور و شو خود را با بقیه به ا شتراک بگذارم .من د ستم را در مرکز
_ خیلی خب ،دوسااتانم .شااما چه چیزی کم دارید؟ خوشاابختی؟ من میتوانم نفوذناپذیری ،شااکاک بودن،
آنتونینا گفت :تو باید انرژی را از مرکز پیشانی یا همان چشم سوم به بقیه بدهی.
15
آنیا ایستاد و تمامی حرکاتی که گفته شده بود را انجام داد و بعد از اینکه آنیا از انرژی خود به ما داد؛ ما خود
سپس هر چهار نفر کنار یکدیگر ای ستادیم و د ستهای یکدیگر را گرفتیم .آنتونیا گفت :به نظر من که نتیجه
ماریا جای همهی ما جواب داد :من شهوت کیسا ،استقالل آنیا و سادگی الریسا را در خودم حس میکنم .با
_ باید آن را به مرد بدهید .فقط وقتی چیزی به مرد میدهید ،میتوانید از او چیزی دریافت کنید .اما مهم
در هر حالت زن و مرد به شکل مختلفی انرژیهای خود را به اشتراک میگذارند .در حالت معشوقه ما به مرد
انرژی میدهیم و او باید این انرژی را به شااکل کادو به ما برگرداند وگرنه هم خودش قدرت خود را از دساات
میدهد و هم ما انرژی خود را از د ست دادهایم .یک قانون ده در دی وجود دارد که تمام پولهایی که مرد
به زن میدهد ده برابر به خودش برمیگردند و برایش امکان رشد و پیشرفت را به وجود میآورند.
وقتی تو با مرد میخوابی ،او باید انرژی که تو به او دادهای را جبران کند .او این انرژی را به شاااکل کادو،
جواهرات ،پول و موقعیت اجتماعی همساار بودن را به تو بدهد و بگذارد که تو وارد حالت دختر بچه شااوی.
مرد تبدیل به هم سر می شود و انرژی را به ما برمیگرداند وقتی که ما وارد حالت دختر بچه می شویم .گاهی
پیش میآید نه تنها از انرژی خود به مرد میدهی ،بلکه تمام نیرویت را برای او به هدر میدهی .برایش غذا
.1آمازونها در اسطورههای یونانی ،نام قبیلهای از زنان جنگجو است که هیچ مردی را به جمع خود راه نمیدادند.
16
درساات میکنی ،از او مراقبت میکنی ،به جای او تصاامیم میگیری ،بدون اینکه از او هیچ انتظاری داشااته
باشاای .اما این فداکاری علیه خود تو خواهد بود ،زیرا تنها مردی که زن همه چیز خود را بدون هیچ انتظاری
اگر تو با همساار یا معشااوقهی خود اینگونه رفتار کنی ،این خیلی برای رابطهی شااما خطرناک خواهد بود .او
برای شما احترام زیادی قائل خواهد بود ،اما میلی به تو نخواهد داشت .زیرا مردها با مادر خود نمیخوابند .در
این شااارایط مرد از روابط جنسااای اجتناب میکند .احتماال تو همچنین زنهایی را دیدهای .برای مرد خانه
خریدهاند ،برایش غذا آماده کردهاند و در رختخوابشااان مرد خود را خواباندهاند و ا ااال تعجب ندارد که مرد
دنبال کسااای میگردد که بتواند از او مراقبت کند .مردها دخترهای کوچک را دوسااات دارند تا بتوانند از او
حمایت کنند ،برایش کادو بخرند ،او را به آغوش بکشااند و نازش را بکشااند .به همین دلیل حالت دختربچه
با این حال دخترهای ساده لو و زودباور نیز بعد از مدتی خ سته کننده و آزار دهنده می شوند .نباید حالت
ملکه را فراموش کرد .حالتی که تو آزاد و مساتقل هساتی و مرد حس میکند شاما یک قدم تا رفتن فا اله
دارید .زن باید الهام بخش مرد باشد و در همین حال خودش نیز آدم جالبی باشد.
بنابراین در حالت معشاااوقه تو به مرد انرژی میدهی ،در حالت دختربچه این انرژی را دریافت میکنی ،در
حالت کدبانو تو انرژی میدهی و در حالت ملکه دریافت میکنی .اما فراموش نکن که انرژی دادن به مرد
ریسااک اساات .زیرا اگر مرد متاهل باشااد به کمک انرژی تو خانواده و تجارتش توسااعه پیدا میکند و تو چه
چیزی دریافت میکنی؟ هیچ چیزی .حالت طوالنی معشوقه بسیار مخرب میباشد و فرقی هم نمیکند که تو
متاهل ه ستی یا مجرد .البته اگر متاهل با شی انرژی تو برای رونق و خو شبختی مردی غریبه هدر میرود ،نه
برای هم سرت .بنابراین خودت ت صمیم میگیری در چه خانهای زندگی کنی .در یک کاخ کنار هم سرت یا در
17
سال 2003
_ بنابراین شما ترجیح میدهید کجا زندگی کنید؟ در یک عمارت کنارهم سرتان یا در یک آپارتمان کوچک
کنار هم سرتان و در نزدیکی عمارت مع شوقهتان؟ با دان ستن این مو ضوع که در ست بعد از پدیدار شدن شما
در زندگی این فرد ،او به این جایگاه رسیده است و االن در کنار همسر قانونی خود از خانه و چیدمان خانهاش
لذت میبرد و شما به این موضوع فکر میکنید که کرایهی خانه را چگونه پرداخت کنید.
ما همه به فکر فرو رفتیم و به روابطی که در گذشته داشتیم نگاه میکردیم که کیسا این سکوت را شکست و
گفت:
_ در هر ورت مردان امروزی از هر لحاظ معشوقهی خود را تامین میکنند ،برایش خانه و ماشین میخرند
_ بله .همه چیز در نگاه مردها کامال عادالنه به نظر میرساااد .او انرژی دریافت میکند و در ازای این انرژی
هزینه پرداخت میکند .اما چیزی که در ا اال زنها دریافت میکنند ساارابی از ثباتی اساات که هیچ وقت
نخواهد بود و وقت از د ست رفتهای که دیگر برنمیگردد .زمانیکه جوان ا ست غر شکوه می شود و امیدوار
است مرد همسرش را ترک کند و با او که معشوقه است بماند .در همین حال ،مرد احساس راحتی میکند و
نمیخواهد آنچه که با هم سر خود ساخته ا ست را از د ست بدهد و همچنین از مع شوقه نیز انرژی دریافت
میکند و لحظات جدیدی را تجربه میکند .بعد از مدتی مرد در جستجوی منب و معشوقهی جدیدی ناپدید
می شود .میراث این مرد برای همسرش باقی میماند و آنچه معشوقه دریافت میکند خاطرات و پوچی است.
معشوقه با از دست دادن انرژی خود نمیتواند عشق جدیدی را جذب خود کند.
18
همه چیز مطابق قوانین عالم است و نقض قوانین مجازات درپیدارد.
_ آن وقت انرژی او به مع شوقهاش انتقال پیدا میکند و هم سرش با م شکالت و خ سارت روبهرو می شود .آن
وقت زن شااوهر خود را مقصاار میداند و او را ساارزنش میکند که مدام بیبضاااعتتر میشااود ،درحالیکه
معشااوقه روزبهروز فر ااتهای بیشااماری را پیدا میکند .در جهان تعداد کمی زن وجود دارند که انرژیشااان
برای تعداد زیادی مرد کافی باشااد .اگر شااما بدانید که چگونه باید از عنا اار انرژی بگیرید ،آن وقت خطری
شما را تهدید نمیکند .اما بهتر ا ست با سرنو شت خود بازی نکنید .بهتر ا ست منح صر به یک نفر با شید تا
آنتونیا این حرفها را زد و برایمان آرزوی موفقیت کرد و رفت .آنیا که در افکار خود بود پرسید:
19
سال ( 1903دفترچهی خاطرات مادرمادربزرگ)
یک هفته از بازگشت من و خاله از دریاچه گذشته بود .در کافیشاپ نشستۀ بودیم و قهوه مینوشیدیم.
_ خُب دخترکم ،وقتآن رسیده است آموزش جزئیتر مرحلهها را با یکدیگر شروع کنیم.
آموزشا ای که باعث شاااود تو برای مرد زنی منحصاااربهفرد باشااای .بهخاطر داری کدام حالتِ زنانۀ مرد را از
خودبیخود میکند و باعث میشاااود همهچیز و همهکس را فراموش کند و نظرش فقط به سااامت تو جلب
شود؟
+حالت معشوقه.
_ درست است .انرژی جنسی بیش از هر چیز دیگری مرد را به سمت زن جذب میکند .مرد انرژی معشو
را در نگاه شهوتانگیز و لبخند معنادار و زمزمههای پرحرارت میبیند و با لمسی پرحرارت حس میکند .یک
زن همیشه مرد را با وعدههای شیرین و شهوتانگیز و ممنوعه جلب میکند .برای اینکه مرد تو را ببینید باید
تمام حواساااش را به خود جلب کنی و او را با نگاه ،لمس ،بو و طعم کامالً اسااایر خودت بکنی .باید مرد را
بسوزانی اما قبل از اینکه بتوانی مردی را بسوزانی باید خودت شعلهور شوی .عضالتت به فعالسازی این انرژی
کمک میکنند و آتش درونیت را شعلهور میکنند .حاال ع ضالت اندام خ صو یت را منقبض کن و این کار را
تا 10الی 15بار انجام بده و بعد حس میکنی ذرهذره آتش درونت روشن میشود.
من با انجام این کار در احساسات درونیم اسیر شده بودم و حس میکردم هر لحظۀ زیر شکمم داغتر و داغتر
+بله.
_ در چشاامانت آتش روشاان شااده اساات .نگاه یک زن را درخشااش چشاامهایش و بزرگشاادن مردمکش
ا سرارآمیز و آت شین میکند و توجه مرد را جلب میکند .اما اگر ت صورات جن سی را با نگاهت همراه کنی یا با
خود تکرار کنی « شما لذتبخش ه ستید ،من لذتبخش ه ستم ،ع شق لذتبخش ا ست»؛ مرد را فوراً از پادر
20
میآوری .این نگاه تحریکآمیز باید تا هفت ثانیۀ طول بکشاااد و بعد از این مدت نگاهت را بردار اگرچه میلی
اگر بعد از دو بار نگاه کردن ،متوجه شدی مرد به تو نگاه میکند ،لبخند آرام و معناداری به او بزن.
_ خیلی آ سان ا ست .دهانت باید کمی باز با شد و گو شهی لبانت کمی به باال آمده با شد و در نگاهت وعدهی
شهوت باشد و سرت را به آرامی تکان بده ،مثل اینکه دوستی قدیمی را دیدهای .با اینکار به او اجازۀ میدهی
بازی را ادامه دهد .بعد از این دیگر انتخاب با او است که بازی را ادامه دهد یا میدان را خالی کند .اگر بازی را
ادامه نداد ،ا االً نگران نباش ،تو ضاارری نکردهای .شاااید او شاابقبل با دختر محبوبش ازدواج کرده یا حتی
ممکن است همین دیشب رابطهای را تمام کرده و جدا شده است یا ممکن است از کار اخراج شده باشد .هر
چیزی ممکن ا ست اتفا افتاده با شد .اما اگر دعوتت را برای بازی بپذیرد ،سعی میکند نزدیکت با شد یا از
خاله به افراد داخل کافی شاپ نگاه کرد و گویا فرد شای ستهای پیدا نکرد و گفت :مهم این ا ست نگاهت را از
مرد برنداری .حاال سعی کن آنگونه که گفتم به من نگاه کنی و لبخند بزنی.
من درحالیکه سعی میکردم حرکت ع ضلهها و جملهها و لبخند را به خاطر دا شته با شم ،به خاله نگاه کردم
سال 2003
آنیا درحالیکه تالش میکرد آن حالت الزمۀ را مقابل آینۀ به چهرهی خود بدهد ،خندهاش گرفت و
21
آنیا برای مهمانی به منزلم آمده بود و وقتی من را م شغول مطالعهی کتاب «چگونه هر ک سی را عا شق خود
+ضمناً در این کتاب نوشته مردمکهای گشاد چشم زن ،مرد را برای تحریک آماده میکند.
_ خیلی ساده بهنظر میر سد ،اما چطور این کار را بکنم؟ من که همراه خودم آتروپین2ندارم؟ ا ال حتی اگر
+در دفترچهی مادرمادربزرگ من نوشااته شااده برای اینکه مردمک چشاام بزرگتر شااود باید عضااالت اندام
آنیا تالش کرد آنچه را گفته بودم امتحان کند در این هنگام زنگ در خانه را زدند.
من از آنیا خواهش کردم تا در را باز کند .وقتی در را باز کرد پسااری را دیدیم که در دوران دانشااجویی و در
دان شگاه دلباختهام بود .از تعجب خ شکم زده بود و او از دیدن آنیا خ شکش زده بود .دم در ای ستاده بود و از
آنیا چشم برنمیداشت .باالخره تصمیم گرفتم سکوت طوالنی بینمان را بشکنم و گفتم:
_ نه .خوشحالم که پیدات کردم .بعداً تماس میگیرم و همه چیز را توضیح میدم .فعالً باید برم.
میشکا همانطور که خیلی غیرمنتظره ظاهر شد ،غیرمنتظره نیز غیبش زد .من روبه آنیا گفتم:
.2دارویی شیمی است که گشاد شدن مردمک چشم یکی از اثرهای مصرف این دارو است.
22
+تأثیر نگاهت را دیدی؟ تازه فراموش کردی لبخند بزنی و سااارت را تکان بدهی یا نزدیکش شاااوی و او را
لمس کنی .من پنج مرحلهی آشنایی که از کتاب خوانده بودم را برایش گفتم.
+اگر میبینی او به سمت تو نمیآید ،تو نزدیکش شو و در فا لهی یک دست از او بایست و چیزی بگو .مهم
_ نمیتوانم بدون هیچ دلیلی و بدون متن از پیشآماده شده به مردی نزدیک شوم.
حبت کنی :دربارۀ او ،دربارۀ خودت و +ب سیار خب .سۀ مو ضوع ایمن وجود دارد که میتوانی دربارۀ شان
در بارۀ اتفاقاتی که در اطراف تان در حال اتفا افتادن اسااات .مثالً میتوانی پیش خودت زمزمۀ کنی« :من
_ یا اینکه «:ای وای! من اینجا چکار میکنم؟» خودم با خودم آرام حبت میکنم .چقدر احمقانه است.
+احتماالً .یکبار من در کافیشاااپ پشاات مردی ایسااتاده بودم و دختری که جلوی هر دوی ما بود آخرین
پیرا شکی باقیماندۀ را بردا شت .من در آن لحظه به حدی ناراحت شدم که اح سا ساتم را با دای بلند بیان
کردم .مردی که جلوی من ایسااتاده بود ،همان لحظۀ برگشاات و ابراز همدردی کرد اما من ااحبت را ادامه
ندادم و همه چیز بدون اینکه شروع شود تمام شد! افسوس!
23
وقتی خاله تو ضیح میداد چطور باید سَر حبت را با مرد باز کرد ،هنوز گیج بودم .یک خانم مؤدب همی شه
منتظر درخواست مرد است که حبت را ادامه دهد .برای من سخت بود حتی تصور کنم یک خانم میتواند
_ اگر برای شروع حبت خجالت میکشی ،میتوانی از او درخواست کمک کنی .مردها همیشه دوست دارند
م شورت بدهند و کمک کنند حتی وقتی از آنها درخوا ست نمی شود ،حاال اگر درخوا ست شود که چه بهتر.
میتوانی وانمود کنی که گم شدهای و از مردی که انتخاب کردهای درخواست کمک کنی و در نهایت کراوات
+تحریک کنم؟
_ مثالً میتوانی بگویی :اغلب مردهایی که این رنگ کراوات را انتخاب میکنند ،یک وی گی خاص دارند.
_ همین است .مردها هم بالفا لۀ همین سوال را میپرسند .اینکه چه بگویی را بعداً به آن فکر میکنی .می
توانی به مرد بگویی فعالً این یک راز است و بعداً میگی ،البته اگر در نظر داری دوباره آن مرد را مالقات کنی.
حبت کنید 10 .تا 15دقیقه کافی بگذار کمی اذیت شود و به تو فکر کند .در قرار اول نیازی نی ست زیاد
اسااات .نباید در دیدار اول همه چیز را دربارۀ خودت بگویی .فقط چیزهای خیلی عمومی را به او بگو .هر چه
حرفهای که به مرد میگی مرموزانهتر باشد ،بهتر است .اما واقعا مهم نیست چه چیزی به مرد میگویی ،مهم
24
_ امتحان کن ،تمرکزت را بگذار به قسااامت زیر شاااکمت ،طوری که از اعما وجودت کلمات را تلفظ کنی.
سال 2003
من اولین چیزی که به ذهنم رسید را گفتم درحالیکه تمرکزم به قسمت زیر شکمم بود .دایم نوساندار و
آرام شده بود .مردی که در میز کناری ما نشسته بود سری به سمت من برگشت .به پیشنهاد آنیا برای تمرین
به کافیشاااپ آمده بودم و وقتی مردی را دیدم که میتواند دوسااتدار بالقوهام باشااد ،تصاامیم گرفتم آنچه
آموخته بودم را امتحان کنم .جملهای را ابداع کردم که می شد بلند آن را به زبان آورد .بعد از سه دقیقه قهوه
را کنار گذاشتم و بیستبار ماهیچههای اندام خصو یام را منقبض کردم تا مردمک چشمم بزرگ شود و بعد
به مردی که درمیز کناری نشسته بود نگاه کردم و بعد از گرفتن نگاهش ،هفت ثانیه به چشمانش نگاه کردم
و سعی کردم در نگاهم شهوت و اشتیا بیپروای خودم را حفظ کنم .هنگامی که در چشمانش نگاه میکردم
با خودم میگفتم :من لذتبخش ه ستم ،شما لذتبخش ه ستید ،رابطهی جن سی لذتبخش ا ست .سپس با
لبخندی آرام نگاهم را از مرد جوان برداشااتم و تظاهر به خواندن منو کافیشاااپ کردم .وقتی داشااتم به متن
منو نگاه میکردم ،متوجه شدم فراموش کردهام در ادامه باید چهکار کنم و چیزی هم به ذهنم نمیرسید .اما
انگار همین چند کارکافی بود .مرد جوان سری کمرش را اف کرد و خیلی با اشتیا به من نگاه میکرد.
25
لبخندی زدم و دوباره مشغول خواندن منو شدم .سپس آنچه میخواستم ،آغاز شد و مرد جوان به سمت میزم
+حتما؛ لطفا برای من نوشیدنی مکزیکی همراه با ادویه و هل و شکالت بیاورید .شما چه مینوشید؟
+چرا پیشپاافتاده .برعکس .شما میدانستید مردهایی که اسپرسو انتخاب میکنند ،یک وی گی خاص دارند؟
سعی کردم تا او را تحریک کنم و مرد در ادامه سوالی که کامال طبیعی بود را پرسید.
_ چه وی گی؟
و بعد آمادهی رفتن شدم .مرد که تحریک شده بود نمیخواست به این راحتیها تسلیم شود.
_ انگار دلیلی برای مالقات دوباره داریم .میتوانم شمارهی شما را داشته باشم؟
+الریسا.
درحالیکه از پیروزی کوچکم خوشحال و راضی بودم ،از کافیشاپ بیرون آمدم.
عبارت مربوط به قهوه را پانزدهبار تکرار کردم و از نتیجه راضاای بودم .سااپس خیلی منتظرانه به خاله چشاام
دوختم.
26
_ مرحلهی آخر لمس ا ست .لمس به جرقهزدن آتش شهوت کمک میکند .خاله خیلی راحت روی ندلی
ن ش ست و درحالیکه خیلی ت صادفی مرا لمس میکرد ،آت شی را در درونم رو شن کرد .لم سش پر از اح ساس
_ دربارۀ زنی که میتواند کاری کند مرد در قسمت زیرشکمش احساس گرما داشته باشد ،همین جمله تو را
میگویند .قبالً حبت کردیم شهوت از آتش متولد می شود و این آتش در لمس احساس می شود .میتوانی
_ تصااور کن در رحم تو آتش روشاان کردهاند و این آتش را از درون حس کن .سااپس حس کن که چگونه
جریان آتش از رحمت به ساامت مرکز سااینهات باال میآید و به دو ساامت دسااتهایت جریان پیدا میکند.
سااپس حس میکنی در کف دسااتهایت گویهای آتش داری .میتوانی این گویهای آتشااین را به مرکز
شهوت مرد بفرستی .مرکز شهوت مرد چهار انگشت زیر ناف و باالی استخوان شرمگاهی قرار دارد .میتوانی
وقتی به حرفهایش گوش میدهی این کار را انجام دهی .میتوانی این تمرین را در هر شارایطی انجام دهی.
خیلی ساده به نظر میرسد اما نتیجهبخش است .وقت آن است که مهارتهایت را تقویت کنی.
سال 2003
باید مهارتهایم را تقویت میکردم به همین دلیل به آکادمی زندگی خصااو اای رفتم متوجه شاادم مربی ما
مرد است! این باعث شد در ابتدا کمی خجالت بکشم ولی بعداً این موضوع اشتیاقم را بسیار بیشتر کرد .اسم
مربیمان تیمور بود .او مردی خو شتیپ بود .بوی شیرین روغن معطر ،نور مالیم شم ،دکور عجیب سقف و
میمی و رمزآلودی را ایجاد کرده بودند .روی فرش ن ش ستم .تیمور پارچهی ابری شمی را فرش نرم ف ضای
27
_ در ایام قدیم در حرمسرا بازی بود که به آن میگفتند :فرشته و دوست و معشوقه .سعی کنید در یکی از
این سه حالت مرا لمس کنید و من حدس میزنم زمان لمس من ،چه حالتی داشتهاید.
من خیلی آرام با یک دساااتم لمساااش کردم و حس کردم چگونه موجی از حس تحریک تمام وجودم را
فراگرفت ،انگار دربارۀ او نیز همینطور بود زیرا کامال قرمز شد و سری چ شمهایش را باز کرد و با دقت به من
_ من میتوانم فقط تکنیکها را به شما یاد بدم اما این ا ال مهم نی ست ،مهم این ا ست که بتوانید انرژی را
_ وقتی با مردی آشااانا میشاااوید ،باید لمس کردنتان بسااایار محتاطانۀ و از روی خجالت باشاااد و با نوک
انگشتانتان لمسش کنید به گونهای که هم سعی دارید او را بیشتر بشناسید و هم میخواهید دستش بندازید.
میتوانید نب ضش را حس کنید و بگویید که چقدر قلبش تند میزند و این احتماالً بهاینخاطر ا ست که شما
نزدیکش ه ستید .میتوانید قلبش را لمس کنید و به شوخی بپر سید :جای من دیگر اینجا ا ست؟ خوبه که
چیزهای را دربارۀ خطهای کف دساات بدانید و کف دساات مرد را لمس کنید و با نگاهی مرموز بگویید :فالن
خط کف دستش نشان دهندهی موفقیت است و خط بلند کف دستش نشان دهنده طول عمراست .میتوانید
موق راه رفتن تظاهر به افتادن کنید و با او برخورد کنید یا تظاهر کنید چیزی در کف شتان گیرکرده ا ست و
از او درخواست کمک کنید که شما را نگه دارد .کمی تمرین کنیم؟
خیلی متفکرانۀ پا سخ دادم :خیلیخب و نامح سوس به سمت تیمور رفتم و د ستم را به سمتش دراز کردم،
طوریکه انگار میخواهم سینهاش را لمس کنم ،اما دستم را عقب کشیدم و خشکم زد.
28
تیمور خیلی بیاختیار حرکت مرا ادامه داد و د ستانم را در کف د ستان داغش ف شرد .اما بالفا له به خودش
آمد و خود را جم وجورکرد ،خندید و گفت :شما خیلی ماهرانه به من تکنیک «آنچه میخواهم انجام دهم را
_ حرکتی را انجام دهید و در آخرین لحظه ناگهان آن حرکت را متوقف کنید ،سپس مرد به ورت شهودی
حرکتتان را ادامه میدهد و خودش لم ستان میکند .این خوا ست طبیعی مرد ا ست ،زنی را که از او خو شش
آمده اساات لمس کند .دیدن برای مرد بهمعنای لمسکردن اساات .خیلی چیزها به واکنش زن بسااتگی دارد.
اگر زن آرام با شد ،مرد متوجه می شود زن ردش نخواهد کرد اما اگر زن از درون خودش را جم کند و برای
مرد ب سته با شد ،مرد این را حس میکند .تیمور بقیهی درس را خیلی آرام ادامه داد و انواع ما ساژ را برایمان
توضیح داد.
در حالی که از کالس بیرون میرفتم ،موفقیت کوچک دیگرم را به خودم تبریک گفتم .اما متوجه شااادم هر
29
فصل هفتم
_ هر نقشاای نیاز به تمرین دارد ،حتی نقش زنی اغواگر .امیدوارم تمام مراحل آشاانایی را به خاطر سااپرده
باشی .حالت معشوقه را به خود بگیر :نگاه ،لبخند ،تکان دادن سر ،نزدیک شدن ،لمس و سری ناپدید شدن.
فقط یک کار باقیمانده و آنهم اینکه پوشاااش مناسااابی را انتخاب کنی و دیگر برای مالقات با مارک آماده
خواهی بود.
از این حرف سااوفیا نیکوالیونا یکه خوردم .باالخره گفت من برای مالقات با مارک آماده هسااتم .به نظرم می
رسید یک قرن گذشته است ،در ورتیکه فقط دو ماه گذشته بود.
فکر میکردم تغییر کردهام ،اما خاله اعتقاد داشت اشتباه میکنم .بله من از لحاظ ظاهری تغییری نکرده بودم
اما درخشش خا ی در چشمانم احساس می شد ،من دیگر خیلی روان حرکت میکردم ،همانند یک زن و نه
همانند یک نوجوان .اح ساس شگفتانگیزی در درونم وجود دا شت ،انگار از درون میدرخ شیدم .دیگر برای
_ خیلی خب دخترم ،بهزودی اولین نقشاات را که نقش زنی اغواگر اساات را خواهی داشاات .من از دوسااتم
پرن سس گولیت سینا ،خوا ستم مارک را به مجلس رقص دعوت کند و مارک هم دعوت را پذیرفته ا ست البته
امکان نداشااات دعوت را رد کند .هیچکس از چنین دعوت هایی امتناع نمیکند .من برایت یک لباس قرمز
سفارش دادهام.
کرد .من فکر میکنم که رنگ قرمز واکنشهای خا ااای را در بدن آنها آزاد میکند و بنابراین چنین تأثیری
دارد .اگر میخواهی جلب توجه کنی ،رنگ قرمز بهترین رنگ است.
سال 2003
درحالیکه شراب جدیدی را میچ شیدم ،گفتم :رنگ قرمز دقیقا همان رنگی ا ست که باید برای جلب توجه
انتخاب شود .کن ستانتین مرا به ر ستوران زیبایی که در نزدیکی کلی سای ناجیدرخون بود دعوت کرد .ما در
کافی شاپ با همدیگر آ شنا شده بودیم .شراب را چ شیدیم و اف سانههای مربوط به تولید آن را گوش کردیم.
این داسااتانها هسااتند که به شااراب طعم واقعی میدهند ،نه فناوری! من به طعم شااراب فکر میکردم و
ما نیم ساعت ن ش سته بودیم و در حال نو شیدن شراب بودیم و درک اینکه او دقیقا دربارۀ چه ک سی حبت
میکند ،مشکل بود .انگار وقتی که همه داشتند آمادهی رفتن میشدند ،متوجه او شده بود.
_ فکر میکنم من او را قبالً در مهمانی دیدهام .نمیدانم چرا نامش را به خاطر نمیآورم.
سرم را تکان دادم و از چنین گ ستاخی تعجب کرده بودم .با من بیرون آمده ا ست و از زن دیگری میپر سید!
البته که مناف تجاری از همه چیز مهمتر اسااات اما بدون اینکه نشااااندهم که چقدر از این رفتارش آزارده
شااادهام در ذهنم او را از لیسااات مردهای احتمالی آیندهام حذف کردم و بار دیگر به قدرت رنگ قرمز فکر
کردم .عجیب ا ست من حتی به این خانم که دامن قرمز پو شیده بود نگاه نکردم ولی کن ستانتین بالفا له از
بین همه فقط به او توجه کرد .من بعد از رفتار او نتیجه الزم را گرفتم و با ماریا تماس گرفتم و گفتم:
31
+سریعاً باید برای خودمان لباسهای قرمز تهیه کنیم.
+احتماالً به همین دلیل ا ست که میپو شند زیرا از قدرت این رنگ خبر دارند .در ضمن این چه طرز فکری
ا ست که تو داری؟ در این ف صل رنگ قرمز ب سیار مُد شده ا ست و ضمناً دی شب در مقالهای خواندم که این
رنگ باعث تولید فنتیلآمین هورمون ا شتیا می شود .مردها همی شه به رنگ قرمز توجه میکنند و انگار این
_ گوشوارههای بلند ،کفش پاشنه بلند ،سینههای باال ایستاده ،گردن و پاهای کشیده و کمر باریک!
_ زیرا مرد ها به دن بال دختر های قد بلند الغر هساااتند که بدنی همچون نوجوان ها دار ند و خردی همچون
زنان .دربارۀ تمام این اختالفات ظریف بعداً ،وقتی که دربارۀ آرکی تایپها بگویم ،ااحبت میکنیم .االن مهم
_ با توهم دخترکم .باید یک توهم بسازی .کرست کمر را باریک و سینهها را درشتتر نشان میدهد .کرست
زیبا و زنانه است و وقتی کرست میپوشی راحت میتوانی کمرت را اف نگهداری .گوشوارههای بلند از نظر
32
ما روی نیمکت نشستیم و خاله کفشهای نوی مرا در دستانش گرفت.
_ همین پا شنههای بلند ه ستند که یک زن ا شرافزاده را از زن معمولی متمایز میکنند .پا شنههای بلند قد
زن را بلندتر میکنند و هماهنگی و تناسااب را به زن برمیگردانند .یک زن معمولی میتواند به خودش اجازه
دهد بدون کفش پاشنه بلند راه برود ،اما یک زن اشرفزاده هرگز! حتی در خانه و بهخصوص در حضور مرد!
_ برای اینکه پاشنه باید پر شود .باید او را زیر پاشنهی کفشت قرار بدهی.
_ حاال بگذار او کوچک و کوچکتر شود ،طوریکه اندازهی یک ذره شود .با یک دم او را بگیر و با بازدم او را
من کفش را کف دست چپم نگه داشته بودم .با یک دم مارک را که حاال در ذهن من به اندازهی ذرهای شده
بود با دست راست گرفتم و زیر پاشنهی کفشم سر جایش قرار دادم.
خاله وقتی دید من با شک و تردید به تمام اینها نگاه میکنم ،گفت :جایش آرام و راحت است.
سال 2003
با دیدن رفتار مشااتری احساااس کردم جایش راحت اساات .معموالً این مشااتریم از زمان تحویل و قیمت و
روشنایی رنگ ناراضی بود .من تصمیم گرفتم پاشنهی کفشهای قدیمیام را پر کنم و او مناسبترین گزینه
33
برای آزمایش اثر این روش بود .دیگر راه رفتن با آن کفشها راحت شااده بود و مشااتری من تبدیل به پساار
بچهای حرف گوش کن شاده بود .بعد از نهار باید با مشاتری قرار مالقات میگذاشاتم که زنی بسایار بدخلق
بود .گمرک ترخیص کاال را به تأخیر انداخته بود و ما تمام مهلتهای مقرر را از دسااات دادیم و نتوانساااتیم
کاری انجام دهیم .مجبورم بودم تمام ضااربههای احتمالی را تحمل کنم .برای جلسااه آماده میشاادم و تمام
استداللهای الزم برای توجیۀ اتفا رخ داده را انتخاب میکردم و از درون میترسیدم .استدالل منطقی پیدا
نکردم اما در مسااایر رفتن به سااار قرار کفشهای جدیدی را پیدا کردم .همینطور که به ویترین مغازههای
مساایرم نگاه میکردم کفشهای قرمز باشااکوهی نظرم را جلب کرد .دلم را به دریا زدم و وارد مغازه شاادم.
داشااتم کفشهای جدید ساایندرالیی را در دسااتانم میچرخاندم و با خودم فکر میکردم چه میشااود اگر
اینگونه خودم را توجیه کردم که آن کفش گران قیمت را بخرم و ناتالیا واساایلیونای بیخبر را زیر پاشاانهی
کفشم قرار بدهم .از درون آرام شدم و به مالقات این زن بدخُلق رفتم.
_ ا شکالی ندارد .ما ت صمیم گرفتهایم شروع کار کمپانی تبلیغاتی را یک ماه به تعویق بیندازیم .بنابراین وقت
من آنقدر خوشحال بودم که انگار حکم اعدامم را لغو کردهاند و با خوشحالی فریاد زدم چقدر خوب!
34
یا این تکنیک جادویی بود یا اینکه ستارهی بخت من روشن شده بود .تصمیم گرفتم با خریدن یک لباس هم
رنگ کفشهایم ،این موفقیت را جشن بگیرم .در اولین مغازه لباسی را که دنبالش بودم پیدا کردم .امروز انگار
روز رنگ قرمز بود .یک کتودامن قرمز که بساایار جذاب بود .وقتی خودم را در آینه نگاه میکردم احساااس
من روبهروی آینه ایستاده بودم و لباسی را که به تن داشتم ورانداز میکردم که خاله پرسید:
لباس ب سیار زیبا به تن من ن ش ستۀ بود و خودم از خودم خیلی خو شم آمده بود .خاله جعبهای را به سمتم
_ این گوشوارههای محبوب من ه ستند .همسرم در سالی که برای ما سرشار از عشق و شور بود به من هدیه
داد .فقط جواهراتی که از مرد هدیه میگیری تو را قویتر میکنند ،بق یهی چیز هایی که خودت میخری،
فقط زیبا ه ستند .از این گذ شته جواهرات موروثی انرژی خانوادگی را با خود حمل میکنند .آنها به تو کمک
میکنند خودت را فو العاده حس کنی .یاقوت سنگی است که نماد قدرت یک معشوقه است .امیدوارم خیلی
زود یک یاقوت از مردی که عا شقت می شود دریافت کنی تا حلقهات را با آن تزیین کنی .من حاال یک آیین
باستانی با شم را به تو نشان میدهم .این آیین به تو کمک میکند به حالت دلخواهت برسی .دقیقا با حالت
سپس دست مرا گرفت و به اتا خواب برد .سرتاسر اتا شم های قرمز روشن قرار داشتند.
35
_ دقیقاً آتش است که ما را از انرژی زنانه پر میکند .زمانیکه در زن آتش روشن باشد ،او همه چیز اطرافش
را روشن میکند و نور درونی او مردها را به سمتش جلب میکند .شمعی بردار و تصور کن که شعلهی آن به
مرکز شهوت تو یعنی چهار انگ شت زیر ناف مت صل ا ست .سپس روبه عن صر آتش ،بعد از من تکرار کن« :ای
شعله بزرگ ابدی ،جرقه زندگی ،زنده و روشن ،همراه همیشگی رؤیاها و آغازگر من باش .به من بینش و نفوذ
و جذابیت جنسی و حرارت بده .به من نیرو و قدرت بده تا آنچه انجام نشده را به انجام برسانم و غیرممکنها
پس از تکرار کلمات این آیین ،واقعاً احساااس کردم که یک لرز کوچکی از اشااتیا مرا گرفت .گویی هزاران
آتش در رگهایم ریخته ا ست .چ شمانم بر زد ،لبخند کمی شرورانۀ لبهایم را لمس کرد و با دایی گرفته
سال 2003
درحالیکه به تصور خودم در آینه نگاه میکردم و شم روشن قرمز رنگی را در دست داشتم ،گفتم:
کتو شلوار قرمز خیلی زیبا به تنم مین ش ست .بعد از مرا سم شم ،اح ساس تحریک و اعتمادبهنفس عجیبی
دا شتم .در طی ماه گذ شته من مالقات ب سیاری با مردها دا شتم .در خیابان و در کافی شاپ و در مغازه .اگر
اولین روزهای تمرین من به سختی گذ شتند ،بعد از یک ماه تعداد آ شناییهای موفقیتآمیز من ب سیار زیاد
36
سرانجام ماه سپتامبر رسید و سال تحصیلی جدید در مدرسهی کسبوکار نیز آغاز شد .من به متیو قول داده
بودم او را در فرودگاه مالقات کنم .در تمام طول م سیرم ،در ما شین ع ضالت اندام خ صو یام را منقبض می
کردم .هنگام ورد به ساااختمان فرودگاه با لباس قرمز و لبهای ساارخ و برا مدام مورد توجه قرار میگرفتم.
وقتی متیو بیرون آمد و مرا دید ،تنها چیزی که میتوانست بگوید این بود که:
مراساام رقص را به وضااو به خاطر نمیآورم .وقتی من و خاله وارد سااالن شاادیم ،من بین جمعیتی که به
مهمانی دعوت شااده بودند نتوانسااتم فوراً مارک را پیدا کنم ،اما وقتی او را دیدم وحشااتزده شاادم .خاله که
وضعیت مرا دید ،به من گفت :به او نگاه کن و سعی کن تمام رنج و انتظاری که در این دو ماه کشیدی را در
نگاهت قرار بدهی .وقتی او به تو نگاه کند و تو نگاهش را حس کنی ،ساااری نگاهت را با اکراه از او بردار و
دوباره به او نگاه کن طوریکه انگار تأکید میکنی بله بله من به شما نگاه میکنم.
من به مارک نگاه کردم و ذهنی تصور کردم چگونه با بوسهای پرشور بههم متصل میشویم.
او وقتی متوجه نگاهم شد ،آشفته شد .انگار هنوز من را نشناخته بود .من آنگونه که آموخته بودم ،لبخند زدم
37
+حاال باید چکار کنم؟
حبت خواهی شد .اما به _ من آ شنایانم را پیدا کردم .بیا تا تو را به آنها معرفی کنم و فعال با آنها م شغول
مشغول حبت با آشنایان خاله شدم و هر از چند گاهی به مارک نگاه میکردم و به او لبخند میزدم.
و بعد از گفتن این جمله خاله ناپدید شد .من با لذت به رقص افراد حا ضر در سالن نگاه میکردم که ح ضور
کسی را در کنارم حس کردم .فکر کردم سوفیا نیکوالیونا میباشد ،برگشتم و با تعجب دیدم مارک است.
_ این واقعا شما ه ستید؟ شما خیلی تغییر کردهاید ولی من متوجه نمی شوم که دقیقا چه تغییری کردهاید.
دلم میخواهد دربارۀ شما بیشتر بدانم .کجا میتوانم شما را پیدا کنم؟
چیزی نمانده بود آدرساام را بگویم ،ولی راهنماییهای خاله را به خاطر آوردم و در جواب مارک لبخند زدم و
گفتم:
من با جوابی که دادم ،میترسیدم دیگر مارک را نبینم و او این حرف مرا امتناع مؤدبانه بپندارد .اما همانطور
که خاله گفته بود ،سااختی مردها را به تالش وا میدارد .مارک دوباره برای یافتن راهی برای رساایدن به من
اقدام کرد.
من ساکت بودم و فکر میکردم چه جوابی به او بدهم .دستوپایم را گم کرده بودم که دای خاله را شنیدم:
_ شما احتماال مارک گولبر هستید .خواهرزادهام از مالقاتش با شما گفته است .امیدوارم سفر شما به فرانسه
38
_ بله .ممنون .شما خاله واروارا واسیلیونا هستید؟
_ کی؟
_ دو روز دیگر ساعت پنج .شما دو روز دیگر وقت آزاد دارین؟
_ پس امیدوارم بتوانم با یک قهوهی فو العاده از شااما پذیرایی کنم .شااما به راحتی میتوانید خانهی مرا در
خاله خداحافظی کرد و به سمت خروجی رفت .به مارک لبخند زدم و بهدنبال خاله رفتم.
سال 2003
_ تو مرا برای رف قهوه دعوت نمیکنی؟ میتوانیم در خانهی تو قهوه بخوریم .من حتی خودم قهوه را آماده
متیو خیلی مظلومانه تمام این حرفها را بیان میکرد و انگار افکارش را با دای بلند میگفت.
من با او موافقت کردم اما از درون کامال پریشاااان بودم که باید چه کار کنم .چرا ادامهی دفتر خاطرات را
39
ما در ماشین نشسته بودیم و دربارۀ امتحانهای که پیشرو داشتیم حبت میکردیم و من از افکاری که در
سرم بود عذاب میکشیدم و نمیدانستم باید چکار کنم .من دیگر دختر بالغی بودم .این افکار احمقانه به نظر
میر سیدند و من میل و ا شتیا زیادی به او دا شتم .به آپارتمانم ر سیدیم و هنوز من به نتیجه نر سیده بودم
از پلهها باال رفتیم و وارد آپارتمان شااادیم و متیو ساااری شاااروع به درسااات کردن قهوه کرد و من بعد از
پخشکردن مو سیقی در آ شپزخانه دنبال شکر ،دارچین ،هل و شکالت میگ شتم و در کل کارهای جانبی
در ست کردن قهوه را انجام میدادم .حس میمتی در انجام این کار م شترک وجود دا شت .ما روبهروی هم
ن ش سته بودیم و قهوهیمان را که طعم مالیم شکالت و ادویههای مختلف دا شت را مینو شیدیم و به چ شمان
یکدیگر نگاه میکردیم .جاذبهی بین ما ثانیهبهثانیه قویتر و قویتر می شد ،متوجه ن شدم چه اتفاقی افتاد که
ناگهان خودم را در آغوش متیو دیدم و بو سههایش که طعم قهوه میداد آب می شدم .مهم نی ست چند سال
دارید اما اولین بوسه همیشه مانند آغاز یک سفر بزرگ به سمت ناشناختهها است .من آنقدر منتظر این بوسه
بودم که این بوسااه خوشااایندترین لحظه زندگیم شااد .در ساارم اادای نه ،بله ،نه ،بله بود و برای من خیلی
+خیلی برایم سااخت بود به مارک بله نگویم .حاضاار بودم در همان لحظه هر جا که مارک بگوید بروم .فقط
کافی بود بخواهد و بگوید تا من به دنبالش بروم .من مدت زیادی منتظر چنین لحظهای بودم ،نمیدانم چرا
40
_ انتظار تا به حال کسی را نکشته است .اما عجله بیدلیل میتواند همه چیز را قبل از شروع شدن نابود کند.
سوار کالسکه شدیم و در میان دای عجوالنه چرخها ،خالهام ادامه داد:
همانطور که به یاد داری ،مرد به دنبال رابطه جنساای نیساات ،بلکه به دنبال انرژی اساات که از طریق رابطه
جن سی دریافت میکند .میتوانی بالفا له ت سلیمش شوی .او انرژی تو را میگیرد و بدون اینکه چیزی در
ازایش به تو بدهد ،ناپدید شود .اینکه او همان مرد شای سته چنین هدیهای ا ست یا نه؟ هنوز نمیدانی .مرد
به یاد دا شته باش اگر فوراً خودت را به مرد ب سپاری ،برای او فقط مع شوقه می شوی و از مع شوقه تبدیل به
همسر شدن خیلی سخت و تقریبا غیرممکن است .حالت معشوقه و وعدهی شهوت به تو کمک میکند مرد
را به سمت خودت جلب کنی ،اما بعد از اولین دیدار فوراً وارد حالت ملکه شو ،زنی م ستقل و د ست نیافتنی
که میتواند احساااساااتش را کنترل کند .طفره رفتن و کسااب دانش دربارۀ مرد ،دو وظیفهی ا االی در این
دوران ا ست .تو برجهان و برخود حکومت میکنی ،م ستقل و آزاد ه ستی و مردان زیادی اطرافت ه ستند که
خواهان تواند .همانطورکه همراهان و مالزمان ،یک ملکه را می سازند ،هواخواهان و عاشقان نیز میتوانند هر
زنی را تبدیل به ستاره کنند .تحسین برخی مردها ،توجه بقیهی مردها را نیز به زن جلب میکند.
_ به ورت ذهنی آنها را ایجاد کن .چه ک سی گفته ا ست این عا شقها باید واقعی با شند؟ عا شقهای خیالی
نیز مناسباند.
_ دربارۀ هواخواهان و عاشقها بعداً حبت میکنیم .فعالً بهتر است درکی کلی داشته باشی .بنابراین ،تو یک
ملکه ه ستی .توجه تو ارزش زیادی دارد .همانطورکه وقتی افراد منتظراند تا مخاطب ملکه قرار بگیرند و این
را لطفی در حق خود شان میبینند ،مرد نیز باید منتظر دیدار با تو باشد .او را منتظر بگذار .بگذار مرد از پول،
41
سرمایه ،وقت و علمش مایه بگذارد تا تو به او توجه کنی و بخواهی شب را با او بگذرانی .همچنین او اینگونه
قدر چیزی را که با سااختی بهدساات آورده اساات بیشااتر میداند .چندین قرار با او میگذاری و از هر گونه
نزدیکی طفره میروی ولی مرد را رد هم نمیکنی .تو نیز همانند او از آتش شهوت و ا شتیا خواهی سوخت
اما هر بار چیزی مان شما خواهد شد که به یکدیگر نزدیک شوید :چیزی مثل ورود میهمانان یا پیشآمدن
کاری فوری و ،...بنابراین سعی کن در محیطهای شلوغ مثل مهمانیها و تئاتر و رستوران با او قرار بگذاری.
+من آب میشوم وقتی شم ها میسوزند ،بوی شهوت جلوی فکر کردن را میگیرد ،فا لهها هر لحظه کمتر
و کمتر میشوند و قلبها بیشتر و بیشتر میزنند و کنترل کردن خودم خیلی سخت میشود.
+خوشبهحال خانمهای سرد مزاج ،نه خانمهای گرم مزاجی مثل مرد .سرد مزاجها میلی به رابطهی جن سی
و مردها ندارند.
_ مرد ها هم به آنها میلی ندارند .مرد به زمان احتیاج دارد تا بتواند هدیهی تو را دریافت کند و تو به زمان
احتیاج داری تا بتوانی تمام اطالعات الزم دربارۀ مرد را به دست بیاوری .بنابراین از خودت و خدا سپاسگزاری
کن که آنچه جبرانناپذیر اسااات ،اتفا نیفتاده و برای رابطه با مارک عجله نکردی و آرزوهایت فروپاشااایده
نشدند.
سال 2003
در دلم از خودم و همساااایهام آنیا تشاااکر کردم که به موق زنگ زد .دیگر میخواساااتم بله را بگویم و وارد
رابطهی جنسی با او بشوم که همسایهام زنگ در را زد .وقتی دای در را شنیدیم هر دو از یکدیگر دور شدیم
و خ شکمان زد .نمیدان ستیم باید چکار بکنیم .خیلی م صرانه زنگ در زده می شد و فکر اینکه می شود در را
42
باز نکرد از ساارم بیرون رفت .زنگ در پشااتساارهم زده میشااد و من آهی کشاایدم و رفتم در را باز کنم.
_ تو برای جوشاندن قهوه دستورالعمل جدیدی پیدا کردهای؟ بوی قهوهات تمام راه پله را گرفته است.
سپس خیلی سری مرا از جلوی در کنار زد و به داخل خانه آمد و مستقیم وارد آشپزخانه شد و گفت:
_ قهوه کجاست؟
+بله ،ایشان متیو هستند .هر دو ما در مدرسهی کسبوکار تحصیل میکنیم و قبل از کارگاه تصمیم گرفتیم
در خانهی من قهوه بنوشیم .قهوه را نیز متیو درست کرده است.
من سعی میکردم خیلی آرام جواب بدهم و اح ساسها و آ شوبی که در درونم غوغا میکرد را ن شان ندهم.
مقدار باقی مانده از قهوه را برای آنیا ریختم و رفتم لباسم را عوض کنم .آنیا با ذو و شو با متیو حبت می
کرد و وقتی بعد از پانزده دقیقه برگشتم ،چشمهای متیو خیلی مشکوک بر میزدند.
من که کامال از این سوال متیو گیج شده بودم پر سیدم :یعنی چی که محبوب ه ستم؟ و سپس به آنیا نگاه
کردم.
_ من فقط دربارۀ پسااری گفتم که تو را مخفیانه دوساات دارد و هر ماه یک دسااته گل الله قرمز برایت می
آنیا برایم تعریف کرد که به متیو چهچیزی گفته است و متیو سعی میکرد بیشتر بداند.
43
_ یعنی تو حتی تالش نکردی بفهمی چه کسی برایت این گلها را میفرستد؟
+چرا باید بفهمم چه کسی فرستاده است .خیلی جالب است از کسی که نمیشناسی تماس و گل دریافت
+خیلی هم خوب است ،اما دیگر حس کنجکاوی وجود نخواهد داشت چون من میدانم چه کسی این
+شوروشو جاسوسانه! دیگر باید برویم .وگرنه از کالس دیگر امورمالی جا خواهیم ماند.
سپس با آنیا به سمت در رفتیم تا او را که دیگر میخواست برود همراهی کنم و وقتی مطمئن شدم
+چرا تو دربارۀ آن مردی که مخفیانه عاشااق من اساات حرف زدی؟ االن پیش خودش فکر میکند من آدم
_ اینطور نخواهد بود .مردها مثل پرندههای گلهای هستند .جایی که یکی از آنها نشسته باشد بقیه نیز هجوم
میآورند .تو فکر کردی من متوجه نشدم که چقدر عجیب و غریب بودی؟
من از قصد سر این حبت را باز کردم .دیگر بیشتر قدر تو را خواهد دانست .چیزی را که همه میخواهندش،
شیرینتر است.
44
سال ( 1903دفترچهی خاطرات مادرمادربزرگ)
_ چیزی که همه میخواهندش ،شااایرینتر اسااات .تو میخواهی بخوابی یا دربارۀ عاشاااقها و دلباختهها
بشنوی؟
+البته که میخواهم دربارۀ عاشقها بشنوم .به خصوص االن که عاشقی دلباخته ندارم.
_ بله قبل از خواب بهترین زمان برای ااحبت دربارۀ این موضااوع اساات ،مثل وقتی که داسااتان تعریف می
کردند.
_ مردها بچههای بزرگی هستند که داستان را حتی بیشتر از بچگی دوست دارند.
ما دیگر به خانه ر سیده بودیم و خدمتکاران م شغول پذیرایی از ما شدند .ما ن ش سته بودیم و دربارۀ مو ضوعی
که ما را نگران میکرد حبت میکردیم .خاله یک جعبه شیشهای شیک ونیزی را از روی طاقچه برداشت و
_ عزیزم ،به این جعبه نگاه کن .من جوان بودم که به ایتالیا سفر کردم ،هفته ب سیار خوبی را در ونیز سپری
کردم و در هتلی کوچک مشااارف به گرند کانال زندگی میکردم .هر شاااب روی پل ریالتو قدم میزدم و به
نیمهی گم شااادهام فکر میکردم .در روز آخر مردی ایتالیایی نزدم آمد و این جعبه را به من داد .آن را باز
کردم و درون آن جعبه نامهای قرار داشت که به زبان ایتالیایی نوشته شده بود .وقتی به خانهام برگشتم نامه
احب هتل برایم نو شته بوده ا ست .او از را به مترجم دادم که برایم ترجمه کند و متوجه شدم این نامه را
همان روز اول اقامتم در هتل عا شق من شده بود و در این نامه به ع شقش اعتراف کرده بود اما فقط در روز
45
آخر اقامتم جرأت دادن این نامه به من را پیدا کرده بود ،بنابراین خدمتکارش را نزد من فرسااتاده بود که این
من خیلی مسحورانۀ به حرفهای خاله گوش میدادم .سپس آهی کشیدم و گفتم:
_ مردها نیز از این داستان خیلی خوششان میآمد و بعد از شنیدن این داستان با چشم دیگری به من نگاه
+قصه؟
_ البته .من خودم این جعبه را خریدم و خودم این نامه را نوشاااتم و آن را به مترجم دادم که برایم ترجمه
کند.
+بنابراین اینگونه ما تؤهم وجود عاشقها و دلباختها را ایجاد میکنیم .حتی اگر واقعا آنها وجود ندارند.
_ میتوانی خیلی اتفاقی از وساایلهی زیبای کوچکی تعریف کنی که یکی از عاشااقهایت برایت ارسااال کرده
اساات یا زمانیکه تو را برای شااام دعوت میکنند ،عذرخواهی کن و بگو که دقیقا در فالن روز باید آشاانای
_ مگر من گفتم حتما باید واقعی باشد؟ تو در آن زمان خانه بنشین و کتاب بخوان .تنهایی گاهی مفید است
تا قدر لحظاتی را که کنار یکدیگر ه ستیم ،بدانیم .دفعهی بعد خودت برای خودت از طرف ک سی که دو ستت
دارد گل بفر ست و با ا شتیا از نامهی عا شقانهای که دریافت کردی حبت کن .از قدرت ت صورت ا ستفاده
46
+و او فکر نخواهد کرد که من از او غافل شدهام؟
_ نه .اگر تو بر ا ستثنا بودن او تأکید کنی .اما به یاد دا شته باش که دربارۀ عا شقهای دیگر خیلی محترمانه
حبت کنی.
+سعی کردم این روش را امتحان کنم و وارد بازی شوم و گفتم :آنها خیلی دو ستدا شتنی ه ستند .کافی
است مرا ببینند و در همان لحظه عاشقم شوند .من واقعا نمیدانم باید چکار کنم؟
_ عالی اساات .مردها مسااابقه دادن را دوساات دارند .شاارایط را برایشااان فراهم کن .مرد باید حس کند برای
_ بساایار خب! این یعنی او شااایسااتهات نیساات! اگر او در ابتدای رابطۀ آمادگی مبارزه کردن برای بهدساات
آوردنت را ندارد ،بهتر است به این موضوع فکر کنی که آیا او واقعا از تو خوشش میآید یا نه.
47
48