You are on page 1of 11

‫دانش زبانی ویراستاری‬

‫ترکیب وصفی و اضافی‬


‫معموال در ترکیبها ‪ ،‬واژههای یک گروه اسمی ‪ ،‬با کسرهی اضافه با هم ارتباط پیدا میکنند ‪:‬‬
‫شهر بزرگِ تهران‬
‫ِ‬
‫دانش فیزیک‬
‫کاربردهای ِ‬
‫ِ‬
‫نگار من‬
‫ِ‬
‫غربی شهر‬
‫ِ‬ ‫میدان‬
‫ِ‬ ‫ساختمانی‬
‫ِ‬ ‫کارگران‬
‫ِ‬
‫عزیز من‬
‫ِ‬ ‫کاج کهنسا ِل حیاطِ مادربزرگِ‬
‫زیبای ِ‬
‫ِ‬ ‫ت‬
‫درخ ِ‬
‫ترکیب این گروههای اسمی ‪ ،‬به این صورت است ‪:‬‬
‫اسم ‪ +‬اسم = ترکیب اضافی‬
‫اسم ‪ +‬صفت = ترکیب وصفی‬
‫دار ترکیب است و سایر واژههای ترکیب ‪ ،‬به آن وابسته هستند ‪ .‬البته گاه‬
‫در ترکیبها ‪ ،‬یک هسته داریم که اولین واژهی کسره ِ‬
‫ترکیب گسترش پیدا میکند و واژهای که وابستهی واژهی پیشین است ‪ ،‬هستهی یک ترکیب دیگر میشود ‪.‬‬
‫عزیز من » و سایر مثالهای گسترده در توضیحات بعدی توجه کنید ‪.‬‬
‫ِ‬ ‫کاج کهنسا ِل حیاطِ مادربزرگِ‬
‫زیبای ِ‬
‫ِ‬ ‫ت‬
‫به مثال « درخ ِ‬
‫ترکیب اضافی ‪:‬‬
‫این ترکیب ‪ ،‬با اضافه شدن یک یا چند اسم به اسم پیشین خود ساخته میشود ‪.‬‬
‫ب علی ‪ :‬ترکیب اضافی‬
‫کتا ِ‬
‫کتاب = اسم‬
‫علی = اسم‬
‫در این ترکیب ‪ ،‬کتاب که کسرهی اضافه دارد ‪ ،‬مضاف است و علی که به کتاب اضافه شده است ‪ ،‬مضافالیه ‪.‬‬
‫کتاب = مضاف‬
‫علی = مضافالیه‬
‫عبارت های اسمی یا عبارت های اضافی‬
‫در دستور زبان فارسی دو کلمه که پشت سر هم واقع شوند و با کسره به هم پیوند بخورند و با اضافه کردن عالمت "تر" یا "است" ‪،‬‬
‫معنا نداشته باشند یک "ترکیب اضافی" هستند که در ترکیب اضافی کلمه اول "مضاف "و کلمه دوم "مضاف الیه" نامیده می شود‪.‬‬
‫اضافه ها انواع متعددی دارندکه در کتاب درسی با نام تعلقی وغیر تعلقی آمده است اما برای یادگیری بهتر توضیحات زیر کار گشا‬
‫است‪ .‬پرکابردترین انواع اضافه عبارت اند از‪:‬‬
‫‪ .۱‬اضافهی ملكی یا‪( :‬تملیکی)‬
‫چنانچه میان مضاف و مضافالیه رابطهی مالک و مملوک (مالکیت) وجود داشته باشد؛ آن ترکیب را اضافهی ملکی مینامند! مانند‪:‬‬
‫انگشتر شیرین‪ .‬مغازهی میالد‪ .‬گردنبند سیمین‬
‫شیرین‪ ،‬میالد و سیمین‪ ،‬مضافاند و انگشتر‪ ،‬مغازه و گردنبند‪ ،‬مضافالیه‬
‫مضاف الیه است)‬
‫ٌ‬ ‫(مضاف الیه ‪" ،‬مالک" ِ مضاف است) ‪ -‬صاحب ِ خانه (مضاف ‪ ،‬مالک ِ‬
‫ٌ‬ ‫باغ حسن‬
‫ِ‬
‫‪ .۲‬اضافهی تخصیصی یا (اختصاصی)‬
‫هنگامیکه مضاف به مضافالیه اختصاص داشته باشد‪ ،‬آن ترکیب را اضافهی تخصیصی گویند! مانند‪:‬‬
‫ورق دفتر‪ .‬در دبیرستان‪ .‬دوست من‪ .‬زنگ مدرسه‬
‫مضاف به مضاف الیه تعلّق دارد و مخصوص مضاف الیه است‪ ،‬اما جنبه ی "مالک و مملوک بودن" ندارد‪ %80 .‬اضافه های رایج‬
‫در زبان فارسی از این گروه هستند‪:‬‬
‫در اتاق ‪ -‬کشته ی ِ عشق ‪ -‬مرد ِ جنگ ‪ -‬میدان‬
‫ی گل ‪ -‬زین ِ اسب ‪ِ -‬‬
‫ی ساعت ‪ -‬ساقه ِ‬
‫ی صندلی ‪ -‬عقربه ِ‬‫چشم ِ حسن ‪ -‬دسته ِ‬
‫کارزار ‪ -‬اهل ِ قلم ‪ ،‬نویسنده ی کتاب‬

‫‪ .۴‬اضافهی بیانی یا‪( :‬جنسی)‬


‫زمانیکه مضافالیه‪ ،‬بیان کنندهی نوع جنس مضاف باشد‪ .‬مانند‪:‬‬
‫قوری چینی ‪ -‬نگین فیروزه ‪-‬دستبند طال ‪ -‬کوزهی سفال‬
‫(مضافالیه) اشیاء پسوند "ی" افزوده شود؛ اضافه به "ترکیب وصفی" یا "صفت بیانینسبی" بدل میشوند‪ :‬مانند‪ :‬کمربند‬
‫ٌ‬ ‫چنانچه به‬
‫چرمی‪ ،‬گردنبند طالیی‪ ،‬استکان چینی)‬
‫مضاف ٌالیه جنس سازنده ی مضاف را بیان می کند‪.‬به این اضافه اضافه ی جنسی هم می گویند‪:‬‬
‫نگین فیروزه‬
‫ِ‬ ‫انگشتر طال ‪ -‬کاسه ی ِ سفال ‪-‬‬
‫مضاف الیه ِ "اضافه ی جنسی" ‪ ،‬پسوند "ی" بیفزاییم‪ ،‬دیگر اضافه نیستند؛ بلکه تبدیل به "ترکیب وصفی دارای صفت بیانی‬
‫ٌ‬ ‫(اگر به‬
‫نسبی " می شوند‪ :‬انگشتر طالیی ‪ ،‬کاسه ی سفالی‪ ،‬نگین فیروزه ای)‬
‫‪ .۵‬اضافهی توضیحی‬
‫هنگامیکه مضافالیه اسم خاص باشد و ارتباط ذاتیاش را با مضاف عام خود توضیح دهد‪ ،‬آن ترکیب را اضافهی توضیحی مینامند!‬
‫مانند‪:‬‬
‫خلیج فارس‪ .‬جزیرهی هرمز‪ .‬رود کارون‪ .‬دریای خزر‪ .‬جزیرهی کیش‪ .‬کتاب بوستان‪ .‬رود اروند‪ .‬دریاچهی نمک‬
‫مضاف الیه اسم خاصّ نوع خود است ‪:‬‬
‫ٌ‬ ‫مضاف الیه هردو از یک جنس هستند ؛ ولی مضاف اسم عام و‬
‫ٌ‬ ‫مضاف و‬
‫دریای ِ خزر ‪ -‬جنگ ِل آمازون ‪ -‬کتاب ِ گلستان ‪ -‬رو ِد کارون‬
‫‪ .۳‬اضافهی تشبیهی یا (مانندگی)‬
‫زمانیکه مضاف و مضافالیه به یکدیگر تشبیه شده باشند و یا میانشان وجه اشتراکی صورت پذیرفته باشد‪ ،‬آن ترکیب را اضافهی‬
‫تشبیهی مینامند! مانند‪:‬‬
‫چراغ معرفت‪ .‬ابروی کمان‪ .‬لب غنچه‪ .‬لب لعل‪ .‬چشم نرگس‪ .‬چشمهی نور‪ .‬قد سرو‪ .‬سینهی بلور‪ .‬گیسوی کمند‪.‬‬
‫ب کابردهای ِ این نوع اضافه‪ ،‬جای دو کلمه عوض می شود ‪:‬‬
‫مضاف الیه رابطه ی شباهت وجود دارد‪ .‬در اغل ِ‬
‫ٌ‬ ‫بین مضاف و‬
‫لب ِ لعل= لعل ِ لب ‪ -‬گیسوی ِ کمند = کمند ِ گیسو ‪ -‬ابروی کمان = کمان ابرو‬
‫‪ .۶‬اضافهی استعاری‬
‫هنگامیکه مضاف‪ ،‬در معنای غیرواقعی خود بهکار گرفته شود‪ ،‬آن ترکیب را اضافهی استعاری گویند! مانند‪:‬‬
‫دست زمانه‪ .‬پنجهی ستم‬
‫البته در سطرهای پایینتر دربارهی آن توضیح بیشتری داده شده است‪.‬‬
‫مضاف الیه نسبت داده می شود و در معنای اصلی خودش نیست‪ ،‬بلکه مفهوم‬
‫ٌ‬ ‫هرگاه مضاف از کلمه ی دیگری گرفته شده و به‬
‫مضاف الیه اصل است‪:‬‬
‫ٌ‬ ‫مجازی داردو نوعی رابطه ی شباهت بدون ذکر مشبه به در آن وچود دارد ‪ .‬در اضافه ی استعاری‪،‬‬
‫دست ِ روزگار (مجازاً‪ :‬قدرت روزگار) ‪ -‬چنگال ِ مرگ‪( :‬مجازا ً ‪ :‬کشنده بودن یا خونخوار بودن ِ مرگ) ‪ -‬خنده ی گل (مجازاً‪:‬‬
‫شکفتن زیبای گل) ‪ -‬گریه ی ابر (مجازاً‪ :‬بارش ِِ باران از ابر)‬
‫حال چگونه میتوان اضافهی استعاری را از اضافهی تشبیهی تمیز داد؟‬
‫اضافهی تشبیهی واژهی مرکبی است که از «اسم» و چیزی که اسم مورد نظر را به آن تشبیه میکنند؛ «مشبهبه و مشبه» تشکیل شده‬
‫است!‬
‫بهعبارتی بلیغتر‪:‬‬
‫اضافهی تشبیهی که به منظور کوتاهی سخن (ایجاز و اختصار کالم) بهکار میرود و از بالغت باالیی برخوردار است؛ غالبا ً در آن‬
‫مضاف‪ ،‬مشبهبه و مضافالیه‪ ،‬مشبه است!‬
‫مانند‪:‬‬
‫«اشک شبنم» میچکد بر برگ گل‬
‫از نگاه عاشق شهالی تو‬
‫(نویسنده)‬
‫در بیت فوق «اشک شبنم» اضافهی تشبیهی است و منظور سراینده این بوده که «اشک چشم» معشوق مانند «قطرهی شبنم» است!‬
‫همینطور‪:‬‬
‫«سیل اشکش» میچکد بر چهرهاش‬
‫(نویسنده)‬
‫که در مصرع فوق «سیل اشک» اضافهی تشبیهی است‪ .‬چون میتوان «اشک» را به «سیل» مانند کرد‪.‬‬
‫و همینطور؛‬
‫این «آتش عشق» در «سرای دل» ماست‬
‫(نویسنده)‬
‫در مصرع فوق [آتش عشق] و [سرای دل] هر کدام اضافهی تشبیهی هستند‪.‬‬
‫مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو‬
‫(حافظ شیرازی)‬
‫که در مصرع فوق؛ (مزرع سبز فلک) و (داس مه نو) هر کدام اضافه ی تشبیهی هستند!‬

‫اضافهی استعاری‬
‫اگر سراینده یا گوینده مضافالیه را به مضاف تشبیه نکند و بلکه به چیزی ماننده کند که اضافه یا مضاف از شاخههای مضافالیه‬
‫باشد؛ آن کلمهی مرکب را اضافهی استعاری مینامند!‬
‫و یا‪:‬‬
‫"دست زمانه" ما را در دام غم نشاند‬
‫از چشم ما دمادم اشک ستم فشاند‬
‫(از این حقیر)‬
‫که در مصرع فوق (دست زمانه) اضافهی استعاری است!‬
‫در نمونهی مذکور "دست" به "روزگار" تشبیه نشده است و این یکی از نشانههای تمیز دادن اضافهی استعاری از اضافهی تشبیهی‬
‫است‪.‬‬
‫‪ .۷‬اضافهی اقترانی یا‪( :‬پیوستگی)‬
‫هنگامیکه پیوستگی خاصی میان مضاف و مضافالیه‪ ،‬برقرار باشد‪ ،‬بدین معناست که اضافهی اقترانی صورت پذیرفته است‪.‬‬
‫این نوع اضافه‪ ،‬شباهت زیادی با اضافهی استعاری دارد! مانند‪:‬‬
‫زبان توهین‪ .‬دست برادری‪ .‬چشم احترام‬
‫حال چگونه میتوان اضافهی استعاری را از اضافهی اقترانی تمیز داد؟‬
‫چنانچه یکی از عبارتهای (برای‪ .‬بهمنظور‪ .‬بهنشانهی و ‪ )...‬را میان مضاف و مضافالیه قرار دهیم و از آن جمله معنایی اراده‬
‫شود‪ ،‬اضافهی اقترانی و در غیر این صورت اضافهی استعاری انجام پذیرفته است‪ .‬مانند‪:‬‬
‫زبان داشتن و کالم بر زبان راندن به منظور توهین کردن‬
‫دست دادن با کسی به منظور اعالم برادری‬
‫به روی چشم نهادن خواستهی کسی به منظور ادای احترام به او‬
‫اما مثال در ترکیب (دست روزگار) نمیتوان گفت‪( :‬دست به منظور روزگار)‬
‫مضاف الیه همراهی یا بیان علّت و چگونگی انجام کار یا پذیرفتن حالتی باشد‪ ،‬این اضافه پدید می آید‪.‬‬
‫ٌ‬ ‫هرگاه رابطه ی بین مضاف و‬
‫در هر اضافه ی اقترانی ‪ ،‬همزمان چهار ویژگی زیر دیده می شودوکار اصلی با مضاف است‪.‬‬

‫الف) مضاف جزئی از فعل جمله هست که جنبه ی کنایه ای دارد‬


‫مضاف الیه یکی از خصوصیات یا اعمال بد و خوب انسان است‬
‫ٌ‬ ‫ب)‬
‫روی" می آید‬
‫ِ‬ ‫ج) "کسره ی نقش نمای اضافه" در معنای "همراه با"‪" ،‬به قصدِ" و "از‬

‫د) می توان مضافِ الیه را از مضاف جدا کرد و حالت قیدی (قید چگونگی‪ ،‬حالت یا علّت) به آن داد‬
‫مثال ‪:‬دست انابت به درگاه خدا بلند کرد ‪ :‬دست بلند کردن ‪:‬مشغول دعا شدن‪ ،‬انابت ‪:‬توبه کردن از "اعمال مثبت" است ‪" ،‬نقش نمای‬
‫ی بهکار رفته ‪ ،‬می تون گفت" ‪:‬به خاطر توبه "دستش را بلند کرد‬
‫اضافه در این جا به معنی قصد ِ یا از رو ِ‬
‫‪ . 8‬اضافهی تأکیدی‬
‫زمانیکه اسم یا صفت بهصورت مکرر باشد‪ ،‬یعنی اینکه؛ اضافهی تاکیدی صورت پذیرفته است‪ .‬مانند‪:‬‬
‫دیوانهی دیوانه‪ .‬سخت سخت‪ .‬خویشتن خویش‪ .‬خوب خوب‬
‫‪ .۹‬اضافه بنوت (فرزندی)‪:‬‬
‫مضاف الیه با یک دیگر رابطه ی "پدر و فرزندی" یا "مادر و فرزندی" یا "ج ّد و نوه و نوادگی" دارند‪:‬‬
‫ٌ‬ ‫مضاف یا‬
‫حسین فاطمه ‪ -‬مهدی ِ زهرا ‪ -‬عیسی ِ مریم ‪ -‬ناصر ِ خسرو ‪ -‬ابوعلی ِ سینا‬
‫ِ‬ ‫رستم دستان ‪-‬‬
‫ِ‬ ‫پدر علی ‪ -‬مادر ِ کتایون ‪ -‬موسی ِ عمران ‪-‬‬
‫(حسین پسر عبدهللا پسر سینا) ‪ -‬ج ّد ِ من ‪ -‬نیای ِ سهراب ‪ -‬مادر بزرگ ِ سیمین‬
‫در این نوع اضافه مضاف‪ ،‬فرزند مضافالیه محسوب میشود و نام فرزند قبل از نام پدر یا مادر میآید‪ .‬مانند‪:‬‬
‫عیسای مریم‪ .‬یعنی؛ عیسی پسر مریم‬
‫یادآوری ‪ :‬گاهی اضافه ها از نظر نوع با هم تداخل پیدا می کنند؛ بنابراین‪ ،‬حتما ً باید در جمله به بررسی یا شناحت آن ها پرداخت‪.‬‬
‫مثالً چشم ِ نرگس هم می تواند اضافه تشبیهی( چشم همچون گل نرگس )باشد ‪ ،‬هم اضافه ی استعاری( چشم از انسان گرفته شده و به‬
‫گل نرگس داده شده )‪ ،‬و هم اضافه ی اختصاصی( ‪.‬چشم شخصی به نام نرگس‬

‫مثال دیگر ‪:‬دست ِ امید هم می تواند اضافه ی اختصاصی باشد ( دست شخصی به نام امید)‪ ،‬هم اضافه ی استعاری( دست از انسان‬
‫گرفته و به امیدواری داده شده است )و هم اضافه ی اقترانی( دست همراه با امید یا امیدوارانه‬

‫عبارت های توصیفی‬


‫‪ .۹‬اضافهی توصیفی یا‪( :‬صفت و موصوف)‬
‫در صورتیکه مضافالیه صفتی برای مضاف خود باشد‪ ،‬مضاف را موصوف‪ ،‬و مضافالیه را صفت مینامند‪ .‬مانند‪:‬‬
‫اتومبیل زیبا‪ .‬خانهی محکم‬
‫که در ترکیب مذکور واژهی "زیبا" هم صفت و هم مضافالیه است‪ ،‬برای موصوف یا مضاف که همان "اتومبیل" است!‬
‫تفاوت اضافهی توصیفی با دیگر اضافهها در این است که چنانچه "کسره" یا "یاء" پیوند دهندهی میان ترکیب حذف شود و بعد‬
‫از ترکیب اضافهی توصیفی‪ ،‬فعلی بیاوریم‪ ،‬عبارت معنا دهد‪ .‬مانند‪:‬‬
‫اتومبیل‪ °‬زیبا است!‬
‫یا‪:‬‬
‫خانه محکم است!‬
‫اما در اضافهی تخصیصی مانند‪( :‬زنگ مدرسه) نمیتوان گفت‪ :‬زنگ‪ °‬مدرسه است! چون وجود هر دو جسم از یکدیگر جدا و‬
‫مستقل است!‬

‫‪ .۱0‬اضافهی بنوت یا‪( :‬فرزندی) در این نوع اضافه مضاف‪ ،‬فرزند مضافالیه محسوب میشود و نام فرزند قبل از نام پدر یا مادر‬
‫میآید‪ .‬مانند‪:‬‬
‫عیسای مریم‪ .‬یعنی؛ عیسی پسر مریم‬
‫انواع ضمایر ملکی‬
‫ضمایر ملکی دوگونه است‬
‫‪ -۱‬متصل (م‪ .‬ت‪ .‬ش‪ .‬مان‪ .‬تان‪ .‬شان) مانند‪ :‬کتابم‪ .‬کتابت‪ .‬کتابش‪ .‬کتابمان‪ .‬کتابتان‪ .‬کتابشان‬
‫‪ -۲‬منفصل (من‪ .‬تو‪ .‬او‪ .‬ما‪ .‬شما‪ .‬ایشان) مانند‪ :‬کتاب من‪ .‬کتاب تو‪ .‬کتاب او‪ .‬کتاب ما‪ .‬کتاب شما‪ .‬کتاب ایشان‬
‫*‬
‫فارسی زبانان‪ ،‬برخالف فرانسویان و انگلیسیها در دستور زبان خود‪ ،‬چیزی بهنام صفت ملکی ندارند‪ .‬صفت ملکی را معاصرین از‬
‫دستور زبان آن دو مرز و بوم‪ ،‬مطرح کردهاند‪ .‬یعنی ضمایر (من‪ .‬تو‪ .‬او‪ .‬ما‪ .‬شما‪ .‬ایشان) در ترکیب با اسم‪ ،‬مفهوم مالکیت آن را هم‬
‫افاده میکند‪ .‬از اینروی ترکیب ضمیر ملکی با هر اسم را صفت ملکی نام نهادهاند‪.‬‬
‫اگر به کتابهای دستور زبان پیشینیان (محمدتقی بهار‪ .‬دکتر معین‪ .‬همایون فرخ‪ .‬پنجاستاد‪ .‬خانلری‪ .‬استاد همایی) رجوع کنیم؛ چنین‬
‫چیزهایی را مشاهده نمیکنیم‪.‬‬
‫چندی پیش‪ ،‬مطلبی از یکی از این معاصرین بدین مضمون به دستم رسید‪:‬‬
‫(‪)She is one of my friends‬‬
‫(او یکی از دوستان من است) و در آن صحبت از صفت ملکی شده بود‪ ،‬در حالیکه اضافهی تخصیصی است!‬
‫بسیار خب! در اینجا صحبت از رابطهی دوستانهی دو شخص است و ارتباطی به مالکیت چیزی ندارد‪ .‬چراکه اصوال در عبارت فوق‬
‫صحبت مالک و مملوک نیست و وجود "دوست" به طرف مقابل تعلق ندارد!‬
‫(او دوست من است) یعنی؛ او با من دوست است‪ ،‬نه اینکه من مالک دوست خود هستم!‬
‫اما در مثال‪:‬‬
‫(آن کتاب من است) کتاب متعلق به شخصی است که میتواند آن را بسوزاند یا بفروشد یا ‪....‬‬
‫اما در عبارت (او دوست من است) آیا آدمی مجاز است با "دوست" چنین کند؟ آیا در عبارت فوق رابطهی مالک و مملوک مطرح‬
‫است؟‬
‫عبارت فعلی‬
‫به افعالی گفته میشود که از مجموع آنها یک معنی بهدست میآید و اغلب با یک فعل ساده یا فعل مرکب هممعنی میشود‪ .‬این نوع از‬
‫افعال بیش از دو کلمه هستند و معموالً یکی از اجزایشان حرف اضافه است؛‬

‫مانند‪ :‬ازپایدرآمدن‪ ،‬برپا کردن‪ ،‬بهکار گرفتن‪.‬‬

‫جمله و انواع آن در دستور زبان فارسی‬


‫اگر بخواهیم درباره جمله یک تعریف ساده و کامل ارائه کنیم‪ ،‬باید بگوییم‪ :‬جمله به مجموعه واژههایی گفته میشود که معنی آنها‬
‫ویرایشی‬
‫ِ‬ ‫کامل و مستقل است؛ یعنی اگر گوینده در پایان سکوت کند‪ ،‬مخاطب منتظر کالم وی نباشد‪ .‬جمالت اغلب به یکی از عالئم‬
‫نقطه‪ ،‬عالمت سوال و یا عالمت تعجب ختم میشوند‪.‬‬

‫جملهها در زبان فارسی میتوانند به شکلهای مختلفی دستهبندی شوند‪ .‬مثالً میتوانیم آنها را از نظر مفهوم‪ ،‬فعل‪ ،‬ساختمان‪ ،‬استقالل‬
‫معنا و… تقسیم کنیم‪ .‬در ادامه این مقاله هریک از دستهبندیها را به تفکیک برای شما شرح خواهیم داد‪:‬‬

‫انواع جمله از نظر مفهوم‬


‫دستورنویسان جمله را از نظر مفهوم به چهار قسم خبری‪ ،‬پرسشی‪ ،‬امری و عاطفی تقسیم کردهاند‪.‬‬

‫جمله خبری‬
‫جملههای خبری به عالمت نقطه ختم میشوند و همانطوری که از نامشان پیداست در حال انتقال یک خبر هستند‪.‬‬

‫مثال ‪:‬احمد خیلی زود لباسش را میپوشد‪.‬‬

‫جمله پرسشی‬
‫در حالت پرسشی جمله به عالمت سوال ختم میشود و موضوعی را از مخاطب میپرسد و در بیشتر مواقع منتظر پاسخ میماند‪.‬‬

‫مثال ‪:‬چرا انقدر دیر کردی؟‬

‫برای تشخیص جمالت پرسشی میتوانیم از دو روش استفاده کنیم‪:‬‬

‫‪1-‬شناسایی کلمات پرسشی‬

‫چرا؟‬ ‫•‬

‫چگونه؟‬ ‫•‬

‫چطور؟‬ ‫•‬

‫چه چیزی؟‬ ‫•‬

‫چه کسی؟‬ ‫•‬

‫چند؟‬ ‫•‬

‫و…‬ ‫•‬

‫مثال ‪:‬این کتاب را چند خریدی؟‬

‫چرا به دیدنم نیامدی؟‬


‫‪2-‬توجه به آهنگ جمله‬

‫باید دقت داشته باشید که گاهی اوقات کلمات پرسشی از جمله حذف میشوند‪ .‬این اتفاق بیشتر در زبان محاوره میافتد‪ .‬در این حالت‬
‫باید از لحن و آهنگ جمله‪ ،‬تشخیص بدهیم که آیا این جمله پرسشی است یا خیر‪.‬‬

‫مثال ‪:‬نمیای؟‬

‫(کلمه چرا از ابتدای آن حذف شده است‪ :‬چرا نمیای؟)‬

‫دقت کنید‪ ،‬نوعی از جمالت پرسشی وجود دارند که نیت گوینده از مطرح کردن آن‪ ،‬تنها برانگیختن احساسات و افکار مخاطب است‬
‫و در انتظار پاسخ آن نیست‪ .‬او تنها یک جمله خبری را به پرسشی تبدیل کرده تا متضمن معنای تأکید باشد‪.‬‬

‫مثال ‪:‬دیوانهای؟‬

‫تو رحم نداری؟‬


‫به اینگونه جمالت‪ ،‬جمالت پرسشی تأکیدی نیز گفته میشود‪.‬‬

‫جمله امری‬
‫جمالت امری‪ ،‬دستوری را به مخاطب انتقال میدهند‪ .‬در این نوع جمالت برای تحکم بیشتر‪ ،‬معموالً حتی نهاد هم حذف میشود‪.‬‬

‫مثال ‪:‬ساکت شو‪.‬‬

‫(کلمه «تو» از ابتدای جمله حذف شده است)‪.‬‬

‫جمله عاطفی‬
‫جملههای عاطفی جمالتی هستند که عواطف انسانی از قبیل‪ ،‬خشم‪ ،‬غم‪ ،‬خوشحالی‪ ،‬نفرت و دعا را انتقال میدهند‪ .‬این جمالت به‬
‫عالمت تعجب ختم میشوند و مانند جمالت پرسشی نیستند که گوینده پس از بیان آنها منتظر پاسخی باشد‪.‬‬
‫مثال ‪:‬چه ماه قشنگی!‬

‫چه هوای سردی!‬

‫کاش امسال برویم سفر!‬

‫انواع جمله از نظر فعل‬


‫جمالت با افعال اسنادی‬
‫افعال است‪ ،‬بود‪ ،‬شد‪ ،‬گشت و گردید همگی اسنادی هستند و اگر در پایان یک جمله به کار بروند‪ ،‬جمله اسنادی خواهند ساخت‪.‬‬

‫توجه ‪:‬درباره دو فعل گشت و گردید باید به این نکته توجه داشته باشید که این دو فعل‪ ،‬تنها در صورتی اسنادی محسوب میشوند که‬
‫در معنای شدن به کار بروند‪.‬‬

‫مثال ‪:‬هوا سرد گردید‪( .‬سرد شد‪).‬‬

‫ناگهان همه جا تاریک گشت‪( .‬تاریک شد‪).‬‬


‫جمالت با افعال تام‬
‫افعالی مانند رفت‪ ،‬خرید‪ ،‬گرفت‪ ،‬خورد‪ ،‬نوشت‪ ،‬خوابید و نظیر آنها افعال تام هستند و معنای کاملی دارند‪.‬‬

‫مثال ‪:‬امیر کتاب را باز کرد‪.‬‬

‫سپهر بدون هماهنگی با من ماشین را فروخت‪.‬‬

‫جمالت بدون فعل‬


‫برخی از جمالت هستند که معنای فعلی در آنها مستتر است اما هیچ فعلی در آنها به کار نرفته است‪ .‬این بدان معنی نیست که جمله‬
‫فعل ندارد؛ چه بسا که فعل در جمالت قبلی آمده و به قرینه لفظی و یا حتی معنوی حذف شده است‪ .‬به مثال زیر دقت کنید‪:‬‬

‫مثال ‪:‬آفرین (یعنی آفرین بر تو باشد‪).‬‬

‫–کی رفتی؟ ‪-‬دیروز (یعنی دیروز رفتم‪).‬‬

‫انواع جمله از نظر ساختمان‬


‫جمله ای که یک فعل دارد ‪ .‬جمله ی ساده نام دارد ‪.‬‬
‫مثال ‪ :‬هوا سرد بود‪.‬‬
‫ج‬
‫مله ای که بیش از یک فعل دارد وترکیبی از دو یا چند جمله است جمله ی غیر ساده گویند‪ .‬مثال‪:‬‬
‫‪-۱‬هوا سرد بود وبرف نرم نرمک می بارید‪.‬‬

‫‪۲‬‬
‫‪ -‬جمعه ی گذشته به کوهنوردی رفتیم اما زهرا نیامد‪.‬‬
‫‪ -۳‬پارسال به مشهد رفتم ویک هفته آن جا ماندم‪.‬‬
‫‪ -۴‬چون شما اصرار کردید ‪،‬ایشان هم آمدند‪.‬‬
‫‪۵‬‬
‫‪-‬اگر ایرانی آباد و مستقل می خواهیم ‪ ،‬باید نسلی شجاع و آزاده تربیت کنیم‪.‬‬
‫انواع جمالت غیر ساده‪:‬‬
‫وابسته ساز –هم پایه ساز‬
‫جمالت غیر ساده ی باال از دو جمله ساخته شده اند ولی با یکدیگر فرق دارند‪.‬‬
‫در جمله های ‪ ۳-۲-۱‬هر یک از جمالتش به تنهایی معنای کاملی دارند وبدون نیاز به جمله ی دوم هم می توانند بیایند‪ .‬به این جمالت‬
‫که می توان با حرف های ربط یا پیوند‬
‫(و‪-‬اما –ولی –یا‪ -‬لیکن‪ -‬پس‪ )...‬به هم پیوند دادجمالت هم پایه می گویند ‪.‬‬
‫پس جمالت هم پایه به جمالتی که با پیوند هم پایه ساز به هم بپیوندند جمالت هم پایه گویند‪.‬‬
‫اما در جمالت ‪ ۵-۴‬قسمت اول بدون جمله ی دوم ناتمام وناقص است ‪ .‬یعنی این جمله ها از‬
‫ظر معنایی به یکدیگر وابسته هستندوبدون جمله ی دوم شنونده یا خواننده منتظر جمله ای دیگر برای تکمیل سخن است‪ .‬به این نوع‬
‫جمالت که می توان با حروف ربط یا پیوند‬
‫( که ‪،‬تا ‪ ،‬چون ‪ ،‬اگر‪ ،‬زیرا ‪ ،‬با این که ‪ ،‬تا این که ‪ ،‬همین که ‪ ،‬اگر چه ‪ )....‬به هم پیوند داد‪ .‬جمالت وابسته می گویند‪.‬‬
‫جمالت وابسته به جمالتی می گویند که دو جمله را با پیوند وابسته ساز به هم پیوند می دهند‪.‬‬
‫ساختمان جمالت ساده‬
‫جمله ای را ساده می گویند که تنها یک فعل داشته باشد و یک بن مضارع داشته باشد‪.‬‬

‫مثل ‪ :‬کارگر کارمی کند‪.‬‬

‫ساختمان جمالت ساده را نوع فعل ان مشخص می کند بدین معنی که اگر معنی فعل تنها با یک نهاد‬
‫کامل شود ان وقت در ساختمان جمله دو جز وجود دارد ‪ .‬ولی اگر معنای فعل با نهاد کامل نشد آن وقت‬
‫ساختمان جمله یا سه جزیی است یا چهار جزیی که با شرح ذیل به خدمت دوستان ارائه می شود‪.‬‬

‫الف ) دو جزیی ‪ :‬نهاد ‪ +‬فعل ) در ساخت این نوع جمالت فعل تنها با یک نهاد معنای کاملی پیدا می کند‬
‫مثل ‪ :‬کودک خوابید‪.‬‬

‫دراین نوع جمالت فعل ناگذر است‪.‬‬

‫مصدر برخی از فعل های ناگذر متداول ‪ ( :‬امدن ‪ -‬افتادن ‪ -‬ایستادن ‪ -‬باریدن ‪ -‬برخاستن ‪ -‬پریدن ‪ -‬ترکیدن‬
‫‪-‬جنبیدن ‪ -‬جوشیدن ‪ -‬چرخیدن ‪ -‬چکیدن ‪ -‬خروشیدن ‪ -‬خزیدن ‪ -‬خشکیدن ‪ -‬خوابیدن ‪ -‬درخشیدن‪-‬‬

‫دویدن ‪ -‬رفتن ‪ -‬رقصیدن ‪ -‬روییدن ‪ -‬زیستن ‪ -‬غریدن ‪ -‬کوشیدن ‪ -‬گندیدن ‪ -‬لرزیدن ‪ -‬لغزیدن ‪ -‬ماندن‪-‬‬

‫مردن ‪ -‬نشستن‪...‬‬

‫ب ) سه جزیی ‪ :‬فعل این نوع جمالت گذرا است ودر نتیجه در بخش گزاره این جمالت یک جز دیگر هم‬
‫می اید‪.‬‬

‫‪ - ۱‬نهاد ‪ +‬مفعول ‪ +‬فعل ( گذرا بر مفعول ) مثل ‪ :‬او کتاب خرید ‪.‬‬

‫‪ - ۲‬نهاد ‪ +‬مسند ‪ +‬فعل ( گذرا بر مسند ) مثل ‪ :‬اتاق گرم است‪.‬‬


‫‪ - ۳‬نهاد ‪ +‬متمم ( فعلی یا اجباری ) ‪ +‬فعل ( گذرا بر متمم فعلی یا اجباری ) مثل ‪ :‬شاه از مردم ترسید‪.‬‬

‫الف ) نوع اول ‪ :‬در این نوع از جمالت در بخش گزاره عالوه بر فعل‪ ،‬یک گروه اسمی می آید که‬

‫مفعول نام دارد که پس از آن را می ایدیا می توان آورد‪.‬‬

‫برخی مصدر های معروف و متداول این گروه ‪ :‬آوردن ‪ -‬انداختن ‪ -‬بافتن ‪ -‬برافراشتن ‪ -‬بردن ‪ -‬بستن‪-‬‬

‫بوسیدن ‪ -‬پاشیدن ‪ -‬پرستیدن ‪ -‬پروردن ‪ -‬پسندیدن ‪ -‬پوشیدن ‪ -‬پیمودن ‪ -‬تراشیدن ‪ -‬تکاندن ‪ -‬جویدن‪-‬‬

‫چشیدن ‪ -‬خواستن ‪ -‬خوردن ‪ -‬داشتن ‪ -‬دانستن ‪ -‬درویدن ‪ -‬دریدن ‪ -‬دوختن ‪ -‬دیدن ‪ -‬راندن ‪- .....‬‬

‫ب ) نوع دوم ‪ :‬در این نوع از جمالت فعل اسنادی یا ربطی وجود دارد و معنی فعل همراه با نهاد و مسند‬
‫کامل می شود ‪ .‬در نتیجه در بخش گزاره این نوع جمالت عالوه بر فعل ‪ ،‬مسند نیز وجود دارد‪.‬‬

‫فعل ( شدن ) و هم معنی های آن ( گشتن و گردیدن )و فعل ( بودن ) و مشتقات آنهامانند ‪ :‬است‪-‬‬

‫می باشد ‪ -‬بود ‪ -‬شد ‪ -‬می شود‪.‬‬

‫سرد و سیه و خموش و آوند‬ ‫مثل ‪ :‬چون گشت زمین ز جور گردون‬

‫مسند مسند مسند مسند‬ ‫نهاد‬ ‫فعل‬

‫ج ) نوع سوم ‪ :‬دراین نوع از جمالت ‪ ،‬فعل عالوه بر نهاد به متمم نیز نیاز دارد تا معنی کاملی پیدا کند‪.‬‬

‫در این جمالت متمم ‪ ،‬به صورت اجباری بوده و متمم فعلی نامیده می شود‪.‬‬

‫فعل این نوع جمالت حرف اضافه ی مخصوصی دارند که گروه اسمی بعد انها متمم فعلی نام دارد‪.‬‬

‫مثل ‪ ( :‬گروید به ) در این جمله ‪ :‬گروه های بی شمار ایرانیان به اسالم گرویدند ‪.‬‬

‫حرف اضافه ‪ /‬متمم ‪ /‬فعل‬

‫تفاوت متمم قیدی با متمم فعلی‬


‫متمم قیدی می تواند از جمله حذف شود وهیچ ایرادی به معنی فعل ایجاد نکند ولی متمم فعلی با حذف‬
‫شدنش معنی فعل را ناقص می کند ‪ .‬در حقیقت فعل به متمم فعلی نیاز دارد ولی متمم قیدی فعل را‬
‫بیشتر توضیح می دهد‪.‬‬

‫برخی مصدر های متداول این گروه ‪ :‬اندیشیدن به ‪ -‬بالیدن به ‪ -‬برازیدن به ‪ -‬برخوردن به ‪ -‬پرداختن به‪-‬‬

‫پیوستن به ‪ -‬تاختن به ‪ -‬چسبیدن به ‪ -‬گرویدن به ‪ -‬نازیدن به ‪ -‬نگریستن به‪- ....‬‬

‫جنگیدن با ‪ -‬درآمیختن با ‪ -‬ساختن با ‪ -‬ستیزیدن با ‪ -‬آمیختن با‪- .....‬‬

‫پرهیزیدن از ‪ -‬ترسیدن از ‪ -‬رنجیدن از ‪ -‬گذشتن از‪....‬‬

‫انواع جمله واجزای ان‬


‫اجزای جمله‪:‬‬

‫هر جمله از دوقسمت نهاد و گزاره تشکیل می شود‪.‬‬

‫نهاد ‪:‬قسمتی از جمله است که درباره ی آن خبری داده می شود‪.‬‬


‫گزاره ‪:‬گزارش یا خبری است که درباره ی نهاد داده می شود‪.‬‬

‫نکته ی مهم ‪:‬نهاد یا گزاره ممکن است شامل یک کلمه یا چندین کلمه باشد‪.‬‬

‫نحوه ی تشخیص نهاد و گزاره در جمله ‪:‬برای تشخیص نهاد در جمله می توان از جمله ی سؤالی‬

‫چه کسی؟ یا چه چیزی؟ استفاده کرد پس از تشخیص نهاد بقیّه ی جمله گزاره محسوب می شود ‪.‬‬

‫گزاره‪:‬به مدرسه رفت‬ ‫نهاد‪:‬علی‬ ‫مثال‪:۱‬علی به مدرسه رفت‪.‬‬


‫مثال‪ :۲‬انقالب اسالمی ایران‪ ،‬یک حادثه ی بزرگ تاریخ است ‪.‬‬

‫گزاره‪:‬یک حادثه ی بزرگ تاریخ است‬ ‫نهاد‪:‬انقالب اسالمی ایران‬

‫مثال‪:۳‬ما باید تاریخ گذشته و امروز خود را بشناسیم‪.‬‬

‫گزاره‪:‬باید تاریخ گذشته و امروز خود را بشناسیم‬ ‫نهاد‪ :‬ما‬


‫اجزای گزاره ‪:‬گزاره از اجزایی تشکیل می شود که مهم ترین جزء آن فعل است که معموالً در پایان جمله‬

‫قرار می گیرد از اجزای دیگری که در قسمت گزاره قرار می گیرد می توان به مسند‪ ،‬مفعول‪ ،‬مت ّمم و‪...‬‬

‫اشاره کرد‪.‬‬

‫فعل ‪:‬فعل کلمه ای است که انجام عملی یا داشتن یا پذیرفتن حالتی را در زمان معیّن بیان می کند‪.‬‬

‫ویژگی های فعل‪:‬با توجّه به تعریف فوق می توان برای هر فعلی چند ویژگی را در نظر گرفت‪:‬‬

‫‪- ۱‬انجام عملی یا داشتن یا پذیرفتن حالتی‬

‫مثال‪:‬‬

‫)‬ ‫علی به مدرسه رفت (‪.‬عمل رفتن‬

‫انقالب اسالمی ایران‪ ،‬یک حادثه ی بزرگ تاریخ است‪.‬‬

‫( فعل" است" داشتن حالتی را به نهاد نسبت می دهد)‬

‫)‬ ‫هوا سرد شد( ‪.‬فعل"شد" پذیرفتن حالتی را به نهاد نسبت می دهد‬

‫‪-۲‬زمان (ماضی‪ ،‬مضارع‪ ،‬آینده)‬

‫(اول شخص‪ ،‬دوم شخص‪ ،‬سوم شخص)‬


‫‪-۳‬شخص ّ‬
‫‪- ۴‬شمار (مفرد یا جمع)‬

‫مسند ‪:‬مسند حالتی است است که توسّط فعل اِسنادی به نهاد نسبت داده می شود‪.‬‬

‫فعل اِسنادی‪ :‬فعلی است که فقط حالتی را به نهاد نسبت می دهند نه انجام عملی‪.‬‬

‫مثال‪:‬‬

‫انقالب اسالمی ایران‪ ،‬یک حادثه ی بزرگ تاریخ است‪.‬‬

‫پس مسند‪:‬یک حادثه ی بزرگ تاریخ‬ ‫(فعل" است" داشتن حالتی را به نهاد نسبت می دهد)‬

‫پس مسند‪:‬سرد‬ ‫هوا سرد شد‪( .‬فعل"شد" پذیرفتن حالتی را به نهاد نسبت می دهد‬
‫نحوه ی تشخیص مسند در جمله‪:‬‬

‫ا ‪-‬مسند فقط در جمالت اسنادی می آید‪.‬‬

‫‪- ۲‬برای یافتن مسند در جمله از سؤال جه جور؟ یا چه نوع؟ می توان استفاده کرد ‪.‬‬

You might also like