Professional Documents
Culture Documents
قصیده تتماجبه
قصیده تتماجبه
ِ قصیدۀ
در جنگ مالصدرا
مهـرداد چتـرایی
*
* دکترای زبان و ادبیات فارسی .عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسالمی ،واحد نجف آباد.
دورة دوم ،سال پنجم ،شمارۀ چهل و نهم ،بهمن و اسفند 1390
27
چنانکه گفته ش��د تع��داد ابیات قصی��دۀ تتماج در جنگ که گویا در دو نس��خۀ آقای بهار این دو فقره را نداشته که
مالصدرا 36بیت اس��ت و در تصحیح ملکالش��عرای بهار 49 ایش��ان نش��ر نکردهاند؛ یکی عنوان قصیدۀ مزبور است که
بی��ت و با 6بیتی که دکتر صف��ا افزوده 55بیت خواهد بود .در در نس��خۀ مونساالحرار به خط واضح جلی چنین مسطور
مقال��ۀ عالم��ه قزوینی هم دو بیت دیگر بدان اضافه ش��ده (از اس��ت« :در مدح فخرالدین شاه منوچهری فرماید رحمةهلل
مونساالحرار) که مجموع ابیات آن 57بیت میشود .در جنگ علیه و وصف الالخشه» و دیگری عبارت است از دو بیت...
مزبور نیز تعداد ابیات قصیده 55بیت است. که آخرین ابیات این قصیده است( »...همان ،ص .)56
بدی��ن ترتی��ب ص��ورت نس��بت ًا کاملتر قصی��دۀ تتماج عالمه قزوینی با ذکر شواهد و مثالهای متعدد در فارسی
احم��د بن منوچهر ش��صتکله که در جن��گ مالصدرا و نیز و عربی ،موضوع تخلصها یا نسبتهای مشترک را که باعث
مونساالحرار بهغلط به منوچهری منس��وب شده ،بر اساس خلط افراد شده ،مطرح کرده و نوشته:
تصحیح بهار و یادداش��ت دکتر صفا و جنگ ش��مارۀ 44سنا، ظاهرا ً منش��أ ش��هرت این منوچهری صاحب ترجمه یعنی
اینگونهبایدباش��د: شمسالدین احمد بن منوچهر شصتکله به عنوان مذکور
(یعنی منوچهری که در مونساالحرار آمده) همانا انتس��اب
ش��د خیل س��تارگان پریش��ان چون رایت صبـح شد درخشان به نام پدر یا ج ّد خود بوده»...
ی��ک قرص��ۀ زر ب��داد ت��اوان گ��م کرد فلک س��تام صبحش بر اس��اس تحقیق عالمه قزوین��ی ،ذکر احمد بن منوچهر
از چرخ ف��رو گسس��ت خفتان خورش��ید به تی��غ پرتو خویش ش��صتکله در منابعی همچون تجاربالسلف (چاپ عباس اقبال
ف��ارغ ز هم��ه ف�لان و بهمان م��ن خفت��ه ز مس��تی ش��بانه آش��تیانی ،ص )328نیز آمده اس��ت؛ مؤلف تجاربالس��لف بدون
ب��ر س��نت و مذهب زمس��تان آتـش��کده ک��رده تـابخــان��ه اینک��ه از لق��ب او یاد کند وی را همدانی دانس��ته و در ردیف
مخم��ور چو س��رو ن��و خرامان نـاگ��ه ز درم درآم��د آن مـ��ه شاعرانی همچون ظهیر فاریابی ،خاقانی و اثیرالدین اخسیکتی
در پ��ای کش��ان ز کب��ر دامان بر دست نَ َوش��ته آستین چست و از جملۀ م ّداحان اتابک قزلارسالن بن ایلدگز نام میبرد.
فتنه ش��ده بر رخش گلس��تان عاش��ق ش��ده بر قدش صنوبر همچنین ابنحجر عسقالنی در کتاب لسانالمیزان شرح
در غم��زه کمال س��حر پنهان ب��ر چه��ره جم��ال لط��ف پیدا علی بن منوچهری نقل کرده حال کس��ی را به عنوان احمد بن ّ
قامت همه رشک سرو و بستان چهره هم��ه رغم م��اه گردون و او را شیعه هم دانسته که بنا به نظر عالمه قزوینی ،وی همان
ک��رد از لب لعل گوهر افش��ان بنشست و ز هر دری سخن گفت احمد بن منوچهر شصتکله است (همان ،ص .)59
کان لب چه لب است آن چه دندان ف��ی الجمله صفت نکرد ش��اید قصیدۀ تتماج عالوه بر منابع مذکور در نسخۀ خطی «جنگ
زان چاه که داش��ت در زنخدان م��ن رفت��ه ز گفت او ف��را چاه شماره 44س��نا» نیز آمده و عنوان آن چنین است« :فخرالدین
در ص��ورت او بمان��د حی��ران در خدمت او نشس��ته مدهوش منوچهر راس��ت در وصف الخشه .»1این عنوان بر اساس آنچه
اندر خور خورد چون تو مهمان؟ گفتم که «ز خوردنی چه س��ازم در مقالۀ عالمۀ قزوینی آمده اس��ت نمیتواند درست باشد چرا
در پای تو جان کنم به قربان» در پای تو س��ر کش��م به تحفه که فخرالدین لقب ممدوح ش��اعر است که نام کامل وی «امیر
هرچ آن به خمار در خورند آن گفت��ا ک��ه تکلف��ی نخواه��م سید فخرالدین عالءالدوله عربش��اه» بوده که از طایفۀ سادات
وز سنبله جملـه دانــه بستـان رو گاو س��پهر زود دربن��د حسنی همدان است و خاندان او در قرن پنجم و ششم هجری
گـردون بــود آسیـای گـردان بای��د که چو خرد ک��رد خواهی در همدان صاحب نفوذ و ثروت و قدرت بودهاند (همان ،ص .)60
طحان
مه حمـال است و مهـر ّ هرچنــد در آسیــای گــردون بنابراین ممکن است کاتب در نوشتن عنوان قصیده ،لقب
برسخته زحـل به بــرج میزان آن به کــه بـه اختیــار باشــد ممدوح را با نام شاعر در هم آمیخته باشد و بر این اساس عنوان
از چشمـۀ کوثــر آب حیــوان وز بهــر سـرشتنــش بـیــاور قصیده باید «احمد بن منوچهر در مدح فخرالدین »...و یا ش��بیه
یک چوبــه ز تیـر پور دستـان یک دشنـه ز ذوالفقــار حیــدر بدان باشد.
.1الخشه یا آش تتماج ،غذایی است که از خمیر آرد گندم میپزند و خوراک معروف ترکان بوده است .لخشه ،الخشته و در خراسان لخشک هم بدان میگویند
(برهان قاطع).
دورة دوم ،سال پنجم ،شمارۀ چهل و نهم ،بهمن و اسفند 1390
28
خود س��اخته ب��ودم از ش��بانه برگش ق��دری به ق��در امکان تا همچو سپر کنی بدان تیـر بر پشت طبـق بسـی بگـردان
چون گفت بیـار پیــش بــردم پذرفت ز من به ملک دو ْجهان پس هر س��پری به دشنه میبر مانن��دۀ ش��کلهای پی��کان
میخورد به ن��از و نیز میگفت هــرکــو نخورد بود پشیمـان یک س��فره ز سندس و ستبرق درخواه ب��ه عاری��ت ز رضوان
هستاینخورشیکهکردهبودند ترتیب��ش از ابت��دا ب��ه ت��وران از زن��گ عبی��ر پ��اک بس��تر وز گـرد بهشـت نیـک بفشـان
آس��یمــه در آرزوی او ش��د رستــم پی رخش تا سمنگـان ثور ارچه نر اس��ت م��اده گردد ت��ا ش��یر دهد ت��و را ز پس��تان
چ��ون خورد به زال زر فرس��تاد تحفـهصفتــش به زاولستــان زان ش��یر بگی��ر دوغ و روغ��ن ش��اید نگرف��ت خوار و آس��ان
گ��ر زخم خورد ب��ه گاه خوردن الی��ق ب��ود ارچه نیس��تش آن آب از س��ر چ��اه زم��زم آور آتــش ز کلیـسیــاي رهبــان
طعمی که به تیغ و تیر س��ازند اال که به نیــزه خـورد نتــوان هی��زم همه ش��اخههای طوبی با عود و عبیر و مشک سـوزان
در ل�� ّذت او ه��زار صحب��ت در صحبـت او هــزار برهــان آبش خ��وش و روغنش مروق سیـر اندک و ترلقـش فـراوان
باش��ند خورنـدگان��ش ف��ارغ از زحـمــت تــره و نمکــدان گر ب��اده خ��ورم بگ��و فلک را تا جـدی و حمل کند به بریان
ک��س منک��ر لذت��ش نیاب��ی از حــ ّد عــراق تـا خــراسـان سیرش همه چون عبیر خوشبوی آبش همـه بـا گـالب یکسـان
طب��ع آن طلب��د وگرچه باش��د بر خوان خورش از هزار الـوان باید ک��ه چ��و کاف��ران ببینند آرنـد بـه معجــزاتش ایمــان
چون ب��رگ گل اندر آب کافور هم نانخورش آمدهست و هم نان روغ��ن بگ��داز [و] دوغ درکن تا ساختنش رســد بـه پایــان
در عال��م اش��تها خلیفهس��ت بـر لشکــر آرزو چــو سلـطان از هی��کل ماهت��اب کن صحن وز قرصــۀ آفتــاب نه خــوان
کاچ��یش وزیر و رش��ته نایب یخنی حاجب هریسـه دربــان سیخش همه لعل و چمچه یاقوت کفگیر شبـه عقیــق غزقــان
ز ه��ر خ��ورش اختی��ار چونان از جمله ملـوک شــاه ایــران آلت همه زین صفت به دست آر بر کارگه از فسـون و دستــان
شه فخرالدین که نقش نامش بــر نامـۀ دولت است عنـوان منش��ین و م��را ب��ه بینوای��ی بــر آتــش انتظــار منشــان
■
دورة دوم ،سال پنجم ،شمارۀ چهل و نهم ،بهمن و اسفند 1390
29