You are on page 1of 200

‫‪www.eft.

ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ش‬ ‫یم‬
‫ا و ن کد‬

‫نوشته دکتر ربادلی نلسون‬

‫رتجمه فراهد فروغمند‬

‫این کتاب رایگان است و متاسفانه توسط سارقان به فروش میرسد‪ .‬لطفا حتی یک ریال بابت آن نپردازید‪.‬‬
‫یک مجموعه فیلم نیز همراه این کتاب است و بدون آن درک مطالب دشوار است‪ .‬فیلمها فقط و فقط توسط‬
‫مترجم و نه هیچ کس دیگری به فروش میرسند‪.‬‬

‫‪@forughmand‬‬

‫‪1‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫‪2‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫فهرست‬

‫صفحه‬ ‫فصل نام‬

‫احساساتي كه گير افتادهاند‪ :‬همهگيري ناپيدا ‪5‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪11‬‬ ‫دنياي مخفي احساسات گير افتاده‬ ‫‪2‬‬

‫‪53‬‬ ‫اسرار انرژي درمانگران باستان‬ ‫‪3‬‬

‫‪11‬‬ ‫شفا به كمك آهنربا‬ ‫‪4‬‬

‫‪58‬‬ ‫پاسخهاي ذهن دروني‬ ‫‪5‬‬

‫‪101‬‬ ‫رهاسازي احساسات گير افتاده‬ ‫‪6‬‬

‫‪136‬‬ ‫ديوارهاي اطراف قلب ما‬ ‫‪1‬‬

‫‪161‬‬ ‫شفاي نيابتي‪ ،‬باواسطه و از راه دور‬ ‫‪8‬‬

‫‪184‬‬ ‫ايموشن كد و حيوانات‬ ‫‪1‬‬

‫‪118‬‬ ‫زندگي بدون احساسات گير افتاده‬ ‫‪10‬‬

‫‪3‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫مقدمه مترجم‬

‫كساني كه طرز كار مرا با ايافتي ديدهاند گهگاه از سرعت يافتن ريشه مشکل متعجب ميشوند و ميگويند "چطور چنين چيزي را‬

‫حدس زدي؟ مگر از زندگي من خبر داشتي؟" تا به امروز معموالً در چنين مواقعي لبخندي ميزدم و موضوع صحبت را عوض مي‪-‬‬

‫كردم ‪ .‬ولي واقعيت اين است كه روش ديگري را در مقابل چشمان طرف مقابل و بدون اين كه او بفهمد انجام ميدادهام‪ .‬اين همان‬

‫روشي است كه كتاب اصلي آن اينك در اختيار شما قرار دارد‪.‬‬

‫روش ايموشن كد ابداع آقاي دكتر برادلي نلسون است‪ .‬بيش از هزار بار آن را آزمودهام و از نتايجي كه خصوصاً در ريشهيابي مشکالت‬

‫به دست ميدهد هنوز هم گهگاه حيرت ميكنم‪ .‬معموالً اين روش را با ايافتي تركيب ميكنم چون در بخش يافتن علت آن را‬

‫سريعتر و قابل اتکاتر از ايافتي مي دانم و در عوض وقتي كه علت مشکل پيدا شد در رفع آن از ايافتي كمك ميگيرم (چون به‬

‫تجربه دريافتهام كه در اين بخش كاراتر است)‪.‬‬

‫اميدوارم با استفاده از اين منبع غني بتوانيد به بازدهي كارهايي كه با ايافتي انجام ميدهيد بيفزاييد‪.‬‬

‫فرهاد فروغمند‬

‫آذر ‪1311‬‬

‫‪4‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ايموشن كد‬

‫‪1‬‬

‫احساساتي كه گير افتادهاند‪ :‬همهگيري ناپيدا‬

‫بدون احساسات چه كسي خواهيد شد؟ اگر مجموعهي تمامي تجربياتتان زندگي امروزتان را شکل داده باشند احساسات ناشي از آنها‬

‫به زندگيتان رنگ بخشيدهاند‪.‬‬

‫احساسات واقعاً به زندگي رنگ ميدهند‪ .‬لحظه اي دنيايي را كه هيچ احساسي در آن امکان وقوع نداشته باشد در نظر آوريد‪ .‬هيچ‬

‫لذتي در آن نميتواند وجود داشته باشد‪ .‬هيچ احساسي اعم از شادي‪ ،‬سعادت‪ ،‬نيکي‪ ،‬مهرباني‪ ،‬عشق و هيچ احساس مثبت ديگري‬

‫نخواهد بود‪.‬‬

‫البته در اين سياره ي تخيلي هيچ احساس ناخوشايندي نيز وجود نخواهد داشت‪ .‬نه تاسف‪ ،‬نه خشم‪ ،‬نه افسردگي و نه غم‪ .‬زندگي در‬

‫چنين سيارهاي تنها به معني زنده ب ودن است‪ .‬اگر نتوانيم هيچ احساسي داشته باشيم زندگي خاكستري و صرفاً تبديل به انجام‬

‫مراسمي از گهواره تا گور ميشود‪ .‬به خاطر اين كه ميتوانيد احساساتي داشته باشيد شکرگزار باشيد‪.‬‬

‫ولي آيا احساساتي هم بودهاند كه تمايل داشتهايد آنها را تجربه نکنيد؟ اگر مثل ساير مردم بوده باشيد در زندگي دورانهاي تاريکي‬

‫نيز داشته ايد‪ .‬احتماالً به اضطراب و همين طور غم‪ ،‬خشم‪ ،‬نااميدي و ترس دچار گشتهايد‪ .‬شايد هم در زمانهايي تاسف‪ ،‬افسردگي‪،‬‬

‫خودانگاري ضعيف‪ ،‬نااميدي يا هر احساس ناخوشايند ديگري را تجربه كرده باشيد‪.‬‬

‫ولي شايد متوجه نباشيد كه برخي از احساسات ناخوشايندي كه مدتها پيش داشتهايد هنوز هم به شکلي نهفته و بسيار خطرناك‬

‫برايتان مشکلساز هستند‪ .‬ايموشن كد دربارهي كشف احساسات قديمي و خالصي از دست آنها براي هميشه است‪.‬‬

‫بخش بزرگي از رنجهاي ما ناشي از انرژي احساسات ناخوشايندي است كه در درون ما "گير افتادهاند"‪ .‬ايموشن كد‬

‫روشي ساده و قدرتمند براي يافتن انرژيهاي گير افتاده و رهايي از دست آنها است‪.‬‬

‫بسياري افراد دريافته اند كه هرگاه خود را از دست احساسات گير افتاده رها كنند ميتوانند زندگي سالمتر و شادتري داشته باشند‪.‬‬

‫حتي يك احساس گير افتاده نيز ميتواند هم مشکالت جسماني و هم مشکالت احساسي ايجاد نمايد‪.‬‬

‫مثالهاي زير‪ ،‬كه همگي واقعي هستند‪ ،‬نشان ميدهند كه چگونه ميتوان انرژي احساسات گير افتاده را با استفاده از روش ايموشن‬

‫كد رها كرد و به لحاظ سالمتي جسماني و احساسي به نتايج سريع و خيرهكنندهاي رسيد‪:‬‬

‫درد توانفرسايي كه آليسون در ران چپش داشت فوراً برطرف گرديد و وي قادر گشت همان شب در يك برنامهي نمايشي برقصد‪...‬‬

‫‪5‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫افسردگي هميشگي و ميل به خودكشي در ليندا ناپديد گرديد‪...‬‬

‫اضطراب مزمن جنيفر برطرف شد و به همان درجهاي از اعتماد به نفس‪ ،‬كه در آرزويش بود‪ ،‬رسيد‪...‬‬

‫شريل سرانجام توانست خشمي را كه نسبت به شوهر سابقش داشت كنار بگذارد و با مرد ديگري رابطهاي عالي و سرشار از عشق‬

‫برقرار نمايد‪...‬‬

‫درد پاي لري همراه با لنگيدنش ناپديد گشتند‪...‬‬

‫حساسيتهاي كاني برطرف شدند‪...‬‬

‫احساس تنفري كه نيل به مدت دو سال نسبت به رئيسش داشت غيب شد‪...‬‬

‫يوالوندا باالخره توانست پس از سالها وزن كم كند‪...‬‬

‫بيماري گوارشي جون ظرف يك هفته خوب شد‪...‬‬

‫بينايي تام بهبود يافت‪...‬‬

‫درد كتف جيم ناپديد شد‪...‬‬

‫نشانگان تونل مچ دستي در ميندي برطرف گرديد‪...‬‬

‫درد زانوي سندي‪ ،‬كه به خاطر آن به سه پزشك مراجعه كرده بود‪ ،‬ظرف چند لحظه از ميان رفت‪...‬‬

‫وحشتهاي شبانه ي كارول كه به مدت سي سال او را رنج داده بودند ظرف يك هفته برطرف شدند و ديگر بازنگشتند‪...‬‬

‫شخصاً به هنگام وقوع تمامي موارد فوق و بسياري ديگر حضور داشتهام‪ .‬در طول سالها استفاده و آموزش اين روش موارد بيشماري‬

‫از شفاهاي شبيه به معجزه‪ ،‬نظير آنچه كه فوقاً ذكر شد‪ ،‬ديدهام‪ .‬همه ي آنها تنها ناشي از رهاسازي احساسات گير افتاده با استفاده از‬

‫روش ايموشن كد بودهاند‪.‬‬

‫هدف از نگارش اين كتاب آموزش نحوهي يافتن احساسات گير افتاده و برطرف ساختن آنها در شما و اطرافيانتان بوده است‪.‬‬

‫همهي شما چه پزشك باشيد و چه ماهيگير‪ ،‬زن خانهدار و يا نوجوان ميتوانيد ايموشن كد را فراگيريد‪ .‬ساده است‪.‬‬

‫همگان ميتوانند ياد بگيرند كه چگونه از دست اثرات واقعي و مخرب احساسات گير افتاده خالص شوند‪.‬‬

‫احساس گير افتاده چيست؟‬

‫‪6‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫در طول زندگي انواع احساسات را تجربه مي كنيد‪ .‬زندگي گاهي اوقات دشوار و احساسات غير قابل تحمل ميشوند‪ .‬همهي ما گهگاه‬

‫شدت احساسات ناخوشايند را ديدهايم‪ .‬اكثر ما ترجيح ميدهيم كه برخي از اين چالشها را فراموش نماييم‪ .‬ولي متاسفانه اثر بعضي از‬

‫اين وقايع به صورت احساسات گير افتاده در ما ميماند‪.‬‬

‫گاهي اوقات و بنا به داليلي كه هنوز آنها را درك نکردهايم احساسات به صورت كامل پردازش نميشوند‪ .‬در اين موارد به جاي اين كه‬

‫پس از تجربه از آنها بگذريم انرژي آن احساس به نحوي در درون جسممان "گير ميكند"‪.‬‬

‫لذا به جاي اين كه از خشم يا كشمکش موقتي كه با غم يا افسردگي داشتهايد درگذريد احساسات ناخوشايند مزبور در جسمتان باقي‬

‫ميمانند‪ .‬هر يك از آنها بالقوه ميتوانند موجب تنشهاي جسماني و احساسي مهمي گردند‪.‬‬

‫اغلب افراد وقتي در مييابند كه "خورجين احساسات" آنها بيش از آنچه كه تصور مينمودهاند تحتاللفظي عمل ميكرده است‬

‫متعجب ميگردند‪ .‬احساسات گير افتاده در واقع از انرژيهاي مشخصي كه شکل و حالت خاصي دارند تشکيل شدهاند‪ .‬با وجود اين كه‬

‫نميتوان آنها را ديد ولي كامالً واقعيت دارند‪.‬‬

‫تنفري كه "نيل" داشت‬

‫در ماجرايي كه در زير شرح داده ميشود يك معلم كانادايي بيان ميكن د كه چگونه به خاطر وجود يك احساس گير افتاده وضعيت‬

‫دشواري برايش پيش آمده بود و اثري منفي بر زندگياش داشت‪:‬‬

‫چند سال قبل كه در مدرسهاي درس ميدادم با مدير شديداً اختالف داشتم‪ .‬تقريباً هر روز بر سر موضوعات مختلف بگومگو داشتيم‪.‬‬

‫وي بسيار بدطينت‪ ،‬كينهجو و عنق ب ود‪ .‬سرانجام در ماه ژانويه آنجا را ترك گفتم‪ .‬به پزشك مراجعه كردم و به خاطر تنشهايي كه‬

‫حس مينمودم مرخصي استعالجي گرفتم‪ .‬پزشك اظهار داشت كه "مدتي مرخصي بگير و افکارت را جمع و جور كن"‪ .‬من هم به‬

‫مدت سه ماه همين كار را كردم و در پايان آن با سالمتي كامل خودم را به هيئت مديرهي مدرسه معرفي نمودم‪ .‬البته يك توصيهنامه‬

‫هم از پزشك داشتم كه نبايد در همان شرايط قبلي كه با آن مدير داشتم قرار گيرم‪.‬‬

‫ولي باز هم احساساتي كه راجع به مدير و وضعيت آنجا داشتم باقي ماندند‪ .‬اغلب بر روي هم انباشته ميشدند و مرا انديشناك‬

‫ميكردند‪ .‬وقتي به آن شرايط فکر ميكردم فشار خونم باال مي رفت و خشم و نفرت از رفتاري كه با من شده بود وجودم را فرا‬

‫ميگرفت‪ .‬فکر ميكردم كه او اصالً مديريت بلد نيست‪ .‬با همهي معلماني كه با نحوهي مديرتش مخالفت كرده بودند به شکل زشتي‬

‫برخورد كرده بود‪.‬‬

‫به هر حال اين وضعيت دو سال ديگر هم ادامه يافت‪ .‬شبها به خاطر احساسات ناخوشايندي كه داشتم آنچنان به خود ميپيچيدم كه‬

‫نمي توانستم بخوابم‪ .‬هنگامي كه به كاليفرنياي جنوبي رفته بودم دكتر براد نلسون را ديدم‪ .‬به دفترش رفتم و او يك قطعه آهنربا‬

‫برداشت و چند بار آن را بر پشتم كشيد و آن احساس تنفر را رها ساخت‪ .‬در آن هنگام واقعاً حس كردم كه چيزي مرا ترك كرد‪ .‬از‬

‫‪7‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫آن زمان تاكنون‪ ،‬با وجود اين كه هنوز هم از مدير خوشم نميآيد‪ ،‬ديگر آن احساسات ناخوشايند را نسبت به او ندارم‪ .‬مشکالت ناشي‬

‫از فشار خون‪ ،‬خشم و تنفري هم كه سالها وجودم را انباشته بودند برطرف گشتهاند‪ .‬آنچه گفته شد شرح مختصري راجع به برطرف‬

‫شدن احساس گير افتاده بود‪ .‬اين كار با استفاده از روش ايموشن كد و اصولي كه دكتر براد درس ميدهد انجام پذيرفت‪.‬‬

‫نيل ب‪ ،.‬آلبرتا‪ ،‬كانادا‬

‫آيندهي زندگيتان به گروگان گرفته شده است‬

‫آيا تاكنون پيش آمده است كه احساس كنيد در زير فشار چيزي‪ ،‬كه خودتان هم به درستي نميتوانيد آن را مشخص نماييد‪ ،‬له‬

‫ميشويد؟ شايد هم زندگيتان به نحوي كه ميخواستهايد پيش نرفته است يا به نظرميرسد كه تالشهايي كه براي ايجاد روابط دراز‬

‫مدت انجام ميدهيد به جايي نميرسند‪ .‬ممکن است آرزو نماييد كه اي كاش برخي وقايع هرگز اتفاق نميافتادند ولي ناتوان از‬

‫حركت به وراي آنها باشيد‪ .‬شايد هم از بابت اين كه زندگي كنوني تان توسط گذشته به شکلي مبهم و غير قابل بيان به گروگان گرفته‬

‫شده است ناراحت باشيد‪.‬‬

‫"جنيفر" شخصيت خودش را تخريب ميكرد‬

‫تجربهي جنيفر مثال خوبي براي تشريح نحوهي دخالت احساسات گير افتاده در زندگي ميباشد‪ .‬وي دانشجويي دوست داشتني بود‬

‫كه آينده ي روشني در پيش و با دخترم دوستي نزديکي داشت‪ .‬به هنگام تعطيالت تابستاني در حالي كه در مسير خانهي والدينش‬

‫بود سري هم به ما زد‪ .‬هر چند كه وضعيت زندگي اش در محيط دانشگاه خوب بود ولي نگران بود كه نکند بعضي وقايع مربوط به‬

‫گذشتهاش باز هم آزارش دهند و فکر ميكرد كه شايد از بابت احساسات گير افتادهاش در رنج باشد‪.‬‬

‫اظهار داشت كه در طول سال گذشته روابط پرآشوبي با مرد جواني داشته است‪ .‬اكنون پس از به هم خوردن آن روابط هر گاه فرد‬

‫جديدي را مالقات مينمود احساس عدم امنيت ميكرد‪ .‬نوعي ترس بيپايه داشت كه نميتوانست بر آن غلبه نمايد‪ .‬تصور ميكرد كه‬

‫بدون اين كه آگاهانه قصدي داشته باشد هر گونه امکان ايجاد رابطهي جديدي را نابود ميسازد‪ .‬پس از اين كه او را مورد آزمون قرار‬

‫دادم دريافتم كه به واقع حداقل يك احساس گير افتاده عامل بروز مشکلش ميباشد‪.‬‬

‫از آنجايي كه محل سکونتش دور از ما بود تصميم گرفتم اين روش را به او بياموزم تا خودش بتواند بدون كمك من از عهدهي‬

‫احساسات گير افتادهاش برآيد‪ .‬به سرعت و سادگي ايموشن كد را فرا گرفت و چند احساس گير افتاده را در جسمش يافت‪ .‬مهمترين‬

‫آنها عدم ايمني در خالقيت بود‪ .‬اين احساس از عدم اعتماد به نفس در رابطه با خلق هر چيزي‪ ،‬از نقاشي گرفته تا شروع يك شغل‬

‫جديد‪ ،‬آغاز يك رابطهي نو و غيره ناشي ميشود‪ .‬وي چنين احساسي را در رابطهي قبلياش تجربه نموده و اين احساس در وجودش‬

‫گير افتاده بود‪ .‬او قادر گشت احساس عدم ايمني در خالقيت و همين طور چند احساس گير افتادهي ديگر را ظرف چند دقيقه رها‬

‫سازد و سپس به سوي خانهاش برود‪.‬‬

‫‪8‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫چند روز بعد زنگ زد و اظهار داشت كه حس ميكند تغيير جالبي به وقوع پيوسته است‪ .‬فکر ميكرد كه توانايياش در بيان افکارش‬

‫در حضور مرد جواني كه در زندگي اش پيدا گشته بود خيلي بهتر شده است‪ .‬قبالً در برابر او احساس حقارت و خجالت مينمود‪ .‬ولي‬

‫پس از رهاسازي احساسات گير افتادهاش خيلي راحت و مطمئن شده بود‪ .‬در طول ماههاي بعد نيز شاهد بهبود روابطش بود‪ .‬اطمينان‬

‫داشت كه اگر آن احساسات گير افتاده را رها نميكرد در اين مورد نيز شخصيت خودش را تخريب مينمود‪.‬‬

‫رهايي از احساسات گير افتاده شما را ياري ميدهد كه بر موانع ناشي از گذشتهي زندگيتان فائق آييد و زندگي جديدي‬

‫را به لحاظ ازدواج‪ ،‬خانواده و ساير مسائل شخصي آغاز نماييد‪.‬‬

‫رها شدن از احساسات گير افتاده موجب ايمني و انگيزهي بيشتر ميگردد‪ .‬شما را آزاد ميسازد تا آن روابط‪ ،‬حرفه و زندگي را كه‬

‫همواره در آرزويش بودهايد به دست آوريد‪.‬‬

‫مردم اغلب فکر ميكنند كه به نوعي در زير احساسات ناشي از وقايع گذشته له ميشوند و نميدانند كه چگونه بايد بر آنها غلبه كنند‪.‬‬

‫برخي از روانشناسي متداول كمك ميجويند كه‪ ،‬به جاي اين كه احساسات گير افتاده را مستقيماً هدف قرار دهد‪ ،‬معموالً به عالئم‬

‫آنها ميپردازد‪.‬‬

‫بسياري افراد كارايي در حد تواناييشان ندارند و نميتوانند زندگيشان را آن طور كه ميخواهند بگردانند‪ .‬اغلب دليل اصلي نااميدي‬

‫آنها يك احساس گير افتادهي ناشي از گذشته است‪ .‬شايد هم نتوانند چنين مسالهاي را تشخيص دهند‪ .‬ماجرايي كه در پي ميآيد‬

‫مثال خوبي از چگونگي وقوع چنين اموري است‪.‬‬

‫"جوليا"‪ :‬منشي دادگاه‬

‫قصد جوليا از تحصيل اين بود كه منشي دادگاه شود و از آيندهاي كه در پيش داشت تهييج ميگشت‪ .‬منشيهاي دادگاهها ميآموزند‬

‫كه با دستگاه خاصي تند نويسي كنند‪ .‬بايد بتوانند به سرعت و دقت تايپ نمايند تا هر آنچه را كه در دادگاه گفته ميشود ضبط كنند‪.‬‬

‫جوليا در كالس خيلي خوب عمل ميكرد ولي هرگاه موقع امتحان ميرسيد و فشار عصبي بر او ميآمد مردود ميگشت‪ .‬سه بار مردود‬

‫شده بود و با توجه به اين كه امتحان بعدي آخرين فرصتش بود بسيار نگران بود‪.‬‬

‫او را مورد آزمايش قرار دادم تا ببينم آيا احساس گير افتاده اي دارد كه بر رفتارش به هنگام امتحان اثر گذارد يا خير‪ .‬پاسخي كه‬

‫بدنش داد "بله" بود‪ .‬در اين مورد احساس گير افتاده دل سردي بود‪ .‬در پانزده سالگي به خاطر اين كه والدينش در صدد طالق بودند‬

‫دوران سختي را پشت سر گذاشته بود‪ .‬وي به دل سردي شديدي دچار گشته و همين احساس در بدنش گير افتاده بود‪ .‬در شرايط‬

‫امتحان كه فشار عصبي افزايش مييافت احساس گير افتاده كارايي او را از بين ميبرد‪ .‬احساس گير افتادهي دلسردي را آزاد ساختيم‬

‫و نتيجتاً وي در امتحان بعدي راحت و مطمئن بود و نمرهي تقريباً كاملي هم گرفت‪.‬‬

‫‪9‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫جوليا اصالً فکر نميكرد كه طالق والدينش و احساساتي كه از قديم داشت تا اين اندازه ميتوانند بر وضعيت كنونياش اثر منفي‬

‫بگذارند‪.‬‬

‫همان طور كه باد را حس ميكنيم ولي نميبينيم احساسات گير افتاده نيز ناپيدا هستند و ميتوانند اثر شگرفي بر ما بگذارند‪.‬‬

‫به تجربه دريافتهام كه درصد بزرگي از ناخوشيهاي جسمي‪ ،‬مشكالت احساسي و تخريب خود عمالً از اين انرژيهاي‬

‫ناديده ناشي ميگردند‪.‬‬

‫ايموشن كد شما را در باز پس گيري زندگي‪ ،‬لذت بردن از سالمتي بيشتر و سرانجام رهايي از نيروهاي قدرتمند و مخفي‪ ،‬كه از‬

‫جانب احساسات گير افتاده وارد ميشوند‪ ،‬ياري ميدهد‪.‬‬

‫صدمات ناشي از احساسات گير افتاده‬

‫احساسات گير افتاده ميتوانند موجب فرضيات غلط‪ ،‬عکسالعملهاي شديد در برابر اظهار نظرهاي بيغرض‪ ،‬سوء تعبير رفتارهاي‬

‫ديگران و لطمه زدن به روابط گردند‪ .‬بدتر از آن هم اين است كه ميتوانند مواردي همچون افسردگي‪ ،‬اضطراب و ساير احساسات‬

‫ناخواستهاي را كه قادر نيستيد از شر آنها خالص شويد به بار آورند‪ .‬ميتوانند در كاركرد مناسب اعضا و بافتهاي بدن اخالل وارد‬

‫نمايند‪ ،‬سالمتيتان را به خطر اندازند و موجب درد‪ ،‬خستگي و ناخوشي شوند‪ .‬پزشکي متداول انرژي نامرئي احساسات گير افتاده را‪،‬‬

‫صرف نظر از اين كه چقدر از آنها رنج ببريد‪ ،‬نميتواند تشخيص دهد‪ .‬اين مساله حتي اگر اين احساسات مشکالت جسماني و‬

‫احساسي مهمي هم به بار آورند صدق مينمايد‪.‬‬

‫اگر ميخواهيد همهي مشکالتي را كه در رابطه با سالمتي و بهروزيتان داريد برطرف سازيد بايد به علل پديد آورندهي آنها بپردازيد‪.‬‬

‫داروهاي متعددي وجود دارند كه ميتوانند شما را از عالئم بيماري ها رهايي بخشند‪ .‬ولي اغلب وقتي اثر آنها از بين ميرود عالئم نيز‬

‫بر ميگردند‪ .‬چون به داليل بيماري پرداخته نشده است‪.‬‬

‫بايد قبل از اين كه احساسات گير افتاده آسيب بيشتري به شما برسانند آنها را شناسايي و برطرف سازيد‪ .‬با رهايي از آنها زندگي‬

‫خيلي بهتري در پيش رو خواهيد داشت‪.‬‬

‫در اين كتاب اين واقعيت كه احساسات گير افتاده يکي از داليل اصلي و اغلب نهاني ناخوشيها و رنجهاي جسماني و رواني هستند‬

‫شرح داده ميشود‪.‬‬

‫آيا زمان جراحات را التيام ميدهد؟ شايد هم نه ‪...‬‬

‫البد شنيدهايد كه جراحات با گذشت زمان التيام مييابند‪ .‬ولي اين حرف لزوماً صحيح نميباشد‪ .‬شايد هم فکر ميكنيد كه همهي‬

‫احساسات دردناكي را كه از روابط پيشين داشتهايد كنار گذاشتهايد‪ .‬حتي ممکن است به خاطر آنها تحت درمان هم قرار گرفته باشيد‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫شايد اكنون اين طور به نظرتان بيايد كه گذشتهها گذشتهاند‪ .‬ولي جسمتان به معني واقعي كلمه هنوز هم ميتواند جايگاه انرژيهاي‬

‫ناپيداي ناشي از احساسات قديمي باشد‪ .‬اينها جراحاتي هستند كه زمان به تنهايي از عهدهي بهبودي آنها بر نميآيد و ميتوانند‬

‫موجب رفتار و احساسي متفاوت در روابط كنونيتان و حتي تخريب اين روابط گردند‪.‬‬

‫هر گاه احساس گير افتادهاي رها شود باري از دوش ما برداشته ميگردد‪ .‬در واقع بايد گفت كه مردم اغلب پس از رهايي يك احساس‬

‫گير افتاده به نوعي احساس سبکي مينمايند‪.‬‬

‫يافتن و رها ساختن آن انرژيهاي منفي گير افتاده ميتواند موجب تغييرات اساسي در احساسات‪ ،‬رفتار‪ ،‬تصميمها و نتايج حاصل از‬

‫آنها گردد‪.‬‬

‫ايموشن كد هم براي اين به وجود آمده است كه بتوانيد آن بارها را بر زمين بگذاريد و همان كسي بشويد كه واقعاً هستيد‪ .‬شما‬

‫مجموعهاي از بارهاي احساسي نمي باشيد ولي گاهي اوقات احساسات گير افتاده افراد را از مسير اصلي خود دور ميسازند و حتي به‬

‫جاهايي ميبرند كه قصد آنها را ندارند‪ .‬احساسات گير افتاده مانع دستيابي به زندگي سرشار از شادي و سالمتي ميگردند‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده و دردهاي جسمي‬

‫ميليونها تن از مردم عالوه بر دردهاي احساسي آشکار از دردهاي جسماني نيز رنج ميبرند‪ .‬در بسياري موارد انرژي احساسات گير‬

‫افتاده و ناپيدا موجب اين گونه دردهاي جسماني ميشوند و يا در شدت بخشيدن به آنها نقش دارند‪.‬‬

‫مثال بعدي نشان ميدهد كه احساسات گير افتاده ميتوانند چه اثر حيرتانگيز و قدرتمندي بر جسم افراد داشته باشند‪.‬‬

‫قلب شكستهي دبي‬

‫دبي حدود يك سال بود كه بيمار من به حساب مي آمد‪ .‬يکي از روزها كه به مطبم آمده بود از چيزي كه فکر ميكرد شايد حملهي‬

‫قلبي بوده باشد شکايت داشت‪ .‬قفسهي سينهاش درد ميكرد و نفس كشيدن برايش دشوار شده بود‪ .‬دست چپ و همين طور سمت‬

‫چپ صورتش هم كامالً بيحس بودند‪ .‬اظهار داشت كه ظرف بيست و چهار ساعت گذشته وضعيتش به تدريج بدتر شده است‪ .‬فوراً از‬

‫او خواستم كه دراز بکشد و از همکارانم خواستم كه به كنارم بيايند تا در صورت لزوم مرا ياري دهند‪ .‬پس از اين كه عالئم حياتي او را‬

‫بررسي نمودم و از طبيعي بودن آنها اطمينان يافتم جسم او را مورد آزمايش قرار دادم تا ببينم كه آيا اين عالئم از احساسات گير‬

‫افتاده ناشي ميشوند يا خير‪ .‬بدنش جواب "بلي" داد‪.‬‬

‫باز هم او را آزمايش كردم و به سرعت دريافتم كه احساس گير افتاده شکستگي قلب ميباشد‪ .‬اندكي بعد معلوم شد كه اين احساس از‬

‫سه سال پيش در بدنش گير افتاده است‪ .‬در اينجا بود كه وي به گريه درآمد و گفت "فکر ميكردم به همهي آنها در رواندرماني‬

‫پرداخته شده باشد! نميتوانم باور كنم كه اكنون باز هم خودش را نشان بدهد!" از او پرسيدم "آيا ميتواند مرا هم در جريان بگذارد؟"‬

‫‪11‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫در پاسخ گفت كه سه سال پيش همسرش با زن ديگري رابطه برقرار كرده بود‪ .‬اين مساله آن قدر برايش توانفرسا بود كه ازدواج آنها‬

‫را متالشي نمود و زندگي او را تا مدتي به هم ريخت‪ .‬ولي به تدريج با آن كنار آمد‪ .‬مدتهاي طوالني گريسته بود و يك سال را هم به‬

‫رواندرماني گذرانده بود‪ .‬مجدداً هم ازدواج كرده بود و ميانديشيد كه زندگي روال طبيعياش را باز يافته است‪.‬‬

‫دبي از اين كه ميديد شکستگي قلبش هنوز هم بر او اثر مي گذارد شديداً متعجب شده بود‪ .‬چگونه ممکن بود پس از اين كه او آن‬

‫همه براي از ميان بردنش تالش كرده بود موجب دردهاي جسمانياش گردد؟ تمامي كارهايي را كه ميبايد انجام داده بود‪ .‬بسيار‬

‫گريسته و احساسات خود را بيان داشته بود‪ .‬از دوستان و درمان گران كمك گرفته‪ ،‬با همسرش به گفتگو پرداخته و مسالهي طالق‬

‫برايش جا افتاده بود‪ .‬انجام اين كارها اصالً آسان نبود و وي به پيشرفتهاي مهمي دست يافته بود‪ .‬در ذهنش تصور ميكرد كه به‬

‫مساله به خوبي پرداخته است و اكنون ديگر به گذشتهها تعلق دارد‪.‬‬

‫ولي آنچه را كه نميديد هماني بود كه ما هم نميبينيم‪ .‬مشكل او يك جنبهي جسماني هم داشت كه تا زمان ظهور عالئم‬

‫خاموش و ناپيدا بود‪ .‬وي به همهي جنبههاي مشكلش به جز اين يكي پرداخته بود و اكنون از احساس گير افتادهاي رنج‬

‫ميبرد‪.‬‬

‫احساس شکستگي قلب را از بدنش خارج ساختم و ظرف چند ثانيه بيحسي دست و صورتش هم برطرف شد‪ .‬فوراً نفس كشيدنش‬

‫طبيعي شد و درد سينه و سنگيني آن هم از ميان رفتند‪ .‬اندكي بعد در شرايطي كه حالش كامالً خوب شده بود مطب را ترك نمود‪.‬‬

‫آن احساس شديد شکستگي قلب كه در اولين روزهاي جدايي از همسرش پديد آمده بود به معناي واقعي كلمه در جسمش گير كرده‬

‫بود‪ .‬آسودگي فوري او از عالئم جسمانياش حتي براي من نيز تعجب برانگيز بود‪ .‬تا مدتي به ساز و كاري كه در اين مورد وجود داشت‬

‫ميانديشيدم‪ .‬چگونه ممکن بود فقط يك احساس گير افتاده موجب چنين عالئم جسمي شديدي گردد؟‬

‫مثال دبي به خوبي نشان ميدهد كه احساسات گير افتاده چگونه ميتوانند بر جسم ما اثر بگذارند و درمانهاي متداول‪ ،‬عليرغم اين‬

‫كه از جايگاه خوبي برخوردارند‪ ،‬هيچ كاري در اين مورد انجام نميدهند‪ .‬معموالً احساسات گير افتاده عالئمي با چنين شدتي را ايجاد‬

‫نمينمايند‪ .‬اغلب آنها مخفي هستند و ذهن و جسم را نامتعادل ميسازند‪.‬‬

‫مشكالتي كه مادر شارون برايش ايجاد مينمود‬

‫بيماري به نام شارون داشتم كه روزي به علت درد در ناحيه ي زير شکم به مطبم آمد‪ .‬وي اظهار داشت كه درد انگار از تخمدان چپش‬

‫ناشي ميشود‪ .‬علت دردش را بررسي كردم و متوجه شدم كه به خاطر احساس گير افتادهاي ميباشد‪.‬‬

‫در ادامه مشخص شد كه احساس مزبور نااميدي است‪ ،‬به مادرش مربوط و از سه روز پيش گير افتاده است‪ .‬بالفاصله پس از اين كه به‬

‫چنين نتيجهاي رسيدم حالش آشفته شد و با خشم گفت "اوه‪ ،‬مادرم!" سه روز پيش صدايم زد و كلي كار بر سرم ريخت! اي كاش از‬

‫زندگيام بيرون ميرفت و مرا تنها ميگذارد!"‬

‫‪12‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫احساس گير افتاده را از بدنش خارج ساختم و دردش بالفاصله از ميان رفت‪ .‬متعجب شده بود و به سختي ميتوانست باور كند كه‬

‫درد به ناگهان و كامالً برطرف گرديده است‪ .‬برايش جالبتر اين بود كه نااميدي شديدي كه از مادرش داشت ظاهراً موجب درد‬

‫جسمي در سه روز گذشته بوده است‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده حتي در عضالت هم مي توانند موجب عدم تعادل گردند و در پي آن در مفاصل مشکالتي به بار آورند و نهايتاً به‬

‫تخريب آنها و آرتروز منجر شوند‪ .‬در صدها مورد ديدهام كه درد جسمي بالفاصله پس از رهايي احساس گير افتاده برطرف گشته است‪.‬‬

‫زانوهاي مشكلساز جيم‬

‫رهايي از احساسات گير افتاده‪ ،‬اغلب حتي در مواقعي كه پزشکي متداول كاري نميتواند انجام دهد‪ ،‬به برطرف شدن درد و رنج افراد‬

‫منجر ميگردد‪ .‬ذيالً نامهاي را كه از يکي از بيماران سابقم دريافت داشتهام و به خوبي اين نکته را نمايان ميسازد برايتان ميآورم‪.‬‬

‫چند سال بود كه بيمار شما بودم‪ .‬اولين باري كه شما را ديدم مشکالت متعددي در پاها‪ ،‬زانوها و پشتم داشتم‪ .‬توانايي تحمل آثار‬

‫جانبي مکملهايي را كه برايم تجويز كرديد تا سيستم بدنم را پاكسازي نمايند داشتم‪ .‬سپس به كمك شما احساساتي همچون نفرت‪،‬‬

‫خشم و ترس را رها ساختم و به وضعيتي رسيدم كه زانوهايم ديگر مرا آزار نميدادند‪( .‬پزشکي كه رانهايم را معالجه كرده بود اظهار‬

‫داشته بود كه زانوهايم سائيده شدهاند و بايد جايگزين شوند‪ ).‬براي اولين بار در چند سال گذشته قادر گشتم بدون درد راه و از پلهها‬

‫باال بروم‪ .‬تا به امروز هم توانسته ام فعاليت خود را حفظ نمايم و دردي هم ندارم‪ .‬البته منظورم اين نيست كه با زياد شدن سنم ديگر‬

‫آرتروز نخواهم داشت‪ .‬ولي زانوهاي سائيده شده هنوز به خوبي كار ميكنند و لذا از اين بابت قدردان هستم‪ .‬آرزو دارم كتاب شما‬

‫موفق از آب درآيد و دعا ميكنم كه موجب گردد كه در سالمتي به روي ديگران نيز باز شود‪.‬‬

‫به كار خود ايمان داشته باشيد‪ ،‬جيم اچ‪.‬‬

‫مردم اغلب دردهاي خود را تحمل مينمايند و خصوصاٌ در مواقعي كه راهي براي حل آن يا دليلي براي ايجاد آن نمييابند از روي‬

‫ناچاري "با آن سر ميكنند"‪ .‬بدن از طريق درد به شما ميگويد كه مشکلي وجود دارد و به عبارتي درد عالمت هشدار است‪.‬‬

‫بر اساس تجربهاي كه از كار بر روي دردهاي مردم به دست آوردهام ميگويم كه احساسات گير افتاده عمالً در ‪ 50‬درصد موارد موجب‬

‫درد هستند‪.‬‬

‫سوزن خوردن در گذشته‬

‫در جريان يك كارگاه آموزشي كه در السوگاس برگزار ميكردم اتفاق جالبي افتاد‪ .‬يك داوطلب خواستم و بانويي كه بيست و چند‬

‫سال داشت از ميان جمع برخاست‪ .‬از او پرسيدم كه آيا مشکل جسماني خاصي دارد و او در جواب اظهار داشت كه هيچ مشکلي ندارد‬

‫و كامالً سالم است‪.‬‬

‫‪13‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫وقتي او را مورد آزمايش قدرت عضله قرار دادم تا ببينم كه آيا احساس گير افتادهاي دارد يا خير جواب مثبت بود‪ .‬آن احساس نداشتن‬

‫پشتيبان بود كه تا حدي شبيه به تنهايي است ولي عدم برخورداري از كمك در مواقعي كه به آن نياز داريد نيز به آن افزوده ميشود‪.‬‬

‫با آزمايش قدرت عضله از بدنش پرسيدم كه اين احساس در چه زماني گير افتاده است‪ .‬سوال كردم "آيا اين احساس در پنج سال‬

‫گذشته گير افتاده است؟" جواب منفي بود‪" .‬آيا اين احساس بين ده تا بيست سال گذشته گير افتاده است؟" جواب منفي بود‪ .‬آيا اين‬

‫احساس قبل از ده سالگي گير افتاده است؟" جواب مثبت بود‪" .‬آيا اين احساس در پنج سال اول زندگي گير افتاده است؟" جواب‬

‫مثبت بود‪" .‬آيا اين احساس در سال اول زندگي گير افتاده است؟" جواب مثبت بود‪" .‬آيا اين احساس پس از يك سالگي گير افتاده‬

‫است؟" جواب منفي بود‪ .‬از او پرسيدم كه آيا ميتواند حدسي در اين باره بزند و او سرش را به عالمت نفي تکان داد‪.‬‬

‫از قضا وي به همراه مادرش به كارگاه آمده بود و در كنار هم نيز نشسته بودند‪ .‬نگاهي به مادرش انداختم و ديدم كه خيلي آشفته‬

‫شده است‪.‬‬

‫دستش را روي دهانش گذاشته بود‪ .‬ترسيده بود يا اين كه شديداً احساس شرمندگي ميكرد‪ .‬نميتوانم بگويم كدام يك‪ .‬از او پرسيدم‬

‫كه از آنجايي كه دخترش در آن هنگام خيلي كوچك بوده است احياناً ميتواند كمکي به روشن شدن موضوع بنمايد‪.‬‬

‫وي با صدايي آكنده از درد و شرمساري اظهار داشت " خوب‪ ،‬جسيکا در آن هنگام نوزاد بود و از پوشك برايش استفاده ميكردم و‬

‫پوشك را با سوزن ميبستم‪ .‬شرمندهام كه بگويم يك بار سوزن را تصادفاً به پايش فرو كردم‪ .‬او هم خيلي گريه نمود‪ .‬ولي من تا وقتي‬

‫كه پوشك او را عوض ميكردم نفهميدم كه به اشتباه پوشك را به پاي بچه سوزن زده بودم‪ .‬باورم نميشود كه چنين مسالهاي اكنون‬

‫خودش را بنماياند‪ .‬از همان هنگام احساس بدي در اين رابطه داشتهام و هنوز نيز چنين است‪".‬‬

‫به سوي جسيکا برگشتم و پرسيدم "آيا اين همان احساس گير افتاده است؟" بازويش را به سوي پايين فشار دادم‪ .‬خيلي قوي‬

‫مقاومت كرد كه نشان ميداد اين همان مشکل است‪ .‬آهنربايي را سه بار بر پشتش كشيدم و بدين ترتيب آن احساس گير افتاده را‬

‫رها ساختم‪ .‬دو هفته بعد اين ايميل را دريافت داشتم‪:‬‬

‫دكتر براد عزيز‪،‬‬

‫وقتي به السوگاس آمده بوديد احساس گير افتاده اي را كه دخترم جسيکا از زمان نوزادي داشت رها ساختيد‪ .‬وي از حدود دوازده‬

‫سالگي از درد ران و زانو رنج ميبرده است‪ ...‬به مرور هم كه سنش بيشتر ميشد وضعيتش بدتر ميگشت‪ .‬از وقتي كه بر روي احساس‬

‫گير افتاده ي نداشتن پشتيبان كار كرديد (چند روز پيش) هيچ درد يا انقباضي در ران يا زانوهايش نداشته است‪ .‬تاكنون پيش نيامده‬

‫بود كه بيش از يکي دو روز درد نداشته باشد و از آنجايي كه در حال بدتر شدن هم بود بر راه رفتنش نيز اثر ميگذاشت‪ .‬اكنون بسيار‬

‫سرخوش است و از نوعي لذت دروني "جديد" بهرهمند شده است‪ .‬از صميم قلب هم از شما تشکر مينمايد‪.‬‬

‫‪14‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫جسيکا اظهار داشت كه ميتوانيد ماجراي او را در هر جايي كه ميخواهيد شرح دهيد ‪ ...‬خودش كه اين را به هر كسي در السوگاس‬

‫ميگويد!‬

‫متشکرم! مورين سي‪.‬‬

‫اين هم مثال ديگري در رابطه با تاثير احساس گير افتاده بر درد جسماني بود‪ .‬آن واقعهاي كه موجب گير افتادن احساس در جسيکا‬

‫شده بود در زمان نوزادي وي اتفاق افتاده بود و او در اين باره هيچ خاطرهاي را به ياد نميآورد‪ .‬فکر ميكنم كه اگر آن را خنثي‬

‫نميساختيم نهايتاً وي معلول ميگرديد و دليل اصلي معلوليتش هم‪ ،‬كه احساس گير افتادهاش بود‪ ،‬هرگز كشف نميشد‪.‬‬

‫البته همهي دردهاي جسماني از احساسات گير افتاده ناشي نميشوند‪ .‬ولي آيا همين قدر كه ببينيم اينها ميتوانند موجب دردهاي‬

‫جسمي گردند و يا بر آنها اثر گذارند جالب نيست؟‬

‫به اين نتيجه رسيدهام كه به نظر ميرسد احساسات گير افتاده به نحوي در تقريباً همهي ناخوشيهايي كه با آنها روبرو شدهام نقش‬

‫داشتهاند‪ .‬چگونه ممکن است؟‬

‫احساسات گير افتاده و بيماريها‬

‫قديميترين نظريه اي كه در رابطه با هنر شفابخشي وجود دارد اين است كه بيماري از عدم تعادل در بدن ناشي ميكردد‪ .‬احساسات‬

‫گير افتاده هم شايد متداولترين نوع عدم تعادلي باشند كه انسانها از آنها رنج ميبرند‪ .‬بر اين باورم كه احساسات گير افتاده تقريباً در‬

‫همهي بيماريها به شکل مستقيم يا غير مستقيم نقش دارند‪.‬‬

‫از آنجايي كه احساسات گير افتاده تقريباً همهگير هستند و همواره در ميدان انرژي بدن اخالل ايجاد مينمايند و كامالً هم ناپيدا‬

‫هستند ميتوانند‪ ،‬بدون اين كه از آنها پرده برداشته شود‪ ،‬گسترهاي باور نکردني از مشکالت جسماني را موجب گردند‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده واقعاً همهگير ميباشند و به شكلي موذيانه و ناپيدا عامل بسياري از رنجها و ناخوشيهاي جسمي و‬

‫احساسي هستند‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده كارايي سيستم ايمني را كاهش مي دهند و بدن را براي ابتال به بيماري آماده ميسازند‪ .‬ميتوانند باعث اختالل‬

‫در بافتها شوند‪ ،‬جريان انرژي را سد كنند و مانع عملکرد طبيعي اعضا و غدد گردند‪.‬‬

‫در صفحهي بعد فهرستي از شرايطي را ميبينيد كه بيماراني كه به من مراجعه كردهاند داشتهاند‪ .‬احساسات گير افتاده ظاهراً نقش‬

‫اساسي در اين موارد ايفا كردهاند و در بسياري از آنها تنها دليل به وجود آمدن آن شرايط بودهاند‪.‬‬

‫‪15‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ناتوانيهاي يادگيري‬ ‫ديابت‬ ‫رفالكس اسيدي‬

‫كمر درد‬ ‫نارسا خواني‬ ‫ايديدي ‪ /‬ايدياچدي‬

‫پركاري تيروئيد‬ ‫درد چشم‬ ‫حساسيتها‬

‫لوپوس‬ ‫فيبروميالگي‬ ‫دردهاي ناحيهي زير شکم‬

‫ميگرن‬ ‫سرد مزاجي‬ ‫آسم‬

‫اماس‬ ‫سر درد‬ ‫درد پشت‬

‫درد گردن‬ ‫سوزش قلب‬ ‫فلج بل‬

‫هراس شبانه‬ ‫درد ران‬ ‫سرطان‬

‫حمالت هراس‬ ‫كمبود قند خون‬ ‫تونل مچ دستي‬

‫پاركينسون‬ ‫ناتواني جنسي‬ ‫درد سينه‬

‫ترسهاي مرضي‬ ‫ناباروري‬ ‫خستگي مزمن‬

‫درد كتف‬ ‫بيخوابي‬ ‫بيماري كرون‬

‫مشکالت سينوسها‬ ‫آيبياس‬ ‫كوليت‬

‫آرنج تنيسبازان‬ ‫درد مفاصل‬ ‫يبوست‬

‫سرگيجه‬ ‫درد زانو‬ ‫افسردگي‬

‫نميگويم كه رهاسازي احساسات گير افتاده همهي موارد را شفا ميدهد‪ .‬نبايد در موارد برخورد با بيماريهاي مهم از ايموشن كد‪ ،‬به‬

‫تنهايي و به اميد اين كه بيماري مهم يا شرايط پزشکي را برطرف سازد‪ ،‬استفاده نمود‪ .‬بلکه بايد آن را نوعي روش درماني جانبي‬

‫دانست‪ .‬هر گاه احساسات گير افتاده نقشي در ناخوشيهاي جسماني داشته باشند برطرف ساختن آنها فقط ميتواند در جهت بهبودي‬

‫تاثير بگذارد‪.‬‬

‫‪16‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫استفاده از روش ايموشن كد ساده و با دقت كافي همراه است‪ .‬هر چند كه گاهي اوقات رهاسازي احساس گير افتاده اثر فوري و‬

‫عميقي ميگذا رد ولي معموالً اثرات آن نهاني هستند‪ .‬چه تاثير اين شيوه فوري باشد و چه تدريجي به نظر ميرسد كه همواره موجب‬

‫رضايت و آرامش بيشتر ميگردد‪.‬‬

‫اگر شما هم نظير بسياري از افرادي باشيد كه در طول ساليان به همايشهايم آمدهاند استفاده از ايموشن كد نوعي سرخوشي و آزادي‬

‫را برايتان به ارمغان خواهد آورد‪.‬‬

‫از آنجايي كه خود را از بارهاي احساسي قديمي رها مينماييد به آرامش بيشتري ميرسيد‪ .‬نتايج حاصل از آن تعادل‪ ،‬نوعي آرامش‬

‫دروني جديد و شفاي عميق‪ ،‬در مواردي كه هيچ روش ديگري كارايي نداشته است‪ ،‬خواهند بود‪.‬‬

‫‪17‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫پزشکان آينده دارو تجويز نخواهند نمود‪ .‬بلکه به شرايط بيمار از لحاظ جنبههاي انساني‪ ،‬رژيم غذايي و همين طور علت و نحوهي‬

‫جلوگيري از بيماري توجه خواهند نمود‪ – .‬توماس آ‪ .‬اديسون‬

‫‪18‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫‪2‬‬

‫دنياي مخفي احساسات گير افتاده‬

‫البد با خود ميانديشيد كه آيا احساس گير افتادهاي داريد و اين كه آن احساس چه ميتواند باشد‪ .‬فهرستي از شرايطي كه اغلب‬

‫موجب گير افتادن يك احساس ميشوند در زير ميآيد‪:‬‬

‫از دست دادن فردي كه دوست داشتهايم‬ ‫‪‬‬

‫طالق يا مشکالتي در روابط با ديگران‬ ‫‪‬‬

‫دشواريهاي مالي‬ ‫‪‬‬

‫تنش در منزل يا محل كار‬ ‫‪‬‬

‫سقط جنين يا كورتاژ‬ ‫‪‬‬

‫خاطرهي ناگوار جسماني‬ ‫‪‬‬

‫مبارزهي جسماني يا احساسي‬ ‫‪‬‬

‫مورد بدرفتاري قرار گرفتن به لحاظ جسماني‪ ،‬رواني‪ ،‬كالمي يا جنسي‬ ‫‪‬‬

‫گفتگوهاي ذهني منفيگرايانه‬ ‫‪‬‬

‫باورهاي منفي در رابطه با خود يا ديگران‬ ‫‪‬‬

‫تنش طوالني مدت‬ ‫‪‬‬

‫مورد بياعتنايي واقع شدن‬ ‫‪‬‬

‫ناخوشي جسمي‬ ‫‪‬‬

‫احساس فرومايگي‬ ‫‪‬‬

‫در خود ريختن احساسات‬ ‫‪‬‬

‫بياهميت تلقي يا طرد شدن‬ ‫‪‬‬

‫اين فهرست اصالً جامع به حساب نميآيد‪ .‬تنها راه اين كه ببينيد كه آيا احساس گير افتادهاي داريد يا خير اين است كه از ذهن‬

‫ناخودآگاه بپرسيد‪ .‬اين كار را به سادگي مي توان انجام داد‪ .‬ولي قبل از آن بايد توضيحات مختصري بدهم‪.‬‬

‫‪19‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫خودآگاه و ناخودآگاه‬

‫بهتر است ابتدا به تفاوتهاي بين ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه بپردازيم‪.‬‬

‫راه ساده اي براي اين كار وجود دارد‪ .‬بارها گفته شده است كه ما انسانها تنها از ‪ 10‬درصد توانايي مغزمان استفاده ميكنيم‪ .‬منظور از‬

‫آن اين است كه ذهن خودآگاه تنها به ده درصد منابع مغزي ما نياز دارد‪ .‬به عبارت ديگر تفکر‪ ،‬تحرك‪ ،‬تصميمگيري‪ ،‬برنامهريزي‪،‬‬

‫بينايي‪ ،‬شنيدن‪ ،‬چشيدن‪ ،‬المسه و بويايي همگي فعاليتهاي خودآگاهانه به حساب ميآيند و ده درصد از توانايي فرايندهاي مغزي را‬

‫به خود اختصاص ميدهند‪.‬‬

‫اگر چنين چيزي واقعيت داشته باشد در اين صورت ‪ 10‬درصد بقيهي مغز چه كار ميكند؟ اگر ذهن خودآگاه ‪ 10‬درصد از تواناييهاي‬

‫مغز را به خود اختصاص دهد ميتوانيم ‪ 10‬درصد بقيه را متعلق به ذهن ناخودآگاه بدانيم‪ .‬اين بخش بزرگ و بي سر و صداي مغز‬

‫همواره در حال ذخيرهي اطالعات و مراقبت از كاركرد موثر سيستمهاي بدن ميباشد‪ .‬همچنين بايد توجه داشت كه ذهن ناخودآگاه‬

‫تاثير ناپيدا و عميقي بر كارهايي كه ميكنيم‪ ،‬رفتار و احساسات ما دارد‪.‬‬

‫اغلب افراد كمتر به وضعيت ذهن ناخودآگاه خود اهميت ميدهند‪ .‬لحظهاي تصور كنيد كه وظايف ذهن ناخودآگاه را به بخش خودآگاه‬

‫آن سپردهايد‪ .‬چقدر دشوار است كه به دستگاه گوارش فرمان دهيم كه چگونه ناهار را هضم نمايد يا به سلولها بگوييم كه آنزيمها و‬

‫پروتئين هاي مورد نياز را تهيه نمايند‪ .‬فکر كنيد كه اگر مجبور بوديم نگران اين باشيم كه قلبمان بزند و ريههايمان در هر لحظه از‬

‫شبانهروز هوا را به داخل بکشند و پس دهند چه ميشد‪ .‬همين حاال هم برنامههاي روزانهتان به اندازهي كافي پر هستند‪.‬‬

‫ذهن ناخودآگاه ميتواند مثل رايانه اطالعات زيادي را در خود ذخيره كند‪.‬‬

‫جراحي مغز اغلب در شرايطي انجام ميشود كه بيمار به هوش است‪ .‬مغز اعصاب حس كننده ي درد ندارد و جراحان از اين مساله‬

‫استفاده مينمايند و به هنگام جراحي از بيماران ميخواهند كه به آنها بازخورد بدهند‪.‬‬

‫دكتر وايلدر پنفيلد‪ 1‬متوجه شد كه بيماراني كه مورد عمل جراحي مغز قرار ميگيرند تحت شرايط خاصي و به هنگامي كه بخش‬

‫مشخصي از مغزشان تحريك ميگردد خاطراتي را به ياد ميآورند‪ .‬مثالً ممکن است جراح بخشي از مغز را با ميلهي مخصوص لمس‬

‫نمايد و بيمار هشيار به ناگهان رايحه يا صدايي را كه به لحظهي خاصي از زندگياش مربوط ميشود به ياد آورد‪.‬‬

‫اغلب اين خاطرات در رابطه با وقايع يا صحنههايي هستند كه در شرايط معمولي به ياد نميآيند‪ .‬اگر همان بخش از مغز به دقت با‬

‫ميله لمس شود دوباره همان خاطره به ياد فرد ميآيد‪.‬‬

‫اگر شما هم مثل من باشيد گاهي اوقات به ياد آوردن وقايع روز گذشته نيز برايتان دشوار خواهد بود‪ .‬فکر ميكنم ذهن ناخودآگاه‬

‫دستگاه ذخيرهسازي جالبي باشد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪Wilder Penfield‬‬

‫‪21‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫بر اين باورم كه همهي كارهايي كه در طول زندگي كردهايد در ذهن ناخودآگاه ضبط شدهاند‪.‬‬

‫هر چهرهاي را كه در جمعيت ديده ايد‪ ،‬هر بو‪ ،‬صدا‪ ،‬آهنگ‪ ،‬طعم‪ ،‬لمس و حسي كه روزي داشتهايد توسط ذهن ناخودآگاه ضبط گشته‬

‫است‪.‬‬

‫هر ويروس‪ ،‬باكتري يا قارچي كه روزي وارد بدنتان شده است و همهي جراحات‪ ،‬افکار‪ ،‬احساسات و تمامي تاريخ تكتك سلولهاي‬

‫بدنتان بايگاني شده اند‪ .‬همچنين ذهن ناخودآگاه از تمامي احساسات گير افتاده نيز خبر دارد و دقيقاً ميداند كه اينها چه اثري بر‬

‫سالمت جسمي‪ ،‬احساسي و ذهني ميگذارند‪ .‬همهي اينها و بلکه بيشتر در ذهن ناخودآگاه موجودند‪.‬‬

‫ذهن رايانهاي‬

‫همچنين ذهن ناخودآگاهتان دقيقاً ميداند كه بدنتان براي اين كه بهبود يابد به چه چيزهايي نياز دارد‪ .‬ولي چگونه ميتوان به اين‬

‫اطالعات دست يافت؟‬

‫وقتي در دانشکدهي كايروپراكتيك درس ميخواندم همين سوال را از خودم پرسيدم‪ .‬دريافته بودم كه مغز اساساً قويترين رايانهاي‬

‫است كه در دنيا وجود د ارد‪ .‬لذا به اين فکر افتادم كه آيا ممکن است شفا دهندگان روزي به اين قدرت نامتناهي مغز دست پيدا‬

‫نمايند و اطالعات كليدي راجع به مشکل بيماران خود را از آن بيابند‪.‬‬

‫هنگامي كه مطب داشتم دريافتم كه عمالً مي توان اين اطالعات را با استفاده از نوعي كينيزيولوژي كه آزمايش قدرت عضله ناميده‬

‫ميشود از مغز گرفت‪ .‬آزمايش قدرت عضله در دههي ‪ 1160‬توسط دكتر جرج گودهارت‪ 1‬و به عنوان شيوهي اصالح ساختار اسکلتي‬

‫پديد آمد و امروزه به شکل گستردهاي مورد پذيرش واقع شده است‪ .‬بسياري از پزشکان در سراسر دنيا از آن براي اصالح جابجاييهاي‬

‫ستون فقرات و ساير عدم تعادلها استفاده ميكنند‪ .‬ولي با اين وجود اكثراً از اين واقعيت كه ميتوان با استفاده از آزمايش قدرت‬

‫عضله مستقيماً به اطالعات ذهن ناخودآگاه دست يافت بياطالعند‪.‬‬

‫گفتگو با بدن‬

‫برقراري ارتباط با ذهن ناخودآگاه بيماران از طريق آزمايش قدرت عضله برايم تبديل به ابزار قدرتمندي گشت‪ .‬به كمك آن‬

‫ميتوانستم بدانم كه بيمار براي بهبودي هر چه سريع تر به چه چيزهايي نياز دارد‪ .‬به تدريج به اين نتيجه رسيدم كه بايد به شعور‬

‫جسم اعتماد كنم و به اين كه بدن ذاتاً ميتواند به كمك آزمايش قدرت عضله اين اطالعات را در اختيارم بگذارد ايمان بياورم‪ .‬پس از‬

‫سالها تدريس در همايشهاي ويژهي پزشکان و افراد عادي دريافته ام كه همگان از اين توانايي برخوردارند‪ .‬هر كسي قادر است‬

‫نحوهي جواب گرفتن از بدن را بياموزد و گام هاي الزم براي شفا يافتن را بپيمايد‪ .‬لزومي هم ندارد كه حتماً پزشك باشيد‪ .‬همين كه‬

‫تمايل به يادگيري داشته باشيد كفايت ميكند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪George Goodheart‬‬

‫‪21‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫سالها است كه به نوعي وادار شدهام اين اطالعات گرانبها را با همهي مردم دنيا در ميان بگذارم‪ .‬خيلي دعا و تالش كردم تا ايموشن‬

‫كد را پااليش و ساده تر نمايم و اكنون اين روش آن قدر ساده شده است كه هر كسي ميتواند آن را فرا گيرد‪ .‬به زودي به همهي‬

‫دانشي كه براي شروع كار الزم داريد دست خواهيد يافت و مي توانيد با استفاده از اين روش انرژي احساسات گير افتاده را از جسمتان‬

‫رها سازيد‪.‬‬

‫تحريكهاي منفي و مثبت‬

‫قبل از اين كه يادتان دهم كه چگونه ميتوانيد اطالعات ال زم را از ذهن ناخودآگاه بگيريد بايد اصل مهمي را بياموزيد‪ .‬آن هم اين است‬

‫كه تمامي موجودات زنده‪ ،‬هر قدر هم كه ابتدايي باشند‪ ،‬به تحريکات مثبت و منفي پاسخ مي دهند‪ .‬مثالً گياهان در جهت نور و دوري‬

‫از تاريکي رشد مينمايند‪ .‬آميب هم وقتي در آكواريوم قرار ميگيرد به سوي نور ميرود و از تاريکي دور ميشود‪ .‬اگر قطرهاي سم در‬

‫آكواريوم بريزيم آميب از آن دور ميگردد و به سوي آبهاي پاكتر ميرود‪.‬‬

‫بدن انسانها هم در سطح ناخودآگاه همين طور است‪.‬‬

‫بدن شما به طور معمول به سوي چيزها و افکار مثبت گرايش دارد و از چيزها و افکار منفي گريزان است‪.‬‬

‫اين واقعيتي است كه‪ ،‬بدون اين كه حتي از آن آگاه بوده باشيد‪ ،‬هميشه در زندگيتان وجود داشته است‪ .‬اگر اجازه دهيد كه ذهن‬

‫ناخودآگاه تان آرام گيرد و به درون بدن توجه نماييد در خواهيد يافت كه ذهن ناخودآگاه به خوبي قادر به برقراري ارتباط با شما‬

‫ميباشد‪.‬‬

‫آيا آمادهايد كه به ذهن ناخودآگاه اجازه دهيد كه با شما به گفتگو بپردازد؟‬

‫آزمايش خم شدن‬

‫سادهترين راهي كه براي جواب گرفتن از ذهن ناخودآگاه ميشناسم آزمايش خم شدن نام دارد‪ .‬در بخشهاي بعدي اين كتاب راههاي‬

‫ديگري را هم براي انجام آزمايش قدرت عضله خواهيد آموخت‪ .‬آزمايش خم شدن خيلي ساده است و براي انجام آن به كمك كسي‬

‫هم نياز نداريد و ميتوانيد در مواقعي كه تنها هستيد نيز از آن استفاده كنيد‪.‬‬

‫براي انجام اين آ زمايش بايد بتوانيد به راحتي بايستيد‪ .‬اتاقي كه در آن هستيد بايد ساكت و بدون موجبات حواسپرتي از قبيل صداي‬

‫موسيقي و تلويزيون باشد‪ .‬اگر مي خواهيد آن را بياموزيد بهتر است تنها يا دركنار كسي كه او هم قصد يادگيري دارد باشيد‪.‬‬

‫مراحل آن بدين ترتيب هستند‪:‬‬

‫بايستيد و پاهاي خود را به اندازهي عرض شانه باز كنيد‪ .‬بايد وضعيت كامالً راحت و متعادلي داشته باشيد‪.‬‬

‫آرام باشيد و دستهاي خود را به صورت طبيعي در طرفين نگه داريد‪.‬‬

‫‪22‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ذهن خود را از نگرانيها عاري و جسمتان را هم آرام نماييد‪ .‬اگر بخواهيد ميتوانيد چشمهاي خود را ببنديد‪.‬‬

‫خم شدن به جلو‬

‫ظرف چند ثانيه متوجه خواهيد شد كه حفظ سکون غير ممکن است‪ .‬در حالي كه عضالتتان ميخواهند وضعيت ايستاده را نگه دارند‬

‫بدن به صورت پيوسته تغيير جهت ميدهد‪ .‬خواهيد ديد كه اين حركات كوچك تحت كنترل ذهن خودآگاه نيستند‪.‬‬

‫هرگاه جمله اي مثبت‪ ،‬واقعي و سازگار بر زبان آوريد بدن‪ ،‬ظرف كمتر از ده ثانيه‪ ،‬به شکل قابل توجهي به جلو متمايل خواهد شد‪.‬‬

‫وقتي هم كه حرف ناسازگار يا دروغي بزنيد بدنتان در همان مدت به عقب ميرود‪.‬‬

‫بر اين باورم كه اين پديده به خاطر نحوهي نگرشي كه نسبت به دنياي اطراف داريد رخ مي دهد‪ .‬با وجود اين كه محيط اطراف از همه‬

‫جهت شما را احاطه كرده است ولي عادت كردهايد در هر زمان با آن چه كه در مقابلتان قرار دارد روبرو شويد‪ .‬وقتي رانندگي‬

‫ميكنيد‪ ،‬راه ميرويد‪ ،‬مي خوريد يا پشت ميزتان به كار مشغول هستيد همواره با دنياي پيش رويتان‪ ،‬و نه دنياي پشت سر يا طرفين‪،‬‬

‫سر و كار داريد‪ .‬وقتي هم كه چيزي ميگوييد بدن آن را نيز نظير هر چيز ديگري كه‪ ،‬همچون پروندهي روي ميز يا غذاي داخل‬

‫‪23‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫بشقاب‪ ،‬در پيش رو دارد فرض ميكند‪ .‬اساساً هم ميتوانيد آنچه را كه ميگوييد پيش روي خود و انگار كه آمادهي روبرو شدن با آن و‬

‫فراوري آن هستيد فرض نماييد‪.‬‬

‫هر گاه آماده بوديد با خود بگوييد "عشق بي قيد و شرط" ‪ .‬اين عبارت را در ذهن داشته باشيد و سعي كنيد احساساتي را كه با آن‬

‫همراه هستند حس كنيد‪ .‬ظرف چند لحظه متوجه خواهيد شد كه بدنتان اندكي به جلو خم شده است‪ .‬بدن شما هم مثل گياهي كه‬

‫به سوي نور مي رود به آرامي در جهت انرژي مثبت آن فکر مي رود‪ .‬در برخي موارد ممکن است حركت ناشي از اين فکر ناگهاني و نه‬

‫تدريجي باشد و موجب تعجب شما گردد!‬

‫اكنون مجدداً ذهن خود را پاك كنيد و بگوييد "نفرت"‪ .‬سعي نماييد احساساتي را كه به اين فکر مربوط ميشوند حس كنيد‪ .‬همان‬

‫طور كه هر موجود زندهاي از سم يا مادهي زيانبار گريزان است بدن شما نيز از فکر "نفرت" ميگريزد‪ .‬ظرف حدود ده ثانيه متوجه‬

‫خواهيد گشت كه بدن تان به عقب متمايل شده است‪ .‬در اين آزمايش نبايد بدن خود را وادار به خم شدن به جلو يا عقب كنيد‪ .‬فقط‬

‫بايد بگذاريد كه خودش خم شود‪ .‬در اينجا براي اولين بار به ذهن ناخودآگاه فرصت ميدهيد كه مستقيماً با شما سخن گويد‪ .‬اين كار‬

‫بايد با م اليمت و به قصد دستيابي به بهترين نتايج ممکن انجام گردد‪ .‬نبايد خود را به كاري وادار نماييد‪ .‬هر چه بيشتر تمرين كنيد‬

‫آسانتر خواهد گشت‪.‬‬

‫اكنون جملهاي را بر زبان آوريد كه ميدانيد درست است‪ .‬مثالً نام خود را با صداي بلند بگوييد "اسم من ______ است"‪ .‬اگر‬

‫اسمتان آلکس است بايد بگوييد "اسم من آلکس است"‪ .‬ذهن ناخودآگاهتان ميداند كه چه چيزي سازگار و يا واقعي است‪ .‬وقتي‬

‫واقعيتي را بر زبان ميآوريد بدنتان به آرامي به سوي جلو خم ميشود‪ .‬چون بدن به سوي مثبت‪ ،‬سازگاري و واقعيت گرايش دارد‪.‬‬

‫‪24‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫خم شدن به عقب‬

‫اكنون نوبت آزمودن عبارتي نادرست يا ناسازگار است‪ .‬مثالً اگر نامتان آلکس است ميتوانيد بگوييد "اسم من كريس است" يا "اسم‬

‫من كيم است"‪ .‬اگر نامي را كه بر زبان ميآوريد واقعي نباشد ذهن ناخودآگاهتان ميداند كه اين عبارت ناسازگار و نادرست است‪ .‬اگر‬

‫به هنگام گفتن آن ذهن خود را از افکار ديگر پاك كرده باشيد متوجه خواهيد شد كه بدنتان ظرف چند ثانيه به عقب متمايل خواهد‬

‫گشت‪ .‬دليلش اين است كه بدن نه تنها از افکار منفي نظير "نفرت" گريزان است بلکه حتي ناسازگاري و نادرستي هم دافع ذهن و‬

‫جسم ميباشند‪.‬‬

‫ذهن خود را از افكار غير عاري كنيد‬

‫حتماً بايد پس از اداي عبارت مورد نظر ذهنتان از هر گونه افکار غير آن عاري باشد‪ .‬اگر ذهنتان اين طرف و آن طرف ميرود‬

‫ناخودآگاه به دشواري ميتواند دريابد كه به دنبال چه چيزي هستيد‪ .‬مثالً فکر ميكنيد كه‪ ،‬اگر عبارت مثبت يا واقعيتي را بگوييد و‬

‫‪25‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫بالفاصله پس از آن ذهنتان به سوي مرافعهاي كه شب قبل با همسرتان داشتهايد منحرف گردد‪ ،‬چه پيش ميآيد؟ احتماالً به عقب‬

‫متمايل خواهيد شد‪ .‬چون خاطرهي آن واقعه ناخوشايند است و طبيعتاً بدن ميخواهد از آن دوري گزيند‪.‬‬

‫بايد حوصله به خرج دهيد‪ .‬در ابتداي يادگيري اين روش شايد زمان بيشتري براي خم شدن بدن نياز باشد‪ .‬اگر چنين شد نااميد‬

‫نگرديد‪.‬‬

‫هر چه بيشتر تمرين كنيد زمان پاسخ بدنتان هم كوتاهتر خواهد گشت‪ .‬چالش برانگيزترين جنبهي اين آزمايش براي بسياري از مردم‬

‫اين است كه بايد براي لحظاتي هم كه شده قيد كنترل بر خود را بزنند و بگذارند بدنشان هر كاري را كه ميخواهد انجام دهد‪ .‬ولي‬

‫به هر حال اين يك مهارت است و ديري نميپايد كه آن را هم فرا خواهيد گرفت‪.‬‬

‫مهمترين نکتهاي كه در اينجا وجود دارد اين است كه بايد تمركز خود را بر روي آنچه كه بر زبان ميآوريد حفظ كنيد‪ .‬ذهن خود را‬

‫آرام نگه داريد و بگذاريد ناخودآگاه از طريق ساز و كار بدن با شما ارتباط برقرار سازد‪.‬‬

‫اگر به هر دليلي به لحاظ جسمي قادر به انجام اين آزمايش نيستيد اصالً جاي نگراني نيست‪ .‬راههاي ديگري هم براي اين كار وجود‬

‫دارند كه در فصل پنج آنها را شرح خواهم داد‪.‬‬

‫آيا احساس گير افتادهاي داريد؟‬

‫به محض اين كه كمي در انجام آزمايش قدرت عضله تسلط يافتيد ميتوانيد استفاده از آن را شروع نماييد‪ .‬بگوييد "احساس گير‬

‫افتادهاي دارم"‪ .‬احتماالً بدن تان به جلو خم خواهد شد و جواب مثبت خواهد داد كه به معني اين است كه حداقل يك احساس گير‬

‫افتاده داريد‪ .‬اگر بدنتان به عقب متمايل گرديد آن را به حساب اين كه احساس گير افتادهاي نداريد نگذاريد‪ .‬شايد احساسات گير‬

‫افتادهي شما در عمق بيشتري باشند و كشف آنها نيازمند تالش افزونتري باشد‪ .‬در هر حال مشکلي نيست‪ .‬در فصول بعد نحوهي‬

‫پيدا كردن و رهاسازي اين دسته از احساسات گير افتاده را نيز شرح خواهم داد‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده از چه چيزي تشكيل شدهاند‬

‫هر چه كه در دنيا است از انرژي ساخته شده است‪ .‬فرقي هم نمي كند كه انرژي خودش را نشان دهد يا اين كه نامرئي بماند‪ .‬ترتيب‬

‫خاص انرژيها و نرخ ارتعاش هر يك تعيين كنندهي اين است كه چگونه در نظر ما بيايند‪ .‬در ابتداييترين سطح هر چيزي كه وجود‬

‫دارد از جنس مشابهي – يعني انرژي – ساخته شده است‪ .‬نه تنها شما از انرژي ساخته شدهايد بلکه در همين لحظه هم انواع ديگري‬

‫از انرژي در حال گذر از بدنتان هستند‪ .‬برخي از انرژيهايي را كه نميتوانيم ببينيم عبارتند از امواج راديويي‪ ،‬اشعهي ايکس‪ ،‬امواج‬

‫فکري و احساسات‪.‬‬

‫ما مثل ماهي در دريايي از انرژي شناوريم‪ .‬همه چيز از انرژي تشكيل شده است و انرژي در همه چيز وجود دارد و از همه‬

‫چيز ميگذارد و فضاهاي خالي كهكشان را پر ميسازد‪.‬‬

‫‪26‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ميتوانيم انرژي را وقتي به شکل احساس در ميآيد حس نماييم‪ .‬اگر انرژي احساسات منفي در درون ما گير بيفتد ميتواند اثر بدي‬

‫بر ما بگذارد‪ .‬احساسات گير افتاده نيز همچون بدن ما و هر چيز ديگري كه در اين دنيا است از جنس انرژي هستند‪.‬‬

‫احساسات ما از كجا آمدهاند‬

‫پزشکان زمان باستان زيركانه بدن انسان را مشاهده كرده و دريافته بودند كه كساني كه زندگيشان تحت تاثير احساس بخصوصي قرار‬

‫گرفته است ناخوشيهاي جسماني مربوط به آن را هم ميگيرند‪ .‬مثالً به نظر ميرسد افرادي كه هميشه خشمگين بودهاند از مشکالت‬

‫كبد و كيسهي صفرا رنج ميبرند‪ .‬كساني هم كه عمري غمگين بودهاند اغلب به مشکالت ريوي و رودهي بزرگ مبتال ميشوند‪ .‬ظاهراً‬

‫ترسوها هم مشکالتي در رابطه با كليه و مثانه پيدا مينمايند‪.‬‬

‫سرانجام رابطهاي بين احساسات مختلفي كه به انسانها دست مي دهند و اعضاي بدن يافتند‪ .‬آنان بر اين باور بودند كه اعضاي بدن‬

‫موجب احساسات مختلف ميگردند‪.‬‬

‫به عبارت ديگر اگر ميترسيد كليه يا مثانه ي شما است كه باعث پديد آمدن انرژي يا ارتعاش آن شده است‪ .‬اگر هم كه غمگين‬

‫هستيد اين احساس از ريهها يا رودهي بزرگ ناشي شده است و الي آخر‪.‬‬

‫البته ميدانيم كه وقتي دچار برخي احساسات ميگرديم بخشهاي خاصي از مغز فعال ميشوند‪ .‬اين را هم ميدانيم كه احساسات‬

‫جنبهي بيوشيميايي نيز دارند‪ .‬دكتر كنداس پرت در كتابي كه به نام مولکولهاي احساس‪ 1‬نوشته است اين وجه بيوشيميايي وجود ما‬

‫را به درستي تشريح مينمايد‪.‬‬

‫پس از تجربيات فراواني كه از كارهاي باليني به دست آوردهام به اين نتيجه رسيدهام كه اعضاي بدن هم در پديد آمدن احساسات‬

‫نقش دارند‪ .‬پزشکان باستان راست ميگفتند‪ .‬اگر خشمگين هستيد همهي آن از مغز ناشي نميشود بلکه از كبد و كيسهي صفرا نيز‬

‫ميآيد‪ .‬اگر هم فکر ميكنيد كه به شما خيانت شده است اين احساس از قلب يا رودهي كوچك ناشي شده است‪.‬‬

‫به ياد داشته باشيد كه قبالً فکر مي كرديم كه جسم و ذهن از هم مستقل و مجزا هستند‪ .‬ولي امروزه مرز بين اين دو كمرنگ شده‬

‫است و به اينجا رسيدهايم كه نميدانيم تاثير از كجا شروع و به كجا ختم ميگردد‪.‬‬

‫تمامي بدن و نه فقط مغز هوشمند است‪ .‬اعضاي بدن شعور مستقل و عملكردهاي خاصي دارند و احساسات مشخصي را‬

‫ايجاد مينمايند‪.‬‬

‫مردم اغلب وقتي مي فهمند كه اعضاي مختلف بدن موجب احساسات متفاوتي ميگردند متعجب ميشوند‪ .‬روابط مشخصي در اين باره‬

‫وجود دارند به چشم بسياري از پزشکان نيامدهاند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪Candace B. Pert, Molecules of Emotion, New York: Touchstone Press, 1997‬‬

‫‪27‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫آيا احساسات گير افتاده موجب مرگ دانا ريو شدند؟‬

‫همهي ما خاطره ي دردناك تصادفي را كه به معلوليت كريستوفر ريو بازيگر شد به ياد ميآوريم‪ .‬از دلبستگي بي قيد شرط همسرش‬

‫نيز خبر داشتيم و از مرگ همسرش متاثر و متعجب شديم‪ .‬وي فقط ده ماه پس از مرگ شوهرش اعالم داشت كه به سرطان ريه‬

‫مبتال است و هفت ماه بعد نيز در سن ‪ 44‬سالگي درگذشت‪.‬‬

‫هر چند كه دانا ريو سيگاري نبود ولي از سرطان ريه درگذشت و علم امروز بر اين عقيده است كه مرگ او ناشي از دود سيگار ديگران‬

‫بوده است‪ .‬ولي من جور ديگري فکر ميكنم‪ .‬ريهها باعث احساس غم مي شوند و اگر موجبات غم به وفور وجود داشته باشند نهايتاً به‬

‫گير افتادن احساس و تحت تاثير قرار گرفتن عضوي كه سرمنشا آن بوده است منجر خواهند شد‪ .‬دانا قطعاً داليل كافي براي غمگين‬

‫بودن داشته است و بر اين باورم كه احساسات گير افتاده و خصوصاً غم حداقل به طور نسبي و شايد هم كامل در مرگ او نقش‬

‫داشتهاند‪.‬‬

‫مست و عصباني‬

‫مثال ديگري كه ميتوان زد در رابطه با تاثير الکل بر افراد است‪ .‬ميدانيم كه بسياري از معتادان به مشروبات الکلي از سرطان كبد‬

‫ميميرند‪ .‬ولي اين را هم ميدانيم كه عدهي كثيري از آنان پس از صرف مشروب خشمگين و پرخاشگر هم ميشوند‪ .‬الکل در كبد‬

‫تجزيه و فراوري ميگردد و مقدار زياد آن موجب تحريك بيش از حد كبد مي شود‪ .‬اگر عضوي را بيش از حد تحريك كنيد و يا كار‬

‫زيادي از آن بکشيد مقدار بيشتري از همان احساسي را كه براي توليد آن خلق شده است به وجود ميآورد‪ .‬كبد خشم را ايجاد‬

‫مينمايد و اين همان ساز و كاري است كه در مواقعي كه مصرف مشروب به پرخاشگري منجر ميشود در كار است‪.‬‬

‫اگر عضوي داريد كه بيمار‪ ،‬بيش از حد تحريك يا نامتعادل شده است در اغلب موارد احساسي هم كه به آن عضو مربوط است اوج‬

‫ميگيرد‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده هميشه از اعضا بخصوصي نشات ميگيرند و فرقي هم نمينمايد كه در كدام بخش از بدن خانه كرده باشند‪ .‬مثالً‬

‫ممکن است خشم از كبد شروع شده باشد و بعد در هر جاي ديگري از بدن گير بيفتد‪.‬‬

‫روابط بين اعضاي بدن و احساسات هم جالبند و هم از جهت درك نحوهي كاركرد بدن اهميت دارند‪ .‬باز هم به همان هنر باستاني‬

‫انرژي درماني باز ميگرديم‪.‬‬

‫انرژي درماني‬

‫انرژي درماني يکي از قديميترين روشهاي معالجهاي است كه در دنيا به كار ميروند‪ .‬درمانگران از ‪ 4000‬سال پيش دريافته بودند‬

‫كه سالمتي ما تا حد زيادي به كيفيت جريان انرژي در بدن و چگونگي شکلگيري بدن از انرژي بستگي دارد‪ .‬در طب چيني اين‬

‫‪28‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫انرژي را "كي" يا "چي" مينامند و در هند باستان يا طب آيورودايي "پرانا" نام داشته است‪ .‬عدم تعادل در آن ميتواند تاثير عميقي‬

‫بر سالمتي جسمي و رواني ما بگذارد‪.‬‬

‫مي توان اين انرژي را به برق تشبيه نمود‪ .‬برق را هم نمي توانيم ببينيم ولي قادر به حس كردن آن هستيم‪ .‬برق بيرنگ و بيبو است و‬

‫با وجود اين كه به چشم نمي آيد ولي قطعاً وجود دارد‪ .‬اگر دست به سيم برق زده باشيد يا دستتان در دستگاه تستر نان گير افتاده‬

‫باشد منظورم را ميفهميد‪ .‬شايد نتوانيد آن را ببينيد ولي حتماً وجود دارد‪.‬‬

‫ما انسانها عادت كردهايم كه چيزها را بر طبق نظام باورهايمان ببينيم‪ .‬باورهايي كه دربارهي دنياي فيزيکي داريم در سنين كودكي‬

‫شکل ميگيرند‪ .‬ميآموزيم كه اگر از ميلههاي سازه هايي كه براي بازي كودكان در حياط مدرسه كار گذاشته شدهاند به زمين بيفتيم‬

‫درد شديدي نصيبمان خواهد گرديد‪ .‬ولي اصالً به اين فکر نميكنيم كه با وجود اين كه هم زمين و هم ميلهها صلب به نظر ميآيند‬

‫ولي در واقع از انرژيهاي در حال ارتعاش تشکيل گشتهاند‪ .‬دوست داريم فکر كنيم كه دنياي اطرافمان دقيقاً به همان صورتي است‬

‫كه آن را ميبينيم‪ .‬ولي اينشتاين‪ ،‬تسال و بسياري افراد ديگر نشان دادهاند كه دنيا خيلي پيچيدهتر و جالبتر از آن است كه حتي‬

‫بتوانيم تصور نماييم‪.‬‬

‫دنياي كوانتومي‬

‫البد اين اصطالح قديمي را شنيدهايد كه ميگويند "مثل كف دستم آن را ميشناسم‪ "...‬ولي به واقع چقدر كف دستتان را‬

‫ميشناسيد‪.‬‬

‫نگاهي به پشت دستتان بياندازيد‪ .‬چشمهايتان سطح پوست‪ ،‬چروكها‪ ،‬ناخنها و موهاي ريز آن را ميبينند‪ .‬از اين منظر دقيقاً‬

‫ميدانيد كه پشت دست تان به چه شکل است‪ .‬ولي اگر آن را با ميکروسکوپ نکاه كنيد همان پوست و چين و چروكهاي آشنا را‬

‫ديگر نخواهيد ديد‪ .‬بلکه شايد به اين فکر بيفتيد كه در حال مشاهدهي سطح سيارهاي عجيب هستيد كه از تپهها و درههاي متعدد‬

‫پوشانيده شده است‪.‬‬

‫بزرگنمايي ميکروسکوپ را بيشتر كنيد تا به ‪ 20000‬برابر برسيد و انبوه سلولها را ببينيد‪ .‬اگر بزرگنمايي آن را خيلي بيشتر كنيد‬

‫به مولکولها خواهيد رسيد‪ .‬اگر مولکولها را هم بزرگتر كنيد به اتمها و پس از آن به ابرهاي انرژي زير اتمي كه اجزاي اتمها يعني‬

‫الکترون‪ ،‬پروتون‪ ،‬نوترون و ساير ذرات را تشکيل ميدهند مي رسيد‪ .‬هنوز هم پشت همان دست است‪ .‬ولي ديگر شباهتي به آن دستي‬

‫كه ميشناختهايد ندارد‪.‬‬

‫اگر نگاهي به دست خود بياندازيد جامد به نظر ميرسد‪ .‬اگر آن را محکم بر روي ميز بکوبيد صداي بمي از آن به گوش خواهد رسيد‪.‬‬

‫هر چند كه دست تان شايد به نظر جامد بيايد ولي در واقع فضاي خالي زيادي در آن است‪ .‬در سطح زير اتمي فواصل زيادي بين‬

‫الکترونهاي در حال گردش وجود دارند‪ 11911111111 .‬درصد فضاي اتمها خالي است‪ .‬يعني ‪ 11911111111‬درصد دستتان‬

‫‪29‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫خالي است! اگر مي توانستيد فضاهاي خالي را از دست خود حذف كنيد آن قدر كوچك ميگشت كه براي مشاهدهي آن به‬

‫ميکروسکوپ نياز پيدا مينموديد! در اين صورت هر چند كه باز هم به همان اندازهي قبلي وزن و به همان تعداد پيشين اتم دارد ولي‬

‫عمالً ناپديد ميگردد‪.‬‬

‫شايد درك اين مطلب كمي زمان بخواهد‪ .‬هر چند كه دستهايتان به نظر جامد ميآيند ولي در واقع از انرژيهاي پويايي كه دائماً‬

‫در ارتعاش هستند تشکيل شدهاند‪ .‬در واقع بايد گفت كه فيزيكدانان به اين نتيجه رسيدهاند كه آنچه را كه "ذرات زير اتمي"‬

‫ميناميم و اتم از آنها تشکيل شده است اصالً ذره نيست‪ .‬محتواي اتم را هم بر حسب "واحدهاي انرژي" اندازه ميگيرند چون بدين‬

‫ترتيب كارشان دقيقتر خواهد بود‪.‬‬

‫افكار هم از نوع انرژي هستند‬

‫افکار هم مثل هر چيز ديگري كه در اين دنيا است از انرژي ساخته شدهاند‪.‬‬

‫فكر‪ -‬انرژي حد و مرزي ندارد‪ .‬افكار به يك حجم و مكان مشخص نظير جسم محدود نميگردند‪.‬‬

‫هر چند كه تمايل داريم افکار ناگفتهي خود را خصوصي و در محدودهي سر خود بپنداريم ولي چنين نيست‪.‬‬

‫هر يك از ما همچون ايستگاه راديو دائماً انرژي افکار را ارسال ميكند‪ .‬اين انرژي فضاي بيكران را پر ميسازد و به نحو خوب يا بد بر‬

‫هر كسي كه در اطراف ما است اثر ميگذارد‪.‬‬

‫البته اين بدين معني نيست كه مي توانيم ذهن ديگران را بخوانيم‪ .‬بلکه انرژي افکار ديگران تا حدي در سطح ناخودآگاه تشخيص داده‬

‫مي شود‪ .‬اگر عمداً به پشت سر كسي كه در جمعي نشسته است خيره شويد ديري نميگذرد كه بر ميگردد و شما را نگاه ميكند‪.‬‬

‫خيلي از ما چنين تجربهاي داشتهايم‪ .‬اگر تاكنون اين كار را نکردهايد ميتوانيد امتحانش نماييد‪ .‬هميشه همين طور ميشود!‬

‫همه به هم مربوط هستيم‬

‫واقعيت اين است كه همهي اعضاي خانواده اي انساني به لحاظ انرژي به هم مربوط هستند‪ .‬وقتي مردمي در آن سوي كرهي زمين رنج‬

‫ميكشند و ميميرند ما هم در سطح ناخودآگاه از نالهها و غمها آگاه و نتيجتاً آشفته ميگرديم‪ .‬وقتي اتفاق دردناكي به وقوع‬

‫ميپيوندد همهي مردم در سطح ناخودآگاه آن را حس ميكنند و از آن تاثير ميپذيرند‪ .‬از سوي ديگر اگر اتفاق خوبي هم در دنيا‬

‫بيفتد همهي ما خوشحال ميگرديم‪.‬‬

‫ارتباطي كه با هم داريم اغلب به شکل افکار نهاني كه از ناخودآگاه به سطح ذهن خودآگاه ميآيند ظهور مييابند‪.‬‬

‫‪31‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫به نظر ميرسد قويترين حالت اين گونه اتصال انرژي بين مادر و فرزند باشد‪ .‬به نظر ميرسد مادران اغلب وقتي يکي از فرزندانشان‬

‫به دردسر ميافتد آن را حس ميكنند‪ .‬اين را حس شهود مادري مي ناميم‪ .‬مادر خودم استاد آن بود‪ .‬شايد ارتباطي كه با مادرمان‬

‫داريم از اين جهت قويتر از ساير موارد باشد كه با بند ناف معنوي به هم پيوند داريم‪.‬‬

‫بهترين مثالي كه در اين باره سراغ دارم به ماجراي يکي از بيمارانم در چند سال پيش مربوط ميشود‪ .‬وي روزي در منزل و در كنار‬

‫شوهرش به تماشاي تلويزيون مشغول بود كه به ناگهان درد شديدي حس نمود‪ .‬اين درد بدون هيچ دليلي از يك جاي بدنش به جاي‬

‫ديگر ميرفت‪ .‬شدت اين حمله ي ناگهاني به حدي بود كه موجب وحشت او گشت و وقتي كه از آن راحت شد بيحال و هراسان بود‪.‬‬

‫تا آن هنگام چنين چيزي برايش پيش نيامده بود و اصالً هم نميدانست كه در بدنش چه اتفاقي افتاده بود‪ .‬وقتي هم كه سعي ميكرد‬

‫اين حملهي عجيب و طاقتفرسا را شرح دهد همه از جمله پزشکان گيج ميشدند‪.‬‬

‫سه روز بعد پسرش كه در فيليپين به كار اشتغال داشت به او تلفن كرد‪ .‬وي اظهار داشت كه چند روز قبل به شدت از طرف پليس‬

‫محلي كتك خورده بود و اكنون در بيمارستان بستري ميباشد‪ .‬زمان واقعه دقيقاً منطبق با همان زمان حملهي ناگهاني مادرش بود‪.‬‬

‫مادر به نحوي آن قدر به پسرش متصل بود كه توانسته بود "درد او را حس كند"‪ .‬واقعاً كه مادران چه حس شهودي دارند‪.‬‬

‫افكار قوي هستند‬

‫افکار شما از قدرت زيادي برخوردارند‪ .‬هرگاه چيزي بگوييد يا بنويسيد از انرژي افکار براي تاثيرگزاري بر محيط اطراف استفاده‬

‫مينماييد‪ .‬همهي اتفاقات از طريق فکر‪ ،‬باور و نيت به وقوع ميپيوندند‪.‬‬

‫آزمايشهاي معتبر به كرات نشان دادهاند كه افکار مستقيماً ميتوانند بر نرخ رشد گياهان‪ ،‬قارچها و باكتريها اثر گذارند‪ .‬فيزيكداني‬

‫به نام ويليام تيلر در دانشگاه استنفورد نشان داده است كه افکار حتي بر ابزارهاي الکترونيکي نيز اثر دارند‪.‬‬

‫تحقيقات نشان دادهاند كه وقتي انرژي فكر را عمداً به جهت خاصي هدايت كنيم ميتواند بر ديگران‪ ،‬صرف نظر از اين‬

‫كه در همان اطراف و يا در جاي ديگري از دنيا باشند‪ ،‬اثر داشته باشد‪.‬‬

‫بسته به اين كه فردي كه افکارش را متمركز مينمايد از تصويرسازي آرامبخش يا فعال كننده استفاده كند ميتواند آرامش يا اضطراب‬

‫را به فردي كه هدف گرفته است القا نمايد‪ .‬تاثير آن هم به حدي واضح است كه ميتوان آن را از طريق شدت جريان برق در پوست‬

‫اندازه گرفت‪ .‬روش بسيار حساسي براي اندازهگيري تغييرات جريان برق در پوست وجود دارد‪.‬‬

‫تصور كنيد كه افکارتان چه تاثيري بر شما دارند‪ .‬هر كسي گاهي به نوعي با خود گفتگوي دروني دارد‪ .‬به خودتان چه ميگوييد؟‬

‫بسياري افراد خيلي بيش از آن كه از خود ستايش نمايند به انتقاد از خود ميپردازند‪ .‬شايد اين گفتگوهاي منفيگرايانه با خود بيش از‬

‫آن كه فکرش را بکنيد شما را بيازارند‪.‬‬

‫‪31‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫مردم اطرافتان چطور؟ آيا تاكنون فکر كردهايد كه ديگران هم مي توانند حسي را كه در رابطه با آنان داريد دريابند؟ ذهن ناخودآگاه‬

‫ديگران نيز همواره در حال تشخيص ارتعاشات افکار شما است‪ .‬آيا تاكنون برايتان پيش آمده است كه در كنار دوستي نشسته باشيد‬

‫و او به ناگهان آنچه را كه در ذهن داشتهايد بر زبان آورد؟ آيا برايتان پيش آمده است كه قبل از اين كه زنگ تلفن به صدا درآيد به‬

‫شکل غريزي بدانيد كه چه كسي ميخواهد با شما صحبت نمايد؟ اينها تصادف نيستند‪ .‬بلکه شواهدي از قدرت انرژي فکر ميباشند‪.‬‬

‫پيدا كردن احساسات گم شده با استفاده از ايموشن كد همراستا با تشخيص ارتعاشات افکار يا احساسات فردي ديگر است‪ .‬ولي فرقش‬

‫اين است كه ميتوانيد به جاي حدس زدن جوابهاي مشخصي از بدن بگيريد‪ .‬پس از آن هم ميتوانيد احساسات گير افتاده را رها‬

‫سازيد و مطمئن باشيد كه به شکلي دائمي برطرف شدهاند‪.‬‬

‫بخت يا دقت‬

‫هر كسي كه در زمينهي روشهاي مکمل حفظ سالمتي كار كند مي داند كه همگان انرژي احساسات قديمي را با خود به همراه دارند‪.‬‬

‫جسم ما به احساسات گير افتاده ميچسبد‪ .‬پزشکان و كساني كه كارهاي جسماني ميكنند از اين موضوع به خوبي آگاهند چون اغلب‬

‫ديدهاند كه حتي يك تماس ساده ميتواند موجي از احساسات و خاطرات را در بيمار به بار آورد‪ .‬همهي كاربراني كه ميشناسم – از‬

‫كايروپراكتورها گرفته تا كساني كه با انرژي كار ميكنند و يا با ماساژ درمان مينمايند – ديدهاند كه گاهي اوقات يك احساس به‬

‫شکل غير منتظرهاي رها ميشود‪ .‬گويي كه بدن بيمار دست از آن انرژي كه به آن چسبيده بوده است بر ميدارد‪ .‬رهاسازي اين‬

‫احساسات گير افتاده مي تواند به شفاي اساسي و فوري منجر گردد‪ .‬هر چند كه همواره از چنين رهاسازي احساسي استقبال ميشود‬

‫ولي در واقع هدف درمانگر اين نبوده است و هر گونه رهاسازي كه به وقوع پيوسته كامالً تصادفي بوده است‪.‬‬

‫ولي رويكرد ايموشن كد خيلي سنجيدهتر است‪ .‬گاهي اوقات آن را "جراحي احساسي" به حساب ميآورم‪ .‬چون به قصد برطرف‬

‫ساختن احساسات گير افتاده به جستجوي آنها ميپردازيم‪ .‬هيچ چيزي هم به شانس واگذار نميشود‪ .‬احساسات گير افتاده بالقوه به‬

‫حدي مخرب هستند كه حتماً بايد آنها را پيدا نمود و از بدن خارج ساخت و سپس تاييد خروج آنها را از هم بدن گرفت‪ .‬ايموشن كد‬

‫شما را ياري ميدهد كه همين كار را به شيوهاي دقيق و در عين حال ساده انجام دهيد‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده و كودكان‬

‫دو پسر دوقلو دارم كه به هنگام نگارش اين كتاب هيجده ساله اند‪ .‬يکي از اولين تجربياتي كه در رابطه با احساسات گير افتاده داشتم‬

‫مربوط به زماني مي شود كه رت تازه به راه افتاده بود‪ .‬رت و درو دوقلوهاي دوتخمکي هستند و به لحاظ ظاهري با هم تفاوت دارند‪.‬‬

‫درو همواره به من و همسرم خيلي ابراز عالقه ميكرد‪ .‬ولي رت با وجود اين كه عالقهي خود را به مادرش نشان ميداد ولي در حوالي‬

‫سه سالگي براي ابراز عالقه به من با مشکل روبرو شد‪ .‬وقتي مي خواستم او را بغل كنم يا به او نزديك شوم مرا از خود ميراند و‬

‫ميگفت "دكتر بد! برو!" در ابتدا فکر ميكرديم كه اين دوره هم ميگذرد و او بزرگ ميشود‪ .‬ولي احساس ناخوشايندي كه در رابطه‬

‫‪32‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫با من داشت بيش از يك سال طول كشيد و در اين مدت موجب نااميدي من ميشد و قلبم را به درد ميآورد‪ .‬نميفهميدم كه چرا‬

‫پسر كوچکم چنين احساسي نسبت به من دارد‪.‬‬

‫شبي جين و من نشسته بوديم و با هم گپ ميزديم‪ .‬رت هم روي پاي جين نشسته بود‪ .‬وقتي دستهايم را گشودم تا او را در آغوش‬

‫بگيرم همان عکسالعمل قبلي را نشان داد‪ ،‬مرا كنار زد و گفت "دكتر بد! برو!" اين بار واقعاً آزرده خاطر شدم‪ .‬ميتوانستم شکستگي‬

‫قلبم را حس نمايم و چيزي نمانده بود كه اشکم درآيد‪ .‬همسرم گفت "ميداني‪ ،‬شايد احساس گير افتادهاي داشته باشد‪".‬‬

‫تا آن هنگام فقط بر روي احساسات گير افتادهي بزرگ ساالن كار كرده بوديم‪ .‬تصميم گرفتيم او را هم بيازماييم و ببينيم چه پيش‬

‫ميآيد‪ .‬با استفاده از ايموشن كد دريافتيم كه احساس گير افتاده اي دارد‪ .‬آن احساس غم بود‪ .‬ولي نه غمي كه او نسبت به من داشته‬

‫باشد بلکه غم من نسبت به او‪ .‬به عبارت ديگر فکر مي كرد كه من نسبت به او غمگينم‪ .‬اين غم به حدي هم شديد بود كه در بدنش‬

‫گير افتاده بود‪ .‬آزمايش هاي بيشتر نشان دادند كه اين احساس وقتي به وجود آمده بود كه رت شاهد مشاجرهي من و دختر بزرگم‬

‫بوده است‪ .‬با وجود اين كه من هيچ غمي را در رابطه با او حس نميكردم ولي رت فکر ميكرد كه من نسبت به خواهرش غمگينم و‬

‫آن را به خودش گرفته بود‪.‬‬

‫احساس غم گير افتاده را رها ساختيم و پس از آن در كمال ديدم كه او به سوي من آمد و دست در گردنم آويخت‪ .‬در حالي كه اشکم‬

‫سرايزير شده بود و پسر كوچکم را بغل كرده بودم هم متعجب و هم هيجانزده شده بودم‪ .‬اگر فرزند من با برطرف ساختن يك‬

‫احساس گير افتاده چنين به ناگهان تغيير ميكند چند كودك ديگر در اين دنيا وجود دارند كه ميتوان به آنها كمك نمود؟‬

‫دختر خلبان‬

‫روز بعد در درمانگاه ماجراي رت را براي يکي از بيماران تعريف ميكردم‪ .‬وي اظهار داشت "ميداني‪ ،‬فکر ميكنم دختر كوچك من هم‬

‫احساس گير افتاده اي داشته باشد‪ .‬شوهرم خلبان خطوط هواپيمايي است‪ .‬هر هفته چند روز به سفر ميرود و وقتي باز ميگردد دختر‬

‫شش سالهي ما از دستش ميگريزد و قايم ميشود‪ .‬اصالً هم نميخواهد كه وقتي پدرش در خانه است كاري با او داشته باشد و اين‬

‫مساله قلب پدرش را به درد ميآورد‪".‬‬

‫روز بعد دخترك را به مطب من آورد‪ .‬متوجه شدم كه احساس گير افتاده اي در رابطه با پدرش داشت‪ .‬اين احساس تاسف بود‪ .‬از اين‬

‫كه پدرش مدتهاي طوالني از خانه به دور است متاسف ب ود‪ .‬اين تاسف در يك زماني آن قدر قوي بوده است كه تعادل وي را بر هم‬

‫زده و احساس آن گير افتاده بود‪ .‬اين انرژي احساسي تاثير ناخودآگاهانهي عميقي بر او گذارده و موجب چنين رفتاري نسبت به‬

‫پدرش گشته بود‪ .‬آن احساس را رها ساختيم و آن دو به خانه رفتند‪.‬‬

‫‪33‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫هفتهي بعد مادر به مطبم بازگشت و گفت " دكتر نلسون‪ ،‬اين روش درمان احساسات شما واقعاً كارايي دارد‪ .‬وقتي با دخترم به اينجا‬

‫آمده بوديم شوهرم در سفر بود‪ .‬چند روز بعد كه از خارج از كشور بازگشت به محض اين كه درب خانه را گشود دخترم دويد و خود را‬

‫در آغوشش انداخت‪ .‬تاكنون هرگز چنين كاري نکرده بود! پدرش هم هيجانزده است! خيلي متشکرم‪".‬‬

‫درو و تولد ناخوشايندش‬

‫وقتي دوقلوهاي ما چهار سال داشتند رت به خوبي حرف مي زد و خيلي هم پرحرف بود‪ .‬در عوض درو درست برعکس او و طوري بود‬

‫كه من و مادرش نگران او شديم‪ .‬درو حتي در چهار سالگي هم جملههاي كاملي نميگفت‪ .‬به ندرت كلمهاي از دهانش در ميآمد‪.‬‬

‫وقتي هم كه حرف ميزد دستش را‪ ،‬انگار كه از حرف زدن ميترسد‪ ،‬بر روي دهانش ميگذاشت‪.‬‬

‫وي كالً ترسو بود‪ .‬وقتي به استخري كه در نزديکي منزل بود ميرفتيم رت يكراست به درون آب ميپريد و درو در كنار آن ميايستاد‬

‫و مضطرب مي شد‪ .‬خيلي در رابطه با آزمودن چيزهاي جديد محتاط بود‪ .‬از قرار گرفتن در جاهاي تنگ هم ميترسيد‪ .‬اگر براي بازي‬

‫از خانه خارج و درب پشت سرش بسته ميشد وحشت ميكرد و جيغ ميكشيد‪.‬‬

‫آزمايشهاي روانشناختي نشان دادند كه هر چند درو از بهرهي هوشي بااليي برخوردار است ولي همگام با كودكان هم سن و سالش‬

‫رشد نميكند‪ .‬آزمونهاي شنوايي هم حاكي از طبيعي بودن اين قوهي او بودند‪ .‬هيچ توجيهي براي نحوهي رفتار او وجود نداشت‪.‬‬

‫با تجربه اي كه از كار با رت به دست آورده بوديم تصميم گرفتيم وجود احساس گير افتاده را نيز بررسي كنيم‪ .‬شايد درو هم احساس‬

‫گير افتادهاي داشت و همين احساس علت اصلي مشکالتش بود‪.‬‬

‫به سرعت چند احساس گير افتاده را يافتيم كه از روز تولد او و اندكي پس از آن به وجود آمده بودند‪.‬‬

‫زايمان جين خيلي طوالني بود و كالً بيست و دو ساعت به طول انجاميده بود‪ .‬رت اول به دنيا آمده بود‪ .‬خيلي زيبا و خرسند بود و‬

‫فوراً هم به خواب رفت‪ .‬درو ‪ 14‬دقيقه بعد و به حالت كبود و شل و ول به دنيا آمد و به نظر ميرسيد كه مشکل دارد‪ .‬بالفاصله‬

‫تعدادي از پزشکان به دور او حلقه زدند‪ .‬مطمئن نبودند كه او زنده ميماند‪ .‬وضعيتش بحراني بود‪.‬‬

‫هر چند كه آن دوران را از سر گذراند ولي ده روز اول زندگي اش خيلي ناگوار بودند‪ .‬چند روز پس از تولد آنها هر دو را به منزل برده‬

‫بوديم‪ .‬ولي ميبايستي درو را براي آزمايشهاي بيشتر و تشخيص مشکلش گهگاهي مجدداً به بيمارستان ببريم‪ .‬نميتوانست شيري را‬

‫كه از سينهي مادرش ميمکيد قورت دهد و وزنش هم رو به كاهش بود‪ .‬پزشکان گفته بودند كه در روز هاي اول به دنيا آمدنش به‬

‫نوعي عفونت خطرناك دچار شده بود و بايد براي نجات جانش مادهاي را وارد ستون فقرات نحيفش ميكردند و آنتيبيوتيكها را هم‬

‫مستقيماً در رگش تزريق ميكردند‪.‬‬

‫در آغاز اين كارها از من و جين خواستند كه عليرغم ميلمان از اتاق بيرون رويم‪ .‬لذا اصالً نميتوانستيم كمکي به او بنماييم و فقط‬

‫عاجزانه به فريادهايي كه او از وحشت و به هنگام فرو كردن سوزن در رگها و ستون فقراتش سر ميداد گوش ميداديم‪.‬‬

‫‪34‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫پس از آن راجع به وقايع ناخوشايندي كه در رابطه با درو رخ داده بودند چندان فکر نميكرديم و تا آن زمان هم هرگز آنها را برايش‬

‫تعريف ننموده بوديم‪ .‬چون حتي به ياد آوردن آنها نيز براي مان دردناك بود‪ .‬اكنون چهار سال از آن زمان گذشته بود و تا جايي كه به‬

‫عقلمان ميرسيد وي هيچ خاطرهاي در اين باره نداشت‪ .‬ولي از خيلي چيزها ميترسيد‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده ي مربوط به آن وقايع ناگوار را يکي يکي پيدا و خنثي كرديم‪ .‬از اين كه وي در دوران نوزادي چه احساسهايي‬

‫داشته است و آنها چقدر بر او به احاظ احساسي اثر گذاشته بودند متعجب شديم‪ .‬البد انتظار داشته است كه به دنيا آمدن خيلي هم‬

‫خوشا يند باشد‪ .‬ولي در عوض از همان ابتدا با شرايط بسيار دردناكي كه به سختي ميتوانست خود را با آنها تطبيق دهد روبرو شده‬

‫بود‪ .‬مثل اين بود كه به ناگهان سر از جهنم در آورده بود‪ .‬قاعدتاً حدس ميزنيد كه احساسات گير افتادهاي همچون ترس‪ ،‬وحشت و‬

‫طرد شدگي داشت‪ .‬شکي نيست كه دقيقاً همينها را در همان هنگامي هم كه در بخش اورژانس بر روي او كار ميكردند و براي ما‬

‫هم تحمل آنها دشوار بود احساس مينمود‪.‬‬

‫درو همچنين به احساس گير افتاده ي هراس نيز مبتال بود‪ .‬اين احساس از زماني كه داخل رحم و پشت سر برادرش‪ ،‬كه اصالً عجلهاي‬

‫براي بيرون آمدن از جاي تاريك و راحتش نداشت‪ ،‬گير كرده بود به وجود آمده بود‪ .‬معلوم شد كه اين احساس گير افتادهي هراس‬

‫دليل ترس او از قرار گرفتن در جاهاي تنگ بود‪.‬‬

‫به عالوه احساس گير افتادهي خشم را نيز از پدربزرگش به ارث برده بود و در واقع همين خشم موروثي مانع تکلم او ميگشت‪.‬‬

‫ميترسيد كه با حرف هايش كسي را بيازارد و لذا به هنگام حرف زدن همواره دستش را بر روي دهانش ميگذاشت‪ .‬آن شب همهي آن‬

‫احساسها را خنثي كرديم و سپس خوابيديم‪.‬‬

‫فردا صبح به هنگام صرف صبحانه نميتوانستيم تفاوتهاي به وجود آمده را باور نماييم! درو مثل دستگاه تلگراف دائماً در حال سر و‬

‫صدا بود‪ .‬به ناگهان و براي اولين بار در عمرش جمالت را كامل ادا ميكرد‪ .‬اكنون كه ديگر آن احساسات گير افتاده‪ ،‬كه او را به‬

‫گذشتهاش متصل مينمودند‪ ،‬حضور نداشتند مي توانست ترسش را هم كنار بگذارد‪ .‬ترسي كه از قرار گرفتن در جاهاي تنگ داشت‬

‫همراه با ساير رفتارهاي ديگري كه به خاطر ترس داشت برطرف گرديد‪ .‬اكنون آزادانه ميتوانست بدرخشد‪ ،‬شاد و كنجکاو باشد‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده بسيار هم متداول ميباشند‬

‫هر چند كه عمالً نميتوان با نگريستن به چهرهي افراد به وجود احساسات گير افتادهاي پي برد ولي تقريباً همگان به آن دچار هستند‪.‬‬

‫در طي سالهايي كه در مطبم كار ميكردم به ندرت پيش ميآمد كه يکي از بيمارانم ظاهراً به احساس گير افتادهي مبتال نباشد‪ .‬يادم‬

‫مي آيد كه يکي از بيمارانم از اين دسته بود‪ .‬وي مردي بود كه وقت زيادي براي مراقبه ميگذاشت و آرامش‪ ،‬مهرباني‪ ،‬خونسردي و‬

‫تسلطي كه بر نفسش داشت مرا متعجب ميساخت‪ .‬راستي گفتم "تسلط بر نفس؟" راجع به اين موضوع از جنبهي پيشگيري از گير‬

‫افتادن احساسات در آينده در فصل دهم بيشتر صحبت خواهم نمود‪.‬‬

‫‪35‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اكثر ما صرفاً به خاطر مشكالتي كه داشتهايم و اين كه اكنون در چه نقطهاي از مسير زندگي قرار داريم به احساسات گير‬

‫افتادهاي مبتال هستيم‪.‬‬

‫اغلب وقتي براي كسي وقايع ناگوار و به لحاظ احساسي شديدي – نظير تصادف‪ ،‬مجادله يا طالق – پيش ميآيد انرژي احساسي‬

‫مربوط به آن به نوعي گير ميافتد‪ .‬ولي بايد توجه داشت كه هر واقعهاي كه جنبهي احساسي شديدي داشته باشد لزوماً موجب گير‬

‫افتادن احساس نمي گردد‪ .‬بدن ما به نحوي شکل گرفته است كه بتواند با انرژي احساسات ناشي از وقايع معمولي مقابله نمايد‪ .‬لذا اگر‬

‫احساسي گير ميافتد تا حدي ناشي از شرايط وقوع آن ‪ -‬نظير كاهش سطح مقاومت‪ ،‬خستگي بيش از حد يا عدم تعادل ما ‪ -‬ميباشد‪.‬‬

‫حالت تشديد در احساسات گير افتاده‬

‫هر احساس گمشدهاي در بخش بخصوصي از بدن جاي مي گيرد و بسامد خاص خود را هم دارد‪ .‬ديري نميگذرد كه بافتهاي آن‬

‫بخش هم شروع به ارتعاش با همان بسامد مينمايند‪ .‬نام اين پديده تشديد ميباشد‪.‬‬

‫در همايشهايي كه برگزار ميكنم از ميلههاي دياپازون براي نشان دادن عکسالعمل دنيا در برابر ارتعاش خود استفاده مينمايم‪ .‬يکي‬

‫از دياپازونهايم با بسامد ‪ 512‬هرتز مرتعش ميگردد و صدايي با گام باال دارد‪ .‬صداهاي ساير دياپازونها با آن فرق دارند‪ .‬مثالً يکي از‬

‫آنها كه با بسامد ‪ 128‬هرتزي به ارتعاش در ميآيد صداي خيلي پايينتري دارد‪.‬‬

‫اگر دياپازونهايي با ابعاد مختلف را در اتاقي بگذاريد و به يکي از آنها ضربهاي بزنيد همهي آنهايي كه با آن يکي همارتعاش هستند با‬

‫صداي ضعيفي به لرزش در مي آيند‪ .‬اگر هم جلوي لرزش آن دياپازوني را كه به آن ضربه زديد بگيريد بقيه به ارتعاش ادامه خواهند‬

‫داد‪ .‬هيچ نوع جاذبهي طبيعي بين آنها وجود ندارد بلکه اين پديده نحوه كاركرد دنيا را نشان ميدهد‪.‬‬

‫‪36‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ميلههاي دياپازون‬

‫اگر با اين ميلهها ضربهاي به يك صفحهي شيشهاي بزنيد شيشه با همان بسامد به ارتعاش در ميآيد‪ .‬چون ميلهي دياپازون انرژيهاي‬

‫سازندهي شيشه را همگام با بسامد خود به ارتعاش در ميآورند‪ .‬مي توان احساس گير افتاده را به دياپازوني تشبيه نمود كه همواره در‬

‫بدن با بسامد خاصي در حال ارتعاش است‪ .‬متاسفانه اين ارتعاش دائمي ميتواند باز هم از همين نوع احساس را براي فرد به بار آورد‪.‬‬

‫آيا تاكنون فرد آشفتهاي را ديده ايد كه احساس خود را به كساني كه دور و بر او هستند منتقل نمايد؟ مثالً شايد روزي در كنار عدهاي‬

‫ديگر با آرامش در اتاق انتظار مطب پزشکي نشسته بوديد و مجالت روي ميز را ورق ميزديد و به ناگهان بيمار آشفته حالي وارد شده‬

‫است‪ .‬وي در آن اتاق اين طرف و آن طرف ميرفت‪ ،‬مجالت را يکييکي از روي ميز بر ميداشت و بعد سر جايشان ميگذاشت‪ .‬با‬

‫صداي آزار دهندهاي با منشي صحبت ميكرد‪ .‬هر چند كه زبان بدنش احساس وي را منتقل ميساخت ولي تاثير ناپيدا و بسيار‬

‫قويتري هم داشت‪.‬‬

‫آن بيمار ارتعاش آشفته و قدرتمندي را به محيط اطراف خود ميفرستاده است‪ .‬بعضي از سلولهاي بدن شما‪ ،‬منشي و ساير بيماران‬

‫شروع به ارتعاش با همان بسامد مينمايند و طولي نميكشد كه همگان تا حدي احساس آشفتگي ميكنند‪ .‬وضعيت بسياري از آنان‬

‫تغيير مينمايد و احساس و رفتار متفاوتي مي يابند‪ .‬آن بيمار آشفته نه تنها موجب آشفتگي بيشتري براي خودش گرديده بلکه آن را‬

‫در اشخاص نزديك به خود نيز ايجاد كرده است‪.‬‬

‫‪37‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ارتعاشات منفي‬

‫اگر احساس گير افتاده اي داريد مقدار بيشتري از آن را در زندگي به سوي خود جذب خواهيد نمود‪ .‬همچنين آن را سريعتر و در‬

‫مواقع افزونتري حس خواهيد كرد‪.‬‬

‫ميتوانيد احساس گير افتاده را نوعي گلوله ي انرژي در نظر بگيريد چون دقيقاً هم به همين شکل است‪ .‬با وجود اين كه از جنس‬

‫انرژي و ناپيدا است ولي اندازه و شکل مشخصي دارد‪ .‬معموالً هم اندازهاي بين پرتقال تا طالبي دارد‪.‬‬

‫احساس گير افتاده هميشه در جايي از جسم خانه ميكند و بافتهاي آن بخش از بدن همارتعاش با آن ميگردد‪ .‬به‬

‫عبارت ديگر آن بافتها پيوسته همان ارتعاش را حس خواهند نمود‪.‬‬

‫فرض كنيد كه احساس خشم در شما گير افتاده باشد‪ .‬سال ها است كه بدون اين كه از وجود آن آگاه باشيد آن را با خود داشتهايد‪ .‬در‬

‫نتيجه هرگاه شرايطي پيش ميآيد كه امکان خشمگين شدن وجود دارد بيشتر احتمال ميرود كه خشمگين شويد‪ .‬چون بخشي از‬

‫وجودتان هماكنون نيز به شکلي حيرتآور و به معناي واقعي كلمه خشمگين است‪.‬‬

‫اگر بخشي از وجودتان هماكنون به خاطر يك احساس گير افتاده در حال ارتعاش با بسامد آن است تمامي بدنتان ميتواند به راحتي‪،‬‬

‫وقتي كه اتفاقي ميافتد كه ميتواند كه موجب خشم شما گردد‪ ،‬با بسامد خشم به حالت تشديد درآيد‪.‬‬

‫مردم نميفهمند كه چرا گاهي اوقات به آساني از كوره در ميروند يا قادر به كنار گذاردن برخي احساسات نميباشند‪ .‬اغلب بدين‬

‫دليل است كه احساسي كه با آن روبرو شده اند هماني است كه در درون آنها گير افتاده است‪ .‬علت گير افتادن نيز ميتواند واقعهاي‬

‫مربوط به گذشته باشد كه حتي آن را به ياد هم نميآورند‪.‬‬

‫به همين دليل است كه وقتي احساس گير افتادهاي را رها ميسازيم نتيجهي حاصل را نميتوان با هيچ روش درماني مقايسه نمود‪ .‬در‬

‫اغلب موارد احساس و رفتاري كه ترك آن دشوار بوده است به سادگي ناپديد ميگردند‪.‬‬

‫به نظر سادهتر از آن مي رسد كه بتوان آن را باور نمود‪ .‬ولي وقتي خودتان آن را تجربه كنيد متوجه خواهيد گشت‪ .‬تا وقتي كه‬

‫احساسات گير افتادهي خود را رها نسازيد از زير بار آنها آزاد نخواهيد شد‪.‬‬

‫لوري و سردستهي تشويق كنندگان‬

‫هر چند كه اين پديده را در دفعات بيشماري مشاهده كردهآم ولي يك مورد هست كه شرح آن بهتر ميتواند موضوع را برايتان‬

‫نمايان سازد‪ .‬احساس تنفر در لوري گير افتاده بود‪ .‬وقتي به دنبال ريشهي آن در زمان به عقب بازگشتيم متوجه شديم كه در دوران‬

‫دبيرستان گير افتاده است و در واقع احساس تنفري بود كه او نسبت به دختر ديگري داشت‪ .‬به اينجا كه رسيديم لوري گفت "خوب‪،‬‬

‫البته‪ ،‬دقيقاً ميدانم كه موضوع چيست‪ ".‬در ادامه شرح داد كه يکي از دخترها را كه سردستهي گروه تشويق كنندگان بود اصالً‬

‫‪38‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫نميتوانست تحمل كند‪ .‬به هر دليلي كه بود در تمامي سال هاي دبيرستان تنفر شديدي نسبت به آن دختر حس ميكرد‪ .‬اين تنفر‬

‫هرگز به كلي او را ترك نکرده بود و در بدنش گير افتاده بود‪.‬‬

‫لوري اظهار داشت "ميداني‪ ،‬هنوز هم خيلي از او متنفرم و فکر مي كنم اين كمي عجيب باشد‪ .‬اآلن چهل و سه سال دارم و دبيرستان‬

‫مربوط به مدتها قبل ميشود‪ .‬البد ميانديشيد كه البد تاكنون او را فراموش كردهام ولي ظاهراً نميتوانم دست از او بردارم‪ .‬حتي او را‬

‫از همان زمان دبيرستان ديگر نديدهام‪ .‬ولي هر گاه به يادش ميافتم ميتوانم حس كنم كه تنفر تمام وجودم را پر ميكند و حس‬

‫مينمايم كه به اندازهي همان موقع دچار تنفر ميشوم‪.‬‬

‫برايش توضيح دادم كه احساسات گم شده چگونه ميتوانند وقتي مي خواهيم برخي وقايع را فراموش كنيم رهايي از آنها را دشوار‬

‫ميسازند‪ .‬با استفاده از يك قطعه آهنربا ظرف چند ثانيه احساس گير افتاده اش را رها نموديم و او سپس مطب را ترك كرد‪ .‬چند روز‬

‫بعد كه او را ديدم گفت "دكتر نلسون‪ ،‬آن كار جواب داد! ديشب با يکي از دوستان قديميام گرم صحبت بودم كه به ناگهان اسم آن‬

‫دختر به ميان آمد‪ .‬اين براي اولين بار پس از دورا ن دبيرستان بود كه هيچ احساسي نسبت به او در من پديد نيامد! معموالً در چنين‬

‫مواقعي دچار تنفر ميشدم ولي اين بار هيچ احساسي نداشتم! چقدر عالي است‪ .‬متشکرم!"‬

‫مشكلي كه كرك در تمامي عمر در رابطه با خشم داشت‬

‫كرك مرد خشمگيني بود‪ .‬وقتي كه براي درمان كمر دردش به مالقات من آمد در اواخر دههي هفتاد سالگياش بود‪ .‬به سرعت معلوم‬

‫شد كه چيز ديگري هم وجود دارد كه او را ميآزارد‪ .‬برخوردي كه با كاركنان مطب و حتي خود من داشت چندان جالب نبود‪ .‬به‬

‫همسرش‪ ،‬كه خيلي هم مهربان بود و از او حمايت مينمود‪ ،‬بيمحلي ميكرد‪ .‬در ابتدا فرض را بر اين گذاشتم كه اين رفتار او به خاطر‬

‫دردي است كه در ناحيهي كمر حس مينمايد‪ .‬ولي به تدريج كه كمر دردش بهتر ميشد رفتارش فرقي نميكرد‪ .‬تصميم گرفتم به‬

‫دنبال احساسات گير افتاده اش بگردم‪ .‬مواردي همچون خشم‪ ،‬تندي‪ ،‬اضطراب‪ ،‬تنفر‪ ،‬نااميدي و ترس را‪ ،‬كه بسياري از آنها ريشه در‬

‫كودكي او داشتند‪ ،‬يافتم‪.‬‬

‫نتيجه ي نهايي رهاسازي اين احساسات اين بود كه كرك آدم ديگري شد‪ .‬اكنون شوهري دوست داشتني و مهربان است‬

‫و بيش از آن كه به فكر دردهاي خودش باشد نگران وضعيت همسرش ميباشد‪.‬‬

‫قبالً دائماً از همه چيز شکايت داشت‪ .‬ولي امروزه به ديگران عالقه نشان مي دهد‪ ،‬معموالً لبخندي بر لب دارد و خيلي كم شکايت‬

‫مي نمايد‪ .‬تغيير وضعيت او از نظر تمامي آشنايانش قابل توجه به حساب ميآيد‪ .‬اگر احساسات گير افتادهاش زودتر رها ميشدند شايد‬

‫زندگياش خيلي فرق ميكرد‪.‬‬

‫‪39‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫البته وي همواره در انتخاب وضعيت احساسياش آزاد بوده است ولي احساسات گير افتادهاش كاري ميكردند كه همراه شدن با‬

‫تشديد آنها برايش سادهتر از مقابله با آنها باشد‪ .‬بخش هايي از بدنش خشمگين‪ ،‬تندخو‪ ،‬مضطرب‪ ،‬متنفر‪ ،‬نااميد و ترسان بودند‪ .‬به‬

‫همين دليل هم بود كه هميشه‪ ،‬تا وقتي كه آن انرژيها را آزاد ساختيم‪ ،‬در حالت آمادهباش به سر ميبرد‪.‬‬

‫اثر عدم تعادل‬

‫همه چيز به طبيعت كوانتومي بدن بر ميگردد‪ .‬صبحها كه از خواب بر ميخيزيم انتظار داريم كه بدن خود را به همان شکلي كه‬

‫ديروز و پريروز بود ببينيم‪ .‬به نظر هم جامد و تغييرات آن به اندازهي كافي قابل پيشبيني ميآيد‪ .‬وقتي كه لباس ميپوشيم براي‬

‫مشاهده ي ابرهاي پر پيچ و تاب انرژي‪ ،‬كه در همان جايي كه دستها و پاهايمان بودهاند سر بر آوردهاند‪ ،‬در آينه نمينگريم‪ .‬ولي آنها‬

‫دقيقاً در همان جاها هستند‪.‬‬

‫بدن شما‪ ،‬صرف نظر از اين كه چگونه به نظرتان بيايد‪ ،‬در واقع مجموعهاي از انرژيهايي است كه در كنار هم قرار‬

‫گرفتهاند‪.‬‬

‫وقتي ارتعاش منفي ناشي از يك احساس گير افتاده را به آن وارد كنيد شدت ارتعاش طبيعي آن را تغيير ميدهيد‪.‬‬

‫هر چند كه لزوماً آ ن را حس نخواهيد نمود و با نگريستن به آن هم قطعاً متوجه تفاوتها نخواهيد شد ولي راههاي ديگري براي اين‬

‫كار وجود دارند‪.‬‬

‫اثري را كه تشديد بر دياپازونها ميگذاشت به ياد آوريد‪ .‬وقتي هم كه احساسي در بدنتان گير ميافتد ساير احساساتي را كه ارتعاش‬

‫مشابهي دارند به خود جذب مي كند‪ .‬مثالً اگر ترس گير افتاده باشد به راحتي خواهيد ترسيد‪ .‬هر چه هم كه آن انرژي مدت بيشتري‬

‫در بدن تان به سر برد بيشتر به آن عادت خواهيد نمود و به مرور به اين نتيجه ميرسيد كه از آنجايي كه بيشتر مواقع در حال ترس‬

‫هستيد پس اساساً آدم ترسويي هستيد‪ .‬بدين ترتيب انرژي احساس گير افتاده يا به معناي واقعي كلمه "گلولهي انرژي" با بخشي از‬

‫جسمتان آميخته شده است و لذا براي شکست خوردن برنامهريزي شدهايد‪ .‬بخشي از بدنتان پيوسته آن را حس ميكند و در نتيجه‬

‫در مواقعي كه عوامل ترسناك وجود دارند راحتتر به دام ترس مي افتيد‪ .‬به عبارت ديگر از آنجايي كه بخشي از جسمتان با بسامد‬

‫ترس در حال تشديد ميباشد بقيهي بخشهاي آن فقط بايد گام كوچکي بردارند تا آنها هم به دام همين تشديد بيفتند‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده در كجا خانه ميكنند‬

‫مردم اغلب از من مي پرسند كه چرا يك احساس در بخش خاصي از بدن و نه در جاي ديگري گير ميافتد‪ .‬متوجه شدهام كه در اكثر‬

‫موارد احساس گير افتاده در محلي جاي ميگيرد كه بنا به داليل ارثي‪ ،‬صدمه ديدگي يا كمبودهاي غذايي‪ ،‬كه موجب عدم تعادل‬

‫انرژي يا تضعيف آن بخش شدهاند‪ ،‬آسيبپذير گشته است‪.‬‬

‫‪41‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫گاهي اوقات هم استعاره اي در كار است‪ .‬اگر بدانيد كه ذهن ناخودآگاه حاكم بر جسم و روياهاي ما است اين مساله معقول خواهد‬

‫نمود‪.‬‬

‫نشانهها و استعارهها در واقع زبان ذهن ناخود آگاهند و لذا حضور احساسات گير افتاده در همان جايي كه اهميت نمادين‬

‫دارد خيلي هم طبيعي به حساب ميآيد‪.‬‬

‫مثالً فرض كنيم كه به خاطر اين كه يکي از دوستانتان سقط جنين كرده است غمگين شدهايد و اين احساس به جاي اين كه آن را‬

‫حس كنيد و كنار بنهيد گير افتاده است‪ .‬در اين صورت جاي شگفتي نخواهد اگر اين احساس گير افتاده در رحم يا سينههايتان‬

‫جاي گيرد چون اينها اعضاي حياتبخش وجودتان هستند‪ .‬يا فرض كنيم كه در يکي از دورانهاي دشوار زندگي كه در آنها به نظر‬

‫ميرسد اتفاقات بد يکي پس از ديگري ميافتند به سر ميبريد‪ .‬بار زندگي بر روي شانههايتان سنگيني ميكند و لذا نااميد شدهايد و‬

‫فکر ميكنيد كه كاري از دستتان بر نميآيد‪ .‬در اين حالت احساس گير افتاده در يکي از شانهها جاي ميگيرد‪ .‬واقعيت اين است كه‬

‫همهي احساسها ميتوانند در هر جايي از بدن گير بيفتند‪.‬‬

‫اگر متوجه عدم تعادل نشويد شايد مشکل سال ها به طول انجامد و نهايتاً به مشکالت جدي در رابطه با سالمتي ذهني و جسمانيتان‬

‫منجر گردد‪.‬‬

‫طبيعت دوگانهي احساسات گير افتاده‬

‫احساسات گير افتاده از دو طريق مشخص ذهني و جسمي بر شما اثر ميگذارند‪ .‬در ابتدا به نحوهي تاثيرگزاري آنها بر ذهن‬

‫ميپردازيم‪ .‬آنها ميتوانند موجب عکسالعمل هاي بسيار شديد احساسي شوند‪ .‬اول بياييد چند مثال واقعي را‪ ،‬كه در آنها احساسات‬

‫گير افتاده اثرات واضحي بر وضهيت ذهني فرد ميگذاشتهاند‪ ،‬بررسي نماييم‪.‬‬

‫ماري و خاطرهي ناگوارش‬

‫يکي از دردناكترين مثالهايي كه در اين رابطه ميتوانم بزنم به بانوي زيبا و خوشقلبي كه در سنين پنجاه سالگي بود مربوط‬

‫مي شود‪ .‬يك سال قبل از اين كه به مالقات من بيايد پسرش به نحو بيرحمانهاي به قتل رسيده بود‪ .‬البد ميتوانيد تصور كنيد كه‬

‫مرگ فرزندش چقدر براي او ناگو ار بوده است‪ .‬دادگاه قاتل فرزندش هم به طول انجاميد و همين مساله موجب بدتر شدن وضعيت او‬

‫گرديد‪ .‬ديگر طاقتش طاق شده بود‪.‬‬

‫اولين باري كه مرا ديد رويارويي با مسائل زندگي برايش دشوار بود‪ .‬ظرف يك سالي كه از قتل فرزندش ميگذشت همواره غمگين بود‬

‫و حس ميكرد كه او را از دست داده است‪ .‬وقتي به دنبال احساسات گير افتادهي او گشتيم متوجه شديم كه همگي آنها به پسرش و‬

‫قتل او مربوط ميگردند‪ .‬پس از اين كه آنها را رها ساختيم او احساس ميكرد كه آزاد شده است‪ .‬تبديل به همان فرد متعادلي شد كه‬

‫‪41‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫هميشه بود‪ .‬هر چند كه دلش براي فرزندش تنگ ميشود و تا ابد هم غيبت او را حس خواهد نمود ولي اكنون يکي از شادترين و‬

‫متعادلترين افرادي است كه ميشناسم‪.‬‬

‫احساسات گير افتادهاش با حفظ ارتعاشات منفي تعادل او را به هم ميريختند‪ .‬پس از اين كه آنها را بر طرف ساختيم قادر شد به نحو‬

‫سالمتري با مشکل از دست دادن پسرش روبرو گردد‪.‬‬

‫سارا و مشكل سوء قصد به جان كندي‬

‫هرگز سارا را فراموش نخواهم كرد‪ .‬وي در سن ‪ 11‬سالگي براي درمان به سراغم آمد‪ .‬به كمك آزمايش قدرت عضله از ذهن‬

‫ناخودآگاهش پرسيدم كه چه ميخواهد‪ .‬دريافتيم كه احساس غم در او گير افتاده است‪.‬‬

‫هر چند كه شايد ذهن خودآگاه نتواند همه ي چيزها را به خوبي به ياد بياورد ولي ذهن ناخودآگاه هر اتفاقي را به ياد دارد و البته‬

‫جزئيات گير افتادن هر احساس و اين كه چه كساني در آن دخيل بودهاند و بسياري موارد ديگر را نيز ميداند‪.‬‬

‫وقتي از ذهن ناخودآگاه سارا در رابطه با اين احساس گير افتاده سوال ميكردم سعي داشتم زمان وقوع آن را هم دريابم‪ .‬متوجه شديم‬

‫كه احساس غم از سال ‪ 1163‬در بدنش گير افتاده بود‪.‬‬

‫ناگهان به من الهام شد كه بپرسم "آيا اين غم به سوء قصد به جان كندي مربوط ميشود؟" پاسخي كه بدنش داد "بله" بود‪ .‬وقتي به‬

‫اين نتيجه رسيديم به گريه در آمد‪ .‬در حالي كه اشكهايش جاري بود گفت "اوه‪ ،‬بله‪ ،‬آن واقعه عميقاً بر من اثر گذاشت‪ .‬وقتي هم كه‬

‫چند سال بعد پسر كندي در سانحهي سقوط هواپيما در گذشت همه ي وقايع مجدداً برايم زنده شدند‪ .‬تا چندين روز فقط كارم شده‬

‫بود اين كه گريه كنم‪".‬‬

‫اگر سنتان در حدي باشد كه وقايع آن روز در نوامبر سال ‪ 1163‬را به ياد بياوريد البد ميدانيد كه ضربهي ناشي از آن تا چه حد‬

‫غم بار بوده است‪ .‬در آن روز تمامي وجود سارا از غم پر شد‪ .‬اين احساس ناتوانش ساخت‪ .‬خيلي هم شديدتر از آني بود كه بدنش از‬

‫عهدهي فرايند آن برآيد و لذا گير افتاد‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده به لحاظ احساسي بر ما اثر ميگذارند‬

‫احساسات گير افتاده نوع خاصي از ارتعاش انرژي را پديد مي آورند‪ .‬همچنين در ذهن ما هم به انواع خاصي از وقايع مربوط ميشوند‪.‬‬

‫در مورد سارا احساس غم – كه با بسامد ويژهاي در حالت تشديد بود – مشخصاً در ذهن و جسمش به مرگ ناگهاني كندي مربوط‬

‫بود‪ .‬وقتي فرزند كندي هم به طرز دردناكي در گذشت غم ناشي از آن واقعه در اثر احساسي كه در درونش گير افتاده بود تقويت‬

‫گرديد‪ .‬بخشي از بدنش كه اين احساس در آن جاي گرفته بود به بهترين شکلي كه ميتوانست كار خود را انجام ميداد و او در واقع‬

‫به مدت چهل سال در غم ناشي از مرگ كندي غرق شده بود‪.‬‬

‫‪42‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫وقتي خبر مرگ پسر كندي را شنيد تمامي بدنش به حالت تشديد با آن احساس گير افتاده در آمد‪ .‬نتيجه هم اين شد كه به جاي‬

‫اين كه اندكي بگريد و به زندگي خودش بپردازد روزها گريست و دردي كه از آن روز نوامبر ‪ 1163‬داشت با تمام قوا به سويش‬

‫بازگشت‪ .‬در واقع بايد گفت كه آن درد هرگز او را ترك نکرده بود و به معناي واقعي كلمه و به شکلي جالب بدنش هيچگاه دست از‬

‫آن غم عميق بر نداشته بود‪.‬‬

‫اين مثال به خوبي نشان ميدهد كه يك احساس گم شده چگونه ميتواند سالها در جاي خود بماند و احساسات مشابه و شديدي را‬

‫به بار آورد‪.‬‬

‫اگر احساس گير افتاده رها نشود درد آن را حس خواهيد كرد و به خاطر آن در تمامي طول زندگي عكسالعملهاي‬

‫شديدي از خود نشان خواهيد داد‪ .‬ولي چنين مسالهاي اصالً ضرورت ندارد چون به راحتي ميتوان احساسات گير افتاده‬

‫را رها ساخت‪.‬‬

‫بقيهي ماجرا‬

‫تصميم گرفتم قبل از اين كه غم او را رها نمايم از او سوال كنم كه اين احساس براي نزديك به چهار دهه در كدام بخش از بدنش‬

‫جاي گرفته بوده است و در اين سالها چه بافتهايي به خاطر آن درد كشيدهاند؟ تاثير آن بر بافتها چگونه بوده است؟ ذهن‬

‫ناخودآگاه به خوبي پاسخ اين سوالها را ميداند‪ .‬رسيدن به جوابهاي مورد نظر فقط مستلزم پرسش است‪ .‬پاسخي كه گرفتيم هر‬

‫دوي ما را متحير ساخت‪.‬‬

‫آزمايش قدرت عضله نشان داد كه احساس گير افتاده در سينهي چپش جاي گرفته است‪.‬‬

‫سارا و من لحظاتي با كمال تعجب به هم خيره شديم‪ .‬وي از سرطان سينه جان به در برده بود‪ .‬چهار سال قبل سينهي‬

‫چپش را با عمل جراحي برداشته بودند‪.‬‬

‫انرژي احساس گير افتاده در سينهي چپش جاي گرفته بود‪ .‬ولي چرا سينه ي چپ و نه هيچ جاي ديگري از بدن؟ شايد به اين دليل‬

‫كه به خاطر نوعي عفونت خفيف‪ ،‬صدمه يا عدم تعادلهاي قبلي اين قسمت از بدنش آسيبپذيرتر از بقيه بوده است‪.‬‬

‫شخصاً حدس ميزنم به اين علت در بافتهاي آن قسمت – كه به قلب خيلي نزديك هستند ‪ -‬گير افتاده بوده است كه وي به نوعي‬

‫عاشق جان كندي بوده است‪.‬‬

‫ولي به هر دليلي كه باشد آن احساس در طول ساليان در همان جا ماند و همواره موجب نوعي آزار خفيف در بافتهاي بدن ميگرديد‬

‫و شايد هم عامل تاثيرگزاري در ابتالي او به سرطان بوده باشد‪ .‬عالئم بيماري اش زود تشخيص داده نشده بودند و نهايتاً براي نجات‬

‫جانش مجبور شده بودند سينه اش را بردارند‪ .‬ولي احساس غم رها نشده بود‪ .‬رهاسازي غم گير افتاده به او كمك كرد كه به لحاظ‬

‫‪43‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫احساسي شفا يابد‪ .‬اي كاش ميتوانستم سال ها پيش آن را كشف كنم‪ .‬در اين صورت امکان داشت مانع درد و رنجش گردم و حتي‬

‫شايد به سرطان سينه هم مبتال نميگشت‪.‬‬

‫اثر احساسات گير افتاده بر جسم‬

‫بافتهايي كه پيوسته در معرض فعاليتهاي احساسات گير افتاده هستند سرانجام از اثرات آنها آسيب خواهند ديد‪.‬‬

‫اگر يك آهنربا برداريد و نزديك صفحهي يك تلويزيون المپي –قديمي – يا نمايشگر رايانه بگيريد اختاللهاي واضحي را كه در‬

‫تصوير ايجاد ميكند خواهيد ديد‪ .‬چون ميدان مغناطيسي بر جريان طبيعي الکترونها بر روي صفحه تاثير ميگذارد‪ .‬اگر آْهنربا را‬

‫خيلي نزديك ببريد يا به مدت طوالني در محل قرار دهيد موجب اختالل دائمي ميشود و حتي ممکن است صفحه را به كلي خراب‬

‫كند‪ .‬احساسات گم شده نيز به شکل شمابهي بر بدن اثر مي نهند‪ .‬هر چه باشد بدن نيز همچون احساسات گير افتاده از جنس انرژي‬

‫مي باشد‪ .‬توجه داشته باشيد كه احساسات گير افتاده انرژي منفي دارند و درست مثل آهنربايي كه تصوير تلويزيون را خراب ميكند بر‬

‫بافتها اثر ميگذارند‪ .‬اگر بافت هاي بدن به مدت طوالني تحت اثرات تخريبي واقع شوند به درد و سوء كاركرد مبتال خواهند شد‪ .‬به‬

‫همين دليل هم هست كه اغلب رهاسازي احساسات گير افتاده بالفاصله به آسودگي از ناراحتيها و ساير عالئم منجر ميگردد و شايد‬

‫بتواند روند برخي بيماريها را نيز برگرداند‪.‬‬

‫فکر مي كنم اين موضوعي است كه جاي تحقيق زياد دارد و شايد بتواند به دستيابي به بينش عميقي در رابطه با فرايند بيماري منجر‬

‫شود‪.‬‬

‫به تجربه دريافتهام كه احساسات گير افتاده ميتوانند تاثيرات شگفتآوري بر بافتهاي بدن بگذارند‪ .‬اگر آن بافتها در طول زمان‬

‫پيوسته آزار ببينند چه اتفاقي مي افتد؟ در اغلب موارد اولين عالمت درد و ناكارايي نهاني است كه شايد تشخيص آن مشکل باشد‪ .‬اگر‬

‫بافت ها به مدت طوالني آزار ببينند نهايتاً به حالت متاپالس‪ 1‬يا تغيير در ميآيند‪ .‬به عبارت ديگر سلولهاي آن بخش به سلولهاي‬

‫ابتداييتري تبديل ميگردند‪ .‬مرحلهي بعدي هم بدخيم يا سرطاني شدن آنها است‪.‬‬

‫هر چند كه براي ابتال داليل فراواني ميآورند ولي فکر ميكنم احساسات گير افتاده حداقل در فرايند اين بيماري‪ ،‬اگر نگوييم در‬

‫فرايند همهي بيماريها‪ ،‬بسيار موثر هستند‪.‬‬

‫همهي بيماران سرطاني كه بر روي آنها كار كردهام احساسات گير افتادهاي در بافتهاي مبتال داشتهاند‪.‬‬

‫اين امکان وجود دارد كه برخي از اين انرژيها به خاطر عدم تعادلهاي شديدي كه در بافتها وجود داشته است به سوي آنها جذب‬

‫شده باشند‪ .‬هر چند كه اين مساله با پيشرفت بيماري ممکن و حتي محتمل است ولي به نظر من احساسات گير افتاده يکي از داليل‬

‫‪1‬‬
‫‪Metaplasia‬‬

‫‪44‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ريشه اي سرطان هستند‪ .‬لذا رهاسازي اين احساسات گير افتاده از اهميت حياتي برخوردار است‪ .‬هر چند كه ممکن است در ايجاد‬

‫سرطان نقش داشته باشند ولي اگر رها شوند ديگر نخواهند توانست در سالهاي آينده موجب صدمات بيشتري گردند‪.‬‬

‫سرطان ريهي ريچل‬

‫اولين باري كه ريچل به مالقاتم آمد غدهاي سرطاني به اندازهي يك توپ بيسبال در ريهاش داشت‪ .‬در آن هنگام دورهي شيميدرماني‬

‫را ميگذراند‪ .‬وقتي از بدنش پرسيدم كه آيا احساس گير افتادهاي موجب اين بافت بدخيم در ريهاش شده است جواب "بله" داد‪.‬‬

‫احساس گير افتادهي مرتبط با غدهي ريچل به سالها قبل كه جوان بود بر ميگشت‪ .‬وي اصليتي فيليپيني داشت و با يك سرباز‬

‫آمري کايي كه در فيليپين اقامت داشت ازدواج كرده بود‪ .‬پس از اين كه اولين فرزندشان به دنيا آمده بود شوهرش را بارها براي بيش از‬

‫شش ماه به ماموريت دريايي فرستاده بودند‪ .‬هر چند كه وي در ذهن خودآگاهش اين مساله را پذيرفته بود و ميدانست كه شوهرش‬

‫اغلب مواقع در كنارش نخواهد بود ولي به دشواري مي توانست فرزندش را به تنهايي بزرگ كند‪ .‬ريچل خودآگاهانه بر اين باور بود كه‬

‫مشکلي با غيبت هاي شوهرش ندارد‪ .‬ولي بدنش نشان داد كه احساسات تنفر‪ ،‬نااميدي و طرد شدگي در اين دوره در بدنش گير افتاده‬

‫بودند‪.‬‬

‫ريچل پافشاري كرد كه "نه‪ ،‬نه‪ ،‬من هرگز چنين احساساتي نداشتهام‪ .‬ميدانستم كه دني از پيشم ميرود و با آن كنار آمده بودم‪.‬‬

‫خودم هم به تنهايي از عهدهي همه چيز بر ميآمدم‪ ".‬ولي وقتي آهنربا را بر پشتش كشيدم ريچل برخاست‪ ،‬سرش را تکان داد و‬

‫گفت "ميداني‪ ،‬خيلي خندهدار است‪ .‬اكنون احساس ميكنم كه خيلي سبكتر گشتهام‪ .‬انگار كه باري از روي سينهام برداشته شده‬

‫است‪.‬‬

‫از آنجايي كه براي مالقات من بايد هر بار ‪ 10‬دقيقه رانندگي مي كرد فقط سه بار توانستم او را ببينم‪ .‬ولي همين مقدار هم براي‬

‫رهاسازي آن احساسات گير افتادهاي كه در ناحيهي غدهاش بودند كفايت مينمود‪ .‬پنج هفته بعد كه به مطبم آمد از خبرهاي خوشي‬

‫كه داشت مشعوف بود‪ .‬پزشکان عکسهاي جديدي با اشعه ي ايکس از او گرفته بودند و مشاهده كرده بودند كه غدهي ريهاش كامالً‬

‫ناپديد شده است‪.‬‬

‫آيا احساسات گير افتاده نقش مهمي در پيدايش اين سرطان داشتهاند؟ باور دارم كه جواب آن مثبت است‪.‬‬

‫البته نمي توانم ثابت كنم كه رهاسازي احساسات موجب ناپديد شدن غده گشته است چون شيميدرماني هم بر رويش انجام ميشد‪.‬‬

‫ولي با رهاسازي احساساتي كه در سينهاش جاي گرفته بودند شايد تاثير شيمي درماني را بيشتر كرده بوديم و بدنش قادر گشته بود‬

‫شفا يابد‪ .‬اميدوارم آن قدر زنده بمانم كه ببينم همهي بيماران با بهترين روشها‪ ،‬نظير اين‪ ،‬تحت درمان قرار گيرند‪.‬‬

‫درد تخمدان جين‬

‫‪45‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫يکي از مسائل مربوط به احساسات گير افتاده كه بيش از همه مرا متعجب ساخت توانايي آنها در ايجاد درد بود‪ .‬اولين تجربهاي كه در‬

‫اين رابطه داشتم بسي ار ناگوار بود‪ .‬همسرم جين به ناگهان به درد شديد و حادي در سمت چپ زير شکم دچار شد‪ .‬آزمايش قدرت‬

‫عضله نشان داد كه اين درد از تخم دان چپ ناشي گرديده است و علت احساسي دارد‪ .‬سعي كردم به سرعت علت احساسي آن را‬

‫كشف كنم و با كمال تعجب دريافتم كه نه يك احساس بلکه شش ا حساس در ايجاد آن دخيل هستند‪ .‬احساسات گير افتاده را‪ ،‬به‬

‫نحوي كه بعداً خواهيد آموخت‪ ،‬يکي يکي رها ساختيم‪ .‬گاهي اوقات‪ ،‬نظير اين مورد‪ ،‬بيش از يك احساس در ناحيهي مورد نظر پيدا‬

‫مي شوند‪ .‬به جز آخرين احساس بقيه به وقايع ناگوار و آشفته كنندهاي مربوط ميشدند كه در زندگي زناني كه به جين نزديك بودند‬

‫اتفاق افتاده بودند‪ .‬هر كدام را كه تشخيص ميداديم رها مينموديم‪.‬‬

‫جالب اين بود كه با رهاسازي هر احساس گير افتاده شدت دردش هم بالفاصله و به ميزان قابل توجهي كاهش مييافت‪.‬‬

‫پس از اين كه پنج مورد را رها نموديم شدت دردش به كسري از آنچه كه چند دقيقه پيش بود رسيد‪.‬‬

‫عکسالعمل بدنش حاكي از آن بود كه يك احساس گير افتاده ي ديگر نيز وجود دارد‪ .‬آزمايش هم به سرعت نشان داد كه احساس‬

‫بيارزشي از وقتي كه او به كودكستان ميرفته در بدنش گير افتاده است‪.‬‬

‫سال ‪ 1160‬بود‪ .‬سال انتخابات و رقابت بين ريچارد نيکسون و جان كندي‪ .‬معلم جين به او گفت كه يك روزنامهي محلي قصد دارد با‬

‫يك دختر و پسر در رابطه با انتخابات رياست جمهوري مصاحبه كند و از بين دختران جين براي اين كار برگزيده شده است‪ .‬به او‬

‫گفته بودند كه چند سوال دربارهي داوطلبان‪ ،‬و خصوصاً اين كه اگر ميتوانست به كدام يك راي ميداد‪ ،‬از او خواهند پرسيد‪.‬‬

‫وي از اين بابت هيجان زده بود و باالخره روز موعود فرا رسيد‪ .‬وي را به اتاقي كه براي اين كار آماده كرده بودند بردند‪ .‬دو صندلي‬

‫براي آن دو كودك در آنجا بود‪ .‬مصاحبه كننده ابتدا از پسر بچه پرسيد و در همين هنگام نور فالش دوربينهاي عکاسي كه تصوير او‬

‫را ميگرفتند چشمها را خيره مي كرد‪ .‬هر چند كه عکس جين را هم گرفتند ولي به داليلي هيچ سوالي از او نپرسيدند‪ .‬تقريباً او را به‬

‫طور كامل ناديده گرفته بودند‪ .‬تنها چيزي كه از او خواستند اين بود كه در مقابل دوربين ظاهر شود‪ .‬مصاحبه هم به ناگهان به پايان‬

‫رسيد‪ .‬وقتي او را به كالسش بر ميگرداندند گيج شده بود‪ .‬به تدريج هم به اين نتيجه رسيد كه البد آدم بياهميتي بوده است‪.‬‬

‫وي احساس بي ارزشي نمود و اين احساس آن قدر قوي شد كه در جسمش هم گير افتاد‪.‬‬

‫احساسات از جنس انرژي هستند و ارتعاش خاص هر يك نوع آن را نيز تعيين ميكند‪ .‬احساس گير افتاده به يك گلولهي انرژي‬

‫ميماند كه همواره در جايي از بدن "قرار" ميگيرد‪ .‬بنا به داليلي اين احساس بيارزشي در تخمدان چپ جين جاي گرفت و سي سال‬

‫هم در آنجا ماند‪.‬‬

‫‪46‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫وقتي اين احساس گير افتادهي آخري را هم رها ساختيم باقيمانده ي دردش نيز به ناگهان برطرف گرديد‪ .‬از روي زمين برخاست و دو‬

‫نفري در كمال حيرت به يکديگر خيره شديم‪ .‬جين تاكنون ديگر به آن درد مبتال نشده است‪ .‬نميدانم اگر آن انرژيها را از تخمدانش‬

‫رها نميكرديم چه عواقبي براي سالمتياش داشت‪.‬‬

‫دردي كه جك به خاطر بازي تنيس در آرنجش داشت‬

‫مثال ديگري كه در رابطه با ايجاد درد جسمي توسط احساسات گير افتاده ميتوانم بزنم به يکي از بيمارانم به نام جك بر ميگردد‪.‬‬

‫وقتي ‪ 42‬سال داشت به منظور درمان درد شديدي كه به خاطر بازي تنيس در ناحيهي آرنجش حس ميكرد به مالقاتم آمد‪ .‬ناراحتي‬

‫ساعد راستش به حدي بود كه حتي نمي توانست بدون درد سوئيچ ماشين را بچرخاند و آن را روشن كند‪ .‬در ابتدا به شيوهي معمول‬

‫كايروپراكتيك و درمان جسماني به مشکل او پرداختم‪ .‬پس از اين كه يك هفته بر رويش كار كردم بهبودي چنداني به دست نيامد و‬

‫اين باعث تعجب من گرديد‪ .‬آرنج دردناك تنيس بازان نوعي ناخوشي است كه معموالً با استفاده از كايروپراكتيك به راحتي برطرف‬

‫ميگردد‪.‬‬

‫از بابت عدم بهبودي جك نااميد شده بودم‪ .‬هنوز اوايل كارم با احساسات گير افتاده بود و تا آن زمان به عقلم نرسيده بود كه از‬

‫ناخودآگاهش بپرسم كه آيا احساسات هم نقشي د ر مشکلش دارند يا خير‪ .‬تازه در حال درك قدرت احساسات گير افتاده و تاثير آنها‬

‫بر عالئم بودم‪ .‬هر چند ميدانستم كه مي توانند باعث دردهاي جسماني گردند ولي از اين نکته هم آگاه بودم كه مشکل آرنج دردناك‬

‫تنيسبازان نوعي شرايط التهابي به شمار ميرود كه قبالً هم با موفقيت به آن پرداخته بودم‪ .‬ولي از آنجايي كه از به كارگيري‬

‫روشهاي سنتي نتيجه اي نگرفته بودم بر آن شدم كه از ذهن ناخودآگاه جك بپرسم كه آيا احساسات گير افتاده علت زيربنايي‬

‫مشکلش ميباشند‪ .‬وقتي بدنش پاسخ "بله" داد اندكي تعجب نمودم‪.‬‬

‫دختران دبيرستاني‬

‫احساس اول را با استفاده از ايموشن كد مشخص نموديم‪ .‬بدنش ميگفت كه احساس پستتر بودن است‪ .‬در زماني كه به دبيرستان‬

‫مي رفته است در جسمش گير افتاده است و به يك دختري كه به او عالقمند شده بوده است مربوط ميشود‪ .‬پس از اين كه آن‬

‫احساس را رها ساختم جك از اثر سريعي كه اين كار بر دستش داشت متحير گشت‪ .‬به ناگهان درد آرنجش به ميزان قابل مالحظهاي‬

‫كاهش يافت‪ .‬پرسيدم كه آيا احساس ديگري هم هست كه بايد رها نماييم‪ .‬بدنش مجدداً جواب "بله" داد‪ .‬لذا سوالهاي ديگري را‬

‫هم‪ ،‬از قبيل اين كه در چه زماني گير افتاده است و آيا به شخص خاصي مربوط ميگردد‪ ،‬براي كشف اين احساس مطرح كردم‪ .‬اين‬

‫احساس گير افتاده نيز به دوران دبيرستان جك بر ميگشت و از رابطهي نه چندان رضايتبخشي كه – اين بار با دختري ديگر –‬

‫داشت نتيجه شده بود‪ .‬اين احساس عصبانيت بود‪ .‬وقتي آن را هم رها ساختيم درد آرنجش باز هم تا حد زيادي كمتر شد‪ .‬اين كارها‬

‫را آن قدر ادامه داديم و كالً پنج احساس گير افتاده را آزاد نموديم‪.‬‬

‫‪47‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫همه ي آنها از دوران دبيرستان حاصل شده بودند و هر يك نيز به يکي از دختران مربوط ميگشت‪ .‬همسرش كه به هنگام اين كارهاي‬

‫ما در كنارش بود داشت كيف ميكرد‪.‬‬

‫هر گاه يکي از احساسات گير افتاده را رها ميساختيم درد ساعد جك نيز به ميزان قابل مالحظهاي كاهش مييافت‪ .‬وقتي كه آخرين‬

‫مورد را نيز آزاد كرديم دردش به كلي از ميان رفت! دستش را به اين طرف و آن طرف گرداند‪ .‬همان كارهايي را كه براي حركت دادن‬

‫سوئيچ الزم بود انجام داد‪ .‬اصالً درد نداشت‪.‬‬

‫به ناگهان محدوده ي حركتي كامل آرنج خود را باز يافته بود‪ .‬وقتي هم كه با انگشتانم بر عضالت ساعدش فشار ميآوردم دردي حس‬

‫نميكرد‪ .‬اين در حالي بود كه تا قبل از آن همين كار موجب درد شديدي ميگشت‪ .‬نتيجهي حاصل براي تمامي كساني كه در آن‬

‫هنگام شاهد ماجرا بودند حيرتآور بود‪.‬‬

‫جك در دوران دبيرستان تنيس بازي ميكرد ولي اكنون سال ها بود كه حتي دست به راكت نزده بود‪ .‬احساسات گير افتاده تمايل‬

‫دارند كه به سوي اعضاي ضعيف تر كه تنش بيشتري در خود دارند‪ ،‬آسيب ديده يا مجروحند يا به نوعي با عدم تعادل روبرو هستند‬

‫بروند‪ .‬همهي اين احساسات گير افتادهاي كه بر روي آنها كار كرديم در بافت هاي ساعد جك خانه كرده بودند‪ .‬بر اين باورم كه اين‬

‫مساله بدين دليل بوده است كه در دوران دبيرستان آرنجش تحت تنش بوده و شايد تا حدي هم آسيب ديده بوده است‪ .‬در همان‬

‫زمان با برخي ناراحتيهاي احساسي ناشي از تالشها ي ناكامي كه در برقراري روابط عاشقانه داشته نيز رويارو بوده است‪ .‬به ياد داشته‬

‫باشيد كه احساس گير افتاده همواره در جايي‪ ،‬كه احتماالً ضعيفترين حلقهي بدن ميباشد‪ ،‬قرار ميگيرد‪.‬‬

‫هنوز هم فکر ميكنم كه اگر شخصاً در آنجا حضور نداشتم و به چشم خودم نميديدم آن را باور نميكردم‪.‬‬

‫دردي كه جك داشت ظرف چند دقيقه از ميزان ناتوان كنندهاي به صفر رسيد‪.‬‬

‫يك بار ديگر از اين كه ميديدم احساسات مي توانند چنين تاثير مستقيمي بر دردهاي ناگوار جسماني بگذارند متحير شدم‪ .‬ولي آن را‬

‫به چشم خود ديده بودم‪ .‬به مرور كه از ايموشن كد براي كار با بيمارانم بيشتر استفاده مينمودم از اين كه ميديدم تعداد مواردي كه‬

‫احساسات گير افتاده نقش كامل يا نسبي در آنها دارند چقدر زياد است و اين كه تا چد براي سالمتي مضر هستند بيشتر متحير‬

‫ميگشتم‪.‬‬

‫شفاي اساسي وقتي رخ ميدهد كه احساسات گير افتاده رها شوند‪ .‬چه كسي ميداند كه با حذف احساسات گير افتاده تا چه ميزان‬

‫ميتوان از درد‪ ،‬ناخشنودي و بيماري هاي مزمن اجتناب نمود! به سرعت دريافتم كه برخي از احساسات گير افتاده در جسم بيمارانم‬

‫به مدتي خيلي طوالنيتر از آنچه كه فکر ميكردم امکانپذير باشد در آنجا ماندهاند‪ .‬از اين كه ميديدم اين بيماران در طول اين‬

‫سالها چقدر از چيزي كه به راحتي ميتوان برطرف ساخت رنج بردهاند تا حدي غمگين ميشدم‪.‬‬

‫ترسهاي مرضي‬

‫‪48‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ترس مرضي به صورت نوعي ترس غير منطقي و پايدار از برخي فعاليتها‪ ،‬افراد‪ ،‬اشيا يا موقعيتها تعريف ميشود‪ .‬دريافتهام كه‬

‫احساسات گير افتاده يکي از عوامل مهم و شايد هم تنها عامل ايجاد ترس هاي مرضي هستند‪ .‬ذهن ناخودآگاه علت اصلي هر ترس‬

‫مرضي را ميداند‪ .‬معموالً يك يا چند احساس گير افتاده دليل به وجود آمدن ترس مرضي هستند‪.‬‬

‫ترس از تصاوير هواپيما‬

‫ميتوان‪ ،‬به معناي واقعي كلمه‪ ،‬از هر چيزي ترسيد‪ .‬مثالً يك بار بر روي بانويي كار ميكردم كه ترس مرضي عجيبي داشت‪ .‬وي‬

‫نميتوانست بدون اين كه به حملهي هراسي شديدي دچار شود به تصاوير هواپيماها كه در مجالت چاپ ميشد بنگرد و يا آنها را در‬

‫صفحهي تلويزيون ببيند‪ .‬اگر هواپيمايي از باالي سرش ميگذشت مجبور بود چشمهايش را به زمين بدوزد‪ .‬چون اگر باال را نگاه‬

‫ميكرد دچار حمله ميشد‪.‬‬

‫با استفاده از آزمايش قدرت عضله از ذهن ناخودآگاهش پرسيدم كه آيا احساس گير افتادهاي موجب اين ترس مرضي در‬

‫او ميگردد‪ .‬پاسخ "بله" بود‪ .‬با ادامهي آزمايش دريافتم كه چه اتفاقي افتاده بوده است‪.‬‬

‫چندين سال قبل مقالهاي را كه در يکي از مجالت راجع به سقوط يك هواپيماي مسافربري به چاپ رسيده بود خوانده بود‪ .‬در آن‬

‫مقاله عکسي هم از آن هواپيما كه اندكي قبل از سانحه گرفته شده بود وجود داشت‪.‬‬

‫وقتي مقاله را ميخواند احساسات بر او غلبه كرده بود‪ .‬خود را قوياً در ارتباط با مسافران وحشتزده ميپنداشت و بدين ترتيب‬

‫احساسي گير افتاد‪ .‬آن احساس را رها ساختم و ترس مرضي اش فوراً از بين رفت‪ .‬بالفاصله پس از آن قادر گشت به عکس هواپيماها‬

‫در مجالت و همين طور هواپيماهاي در حال پرواز بنگرد و ترس مرضياش هم ديگر باز نگشت‪.‬‬

‫وحشتهاي شبانه‬

‫يك مثال ديگر به بانوي ‪ 42‬سالهاي به نام كارول مربوط ميگردد كه تقريباً در تمامي طول عمرش از وحشتهاي شبانه رنج برده بود‪.‬‬

‫در هر هفته حداقل سه شب جيغ ميكشيد و شوهر و فرزندانش را از خواب بيدار مينمود! فرق وحشت شبانه با كابوس اين است كه‬

‫ظاهراً به دليل نوع خاصي رويا ايجاد نميشود‪ .‬بلکه وقتي فرد در خواب است احساس مشخص و بسيار ترسناكي به سراغ او ميآيد‪.‬‬

‫وحشتهاي شبانه در تمامي طول عمرش يکي از مشکالت اصلي او بودهاند‪ .‬هر دو استخوان ترقوه‪ ،‬چند دنده و حتي جمجمهاش در‬

‫اثر تکانهايي كه براي فرار از روياهاي وحشتناكش به خود ميداد شکسته بودند‪.‬‬

‫ذهن ناخودآگاهش به اين سوال سادهي من جواب مثبت داد‪" :‬آيا احساس گير افتادهاي باعث اين وحشتهاي شبانه ميشود؟" اندكي‬

‫بعد مشخص گرديد كه احساس هاي هراس‪ ،‬وحشت و ترس از زماني كه او پنج سال داشته و كابوسهاي مکرري ميديده است در او‬

‫گير افتاده بودند‪ .‬هر چند كه مدتهاي طوالني بود كه ديگر آن قبيل كابوسها را نميديد ولي احساسات گير افتاده باقي مانده بودند‪.‬‬

‫‪49‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫نتيجهي حاصل از رهاسازي آن احساسها اين شد كه ظرف يك هفته وحشتهاي شبانهاش برطرف شدند و ديگر هم باز نگشتند‪.‬‬

‫آيا توانايي نگه داشتن آنها را داريد؟‬

‫بر اين باورم كه حذف احساسات گير افتاده نقش حياتي در كيفيت زندگيتان دارد‪ .‬اين كار ميتواند از بروز بسياري از مشکالتي كه‬

‫دير يا زود پديد خواهند آمد جلوگيري كند‪ .‬خوشبختانه اكنون ميتوانيد درك نماييد كه آزادسازي احساسات گير افتاده چگونه‬

‫ميتواند به رهايي از عالئم ذهني و جسمي كه به آنها دچار هستيد منجر گردد‪.‬‬

‫با رهاسازي احساسات گير افتاده در واقع ابرهاي انرژيهاي ناخواسته را كه در عملكرد طبيعي بافتهاي بدنتان اخالل مينمايند رها‬

‫ميكنيد‪ .‬بدين ترتيب به برقراري مجدد جريان انرژي كمك مينماييد و بدن خواهد توانست خودش را شفا بخشد‪.‬‬

‫ذهنتان هم به حالت طبيعيتري بر مي گردد و خاطرات ناگوار‪ ،‬دردها و بار احساسات كهنه ديگر مانع پيشرفت شما در زندگي‬

‫نخواهند گرديد‪.‬‬

‫در ادامه تعدادي از اسرار مربوط به ميدان انرژي بدن آدم را كه پزشکان باستان از آنها آگاه بودهاند و اخيراً دوباره كشف شدهاند‬

‫برايتان بازگو خواهم كرد‪.‬‬

‫‪51‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫بخش دوم‬

‫دنيايي از انرژي‬

‫‪51‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫تولد ما فقط خواب و فراموشي است‪ :‬روحي كه با ما بر ميخيزد و ستارهي زندگيمان در جاي ديگري تنظيم شدهاند و از راه دوري‬

‫آمدهاند‪ .‬ما نه از ديار فراموشي و نه از برهنگي مطلق بلکه از كوره راههاي ابرهاي شکوه و از جانب خدا‪ ،‬كه بازگشت همگان به سوي‬

‫اوست‪ ،‬ميآييم‪ .‬ويليام وردزورث‬

‫‪52‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫‪ -3‬اسرار انرژي درمانگران باستان‬

‫در سال ‪ 1131‬يك كاردان برق اهل روسيه به نام سميون كيرليان آنچه را كه اكنون به نام تصويربرداري كيرليان‪ 1‬ناميده ميشود‬

‫كشف نمود‪ .‬در اين روش از بسامدهاي مُقَطَع با ولتاژ باال براي تصويربرداري از ميدانهاي انرژي اطراف موجودات زنده استفاده‬

‫ميگردد‪ .‬گاهي اوقات هم آن را به اسم جيديوي كه مخفف تصويربرداري با تخليه گاز‪ 2‬است ميشناسند‪.‬‬

‫دانشمندان روسيه در طول ‪ 65‬سال گذشته تحقيقات مفصلي بر روي اين شيوه انجام دادهاند و دريافتهاند كه هر چند موجودات زنده‬

‫در مقايسه با اشياء بيجان ميدان انرژي قويتري دارند ولي در واقع همهي موجودات از ويژگيهاي ميدان انرژي برخوردارند‪ .‬شايد‬

‫تاثيرگزارترين تصاوير كيرليان همانهايي باشند كه از برگهايي كه به دو نيم گشتهاند گرفته شدهاند‪ .‬اين تصاوير ميدان انرژي برگ‬

‫كامل را به حالت دست نخورده نشان مي دهند‪ .‬آيا امکان دارد كه اين تصاوير در واقع ماهيت دروني يا روحاني موجودات را نشان‬

‫دهند؟‬

‫تصوير كيرليان از برگي كه از وسط بريده شده است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪Kirlian Photography‬‬
‫‪2‬‬
‫‪Gas Discharge Visualization‬‬

‫‪53‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫از زمانهاي دور وجود "ميدان انرژي انساني" يکي از پايههاي هنرهاي شفابخشي به شمار ميرفته است‪ .‬هندوها نيروي حياتي را كه‬

‫در همه چيز جاري است و زندگي ميبخشد درك كرده و آن را پرانا نام نهاده بودند‪ .‬اين مفهومي است كه به پنج هزار سال پيش بر‬

‫ميگردد‪ .‬چينيها اين انرژي را چي ميناميدند و ميدانستند كه اگر چي در موجودي نامتعادل گردد سالمتياش تحليل ميرود‪.‬‬

‫در طول تاريخ مردماني با ‪ 79‬فرهنگ مختلف وجود داشتهاند كه بر اين باور بودهاند كه ميدان انرژي انساني وجود دارد‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده جريان اين انرژي را مختل ميكنند و يا اين كه مانع آن ميگردند و ايموشن كد راه سادهاي براي باز گرداندن‬

‫تعادل به آن است‪.‬‬

‫روح و معبد‬

‫شخصاً بر اين باورم كه ميدان انرژي انساني همان روحي است كه در هر يك از ما نهاده شده است‪ .‬باور دارم كه اگر به شکلي جادويي‬

‫بتوانيد روح را از بدن خود بيرون بکشيد و براي مقايسه در كنار آن بايستيد تشابه آنها برايتان حيرتانگيز خواهد بود‪.‬‬

‫بسياري از تجربيات نزديك به مرگي كه ثبت شدهاند نشان ميدهد كه افرادي كه "مردهاند" عمالً جسم خود را براي مدتي ترك‬

‫كرده اند‪ .‬در برخي موارد هم تا وقتي كه در باالي بدن شناورند و هنوز به پايين ننگريسته و بدن خود را نديدهاند در نيافتهاند كه‬

‫مردهاند‪ .‬افرادي كه چنين تجربههايي داشتهاند ميدانند كه وجودشان چيزي بيش از اين بدن جسماني است و در واقع اين بدن‬

‫معبدي است كه روح در آن سکني گرفته است‪.‬‬

‫يك بار اتفاقي برايم افتاد كه حقيقت مطلب را به من آموخت و لذا هرگز آن را فراموش نخواهم كرد‪ .‬هنگامي كه مطب داشتم پيوسته‬

‫بيماراني را ميديدم كه از شرايط دشوار و مزمن رنج مي بردند‪ .‬عادت داشتم كه قبل از شروع هر درمان دعاي كوتاهي را‪ ،‬به نيت‬

‫دريافت هدايت الهي‪ ،‬در دل بخوانم‪ .‬در بسياري موارد هم كه مشخص گرديد از دانش كافي برخوردار نيستم قدردان كمكهاي او‬

‫بودهام‪.‬‬

‫يکي از روزها پس از اين كه به نيت دريافت كمك در دل دعا كرده بودم رو به بيماري كه در مقابلم بر روي تخت دراز كشيده بود‬

‫نمودم‪ .‬در همان هنگام عطيه اي از آگاهي از جهان مافوق به من داده شد‪ .‬تصور كردم كه در برابر معبد مقدسي كه بدن نام دارد‬

‫ايستاده ام‪ .‬ترسي عميق و آكنده از احترام وجودم را فرا گرفت‪ .‬آنچه كه بر من الهام شد حقيقت جسم را در سطحي بسيار فراتر از‬

‫آنچه كه تا آن زمان ميدانستم برايم آشکار نمود‪.‬‬

‫اين تجربهي معنوي نحوه ي نگرش مرا نسبت به آدميان تغيير داد‪ .‬هميشه عميقاً براي انسانها احترام قائل بودهام و به آنها عشق‬

‫ميورزيدهام‪ .‬ولي اكنون ميدانم كه حقيقت وجود ما بسيار عميقتر و مقدستر از آني است كه حتي بتوانيم تصور نماييم‪ .‬ما به واقع‬

‫موجوداتي روحاني هستيم كه در اين كرهي خاكي به تجربهاي جسماني مشغوليم‪.‬‬

‫افكار شما چگونه بر ديگران اثر ميگذارند‬

‫‪54‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫افکارتان از هوش روحانيتان سرچشمه ميگيرند و تاثير عميقي بر اطرافيانتان مي گذارند‪ .‬افکار از جنس انرژي هستند و پيوسته و‬

‫بدون محدوديت از جسم ساطع ميگردند‪.‬‬

‫انرژي افكار و احساسات به شكلي نهاني بر افراد ديگر و اَشكال ديگر حيات اثر ميگذارد‪ .‬از آنجايي كه انرژي پيوسته و‬

‫متصل است‪ ،‬چه متوجه باشيم و چه نباشيم‪ ،‬همواره در حال تماس با ديگران هستيم‪.‬‬

‫بيماري به نام ليندا داشتم كه از نشانگان خستگي مزمن رنج ميبرد‪ .‬وي برايم شرح داد كه ناخوشياش از وقتي شروع شد كه در‬

‫محل كار با بانوي بسيار منفيبافي هماتاق شد‪ .‬آن بانو همواره چيزي براي حرص خوردن پيدا ميكرد‪ .‬ليندا ميانديشيد كه انرژي‬

‫منفي او باعث تحليل رفتن سالمتياش گشته است‪.‬‬

‫افكار هم به حساب ميآيند‬

‫شفا دهندگان باستان عميقاً از قدرت فکر آگاه بودهاند‪ .‬در همايشهايم براي اين كه به حضار نشان دهم كه افکار حتي از راه دور چه‬

‫تاثير قدرتمندي بر ذهن و جسم ديگران ميگذارند آزمايش سادهاي را انجام ميدهم‪.‬‬

‫از يك داوطلب مي خواهم كه پشت به حاضران بايستد‪ .‬ابتدا براي اين كه دريابم كه آيا ميتوان او را مورد آزمايش قرار داد او را‬

‫ميسنجم‪ .‬نحوهي سنجش بدين شکل است كه از او مي خواهم كه در حالي كه دستش را به صورت افقي و رو به جلو گرفته است‬

‫بگويد "عشق" ‪ .‬سپس دستش را به آرامي به سوي پايين ميرانم‪ .‬در اين حالت عضلهاش بايد قوي باشد و وي بتواند بدون هيچ‬

‫مشکلي در برابر فشاري كه به سوي پايين ميآورم مقاومت نمايد‪ .‬سپس از او ميخواهم كه بگويد "نفرت" و مجدداً دستش را به‬

‫پايين ميرانم‪ .‬در اين حالت دستش ضعيف ميشود و نميتواند در برابرم مقاومت كند‪.‬‬

‫پس از كسب اطمينان از اين كه داوطلب براي انجام آزمايش آماده است از او ميخواهم كه چشمهايش را ببندد و ذهنش را از موارد‬

‫ديگر خالي سازد‪ .‬خودم هم ذهنم را از هر چيز ديگري خالي ميكنم تا اخاللي در نمايش به وجود نيايد‪ .‬سپس به حاضران ميگويم‬

‫كه هرگاه انگشت شستم را در حالي كه داوطلب نميتواند آن را ببيند رو به باال گرفتم يعني اين كه آنان بايد بي سر و صدا افکار‬

‫مثبتي از قبيل "دوستت دارم" و "تو چقدر عالي هستي" را به سوي او گسيل دارند‪ .‬وقتي هم كه انگشت شستم را رو به پايين گرفتم‬

‫يعني اين كه بايد در رابطه با فرد داوطلب افکار منفي همچون "از تو متنفرم" و "حالم را به هم ميزني" داشته باشند‪.‬‬

‫وقتي شستم را رو به باال ميگيرم حاضران افکار مثبت به سوي او ميفرستند و در همان هنگام دستش را به آرامي به سوي پايين‬

‫فشار ميدهم‪ .‬به هنگام اين كار كامالً ساكت مي مانم تا حاضران اطمينان يابند كه فقط انرژي افکار آنها است كه بر داوطلب اثر‬

‫ميگذارد‪ .‬در اين حالت بدون استثنا عضلهي فرد قوي ميماند‪.‬‬

‫سپس شستم را رو به پايين ميگيرم و حضار افکار منفي را به سوي او ارسال ميدارند‪ .‬در اين حالت وقتي دست داوطلب را به سوي‬

‫پايين مي رانم به جاي اين كه قوي باشد همواره ضعيف نشان ميدهد‪ .‬به ياد داشته باشيد كه ذهن خودآگاه او در حين آزمايش‬

‫‪55‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫نميداند كه من چه عالمتي به حاضران ميدهم‪ .‬نه تنها داوطلب پشت به حضار ايستاده بلکه ارتباط من با آنها نيز غير كالمي است‪.‬‬

‫همواره انگشتم را در پشت داوطلب ميگيرم تا شائبهي مشاهدهي آن از سوي او پيش نيايد‪ .‬چشمهايش هم كه بايد بسته باشند‪.‬‬

‫در طول سالهايي كه همايشهاي آموزشي برگزار كردهام اين آزمايش ساده همواره نتايج اطمينانبخشي به دست داده است‪ .‬دليل‬

‫كارايي آن اين است كه همهي ما از انرژي ساخته شدهايم و افکار هم از همين جنس هستند‪ .‬وقتي انرژي افکار ديگران از وجود‬

‫انرژيکي شما ميگذرد‪ ،‬چه مثبت و چه منفي‪ ،‬بر آن تاثير ميگذارد‪ .‬در اين مورد هم افکار منفي حاضران بر داوطلب اثر مينهد و‬

‫عضلهي دستش را به شکلي قابل مشاهده تضعيف مينمايد‪ .‬افکار مثبت آنان نيز موجب تقويت عضلهاش ميگردند‪ .‬اين آزمايش ساده‬

‫و جالب متضمن نتايج اساسي ديگري نيز ميباشد‪.‬‬

‫افکار شما اثرات مهم و فوري بر وضعيت ميدان انرژيتان دارند‪ .‬اگر افکار خود را از مثبت به منفي سوق دهيد ارتعاش انرژيتان نيز‬

‫بالفاصله از مثبت به منفي ميگرايد و اين مساله به ناچار عواقب منفي به بار ميآورد كه بارزترين و فوريترين آنها تضعيف عمومي‬

‫بدن ميباشد‪ .‬البد ميتوانيد تصور كنيد كه افکار منفي اعضاي بدن و بافتها را ضعيف مينمايند و ادامهي اين حالت ميتواند براي‬

‫سالمتي و بهروزي شما خطرناك باشد‪.‬‬

‫ذهن ناخودآگاه از افکار منفي كه ميتوانند براي تان مضر و متعلق به خودتان يا ديگران باشند مطلع است‪ .‬در اغلب موارد اگر نتوانيد‬

‫قرايني همچون حركات صورت‪ ،‬زبان بدن يا ارتباطات كالمي براي پي بردن به افکار منفي بيابيد ذهن خودآگاه در تشخيص آنها كند‬

‫عمل خواهد كرد‪ .‬اين "قراين" همانهايي هستند كه از بچگي ياد گرفتهايد كه به دنبال آنها باشيد‪.‬‬

‫فکر ميكنم همهي ما تا حدي حس خود را از دست دادهايم لذا اكثراً نميتوانيم آگاهانه آن انرژي را كه نميتوانيم ببينيم تشخيص‬

‫دهيم‪.‬‬

‫از روزي كه به دنيا آمدهايم دربارهي اين كه دنيا چگونه بايد باشد تحت بمباران اطالعات بودهايم‪.‬‬

‫ديدگاهها‪ ،‬عقايد‪ ،‬پيشداوريها‪ ،‬سنتها‪ ،‬نظريات‪ ،‬حقايق و آرا را به خورد ما دادهاند‪ .‬اميدواريم كه آنچه آموختهايم بر اساس حقيقت‬

‫باشد‪ .‬به مدرسه ميرويم تا "حقايقي" راجع به طبيعت‪ ،‬علم و تاريخ جهان را بياموزيم‪ .‬وقتي هم كه به بزرگسالي ميرسيم كليات‬

‫نظراتمان دربارهي جهان شکل گرفتهاند‪.‬‬

‫وقتي عصر اطالعات جديد فرا برسد طبيعتاً ذهن ما در پذيرش و درك آنچه كه با اطالعات قبلي ما نميخواند كند عمل خواهد نمود‪.‬‬

‫شايد هم به دشواري بتوانيم بپذيريم كه درك اطالعات جديد مستلزم ايجاد تغييراتي در نحوهي تفکر ما‪ ،‬خصوصاً در مواردي كه با آن‬

‫در تضاد است‪ ،‬باشد‪.‬‬

‫ماهيت اشياء‬

‫‪56‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اكثريت ما هرگز نياموختهايم كه هر چه در اطرافمان مي باشد از انرژي ساخته شده است و انرژي در سطوح مختلفي ارتعاش دارد و‬

‫لذا باعث ميشود كه اشياء ظاهر‪ ،‬مزه‪ ،‬بو و حس متفاوتي داشته باشند‪ .‬ما در دنيايي زندگي ميكنيم كه آن را "دنياي آجربازي"‬

‫مينامم‪ .‬البد ميدانيد (مگر اين كه در غار زندگي ميزيستهايد و يا هرگز با كودكان زندگي نکرده باشيد‪ ).‬كه آجرهاي اسباببازي‬

‫قطعات پالستيکي كوچکي با رنگها‪ ،‬اشکال و ابعاد مختلف هستند‪ .‬هر كسي كه به پارك اسباببازي رفته باشد ميداند كه با اين‬

‫قطعات ميتوان هر چيزي‪ ،‬از فيل گرفته تا آسمانخراش‪ ،‬ساخت‪.‬‬

‫دنياي ما هم از قطعات كوچکي به نام ذرات زير اتمي ساخته شده است‪ .‬آنها در واقع اصالً ذره نيستند بلکه ميتوانيد آنها را تکههاي‬

‫بي نهايت كوچکي از انرژي بدانيد‪ .‬اگر تعداد كافي از آنها را در كنار هم بگذاريد به اتم ميرسيد‪ .‬همچون آجرهاي اسباببازي‪ ،‬ترتيبات‬

‫متفاوتي از آنها اتم هاي عناصر مختلف را‪ ،‬نظير هيدروژن‪ ،‬كربن‪ ،‬تيتانيوم و غيره پديد ميآورند‪ .‬اتمها نيز همچون آجرهاي اسباببازي‬

‫ميتوانند ترتيبات متفاوتي به خود بگيرند و مولکولهايي را كه به نام پروتئين‪ ،‬چربي‪ ،‬كربوهيدارات و غيره ميشناسيم بسازند‪.‬‬

‫سرانجام اين كه هر آنچه كه مي بينيم و در واقع هر چه كه وجود دارد‪ ،‬يعني گياه‪ ،‬حيوان‪ ،‬مواد معدني‪ ،‬گاز‪ ،‬مايع‪ ،‬جامد و هر چيز‬

‫ديگري از همين قطعات كوچك يا همان انرژي ساخته شدهاند‪.‬‬

‫دنياي شگفتانگيز كوانتومي‬

‫ذرات زير اتمي در واقع اصالً ذره نيستند بلکه "كوانتوم" يا كميتي كامالً غير قابل تعريف از چيزي هستند‪ .‬فيزيك كوانتوم يا علم‬

‫تحقيق بر روي اين واحدهاي بسيار كوچك انرژي ت وسط آلبرت اينشتاين و معاصرانش شکل گرفت‪ .‬اين دانشمندان تيزهوش‬

‫آزمايشهاي هوشمندانهاي براي كشف هر چه بيشتر ماهيت اين انرژيها طرح نمودند‪ .‬يکي از حيرتانگيزترين جنبههاي تحقيقات‬

‫كوانتوم اين است كه اين انرژيها بسته به اين كه مشاهدهگر چه انتظاري از آنها داشته باشد به شيوههاي متفاوتي رفتار مينمايند‪.‬‬

‫بسياري از فيزيكدانان بر اين باورند كه تنها توجيه اين رفتارهاي اسرارآميز اين است كه خود انرژيهاي درون اتمها تا حدي هوشمند‬

‫باشند‪.‬‬

‫آزمايش مشهوري وجود دارد كه دانشمندان در آن اتمي را به دو نيم كردند و هر يك از ذرات (يا انرژيهاي) حاصل را با سرعتي‬

‫تقريباً برابر با سرعت نور به دو جهت مختلف گسيل نمودند‪ .‬پس از اين كه ذرات مسافت مشخصي را در جهات متفاوت طي كردند‬

‫يکي از آنها از ميدان مغناطيسي قدرت مندي عبور و جهت حركتش تغيير نمود‪ .‬در همان لحظه ذرهي خواهرش هم تغيير جهت داد‬

‫– آن هم دقيقاً با همان زاويه‪ .‬هر چند كه فاصله ي قابل توجهي بين آن دو بود ولي به شکل اسرارآميزي با هم ارتباط داشتند‪ .‬هر‬

‫اتفاقي كه براي يکي ميافتاد‪ ،‬صرف نظر از فاصله و جدايي‪ ،‬فوراً بر ديگري اثر ميگذاشت‪ .‬فکر مي كنيد چنين چيزي چگونه ممکن‬

‫است؟ اگر اين ذرات كوچك انرژي در فاصلهي دوري از هم قرار گرفته باشند چگونه ميتوانند ظاهراً ارتباطات آني با هم داشته باشند؟‬

‫‪57‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫هنوز هيچ كسي‪ ،‬حداقل به صورت قطعي‪ ،‬جواب آن را نمي داند‪ .‬ولي اين پديده به كرات در فيزيك كوانتوم نشان داده شده است‪.‬‬

‫تغيير در يك ذره فوراً تغيير معادلي را در ذرهي ديگر موجب ميشود‪ .‬فرقي هم نميكند كه چقدر از هم دور باشند‪ .‬به نظر ميرسد‬

‫فاصله مانعي در راه ارتباط انرژيها نيست‪ .‬به ياد داشته باشيد كه هر چيزي به همهي چيزهاي ديگر مرتبط است‪.‬‬

‫يادآوري كاميكازهها‬

‫ولي اين پديدهي غير قابل توجيه به ذرات زير اتمي منحصر نميشود‪ .‬اين ارتباط عجيب حتي در سلولهاي بدن انسانها نيز نشان‬

‫داده شده است‪.‬‬

‫در جريان يك تحقيق مشهور گلبولهاي سفيد خون فردي را در يك ظرف آزمايشگاهي قرار دادند‪ .‬اين سلولها بايد به جستجوي‬

‫باكتريهاي خارجي‪ ،‬سموم و ساير مهاجمين برآيند و آنها را نابود سازند‪ .‬الکترودهايي به بدن فرد وصل ميكردند تا فعاليت الکتريکي‬

‫بدنش را ثبت نمايند‪ .‬گلبولهاي سفيد او را هم در دستگاه حساسي كه ميتوانست ميزان فعاليت الکتريکي آنها را بسنجد قرار دادند‪.‬‬

‫اندازهگيريهاي دقيقي بر روي سطح فعاليت الکتريکي فرد و گلبولهاي سفيدش انجام گرفتند‪.‬‬

‫يکي از افرادي كه آزمايش بر روي او صورت ميگرفت در جنگ جهاني دوم در يك ناو هواپيمابر در اقيانوس آرام خدمت ميكرده‬

‫است‪ .‬در آن هنگام خلبانهاي خودكشي كنندهي ژاپني كه كاميکازه ناميده ميشدند به ناو حمله ميكردند‪ .‬او وحشت نموده بود و‬

‫بيش از يك بار به اين نتيجه رسيده بود كه ديگر زنده نميماند‪.‬‬

‫پس از اين كه الکترودها را به بدنش وصل كردند فيلم حمالت كاميکازه ها را به او نشان دادند كه در آنها هواپيماها به سوي ناوها‬

‫شيرجه ميرفتند‪ .‬هر چند كه مدتها از آن وقايع ميگذشت ولي بدنش آنها را فراموش نکرده بود‪ .‬اضطراب شديد و ناگهاني او‬

‫بالفاصله توسط در خروجي دستگاه ثبت گرديد‪.‬‬

‫البته اين موضوع جاي تعجبي هم ندارد‪ .‬ولي محققاني كه گلبولهاي سفيد او را در آن سوي اتاق ميديدند متوجه شدند كه فعاليت‬

‫آنها نيز بالفاصله تغيير نمود‪ .‬خروجيهاي هر دو دستگاه مشابه هم بودند‪ .‬فعاليت الکتريکي سلولها به ناگهان و به شيوهاي مشابه با‬

‫بدن او بينظم شده بود‪ .‬وقتي نمايش فيلم را متوقف نمودند فعاليتهاي الکتريکي بدن و سلولهايي كه در آن طرف اتاق بودند به‬

‫حالت عادي باز گشتند‪.‬‬

‫دانشمندان به دشواري ميتوانستند آن را باور كنند‪ .‬آزمايش را چند بار د يگر تکرار نمودند و هر بار به نتايج مشابهي رسيدند‪ .‬حتي‬

‫آزمايش را با افزايش فاصلهي ميان فرد و سلول هايش دوباره انجام دادند‪ .‬كار به جايي رسيد كه گلبولهاي سفيد فرد را به آزمايشگاه‬

‫ديگري كه در فاصلهي چندين كيلومتري محل واقع بودن انتقال دادند و باز هم همان آزمايش را تکرار كردند‪.‬‬

‫زمان و ميزان فعاليت الکتريکي فرد در اتاق و سلولهايش كه چندين كيلومتر دورتر بودند به دقت ثبت ميشدند‪ .‬اين آزمايش را بارها‬

‫و بارها تکرار كردند‪ .‬فيلم كاميکازهها را به فرد نشان و سپس به او اجازه ميدادند كه اندكي به استراحت بپردازد‪ .‬آنگاه مجدداً فيلم را‬

‫‪58‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫به او نشان و باز هم به او اجازهي استراحت ميدادند‪ .‬هر بار هم فعاليت الکتريکي بدن فرد و سلولهايش كه چندين كيلومتر از او دور‬

‫بودند با يکديگر همخواني داشتند‪.‬‬

‫نتايج اين آزمايش بر خالف تمامي آموختههاي دانشمندان بودند‪ .‬اگر از هر كسي بپرسيد كه آيا امکان دارد فيلمي را به فردي نشان‬

‫دهيم و فعاليت سلولهايش را – كه چندين كيلومتر دورتر هستند – مختل سازيم احتماالً به شما ميخندد‪ .‬هر چند كه به نظر غير‬

‫ممکن ميآيد ولي واقعاً اتفاق افتاده است‪.‬‬

‫دنياي هوشمند‬

‫چيزهاي جالبتر از اين هم به وقوع پيوستهاند‪ .‬ا ز آنجايي كه قدرت درك آنها را نداريم به نظر معجزه ميآيند‪ .‬در واقع بايد گفت كه‬

‫در آغاز راه درك طبيعت اسرارآميز انرژي‪ ،‬نحوهي كار آن و چگونگي بهرهگيري از آن هستيم‪.‬‬

‫بر اين باورم كه يکي از بزرگترين رازهاي جهان هستي در حال فاش شدن است‪.‬‬

‫اين راز بزرگ دربارهي كشف جديدي در رابطه با ماهيت هوشمند ذرات زير اتمي يا ماهيت هوشمند انرژي ميباشد‪.‬‬

‫لحظه اي تصور كنيد كه آنچه كه دانشمندان فيزيك كوانتوم مي گويند به واقع درست باشد‪ .‬تصور نماييد كه جهاني كه در آن زندگي‬

‫ميكنيم از انرژيهايي كه خودشان هم تا حدي هوشمند هستند تشکيل يافته است‪.‬‬

‫كمي در اين باره بيانديشيد‪ .‬همين صندلي كه بر روي آن نشستهايد از انرژي ساخته شده و اين انرژي هوشمند است‪ .‬هر چند كه‬

‫صندلي شما نميتواند "فکر كند" ولي‪ ،‬در سطحي ديگر‪ ،‬از تعداد بي شماري ذرات انرژي كوچك تشکيل شده است كه دقيقاً همان‬

‫كاري را انجام ميدهند كه وظيفهي آنان است‪ .‬يعني صندلي را سر پا نگه ميدارند و موجب ميگردند كه حس كنيد دنيا به همين‬

‫شکل است‪.‬‬

‫ماكس پالنك يکي از بزرگترين دانشمندان قرن بيستم است و به عنوان پدر نظريهي كوانتوم شناخته ميشود‪ .‬وي در نطق خود به‬

‫هنگام دريافت جايزهي نوبل فيزيك اظهار داشت‪:‬‬

‫به عنوان كسي كه عمرش را بر سر واضحترين علم‪ ،‬يعني مطالعهي ماده‪ ،‬گذاشته است ميتوانم نتيجهي تحقيقاتي را كه دربارهي اتم‬

‫داشتهام بدين ترتيب برايتان شرح دهم‪ :‬چنين مادهاي وجود ندارد‪ .‬ماده از نوعي نيرو نشات ميگيرد و به خاطر همان هم هست كه‬

‫وجود دارد‪ .‬اين نيرو ذرات اتم را به ارتعاش در ميآورد و اين منظومهي شمسي كوچك را نگه ميدارد‪ .‬بايد فرض را بر اين بگذاريم كه‬

‫ذهن آگاه و هوشمندي در پشت اين نيرو وجود دارد‪ .‬اين ذهن همان خاستگاه ماده است‪.‬‬

‫قدرت قصد‬

‫قصد هم شکل ديگري از انرژي است‪ .‬ترجيح ميدهم آن را نوع جهتدار انرژي فکر بدانم‪.‬‬

‫‪59‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫از آنجايي كه انرژي هوشمند است لذا ميتواند از قصد شما تبعيت يا با آن همكاري كند‪.‬‬

‫شفا دهندگان باستان نشان داده اند كه با اين مفهوم‪ ،‬كه جهان از نوعي انرژي هوشمند ساخته و از آن پر گشته و اين انرژي ميتواند‬

‫در برابر قصد از خود عکسالعملي نشان دهد‪ ،‬آشنا بودهاند‪.‬‬

‫هنوز هم عيسي مسيح [ع] را بزرگترين شفا دهندهي تمامي دوران ميدانند‪ .‬او به كرات افراد كور و افليج را شفا داد و حتي مردهها را‬

‫از قبر بلند كرد‪ .‬اولين معجزهي او‪ ،‬كه از قضا دربارهي شفا هم نيست‪ ،‬به خوبي مفهوم انرژي هوشمند را نشان ميدهد‪.‬‬

‫عيسي [ع] به همراه حواريون در يك مجلس عروسي شركت نموده بود‪ .‬ميزبان به ناگهان متوجه شد كه ذخيرهي شرابش به اتمام‬

‫رسيده است‪ .‬اين واقعه در آن دوران بسيار ناخوشايند تلقي ميگشت‪ .‬عيسي [ع] از خدمتكاران خواست كه چند بشکهي بزرگ را از‬

‫آب پر كنند و آن را در برابر ديدگان حيرتزدهي همه ي حضار به شراب تبديل نمود‪ .‬بر اين باورم كه عيسي [ع] فقط به آب گفته بود‬

‫كه به شراب تبديل گردد و آب هم از دستور او تبعيت نموده بود‪ .‬ولي در عين حال اعتقاد دارم كه خود آب هم هوشمند بوده و لذا‬

‫ميتوانسته است از دستور مسيح [ع] پيروي نمايد (انجيل يوحنا ‪.)1-11 :2‬‬

‫آيا دوست داريد روي آب راه برويد؟‬

‫مثال ديگري كه ميتوان از انجيل آورد ماجراي پيتر حواري است‪ .‬عيسي [ع] به هنگامي كه براي عبادت به كوه رفته بود حواريون را‬

‫فرستاد كه از دريا رد شوند‪ .‬در زماني كه حواريون در كشتي بودند و دريا توفاني بود‪ ،‬در ساعات اوليهي صبح‪ ،‬ديدند كه كسي بر روي‬

‫آب راه ميرود و به سوي آنان مي آيد‪ .‬حواريون وحشت كردند و گمان بردند كه شبحي است‪ .‬ولي وقتي دريافتند كه همان استادشان‬

‫ميباشد پيتر به گريه در آمد گفت " اي استاد‪ ،‬اگر شما هستيد اجازه دهيد كه من هم بر روي آب به سوي شما بيايم‪ ".‬عيسي [ع] در‬

‫پاسخ گفت "بيا"‪ .‬پيتر از كشتي خارج شد و قدمزنان به سوي عيسي [ع] رفت‪ .‬وي به راستي بر روي آب راه ميرفت! ولي وقتي به‬

‫اطرافش نگريست و متوجه شد كه كاري كه مي كند تا چه اندازه غير طبيعي و چه توفان شديدي در گرفته است ترسيد و بالفاصله در‬

‫آب فرو رفت‪ .‬پيتر فرياد زد "اي استاد‪ ،‬مرا نجات بده!" عيسي [ع] به سوي او شتافت و او را گرفت‪ .‬سپس به او گفت "اي كم ايمان‪،‬‬

‫چرا ترديد كردي؟" (انجيل متي ‪)22-22:31‬‬

‫پيتر در ابتدا با ايمان به راه افتاد‪ .‬باور داشت كه ميتواند بر روي آب راه برود‪ .‬ايمان و قصدش به حدي قوي بودند كه واقعاً از عهدهي‬

‫آن بر آمد‪ .‬شعور آب به سادگي در برابر باور و قصد او عکس العمل نشان داد و دنيا به شکلي خيلي سريع و طبيعي به نحوي تغيير‬

‫نمود كه از قصد او پشتيباني كند‪ .‬ولي به محض اين كه پيتر ترسيد قصد و ايماني كه به توانايي راه رفتن بر روي آب داشت تحليل‬

‫رفت‪ .‬هر چه ايمانش كمتر ميشد قصدش هم كمرنگتر مي گشت تا به جايي رسيد كه در حال غرق شدن بود‪ .‬چون دنيا ديگر به طرز‬

‫فکر جديدش عکسالعمل نشان ميداد‪.‬‬

‫‪61‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫همان طور كه ميبينيد دليل غرق شدن پيتر ترديد و ترس او بود‪ .‬ترديد و ترس نقطهي مقابل ايمان هستند و نميتوانند همراه با آن‬

‫وجود داشته باشند‪.‬‬

‫دنيا از باورهايي كه دربارهي خود داريد پشتيباني مينمايد‪ .‬اگر فكر ميكنيد كه قادر به انجام كاري نيستيد دنيا از اين‬

‫باور پشتيباني ميكند و لذا موفق به انجام آن نخواهيد گشت‪.‬‬

‫از سوي ديگر اگر فکر ميكنيد كه ميتوانيد از عهده ي آن برآييد دنيا هم از اين باور پشتيباني خواهد كرد و شما قدرتمند خواهيد‬

‫شد‪.‬‬

‫راه رفتن بر روي هوا‬

‫دو ماه پس از فوت پدرم خواب عجيبي ديدم‪ .‬به نظرم خيلي واقعي ميآمد و آن را به منزلهي پيغامي از طرف خداوند دانستم‪ .‬در‬

‫خواب ميديدم كه در راهروي يك دانشگاه يا مدرسهي آموزش عالي راه ميروم‪ .‬راهرو پر از كساني بود كه پي كار خود ميرفتند‪ .‬در‬

‫حالي كه مردم در اطراف من بودند اتفاق عجيبي براي من افتاد‪ .‬به معناي واقعي كلمه روي هوا راه رفتم‪ .‬يعني چند سانتيمتر باالتر‬

‫از زمين‪ .‬حسي باور نکردني داشتم‪ .‬سعي كردم ببينم كه آيا با تندتر يا كندتر رفتن ارتفاعم از زمين تغييري ميكند يا خير‪ .‬هيچ فرقي‬

‫ننمود و هنوز چند سانتيمتر باالتر از سطح زمين بودم‪ .‬احساسي هم كه داشتم غير قابل بيان بود!‬

‫به نظر مي رسيد كساني كه در اطرافم هستند خيلي به كار خود مشغولند و لذا متوجه موضوع نيستند‪ .‬با خودم فکر كردم "اگر‬

‫ميتوانم چند سانتيمتر از زمين باالتر باشم پس البد ميتوانم چند ده سانتيمتر باالتر هم باشم‪ ".‬به محض اين كه اين فکر از سرم‬

‫گذشت همين طور هم شد! حدود سي سانتيمتر باالتر از سطح زمين راه ميرفتم! به پشت سرم نگاه كردم و گروهي از كودكان را‬

‫ديدم كه چشمان خود را به من دوخته بودند‪ .‬آنها هم درست مثل من با ارتفاع حدود سي سانتيمتر از زمين راه ميرفتند‪ .‬به نظر‬

‫ميرسيد كه ديگران اصالً نميفهمند كه چه خبر است‪.‬‬

‫باز هم راه رفتم و متوجه شدم كه ميتوانم تا هر ارتفاعي كه بخواهم باالتر روم‪ .‬طولي نکشيد كه نزديك بود سرم به سقف بسايد‪.‬‬

‫در اينجا بود كه متوجه شدم همگان دست از كار خود شستهاند و به باال و رو به من مينگرند‪ .‬از من ميپرسيدند "چگونه چنين كاري‬

‫را انجام ميدهي؟ چگونه ممکن است چنين كاري را انجام دهي؟"‬

‫پاسخي كه به آنان دادم در واقع پيامي از جانب خداوند به سوي آنان بود و اكنون نيز از جانب او به شما ميرسد‪.‬‬

‫به آنان گفتم "ساده است! تنها بايد باور داشته باشيد كه قادر به انجام آن هستيد و به خاطر انجام آن از خدا قدرداني نماييد!"‬

‫سپس به پايين نگاهي انداختم و چند درب شيشهاي را كه به بيرون راه داشتند ديدم‪ .‬پشت آنها تپههاي سرسبز‪ ،‬ساختمانهاي‬

‫دانشگاه و آسمان آبي قرار داشتند‪ .‬با خودم فکر كردم كه "هر گاه از آن دربها رد شوم خواهم توانست پرواز نمايم!"‬

‫‪61‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫در اين لحظه بيدار شدم‪ .‬در شرايطي كه هنوز در خواب و بيداري بودم به خوبي تعبير آن را دريافتم‪ .‬اين كه ميتوانستم بر روي آب‬

‫راه بروم بدين معني بود كه مي توانستم‪ ،‬تا وقتي كه به خاطر آنچه كه انجام مي دهم خدا را شکر كنم‪ ،‬هر كاري را كه به آن باور‬

‫داشتم انجام دهم‪ .‬كودكان نشانهي افکار با ايمان و بيآاليشي بودند كه تحت تاثير محدوديتهاي آموختني ناشي از تجربيات زندگي‬

‫واقع نشده بودند‪ .‬دربها هم دو معني داشتند‪ .‬محدوديتهايي كه در اين زندگي خاكي براي خود قائل ميگرديم و مرگ‪ .‬بخشي از‬

‫پيغام آن هم اين بود كه پدرم از آن دربها گذشته است و لذا مي توانست پرواز كند و هيچ محدوديت زميني هم در برابر‬

‫تواناييهايش وجود نداشت‪.‬‬

‫اگر اين رويا را به صورت معادلهي رياضي بيان كنيم چيزي شبيه به اين ميشود‪:‬‬

‫باور به اين كه مي توانيد كاري را انجام دهيد ‪ +‬شكر خدا به خاطر اين كه عمالً در حال انجام آن هستيد = نتايجي كه‬

‫ميخواهيد بگيريد‬

‫آيا اگر به توانايي خود مبني بر انجام كاري باور نداشته باشيم حتي شروع به انجام آن ميكنيم؟ خير‪ .‬باور جزئي اساسي از هر آنچه كه‬

‫انجام ميدهيم و در واقع گام اول و ضروري ميباشد‪.‬‬

‫شکر بخش مهمي از معادلهي فوق است‪ .‬همچنين نميتوانم به اندازهي كافي بر اهميت كلمهي انجام تاكيد كنم‪ .‬به عبارت ديگر اين‬

‫كه خدا را به خاطر اين كه آن را انجام ميدهيد شکر مينماييد مهم است‪ .‬هر موقعيتي را كه پيش پايمان قرار ميگيرد مديون او‬

‫هستيم‪ .‬اگر مي خواهيد به هدفي برسيد تصور كنيد كه اگر به آن دست يافته بوديد چگونه شکر او را به جاي ميآورديد‪ .‬اگر ميتوانيد‬

‫آن را حس كنيد و منتظر وقوع آن باشيد همان طور هم خواهد شد‪.‬‬

‫به مرور كه ميآموزيد كه به خاطر آنچه كه هماكنون داريد خدا را شکر نماييد ايمان و باورتان تقويت ميگردند و به آن قدرتي كه‬

‫همه چيز از او جريان مييابد نزديكتر خواهيد گشت‪.‬‬

‫طولي هم نميكشد كه خواهيد ديد به همان كاري مشغوليد كه زماني برايتان فقط يك رويا بوده است‪.‬‬

‫وقتي قلبتان سرشار از حس شکرگزاري باشد آيا فکر مي كنيد كه جايي هم براي ترديد يا ترس وجود خواهد داشت؟ من كه اين طور‬

‫نمي انديشم‪ .‬براي اين كه شفا دهنده شويد نبايد هيچ ترديدي را به ذهن خود راه دهيد و بايد ترسهاي خود را به كنار بگذاريد‪.‬‬

‫قلبتان بايد از عشق و شکرگزاري پر شود‪.‬‬

‫سعي كنيد اين كار را به شيوهي ايموشن كد انجام دهيد‪ .‬ساده است‪ .‬تنها بايد باور داشته باشيد و شکر او را به جاي آوريد و آنگاه‬

‫خواهيد توانست كه آن را انجام دهيد‪ .‬اين را هم به معناي واقعي كلمه ميگويم!‬

‫پيامهاي آب‬

‫‪62‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫دانشمندي ژاپني به ن ام ماسارو اموتو نقش مهمي در درك دنياي انرژي اطراف ما داشته است‪ .‬وي در كتابي به نام پيامهاي مخفيانهي‬

‫آب‪ 1‬جزئيات تحقيقاتي را كه درباره ي ساختار بلوري آب كرده شرح داده است‪ .‬وي و همکارانش دريافتند كه اگر قطرات آب ابتدا در‬

‫معرض انواع مختلف موسيقي قرار گيرند و سپس يخ بزنند شکلهاي بلوري متفاوتي همچون "دانههاي برف" پيدا ميكنند‪ .‬مثالً اگر‬

‫موسيقي راك افراطي براي آن بگذاريم بلورهاي پراِشکالي مي سازد در حالي كه سمفوني موتسارت موجب تشکيل بلورهايي زيبا‬

‫ميگردد‪.‬‬

‫در ادامهي تحقيقات متوجه شد كه اگر كلمات يا عباراتي را بر روي كاغذي بنويسند و آن را روي ظرف آب بچسبانند و يك شب آن را‬

‫به همين حالت رها نمايند ساختارهاي بلوري مختلفي ايجاد خواهند گشت‪.‬‬

‫عبارت "دوستت دارم" همواره به بلورهاي شكيل‪ ،‬زيبا و متقارن منجر ميشد ولي عبارت "از تو متنفرم" بلورهاي‬

‫پراشكال و نامتقارن به بار ميآورد‪.‬‬

‫زيباترين بلورها هم وقتي به دست ميآمدند كه آب را به مدت يك شب در معرض عبارت "عشق و قدرداني" قرار ميداد‪.‬‬

‫به ياد داشته باشيد كه بيش از ‪ %10‬بدن شما هم از آب تشکيل شده است‪ .‬البد در مييابيد كه پرداختن به افکار مثبت به جاي افکار‬

‫منفي تا چه اندازه ميتو اند مهم باشد‪ .‬تصور كنيد كه اگر به صورت پيوسته افکاري مبني بر عشق و قدرداني در سر بپرورانيد‬

‫زندگي تان به چه شکلي در خواهد آمد‪ .‬ببينيد كه مردم چگونه به سوي شما خواهند آمد و زندگيتان به چه شکلي در خواهد آمد‪ .‬بر‬

‫اين باورم كه زندگي ما عمالً بايد همينگونه باشد!‬

‫تعداد زيادي از ماجراهاي كساني را كه موقتاً فوت كردهاند و "به سوي ديگر" رفتهاند خواندهام‪ .‬نکتهاي كه در تجربيات نزديك به‬

‫مرگ آنها به چشمم خورد اين بود كه هرگز از آنها پرسيده نميشده است كه چه خودرويي سوار ميشدهاند يا چقدر پول در حساب‬

‫بانکي خود داشتهاند‪ .‬بلکه اغلب از آنها سوال ميگشته است كه "تا چه اندازه به همنوعان خود عشق ورزيدهاي؟" و "تا چه حد در‬

‫كسب دانش موفق بودهاي؟"‬

‫زندگي پر از لذت است‪ .‬بايد توانايي دادن و گرفتن عشق را در خود تقويت كنيم و تا جايي كه قدرت داريم در كسب علم بکوشيم‪ .‬به‬

‫ديگران باي د خدمت نماييم‪ ،‬نسبت به آنچه كه داريم شکر به جاي آوريم و بياموزيم كه آن زندگي دلخواه خود را چگونه ميتوانيم به‬

‫وجود آوريم‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده لذت بردن از زندگي را دشوار ميسازند و كاري ميكنند كه به لحاظ جسماني و احساسي با مشکل روبرو گرديم‪.‬‬

‫ميدان انرژي انسان‬

‫‪1‬‬
‫اين كتاب با نام پيام آب توسط همين مترجم به فارسي برگردانده شده است‪The Hidden Messeges in Water .‬‬

‫‪63‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫تا چند دهه قبل تفکر علمي وجود هر گونه ميدان انرژي انساني را نفي مينمود‪ .‬ولي اكنون دانشمندان نظر خود را تغيير دادهاند و با‬

‫اطمينان كامل ميدانند كه نوعي ميدان انرژي وجود دارد‪ .‬به تدريج كه فناوريهاي جديد پديد آمدهاند امکان آزمايش و كشف‬

‫دقيقتر نيز ايجا د شده است‪ .‬مثالً دستگاهي به نام مغناطيسسنج اسکوئيد‪ 1‬هست كه ميتواند هر نوع ميدان مغناطيسي ضعيفي را‬

‫كه از فعاليتهاي بيوشيميايي و فيزيولوژيکي بدن ناشي شده باشد تشخيص دهد‪.‬‬

‫دانشمندان با استفاده از اين دستگاه دريافتهاند كه همهي بافتها و اعضاي بدن ارتعاشات مغناطيسي خاصي توليد ميكنند و آنها را‬

‫ميدانهاي زيستمغناطيسي نام گذاشتهاند‪ .‬اين اطالعات نسبتاً جديد هستند و هنوز چندان منتشر نشدهاند‪.‬‬

‫هر چند كه همهي پزشكان از اين موضوع آگاه نيستند ولي مشخص شده است كه ميدانهاي زيستمغناطيسي اطراف‬

‫بدن وضعيت سالمتي افراد را خيلي بهتر از روشهاي متداول اندازهگيري الكتريكي نظير ايايجي و ايكيجي‪ 2‬مشخص‬

‫مينمايند‪.‬‬

‫در واقع دانشمندان اكنون ميدانند كه ميدان الکترومغناطيسي قلب به حدي قوي است كه حتي ميتوان از فاصلهي يك متري بدن‬

‫هم خروجي دقيقي از دستگاه ايكيجي داشت‪.‬‬

‫از آنجاي ي كه ميدان الکترومغناطيسي اطالعات را به صورت سه بعدي يا هولوگرافيك در خود دارد ميتوان آنها را از هر جاي بدن و‬

‫هر نقطهاي از ميدان مزبور به دست آورد‪.‬‬

‫پزشکان امروزي آنچه را كه از اساتيد خود ياد گرفتهاند بلدند‪ .‬اساتيدشان نيز از اساتيد قبلي آموخته بودهاند و الي آخر‪ .‬پزشکي غربي‬

‫از شيوهي تجربي تبعيت مي نمايد و بر اساس مشاهده بنا شده است‪ .‬در اين روش اگر چيزي را نتوان مشاهده كرد نميتوان آن را‬

‫آزمود و چنانچه نتوان آن را آزمود پس واقعيت ندارد‪.‬‬

‫اكثر پزشکاني كه از شيوهي پزشکي غربي تبعيت كردهاند از برخي از درخشانترين پيشرفتهاي به دست آمده در تاريخ اين رشته‬

‫عقب ماندهاند‪ .‬آنان به خوبي در انجام آزمايشهاي دقيق‪ ،‬جراحيهاي راهگشا و استفاده از فناوريهاي نوين تبحر مييابند‪ .‬هر چند كه‬

‫اين روش مزاياي فراواني دارد ولي از معايبي نيز برخوردار است‪.‬‬

‫حتي در دههي ‪ 1140‬نيز محقق شناخته شدهاي به نام دكتر هارولد ساكسونبر از دانشگاه ييل بر اين نکته پافشاري ميكرد كه‬

‫آسيب هاي وارده به بدن را خيلي قبل از اين كه عالئم جسماني آنها ظهور نمايند ميتوان از طريق ميدان انرژي جسم تشخيص داد‪.‬‬

‫وي كه فاقد مهارت و ابزارهاي الزم براي اين كار بود پيشبيني كرد كه ميتوان با تنظيم يا تغيير ميدان انرژي از بروز بيماريها‬

‫جلوگيري نمود‪ .‬پزشکان همکارش نظرات او را‪ ،‬شايد بدين دليل كه به هنگام تحصيل در دانشکدهي پزشکي امکان وقوع آنها را‬

‫نياموخته بودند‪ ،‬نامحتمل و باور نکردني ميدانستند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪SQUID‬‬
‫‪2‬‬
‫‪EEG & EKG‬‬

‫‪64‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اهميت ميدان انرژي هنوز هم از سوي كساني كه به شيوهي سنتي طب غربي كار ميكنند پذيرفته نشده است و لذا بيماران اغلب به‬

‫خاطر عدم توجه به علت ريشهاي ناخوشيشان رنج بيهودهاي را متحمل ميگردند‪.‬‬

‫ولي اخيراً برخي از كساني كه به شيوههاي غير سنتي درمان ميكنند به جاي استهزا مورد احترام قرار گرفتهاند‪ .‬دليل اين مساله تا‬

‫حدي به اين بر ميگردد كه فناوريها پيشرفت كردهاند و دانشمندان اكنون با دقت بيشتري ميتوانند آزمايش نمايند‪ .‬دليل ديگر آن‬

‫هم اين است كه اين روشهاي مکمل از كارايي خوبي برخوردارند‪.‬‬

‫دانش امروزي حتي شروع به پذيرش وجود مريدينهاي انرژي كه هزاران سال است توسط پزشکان طب چيني به كار گرفته ميشوند‬

‫نموده است‪ .‬هر چند كه جامعهي پزشکي هنوز نتوانسته است طب سوزني را به طور كامل درك كند ولي به خاطر قدرت‬

‫شفابخشي اش آن را به رسميت شناخته است‪ .‬همچنين در آزمايشهاي باليني ثابت شده است كه جابجاييهايي كه در كايروپراكتيك‬

‫صورت ميگيرند و طي آن برخي اختاللهاي عصبي برطرف ميگردند اثرات دراز مدت و مزاياي مهمي دارند‪ .‬البته پزشکان‬

‫كايروپراكتيك و بيمارانشان بيش از صد سال است كه از اين مساله خبر داشتهاند‪.‬‬

‫شواهد گستردهاي وجود دارند كه نشان ميده ند بدن انسان موجوديتي انرژيکي‪ ،‬ارتعاشي‪ ،‬احساسي و روحاني دارد‪ .‬هر چه ماهيت‬

‫انرژي و جهان و اين كه چگونه هر چيزي با چيزهاي ديگر در ارتباط است را بهتر درك ميكنيم رويکرد قديمي ماشيني محدودتر و‬

‫سادهانگارانهتر به نظر ميآيد‪ .‬سايمون ميچل در كتابي به نام به سرطان مبتال نشويد نوشته است‪:‬‬

‫فلسفهي نوعي از پزشکي كه بيش از حد بر پايه ي منطق بنا شده است و تنها بر دارو و جراحي تکيه ميكند از اساس مشکل دارد‪.‬‬

‫منطق آن بر تحليل بنا شده است و اين بدين معني است كه يك "كل" را به اجزاي سازندهاش تفکيك و هر يك را به دقت بررسي‬

‫نماييم‪ .‬رويکردهاي تجزيه گرايانه نميتوانند اتصال و روابط بين همهي چيزها را ببينند‪ .‬نتيجهي اين فلسفه اين شده است كه‬

‫"درمان"هايي كه به ما ارائه ميشوند اغلب به اندازهي خود بيماري خطرناك و مخرب هستند‪.‬‬

‫اكنون به نقطهي مهمي در تاريخ پزشکي رسيدهايم‪ .‬با كشفياتي كه در فيزيك كوانتوم و زيستشناسي مولکولي صورت گرفتهاند و‬

‫ثابت ميكنند كه همهي چيزها از انرژي ساخته شده و به هم مربوطند راه جديدي پيش پايمان گشوده شده است‪.‬‬

‫تحقيقات علمي پيوسته انجام ميشوند و به كرات نشان ميدهند كه ما از انرژي ساخته گشتهايم و يك نيروي هوشمند در جهان در‬

‫كار است‪.‬‬

‫پژوهشها باز هم مرزهاي دانشي را كه دربارهي ميدان انرژي انساني داريم گستردهتر مينمايند‪ .‬به اين نتيجه رسيدهام كه در آينده‬

‫اساس انرژيکي افکار انساني بهتر درك خواهد شد و پديدهي احساسات گير افتاده و آسيبهاي ناشي از آنها نيز نهايتاً توسط جامعهي‬

‫علمي مورد قبول واقع خواهد گشت‪.‬‬

‫‪65‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫با پيشرفت فناوري دانشمندان و پزشکان به شکل اجتناب ناپذيري اهميت حفظ تعادل در بدن را در خواهند يافت‪ .‬اميدوارم كه آن‬

‫دسته از فنون شفابخشي مغناطيسي و انرژيکي هم كه هم اكنون نيز از جانب كاربران رشتههاي مکمل مورد استفاده قرار ميگيرند در‬

‫پزشکي متداول جا بيفتند و شفابخشي به بهترين‪ ،‬كاملترين و ماليم ترين حالت ممکن برسد‪ .‬هنوز مطالب زيادي را بايد در رابطه با‬

‫انرژي بدن انسان بياموزيم و از آنها بهره ببريم‪ .‬به ياد داشته باشيد كه تا همين چند وقت پيش دانشمندان قبول نداشتند كه بدن‬

‫ميدان انرژي دارد و طبيعتاً سالمتي ما به آن وابسته است‪.‬‬

‫همهي شيوههايي كه موجب درمان ميشوند معتبرند و جايگاه خود را دارند‪ .‬روزي را ميبينم كه بهترين بخشهاي همهي رويکردها‬

‫به منظور بهرهگيري انسانها از آنها با هم تركيب شوند‪.‬‬

‫درمانهاي سريع‬

‫در سالهايي كه مطب داشتم به چشم خود مي ديدم كه بدن از نوعي قابليت دروني براي شفاي خود‪ ،‬كه شاهدي بر هوشمندي آن‬

‫است‪ ،‬برخوردار مي باشد‪ .‬بدن گاهي براي بازگشت به تعادل به كمك نياز دارد‪ .‬اين كمك ميتواند شامل مواردي همچون برطرف‬

‫ساختن احساسات گير افتاده‪ ،‬سمزدايي‪ ،‬جابجاييهاي كايروپراكتيك‪ ،‬تغذيهي مناسب و غيره گردد‪ .‬شفا يك فرايند است و زمان‬

‫ميبرد‪.‬‬

‫ولي طول كشيدن زمان درمان ميتواند حوصلهي ما را سر ببرد‪ .‬معموالً به دنبال درمانهاي سريع هستيم‪ .‬نميخواهيم صبر كنيم و‬

‫همين اآلن آن را ميخواهيم‪ .‬تبليغات متعدد باعث شدهاند فکر نماييم كه اگر فالن قرص را بخوريم مشکلمان حل خواهد شد‪ .‬هر‬

‫چند كه برخي داروها علت ناخوشي را برطرف ميسازند ولي اغلب تنها به عالئم مي پردازند‪ .‬معموالً آن قدر روي عالئم را به خوبي‬

‫ميپوشانند كه فکر ميكنيم مشکل حل شده است‪ .‬ولي در واقع فقط به صورت شيميايي بر آن سرپوش گذاشتهايم‪.‬‬

‫به ياد داشته باشيد كه بدن از طريق عالئم است كه به ما ميگويد كه مشکلي دارد‪ .‬آنها عالمت هشدار‪ ،‬لزوم تغيير و نياز به كمك‬

‫هستند‪.‬‬

‫سرپوش گذاردن بر عالئم به وسيلهي داروها مثل اين است كه چراغ روغن خودروي خود را كه اخيراً روشن شده است با نوار چسب‬

‫بپوشانيد‪ .‬شايد مشکل تا مدتي پوشيده بماند ولي خودرو نهايتاً از كار خواهد افتاد‪.‬‬

‫شركتهاي داروسازي مي خواهند كه به اين باور برسيد كه بهترين راه بهبودي استفاده از محصوالت آنها است‪ .‬مثالً تبليغات‬

‫گستردهاي كه در رسانهها صورت گرفتهاند موجب پديد آمدن بازار بزرگي براي داروهاي ضد افسردگي شدهاند‪ .‬هر چند كه اين داروها‬

‫نيز همچون ساير داروها به برخي افراد كمك كردهاند ولي عوارض جانبي هم داشتهاند‪ .‬بد نيست خالصهاي از بيانيهي رسمي‬

‫افدياي را كه در تاريخ ‪ 14‬اكتبر ‪ 2004‬منتشر شده است بخوانيد‪:‬‬

‫‪66‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫امروز اداره غذا و دارو (افدياي) هيئت سالمتي عمومي را تشکيل داد و اعالم كرد كه يك راهكار چند جهته را براي آگاه نمودن‬

‫جامعه از افزايش خطرات ناشي از افکار و رفتارهاي خودكشي گرايانه در كودكان و نوجواناني كه با استفاده از داروهاي ضد افسردگي‬

‫تحت درمان قرار گرفتهاند انتخاب كرده است‪.‬‬

‫رهاسازي احساسات گير افتاده همواره به بيماران در غلبه بر افسردگي كمك كرده است‪ .‬اين نامهي تاييديه را هم كه از يکي از‬

‫بيماران سابقم كه از افسردگي رنج ميبرد بخوانيد‪:‬‬

‫به جايي رسيده بودم كه خيلي به خودكشي تمايل پيدا كرده بودم‪ .‬هر روز صبح كه از خواب بر ميخاستم از خودم ميپرسيدم كه‬

‫"آيا امروز هم بايد زنده بمانم؟" بد جوري گير افتاده بودم‪ .‬بخشي از نظام باورهايم اين بود كه اين زندگي از آن من نيست كه آن را‬

‫بگيرم‪ .‬اين چيزي بود كه به مدت چند سال ورد زبانم شده بود‪ .‬ولي با اين وجود ديگر نميخواستم زندگي كنم‪ .‬روزي به يکي از‬

‫همايش هاي دكتر نلسون كه در آن راجع به احساسات سخن مي گفت رفتم‪ .‬در آن جلسه وي حرف چنداني در اين باره نزد و لذا پس‬

‫از پايان سخنانش به سوي او رفتم و گفتم " به احساسات اشاره كرديد ولي كاري راجع به آنها نکرديد و موضوع را هم باز ننموديد‪ .‬من‬

‫به كمك نياز دارم‪ ...‬ديگر نميخواهم زندگي كنم‪ .‬ولي مي دانم كه افرادي هم هستند كه در زندگي شادمان هستند و به خوبي هم كار‬

‫ميكنند‪ .‬من اين طور نيستم ولي مايلم كه همچون آنها بشوم‪ .‬آيا ميتوانيد كاري برايم بنماييد؟" در آن هنگام وي چيزي را كه به‬

‫لذت نبردن من از زندگي مربوط مي گشت برطرف نمود‪ .‬به معناي واقعي كلمه در همان لحظه توانستم حس كنم كه سرشار از انرژي‬

‫شده ام‪ .‬آن قدر هيجان زده و پر انرژي گشته بودم كه آن شب تقريباً اصالً نخوابيدم‪ .‬از آن زمان به بعد كار زيادي‪ ،‬خصوصاً در رابطه با‬

‫برطرف ساختن احساسات گير افتاده و برخي موارد ديگر‪ ،‬با هم انجام دادهايم‪ .‬ولي بخشي از كار كه به احساسات مربوط ميشد خيلي‬

‫تاثيرگزار بود و نقش كليدي داشت‪ .‬اكنون به نسبت يك سال و نيم پيش حس ميكنم كه فرد ديگري شدهام‪ .‬ديگر دچار حمالت‬

‫هراس نميگردم و شبها وحشت نميكنم‪ .‬فرد ديگري شدهام‪ .‬زندهام و زندگي را غنيمت ميشمرم و آن را دوست دارم‪.‬‬

‫متشکرم – كارن بي‪.‬‬

‫اگر درد داريم شايد براي مقابله با آن به دارو نياز داشته باشيم‪ .‬خوشحالم كه چنين داروهايي وجود دارند و همان طور كه قبالً هم‬

‫گفتم همهي رويكردهاي شفابخشي را معتبر ميدانم‪ .‬داروها‪ ،‬به دليل اين كه در برطرف ساختن عالئم مفيد هستند‪ ،‬براي استفادهي‬

‫كوتاه مدت ميتوانند بسيار موثر باشند‪ .‬ولي گاهي اوقات بيش از آن كه به كارمان بيايند ضرر ميرسانند‪.‬‬

‫مقالهي زير را از روزنامهي يواساي تودي مورخ ‪ 20‬دسامبر ‪ 2006‬آوردهام‪:‬‬

‫ادارهي غذا و دارو روز سهشنبه اعالم كرد كه بايد در مورد مسکنهايي كه بدون نسخه در دسترس ميليونها تن از مصرف كنندگان‬

‫آمريکايي قرار ميگيرند بيشتر هشدار بدهيم‪ .‬استفاده از آنها ميتواند خطراتي براي كبد يا معده در بر داشته باشد‪.‬‬

‫‪67‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫استفاده از برخي از اين داروها – نظير آسپيرين‪ ،‬ايبوپروفن و استامينوفن ‪ -‬در ميان آمريکاييها خيلي هم متداول است‪ .‬حتي برخي‬

‫نامهاي تجاري همچون موترين‪ ،‬آدويل‪ ،‬آليو و تايلنول نيز در اين دسته قرار ميگيرند‪.‬‬

‫افدياي پيشنهاد ميكند كه‪:‬‬

‫بر روي محصوالتي نظير تايلنول يا ساير داروهايي كه محتوي استامينوفن هستند هشدارهايي مبني بر خطر مسموميت كبدي‪،‬‬

‫خصوصاٌ در مواقع مصرف زياد‪ ،‬الصاق شود‪ .‬اين خطر همچنين به هنگام نوشيدن بيش از سه ليوان مشروب در روز همراه با مصرف‬

‫داروها وجود دارد‪.‬‬

‫بر روي بستههاي داروهايي ضد التهابي و غير استروئيدي كه بدون نسخه داده ميشوند هشدارهايي مبني بر احتمال خونريزي معده‬

‫در افر اد باالي شصت سال‪ ،‬مبتاليان به زخم معده‪ ،‬كساني كه داروهاي رقيق كننده ي خون و يا بيش از يك نوع از اين داروها را‬

‫مصرف ميكنند‪ ،‬همراه با آنها مشروب هم مينوشند و يا به مدت طوالني از آنها استفاده مينمايند وجود دارد‪.‬‬

‫به هنگامي كه در سال ‪ 2004‬داروي بدون نسخهي ويوكس به خاطر احتمال سکته و حملهي قلبي از بازار جمعآوري شد توجه افکار‬

‫عمومي به اين مساله جلب شد‪ .‬سال گذشته هم افدي اي از توليد كنندگان داروي سلبركس خواست كه هشداري مبني بر خطر براي‬

‫قلب و معده بر روي آن بچسبانند‪ .‬هيئت مشاور افدياي در سال ‪ 2002‬اعالم كرد كه در مواقعي كه احتمال خونريزي معده وجود‬

‫دارد بايد روي داروهاي بي نسخه هشدارهاي جديتري نوشته شوند‪.‬‬

‫در اينجا هم نامهي تاييديه ي ديگري از يکي از بيماران سابقم كه در اثر سقوط از طبقهي دوم و شکستن پشتش چهار سال درد‬

‫كشيده بود ميآورم‪:‬‬

‫پشتم چند سال پيش شکست ه بود و به رغم انجام چندين روش درمان جسماني و تمرينات ورزشي درد آن كاهش نيافته بود و لذا به‬

‫مالقات دكتر نلسون رفتم‪ .‬در همان اولين باري كه وي را ديدم متوجه شدم كه يك درمانگر واقعي است‪ .‬ميتوانستم اين مساله را‬

‫حس كنم‪ .‬تقريباً در همهي دفعاتي كه مرا ديد بر روي "رهاسازي احساسات" از موانع انرژي بدنم كار كرد‪( .‬منظورم همان وقايع‬

‫ناگوار زندگيام هستند كه بر سيستم انرژي بدنم اثر گذاشته بودند و مانع جريان انرژي ميشدند‪ ).‬در ابتدا متوجه تغيير چنداني‬

‫نشدم‪ .‬ولي به تدريج شدت دردم كاهش پيدا نمود! به كمك دكتر نلسون دريافتم كه احساساتي كه در عمق وجودم خانه كرده بودهاند‬

‫موجب بيشتر دردهايم بوده اند‪ ...‬بدنم در طول ساليان دردهاي متعددي را در خود نگه داشته بود و دكتر نلسون ميتوانست با آن‬

‫"صحبت كند" و در رهاسازي آنها مرا ياري دهد‪ .‬چقدر خوب است كه در هر جلسه بتوان آزادي از يکي از آنها و در پي آن كاهش‬

‫شدت درد را تجربه كرد‪ .‬اكنون براي اولين بار در چهار سال گذشته قادر شده ام كه به صورت نيمه وقت كار نمايم‪ .‬ولي از همه مهمتر‬

‫اين است كه حس ميكنم به لحاظ جسمي و احساسي عميقاً شفا يافتهام و اين را هم دريافتهام كه اين دو چگونه كامالً به هم‬

‫مربوطند‪ .‬متشکرم دكتر نلسون!!!‬

‫‪68‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫همراه با عشق و نور – ليندا پي‪.‬‬

‫دستيابي به علت‬

‫اگر به علت اصلي ناخوشي نپردازيد تا هر زماني كه بدن نتواند خود را شفا دهد بيمار خواهيد ماند‪ .‬در موارد متعددي مشاهده كردهام‬

‫كه بيماري به خاطر مشکلي كه داشته سالها دارو مصرف نم وده و به محض اين كه استفاده از آنها را متوقف ساخته مشکل با شدت‬

‫هر چه تمام تر بازگشته است‪ .‬چون علت پديد آمدن ناخوشي هنوز وجود داشته است‪ .‬اگر علت را برطرف ننماييم مشکل باقي ميماند‪.‬‬

‫در اين حالت يا بايد تا ابد درد بکشيد و يا اين كه دارو مصرف كنيد‪.‬‬

‫اكثر ما هرگز نياموختهايم كه ميتوانيم به انرژي بدن دست يابيم و ببينيم چه مشکلي وجود دارد و چگونه ميتوان آن را برطرف‬

‫ساخت‪ .‬ولي اكنون در عصر مهمي به سر ميبريم كه دانش همهي دورانها به شکلي غير قابل سنجش بر سر آدميان ميبارد‪.‬‬

‫فلسفههاي شفابخشي باستاني سرشار از حقيقت بودهاند و بينش هاي عميقي در رابطه با طبيعيت انرژيکي ما به دست ميدادهاند‪.‬‬

‫اكنون اعتبار اين رويكردها يك بار ديگر به تاييد ميرسد‪.‬‬

‫استفاده از آهنربا يکي از قديميترين روشهاي شفابخشي بوده است و بخشي جداييناپذير از ايموشن كد ميباشد‪ .‬دليل آن را در‬

‫فصل بعد خواهيد ديد‪.‬‬

‫‪69‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫شايد انساني كه تحت تاثير احساسات منفي قرار ميگيرد نيت خوبي داشته و راستگو هم باشد ولي هرگز به حقيقت نخواهد رسيد‪.‬‬

‫گاندي‪.‬‬

‫‪71‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫‪ -4‬شفا به كمك آهنربا‬

‫قويترين ابزار شفابخشي كه در خانه داريد چيست؟ قرصهاي ويتامين؟ نسخهي داروها؟ چاي شفابخش گياهي؟ يا چيزي كه در‬

‫درون فريزر پنهان كردهايد؟ شايد هم چيزي روي فريزر؟ منظورم فهرست وسايلي كه بايد بخريد نيست‪ .‬بلکه آن آهنربايي را كه آن‬

‫فهرست را به كمك آن به فريزر چسباندهايد ميگويم‪.‬‬

‫چه باور كنيد و چه نه آهنرباي معمولي كه بر روي درب يخچال ميگذاريد ميتواند يکي از قويترين ابزارهاي شفابخش شما براي‬

‫رهاسازي احساسات گير افتاده باشد‪ .‬البته مشروط بر اين كه نحوه ي استفاده از آن را بدانيد‪ .‬دليل آن را در همين فصل برايتان شرح‬

‫خواهم داد‪.‬‬

‫ميزان سالمتيتان رابطهي مستقيمي با تعادل ميدان انرژيتان دارد‪ .‬انرژي درماني هماهنگي را به ميدان انرژي باز ميگرداند و آن را‬

‫حفظ مينمايد‪ .‬در پي آن بدن هم ميتواند سالمتي خود را حفظ كند‪ .‬ولي در شرايطي كه نميتوانيد ميدان انرژي بدن را ببينيد‬

‫چگونه ميتوانيد آن را شفا دهيد؟ مي دانيد كه با استفاده از آزمون خم شدن و پرسش از ذهن ناخودآگاه قادر هستيد عدم تعادلهايي‬

‫نظير احساسات گير افتاده را تشخيص دهيد‪ .‬چه ابزاري براي رهاسازي احساسات گير افتاده در اختيار داريد؟‬

‫پاسخ اين است كه بايد از نوع ديگري از انرژي استفاده نماييد‪ .‬آهنربا آسانترين‪ ،‬ارزانترين و متداولترين ابزار انرژي‬

‫است‪ .‬آهنربا انرژي خالصي از خود ساطع ميكند و ابزار قدرتمندي براي اصالح عدم تعادلهاي انرژي كه قادر به‬

‫مشاهدهي آنها نميباشيد است‪.‬‬

‫از انواع آهنرباها استفاده كردهام‪ .‬از گرانترينها و قويترينها گرفته تا ارزانترينها و ضعيفترينها‪ .‬هر چند كه برخي آهنرباها براي‬

‫درمان ساخته شدهاند و بعضي هم براي مصارف ديگر ولي دريافتهام كه عمالً ميتوان از هر آهنربايي براي رهاسازي احساسات گير‬

‫افتاده به كمك روش ايموشن كد استفاده نمود‪.‬‬

‫وجود مغناطيسي شما‬

‫وجود شما بسيار گستردهتر از آني است كه ميبينيد يا حس ميكنيد‪ .‬چون عالوه بر اين كه جسماني هستيد جنبهي انرژيکي هم‬

‫داريد‪ .‬به نظر معقول ميرسد كه اگر بخشي از وجود خود را نميتوانيد ببينيد پس شايد علت زيربنايي مشکالت سالمتيتان هم‬

‫برايتان ناپيدا باشند‪.‬‬

‫اكثر افراد فرض را بر اين ميگذارند كه موجوديت آنها تنها در درون پوستشان گنجيده است‪ .‬پوست بيرونيترين اليهاي است كه‬

‫ميتوانيد ببينيد و به شما آموختهاند كه حقيقت همان چيزي است كه مشاهده ميكنيد‪ .‬ولي امروزه به طريقهي علمي ثابت ميشود‬

‫كه وجود شما بيش از آني است كه به چشم ميآيد‪.‬‬

‫‪71‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫مثالً اكنون ميدانيم كه هر فردي به خاطر فعاليتهاي الکتريکي درون بدنش يك ميدان الکترمغناطيسي ايجاد مينمايد‪ .‬اين ميدان از‬

‫جريانهاي الکتريکي درون سيستم عصبي و فرايندهاي الکتروشيميايي كه پيوسته در درون سلولها در جريان هستند ناشي ميگردد‪.‬‬

‫امروزه دانشمندان ميدانند كه ميدان الكترمغناطيسي قلب در جهات پشت‪ ،‬باال‪ ،‬زير‪ ،‬جلو و طرفين فرد بين ‪ 2.2‬تا ‪3.2‬‬

‫متر گسترش مييابد‪.‬‬

‫در سال ‪ 1156‬دانشمندان ژاپني تحقيق راه گشايي انجام دادند كه بي هيچ شکي ثابت نمود كه هم نيروهاي الکتريکي و هم نيروهاي‬

‫مغناطيسي در بدن وجود دارند‪ .‬بدن افراد را در معرض ميدانهاي الکترمغناطيسي ضرباني قرار دادند و بدين وسيله تغييرات الکتريکي‬

‫در سطح سلولي پديد آوردند و نحوهي سوخت و ساز سلول ها را نيز دستخوش تغيير نمودند‪ .‬اين پديده را در علم پزشکي اثر‬

‫پيزوالکتريك مينامند‪.‬‬

‫هر چند كه پزشکي غربي بي هيچ ترديدي وجود ميدان الکترمغناطيسي را قبول دارد ولي سالها است كه فقط بخش الکتريکي آن را‬

‫مورد سنجش قرار داده است‪ .‬سالها است كه دانشمندان و پزشکان فعاليت الکتريکي بدن را در شرايط باليني اندازهگيري نمودهاند‪.‬‬

‫دستگاه ايكيجي يا الکتروكارديوگرام كه نوسانهاي الکتريکي قلب را ميسنجد اولين بار در سال ‪ 1815‬عمالً مورد استفاده واقع شد‪.‬‬

‫دستگاه ايايجي يا الکتروآنسفالوگرام هم كه فعاليت الکتريکي مغز را اندازه ميگيرد از سال ‪ 1113‬به كار ميرود‪.‬‬

‫بر طبق يکي از قوانين اوليه ي فيزيك هر گاه فعاليت الکتريکي وجود داشته باشد همواره موجب پديد آمدن يك ميدان مغناطيسي‬

‫ميگردد‪ .‬دانشمندان ميتوانند اين ميدان مغناطيسي را با دستگاههاي مگنتوآنسفالوگرام و مگنتوكارديوگرام اندازه بگيرند‪ .‬اين‬

‫دستگاهها از فناوري بسيار پيشرفتهتري در مقايسه با انواع قديميتر كه فقط به سنجش ميدانهاي الکتريکي قلب و مغز محدود‬

‫ميشوند برخوردارند‪ .‬دانشمندان در مييابند كه اين تعامالت مغناطيسي تا چه حد قدرتمند و مهم هستند‪.‬‬

‫غدهي هيپوفيز كه هورمونهاي مهمي را ترشح ميكند به وسيلهي خوشههاي مغناطيسي‪ ،‬كه به شکلي دقيق با ميدانهاي‬

‫مغناطيسي هماهنگ هستند و بر آنها اثر ميگذارند‪ ،‬احاطه شده است‪ .‬اين خوشههاي مغناطيسي همانهايي هستند كه كبوتران‪،‬‬

‫پروانه ها و زنبورها هم با استفاده از آنها و به كمك ميدان مغناطيسي زمين جهت حركت خود را تعيين مينمايند‪ .‬به نظر ميرسد كه‬

‫اَشکال مغناطيسي موجود در غدهي هيپوفيز نقش مهمي در حس جهتيابي ما نيز ايفا ميكنند‪ .‬تحقيقي كه در مجلهي معتبر پزشکي‬

‫بريتانيا به چاپ رسيده حاكي از آن است كه افرادي كه از تصلب يا سفتي غدهي هيپوفيز رنج ميبرند خيلي بيشتر احتمال دارد كه‬

‫راه خود را گم كنند!‬

‫قورباغههاي شناور در ميدان مغناطيسي‬

‫‪72‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫دانشمنداني كه به دنبال درك علت تاثير عميق آهنربا بر فيزيولوژي بودهاند آزمايش جالبي را با استفاده از يك آهنرباي بسيار قوي‬

‫بر روي يك قورباغه انجام داده اند‪ .‬هر چند كه اين مبحث شايد تا حدي نامربوط به نظر آيد ولي به دليل اين كه ميتواند تاثير آهنربا‬

‫را بر جسم نشان دهد آن را در اينجا ذكر ميكنم‪.‬‬

‫‪ 12‬آوريل ‪1111‬‬

‫"دانشمندان قورباغهاي را در هوا شناور ساختند"‬

‫لندن (آسوشيتدپرس) – دانشمندان بريتانيايي و هلندي موفق شدهاند با استفاده از يك ميدان مغناطيسي كه يك ميليون بار از‬

‫ميدان مغناطيسي زمين قويتر است قورباغهاي را در هوا شناور سازند‪.‬‬

‫همچنين آنان ميگويند دليلي وجود ندارد كه نتوان همين كار را با موجودات بزرگتر و حتي انسانها انجام داد‪.‬‬

‫پيتر مين استاد فيزيك دانشگاه ناتينگهام و يکي از دانشمندان بريتانيايي‪ ،‬كه در اين زمينه با همکاراني از دانشگاه نايگن هلند كار و‬

‫براي اولين بار موجود دوزيستي را در هوا شناور كرده است‪ ،‬ميگويد "اگر ميدان مغناطيسي به اندازهي كافي قوي باشد اين كار كامالً‬

‫امکانپذير است‪".‬‬

‫شرح مختصري از تالشهاي آنان در شمارهي جاري مجلهي بريتانيايي دانشمند نوين آمده است‪.‬‬

‫دانشمندان مي گويند براي اين كه قورباغه شناور بماند ميدان مغناطيسي بايد قدرتي معادل يك ميليون برابر ميدان مغناطيسي زمين‬

‫داشته باشد‪ .‬تنها در اين صورت است كه ميتوان چرخش الکترونها را در اتمهاي بدن قورباغه مختل ساخت‪.‬‬

‫دكتر مين ميگويد " اگر ميدان مغناطيسي بتواند قورباغه را با نيروي كافي از خود براند ميتوان بر نيروي جاذبه غلبه و قورباغه را‬

‫شناور نمود‪ .‬ولي اين پديده فقط به قورباغه محدود نميشود‪ .‬دانشمندان ميگويند كه گياهان‪ ،‬ملخها و ماهيها را نيز به همين شيوه‬

‫در هوا شناور كردهاند‪ .‬وي ميافزايد " هر چند كه هر چيزي‪ ،‬از قورباغه گرفته تا ملخ يا حتي ساندويچ طبيعت مغناطيسي دارد ولي به‬

‫ندرت ميتوان آن را با چنين روش چشمگيري نشان داد"‪.‬‬

‫دانشمندان ميگويند كه قورباغه پس از اين كه در هوا و در درون يك استوانهي مغناطيسي شناور شد هيچ عالمتي كه حاكي از‬

‫ناآرامي باشد از خود نشان نداد‪.‬‬

‫آهنرباها و درمان‬

‫هر گاه بدن انسان در معرض ميدان مغناطيسي قرار گيرد اتفاقات جالبتر و حتي تحيرآميزتري هم ميافتند‪ .‬ناخوشيها و عدم‬

‫تعادلهاي آنان كامالً ناپديد گشته اند‪ .‬شدت درد و تهوع كاهش يافته و حالت خستگي وارونه شده است‪ .‬تاكنون سالمتي هزاران تن با‬

‫استفاده از قدرت شفابخشي آهن ربا به آنان باز گشته است‪ .‬هر چند كه اين مسائل به اثبات رسيدهاند ولي پزشکي متداول هنوز هم در‬

‫‪73‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫مرحلهي آزمايش آهنربا به عنوان نوعي ابزار شفابخشي ميباشد‪ .‬بسياري از شفا دهندگان سرشناس به خوبي ميدانند كه آهنرباها‬

‫معجزه ميكنند‪ .‬ولي دانش پزشکي نميتواند آنچه را كه دانشمندان كشف كردهاند به صورت علمي توجيه نمايد‪.‬‬

‫مجلهي تايم در ماه مارس سال ‪ 2005‬ماجراي پزشکاني را به چاپ رساند كه طي آن به صورت تصادفي در دانشگاه كلمبيا شيوهي‬

‫حيرتآوري براي درمان افسردگي – با استفاده از انرژي مغناطيسي – يافتند‪.‬‬

‫بانويي اهل ايالت كانکتيکات به نام مارتا به مدت بيست سال افسرده بود و در اين مدت تحت درمان با همهي روشهاي متداول و‬

‫شناخته شده قرار گرفته بود – رواندرمانگران و روان شناسان او را ديده بودند و هر دارويي را هم كه به او داده بودند مصرف نموده‬

‫بود‪ .‬ولي هيچ يك از درمان ها كمکي به او نکرده بودند‪ .‬مارتا تصميم گرفت در روش آزمايشي درمان در دانشگاه كلمبيا شركت نمايد‪.‬‬

‫پزشکان تعدادي ضربان مغناطيسي به فرق سر او زدند‪ .‬اين روش را درمان با تحريك مکرر مغناطيسي جمجمه از راه دور‬

‫(آرتياماس‪ )1‬ناميدهاند‪.‬‬

‫وي پس از اين كه پنج بار در هفته و هر بار به مدت يك ساعت و جمعاً شش هفته تحت اين نوع درمان قرار گرفت اظهار داشت "از‬

‫هفتهي سوم بود كه متوجه تغييرات شدم‪ .‬به ماه سپتامبر كه رسيديم ديگر حالم خوب شده بود‪ .‬ميتوانستم از چيزهايي همچون غذا‬

‫و نور خورشيد لذت ببرم‪ ".‬در زماني كه اين مقاله به چاپ رسيد مارتا به صورت دورهاي براي تکرار جلسات به همان موسسه ميرفت‬

‫و شش ماه ميشد كه ديگر به افسردگي مبتال نبود‪.‬‬

‫اين پزشکان نميتوانند دقيقاً توضيح دهند كه چرا تحريك مغناطيسي ميتواند افسردگي و ساير اختالالت را درمان نمايد‪ .‬به گفتهي‬

‫يك پزشك متخصص اعصاب به نام دكتر جورج ويتنبرگ "تحريك مغناطيسي راه هوشمندانهاي براي القاي جريان بدون ايجاد اتصال‬

‫الکتريکي است‪ ".‬موسسهي ملي سالمت ذهن (انآياماچ‪ )2‬اذعان دارد كه تاثير اين روش قابل انکار نيست و آنان هزينهي مطالعات‬

‫بيشتري را كه بر روي اثرات شفابخش تحريك مغناطيسي در دانشگاه كلمبيا و سه موسسهي ديگر انجام ميگيرند ميپردازند‪.‬‬

‫در مقالهاي كه در سال ‪ 2002‬در نشريهي معتبر رواندرماني عصبي و علوم عصبي باليني‪ 3‬منتشر شده ذكر گرديده است كه هفتاد و‬

‫پنج درصد از بيماراني كه از افسردگي رنج ميبردهاند پس از مغناطيس درماني مشابهي تا حد زيادي بهبودي يافتهاند‪.‬‬

‫چگونه با استفاده از آهنربا آشنا شدم‬

‫سالها پيش از طريق برادرم گِرِگ با تواناييهاي مغناطيس درماني آشنا شدم‪ .‬وي از آهنربا در مطب كايروپراكتيك خود استفاده‬

‫ميكرد و آن قدر دربارهي اثرات آهنرباهايي‪ ،‬كه توسط شركتي ژاپني به نام نيکِن توليد ميشدند‪ ،‬با شوق و ذوق صحبت ميكرد كه‬

‫مرا هم توانست متقاعد نمايد آنها را در مطبم به كار گيرم‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪Repetitive Transcranial Magnetic Stimulation‬‬
‫‪2‬‬
‫‪National Institute of Mental Health‬‬
‫‪3‬‬
‫‪Neuropsuchiatry and clinical Neurosciences‬‬

‫‪74‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫به محض اين كه آهن رباي جديدي را از طريق پست دريافت كردم بيماري به من مراجعه نمود كه چالشي جدي در مقابلم قرار‬

‫مي داد‪ .‬لورا براي درمان فيبروميالگي به سراغ من آمده بود‪ .‬وي به علل نامعلومي درد عضالني توانفرسايي در همه جاي بدنش و‬

‫خصوصاً در بخش فوقاني آن داشت‪ .‬محدودهي حركت هر دو دستش خيلي كم بود و به دشواري ميتوانست آنها را تا وضعيت افقي‬

‫بلند نمايد‪.‬‬

‫برايش توضيح دادم كه قصد دارم روش جديدي را بر روي او بيازمايم و ببينم كه چه تاثيري ميگذارد‪ .‬وي موافقت كرد و در حالي كه‬

‫با هم حرف ميزديم چند بار آهنربا را در فاصلهي بين كتف تا آرنج چپش باال و پايين كشيدم‪.‬‬

‫چند دقيقه كه گذشت محدوده ي حركتي او را مجدداً سنجيدم‪ .‬از او خواستم كه ابتدا دست راستش را‪ ،‬كه كاري بر روي آن نکرده‬

‫بوديم‪ ،‬بلند كند‪ .‬وي دستش را تقريباً تا حد افقي بلند نمود‪ .‬از آنجايي كه پيدا بود كه درد ميكشد از او خواستم كه بيش از اين‬

‫دستش را بلند نکند‪ .‬انتظار همين را هم داشتم‪.‬‬

‫سپس از او خواستم كه دست چپش را‪ ،‬كه آهنربا بر روي آن كشيده بودم‪ ،‬بلند نمايد‪ .‬لورا در برابر ديدگان حيرتزدهي هر دوي ما به‬

‫سادگي و بدون هيچگونه ناراحتي آن را تا نزديکي سرش بلند كرد‪.‬‬

‫در حالي كه چشمهايش از حيرت گرد شده بودند اظهار داشت "در آن جاهايي كه آن چيز را كشيدي اصالً دردي ندارم! آن چيز‬

‫چيست؟ آيا ميتوانم آن را از شما بخرم؟"‬

‫آزمايشهاي ديگري بر روي محدوده ي حركتي وي انجام دادم و با كمال تعجب متوجه شدم كه او اكنون بدون هيچ دردي ميتواند‬

‫دست چپش را به دلخواه و تا هر حدي حركت دهد‪ .‬با چشماني گشاده نگاهي به آهنرباي كوچك و نقرابي رنگي كه در دست داشتم‬

‫انداختم‪ .‬اين نتايج ناگهاني‪ ،‬فوق العاده و كامالً دور از انتظار بودند‪ .‬تمامي آنچه را كه ميدانستم‪ ،‬يعني اين كه اين قطعه يك آهنرباي‬

‫نيکن ميباشد كه براي كاهش شدت ناراحتيهاي جسماني ساخته شده است‪ ،‬به لورا گفتم‪.‬‬

‫اندك زماني بعد لورا توانست علت عالئمش را برطرف سازد‪ .‬حدسم در مورد او اين بود كه بزرگترين علت فيبروميالگي او همان چيزي‬

‫است كه ژاپنيها آن را "امافدياس" يا نشانگان كمبود ميدان مغناطيسي‪ 1‬مينامند‪ .‬كساني كه به وجود اين نشانگان معتقدند‬

‫ميگويند كه امکان "كمبود" ميدان مغناطيسي همچون كمبود ويتامينها يا موارد معدني وجود دارد‪ .‬به نظر مي رسد كه لورا تنها به‬

‫كمي ميدان مغناطيسي نياز داشت تا بتواند از دردش آسوده گردد‪ .‬در واقع رهايي لورا از فيبروميالگي اولين معجزهاي بود كه از‬

‫آهنرباها ديدم‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪Magnetic Field Deficiency Syndrome‬‬

‫‪75‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫بر اين باورم كه امافدياس در بسياري از بيماريها نقش دارد‪ .‬داليل ريشهاي فيبروميالگي نيز نظير اغلب بيماريها در هر فردي فرق‬

‫دارد و امافدي اس هم در اكثر موارد يکي از آنها است‪ .‬اگر دليل اصلي يا تنها دليل بيماري باشد بهرهگيري از ميدان مغناطيسي‬

‫ميتواند همچون مورد لورا به نتايج شگرفي منجر شود‪.‬‬

‫ابزار جديد شفابخشي‬

‫از آنجايي كه صف بيپاياني از افراد رنجور به مالقاتم ميآمدند آزمودن آهنرباها كار سادهاي بود‪ .‬گاهي اوقات نتايج حاصل غير قابل‬

‫توجيه و حتي اسرارآميز بودند‪ .‬مثالً يکي از بيمارانم كه مشکلي قديمي در ناحيهي كتف داشت به محض اين كه آهنرباهاي نيکن را‬

‫در كفشش و در قسمت زير پاشنه ي پا گذاشت مشکلش برطرف گرديد‪ .‬در چهار مورد جداگانه هم توانستم حمالت شديد آسم را تنها‬

‫با گذاشتن ورقههاي مغناطيسي نيکن بر روي قفسهي سينه بيماران متوقف سازم‪ .‬ديدهام كه حساسيتها با قرار دادن يك آهنربا بر‬

‫سطح بدن بيمار به سرعت بهبود يافتهاند‪ .‬كبوديها به معناي واقعي كلمه يكشبه ناپديد شدهاند‪.‬حتي استخوانهاي شکسته نيز در‬

‫نصف زمان معمول جوش خوردهاند‪.‬‬

‫در بسياري موارد از برخي بيماران خواستهام كه آهن رباهاي نيكن را همچون بخشي از روش درماني هميشه با خود‬

‫داشته باشند‪ .‬به نظر ميرسد كه بدين ترتيب زمان بهبودي تا حد زيادي كاهش مييابد‪.‬‬

‫مهرهي كمر يکي از بيمارانم برآمدگي بزرگي (‪ 8‬ميليمتري) داشت و از انجام جراحي توصيه شده اجتناب نمود‪ .‬وقتي او را ديدم به‬

‫خاطر فشاري كه بر عصبش ميآمد دچار بي حسي كامل پاي راست شده بود‪ .‬بيست و چهار ساعت پس از اين كه آهنرباي نيکن را بر‬

‫روي مهرهي آسيب ديده اش بست فرايند شفا شروع گرديد و دردهاي تيز و ناگهاني در پاي بيحسش پديد آمدند‪ .‬يك هفته پس از‬

‫آن نيز قادر گشت استفاده از همهي داروهاي مسکن را متوقف سازد‪ .‬باز هم به گذاشتن آهنربا بر روي كمرش ادامه داد و در نتيجه‬

‫درد و التهابي كه در آن ناحيه داشت كمتر و نهايتاً ناپديد شد‪ .‬يك سال بعد پزشك متخصص راديولوژي وقتي با انجام سيتياسکن‬

‫دوباره متوجه گرديد كه هيچ اثري از برآمدگي كمر در او نيست به كلي متعجب شده بود‪.‬‬

‫بايد توجه داشته باشيد كه موارد فوق همگي با استفاده از آهن رباهاي نيکن‪ ،‬كه براي استفاده بر روي بدن‪ ،‬كاهش ناراحتيها و تسريع‬

‫درمان ساخته شدهاند‪ ،‬اتفاق افتاده بودند‪.‬‬

‫غضروف نو‬

‫يکي از جالبترين تجربياتي كه در زمينهي شفابخشي داشتهام به عمويم الول مربوط ميگردد‪ .‬زانوي راست او در سال ‪ 1131‬كه مرد‬

‫جواني بوده است آسيب ديده بود‪ .‬پزشکان هر چند كه توصيه كرده بودند كه تحت عمل جراحي قرار گيرد ولي هيچ تضميني بابت‬

‫موفقيت آن به او نداده بودند‪ .‬لذا از آنجايي كه معلوم نبود جراحي موفقيت آميز باشد او هم تصميم گرفته بود كه آن را انجام ندهد‪ .‬تا‬

‫جايي كه به ياد ميآورم عمويم همواره زانوي راستش را با پارچهاي ميپيچيد‪ .‬بعدها فهميدم كه زانوي راستش به خاطر همان آسيب‬

‫‪76‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ديدگي قديمي پيوسته آزارش داده بود‪ .‬در سال ‪ 1115‬يکي از دوستان او را با مغناطيس درماني آشنا نمود‪ .‬اين دوست اصرار داشت‬

‫كه الول حتماً يك جفت آهن ربا را به مدت ده روز بر روي زانويش ببندد‪ .‬اين آهنرباها به اندازهي يك سکه و توسط شركت نيکن‬

‫ساخته شده بودند‪ .‬هر چند كه الول نسبت به انجام اين كار ترديد داشت ولي نهايتاً به خاطر اين كه ضرري در آن نميديد تصميم‬

‫گرفت كه آن را انجام دهد‪.‬‬

‫پس از پنج روز هيچ فرقي را حس نمي كرد‪ .‬حتي پس از هفت روز نيز تفاوتي ايجاد نشد‪ .‬سرانجام در روز دهم اتفاق عجيبي افتاد‪ .‬با‬

‫كمال شگفتي متوجه گرديد كه براي اولين بار در شصت سال اخير زانوي راستش اصالً درد نمينمايد‪ .‬بسيار هيجانزده شده بود و به‬

‫سختي ميتوانست آن را باور كند‪ .‬دو ماه ديگر هم آهنرباها را شبانهروز به خود بست‪ .‬دردش برنگشت‪ .‬سپس تصميم گرفت با اشعهي‬

‫ايکس از آن عکس بگيرد تا بتواند آن را با عکسي كه سه سال قبل گرفته بود مقايسه كند‪ .‬عکسهاي قديمي حاكي از آن بودند كه‬

‫غضروف زانويش تقريباً به كلي از دست رفته است و استخوانها عمالً به هم ميساييدند‪.‬‬

‫پزشك معالجش از اين كه ميديد عكسهاي جديد نشان ميدهند كه غضروف زانو به نحوي بازسازي شده است متعجب‬

‫گرديده بود‪.‬‬

‫هر چند كه بازسازي غضروف در چنين موردي به لحاظ پزشکي غير ممکن تلقي ميگردد ولي اتفاق افتاد‪.‬‬

‫هر چه بيشتر بدانيم‪...‬‬

‫اين موفقيتهاي باور نکردني كه با استفاده از آهن رباهاي نيکن به دست آمده بودند مرا وادار ساختند كه چشم خود را باز كنم – و به‬

‫طرز فکري كه هرگز آن را نياموخته بودم برسم‪ .‬البته ميدانستم كه همراهان خوبي در اين مسير دارم‪.‬‬

‫اكثر پيشرفتهايي كه در تاريخ پزشکي به وقوع پيوستهاند حاصل گامهاي خالقانه و خيالپردازي بودهاند‪ .‬وقتي روشها و درمانهاي‬

‫جديد و موثرتري پيدا ميگردند انواع قبلي را كنار مينهند‪ .‬از آنجايي كه هيچ راهنمايي در اين مسير جز حدس و خطا نداريم اين‬

‫روند اغلب طوالني و دشوار ميباشد‪.‬‬

‫ما انسانها هزاران سال است كه چنين بدني داريم‪ .‬ولي از آنجايي كه "كتاب راهنمايي" همراه با آن به ما ارائه نشده است زمان‬

‫زيادي را براي كشف نحوهي عملكرد آن و چگونگي بهتر كار كردن آن صرف نمودهايم‪.‬‬

‫در زمانهاي گذشته مردم فکر ميكردند كه بيماري‪ ،‬عالوه بر عوامل ديگر‪ ،‬از خون "بد" ناشي ميگردد‪ .‬در نتيجه حجامت از دوران‬

‫ماقبل تاريخ تا اواخر قرن نوزدهم متداول بود و سرانجام با پيدايش روشهاي پيشرفتهتر كنار گذاشته شد‪ .‬روشهاي پزشکي مورد‬

‫تاييد هم‪ ،‬با وجود اين كه با بهترين نيات به كار گرفته ميشوند‪ ،‬ولي وقتي بينشهاي جديدي راجع به بدن كشف ميگردند به راحتي‬

‫كنار ميروند‪.‬‬

‫‪77‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫مثالً وقتي خردسال بودم برداشتن لوزهها عمل جراحي بيخطري به حساب ميآمد‪ .‬بر اساس تحقيقي كه صورت گرفته بود تا چهل‬

‫درصد از مردان جواني كه در سال ‪ 1160‬وارد خدمت سربازي ميشدند لوزههاي خود را با عمل جراحي برداشته بودند‪.‬‬

‫در آن زمان بر اين باور بودند كه ميتوان لوزهها را برداشت و در واقع هيچ كسي هم نميدانست كه نقش آنها در بدن چيست‪ .‬ولي‬

‫سرانجام متوجه گشتند كه لوزتين بخش مهمي از سيستم ايمني بدن را تشکيل ميدهند‪ .‬امروزه پزشکان خيلي بيش از گذشته در‬

‫برداشتن آنها درنگ ميكنند‪ .‬اين نشانهي پيشرفت در پزشکي است‪.‬‬

‫هر چه راجع به ماهيت واقعي بدن انسان داناتر شويم بيشتر مي توانيم تصميمات بهتري هم در رابطه با سالمتي بگيريم‪ .‬هر چند كه‬

‫انجام برخي روشهاي درماني كه از گذشته ميآيند صحيح نيست و به همين دليل هم به كنار نهاده شدهاند ولي بسياري از روشهاي‬

‫شفابخشي و نظريات باستاني همواره درست بودهاند و گرايش امروزي به سوي آنها است‪.‬‬

‫تقويت قصد‬

‫از آنجايي كه از انرژي ساخته شده ايد شفاي واقعي بايد اين بخش از وجودتان را نيز در بر گيرد‪ .‬احساسات گير افتاده هم از جنس‬

‫انرژي هستند و لذا موثرترين راه رهاسازي آنها استفاده از نوع ديگري از انرژي ميباشد‪.‬‬

‫قصد شکل قدرتمندي از انرژي فکري است‪ .‬مي توان تنها با استفاده از نيروي قصد احساسات گير افتاده را رها ساخت‪ .‬بر اين باورم‬

‫كه قصد رهاسازي احساسات گير افتاده مهمترين بخش اين معادله است‪.‬‬

‫از آنجايي كه آهنرباها به معناي واقعي كلمه قصد شما مبني بر انجام كار را تقويت ميكنند از آنها استفاده مينمايم‪.‬‬

‫بر اين باورم كه همان طور كه ذرهبين تصوير را بزرگتر مينماياند آهنربا هم به معناي واقعي كلمه انرژي فکر و قصد را در حدي‬

‫بزرگتر از ظرفيت فعليتان تقويت ميكند‪.‬‬

‫لذا امکان آزاد سازي احساسات گير افتاده براي هر كسي به وجود ميآيد‪ .‬براي انجام اين كار نيازي نيست كه شفا دهندهاي تيزهوش‬

‫يا باتجربه باشيد‪.‬‬

‫اگر قصد مشخصي داريد تنها كاري كه براي تقويت آن و دستيابي به نتايجي‪ ،‬كه تا قبل از اين فقط براي افراد بسيار مجرب‬

‫امکانپذير بودهاند‪ ،‬بايد بکنيد اين است كه از يك آهنرباي ساده استفاده نماييد‪.‬‬

‫يك آهنرباي ساده مي تواند انرژي قصدتان را به خوبي تقويت كند و آن را به ميدان انرژي بدن برساند‪ .‬سيستم طب سوزني راهي‬

‫عالي براي داخل نمودن انرژي قصد به بدن و رهاسازي احساسات گير افتاده در اختيار ما ميگذارد‪.‬‬

‫طب سوزني چگونه به كار ميآيد‬

‫‪78‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫طب سوزني هزاران سال است كه پديد آمده و بر اساس وجود ميدان انرژي در انسانها است‪ .‬در واقع نقاط طب سوزني و مريدينها‬

‫در قديميترين كتاب پزشکي جهان‪ ،‬يعني تينيچينگ يا كتاب كالسيك پزشکي داخلي امپراتوري زرد كه ‪ 2500‬سال پيش از ميالد‬

‫به نگارش در آمده است شرح داده شدهاند‪.‬‬

‫نقاط طب سوزني نقاط خاصي هستند كه بر روي مسيرهايي به نام مريدين واقعند‪ .‬مريدينها را ميتوان رودهاي كوچکي دانست كه‬

‫در زير پوست قرار گرفتهاند و انرژي در آنها در جريان است‪ .‬اين مسيرها در تمامي بدن از دقت زيادي برخوردارند و در همگان نيز‬

‫يکسان هستند‪.‬‬

‫هر چند كه وجود اين مريدينها سال ها مورد بحث و جدل بوده است ولي تحقيقات متعددي كه در سه دههي گذشته صورت‬

‫پذيرفتهاند وجود آنها را به اثبات رساندهاند‪ .‬در يکي از اين پژوهشها محققي به نام ژانكلود دارا‪ 1‬نوعي ايزوتوپ راديواكتيو به نام‬

‫تکنسيم‪ 11‬را به شيوه ي مشابهي در نقاط طب سوزني و نقاط غير آنها تزريق نمود‪ .‬ايزوتوپهاي راديواكتيوي نظير اين پرتوهاي‬

‫ضعيفي از خود ساطع ميكنند كه ميتوان آنها را به دقت سنجيد و ثبت كرد‪ .‬در مواردي كه ايزوتوپهاي راديواكتيو در نقاط طب‬

‫سوزني وارد شده بودند دقيقاً بر طبق الگوهاي مريدين هاي طب سوزني‪ ،‬كه توسط پزشکان چين باستان مشخص شده بودند‪ ،‬در بدن‬

‫منتشر گشتند‪ .‬ولي وقتي همين مواد راديواكتيو در نقاط غير طب سوزني تزريق ميشدند براي انتشار از الگوي خاصي تبعيت‬

‫نميكردند‪.‬‬

‫مريدين اصلي‬

‫برخي مريدينها را مخزن ذخيرهي انرژي ميدانند‪ .‬اينها به ساير مريدينها متصل هستند و آنها را تغذيه مينمايند‪ .‬شايد مهمترين‬

‫آنها مريدين اصلي باشد كه از وسط لب فوقاني شروع ميشود‪ ،‬از باالي سر و از وسط ستون فقرات ميگذرد و به استخوان دنبالچه‬

‫ختم ميگردد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪Jean-Claude Darras‬‬

‫‪79‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫مريدين اصلي‬

‫مريدين اصلي به خاطر در هم تنيدگي با ساير مريدينها‪ ،‬براي استفاده از روش ايموشن كد در پرداختن به احساسات گير افتاده‪،‬‬

‫مسيري ايدهآل به حساب مي آيد‪ .‬احساس گير افتاده هم از جنس انرژي است و براي رهاسازي آن بايد از نوع ديگري انرژي بهره برد‪.‬‬

‫مريدين اصلي درگاه خوبي براي ورود به بدن بدين منظور ميباشد‪.‬‬

‫به ياد داشته باشيد كه آهنربا در واقع فکر شما را‪ ،‬كه از جنس انرژي ميباشد‪ ،‬تقويت مينمايد‪ .‬در حالي كه در ذهن خود قصد‬

‫كردهايد كه احساس گير افتادهاي را كه پيدا كردهايد رها سازيد كافي است آهنربايي را بر روي مريدين اصلي خود بکشيد‪ .‬قصد‬

‫تقويت شدها ي مبني بر رهاسازي احساس گير افتاده به مريدين اصلي وارد ميگردد و اين جريان فکر‪ -‬انرژي به سرعت به ساير‬

‫مريدينها و بخشهاي بدن ميرسد‪.‬‬

‫ورود ناگهاني انرژي قصد باعث ميشود كه احساس گير افتاده به صورت دائمي رها شود‪.‬‬

‫در طول سالها كار در مطب و تدريس روش ايموشن كد به شاگردانم هرگز نديدهايم كه احساس گير افتادهاي باز گردد‪.‬‬

‫يك بار كه آن را رها سازيد ديگر بر نميگردد‪.‬‬

‫‪81‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫نيازي نيست كه حتي مکان يك نقطهي طب سوزني را هم بشناسيد‪ .‬در واقع حتي الزم هم نيست كه نحوهي كار آن را درك نماييد‪.‬‬

‫فقط بايد قصد اين كار و اندكي باور به آن داشته باشيد تا كار خود را انجام دهد‪ .‬البته اگر اگر ساز و كار آن را بدانيد طبيعتاً به آن‬

‫ايمان خواهيد يافت و همين موجب افزايش تواناييتان ميگردد‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده به كجا ميروند؟‬

‫براي درك اين كه احساس گير افتاده چگونه از بدن آزاد ميشود بهتر است مثالي بزنم‪ .‬امروزه برخي شركتها گوشيهايي ميسازند‬

‫كه قادرند سر و صداي محيط را خنثي نمايند‪ .‬اين گوشيها به خاطر اين كه سر و صداي دستگاهها را خنثي ميكنند انجام كارهاي‬

‫صنعتي و ساختماني را راحتتر مينمايند‪ .‬يکي ديگر از كاربردهاي متداول اين گوشيها براي خلبانها است كه همواره در معرض‬

‫صداي گوش خراش موتور هواپيما‪ ،‬كه ثابت شده كه خيلي خسته كننده است‪ ،‬ميباشند‪ .‬گوشيهاي خنثي كنندهي سر و صدا بسامد‬

‫اصواتي را كه از بيرون ميآيند تشخيص ميدهند و بالفاصله موج صوتي قرينهي آن را ميسازند‪ .‬وقتي دو موج با هم تداخل مييابند‬

‫يکديگر را خنثي ميكنند‪ .‬نتيجه اين ميشود كه صداي كمتري به گوش ميرسد‪.‬‬

‫بر اين باورم كه رهاسازي احساسات گير افتاده نيز از روند مشابهي پيروي ميكند‪ .‬هر احساس گير افتادهاي ارتعاش و بسامد خاص‬

‫خود را دارد‪ .‬همانطور كه يك موج صوتي قرينه ميتواند سر و صداي محيط را خنثي نمايد انرژي قصد تقويت شدهي شما نيز‬

‫ميتواند "سر و صداي" احساس گير افتاده را خنثي كند‪ .‬وقتي آهنربايي را بر روي مريدين اصلي ميكشيد جريان موثري از انرژي‬

‫قرينه را به شکل قصد تقويت شده وارد ميسازيد‪ .‬لذا احساس گير افتاده‪ ،‬همچون سر و صداي موتور هواپيما‪ ،‬خنثي ميشود‪ ،‬تحليل‬

‫ميرود و سرانجام ناپديد ميگردد‪.‬‬

‫كارت هاي اعتباري مثال ديگري هستند كه شايد بيشتر با آن آشنا باشيد‪ .‬نوار مغناطيسي پشت كارتهاي اعتباري با اطالعات خاصي‬

‫كد گذاري شده است‪ .‬اگر آهنربايي را بر روي آن بکشيد اين احتمال مي رود كه اطالعات كد گذاري شده را پاك نموده و كارت‬

‫اعتباري را بي فايده سازيد‪ .‬رهاسازي احساس گير افتاده نيز از اين جهت به اين كار شبيه است كه انرژي احساسات كد گذاري شده‪ ،‬با‬

‫كشيدن يك آهنربا بر روي مريدين اصلي‪ ،‬به شکلي سريع‪ ،‬ساده و دائمي خنثي ميگردد‪.‬‬

‫هر چند كه معموالً استفاده از آهنربا كامالً بي خطر است ولي در برخي موارد نبايد آنها را به كار گرفت و يا اين كه اين كار فقط بايد‬

‫تحت نظر پزشك انجام گيرد‪ .‬اين موارد عبارتند از بارداري‪ ،‬استفاده از پمپهاي دروني درد و انسولين‪ ،‬حلزون مصنوعي گوش و باتري‬

‫قلب‪.‬‬

‫نتيجهگيري‬

‫خود را موجودي ساخته شده از انرژي خالص بدانيد‪ .‬نميتوانم بر اين كه احساسات گير افتاده تا چه ميزان ميتوانند آسيب برسانند‬

‫به اندازهي كافي تاكيد كنم‪ .‬به ياد داشته باشيد كه به لحاظ جسماني‪ ،‬احساسي و ذهني بر شما اثر ميگذارند‪ .‬هر چند كه احساسات‬

‫‪81‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫مزبور از انرژي خالص تشکيل شده اند ولي از آنجايي كه اين انرژي منفي است هر چه زودتر از دست آنها خالص شويد برايتان بهتر‬

‫خواهد بود‪.‬‬

‫حتي يك آهنرباي سادهي روي يخچال كه احتماالً همين اآلن هم آن را داريد ميتواند احساسات گير افتاده را رها سازد‪ .‬شخصاً‬

‫ترجيح ميدهم از آهنرباهاي ساخت شركت ژاپني نيکن استفاده كنم چون به گونهاي طراحي شدهاند كه استفاده آز آنها بر روي بدن‬

‫به سادگي صورت پذيرد‪ .‬آهنرباهايي را براي رها سازي احساسات گير افتاده به كار ميگيرم كه بتوان آنها را به راحتي بر پشت افراد‬

‫كشيد‪ ،‬در دست گرفت و به هنگام كشيدن ميدان مغناطيسي قويتري ايجاد نمايند‪.‬‬

‫براي توليد آنها پژوهشهاي فراواني صورت گرفتهاند و من هم هرگاه كه بتوانم از آنها استفاده ميكنم‪ .‬كاربردهاي بيشماري براي آنها‬

‫يافتهام (مثالً به خوبي ميتوانند درد را برطرف كنند ولي آهنرباهاي يخچالي چنين تاثيري ندارند‪ ).‬فکر ميكنم كه به بهايي كه براي‬

‫آنها ميپردازيد ميارزند‪ .‬اگر اطالعات بيشتري دربارهي آهنرباهاي نيکن و نحوهي خريداري آنها ميخواهيد ميتوانيد به پايگاه‬

‫اينترنتي من به نشاني زير سري بزنيد‪:‬‬

‫‪HealersLibrary.com/Magnets.htm‬‬

‫به مرور كه قصدتان قويتر ميشود‪ ،‬هدف خود را بهتر ميشناسيد و ايمان و اعتقاد به تواناييهايتان افزايش مييابد و خواهيد ديد‬

‫كه استفاده از آهنربا بيشتر حالت اختياري پيدا ميكند‪ .‬هر چه باشد دست خودتان هم ابزاري مغناطيسي به حساب ميآيد و هميشه‬

‫هم همراهتان است! به ياد داشته باشيد كه شما هم ميدان مغناطيسي داريد و خودتان هم موجودي مغناطيسي هستيد‪.‬‬

‫اكنون تا حدي موضوع را درك كردهايد و ان قدر قدرت داريد كه بتوانيد با استفاده از روش ايموشن كد احساسات گير افتاده را رها‬

‫سازيد و تبديل به يك شفا دهنده شويد‪ .‬به زودي هم در خواهيد يافت كه اين روش ساده به طرزي باور نکردني موثر است و ميتواند‬

‫زندگي افراد را تغيير دهد‪ .‬گام بعدي اين است كه با راههاي بيشتري براي ورود به ذهن ناخودآگاه آشنا شويد و پاسخهاي بهتري هم‬

‫از آن بگيريد‪.‬‬

‫‪82‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫بخش سوم‬

‫استفاده از ايموشن كد‬

‫‪83‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫آيا مغز آدمي در سطح پايه رايانهي فوقالعادهاي مي باشد كه با ميدان انرژي جهاني پيوند خورده است و بسيار بيش از آنچه كه‬

‫ميداند كه ميداند ميداند؟ اي‪ .‬والن‬

‫‪84‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫‪ -2‬پاسخهاي ذهن دروني‬

‫در فصل دوم آموختيد كه با آزمايش خم شدن ميتوان با ذهن ناخودآگاه رابطه برقرار كرد‪ .‬آزمايش خم شدن براي برخي افراد خيلي‬

‫خوب جواب ميدهد‪ ،‬به سادگي آن را فرا ميگيرند و تنها روشي ميشود كه به كار مي بندند‪ .‬البته هر چند كه اين كار هيچ اشکالي‬

‫ندارد ولي در اين فصل با چند روش ديگر آزمايش هم آشنا ميشويد و لذا همواره چندين انتخاب خواهيد داشت‪.‬‬

‫آزمايش قدرت عضله‬

‫روش متداول و مورد پذيرش همگان براي دسترسي به سيستم رايانهي بدن به نامهاي آزمايش قدرت عضله‪ ،‬آزمايش كينستتيك يا‬

‫كينيزيولوژي‪ 1‬شناخته ميشود‪.‬‬

‫هر چند كه شايد برخي افراد حتي نام آزمايش قدرت عضله را هم نشنيده باشند ولي بايد گفت كه روش جديدي به حساب نميآيد‪.‬‬

‫پزشکان از دههي ‪ 1140‬از آن براي سنجش قدرت عضله و تعيين ميزان آسيب ديدگي آن استفاده ميكردهاند‪ .‬ولي امروزه پزشکان و‬

‫متخصصان ديگري كه در رابطه با ساز و كار حركت بدن فعاليت دارند مي دانند كه كاربردهاي آن بسيار بيش از آني است كه پزشکان‬

‫در آغاز ميپنداشته اند‪ .‬هر چند كه مردم گاهي در ابتداي آشنايي با آن در كارايياش ترديد ميكنند ولي وقتي كه خودشان نتايج به‬

‫دست آمده را به چشم ميبينند نميتوانند مانع شگفت زدگي خود شوند‪.‬‬

‫آزمايش قدرت عضله ميتواند وضعيت سالمتي كلي و تعادل بدن را به ما نشان دهد‪.‬‬

‫اين روش ميتواند بخشهاي آسيب پذير بدن را قبل از وقوع بيماري يا ناخوشي مشخص كند‪ .‬راهي براي ارتباط مستقيم با بدن و‬

‫درك عوامل آزار دهندهي آن پيش پايمان ميگذارد و همچنين ميگويد كه آيا مشکل را اصالح كردهايم يا خير‪ .‬به ما ميگويد كه آيا‬

‫احساس گير افتاده اي در بدن وجود دارد و از رهايي آن هم ما را باخبر ميسازد‪ .‬بيجهت نيست كه افرادي كه نحوهي كار آن را‬

‫ميبينند شگفتزده ميشوند‪.‬‬

‫ماجراي غرق شدن هالي‬

‫براي اين كه موضوع را بهتر به شما نشان دهم بد نيست نامهاي را كه چند سال پيش از بانوي جواني به نام هالي دريافت كردم‬

‫برايتان بياورم‪ .‬وي عمهاي به نام گووِن دارد كه سال ها شاگرد من بوده است و به خوبي از آزمايش قدرت عضله براي رهاسازي‬

‫احساسات گير افتاده استفاده مي كند‪ .‬اولين باري كه آن را آموخت بر روي هالي به كار گرفت‪.‬‬

‫عمه گوون در تابستان سال ‪ 1111‬به يوتا آمده بود و از روشي جديدي كه آموخته بود حرف ميزد‪ .‬وي ميتوانست با استفاده از‬

‫آزمايش قدرت عضله سوالهايي را دربارهي احساسات "گير افتاده" از بدن بپرسد‪ .‬بدن هم با جوابهاي بلي و خير به شکل موثري به‬

‫‪1‬‬
‫‪Muscle Testing, Kinesthetic or Kinesiology‬‬

‫‪85‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫او پاسخ ميداد‪ .‬وي ميخواست با اين روش جديد به تعداد هر چه بيشتري از افراد كمك نمايد و در آن حرفهاي شود‪ .‬من هم با اكراه‬

‫رضايت دادم كه "قرباني" او گردم‪.‬‬

‫به ياد ميآورم كه در اتاق ايستاده بودم‪ ،‬دستم را باز كرده بودم و با خود ميانديشيدم كه "اين خيييييييلي عجيب است!"‬

‫عمه اولين احساس گير افتاده را در من يافت‪ :‬وحشت‪.‬‬

‫شانههايم را باال انداختم و گفتم "از هيچ چيزي وحشت ندارم‪"...‬‬

‫عمه پرسيد "بد نيست بپرسيم كه از چه سني شروع شده است؟"‬

‫باز هم شانههايم را باال انداختم و گفتم "حتماً‪ ،‬شروع كنيم‪".‬‬

‫از بدنم پرسشهايي كرد و به نظر ميرسيد كه عضالتم بسته به اين كه چه سواالتي از آن ميكند قوي و ضعيف ميشوند‪ .‬وقتي‬

‫پرسيد كه آيا وقتي چهار ساله بودهام آن اتفاق افتاده است عضلهي بازويم قوي شد‪.‬‬

‫از من پرسيد "آيا چيزي به يادت ميآيد؟"‬

‫ناگهان به يادم آمد كه انگشتان الغر و نحيفم از روي نرده ي كنار استخر سر خوردند و بدنم به داخل آب فرو رفت‪ .‬خواهرم مرا نجات‬

‫داد و يادم آمد كه بارها و بارها به او ميگفتم "متشکرم! متشکرم!"‬

‫با اكراه پاسخ دادم "آره‪...‬وقتي چهار سالم بود تقريباً غرق شدم‪".‬‬

‫عمه گوون بررسي كرد كه آيا همين واقعه عامل وحشت من بوده است‪ .‬جواب مثبت بود‪ .‬براي رهاسازي احساس گير افتاده آهنربايي‬

‫را بر پشت من كشيد و كار تمام شد‪ .‬به همين سادگي‪.‬‬

‫وقتي از آنجا بيرون مي رفتم با خود ميانديشيدم كه "چقدر با حال بود‪ .‬ولي خوب كه چه؟ چه فايدهاي برايم داشت؟"‬

‫فصل شنا رو به اتمام بود و پولي را كه صرف آن كرده بودم از دست رفته ميدانستم‪ .‬دليلش اين بود كه سه فرزندم همواره در طول‬

‫فصل با من به مجادله پرداخته و بر سرم غر زده بودند‪.‬‬

‫در آن تابستان از يادگيري شنا متنفر شده بودم‪ .‬هنگام شروع هر درس مضطرب ميشدم و اگر بهانهي خوبي براي در رفتن از زير آن‬

‫مييافتم حتماً همان كار را ميكردم‪.‬‬

‫سپس عمه گوون بر روي اين موضوع هم كار كرد‪ .‬فصل شنا به پايان رسيد و ديگر راجع به آن فکر ننمودم‪ .‬ولي حس ميكردم كه‬

‫نوعي تغيير عجيب و نهاني كه نميتوانستم آن را شرح دهم در درون وجودم به وقوع پيوسته است‪.‬‬

‫‪86‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫سال بعد باز هم درسهاي شنا را از سر گرفتيم و به ناگهان متوجه تغييرات شدم‪ .‬اكنون كه آن خاطرهي وحشتناك دوران كودكي در‬

‫كار نبود در كنار آب مضطرب نميگشتم‪.‬‬

‫در واقع بايد بگويم كه خيلي هم از رفتن به استخر لذت ميبردم‪ .‬وقتي هم كه نوبت درس شناي فرزندانم ميرسيد از وقتي كه داشتم‬

‫براي مطالعه استفاده ميكردم‪.‬‬

‫آنچه كه بيش از همه موجب تعجبم شد اين بود كه فرزندانم نيز تغيير كرده بودند‪.‬‬

‫شايد برخي افراد بگويند كه دليل آن اين بوده كه اكنون آنها يك سال بزرگتر شده بودند و ديگر از شنا كردن نميترسيدند‪ .‬ولي بايد‬

‫با اين نظر مخالت نمايم‪ .‬احساسي كه در درونم گير افتاده بود رها گرديد و لذا نه فقط من بلکه فرزندانم نيز از آن آزاد شدند‪.‬‬

‫هالي بي‪.‬‬

‫آزمايش قدرت عضله درگاهي واقعي براي درك آنچه كه در ذهن و جسم ميگذرد براي ما پديد ميآورد‪ .‬با استفاده از آن‬

‫به معناي واقعي كلمه ميتوانيم به سيستم رايانهي دروني بدن دست يابيم و موارد عدم تعادل را مشخص نماييم‪.‬‬

‫آن را به منزلهي ابزار پرسش از بدن در رابطه با چيزهايي كه از آنها آگاه است ميدانم‪ .‬سالها است كه به دليل اين كه به سرعت‬

‫ريشهي مشکل را پيدا ميكند آن را در مطبم به كار ميگيرم‪ .‬از آنجايي كه رايانه ي بدن به آنچه كه اغلب آن را شعور جهاني – يا‬

‫بانك اطالعات همه چيز ‪ -‬مينامند متصل است همه چيز را ميداند‪.‬‬

‫هر چند بار هم كه نحوهي كار آزمايش قدرت عضله را به افراد نشان دهم باز هم از سرعت و دقت آن تحت تاثير واقع ميگردند‪ .‬از اين‬

‫كه ميفهمند ذهن آنان تا چه اندازه مي داند و چقدر براي در اختيار گذاردن اطالعاتي كه از او ميپرسند آمادگي دارد متعجب‬

‫ميشوند‪.‬‬

‫بدن بهتر از هر كسي ميداند‬

‫وقتي به موضوع سالمتي ميرسيم آنچه كه بدن به ما مينماياند خيلي مهمتر از هر چيز ديگري است كه ذهن خودآگاه از آن خبر‬

‫داشته است‪ .‬در طول سال هايي كه مطبم داير بود به اين نتيجه رسيدم كه بايد قدر هوش ناخودآگاهانهي بيمارانم را بدانم‪ .‬اين هوش‬

‫تقريباً همواره ميدانست كه چه ايرادي در كار است و بدن به چه چيزي نياز دارد‪.‬‬

‫اندكي در اين باره بيانديشيد‪ .‬بدن ما به همان سيستمهايي متصل است كه موجب چشمك زدن پلكها و پر شدن ريهها از هوا‬

‫ميگردند‪ .‬ذهن ناخودآگاه هميشه در حال پايش گلبولهاي سفيد در رگها و ضربان قلب ما است‪ .‬خوشبختانه اين سيستمها در‬

‫حيطهي ناخودآگاهند‪ .‬ولي منطقاً رايانهي دروني ما دقيقاً و به خوبي مي داند كه در درون ما‪ ،‬در هر زمان و در هر سطح‪ ،‬چه اتفاقاتي‬

‫در جريان هستند‪.‬‬

‫‪87‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫عالوه بر اين بدن مي تواند دقيقاً بگويد كه چه چيزي برايما ن خوب و چه چيزي بد است‪ .‬حتي وقتي راست يا دروغ ميگوييم نوعي‬

‫عکسالعمل جسماني هم از خود نشان ميدهيم‪ .‬وقتي دروغ ميگوييم عضالت بالفاصله ضعيف ميگردند‪ .‬ولي با راستگويي قوي‬

‫ميمانند‪.‬‬

‫نمي توانيم بدن خود را فريب دهيم‪ .‬ذهن ناخودآگاه فوراً آن را در مييابد و بدون ترديد ميداند كه راست يا دروغ ميگوييم – فرقي‬

‫هم نميكند كه افکار‪ ،‬گفتهها‪ ،‬اعمال و سالمتيمان با يکديگر در يك راستا باشند يا خير‪.‬‬

‫بدن ما به منظور حفظ سالمتي و زنده ماندن از مهارتهايي بهره ميبرد كه از آنچه كه آگاهانه ميدانيم بسيار فراتر هستند‪.‬‬

‫روانپزشکي به نام دكتر ديويد هاوكينز‪ 1‬براي اثبات اين مطلب آن را به وضوح به عدهاي افزون بر ‪ 1000‬تن از كساني كه پاي‬

‫سخنرانيهايش جمع شده بودند نشان داد‪.‬‬

‫آگاهي دروني‬

‫كاركنان او پاكتهاي بينشان و در بستهاي را در ميان حاضران پخش ميكردند‪ .‬در هر پاكت گردههاي مادهاي بود‪ .‬در نيمي از‬

‫پاكتها آن گرده نوعي شيرين كنندهي مصنوعي و در نيم ديگر ويتامين ث ارگانيك بود‪.‬‬

‫سپس دكتر هاوكينز از حضار خواست كه به دستههاي دو نفري تقسيم شوند و از آزمايش قدرت عضله استفاده كنند‪ .‬يك نفر پاكت‬

‫بينشان را روي قلبش ميگرفت و ديگري آزمايش قدرت عضله را بر روي او انجام ميداد‪ .‬نتيجهي آزمايش يعني قوي يا ضعيف بودن‬

‫عضله را مينوشتند‪ .‬آنگاه نقش خود را عوض ميكردند و دوباره آزمايش را انجام ميدادند‪ .‬گاهي اوقات عضالت قوي ميشدند و گاهي‬

‫هم ضعيف‪.‬‬

‫پس از اين كه همگان اين آزمايشها را به اتمام ميرساندند پاكتها را ميگشودند تا ببينند كه آيا شيرين كنندهي مصنوعي در آنها‬

‫بوده است يا ويتامين ث‪.‬‬

‫در تمامي دفعاتي كه عضالت ضعيف شده بودند پاكتي كه فرد در دست داشته محتوي شيرين كنندهي مصنوعي بوده است‪ .‬هر بار‬

‫هم كه عضالت قوي مانده بودند پاكت محتوي ويتامين ث بوده است‪ .‬نتايج به دست آمده همواره باثبات بودند و من هم در‬

‫سخنرانيهايم دريافتهام كه كامالً تکرار پذير هستند‪.‬‬

‫همگي ميدانيم كه ويتامين ث براي ما بهتر از شيرين كنندهي مصنوعي است‪ .‬ولي اين كه بدن هم در سطحي عميقتر‬

‫ميداند كه در درون يك پاكت سربسته چه چيزي وجود دارد به واقع حيرتانگيز است‪.‬‬

‫دكتر هاوكينز اين پديده را اين گونه تشريح ميكند‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫‪David Hawkins‬‬

‫‪88‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ذهن هر فرد همچون يك رايانه به بانك اطالعاتي بزرگي متصل است‪ .‬اين بانك اطالعاتي همان شعور انساني است و آگاهي هر يك از‬

‫ما فقط آن را به صورت فردي نشان ميدهد و ريشه در شعور جمعي همهي انسانها دارد‪.‬‬

‫اين بانك اطالعاتي در حيطه ي نبوغ است‪ .‬چون براي انسان بودن بايد در آن شركت كنيم و هر كسي به مجرد تولد به اين نبوغ‬

‫دسترسي دارد‪ .‬مشخص شده است كه اطالعات نامحدودي كه در اين بانك وجود دارند ميتوانند ظرف چند ثانيه و در هر زمان و‬

‫مکان در دسترس همگان قرار گيرند‪ .‬اين كشف به واقع حيرتانگيز است و ميتواند زندگي افراد را چه به صورت فردي و چه به‬

‫صورت جمعي به اندازهاي كه تاكنون انتظار آن نميرفته است تغيير دهد‪.‬‬

‫آزمايش ديگران‬

‫همچنين مي توان از آزمايش قدرت عضله براي اين كه دريابيم در بدن فردي ديگر چه ميگذرد استفاده نمود‪ .‬ميتوانيد اين كار را هم‬

‫به شکل مستقيم و هم به شکلي كه نيابتي يا غير مستقيم ناميده ميشود انجام دهيد‪ .‬در فصل ‪ 8‬راجع به اين شيوههاي آزمايش‬

‫صحبت خواهيم نمود‪.‬‬

‫هزاران پزشك و كاربر روشهاي كلنگر به صورت روزمره از آزمايش قدرت عضله براي كمك به بيمارانشان استفاده‬

‫ميكنند‪.‬‬

‫مي توانيد به سادگي آن را بياموزيد و بدين وسيله به خود‪ ،‬دوستانتان و كساني كه به آنها عشق ميورزيد در تشخيص و رهاسازي‬

‫احساسات گير افتاده از طريق روش ايموشن كد كمك كنيد‪.‬‬

‫ذيالً چند شيوهي سادهتر و متداولتر آزمايش قدرت عضله شرح داده ميشوند‪:‬‬

‫آزمايش عضلهي بازو (براي آزمودن ديگران)‬

‫ابتدا از فردي كه ميخواهيد او را آزمايش كنيد بپرسيد كه آيا دردي در ناحيهي كتف دارد يا خير‪ .‬اگر پاسخ مثبت بود از عضلهي بازو‬

‫براي آزمايش استفاده ننماييد چون اين كار ميتواند موجب تشديد وضعيت او گردد‪ .‬اگر هر دو كتف او درد ميكنند و يا خيلي‬

‫خردسال‪ ،‬ضعيف يا بيمار است بايد از يکي از روشهاي ديگري كه در اين فصل تشريح ميشوند يا روش نيابتي كه در فصل ‪ 8‬به آن‬

‫خواهيم پرداخت استفاده كنيد‪.‬‬

‫از فردي كه مي خواهيد مورد آزمايش قرار دهيد بخواهيد كه بايستد و دست خود را به صورت افقي بگيرد‪ .‬وي نبايد مشت‬ ‫‪-1‬‬

‫خود را محکم كند بلکه بايد دستش در حالت كامالً راحت باشد‪.‬‬

‫مطابق شکل دو انگشت خود را به آرامي بر روي محلي كه كمي باالتر از مچ باشد قرار دهيد‪.‬‬ ‫‪-2‬‬

‫‪89‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫نحوهي قرارگيري انگشتان براي آزمايش قدرت عضلهي بازو‬

‫دست ديگر خود را بر روي شانهي او بگذاريد تا تکيهگاه او شود‪.‬‬ ‫‪-3‬‬

‫به او بگوييد كه "جمله اي را بر زبان خواهم آورد و سپس دستت را به سوي پايين فشار ميدهم‪ .‬ميخواهم در برابر من‬ ‫‪-4‬‬

‫مقاومت كني و دستت را در همان جايي كه هست نگه داري‪ .‬سعي كن مانع حركت آن به سوي پايين شوي‪".‬‬

‫از او بخواهيد كه اسم خود را بر زبان بياورد‪ .‬مثالً اگر كيم ناميده ميشود بگويد "اسم من كيم است‪".‬‬ ‫‪-5‬‬

‫فشار بر روي دست او را به آرامي و ظرف حدود ‪ 3‬ثانيه افزايش دهيد‪.‬‬ ‫‪-6‬‬

‫مفصل كتف بايد در برابر فشاري كه در جهت پايين بر دست او وارد ميآوريد "به خوبي" مقاومت كند‪.‬‬ ‫‪-1‬‬

‫اگر در انجام اين كار زيادهرو ي و نيروي زيادي بر او وارد نماييد دستش خيلي زود خسته ميشود‪ .‬به ياد داشته باشيد كه آزمايش‬

‫قدرت عضله به نيروي زيادي نياز ندارد‪.‬‬

‫اگر آنچه را كه بر زبان آورده است درست باشد بايد مقاومت زيادي را در برابر فشار رو به پايين حس نماييد‪ .‬انگار كه دستش "قفل"‬

‫شده است‪ .‬ولي اگر دروغ گفته باشد به راحتي در برابر فشاري كه به آن اعمال ميكنيد تسليم ميگردد‪.‬‬

‫همواره بايد حداقل نيروي الزم را براي تشخيص قفل بودن كتف اعمال نماييد‪ .‬در واقع دنبال همين هم هستيد‪.‬‬

‫اكنون آزمايش را تکرار كنيد‪ .‬ولي اين بار از او بخواهيد كه چيزي بگويد كه ميداند دروغ است‪ .‬مثالً نام خود را به دروغ بگويد‪ .‬فوراً‬

‫آزمايش را انجام دهيد و ببينيد كه با توجه به اين كه آنچه بر زبان آورده با واقعيت ناسازگار است و ذهن ناخودآگاهش هم اين را‬

‫ميداند آيا عضلهي بازويش ضعيفتر شده است يا خير‪.‬‬

‫نكاتي در مورد آزمايش قدرت عضلهي بازو‬

‫‪91‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ذيالً چند نکته كه موجب افزايش كارايي و كسب مهارت در اين زمينه هستند ذكر ميگردند‪.‬‬

‫فشار زيادي وارد نياوريد و به آنچه كه براي دسترسي به جواب مناسب است اكتفا نماييد‪ .‬در اينجا ظرافت الزم است نه زور‪.‬‬ ‫‪-1‬‬

‫به آرامي و ظرف حدود سه ثانيه فشار را از صفر تا محکم افزايش دهيد‪.‬‬ ‫‪-2‬‬

‫جاي انگشتان شما بايد درست باشد‪ .‬اگر انگشتان خود را روي استخوان مچ او بگذاريد بازويش ضعيف خواهد شد‪ .‬چون بدن‬ ‫‪-3‬‬

‫ميخواهد از استخوان هاي مچ محافظت نمايد‪ .‬انگشتان شما بايد كمي باالتر از برآمدگي پشت دست كه در سمت انگشت كوچك واقع‬

‫شده است او قرار گيرند‪( .‬تصوير را ببينيد‪).‬‬

‫به ياد داشته باشيد كه فردي كه مورد آزمايش قرار ميگيرد بايد تمايل به اين كار داشته باشد‪ .‬اگر رفتار او حاكي از‬ ‫‪-4‬‬

‫بيتفاوتي يا ترديد باشد آزمودن او دشوارتر ميگردد‪ .‬وقت خود را با آزمودن كساني كه كمکي نميخواهند يا آمادهي دريافت آن‬

‫نيستند تلف ننماييد‪ .‬زندگي خيلي كوتاه است‪.‬‬

‫ميتوانيد وضعيت هاي مختلف قرارگيري بازو را آزمايش كنيد تا ببينيد كه كدام يك براي شما و طرف مقابل مناسبتر‬ ‫‪-5‬‬

‫هستند‪ .‬راه ديگر اين است كه طرف ديگر دست خود را به جاي اين كه رو به جلو بگيرد به كنار ببرد‪.‬‬

‫آزمودن خودتان‬

‫اكنون وقت آن رسيده است كه به راههاي استفاده از عضالت خودتان براي رسيدن به پاسخهاي مورد نظر بپردازيم‪.‬‬

‫به هنگام انجام اين راهها بهتر است از عباراتي استفاده كنيد كه ميدانيد راست يا دروغ هستند‪ .‬بدين ترتيب اطمينان خواهيد يافت‬

‫كه جوابهاي درستي از آزمايش ميگيريد‪.‬‬

‫در فصل دوم آزمايش خم شدن را با ذكر عبارات "عشق بي قيد و شرط" يا "تنفر" آموختيد‪ .‬اين كلمات بسيار قدرتمند هستند و به‬

‫پاسخ واضحي از سوي بدن منجر ميشوند‪.‬‬

‫"عشق بي قيد و شرط" موجب خم شدن به جلو و قوي ماندن عضلهي مورد آزمايش ميگردد‪" .‬تنفر" هم درست بر عکس آن است و‬

‫باعث تضعيف عضله خواهد شد‪.‬‬

‫كلمات "بله" و "نه" نيز اثر مشابهي دارند‪ .‬كلمهي "بله" مثبت است‪ .‬اگر عبارتي درست يا مثبت را بر زبان آوريد عضله قوي خواهد‬

‫ماند يا به جلو خم خواهيد شد‪" .‬نه" هم كلمهاي منفي است‪ .‬اگر عبارتي دروغ يا منفي بگوييد عضلهتان ضعيف ميشود و يا اين كه‬

‫به جلو خم خواهيد گشت‪.‬‬

‫روشهاي آزمودن خود بيش از ساير روشهايي كه شرح داده شده اند تابع وضعيت فرد هستند و لذا در يادگيري آنها با چالش‬

‫بيشتري روبرو خواهيد شد‪ .‬دريافتهام كه كودكان در اغلب موارد ميتوانند آنها را بدون هيچ مشکلي فرا گيرند و بزرگساالن به زمان‬

‫‪91‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫بيشتري براي اين كار نياز دارند‪ .‬به نظر ميرسد كه برخي روشهاي آزمودن خود براي بعضي افراد بهتر كار ميكنند‪ .‬آنها را بيازماييد‬

‫و ببينيد كه كدام يك را ترجيح ميدهيد‪ .‬كسب مهارت در هر يك از اين روشهاي آزمودن خود به زمان و تمرين نياز دارد‪ .‬مهمترين‬

‫چالشي كه در اين راه در پيش خواهيد داشت اين است كه ذهن خودآگاه را به پسزمينه برانيد تا بدن بتواند پاسخ خود را بدهد‪.‬‬

‫آيا تاكنون از كليد ديمر استفاده كرده ايد؟ حتي اگر يکي از آنها را در خانه نداشته باشيد احتماالً در جاي ديگري با آن كار كردهايد‪.‬‬

‫با چرخاندن كليد روي آن ميتوان شدت نور المپ را به دلخواه تعيين نمود‪ .‬نکتهاي كه در تمامي روشهاي آزمايش خود‪ ،‬به جز خم‬

‫شدن‪ ،‬وجود دارد اين است كه بايد قدرت عضلهي مقاومت كننده را به دقت مشخص كنيد‪.‬‬

‫روش يك دستي‬

‫هر چند كه اين روش شايد كمي بامزه به نظر آيد ولي نحوهي عملکرد آن ساده است و تنها از يك دست در آن استفاده ميشود‪.‬‬

‫روش مورد عالقهي خودم نيز همين است‪.‬‬

‫از دو انگشت يك دست استفاده كنيد‪ .‬اغلب افراد انگشتان اشاره و مياني را براي اين كار انتخاب مينمايند‪ .‬اگر به هر دليلي اين دو‬

‫انگشت برايتان كارايي ندارند ميتوانيد با انگشتان مياني و حلقه اين كار را انجام دهيد‪.‬‬

‫يکي از انگشتان نقش بازوي مقاوم را ايفا ميكند (آن را انگشت مقاوم مي ناميم) و انگشت ديگر آن را به آرامي به سوي پايين ميراند‬

‫(آن را انگشت آزمايش كننده ميناميم)‪.‬‬

‫ابتدا ببينيد كه كدام انگشت اگر روي ديگري قرار گيرد راحت تر هستيد‪ .‬اگر راحت باشيد احتماالً آزمايش كارايي بهتري خواهد‬

‫داشت‪.‬‬

‫سپس به انگشتي كه قرار است بر آن فشار وارد آيد (انگشت مقاوم) توجه كنيد‪.‬‬

‫عضله ي آن را تا حد امکان سفت نماييد تا حداكثر مقاومت را از خود نشان دهد‪ .‬مثل اين كه كليد ديمر را تا آخر بپيچانيد‪.‬‬

‫‪92‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫در حالي كه آن را كامالً سفت كردهايد با انگشت ديگر بر آن فشار بياوريد‪ .‬ميبينيد كه اتفاق خاصي نميافتد و انگشت به سوي پايين‬

‫نميرود‪ .‬هيچ اشکالي هم ندارد‪.‬‬

‫سپس‪ ،‬انگار كه كليد ديمر را در جهت عکس ميچرخانيد‪ ،‬سفتي عضلهي انگشت مقاوم را تا حدي كه فقط بتواند در حالت افقي و‬

‫مستقيم بماند كم كنيد‪.‬‬

‫در حالي كه انگشت مقاوم مقاومت كمي از خود نشان مي دهد آن را به آرامي توسط انگشت آزمايش كننده به سوي پايين برانيد‪.‬‬

‫خواهيد ديد كه انگشت مقاوم به راحتي خم ميشود‪ .‬اين هم اشکالي ندارد‪.‬‬

‫تا اينجاي كار را به خوبي انجام دادهايد‪ .‬ولي نکتهي مهمي را بايد درك نماييد‪.‬‬

‫آزمايش بر روي خود با ديگر انواع آزمايشهايي كه تاكنون آموختهايد كمي تفاوت دارد‪ .‬مهمترين فرق آن اين است كه بايد تنظيمات‬

‫"كليد ديمر" خود را بيابيد‪ .‬به عبارت ديگر بايد ببينيد كه چقدر بايد عضلهي انگشت مقاوم را شل يا سفت نماييد‪ .‬آمادهايد؟ اكنون‬

‫نحوهي تشخيص آن را برايتان شرح ميدهم‪ .‬دشوار نيست‪.‬‬

‫در ابتدا قدرت عضلهي انگشت مقاوم را به ‪ 100%‬برسانيد‪ .‬اكنون كلمهي "نه" يا "تنفر" را بر زبان آوريد و با انگشت آزمايش كننده بر‬

‫آن فشار بياوريد‪ .‬خواهيد ديد كه به دليل اين كه قدرت عضله را تا حداكثر افزايش دادهايد حتي با ذكر كلمهاي منفي هم انگشتتان‬

‫خم نميگردد‪.‬‬

‫آه‪ .‬اكنون كمي از قدرت عضلهي انگشت مقاوم بکاهيد‪ .‬باز هم همان كلمهي منفي "نه" يا "تنفر" را بگوييد‪( .‬هر چند كه هر دو كلمه‬

‫به خوبي كار خود را انجام ميدهند ولي براي اين كه آزمايش از اعتبار بيشتر برخوردار گردد در جريان يادگيري اين مبحث فقط از‬

‫يکي از آنها استفاده نماييد‪ ).‬اكنون دوباره انگشت مقاوم را به سوي پايين فشار دهيد و ببينيد كه چه اتفاقي ميافتد‪ .‬باز هم چيزي‬

‫نشد؟ اشکالي ندارد‪.‬‬

‫قدرت عضلهي انگشت مقاوم را كمي بيشتر نماييد و آزمايش را با ذكر كلمهي منفي تکرار كنيد‪.‬‬

‫به همين ترتيب ادامه دهيد‪ .‬دير يا زود قدرت عضله (يا ميزان چرخش كليد ديمر) را پيدا خواهيد نمود كه در آن قدرت عضلهي‬

‫انگشت مقاوم در حدي است كه با فشاري كه از جانب انگشت آزمايش كننده به هنگام ذكر كلمهي منفي بر آن وارد ميآيد به سوي‬

‫پايين خم مي گردد‪ .‬به محض اين كه چنين اتفاقي افتاد در حالي كه قدرت عضلهي انگشت مقاوم را در همان حد نگه داشتهايد‬

‫كلمهي مثبتي نظير "بله" يا "عشق" را بر زبان آوريد و بالفاصله آزمايش را تکرار كنيد‪ .‬در اين حالت انگشت مقاوم بايد قوي باشد‪.‬‬

‫تنها نکتهاي كه در اين روش وجود دارد اين است كه بايد دريابيد كه قدرت عضلهي انگشت مقاوم خود را در چه حدي بايد نگه داريد‬

‫تا با ذكر كلمه اي مثبت همچون عشق قوي بماند و با بر زبان آوردن كلمهاي منفي نظير تنفر ضعيف شود‪ .‬در واقع همهاش همين‬

‫است‪.‬‬

‫‪93‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫برخي افراد نحوهي انجام آزمايش بر روي خود را به سرعت فرا ميگيرند‪ .‬دليل دشواري آن براي عدهاي ديگر اين است كه طبيعت آن‬

‫خيلي به وضعيت خود فرد بر ميگردد‪.‬‬

‫هر چند كه انسان ها تمايل دارند كه هر پاسخي را كه از آزمايش خود به دست ميآورند مورد موشكافي قرار دهند ولي‬

‫براي انجام اين كار تنها كافي است كه به خودتان و ذهن ناخودآگاهتان‪ ،‬كه پاسخها از آنجا ميآيند‪ ،‬اعتماد نماييد‪.‬‬

‫به تجربه دريافتهام كه آزمايش بر روي خود ارزش فوقالعاده اي دارد‪ .‬هر چند كه در ابتدا شايد به تمرين نياز داشته باشد و حتي به‬

‫نظر غير ممکن آيد ولي اگر از خود پشتکار نشان دهيد فکر ميكنم كه ارزش آن را در خواهيد يافت‪.‬‬

‫روش كُندهي در حال افتادن‬

‫اگر ميخواهيد براي آزمايش بر روي خود از دو دست به جاي يك دست استفاده كنيد اين روش به كارتان ميآيد‪.‬‬

‫اگر راست دست هستيد دست چپ خود را مشت و انگشت اشارهي آن را باز نماييد‪ .‬در اين آزمايش اين انگشت مقاوم خواهد بود‪.‬‬

‫دست راست خود را بر روي مشت قرار دهيد و آن را بگيريد‪ .‬آخرين بند انگشت كوچك دست راست را در هر حالتي كه راحتتر‬

‫هستيد بر روي انگشت اشارهي دست چپ بگذاريد‪ .‬اگر چپ دست هستيد تنها كافي است كه جاي دستها را با هم عوض كنيد‪.‬‬

‫اكنون كه انگشتانتان در جاي مناسب قرار گرفتهاند ميتوانيد از همان مباحثي كه در شرح آزمايش يكدستي مطرح شدند پيروي‬

‫نماييد‪ .‬براي اين كه راحتتر باشيد آن دستورالعملها را مجدداً در اينجا ميآورم‪:‬‬

‫مقاومت انگشت مقاوم را تا حداكثر افزايش دهيد‪ .‬انگشت بايد خيلي محکم در سر جاي خود بماند‪ .‬اكنون تنها كافي است كه كلمهاي‬

‫نظير "نه"يا "تنفر" را بر زبان بياوريد و انگشت آزمايش كننده را به سوي پايين ببريد‪ .‬متوجه خواهيد شد كه حتي با بر زبان آوردن‬

‫كلمهي منفي نيز انگشت مقاوم به سوي پايين نخواهد رفت‪.‬‬

‫‪94‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اكنون كمي از مقاومت انگشت بکاهيد‪ .‬دوباره همان كلمهي منفي يعني "نه" يا "تنفر" را بگوييد‪ .‬حال كمي بر مقاومت آن بيفزاييد و‬

‫با ذكر كلمهي منفي آزمايش را تکرار نماييد‪.‬‬

‫اگر اين آزمايش را به دفعات انجام دهيد دير يا زود نقطه ي مناسب كليد ديمر يا مقاومت مناسب انگشت خود را خواهيد يافت كه در‬

‫آن انگشت مقاوم به هنگام ذكر كلمهي منفي تسليم ميشود و رو به پايين ميرود‪ .‬به محض اين كه ميزان مقاومت مناسب را پيدا‬

‫كرديد كلمهي مثبتي همچون "بلي" يا "عشق" را بر زبان آوريد و آزمايش را بالفاصله تکرار نماييد‪ .‬انگشتتان اين بار بايد محکمتر از‬

‫قبل بماند‪.‬‬

‫روش حلقهي انگشتان‬

‫نوك انگشت شست را گويي كه ميخواهيد عالمت "خوب است" را ايجاد كنيد به انگشت اشاره بچسبانيد‪ .‬سپس انگشتان شست‪،‬‬

‫اشاره و مياني دست ديگر را در حلقه وارد نماييد‪ .‬انگشتاني كه در حلقه فرو ميروند آزمايشگر خواهند بود و انگشتان تشکيل‬

‫دهندهي حلقه بايد مقاومت كنند‪.‬‬

‫اگر از دستورالعملي كه در دو روش پيشين شرح داده شد تبعيت نماييد مي توانيد به هنگام ذكر عبارات منفي مقادير متفاوتي از‬

‫مقاومت انگشتان را بيازماييد‪ .‬در حين گفتن عبارات انگشتاني را كه در حلقه فرو رفتهاند از هم باز كنيد‪ .‬سعي كنيد آن قدر آنها را از‬

‫هم دور نماييد كه حلقه باز شود‪ .‬فشاري كه از سوي اين انگشتان به سمت خارج وارد ميگردد بايد با مقاومت انگشتان حلقه خنثي‬

‫شود‪ .‬هرگاه مقاومت مناسبي را يافتيد كه در آن انگشتان حلقه با ذكر عبارات منفي يا ناسازگار ضعيف ميگردند و با گفتن عبارات‬

‫مثبت و سازگار تقويت ميشوند آزمايش پايان ميپذيرد‪.‬‬

‫‪95‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫روش حلقههاي تو در تو‬

‫با انگشتان شست و مياني يك دست حلقه اي بسازيد‪ .‬با انگشتان مشابه دست ديگر نيز‪ ،‬گويي كه به هم زنجير ميشوند‪ ،‬حلقهي‬

‫ديگري درست كنيد‪ .‬انگشتان يك دست آزمايشگر و انگشتان دست ديگر مقاوم خواهند بود‪.‬‬

‫‪96‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫يك بار ديگر مقاومت هاي گوناگون را با ذكر عبارات منفي يا ناسازگار بيازماييد‪ .‬در حين بر زبان آوردن كلمات سعي كنيد انگشتان‬

‫حلقه ي مقاوم را از هم باز نماييد‪ .‬به ياد داشته باشيد كه ميخواهيد مقاومتي را كه در آن انگشتان به هنگام ذكر عبارات منفي يا‬

‫ناسازگار از هم باز ميشوند و با ذكر عبارات مثبت يا سازگار حلقه محکم باقي ميماند پيدا كنيد‪.‬‬

‫روش مناسب خود را بيابيد‬

‫به تجربه دريافتهام كه حدود هشتاد درصد از كساني كه در همايشهايم شركت ميكنند بالفاصله در به كارگيري يکي از روشهايي‬

‫كه در اين فصل شرح داده شدند موفق ميگردند‪ .‬توصيه ميكنم كه به كرات تمرين نماييد‪.‬‬

‫نيمهكاره رهايش نكنيد! هر چند كه به نظر ميرسد برخي افراد فوراً ميتوانند از اين روشهاي آزمايش بر روي خود‬

‫استفاده نمايند ولي اكثريت مردم نياز به تمرين دارند‪ .‬فقط كافي است كه اندكي مداومت داشته باشيد‪ .‬مثل دوچرخه‬

‫سواري ميماند‪ .‬طولي نميكشد كه برايتان به نوعي طبيعت ثانويه تبديل ميگردد‪.‬‬

‫اگر استفاده از يکي از روشها برايتان راحتتر است و يا اين كه آن را طبيعيتر ميدانيد آن را بيشتر به كار گيريد‪.‬‬

‫اگر به هنگام تمرين كلماتي را بر زبان آوريد كه به وضوح مثبت يا منفي باشند (نظير بله‪ /‬نه يا عشق‪ /‬تنفر) با سرعت بيشتري به‬

‫مهارت خواهيد رسيد‪ .‬هر چند كه فراگيري روشهاي آزمايش بر روي خود به قصد استفاده از ايموشن كد اختياري ميباشد ولي‬

‫تسلط بر هر يك از اين روشها ميتواند كار را برايتان سادهتر و موثرتر نمايد‪.‬‬

‫البته سادهترين روش همان خم شدن است كه براي اكثر افراد فقط نياز به اندكي تمرين دارد‪ .‬تنها اشکال روش خم شدن اين است‬

‫كه به هنگام استفاده از آن بايد بايستيد و به نسبت شيوههاي ديگر زمان بيشتري را صرف كنيد‪ .‬چون بايد به بدن اجازه دهيد كه‬

‫بدون هيچ فشاري خم شود‪.‬‬

‫به محض اين كه در آزمايش بر روي خودم حرفه اي شدم مزاياي آن را نيز دريافتم‪ .‬ديگر لزومي نداشت كه به هنگام كار بر روي آن‬

‫دسته از مراجعاني كه موقتاً قابل آزمايش نبودند از كس ديگري كمك بگيرم‪ .‬همچنين ميتوانستم ببينم كه آيا خودم نيز به‬

‫احساسات گير افتاده يا عدم تعادلهاي ديگري مبتال شدهام ي ا خير‪ .‬آزمايش بر روي خود راه سريع‪ ،‬موثر و سادهاي براي دستيابي به‬

‫پاسخهايي كه به دنبال آنها ميگشتم بود‪.‬‬

‫اگر موجب آزارتان ميشود ادامه ندهيد!‬

‫چنانچه هر يك از اين آزمايش ها موجب كمترين ناراحتي شما شدند از آزمايش ديگري استفاده نماييد‪ .‬بروز ناراحتي يا درد به معني‬

‫اين است كه نيروي زيادي به كار بردهايد و امکان دارد كه باعث آسيب رساندن به خود يا التهاب بافتها شويد‪.‬‬

‫‪97‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫در شرايط ايده آل بايد از حداقل مقاومت عضالت براي هر گونه آزمايشي استفاده كنيد‪ .‬اولين باري كه اين روشها را ميآموختم‬

‫مقاومت زيادي به كار بردم و نت يجه اين شد كه انگشتانم اذيت شدند‪ .‬سرانجام دريافتم كه ميتوانم از حداقل نيروي الزم براي نگه‬

‫داشتن انگشت مقاوم استفاده كنم‪ .‬هر چند كه اين روش هاي آزمايش خود با مقادير مختلف مقاومت كار ميكنند ولي بايد بدانيد كه‬

‫هر چه مقدار مقاومت بيشتر باشد آزمايش برايتان خسته كنندهتر و بيشتر موجب ناراحتيتان خواهد شد‪ .‬اگر به هنگام انجام هر يك‬

‫از آزمايشها دچار ناراحتي شديد كار را ادامه ندهيد و تا وقتي كه ناراحتيتان برطرف نگرديده است از روش ديگري و يا با مقاومت‬

‫كمتري استفاده نماييد‪.‬‬

‫چرخهاي يادگيري و شهود‬

‫اگر مدت زيادي است كه از ايموشن كد استفاده ميكنيد اين احتمال وجود دارد كه با پديدهي عجيبي روبرو شويد‪ .‬ممکن است يك‬

‫لحظه قبل از اين كه از طريق آزمايش قدرت عضله به جواب برسيد آن را در ذهن خود ببينيد‪ .‬گاهي اوقات نيز همچون صدايي آرام‬

‫در گوشتان زمزمه ميشود‪ .‬امکان دارد كه در ابتدا اين صدا به قدري ضعيف باشد كه آن را به حساب نياوريد‪.‬‬

‫شايد هم به گوش دادن به چنين صداي ضعيفي عادت نداشته باشيد و روزي ببينيد كه با خود ميگوييد "ميدانستم كه جواب همين‬

‫است‪ ".‬به محض اين كه ميخواهيد آزمايش را شروع نماييد جواب آن را حس ميكنيد و به عبارت ديگر ميدانيد‪ .‬اين دانش شهودي‬

‫از بانك اطالعاتي شعور جهاني‪ ،‬يا همان درياي هوش و انرژي كه ما را فرا گرفته است‪ ،‬ميآيد‪.‬‬

‫آزمايش قدرت عضله مثل چرخ يادگيري براي قوهي شهودتان است‪.‬‬

‫به مرور كه به گوش دادن به نداي شهودتان عادت ميكنيد خواهيد ديد كه ميتوانيد بدانيد كه جواب چه خواهد بود‪ .‬ميتوانيد آن را‬

‫حس نماييد‪ .‬هر چه به اين نداهاي بيصدا بيشتر اهميت بدهيد بهتر خواهيد توانست پاسخ سوالهاي خود را دريابيد‪.‬‬

‫ارتباطات غير كالمي‬

‫لزومي ندارد كه ارتباط بين شما به عنوان شفا دهنده و طرف مقابل تان به صورت كالمي باشد‪ .‬چند سال پيش شخصاً با اين پديده‬

‫برخورد داشتم‪ .‬در آن هنگام عادت داشتم كه از روش ميزان باال آمدن پا براي ارزيابي اوليهي وضعيت بيمارانم استفاده نمايم‪ .‬سالها‬

‫بود كه آن را با موفقيت به كار مي بستم‪ .‬فراگيري و تسلط بر آزمايش ميزان باال آمدن پا نياز به كمي صرف زمان بيشتر دارد و لذا آن‬

‫را در اينجا شرح نميدهم‪ .‬عالقمندان ميتوانند اطالعات مربوط به آن را در نشاني ‪ www.HealersLibrary.com‬ببينند‪.‬‬

‫اين هم در واقع يك نوع آزمايش قدرت عضله است كه جواب آن از طريق ميزان باال آمدن پا و نه تغيير قدرت عضله مشخص ميشود‪.‬‬

‫به سرعت دريافتم كه بدن با اين روش هم مثل روشهاي ديگر پاسخ سواالتم را ميدهد‪ .‬از اين روش بيش از هر روش ديگري براي‬

‫دريافت پاسخ از جسم بيمارانم كمك ميگرفتم‪ .‬در واقع بايد بگويم كه تا سالها اولين چيزي كه از بيمارانم ميخواستم اين بود كه بر‬

‫‪98‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫روي شکم بخوابند تا بتوانم سواالتم را از بدنشان بپرسم‪ .‬اگر طول هر دو پا به يك اندازه بود به معني "بله" و اگر متفاوت بود به‬

‫معني "نه" بود‪ .‬هر چند كه اين روش هميشه برايم كارايي داشت و مشکلي هم با آن نداشتم ولي يك روز اتفاق جالبي افتاد‪.‬‬

‫چند دقيقهاي ميشد كه بر روي يکي از بيمارانم كار ميكردم و تعيين نحوهي درمان او رو به اتمام بود‪ .‬وقتي نگاهي به طول پاهايش‬

‫انداختم ديدم كه كامالً به يك اندازهاند‪ .‬به پشتش نگاهي كردم و به كليهي راستش توجه نمودم‪ .‬چند لحظه دربارهي كليهي راستش‬

‫انديشيدم‪ .‬سپس دوباره به پاهايش نگاه و طول آنها را بررسي كردم‪ .‬به ناگهان طول پاهايش شديداً با هم فرق كرده بودند‪ .‬كمي خودم‬

‫را آرام ساختم و اين بار در حالي كه به كليهي چپش فکر ميكردم پشت او را نگريستم‪ .‬وقتي مجدداً طول پاهايش را بررسي كردم‬

‫متوجه شدم كه كامالً مساوي هستند‪.‬‬

‫بار ديگر لحظهاي به كليهي راستش فکر كردم و وقتي طول پاهايش را بررسي نمودم ديدم كه اختالف اندازهي آنها كامالً آشکار است‪.‬‬

‫گيج شده بودم! البد ميتوانيد حدس بزنيد كه در كليهي راست او خبري بود‪ .‬در واقع بايد بگويم كه احساس گير افتادهاي را در آن‬

‫بخش از بدنش كشف نمودم كه موجب عدم تعادل در كليهي راست او شده بود‪ .‬بالفاصله پس از اين كه آن احساس گير افتاده را رها‬

‫ساختم متوجه شدم كه ديگر قادر نيستم با فکر كردن به كليه ي راستش طول پاهايش را تغيير دهم‪ .‬چون علت عدم تعادل در كليه از‬

‫بين رفته بود‪.‬‬

‫اين تجربه نقطه ي عطفي برايم بود و فوراً دانش به دست آمده را به كار بستم‪ .‬از آن به بعد روش متداول من اين بود كه بي سر و صدا‬

‫از بدن افراد سوالهايي مي پرسيدم‪ .‬نتايج حاصل همچون گذشته بودند‪ .‬تنها تفاوتي كه به وجود آمده بود اين بود كه اكنون فقط به‬

‫سوالها فکر ميكردم در حالي كه قبالً هم به آنها فکر ميكردم و هم آنها را بيان ميداشتم‪.‬‬

‫سالها بود كه با اين نحوهي آزمايش هيچ مشکلي نداشتم‪ .‬به نظرم مي آمد كه ارتباط غير كالمي كاملي بين من و بيمارانم وجود‬

‫داشت‪.‬‬

‫متوجه شدم كه هر سوالي را كه ميتوان با صداي بلند پرسيد بيصدا نيز ميتوان پرسيد و نتيجه هم هيچ فرقي نميكند‪.‬‬

‫اين را هم بايد بگويم كه ارتباطات غير كالمي با انواع روش هاي آزمايش‪ ،‬از خم شدن گرفته تا آزمايش قدرت بازو يا هر روش ديگري‬

‫كه تاكنون ديدهام‪ ،‬سازگارند‪.‬‬

‫فردي كه مورد آزمايش واقع ميشود ميتواند فقط به موضوع فکر كند و نتيجهي حاصل همچون نتيجهي پرسش كالمي خواهد بود‪.‬‬

‫به همين ترتيب آزمايشگر نيز ميتواند فقط به سوالي كه قصد دارد از طرف مقابل بپرسد بيانديشد و به همان نتيجه برسد‪.‬‬

‫با وجود اين كه هرگز هيچ مشکلي در اين گونه آزمايش هاي غير كالمي نداشتم ولي روزي يکي از بيمارانم مرا در يادگيري مطلب‬

‫مهمي ياري نمود‪.‬‬

‫دلقكي كه از جهنم آمده بود‬

‫‪99‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫بيل چند ماه پيش به منظور درمان كمر دردش به مالقات من آمده بود‪ .‬آن روز حالش خوب بود و صرفاً براي يك معاينهي عادي او را‬

‫ميديدم ‪ .‬در حالي كه بر روي شکم خوابيده بود آزمايش طول پا را بر رويش انجام دادم‪ .‬افکارم را بر جسم او متمركز ساختم و در‬

‫ذهنم به بدنش گفتم "جواب مثبت به من بده"‪ .‬طول پاهايش را اندازه گرفتم‪ .‬متعادل بودند‪ .‬سپس با خودم انديشيدم "جواب منفي‬

‫به من بده" ‪ .‬وقتي مجدداً طول پاهايش را اندازه گرفتم با كمال تعجب متوجه شدم كه فرقي نکرده است‪ .‬خيلي عجيب بود‪ .‬بيش از ده‬

‫سال بود كه از اين روش استفاده ميكردم و هرگز چنين چيزي نديده بودم‪ .‬طول پايش بايد فرق ميكرد‪ .‬ولي چنين نشده بود‪.‬‬

‫نميفهميدم كه چرا اكنون اين روش كار نميكند‪.‬‬

‫مراحل كار را چند بار ديگر تکرار نمودم‪ .‬باز هم هيچ فرقي نکرد‪ .‬در حالي كه گيج شده بودم سرم را بلند نمودم و چيزي را كه بر‬

‫پشت او بود ديدم‪ .‬پيراهن سفيدي پوشيده بود كه بر پشت آن تصويري شيطاني از يك دلقك كه از انگشتانش خون ميچکيد نقش‬

‫بسته بود‪.‬‬

‫بر اساس الهامي كه به من شد كاغذي برداشتم و آن تصوير را پوشانيدم‪ .‬وقتي مجدداً طول پاهاي او را اندازه گرفتم ديدم كه آزمايش‬

‫همان گونه كه بايد جواب ميدهد‪ .‬صادقانه بگويم كه خيلي برايم جالب شده بود‪ .‬كاغذ روي تصوير را برداشتم و سعي كردم باز هم‬

‫آزمايش نمايم و ‪ ...‬هيچ نتيجه اي نگرفتم‪ .‬دوباره تصوير را با كاغذ پوشاندم و او باز هم قابل آزمايش شد‪ .‬از آغاز آزمايش تا آن لحظه‬

‫هيچ كلمهاي بين ما رد و بدل نشده بود‪.‬‬

‫نهايتاً پس از اين كه چند بار ديگر هم آن كاغذ را برداشتم و گذاشتم و هر بار هم به نتايج مشابهي رسيدم موضوع را به او هم گفتم‪.‬‬

‫اظهار داشتم "فکر مي كنم كه آن تصوير دلقکي كه بر پشتت نقش بسته است اثر منفي بر تو دارد و شايد بد نباشد كه آن را دور‬

‫بياندازي"‪ .‬وي ديگر هرگز به مطب من باز نگشت‪.‬‬

‫هر چه كه وجود دارد‪ ،‬چه خوب و چه بد‪ ،‬انرژي ارتعاشي از خود ساطع مينمايد و ميتواند بر ميدان انرژي شما اثر بگذارد‪.‬‬

‫بعضي چيزها بيشتر اثر ارتعاشي مثبت دارند و ساير چيزها بيشتر اثر منفي از خود نشان ميدهند‪ .‬مثالً اگر نگاهي به تصوير آدولف‬

‫هيتلر بياندازيد احتماالً در آز مايش قدرت عضله ضعيف خواهيد بود و يا به عقب خم خواهيد گشت‪ .‬به عبارت ديگر ميخواهيد كه از‬

‫تصوير او و همهي عالئم منفي كه به شما ميدهد دوري گزينيد‪ .‬ولي اگر به چهرهي مادر ترزا بنگريد احتماالً عضالتتان قوي خواهند‬

‫شد و يا به سمت تصوير او يا انرژي مثبت او خم خواهيد گشت‪ .‬اگر به تابلوي نقاشي منظرهاي زيبا بنگريد انرژي ارتعاشي مثبتي كه‬

‫از نقاشي ساطع مي گردد اثر مثبتي بر شما خواهد گذاشت‪ .‬از سوي ديگر تابلوي نقاشي از اضمحالل و شيطان بسامد ارتعاشي خيلي‬

‫كمتري خواهد داشت و بدن شما آن را دفع خواهد نمود‪ .‬بر اين باورم كه اين خود اشيا هستند كه چنين بسامدهاي مثبت و منفي‬

‫دارند‪ .‬البته ارزشهاي شخصي و تداعيهاي ذهني ما نيز در اين ميانه نقشي ايفا ميكنند‪.‬‬

‫‪111‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫در اينجا آزمايشي براي اين كه ببينيد منفيگرايي و مثبتگرايي چگونه بر شما تاثير ميگذارند طرح ميشود‪ .‬به تصوير سادهي زير‬

‫بنگريد‪.‬‬

‫اگر آن را به همين صورت بگيريد چهرهاي مثبت و خندان را نشان ميدهد‪ .‬ولي اگر صفحه را بچرخانيد تبديل به چهرهاي منفي و‬

‫اخمو مي گردد‪ .‬اگر آن را به همين صورتي كه هست بگيريد خواهيد ديد كه به سوي آن خم ميشويد و عضالتتان قوي ميمانند‪.‬‬

‫ولي اگر آن را بچرخانيد به هنگام خم شدن از آن دور ميگرديد و عضالتتان هم ضعيف خواهند شد‪ .‬نيازي نيست كه حرف مرا بدون‬

‫تحقيق بپذيريد‪ .‬آن را امتحان كنيد و آنچه را كه گفتم به چشم خود ببينيد‪.‬‬

‫رفع اشكال‬

‫فردي كه مورد آزمايش قرار ميگيرد به ناگهان و مرتباً ضعيف نشان ميدهد‬

‫ذهن ما به خوبي از ريشهي همه چيز با خبر است و شما معموالً مي توانيد بدون اين كه به آن استراحتي بدهيد احساسات گير افتاده‬

‫را يکي پس از ديگري برطرف نماييد‪ .‬ولي هر از چند گاهي مغز به خاطر اين كه بايد انبوهي از اطالعات به هم پيوسته و ارتباطات و‬

‫بازخوردها را از نو پردازش نمايد گيج ميشود‪.‬‬

‫نتيجه اين ميشود كه پديدهاي كه آن را "بار زيادي"مينامم بروز مي كند و هر كاري كه بكنيد عضالت فرد در آزمايش‬

‫ضعيف نشان ميدهند‪ .‬اين شرايط موقتي است و معموالً كمتر از سي ثانيه طول ميكشد‪.‬‬

‫در موارد بسيار نادر (كه معموالً به احساسات گير افتادهي شديد مربوط ميشوند) ديدهام كه بيماران ساعتها و يا حتي يك روز كامل‬

‫در اين حالت گيجي باقي مي مانند‪ .‬ولي اغلب اگر حدود يك دقيقه به فرد فرصت دهيد مغزش عمليات پردازش را به پايان ميرساند و‬

‫پس از آن او مجدداً قابل آزمايش ميگردد‪.‬‬

‫‪111‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اگر به توضيحات بيشتري نياز داريد مي توانيد ماجراي زير را تصور نماييد‪ .‬فرض كنيد كه نيمه شب در خودرو نشستهايد‪ .‬چراغهاي‬

‫آن روشن است‪ .‬موتورش خاموش است و روشن نميگردد‪ .‬سوئيچ را بارها و بارها ميچرخانيد رررررر رررررر رررررر‪ .‬متوجه ميشويد‬

‫كه با به راه افتادن موتور چراغهاي خودرو كمنور مي شوند‪ .‬بدن ما هم به هنگام دريافت اطالعات وضعيت مشابهي دارد‪ .‬در حالي كه‬

‫ذهن به شدت در حال كار است و كاري را كه كردهايد پردازش مينمايد مقدار انرژي كه در دسترس عضالت قرار ميگيرد كاهش‬

‫مييابد‪.‬‬

‫عضالت طرف مقابل در هر شرايطي قوي نشان ميدهند‬

‫اگر سعي داريد بر روي كسي كه عضالتش در هر حالتي قوي نشان مي دهند كار كنيد فرض را بر اين بگذاريد كه او در حال حاضر‬

‫قابل آزمايش نيست‪ .‬به تجربه دريافته ام كه از هر پنجاه تن يکي موقتاً غير قابل آزمايش ميگردد‪ .‬يعني هر قدر هم كه آنچه كه‬

‫ميگوييد ناسازگار يا غير واقعي باشد باز هم عضالتش قوي ميمانند‪ .‬اين مشکل نه جدي و نه دائمي است‪.‬‬

‫كمبود آب بدن مستقيماً بر قدرت و هدايت الکتريکي عضالت اثر ميگذارد‪ .‬از طرف مقابل بخواهيد كه يك ليوان آب بنوشد و سپس‬

‫دوباره سعي كنيد‪ .‬گاهي اوقات مشکل فقط با همين كار حل ميگردد‪ .‬به همين ترتيب خودتان هم ميتوانيد قدري آب بنوشيد‪ .‬اگر‬

‫دچار كمبود آب باشيد نتيجهي آزمايشي كه ميكنيد تحت تاثير آن واقع ميشود‪.‬‬

‫اگر مهرههاي گردن اين افراد جابجا شدهاند بايد بدانيد كه استخوانهايي كه در جاي خود نيستند ميتوانند در سيستم عصبي اختالل‬

‫ايجاد نمايند‪ ،‬مانع ارتباط اعصاب و رسيدن پيامها به عضالت شوند‪ .‬در اين موارد افراد بايد به منظور تنظيم مهرهها به سراغ متخصص‬

‫كايروپراكتيك بروند و پس از آن قابل آزمايش خواهند گرديد‪.‬‬

‫لطفاً توجه داشته باشيد كه اگر از مهارت كافي برخوردار باشيد همواره ميتوانيد از طريق آزمايش بر روي خودتان فردي را كه غير‬

‫قابل آزمايش است مورد آزمون قرار دهيد‪ .‬همچنين ميتوانيد اين مشکل را با استفاده از آزمونهاي نيابتي نيز حل نماييد‪ .‬در اين باره‬

‫در فصل ‪ 8‬به تفصيل توضيح داده خواهد شد‪ .‬در اينجا فقط به ذكر اين نکته اكتفا ميگردد كه آزمونهاي نيابتي اين امکان را به شما‬

‫ميدهند كه با بهره گيري از ذهن ناخودآگاه فرد مورد آزمايش در واقع شخص ثالثي را آزمايش نماييد و به جواب دلخواه برسيد‪.‬‬

‫اگر كسي مصمم است كه مورد آزمايش قدرت عضله واقع نگردد معموالً ميتواند در اين كار موفق شود‪.‬‬

‫اين بدين معني است كه او عامدانه نميخواهد همکاري نمايد و قصد ندارد كه آزمايش نتيجهاي بدهد‪ .‬اين افراد مشکالت خود را‬

‫دارند‪ .‬چنين مواردي داوطلبهاي خوبي براي استفاده از ايموشن كد به حساب نميآيند‪ .‬گهگاه به افرادي بر ميخورم كه به اين‬

‫نتيجه رسيدهاند كه آزمايش قدرت عضله بيفايده است‪ .‬البد ميدانيد كه بعد چه اتفاقي ميافتد‪ .‬آزمايش روي آنان جواب نميدهد!‬

‫خودشان كاري ميكنند كه همين طور شود‪.‬‬

‫‪112‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫همان طور كه متوجه شدهايد اين آزمايش ها ربطي به مقدار نيروي اعمال شده ندارند‪ .‬مواردي را ديدهام كه عضلهي فردي به حدي‬

‫ضعيف شده است كه به معناي واقعي كلمه حتي نميتوان سته است در برابر كمترين فشاري كه به آن وارد ميآيد مقاومت نمايد‪ .‬ولي‬

‫معموالً چنين نمي شود‪ .‬اغلب تغيير جزئي و قابل تشخيصي در قدرت عضله به وقوع ميپيوندد و تفاوت حاصل در حقيقت همان شلي‬

‫و سفتي عضله است‪.‬‬

‫آزمايش قدرت عضله بر روي اكثر افراد و در اغلب مواقع كارايي دارد‪ .‬ولي عوامل ديگري هم ممکن است در كار دخالت كنند‪ .‬گاهي‬

‫اوقات دليل عدم كارايي آن اين است كه فرد به هر دليلي احساس راحتي نمينمايد‪ .‬شايد هم فکر ميكند كه اين كار بيهوده است‪.‬‬

‫اين امکان هم وجود دارد كه خود را در موضع تدافعي بداند و از اين بترسد كه چيزي در بارهي او فاش شود‪ .‬مثالً دريافتهام كه گاهي‬

‫اوقات افراد در برابر جمع غير قابل آزمايش مي شوند‪ .‬ولي اگر در مقابل ديگران قرار نگرفته باشند به خوبي قابل آزمايش خواهند بود‪.‬‬

‫هميشه اول اجازه بگيريد‬

‫هميشه قبل از اين كه كارتان را شروع كنيد به افراد بگوييد كه قصد چه كاري را داريد‪ .‬اگر ميخواهيد دست آنان را به سوي پايين‬

‫فشار دهيد پيش از انجام كار مراحل آن را برايشان توضيح دهيد و از آنان كسب اجازه نماييد‪.‬‬

‫هر چند كه ميتوانيد بدون اين كه افراد بدانند‪ ،‬از طريق آزمايش بر روي خودتان‪ ،‬در واقع آنان را مورد آزمون قرار دهيد ولي اين كار‬

‫درستي نيست‪.‬‬

‫كسب اجازه از فردي كه مي خواهيد او را مورد آزمايش قرار دهيد بسيار مهم است‪ .‬احترام گذاشتن به خواست ديگران‬

‫اهميت خاصي دارد‪.‬‬

‫آزمايش افراد بدون كسب اجازه از آنان يا بر خالف ميل شان در واقع تجاوز به حريم شخصي آنها است و كامالً نادرست ميباشد‪ .‬كاري‬

‫غير اخالقي است و نبايد آن را انجام دهيد!‬

‫هرگز بدون كسب اجازه از والدين يا قيم كودكان آنان را مورد آزمايش قرار ندهيد و بر روي آنان كار نکنيد‪.‬‬

‫هدف از آزمايش قدرت عضله برنده شدن در بختآزمايي نيست‬

‫آزمايش قدرت عضله عطيهاي الهي است و اين امکان را به ما مي دهد كه به يکديگر كمك نماييم‪ .‬قرار نيست كه از آن براي كشف‬

‫اعداد برنده در بخت آزمايي‪ ،‬يا پذيرش فالن شغل و امثالهم استفاده گردد‪ .‬البته به تجربه هم دريافتهام كه اگر براي چيزي غير از‬

‫مسائل مربوط به سالمتي از آن استفاده كنيد به نتيجهاي نميرسيد‪ .‬ميتوانيد در بارهي زمان حال از آن بهره گيريد‪ .‬ولي سعي نکنيد‬

‫كه از طريق آن آينده را ببينيد‪ .‬هدف از آزمايش قدرت عضله اين نيست و در بهترين حالت به نتايج غير قابل اعتمادي خواهيد رسيد‪.‬‬

‫‪113‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫چنين آزمايشي براي زمان حال ميباشد و به آنچه كه در حال وقوع است و همچنين احساسات گير افتاده در زمانهاي گذشته مربوط‬

‫ميگردد‪.‬‬

‫از آزمايش قدرت عضله براي تصميمگيريهاي اساسي استفاده نكنيد‬

‫در اين مورد بايد به من اعتماد نماييد‪ .‬به تجربه دريافتهام كه اين آزمايش عطيهاي الهي ميباشد و براي منظور خاصي به ما داده شده‬

‫است‪ .‬ولي آن منظور خاص محدوديتهايي هم دارد‪ .‬هر چند كه ميتوانيد براي هر تصميمي كه ميخواهيد بگيريد از آن استفاده‬

‫كنيد ولي به نظر من فقط به نتايج بيمارگونه خواهيد رسيد‪ .‬از آزمايش قدرت عضله براي كشف احساسات گير افتاده و ياري خودتان‬

‫و ديگران و در راه دستيابي به سالمتي و حفظ آن بهره گيريد و به همين اندازه بسنده كنيد‪.‬‬

‫اجازه دهيد كه شما را هدايت نمايند‬

‫نبايد آن قدر مغرور باشيد كه حتي از خدا هم ياري نخواهيد‪ .‬او تمامي جوابهايي را كه به دنبال آنها هستيد ميداند و ميخواهد كه‬

‫به شما كمك كند‪ .‬ولي بايد از او بخواهيد‪ .‬ياد نقاشي مشهوري از مسيح [ع] ميافتم كه در برابر دربي ايستاده است و بر آن ميزند‪.‬‬

‫نکتهي جالب اين است كه دستگيرهاي در سمت بيروني درب وجود ندارد‪ .‬او درب را باز نميكند‪ .‬شما هستيد كه بايد اين كار را‬

‫بنماييد‪ .‬باور كنيد كه هر دفعه كه ميخواهم كسي را مورد آزمايش قرار دهم در دل دعا ميكنم و از خدا ميخواهم كه مرا ياري‬

‫نمايد‪ .‬هر دفعه همين كار را ميكنم و او هم مرا كمك مينمايد‪ .‬امتحان كنيد!‬

‫حوصله داشته باشيد‬

‫برخي افراد خيلي زود به اين مهارتها دست مييابند و براي عدهاي هم مدتي طول ميكشد‪ .‬به شما قول ميدهم كه اگر پشتکار‬

‫داشته باشيد برايتان آسان خواهد شد و در راه شفا به دنياي جديدي پاي خواهيد نهاد‪.‬‬

‫اولين باري كه كسي به چشمانتان بنگرد و با چشمهايي اشكبار به خاطر آنچه كه انجام دادهايد از شما تشكر نمايد‬

‫منظور مرا درك خواهيد كرد‪.‬‬

‫هيچ چيزي بيش از احساس كمك به ديگران اعتيادآور نيست‪ .‬واقعاً عالي است! هر چند كه هر دفعه پيش نميآيد ولي اگر قلباً‬

‫بخواهيد كه به تعداد هرچه بيشتري از انسانها كمك كنيد اتفاق خواهد افتاد‪.‬‬

‫شرايط كنوني را مشخص نماييد‬

‫از آنجايي كه مردم خيلي با هم فرق دارند بايد شرايط كنوني هر فرد را مشخص كنيد تا بتوانيد وضعيت او را در ادامه بسنجيد‪.‬‬

‫‪114‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫سادهترين راه براي انجام اين كار اين است كه افراد يك جملهاي را كه ميدانند راست است و جملهي ديگري را كه ميدانند دروغ‬

‫است بگويند‪ .‬مثالً مي توانند اسم خود يا كس ديگري را بر زبان آورند يا اين كه عبارت مثبتي نظير "بله" يا "عشق" و در ادامه هم‬

‫يك عبارت منفي همچون "نه" يا "تنفر" را بگويند‪.‬‬

‫حاصل كار را بسنجيد‬

‫اگر در جريان آزمايش سه بار پشت سر هم يا بيشتر متوجه شوم كه عضلهي كسي ضعيف يا قوي نشان ميدهد ترجيح ميدهم كه‬

‫يك بار ديگر آزمايش اوليه را انجام دهم تا ببينم كه آيا هنوز هم او قابل آزمايش است يا خير‪.‬‬

‫اگر آزمايش بيش از معمول طول ميكشد بد نيست كه گه گاه آزمايش اوليه را تکرار كنيد و از اين كه در مسير درستي حركت‬

‫مي نماييد اطمينان يابيد‪ .‬گاهي اوقات افراد در حين آزمايش گيج ميشوند‪ .‬در اين موارد تا زماني كه پردازش دادههاي جديد به اتمام‬

‫نرسد در همهي آزمايشهايي كه انجام ميدهيد عضله ي آنان ضعيف يا قوي خواهد بود‪ .‬بهتر است با ذكر يك كلمهي منفي آنان را‬

‫بيازماييد و ببينيد كه آيا باز هم جوابهاي مشابهي ميگيريد يا خير‪.‬‬

‫مواظب حواسپرتي باشيد‬

‫اين امکان وجود دارد كه آنچه كه به آن فکر ميكنيد بر نتيجهي آزمو ن تاثير گذارد‪ .‬اگر باور نداريد كافي است به هنگامي كه افکار‬

‫منفي يا موهني راجع به كساني در سر داريد آنها را مورد آزمايش قدرت عضله قرار دهيد‪ .‬ضعيف نشان خواهند داد‪ .‬لذا حفظ تمركز‬

‫ذهني بسيار مهم است‪.‬‬

‫اگر دربارهي كسي كه او را آزمايش ميكنيد افکار منفي داريد – حتي اگر اين شخص خودتان باشيد – عضالت به راحتي آن فکر را‬

‫در مييابند و ضعيف خواهند شد‪.‬‬

‫نيات مثبت و واضح نقش بسيار مهمي در انجام دقيق آزمايشها دارند‪ .‬كار را براي خودتان ساده كنيد‪ ،‬فقط به جملهاي كه گفته شده‬

‫است بيانديشيد و ساير افکار را از سر خود بيرون نماييد‪ .‬فرد مورد آزمايش را نيز راهنمايي كنيد كه همين كار را صورت دهد‪.‬‬

‫اجازه دهيد عشق به فردي كه قصد داريد كمکش كنيد قلب تان را پر سازد‪ .‬صادقانه بخواهيد كه بتوانيد به او ياري رسانيد‪ .‬باور داشته‬

‫باشيد كه قادر به اين كار هستيد و خدا را شکر كنيد كه در حال انجام آن هستيد‪ .‬اينها همهي چيزهايي هستند كه الزم داريد‪.‬‬

‫تشخيص را براي پزشكان بگذاريد‬

‫اگر پزشك هستيد تشخيص بيماري افراد بخشي از كارتان به حساب مي آيد‪ .‬ولي اگر پزشك نيستيد هرگز نبايد در مورد ديگران‬

‫تشخيص پزشکي بدهيد چون به معني طبابت بدون مجوز و غير قانوني ميباشد‪ .‬به دقت به آنچه كه مردم به شما ميگويند گوش فرا‬

‫دهيد و اگر عالئم آنان به نظرتان غير طبيعي ميرسند توصيه كنيد كه به سراغ پزشکان ورزيده بروند‪.‬‬

‫‪115‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫نگران ناباورها نباشيد‬

‫بديهي است كه هر كسي از فراگيري روشهاي جديد شفابخشي نظير ايموشن كد استقبال نميكند‪ .‬شايد برخي از اعضاي خانوادهي‬

‫خودتان هم باشند كه فکر ميكنند شما خل شدهايد‪ .‬شايد هم سگ تان شما را ترك نمايد‪ .‬اجازه ندهيد كه چنين مواردي باعث‬

‫آزارتان شوند‪ .‬بزرگترين شفا دهنده در طول تاريخ عيسي [ع] بوده است و فقط عدهي اندكي او را باور كردند‪ .‬لذا بدانيد كه همراه‬

‫خوبي داريد‪.‬‬

‫به هنگام آزمايش از چه كسي يا چه چيزي ميپرسيم؟‬

‫ما با ذهن ناخودآگاه صحبت مي كنيم‪ .‬از نظر من فرقي ميان آن و روح يا شعور برتري كه در همهي ما وجود دارد نيست‪ .‬اين بخش از‬

‫وجود ما به نحوي به خدا و جهان هستي مربوط است و به نظر ميرسد كه آزمايش قدرت عضله به نوعي در آن وارد ميگردد‪.‬‬

‫پردهي خاطرات‬

‫وقتي بر روي كسي كار مينماييد در واقع بر روي موجودي با طبيعت دوگانه كار ميكنيد كه يك بدن جسماني و يك روح دارد‪ .‬بر‬

‫اين باورم كه وقتي به دنيا ميآييم پردهاي بر روي ذهن ما كشيده ميشود و لذا هيچ خاطرهاي از حيات پيشين خود نداريم‪ .‬با‬

‫فراموشي كامل پا به اين دنيا ميگذاريم‪.‬‬

‫بگذاريد يك تجربهي شخصيام را كه در همين رابطه است برايتان شرح دهم‪.‬‬

‫روزي در سکوت در حال مراقبه بودم كه بينش روحاني عميقي نصيبم شد‪.‬‬

‫آن پردهي خاطرات كه ما را از حياتي كه قبل از آمدن به كرهي زمين داشتهايم جدا ميسازد به ناگهان پاره شد‪ .‬همهي ذرات وجودم‬

‫به ناگهان از احساس غالب‪ ،‬بسيار قوي و غير قابل توصيف دلتنگي آكنده شد‪ .‬دلتنگي بازگشت به منزل بهشتي و همان خانهي‬

‫واقعيام كه از آن آمدهام‪ .‬اين احساس قدرتمند و بسيار شديد فقط چند ثانيه دوام داشت و بعد از ميان رفت و ترسي آميخته با‬

‫احترام در من باقي گذارد‪.‬‬

‫در طول ساليان بارها آنچه را كه دلتنگي ميناميم تجربه كردهام‪ .‬ولي آن دلتنگي كه در جريان الهام روحاني بر من مستولي گرديد‬

‫خيلي فراتر از آني است كه حتي بتوانم توصيف نمايم‪.‬‬

‫از اين تجربه دريافتم كه پرده ي فراموشي چيز خوبي است‪ .‬اگر اين پرده مانع از يادآوري خاطرات گذشتهي پرشکوهي كه در كنار پدر‬

‫بهشتي خود داشتهايم نشود اطمينان دارم كه حتي پنج دقيقه هم نميتوانيم زندگي بر روي كرهي زمين را تحمل كنيم‪.‬‬

‫با اين تجربه متوجه شدم كه ما در واقع در اينجا غريبهايم و ابرهايي دنبالهدار و پرشكوه ما را به خدا مربوط ميسازند و‬

‫منزل حقيقي ما در كنار او است‪.‬‬

‫‪116‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫زمين منزل گاه واقعي ما نيست و ما در اينجا مسافريم‪ .‬به اينجا فرستاده شدهايم تا ميان خدا و شيطان يکي را انتخاب كنيم‪ ،‬ايمان‬

‫بياوريم و تجربهي زندگي در بدن جسماني را به دست آوريم‪ .‬ما را به اينجا فرستادهاند كه عشق ورزيدن را بياموزيم و به يکديگر‬

‫خدمت كنيم‪ .‬با اين كار در واقع به خدا خدمت خواهيم نمود‪.‬‬

‫هر چند كه روح شما در برخي سطوح با چيزهايي كه وراي درك ذهن خودآگاهتان هستند در ارتباط است ولي ميتواند از طريق بدن‬

‫جسماني با شما حرف بزند‪ .‬آزمايش قدرت عضله ابزاري است كه شما را قادر ميسازد به آن دانش دسترسي يابيد‪.‬‬

‫باور دارم كه ما هميشه وجود داشتهايم و دانش ژرفتري در مقايسه با آنچه كه آگاهانه ميدانيم در اعماق ذهنمان وجود دارد‪.‬‬

‫چقدر خوب است كه تنها كاري كه بايد انجام دهيم اين است كه بخواهيم‪.‬‬

‫‪117‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ايمان يعني باور به آنچه كه نميبينيم و پاداش ايمان اين است كه آنچه را كه باور داريم ببينيم‪.‬‬

‫آگوستين مقدس‬

‫‪118‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫‪-6‬‬

‫رهاسازي احساسات گير افتاده‬

‫اكنون كه اين موقعيت براي تان فراهم آمده است كه آزمايش قدرت عضله را بياموزيد و آن را تمرين نماييد وقت آن است كه بخشي از‬

‫ايموشن كد را هم فرا بگيريد كه به پيدا كردن و رهاسازي احساسات گير افتاده‪ ،‬چه در خودتان و چه در ديگران‪ ،‬ميپردازد‪.‬‬

‫خواهيد ديد كه فرايندي ساده و در عين حال منطقي دارد‪ .‬اگر چند بار آن را انجام دهيد در آن ماهر خواهيد شد‪ .‬اكثر افراد با كمي‬

‫تمرين ميتوانند احساس گير افتادهاي را ظرف يکي دو دقيقه رها سازند‪.‬‬

‫قبل از شروع كار بايد اطمينان يابيد كه هم خودتان (و هم در صورت لزوم طرف مقابلتان) در محيط راحتي قرار داريد‪ .‬بهتر است‬

‫صداي موسيقي و تلويزيون را قطع كنيد چون عالوه بر اين كه ممکن است باعث حواس پرتيتان شوند اثرات مثبت و منفي بر انرژي‬

‫ميگذارند‪.‬‬

‫فرايند ايموشن كد را ميتوان در نمودار زير نشان داد‪.‬‬

‫از فرد اجازه بگيريد‬

‫↓‬
‫شرايط آغازين را مشخص نماييد‬

‫↓‬
‫ببينيد آيا احساس گير افتادهاي وجود دارد‬

‫↓‬
‫ببينيد چه احساسي گير افتاده است‬

‫↓‬
‫احساس گير افتاده را رها سازيد‬

‫↓‬

‫‪119‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ببينيد كه آيا رها شده است يا خير‬

‫گام اول‪ :‬اجازه بگيريد‬

‫اگر بر روي خودتان كار ميكنيد كه نيازي به اجازه نداريد و ميتوانيد به سراغ گام بعدي برويد‪.‬‬

‫ولي اگر بر روي فرد ديگري كار ميكنيد بايد اطمينان يابيد كه اجازهي آزمودن او و كسب اطالعات از بدنش را داريد‪ .‬ميتوانيد‬

‫بپرسيد " آيا اجازه دارم شما را به قصد كشف احساسات گير افتاده مورد آزمايش قرار دهم؟" پاسخ اين سوال را با آزمايش قدرت‬

‫عضله مشخص نسازيد‪ .‬بلکه از فرد مزبور بخواهيد كه به صورت كالمي جوابتان را بدهد و يا اين كه حداقل سري تکان دهد‪.‬‬

‫هرگاه هر دوي شما احساس كرديد كه آرام و راحت هستيد ميتوانيد كار را شروع نماييد‪.‬‬

‫گام دوم‪ :‬وضعيت كنوني را مشخص سازيد‬

‫قبل از اين كه از احساسات گير افتاده بپرسيد بايد وضعيت كنوني را مشخص نماييد تا محکي براي آزمايش داشته باشيد‪ .‬از هر كدام‬

‫از روشهاي آزمايش قدرت عضله كه برايتان راحتتر است استفاده كنيد‪ .‬اول بايد ببينيد كه آيا فرد قابل آزمايش است يا خير‪ .‬اگر‬

‫پاسخ سازگار و راست ميدهد آيا عضلهاش هم قوي است؟ و اگر پاسخ ناسازگار و نادرست ميدهد آيا عضلهاش ضعيف است؟‬

‫به عالوه چون هر كسي منحصر به فرد است آزمايش قدرت عضله هم در هر كسي كه بر رويش كار ميكنيد اندكي با ديگران متفاوت‬

‫به نظر خواهد رسيد‪ .‬اگر از فرد بخواهيد كه عضله اش را شل يا سفت نگه دارد خواهيد دانست كه به هنگام پاسخ قوي يا ضعيف چه‬

‫حسي پيدا خواهيد كرد‪.‬‬

‫شايد واضحترين و متداولترين روش ايجاد محك اوليه اين باشد كه از فرد بخواهيد نام خود را با صداي بلند بگويد "نام من‬

‫______ است‪".‬‬

‫اگر آنچه ميگويد سازگار يا راست باشد عضلهاش هم بايد در آزمايش قوي نشان دهد‪.‬‬

‫اكنون از او بخواهيد كه عبارت دروغي را با صداي بلند بر زبان آورد‪ .‬مثالً "نام من ______ است"‪ .‬در جاي خالي ميتواند هر نامي‬

‫غير از نام واقعي خود را بگذارد‪ .‬با اين كار عضلهاش ضعيف ميگردد‪.‬‬

‫همچنين مي توانيد از طرف مقابل بخواهيد كلمات بله يا نه و عشق يا نفرت را بگويد‪ .‬اينها هم براي ايجاد محك اوليه مناسبند‪.‬‬

‫اگر طرف مقابل غير قابل آزمايش باشد‬

‫‪111‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫به ياد داشته باشيد كه يکي از داليل ايجاد محك اوليه تشخيص قابل آزمايش بودن طرف مقابل در حال حاضر است‪ .‬اگر عضلهي‬

‫بازوي او در اثر بيان هر گونه عبارتي قوي يا ضعيف بماند بدين معني است كه اكنون نميتوان وي را مورد آزمايش قرار داد‪ .‬در اين‬

‫صورت چند راه داريد‪.‬‬

‫اگر شما يا طرف مقابلتان تشنه باشيد آزمايش دشوار و يا حتي غير ممکن ميگردد‪.‬‬

‫اندكي تشنگي خيلي متداول است و به راحتي ميتوان آن را برطرف ساخت‪ .‬كافي است يك ليوان آب به او بدهيد و يکي هم خودتان‬

‫بنوشيد و بعد كار را از سر گيريد‪ .‬اگر اين كار هم فايدهاي نکرد احتماالً يکي از مهرههاي طرف مقابلتان جابجا شده است‪ .‬در اين‬

‫صورت مي توانيد از فرد ديگري به نيابت از او براي آزمايش استفاده نماييد يا اين كه تا وقتي كه به كمك يك كايروپراكتور مهره را جا‬

‫نيانداخته است آزمايش را بر روي خودتان و به نيابت از او انجام دهيد‪.‬‬

‫برخي افراد به دليل نقص يا محدوديت جسماني غي ر قابل آزمايش هستند و در اين موارد آزمايش نيابتي بهترين راه است‪ .‬براي كسب‬

‫اطالعات بيشتر دربارهي آزمايش نيابتي به فصل ‪ 8‬مراجعه نماييد‪.‬‬

‫گام سوم‪ :‬ببينيد آيا احساس گير افتادهاي وجود دارد‬

‫از فرد بخواهيد كه اين جمله را بگويد "احساس گير افتادهاي دارم كه اكنون ميتوان آن را رها ساخت‪".‬‬

‫پاسخ او را با هر روشي كه برگزيدهايد مورد آزمايش قرار دهيد‪ .‬خالصهاي از روشها و نتايج ممکن در جدول زير آمدهاند‪.‬‬

‫خير‬ ‫بله‬ ‫آزمايش‬

‫ضعيف‬ ‫قوي‬ ‫قدرت عضلههاي مختلف‬

‫به عقب‬ ‫به جلو‬ ‫خم شدن‬

‫اگر پاسخ بدن منفي است سه احتمال متمايز وجود دارند‪.‬‬

‫‪ -1‬اولين احتمال اين است كه فرد اصالً هيچ احساس گير افتاده اي ندارد‪ .‬اين مساله خيلي نامحتمل است چون تقريباً هر كسي‬

‫از اين قبيل احساسها دارد‪.‬‬

‫‪ -2‬دومين احتمال اين است كه هر چند فرد احساس گير افتادهاي دارد ولي ذهن ناخودآگاهش نميخواهد آن را در حال حاضر‬

‫رها سازد‪ .‬جمله را بدين شکل تغيير دهيد‪" :‬احساس گير افتادهاي دارم كه ميتوان آن را اكنون رها ساخت‪ ".‬شايد او تمايل‬

‫به اين كار داشته باشد ولي ذهن ناخودآگاهش چنين نباشد‪ .‬با گذشت زمان ممکن است شرايط تغيير كنند و پاسخ متفاوتي‬

‫بگيريد‪.‬‬

‫‪111‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫‪ -3‬سومين احتمال هم اين است كه فرد ديوار قلبي دارد‪ .‬در چنين مواردي عليرغم اين كه منکر وجود احساس گير افتاده‬

‫مي شود ولي اين احساس در واقع وجود دارد‪ .‬ديوار قلبي يافتن همهي احساسات گير افتاده را اندكي دشوارتر ميسازد‪ .‬براي‬

‫اين كه گيج نشويد تمامي فصل بعد را به ديوار قلبي اختصاص دادهام‪ .‬توصيه ميكنم فصل مزبور را به طور كامل بخوانيد‪.‬‬

‫حتي اگر پاسخي كه اكنون گرفتهايد منفي باشد باز هم بايد تمامي فرايند را بياموزيد‪.‬‬

‫اگر پاسخ مثبت است ميتوانيد به گام بعدي برويد‪.‬‬

‫گام چهارم‪ :‬ببينيد كدام احساس است‬

‫اگر پاسخ مثبت است پس احساس گير افتادهاي وجود دارد كه بايد رها شود‪ .‬گام بعدي كسب اطالعات بيشتر دربارهي اين احساس‬

‫است‪ .‬اين چه احساسي است؟ خشم؟ غم؟ دلسردي‪ ،‬افسردگي يا احساسي ديگر؟ اين احساس در چه زماني گير افتاده است؟ چه‬

‫واقعهاي موجب آن گرديده است؟‬

‫با استفاده از فرايند سادهي استنتاج ميتوانيد به سرعت به جواب برسيد‪.‬‬

‫"جدول احساسات" كه در صفحهي بعد آمده براي تسهيل اين كار ايجاد شده است‪.‬‬

‫بياييد نگاهي به آن بياندازيم‪ .‬توجه داشته باشيد كه هر رديف افقي آن شامل احساسات به خصوصي ميشود كه از دو عضو حاصل‬

‫ميگردند‪ .‬مثالً در رديف اول احساسهايي كه از قلب يا رودهي كوچك ناشي ميشوند آمدهاند‪ .‬البد به ياد ميآوريد كه همهي‬

‫احساسات از اعضا ميآيند و اين دو عضو احساسات مشابهي را در بدن موجب ميگردند‪ .‬تمامي اعضاي ديگري كه در جدول آمدهاند‬

‫احساساتي را كه در رديف خودشان ذكر شدهاند ايجاد مينمايند‪ .‬اگر بتوانيد احساس گير افتاده را مشخص و آن را رها سازيد‬

‫تشخيص اين كه از كدام عضو نشات گرفته است الزم نيست‪.‬‬

‫اگر اين فرايند را چند بار انجام دهيد برايتان ساده و سريع خواهد شد‪ .‬از اين كه با چه سرعتي خواهيد توانست شخصاً احساسات گير‬

‫افتاده ي خود را به دقت مشخص نماييد متعجب خواهيد گشت‪ .‬به ياد داشته باشيد كه ذهن ناخودآگاه به خوبي ميداند كه كدام‬

‫احساس گير افتاده است‪ .‬آنچه كه در اينجا انجام ميدهيد صرفاً تشخيص همان چيزي است كه ذهن ناخودآگاه ميداند‪.‬‬

‫در واقع ذهن ناخودآگاه كسي كه بر روي او كار ميكنيد بدون اين كه عمالً اين جدول را ديده باشد به نوعي از محتويات آن "مطلع‬

‫است" ! ترجيح هم بر اين است كه او به هنگام كار اين فهرست را نبيند‪ .‬چون در غير اين صورت ممکن است به قصد كمك به شما‬

‫"تصميم بگيرد" كه در مورد بر خي احساسات قوي يا ضعيف نشان دهد و با اين كار در عمل آزمايش را مخدوش سازد‪ .‬اشکالي ندارد‬

‫كه جدو ل را يك بار در ابتداي جلسه به او نشان دهيد‪ .‬حتي اگر افراد آن را نديده باشند نيز ذهن ناخودآگاهشان ميتواند آن را به‬

‫خوبي بخواند چون ذهن ناخودآگاه با شعور جهاني در ارتباط است‪ .‬امتحان كنيد و خودتان ببينيد‪.‬‬

‫‪112‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫جدول ايموشن كد‬

‫ستون ب‬ ‫ستون الف‬

‫ناسپاسي‬ ‫طرد شدگي‬ ‫رديف ‪1‬‬

‫شکستگي قلب‬ ‫مورد خيانت واقع شدن‬ ‫قلب يا رودهي كوچك‬

‫ناامني‬ ‫درماندگي‬

‫الکي خوشي‬ ‫گم شدگي‬

‫آسيبپذيري‬ ‫عدم دريافت عشق‬

‫شکست‬ ‫اضطراب‬ ‫رديف ‪2‬‬

‫بيچارگي‬ ‫ياس‬ ‫طحال يا معده‬

‫نوميدي‬ ‫انزجار‬

‫بياختياري‬ ‫عصبي بودن‬

‫خودانگاري ضعيف‬ ‫نگراني‬

‫گيجي‬ ‫ميل به گريستن‬ ‫رديف ‪3‬‬

‫حالت تدافعي‬ ‫دلسردي‬ ‫ريه يا رودهي بزرگ‬

‫غم‬ ‫مردود شدگي‬

‫بدرفتاري با خود‬ ‫اندوه‬

‫لجبازي‬ ‫غصه‬

‫‪113‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫افسردگي‬ ‫خشم‬ ‫رديف ‪4‬‬

‫ناكامي‬ ‫تندي‬ ‫كبد يا كيسهي صفرا‬

‫سرگشتگي‬ ‫گناه‬

‫هراس‬ ‫نفرت‬

‫بياهميت پنداشته شدن‬ ‫رنجش‬

‫تعارض‬ ‫سرزنش‬ ‫رديف ‪2‬‬

‫عدم ايمني در خالقيت‬ ‫بيم‬ ‫كليهها يا مثانه‬

‫وحشت‬ ‫ترس‬

‫حمايت نشدن‬ ‫خوف‬

‫بي تصميمي‬ ‫نارضايتي‬

‫غرور‬ ‫حقارت‬ ‫رديف ‪6‬‬

‫شرم‬ ‫حسادت‬ ‫غدد و اعضاي جنسي‬

‫شوك‬ ‫ميل وافر‬

‫كمارزشي‬ ‫حرص‬

‫بيارزشي‬ ‫كالفگي‬

‫تشخيص ستون درست‬

‫پرسشها را بدين ترتيب آغاز نماييد "آيا اين احساس گير افتاده در ستون الف قرار دارد؟" و سپس آزمايش را انجام دهيد‪ .‬اگر پاسخ‬

‫"بله" است شايد بد نباشد كه بپرسيد "آيا اين احساس گير افتاده در ستون ب قرار دارد؟" اگر جواب آن "خير" باشد در اين صورت‬

‫نتيجهي به دست آمده تاييد ميگردد‪.‬‬

‫اگر در هر زمان تنها به دنبال يك احساس گير افتاده بگرديد در اين صورت پاسخ فقط ميتواند يکي از دو ستون باشد‪ .‬به عبارت ديگر‬

‫فقط يکي از جوابها ميتواند مثبت باشد‪.‬‬

‫‪114‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اگر جوابي كه از جسم مي گيريد گيج كننده باشد و مثالً بگويد كه احساس گير افتاده هم در ستون الف و هم در ستون ب است آنگاه‬

‫اصالً به نتيجهي روشني نرسيدهايد‪ .‬نفس عميقي بکشيد‪ ،‬دوباره تمركز نماييد‪ ،‬قلب خود را از عشق به كسي كه قصد كمك به او را‬

‫داريد (يا به خودتان اگر بر روي خود كار مي كنيد) لبريز سازيد‪ ،‬براي طلب ياري از خدا دعايي زير لب بگوييد‪ ،‬باور داشته باشيد كه‬

‫ميتوانيد پاسخ دقيقي به دست آوريد‪ ،‬خدا را شکر كنيد كه پاسخي وجود دارد كه ميتوان آن را يافت و سپس مجدداً تالش كنيد‪.‬‬

‫توجه داشته باشيد كه اگر شرح دقيق احساس در جدول موجود نباشد ذهن ناخودآگاه فردي كه بر رويش كار ميكنيد احساسي را كه‬

‫به احساس گير افتاده نزديكتر از همه ميباشد انتخاب و لذا اين جدول براي نيازهاي شما كفايت مينمايد‪.‬‬

‫تشخيص رديف درست‬

‫هر گاه ت شخيص داديد احساس گير افتاده به كدام ستون تعلق دارد در واقع نيمي از جدول را كنار گذاشتهايد‪ .‬اكنون بايد ببينيم كه‬

‫آن احساس در كدام رديف واقع شده است‪.‬‬

‫هر چند كه ميتوان به سادگي از باال شروع كرد و تكتك رديفها را مورد سوال قرار داد ولي به منظور تسريع كار رديفها را از يك تا‬

‫شش شمارهگذاري كردهام‪ .‬لذا ميتوان به جاي سوال دربارهي هر رديف به يكباره برخي از آنها را كنار گذاشت‪.‬‬

‫بپرسيد "آيا احساس گير افتاده در يکي از رديفهاي فرد قرار دارد؟" اگر پاسخ منفي باشد در مييابيد كه بايد در يکي از رديفهاي‬

‫دو‪ ،‬چهار يا شش واقع شده باشد‪ .‬اگر هم جواب مثبت باشد متوجه ميگرديد كه در يکي از رديفهاي فرد است‪ .‬در اينجا به منظور‬

‫ارائهي توضيحات بيشتر فرض را بر اين ميگذاريم كه آن احساس در يکي از رديف هاي فرد‪ ،‬يعني يك‪ ،‬سه يا پنج قرار دارد‪ .‬حال بايد‬

‫ببينيم كه احساس گير افتاده در كدام رديف است‪.‬‬

‫بپرسيد "آيا احساس گير افتاده در رديف يك قرار دارد؟" اگر پاسخ منفي است همين سوال را دربارهي رديفهاي سه و پنج بپرسيد‪.‬‬

‫تشخيص احساس‬

‫پس از اين كه رديف درست را تشخيص داديد و با توجه به اين كه ستون مربوط را نيز ميدانيد تنها پنج احتمال باقي ميمانند‪.‬‬

‫براي مثال فرض كنيد كه تشخيص داده ايد احساس گير افتاده در ستون الف و رديف پنجم واقع شده است‪ .‬بياييد نگاهي به اين خانه‬

‫از جدول بياندازيم‪.‬‬

‫‪115‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫سرزنش‬ ‫رديف ‪2‬‬

‫بيم‬ ‫كليهها يا مثانه‬

‫ترس‬

‫خوف‬

‫نارضايتي‬

‫در اينجا هم ذهن ناخودآگاه فردي كه با او كار ميكنيد دقيقاً ميداند كه در جستجوي كدام يك از اين احساسات گير افتاده هستيد‪.‬‬

‫با استفاده از آزمايش قدرت عضله و تشخيص دقيق اين كه چه احساسي در كار است نقش اين احساس گير افتاده را به‬

‫حيطهي ذهن خودآگاه فرد وارد مينماييد‪.‬‬

‫اين گام براي رهاسازي احساس مزبور ضروري و غير قابل صرف نظ ر كردن است‪ .‬احساس گير افتاده بايد بتواند خودش را نشان دهد‬

‫تا آزاد گردد‪ .‬با شناسايي و وارد ساختن آن به حيطهي ذهن خودآگاه بر آن صحه ميگذاريم و تا اندازهاي هم درب را به روي وضعيتي‬

‫كه موجب ايجاد آن شده است ميبنديم‪.‬‬

‫بدين ترتيب احساس گير افتاده ميتواند حرفش را بزند و ما هم به نوعي آن را ميشنويم‪ .‬اگر اين كار را نكنيم احساس‬

‫گير افتاده باز هم با ايجاد دردهاي جسماني و يا ناكاراييهاي احساسي حضور خودش را اعالم خواهد داشت‪.‬‬

‫براي اين كه دقيقاً بفهميد كدام احساس گير افتاده است تنها كاري كه بايد بکنيد اين است كه بپرسيد‪.‬‬

‫مثالً در اين مورد ميتوانيد بپرسيد كه "آيا اين احساس گير افتاده سرزنش است؟" و سپس آزمايش قدرت عضله را انجام دهيد‪ .‬پاسخ‬

‫مثبت يا منفي خواهد بود‪.‬‬

‫هر يك از احساس ها را به نوبت مورد سوال قرار دهيد و آن قدر به اين كار ادامه دهيد تا اطمينان يابيد كه احساس درست را پيدا‬

‫كرده ايد‪ .‬اگر همان اولين احساسي كه در فهرست آمده است پاسخ مثبت به شما داد بهتر است براي اطمينان بيشتر احساس بعدي را‬

‫نيز مورد پرسش قرار دهيد كه در اين صورت جواب بايد منفي باشد‪ .‬به ياد داشته باشيد كه در هر نوبت فقط از يك احساس و نه‬

‫بيشتر ميپرسيد و تنها يکي از پاسخها ميتواند مثبت باشد‪.‬‬

‫پرسش ها بايد حتماً واضح باشند‪ .‬منظوري كه داريد بايد با كلماتي كه به كار مي بريد هماهنگ باشد‪ .‬بايد اين كار را آگاهانه انجام‬

‫دهيد تا ذهن ناخودآگاه را دچار سر در گمي ننماييد‪.‬‬

‫‪116‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫عالوه بر اين بايد هر گونه نگراني را كه در ر ابطه با اين روش داريد كنار بگذاريد‪ .‬نگراني نوعي ترس است و ايمان و ترس در كنار هم‬

‫نميتوانند وجود داشته باشند‪.‬‬

‫چگونه بپرسيم‬

‫بهتر است از قالب عبارت يا سوال استفاده كنيم‪ .‬براي مثال فرض كنيد كه بيم همان احساس گير افتاده باشد‪ .‬در اين صورت‬

‫ميتوانيد بگوييد "احساس گير افتاده بيم است" و جواب مثبت خواهد بود‪.‬‬

‫اگر هم آن را به شکل سوالي مطرح سازيد يعني "آيا احساس گير افتاده بيم است؟" باز هم جواب بله خواهيد گرفت‪.‬‬

‫دو شيوهي فوق معادل هم هستند و جواب يکساني از بدن ميگيرند‪.‬‬

‫اگر در جدول مزبور يك سطر به پايين برويد و صرفاً به ذكر كلمه ي بيم اكتفا نماييد ممکن است پاسخ گيج كنندهاي بگيريد‪ .‬شايد‬

‫بدن حتي در مواقعي كه احساس گير افتاده دقيقاً "بيم" است به سوي عقب خم شود و يا اين كه عضله ضعيف نشان دهد‪ .‬اگر فقط‬

‫يك كلمه بگوييد شايد ذهن ناخودآگاه به خوبي متوجه منظورتان نگردد و به سادگي به انرژي منفي ناشي از آن كلمه پاسخ گويد‪.‬‬

‫پس از تشخيص احساس گير افتاده‬

‫پيدا كردن احساس گير افتاده جاي تبريك دارد! تا به اينجا بخش بسيار مهمي از ايموشن كد را فرا گرفتهايد و با جنبهي كامالً‬

‫جديدي از آگاهي خود آشنا شدهايد‪ .‬اكنون وقت آن است كه به درون هوش روحاني خود‪ ،‬كه اگر آن را پرورش دهيد خدمتگزارتان‬

‫خواهد بود‪ ،‬برويد‪.‬‬

‫در اينجا مي توانيد به سادگي احساس گير افتاده را رها سازيد‪ .‬آيا بيشتر از اين هم ميخواهيد بدانيد؟ هر چند كه اكنون ميتوان‬

‫بدون كمترين مشکلي احساس گير افتاده را رها نمود ولي توصيهاي كه هميشه ميكنم اين است كه به عقب بر گرديد و ببينيد اولين‬

‫بار در چه زماني گير افتاده است‪ .‬چنين كاري گاهي اوقات به افشاي حيرتانگيز گذشته منجر ميگردد‪ .‬به ياد داشته باشيد كه ذهن‬

‫ناخودآگاه هر چه را كه بايد دربارهي اين احساس گير افتاده ميداند‪ .‬از جملهي اين موارد عبارتند از اين كه اولين باري كه در بدن‬

‫گير افتاد‪ ،‬چه كسي در آن دخالت داشت‪ ،‬انرژي آن دقيقاً در كجا قرار گرفته است و چگونه بر ذهن و جسمتان اثر ميگذارد‪.‬‬

‫به عمق بيشتري برويد‬

‫گاهي اوقات ذهن ناخودآگاه اطالعات بيشتري دارد و ميخواهد كه آنها را به سطح خودآگاه بفرستد‪ .‬بکار گيري ذهن خودآگاه در اين‬

‫فرايند ميتواند مفيد واقع گردد و فرد را در درك ارتباط احساسي‪ ،‬كه در شُرُف رها شدن ميباشد‪ ،‬با مشکل ياري دهد‪.‬‬

‫‪117‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫آسانترين راه براي اين كه ببينيم آيا چنين ميباشد اين است كه بپرسيم‪ .‬مثالً ميتوانيد سوال كنيد "آيا چيز ديگري هم دربارهي‬

‫اين احساس گير افتاده وجود دارد كه بايد بدانم (بدانيم)؟" اگر پاسخ مثبت باشد بايد به عمق بيشتري برويد‪ .‬اگر هم منفي باشد كه‬

‫ميتوانيد به پيش برويد و احساس را رها سازيد‪.‬‬

‫در چه زماني گير افتاده است؟‬

‫پرسش از اين كه اين احساس بخصوص در چه زماني گير افتاده است ميتواند نقطهي خوبي براي شروع كار عميقتر باشد‪ .‬راههاي‬

‫فراواني براي طرح سواالت استقرايي و دستيابي به اين اطالعات وجود دارند‪ .‬اگر هم كه حس شهودتان چيزي ميگويد توصيه‬

‫ميكنم كه از آن پيروي نماييد‪.‬‬

‫مثالً اگر احساس گير افتاده واقعهي خاصي را در زندگي فرد به يادش مي آورد احتماالً در اثر همان واقعه گير افتاده است‪ .‬براي پي‬

‫بردن به آن به سادگي ميتوانيد بپرسيد كه آيا اين همان واقعه اي است كه منجر به گير افتادن اين احساس شده است‪ .‬لزومي ندارد‬

‫كه فرد مقابل اگر نميخواهد شما چيزي در اين باره بدانيد مطلبي را بر مال سازد‪ .‬وي تنها بايد لحظهاي به واقعه بيانديشد و سپس‬

‫شما آزمايش قدرت عضله را‪ ،‬پس از پرسش از اين كه آيا اين واقعه باعث گير افتادن اين احساس شده است‪ ،‬انجام دهيد‪.‬‬

‫اين هم يكي از زيباييهاي ايموشن كد است‪ .‬نيازي نيست كه به مسائل خصوصي افراد وارد شويم‪.‬‬

‫فرد مق ابل اصالً نبايد شرايطي را كه به وقوع آن حادثه و گير افتادن احساس منجر شده شرح دهد و يا بر زبان آورد‪ .‬بدين ترتيب‬

‫ميتوانيد حتي بر روي مسائل بسيار خصوصي كه بالقوه دردناكند و صحبت دربارهي آنها موجب شرمساري است كار كنيد و‬

‫احساساتي را كه به آنها مربوط ميگردند خنثي سازيد‪ .‬افراد ميتوانند به انتخاب خود در اين باره كم يا زياد حرف بزنند‪.‬‬

‫اگر هيچ واقعهي خاصي در رابطه با احساس به ذهن نرسيد مي توانيد به روش استقرا در يابيد كه احساس مزبور در چه زماني گير‬

‫افتاده است‪ .‬پيدا كردن زمان وقوع اغلب به كشف علت وقوع كمك ميكند‪.‬‬

‫همان طور كه جدول احساسات را به منظور فراهم آوردن امکان جستجوي سادهتر به ستونها و رديفهايي تقسيم كرديم شما هم‬

‫ميتوانيد زندگي را به دورههاي مختلفي تفکيك نماييد و با اين كار سالي را كه احساس گير افتاد به راحتي بيابيد‪.‬‬

‫در تعيين زمان گير افتادن احساس هي چ راهي وجود ندارد كه با قاطعيت بتوان گفت درست يا غلط است‪ .‬صرفاً بايد بپرسيد تا به سال‬

‫يا واقعهي خاصي برسيد‪ .‬شيوهي سادهاي كه مي توانيد در پيش گيريد اين است كه عمر فرد را به دو نيم كنيد و ببينيد كه آيا‬

‫احساس در نيمهي اول عمرش گير افتاده است يا بعد از آن‪ .‬مثالً اگر فردي چهل ساله است ميتوانيد سوال نماييد "آيا اين احساس‬

‫قبل از بيست سالگي گير افتاد؟" اگر پاسخ مثبت باشد آنگاه بايد دامنهي آن را به همين شيوه باز هم كوچكتر سازيد‪.‬‬

‫ميتوانيد بپرسيد "آيا اين احساس در ده سال اول زندگي گير افتاد؟"‬

‫‪118‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اگر پاسخ مثبت باشد باز هم ميتوانيد با سوال زير دامنهي جواب را محدودتر نماييد‪:‬‬

‫ميتوانيد بپرسيد "آيا اين احساس در پنج سال اول زندگي گير افتاد؟"‬

‫اگر باز هم پاسخ مثبت بود ميتوانيد بپرسيد كه آيا در سال اول بوده است يا در سال دوم يا در سال سوم و الي آخر‪.‬‬

‫به تجربه دريافتهام كه وقتي با اين روش به دنبال زمان گير افتادن يك احساس ميگرديم بدن با دقتي معادل مثبت و منفي يك سال‬

‫جواب ميدهد‪ .‬به عبارت ديگر اگر پاسخ اين باشد كه احساس مشخصي در ‪ 11‬سالگي گير افتاده است هر چند كه احتماالً در همين‬

‫سن اين طور شده ولي عمالً ميتواند در ‪ 16‬تا ‪ 18‬سالگي بوده باشد‪.‬‬

‫به نظر مي رسد كه اهميتي ندارد كه به هنگام گير افتادن احساس چند ساله بودهايد‪ .‬ذهن و جسم احساسهاي گير افتاده را كمتر به‬

‫سن شناسنامهاي و بيشتر به وقايع‪ ،‬اتفاقات و شرايط خاص مربوط ميداند‪.‬‬

‫فرض كنيد يك واقعهي احساسي يك ماه پس از فارغالت حصيلي از دانشگاه به گير افتادن احساسي منجر گشت و در آن هنگام ‪23‬‬

‫سال داشتهايد‪ .‬آزمايش قدرت عضله ميتواند ‪ 23 ،22‬يا ‪ 24‬سالگي را به عنوان زمان گير افتادن مشخص نمايد كه در همان‬

‫محدوده ي يك سال كمتر يا بيشتر از زمان واقعي است‪ .‬اگر بپرسيد كه آيا اين واقعه قبل يا بعد از فارغالتحصيلي اتفاق افتاد جواب‬

‫دقيقتري خواهيد گرفت‪ .‬بدين ترتيب زمان وقوع را با دقت بيشتري در خواهيد يافت‪.‬‬

‫رويكرد خوبي كه در پرسشها ميتوانيد به كار گيريد اين است كه "آيا به اطالعات بيشتري در رابطه با اين احساس‬

‫نياز داريم؟" هر گاه اطالعات كافي راجع به احساس گير افتاده را به حيطهي ذهن خودآگاه آورده باشيد ذهن و جسم به‬

‫شما خواهند گفت كه كار تمام شده است و ميتوان احساس را رها ساخت‪.‬‬

‫وقتي دقيقاً مشخص نموديد كه احساس در چه زماني گير افتاد فرد مقابل احتماالً ميفهمد كه چه واقعهاي موجب آن شده و موضوع‬

‫از چه قرار بوده است‪.‬‬

‫گاهي اوقات تشخيص زمان گير افتادن احساس به درك عميقتر واقعه و نحوهي تاثير آن بر ذهن و جسم منجر ميگردد‪ .‬در ادامه‬

‫شرح حال بانويي كه در دورهي پر تنشي از زندگي احساسي در او گير افتاد و بعدها به ميگرن منجر شد ميآيد‪.‬‬

‫ميگرنهاي نانسي‬

‫هميشه از سر دردهاي شديد و دردهاي بدي در ناحيهي گردن رنج برده ام و حتي كار به جايي رسيد كه در پشت سر و گردنم‬

‫كورتيزون تزريق كردند‪ .‬وقتي گفتيد كه شايد احساس گير افتاده اي موجب آنها شده باشد اصالً منظورتان را نفهميدم‪ .‬از جسمم‬

‫سوالهايي نظير اين كه در سال ‪ 1114‬چه اتفاقي افتاد پرسيديد‪ .‬سپس به احساس نااميدي در ژانويهي ‪ 1114‬رسيديد‪.‬‬

‫‪119‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫آنگاه با خود انديشيدم اوه خداي من‪ ،‬اين همان زماني است كه در هفتهي سي سوم بارداريام درد زايمان شروع شد و شاون به دنيا‬

‫آمد‪ .‬وي تا ‪ 21‬روزگي به دليل نارسايي ريوي در بيمارستان ماند‪ .‬پس از اين كه با من كار كرديد خيلي بهتر شدهام و از اين بابت از‬

‫شما متشکرم‪.‬‬

‫عجب معجزهاي است‪ .‬مي دانستيد كه چنين مانعي در پشت سرم دارم چون در آن زمان تقريباً چيزي نمانده بود كه شاون را از دست‬

‫بدهم‪ .‬اگر او را ببينيد در خواهيد يافت كه واقعاً يك معجزه است‪.‬‬

‫نانسي پي‪.‬‬

‫اين احساس متعلق به كيست؟‬

‫گاهي اوقات درك اين كه چه كسي در گير افتادن احساس نقش داشته است مفيد ميباشد‪ .‬مثالً فرض كنيد كه به دنبال احساسي‬

‫هستيد كه در سالهايي كه به دبيرستان ميرفتيد گير افتاده است‪ .‬اين احساس تندي است و نميتوانيد هيچ چيزي را كه موجب آن‬

‫شده باشد به ياد آوريد‪.‬‬

‫ميتوانيد بپرسيد "آيا اين تندي از جانب من است؟" اگر جواب مثبت باشد آنگاه ميتوانيد سوال نماييد كه آيا به سوي شخص خاصي‬

‫است‪ .‬اگر چنين بود شايد بد نباشد بپرسيد كه آيا او مرد است؟ يا زن است؟ يا يك دوست؟ يا عضوي از خانواده؟ برادر؟ جو؟ از‬

‫فرايندي منطقي براي كاهش تعداد احتماالت استفاده نماييد‪.‬‬

‫اگر تندي از جانب خودتان باشد ولي به سوي شخص به خصوصي نباشد ميتوانيد بپرسيد كه آيا به شرايطي بر ميگردد‪ .‬سپس به‬

‫نحوي سوالها را ادامه دهيد كه به آن شرايط‪ ،‬زمان وقوع و غيره برسيد‪.‬‬

‫احساسات به ندرت در خال اتفاق ميافتند‪ .‬هر چند كه معموالً شخص ديگري در آنها دخيل است ولي ميتوانند به شرايط‬

‫خانه‪ ،‬مدرسه‪ ،‬كار‪ ،‬مالي‪ ،‬روابط و غيره مربوط باشند‪.‬‬

‫اگر سوال را به قصد اين كه آيا اين تندي از جانب شما است پرسيدهايد و جواب منفي بوده است آنگاه ميتوانيد بپرسيد كه آيا اين‬

‫تندي را از شخص ديگري به خود گرفتهايد‪ .‬ما گاهي اوقات احساسات ديگران را به خود جذب ميكنيم و انرژي آن به صورت بار‬

‫مضاعفي بر پشتمان قرار مي گيرد‪ .‬مثالً اگر مادري احساس تندي نمايد اين امکان هست كه فرزندش بخشي از آن انرژي را جذب‬

‫نمايد‪ .‬شايد هم دوستي داشتهايد كه دوران سختي را ميگذرانده و حس هم دردي شما با او شرايط را براي گير افتادن احساس فراهم‬

‫كرده است‪.‬‬

‫اگر لحظهاي ذهن خود را آرام نماييد و خصوصاً از خدا هم براي حل اين مساله ياري جوييد موفق خواهيد شد‪ .‬در اين باره به من‬

‫اعتماد كنيد‪ .‬به ياد داشته باشيد كه "اگر بخواهيد به شما داده خواهد شد و راهها برايتان باز خواهند گشت‪".‬‬

‫‪121‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اين احساس در كجا خانه كرده است؟‬

‫مساله ي جالب ديگر اين است كه بايد مشخص شود احساس گير افتاده در كجا خانه كرده است‪ .‬به ياد داريد كه احساس گير افتاده‬

‫هميشه يك جاي فيزيکي هم در بدن دارد‪ .‬هر چند كه پيد ا كردن اين مکان اختياري است ولي اين كار ميتواند هم جالب و هم‬

‫روشنگر باشد‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده ميتوانند در هر جايي از بدن‪ ،‬و صرف نظر از اين كه در ابتدا در كدام عضو پديد آمدهاند‪ ،‬خانه‬

‫كنند‪.‬‬

‫به ياد داشته باشيد كه احساس گير افتاده در واقع گلولهاي از انرژي و اغلب به اندازهي پرتقال تا طالبي است‪ .‬براي تعيين مکان دقيق‬

‫گلولهي انرژي از فرايند استقرا استفاده نماييد‪.‬‬

‫بپرسيد "آيا اين احساس در سمت راست بدن گير افتاده است؟" اگر چنين نبود سوال كنيد كه "آيا اين احساس در سمت چپ بدن‬

‫گير افتاده است؟" پس از هر پرسش آزمايش قدرت عضله را به هر نحوي كه دوست داريد انجام دهيد و ببينيد پاسخ جسم چيست‪.‬‬

‫اگر هر دو پاسخ منفي بودند آنگاه بپرسيد "آيا اين احساس در ميانهي بدن گير افتاده است؟"‬

‫سپس سوال كنيد كه آيا احساس در باال‪ ،‬پايين يا خود كمر گير افتاده است‪ .‬چيزي نميگذرد كه ناحيهاي از بدن را كه انرژي احساس‬

‫در آنجا گير افتاده است مييابيد‪.‬‬

‫اگر باز هم به پرسش ادامه دهيد به جزئيات بيشتري خواهيد رسيد‪ .‬كار سادهاي است كه با تمرين سادهتر هم ميشود‪.‬‬

‫قابليت خود را در تشخيص محل گير افتادن احساس دست كم نگيريد‪ .‬اگر لحظهاي به حس شهود خود گوش بسپاريد و بشنويد كه‬

‫دربارهي محل گير افتادن احساس چه ميگويد شايد طرحي به ذهن تان خطور نمايد‪ .‬اگر ابتدا آن ناحيه را بررسي كنيد از اين كه‬

‫اغلب به درستي به آنجا رسيدهايد و اين كار تا چه اندازه موجب زحمت كمتر و صرفهجويي در زمان شده است حيرت خواهيد كرد‪.‬‬

‫پس از اين كه مکان گير افتادن احساس را يافتيد به عالئمي بيانديشيد كه مي توانند در آن بخش از بدن حاضر باشند‪ .‬اگر آن ناحيه‬

‫درد دارد شايد با رهايي احساس گير افتاده درد آن نيز به ناگهان ناپديد يا از شدت آن كاسته شود‪.‬‬

‫به يادآوري احساس گير افتاده‬

‫گاهي اوقات باز هم نميدانيد كه چه واقعهاي موجب گير افتادن احساس شده است‪ .‬اغلب پيش ميآيد كه احساسات به وسيلهي‬

‫اتفاقاتي كه به سرعت به فراموشي سپرده ميگردند گير ميافتند‪.‬‬

‫براي مثال فرض كنيد كه روزي به نظر ميرسد كه همه چيز با مشکل روبرو است‪ .‬شايد قبل از اين كه وارد سينما شويد به رستوراني‬

‫رفته ايد و پذيرايي در آنجا افتضاح بوده است‪ .‬از آنجايي كه ميدانستهايد كه دير به فيلم خواهيد رسيد حالتان آشفته گرديده است‪.‬‬

‫‪121‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫وقتي هم كه باالخره صورت حساب را آورده اند متوجه شديد كه پولي در كارت اعتباري باقي نمانده است و به احساس خشم يا‬

‫حقارت يا شايد هم هر دو دچار گشتيد‪ .‬وقتي امور زندگي مطابق ميل ما پيش نميروند اين امکان وجود دارد كه خيلي آشفته شويم‪.‬‬

‫يکي دو مورد از احساسات شديدي كه در چنين مواقعي به وجود ميآيند مي توانند گير بيفتند‪ .‬ولي سال بعد و خصوصاً اگر تصميم‬

‫گرفته باشيد كه ديگر به آن نيانديشيد احتماالً به دشواري ميتوانيد چيزي را در اين باره به ياد آوريد‪ .‬اگر هم چند سال بگذرد با‬

‫وجود اين كه احساس گير افتاده هنوز در همان جا است اما يادآوري آگاهانهي واقعه اكنون ميتوان خيلي دشوار باشد‪.‬‬

‫گاهي اوقات احساسات در جريان واقعهاي كه ماهيتي گذرا داشته است گير ميافتند و ذهن خودآگاه آن واقعه را براي‬

‫هميشه فراموش مينمايد‪.‬‬

‫حتي اگر فوراً به ياد نياوريد كه احساس گير افتاده به چه چيزي مربوط ميشده تجربه به من نشان داده است كه در حدود نيمي از‬

‫مواقع ظرف چند روز آينده آن را به ياد خواهيد آورد‪ .‬معموالً اين طور مي شود كه به هنگام شب و يا روز بعد و در حالي كه به كاري‬

‫كه با آن موضوع نامربوط است مشغول هستيد به ناگهان واقعه به ذهنتان خطور مييابد‪ .‬به ياد ميآوريد كه چه اتفاقي افتاده بوده‬

‫است چون ذهن ناخودآگاهتان در اين مدت سرگرم جستجوي آن در مخزن خاطرات و بعد هم پااليش آن بوده است‪.‬‬

‫هيچ حدي براي تعداد دفعاتي كه ميتوانيد بپرسيد "آيا به اطالعات بيشتري دربارهي اين احساس گير افتاده نياز است" وجود ندارد‪.‬‬

‫هر گاه پاسخ منفي گرفتيد به معني اين است كه هر چه را كه بايد بدانيد ميدانيد و اكنون ميتوانيد آن را رها سازيد‪.‬‬

‫اين كه عمالً بدانيد كه چه اتفاقي افتاده و موجب گير افتادن احساس شده است نقش مهمي در رها سازي انرژي احساس ندارد‪ .‬ولي‬

‫تشخيص آن مي تواند جالب باشد و شايد با اين كار به بينشي هم دست يابيد‪ .‬ولي در هر حال آنچه كه براي رها نمودن آن ضروري‬

‫ميباشد اين است كه مشخص شود چه احساسي گير افتاده است و اين امر به حيطهي ذهن خودآگاه آورده شود‪ .‬در مرحلهي بعد‬

‫نحوهي دقيق رهاسازي آن را خواهد ديد‪.‬‬

‫رهاسازي احساس از خودتان‬

‫به منظور رهاسازي يك احساس از خودتان آهنربايي را بر روي پوست بين ابروها بگذاريد‪ .‬در حالي كه به صورت عادي نفس ميكشيد‬

‫(نفس خود را نگه نداريد) آهنربا را سه بار از آنجا تا ميانه ي پيشاني‪ ،‬فرق سر‪ ،‬پشت گردن و تا هر جايي از پشت كه دستتان ميرسد‬

‫بکشيد‪.‬‬

‫‪122‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫مريدين اصلي‬

‫مي توانيد آهنربا را با نيت رهاسازي انرژي گير افتاده در جسم تان بر هر بخشي از مريدين اصلي بکشيد‪ .‬اگر موهاي "انبوهي" داريد و‬

‫كشيدن آهنربا بر روي سر موجب خراب شدن آنها ميگردد آن را فقط بر روي پيشاني بکشيد‪ .‬كار سادهاي است‪ .‬تنها بايد به ياد‬

‫داشته باشيد كه در حالي كه به قصد خود توجه كردهايد سه بار آن را انجام دهيد‪.‬‬

‫رها ساختن احساس فردي ديگر‬

‫براي اين كه احساس فردي ديگر را رها سازيد آهنربا را بر پشت او و در ابتداي گردنش بگذاريد‪ .‬از او بخواهيد كه به هنگامي كه‬

‫آهنربا را سه بار از گردن تا پايين ستون فقرات ميكشيد تنفس عادي داشته باشد‪ .‬هر بار كه به انتهاي اين مسير ميرسيد آهنربا را‬

‫بلند كنيد و مجدداً بر ابتداي گردن بگذاريد‪.‬‬

‫مريدين اصلي‬

‫‪123‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫هر بار كشيدن آهنربا انرژي مغناطيسي را به درون مريدين اصلي ارسال ميدارد‪ .‬اين انرژي قصدي را كه از اين كار داريد از اين طريق‬

‫به تمامي مريدينها ميرساند و بدن را از آن قصد و فکر پر ميسازد‪ .‬در نتيجه پس از سه بار كشيدن آهنربا بر پشت فرد احساس گير‬

‫افتاده براي هميشه رها ميگردد‪ .‬به همين سادگي است‪.‬‬

‫اطمينان از رهاسازي‬

‫براي كسب اطمينان از اين كه احساس رها شده است كافي است بپرسيد "آيا آن احساس گير افتاده را به شکل موفقيتآميزي رها‬

‫ساختم؟" اگر پاسخ مثبت بود كار بر روي احساس مزبور تمام شده است و اگر بخواهيد ميتوانيد ببينيد كه آيا احساس گير افتادهي‬

‫ديگري هم داريد يا خير‪.‬‬

‫ولي اگر آزمايش نشان داد كه احساس رها نشده است تنها بايد سه بار ديگر آهنربا را بر خود بکشيد‪ .‬ولي اين بار بهتر است چه بر‬

‫روي خودتان كار مي كنيد و چه بر روي ديگري بيشتر به خودتان عشق بورزيد‪ ،‬باور داشته باشيد كه ميتوانيد اين احساس را رها‬

‫سازيد و به خودتان اجازه دهيد كه به خاطر رهايي اين احساس شکر خدا را به جا آوريد‪.‬‬

‫به ياد داشته باشيد كه همهي امور با ايمان و باور انجام مي شوند و اگر اندكي ايمان داشته باشيد خواهيد ديد كه اتفاقات‬

‫بزرگي به وقوع خواهند پيوست‪.‬‬

‫سخنان مسيح [ع] را به ياد آوريد كه ميگويد‪:‬‬

‫"‪ ......‬هر آينه به شما ميگويم اگر به قدر دانهي خردلي ايمان داشته باشيد ميتوانيد به كوه بگوييد كه جا به جا شود و چنين خواهد‬

‫شد و هيچ چيزي برايتان غير ممکن نخواهد بود" (انجيل متي‪)11-20 :‬‬

‫دائمي است‬

‫يکي از زيباترين جنبههاي ايموشن كد اين است كه هر گاه احساس گير افتاده اي رها شود اين امر براي هميشه خواهد بود‪ .‬در تمامي‬

‫سالهايي كه در مطب و در همايشها بر روي بيماران كار كردهام تاكنون نديدهام كه احساس گير افتادهاي رها شود و دوباره باز گردد‪.‬‬

‫از سوي ديگر اين امکان هم وجود دارد كه احساس بخصوصي در بيش از يك نقطه از جسم كسي گير بيفتد‪ .‬در اين صورت ميتوانيد‬

‫احساس مزبور را چند بار رها سازيد‪ .‬ولي توجه داشته باشيد كه هر انرژي گير افتاده مستقل و مجزا از بقيه است و معموالً هم از وقايع‬

‫احساسي متفاوتي كه در گذشتهي فرد به وقوع پيوستهاند ناشي گشته است‪ .‬اين امکان هم وجود دارد كه چند احساس مستقل از هم‬

‫به خاطر يك واقعه گير بيفتند‪.‬‬

‫پرداختن به موارد خاص‬

‫‪124‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اگر در زندگي با مسالهي خاصي روبرو هستيد تشخيص احساسات گير افتاده اهميت مييابد چون اينها ميتوانند به صورت پنهاني‬

‫نقش مهمي را ايفا نمايند‪.‬‬

‫شايد گمان بريد كه احساس گير افتادهاي داريد ولي وقتي سوال كلي "آيا احساس گير افتادهاي دارم كه بتوانم اكنون آن را رها‬

‫سازم" را مطرح ميسازيد خود را نشان نميدهد‪ .‬گاهي اوقات بايد به شکل مستقيمتري احساسات گير افتاده را هدف گرفت تا خود را‬

‫نشان دهند‪.‬‬

‫در اينجا مثالهايي از برخي مشکالت متداول به همراه شيوهي پرسش دربارهي آنها ذكر ميگردند‪ .‬هر چند كه فهرستي كه در پي‬

‫ميآيد ميتواند بي انتها باشد ولي همين هم براي اين كه دريابيد چگونه بايد به موارد خاص بپردازيد كفايت مينمايد‪.‬‬

‫آيا احساس گير افتادهاي دارم كه مانع كاهش وزنم شود؟‬

‫آيا احساس گير افتادهاي وجود دارد كه موجب التهاب بافتهايم شود؟‬

‫آيا احساس گير افتادهاي دارم كه مانع كسب درآمد بيشتر ميشود؟‬

‫آيا احساس گير افتادهاي وجود دارد كه مانع فروش بيشتر اجناسم ميشود؟‬

‫آيا احساس گير افتادهاي وجود دارد كه در درد (پشت‪ ،‬گردن‪ ،‬كتف‪ ،‬زانو و غيره) نقش داشته باشد؟‬

‫آيا احساس گير افتادهاي دارم كه موجب (افسردگي‪ ،‬زود از كوره در رفتن‪ ،‬خشم و غيره) در من ميشود؟‬

‫آيا احساس گير افتادهاي در رابطه با (شوهرم‪ ،‬زنم‪ ،‬پسرم‪ ،‬دخترم‪ ،‬رئيسم و غيره) دارم؟‬

‫آيا احساس گير افتادهاي وجود دارد كه در دستيابي به اهدافم اخالل ايجاد كند؟‬

‫آيا احساس گير افتادهاي وجود دارد كه ترك (مشروب‪ ،‬سيگار‪ ،‬مواد مخدر‪ ،‬مشاهدهي فيلمهاي مستهجن و غيره) را برايم دشوارتر‬

‫سازد؟‬

‫آيا در رابطه با (نام واقعهي خاصي را ببريد) احساس گير افتادهاي دارم؟‬

‫اگر پاسخ به سوال مستقيمي نظير آنچه كه در فوق آمده است مثبت باشد بدين معني است كه ذهن ناخودآگاه احساس مزبور را‬

‫شناسايي كرده است‪ .‬سپس مي توانيد بپرسيد كه آن احساس در كدام ستون واقع گرديده است و فرايندي را كه در همين فصل شرح‬

‫و در نمودار صفحهي ‪ 130‬نشان دادهام دنبال نماييد‪.‬‬

‫احساسات در النه‬

‫‪125‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اصالً غير طبيعي نيست كه روزي دريابيد كه چند احساس گير افتاده در گوشهاي از بدنتان النه كردهاند‪ .‬اين پديده را "النه كردن"‬

‫مينامم‪ .‬گاهي اوقات وقتي بر روي فردي كار ميكنيد و النهاي براي احساساتش وجود دارد ميبينيد كه ميزان ناراحتياش در سطح‬

‫قابل توجهي قرار دارد‪ .‬به نظر ميرسد كه اگر چندين احساس در ناحيهي خاصي گير بيفتند موجب اختالل و درد بيشتري در بافت‬

‫مي گردند‪ .‬جالب اين است كه به تدريج كه احساسات گير افتاده با استفاده از روش ايموشن كد كشف و رها ميشوند سطح ناراحتي‬

‫فرد هم با رهايي هر يك از آنها به شکل قابل مالحظهاي كاهش مييابد‪ .‬اگر به دنبال مواردي ميگرديد كه در آنها پديدهي النه كردن‬

‫شرح داده شده باشند ميتوانيد به "تخمدانهاي دردناك جين" در صفحهي ‪ 43‬و "آرنج تنيسبازي جك" در صفحهي ‪ 45‬مراجعه‬

‫كنيد‪.‬‬

‫فرايند رهاسازي‬

‫در حي ن اين كه ذهن‪ /‬جسم به فرايند رهاسازي احساس مشغول است عالئم اين كار ممکن است ظاهر شوند‪ .‬هرگاه يك احساس به‬

‫حيطهي ذهن خودآگاه بيايد و همان طور كه شرح داده شد با استفاده از آهنربا رها گردد فرايند شفا در همان لحظه آغاز ميگردد‪.‬‬

‫در حين اين كار ممكن است فرد بازتابهاي احساسي را كه رها شده است حس نمايد‪ .‬در اين مدت شايد او به لحاظ‬

‫احساسي با فراز و نشيبهايي روبرو گردد‪.‬‬

‫جسم معموالً تمايل دارد كه حداقل يك احساس را رها سازد و بعد زماني را به پردازش آن اختصاص دهد‪ .‬ولي از سوي ديگر گاهي‬

‫اوقات هم پيش ميآيد كه جسم احساسات را يکي پس از ديگري رها ميكند و پردازش گروهي از آنها را همزمان انجام ميدهد‪ .‬به ياد‬

‫داشته باشيد كه همواره بايد به شعور جسم اعتماد نماييد و هرگز آن را به كاري مجبور ننماييد‪ .‬با آن مهربان باشيد و زماني را كه‬

‫براي پردازش و شفا نياز دارد در اختيارش قرار دهيد‪.‬‬

‫چنانچه پس از رهاسازي يك احساس گير افتاده بدن احساس ديگري را رها نسازد ميتوانيد از آن بپرسيد كه در چه زماني براي كار‬

‫بر روي احساس بعدي آماده خواهد بود‪ .‬سوال كنيد آيا ميتواني (ميتوانم) احساس گير افتادهي ديگري را ظرف _____ رها كني‬

‫(كنم)؟ در جاي خالي عباراتي همچون "‪ 10‬دقيقه"‪ 2" ،‬ساعت"‪" ،‬تا بعد از ظهر"‪" ،‬تا فردا" و غيره بگذاريد‪ .‬اگر به پردازش نيازي‬

‫باشد معموالً بين چند ساعت تا چند روز زمان ميبرد‪.‬‬

‫مواظب فراز و نشيبهاي حين پردازش باشيد‬

‫فردي كه بر رويش كار ميكنيد حتماً بايد بداند كه احتمال برخي فراز و نشيبهاي احساسي‪ ،‬كه از پردازش احساس رها شده ناشي‬

‫ميگردند‪ ،‬وجود دارد‪ .‬اگر قبالً درباره ي چنين احتمالي به آنها توضيح داده باشيد در صورت وقوع غير منتظره به حساب نخواهند آمد‪.‬‬

‫ولي اگر پردازش قابل مالحظه اي نظير گريستن يا روياهاي واضح رخ دهند و در اين باره به آنان توضيح نداده باشيد ممکن است به‬

‫اين نتيجه برسند كه رهاسازي احساسات گير افتاده موجب بدتر شدن و نه بهبود حالشان گشته است‪.‬‬

‫‪126‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫هر چند كه پردازش پس از رهاسازي هر احساس گير افتاده انجام ميشود ولي فراز و نشيبهاي قابل مالحظه تنها در سي درصد‬

‫موارد به وقوع ميپيوندند‪ .‬معموالً ذهن‪ /‬جسم ميتواند همچون رايانهي چند منظورهاي بدون بروز هيچ مشکلي از عهدهي پردازش‬

‫ناشي از رهاسازي احساسات گير افتاده برآيد‪ .‬ولي گاهي اوقات ذهن‪ /‬جسم براي رهايي از احساسي گير افتاده و تطبيق با وضعيت‬

‫جديد به زمان نياز دارد‪.‬‬

‫به هنگامي كه پردازش ناشي از رهاسازي احساسات گير افتاده در جريان است فرد با هيچ محدوديتي در انجام فعاليتهاي معمولي‬

‫خود روبرو نميشود‪.‬‬

‫احساساتي كه قبل از به دنيا آمدن گير افتادهاند‬

‫گاهي اوقات متوجه مي شويد كه يك احساس در هيچ زماني پس از تولد گير نيفتاده است‪ .‬گير افتادن احساسات حتي ميتواند در‬

‫رحم هم به وقوع بپيوندد‪ .‬در اين صورت ميتوانيد بپرسيد‪:‬‬

‫آيا اين احساس در زماني كه در رحم مادر بودهام گير افتاده است؟‬

‫آيا اين احساس در سه ماههي اول بارداري گير افتاده است؟‬

‫آيا اين احساس در سه ماههي دوم بارداري گير افتاده است؟‬

‫آيا اين احساس در سه ماههي سوم بارداري گير افتاده است؟‬

‫به تجربه دريافتهام كه احساسات معموالً در سه ماههي سوم بارداري گير ميافتند و همانهايي هستند كه مادر فردي كه‬

‫بر رويش كار ميكنيد به آنها دچار شده است‪.‬‬

‫فرض كنيد بانويي در سه ماههي دوم يا سوم بارداري به سر ميبرد و به احساس غم دچار ميگردد‪ .‬تمامي وجودش با اين انرژي‬

‫احساسي به ارتعاش در ميآيد و جنين نيز با همين احساس به حالت تشديد مي رسد‪ .‬در نتيجه اين امکان وجود دارد كه جنين‬

‫احساس گير افتادهاي را از مادرش بگيرد‪.‬‬

‫تا به حال حتي در يك مورد هم مشاهده نکردهام كه احساسي توسط خود جنين گير افتاده باشد‪ .‬فرقي هم نميكند كه احساس به‬

‫وسيلهي جنين به وجود آمده باشد يا به وسيلهي مادرش‪ .‬در هر حال به شيوهي مشابهي رها ميشوند‪ .‬يعني بايد آهنربايي را سه بار‬

‫به همان شکلي كه قبالً شرح داده شده است بر روي مريدين اصلياش بکشيد‪.‬‬

‫احساسات گير افتادهي موروثي‬

‫همان طور كه رنگ چشم يا شکل بيني را از پدر‪ ،‬مادر يا نياكان خود به ارث ميبريد ميتوانيد احساسات گير افتاده را هم از آنها به‬

‫ارث ببريد‪ .‬احساس گير افتادهي موروثي با احساس گير افتاده در زمان بارداري يا هر نوع احساس گير افتادهي ديگري فرق دارد‪.‬‬

‫‪127‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫در احساسات موروثي انرژي احساس را عمالً در زمان لقاح اسپرم با تخمك دريافت ميداريد‪.‬‬

‫وقتي اسپرم و تخمك با هم يکي ميشوند يکي از آنها مسافر اضافه اي به شکل نوعي انرژي احساسي اضافه با خود دارد‪ .‬فرايند تقسيم‬

‫در تخمك بارور شده آغاز ميگردد و هر آنچه كه در سلول اوليه بوده است تکثير ميشود‪ .‬در اثر عمل تکثير انرژي احساسي اضافه نيز‬

‫تکثير ميگردد‪.‬‬

‫البد حدس ميزنيد كه براي اطالع از وجود اين نوع انرژي گير افتاده ميتوانيد بپرسيد "آيا احساس به ارث رسيدهاي وجود دارد كه‬

‫اكنون بتوان آن را رها ساخت؟" ولي اكثراً وقتي كه فکر ميكنيد در حال كار بر روي يك احساس گير افتادهي معمولي هستيد به‬

‫احساس به ارث رسيده بر ميخوريد‪.‬‬

‫احساسات به ارث رسيده را چگونه پيدا كنيم؟‬

‫تجربيات ما نشان ميدهند كه گاهي اوقات هر چند كه ذهن‪ /‬جسم شما را به همان ستون و رديفي كه احساس به ارث رسيده در آن‬

‫است هدايت مي كند ولي براي هيچ يك از پنج احساسي كه در آن خانهي جدول نوشته شدهاند پاسخ مثبت نميدهد‪ .‬البته مگر اين‬

‫كه به سوال خود كلمهي موروثي را هم بيفزاييد‪.‬‬

‫مثالً فرض كنيد كه معلوم شده است احساس گير افتاده اي را كه قصد داريد رها سازيد در ستون ب و رديف ‪ 2‬قرار دارد‪ .‬تكتك‬

‫احساسات موجود در آن خانه را ميآزماييد و براي تمامي آنها به جواب منفي ميرسيد‪ .‬در اين صورت كافي است بپرسيد آيا اين‬

‫احساس گير افتاده موروثي است؟ اگر پاسخ مثبت باشد آنگاه صرفاً كافي است كه سوال نماييد "آيا احساس _____ موروثي است؟"‬

‫جاي خالي را با تكتك احساساتي كه در آن خانه ذكر شدهاند پر كنيد تا به احساس گير افتادهي موروثي برسيد‪.‬‬

‫پس از اين كه احساس موروثي را مشخص كرديد شايد بخواهيد بدانيد كه از كدام يك از والدين به ارث رسيده است‪ .‬حتي ميتوان به‬

‫عمق بيشتري هم رفت و پرسيد كه از كدام يك از پدربزرگها و مادربزرگها يا حتي جدها به ارث رسيده است‪ .‬ولي معموالً در‬

‫مييابيد كه اغلب احساسات گير افتادهي موروثي از پدر و مادر يا پدربزرگ و مادربزرگ ناشي شدهاند‪.‬‬

‫يك بار بر روي فردي كار ميكردم كه نياكانش بردههاي سياهپوست بودهاند‪ .‬معلوم شد كه احساس نااميدي را از چند نسل قبل به‬

‫ارث برده است‪ .‬آزمايش نشان داد كه نااميدي موروثي اولين بار براي يکي از نياكانش در قرن هيجدهم و احتماالً به خاطر به بردگي‬

‫گرفتن او به وجود آمده است‪.‬‬

‫رهاسازي احساس گير افتاده از خودتان‬

‫براي رهاسازي احساس گير افتادهي موروثي از خودتان آهنربا را بر روي پوست بين ابروها بگذاريد و از همان شيوهي رهاسازي‬

‫احساسات گير افتاده (غير موروثي) پيروي نماييد‪ .‬تنها فرقي كه با قبل دارد اين است كه در حالي كه نفس ميكشيد (نفس خود را‬

‫‪128‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫نگه نداريد) به جاي سه بار ده بار آهنربا را بر روي وسط پيشاني‪ ،‬فرق سر‪ ،‬پشت گردن و به سمت پايين تا هر جايي كه دستتان‬

‫ميرسد بکشيد‪.‬‬

‫رهاسازي احساس گير افتاده از فردي ديگر‬

‫براي رهاسازي احساس گير افتادهي موروثي از فردي ديگر آهن ربا را بر پايين گردن او بگذاريد‪ .‬از او بخواهيد كه به تنفس ادامه دهد‪.‬‬

‫به جاي سه بار ده بار آهنربا را از پايين گردن تا انتهاي ستون فقرات بکشيد‪ .‬هر بار كه به انتهاي مسير ميرسيد آهنربا را برداريد و‬

‫مجدداً بر پايين گردن بگذاريد‪.‬‬

‫احساساتي كه قبل از لقاح گير افتادهاند‬

‫در موارد نادري متوجه شدهام كه احساسات قبل از لقاح گير افتادهاند‪ .‬منظورم احساسات موروثي نيستند‪ .‬بر اين باورم كه پيش از‬

‫لقاح به صورت موجوداتي باشعور و فاقد بدن جسماني و به شکل روح وجود داشتهايم‪ .‬ميتوانستهايم فکر كنيم و از سفري هم كه قرار‬

‫بوده است به كرهي زمين داشته باشيم آگاه بودهايم‪.‬‬

‫احساسات گير افتادهي مربوط به قبل از لقاح هم به همين امر يعني سفر قريبالوقوع به زمين و اقامت موقتي در آن‬

‫مربوطند‪.‬‬

‫به نظر ميرسد كه گاهي اوقات و عليرغم اين كه از موقعيتي كه براي سفر به كرهي زمين نصيبمان شده بوده است شادمان بودهايم‬

‫ولي از آنچه كه در اين سفر در پيش روي ما خواهد بود هراسان گشته يا وحشت كردهايم‪.‬‬

‫ترك جايي زيبا و سرشار از عشق و ورود به كرهي زمين با همهي دردسرها‪ ،‬خشونتها و جنگهايش ميتواند حتي قصيالقلبترين‬

‫افراد را هم بلرزاند‪ .‬هر چند كه چنين احساسات گير افتادهاي نادر هستند ولي من آنها را ديدهام و شما هم ممکن است كه با آنها‬

‫روبرو گرديد‪ .‬آنها هم مثل هر احساس گير افتادهي ديگري پس از اين كه به حيطهي آگاهي آمدند با سه بار كشيدن آهنربا رها‬

‫ميشوند‪.‬‬

‫به تدريج كه از ايموشن كد براي كمك به خود و ديگران استفاده مينماييد لذتي را كه‪ ،‬از مشاهدهي پيشرفتي كه در افراد به دليل‬

‫تخليهي بارهايي كه بر دوش داشتهاند‪ ،‬حاصل ميشود درك خواهيد كرد‪ .‬خواهيد ديد كه زندگيها تغيير مييابند‪ ،‬مردم شفا پيدا‬

‫مينمايند و قلبها به هم متصل ميگردند‪.‬‬

‫دست از اين كار خود نکشيد! قدري زمان ميبرد تا در استفاده از ايموشن كد ماهر شويد‪ .‬به تواناييهايي شفابخشي خود اعتماد‬

‫نماييد‪ .‬به تالشي كه ميكنيد مي ارزد‪ .‬باور كنيد و خدا را شاكر باشيد كه قادر به انجام چنين كاري هستيد‪ .‬نتيجهاي كه به دست‬

‫خواهيد آورد پاداش باورتان خواهد بود‪.‬‬

‫‪129‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫در فصل بعد خواهيد ديد كه احساسات گير افتاده چگونه ميتوانند ديواري به دور قلبتان بکشند و توانايي عرضه و دريافت عشق را‬

‫در شما سد نمايند‪.‬‬

‫‪131‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫براي اين كه در استفاده از فرايند ايموشن كد بر روي خودتان و ديگران راحتتر باشيد و آن را بهتر به ياد آوريد نمودار نحوهي به كار‬

‫بردن روش و جدول احساسات را در صفحات بعد آوردهام‪.‬‬

‫‪131‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫نمودار ايموشن كد‬

‫از اين نمودار پيروي و از جدول احساسات استفاده كنيد تا احساسات گير افتاده رها شوند‪.‬‬

‫‪132‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫جدول ايموشن كد‬

‫ستون ب‬ ‫ستون الف‬

‫ناسپاسي‬ ‫طرد شدگي‬ ‫رديف ‪1‬‬

‫شکستگي قلب‬ ‫مورد خيانت واقع شدن‬ ‫قلب يا رودهي كوچك‬

‫ناامني‬ ‫درماندگي‬

‫الکي خوشي‬ ‫گم شدگي‬

‫آسيبپذيري‬ ‫عدم دريافت عشق‬

‫شکست‬ ‫اضطراب‬ ‫رديف ‪2‬‬

‫بيچارگي‬ ‫ياس‬ ‫طحال يا معده‬

‫نوميدي‬ ‫انزجار‬

‫بياختياري‬ ‫عصبي بودن‬

‫خودانگاري ضعيف‬ ‫نگراني‬

‫گيجي‬ ‫ميل به گريستن‬ ‫رديف ‪3‬‬

‫حالت تدافعي‬ ‫دلسردي‬ ‫ريه يا رودهي بزرگ‬

‫غم‬ ‫مردود شدگي‬

‫بدرفتاري با خود‬ ‫اندوه‬

‫لجبازي‬ ‫غصه‬

‫‪133‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫افسردگي‬ ‫خشم‬ ‫رديف ‪4‬‬

‫ناكامي‬ ‫تندي‬ ‫كبد يا كيسهي صفرا‬

‫سرگشتگي‬ ‫گناه‬

‫هراس‬ ‫نفرت‬

‫بياهميت پنداشته شدن‬ ‫رنجش‬

‫تعارض‬ ‫سرزنش‬ ‫رديف ‪2‬‬

‫عدم ايمني در خالقيت‬ ‫بيم‬ ‫كليهها يا مثانه‬

‫وحشت‬ ‫ترس‬

‫حمايت نشدن‬ ‫خوف‬

‫بي تصميمي‬ ‫نارضايتي‬

‫غرور‬ ‫حقارت‬ ‫رديف ‪6‬‬

‫شرم‬ ‫حسادت‬ ‫غدد و اعضاي جنسي‬

‫شوك‬ ‫ميل وافر‬

‫كمارزشي‬ ‫حرص‬

‫بيارزشي‬ ‫كالفگي‬

‫‪134‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫نميخواهم به نوعي احمق به نظر آيم‬

‫نميخواهم قلبم را به خاطر تو بشکنم‬

‫ديواري كه ميسازم هر روز بلندتر ميشود‬

‫اين بار ديگر قرباني عشق نخواهم شد‬

‫آنچه را كه در درون حس ميكنم محبوس خواهم ساخت‬

‫ديگر راهي براي شکستن اين درب نخواهي داشت‬

‫"قرباني عشق" شعر از گروه ايرِيزِر‬

‫‪135‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫‪9‬‬

‫ديوارهاي اطراف قلب ما‬

‫احساسات گير افتاده ميتوانند ديواري به دور قلبتان بکشند و مانع بهرهگيري كامل از زندگيتان شوند‪ .‬اين نامه را از بانويي دوست‬

‫داشتني كه قبالً به من مراجعه ميكرد و روزي روزگاري يك ديوار قلبي داشت دريافت داشتهام‪....‬‬

‫زندگي به شيوهي قصههاي پريان‬

‫به هنگامي كه دكتر نلسون ديوار قلبم را پاكسازي كرد تقريباً ‪ 51‬سال داشتم و ‪ 22‬سال بود كه در شركت والت ديسني مشغول به‬

‫كار بودم‪ .‬شغلي هيجانانگيز داشتم كه كامالً سرم را گرم ميكرد‪ .‬به سراسر جهان سفر مينمودم و افراد درخشان و خالقي را‬

‫ميديدم‪ .‬خانوادهاي عالي داشتم و عدهي كثيري هم دوست نزديکم به حساب ميآمدند‪ .‬هرگز ازدواج نکرده بودم‪ .‬هر چند كه هيچ‬

‫مخالفتي با ازدواج نداشتم ولي به دنبال آن هم نبودم‪ .‬اين مسالهاي نبود كه ذهنم را به خود معطوف سازد‪ .‬زندگيام كامل بود‪.‬‬

‫در همان سال دو تن از دوستانم قصد سفر به چين را داشتند‪ .‬از م ن هم خواستند كه به آنها بپيوندم ولي در پاسخ اظهار داشتم كه‬

‫سرم خيلي شلوغ است‪ .‬اما آنها باز هم اصرار كردند‪ .‬انگار كه دستي نامريي در پشت سرم بود و مرا به سوي چين هل ميداد‪ .‬باالخره‬

‫به اين نتيجه رسيدم كه اگر قرار است روزي به چين بروم شايد همين اآلن بهترين موقعش باشد‪.‬‬

‫در آن زمان مسافرت به چين با محدوديتهايي همراه بود و لذا به صورت گروهي سفر كرديم‪ .‬مرد خوبي هم با ما همسفر شد كه به‬

‫وكالت اشتغال داشت و هفت سال بود كه از همسرش جداش شده بود‪ .‬در نيوپورت واقع در ساحل كاليفرنيا كه تنها ‪ 65‬كيلومتر از‬

‫خانهام فاصله دارد اقامت داشت‪ .‬در جريان سفر به چين به شکلي خيلي معمولي با هم آشنا شديم‪.‬‬

‫در جريان بازگشت با هواپيما به كشور در كنار هم نشستيم و او از من خواست كه آخر هفته را با هم بگذرانيم‪ .‬يك سال با هم بوديم‪.‬‬

‫در روز شکرگزاري از من خواستگاري نمود و شش ماه بعد با هم ازدواج كرديم‪ .‬در آن زمان ‪ 53‬ساله بودم‪.‬‬

‫اكنون كه به زمان پس از پاكسازي ديوار قلبيام مينگرم در مي يابم كه امور ديگر مثل قبل نبودند‪ .‬فکرم به روي اين كه "كسي در‬

‫زندگي ام باشد كه از آن من باشد‪ ،‬بتوانم او را در آغوش بگيرم‪ ،‬برايم مهم باشد و من هم برايش مهم به حساب آيم" باز شد‪ .‬در سطح‬

‫احساسي اتفاق افتاد‪ .‬حس كردم كه گام بعدي كه بايد در زندگي بردارم اين است كه كسي را بيابم كه بتوانم زندگيام را با او به‬

‫اشتراك بگذارم‪ .‬نوعي آمادگي جديد در من پديد آمده بود كه قبالً آن را حس نمينمودم‪ .‬بايد ناشي از پاكسازي آن ديوار نامريي –‬

‫كه حتي از وجود آن هم خبر نداشتم ‪ -‬بوده باشد‪ .‬همين باعث شد كه اجازه دهم اين مرد خوب به زندگيام وارد شود‪.‬‬

‫لذا به تمامي زناني كه ميانديشند پس از سن خاصي ديگر نميتوانند ازدواج كنند ميگويم كه اول ديوار قلبي خود را پاكسازي كنيد‬

‫و درب را به روي امکاناتي كه زندگي مي تواند به شما عرضه دارد باز نگه داريد‪ .‬داستان مرا به ياد داشته باشيد‪ .‬اكنون به پنجمين‬

‫‪136‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫سالگرد ازدواجمان نزديك مي شويم‪ .‬به منزل جديدي در ساحل كاليفرنيا كه مشرف به اقيانوس و جزيرهي كاتالينا است نقل مکان‬

‫كردهايم و به شيوهي پريان زندگي مينماييم‪.‬‬

‫متشکرم دكتر نلسون‬

‫لين آر‪ ،.‬كاليفرنيا‬

‫مغز قلب‬

‫قلب شما بين ‪ 60‬تا ‪ 1000‬برابر بيش از مغزتان توان دارد و انرژي الکترومغناطيسي توليد ميكند و لذا قويترين عضو بدن است‪.‬‬

‫وقتي كه در رحم مادر بوديد قلب قبل از مغز به وجود آمد‪ .‬قلب هر روز حدود ‪ 10000‬بار و ساالنه ‪ 40‬ميليون بار ميزند و حتي اگر‬

‫اتصال آن به مغز به سختي آسيب ببيند باز هم به تپش ادامه خواهد داد‪.‬‬

‫قلب هستهي وجود شما است‪ ،‬هستهي وجود واقعيتان‪.‬‬

‫پژوهشهاي جديد نشان دادهاند كه قلب چيزي بيش از يك پمپ است‪ .‬در دههي ‪ 10‬دانشمندان دريافتند كه قلب دستگاه عصبي‬

‫پيچيدهاي دارد و اين كشف منجر به ايجاد شاخه اي جديد به نام نوروكارديولوژي در پزشکي شد‪ .‬واقعيت اين است كه همهي ما دو‬

‫مغز داريم‪ .‬دانشمندان در كمال تعجب متوجه شدند كه "مغزي كه در سر ما است" از دستورات "مغزي كه در قلب ما است" تبعيت‬

‫مينمايد‪.‬‬

‫قلب شما پيوسته اطالعاتي را به همه جاي بدن ميفرستد‪ .‬هر ضربان آن حاوي پيامهاي حياتي است كه بر سالمت احساسي و‬

‫جسماني شما اثر ميگذارند‪.‬‬

‫وقتي احساس مي كنيد كه عاشق ديگري هستيد در واقع با استفاده از مغز قلب عالمت الكترومغناطيسي قدرتمندي را‬

‫ارسال مينماييد‪.‬‬

‫تحقيقات پزشکي عمالً بارها نشان دادهاند كه وقتي به كسي عشق ميورزيم و قدردان او هستيم اثرات مثبت و قابل اندازهگيري در‬

‫بدن پديد مي آيند‪ .‬همين اثر مفيد به هنگامي كه در موقعيت دريافت كننده قرار بگيريد – يعني فرد ديگري به شما عشق بورزد و‬

‫قدردانتان باشد – در بدنتان ظاهر ميگردد‪.‬‬

‫دانشمندان دريافتهاند كه عالئم الکترومغناطيسي كه از قلب ساطع مي شوند عمالً در امواج مغزي فردي ديگر قابل رديابي هستند‪ .‬هر‬

‫چند كه اين پديده به هنگامي كه دو نفر در تماس با هم و يا نزديك هم واقع شده باشند قويتر است ولي با ازدياد فاصله هم قابل‬

‫سنجش است‪.‬‬

‫‪137‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫چندين دهه است كه علم پزشکي به اين قابليت شگفت انگيز دست پيدا كرده است كه عضوي را از يك فرد به فرد ديگري پيوند بزند‪.‬‬

‫ولي ماجراي آن سرباز دوران جنگ جهاني دوم را به خاطر بياوريد‪ .‬اگر سلولهاي جدا شده از فردي ارتباط خود را‪ ،‬هر قدر هم كه از‬

‫او فاصله گرفته باشند‪ ،‬با او حفظ نمايند ببينيد كه تمامي بدن از چه ميزان ارتباطاتي برخوردار است! همهي ما داستانهايي راجع به‬

‫گيرندگان اعضاي پيوندي شنيدهايم كه به ناگهان به ورزش خاصي عالقمند ميگردند يا به شکل غير قابل توجيهي ميل شديدي به‬

‫غذاي مورد عالقهي فرد پيوند دهنده مييابند‪ .‬بيماراني كه قلب پيوندي دريافت ميدارند از همان ابتدا از وجود چنين عالئمي گزارش‬

‫داده بودند‪ .‬ولي از آنجايي كه پزشکان راهي براي درك آن نداشتند آن را به تصورات بيمار مربوط ساختند‪.‬‬

‫اگر مي توانيد اين پديده را براي كسي كه قلب پيوندي دريافت داشته‪ ،‬و قبالً اصالً سوسيس يا بيسبال دوست نداشته است و پس از‬

‫اين كه قلب يك طرفدار دو آتشهي تيم بيسبال وايت ساكس را به او پيوند زدهاند نميتواند جلوي خود را بگيرد‪ ،‬توضيح دهيد‪ .‬يا‬

‫بانويي كه هرگاه آهنگ بخصوصي را‪ ،‬كه تا قبل از دريافت پيوند برايش بيمعني بوده‪ ،‬ميشنود نميتواند مانع از گريستن خود شود‪.‬‬

‫قلب شعور ويژهي خود را دارد‪ .‬ميتواند بيانديشد‪ ،‬حس كند و به ياد بياورد‪.‬‬

‫شواهد قابل مالحظه اي مبني بر اين كه قلب خاطرات و احساسات را در خود حفظ ميكند وجود دارد‪ .‬تعداد زيادي از گيرندگان قلب‬

‫پيوندي از عالقه و ميل شديد به غذاها و نوشيدنيهاي جديد و همين طور تغيير دستخط و سليقه در انتخاب موسيقي و خاطراتي‬

‫كه به نظر ميرسد به آنها تعلق ندارند خبر دادهاند‪.‬‬

‫كشف ديوار قلبي‬

‫آيا تاكنون براي تان پيش آمده است كه حس كنيد براي محافظت از خود در برابر وضعيتي ناخوشايند بايد "ديواري عَلَم كنيد"؟ به‬

‫نظر مي رسد كه اين اصطالح متداول ريشه در واقعيت داشته باشد‪ .‬اين پديده را ديوار قلبي ميناميم‪ .‬وقايعي كه منجر به كشف آن‬

‫شدند در زير شرح داده ميگردند‪.‬‬

‫در ماه مارس سال ‪ 1118‬به اتفاق همسرم "جين" در همايشي كه دربارهي مغناطيس درماني در شهر پورتلند ايالت اورگون تشکيل‬

‫شد حضور يافتم‪ .‬قرار بود در آنجا سخنراني نمايم‪.‬‬

‫وي يك روز صبح زود مرا از خواب بيدار نمود و اظهار داشت كه روياي قدرتمندي ديده است‪ .‬قوياً حس ميكرد كه رويايش معناي‬

‫عميقي در بر و با سالمتياش ارتباط دارد‪.‬‬

‫‪138‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫جين در رويا يك چرخ نوبتدهي‪ 1‬از نوعي كه در رستورانها و غذاخوريها يافت ميشود و از جنس فوالد ضد زنگ ديده بود‪ .‬وي‬

‫اظهار داشت كه برگههاي سه سفارش به آن وصل بودند‪ .‬به صورت شهودي ميدانست كه هر برگهي سفارش به يك جنبه از‬

‫سالمتياش مربوط ميگشت‪.‬‬

‫از آنجايي كه ذهن ناخودآگاهش معني رويا را ميدانست آزمايش قدرت عضله را آغاز و دربارهي برگههايي كه به چرخ متصل بودند‬

‫سوالهايي كردم‪ .‬به سرعت دو مورد را كه به سالمتياش مربوط ميگشتند شناسايي نموديم‪ .‬ولي وقتي سر وقت برگهي سوم رفتم‬

‫اتفاق كامالً غير منتظرهاي افتاد‪.‬‬

‫به ناگهان در عالم بيداري مکاشفهاي داشتم‪.‬‬

‫به وضوح و در چشم سرم كف چوبين و جال داده شدهي خانهاي را ميديدم‪ .‬در اين مکاشفه دريافتم كه قلب جين در زير آن زمين‬

‫قرار دارد!‬

‫هر چند كه به لحاظ منطقي اصالً معني نمي داد ولي تصوير آن سطح درخشان و اين امر كه قلب جين در زير آن واقع شده است‬

‫بسيار واضح و شفاف بود‪ .‬بر آن شدم كه اگر بتوانم معني آن را دريابم‪ .‬آنچه را كه ميديدم براي جين شرح دادم و از او خواستم كه‬

‫اگر ميتواند آن را برايم معني كند‪.‬‬

‫وي در پاسخ گفت " خوب‪ ،‬ديشب حالم چندان خوب نبود و النا حس كرد كه نوعي انرژي روي قلبم را گرفته است‪ .‬شايد اين همان‬

‫چيزي است كه او ميگفت‪ .‬ولي من واقعاً نميدانم كه معني آن چيست"‪ .‬النا خواهر همسرم‪ ،‬استاد ريکي و شفا دهندهاي بسيار‬

‫باهوش و شهودي است‪.‬‬

‫در حالي كه شيفته شده بوديم آزمايش قدرت عضله را به نيت كسب اطالعات بيشتر دربارهي اين كف چوبين ادامه داديم‪.‬‬

‫به او گفتم "اول ببينيم ضخامت آن چقدر است‪ .‬آيا بيش از پنج سانتيمتر است؟"‬

‫بازويش قوي ماند‪ .‬پاسخ "بله" بود‪.‬‬

‫"آيا بيش از ده سانتيمتر است؟" "بله‪".‬‬

‫"آيا بيش از پانزده سانتيمتر است؟" "بله‪".‬‬

‫به تدريج و با حوصله ضخامت را زياد كرديم – بيست و پنج سانتيمتر‪ ،‬پنجاه سانتيمتر‪ ،‬يك متر‪ ،‬دو متر و نيم‪ ،‬پنج متر‪ ،‬ده متر ‪...‬‬

‫طولي نکشيد كه مجبور شدم حدسهاي بزرگتري بزنم‪.‬‬

‫"آيا بيش از سي متر است؟" "بله‪".‬‬

‫‪ -1‬ابزار سادهاي است كه نشان ميدهد سفارش مشتري در چه مرحلهاي از آمادهسازي قرار دارد‪( .‬مترجم)‬

‫‪139‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫"آيا بيش از پنجاه متر است؟" "بله‪".‬‬

‫و همين طور باال رفتيم – ‪ 300‬متر‪ 600 ،‬متر‪ 100 ،‬متر‪ 1200 ،‬متر‪" ....‬آيا بيش از ‪ 1500‬متر است؟" "بله‪.‬‬

‫"آيا بيش از سه كيلومتر‪ ،‬پنج كيلومتر‪ ،‬شش كيلومتر است؟" "بله‪ ،‬بله‪ ،‬بله‪".‬‬

‫"آيا بيش از هشت كيلومتر است؟" "بله‪".‬‬

‫"آيا بيش از ده كيلومتر است؟" "نه‪".‬‬

‫خيلي عجيب بود و اصالً آن را درك نمي كرديم‪ .‬اطمينان داشتم كه مفهوم مهمي را در بر دارد و لذا آزمايش را ادامه دادم‪ .‬به سرعت‬

‫معلوم شد كه ضخامت آن كف چوبيني كه در چشم ذهنم ميديدم دقيقاً ‪ 1‬كيلومتر است‪ .‬هر چند كه تا آن زمان هرگز چنين‬

‫مکاشفهاي نداشته بودم ولي پاسخهايي كه ميگرفتيم خيلي شفاف بودند‪.‬‬

‫از سه چيز مطمئن بودم‪ .‬كف چوبي را به وضوح با چشم ذهنم ميديدم‪ .‬ميدانستم كه قلب همسرم به شيوهاي نمادين در زير آن‬

‫است‪ .‬ضخامت آن هم خيلي زياد و دقيقاً ‪ 1‬كيلومتر بود‪ .‬اين ديگر چه معني ميتوانست داشته باشد؟‬

‫از او پرسيدم كه "آيا ديواري دور قلبت را گرفته است؟" "بله‪".‬‬

‫"آيا ضخامت اين ديوار ‪ 1‬كيلومتر است؟" "بله‪".‬‬

‫"آيا اين ديوار از چوب ساخته شده است؟" "بله‪.‬‬

‫دقيقاً در حال كشف چه چيزي بوديم؟ آيا به نتيجهاي ميرسيديم؟‬

‫لحظهاي ذهنم را آرام و سپس سوال ديگري را مطرح نمودم‪" .‬آيا اين ديوار از احساس گير افتاده ساخته شده است؟"‬

‫بازويش قوي باقي ماند‪ .‬جواب "بله" بود‪.‬‬

‫به ناگهان معناي نمادين آن برايم واضح شد‪ .‬ميدانستم كه قلب انسان تا چه اندازه آسيبپذير است‪ .‬به عالوه از‬

‫گذشتهي جين هم خبر داشتم‪.‬‬

‫جين دختري كوچك‪ ،‬حساس و خجالتي بود‪ .‬همچون بسياري از ما در خانواده اي ناكامل و ناكارآمد بزرگ شده بود‪ .‬با وجود اين كه‬

‫خاطرات خوبي از آن دوران دارد‪ ،‬والدين و خواهر و برادرانش را دوست دارد و ميداند كه آنها هم به او عشق ميورزند ولي در آنجا‬

‫احساس امنيت نميكرده است‪.‬‬

‫هرگز نميتوانست پيشبيني كند كه وضعيت احساسات خانواده در لحظهي بعد چگونه خواهد بود‪ .‬خشم اغلب به ناگهان ظهور‬

‫ميكرد و كلمات ناخوشايندي به دنبال آن بر زبان ميآمدند و خيلي زود مسائل نامربوطي سر باز مينمودند‪ .‬در آن دوران او و ساير‬

‫‪141‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اعضاي خانواده حس ميكردند كه زمين زير پايشان به نازكي پوست تخم مرغ است‪ .‬هرگز نميدانست كه در چه زمان ممکن است او‬

‫يا يکي ديگر از اعضاي خانواده به خاطر چيزي تنبيه يا سرزنش شوند‪.‬‬

‫محافظت از هستهي وجودتان‬

‫مردم با شرايط ناخوشايندي نظير اينها به شيوههاي مختلفي برخورد ميكنند‪ .‬برخي حمله و عدهاي عقبنشيني مينمايند و گروهي‬

‫هم مخفي ميشوند‪ .‬معموالً حس ميكنيم كه بايد از خود دفاع كنيم و پوششي داشته باشيم تا آسيب نبينيم‪.‬‬

‫قلب هستهي وجود است‪ .‬ذهن ناخودآگاه ميداند كه بايد از قلب محافظت به عمل آورد‪ .‬بايد به هر طريقي كه ميتواند اين هستهي‬

‫حساس را حفظ نمايد‪.‬‬

‫عباراتي همچون "به درد آمدن قلب" يا "شکستن قلب" به دليل حس جسماني عجيبي كه در زمان وقوع تنشهاي شديد احساسي‬

‫در قلب به وجود ميآيند پديد آمدهاند‪ .‬تقريباً همگان در دورهاي از زندگي خود چنين احساسي را تجربه كردهاند‪.‬‬

‫احساسات گير افتاده جنبه ي مادي هم دارند و همچون هر چيز ديگري از انرژي تشکيل شدهاند‪ .‬وقتي ايجاد ميشوند بايد در جايي از‬

‫بدن سکني گزينند و لذا گاهي اوقات در قلب يا اطراف آن خانه ميكنند‪.‬‬

‫ذهن ناخودآگاه – كه محدوديتي نميشناسد – گاهي اوقات از انرژي اين احساسات گير افتاده براي ساخت مانع يا سپري‬

‫به دور قلب استفاده مينمايد‪ .‬مي توان گفت كه به معناي واقعي كلمه به منظور حفاظت از قلب ديواري از انرژي به دور‬

‫آن ميسازد‪.‬‬

‫اين فرايند در ابتدا مرا گيج كرده بود تا اين كه روزي دريافتم كه ذهن ناخودآگاه احتماالً از قواعدي پيروي مينمايد‪ .‬مثالً نميتواند از‬

‫هيچ ديوار بسازد‪ .‬در اين دنيايي كه زندگي مي كنيم همه چيز از انرژي ساخته شده است و بر اين باورم كه ذهن ناخودآگاه اين مفهوم‬

‫را به طور ضمني درك مينمايد‪ .‬همهي ديوارهايي كه در دنياي فيزيکي اطراف ما قرار دارند‪ ،‬صرف نظر از اين كه چه جنسي در آنها‬

‫به كار رفته باشد‪ ،‬در نهايت از انرژي ساخته گشته اند‪ .‬ديوار قلبي هم كه توسط ذهن ناخودآگاه خلق ميگردد از انرژي تشکيل شده‬

‫است‪ .‬فقط نوع انرژي آن خيلي خاص است‪ ،‬يعني همان انرژي احساسات گير افتاده‪.‬‬

‫اعتقاد دارم كه از نظر ذهن ناخودآگاه ديوار قلبي به اندازهي صندلي كه بر روي آن نشستهايد واقعي است‪ .‬ديوار قلبي وجود دارد‪ .‬ولي‬

‫صفحهي واقعيت آن با دنيايي كه با چشمهاي جسماني خود مي توانيم ببينيم اندكي فرق دارد‪ .‬آيا اين باعث ميشود كه از ميزان‬

‫واقعي بودن ديوار قلبي كاسته گردد؟ من كه اين طور نميانديشم‪ .‬به ياد داشته باشيد كه نور ماورا بنفش‪ ،‬و در واقع بخش عمدهاي از‬

‫طيف الکترومغناطيسي‪ ،‬را هم نميتوانيم مشاهده نماييم و با اين وجود كسي در واقعي بودن آنها ترديدي ندارد‪.‬‬

‫وقتي از بدن جين پرسيدم كه آيا ميتوانيم احساسات گير افتادهاي را كه اين ديوار از آنها ساخته شده بود آزاد سازيم پاسخ "بله" بود‪.‬‬

‫‪141‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫بدنش به تدريج به آزادسازي احساسات مزبور تمايل پيدا نمود‪ .‬دريافتيم كه شيوهي آزادسازي احساسات از ديوار قلبي مشابه‬

‫آزادسازي هر احساس گير افتادهي ديگري ميباشد‪ .‬تنها فرقي كه داشت اين بود كه بايد براي دسترسي به آن احساسات مشخصاً‬

‫ميپرسيديم كه آيا ميتوانيم احساسي را "از ديوار قلبي او" آزاد نماييم‪.‬‬

‫هر بار كه احساس گير افتادهاي را از ديوار قلبي جين رها كرديم ميپرسيدم كه آيا مي توانيم احساس ديگري را نيز رها سازيم‪ .‬هر‬

‫چند كه گاهي اوقات بدنش اجازه ميداد كه در يك جلسه بيش از يك احساس را پاكسازي نماييم ولي در اغلب موارد پاسخ "نه"‬

‫بود‪.‬‬

‫جاي تعجب نداشت كه بدنش براي پردازش هر احساسي كه رها ميشد به قدري زمان نياز داشت و لذا صبورانه منتظر جلسهي بعدي‬

‫ميمانديم‪ .‬دريافتيم كه تقريباً يك روز در ميان قادر به رهاسازي احساس گير افتادهي متفاوتي ميشديم تا اين كه روزي اين كار به‬

‫پايان رسيد و جين ديگر ديوار قلبي نداشت‪.‬‬

‫ايجاد ديوار قلبي او‬

‫جين بايد از احساسات دوران كودكياش محافظت مي نمود‪ .‬ناچار شده بود به امنيت دروني خودش پناه ببرد‪ ،‬درب را به روي‬

‫احساسات مثبت ببندد و از ارتباط با آنهايي كه در مقابلشان احساس آسيبپذيري مينمود اجتناب ورزد‪ .‬وي تصميم گرفت كه در‬

‫مواقعي كه اوضاع خانه آشفته مي شد ترس‪ ،‬نفرت و بعضي احساسات ناخوشايند ديگر را‪ ،‬كه برخي از آنها را نشان هم ميداد‪ ،‬حس‬

‫نمايد‪ .‬ولي اكثر آنها را به درون خود ريخت‪ .‬عده اي از اين احساسات هرگز به طور كامل مورد پردازش قرار نگرفتند و به صورت‬

‫انرژيهايي در درون جسمش گير افتادند‪.‬‬

‫در حالي كه آگاهانه حداكثر تالش خود را ميكرد كه از عهده ي زندگي برآيد در همان زمان ذهن ناخودآگاهش در حال‬

‫بنا نمودن ديواري بود كه بيشترين محافظت را از قلبش به عمل آوَرَد تا ديگر آسيب نبيند‪.‬‬

‫ذهن ناخودآگاهش صفحهي چوبيني را از جنسي كه كف اتاق را با آن مفروش ميسازند براي ساخت ديوار برگزيد‪ .‬آيا متوجه نشانهها‬

‫مي شويد؟ اتاقي كه او در آن بزرگ شده بود همانند بخش اعظم منزلي كه در آن زمان در آن ميزيستند كفي چوبين و لذا منظرهاي‬

‫آشنا براي او داشت‪ .‬هر چند كه ذهن ناخودآگاهش ديوار قلبي را در خردسالي خلق نمود ولي تکميل آن تا سالها بعد طول كشيد‪.‬‬

‫هر احساس گير افتادهي جديدي باعث قطورتر و مستحکمتر شدن ديوار ميگشت تا جايي كه ضخامت آن به چندين هزار متر رسيد‪.‬‬

‫به تدريج كه احساسات را از ديوار قلبي رها مي ساختيم متوجه شديم كه ضخامت آن هم در حال كاهش است‪ .‬ميزان كاهش ضخامت‬

‫ناشي از رهاسازي هر احساس از قبل قابل پيشبيني نبود‪ .‬رهاسازي برخي احساسات تا حد زيادي و بعضي هم اندكي از ضخامت‬

‫ميكاستند‪.‬‬

‫‪142‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫وقتي آخرين احس اس گير افتاده هم رها گرديد اتفاق خيلي جالبي به وقوع پيوست كه جين را ياري كرد از گذشتهاش و نحوهي‬

‫نگرش به خودش دست بردارد‪.‬‬

‫اتصال مجدد‬

‫هر چند كه ديوار قلبي جين از قلب او در برابر آسيب و آزار مجدد محافظت مينمود ولي اين كار هزينهاي هم در بر داشت‪.‬‬

‫وجود ديوار قلبي موجب حالت كرختي و تا حدي انزوا در او گرديد‪ .‬حس ميكرد كه با ديگران ارتباط ندارد‪ .‬هر چند كه ميخواست‬

‫دوستان نزديکي داشته باشد و بارها هم در اين راه تالش نموده بود ولي انگار چيزي سد راهش ميشد‪ .‬با وجود اين كه ديگران از او‬

‫خوششان ميآمد اما وي نميتوانست در حضور مردم راحت باشد‪ .‬علي رغم اين كه با افراد متعددي ارتباط داشت ولي دوستان‬

‫نزديکش انگشتشمار بودند‪ .‬در گردهماييها و حتي در حضور كساني كه سالها آنها را ميشناخت همواره حس ميكرد كه غريب‬

‫است و هرگز نميتوانست واقعاً حس كند كه به گروهي تعلق دارد‪.‬‬

‫وقتي آخرين احساس گير افتاده رها شد و ديوار قلبياش از بين رفت تغيير عميقي به وقوع پيوست‪.‬‬

‫به من گفت كه "براي اولين بار در عمرم ديگر احساس غريبي نميكنم‪ .‬در تمامي طول زندگيام ميخواستم كه چنين حسي داشته‬

‫باشم‪ .‬اآلن ميفهمم كه با گروهي از دوستان بودن چه حسي دارد‪ .‬با كليهي احساساتي كه قبالً داشتهام فرق دارد و به نظرم خيلي‬

‫عالي و درست هم هست‪".‬‬

‫از آن روز تا به حال احساسات مزبور در او ماندهاند و موجب شدهاند كه به طرق مختلف رشد نمايد‪ .‬پس از آن متوجه‬

‫شديم كه رهاسازي ديوار قلبي اغلب تجربهيِ عميقِ ارتباط با افراد ديگر را در پي دارد‪.‬‬

‫بخش عمده اي از رشد شخصي و معنوي ما از عشق و تعامل با ديگران ناشي ميشود‪ .‬هر چه قلبمان گشودهتر باشد ارتباط‬

‫مستحکمتري با يکديگر برقرار مي نماييم‪ .‬هر چه هم كه ارتباط بيشتري با هم داشته باشيم بهتر ميتوانيم عشق را عرضه و دريافت‬

‫داريم و لذا زندگي قدرتمندتر و غنيتري خواهيم داشت‪.‬‬

‫به خاطر جين و روياي آن روزش خيلي قدردان هستم‪ .‬اگر او نبود شايد ديواري قلبي هنوز هم كامالً ناشناخته بود‪.‬‬

‫وقتي ديگران را به قصد كشف ديوار قلبي شان مورد آزمايش قرار داديم دريافتيم كه اين مشکل خيلي هم متداول است‪ .‬تجربه به ما‬

‫نشان داده است كه از هر ده تن هشت تن آن را دارند و لذا احتمال اين كه شما هم داشته باشيد وجود دارد‪.‬‬

‫ازدواج ناموفق "جوان"‬

‫‪143‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫يکي از اولين كساني كه از بابت وجود ديوار قلبي مورد آزمايش قرار داديم بانويي به نام جوان بود‪ .‬وي بيست و دو سال قبل ازدواج‬

‫كرده بود و پنج فرزند داشت‪ .‬شوهرش موجب آزار احساسي او مي شد و بد دهن نيز بود‪ .‬آنچنان وضعيت مسمومي در خانه پديد آورده‬

‫بود كه ساير اعضاي خانواده در حيرت بودند كه چرا جوان پس از اين همه سال باز هم به اين ازدواج ناموفق پايبند مانده است‪.‬‬

‫جوان نظير اكثر زناني كه در چنين موقعيتي قرار مي گيرند ازدواج ناموفقش را‪ ،‬به كمك ديواري كه به دور قلبش ساخته بود و قلب‬

‫حساس او را از حمالت احساسي و كالمي شوهرش محفوظ ميداشت‪ ،‬تحمل كرده بود‪.‬‬

‫حدس زدم كه او ديوار قلبي دارد و وقتي سوال نمودم بدنش پاسخ "بله" داد‪ .‬سپس به اين فکر افتادم كه ببينم ديوار مزبور از چه‬

‫جنسي ساخته شده است‪ .‬آيا همهي ديوارهاي قلبي چوبياند؟ نميدانستم و وقتي هم كه پرسيدم جواب "نه" بود‪.‬‬

‫چوب نبود‪ .‬نوعي فلز چطور؟ پاسخ "بله" بود‪.‬‬

‫سعي كردم دامنهي پاسخها را محدود سازم و لذا پرسيدم "آيا آهن است؟"‬

‫"نه‪".‬‬

‫"آيا فوالد است؟"‪" .‬نه‪".‬‬

‫سپس تيتانيوم‪ ،‬آلومينيوم‪ ،‬مس و تمامي فلزهايي را كه نام آنها را شنيده بودم ذكر نمودم و پاسخ همواره "نه" بود‪.‬‬

‫لذا رويكرد ديگري را در پيش گرفتم‪" .‬آيا اين فلز محکمتر از آهن است؟" "بله‪".‬‬

‫"آيا اين فلز محکمتر از فوالد است؟" باز هم "بله‪".‬‬

‫به تدريج و با ادامهي اين شيوهي پرسش معلوم شد كه اين فلز از تمامي فلزاتي كه ميشناختم محکم تر بود‪ .‬از آنجايي كه كمي نااميد‬

‫شده بودم پرسيدم "آيا ديوار قلبيات از جنسي ساخته شده است كه از تمامي فلزات روي كرهي زمين محکمتر است؟" پاسخ قاطعانه‬

‫"بله" بود‪.‬‬

‫با خودم انديشيدم‪ .‬چه شد؟ چگونه ممکن است ديوار قلبياش از هر فلزي كه در كرهي زمين وجود دارد محکمتر باشد؟‬

‫چيزي از دنيايي ديگر‬

‫آن قدر به فکر اين بودم كه چه بپرسم كه عامل بسيار مهمي را فراموش كرده بودم‪.‬‬

‫ديوار قلبي ساختهي ذهن ناخودآگاه است – لذا به معناي واقعي كلمه هر چيزي ممكن است‪.‬‬

‫‪144‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اين ديوار عمالً از جنس ماده نيست بلکه از انرژي تعدادي احساس گير افتاده تشکيل شده است‪ .‬هر چند كه شايد به نظر ما "واقعي"‬

‫نيايد ولي بر اين باورم كه از نظر ذهن ناخودآگاه‪ ،‬با وجود اين كه خيالي است‪ ،‬همچون هر چيز ديگري كه در اين دنيا وجود دارد‬

‫واقعي به حساب ميآيد‪.‬‬

‫وجود آن در بدن خيلي هم واقعي است‪ .‬اين واقعيت همچون افکار ما بر دستگاههاي بدن اثر مي گذارد و تاثير مستقيمي بر سالمتي‬

‫دارد‪ .‬به ياد داشته باشيد كه ديوار قلبي محصولي خيالي است – لذا به معناي واقعي كلمه از هر جنسي ميتواند باشد‪.‬‬

‫بدرفتاريهاي شوهرش دو سال بع د از ازدواج شروع شده بودند‪ .‬باالترين ارزش در زندگي جوان حفظ خانواده بود و لذا تحمل كرده‬

‫بود‪.‬‬

‫جوان در خانوادهاي آرام و به نوعي ايدهآل كه قدر او را ميدانستند رشد يافته بود‪ .‬بنا به گفتهي خودش به ياد نميآورد كه والدينش‬

‫با هم مشاجره كرده باشند و تعداد دفعاتي كه كلمات حاكي از خشم بر زبان آورده شده بودند به تعداد انگشتان يك دست هم‬

‫نميرسيد‪.‬‬

‫به تدريج كه بدرفتاري ها افزايش يافتند ذهن ناخودآگاهش نااميدانه به جستجوي ابزارهاي حفاظتي پرداخت‪ .‬احساسات گير افتادند و‬

‫لذا مواد الزم براي بناي ديوار در اختيارش بود‪ .‬ولي ذهن ناخودآگاه چه مادهاي را آن قدر محکم ميدانست كه از قلب او در برابر‬

‫بدرفتاريهاي شوهرش محافظت به عمل آورد؟‬

‫گفته ميشود كه ذهن ناخودآگاه بين "واقعيت" و "غير واقعيت" تمايزي قائل نميگردد‪ .‬براي مثال اگر فيلم ترسناكي ببينيد ذهن‬

‫ناخودآگاهتان نميداند كه عمالً وقايعي را كه بر روي سلولوئيد ضبط شدهاند تجربه نميكنيد‪ .‬طبيعتاً قلبتان به تپش ميافتد‪ ،‬كف‬

‫دستهايتان عرق مينمايند و واكنشهاي شيميايي بدنتان هم به همين منوال خواهند بود‪ .‬آدرنالين به رگها وارد ميشود و‬

‫كليهي عکسالعملهايتان به شکلي كه گويي آنچه كه ديدهايد همان واقعيت بوده است اتفاق ميافتند‪.‬‬

‫اساساً ذهن ناخودآگاه هر آنچه را كه از ذهن خودآگاه به آن ميرسد و صرف نظر از ماهيت آن واقعيت ميپندارد‪ .‬اينجا است كه‬

‫ماجراي جوان قابل درك ميشود‪ .‬ديوار قلبي او از جنس فلز بود آن هم نوع خاصي از فلز كه بر روي كرهي زمين وجود ندارد‪.‬‬

‫جوان سالها قبل سفينه اي فضايي را در يك فيلم علمي تخيلي ديده بود‪ .‬با وجود اين كه نيروهاي نظامي به سوي آن موشك شليك‬

‫ميكردند ولي وقتي دود ناشي از آنها كنار ميرفت سفينه باز هم سر جايش بود‪ .‬شليكها هيچ اثري بر آن نميگذاشتند‪ .‬حتي يك‬

‫كالهك اتمي هم بر سر موشکي نهادند و باز هم هيچ فرقي نکرد‪ .‬دانشمندان گيج شده بودند‪ .‬سفينهي فضايي از مادهي ناشناختهاي‬

‫ساخته شده بود‪ .‬فلز آن بر روي كرهي زمين وجود نداشت و ظاهراً غير قابل تخريب بود‪.‬‬

‫ذهن ناخودآگاهش گفته بود "بله! اين دقيقاً همان چيزي است كه الزم دارم"‪ .‬ديوار قلبياش از اين فلز فضايي كه از يك فيلم علمي‬

‫تخيلي قديمي آمده بود ساخته شده بود‪.‬‬

‫‪145‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫بدين ترتيب ديوار قلبي جوان از نوعي فلز غير قابل تخريب فضايي بنا گرديد‪ .‬و چه راهي بهتر از اين براي حفاظت از قلب؟ به ياد‬

‫داشته باشيد كه ديوار قلبي از تصورات عميق و از ذهن ناخودآگاه فردي كه ناخودآگاهانه آن را ميسازد پديد ميآيد‪.‬‬

‫وقتي دريافتيم كه چه استعارهاي پشت آن است توانستيم احساسات گير افتاده اي را كه تبديل به چنين ديواري در اطراف قلب جوان‬

‫شده بودند رها سازيم‪.‬‬

‫از آنجايي كه ازدواج او با شوهر بدرفتارش هنوز پا بر جا بود متوجه شديم كه احتماالً ديوار قلبياش نقش مهمي در دوام اين ازدواج‬

‫ايفا مينمايد‪.‬‬

‫ديوار در تمامي اين سالها از قلب او محافظت به عمل آو رده بود‪ .‬آيا كنار زدن آن كار درستي به حساب ميآمد؟ آيا اين كار در اين‬

‫برهه از زندگي جوان صحيح بود؟ بدنش براي خلق اين دي وار دليلي داشته است‪ .‬ولي وجود ديوار قلبي همواره با هزينههايي همراه‬

‫است‪ .‬اين هزينهها عمدتاً به كاهش توانايي احساسي مربوط ميگردند‪.‬‬

‫به اين نتيجه رسيديم كه تنها راه مطمئن اين است كه از ذهن ناخودآگاه او بپرسيم كه "آيا رها كردن احساسات گير افتادهاي كه‬

‫ديوار قلبياش را ميسازند كار درستي است؟"‬

‫پرسيدم "آيا اكنون ميتوانيم احساسات گير افتادهي ديوار قلبيات را رها سازيم؟"‬

‫بدنش پاسخ "بله" داد‪ .‬ميتوانستيم از شر احساسات گير افتادهاي كه ديوار قلبياش را ميساختند رها شويم‪ .‬در واقع بدن جوان‬

‫ميخواست كه آنها پي كار خود بروند! لذا به كمك آزمايش قدرت عضله آنها را يکييکي يافتيم و پاكسازي نموديم‪.‬‬

‫هر بار كه احساس گير افتادهاي را رها مينموديم ضخامت ديوار قلبي او را هم‪ ،‬كه در ابتدا حدود دو متر بود‪ ،‬ميسنجيديم‪.‬‬

‫"آيا هنوز هم ضخامت ديوار قلبيات دو متر است؟" بدنش گفت "نه‪".‬‬

‫"آيا صد و هشتاد سانتيمتر است؟""بله‪".‬‬

‫با رهاسازي هر احساس گير افتاده ديوار قلبياش نازك تر گرديد‪ .‬ميزان كاهش ضخامت در هر بار متفاوت از قبل بود و به احساس گير‬

‫افتاده بستگي داشت‪ .‬گاهي اوقات رهايي يك احساس سي سانتيمتر از ضخامت آن ميكاست و در مواقع ديگر تفاوت كوچکتري به‬

‫وجود ميآمد و اين اندازه به پانزده سانتيتر يا كمتر مي رسيد‪ .‬وي هيچ نيازي نداشت كه در بين رهاسازي دو احساس اندكي وقفه‬

‫بيفتد و ذهن ناخودآگاهش آمادگي داشت كه آنها را يکي پس از ديگري‪ ،‬و با همان سرعتي كه ميتوانستيم آنها را بيابيم‪ ،‬رها نمايد‪.‬‬

‫جمعبندي‬

‫‪146‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫پس از شناسايي هر احساس گير افتاده سوال مي كردم كه احساس مزبور در چه زماني گير افتاده است‪ .‬اين پرسش به جوان كمك‬

‫مينمود كه اتفاقات دردناك خاصي را كه در زندگياش به وقوع پيوسته بودند به ياد آورد‪ .‬متوجه شديم كه تا سال دوم پس از‬

‫ازدواجش و زماني كه مشکالت شروع گشتند ديوار قلبي نداشته است‪.‬‬

‫با شناسايي ريشههاي هر احساس گير افتاده به سادگي مي توانستيم ببينيم كه جوان به ديوار قلبي غير قابل تخريبي نياز داشته است‪.‬‬

‫يکي از احساسات گير افتادهاش به زماني مربوط ميگشت كه شوهرش در برابر چشمان او هفتتيري را بر روي شقيقهي خودش‬

‫گذاشته و تهديد كرده بود كه خودش را ميكشد‪ .‬احساس گير افتادهي ديگري به خشمگين شدن شوهرش برميگشت‪ .‬وي از رعايت‬

‫برخي رسوم مذهبي از طرف جوان اعتراض داشت و عمالً انجيل را در برابر ديدگان او آتش زد‪ .‬جمعاً نُه احساس در جسم او گير‬

‫افتاده بودند و هر يك از آنها هم از يکي از زيادهرويهاي شوهرش ناشي شده بودند‪.‬‬

‫توانايي مجدد احساس كردن به وسيلهي قلب‬

‫حدود سي دقيقه طول كشيد تا همهي نُه احساس را رها و ديوار قلبياش را پاكسازي نموديم‪ .‬وقتي بدنش اذعان داشت كه ديوار‬

‫قلبي ديگر وجود ندارد بدون اين كه حرفي بر زبان آورد لبخند زد‪.‬‬

‫از او پرسيدم چه احساسي داري؟‬

‫در جواب گفت "كمي گيج شدهام‪ .‬ولي خوب است‪ "...‬سپس به خانه و به سراغ شوهرش رفت‪.‬‬

‫جوان به مدت بيست و دو سال ديوار غير قابل نفوذي به دور قلبش داشت‪ .‬اكنون كه اين ديوار به ناگهان از بين رفته بود‬

‫ميتوانست با قلبش نيش‪ ،‬پستي و زهر شوهرش را‪ ،‬از همان هنگامي كه قدم در خانهاش گذاشته بود‪ ،‬حس كند‪.‬‬

‫پس از سالها براي اولين بار واقعاً حس ميكرد كه در روابطي كه با او داشته چه گذشته است‪ .‬ديوار قلبياش اجازه نميداد كه‬

‫بيرحميهاي او را به طور كامل حس نمايد‪ .‬ولي اكنون كه ميتوانست آنها را واقعاً درك كند و ديوار محافظي هم در كار نبود باورش‬

‫نمي شد كه چرا اين همه سال در آن محيط باقي مانده است‪ .‬اصالً مگر كسي ميتواند چنين بدرفتاريهايي را تحمل نمايد؟ و چرا بايد‬

‫بيش از اين تاب بياورد؟ دو هفته بعد شوهرش را ترك كرد و تقاضاي طالق داد‪.‬‬

‫ديوار قلبي هم نظير بسياري از ساز و كارهاي دفاعي بدن ميتواند در كوتاه مدت ابزار ايمني باارزشي باشد‪.‬‬

‫وقتي اتفاقي باعث كالفگيتان ميشود عملكرد اضطراري ميتواند به نجات زندگيتان منجر گردد‪.‬‬

‫اگر شما را بمباران ميكنند بهتر است به پناهگاه برويد‪ .‬ولي آنجا جاي زندگي نيست‪ .‬اگر چنين كنيد لذات و عجايب‬

‫زندگي را از دست ميدهيد‪.‬‬

‫‪147‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫همين مساله در مورد ديوار قلبي هم صدق مينمايد‪ .‬هر قدر هم كه در زماني كه پديد آمده است مهم بوده باشد اگر آن را فرو بريزيد‬

‫خواهيد توانست زندگي شادتري داشته باشيد و با ديگران بيشتر رابطه برقرار سازيد‪ .‬گاهي اوقات تفاوت حاصل از آن به اندازهي‬

‫ادامهي زندگي با نااميدي يا شادي خواهد بود‪.‬‬

‫ميراندا و دوست پسر قديمياش‬

‫مثال ميراندا به خوبي نشان ميدهد كه ديوار قلبي چگونه ميتواند بر زندگي عشقي اثر گذارد‪ .‬وي پرستار سي و هشت ساله و زيبايي‬

‫بود كه به خاطر درد گردن نزد من آمد‪ .‬به هنگام معاينه اظهار داشت كه سالها است كه با مردي دوست نبوده است و اصالً هم‬

‫عالقهاي به برقراري رابطه با مردان ندارد‪ .‬وقتي او را آزمودم از اين كه دريافتم ديوار قلبي دارد تعجب نکردم‪.‬‬

‫هشت سال قبل قلبش در اثر رابطهاي كه با مردي داشت و عميقاً هم به او عشق ميورزيد شکسته بود و ذهن ناخودآگاهش براي اين‬

‫كه ديگر به چنين درد و آسيبي دچار نشود يك ديوار قلبي خلق نموده بود‪.‬‬

‫در تمامي طول اين سالها سه احساس در بدنش گير افتاده بودند و مانع از تجربهي مجدد روابط عاشقانه ميشدند‪ .‬وي به هيچ وجه‬

‫خبر نداشت ك ه اين احساسات گير افتاده عامل اصلي درد گردنش هم ميباشند‪ .‬مدتها بود كه گردنش درد مينمود و از جانب‬

‫پزشکاني هم كه آن را معاينه كرده بودند مزمن و تا حدي هم مرموز به حساب ميآمد چون ظاهراً هيچ چيزي آن را تسکين نميداد‪.‬‬

‫احساسات مزبور را يکييکي پاكسازي نموديم‪ .‬در پايان از بدنش پرسيدم كه آيا ديوار قلبياش از بين رفته است‪ .‬پاسخ داد كه به كلي‬

‫برطرف شده است‪.‬‬

‫تا سه ماه بعد ميراندا را نديدم و وقتي او را مجدداً مالقات كردم به طرزي باور نکردني شاد به نظر ميرسيد‪ .‬پرسيدم چه تغييري به‬

‫وقوع پيوسته است و در پاسخ گفت "همه چيز!" اظهار داشت كه درد گردنش مدتها است كه برطرف گشته است‪ .‬ولي خبرهاي‬

‫بهتري هم داشت‪.‬‬

‫وي گفت "اندكي پس از آن كه شما را ديدم همكالسي دوران كودكي ام را كه دوستي نزديکي با هم داشتيم مالقات نمودم‪ .‬از زماني‬

‫كه به دبستان ميرفتيم تا به حال او را نديده بودم‪ .‬ولي از قضا هشت سال بود كه منزل او در سر چهار راه نزديك خانهام بود و در‬

‫واقع فقط به اندازهي يك مجموعه ي آپارتماني با هم فاصله داشتيم‪ .‬از همان هنگام دوستي ما شروع شد و جرقهاي بين ما زده شد‪.‬‬

‫اكنون عاشق يکديگريم! فکر ميكنم به زودي از من تقاضاي ازدواج خواهد كرد‪".‬‬

‫بدين ترتيب بانويي كه به خاطر درد گردن به مطبم آمده بود و از مردها بدش مي آمد عاقبت به خير و به فرد كامالً جديدي بدل شده‬

‫بود‪.‬‬

‫ميراندا گفت از بابت كمکي كه به من كردهايد خيلي ممنونم‪ .‬واقعاً فکر ميكنم كه اگر ديوار قلبيام را پاكسازي ننموده بوديد چنين‬

‫اتفاقاتي نميافتادند‪ .‬قبالً خودم را خيلي محدود ميكردم‪.‬‬

‫‪148‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫مردم پس از رهايي احساسات گير افتاده و برطرف شدن ديوار قلبي گاهي اوقات ميگويند كه انگار دوباره ميتوانند حس نمايند‪ .‬بعد‬

‫از مدتها براي اولين بار ميتوانند بدون هيچ مانعي عشق بورزند و مورد عشق واقع گردند‪ .‬در چنين حالتي چيزهاي خيلي جالب و‬

‫خوبي ميتوانند به وقوع بپيوندند‪.‬‬

‫قرار بوده است كه چگونه زندگي كنيم‬

‫اين گونه بايد زندگي كنيم‪ .‬قرار بوده است كه زندگي پرشور‪ ،‬سالم و مملو از عشق و لذت داشته باشيم‪ .‬عشق خالصترين احساس‬

‫است و باالترين ارتعاش را دارد‪ .‬عشق‪ ،‬يعني قويترين و محبوبترين احساس‪ ،‬از جانب قلب هم توليد و هم دريافت ميگردد‪.‬‬

‫اگر ديوار قلبي داشته باشيد نمي توانيد آن طور كه بايد عشق بورزيد‪ .‬چون انرژي عشقي كه در قلبتان است نميتواند‬

‫از آن بگذرد‪.‬‬

‫به همين ترتيب عشقي هم كه از ديگران به سوي شما ساطع ميگردد تا حدي با مانع روبرو ميشود‪.‬‬

‫در نتيجه‪ ،‬به خاطر وقايع ناگواري كه برايتان پيش آمدهاند و ديواري كه ذهن ناخودآگاه به دور قلبتان كشيده است‪ ،‬در زندگي تا‬

‫حدي از ديگران جدا ميافتيد‪ .‬وقايع ناگوار آن قدر جدي بودهاند كه موجب دردي بيش از حد تحمل جسمتان شدهاند – به همين‬

‫دليل هم بوده است كه ايجاد ديوار قلبي در آن زمان كامالً منطقي به حساب مي آمده است‪ .‬ولي تا وقتي كه آن را فرو نريزيد تا حدي‬

‫در آن گير افتادهايد و كمتر ميتوانيد بيرون برويد و با مردم‪ ،‬حتي مردمي كه آنها را خيلي دوست داريد‪ ،‬ارتباط برقرار سازيد‪.‬‬

‫زندگي افراد و زندگي فرزندان و خانوادههاي آنان با برداشته شدن ديوار قلبي به كلي دگرگون شده است‪.‬‬

‫در حدود سي درصد مواقع اثرات ناشي از پاكسازي ديوار قلبي فوري و قابل توجهاند‪ .‬ولي اغلب نتايج حاصل پنهانياند و تغييرات در‬

‫زندگي افراد به تدريج‪ ،‬و به شکلي كه شايد خودشان هم نتوانند بالفاصله تشخيص دهند‪ ،‬به وقوع ميپيوندند‪.‬‬

‫"پائوال" و پسر خشمگينش‬

‫روزي بانويي به نام "پائوال" به اتفاق پسرش "ريك" كه در آن زمان ‪ 11‬سال داشت به دفتر من آمد‪ .‬وي اظهار داشت كه ريك‬

‫مشکالتي در رابطه با خشم دارد‪ .‬با افراد نابابي معاشرت داشت و نمرههايش هم خوب نبودند‪ .‬ميترسيد كه پسرش به زودي به دام‬

‫مواد مخدر بيفتد و از من كمك مي خواست‪ .‬از كارهايي كه بر روي احساسات گير افتاده انجام ميدهم چيزهايي شنيده بود و فکر‬

‫ميكرد كه شايد خشم پسرش از آن احساسات ناشي شده باشد‪.‬‬

‫جوان ساكت و خشمگين را مورد آزمايش قرار دادم و دريافتم كه ديوار قلبي دارد‪ .‬مادرش را هم آزمودم واز اين كه او هم ديوار قلبي‬

‫دارد تعجب نکردم‪.‬‬

‫‪149‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫به زودي معلوم شد كه اين فقط ريك نيست كه از خشمش رنج ميبرد‪ .‬وجود مادرش هم انباشته از خشم و نفرت نسبت به همسر‬

‫سابقش و پدر ريك بود‪ .‬چهرهاش در هم و وضعيت قرار گيري چانهاش حاكي از قاطعيت و خشم بود‪.‬‬

‫پنج جلسه‪ ،‬كه هر يك حدود ده دقيقه طول كشيدند‪ ،‬الزم بود تا ديوار قلبي ريك به كلي برطرف شود‪ .‬هر چند كه گاهي اوقات‬

‫مي توانستيم در يك جلسه دو احساس را رها سازيم ولي اكثراً در هر نوبت فقط قادر بوديم كه به يك احساس بپردازيم‪ .‬احساسات گير‬

‫افتادهاي كه در ايجاد ديوار قلبي اش نقش داشتند همگي به پدرش و اين كه چگونه او را در چند سال گذشته از خود طرد كرده بود‬

‫مربوط مي گشتند‪ .‬طالق والدين خيلي برايش ناگوار بود‪ .‬خشم‪ ،‬نااميدي‪ ،‬نفرت و حقارت و چند احساس ناخوشايند ديگر در او گير‬

‫افتاده بودند‪.‬‬

‫به محض اين كه كارمان به پايان رسيد تغييرات ريك هم شروع شدند‪ .‬جالب بود كه حتي پيرايش موهايش هم عوض گشت‪ .‬اولين‬

‫باري كه او را ديدم موهايش را به سبك بوميان آمريکا و به رنگ نارنجي در آورده بود كه در مورد او خبر از اعتراض ميداد‪ .‬ولي وقتي‬

‫كه ديگر نيازي به نشان دادن خشم و نفرت نداشت موهايش را به شکل طبيعيتري پيرايش نمود‪ .‬عالوه بر اين نمرههايش هم ارتقا‬

‫يافتند‪ .‬با وجود اين كه هميشه پسر زرنگي بود ولي احساساتش را در پشت ديوار قلبي نگه داشته و لذا مدت زيادي بود كه فشار ناشي‬

‫از آنها انباشته شده بود‪.‬‬

‫قبل از اين كه ديوار قلبياش را پاكسازي بنماييم وقتي به پدرش ميانديشيد خشم وجودش را فرا ميگرفت‪ .‬ولي پس از آن‬

‫ميتوانست راجع به او فکر كند – و حتي زماني را هم با او به سر بَرَد – و حالش هم كامالً خوب باشد‪ .‬اكنون كه خشم جوشانش به‬

‫گذشته تعلق داشت شادتر و با انگيزهتر شده بود‪ .‬با كنار زدن ديوار قلبي زندگياش را بازيافت‪.‬‬

‫آخرين باري را كه ريك را ديدم‪ ،‬و تغييراتي را كه در او به وجود آمده بودند از نظر گذراندم‪ ،‬هرگز فراموش نخواهم كرد‪ .‬به ياد دارم‬

‫كه وقتي برايم شرح مي داد كه به اتفاق پدرش به سفري براي ماهيگيري رفته بود و اين كه تا چه حد روابطش با او تغيير يافته بود‬

‫همواره لبخندي بر لب داشت‪.‬‬

‫جالب اين بود كه وقتي ديوار قلبي مادرش را پاك سازي نموديم وي ظاهراً هيچ تغييري را حس ننمود‪ .‬ولي دو ماه پس از آن به دفترم‬

‫آمد و شکايت كرد كه "چه خبر است؟ ريك به فرد كامالً جديدي بدل شده است‪ .‬اصالً او را نميشناسم‪ .‬اما در خودم هيچ فرقي‬

‫نسبت به گذشته نميبينم!"‬

‫برايش شرح دادم كه ديوار قلبي فرو ريخته است و اغلب زمان ميبرد تا بتوان آن را حس كرد و زندگي سر و سامان بگيرد‪.‬‬

‫پس از حذف ديوار قلبي بدن بايد فرايند شفابخشي را از سر بگذراند و اين امر ممکن است به زمان نياز داشته باشد‪.‬‬

‫نميدانستم كه آيا توضيحات مرا پذيرفته است يا خير‪ .‬فکر ميكنم از اين كه زندگي خودش به اندازهي زندگي ريك تغيير نکرده بود‬

‫تا حدي نااميد گشته بود‪ .‬تا مدتي آن دو را نديدم و گهگاه به اين فکر ميافتادم كه اكنون در چه حالي هستند‪.‬‬

‫‪151‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫يك سال بعد پائوال را در يك مجتمع فروشگاهي در اورنج كانتي ديدم‪ .‬مرا شناخت و اندكي صبر كرد تا دريابد كه آيا من هم او را‬

‫ميشناسم يا خير‪ .‬هر چند كه چهرهاش به نظرم آشنا مي آمد ولي اصالً نفهميدم كه كيست‪ .‬اندكي كه با هم حرف زديم به ناگهان او‬

‫را به ياد آوردم‪ .‬به ح دي تغيير نموده بود كه به دشواري او را شناختم‪ .‬رفتارش به كلي عوض شده بود‪ .‬در اين مدت هم شغلي عالي‬

‫پيدا كرده و هم اين كه مرد خوبي نيز يافته بود و شادمانه با هم ازدواج كرده بودند‪.‬‬

‫در ادامهي سخنان مان برايم معلوم شد كه ريك هنوز هم در امور درس و زندگي موفق است‪ .‬مکالمهاي را كه يك سال پيش راجع به‬

‫ديوار قلبي با هم داشتيم به يادش آوردم‪.‬‬

‫وي لبخندي زد و گفت نميدانم كه آيا پاك سازي ديوار قلبي نقشي در اين امور داشته است يا خير‪ .‬ولي به هر حال اكنون زندگيام‬

‫خيلي بهتر از يك سال پيش شده است و به سختي ميتوانم آنچه را كه به وقوع پيوسته است باور نمايم‪.‬‬

‫وقتي از او دور شدم به يادم آمد كه همين يك سال پيش وي تا چه اندازه خشمگين و غمناك بود‪ .‬نميدانم اگر ديوار قلبياش را‬

‫پاكسازي نميكرديم وضعيت كنونياش چطور ميشد‪.‬‬

‫كودكان و ديوار قلبي‬

‫حقيقت ناخوشايندي در اين دنيا وجود دارد و آن اين است كه كودكان هم اغلب ديوار قلبي دارند‪.‬‬

‫بيانديشيد كه قلب كودكان در خردسالي تا چه حد حساس و گشاده است‪ .‬آنان ياوري ندارند و به راحتي اعتماد‬

‫مينمايند و بسيار پيش ميآيد كه قرباني بدرفتاريها و درندگيهاي بزرگساالن و حتي گاهي اوقات كودكان بيرحم‬

‫واقع ميشوند‪ .‬در چنين مواردي ديوار قلبي همواره پيدا ميگردد‪.‬‬

‫گاهي اوقات و حتي در خانوادههاي خوب و در بهترين شرايط هم زندگي چالش برانگيز ميشود‪ .‬نامهي زير از بانوي شادماني به دستم‬

‫رسيده است كه تشخيص داده بودند كه پسرش به لحاظ باليني افسرده است‪ .‬ديوار قلبي وي پس از اين كه شاهد مرگ يکي از‬

‫دوستان نزديکش بوده تشکيل شده بود تا از قلب كوچکش در برابر شکست كامل محافظت به عمل آورد‪.‬‬

‫نُه ساله و افسرده‬

‫دكتر نلسون عزيز‪،‬‬

‫چند هفته پيش پسر نه سالهام را نزد شما آوردم‪ .‬وي رفتاري غير عادي از خود نشان ميداد‪ .‬در خوردن‪ ،‬خوابيدن و تمركز مشکل‬

‫داشت‪ .‬خشمگين‪ ،‬ناخوشايند و بدبين شده بود‪ .‬مدرسه برايش به كابوسي بدل گرديده بود! سعي كرديم با تشويق‪ ،‬تنبيه‪ ،‬پاداش و‬

‫حتي رشوه او را وادار به اتمام تکاليفش نماييم‪ .‬ولي حتي وقتي هم كه اين كار را به پايان ميرساند از نشان دادن آنها به معلمش‬

‫خودداري ميكرد‪ .‬با وجود اين كه پسر باهوشي است ولي از آنجايي كه تکاليفش را تحويل نميداد نمراتش رو به كاهش ميرفتند‪.‬‬

‫‪151‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫از پزشك متخصص كودكان براي ارزيابي وضعيت او وقت گرفتم‪ .‬وي ما را به متخصص عصبشناسي كودكان ارجاع داد و پس از آن‬

‫هم براي معاينهي جامعتر به سراغ روانشناس رفتيم – به اين نتي جه رسيدند كه فرزندم افسرده است‪( .‬دو سال قبل وي شاهد غرق‬

‫شدن يکي از نزديك ترين دوستانش بوده است و پس از آن هم از حضور در مراسم تشييع جنازهي پسر عمويش منع گشت‪ .‬ظرف‬

‫شش ماه بعد از آن چهار تن ديگر هم از بستگان فوت كردند و بر اين باورم كه وقايع مزبور اثر پريشان كنندهاي بر پسرم داشتهاند‪ .‬هر‬

‫چند كه تالش و به او كمك كردم كه خود را با آن اوضاع تطبيق دهد ولي ظاهراً هنوز هم بر او تاثير دارند‪).‬‬

‫وقتي او را نزد شما آوردم مورد آزمايش واقع و معلوم شد كه ديوار قلبي دارد و همين امر باعث عدم تعادل احساسات در جسمش‬

‫ميگردد‪ .‬آهن ربايي را به قصد برطرف ساختن احساساتي كه در ايجاد ديوار قلبي نقش داشتهاند بر پشت او كشيديد‪ .‬هر چند كه‬

‫درك تمامي جنبههاي علمي اين شيوهي درمان از عهدهي من خارج است ولي بر اين باورم كه سرانجام راه حل برونرفت از مشکالت‬

‫روزافزوني را كه پسرم به آنها دچار بوده است پيدا نمودهام‪ .‬پس از اين كه بر روي او كار كرديد تا چند روز كمي بيحال بود‪ .‬تغييراتي‬

‫هم كه در هفتههاي بعد در رفتار او شاهد بودم اصالً قابل باور نبودند‪.‬‬

‫در انتهاي هفتهي اول خواب و خوراكش به وضع طبيعي باز گشته بودند و وي باز هم شاد و سرزنده شده بود‪ .‬اكنون بدون اين كه‬

‫الزم باشد اشارهاي بنمايم تکاليف درسياش را انجام مي دهد‪ .‬محيط خانه وضعيت خوشايندتري به خود گرفته است – وي در كار‬

‫منزل به من كمك ميكند و مهربان و صبور شده است‪ .‬حس ميكنم كه پسر كوچولويم را دوباره باز يافتهام!‬

‫اگر ناباوري مرا از استفاده از چنين شيوهي درماني باز داشته بود هنوز هم ميبايستي از يك پسر كوچك غمگين و نااميد مراقبت‬

‫مي كردم و هيچ راه حلي هم در دسترسم نبود‪ .‬ولي اكنون روشي را يافته ام كه به معناي واقعي كلمه موجب نجات او شده است‪ .‬دكتر‬

‫نلسون به خاطر كمکي كردهايد از شما متشکرم‪ .‬دانش و تجربه اي كه در اين رشته داريد و همين طور صبر و اشتياقتان تاثير شگرفي‬

‫بر جاي گذاشته است‪ ....‬از صميم قلب به خاطر كارهايي كه براي شفاي پسرم انجام دادهايد قدردانم‪.‬‬

‫متشکرم!! – (نام محفوظ است)‬

‫ديوار قلبي "جيكوب" كوچولو‬

‫در اينجا ماجراي يکي از تاثيرگذارترين تجربياتي كه از كار بر روي كودكان به دست آوردهام از زبان مادر جواني به نام ميشا بيان‬

‫ميگردد‪ .‬فرزند سه ساله اش جيکوب بالفاصله پس از تولد و در پي مرگ برادر دوقلويش ديوار قلبي پيدا كرده بود‪ .‬ظرف يك جلسه‬

‫ديوار قلبياش را برطرف ساختم و مادرش اين نامه را پس از آن و خطاب به شما نوشته است‪.‬‬

‫سه سال و نيم پيش دوقلوهايم را به دنيا آوردم‪ .‬نه روز پس از تولد يك ويروس به قلب آنها حمله نمود و به مدت دو ماه آنها را در‬

‫وضعيت بحراني قرار داد‪ .‬يکي از آنها كه جوردن نام داشت در اثر مشکالتي كه برايش پديد آمده بود درگذشت‪ .‬جيکوب بهبود يافت و‬

‫او را با مشکالت مزمن قلبي كه داشت به خانه آورديم‪.‬‬

‫‪152‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫جيکوب نه تنها به نارسايي قلبي مبتال بود بلکه يك ديوار قلبي هم داشت كه از احساسات بادوامي نظير خشم زياد‪ ،‬تخريب خود‪ ،‬غم‪،‬‬

‫ناامني و خشونت تشکيل شده بود‪ .‬يکي دو روز پس از كاري كه بر روي او انجام داديد متوجه شدم كه پسر حساسم را باز يافتهام‪.‬‬

‫دوستانم هم اذعان مينمودند كه او تا چه اندازه شاد به نظر ميرسد‪ .‬كمکم ميكرد و مهربان‪ ،‬صبور و خوشايند شده بود‪ .‬رفتارش‬

‫نقطه ي مقابل وقتي بود كه در زير بار احساسات در حال له گشتن بود‪ .‬اطمينان دارم كه با ادامهي كار بر روي فرزند عزيزم حالش‬

‫كامالً خوب خواهد شد و ميتواند به آن زندگي سرشار از شادي كه لياقت آن را دارد دست يابد‪.‬‬

‫ميشا اي‪ ،.‬تگزاس‬

‫با وجود اين كه اكثراً افراد عادي در همايشهاي آموزشي ما شركت ميكردند ولي به مرور كه اخبار كشف ديوار قلبي منتشر شدند‬

‫پزشکان هم براي فراگيري آن به سراغ مان آمدند‪ .‬يك ماجراي ديگر مربوط به ديوار قلبي توسط مشاوري به نام گوِِن لگلر از ايالت‬

‫واشينگتون ذيالً نقل ميشود‪.‬‬

‫ديوار قلبي منفور‬

‫دريافتهام كه مردم اغلب ديوار قلبي خود را از جنسي ميسازند كه خاطره يا تصوير مثبتي را برايشان به همراه ميآورد‪ .‬لذا وقتي كه‬

‫عکسالعمل منفي "پرل" را در برابر ديوار قلبياش‪ ،‬كه از بوتههاي گُل صد توماني ساخته شده بود‪ ،‬ديدم خيلي تعجب كردم‪ .‬وي از‬

‫گل صد توماني متنفر بود و باورم نمي شد كه ناخودآگاهش چنين جنسي را برگزيده باشد‪ .‬دوباره او را آزمودم و متوجه شدم كه پاسخ‬

‫همان است‪ .‬جالب اين بود كه بدنش تا جلسهي سوم اجازه نداد كه جنس ديوار را دريابم و پس از آن هم تنها به رهاسازي چند‬

‫احساس راضي گرديد‪ .‬معلوم بود كه از او در مقابل چيزي محافظت مينمايد‪ .‬توصيه كردم كار را ادامه دهيم تا بلکه علت آن را متوجه‬

‫شويم‪.‬‬

‫به جلسهي پنجم كه رسيديم باز هم احساسات بيشتري – گناه‪ ،‬درد قلبي‪ ،‬نفرت‪ ،‬خيانت‪ ،‬غم و غيره ‪ -‬را برطرف ساختيم‪ .‬به زودي‬

‫معلوم گرديد كه ديوار قلبياش همچون انباري براي يك واقعهي خاص در زندگي او عمل مينمود‪ .‬حدود ‪ 16‬سال پيش رابطهاي‬

‫خارج از محدودهي ازدواج برقرار كرده بود و به خاطر آن شديداً احساس گناه ميكرد و از خودش بيزار بود‪ .‬با وجود اين كه آن كار را‬

‫متوقف نموده بود و ديگر هرگز رابطه ي نامشروعي با كسي نداشت و شوهرش هم او را بخشيده بود ولي باز هم نميتوانست خودش را‬

‫ببخشد و موضوع را تمام شده بداند‪ .‬در اينجا بود كه فهميديم چرا ديوار قلبياش از جنس بوتهاي بود كه از آن نفرت داشت‪ .‬چون‬

‫تجربهاي را كه از آن متنفر بود در خود نگه ميداشت‪ .‬ديوار قلبي را پاكسازي نموديم و پس از آن او به آرامش رسيد و توانست‬

‫خودش را ببخشد‪.‬‬

‫گون ال‪ ،.‬واشينگتون‬

‫روياي انگشتر‬

‫‪153‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫"پت" و شوهرش در اولين همايشي كه در سال ‪ 1116‬در سانديگو برگزار شد و در آن تدريس كردم شركت نمودند‪ .‬اين نامه را‪ ،‬كه‬

‫دربارهي كابوسهاي مکرري است كه از يك ديوار قلبي ناشي ميشدند‪ ،‬از آنها دريافت كردهام‪.‬‬

‫ميخواهم تجربهاي را كه از كار بر روي ديوار قلبي به دست آوردهام برايتان شرح دهم‪" .‬جيمي" و من در همايشي كه در سانديگو‬

‫برگزار شد شركت نموديم و در آنجا نحوهي پيدا كردن و پاكسازي ديوار قلبي را آموزش داديد‪.‬‬

‫دخترم در سال ‪ 1181‬فوت كرد و پس از مدتي به كابوسهاي مکرري كه نام "روياي انگشتر" را بر آنها گذاشته بوديم دچار شدم‪ .‬از‬

‫آنجايي كه نانسي خيلي به انگشتر عالقه داشت لذا همواره آن روياها را به او مربوط مينمودم‪ .‬شبها هراسان و فرياد زنان از خواب‬

‫ميپريدم و در حالي كه انگشتانم را گره كرده بودم به دنبال انگشترهايم ميگشتم‪ .‬هيچ وقت به ياد نميآوردم كه چه چيزي باعث‬

‫هراسم شده بود يا چرا پيدا كردن انگشترهايم تا اين اندازه مهم بود‪.‬‬

‫پس از حضور در همايش بر آن شديم كه ببينيم آيا ديوار قلبي دارم يا خير‪ .‬الزم به ذكر نيست كه ديواري يافتيم! در طول ساليان به‬

‫عقب رفتيم و در حين اين كار اليههاي احساسات گير افتاده را پاك نموديم‪ .‬در دو سالگي به احساس گير افتادهي طرد شدگي‬

‫رسيديم‪ .‬از آنجايي كه همواره با خانوادهام بودهام آنچه را كه آزمايش نشان ميداد نميتوانستم به خوبي باور كنم‪ .‬دربارهي ديوار قلبي‬

‫و احساس طرد شدگي به مادرم توضيح دادم‪ .‬وي اظهار داشت كه وقتي دو ساله بودهام مدتي مرا به مادر بزرگم سپرده بوده است تا‬

‫بتواند در يك اردوگاه نظامي در كنار پدرم باشد‪ .‬مادر بزرگم هم به او گفته بود كه به اين سفر برود و او از من مراقبت خواهد كرد‪.‬‬

‫تاكيد هم نموده بود كه فرزندت كودكي بيش نيست و دلش براي مادرش تنگ نخواهد شد‪ .‬با وجود اين كه شرح اين ماجرا را اصالً‬

‫نشنيده بودم ولي به هنگامي كه دو ساله بودهام بر من تاثير گذارده بود‪.‬‬

‫جيمي و من به اتفاق هم كار كرديم و همهي احساسات گير افتادهاي را كه ديوار قلبيام را تشکيل ميدادند پاكسازي نموديم‪ .‬چقدر‬

‫وقتي كه متوجه شديم كه آن روياها ديگر به سراغم نميآيند و تکرار نمي شوند احساس راحتي كردم‪ .‬هر چند كه هر دوي ما مطالب‬

‫زيادي از آن همايش فرا گرفتيم ولي اينها اصالً قابل مقايسه با لذتي كه از عدم تکرار آن كابوسها ناشي شد نيستند‪.‬‬

‫خدا را شکر ميكنم كه به من امکان داد كه بتوانم اين ماجرا را با شما در ميان بگذارم‪ .‬قبالً آن را براي اشخاص ديگري كه ديده بوديم‬

‫تعريف كرده بوديم و اكنون خوشحالم كه ميتوانم آن را به شما هم بگويم‪ .‬به خاطر برنامهي عاليتان از شما متشکرم‪.‬‬

‫پت اس‪ ،.‬لوئيزيانا‬

‫يافتن و رهاسازي ديوار قلبي‬

‫بياييد ببينيم كه عمالً چگونه ميتوان فهميد كه آيا فردي ديوار قلبي دارد و بعد آن را رها ساخت‪.‬‬

‫به منظور پيدا كردن ديوار قلبي تنها كافي است كه سوال نماييد‪ .‬تا وقتي كه از ذهن ناخودآگاه فرد عمالً نپرسيد كه آيا‬

‫ديوار قلبي دارد وجود آن معلوم نخواهد شد‪.‬‬

‫‪154‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫هر چند كه ديوار قلبي از احساسات گير افتاده تشکيل شده است ولي ذهن ناخودآگاه آن را چنين نميپندارد‪ .‬احساسات مزبور اكنون‬

‫بخشي از يك ديوار هستند و تا وقتي كه از وجود ديوار قلبي سوال ننماييد برايتان قابل دسترسي نميباشند‪ .‬بايد قبل از اين كه به‬

‫احساساتي كه ديوار را ساخته اند بپردازيد كاري كنيد كه ذهن‪ /‬جسم بپذيرد كه ديواري وجود دارد‪ .‬پس از آن احساسات گير افتاده‬

‫براي ذهن خودآگاه عمالً قابل شناسايي و لذا امکان رهاسازي آنها فراهم ميشود‪ .‬به تدريج‪ ،‬و با رهاسازي آنها به نوبت‪ ،‬ديوار هم‬

‫نازكتر ميگردد‪.‬‬

‫شيوهي كار خيلي ساده است‪ .‬بپرسيد "آيا ديوار قلبي داريد؟" سپس آزمايش قدرت عضله را به شيوهي مورد عالقهي خود انجام دهيد‬

‫و از بدن جواب بگيريد‪.‬‬

‫تجربيات شخصيام حاكي از آن هستند كه تقريباً ‪ %08‬مردم به اين آزمايش پاسخ مثبت ميدهند‪.‬‬

‫استفاده از لغت پنهاني‬

‫وقتي ميپرسيد كه "آيا ديوار قلبي داريد" و پاسخ منفي ميگيريد اين امکان وجود دارد كه پديدهي ديگري هم در كار باشد‪ .‬بسيار‬

‫پيش مي آيد كه ديوار قلبي به شکلي پنهان است و تا وقتي كه لغت "پنهاني" را در پرسش خود به كار نبريد خود را نشان نميدهد‪.‬‬

‫هدف وجودي ديوار قلبي محافظت از قلب و به عبارت ديگر پنهان نمودن قلب از كساني است كه ممکن است به لحاظ احساسي به‬

‫آن آسيب برسانند‪ .‬به نظر ميرسد كه گاهي اوقات ديوار قلبي بيش از حد پنهان ميشود و لذا نميتوان وجود آن را تشخيص داد‪ .‬ولي‬

‫اگر لغت "پنهاني" را هم در سوال خود بياوريد خود را نشان خواهد داد‪.‬‬

‫بدين منظور تنها كافي است كه لغت پنهاني را به پرسش يا جملهي خود بيفزاييد‪ .‬مثالً ميتوانيد بپرسيد "آيا ديوار قلبي پنهاني‬

‫داريد؟" اگر ديواري وجود داشته و پنهان باشد آشکار خواهد گشت‪.‬‬

‫اين نکته را هميشه بايد به خاطر داشته باشيد‪ .‬تعداد دفعاتي را كه از لغت پنهاني استفاده كردهام و معلوم شده است كه ديوار قلبي‪،‬‬

‫كه در غير اين صورت قابل تشخيص نبود‪ ،‬وجود دارد از دستم در رفته است‪.‬‬

‫ديوار قلبي پنهاني با ساير ديوارهاي قلبي فرقي ندارد‪ .‬فقط پيدا كردن آن اندكي دشوارتر است‪.‬‬

‫هر گاه جسم در برابرتان گشوده شود و اجازه دهد كه از وجود ديوار قلبي باخبر شويد از آن پس ميتوانيد بدون استفاده از كلمهي‬

‫پنهاني هم كار خود را پيش ببريد‪ .‬چون ديگر پنهان نيست‪.‬‬

‫آيا آمادهي رهاسازي است؟‬

‫‪155‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫پس از اين كه تشخيص داديد كه ديوار قلبي وجود دارد بپرسيد "آيا ميتوانيم اكنون آن را رها سازيم؟" ديوار قلبي به دليلي به وجود‬

‫آمده است و علي رغم اين كه نهايتاً اثرات منفي بر سالمتي و بهروزي فرد دارد ولي برخي افراد در وضعيتهايي هستند كه در حال‬

‫حاضر آمادگي يا ميل به دست بر داشتن از محافظت آن را ندارند‪ .‬بايد به اين نياز آنان احترام بگذاريد‪.‬‬

‫اگر ديوار قلبي وجود داشته باشد ولي با پرسش از امکان رهاسازي آن به پاسخ منفي برسيم شايد بد نباشد كه فرد مزبور به مراقبه‬

‫بپردازد تا ببيند كه چرا ذهن ناخودآگاهش چنين جوابي ميدهد‪ .‬آيا مساله احساس ناامني است يا اين كه در حال پردازش چيز‬

‫ديگري است و آن كار هم ذهن‪ /‬جسم را تحليل مي برد‪ .‬در هر حال بايد به آنچه كه ذهن ناخودآگاه افراد ميگويد گوش بدهيد چون‬

‫صالح او را بهتر ميداند‪.‬‬

‫اگر جواب مثبتي از سوال خود گرفتيد آنگاه بايد از همان روشي كه در فصل شش شرح داده شد پيروي نماييد‪ .‬براي اين كه راحتتر‬

‫باشيد جدول احساسات كه براي رهاسازي ديوار قلبي به كار ميرود در صفحهي ‪ 164‬آمده است‪.‬‬

‫در ايموشن كد رهاسازي احساسات گير افتاده‪ ،‬چه بخشي از ديوار قلبي باشند و چه خير‪ ،‬به شيوهي يکساني صورت ميپذيرد‪ .‬وقتي‬

‫ميپرسيد كه "آيا اكنون ميتوان احساسي را از ديوار قلبي رها ساخت" و پاسخ مثبت ميگيريد يعني ذهن‪ /‬جسم احساس به‬

‫خصوصي را كه مايل به رهايي از آن است در نظر دارد‪.‬‬

‫الزم نيست احساسي را كه قبل از بقيه رها ميشود انتخاب نماييد‪ .‬ذهن ناخودآگاه فرد اين كار را ميكند‪.‬‬

‫هر گاه براي پرسش مزبور به پاسخ مثبتي رسيديد به معني اين است كه احساس گير افتاده مشخص شده است‪ .‬اكنون تنها كاري كه‬

‫بايد بکنيد اين است كه به منظور وارد ساختن آن به حيطهي ذهن خودآگاه مشخص نماييد كدام يك از احساسات موجود در جدول‬

‫است‪ .‬پس از آن بايد دريابيد كه آيا اطالعات ديگري هم وجود دارند كه ذهن ناخودآگاه بخواهد آنها را نيز به ذهن خودآگاه بدهد و‬

‫بعد آن را رها سازيد‪.‬‬

‫ممكن است به زماني براي پردازش نياز باشد‬

‫همان طور كه قبالً هم گفتم گاهي اوقات ميتوان احساسات گير افتادهاي را كه ديوار قلبي را تشکيل دادهاند يکي پس از ديگري و در‬

‫يك جلسه ي فشرده رها نمود‪ .‬ولي در مواقع ديگر جسم تنها اجازه مي دهد كه تعداد محدودي از احساسات گير افتاده را رها سازيد و‬

‫پس از آن به زماني براي پردازش آنهايي كه رها شدها ند نياز دارد‪ .‬اين زمان كه ممکن است از چند ساعت تا چند روز به طول انجامد‬

‫بايد بگذرد تا بتوانيد احساس ديگري را هم رها نماييد‪.‬‬

‫پس از تشخيص رها شدن يك احساس گير افتاده از ديوار قلبي ميتوانيد به سادگي به سوال اوليهي خود بازگرديد و بپرسيد "آيا‬

‫اكنون ميتوان احساس ديگري را نيز از ديوار قلبي رها ساخت؟" اگر پاسخ مثبت باشد و زمان كافي هم در اختيار داشته باشيد‬

‫ميتوانيد كار را ادامه دهيد‪.‬‬

‫‪156‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اگر هم به جواب منفي مي رسيد بد نيست كه با پرسش دوباره از اين كه آيا ديوار قلبي دارد ببينيد كه هنوز هم ديوار قلبي دارد يا‬

‫خير‪ .‬اگر داشته باشد آنگاه سوال كنيد كه چه وقت ميتوان احساس بعدي را هم رها ساخت – همين امروز‪ ،‬يك ساعت ديگر‪ ،‬فردا و‬

‫غيره‪.‬‬

‫تعيين جنس ديوار قلبي‬

‫به ياد داشته باشيد كه ذهن ناخودآگاه خيلي منطقي است‪ .‬از آنجايي كه منطقاً نميتوان "ديواري" از جنس هيچ داشت ذهن‬

‫ناخودآگاه همواره از جنسي براي ساخت ديوار قلبي استفاده مينمايد‪.‬‬

‫براي رهاسازي احساسات گير افتاده در ديوار قلبي عمالً به آگاهي از جنس آن نياز نداريد‪ .‬همهي ديوارهاي قلبي از انرژي احساسات‬

‫گير افتاده ساخته شدهاند و مهم هم اين است كه اين احساسات گير افتاده رها گردند‪.‬‬

‫ولي از سوي ديگر اگر بدانيد كه چه مادهاي براي ساخت ديوار انتخاب شده است به خاطر نشانههايي كه در آن است ميتواند جالب‬

‫باشد‪ .‬هر چند كه در اين راه هيچ شيوهاي را نميتوان درست يا نادرست دانست ولي معموالً در آغاز ميپرسم كه آيا اين ديوار از چوب‬

‫ساخته شده است‪ .‬اگر چوب نباشد آنگاه سوال ميكنم كه آيا جنس آن محکمتر يا نرمتر از چوب است‪ .‬اگر محکمتر از چوب باشد در‬

‫گام بعدي به سراغ فلزات ميروم‪ .‬با استفاده از روش منطقي به سرعت ميتوانيد دامنهي پاسخها را محدود سازيد و اين كار موجب‬

‫تمرين به كار گيري آزمايش قدرت عضله نيز ميگردد‪.‬‬

‫اگر جنس ديوار را مشخص كردهايد ميتوانيد از ضخامت آن بپرسيد‪ .‬ديوار مي تواند به نازكي كاغذ يا به كلفتي چندين كيلومتر باشد!‬

‫در آزمايشهايي كه انجام دادهايم به چنين نتايجي رسيدهايم‪ .‬ذهن ناخودآگاه با محدوديتهاي ذهن خودآگاه روبرو نيست و به راحتي‬

‫ميتواند خيال پردازي نمايد! با اين وجود بر اين باورم كه ذهن ناخودآگاه وظيفهي خود را خيلي جدي تلقي ميكند و واقعاً اعتقاد دارد‬

‫كه ديواري وجود دارد كه از جنس مشخصي ساخته شده است‪.‬‬

‫استعارههاي مربوط به ديوار قلبي‬

‫زوج سالمندي نزد من آمدند‪ .‬شوهر خيلي بدخلق بود‪ ،‬با همسرش درشتي ميكرد و به او اهميتي نميداد‪ .‬در عوض به نظر ميرسيد‬

‫كه زنش خيل نجيب است‪ .‬هر دوي آنها ديوار قلبي داشتند‪ .‬ديوار قلبي مرد از فوالد سرد و سخت و به ضخامت چندين كيلومتر بود‪.‬‬

‫ديوار قلبي زن هم از هزاران اليه پارچهي پردهاي ساخته شده بود و به خوبي از او در برابر سموم شوهرش محافظت مينمود‪.‬‬

‫مرد همجنسبازي هم بود كه ديوار قلبياش از الماس بود كه سختترين مادهي طبيعي شناخته شده ميباشد‪ .‬جالب هم اين بود كه‬

‫اجازه نداد احساسات ديوار قلبياش را رها سازم‪.‬‬

‫ديوارهاي قلبي از جنس انواع گل‪ ،‬لحاف‪ ،‬پتو‪ ،‬خاك‪ ،‬ع لف‪ ،‬چرم‪ ،‬شيشه‪ ،‬فلزاتي از قبيل فوالد‪ ،‬تيتانيوم و آهن و همين طور انواع مواد‬

‫ساختماني نظير كندهي درخت‪ ،‬بلوكهاي سيماني‪ ،‬آجر و غيره ديدهام‪.‬‬

‫‪157‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫در بسياري موارد ارتباط قابل مالحظهاي ميان شخصيت فرد و جنس ديوار قلبياش وجود دارد‪ .‬يك بار بر روي كودكي كار كردم كه‬

‫ديوار قلبياش همچون اسباببازيهاي زرد رنگش از پالستيك زرد ساخته شده بود‪.‬‬

‫هر چند كه گاهي اوقات ديوارهاي قلبي درب يا پنجره دارند ولي اكثراً قفل شدهاند و به جز صاحبشان هيچ كسي كليد‬

‫آنها را ندارد‪.‬‬

‫با وجود اين كه اغلب ديوارهاي قلبي كروي شکل هستند ولي ميتوانند مکعبي يا به هر شکل ديگري كه بتوانيد در نظر آوريد نيز‬

‫باشند‪ .‬گاهي اوقات لبههاي تيزي دارند يا تيغههايي بر روي سطوح آنها است تا افراد ديگر را از آنها دور نگه دارد‪.‬‬

‫مرد جواني بود كه عليرغم جذابيت ظاهري نميتوانست ارتباط نزديکي با زنان برقرار نمايد‪ .‬وي در ساير جنبههاي زندگي موفق بود و‬

‫موقعيتهاي زيادي هم براي دوستي با زنان برايش پيش ميآمدند‪.‬‬

‫دريافتم كه ديوار قلبياش از جنس آينهي يكطرفه است و اجازه ميدهد كه او بيرون را بنگرد ولي ديگران نتوانند داخل را ببينند‪.‬‬

‫يك بار هم بر روي كودكي كار كردم كه تکيه كالمش "نميتوانم" بود! ديوار قلبياش را پيدا و پاكسازي نمودم‪ .‬از تنها يك برگه‬

‫كاغذ تشکيل شده و روي آن نوشته شده بود "نميتوانم!" والدينش اظهار داشتند كه پس از اين كه ديوار قلبياش رها گرديد ديگر‬

‫احساس عدم توانايي نميكرد و شادتر و مثبتگرا شده بود‪ .‬ناليدن و ذكر "نميتوانم" را هم كنار گذاشت!‬

‫ماجراي آن هورن‬

‫بانويي به نام آن هورن اين نامه را از سياتل برايم نوشته و در آن تجربه ي نزديك به مرگش را شرح داده است‪ .‬وي افرادي را در آينده‬

‫ديده بوده است كه به ديگران كمك ميكردند ديوارهاي قلبشان را پاكسازي نمايند‪ .‬در اينجا ماجرايش شرح داده ميشود‪.‬‬

‫دكتر نلسون عزيز‪،‬‬

‫در اثر استفاده ي كاربري به نام مارگريت (در سياتل) كه از روش شما براي متعادل ساختن جسمم استفاده كرد با شيوهي شما آشنا‬

‫شدم‪ .‬در پايان جلسه مارگريت به سوي من بازگشت و انگار كه فکري به ذهنش خطور كرده باشد گفت "اوه‪ ،‬ببينيم ديوار قلبي هم‬

‫داري‪"..‬‬

‫در پاسخ گفتم "ديوار قلبي ديگر چيست‪ .‬حرفت را نميفهمم‪".‬‬

‫و او در جواب گفت "اشکالي ندارد‪ .‬الزم نيست با مفهوم آن آشنا باشي‪ .‬آزمايشش خواهم كرد‪".‬‬

‫همين كار را هم كرد و دريافت كه ديواري ندارم‪.‬‬

‫بعد گفت "حاال بيا ببينيم ديوار قلبي پنهاني داري يا نه‪".‬‬

‫‪158‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫گفتم "باشد‪ .‬ولي اين ديگر چيست؟"‬

‫باز هم با لبخندي بر لب گفت "اشکالي ندارد‪ .‬الزم نيست مفهوم آن را بداني‪".‬‬

‫دوباره به قصد كشف ديوار قلبي پنهاني مرا مورد آزمايش قرار داد و معلوم شد كه آن را هم ندارم‪ .‬سپس برايم توضيح داد كه‬

‫احساسات چگونه ميتوانند ديواري به دور قلب بسازند و فرد را از ديگران جدا نمايند‪ .‬هرگاه ديواري مييافت آهنربايي بر پشت فرد‬

‫ميكشيد تا احساسات مزبور را رها كند و قلبش را بگشايد‪.‬‬

‫نميتوانستم آنچه را كه مي شنيدم باور نمايم‪ .‬مثل اين بود كه برق مرا گرفته باشد‪ .‬به ناگهان واقعهاي كه بيست و پنج سال پيش به‬

‫وقوع پيوسته بود برايم معنيدار شد‪ .‬تازه معني واقعهي بسيار مهمي را كه در بيست و سه سالگيام اتفاق افتاده بود درك ميكردم‪.‬‬

‫وقتي بيست و سه سال داشتم مُردم‪ .‬مرگ خشونتباري بود‪ .‬يکي از آن تجربههاي نزديك به مرگ كه حدود ‪ 10‬ميليون تن ديگر نيز‬

‫داشتهاند‪ .‬ولي وقتي كه من بيست و سه ساله بودم كسي دربارهي چنين مسائلي حرف نميزد‪ .‬هرگز صحبتي از مشاهدهي تونل يا نور‬

‫سفيد يا چيزهايي نظير اينها نشنيده بودم‪.‬‬

‫برايم تجربهي بسيار مهمي به حساب ميآمد‪ .‬بدنم را ترك و زندگيام را مرور كردم‪ .‬در آن هنگام جوان بودم و هيچ كار هيجان انگيز‬

‫يا بزرگي هم انجام نداده بودم‪ .‬در سفر به سوي خانه نور و تونلي را ديدم‪ .‬حس مينمودم كه قلبم مرا به سوي مکاني عالي ميكشاند‪.‬‬

‫در آن هنگام با اين شعور ذاتي و عشق نامتناهي احاطه شده بودم‪ .‬فقط هم ميخواستم كه به خانه بروم‪ .‬چقدر جالب بود‪.‬‬

‫خودم را در برابر مردي ديدم كه پيش رويم ايستاده بود – بر روي زمين نبوديم بلکه شناور بوديم – و او گفت "نوبت تو فرا نرسيده‬

‫است‪".‬‬

‫گفتم "ولي ميخواهم به خانه بروم‪".‬‬

‫روي از من برگرداند‪ .‬هر چند كه ميتوانستم ببينم كه با شخص ديگري در حال مشورت است ولي نميدانستم چه ميگويند‪ .‬سپس‬

‫به سويم برگشت و گفت "متاسفم‪ .‬نوبت تو نيست‪ ".‬ولي ظاهراً اجازه يافته بود كه چيزي را دربارهي زندگيام به من نشان دهد‪.‬‬

‫به ناگهان متوجه شدم كه در كجا هستم چون به پايين نگريستيم و كرهي زمين را ديديم‪ .‬دور از آن و در فضا بوديم و ميتوانستم‬

‫كرهي زمين را در پايين ببينم‪ .‬به قاره ي امريکا و خصوصاً ساحل غربي امريکاي شمالي نگاهي انداختم‪ .‬سپس منطقهي شمال غربي‪،‬‬

‫كولورادو‪ ،‬تگزاس و دورتر از آنها كاليفرنيا را ديديم‪.‬‬

‫توجه داشته باشيد كه من اهل ويرجينيا هستم و در كاروليناي شمالي فوت كردم‪ .‬تا بيست و سه سالگي هم اصالً از ايالت زادگاهم‬

‫خارج نشده بودم‪ .‬در آن هنگام خيلي جوان بودم‪.‬‬

‫‪159‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫افراد بسياري را در گروههايي ميديدم‪ .‬گاهي اوقات گروهها بزرگ و ‪ 20‬يا ‪ 30‬نفره و گاهي هم متشکل از تنها چند تن بود‪ .‬كار‬

‫خاصي را كه برايم خيلي غير عادي بود در گروه انجام ميدادند‪ .‬دو سه نفر به دور هم جمع ميشدند‪ ،‬يکي از آنها بر روي تختي دراز‬

‫ميكشيد يا ميايستاد و فرد ديگري چيزي را بر پشت او ميكشيد‪.‬‬

‫ميدانستم كه اين وقايع در آينده اتفاق مي افتند و من هم يکي از آنها هستم‪ .‬احساس اضطرار آنان را درك ميكردم‪ .‬مسالهي اصلي‬

‫تعداد بود‪ :‬بايد حتياالمکان به تعداد نفرات بيشتري ميپرداختيم‪ .‬هول بوديم و واقعاً عجله داشتيم‪ .‬خيلي خيلي خيلي حياتي بود‪.‬‬

‫نميتوانستم به درستي بفهمم كه چه خبر است‪ .‬فقط متوجه شدم كه لباس سفيد پوشيدهايم‪.‬‬

‫از او پرسيدم "آيا ما پرستاريم؟"‬

‫جواب داد "نه‪ ،‬پرستار نيستيد‪".‬‬

‫سوال كردم "خوب‪ ،‬پس چه كار ميكنيم؟"‬

‫پاسخ داد "قلب مردم را ميگشاييد‪ .‬البته نه به شکل فيزيکي‪ .‬بلکه موانع را از قلب آنان بر ميداريد تا بتوانند عشق را از اينجا عرضه و‬

‫دريافت دارند‪".‬‬

‫در آن هنگام مردمي كه در حال انجام اين كار بودند از حضور يکديگر آگاه شدند‪ .‬اصالً چيزي برنامهريزي شده يا نوعي همگرايي‬

‫موزون يا از اين قبيل نبود‪ .‬به ناگهان اتفاق افتاد‪ .‬از حضور يکديگر آگاه گشتيم و در آن موقع بود كه معني اين كار برايم آشکار شد‪.‬‬

‫به ناگهان از آن جايي كه ايستاده بودم سيلي از انرژي به سوي زمين روانه شد‪ .‬انرژي همچون برق سفيد رنگي از پشت ما به قلبمان‬

‫رسيد و از جلوي قلبمان به سوي دنيا رفت‪ .‬در آنجا قلب مردمان را ميگشوديم و آنها ميتوانستند سرچشمهي اين انرژي الهي در‬

‫اين دنيا باشند‪.‬‬

‫ظرف سه ثانيه دنيا با اين انرژي به كلي دگرگون شد‪ .‬اين نور به تمامي شکافها و تركها و به هر جا نفوذ كرد و ديگر هرگز هيچ‬

‫تاريکي در دنيا نبود‪.‬‬

‫اتفاق بعدي اين بود كه پزشکان مرا احيا نمودند و به اين دنيا بازگشتم‪ .‬هيچ مشکلي نداشتم چون به هنگام بازگشت ميدانستم كه‬

‫ماموريتي از جانب خداوند دارم‪ .‬به اين ميانديشيدم كه "اوه‪ ،‬زندگي عالي خواهم داشت!"‬

‫راستش را بخواهيد از آن زمان تاكنون زندگيام بيشتر شبيه به جهنم بوده است! همواره سعي كردهام انواع آموزشها را ببينم تا بلکه‬

‫چيزي را بيابم كه با تجربهاي كه از ديگر سو به دست آوردهام مطابقت داشته باشد‪ .‬با خودم فکر ميكردهام كه "خوب‪ ،‬پس كجا‬

‫است؟ اگر اين ماموريت من است پس چه زمان دريابم كه آن را چگونه بايد آغاز نمايم؟"‬

‫‪161‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫مدتي در بنياد پژوهش و روشنفکري ادگار كيسي كار كردم‪ .‬به مدت بيست و پنج سال هم به مطالعهي فيزيك كوانتوم پرداختم‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫دورههايي هم راجع به فيزيك ذهن ديدم‪ .‬مربي معتبر برنامهريزي عصبي كالمي و هيپنوتيزم شدم‪ .‬فارغالتحصيل موسسهي هارتمث‬

‫هستم‪ .‬مشاور آموزش ديدهي وابستگي شيميايي‪ ،2‬درمان از طريق خط زمان‪ 3‬و درمان از طريق دگرگوني ريشهاي‪ 4‬ميباشم‪ .‬در تمام‬

‫اين مدت هم حداكثر تالشم را براي بهبود كيفيت زندگي افراد و جستجوي ارتباط بين كاري كه انجام ميدهم و آنچه كه ديدهام به‬

‫كار بستهام‪.‬‬

‫در كار خودم استخوان خرد كردهام و لذا با فکر باز آهنرباهاي محصول كارخانهي نيکن را آزمودم و حتي براي مشاهدهي نمايشگاه‬

‫محصوالت مزبور به آناهايم‪ 5‬هم رفتم‪.‬‬

‫و پس از آن بود كه مارگريت را ديدم‪.‬‬

‫نميدانم كه آيا از نظريهي صد ميمون چيزي شنيدهايد يا خير‪ .‬دربارهي گذر از تعداد نفرات بحراني است‪ .‬روزي عدهاي ميمون در‬

‫جزيرهاي زندگي ميكردند‪ .‬دانشمندان به آنجا رفتند و به ميمونها ياد دادند كه سيبزمينيها را بشويند‪ .‬پس از اين كه صد ميمون‬

‫نحوهي انجام اين كار را آموختند به ناگهان همهي ميمونهاي جزيره آن را فرا گرفتند‪ .‬دانشمندان اين امر را خيلي جالب ميدانستند‪.‬‬

‫ولي اين فقط بخشي از ماجرا بود‪ .‬به زودي دريافتند كه به محض اين كه صد ميمون نحوهي انجام كار را فرا گرفتند ساير ميمونها‬

‫هم به طور خودكار آن را آموختند‪ .‬حتي ميمونهايي كه در جزاير اطراف بودند نيز شروع به شستن سيبزمينيها نمودند!‬

‫همان طور كه دكتر نلسون مي گويد فيزيك كوانتوم نشان داده است كه اطالعات فوراً حركت ميكنند‪ .‬اگر قلب مردم گشوده شود به‬

‫تعداد نفرات بحراني خواهيم رسيد‪.‬‬

‫در حين تجربهي نزديك به مرگم به مردي كه مرا مالقات نمود گفتم "ولي ما فقط هزار نفريم‪".‬‬

‫و او پاسخ داد "هر چند كه ميليونها تن خواهند شنيد ولي فقط هزاران تن به ياد خواهند آورد‪".‬‬

‫و فقط به هزار تن نياز داريم‪ .‬از شما متشکرم كه راهي براي انجام ماموريتم به من نشان داديد‪.‬‬

‫آن هورن‪ ،‬واشينگتون‬

‫محاسبهي هزينه‬

‫‪1‬‬
‫‪HeartMath‬‬
‫‪2‬‬
‫‪Chemical Dependency‬‬
‫‪3‬‬
‫‪Timeline therapy‬‬
‫‪4‬‬
‫‪Core transformation therapy‬‬
‫‪5‬‬
‫شهري در نزديکي نيويورك‬

‫‪161‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫بهايي كه به خاطر داشتن ديوار قلبي ميپردازيم غير قابل محاسبه است‪ .‬چه تعداد افرادي بودهاند كه به دليل وجود ديوار در اطراف‬

‫قلبشان منزوي و تنها زندگي كردهاند؟ چند تن لذت پيدا نمودن عشق را در زندگيشان تجربه نکردهاند؟ چه تعداد زنان و كودكان‬

‫مورد بدرفتاري واقع شدهاند؟‬

‫ديوار قلبي ميتواند منجر به افس ردگي‪ ،‬طالق و بدرفتاري گردد‪ .‬الگوي بدرفتاري كه بدين شکل پديد ميآيد ميتواند از نسلي به نسل‬

‫ديگر منتقل گردد و رفتارهاي دردناك و مخربي را موجب شود‪.‬‬

‫حاصل وجود ديوار قلبي در مقياسي بزرگتر سوء تفاهم‪ ،‬تبعيض‪ ،‬نفرت و بيرحمي است‪ .‬ديوار قلبي در مقياس جهاني به‬

‫پاكسازي نژادي‪ ،‬تقابل ملتها‪ ،‬تروريسم و جنگ ميانجامد‪.‬‬

‫در اين دنيا انزوا و خشونت و همين طور تاسف و درد فراوان است‪ .‬وقتي در خيابان قدم ميزنم مردمان زيادي را ميبينم كه همچون‬

‫پائوال دندانهاي خود را به هم مي سايند يا پسراني كه‪ ،‬از سر خشم و نفرت‪ ،‬درد و نااميدي خود را به هر شکلي كه ميتوانند بيرون‬

‫ميريزند‪ .‬اخبار هر شب مملو از ماجراهاي كساني است كه براي انجام كارهايي كه ميكنند قلبشان بايد در پشت ديوارهاي محکمي‬

‫محافظت شود‪.‬‬

‫گسترش افسردگي هم يکي ديگر از اثرات جانبي ديوارهاي قلبي و احساسات گير افتاده است‪ .‬تخمين زده ميشود كه فقط در اياالت‬

‫متحده بين ‪ 13‬تا ‪ 14‬ميليون تن از افسردگي رنج ميبرند‪ .‬مهمترين دليل از كار افتادگي زنان امريکايي نيز همين است و حدود ‪15‬‬

‫درصد از اين زنان نهايتاً دست به خودكشي ميزنند‪ .‬در بين كودكان و جوانان – سنين ‪ 10‬تا ‪ 24‬سال – خودكشي سومين علت مرگ‬

‫و مير به شمار ميرود‪ .‬مواردي را شاهد بوده ايم كه با رهاسازي احساسات گير افتاده و برطرف نمودن ديوارهاي قلبي افسردگي شديد‬

‫به ناگهان و براي هميشه از ميان رفته است‪ .‬همچنين بقاي ازدواجها‪ ،‬توقف بدرفتاري و دگرگوني زندگي بسياري افراد را مشاهده‬

‫كردهايم‪ .‬آغاز روابط زيبا و عاشقانه را هم به چشم خود ديدهايم‪ .‬همچنين شاهد اخذ تصميمهاي بهتر از سوي كودكان و بازگشت‬

‫آرامش به مردم بودهايم‪.‬‬

‫بسيار شکرگزارم كه ميتوانم آنچه را كه دربارهي احساسات گير افتاده و ديوارهاي قلبي آموختهام با شما در ميان گذارم و اين دانش‬

‫را فاش سازم‪ .‬هيچ ترديدي ندارم كه اينها از عالم باال آمدهاند و هدف از اين كار بركت دادن به زندگي عدهي زيادي در اين دوران‬

‫پرچالش بوده است‪ .‬حس ميكنم كه نعمتي به من عطا شده است و در راه كشف شيوهاي قدم برداشتهام كه چنين تاثير دگرگون‬

‫كنندهاي بر زندگي مردمان دارد‪ .‬اين كه جزئي از آن باشم بسيار هيجانانگيز است‪.‬‬

‫اگر شما هم ديوار قلبي داريد آيا ميتوانيد اهميت پاك سازي كامل آن را دريابيد؟ آيا اهميت ياري كودكان و خانوادهتان را درك‬

‫مي كنيد؟ آيا متوجه هستيد كه اگر بتوانيم چنين كاري را در سطح جهاني انجام دهيم چه دگرگوني عظيمي رخ خواهد داد؟ تصور‬

‫نماييد كه اگر آن قدر قلب افراد را بگشاييم كه به تعداد نفرات بحراني برسيم اين دنيا چه تغييراتي خواهد كرد‪ .‬همان طور كه "آن‬

‫‪162‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫هورن" در تجربه ي نزديك به مرگش شاهد بوده است اگر آن تعداد نفرات بحراني‪ ،‬كه شايد فقط به هزار تن برسد‪ ،‬فراهم آيد براي‬

‫ايجاد تحولي دائمي در كرهي زمين كافي خواهد بود‪ .‬مقصد اين انرژي الهي‪ ،‬كه دنيا را دگرگون خواهد كرد و شفا خواهد داد‪ ،‬كساني‬

‫هستند كه قلبشان گشوده شده باشد‪.‬‬

‫فقط تصورش را بکنيد‪.‬‬

‫‪163‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫در دو صفحه ي بعدي نمودار رهاسازي ديوار قلبي و همين طور جدول احساسات را آوردهام‪ .‬عمداً اين دو را در كنار هم گذاشتهام تا‬

‫به هنگام استفاده از ايموشن كد مراجعه به آنها برايتان سادهتر باشد‪.‬‬

‫‪164‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫نمودار ايموشن كد‬

‫براي رهاسازي ديوارهاي قلبي از نمودار ديوار قلبي و جدول احساسات كه در صفحهي بعد آمده است استفاده نماييد‪.‬‬

‫‪165‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫جدول ايموشن كد‬

‫ستون ب‬ ‫ستون الف‬

‫ناسپاسي‬ ‫طرد شدگي‬ ‫رديف ‪1‬‬

‫شکستگي قلب‬ ‫مورد خيانت واقع شدن‬ ‫قلب يا رودهي كوچك‬

‫ناامني‬ ‫درماندگي‬

‫الکي خوشي‬ ‫گم شدگي‬

‫آسيبپذيري‬ ‫عدم دريافت عشق‬

‫شکست‬ ‫اضطراب‬ ‫رديف ‪2‬‬

‫بيچارگي‬ ‫ياس‬ ‫طحال يا معده‬

‫نوميدي‬ ‫انزجار‬

‫بياختياري‬ ‫عصبي بودن‬

‫خودانگاري ضعيف‬ ‫نگراني‬

‫گيجي‬ ‫ميل به گريستن‬ ‫رديف ‪3‬‬

‫حالت تدافعي‬ ‫دلسردي‬ ‫ريه يا رودهي بزرگ‬

‫غم‬ ‫مردود شدگي‬

‫بدرفتاري با خود‬ ‫اندوه‬

‫لجبازي‬ ‫غصه‬

‫‪166‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫افسردگي‬ ‫خشم‬ ‫رديف ‪4‬‬

‫ناكامي‬ ‫تندي‬ ‫كبد يا كيسهي صفرا‬

‫سرگشتگي‬ ‫گناه‬

‫هراس‬ ‫نفرت‬

‫بياهميت پنداشته شدن‬ ‫رنجش‬

‫تعارض‬ ‫سرزنش‬ ‫رديف ‪2‬‬

‫عدم ايمني در خالقيت‬ ‫بيم‬ ‫كليهها يا مثانه‬

‫وحشت‬ ‫ترس‬

‫حمايت نشدن‬ ‫خوف‬

‫بي تصميمي‬ ‫نارضايتي‬

‫غرور‬ ‫حقارت‬ ‫رديف ‪6‬‬

‫شرم‬ ‫حسادت‬ ‫غدد و اعضاي جنسي‬

‫شوك‬ ‫ميل وافر‬

‫كمارزشي‬ ‫حرص‬

‫بيارزشي‬ ‫كالفگي‬

‫‪167‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اغلب پيش ميآيد كه دستها ميتوانند راز معمايي را كه عقل براي حل آن بيهوده تالش كرده است بگشايند‪( .‬كارل يونگ)‬

‫‪168‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫‪0‬‬

‫شفاي نيابتي‪ ،‬باواسطه و از راه دور‬

‫تصور كنيد كه قادر باشيد احساسات گير افتاده ي كسي را كه دوستش داريد و هزاران كيلومتر از شما دور است رها سازيد‪ .‬تصور كنيد‬

‫كه بتوانيد به ذهن ناخودآگاه فردي كه در حالت كما يا بيهوشي قرار و به كمك نياز دارد وارد شويد‪ .‬تصور كنيد كه بتوانيد حيوان‬

‫خانگي خود را به لحاظ وجود احساسات گير افتاده آزمايش نماييد و رفتارش را بهبود بخشيد‪ .‬همهي اينها و بلکه بيشتر از طريق دو‬

‫شيوهي گسترش يافتهي آزمايش قدرت عضله كه آنها را آزمايشهاي نيابتي و باواسطه مينامم امکانپذير ميباشند‪.‬‬

‫احتماالً شيوههاي نيابتي و باواسطه مفيدترين ضميمههاي آزمايش قدرت عضله هستند كه تاكنون كشف گرديدهاند‪ .‬به افراد بسياري‬

‫اين شيوهها را براي استفادهي شخصيشان آموختهام و آنها هم توانسته اند در مواقعي كه به كارگيري ايموشن كد بدون اين روشها‬

‫غير ممکن بوده است باز هم از آن بهره جويند‪.‬‬

‫با وجود اين كه سالها است كه از آزمايشهاي نيابتي و باواسطه استفاده مي نمايم ولي هنوز هم از اين كه تا چه اندازه كارآمد هستند‬

‫متعجب ميگردم‪ .‬اين دو شيوهي آزمايش شما را قادر مي سازند كه افرادي را كه در غير اين صورت غير قابل آزمايش به حساب‬

‫ميآيند بيازماييد و به عالوه واقعاً از راه دور شفا دهيد‪.‬‬

‫بر اين باورم كه در دورهاي زندگي ميكنيم كه تمامي دانش دورانهاي گذشته در حال بازگشت به سوي كرهي زمين‬

‫ميباشند و شايد هم ايموشن كد روزي جزئي از بدنهي دانش بوده است‪.‬‬

‫به تدريج كه درك بهتري از نحوهي كاركرد دنيا يافتهايم در بسياري زمينهها هم به پيشرفتهاي باور نکردني دست پيدا نمودهايم‪.‬‬

‫چيزهايي كه روزي غير قابل تصور بودهاند امروزه برايمان عادي به حساب ميآيند‪.‬‬

‫اندكي بيش از يك قرن پيش اگر ميخواستيد تصويري از كسي داشته باشيد بايد نقاشي ميكشيديد‪ .‬تهيهي تصوير تمام رنگي‬

‫مستلزم صرف مقادير زيادي رنگ و ساعت ها تالش بود‪ .‬ولي امروز تنها به يك دوربين كوچك ديجيتالي و صرف زماني كمتر از يك‬

‫ثانيه براي فشار دادن دكمه ي آن نياز داريد‪ .‬در قديم مالقات يکي از اقوام كه در فاصلهي صد كيلومتري زندگي ميكرد يك هفته به‬

‫طول ميانجاميد‪ .‬ولي اكنون ظرف نصف روز ميتوانيد برويد و باز گرديد‪.‬‬

‫اگر ابزار الزم را در دست داشته باشيم انجام كارها همواره آسانتر ميگردد‪ .‬آزمايشهاي نيابتي و باواسطه ابزارهاي قدرتمندي‬

‫هستند و ميتوان از آنها به شکل موثري براي رهاسازي احساسات گير افتاده‪ ،‬صرف نظر از اين كه فرد مورد نظر در مقابل شما و يا‬

‫هزاران كيلومتر دورتر باشد‪ ،‬استفاده نمود‪.‬‬

‫هدايايي از عالم باال‬

‫‪169‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫آزمايشهاي نيابتي و باواسطه را هدايايي از عالم باال ميدانم كه به ما اجازه ميدهند كه حتي در شرايط چالشبرانگيز هم كار خود را‬

‫انجام دهيم‪.‬‬

‫مثالً فرض كيند كه فرزند كوچکي داريد كه خشمگين است و حدس ميزنيد كه احساس گير افتادهاي موجب آن باشد‪ .‬چگونه‬

‫آزمايش قدرت عضله را بر روي كودكي خردسال انجام ميدهيد؟‬

‫يا تصور كنيد كه همسرتان عضو نيروهاي نظامي و در خارج از كشور مستقر است و به خاطر از دست دادن يکي از همرزمانش غمگين‬

‫ميباشد‪ .‬چگونه از اين فاصله او را ياري ميدهيد؟‬

‫يا سگتان پس از اين كه يکي از فرزندانتان به دانشگاه رفت بيحال شده است‪ .‬حدس ميزنيد كه احساس گير افتادهاي در كار باشد‪.‬‬

‫ولي چگونه ميتوانيد اطمينان يابيد؟ هر چند كه حيوان خانگي شايد بتواند بسياري از حرفهاي شما را درك نمايد ولي آيا ميداند‬

‫كه وقتي به هنگام آزمايش قدرت عضله ميگوييد "مقاومت كن" منظورتان چيست؟ اگر چنين است لطفاً به من زنگ بزنيد!‬

‫آزمايشهاي نيابتي و باواسطه اين امکان را به شما ميدهند كه فرد ديگري را با كسي (يا حيواني) كه ميخواهيد آزمايش را بر روي او‬

‫انجام دهيد جايگزين كنيد‪ .‬هر دو شيوه خيلي آسان هستند و براي انجام آنها به دو نفر عالوه بر فردي (يا حيواني) كه ميخواهيد او را‬

‫آزمايش نماييد نياز است‪ .‬فرق اين دو روش در اين است كه آزمايش نيابتي براي فردي كه حاضر ولي غير قابل آزمايش است به كار‬

‫ميرود ولي آزمايش باواسطه اين امکان را به شما مي دهد كه فردي را كه حاضر نيست و به معناي واقعي كلمه ميتواند در هر كجاي‬

‫دنيا باشد مورد آزمايش قرار دهيد‪.1‬‬

‫آزمايش نيابتي‬

‫شبيهسازي زير ميتواند شما را در درك نحوهي كاركرد آزمايش نيابتي ياري دهد‪.‬‬

‫سيمهاي خارداري كه به دور بسياري از مزارع و دامداري هاي امريکا كشيده شده است به برق با ولتاژ پايين متصل هستند‪ .‬اگر گاوي‬

‫به سيم خاردار برخورد نمايد شوك ضعيفي به او وارد ميگردد‪ .‬اين سيمهاي خاردار نشان دادهاند كه ابزاري ساده و موثر در نگهداري‬

‫گله در درون محوطهي خودشان ميباشند‪.‬‬

‫اندكي از نصب اولين سيم خاردار برقي نگذشته بود كه كارگران مزارع پديده ي جالبي را كشف كردند‪ .‬اگر يکي از آنها به سيم خاردار‬

‫دست ميزد شوكي به او وارد ميآمد‪ .‬هر چند كه شدت جريان برقي كه به او ميرسيد زياد بود ولي مرگبار نبود‪ .‬اگر كارگري كه به‬

‫سيم خاردار دست ميزد با دست ديگرش كارگر ديگري را لمس مينمود اين كارگر دوم بود كه به ناگهان شوك را حس ميكرد و آن‬

‫كسي كه با سيم خاردار در تماس بود‪ ....‬هيچ چيزي را حس نمينمود‪ .‬وي تنها برق را همچون سيم رابط انتقال داده بود‪.‬‬

‫‪ -1‬در برخي منابع نامهاي اين دو روش جابجا و در بعضي ديگر به صورت مترادف هم ذكر شدهاند (مترجم)‬

‫‪171‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫طولي نکشيد كه خبر اين كشف به همه ي مزارع رسيد‪ .‬تقريباً هر كسي كه در چنين محيطي رشد كرده است ميتواند به شما بگويد‬

‫كه اين كار را انجام داده است‪ .‬حتي با افرادي صحبت نمودهام كه در انتهاي صف طويلي قرار داشتهاند و تا زماني كه به فرد جديدي‬

‫دست نميزدهاند شوك را حس ميكردهاند‪ .‬اين آزمايش واقعاً عملي است‪.‬‬

‫آزمايش نيابتي هم به شيوهي مشابهي انجام ميپذيرد‪ .‬ميتوانيد فردي را كه عمالً مورد آزمايش قرار ميدهيد در "انتهاي صف" تصور‬

‫نماييد ‪ .‬گويي اين همان فردي است كه شوك جريان برق را حس ميكند‪ .‬از آنجايي كه آزمايش نيابتي همواره در حضور فرد انجام‬

‫ميشود فردي كه به نيابت قرار است مورد آزمايش واقع گردد فرد اصلي را لمس و اتصال را برقرار ميكند‪ .‬سپس آزمايش بر روي‬

‫نايب و نه فرد اصلي انجام ميگيرد‪.‬‬

‫آزمايش نيابتي براي مواقعي است كه فرد حاضر ميباشد ولي قابل آزمايش نيست‪.‬‬

‫افراد ميتوانند به داليل زير غير قابل آزمايش شوند‪:‬‬

‫‪ -1‬سن‪ :‬مثالً نوزاد‪ ،‬كودك خردسال يا فردي سالمند‪.‬‬

‫‪ -2‬محدوديت جسماني‪ :‬نظير جراحت‪ ،‬ناخوشي‪ ،‬درد‪ ،‬ضعف‪ ،‬كم آبي يا جابجايي مهرهي گردن‪.‬‬

‫‪ -3‬عدم هشياري‪ :‬نظير مواقعي كه فرد در خواب يا در كما باشد‪.‬‬

‫‪ -4‬ناتواني از درك گفتههاي شما‪ :‬به دليل عقب ماندگي ذهني فرد يا در مواقعي كه بر روي حيواني كار ميكنيد‪.‬‬

‫فرض كنيد كه مي خواهيد نوزادي را مورد آزمايش قرار دهيد‪ .‬هر كسي كه خودش قابل آزمايش باشد ميتواند نايب نوزاد گردد‪ .‬در‬

‫اين مورد مي توان از مادر يا پدر او يا هر كسي كه نوزاد با او راحت است كمك بگيريد‪ .‬بديهي است كه اگر كسي غير از والدين نوزاد‬

‫قصد آزمايش را دارد بايد قبل از اقدام به اين كار از والدين كسب اجازه نمايد‪.‬‬

‫هر كسي كه قابل آزمايش است ميتواند نايب فردي ديگر شود‪.‬‬

‫به اين نتيجه رسيدهام كه شيوهي نيابتي براي آزمايش قدرت عضله ضميمهاي ضروري ميباشد‪.‬‬

‫اگر به هنگام آزمايش بر روي كسي به جوابهاي ناسازگاري ميرسيد توصيه ميكنم فرد نايبي در بين شما قرار گيرد و سپس‬

‫آزمايش را بر روي نايب انجام دهيد‪ .‬از صحت پاسخ ها كم نخواهد شد و اغلب خواهيد ديد كه با استفاده از نايب راحتتر ميتوانيد به‬

‫پاسخهايي كه جستجو ميكنيد دست يابيد‪.‬‬

‫خواهيد ديد كه برخي افراد را آسانتر از بعضي ديگر مي توان آزمايش نمود‪ .‬مثالً آزمايش بر روي همسرم جين خيلي آسان است و از‬

‫آنجايي كه به اتفاق هم كار ميكنيم اغلب از او به عنوان نايب استفاده مينمايم‪.‬‬

‫نحوهي انجام آزمايش نيابتي‬

‫‪171‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اولين گام در انجام اين آزمايش اين است كه ببينيد آيا خود نايب را مي توان آزمايش كرد يا خير‪ .‬اين كار به همان طريقي كه قبالً‬

‫شرح دادهام انجام مي شود‪ .‬از نايب بخواهيد بگويد بله يا نه يا اين كه عبارت درست يا نادرستي را بر زبان آورد و بعد قدرت عضلهاش‬

‫را بسنجيد‪ .‬هر گاه از قابل آزمايش بودن نايب اطمينان يافتيد ميتوانيد كار را ادامه دهيد‪ .‬مراحل آن بدين قرارند‪:‬‬

‫‪ -1‬براي برقراري اتصال تنها كافي است كه نايب آزمودني را لمس كند يا دست او را بگيرد‪.‬‬

‫‪ -2‬از آزمودني بخواهيد كه نام خود را در قالب يك جملهي خبري بگويد "نام من _____ است‪ ".‬قدرت عضلهي نايب را بيازماييد‪.‬‬

‫عضلهاش بايد قوي باشد‪.‬‬

‫‪ -3‬سپس از آزمودني بخواهيد كه جملهي نادرستي را بر زبان آورد‪ .‬مثالً "نام من _____ است" و هر نامي غير از نام واقعياش را‬

‫بگويد‪.‬‬

‫‪ -4‬نايب را بيازماييد‪ .‬در اين هنگام عضلهي او بايد ضعيف باشد‪ .‬اگر چنين نبود مرحلهي ‪ 3‬را آن قدر تکرار كنيد تا اين طور شود‪.‬‬

‫هر گاه عضلهي نايب در اثر گفتن جمله ي نادرستي از سوي آزمودني ضعيف گردد اتصال برقرار شده است و ميتوان آزمايش را‬

‫ادامه داد‪.‬‬

‫ظرف چند ثانيه پس از تماس اوليه نايب و آزمودني به هم متصل و آزمايش امکانپذير ميگردد‪ .‬پس از برقراري اتصال ميتوانيد از‬

‫آز مودني سواالتي بپرسيد يا از او بخواهيد كه جمالتي را بر زبان آورد‪ .‬ولي در اين مواقع عضلهي نايب را به جاي عضلهي آزمودني‬

‫ميآزماييد‪.‬‬

‫آزمايشگر‬ ‫نايب‬ ‫آزمودني‬

‫پرسشهايي را كه در فصل قبل ذكر شدهاند مطرح‪ ،‬احساسات گير افتاده را مشخص و مکان آنها را هم معلوم نماييد‪ .‬هر گونه تغيير‬

‫انرژيکي در آزمودني بالفاصله به نايب منتقل و در اثر آزمايش ظاهر ميگردد‪ .‬براي رهاسازي احساس گير افتاده آهنربايي را بر پشت‬

‫‪172‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫آزمودني بکشيد‪ .‬اگر به هر دليلي اين كار امکان نداشت كشيدن آن بر پشت نايب نيز همان اثر را‪ ،‬مشروط بر اين كه هنوز به لحاظ‬

‫انرژيکي متصل باشند‪ ،‬خواهد داشت‬

‫شکستن اتصال با نايب به سادگي انجام ميپذيرد‪ .‬نايب فقط بايد دستش را از روي آزمودني بر دارد‪.‬‬

‫آزمايش نيابتي بر روي كودكان‬

‫معموالً نميتوان آزمايش نيابتي را به شکل قابل اطميناني بر روي كودكان انجام داد‪ .‬در اين موارد آزمايش غيابي ميتواند راه ساده و‬

‫موثري براي دسترسي به پاسخهاي الزم باشد‪ .‬احساسات گير افتاده هم ميتوانند به ارث برسند و هم اين كه ميتوانند در رحم و يا در‬

‫حين فرايند تولد و يا در هر زمان ديگري شکل بگيرند‪.‬‬

‫به دنيا آمدن ك ودكان همراه با احساسات گير افتاده اصالً غير طبيعي نيست‪ .‬حتي بايد توجه داشته باشيد كه هر چند‬

‫نوزادان به ندرت با ديوار قلبي به دنيا ميآيند ولي گهگاه اين اتفاق ميافتد‪.‬‬

‫كودكان موجودات گرانبهايي هستند! ميتوانيد صرفاً با استفاده از فردي به نيابت از آنان در بسياري موارد به آنها ياري رسانيد‪ .‬ايموشن‬

‫كد به نحو مشابهي بر روي كودكان و بزرگساالن كار ميكند‪ .‬هر چند كه با اطمينان ميتوان گفت كه كودكاني كه زندگي پرتنش و‬

‫دشواري دارند احساسات گير افتادهاي هم دارند ولي در واقع هر كودكي صرف نظر از اين كه چقدر به او عشق ورزيده يا در محيط‬

‫زندگياش به او عالقهمند باشند ممکن است احساسات گير افتادهاي داشته باشد‪.‬‬

‫آزمايش كننده‬ ‫آزمايش شونده‬ ‫نايب‬

‫‪173‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫در صفحات بعد ماجراي عبرت آموزي درباره ي اين كه رهاسازي احساسات گيرافتاده چگونه به دختر مشکل داري كمكهاي شاياني‬

‫نمود شرح داده ميشود‪.‬‬

‫ماجراي جوليا‬

‫مادر جوليا معتاد بود و او را در زماني كه تنها يك روز از عمرش ميگذشت به خانوادهاي سپرد‪ .‬ولي با اين كار مشکالت او اصالً به پايان‬

‫نرسيدند‪ .‬اولين باري كه او را ديدم دو سال و نيمه بود و تشخيص داده بودند كه به اختالالت دِماغي‪ ،‬عقب ماندگي ذهني و آسم شديد‬

‫مبتال است‪ .‬همچنين از اِيدياچدي هم رنج ميبرد‪ .‬رفتاري شبيه به حيوانات وحشي داشت‪.‬‬

‫وي هميشه در كمال آشفتگي به سر ميبُرد و به هنگامي كه در دفترم بود به معناي واقعي كلمه اگر ميتوانست از "ديوار باال ميرفت"‪.‬‬

‫قادر نبود با اسباب بازي يا كودكان ديگر بازي نمايد يا بيش از چند ثانيه بر جايي بنشيند‪ .‬اصالً هم نميتوانست حرف بزند‪ .‬خشمگين‬

‫شدنش گاه تا چند ساعت به طول مي انجاميد‪ .‬ظرف يك ماه گذشته هفت بار به خاطر بيماري آسم در بيمارستان بستري شده و با‬

‫كمك دستگاه تنفس كرده بود‪ .‬بانويي كه او را به فرزندي پذيرفته بود به شکل ستايش برانگيزي بسيار پرحوصله بود‪.‬‬

‫با آزمايش جوليا از طريق فردي ديگر دريافتم كه عالوه بر عدم تعادلهاي متعدد ديوار قلبي هم دارد‪.‬‬

‫در ادامه احساسات گير افتادهاي كه ديوار قلبي او را شکل داده بودند تشريح ميگردند‪ .‬در طول يك ماه بعد هر يك از آنها را ظرف يك‬

‫جلسه رها ساختيم‪.‬‬

‫احساس عدم دريافت عشق كه از مادر زيست شناختياش به ارث برده بود‬

‫"عدم دريافت عشق" احساس متداولي است كه وقتي كسي حس ميكند كه دوستش ندارند يا ابراز عشقي كه به سوي ديگري كرده‬

‫است از جانب او رد ميشود پديد ميآيد‪ .‬مادر جولي از احساس گير افتادهي عدم دريافت عشق رنج ميبرد و اين احساس را به هنگام‬

‫انعقاد نطفه به جولي منتقل نمود‪.‬‬

‫جامعه ي ما به طور طبيعي تمايل دارد كه در مقابل افرادي نظير مادر زيست شناختي جولي‪ ،‬به خاطر اعتيادش‪ ،‬جبهه بگيرد‪ .‬رفتارهاي‬

‫بيروني و انتخابهاي نامناسب چنين افرادي را ميبينيم و با نگاه تحقيرآميزي به آنان مينگريم‪ .‬ولي آنچه را كه ناپيدا است نميبينيم‪:‬‬

‫آزردگي‪ ،‬غم و اندوهي كه احساسات گير افتاده و ديوار قلبي آنان را شکل دادهاند‪ .‬مادر جولي چنين باري را به دوش ميكشيده است‪.‬‬

‫نفرت به ارث برده از پدر زيست شناختي‬

‫شايد هرگز ندانيم كه چه عواملي موجب ايجاد نفرت در پدر زيست شناختي جولي شده بودند‪ .‬هر چند كه جولي هرگز پدر زيست‬

‫شناختياش را نديده بوده است ولي قطعاً تحت تاثير احساس نفرت گير افتاده واقع شده است‪ .‬وقتي انرژي احساسات گير افتاده از‬

‫نسلي به نسل ديگر متنقل ميگردد در زندگي فرد مداخله ميكند‪ .‬احساسات باعث برخي تصميمهاي ما هستند و كاري مينمايند كه‬

‫‪174‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫با ديگران رفتاري را داشته باشيم كه اآلن داريم‪ .‬آيا امکان دارد كه احساسات گير افتادهي ارثي كه از نسلي به نسل ديگر رسيدهاند تا‬

‫حدي مسبب بدرفتاريها و ناكارآمديهاي نسلها باشند؟‬

‫غم و خشمي كه از مادر زيست شناختياش ارث برده بود‬

‫هم غم و هم خشم در سه ماههي اولي كه جولي در رحم مادرش بود در او گير افتاده بودند‪ .‬اين دو احساس عکسالعمل مادر زيست‪-‬‬

‫شناختياش در برابر بارداري بودند‪ .‬در ادامه وقتي به صورت نيابتي او را مورد آزمايش قدرت عضله قرار دادم به نتايج زير رسيدم‪.‬‬

‫غم‪ ،‬دل شكستگي و پشيماني در سه ماههي سوم‬

‫اين كه كودكي به خاطر احساسات شديدي كه مادرش به هنگام بارداري داشته است به احساسات گير افتادهاي دچار شود اصالً غير‬

‫طبيعي نيست‪ .‬متوجه شدم كه مادرش در سه ماهه ي سوم بارداري احساسات غم‪ ،‬دل شکستگي و پشيماني داشته است‪ .‬هر چند كه‬

‫احساسات بيشتر در سه ماههي سوم گير ميافتند ولي در ماههاي ديگر نيز اين امکان وجود دارد‪.‬‬

‫نااميدي به ارث رسيده از مادرش به هنگام تولد‬

‫ظاهراً وقتي مادر جولي به درد زايمان دچار شده بوده است احساس نااميدي هم ميكرده است‪ .‬در اين هنگام جولي هنوز در بدن‬

‫مادرش و به عبارت ديگر در ميدان انرژي او قرار داشته است‪ .‬بدن مادر با بسامد احساس نااميدي به ارتعاش در آمد و بدن جولي هم با‬

‫همين بسامد به حالت تشديد رسيد و لذا با اين احساس گير افتاده متولد گشت‪.‬‬

‫احساس بيارزشي و بدرفتاري با خود در يك سالگي‬

‫اين دو احساس توس ط خود جولي و به دليل اين كه بار احساسي بزرگي كه او بر دوش داشت با مسموميت ناشي از مصرف مواد مخدر‬

‫به وسيلهي مادرش در هم آميخته بود ايجاد گشتند‪ .‬مادر خواندهاش به من گفت كه وقتي جولي در آن سن بوده سرش را به ديوار و‬

‫زمين ميكوبيده است‪.‬‬

‫نتايج به دست آمده‬

‫جولي پس از جلسهي سوم تمامي شب را خوابيد و صداي نفسهايش ديگر به گوش نميرسيد‪ .‬در پايان چهارمين جلسه هم عالئم‬

‫بيماري آسم به كلي برطرف شدند‪.‬‬

‫اندكي پس از برطرف شدن عالئم آسم فردي از ادارهي تامين اجتماعي به مالقات مادر خواندهاش رفت‪ .‬آن دو به مدت دو ساعت به‬

‫گفتگو پرداختند و در اين مدت فرم هاي فرزند خواندگي را به اتفاق هم پر كردند‪ .‬در تمامي اين مدت جولي بر روي زمين نشسته بود و‬

‫بي سر و صدا با اسباببازيهايش مشغول بود‪ .‬اين كاري بود كه وي پيش از اين نميتوانست انجام دهد‪ .‬مامور اداره پرسيد "چه دارويي‬

‫به او دادهايد؟" بتي پاسخ داد "خوب‪ ،‬راستش او ديگر هيچ دارويي مصرف نميكند‪ ".‬در اينجا ماجرا از زبان بتي نقل ميگردد‪.‬‬

‫‪175‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫جولي را وقتي كه فقط يك روز از عمرش گذشته بود به فرزندي پذيرفتيم‪ .‬ميدانستيم كه تحت تاثير مواد مخدر است و با اين وجود‬

‫چنين تصميمي گرفتيم‪ .‬وي بيمار بود و به خاطر آسم شديدي كه داشت بايد ماهي سه چهار بار به بيمارستان ميرفت‪ .‬به كمك‬

‫دستگاه نفس ميكشيد و پردنيزون و دو سه داروي ديگر براي اين بيماري به او ميداديم‪ .‬به اختالالت دِماغي مبتال و رفتارش هم‬

‫افتضاح بود‪.‬‬

‫از آنجايي كه حال مادرم خوب نبود به مالقات دكتر نلسون رفتيم و با مالحظه ي نتايجي كه او از كار بر روي مادرم به دست آورد بر آن‬

‫شديم كه جولي را هم نزد او ببريم‪ .‬كالً ‪ 13‬بار او را به مطب دكتر نلسون برديم‪ .‬اولين جلسه پس از آن بود كه وي در ماه دسامبر ‪ 1‬بار‬

‫در بيمارستان بستري شد تا به كمك دستگاه تنفس نمايد ‪ .‬اكنون سه هفته از آخرين باري كه از دارو يا دستگاه براي آسم استفاده‬

‫كرده است ميگذرد‪ .‬حالش كامالً خوب است‪ .‬راه رفتنش خيلي بهتر شده است و تقريباً هيچ رفتار بدي از خود نشان نميدهد‪.‬‬

‫اكنون حرف ميزند‪ .‬وقتي ا و را به نزد شما آورده بوديم قادر به حرف زدن نبود‪ .‬ولي اكنون هم حرف ميزند و هم ميشمارد و حالش‬

‫خيلي خيلي خوب است‪ .‬از نتايجي كه تا به حال به دست آمده اند بسيار راضي هستيم‪ .‬او به كلي عوض شده است‪ .‬قبالً يك روز حالش‬

‫به حدي خراب شده بود كه نميدانستيم به خاطر آسم آيا تا فردا زنده ميماند يا خير‪ .‬گاهي اوقات حتي تا دو ساعت و نيم شديداً بد‬

‫اخالق ميشد‪ .‬اكنون با وجود اين كه گهگاه بد اخالق ميگردد ولي ديگر آن را طول نميدهد‪ .‬فقط اندكي ميگريد و بعد تمامش مي‪-‬‬

‫كند‪ .‬خيلي شادمان هستيم و احساس خوبي داريم!‬

‫‪ -‬بتي آر‪.‬‬

‫نتايج رضايتبخش‬

‫جولي باز هم بهتر شد و طولي نکشيد كه پزشکان به بتي گفتند كه ديگر اختالالت دِماغي و عقب ماندگي ذهني را در او تشخيص‬

‫نميدهند‪ .‬بد رفتاريهاي غير قابل كنترل او ناپديد شده بودند و جولي به دختر بچهي نازنيني تبديل گشته بود‪.‬‬

‫تجربيات ما حاكي از آن هستند كه بسياري از مشکالت كودكان در زمينههاي سالمتي و رفتاري با استفاده از ايموشن كد بهبود يا‬

‫تسکين مييابند‪.‬‬

‫جولي به لحاظ سالمتي و رفتاري بهبوديهاي اساسي به دست آورد‪ .‬نميتوانم بگويم كه وقتي كودكي از دست انرژي احساسات منفي‬

‫گير افتادهاي كه بالقوه ميتوانند زندگي او را خراب نمايند رها ميشود چقدر احساس خوبي پيدا ميكنم‪.‬‬

‫آزمايش نيابتي بر روي حيوانات‬

‫آزمايش نيابتي بهترين راه حل براي مشکالت حيوانات است‪ .‬بسياري از حيوانات – اگر ميفهميدند كه چگونه بايد در آزمايش شركت‬

‫كنند – احتماالً مستقيماً مورد آزمايش قرار ميگرفتند! ولي بهتر است از فردي به نيابت از آنان استفاده شود‪.‬‬

‫‪176‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫فرض كنيم مي خواهيد آزمايش را بر روي يك اسب انجام دهيد‪ .‬از فرد نايب بخواهيد كه دستش را بر روي حيوان بگذارد‪.‬‬

‫سپس سوالهايتان را از اسب بپرسيد و عضلهي فرد نايب جوابتان را خواهد داد‪.‬‬

‫وقتي حيوانات را مورد آزمايش قرار ميدهم به شکلي با آنها حرف مي زنم كه گويي انسان هستند‪ .‬هر چند كه شايد حيوان نتواند‬

‫كلمات مرا بفهمد ولي با نيت من كه از طريق فکرم به او منتقل ميشود ارتباط برقرار ميسازد‪ .‬باور كنيد كه حيوانات ميفهمند كه‬

‫قصد داريد چه كاري برايشان انجام ده يد‪ .‬گاهي اوقات حتي نيت ما را از خودمان هم بهتر درك مينمايند‪.‬‬

‫آزمايش نيابتي بر روي گربه‪ ،‬سگ و هر حيوان ديگري كارايي دارد‪ .‬ماجراهاي جالب متعددي از استفاده از ايموشن كد بر روي حيوانات‬

‫نقل ميگردند و فصل بعد را به آنها اختصاص دادهام‪.‬‬

‫آزمايش افرادي كه هوشيار نيستند‬

‫همچنين مي توان آزمايش نيابتي را بر روي افرادي كه هوشيار نيستند و يا به كما رفتهاند انجام داد‪ .‬حتي اگر فرد عکسالعملي نشان‬

‫ندهد يا نتواند ارتباط كالمي برقرار سازد باز هم ذهن ناخودآگاهش‪ ،‬كه هرگز نميخوابد‪ ،‬فعال است‪ .‬كليهي عملكردهاي جسماني فرد‬

‫ناهشيار ادامه دارند‪ .‬وي نفس ميكشد و قلبش هنوز مي زند‪ .‬ذهن ناخودآگاهش نيز هنوز نسبت به محيط هشيار است و وقايع را مي‪-‬‬

‫پايد‪ .‬وقتي از ذهن‪ /‬جسم سوالي ميپرسيد ذهن ناخودآگاه پاسخ را ميداند‪ .‬ولي اگر فرد ناهشيار باشد نميتواند به شکل فعاالنهاي در‬

‫آزمايش شركت نمايد‪ .‬لذا آزمايش نيابتي راه حل مناسبي به نظر ميرسد‪.‬‬

‫هرگز نبايد در شرايط اضطراري از آزمايش قدرت عضله استفاده كرد‪ .‬در اين مواقع سيپيآر انتخاب بهتري است‪.‬‬

‫چند سال قبل پدرم به آنوريزم گسترده ي مغزي دچار شد و به كما رفت‪ .‬شديداً نگران حالش و مشتاق به انجام هر كاري برايش بودم‪.‬‬

‫وقتي به اتفاق جين به مالقاتش در بيمارستان رفتيم به دليل اين كه نميگذاشتند به كنار بسترش برويم متوجه شديم كه نميتوانيم‬

‫مستقيماً بر رويش كار كنيم‪.‬‬

‫از جين خواستم كه نايب پدرم شود‪ .‬با وجودي اين كه وي در كما به سر ميبرد ولي توانستيم بالفاصله به ذهن ناخودآگاهش نفوذ‬

‫كنيم و دريابيم كه انجام چه كارهايي‪ ،‬عالوه بر آنچه كه در بيمارستان صورت ميدادند‪ ،‬برايش مفيد هستند‪ .‬تجربهاي فراموش نشدني‬

‫بود و باعث گشت كه به خاطر عطيهاي همچون آزمايش نيابتي عميقاً شکرگزاري نمايم‪.‬‬

‫كسب اجازه‬

‫به ياد داشته باشيد كه قبل از ش روع كار بر روي افراد بايد از آنها اجازه بگيريد‪ .‬فرقي هم نميكند كه كار به شکل مستقيم‪ ،‬نيابتي يا‬

‫غيابي باشد‪ .‬قواعد اين كه از چه كسي اجازه بگيريم در زير ميآيند‪:‬‬

‫‪177‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫فردي كه بايد از او اجازه بگيريم‬ ‫فرد مورد آزمايش‬

‫خودش‬ ‫بالغ هشيار‬

‫نزديكترين خويشانش‬ ‫بالغ ناهشيار‬

‫والدين يا كساني كه او را نگه ميدارند‬ ‫كودكان‬

‫صاحبانشان‬ ‫حيوانات‬

‫آزمايش نيابتي ابزار بسيار مفيدي است و دريافتهام كه براي بهرهگيري هر چه بيشتر از ايموشن كد نميتوان از آن صرف نظر نمود‪ .‬كار‬

‫را بر روي حيوانات‪ ،‬نوزادان‪ ،‬خردساالن‪ ،‬افراد ناهشيار و كساني كه به حدي ضعيف شدهاند يا درد دارند كه نميتوانند شخصاً در‬

‫آزمايش شركت كنند ساده ميسازد‪.‬‬

‫آزمايش غيابي‬

‫در اينجا هم از فردي به عنوان نايب استفاده ميكنيم‪ .‬نايب موقتاً در قالب فرد آزمايش شونده "فرو ميرود"‪ .‬بدين ترتيب ميتوان بر‬

‫روي نايب‪ ،‬به شکلي كه گويي فرد آزمودني است‪ ،‬آزمايش را انجام داد‪ .‬در واقع نايب اجازه ميدهد كه از جسمش به جاي جسم فرد‬

‫آزمودني استفاده گردد‪.‬‬

‫آزمايش غيابي بيشتر در مواقعي به كار ميرود كه بخواهيم به فردي كه حاضر نيست و يا به داليلي به او دسترسي نداريم ياري‬

‫برسانيم‪ .‬وقتي احساسات گير افتادهي فردي را كه در فاصلهي دوري از شما واقع شده است رها ميسازيد عمالً نوعي شفابخشي از راه‬

‫دور انجام مي دهيد‪ .‬هر چند كه شفاي از راه دور در طب غربي وارد نشده است ولي هم در زمانهاي قديم و هم امروزه توسط كساني‬

‫كه از روشهايي نظير سيلوا‪ ،‬چيگونگ‪ ،‬كونگفو‪ ،‬ريکي و ساير شيوههاي احترام برانگيز بهره ميجويند به كار ميرود‪.‬‬

‫شفاي آليسون در ژاپن‬

‫يك بار با تعدادي رقاص باله كه در مدرسهي رقصي در نزديکي مطبم تمرين ميكردند كار نمودم‪ .‬آليسون يکي از آن رقاصها بود و‬

‫پس از مدتي به اتفاق گروهي كه از ديسنيلند آمده بودند براي رقص به ژاپن رفت‪ .‬شبي دير هنگام مادرش كه نگران او شده بود به من‬

‫زنگ زد و گفت "دكتر نلسون‪ ،‬با مشکل بزرگي روبرو شدهايم‪ .‬پاي آليسون آسيب ديده است و نميتواند برقصد‪ .‬فردا بايد در مراسم‬

‫مهمي برقصد‪ .‬آيا ميتوانيد كاري بکنيد؟"‬

‫‪178‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اظهار داشتم كه ترجيح ميدهم با خود آ ليسون صحبت نمايم و لذا مادرش شماره تلفن هتلي را كه او در آن اقامت داشت به من داد‪.‬‬

‫وقتي با او تماس گرفتم مشکلش را شرح داد و اضافه كرد كه پايش بدون هيچ دليلي تمامي روز اذيتش نموده است و حتي در راه رفتن‬

‫هم مشکل دارد چه رسد به رقصيدن‪.‬‬

‫از آنجايي كه هم از آليسون و هم از مادرش اجازه گرفته بودم از جين خواستم كه نايب او شود‪.‬‬

‫با وجود اين كه جين عمالً در سوي ديگر كرهي زمين قرار داست ولي هيچ مشكلي براي ايجاد ارتباط نداشتيم‪.‬‬

‫در اين مورد خاص بر آن شديم كه به آليسون زنگ بزنيم تا نظر او را نيز جويا شويم‪ .‬ولي بايد توجه داشته باشيد كه براي انجام‬

‫آزمايش غيابي هيچ نيازي نيست كه از فرد بخواهيم كه پاي تلفن حاضر گردد‪ .‬ارتباط انرژيکي بين نايب و فرد اصلي كفايت ميكند‪.‬‬

‫فاصله مانعي در برابر انرژي نيست‪ .‬انرژي در همه جا هست و تمامي دنيا و حتي فضا را پر ساخته است‪.‬‬

‫انرژي همان قدر كه در د رون افراد است در هواي بين آنها نيز وجود دارد‪ .‬از آنجايي كه انرژي پيوسته و در همه جا حاضر است به‬

‫هنگام كار بر روي آليسون با هيچ مشکلي روبرو نگشتيم‪.‬‬

‫دريافتيم كه دو احساس در پاي آليسون گير افتادهاند‪ .‬اين دو به تنهايي و غم ناشي از سفر به ژاپن مربوط ميشدند‪.‬‬

‫از طريق تلفن از آليسون پرسيدم "آيا اقامت در ژاپن را دوست نداري؟"‬

‫با اكراه اظهار داشت كه همين طور است‪ .‬گفت " با وجود اين كه اين محيط خيلي هيجان انگيز است ولي دلم براي خانه‪ ،‬مادر و‬

‫دوستانم تنگ شده است‪ .‬اصالً دوست ندارم اينجا بمانم‪ .‬اي كاش ميتوانستم به خانه بروم‪".‬‬

‫آهنربايي را بر پشت جين كشيدم و با اين كار احساساتي را كه در آليسون گير افتاده بودند رها ساختم‪.‬‬

‫با وجود اين كه آليسون در سوي ديگر دنيا بود ولي نتايج حاصل آني بودند‪.‬‬

‫قبل از آن كه گوشي تلفن را بگذاريم درد او به كلي بر طرف گرديد‪ .‬فردا هم بي هيچ مشکلي به روي صحنه رفت و رقصيد‪.‬‬

‫تجربهي از راه دور دورين‬

‫بيماري به نام دورين داشتم كه مايل است برايتان شرح دهد كه شفاي او از راه دور به اندازهي كار از نزديك موثر بوده است‪.‬‬

‫ظرف ده سال گذشته به داليل مختلف به مالقات دكتر نلسون رفتهام‪ .‬چندين روز بود كه به خاطر عالئم فتق هياتوس و از جمله‬

‫سوزش و درد در ناحيهي قلب در عذاب بودم‪ .‬واقعاً درمانده شده بودم و هيچ كاري نميتوانستم انجام دهم‪.‬‬

‫وقتي به اتفاق شوهرم "ريك" در اتاق نشيمن خانه بوديم وي تصميم گرفت كه از همان جا به دكتر نلسون زنگ بزند و ببينيد كه آيا او‬

‫ميتواند كمکي به من بکند‪ .‬وي از طريق آزمايش دريافت كه عالئم من از يك احساس گير افتاده ناشي شدهاند و به آن پرداخت‪.‬‬

‫‪179‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫صادقانه بايد بگويم كه در همان جايي كه نشسته بودم آناً احساس آسودگي نمودم‪ .‬عالئمم قبل از اين كه تماس تلفني به پايان برسد‬

‫به كلي بر طرف گشتند‪ .‬استفاده از اين نحوهي درمان را به همگان توصيه ميكنم‪ .‬امروزه كشفياتي عالي در زمينهي شفاي از راه دور‬

‫توسط افرادي دانشمند در اختيار ما قرار گرفتهاند‪.‬‬

‫– دورين ان‪.‬‬

‫شيوهي انجام آزمايش غيابي‬

‫در اينجا مراحل انجام آزمايش غيابي شرح داده ميشوند‪.‬‬

‫قبل از هر كاري بايد از فردي كه ميخواهيد بر رويش كار كنيد اجازه بگيريد‪ .‬عدم كسب اجازه به معني دخالت در حريم خصوصي‬

‫افراد و خالف اخالق ميباشد‪.‬‬

‫فرض كنيم كه رايان جونز ميخواهد مورد آزمايش و درمان قرار گيرد‪ .‬به شما و دوستتان سوزان اجازهي اين كار را داده است‪ .‬از‬

‫آنجايي كه رايان در خارج از شهر به سر ميبرد سوزان نايب او ميگردد و لذا آزمايش بر روي سوزان صورت ميپذيرد‪.‬‬

‫‪ -1‬در اينجا هم مثل بقيهي موارد آزمايش قدرت عضله بايد اطمينان يابيد كه ميتوان بر روي فردي كه نايب ميشود آزمايش را‬

‫انجام داد‪ .‬لذا آزمايش اوليهاي بر روي او صورت دهيد تا از اين امر مطمئن شويد‪.‬‬

‫‪ -2‬به منظور برقراري ارتباط انرژيکي ميان سوزان و رايان از سوزان بخواهيد كه بگويد "اسم من رايان جونز است‪ ".‬احتماالً در‬

‫ابتداي كار بيان اين جمله موجب تضعيف عضلهي سوزان ميگردد‪ .‬اگر كمي پشتكار به خرج دهيد ارتباط به وجود ميآيد‪.‬‬

‫‪ -3‬از نايب بخواهيد كه جملهاي را چند بار تکرار نمايد (در اين مثال "اسم من رايان جونز است") و پس از هر بار آزمايش قدرت‬

‫عضله را انجام دهيد‪ .‬هر چه قصد قويتري براي متصل نمودن رايان و سوزان داشته باشيد اتصال سريعتر به وقوع ميپيوندد‪.‬‬

‫معموالً پس از چند بار اتصال انرژيکي برقرار ميگردد و عضله در آزمايش قدرتمند نشان ميدهد‪.‬‬

‫در ادامه عضلهي سوزان به هنگام گفتن "اسم من رايان جونز است" قوي ميگردد‪ .‬اگر سوزان بگويد "اسم من سوزان است" عضلهاش‬

‫به طور موقت ضعيف ميشود‪ .‬اكنون سوزان نقش رايان را بازي ميكند‪ .‬هر آزمايشي كه بر روي سوزان انجام شود در واقع گويي كه بر‬

‫روي رايان صورت پذيرفته است‪ .‬فرقي هم نميكند كه او در چه فاصلهاي باشد‪.‬‬

‫بايد بدانيد كه اتصال انرژيکي كه بين نايب و فرد اصلي برقرار ميشود كامالً واقعي است‪.‬‬

‫نيازهاي نايب‪ ،‬به شکلي كه برايمان قابل درك نيست‪ ،‬موقتاً كنار گذاشته ميشوند تا وي بتواند به فرد ديگر ياري رساند‪.‬‬

‫‪181‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫فرد اصلي‬ ‫نايب‬ ‫آزمايش كننده‬

‫هر سوالي كه از نايب بپرسيد مثل اين است كه از فرد اصلي پرسيده باشيد‪ .‬هر احساس گير افتادهاي هم كه با آزمايش بر روي نايب‬

‫بيابيد در واقع در جسم فرد اصلي خانه كرده است‪.‬‬

‫تا زماني كه اتصال شکسته نشود هر آزمايشي را كه بخواهيد بر روي فرد اصلي صورت پذيرد ميتوانيد بر روي نايب انجام دهيد‪ .‬بدين‬

‫ترتيب براي هر نوع اصالح يا رهاسازي احساسات گير افتاده در فرد اصلي تنها كافي است كه بر روي نايب كار كنيد‪.‬‬

‫البد حدس ميزنيد كه اين نحوهي آزمايش چقدر ابزار مفيدي است‪ .‬با استفاده از آن نه تنها در مييابيد كه چه احساساتي در درون‬

‫فردي دور از شما گير افتادهاند بلکه حتي ميتوانيد آنها را از راه دور آزاد سازيد و اغلب فوراً موجب رهايي وي از عالئم مربوط گرديد‪.‬‬

‫پس از ايجاد اتصال ميتوانيد به همان شيوهاي كه قبالً از ايموشن كد بهره ميگرفتيد آن را مورد استفاده قرار دهيد‪ .‬سوال كنيد و به‬

‫كمك نايب احساساتي را كه در فرد اصلي گير افتادهاند مشخص سازيد‪.‬‬

‫هر گاه با آزمايش بر روي نايب احساس گير افتادهاي را مشخص نموديد ميتوانيد به شكلي كه انگار فرد اصلي نيز در‬

‫كنارتان حضور دارد آن را برطرف سازيد‪ .‬تنها كافي است كه آهنربايي را بر پشت نايب بكشيد‪ .‬به ياد داشته باشيد كه‬

‫فاصله مانعي براي جريان انرژي نيست‪ .‬قصد شفابخشي و باور امكانپذير بودن آن كار را به انجام ميرساند‪.‬‬

‫شكستن اتصال‬

‫‪181‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫پس از پايان فرايند حتماً بايد اتصال بين فرد اصلي و نايب را "بشکنيد"‪ .‬اگر اتصال برقرار بماند ممکن است نايب عمالً به وضعيت‬

‫احساسي فرد اصلي دچار گردد‪.‬‬

‫يك بار با استفاده از ايموشن كد به بانويي كه ساكن كليولند بود كمك ميكردم‪ .‬خواهرش مدتها در درمانگاهي كه در كاليفرنيا داشتم‬

‫بيمار من بود و در آن موقعيت موافقت نمود كه نايب شود‪.‬‬

‫در پايان جلسه فراموش كردم كه اتصال ايجاد شده را بشکنم‪ .‬روز بعد بيمارم به مطبم آمد و گفت "مشکلي پيش آمده است‪ .‬حس مي‪-‬‬

‫كنم كه به خواهرم تبديل شدهام‪ .‬ميپندارم كه ه مان احساسات او را دارم‪ .‬خيلي عجيب است‪ .‬آيا ممکن است هنوز هم به او متصل‬

‫باشم؟" بالفاصله دريافتم كه چه اشتباهي كردهام و لذا اتصال را شکستم و او حالش خوب شد‪.‬‬

‫در پايان جلسه از نايب تشكر نماييد‪ .‬براي شكستن اتصال هم تنها كافي است كه از نايب بخواهيد نام خودش را ببرد‪ .‬وي‬

‫بايد اين كار را آن قدر تكرار كند تا عضلهاش به هنگام آزمايش قوي نشان دهد‪.‬‬

‫مثالً اگر نام نايب سوزان باشد از وي بخواهيد كه بگويد اسم من سوزان است‪ .‬اگر عضلهاش ضعيف بود يعني هنوز هم به فرد اصلي‬

‫متصل است‪ .‬در اين صورت از او بخواهيد كه آن قدر جملهي مزبور را بر زبان آورد تا عضلهاش در حين آزمايش قوي باشد‪ .‬بدين ترتيب‬

‫در مييابيد كه اتصال شکسته شده است‪ .‬به همين سادگي‪.‬‬

‫مسالهاي خاص‬

‫حس ميكنم كه مساله اي واقعاً مقدس و خاص در استفاده از نايب براي شفا وجود دارد‪ .‬شيوهاي كه ذهن ناخودآگاه براي سركوب‬

‫خودش به نفع ديگري استفاده مينمايد حقيقتاً اعجابانگيز است‪ .‬دانش نحوهي انجام اين كار و ايجاد ارتباط از هر فاصلهاي در درون‬

‫همهي ما به وديعت گذاشته شده است‪.‬‬

‫همواره وقتي به كمك يك نايب بر روي فردي كه در جاي دوري واقع شده است كار ميكنم و بهبودي آني يا رهايي از عالئم حاصل‬

‫ميگردد هيجانزده مي شوم‪ .‬اميدوارم شما هم هر دو روش آزمايش نيابتي و آزمايش غيابي را امتحان كنيد‪ .‬همگان و از جمله شما قادر‬

‫به انجام آنها هستند‪.‬‬

‫آزمايش نيابتي خصوصاً وقتي نوبت به كمك به حيوانات ميرسد بسيار قدرتمند است‪ .‬در فصل بعد خواهيد ديد كه وقتي ايموشن كد‬

‫را بر روي حيوانات به كار ميگيريد تا چه اندازه به نتايج جالبي دست مييابيد‪.‬‬

‫‪182‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫حيوانات به خوبي ميتوانند ارتباط برقرار سازند و چنين نيز ميكنند‪ .‬ولي معموالً ناديده گرفته ميشوند‪.‬‬

‫آليس واكر‬

‫‪183‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫‪7‬‬

‫ايموشن كد و حيوانات‬

‫هر كسي كه حيوانات را دوست داشته باشد مي تواند به شما بگويد كه آنها هم احساس دارند‪ .‬هر چند كه شايد نتوانند در اين مورد‬

‫چيزي بگويند ولي اگر به رفتار آنان توجه كنيد خيلي زود تغييرات ناپيداي احساساتشان را تشخيص خواهيد داد‪ .‬حيوانات حتي بدون‬

‫استفاده از كلمات نيز احساسات خود را به خوبي نشان ميدهند‪ .‬وقتي وقايع ناخوشايندي رخ ميدهند حيوانات نيز همچون انسانها‬

‫ميتوانند به احساسات گير افتاده دچار شوند‪.‬‬

‫البته اسب اسب است‪...‬‬

‫اولين تجربه اي كه از كار با حيوانات به دست آوردم تا حدي تصادفي به وقوع پيوست‪ .‬روزي يکي از بيمارانم به نام ليندا كه در سان‬

‫خوان كاپيس ترانو به پرورش اسب مشغول است به من زنگ زد‪ .‬وي سال قبل به خاطر آسم شديدي كه داشت به مالقاتم آمده بود و‬

‫يارياش كرده بودم‪ .‬ولي اين بار موضوع كامالً متفاوتي برايش مطرح بود‪.‬‬

‫وي گفت "درخواست نسبتاً عجيبي دارم و نميدانم كه آيا كمکي از دستتان بر ميآيد يا خير‪ .‬يکي از اسبهايم كه رنجر نام دارد به‬

‫مشکل تکرر ادرار دچار شده است‪ .‬سه دامپزشك او را معاينه كردهاند و هيچ يك مشکلي را در او تشخيص ندادهاند‪ .‬او تا جايي كه دام‪-‬‬

‫پزشكها ميفهمند كامالً سالم است‪ .‬ولي مشکل شديدي ايجاد كرده است – نه فقط براي من بلکه صاحبان مزارع مجاور و همين طور‬

‫اسبهايشان‪ .‬ميدانم كه به حيوانات عالقه داريد و لذا ممنون ميشوم اگر به مزرعهي ما بياييد و ببينيد چه خبر است‪".‬‬

‫وقتي ليندا براي معالجهي خودش به مطبم آمده بود از عالقهي مشتركي كه به اسب داريم با هم سخن گفته بوديم‪ .‬دوران نوجوانيام را‬

‫در مونتانا و در كنار اسبها گذرانده بودم و هنوز هم هيچ فرصتي را براي اسب سواري از دست نميدهم‪ .‬هر چند كه ليندا تصاوير چهار‬

‫پنج اسب زيبايي را كه داشت نشانم داده بود ولي هرگز نتوانسته بودم آنها را از نزديك ببينم‪.‬‬

‫روز بعد به اتفاق جين به سوي مزرعهي ليندا سفر كردم‪ .‬ساختمان بزرگ و مربع شکلي با سقفي بلند وجود داشت و حدود چهل اسب‬

‫در دو رديف در آن جاي گرفته بودند‪ .‬وقتي به اصطبل رنجر رسيديم بالفاصله دريافتيم كه چرا ليندا نگران حال او است‪ .‬اينجا بر خالف‬

‫اصطبل ساير اسبها بسيار كثيف و در هم ريخته بود‪ .‬پيدا بود كه او مشکلي در ادرار كردن دارد‪.‬‬

‫ليندا رنجر را بيرون آورد تا بتوانيم بر روي زمين خشك بر رويش كار كنيم‪ .‬جين داوطلب شد كه از او به عنوان نايب استفاده گردد‪.‬‬

‫يك دستش را بر روي اسب گذاشت و دست ديگرش را به سوي من دراز نمود تا آزمايش را بر روي او انجام دهم‪.‬‬

‫متوجه شديم كه چيزي موجب بروز عدم تعادل در كليه هاي او گرديده است‪ .‬ولي پس از چند دقيقه آزمايش نتوانستم بفهمم كه عامل‬

‫مزبور چيست‪.‬‬

‫‪184‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫جين گفت "چرا نميبيني كه آيا احساس گير افتادهاي در كار است يا خير؟"‬

‫با صداي بلند خنديدم و گفتم "اسب و احساس گير افتاده؟" واقعاً كه خندهدار است‪ .‬من در مونتانا به دنيا آمده و بزرگ شده بودم و در‬

‫نوجواني شخصاً دو اسب داشتم‪ .‬هر چند كه آنها را بسيار دوست داشتم و به خوبي هم از آنها نگهداري مينمودم ولي همچون اغلب‬

‫مردم اصالً به فکرم نميرسيد كه اسبها هم ممکن است از احساسات گير افتاده رنج ببرند‪.‬‬

‫جين به آرامي نگاهم كرد و تکرار نمود "آزمايش كن و خودت ببين‪ ".‬جين خيلي شهودي است و احتماالً آنچه را كه در درون رنجر‬

‫ميگذشت به نوعي ميديد‪.‬‬

‫لذا با صداي بلند پرسيدم "آيا اين عدم تعادل ناشي از احساس گير افتادهاي ميباشد؟" و بعد بازوي جين را به سوي پايين فشار دادم‪.‬‬

‫پاسخ "مثبت" بود‪.‬‬

‫وقتي از جدول احساسات استفاده كردم با كمال تعجب دريافتم كه احساس گير افتاده "تعارض" ميباشد‪ .‬به كمك روش حذفي به اين‬

‫نتيجه رسيديم كه رنجر به خاطر رابطه با اسبي ديگر دچار تعارض شده است‪ .‬ليندا هم تاييد كرد كه ظرف چند ماه گذشته اسب‬

‫جديدي به مزرعه وارد شده است‪ .‬رنجر و اين اسب جديد از همان روز اولي كه همديگر را ديدند از هم خوششان نيامد و كاركنان‬

‫مزرعه گهگاه ناچار مي گشتند آن دو را از هم جدا كنند تا آسيبي به هم نرسانند‪ .‬اسب جديد را به اصطبلي كه از اصطبل رنجر دور بود‬

‫برده بودند‪ .‬ولي اين دو اسب باز هم هر روز كه از كنار هم رد ميشدند يکديگر را ميديدند‪.‬‬

‫آزمايشهاي بعدي نشان دادند كه احساس مزبور در كليه ي راستش جاي گرفته است و در واقع همان هم موجب عدم تعادل در كليه‬

‫شده بوده است‪.‬‬

‫وقتي آن را مشخص ساختيم بالفاصله قادر گشتم آن را به كمك آهنربايي كه بر پشت اسب كشيدم رها نمايم‪ .‬وقتي مجدداً آزمايش را‬

‫به واسطهي جين انجام داديم پيدا بود كه احساس مزبور رها گرديده است‪.‬‬

‫از آن پس حال رنجر رو به بهبودي نهاد‪ .‬چند ر وز بعد كه تلفني با ليندا صحبت نمودم وي خبر داد كه اكنون اصطبل رنجر پس از ماه‪-‬‬

‫ها خشك است‪ .‬مشکل ديگر هرگز باز نگشت‪.‬‬

‫از آنجايي كه فقط انسانها به مطبم مراجعه ميكنند لذا به ندرت بر روي حيوانات كار ميكنم‪ .‬اين تجربه چشم مرا به روي بُعد‬

‫جديدي گشود‪ .‬براي شما نيز امکانپذير است‪.‬‬

‫كار بر روي حيوانات‬

‫‪185‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫شيوهي رهاسازي احساسات گير افتاده در انسانها و حيوانات هيچ فرقي با هم ندارد‪ .‬از جدول احساسات به شکلي كه با آن آشنا‬

‫هستيد استفاده مينماييد‪ .‬تنها مشکل روان شناختي كه ممکن است با آن روبرو گرديد اين است كه به جاي سخن گفتن با ناخودآگاه‬

‫يك انسان مستقمياً با حيوان يا بهتر بگويم ناخودآگاه حيوان حرف ميزنيد‪ .‬بقيهي موارد مثل قبل هستند‪.‬‬

‫‪ -1‬از آنجايي كه از يك نايب براي آزمايش حيوان استفاده ميكنيد بايد اطمينان يابيد كه او قابل آزمايش است‪.‬‬

‫‪ -2‬نايب يك دست خود را بر روي حيوان ميگذارد و دست ديگرش را به سوي شما دراز ميكند تا قدرت عضلهاش را بيازماييد‪.‬‬

‫آزمايش كننده سپس با طرح سوال ساده اي از حيوان از برقراري ارتباط بين او و نايب مطمئن ميگردد‪ .‬مثالً اگر بر روي يك‬

‫اسب كار ميكنيد و نامش "باك" است ميتوانيد از حيوان بپرسيد كه "آيا نام تو باك است؟"‬

‫‪ -3‬قدرت عضلهي نايب را بسنجيد‪ .‬هر گاه عضله ي او در برابر سواالتي كه جواب مثبت دارند قوي و در مقابل پرسشهايي كه‬

‫پاسخ منفي دارند ضعيف نشان داد يعني اين كه اتصال برقرار گشته است‪.‬‬

‫هر گاه اتصال انرژيکي ايجاد شود ميتوانيد قدرت عضلهي نايب را به شيوهاي كه گويي انساني را مورد آزمايش قرار دادهايد بسنجيد‪.‬‬

‫عمالً هيچ فرقي ندارد‪.‬‬

‫اولين تجربهي كار بر روي حيوانات ميتواند موجب شگفتيتان شود‪ .‬با گشوده شدن راهي براي ارتباط با حيوانات حس خارقالعادهاي‬

‫مييابيد كه اثر عجيبي بر شما خواهد گذارد‪.‬‬

‫توييگز را دزديدند‬

‫ماجراي جالبي را كه دربارهي سگ كوچکي به نام توييگز است از قول صاحبانش يعني برت و كتي برايتان شرح ميدهم‪.‬‬

‫آنها چند ماه قبل در ميان تپههاي سان خوان كاپيسترانو در حال قدم زدن بودند‪ .‬توييگز كه خيلي كنجکاو بود و دوست داشت به هر‬

‫جايي سرك بکشد ‪ 15‬تا ‪ 20‬متر جلوتر از آنان در حركت بود‪ .‬به ناگهان صداي خشخشي آمد و يك گرگ صحرايي از ميان بوتهها سر‬

‫بر آورد‪ .‬لَختي بعد توييگز را به دندان گرفت و قبل از آن كه برت و كتي بتوانند كاري بکنند از آنجا گريخت‪ .‬هر قدر هم كه البالي‬

‫درختان جستجو كردند چيزي نيافتند‪.‬‬

‫ناچار دل شکست ه به خانه باز گشتند و قبول كردند كه سگ خود را از دست دادهاند‪ .‬چهار روز بعد و در حالي كه هنوز هم غمگين‬

‫بودند توييگز را در برابر درب منزل ديدند‪ .‬وي ميلرزيد‪ ،‬موهايش خاكي و خونآلود بودند و با اين وجود از بازگشت به خانه شادمان‬

‫بود‪ .‬بالفاصله او را به نزد دامپزشك بردند‪ .‬او زخمهايش را بخيه زد‪ ،‬آنتيبيوتيك برايش تجويز نمود و زندگياش را نجات داد‪.‬‬

‫كتي در حالي كه توييگز را در آغوش گرفته بود و نوازش ميكرد اظهار داشت "مثل معجزه بود و خيلي شادمان شديم‪".‬‬

‫پرسيدم "پس مشکل چيست؟"‬

‫‪186‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫برت در جواب گفت كه "ولي او ديگر آن سگ قبلي نيست‪ .‬پارس نميكند و به دنبال چيزي نميرود‪ .‬به نظر ميرسد كه عالقهاش را به‬

‫زندگي از دست داده است‪".‬‬

‫كتي در حالي كه توييگز را بغل گرفته بود تا لرزشهايش را ببينم اضافه نمود كه "و هميشه ميلرزد‪".‬‬

‫كتي توييگز را بر روي ميز گذاشت تا بتوانم او را معاينه نمايم‪ .‬به دنبال جابجايي در ستون فقراتش گشتم و چند مورد را يافتم و اصالح‬

‫كردم‪.‬‬

‫كتي گفت "مساله اين است كه آيا بايد از زندگي خالصش كنيم؟"‬

‫برت هم افزود "كيفيت زندگي كردنش ديگر تعريفي ندارد‪ .‬اصالً پارس نميكند و ديگر مثل قبلها به دنبال چيزي نميدود‪ .‬بايد به هر‬

‫جايي كه ميرويم او را بغل كنيم‪ .‬كنجکاوياش را هم از دست داده و انگار كه هميشه در عذاب است‪".‬‬

‫همگي به توييگ ز نگاه كرديم كه با چشماني هراسان و حاكي از درماندگي بر روي ميز نشسته بود‪.‬‬

‫ميتوانستم تصور كنم كه وقتي گرگ به او حمله كرده و او را به دندان گرفته بوده چقدر وحشت كرده بوده است‪ .‬به نظر ميآمد كه از‬

‫يك احساس گير افتاده رنج ميبرد‪ .‬پس از كسب اجازه از برت و كتي نحوهي انجام آزمايش نيابتي را برايشان شرح دادم و خواستم كه‬

‫يکي از آن دو نايب توييگز شود‪.‬‬

‫وقتي پرسيدم كه آيا احساس گير افتادهاي دارد پاسخ "بله" بود‪ .‬در ابتدا فرض را بر اين گذاشتم كه احساس مزبور ترس يا وحشت‬

‫است‪ .‬ولي به مرور كه در جدول احساسات پيش رفتيم به مسالهي تعجب برانگيزي رسيديم‪ .‬احساسي كه قلب و روح سگ كوچولو را پر‬

‫كرده بود وحشت يا چيزي شبيه به آن نبود‪ .‬غم بود‪.‬‬

‫وقتي گرگ او را به دندان گرفته بود توييگز به اين فکر مي كرده است كه ديگر هرگز برت و كتي را نخواهد ديد و لذا احساس غم با او‬

‫عجين شده بود‪.‬‬

‫به محض تشخيص احساس آن را با استفاده از يك آهنربا رها ساختم و كار به پايان رسيد‪.‬‬

‫وقتي توييگز را بر زمين گذاشتم مثل گلوله از جا در رفت! به سرعت به سوي اتاق انتظار دويد‪ .‬وقتي وارد آن اتاق شده بود در آغوش‬

‫كتي بود و ميلرزيد و لذا اصالً مردمي را كه در آنجا بودند نديد ‪ .‬ولي اين بار با چند پارس خوشايند و حاكي از سالمتي به همگي‬

‫خوشامد گفت‪ .‬سپس باز هم دويد و به اتاقهاي ديگر سرك كشيد و پارس كرد تا سرانجام در حالي كه دمش را تکان ميداد به آغوش‬

‫برت و كتي باز گشت‪.‬‬

‫تحولي ناگهاني و جالب بود‪ .‬همگي حيرت كرده بوديم و اين شفاي معجزهآميز ما را به فکر فرو برده بود‪ .‬به گفتهي صاحبانش وي از آن‬

‫لحظه به بعد ديگر نلرزيد و شخصيت دوست داشتني و كنجکاو خود را بازيافت‪.‬‬

‫‪187‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫نكته ي جالبي كه در آزمايش حيوانات به قصد كشف احساسات گير افتاده وجود دارد اين است كه به چيزي تظاهر نمي‪-‬‬

‫كنند‪ .‬آنها براي اين كه شما را راضي سازند تظاهر نميكنند كه بهبود يافتهاند‪ .‬تاثير كار هم اغلب فوري و بسيار عميق‬

‫است‪.‬‬

‫ظاهراً توييگز فهميده بود كه قصد ياري او را داريم‪ .‬وقتي هم كه حس كرد بهبود پيدا كرده است تغيير حاصل براي همگان آشکار بود!‬

‫رفتار ناخوشايند برندي‬

‫شبي سرزده به منزل يکي از دوستانم به نام اسکيپ رفتيم‪ .‬سگي به اسم برندي داشت كه به شيوهاي مشتاقانه و البته عجيب به ما‬

‫خوشامد گفت‪.‬‬

‫اسکيپ اظهار داشت "متاسفم! هر بار كه مهمان داريم او به سوي آنان ميدود و از سر و كولشان باال ميرود! واقعاً موجب شرمساري‬

‫است و كاري هم جز اين كه به هنگام پذيرايي از ميهمانها او را در خارج از خانه ببنديم نداريم‪ .‬اگر ميدانستيم كه شما ميآييد حتماً‬

‫او را در حياط پشتي ميبستيم‪".‬‬

‫وقتي بر روي صندلي نشستيم موضوع صحبت به سرعت تغيير كرد‪ .‬بيچاره برندي را هم ميديدم كه با چشماني درمانده از پشت شيشه‬

‫ما را مينگريست‪.‬‬

‫موضوع صحبت را دوباره به برندي برگرداندم و اظهار داشتم كه رفتار عجيب او ميتواند ناشي از احساسات گير افتاده باشد‪ .‬هر چند كه‬

‫تا به آن هنگام چنين چيزي نشنيده بودند ولي از آنجايي كه به من اعتماد داشتند اجازه دادند كه وضعيت برندي را بررسي نمايم‪.‬‬

‫طولي نکشيد كه دريافتم حدسم درست بوده است‪ .‬احساس غم به شکلي كه در ادامه شرح ميدهم در او گير افتاده بود‪.‬‬

‫اين خانواده اخيراً كلبهاي در كوهستان خريده بودند‪ .‬در ابتدا وقتي به آنجا ميرفتند برندي را در صندلي عقب سوار ميكردند و حيوان‬

‫بيچاره كه نميتوانست سفر طوالني را تاب بياورد در داخل خودرو باال مي آورد‪ .‬لذا به ناچار او را در سفرهاي بعدي در خانه تنها‬

‫گذاشتند‪ .‬هنگام عزيمت برندي ابتدا هيجان زده ميشد و آنان را ميديد كه بارهايشان را ميبندند‪ .‬ولي بعد آنها ميرفتند و او را تنها‬

‫ميگذاشتند‪ .‬برندي گيج شده بود و نمي توانست بفهمد كه چرا وقتي اين همه از خود هيجان نشان ميدهد و دوست دارد كه با آنها‬

‫باشد او را با خود نميبرند‪.‬‬

‫از همان هنگام بود كه مشکل آغاز گشت‪ .‬تا قبل از آن هرگز مشکلي با برندي نداشتند‪ .‬ولي او به ناگهان تغيير كرده بود و هر گاه‬

‫مهماني به خانه ميآمد برندي به سويش ميدويد و از سر و كولش باال ميرفت‪ .‬ظاهراً نميتوانست غم خود را به شکل ديگري نشان‬

‫دهد‪.‬‬

‫‪188‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫به محض اين كه احساس مزبور را برطرف ساختيم اين رفتار او هم ناپديد گرديد‪ .‬هر چند كه آنها هنوز هم برندي را با خود به سفر‬

‫نميبرند ولي حداقل او ديگر مجبور نيست كه وقتي مهمان ميآيد در خارج از خانه بماند‪.‬‬

‫بوفي و گربهي ديوانه‬

‫نکتهاي كه در اين ماجرا وجود دارد به گربه مربوط نمي شود‪ .‬بلکه مهم اين است كه اين بانو چگونه استعداد خود را كشف كرد و جهت‬

‫زندگياش را تغيير داد‪.‬‬

‫پس از اين كه به اتفاق دوستم سيرنا در همايش دو روزه اي كه دكتر نلسون راجع به احساسات گير افتاده داشت شركت كردم مشتاق‬

‫شديم كه اين دانش جديد خود را بيازماييم‪ .‬وقتي به خانه رسيديم گربهام را ديديم كه بر روي صندلي به خواب رفته بود‪ .‬با خود گفتيم‬

‫"آهان! اين اولين قرباني ما خواهد بود!"‬

‫بوفي گربهي گم شدهاي بود كه در يك سالگي قدم به خانهي ما گذاشته بود‪ .‬خيلي مواظب او بوديم‪ .‬در ابتدا قالدهي زنگولهداري به‬

‫گردنش بسته بوديم تا ديگر گم نشود‪ .‬پس از اين كه يك ماه به دنبال صاحبش گشتيم و موفق نشديم او را بيابيم سرانجام به خاطر‬

‫رفتار خوبش تصميم گرفتيم كه او را نزد خودمان نگه داريم‪.‬‬

‫هر چند كه رفتار وي هميشه با ما دوستانه بود ولي به شدت از بيگانهها ميترسيد‪ .‬به جاي اين كه مثل بقيهي گربهها خودش را به‬

‫قصد جلب توجه به پاي آنها بمالد به نظر ميرسيد كه آنها را عامل تهديد ميداند‪ .‬اگر كسي كه بوفي او را نميشناخت به منزل ما مي‪-‬‬

‫آمد او از جا ميجست و فرار ميكرد‪.‬‬

‫خودم را نايب او كردم و به دنبال احساسات گير افتاده گشتيم‪ .‬همان طور كه حدس ميزديم احساس ترس در او گير افتاده بود‪ .‬پس از‬

‫اين كه احساس مزبور را با كشيدن آهن ربا بر پشتش برطرف ساختيم غلتي زد تا شکمش را بخارانيم و هيچ رفتار ديگري از خودش‬

‫نشان نداد‪.‬‬

‫ولي چند روز بعد كه فردي به ميهماني ما آمد متوجه شديم كه او فرار نميكند‪ .‬اكنون وقتي غريبهاي را در خانه ميبيند مثل هر گربه‪-‬‬

‫ي ديگري رفتار ميكند‪ .‬گاهي اوقات هم براي جلب توجه و نوازش شدن به سوي او ميرود‪.‬‬

‫آموزشهاي دكتر نلسون باعث شده اند كه از كار بر روي حيوانات لذت ببرم‪ .‬حتي متوجه شدهام كه از تواناييهاي خاصي هم در اين‬

‫زمينه برخوردارم‪ .‬مي توانم با آزمايش بر روي خودم به سرعت احساسات گير افتاده را شناسايي و برطرف سازم‪ .‬اكنون كسب و كاري‬

‫براي درمان حيوانات به راه انداختهام و تغييرات شگرفي را كه در اثر استفاده از ايموشن كد بر روي حيوانات پديد ميآيند به چشم خود‬

‫ديدهام‪.‬‬

‫– كاترينا بي‪ ،.‬واشينگتن‬

‫‪189‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫توله سگهاي رها شده‬

‫نامه ي تاثيرگزار ديگري هم از كاترينا كه در استفاده از ايموشن كد بر روي حيوانات خيلي متبحر شده است دريافت كردم‪.‬‬

‫پارسال دوستم تلفني از من خواست كه قايقم را به عاريت بگيرد‪ .‬وقتي به پارك خلوتي در حوالي رود استيالگواميش رفته بودند حس‬

‫كرده بودند كه صداي نالههاي توله سگهايي را ميشنوند‪ .‬پس از اندكي جستجو توله سگهايي را بر روي صخرهاي در آن سوي‬

‫رودخانه ديده بودند‪ .‬دوستم ميترسيد كه بارش باران موجب شود كه آب رودخانه باال بيايد و توله سگها را غرق نمايد‪ .‬لذا براي نجات‬

‫آنها به قايق من نياز داشت‪.‬‬

‫به اتفاق برادرم به پارك رفتيم و توله سگ ها را نجات داديم‪ .‬يکي از آنها مرده بود و لذا فقط چهار توله را با خود به خانه آورديم‪ .‬توله‬

‫سگهايي سياه با لکههاي سفيد و زيبا بودند‪ .‬نژادي مركب از پيتبال و جرمن شپرد داشتند‪.‬‬

‫يکي از آنها دائماً مي لرزيد و حتي وقتي او را در پتو پيچيدم و در آغوش گرفتم نيز از لرزش باز نايستاد‪ .‬با وجود اين كه ميدانستم كه‬

‫مشکل نه از سرما بلکه از شوك است ولي به سراغ جدول احساسات رفتم و با نايب قرار دادن خودم شروع به يافتن احساسات گير‬

‫افتاده نمودم‪ .‬مهمترين احساس گير افتادهي او وحشت بود و پس از آن به شوك‪ ،‬ترس‪ ،‬خيانت و طرد شدگي رسيدم‪.‬‬

‫به مرور كه بر روي او كار ميكردم‪ ،‬سوالهايي طرح مينمودم و عضالتم را مورد آزمايش قرار ميدادم‪ .‬دريافتم كه توله سگها عمداً در‬

‫آنجا رها شده بودند تا غرق شوند‪ .‬به راحتي ميتوان درك كرد كه اين كار تا چه اندازه موجب ناراحتي ميگردد! به دقت تكتك‬

‫احساسات گير افتاده را رها ساختم و تاييد رهايي آنها را نيز گرفتم‪.‬‬

‫پس از كمتر از نيم ساعت توله سگ آرام شد و ديگر ن لرزيد‪ .‬با وجود اين كه مخالفتي با ماندن او در الي پتو نداشتم ولي خودش‬

‫خواست كه از آن بيرون رود و به بازي بپردازد‪.‬‬

‫از آنجايي كه از وقايع هولناكي كه توله سگها با آنها روبرو شده بودند مطلع گشته بودم احساسات گير افتادهي ساير تولهها را نيز‬

‫برطرف نمودم‪ .‬ميخواستم مطمئن شوم كه نزد خانوادههايي ميروند و لذا آنها را به پناهگاه حيوانات بردم و آنها هم به راحتي افراد‬

‫مناسبي را براي نگهداري از تولهها يافتند‪.‬‬

‫– كاترينا بي‪.‬‬

‫غم اسب‬

‫پس از اين كه بر روي رنجر كار كردم خبر شيوهي نامعمول من در درمان حيوانات دهان به دهان گشت‪ .‬مزرعهداري از من خواست كه‬

‫اسبش را كه واليانت نام داشت ببينم‪ .‬حيوان در راه رفتن مشکل داشت‪.‬‬

‫‪191‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫واليانت اسب زيبايي بود و آموزشهاي خاصي ميديد كه در آنها بايد از حركات سواركار پيروي ميكرد‪ .‬ولي به دليل مشکلي كه در راه‬

‫رفتن داشت تعليماتش متوقف شده بودند‪ .‬دام پزشك او را معاينه نموده و هيچ مشکل جسماني تشخيص نداده بود‪ .‬لذا صاحبش‪ ،‬كه‬

‫كارال نام داشت‪ ،‬از من ياري طلبيد‪.‬‬

‫ورود من به اصطبل موجب نوعي جنب و جوش گرديد‪ .‬صاحبان اسبها‪ ،‬تعليم دهندگان و كارگران كنجکاو بودند كه ببينند اين روش‬

‫جديد چگونه اسبها را از زير بارهاي احساسيشان رها مي سازد‪ .‬لذا جمعيت كوچکي به دور من گرد آمده بود‪ .‬يك داوطلب خواستم تا‬

‫نايب اسب شود و سواركاري به نام مليسا در اين كار پيشقدم شد‪.‬‬

‫وقتي واليانت را به واسطه ي مليسا آزمايش كردم خيلي سريع علت مشکل راه رفتنش را دريافتم‪ .‬احساسي در او گير افتاده بود كه‬

‫موجب عدم تعادل در پاهاي عقب او ميگشت‪ .‬با ادامهي آزمايش معلوم شد كه احساس مزبور غم ميباشد‪.‬‬

‫پرسيدم "آيا اين غم به اسب ديگري مربوط ميگردد؟" بازوي مليسا ضعيف گرديد كه به معني "نه" بود‪.‬‬

‫"آيا اين غم به يك انسان مربوط است؟" بازوي او باز هم ضعيف بود‪" .‬نه"‪.‬‬

‫"آيا اين غم به يك سگ مربوط است؟" "نه"‪.‬‬

‫"به يك گربه؟" "نه"‪.‬‬

‫ديگر ذهنم به جايي قد نميداد‪ .‬ولي از آنجايي كه ميدانستم آگاهي از ماهيت غم مرا در حل مشکل كمك مينمايد باز هم ادامه دادم‪.‬‬

‫چشمم به يك سنجاب افتاد و پرسيدم "آيا اين غم به يك سنجاب مربوط است؟" "نه"‪.‬‬

‫"آيا به يك پرنده مربوط است؟" در اينجا عضلهي بازوي مليسا قوي شد كه به معني "بله" بود‪.‬‬

‫غم يك اسب كه به پرندهاي مربوط ميشود؟ به نظرم خيلي بامزه آمد و همراه با حاضران كمي خنديدم‪ .‬واقعاً كه غير منتظره بود‪.‬‬

‫به ناگهان كارال‪ ،‬صاحب اسب‪ ،‬به سخن در آمد‪" .‬يك دقيقه صبر كنيد‪ .‬فکر ميكنم كه ميدانم موضوع از چه قرار است‪".‬‬

‫از چهرهاش پيدا بود كه كامالً جدي ميگويد‪ .‬وي ادامه داد "هفتهي قبل جوجهاي از النهاش بر روي جادهاي كه در مقابل اصطبل‬

‫واليانت قرار دارد افتاد‪ .‬جوجه اندكي دست و پا زد و بعد مرد‪".‬‬

‫به واسطهي مليسا از واليانت پرسيدم "آيا اين غم به جوجهاي كه مُرد مربوط است؟" پاسخ "بله" بود‪.‬‬

‫قاعدتاً واليانت تمامي ماجرا را ديده بوده است‪ .‬وقتي جوجه براي زنده ماندن دست و پا ميزد و سرانجام هم مرد غم همه‪-‬‬

‫ي وجود واليانت را فرا گرفت و اين احساس در بدنش گير افتاد و باعث عدم تعادل در پاهاي عقبي او شد و بر راه رفتنش‬

‫هم تاثير گذاشت‪.‬‬

‫‪191‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫با كشيدن آهن ربايي بر پشت او احساس مزبور را رها ساختم‪ .‬كارال او را به خارج از اصطبل برد و اجازه داد كمي راه برود‪ .‬مشکل راه‬

‫رفتن او به ناگهان و همراه با رهايي احساس غمي كه به خاطر مرگ جوجه داشت حل شد‪.‬‬

‫ماجراهاي جالب اسبها‬

‫فرزندان ما در يك پارك سواركاري آموزش ميديدند و لذا موقعيتهايي براي رهاسازي احساسات گير افتادهي اسبهاي آنجا پيش‬

‫آمد‪ .‬ماجرا را از زبان صاحب اسبها بشنويد‪.‬‬

‫از چهارده سالگي در كار آموزش اسب و سواركاري بودهام‪ .‬اكنون يك پارك سواركاري از خودم دارم و آن را اداره ميكنم‪ .‬معموالً هم‬

‫اسبهايم را به مسابقات انجمن ملي اسب سواري ميبرم‪.‬‬

‫حدود يك سال قبل با دكتر نلسون و همسرش جين آشنا شدم و اين افتخار نصيبم گشت كه ايشان بر روي برخي از اسبهايم كار‬

‫كنند و به نتايج جالبي‪ ،‬كه قصد دارم در اينجا برايتان شرح دهم‪ ،‬برسند‪.‬‬

‫همهي اسبهاي من از نژادي هستند كه مسافتهاي كوتاه را خيلي خوب ميدوند و در گلهداري از آنها استفاده ميشود‪.‬‬

‫نيوت يکي از اسبهاي مورد عالقهام ميباشد‪ .‬وي چهارده سال دارد و از پنج سال پيش بازنشسته شده است‪ .‬اين امر براي اسبها‬

‫بسيار غير طبيعي به حساب ميآيد و دليل آن مشکالت نيوت بوده است‪ .‬حدود ده سال پيش نيوت بر روي النهي مورچگان به خواب‬

‫رفت و در نتيجه مورچه ها بارها پاي چپش را گزيدند‪ .‬پس از چند روز تمامي موهاي آن قسمت ريختند و وي ديگر هرگز بهبودي‬

‫نيافت‪ .‬هر چند كه موهاي آن قسمت دوباره د ر آمدند ولي از شش هفت سال پيش ديگر او را در هيچ نمايشگاهي شركت ندادم چون به‬

‫نظرم آشکار ميآمد كه او درد ميكشد‪ .‬توانش خيلي كم و ظاهراً به ناگهان پير شده بود‪ .‬در پنج سال گذشته او كامالً بازنشسته گشته‬

‫است‪ .‬فقط سالي دو بار او را بيرون ميبرم تا براي اين كه حوصلهاش سر نرود كمي كار كند‪.‬‬

‫در اين سالها دامپزشکان و كايروپراكتورها بارها او را معاينه كردند‪ .‬حتي درمان با شوك را هم آزمودهايم‪ .‬ولي هيچ نتيجهاي به دست‬

‫نيامد‪ .‬نيوت خيلي اسب باارزشي است‪ .‬پدربزرگها و مادربزرگهايش همگي از نژاد داكبار‪ ،‬كه خيلي معروف است‪ ،‬بودهاند‪ .‬نژاد‬

‫مادرش در بين پنج نژاد برترِ مورد استفاده در گلهداري در كشور ميباشد‪.‬‬

‫دكتر نلسون و همسرش به هنگام كار بر روي نيوت به من گفتند كه او از احساسات گير افتاده رنج ميبرد‪ .‬او از دو سالگي هم با مشکل‬

‫عدم كنترل و عصبيت روبرو بوده است‪ .‬اين به دوراني مربوط ميشود كه من مالك او نبودهام و از او به سختي و به مقدار زياد كار مي‪-‬‬

‫كشيدهاند‪ .‬صاحبان قبلي اش اظهار داشته بودند كه او از همان زماني كه توسط مورچهها گزيده شده بود به نوعي مشکل در پاي عقبي‬

‫دچار گشته بود‪.‬‬

‫از زماني كه دكتر نلسون و همسرش بر روي او كار كردند (كالً يك جلسهي نيم ساعته) به كلي عوض شده است‪ .‬در واقع انگار كه به‬

‫ناگهان به چهار سالگياش باز گشته است‪ .‬اكنون مي توانم از او براي طناب انداختن به دور گردن گاوها استفاده كنم‪ .‬با وجود اين كه‬

‫‪192‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اين كار فشار زيادي بر پشت اسب ميآورد ولي او هيچ مشکلي در اين زمينه ندارد‪ .‬ميتوانم افسارش را در دست بگيرم و راهش ببرم و‬

‫او به بهترين وجهي از عهدهي اين كار نيز بر مي آيد‪ .‬رفتارش برايم خيلي جالب است‪ .‬پرتوان شده است و دوست دارد هميشه بازي‬

‫كند‪ .‬نيوت اكنون پس از سالها بازنشستگي و عدم توانايي كار كردن به حيوان جديدي بدل گشته است‪.‬‬

‫اسب ديگري هم به نام باك دارم‪ .‬او احتماالً بهترين اسب من است‪ .‬سه ماه قبل او را خريداري كردم‪ .‬از همان زمان با ناتواني شديد و‬

‫عدم اطمينان روبرو بود و عالقهاي به انجام هيچ كاري نداشت‪ .‬ميدانم كه چگونه او را آموزش دادهاند و محترمانهي آن اين است كه‬

‫خيلي شديد بوده است‪ .‬تجربهي شخصيام حاكي از آن است كه حداكثر تا يك سال ميتوان با اسب چنين رفتار تندي داشت و پس از‬

‫آن ديگر امکان ندارد‪ .‬چون اسب روزي به شما ميگويد كه "هر قدر بخواهي ميتواني مرا آزار دهي‪ .‬ديگر برايم اهميتي ندارد‪ .‬من تمام‬

‫شدهام‪".‬‬

‫باك به آ ن نقطه رسيده و تمام شده بود‪ .‬از بس كه با او بدرفتاري شده بود از زندگي‪ ،‬كار كردن و مردم متنفر بود‪ .‬دكتر نلسون و‬

‫همسرش او را معاينه كردند و متوجه شدند كه احساس نفرت در سه سالگي در او گير افتاده است (وي حس ميكرده است كه تعليم‬

‫دهندهاش از او نفرت دارد)‪ .‬همچني ن در اين سن افسردگي و احساسات ديگري همچون كالفگي‪ ،‬هراس و بيارزشي در او گير افتاده‬

‫بودند‪.‬‬

‫از آن زمان تاكنون باك خيلي تغيير كرده است‪ .‬آهنگ راه رفتنش عوض شده است و خيلي نرمتر سواري ميدهد‪ .‬بسيار آرامتر گشته‬

‫است و به هنگام سوار شدن بر او اين را ميفهمم‪ .‬به عالوه ديگر از مردم نميترسد و كمتر بايد مواظب او بود‪ .‬اكنون در تمامي جنبه‪-‬‬

‫هاي مزبور اسبي عادي به حساب مي آيد‪ .‬به كار كردن عالقه دارد و سرشار از انرژي است‪ .‬واقعاً جالب است‪ .‬مثل اين است كه به اسب‬

‫جديدي تبديل گرديده است‪.‬‬

‫ماه قبل او را به نمايشگاه اناچآراي بردم و وي موفق شد كه در بين ‪ 30‬اسب نر مقام سوم زيبايي و همين طور تعليم ديدگي را كسب‬

‫كند‪ .‬با كمال خوشحالي هم ميگويم كه وي توانست در آن نمايشگاه بهترين اسب صاحب قبلياش را با اختالف پنج نمره پشت سر‬

‫بگذارد‪ .‬آموزش از طريق ترساندن فقط اندكي دوام دارد ولي اعتماد ابدي است‪.‬‬

‫نميدانم روش دكتر نلسون چگونه كار ميكند ولي به اين باور رسيدهام كه احساسات گير افتاده قطعاً وجود دارند‪ .‬مشاهدهي نحوهي‬

‫انجام اين فرايند و نتايج به دست آمده واقعاً جالب است‪ .‬دكتر نلسون بدون اين كه اطالعي از سابقه‪ ،‬احساسات و ساير مسائل اسب‬

‫داشته باشد دقيقاً به هدف زد‪.‬‬

‫كارايي اين روش را ديدهام و نتايج حاصل از آن را هم در اسبهايم ميبينم و حس ميكنم‪ .‬وقتي سعي مينمايم آن را براي مردم شرح‬

‫دهم ميگويند كه به جادوگري شباهت دارد‪ .‬ولي من فقط ميدانم كه كارايي دارد و همين برايم مهم است‪.‬‬

‫– بويد راوندي‪ ،‬يوتا‬

‫‪193‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫چند ماجراي جالب ديگر راجع به اسبها‬

‫نام من دبي اسپيتزنفيل است‪ .‬پزشك و مربي اسبها هستم و در آلمان با مربيان المپيك كار كردهام‪ .‬به مدت ‪ 11‬سال در سان خوان‬

‫كاپيسترانوي كاليفرنيا مزرعهي پرورش اسب داشتم و در اين مدت موفق شدم ‪ 23‬اسب را از آموزشهاي اوليه به سطح متوسط‪II‬‬

‫برسانم و اكنون كه در ايالت اورگان ساكن شدهام تقريباً بازنشسته به حساب ميآيم‪ .‬در ايالتهاي اورگان‪ ،‬كولورادو و كاليفرنيا به‬

‫آموزش اسبها اشتغال دارم و گاهي هم داور مسابقات نمايشي ميشوم‪.‬‬

‫در نخستين همايشي كه دكتر نلسون دربارهي شفا با آهنربا در جوالي ‪ 1118‬در سان ديگوي كاليفرنيا برگزار كرد شركت نمودم‪ .‬از‬

‫شيوهي او در پاكسازي احساسات گير افتاده استفاده كردهام و دريافتهام كه در كار با اسبها‪ ،‬همچون انسانها‪ ،‬بسيار باارزش ميباشد‪.‬‬

‫شاهد تعداد زيادي ماجراي جالب بودهام و در اينجا چند مورد از آنها را برايتان شرح ميدهم‪.‬‬

‫يکي از اسبهايي كه سالها با او كار ميكردم چند بار در سال دچار لنگي ميگشت‪ .‬سه دامپزشك او را معاينه كردند‪ ،‬با اشعهي ايکس‬

‫از او عکس گرفته شد و حتي تحت درمانهاي كايروپراكتيك و طب سوزني نيز واقع شد‪ .‬ولي هيچ يك از آنها موثر نبود‪ .‬از آنجايي كه‬

‫او را در مسابقات شركت ميداديم و هيچ گاه نميتوانستيم بفهميم كه اين لنگي اسرارآميز در چه زماني حادث ميگردد خيلي احساس‬

‫نااميدي مي كرديم‪ .‬ده سال بود كه بيمار دكتر نلسون بودم و ايموشن كد را از او فرا گرفتم و در همايشهايش شركت نمودم‪ .‬لذا شروع‬

‫به متعادل سازي انرژي در اسبهايي كه به آنها آموزش ميدادم نمودم‪.‬‬

‫پاي راست هايلندر لنگ ميشد‪ .‬بارهاي احساسي او را به تدريج پاكسازي كردم‪ .‬ضخامت ديوار قلبياش معادل با طول ‪ 21‬آخور بود‪.‬‬

‫آن را به كلي بر طرف ساختم‪ .‬وي به مواردي از قبيل طرد شدگي‪ ،‬خشم و نفرت نسبت به صاحبش و غمي بزرگ مبتال بود‪ .‬دريافتم‬

‫كه موارد مزبور به زماني كه پنج سال داشته و از او براي كشيدن درشکه استفاده ميشده است مربوط ميگشتند‪ .‬به هنگام طي مسيري‬

‫پايش لغزيده بود و صاحبش اصالً درشکه را نگه نداشته بود تا به لنگي او رسيدگي كند و لذا او تمامي مسير را با پاي لنگ پيموده بود‪.‬‬

‫از صاحبش راجع به صحت و سقم چنين واقعهاي پرس و جو كردم و وي آن را تاييد نمود‪ .‬او در آن هنگام نميدانسته است كه چه بايد‬

‫بکند و لذا به راندن درشکه تا رسيدن به محل مسابقهي نمايشي ادامه داده بود‪ .‬هايلندر ميدانست كه صاحبش از موضوع مطلع است و‬

‫به همين دليل هم از او نفرت داشت‪ .‬همچنين حس ميكرد كه او طردش نموده است‪.‬‬

‫پس از آن كه همه چيز را بر طرف ساختم ظرف ده دقيقه پايش كه به شدت ميلنگيد كامالً خوب شد‪ .‬تا سه سال بعد هم كه تحت‬

‫آموزش من بود همين طور ماند‪ .‬در اين مدت تنها دو بار ناچار شدم كه باز هم احساساتش را پاكسازي كنم و آن هم به هنگامي بود‬

‫كه از اسبهايي كه در كنار او به درشکه ميبستند خوشش نميآمد‪ ..‬تصور ميكنم كه اين امر غمش را زنده مينمود‪ .‬با اين وجود‬

‫حالش خوب ماند و چند بار هم به مقام اول رسيد‪.‬‬

‫‪194‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫اسب ديگري هم بود كه ميلنگيد‪ .‬قب الً هرگز به او آموزش نداده بودم‪ .‬از صاحبش خواستم كه با استفاده از آزمايش قدرت عضله دريابم‬

‫كه مشکلش جسماني است يا احساسي‪ .‬معلوم شده كه مشکل ريشهي احساسي داشت‪ .‬غمي را كه در مورد اسبي ديگر داشت بر طرف‬

‫ساختم‪ .‬صاحب اسب ديگر مجبور شده بود كه او را در اصطبل بکشد‪ .‬وي به خاطر مرگ آن اسب غمگين بود و قلب و بسياري از‬

‫اعضاي بدنش دچار اتصال كوتاه شده بودند‪ .‬پاك سازي او ده دقيقه به طول انجاميد و پس از آن او بالفاصله و به خوبي از جا جهيد‪ .‬در‬

‫چندين بازديد بعدي هم كه از او به عمل آوردم حالش خوب بود تا اين كه به شخص ديگري فروخته شد و از او بي اطالع ماندم‪.‬‬

‫از ايموشن كد بر روي اسبهايي كه ميخواهم بخرم استفاده ميكنم تا ببينم كه آيا اتصال كوتاه احساسي دارند و آيا واقعاً آموزش‬

‫پذيرند يا خير‪ .‬اين روش در انتخاب اسب هاي خوب خيلي به من كمك كرده است‪ .‬همواره از آزمايش قدرت عضله بر روي اسبهايم‬

‫استفاده مينمايم تا از وضعيت سالمتي آنها با خبر گردم‪ .‬فکر ميكنم كه به دليل بهرهگيري از روش دكتر نلسون به لحاظ جسماني‬

‫خيلي سالمتر شدهاند‪.‬‬

‫‪ -‬دبي اسپيتنفيل‪ ،‬اورگان‬

‫نتيجه گيري‬

‫ما انسانها همراه با حيوانات بر روي كرهي زمين زندگي ميكنيم و بسيار پيش ميآيد كه در موقعيت تيمار داري آنها قرار ميگيريم و‬

‫نوعي رابطهي عاطفي با آنها مي يابيم‪ .‬آنها همراهان و دوستان ما هستند‪ .‬گاهي اوقات به حدي آنها را دوست ميداريم كه گويي عضوي‬

‫از خانوادهي ما هستند و همين طور هم بايد باشد‪.‬‬

‫همان طور كه در قبال خانوادهي خود مسئول هستيم بايد اطمينان يابيم كه حيوانات از غذا و سرپناه خوبي برخوردارند و‬

‫بايد حداكثر تالش خود را براي تامين امنيت و سالمتي آنها به عمل آوريم‪.‬‬

‫مراقب حيوانات دور و بر خود باشيد‪ .‬اگر اتفاق ناخوشايندي بيفتد – نظير مرگ جوجه در برابر چشمان واليانت – فکر كنيد كه حيوان‬

‫چه احساسي ممکن است پيدا نمايد‪ .‬وقتي حيوان به عالمتي‪ ،‬اعم از جسماني يا رفتاري‪ ،‬دچار ميشود شايد حاكي از احساس گير‬

‫افتادهاي باشد‪ .‬اكنون ابزارهاي الزم را براي اين كه شخصاً به آنها كمك كنيد در اختيار داريد‪.‬‬

‫از سعي كردن نترسيد‪ .‬بگذاريد قلبتان از مهر حيوان پر شود‪ ،‬در دل دعا كنيد و قصد كمك به او را داشته باشيد‪ .‬باور نماييد كه مي‪-‬‬

‫توانيد و موفق ميگرديد‪.‬‬

‫‪195‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫بخش چهارم‬

‫آيندهاي روشنتر‬

‫‪196‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫از فردا نميترسم چون ديروز را ديدهام و امروز را دوست دارم‪.‬‬

‫ويليام آلن وايت‬

‫‪197‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫‪10‬‬

‫زندگي بدون احساسات گير افتاده‬

‫زندگي عاري از احساسات گير افتاده حقيقتاً چيز جالبي است‪ .‬هر چند كه شايد قابل دسترسي باشد ولي مشاهداتم حاكي از آن است‬

‫كه به ندرت كسي پيدا ميشود كه گهگاه احساسي در او گير نيفتد‪ .‬انگار كه بخشي از تجربهي زندگي انسانها است‪.‬‬

‫زندگي از همه چيز آميخته است‪ .‬نعماتي كه بايد براي آنها شکرگزار باشيم‪ ،‬مشکالتي كه بايد بر آنها غلبه نماييم‪ ،‬موقعيتهايي براي‬

‫اكتشاف و تصميمگيري و در برخي مواقع هم غم و رنج‪ .‬همهي اينها به تجربيات ما ميافزايند و راههايي را براي تمرين ايمان‪ ،‬كسب‬

‫دانش و گسترش عشق فراهم ميآورند‪ .‬خانوادهي انساني تمام اً به هم پيوسته است و هر اتفاقي كه براي يکي از ما بيفتد كم و بيش بر‬

‫ديگران نيز اثر ميگذارد‪ .‬ما از طريق تجربياتمان موقعيتهايي براي تقويت ارتباطات‪ ،‬درك بهتر و گسترش عشق به يکديگر مييابيم‪.‬‬

‫راهي كه هر روز براي روبرو شدن با وقايع آن روز بر ميگزينيد جريان زندگيتان را مشخص ميسازد‪.‬‬

‫رفتارتان نقشي اساسي در آنچه كه برايتان به وقوع ميپيوندد‪ ،‬موقعيتهايي كه به وجود ميآيند و آنچه كه فرا ميگيريد‬

‫دارد‪.‬‬

‫در واقع بخش عمدهاي از آنچه را كه در پيش روي خود مي بينيد به دليل باور به امکان فراهم آمدن آنها در زندگي به سوي خود جذب‬

‫نمودهايد‪.‬‬

‫هر آنچه كه بر آن تمركز ميكنيد واقعيت زندگيتان را شكل ميدهد‬

‫هر روز ميتوانيد انتخاب كنيد كه راجع به مواردي كه در زندگيتان جريان دارند احساس خوب يا بدي داشته باشيد‪ .‬تقريباً هميشه‬

‫اتفاقات خوب و نه چندان خوبي در حال وقوع هستند‪ .‬اين كه ت صميم بگيريد بر چه چيزي تمركز نماييد عامل مهمي در معادلهي‬

‫شادي به حساب ميآيد‪.‬‬

‫گاهي اوقات افراد اهميت زيادي به گذشته مي دهند‪ .‬اگر تصميم بگيريد كه بر وقايع ناخوشايند گذشته تمركز نماييد و احساسات ناشي‬

‫از آنها را مجدداً تجربه كنيد امکان دارد كه در عمل احساسي را كه به آن واقعه مربوط ميشود‪ ،‬حتي پس از مدتهاي طوالني از وقوع‬

‫آن‪ ،‬گير بياندازيد‪.‬‬

‫در اين رابطه بيماري به نام دايان را به ياد مي آورم‪ .‬هر چند كه پدر دايان ده سال قبل در گذشته بود ولي دريافتم كه احساس غم چهار‬

‫سال پس از مرگ او در دايان گير افتاده است‪ .‬با وجود اين كه دايان مراسم تشييع و خاكسپاري را بدون هيچ مشکلي از سر گذرانده‬

‫بود ولي در چهارمين سال گرد مرگ پدر اجازه داده بود كه اين احساس بر او غلبه نمايد‪ .‬در آن هنگام آگاهانه تصميم گرفته بود كه به‬

‫‪198‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫جاي نکات مثبتي كه پدرش در زندگي به او نشان داده بود غم از دست دادن او را تجربه كند‪ .‬نتيجه هم اين شده بود كه احساس‬

‫ناخوشايند و بالقوه خطرناكي در او گير بيفتد‪.‬‬

‫اندكي با خود خلوت و به افکار خود توجه كنيد‪ .‬آيا در هر روز افکارتان بيشتر به سوي مثبت گرايش دارند يا به سوي منفي؟ آيا تصميم‬

‫ميگيريد كه بر نکات مثبت و خوشايند ت مركز كنيد و به خاطر آنها شکرگزار‪ ،‬راضي و شادمان باشيد يا اين كه بر احساسات ناخوشايند‬

‫تمركز داريد؟‬

‫مثالً اگر در روابط با كسي به مشکل برخوردهايد تقريباً هميشه ميتوانيد نکات مثبتي را كه از نظر شما تحسين آميز هستند در او‬

‫بيابيد‪ .‬تمركز بر نکات مثبت رابطه و جنبههاي مختلف آن ميتواند موجب احساس شکرگزاري و شادي برايتان شود‪ .‬اين كار‪ ،‬خصوصاً‬

‫اگر قصد ايجاد و حفظ رابطهاي را داريد‪ ،‬حتي ممکن است به تغييرات مثبتي نيز منجر گردد‪.‬‬

‫از سوي ديگر هر گاه بر مشکالت و اشتباهاتي كه در زندگي كردهايم تمركز نماييم نهايتاً بار منفي بيشتري به وجود ميآوريم‪ .‬يك بار‬

‫در فيلمي مشاهده كردم كه معلم به شاگردش ميگفت "به ياد داشته باش كه هر آنچه بر آن تمركز ميكني واقعيت زندگيات را‬

‫خواهد ساخت‪ ".‬چقدر اين جمله به حقيقت نزديك است! هر چند كه ميتوانيد نيمهي پر يا خالي ليوان را ببينيد ولي ديدن نيمهي پر‬

‫موجب قدرت افزونتري ميشود و زندگي مثبتتري را برايتان به وجود ميآورد‪.‬‬

‫قانون جذب‬

‫اگر نسبت به آنچه كه مي خواهيد احساس مثبتي داشته باشيد به معناي واقعي كلمه شما را در رسيدن به روياهايتان ياري خواهد داد‪.‬‬

‫اگر زندگيتان را به شکلي كه ميخواهيد مجسم سازيد و حس كنيد كه به روياي خود رسيدهايد نهايتاً موقعيتهايي پديد خواهند آمد‬

‫كه بتوانيد آنچه را كه ميخواهيد بسازيد‪.‬‬

‫تمركز بر آنچه كه نمي خواهيد و وجود احساسات منفي همان مشكالت ناخوشايندي را كه در زندگي داريد ايجاد ميكنند‬

‫يا تحكيم ميبخشند‪.‬‬

‫مثالً اگر وقت خود را صرف اين كنيد كه چرا نميتوانيد عشق خود را بيابيد عالمتي كه به سوي جهان هستي ميفرستيد اين است كه‬

‫نمي توانيد عشق خود را بيابيد‪ .‬در نتيجه آن را پيدا نخواهيد نمود يا حداقل يافتن آن دشوارتر ميگردد‪.‬‬

‫ما همواره افکار خود را به سوي جهان هستي گسيل ميداريم‪ .‬بر اين باورم كه اين افکار گسترهي فضا را پر ميسازند و به سرعت نور يا‬

‫هيچ چيز ديگري محدود نميگردند‪ .‬افکار ما قدرتمندند و آنچه را كه به آن ميانديشيم و آن را حس ميكنيم برايمان پديد ميآورند‪.‬‬

‫آيهي شمارهي ‪ 23:1‬انجيل را به ياد داشته باشيد كه ميفرمايد "انسان همان گونه است كه در قلب خود ميانديشد‪".‬‬

‫‪199‬‬
‫‪www.eft.ir‬‬ ‫فرهاد فروغمند‬ ‫برادلي نلسون‬ ‫ايموشن كد‬

‫ايجاد پديده اي دائمي است‪ .‬هر گاه كسي فکري در سر داشته باشد يا براي مدتي به شيوهي مشخصي فکر كند به فرايند ايجاد وارد‬

‫ميگردد‪ .‬چيزي از آن افکار پديد خواهد آمد‪ ...‬و لذا نهايتاً افکاري را كه در حيطهي آگاهي خود نگه داشتهايد به سوي خود جذب مي‪-‬‬
‫‪i‬‬
‫كنيد‪ .‬فرقي هم نميكند كه آگاهانه باشند يا ناآگاهانه‪ - .‬كشيش مايکل بکويت‬

‫شايد اهميت كنترل بر افکار آگاهانهي خود و نگهداري آنها در حيطهي مثبت را دريافته باشيد‪ .‬ولي افکار ناخودآگاه را چه ميكنيد؟‬

‫ذهن ناخودآگاه تاثير عميقي بر آنچه كه سعي داريد در زندگي به آن برسيد ميگذارد‪ .‬بخش عمدهاي از اثرات ناشي از احساسات گير‬

‫افتاده از طريق ساز و كار ذهن ناخودآگاه ميباشد‪ .‬شايد بسيار تالش نماييد تا مثبت بيانديشيد و نيمهي پر ليوان را ببينيد‪ .‬ولي در‬

‫همين هنگام احساسات گير افتاده و ناخودآگاهانهتان از راه ساطع نمودن بسامد افکار منفي دائماً به شما خيانت ميورزند‪.‬‬

‫هر چه احساسات گير افتاده ي بيشتري داشته باشيد انرژي افکار منفي ناشي از آنها هم بيشتر منتشر ميگردد و لذا دستيابي به آنچه‬

‫كه واقعاً ميخواهيد دشوارتر ميشود‪.‬‬

‫‪i‬‬
‫از شخصيتهاي فيلم "راز"‬

‫‪211‬‬

You might also like