You are on page 1of 3

‫تتماج احمد بن منوچهر شصت‌کله‬

‫ِ‬ ‫قصیدۀ‬
‫در جنگ مالصدرا‬
‫مهـرداد چتـرایی‬
‫*‬

‫به امیرالشعرا و و سفیرالکبرا و مشهور به «شصت‌کله» پرداخته‬ ‫درآمـد‪:‬‬


‫و چون مؤلف راحةالصدور‌‪ ،‬او را ش��اعر قصیدۀ تتماج دانس��ته‌‪،‬‬ ‫در ش��مارۀ ‪ 42‬و ‪ 43‬نش��ریۀ گزارش میراث مقاله‌ای با عنوان‬
‫بهار آن قصیده را از جنگی که متعلق به وی بوده ‪ -‬و به قول‬ ‫«س��روده‌هایی نویافته در جنگ مالصدرا» از این‌جانب منتشر‬
‫ملک الش��عرای به��ار آن جنگ بعد از س��عدی و قبل از حافظ‬ ‫شد که ضمن معرفی جنگ مذکور شعری را که در آن مجموعه‬
‫تألیف شده ‪ -‬و با مقابلۀ آن با دیوان خطی خاقانی خویش که‬ ‫مصحح منوچهری‬ ‫به نام منوچهری ثبت ش��ده ‪ -‬و در دیوان َّ‬
‫آن قصیده در آن دیوان نیز به‌اش��تباه به نام خاقانی ثبت شده‌‪،‬‬ ‫نیس��ت ‪ -‬از جنگ مالصدرا نقل کردم‪ .‬شعر مذکور قصیده‌ای‬
‫تصحیح کرده و ش��رح مختصری هم دربارۀ «تتماج» نوش��ته‬ ‫است در ‪ 36‬بیت با این مطلع‪:‬‬
‫است‪ .‬‬ ‫چ��ون رای��ت صب��ح ش��د درخش��ان‬
‫در همان ش��مارۀ مجلۀ مهر و بالفاصله پس از مقالۀ بهار‌‪،‬‬ ‫ش��د خی��ل س��تـارگـان پـریـش��ان‬
‫نام��ه‌ای ه��م از دکتر ذبیح‌هلل صفا ‪ -‬که ظاه��راً مقالۀ بهار را‬ ‫چون نگارن��ده‌‪ ،‬آن قصی��ده را در دی��وان منوچهری تصحیح‬
‫پیش از انتش��ار در دفتر مجله دیده بوده اس��ت ‪ -‬چاپ ش��ده‬ ‫دکت��ر دبیر س��یاقی‪ ،‬و نیز دیوان منوچهری به کوش��ش برات‬
‫ک��ه ضم��ن تأیید نظر به��ار‌‪ ،‬ابیاتی را که از هم��ان قصیده در‬ ‫مسجل‬
‫زنجانی‪ ،‬نیافت و انتس��اب آن به منوچهری دامغانی را ّ‬
‫نس��خه‌ای دیگر دیده برای تکمیل قصی��دۀ تتماجیۀ احمد بن‬ ‫نمی‌دانس��ت‌‪ ،‬در جنگ‌ه��ا و تذکره‌ه��ا و منابع ش��عری دیگر‬
‫منوچهر شصت‌کله نقل کرده است ( همان‌‪ ،‬ص ‪.) 353‬‬ ‫جست‌وجو می‌کرد تا بلکه نشانی از آن قصیده و شاعرش بیابد‪.‬‬
‫پژوهش نسبت ًا مفصل دیگری که دربارۀ «احمد بن منوچهر‬ ‫خوش��بختانه آگاهی‌های دقیق‌تری راجع به آن قصیده به‬
‫ش��صت‌کله»‌‪ ،‬پ��س از مقالۀ بهار صورت گرفت��ه‌‪ ،‬مقالۀ عالمه‬ ‫دست آمد که چون در هنگام تهیۀ مقالۀ معرفی جنگ مالصدرا‬
‫محمد قزوینی است که در مجلۀ یادگار (شمارۀ ‪ ،‌1323 ،‌2‬صص ‪52‬‬ ‫بدانها توجه نکرده بودم‪ ،‬در این نوش��تار و به جهت تکمیل آن‬
‫ـ‪ ) 70‬منتش��ر شد‪ .‬عالمۀ قزوینی با ارائۀ دالئلی اشتباه دولتشاه‬ ‫مقاله ارائه می‌شود‪.‬‬
‫س��مرقندی را در باب انتساب لقب ش��صت‌کله به منوچهری‬ ‫***‬
‫دامغانی متذکر شده و عالوه بر آن دربارۀ قصیدۀ مذکور نوشته‬ ‫قصیدۀ مذکور که در صفحۀ ‪ 198‬نسخۀ خطی جنگ مالصدرا‬
‫است‪:‬‬ ‫به‌اش��تباه به ن��ام منوچهری آمده‌‪ ،‬در اص��ل صورتی ناقص از‬
‫عی��ن این قصیده در وصف تتماج که ش��اع ِر اس��تاد‪ ،‬آقای‬ ‫قصیدۀ معروف «تتماجیه» است که نخستین بار ملک‌الشعرای‬
‫ملک‌الش��عرای بهار آن را از روی دو نسخۀ خطی خودشان‬ ‫بهار آن را ضمن ش��رح «احوال شمس‌الدین احمد بن منوچهر‬
‫در ش��مارۀ ‪ 5‬از سال ششم مجلۀ مهر س��ابق ًا نشر کرده‌اند‌‪،‬‬ ‫شصت‌کله» تصحیح و منتش��ر کرده است‪( .‬مجلۀ مهر‌‪ ،‬سال ششم‪،‬‬
‫مصحح مضبوط دیگری نیز موجود‬ ‫در نس��خۀ خطی بسیار َّ‬ ‫‪ ،‌1317‬شمارۀ ‪ ،‌5‬صص ‪347‬ـ‪.)352‬‬
‫اس��ت و آن عبارت است از کتاب مونس‌االحرار فی دقایق‬ ‫مرحوم بهار ضمن نقل حکایتی از راحةالصدور راوندی به‬
‫االشعار تألیف محمد بن بدر جاجرمی‪ ...‬جز در دو فقرۀ مهم‬ ‫معرف��ی دقیق‌تر احمد بن منوچهر که مطابق متن راحةالصدور‬

‫* دکترای زبان و ادبیات فارسی‪ .‬عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسالمی‪ ،‬واحد نجف آباد‪.‬‬

‫دورة دوم‪ ،‬سال پنجم‪ ،‬شمارۀ چهل و نهم‪ ،‬بهمن و اسفند ‪1390‬‬

‫‪27‬‬
‫چنان‌که گفته ش��د تع��داد ابیات قصی��دۀ تتماج در جنگ‬ ‫که گویا در دو نس��خۀ آقای بهار این دو فقره را نداشته که‬
‫مالصدرا ‪ 36‬بیت اس��ت و در تصحیح ملک‌الش��عرای بهار ‪49‬‬ ‫ایش��ان نش��ر نکرده‌اند؛ یکی عنوان قصیدۀ مزبور است که‬
‫بی��ت و با ‪ 6‬بیتی که دکتر صف��ا افزوده ‪ 55‬بیت خواهد بود‪ .‬در‬ ‫در نس��خۀ مونس‌االحرار به خط واضح جلی چنین مسطور‬
‫مقال��ۀ عالم��ه قزوینی هم دو بیت دیگر بدان اضافه ش��ده (از‬ ‫اس��ت‪« :‬در مدح فخرالدین شاه منوچهری فرماید رحمةهلل‬
‫مونس‌االحرار) که مجموع ابیات آن ‪ 57‬بیت می‌شود‪ .‬در جنگ‬ ‫علیه و وصف الالخشه» و دیگری عبارت است از دو بیت‪...‬‬
‫مزبور نیز تعداد ابیات قصیده ‪ 55‬بیت است‪.‬‬ ‫که آخرین ابیات این قصیده است‪( »...‬همان‌‪ ،‬ص ‪ .)56‬‬
‫بدی��ن ترتی��ب ص��ورت نس��بت ًا کامل‌تر قصی��دۀ تتماج‬ ‫عالمه قزوینی با ذکر شواهد و مثال‌های متعدد در فارسی‬
‫احم��د بن منوچهر ش��صت‌کله که در جن��گ مالصدرا و نیز‬ ‫و عربی‌‪ ،‬موضوع تخلص‌ها یا نسبت‌های مشترک را که باعث‬
‫مونس‌االحرار به‌غلط به منوچهری منس��وب شده‌‪ ،‬بر اساس‬ ‫خلط افراد شده‌‪ ،‬مطرح کرده و نوشته‪:‬‬
‫تصحیح بهار و یادداش��ت دکتر صفا و جنگ ش��مارۀ ‪ 44‬سنا‌‪،‬‬ ‫ظاهرا ً منش��أ ش��هرت این منوچهری صاحب ترجمه یعنی‬
‫این‌گونهبایدباش��د‪:‬‬ ‫شمس‌الدین احمد بن منوچهر شصت‌کله به عنوان مذکور‬
‫(یعنی منوچهری که در مونس‌االحرار آمده) همانا انتس��اب‬
‫ش��د خیل س��تارگان پریش��ان‬ ‫چون رایت صبـح شد درخشان‬ ‫به نام پدر یا ج ّد خود بوده‪»...‬‬
‫ی��ک قرص��ۀ زر ب��داد ت��اوان‬ ‫گ��م کرد فلک س��تام صبحش‬ ‫بر اس��اس تحقیق عالمه قزوین��ی‌‪ ،‬ذکر احمد بن منوچهر‬
‫از چرخ ف��رو گسس��ت خفتان‬ ‫خورش��ید به تی��غ پرتو خویش‬ ‫ش��صت‌کله در منابعی همچون تجارب‌السلف (چاپ عباس اقبال‬
‫ف��ارغ ز هم��ه ف�لان و بهمان‬ ‫م��ن خفت��ه ز مس��تی ش��بانه‬ ‫آش��تیانی‪ ،‬ص ‪ )328‬نیز آمده اس��ت؛ مؤلف تجارب‌الس��لف بدون‬
‫ب��ر س��نت و مذهب زمس��تان‬ ‫آتـش��کده ک��رده تـابخــان��ه‬ ‫این‌ک��ه از لق��ب او یاد کند وی را همدانی دانس��ته و در ردیف‬
‫مخم��ور چو س��رو ن��و خرامان‬ ‫نـاگ��ه ز درم درآم��د آن مـ��ه‬ ‫شاعرانی همچون ظهیر فاریابی‌‪ ،‬خاقانی و اثیرالدین اخسیکتی‬
‫در پ��ای کش��ان ز کب��ر دامان‬ ‫بر دست نَ َوش��ته آستین چست‬ ‫و از جملۀ م ّداحان اتابک قزل‌ارسالن بن ایلدگز نام می‌برد‪.‬‬
‫فتنه ش��ده بر رخش گلس��تان‬ ‫عاش��ق ش��ده بر قدش صنوبر‬ ‫همچنین ابن‌حجر عسقالنی در کتاب لسان‌المیزان شرح‬
‫در غم��زه کمال س��حر پنهان‬ ‫ب��ر چه��ره جم��ال لط��ف پیدا‬ ‫علی بن منوچهری نقل کرده‬ ‫حال کس��ی را به عنوان احمد بن ّ‬
‫قامت همه رشک سرو و بستان‬ ‫چهره هم��ه رغم م��اه گردون‬ ‫و او را شیعه هم دانسته که بنا به نظر عالمه قزوینی‌‪ ،‬وی همان‬
‫ک��رد از لب لعل گوهر افش��ان‬ ‫بنشست و ز هر دری سخن گفت‬ ‫احمد بن منوچهر شصت‌کله است (همان‌‪ ،‬ص ‪.)59‬‬
‫کان لب چه لب است آن چه دندان‬ ‫ف��ی الجمله صفت نکرد ش��اید‬ ‫قصیدۀ تتماج عالوه بر منابع مذکور در نسخۀ خطی «جنگ‬
‫زان چاه که داش��ت در زنخدان‬ ‫م��ن رفت��ه ز گفت او ف��را چاه‬ ‫شماره ‪ 44‬س��نا» نیز آمده و عنوان آن چنین است‪« :‬فخرالدین‬
‫در ص��ورت او بمان��د حی��ران‬ ‫در خدمت او نشس��ته مدهوش‬ ‫منوچهر راس��ت در وصف الخشه‪ .»1‬این عنوان بر اساس آنچه‬
‫اندر خور خورد چون تو مهمان؟‬ ‫گفتم که «ز خوردنی چه س��ازم‬ ‫در مقالۀ عالمۀ قزوینی آمده اس��ت نمی‌تواند درست باشد چرا‬
‫در پای تو جان کنم به قربان»‬ ‫در پای تو س��ر کش��م به تحفه‬ ‫که فخرالدین لقب ممدوح ش��اعر است که نام کامل وی «امیر‬
‫هرچ آن به خمار در خورند آن‬ ‫گفت��ا ک��ه تکلف��ی نخواه��م‬ ‫سید فخرالدین عالءالدوله عربش��اه» بوده که از طایفۀ سادات‬
‫وز سنبله جملـه دانــه بستـان‬ ‫رو گاو س��پهر زود دربن��د‬ ‫حسنی همدان است و خاندان او در قرن پنجم و ششم هجری‬
‫گـردون بــود آسیـای گـردان‬ ‫بای��د که چو خرد ک��رد خواهی‬ ‫در همدان صاحب نفوذ و ثروت و قدرت بوده‌اند (همان‌‪ ،‬ص ‪.)60‬‬
‫طحان‬
‫مه حمـال است و مهـر ّ‬ ‫هرچنــد در آسیــای گــردون‬ ‫بنابراین ممکن است کاتب در نوشتن عنوان قصیده‌‪ ،‬لقب‬
‫برسخته زحـل به بــرج میزان‬ ‫آن به کــه بـه اختیــار باشــد‬ ‫ممدوح را با نام شاعر در هم آمیخته باشد و بر این اساس عنوان‬
‫از چشمـۀ کوثــر آب حیــوان‬ ‫وز بهــر سـرشتنــش بـیــاور‬ ‫قصیده باید «احمد بن منوچهر در مدح فخرالدین‪ »...‬و یا ش��بیه‬
‫یک چوبــه ز تیـر پور دستـان‬ ‫یک دشنـه ز ذوالفقــار حیــدر‬ ‫بدان باشد‪.‬‬
‫‪ .1‬الخشه یا آش تتماج ‪ ،‬غذایی است که از خمیر آرد گندم می‌پزند و خوراک معروف ترکان بوده است‪ .‬لخشه‪ ،‬الخشته و در خراسان لخشک هم بدان می‌گویند‬
‫(برهان قاطع)‪.‬‬

‫دورة دوم‪ ،‬سال پنجم‪ ،‬شمارۀ چهل و نهم‪ ،‬بهمن و اسفند ‪1390‬‬

‫‪28‬‬
‫خود س��اخته ب��ودم از ش��بانه برگش ق��دری به ق��در امکان‬ ‫تا همچو سپر کنی بدان تیـر بر پشت طبـق بسـی بگـردان‬
‫چون گفت بیـار پیــش بــردم پذرفت ز من به ملک دو ْجهان‬ ‫پس هر س��پری به دشنه می‌بر مانن��دۀ ش��کل‌های پی��کان‬
‫می‌خورد به ن��از و نیز می‌گفت هــرکــو نخورد بود پشیمـان‬ ‫یک س��فره ز سندس و ستبرق درخواه ب��ه عاری��ت ز رضوان‬
‫هستاینخورشیکهکردهبودند ترتیب��ش از ابت��دا ب��ه ت��وران‬ ‫از زن��گ عبی��ر پ��اک بس��تر وز گـرد بهشـت نیـک بفشـان‬
‫آس��یمــه در آرزوی او ش��د رستــم پی رخش تا سمنگـان‬ ‫ثور ارچه نر اس��ت م��اده گردد ت��ا ش��یر دهد ت��و را ز پس��تان‬
‫چ��ون خورد به زال زر فرس��تاد تحفـه‌صفتــش به زاولستــان‬ ‫زان ش��یر بگی��ر دوغ و روغ��ن ش��اید نگرف��ت خوار و آس��ان‬
‫گ��ر زخم خورد ب��ه گاه خوردن الی��ق ب��ود ارچه نیس��تش آن‬ ‫آب از س��ر چ��اه زم��زم آور آتــش ز کلیـسیــاي رهبــان‬
‫طعمی که به تیغ و تیر س��ازند اال که به نیــزه خـورد نتــوان‬ ‫هی��زم همه ش��اخه‌های طوبی با عود و عبیر و مشک سـوزان‬
‫در ل�� ّذت او ه��زار صحب��ت در صحبـت او هــزار برهــان‬ ‫آبش خ��وش و روغنش مروق سیـر اندک و ترلقـش فـراوان‬
‫باش��ند خورنـدگان��ش ف��ارغ از زحـمــت تــره و نمکــدان‬ ‫گر ب��اده خ��ورم بگ��و فلک را تا جـدی و حمل کند به بریان‬
‫ک��س منک��ر لذت��ش نیاب��ی از حــ ّد عــراق تـا خــراسـان‬ ‫سیرش همه چون عبیر خوشبوی آبش همـه بـا گـالب یکسـان‬
‫طب��ع آن طلب��د وگرچه باش��د بر خوان خورش از هزار الـوان‬ ‫باید ک��ه چ��و کاف��ران ببینند آرنـد بـه معجــزاتش ایمــان‬
‫چون ب��رگ گل اندر آب کافور هم نان‌خورش آمده‌ست و هم نان‬ ‫روغ��ن بگ��داز [و] دوغ درکن تا ساختنش رســد بـه پایــان‬
‫در عال��م اش��تها خلیفه‌س��ت بـر لشکــر آرزو چــو سلـطان‬ ‫از هی��کل ماهت��اب کن صحن وز قرصــۀ آفتــاب نه خــوان‬
‫کاچ��ی‌ش وزیر و رش��ته نایب یخنی حاجب هریسـه دربــان‬ ‫سیخش همه لعل و چمچه یاقوت کفگیر شبـه عقیــق غزقــان‬
‫ز ه��ر خ��ورش اختی��ار چونان از جمله ملـوک شــاه ایــران‬ ‫آلت همه زین صفت به دست آر بر کارگه از فسـون و دستــان‬
‫شه فخرالدین که نقش نامش بــر نامـۀ دولت است عنـوان‬ ‫منش��ین و م��را ب��ه بینوای��ی بــر آتــش انتظــار منشــان‬
‫■‬

‫دورة دوم‪ ،‬سال پنجم‪ ،‬شمارۀ چهل و نهم‪ ،‬بهمن و اسفند ‪1390‬‬

‫‪29‬‬

You might also like