Professional Documents
Culture Documents
شاارو کرد ب پرس ا زد .پس از چ د نفت پیگدهروی بر شااننگی داغ ،پگنگی او
دگربگر تگو زدند و زخ)ی شدند و زبگنش از شد( ت ش هی ورم کرد .او یگرای راه
رفتن نداشت ااگ استراحت بر شننگی گداخت ی صهرا نیز ،پ گه و جگیهزی ی برای
در ااگ اگند از آفتگب سوزا نبود .او سر سوتگن کو شید تگ آن ست آن ست گگم
بردارد و پیش برود ااگ چ گ ضعیم شده بود ک توا بردا شتن یک گگم دیهر را
ندا شت .در ن)ین حگ پس از گفتن« ،یزدا » بگ صدای بل د ،بیهوش شد و روی
شننگی سوزا صهرا از حگ رفت .در این قس)ت از صهرا ،ن آب بود و ن آبگدی
و ن نیچ پ گنهگنی و ارگ شاااهریگر حت)ی و قطعی ب نظر ایرسااا ید .دوران،
دلواپس بود و پرسید« ،آیگ پگیگ یک جستجوی روحگنی این است؟ آیگ این درویش
در اکگنی ک خداوند ظگنرا او را رنگ کرده ،ایبگیسااات از شاااد( تشااا هی جگ
ب س گرد؟ آیگ او سگلیگ دراز ،سرگشت و حیرا در جستجوی خداوند ب نر کوی و
برز سرکشیده تگ بگ این بیرح)ی ،چشم از دنیگ فرو ب دد».
ااگ او بگزنم نتوان ست ب)یرد .شهریگر آن ست آن ست چ ش)گنش را گ شود .رو ب
روی او ،دو تن ایستگده و ب او خیره شده بودند .یک پیرارد ریشو و یک پسر جوا
و نر دوی آ نگ ا شکی پر از آب جگ بوش در د ست دا شت د .شهریگر ب زح)ت
روی زانونگی خود نشست و دستنگی خود را برای گرفتن آب دراز کرد .آ جوا
اندکی آب کم د ست او ریوت ااگ ت ش هی شهریگر رفع ن شد .او د ستنگی خود را
دگربگر ب سااوی آ جوا دراز کرد و در د برای دریگفت آب بیشااتر دعگ کرد ااگ
آب بیشتری ب او داده نشد .س س آ دو شوص برگشت د و از آنجگ رفت د .شهریگر
ب آ نگ چشااام دوخت تگ این ک از دید نگپدید شااادند .آنهگه بگ ت)گم نیرو بر پگی
ایستگد .او ایدانست اگر ن)گ جگ ب)گند ارگ او حت)ی است ،از این رو نگم خداوند
«یزدا » را بر زبگ جگری سگخت و تلو تلو خورا گگم برداشت .ااگ پس از پی)ود
ا سگفتی کوتگه ،دوبگره نقش بر زاین گردید و بیهوش شد .گذر از صهرای سوزا
برای او چهون ا)کن بود؟ او ن آب دا شت و ن غذا و در این اهی اتروک و دور
افتگده ،او ت هگ بود .چ کسی ایتوانست او را یگری دند؟ آیگ او دچگر تونم شده بود
ک آب نوشاایده اساات؟ پس از چ دی او نوشاایگری خود را بگزیگفت و در بهت و
حیر( ،آ پیرارد و پساار را دید ک دگربگر جلوی او ایسااتگده و ایخوان د او را
یگری دن د .آ نگ این بگر ب شهریگر اجگزه دادند ک از آب خ ک ب و شد تگ سیرآب
شود .شهریگر بگ نهگنش قدردانی و س گس خود را ب آ نگ بیگ ن)ود .ااگ پیرارد بگ
له ی اهکم و ت د ،پر سید« ،چرا تو ای جگ آادی؟ چرا بگ رفتگر اح)قگن ا( ،خداوند
قگدر اطلق را نهرا و رنج ایدنی»؟ ااگ شااهریگر پگسااوی نداد .س ا س پیرارد در
حگلی ک بگ ا شگرهی د ست جگدهای را ن شگ ایداد گفت« ،این جگده را دنبگ کن.
تو ب کلب ی یک تگرکِ دنیگ خوانی رسااید و او ب تو غذا خواند داد .پس از ساایر
شااد ،اگر در اساایر اوگلم حرکت ک ی ب یک شااهر خوانی رسااید» .شااهریگر
سرش را پگیین انداخت و ب پیش هگد پیرارد گوش فراایداد .او ک بگ نوشید آب
خ ک ،جگنی تگزه یگفت بود برای س گس از پیرارد و پ سر ،سر خود را بل د کرد .ااگ
ک سی را آنجگ نیگفت .شهریگر اگ( و ابهو( گ شت و بگ اح سگس فروت ی ،اعت)گدش
بر پشتیبگنیِ خداوند ،استهکمتر شد .شهریگر ،لبریز از عشق و س گس ،روی شننگ
سجده کرد و از ت د دعگ ن)ود.
ااگ دوران در شااهفت بود ک آ پیرارد و آ پساار چ کسااگنی نساات د؟ آ نگ
پیگمآورا الهی بودند .آ نگ ابدا خکگرگذارا خ ارشااادا کگال نسااات د .ابدا نگ،
ک سگنی را ک ن هگم گگم بردا شتن در راه روحگنی بگ خطر رو ب رور ای شوند نجگ(
ایدن د .شهریگر ا سیری را ک ب او ن شگ داده شده و از ایگ شننگی صهرا
ایگذ شت در پیش گرفت و ب یک کلب ر سید .پیراردی تگرکدنیگ در کلب را بگز
کرد و بدو آ ک شااهریگر چیزی درخواساات ک د ب او غذا داد .شااهریگر نی)ی از
غذا را خورد و نی) ی دیهر را نزد خود نهگه داشااات .سااا س بگ پگی پیگده و در
سااکو( ب ساا)ت شااهر حرکت کرد .پس از پی)ود چ دین کیلواتر ،شااهریگر ب
رودخگن ای ک جریگ آب پر شتگبی دا شت ر سید ااگ چو ش گ بلد نبود ،نتوان ست
ب رف دیهر رودخگن برود .او در این اندیشاا بود ک آیگ اساایر را درساات آاده
است یگ ن .ااگ نهراسید ،زیرا ای)گ کگال داشت ک خداوند کسی را خواند فرستگد
تگ ب عبور از رودخگن ،او را یگری دند .شهریگر نزدیک رودخگن دراز ک شید و صبر
پی ش کرد ااگ خوابش برد .پس از ادتی کوتگه ،صدای زنهول ی شترنگ ،او را بیدار
ن)ود .کگروانی ب آنجگ رساایده بود .شااهریگر از کگروا سااگالر پرسااید چهون آ نگ
ایخوان د از رودخگن عبور ک د .ارد پگ سخ داد ک رودخگن ع)ق چ دانی ندارد و
اع اگی کگروا ،سوار بر شترنگ ایتوان د از آ گذر ک د .شهریگر الت)گسک گ ب
کگروا سگالر گفت ک او را نیز از رودخگن عبور دند ااگ آ ارد 2روپی درخوا ست
ن)ود .شااهریگر توضاایح داد ک او یک تگرکدنیگ اساات و پولی ندارد ،حتگ یک روپی
نم ندارد ااگ آ ارد حرف او را بگور نکرد .سااا س کگروا خود را از رودخگن عبور
داد و ب تدریج از دید نگپدید گشاات .پس از آ ،نرچ د ک برای ادتی نیچ کس
دیهر از آنجگ گذر نکرد ااگ شهریگر نهرا نبود .او بگ اعت)گد ب خداوند ،یقین دا شت
ک خداوند بگ رحم و اهربگنیاش ،ب روشی ،او را از رودخگن گذر خواند داد.
شب فرا رسید و یک آرااش درونی شهریگر را در بر گرفت .نور اگه و ستگرگگ در
سکو( صهرا ب رو ش ی ایتگبید و آرااش او ،بگ بگزتگب ااواج نقرهای فگم رودخگن
درآایوت شااد .او بگ دید شااکوه زیبگیی بیعت در نزدیکی صااهرایی خشااک و
اتروک ،اگ( و ابهو( و شهفت زده گردید و قلبش بیش از نر زاگ دیهر اشتیگق
دید خداوند را داشت .او سگلیگ دراز در جستجو و تکگپوی یگفتن خداوند بود و از
روی شوق اشک از چش)گنش جگری گردید .شهریگر ک گر سگحل رودخگن نشست و
پس از چ دی احسااگس گرس ا هی ب او دساات داد .او نی) ی دیهر قرص نگ را از
ردای خود بیرو آورد .این در حگلی اسات ک اگنیگ فوج فوج در نزدیکی او شا گ
ایکردند .شهریگر بگ دید آ نگ ،نگ را تک ،تک کرد و ب سوی آ نگ پرتگب ن)ود
و از د ید اگن یگ ک برای خورد نگ نگ یورش ایبرد ند چ گ لذ( برد ک
گر س هیاش را فرااوش ن)ود .نگگهگ صدای خ ش ی ب گو شش ر سید« ،تو ای جگ
چ ایک ی«؟ شاهریگر ب رف صادا برگشات و شاوص ت وا د بل د قگاتی را در
چ د قدای خود دید .شهریگر پگ سخ داد« ،ا تظر ن ستم ک ک سی ارا از رودخگن
عبور دند .ان ش گ بلد نی ستم» .بگ ش ید این پگ سخ ،ارد غریب خ دهای سر داد
گفت « ،چهون انتظگر داری بگ نشستن در ای جگ از رودخگن عبور ک ی؟ نیگز ب ش گ
کرد نی ست .بگ ان بیگ ،ان ب تو راه را ن شگ خوانم داد» .شهریگر برخگ ست و در
پی آ ارد رانی شااد تگ این ک ب یک سااد خگکی ک دو کران ی روخگن را ب نم
ایپیو ست ر سیدند .شهریگر از دید آ پل بیعی ،سوت شهفت زده و تکگ
خورد ،زیرا اط)ئن بود ک اگر چ ین پلی وجود داشاات ،او ایبگیساات تگ ک و آ
را دیده بگشد .س س خداوند را در د س گس گفت ک ب او رحم کرده است .پس
از عبور از رودخگن ،شهریگر خوا ست از ران )گی ا سرارآایز خود ،ت شکر ک د ااگ او
دست شهریگر را در دست گرفت و گفت« ،نیگزی ب تشکر نیست .صبر کن ،ان تو
را از راه ایگنبر ب شااهر ایبرم« .ران )گ شااتگبگ و زیگ زاگ وار در تگریکی شااب،
گگم بر ایدا شت و در سرا سر ا سیر بگ خو شهگلی و خ ش ودی سون ایگفت.
شااهریگر ن) گ ک ب سااو گ آ ارد گوش فرا ایداد ،احسااگس عجیبی ب او
دست داده بود ،انهگر ک زاین از زیر پگنگیش ایگریوت.
پس از اد( کوتگنی ،نور چراغ نگی شاااهر از دور ب چشااام ایخورد و زاگنی
نهذشت ک شهریگر خود را در یکی از خیگبگ نگی شلوغ شهر یگفت .ران )گ او را ب
یک دکگ پگ و ت بگکو فروشااای برد و گفت« ،تگ ساااگعت یگزده ،ای جگ ا تظر ان
ب)گ « .س س او آنجگ را ترک کرد .نی) شب شده بود ااگ نیچ ن شگنی از دو ست
نگ ش گس او دیده ن)ی شد .صگحب اغگزه شرو کرد ب ب ستن اغگزه و شهریگر از او
پر سید« ،از این شهر تگ رودخگن چقدر فگ صل ا ست»؟ صگحب اغگزه بگ خون سردی
پگسخ داد« ،یکصد کیلواتر» .شهریگر ن)یتوانست بگور ک د ،زیرا او اسگفت یک صد
کیلواتری را ظرف نیم ساااگعت پی)وده بود .آنهگه فه)ید ک خداوند فرشااات ای را
فرسااتگده تگ او را یگری دند و در د فریگد برآورد« ،یگ یزدا ،تو بینهگیت اهربگنی.
تو بینهگیت رحی)ی .چرا ب ان اجگزه ن)یدنی ک تو را ببی م؟ زندگی ان ،ت هگ
برای توست ،ان ت هگ تو و فق تو را دوست دارم« .اشتیگق شدیدی برای ش گخت
خداوند بر شهریگر چیره شده پس از دریگفت ک)کنگی الهی ک تجرب کرده بود،
ج ستجوی او برای حقيقت ،حتگ شدیدتر نم شد .او از درو ت ص)یم گرفت ک در
پی رساااید ب اهبوب خود ،جگنش را فدا ن)گید و عهد و پی)گ بسااات ک تهت
نیچ شاارایطی ،دساات بر ندارد .شااهریگر ک بگ اداخل ی اسااتقیم خداوند از ارگ
نجگ( یگفت بود بگر دیهر در په گی سااارزاین ن د ،بگ ته)ل ریگضااات نگ ،ساااگده
زیستینگ و اهروایتنگ شرو ب پرس زنی ن)ود .او سرگشت بگ پگی برن ،بگ ریش
و در ردای درویشاای برای ت)گس بگ پیرا و روحنگی پیشاارفت و دریگفت ک)ک از
آنگ ،بدو غذا و بدو ا ستراحت در کوچ نگ و خیگبگ نگ پر س ایزد .شگاهگنگ ،
نر کجگ ک ایشاااد ایخفت ،در پیگدهرونگ و زیر درختگ و در غگر نگ و اغلب در
اکگ نگی چرک و کثیم و روی سااا هفرشنگ .او خوراک خود را گدایی ایکرد و
ن)یشااا آ را ب ع وا بوشاااش خداوند ایپذیرفت .شاااهریگر ،یک یتیم واقعی
خداوند بود و ای)گ داشاات ک خداوند ،عگشااق خود را نرگز ب دساات فرااوشاای
نوواند سااا رد .او پگی پیگده راه رفت و راه رفت ،کیلواتر نگ پس از کیلواتر نگ،
سگ نگ پس از سگ نگ .گرچ پگنگی او ب علت سگییده شده بر س گنگ و صورهنگ،
خونین و زخ)ی شااده بود ااگ این زخمنگ در اقگیس ا بگ زخ)ی ک در د داشاات،
نیچ ب حسااگب ایآاد .عشااقی سااوزا او را ب حرکت وا ایداشاات و در ن)ین
حگ جگری شااد نگم «یزدا ،یزدا ،یزدا » نرگز از زبگنش بگز نگیسااتگد و بدین
روش ،او جستجوی خود را پیگرفت.
شهریگر پس از ر سید ب گجرا( ،رو ستگیی را در چ د کیلواتری و در آ سوی
یک رودخگن ی کوچک دید .در ایگ این رودخگن جزیرهای قرار داشت ،بگ پوششی
از گیگنگ گونگگو .انگلی ا طق ک ارداگنی خرافگتی بودند ب او نشدار دادند ک
پگ ب آ اکگ نهذارد .آ نگ گفت د « ،ب دلیل نرم بود کم رودخگن ،نیچ کس
خطر ن)یک د و از آنجگ ن)یگذرد .جزیره بگ بوت نگی خگردار پو شگنیده شده و یک
روح زشت و ترس گک نیز در آنجگ زندگی ایک د .بهتر است پ د و اندرز اگ را گوش
ک ی و قدم ب آ جزیره نهذاری .در عوض جگدهای ک در چ د کیلو اتری است را
پیش بهیر و ب شهر برو» .شهریگر پگسخ داد« ،ان از روح ن)یترسم .اگر روحی نم
در آ جزیره بگ شد ان بگ او دیدار خوانم ن)ود» .شهریگر بگ نگدیده انهگ شتن پ د و
اندرز آ نگ ،ب ک دی و سوتی شرو ب گگم برداشتن در آبنگی کم ع)ق رودخگن
کرد .ن هگای ک ب جزیره رساااید ،نوا تگریک و ب جگی دید روح ،او خود را در
ج هلی انبوه از درختگ او در تل یگفت .او دوبگره کوراگ کوراگ در تگریکی شب،
ب ک دی و سوتی از په گی رودخگن گذر کرد و چ ین اندیشید ک ب س)ت دیهر
جزیره رسیده است ااگ او خود را درست در ن)گ نقط ی آغگزین یگفت .دیر ن هگم
بود و برگزید راه دراز ب سااوی شااهر ااکگ نداشاات ،از این رو شااهریگر تصاا)یم
گرفت ک دگربگر از اساایر رودخگن گذر ک د ااگ این بگر تصاا)یم گرفت از رفتن ب
جزیره چ شمپو شی ن)گید .ب گ بر این از نقط ی دیهری وارد آب شد ااگ ن هگای ک
ب ایگن ی رودخگن رساااید ،دریگفت ک روی اگسااا نگی روا و خیس ،گگم نهگده
است .چوب دستی او در گل نرم فرو نشست؛ نر چ بیشتر کوشید ک بیرو آید،
بیشاتر در گل فرو رفت .سا س در حگلی ک ایکوشاید در گل و اگسا فرو نرود،
شرو کرد ب راز و نیگز« ،خدایگ اگر خواست تو بر این است ک ان این گون ب)یرم،
آاگدهام .ااگ پیش از جگ ساا رد ،یک نهگه آنی از نور و درخشااش خود را بر ان
ارزانی دار .سااگ نگ اساات ک تشاا ی دید تو نسااتم .ان زندگی خود را زیر پگ
گذاشاااتم .آیگ پیش از ارد ،یک نهگه آنی از زیبگیی خود را ب ان ارزانی خوانی
داشااات»؟ در حگلی ک ت)رکز او بر تکرار نگم خدا بود ،دسااات و پگ زنگ خود را از
ارداب بیرو ک شید .ن هگای ک شهریگر سرانجگم ب کران ی دیهر رودخگن ر سید
از شد( خ ستهی بر زاین افتگد و در ن)ین حگ ،خدا را س گس گفت ک جگ او
را نجگ( بوشیده است .اندکی بعد شهریگر بگ ش ید صدای ش)گری از روستگییگ ،
آ نگ را صدا زد و گفت« ،راه شهر را ب ان ن شگ دنید» .برخی از آ نگ بگ دید
آ شکل وحشت برانهیزِ ک بگ گل و الیپوشگنیده شده و از ایگ سگی نگ برخگست
بود ،فریگد برآوردند« ،روح ،روح؛ روح جزیره ب دنبگ اگ ست» .ااگ چ د تن دیهر بگ
فگنوس و تک چوبی در دست ،بگ احتیگط ب او نزدیک شدند و ن هگای ک ا )ی گ
یگفت د ک او یک غربی اسااات و نیگز ب ران )گیی و ک)ک آ نگ دارد ،او را ب
روستگی خود بردند و قدری نوشیدنی ب او داده و ب نیگزنگی او را رسیدگی کردند.
ی ده سگ سرگ شتهی ،حیرانی و پر س زد در ن د ،خداوند بگرنگ و بگرنگ جگ
شهریگر را نجگ( داده بود .او تالش کرد ک از روخگن گذر ک د ااگ جریگ آب چ گ
شتگبی دا شت ک او تعگدلش را تقریبگ از د ست داد و اگر زاین خورده بود ب ور
حتم غرق ایشااد .ااگ بگ لطم و نظر خداوند ،شااهریگر اوفق شااد ک گگمنگیش را
ا ستوار بردارد و از رودخگن عبور ک د .در درازای سفرنگی خود در ن د ،شهریگر بگ
انوا گونگگو ارتگضااگ ،درویشااگ و تگرکگ دنیگ دیدار ن)ود .یک بگر بگ اردی در
شهر راتالم Ratlamرو ب رو گردید ک سگ نگ در یک و ضعیت ب حگلت ن ش ست
بگقی اگنده و ت هگ تکی گگه ارتگض ،انه شتگ ش ست او بود .ااگ ریگ ضتنگیی از این
دساات ،برای شااهریگر افهوای نداشاات ،زیرا ریگضاات و رنج او ،اشااگره ب تش ا هی
شهریگر برای شراب ع شق دا شت .اندکی بعد ،در ن)گ ا طق ی راتالم ،پیرزنی را
دید ک نزدیک دریگچ ای در حوا ی شهر نشست است .پیرز بگ اشگره ب او گفت
ک وارد روستگ شود و او چ ین ن)ود .ن) چیز در آ روستگ بسیگر ت)یز بود ااگ یک
ان سگ نم در آنجگ دیده ن)ی شد .شهریگر اگ( و ابهو( ،بیدرنگ دریگفت ک آ
روسااتگ ،یک خیگ یگ تونم دیداری بیش نبوده و بگید ب ع وا تشاابی و اسااتعگره
انهگشاات شااود .ب بیگ دیهر« ،اگر چ خگن د خگلی و پگک اساات ااگ دورا نگ و
دورا نگ ب درازا ایکشااد تگ خداوند وارد آ شااود» .شااهریگر ب اع گی آن دیده
بود ،پی برد و نزد پیرز بگزگشت و او در سکو( یک قرص نگ ب ع وا پراسگد ب
شاااهریگر داد .پس از خورد نگ ،و بدو رد و بد شاااد یک کل) بین آ نگ
شااهریگر آنجگ را ترک کرد و رفت .در درازای ساافر و گذر از ایگ ت نگی نزدیک
جورا Jaoraشااهریگر بگ پیراردی رو ب رو شااد ک روی ت ای نشااساات و غرق در
اراقب ی ژرفی بود .پس از چ دی ،آ ارد چ ش)گ خود را گ شود و پر سید« ،چ
ایخوانی پساارم«؟ شااهریگر پگسااخ داد« ،ان چیزی ن)یخوانم« .بگ ش ا ید این
پگسخ ،پیرارد بسیگر خوشهگ شد و گفت« ،تو تبرک شدهای« .شهریگر در جریگ
سفرنگی خود در ن د ،در درازای ده سگ ،گرچ بگ ارتگ ضگ ،دروی شگ و پیرا
گونگگونی برخورد ن)ود ااگ نیچ یک از آ نگ نتوانست د تش هی و جستجوی درونی
او را برآورده و یگ این ک بیقراری او را آرام ساااگزند .سااارنوشااات او این بود ک
ایبگیسااات آرااش را از راه دیهری بیگبد .52بگ سااا ری شاااد زاگ ،دلساااردی و
پری شگنی شهریگر رو ب افزایش گذا شت و تردید دا شت ک ندفش برآورده خواند
شد یگ ن و نرگز بدین حد احسگس نگاایدی و سرگشتهی ب او دست نداده بود .او
ایدانست ک بگ ارادهی شکست نگپذیرش ایتواند خطر ک د و ب نرجگ سفر ن)گید
و بگ این حگ نتوانساات بود ب خواساات اش ،یع ی شاا گخت خداوند ،دساات یگبد.
پشتکگر و ثگبت قدم بود او اک و ب یک نگکگای و سرخوردگی تلخ دگرگو شده
و شااهریگر ب ع وا آخرین گزی و راه چگره ،ب ج هلی دور افتگده در گجرا( گگم
نهگد و در آنجگ تصاا)یم گرفت ک یک ریگضاات روحگنی ،چل نشاای ی ،را در پیش
گیرد .در چل نشی ی ،شوص بگ دست خود دایرهای روی زاین ایکشد و ب اد(
چ هل روز و چهل شاااب از دایره پگ بیرو ن)ی گذارد و بگید از غذا و آب و خواب
چشاامپوشاای کرده و بگ نر چیزی رو ب رو گردد .کسااگنی ک دساات ب این کگر
اااایزنااا اااد و ناااگکاااگم اااایااااگنااا اااد ،ااااعااا)اااوال یاااگ جاااگ
ایسااا گرند و یگ دیوان ایشاااوند .بگ این حگ راهکگر و یگ گزی ی دیهری ب ذنن
شهریگر ن)یرسید .اک و او 30سگ داشت و از زاگنی ک خگن ی خود را ب ع وا
یک پساار جوا در خراشااگه ترک کرده بود ،نجده سااگ ایگذشاات .او ن)واره
پگکداا ی را در پیش گرفت و بگ دریگفت خیرا( و صدقگ( روزگگر را گذرانده بود .او
درساااتکگر و دلیر و بگ این حگ ت)گای کگرانگ و زح)گتش از دید او بیهوده ب نظر
ایرسااید ،زیرا ب شاا گخت خداوند دساات نیگفت و برگشااتن ب زندگی دنیوی بر
اسگس راه و رسم جگاع ،برایش نفر(آایز بود .او ب نقط ای رسیده بود ک یگ بگید
جگ ای س رد و یگ ب ش گخت خداوند د ست اییگفت .شهریگر اط)ئن از ت ص)یم
خود دایرهای ب دور خود رساام ن)ود و در قلب خود ب خداوند الت)گس کرد ک ب
دیدار او بیگید .اندک اندک زاگ گذ شت و پس از چ د روز ،ابتدا صدای جیغنگی
وح شت گک و پس از آ صدانگی نول گکی ب گوش او ر سید .نگگهگ شیری غرش
ک گ در جلوی او پدیدار و آاگده بود تگ بر او چ گ کشاایده و او را ببلعد .شااهریگر
تکگ نوورد و شیر نگپدید گردید .س س ببری وحشی پدیدار گردید و سگعتنگ ب
دور دایره غرید و چرخید و بگز شاااهریگر حرکت نکرد و ببر نگپدید شاااد .نگگهگ
شااعل نگی آتش از نر سااوی دایره زبگن کشاایده و ب او نزدیک شاادند .شااهریگر
تردیدی ندا شت ک زنده زنده خواند سوخت بگ این حگ حرکتی نکرد و شعل نگ
فروکش کردند و خگاوش شدند .س س غو نگی وح شی فریگد ک گ و بگ چهرنگی
رنگآایزی شااده پدیدار گشاات د ،ن) و اردگگنی ک خو چشاا)گنشااگ را فرا
گرفت و نیزهنگی تهدیدآایزی در دسااات داشااات د .ااگ او حرکت نکرد و آ نگ نیز
نگپدید گشات د .تون)گ( دیداری وحشات گک بسایگر زیگدی از این دسات ،پدیدار و
نگپدید شدند .این ت صورا( پی یده و گیچ ک ده پیو ست اداا یگفت د و ذنن او را
دسااتووش رنج و عذاب بساایگر ن)ودند ااگ شااهریگر دلیران ،ایسااتگدگی کرد و برای
سی روز از دایره بیرو نیگاد .اگرچ ده روز بیشتر ب پگیگ چل نشی ی بگقی ن)گنده
بود ااگ اداا ی آ برای شهریگر ب سی د شوار و او دیهر تگب نیگورد .لهظ ای بی شتر
اگند در دایره ،بگ شاااک ج و عذاب ن)راه بود و او یگرای ته)ل آ را نداشااات و
اداا ی چل نشی ی برای او ااکگ پذیر نبود .از این رو ب بیرو از دایره گگم نهگد و
ظگنرا ث)رهی سااگ نگ توب و ریگضااتکشاای ب شااکساات انجگاید .شااهریگر بگ دلی
شک ست و نی) جگ ،خود را ک شگ ک شگ نزدیک رودخگن ر سگند و در حگلی ک
اشک ایریوت بیهوش شد و از حگ رفت.
دوران نیز گریست؛ چقدر رقت انهیز و جگنهداز بود! نجده سگ ریگضتِ غیر قگبل
تصور ،ب یک نگاایدی تلخ انجگایده بود .آیگ خداوند ن)یتوانست بر این رنرو
دلسوخت رحم ک د؟ آیگ این ارد ایبگیست تگ آخر ع)ر زیر بگر این شکست بگشد؟
سرنوشت او چ خواند شد؟ او خواست جگ بس گرد ااگ خداوند این اجگزه را نیز ب
او نداد؟ آیگ در سرنوشت او جز این آراگ نگی برآورده نشده ،چیزی دیهری وجود
داشت؟ بل ،اط)ئ گ .ندای الهی سون گفت و شهریگر را از خوابی ژرف بیدار سگخت.
«آ ک تو در جستجویش نستی ،آ ک آرزوی دیدارش را داری ،دست یگفتن ب
او در سرنوشت تو نیست .پسر تو ب آ دست خواند یگفت و از ریق او ،تو!» شهریگر
نهگنی ب ا راف افک د ااگ نیچ کس آنجگ نبود .او گیچ و ابهو( شد .این در حگلی
ین آ ندا ک ایگفت« ،پسر تو ...پسر تو ...از ریق پسر(» اهو است ک
ایشد .او سردرگم و سرگشت از خود پرسید« ،آیگ این صدای خداوند بود؟ آیگ
خداوند ب ان دستور ایدند؟ ااگ ان ک فرزند و ن)سری ندارم» .پس از چ دی
چ ین اندیشید « ،ااگ تشکیل خگنواده چ اشکگلی دارد ،اگر فراگ خداوند چ ین
بگشد؟ خواست او ن) چیز است ،ب گ بر این ،درست بود و نگدرست اوضو اطرح
نیست» .بگ این اندیش ،شهریگر دوبگره خوابش برد و برای س روز در خوابی ژرف
فرو رفت .ن هگای ک بیدار شد کالای را ک ش یده بود ب خگ ر آورد و از آنجگیی
ک ن)یدانست چهون بگید دستور خداوند را ا گعت ک د ،ب س)ت ج وب و ب سوی
پونگ گگم برداشت و نیرویی او را ران )گیی ایکرد ک در جریگ بیعی زندگی قرار
گیرد ااگ برای او تفگوتی نداشت .او نر روز ب ک دی و سوتی گگم برداشت و بگ تسلیم
کگال ،اسگفتی را بیش از 600کیلواتر بگ پگی پیگده پی)ود و ب سالات ب شهر پونگ
رن )گیی شد و ا ز خوانرش ،پیروجگ ،را یگفت .ن هگای ک ب آستگن ی خگن ی
خوانر خود گگم نهگد ،خست و کوفت و پوست و استووانی بیش نبود .او ت هگ ای-
خواست گرد و غبگر نگشی از سگ نگ سرگشتهی را از خود بزداید و پگک ک د .ن هگای
ک پیروجگ درب را روی برادر خود گشود ،اشک شوق در چش)گنش جگری شد .آ نگ
یکدیهر را در آغوش گرفت د و پیروجگ بگ عشق و احسگسی ع)یق ،ورود او را ب ا ز
خود خوشگاد گفت .شهریگر برای ادتی در آنجگ سک ی گزید ااگ د شهریگر ن وز
چیز دیهری را فریگد ایزد زیرا ریگضتنگ و سوتینگ ،ندف و اشتیگق او را برآورده
نسگخت و او ن)یخواست زندگی درویشی خود را ک گر بهذارد .شهریگر چهون
ایتوانست درد و دلت هی روحگنی خود را برای خوانر اهربگ خود آشکگر سگزد؟