You are on page 1of 21

‫شهريار‬

‫درويشی از سرزمین ايران‬


‫یکی از شااگاهگنگ در سااگ ‪ ،1860‬نهگهِ در گردشِ دوران‪ ،‬بر صااه ی جگلب و‬
‫شهفتآوری در روستگی کوچک خراشگه استگ یزد‪ ،‬ایخکوب شد‪.‬‬
‫شگاهگنی تیره و تگر در ا طق ای دوردست و اتروک‪ ،‬بیرو از روستگی خراشگه‪،‬‬
‫پساارب ای نفت سااگل کم اهو ی برج سااکو( خدخ) خ خفت و این در حگلی‬
‫ا ست ک ج سدی بگ ب د ب پگی او گره زده شده بود‪ .‬دوران بگ دید این صه ی‬
‫نراسانهیز‪ ،‬قلبش ب بش افتگد و چ ین اندیشاید‪« ،‬اگر الشاووری برای بلعید‬
‫ج سد نگگهگ فرود آید‪ ،‬چ بر سر ب خواند آاد؟ او نیز از بین خواند رفت! این‬
‫پ سر خرد سگ چقدر دلیر ا ست! حتگ اگر چ د تن از بزرگ سگال نیز ک گر نم گرد‬
‫آی د‪ ،‬شهگات اگند در چ ین اکگنی را ندارند»!‬
‫دوران‪ ،‬نهگه خود را بر این کودک دوخت و تگ برآاد خورشااید‪ ،‬پساارب ن وز‬
‫سگلم بود‪ .‬دوران‪ ،‬قگنع شد ک خداوند نههدار آ پسرب است و آی دهای درخشگ‬
‫در پیش رو دارد‪ .‬این کودک چ کسی بود؟ او ن)گ کسی است ک در سرنوشتش‬
‫درویشااای رقم خورده و آ ک ندای الهی ب او ساااون گفت بود‪ .‬ای دوران‪ ،‬دنیگ‬
‫اشتگق است و آرزوی ش ید داستگ زندگی او را دارد‪.‬‬
‫در قر نوزده ایالدی در ایرا ‪ ،‬زرت شتیگ در و ضعیت ب سیگر د شوار و نگا سگعد و‬
‫نول گکی ایزیسات د‪ .‬فااگ و وضاعیت سارزاین اقدس َاهی ‪ 44 Magi‬خاجوسخ از‬
‫زاگنی ک حااار( زرتشاات ساارزاین ایرا را از ‪ 7000‬سااگ پیش تقدیس ن)ود‪،‬‬
‫د ستووش دگرگونینگی شدیدی گردیده و ا سل)گنگ ‪ ،‬پیروا ح ار( زرت شت را‬
‫کگفر ایدانسااات د و آ نگ را ب ور ا ظم اورد ساااتم‪ ،‬آزار و بد رف تگری قرار‬
‫ایدادند‪ .‬آ نگ ستگرهی ا سالم را بگالترین ایانهگ شت د و ک سگنی را ک ب ا سالم‬
‫ن)یگرویدند‪ ،‬بیرح)گن اورد اذیت و آزار قرار ایدادند‪ .‬جگ زرت شتیگ ن)واره در‬
‫اعرض خطر و جز خدایشگ ‪ ،‬انوراازدا‪ ،‬کسی پشتیبگ و نههدار آ نگ نبود‪.‬‬
‫بگ گذشت قر نگ‪ ،‬دین اکثریت زرتشتیگ ‪ ،‬ب اسالم تغییر یگفت و بیشتر آنگنی ک‬
‫سااار بگز زدند‪ ،‬اجبور ب فرار و ب کشاااور ن د گریوت د ااگ آنگ ک از ایرا کوچ‬
‫نکردند‪ ،‬ایبگیساات در اقگبل اساال)گنگ و قوانین آ نگ ساار تعظیم فرود آورده و‬
‫بیرح)ی و آزار آنگ را پذیرا بگشاا د‪ .‬نیچ کس را ن)یتوا اقصاار این اوضااگ ب‬
‫ش)گر آورد‪ ،‬زیرا چرخ زاگ ‪ ،‬او ضگ را بر ا سگس قگنو الهی ایچرخگند‪ .‬از دیدگگه‬
‫بشردوستگن ‪ ،‬چ ین وضعیتی یع ی اورد آزار و اذیت قرار گرفتن ب نگم اذنب‪ ،‬غیر‬
‫بیعی اساااات‪ .‬بگ این حگ بدو خواساااات و ارادهی الهی‪ ،‬نیچ چیزی رخ‬
‫ن)یدند‪ .‬از این رو گسترش اسالم و خشم و بیرح)ی اسل)گنگ بر علی زرتشتیگ‬
‫ک در ساااگ نگی ‪ 1800‬ایالدی در ایرا رخ داد‪ ،‬ب این حگ لت بیعی از غیر‬
‫بیعی بود ‪ ،‬داان زد‪.‬‬
‫در آ روزگگر‪ ،‬شک ج و ربود کودکگ زرتشتی‪ ،‬ااری نگدر و ک)یگب نبود‪ .‬گفت‬
‫ای شود اسل)گنگ بگ حیل و نیرنگ‪ ،‬پسرب نگی زرتشتی را فریب داده و ب ا ز‬
‫خود ایبردند و پس از قفل کرد در و پ جره نگ‪ ،‬اسااال)گ نگنی ک آنجگ حااااور‬
‫داشت د حلق ای تشکیل داده و آ پسر را وادار ایکردند ک درو حلق بیگیستد‪.‬‬
‫س ا س سااوزنی ک را در پشاات ساار خود در دساات پ هگ سااگخت بودند در بد‬
‫پسرب فرو ایبردند و این کگر را تگ زاگنی ک کودک نقش بر زاین ایشد و جگ‬
‫ایسا رد اداا ایدادند‪ .‬آنهگه بد بیجگ کودک را ب اهل ی زرتشااتیگ برده و‬
‫در کوچ پر( ایکردند‪.‬‬
‫زنگ و دخترا زرتشااتی نیز بگ انوا گونگگو ح)ال( و انگنتنگ و تهقیرنگ رو ب‬
‫رو شده و جگ آ نگ پیو ست در اعرض خطر بود‪ .‬بگ این حگ آ نگ ایبگی ست این‬
‫بدگویینگ و جور و ستمنگ را ته)ل ک د‪ ،‬یگ بگ ارگ رو ب رو شوند‪ .‬ا سل)گنگ از‬
‫اجرای اراساام اذنبی زرتشااتیگ ‪ ،‬پرسااتش آتش ک ن)گد کشاا)کش جهگنی بین‬
‫نیرونگی نور و تگریکی ا ست‪ ،‬بگ خ شونت جلوگیری ایکردند و از روی تع صب‪ ،‬بگور‬
‫داشاات د ک ب ع وا اساال)گ اوظف د از گسااترش این دین کفرآایز جلوگیری‬
‫ک د‪ .‬زرتشااتیگ در اوگلفت و اعتزاض بگ اساال)گنگ حتگ جرا( ادای یک کل) را‬
‫نم نداشت د‪ .‬آنگ در اقگبلِ ست)کگرا و آزار دن دگگن شگ ‪ ،‬ن از خود دفگ و ن آ‬
‫را توجیح ایکردند‪ .‬اگرچ در بساایگری از اواقع‪ ،‬آ نگ خشاا)هین ایشاادند ااگ‬
‫خ شم خود را آ شکگر ن)ی سگخت د‪ .‬زرت شتیگ برای ابراز خ شم خود‪ ،‬ب شیوهای‬
‫اگنران دسااات زده بودند‪ .‬ن) ی آ نگ جلوی خگن نگی خود‪ ،‬ساااتونی ب گ کرده و‬
‫چ ین وان)ود ایکردند ک آ ستو ‪ ،‬د ش)ن آ نگ ا ست و بر آ لهد ای زدند و‬
‫اشت ایکوبیدند و بر آ تم ایانداخت د‪ .‬این ابراز خشم روزاره‪ ،‬ب آ نگ آرااش‬
‫ایبو شید و توا ته)لِ جور و ست)ی ک پیو ست بگ آ رو ب رو بودند را افزایش‬
‫ایداد‪.45‬‬
‫گههگه حتگ زرت شتیگ نیز د ست ب رفتگر خ شونتآایز زده و بیرح)ی را در پیش‬
‫ایگرفت د‪ .‬برای اثگ این رویداد در خراشااگه‪ ،‬زادگگه شااهریگر رخ داد‪ .‬روزی یک‬
‫ارد زرت شتی سوار بر ا سب از خیگبگنی ایگذ شت‪ .‬در آ روزگگر اگر یک زرت شتی‬
‫سوار بر ا سب از جلوی یک ا سل)گ یگ کودک ا سل)گ حرکت ایکرد‪ ،‬ایبگی ست‬
‫برای ادای احترام از اسااب پیگده شااود ااگ در این اوقعیت خگص‪ ،‬اگرچ سااوار‪ ،‬آ‬
‫کودک ا سل)گ را دید ااگ از ا سب پیگده ن شد و کودک بگ صدای بل د ب او نگ سزا‬
‫گفت‪ .‬ارد زرتشتی ک دیهر تگب و ته)ل نداشت‪ ،‬نهگنی ب ا راف انداخت و چو‬
‫ک سی را نیگفت‪ ،‬از ا سب پیگده شد و ب سوی پ سرب رفت و دنگ او را بگ د ست‬
‫پوشااگنید و در چگنی در آ نزدیکی انداخت و بیدرنگ از شااهر گریوت و بگ اولین‬
‫کشتی رانی ن د شد و از سرنوشت آ کودک خبری در دست نیست‪.‬‬
‫در چ ین روزگگر سوتی‪ ،‬شهریگر اگندگگر ایرانی‪ 46‬در روستگی خراشگه‪ ،‬در یزد در‬
‫جگاع ی زرتشااتیگ در ‪ 21‬اگرس ‪ 1853‬چشاام ب جهگ گشااود‪ .‬پدر شااهریگر‪،‬‬
‫اگندگگر نگم داشاات و اگن د بیشااتر زرتشااتیگ ‪ ،‬تهیدساات بود‪ .‬زرتشااتیگ ک کگفر‬
‫قل)داد ای شدند چهون ایتوانست د در سرزای ی ک حگای ج گ و ستیز اذنبی‬
‫بود‪ ،‬ب پیشاارفت اگدی دساات یگب د؟ اگندگگر‪ ،‬افزو بر نههبگنی و نههداری از برج‬
‫ساااکو(‪ ،‬اکگنی ک زرتشاااتیگ اردگگ خود را در آن جگ ایبردند تگ توسااا‬
‫ال شوورنگ‪ 47‬بلعیده شوند‪ ،‬ب بگغبگنی و ک شگورزی نیز ا شتغگ دا شت‪ ،‬حرف ای ک‬
‫ن) ی زرت شتیگ بدا ایپرداخت د‪ .‬اگرچ این پیش ای کم درآاد بود بگ این حگ‬
‫اگندگگر ایتوانساات خگنوادهی خود را اتشااکل از دو پساار و یک دختر اداره ک د‪.‬‬
‫شهریگر در پ ج سگلهی اگدرش درگذ شت و اگندگگر بگ از د ست داد ن) سر خود‬
‫بسایگر اندونهین شاد‪ .‬اگندگگر نرچ د ک یک زرتشاتی اتعصاب نبود بگ این حگ‬
‫آداب و رسااوم اذنب خود را ب جگ ایآورد و از افراطگرایی دوری ایجساات‪ .‬او‬
‫نهرش و بگورنگی دی ی خود را نهگه داشاات و در جشااننگ و اراساام زرتشااتیگ و‬
‫ن) ین اسل)گنگ شرکت ایجست‪ ،‬زیرا الونیت را در ن)هگ تشویص ایداد و‬
‫بر آ ارج اینهگد‪ .‬اگندگگر فردی اجت)گعی و اعگشرتی بود و بگ جگاع ی زرتشتیگ‬
‫و اساال)گنگ ‪ ،‬آزادان رفت و آاد داشاات‪ .‬او از دید ن)سااگیهگ ِ اساال)گ خود‪ ،‬یک‬
‫اع)گ بود‪ ،‬زیرا او اریدِ یک ولی اهلل ‪ 48‬در خراشااگه شااده بود و دیده ایشااد ک او‬
‫نزد آ ولی ایرود‪ .‬سرس ردگی اگندگگر ب این قدیس اسل)گ ‪ ،‬او و فرزندانش را‬
‫از ست)هرینگ و اذیت و آزاری ک بی شتر جگاع زرت شتیگ بگ آ رو ب رو بودند در‬
‫ااگ نهگه ایداشت‪ .‬اگندگگر‪ ،‬انسگنی بسیگر وارست و خوب بود و نرگز از وظیف ی‬
‫پدری خود نساابت ب فرزندانش شااگن خگلی نکرد‪ .‬او ساات)هرینگی اساال)گنگ را‬
‫و سیل ای برای روحگنی شد و نفس‪ -‬زدایی ایانهگ شت‪ .‬اگندگگر فردی تهید ست‬
‫بود‪ .‬او پیوسااات خدا را یگد ایکرد و ب این خگ ر‪ ،‬خود را از بیشاااتر انساااگ نگی‬
‫ثروت) د‪ ،‬سعگدت) دتر ایدانست‪.‬‬
‫پس از درگذشاات اگدر شااهریگر‪ ،‬خوانر شااهریگر ب نگم پیروجگ خفیروزهخ ‪ Piroja‬و‬
‫بردارش خداداد ک بزرگتر از او بودند از شهریگر نههداری کردند‪ .‬شهریگر ادر س‬
‫ن)یر فت ا اگ نر روز ن)راه پدر خود ب برج ساااکو( ایر فت و آن جگ ب ت هگیی‬
‫سرگرم بگزی ای شد‪ .‬ا ش این پسر خردسگ ‪ ،‬اندیشید و تگال بود ب وری ک‬
‫در برج ساااکو( ب نیگیش ایپرداخت و در اراقب و اندیشااا فرو ایرفت‪ .‬در آ‬
‫زاگ در ایرا ‪ ،‬ت هگ فرزند ثروت) دا ایتوانست د ب تهصیال( رس)ی دست یگب د‬
‫و برای یک زرتشتیِ تهیدست‪ ،‬راهیگفتن ب ادرس ااری غیر ا)کن بود‪ .49‬گههگه‬
‫در درازای شااب‪ ،‬در ت هگیی و ن هگم پگسااداری از اردگگ ‪ ،‬اگندگگر برای ن)ساار از‬
‫دسااات رفت ی خود ساااوگواری ایکرد و اشاااک ایریوت ا اگ ن)دایِ فرزند‬
‫خرد سگلش ب او آرااش ایبوشید‪ .‬پرگویینگی اعصواگن ی شهریگر‪ ،‬پدر داغدیده‬
‫و در اگتم فرو رفت ی خود را ساارگرم ایکرد و گگنی نیز اگندگگر از دانش ذاتی و‬
‫ژرفگی سو گ شهریگر شهفتزده ایشد‪ .‬سگ نگیی ک در برج سکو( س ری شد‪،‬‬
‫ب بیدار شد عالق ای شدید ب او ضو نگی روحگنی در شهریگر داان زد و او از‬
‫جگ و د ب یگفتن خداوند ایاندی شید‪ .‬او پ سری بگنوش و اگجراجو بود و از نیچ‬
‫چیز ن)ینراسید و این ویژگی تگ واپسین نفس بگ او بود‪.‬‬
‫ن هگای ک شااهریگر نفت سااگ داشاات‪ ،‬روزی پدرش برای انجگم کگری ب شااهر‬
‫رفت و او را در برج سااکو( ت هگ گذاشاات‪ .‬ت گ غروب بود و اگندگگر در بگزگشاات‬
‫تگخیر داشاات‪ .‬در این ایگ ‪ ،‬جسااد کودکی را ب برج سااکو( آوردند ااگ ب علت‬
‫تگریکی‪ ،‬اجرای اراسم تشییع تگ برآاد خورشید ااکگ پذیر نبود‪ .‬از این رو گرونی‬
‫ک جساد را آورده بودند آ را پشات دیوار برج ساکو( قرار دادند و رفت د‪ .‬در آ‬
‫اکگ اتروک و ت هگ‪ ،‬کرکسنگی گر س دیده ای شدند ک در بگالی ج سد پرواز‬
‫ایکردند و ایچرخیدند‪ .‬شهریگر کوچک ب آ نگ س گ پرتگب ایکرد و کرکسنگ‬
‫را دور ای سگخت‪ .‬او ا ص)م بود ک از ج سد کودک نهبگنی ک د تگ این ک روز بعد‬
‫ارا سم اجرا شود‪ ،‬از این رو بگ ب د‪ ،‬پگی خود را ب پگی ج سد گره زد و در ک گر آ‬
‫روی زاین دراز کشاااید‪ .‬صااادای نگن جگر کرکسنگ اوج گرفت ااگ نیچ یک برای‬
‫بلعید ج سد فرود نیگادند‪ .‬ن هگای ک اگندگگر بگزگ شت‪ ،‬دید شهریگر پگی خود را‬
‫ب پگی ج سد گره زده و ک گر آ خفت ا ست و از دلیری و شجگعت پ سر خرد سگ‬
‫خود‪ ،‬ابهو( و شهفت زده شد‪.‬‬
‫شااهریگر نر روز در اندیشاا و تگالی آرام بوش در اهو ی برج سااکو( ت هگ‬
‫این ش ست و غرق در یگد خدا ای شد‪ .‬قلب آ پ سر بیدار شده و آرزو و ا شتیگق‬
‫دید خداوند را داشااات‪ .‬یک روز ک جذب در ت)رکز بود‪ ،‬نگگهگ بگنوی جوانی را‬
‫دید ک دوا دوا ب سوی او ایآید‪ .‬ن هگای ک آ دختر زرت شتی ب او ر سید‬
‫وحشاات زده و خیس عرق‪ ،‬نفسزنگ ب شااهریگر گفت ک چ د تن اساال)گ در‬
‫تعقیب او نست د و از شهریگر درخواست ک)ک کرد ک جگ او را نجگ( دند‪.‬‬
‫در آ نزدیکی‪ ،‬یک نگنوایی بود ک خوی شگ درگذ شتهگ نگ نگ را از آنجگ تهی و‬
‫بین فقرا تقساایم ایکردند‪ .‬ااگ در آ روز بوصااوص‪ ،‬نیچ کس فو( نکرده و ت ور‬
‫بزرگ نگنوایی روشااان نبود‪ .‬شاااهریگر ب آ دختر ک)ک کرد ک درو ت ور برود و‬
‫پ هگ شااود و آنهگه خود‪ ،‬ب اکگ اراقب بگزگشاات‪ .‬اندکی بعد‪ ،‬چ د تن اساال)گ‬
‫سوار بر اسب بگ تگخت ب برج سکو( رسیدند و پرسیدند‪« ،‬ای پسر‪ ،‬آیگ چ د دقیق‬
‫پیش دختری را ندیدی ک از ای جگ بهذرد»؟ شهریگر پگسخ داد‪« ،‬تقریبگ یک سگعت‬
‫اساات ک ای جگ نسااتم ااگ حتی یک سااگ را نم ندیدم ک از ای جگ بهذرد و نیچ‬
‫دختری نیز از ای جگ رد ن شده ا ست«‪ .‬آ نگ حرف او را بگور کردند و از آنجگ رفت د و‬
‫شهریگر از این ک دروغ نهفت خو شهگ بود‪ .‬البت سو گ شهریگر واقعیت دا شت‪،‬‬
‫زیرا آ روز نیچ سهی از آنجگ گذر نکرده و دختری نیز از آنجگ دوا دوا نهذ شت‬
‫بود‪ .‬شااهریگر ب نگنوایی بگزگشاات و دختر جوا را تگ ا زلش ب سااالات ن)رانی‬
‫ن)ود‪ .‬خویشگ دختر بسیگر خوشهگ و از شهریگر قدردانی ن)ودند‪.50‬‬
‫گرایش و ت)گیل روحگنی شهریگر زودن هگم شکوفگ گردید و او نیز ایبگی ست ک‬
‫ن)راه پدر خود‪ ،‬آ ولی را االقگ( کرده بگ شد‪ .‬شهریگر از کودکی بدو دلب ستهی‪،‬‬
‫ب زندگی اینهری ست و خگلی از بل دپروازینگی اگدی بود و اندی ش ی کگایگبی و‬
‫پی شرفت در این دنیگ را در سر ن)یپروراند‪ .‬ن هگای ک ج سدی را ب برج سکو(‬
‫ایآوردند‪ ،‬او چ ین ایاندیشید‪« ،‬ارگ حت)ی و اجت گبنگپذیر است‪ .‬خوشبوت و‬
‫بدبوت‪ ،‬نر دو ایایرند‪ ...‬افهوم زندگی چی ست؟ ندف چی ست؟‪ ...‬ن)هگ از این‬
‫دنیگ ایروند و خوشینگ و غمنگی خود را پشت سر جگ ایگذراند پس چرا ن هگای‬
‫ک زنده نسااتیم خوشااینگ و اندوه خود را ترک نک یم‪ ،‬ااگ چهون «؟ د شااهریگر‬
‫بیتگب برای یگفتن پگسااوی بود ک او را خش ا ود و راضاای سااگزد‪ .‬روزی در سااگ‬
‫‪ ،1865‬شهریگر ا شتیگق خود را برای پدرش آ شکگر سگخت و ب ستهگ خود را ب‬
‫درود گفت و خگن را ترک کرد‪ .‬در آ زاگ ‪ ،‬او ت هگ دوازده سگ دا شت‪ .‬این پ سر‬
‫نرگز از اهل خود‪ ،‬خراشاااگه‪ ،‬قدم بیرو نهذاشااات و ن هگای ک بر آ شاااد تگ‬
‫پر س زنی را در ایرا آغگز ک د‪ ،‬اق صد خگ صی در نظر ندا شت‪ .‬او بگ پگی پیگده و بگ‬
‫چ د تک لبگس ب راه افتگد و شبنگ‪ ،‬نر جگ ک ای شد ایخوابید و غذای خود را‬
‫از راه گدایی ب دسااات ایآورد‪ .‬این درویش جوا ‪ ،‬ای)گ و تکی اش ب خداوند‬
‫اهکم و اساااتوار بود‪ .‬از این رو ب چ ک)ک دیهری نیگز داشااات؟ او خود را وقم‬
‫یگفتن خداوند ساااگخت و بگ تکرار نگاش‪« ،‬یزدا ‪ ،‬یزدا ‪ ،‬یزدا » در نر گگم او را‬
‫ایجویید‪ .‬گرچ در سرنو شت شهریگر‪ ،‬سوتینگی فراوانی بود ک ایبگی ست ی‬
‫پرس زنینگی خود‪ ،‬پشت سر بهذارد‪ ،‬بگ این حگ او ن ت هگ شهگات و دالوری خود‬
‫را از دساات نداد‪ ،‬بلک بر عکس‪ ،‬آ رنجنگ ب او نیروی درونی بوشاایده و او را ب‬
‫خداوند نزدیکتر سگخت د‪ .‬در آ روزگگر در ایرا اردم ب خوبی پذیرای دروی شگ‬
‫نبودند و گههگه آ پسر در عوض غذا‪ ،‬تونین و دش گم دریگفت ایکرد و گگنی نیز‬
‫ب جگی این ک او را پ گه دن د او را کتک ایزدند‪ .‬ااگ آ ک دنیگ را ترک ایک د‬
‫خداوند ای شود و این در سرنو شت شهریگر رقم خورده بود‪ .‬روزی ی پر س زنی‪،‬‬
‫این پسر ب شهر بگفت رسید‪ ،‬او خست و گرس دم یک نگنوایی رفت و برای شگم‪،‬‬
‫یک قرص نگنی گدایی کرد‪ .‬نگنوا ایخواسااات ک ب او نگ بدند ااگ یک درویش‬
‫اسل)گ سگلوورده ک نر روز یک قرص نگ را از نگنوایی دریگفت ایکرد سر رسید‪.‬‬
‫نگنوا بگ دلسوزی نهگنی ب شهریگر انداخت ک اندااش استووانی شده بود و س س‬
‫ب درویش اساال)گ گفت‪« ،‬ااروز تو نگ دریگفت نووانی کرد‪ ،‬زیرا سااهم تو را ب‬
‫برادر کوچکتر( خوانم داد»‪ .‬درویش ساااگلوورده ک از دریگفت خیرا( اهروم‬
‫شده بود‪ ،‬برافروخت و پرخگشک گ ب نگنوا گفت‪« ،‬ان یک فقیر واقعی نستم‪ .‬این‬
‫پ سر دروغهو ا ست‪ .‬آیگ ایخوانی ب جگی ان ب این ولهرد نگ بدنی»؟ نگنوا ب او‬
‫گفت‪« ،‬تو نر روز نگ دریگفت ایک ی‪ .‬چرا اگر ت هگ یک بگر ب ور اتفگقی ب یک‬
‫آواره نگ بدنم گل و غرغر ایک ی؟ خ صو صگ ک او ب سیگر جوا نم ا ست«‪ .‬فقیر‬
‫سااگلوورده نهگنی تهقیرآایز بر شااهریگر افک د و گفت‪« ،‬تو این ب ی بگزیهوش و‬
‫شاایط تگر را درویش ایخوانی؟ تو دیوان ای‪ .‬ان فقیر واقعی نسااتم‪ .‬این پساار‪،‬‬
‫گدایی بیش نی ست«‪ .‬این جر و بهث داغ اداا یگفت‪ .‬در این ایگ ‪ ،‬ش)گری نیز در‬
‫آنجگ گرد آادند‪ .‬سرانجگم پیرارد گفت‪« ،‬اگر این پ سر یک درویش واقعی ا ست و‬
‫خاادا را دوساااات دارد و ریااگکااگر ناایساااات‪ ،‬ااان او را باا چااگلااش‬
‫ایک شم و پر سشنگیی از او دارم»‪ .‬شهریگر ک از رفتگر بیادبگن ی فقیر شرا ده‬
‫شده بود‪ ،‬خوا ست ک از بهث دوری ک د ااگ نگنوا و دیهرا از او خوا ست د ک آ‬
‫چگلش را ب ذیرد‪ .‬بهث داغی در اورد خداوند درگرفت و آ پساار بگ تیزنوشاای و‬
‫زیرکی فراوا ب پر سشنگی فقیر پگ سخ داد ک ت شویق اردم را ب دنبگ دا شت‪.‬‬
‫فقیر ک در ابگحث کمآورده بود‪ ،‬سوت شرا سگر شد و زیر رگبگر د ش گم اردم از‬
‫آنجگ رفت‪ ،‬در حگلی ک شهریگر شگم لذیذی ب ع وا پگداش نوش جگ کرد‪.‬‬
‫گگه و بیگگه شااهریگر بگ دیهر تگرک دنیگنگ ساافر ایکرد‪ .‬روزی او و ساا درویش‬
‫ا سنتر از خودش ب ج هلی انبوه پ گه بردند و زیر درختی آتش برافروخت د و گرد‬
‫نشاااسااات د‪ .‬آ سااا درویش شااارو ب بگلید و رجز خوانی در اورد سااافرنگ‪،‬‬
‫شااهگاتنگ و دانشنگی خود کردند و از دید آ نگ‪ ،‬برادر کوچکشااگ شااهریگر‪ ،‬در‬
‫گگم برداشاااتن در راه روحگنی‪ ،‬تگزه کگری بیش نبود‪ .‬خود ‪ -‬بگوری و غرور بر آ نگ‬
‫چیره شااده و یکی از آ نگ گفت‪« ،‬اگر یک ببر وحشاای در جلوی ان ظگنر شااود‪،‬‬
‫نیرویی دارم ک بگ دسااتنگی خگلی‪ ،‬آ را از پگی درآورم«‪ ،‬دوای در پگسااخ گفت‪،‬‬
‫«ان آ حیوا را ت هگ بگ یک نهگه ایتوانم ب خگکساااتر تبدیل ک م» و ساااوای‬
‫چ ین رجز خواند‪« ،‬ان آ را رام کرده‪ ،‬بر پشاات آ سااوار ایشااوم و ب ن) جگ‬
‫خوانم رفت«‪ .‬شهریگر سکو( پی ش کرد‪ ،‬زیرا ایدان ست آ نگ چ ین قدر(نگیی‬
‫ندارند‪ .‬روز بعد ن هگای ک در ج هل در حرکت ایکردند بگ یک اگر افعی رو ب رو‬
‫شدند‪ .‬آ س تن ک شب قبل ب شهگات خود ایبگل د‪ ،‬بگ ترس و وحشت فرار را‬
‫برقرار ترجیح دادند‪ .‬شهریگر س هی برداشت و بیبگکگن بر سر اگر بزرگجث کوبید‬
‫و آ را ل کرد‪ .‬بگ این حگ بد اگر ن وز ب پی د اداا داد‪ .‬ب روش اشاااگب ‪،‬‬
‫غرور آ س تن نیز پی یده شده و از ایگ نرفت بود‪ ،‬زیرا ن هگای ک شهریگر نزد‬
‫آ س درویش رفت‪ ،‬آ نگ بگ غرور بیگ دا شت د‪« ،‬فکر نکن ک اگ از اگر تر سیدیم‪.‬‬
‫کشااتن آ ‪ ،‬کگر نگچیزی بود‪ .‬اگ آ را ب عهدهی تو ک کوچکتری گذاشااتیم» بگ‬
‫این حگ ‪ ،‬شهریگر آ نگ را االات و سرزنش نکرد‪.‬‬
‫شااهریگر در جسااتجوی حقیقت‪ ،‬افزو بر پرساا زد در ج هلنگ و بیگبگ نگ‪ ،‬از‬
‫آرااهگ نگی بسااایگری از بزرگگ دید ن)ود از ج)ل آرااهگه حگفظ شاااگعر عگرف‬
‫شاایرازی و آرااهگه س ا گیی‪ .‬او ن) ین بگ روحنگی پیشاارفت ی بساایگری در ایرا‬
‫ت)گس داشااات‪ .‬شاااهریگر کم بی ی و گلع بی ی را آاوخت ک درآادی آبروا دان‬
‫برای او ایجگد ن)ود و توانگیی اگلی ب دسااات آورد تگ ب بوش دوم از سااافرنگیش‬
‫ب ردازد‪.‬‬
‫نرچ د ک شهریگر در کودکی از د ستیگبی ب آاوزش ر س)ی بگزاگنده بود‪ ،‬بگ این‬
‫حگ دانش از نوشااتن و خواند فگرساای‪ ،‬عربی و عبری را نگگهگ ب دساات آورد‪،‬‬
‫‪51‬‬
‫انهگر ک پرده شکگفت شده و دانش انبگشت شده از زندگینگی پیشین او آشکگر‬
‫گردید‪ .‬شااهریگر پیش از ترک ایرا ‪ ،‬دو کتگب ب زبگ فگرساای نوشاات ااگ از آ نگ‬
‫چیزی در دست نیست‪ .‬شهریگر انوا گونگگو ریگضتنگ‪ ،‬تجرب نگ و رنجنگ را پشت‬
‫سر گذا شت و پس از ن شت سگ ته)ل شدیدترین ریگ ضتنگ و در پیش گرفتن‬
‫یک زندگی آک ده از فقر‪ ،‬او ن ور ب ندفش یع ی پرتویی از نور خورشيد‪ ،‬نرسیده‬
‫و در نتیج ب اندازهی زاگ ترک خگن و کگ شگن ی خود‪ ،‬نگخ ش ود و نگرا ضی بود‪.‬‬
‫این جوا بیساات سااگل ‪ ،‬نرچ د ک در جسااتجو و تکگپوی خود برای خداوند‪ ،‬در‬
‫ایرا نگااید و نگکگم اگند ااگ دلسارد نهشات و از جساتجوی خود دسات نکشاید و‬
‫اص)م برای پیگیری جستجوی خود‪ ،‬رانی ن د شد‪ .‬او در سگ ‪ 1873‬یگ ‪،1874‬‬
‫ن)راه برادر بزرگتر خود‪ ،‬خداداد‪ ،‬سوار بر کشتی ب ب در ب)بئی رسیدند‪.‬‬
‫در ب)بئی‪ ،‬خداداد در یک اغگزه کگری برای خود د ست و پگ کرد و شهریگر را نیز‬
‫راضااای ن)ود ک ب او ب یوندد‪ .‬شاااهریگر پیشااا هگد او را پذیرفت و در ن)گ اغگزه‬
‫اشااغو ب کگر شااد‪ .‬اگرچ این اولین کگر شااهریگر در زندگیاش بود‪ ،‬بگ این حگ‬
‫شاایوه و ا ش درویشاای خود را ک گر ن هگد‪ .‬او گیگه خواری خود را ب وری جدی‬
‫دنبگ ن)ود و از اصرف الکل و سیهگر پرنیز کرد‪ .‬شهریگر فردی پگرسگ و پگکداان و‬
‫از اونبت نیکی و خوبینگی ذاتی برخوردار بود‪ .‬پس از دساات کشااید از کگر‪ ،‬در‬
‫پگیگ روز‪ ،‬او اوقگ( خود را ب یگد خدا و جگری سگختن نگم او ایگذراند‪« ،‬یزدا ‪...‬‬
‫یزدا ‪ ...‬یزدا »‪ .‬حتگ ن هگم کگر نیز ت)رکز دورنی او بر یگد خداوند اساااتوار بود‪.‬‬
‫نرچ د ک او از خودن)گیی ایپرنیزید‪ ،‬بگ این حگ ‪ ،‬پگرساااگ ا شااای خود را پ هگ‬
‫ن)ی سگخت‪ .‬اوی سر او بل د و ن)ی ش لبگ سی سفید و بل د بر تن دا شت‪ ،‬در ست‬
‫ن) و یک درویش ن)ون ی ایرانی‪ .‬این در حگلی ا ست ک صگحب اغگزه‪ ،‬نقط ی‬
‫اتااااگد شاااهریگر بود‪ .‬او فردی اگدی و از پگرساااگیی شاااهریگر ت فر داشااات و بگ‬
‫کوچکترین بهگن ب او نگ سزا ایگفت‪ .‬شهریگر در ج ستجوی نور‪ ،‬ب ن د آاده ااگ‬
‫تگ ک و ‪ ،‬ت هگ ب تگریکی د ست یگفت بود‪ .‬سرانجگم‪ ،‬ن هگای ک صگحب اغگزه‪ ،‬او را‬
‫ب نگدرسااتی و تقلب اتهم کرد‪ ،‬شااهریگر خود‪ ،‬از آ کگر ک گرهگیری کرد تگ اورد‬
‫چ ین ته)تنگی نگروایی قرار نهیرد‪ .‬بدین ترتیب پس از گذ شت پ ج اگه‪ ،‬شهریگر‬
‫برای بگر دیهر آزاد بود‪ .‬او دسااات)زد خود را گرفت ااگ ت هگ دو روپی از آ را نهگه‬
‫دا شت و بقی را ب دیهرا بو شید‪ .‬انهگر این شغل ته)یلی‪ ،‬یک ا ستراحت اوقتی‬
‫را برای شهریگر فرانم آورد ک سرنوشت برای او رقم زده بود‪ .‬نرچ د آ پیش ‪ ،‬کگر‬
‫آ سگنی نبود‪ .‬ااگ ن) گ ک بعد آ شکگر شد‪ ،‬شهریگر ایبگی ست تهت شرایطی‬
‫بساایگر دشااوارتر از آ چ در ایرا پشاات ساار نهگده بود‪ ،‬ده سااگ دیهر در په گ و‬
‫گسترهی سرزاین ن د سرگشت و حیرا پرس زند‪.‬‬
‫شهریگر بگ دو روپی ک نزد خود نهگه دا شت بود‪ ،‬یک کگ س ی چوبین و یک چوب‬
‫د ستی خریداری ن)ود و بگ د ست خگلی بر آ شد ک ا سگفت نزار کیلواتری ب‬
‫سااوی شاا)گ ‪ ،‬تگ کراچی را بگ پگی پیگده ب ی)گید‪ .‬او پرساا زنگ از گجرا( ‪،Gujarat‬‬

‫کُتچ ‪ ،Kutch‬ساااور( ‪ ،Surat‬وادوا ‪ Wadhwan‬و اگندوی ‪ Mandvi‬گذر ن)ود‪ .‬اگرچ‬


‫پیگدهروینگی دراز اد( روزان ‪ ،‬اوجب شده بود ک پگنگی او ب شد( تگو بزند‪،‬‬
‫بگ این حگ او از حرکت بگز نگیستگد‪ .‬او شبنگ زیر درخت پ گه ایگرفت و در درازای‬
‫روز ب پیگدهروی خود اداا ایداد و ن)واره نگم خداوند را بر زبگ داشت‪« ،‬یزدا ‪...‬‬
‫یزدا ‪ ...‬یزدا »‪ .‬اگر غذایی ب او ایدادند‪ ،‬ایخورد و اگر ن)یدادند‪ ،‬ایدانسااات‬
‫خواساات خداوند بر این اساات ک روزه بهیرد‪ .‬راه شااهریگر در ااتداد بساایگری از‬
‫ارتگ ضگ و تگرکگ دنیگ و دروی شگ ایگذ شت و بدین ترتیب او در ااگکن اقدس‬
‫پ گه ایگرفت‪ .‬شااهریگر پس از چهگر اگه پیگدهروینگی سااوت و در وضااعیتی ک‬
‫پوست و استووانی بیش نبود‪ ،‬سرانجگم ب کراچی رسید‪ .‬علت سفر او ب این شهر‬
‫رو شن نی ست‪ ،‬شگید در آنجگ ک سی را ای ش گخت ا ست‪ .‬شهریگر پس از یک اگه‬
‫اقگات و بگزیگفتن بوشی از نیروی جس)گنی خود‪ ،‬اسگفرتش را از سر گرفت ااگ این‬
‫بگر اق صد اعی ی در نظر نداشت‪ .‬شهریگر‪ ،‬بیندف‪ ،‬در صهرای سوزا سی د ‪sind‬‬

‫شاارو کرد ب پرس ا زد ‪ .‬پس از چ د نفت پیگدهروی بر شااننگی داغ‪ ،‬پگنگی او‬
‫دگربگر تگو زدند و زخ)ی شدند و زبگنش از شد( ت ش هی ورم کرد‪ .‬او یگرای راه‬
‫رفتن نداشت ااگ استراحت بر شننگی گداخت ی صهرا نیز‪ ،‬پ گه و جگیهزی ی برای‬
‫در ااگ اگند از آفتگب سوزا نبود‪ .‬او سر سوتگن کو شید تگ آن ست آن ست گگم‬
‫بردارد و پیش برود ااگ چ گ ضعیم شده بود ک توا بردا شتن یک گگم دیهر را‬
‫ندا شت‪ .‬در ن)ین حگ پس از گفتن‪« ،‬یزدا » بگ صدای بل د‪ ،‬بیهوش شد و روی‬
‫شننگی سوزا صهرا از حگ رفت‪ .‬در این قس)ت از صهرا‪ ،‬ن آب بود و ن آبگدی‬
‫و ن نیچ پ گنهگنی و ارگ شاااهریگر حت)ی و قطعی ب نظر ایرسااا ید‪ .‬دوران‪،‬‬
‫دلواپس بود و پرسید‪« ،‬آیگ پگیگ یک جستجوی روحگنی این است؟ آیگ این درویش‬
‫در اکگنی ک خداوند ظگنرا او را رنگ کرده‪ ،‬ایبگیسااات از شاااد( تشااا هی جگ‬
‫ب س گرد؟ آیگ او سگلیگ دراز‪ ،‬سرگشت و حیرا در جستجوی خداوند ب نر کوی و‬
‫برز سرکشیده تگ بگ این بیرح)ی‪ ،‬چشم از دنیگ فرو ب دد»‪.‬‬
‫ااگ او بگزنم نتوان ست ب)یرد‪ .‬شهریگر آن ست آن ست چ ش)گنش را گ شود‪ .‬رو ب‬
‫روی او‪ ،‬دو تن ایستگده و ب او خیره شده بودند‪ .‬یک پیرارد ریشو و یک پسر جوا‬
‫و نر دوی آ نگ ا شکی پر از آب جگ بوش در د ست دا شت د‪ .‬شهریگر ب زح)ت‬
‫روی زانونگی خود نشست و دستنگی خود را برای گرفتن آب دراز کرد‪ .‬آ جوا‬
‫اندکی آب کم د ست او ریوت ااگ ت ش هی شهریگر رفع ن شد‪ .‬او د ستنگی خود را‬
‫دگربگر ب سااوی آ جوا دراز کرد و در د برای دریگفت آب بیشااتر دعگ کرد ااگ‬
‫آب بیشتری ب او داده نشد‪ .‬س س آ دو شوص برگشت د و از آنجگ رفت د‪ .‬شهریگر‬
‫ب آ نگ چشااام دوخت تگ این ک از دید نگپدید شااادند‪ .‬آنهگه بگ ت)گم نیرو بر پگی‬
‫ایستگد‪ .‬او ایدانست اگر ن)گ جگ ب)گند ارگ او حت)ی است‪ ،‬از این رو نگم خداوند‬
‫«یزدا » را بر زبگ جگری سگخت و تلو تلو خورا گگم برداشت‪ .‬ااگ پس از پی)ود‬
‫ا سگفتی کوتگه‪ ،‬دوبگره نقش بر زاین گردید و بیهوش شد‪ .‬گذر از صهرای سوزا‬
‫برای او چهون ا)کن بود؟ او ن آب دا شت و ن غذا و در این اهی اتروک و دور‬
‫افتگده‪ ،‬او ت هگ بود‪ .‬چ کسی ایتوانست او را یگری دند؟ آیگ او دچگر تونم شده بود‬
‫ک آب نوشاایده اساات؟ پس از چ دی او نوشاایگری خود را بگزیگفت و در بهت و‬
‫حیر(‪ ،‬آ پیرارد و پساار را دید ک دگربگر جلوی او ایسااتگده و ایخوان د او را‬
‫یگری دن د‪ .‬آ نگ این بگر ب شهریگر اجگزه دادند ک از آب خ ک ب و شد تگ سیرآب‬
‫شود‪ .‬شهریگر بگ نهگنش قدردانی و س گس خود را ب آ نگ بیگ ن)ود‪ .‬ااگ پیرارد بگ‬
‫له ی اهکم و ت د‪ ،‬پر سید‪« ،‬چرا تو ای جگ آادی؟ چرا بگ رفتگر اح)قگن ا(‪ ،‬خداوند‬
‫قگدر اطلق را نهرا و رنج ایدنی»؟ ااگ شااهریگر پگسااوی نداد‪ .‬س ا س پیرارد در‬
‫حگلی ک بگ ا شگرهی د ست جگدهای را ن شگ ایداد گفت‪« ،‬این جگده را دنبگ کن‪.‬‬
‫تو ب کلب ی یک تگرکِ دنیگ خوانی رسااید و او ب تو غذا خواند داد‪ .‬پس از ساایر‬
‫شااد ‪ ،‬اگر در اساایر اوگلم حرکت ک ی ب یک شااهر خوانی رسااید»‪ .‬شااهریگر‬
‫سرش را پگیین انداخت و ب پیش هگد پیرارد گوش فراایداد‪ .‬او ک بگ نوشید آب‬
‫خ ک‪ ،‬جگنی تگزه یگفت بود برای س گس از پیرارد و پ سر‪ ،‬سر خود را بل د کرد‪ .‬ااگ‬
‫ک سی را آنجگ نیگفت‪ .‬شهریگر اگ( و ابهو( گ شت و بگ اح سگس فروت ی‪ ،‬اعت)گدش‬
‫بر پشتیبگنیِ خداوند‪ ،‬استهکمتر شد‪ .‬شهریگر‪ ،‬لبریز از عشق و س گس‪ ،‬روی شننگ‬
‫سجده کرد و از ت د دعگ ن)ود‪.‬‬
‫ااگ دوران در شااهفت بود ک آ پیرارد و آ پساار چ کسااگنی نساات د؟ آ نگ‬
‫پیگمآورا الهی بودند‪ .‬آ نگ ابدا خکگرگذارا خ ارشااادا کگال نسااات د‪ .‬ابدا نگ‪،‬‬
‫ک سگنی را ک ن هگم گگم بردا شتن در راه روحگنی بگ خطر رو ب رور ای شوند نجگ(‬
‫ایدن د‪ .‬شهریگر ا سیری را ک ب او ن شگ داده شده و از ایگ شننگی صهرا‬
‫ایگذ شت در پیش گرفت و ب یک کلب ر سید‪ .‬پیراردی تگرکدنیگ در کلب را بگز‬
‫کرد و بدو آ ک شااهریگر چیزی درخواساات ک د ب او غذا داد‪ .‬شااهریگر نی)ی از‬
‫غذا را خورد و نی) ی دیهر را نزد خود نهگه داشااات‪ .‬سااا س بگ پگی پیگده و در‬
‫سااکو( ب ساا)ت شااهر حرکت کرد‪ .‬پس از پی)ود چ دین کیلواتر‪ ،‬شااهریگر ب‬
‫رودخگن ای ک جریگ آب پر شتگبی دا شت ر سید ااگ چو ش گ بلد نبود‪ ،‬نتوان ست‬
‫ب رف دیهر رودخگن برود‪ .‬او در این اندیشاا بود ک آیگ اساایر را درساات آاده‬
‫است یگ ن ‪ .‬ااگ نهراسید‪ ،‬زیرا ای)گ کگال داشت ک خداوند کسی را خواند فرستگد‬
‫تگ ب عبور از رودخگن ‪ ،‬او را یگری دند‪ .‬شهریگر نزدیک رودخگن دراز ک شید و صبر‬
‫پی ش کرد ااگ خوابش برد‪ .‬پس از ادتی کوتگه‪ ،‬صدای زنهول ی شترنگ‪ ،‬او را بیدار‬
‫ن)ود‪ .‬کگروانی ب آنجگ رساایده بود‪ .‬شااهریگر از کگروا سااگالر پرسااید چهون آ نگ‬
‫ایخوان د از رودخگن عبور ک د‪ .‬ارد پگ سخ داد ک رودخگن ع)ق چ دانی ندارد و‬
‫اع اگی کگروا ‪ ،‬سوار بر شترنگ ایتوان د از آ گذر ک د‪ .‬شهریگر الت)گسک گ ب‬
‫کگروا سگالر گفت ک او را نیز از رودخگن عبور دند ااگ آ ارد ‪ 2‬روپی درخوا ست‬
‫ن)ود‪ .‬شااهریگر توضاایح داد ک او یک تگرکدنیگ اساات و پولی ندارد‪ ،‬حتگ یک روپی‬
‫نم ندارد ااگ آ ارد حرف او را بگور نکرد‪ .‬سااا س کگروا خود را از رودخگن عبور‬
‫داد و ب تدریج از دید نگپدید گشاات‪ .‬پس از آ ‪ ،‬نرچ د ک برای ادتی نیچ کس‬
‫دیهر از آنجگ گذر نکرد ااگ شهریگر نهرا نبود‪ .‬او بگ اعت)گد ب خداوند‪ ،‬یقین دا شت‬
‫ک خداوند بگ رحم و اهربگنیاش‪ ،‬ب روشی‪ ،‬او را از رودخگن گذر خواند داد‪.‬‬
‫شب فرا رسید و یک آرااش درونی شهریگر را در بر گرفت‪ .‬نور اگه و ستگرگگ در‬
‫سکو( صهرا ب رو ش ی ایتگبید و آرااش او‪ ،‬بگ بگزتگب ااواج نقرهای فگم رودخگن‬
‫درآایوت شااد‪ .‬او بگ دید شااکوه زیبگیی بیعت در نزدیکی صااهرایی خشااک و‬
‫اتروک‪ ،‬اگ( و ابهو( و شهفت زده گردید و قلبش بیش از نر زاگ دیهر اشتیگق‬
‫دید خداوند را داشت‪ .‬او سگلیگ دراز در جستجو و تکگپوی یگفتن خداوند بود و از‬
‫روی شوق اشک از چش)گنش جگری گردید‪ .‬شهریگر ک گر سگحل رودخگن نشست و‬
‫پس از چ دی احسااگس گرس ا هی ب او دساات داد‪ .‬او نی) ی دیهر قرص نگ را از‬
‫ردای خود بیرو آورد‪ .‬این در حگلی اسات ک اگنیگ فوج فوج در نزدیکی او شا گ‬
‫ایکردند‪ .‬شهریگر بگ دید آ نگ‪ ،‬نگ را تک ‪ ،‬تک کرد و ب سوی آ نگ پرتگب ن)ود‬
‫و از د ید اگن یگ ک برای خورد نگ نگ یورش ایبرد ند چ گ لذ( برد ک‬
‫گر س هیاش را فرااوش ن)ود‪ .‬نگگهگ صدای خ ش ی ب گو شش ر سید‪« ،‬تو ای جگ‬
‫چ ایک ی«؟ شاهریگر ب رف صادا برگشات و شاوص ت وا د بل د قگاتی را در‬
‫چ د قدای خود دید‪ .‬شهریگر پگ سخ داد‪« ،‬ا تظر ن ستم ک ک سی ارا از رودخگن‬
‫عبور دند‪ .‬ان ش گ بلد نی ستم»‪ .‬بگ ش ید این پگ سخ‪ ،‬ارد غریب خ دهای سر داد‬
‫گفت‪ « ،‬چهون انتظگر داری بگ نشستن در ای جگ از رودخگن عبور ک ی؟ نیگز ب ش گ‬
‫کرد نی ست‪ .‬بگ ان بیگ‪ ،‬ان ب تو راه را ن شگ خوانم داد»‪ .‬شهریگر برخگ ست و در‬
‫پی آ ارد رانی شااد تگ این ک ب یک سااد خگکی ک دو کران ی روخگن را ب نم‬
‫ایپیو ست ر سیدند‪ .‬شهریگر از دید آ پل بیعی‪ ،‬سوت شهفت زده و تکگ‬
‫خورد‪ ،‬زیرا اط)ئن بود ک اگر چ ین پلی وجود داشاات‪ ،‬او ایبگیساات تگ ک و آ‬
‫را دیده بگشد‪ .‬س س خداوند را در د س گس گفت ک ب او رحم کرده است‪ .‬پس‬
‫از عبور از رودخگن ‪ ،‬شهریگر خوا ست از ران )گی ا سرارآایز خود‪ ،‬ت شکر ک د ااگ او‬
‫دست شهریگر را در دست گرفت و گفت‪« ،‬نیگزی ب تشکر نیست‪ .‬صبر کن‪ ،‬ان تو‬
‫را از راه ایگنبر ب شااهر ایبرم«‪ .‬ران )گ شااتگبگ و زیگ زاگ وار در تگریکی شااب‪،‬‬
‫گگم بر ایدا شت و در سرا سر ا سیر بگ خو شهگلی و خ ش ودی سون ایگفت‪.‬‬
‫شااهریگر ن) گ ک ب سااو گ آ ارد گوش فرا ایداد‪ ،‬احسااگس عجیبی ب او‬
‫دست داده بود‪ ،‬انهگر ک زاین از زیر پگنگیش ایگریوت‪.‬‬
‫پس از اد( کوتگنی‪ ،‬نور چراغ نگی شاااهر از دور ب چشااام ایخورد و زاگنی‬
‫نهذشت ک شهریگر خود را در یکی از خیگبگ نگی شلوغ شهر یگفت‪ .‬ران )گ او را ب‬
‫یک دکگ پگ و ت بگکو فروشااای برد و گفت‪« ،‬تگ ساااگعت یگزده‪ ،‬ای جگ ا تظر ان‬
‫ب)گ «‪ .‬س س او آنجگ را ترک کرد‪ .‬نی) شب شده بود ااگ نیچ ن شگنی از دو ست‬
‫نگ ش گس او دیده ن)ی شد‪ .‬صگحب اغگزه شرو کرد ب ب ستن اغگزه و شهریگر از او‬
‫پر سید‪« ،‬از این شهر تگ رودخگن چقدر فگ صل ا ست»؟ صگحب اغگزه بگ خون سردی‬
‫پگسخ داد‪« ،‬یکصد کیلواتر»‪ .‬شهریگر ن)یتوانست بگور ک د‪ ،‬زیرا او اسگفت یک صد‬
‫کیلواتری را ظرف نیم ساااگعت پی)وده بود‪ .‬آنهگه فه)ید ک خداوند فرشااات ای را‬
‫فرسااتگده تگ او را یگری دند و در د فریگد برآورد‪« ،‬یگ یزدا ‪ ،‬تو بینهگیت اهربگنی‪.‬‬
‫تو بینهگیت رحی)ی‪ .‬چرا ب ان اجگزه ن)یدنی ک تو را ببی م؟ زندگی ان‪ ،‬ت هگ‬
‫برای توست‪ ،‬ان ت هگ تو و فق تو را دوست دارم«‪ .‬اشتیگق شدیدی برای ش گخت‬
‫خداوند بر شهریگر چیره شده پس از دریگفت ک)کنگی الهی ک تجرب کرده بود‪،‬‬
‫ج ستجوی او برای حقيقت‪ ،‬حتگ شدیدتر نم شد‪ .‬او از درو ت ص)یم گرفت ک در‬
‫پی رساااید ب اهبوب خود‪ ،‬جگنش را فدا ن)گید و عهد و پی)گ بسااات ک تهت‬
‫نیچ شاارایطی‪ ،‬دساات بر ندارد‪ .‬شااهریگر ک بگ اداخل ی اسااتقیم خداوند از ارگ‬
‫نجگ( یگفت بود بگر دیهر در په گی سااارزاین ن د‪ ،‬بگ ته)ل ریگضااات نگ‪ ،‬ساااگده‬
‫زیستینگ و اهروایتنگ شرو ب پرس زنی ن)ود‪ .‬او سرگشت بگ پگی برن ‪ ،‬بگ ریش‬
‫و در ردای درویشاای برای ت)گس بگ پیرا و روحنگی پیشاارفت و دریگفت ک)ک از‬
‫آنگ ‪ ،‬بدو غذا و بدو ا ستراحت در کوچ نگ و خیگبگ نگ پر س ایزد‪ .‬شگاهگنگ ‪،‬‬
‫نر کجگ ک ایشاااد ایخفت‪ ،‬در پیگدهرونگ و زیر درختگ و در غگر نگ و اغلب در‬
‫اکگ نگی چرک و کثیم و روی سااا هفرشنگ‪ .‬او خوراک خود را گدایی ایکرد و‬
‫ن)یشااا آ را ب ع وا بوشاااش خداوند ایپذیرفت‪ .‬شاااهریگر‪ ،‬یک یتیم واقعی‬
‫خداوند بود و ای)گ داشاات ک خداوند‪ ،‬عگشااق خود را نرگز ب دساات فرااوشاای‬
‫نوواند سااا رد‪ .‬او پگی پیگده راه رفت و راه رفت‪ ،‬کیلواتر نگ پس از کیلواتر نگ‪،‬‬
‫سگ نگ پس از سگ نگ‪ .‬گرچ پگنگی او ب علت سگییده شده بر س گنگ و صورهنگ‪،‬‬
‫خونین و زخ)ی شااده بود ااگ این زخمنگ در اقگیس ا بگ زخ)ی ک در د داشاات‪،‬‬
‫نیچ ب حسااگب ایآاد‪ .‬عشااقی سااوزا او را ب حرکت وا ایداشاات و در ن)ین‬
‫حگ جگری شااد نگم «یزدا ‪ ،‬یزدا ‪ ،‬یزدا » نرگز از زبگنش بگز نگیسااتگد و بدین‬
‫روش‪ ،‬او جستجوی خود را پیگرفت‪.‬‬
‫شهریگر پس از ر سید ب گجرا(‪ ،‬رو ستگیی را در چ د کیلواتری و در آ سوی‬
‫یک رودخگن ی کوچک دید‪ .‬در ایگ این رودخگن جزیرهای قرار داشت‪ ،‬بگ پوششی‬
‫از گیگنگ گونگگو ‪ .‬انگلی ا طق ک ارداگنی خرافگتی بودند ب او نشدار دادند ک‬
‫پگ ب آ اکگ نهذارد‪ .‬آ نگ گفت د‪ « ،‬ب دلیل نرم بود کم رودخگن ‪ ،‬نیچ کس‬
‫خطر ن)یک د و از آنجگ ن)یگذرد‪ .‬جزیره بگ بوت نگی خگردار پو شگنیده شده و یک‬
‫روح زشت و ترس گک نیز در آنجگ زندگی ایک د‪ .‬بهتر است پ د و اندرز اگ را گوش‬
‫ک ی و قدم ب آ جزیره نهذاری‪ .‬در عوض جگدهای ک در چ د کیلو اتری است را‬
‫پیش بهیر و ب شهر برو»‪ .‬شهریگر پگسخ داد‪« ،‬ان از روح ن)یترسم‪ .‬اگر روحی نم‬
‫در آ جزیره بگ شد ان بگ او دیدار خوانم ن)ود»‪ .‬شهریگر بگ نگدیده انهگ شتن پ د و‬
‫اندرز آ نگ‪ ،‬ب ک دی و سوتی شرو ب گگم برداشتن در آبنگی کم ع)ق رودخگن‬
‫کرد‪ .‬ن هگای ک ب جزیره رساااید‪ ،‬نوا تگریک و ب جگی دید روح‪ ،‬او خود را در‬
‫ج هلی انبوه از درختگ او در تل یگفت‪ .‬او دوبگره کوراگ کوراگ در تگریکی شب‪،‬‬
‫ب ک دی و سوتی از په گی رودخگن گذر کرد و چ ین اندیشید ک ب س)ت دیهر‬
‫جزیره رسیده است ااگ او خود را درست در ن)گ نقط ی آغگزین یگفت‪ .‬دیر ن هگم‬
‫بود و برگزید راه دراز ب سااوی شااهر ااکگ نداشاات‪ ،‬از این رو شااهریگر تصاا)یم‬
‫گرفت ک دگربگر از اساایر رودخگن گذر ک د ااگ این بگر تصاا)یم گرفت از رفتن ب‬
‫جزیره چ شمپو شی ن)گید‪ .‬ب گ بر این از نقط ی دیهری وارد آب شد ااگ ن هگای ک‬
‫ب ایگن ی رودخگن رساااید‪ ،‬دریگفت ک روی اگسااا نگی روا و خیس‪ ،‬گگم نهگده‬
‫است‪ .‬چوب دستی او در گل نرم فرو نشست؛ نر چ بیشتر کوشید ک بیرو آید‪،‬‬
‫بیشاتر در گل فرو رفت‪ .‬سا س در حگلی ک ایکوشاید در گل و اگسا فرو نرود‪،‬‬
‫شرو کرد ب راز و نیگز‪« ،‬خدایگ اگر خواست تو بر این است ک ان این گون ب)یرم‪،‬‬
‫آاگدهام‪ .‬ااگ پیش از جگ ساا رد ‪ ،‬یک نهگه آنی از نور و درخشااش خود را بر ان‬
‫ارزانی دار‪ .‬سااگ نگ اساات ک تشاا ی دید تو نسااتم‪ .‬ان زندگی خود را زیر پگ‬
‫گذاشاااتم‪ .‬آیگ پیش از ارد ‪ ،‬یک نهگه آنی از زیبگیی خود را ب ان ارزانی خوانی‬
‫داشااات»؟ در حگلی ک ت)رکز او بر تکرار نگم خدا بود‪ ،‬دسااات و پگ زنگ خود را از‬
‫ارداب بیرو ک شید‪ .‬ن هگای ک شهریگر سرانجگم ب کران ی دیهر رودخگن ر سید‬
‫از شد( خ ستهی بر زاین افتگد و در ن)ین حگ ‪ ،‬خدا را س گس گفت ک جگ او‬
‫را نجگ( بوشیده است‪ .‬اندکی بعد شهریگر بگ ش ید صدای ش)گری از روستگییگ ‪،‬‬
‫آ نگ را صدا زد و گفت‪« ،‬راه شهر را ب ان ن شگ دنید»‪ .‬برخی از آ نگ بگ دید‬
‫آ شکل وحشت برانهیزِ ک بگ گل و الیپوشگنیده شده و از ایگ سگی نگ برخگست‬
‫بود‪ ،‬فریگد برآوردند‪« ،‬روح‪ ،‬روح؛ روح جزیره ب دنبگ اگ ست»‪ .‬ااگ چ د تن دیهر بگ‬
‫فگنوس و تک چوبی در دست‪ ،‬بگ احتیگط ب او نزدیک شدند و ن هگای ک ا )ی گ‬
‫یگفت د ک او یک غربی اسااات و نیگز ب ران )گیی و ک)ک آ نگ دارد‪ ،‬او را ب‬
‫روستگی خود بردند و قدری نوشیدنی ب او داده و ب نیگزنگی او را رسیدگی کردند‪.‬‬
‫ی ده سگ سرگ شتهی‪ ،‬حیرانی و پر س زد در ن د‪ ،‬خداوند بگرنگ و بگرنگ جگ‬
‫شهریگر را نجگ( داده بود‪ .‬او تالش کرد ک از روخگن گذر ک د ااگ جریگ آب چ گ‬
‫شتگبی دا شت ک او تعگدلش را تقریبگ از د ست داد و اگر زاین خورده بود ب ور‬
‫حتم غرق ایشااد‪ .‬ااگ بگ لطم و نظر خداوند‪ ،‬شااهریگر اوفق شااد ک گگمنگیش را‬
‫ا ستوار بردارد و از رودخگن عبور ک د‪ .‬در درازای سفرنگی خود در ن د‪ ،‬شهریگر بگ‬
‫انوا گونگگو ارتگضااگ ‪ ،‬درویشااگ و تگرکگ دنیگ دیدار ن)ود‪ .‬یک بگر بگ اردی در‬
‫شهر راتالم ‪ Ratlam‬رو ب رو گردید ک سگ نگ در یک و ضعیت ب حگلت ن ش ست‬
‫بگقی اگنده و ت هگ تکی گگه ارتگض‪ ،‬انه شتگ ش ست او بود‪ .‬ااگ ریگ ضتنگیی از این‬
‫دساات‪ ،‬برای شااهریگر افهوای نداشاات‪ ،‬زیرا ریگضاات و رنج او‪ ،‬اشااگره ب تش ا هی‬
‫شهریگر برای شراب ع شق دا شت‪ .‬اندکی بعد‪ ،‬در ن)گ ا طق ی راتالم‪ ،‬پیرزنی را‬
‫دید ک نزدیک دریگچ ای در حوا ی شهر نشست است‪ .‬پیرز بگ اشگره ب او گفت‬
‫ک وارد روستگ شود و او چ ین ن)ود‪ .‬ن) چیز در آ روستگ بسیگر ت)یز بود ااگ یک‬
‫ان سگ نم در آنجگ دیده ن)ی شد‪ .‬شهریگر اگ( و ابهو(‪ ،‬بیدرنگ دریگفت ک آ‬
‫روسااتگ‪ ،‬یک خیگ یگ تونم دیداری بیش نبوده و بگید ب ع وا تشاابی و اسااتعگره‬
‫انهگشاات شااود‪ .‬ب بیگ دیهر‪« ،‬اگر چ خگن د خگلی و پگک اساات ااگ دورا نگ و‬
‫دورا نگ ب درازا ایکشااد تگ خداوند وارد آ شااود»‪ .‬شااهریگر ب اع گی آن دیده‬
‫بود‪ ،‬پی برد و نزد پیرز بگزگشت و او در سکو( یک قرص نگ ب ع وا پراسگد ب‬
‫شاااهریگر داد‪ .‬پس از خورد نگ ‪ ،‬و بدو رد و بد شاااد یک کل) بین آ نگ‬
‫شااهریگر آنجگ را ترک کرد و رفت‪ .‬در درازای ساافر و گذر از ایگ ت نگی نزدیک‬
‫جورا ‪ Jaora‬شااهریگر بگ پیراردی رو ب رو شااد ک روی ت ای نشااساات و غرق در‬
‫اراقب ی ژرفی بود‪ .‬پس از چ دی‪ ،‬آ ارد چ ش)گ خود را گ شود و پر سید‪« ،‬چ‬
‫ایخوانی پساارم«؟ شااهریگر پگسااخ داد‪« ،‬ان چیزی ن)یخوانم«‪ .‬بگ ش ا ید این‬
‫پگسخ‪ ،‬پیرارد بسیگر خوشهگ شد و گفت‪« ،‬تو تبرک شدهای«‪ .‬شهریگر در جریگ‬
‫سفرنگی خود در ن د‪ ،‬در درازای ده سگ ‪ ،‬گرچ بگ ارتگ ضگ ‪ ،‬دروی شگ و پیرا‬
‫گونگگونی برخورد ن)ود ااگ نیچ یک از آ نگ نتوانست د تش هی و جستجوی درونی‬
‫او را برآورده و یگ این ک بیقراری او را آرام ساااگزند‪ .‬سااارنوشااات او این بود ک‬
‫ایبگیسااات آرااش را از راه دیهری بیگبد‪ .52‬بگ سااا ری شاااد زاگ ‪ ،‬دلساااردی و‬
‫پری شگنی شهریگر رو ب افزایش گذا شت و تردید دا شت ک ندفش برآورده خواند‬
‫شد یگ ن و نرگز بدین حد احسگس نگاایدی و سرگشتهی ب او دست نداده بود‪ .‬او‬
‫ایدانست ک بگ ارادهی شکست نگپذیرش ایتواند خطر ک د و ب نرجگ سفر ن)گید‬
‫و بگ این حگ نتوانساات بود ب خواساات اش‪ ،‬یع ی شاا گخت خداوند‪ ،‬دساات یگبد‪.‬‬
‫پشتکگر و ثگبت قدم بود او اک و ب یک نگکگای و سرخوردگی تلخ دگرگو شده‬
‫و شااهریگر ب ع وا آخرین گزی و راه چگره‪ ،‬ب ج هلی دور افتگده در گجرا( گگم‬
‫نهگد و در آنجگ تصاا)یم گرفت ک یک ریگضاات روحگنی‪ ،‬چل نشاای ی‪ ،‬را در پیش‬
‫گیرد‪ .‬در چل نشی ی‪ ،‬شوص بگ دست خود دایرهای روی زاین ایکشد و ب اد(‬
‫چ هل روز و چهل شاااب از دایره پگ بیرو ن)ی گذارد و بگید از غذا و آب و خواب‬
‫چشاامپوشاای کرده و بگ نر چیزی رو ب رو گردد‪ .‬کسااگنی ک دساات ب این کگر‬
‫اااایزنااا اااد و ناااگکاااگم اااایااااگنااا اااد‪ ،‬ااااعااا)اااوال یاااگ جاااگ‬
‫ایسااا گرند و یگ دیوان ایشاااوند‪ .‬بگ این حگ راهکگر و یگ گزی ی دیهری ب ذنن‬
‫شهریگر ن)یرسید‪ .‬اک و او ‪ 30‬سگ داشت و از زاگنی ک خگن ی خود را ب ع وا‬
‫یک پساار جوا در خراشااگه ترک کرده بود‪ ،‬نجده سااگ ایگذشاات‪ .‬او ن)واره‬
‫پگکداا ی را در پیش گرفت و بگ دریگفت خیرا( و صدقگ( روزگگر را گذرانده بود‪ .‬او‬
‫درساااتکگر و دلیر و بگ این حگ ت)گای کگرانگ و زح)گتش از دید او بیهوده ب نظر‬
‫ایرسااید‪ ،‬زیرا ب شاا گخت خداوند دساات نیگفت و برگشااتن ب زندگی دنیوی بر‬
‫اسگس راه و رسم جگاع ‪ ،‬برایش نفر(آایز بود‪ .‬او ب نقط ای رسیده بود ک یگ بگید‬
‫جگ ای س رد و یگ ب ش گخت خداوند د ست اییگفت‪ .‬شهریگر اط)ئن از ت ص)یم‬
‫خود دایرهای ب دور خود رساام ن)ود و در قلب خود ب خداوند الت)گس کرد ک ب‬
‫دیدار او بیگید‪ .‬اندک اندک زاگ گذ شت و پس از چ د روز‪ ،‬ابتدا صدای جیغنگی‬
‫وح شت گک و پس از آ صدانگی نول گکی ب گوش او ر سید‪ .‬نگگهگ شیری غرش‬
‫ک گ در جلوی او پدیدار و آاگده بود تگ بر او چ گ کشاایده و او را ببلعد‪ .‬شااهریگر‬
‫تکگ نوورد و شیر نگپدید گردید‪ .‬س س ببری وحشی پدیدار گردید و سگعتنگ ب‬
‫دور دایره غرید و چرخید و بگز شاااهریگر حرکت نکرد و ببر نگپدید شاااد‪ .‬نگگهگ‬
‫شااعل نگی آتش از نر سااوی دایره زبگن کشاایده و ب او نزدیک شاادند‪ .‬شااهریگر‬
‫تردیدی ندا شت ک زنده زنده خواند سوخت بگ این حگ حرکتی نکرد و شعل نگ‬
‫فروکش کردند و خگاوش شدند‪ .‬س س غو نگی وح شی فریگد ک گ و بگ چهرنگی‬
‫رنگآایزی شااده پدیدار گشاات د‪ ،‬ن) و اردگگنی ک خو چشاا)گنشااگ را فرا‬
‫گرفت و نیزهنگی تهدیدآایزی در دسااات داشااات د‪ .‬ااگ او حرکت نکرد و آ نگ نیز‬
‫نگپدید گشات د‪ .‬تون)گ( دیداری وحشات گک بسایگر زیگدی از این دسات‪ ،‬پدیدار و‬
‫نگپدید شدند‪ .‬این ت صورا( پی یده و گیچ ک ده پیو ست اداا یگفت د و ذنن او را‬
‫دسااتووش رنج و عذاب بساایگر ن)ودند ااگ شااهریگر دلیران ‪ ،‬ایسااتگدگی کرد و برای‬
‫سی روز از دایره بیرو نیگاد‪ .‬اگرچ ده روز بیشتر ب پگیگ چل نشی ی بگقی ن)گنده‬
‫بود ااگ اداا ی آ برای شهریگر ب سی د شوار و او دیهر تگب نیگورد‪ .‬لهظ ای بی شتر‬
‫اگند در دایره‪ ،‬بگ شاااک ج و عذاب ن)راه بود و او یگرای ته)ل آ را نداشااات و‬
‫اداا ی چل نشی ی برای او ااکگ پذیر نبود‪ .‬از این رو ب بیرو از دایره گگم نهگد و‬
‫ظگنرا ث)رهی سااگ نگ توب و ریگضااتکشاای ب شااکساات انجگاید‪ .‬شااهریگر بگ دلی‬
‫شک ست و نی) جگ ‪ ،‬خود را ک شگ ک شگ نزدیک رودخگن ر سگند و در حگلی ک‬
‫اشک ایریوت بیهوش شد و از حگ رفت‪.‬‬
‫دوران نیز گریست؛ چقدر رقت انهیز و جگنهداز بود! نجده سگ ریگضتِ غیر قگبل‬
‫تصور‪ ،‬ب یک نگاایدی تلخ انجگایده بود‪ .‬آیگ خداوند ن)یتوانست بر این رنرو‬
‫دلسوخت رحم ک د؟ آیگ این ارد ایبگیست تگ آخر ع)ر زیر بگر این شکست بگشد؟‬
‫سرنوشت او چ خواند شد؟ او خواست جگ بس گرد ااگ خداوند این اجگزه را نیز ب‬
‫او نداد؟ آیگ در سرنوشت او جز این آراگ نگی برآورده نشده‪ ،‬چیزی دیهری وجود‬
‫داشت؟ بل ‪ ،‬اط)ئ گ‪ .‬ندای الهی سون گفت و شهریگر را از خوابی ژرف بیدار سگخت‪.‬‬
‫«آ ک تو در جستجویش نستی‪ ،‬آ ک آرزوی دیدارش را داری‪ ،‬دست یگفتن ب‬
‫او در سرنوشت تو نیست‪ .‬پسر تو ب آ دست خواند یگفت و از ریق او‪ ،‬تو!» شهریگر‬
‫نهگنی ب ا راف افک د ااگ نیچ کس آنجگ نبود‪ .‬او گیچ و ابهو( شد‪ .‬این در حگلی‬
‫ین آ ندا ک ایگفت‪« ،‬پسر تو‪ ...‬پسر تو‪ ...‬از ریق پسر(» اهو‬ ‫است ک‬
‫ایشد‪ .‬او سردرگم و سرگشت از خود پرسید‪« ،‬آیگ این صدای خداوند بود؟ آیگ‬
‫خداوند ب ان دستور ایدند؟ ااگ ان ک فرزند و ن)سری ندارم»‪ .‬پس از چ دی‬
‫چ ین اندیشید‪ « ،‬ااگ تشکیل خگنواده چ اشکگلی دارد‪ ،‬اگر فراگ خداوند چ ین‬
‫بگشد؟ خواست او ن) چیز است‪ ،‬ب گ بر این‪ ،‬درست بود و نگدرست اوضو اطرح‬
‫نیست»‪ .‬بگ این اندیش ‪ ،‬شهریگر دوبگره خوابش برد و برای س روز در خوابی ژرف‬
‫فرو رفت‪ .‬ن هگای ک بیدار شد کالای را ک ش یده بود ب خگ ر آورد و از آنجگیی‬
‫ک ن)یدانست چهون بگید دستور خداوند را ا گعت ک د‪ ،‬ب س)ت ج وب و ب سوی‬
‫پونگ گگم برداشت و نیرویی او را ران )گیی ایکرد ک در جریگ بیعی زندگی قرار‬
‫گیرد ااگ برای او تفگوتی نداشت‪ .‬او نر روز ب ک دی و سوتی گگم برداشت و بگ تسلیم‬
‫کگال‪ ،‬اسگفتی را بیش از ‪ 600‬کیلواتر بگ پگی پیگده پی)ود و ب سالات ب شهر پونگ‬
‫رن )گیی شد و ا ز خوانرش‪ ،‬پیروجگ‪ ،‬را یگفت‪ .‬ن هگای ک ب آستگن ی خگن ی‬
‫خوانر خود گگم نهگد‪ ،‬خست و کوفت و پوست و استووانی بیش نبود‪ .‬او ت هگ ای‪-‬‬
‫خواست گرد و غبگر نگشی از سگ نگ سرگشتهی را از خود بزداید و پگک ک د‪ .‬ن هگای‬
‫ک پیروجگ درب را روی برادر خود گشود‪ ،‬اشک شوق در چش)گنش جگری شد‪ .‬آ نگ‬
‫یکدیهر را در آغوش گرفت د و پیروجگ بگ عشق و احسگسی ع)یق‪ ،‬ورود او را ب ا ز‬
‫خود خوشگاد گفت‪ .‬شهریگر برای ادتی در آنجگ سک ی گزید ااگ د شهریگر ن وز‬
‫چیز دیهری را فریگد ایزد زیرا ریگضتنگ و سوتینگ‪ ،‬ندف و اشتیگق او را برآورده‬
‫نسگخت و او ن)یخواست زندگی درویشی خود را ک گر بهذارد‪ .‬شهریگر چهون‬
‫ایتوانست درد و دلت هی روحگنی خود را برای خوانر اهربگ خود آشکگر سگزد؟‬

You might also like