You are on page 1of 180

‫آل رسول الله ص‬

‫و اولیای او‬

‫موضع اهل سنت و شیعه‬


‫درباره عقاید‪ ،‬فضیلتها‪ ،‬فقه و فقهای آنان‬
‫اصول فقه شیعه و فقه آنان‬

‫خلصه و ترتيب از‪:‬‬


‫محمد بن عبدالرحمن بن محمد بن قاسم‬
‫رحمه الله ت ‪ 1421‬هـ‬

‫این بحث از کتاب منهاج السنه‬


‫نوشته ابن تیمیه رحمه الله اختصار شده است‪.‬‬
‫فهرست مطالب‬

‫عنوان‬
‫صفحه‬

‫آل محمد صلی لله علیه و سلم‪7....................................‬‬


‫عقاید صحابهش‪11..................................................‬‬
‫توحید امامیه‪20.........................................................‬‬
‫اختلف شیعه امامیه در توحیدشان‪20...........................‬‬
‫بسم الله الرحمن الرحیم‬

‫مقدمه‬

‫حمد و ستایش مخصوص خداوندی که پیامبران را برای بشارت‬


‫و انذار فرستاد و همراه با آنان کتاب را به حق نازل کرد تــا میــان‬
‫مردم درباره آنچه که مورد اختلف آنان اســت‪ ،‬قضــاوت و داوری‬
‫کند و‪ ...‬بعد از این که دلیــل آشــکاری برایشــان آورده شــد‪ ،‬هیــچ‬
‫کــس در مــورد آن دچــار اختلف نشــدند‪ ،‬جـز کســانی کــه در بیــن‬
‫خودشان دشمنی و ظلــم بــه پــا میداشــتند‪ ،‬بــا وجــود کتــاب دچــار‬
‫اختلف نشدند‪ .‬وخداونــد بــا خواســت و اراده خــود کســانی را کــه‬
‫ایمان آوردند‪ ،‬دربــاره آن بخــش از حــق کــه دچــار اختلف شــدند‪،‬‬
‫هدایت کرد و خداوند هر کس را کــه بخواهــد بــه صــراط مســتقیم‬
‫رهنمون میکند و شهادت میدهم که هیچ معبودی جـز خداونـد یکتــا‬
‫نیست و او تنها و بیشریک است‪ ،‬همان گونه که خود خداونــد پــاک‬
‫ومنزه و متعال نیــز شــهادت داده اســت کــه هیــچ معبــودی جــز او‬
‫وجود ندارد و فرشتگان ودارنـدگان علـم و برپـا دارنـدگان عـدل و‬
‫داد شهادت میدهند که هیچ معبودی جز خداوند شکســتناپذیر نکتــه‬
‫سنج و حکیم وجود نـدارد‪ .‬و شـهادت میدهـم کــه محمــد و بنـده و‬
‫فرستاده اوست که به واسطه او به ارسال پیامبرانش پایان داد و‬
‫اولیای خود را هد ایت نمود و بر اساس فرموده خــود خداونــد‪ ،‬در‬
‫قرآن کریم او را به این ترتیب برانگیخت‪ :‬چ ﮬ ﮭ ﮮ ﮯ ﮰ ﮱ ﯓ ﯔ ﯕ‬
‫ﯣ ﯤﯥ ﯦ ﯧﯨ ﯩ ﯪ ﯫ ﯬ ﯭ چ التوبة‪» ١٢٩- ١٢٨ :‬‬ ‫ﯖﯗﯘ ﯙﯚﯛﯜﯝﯞﯟﯠﯡ ﯢ‬
‫مــد نــام ( ‪ ،‬از خــود شــما ) انســانها ( بــه‬ ‫بيگمــان پيغمــبري ) مح ّ‬
‫سويتان آمده است‪ .‬هرگونه درد و رنج و بل و مصيبتي كه به شما‬
‫يورزد و‬ ‫يآيــد‪ .‬بــه شــما عشــق م ‌‬‫برسد ‪ ،‬بر او ســخت و گــران م ‌‬
‫اصرار به هدايت شما دارد ‪ ،‬و نسبت بــه مؤمنــان داراي محب ّــت و‬
‫لطف فراوان و بسيار مهربان است‪ .‬اگر آنان ) از ايمان بــه تــو (‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪5‬‬

‫روي بگرداننــد ) بــاكي نداشــته بــاش و ( بگــو ‪ :‬خــدا مــرا كــافي و‬


‫هام و كارهــايم را‬ ‫بسنده است‪ .‬جز او معبودي نيست‪ .‬به او دلبست ‌‬
‫هام ‪ ،‬و او صــاحب پادشــاهي بــزرگ ) جهــان و‬ ‫بــدو واگــذار كــرد ‌‬
‫ملكــوت آســمان ( اســت‪ «.‬خداونــد بهــترین درودهــا و کــاملترین‬
‫سلمها را بر او فرستد‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫اما بعــد‪ :‬ایــن مبحــثی اســت کــه اصــل آن را از کتــاب )منهــاج‬
‫السنة النبویة فی نقض کلم الشیعه و القدریة( اثــر شــیخ الســلم‬
‫ابن تیمیه )‪ (:‬گرد آوردهام کتابی که به بیــان موضــع اهــل ســنت و‬
‫شیعه درباره عقاید آل رسولاللهع و اولیــاء او و فضــیلتها و فقــه و‬
‫فقهای آنان‪ ،‬و اصول فقه شیعه و فقه آنان میپردازد‪.‬‬

‫هدف و انگیزه من در این عمل روشن نمودن مردم به واسطه‬


‫حقــایق عقایــد خودشــان و راهنمــایی آنــان بــه راه ســالمتری کــه‬
‫رهروش خود را رهایی میبخشد‪ ،‬اســت و همچنیــن علقمنــد بــودم‬
‫که جوانان شیعه در این بحث چیزی را بیابنـد کـه آنـان را بـه حـق‬
‫راهنمایی و باطل را برایشان آشکار کند و تمام آن چه که مرا بــه‬
‫این کار سوق داد تلش خالصــانه بــرای خداونــد‪ ،‬رســول او‪ ،‬ائمــه‬
‫مسلمانان و عموم آنان بود‪ .‬همان چیزی که رســولاللهع مــا را بــه‬
‫آن راهنمایی کرده است‪.‬‬

‫کار من در این بحث به ترتیب زیر است‪:‬‬

‫‪ -1‬ترتیب دادن به مسائل بحث‬

‫‪ -2‬مسائل را با عنوانهایی که آن ها را توضیح میدهند‪ ،‬نمایــان و‬


‫مشخص نمودهام‪.‬‬

‫‪ -3‬شماره آیات و سورههای آنها را قید نمودهام‪.‬‬

‫‪ -‬منهاج السنة النبویة جزء )‪.(1/2‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪6‬‬

‫‪ -4‬احــادیث موجــود در آن را اســتخراج کــرده و چــاپ کتابخــانه‬


‫اســلمی – اســتانبول‪ -‬ترکیــه را در مــورد صــحیحین ملک قــرار‬
‫دادهام‪.‬‬

‫‪ -6‬به دو چاپ از منهاج الســنة النبویــة اعتمــاد نمــودهام‪ :‬چــاپ‬


‫مکتبة الریاض الحدیثة در جزء اول و دوم و چاپ مطبعة المیریــة‪.‬‬
‫بولق مصر سال ‪1322‬هـ‪ .‬و در جایی هم که اشــکالی داشــت بــه‬
‫چاپ دانشگاه اسلمی محمد بن سعود‪ .‬تحقیق دکتر محمــد رشــاد‬
‫سالم مراجعه کردهام‪.‬‬

‫محمد بن عبدالرحمن بن قاسم‬

‫هـ ‪1407‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪7‬‬

‫بسم الله الرحمن الرحیم‬

‫آل محمد صلی لله علیه و سلم‬


‫قول صحیح این است که آل محمدع همان اهل بیــت او هســتند‬
‫و ایــن قــول از شــافعی و احمــد نقــل شــده و شــریف ابــوجعفر و‬
‫دیگران نیز آن را برگزیدهاند‪.‬‬

‫همــه بنــی هاشــم از جملــه عبــاس و فرزنــدان او و حــارث بــن‬


‫عبدالمطلب و همچنین دختران پیامبرع نیز در این مجمــوعه قــرار‬
‫میگیرند و همچنین بر اساس یکی از دو قول پسران مطلب را نیز‬
‫در بر میگیرد‪.‬‬

‫قول صحیح این است که همسران پیامبر ع جزء آل او هســتند‪.‬‬


‫در صــحیحین بــه نقــل از پیــامبرع روایــت شــده اســت کــه او بــه‬
‫مسلمانان میآموخت که این گونه بر او صلوات بفرســتند‪» :‬اللهــم‬
‫صــل علــی محمــد و أزواجــه و ذریتــه«‪» 1:‬پروردگــارا بــر محمــد‬
‫وهمسران و ذریه او صــلوات بفرســت« چــرا کــه همســر ابراهیــم‬
‫جزء آل او و همسر لوط نیز جزء آل و اهل بیت او بود‪ ،‬بر اساس‬
‫‪2‬‬
‫آن چه که قرآن بر آن دللت میکند‪.‬‬

‫پس چگونه میشود که همسران محمدع جزء آل و اهــل بیــت او‬


‫قرار نگیرند و همچنین در این آیات آمده است‪ :‬چ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ‬
‫ﯼ ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖ ﭗ پ پ ﭚ ﭛ ﭜ ﭝ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ ﭣ ﭤ ﭥ ﭦﭧ ﭨ ﭩ ﭪ‬

‫‪ - 1‬بخاری این نقل را در کتاب الدعوات )‪ (80‬ب )‪ (33‬و مسلم آن را در بــاب الصــلة علــی‬
‫النبی ع بعد التشهد ج)‪ (1‬ص)‪ (306‬و امام احمد در ج )‪ (5‬ص)‪ (374‬بــا لفــظ »اللهــم صــل‬
‫علی محمد و علی اهل بیته و علی ازواجه و ذریته« )حدیث( استخراج کردهاند‪.‬‬
‫‪ - 2‬چ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ چ الذاريات‪ » ٢٦ :‬به دنبال آن ‪ ،‬پنهاني به سوي خانواده خود رفت ‪،‬‬
‫هاي را ) كه بريان كرده بودند ‪ ،‬براي ايشــان ( آورد‪« .‬؛ چـ ﮱﯖ ﯓﯖ ﯔﯖ ﯕﯖ ﯖﯖ چ‬ ‫و گوساله فرب ‌‬
‫هات را با خود بردار«‪.‬‬
‫الحجر‪» ٦٥ :‬بنابراين در پاسي از شب خانواد ‌‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪8‬‬

‫ﭫ ﭬ ﭭ ﭮ ﭯ ﭰ ﭱ ﭲ ﭳ ﭴ ﭵ ﭶ ﭷ ﭸ ﭹ ﭺ چ چ چﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﮅﮆ ﮇ‬
‫ﮈ ﮉ ﮊ ﮋ ﮌ ﮍ ﮎ ک ک کـ چ الحزاب‪ » ٣٣ - ٣٠ :‬اي همسران‬
‫پيغمبر ! هر كدام از شما مرتكب گناه آشكاري شود ) از آنجــا كــه‬
‫مفاسد گناهان شما در محيط تأثير سوئي دارد و به شخص پيغمبر‬
‫يزند ( كيفر او دو برابر ) ديگران ( خواهد بود ‪ ،‬و اين‬ ‫هم لطمه م ‌‬
‫بــراي خــدا آســان اســت‪ .‬و هــر كــس از شــما در برابــر خــدا و‬
‫پيغمبرش خضوع و اطاعت كند و كار شايسته انجام دهد ‪ ،‬پــاداش‬
‫او را دو چنـــدان خـــواهيم داد ‪ ،‬و بـــراي او ) در قيـــامت ( رزق و‬
‫هايم‪ .‬اي همسران پيغمبر ! شما )‬ ‫نعمت ارزشمندي فراهم ساخت ‌‬
‫در فضل و شرف ( مثل هيچ يك از زنان ) عادي مــردم ( نيســتيد‪.‬‬
‫سانگيز ( صدا را نرم‬ ‫يخواهيد پرهيزگار باشيد ) به گونه هو ‌‬ ‫اگر م ‌‬
‫و نازك نكنيد ) و با اداء و اطــواري بيــان ننمائيــد ( كــه بيمــار دلن‬
‫چشم طمع به شما بدوزند‪ .‬و بلكه به صــورت شايســته و برازنــده‬
‫ســخن بگوئيــد‪ ) .‬بــدان گــونه كــه مــورد رضــاي خــدا و پيغمــبر او‬
‫ههاي خود بمانيد ) و جز براي كارهـائي كـه خـدا‬ ‫است (‪ .‬و در خان ‌‬
‫هها بيرون‬ ‫بيرون رفتن براي انجام آنها را اجازه داده است ‪ ،‬از خان ‌‬
‫نرويد ( و همچون جاهلّيت پيشين در ميان مــردم ظــاهر نشــويد و‬
‫خودنمــائي نكنيــد ) و انــدام و وســائل زينــت خــود را در معــرض‬
‫تماشــاي ديگــران قــرار ندهيــد ( و نمــاز را برپــا داريــد و زكــات را‬
‫بپردازيــد و از خــدا و پيغمــبرش اطــاعت نمائيــد‪ .‬خداونــد قطعــا ً‬
‫يخواهد پليدي را از شما اهل بيت ) پيغمبر ( دور كند و شــما را‬ ‫م ‌‬
‫كامل پاك سازد‪ «.‬بنابراین میبینیم که در این آیات همه روی سخن‬ ‫ً‬
‫با همسران پیامبرع و امر و نهی و وعده و بیم دادن به آنان است‬
‫اما از آن جایی که خیر و منفعتی که به روشنی در این آیات آمده‪،‬‬
‫همسران پیامبرع و سایر اهل بیت او در بر میگیرد تطهیــر در آیــه‬
‫با این خطاب آمده که مختص همسران او نیست بلکه شامل همه‬
‫اهل بیت میشود و علــی‪ ،‬فــاطمه‪ ،‬حســن و حســین در ایــن مــورد‬
‫أخص از سایرین هستند چــرا کــه پیــامبرع آنــان را مخصوص ـا ً دعــا‬
‫کرد‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪9‬‬

‫و عترت نیز همه بنیهاشم می باشند و سید و سرور این عترت‬


‫‪1‬‬
‫خود رسول اللهع است‪.‬‬

‫اولیاء محمد‬

‫نزدیکان پیامبرع برخی مؤمن و برخی کافر و برخــی نیکوکــار و‬


‫برخی بدکار بودند که اگــر کســی از آنــان همچــون علیـس جعفــر‪،‬‬
‫حسن وحسین صاحب فضل بود‪ ،‬پیامبرع آنان را به واسطه ایمان‬
‫و تقوایی که داشتند‪ ،‬برتر و افضل میشمارد بنابراین آنان بــه ایــن‬
‫اعتبار اولیاء او هستند نه به مجرد نسبی که با او داشــتند و اولیــاء‬
‫پیــامبرع دارای مرتبــه و درجهای فراتــر از آل او هســتند اگــر چــه‬
‫بلفاصله بعد از پیـامبر ع بـر آل او صـلوات فرسـتاده میشـود امـا‬
‫اقتضایش این نیست که آنان از اولیاء پیامبرع که صلوات بر آنــان‬
‫فرستاده نمیشود برتر و بافضیلتتر باشند‪ .‬انبیاء و فرستادگان جــز‬
‫اولیاء او هستند و آنان از اهل بیت پیامبرع برتر هستند هر چند که‬
‫همراه با صلوات بر پیامبرع بلفاصــله بــر آنــان صــلوات فرســتاده‬
‫نمیشود‪.‬‬

‫بنابراین گاهی امری به مفضول اختصاص داده میشود ودر ایــن‬


‫صورت ملزم نمیشود که او از فاضل برتر باشد‪ .‬دلیلش این است‬
‫که بر همسران پیامبرع نیز صلوات فرستاده میشــود همــان گــونه‬
‫که در صحیحین آمده است‪ 2.‬و به اتفــاق همــه مــردم پیــامبران از‬
‫همه همسران او برتر هستند‪.‬‬

‫اما پرهیزکاران امت او نیز اولیاء او هســتند همــان گــونه کــه در‬
‫صحیحین آمده است‪ » :‬إن آل نبی فلن لیسوا لــی بأولیــاء و أّنمــا‬
‫ولیی الله و صالح المــؤمنین«‪»3:‬آل نــبی فلن اولیــاء مــن نیســتند‬
‫ولی من فقط خدا ومؤمنان صلح هستند«‪.‬‬

‫‪ - 1‬منهاج السنة النبویة‪ ،‬چــاپ بــولق ص )‪،21‬ـ ‪،105‬ـ ‪،65‬ـ ‪ (66‬و منهــاج الســنة ج ‪ 2‬ناشــر‬
‫)مکتبة الریاض الحدیثة ص ‪.(337-336‬‬
‫‪ - 2‬استخراج آن ذکر شد‪.‬‬
‫‪ - 3‬مسلم آن را استخراج کــرده بــه شــماره )‪ (215‬و بخــاری در کتــاب)‪ (78‬ب)‪ (14‬و امــام‬
‫احمد در ج)‪ (4‬ص)‪ (203‬آن را استخراج کردهاند‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪10‬‬

‫بنابراین او بیان کرد که اولیاء او مؤمنان صالح هســتند همچنیــن‬


‫در حدیث دیگری آمــده اســت‪ » :‬إن أوليائي المتقييون حيييث‬
‫كانوا وأين كانوا «‪»1 :‬اولیــاء مــن پرهیزکــاران وتقــوا پیشــگان‬
‫هستند از هر جا و هر کجا که باشند«‪.‬‬

‫خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﮘ ﮙ ﮚ ﮛ ﮜ ﮝ ﮞ ﮟ ﮠ ﮡ چ التحريم‪:‬‬


‫‪» ٤‬و اگر بــر ضـد ّ او همدســت شــويد ) و بــراي آزارش بكوشــيد ‪،‬‬
‫باكي نيســت ( خــدا يــاور او اســت ‪ ،‬و علوه از خــدا ‪ ،‬جبرئيــل ‪ ،‬و‬
‫مؤمنان خوب و شايسته‪«.‬‬

‫در حدیث صحیح به نقل از پیامبرع آمده است کــه میفرمایــد‪» :‬‬
‫وددت أني رأيت إخواني قالوا‪ :‬أولسيينا إخوانييك؟! قييال‪:‬‬
‫بل أنتم أصحابي‪ ،‬وإخواني قوم يأتون من بعدي يؤمنون‬
‫بي ولم يروني «‪» 2:‬دوست دارم که بــرادران خــود را میدیــدم‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬آیا مگر ما برادران تو نیستیم‪ .‬فرمود‪ :‬بلکــه شــما اصــحاب‬
‫من هستید‪ .‬برادرانم قومی هستند کـه بعـد از مـن میآینـد بـه مـن‬
‫ایمان میآورند در حالی که مرا ندیدهاند«‪.‬‬

‫حال که این چنین است بنــابراین اولیــاء او تقواپیشــگان هســتند‬


‫که بین او و آنان قرابت و نزدیکی دینــی‪ ،‬ایمــانی و تقــوایی وجــود‬
‫دارد و ایـن نزدیکـی و قرابـت دینـی از قرابـت طـبیعی بـاعظمتتر‬
‫است و نزدیکی بین قلبها و روحها بزگتر از قرابت و نزدیکــی بیــن‬
‫‪3‬‬
‫بدنهاست‪.‬‬

‫‪ - 1‬امام احمد به نقل از معاذ بن جبل روایت کرده است »إن اولی الناس بــی المتقــون مـن‬
‫کانوا و حیث کانوا«‪» :‬ولی من بیشتر از هر کسی‪ ،‬پرهیزکاران هستند‪ ،‬هر کس وهر کجا کــه‬
‫باشد«‪.‬‬
‫‪ - 2‬مسلم در ک)‪ (2‬ص)‪ (249‬و بخاری در ک)‪ (4‬ب)‪ (3‬آن را استخراج کرده است‪.‬‬
‫‪ - 3‬ج)‪ (4‬ص)‪.(22 ،21‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪11‬‬

‫عقاید صحابه و نزدیکان‬

‫و موضع اهل سنت وشیعه درباره آنها‬

‫عقاید صحابهش‬

‫صحابه س در مــوردی از قواعــد و اصــول اســلم دچــار اختلف‬


‫نشــدند‪ :‬نــه در توحیــد‪ ،‬نــه در قضــا وقــدر‪ ،‬نــه در امــامت و نــه در‬
‫مسائل ا حکام‪ -‬آنان در هیچ موردی از این موارد در گفتار هــم بــا‬
‫همدیگر به دلیل این اختلف خصومت نکردند چه برسد به این کــه‬
‫با شمشیر درگیر شوند‪ .‬بلکه آنــان صــفات خداونــد را کــه خــود از‬
‫آنها خبر داده‪ ،‬قبول داشتند و تمثیل او با صــفات مخلــوق را نفــی‬
‫میکردند‪.‬‬

‫آنان قضا و قدر را آن گونه کــه خداونــد و رســول او از آن خــبر‬


‫دادند‪ ،‬پذیرفتند‪ .‬آنان امر ونهــی و وعـده و وعیــد را قبـول داشــتند‬
‫وحکمــت خداونــد در خلقــت و امــر او و همچنیــن قــدرت بنــده و‬
‫توانایی او و عمل او همراه با قضا و قدر را پذیرفتند‪.‬‬

‫در زمان آنان کسی نبود که قضا وقدر را برای گناهان حجــت و‬
‫استدلل بیاورد و قضا وقدر را حجــتی بــرای کســی کــه سرکشــی‬
‫میکرد و یا کفر میورزیــد‪ ،‬قــرار نمــی داد و کســی علــم خداونــد و‬
‫احسان و مّنت او بر اهل ایمان و طاعت را تکذیب نمیکرد و منکر‬
‫این نبود که خداوند است کــه نعمــت ایمــان و طــاعت را بــر آنــان‬
‫ارزانی داشته و فقط آنان را مخصوص این نعمت قــرار داده و آن‬
‫را برای اهل کفر و معصیت قرار نداده است‪.‬‬

‫و کسی نبود که منکر احتیاج بنده به خداوند در هر چشم بر هم‬


‫زدنی شود و منکر این باشد که هیچ توان و قدرتی در هیچ کوچــک‬
‫و بزرگی نیست مگر به واسطه او و کسی نبود که معتقد بــه ایــن‬
‫باشد که جایز است به کفر وشــرک امــر شــود و از عبــادت فقــط‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪12‬‬

‫خداوند یگانه نهی گردد و این که جایز است ابلیس و فرعون وارد‬
‫بهشت و انبیاء وارد آتش جهنم شوند واین گونه عقاید‪.‬‬

‫در میان آنان کسی نبـود کـه معتقـد بــه اعتقـاد قـدریه‪ ،‬نـافیه و‬
‫قدریه جبریه جهمیه باشد‪ ،‬و کسـی نبـود کـه اعتقـاد داشـته باشـد‬
‫کسی از اهل قبله در آتش جاودانه شود و یا شفاعت پیــامبرث را‬
‫برای اهل گناهــان کــبیره تکــذیب کنــد و یــا ایــن کــه بگویــد ایمــان‬
‫فاسقین همچون ایمان پیامبران است‪.‬‬

‫بلکه روایات صحیحی درباره آنان وجود دارد که معتقد بودند هر‬
‫کس که به اندازه ذرهای ناچیز ایمان در قلبش باشد‪ ،‬بــا شــفاعت‬
‫پیامبرث از آتش خارج میگردد و این کــه ایمــان مــردم کــم و زیــاد‬
‫دارد که ایمان زیاد میگردد و کم میشود‪ .‬و کسی در میـان صـحابه‬
‫نبود که بگوید‪ :‬ابوبکر و عمر و عثمان امام نبودنــد و خلفــت آنــان‬
‫صحیح نبود‪ 1‬و کسی نبود که بگوید‪ :‬خلفــت آنـان بــر اســاس نـص‬
‫ثابت شده است و کسی نبود که بگوید‪ :‬بعد از کشته شدن عثمان‬
‫کــس دیگــری بهــتر و برتــر از علــی بــود و کســی در امــامت از او‬
‫مستحقتر بود‪.‬‬

‫اینها اصول و قواعدی هسـتند کـه بعـد از صـحابه مـورد اختلف‬


‫نظر واقع شدند در حالی که صحابه اختلف در گفتار هم نداشــتند‬
‫چه برسد به این که با شمشیر بــا همــدیگر درگیــر شــوند و کســی‬
‫ازآنان به خاطر اصلی در امامت جنگ نکرده و قبــل از علــی هیــچ‬
‫جنــگ و درگیــری بــه جهــت امــامت و نــه بــه جهــت ولیــت وجــود‬
‫نداشت‪.‬‬

‫هر کس اخبار جهان را با همه فرقه و آئینهــای آن بررســی کنــد‬


‫برایش روشن میشود که به هیچ وجه گــروه یــا طــائفهای همچــون‬
‫صحابه رسول اللهث که بنا به شـهادت خداونـد بهـترین بنـدگان او‬
‫بودند‪ ،‬بر هدایت و راهنمایی توافق و اتفاق نظر نداشته و از فتنــه‬
‫و تفرقه و اختلف به دور نبودهاند‪ .‬خداوند متعال میفرمایــد‪ :‬چ ﭞ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬در اصل این گونه بوده و شاید هم صحیح نباشد‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪13‬‬

‫متي هستيد كه به‬ ‫ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ ﭣ ﭤ ﭥ ﭦ ﭧ ﭨ ﭩ چ آل عمران‪» ١١٠ :‬بهترين ا ّ‬


‫هايد ) مادام كه ( امر بــه معــروف و نهــي‬
‫سود انسانها آفريده شد ‌‬
‫ينمائيد و به خدا ايمان داريد‪«.‬‬
‫از منكر م ‌‬

‫همچنین در میان امتها هیچ امتی بزرگتر از این امت نبود که بــر‬
‫هدایت اجتماع داشته و از تفرقه و اختلف به دور باشد چون آنـان‬
‫به ریسمان الهی که همان کتاب نازل شده و او آن چه کــه پیــامبر‬
‫فرستاده شده او آورده بود‪ ،‬به کاملترین شــکل چنــگ زدنــد و هــر‬
‫کس به چنگ زدن به ریسمان خداوند که همان پیــروی از کتــاب و‬
‫سنت است‪ ،‬نزدیکتر باشد به هدایت‪ ،‬اجتمــاع‪ ،‬راهنمــایی و صــلح‬
‫‪1‬‬
‫اولیتر و از گمراهی‪ ،‬تفرقه و فتنه دورتر است‪.‬‬

‫عقاید ائمه و بزرگان اهل بیتش‬

‫ائمه و بزرگان اهل بیت همچـون علـی بـن ابـی طـالبس و ابـن‬
‫عباس و کسانی که بعد از آنان بودند‪ ،‬همگی بر آن چــه کــه ســایر‬
‫صحابه و تابعین راستین آنان درباره اثبــات صــفات و قضــا و قــدر‬
‫اتفاق نظر داشتند‪ ،‬متفق القول بودند و کتابهایی کــه مشــتمل بــر‬
‫منقولت صحیح هستند مملو از این موارد میباشند‪.‬‬

‫در میان بزرگــان و ائمــه اهــل بیــت همچــون علــی بــن حســین‪،‬‬
‫ابوجعفر باقر و پسرش جعفر بـن محمــد کسـی نیســت کـه منکـر‬
‫رؤیت باشد و کسی نیست که معتقد به خلق قرآن باشد و قدر را‬
‫انکار کند و یا معتقد به وجود نص درباره علی و معتقد به عصمت‬
‫دوازده امام باشد و ابوبکر و عمر را دشنام و ناسزا بگوید‪.‬‬

‫روایتهای متواتر ثابت شده درباره آنان معروف و شناخته شــده‬


‫هستند کــه اهــل ســنت بــه آنهــا اســتناد میکننــد ‪ 2‬بزرگــان و شــیوخ‬
‫رافضیها اعتراف میکنند که این اعتقــاد دربــاره توحیــد و صــفات و‬
‫قدر را نه از کتاب گرفته و نه از سنت و نه از اهــل بیــت دریــافت‬

‫‪ - 1‬ج )‪ (3‬ص ‪.242 ،241 ،225-223‬‬


‫‪ - 2‬کسان دیگری چون ابوالقاسم طبری در »شرح اصول السنة« و دیگــران ایــن را از ائمــه‬
‫نقل میکنند‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪14‬‬

‫کردهاند بلکه گمان میکنند که عقل آنان را به این اعتقاد راهنمایی‬


‫کرده است‪ .‬همان گونه که معتزله میگوید و رافضیها گمان میکنند‬
‫‪1‬‬
‫که این اعتقاد را از ائمه و بزرگان شریعت دریافت کردهاند‪.‬‬

‫توحید‪ -‬و سه قسم آن‬

‫توحید بر سه قسم است‪:‬‬

‫توحید ربوبیت‪ :‬که همان اقرار به این است که خداوند خــالق‬


‫هر چیزی است و این همان توحیدی است که مشرکان نیز بــه آن‬
‫اقرار داشتند‪ ،‬مشرکانی که خداوند درباره آنان میفرماید‪ :‬چ ﯕ ﯖ‬
‫ﯗ ﯘ ﯙ ﯚ ﯛ ﯜ چ لقمان‪ » ٢٥ :‬هر گاه از آنان ) كه معتقد به انبازها و‬
‫شركاء هستند ( بپرسي ‪ :‬چــه كســي آســمانها و زميــن را آفريــده‬
‫يگويند ‪ :‬خدا‪) .‬چرا كه بتها و ساير انبازها ســازنده‬ ‫ت ؟ حتما ً م ‌‬
‫اس ‌‬
‫چيــزي نبــوده و بلكــه خودشــان ســاخته و مخلوقنــد (‪ «.‬و خداونــد‬
‫متعال میفرماید‪ :‬چ ﯢ ﯣ ﯤ ﯥ ﯦ ﯧ ﯨ ﯩ ﯪ ﯫ ﯬ چ المؤمنون‪ »٨٧ – ٨٦ :‬بگو ‪ :‬چه‬
‫ت؟‬ ‫كسي صاحب آسمانهاي هفتگانه و صاحب عــرش عظيــم اس ـ ‌‬
‫ت ؟ (‪ .‬خواهنــد‬
‫) آيا ملك كائنات و فرمانروائي بر آنهــا از آن كيس ـ ‌‬
‫گفت ‪ :‬از آن خدا است‪«.‬‬

‫اقرار مشرک به این کــه خداونــد پروردگــار‪ ،‬مالــک و خــالق هــر‬


‫چیزی اســت‪ ،‬او را از عــذاب خداونــد نجــات نمیدهــد و انســان بــه‬
‫صرف این اقـرار مسـلمان نمیشـود حـال چگـونه اسـت کـه ولـی‬
‫خداوند و یا از بزرگان اولیاء باشد اگــر اقــرار او بــا ل الــه ال اللــه‬
‫همراه نشود‪ .‬مستحق عبادت نمیگردد مگر این که اقــرار کنــد کــه‬
‫محمد فرستاده و رسول خداوند است‪.‬‬

‫دوم‪ :‬توحید اسماء و صفات‪ :‬که این توحید متضــمن اثبــات‬


‫نعمتها و صفات کمال برای خداوند به واسطه اثبات اسماء نیکوی‬
‫او و صفات مرتبط با آن است‪.‬‬

‫‪ - 1‬ج )‪،(1‬ـ )‪ ،229‬ـ ‪ (296‬درباره شرایعی که رافضیها دریافت کردند در هنگام ذکــر‪ .‬اصــول‬
‫فقه شیعه‪ ،‬بحث خواهد آمد‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪15‬‬

‫سوم‪ :‬توحید الوهیت‪ :‬متضمن توحید ربوبیت این اســت کــه‬


‫خداوند را عبادت کنند و چیــزی را بــرای او شــریک قــرار ندهنــد و‬
‫همه دین برای خدا باشد و جز از خدا نترسد و جز به خــدا دعــوت‬
‫نکند و جز بــر او توکـل نکنـد و خداونــد در نــزد عبـد از هــر چیـزی‬
‫دیگری دوست داشتنیتر باشد‪.‬‬

‫همان گونه که خداوند جــن و انــس را بــرای عبــادت خــود خلــق‬


‫نمود و فرستادگانش را برای این امر فرستاد و کتابهایش را نـازل‬
‫کرد همان گونه که قرآن این توحیــد را در چنــدین جــا بیــان کــرده‬
‫است این توحید نقطــه محــوری قــرآن اســت کــه قــرآن حــول آن‬
‫میگردد‪.‬‬

‫بنابراین دو قســم اول و دوم توحیــد دوری جســتن از تعطیــل و‬


‫نوع سوم دوری جستن از شرک است‪ .‬و اصــل شــرک یــا تعطیــل‬
‫است همانند شرک فرعــون در برابـر موســی و شـرک کسـی کـه‬
‫درباره پروردگار ابراهیم با او بحــث و جــدل کــرد و شــرک دجــال‪،‬‬
‫مسیح گمراهی که دشمن عیسی پسر مریم که درود خداوند بر او‬
‫باد‪ ،‬مسیح هدایت است و یا اشراک است کــه ایــن مــورد فــراوان‬
‫است و در میان امتها بیشتر از تعطیل صــورت میگیــرد و اهــل آن‬
‫دشمنان انبیاء هستند و در میان دشمنان ابراهیم و محمد ث افراد‬
‫اهل تعطیل و اهل اشراک‪ ،‬قرار داشــتند امــا تعطیــل محــض ذات‬
‫خداوند اندک است‪ .‬اما آن چه کــه فــراوان اســت تعطیــل صــفات‬
‫‪1‬‬
‫کمال است که آن هم مستلزم تعطیل ذات است‪.‬‬

‫مذهب سلف درباره توحید اسييماء و صييفات و دربيياره قييرآن و‬


‫‪2‬‬
‫رؤیت‬

‫مذهب سلف امت و امامان و بزرگان آنان این است که خداوند‬


‫متعال به چیزی توصــیف گــردد کــه خــود او و رســول او‪ ،‬آن گــونه‬
‫توصیف کردهاند بدون این که تحریف یــا تعطیلــی صــورت گیــرد و‬

‫‪ - 1‬ج )‪ (2‬ص )‪،76‬ـ ‪،77‬ـ ‪ .(135‬نگاه کنید به مجموع الفتاوی ج )‪ (3‬چاپ ریاض ســال )‪(81‬‬
‫ج)‪ (3‬ص )‪ (40‬ج)‪ (1‬ص )‪.(89‬‬
‫‪ - 2‬با اندکی تفصیل‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪16‬‬

‫بدون این که به آن کیفیت داده شود و به چیزی هماننــد گــردد‪ ،‬آن‬


‫دسته از صفات را که خداوند برای خود اثبات نموده‪ ،‬برایش ذکــر‬
‫میکنند و از تشبیه کــردن آن بــه مخلوقــات دوری میکننــد‪ ،‬برایــش‬
‫صــفات کمــال را ذکــر کــرده و انــواع مثــال و ماننــد را از او نفــی‬
‫میکنند‪ .‬او را از نقص و تعطیل و از تشبیه و تمثیل مبرا میداننــد و‬
‫این یک اثبات بدون تمثیل و یک مبّرا و منّزه کــردن بــدون تعطیــل‬
‫است‪] .‬لیس کمثله شیٌء[ پاسخ به اهل تمثیل وچ ﭥ ﭦ ﭧ ﭨ چ‬
‫الشورى‪»١١ :‬و او شنوا و بينا است ) و پيوســته بــر كارگــاه جهــان‬
‫ينمايــد ‪ ،‬و از جملــه زاد و ولــد انســانها و حيوانهــا را‬‫نظــارت م ‌‬
‫يپايد (‪ « .‬پاسخ به اهل تعطیل است‪ .‬و هر کــس صــفات خــالق‬ ‫م ‌‬
‫را همانند صــفات مخلــوق قــرار دهــد‪ ،‬دچــار یــک تشــبیه ناپســند و‬
‫مذموم شده است‪.‬‬

‫درباره قرآن‬

‫بزرگان دین همگی بر آن چه که در کتاب وســنت آمــده‪ ،‬اتفــاق‬


‫نظر دارند و سلف امت بر این امر اتفاق نظر دارند که خداوند بــا‬
‫موسی آشکارا سخن گفت و این که قرآن کلم غیرمخلوق خداوند‬
‫است و مؤمنان همان گونه که احادیث بــه تــواتر از پیــامبرث نقــل‬
‫کردهاند‪ ،‬در آخــرت پروردگـار خـود را میبیننــد‪ 1‬و ایـن کـه خداونــد‬
‫دارای علم و توانایی است و این گونه مــوارد کــه روایتهــا و اخبــار‬
‫بزرگــان در ایــن بــاره مشــهور و متــواتر اســت‪ .‬بــه طــوری کــه‬
‫‪2‬‬
‫ابوالقاسم طبری حافظ وقتی که در کتاب »شرح اصول الســنة«‬
‫ســخنان ســلف و ائمــه را دربــاره اصــول ذکــر میکنــد و آنــان کــه‬
‫میگویند‪ :‬قرآن کلم غیرمخلوق خداوند است‪ .‬میگوید‪ :‬این افرادی‬
‫که چنین میگویند پانصد و پنجــاه نفــر یـا بیشــتر‪ ،‬از تــابعین و ائمــه‬
‫مورد رضایت واقع شـده هسـتند‪ .‬بـه غیـر از صـحابه در دورههـای‬
‫‪ - 1‬در صحاح و سنن و مسندها‪ -‬نگاه کنید به صحیح بخــاری ج)‪ (8‬ص )‪ (186-179‬و صــحیح‬
‫مسلم ج ‪ 1‬ص)‪ (171-163‬و ســنن ابــوداود جــزء )‪ (4‬ص )‪،23‬ـ ‪ (234‬و ســنن ابــن مــاجه و‬
‫سنن ترمذی‪ .‬و ابن قیم آن را به طور کامل در کتاب »حادی الرواح إلی بلد الفــراح« خــود‬
‫آورده و آیات را ذکر کرده و دللت آنها را بر آن توضیح داده که خداوند او را رحمت کند‪.‬‬
‫‪ - 2‬این کتاب به صورت نسخه خطی در آلمان شرقی بلیبرگ موجود است شماره ) ‪(318/1‬‬
‫و سه جزء از آن چاپ شده و دو جــزء دیگــر آن بــرای تحقیــق بــاقی ماندهانــد و بــه صــورت‬
‫تصویری در کتابخانه استاد شیخ حماد بن محمد انصاری در مدینه منوره قرار دارند‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪17‬‬

‫مختلف و گذشتگان آنان که در میانشان حدود یکصــد امــام وجــود‬


‫داشت که مردم سخن آنان را میپذیرفتند و به مذهب آنــان معتقــد‬
‫‪1‬‬
‫و پایبند بودند‪.‬‬

‫با اسناد از علی بن ابی طالب س به دو وجه روایت میشود کــه‬


‫در جنگ صفین به او گفتند‪ :‬تو دو مرد را حکــم قــرار دادی گفــت‪:‬‬
‫من هیچ مخلوقی را حکم قرار ندادم‪ .‬من جز قرآن را حکــم قــرار‬
‫‪2‬‬
‫ندادم‪.‬‬

‫به نقل از عکرمه روایت شده است که میگوید‪ :‬ابــن عبــاس در‬
‫مراسم تشییع جنازهای حضور داشت وقتی که آن میت در قبرش‬
‫گذاشــته شــد‪ ،‬مــردی گفــت‪ :‬خداونــدا ای پروردگــار قــرآن او را‬
‫بیامرز‪ .‬ابن عباس ناگهان در مقابلش قرار گرفــت و گفــت‪ :‬صــبر‬
‫‪3‬‬
‫کن!؟ قرآن از اوست‪.‬‬

‫از جعفر صادق روایت شده است و روایت مشهوری از اوســت‬


‫که او پرسیدند که آیا قرآن خالق است یا مخلوق؟ گفت‪ :‬نه خالق‬
‫‪4‬‬
‫است و نه مخلوق است‪ .‬اما کلم خداوند است‪...‬‬

‫شافعی‪ ،‬حفص فرد را وقــتی کــه گفــت‪ :‬قــرآن مخلــوق اســت‪،‬‬


‫‪5‬‬
‫تکفیر کرد‪.‬‬

‫سلیمان بن داود هاشمی میگوید‪ :‬هر کس بگوید قــرآن مخلــوق‬


‫است‪ ،‬او کافر است‪.‬‬

‫‪ - 1‬بنگرید به نسخه تصویری مذکور ص )‪.(57‬‬


‫‪ - 2‬بنگرید به نسخه تصویری ص)‪.(45‬‬
‫‪ - 3‬بنگرید به ص )‪ (46‬از نسخه تصویری‪.‬‬
‫‪ - 4‬نگاه کنید به ص )‪ (47‬از نسخههای تصویری مذکور‪ .‬که روایــتی نظیرایــن را از علــی بــن‬
‫حسین نیز ذکر کرده است‪.‬‬
‫‪ - 5‬نگاه کنید به ص )‪ (50‬از نسخه تصویری مذکور‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪18‬‬

‫درباره رؤیت‬

‫سلف امت هر کسی را که صفات را نفــی مــی کــرد و میگفــت‬


‫قرآن مخلوق است و خداوند در روز قیامت دیده نمیشود‪ ،‬جهمــی‬
‫مینامیدند‪ .‬بنابراین بدعت نفی اسماء و صفات برای اولیــن بــار از‬
‫جانب جهمیها آشکار شد وآن را ادامه دادنــد‪ .‬پــس جهمیهــا کــه از‬
‫معتزله هستند و دیگران نفــی صــفات را در زیــر مجمــوعه توحیــد‬
‫قرار دادند و این گونه شد که هر کس بگوید‪ :‬خداونــد دارای علــم‬
‫یا قدرتی است و یا این که او در روز آخرت دیده میشود و این که‬
‫قرآن کلم نازل شده و غیر مخلوق خداونــد اســت‪ ،‬آنــان میگفتنــد‬
‫‪1‬‬
‫که او مشبه است و موحد نیست‪.‬‬

‫شیعه بييا وجييود مخييالفت بييا اجميياع صييحابه در‬


‫عموم اصول آنان که از آن جهت با اهل سيينت و‬
‫جماعت متفاوت هستند‪ ،‬با اجماع اهييل بیييت نیييز‬
‫مخالفت میکنند‪:‬‬
‫ما قبول نداریم که امامیه و اثناعشریه و دیگــران مذهبشــان را‬
‫از اهل بیت گرفتهاند بلکه آنان در همــه اصولشــان کــه آنــان را از‬
‫اهــل ســنت و جمــاعت متمــایز میکننــد‪ :‬از جملــه‪ :‬توحیدشــان‪،‬‬
‫عدلشان و امامتشان با علی س و ائمه اهل بیت مخالفت میکنند‪.‬‬

‫هر آن چه که درباره صفات خداوند‪ ،‬اثبات قــدر‪ ،‬اثبــات خلفــت‬


‫خلفای سهگانه قبل از علی س‪ ،‬اثبات فضیلت ابــوبکر و عمــر س‬
‫و سایر مسائل از علیس و ائمه اهل بیت بــه ثبــت رســیده اســت‪.‬‬
‫همگی با مذهب رافضیها تناقض دارد‪ .‬و نقل این مورد در کتابهای‬
‫اهل علــم بــه طــور مســتفیض ذکــر شــده اســت‪ 2.‬بــه طــوری کــه‬
‫شناخت آن چه که در این باب ازائمه اهل بیت نقــل شــده اســت‪،‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (2‬ص)‪ (335‬ج)‪ (1‬ص)‪ (288‬و نگاه کنید به ج )‪ (12‬مجموع الفتاوی ص)‪.(119‬‬
‫‪ - 2‬نام برخی از این تألیفات در آن مورد ذکر خواهد شد وگفته شد که از جمله ایــن تألیفــات‬
‫جامع برای ذکر عقاید سلف و اهل بیت در زمینه توحید‪ ،‬قدر‪ ،‬تفضیل‪ ،‬امامت و سایر موراد‪،‬‬
‫کتاب »شرح اصول السنة اثر لکائی )ره(« است که روایت او همراه با سند متصل به آنــان‬
‫است‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪19‬‬

‫علم ضروری به این را موجب میشود که رافضیها مخالف بــا آنــان‬


‫هستند نه موافق‪.‬‬

‫بــدون شــک امــامیه علوه بــر مخــالفت بــا اجمــاع صــحابه بــر‬
‫مخالفت با اجماع عترت نبوی نیز متفق هستند و در عــترت نبــوی‬
‫از بنیهاشم در دوره رسول الله ع در دوره ابوبکر‪ ،‬عثمــان و علــی‬
‫س کسی نبود که معتقد به امامت دوازده امام باشد و کسی هــم‬
‫معتقد به عصمت احدی بعد از پیــامبرع نبــود و خلفــای ســهگانه را‬
‫کافر نمیدانست و بلکه کسی نبود که به امامت آنان ایراد بگیرد و‬
‫‪1‬‬
‫بلکه کسی نبود که صفات را انکار کند و قدر را تکذیب نماید‪.‬‬

‫‪ -‬ج )‪ (2‬ص )‪.(111 ،105-96)144 ،143‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪20‬‬

‫توحید امامیه‬

‫اصول دین در نزد امامیه چهار اصل هستند‪:‬‬


‫‪1‬‬
‫توحید‪ ،‬عدل‪ ،‬نبوت و امامت‬

‫اختلف شیعه امامیه در توحیدشان‬

‫قدمای امامیه در تشبیه وتجسیم غلــو کردنــد‪ .‬تشــبیه و تجســیم‬


‫مخالف با عقل و نقل‪ ،‬در نــزد هیــچ یــک از فرقههــا و طوایــف بــه‬
‫اندازه طوایف شیعی مشهور و شناخته شده نیست همه کتابهــای‬
‫مربوطه از بحثهــای مخــالف بــا عقــل و نقــل در تشــبیه و تجســیم‬
‫ازجانب بزرگان قدیمی شیعه خبر میدهند به طوری که نظیــر ایــن‬
‫بحثها در نزد هیچ یک از طوایف و گروههای دیگر مشهور و مطرح‬
‫نیست‪ .‬متأخرین آنان در نفــی و تعطیــل دچــار غلــو شــدند و نفــی‬
‫صفات را در بحث توحید داخل کردنــد و گفتنــد کــه قــرآن مخلــوق‬
‫است و خداوند در روز آخرت دیده نمیشود‪ .‬وگمان بردند کــه ایــن‬
‫اعتقاد آنان مبرا کــردن خداونــد اســت‪ .‬در حــالی کــه آن چــه ذکــر‬
‫کردند مبرا کردن نیست‪ .‬بلکه فقــط تعطیــل و بیــان کــردن نقــص‬
‫برای خداوند است‪.‬‬

‫بیان این مطلب از جانب جهمیهای نفی کننــده صــفات متضــمن‬


‫وصف خداوند با سلب صفات کمال است که در این صورت او به‬
‫جمادات و معدومات تشبیه میشود‪.‬‬

‫‪ - 1‬آنان نفی صفات واعتقاد به این که قــرآن مخلــوق اســت و خداونــد در روز قیــامت دیــده‬
‫نمیشود‪ ،‬را در بحث توحید وارد میکنند کــه بحــث آن خواهــد آمــد و تکــذیب قــدر را در بحــث‬
‫عدل وارد میکنند و ایرادهایی به نبوت وارد میکنند و اما درباره امامت پستترین وفاســدترین‬
‫سخنان برای عقل و دین را ذکر میکنند که ان شاء الله به طور مفصل بحث آن ذکر میشود‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪21‬‬

‫وقتی که آنان میگویند‪ :‬هیچ حیات‪ ،‬علم‪ ،‬قدرت‪ ،‬کلم‪،‬خواست و‬


‫مشیت‪ ،‬حب‪ ،‬بغض و کینه‪ ،‬رضایت و خشـنودی‪ ،‬و خشـم بــرای او‬
‫وجود نـدارد و دیـده نمیشـود و خـودش کـاری را انجـام نمیدهـد و‬
‫نمیتواند خود در امری تصرف کند‪ ،‬در واقع آنان او را بــه جمــادات‬
‫ناقص تشبیه کرده و صفات کمال را از او گرفتهانــد و ایــن نــاقص‬
‫دانستن و تعطیل است نه تتریه و منزه دانستن‪.‬‬

‫تتریه و منّزه دانستن این است که او از نقــایص منــافی صــفات‬


‫کمال منّزه ومبرا دانسته شود و از مرگ‪ ،‬خواب ســبک و ســنگین‪،‬‬
‫ناتوانی‪ ،‬جهل و نیاز مبّرا شود همــان طــور کــه او در کتــاب خــود‪،‬‬
‫خودش را این گونه مبّرا و منـّزه میدانــد‪ .‬بــه ایـن ترتیــب بــرای او‬
‫اثبات صفات کمال و نفی نقیصههای منــافی کمــال بــرای او جمــع‬
‫میگردد و در صفات کمال او ایــن گــونه منـّزه میشــود کــه در ایــن‬
‫‪1‬‬
‫صفات هیچ مثل و مانندی برای او نیست‪.‬‬

‫چه زمانی این غلو و تعطیل در میان آنان پیدا شد؟‬

‫متکلمان شیعه همچون هشام بن حکم‪ ،‬هشام جوالیقی‪ ،‬یــونس‬


‫بن عبدالرحمن قمــی همــدم و دوســت دار آل یقطیــن‪ ،‬زرارة بــن‬
‫أعین‪ ،‬ابومالک حضرمی‪ ،‬علی بن میثم و گروههای زیادی که قبــل‬
‫از مفید‪ ،‬طوسی و حّلی و موسوی و‪ ...‬امامــان و بزرگــان امــامیه‬
‫بودند‪ ،‬درباره اثبات صفات بر آن چه کــه در مــذهب اهــل سـّنت و‬
‫جماعت در این باره آمده‪ ،‬میافزودند و مخالفتی با ایــن کــه قــرآن‬
‫غیر مخلوق است و خداوند در آخرت دیده میشود و سایر مســائل‬
‫مورد اعتقاد اهل سنت و حدیث نداشــتند تــا اینکــه دربــاره اثبــات‪،‬‬
‫تجسیم‪ ،‬تنقیص و تمثیل دچار بدعت غلــو شــدند مســألهای کــه در‬
‫عقاید آنان که مردم آنها را ذکر میکننــد و امــور ناپســندی از آنــان‬
‫حکایت میشود‪ ،‬امری مشهور و شناخته شده است‪...‬‬

‫اما در اواخر قرن سوم عدهای از شیعیان همچون ابن نوبخــتی‬


‫صاحب کتاب »الراء و الــدیانات« و امثــال او وارد عقــائد معــتزله‬
‫شدند بعد از آنان مفید بــن نعمــان و پیــروان او همچــون موســوی‬
‫‪ -‬ج )‪ (4‬ص )‪ (145‬ج)‪ (1‬ص )‪ (230،29‬ج)‪ (2‬ص)‪.(335‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪22‬‬

‫ملقب به مرتضی و طوسی آمدند بنابراین میبینیم که مصــنفین در‬


‫زمینه عقاید همچون اشعری ذکر نمیکنند که كسي از در توحیــد و‬
‫عدل خودشان‪ ،‬با معتزله موافق هســتند مگــر برخــی از مصــنفین‬
‫متأخر آنان و چه بسا که به نقل از قــدمای خــود اثبــات تجســیم و‬
‫اثبات قدر و غیره را ذکر میکنند‪.‬‬

‫اولین کسانی که در اســلم مشــهور اســت کــه گفتهانــد اســت‪:‬‬


‫خداوند یک جسم است که دارای طول و عــرض و عمـق میباشـد‪،‬‬
‫هشام بن حکم و هشام بن ســالم هسـتند همـان گــونه کـه پیشـتر‬
‫‪1‬‬
‫ذکر شد‪.‬‬

‫ابن راوندی و امثال او کــه زنــدیق بودنــد و الحــاد آنــان مشــهور‬


‫است نیز کتابهایی درباره اصولشان تصنیف کردهاند‪ .‬پس اگر این‬
‫حق باشد پس همــه قــدمای آنــان گمــراه بودهانــد و اگــر ایــن یــک‬
‫‪2‬‬
‫گمراهی است پس متأخرینشان گمراه هستند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫متأخرین رافضی در شرک همانند مسیحیان عمل کردند‪.‬‬

‫رافضــیها شــبیه بــه مســیحیان شــدند‪ .‬خداونــد بــه اطــاعت از‬


‫فرستادگان در هر مورد که امر کننــد‪ ،‬و تصــدیق آنــان دربــاره هــر‬
‫چیزی که خبرش را بدهند‪ ،‬دستور داد و مــردم را از غلــو و شــرک‬
‫نسبت به خداونـد متعـال نهـی نمــود‪ .‬امــا مســیحیان دیــن خداونـد‬
‫متعــال را تغییــر دادنــد و دربــاره مســیح دچــار غلــو شــدند و او را‬
‫شریک قرار دادند و دین او را تغییر دادند و از فرمان او ســرپیچی‬
‫نمودند‪ .‬از این رو از دو اصل دین خارج شدند که عبارتند از اقــرار‬
‫به وحدانیت خداوند و رسالت فرستادگان او‪.‬‬

‫‪ - 1‬این بحث که خداوند جسم است یا جسم نیســت‪ ،‬بحــثی اســت کــه اهــل کلم دربــاره آن‬
‫اختلف ونزاع دارند وآن یک مسأله عقلی است و مردم در این مورد بر سه دســتهاند‪ :‬نفــی‪،‬‬
‫اثبات و وقف و تفصیل و این روش درستی است که سلف و بزرگــان بــر آن بودهانــد‪ .‬وابــن‬
‫تیمیه )ره( در رساله تدمیریه و سایر آثار خود آن را بسط داده است‪.‬‬
‫‪ - 2‬ج )‪ (1‬ص)‪ (20 ،19‬ج)‪ (2‬ص)‪ (105-96‬ج)‪ (1‬ص)‪،319 ،318 ،257 ،365 ،229 ،288‬‬
‫‪ (320‬ج)‪ (1‬ص)‪.(348 ،346‬‬
‫‪ - 3‬ان شاء اللـه بحــث شـباهت آنـان بــا نصــاری در زمینــه رســالت در هنگــام بحـث ازا مـام‬
‫منتظرشان خواهد آمد‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪23‬‬

‫بنابراین غلو آنان را از توحید خارج کرد تا جــایی کــه معتقــد بــه‬
‫تثلیث و اتحاد شدند واین غلو آنان را از اطاعت رســول و تصــدیق‬
‫او نیز خارج کرد به طوری که رسول به آنان امر کرد کــه خداونــد‬
‫پروردگار او را عبادت کنند اما آنان سخن او را تکــذیب کــرده و از‬
‫فرمان او در این مورد سرپیچی و سرکشی کردند‪.‬‬

‫رافضیها نیز درباره فرســتادگان و حــق امامــان ایــن چنیــن غلــو‬


‫کردند تا جایی که آنان را بــه جـای خداونـد اربـاب خودشــان قــرار‬
‫دادند و رسول را درباره این که خبر داد پیامبران تــوبه و اســتغفار‬
‫میکنند‪ .‬تکذیب کردند‪ .‬بنابراین میبینید مساجدی را که خداوند امــر‬
‫فرموده برپا باشند و نام او در آن ذکر شــود‪ ،‬تعطیــل میکننــد و در‬
‫آنهـا نمـاز جمعـه و جمـاعت برپـا نمیکننـد و مسـاجد در نــزد آنـان‬
‫حرمت عظیم را ندارد و اگر هم در آنها نمــاز بخواننــد‪ ،‬بــه تنهــایی‬
‫نماز میخوانند‪.‬‬

‫آنان زیارتگاههای برپا شده بر روی قبرها را گرامی میدارند و با‬


‫عملی همچون عمــل مشــرکان در آنهــا اعتکــاف میکننــد و آنهــا را‬
‫طواف میکنند همــان گــونه کــه یــک حــاجی بیــت عــتیق را طــواف‬
‫میکنــد‪ .‬برخــی از آنــان طــواف و زیــارت ایــن قبــور را بزرگتــر و‬
‫بــاعظمتتر از طــواف و زیــارت کعبــه میداننــد حــتی کســی را کــه‬
‫زیارت این قبرها را بــدون زیــارت و حجــی کـه خداونــد متعــال بــر‬
‫بنــدگانش واجــب کــرده‪ ،‬کــافی ندانــد و زائر آن هــا را از جمعــه و‬
‫جماعت بینیاز نداند‪ ،‬دشنام میدهند‪ .‬این عمل از جنس دین و آئین‬
‫مشرکانی است که عبادت بتها را بر عبادت خداوند رحمن ترجیــح‬
‫میدهند‪ .‬خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﮥ ﮦ ﮧ ﮨ ﮩ ﮪ ﮫ ﮬ ﮭ ﮮ ﮯ ﮰ ﮱ ﯓ‬
‫هانـد ‪ :‬معبودهـاي خـود را‬ ‫ﯔﯖ ﯕﯖ ﯖ چـ نوح‪ »٢٤ – ٢٣ :‬بـه آنـان گفت ‌‬
‫سواع ‪َ ،‬يغوث ‪ ،‬يعوق ‪ ،‬و َنسر را رهــا نســازيد‪.‬‬ ‫وامگذاريد ‪ ،‬و وَد ّ ‪ُ ،‬‬
‫هاند !«‬
‫و بدين وسيله بسياري از مردم را گمراه ساخت ‌‬

‫در صحاح به نقل از پیامبرع آمده است که فرمود‪ » :‬لعن الله‬


‫اليهود والنصارى اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد يحييذر مييا‬
‫فعلوا «‪» :‬خداوند یهود و نصاری را لعنت کند که قبور انبیاء خــود‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪24‬‬

‫را به عنوان مسجد قرار دادند و کارهایی را که انجام دادند از آنها‬


‫‪1‬‬
‫برحذر میشود‪«.‬‬

‫پیامبرع پنج روز قبل از این کــه وفــات کنــد فرمــود‪ » :‬إن من‬
‫كان قبلكم كانوا يتخذون القبييور مسيياجد أل فل تتخييذوا‬
‫القبور مساجد فإني أنهاكم عن ذلك «‪» :‬اگر کســانی قبــل‬
‫از شما قبرها را به عنوان مساجد قرار دادهاند‪ ،‬آگاه باشید‪ ،‬شــما‬
‫قبرها را به عنوان مساجد قرار ندهیــد مــن شــما را از ایــن عمــل‬
‫نهی میکنم«‪].‬مسلم این را روایت کرده است[‪ 2‬و میفرماید‪» :‬إن‬
‫من شييرار النيياس ميين تييدرکهم السيياعة و هييم احیيياء و‬
‫الذین یتخذون القبور مساجد«‪» :‬بدترین مردم آنــانی هســتند‬
‫که روز قیامت در حــالی آنــان را فــرا میرســد کــه زنــده هســتند و‬
‫کسانی که قبرها را به عنوان مسجد قرار میدهنــد«‪ 3‬و میفرمایــد‪:‬‬
‫» اللهم ل تجعل قبري وثًنا يعبد اشتد غضييب اللييه علييى‬
‫قوم اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد «‪» :‬پروردگارا قبر مــن را‬
‫چون یک بت مورد پرستش قرار نده غضب خداوند بـر قـومی کـه‬
‫‪4‬‬
‫قبور انبیاء خود را مسجد قرار میدهند‪ ،‬شدید شود‪«.‬‬

‫شیخ آنان ابن نعمان که در نزدشان بــه مفیــد معــروف اســت و‬


‫شیخ موسوی و طوسی است کتابی را تحت عنوان »مناسک حــج‬
‫المشاهد« گردآوری نموده است که در آن قبور مخلوق خداوند را‬
‫همچون کعبه بیت الحرام که خداوند آن را برای مردم برپا داشته‪،‬‬
‫و اولین خانهای است که برای مردم قرار داده شده اســت‪ ،‬قابــل‬
‫زیارت و طواف میداند‪ .‬در حالی که به جز کعبه امر نمیشود‪.‬‬

‫امام ابن تیمیه احادیثی را بر میشمارد تا این که میگوید‪ :‬اســلم‬


‫بر دو اصل بنا نهاده شده است‪ :‬این که جز خداونــد را نپرســتیم و‬
‫این که او را آن گونه که خودش شرع نموده عبــادت کنیــم و او را‬
‫‪ - 1‬مسلم آن را در ک )‪ (5‬ج )‪ (531‬استخراج کرده است‪» :‬لعنة الله علی الیهود والنصــاری‬
‫اتخذوا قبور انبیائهم مساجد« از کاری که کردند برحذر میشود‪ .‬و بخــاری آن را در ک )‪ (8‬ب‬
‫)‪ (55‬استخراج کرده است‪.‬‬
‫‪ - 2‬ک )‪ (5‬ح)‪» (532‬أل و إن من کان قبلکم« حدیث‪.‬‬
‫‪ - 3‬احمد و ابوحاتم در صحیح خود آن را روایت کرده اند‪.‬‬
‫‪ - 4‬مالک در المؤطأ آن را روایت کرده است‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪25‬‬

‫با بدعتها عبادت نکنیم بنابراین نصاری از این دو اصل خارج شدند‬
‫‪1‬‬
‫و همچنین بدعت گران این امت از جمله رافضیها و سایرین‪.‬‬

‫بخشی از این نوع غلو در میان گروههایی از اهل عبادت‪ ،‬زهييد و‬


‫سک دیده میشود‬‫ن ُ‬

‫اگر گفته شود‪ :‬آن غلو و شرک و بدعتهایی را که رافضیها را به‬


‫آنها توصیف کردی‪ ،‬بسیاری از آنها در میــان بســیاری از منســوبین‬
‫به سنت وجود دارد‪ .‬بسیاری از آنان درباره مشایخ و بزرگان خــود‬
‫غلو میکنند و به واسطه آنان دچار شرک میشوند و عبادتهای غیــر‬
‫مشروعی را بدعت میگذارند و بسیاری از آنان به نزد قــبر کســی‬
‫که نسبت به او حسن ظن دارند میروند یا برای این که خواســتهها‬
‫و حاجات خودشان را از او بخواهند و یا این کــه بــه واســطه او از‬
‫خداوند متعال بخواهند‪ .‬و یا ایـن کــه برخــی گمـان میکننــد دعـا در‬
‫کنار قبر فلن شیخ بهتر ازدعا در مسجد اجابت میگردد‪ .‬برخــی از‬
‫آنان زیارت قبور مشایخ و بزرگان خود را بر حج ترجیــح میدهنــد و‬
‫از میان آنان برخی هستند که در کنار قبر خشوع و رقت قلبی بــه‬
‫آنان دست میدهد که در مساجد و منازل بــه آن دســت نمییابنــد و‬
‫سایر موارد غلو که در میان شیعیان دیــده میشــود‪ .‬آنــان احــادیثی‬
‫دروغ از جنس دروغهای رافضیها روایت میکنند مانند این قولشــان‬
‫که میگویند‪ :‬قبر فلنی دوای هــر دردی اســت و امتحــانش را پــس‬
‫داده است‪ .‬از یکی از شیوخ آنان روایت شده است که به دوست‬
‫خود گفته است‪ :‬اگر حاجتی داشتی نزد قبر من بیا و از من کمــک‬
‫بطلب و این گونه موارد‪ .‬برخی از مشایخ آنان بعــد از مــرگ خــود‬
‫همــان کارهــایی را انجــام میدهنــد کــه در دوران حیاتشــان انجــام‬
‫میدادند‪.‬‬

‫گاهی فردی از یکی از آنان کمک میطلبد و او به شکل شــیطان‬


‫یا به صورت زنده و یا مرده برایش ظاهر میگــردد و چــه بســا کــه‬
‫حاجت او یا بخشی از نیازهای او را برآورده میکند همان گونه کــه‬
‫این موارد در برخورد مسیحیان بــا بزرگــان و شــیوخ خــود و بــرای‬
‫بتپرستان عرب‪ ،‬هندی‪ ،‬ترک و سایرین پیش میآید‪.‬‬
‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪ (179-174‬ج)‪ (2‬ص)‪.(115‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪26‬‬

‫در جواب این سؤال گفته میشود‪ :‬همه اینها چیزهایی هستند که‬
‫خداونــد و رســول او نهــی کردهانــد و هــر آن چــه کــه خداونــد و‬
‫رسولش از آن نهــی کننــد‪ .‬امــری ناپســند و مــذموم و نهــی شــده‬
‫است‪ ،‬خواه انجام دهنده آن منتسب به سنت باشد ویا منتسب به‬
‫تشیع باشد اما امــور مــذموم و مخــالف بــا کتــاب و ســنت در ایــن‬
‫مورد و موارد دیگر در میان رافضیها بیشتر از اهل سنت است‪ -‬و‬
‫هر امر شری که در میان اهل سنت وجـود داشـته باشـد در میـان‬
‫رافضیها بیشتر از آن وجود دارد‪ .‬و هر خیری که در میان رافضــیها‬
‫باشد در میان اهل سنت بیشتر از آن وجود دارد‪.‬‬

‫این حالت در مورد اهل کتاب در مقایسه با مسلمانان نیز صدق‬


‫میکند هیچ شــری در میــان مســلمانان وجــود نــدارد مگــر ایــن کــه‬
‫بیشتر ازآن در میان اهل کتاب وجود داشته باشد و هیچ خیــری در‬
‫میان اهل کتاب وجــود نـدارد مگـر ایـن کـه بیشـتر از آن در میـان‬
‫مسلمانان وجود داشته باشد‪.‬‬

‫بنابراین خداوند مناظره کفــار مشــرک و اهــل کتــاب را عـادلنه‬


‫ذکر میکند و وقتی آنان عیــبی را در میــان مســلمانان ذکــر کردنــد‬
‫خداوند مسلمانان را از آن مبرا نکــرد امــا بیــان میکنــد کــه عیــوب‬
‫کفار بیشتر و بزرگترند‪ .‬همان گونه که خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ‬
‫ﭮ ﭯ ﭰ ﭱ ﭲ ﭳﭴ ﭵ ﭶ ﭷ ﭸﭹ ﭺ چ چ چ ﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇﮈ ﮉ ﮊ‬
‫گكــردن در مــاه حــرام‬ ‫ﮋـ ﮌ چــ البقــرة‪ » ٢١٧ :‬از تــو دربــاره جن ‌‬
‫يپرســند‪ .‬بگــو ‪ :‬جنــگ در آن ) گنــاهي ( بــزرگ اســت‪ .‬ولــي‬ ‫م ‌‬
‫جلــوگيري از راه خــدا ) كــه اســلم اســت ( و بازداشــتن مــردم از‬
‫مسجدالحرام و اخراج ساكنانش از آن و كفــر ورزيــدن نسـبت بــه‬
‫خدا ‪ ،‬در پيشگاه خداوند مهمتر از آن اســت ‪ ،‬و برگردانـدن مــردم‬
‫هها در دلهاي مسلمانان و شــكنجه ايشــان و‬ ‫از دين ) با ايجاد شبه ‌‬
‫غيره ( بدتر از كشتن است‪ «.‬خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ‬
‫ﭣ ﭤ ﭥ ﭦﭧ ﭨﭩﭪﭫ ﭬﭭﭮﭯﭰﭱ ﭲﭳﭴ ﭵﭶﭷ ﭸﭹﭺ‬
‫چ چچ ﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈﮉ ﮊ ﮋ ﮌ ﮍ ﮎ ک ک ک چ المائدة‪- ٥٩ :‬‬
‫خــرده‬‫‪ ) »٦٠‬اي پيغمــبر ! ( بگــو ‪ :‬اي اهــل كتــاب ! آيــا بــر مــا ُ‬
‫هايم ( جــز ايــن كــه بــه خداونــد و بــه‬
‫يگيريد ؟ ) مگر ما چه كرد ‌‬ ‫م ‌‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪27‬‬

‫چيزي كه بر ما نازل شده و به چيزي كه پيشتر ) بــر شــما ( نــازل‬


‫م ؟ ! ) اين كار شــما ناشــي از عــدم ايمــان‬ ‫شده است ايمان داري ‌‬
‫است و هم بدان خاطر است كه ( بيشتر شما فاسق ) و خــارج از‬
‫شريعت خدا ( هستند‪ .‬بگو ‪ :‬آيا شــما را بـاخبر كنــم از چيــزي كـه‬
‫يگيريــد ( در‬‫پاداش بــدتري از آن ) چيزهــائي كــه بــر مــا خــرده م ‌‬
‫پيشگاه خدا دارد ؟ ) اين كردار شــما اســت ‪ ،‬شــما ( كســاني كــه‬
‫خداوند آنان را نفرين و از رحمت خــود بــه دور كــرده اســت و بــر‬
‫ايشان خشــم گرفتــه و ) بــا مســخ قلوبشــان ( از آنــان ميمونهــا و‬
‫خوكهائي را ساخته است ‪ ،‬و ) كساني را پديدار نموده است كه (‬
‫هاند‪ .‬آنــان )از هركــس ديگــري( مــوقعّيت و‬ ‫شــيطان را پرســتيد ‌‬
‫فتــر و گمراهترنــد‪ «.‬یعنــی‬ ‫منزلتشان بدتر و از راستاي راه منحر ‌‬
‫کسانی که خداوند لعنتشــان کــرده وآنــان را بــه صــورت حیوانــات‬
‫زشت در آورده است و بندگان طاغوت‪.‬‬

‫بنابراین بیشتر آن غلوی که در میان دو گروه نصاری و رافضیها‬


‫وجود دارد‪ ،‬در میان گــروه ســومی از اهــل عبــادت و مناســک کــه‬
‫درباره شــیخ خــود دچــار غلــو میشــوند و بــه واســطه آنــان شــرک‬
‫‪1‬‬
‫میورزند‪ ،‬نیز وجود دارد‪.‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (1‬ص)‪ (179-177‬میگویم‪ :‬حافظ ابراهیم خطاب به شیخ محمد عبده میگوید‪:‬‬
‫‪ -1‬إمام الهدی إنی أری النـاس أحـدثوالهم بـدعا ً عنهـا الشـریعة تعـــزف ‪ -2‬رأوا فــی قبــور‬
‫وفوا ‪ -3‬و بـاتـوا علـیهـا عاکـفیـن کأّنهمعلی صــنم‬ ‫المتـین حیـاتـهمفقاموا إلی تلک القبور و ط ّ‬
‫ف‪ -1‬ای امام و پیشوای هدایت‪ ،‬مردم را میبینـم کـه بــرای خـود بـدعتهایی‬ ‫عکــ ُ‬
‫فی الجاهلیة ُ‬
‫ایجاد کردهاند که شریعت از آنها رویگردان است‪.‬‬
‫‪ -2‬حیات خود را در قبرهای مردگان دیدهاند و بــه نــزد ایــن قبرهــا میرونــد و آنهــا را طــواف‬
‫میکنند‪.‬‬
‫‪ -3‬و شـب در اطـراف آن بـه ســر میکننــد گویـا ایـن کـه بـر بـتی در دوره جــاهلیت معتکـف‬
‫شدهاند‪.‬‬
‫‪1‬هـ‪ .‬برگرفته از »مشکلت الحادیث النبویة« تالیف عبدالله بن علی نجــدی قصــیمی )چــاپ‬
‫رحمانیه مصر سال ‪1353‬هـ(‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪28‬‬

‫در‬ ‫َ‬
‫ق َ‬

‫ایمان به آن و مذهب کلی اهل سنت و اهل بیت درباره آن‬

‫مذهب اهل سنت و جماعت در این زمینه و سایر زمینهها همان‬


‫چیزی است که کتاب و سنت بر آن دللت میکنــد و پیشــینیان اول‬
‫از مهاجرین و انصار وتابعین واقعی آنان نیز بر آن مذهب بودهانــد‬
‫و آن مذهب این است که خداوند خــالق‪ ،‬پروردگــار و صــاحب هــر‬
‫چیزی اســت و قطع ـا ً تمــام عینیــات قــائم بــه خودشــان و صــفات‬
‫مرتبط با آنان از جمله اقدامات بندگان و غیر از اقــدامات بنــدگان‬
‫در این جمع قرار میگیرند‪.‬‬

‫خداوند پاک و منــزه هــر چــه کــه بخواهــد میشــود وهــر چــه کــه‬
‫نخواهد نمیشود و در وجود‪ ،‬چیزی وجود ندارد مگر بــه خواســت و‬
‫قــدرت او‪ .‬و اگــر چیــزی بخواهــد‪ ،‬مــانعی برایــش وجــود نــدارد‪ .‬و‬
‫چیزی را نمیخواهد مگر این کـه بـر انجــام آن قـادر و توانـا باشــد‪.‬‬
‫خداوند پاک و منزه به هر چیزی کــه بــوده و میشــود و آن چــه کــه‬
‫حاصل نشده علم دارد و چیزی که به وجود نیامده میداند کــه اگــر‬
‫بــود چگــونه میشــد افعــال بنــدگان و ســایر اقــدامات در ایــن‬
‫زیرمجموعه قرار میگیرند و خداوند قبل ً آنها را مرقوم کرده است‬
‫و آن چه از سعادت و شــقاوت مــردم صــورت میگیــرد‪ ،‬آن را نیــز‬
‫ثبت کرده است بنابراین آنان به خلقت او برای همه چیز و قـدرت‬
‫او بر همه چیز‪ ،‬خواست او بر هر چه که بوده و علم او بــه اشــیاء‬
‫قبل از این که به وجود آینــد و تقــدیر او بــرای آنهــا و ثبــت ومقــدر‬
‫کردن آنها قبل از این که به وجود بیایند‪ ،‬ایمان دارند‪ .‬روایات نقــل‬
‫شده از اهل بیت در اثبات صفات و قدر بسـیار زیـاد هسـتند‪ .‬ابـن‬
‫عباس س میگوید‪ :‬ایمان به قدر نظام توحید است پس اگر کسی‬
‫خداوند را واحد بداند و قدر را تکذیب کند‪ ،‬این تکذیب او توحیدش‬
‫‪1‬‬
‫را نقض میکند‪.‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (2‬ص)‪ (73‬نگاه کنید به مجمــوع الفتــاوی ج)‪ (8‬ص)‪ (459‬و ج)‪ (3‬ص)‪ (113‬و برخــی‬
‫مطالب مرتبط با قدر بیان شد‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪29‬‬

‫اختلف شیعه درباره قدر‬

‫متقدمین شیعه آن را قبــول دارنــد و متــأخرین آنــان آن را نفــی‬


‫میکنند و نفی آن را جزو عــدل خودشــان میداننــد و در ایــن مــورد‬
‫همچون مجوسیها شدهاند‪.‬‬

‫غالب شیعیان پیشین قــدر را قبــول دارنــد و انکــار آن فقــط در‬


‫میان متأخرین شیعه مطرح شد و تکــذیب آن را جــزء عــدل قــرار‬
‫‪1‬‬
‫دادند‪.‬‬

‫بنــابراین بــر اســاس مــذهب ایــن امــامیه و شــیوخ قــدریه آنــان‬


‫خداوند متعال بر هر چیزی قــادر و توانــا نیســت از جملــه ســخنان‬
‫آنان است که میگویند‪ :‬خداوند نمیتواند یک گمراه را هدایت و یــک‬
‫هدایت شده را گمراه سازد کسی از خلق احتیاجی بــه ایــن نــدارد‬
‫که خداوند او را هدایت کند بلکه خداوند فقط آنان را هدایت بیــان‬
‫عطا کرده است‪ .‬از جمله سخنان آنان است که میگوینــد‪ :‬هــدایت‬
‫خداوند برای مؤمنان و کــافران یکســان اســت و مؤمنــان در دیــن‬
‫نعمتی با عظمتتر از نعمت خداوند بر کافران ندارند بلکــه خداونــد‬
‫همان گونه که علی بن ابی طالب را هدایت کــرد‪ ،‬ابوجهــل را نیــز‬
‫هدایت کرد همانند این که کســی بــه یکــی از فرزنــدانش مقــداری‬
‫درهم بدهد و به فرزند دیگرش نیز همان اندازه عطا کند‪ .‬اما یکی‬
‫آن درهمها را در راه خــدا انفــاق کــرده و دیگــری در راه معصــیت‬
‫خداوند آنها را صرف نموده است بنابراین پــدر دربــاره ایــن دو در‬
‫زمینه دین برای یکی چیزی بیشتر از دیگری عطا نکرده است‪.‬‬

‫از جمله سخنان آنان است که میگویند‪ :‬او چیزی را میخواهد که‬
‫نمیشود و گاهی هم چیزی میشود که او نمیخواهد‪ .‬و چنیــن مقــدر‬
‫نمیشود که نشستهای به اختیار او بــه پــا خیــزد‪ .‬و برخاســتهای بــه‬
‫اختیار او بنشیند و او کسی را مســلمان نمــازگزار و یــا روزهدار و‬
‫حاجی و یا عمرهگزار قرار نمیدهد و انسان را مؤمن و یــا کــافر و‬

‫‪ - 1‬همــان طــور کــه دربــاره اصــول چهارگــانه آنــان بیــان شــد همچنیــن معــتزله در اصــول‬
‫پنجگانهشان‪ :‬توحید‪ ،‬عدل‪ ،‬منزلت بین منزلتین‪ .‬عملی شدن بیمها‪ ،‬امر به معروف و نهــی از‬
‫منکر که مسائل امامت متعلق به آنهاست‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪30‬‬

‫یا نیکوکار و یا بدکار قــرار نمیدهــد و او را آزمنــد و و بیتــاب خلــق‬


‫نمیکند که هرگـاه صـدمهای بـه او برسـد عجـز ولبـه کنـد و چـون‬
‫خیری به او رسد بخل ورزد‪.‬‬

‫تمام قول متأخرین شیعه امامیه که بـه واســطه آن در توحیــد و‬


‫عدلشان با معتزله موافق هستند‪ ،‬این است که خداونــد چیــزی از‬
‫افعال حیوان و یا فرشتگان و انبیاء و دیگران را خلق نکرده است‬
‫بلکه همه این حوادث با قدرت و خلقــی غیــر از قــدرت و خلــق او‬
‫حادث میشوند‪ .‬بنابراین آنان در این مورد که اعتقاد دارند غیرخــدا‬
‫افعال شر را بدون خواست‪ ،‬قدرت و خلــق خداونــد ایجــاد میکنــد‪،‬‬
‫شبیه به مجوسیها هستند‪.‬‬

‫ابن عباس س میگوید‪ :‬ایمان به قدر نظام توحید است پس هــر‬


‫کس خداوند را واحد بداند و به قدر ایمان داشته باشــد‪ ،‬توحیــد او‬
‫تکمیل میشود و کسی که خداوند را واحد بدانــد و قــدر را تکــذیب‬
‫کند‪ ،‬این تکذیب توحید او را نقض میکند‪.‬‬

‫بنابراین این قول قدریه متضمن اشــراک و تعطیــل اســت‪ ،‬ایــن‬


‫قول متضمن خارج دانستن برخی از حوادث از این امر اســت کــه‬
‫فاعلی داشته باشند و متضمن اثبات یک فاعل مستقل غیرخداوند‬
‫است‪ .‬و این دو مورد دو شاخه از شاخههای کفر هســتند‪ .‬در بیــان‬
‫این مورد آنان میگویند‪ :‬انسان بعد از این که مرید فاعــل نبــود‪ ،‬بــا‬
‫اراده خود مرید فاعل شد بدون این که یــک ایجــاد کننــدهای آن را‬
‫به وجود آورده باشد و این اصل تعطیل اســت و امــا شــرک‪ ،‬آنــان‬
‫میگویند‪ :‬عبد در حادث کردن این فعل‪ ،‬بدون این که خداونــد او را‬
‫حادث کننــده آن کــار قــرار دهــد‪ ،‬مســتقل اســت و ایــن تعطیــل و‬
‫اشراک در ربوبیت برای هر کسی که فاعل مســتقلی غیــر از خــدا‬
‫را قبول داشته باشد‪ ،‬لزم میآید‪.‬‬

‫به صورت آشکار و به واســطه دلیــل یقینــی روشــن اســت کــه‬


‫خداوند خالق هر حادثهای است و فعل یک عبــد هــم از جملــه ایــن‬
‫حوادث است و هر ممکنی وجود و عدم را میپذیرد و اگــر خداونــد‬
‫بخواهد به وجود میآید و اگر نخواهد به وجود نمیآید و فعل بنــده و‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪31‬‬

‫عبد نیز از جمله این ممکنات است بــه ایــن صــورت کــه اگــر عبــد‬
‫فعلی را انجام داد نفس این فعل یک حادثهای است که قبل ً نبــوده‬
‫است پس به ناچار یک سبب دارد‪ .‬و هرگــاه گفتــه شــود‪ :‬بــا اراده‬
‫حادث شده است خود این اراده نیزیک حادثه اســت کــه بــه ناچــار‬
‫یک سبب دارد‪.‬‬

‫پس هر کسی بگوید‪ :‬بخشی از حوادث که شامل افعال ملئکــه‬


‫ن و انس را خداوند خلق نکرده است با کتاب‪ ،‬سنت و اجمــاع‬
‫وج ّ‬
‫سلف و دلیل عقلی مخالفت کرده است‪.‬‬

‫بنابراین برخی از سلف میگویند‪ :‬هر کس بگوید که کلم آدمــی‬


‫یا افعال بندگان غیرمخلوق است‪ .‬به منزله این اســت کــه بگویــد‪:‬‬
‫آسمان و زمین خداوند غیرمخلوق هستند‪ .‬به طور کلی این افــراد‬
‫یک مشیت و خواست عام را برای خداوند در نظر نمیگیرند و یــک‬
‫خلقت در برگیرنده هر نوع حادثهای را نیز بــرای او قــائل نیســتند‪،‬‬
‫آنان این قول را از معتزله گرفتهاند ومعتزله در این مورد پیشوای‬
‫آنان هســتند‪ .‬بنــابراین شــیعیان در ایــن بــاره بــر دو قــول هســتند‪:‬‬
‫برخی از آنان چنین میگویند و برخی میگویند‪ :‬این قول مخصــوص‬
‫‪1‬‬
‫برخی از آنان است‪.‬‬

‫زیدیه‬

‫زیدیه مقرون به خلفت خلفــای ســهگانه اســت وآنــان از جملــه‬


‫شیعیان هستند که در میانشــان برخــی قــدریه و برخــی غیرقــدریه‬
‫‪2‬‬
‫هستند‪.‬‬

‫اختلف قدریه در ظلم و عدل و تحقیق در مورد آن‬

‫قدریه‪ 3‬و جهمیه جبریه درباره ظلم اختلف نظر دارند‪:‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (1‬ص)‪ (357،284،258،29‬بنگرید به الفتاوی ج)‪ (8‬ص)‪ (452‬ج)‪ (1‬ص)‪ ،(39،40‬ج)‬


‫‪،(2‬ص)‪ (73،38‬ج)‪ (1‬ص)‪.(364،366‬‬
‫‪ - 2‬ج)‪(1‬ص)‪.(357،358‬‬
‫‪ - 3‬قدریه در اوایل سده اول درزمان ابن زبیر و عبدالملک به وجود آمدند‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪32‬‬

‫قدریه میگویند‪ :‬ظلم در حــق او آن اســت کــه مــا دربــاره ظلــم‬


‫برخی مردم به برخــی دیگــر میشناســیم‪ .‬پــس اگــر گفتــه شـود او‬
‫خالق افعال بندگان اســت و او اراده کننــده هــر چیــزی اســت کــه‬
‫واقع میشود وبه همراه این گفته شود‪ :‬او انسان گناهکار و عاصی‬
‫را عذاب میدهد‪ ،‬این یک ظلم همچون ظلم ماســت‪ ،‬آنــان خــود را‬
‫عدلیه مینامند‪.‬‬

‫جهمیه میگویند‪ :‬ظلم در حق او چیزی است که وجود آن ممتنــع‬


‫اســت‪ .‬امــا هــر آن چــه کــه وجــودش ممکــن باشــد ظلــم نیســت‪.‬‬
‫بنابراین ظلم یا مخالفت کردن با امــر و فرمــان کســی اســت کــه‬
‫اطاعتش واجب است و یا تصرف در ملک دیگری بــدون اجــازه او‬
‫است‪ .‬و بــالتر از پروردگـار امــر کننــدهای وجــود نــدارد غیــر از او‬
‫کسی ملکی ندارد بلکه او فقط در ملک خود دخل وتصرف میکنــد‬
‫بنــابراین هـر آن چـه کـه ممکـن اسـت ظلــم نیســت بلکـه هرگــاه‬
‫خداوند فرعون و ابوجهل و امثال این دو را که کفر ورزیدنــد و در‬
‫برابــر خــدا عصــیان وسرکشــی کردنــد‪ ،‬نعمــت میدهــد و موســی‬
‫ومحمد را که بــه او ایمـان آوردنـد و ازاو اطــاعت نمودنــد‪ ،‬عـذاب‬
‫میدهد این مثل عکس است و همه در برابر او یکســان و مســاوی‬
‫هستند‪.‬‬

‫قدریه میگویند‪ :‬خداوند مکلفین را در قدرت یکسان قــرار داد و‬


‫مؤمنان را مخصوصا ً برتر از کفار قرار نداد تا که ایمــان بیاورنــد و‬
‫برای اهل اطاعت به جهت فضیلت و برتریشان بر عصیان گران و‬
‫گردن کشان‪ ،‬فضل و عنایتی نبوده تــا کــه اطــاعت کننــد و ایــن از‬
‫سخنان قدریه‪ ،‬معتزله و دیگران است که به این ترتیب بــا کتــاب‪،‬‬
‫سنت و اجماع سلف و عقل صریح مخالفت کردهاند‪.‬‬

‫هر کس معتقد باشد که منــت خداونــد بــر مؤمنــان بــه واســطه‬


‫هدایتشان که شامل کفار نشد‪ ،‬ظلمی از جانب اوست‪ ،‬این جهــل‬
‫است زیرا این فضیلت و لطــف و عنــایت از جــانب اوســت همــان‬
‫ﯻ ﰈ چ الحجرات‪:‬‬ ‫طور که میفرماید‪ :‬چـ ی ی ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ‬
‫يگذارد كــه شــما را بـه ســوي ايمـان‬‫‪»١٧‬بلكه خدا بر شما منت م ‌‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪33‬‬

‫آوردن رهنمــود كــرده اســت ‪ ،‬اگــر ) در ادعــاي ايمــان ( راســت و‬


‫درست هستيد‪ «.‬بنابراین اختصــاص ایــن ایمــان هماننــد اختصــاص‬
‫دادن سلمتی‪ ،‬علم‪ ،‬قدرت‪ ،‬حال و مال زیاد بــرای افــرادی خــاص‬
‫است‪ .‬خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﯙ ﯚ ﯛ ﯜﯝ ﯞ ﯟ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣ ﯤﯥ ﯦ ﯧ ﯨ ﯩ ﯪ ﯫ ﯬ ﯭ ﯮﯯ ﯰ ﯱ ﯲ‬
‫ﯻـ ﯻـ ﯻـ چ الزخرف‪ » ٣٢ :‬آيا آنان رحمت پروردگـار تـو را تقسـيم‬
‫يكننـــد ) و كليـــد رســـالت را بـــه هـــر كـــس كـــه بخواهنـــد‬ ‫م ‌‬
‫يســپارند ؟ (‪ .‬ايــن مــائيم كــه معيشــت آنــان را در زنــدگي دنيــا‬ ‫م ‌‬
‫هايم‪ .‬و برخــي را بــر برخــي ديگــر برتريهــائي‬ ‫ميانشان تقسيم كرد ‌‬
‫هايم ‪ ،‬تا بعضي از آنــان بعضــي ديگــر را بــه كــار گيرنــد ) و بــه‬ ‫داد ‌‬
‫يكــديگر خــدمت كننــد (‪ .‬و رحمــت پروردگــارت از تمــام آنچــه‬
‫وت از همــه‬ ‫وت اســت و نب ـ ّ‬ ‫يكنند بهتر اســت ) كــه نب ـ ّ‬
‫عآوري م ‌‬
‫جم ‌‬
‫مقامات برتر است (‪ « .‬بنابراین گفته میشود‪ :‬هر نعمتی از جانب‬
‫او فضل و هر مصیبتی از جانب او عـدل اسـت و ظلـم بـه معنـای‬
‫واقعی ظلم این است که انسان به خاطر ظلم دیگری عذاب داده‬
‫شود‪.‬‬

‫خداوند متعال میفرماید‪:‬‬

‫چ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯼ ی ی ی ﯻ ﯻ ﯻ چ طه‪١١٢ :‬‬

‫» و هــر كــس كارهــاي نيكــو انجــام دهــد ‪ ،‬در حــالي كــه مــؤمن‬
‫يترســد ) كــه بــر او رود ‪ ،‬و مثل ً بــر‬
‫باشد ‪ ،‬نه از ظلم و ســتمي م ‌‬
‫يهراســد ) كــه‬ ‫گناهانش افــزوده شــود ( و نــه از كــم و كاســتي م ‌‬
‫گريبانگير كارهاي نيك و پاداشش شود‪ .‬چرا كه حساب خدا دقيــق‬
‫است (‪« .‬‬

‫مفسران میگویند‪ :‬ظلم این اســت کــه بــدیهای کســی دیگــر بــه‬
‫حساب انسان گذاشته شود و هضم ایــن اســت کـه از نیکــی هــای‬
‫انسان کاسته شود و خداوند پاک و منزه مجازات و عذاب او را به‬
‫صورت ظالمانه بر اساس گناه کسی دیگر قرار دهــد و خــود او را‬
‫از آن پاک و منّزه بدارد‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪34‬‬

‫اما مجازات انســان بــر اســاس عمــل اختیــاری او و گرفتــن داد‬


‫مظلومان از ظالمان از جمله کمــال عــدل خداونــد متعــال اســت‪.‬‬
‫قول جمهور موافقان و مخالفان قدر ایــن اســت‪ :‬کــه ظلــم بــرای‬
‫خداوند مقدر و ممکن است و خداوند پاک و منــزه بــه دلیــل عــدل‬
‫خــود‪ ،‬آن را مرتکــب نمیشــود و او از ظلــم پــاک و منــزه اســت‪.‬‬
‫بنابراین خود او نفس خودش را مدح میگوید وقتی که خبر میدهــد‬
‫که او هیچ ظلمی به مردم نمیکند و مدح شامل ترک مقدور بــرای‬
‫اوست نه ترک چیزی که برایش ممتنع است‪.‬‬

‫میان مسلمانان اختلفی در این مــورد وجــود نــدارد کــه خداونــد‬


‫عادل است و ظالم نیست اما هر آن چـه کـه ظلـم از جـانب عبـد‬
‫باشد‪ ،‬ظلــم از جــانب رب بــه حســاب نمیآیــد و هــر زشــتی کــه از‬
‫جانب عبد باشد زشــتی از جــانب رب بــه حســاب نمیآیــد در ذات‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫صفات و افعال خداوند هیچ چیزی همانند او نیست‪.‬‬

‫نبوت عصمت انبیاء و غلو رافضیهای امامیه درباره آن‬

‫پیامبران در آن چـه کـه از جـانب خداونـد متعـال ابلغ میدارنـد‪،‬‬


‫معصوم هســتند و ایــن هــدف و مقصــود رســالت اســت و رســول‬
‫کسی است که امر و نهی و خبر خداوند را از جانب او ابلغ میکند‬
‫و به اتفاق همه مسلمانان انبیاء در ابلغ رســالت معصــوم هســتند‬
‫به طوری که جایز نیست که در این مــورد انــدک خطــایی صــورت‬
‫گیرد مسلمانان در این زمینه با هــم نــزاع و اختلف دارنــد کــه آیــا‬
‫جایز است که بر زبان پیامبر سخنی جاری شود که خداوند خطای‬
‫آن را برطرف کرده و اصلح کند به طوری که او را بر خطا پایدار‬
‫نمیکند همان گونه که نقل شده است کــه بــر زبــان او ایــن جملــه‬
‫جـــاری شـــد »تليييک الغرانیيييق العليييی و إن شيييفاعتهن‬
‫لترتجی«‪» :‬آنها پرندگانی بلندمرتبه هستند و امید به شفاعتشان‬
‫وجود دارد« سپس خداوند آن چه را که شــیطان بــر او القــا کــرد‪،‬‬
‫نسخ نمود وآیاتش را محکم کرد برخــی از مســلمانان ایــن امــر را‬

‫‪ -‬ج)‪(3‬ص)‪(23‬ج)‪(2‬ص)‪ (33،40‬ج)‪(1‬ص)‪.(366 ،361 ،368 ،42‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪35‬‬

‫جایز نمیدانند و برخی آن را جایز دانستهاند چرا که امــر محــذوری‬


‫نیست‪.‬‬

‫پیامبران بر فسق و دروغ پایداری نمیورزند و به طور کلــی هــر‬


‫چیــزی در نبــوت آنــان و ابلغ پیــام از جــانب خداونــد توســط آنــان‬
‫خدشهای وارد کند‪ ،‬مســلمانان بــر پـاک بــودن آنــان از ایـن مــوراد‬
‫اتفاق نظر دارند و عامه جمهور که گناهان صغیره را بــر پیــامبران‬
‫جایز میدانند‪ ،‬میگویند‪ :‬آنــان در پایــداری بــر ایــن گناهــان صــغیره‪.‬‬
‫معصوم هســتند بنــابراین همــان طــور کــه در روایــت آمــده اســت‬
‫چیزی که به آنان ضرر برساند‪ .‬از آنان سر نمیزنــد‪ :‬در خــبر آمــده‬
‫است‪ :‬داود بعد از توبه کردن از زمان قبل از آن خطا بهتر شد‪.‬‬

‫و خداوند متعال توبه کنندگان و پاک شوندگان را دوست میدارد‬


‫و عبد گاهی کار بد انجام میدهد و با وجود آن وارد بهشت میشود‪.‬‬

‫خداوند در قرآن ذکرکرده است که لوط به ابراهیــم ایمـان آورد‬


‫و خداوند او را به عنوان پیامبر مبعوث کرد‪ .‬و شــعیب گفــت‪ :‬چ ـ ﭩ‬
‫ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ ﭮ ﭯ ﭰ ﭱ ﭲ ﭳ ﭴ ﭵ ﭶﭷ ﭸ ﭹ ﭺ چ چ چ ﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ‬
‫چ العراف‪ » ٨٩ :‬اگر ما به آئين شما درآئيم ‪ ،‬بعد از آن كه خدا ما‬
‫هايم ) و‬ ‫را از آن نجات بخشيده است ‪ ،‬مسّلما ً بــه خــدا دروغ بســت ‌‬
‫هايم (‪ .‬ما را نسزد‬ ‫به گزاف خويشتن را پيروان آئين آسماني ناميد ‌‬
‫كه بدان درآئيم ‪ ،‬مگر اين كه خدا كه پروردگــار مــا اســت بخواهــد‬
‫) كه هرگز چنين چيزي را هم نخواهد خواست (‪ ،«.‬چ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈ ﮉ ﮊ‬
‫ﮋـ ﮌـ ﮍـ ﮎـ ک چ ـ إبراهيم‪ » ١٣ :‬كافران ) و سردســتگان زنــدقه و‬
‫سل‬ ‫ضلل ‪ ،‬هنگامي كه از راه دليل با انبياء برنيامدند ‪ ،‬به زور متو ّ‬
‫يگرديــد يــا‬ ‫شدند و ( به پيغمبران خود گفتند ‪ :‬يا به آئين مــا بــاز م ‌‬
‫يكنيم‪«.‬‬ ‫اين كه شما را از سرزمين خود بيرون م ‌‬

‫خداوند درباره برادران یوسف آن گونه خــبر داده اســت ســپس‬


‫بعد از توبهشان آنان را پیــامبر قــرار میدهــد وآنــان همــان اســباط‬
‫هستند که در ســوره بقـره‪ ،‬آل عمــران و نسـاء بــه مـا امــر شــده‬
‫است که به آن چه که آوردهاند ایمان بیــاوریم حــال اگــر در میــان‬
‫ایــن افــراد کســی باشــد کــه پیــامبر شــود پــس معلــوم اســت کــه‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪36‬‬

‫پیــامبران از دیگــران بهترنــد و ایــن چیــزی اســت کــه رافضــیها و‬


‫سایرین درباره آن نزاع و اختلف دارند و میگویند‪ :‬هر کس گناهی‬
‫از او صادر گردد پیامبر نمیشود‪ .‬اما آن چه کــه کتــاب و ســنت بــر‬
‫آن دللت دارند‪ ،‬معتبر است‪.‬‬

‫تکیهگاه آنان در این مورد‪،‬آن است که توبه کننده از گناه مــورد‬


‫مذمت و نکوهش و ناقص است کــه مســتحق نبــوت نمیباشــد هــر‬
‫چند که از باعظمتترین مردم در امــر طــاعت گــردد‪ .‬وایــن اصــلی‬
‫است که درباره آن دچار نزاع شدهاند و کتــاب و ســنت بــر بطلن‬
‫قول آنان در آن مورد دللت میکنند‪.‬‬

‫بنابراین آنان آن کمال علو و درجات خداونــد را کــه بــا حقیقــت‬


‫توبه و استغفار و انتقال از کمال به چیزی کــاملتر از آن‪ ،‬بــه آنــان‬
‫عطا کرد‪ .‬از آنان گرفتند وآن چه را که خداوند در این مــورد خــبر‬
‫داده‪ ،‬تکذیب کردند و سخن را از موضع خودش تحریف نمودنــد و‬
‫گمان کردند که انتقــال آدمــی از جهــل بــه علــم و از گمراهــی بــه‬
‫هدایت و از سرگردانی به راه راست یافتن نقص و کمبود است و‬
‫ندانستند که این از بزرگترین نعمتهای خداوند و بزرگتریــن قــدرت‬
‫اوست به طوری که بندگان را از نقص بــه کمــال میرســاند و ایــن‬
‫که هر کس مزه خیر و شر را بچشـد و هــر دو را بـا هـم بشناســد‬
‫حبش نسبت بـه خیـر و کینـه و نفرتـش نسـبت بـه شـر بیشـتر از‬
‫کسی است که فقط با خیر سروکار دارد همان گونه که عمــر س‬
‫میگوید‪» :‬إنما تنقض عری السييلم عييروة عييروة إذا نشييأ‬
‫فييی السييلم ميين لیعييرف الجاهلیيية«‪» :‬هرگــاه کســی در‬
‫اسلم رشد و نمو یابد و جاهلیت را نشناسد‪ ،‬برایش دســتاویزهای‬
‫اسلم یکی یکی دچار نقص و سستی میگردد«‪.‬‬

‫امامیه اثناعشریه میگویند‪ :‬اصول دین چهـار تـا هسـتند‪ :‬توحیـد‪،‬‬


‫عــدل‪ ،‬نبــوت و امــامت وآنــان در توحیــد‪ ،‬عــدل و امــامت اختلف‬
‫دارند‪ .‬اما درباره نبوت‪ ،‬غایت آنان این است که همانند سایر امت‬
‫به نبوت اقرار داشته باشند‪ .‬اما غلو آنــان دربــاره پیــامبران مــورد‬
‫توافق هیچ کس نیست مگر این که از عبادت پیشگان جاهــل اهــل‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪37‬‬

‫غلو که میان آنان و رافضیها اشتراکاتی در غلو و جهل و پیروی از‬


‫چیزی که صحتش معلوم نشده است‪ ،‬وجـود دارد و ایـن دو گـروه‬
‫‪1‬‬
‫در این مورد همانند نصاری هستند‪.‬‬

‫امامیه‬

‫امام معصوم همان رسول است‬

‫هیچ مصلحتی در عصمت امامی نیست مگر این که به واســطه‬


‫عصمت او حاصل گردد‪.‬‬

‫امام معصوم همان رسول الله ـع اســت و اطــاعت از او در هــر‬


‫زمان بر هر کسی واجب است و امت امر و نهــی او را میشناســد‬
‫و وارثــان او کــه عملــش را بــه ارث بردهانــد در خــبر دادن از او‬
‫راست خبر میدهنــد و علــم دینــی کــه ائمــه و امــت بــه آن احتیــاج‬
‫دارند‪ ،‬دو نوع است‪:‬‬

‫علــم کلــی ماننــد واجــب کــردن نمازهــای پنجگــانه و روزه مــاه‬


‫رمضان و حج و حرام کردن زنا‪ ،‬سرقت‪ ،‬خمر و مانند اینها‪.‬‬

‫و علم جزئی مانند واجب بودن زکات بر فلنــی و واجــب بــودن‬


‫جــاری شــدن حــد بــر فلنــی و ماننــد اینهــا در مــورد اول شــریعت‬
‫مستقل است و درباره آن احتیاجی به امام نــدارد‪ .‬پیــامبرع یــا بــر‬
‫کلیات شریعتی که ضروری بوده خود تعیین و تأکید میکرد و یا بــر‬
‫ترک آنها تاکید میکرد که در این مورد احتیاجی بــه قیــاس نیســت‪.‬‬
‫که اگر مورد اول باشد‪ ،‬مقصود مهیا میشود و اگر دومی باشــد در‬
‫این صورت مقصود با قیاس حاصل میگردد امــا جزئیــات نمیتــوان‬
‫بر عینیت آنها تاکیــد کــرد بلکــه دربــاره آنهــا اجتهــادی موســوم بــه‬
‫تحقیق مناط نیاز است‪ ،‬همان گونه که شارع نمیتوانـد دربـاره هـر‬
‫نمازخوانی که به سمت قبله نماز بخوانــد‪ ،‬حکــم کنــد و بــرای هــر‬
‫حاکمی که بر اساس عدالت حکومت کند و حکم کند نفقه این زن‬
‫چنان است‪ ،‬و یا طلق با این زوج واقــع مــی شــود و حــد بــر ایــن‬
‫‪ -‬ج)‪(1‬ص)‪ (306 ،174‬ج)‪ (4‬ص)‪ (37‬ج)‪ (2‬ص)‪.(133 ،335‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪38‬‬

‫مفسد جاری میگردد و مانند اینها‪ .‬این چیزی است که هیچ پیــامبر‬
‫و هیچ کس نمیتواند بر همه افراد حکم تعییــن کنــد چــون شــناخت‬
‫جزئیات افعال بنی آدم و عینیات آنان خارج از توان یک علم واحــد‬
‫بشری و عبرت آن است‪.‬‬

‫اگر به کلیــات اکتفــا شــود پیــامبر میتوانــد کلیــات را تعییــن کنــد‬


‫همان گونه که پیامبرع بیان میکند که چه زنانی حرام و چــه زنــانی‬
‫حلل هستند‪...‬‬

‫همچنین درباره مشــروبات‪ ،‬آنهــایی کــه ســکرآور هســتند حــرام‬


‫هستند و آنهــایی کــه ســکرآور نیســتند حــرام نیســتند و ماننــد ایــن‬
‫موارد‪ .‬بلکه محرمات در این فرمایش خداوند محصور شدهاند که‬
‫میفرماید‪ :‬چ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈ ﮉ ﮊ ﮋ ﮌ ﮍ ﮎ ک ک ک ﮒ گ گ‬
‫گ ﮖ ﮗ ﮘ ﮙ ﮚ ﮛ ﮜ ﮝ چ العراف‪ » ٣٣ :‬بگو ‪ :‬خداوند حرام‬
‫كرده است كارهاي نابهنجار ) چون زنا ( را ‪ ،‬خــواه آن چيــزي كــه‬
‫آشكارا انجام پذيرد و ظاهر گردد ‪ ،‬و خواه آن چيــزي كــه پوشــيده‬
‫انجام گيرد و پنهان ماند ‪ ،‬و ) هــر نــوع ( بزهكــاري را و ســتمگري‬
‫) بر مردم ( را كه به هيچ وجه درست نيست ‪ ،‬و اين كه چيــزي را‬
‫شريك خدا كنيد بدون دليل و برهاني كــه از ســوي خــدا مبنــي بــر‬
‫قانّيت آن خبر در دست باشد ‪ ،‬و اين كــه بــه دروغ از زبــان خــدا‬ ‫ح ّ‬
‫حت‬ ‫چيزي را ) درباره تحليل و تحريم و غيره ( بيان داريد كه ) صــ ّ‬
‫يدانيد‪«.‬‬
‫و سقم آن را ( نم ‌‬

‫و همه واجبات را در این آیه محصور کرده است‪ :‬چ ﯥ ﯦ ﯧ ﯨﯩ ﯪ ﯫ ﯬ ﯭ ﯮ ﯯ‬


‫ﯻ ﯻ ﯻﯻـ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ چ العراف‪ »٢٩ :‬بگو ‪ :‬پروردگارم ) همگان را در‬
‫هر زمان و مكاني ( به دادگري فرمـان داده اسـت ‪ ،‬و ) دسـتور او (‬
‫اين ) است ( كه در هر عبــادتي رو بــه خــدا كنيــد و از وي مخلصــانه‬
‫اطاعت نمائيد و او را صادقانه بپرستيد‪ .‬خداوند همان گونه كه شــما‬
‫را در آغاز آفريده است‪ ) ،‬بــه همـان سـادگي پـس از مـرگ شـما را‬
‫يگرديد‪« .‬‬
‫يكند و به سوي او ( برم ‌‬
‫زنده م ‌‬

‫واجب در حق خداونــد و حــق بنــدگان او محصــور اســت ســپس‬


‫خداوند پاک و منــزه انــواع فــواحش و زشــتکاریها و ســتم و انــواع‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪39‬‬

‫حقوق بندگان را در جاهایی دیگر به تفصــیل بیــان میکنــد‪ .‬بــه ایــن‬


‫ترتیب روشن میگردد که هیــچ مصــلحتی در عصــمت امــام نیســت‬
‫مگر این که به واسطه عصمت رسول حاصل شده باشد وحمــد و‬
‫ستایش و منت از آن خداوند است واقعیت هم موافق این اســت‪.‬‬
‫دیدیم که هر کس به پیروی از سنت و حــدیث و پیــروی از صــحابه‬
‫نزدیکتر بودند‪ .‬مصلحتشان در دنیا و دین کاملتر بود و هر کس که‬
‫‪1‬‬
‫از این موارد دورتر بود‪ ،‬برعکس شد‪.‬‬

‫شیعیان بیشتر از هر کسی از پیروی از محمد معصوم ع دورتر‬


‫هستند‬

‫بنابراین آنان بیشتر از هر کسی از مصــلحت دیــن ودنیــای خــود‬


‫دورتر واقع شدهاند برخلف اهل سنت و رسولی که خداونــد او را‬
‫همراه با هدایت و دین حق به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده و‬
‫دعوت کننــده بــه ســوی خــدا و بــه اذن او و چــراغ روشــنگری کــه‬
‫خداوند به واسطه او مردم را از تاریکیها به سوی نور بیــرون آورد‬
‫و آنان را به راه خداوند شکست ناپــذیر و ســتوده کــه بیــن حــق و‬
‫باطل‪ ،‬هدایت و گمراهی‪ ،‬سرگردانی راهیابی‪ ،‬نور و ظلمت‪ ،‬اهــل‬
‫سعادت و اهل شقاوت را به طور جداگانه مشــخص کــرد‪ ،‬هــدایت‬
‫نمود‪ .‬و خداوند او را تقسیم کننــدهای قــرار داد تــا بــه واســطه او‬
‫بندگانش را به بدبخت و خوشبخت تقسیم کند‪ .‬اهل سعادت آنانی‬
‫بودند که به او ایمان آوردند و اهل شقاوت کسانی بودند کــه او را‬
‫تکذیب نموده و از اطاعت او روی گردان شدند بنــابراین شــیعیان‬
‫معتقد به امام معصوم و این گونه مسائل بیشــتر از هــر طــایفه و‬
‫گروهی از پیروی این معصوم دور هستند و در این صــورت بیشــتر‬
‫از همه مردم از مصلحت دین و دنیای خودشــان دور شــدهاند‪ .‬بــه‬
‫طــوری کــه میتــوان کســانی را کــه تحــت سیاســت ظــالمترین و‬
‫گمراهترین پادشاهان قرار دارند نیکو حالتر از آنان یافت و خیــری‬
‫وجود ندارد مگر تحت سیاست کسانی که غیر از آنان باشند‪.‬‬

‫بنابراین آنان در بسیاری از حالتها شــبیه یهــود هســتند از جملــه‬


‫این حالت ها این که هر کجا که باشند‪ ،‬ذلت وخواری آنــان را فــرا‬
‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪.(257-247‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪40‬‬

‫میگیرد مگر این که به ریسمانی ازجانب خداوند و از جانب مــردم‬


‫است‪ ،‬متمسک شوند و مستمندی و فقر نیز آنان را فرا میگیــرد و‬
‫آنان بر روی زمین زندگی نمیکنند مگر این که به ریسمان یکــی از‬
‫والیان امر که معصوم نیست متمسک شوند‪ .‬آنــان بــه ناچــار بایــد‬
‫خود را به اسلم نسبت دهند که به آن چه کــه در قلبشــان اســت‪،‬‬
‫تظاهر میکنند‪ .‬بنابراین امــور رافضــیها بــه تنهــایی هرگــز اصــلح و‬
‫متعادل نمیگردد همانگونه که امور یهود نیز هرگز متعادل و اصلح‬
‫نمیگردد‪.‬‬

‫بسیاری از شهرهای اهل سنت به امور دینی و دنیایی خود مــی‬


‫پردازند بدون این که خداوند پاک و منــزه و بلنــدمرتبه آنــان را بــه‬
‫یک کافر و یا یک رافضــی محتــاج و نیازمنــد کنــد‪ .‬خلفــای ســهگانه‬
‫سرزمینها را فتح نمودند و دین را در سرتاسر شرق و غرب زمین‬
‫آشکار و نیرومند کردند در حالی که هیــچ رافضــی همــراه بــا آنــان‬
‫نبود و حتی بنی امیه بعد از آنان با وجود انحرافات زیــاد از جــانب‬
‫ب او توسط برخی ازآنان‪ ،‬بر ســرزمینهای‬ ‫آنها نسبت به علی و س ّ‬
‫اسلمی در شرق و غرب غلبه یافتند و اسلم در زمان آنان بسـیار‬
‫قدرتمندتر از زمان بعد از آنان بود و اســلم بعــد از انقــراض کلــی‬
‫دولت آنان‪ ،‬زمانی که دولت عباسی آمد نظم و انضباط نگرفت و‬
‫عبدالرحمن داخل به ســمت مغــرب حرکــت کــرد و صــقر قریــش‬
‫نامیده میشــود او و کســانی کــه بعــد از او آمدنــد بــر ســرزمینهای‬
‫مغــرب چیــره شــدند و اســلم را در آن جــا آشــکار نمــوده و برپــا‬
‫داشتند و کفار را از سر راه خود قلع و قمع نمودند و همــان طــور‬
‫که در میان مردم مشهور بود آنان در امــور دینــی و دنیــایی دارای‬
‫سیاست بودند و بیشتر از همه مــردم‪ ،‬علوه بــر دوری از ســخنان‬
‫شیعه‪ ،‬از مذاهب اهل عــراق دور بودنــد و آنــان فقــط بــر مــذاهب‬
‫اهل مدینه بودند مــردم عــراق و مــردم شــام بــر مــذهب اوزاعــی‬
‫بودند و مذهب اهل حدیث را گرامی میداشتند و برخی از آنــان در‬
‫بسیاری از امور آن مذهب را یـاری میدادنـد‪ .‬آنــان بیشـتر از همــه‬
‫مردم از مذهب شیعه دور بودند‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪41‬‬

‫گروههایی از خوارج و رافضیها که در مشــرق و در ســرزمینهای‬


‫اسلمی زیادی نیــز وجــود داشــتند بــه مغــرب رفتنــد امــا اصــول و‬
‫قواعد این سرزمینها مدت زیــادی بــر اســاس ایــن مــذاهب ادامــه‬
‫نیافت بلکه هنگامی که مقداری از این مذاهب به مدت انــدکی در‬
‫آنجا آشکار شد‪ ،‬خداوند آن هدایت و دیــن حــق را کــه محمــد‪ ‬را‬
‫برای آن مبعوث کرده بود‪ ،‬در آنجا برپا داشت و این دیــن حــق بــر‬
‫باطل آنان چیره شد‪.‬‬

‫بنی عبید تظاهر به تشیع میکردند و بر قسمتی از مغرب چیــره‬


‫شدند سپس به مصر آمدند و به مدت دویست سال بــر آن حــاکم‬
‫شدند و بر حجاز و شام بــه مــدت یکصــد ســال حــاکم شــدند و در‬
‫فتنه بسا سیری بغداد را تحت اختیار خود در آوردنــد‪ .‬و کــافران و‬
‫بیدینان نیز در شرق و غرب به آنان ملحق شدند و این برای اهــل‬
‫بدعتها و هوی و هوسها خوشایند بود با وجود آن اینــان احتیــاج بــه‬
‫سازش و تقیه با آنان داشتند‪ .‬وقتی که معلوم شــد مصــلحت غیــر‬
‫شیعه در هــر زمــان بهــتر از مصــلحت شــیعه و لطــف بــه آنــان بــا‬
‫عظمتتر از لطف به شیعه است‪ ،‬معلوم میشــود آنچــه کــه دربــاره‬
‫اثبات عصمت ذکر میکنند‪ .‬باطل است‪.‬‬

‫به یکی از شیوخ رافضی گفته شد‪ :‬اگــر کفــار بــه ســرزمین مــا‬
‫بیایند و افراد را به قتل برسانند و حریمهــا را بشــکنند و امــوال را‬
‫غارت کنند‪ .‬آیا با آنان بجنگیم‪.‬‬

‫گفت‪ :‬نــه‪ .‬طبــق مــذهب مــا جــز بــه همــراه معصــوم بــا کســی‬
‫نمیجنگیم‪.‬‬

‫آن فرد درخواست کننده فتوا با وجود عامی بــودنش گفــت‪ :‬بــه‬
‫خدا قسم این مذهب نجس است‪ .‬این مذهب منجر به فساد دیــن‬
‫‪1‬‬
‫و دنیا میشود‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪.(257،259،117‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪42‬‬

‫جز رافضیهای امامیه کسی معتقد به عصمت ائمه نیستند و در‬


‫این مورد کسی با آنان شریک نیست‪ ،‬مگر کسانی که بدتر از‬
‫آنان باشند‬

‫اما این که رافضیها میگوینــد‪ :‬در ایــن مــورد ائمــه هماننــد انبیــاء‬
‫معصوم هستند‪ .‬این اعتقاد خاص رافضیهای امامیه است و کســی‬
‫در این مورد بــا آنــان شــریک نیســت نــه زیــدیه شــیعه و نــه ســایر‬
‫طوایف مسلمانان مگــر کســانی کـه بــدتر از آنــان هســتند هماننــد‬
‫اسماعیلیه که منتسب به محمد بن اسماعیل بــن جعفــر هســتند و‬
‫معتقدند که امامت بعد از جعفر به محمد بن اســماعیل میرســد و‬
‫به موسی بن جعفر نمیرسد‪ .‬آنان بیدین منافق هستند و امــامیه و‬
‫اثنا عشریه بسیار بهتر از آنان هستند‪.‬‬

‫در میان امامیه با وجود جهل و گمراهی مفرطشــان عــدهای در‬


‫ظاهر و باطن مسلمان هستند و زندیق و منافق نیستند امــا دچــار‬
‫جهل و گمراهی شده و از هواهای نفسانیشان تبعیت میکننــد‪ .‬امــا‬
‫آنان که علما و بزرگانشـان بــه حقیقــت ادعــای باطنیشــان علــم و‬
‫شناخت دارند زندیق منافق هستند‪ .‬اما عوامشان که به باطن امر‬
‫شناخت ندارند مسلمان هستند‪ .‬خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ‬
‫هايد‬‫ﯻﯻ ﯻ ﯼ ی یی ﯻ ﯻﯻ ﯻﯻ ﯻ ﯻﯻ چ النساء‪» ٥٩ :‬اي كساني كه ايمان آورد ‌‬
‫‪LK‬‬

‫مد مصطفي با‬ ‫! از خدا ) با پيروي از قرآن ( و از پيغمبر ) خدا مح ّ‬


‫سك به سـّنت او ( اطــاعت كنيــد ‪ ،‬و از كـارداران و فرمانــدهان‬ ‫تم ّ‬
‫قگرا بــوده‬ ‫مسلمان خود فرمانبرداري نمائيد ) مادام كه دادگر و ح ّ‬
‫و مجري احكام شــريعت اســلم باشــند ( و اگــر در چيــزي اختلف‬
‫داشتيد ) و در امري از امور كشمكش پيدا كرديد ( آن را به خدا )‬
‫بــا عرضــه بــه قــرآن ( و پيغمــبر او ) بــا رجــوع بــه س ـّنت نبــوي (‬
‫برگردانيد ) تا در پرتو قرآن و سّنت ‪ ،‬حكم آن را بدانيــد‪ .‬چــرا كــه‬
‫خدا قرآن را نازل ‪ ،‬و پيغمــبر آن را بيــان و روشــن داشــته اســت‪.‬‬
‫بايد چنين عمل كنيد («‪.‬‬

‫اگر مردم معصومی غیر از رسول‪ ‬برای ارجاع امورشــان بــه‬


‫او داشتند‪ .‬خداوند به آنان امر میکرد که امورشان را نزد او ارجاع‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪43‬‬

‫دهند قرآن دللت بر این دارد که هیچ معصومی جز رسول اللــه‪‬‬


‫وجود ندارد‪.‬‬

‫ادعــای عصــمت هماننــد مشــارکت دادن در نبــوت اســت‪ .‬بایــد‬


‫همواره از معصوم تبعیت شود و در هــر چــه کــه میگویــد نبایــد در‬
‫موردی با او مخالفت گردد و این حالت خاص انبیاء است بنــابراین‬
‫‪1‬‬
‫به ما امر شد که به آنچه که به آنان نازل شده ایمان بیاوریم‪.‬‬

‫رافضیها در برتر دانستن ائمه خود و تسلیم دین به آنان‬


‫همانند مسیحیان هستند‬

‫مسیحیان ادعا میکنند که حواریونی که از مسیح تبعیــت کردنــد‪،‬‬


‫از ابراهیم‪ ،‬موسی و سایر پیامبران و فرســتادگان برتــر هســتند و‬
‫گمان میکنند که حواریون فرستادگانی هستند کــه خداونــد رودررو‬
‫با آنان سخن گفته است‪ .‬زیــرا آنــان میگوینــد کــه خداونــد هماننــد‬
‫مسیح است و همچنین میگویند‪ :‬مسیح فرزند خداوند است‪.‬‬

‫رافضــیها نیــز ائمــه دوازده گــانه را بهــتر و برتــر از پیشــینیان و‬


‫پیشگامان مهاجر و انصار میداننــد و غلــو کننــدگان آنــان میگوینــد‪:‬‬
‫آنان از پیامبران برتر هستند چون‪ -‬معتقد به الوهیت در میان آنان‬
‫هســتند همــانگونه کــه مســیحیان دربــاره مســیح اعتقــاد دارنــد‪.‬‬
‫مســیحیان میگوینــد دیــن تســلیم اســقفها و راهبــان اســت و حلل‬
‫چیزی است که آنان حلل میکننــد و حــرام چیــزی اســت کــه آنــان‬
‫حرام میکنند و دین چیزی است که آنان تشریع میکنند‪.‬‬

‫رافضیها گمان میکنند که دین تسلیم ائمــه اســت و حلل چیــزی‬


‫است که آنان حلل میکننــد و حـرام چیـزی اسـت کـه آنـان حـرام‬
‫میکنند و دین چیزی است که آنان تشریع میکنند‪.‬‬

‫اما آنانی که همچون اسماعیلیه وارد غلـو شـدهاند و اعتقـاد بــه‬


‫الــوهیت حــاکم و ســایر ائمــه خــود دارنــد‪ ،‬میگوینــد‪ :‬محمــد بــن‬
‫اســماعیل شــریعت محمــد بــن عبــدالله را نســخ کــرد و ســایر‬
‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪.(305‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪44‬‬

‫اعتقاداتی که در میان رافضیهای اهل غلو وجود دارد‪ ،‬این افراد از‬
‫بیشتر کفار یهود و نصاری و مشرکین بدتر هستند آنان منتسب به‬
‫‪1‬‬
‫شیعه هستند و به مذهب شیعه تظاهر میکنند‪.‬‬

‫اطاعت کردن اهل سنت از والیان امور‪ ،‬مقید است‬

‫اهل سنت به طور مطلق از والیان امور اطــاعت نمیکننــد آنــان‬


‫فقط در ضمن اطاعت از رسول‪ ‬از والیان امور اطاعت میکنند‪.‬‬
‫همانگونه که خداوند متعال میفرماید‪ :‬چﯻﯻﯻﯻﯼییچ النساء‪٥٩ :‬‬

‫بنابراین در این آیه امر به اطاعت مطلق از خداوند میکند و بــه‬


‫اطاعت از رسول امر میکند چون او جز بــه اطــاعت خداونــد امــر‬
‫نمیکند و هر کس از رسول اطاعت کند از خداونــد اطــاعت کــرده‬
‫است‪ .‬خداوند اطاعت از اولی المر را در داخل این قسمت قــرار‬
‫میدهد و برای آنان اطاعت ســومی را ذکــر نکــرد‪ .‬چــون بــه طــور‬
‫مطلق از اولی المر اطاعت نمیشود‪ .‬و فقط در معروف اطــاعت‬
‫میشود‪ .‬همــانگونه کــه پیــامبر‪ ‬میفرمایــد‪»:‬اّنما الطاعيية فييی‬
‫المعيييروف«‪ 2‬اطـــاعت فقـــط در معـــروف و نیکـــی اســـت و‬
‫میفرماید‪»:‬ل طاعة لمخلوق فييی معصييیة الخييالق«‪»:3‬هیــچ‬
‫اطاعتی برای هیچ مخلوقی در زمینه معصیت خالق وجــود نــدارد«‬
‫و میفرماید‪»:‬من امرکم بمعصييیة فل تطیعييوه«‪»:4‬هــر کــس‬
‫شما را به معصیتی امر کند‪ ،‬از او اطاعت نکنید«‪.‬‬

‫قــول ایــن رافضــیهای منتســب بــه شــیعه علی ـس کــه میگوینــد‪:‬‬


‫اطاعت از غیر رسول‪ ‬به طور مطلــق در هــر چیــزی کــه بــه آن‬
‫امر کند‪ ،‬از قول و اعتقــاد افــرادی از اهــل شــام کــه منســوب بــه‬
‫شیعیان و پیروان عثمان بودند و میگفتند اطاعت از ولی المــر بــه‬
‫‪ - 1‬ج)‪ (1‬ص) ‪ (177‬ج)‪ (3‬ص)‪.(173،175،309،310‬‬
‫‪ - 2‬بخاری ک)‪ (64‬ب)‪ .(59‬درباره مغــازی و احکــام در خــبر واحــد‪ .‬مســلم آن را روایتکــرده‬
‫اســت شــماره) ‪ (1840‬بــا لفــظ »لطاعيية فييی معضييیة اللييه انمييا الطاعیيية فييی‬
‫المعروف«‪.‬‬
‫‪ - 3‬احمد آن را استخراج کرده است ج)‪ (1‬ص)‪ (40‬ج)‪ (5‬ص)‪.(66‬‬
‫‪ »- 4‬من امرکم منهم بمعصیة الليه فل تطیعيوه«‪ »:‬هــر کــس از آنــان شــما را بــه‬
‫معصیت الله امر کند از او اطاعت نکنید« ابن ماجه در الجهــاد آن را اســتخراج کــرده اســت‬
‫شماره)‪.(40‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪45‬‬

‫طور مطلق واجب است‪ ،‬فاسدتر است‪ .‬آنان از ایــن ســلطان کــه‬
‫موجود بود اطاعت میکردند و اینها اطاعت از یک معصـوم مفقــود‬
‫‪1‬‬
‫را واجب میدانند‪.‬‬

‫شرط عصمت در ائمه مقدور نیست و در ضمن عصمت‪ ،‬امت‬


‫به آن امر نشده است‬

‫خداوند به اطــاعت از ائمــه موجــود و معلــوم کــه دارای قــدرت‬


‫هستند و به واسطه آن می تواننــد بــر مــردم حکــومت و سیاســت‬
‫کنند‪ ،‬امر کرده است و به اطاعت از امام غیر موجــود و ناشــناس‬
‫و کسی که قدرتی ندارد و اصل ً بر چیزی توانایی ندارد‪ ،‬امر نکرده‬
‫است‪ .‬همانطور که پیامبر‪ ‬نیز به اجتماع همبســتگی امــر کــرد و‬
‫از جدایی و اختلف نهی کرده است و به اطــاعت مطلــق از ائمــه‬
‫امر نکرد و به اطاعت از آنان در صورتی که در جهــت اطــاعت از‬
‫خدا باشد‪ .‬نه در جهت معصیت او‪ ،‬امر کرد‪.‬‬

‫در صحیح مسلم به نقل از عوف بن مالک اشجعی آمــده اســت‬


‫که میگوید شنیدم از رسول اللــه‪ ‬کــه فرمــود‪ »:‬خيار أئمتكييم‬
‫الييذين تحبييونهم ويحبييونكم وتصييلون عليهييم ويصييلون‬
‫عليكييم وشييرار أئمتكييم الييذين تبغضييونهم ويبغضييونكم‬
‫وتلعنييونهم ويلعنييونكم قييال‪ :‬قلنييا يييا رسييول اللييه أفل‬
‫ننابذهم عند ذلك؟ قال‪ :‬ل ما أقاموا فيكم الصييلة ل مييا‬
‫ل فييرآه يييأتي‬ ‫أقاموا فيكم الصلة‪ .‬إل من ولييي عليييه وا ٍ‬
‫شيًئا من معصية الله فليكره ميا ييأتي مين معصييية اللييه‬
‫دا من طاعة«‪»:‬بهترین ائمه و والیان شــما‬ ‫تعالى ول ينزعن ي ً‬
‫آنانی هستند که دوستشان دارید و آنان دوستتان دارند و بــر آنــان‬
‫درود میفرستید و آنان بر شــما درود میفرســتند و بــدترین ائمــه و‬
‫والیان شما کسانی هستند که آنان را دشمن میدارید و آنــان شــما‬
‫را دشمن میدارند و شما آنان را لعن میکنید و آنــان شــما را لعــن‬
‫میکنند« میگوید‪ :‬گفتیم ای رسول الله‪‬آیا در ایــن صــورت مــا از‬
‫آنان دوری نکنیم؟ فرمود‪»::‬نه تا زمانی که در میان شما نمــاز بــه‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪.(106‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪46‬‬

‫پا دارند‪ 1.‬نه تا زمانی که در میان شما نماز به پا دارند‪ .‬مگر کسی‬
‫که یک والی او را گمارده باشد و ببیند کــه او در امــوری معصــیت‬
‫خداوند در پیش گرفتــه اســت بایــد از آن معصــیت خداونــد متعــال‬
‫اکراه داشته شود و کسی از اطاعت خدا جدا نگردد«‪.‬‬

‫در صحیح مسلم بــه نقــل از ام ســلمه روایــت شــده اســت کــه‬
‫رسول الله‪ ‬میفرماید‪»:‬ستکون امرء فتعرفييون و تنکييرون‬
‫فمن عرف بييری و ميين انکيير سييلم و لکيين ميين رضييی و‬
‫تابع«‪»:‬امرائی خواهند آمد که شما امر به معروف انجام میدهیــد‬
‫و امر منکر از شما سر میزند‪ .‬و هر کس امــر بــه معــروف انجــام‬
‫دهد مّبرا است و هر کس امر منکر انجــام دهــد ســالم و در امــان‬
‫خواهد بود‪ .‬و اما کسی که راضی باشــد و تبعیــت کنــد« گفتنــد‪ :‬یــا‬
‫رســول اللــه‪ ‬آیــا بــا آنــان مبــارزه نکنیــم؟ فرمــود‪»:‬ل مييا‬
‫صلوا«‪»:2‬نه تا مادامیکی نماز بخوانند«‪.‬‬

‫این روشن میکند که ائمه همان امراء و والیــان امــور هســتند و‬


‫اگر دچار معصیت خداوند شوند‪ .‬مورد اکراه و انکار قرار میگیرنــد‬
‫و کسی از آنان اطاعت نمیکند بلکه فقط درباره اطــاعت خداونــد‬
‫از آنان اطاعت می شود و در میان شــما برخــی بهــترین و برخــی‬
‫بدترین هستند برخی محبوب و مورد دعــای خیــر قــرار میگیرنــد و‬
‫مردم را دوست میدارنــد و برایشــان دعــای خیــر میکننــد و برخــی‬
‫دشمنی میکنند و مــردم را لعــن و نفریــن میکننــد ومــردم آنــان را‬
‫دشمنی میکنند و برایشان دعای شر میکنند‪.‬‬

‫شرط عصمت در ائمه مقدور نیست و به آن امر نشده است و‬


‫به واسطه آن هیچ منفعتی در دین یا دنیا حاصل نمیگردد‪ .‬خداونــد‬
‫عصمت را بــرای امـت تضــمین کــرده اســت‪ .‬عصــمت کامـل ایـن‬
‫است که تعدادی از علما در نظر گرفته شــوند هرگــاه یکــی دچــار‬
‫خطا شد‪ ،‬دیگری در آن مورد درست عمل میکند تــا ایــن کــه حــق‬

‫‪ -‬مسلم آن را استخراج کرده است‪ .‬شماره)‪.(1855‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬مسلم آن را استخراج کرده است شماره)‪.(1854‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪47‬‬

‫ضایع نگردد‪ .‬شیخ‪ ،‬مذاهب چهارگانه و سایر مذاهب را بــه عنــوان‬


‫‪1‬‬
‫مثال آورده است‪.‬‬

‫ائمه در تعداد معینی محصور نیستند‬

‫چون که خداوند متعال میفرماید‪ :‬چﯻﯻﯻﯻﯻﯻﯻ ﯼ ییچ النساء‪٥٩ :‬‬


‫خداوند تعداد مشخصی را برای آنــان مشــخص نکــرد‪ .‬همچنیــن در‬
‫احادیث مستفیض از پیامبر‪ ‬تعداد مشخصـی بـرای والیـان امـور‬
‫مشخص نشده است‪ .‬در صحیحین به نقل از ابوذر آمده است کــه‬
‫میگوید‪»:‬إن خلیلی أوصانی أن اسييمع و اطیييع و أن کييان‬
‫عبدا ً حبشیا ً مجدع الطراف«‪»:2‬دوست من به مــن ســفارش‬
‫کرد که بشنوم و اطاعت کنــم حــتی اگــر والــی یــک بــرده حبشــی‬
‫دست و پابریده باشد« در صحیح مسلم به نقل از أم حصین آمده‬
‫است که او در منی یا عرفات در حجة الــوداع از پیــامبر‪ ‬شــنیده‬
‫کــه فرمــود‪»:‬و لو اسيتعمل علیکيم اسيود مجيدع یقيودکم‬
‫بکتاب الله فاسمعوا و اطیعوا«‪ »:3‬اکر بــردهای سیاهپوســت‬
‫و دست و پا بریده بــر امــورات شــما گمــارده شــود و شــما را بــه‬
‫واسطه کتاب خداوند راهنمایی و رهبری کند‪ ،‬به او گوش فــراداده‬
‫و از او اطاعت کنید« بخــاری بــه نقــل از انــس بــن مالــک روایــت‬
‫میکند که میگوید‪ :‬رسول الله‪ ‬فرمود‪»:‬اسييمعوا و اطیعييوا و‬
‫إن اسييتعمل علیکييم عبييد حبشييی کييان رأسييه زبیبيية«‪»:4‬‬
‫گوش کنید و اطاعت کنیـد حـتی اگـر بـردهای حبشـی کـه سـرش‬
‫کوچک همچون مویز باشد‪ ،‬بر امورات شما گمارد شود«‪.‬‬

‫در صحیحین به نقل از ابن عمر آمده است که میگویــد‪ :‬رســول‬


‫الله‪ ‬فرمود‪»:‬ل یزال هذا المر فی قریش ما بقييی ميين‬
‫الناس اثنان«‪»:5‬این)خلفــت( همــواره در میــان قریــش خواهــد‬
‫بود تا زمانی که دو نفر از مردم باقی بمانند« در صحیحین به نقل‬
‫از ابوهریرهس آمده است که میگوید‪ :‬رسول اللــه‪ ‬میفرمایــد‪»:‬‬
‫ج)‪ (1‬ص)‪ (35،36‬ج)‪ (2‬ص)‪.(109،105‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫مسلم آن را روایت کرده است شماره)‪ (648‬در مساجد و امارة شماره)‪.(1837‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫صحیح مسلم شماره)‪»(1298‬إن أمر علیکم عبد مجدع حبشیا ً قالت اسود« حدیث‪.‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫بخاری ک)‪ (93‬ب)‪.(4‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪4‬‬

‫بخاری ک)‪ (93‬ب)‪» (2‬ما بقی منهم اثنان« مسلم شماره)‪.(1828‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪5‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪48‬‬

‫النيياس تبييع لقريييش فييي هييذا الشييأن مسييلمهم تبييع‬


‫لمسلمهم وكافرهم تبع لكافرهم «‪»:1‬مــردم در ایــن مــورد‬
‫تابع قریش هستند‪ ،‬مسلمانشان تابع مسلمان قریش و کافرشــان‬
‫تابع کافر قریش است«‪.‬‬

‫از جابر بـن عبـدالله روایــت اسـت کــه میگویــد‪ :‬رسـول اللــه‪‬‬
‫میفرماید‪»:‬الناس تبع لقریش فی الخیر و الشر«‪»:2‬مـــردم‬
‫در خیر و شر تابع قریش هستند« در بخاری به نقــل از معــاویهس‬
‫آمده است که میگوید‪ :‬شنیدم از رسول اللــه‪ ‬کــه فرمــود‪ »:‬إن‬
‫هذا المر في قريش ل يعاديهم أحييد إل كبييه اللييه علييى‬
‫وجهه ما أقاموا الدين «‪ »:3‬این امر)خلفت( در میان قریــش‬
‫است و کسـی در ایـن امـور بـا آنـان دشـمنی نمیکنــد مگــر اینکـه‬
‫خداوند او را بر زمین بزند‪ .‬البته مـادامی کـه دیـن را برپـا دارنـد«‬
‫‪4‬‬
‫بخاری آن را در باب امراء از قریش استخراج کرده است‪.‬‬

‫علی قبل از کشته شدن عثمان ادعای امامت نکرد و او‬


‫معصوم از پیش تعیین شده نیست‬

‫علیس هرگز تا زمانی که عثمان کشته شد ادعای امامت نکرد‬


‫و نگفت‪ :‬من معصوم هستم و نگفت که رسول‪ ‬مرا بعد از خـود‬
‫امام قرار داده اســت و پیــروی از مــن بــر مــردم واجــب اســت و‬
‫اینگونه سخنان را به زبان نیاورد‪ .‬بلکه ضرورتا ً مــا میدانیــم کســی‬
‫که این مطالب و همانند آنها را نقل کرده‪ ،‬بر او دروغ بسته است‬
‫و ما میدانیم که علی آن قدر تقوایش نسبت به خداونــد زیــاد بــود‬
‫که ادعای دروغ آشکاری که همه صحابه میداننــد کــه دروغ اســت‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫نمیکند‪.‬‬

‫صحیح مسلم شماره)‪ (1818‬بخاری ک)‪ (61‬ب")‪.(1‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫صحیح مسلم شماره)‪.(1819‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫بخاری ک)‪ (61‬ب)‪.(2‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫ج)‪ (4‬ص)‪.(105‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪4‬‬

‫ج)‪ (4‬ص)‪ (24‬ج)‪ (1‬ص)‪.(225‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪5‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪49‬‬

‫هیچ نصی بر تعیین او وجود ندارد‬

‫تعیین شدن علی در هیچ یک از کتابهای عمده و برجسته حــدیث‬


‫نیامده است و اهل حدیث بر بطلن آن اجماع دارند‪ .‬تـا جـایی کـه‬
‫ابو محمد بن حزم میگوید‪ :‬مــا هرگــز روایــتی دال بــر ایــن ادعــای‬
‫تعیین علی نیافتهایم جز یک روایت بی اساس از یک فرد ناشــناس‬
‫به نقل از یــک ناشــناخته کــه کنیهاش ابــو الحمــراء اســت و مــا در‬
‫‪1‬‬
‫میان خلق نمیدانیم که او کیست‪.‬‬

‫نقل تعیین خلفــت علــی از طــرق زیــادی کــذب اســت‪ :‬در ایــن‬
‫مورد هیچ کس حدیثی را بـا اسـناد متـواتر نقـل نکـرده و حـتی بـا‬
‫اسناد صحیح نیز حدیثی وجود ندارد‪ .‬با وجود اختلف و نزاع مــردم‬
‫درباره خلفت و مشاوره آنان در روز سقیفه و هنگام مــرگ عمــر‬
‫و زمانی که امور آنان در شورای شش نفره مطرح گردیــد و بعــد‬
‫از آن زمــانی کــه عثمــان کشــته شــد و مــردم دربــاره علــی دچــار‬
‫اختلف نظــر شــدند‪ ،‬در همــه ایــن مــوارد کســی چنیــن حــدیثی را‬
‫مخفیانه هم ذکر نکرده است‪ .‬بنابراین معلوم اســت کــه اگــر ایــن‬
‫چنین نصی که رافضیها ادعا میکنند که علــی بــه شــکلی آشــکار و‬
‫روشن و قــاطع تعییــن شــده اســت کــه بهــانهای بــرای مســلمانان‬
‫نماند‪ ،‬وجود داشت در این صورت میبایست که مــردم ایــن چنیــن‬
‫خبری را نقل کنند و میبایست بسیاری از مردم ایــن چنیــن خــبری‬
‫را ذکر کنند بلکه بیشتر آنان در این چنین جایی که مــوجب نهــایت‬
‫اندوه و ناراحتی است‪ ،‬حضور داشتند بنابراین منتفــی بــودن آنچــه‬
‫که لزم به نظر میرســد‪ ،‬منتفــی بــودن آنچــه کـه ملــزوم بــه نظــر‬
‫‪2‬‬
‫میرسد را اقتضا میکند‪.‬‬

‫علی با دفن پیامبر‪ ‬از امامت باز نماند‬

‫این ســخن را میگوینــد‪ :‬علیـس بــه اوامــر پیــامبر‪ ‬بــه خــودش‬


‫درباره کفن و دفــن او و همراهــی قــبر او‪ ،‬مشــغول بــود‪ ،‬دروغــی‬
‫آشکار است و این آنچه را که آنان ادعایش را دارند‪ ،‬نقض میکنــد‬
‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪ )(238‬ج)‪ (3‬ص)‪.(213‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪.(118‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪50‬‬

‫پیامبر‪ ‬فقط در شب دفن شد و در طول روز دفن نشــد و گفتــه‬


‫میشود‪ :‬او شب بعد از وفات دفن شد‪ .‬او به کسی امــر نکــرد کــه‬
‫در کنار قبر او بماند و علی نیــز در کنــار قــبر او نمانــد بلکــه او در‬
‫خانه عایشه دفن شد و علی نسبت به عایشه نامحرم بود‪ .‬ســپس‬
‫چگونه بــه او امــر میکنــد کــه در کنــار قــبرش بمانــد در حــالی کــه‬
‫براساس ادعای آنان به او امر کرده بود که بعد از او امام باشد‪.‬‬

‫علی به تنهایی مشغول کفن و دفن او نبوده است او به همــراه‬


‫عباس و فرزندان عباس و غلمش شقران و عدهای از انصار بــود‬
‫و ابوبکر و عمر بر در خانه پیامبر‪ ‬و در مراسم غســل و کفــن و‬
‫دفن او حضور داشتند و در آن موقع در میان بنیساعده نبودند‪.‬‬

‫اما رسم و سنت این بود که اهل و فامیل‪ ،‬مراســم میــت را بــه‬
‫عهده بگیرند و اهــل پیــامبر غســل و کفــن و دفــن او را عهــده دار‬
‫شــدند و دفــن او را بــه تــأخیر انداختنــد تــا مســلمانان بــر او نمــاز‬
‫بخوانند و آنان به صورت فرادی و یکی پس از دیگری بــر او نمــاز‬
‫خواندند و تعداد زنان و مردان بسیار زیاد بود که ایــن امــر در روز‬
‫دوشنبه به پایان نرسید‪ .‬بنابراین با وجود غسل دادن و کفن کردن‬
‫او در روز دوشــنبه‪ ،‬روز سهشــنبه هــم بــر او نمــاز خواندنــد و روز‬
‫‪1‬‬
‫چهارشنبه به خاک سپرده شد‪.‬‬

‫ابوبکر در سپاه اسامه نبود تا این که با علی نزاع داشته باشد‬

‫اهل این روایت دروغ‪ ،‬ادعا میکنند که ابوبکر و عمر در آن سپاه‬


‫بودند و هدف رسولالله‪ ‬بیرون فرستادن آن دو بوده است تــا بــا‬
‫علی نزاع نکننــد‪ .‬ایـن دروغ و افــترا فقــط از کسـی بـر میآیـد کـه‬
‫جاهلترین مردم به احــوال رســول و صــحابه باشــد و بیــش از هــر‬
‫کسی به عمد دروغ ببندد‪ .‬پیامبر‪ ‬در طــول دوران بیمــاریاش بــه‬
‫ابوبکر امر میکرد که برای مردم نماز بخواند و همه مــردم حاضــر‬
‫بودند‪ .‬و اگر پیامبر‪ ‬کسی را به عنـوان جانشـین خـود بـر مـردم‬
‫قرار میداد از او اطاعت میکردند‪ .‬و مهاجرین و انصار با کسی که‬

‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪.(216‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪51‬‬

‫به امر خداوند‪ ،‬مخالفت میکرد‪ ،‬میجنگیدند و آنان بودند که در اول‬


‫و آخر دین اسلم را نصرت و یاری دادند‪....‬‬

‫ای کاش میدانستم پیامبر‪ ‬از چه کسی میترسید در حالی کــه‬


‫خداونــد او را یــاری و عــّزت میدهــد و در اطــراف او مهــاجران و‬
‫انصاری بودند که اگر به آنان امر میکــرد کـه فرزنــدان خــود را بـه‬
‫‪1‬‬
‫قتل برسانند چنین میکردند‪.‬‬

‫مذهب زیدیه درباره امامت علی و سایر افراد بعد از او‬

‫زیدیه بهتر از امامیه هستند‪ .‬از میان آنان جــارودیه پیــروان ابــن‬
‫جارود بیشتر شبیه امامیه هستند همــان کســانی کــه ادعــا میکننــد‬
‫پیامبر‪ ‬با وصف‪ ،‬علی را تعیین کرده است نه با اسم بردن از او‬
‫بنابراین او بعد از پیامبر‪ ‬امام است و مردم بعد از رســول اللــه‬
‫‪ ‬با ترک اقتداء به او یا گمراه شدند و یا کافر شدند و بعــد از او‬
‫حسن و سپس حسین است و عــدهای از آنــان میگوینــد کــه علــی‬
‫امــامت حســن و امــامت حســین را اعلم کــرده اســت و ســپس‬
‫شوری در میان فرزندان آن دو است که هر کــس از آنــان بــه راه‬
‫پروردگارش دعوت کند و با فضیلت باشد‪ .‬او امـام اسـت و فرقـه‬
‫دوم از زیدیه‪ ،‬سلیمانیه یاران سلیمان بــن جریــر هســتند کــه ادعــا‬
‫میکنند امامت به صورت مشورتی است و آن بــا نشســت دو نفــر‬
‫از بهــترین مســلمانان معلــوم میگــردد و گــاهی امــامت شایســته‬
‫مفضول است‪.‬‬

‫هر چنــد کــه فاضــل در هــر حــال از مفضــول برتــر باشــد‪ .‬آنــان‬
‫امامت شیخین ابوبکر و عمر را قبول دارند و گفته میشود‪ :‬آن یک‬
‫اشتباه بود که صاحب آن به خاطر تأویل فاسق نمیشود‪.‬‬

‫و سومی کثیریه هستند که ادعــا میکننــد بعــد از رســول اللــه‪‬‬


‫علی برترین مردم و شایستهترین آنان برای امامت است و بیعــت‬
‫ابوبکر و عمــر نادرســت نبــود چــون علــی آن را بــرای آنــان بــاقی‬
‫گذاشت‪.‬‬
‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪.(214‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪52‬‬

‫و درباره عثمان و قتــل او متحیــر و ســرگردان ماندهانــد و او را‬


‫تکفیر نمیکنند و برای او حکم به ایمان هم نمیکنند‪1‬همان اعتقــادی‬
‫که از سلیمانیه حکایت میشــود‪ .‬و ایــن گــروه بســیار شــبیه شــیعه‬
‫است و صالحیه نیز نامیده میشوند‪.‬‬

‫هــر کــس بیشــتر بــه رســول و احــوال او آگــاه باشــد بــه بطلن‬
‫مــذهب زیــدیه و ســایر مــذاهبی کــه ادعــا میکننــد کــه بــه صــورت‬
‫مخفیانه به امامت علـی اشـاره شـده اسـت و علـی برتـر از سـه‬
‫خلیفه قبلــی اســت یــا در برتــری هــر یــک از آنــان‪ ،‬درنــگ و تأمــل‬
‫میکنند‪ ،‬عالمتر و آگاهتر اســت‪ .‬و آنــان بــر اســاس علــم و آگــاهی‬
‫عالمان به احادیث و روایــات‪ ،‬بــه دلیــل ضــعف علمشــان در جهــل‬
‫‪2‬‬
‫مرکب و یا جهل ساده قرار گرفتهاند‪.‬‬

‫بقیه دوازده امام نیز مشخص نشدهاند‬

‫ادعای اثنا عشریه این اســت کـه پیـامبر‪ ‬بــه حسـن فرمــود‪»:‬‬
‫هذا إمام ابن إميام أخيو إميام أبيو أئمية تسيعة تاسيعهم‬
‫قائمهم «‪»:‬این امام پسر امام برادر امام و پدر ن ُــه امــام اســت‬
‫که نهمین آنان قائمشان است« جــواب ایــن ادعــا از چنــدین وجــه‬
‫است‪:‬‬

‫اول‪ :‬سایر فرق شیعه به جز اثنا عشــریه کــه تعدادشــان حــدود‬


‫هفتاد فرقه و طایفه شیعه است‪ ،‬این ادعا را دروغ میشمارند‪.‬‬

‫دوم‪ :‬گفته میشود‪ :‬این ادعا بــا آن چــه کــه غیــر اثنــا عشــریه از‬
‫میان شیعیان نقل میکنند در تعارض است‪ .‬مانند آنانی کــه معتقــد‬
‫به امامت غیر اثنا عشریه هستند و همچنیــن بــا آنچــه کــه راونــدیه‬
‫نقل میکنند و هر یک از اینها چیزی غیــر از ادعــای اثنــا عشــریه را‬
‫مدعی هستند‪.‬‬

‫‪ -‬نگاه کنید به الملل و النحل ج)‪ (1‬ص)‪.(161‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪ (357‬ج)‪ (4‬ص)‪.(118‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪53‬‬

‫سوم‪ :‬گفته میشود‪ :‬در میان علمای اولیه شیعه کسی نبوده که‬
‫این ادعــا را بیــان کنــد و در کتــابی ذکــر نشــده اســت و کســی در‬
‫سخن به آن استدلل نکرده است بلکه این روایت زمــانی ســاخته‬
‫شد که حسن بن عسکری مرد و گفته شد‪ :‬پســرش محمــد غــایب‬
‫است در آن هنگام این روایت حدود دویست و پنجاه ســال بعــد از‬
‫وفات پیامبر‪ ‬ظاهر شد‪.‬‬

‫چهـارم‪ :‬گفتــه میشــود‪ :‬اهــل ســنت و علمایشــان بســیار بســیار‬


‫بیشتر از شیعه به یقین میدانند که این یک دروغ نسبت به رســول‬
‫الله‪ ‬است که هیچ شکی در آن وارد نیست و بر این امر مبــاهله‬
‫میکنند‪.‬‬

‫پنجم‪ :‬روایاتی منقول به صورت متــواتر دربــاره اهــل بیــت ایــن‬


‫گونه روایتها را تکذیب میکنند و آنان ادعا نکردند که تعیین شدهاند‬
‫بلکه علوه بر این که تعیین و مشخص شدن دوازده امام را قبول‬
‫‪1‬‬
‫ندارند‪ ،‬کسانی را که چنین ادعایی دارند‪ ،‬تکذیب میکنند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫حدیث اثناعشریه بر آنان منطبق نیست‬

‫آنچه که درباره عدد اثناعشریه از پیامبر‪ ‬روایت شده حدیثی‬


‫است که در صحیحین به نقل از جابر بــن ســمره اســتخراج شــده‬
‫است که میگوید‪ :‬همراه با پدرم بر پیامبر‪ ‬وارد شــدم و شــنیدم‬
‫که فرمود‪ »:‬ل يزال أميير النيياس ماض يًيا ولهييم اثنييا عشيير‬
‫رجل ً «‪»:‬همواره امور این مردم ســپری خواهــد شــد تــا ایــن کــه‬
‫دوازده مرد داشته باشند« سپس پیامبر‪ ‬سخنی را گفت کــه بــر‬
‫من پنهان ماند و من از پدرم پرسـیدم کـه پیـامبر‪ ‬چـه چیـزی را‬
‫گفت‪ :‬گفت‪ .‬فرمود‪»:‬کلهم من قریش‪»:4« 3‬این امر خلفت تــا‬
‫دوازده خلیفه همچنان استوار و عزیز خواهد بــود‪ .‬اینهــا همانهــایی‬
‫‪ - 1‬ج)‪ (4‬ص)‪.(209‬‬
‫‪ - 2‬گفته میشود که این برخلفت ابوبکر و عمر و عثمان و علی و معاویه و یزید و عبــدالملک‬
‫و فرزندان او که در میان عمر بن عبدالعزیز است منطبق است‪.‬‬
‫‪ - 3‬مسلم آن را استخراج کرده است شماره)‪ (1821‬بخاری ک)‪ (93‬ب)‪ (51‬با لفظ »یکــون‬
‫اثناعشریه امیرًا« حدیث‪.‬‬
‫‪ - 4‬صحیح مسلم شماره)‪.(1821‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪54‬‬

‫هستند که اسمشان در تورات ذکر شده است جایی که خداوند در‬


‫بشــارت خــود بــه اســماعیل میفرمایــد‪»:‬وسييیلد اثنييی عشيير‬
‫عظیما ً«‪»:‬و دوازده‪ ،‬انسان بزرگوار را متولد خواهد کرد«‪.‬‬

‫نمیتوانــد منظــور از ایــن جملــه‪ ،‬ایــن دوازده نفرباشــد چــون او‬


‫میفرماید‪»:‬ل یزال السلم عزیزا«‪:1‬و»ل یييزال هييذا الميير‬
‫عزیزا ً«و»ل یزال امر الناس ماضیا ً« ایــن دللــت میکنــد کــه‬
‫امورات مردم در زمان ولیت آنان برپا بوده اســت نــه زمـانی کـه‬
‫ولیت آنان سپری شده باشد‪ .‬به اعتقاد اثناعشریه امــور امــت در‬
‫زمان هیچ یک از این دوازده نفر برقرار نبوده است بلکه امور این‬
‫امت همواره در فساد بوده و نقض شــده اســت چــون ظالمــان و‬
‫تجاوزگران بر امت حکــومت میکردنــد و بلکــه منافقــان و کــافران‬
‫بودند و اهل حق از یهود خوارترند پس هر کس گمان برد که ایــن‬
‫دوازده نفر همان کسانی هستند که رافضیها معتقد بــه امامتشــان‬
‫هستند‪ ،‬او سخت در جهل است‪.‬‬

‫چون در میان اینهــا کســی جــز علــی بــن ابیطــالب شمشــیر بــه‬
‫دسـت نگرفتـه اسـت‪ .‬در ایـن صـورت ممکـن نبـوده کـه در دوره‬
‫خلفتشان با کفار بجنگند و شهری را فتح کنند و کافری را به قتل‬
‫برسانند‪ .‬بلکــه در آن دوران مســلمانان ســرگرم جنــگ بــا یکــدیگر‬
‫بودند تا جایی که کفار مشرک و اهــل کتــاب در شــرق و غــرب در‬
‫مورد آنان به طمع افتادند‪ .‬و همچنین شیعه با آنان درست نشــد و‬
‫اگر با آنان درست و مستقیم نشده پــس قطع ـا ً بــا غیــر آنــان نیــز‬
‫مستقیم و درست نشده اســت‪ .‬امــا ســایر ائمــه بــه غیــر از علــی‬
‫هیچکدام شمشیر در دست نگرفتهاند مخصوصا ً امام منتظر بلکــه‬
‫او در نظر هر کس که معتقد به امامت اوست یا انسانی ترســو و‬
‫نـاتوان اسـت و یـا فـراری و گریـزان اسـت و در مسـألهای بـرای‬
‫کسی فتوایی نداده و در قضیهای حکم صادر ننمــوده و وجــودی از‬
‫او مورد شناخت نیست پس چه سود و فایدهای در دیــن و دنیــا از‬

‫‪»- 1‬ل یزال السلم عزیزًا«)‪ (1821‬صحیح مسلم‪ .‬و»«ل یزال هــذا الــدین عزیــزا ً منیعـا ً الــی‬
‫اثنی عشر خلیفة‪ ...‬کلهم من قریش«‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪55‬‬

‫این چنین فردی حاصل میشود‪ ،‬چـه برسـد بـه ایـن کـه اســلم بـه‬
‫واسطه او عزیز و استوار گردد‪...‬‬

‫از امــامت او هیــچ فایــدهای جــز اعتقــادات فاســد خواســتههای‬


‫دروغین و فتنههای مختلف میان امــت بــه دســت نمیآیــد‪ .‬همچنیــن‬
‫اسلم در اعتقاد امامیه همان است که آنان بر آن هستند در حالی‬
‫که آنان خوارترین فرقههای امت هســتند و در میــان اهــل هــوی و‬
‫هــوس رافضــیها خــوارترین هســتند و کســی همچــون آنــان ســخن‬
‫اسلم را کتمان نمیکند و کسی بیشتر از آنان اهل نفــاق نیســت و‬
‫آنان به زعم خود شیعه اثناعشری هستند‪.‬‬

‫همچنین به اعتقاد آنان ولیت امام منتظر تا آخــر زمــان دائمــی‬


‫است و در این صورت بــه اعتقــاد آنــان زمــانی بــاقی نمیمانــد کــه‬
‫خالی از این دوازده نفر باشد‪ .‬حال در چنیــن حــالتی زمــان بــه دو‬
‫نوع باقی است‪:‬‬

‫یک نوع که در آن امور امت برپا می گردد و در نوع دیگــر امــور‬


‫امت برقرار نمیگردد و بلکه او در همه زمانها بــه خاســته اســت و‬
‫‪1‬‬
‫این خلف حدیث صحیح است‪.‬‬

‫امام دوازدهم آنان مفقود است پس نمیتواند امام باشد و او‬


‫محمد بن عسکری)منتظر رافضیها( است‬

‫رافضیها درباره امامت بیشتر از همه مردم از آن دور هســتند و‬


‫درباره امامت پستترین سخنان و فاسد کننده ترین آنها برای عقل‬
‫و دیــن بــه کــار بردنــد آنــان بــر یــک انســان مجهــول و یــا معــدوم‬
‫حیلهگــری میکننــد انســانی کــه چشــمی او را ندیــده و اثــری از او‬
‫نیست و گوش و حس و خبری از او وجود ندارد‪.‬‬

‫محمد بــن جریــر طــبری و عبــدالباقی بــن قــانع و دیگــر علمــای‬


‫انساب و تاریخ ذکر کردهاند که حسن بـن علـی عســکری نســل و‬
‫عقبهای نداشته است‪ .‬امامیه که ادعا میکنند او دارای فرزند بوده‬
‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪ (213،207‬ج)‪(3‬ص)‪ (117‬ج)‪ (1‬ص)‪.(195،211‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪56‬‬

‫است مدعی هستند که فرزند او وارد زیر زمینی در سامراء شــده‬


‫در حالی که کوچکترین فرزندان او بوده و برخی میگویند دو ســال‬
‫داشته و برخی میگویند‪ :‬سه سال و برخی میگویند که او پنج سال‬
‫داشته است‪ .‬حال اگر موجود و معلوم باشد بر اساس آن چه کــه‬
‫در حکم خداونــد کــه بــا نــص قــرآن و ســنت و اجمــاع ثـابت شــده‬
‫است‪ ،‬میبایست در کنار کسی مثل مــادر و یــا مــادر مــادرش و یــا‬
‫زنان دیگر اهل حضانت‪ ،‬مورد مواظبت و نگهداری قرار میگرفــت‬
‫و میبایست کسی همچون وصی پدرش‪ ،‬اگر پدرش وصــی داشــت‬
‫و یا غیر از وصی از او محافظت میکرد‪ ...‬بنــابراین چگــونه کســی‬
‫که مستحق است در مال و بدن او تصرف شود و مورد مــواظبت‬
‫قرار گیرد‪ ،‬میتوان برای همـه مسـلمانان امـامی معصـوم باشـد و‬
‫کسی جز با ایمان به او‪ ،‬مؤمن نباشد؟!‬

‫سپس به اتفاق نظر آنــان چــه وجــود او و یــا عــدم او در تقــدیر‬


‫بگیریم آنان از او نه در دین و نه در دنیا هیچ خیــری ندیدهانــد و او‬
‫به کسی چیزی نیاموخته است و صفتی از صفات خوب و یا بــد را‬
‫به کسی معرفی ننموده است بنابراین هیچ یک از مقاصــد امــامت‬
‫و منافع و مصلتهای خاص و عام آن محقق نگردیده است‪.‬‬

‫بلکه اگر وجود او فرض گردد‪ ،‬او برای اهــل زمیــن هیــچ نفعــی‬
‫ندارد و حتی ضرر هم دارد و مؤمنان به او اصل ً از وجود او نفعــی‬
‫نمیبرنــد و هیــچ لطــف و مصــلحتی از وجــود او برایشــان حاصــل‬
‫نمیگردد و تکذیب کنندگان او به اعتقــاد آنــان بــه دلیــل تکذیبشــان‬
‫عذاب میبینند و به این ترتیب او شر محض است و هیچ خیــری در‬
‫او نیست‪ .‬و این چنین عملی از جــانب یــک انســان حکیــم و عــادل‬
‫سر نمیزند‪.‬‬

‫چه چیزی گمراهتر از سعی کسی است که بسیار طولنی خــود‬


‫را خسته میکنــد و بســیار قــال و قیــل میکنــد و در میــان جمــاعت‬
‫مســلمانان تفرقــه میانــدازد و گذشــتگان اولیــن و تــابعین را لعــن‬
‫میکنــد و بـا کفـار و منــافقین همکــاری میکنـد و بـا انـواع ترفنــدها‬
‫حیلهگری میکند و هر راهــی کــه برایــش ممکــن باشــد میرود و از‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪57‬‬

‫شاهدان دروغین کمک میگیرد و پیروان خود را با ترفنــد غــرور بــه‬


‫دنبال خود میکشاند و کارهایی انجام میدهد که وصف آنها طولنی‬
‫است و مقصود او از اینهــا وجــود امــامی اســت کــه او را بــه امــر‬
‫ونهی خداوند راهنمایی کند و آنچه را که مایه نزدیــک شــدن او بــه‬
‫خداوند متعال میشود‪ ،‬به او بشناساند‪ .‬پس تــا زمــانی کــه اســم و‬
‫نسب آن امـام معلـوم نگـردد چیـزی از خواسـتههای او بـه دسـت‬
‫نمیآید و چیزی از تعلیم و ارشاد و امر و نهیاش به او نمیرسد و از‬
‫جانب او برای هیچ امتی منفعت و مصلحتی حاصــل نمیشــود مگــر‬
‫از بین رفتن جان و مال او‪ ،‬سفرهای زیاد رفتــن‪ ،‬انتظــار کشــیدن‬
‫در شب و روز و دشمنی با جمهــور بــه دلیــل کســی کــه وارد زیــر‬
‫زمین شده و هیچ کاری انجام نمیدهد و سخنی نمیگوید و اگر هــم‬
‫به یقین موجود باشــد منفعــتی بــرای ایــن بیچارگــان ایجــاد نکــرده‬
‫است‪ .‬این چگونه است که اندیشمندان مــردم میداننــد کــه چیــزی‬
‫جز ناکامی در انتظارشان نیست؟‬

‫بنابراین میبینند وقتی که مصلحت امــام را از دســت میدهنــد در‬


‫اطاعت کافر یا ظالمی وارد میشوند تا به واسطه او بــه برخــی از‬
‫اهداف خود برسند‪ .‬در حــالی کــه ادعــا میکردنــد از امــام اطــاعت‬
‫‪1‬‬
‫میکنند‪ ،‬به اطاعت از کافر و ظالم باز گشتهاند‪.‬‬

‫آنان درباره ائمه خود از جمله امام منتظرشان که مدعی‬


‫هستند تعیین شدهاند اختلف نظر دارند‪.‬‬

‫معلوم شد که شیعه در مســائل امــامت‪ ،‬صــفات‪ ،‬قــدر و ســایر‬


‫مسائل دینشان اختلف نظر بسیارزیادی با هم دارند و بــه تبــع آن‬
‫اضــطراب و آشفتگیشــان در مســأله تعییــن ائمــه و دربــاره امــام‬
‫منتظر معلوم میشود و نظرات زیادی در این باره دارند‪ :‬برخی از‬
‫آنان معتقد به بقاء جعفر بن محمد هستند و برخی معتقد به بقــای‬
‫پسرش موسی هستند‪ .‬برخی از آنان معتقد به بقــای عبــدالله بــن‬
‫معاویه هستند و برخی معتقد به تعییــن حســن و حســین از جــانب‬
‫علی هستند‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪ (164،190‬ج)‪ (3‬ص)‪ (248‬ج) ‪ (1‬ص)‪.(29،37‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪58‬‬

‫اینها معتقد به امامت محمد بن حنیفه هستند و اینهــا معتقــد بــه‬


‫تعیین ابوجعفر توسط پدرش علی بن حسین هستند‪.‬‬

‫اینها معتقد به امامت عبدالله پسر او هستند و اینها میگویند‪ :‬به‬


‫محمــد بــن عبــدالله بــن حســن بــن حســین ســفارش شــد و اینهــا‬
‫میگویند جعفر پسرش اسماعیل را سفارش کــرد و اینهــا میگوینــد‬
‫که او پسر محمد بن اسماعیل را ســفارش کــرد‪ .‬اینهــا معتقــد بــه‬
‫پسرش محمد هستند و اینها معتقد به امــامت پســرش عبــدالله و‬
‫اینها معتقد بـه امـامت پسـرش موسـی هســتند‪ .‬اینهـا امـر تعییـن‬
‫شدن او را به محمد بن حسن سـوق میدهنــد و اینهـا بحـث تعییــن‬
‫شدن را به بنیمیمون قداح حاکم در میان پیروانش ســوق میدهنــد‬
‫‪1‬‬
‫و اینها بحث تعیین شدن را از بنیهاشم به بنیعباس سوق میدهند‪.‬‬

‫)مقاصد امامت‪ :‬قدرت و علم(‬

‫امام به دو چیز احتیاج دارد‪ :‬یا در علم برای تبلیــغ و تعلیــم آن و‬


‫یا در عمل برای این که در این زمینه با قدرت و توانــایی خــود بــه‬
‫آنان کمک کند و آنانی که عصمت آنان ادعا میشود‪ .‬قدرتی ندارند‬
‫که به واسطه آن مقاصد امامت حاصل گردند‪ .‬و وقتی که ملــک و‬
‫قــدرتی ندارنــد ممکــن نیســت نمــاز جمعــه و جمــاعتی در پشــت‬
‫سرشان خوانــده شــود و نمیتواننــد در جهــاد و حــج امــام باشــند و‬
‫حدود به واسطه آنان اجــرا نمیگــردد و بـه دشـمنی هـا پایــان داده‬
‫نمیشود و انسان به کمک آنان حق و حقوق را در نــزد مــردم و در‬
‫بیت المال به دست نمیآورد و به واسطه آنان راهها ایمن نمیگردد‬
‫چون همه این امور احتیاج به یک فرد توانا به انجام آنها دارد و جز‬
‫کسی که یارانی در این مورد نداشته باشــند‪ ،‬توانــا نخواهــد بــود و‬
‫این افراد قادر به انجام این امور نبودند بلکه افراد دیگری قادر به‬
‫انجام آنها بودند و در دورههای آنان افــرادی عــالمتر و دیندارتــر از‬
‫آنان وجود داشتند چرا که علم نقل شده از غیر آنان چندین برابــر‬
‫علم نقل شده از آنان است و ظهور آثار غیر آنان در میــان امــت‪،‬‬
‫بزرگتر و برجستهتر از ظهور آثار آنان در امت است‪ .‬و پیشگامان‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪.(143،144،129،133‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪59‬‬

‫آنان همچون علی بن حسین و پسرش ابــوجعفر و پســر او جعفــر‬


‫بن محمد‪ .‬مقدار معینی علم از آنان گرفتـه شــده اســت و از غیــر‬
‫آنان بسیار بسیار‪ ،‬بیشتر علم گرفته شده است‪.‬‬

‫اما بعد از آنان نیز علم بسیار اندکی از آنان اخذ شد و در میــان‬
‫علمای مشهور در روایت‪ ،‬حــدیث‪ ،‬فتــوا و ســایر مشــاهیر علمــی‪،‬‬
‫نامی از هیچ یک از آنان برده نمیشود‪ .‬و افتخارات و محاسنی کــه‬
‫برای آنان ذکر میشود همانند آنها در بسیاری از افراد امــت یــافت‬
‫میشود‪ .‬نهایت این فضــیلتها ایــن اســت کــه صــاحب آنهــا شایســته‬
‫امامت باشد اما به مجرد شایستگی داشتن برای قضاوت‪ ،‬قاضــی‬
‫نمیشود‪ .‬و شایستگی برای امامت برای سایر قریــش نیــز هماننــد‬
‫آنان ثابت شده است و آنان شایسته امامت بودنــد و ایــن مــوجب‬
‫‪1‬‬
‫تخصیص نمیگردد و آنان به این دلیل امام نشدند‪.‬‬

‫فضائل صحابه و خویشاوندان و موضع اهل سنت و تشیع‬


‫درباره آنان‬

‫ثنا و تمجید در قرآن بر اساس ایمان و اعمال است‬

‫نه به صورت نسب و خویشاوندی و دامادی‪:‬‬

‫خداوند در قرآن از هیچ کس به دلیــل نســبش تمجیــد و تعریــف‬


‫نکرده است و از فرزند و پــدر پیــامبری تمجیــد نکــرده اســت و از‬
‫مردم فقط به خاطر ایمان و اعمالشان تمجید کرده اســت و اگــر‬
‫از دستهای ذکر شده است و خداوند آنان را تمجید کــرده اســت و‬
‫این به دلیـل ایمـان و عملشـان بـود و بـه صـرف نسبشـان نبـوده‬
‫است‪ .‬بنابراین وقتی خداوند در سوره انعام از پیامبران که هجــده‬
‫نفر هستند‪ ،‬یاد میکند میفرماید‪ :‬چ ﮛ ﮜ ﮝ ﮞﮟ ﮠ ﮡ ﮢ ﮣ ﮤ ﮥ چ النعام‪ » ٨٧ :‬و‬
‫از ميان پدران و فرزندان و برادرانشان )گــروه زيــادي را رهنمــود‬
‫نموديم و ( آنان را برگزيديم و به راه راست ارشاد كرديم‪.« .‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪ (248‬ج)‪ (2‬ص)‪ (171،170‬ج)‪ (1‬ص)‪(307،308‬ج)‪ (4‬ص)‪.(213‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪60‬‬

‫و به این ترتیب فضیلت آنان با برگزیده شدن از جــانب خداونــد‬


‫پاک و منزه و متعال و هدایت آنان به صراط مستقیم حاصــل شــد‬
‫نه فقط به دلیل خویشاوندی و نزدیکی که داشتند‪.‬‬

‫در قرآن تمجید و مدح صحابه در چندین آیه بر اســاس ایمــان و‬


‫اعمالشان آمده است‪ .‬مانند این آیه که میفرماید‪ :‬چ ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖ‬
‫ﭗ پ پ ﭚ ﭛ ﭜ ﭝـ چ التوبة‪» : ١٠٠ :‬پيشگامان نخستين مهاجران و‬
‫انصار ‪ ،‬و كساني كه به نيكي روش آنان را در پيش گرفتنــد و راه‬
‫ايشـان را بـه خـوبي پيمودنــد ‪ ،‬خداونـد از آنـان خوشـنود اسـت و‬
‫ايشان هم از خدا خوشنودند « و این فرمایش او که میفرماید‪ :‬چ‬
‫ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻﯼ ی ی ی ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻﯻ ﯻ ﰈ ﰉ ﯻ چ الحديد‪» 10 :‬كساني از‬
‫هانــد و از‬
‫كه ‪ ،‬به ســپاه اســلم كمــك كرد ‌‬ ‫شما كه پيش از فتح ) م ّ‬
‫هانـــد ‪ ) ،‬بــا‬
‫هاند و ) در راه خـــدا ( جنگيد ‌‬ ‫امـــوال خـــود ( بخشــيد ‌‬
‫ديگران ( برابر و يكسان نيستند‪ .‬آنان درجــه و مقامشـان فراتــر و‬
‫برتر از درجه و مقام كساني است كه بعد از فتــح ) مكــه ‪ ،‬در راه‬
‫هانــد‪ .‬امــا بــه هــر حــال ‪،‬‬
‫هاند و جنگيد ‌‬
‫اسلم ( بذل و بخشش نمود ‌‬
‫يدهد «‬ ‫خداوند به همه ‪ ،‬وعده پاداش نيكو م ‌‬

‫تمجیـــد و ثنـــای مؤمنـــان امـــت از اول و آخـــر و تمجیـــد از‬


‫پرهیزکاران‪،‬نیکوکاران‪ ،‬دادگران و صــالحان و اینگــونه قشــرها بــه‬
‫این ترتیب بوده است‪.‬‬

‫اما نسب در قرآن برای اثبات حق خویشاوندان است در قــرآن‬


‫آیه خمس و فی وجود دارد و در آن برای آنان امر شده است کــه‬
‫ناپاکی از آنان زدوده شــده و کــامل ً پــاک گشــتهاند‪ .‬در قــرآن امــر‬
‫شده است که بر پیامبر‪ ‬صلوات فرستاده شود و این بــا تفســیر‬
‫صلوات بر او و آل او همــراه شــده اســت‪ .‬و در قــرآن بــه محبــت‬
‫الله‪ ،‬محبت رسول او و محبت کامل به اهل او امر شــده اســت و‬
‫در قرآن آمده است که همسران او امهات المؤمنین هستند‪.‬‬

‫در قرآن مدح کسی به مجرد خویشاوند بودن و اهل بیت بــودن‬
‫نیامده است و به این دلیل کسی مورد تمجید قرار نگرفتــه اســت‬
‫و استحقاق فضیلت او در نزد خدا و برتری او بر کسی که در تقوا‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪61‬‬

‫با او مساوی است‪ ،‬به این دلیل ذکر نشده است و اگــر آنچــه کــه‬
‫ذکر شده‪ ،‬درباره برگزیــده شــدن آل ابراهیــم و بنیاســرائیل دیــده‬
‫میشود‪ ،‬آن یک امر سپری شده است و خداوند خبر میدهد کــه آن‬
‫را برای عبرت ما قرار داده است و بــا وجــود آن بیــان میکنــد کــه‬
‫پاداش و مدح به واسطه اعمال است‪ .‬بــر ایــن اســاس اســت کــه‬
‫درباره برگزیده شدن بنیاسرائیل و درباره کسانی از آنان که کافر‬
‫شده و گناهان آنان و عذاب دادن آنان گفته شــده اســت در میــان‬
‫آنان از دو نوع ثواب و عقاب نیز بحث شده است و ایــن بــه طــور‬
‫کامل نشان میدهد که نســب شــریف و بزرگــوار گــاهی همــراه بــا‬
‫مدح میشود‪ .‬اگر صاحب آن اهل ایمان و تقوی باشدو اما در غیــر‬
‫این صورت مذمت صاحب آن بیشتر است‪.‬‬

‫و همین گونه است دربــاره دامــادی و خویشــاوندی کــه خداونــد‬


‫متعال میفرماید‪ :‬چکک کﮒ گ گ گﮖ ﮗﮘﮙﮚﮛﮜ ﮝﮞ ﮟﮠ ﮡﮢﮣﮤﮥ ﮦﮧﮨ ﮩﮪ ﮫﮬﮭﮮ‬
‫ﮯ ﮰ ﮱ ﯓ ﯔ ﯕ ﯖ ﯗ ﯘ ﯙ ﯚ ﯛ ﯜ ﯝ ﯞ ﯟ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣ ﯤ ﯥ چ التحريم‪ » ١١ - ١٠ :‬خداوند از‬
‫ميــان كــافران ‪ ،‬زن نــوح و زن لــوط را مثــل زده اســت‪ .‬آنــان در‬
‫حباله نكاح دو تن از بندگان خوب ما بودند و ) با ســاخت و پــاخت‬
‫با قوم خود ‪ ،‬و گزارش اسرار و اخبار بديشان ( بــه آن دو خيــانت‬
‫كردنــد و آن دو نتوانســتند در پيشــگاه الهــي كمــترين كــاري بــراي‬
‫ايشان بكننــد و ) آنــان را از عــذاب خانمانســوز دنيــوي ‪ ،‬و ســخت‬
‫ســط فرشــتگان‬ ‫كمرشكن اخروي نجات دهند‪ .‬بــه هنگــام مــرگ تو ّ‬
‫بديشان ( گفته شد ‪ :‬به دوزخ درآئيــد همــراه بــا همــه كســاني كــه‬
‫يآيند‪ .‬و خدا از ميان مؤمنان ‪ ،‬زن فرعون را مثل زده‬ ‫بدان در م ‌‬
‫اســت‪ .‬وقــتي ) از اوقــات ( گفــت ‪ :‬پروردگــارا ! بــراي مــن در‬
‫هاي بنا كن ‪ ،‬و مرا از فرعـون و كارهـايش‬ ‫بهشت ‪ ،‬نزد خودت خان ‌‬
‫يبخش ‪ ،‬و از اين مردمان ستمكاره نجات بده‪.« .‬‬ ‫رهائ ‌‬

‫‪ ...‬و همین گونه اســت دربــاره شــجاعت و بخشــندگی و زهــد و‬


‫دین و فضیلتهای خارجی اعتباری در نزد خداوند متعال ندارند مگر‬
‫اینکه سببی در افزوده شدن فضایل داخلی باشد و در این صورت‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪62‬‬

‫فضیلت به واسطه فضایل داخلی حاصــل میگــردد‪ .‬امــا فضــیلتهای‬


‫‪1‬‬
‫بدنی اگر فضیلت داخلی صادر نکردند‪ ،‬اعتباری ندارند‪.‬‬

‫حق آل محمد ‪ ‬بر امت بیش از محبت و دوستی با دیگران‬


‫است‬

‫بدون شک آل محمـد‪ ‬بـر امـت حقـی دارد کـه دیگـران در آن‬


‫شریک نمیباشـند و مسـتحق محبـت و دوسـتی زیـادی هسـتند کـه‬
‫سایر قبایل کوچک قریش مستحق چنین محبتی نیســتند همــانطور‬
‫کــه قریــش مســتحق محبــت و دوســتی هســتند کــه ســایر قبایــل‬
‫مستحق آن نیستند‪ .‬همــانگونه کــه نــﮋاد عــرب مســتحق محبــت و‬
‫دوستی است که سایر نﮋادهای بنیآدم مستحق آن نیستند‪ .‬این بــر‬
‫اساس مذهب جمهور است که معتقد بر فضــیلت و برتــری عــرب‬
‫بر غیر عرب و فضیلت قریش بر سایر عرب و فضیلت بنیهاشم و‬
‫سایر قریش هستند و این به صراحت از بزرگان و امامــانی چــون‬
‫احمد و دیگران نقل شده است و این حدیث صحیح نیز از پیامبر ع‬
‫شييا ميين كنانيية‬ ‫بر آن دللــت میکنــد‪ »:‬إن الله اصييطفى قري ً‬
‫واصطفى بني هاشم من قريش‪ ،‬واصطفاني ميين بنييي‬
‫هاشم «‪»:2‬خداوند از میان کنانه قریش را برگزیــد و بنیهاشــم را‬
‫از میان قریش برگزید و مرا از میان بنیهاشم برگزید« و همچنیــن‬
‫در حدیث صحیح میفرماید‪ »:‬الناس معييادن كمعييادن الييذهب‬
‫والفضة خيارهم في الجاهلية خيييارهم فييي السييلم إذا‬
‫فقهوا «‪»:3‬مردم همچون معادن طل و نقره هستند بهترین آنــان‬
‫در جاهلیت‪ ،‬بهترین آنان در اسلم هستند اگر پس از نادانی‪ ،‬آگــاه‬
‫‪4‬‬
‫و فهمیده شوند« و این گونه احادیث‪.‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (4‬ص)‪.(199،200‬‬
‫‪ - 2‬مسلم آن را استخراج کرده است)‪» (1783‬إ ّ‬
‫ن الله اصطفی کنانــة مــن ولــد اســماعیل و‬
‫اصطفی قریشا ً من کنانه و اصطفی من قریش بنی هاشم و اصطفانی من بنیهاشم«‪.‬‬
‫‪ - 3‬بخاری آن را استخراج کرده است»الناس معادن فیاهم فی الجاهلیة خیارهم فی الســلم‬
‫إذا فقهوا«‪.‬‬
‫‪ - 4‬جزء)‪(4‬ص)‪ (122‬مسلم ج)‪ (1958‬و احمد ج)‪ (2‬ص)‪.(260،438،485،498‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪63‬‬

‫رعایت حقييوق نزدیکييان پیييامبر ‪ ‬و فيياطمه توسييط دو خلیفييه‬


‫ابوبکر و عمرل‬

‫ابوبکر و عمر همواره علی را از هر طریقــی و بــه طــور کامــل‬


‫اکرام میکردند و او و حتی سایر بنیهاشم را در عطا و بخشش بــر‬
‫دیگــران مقــدم میداشــتند و او را در مرتبــه و حرمــت و محبــت و‬
‫تمجید و تعظیم مقدم میداشتند همانگونه که افراد نظیر او را نیــز‬
‫مقدم میداشتند و او را به واســطه آنچــه کــه خداونــد بــه او فضــل‬
‫عنایت کرده بود‪ ،‬بر سایر افرادی که چنین فضیلتی نداشتند‪ ،‬برتــر‬
‫میدانستند‪.‬‬

‫هرگز سخن ناروایی از آنــان در حــق علــی دیــده نشــده اســت‪.‬‬


‫بلکه درباره هیچ یک از بنیهاشم سخن ناروایی نگفتهاند عمــر اهــل‬
‫بیت پیامبر‪ ‬را در عطا و بخشش بر همه مردم مقــدم میداشــت‬
‫و در عطا و بخشش آنان را بر همه مــردم برتــر میدانســت‪ .‬حــتی‬
‫زمانی که برای عطا و بخششها دیوانی قــرار داده شــد و اســامی‬
‫مردم نوشته شد به عمر گفتند‪ :‬از تو شروع میکنیم‪ .‬گفت‪ :‬نــه‪ .‬از‬
‫نزدیکان رسول الله‪ ‬شروع کنید‪.‬‬

‫و عمر را در جایگاهی قرار دهید که خداوند او را در آن جایگاه‬


‫قرار داد‪ .‬بنابراین از بنیهاشم شروع کردند و بنیمطلب را بــه آنــان‬
‫ملحق کردن چرا که پیامبر‪ ‬فرمــود‪ »:‬إنما بنييو هاشييم وبنييو‬
‫المطلب شيء واحد إنهم لم يفارقونييا فييي جاهلييية ول‬
‫إسلم «‪»:1‬بنی هاشم و بنی مطلب یک چیز واحـد هسـتند نـه در‬
‫جاهلیت و نه در اسلم از ما جدا نشدند« او عباس‪ ،‬علی‪ ،‬حسن و‬
‫حسین را مقدم کرد و بــرای آنــان مقــداری بیشــتر از آنچــه بــرای‬
‫افــراد نظیــر آنــان در ســایر قبــائل قــرار داده بــود‪ ،‬قــرار داد و در‬
‫بخشش اسامة بن زید را بر پسرش ترجیح داد‪ .‬پســر او عصــبانی‬
‫شد و گفت‪ :‬اسامه را بر من ترجیح میدهی؟ عمر گفت‪ :‬او در نزد‬
‫رسول الله‪ ‬محبوبتر از پدرت بود‪ .‬آنچه که درباره مقدم داشــتن‬
‫بنیهاشم و برتر دانستن آنان ذکر کردیم در نزد همه علمای ســیره‬

‫‪ -‬بخاری ابوداود و نسائی آن را استخراج کردهاند‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪64‬‬

‫و تاریخ امری مشهور است کـه دو نفـر دربـاره آن بـا هــم اختلف‬
‫نظر ندارند‪.‬‬

‫کسی که اینگونه حق و حقوق نزدیکان و عترت رســول اللــه‪‬‬


‫را رعایت کند آیا به نزدیکترین مردم برای پیــامبرع و بــانوی زنــان‬
‫اهل بهشت ظلم و ستم میکند آن هم بــه دلیــل مقــدار نــاچیزی از‬
‫مال که به فرزندان او چندین برابــر آن مــال را عطــا میکــرد و بــه‬
‫‪1‬‬
‫کسی که بیش از او از پیامبر‪ ‬دور بود‪ .‬عطا میکرد‪.‬‬

‫محبت اهل سنت نسبت به علیس و نکوهش کردن کسييانی کييه‬


‫او را دشنام میدادند‬

‫امــا علیـس‪ ،‬اهــل ســنت او را دوســت میدارنــد و بــه او محبــت‬


‫میورزنــد و شــهادت میدهنــد کــه او از خلفــای هــدایتگر اســت و‬
‫کتابهای همه گروههای اهل سنت سرشار از فضــیلتها و افتخــارات‬
‫او و نکوهش کسانی از همه فرقههاست که به او ظلــم میکننــد‪ .‬و‬
‫ب کننــد عیــب میشــمارند و آن را امــری‬‫کار کســانی کــه او را س ـ ّ‬
‫ناپسند میدانند‪.‬‬

‫فضــایل او کــه نقــل شــده اســت در رد ناصــبیها آمــده اســت‬


‫همانطور که فضایل خلفای سهگانه در رد اعتقاد رافضــیها اســت‪.‬‬
‫مودت خلفای سهگانه در نزد اهل سنت از مودت او واجبتر اســت‬
‫چون وجوب مودت به مقدار فضیلت است و هر کس بــا فضــیلتتر‬
‫‪2‬‬
‫باشد‪ ،‬مودت او کاملتر است‪.‬‬

‫رعایت حقوق ابوبکر و عمر توسط نزدیکان پیامبر ‪‬‬

‫همچنین به تواتر از علیـس نقــل شــده اســت کــه او نســبت بــه‬


‫ابــوبکر و عمــر محبــت میورزیــد و آن دو را دوســت میداشــت و‬
‫تعظیم مینمـود و آن دو را بـر سـایر امـت مقـدم میداشـت و ایـن‬
‫حالت از او معروف و شناخته شده بود و هرگز ســخن نــاروایی را‬
‫‪ - 1‬ج)‪ (3‬ص)‪.(172،173‬‬
‫‪ - 2‬ج)‪ (3‬ص)‪ (134‬ج)‪ (2‬ص)‪ (226‬ج)‪ (4‬ص)‪ .(29،30،90‬آمده است کــه اهــل ســنت جــز‬
‫ناصبیها نیستند‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪65‬‬

‫در حق آن دو از او سراغ نداریم و هیچ وقت ادعا نکــرد کــه از آن‬


‫دو برای امر خلفت مستحقتر است این مورد نزد کســانی کــه بــه‬
‫آنچه که جاهلترین مردم نسبت به منقــولت و روایـات و دورتریــن‬
‫مردم از شناخت امور اسلم که به افــتراء دروغ فــراوان مشــهور‬
‫هســتند و چنیــن دروغــی فقــط بــر بهــایم و چهارپایــان رواج داده‬
‫میشود و در میان قومی کــه اســلم را نمیشناســند‪ ،‬نقــل میکننــد‪،‬‬
‫مراجعه مینمایند یــا ســاکنان بادیههــا یــا قلــه کوههــا یــا ســرزمینی‬
‫هستند کــه کمــترین بهــرهای از علــم بــرده و بیشــترین دروغهــا را‬
‫میگویند‪ .‬و این است که موجب گمراهی میگردد‪.‬‬

‫ائمه عترت همچون ابن عباس و دیگران ابوبکر و عمر را مقدم‬


‫میداشتند و در میان آنان برخی اصحاب مالک‪ ،‬شــافعی و احمــد و‬
‫دیگران بودند که تعدادشان چندین برابر کسانی بود که جزءامامیه‬
‫بودند‪.‬‬

‫از همه علمــای اهــل بیــت از تــابعین بنیهاشــم و تــابعین آنــان از‬
‫فرزندان حسن بن علی و فرزندان حســین و ســایرین نقــل شــده‬
‫است که آنان ابــوبکر و عمــر را دوســت میداشــتند و آن دو را بــر‬
‫علی برتر میدانستند و روایات نقل شده از آنان در اینباره متــواتر‬
‫هستند‪.‬‬

‫حــافظ ابوالحســن دارقطنــی کتــاب»ثنيياء الصييحابة علييی‬


‫القرابة و ثنيياء القرابيية علييی الصييحابة« را تــدوین نمــود و‬
‫قسمتی از این موارد را در آن ذکر کرده است‪1.‬همچون همه اهل‬
‫حدیث که در زمینه سنت تألیف کردهاند‪ .‬همچون کتاب السنة اثــر‬
‫عبدالله بن احمــد‪ 2‬و الســنة اثــر خلل‪ 3‬و الســنة اثــر ابــن بطــة‪ 4‬و‬

‫‪ - 1‬این قطعه موجود است و همان جز یــازدهم اســت کــه در کتابخــانه شــیخ حمــاد انصــاری‬
‫مدینه شماره)‪(327‬قرار داد و گفته شده که او آن را مکتبه ظاهری دمشق یافته است‪.‬‬
‫‪ - 2‬موجود است و به چاپ رسیده است‪.‬‬
‫‪ - 3‬امروزه در چاپی زیبا و مصور در کتابخانه شیخ حماد انصاری مدینه موجود است‪.‬‬
‫‪ - 4‬به صورت مصور در نزد شیخ حماد انصاری و گفته میشود که جلــد کوچــک و بــزرگ دارد‬
‫که جلد کوچک چاپ شده و جلد بزرگ در حال تحقیق است‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪66‬‬

‫‪4‬‬
‫السنة اثر آجری‪ 1‬و للکائی‪ 2‬و بیهقی‪ 3‬و ابــوذر هــروی و طلمنکی‬
‫و ابـــوحفض بـــن شـــاهین‪ 5‬و چنـــدین برابـــر ایـــن کتابهـــا ماننـــد‬
‫کتــاب»فضــائل الصــحابة« از امــام احمــد‪ 6‬و ابــو نعیم‪ 7‬و تفســیر‬
‫ثعلبی‪ 8‬که در آنها فضائل خلفای سهگانه آمده است و این خــود از‬
‫بزرگترین حجتها و دلیل بر این امر است‪ .‬و اگر این مقدار حجــت‬
‫است آن حجــت بــرای او و علیــه اوســت و گرنــه بــه آن اســتدلل‬
‫‪9‬‬
‫نمیشود‪.‬‬

‫عزت و اقتدار اسلم درزمان خلفای راشدین تا دوازده خلیفه‬


‫که عبارتند از‪:‬‬

‫ابوبکر‪ ،‬عمر‪ ،‬عثمان‪ ،‬علی‪ ،‬معاویه‪ ،‬یزید‪ ،‬عبدالملک بــن مــروان‬


‫و چهــار فرزنــد او کــه عمــر بــن عبــدالعزیز نیــز جــز آنــان بــود‪ .‬در‬
‫صحیحین به نقل از جابر بـن سـمرةس آمـده اسـت کـه پیـامبر‪‬‬
‫فرمود‪ »:‬ل يزال السلم عزييًزا إلييى اثنييي عشيير خليفيية‬
‫كلهم من قريش «‬

‫»اسلم تا دوازده خلیفه همچنان با عزت خواهد بود« و عبــارت‬


‫این حدیث در بخاری »اثنی عشــر امیــرا« و در عبــارتی دیگــر» ل‬
‫يزال أمر الناس ماض يًيا ولهييم اثنييا عشيير رجل ً «‪ 10‬و ایــن‬
‫چنین شد که خلفاء ابــوبکر‪ ،‬عمــر‪ ،‬عثمــان و علــی هســتند ســپس‬
‫خلفت به کسی رسیده کــه مــردم دربــاره او بــه توافــق و اجمــاع‬
‫‪ - 1‬با تحقیق شیخ محمد حامد فقی در سال ‪ 1369‬ه‪ .‬به چاپ رسیده است‪.‬‬
‫‪ - 2‬سه جزء از آن به چاپ رسیدهاند و دو جزء آن برای تحقیق بــاقی مانــده اســت و نســخه‬
‫خطی مصـور آن در نــزد شــیخ حمــاد انصــاری و یـک نســخه خطــی در ظــاهریه بـه شـماره)‬
‫‪ (37،124،3‬و یک نسخه خطی در)یلیبرگ به شماره ‪(1318‬وجود دارد‪.‬‬
‫‪ - 3‬کتاب السماء و الصفات و او کتابی در سنت ندارد) شیخ حماد انصــاری آن را ذکــر کــرده‬
‫است‪.‬‬
‫‪ - 4‬اما کتاب سنت اثر ابوذر هروی و طلمنکی هرگز به دست نیامد‪.‬‬
‫‪ - 5‬در نزد شیخ حماد به صورت تحقیق شده قرار دارد‪.‬‬
‫‪ - 6‬دانشگاه ام القری در دو مجلد آن را به چاپ رسانده است‪.‬‬
‫‪ - 7‬به صورت نسخه خطی در نزد شیخ حماد انصاری وجود دارد‪.‬‬
‫‪ - 8‬به صورت مصور و در هشت مجلد در نزد شیخ حماد وجود دارد‪.‬‬
‫‪ - 9‬ج)‪ (4‬ص)‪ (105‬میگویم‪ :‬در جزء) ابوبکر الصدیق افضل الصحابة و احقهم بالخلفة( ذکــر‬
‫کردم که آن خطی است و جوابهایی را که رافضیها در برتر بــودن علــی و مســتحق بــودن او‬
‫برای خلفت به آنها استدلل میکنند‪ ،‬ذکر کردم‪.‬‬
‫‪ - 10‬استخراج آن در ص)‪ (42‬ذکر شد‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪67‬‬

‫رسیدند و به عزت و قدرت رسیدند مانند معاویه و پســرش یزیــد‪.‬‬


‫سپس عبدالملک و چهار فرزند او که عمر بــن عبــدالعزیز نیــز جــز‬
‫آنان بود‪ .‬و بعد از آن دو در دولــت و حکــومت اســلم نقصــانی بــه‬
‫وجود آمد که تـا بــه حـال بــاقی مانــده اســت‪ .‬بنـی امیــه بــر همــه‬
‫سرزمینهای اسلم حکومت کردنــد و دولــت در زمــان آنــان عربــی‬
‫بود و خلیفــه بــه اســم خــودش مثل ً عبــدالملک و ســلیمان خوانــده‬
‫میشــدند و بــه عضــد الدولــة‪ ،‬عزالــدین‪ ،‬بهاءالــدین و فلن الــدین‬
‫شناخته نمیشدند یکی از آنــان نمازهــای پنجگــانه را میخوانــد و در‬
‫مسجد بیرقها را بر میافراشت و امیران را تعیین میکرد و در خانه‬
‫خود سکونت داشت‪ .‬آنان در قلعهها ساکن نمیشــدند و خــود را از‬
‫رعیت پنهان نمیکردند‪ .‬از جمله علل این امر این بــود کــه آنــان در‬
‫صدر اسلم و در قرنهای برتــر و قــرن صــحابه و تــابعین و تــابعین‬
‫تــابعین بودنــد‪ .‬بزرگتریــن عیــب و ایــرادی کــه مــردم بربنیامیــه‬
‫میگرفتند‪ ،‬دو چیز بود‪ :‬یکی این که آنان درباره علی به بدی سخن‬
‫میگفتند و دوم اینکه آنان نماز را در سر وقتــش نمیخواندنــد‪ .‬ایــن‬
‫دوازده نفر در تورات هم آمده است جایی که خداونــد در بشــارت‬
‫خود به اسماعیل میگوید‪):‬و سیلد اثنی عشر عظیمًا(‪.‬‬

‫پس از جمله نعمت و رحمت خداوند پاک و منزه به اســلم ایــن‬


‫بود که دولت وقتی به بنی هاشم منتقل شد‪ ،‬به بنیعبــاس رســید و‬
‫آنان احترام خلفای راشدین و سابقین اولین از مهــاجران و انصــار‬
‫را نگه میداشتند و در دولت آنان جز تعظیم خلفای راشدین و ذکر‬
‫نام آنان بر منبرها و تمجید از آنان و تعظیم صحابه دیده نشد‪ .‬امــا‬
‫اگر پنــاه بــر خــدا‪ ،‬یــک رافضــی کــه بــه خلفــا و ســابقین اولیــن از‬
‫مهـاجرین و انصـار ناســزا میگفـت‪ ،‬بـه حکـومت میرسـید‪ ،‬اســلم‬
‫دگرگون میشد‪ .‬اما در درون حکومت آنان افــرادی راه یافتنــد کــه‬
‫باطن آن برایشان خوشایند نبود و نمیتوانســتند آنــان را دفــع کننــد‬
‫همانگونه که علی نتوانست امرائی که جزء بزرگان سپاه او بودند‬
‫همچون اشعث بن قیس و اشتر نخعی و هاشــم مرقــال و هماننــد‬
‫اینها‪ ،‬از میان بردارد‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪68‬‬

‫و افراد مجوسی که در دل نسبت به اسلم کینه داشتند و اهل‬


‫بدعت و زندیق بودند وارد حکــومت شــدند و مهـدی بــه قتــل عـام‬
‫آنان پرداخت تا این که بـدین ترتیـب شـر زیـادی دفـع شــد و او از‬
‫بهترین خلفای بنیعبــاس بــود‪ .‬او همچنیــن بــه علــم و جهــاد و دیــن‬
‫احترام و ارزش بالیی قائل بود و به این دلیل حکومت او یکــی از‬
‫بهترین حکومتهای بنیعباس شد و گویا این حکومت تمــام ســعادت‬
‫آنان بود و بعد از آن هرگز نتوانستند امــور خــود را ســر و ســامان‬
‫دهند با وجوداین که کسی از عباســیها نتوانســت بــر انــدلس و بــر‬
‫بیشتر مغرب غلبه کنند و فقط یکی از آنان مدتی بر آفریقا چیــره‬
‫شــد و ســپس آنجــا هــم از او گرفتــه شــد بــر خلف بنیامیــه کــه‬
‫توانستند بر تمامی مملکت اسلمی چیـره شــوند و همــه دشــمنان‬
‫دین را مقهور کردند‪.‬‬

‫همچنیــن در ایــن حــدیث کــه پیــامبر‪ ‬فرمــود‪»:‬کلهييم ميين‬


‫قریش«‪»:‬همه آنان از قریش هستند« اگر همه آنــان مختــص بــه‬
‫علی و فرزندان او بود‪ ،‬آنچــه را کــه آنــان را متمــایز میکنــد‪ ،‬بیــان‬
‫میکرد‪ .‬آیا نمیبینید که او نگفــت همــه آنــان از فرزنــدان اســماعیل‬
‫هستند و یا همه آنان از عرب هستند‪ .‬هر چند که چنین بودند چون‬
‫او قصد داشت قبیلهای که آنان را متمایز میکند بیان کند‪ .‬و اگر بــا‬
‫جزء بنیهاشم بودن و یا از جانب علی بــودن‪ ،‬متمــایز میشــدند‪ ،‬بــه‬
‫این ویﮋگی ذکر میشدند اما آنان را به طور مطلق از قریش قـرار‬
‫داد چون همه آنان از قریـش بودنـد بلکـه آنــان را مختـص بـه یــک‬
‫قبیله نکرد‪ .‬بلکــه از قبیلههــای‪ ،‬بنیتمیــم‪ ،‬بنیعــدی‪ ،‬بنیعبدشــمس‪ ،‬و‬
‫‪1‬‬
‫بنیهاشم بودند و خلفای راشدین از این قبایل بودند‪.‬‬

‫دللت قرآن بر ایمان ابوبکر‪ ،‬عمر و عثمان‬


‫و کسانی که همراه آنان بودند در زمان‬
‫درخواست خلفت و تمکین و کسانی که در‬
‫این زمان با آنان بودند و زمان فتنه رادیدند‬

‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪.(206،211‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪69‬‬

‫به خلف کسانی همچون رافضیها و خوارج‬


‫که در زمان فتنه دچار آن شدند‪.‬‬
‫خداوند متعال میفرماید‪ :‬چﭬﭭ ﭮ ﭯ ﭰﭱﭲﭳﭴﭵﭶﭷ ﭸﭹﭺچچچﭾ ﭿﮀﮁ ﮂ‬
‫ﮃ ﮄ ﮅﮆ ﮇ ﮈ ﮉ ﮊ ﮋﮌ ﮍ ﮎ ک ک ک ﮒ گ گ چ النور‪» ٥٥ :‬خداوند به كساني از شما‬
‫هانــد ‪ ،‬وعــده‬ ‫هانــد و كارهــاي شايســته انجــام داد ‌‬‫كــه ايمــان آورد ‌‬
‫ً‬
‫يدهد كه آنان را قطعا جايگزين ) پيشينيان ‪ ،‬و وارث فرمانــدهي‬ ‫م ‌‬
‫و حكومت ايشان ( در زمين خواهــد كـرد ) تــا آن را پــس از ظلــم‬
‫ظالمان ‪ ،‬در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند ( همان گــونه كــه‬
‫پيشينيان ) دادگر و مؤمن مّلتهاي گذشته ( را جــايگزين ) طاغيــان‬
‫و ياغيــان ســتمگر ( قبــل از خــود ) در ادوار و اعصــار دور و دراز‬
‫تاريــخ ( كــرده اســت ) و حكــومت و قــدرت را بــدانان بخشــيده‬
‫اســت (‪ .‬همچنيــن آئيــن ) اســلم نــام ( ايشــان را كــه بــراي آنــان‬
‫يپسندد ‪ ،‬حتما ً ) در زمين ( پابرجا و برقــرار خواهــد ســاخت ‪ ،‬و‬ ‫م ‌‬
‫يســازد ‪،‬‬ ‫دل م ‌‬ ‫نيز خوف و هراس آنان را به امني ّــت و آرامــش مب ـ ّ‬
‫) آن چنــان كــه بــدون دغــدغه و دلهــره از ديگــران ‪ ،‬تنهــا ( مــرا‬
‫يگرداننــد‪ .‬بعــد از ايــن ) وعــده‬‫يپرســتند و چيــزي را انبــازم نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫راستين ( كساني كه كافر شوند ‪ ،‬آنان كامل بيرون شــوندگان ) از‬
‫دان حقيقــي‬ ‫دائره ايمان و اســلم ( بشــمارند ) و متمـّردان و مرتـ ّ‬
‫يباشند (‪ « .‬خداوند به کســانی کــه ایمــان آورده و عمــل صــالح‬ ‫م ‌‬
‫انجام میدهند وعده داده است که آنان را جانشین خود قــرار دهــد‬
‫همانطور که در آیه به آنان وعــده داده اســت‪) .‬مغفرةً و اجييرا ً‬
‫عظیما ً(‪ 1‬و خداوند خلف وعده نمیکند و دللــت دارد کــه کســانی‬
‫که آنان را به عنوان جانشین قرار داده همانند کسانی کــه قبــل از‬
‫آنان جانشین خود قرار داده و برایشـان دیـن اسـلم را کـه همـان‬
‫دینی است که خداوند آن را برایشان برگزید و خودش میفرمایــد‪:‬‬
‫چ ﮂ ﮃ ﮄ ﮅ چ المائدة‪ »٣ :‬نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلم‬
‫را به عنوان آئين خداپسند براي شما برگزيدم‪ «.‬تمکیــن بخشــید و‬
‫بعد از ترس و دلهره آنان را امنیت بخشــید و برایشــان مغفــرت و‬
‫اجر عظیم اســت‪ .‬از دو وجــه بــه ایــن اســتدلل میشــود‪ :‬ایــن کــه‬
‫جانشینان مؤمنانی هستند که عمل صالح انجام میدهند چــون ایــن‬
‫‪)-‬فتح‪.(29/‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪70‬‬

‫وعده برای آنان است و برای کسی غیر از آنان نیست‪ .‬و از جنبــه‬
‫دیگــر بــر اســاس آن اســتدلل میشــود کــه آنــان مــورد مغفــرت و‬
‫بخشش خداوند هستند و برایشان اجر عظیمـی اسـت چـون آنـان‬
‫ایمان آورد‪ .‬و عمل صالح انجام دادهاند و این دو آیه از ســورههای‬
‫نور و فتح آنان را شامل میشود‪.‬‬

‫معلوم و مشخص است که این تمجید و تعریفهــا بــر صــحابه در‬


‫زمان ابوبکر‪ ،‬عمر و عثمان منطبـق هسـتند چـرا کـه در آن زمـان‬
‫جانشینی محقق شد و دین قدرت گرفــت و امنیــت بعــد از خــوف‬
‫حاکم گردید زمانی که بر فارس و روم غلبه کردند و شام‪ ،‬عراق‪،‬‬
‫مصر‪ ،‬خراسان و آفریقا را فتح نمودند‪ .‬و زمانی که عثمان کشــته‬
‫شد و آن فتنه ایجاد گردید مسلمانان چیزی از سرزمینهای کفار را‬
‫فتح نکردند و بلکه کفار در شام و خراسان نسبت به آنان به طمع‬
‫افتادند و خودشان از همدیگر میترسیدند‪ .‬در این صورت قرآن بــر‬
‫ایمــان ابــوبکر‪ ،‬عمــر و عثمــان و کســانی کــه درزمــان جانشــینی‪،‬‬
‫اقتدار و امنیت با آنان بودند دللت میکند و کسانی همچون علــی‪،‬‬
‫طلحه‪ ،‬زبیر‪ ،‬ابوموسی اشعری‪ ،‬معــاویه و عمروبــن عــاص کــه در‬
‫زمان فتنه بودند‪ .‬داخل در این آیه هستند چون آنان جانشین شدند‬
‫و اقتدار یافتند و امنیت ایجاد کردند‪ .‬اما کســانی کــه در زمــان آن‬
‫فتنه دچار اتفاقــات شــدند‪ ،‬هماننــد رافضــیها کــه در زمــان فتنــه و‬
‫جــدایی و تفرقــه در اســلم حــوادثی را بــه وجــود آوردنــد و ماننــد‬
‫خوارج از دین خارج شده‪ ،‬این آیه آنان را شــامل نمیشــود و آنــان‬
‫در میان کسانی که خداوند در ایـن آیــه آنـان را بـه ایمــان و عمـل‬
‫صالح وصف میکند‪ ،‬قرار نمیگیرند زیرا آنان اول ً جزء صحابه مورد‬
‫خطاب قرار گرفته در این آیه نیستند و جانشینی اقتــدار و امنیــت‬
‫بعد از ترس برایشان محقق نگردید بلکه برای صحابه حاصل شد‪.‬‬
‫و بلکه آنان همــواره در حــالت تــرس و اضــطراب بودنــد و اقتــدار‬
‫‪1‬‬
‫نیافتند‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪.(209،210‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪71‬‬

‫بدگویی رافضیها از ابوبکر و عمر و سایر صحابه و امت به جييز‬


‫‪1‬‬
‫طایفه خودشان‬

‫رافضیها از بهــترین اهــل زمیــن از اولیــن و آخریــن آنــان بعــد از‬


‫پیامبران و فرستادگان و از بهترین امــتی کــه بــرای مــردم پدیــدار‬
‫شده است‪ ،‬بدگویی میکنند و آنان را بدترین مردم قرار میدهنــد و‬
‫دروغها و گناههای بزرگی به آنان افترا میزنند و نیکیهــا آنـان را بـه‬
‫بدی به شمار میآورند و به بدترین کسانی کــه منتســب بــه اســلم‬
‫هستند و پیرو هوی و هوسهای خودشان هستند‪ ،‬مانند رافضیها بــه‬
‫همــه گروههــای آنــان اهــل غلــو‪ ،‬امــامیه و زیــدیه روی آوردهانــد و‬
‫خداوند میداند و علم او کافی است در همه گروههای منتســب بــه‬
‫اسلم با وجود بدعت و گمراهی‪ ،‬بدتر از آنان وجود ندارد و کسی‪،‬‬
‫جاهلتر دروغگوتر‪ ،‬ظالمتر‪ ،‬بـه کفـر و فسـق و فجـور و عصـیان و‬
‫سرکشی نزدیکتر و از حقائق ایمان دورتر از آنــان نیســت‪ .‬گمــان‬
‫میکنند که آنان بندگان خالص و پــاک خداونــد هســتند و بقیــه امــت‬
‫محمد‪ ‬کافرند‪ .‬آنان همه امت را کافر و یا گمراه میدانند به جــز‬
‫طایفه و گروه خودشان که ادعا میکنند آنها طایفه بر حق میباشند‬
‫و بر هیچ گمراهی اجمــاع نمیکننــد و آنــان را بهــترین و خالصــترین‬
‫فرزندان آدم قرار دادهاند‪.‬‬

‫حکایت آنان همانند کسی است که به نزد تعداد زیادی گوســفند‬


‫میآید و به او گفته میشود‪ :‬بهترین این گوسفندان را برای مــا بــده‬
‫تا قربانی کنیم‪ .‬او هم به نزد بدترین این گوسفندان که گوسفندی‬
‫لغــر‪ ،‬لنــگ‪ ،‬تــک چشــم و نحیــف کــه هیــچ خــوبی نــدارد‪ ،‬میرود و‬
‫میگوید‪ :‬این بهترین این گوسفندان است و قربانی کردن جز با آن‬
‫جـایز نیسـت و سـایر گوسـفندان ایـن گلـه گوسـفند نیسـت بلکـه‬
‫خوکهایی هستند که باید کشــته شــوند و قربــانی کــردن آنهــا جــایز‬
‫‪2‬‬
‫نیست‪.‬‬

‫‪ -‬رافضیها به جز چند ده نفر به همه صحابه عیب و ایراد میگیرند ج)‪ (4‬ص)‪.(29‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪-‬ج)‪ (3‬ص)‪ (39،40‬ج)‪ (4‬ص)‪.(29‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪72‬‬

‫آنان گمان میکنند که صحابه و تابعین آنان کافر و مرتد‬


‫شدهاند‬

‫رافضیها از شدت جهل و گمراهیشان میگویند‪ :‬صحابه و تــابعین‬


‫آنان کافر و مرتد شدند و یهود و نصاری از آنان بهترند چون کــافر‬
‫اصــلی از مرتــد بهــتر اســت و ایــن را در تعــدادی از کتابهایشــان‬
‫دیدهام‪ .‬این سخن بزرگترین دروغی است که به اولیاء پرهیزکار و‬
‫حزب رستگار و سپاه پیروز خداوند نسبت داده شده است‪.‬‬

‫این ادعا و همانند آنها بزرگترین مطالبی هستند که رافضیها بــه‬


‫واسطه آنها از رسول الله‪ ‬عیبجویی میکنند همانگونه کــه مالــک‬
‫و دیگران گفتهاند‪ .‬این رافضیها فقط میخواهند بــه رســول اللــه‪‬‬
‫عیب و ایراد بگیرند تا کسی بگوید‪ :‬یک مرد بد‪ ،‬اصحاب بــد دارد و‬
‫اگر مرد صالحی بود‪ .‬اصحاب او نیز صالح بودند‪.‬‬

‫از دلیلی که بر فساد این قول دللت دارد این اســت کــه مرتــد‬
‫فقط به خاطر یک شبهه یا شــهوت از دیــن بــازمیگردد و معلــوم و‬
‫واضح است که شبهات و شهوات در اوایل اسلم شدید تر بودنــد‪.‬‬
‫پس کسانی که در زمــان ضــعف اســلم ایمانشــان هماننــد کوههــا‬
‫استوار بود‪ ،‬بعد از ظهور نشانهها و انتشار آثــار اســلم‪ ،‬ایمانشــان‬
‫چگونه خواهد بود؟!!‬

‫اما شهوت خواه شهوت ریاست یا مال و یا کامجویی و یا سایر‬


‫شهوات باشد‪ .‬در اول اسلم بهتر قابل پیروی بود‪ .‬پس کسانی که‬
‫از سرزمین و اموال خود دور شــدند و آن عــزت و شــرفی را کــه‬
‫ب خداوند و رسول او به اختیار و نه بــه اجبــار‪،‬‬ ‫داشتند به خاطر ح ّ‬
‫رها کردند‪ ،‬چگونه برای دست یافتن به شرف و مال بــا خداونــد و‬
‫رســـول او دشـــمنی میکننـــد؟! در حـــالی کـــه آنـــان در شـــرایط‬
‫قدرتمندی خود برای دشمنی و قیام مقتضی بــرای آن دشــمنی بــا‬
‫خداوند و رســول او دشــمنی نکردنــد بلکــه بـا خداونــد و رســولش‬
‫دوستی کردند‪ ،‬حــال کــه شــرایط مقتضــی بــرای دوســتی قــوی و‬
‫شرایط برای دشمنی ضعیف شده است‪ ،‬آنان نقیــض ایــن امــر را‬
‫انجام میدهند؟! آیا جز کسی کــه گمراهتریــن مــردم اســت‪ ،‬چنیــن‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪73‬‬

‫گمانی دارد؟‪ ...‬بنابراین به طور یقین معلوم میشود که این افــراد‬


‫هرگز آنچه که موجب بازگشت از دینشان میشود‪ ،‬برایشان ایجــاد‬
‫نشــده اســت و کســانی کــه بعــد از وفــات پیــامبر‪ ‬مرتــد شــدند‬
‫کســانی بودنــد کــه بــا زور شمشــیر اســلم آوردنــد هماننــد یــاران‬
‫‪1‬‬
‫مسیلمه و اهل نجد‪.‬‬

‫کسانی که از ابوبکر و عمر عیبگویی میکنند‬

‫جز دو نفــر از ابــوبکر و عمــرل عیبگــویی نمیکننــد‪ :‬یــا یــک فــرد‬


‫منافق زندیق دشمن اسلم که با عیبگــویی از آن دو ســعی میکنــد‬
‫بــه رســول خــدا و دیــن اســلم عیــب و ایــراد بگیــرد و ایــن حــالت‬
‫مشخص برای اولین بار توسط رافضیها رخ داد که اولیــن کســانی‬
‫بودند که رفض را خلق کردند و همچنین حال بزرگان ائمه بــاطنیه‬
‫این چنین است و یا ایــن کــه انســانی جاهــل کــه در جهــل و هــوی‬
‫پرستی افراط دارد‪ .‬این حالت به طور غالب بر عامه شیعیان اگر‬
‫‪2‬‬
‫در باطن مسلمان باشند‪ ،‬صدق میکند‪.‬‬

‫همه آنچه که به عنوان عیب و ایراد مطرح میکنند‪ ،‬بیشترش‬


‫دروغ است‪...‬‬

‫آنچه که به عنوان عیب و ایراد برای اصحاب رسول الله‪ ‬ذکر‬


‫میگردد‪ .‬بیشترش دروغ است و قسمت راســت آن نهایتـا ً یــا گنــاه‬
‫است یا خطا و خطا هم قابل بخشــش اســت‪ .‬و گنــاه هــم علــل و‬
‫اســباب متعــددی دارد کــه مــوجب بخشــش آن میگــردد‪ 3‬و کســی‬
‫نمیتواند به طور قطع بگوید کــه کسـی از آنـان گنـاهی را مرتکــب‬
‫شد که ناچارا ً موجب ورود به آتش جهنم میشود‪ .‬و بیشتر آنچه که‬
‫به عنوان عیب و ایراد یک نفر از آنان مطرح میشود جزء نیکیهــا و‬
‫‪4‬‬
‫فضیلتهای آن فرد است‪ .‬و این یک جواب مجمل است‪.‬‬

‫ج)‪ (4‬ص)‪.(128‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫ج)‪ (3‬ص)‪ (157،158‬ج)‪ (3‬ص)‪.(115‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫شیخ این را در المنهاج جزء)‪ (3‬ص)‪ (179‬ذکر کرده است‪.‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫ج)‪ (3/115‬او جواب را به طور مفصل ذکر کرده است‪.‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪4‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪74‬‬

‫رافضیها از این سه دسته ذکر شده در آیه زیر خارج هستند‬

‫ﯜﯖﯖﯖﯖ ﯝ ﯞ ﯟ ﯠﯡ ﯢ‬ ‫خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﮱ ﯓ ﯔ ﯕ ﯖ ﯗ ﯘ ﯙ ﯚ ﯛ‬


‫ﯣ ﯤ ﯥ ﯦ ﯧ ﯨ ﯩ ﯪ ﯫ ﯬ ﯭ ﯮ ﯯ ﯰ ﯱ ﯲ ﯳ ﯴ ﯵ ﯶ ﯷ ﯸ ﯹ ﯺ ﯻ ﯼ یی ی ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖ‬
‫ﭗ پ پ ﭚ ﭛ ﭜ ﭝ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ ﭣ ﭤ ﭥ ﭦ ﭧ ﭨ چ الحشر‪» ١٠ - ٨ :‬‬
‫ن فقراي مهاجريني است كه از خانه و كاشــانه‬ ‫همچنين غنائم از آ ِ‬
‫هاند‪ .‬آن كســاني كــه فضــل خــدا و‬ ‫و اموال خود بيرون رانــده شــد ‌‬
‫يدهنــد‪.‬‬ ‫يخواهند ‪ ،‬و خدا و پيغمبرش را يــاري م ‌‬ ‫خوشنودي او را م ‌‬
‫اينان راستانند‪ .‬آناني كه پيش از آمـدن مهـاجران خـانه و كاشـانه‬
‫) آئين اســلم ( را آمــاده كردنــد و ايمــان را ) در دل خــود اســتوار‬
‫يدارند كه به پيش ايشــان مهــاجرت‬ ‫داشتند ( كساني را دوست م ‌‬
‫يكنند به چيزهائي‬ ‫هاند ‪ ،‬و در درون احساس و رغبت نيازي نم ‌‬ ‫كرد ‌‬
‫كـه بـه مهـاجران داده شـده اسـت ‪ ،‬و ايشـان را بـر خـود ترجيـح‬
‫يدهند ‪ ،‬هرچند كه خود سخت نيازمند باشند‪ .‬كساني كه از بخل‬ ‫م ‌‬
‫نفس خود ‪ ،‬نگاهداري و مصون و محفوظ گردنــد ‪ ،‬ايشــان قطع ـا ً‬
‫يآينـد ‪،‬‬
‫رستگارند‪ .‬كساني كه پس از مهاجرين و انصار بـه دنيـا م ‌‬
‫يگويند ‪ :‬پروردگارا ! ما را و برادران مــا را كــه در ايمــان آوردن‬ ‫م ‌‬
‫هاي نســبت بــه مؤمنــان در‬ ‫هانــد بيــامرز‪ .‬و كين ‌‬
‫بــر مــا پيشــي گرفت ‌‬
‫دلهايمان جاي مده ‪ ،‬پروردگارا ! تو داراي رأفت و رحمت فراواني‬
‫هستي‪ « .‬بدون شک این رافضیها از این سه دســته خــارج هســتند‬
‫چــرا کـه آنـان بــرای ســابقین اولیــن طلــب مغفــرت نمیکننــد و در‬
‫دلشـان نسـبت بـه آنـان کینـه دارنـد و ایـن مـذهب رافضـی را رد‬
‫میکند‪ .‬در این آیات از صحابه و اهل ســنت کــه صــحابه را دوســت‬
‫میدارند‪ .‬تمجید شده است و رافضیها از این آیه خارج هستند‪ .‬ابن‬
‫بطة و دیگران حدیث ابوذر را روایت کرده و میگویند‪ :‬عبدالله بــن‬
‫زید به نقل از طلحه بن مصرف به نقل از مصــعب بــن ســعد و او‬
‫به نقل از سعد بــن ابــی وقــاص حــدیثی روایــت میکنــد و میگویــد‪:‬‬
‫مردم بر سه منزل هستند کــه دو منــزل آن گذشــته و یکــی بــاقی‬
‫مانده است پس چه نیکو است کـه شـما بـر آن منزلـی کـه بـاقی‬
‫مانده‪ ،‬باشید سپس قرائت کرد)للفقراء المهاجرین( تا رســید‬
‫م المفلحون( سپس گفت‪ :‬اینها انصــار هســتند و‬ ‫به)فاولئک ه ُ‬
‫ایــن جایگــاه و منــزل ســپری شــد ســپس قــرائت کــرد)والييذین‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪75‬‬

‫جاءوامن بعدهم( تا این که رسید به)رحیم(‪ .‬دو منــزل ســپری‬


‫شدهاند و این منزل و جایگاه باقی مانده است پس چه نیکوســت‬
‫که شما بر این منزل کــه بـاقی مانــده باشــید و بــرای آنــان طلــب‬
‫مغفرت کنید و بزرگترین پلیـدی و پســتی قلبهـا ایـن اســت کـه در‬
‫قلب بنده نسبت به بهترین مؤمنان و سروران اولیــاء خداونــد بعــد‬
‫از پیامبر‪ ،‬بغض و کینه باشد‪ .‬بنابراین خداوند متعال بــرای کســانی‬
‫که بعد از آنان آمدند‪ ،‬نصیبی از فی قرار نداد مگــر بــرای کســانی‬
‫‪1‬‬
‫که میگویند‪ :‬چﭖﭗ پ پﭚﭛﭜﭝﭞﭟﭠ ﭡﭢﭣﭤﭥﭦﭧﭨچ الحشر‪١٠ :‬‬

‫سخن ناروا درباره آبروی صحابه از سخن ناروا گفتن‬

‫درباره دیگران شدیدتر است‬

‫سخن شــخص نکــوهش کننــده دربــاره خلفــا و ســایر صــحابه‪ ،‬کــه‬


‫رافضی یا غیر رافضی باشد‪ ،‬جز ســخن دربــاره آبــرو و آبروریــزی‬
‫افراد به حساب میآید و در آن خداوند نیز حقی دارد چون ولیت و‬
‫عداوت و حب و بغــض بــه او متعلــق میشــود و آدمیــان نیــز در آن‬
‫حقی دارند‪.‬‬

‫معلوم و مشخص است که وقتی ما درباره افرادی غیر از صــحابه‬


‫هماننــد پادشــاهان کــه بــه حکــومت میرســند و میرونــد و علمــا و‬
‫مشایخ با علم مختلفی که دارند و دینداریشان سخن میگوییم‪ ،‬باید‬
‫ســخن دربــاره آنــان بــا علــم و عــدالت باشــد نــه از روی جهــل و‬
‫ظالمانه عدل برای هر فرد در حق هر فــردی در هــر حــال واجــب‬
‫است و ظلم به طور مطلق حرام است و هرگز در هیچ حال مباح‬
‫نمیشود و اصحاب رسول الله برای این که در موردشان در سخن‬
‫و عمل به عدالت برخورد شود‪ ،‬مستحقتر هستند عــدل آن چیــزی‬
‫است که اهل زمین بر مدح آن و تمجید اهل آن و محبت بــه آنــان‬
‫اتفاق نظر داشته باشند و ظلم آن چیــزی اســت کــه بــر مــذمت و‬
‫نکوهش اهل آن و بغض نسبت به آنان اتفاق نظر داشته باشند‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪.(10-204،6‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪76‬‬

‫رافضیها درباره صحابه به روش متفاوت عمل کردهانــد‪ .‬برخــی از‬


‫آنان را دوست داشته و دربارهشان غلو کردهاند و با برخــی دیگــر‬
‫به دشمنی پرداخته و در دشمنیشان با آنان غلو کردهاند‪ .‬بســیاری‬
‫از مردم چنین برخوردی را با امراء پادشــاهان علمـا وشــیوخ خــود‬
‫دارند و در میان آنان رفض در مـورد غیـر صـحابه حاصـل میگـردد‬
‫میبینی که یکی دو حزب فلنی و دوستدارانش را دوست میدارنــد‬
‫و با فلنی و دوستدارانش دشمنی میکنند و گــاهی بــه نــاحق یکــی‬
‫مــورد ناســزا و بــدگویی قــرار میگیــرد‪ .‬و همــه اینهــا از تفرقــه و‬
‫گروهگرایی ناشی میشود که خداوند در رسولش از آن نهی کرده‬
‫است خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﭹ ﭺ چ چ چ ﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ چ النعام‪» ١٥٩ :‬‬
‫بيگمــان كســاني كــه آئيــن ) يكتاپرســتي راســتين ( خــود را پراكنــده‬
‫يدارنــد ) و آن را بــا عقــائد منحــرف و معتقــدات باطــل بــه هــم‬ ‫م ‌‬
‫يشــوند ) و هــر دســته و‬ ‫يآميزند ( و دسته دسته و گــروه گــروه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫يكنند ( تو به هيــچ وجــه از آنــان‬
‫گروهي از مكتبي و مذهبي پيروي م ‌‬
‫نيستي «‪.‬‬

‫و میفرماید‪ :‬چ ﭤﭥﭦ ﭧ ﭨﭩ ﭪ ﭫ ﭬﭭ ﭮ ﭯ ﭰﭱﭲﭳﭴ ﭵﭶﭷﭸ ﭹﭺچچچ ﭾﭿﮀﮁ‬


‫هايد آن‬ ‫ﮂ ﮃ ﮄ چ آل عمران‪ » ١٠٣ - ١٠٢ :‬اي كساني كه ايمان آورد ‌‬
‫»«»‬

‫چنان كه بايد از خدا ترسيد از خدا بترسيد ) و با انجــام واجبــات و‬


‫دوري از منهّيات گوهر تقوا را بــه دامــان گيريــد ( و شــما ) ســعي‬
‫كنيد غافل نباشيد تا چون مرگتان به ناگاه در رســد ( نميريــد مگــر‬
‫و همگي به رشته ) ناگسستني قرآن (‬ ‫آن كه مسلمان باشيد‪.‬‬
‫خدا چنگ زنيد و پراكنده نشــويد و نعمــت خــدا را بــر خــود بــه يــاد‬
‫آوريد كه بدان گــاه كـه ) بــراي همــديگر ( دشــمناني بوديــد و خــدا‬
‫ميان دلهايتان ) انس و الفت برقرار و آنها را به هــم ( پيونــد داد ‪،‬‬
‫پس ) در پرتو نعمت او براي هم ( برادراني شديد ‪«،‬‬

‫و خداوندمتعال میفرماید‪ :‬چ ﮦ ﮧ ﮨﮩ ﮪﮫ ﮬ ﮭﮮ ﮯﮰ ﮱ ﯓ ﯔ ﯕ ﯖ ﯗﯘ ﯙ ﯚ ﯛﯜ ﯝ ﯞ ﯟﯠ ﯡ‬


‫ﯢ ﯣ ﯤ ﯥ ﯦﯦﯧﯦ ﯨ ﯩﯪ ﯫﯦﯦ ﯬﯦﯦ ﯭﯦﯦ ﯮﯦﯦﯯﯦﯦ ﯰﯦﯦﯱﯦﯦ ﯲﯦﯦﯻ ﯻچ آل عمران‪ » ١٠٧ - ١٠٥ :‬و مانند كساني‬
‫نشويد كه ) با ترك امر به معروف و نهي از منكر ( پراكنده شدند‬
‫ههاي روشــن‬ ‫و اختلف ورزيدنــد ) آن هــم ( پــس از آن كــه نشــان ‌‬
‫) پروردگارشان ( به آنان رسيد ‪ ،‬و ايشان را عذاب بزرگي است‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪77‬‬

‫) به ياد آوريد روزي را كه در چنين ( روزي ‪ ،‬روهائي سفيد و‬


‫ما آنان كه ) به سبب انجام كارهاي بــد‬ ‫يگردند‪ .‬و ا ّ‬
‫روهائي سياه م ‌‬
‫در پيشـگاه پروردگارشـان شـرمنده و ســرافكنده و بــر اثـر غـم و‬
‫يشود ‪ ( :‬آيــا بعــد‬ ‫اندوه ( روهايشان سياه است ) بديشان گفته م ‌‬
‫هايد ؟ ! پس بــه‬ ‫از ايمان ) فطري و اذعان به حق ( خود كافر شد ‌‬
‫ما آنان كه‬ ‫وا ّ‬ ‫هايد عذاب را بچشيد !‬ ‫يورزيد ‌‬
‫سبب كفري كه م ‌‬
‫) بــه ســبب انجــام كارهــاي شايســته در پيشــگاه آفريدگارشــان‬
‫يشناسند و بــر اثــر شــادي و ســرور (‬ ‫سرافرازند و سر از پاي نم ‌‬
‫هورند و جاودانه در‬ ‫روهايشان سفيد است ‪ ،‬در رحمت خداي غوط ‌‬
‫آن ماندگارند ! « و خداوند متعال میفرماید‪ :‬چک کﮒگگ گﮖﮗﮘ ﮙﮚ‬
‫ﮛ ﮜ چ الحزاب‪ » ٥٨ :‬كساني كه مردان و زنان مؤمن را ‪ -‬بدون‬
‫»«‬

‫يرسانند ‪،‬‬ ‫اين كه كاري كرده باشند و گناهي داشته باشند ‪ -‬آزار م ‌‬
‫هاند‪.« .‬‬
‫مرتكب دروغ زشتي و گناه آشكاري شد ‌‬

‫بنابراین هر کس بدون هیچ گنــاهی مــؤمن زنــده یــا مــردهای را‬


‫اذیت کند‪ .‬داخل مصداق این آیه قرار میگیرد و کســی کــه اجتهــاد‬
‫کند گناهی بر او نیست و اگر کسی او را اذیت کنــد‪ ،‬او را بــه غیــر‬
‫از آنچه که به دست آورده‪ ،‬اذیت کرده است و هــر کــس گناهکــار‬
‫باشد و از گناه خود توبه کند یا به دلیل دیگــری بخشــیده شــود بــه‬
‫طوری که مجازاتی به خاطر آن گناه بــرای او نمانــده باشــد‪ ،‬او را‬
‫بدون اینکه کاری کرده باشد‪ ،‬اذیت کرده است و اگر چه با کار او‬
‫برایش مصیبتی هم ایجاد شده باشد‪....‬‬

‫از یکی از رافضیها روایت شده است که او به دلیل این که خدا‬


‫و رسولش ابوبکر و عمر را مقدم داشتهاند‪ ،‬خداوند و رسولش را‬
‫اذیت کرده است‪ .‬از برخی از آنــان روایــت شــده اســت کــه آنــان‬
‫مقداری حدیث را در مســجد النــبی‪ ‬مــی خواندنــد و بــه فضــایل‬
‫ابوبکر رسیدند وقتی که آنها راشنید به اصحابش گفــت‪» :‬تعلمــون‬
‫والله بلؤكم مــن صــاحب هــذا القــبر يقــول‪ :‬مــروا أبــابكر فليصــل‬
‫بالناس«)‪ (1‬به خدا قسم شما میدانید بل و گرفتاری شــما از جــانب‬

‫)( ج )‪ (3‬ص )‪.(31 ،33‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪78‬‬

‫صاحب این قبر است و میگوید‪ :‬به ابــوبکر دســتور دهیــد تــا بــرای‬
‫مردم نماز بگذارد‪.‬‬

‫به آنان امر شد که برای صحابه طلب مغفرت کنند اما آنان‬
‫دشنامشان دادند‬

‫وقتی که سلف می گویند‪ :‬خداوند امــر کــرد کــه بــرای اصــحاب‬


‫محمد طلب مغفرت کنیم اما رافضی ها آنان را ناسزا گفتند‪ ،‬ایــن‬
‫سخن کامل ً حقی است‪ .‬همچنین قول پیامبر – در ایــن صــحیح کــه‬
‫می فرماید‪» :‬ل تسبوا اصييحابی«‪»1‬اصــحابم را ســب نکنیــد«‪،‬‬
‫تحریم سب آنان را اقتضا می کند با وجود این کــه امــر بــه طلــب‬
‫مغفرت برای مؤمنان و نهی از سب آنان عام است‪ .‬در صــحیحین‬
‫به نقل از ابن مسعودس بــه روایــت از پیــامبر‪ ‬آمــده اســت کــه‬
‫فرمود‪ »:‬سباب المسلم فسوق و قتاله کفر«‪»2‬دشــنام بــه‬
‫مسلمان‪ ،‬فسق و سرکشی و جنگ با او مایه کفر اسـت« خداونـد‬
‫متعال می فرماید‪ :‬چﯨﯩﯪﯫﯦﯦ ﯬﯦﯦﯭﯦﯦ ﯮﯦﯦﯯﯦﯦﯰﯦﯦﯱﯦﯦﯲﯦﯦﯻﯻﯻﯻ ﯻﯻﯻﯻﯻﯼ یییﯻﯻﯻﯻﯻﯻﯻﯻ‬
‫هايد !‬‫ﰈ ﰉ ﯻﯻ ﯻ ﯻ ﰎ ﯻ ﯻ ﯻ چ الحجرات‪ »١١ :‬اي كساني كه ايمان آورد ‌‬
‫نبايد گروهي از مردان شما گروه ديگري را استهزاء كننــد ‪ ،‬شــايد‬
‫آنان بهتر از اينان باشند ‪ ،‬و نبايد زنــاني زنــان ديگــري را اســتهزاء‬
‫هبسا آنان از اينان خوبتر باشند ‪ ،‬و همديگر را طعنــه‬ ‫كنند ‪ ،‬زيرا چ ‌‬
‫نزنيد و مورد عيبجوئي قرار ندهيد ‪ ،‬و يكديگر را با القاب زشــت و‬
‫ناپسند مخوانيد و مناميد‪ ) .‬براي مسلمان ( چه بد اســت ‪ ،‬بعــد از‬
‫ل بــر تمســخر ‪ ،‬و‬ ‫هآلود ) دا ّ‬
‫ايمــان آوردن ‪ ،‬ســخنان نــاگوار و گنــا ‌‬
‫طعنه زدن و عيبجوئي كردن ‪ ،‬و به القاب بد خواندن ( گفتن و بــر‬
‫زبـان رانـدن ! كسـاني كـه ) از چنيـن اعمـالي و اقـوالي ( دسـت‬
‫برندارند و توبه نكنند ‪ ،‬ايشان ستمگرند ) و با ســخنان نيشــدار ‪ ،‬و‬
‫هگيريهــا ‪ ،‬و ملقــب گردانــدن مــردم بــه القــاب زشــت و‬ ‫بــا خرد ‌‬
‫يكننــد (‪ « .‬خداونــد در ایــن آیــه از‬ ‫نآميز ‪ ،‬به ديگران ظلــم م ‌‬ ‫توهي ‌‬
‫مسخره کردن‪ ،‬عیب جــویی و همــدیگر را لقــب زشــت دادن نهــی‬

‫‪ - 1‬مسلم آن را در)‪ (2540‬و بخاری در ک)‪(62‬ب )‪ (5‬استخراج کــرده انــد در روایــتی آمــده‬
‫است» بین خالد بن ولید و عبدالرحمن بن عوف اختلفی ایجاد شــد‪ .‬خالــد او را دشــنام داد‪،‬‬
‫رسول الله)ص( فرمود‪):‬ل تسبوا اصحابی()اصحاب مرا دشنام ندهید(‬
‫‪ - 2‬بخاری درک)‪ (92‬ب)‪ (8‬و مسلم ص)‪ (81‬آن را استخراج کرده اند‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪79‬‬

‫کرده است‪ .‬لمز به معنای عیب جــویی و ایــراد گرفتــن اســت‪ .‬در‬
‫این قول که خداوند می فرماید‪ :‬چ چ چ چ ﭾ ﭿ چ التوبة‪ » ٥٨ :‬در ميان‬
‫آنــان كســاني هســتند كــه در تقســيم زكــات بــه تــو عیــب و ایــراد‬
‫گرفتنــد« لمــز بــه معنــای خــرده گرفتــن آمــده اســت یعنــی از تــو‬
‫عیبجویی کرده و خرده میگیرد‪ .‬امااستغفار برای مؤمنان بــه طــور‬
‫عموم است خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﯻ ﯻ ﰒ ﯻ چ محمد‪ » 19:‬براي‬
‫«‬

‫گناهان خود و مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه‪ « .‬خداونــد امــر‬


‫کرده است که بر هر کسی که بمیرد نماز خوانده شـود‪ 1‬و پیــامبر‪‬‬
‫‪2‬‬
‫برای منافقان طلب مغفرت میکرد تا اینکه از این کار نهی شد‪.‬‬

‫آنان کسانی را که خلفت خلفای سهگانه را قبول داشته‬


‫باشند‪ ،‬ناصبی مینامند‬

‫ایــن کــه آنــان کســانی را کــه خلفــت خلفــای سـهگانه را قبــول‬


‫دارند‪،‬ناصبی مینامند‪ ،‬بر این اساس است کـه آنـان اعتقـاد دارنـد‪،‬‬
‫ولیت علی جز با برائت از این خلفا معنا ندارد و هر کس از آنــان‬
‫برائت نکند‪ ،‬را ناصبی مینامند‪ .‬به کسـی کـه چنیـن میگویـد‪ ،‬گفتـه‬
‫میشود‪ :‬اگر منظور تو از نصب بغض و کینه نسبت به علی و اهــل‬
‫بیت است در این صورت اهل سنت ناصبی نیستند‪ .‬و اگر منظــور‬
‫تو این است که آنان خلفا را دوســت میدارنــد ایــن را هــر چــه کــه‬
‫میخواهی نامگذاری کن‪ .‬چ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣ ﯤ ﯥ ﯦﯦﯧﯦﯨ ﯩ ﯪ ﯫﯦﯦ ﯬﯦﯦ چ النجم‪ »٢٣ :‬اينها فقط‬
‫يمســمي ( اســت كــه شــما و‬ ‫يمحتــوي و اســمهائي ب ‌‬ ‫نامهــائي ) ب ‌‬
‫هاند‪ .‬هرگــز خداونــد دليــل و‬ ‫پدرانتان ) از پيش خود ( بر آنهــا گذاشــت ‌‬
‫حجتي ) بر صحت آنها ( نازل نكرده است‪.«.‬‬

‫مدح و ذم‪ :‬فقط زمانی مدح و ذم اسمها را در بــر میگیرنــد کــه‬


‫در شرع اصلی داشته باشند‪ ،‬مانند لفظ مؤمن کافر‪ ،‬بّر)نیکوکــار(‬
‫فاجر)بدکار(‪ ،‬عالم و جاهل‪ .‬سپس اگر کسی بخواهد مدح کنــد یــا‬
‫ذم و نکوهش کنـد بایـد داخـل بـودن ممـدوح و مـذموم را در ایـن‬
‫اســمهایی کــه خداونــد و رســولش مــدح و ذم را بــه آنهــا مرتبــط‬

‫‪ - 1‬پیامبر)ص( بر هر یک از مسلمانان کــه میمردنــد نمــاز میخوانــد و او از نمــاز خوانــدن بــر‬


‫منافقان نهی شد همانگونه که خداوند متعال فرمود)توبه‪.(84/‬‬
‫‪ - 2‬چ ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖ ﭗ پ پ ﭚ ﭛ ﭜ ﭝ ﭞ ﭟ چ التوبة‪٨٠ :‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪80‬‬

‫کردهاند‪ ،‬بیان و روشن کند‪ .‬در کتاب و سنت لفــظ ناصــبی وجــود‬
‫ندارد همچنین لفظ رافضی نیز وجود ندارد‪.‬‬

‫ما وقتی که میگوییم رافضی‪،‬آن را فقط بــرای شناســاندن ذکــر‬


‫میکنیم چون در مسمی این اسم‪ .‬انواع امور مذموم بــه نســبت و‬
‫کتاب وارد میشود‪ ،‬مانند دروغ بستن بر خــدا و رســول او‪ ،‬تکــذیب‬
‫حقی که رسول خدا آن را آورده اســت‪ ،‬دشــمنی بــا اولیــاء خــدا و‬
‫بلکه دشمنی با بهترین اولیاء خــدا و دوســتی بــا یهــود و نصــاری و‬
‫مشرکین همانگونه که ما وجوه ذم را بیان کردیم‪.‬‬

‫به هیچ وجه معنی مذموم در کتاب و سنت نمیتواند اهــل ســنت‬
‫و جماعت را به طور عام در بر گیرد‪ ،‬آنگونه که رافضیها را در بــر‬
‫میگیرد‪ .‬آری در میان آنان‪ ،‬برخی کارهای مذموم و ناپســند انجــام‬
‫میدهند اما این ذم همه آنان را ملزم نمیکند‪ .‬همانگونه که در میان‬
‫مسلمانان افرادی به خاطر گناهی کــه مرتکــب میشــوند‪ ،‬مــذموم‬
‫هســتند‪ .‬امــا ایــن مســتلزم ذم اســلم و اهــل آن کــه معتقــد بــه‬
‫‪1‬‬
‫واجباتش هستند‪ ،‬نمیباشد‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪ ،(345،346‬شاید منظور کسانی است که واجبات آن را انجام میدهند‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪81‬‬

‫آنان علیای را که وجود ندارد دوست میدارند و با علیای که‬


‫متصف به صفات حقیقیاش است دشمنی میورزند‬

‫محبت صحیح و درســت ایــن اســت کــه بنــده آن محبــوب را بــر‬


‫اساس آنچه در وجودش است‪ ،‬دوست بدارد‪ .‬اگــر کســی یکــی از‬
‫صالحان را بر این اساس دوست بدارد که او از پیــامبران اســت و‬
‫یا او از سابقین اولین است‪ ،‬و به این دلیل او را دوست بدارد‪ .‬در‬
‫واقع کسی را دوست داشته است‪ ،‬که حقیقتی ندارد‪ .‬چــون او آن‬
‫شخص را براساس این که او موصوف بــه آن صــفات اســت و آن‬
‫صــفات باطــل هســتند‪ ،‬دوســت داشــته اســت‪ .‬و در واقــع او یــک‬
‫معدوم غیر موجود را دوست داشته است‪.‬‬

‫محبت رافضیها نسبت به علیس از این نوع است آنان چیزی را‬
‫دوست دار ند که وجود ندارد و آن امام معصوم است که امامتش‬
‫از پیش تعیین شده که بعد از پیامبر‪ ‬هیچ امامی جز او نیســت و‬
‫معتقد بودند که ابوبکر‪ ،‬عمر و عثمــانس ســتمکار و تجــاوزگر و یــا‬
‫کافر هستند‪ .‬وقتی که روز قیامت برایشان روشن شود کــه علــی‬
‫از هیچ یک از آن خلفا برتر نبود و نهایتش این بوده که او به لحاظ‬
‫مقام نزدیک یکی از آنان بـود و بـه امـامت و فضـیلت آنـان اقــرار‬
‫داشت و نه او و نه دیگــران معصــوم نبودنــد و امــامت او از پیــش‬
‫تعیین نشده بود‪ ،‬برایشان روشن میگردد که آنان علــی را دوســت‬
‫نداشتند بلکه در حقیقت بیشتر از هر کس دیگــر نســبت بــه علــی‬
‫بغض و کینه داشتهاند‪ ،‬آنان با کسی که موصوف به صفاتی کـه در‬
‫علی کــاملتر از دیگــران بــود‪ ،‬دشــمنی میکردنــد از جملــه اثبــات و‬
‫قبول امامت سه خلیفه اول و برتر دانســتن آنــان علی ـس آنــان را‬
‫برتــر میدانســت و بــه امــامت آنــان اقــرا داشــت بنــابراین روشــن‬
‫میشود که آنان به طور قطع با علی دشمنی میکنند‪ .‬به این ترتیب‬
‫این حدیثی که مسلم در صحیح خود به نقل از علیس روایت کرده‬
‫ي أل يحبنيي إل‬ ‫است و میگوید‪ »:‬إنه لعهد النبي الميي إلي ّ‬
‫مؤمن ول يبغضني إل منافق «‪»:1‬پیامبر امــی بــه مــن گفتــه‬
‫‪ - 1‬مسلم آن راروایت کرده است شماره)‪.(78‬باب دلیل بر این که حب انصار در حــالی کــه‬
‫علی از آنان بود‪ ،‬جز ایمان است‪ .‬اولش اینگونه اســت‪»:‬و الــذی فلــق الحبــة و بــرأ النمســﮋ‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪82‬‬

‫است که کسی جز مؤمن مرا دوست نمیدارد و کسی جــز منــافق‬


‫با من دشمنی نمیکند« روشن میشود اگر این حــدیث از پیــامبر‪‬‬
‫به درستی نقل شده باشد و آنان به آن اقرار داشته باشند‪.‬‬

‫بــه اعتقـاد رافضــیها هــر یــک از بنیهاشــم کـه ابــوبکر و عمـرس‬


‫‪1‬‬
‫رادوست بدارد مطهر نیست‬

‫شیعه اهل بیت)علی و دو پسرش( را خوار میکنند‬

‫اما شــیعیان بــه طــور دائم مغلــوب‪ ،‬مقهــور و شکســت خــورده‬


‫هستند و حبشان نســبت بــه دنیــا و حــرص بــه آن ظــاهر و آشــکار‬
‫است از این رو وقتی به حسین نامه نوشــتند او پســر عمــویش را‬
‫نزد آنان فرستاد و سپس خــودش نــزد آنــان آمــد‪ ،‬امــا آنــان بــه او‬
‫خیــانت کردنــد و آخرتشــان را بــه دنیایشــان فروختنــد و او را بــه‬
‫دشمنش تسلیم کردند و همراه بــا دشــمنش بــا او جنگیدنــد‪ .‬پــس‬
‫آنان در دنیا چــه زهــدی در پیــش میگیرنــد و چــه جهــادی را انجــام‬
‫دادهاند و علیس از دست آنان مصیبتهای تلخی را دید که جز خــدا‬
‫کسی نمیداند به طـوری کـه علـی آنـان را نفریـن کـرد و گفـت‪»:‬‬
‫اللهم إني سئمتهم وسئموني فأبدلني بهم خي يًرا منهييم‬
‫وبدلهم بي شًرا مني «‪»:‬پروردگارا من از آنان خسته شــده و‬
‫آنان از دست من رنجور و خسته شــدهاند‪ ،‬بــه جــای آنــان بهــتر از‬
‫آنــان را نصــیب مــن کــن و بــه جــای مــن کســی بــدتر از مــن را‬
‫نصیبشان گردان«آنان علی را فریب میدادند و با جنگ کنندگان بــا‬
‫او مکاتبه میکردند و در ولیتها و اموال بــه او خیــانت میکردنــد‪ .‬بــا‬
‫وجود این آنان هنوز هم رافضی نشدند«‪ .‬آنان بــدترین برخــورد را‬
‫با علی بن ابیطالبس و دو پسرش نوادگان رسول الله‪ ‬و دو گل‬
‫او در دنیا یعنی حسن و حسین داشتند‪ .‬آنان بیشتر از همــه مــردم‬
‫درباره حق سرزنش سرزنشگر را میپذیرفتنــد و ســریعتر از همــه‬
‫مردم به فتنه رویمیآوردند و در رهایی از آن از همه ناتوانتر بودنــد‬
‫أنه‪«...‬ترمذی و نسائی روایت کردند‪.‬‬
‫‪ - 1‬ج)‪ (2‬ص)‪.(329،320،311‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪83‬‬

‫در کمک به اهل بیت آنان را فریــب میدادنــد وقــتی کــه اهــل بیــت‬
‫مطمئن میشــدند‪ ،‬و کســی بــه دلیــل ایــن کمــک آنــان راســرزنش‬
‫میکرد‪ ،‬اهل بیت را خوار میکردند و آنان را تسلیم مینمودند و دنیا‬
‫را به آنان ترجیح میدادند‪.‬‬

‫بنــابراین اندیشــمندان مســلمانان همچــون عبــدالله بــن عبــاس‪،‬‬


‫عبدالله بن عمر‪ ،‬ابوبکر بــن عبــدالرحمن بــن حــارث بــن هشــام و‬
‫دیگــران بــه حســین پیشــنهاد کردنــد کـه بــه نــزد آنــان نــرود چــون‬
‫میدانســتند آنــان او را رهــا میکننــد و کمکــش نمیکننــد و در آنچــه‬
‫برایش نوشتهاند‪ ،‬بر او وفادار نمیمانند‪ ،‬و همانگونه شــد کــه آنــان‬
‫پیش بینی کرده بودنــد و دعــای عمــر بـن خطــاب و ســپس دعـای‬
‫علیس در مورد آنان مستجاب شد تــا ایــن کــه خداونــد حجــاج بــن‬
‫یوسف را بر آنان مسـلط کـرد کسـی کـه چیـزی از نیکوکـار آنـان‬
‫قبول نمیکرد و از خطاکار آنان نمیگذشت و همواره شــر آنــان بــه‬
‫کسی که غیر از خودشان بود‪ ،‬میرسـید تـا ایـن کـه شـر برایشـان‬
‫‪1‬‬
‫عمومیت یافت‪.‬‬

‫آنان زید بن علی و امثال او را که از فرزندان فاطمه بودند‪ ،‬رد‬


‫کردند و به کفر و فسق آنان شهادت دادند‬

‫رافضیها زیدبن علی بن حسین را مثــال او را کــه از فرزنــدان و‬


‫ذریه فاطمهس بودند رد کردنــد و بــه کفــر و فســق او شــهادت‬
‫دادند در حالی که آنان از اهل سنت و دوســتدار ابــوبکر و عمــر‬
‫بودند و حتی رافضیها از روی جهــل یــا از روی لجــاجت بــا اولد‬
‫‪2‬‬
‫فاطمه به شدت دشمنی کردند‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪.(166‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪.(157‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪84‬‬

‫آنان برای به قتل رساندن هاشمیها و اسارت زنان و کودکان‬


‫هاشمی تلش کردند‬

‫جای تعجب است که ایــن رافضــیها ادعــا میکننــد کــه اهــل بیــت‬
‫محمد‪ ‬را گرامی میدارند در حالی که ســعی کردنــد تــا تاتارهــای‬
‫کافر به بغداد دار الخلفة بیاینــدو تاتارهــای کــافر شــمار زیــادی از‬
‫مسلمانان از بنیهاشــم و غیــر بنیهاشــم را کــه جــز خداونــد متعــال‬
‫کسی تعدادشان را نمیداند به قتل رساندند‪ .‬آنان خلیفه عباسی را‬
‫کشتند و زنان و کودکــان هاشــمی را بــه اســارت گرفتنــد و بــدون‬
‫شک این بغض و دشمنی نسبت به آل محمد‪ ‬است و آنکار کفار‬
‫با همکاری رافضیها صورت گرفت‪ .‬آنان تا زمــان یزیــد و امثــال او‬
‫‪1‬‬
‫سعی در اسارت زنان هاشمی را داشتند‪.‬‬

‫آنان بیشتر از همه مردم به اهل بیت بیحرمتی کرده و عیب و‬


‫ایراد میگیرند‬

‫رافضیها بیشتر از همه مردم به اهل بیــت عیـب و ایــراد نسـبت‬


‫میدهند و آنان همان کسانی هستند که در همان حال با اهــل بیــت‬
‫دشمنی میکنند و با روایت کردن احادیثشان بزرگترین منکــرات را‬
‫به آنان نسبت میدهند احادیثی که ضرورتا ً معلوم میشود کــه دروغ‬
‫بستن بر رسول الله‪ ‬هستند و با دین اسلم تناقص دارنـد و آنهـا‬
‫مستلزم تکفیر علی و تکفیر کسی که با او مخالفت میکند اســت‪.‬‬
‫از جمله سخنان آنان این که رسول اللــه‪ ‬فرمــود‪»:‬هــر کــس در‬
‫خلفت با علی مقابله و مخالفت کنــد‪ .‬او کــافر اســت و بــا خــدا و‬
‫رسول او مبارزه کرده است و هر کس درباره علی به شک بیفتــد‬
‫کافر است« و از جملــه ایــن ســخنان بــه نقــل از انــس اســت کــه‬
‫میگوید نزد پیامبر‪ ‬بودم و او علی را دید که میآمد فرمــود‪»:‬مــن‬
‫و این در روز قیامت حجت خدا بر امتم هستیم«‪.‬‬

‫از جملــه ایــن ســخنان اســت‪ :‬شــنیدم رســول اللــه‪ ‬بــه علــی‬
‫میگفت‪»:‬هر کس بمیرد در حالی که با تو دشــمنی کــرده باشــد او‬
‫یهودی و یا نصرانی مرده است«‬
‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪.(336‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪85‬‬

‫خداوند رافضیها را هلک کند و حــق اهــل بیــت را بــا انصــاف از‬
‫آنان بگیرد‪ .‬آنان عیب و رسواییهایی به اهل بیت نسبت میدهند که‬
‫بر هیچ صاحب دیدهای پنهان نیستند‪.‬‬

‫بنیهاشم و همسران آنــان و همچنیــن بــر اســاس یکــی از قولهــا‬


‫بنیمطلــب جــز آل محمــد قــرار میگیرنــد و رافضــیها اکــثر آنــان را‬
‫مذمت میکنند‪ ،‬آنان فرزنــدان عبــاس و مخصوص ـا ً خلفــای آنــان را‬
‫مت میکنند در حالی که آنان جزو آل محمد‪ ‬هســتند‪ ،‬کســانی‬ ‫مذ ّ‬
‫را کــه ابــوبکر و عمــر را دوســت میداشــتند نکــوهش میکردنــد در‬
‫حالی که جمهــور بنیهاشــم ابــوبکر و عمــر را دوســت میداشــتند و‬
‫کسی از بنیهاشــم کــه دارای نســب صــحیح بــود‪ ،‬از آن دو خــود را‬
‫مّبرا نمیکرد مگر تعداد اندکی که نسبت به فراوانی بنیهاشم ناچیز‬
‫بودند از اهل علم و دیـن نیـز برخـی ابـوبکر و عمـرس را دوسـت‬
‫‪1‬‬
‫میداشتند‪.‬‬

‫توهین آنان به عایشه در حالی که او از اهل بیت است و توهین‬


‫آنان به عباس و مدح و تمجید آنان از ابوطالب که کافر مرد و‬
‫آزر و پدر و مادر پیامبر و پسر نوح‬

‫رافضیها براساس جهل خودشــان نســبهای پیــامبران و پــدران و‬


‫فرزندان آنان را گرامی میدارند و به همسران آنان توهین میکننــد‬
‫و همه اینها از روی عصبیت و پیــروی از هــوی و هــوس اســت بــه‬
‫طوریکه فاطمه و حسن و حسین را گرامی میدارنـد و بــه عایشـه‬
‫ام المؤمنین تــوهین میکننــد و میگوینــد بـا ایـن کــه برخــی از آنــان‬
‫میگویند آزر پدر ابراهیم مؤمن بود و پدر و مــادر پیــامبر‪ ‬مــؤمن‬
‫بودند و میگویند‪ :‬پدر پیامبر‪ ‬کافر نبود چون اگر پدر او کافر بــود‬
‫این امکان وجود داشــت کــه پســرش نیــز کــافر شــود و در مجــرد‬
‫نسب هیچ فضیلتی نیست‪ .‬و به این عنوان به این مسأله میرســند‬
‫که پسر نوح کافر بود چون با وجود این که کسی پسر فلن پیامبر‬
‫باشد او را کافر میدانند‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪ (109-107‬ج)‪ (2‬ص)‪ (157،214،336،337‬ج)‪ (3‬ص)‪.(8‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪86‬‬

‫آنــان همچنیــن میگوینــد‪ :‬ابوطــالب مــؤمن بــود و برخــی از آنــان‬


‫میگویند اسمش عمران بــود کــه در ایــن آیــه از کلم خداونــد ذکــر‬
‫شده است که میفرماید‪ :‬چ ﮋ ﮌ ﮍ ﮎ ک ک ک ﮒ گ گ گ ﮖ ﮗ چ آل عمران‪:‬‬
‫‪ »33‬خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم )از قبيل ‪ :‬اسماعيل و‬
‫عمران ) از قبيل ‪ :‬موســي و هــارون‬ ‫اسحاق و يعقوب ( و خاندان ِ‬
‫و عيسي و مادرش مريم( را از ميان جهانيان برگزيد‪.« .‬‬

‫آنان این کارهــا را میکننــد بـا وجــود اینکــه در آن افــترا و بهتــان و‬


‫تناقص وجود دارد و آشکار است که بــا ایــن نمیتواننــد بــه مقصــود‬
‫خود دست یابند‪ .‬چون اگر پدر و یا پسر کسی کافر باشــد‪ ،‬در نــزد‬
‫خداونداین امر بــرای او نقــص و کاســتی نمیآورد چــرا کــه خداونــد‬
‫زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد‪.‬‬

‫معلوم و مشخص اســت کــه صــحابه از پدرانشــان برتــر هســتند و‬


‫پدرانشان کافر بودند‪ .‬برخلف این اگر پدر کســی همســر یــک زن‬
‫زناکار فاحشه باشد‪ ،‬این بزرگترین عیــب و مــذمت بــرای اوســت‪.‬‬
‫چون ضرر این امر به او میرسد‪ .‬برخلف کفر پدر یــا پســرش کــه‬
‫هیچ ارتباطی با او ندارد‪.‬‬

‫همچنین اگــر از یــک زن مــؤمن جــز مــؤمن بــه دنیــا نمیآمــد‪ .‬همــه‬
‫فرزندان آدم مؤمن میشدند خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈ ﮉﮊ ﮋ ﮌ‬
‫ﮍ ﮎکک کﮒگگ گﮖﮗﮘ ﮙ ﮚﮛﮜ ﮝﮞﮟﮠﮡ ﮢﮣ ﮤﮥ ﮦﮧﮨﮩﮪﮫ ﮬﮭﮮ ﮯﮰﮱﯓ ﯔﯕﯖ ﯗﯘﯙ‬
‫ﯚ ﯛﯜ ﯝ ﯞ ﯟ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣ ﯤ ﯥ ﯦﯦﯧﯦﯨ ﯩ ﯪ ﯫﯦﯦ ﯬﯦﯦ ﯭﯦﯦ ﯮﯦﯦ ﯯﯦﯦ ﯰﯦﯦ ﯱﯦﯦ ﯲﯦﯦ ﯻ ﯻ ﯻﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯼ ی ی ی ﯻ ﯻﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ چ‬
‫داستان دو پسر آدم ) قابيل و هابيل ( را چنان‬ ‫المائدة‪»31 - ٢٧ :‬‬
‫كه هست براي يهوديان و ديگـر مردمـان بخـوان ) تـا بداننـد عـاقبت‬
‫گناهكــاري و ســرانجام پرهيزگــاري چيســت (‪ .‬زمــاني كــه هــر كــدام‬
‫ما از يكي ) كه مخلص‬ ‫عملي را براي تقّرب ) به خدا ( انجام دادند‪ .‬ا ّ‬
‫بود و هابيل نام داشت ( پذيرفته شد ‪ ،‬ولي از ديگــري ) كــه مخلــص‬
‫نبود و قابيل نام داشت ( پذيرفته نشد‪ ) .‬قابيــل بــه هابيــل ( گفــت ‪:‬‬
‫بيگمان تو را خواهم كشت ! ) هابيل بدو ( گفت ‪ ) :‬مــن چــه گنــاهي‬
‫اگر تو براي‬ ‫يپذيرد !‪.‬‬‫دارم ( خدا ) كار را ( تنها از پرهيزگاران م ‌‬
‫يكنــم تــا‬‫كشتن من دست دراز كني ‪ ،‬من دست به سوي تو دراز نم ‌‬
‫يترســم‪.‬‬ ‫تو را بكشم‪ .‬آخر من از خدا ) يعني ( پروردگار جهانيان م ‌‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪87‬‬

‫هبار ( گناه من و گناه خود ) در روز رســتاخيز‬ ‫يخواهم با ) كول ‌‬


‫من م ‌‬
‫به ســوي پروردگــار ( برگــردي و از دوزخيـان باشـي ‪ ،‬و ايـن سـزاي‬
‫پس نفس ) سركش ( او‬ ‫) عادلنه خدا براي ( ستمگران اســت‪.‬‬
‫تــدريجا ً كشــتن بــرادرش را در نظــرش آراســت و او را مصــمم بــه‬
‫كشتن كرد ‪ ،‬و ) عاقبت بــه نــداي وجــدان گــوش فــرا نــداد و ( او را‬
‫كشت ! و از زيانكاران شد ) و هم ايمان خود را و هم برادرش را از‬
‫يدانست جسد او را چه كار كند (‬ ‫دست داد (‪ ) .‬بعد از كشتن ‪ ،‬نم ‌‬
‫پس خداوند زاغي را فرستاد ) كه زاغ ديگري را كشته بود ( تا زمين‬
‫را بكــاود و بــدو نشــان دهــد چگــونه جســد بــرادرش را دفــن كنــد‪.‬‬
‫) هنگامي كه ديد كه آن زاغ چگونه زاِغ مرده را در گــودالي كــه كنــد‬
‫يتـوانم مثـل ايـن كلغ‬ ‫پنهان كرد ( گفت ‪ :‬واي بـر مـن ! آيـا مـن نم ‌‬
‫م ؟ ! پــس ) ســرانجام از تــرس‬ ‫باشــم و جســد بــرادرم را دفــن كن ‌‬
‫رسوائي و بر اثر فشار وجــدان ‪ ،‬از كــرده خــود پشــيمان شــد و ( از‬
‫زمره افراد پشيمان گرديد‪.« .‬‬

‫آنان همچنین به عباس عموی پیامبر‪ ‬کـه دربـاره ایمـان او بـه‬


‫تــواتر حـدیث وجـود دارد‪ ،‬تــوهین میکننــد و از ابوطـالب تعریـف و‬
‫تمجید میکنند در حالی که وقتی او مرد بــه اتفــاق نظــر اهــل علــم‬
‫کافر بود‪ ،‬و احادیث صــحیح نیــز بـر ایـن موضــوع دللــت دارنـد در‬
‫صحیحین به نقل از ابن مسیب به حزن به نقــل از پــدرش روایــت‬
‫است که میگوید‪ :‬هنگامی که ابوطالب بــه لحظــه احتضــار نزدیــک‬
‫شد‪ ،‬رسول الله‪ ‬نزد او آمد و ابوجهل و عبدالله بن ابی امیه بن‬
‫مغیره را در کنار او دید‪ ،‬رسول الله‪ ‬فرمود‪»:‬یا عم قل ل اله‬
‫ال ّ الله کلمة اشهد لک بها عندالله«‪»:‬ای عمــو بــه مــن بگــو‬
‫هیچ معبودی جز الله نیست این سخنی است که مــن در نــزد خــدا‬
‫برای تو شهادت آن را میدهم«‪ .‬ابوجهل و عبدالله بن ابی امیة بن‬
‫مغیـــرة گفتنـــد‪ :‬ای ابوطـــالب آیـــا ازآییـــن عبـــدالمطلب روی‬
‫می گردانی؟ رســول اللــه‪ ‬همــواره ایـن سـخن را بـر او عرضـه‬
‫مینمود و برایش تکرار میکـرد‪ .‬و آنـان نیـز آن سـخن خودشـان را‬
‫برایش تکرار میکردند‪ .‬تا این که ابوطالب سخن آنان را که دللت‬
‫بر آیین عبدالمطلب داشت‪ ،‬به زبان آورد و از گفتـن لالـه ال اللـه‬
‫سرباز زد‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬من حتما ً برای تو طلب مغفرت میکنم‬
‫مادامی که از آن نهی نشوم‪ .‬که خداوند این آیه را نازل کرد‪ :‬چ ﭣ‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪88‬‬

‫ﭤ ﭥﭦﭧﭨﭩﭪﭫ ﭬﭭﭮﭯﭰ ﭱﭲﭳﭴﭵﭶﭷچ التوبة‪ » 113:‬پيغمبر و مؤمنان‬


‫را نســزد كــه بــراي مشــركان طلــب آمــرزش كننــد ‪ ،‬هرچنــد كــه‬
‫خويشاوند باشند ‪ ،‬هنگامي كه براي آنان روشن شود كه ) بــا كفــر‬
‫هانــد ‪ ،‬و ( مشـركان اهـل دوزخنـد‪ « .‬و دربـاره‬ ‫و شرك از دنيا رفت ‌‬
‫ابوطالب نازل کرد که‪ :‬چ ک ک ک ﮒ گ گ گ ﮖ ﮗ ﮘ چ القصص‪ ) » 56:‬اي‬
‫يتواني كسي را كه بخواهي هدايت ارمغــان داري‬ ‫پيغمبر ! ( تو نم ‌‬
‫) و او را به ايمـان ‪ ،‬يعنـي ســر منــزل مقصــود و مطلــوب انســان‬
‫برساني ( ولي اين تنها خدا اســت كــه هــر كــه را بخواهــد هــدايت‬
‫ينمايد «‪.‬‬
‫عطاء م ‌‬

‫مســلم نیــز از حــدیث ابــوهریره اســتخراج کــرده اســت و در آن‬


‫میگوید‪ »:‬قال أبو طالب لول أن تعيرني قريش يقولون‪ :‬إنه حملــه‬
‫ك َل‬‫على ذلك الجزع لقــررت بهــا عينــك فــأنزل اللــه تعــالى‪ :‬إ ِن ّـ َ‬
‫ت ‪»:1«‬ابوطالب گفت اگر قریش مــرا بــه خــاطر‬ ‫تهدي م َ‬
‫حب َب ْ َ‬
‫نأ ْ‬‫َ ْ‬ ‫َْ ِ‬
‫آن سرزنش نمیکردند و میگویند‪ :‬آن جزع و بــی تــابی او را بــر آن‬
‫ســخن وا داشــت‪ .‬دیــدهات را بــا آن روشــن میکــردم کــه خداونــد‬
‫متعال نازل کرد)إّنک ل تهدی من احببت(« در صحیحین به نقــل از‬
‫ابن عباس بن مطلب آمده است که میگوید‪ :‬گفتم یا رسول اللــه‪:‬‬
‫آیا تو نفعی به ابوطالب رساندی او از تــو حمــایت میکــرد و تــو را‬
‫یاری مینمود و به خاطر تو خشمگین میشد؟ فرمود‪ »:‬نعم هو في‬
‫ضحضاح مــن نــار ولــول أنــا لكــان فــي الــدرك الســفل مــن النــار‬
‫«‪»:2‬بله‪ .‬او اکنون در عمق کم آتش قرار دارد و اگر من نبــودم او‬
‫قطعا ً در طبقه زیر آتش قــرار داشــت« در حــدیث ابوسـعید آمـده‬
‫است وقتی که از ابوطالب در نزد پیامبرع یاد شد‪ .‬فرمــود‪»:‬لعلــة‬
‫تنفعه شفاعتی فیجعل فی ضحضاح من نار یبلغ کعیبه یغلی منهمــا‬
‫دماغه«‪»:‬کاش شفاعت من نفعی به او میرساند و در قسمت کم‬
‫عمق آتشی قرار بگیرد که اگر به قوزک پاهایش برسد‪ ،‬مغزش از‬
‫‪3‬‬
‫شدت گرما به جوش آید« در صحیحین استخراج کردهاند‪.‬‬

‫‪ - 1‬مسلم آن را استخرج کرده است ص)‪.(55‬‬


‫‪- 2‬صحیح مسلم ص)‪ (195‬و بخاری ک)‪ (78‬یغلی منه ام دماغه‪ ،‬در اثر آن درون مغــزش بــه‬
‫جوش میآید‪.‬‬
‫‪ - 3‬ج)‪ (2‬ص)‪.(248،249‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪89‬‬

‫اهانت آنان به عایشهب و همسر نوح‬

‫آنان گناهان بزرگی را به عایشه نسبت میدهند از جمله آنها کــه او‬
‫را به فحشـایی متهـم میکننـد کـه خداونـد او را از آن پـاک و مّبـرا‬
‫دانسته و قرآن را در آن زمینه نــازل کــرد‪ .‬ســپس آنــان از شــدت‬
‫جهلشان درباره همسران سایر پیامبران نیز ادعایی نـاروا دارنــد و‬
‫گمان میکنند که همسر نوح فاحشه بوده است و پســری کــه نــوح‬
‫او را فرا خواند‪ ،‬پسر او نبود بلکه فقط پسر آن زن بــود و معنــای‬
‫این آیه که میفرماید‪ :‬چ پ پ ﭚ ﭛ چ هود‪ »46 :‬چرا كه او ) به سبب‬
‫رفتار زشت و كردار پلشتي كه پيــش گرفتــه اســت بــا تــو فرســنگها‬
‫فاصله دارد ‪ ،‬و ذات او عين ( عمل ناشايست است‪.«.‬‬

‫این است که این فرزند از عملــی ناصــالح بــه عمــل آمــده اســت‪.‬‬
‫وبرخی از آنان در این آیه قرائت میکنند‪ :‬چ ﮡ ﮢ ﮣ چ هود‪ »42 :‬و نوح‬
‫پسرش را كه در كناري ) جدا از پدر ( قرار گرفته بود«‪.‬‬

‫منظور)ابنها(است یعنی پسر آن زن را صدا زد‪ .‬و به ایــن قســمت‬


‫از آیه استدلل میکنند که میفرماید‪ :‬چ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖ چ هود‪ » ٤٦ :‬پسرت‬
‫«‬

‫از خاندان تو نيست ‪.«،‬‬

‫و این قول خداوند که میفرماید‪ :‬چ ک ک ک ﮒ گ گ گ ﮖ ﮗﮘ ﮙ ﮚ ﮛ ﮜ ﮝ‬


‫ﮞ ﮟ چ التحريم‪ » ١٠ :‬خداوند از ميان كافران ‪ ،‬زن نوح و زن لوط‬
‫را مثل زده است‪ .‬آنان در حباله نكاح دو تــن از بنــدگان خــوب مــا‬
‫بودند و ) با ساخت و پاخت با قوم خود ‪ ،‬و گزارش اسرار و اخبار‬
‫بديشان ( بــه آن دو خيــانت كردنــد« ایــن گــونه تأویــل میکننــد کــه‬
‫همسر نوح در همبستر شدن بــا کســی دیگــر بــه او خیــانت کــرده‬
‫است و او زن فاحشه بوده است و در این مورد شبیه منــافقین و‬
‫فاسقین اهل افک و فحشــا کــه او را متهــم کردنــد و ســپس تــوبه‬
‫نکردنــد‪ ،‬عمــل نمودنــد‪ .‬و پیــامبرع دربــاره آنــان فرمــود‪ »:‬أيهييا‬
‫الناس من يعذرني من رجل بلغ أذاه في أهلي‪ ،‬والله ما‬
‫علمت على أهلييي إل خي يًرا ولقييد ذكييروا رجل ً واللييه مييا‬
‫‪1‬‬
‫علمت عليه إل خيًرا «‬
‫‪ -‬بخاری آن را در ک)‪ (42‬ب)‪ (2،15‬ب)‪ (34‬و مسلم ک)‪ (49‬ح)‪.(56،58‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪90‬‬

‫»ای مردم چه کسی مرا درباره مردی کــه اذیتــش بــه خــانواده‬
‫من رسیده است‪ ،‬معذور میدارد به خــدا قســم مــن از خــانوادهام‬
‫جز خیر و خوبی نمیشناسم و از مردی انام میبرند بــه خــدا قســم‬
‫که جز خیر و خوبی از او ندیدهام«‪.‬‬

‫معلوم و مشخص است که بزرگتریــن انــواع اذیــت و آزار بــرای‬


‫انسان این است که کسی نسبت به همسرش حرف دروغ بزنــد و‬
‫بگویــد‪ :‬او دچــار فحشــا شــده اســت و آن فــرد را همســر یــک زن‬
‫فاحشه قرار دهد‪ .‬این از بزرگترین دشنامهایی است که مردم بــه‬
‫‪1‬‬
‫همدیگر میدهند‪...‬‬

‫توهین آنان به فاطمهب‬

‫این شیعیان و دیگران درباره حزن و اندوه فــاطمه بــر پیــامبر‪‬‬


‫مطالبی را ذکر میکننـد کـه قابـل وصـف نیسـتند ایـن کـه او خـانه‬
‫احزان بنا کرد‪ .‬با وجود این که آن اندوه بــر امــر از دســت رفتهای‬
‫است‪.‬‬

‫آنان بیتابی و حزن علی و فاطمه را بــه خــاطر از دســت رفتــن‬


‫اموال فدک و سایر میراث ذکر میکنند که ایــن امــر اقتضــا میکنــد‬
‫صـاحب آن بــه دلیــل از دسـت رفتــن مـال دنیــا انـدوهگین اسـت‪.‬‬
‫خداوند متعال فرموده است‪ :‬چ ﯧ ﯨ ﯩ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ چـ الحديد‪ » ٢٣ :‬اين‬
‫بدان خاطر است كه شما نه بر از دست دادن چيزي غــم بخوريــد‬
‫كه از دستتان بدر رفته است ‪ ،‬و نه شادمان بشويد بــر آنچــه خــدا‬
‫بــه دســتتان رســانده اســت‪ «.‬ایــن رافضــیها کــه جــاهلترین مــردم‬

‫درباره افرادی که دوستشان دارند‪ ،‬اخبار مدح و تمجیــد را ذکــر‬


‫میکنند و درباره کسانی که با آنان دشمنی دارنــد‪ ،‬اخبــار مــذمت و‬
‫نکوهش را ذکر میکنند‪ .‬در حــالیکه عکــس آنهــا بهــتر و شایســتهتر‬
‫است‪.‬‬

‫‪- 1‬ج)‪ (2‬ص)‪ (246،249،250‬و بنگریــــد بــــه کتــــاب بعــــض فضــــائل عایشــــه ج)‪ (2‬ص)‬
‫‪ (228،241،242‬استخراج کردهاند‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪91‬‬

‫از جملــه ایــن مــوارد‪ ،‬مطــالبی اســت کــه دربــاره فــاطمه ذکــر‬
‫کردهاند که او وصیت نمود‪ .‬شبانه دفن شود و کسی از آنان بر او‬
‫نماز نخواند‪ .‬مطالبی که کسی جز انســان نــادان آنهــا را بــه زبــان‬
‫نمیآورد و به آنهــا اســتدلل نمیکنــد و چیــزی کــه شایســته فــاطمه‬
‫نیست به او نسبت نمیدهد‪ .‬و این اگر صحیح باشد بیشتر شایســته‬
‫‪1‬‬
‫یک گناه مورد بخشش است تا یک سعی و تلش مشکور‬

‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪(263‬ج)‪(2‬ص)‪.(215‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪92‬‬

‫رافضیها دشمنان خداوند از جمله یهود و نصاری و مشرکین و‬


‫گروههای بیدین را دوست میدارند و به آنان در مبارزه با‬
‫مسلمانان و آل محمد‪ ‬کمک و همکاری مینمایند‬

‫رافضیها بیشتر از هر کسی تابع هوی و هــوس هســتند و بیشــتر‬


‫از هر کسی جهــل دارنــد و ظلــم روا میدارنــد و بــا اولیــاء خداونــد‬
‫متعال‪ ،‬بعد از پیامبر‪ ‬که ســابقین اولیــن از مهــاجرین و انصــار و‬
‫تابعین نیکوی آنان بودند و خداوند از آنان راضی بود و آنان نیــز از‬
‫او خشــنود بودنــد‪ ،‬دشــمنی میکننــد و کفــار و منــافقین از یهــود و‬
‫نصاری و مشرکین و گروههای بیدین همچون نصیریه و اسماعیلیه‬
‫و سایر گمراهان را دوست میدارنــد‪ .‬همــانگونه کــه مــردم چنــدین‬
‫مــورد همکــاری آنــان بــا مشــرکان تــرک و ســایر مشــرکین را در‬
‫مبارزه با اهل اسلم در خراسان‪ ،‬عراق‪ ،‬جزیر و شــام و همکــاری‬
‫آنان با نصاری در مبــارزه بــا مســلمانان در شــام و مصــر و ســایر‬
‫وقایع متعدد که از بزرگترین حوادث در اسلم طی سده چهــارم و‬
‫هفتم تجربه کردهاند‪ .‬وقتی که کفار ترک به ســرزمینهای اســلمی‬
‫آمدند و تعداد بسیار زیادی از مسلمانان را که جــز خــدا مقــدارش‬
‫را نمیداند به قتل رساندند‪ .‬آنان بیشترین عداوت و دشــمنی را بــا‬
‫مسلمانان و همکاری را با کفار داشتند‪ .‬و همچنین همکاری آنان با‬
‫یهود امر مشهوری است به طوری کــه مــردم آنـان را بـرای یهـود‬
‫همچون گله خران میدانند حتی گفتــه شــده اســت‪ :‬هیــچ یهــودی و‬
‫مسلمانی و نصرانی و مسلمانی و یا مشــرک و مســلمانی بــا هــم‬
‫جنگ نمیکنند مگر این که رافضیها با یهــودی و نصــرانی و مشــرک‬
‫همکاری کند‪.‬‬

‫ایــن عــادت و رویــه دائمــی رافضیهاســت کــه یهــود و نصــاری و‬


‫مشرکین را در سخن‪ ،‬دوستی و همکاری و مبارزه و ســایر مــوارد‬
‫بر جماعت مسلمانان ترجیح میدهند‪.‬‬

‫چــه کســی گمراهتــر از قــومی اســت کــه بــا ســابقین اولیــن از‬
‫مهاجرین و انصار دشمنی کنند و با منافقین و کفار دوستی کننــد؟‬
‫خداوند متعال فرموده است‪:‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪93‬‬

‫چﮅﮆ ﮇ ﮈﮉ ﮊﮋﮌﮍﮎکک کﮒگ گگﮖ ﮗﮘ ﮙﮚﮛﮜ ﮝﮞﮟﮠ ﮡﮢﮣ ﮤﮥ ﮦﮧﮨﮩﮪﮫﮬﮭﮮﮯ‬


‫ﮰﮱﯓﯔﯕﯖﯗﯘﯙﯚﯛﯜﯝﯞﯟﯠﯡﯢﯣﯤ ﯥ ﯦﯧﯨﯩﯻ ﯻﯻﯻﯻﯻﯻﯻﯻﯻ ﯻ ﯻﯻﯻﯻﯻﯻ ﯻﯼ یییﯻ‬
‫ﯻﯻﯻﯻ ﯻﯻﯻﰈﰉچ المجادلة‪١٩ – ١٤ :‬‬

‫يگيرند كــه خــدا‬ ‫» آيا آگاهي از كساني كه گروهي را به دوستي م ‌‬ ‫«‬

‫بر آنان خشمگين اسـت‪ .‬اينـان ) منافقـاني بيـش نبـوده و ( نـه از‬
‫شمايند و نه از آنانند‪ .‬چنين كساني بگونه آگاهانه سوگند دروغ يــاد‬
‫يكنند ! خداوند عذاب سختي را براي ايشان آماده كرده و تهيه‬ ‫م ‌‬
‫يكننــد ! آنــان سوگندهايشــان را‬ ‫ديده است‪ .‬آنان چه كــار بــدي م ‌‬
‫هاند و بــدين وســيله‬ ‫سپري ) براي حفظ جان و مــال خــود ( ســاخت ‌‬
‫هاي‬ ‫هاند ‪ ،‬و لــذا عــذاب خواركننــد ‌‬ ‫مردمان را از راه يزدان بازداشت ‌‬
‫دارند‪ .‬اموالشان و اولدشان ‪ ،‬بــه هيــچ وجــه ايشــان را از دســت‬
‫يدارد‪ .‬اينـــان دوزخياننـــد و در دوزخ‬ ‫خـــدا مصـــون و محفـــوظ نم ‌‬
‫يگردانــد‪ .‬آن‬ ‫يمانند‪ .‬روزي خداوند همه آنان را زنده م ‌‬ ‫جاودانه م ‌‬
‫يخورنــد همــان گــونه كــه‬ ‫روز بــراي خــدا ) بــه دروغ ( ســوگند م ‌‬
‫يبرنــد‬‫يخورند ‪ ،‬و گمــان م ‌‬ ‫) امروز به دروغ ( براي شما سوگند م ‌‬
‫كه ايشان داراي چيزي ) از هوش و زرنگي ( هسـتند ! ) و بــا ايـن‬
‫يرســانند (‪.‬‬ ‫يرهانند و به جائي م ‌‬ ‫سوگندهاي دروغ ‪ ،‬خويشتن را م ‌‬
‫هان ! ايشان دروغگوياننــد ) و گرفتــار خشــم و عــذاب يزداننــد (‪.‬‬
‫ههاي خــود ايشــان‬ ‫اهريمن بر آنان چيره گشته است ) و با وسوس ‌‬
‫را از راستاي راه بــدر كــرده اســت ( و يــاد خــدا را از خاطرشــان‬
‫بــرده اســت‪ .‬اينــان حــزب اهريمــن هســتند‪ .‬هــان ! قطع ـا ً حــزب‬
‫اهريمن زيانكار و زيانبارند‪« .‬‬

‫این آیات درباره منــافقین نــازل شــدهاند‪ .‬و شــمار منــافقین در‬
‫هیچ طایفه و فرقهای بیشتر از منافقین از میــان رافضــیها نیســتند‬
‫به طوری که در میان روافض در همه آنان شــاخهای از شــاخههای‬
‫نفاق وجود دارد همانگونه که پیامبر‪ ‬می فرماید‪:‬‬

‫صا‪ ،‬ومن كانت فيه‬ ‫» أربع من كن فيه كان مناف ً‬


‫قا خال ً‬
‫خصلة منهن كانت فيه خصلة من النفاق حتى يدعها‪ :‬إذا‬
‫حدث كذب وإذا وعد أخلييف وإذا أؤتميين خييان وإذا عاهييد‬
‫غدر«‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪94‬‬

‫»چهار خصــلت هســتند کــه اگــر همگــی در یــک فــرد باشــند‪ ،‬او‬
‫منــافق خــالص اســت و هــر کســی خصــلتی از آنهــا در او‪ .‬باشــد‪.‬‬
‫خصلتی از نفاق در او وجــود دارد‪ .‬تــا ایــن کــه آنهــا را نــام میبــرد‪:‬‬
‫هرگاه سخن بگوید‪ ،‬دروغ باشــد و هرگـاه وعــده داد‪ ،‬خلـف وعــده‬
‫کند و هرگاه کسی به او اطمینان کند‪ ،‬خیانت نماید و هرگــاه عهــد‬
‫و پیمان ببندد آن را نقص کند«این حدیث را در صحیحین استخراج‬
‫کردهاند‪ 1.‬بسیاری از آنان بــا کســانی کــه کفــر میورزنــد‪ ،‬دوســتی‬
‫برقرار میکننــد‪ .‬آن چــه را کــه خودشــان برایشــان از پیــش آمــاده‬
‫کردند‪ ،‬چه سرنوشت بدی است‪ .‬که خداوند بر آنان خشم میگیــرد‬
‫و در آتش جهنم جاودانه میشوند و اگــر بــه خداونــد و پیــامبر و آن‬
‫چه که بر او نازل شده ایمان داشتند‪ ،‬آنـان را بـه عنـوان دوسـتان‬
‫خود انتصاب نمیکردند اما بسیاری از آنان فاسق هستند‪.‬‬

‫از جانب آنان چیز خاص به انسان نمیرســد مگــر ایــن کــه مــایه‬
‫خوشحالی دشمن اسلم و آزردگی دوســت اســلم گــردد بنــابراین‬
‫تمام ایام و سابقه آنان در اسلم تیره و تار اســت‪ .‬آیــا کســی کــه‬
‫کفار را بــر قتــل و بــه اســارت گرفتــن آل رســول اللــه‪ ‬و ســایر‬
‫مسلمانان مسلط گرداند‪ .‬دوستدار آل رسول اللـه‪ ‬اسـت‪ .‬اهـل‬
‫ســنت از حقـی کــه رســول از جـانب پروردگارشـان آورده اسـت‪.‬‬
‫تبعیت میکنند و کسی را کــه در ایــن مــورد بــا آنــان مخــالفت کنــد‬
‫تکفیر نمیکنند بلکـه آنـان بـه حـق عـالمتر و نسـبت بـه خلـق خـدا‬
‫مهربــانتر هســتند همــانگونه کــه خداونــد مســلمانان را ایــن گــونه‬
‫توصیف کرده است‪ :‬چ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ چ آل عمران‪ »١١٠ :‬شما ) اي‬
‫متي هستيد كــه بــه ســود انســانها آفريــده‬ ‫مد ( بهترين ا ّ‬
‫پيروان مح ّ‬
‫هايد« ابوهریره میگوید‪ :‬شما بهترین مردم برای مردم هســتید‬ ‫شد ‌‬
‫و اهل سنت بر گزیده مسـلمانان هسـتند‪ .‬بنـابراین بهـترین مـردم‬
‫برای مردم هستند‪ 2.‬معلوم شده اســت کــه در ســاحل شــام کــوه‬
‫بزرگی بوده است که در آن هزاران رافضی ساکن بودنــد و خــون‬
‫مردم را میریختند‪ ،‬اموالشان را غارت میکردند و افراد بسیاری را‬
‫بــه قتــل رســانده و اموالشــان را غــارت کردنــد‪ .‬وقــتی کــه ســپاه‬

‫‪ -‬صحیح بخاری کتاب ایمان ب)‪ (24‬و صحیح مسلم ص)‪(78‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪(115،103‬ج)‪ (3‬ص)‪.(38،39‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪95‬‬

‫مسلمانان در سال حمله قـازان شکســت خوردنـد‪ 3.‬آنـان اســبان‪،‬‬


‫تسلیحات و اسرا را گرفتند و به کفار و نصاری قبرص فروختنــد و‬
‫هــر ســربازی کــه از پیششــان میگذشــت میگرفتنــد‪.‬آنــان بــرای‬
‫مسلمانان از همه دشمنانشان ضـرر و خسـران بیشـتری داشـتند‪.‬‬
‫یکی از امیران آنان بیرق نصاری را حمل کرد و به او گفتند‪ :‬کدام‬
‫دسته بهترند‪ .‬مسلمانان یــا نصــاری؟ گفــت‪ :‬نصــاری بهترنــد بــه او‬
‫گفتند‪ :‬در روز قیامت با چه کســانی محشــور میشــوی؟ گفــت‪ :‬بــا‬
‫نصاری‪ .‬آنان برخی از سرزمینهای مسلمانان را به نصاری تســلیم‬
‫کردند‪.‬‬

‫سرمایه اصلی رافضیها تقیه است که همان نفاق میباشد‬

‫سرمایه اصلی رافضیها تقیه است و آن ظاهر کــردن چیــزی بــر‬


‫خلف عــداوت و دشــمنی درونــی اســت همــان کــاری کــه منــافق‬
‫میکند‪ .‬مسلمانان در اول اسلم در نهایت ضــعف و کمبــود نفــرات‬
‫بودنــد در حــالی کــه دیــن خــود را اظهــار میکردنــد و آن را کتمــان‬
‫نمینمودند‪ .‬رافضیها گمان میکنند به این آیه عمل میکنند‪ :‬چ ﯜﯝ ﯞﯟ ﯠ‬
‫ﯡﯢﯣﯤ ﯥ ﯦ ﯧ ﯨﯩﯻﯻﯻﯻ ﯻﯻﯻﯻچ آل عمران‪ »٢٨ :‬مؤمنان نبايد مؤمنان را رها‬
‫كنند و كافران را به جاي ايشان به دوستي گيرند ‪ ،‬و هر كه چنيــن‬
‫هاي ( وي را در چيــزي‬ ‫كند ) رابطه او با خدا گسسته است و بهــر ‌‬
‫از ) رحمت ( خدا نيست ‪ -‬مگر آن كه ) ناچار شــويد و ( خويشــتن‬
‫را از ) اذّيت و آزار ( ايشان مصون داريد و ) به خاطر حفظ جــان‬
‫خود تقيه كنيد ( ‪ -‬و خداوند شــما را از ) نافرمــاني (« آنــان گمــان‬
‫میکنند که خودشان مؤمن هستند و سایر اهل قبله کافر هستند بــا‬
‫وجود این که آنان در تکفیر جمهور دو قول و نظر دارد‪ .‬اما من از‬
‫چندین امام و علمای بزرگشان دیدهام کــه در کتــاب و فتواهــایش‬
‫به صراحت به کفر جمهور اشاره کرده است که آنان مرتد هستند‬
‫و خانههایشان خانههای بازگشت از دین ورده هستند و به نجاســت‬
‫مایع این خانه حکم میشود و این که هــر کــس از آنــان بــه قــول و‬
‫‪ - 3‬آن سال ‪ 199‬بود و قازان پادشــاه مغــول بــود و بــرادر خــدا بنــدهای بــود کــه رافضــی را‬
‫پسندید)منهاج الکرامة( بنگرید به البدایة و النهایة ج)‪ (14‬ص)‪.(699‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪96‬‬

‫نظر جمهور منتقل گردد سپس توبه کند‪ ،‬توبهاش پذیرفته نمیشود‬
‫چون مرتدی کــه بــر اســاس فطــرت متولــد میشــود بازگشــت بــه‬
‫اسلم را نمی پذیرد و این آیه یک استدلل علیه آنان است‪.‬‬

‫مفسران اتفاق نظر دارند که این آیه به دلیل این کــه برخــی از‬
‫مسلمانان خواستند‪ ،‬مودت و دوستی خود را با کفار اظهــار کننــد‪.‬‬
‫نازل شد و از این کار نهی شدند و این فرموده خداوند‪ :‬چ ﯻ ﯻ ﯻﯻ ﯻ‬
‫چــ آل عمــران‪»٢٨ :‬مگــر آن كــه ) ناچــار شــويد و ( خويشــتن را از‬
‫) اذّيت و آزار ( ايشان مصون داريد و ) بــه خــاطر حفــظ جــان خــود‬
‫تقيه كنيد ( ‪ -‬و خداوند شما را از )نافرماني («به این معنــی نیســت‬
‫که دروغ بگویم و به زبان چیزی را بیان کنم کــه در قلبــم نباشــد و‬
‫این نفاق است اما به این معنا اســت کــه آن چــه را کــه در تــوانم‬
‫است انجام دهم همانگونه که در حدیث صحیح به نقل از پیامبر‪‬‬
‫آمده است که فرمود‪ »:‬من رأى منكم منكًرا فليغيييره بيييده‬
‫فييإن لييم يسييتطع فبلسييانه فييإن لييم يسييتطع فبقلبييه‬
‫«‪»:1‬هرکس از شما امر منکر و ناروایی را ببیند باید با دست خود‬
‫آن را تغییر دهد و اگر نتوانست بــا زبــان خــود و اگــر نتوانســت بــا‬
‫قلب خود« بنابراین مؤمن وقتی در میان کفار و فاجران باشــد بــا‬
‫زبان خود و در غیر این صورت در قلبش با آنــان مخــالفت کنــد‪ .‬و‬
‫در نهایت همانند مؤمن آل فرعون و همســر فرعــون باشــد‪ .‬او در‬
‫همه امور دینشان با آنان موافق نبود و دروغ هم نمیگفت و چیزی‬
‫را که در قلبش نبود‪ ،‬بر زبان نمیآورد بلکه ایمان خودش را کتمان‬
‫میکرد و کتمان کردن ایمان چیزی است و اظهار دیــن باطــل چیــز‬
‫دیگری است‪ .‬که خداوند هرگز این امر را مجاز نکرده است مگــر‬
‫بـرای کسـی کـه ناچـار شـود بـه طـوری کـه بـا زبـان آورن کلمـه‬
‫کفرآمیز برایش مباح میشود و خداونــد متعـال بیـن منــافق و فــرد‬
‫ناچار فرق گذاشته است‪ .‬حال حکایت رافضــیها‪ ،‬از جنــس حــال و‬
‫حکایت منافقین است نه از جنس حال و حکایت فــرد وادار شــده‬
‫به کفر در حالی که قلبش سرشار از ایمان است‪.‬‬

‫‪ -‬صحیح مسلم ص)‪.(69‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪97‬‬

‫رافضیها با کسی معاشــرت نمیکننــد مگــر اینکــه بــا نفــاق بــا او‬
‫برخورد کنند‪ .‬و دینی که در قلبش است‪ .‬دین فاسد است که او را‬
‫به دروغ‪ ،‬خیانت و فریب مردم و قصد سوء نسبت به آنــان ســوق‬
‫میدهد و از هیچ تباهی در حق آنان کوتاهی نمیکند و هیچ شــّری را‬
‫که در توانش باشد رها نمیکند مگر اینکه آن را برای آنـان بـه کـار‬
‫‪1‬‬
‫گیرد‪.‬‬

‫هر آنچه که از اهل بیت نقل میشود آمیخته به دروغ است‬

‫نفــاق و زنــدقه در میــان رافضــیها بیشــتر از ســایر طوایــف و‬


‫گروهها وجود دارد و بلکه هر یک از آنــان بــه ناچــار از شــاخهای از‬
‫نفاق برخوردار است‪ .‬و اساس نفاقی که دروغ بر آن نهــاده شــده‬
‫است‪ ،‬این که انسان چیزی را که در قلبــش نباشــد بــه زبــان آورد‬
‫همــانگونه کــه خداونــد در مــورد منــافقین خــبر میدهــد کــه آنــان‬
‫چیزهایی را که در قلبشان نیست به زبان میآورند‪ .‬رافضیها این را‬
‫از اصول دینشان میداننــد و آن را تقیــه مینامنــد و ایــن را از ائمــه‬
‫اهل بیت نقل و حکایت میکنند در حالی که خداوند آنان را از تقیــه‬
‫مبرا کرده است‪ .‬به طوری که از جعفر صادق روایــت میکننــد کــه‬
‫او میگوید‪ :‬تقیه دین مــن و دیــن پــدران مــن اســت‪ .‬در حــالی کــه‬
‫خداوند مؤمنان از اهل بیت و غیر اهل بیت را از این پــاک و من ـّزه‬
‫کرده است‪ .‬و بلکه آنان بیــش از همــه مــردم صــادق و ایمانشــان‬
‫تحقق یافته بود و دین آنان تقوی بود نه تقیه‪.‬‬

‫خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﯜ ﯝ ﯞ ﯟ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣ چـ آل عمران‪ ٢٨:‬تا این‬


‫»«‬

‫قسمت که میفرماید‪ :‬چ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ چ آل عمران‪ ٢٨ :‬این آیه فقط امر‬


‫به پرهیز و ترس از کفار است نــه امــر بــه نفــاق و دروغ‪ .‬خداونــد‬
‫متعال کسی را که وادار به سخن کفرآمیــز شــود‪ ،‬در صــورتی کــه‬
‫قلبش سرشــار از ایمــان و یقیــن باشــد‪ ،‬او را بــه ایــن امــر مجــاز‬
‫نموده است اما کسی از اهل بیت به چیزی وادار نشدند حتی این‬
‫که ابوبکرس کسی از آنان و غیر از آنان را وادار به بیعت بــا خــود‬
‫نکرد‪ .‬علوه بــر ایــن کــه آنــان را بــه مــدح و تمجیــد خــودش وادار‬

‫‪ -‬ص)‪ (261-259‬ج)‪ (4‬ص)‪(41‬ج)‪(1‬ص)‪.(18‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪98‬‬

‫ننمود‪ .‬بلکه علی و سایر اهل بیــت بــه آشــکارا فضــایل صــحابه را‬
‫ذکر میکردند و از آنان تمجید مینمودند و بــر ایشــان ترحــم و دعــا‬
‫میکردند و به اتفاق همه مردم کسی آنان را بــه ایــن مــوارد وادار‬
‫ننمود‪ .‬بنابراین معلوم شد که آن چه رافضیها به آن تظاهر میکننــد‬
‫از باب کذب و نفاق است و این که چیزهایی را بــه زبــان میآورنــد‬
‫که قلبا ً به آن اعتقاد ندارند این از بـاب وادار شـدن مـؤمن بـه بـر‬
‫زبان آوردن کلمه کفر نیست‪ .‬با وجود ایــن آنــان ادعــا میکننــد کــه‬
‫فقط خودشان مؤمن هستند و سایر مردم از مذاهب دیگر مــؤمن‬
‫نیستند‪ .‬و آنان سابقین اولین به ارتداد و نفــاق توصــیف میکننــد‪ .‬و‬
‫آنان در این قضیه مصداق این کلم است که گفته میشود‪ :‬مرا بــه‬
‫درد خود متهم کرد و خود را جدا کرد‪ .‬چون در کسانی کــه تظــاهر‬
‫به اسلم میکنند کسی بیش از انان به نفاق و ارتداد نزدیک نیست‬
‫و در میان هیچ طایفه وگروهی همانند آنــان مرتــد و منــافق یــافت‬
‫نمیشود‪ .‬در مورد اهل غلو نصیریه و دیگــران و دربــاره بــی دینــان‬
‫‪1‬‬
‫اسماعیلیه و امثال آنان هستند‪.‬‬

‫دروغ بستن رافضیها بر خداوند و رسول او و بر صحابه و‬


‫نزدیکان‬

‫خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖ ﭗ پ پ ﭚ ﭛ چ الزمر‪ »٣٢ :‬چه‬


‫يبندد ‪ ،‬و حقيقــت‬
‫كسي ستمكارتر از كسي است كه بر خدا دروغ م ‌‬
‫ســط پيغمــبران ( بــدو رســيده اســت ) بــدون‬
‫و صــداقت را كــه ) تو ّ‬
‫يكند ؟«‬
‫هاي ( تكذيب م ‌‬ ‫كمترين پﮋوهش و انديش ‌‬

‫رافضیها بیشتر از هر طایفه و گروهی به خداوند به رسول او و‬


‫به صــحابه و خویشــاوندان او دروغ نســبت میدهنــد همچنیــن آنــان‬
‫بیشتر از هر گروه و طایفهای‪ .‬امــور و احــادیث راســت را تکــذیب‬
‫میکنند‪ .‬آنان امور درست و صادقانه که از طریــق روایــات صــحیح‬
‫نقل شده و امور کامل ً معقـول را تکـذیب میکننـد‪ .‬خداونـد متعـال‬
‫میفرماید‪ :‬چ ﭣ ﭤ ﭥ ﭦ ﭧﭨ ﭩ ﭪ ﭫ ﭬ چ الزمر‪ » ٣3 :‬كساني كه حقيقت و‬
‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪.(213،18‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪99‬‬

‫هانــد ) و از ســوي خــدا بــه مردمــان ابلغ‬ ‫صداقت را بــا خــود آورد ‌‬
‫هاند كه پيغمبرانند ( و كساني كــه حقيقــت و صــداقت را بــاور‬ ‫كرد ‌‬
‫هانــد كــه مؤمناننــد ( آنــان پرهيزگــاران‬
‫هاند ) و برابــر آن رفت ‌‬ ‫داشــت ‌‬
‫واقعي هستند‪ « .‬به حمد و سپاس خداوند این آیه و مــدح موجــود‬
‫در آن مشتمل بر صحابهای است که رافضیها بر آنان افــترا بســته‬
‫و در حق آنان ظلم میکنند‪ .‬زیرا آنان راسـتی آوردنـد و آن را بـاور‬
‫کردنــد و آنــان بیشــتر از همــه اهــل زمیــن در ایــن محــدوده قــرار‬
‫ذمتی نیســت‪.‬‬ ‫میگیرند و علی از جمله آنان است و در این هیــچ م ـ ّ‬
‫رافضیها مردم را در آن قرار میدهند و این یک حجت است کــه از‬
‫دو طرف علیه آنان اســت و اســتدلل دللــت کننــده بــر اختصــاص‬
‫علی و عدم اختصاص خلفای سه گانه نیست و این به هر طریقــی‬
‫یک استدلل علیه آنان است و هرگز استدللی بــرای ادعــای آنــان‬
‫نیست‪ .‬اهل سنت خالص شایستهترین گروه و طــایفه مــورد نظــر‬
‫این آیه است آنان راستی میآورند و حق را همراه بـا همــه آن چـه‬
‫که آورده‪ ،‬باور میکننــد و آنــان میــل و رغبــتی جــز همــراه بــا حــق‬
‫‪1‬‬
‫ندارند‪.‬‬

‫دروغهای آنان بر خداوند و تحریف قرآن از جانب آنان‬

‫کسانی که اموری را که جز دین خدا نیستند‪ ،‬در آن وارد میکنند‬


‫و احکـام شـریعت را تحریــف میکننـد‪ .‬در هیــچ گـروه و‪ .‬طـایفهای‬
‫بیشتر از افراد موجود در میان رافضیها نیستند‪ .‬آنان در دیــن خــدا‬
‫دروغهایی را منسوب به پیــامبر‪ ‬وارد میکننــد کــه کســی غیــر از‬
‫آنــان چنیــن دروغهــایی را نســبت نــداده اســت و امــور راســت و‬
‫درستی را رد کردهاند که کسی غیر از آنــان آنهــا را رد نکردهانــد‪.‬‬
‫قران را طـوری تحریـف نمــوده‪ ،‬کـه کسـی آنگــونه آن را تحریــف‬
‫ننمودهاند مثل این کلم آنان میگویند‪ :‬این کلم خداوند متعــال کــه‬
‫میفرماید‪:‬چ ﯥ ﯦ ﯧ ﯨ ﯩﯻ ﯻﯻ ﯻﯻ ﯻ ﯻﯻ ﯻچ المائدة‪ » ٥٥ :‬تنها خدا و پيغمبر او‬
‫و مؤمناني ياور و دوست شمايند كه خاشعانه و خاضــعانه نمــاز را‬
‫يكنند‪ « .‬درباره علـی نـازل‬ ‫يآورند و زكات مال به در م ‌‬ ‫به جاي م ‌‬
‫شد چون علی انگشتر خود را در نماز صدقه داد‪ .‬و ایــن فرمــایش‬

‫‪ -‬ج)‪(4‬ص)‪.(227-53-51‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪100‬‬

‫خداوند‪ :‬چ ﭛ ﭜ چ الرحمن‪»١٩ :‬دو درياي ) مختلف شيرين و شور ‪،‬‬


‫و گرم و سرد ( را در كنار هم روان كرده اســت« علــی و فــاطمه‬
‫هستندچ ﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ چ الرحمن‪ »٢٢ :‬از آن دو ‪ ،‬مرواريد و مرجان‬
‫يآيد‪ « .‬حسن و حسین هستندچ ﯧ ﯨ ﯩﯻ ﯻ ﯻ ﯻچ يس‪ »١٢ :‬و ما‬ ‫بيرون م ‌‬
‫ينمائيم‬ ‫همه چيز را در كتاب آشكار ) لوح محفوظ ( سرشماري م ‌‬
‫ينگاريم‪ « .‬علی بن ابی طالب س استچ ﮋ ﮌ ﮍ ﮎ ک ک ک ﮒ گ گ گ‬ ‫وم ‌‬
‫ﮖ ﮗ چ آل عمران‪ » ٣٣ :‬خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم ) از‬
‫عمــران ) از‬ ‫قبيــل ‪ :‬اســماعيل و اســحاق و يعقــوب ( و خانــدان ِ‬
‫قبيل ‪ :‬موســي و هــارون و عيســي و مــادرش مريــم ( را از ميــان‬
‫جهانيان برگزيد‪« .‬آل ابــو طــالب اســت و اســم ابوطــالب عمــران‬
‫بــوده اســتچ ﮰ ﮱ ﯓ چ ـ التوبــة‪»١٢ :‬تمســخر قــرار دادنــد ) اينــان‬
‫سردســتگان كفــر و ضــللند و ( بــا سردســتگان كفــر و ضــلل‬
‫بجنگيد ‪ «،‬طلحه و زبیر هستندچ ﭹ ﭺ چ چ چ السراء‪ »٦٠ :‬و درخت‬
‫يرويد و خوراك بزهكاران‬ ‫نفرين شده ) زّقوم را كه در ته دوزخ م ‌‬
‫است و مذكور ( در قرآن ‪ « ،‬بنی امیه هستند‪.‬‬

‫يدهد كه گاوي را‬ ‫چ ﮤ ﮥ ﮦ ﮧ ﮨ ﮩ چ البقرة‪» ٦٧ :‬خدا به شما دستور م ‌‬


‫كورزي‬ ‫سر ببريد«عایشه است وچ ﯗ ﯘ ﯙ ﯚ چ الزمر‪ » ٦٥ :‬كه اگر شر ‌‬
‫يگــــردد و ( هيــــچ و نــــابود‬
‫يپــــاداش م ‌‬
‫كــــردارت ) باطــــل و ب ‌‬
‫يشود ‪«،‬یعنی اگر بین ابوبکر و علی در ولیــت آن دو را شــریک‬ ‫م ‌‬
‫قرار دهی‪ .‬همه این موارد و امثال آنها را در کتابهایشــان دیــدهام‪.‬‬
‫بــه طــوری کــه حــتی گروههــایی کــه اطلع کــافی از دیــن رســول‬
‫ندارنــد؛ وقــتی رافضــیها بــه آنــان میگوینــد مــا مســلمان هســتیم‪.‬‬
‫میگوینــد شــما یــک جنــس دیگــر هســتید‪ .‬ســپس از ایــن طریــق‬
‫اسماعیلیه و نصــیریه در تأویـل واجبـات و محرمـات وارد شـدند و‬
‫آنان بزرگان تأویلی شــدند کــه همــان تحریــف ســخنان از مقصــود‬
‫‪1‬‬
‫اصلیشان است‪.‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (2‬ص)‪ (111‬ج)‪ (2‬ص)‪ (111‬ج)‪ (4‬ص)‪ (110‬ج)‪ (1‬ص)‪ (209‬مؤلـــف بعـــد از اینکـــه‬
‫تفاسیر رافضیها را به این آیه ارائه میکند میگوید‪ :‬و امثال این سخنان که هر کس بــه خــدا و‬
‫کتاب او ایمان داشته باشد‪ .‬آنها را به زبان نمیآورد و این بیشتر به هذیان گویی شباهت دارد‬
‫تا به تفسیر قرآن میگوید‪ :‬از همین نوع است که کسی میگوید‪ :‬چ ﭛ ﭜ چ علی و فاطمه‪‬‬
‫ن ‪ ‬پیامبرچ ﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ چ حسن و حسین هستند‪ .‬هر کس‬ ‫خ َل ي َب ْ ِ‬
‫غَيا ِ‬ ‫ما ب َْرَز ٌ‬
‫ه َ‬
‫ب َي ْن َ ُ‬
‫کوچک ترین بهرهای از علم و عقل برده باشد به ضرورت به بطلن ایــن تفســیر پــی میبــرد‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪101‬‬

‫دروغ گویی آنان در روایت از رسول الله ‪‬‬

‫علمای نقل و روایت و اسناد بر این امر اتفــاق نظــر دارنــد کــه‬
‫رافضیها دروغگوترین طوایــف و گروههــا هســتند و دروغ در میــان‬
‫آنان امری قدیم اســت‪ .‬بنــابراین بزرگــان اســلم امتیــاز و ویﮋگــی‬
‫آنان را به کثرت دروغگویی میشناسند‪.‬‬

‫ابو حاتم رازی میگوید‪:‬شنيدم که یونس بن عبــدالعلی میگویــد‪:‬‬


‫أشهب بن عبدالعزیز گفت‪ :‬از مالـک دربـاره رافضـیها سـؤال شـد‬

‫ابن عباس این را نگفته است و این از نوع تفسیری است که در تفسیر ثعلبی اســت و آن را‬
‫با اسنادی که مجهول و ناشناس هستند ذکر کرده است و اسناد آن از طریق ســفیان ثــوری‬
‫شناخته شده نیســتند و ایــن دروغ اســت کــه ســفیان نســبت داده شــده شــده اســت ثعلــبی‬
‫میگوید‪ :‬حسن بن محمد دینوری به من گفت موسی بن محمد بن علی بن عبدالله بــرای مــا‬
‫روایت کرد و گفت‪ :‬پدرم که حسن بن محمد بن علویه قطان است‪ ،‬از کتاب خود برای مــن‬
‫خواند و من گوش میدادم یکی از یاران ما روایت کــرد کــه مــردی از اهــل مصــر کــه طســم‬
‫نامیده میشد روایت کرد که ابوحذیفه به نقل از پدرش و او به نقل از ســفیان ثــوری روایــت‬
‫کرده است که چ ﭛ ﭜ ﭝ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ ﭣ چ فاطمه و علی هستند چﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ چ حسن و‬
‫حسین هستند این اسناد کامل ً مبهم و تاریک است کــه چنیــن اســنادی قابــل اثبــات نیســت و‬
‫کذب و دروغ بودن آن چند وجه روشن میشود‪:‬‬
‫اول‪ :‬این موضوع در سوره رحمن است و این به اجماع مسلمانان یک سوره مکــی اســت و‬
‫حسن و حسین در مدینه به دنیا آمدند‬
‫دوم‪ :‬نامگذاری این دو به بحران و نام گذاری این به لؤلؤ و دیگری بــه مرجــان و قــرار دادن‬
‫نکاح به عنوان در هم آمیختن چیزی است که نه به صورت حقیقت و نه به صــورت مجــاز در‬
‫زبان عربی نمیگنجد بلکه همانطور که یک دروغ بر خدا و قرآن است بر زبــان هــم یــک دروغ‬
‫است‪.‬‬
‫سوم‪ :‬در این آیه چیز زیادی که دللت از آن چه که در سایر بنی آدم باشد‪ ،‬وجود ندارد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬خداوند در آیه دیگـری لفـظ مـرج البحریــن را ذکـر کـرده اسـت و در سـوره فرقـان‬
‫میفرماید‪ :‬چ ﯜ ﯝ ﯞ ﯟ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣ ﯤ ﯥ چ الفرقان‪ ٥٣ :‬که اگر منظور او علی و فاطمه باشد در این‬
‫آیه به اجماع اهل سنت و شیعه مذمت یکی از آن دو آمده است‪.‬پنجم‪ :‬خداوند میفرمایــد‪ :‬چ‬
‫ﭟـ ﭠـ ﭡـ ﭢـ ﭣـ چـ اگر منظور از آن دو علی و فاطمه باشد برزخ میان ان دو به گمان آنــان‬
‫پیامبر و یا کس دیگری است که مانع می شوند یکی از آن دو بر دیگری ستم نکند و ایــن بــه‬
‫ذم بیشتر شباهت دارد تا به مدح‪ .‬ششم‪ :‬همانگونه کــه ابــن جریــر و ســایرین ذکــر کردهانــد‬
‫علمای تفسیر برخلف این برداشت اتفاق نظر دارند‪ .‬ابن عبــاس میگویــد‪ :‬دریــای آســمان و‬
‫دریای زمین هر سال با هم برخورد میکنــد و حســن مکیگویــد‪ :‬منظــور دریــای روم و فــارس‬
‫هستند چ ﭟ ﭠ چ همان الجزایر است و این که می فرماید چ ﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ چ زجاج میگوید از‬
‫دریای شور خارج میشود و آن دو را با هم جمع کرده چون وقتی از یکی از آن دو بیرون آیــد‬
‫ﭶ ﭷ چ نوح‪ ١٦ :‬ابن جریر میگوید‪ :‬به این‬ ‫از هر دو بیرون آمده است همانند این آیه چ ﭴ ﭵ‬
‫دلیل می گوید)منهما( چون از صدف های دریا و قطرات آسمان خارج میشود‪ .‬و اما )لؤلؤ و‬
‫مرجان( در موردشان دو قول وجود دارد اول‪ :‬مرجان چیزی کــوچکتر از لؤلــؤ اســت و لؤلــؤ‬
‫بزرگ است این قــول اکــثر علمــا اســت‪.‬ج)‪(4‬ص)‪ (68-66‬بیــان بطلن بقیــه تفاسیرشــان از‬
‫برخی آیات ذکر شد بنگرید به ج)‪ (4‬ص)‪ (80-68‬هر کس بخواهد به آن مراجعه کند‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪102‬‬

‫گفت‪:‬درباره آنان سخن نگو و از آنــان ســؤال نکــن آنــان دروغگــو‬


‫هستند‪ .‬ابوحــاتم میگویــد‪ :‬حرملــه بــرای مــا روایــت کــرد و گفــت‪:‬‬
‫شنیدم که شافعی گفت‪ :‬کسی را ندیدم کـه آشـکارتر از رافضـیها‬
‫دروغ بگوید‪ .‬مومل بن اهاب میگوید‪ :‬شنیدم کــه یزیــد بــن هــارون‬
‫میگفت‪ :‬درباره هر بدعتگذاری مینویسیم اگر دعـوتگر نباشـد بجـز‬
‫رافضــیها چــون آنــان دروغ میگوینــد‪ .‬محمــد بــن ســعید اصــبهانی‬
‫میگوید شنیدم که شریک گفت‪ :‬علم را از هر کس کــه بــبینیم فــرا‬
‫میگیرم بجز رافضیها چــون آنــان حــدیث وضــع میکننــد و ان را بــه‬
‫عنوان دین و آئین خود میپذیرند‪.‬‬

‫این شریک همان شریک بن عبدالله قاضــی‪ ،‬قاضــی کــوفه و از‬


‫همتایان ثوری و ابوحنیفه است او از جمله شیعیانی اســت کــه بــه‬
‫زبان خود گفته است که من شیعه هستم و این گــواهی او دربــاره‬
‫رافضیهاست ابو معاویه میگویــد‪ :‬از اعمــش شــنیدم کــه میگفــت‪:‬‬
‫مردم را دیدم که آنان را جز دروغگو نمینامیدند یعنی یاران مغیره‬
‫بن سعید را اعمش میگوید‪ :‬این را از جانب من ذکر نکنید چون از‬
‫آنان در امان نیســتم کــه بگوینــد مــا اعمــش را همــراه بــا یــک زن‬
‫دیدهایم‪ .‬این روایات و اخبار ثابت شده هستند که ابو عبــدالله بــن‬
‫بطــه و دیگــران در»ال بانه الکييبری« آنهــا را روایــت کردهانــد‪.‬‬
‫مقصود در این جا این است که همه علما بر این امــر اتفــاق نظــر‬
‫دارند که دروغ در میان رافضـیها از همـه فرقههـا و طوایـف دیگـر‬
‫اهل قبله‪ ،‬آشکارتر و بارزتر است‪.‬‬

‫هر کس در کتابهای جرح و تعدیل کـه دربـاره اســامی راویـان و‬


‫نقل کنندگان احادیث تأمل کنــد هماننــد کتابهــای یحیــی بــن ســعید‬
‫قطان‪ .‬علی بن مدینی یحیی بن معین‪ ،‬بخاری‪ ،‬ابــوزرعه‪ ،‬ابوحــاتم‬
‫رازی‪ ،‬نسائی‪ ،‬ابوحاتم بن حبان‪ ،‬ابو احمــد بــن عــدی‪ ،‬دار قطنــی‪،‬‬
‫ابراهیم بن یعقوب جوزجانی سعدی‪ ،‬یعقوب بــن ســفیان فســوی‪،‬‬
‫احمد بن عبدالله صالح عجلی‪ ،‬عقیلی‪ ،‬محمد بن عبدالله بن عمــار‬
‫موصلی‪ ،‬حاکم نیشـابوری‪ ،‬حـافظ عبــدالغنی بـن ســعید مصـری و‬
‫امثال این افراد که عارفان سرشناس و نقاد و آشــنا بــه احــوال و‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪103‬‬

‫اسناد هستند‪ ،‬معتقدند که امور معروف بر اساس کــذب در میــان‬


‫شیعه بیشتر همه از طوایف و فرقههاست‪.‬‬

‫به طــوری کــه اصــحاب صــحیح همچــون بخــاری از هیــچ یــک از‬
‫قدهای شیعه همانند عاصم بن ضمره‪ ،‬حارث بن اعور‪ ،‬عبدالله بن‬
‫سلمه و امثال آنان روایت نکردند بـا وجـود ایـن کـه ایـن افـراد از‬
‫بهترین شیعه هستند‪.‬‬

‫بلکه آنان فقط از اهل بیت همچون حسن و حسین و محمد بن‬
‫حنیفه و کاتب او عبیدالله بن ابــی رافــع یــا از یــاران ابــن مســعود‬
‫همچون عبیده ســلمانی‪ ،‬حــارث بــن قیــس یــا افــراد مشــابه آنــان‬
‫روایت کردهاند‪ .‬و این افراد از بزرگــان نقــل روایــت و ناقــدان ان‬
‫هستند و بیــش از همــه مــردم از هــوی و هــوس دور و بــه حــالت‬
‫مردم آشناتر هستند و بیشتر از همه حق را به زبان میآورنــد و در‬
‫‪1‬‬
‫مورد خداوند از سرزنش هیچ سرزنشگری نمیترسند‪.‬‬

‫آنان سندهای متصل صحیحی ندارند‬

‫رافضــیها بــه اســناد و ســایر ادلــه شــرعی و عقلــی نمینگرنــد‪.‬‬


‫بنابراین هرگز اسناد متصل و صحیح ندارند بلکه هر اســناد متصــل‬
‫آنان به ناچار باید در آن مــواردی هســت کــه معــروف بــه دروغ یــا‬
‫درهم آمیختگی زیاد است‪ .‬آنان در این مورد شبیه یهــود و نصــاری‬
‫هستند‪ .‬و آنان اسناد ندارند و اسناد از خصائص این امــت اســت و‬
‫از خصائص اسلم است سپس در اســلم از خصــائص اهــل ســنت‬
‫است‪ .‬رافضیها کمتر از هر کس به مســائل عنــایت و تــوجه دارنــد‬
‫چون آنان فقط چیزهایی را تصــدیق میکننــد کـه بــا هــوی و هـوس‬
‫آنان موافق باشد و علمت دروغ بودن یک خـبر ایـن اسـت کــه بـا‬
‫هوی و هوسشان مخالف باشد‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪.(18-16‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪104‬‬

‫از این رو عبدالرحمن بن مهدی میگویــد‪ :‬اهــل علــم چیزهــای را‬


‫که به نفع آنان است و چیزهایی که علیه آنان است مینویسند امــا‬
‫اهل هوی و امیال فقط چیزهایی را مینویسند که به نفع خودشــان‬
‫باشد‪.‬‬

‫سپس راویان اولیه آنان بسیار اهل دروغ بودند و احادیثشان بــه‬
‫گروهی رسید که صحیح را از نا صحیح تشخیص نمیدهند و امکــان‬
‫تمایز بین آنها برایشان ممکــن نیســت مگــر ایــن کــه همــه آنهــا را‬
‫تصدیق کنند و یا همه آنها را تکذیب کنند و استدلل بر آن با دلیــل‬
‫‪1‬‬
‫منفصل غیر اسناد است‪.‬‬

‫دروغ بستن آنان بر صحابه‪ ،‬نزدیکان و بر ابوذر‪ ،‬سلمان و‬


‫عمار‬

‫کسی را نمیشناسیم کــه مبــارزه اهــل یمــامه را انکــار کنــد کــه‬


‫مسیلمه کذاب ادعای نبوت کرد و آنان به ایـن دلیـل بـا او مبـارزه‬
‫کردند اما این رافضیها با انکار ایــن مســأله و جهــل نســبت بــه آن‬
‫میخواهند مدفون بودن ابوبکر و عمر در کنار پیامبر‪ ‬و دوستی و‬
‫محبت ابوبکر و عمر نسبت بــه پیــامبر‪ ‬را انکــار کننــد‪ .‬برخــی از‬
‫آنان انکار میکنند که زینب رقیه و ام کلثوم دختران پیامبر‪ ‬بودند‬
‫و میگویند‪ :‬آنان دختران خدیجه از همسر قبلیاش بودنــد کــه کــافر‬
‫بود‪.‬‬

‫برخی از آنان میگویند عمر دختر علی را غصــب کــرد و بــه زور‬
‫گرفت تا این کــه علــی او را بــه ازدواج عمــر در آورد و او بــه زور‬
‫کسی را در اسلم به ازدواج خود درآورد‪ .‬و برخــی دیگــر میگوینــد‬
‫که آنان شکم فاطمه را شکافتند تا ایــن کــه جنیــن خــود را ســقط‬
‫کرد و خانهاش را بــر ســر کســانی کــه در داخــل آن بودنــد خــراب‬
‫کردند‪ .‬و اینگونه دروغهایی که هر کس کمترین بهــرهای از علــم و‬
‫معرفت برده باشد پیمیبرد که آنها دروغ هستند‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪.(11‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪105‬‬

‫آنان به طور دائم به امور معلوم و متواتر روی میآورند و آنها را‬
‫انکار میکنند و بــه امــور بیاســاس کـه حقیقــت و اسـاس و پــایهای‬
‫ندارند روی میآورند و آنها را قبــول میکننــد‪ .‬بنــابراین آنــان بیشــتر‬
‫بهره از این آیه می برند که میفرماید‪ :‬چ ﮍ ﮎ ک ک ک ﮒ گ گ گ ﮖ ﮗ ﮘ چ‬
‫العنكبوت‪ » ٦٨ :‬آخر چه كسي ستمگرتر از كسي است كه بر خدا‬
‫دروغ بندد ‪ ،‬و يا ) دين ( حق را چون بــدو رســد تكــذيب كنــد ؟ !«‬
‫هر چند شیعیان بر ابوذر سلمان و عمــار صــحابی و دیگــران دروغ‬
‫بستهاند امـا بــه تــواتر روایـت شــده اسـت کــه نسـبت بـه عثمــان‬
‫سختگیری کردند نه به ابوبکر و عمر‪.‬‬

‫از میــان نصــیریه برخــی میگوینــد‪ :‬حســن و حســین اولد علــی‬


‫نبودند بلکه اولد سلمان فارسی بودند و برخــی از آنــان میگوینــد‪:‬‬
‫ابوبکر و عمر در کنار پیامبر‪ ‬دفن نشــده انــد و برخــی میگوینــد‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫علی نمرده است وهمچنین درباره برخی دیگر نیز چنین میگویند‪.‬‬

‫تعصب رافضیها و حماقتهای آنان‬

‫هیـچ گروهـی را نمیشناسـیم کـه بیشـتر از رافضـیها بـر باطـل‬


‫تعصــب داشــته باشــند بــه طــوری کــه فقــط از آنــان معــروف و‬
‫مشخص است که به دروغ برای موافــق خــود علیــه مخــالف خــود‬
‫شهادت دادهاند و در تعصب چیزی بزرگتر از دروغ نیست‪ .‬و حــتی‬
‫آنان از روی تعصب همــه میــراث را بــرای دخــتر قــرار میدهنــد تــا‬
‫اینکه بگویند فاطمه از رسول خدا ارث میبرد و عمویش عباس از‬
‫او ارث نمیبرد‪ .‬حتی در میان آنان برخی گوشت شتر نــر را حــرام‬
‫میدانند چون عائشه سوار بر شتر با علی جنگید آنان در این مورد‬
‫با کتاب خــدا و ســنت رســول اللــه‪ ‬و اجمـاع صــحابه و نزدیکـان‬
‫مخالفت میکنند و این امر ناشایســتی اســت چــون آن شــتری کــه‬
‫عائشهس سوار بر آن بــود‪ ،‬مــرد و اگــر هــم فــرض بگیریــم زنــده‬
‫باشد‪ .‬سوار شدن کفار بر شـترهای نـر مـوجب حــرام شـدن انهـا‬
‫نمیگردد کفار همواره سوار بر شترها میشوند و مسلمانان آنها را‬
‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪(255-299‬ج)‪ (1‬ص)‪.(227‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪106‬‬

‫از آنان به غنیمت میگرفتند و گوشتشان برای مسلمانان حلل بود‬


‫پس چه چیزی در سوار شدن عایشه بر شتر موجب حــرام شــدن‬
‫گوشت آن میشود؟! در نهایت آنچه که گمان میکنند این است کــه‬
‫اگر کافری سوار بــر شــتر شــود‪ .‬بــا وجــود ایــن آنــان در اتهــام ام‬
‫المؤمنینس دروغ میگویند و بر او افترا میزنند‪.‬‬

‫آنان به جهت تعصب و جهل خودشان با همه بنی امیــه دشــمنی‬


‫میکنند چون برخی از آنان بــا علــی دشــمنی کردنــد ایــن در حــالی‬
‫است که در میان بنی امیه عدهای صــالح بودنــد کــه قبــل از فتنــه‬
‫مردند و بنی امیه بیشتر از هر قبیلهای به پیامبر‪ ‬خــدمت کردنــد‬
‫و وقتی که مکه فتح شد عتاب بن اسید بن ابــی العــاص بــن امیــه‬
‫والی مکــه شــد و خالــد بــن ســعید بــن عــاص بــن بنــی امیــه و دو‬
‫برادرش آبان و سعید بر مناطق دیگر گمــارده شــدند و ابوســفیان‬
‫بن حرب بن امیه و پسرش یزید بن نجران گمارده شدند و وقــتی‬
‫مرد والی آنجا بود‪ .‬و پیامر‪ ‬سه دختر خود را به افــرادی از بنــی‬
‫امیه داد او دو دخترش را یکی پس از دیگری به عثمان بــن عفــان‬
‫داد و فرمــود اگــر دخــتر ســومی هــم داشــتم بــه ازدواج عثمــان‬
‫درمیآوردم‪ .‬او همچنیـن دخـتر بزرگتـرش زینـب را بـه ازدواج ابـی‬
‫العاص بن ربیع درآورد‪.‬‬

‫آنان در اثر جهل و تعصبشان با اهل شام دشمنی میکننــد چــون‬


‫در میان آنان افرادی بودند که با علی دشــمنی کردنــد و معلــوم و‬
‫مشخص است که در مکه هم کفار و مؤمنان بودنــد و همچنیــن در‬
‫مدینه مؤمنان بودند و در این دوران کسی در شــام نمانــده اســت‬
‫که بــه دشــمنی بــا علــی تظــاهر کنــد‪ .‬امــا آنــان از شــدت جهــل و‬
‫نادانیشــان دامــن برخــی را میکشــند‪ .‬همچنیــن در اثــر جهلشــان‬
‫نکوهش و مذمت میکنند کسی که از آثــار بــاقی مانــده از بنیامیــه‬
‫سود و بهرهای ببرد همانند نوشیدن آب از رودخانه یزیـد در حـالی‬
‫که یزید آن را نکنده بود بلکه فقط توسعهاش داد‪.‬‬

‫و مانند خواندن نمـاز در مسـجد بنیامیـه در حـالی کـه معلـوم و‬


‫مشخص است که پیامبر به سمت کعبهای کــه مشــرکان آن را بنــا‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪107‬‬

‫کردند نماز خواند و در خانههایی کــه آنــان ســاخته بودنــد ســکونت‬


‫داشت و از آب چاههایی که آنان حفــر کــرده بودنــد مینوشــید و از‬
‫لباسهایی که آنان بـافته بودنـد میپوشـید و بـا درهمهـایی کـه آنـان‬
‫ضرب کرده بودند معامله میکرد‪...‬‬

‫اگر فرض شـود کـه یزیـد کـافر بـود و آن نهـر را حفـر کـرد بـه‬
‫اجماع مسلمانان خــوردن آب از آن نهــر مکــروه نیســت یــک فــرد‬
‫مورد اطمینان به من گفت که یکی از آنــان ســگی داشــت و فــرد‬
‫دیگری سگش را صدا زد )بکیر بکیر( صاحب سگ گفــت آیــا ســگ‬
‫مرا با نام اهل جهنم صدا میزنی؟ آن دو به این دلیل با هم درگیــر‬
‫شدند تا این که درگیــری میــان آن دو خــون ریختــه شــد‪ -‬پــس آیــا‬
‫کسی نادانتر از اینها وجود دارد؟!‬

‫پیــامبر‪ ‬اصــحابش را بــا اســمهایی صــدا میزد کــه بــرای هــر‬


‫گروهی از اهل جهنم به کار میرفــت کــه خداونــد آنهــا را در قــرآن‬
‫ذکر کرده است مانند اسم وحید که خداوند در قرآن ذکــر کــرده و‬
‫میفرماید‪ :‬چ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ چ المدثر‪ » ١١ :‬مرا واگذار با آن كسي كه او‬
‫هام‪ « .‬و‬‫را تــك و تنهــا ) و بــدون دارائي و امــوال و اولد ( آفريــد ‌‬
‫اسم او ولید بن مغیره بـود و پیــامبر‪ ‬اسـم پســر او را کــه اســم‬
‫پسرش هم ولید بود صدا میزد و اسم پدر و پسر را در نماز میبرد‬
‫و میفرمود‪»:‬اللهم انج الولید بن الولید«‪»:‬پروردگارا ولید بــن‬
‫ولید را نجات بده« همــانگونه کــه در روایــت صــحیحی نقــل شــده‬
‫است‪ 1.‬آنان از شدت جهل و تعصبشان روزی را که خداونــد روزه‬
‫گرفتن را در آن دوست دارد‪ ،‬معتقد به خوردن روزه در آن هستند‬
‫همانند روز عاشورا در خبر صحیح به نقل از ابوموسی آمده است‬
‫که پیامبر‪ ‬هنگامی که وارد مدینه شد دید کــه عــدهای یهــود روز‬
‫عاشــورا را گرامــی میدارنــد و روزه میگیرنــد‪ .‬پیــامبر‪ ‬فرمــود‪»:‬‬
‫نحن أحق بصومه وأمر بصومه« ما برای روزه گرفتن در این‬
‫روز شایستهتریم و دستور داد کــه آن روز را روزه بگیرنــد بخــاری‬
‫‪2‬‬
‫این حدیث را استخراج کرده است‪.‬‬
‫‪ - 1‬صحیح مسلم شماره حدیث)‪.(675‬‬
‫‪ - 2‬بخـاری در قسـمت سـوم)بـاب روزه روز عاشـوراء( آن را روایـت کـرده اسـت همچنیـن‬
‫مسلم آن را روایت کرده است‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪108‬‬

‫آنان از شدت نادانی و تعصبشان بــدون دلیــل بــه اذیــت حیــوان‬


‫زبان بسته میپردازند چون آن را به جــای کســانی میگیرنــد کــه بــا‬
‫آنان دشمنی دارند‪ .‬همانگونه که میش سرخرنگ را میگیرنــد و آن‬
‫را عائشه مینامنــد و موهــایش را در میآورنــد‪ .‬آنــان چهارپایــانی را‬
‫انتصاب میکنند و اسم برخی از آنها را ابوبکر و اسم برخــی دیگــر‬
‫را عمر میگذارند و بــدون دلیــل آنهــا را میزننــد و آن را بــه عنــوان‬
‫مجازات ابوبکر و عمر قلمداد میکنند‪ .‬آنان همچنین شکل صــورت‬
‫انسـان را از گـچ درسـت میکردنــد و او را عمـر نـام میگذاردنــد و‬
‫شــکمش را میشــکافتند و گمــان میکننــد کــه آنــان گوشــت او را‬
‫میخورنــد و خــونش را میآشــامند‪ .‬گــاهی نامهــای آنــان را بــر کــف‬
‫پاهایشان مینوشتند‪ .‬به طوری که وقتی یکی از والیــان شــروع بــه‬
‫زدن پاهای کسی که چنین کــرده بــود‪ ،‬نمــود او میگفــت تــو فقــط‬
‫ابوبکر و عمر را میزنی و من آنقدر آن دو را میزنــم تــا از بینشــان‬
‫بــبرم‪ .‬و برخــی از آنــان ســگهای خــود را بــا نــام ابــوبکر و عمــر‬
‫نامگذاری میکردند و آن دو را لعن میکردند وقتی که کسی در نزد‬
‫آنان اسمش علی‪ ،‬جعفر‪ ،‬حسن یا حسین و این گونه اســمها بــود‪.‬‬
‫با او بـا احـترام برخـورد میکردنـد و هیـچ دلیلـی بـرای انجـام ایـن‬
‫کارشان نداشتند که او از آنان است‪.‬‬

‫برخی از آنان چوب درخت گز را نمیسوزانند چون گفته میشــود‬


‫خون حســین بـر روی درخـت گــز ریختـه شـد‪ .‬معلــوم و مشـخص‬
‫است که خود این سوزاندنش مکروه نیست حتی اگـر بــر روی آن‬
‫هر خونی ریخته شده باشد سپس چگونه خواهــد بــود درخــتی کــه‬
‫خون بر آن نخورده باشد‪ .‬از جمله حماقتهای آنان این است که از‬
‫گفتن یا انجام چیزی کــه شــمارش رقــم ده باشــد‪ ،‬کراهــت دارنــد‬
‫حتی در ساختمان سازی آن را بـرده سـتون بنـا نمیکننـد و ده تیـر‬
‫سقف برایش قرار نمیدهند و این گونه موارد چون کــه بــا بهــترین‬
‫صحابه که آن ده نفری هســتند کــه بهشــت برایشــان گــواهی داده‬
‫شده است‪ ،‬به غیر از علـی دشـمنی دارنـد‪ .‬در حـالی کـه خداونـد‬
‫اسم این ده نفر را در چندین جا مدح نموده و میفرماید‪ :‬چ ﯻ ﯻ ﯻ چ‬
‫البقرة‪ »١٩٦ :‬اين ده روز كاملي اســت ) كــه نبايــد از آنهــا غفلــت‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪109‬‬

‫هداري‬
‫همندي و آغاز از عمره ‪ ،‬يا قرباني و يا روز ‌‬
‫شود ( اين ) بهر ‌‬
‫( از آن كسي است «‪.‬‬

‫عجیب است که آنان لفظ نه را دوست دارند چون با نه نفر از آن‬


‫ده نفر دشمنی دارند‪.‬‬

‫از جمله حماقتهای آنان برپایی عزاداریها و نــوحه خوانیهــا بــرای‬


‫کسانی است که چندین سال است کشته شدهاند و واضــح اســت‬
‫که عدهای از انبیاء و غیر انبیاء بــه طــور ظالمــانه و از روی ســتم‬
‫کشــته شــدهاند کــه از حســین برتــر هســتند حســینی کــه پــدرش‬
‫ظالمانه به قتل رسید و از او برتر بود و عثمان ظالمانه کشته شد‬
‫و کشته شدن او و اولین فتنه بزرگ بــود و کســی از مســلمانان و‬
‫غیر مسلمانان بر مـرده یـا مقتـولی بعـد از مـدت زیـادی از قتـل‪،‬‬
‫عزاداری و نوحهخوانی برگزار نمیکنند به غیــر از ایــن احمقهــا کــه‬
‫اگر از پرندگان بودند‪ ،‬کرکس میشــدند و اگــر از چهارپایــان بودنــد‬
‫الغ میشدند‪ 1‬از جمله حماقتهای دیگــر آنــان ایــن اســت کــه بــرای‬
‫امام منتظر خود چندین بارگاه قرار میدهند و منتظــر ظهــور او در‬
‫آن جا هستند مانند زیر زمینی کــه در ســامرا اســت و آنــان گمــان‬
‫میکنند که او در آنجا غیب شد و جاهای دیگری نیز هستند‪.‬‬

‫معلوم است که اگر او موجود باشد و خداوند به او امر کند کــه‬


‫بیرون بیاید او بیرون میآید و ظهور میکنــد چــه ایــن کــه آنــان او را‬
‫‪2‬‬
‫صدا بزنند و یا صدا نزنند‪.‬‬

‫آنچه که شایســته اســت روشــن گــردد ایــن اســت کــه همــه آن‬
‫سخنان و اعمال ناپسند از جنس شــیعه در امــامیه اثنــا عشــریه و‬
‫زیدیه وجود ندارند بلکه بسیاری از آنها در میان غالیه و بسیاری از‬
‫عوام آنان دیده میشود همانند حرام کردن گوشت شتر و ایــن کــه‬
‫شرط طلق رضایت زن است و مانند این موارد که عوام آنان بــر‬
‫زبان میآورند هر چند که علمایشان چنین نظـری ندارنـد امـا از آن‬

‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪ (10،7،20،13‬ج)‪ (3‬ص)‪ (43،44‬ج)‪ (2‬ص)‪.(183 ،121،180‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪.(12‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪110‬‬

‫جایی که اصل مذهبشان بر جهل تکیــه دارد بیشــر از هــر گــروه و‬


‫‪1‬‬
‫طایفهای دروغگو و جاهل هستند‪.‬‬

‫قصد آنان از برگزاری عزاداری و نوحهخوانی برای حسین‬

‫اندوه و نوحه خوانی روز عاشورا همـراه بـا بـر سـر و صـورت‬
‫زدن‪ ،‬گریه و شیون و تشنگی و مرثیه خوانی و آنچه که منجــر بــه‬
‫دشــنام دادن بــه ســلف و لعــن فرســتادن بــر آنــان و وارد کــردن‬
‫افرادی بیگناه با گناهکاران میشود به طوری که به سابقین اولیــن‬
‫در دین دشنام داده میشود و اخبار مربوط به کشته شــدن آن کــه‬
‫بسیاری از آنها دروغ هستند‪ ،‬خوانده میشوند و قصد آنــان از رواج‬
‫دادن به این مسائل گشودن باب فتنــه و تفرقــه بیــن امــت اســت‬
‫چون به اتفاق مسلمانان این کارها نه واجب هستند و نه مستحب‬
‫بلکه برپایی نوحهخوانی و جزع و فــرع بــرای مصــیبتهای قــدیمی و‬
‫گذشته از بزرگترین اموری هستند کـه خداونـد و رسـولش آنهـا را‬
‫‪2‬‬
‫حرام کردهاند‪.‬‬

‫دروغهایی که درباره کشته شدن او روایت میکنند‬

‫آنانی که جریــان کشــته شــدن حســین را نقــل کردهانــد‪ ،‬مــوارد‬


‫زیادی را به دروغ به آنها افزودهاند همانگونه که به جریــان کشــته‬
‫شدن عثمان دروغهایی را افزودند‪ .‬مواردی هــم چــون بزرگنمــایی‬
‫حوادث و افزودن بر جریان جنگها و فتوحات و سایر موارد‪ .‬برخی‬
‫از کسانی که درباره اخبار کشته شدن حسین نوشــتهاند‪ ،‬همچــون‬
‫بغوی‪ ،‬ابن الدنیا و برخی دیگر اهل علم هستند ولی بــا وجــود ایــن‬
‫در آنچه که روایت میکننــد اخبــاری منقطــع و امــوری باطــل و بــی‬
‫اساس دیده میشود‪ .‬امــا آنچــه کــه مصــنفان بــدون اســناد دربــاره‬
‫کشته شدن روای میکنند بیشــتر آنهــا دروغ هســتند هماننــد ظــاهر‬
‫شدن نوری سرخ در آسمان در روز کشته شدن حسین که قبل از‬
‫آن ظاهر نشده بود‪ .‬این مطلب از امــور پــوچ و بیاســاس اســت و‬
‫این سرخ رنگی همواره در آسمان ظــاهر میشــود و آن یــک علــت‬
‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪.(16‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪-‬ج)‪ (3‬ص)‪.(44‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪111‬‬

‫طــبیعی از جــانب خورشــید دارد و آن بــه منزلــه شــفق اســت و‬


‫همچنین این سخن که برخـی میگوینــد‪ :‬در آن روز هیــچ سـنگی در‬
‫دنیا از زمین برداشته نمیشد مگر این که در زیر آن خــون تــازهای‬
‫یافت شود‪ .‬این هم یک دروغ آشکار است‪ .‬اما آنچه که درباره بــه‬
‫اسارت گرفتن زنان او و چرخاندن آنان در ســرزمینهای مختلــف و‬
‫سوار کردن آن بر شتران بیپالن ذکر کردهاند دروغ و بــی اســاس‬
‫است و به شکر خداوند مسلمانان هرگز هرگز یک زن هاشــمی را‬
‫دشنام ندادند و امت محمد‪ ‬هرگز به اسارت گرفتن بنــی هاشــم‬
‫را جایز ندانســتند امــا اهــل هــوی و هــوس و جــاهلن بســیار دروغ‬
‫‪1‬‬
‫میگویند و هیچ یک از زنان آنان را بیحجاب و برهنه نبردند‪.‬‬

‫چه کسی به قتل حسین دستور داد‬

‫افراد زیادی نقل کردهاند که یزید به قتل حسین دســتور نــداد و‬


‫در این مورد هم غرضی نداشت بلکه او قصد داشت او را گرامــی‬
‫بدارد و همانگونه کــه معــاویهس بــه او امــر کــرده بــود‪ .‬امــا قصــد‬
‫داشت که مـانع ولیـت او شــود و علیــه او خــروج کنــد‪ .‬وقـتی کـه‬
‫حسین آمد و متوجه شد که اهل عراق او را تنها گذاشته و تســلیم‬
‫کردهاند‪ ،‬خواست که یا نزد یزید بــازگردد و یــا بــه محلــی در کــوه‬
‫برود اما آنان مانع رفتن او شــدند تــا ایــن کــه قصــد اســارت او را‬
‫داشتند و با او مبارزه کردند تا ایـن کــه مظلومــانه شــهید شــد کــه‬
‫خداوند از او راضی باشد‪.‬‬

‫وقتی که خبر قتــل او بــه یزیــد و خــانواده یزیــد رســید‪ ،‬آنــان را‬
‫ناراحت کرد و به خاطر کشــته شــدن او گریســتند‪ .‬و یزیــد گفــت‪:‬‬
‫خداوند پسر مرجانه)یعنی عبیدالله بن زیاد(را لعنــت کنــد بــه خــدا‬
‫قسم اگر بین او و حسین یــک خویشــاوندی بــود او را نمیکشــت و‬
‫گفــت مــن از طــاعت مــردم عــراق بــدون کشــتن حســین راضــی‬
‫میشدم‪ .‬او برای خانواده حسین به بهترین شیوه تدارک دید و آنان‬
‫را به مدینه فرستاد اما با وجود او به حسین کمک نکــرد و دســتور‬
‫نداد که قاتل او را به قتل برسانند و انتقــام او را نگرفــت‪ .‬ســپس‬

‫‪-‬ج)‪ (3‬ص)‪ (44‬ج)‪ (2‬ص)‪ (322،323‬ج)‪(1‬ص)‪.(171‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪112‬‬

‫وقتی حسین کشته شد افرادی همراه با مختار بن ابی عبید ثقفی‬


‫به بهانه خونخواهی او به پا خاستند و عبیدالله بن زیــاد را بــه قتــل‬
‫رساندند سپس وقتی مصعب بن زبیر آمد مختار را به قتل رســاند‬
‫‪1‬‬
‫او دروغگو بود و ادعا میکرد که به او وحی میشود‪.‬‬

‫چه کسی با چوبدستی بر دندانهای پیشین او زد‬

‫در روایت صحیح آمده است که وقتی حسین کشته شــد ســر او‬
‫به نزد عبیدالله بن زیاد آورده شد و او بـا چوبدســتی بــر دنــدانهای‬
‫پیشین او زد‪ .‬در آن مجلس انس بــن مــالکس و ابــوبرزه اســلمی‬
‫حضور داشتند‪ .‬در صحیح بخاری به نقــل از محمــد بـن ســیرین بـه‬
‫نقل از انس بن مالک امده است که میگوید‪ :‬ســر حســین بــه نــزد‬
‫عبیدالله بن زیاد آورده شد و آن را در یک تشت قرار دادند و او با‬
‫چوبدستی خود بر آن زد و در حســن و زیبــایی آن چیــزی میگفــت‬
‫انس گفت‪ :‬او بیشتر از همه به رسول الله‪ ‬شباهت داشت و بــا‬
‫نوعی گیاه موی او رنگین شده بود در صحیح بخــاری همچنیــن بــه‬
‫نقل از ابونعیم آمــده اســت کــه میگویــد‪ » :‬شــنیدم کــه مــردی در‬
‫مورد حکم مرد محرم که یک مگس را بکشد‪ ،‬از ابن عمــر ســؤال‬
‫کرد او گفت‪ :‬اهل عراق شما در مورد کشتن مگس سوال میکنید‬
‫در حالی که پسر دخــتر پیــامبر‪ ‬را بــه قتــل رســاندید و پیــامبر‪‬‬
‫فرمــود‪ :‬آن دو)حســن و حســین( دو گــل خوشــبوی مــن در دنیــا‬
‫‪2‬‬
‫هستند«‪.‬‬

‫با اسناد مجهول روایت شده اســت کــه ســر حســین در مقابــل‬
‫یزیــد بــود و بــه نــزد او آورده شــد و او بــود کــه بــا چوبدســتی بــر‬
‫دندانهای پیشین حسین زد‪ .‬با وجــود ایــن کــه حــدیث ثــابت نشــده‬
‫اســت امــا در آن مســألهای هســت کــه دللــت دارد کــه آن دروغ‬
‫است‪ .‬صحابهای که در هنگام زدن چوبدستی بر دندانهای او حاضر‬
‫‪3‬‬
‫بودند در شام نبودند‪ ،‬بلکه فقط در عراق بودند‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪.(324‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬صحیح بخاری ک)‪ (62‬ب)‪.(22‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬ج)‪(2‬ص)‪ (323‬ج)‪ (3‬ص)‪.(226‬‬ ‫‪3‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪113‬‬

‫حسین مظلومانه کشته شد‬

‫امــا شــکی در ایــن نیســت کــه حســین مظلومــانه شــهید شــد‬


‫همانطور که شهدای مظلوم دیگری همانند او کشته شدند و قصــد‬
‫او از اول این نبود که مبارزه کند‪ .‬کشتن حسین از جــانب کســانی‬
‫که او را کشتند و در کشتن او کمک کردند و به آن راضــی شــدند‪،‬‬
‫یــک معصــیت در برابــر خــدا و رســول اوســت‪ .‬مصــیبتی بــود کــه‬
‫مسلمانان از اهل او و غیر اهل او به آن گرفتار شدند‪ .‬و آن بــرای‬
‫او شهادت و ارتقای جایگاه و منزلت عالی محسوب میشــود‪ .‬او و‬
‫برادرش پیش از آن نیز به سعادتی از جانب خدا رسیده بودند کــه‬
‫جز بـا تحمــل نـائل نمیشــوند و ســابقه آن دو هماننــد ســابقه اهـل‬
‫بیتشان نبود آن دو در آغــوش اســلم و در عــزت و امنیــت تربیــت‬
‫یافتند که این با مسمومیت مرد‪ 1‬و دیگـری کشـته شــد تـا بـه ایـن‬
‫ترتیب به جایگاه خوشـبختان و زنـدگی شـهیدان نـائل شـوند حـال‬
‫اینگــونه اســت ســپس در هنگــام بــروز مصــیبتها اســترجاع و صــبر‬
‫‪2‬‬
‫واجب است‬

‫مردم نسبت به کشته شدن حسین سه دستهاند‬

‫مردم در رابطه بــا قتــل حســین بــه ســه دســته تقســیم شــدند‪-‬‬
‫طرفین و وسط‪ -‬یکی از طرفین میگویند‪ :‬حســین بــه حــق کشــته‬
‫شد او میخواست اتحــاد مســلمانان را بــر هــم بزنــد و جمــاعت را‬
‫متفــرق ســازد و در حــدیث صــحیح از پیــامبر‪ ‬آمــده اســت کــه‬
‫فرمود‪ » :‬من جاءكم وأمركييم علييى رجييل واحييد يريييد أن‬
‫يفرق جماعتكم فاقتلوه «‪»: 3‬هر کس نزد شـما بیایـد و شـما‬
‫را علیه یک نفر امر کند و بخواهد جمع شما را متفرق سازد‪ ،‬او را‬
‫بکشید« میگویند‪ :‬حسین آمد و مسلمانان را علیه یک نفر امر کرد‬
‫و خواست جمع آنان را متفرق سازد‪.‬‬

‫‪ - 1‬حسن‪ .‬اما با یک دلیل شرعی و با یک اقرار معتبر و یا روایت قاطع ثابت نشده است کــه‬
‫معاویه بود که او را مسموم کرد اما گفته میشود همسرش بود که او را مسموم کرد‪.‬‬
‫‪ - 2‬ج)‪ (2‬ص)‪ (331،322،323‬ج)‪ (2‬ص)‪.(291،150،152‬‬
‫‪ - 3‬صحیح مسلم شماره حدیث)‪ ».(1852‬من أتاكم وأمركم جميع على رجل واحد يريــد أن‬
‫يشق عصاكم أو يفرق جماعتكم فاقتلوه «‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪114‬‬

‫طرف دیگر میگویند‪ :‬او امامی بود کــه اطــاعتش واجــب بــود و‬
‫هیچ یک از امور ایمان جز با اطــاعت از او عملــی نمیشــود و هیــچ‬
‫جمعه و جمــاعتی بــر پـا نمیگــردد مگــر پشــت سرکســی کــه او را‬
‫دوســت بــدارد و بــا هیــچ دشـمنی جـز بـه اذن او جنــگ نمیشـود و‬
‫اینگونه موارد‪.‬‬

‫اما طرف وسط همان اهل سنت هستند که نه ایــن را میگوینــد‬


‫و نه آن را بلکه میگویند حسین مظلومانه شهید شد و متولی امور‬
‫امت نبود و حدیث مذکور شامل او نمیشود چون وقتی که متــوجه‬
‫شد که با پسر عمویش مسلم بن عقیل چکار کردهاند‪ ،‬از خواسته‬
‫خود صرف نظر کرد و درخواست کرد یا به نـزد یزیـد بـرود یـا بـه‬
‫کوهها برود و یا به وطــن خــود بــازگردد امــا آنــان ایــن شــرایط را‬
‫برایش مهیا نکردند و از او خواستند که اسیر آنان شــود و ایــن بــر‬
‫‪1‬‬
‫او واجب نبود‪.‬‬

‫شیعه‬

‫نشأت شیعه و تقسیم شدن آنها به رافضیها و زیدیه‬

‫در دوران خلفت ابــوبکر و عمـر کسـی نبــود کـه شـیعه نامیـده‬
‫شود و شــیعه نــه بــه عثمــان و نــه بــه علــی و نــه دیگــران اضــافه‬
‫نمیشود وقتی که عثمان کشته شد مسلمانان دچار تفرقه شدند و‬
‫گروهی به عثمان و گروهی به علی متمایــل شــدند و دو گــروه بــا‬
‫هم جنگیدند‪ .‬معاویه به ابن عباس گفت‪ :‬تو بر آیین علــی هســتی؟‬
‫گفت‪ :‬من نه بر آیین علی و نه بر آیین عثمان هستم بلکه مــن بــر‬
‫آیین رسول الله‪ ‬هستم‪.‬‬

‫شیعیان اصحاب علی بودند و ابوبکر و عمر را مقدم میدانســتند‬


‫و نزاع و درگیری فقط در مورد مقدم دانستن علی بر عثمان بــود‬
‫و در آن زمان کسی امامیه و رافضی نامیده نمیشد‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪.(322‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪115‬‬

‫اما عدهای که رافضی نامیده میشدند به این دلیل بود که وقتی‬


‫که زید بن علی بن حسین در زمان خلفت هشام در کوفه خــروج‬
‫کرد شیعیان در مورد ابوبکر و عمر از او سوال کردند و او بر آنان‬
‫ترحم نمود ولی گروهی او را ترک کردند او گفت‪»:‬رفضييتمونی‬
‫رفضتمونی« شما مرا ترک کردید‪ .‬شما مرا ترک کردید بـه ایـن‬
‫ترتیب رافضی نامیده شدند و گروهــی او را پذیرفتنــد و در پــی او‬
‫رفتند و به دلیل انتساب به او زیــدیه نامیــده شــدند و از آن زمــان‬
‫شیعه به رافضی امامیه و زیدیه تقسیم شد‪.‬‬

‫بنابراین شیعیان علی که به همراه او مبارزه میکردند همراه بــا‬


‫سایر مسلمانان بر مقدم بودن ابوبکر و عمر اتفــاق نظــر داشــتند‬
‫جز گروهی که این را انکار میکردنــد و مــذمت میکردنــد بــا وجــود‬
‫تعداد اندک و حقارت و سستی و پراکندگیشان سه گروه هســتند‪:‬‬
‫گروهی درباره او غلو کردند و ادعـای الـوهیت او کردنـد‪ .‬او روزی‬
‫بیرون آمد و آنان برایش سجده کردند علی به آنان گفت‪ :‬این چــه‬
‫کاری است؟ گفتند‪ :‬تو همان هستی‪ .‬گفت‪ :‬من چه کسی هســتم؟‬
‫گفتند‪ :‬تو خدایی هستی که معبود بر حقی جز او وجود ندارد‪ .‬علی‬
‫گفت‪ :‬وای بر شما این کفر است از آن رجوع کنید و گرنــه گــردن‬
‫شما را میزنم‪ .‬آنـان در روز دوم و سـوم نیـز چنیــن کردنــد‪ .‬او بــه‬
‫آنان سه روز مهلت داد چون به مــدت ســه روز از مرتــد خواســته‬
‫میشود که توبه کند‪ .‬امــا وقــتی کــه آنــان بــر آن کــار خــود اصــرار‬
‫نمودند علی دستور داد چالههایی از آتش مهیا کنند‪ .‬این چالههــا در‬
‫کنــار بــاب کنــده حفــر شــدند و او آنــان را در آن آتــش انــداخت و‬
‫گفت‪:‬‬

‫أججت ناري ودعوت قنبرا‬ ‫لما رأيت المر أمًرا منكرا‬

‫|‬
‫وقتی که کار آنان را امری ناپسند دیدم آتشم را بــر افروختــم و‬
‫قنبر را صدا زدم‬

‫گروهی هم به ابوبکر و عمر دشنام دادند و عبدالله بن سبا ایــن‬


‫گروه را تاسیس نمود و علی خواست که او را به قتل برساند امــا‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪116‬‬

‫او به مدائن گریخت‪ .‬و گروهی دیگر او را برتــر میدانســتند‪ .‬کـه او‬
‫گفت‪ :‬اگر به من خبر برسد که کسی مرا بر ابــوبکر و عمــر برتــر‬
‫دانسته است او را به حد شخص افترا زننده شلق میزنم‪.‬‬

‫از حدود هشتاد وجه از علی روایت شده اســت کــه او بــر منــبر‬
‫کوفه گفت‪ :‬بهترین ایــن امــت بعــد از پیــامبرش‪ ،‬ابــوبکر و ســپس‬
‫عمر است‪1.‬این چیزی است که علمای بزرگ شیعه از گذشتگان و‬
‫متأخرین بــه آن اعــتراف میکننــد حـتی کســی همچــون ابوالقاســم‬
‫بلخی این را ذکر میکنــد و میگویــد‪ :‬فــردی از شــریک بــن عبــدالله‬
‫پرسید به او گفت‪ :‬کدامیک برتراند ابوبکر یا علــی؟ او جــواب داد‪:‬‬
‫ابوبکر فرد سوال کننده به او گفت‪ :‬تــو کــه شــیعه هســتی ایــن را‬
‫میگویی؟ جواب داد‪ :‬بله هرکس این را نگوید شیعه نیست به خــدا‬
‫قسم من به وسیله این عودها طلسم شده بودم و ســپس گفــت‪:‬‬
‫آگاه باشید که بهترین این امت بعــد از پیــامبرش ابــوبکر و ســپس‬
‫عمر بودند‪ .‬پس چگونه سخن او را نپذیریم و چگونه آن را تکــذیب‬
‫کنیم به خدا قســم او دروغگـو نبـود‪ .‬عبـدالجبار همــدانی در کتـاب‬
‫تثبیت النبوة این را نقل کرده و میگوید‪ :‬ابوالقاسم بلخی در نقض‬
‫بر این راونــدی بــه دلیــل اعــتراض او بــه جاحفــا آن را ذکــر کــرده‬
‫‪2‬‬
‫است‪.‬‬

‫در میان علمای حدیث کسی نیست که علی را بر ابوبکر و عمر‬


‫برتر بداند‬

‫از حاکم نیشابوری منســوب بــه تشــیع خواســته شــد حــدیثی در‬
‫فضیلت معاویه بگوید‪ .‬او گفت‪ :‬از دل مــن نمیآیــد او را بــه خــاطر‬
‫این امر زدند اما او چنین نکرد در الربعین احادیث ضعیفی روایت‬
‫میکند و حتی احادیث جعلی در نزد بزرگان حدیث مانند ایــن قــول‬
‫او میگوید‪ »:‬به جنگ با ناکثین‪ ،‬قانطین و مارقین« امــا تشــیع او و‬
‫امثال او در علم حدیث مانند نسائی و ابن عبدالبر و امثال آنان به‬

‫‪ -‬بخاری آن را استخراج کرده است‪ .‬ک)‪ (62‬ب)‪ (5‬جزء)‪(4‬ص)‪.(195‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪ (110-228-226‬ج)‪ (4‬ص)‪(137‬ج)‪ (1‬ص)‪.(4‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪117‬‬

‫حدی نیست که علــی را بــر ابــوبکر و عمــر برتــر بداننــد‪ .‬در میــان‬
‫علمای حدیث کسی نیست که علی را بر آن دو برتــر بدانــد‪ .‬بلکــه‬
‫نهایت علمای متشیع این است که او را بر عثمــان برتــر بداننــد یــا‬
‫کلمی را از او ثــابت کنــد و یــا از ذکــر محاســن کســانی کــه بــا او‬
‫مباترزه کردهاند‪ ،‬خودداری کنند و این گــونه مــوارد‪ .‬چــون علمــای‬
‫حدیث آن علم و شناختی که از احــادیث صــحیح دللــت کننــده بــر‬
‫برتر بودن تشخیص دارنــد‪ .‬آنــان را مقیــد و ســالم مــی گردانــد از‬
‫میان کســانی کــه نــوعی اشــتغال بــه امــر حــدیث دارنــد آنــان کــه‬
‫رافضی هستند همانند ابن عقده و امثال او‪ .‬در نهــایت همــراه بــه‬
‫آنچه که درباره فضائل علی آمده احادیث دروغ و جعلــی میآورد و‬
‫نمیتواند آنچه را که به تــواتر دربــاره فضــائل شــیخین آمــده اســت‬
‫کنار بگذارد در حالی که به اتفاق علمای علم حدیث این فضایل از‬
‫فضایل صحیح ذکر شد‪ ،‬برای علی بیشــتر و صــحیحتر و در دللــت‬
‫‪1‬‬
‫داشتن صریحترند‪.‬‬

‫تعداد فرقههای شیعه‬

‫اثنا عشریه یا دوازده امــامی یکــی از هفتــاد فرقــه از فرقههــای‬


‫شیعه است به طور کلی فرقههای شــیعه بســیار متعــدد هســتند و‬
‫‪2‬‬
‫فرقههای بزرگ آنان بیش از بیست فرقه است‪.‬‬

‫زیدیه و مذهب آنان درباره برتری دادن‪ ،‬خلفت و خروج بر‬


‫ائمه و احکام‬

‫زید بن علی بن حسین علی بن ابی طالب هنگامی که در زمان‬


‫هشام بن عبدالملک در کوفه خروج کرد و امیر کــوفه یوســف بــن‬
‫عمر ثقفی بود و زید بن علی بن ابی طالب را بر اصحاب رســول‬
‫اللهع برتــر میدانســت و ولیــت ابــوبکر و عمــر را قبــول داشــت و‬
‫معتقد به خروج علیه ائمه جورو ســتم بــود‪ .‬وقــتی او در کــوفه در‬

‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪.(99‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪.(129‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪118‬‬

‫نزد یاران خود که با او بیعت کرده بودنــد‪ ،‬ظــاهر شــد‪ .‬از یکــی از‬
‫آنان توهین به ابوبکر و عمر شنید و این کار آن فرد را ناشایســت‬
‫دانست‪ .‬بنابراین عدهای از کسانی که با او بیعــت کردنــد‪ .‬متفــرق‬
‫شدند و او به آنان گفت‪ :‬شما مرا ترک کردید‪ .‬آنان گروهی بودنــد‬
‫که با یوسف بن عمر جنگ کردند و کشته شدند‪.‬‬

‫ابو حاتم بستی میگوید‪ :‬زید بن علی بن حسین در ســال بیســت‬


‫و دو هجری در کوفه کشــته شــد و بــر چــوبی آویختــه شــد و او از‬
‫فضل و علمای اهل بیت بود و شیعه مذهب او را بر میگزید‪ .‬وقتی‬
‫کــه بــر صــلیب بســته شـد عبـادت کننـدگان شـبانه نــزد صـلیب او‬
‫میآمدند و در کنار او عبادت میکردند‪ .‬اشعری و سایرین نیز این را‬
‫ذکر کردند‪ .‬و میگویند‪ :‬آنان فقط به این خاطر که به قول زید بــن‬
‫علی بن حسین بــن علــی بــن ابــی طــالب تمســک جســتند‪ ،‬زیــدیه‬
‫نامیده شدند و در زمان خلفت هشام بــن عبــدالملک در کــوفه بــا‬
‫یزید بیعت کردند‪.‬‬

‫اما شیعیان علی بسیاری از آنان و یا اکثر آنان عثمان را مذمت‬


‫میکنند و حتی زیــدیه را کــه بــه ابــوبکر و عمــر رحمــت میفرســتند‬
‫مذمت میکنند و در میان آنان کسانی هستند که به عثمــان دشــنام‬
‫میدهند و مذمت میکنند‪ .‬و بهــترین آنــان کســی اســت کــه دربــاره‬
‫عثمان سکوت میکند به او رحمت نمیفرستد و او را لعن نمیکند‪.‬‬

‫آنان و معتزله در توحید‪ ،‬عدل امــامت و تفضــیل بــه حــد زیــادی‬


‫مشارکت دارند‪.‬‬

‫بسیاری از بهترین شیعیان زیدیه میگویند علی از ابــوبکر وعمــر‬


‫و عثمان برتر بود اما مصلحت دینی خلفت آنــان را اقتضــا میکــرد‬
‫چون علی در دل بسیاری از مسلمانان جایی نداشت و بسیاری از‬
‫نزدیکــان مســلمانان را بــه قتــل رســانده بــود و بــر اطــاعت از او‬
‫توافقی وجود نداشــت بــه ایــن دلیــل خلفــت مفضــول جـایز شــد‪.‬‬
‫بسیاری از بهترین شــیعیان ایــن را در نظــر دارنــد و آنــان کســانی‬
‫هستند که گمان میکردند برتــر اســت و خلفــت ابــوبکر و عمــر را‬
‫حق میدانستند که اشکالی در آن وجود ندارد‪ .‬آنان بین این دو امر‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪119‬‬

‫را این گونه جمع بسته بودند عــذر ایــن گــروه خبرهــا و روایتهــایی‬
‫هستند که شــنیدهاند و امــوری هســتند کــه آنــان را بــه ایــن گمــان‬
‫انداختهاند و اقتضــا میکننــد کــه علــی بــر آنــان برتــری داده شــود‪.‬‬
‫شیخ)ره( وقتی که احادیث امر به دســت کشــیدن از امــرا را ذکــر‬
‫میکنند همانند این سخن پیـامبر‪ ‬را میگویــد کـه فرمــود‪ :‬امــرائی‬
‫خواهند آمد که شما آنان را خوب میدانید و برخی را انکار میکنید‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬آیا با آنـان مبــارزه نکنیــم؟ فرمــود‪ :‬نــه تــا زمــانی کــه نمــاز‬
‫‪1‬‬
‫بخوانند‪.‬‬

‫این حدیث بر این دللت دارد که جایز نیست با شمشیر با آنــان‬


‫مخالفت کرد همــانگونه کــه خــوارج‪ ،‬زیــدیه‪ ،‬معــتزله و گروهــی از‬
‫فقهاء و سایرین معتقدند که باید با والیان او مبارزه کرد‪.‬‬

‫برخی از زیدیه‪ ،‬معتزله و خوارج میگویند‪ :‬فسق همــه نیکیهــا را‬


‫از بین میبرد و اگر همه نیکیها از بین رفتند ایمان هم از بین میرود‬
‫و اگر ایمان هم از بین رود آن فــرد کــافر مرتــد میشــود و قتــل او‬
‫واجب میگردد‪.‬‬

‫نصوص کتاب و سنت و اجماع بر این دللت میکنند کــه زناکــار‪،‬‬


‫سارق و قاذف کشته نمیشوند بلکه حـد بـر آنـان جـاری میشـود و‬
‫این بیانگر آن است که آنان مرتــد نیســتند‪ .‬همــانگونه کــه خداونــد‬
‫میفرماید‪ :‬چ ﮙ ﮚ ﮛ ﮜ ﮝ ﮞ ﮟﮠ ﮡ ﮢ ﮣ ﮤ ﮥ ﮦ ﮧ ﮨ ﮩ ﮪ ﮫ ﮬ ﮭ ﮮ ﮯ ﮰ‬
‫ﮱ ﯓ ﯔ ﯕﯖ ﯗ ﯘ ﯙ ﯚ ﯛ چ الحجرات‪ » ٩ :‬هرگاه دو گروه از مؤمنان‬
‫با هم به جنگ پرداختند ‪ ،‬در ميان آنــان صــلح برقــرار ســازيد‪ .‬اگــر‬
‫يكي از آنان در حــق ديگــري ســتم كنــد و تعــدي ورزد ) و صــلح را‬
‫يورزد‬ ‫يكنــد و تعــدي م ‌‬
‫هاي كــه ســتم م ‌‬‫پذيرا نشود ( ‪ ،‬با آن دســت ‌‬
‫يگــردد و‬‫بجنگيد تا زماني كه به سوي اطاعت از فرمـان خـدا برم ‌‬
‫يشود‪ .‬هرگاه بازگشت و فرمــان خــدا را پــذيرا‬ ‫حكم او را پذيرا م ‌‬
‫شد ‪ ،‬در ميان ايشان دادگرانه صلح برقــرار ســازيد و ) در اجــراي‬

‫‪ - 1‬صحیح مسلم شماره)‪»(1480،1481‬ل ما اقاموا فیکم الصــلة« ‪ »:‬نــه تــا زمــانی کــه در‬
‫میان شما نماز بر پا دارند« صحیح مسلم شماره)‪ (1481،1482‬فرمـایش او ذکـر شـد‪»:‬مـا‬
‫اقاموا الدین« تا زمــانی کــه دیــن بــر پــای میدارنــد بخــاری در بــاب امــرائی از قریــش آن را‬
‫استخراج کرده است‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪120‬‬

‫مواد و انجام شرائط آن ( عدالت بكار بريد ‪ ،‬چرا كه خــدا عــادلن‬


‫را دوست دارد‪ « .‬زیدیه همانند معــتزله معتقــد بــه جــاودانه شــدن‬
‫اهـل گناهـان کـبیره در آتـش جهنـم هسـتند و امـامیه بـر دو قـول‬
‫‪1‬‬
‫هستند‬

‫خوارج پیشگامان و بزرگان اینها هستند و رافضیها اگر قدرت‬


‫پیداکنند از آنها بدترند‬

‫خوارج از این دین خروج کرده در تکفیر اهل سنت و جماعت و‬


‫در مبارزه با آنان پیشگام این دسته هستند آنان برای اولین بار در‬
‫اسلم شمشیر کشیدند و به طــور کلــی برخــی از معــتزله‪ ،‬زیــدیه‬
‫فقها و غیر از این گروهها همانند کسانی که همراه با عبــدالله بــن‬
‫حسن بن حســین و بــرادرش ابراهیــم بـن عبــدالله بـن حسـن بـن‬
‫حسین و ســایرین خــروج کردنــد در خــروج علیــه ائمــه بــه وســیله‬
‫شمشیر موافق هستند‪.‬‬

‫این حالت عمومی اهل هوی و هوس همچون جهمیه اســت کــه‬
‫کســانی را کــه بــا رأی و نظــر آنــان مخــالفت میکننــد‪ ،‬مجــازات‬
‫مینمایند یا با قتل یا با حبس و یا با عــزل و قطــع رزق و رافضــیها‬
‫اگر قدرت پیدا کننــد از آنـان بــدتر هسـتند‪ .‬آنـان بـا کفـار دوسـتی‬
‫میکنند و بــا آنــان همکــاری میکننــد و بــا مســلمانانی کــه در رأی و‬
‫نظرشان با آنان موافق نباشند‪ .‬دشمنی میکننــد‪ .‬رافضــیها در ایــن‬
‫اعتقاد از خوارج بدتر هستند‪.‬‬

‫اما خوارج در بــه کــار بــردن شمشــیر و مبــارزه کــردن از آنــان‬


‫جســورتر و گســتاخترند‪ .‬در اظهــار نظــر و مبــارزه بــا مســلمانان‬
‫کارهایی کردهاند که سایر گروهها کــه از جنــس منــافقینی هســتند‬
‫که چیزهایی را به زبان میآورند که در دل ندارند‪ ،‬چنین نکردهاند‪.‬‬

‫با سنت مستفیض از پیــامبر‪ ‬و اتفــاق اصــحاب او ثــابت شــده‬


‫است که آنان اهل بدعت هستند و خطا کار و گمراه هستند‪ .‬پــس‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (2‬ص)‪ (106 -109 -108 -107 -133 -130‬ج)‪ (1‬ص)‪ (286 -10 -9‬ج)‪ (3‬ص)‪-19‬‬
‫‪.(278 -219‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪121‬‬

‫رافضیهایی که بیشر از همــه از عقــل و دیــن‪،‬صــداقت‪ ،‬شــجاعت‪،‬‬


‫پرهیزکاری و همه خصلتهای نیکو بــه دور هســتند‪ ،‬چگــونه خواهنــد‬
‫‪1‬‬
‫بود‪.‬‬

‫شری که در اثر خروج علیه ائمه ایجاد میشود غالبا ً‬

‫از خیر ناشی از آن بیشتر و بزرگتر است‬

‫به ندرت کسی به امام صاحب قدرت خروج میکند مگر این که‬
‫شر ناشی از اقدام او بیشــتر و بزرگتــر از خیــر آن باشــد‪ .‬هماننــد‬
‫کسانی که در مدینه علیه یزید خروج کردند و ابــن اشــعث کــه بــر‬
‫عبدالملک در عراق خروج کرد و ابن مهلب کــه در خراســان علیــه‬
‫پدرش خروج کرد و ابومسلم صاحب دعوت که در خراســان علیـه‬
‫آنان خروج کرد و همانند کسانی که در مدینه و بصره علیه منصور‬
‫خروج کردند و امثال این افراد‪.‬‬

‫نهایت این افراد این بود که یا شکست خوردند و یا پیروز شدند‬


‫و ملک و قدرتشان دوام نیاورد و عاقبت و سرانجام مناسبی برای‬
‫آنان رقم نخورد‪ .‬عبدالله بن علی و ابومســلم افــراد زیــادی را بــه‬
‫قتل رساندند و هر دو توسط ابوجعفر منصور به قتل رسیدند‪ .‬امــا‬
‫اهل حرة و ابن اشعث و ابن مهلب شکست خوردند و یاران آنــان‬
‫نیز مغلوب شــدند و نــه دنیــایی برایشــان برقــرار شــد و نــه دینــی‬
‫برایشان باقی ماند‪.‬‬

‫خداوند متعال به امری که نه صلح دین و نــه صــلح دنیــا در آن‬


‫محقق نشود امر نمیکند هر چند انجام دهنــده ایــن امــر از بنــدگان‬
‫پرهیزکار خداوند از اهل بهشت باشد‪ .‬بزرگان مسلمانان از خروج‬
‫و مبارزه در فتنه نهی میکردند بنابراین و بــه دلیــل وجــود احــادیث‬
‫صحیح اهل سنت به نتیجه ترک جنگ در فتنهها رسیده است و این‬

‫‪-‬ج)‪ (2‬ص)‪ (316،317‬ص)‪.(229‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪122‬‬

‫را در عقایدشان ذکر می کنند و بــه صــبر در مقابــل ســتم ائمــه و‬


‫‪1‬‬
‫ترک مبارزه با آنان امر میکنند‪.‬‬

‫شیعه اساس هر فتنه و شری است‬

‫فتنــه در اســلم فقــط از طــرف شــیعه ظــاهر میگــردد و آنــان‬


‫اساس هر نوع فتنه و شـری هسـتند و آنـان محـور فتنههـا هسـتند‬
‫اولین فتنهای که در اسلم به وجود آمد قتل عثمــان بــود کــه آنــان‬
‫ســعی در قتــل عثمــان داشــتند و ایــن اولیــن فتنــه بــود ســپس در‬
‫اطراف علی گرد آمدند نه به دلیل دوستی با او و نه با اهــل بیــت‬
‫اما فقط برای این که بازار فتنه را در میان مسلمانان برقرار نگه‬
‫دارند سپس همین کسانی که همراه علی بودند عدهای بعــد از آن‬
‫او را تکفیر و با او مبارزه کردند همانند خــوارج کــه شمشــیر آنــان‬
‫اولین شمشیری بود که بر جماعت مسلمانان کشیده شد‪.‬‬

‫برخی از آنان به خلفای سه گانه توهین کردند همــان کــاری کــه‬


‫رافضــیها کردنــد و بــه واســطه آنــان زنــدیقهایی همچــون غــالبه از‬
‫نصیریه و دیگران و قرامطه باطنیه و اسماعیلیه و دیگــران شــکل‬
‫گرفتند بنابراین آنان منشأ هر نوع فتنهای هستند‪.‬‬

‫بنابراین میبینی که شیعیان به دشــمنان اســلم کــه مرتــد شــده‬


‫بودند‪ ،‬همچون پیروان مسیلمه کذاب کمک میکنند و میگویند آنــان‬
‫مظلوم بودند و به ابولؤلؤ کافر مجوسی کمــک میکننــد و در برابــر‬
‫مســلمانان بـا کفـار همکـاری میکننــد و میخواهنـد کفـر و اهـل آن‬
‫‪2‬‬
‫غالب شوند‪.‬‬

‫‪1‬ص)‪ - .(313،314‬ج)‪.(2‬‬
‫‪ - 2‬ج)‪ (3‬ص)‪.(241‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪123‬‬

‫در میان بزرگان و شیوخ رافضیه در هیچ زمینهای از علوم‬


‫اسلمی‬

‫و زهد و سخن حق امامی وجود ندارد‬

‫در میان بزرگان و شیوخ رافضی در هیچ یک از زمینههای علــوم‬


‫اسلمی همانند حدیث‪ ،‬فقه‪ ،‬تفسیر‪ ،‬قرآن امامی وجود ندارد بلکه‬
‫شیوخ رافضی یا جاهل هستند و یا همانند شیوخ اهل کتاب زنــدیق‬
‫هستند‪.‬‬

‫این کتابهای مسلمانان کــه در آنهــا از زاهــدان امــت ذکــر شــده‬


‫است یک رافضی در میان آنــان نیســت ایــن افــرادی کـه در میــان‬
‫امت مشهور به گفتن ســخن حـق هسـتند و در راه خـدا سـرزنش‬
‫هیچ سرزنشگری آنان را باز نمیدارد‪ ،‬در میان آنان هم یک رافضی‬
‫قرار ندارد‪.‬‬

‫امامیه به طور کلی معتقد به صحت اسلم در باطن هســتند بــه‬


‫جز آن دسته از آنان که ملحد هستند و بسیاری از شیوخ شیعه که‬
‫در باطن بر غیر اعتقاد خود هستند‪ :‬یا فلسفه باف ملحد هســتند و‬
‫یا موارد دیگر همچنین در میان اهل هر دینی فضلیشان را میبینی‬
‫که غالبا ً در دین بر حــق اســلم وارد میشــوند و یــا ایــن کــه ملحــد‬
‫میشوند ماننـد بسـیاری از علمـای نصـاری کـه در بـاطن زنـدیق و‬
‫ملحد هستند و در میانشان هم عدهای هم در باطن میــل بــه دیــن‬
‫اسلم دارند چون بر آنان فساد دین نصاری روشن شده است‪.‬‬

‫برای هر انسان عــاقلی معلــوم و مشــخص اســت کــه در میــان‬


‫علمای مشهور مسلمانان هیچ کــس رافضــی نیســت بلکــه همگــی‬
‫آنان بر جهل رافضــیها و گمراهــی آنــان اتفــاق نظــر دارنــد و همــه‬
‫کتابهای آنان شاهد این امر هستند‪.‬‬

‫این کتابهای همه طوایف همگی به ایـن امـر گـواهی میدهنـد بـا‬
‫وجود این که کسی آنان را رها نمیکند و به ذکر رافضیها و جهــل و‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪124‬‬

‫گمراهیشان بپردازد‪ .‬اما آنــان دائم ـا ً جهــل و گمراهــی رافضــیها را‬


‫ذکر میکنند که با وجود آن به طور قاطع مشخص میشود که آنــان‬
‫معتقدند که رافضیها جاهلترین و گمراهترین مردم هستند و بیشتر‬
‫‪1‬‬
‫از همه طوایف امت از هدایت به دور هستند‪.‬‬

‫از جمله آنان‪ :‬ابيين نعمييان مفیييد‪ ،‬موسييوی‪ ،‬طوسييی‪،‬‬


‫کراجکی هستند‪ .‬اساس آنان‬

‫از جمله شیوخ رافضیها ابن نعمــان مفیــد و پیــروان او همچــون‬


‫کراجکــی‪ ،‬ابوالقاســم موســوی‪ ،‬طوســی و امثــال آنــان هســتند‬
‫رافضــیها در اصــل اهــل علــم و خــبر از طریــق نظــر و منــاظره و‬
‫معرفت و شــناخت ادلــه و مــوارد متعلــق بــه آنهــا همچــون منــع و‬
‫معارضــه نیســتند‪ .‬همچنیــن آنــان در زمینــه شــناخت منقــولت و‬
‫احادیث و روایات و تشخیص صحیح آنهـا از ضعیفشـان‪ ،‬جـاهلترین‬
‫مردمان هستند‪.‬‬

‫اصل و اساس آنان در منقولت متکی به تاریخهای دارای اسناد‬


‫منقطــع اســت و بســیاری از انهــا توســط افــرادی کــه بــه دروغ و‬
‫بیدینی مشهور هستند‪ ،‬جعل شدهاند‪ .‬علمای آنان به نقل و روایت‬
‫افرادی چون ابی مخنــف لــوط بــن علــی و هشــام بــن محمــد بــن‬
‫سائل و امثال اینها کــه در نــزد اهــل علــم مشــهور بــه دروغگــویی‬
‫هستند‪ .‬اتکا میکننــد بــا وجــود ایــن کــه اینهــا از بزرگتریــن کســانی‬
‫هستند که در نقل و روایــت بــه آنــان اتکــا میکننــد‪ .‬چــون آنــان بــه‬
‫کسانی که در نهایت جهل و افترا هســتند و در کتــاب هــا نــامی از‬
‫آنان برده نمیشود و علمای اهل علــم رجــال آنــان را نمیشناســند‪،‬‬
‫اعتماد میکنند‪ .‬طوسی صاحب منهاج الکرامة یک شیخ اســت و او‬
‫از جمله کسانی است کــه میگویــد‪ :‬خداونــد ذاتــا مــوجب اســت او‬
‫معتقد به قدیم بودن عــالم اســت همــانگونه کــه در کتــاب »شــرح‬
‫الشارات« او آمده است و در نزد عوام و خــواص مشــهور اســت‬
‫که او وزیر اسماعیلیه باطنیه ملحد درالموت بود سپس زمانی کــه‬
‫ترکهای مشرک)هولکو( آمدند به آنــان پیشــنهاد کــرد کــه خلیفــه و‬

‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪ (76‬ج)‪ (1‬ص)‪ (226،227‬ج)‪ (3‬ص)‪ (264‬ج)‪ (2‬ص)‪.(122،123‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪125‬‬

‫اهل علم و دین را به قتل برساند و اهل صنایع و تجارت را کــه در‬
‫دنیا به او نفع میرسانند‪ ،‬زنده بگذارد و او بر امور وقف مسلمانان‬
‫اســتیل یــافت و مقــدار فراوانــی از آن را بــه علمــای مشــرکین و‬
‫شیخهای ساحر مئاب نخشی و امثال آنان عطا میکرد‪.‬‬

‫وقتی او رصدخانه مراغه را به شیوه صائبیهای مشرک بنــا کــرد‬


‫کسانی که به اهل دین و آییــن نزدیــک تــر بودنــد از آن نــاچیزترین‬
‫بهــره را بردنــد و بیشــترین بهــره را افــرادی همچــون صــابئیهای‬
‫مشرک‪ ،‬گروههای معطله و مشرکین می بردند که از اهل دین به‬
‫دور بودند هرچند که آنــان بــه وســیله نجــوم و طــب و ماننــد اینهــا‬
‫ارتزاق میکردنــد‪ .‬مشـهور اسـت کــه او و پیروانــش بـه واجبـات و‬
‫محرمات اسلم بیتوجهی میکردند و به واجباتها همانند نمــاز پایبنــد‬
‫نبودنــد و از محــارم خداونــد هماننــد خمــر و امــور فحــش و ســایر‬
‫منکرات پرهیز نمیکردند حتی درباره آنان گفته میشود که در مــاه‬
‫رمضان نماز آنان فوت میشود و مرتکــب امــور فحــش میشــدند و‬
‫کارهــایی دیگــر انجــام میدادنــد و آنــان هیــچ خودنمــایی و قــدرتی‬
‫نداشــتند مگــر بــه همــراه مشــرکانی کــه دینشــان از دیــن یهــود و‬
‫نصارای بدتر است‪ .‬بنابراین هر چه که در اسلم در دوره مغــول و‬
‫سایر ترکهای قوی شد‪ .‬قدرت اینها به دلیل مخالفانشان با اســلم‬
‫و اهل آن ضعیفتر شد بــه همیــن دلیــل آنــان در نــزد تــورون امیــر‬
‫مجاهد در راه خــدا کــه شــهید شــد و پادشــاه مغــول غــازان را بــه‬
‫اسلم دعوت کرد‪ ،‬پایینترین شأن و منزلت را داشتند امیر تــورون‬
‫با پادشاه غازان عهد کرد که اگر در اسلم آورد‪ ،‬او را کمک میکند‬
‫و مشرکان نخشیه سـاحر و دیگـران را کـه اسـلم نیاوردنـد را بـه‬
‫قتل رساند و فساد خانهها را ویران نمود و بتها راشکست و جمــع‬
‫آنها را کامل ً از هم پاشــید و یهــود و نصــاری را ملــزم بــه پرداخــت‬
‫جزیه کرد و آنان را خوار نمود بــه ســبب آن اســلم پیــروان آن در‬
‫دوره مغول قوی شدند به طور کلی مساله این طوسی و پیــروان‬
‫او در میــان مســلمانان مشــهورتر و معروفتــر از آن اســت کــه‬
‫توصیف شود‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪126‬‬

‫با وجود این گفته میشود‪ :‬او در آخر عمر نمازهای خود را جــدی‬
‫میگرفت و به تفسیر بغوی و فقه و مانند اینها مشغول بــود و اگــر‬
‫او از الحــاد و بـی دینــی تــوبه کــرده باشــد خداونــد نیــز تــوبه را از‬
‫‪1‬‬
‫بندگانش میپذیرد‪.‬‬

‫حجتهای آنان و نهایت جهلشان‬

‫در میان گروههای اهل بــدعت هیــچ گروهــی پیــش از رافضــیها‬


‫مشهور به استدلل سست و ضعیف نیست استدلل آنان هرگز بر‬
‫کسی جز بر یک جاهل و یا یک ظــالم هــوی پرســت کــه آن را چــه‬
‫موافق با میل او باشد چه حــق و چــه باطــل باشــد‪ ،‬میپــذیرد‪ ،‬اثــر‬
‫نمیکند‪.‬‬

‫بنابراین درباره آنان گفته میشود‪ :‬آنان نه عقیل و نه نقــل و نــه‬


‫دین صحیح و نه دنیایی موفق ندارند‪ .‬گروهی از علما گفتهاند‪ :‬اگر‬
‫حکمی به جــاهلترین مــردم نســبت داده شــود‪ .‬رافضــیها را در بــر‬
‫میگیرد مثل این که کسی قسم بخورد که من بـا جـاهلترین مـردم‬
‫دشمن هستم‪ .‬اما اگر به جاهلترین مردم توصیه شود ایــن توصــیه‬
‫‪2‬‬
‫صحیح نیست چون فقط بر اساس قربت بوده است‪.‬‬

‫در میان پادشاهان و وزرایی که اسلم را یاری دادند‪ .‬یک‬


‫رافضی یافت نمیشود‪ .‬رافضیها کجا یافت میشوند؟‬

‫خلفای سه گانه که سرزمینها را فتح کردنــد و دیــن را در ســرتا‬


‫سر زمین آشکار کردند‪ ،‬یک رافضی همراه آنان نبود‪ .‬بعــد از آنــان‬
‫بنیامیه با وجود انحراف زیاد برخی از آنان از علــی و دشــنام دادن‬
‫به او بر شهرهای اســلم غــالب شــدند و شــرق و غــرب را در بــر‬
‫گرفتند و اسلم در زمان آنان بسیار با عزتتر از دوران بعد از آنان‬
‫بود‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪(1‬ص)‪(16‬ج)‪ (2‬ص)‪.(122‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪.(47‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪127‬‬

‫در میــان پادشــاهانی کــه اســلم را یــاری کردنــد و آن را بــر پــا‬


‫داشتند و با دشمنان آن جنگیدند هیچ رافضی یافت نمیشــود‪ .‬و در‬
‫میان وزرایی که دارای سیره و سرنوشت ستودنی هستند‪ ،‬کســی‬
‫رافضی نیست‪.‬‬

‫بیشتر رافضیها یا در میان منافقان ملحد و زندیق و یــا در میــان‬


‫جاهلنی که علمی بــه منقــولت و معقـولت ندارنـد و در دشـتها و‬
‫کوهها نشأت یافتهاند‪ ،‬یــافت میشــوند‪ .‬آنــان از مســلمانان بــه دور‬
‫بودند و با اهل علم و دین همنشینی نداشتند‪ .‬و با این کــه آنــان را‬
‫در میان اهل میل و هوس که از این طریق قــدرت و یــا مــالی بــه‬
‫دست میآوردند‪ .‬و یا به نسب خود تعصب میورزیدند همــان کــاری‬
‫که جاهلیهــا میکردنــد‪ ،‬یــافت میشــدند ظهــور رافضــی را در میــان‬
‫بدترین گروهها همچــون نصــیریه‪ ،‬اســماعیلیه و ملحــدهای طرقیــه‬
‫میتوان یافت‪.‬‬

‫در میان آنان دروغ‪ ،‬خیانت و خلف وعده دیــده میشــود کــه بــر‬
‫نفاق آنان دللت میکند همانگونه که در صحیحین به نقل از پیــامبر‬
‫‪ ‬آمــده اســت کــه میفرمایــد‪ »:‬آية المنييافق ثلث إذا حييدث‬
‫كذب وإذا وعد أخلف وإذا اؤتمن خان «‪»:1‬نشانههای منافق‬
‫سه تا هستند هرگاه سخن بگوید دروغ میگوید هرگــاه وعــده دهــد‬
‫خلف وعده عمل میکند و هرگاه مورد اطمینان واقع شود‪ ،‬خیــانت‬
‫میکند« این خصلتهای سـه گـانه را در هیـچ یــک از گروههــای اهــل‬
‫‪2‬‬
‫قبله به اندازه رافضی یافت نمیشود‪.‬‬

‫مذهب اثنا عشریه بدعتها و منکرات عظیمی را جمع کرده است‬

‫مذهب این امامیه بدعتهای ناپسند بـزرگ را بـا هـم جمـع کـرده‬
‫است‪ .‬آنها جهمیه‪ ،‬قدریه‪ ،‬رافضیه هستند سخن گذشتگان و علمــا‬
‫در مذمت هر یک از این دستهها را فقط خدا تعدادش را میدانــد و‬
‫کتابهایی همچون کتابهای حــدیث و روایــات فقــه تفســیر اصــول و‬
‫فروع و غیره سرشار از این مذمتها هستند‪.‬‬
‫‪ -‬استخراج آن در بحث دوستی خوارج با دشمنان خدا ذکر شد‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪(1‬ص)‪ (223‬ج)‪ (4‬ص)‪ (41‬ج)‪ (3‬ص)‪.(258‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪128‬‬

‫این سه دسته از دیگر گروههای اهل بدعتها‪ ،‬مرجئه و حروریــه‬


‫بدتر هستند‪ .‬اندیشمندان مسلمانان بر این امر اتفــاق نظــر دارنــد‬
‫کــه در میــان گروههــای اهــل قبلــه هیــچ گروهــی از گــروه امــامیه‬
‫جــاهلتر‪ ،‬گمراهتــر‪ ،‬دروغگــوتر‪ ،‬بــدعتگزارتر‪ ،‬بــه هــر نــوع شــری‬
‫نزدیکتر و از هر نوع خیری دورتر نیستند‪.‬‬

‫خداوند میداند که من با وجود بحث و مطالعهام درباره شناخت‬


‫سخنان و مذاهب مردم‪ .‬مردی را نشناختم که در میان امت زبــان‬
‫صادق داشته و به مذهب امامیه متهم باشد اضافه بــر ایــن کــه در‬
‫باطن به آن معتقد باشد‪ .‬حسن بن صــالح بــن حــی کــه یــک فقیــه‬
‫زاهد بود به مذهب زیدیه متهم شده است‪ .‬و گفته میشود‪ :‬این در‬
‫حق او دروغ است و علوه بــر ایــن کــه در امـامت ابــوبکر و عمــر‬
‫شکی نداشته است‪ ،‬کسی نگفته که او بــه ابــوبکر و عمــر اهــانت‬
‫‪1‬‬
‫کرده است‪.‬‬

‫اولین کسی که بدعت رفض را بنا نهاد یک منافق زندیق بود‬

‫که قصد ایجاد فساد در اسلم را داشت‬

‫تعداد زیادی از اهل علم ذکر کردهاند که اولین کسی که بــدعت‬


‫رفض را بنـا نهـاد و مسـأله تعییــن شــدن علـی بــه عنــوان امـام و‬
‫عصمت او را مطرح کرد‪ ،‬یک منــافق زنــدیق بــود کــه قصــد ایجــاد‬
‫فساد در دین اسلم را داشــت و میخواســت بــا مســلمانان همــان‬
‫کاری را بکند که بولس با نصاری کرد‪ .‬این قضیه در اواخــر دوران‬
‫خلفای راشدین بود‪ .‬عبدالله بن سبأ و دارو دسته دروغگوی او این‬
‫افترا را بنا نهاد او اول به عبادت اظهار کرد سپس امر به معروف‬
‫و نهی از منکر نمود‪ .‬به شکر خــدا در ایــن امــت همیشــه گروهــی‬
‫است که حق را پشتیبانی میکند و هیچ ملحد و بــدعتگری نمیتوانــد‬
‫با غلو خود ان را فاسد کند و یا بر حق پیروز شود‪ .‬اما هر کس در‬
‫گمراهی از او تبعیت کند‪ ،‬گمراه میشود‪ ،‬بود‪.‬‬
‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪(178‬ج)‪ (1‬ص)‪.(345‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪129‬‬

‫هدف واضع این بحث توهین به قرآن‪ ،‬رسول و دین اســلم بــود‬
‫آنان احادیثی را جعل کردند که تصدیق آنها توهین به اسلم بــود و‬
‫آنها را بر گروههایی عرضه کردند‪ .‬عدهای که تابع امیال بودنــد بــه‬
‫دلیل هوی و میل خود آنها را پذیرفتند و در حقیقت آنها دقت نظــر‬
‫نکردنــد و عــدهای در مــورد آنهــا اشــکالی دیدنــد‪ .‬در آن تأمــل و‬
‫اندیشه کردند و دیدنــد کــه تــوهین بــه اســلم هســتند‪ ،‬امــا آنهــا را‬
‫پذیرفتند و به این دلیل به اسلم توهین کردند‪ :‬یــا بــه دلیــل فســاد‬
‫اعتقادشان در دین و یا به اعتقاد این که آنهــا صــحیح هســتند و بــه‬
‫اعتقــاد او از دیــن اســلم اشــکالی وارد میکننــد‪ .‬از ایــن رو عــامه‬
‫زندیق از این باب وارد شدند و به واسطه دروغهایی کــه رافضــیها‬
‫انجام دادند‪ ،‬به توهین به دین اسلم پرداختند و بــرای کســانی کــه‬
‫نمی دانستند دروغ هستند‪ ،‬یک شبهه شد‪ .‬اما برای کسانی کــه بــه‬
‫حقیقت اسلم شناخت و معرفتی داشــت‪ ،‬چنیــن نشــد‪ .‬گروههــای‬
‫زیادی از اسماعیلیه و نصیریه و سایر گروهها از زندیقهای ملحد و‬
‫منافق گمراه شدند و مبدأ گمراهیشان‪ .‬تصدیق دروغهای آنان کــه‬
‫درباره تفسیر قرآن و حــدیث ذکــر میکننــد‪ ،‬توســط رافضــیها بــود‪.‬‬
‫بزرگان و ائمه عبیدیها ادعاهای خود را بــا دروغهــایی کــه رافضــیها‬
‫خلق کرده بودند‪ .‬مطرح میکردند تــا شــیعیان گمــراه در آن مــورد‬
‫ادعای آنان را میپذیرفتند‪.‬‬

‫و به این ترتیب از توهین به صحابه به توهین بــه علــی و ســپس‬


‫پیامبر‪ ‬و سپس الوهیت میرسیدند‪ ،‬همــانگونه کــه ایــن مــوارد را‬
‫صاحب البلغ الکبر و الناموس ألعظم برایشان ترتیب داده بود‪.‬‬

‫از ایـن رو رفـض بزرگتریـن بـاب و دروازه ورود بـه کفـر و بـی‬
‫دینی شد‪.‬‬

‫هرکس در کتابهای روایات که علمای منقــولت بــر صــحت آنهــا‬


‫اتفــاق نظــر دارنــد و روایتهــا و منقــولت متــواتر در کتــب حــدیث‬
‫همچون صحاح‪ ،‬سنن‪ ،‬مسانید‪ ،‬معجمها‪ ،‬اســماء و فضــایل و کتــب‬
‫اخبار صحابه و سایر کتب و کتب سیره و مغازی و کتـب تفسـیر و‬
‫فقه و سایر کتب بنگرد با تواتر یقینی پی خواهد برد که صحابه س‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪130‬‬

‫پیشوایان و ائمه هدایت و چراغ تاریکیها بودند و اصل و اساس هر‬


‫فتنه و مصیبتی‪ ،‬شیعیان و کسانی بودند که به آنان ملحــق شــدند‪.‬‬
‫و بسیاری از شمشیرهایی که علیه اسلم کشیده شــدند از جــانب‬
‫آنان بود‪ .‬و پی میبرد که اصل و مــاده آنــان منــافقینی هســتند کــه‬
‫دروغهایی را به وجـود آوردنـد و آراء و نظـرات فاسـدی را بـدعت‬
‫گذاشتند تا به واسطه آنها دین اسلم را فاســد کننــد‪ .‬و کســانی را‬
‫‪1‬‬
‫که صاحب خرد نیستند بلغزانند‪.‬‬

‫امرای آنان نیز هدفشان در حکومت فاسد کردن دین بود‬

‫بسیاری از شیعیان اعــتراف میکننــد کــه قصــد و هــدف آنــان از‬


‫ملک و حکومت تباه کردن دین اسلم و دشمنی با پیامبر‪ ‬اســت‬
‫همانگونه که این موضوع از سخنان باطنیه و امثــال آنــان کــه جــز‬
‫شیعه هستند‪ ،‬مشخص میشود آنان اعتراف میکنند که در حقیقــت‬
‫اعتقاد به دین اسلم ندارند و فقط به دلیـل کـم عقلـی شـیعیان و‬
‫جهل آنان‪ ،‬تظاهر به تشیع میکنند تا به واسطه آنــان بــه اهــداف و‬
‫اغراض و امیال خود برسند‪ .‬اولین این افراد و بلکــه بهــترین آنــان‬
‫مختار بن ابی عبید کذاب است او امین شیعه بــود و عبیــدالله بــن‬
‫زیاد را به قتل رساند و تظاهر بــه یــاری حســین نمــود تــا ایــن کــه‬
‫قاتلش را کشت و به این ترتیب به محمد بــن حنیفــه و اهــل بیــت‬
‫نزدیک شد‪ .‬سپس ادعای نبوت کرد و این که جبرئیل نزد او میآید‪.‬‬
‫در صــحیح مســلم بــه نقــل از پیــامبر‪ ‬آمــده اســت کــه فرمــود‪:‬‬
‫»سیکون فی ثقیف کذاب و مبیر«‪»:2‬در میــان قــبیله ثقفــی‬
‫یک دروغگو و یک هلک کننده خواهند آمد«‪ .‬دروغگو همــان مختــار‬
‫‪3‬‬
‫شد و هلک کننده نیز حجاج بن یوسف ثقفی بود‪.‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (3‬ص)‪ (208،261،243‬ج)‪ (4‬ص)‪ (269،3،60،210،266‬ج)‪ (1‬ص)‪.(408‬‬


‫‪ - 2‬صحیح مسلم ک)‪ (44‬ص)‪ (2545‬با لفظ »إن فی ثقیف کــذابا ً و مــبیرًا«و در ســند احمــد‬
‫ص)‪ (187،91‬و ترمذی در الفتن)‪ (64‬و در المناقب)‪.(73‬‬
‫‪ - 3‬ج)‪ (1‬ص)‪.(220‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪131‬‬

‫غالیان شیعه‪:‬‬

‫اسماعیلیه‪ ،‬نصیریه و قرامطه باطنیه‬

‫بنـی عبیـد قـداح کـه مـدتی در مغـرب اقـامت داشـتند و حـدود‬


‫دویست سال در مصر بودند به اتفاق نظر اهل علم و دین‪ ،‬ملحــد‬
‫هستند و نسب آنان باطل است‪ .‬و آنان نه در باطن و نــه در دیــن‬
‫نسبتی با رسولع ندارند‪ .‬بلکه به دروغ نسب خود را بیان کردنــد و‬
‫به تشیع تظاهر کردند تا به این طریق شیعه را به تبعیــت خــود در‬
‫آورند چون آنان کمتر از هر گروهی از عقل و دین بهره بردهاند و‬
‫بیشتر از همه طوایف جهل دارند‪.‬‬

‫اما مسأله این عبیدیهای منتسب به اسماعیل بن جعفر روشنتر‬


‫از آن است که بر مسلمانی مخفی بماند بنابراین همه مسلمانانی‬
‫که در میــان طوایــف شــیعه مــؤمن هســتند از آنــان اعلم بیــزاری‬
‫میکنند و زیدیه و امامیه آنان را کافر میدانند و خود را از آنان مّبرا‬
‫میدارند و فقط اسماعیلیه ملحد خود را بـه آنـان منتســب میداننــد‬
‫کسانی که در میانشان کفری هست کــه در میــان یهــود و نصــاری‬
‫‪1‬‬
‫وجود ندارد‪ .‬و ابن صباح برای آنان روش ترور با چاقو را بنا نهاد‪.‬‬

‫بزرگان اسماعیلیه همچون معز و حــاکم و امثــال آن دو ادعــای‬


‫داشتن علم غیب و کشف باطن شریعت و علو درجه میکردند کــه‬
‫این ادعای آنان بزرگتر از ادعای اثنا عشریه برای امامانشان بــود‪.‬‬
‫و با وجود حلل شدن محرمات و ترک واجبــات ایــن امــر را بــرای‬
‫خود تضمین شده میدانند و به مردم میگویند‪ :‬ما نمــاز‪ ،‬روزه‪ ،‬حــج‬
‫و زکات را از تو ســاقط کردیــم و بــه واســطه دوســتی مــا برایــت‬
‫بهشت را تضمین میکنیم و ما در این مـورد بــه طــور قــاطع عمــل‬
‫میکنیم‪.‬‬

‫‪ - 1‬حسن صباح اصل قتل و ترور را وسیلهای برای تحقق اهداف خود به کــار گرفــت دربــاره‬
‫او وپیروان او از طایفه اسماعیلیه به الملل و النحل ج)‪ (1‬ص)‪ (175‬بنگرید‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪132‬‬

‫و حقیقت قول اســماعیلیه تعطیــل اســت امــا اصــحاب نــاموس‬


‫الکبر و البلغ العظم‪ 1‬که آخریــن مرتبــه در نــزد آنــان اســت و از‬
‫دهریه هستند و معتقدند کــه ایــن عــالم فــاعلی و علــتی و خــالقی‬
‫ندارد‪.‬‬

‫آنان میگویند بین ما و فلسفه اختلفی وجود ندارد مگـر دربـاره‬


‫واجب الوجود آنان آن را قبول دارند در حالی که آن چیــزی اســت‬
‫که حقیقتی ندارد‪ .‬آنان اسم الله و مخصوصا ً این اســمی کــه اللــه‬
‫است را مسخره میکنند‪ .‬حتی برخی از آنان آن را در کف پاهایش‬
‫مینویسند و لگدمال میکنند‪.‬‬

‫اما به غیر از اینها آنان معتقد به سابق و تالی هستند که در نزد‬


‫فلسفه از آنها به عقل و نفس و در نزد مجوس به نــور و ظلمــت‬
‫‪2‬‬
‫تعبیر میشود اسماعیلیه ملحد و از نصیریه کافرتر هستند‪.‬‬

‫نصیریه‬

‫نصیریه غلة رافصی هستند که به الوهیت علــی ادعــا میکننــد و‬


‫آنان به اتفاق نظر مسلمانان از یهود و نصاری کافرتر هستند‪ .‬این‬
‫جز شرع نصیریه است‪:‬‬

‫حيدرة النزع البطين‬ ‫أشهد أن ل إله إل‬

‫|سلمان ذو القوة المتين‬ ‫أشهد أن ل إله إل‬

‫‪ -‬گواهی میدهم که هیچ پروردگــاری جــز حیــدرة)علــی( دارای‬


‫پیشانی خالی از مو و شکم بزرگ نیست‬
‫‪ -‬گواهی میدهم که هیچ پروردگاری جز ســلمان دارای قــدرت‬
‫و قوت استوار نیست‬

‫‪ -‬مولف آن ابوالقاسم قیروانی سالم است‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪ (2‬ص)‪ (309،137‬ج)‪ (1‬ص)‪.(320‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪133‬‬

‫آنان میگویند ماه رمضان اسامی سی مرد است‪ -‬و سایر انــواع‬
‫کفر شنیع که وصف آنها طولنی است‪.‬‬

‫نصیریه کسانی که همچون تلمسانی شیخ معتقدین به وحــدت‪،‬‬


‫اعتقاد بــه وحــدت وجــود دارنــد‪ ،‬را گرامــی میدارنــد تلمســانی بــه‬
‫نصیریه گرایش یافت و برایشان کتابی را تصنیف کرد و آنان او را‬
‫‪1‬‬
‫بسیار تعظیم میکنند‪.‬‬

‫قرامطه باطنیه‬

‫بدتر از اســماعیلیه‪ ،‬قرامطــه بحریــن اصــحاب ابوســعید جنــابی‬


‫هستند آنان به طور کلی تظاهر به دین اسلم نمیکنند بلکه حجــاج‬
‫را به قتل رساندند و حجر السود را گرفتند و مدتی نزد آنان مانــد‬
‫و یک قضیه عبرت آمیز درباره آن پیش آمد تا این کــه بازگردانــده‬
‫شد‪2‬با وجود این آنان با اهانت نتوانســتند بــر کعبــه مســلط شــوند‬
‫بلکه کعبـه معظــم و مشـرف بـاقی مانـد در حـالیکه آنـان کفـار و‬
‫‪3‬‬
‫کافرترین خلق بودند‪.‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (2‬ص)‪ (309‬ج)‪ (1‬ص)‪(350‬ج)‪ (1‬ص)‪.(320‬‬


‫‪ - 2‬ج)‪ (1‬ص)‪) (281‬بنگریــد بــه مجمــوع الفتــاوی( ج)‪ (2‬ص)‪ (446،447‬و فهرســتهای عــام‬
‫مجموع الفتاوی ج)‪ (1‬ص)‪ (31-21‬ابن کثیر ره میگوید‪ :‬چندین نفر ذکــر کردهانــد کــه وقــتی‬
‫قرامطه حجرالسود را گرفتند آن را سوار بر چندین شتر حمل کردنــد کــه همــه آنهــا خســته‬
‫شدند و کوهانهایشان زخم شدند و بیمار شــدند و وقــتی کــه آن را بازگرداندنــدآن را بــر یــک‬
‫شتر که مخصوص نیازهای چوپان بود حمل کردند و هیچ مشــکلی هــم بــرای آن پیــش نیامــد‬
‫حجر السود بیست و دو سال نزد آنان ماند تا این که آن را بازگرداندنــد)البدایــة و النهایــة ج‬
‫‪ .(223 ،1/161‬برخی در اینجا یک سوالی دارند و میگویند‪ :‬خداوند پاک و منزه اصحاب فیل‬
‫را که نصاری بودند مجازات کرد بر اساس آنچه در کتابش ذکر کرده است در حالی که آنــان‬
‫کاری را که قرامطه کردند انجــام ندادنــد و معلــوم اســت کــه قرامطــه از یهــود و نصــاری و‬
‫مجوس بلکه بت پرستان بدتر هستند‪ .‬پس آیا آنان به این دلیل عذاب و مجازاتی ندیدند؟‬
‫جواب این سوال این گونه است که اصحاب فیل به جهت نشان دادن شرافت بیت مجــازات‬
‫شدند چون که قصد شد با ارسال پیامبر بزرگوار به ســرزمینی کــه در ان بیــت الحــرام بــود‪،‬‬
‫شریف و بزرگ داشته شود‪ .‬وقتی که خواستند بـه ایـن بقعـه اهـانت کننـد بلفاصـله آنـان را‬
‫هلک گرادانید و شریعتها به فضیلت آن اقرار نکرده بودند و اگر آنان داخل ان شدند و آن را‬
‫خراب میکردند‪ .‬قلبها فضیلت آن را انکار میکردند‪.‬‬
‫اما این قرامطه بعد از اقرار شریعتها و فراهم سازی قواعد و علم به شرافت مکــه و کعبــه‬
‫که از طریق دین خدا حاصل شد‪ ،‬آن کار را کردند لذا احتیــاج بــه مجــازات ســریع آنــان نبــود‬
‫بلکه خداوند متعال مجازات آنان را برای روزی کــه در آن چشــمها خیــره میشــوند بــه تــاخیر‬
‫انداخت‪).‬با اختصار از البدایة و النهایة ج)‪ (11‬ص)‪.(162‬‬
‫‪ - 3‬ج)‪ (3‬ص)‪ (228‬ج)‪ (2‬ص)‪.(309،330‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪134‬‬

‫تعطیل از شرک بزرگتر است‬

‫خداوند متعال مخلوقات را فقط برای عبادت خودش خلق کــرد‬


‫و در آنــان شــهوات را قــرار داد تــا بــه واســطه آنهــا تــا حــدی کــه‬
‫میتوانند به عبادت او برسند و هر کس که خداوند را عبــادت نکنــد‬
‫فاسد و هلک میشود و خداوند این را نمیبخشاید کــه بــه او شــرک‬
‫ورزیده شود و همراه با او کسی دیگر عبادت شود‪ .‬پس کسی که‬
‫عبادت او را تعطیل میکند‪ .‬و همانند فرعون و امثال او هرگز او را‬
‫عبادت نمیکنند چگونه خواهند بود‪ .‬خداوند متعال فرموده است‪ :‬چ‬
‫ﮄ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈ ﮉ ﮊ ﮋ ﮌ ﮍ ﮎ ک ک چ النساء‪ » ١١6 :‬بيگمان خداوند‬
‫نتر از‬‫يآمرزد و بلكه پــائي ‌‬ ‫شرك ورزيدن به خود را ) از كسي ( نم ‌‬
‫يبخشد‪«.‬و تعطیــل‬ ‫آن را از هركس كه بخواهد ) و صلح بداند ( م ‌‬
‫غیــر از شــرک نیســت بلکــه بزرگتــر از آن اســت‪ .‬و کســی کــه از‬
‫عبــادت او کــبر دارد‪ .‬جرمــش بزرگتــر از کســانی اســت کــه او را‬
‫عبادت میکنند و همراه او غیر او را هم عبادت میکننــد‪ .‬حــال آنــان‬
‫‪1‬‬
‫بخشیده نمیشوند پس اینها در اولی هستند‪.‬‬

‫علم به وجود صانع و حدوث عالم راههای زیادی دارد‬

‫هر نوع علم به وجود صانع و حدوث عالم طرق زیاد و متعــددی‬
‫دارد‪ .‬اما طرق اثبــات صــانع قابــل شــمارش نیســت بلکــه آن چــه‬
‫جمهور علما بر آن هستند این است کــه اقــرار بــه صــانع یــک امــر‬
‫فطری ضروری معروف در میان جماعت امت است و همچنین بــا‬
‫نفس حدوث انسان‪ ،‬صانع او معلوم میشــود و همیــن گــونه اســت‬
‫حدوث هر چیزی که حــدوثش مشــاهده میشــود و ایــن روش ذکــر‬
‫شده در قرآن است‪ .‬اما حدوث عالم میتواند با گوش یـا عقـل بـه‬
‫آن استدلل نمود و میتوان به ضــرورت یــا فطــرت و یــا مشــاهده‬
‫حدوث محدثات به صانع علم پیدا کــرد و یــا بــا روش غیــر از اینهــا‬

‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪.(98‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪135‬‬

‫سپس صداقت رسول‪ ‬با طرق دال بــر آن کــه فــراوان هســتند‪،‬‬
‫معلوم میگردد‪ .‬دللت معجزات یکی از این طرق اســت و طریــق‬
‫تصدیق در معجزات محصور نمیگردد سپس با خبر رسول حــدوث‬
‫عالم معلوم میشود‪ .‬و یا به وسیله عقل‪ ،‬مثل ایــن گفتــه میشــود‪:‬‬
‫بدون شک ما حوادث را مشاهده میکنیم مانند حدوث ابــر‪ ،‬بــاران‪،‬‬
‫کشته‪ ،‬درخت و حدوث خورشید و حدوث انسان و سایر حیوانــات‬
‫و حدوث شب و روز و ســایر مــوارد و بــه ضــرورت عقــل معلــوم‬
‫است که شی حادث شده به ناچار باید حادث کننده داشته باشد و‬
‫دث دیگــر داشــته‬ ‫دث یــک مح ـ ِ‬‫تسلسل محدثات به این که یک مح ـ ِ‬
‫دث دیگــری داشــته باشــد و تــا بــی نهــایت‪،‬‬‫دث مح ـ ِ‬
‫باشد و آن مح ِ‬
‫ممتنــع اســت و ایــن تسلســل مــؤثرات و علــل و فــاعلیت نامیــده‬
‫میشود و به اتفاق نظر اهل عقلء ممتنع است‪.‬‬

‫همچنین اگر گفته شود‪ :‬موجــود یـا مخلـوق اســت و یـا مخلـوق‬
‫نیست و مخلوق باید موجودی غیر مخلوق داشــته باشــد‪ .‬بنــابراین‬
‫دو تقدیر وجود موجودی که مخلوق نباشد ثابت میشود‪.‬‬

‫همچنین اگر گفته شود‪ :‬موجود یا از غیر خود غنی است و یا به‬
‫غیر خود نیازمند است و فقیر و نیازمند‪ ،‬محتاج به غیر خود حاجت‬
‫و نیــازش جــز بــه واســطه یــک غنــی و بینیــاز از غیــر خــود مرتفــع‬
‫نمیشود بنابراین بر اساس این دو تقدیر وجود غنــی لزم میگــردد‪.‬‬
‫همچنین اگر گفته شود‪ :‬موجودزنده یا خود به خود زنــده اســت یــا‬
‫زنده است و حیاتش را از غیر خــود گرفتــه اسـت و هـر آنچـه کـه‬
‫حیــاتش را از غیــر خــودش بگیــرد بنــابراین آن غیــر بــه حیــات‬
‫شایستهتر است و با این دو تقدیر وجود یک موجود زنده به نفــس‬
‫خود ثابت میشود‪ .‬و همچنین اگر گفته شود‪ :‬عالم یا خود بــه خــود‬
‫عالم است و یا عالمی است که غیر از او به او علم آموخته است‬
‫و هر کس دیگری به او علم بیــاموزد پــس آن فــرد دیگــر شایســته‬
‫است که عالم باشد و اگر از غیر خودش چیزی نیاموخته باشد بــه‬
‫خودی خود عالم است بنابراین بر اســاس ایــن دو تقــدیر منحصــر‬
‫وجود عالم به نفس خود ثابت میگردد و غیر از این دو تقــدیر و دو‬
‫قسم وجود ندارد‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪136‬‬

‫حال وقتی که به غیر از این دو تقدیر ممکن نیست و بر اساس‬


‫هر تقدیر عالم به نفس خــود موجــود اســت‪ ،‬حــی بــه نفــس خــود‬
‫موجود است‪ ،‬غنی به نفس خود موجود اســت و قــدیم واجــب بــه‬
‫نفس خود موجود است و وجــود او در همــان امــر لزم میگــردد و‬
‫‪1‬‬
‫عدم او ممتنع میشود و آن مطلوب است‪.‬‬

‫در نزد گذشتگان و آیندگان مشهور است که خداوند باران را از‬


‫هوا و از بخار متصاعد خلق میکند اما خلق باران از این توســط او‬
‫همانند خلق انسان از نطفه و خلق درخت و گیاه از دانه و هســته‬
‫است‪ .‬این شناخت مادهای است که از آن خلق میکند و به اتفــاق‬
‫نظــر اندیشــمندان خــود مــاده مــوجب آنچــه از آن خلــق میگــردد‪،‬‬
‫نمیشود بلکه به ناچار باید چیزی باشد که به واسطه آن این شکل‬
‫به این وجه خلق شود‪ .‬و این دلیل بـر وجـود قـادر مختـار حکیمـی‬
‫است که بــاران را بــه مقــدار معلــوم و در وقــت مــورد نیــاز خلــق‬
‫میکند‪.‬بــرای زمیــن بــایر از آن جــایی کــه بــاران میبــارد‪ ،‬آب میآیــد‬
‫همان طو که خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﮧ ﮨ ﮩ ﮪ ﮫ ﮬ ﮭ ﮮ ﮯ ﮰ ﮱ‬
‫يبينند كه ما آب را ) در‬ ‫ﯓ ﯔ ﯕ ﯖﯗ ﯘ ﯙ ﯚ چ السجدة‪ » ٢٧ :‬آيا نم ‌‬
‫لبلي ابرها و بر پشت بادها ( به سوي سرزمينهاي خشك و برهــوت‬
‫يرويــانيم كــه از آن هــم‬ ‫يرانيــم و بــه وســيله آن كشــتزارها م ‌‬
‫م ‌‬
‫ينماينــد ؟ آيــا‬
‫يخورنــد ‪ ،‬و هــم خودشــان تغــذيه م ‌‬ ‫چارپايانشــان م ‌‬
‫يبينند ؟ « بنابراین زمیــن بــایر هماننــد ســرزمین مصــر بــاران بــه‬‫نم ‌‬
‫اندازه کافی بر آن نمیبارد و اگر آن بـاران همیشـگی ببــارد بـرای آن‬
‫کفایت نمیکند چون آن ســزمین گــل ابلیــز‪ 2‬و اگــر بــاران زیــاد ببــارد‬
‫همانند باران به مــدت یــک مــاه خانههــا خــراب میشــوند بنــابراین بــر‬
‫اساس حکمت و رحمت خداونــد باریتعــالی بــاران در ســرزمینی دور‬
‫دست میبــارد ســپس آن آب بــه ســرزمین منصــر میآیــد بنــابراین بــر‬
‫اساس این آیه به علم خــالق و قــدرت و مشــیت و حکمــت و اثبــات‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (1‬ص)‪)(284 -281‬بنگرید بــه مجمــوع الفتــاوی( ج)‪ (2‬ص)‪ (447-446‬و فهرســتهای‬
‫مجموع الفتاوی ج)‪ (1‬ص)‪.(31 -21‬‬
‫‪ - 2‬ابلیز و گل ابلیز‪ :‬گل مصر است که پــس از بریــده شــدن ســیلب رودخــانه نیــل بــر روی‬
‫زمین باقی ماند نگاه کنید به المعجـم الوســیط میگــویم کلم ابــن تیمــه در وصــف ان واضـح‬
‫است‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪137‬‬

‫مادهای که باران و درخــت و انســان و حیــوان از آن خلــق شــدهاند‪،‬‬


‫‪1‬‬
‫استدلل میشود‪.‬‬

‫فرقه ناجیه وصف حال اهل سنت و جماعت است نه رافضیها‬


‫و سایر فرق‬

‫حدیث فرق ناجیه را صاحبان ســنن همچــون ابــوداود‪ ،‬ترمــذی و‬


‫ابن ماجه و صاحبان مسندها همچون امام احمد و دیگران روایــت‬
‫کردهاند‪ 2.‬تفسیر این حدیث از دو وجه روایــت شــده اســت‪ :‬یکــی‬
‫این که هنگــامی کــه از رســول اللــه‪ ‬دربــاره فــرق نجــات یــافته‬
‫سوال شد فرمود‪ »:‬من كان على مثل مييا أنييا عليييه اليييوم‬
‫وأصحابي «‪»:‬کسانی هستند که بر آنچه که من و اصحابم امروز‬
‫بـــر آن هســـتیم‪ ،‬باشـــند« و در روایـــت دیگـــر فرمـــود‪»:‬هـــم‬
‫الجماعة«‪»:‬آنان جماعت هستند«‪.‬‬

‫هردوی این تفسیرها با قول امامیه تناقص دارند و اقتضا میکنند‬


‫کــه آنــان خــارج از ایــن فرقــه نجــات یــافته هســتند چــون آنــان از‬
‫جماعت مسلمانان خارج هستند و ائمه و بزرگان جماعت همچون‬
‫ابوبکر‪ ،‬عمــر و عثمــان را بــه غیــر از معــاویه و پادشــان بنیامیــه و‬
‫بنیعباس را یا تکفیر میکنند یا فاسق میدانند‪ .‬آنان همچنین علمــا و‬
‫عابدان جمــاعت همچــون مالــک‪ ،‬ثــوری‪،‬اوزاعــی‪ ،‬لیــث بــن ســعد‪،‬‬
‫ابوحنیفه‪ ،‬شــافعی‪ ،‬احمــد‪ ،‬اســحاق‪ ،‬ابوعبیــد‪ ،‬ابراهیــم بــن اداهــم‪،‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (3‬ص)‪.(111‬‬
‫‪ - 2‬ابو داود به نقل از معاویهس روایت کرده اســت کــه میگویــد‪ :‬رســول اللــه‪ ‬از میــان مــا‬
‫برخاست و فرمود‪ »:‬أل إن من كان قبلكم من أهل الكتاب افترقوا على ثنتين وســبعين ملــة‬
‫وإن هذه المة ستفترق على ثلث وسبعين‪ ،‬ثنتان وسبعون في النار وواحدة في الجنــة وهــي‬
‫الجماعة «‪»:‬بدانید کسانی از اهل کتاب که قبل از شما بودنــد بــه هفتــادو دو ملــت و فرقــه‪،‬‬
‫پراکنده شدند و این امت به هفتادو سه فرقه متفرق خواهد شد کــه هفتــادو دو فرقــه آن در‬
‫آتش و یک فرقه در بهشت قرار خواهد گرفـت کـه آن جمـاعت اسـت« ابـوداود بـا شـماره)‬
‫‪ (4596‬در سنت و باب شرح سنت استخراج کـرده اسـت‪ »:‬كلهـا فـي النـار إل ملـة واحـدة‬
‫قالوا من هي يا رسول الله قال‪ :‬من كان على ما أنا عليه وأصــحابي «‪ ،‬ترمــذی بـه شــماره)‬
‫‪ (2643‬آن را استخراج کرده است و در مسند امام احمد در ج) ‪ (2‬ص)‪ (332‬استخراج شده‬
‫است نگاه کنید به کنز العمال شماره)‪.(1055،1057،1059،1060 ،1053‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪138‬‬

‫فضیل بن عیاض‪ ،‬ابو ســلیمان دارانــی و معــروف کرخــی و امثــال‬


‫اینها را یا تکفیر میکنند و یا فاسق میشمارند‪.‬‬

‫آنان بیشتر از هر کسی از شــناخت ســیره صــحابه و اقتــداء بــه‬


‫آنان در دوران حیات پیامبر‪ ‬به دور هستند و کســی جــز عالمــان‬
‫به حدیث و منقولت و شناخت اخبار افراد مورد اطمینان‪ ،‬ایــن را‬
‫نمیشناسد‪.‬‬

‫آنان بیشتر از همه مردم نسبت به حدیث به دلیل کنار گذاشــتن‬


‫آن و دشمنی با اهل آن جهل و بی اطلعی دارند‪.‬‬

‫پس اگر وصــف فرقــه نجــات یــافته پیــروی از صــحابه از دوره‬


‫رسول الله‪ ‬باشد و این شعار ســنت و جمــاعت اســت بنــابراین‬
‫فرقه نجات یافته همان اهل سنت و جماعت هســتند‪ .‬و ســنت آن‬
‫چیزی است که پیامبر‪ ‬و اصــحاب وی در دوره وی بــر آن بودنــد‬
‫که شامل آنچه که به آنان امر میکرد و یا بر آن اقرار داشــت و یــا‬
‫آن را خودش انجام میداد‪ .‬اما جماعت کسانی هســتند کــه بــا هــم‬
‫اجتماع دارند و دینشان دچار تفرقــه نشــده انــد و پیــرو بودنــد امــا‬
‫کسانی که در دینشان تفرقه دارند و از گروه و فرقه نجـات یـافته‬
‫خارج هستند‪ ،‬خداوند پیامبرش را از آنان مبّرا داشته است به این‬
‫ترتیب معلوم میشود که این وصف اهل سنت و جمــاعت اســت و‬
‫وصف رافضی هـا نیسـت و ایـن حـدیث گـروه نجـات یـافته را بـه‬
‫پیروی از سنتی که پیامبر‪ ‬و اصحابش بر آن بودهاند و بــه لــزوم‬
‫و همراهی با جمــاعت مســلمانان وصــف کــرده اســت‪ .‬اگــر گفتــه‬
‫شود‪ :‬در حدیث فرموده است‪»:‬علی مثل ما أنا علیه الیوم و‬
‫اصحابی« بنــابراین کســانی کــه بعــد از او از ایــن طریــق خــارج‬
‫شدند بر روش فرقه نجات یافته نیستند و عــدهای از مــردم مرتــد‬
‫شدند و از فرقه نجات یافته نیستند‪ .‬میگوییم بلــه‪ .‬و مشــهورترین‬
‫مردم کــه مرتــد شــدند دشــمنان ابــوبکر صــدیقس و پیــروان آنــان‬
‫همچون مسیلمه کذاب و پیروان او و دیگران بودنــد و رافضــیها را‬
‫دوست میدارند و میگویند آنان بر حق بودند و صدیق بــه نــاحق بــا‬
‫آنان جنگید‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪139‬‬

‫سپس کسانی که پیش از همه ارتدادشان آشــکار بــود‪ ،‬کســانی‬


‫بودند که وقثتی ادعای الوهیت علیس را مطرح کردند‪ ،‬علـی آنـان‬
‫را با آتش سوزاند سبئیها پیروان عبدالله بن سبأ بودند کــه دشــنام‬
‫به ابوبکر و عمر را آشکارا بیان کردند اولین کسی از منتسبین بــه‬
‫اسلم که به آشکارا ادعای نبوت کرد‪ .‬مختار بن ابی عبید بــود کــه‬
‫از شیعیان بود‪.‬‬

‫بنابراین معلوم شد که بیشترین کسانی که مرتد شدند از میــان‬


‫شیعیان بودنــد و هیــچ ارتــدادی بــدتر از ارتــداد اهــل غلــو همچــون‬
‫نصــیریه و مرتــدین اســماعیلیه بــاطنیه و ماننــد آنــان دیــده نشــده‬
‫است‪ .‬و این دللت میکند که مرتدینی که همواره مرتــد میماننــد و‬
‫به گذشته خود باز میگردند برای رافضیها بهتر و شایستهتر از اهل‬
‫سنت و جماعت است اگر در میانشان مرتدی باشــد‪ .‬ایــن حــدیث‬
‫دللت میکند که این فرقهها بایــد از هفتــادو دو فرقــه جــدا شــود و‬
‫دللــت میکنــد کــه هفتــادو دو فرقــه از همــدیگر متفــرق هســتند‬
‫همانگونه که از ایــن فرقههــا تنهــا متفــرق هســتند‪ .‬در ایــن حــدیث‬
‫چیزی کــه دللــت بــر اشــتراک هفتــادو دو فرقــه در اصــول عقایــد‬
‫داشته باشد‪ ،‬وجـود نـدارد بلکـه ظـاهر حـدیث جـز مخـالفت همـه‬
‫هفتادو ســه فرقــه بــا همــدیگر را نشــان نمیدهــد‪ .‬در ایــن صــورت‬
‫معلوم میشود این افتراق مایه مذمت است نه ســتایش و خداونــد‬
‫به جماعت و همبستگی امر کرده و از تفرقه و اختلف نهی کــرده‬
‫است خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﭱ ﭲ ﭳ ﭴ ﭵ ﭶ چ آل عمران‪ » ١٠٣ :‬و‬
‫همگي به رشته ) ناگسســتني قــرآن ( خــدا چنــگ زنيــد و پراكنــده‬
‫نشويد «و خداوند متعال میفرماید‪ :‬چ ﮦﮧﮨﮩﮪﮫ ﮬﮭﮮ ﮯﮰ ﮱ ﯓ ﯔﯕ ﯖ ﯗﯘﯙ ﯚ ﯛﯜ‬
‫ﯝ ﯞﯟﯖﯠ ﯡﯢﯣ ﯤ ﯥ ﯦﯧ ﯨﯩﯻﯻﯻ ﯻﯻﯻﯻﯻﯻﯻﯻچ آل عمران‪ » ١٠٧ - ١٠٥ :‬و مانند‬
‫كساني نشــويد كــه ) بــا تــرك امــر بــه معــروف و نهــي از منكــر (‬
‫پراكنـــده شـــدند و اختلف ورزيدنـــد ) آن هـــم ( پـــس از آن كـــه‬
‫ههاي روشن ) پروردگارشــان ( بــه آنــان رســيد ‪ ،‬و ايشــان را‬ ‫نشان ‌‬
‫عذاب بزرگي است‪ ) .‬به ياد آوريد روزي را كه در چنين ( روزي ‪،‬‬
‫ما آنان كه ) به ســبب‬ ‫يگردند‪ .‬و ا ّ‬
‫روهائي سفيد و روهائي سياه م ‌‬
‫انجام كارهاي بد در پيشگاه پروردگارشان شرمنده و سرافكنده و‬
‫بــر اثــر غــم و انــدوه ( روهايشــان ســياه اســت ) بديشــان گفتــه‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪140‬‬

‫يشود ‪ ( :‬آيا بعد از ايمان ) فطري و اذعان به حق ( خــود كــافر‬ ‫م ‌‬


‫هايد عذاب را بچشيد‬ ‫يورزيد ‌‬
‫هايد ؟ ! پس به سبب كفري كه م ‌‬ ‫شد ‌‬
‫ما آنان كــه ) بــه ســبب انجــام كارهــاي شايســته در پيشــگاه‬‫! وا ّ‬
‫يشناسند و بر اثر شادي‬ ‫آفريدگارشان سرافرازند و سر از پاي نم ‌‬
‫هورنــد و‬‫و سرور ( روهايشان سفيد است ‪ ،‬در رحمت خداي غوط ‌‬
‫جاودانه در آن ماندگارند ! « حال این گونه است بنابراین هــر یــک‬
‫از طوایف که از جماعت بیشتر متفرق شده باشد و در درون خود‬
‫هم بیشــتر تفرقــه داشــته باشــد بیشــتر از همــه طوایــف شایســته‬
‫مذمت و نکوهش است و هر کدام که کمترین تفرقــه را دارد و از‬
‫جماعت متفرق اسـت‪ ،‬بـه حـق نزدیکتـر اسـت وقـتی کـه امـامیه‬
‫بیشتر از سایر فرقهها متفرق و دور است‪ ،‬به حق نزدیکتر اســت‪.‬‬
‫وقتی کــه امــامیه بیشــتر از ســایر فرقــه هــا متفــرق و دور اســت‬
‫مخصوصا ً آنان در دل خودشان نیز بیشتر از همــه فرقههــای امــت‬
‫اختلف دارند و حتی گفته میشوند آنان هفتادو دو فرقه هستند‪.‬‬

‫حسـن بـن موسـی نوبخـتی و سـایرین دربـاره تعـداد فرقههـای‬


‫شیعه کتاب تصنیف کردهاند‪.‬‬

‫اما اهل جماعت از هــر طــائفهای مقابـل آن کمــترین اختلف را‬


‫دارند‪ .‬آنان در میان اهل اسلم وسط هستند همان گونه کــه اهــل‬
‫اسلم در میان اهل ملل وسط هستند‪.‬‬

‫آنان در باب صفات خداوند متعال بین اهل تعطیل و اهل تمثیــل‬
‫هســـتند‪ .‬رســـول اللـــه‪ ‬فرمـــوده اســـت‪»:‬خیييير الميييور‬
‫اوساطها«‪»:‬بهترین امور وسط آن هاست« در این صورت اهــل‬
‫سنت و جماعت بهترین فرقههاســت آنــان در بــاب قــدر بیــن اهــل‬
‫تکذیب و اهل استدلل و احتجاج به آن هستند‪.‬‬

‫در باب اسما و احکام بین وعیدیه و مرجئه هستند‪.‬‬

‫در باب صحابه بین غلة و جفاة هستند‪.‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪141‬‬

‫درباره علی همچون رافضیها غلو نمیکننــد و همچــون خــوارج او‬


‫را تکفیر نمیکنند‪ .‬آنان ابــوبکر و عمــر را همچــون رافضــیها تکفیــر‬
‫نمیکنند و عثمان و علی را همانند خوارج تکفیر نمیکنند‪.‬‬

‫دورترین مردم از این طایفه هدایت شــده و نصــرت داده شــده‬


‫رافضیها هستند چون آنان در میان طوایف اهل هــوی و امیــال کـه‬
‫منتسب به قبله هستند‪ ،‬جاهلترین و ظالمترین هستند‪.‬‬

‫گمراهــی و گنــاه در هیــچ طــایفهای از طوایــف امــت بیشــتر از‬


‫رافضیها نیست همانگونه که هــدایت و راهیــابی و رحمــت در هیــچ‬
‫طایفهای از طوایــف امــت بیشــتر از اهــل حــدیث و ســنت محــض‬
‫نیست که جز رســول اللــه‪ ‬را یــاری و نصــرت نمیرســانند‪ .‬آنــان‬
‫خواص او هستند و او امام مطلـق آنـان اســت آنـانی کــه بـا قـول‬
‫کســی دشــمنی نمیکننــد مگــر ایــن کــه از قــول او تبعیــت کننــد و‬
‫مقصودشان نصرت و یاری رساندن به خدا و رسول اوست‪.‬‬

‫هر چند که صحابه و سپس اهل حدیث و سنت محض به هدایت‬


‫و دین حق شایستهترند‪ ،‬بیش از همه طوایــف از گمراهــی و گنــاه‬
‫به دور هستند و رافضــیها عکــس ایــن هســتند‪ .‬ادعــای رافضــیها و‬
‫سایر اهل هوی و امیال و کفر و بسیاری از گروههای غیر از آنــان‬
‫مانند خوارج و بســیاری از معــتزله و جهمیــه ایــن اســت کــه آنــان‬
‫هستند که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند نه غیر از آنــان‬
‫همانند یهود و نصاری که میگویند‪ :‬چ ﯧ ﯨ ﯩ ﯻﯻ ﯻﯻ ﯻ ﯻﯻﯻ ﯻﯻﯻ ﯻﯻ ﯻﯻ ﯻﯻ ﯻ‬
‫ﯼ ی ی ی ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ ﰈ ﰉ ﯻ ﯻ ﯻ ﯻ چ البقرة‪ »١١٢ - ١١١ :‬و گويند ‪ :‬جز‬
‫كسي كه يهودي يا مسيحي باشد هرگز ) كس ديگري ( به بهشــت‬
‫يآيد‪ .‬اين آرزو و دلخوشـيهاي ايشـان اســت ) و جــز مشـتي‬ ‫در نم ‌‬
‫يگوئيــد دليــل‬‫يباشد (‪ .‬بگو ‪ :‬اگر راســت م ‌‬ ‫ياوه و سخنان ناروا نم ‌‬
‫خويش را بياوريد‪ .‬آري ! هركس خالصانه روبه خدا كند و نيكوكار‬
‫باشد ‪ ،‬پاداش او در پيش خدايش محفوظ اســت ‪ ،‬و نــه بيمــي بــر‬
‫آنان اســت و نــه انــدوهگين خواهنــد گرديــد ) و بهشــت و ســعادت‬
‫صي نيست (‪.« .‬‬ ‫اخروي در انحصار هيچ طائفه و نﮋاد خا ّ‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪142‬‬

‫و این به صورت عام برای هر کسی است که بر اســاس اوامــر‬


‫خدا برای او عمل میکند و عمل صالح مورد امر واقع شده است‪.‬‬

‫و اسلم رضای خداست و اخلص رضا و وجه آن بــرای خداونــد‬


‫است‪.‬‬

‫مراد از لفظ اهل سنت کسانی هستند کـه خلفــت خلفـای ســه‬
‫گانه را قبول دارند بنابراین همه طوایف بــه جــز رافضــیها در ایــن‬
‫داخل میشوند و مراد از اهل حدیث و سنت محــض فقــط کســانی‬
‫هستند که صفات خداوند متعال را قبول دارند و معتقدند که قرآن‬
‫غیر مخلوق است و خداوند در آخرت دیده میشود‪ ،‬و قدر را قبول‬
‫دارند و سایر امـوری کــه در نـزد اهـل حـدیث و سـنت معــروف و‬
‫‪1‬‬
‫مشهور هستند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫حکم هفتادو دو فرقه اگر در کفر و یا شرک واقع نشوند‬

‫آن چه دللت دارد که صحابه خوارج را تکفیر نکردند این اســت‬


‫که آنان پشت سر خــوارج نمــاز میخواندنــد و عبــدالله بــن عمــر و‬
‫دیگر صحابه پشت سر نجده حروری نماز میخواندند و همچنیــن از‬
‫او حــدیث و فتــوا میپذیرفتنــد و همــانگونه کــه یــک مســلمان بــا‬
‫مسلمانی دیگر صحبت میکند‪ ،‬با آنان هــم صــحبت میشــدند همـان‬
‫گونه که عبدالله بن عباس هنگامی که نجده حروری کسی را نزد‬
‫او فرستاد و درباره مسائلی از او پرسید‪ ،‬عبدالله بن عباس بــه او‬
‫جــواب داد و حــدیث ایــن در بخــاری آمــده اســت‪ 3.‬همــانگونه کــه‬
‫درباره مسائل مشهوری به نــافع بــن ارزق نیــز جــواب داد و نــافع‬
‫درباره مســائلی در قــرآن بــا او منــاظره میکــرد همــانطور کــه دو‬
‫مسلمان با هم بحث و مناظره میکنند و سیره و روش مســلمانان‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (2‬ص)‪ (125،129،140‬ج)‪ (3‬ص)‪ (241،242‬ج)‪ (1‬ص)‪ (272‬ج)‪.(4‬‬


‫‪ - 2‬اما اگر از آنان کفر و یا شرک سر بزند حکمشــان در ایــن مـورد هماننــد حکــم امثالشــان‬
‫است‪ .‬و گفته شده که علی غلو کنندگان درباره خود را سوزاند و علمــا در بــاب حکــم مرتــد‬
‫مسائلی که موجب کفر میشوند همانند شرک بــه خداونــد را بــه تفصــیل بیــان کردهانــد و در‬
‫کلم مولف نیز اقسام ارتداد و انواع مرتدین خواهد آمد‪.‬‬
‫‪ - 3‬مسلم در صحیح خود در کتاب)جهاد و سیر( ذکر کرده است من این حدیث را در بخــاری‬
‫نیافتم‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪143‬‬

‫همچنان به این ترتیب بوده است و آنان را مرتد قرار ندادند همان‬
‫کسانی که صدیق‪ ‬با آنــان مبــارزه کــرد‪ .‬و پیــامبر‪ ‬در احــادیث‬
‫صحیح دستور به جنگ با آنان داده است‪.‬‬

‫همچنین سایر فرقههای اهل بــدعت و هــوی و هــوس از شــیعه‪،‬‬


‫معتزله و دیگران نیز چنین هستند و کسی که هفتــادو دو فرقــه را‬
‫تکفیر میکند با کتاب سنت و اجماع صـحابه و تـابعین واقعـی آنـان‬
‫مخالفت کرده است‪.‬‬

‫این فرمــایش پیــامبر‪ ‬کــه فرمــود‪»:‬ثنتان و سييبعون فييی‬


‫النار و واحدة فی الجنيية«‪ 1‬ایــن از فرمــایش خداونــد بزرگــتر‬
‫نیست که میفرماید‪ :‬چ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈ ﮉ ﮊ ﮋ ﮌ ﮍ ﮎک ک ک ﮒ چ النساء‪» ١٠ :‬‬
‫بيگمــان كســاني كــه امــوال يتيمــان را بــه نــاحق و ســتمگرانه‬
‫يخورند‪.‬‬ ‫يريزند و ( م ‌‬‫يخورند ‪ ،‬انگار آتش در شكمهاي خود ) م ‌‬ ‫م ‌‬
‫يشــود ( و‬‫يخورند سبب دخول ايشان به دوزخ م ‌‬ ‫) چرا كه آنچه م ‌‬
‫ي خواهنــد ســوخت‪ « .‬و ایــن‬ ‫) در روز قيــامت ( بــا آتــش ســوزان ‌‬
‫فرمایش او که میفرماید‪ :‬چ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈ ﮉ ﮊﮋ ﮌ ﮍ ﮎ ک ک ک چ النساء‪ » ٣٠ :‬و‬
‫كسي كه چنين كاري ) يعني خودكشي يا خوردن بــه نــاحق امــوال‬
‫ديگران ( را تجاوزگرانه و ستمگرانه مرتكب شود ‪ ،‬او را بــا آتــش‬
‫يسوزانيم ‪ ،‬و اين ) عمل هم ( براي خدا آسان است‪ « .‬و‬ ‫دوزخ م ‌‬
‫امثال این نصوص صریح که اشاره به داخل شدن کسی که چنیــن‬
‫کند‪ ،‬به آتش جهنم دارد‪.‬‬

‫با وجود این ما برای کسی که معین شده که وارد آتش میشود‪،‬‬
‫شهادت نمیدهیم که وارد آتش میشود چون امکان دارد توبه کند و‬
‫یا حسنات از بین رفته داشته باشد یا ایــن کــه خداونــد بــه وســیله‬
‫مصیبتها و سایر موارد از او گذشت کرده باشد‪.‬‬

‫بسیاری از رافضیها نه منافق هستند و نـه کـافر بلکــه برخـی از‬


‫آنان ایمان و عمــل صــالح دارنــد و برخــی خطاکارنــد کــه امیــد بــه‬
‫مغفرت خداوند برای آنان وجــود دارد امــا جهــل نســبت بــه معنــی‬

‫‪ -‬استخراج آن ذکر شد‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪144‬‬

‫قرآن و حدیث شامل همــه آنــان میشــود و در میانشــان امــامی از‬


‫امامان مسلمانان در زمینه علم و دین وجود ندارد‪.‬‬

‫در میان امامیه با وجود شدت جهل و گمراهیشــان عــده زیــادی‬


‫در ظاهر و باطن مسلمان هســتند و زنــدیق و منــافق نیســتند امــا‬
‫جهل دارند و از امیال خود تبعیت میکنند‪.‬‬

‫ارتداد گاهی از اصــل اسـلم انجــام میگیــرد هماننــد ارتــداد غلة‬


‫نصیریه و اسماعیلیه که اینها بــه اتفــاق نظــر اهــل ســنت و شــیعه‬
‫مرتد هستند و گاهی ارتداد از بخشی از دین اســت هماننــد ارتــداد‬
‫رافضیهای اهل بدعت و دیگران و خداوند متعال گروهی را میآورد‬
‫کــه آنــان را دوســت دارد و آنــان نیــز او را دوســت میدارنــد و بــا‬
‫کســانی از دیــن و یــا بخشــی از آن بــاز میگردنــد‪ ،‬مبــارزه میکننــد‬
‫همانگونه که کسانی را میآورد که در همه زمانهـا بـا رافضــیهای از‬
‫‪1‬‬
‫دین بازگشته مبارزه میکنند‪.‬‬

‫اهل بدعتها اهل شبهات هستند‬

‫اهــل بــدعت‪ ،‬بــدعتهایی را خلــق کــرده و آنهــا را بــا آنچــه کــه‬


‫فرستادگان آوردهاند‪ ،‬آمیختهاند و در دین دچار تفرقــه شــدهاند در‬
‫حالی که گروههایی بودند و در میان هــر گــروه عــدهای بــر حــق و‬
‫عدهای بر باطل هسـتند‪ .‬آنــان حقـی را کـه بـا گــروه دیگــر اســت‬
‫تکذیب میکنند و باطلی را که با خودشان اســت تصــدیق میکننــد و‬
‫به این دلیل شبهه ایجــاد میشــود و گرنــه باطــل محــض بــر کســی‬
‫مشتبه نمیشود‪ .‬و این حال همه اهل بدعت است که با آنان حق و‬
‫باطل است‪.‬‬

‫و آنان در دینشان دچار تفرقه شدهاند در حالی که همگی پیرو‬


‫بودند و هر گروهی با باطلی که همراه آن است آن حقی را که بــا‬
‫گروه دیگر اســت تکــذیب میکننــد هماننــد خــوارج و شــیعه خــوارج‬
‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪ (208‬ج)‪ (3‬ص)‪ (62،63‬ج)‪ (4‬ص)‪.(60‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪145‬‬

‫فضایل ثابت شده امیر المؤمنین علیس را تکذیب میکننــد و آنچــه‬


‫را کــه دربــاره فضــایل ابــوبکر و عمــرس روایــت شــده اســت را‬
‫تصدیق میکنند و آنچه که درباره تکفیر علی و تکفیر کسانی که او‬
‫را ولی میدانند و دوست میدارند بدعت کردهاند‪ ،‬تصدیق مینماینــد‬
‫و شیعه آن چه را که درباره فضــایل علی ـس روایــت شــده اســت‪،‬‬
‫تصدیق میکنند و آنچه که درباره فضایل ابوبکر و عمر روایت شده‬
‫است‪ .‬را تکذیب میکند و آنچه را که درباره تکفیر ابوبکر و عمــر و‬
‫عثمان و توهین به آنان بدعت کردهاند تصدیق میکنند‪.‬‬

‫اهــل ســنت در اســلم در همــه اموشــان متوســط هســتند آنــان‬


‫درباره علــی مــابین خــوارج و رافضــیها هســتند و همچنیــن دربــاره‬
‫عثمــان مــابین مروانیــه و زیــدیه هســتند‪ .‬همچنیــن دربــاره ســایر‬
‫اصحابه آنان مابین غلو کنندگان درباره آنان و تــوهین کننــدگان بــه‬
‫‪1‬‬
‫آنان هستند‪.‬‬

‫اصول فقه شیعه‪:‬‬

‫‪2‬‬
‫رافضیها در دین خود عقلیات و شرعیاتی دارند‬

‫رافضیها در دین خـود عقلیـات و شـرعیاتی دارنـد کـه متـأخرین‬


‫آنان در زمینه عقلیات بر مذهب معتزله هستند به جز آنانی که بــه‬
‫فلسفه میپردازند که یا فیلسوف هستند و یا آمیختهای از فلسفه و‬
‫معتزله هستند و رافضی بــودن را هــم بــه آن میافزاینــد‪ .‬امــا آنــان‬
‫درزمینه شرعیات اعتماد و تکیــه گاهشـان آن چیـزی اسـت کــه از‬
‫اهل بیت روایت میشود‪ ....‬اما بیشتر آنچــه کــه از اهــل بیــت نقــل‬
‫میشود دروغ است و رافضــیها دانــش و شــناختی دربــاره اســناد و‬
‫‪3‬‬
‫تمایز بین ثقات و غیر ثقات ندارند‪.‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (3‬ص)‪.(40،46‬‬
‫‪ - 2‬گفته شـده کـه آنـان اعتقادشـان را از اهـل بیـت دریـافت نکردهانـد و گمـان میکننـد کـه‬
‫شریعت خود را از امامان دوازده گانه دریافت کردهاند‪.‬‬
‫‪ - 3‬ج)‪ (3‬ص)‪ (40‬ج)‪ (1‬ص)‪.(19‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪146‬‬

‫تکیهگاه آنان در تفسیر‬

‫رافضیها به حفظ قـرآن و شـناخت معـانی و تفسـیر آن دال بـر‬


‫معانی آن اعتنا نمی کنند و کســانی از آنــان کــه در زمینــه تفســیر‬
‫کتــاب نوشــتهاند همچــون طوســی و موســوی تفســیر خــود را از‬
‫تفاسیر اهل سنت گرفتهاند‪.‬‬

‫و در اینجــا منظــور از اهــل ســنت کســانی هســتند کــه خلفــت‬


‫خلفای سه گانه را قبول دارند‪ .‬بنابراین معتزله هم داخــل در اهــل‬
‫سنت هستند و رافضیها در تفسیر منقولت از کلم معــتزله کمــک‬
‫میگیرند‪ .‬همچنین در بحثهای عقلیشان هر چــه درســت اســت‪ ،‬آن‬
‫را از اهل سـنت گرفتهانـد و آنچـه کـه آنـان در آن متمـایز هسـتند‬
‫کلمشان درباره عیب جویی از صــحابه و جمهــور و ادعــای تعییــن‬
‫امام و مانند این مسائل است که آن برای آن شایســتهتر و آن بــه‬
‫‪1‬‬
‫آنان شبیهتر است‪.‬‬

‫تکیهگاه آنان در حدیث‬

‫آنان در زمینه حدیث بیشتر از هر کسی از شناخت اسناد و متن‬


‫حدیث به دورند و رسول و احوال او را نمیشناسند بنابراین وقــتی‬
‫مقــداری حــدیث را نقــل میکننــد‪ .‬از همــه مــردم نســبت بــه آن‬
‫جاهلترند و در هر کتابی آن را چـه کـه موافـق امیـال آنـان باشــد‪.‬‬
‫بیابند بدون شناخت آن حدیث آن را نقل میکنند اگر آنان آن چه را‬
‫در کتابهایی کــه از آنهــا نقــل میکننــد ماننــد تفســیر ثعلــبی فضــائل‬
‫صحابه از احمد بن حنبل و فضــائل صــحابه از ابــو نعیــم و زیــادات‬
‫قطیعی موجود درکتاب احمد و زیادات ابن احمد‪ ،‬هم مطــالب بــه‬
‫نفع خود و هم مطالب علیه خود را نقل میکردند مــردم حــق خــود‬
‫را از آنان میگرفتند‪ .‬اما آنان جز آن چه را کــه موافــق قلبهایشــان‬
‫‪2‬‬
‫باشد‪ ،‬تصدیق نمیکنند‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪ (246،240‬ج)‪ (1‬ص)‪.(356،275‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪.(264‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪147‬‬

‫تکیهگاه آنان در فقه‬

‫اما درباره فقه آنان بیش از همه مردم از فقه به دور هســتند و‬
‫اصل دینشان در شریعت همان مسائلی است که از برخی علمای‬
‫اهل بیت همچون علی بن حسین و پسرش ابــو جعفــر محمــد بــن‬
‫محمــد نقــل میکننــد‪ .‬ایــن افــرادس از بزرگــان دیــن و ســادات‬
‫مسلمانان هستند اما رافضیها در اسناد بــه آنــان نمینگرنــد کــه آیــا‬
‫این نقل از آنان درست است یا نه‪ .‬آنان هیچ شناختی بــه ســاختار‬
‫و اسناد حدیث ندارند‪.‬‬

‫سپس کسی از آنان چیزی را بگوید‪ .‬آنـان دلیـل ان سـخن را از‬


‫کتاب و سنت از او نمیخواهند و نه آن چه که در تعارض آن اســت‬
‫و آنچــه را کــه مســلمانان دربــاره آن نــزاع دارنــد بــه خداونــد و‬
‫رســولش ارجــاع نمیدهنــد همــانگونه کــه خداونــد و رســولش امــر‬
‫کردهاند بلکه آنان برای خود سه اصل را قرار دادهاند‪:‬‬

‫‪ -1‬هر یک از آنان امامی معصوم و به منزله پیامبر است و جــز‬


‫حق نمیگوید و کسی حق ندارد با او مخالفت کند و اگر کسی غیر‬
‫از او درباره آن مطلب بـا او نـزاع داشـت بـه خداونـد و رسـولش‬
‫ارجاع نمیدهند‪ .‬و درباره او چیزهایی میگویند کــه او و اهــل بیتــش‬
‫از آن مبرا هستند‪.‬‬

‫‪ -2‬هر چیزی که یکی از آنان بگوید معلــوم اســت کــه او گفتــه‬


‫است من هر آنچه را میگویم از پیامبر‪ ‬نقل میکنم‪ 1.‬کــاش آنــان‬
‫به احادیث روایت شده از تابعین همانند علــی بــن حســین قنــاعت‬

‫‪ - 1‬اما این ادعا که هر چه یکی از آنـان فتـوا کـرده اسـت در نـزد او از پیـامبر‪ ‬نقـل شـده‬
‫است یک دروغ نسبت به آنان است چون آنان بین آنچه که از پیامبر‪ ‬روایت میکردنــد و آن‬
‫چه که خود میگفتند و سایر مطالب تمایز قائل میشوند علیس میگوید هرگاه مــن از رســول‬
‫الله برای شما حدیث روایت کردم به خدا قســم اگــر از آســمان بــه زمیــن بیفتــم بــرای مــن‬
‫دوست داشتنیتر از آن است که بر او دروغ نسبت دهم و هرگاه درباره آن چه که بین مــن و‬
‫شما با شما صحبت کردم جنگ یک ترفند است ج)‪ (1‬ص)‪.(307‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪148‬‬

‫میکردنــد بلکــه آنــان دربــاره ائمــه متــأخر هماننــد عســکریین نیــز‬


‫میگویند هر چه که یکی از آنان بگوید‪ ،‬پیامبر‪ ‬آن را گفته است‪.‬‬

‫هر کسی که عقـل داشـته باشـد میدانـد کـه عسـکریین هماننـد‬


‫همتایان هاشمی خود در آن زمان بودند و دارای علمی نبودنــد کــه‬
‫آنان را از دیگران متمایز کند‪ .‬آنان می خواهند هر چه را کــه یکــی‬
‫از آنان گفته‪ ،‬قول رسول‪ ‬قرار دهند که خداوند آن را بــه منزلـه‬
‫قرآن و سنن متواتر بــرای همــه عالمیــان فرســتاده اســت‪ .‬و ایــن‬
‫چیزی است که کسی دینش را بــر اســاس آن بنــا نمــی نهــد مگــر‬
‫کسی که از همه مردم نسبت به روش اهــل علــم و ایمــان دورتــر‬
‫باشد‪.‬‬

‫‪ -3‬اجماع رافضیها همان اجمــاع عــترت اســت و اجمــاع عــترت‬


‫معصوم است و عترت در نزد آنان دوازده نفر هستند و ادعــا مــی‬
‫کنند هر آنچه که از یکی از آنان نقل شده است‪ ،‬همه آنــان بــر آن‬
‫اجماع نمودهاند‪.‬‬

‫و این سخنان که برخی راســت و برخــی دروغ نســبت بــه آنــان‬


‫است‪ ،‬برایشان به منزله قرآن و سنت شنیده شده از رسول و به‬
‫منزله اجماع امت فقط بر آنها شده است‪.‬‬

‫برای هر عاقلی که دین اسلم را بشناسد‪ ،‬تصور این امر بیش‬


‫از نمک بسیار شور و حنظل بسیار تلخ برایــش ناخوشــایند خواهــد‬
‫بود به خصوص اگر به طرق اهل علم هم شــناختی داشــته باشــد‪.‬‬
‫مخصوصا ً مذاهب اهــل حــدیث و روایــات صــحیح آنــان بــه نقــل از‬
‫معصومی که از روی هوی سخن نمیگوید‪ ،‬که هیــچ شــکی در آنهــا‬
‫نیست‪.‬‬

‫کسانی که ادعــای اجمــاع عــترت دارنــد آن را دربــاره مســائلی‬


‫قرار میدهند که نصی در آن باره نیست و بلکــه نــص بــر خلف آن‬
‫است بنابراین آنان به دلیل و دلیل یابی نمی نگرند بلکه از فقــه و‬
‫فهم در دین خارج شدهاند همانند خارج شدن مو از خمیر‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪149‬‬

‫از تبعیــات چنیــن حــالتی ایــن اســت کــه آنــان هنگــامی کــه در‬
‫مسالهای بر سر دو قــول اختلف نظــر پیــدا میکننــد‪ .‬و یکــی از دو‬
‫قول صاحبش مشهور و شناخته شده است و صــاحب قــول دیگــر‬
‫ناشناس است‪ .‬در این صــورت قــول درســت قــول فــرد ناشــناس‬
‫است میگویند اگر صــاحب آن قــول ناشــناس باشــد‪ .‬آن از اقــوال‬
‫معصوم است آیا این چیزی جز بزرگترین جهل است؟!‬

‫آنان همچنین به قیاس هم اعتماد نمیکننــد هــر چنــد کــه آشــکارا‬


‫‪1‬‬
‫روشن باشد‪.‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (3‬ص)‪ (264،40،41‬ج)‪ (3‬ص)‪ (204،174،265‬ج)‪ (2‬ص)‪ (1309،310‬ج)‪ (1‬ص)‬


‫‪.(19،305‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪150‬‬

‫کتابهای آنان درباره اختلف نظر و اصول فقه‪ ،‬احوال‪ ،‬زهد و‬


‫پارسایی‪،‬‬

‫عبادتها و دعوتها و سایر موارد‬

‫و اگر هم کسی از آنان همچون موسوی و دیگران کتابی درباره‬


‫اختلفات و اصول فقه نوشته باشند‪ ،‬اگر مسأله مورد نزاع بیــن‬
‫علما باشــد‪ .‬حجــت و اســتدلل موافقــان خــود را میگیرنــد و بــا‬
‫استدلل آنان استدلل میکنند‪ .‬و جواب موارد مخالف و معارض‬
‫خودشان را با جواب آنان میدهند‪ .‬و انسان ناآگاه و جاهل گمان‬
‫میکند که ایـن کتـاب بزرگـی دربـاره اختلفـات و فقـه و اصـول‬
‫نوشته است و آن انسان جاهل نمیداند که قسمت عمده آن بــه‬
‫عاریت گرفته شده از کلم اهل سنتی است که آنان را تکفیر و‬
‫با آنان دشمنی میکنند‪.‬‬

‫و آن چه که به تنهایی نوشتهاند ارزش آن به اندازه مدادش هم‬


‫نیست چون مداد نفع میرساند و ضرر نمیرساند اما این کــار آنــان‬
‫ضررمی رساند و نفعی ندارد‪ .‬وقتی هم مساله فقط مورد اعتماد‬
‫آنان باشد بر اصول سه گانه ذکر شده که در آنها جهل و گمراهی‬
‫پوشیده و پنهان نیست اعتماد و تکیه دارند‪.‬‬

‫سخنان آنان درباره احوال‪ ،‬زهد و پارسایی‪ ،‬عبادات و دعوتهــا و‬


‫سایر موارد نیز این گونه است‬

‫همچنین اگر به عبادات و اخلق پسندیده آنان بنگری میبینی کــه‬


‫‪1‬‬
‫بخشی از آن چیزی است که جمهور بر آن هستند‬

‫شیعه درباره هر آنچه که در آن با اهل سنت مخالفت میکنند‪ ،‬در‬


‫اشتباهند‬

‫خداوند متعال عصمت را برای امت تضــمین کــرده اســت تمــام‬


‫آن عصمت این است که تعدادی از علما را قــرار دهــد کــه هرگــاه‬
‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪.(246‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪151‬‬

‫یکی در مسالهای دچــار خطــا شــد دیگــری دربــاره آن بــه درســتی‬


‫عمل کند تا این که حق ضایع نگردد‪.‬‬

‫وبنـابراین اگــر قــول برخـی از آنـان در مسـائلی اشــتباه باشـد‪،‬‬


‫صواب و درستی آن در قول دیگری است و اهل سنت هیچ وقــت‬
‫بر گمراهی به اتفاق نظر نمیرسند‪.‬‬

‫اما شیعه دربــاره هــر آنچــه کــه در آن بــا اهــل ســنت مخــالفت‬
‫میکنند در اشتباه هستند همانگونه که یهود و نصاری دربــاره آنچــه‬
‫در آن با مسلمانان مخالفت میکنند‪ ،‬در اشتباهند‪.‬‬

‫امامیه در هیچ یک از مواردی که منحصرا ً به اعتقاد آنان است‪،‬‬


‫‪1‬‬
‫به استدلل عقلی شنیداری و نص و اجماع رجوع نمیکنند‪.‬‬

‫اهل سنت همان کسانی هستند که خداوند به واسطه آنان‬


‫دین را حفظ کرده است‬

‫مسلمانانی که در قدیم و جدید دین اسلم را در شــرق و غــرب‬


‫برپا میدارند‪ .‬جمهور هستند‬

‫رافضیها تلشی جز برای تباهی اسلم و کــم ارزش کــردن آن و‬


‫ایجــاد فســاد و تبــاهی در قواعــد آن نداشــتهاند از ایــن رو قــرائت‬
‫قرآن در میان آنان انــدک اســت و هــر یــک از آنــان کــه بســیار بــه‬
‫خوبی قرآن حفظ کرده است‪ ،‬آن را از اهل سنت آمــوخته اســت‪.‬‬
‫همچنین در حدیث نیــز فقــط اهــل ســنت مشــهور و قابــل اعتمــاد‬
‫هستند‪.‬‬

‫همچنیــن در زمینــه فقــه‪ ،‬عبــادت‪ ،‬زهــد‪ ،‬جهــاد و مبــارزه فقــط‬


‫گروههای اهل سنت موثر و مفید بودهاند و آنان هستند که خداوند‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪ (112‬ج)‪ (4‬ص)‪.(233‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪152‬‬

‫به واسطه آنان دیــن را از لحــاظ علمــی و عملــی بــه کمــک علمــا‬
‫عابدان و مبارزان آنان حفظ کرده است‪.‬‬

‫رافضیها جاهلترین مردم نسبت به دین اســلم هســتند و کســی‬


‫چیز خاصی از جانب آنان ندیده است مگر این کــه دشــمن اســلم‬
‫را شاد و دوست آن را ناراحت و آزرده کند و کل ســابقه آنــان در‬
‫‪1‬‬
‫اسلم تیره و تار است‪.‬‬

‫فقه شیعه‪:‬‬

‫احکام فرعی آنان سه دستهاند‬

‫شیوخ رافضی گمان میکننـد کـه آنـان شــریعت خـود را از ائمــه‬


‫دریــافت کردهانــد‪ .‬در حــالی کـه اغلــب نظــرات آنـان در شــریعت‬
‫موافق با مذهب اهل سنت است‪ .‬و آنــان در ایــن زمینــه مــواردی‬
‫جدا از مذاهب اربعه دارند که غیر از آنان سلف و عــوام النــاس و‬
‫فقهای معتزله و گروههای دیگری کــه معتقــد بــه آنهــا بودنــد‪ .‬ایــن‬
‫موارد مشابه آنها جزء مسائل اجتهادی هستند که آنهــا را ســاده و‬
‫کم اهمیت میانگارند‪.‬‬

‫آنان در این زمینه همچنین موارد زشت و ناپسندی دارند که در‬


‫آنها با آنان موافق نیست و کســی اصــل و اساســی بــرای آنهــا در‬
‫کتاب خدا و سنت رسول نمیشناسد و کسی قبل از آنــان بــه آنهــا‬
‫‪2‬‬
‫نپرداخته است‪.‬‬

‫برخی از موارد ناپسند آنان که در این زمینه شبیه یهود و نصاری‬


‫عمل میکنند‬

‫در میان طوایف منتسب بــه اســلم هیــچ طــایفهای متفــاوتتر از‬
‫رافضیها نیست بنابراین میبینی که آنان در موارد خــاص خودشــان‬
‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪.(111‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪.(296،297‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪153‬‬

‫سخنانی در نهایت فساد دارند مانند به تأخیر انداختن نماز مغــرب‬


‫تا طلوع ستاره که همانند یهود عمل میکنند در حــالی کــه احــادیث‬
‫متواتری به نقل از پیامبر‪ ‬درباره تعجیــل در نمــاز مغــرب وجــود‬
‫‪1‬‬
‫دارد‪.‬‬

‫همانند روزه گرفتن آنان دو روز قبــل از مــردم همچــون بــدعت‬


‫گــران اهــل کتــاب کــه از روزه بــارؤیت هلل بــه اجتمــاع عــدول‬
‫کردهاند و روزه را با حساب قرار دادهانــد‪ .‬در صــحیحین بــه نقــل‬
‫ازپیامبر‪ ‬آمده است که فرمود‪ »:‬إنا أميية أمييية ل نكتييب ول‬
‫‪2‬‬
‫مــی هســتیم نــه مینویســیم و نــه حســاب‬‫نحسب « ‪ »:‬ما امــتی ا ّ‬
‫میکنیــم« » إذا رأيتميوه فصيوموا وإذا رأيتميوه فيأفطروا‬
‫«‪»:3‬هرگاه هلل ماه را دیدیـد روزه بگیریـد و هرگـاه هلل مـاه را‬
‫م عليكييم فاقييدروا لييه «‪»:4‬هرگــاه‬ ‫دیدید‪ ،‬بخورید« » فإن غ ي ّ‬
‫هلل بر شــما پنهــان مانــد‪ .‬آن را حســاب کنیــد« در روایــتی آمــده‬
‫است‪»:‬فأکملوا العدة«‪»:5‬مدت آن دو را کامل کنید«‪.‬‬

‫و همانند حرام دانستن برخی از انواع ماهیها کــه همچــون یهــود‬


‫نعمتهای حلل را حرام میکنند‪.‬‬

‫و همانند کمک بــه کفــار در جنــگ بــا مســلمانان و ترغیــب کفــار‬


‫برای مبارزه با مسلمانان کـه ایـن مـورد از هیـچ یـک از فرقههـای‬

‫‪ - 1‬همچنان که در حدیث به نقل از رافــع بـن خـدیجس آمــده اسـت کـه میگویـد‪ :‬مــا همــراه‬
‫پیامبرص نماز مغرب میخواندیم که اگر یکی از ما بعد از نماز مــی خواســت بــرود اســباب و‬
‫اثاثیه خود را هنوز مشاهده می کرد‪ .‬بخاری این حدیث را در بــاب وقــت المغــرب و مســلم)‬
‫‪ (51‬ص)‪ (637‬استخراج کردهاند و شیخین ترمذی و ابوداود به نقــل از ســلمة بــن اکــوعس‬
‫استخراج کردهاند که میگوید‪ :‬رسول الله زمانی که آفتاب غروب میکرد و تاریک میشد‪ ،‬نماز‬
‫مغــرب میخوانــد بخــاری آن را در وقتهــای نمــاز بــاب وقــت مغــرب)‪ (2/36‬و مســلم در ک)‬
‫‪ (5/6364‬و ابوداود در شماره) ‪ (417‬در باب وقت مغرب و ترمذی در شماره)‪ (164‬در باب‬
‫نماز استخراج کردهاند‪ .‬ابوداود به نقل از ابوایوب استخراج کرده است‪ »:‬ل تزال أمتي بخير‬
‫أو قال على الفطرة ما لم يؤخروا المغرب إلى اشتباك النجوم « شــماره) ‪» (418‬امــت مــن‬
‫همواره خوب است‪ -‬یا فرمود‪ -‬بر فطرت است مادامی که نماز مغرب را تا زمان بــر آمــدن‬
‫ستارگان به تأخیر نیندازند«‪.‬‬
‫‪ - 2‬صحیح مسلم ص)‪ (761‬ک)‪ (3‬ب)‪.(11‬‬
‫‪ - 3‬صحیح مسلم ص)‪ (760‬صحیح بخاری ک)‪ (30‬ب)‪.(13‬‬
‫‪ - 4‬صحیح مسلم ص)‪ (759‬صحیح بخاری ک)‪.(73‬‬
‫‪ - 5‬صحیح مسلم ص)‪ (762‬صحیح بخاری ک)‪.(30‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪154‬‬

‫امت دیده نشده اســت هماننــد نجــس دانســتن مایعــاتی کــه اهــل‬
‫سنت با آن تماس داشتهاند و این از جنس دین سامره است آنان‬
‫رافضیهای یهود هستند‪ .‬آنــان در میــان یهــود همچــون رافضــیها در‬
‫میـان مسـلمانان هسـتند و رافضـیها در مـوارد زیـادی شـبیه آنـان‬
‫هستند‪ .‬سامریها به هیچ پیامبری بعد از موسی و هارون به غیر از‬
‫یوشیع ایمان ندارند‪ .‬همانگونه که رافضیها فضل و امامت هیچ یک‬
‫از خلفا و صحابه به غیر علی را قبول ندارند‪.‬‬

‫سامریها مایعاتی را که کســانی غیــر از خودشــان بــا آن تمــاس‬


‫داشته باشــند‪ ،‬نجــس میداننــد‪ .‬رافضــیها نیــز چنیننــد رافضــیها جــز‬
‫گوشت حیواناتی که به وسیله خودشــان ذبــح میشــوند‪ ،‬نمیخورنــد‬
‫همان طور که رافضیها نیز گوشت ذبح شده توسط اهل کتــاب را‬
‫حرام میدانند و اکثر آنان ذبح جمهور را حــرام میداننــد چــون آنــان‬
‫مرتد شدهاند و ذبح مرتد نزد آنان حلل نیست‪ .‬سامریها بــا وجــود‬
‫تعداد اندک و ذلــت و خــواری خــود‪ ،‬کــبر‪ ،‬بــی خــردی و حمــاقت و‬
‫ادعاهای کاذب دارند و رافضیها نیز این گونهاند‪.‬‬

‫رافضیها نمازهای پنجگانه را سه تا قرار میدهند و همیشــه نمــاز‬


‫ظهر و عصر را با هم و مغرب و عشــا را بــا هــم میخواننــد و هیــچ‬
‫فرقهای غیر از آنان چنین نمیکند و این به دلیل یهود شــباهت دارد‬
‫چون نمازها در نزد آنان سه تــا هســتند و عبــادت گــران اهــل غلــو‬
‫نماز چاشتگاه و نماز وتر و نماز شـب را بـر اصـحاب خـود واجـب‬
‫میگردانند و نماز در نزد آنان هفــت وعــده میشـود و ایـن همچــون‬
‫دین نصاری است‪.‬‬

‫رافضیها نماز جمعه و جماعت را نه در پشت سر اصحاب و هم‬


‫مذهبان خود و نه در پشت سر دیگران نمیخوانند مگر پشــت ســر‬
‫معصوم و معصومی هم ندارند‪ .‬و این مــورد در میــان هیــچ یــک از‬
‫فرقه به اندازه و شدت رافضیها دیده نمیشود ســایر اهــل بــدعتها‬
‫نماز جمعه و جمــاعت را جــز پشــت ســر هــم مــذهبان خــود نمــی‬
‫خوانند همانگونه که خوارج و معتزله و دیگران عمــل میکننــد‪ .‬امــا‬
‫آنان این نمازها را هیچ وقت نمیخوانند و این مختص رافضیهاست‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪155‬‬

‫همچنین آنـان در نمـاز یـا بخشـی از آن آمیـن نمیگوینــد و هیـچ‬


‫فرقهای از ملت اینگونه نیستند بلکه این دین یهود است و یهود به‬
‫دلیل آمین گفتن مؤمنان به آنان حسادت میکنند‪.‬‬

‫از گروهــی از آنــان روایــت میشــود کــه گوشــت شــتر را حــرام‬


‫میداننــد چــون عائشــه ســوار بــر شــتر شــد‪ .‬ایــن از آشــکارترین‬
‫کفرهاســت و از جنــس دیــن یهــود اســت بســیاری از عــوام آنــان‬
‫میگویند‪ :‬طلق جز با رضایت زن جاری نمیشود و علمایشــان ایــن‬
‫را رد میکنند‪ .‬و این را کسی غیر از آنان نگفته است آنــان اعتقــاد‬
‫به یک امام منتظر موجود غـائب دارنـد کـه چشـمی او را ندیـده و‬
‫اثری از او دیده نشده است و نه با حس و نه با خبر قابل شناخت‬
‫نیست و میگویند ایمان جز به واسطه او تکمیل نمیشود‪ .‬همچنیــن‬
‫برپایی مراسم سوگواری و نوحهخوانی و بر سر و صــورت زدن و‬
‫پاره کردن یقه جامه‪ ،‬بــر ســر پاشــیدن خاکســتر‪ ،‬آویختــن گلیــم و‬
‫پشمینه و خوردن شوریجات تا این که تشنه شوند و آب نمینوشند‬
‫تا این که شبیه کسی شوند کــه مــورد ظلــم واقــع شــد و بــه قتــل‬
‫رسید‪ 1.‬این موارد از هیچ طایفهای به غیــر از آنــان شــناخته شــده‬
‫نیســت امــور منحصــر بــه رافضــیها کــه دللــت بــر نهــایت جهــل و‬
‫گمراهیشان دارند فراوانند‪ ،‬هیچ گروه و طایفهای بــه غیــر از اهــل‬
‫سنت و حدیث که پیرو احادیث پیامبر‪ ‬هســتند از ســایر طوایــف‬
‫جدا و متمــایز نیســتند‪ .‬و رافضــیها در ایـن مــورد بیــش از دیگــران‬
‫‪2‬‬
‫صدق میکنند‪.‬‬

‫خ ّ‬
‫فین را مسح نمیکشند‬ ‫آنان هر دو پا را نمیشویند و ُ‬

‫خداوند متعال میفرماید‪:‬‬

‫چپپﭚﭛﭜﭝﭞ ﭟﭠﭡچ المائدة‪.٦ :‬‬

‫‪ -‬منظور از این قتل حسین است که گفته شده و بخشی از آن میآید‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪ (43،44‬ج)‪ (1‬ص)‪.(6‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪156‬‬

‫»صورتها و دستهاي خود را همراه بــا آرنجهــا بشــوئيد ‪ ،‬و ســرهاي‬


‫خود ) همه يا قســمتي از آنهــا ( را مســح كنيــد ‪ ،‬و پاهــاي خــود را‬
‫همراه با قوزكهاي آنهــا بشــوئيد‪ .‬و اگــر جنــب بوديــد ) و خواســتيد‬
‫نماز بخوانيد ‪ ،‬همه بدن ( خود را بشــوئيد‪ .‬و اگــر بيمــار بوديــد ) و‬
‫بيماري مانع از استعمال آب بــود ( يــا ايــن كــه مســافر باشــيد ) و‬
‫يافتن آب برايتان دشوار بود ( يا اين كــه يكــي از شــما از پيشــاب‬
‫برگشت ‪ ،‬يا با زنان مجامعه كرديد ‪ ،‬و ) در همه اين صورتها ‪ ،‬آب‬
‫مــم كنيــد ‪ ) ،‬بــدين‬
‫براي غسل يا وضــو ( نيافتيــد ‪ ،‬بــا خــاك پــاك تي ّ‬
‫شكل كه دو بار كف دســت بــر خــاك زده و ( بــا آن بــر صــورتها و‬
‫يخواهــد شــما را‬ ‫دستهاي خود ) تا مچ يا آرنج ( بكشيد‪ .‬خداوند نم ‌‬
‫به تنــگ آورد« لفــظ آیــه بــا آنچــه بــه تــواتر در ســنت آمــده اســت‬
‫مخالفت ندارد‪ .‬مسح اســم جنــس اســت کــه دو نــوع دارد‪ :‬جــاری‬
‫کــردن آب و بــدون جــاری کــردن همــانگونه کــه عــرب میگویــد‪:‬‬
‫تمسحت للصلة‪ » :‬برای نماز در وضو مسح کشیدم« و اگر مسح‬
‫باجاری کردن آب باشد در این صورت غسل)شستشــو( اســت بــه‬
‫صورت متواتر در سنت به نقل از پیامبر مسح بر خفین و شســتن‬
‫‪1‬‬
‫دو پا آمده است‪.‬‬

‫رافضیها با این سنت متواتر مخالفت میکنند همـانگونه کـه خـوارج‬


‫با آن مخالفت میکنند چون آنان گمان میکنند که ایــن مخــالفت بــه‬
‫ظاهر قرآن است‪ .‬در حالی که تواتر شستن دو پــا و مســح خفیــن‬
‫بیشتر از تواتر قطع دست به خاطر ربع دینار و یا سه درهم یــا ده‬
‫درهم یا مانند این موارد است‪.‬‬

‫ذکر مسح دو پا برای تنبیه و یادآوری بر کم ریختن آب بر پا اســت‬


‫چون در شستن پا بسیار اســراف میشــود و در ایــن اختصــار کلم‬
‫است چون اگر معطوف و معطوف علیه از جنس واحد باشــند بــه‬
‫ذکر یکی از دو نوع اکتفا میشود‪ .‬و در این آیــه دو قـرائت مشـهور‬
‫خفن و نصب آمده است‪.‬‬

‫‪ - 1‬صحیح مسلم ص)‪ ،227،230‬ـ ‪ (154‬در طهارت‪ ،‬باب مسح بر خفین‪ .‬و ترمــذی شــماره)‬
‫‪ (93‬در طهارت باب مسح بر خفین و نسائی)‪ (1‬ص)‪ (81‬در طهارت باب مسح بر خفین‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪157‬‬

‫کسانی با نصب میخوانند‪ ،‬بسیاری از آنان میگویند منظور شســتن‬


‫سکم و اغسلوا ارجَلکم الييی‬ ‫پا است یعنی»و امسحوا برءو ِ‬
‫الکعبین« این دو قرائت همانند دو آیه هستند‪.‬‬

‫برخی هم میگویند‪ :‬آن به محل جار و مجرور عطف شده اســت و‬


‫سييکم و اغسييلوا ارجَلکييم‬ ‫این گونه است‪» :‬و امسحوا برءو ِ‬
‫ل« مــترادف بــا‬ ‫الی الکعبین« و این که بگویی‪»:‬مسحت الرج َ‬
‫این نیست که بگویی‪ :‬مسحت بالرجل چون وقتی که با حرف جــر‬
‫باء فعل متعدی میشود منظور از آن الصاق است‪ .‬یعنی چیــزی را‬
‫به آن مالیدم‪ .‬وقتی گفته شود‪ :‬مسحُته اقتضا نمیکنــد کــه بــه ایــن‬
‫معنی باشد که چیزی را به آن مالیدم بلکه بنابر اجماع فقط مسح‬
‫با دست را اقتضا میکند‪.‬‬

‫در این صورت مشخص میشود که منظور مسح پا بــا آب اســت و‬


‫این خلصه است که سنت آن را تفســیر میکنــد‪ .‬همــانطور کــه در‬
‫قرائت جر آمده است‪.‬‬

‫به طور کلی در قرآن نفــی ایجــاب غســل)شســتن( نیامــده اســت‬


‫بلکه در آن ایجاب مسح آمده است‪ .‬پس اگر فرض شود که سنت‬
‫مقدار بیشتری از آنچه قرآن واجب کرده است‪ ،‬واجب میکند ایــن‬
‫به معنای رفع و برداشتن موجب قرآن نیست پس چگـونه میشـود‬
‫‪1‬‬
‫وقتی که آن را تفسیر کنی و معنایش را روشن نمایی؟!‬

‫رافضیها کف و پشت پاهایشان را نمیشویند‬

‫در صحیح به نقل از پیامبر‪ ‬آمــده اســت کــه فرمــود‪ »:‬وددت‬


‫أّنا رأينا إخواننا« قــالوا أولســنا إخوانــك يــا رســول اللــه؟ قــال‪:‬‬
‫»أنتم أصحابي وإخواننا الذين لم يأتوا بعييد«‪ ،‬قــالوا‪ :‬كيــف‬
‫تعرف من لم يأت بعد من أمتك يا رسول الله فقال‪» :‬أرأيتم لييو‬
‫أن رجل ً له خيل غر محجلة بين ظهري خيل دهم بهم أل‬
‫يعرف خيله؟«‪ .‬قالوا‪ :‬بلى يا رسول الله‪ .‬قال‪» :‬فإنهم يييأتون‬
‫يوم القيامة غًرا محجلين من الوضوء وأنا فرطهم علييى‬
‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪.(191،194‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪158‬‬

‫الحوض«‪ »:‬دوســت داشــتم کــه برادرانــم را میدیــدم« گفتنــد یــا‬


‫رسول الله آیا ما برادران تو نیستیم؟ فرمود‪»:‬شــما اصــحاب مــن‬
‫هستید برادران من آنانی هستند که هنوز نیامدهاند گفتند یا رسول‬
‫الله چگونه آن دسته از امتت را کــه هنــوز نیامدهانــد میشناســی«‬
‫فرمود‪ »:‬بگویید ببینم آیا مردی که اســبانی دارای دســت و پاهــای‬
‫سفید داشته باشد و آنها در میان اسبان سیاه باشند‪ .‬آیا او اســبان‬
‫خود را نمیشناسد؟« گفتند‪ :‬آری یا رسول الله فرمود‪ »1:‬آنان نیــز‬
‫در روز قیامت با چهــره و دســت و پاهــای روشــن بــه دلیــل وضــو‬
‫میآیند و من در پیشاپیش آنان بر حوض وارد میشویم « ایــن بیــان‬
‫میکند که هر کس وضو بگیرد دو صورت و دست و پاهــای خــود را‬
‫بشوید جز افراد روشن سیما و دست و پا نورانی قرار میگیــرد‪ .‬و‬
‫اینها جمهور امت هستند که فقط ابوبکر و عمر را مقدم میدارنــد‪.‬‬
‫رافضیها کف پاها و پشت پاهایشــان را نمیشــویند بنــابراین پاهــای‬
‫آنان درخشان و نورانی نیستند‪ .‬در صـحیحین بـه نقـل ار پیـامبر‪‬‬
‫‪2‬‬
‫آمده است که فرمود‪»:‬وای بر پشت و کف پاها از آتش جهنم«‪.‬‬

‫خمس درآمد و کار مسلمانان از آنان گرفته میشود و به جانشین‬


‫معصوم در نزد رافضیها پرداخت میگردد‬

‫اجتهاد علمــا دربــاره خمــس مختلــف و متفــاوت اســت گروهــی‬


‫گفتهاند‪.‬خمس با وفات پیامبرع ساقط شد و هیچ یــک از بنیهاشــم‬
‫مستحق چیزی از خمس نمیشوند مگر اینکه در میانشــان یــتیم یــا‬
‫مسکینی باشد که به دلیل یتیم بودن یا مســکین بــودن بــه او داده‬
‫میشود‪ .‬این مذهب ابوحنیفه و دیگران است‪.‬‬

‫گروهی میگویند‪ :‬بلکه خمــس بــرای نزدیکــان ولــی امــر بعــد از‬
‫خودش است و هر ولی امری بـه نزدیکـان خـود عطـا میکنــد ایـن‬
‫‪ - 1‬صحیح مسلم ک)‪ (2‬ج)‪ .(249‬بخاری ان را استخراج کرده است ک)‪ (3‬ب)‪.(3‬‬
‫‪ - 2‬صــحیح مســلم ص)‪ (213،215‬بخــاری آن را اســتخراج کــرده اســت ک)‪ (3‬ب)‪ (3‬ص)‬
‫‪»(27،29‬وی ُ‬
‫ل للعقاب مــن النــار« ترمــذی میگویــد‪ :‬از پیــامبر)ص( روایــت شــده اســت کــه‬
‫ل للعقاب و بطون القدام من النار« نگاه کنید به شماره) ‪ .(41‬امام احمد در ج)‬ ‫فرمود‪»:‬وی ِ‬
‫‪ (4‬ص)‪ (191‬استخراج کرده است و حاکم ج)‪ (1‬ص)‪.(162‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪159‬‬

‫نظــر گروهــی اســت کــه گمــان میکنــم حســن و ابوثــور جــز آنــان‬
‫هستند‪ .‬این قول از عثمانس نیز نقل شده است‪.‬‬

‫گروهی میگویند‪ :‬خمس به پنج قسمت مساوی تقســیم میشــود‬


‫و این قول شافعی و قول مشهور احمد است‪.‬‬

‫گروهی میگویند‪ :‬خمس بر اساس اجتهاد امام اســت و خــودش‬


‫آن را در راه اطاعت خدا و رسولش تقسیم میکنــد همــانگونه کــه‬
‫فی تقسیم میشود و این قول اکثر سلف است و این قول عمربن‬
‫عبدالعزیز و مذهب اهل مدینه‪ ،‬مالک و دیگران است‪ .‬این روایــت‬
‫دیگری به نقل از احمد اســت و صــحیحترین قولهاســت و کتــاب و‬
‫سنت نیز بر این اقوال دللت دارند‪.‬‬

‫اما آنچه که رافضیها میگویند که خمس کسب و کار مســلمانان‬


‫از آنان گرفته شود و به کسی که جانشـین معصـوم میداننـد‪ ،‬و یـا‬
‫کسی غیر از او داده میشود‪ .‬ایــن قــول هرگــز از جــانب کســی از‬
‫صحابه نه علی و نه دیگران و نه کسی از تابعین واقعی آنان و نــه‬
‫کسی از نزدیکان نه بنیهاشم و نه دیگران گفته نشده است‪.‬‬

‫همه آنچه که در این باره از علی یا علمای اهل بیــت او هماننــد‬


‫حسن‪ ،‬حسین‪ ،‬علی بن حسین‪ ،‬ابوجعفر باقر و جعفــر بــن محمــد‬
‫نقل میشود‪ ،‬دروغ نسبت به آنان است و این خلف روایات متواتر‬
‫از سیره علیس است و چهار سال و اندی خلفت را عهدهدار شد‬
‫و چیزی از اموال مســلمانان را نگرفــت بلکــه در ولیــت او هرگــز‬
‫خمسی تقسیم نشــد‪ .‬و مســلمانان نــه بــه او و نــه غیــر او خمــس‬
‫اموالشان را ندادند و اموالی که از کفار به غنیمت گرفته شــد بــر‬
‫اساس کتاب و سنت تقسیم میشد‪ .‬اما در دوره او مســلمانان بــه‬
‫دلیل فتنه و اختلفی که میانشان ایجاد شد وقتی را برای جنــگ بــا‬
‫کفار را نیافتند‪ .‬همچنین ضرورتا ً معلوم و مشخص است که پیامبر‬
‫‪ ‬خمــس امــوال مســلمانان را نگرفــت و هرگــز از کســی از‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪160‬‬

‫مسلمانان خمس مالش را طلب نکرد بلکه فقط از آنان صــدقات‬


‫‪1‬‬
‫را میگرفت‪.‬‬

‫و میفرمـود کـه آلمحمـد از آن بهـرهای ندارنـد‪ 2‬و بـه آنـان امـر‬


‫میکرد که بـا جـان و مـال خــود جهـاد کننـد و او همـان فـی را کــه‬
‫خداوند نصیب مســلمانان میکــرد‪ .‬تقســیم میکــرد و غنــائم را بیــن‬
‫‪3‬‬
‫اهلش تقسیم میکرد و خمس و فی را تقسیم مینمود‪.‬‬

‫رافضیها متعه)ازدواج موقت( را جایز میدانند در حالی که آن‬


‫حتی در نزد اهل بیت حرام است‬

‫از پیــامبر‪ ‬روایــت شــده اســت کــه او از بعــد از حلل کــردن‬


‫ازدواج موقت با زنـان‪ ،‬آن را حـرام کـرد‪ .‬همچنیـن ایـن حـدیث را‬
‫افراد مورد اطمینان در صحیحین و سایر منابع به نقل از زهری از‬
‫عبدالله و حسن دو پسر محمد ابن حنیفه از پدرشــان محمــد ابــن‬
‫حنیفه از علی بــن ابــی طــالبس روایــت کردهانــد‪ 4‬کــه وقــتی ابــن‬
‫‪ - 1‬خداوند متعال میفرمایدچ ﮚ ﮛ ﮜ ﮝ ﮞ ﮟ ﮠ چ التوبة‪ ١٠٣ :‬و میفرماید‪ :‬چ ﮠ ﮡ ﮢ ﮣ ﮤ چ‬
‫التوبة‪٦٠ :‬‬
‫‪ - 2‬و به حسن گفت من دانستم و پی بردم که ما صدقه نمی خوریم‪ .‬مسلم آن را اســتخراج‬
‫کرده است ص)‪.(751‬‬
‫‪ - 3‬ج)‪ (3‬ص)‪.(154،156‬‬
‫‪ - 4‬بخاری میگوید مالک بن اسماعیل برای ما گفت که ابن عینه به ما گفــت کـه او از زهـری‬
‫شنیده است که میگوید حسین بن محمد بن علی و برادرش عبیدالله به نقل از پدرش به ما‬
‫خبر داد که علی به ابن عباس گفته است‪ :‬پیامبر‪ ‬در زمان خیبر از متعه و خوردن گوشــت‬
‫الغهای اهلی نهی کرد‪ .‬بخاری)‪ (67‬ب)‪ .(31‬مسلم استخراج کرده است که یحیی بن یحیــی‬
‫به ما گفت که از مالک به نقل از ابن شهاب از عبدالله و حسن پســران محمــد بــن علــی از‬
‫پدرشان از علی بن ابی طالب شنیده شد که گفت‪ :‬رسول الله در روز خیبر از متعه زنــان و‬
‫خوردن گوشت الغهای اهلی نهی کــرد‪) ،‬نگــاه کنیــد بــه حــدیث شــماره ‪ (1407‬عبــدالله بــن‬
‫محمد بن اسماء ضبعی روایت میکند که جویرة از مالک با این اسناد نقــل میکنــد و میگویــد‪:‬‬
‫شنیده که علی بن ابی طالب گفت تو انسان گمراه هســتی رســول اللــه‪ ‬مــا را نهــی کـرد‬
‫از)همانند حدیث یحیی بن یحیی از مالک(‪.‬‬
‫ابوبکربن ابی شیبة به ما گفت که یونس بن محمد به ما گفت که عبدالواحد بــن زیــاد بـه مــا‬
‫گفت که ابوعمیس از ایاس بن سلمة از پدرش روایت کرد که گفت» رسول الله‪ ‬در سال‬
‫اوطاس به مدت سه روز اجاز ه متعه داد سپس از ان نهی کرد« )حدیث شماره ‪(1405‬‬
‫محمد بن عبدالله بن نمیر به ما گفت که پدرم به ما گفت که عبدالعزیز بن عمر به ما گفــت‬
‫که ربیع بن سیرة جهنی به من گفت که پدرش به او گفته که با رسول الله‪ ‬بــوده اســت و‬
‫رسول الله فرمود‪ »:‬يا أيها الناس إني قد كنت أذنت لكم في الستمتاع من النساء وإن اللــه‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪161‬‬

‫عباس ازدواج موقت را مباح دانست‪ ،‬علی به او گفت‪ :‬تو انسانی‬


‫گمـراه هسـتی پیـامبر ‪ ‬در سـال خیـبر‪ -‬متعـه و خـوردن گوشـت‬
‫الغهــای وحشــی را حــرام اعلم کــرد‪ .‬ایــن حــدیث را زهــری کــه‬
‫عالمترین اهل زمان خود در زمینه سنت و حافظترین آنان نســبت‬
‫به آن و بزرگان و ائمه اسلم در زمان خودشان همچون مالک بــن‬
‫انس‪ ،‬سفیان بن عیینة و ســایر افــرادی کــه علــم و عــدل و حفــظ‬
‫آنان مورد توافق است‪ ،‬روایت کردهاند و علمــای علــم حــدیث در‬
‫این که این حدیث صحیح و مورد قبول است و کسی از اهل علــم‬
‫اشــکالی بــه آن نــدارد‪ ،‬اختلف نظــر ندارنــد‪ .‬همچنیــن در حــدیث‬
‫صحیح آمده اســت کــه پیــامبر‪ ‬متعــه را در جنگهــای فتــح تــا روز‬
‫قیامت حرام اعلم کرد و نظر درست این است کــه متعــه بعــد از‬
‫این که در سال فتح حرام شد‪ ،‬بعد از آن دیگــر حلل نشــد از ابــن‬
‫عباس روایت شده است که وقتی او حدیث نهی پیامبر‪ ‬از متعه‬
‫را شنید از نظر خود بازگشت‪ 1.‬اهل سنت از آنچه که عمر و علی‬
‫و سایر خلفــای راشــدینس دربــاره متعــه روایــت کردهانــد‪ ،‬تبعیــت‬
‫میکنند و شیعه با آن چه که علی از پیـامبر‪ ‬روایــت کـرده اســت‬
‫مخالفت میکنند و از قول مخالفان او تبعیت کردهاند‪.‬‬

‫همچنین خداوند پاک و منزه در کتاب خود فقــط همســر و کنیــز‬


‫را مباح کرده است و کامجویی از یک زن به صـورت مـوقت جـزء‬

‫قد حرم ذلك إلى يوم القيامة فمــن كــان عنــده منهــن شــيء فليخــل ســبيله ول تأخــذوا ممــا‬
‫آتيتموهن شيًئا «‪»:‬ای مردم من به شما اجازه بهرهجویی از زنــان را دادم و خداونــد متعــال‬
‫آن را تا روز قیامت حرام کرد سپس هر کسی زنی به صورت موقت در اختیار دارد‪ .‬رهایش‬
‫کند و از آن چه که به آنان دادهاید چیزی را از آنان پس نگیریـد«اسـحاق بـن ابراهیـم بـه مـا‬
‫گفت که یحیی بن آدم به ما گفت که ابراهیم بن سعد به نقل از عبدالملک بن ربیع بن سبرة‬
‫جهنی به نقل از پدرش و او به نقل از جدش به ما گفت‪ :‬رسول الله ‪ ‬در سال فتح هنگامی‬
‫که وارد مکه شدیم به ما امر کرد متعه کنیم و ما از آن خارج نشدیم تا ایــن کــه مــا را از آن‬
‫نهی کرد‪).‬صحیح مسلم حدیث شماره ‪.(1406‬‬

‫‪ - 1‬ترمذی به نقل از ابن عباس استخراج میکنــد کــه او میگویــد‪ :‬در اول اســلم متعــه بــود و‬
‫هرگاه مردی به جایی میآمد که در انجا شناختی نداشت با زنی ازدواج میکرد به اندازهای که‬
‫او قرار بود در آنجا ساکن باشد و آن زن مورد کامجویی او قرارمی گرفــت تــا ایــن کــه ایــن‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫م ‪ ‬نازل شد‪ .‬ابن عباس میگوید‪ :‬هر نــوع‬ ‫ه ْ‬
‫مان ُ ُ‬ ‫مل َك َ ْ‬
‫ت أي ْ َ‬ ‫ما َ‬
‫و َ‬
‫مأ ْ‬
‫ه ْ‬‫ج ِ‬ ‫عَلى أْز َ‬
‫وا ِ‬ ‫آیه‪ :‬إ ِّل َ‬
‫تحولی غیر از این دو حرام است) ترمذی شماره ‪ 1122‬در نکاح و باب تحریم متعه( میگویــد‬
‫در فتح روایات متعددی هم از ابن عباس روایــت شــده کـه در بازگشـت حـرام شـده و اینهــا‬
‫همدیگر را تقویت میکنند‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪162‬‬

‫هیــچ یــک از ایــن دو مــورد نیســت و آن زن اگــر همســر باشــد‪ ،‬از‬


‫همدیگر ارث میبرنــد و عــده وفــات بــر او واجــب میشــود و طلق‬
‫سهگانه بر او جاری میگردد و اینها احکام همسر در کتاب خداونــد‬
‫متعال است که میفرماید ‪:‬چﭦ ﭧﭨﭩﭪ ﭫﭬﭭ ﭮ ﭯﭰﭱﭲﭳﭴﭵﭶﭷﭸﭹﭺچ‬
‫يكنند‪ .‬مگــر از‬ ‫چ چ چ المؤمنون‪ »٧ - ٥ :‬و عورت خود را حفظ م ‌‬
‫همسران يا كنيزان خود ‪ ،‬كه در اين صــورت جــاي ملمــت ايشــان‬
‫نيست‪ .‬اشخاصــي كــه غيــر از ايــن ) دو راه زناشــوئي ( را دنبــال‬
‫يآينــد ) و زناكــار‬
‫كننــد ‪ ،‬متجــاوز ) از حــدود مشــروع ( بشــمار م ‌‬
‫يباشند(‪ «.‬اما ایــن کــه آن زن مملــوک و کنیــز نیســت مشــخص‬ ‫م ‌‬
‫است‪.‬‬

‫اما این که همســر نیسـت چــون لـوازم نکــاح دربــاره او منتفـی‬


‫است‪ .‬از لوازم نکــاح ایــن اســت کــه نکــاح مــوجب ارث بــردن از‬
‫یکــدیگر و نگهداشــتن عــده وفــات زوج و طلق ســهگانه و نصــف‬
‫شدن مهریه با طلق قبل از دخول و سـایر مـوارد اسـت‪ .‬خداونـد‬
‫متعال میفرماید‪ :‬چ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ ﭣ ﭤ ﭥ ﭦ ﭧ ﭨﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ ﭮ ﭯ چ النساء‪٢٤:‬‬
‫»اين را خدا بر شما واجب گردانده است ) پس آنچه را كــه او بــر‬
‫شما حــرام نمــوده اســت حــرام بدانيــد و آن را مراعــات داريــد (‪.‬‬
‫براي شما ازدواج با زنان ديگري جز اينان ) يعني جز زنــان مــؤمن‬
‫يتوانيــد بــا امــوال خــود ) از راه‬
‫حــرام ( حلل گشــته اســت و م ‌‬
‫شــرعي ( زنــاني را جويــا شــويد و بــا ايشــان ازدواج كنيــد ) بــدان‬
‫تبازي نباشد و ( پاكدامن و از زنــا‬ ‫شرط كه منظورتان زنا و دوس ‌‬
‫خويشتندار باشيد‪ .‬پس اگر بــا زنــي از زنــان ازدواج كرديــد و از او‬
‫كام گرفتيد ‪ ،‬بايد كه مهرّيه او را ) چنان كه مقّرر است بدون كــم‬
‫و كاست و در موعد خود ( بپردازيد ‪.«،‬‬

‫در این آیه چیــزی کــه دللــت کنــد متعــه تـا زمــان مشخصــی حلل‬
‫است‪ ،‬وجود ندارد‪ .‬خداوند در این آیه نگفت کــه بــرای شــما حلل‬
‫اســت کــه تــا زمــان مشخصــی از زنــان کــامجویی کنیــد‪ .‬بلکــه‬
‫میفرماید‪ :‬چﭪﭫﭬ ﭭﭮﭯچ النساء‪.٢٤ :‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪163‬‬

‫این کامجویی را که صورت گرفته است‪ ،‬در بر میگیرد خواه حلل‬


‫بـوده باشـد و یـا دارای شـبهه باشـد‪ .‬بنـابراین در نکـاح فاسـد بـر‬
‫اساس سنت و اتفاق نظر مهریه واجب میشــود و شــخص کــامجو‬
‫وقتی که عقد کند‪ .‬متعه منحل میشود و برای آن عمــل خــود بایــد‬
‫مهریه پرداخت کند‪ .‬اما کامجویی حرام مورد نظر این آیه نیســت‪.‬‬
‫و اگر از زنی بدون عقد و با وجود رضایت خودش کامجویی شود‪،‬‬
‫این زنا است و مهریه شــامل آن نمیشــود و اگــر هــم آن زن وادار‬
‫شده باشد‪ .‬که نزاع و اختلف نظر مشــهوری در ایــن بــاره وجــود‬
‫‪1‬‬
‫دارد‪.‬‬

‫آنان‪) .‬حی علی خیر العمل( را بر اذان افزودند‬

‫آنان در اذان شــعاری را اضــافه کردهانــد کــه در دوره پیــامبر‪‬‬


‫نبود و کسی نقل نکرده است کــه پیــامبر‪ ‬بــه چنیــن چیــزی امــر‬
‫کرده باشد و آن قول)حی علی خیر العمل(است‪ .‬در نهــایت آنچــه‬
‫که نقل میشود اگر صحیح باشـد‪ ،‬ایــن امـت کــه برخـی از صـحابه‬
‫همچون ابن عمرس گاهی این را برای تاکید میگفت‪.‬‬

‫همانگونه که برخی از آنــان در میــان ایــن دو نــدا میگفتنــد)حــی‬


‫علی الصلة حی علی الفلح( و این ندای امــراء نامیــده میشــود و‬
‫برخی آن را تثویب مینامند که برخی اجــازه آن را دادهانــد و اکــثر‬
‫علمــاء آن را نــا پســند میداننــد و کراهیــت آن را از ابــن عمــر و‬
‫پسرش و دیگران روایت کردهاند‪ .‬ما ضــرورتا ً میدانیــم اذانــی کــه‬
‫بلل و ابن مکتوم در مســجد رســول اللــه‪ ‬در مــدینه میگفتنــد و‬
‫ابومحذورة در مکــه و ســعد القــرظ در قبــاء میگفــت‪ .‬ایــن شــعار‬
‫رافضیها در آن نبود‪ .‬و اگر دراذان بود مسلمانان حتم ـا ً آن را نقــل‬
‫میکردند و از آن چشــم پوشــی نمیکردنــد همــانطور کــه چیزهــایی‬
‫سادهتر از آن را نقل نکرده است‪ .‬پس معلوم میشود که این یــک‬
‫بدعت باطل است‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪ (196‬برای توضیح بیشتر درباره این آیه به مرجع مذکور نگاه کنید‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪164‬‬

‫این چهار فرد مذکور به دسـتور پیـامبر‪ ‬اذان میگفتنـد و از او‬


‫اذان را آموختند و در بهترین مساجد مسجد مکه‪ ،‬مسجد مدینه‪ ،‬و‬
‫مسجد قباء اذان میگفتند و اذان آنان در نزد عوام و خواص مــردم‬
‫متواتر است و معلوم است که نقل کردن اذان توسط مســلمانان‬
‫جَلکـم( و‬
‫از نقــل اعـراب آیهای هماننــد ایـن فرمــایش خداونــد)وأر ُ‬
‫مانند اینها بیشتر و مهمتر است‪ .‬و اگــر گفتــه شــود در صــحت آن‬
‫اختلف وجود دارد‪ :‬گفته میشود‪ :‬بلکه هر چیزی که به واسطه آن‬
‫نقل ثابت میشود سپس آن از لحاظ سنت صحیح است‪.‬‬

‫در آموزش اذان به ابومحذورة توسط پیامبر‪ ‬شــک و تردیــدی‬


‫وجود ندارد در حالی که در این آموزش‪ ،‬ترجیح و اقامه به صورت‬
‫‪2 1‬‬
‫دو تا دو تا همچون اذان وجود دارد‪.‬‬

‫ذکر چیزی غیر از شهادتین در اذان از بزرگترین گمراهیهاست‬

‫همانطور که در شهادتین و اذان و نماز و سایر مــوارد جــز ذکــر‬


‫خدا و رسول او نیست و اگر به غیر از خــدا و رســولش کســی از‬
‫‪3‬‬
‫ائمه ذکر شود‪ .‬این از بزرگترین گمراهیهاست‪.‬‬

‫تخصیص صلوات فقط برای علی اشتباه است‬

‫شیعه فقط بــر علــی صــلوات میفرســتند و بــر غیــر او صــلوات‬


‫نمیفرستند و چنان نشان میدهند که گویــا صــلوات در حــق او امــر‬
‫شده است و برای دیگران به آن امر نشده است و این بــه اتفــاق‬
‫اشتباه است‪ .‬خداوند متعال به صلوات بر پیامبر خود‪ ‬امر کــرده‬
‫‪ - 1‬نگاه کنید به لفظ اذان ابومحذورة کــه پیــامبر آن را بــه او تعلیــم داده داســت‪ .‬در صــحیح‬
‫مسلم شماره حدیث)‪ (379‬شیخ میگوید‪ :‬ترک ترجیح چیزی است که اهل سنن در اذان بلل‬
‫آن را روایت کردهاند و همچنین وتر اقامه که در اذان بلل ثابت شده است و شفع اقامه در‬
‫صحیح در اذان ابومحذورة ثابت شـده اســت‪ .‬امـا احمـد و دیگــر فقهــای علـم حـدیث اذان و‬
‫اقامه بلل را گرفتهاند و شافعی اذان ابومحــذورة و اقــامه بلل را گرفتــه اســت و ابــوحنیفه‬
‫اذان بلل و اقامه ابومحذورة را گرفته است و بر اساس سنت رسول الله‪ ‬همه این امــور‬
‫جایز هستند هر چند که برخی از فقها این را ناپسند میشمارند چــون اعتقــاد دارنــد از لحــاظ‬
‫سنت در اذان ثابت نشده است و این اشکالی در علم به این آن سنت است‪ ،‬وارد نمیکند)ج‬
‫‪ 3‬ص ‪.(159‬‬
‫‪ - 2‬ج)‪ (3‬ص)‪.(205‬‬
‫‪ - 3‬ج)‪ (2‬ص)‪.(337‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪165‬‬

‫است و پیامبر‪ ‬این را به صلوات بر خود و آل خود تفسیر کــرده‬


‫است پس بعد از او بر همه آل او صلوات فرســتاده میشــود و بــه‬
‫اعتقاد شافعی و احمد آل محمد کسانی هستند که صدقه بر آنــان‬
‫حرام شد و گروهی از اصـحاب مالـک و احمـد و سـایرین بـر ایـن‬
‫اعتقادنــد کــه آل محمــدع امــت اوســت‪ .‬و دســتهای از صــوفیه‬
‫میگویند‪ :‬آنان اولیاء امت او هستند که مؤمن و پرهیزکارند‪.‬‬

‫حنفیه و دیگران میگویند اگــر قــومی از میــان صــحابه فقــط بــر‬


‫علی صلوات بفرســتند‪ .‬وقــتی کــه بــر او صــلوات فرســتاده شــود‬
‫گمان میشود که علی از آنان است و این ناپسند است تا ایــن کــه‬
‫گمان نشود که او رافضی است‪.‬‬

‫اما وقتی که معلوم شود که بــر علــی و ســایر صــحابه صــلوات‬


‫فرستاده میشود این امر ناپسند نیست و ایــن نظــر ســایر ائمــه و‬
‫علما است‪ .‬و اگر در انجام یک مستحب یک مفسده قوی باشد آن‬
‫مســتحب نمیشــود و برخــی از فقهــاء معتقدنــد کــه اگــر برخــی از‬
‫مستحبات برای مسلمانان به شعار تبدیل شوند باید تــرک شــوند‪.‬‬
‫هر چند که ترک این واجب نیست‪ .‬اما در بیان آن و آشکارا نمودن‬
‫آن برایشان یک شــبههای ایجــاد میشــود و ســنی از رافضــی قابــل‬
‫تمایز نمیشود و مصلحت تمایز بیــن آن بــه جهــت دوری از آنــان و‬
‫مخالفت با آنان از مصلحت این مستحب بیشتر است‪ .‬اما این یک‬
‫امر عارضی است و اقتضا نمیکند که امر مشروع همیشه مشروع‬
‫نباشــد‪ .‬و اهــل ســنت صــلوات بــر غیــر پیــامبر‪ ‬نــه بــر امامــان‬
‫خودشان و نه دیگران واجب ندانســتهاند چــون واجــب کــردن ایــن‬
‫امر از جمله بدعتهای گمراه کننده و مخــالف بــا شــریعت خداونــد‬
‫‪1‬‬
‫متعال است‪.‬‬

‫خواندن)رضی الله عنه( فقط برای علی و یا دوازده امام یک‬


‫بدعت ناپسند است‬

‫و یا نصب نقـش و تصـویر آنـان بـر دیـوار و یـا تلقیـن بـر میـت‬
‫بدعت ناپسند هستند‪ .‬قصد آنان از این امر‪ :‬اهــل ســنت نمیگوینــد‬
‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪.(184،335،337‬‬ ‫‪1‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪166‬‬

‫که ذکر نام خلفاء در خطبه فرض است بلکه میگویند‪ :‬اکتفا کردن‬
‫فقط به ذکر نــام علــی و ذکــر نــام دوازده امــام بــدعت ناپســندی‬
‫است که کسی از صحابه و نـه تـابعین و نـه بنیامیـه ونـه بنیعبـاس‬
‫انجام ندادهاند‪ .‬همچنیــن میگوینــد‪ :‬دشــنام دادن بــه علــی و ســایر‬
‫سلف یک بدعت ناپسند است و بزرگتر از این نصــب نــام و نقــش‬
‫آنان بر روی دیوار و تلقین آنان به میت است که ایــن یــک بــدعت‬
‫ناپسندی است که ضــرورتا ً از دیــن اســلم معلــوم میشــود کــه آن‬
‫بزرگترین بدعتها در دین اسلم است‪ .‬و آنانی که نامشــان را ذکــر‬
‫میکنند قصدشان دشمنی بــا ســایر مســلمانان و کمــک بــه کفــار و‬
‫منافقین در این زمینه و بیاثر کردن هدایت و دین حقی که خداوند‬
‫وعده داده است آن را بر همه دین مسلط کند و رسول خــدا‪ ‬را‬
‫برای همین فرستاد‪ .‬و گشودن باب زنــدیق و نفــاق بــرای کســانی‬
‫است که قصد فاسد کردن این دین و آیین را دارنــد‪ .‬اگــر خطیــب‬
‫نــام چهــار خلیفــه را ذکــر نکنــد اشــکالی بــر او وارد نیســت فقــط‬
‫بسنده کردن به ذکر نام فقط یکی از خلفا و رهــا کــردن نــام ســه‬
‫خلیفه اول که خلفتشان کــاملتر و ســیره شــان برتــر بــود‪ ،‬امــری‬
‫ناپسند است‪ .‬همانطور که عمر به دلیل این که ابوموســی نــام او‬
‫را بدون نام ابوبکر ذکر کرد‪ .‬کار او را ناپسند دانست با وجود این‬
‫‪1‬‬
‫که عمر زنده و خلیفه وقت بود‪.‬‬

‫آنچه که مشروع باشد به صرف انجام آن توسط اهل بدعت و‬


‫رافضیها و دیگران‪ ،‬رها نمیشود‬

‫آنچه کــه ائمــه اســلم بــر آن هســتند‪ ،‬ایــن اســت کــه آنچــه کــه‬
‫مشروع باشد به صرف انجام آن توسط اهل بــدعت و رافضــیها و‬
‫دیگــران رهــا نمیشــوند ماننــد مســطح کــردن قبرهــا‪ 2.‬و ســایهبان‬
‫درست کردن برای قبر هر چند که این قول رافضیها باشد‪.‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (2‬ص)‪.(187،188،191‬‬
‫‪ - 2‬مذهب ابو حنیفه و احمد این است که بر آمده کردن قبرها بهــتر اســت همــانطور کــه در‬
‫صحیح آمده است‪»:‬أن قبر النبی کان مسنما«‪»:‬قبر پیامبر‪ ‬بر آمــده بـود« بخــاری آن‬
‫در کتاب الجنائز استخراج کرده است‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪167‬‬

‫همچنین مالک میگویــد‪ :‬ســجده کــردن بــر چیــزی غیــر از جنــس‬


‫زمین مکروه است‪ .‬و رافضیها هم سجده کردن بــر غیــر از زمیــن‬
‫را درست نمیدانند‪ .‬همچنین احمد بن حنبل متعــه حــج را مســتحب‬
‫میداند و به انجام آن امــر میکنــد‪ .‬او و ســایر علمــای علــم حــدیث‬
‫برای کسی که به صورت تنها و یا بــا همــدم خــود محــرم میشــود‪.‬‬
‫مستحب است که آن را تا عمر فسخ کنــد و از متعــه بهــره گیــرد‪.‬‬
‫چون احادیث صحیح این مطلب را ذکر کردهاند تا جایی که ســلمه‬
‫به امام احمد گفت‪ :‬ای اباعبــدالله تــو وقــتی بــرای اهــل خراســان‬
‫فتوا دادی که متعه حج صـحیح اسـت‪ ،‬قلبهـای رافضـیها را تقـویت‬
‫نمودی‪ .‬او گفت‪ :‬به من گفته میشد که تو انسانی احمق هســتی و‬
‫من خودم را از تو دور نگه میداشتم و اینک برای من ثابت شد که‬
‫تو احمق هستی‪ .‬من یازده حدیث صحیح از پیامبر‪ ‬دارم آیــا آنهــا‬
‫را به خاطر حرف تو رها میکنم‪.‬‬

‫همه آنچه که رافضیها ناپسند میدانند‪ ،‬باطل نیست بلکــه برخــی‬


‫از سخنان آنان سخنانی هستند که برخی از اهل ســنت در آنهــا بــا‬
‫آنان موافق هستند و برخی هم با آنان مخالف هستند در حالی که‬
‫موافقان با آنان درست عمل میکنند‪ .‬اما آنان مسألهای جـداگانه و‬
‫‪1‬‬
‫خاص خودشان ندارند که در آن عقیدهشان درست باشد‪.‬‬

‫فقهای اهل بیت‪:‬‬

‫علمای اهل بیت ائمه اهل سنت نیز هستند‬

‫شیعیان به امامی دارای علم و زهد اقتدا نکردهاند مگر این کــه‬
‫اهل سنت به او و به گروهـی دیگــر کــه در علــم و زهــد هماننـد او‬
‫‪2‬‬
‫هستند بلکه از او عالمتر و زاهدتر هستند‪ ،‬اقتدا کنند‪.‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (2‬ص)‪ (183‬ج)‪ (12‬برخی از این معنی در بحث احکام فرعیشان که در آنهــا منحصــر‬
‫به فرد و جدا از همه اهل سنت عمل میکنند‪ ،‬گفته شد‪.‬‬
‫‪ - 2‬ج)‪ (2‬ص)‪.(173‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪168‬‬

‫علم علیس‬

‫او در زمان پیامبر‪ ‬بود و فردی متمایز و شناخته شده بــود‪ ،‬او‬
‫در آنچه از پیــامبر‪ ‬و اصــحاب پیــامبر میگفــت مــورد اطمینــان و‬
‫راستگو بود و در نقل حدیث از او راستگوترین مردم است و آنان‬
‫در این باره دروغی را از او ندیدهاند‪ .‬علــی س دارای علــم‪ ،‬بیــان‪،‬‬
‫دین‪،‬ایمان و سابقه و پیشگامی در اسلم اســت کــه بزرگتــر از آن‬
‫هستند که فضیلت او این باشــد کــه او شمشــیری از شمشــیرهای‬
‫خداوند است چون خاصیت شمشیر جنگ و مبارزه است و علیس‬
‫قسمتی از سنت را از ابوبکرس آموخت‪.‬‬

‫علمای کوفه که با عمر و علی همنشینی داشتند ماننــد علقمــه‪،‬‬


‫اسود‪ ،‬شریح و برخی دیگــر‪ ،‬قــول عمــر را بــه قــول علــی ترجیــح‬
‫میدادند‪ .‬اما تابعین مدینه‪ ،‬مکه و بصــره‪ ،‬ایــن مســأله در نزدشــان‬
‫آشکارتر و مشهورتر از آن است که ذکر گردد‪.‬‬

‫و فقط علم و فقه علی در کوفه بنا به مقام و جایگاهش در مدت‬


‫خلفتش در آنجا و در میان آنــان مشــهور شــد بــا وجــود ایــن اهــل‬
‫کوفه از این که عثمان به خلفت برســد‪ ،‬بـه قـرآن و سـنت عمــل‬
‫میکردند‪ .‬علم آموزی اهل یمـن از معـاذ و مقـام او در میــان آنـان‬
‫بیشتر و بالتر از علی بود بنابراین اهل یمن بیشتر از آنچــه کــه از‬
‫علــی روایــت کردنــد‪ ،‬از معــاذ روایــت کردهانــد‪ .‬و شــریح و ســایر‬
‫بزرگان تابعین فقط در نزد معاذ بـن جبــل فقــه و علــم آموختنــد و‬
‫وقتی علــی بــه کــوفه آمــد‪ ،‬شــریح و ابوعبیــده ســلمانی بــه دلیــل‬
‫برخوردار بودن از فقه و علم بیشــتر‪ ،‬نســبت بــه دیگــران در آنجــا‬
‫‪1‬‬
‫قاضی بودند‪.‬‬

‫آنچه که درباره علم او روایت شده است‬

‫این قول پیامبر‪ ‬که فرمود‪»:‬أقضاکم علی«‪»:‬شایســتهترین‬


‫شما برای قضاوت علی است« این حدیث ثابت نشــده و اســنادی‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (1‬ص)‪ (306،307،309‬ج)‪ (2‬ص)‪ (295‬ج)‪ (4‬ص)‪ (137‬آنچــه کــه مربــوط بــه اخــذ‬
‫تفسیر و فتواهای ابن عباس از علی است در هنگام ذکر ابن عباس میآید‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪169‬‬

‫ندارد که بر اساس آن استدلل کرد‪ .‬و این که عمــر گفــت‪»:‬علــی‬


‫بهتر از همه ما قضاوت میکند« عمــر ایــن را فقــط دربــاره حــل و‬
‫فصل کردن خصومت در ظـاهر گفتـه اسـت بـا وجـود ایـن کـه در‬
‫باطن میتواند خلف این باشد‪.‬‬

‫و حدیث‪»:‬انا مدینة العلم و علی بابها«‪»:‬من شهر علــم و‬


‫علــی در آن اســت« ضــعیفتر و سســت تــر اســت بنــابراین جــز‬
‫حدیثهای جعلی به شمار میرود هـر چنـد کـه ترمـذی آن را روایـت‬
‫کرده و ابن جوزی آن را ذکر کرده و بیــان کــرده اســت کــه ســایر‬
‫طرق آن ساختگی هستند‪ .‬دروغ بودن آن از خــود متــن آن معلــوم‬
‫است‪ .‬اگر پیامبر‪ ‬شهر علم باشد این شــهر جــز یــک در نداشــته‬
‫باشــد و کســی جــز یــک نفــر از علــم او را دریــافت نکنــد‪ .‬در ایــن‬
‫صورت امور اسلم دچار تباهی و فســاد میشــود‪ .‬بنــابراین معلــوم‬
‫میشود که این سخن را با یک زندیق جاهل افترا کــرده اســت کــه‬
‫گمان میشود مدح است در حالی که این سخن زندیقها را به عیب‬
‫و ایراد گرفتن بر اسلم سوق میدهد اگر کــه فقــط یــک نفــر از او‬
‫علم گرفته باشد‪ .‬سپس این خلف آن چیــزی اســت کــه بــه تــواتر‬
‫معلوم شده است که علم رسول‪ ‬از طریق غیــر علــی بــه همــه‬
‫شهرهای اسلم رسیده اســت‪ .‬اهــل مکــه و مــدینه کــه مســأله در‬
‫موردشان واضح و آشکار است‪ .‬و همچنین شام و بصره کــه اینهــا‬
‫جز مقدار اندکی از علی روایت نکردهاند‪ .‬اما علم علــی فقــط در‬
‫کوفه غالب بود با وجود این اهل کوفه قبل از بــه خلفــت رســیدن‬
‫عثمان به قرآن و سنت عمل میکردند‪ .‬و فقهای اهل مدینه دین را‬
‫‪1‬‬
‫در دوره خلفت عمر آموختند‪.‬‬

‫علوم باطلی که به او نسبت دادهاند‬

‫قرامطه باطنیه قول خود را به علی نسبت میدهنــد کــه خداونــد‬


‫یک علم باطنی خلف ظاهر بــه او عطــا کــرد‪ .‬در صــحیح بــه نقــل‬
‫علی آمده است که گفت‪ » :‬والذي فلق الحبة وبييرأ النسييمة‬
‫ما عهد إلي النبي ‪ ‬شيًئا ليم يعهيده إليى النياس إل ميا‬

‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪ (137،142‬برخی از معانی هم گفته شد‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪170‬‬

‫في هذه الصحيفة وكان فيها العقل وفكاك السييير وأن‬


‫دا فييي‬‫ل يقتييل مسييلم بكييافر إل فهمييا يييؤتيه اللييه عب ي ً‬
‫الكتاب «‪»:1‬قســم بــه کسـی کــه دانســته را شــکاف و انســان را‬
‫خلق کرد که پیامبر‪ ‬چیزی به من نگفت که به مردم نگفته باشد‬
‫مگر آنچه که در ایــن صــحیفه اســت کــه عبــارت اســت از‪ :‬عقــل‪،‬‬
‫آزادی اســیر و ایــن کــه مســلمانان بــه خــاطر قتــل کــافر‪ ،‬کشــته‬
‫نمیشوند مگر بر اساس فهمی که خداوند درباره کتاب به یک بنده‬
‫میدهد«‪.‬‬

‫برخی از مردم سخن گفتن از حوادث همچون جفــر‪ 2‬و غیــره را‬
‫به او نسبت میدهند و عدهای دیگر بطاقه‪ 3‬و امور دیگری را بــه او‬
‫‪4‬‬
‫نسبت میدهند که معلوم میشود علی از آنها پاک و مبرا است‪.‬‬

‫حسن و حسینل روایت‪ ،‬علم و زهد آن دو‬

‫اما حسن و حسین هنگامی که پیامبر‪ ‬وفات نمود کوچک و در‬


‫سـن تشـخیص بودنـد‪ .‬بنـابراین روایـت ایـن دو از پیـامبر‪ ‬انـدک‬
‫است‪ .‬اما این که آن دو در زمان خودشان زاهدترین و عالم تریــن‬
‫بودنــد‪ ،‬ایــن یــک ســخن بــدون دلیــل اســت‪ .‬حســن از پــدر خــود و‬

‫‪ - 1‬بخاری ایــن را در‪:‬ک)‪ (56‬ب)‪ (171‬بــه نقــل از ابــو حنیفــه اســتخراج کــرده اســت کــه او‬
‫میگوید‪ :‬به علی گفتم آیا به جز آنچه در این کتاب خدا هست وحی دیگــری نیــز در نــزد شــما‬
‫وجود دارد؟ گفت‪ :‬نه قسم به کسی که دانه را شکافت)حدیث(‪ .‬و مسلم به نقل از ابراهیــم‬
‫تیمی از پدرش استخراج کرده که میگوید علــی بــن ابــی طــالب بــرای مــا ســخنرانی کــرد و‬
‫گفت‪ :‬هر کسی که گمان کند که چیزی به جز کتاب خدا و این صحیفه )میگوید صحیفهای بــر‬
‫غلف شمشیرش آویزان بود(‪ .‬نزد ماست که آن را قـرائت کنیـم دروغ گفتـه اسـت‪ .‬در ایــن‬
‫صحیفه دندانهای شتر و مقداری باطـل کننـده گـواهی وجـود دارد و پیـامبر‪ ‬در آن فرمـود‪:‬‬
‫»المدینة حرام مابین عید الی ثور« ‪ »:‬مدینه آنچه بین ستاره عیــر و گــاو فلــک اســت حــرام‬
‫است‪ .‬مسلم)شماره ‪«(1370‬‬
‫‪ - 2‬جفر یک ظرف چرمی است کــه گمــان میکردنــد در آن علــم پیــامبران اوصــیاء و علمــای‬
‫گذشته ننی اسرائیل است‪.‬‬
‫‪ - 3‬بطاقه گمان میکردند صحیفهای است به طول هفتــاد گــز براســاس بــازوی پیــامبر‪ ‬کــه‬
‫شامل املی پیامبر و دستخط علی است که در آن هر نوع حلل و حرام و هر آنچه که مردم‬
‫به آن احتیاج پیدا میکنند آمده است حتی درباره دیه جراحت وجود دارد‪).‬احسان الهی ظهیــر‬
‫آن را نقل کرده است‪.‬‬
‫‪ - 4‬ج)‪ (4‬ص)‪.(145،146‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪171‬‬

‫دیگران و حتی از تابعین علــم میگرفــت‪ .‬و ایــن علــم و دیــن اوس‬
‫‪1‬‬
‫است‪.‬‬

‫ابن عباسس‪ .‬روایت و فتواهای او‬

‫ابن عباس از چندین صحابه روایت میکند او از عمر‪ ،‬ابــوهریره‪،‬‬


‫عبدالرحمن بن عوف‪ ،‬زید بن ثابت‪ ،‬ابی بن کعب و اسامة بن زیــد‬
‫و چندین نفر از مهــاجرین و انصــار روایــت میکنــد‪ .‬و روایــت او از‬
‫علی بسیار کم است و صاحبان صــحیحها حــدیثی از او بــه نقــل از‬
‫علــی اســتخراج نکردنــد و حــدیث او را از عمــر‪ ،‬عبــدالرحمن بــن‬
‫عوف و ابوهریره و دیگران استخراج کردند‪.‬‬

‫همچنین او تفسیر را از عمر گرفت و ابن عباس ازابن مســعود‬


‫و سایر صحابهای که چیزی از علی نیاموخته بودند‪ ،‬آموخت تفسیر‬
‫ثابت شدهای از او که در دســت مســلمانان مشــهور باشــد وجــود‬
‫ندارد‪.‬‬

‫کتابهای تفسیر و حدیث سرشار از روایاتی از صــحابه و تــابعین‬


‫هستند که در آنها روایت از علی بسیار اندک است ابن عبــاس بــر‬
‫اساس قولی ابوبکر و عمر فتوا میداد و در مسائلی که بخــاری در‬
‫صحیح خود استخراج کرده اســت بــا علــی بحــث و منــاظره کــرد‪.‬‬
‫میگوید تعدادی زندیق را نزد علی آوردند و علی آنــان را ســوزاند‪.‬‬
‫این خبر به ابن عباس رسید‪ .‬اگر مــن بــودم آنــان را نمیســوزاندم‬
‫چون پیـامبر‪ ‬نهـی کـرد کـه کسـی را بـا عـذاب خداونــد‪ ،‬عـذاب‬
‫ندهیــد‪ .‬و مــن آنــان را بــه قتــل میرســاندم چــون رســول اللــه‪‬‬
‫دل دینه فاقتلوه«‪ »:2‬هــر کــس دینــش را تغییــر‬ ‫من ب َ ّ‬
‫فرمود‪َ »:‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (1‬ص)‪ (306،307‬ج)‪ (2‬ص)‪ (150،151‬ج)‪ (4‬ص)‪ (144‬محمــد بــن علــی بــن ابــی‬
‫طالب)ابن حنیفه(‪ :‬در سالی که ابوبکر وفات کرد‪ .‬به دنیا آمد و عمر را دید و از و از پــدرش‬
‫و ابوهریره و عثمان و عمــاربن یاســر و معــاویه و دیگــران روایــت کــرد‪ .‬پســرانش عبــدالله‪،‬‬
‫حسن‪ ،‬ابراهیم و عون و ابوجعد و منذر ثوری و ابوجعفر باقر و عبدالله بن محمد بن عقیل و‬
‫عمرو بن دینار و محمد بن قیس بـن مخرمـه و عبـدالعلی بــن عـامر ثعلـبی و دیگــران از او‬
‫حدیث نقل کردهاند و نزد معاویه و عبــدالملک مــروان بــه عنــوان فرســتاده آمــد)ســیر اغلم‬
‫النباء(‪.‬‬
‫‪ - 2‬بخاری این در باب حکم مرتد استخراج کرده است‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪172‬‬

‫دهد‪ .‬او را بکشید« این خبر بــه علــی رســید و گفــت وای بــر ابــن‬
‫‪3‬‬
‫عباس‪ .‬چه چیز او را به این اشتباه انداخته است‪.‬‬

‫علی بن حسین‪ :‬روایت او و آنچه که از او روایت شده است و‬


‫مناقب او‬

‫بیشــتر از آن کــه از حســین علــم بیــاموزد‪ .‬از دیگــران علــم‬


‫آموخت‪ .‬حسین در سال ‪ 61‬در حالی که علی کـم سـن و سـال‬
‫بود‪ ،‬کشته شد وقتی که او بــه مــدینه بازگشــت از علمــای اهــل‬
‫مدینه علم آموخت‪ .‬علی بن حسین از امهات امــؤمنین عائشــه‪،‬‬
‫ام سلمه‪ ،‬صفیه و از ابن عباس‪ ،‬مسور بن مخرمــة و ابــو رافــع‬
‫غلم پیامبر‪ ‬و مروان بن حکم و سعید بــن مســیب و ســایرین‬
‫علم آموخت‪ .‬تمجید و تعریف علما از علی بن حسین و منــاقب‬
‫فراوان است‪.‬‬

‫زهــری میگویــد‪ :‬در مــدینه کســی را بهــتر از علــی بــن حســین‬


‫نیافتم‪ .‬یحیی بن سعید انصاری میگوید‪ :‬او بهــترین هاشــمی اســت‬
‫که من در مدینه دیدهام‪ .‬حماد بن زید میگوید‪ :‬به سخنان علی بــن‬
‫حسین گوش فرا دادهام و او بهترین هاشمی بود که من دیدم‪ ،‬که‬
‫میگفت‪ :‬ای مردم ما را با حــب اســلم دوســت بداریــد حــب شــما‬
‫نسبت به ما همواره بر ایمــان مــایه عــار شــده اســت‪ .‬محمــد بــن‬
‫سعد در الطبقات او را ذکــر کــرده اســت‪ :‬عــارم بــه مــا خــبر داد‪.‬‬
‫حماد به مــا خــبر داد ســپس ابــن ســعد میگویــد‪ .‬گفتنــد‪ :‬علـی بـن‬
‫حسین مورد اطمینان و مورد اعتماد بود و حدیث فراوان داشت و‬
‫بلند مرتبه و ارجمند بود‪ .‬از شیبة بن نعامة روایت شده اســت کــه‬
‫میگوید علی بن حسین بخل میورزید وقتی که مردم دیدنــد کــه او‬
‫مخفیانه معاش اهل یکصد خانه را در مدینه تامین میکـرد‪ .‬خشـوع‬
‫و پاکی درون و سایر فضایل او مشهور بودند‪ .‬حتی این کــه او بــه‬
‫خاطر صلح خود و دین خود از همنشینی با بزرگان میگذشت و بــا‬
‫زید بن اسلم غلم عمر بن خطاب همنشــینی و مجالســت داشــت‬
‫در حالی که او جز بهترین تابعین اهل علم و ایمان بود‪ .‬به او گفته‬
‫میشد‪ :‬مجــالس قــوم خــودت را رهــا میکنــی و بــا ایــن همنشــینی‬
‫‪ -‬ج)‪ (4‬ص)‪.(144،155،153،154‬‬ ‫‪3‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪173‬‬

‫میکنی؟ او جواب میدهد‪ :‬انسان جایی مینشیند که صلح قلب خود‬


‫را آنجا بیابد ابو سلمه بن عبدالرحمن‪ ،‬یحیــی بــن ســعید انصــاری‪،‬‬
‫زهری‪ ،‬ابوزنــاد‪ ،‬زیــدبن اســلم و پســرش و ابــوجعفر از او روایــت‬
‫کردهاند‪.‬‬

‫محمد بن علی باقر‪ :‬کسانی که او از آنان علم آموخته و کسانی‬


‫که از او روایت کردهاند و علم او‬

‫محمد بـن علــی بـاقر از بهــترین اهــل علــم و دیــن اســت گفتــه‬
‫میشود او به این دلیل باقر نامیده شد چون علم را شکافت نــه‬
‫به خاطر این که در اثر سجده پیشانیاش شکافته شده بود‪.‬‬

‫او علم را از جابر و انس بن مالک فرا گرفت و همچنین از ابــن‬


‫عباس و ابوسعید و سایر صحابه و سعید بن مســیب و محمــد بــن‬
‫حنیفه و عبدالله بن ابی رافع کاتب علی روایت کرده است‪ .‬و ابــو‬
‫اسحاق همدانی و عمروبن دینــار‪ ،‬زهــری‪ ،‬عطــاء بــن ابــی ربــاح و‬
‫ربیعة بن ابی عبدالرحمن و اعرج در حالی که از او مســنتر اســت‬
‫و پسرش جعفر و ابــن جریــج و یحیــی بــن ابــی کــثیر و اوزاعــی و‬
‫دیگران از او روایت کردهاند اما ایــن کــه عــالمترین اهــل زمــانش‬
‫بوده است‪ ،‬این احتیاج به دلیل دارد و زهری از همتایـان اوســت و‬
‫در نــزد مــردم نســبت بــه احــادیث پیــامبرع و احــوال و ســخنان او‬
‫‪1‬‬
‫عالمتر از باقر است‪.‬‬

‫جعفر بن محمد)صادق(‬

‫جعفــر صــادق س جــز بهترینهــای اهــل علــم و دیــن اســت او از‬


‫جدش پدر مادرش ام فروة دختر اسم بن محمد بن ابی بکــرس و‬
‫محمر بن منکدر و نافع غلم ابن عمــر و زهــری و عطــاء بــن ابــی‬
‫رباح علم آموخت‪ .‬یحیی بن سعید انصاری‪ ،‬مالک بن انس‪ ،‬سفیان‬
‫ثوری‪ ،‬سفیان بن عینیة‪ ،‬ابن جریج‪ ،‬شعبه‪ ،‬یحیی بن سعید قطــان‪،‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪ (153،154‬ج)‪ (1‬ص)‪.(307،308‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪174‬‬

‫حاتم بن اسماعیل‪ ،‬حفص بن غیاث و محمد بن اسحاق بــن یســار‬


‫از او روایت کردهاند‪ .‬عمرو بن ابومقدم می گوید‪ :‬وقــتی مــن بــه‬
‫جعفر بن محمد نگاه میکردم میدانستم کــه او از ســلله پیــامبران‬
‫است‪ .‬مالک از هیــچ یـک از ذریـه او بـه جـز جعفـر روایــت نکـرده‬
‫است و از جعفر نه حدیث روایت کرده اســت او از همنشــینان بــا‬
‫ابوحنیفه است و ابوحنیفه با وجود شهرت علمی جعفر از او علــم‬
‫فرا نگرفت‪ .‬به طــور کلــی از ایــن چهــار امــام‪ -‬مالــک – شــافعی‪،‬‬
‫ابویوســف‪ ،‬و احمــد‪ -‬کســی چیــزی از قواعــد فقــه از جعفــر فــرا‬
‫نگرفته است‪ .‬اما از او روایت کردهانــد همــانطور کــه غیــر او نیــز‬
‫چندین برابر آن روایت کردهاند و بین حدیث زهری و حــدیث او از‬
‫لحاظ قـوت و کــثرت هیــچ نســبتی وجــود نــدارد‪ .‬بخــاری در مـورد‬
‫برخی از احادیث او به شک افتاده است چون سخنی از یحیی بــن‬
‫سعید قطان درباره او به گــوش بخــاری رســیده اســت و او آن را‬
‫‪1‬‬
‫استخراج نکرد‪.‬‬

‫آنچه که به دروغ به او نسبت داده شده است‬

‫این آفت از جانب کسانی که به او دروغ بستند ایجاد شــد نــه از‬
‫جـــانب او بنـــابراین انـــواع دروغهـــا همچـــون کتـــاب بطـــاقه و‬
‫هفــت) ســخنان ناســنجیده( و ســخن دربــاره نجــوم و شــناخت‬
‫پیشاپیش از جهت رعد و برقهــا و پریــدن ناگهــانی اعضــای بــدن و‬
‫سایر موارد به او نسبت داده شده اسـت‪ 2.‬حـتی ابـو عبـدالرحمن‬
‫سلمی در »حقائق التفسیر« دروغهایی از او نقل کرده اســت کــه‬
‫خداوند جعفر را از آن پاک کند‪.‬‬

‫حتی اگر کسی بخواهد دروغهایی را محقق کند آنها را به جعفــر‬


‫نسبت میدهد و حتی گروهی از مردم گمان میکننــد کــه»رسييائل‬
‫إخوان الصيفاء« از او گرفتــه شــده اســت و ایــن از دروغهــایی‬
‫آشکار است چرا که جعفر در سال یکصــدو چهــل و هشــت وفــات‬
‫کرده است و این رسائل حدود دویست سال بعد از آن نوشته شد‬
‫‪- 1‬ج)‪ (2‬ص)‪ (154‬ج)‪ (4‬ص)‪.(143‬‬
‫‪- 2‬گفته شد که برخی از موارد به علی بن ابی طالب نیز نسبت داده شد و آنها دروغ در حق‬
‫وی بودند‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪175‬‬

‫وقــتی کــه دولــت اســماعیلیه بــاطنیه‪ -‬کــه قــاهره معزیــه را ســال‬


‫سیصدو پنجاه و اندی بنا کردند‪ ،‬به وجود آمد‪ .‬در این تاریخ بود که‬
‫این رســائل بــه ســبب ظهــور ایــن مــذهبی کــه ظــاهرش رفــض و‬
‫باطنش کفر محض است‪ ،‬نوشته شدند‪.‬‬

‫و اگر کسی گمان کند که در نزد ائمه علمی پنهان وجود داشت‬
‫کــه در نــزد دیگــر بزرگــان وجــود نداشــت‪ ،‬امــا آنــان آن را کتمــان‬
‫میکردند‪ ،‬پس علم پنهان چه سود و فایدهای به مردم میرساند‪.‬‬

‫و اگر کسی بگوید ائمه آن علم نزد خــود را بــرای خــواص خــود‬
‫بیان میکردند و برای دیگر بزرگان بیــان نمیکردنــد‪ .‬گفتــه میشــود‪:‬‬
‫اول ً این دروغ است که بــه آنــان نســبت داده شــده اســت‪ .‬بعــد از‬
‫جعفر بن محمد کسی همچون او نیامد و او علم را از این بزرگـان‬
‫همچون مالک‪ ،‬ابن عینیه‪ ،‬شعبه‪ ،‬ثوری‪ ،‬ابن جریج‪ ،‬یحیی بن سعید‬
‫و سایر علمای مشهور و برجسته همچون آنان‪ ،‬فرا گرفتــه اســت‬
‫پس اگر کسی گمان کند این امامــان علــم را از افــرادی همچــون‬
‫آنان پنهان میکردند و مخصوصا ً برای افراد ناشــناس کــه در میــان‬
‫امت اعتباری هم ندارند‪ ،‬بیان میکردند‪ .‬در واقع به آنــان گمــان بــد‬
‫‪1‬‬
‫زده است‪.‬‬

‫امام موسی بن جعفر‬

‫امــام موســی بــن جعفــر‪ ،‬ابوحــاتم رازی دربــاره او میگویــد‪ :‬از‬


‫بزرگان مورد اطمینــان‪ ،‬امیــن و راســتگوی مســلمانان اســت مــن‬
‫میگویم‪ :‬موسی در سال یکصدو بیست و انــدی در مــدینه بــه دنیــا‬
‫آمد و مهدی او را به بغداد آورد سپس به مدینه بازگردانــد و او در‬
‫آنجا تا زمان رشید اقامت گزید و هارون که از عمره باز میگشــت‬
‫موسی را با خود به بغداد برد و او را در آنجا حبس کرد تا این کــه‬
‫در حبس خود وفات نمود‪ .‬از او روایتهای زیــادی وجــود ندارنــد‪ .‬او‬
‫از پدرش جعفر روایت کــرد‪ .‬و بــرادرش علــی از او روایــت کــرده‬
‫‪2‬‬
‫است ترمذی و ابن ماجه روایت او را ذکر کردهاند‪.‬‬
‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪ (154،176‬ج)‪ (4‬ص)‪.(146،147،143‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪.(155‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪176‬‬

‫علی بن موسی‬

‫او دارای محاســـن و بزرگواریهـــای شـــناخته شـــده و مـــدح و‬


‫تمجیــدهای مناســب حــال خــود اســت کــه اهــل معرفــت او را بــه‬
‫واسطه آنها میشناسند‪ .‬در زمــان خــود افــرادی همچــون شــافعی‪،‬‬
‫اســحاق بــن راهــویه‪ ،‬احمــد بــن حنبــل‪ ،‬اشــهب بــن عبــدالعزیز و‬
‫ابوسلیمان دارانی و معروف کرخی و امثـال اینهــا بودنــد کـه از او‬
‫عالمتر و زاهدتر بودند‪.‬‬

‫این در حالی است که کسی از علمای علم حــدیث چیــزی از او‬


‫فرا نگرفتهاند و چیزی از او در کتابهای سنت روایت نشده اســت‪.‬‬
‫فقط ابوصلت هروی و امثال او نسخههایی به نقل از پدران او‪ ،‬از‬
‫وی روایت میکنند که در آنها دروغهایی هست که خداوند انسانهای‬
‫‪1‬‬
‫صادق آنان را از آنها پاک و مبرا میدارد‪.‬‬

‫محمد بن علی جواد‬

‫او از بزرگان بنیهاشم بود و به سخاوت و بزرگواری مشهور بود‬


‫و از همین رو جواد نامیده شد و در سن بیســت و پنــج ســالگی از‬
‫دنیا رفت‪ .‬مأمون دخترش را به ازدواج او درآورد و در سال هــزار‬
‫هزار درهم)یک میلیون( برای او میفرستاد و معتضد او را به بغداد‬
‫آورد‪ .‬و او در آنجا از دنیا رفت‪.‬‬

‫شیخ ره میگوید‪ :‬کسی که بهرهای از علم برده باشد‪ ،‬شــکی در‬


‫این امر نخواهد داشت که مالک بن انس‪ ،‬حماد بن زید‪ ،‬حمــاد بــن‬
‫سلمة‪ ،‬لیث بن سعد‪ ،‬اوزاعی‪ ،‬یحیی بــن ســعید‪ ،‬وکیــع بــن جــراح‪،‬‬
‫عبدالله بن مالک‪ ،‬شافعی‪ ،‬احمد بن حنتبل‪ ،‬اســحاق بــن راهــویه و‬
‫امثال آنان در زمینه حدیث رسول اللهع از موسی بن جعفر‪ ،‬علــی‬
‫بن موسی و محمد بـن علــی عـالمتر و آگــاهتر بودنــد‪ .‬ایـن امــری‬
‫است که روایات و اخبار مکتوب و شنیداری به آن شهادت میدهند‬
‫آن چه که این امر را روشــن میکنــد ایــن اســت کــه چنــدین برابــر‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪.(156‬‬ ‫‪1‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪177‬‬

‫احکام اسناد داده شده به پیامبر‪ ‬که از این افــراد نقــل میشــود‪،‬‬
‫از علمای نامبرده نقل میگردد‪.‬‬

‫اما کسی که ادعا میکند که هر چه یکی از آنان فتوا داده است‪.‬‬


‫در نزد خودش منقول از پیامبر‪ ‬است‪ ،‬به این افراد دروغ نسبت‬
‫داده است چون آنان آنچه را که از پیامبر‪ ‬نقل میکردنــد از غیــر‬
‫آن مشخص میکردند‪.‬‬

‫و علیس میگفت‪ :‬هرگاه از رسول الله‪ ‬برایتان حــدیثی آوردم‬


‫قسم به خداوند‪ .‬این که از آسمان بر زمیــن بیفتــم برایــم دوســت‬
‫داشتنی تر از آن اســت کــه بــر پیــامبر‪ ‬دروغ ببنــدم و هرگــاه در‬
‫مورد آنچه که بین من و شماست با شما صــحبت کنــم‪ ،‬جنــگ یــک‬
‫‪1‬‬
‫حیله و حربه است‪.‬‬

‫علی بن محمد هادی که به او عسکری هم گفته میشود‬

‫درباره او یک حکایت دارای اسـناد منقطـع ذکــر شـده اسـت بـا‬


‫وجود این فضیلتی در آن وجود ندارد مگــر ایــن کــه در بســیاری از‬
‫عامه مسلمانان نیز وجود داشته باشد و آنچه را که در آنان وجــود‬
‫‪2‬‬
‫دارد از این فضیلت او بزرگتر است‪.‬‬

‫حسن بن علی عسکری‬

‫علمای مشهور در زمینه روایت که در زمان این حسن بن علــی‬


‫عســکری بودنــد‪ ،‬روایــت مشــهوری در کتــب اهــل علــم دربـاره او‬
‫ندارنــد و بزرگــان کتابهــای اهــل ســنت‪ ،‬بخــاری‪ ،‬مســلم‪ ،‬ابــوداود‪،‬‬
‫ترمذی‪ ،‬نسائی‪ ،‬و ابن ماجه در آن زمان و نزدیک به آن زمان قبل‬
‫و بعد از آن بودند‪.‬‬

‫حافظ ابوالقاسم بن عساکر اسامی شیوخ همه ایــن امامــان را‬


‫جمع آوری کرده اســت‪ .‬در میــان ایــن افــراد کســی از حســن بــن‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪ (155،158‬ج)‪ (1‬ص)‪.(307،308،109‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪.(160،163‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪178‬‬

‫عسکری روایت نکرده است بــا وجــود ایـن کــه هــزاران حــدیث از‬
‫‪1‬‬
‫اهل حدیث روایت کردهاند‪.‬‬

‫محمد بن حسن عسکری)منتظر(‬

‫امام منتظر وجود ندارد و مفقودی است کــه خیــری بــرای آنـان‬
‫‪2‬‬
‫ندارد‪.‬‬

‫خلصهای درباره فضیلت و علم امامان دوازدهگانه‬

‫از جمله این دوازده امام علیس است که خلفــای ســهگانه از او‬
‫برتر و خلفت و امامتشان از او کاملتر بود‪ .‬اما سایر دوازده امام‬
‫چند دستهاند‪ :‬برخی از آنان صحابهای هستند که به بهشــتی بــودن‬
‫آنان شهادت داده شده است همانند حســن و حســین کــه در ایــن‬
‫مورد تعداد زیادی از صحابه که به بهشتی بودن آنان شــهادت داده‬
‫شده است‪ ،‬شریک هستند‪ .‬در میان سابقین اولین کسانی هســتند‬
‫که از این دو برتر هستند مانند اهل بدر و آن دو هر چند که سرور‬
‫جوانان اهل بهشت هستند اما ابوبکر و عمر سرور میانسالن اهل‬
‫بهشت هستند و این دسته از دسته قبلی برترند‪.‬‬

‫در میان دوازده امام برخی همچون علی بن حســین و پســرش‬


‫ابو جعفر بن محمد در علم و دین مشهور بودند و اینها حکم امثال‬
‫خود را دارند و در میان این امت افراد زیادی همچون اینها و برتــر‬
‫از آنان هستند‪.‬‬

‫و در میان آنان امــام منتظــر هســت کــه وجــود نــدارد و مفقــود‬


‫است و هیچ نفعی برای آنان ندارد‪.‬‬

‫‪ - 1‬ج)‪ (2‬ص)‪.(164‬‬
‫‪ - 2‬درباره امام دوازدهم در بحث امامت به طور مفصل بحث شد هر کــس بخواهــد میتوانــد‬
‫به ان مراجعه نماید‪.‬‬
‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪179‬‬

‫اما سایر امامان‪ ،‬کــه در میــان بنیهاشــم از علویــان و عباســیان‬


‫افراد زیادی در علم و دین همچون آنان بودند و برخی هم از آنــان‬
‫‪1‬‬
‫عالمتر و دین دارتر بودند‪.‬‬

‫شافعی مطلبی‬

‫از آنجــایی کــه شــافعی دارای علــم وفقــه مــورد اســتفاده بــود‪،‬‬
‫مسلمانان او را به این ویﮋگی شناختند و از او بهــره بردنــد و ذکــر‬
‫‪2‬‬
‫نام او همراه با علم و فقه آشکار شد‪.‬‬

‫بنیهاشم در زمان شیخ‬

‫در این مورد اهل علم به قرآن و حدیث و فقه زمان خــود را در‬
‫نظر بگیرید میبینید که بسیاری از بنیهاشم قــرآن حفــظ نمیکننــد و‬
‫جز مقداری اندک چیزی از حدیث پیامبرع را نمیشناســند و معـانی‬
‫آنها را نمیدانند‪ .‬اگــر ایــن گفــت‪ :‬جــدما از جبرئیــل و او از خداونــد‬
‫باریتعالی روایت کرده است‪.‬‬

‫در جواب گفته میشود‪ :‬بله‪ .‬اینها در آنچه که جد شما از جبرئیل‬


‫روایت کرده است از شما عالمتر هستند و شما در ایــن مــورد بــه‬
‫آنان مراجعه میکنید‪.‬‬

‫اگر بگوید‪ :‬منظور من از اینها امامان دوازدهگانه است‪.‬‬

‫به او گفته میشود آنچه که علی بن حســین و ابــوجعفر و امثــال‬


‫اینهــا‪ ،‬از حــدیث جدشــان روایــت کردهانــد‪ ،‬مــورد قبــول اســت‪.‬‬
‫همانگونه که اینها از امثال آنان نیز پذیرفته میشود‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (2‬ص)‪ (190‬ج)‪ (3‬ص)‪.(248‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (3‬ص)‪.(348‬‬ ‫‪2‬‬


‫آل رسول الله ص و اولیای او‬
‫‪180‬‬

‫و اگر مردم در نزد مالک‪ ،‬شافعی و احمــد‪ ،‬بیــش از آن چــه کــه‬


‫در نزد موســی بــن جعفــر و علــی بــن موســی و محمــد بــن علــی‬
‫‪3‬‬
‫یافتهاند‪ ،‬نمییافتند‪ .‬از اینها به سمت آنان عدول نمیکردند‪.‬‬

‫‪ -‬ج)‪ (1‬ص)‪.(177‬‬ ‫‪3‬‬

You might also like