You are on page 1of 22

‫ساخت زبان فارسی‬

‫سیدمحمد حسینی‬

‫گروه زبان و ادبیات انگلیسی‬


‫پاییز ‪1۴۰۰‬‬
‫فرانقش متني‬
‫انسجام و ابزارهاي انسجام‬ ‫‪o‬‬

‫ساخت آغازگري (‪)Thematic Structure‬‬ ‫‪o‬‬

‫ساخت اطالع (‪)Information Structure‬‬ ‫‪o‬‬


‫انسجام‬
‫‪ ‬انسجام نوعی رابطه معنایی در درون متن و بین اجزاء مختلف متن‬
‫است‪ .‬به عبارت دیگر انسجام زمانی ایجاد می‌شود که تفسیر و تأویل‬
‫یک عنصر در گفتمان وابسته به عنصر دیگری باشد‪.‬‬

‫ابزارهای زبانی انسجام در زبان فارسی‪:‬‬


‫‪-۱ ‬انسجام واژگاني‬
‫‪-۲ ‬ارجاع‬
‫‪-۳ ‬انسجام پیوندی‬
‫‪-۴ ‬حذف و جایگزینی‬
‫انسجام واژگانی‬
‫الف ـ روابط مبتنی بر رده‌بندی‬
‫‪ ‬طبقه‌بندی‬
‫◦ واژه‌های هم‌شمول‬
‫◦ واژه‌های شامل‪/‬زیرشمول‬
‫تقابل‬ ‫‪‬‬

‫شباهت‬ ‫‪‬‬

‫‪ ‬ترادف‬
‫‪ ‬تکرار‬
‫رابطه جزء‪/‬کل‬ ‫‪‬‬

‫‪ ‬جزء‌واژگی‬
‫‪ ‬اجزاء یک کل‬
‫ب‪-‬روابط مبتنی بر انتظارات‬
‫انسجام واژگانی‪ :‬روابط مبتنی بر رده‌بندی‬
‫‪ ‬الف ـ روابط مبتنی بر رده‌بندی (‪)taxonomic‬‬
‫‪ o‬طبقه­بندی (‪)classification‬‬
‫‪ ‬واژه‌های هم‌شمول (‪)co-hyponym‬‬
‫‪ ‬من عاشق یاسم‪ .‬رز هم دوست دارم‪ ،‬اما هیچ چیز جای اطلس‪+‬ی را‬
‫نمی­تواند بگیرد‪.‬‬
‫‪ ‬واژه‌ی شامل‪/‬زیرشمول (‪)superordinate/hyponym‬‬
‫‪ ‬در بازار امروز دسته­هایی از گل اطلسی عرضه می­شد‪ .‬این گ‪+‬ل‬
‫بالکنی از همه‌ی گل­ها زیباتر است‪.‬‬
‫روابط مبتنی بر رده‌بندی‬
‫تقابل‬ ‫‪o‬‬

‫‪ ‬تازه چش م­هایم را روی هم گذاشته بودم و داشتم خواب می­رفتم که‬


‫گوشی همراهم زنگ زد و بیدار شدم‪.‬‬
‫شباهت‬ ‫‪o‬‬

‫‪ ‬هم­معنایی‪/‬ترادف‬
‫‪ ‬دی روز پ در علی ب رایش ی ک ماش ین خری د‪ .‬اتومبی‪+‬ل علی‬
‫بسیار زیباست‪.‬‬
‫‪ ‬تكرار‬
‫‪ ‬دیروز پدر علی برایش یک ماشین خرید‪ .‬ماش‪+‬ین علی بسیار‬
‫زیباست‪.‬‬
‫روابط مبتنی بر رده‌بندی‬
‫ترکیب‪/‬اجزاء (‪ )composition‬رابطه جزء‪/‬کل‬ ‫‪o‬‬

‫جزء­واژگی (‪)meronymy‬‬ ‫‪‬‬

‫‪ ‬دیش ب در اتوب ان کرج‪-‬ته ران س ه اتومبی ل ب ا هم تص ادف ک رده‬


‫بودند‪ .‬فرمان یکی پرت شده بود ‪ 50‬متر آن­طرف­تر‪.‬‬
‫اجزاِء یک کل (‪)co-meronymy‬‬ ‫‪‬‬

‫‪ ‬در صحنه‌ی تصادف دیشِب اتوبان کرج الستیک یک اتومبیل آتش‬


‫گرفته بود‪ .‬دومی ک‪+‬اپوت نداشت و ص‪+‬ندلی سومی افتاده بود روی‬
‫آسفالت‪.‬‬
‫ب ـ روابط مبتنی بر انتظارات (‪)expectancy relations‬‬ ‫‪‬‬

‫مثًال‪ :‬سفر دریایی‪ ،‬کشتی‪ ،‬ناخدا‪ ،‬ماهی‪... ،‬‬ ‫‪‬‬


‫‪ .۳‬انسجام پیوندی (‪)conjunctive‬‬

‫تفصیل (‪ )elaboration‬شامل بازگویی (‪ )restatement‬یا تصریح‬ ‫‪‬‬

‫(‪)clarification‬‬
‫مثًال‪ ،‬به عنوان نمونه‪ ،‬یعنی‪ ،‬به دیگر بیان‪ ،‬به عبارت دیگر‪ ،‬در واقع‪... ،‬‬ ‫‪‬‬

‫بسط (‪ )extension‬شامل افزایش یا تغییر‬ ‫‪‬‬

‫◦ افزایش (‪ :) addition‬عالوه بر این‪ ،‬و‪ ،‬همچنین‪ ،‬افزون بر این‪.... ،‬‬


‫◦ تغییر (‪ :) variation‬گذشته از‪ ،‬اما‪ ،‬البته‪ ،‬از طرفی‪ ،‬بر عکس‪... ،‬‬
‫‪(Enhancement‬یک جمله معنای جمله دیگری را گسترش می‌دهد)‬ ‫‪‬‬

‫زمانی (‪ :) temporal‬سپس‪ ،‬همزمان‪ ،‬بعد‪ ،‬تا آن زمان‪ ،‬در همین حین‪ ،‬حاال‪ ،‬پس از‬ ‫◦‬
‫مدتی‪... ،‬‬
‫مقایسه­ای (‪ :)comparative‬به همین ترتیب‪ ،‬به همین قیاس‪... ،‬‬ ‫◦‬
‫ِع ّلی (‪ :) causal‬پس‪ ،‬در نتیجه‪ ،‬از همین رو‪ ،‬بنابراین‪ ،‬چون‪ ،‬زیرا‪ ،‬برای اینکه‪ ،‬از آنجا‬ ‫◦‬
‫که‪... ،‬‬
‫پذیرشی (‪ :)concessive‬هرچند‪ ،‬با وجود این‪ ،‬به‌رغِم ‪ ،‬با این وجود‪... ،‬‬ ‫◦‬
‫‪ .۴‬حذف و جایگزینی (‪)ellipsis & substitution‬‬

‫‪ ‬حذف یک گروه یا بند که از جمالت قبل آن قابل بازیابی باشد به‬


‫ایجاد انسجام کمک می‌کند‪ ،‬چه این حذف کامل باشد (مثال الف) و چه‬
‫واژه یا واژگانی جایگزین گروه یا بند حذف شده باشد (مثال ب)‪:‬‬
‫‪ ‬الف) ـ من حال و هوای پاییز ُر خیلی دوست دارم‪.‬‬
‫‪ - ‬ـ من هم [حال و هوای پاییز ُر خیلی دوست دارم]‪.‬‬
‫‪‬‬

‫‪ ‬ب) ـ من عاشق زمستونم‪.‬‬


‫‪ - ‬ـ منم همینطور‪.‬‬
‫‪ .2‬ارجاع‬

‫‪ o‬ارجاع درون­متنی‬
‫‪ ‬پیش­مرجع‪ :‬م‪+‬ریم کتاب­ها را از روی زمین برداشت‪ .‬او آن­ها‬
‫را در قفسه گذاشت‪.‬‬
‫‪ ‬پس­مرجع‪ :‬مریم گذاشت­شان توی قفسه‪ .‬کتاب­ها را می­گویم‪.‬‬
‫‪ ‬درون­مرجع‪ :‬مریم با خودش حرف می­زند‪.‬‬

‫ارجاع برون­متنی‪ :‬مرجع ضمیر یا عبارت ارجاعی بیرون از‬ ‫‪o‬‬

‫متن است‪.‬‬
‫ابزارهای انسجام‬
‫متن ‪ :1‬انسجام واژگاني‬
‫پوپولیسم‬ ‫‪‬‬

‫‪)۱(‬پوپولیسم از واژه التینی ‪( Populus‬توده مردم‪ ،‬عامه) گرفته شده‬


‫است‪)۲( .‬در پوپولیسم‪ ،‬پیشبرد اهداف سیاسی توسط عامه و اعمال فشار‬
‫توده مردم بر حکومت‪ ،‬بدون واسطه گروه‪ ،‬حزب و سازمان صورت‬
‫می‌گیرد‪)۳( .‬در این نگرش‪ ،‬جهت‌گیری افکار عامه به منظور واداشتن‬
‫حکومت به پذیرش منویات مردم‪ ،‬چشم‌گیر است‪.‬‬
‫‪)۴(‬در پوپولیس م‪ ،‬اراده‌ی جهت‌دار ت وده م ردم نس بت ب ه ع دالت‌خواهی‬
‫نقش بارز دارد (‪)۵‬و مکانیسم این اراده‌ی جهت‌دار‪ ،‬موثرتر و برتر از‬
‫مکانیسمهای سازمانهای مختلف است (‪)۶‬و حکومتها‪ ،‬به طور غیرمستقیم‬
‫و مستقیم‪ ،‬تحت فشار و تأثیر خواست عامه‌ی مردم واقع می‌شوند (‪)۷‬و در‬
‫تنظیم و تعبیه صحیح امور و تعیین سیاست و وظایف تجدیدنظر می‌کنند‪.‬‬
‫(فرهنگ سیاسی آرش‪ ،‬غالمرضا علی بابایی‪ ،‬صص ‪)۱۶۶-۱۶۷‬‬ ‫‪‬‬
‫ابزارهای انسجام‬
‫متن ‪ :1‬انسجام واژگاني‬
‫پوپولیسم‬ ‫‪‬‬

‫‪)۱(‬پوپولیسم از واژه التینی ‪( Populus‬توده مردم‪ ،‬عامه) گرفته شده‬


‫است‪)۲( .‬در پوپولیسم‪ ،‬پیشبرد اهداف سیاسی توسط عامه و اعمال فشار‬
‫توده مردم بر حکومت‪ ،‬بدون واسطه گروه‪ ،‬حزب و سازمان صورت‬
‫می‌گیرد‪)۳( .‬در این نگرش‪ ،‬جهت‌گیری افکار عامه به منظور واداشتن‬
‫حکومت به پذیرش منویات مردم‪ ،‬چشم‌گیر است‪.‬‬
‫‪)۴(‬در پوپولیس م‪ ،‬اراده‌ی جهت‌دار ت وده م ردم نس بت ب ه ع دالت‌خواهی‬
‫نقش بارز دارد (‪)۵‬و مکانیسم این اراده‌ی جهت‌دار‪ ،‬موثرتر و برتر از‬
‫مکانیسمهای سازمانهای مختلف است (‪)۶‬و حکومتها‪ ،‬به طور غیرمستقیم‬
‫و مستقیم‪ ،‬تحت فشار و تأثیر خواست عامه‌ی مردم واقع می‌شوند (‪)۷‬و در‬
‫تنظیم و تعبیه صحیح امور و تعیین سیاست و وظایف تجدیدنظر می‌کنند‪.‬‬
‫(فرهنگ سیاسی آرش‪ ،‬غالمرضا علی بابایی‪ ،‬صص ‪)۱۶۶-۱۶۷‬‬ ‫‪‬‬
‫پوپولیسم (تکرار)‪ ،‬نگرش‬ ‫‪‬‬

‫مردم‪/‬عامه مردم‪/‬توده‪/‬خواست مردم‬ ‫‪‬‬

‫حکومت‪/‬سیاست‪/‬سازمان‬ ‫‪‬‬
‫انسجام واژگاني‬
‫متن ‪ :2‬اثرات باران اسيدي‬
‫(‪)۱‬یکی از آث ار و نت ایج آل ودگی ه وا ب اران اس يدي اس ت‪2( .‬ال ف)باران‌ه ای اس یدی از‬ ‫‪‬‬

‫گازهای سولفور دی اکسید و از خانواده نیتروژن اکسید (‪۲‬ب)که از دود اگزوز اتومیبلها‬
‫و کارخانجات در هوا ایجاد می‌شوند‪ ،‬به وجود می‌آید‪ )۳( .‬در واقع‪ ،‬این گازها در هوا‬
‫با بخار آب واکنش داده (‪)۴‬و اسیدهایی مانند سولفوريك اسيد و نيتريك اسيد را تشکیل‬
‫می‌دهند‪۵( .‬الف)یکی از مشکالت جدی محیط زیست (‪۵‬ب)که امروزه بشر در اکثر نقاط‬
‫جهان با آن درگیر است‪ ،‬باران اسیدی می‌باشد‪۶( .‬الف)باران اسیدی به پدیده‌هایی مانند‬
‫مه اسیدی و برف اسیدی (‪۶‬ب)که با نزول مقادیر قابل توجهی اسید در هوا همراه‬
‫هستند‪ ،‬اطالق می‌شود‪۷( .‬ال ف)باران هنگامی اسیدی می‌شود(‪۷‬ب) که میزان‪ PH‬آب آن‬
‫کمتر از ‪ ۵٫۶‬باشد‪)۸( .‬این مقدار ‪ PH‬بیانگر تعادل شیمیـــایی به وجود آمــــده میان‬
‫دی‌اکسیــــد کربن و حالت محلــــول آن یعنــی بی‌کربنــات(‪ )HCO3‬در آب خالص‬
‫است‪)۹( .‬این نوع باران دارای نتایج زیانبار اکولوژیکی می‌باشد (‪)۱۰‬و وجود اسید در‬
‫هوا نیز بر روی سالمتی انسان اثر مستقیم دارد‪)۱۱( .‬همچنین باران اسیدی بر روی‬
‫پوشش گیاهی تأثیرات نامطلوبی می‌گذارد‪.‬‬
‫متن‪ :‬قصه‌ی نردبان‬
‫نویسنده‪ :‬ریحانه مولوی‬

‫دزدی از نردبان خانه­ای باال می­رفت‪ .‬از شیار پنجره شنید که کودکی م­ی‬ ‫‪‬‬

‫پرسد‪« :‬خدا کجاست؟»‬


‫و صدای مادرانه­ای پاسخ می­دهد‪« :‬خدا در جنگل است‪ ،‬عزیزم‪».‬‬ ‫‪‬‬

‫کودک می­پرسد‪« :‬چه کار می­کند؟»‬ ‫‪‬‬

‫مادر می­گفت‪« :‬دارد نردبان می­سازد‪« .‬‬ ‫‪‬‬

‫دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهِی شب گم شد‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫سالها بع د دزدی از نردب ان خ انه‌ی حكیمی ب اال می­رفت‪ .‬از ش یار پنج ره‬ ‫‪‬‬

‫شنید که کودکی می­پرسد‪« :‬خدا چرا نردبان می­سازد؟»‬


‫حكیم از پنجره به بیرون نگاه کرد‪ ،‬به نردبانی که سال­ها پیش از آن پایین‬ ‫‪‬‬

‫آمده بود‪ ،‬و رو به کودك گفت‪« :‬برای آن­كه عده­ای را از آن پایین بیاورد و‬
‫عده­ای را باال ببرد‪».‬‬
‫»انسجام واژگانی در «قصه‌ی نردبان‬

‫‪ ‬تعداد بندها‪21 :‬‬


‫‪‬انسجام واژگانی در «قصه‌ی نردبان»‬
‫‪‬تعداد بندها‪21 :‬‬
‫‪)1(‬دزدی از نردبان خانه­ای باال می­رفت‪[)2( .‬دزد] از شیار پنجره شنید ­(‪)3‬که کودکی می­پرسد‪:‬‬
‫(‪«)4‬خدا کجاست؟»‬
‫‪)5(‬و صدای مادرانه­ای پاسخ می­دهد‪«)6( :‬خدا در جنگل است‪ ،‬عزیزم‪».‬‬
‫‪)7(‬کودک می­پرسد‪[«)8( :‬خدا] چه کار می­کند؟»‬
‫‪)9(‬مادر می­گفت‪[«)10(­:‬خدا] دارد نردبان می­سازد‪« .‬‬
‫‪)11(‬دزد از نردبان خانه پایین آمد (‪)12‬و [دزد] در سیاهِی شب گم شد‪.‬‬
‫‪)13(‬سالها بعد دزدی از نردبان خانه‌ی حكیمی باال می­رفت‪[ )14( .‬دزد] از شیار پنجره شنید‬
‫(‪)15‬که کودکی می­پرسد‪«)16( :‬خدا چرا نردبان می­سازد؟»‬
‫‪)17(‬حكیم از پنجره به بیرون نگاه کرد‪[)18( ،‬حکیم] به نردبانی که سال­ها پیش از آن پایین آمده‬
‫بود [نگاه کرد]‪)19( ،‬و [حکیم] رو به کودك گفت‪«)20( :‬برای آن­كه [خدا] عده­ای را از آن‬
‫پایین بیاورد (‪­)21‬و [خدا] عده­ای را [با آن] باال ببرد‪».‬‬
‫‪»:‬انسجام واژگاني و ارجاع در «قصه‌ی نردبان‬

‫‪‬دزد‪( 1 :1‬معرفی بار اول)‪( 2 ،‬ارجاع)‪( 11 ،‬تکرار)‪( 12 ،‬ارجاع)‪،‬‬


‫‪(13‬متضاد‪ :‬حکیم)‪( 17 ،‬متضاد‪ :‬حکیم)‪( 18 ،‬ارجاع)‪( 19 ،‬ارجاع)‬
‫‪‬دزد‪( 13 :2‬معرفی بار اول)‪( 14 ،‬ارجاع)‪،‬‬

‫‪‬کودک‪( 3 :1‬معرفی بار اول)‪( 7 ،‬تکرار)‬


‫‪‬کودک‪( 15 :2‬معرفی بار اول)‪( 19 ،‬تکرار)‬

‫‪‬خدا‪( 4 :‬معرفی بار اول)‪( 16 ،6 ،‬تکرار)‪ 20 ،10 ،8 ،‬و ‪( 21‬ارجاع)‬

‫‪‬نردب‪+‬ان‪( ۱ :‬معرفی بار اول)‪( 18 ،13 ،11 ،۱۰ ،‬تکرار)‪( 20 ،‬ارجاع)‬


‫زنجيره‌هاي ارجاع در متن‬
‫(‪)1‬یک روز بعدازظهر مادرش باز به خانه‌ی ما آمد‪)2( .‬من او را با احترام طرف باالی‬
‫کرسی نشاندم‪)3( .‬رحیم چندان اعتنایی به او نکرد‪)4( .‬و من آن را به حساب پس گرفتن‬
‫النگو و گوشواره­ای که سر عقد به من داده بود‪ ،‬گذاشتم‪)5( .‬اصرار کردم (‪)6‬شام بماند‪،‬‬
‫(‪)7‬بدون تعارف ماند‪)8( .‬مرتب پرحرفی می­کرد (‪)9‬و می­خندید‪)10( .‬دندان­های سفید و محکمی‬
‫داشت‪)11( .‬اگر رّد پای زمان را از چهره او پاک می­کردند‪ ،‬همان بینی و لب و دهان رحیم‬
‫برجای می­ماند‪)12( .‬ولی چش م­ها ریز و نافذ و مرموز بودند‪)13( .‬دیگر گول قربان صدقه­‬
‫هایش را نمی­خوردم‪)14( .‬دیگر به او اعتماد نداشتم‪)15( .‬انگار نه انگار که گوشواره­ها را از‬
‫گوش من بیرون کشیده بود‪)16( .‬با نهایت شهامت به چشم­هایم خیره شده بود (‪)17‬و از زمین‬
‫و زمان حرف می­زد‪)18( .‬برایم تعریف کرد (‪)19‬که چه­گونه دو فرزند بزرگ­ترش که قبل از‬
‫رحیم به دنیا آمده بودند‪)20( ،‬از بیماری­های مختلف مرده­اند‪)21( .‬هر دو هم پسر‪)22( ،‬که‬
‫چطور رحیم همه چیز اوست‪)23( .‬ق ّو ت زانوی او‪)24( ،‬نور چشمش (‪)25‬و چه­قدر آرزوی‬
‫دامادی او را داشته است‪-26( .‬ال ف)من به احترام مادرشوهرم روبه­روی رحیم (‪-26‬ب)که تا‬
‫خرخره زیر کرسی فرو رفته بود‪ ،‬نشسته بودم‪.‬‬
‫(بامداد خمار‪ ،‬فتانه حاج سیدجوادی‪ ،‬ص ‪)198‬‬ ‫‪‬‬
‫‪)1(‬یک روز بعدازظهر مادر [رحیم] باز به خانه‌ی ما آمد‪)2( .‬من او را با احترام‬
‫طرف باالی کرسی نشاندم‪)3( .‬رحیم چندان اعتنایی به او نکرد‪)4( .‬و من آن را به‬
‫حساب پس گرفتن النگو و گوشواره­ای که سر عقد به من داده بود(‪ ،)ϕ‬گذاشتم‪.‬‬
‫(‪)5‬اص رار ک ردم (‪)6‬ش ام بمان د(‪)7( ،)ϕ‬ب دون تع ارف مان د(‪)8( .)ϕ‬م رتب پرح رفی م­ی‬
‫کرد(‪)9( )ϕ‬و می­خندید(‪)10( .)ϕ‬دندان­های سفید و محکمی داشت(‪)11( .)ϕ‬اگر رّد پای‬
‫زمان را از چهره او پاک می­کردند‪ ،‬همان بینی و لب و دهان رحیم برجای می­ماند‪.‬‬
‫(‪)12‬ولی چش م­ها(‪ )ϕ‬ریز و نافذ و مرموز بودند‪)13( .‬دیگر گول قربان صدقه­هایش را‬
‫نمی­خوردم‪)14( .‬دیگر به او اعتماد نداشتم‪)15( .‬انگار نه انگار که گوشواره­ها را از‬
‫گوش من بیرون کشیده بود(‪)16( .)ϕ‬با نهایت شهامت به چش م­هایم خیره شده بود(‪)ϕ‬‬
‫(‪)17‬و از زمین و زمان حرف می­زد(‪)18( .)ϕ‬برایم تعریف کرد(‪)19( )ϕ‬که چه­گونه دو‬
‫فرزند بزرگ­ترش که قبل از رحیم به دنیا آمده بودند‪)20( ،‬از بیماری­های مختلف مرده­‬
‫اند‪)21( .‬هر دو هم پسر‪)22( ،‬که چطور رحیم همه چیز اوست‪)23( .‬ق ّو ت زانوی او‪،‬‬
‫(‪)24‬ن ور چش مش (‪)25‬و چه­ق در آرزوی دام ادی او را داش ته اس ت(‪-26( .)ϕ‬ال ف)من ب ه‬
‫‪ ‬انسجام و سیاق‬
‫‪ ‬انسجام و سبک‬
‫تمرین‪ :‬ابزارهای انسجام در متن زیر را مشخص و‬
‫دسته‌بندی کنید‪.‬‬
‫قصه عینکم‬ ‫‪‬‬

‫رسول پرویزی‬ ‫‪‬‬

‫به قدری این حادثه زنده است که از میان تاریکی‌های حافظه‌ام روشن و پرفروغ مثل روز می‌درخشد‪ .‬گوئی دو ساعت پیش اتفاق افتاده‪،‬‬ ‫‪‬‬

‫هنوز در خانة اول حافظه‌ام باقی است‪.‬‬


‫تا آن روزها که کالس هشتم بودم خیال می‌کردم عینک مثل تعلیمی و کراوات یک چیز فرنگی‌مأبی است که مردان متمدن برای قشنگی به‬ ‫‪‬‬

‫چشم می‌گذارند‪ .‬دائی جان میرزا غالمرضا ـ که خیلی به خودش ور می‌رفت و شلوار پاچه تنگ می‌پوشید و کراوات از پاریس وارد‬
‫می‌کرد و در تجدد افراط داشت‪ ،‬به طوری که از مردم شهرمان لقب مسیو گرفت ـ اولین مرد عینکی بود که دیده بودم‪ .‬عالقه دائی جان به‬
‫واکس کفش و کارد و چنگال و کارهای دیگر فرنگی‌مآبان مرا در فکرم تقویت کرد‪ .‬گفتم هست و نیست‪ ،‬عینک یک چیز متجددانه است که‬
‫می‌گذارند‪.‬‬ ‫چشم‬ ‫به‬ ‫قشنگی‬ ‫برای‬
‫این مطلب را داشته باشید و حاال سری به مدرسه‌ای که در آن تحصیل می‌کردم بزنیم‪ .‬قد بنده به نسبت سنم همیشه دراز بود‪ .‬ننه ـخدا‬
‫بود‪.‬‬ ‫بلند‬ ‫ناله‌اش‬ ‫می‌خرید‬ ‫لباس‬ ‫برادرم‬ ‫و‬ ‫من‬ ‫برای‬ ‫وقت‬ ‫هر‬ ‫کندـ‬ ‫حفظش‬
‫متلکی می‌گفت که دو برادری مثل علم یزید می‌مانید‪ .‬دراز دراز‪ ،‬می‌خواهید بروید آسمان شوربا بیاورید! در مقابل این قد دراز چشمم سو‬
‫نداشت و درست نمی‌دید‪ .‬بی‌آنکه بدانم چشمم ضعیف و کم‌سوست‪ .‬چون تابلو سیاه را نمی‌دیدم‪ ،‬بی‌اراده در همه کالس‌ها به طرف نیمکت‬
‫ردیف اول می‌رفتم‪ .‬همه شما مدرسه رفته‌اید و می‌دانید که نیمکت اول مال بچه‌های کوتاه قدست‪ .‬این دعوا در کالس بود‪ .‬همیشه با بچه‌های‬
‫کوتوله دست به یقه بودم‪ .‬اما چون کمی جوهر شرارت داشتم‪ ،‬طفلک‌ها همکالسان کوتاه قد و همدرسان خپل از ترس کشمکش و لوطی‬
‫بازی‌های خارج از کالس تسلیم می‌شدند‪ .‬اما کار بدینجا پایان نمی‌گرفت‪ .‬یک روز معلم خودخواه لوسی‌ دم در مدرسه یک کشیده جانانه به‬
‫گوشم نواخت که صدایش تا وسط حیاط مدرسه پیچید و به گوش بچه‌ها رسید‪ .‬همین‌طور که گوشم را گرفته بودم و از شدت درد برق از‬
‫چشمم پریده بود‪ ،‬آقا معلم دو سه فحش چارواداری به من داد و گفت‪« :‬چشت کوره؟ حاال دیگر پسر اتول خان رشتی شدی؟ آدمو تو کوچه‬
‫می‌بینی و سالم نمی‌کنی!؟» معلوم شد دیروز آقا معلم از آن طرف کوچه رد می‌شده‪ ،‬من او را ندیده‌ام و سالم نکرده‌ام‪ .‬ایشان هم عملم را‬
‫حمل بر تکبر و گردنکشی کرده‪ ،‬اکنون انتقام گرفته مرا ادب کرده است‪.‬‬

You might also like