You are on page 1of 296

‫ايـن كتـاب شـامل نظـرات و عقايـد نويسـنده اسـت و توصيـه اى مبنى‬

‫بـر خريـد يا فـروش يـا سـرمايه گذارى در حوزه خاصى نيسـت‪ .‬انتشـار‬


‫ايـن كتـاب هيـچ مسـئوليتى در حـوزه مسـائل حقوقـى‪ ،‬حسـابدارى‪،‬‬
‫سـرمايه گذارى يـا خدمـات حرفـه اى ديگـرى در بـر نخواهـد داشـت‪.‬‬
‫قوانيـن ايالـت بـا ايالـت و دولـت بـا دولـت متفـاوت اسـت و در صورتى‬
‫كـه خواننـده كتاب نياز بـه خدمات مالى و حقوقى داشـته باشـد بايد از‬
‫متخصـص حـوزه مربوط كمك بگيرد‪ .‬نه نويسـنده و نه ناشـر اين كتاب‬
‫درسـتى اطالعـات كتـاب را تضميـن نمى كنند‪.‬‬
‫نويسـنده و ناشـر مسئوليت هرگونه ريسك‪ ،‬ضرر‪ ،‬بدهى يا مواردى از اين‬
‫دسـت را بـراى هر يـك از خواننـدگان در به كارگيرى هر يـك از مطالب‬
‫ارائـه شـده بـدون مشـورت متخصـص مربـوط از خـود سـلب مى كنـد‪.‬‬
‫در نزديـك بـه چهـار دهـه گـذر ايـام و طـى دو دهـه فعاليـت مسـتمر‬
‫در عرصـه مشـاوره‪ ،‬مديريـت و بـه انجـام رسـاندن بسـيارى پروژه‌هـاى‬
‫گوناگـون درس‌هـاى بسـيارى فـرا گرفتـم‪ .‬طى سـه سـال اخيـر برخى از‬
‫اندوخته‌هـاى سـال‌ها تلاش را در راه‌انـدازى و توسـعه كسـب‌وكارهاى‬
‫شـخصى نيـز به‌كار بـردم كه با عنايت پـروردگار موفقيت‌آميز بوده اسـت‪.‬‬
‫توصيه مىكنم تمامى خواننـدگان اين كتاب سؤاالت زير را از خود بپرسند‪:‬‬
‫چرا ميزان خطاهاى مديران ما در موارد يكسان زياد است؟‬
‫داليل عبرت نگرفتن از اشتباهات گذشته و تكرار آن ها چيست؟‬
‫بـه چـه دليـل ديگـران را در اشـتباهات خود مقصـر مى دانيـم و همواره‬
‫درصدد سـلب مسـئوليت از خود هسـتيم؟‬
‫پاسـخ به اين سـؤاالت ما را به سـمت مطالعه بيشـتر‪ ،‬خالقيت‪ ،‬قضاوت‬
‫نكـردن بى مـورد‪ ،‬تقويـت روحيه مشـورت و انتخاب افراد شايسـته براى‬
‫واگذارى مسـئوليت ها سـوق مى دهد‪.‬‬
‫ياد بگيريم كه‪:‬‬
‫بيشـتر مطالعـه كنيـم‪ ،‬كمتـر قضـاوت‬
‫كنيـم‪ ،‬مشـورت را از مشـاور درسـت‬
‫بگيريـم‪ ،‬كار را از كاردان بخواهيـم‪ ،‬انگيزه‬
‫در شـركاى زندگـى و تجـارى خـود ايجاد‬
‫كنيـم‪ ،‬قـدر كارمنـدان و مديـران خـوب‬
‫را بدانيـم و آن هـا را از دسـت ندهيـم و‬
‫آدم هـاى مؤثـر زندگى مـان را حفظ كنيم‪.‬‬
‫مهم ترين شـاخصه اين كتـاب به كارگيرى‬
‫اصـول سـاده و كاربـردى نـه تنهـا در‬
‫حوزه كسـب وكار و سـرمايه گذارى بلكه در‬
‫زندگى اسـت‪.‬‬
‫كتاب پيش رو حاصـل تالش و دشوارى هاى‬
‫يكـى از مـوفق تـريـن تاجـران عـرصـه‬
‫اقتصـادى در قرن اخيـر است‪ .‬ايـن كتـاب‬
‫مجمـوعـه اى از بـاورهـا و فـرمـان هايـى‬
‫اسـت كه اين مـرد بزرگ در راستـاى نيل‬
‫به اهـدافش آن ها را سرلوحـه كار خـويش‬
‫قـرار داده است‪.‬‬
‫اصـل آخـر ايـن كتاب اشـاره به ايـن دارد‬
‫كـه پولـدار بـودن يـا فقيـر بـودن مهـم‬
‫نيسـت‪ ،‬آنچـه در ايـن دنيا باقـى مى ماند‬
‫خوبى هاسـت و اميـدوارم هميشـه خـوب‬
‫باشـيم‪ ،‬خوب بمانيم و آدم هـاى خوب در‬
‫زندگى داشـته باشـيم‪.‬‬
‫در پايـان از همراهـى دوسـتان عزيـزى كـه هـر يـك نقـش مهمـى در‬
‫تلنگرهـا‪ ،‬تجربه هـا‪ ،‬غم و شـادى ها‪ ،‬موفقيت ها و شكسـت هايم داشـته اند‬
‫و همـواره موجـب دلگرمـى مـن و انگيزه بخـش بودنـد‪ ،‬تشـكر مى كنـم‪.‬‬
‫ايـن كتـاب را تقديـم مى كنـم بـه تمامـى مديـران اليـق سـرزمينم و‬
‫اميـدوارم بتوانـم جرقـه نوينى در ديدگاه هـاى تجارى آن ها ايجاد شـود‪.‬‬

‫با آرزوی موفقیت‬


‫سارا میرزایی ‪ /‬پاییز ‪1394‬‬
‫بـه مدت ‪ 12‬سـال از سـال ‪ 1981‬تا ‪ 1993‬من عـروس وارن بافت بودم‪.‬‬
‫موفق تريـن سـرمايه گذار در جهـان و در حال حاضر يكـى از بزرگ ترين‬
‫بشردوستان جهان‪.‬‬
‫خيلى قبل از آشـنايى با پسـر وارن‪ ،‬پيتر‪ ،‬آوازه وارن در وال اسـتريت را‬
‫شـنيده بـودم‪ .‬قبـل از آشـنايى بـا خانـواده او در اوماها‪ .‬در همـان زمان‬
‫بـود كه گـروه كوچكى از دانشـجويان دوره فوق ليسـانس را مى ديدم كه‬
‫جـزء مريـدان مكتـب بافـت بودند‪ .‬يكـى از آن ها بـه نام ديويـد كالرك‪،‬‬
‫يادداشـت هايى از دانـش و گفته هـاى وارن را در حـوزه سـرمايه گذارى‬
‫داشـت كـه برايـم خيلـى جـذاب و كنجكاوانـه بود كـه آن هـا را بخوانم‪.‬‬
‫يادداشـت هاى ديويـد پايـه چيزى بود كـه بعدها مـن و او به عنوان يكى‬
‫از پرفروش تريـن كتاب هـا در حوزه سـرمايه گذارى تحت عنوان «سـبك‬
‫سـرمايه گذارى بافـت» و «سـبك هاى جديـد بافـت» منتشـر كرديـم‬
‫كـه بـه ده زبـان دنيـا از جملـه روسـى و چينـى به چاپ رسـيده اسـت‪.‬‬
‫بجـز يادداشـت هاى ديويـد‪ ،‬مسـئله مـورد عالقه من‬
‫پندهـا و اندرزهـاى عميـق وارن بـود كـه خواندنـش‬
‫خالـى از لطـف نيسـت و شـما را قطعـاً بـه تفكـر و‬
‫تعمـق وامـى دارد‪ .‬بعدهـا مـن متوجـه شـدم كـه در‬
‫ً‬
‫كاملا بسـتگى به‬ ‫مكتـب بافـت ايـن پنـد و اندرزهـا‬
‫طـرز تفكـرات دانشـجويان دارد‪ .‬هـر چـه بيشـتر در‬
‫حـوزه هـر يـك از آن هـا تعمـق مى كردنـد بيشـتر‬
‫آن هـا را آشـكار مى كردنـد‪.‬‬
‫بـه مـرور مـن هـم شـروع كـردم بـه جمـع آورى‬
‫پندهايـى كـه وارن در فضاى خصوصى خانـواده يا در‬
‫گردهمايى هاى اجتماعى كه مى گفت هر يك از آن ها‬
‫تشعشـى در كسـب وكار بود‪ .‬در بيشـتر گردهمايى ها‬
‫وارن گاهـى اوقـات بـا صبـورى بـه پرسـش هاى‬
‫دانشـجويان پاسـخ مى داد و به آن هـا كمك مى كرد‪.‬‬
‫مـن هرچـه بيشـتر بـه صحبت هـاى وارن گـوش‬
‫مى كـردم بيشـتر و بيشـتر از او يـاد مى گرفتـم‪،‬‬
‫نـه تنهـا در حـوزه سـرمايه گذارى بلكـه در حـوزه‬
‫كسـب وكار و حتـى در مـورد مسـائل زندگـى‪ .‬پنـد و‬
‫اندرزهـاى او هميشـه با آدم مى ماند و ماندگار اسـت‪.‬‬
‫مـن اغلـب اوقـات آن هـا را مـرور مى كنـم و عميـق‬
‫فكـر مى كنـم كـه كمـك كنـد كمتـر اشـتباه كنـم‬
‫و بى گـدار بـه آب نزنـم‪ .‬آن هـا بـه مـن كمـك كـرد‬
‫كـه در چـه شـركت هايى تمركـز كنـم و چـه زمانـى‬
‫بهتريـن زمـان سـرمايه گذارى در آن شركت هاسـت‪.‬‬
‫حضـور در گردهمايى هـاى وارن و ارتبـاط نزديـك با‬
‫دانشـجويان مكتـب بافـت مـن و ديويـد را عالقمند بـه جمع آورى‬
‫بهتريـن پنـد و اندرزهـاى وارن در حـوزه سـرمايه گذارى‪ ،‬مديريت‬
‫كسـب وكار‪ ،‬انتخـاب يـك شـغل و يك زندگـى موفق كـرد و آن ها‬
‫را تحـت نـام «طريقـت وارن بافـت» انتخـاب كرديـم‪ .‬ايـن پندهـا‬
‫و اندرزهـا بهتريـن دوسـتان مـا در زندگـى‪ ،‬كسـب وكار و تحقيـق‬
‫و بررسـى مسـائل سـرمايه گذارى بـود‪ .‬مـا تعبيرهـا و تفسـيرهاى‬
‫بافت شناسـان را جمـع آورى كرديـم به اين منظور كـه راه جديدى‬
‫در آينـده بـراى پند و اندرزهاى نهان و معانى عميق ديگر باز شـود‪.‬‬
‫اميـدوارم اين كتـاب دنيـاى شما را غنـى تر كند‪ .‬با روش هـايى كه‬
‫ياد مى گيريـد بهتر سرمايه گـذارى كنيد‪ ،‬كار كنيد و زندگـى كنيد‪.‬‬

‫ماری بافت ‪ /‬جوالی ‪2006‬‬


1
‫‪16‬‬
‫قانون ‪ :1‬هرگز پول از دست ندهيد‪.‬‬
‫قانون ‪ :2‬هرگز قانون اول را فراموش نكنيد‪.‬‬

‫راز بـزرگ ثروتمنـد شـدن ايـن اسـت كـه چطور‬


‫تركيبـى از ثـروت را داشـته باشـيد و جمـع آنچه‬
‫از اول داشـته‌ايد بهتـر اسـت‪ .‬به‌عنـوان مثـال‬
‫يكصـد هـزار دالر با رشـد ‪ %15‬به مدت ‪ 20‬سـال‬
‫مىشـود ‪1, 636, 653‬دالر در سـال بيسـتم كـه‬
‫بـه شـما بهـره ‪ 1, 536, 653‬داده اسـت‪ .‬اما تصور‬
‫كنيـد شـما ‪ 90‬هـزار دالر از سـرمايه اوليه خود را‬
‫از دسـت بدهيـد‪ ،‬قبـل از آنكـه سـرمايه‌گذارى را‬
‫شـروع كنيد شـما فقط ‪10‬هـزار دالر داريد كه در‬
‫سـال بيسـتم ‪ 163 , 665‬دالر خواهـد شـد يعنى‬
‫سـود ‪ 153 , 665‬دالر كـه خيلـى كمتـر از رقـم‬
‫اشـاره شـده فـوق اسـت‪ .‬هـر چـه بيشـتر پـول از‬
‫دسـت دهيـد اثـر منفـى به‌دسـت آوردن آن پول‬
‫در آينـده بيشـتر خواهـد بـود‪ .‬ايـن چيزى اسـت‬
‫كـه وارن هيـچ وقـت فرامـوش نكـرد و ايـن يكى‬
‫از داليلـى اسـت كـه او سـال‌ها قبـل از اينكه يك‬
‫مولتـى ميليونـر شـود يـك فولكس واگن داشـت‪.‬‬
2
‫‪18‬‬

‫من اولين سرمايه‌گذارى را در سن ‪ 11‬سالگى كردم‪.‬‬


‫تا آن موقع ‪ 10‬سال از عمرم را هدر داده بودم‪.‬‬

‫خيلـى خوب اسـت كـه كسـى را در زندگى زود هوشـيار كنيـم‪ .‬در حوزه‬
‫سرمايه‌گذارى فرصت‌هاى غيرموازى در تجميع سرمايه براى كار و راه‌اندازى‬
‫كسب‌وكار پيش خواهد آمد‪ .‬زمان شرط‌بندى زمانى نيست كه كسى جوان‬
‫باشـد بلكه زمانى اسـت كه از تصميمات درسـت و عاقالنه بهره‌مند باشـد‪.‬‬
‫سـهامى كـه وارن در سـن ‪ 11‬سـالگى خريـده بود مربوط به يك شـركت‬
‫نفتـى بـه نـام «سـيتى سـرويس» بـود‪ .‬او ‪ 3‬سـهام بـا قيمـت ‪ 38‬دالر‬
‫خريـده بـود كـه بـه ‪27‬دالر نـزول كـرد‪ .‬او صبـر كرد تـا حريـف از ميدان‬
‫بـه‌در رود و سـهام خـود را بـا ‪ 40‬دالر فروخـت‪ .‬خيلـى زود قيمـت آن‬
‫بـه ‪ 200‬دالر بـه‌ازاى هـر سـهم رسـيد و او اوليـن درس سـرمايه‌گذارى‬
‫را آموخـت ـ صبـر‪ .‬چيزهـاى خـوب به‌سـوى كسـانى مىآيـد كـه صبـر‬
‫مىكننـد تـا بتواننـد در زمـان درسـت سـهام درسـت را انتخـاب كننـد‪.‬‬
3
‫‪20‬‬

‫هيچ وقت از اينكه در زمان فروش بيشتر بخواهيد‬


‫يا در زمان خريد كمتر بخواهيد‪ ،‬نترسيد‪.‬‬

‫وارن مىفهميـد كـه مـردم معموالً خجالت مىكشـند از اينكـه در زمان‬


‫فـروش رقـم بيشـترى را مطالبـه كنند يـا در زمـان خريد رقـم كمترى‬
‫را درخواسـت نماينـد‪ .‬هيچ‌كـس دوسـت نـدارد كـه طماع يـا بىكالس‬
‫شـناخته شـود‪ .‬ولـى خيلـى سـاده در دنياى تجـارت هر چقـدر كه پول‬
‫از فـروش چيـزى يـا در پرداخـت هر خريدى معامله مىشـود مشـخص‬
‫مىكنـد كـه پـول به‌دسـت آوردى يـا از دسـت دادى و در نهايت معلوم‬
‫مىكنـد كـه ثروتمنـد خواهـى شـد يا نـه‪ .‬زمانـى كـه مذاكرات شـروع‬
‫مىشـود شـما مىتوانيـد قيمت فـروش را پايين آوريـد يا بـاال ببريد اما‬
‫غيرممكـن اسـت كـه عكـس آن را در راسـتاى زيـان خود انجـام دهيد‪.‬‬
‫وارن از معاملات بسـيارى بـدون نتيجـه بيرون آمده اسـت زيـرا بر پايه‬
‫معيارهـاى قيمت او نبوده اسـت‪ .‬شـايد معروف‌ترين مثـال در اين زمينه‬
‫خريـد ‪ ABC‬از كاپيتـال سـيتى باشـد‪ .‬وارن سـهم بيشـترى از شـركت‬
‫را بـه‌ازاى پولـى كـه پرداخـت مىكـرد در مقايسـه بـا كاپيتـال سـيتى‬
‫كـه در ايـن معاملـه شـركت كـرده بـود مىخواسـت‪ ،‬امـا وارن از ايـن‬
‫معاملـه بيـرون آمـد‪ .‬روز بعد كاپيتال سـيتى كنار كشـيد و معامله طبق‬
‫درخواسـت وارن انجام شـد‪ .‬بنابراين «بخواهيد» شـايد آنچه خواسته‌ايد‬
‫را به‌دسـت آوريـد امـا اگـر نخواهيـد كسـى نظـر شـما را نمىدانـد‪...‬‬
4
‫شما يك معاملـه خـوب را‬
‫با يك آدم بـد نمىتوانيد به سرانجـام برسانيـد‪.‬‬

‫يـك آدم بد‪ ،‬بد اسـت و يك آدم بـد هرگز نمىتواند يك‬
‫معاملـه خـوب انجـام دهـد‪ .‬دنيا پـر اسـت از آدم‌هاى به‬ ‫‪24‬‬
‫قـدر كافـى خـوب و صـادق و تجـارت كردن با يـك آدم‬
‫بـد و غيرصـادق اشـتباه محض اسـت‪ .‬فقط كافى اسـت‬
‫ايـن سـؤال را از خـود بپرسـيد‪ :‬آيـا بـه ايـن آدم اعتماد‬
‫دارم؟ اگـر جواب‌تـان منفـى اسـت بايد فورا ً ميـز مذاكره‬
‫را تـرك كنيـد و به دنبال فرد يا شـركت صـادق بگرديد‪.‬‬
‫شـما بايـد از چتـر نجاتى كـه از هواپيما در حـال پريدن‬
‫هسـتيد مطمئـن باشـيد و بنابرايـن با طناب شـركت يا‬
‫فـردى كه مطمئن نيسـتيد به چـاه نيفتيد‪ .‬اگـر اآلن به‬
‫آن‌هـا اعتقـاد نداريد در آينـده هم نخواهيد داشـت پس‬
‫چرا از همين ابتدا كارى را شـروع كنيد‪ .‬وارن اين درس‬
‫را زمانى آموخت كه در هيئت مديره «سـالومون برادرز»‬
‫بـود‪ .‬بر خلاف توصيـه وارن صرافان سـرمايه‌گذارى اين‬
‫شـركت به معاملات با شـركت «رابرت مكسـول» ادامه‬
‫دادنـد در شـرايطى كـه برخـى از مسـائل ايـن شـركت‬
‫بـودار بـود‪ .‬از جملـه اينكـه نـام مسـتعار مديـر شـركت‬
‫«بوسـينگ چـك» بود‪ .‬بعد از سـقوط مكسـول شـركت‬
‫سـالومون در دردسـر بزرگـى بـراى برگشـت پـول خود‬
‫افتـاد و قانـون سـاده اسـت‪ .‬آدم‌هـاى صـادق و بااصالـت‬
‫زمينـه همـكارى خوبـى را فراهـم مىكننـد در حالى‌كه‬
‫افـراد بىاصالـت فضـاى همـكارى را سـخت مىكننـد‪.‬‬
‫پـس بهتـر اسـت كـه خـود را بـه دردسـر نيندازيـم‪.‬‬
5
‫‪26‬‬

‫خوش‌شانسى يك شخص بر پايـه‬


‫شناخت به موقع يك تجارت خوب ساخته شده است‬
‫نه بر اسـاس سبـد سهام‌هاى شركـت‪.‬‬

‫اگـر تحقيقـى در مـورد تمـام خانواده‌هـاى خيلـى ثروتمنـد در آمريـكا‬


‫انجـام دهيـد متوجه مىشـويد كـه تقريباً بدون هيچ اسـتثنايى شـانس‬
‫آن‌هـا بـر پايه يك كسـب‌وكار خاص بوده اسـت‪ .‬خانواده هارس در نشـر‬
‫و چـاپ پولدار شـدند‪ ،‬خانـواده والتون در خرده‌فروشـى‪ ،‬خانـواده ريگلى‬
‫در توليـد آدامـس‪ ،‬خانـواده مـارس در توليـد شـكالت‪ ،‬خانـواده گيتس‬
‫در توليـد نرم‌افـزار و خانـواده بـوش و كـورز در توليـد نوشـيدنى‪ .‬ايـن‬
‫فهرسـت همين‌طـور پيش مـىرود و بدون اسـتثنا اگر بدون شـناخت و‬
‫بررسـى از تجـارت خـود منحرف شـوند پول خـود را باخته‌انـد هم‌چون‬
‫كوكاكـوال كـه در تجـارت فيلم‌سـازى رفـت‪.‬‬
‫رمـز موفقيـت وارن قابليت او در شـناخت تجارتى‬
‫اسـت كـه رو بـه رشـد دارد‪ ،‬تجارتـى كـه مزيـت‬
‫رقابتـى پايدار دارد و قسـمتى از ذهن مشـترى را‬
‫اشـغال كـرده اسـت‪ .‬زمانـى كـه بـه آدامـس فكر‬
‫مىكنيـد ياد برندهاى ريگلـى مىافتيد‪ .‬زمانى كه‬
‫مىخواهيـد خريـد ارزان و تخفيف داشـته باشـيد‬
‫نـام والمـارت بـه ذهـن شـما مىآيـد و زمانى كه‬
‫به نوشـيدنى خنـك فكر مىكنيـد يـاد بادوايزر و‬
‫كورز مىافتيد‪ .‬اين موقعيت رو به رشـد آن‌هاسـت‬
‫كه قـدرت اقتصادى براىشـان ايجاد كرده اسـت‪.‬‬
‫وارن يـاد گرفتـه اسـت كـه گاهى اوقـات طبيعت‬
‫بـازار سـهام ارزش اين شـركت‌ها را پايين مىآورد‬
‫و دقيقـاً زمانـى اسـت كـه او قـدم برمـىدارد و‬
‫سـهام قابل‌توجهـى از ايـن شـركت را مىخـرد‪.‬‬
‫شـركت وارن «بركشـاير هاتـاوى» مجموعـه‌اى‬
‫از تجارت‌هـاى خـوب در آمريـكا اسـت؛ تمـام‬
‫شـركت‌هاى سـوددهى كه وارن آن‌ها را در زمانى‬
‫خريـد كـه واالسـتريت آن‌هـا را پـس زده بـود‪.‬‬
6
‫غيرممكن است كه امضـاى خود را از قراردادى پاك كنيد‬
‫‪30‬‬
‫پس قبل از امضاى هر قـراردادى خوب فكر كنيد‪.‬‬

‫وارن يـاد گرفتـه اسـت كه زمانـى كه امضـا مىكنيد معامله انجام شـده‬
‫اسـت‪ .‬نمىتوانيـد برگرديـد و دوبـاره فكر كنيـد كه معامله خوبى اسـت‬
‫يـا بـد‪ .‬بنابراين قبـل از امضا همه محاسـبات خود را انجـام دهيد‪ .‬خيلى‬
‫آسـان‌تر اسـت كـه شـفاهاً از چيـزى منصـرف شـويد امـا وقتـى كتبـى‬
‫شـد معامله انجام شـده اسـت و انصراف تقريباً غيرممكن اسـت‪ .‬قبل از‬
‫امضـاى يـك قـرارداد تمـام چيزهايى كـه ممكن اسـت به پيـش رود را‬
‫تصـور كنيـد و خوب همـه چيز را مورد بررسـى قرار دهيد‪ .‬جـاده زمانى‬
‫همـوار اسـت كه موانـع را از قبل پيش‌بينـى كرده باشـيم‪ .‬تفكر و تعمق‬
‫سـخت و طوالنـى قبل از هر اقدامى شـما را از مشـكالت آنچـه كه امضا‬
‫مىكنيد محفـوظ مىدارد‪.‬‬
‫وارن زمانـى كه فروشـگاه مبل نبراسـكا را خريد فرامـوش كرد كه ماده‌اى‬
‫را در قراردادش با «رز بالمكين» ‪ 89‬سـاله در نظر بگيرد‪ .‬چند سـال بعد‬
‫خانـم بالمكيـن از آنچـه كه براى تجارتـش اتفاق افتاده بود عصبانى شـد‬
‫و يـك فروشـگاه در آن خيابـان باز كرد و مشـتريان زيادى را از فروشـگاه‬
‫مبـل نبراسـكا قـاپ زد‪ .‬بعد از چند سـال رقابـت تنگاتنگ باالخـره وارن‬
‫مغـازه جديـد او را بـا ‪5‬ميليـون دالر خريـد‪ .‬امـا ايـن بـار او آگاه بـود از‬
‫آنچـه كـه قبـل از هـر امضايى بايـد انجـام دهـد و وارن شـانس آورد كه‬
‫آگاهانـه قـراردادى بسـت كـه به نفعـش بود زيـرا خانم بالمكيـن تا ‪103‬‬
‫سـالگى عمـر كرد و تا آخرين لحظه همچنان مشـغول تجـارت و كار بود‪.‬‬
7
‫‪32‬‬

‫آسان‌تر است كه اصال خود را درگير مشكلى نكنيد‬


‫تا اينكه درگير شويد و بخواهيـد از آن مشكل بيرون آييد‪.‬‬

‫خيلـى آسـان‌تر اسـت كه از قانون‌شـكنى اجتنـاب كنيم تـا اينكه درگير‬


‫مسـائل و عواقـب بعـد از يك قانون‌شـكنى شـويم‪ .‬براى درگير نشـدن با‬
‫مشكالت بايد تصميم درست را در زمان درست گرفت‪ .‬براى رهايى از يك‬
‫مشكل بايد پول زيادى را هزينه كنيد و مهم‌تر صرف زمان بسيار زيادى‪.‬‬
‫اين درس را وارن زمانى به‌دست آورد كه ‪ 700‬ميليون سرمايه‌گذارى در‬
‫وال اسـتريت بابت شـركت سـالومون برادرز كرد‪ .‬بانك فدرال رزرو باعث‬
‫سـقوط سـهام اين شـركت به دليل فـروش غيرقانونى اوراق عرضه شـد‪.‬‬
‫بهـاى خـروج از ايـن مخمصه چـه بود؟ وقـت چندين تاجر شـركت‌هاى‬
‫بـزرگ‪ ،‬وقت هيئت مديـره و مديرعامل و ميليون‌هـا هزينه‌هاى حقوقى‪،‬‬
‫جريمـه و تجـارت ورشكسـته‪ .‬بنابرايـن خيلـى آسـان‌تر و سـودآورتر‬
‫بـود كـه از ابتـدا قانون‌شـكنى نمىشـد و درگيـر مشـكل نمىشـديم‪.‬‬
8
‫‪34‬‬
‫شما بايد طـورى سرمايه‌گذارى كنيد‬
‫كه يك كاتوليك در ازدواجـش براى زندگى‬
‫يك عمر سرمايه‌گذارى مىكند‬

‫وارن مىدانـد كـه اگـر تصميـم سـرمايه‌گذارى‬


‫هوشـمندانه و بـا اطمينـان و قاطعيـت باشـد كار‬
‫درسـت انجـام مىشـود و سـقوط نمىكنـد‪ .‬شـما‬
‫هيچ‌وقـت بـدون تحقيـق‪ ،‬مالقـات و بحـث بـر سـر‬
‫مسـائل مختلـف و تفكـر و تعمـق سـخت و طوالنى‬
‫ازدواج نخواهيـد كـرد‪ .‬درسـت اسـت؟ در مـورد‬
‫سـرمايه‌گذارى هـم همين‌طـور اسـت‪ ،‬شـما بـدون‬
‫تحقيـق و بررسـى نمىتوانيـد سـرمايه‌گذارى كنيد‪.‬‬
‫امـا ايـن گذر زمان اسـت كه پول مىسـازد‪ .‬در سـال‬
‫‪ 1973‬وارن ‪ 11‬ميليـون دالر در شـركت واشـنگتن‬
‫پسـت سـرمايه‌گذارى كـرد و او از آن زمـان تاكنـون‬
‫‪ 33‬سـال اسـت كـه بـا اين شـركت ادامه داده اسـت‬
‫و سـرمايه او به ‪ 105‬ميليارد دالر رشـد كرده اسـت‪.‬‬
‫«تعهـد بـه مانـدن» پاداش‌هـاى زيـادى بـه همـراه‬
‫دارد‪ ،‬مادامـى كه تصميم درسـت را در زمان درسـت‬
‫بگيريـم و بـه آن ادامـه دهيـم‪.‬‬
9
‫‪36‬‬

‫وال استـريت تنـها مكـانى است كه‬


‫آدم‌ها با رولـزرويس مىروند‬
‫تا از آن‌هايى كه با مترو مىآيند مشـاوره بگيرند‪.‬‬

‫بـراى وارن هميشـه عجيـب بـود كـه تاجـران بسـيار موفـق و باهـوش‬
‫كـه در طـول زندگـى خـود پول‌هـاى زيـادى را به‌دسـت آوردنـد چطور‬
‫از دالالن سـهام بسـيار فقيـر مشـاوره سـرمايه‌گذارى مىگيرنـد و اگـر‬
‫مشـاوره آن‌هـا خـوب اسـت چـرا آن‌هـا ثروتمنـد نيسـتند؟ شـايد بـه‬
‫دليـل آنكـه آن‌هـا تنهـا فقـط حق‌الزحمـه مشـاوره مىگيرند و از سـود‬
‫شـما كميسـيونى دريافـت نمىكننـد‪ .‬افـراد بايـد باهـوش باشـند كـه‬
‫چطـور از پـول شـما ثروتمنـد شـوند‪ .‬اگـر پـول شـما از بيـن رود چى؟‬
‫خـوب آن‌هـا عقب‌نشـينى مىكننـد و سـراغ كـس ديگـرى مىرونـد‪.‬‬
‫وارن همـواره بـه اصالـت و صداقـت حاكـم در وال اسـتريت فكر مىكند‬
‫كـه فرافكنىهـاى تجـارت و معاملات كـه تحليل‌گرهـا در آنجـا انجـام‬
‫مىدهنـد بـه چـه سـمت و سـويى مـىرود؛ بـه سـمت و سـوى منافـع‬
‫خودشـان و هميشـه ايـن فرافكنىهـا خيلـى پـرزرق و بـرق اسـت‪.‬‬
10
‫‪38‬‬

‫پـول براى شمـا خوشبختى نمىآورد‬

‫وارن هيـچ زمانـى درگير خوشـبختى از طريـق ثروت‌اندوزى‬


‫نشـد‪ .‬مـا در مـورد كسـى داريـم حـرف مىزنيـم كـه جايى‬
‫زندگـى مىكنـد كـه در دوران كودكـى هـم همان‌جـا بـوده‬
‫اسـت‪ .‬پـول اصالـت او را تغييـر نـداد‪ .‬زمانى كه دانشـجويان‬
‫در دانشـگاه از او پرسـيدند كـه موفقيـت را تعريـف كنـد‪،‬‬
‫وارن گفـت موفقيـت يعنـى مـورد لطـف و محبـت مردمـى‬
‫قـرار بگيـرى كـه دوسـت داريـد دوسـتت داشـته باشـند‪.‬‬
‫تـو مىتوانـى پولدارتريـن مـرد دنيـا باشـى امـا بدون عشـق‬
‫خانـواده و دوسـتانت تـو فقيرتريـن آدم هسـتى‪.‬‬
11
‫بيست سال طول مىكشـد كه شهرت و اعتبار به‌دست آيد‬
‫ولى در ‪ 5‬دقيقه مىتواند از بين برود‬ ‫‪40‬‬
‫پس هر زمانـى كه به اين اصـل فكر كنيد‬
‫همه چيز را طور ديگرى مىبينيـد و انجام مىدهيـد‪.‬‬

‫يك حركت اشـتباه و اخبار پشـت آن به‌راحتى و سـريع شـهرت و‬


‫اعتبـار سـاخته شـده را نابـود مىكند و يـك عمر زمـان مىخواهد‬
‫تـا اعتبار از دسـت رفتـه را برگرداند‪ .‬بهتر اسـت كارى كه مىدانيد‬
‫اشـتباه اسـت اصلا انجام نشـود زيـرا بهايى كـه پرداخـت خواهيد‬
‫كـرد از آنچـه به‌دسـت مىآوريـد بيشـتر اسـت‪ .‬ايـن عقيـده وارن‬
‫اسـت كـه از كودكـى در گـوش بچه‌هـاى خـود نجـوا مىكـرد‪.‬‬
‫زمانـى كـه رسـوايى مالـى بـا بيمـه شـركت غول‌آسـاى آاگ اتفاق‬
‫افتـاد بافـت بـه مديرانش گفت‪ :‬بررسـى فعلـى صنعت بيمـه رو به‬
‫نـزول اسـت و اين ضرورت پيغامى اسـت كـه بارها و بارهـا گفته‌ام‪.‬‬
‫بركشـاير مىتوانـد پـول از دسـت رفتـه را جبـران كنـد امـا اعتبار‬
‫از دسـت رفتـه را هرگـز حتـى يـك ذره از آن را‪ ...‬و در بلندمـدت‬
‫اعتبـارى را به‌دسـت خواهيـم آورد كـه لياقـت آن را داريـم‪ .‬به قدر‬
‫كافـى پول وسـط ميدان اسـت كه مىتـوان با هوشـمندى و تدبير‬
‫آن را به‌دسـت آورد؛ ديگر نيازى به حاشـيه و خاكى رفتن نيسـت‪.‬‬
‫وال اسـتريت پر شـده اسـت از غول‌هاى ورشكسـت شـده كه طمع‬
‫باعث شـد نتوانند قضاوت درسـت داشـته باشـند و تصميم درست‬
‫بگيرنـد و دچار اين مصيبت شـدند‪.‬‬
12
‫‪42‬‬

‫بازار مثل خدا به كسانى كمك مىكند كه به خود كمك كرده‌اند‬


‫و آن‌هايى را كه نمىدانند چه كار مىكنند نمىبخشد‪.‬‬

‫بـازار سـهام بـراى ايـن اسـت كـه شـما پولـدار شـويد اگـر بدانيـد كـه‬
‫چطـور بـازى كنيـد‪ .‬اگـر قاعـده بـازى را ندانيد رحـم ندارد و پـول خود‬
‫را مىبازيـد‪ .‬افـكارى كـه بـا طمـع آميختـه شـده باشـد فجايـع مالـى‬
‫به‌بـار مـىآورد‪ .‬در سـال ‪ 1969‬دهـه‌اى بـود كـه بـازار در اوج بىپروايى‬
‫بـود و بافـت معتقـد بـود قيمت‌هـا خيلـى باالتـر از حـد معقـول اسـت‬
‫بنابرايـن از بـازار كناره‌گيـرى كـرد‪ .‬در سـال‌هاى ‪ 1973-74‬بازار سـهام‬
‫كاملا تغييـر كـرد و قيمت‌هـا بـه سـمت چانه‌زنـى و شـرايط خـوب‬ ‫ً‬
‫پيـش رفـت‪ .‬وارن آن‌هـا را بـا اسـتقبال زيـاد خريـد و او معتقـد بـود‬
‫كـه درسـت مثـل فـرد تشـنه‌اى اسـت كـه به لـب چشـمه رفته اسـت‬
‫و بسـيارى از خريدهـاى آن سـال كمـك به ميليـاردر شـدن بافت كرد‪.‬‬
‫خيلى از سرمايه‌گذارانى كه در سال ‪ 1969‬در بازار سهام ماندند‪ ،‬به دليل‬
‫سـقوط قيمت‌ها كلى پول خود را از دسـت دادند و برگشت شكست‌هاى‬
‫اين چنينى خيلى سـخت و در برخى موارد محال اسـت‪ .‬شـما پول الزم‬
‫داريد كه سهام بخريد فقط كافى است بدانيد كى و چطور چه كار بكنيد‪.‬‬
13
‫من هيچ‌وقت سعـى نمىكنم‬
‫كه از يك مانع ‪ 7‬ميلـه‌اى عبور كنم‬
‫بلكـه مىچرخـم بـه دنبـال مانـع يك ميلـه‌اى‬
‫و قدم‌به‌قدم ميلـه‌ها را بيشتـر مىكنـم‪.‬‬

‫وارن بـه همـه موارد اكازيون و خاص شـليك نمىكند‪.‬‬ ‫‪44‬‬


‫او سـعى مىكنـد در تمـام مزايده‌هـا شـركت كنـد و‬
‫منتظـر بهتريـن مزايـده مىنشـيند و آن مزايـده‌اى را‬
‫كـه مطمئـن اسـت انتخـاب مىكنـد‪ .‬شـركت‌ها بـا‬
‫محصـوالت ثابـت بدون هيـچ تغيير‪ ،‬تجارتى اسـت كه‬
‫او مىدانـد طـى ‪ 20‬سـال قابليـت رشـد چشـم‌گيرى‬
‫دارنـد و او ايـن امـكان را دارد كـه كل شـركت را‬
‫خريـدارى كنـد‪ .‬قسـمت جالـب بـازار ايـن اسـت كـه‬
‫تمركـز كوتاه‌مـدت در بـازار سـهام معمـوالً رشـد‬
‫اقتصادى بلندمدت را رد مىكند‪ .‬او به همين سـادگى‬
‫تصميم مىگيرد و دنبال پيشـگوها و استراتژيست‌هاى‬
‫پيچيـده و سـرمايه‌گذارى در وال اسـتريت نيسـت‪.‬‬
‫در افـت قيمت‌هـا در بـازار سـهام در سـال ‪-74‬‬
‫‪ 1973‬شـما مىتوانيـد اگيلـوى و مـادرز را بخريـد‪،‬‬
‫يكـى از قوىتريـن آژانس‌هـاى تبليغاتـى را بـا ‪ 4‬دالر‬
‫بـه‌ازاى هـر سـهم و درآمـد ‪ %76‬دالر كـه قيمـت‬
‫درآمـد هـر سـهم را ‪ 5‬نشـان مـىداد‪ .‬وارن تعـداد‬
‫بسـيار زيـادى از ايـن سـهام را در طـول زمانـى كـه‬
‫در حـال افـت شـديد بـود خريـد در شـرايطى كـه‬
‫سـال‌هاى بعـد برگشـت سـرمايه ‪ %20‬را داشـت‪.‬‬
‫برخـى از سـرمايه‌گذارىها بـه همين سـادگى اسـت‪.‬‬
14
‫‪46‬‬

‫زنجيره عـادات سبك‌تر از آن است كه احسـاس شوند‬


‫اما آنقدر سنگين است كه قابل شكستن نيست‪.‬‬

‫ايـن جملـه را وارن از برترانـد راسـل نقل مىكند زيرا جملات او ماهيت‬
‫عـادات بـد كسـب‌وكار را به‌خوبـى تشـريح مىكنـد و تـا زمانى كـه دير‬
‫مثلا شكسـتن قيمت‌ها در‬‫ً‬ ‫نشـده اسـت بايـد ايـن عادات آشـكار شـود‪.‬‬
‫شـرايطى كـه اوضاع كسـب‌وكار خوب نيسـت يا تجارتى كه بـا هزينه‌اى‬
‫زيـاد غيرضرورى در حال ورشكسـتگى اسـت‪ .‬اين ميل باطنى اسـت كه‬
‫فـرد را در شـروع كسـب‌وكار اغفـال مىكنـد و هزينه‌هـاى غيرضـرورى‬
‫بسـيار مىشـود‪ .‬بهتـر اسـت كـه دقيـق چـك كنيد كجاهـا ايـن عادات‬
‫را داشـتيد و شـما را بـه كجـا مىكشـاند‪ .‬اگـر به موقع تشـخيص بدهيد‬
‫كمك بزرگى به غرق نشـدن كشـتىتان در دريايى از مشـكالت كرده‌ايد‪.‬‬
‫ايـن چيـزى بود كـه براى وارن با بنجاميـن گراهام اتفاق افتـاد در زمانى‬
‫كـه در حـال خريد سـهام فـروش رفتـه‪ ،‬پايين‌تـر از قيمت سـهام طبق‬
‫دفاتـر بـود‪ ،‬بدون در نظر گرفتن ماهيت شـركت و وضعيـت اقتصادى در‬
‫بلندمـدت‪ .‬ايـن چيزى بود كـه وارن بافت در دهـه ‪ 1950‬و اوايل ‪1960‬‬
‫تجربـه كـرده بـود امـا او با همين عادت داشـت پيش مىرفـت و زنجيره‬
‫عادات سـبك‌تر از آن اسـت كه فهميده شود‪ .‬زمانى كه وارن در ‪ 1970‬از‬
‫واقعيت گراهام مطلع شـد اسـتراتژى را تغيير داد و روى معامالت خاص‬
‫بـا قيمت‌هـاى منطقـى تمركـز كـرد و حتى براى مـدت زيـادى آن‌ها را‬
‫نگه‌داشـت و نفروخـت تـا زمانـى كـه معاملات بـا ارزش واقعـى خود به‬
‫فـروش برسـد‪ .‬بـا عادات و اسـتراتژى قديمـى او توانسـت ميليون‌ها دالر‬
‫بسازد اما با اين عادت و استراتژى جديد او توانست ميلياردها دالر بسازد‪.‬‬
15
‫‪50‬‬

‫ازدواج به‌خـاطر پول تحت هر شرايطى‬


‫يك ايده نادرست است‬
‫اما مهره‌هاى خوبى وجود دارد اگر هميشه پول داشته باشى‪.‬‬

‫آدم عاقـل مىدانـد اگر براى پـول ازدواج كنى مـادام بايد در حال‬
‫كار كـردن و پـول درآوردن باشـى امـا اگر پولدار باشـى چرا ديگه‬
‫سـخت كار كنـى پـس بهتر اسـت با عشـق ازدواج كنـى بعد پول‬
‫بسـازى‪ .‬ايـن چيزى بود كه وارن با همسـرش سـوزى انجـام داد‪.‬‬
‫آن‌هـا زندگـى را بـر پايـه عشـق بنـا كردنـد اما سـال به سـال به‬
‫دنبـال پـول و ثـروت بيشـتر بودنـد‪ .‬علاوه بـر ايـن زوج‌هايى كه‬
‫بـا هـم پـول مىسـازند دوام بيشـترى در زندگـى زناشـويى خود‬
‫خواهنـد داشـت و اگـر هـم باهـم نماننـد و جـدا شـوند حداقـل‬
‫پـول زيـادى طـى سـال‌ها بـراى خـود سـاخته‌اند‪( .‬وارن در مورد‬
‫فلسـفه طالق سـكوت مىكند‪).‬‬
16
‫‪52‬‬

‫حتم ًا الزم نيست كارهاى خارق‌العـاده انجام دهيم‬


‫تا نتـايج خارق‌العـاده به‌دست آوريـم‪.‬‬
‫به‌عنوان يك سرمايه‌گذار شما‬
‫نبايد تمـام وقت در تالش براى كسـب ثروت باشيـد‪.‬‬

‫وارن به دنبال ‪ %20‬برگشـت سـرمايه ساليانه است نه ‪%200‬‬


‫سـرمايه‌گذارى‪ 100 .‬هـزار دالر به‌صـورت ‪ 20‬سـال بـا سـو ‌د‬
‫‪ %20‬بـه شـما ‪ 308‬ميليون دالر برمىگرداند اگـر آن را براى‬
‫‪ 30‬سـال بخواهيـد ‪ 23/7‬ميليـون دالر برمىگـردد‪ .‬و شـما‬
‫در ايـن چرخـه برنـده هسـتيد درحالـى كـه با طمع برگشـت‬
‫سرمايه ‪ %100‬اشتباهات بسيار را در بلندمدت انجام خواهيم‬
‫داد خـوب چـرا بـا ‪ %20‬به‌راحتـى بـه ايـن ثـروت نرسـيد‪.‬‬
17
‫‪54‬‬

‫به سهام‌ها به‌عنوان كسب‌وكارهاى كوچك نگاه كنيد‪.‬‬

‫گاهـى اوقـات مـردم در سـرمايه‌گذارىاى كه انجـام مىدهنـد فراموش‬


‫مىكننـد كـه آن‌هـا بهـره انـدك در تجارتـى را خريده‌انـد‪ .‬وارن بـه‬
‫سـهام‌ها به‌عنـوان قسـمتى از يـك تجـارت نـگاه مىكنـد‪ .‬با ايـن روش‬
‫او قضـاوت مىكنـد كـه آيـا پولى كـه پرداخت كرده ارزشـش را داشـته‬
‫اسـت يـا خيـر‪ .‬او قيمـت سـهام را در تعـداد سـهامى كـه خريده اسـت‬
‫ضـرب مىكنـد و از خـود مىپرسـد كـه آيـا معاملـه خوبـى انجـام داده‬
‫يـا خيـر و آيـا ارزش اينكـه كل كسـب‌وكار را بخـرد دارد يـا خيـر؟ اگـر‬
‫كل كسـب‌وكار خيلـى گـران اسـت و ارزشـمند پـس هـر سـهم از ايـن‬
‫كسـب‌وكار نيز ارزشـمند اسـت‪.‬‬
18
‫نظر من در تصميمات گروهى اين است كه‬
‫در آيينه نگاه بيندازيد‪.‬‬

‫وارن آدمـى نيسـت كـه بـه دنبـال اثبـات عقايـد‬


‫خـود بـه ديگـران باشـد چـرا كـه در بيشـتر‬
‫مـوارد عقايـد او مخالـف گروه‌هـاى ديگـر اسـت‪.‬‬ ‫‪56‬‬
‫بـراى سـرمايه‌گذارىهاى بـزرگ شـما بايـد يـاد‬
‫بگيريـد مسـتقل فكر كنيـد و براى مسـتقل فكر‬
‫كـردن بايـد به‌راحتـى بتوانيـد يك تنه بايسـتيد‪.‬‬
‫وارن سـابقه ايـن يك تنـه رفتن‌ها را در سـال‌هاى‬
‫گذشـته دارد‪ .‬او انتخـاب كـرد كـه در اوهامـا‬
‫زندگـى كنـد به‌جـاى نيويورك كه تأثيـر كمترى‬
‫از وال اسـتريت بگيـرد‪ .‬او شـركت بركشـاير‬
‫هاتـاوى را در زمانـى خريـد كـه هيچ‌كـس ايـن‬
‫شـركت را نمىخواسـت‪ .‬او امريكـن اكسـپرس را‬
‫زمانـى خريـد كـه هيچ‌كـس آن را نمىخواسـت‬
‫همچنيـن شـركت واشـنگتن پسـت‪ ،‬جنـرال‬
‫فـودز‪ ،‬آرجـى آر‪ ،‬توباكـو‪ ،‬چيكو‪ ،‬سـاپالى پابليك‬
‫واشـنگتن و همچنيـن اوراق عرضـه و برات‌هايـى‬
‫كـه هيچ‌كـس عالقه‌منـد بـه خريـد آن‌هـا نبـود‪.‬‬
‫برخـى از ايـن سـرمايه‌گذارىها را او هم‌چنـان‬
‫دارد و برخـى از آن‌هـا را در سـال‌هاى بعـد از‬
‫خريـد فروخـت امـا در هريـك از آن‌هـا سـود مد‬
‫نظـرش را دريافـت كـرد‪ .‬اگـر قـرار بود او بـه وال‬
‫اسـتريت اعتمـاد كنـد تاكنـون هيچ‌يـك از ايـن‬
‫سـرمايه‌گذارىها را نداشـت‪.‬‬
19
‫‪58‬‬

‫اگر من نمىتوانم در بازار ‪ 5‬تريليون دالر آمريكا‬


‫پول به‌دست بياورم بايد ببينم كجاى كار من ايراد دارد‬
‫و چقدر از بازار فاصله دارم‬
‫و شروع كنم به پيدا كردن منابع و توانمندىهاى خود‪.‬‬

‫در سـال ‪ 2003‬وارن حدود ‪ 500‬ميليون دالر از پتروچين را‬


‫سـرمايه‌گذارى كـرد‪ ،‬يك شـركت نفتى كـه ‪ %90‬آن متعلق‬
‫بـه دولـت چيـن بـود يعنـى بـه عبارتى كنتـرل شـركت در‬
‫دسـت دولت چيـن بـود‪ .‬پتروچيـن چهارمين شـركت نفتى‬
‫سـودده در دنيا اسـت‪ .‬اين شـركت بيش از اكسون توليد دارد‬
‫و وارن آن را بـه يـك سـوم قيمـت شـركت‌هاى نفتـى غربى‬
‫خريـدارى كـرد و از زمان خريد تاكنون ‪ %400‬رشـد داشـته‬
‫اسـت و اگـر نـام ايـن سـرمايه‌گذارى را بهره‌بـردارى از منابع‬
‫مالـى و هوشـى و نبـوغ وارن نگذاريم‪ ،‬آن را چـه بايد بناميم؟‬
20
‫‪60‬‬

‫شما بايد در كسب‌وكار خوب سرمايـه‌گذارى كنيد‬


‫حتى اگر يك آدم نادان آن را هدايت كند‬
‫زيرا باالخره يك روزى آن آدم درست پيش خواهد رفت‪.‬‬

‫كسـب‌وكارهاى مختلفـى بـا زيرسـاخت‌هاى اقتصـادى ضعيـف يا‬


‫قـوى وجـود دارد‪ .‬شـما عالقه‌منـد هسـتيد كـه در شـركت‌هاى‬
‫بـا زيرسـاخت اقتصـادى قـوى سـرمايه‌گذارى بكنيد كه شكسـت‬
‫ايـن شـركت‌ها دور از ذهـن باشـد‪ .‬شـركت‌هايى كـه وارن در‬
‫آن‌هـا سـرمايه‌گذارى كـرده اسـت هم‌چـون كوكاكـوال‪ ،‬بادوايـزر‪،‬‬
‫وال مـارت‪ ،‬ريگلـى‪ ،‬هرشـيز و اچ‌انـدآر بلاك‪ ،‬تقريباً همـه از ديد‬
‫ديگـران سـرمايه‌گذارى در آن‌هـا احمقانـه بوده اسـت در حالى‌كه‬
‫همـه اين شـركت‌ها حتـى با مديريت يـك آدم احمق اما سـودده‬
‫بـوده اسـت‪ .‬امـا اگر به‌خاطـر مديريت نادرسـت يـك مجموعه آن‬
‫را نخريـد پـس در سـود آن شـريك نخواهيـد بود‪.‬‬
21
‫‪62‬‬

‫با هر سرمايه‌گذارى كه مىكنيد‬


‫بايد شهامت پذيرش و ريسك حداقل ‪%10‬‬
‫از اصل سرمايه‌تان را داشته باشيـد‪.‬‬

‫ريسـك و درگيـرى بـا سـرمايه‌گذارى بـر پايـه آن‬


‫چيـزى اسـت كه مىدانيـد قرار اسـت اتفـاق بيفتد‪.‬‬
‫وفـادارى بر پايه آن چيزى اسـت كه اميدواريد اتفاق‬
‫بيفتـد‪ .‬بـراى پولـدار شـدن در هـر سـرمايه‌گذارى‬
‫شـما بايد شـهامت داشـته باشـيد و بدانيد داريد چه‬
‫مىكنيـد‪ .‬يـك راه مطمئـن كـه وارن بـر آن اسـاس‬
‫پيـش مـىرود‪ ،‬سـرمايه‌گذارى بـر پايـه پول اسـت‪.‬‬
‫ايـن نـوع تمركـز باعـث مىشـود كـه آگاهانه‌تـر و‬
‫پي‌گيرتـر باشـيد اما اگـر اسـتراتژى سـرمايه‌گذارى‬
‫شـما بـر پايـه اميـد و آرزو باشـد بنابرايـن هيچ‌وقت‬
‫منتظــر سـوددهـى آن سـرمايـه‌گــذارى نباشيـد‪.‬‬
22
‫‪64‬‬

‫پول در بـرخى شرايط به شمـا فرصت حضـور‬


‫در فضاى جذاب‌تر و بهتـر را مىدهـد‪.‬‬
‫اما اين واقعيت را كه چه تعداد آدم شما را دوست دارند‬
‫يا چقدر سالمت هستيد‪ ،‬تغيير نمىدهد‪.‬‬

‫واقعيـت ايـن اسـت كه پـول خيلـى زيـاد در زندگـى مىتوانـد بدبختى‬


‫بيـاورد‪ .‬بچه‌هـاى شـما كار نمىكننـد زيـرا به اميد ارث شـما هسـتند و‬
‫ايـن بدين معناسـت كـه عزت نفـس در آن‌ها رشـد نمىكنـد و واقعيت‬
‫تلـخ ايـن اسـت كـه بـا گذشـت زمـان آن‌هـا آرزوى نابـودى شـما را‬
‫مىكننـد‪ .‬اگـر خيلـى ثروتمنـد باشـيد اطراف‌تـان پـر مىشـود از افراد‬
‫چاپلوسـى كـه شـما را در توهـم مىبرنـد كه شـكوه و ابهت داريـد و در‬
‫نظـر خيلـى از افـراد آدم احمقـى هسـتيد كـه فقـط پولداريـد و به‌جاى‬
‫سـرمايه‌گذارى و توسـعه كسـب‌وكار و كارهـاى هيجان‌انگيز بـا پول‌تان‪،‬‬
‫همـواره درحـال پخـش اموال‌تـان بين خدمتـكاران‪ ،‬وكال‪ ،‬حسـابداران و‬
‫بـه نوعـى كسـانى كـه بـا ثـروت شـما آن‌ها پولـدار مىشـوند‪ ،‬هسـتيد‪.‬‬
‫وارن معتقـد اسـت كـه فرزندانـى كه ثروت پـدر را بـه ارث مىبرند هيچ‬
‫دسـتاوردى در زندگـى ندارنـد و براى جامعه نيز مؤثـر نخواهند بود بلكه‬
‫مخـرب هسـتند‪ .‬او معتقد اسـت جامعه‌اى پيشـرفت مىكند كـه بر پايه‬
‫شايسته‌سـاالرى باشـد بـا مردمى كـه حـق كار واقعى خـود را مىگيرند‬
‫و بـه ايـن دليـل او ‪ 32‬ميليـارد دالر از ثـروت خـود را به خيريـه داد كه‬
‫صـرف امور توسـعه جامعـه گردد و او بـا اين كار جايـگاه خاصى در قلب‬
‫تمـام آن‌هايـى پيدا كرد كه ثروت او در زندگى آن‌ها تأثير داشـته اسـت‪.‬‬
23
‫هرچه كه در مسير درست نباشد‬
‫باالخـره در جايـى متـوقف مىشـود‪.‬‬

‫قيمـت سـهامى كـه خيلى سـريع بـاال مـىرود در زمانى‬


‫كـه واقعيـت اقتصـادى مربـوط به آن شـركت مشـخص‬ ‫‪68‬‬
‫شـود سـقوط خواهـد كـرد‪ .‬اگر شـركتى بـه دليـل اجرا‬
‫و عمليـات ضعيـف و ناكارآمـد و در مقطعـى با سياسـت‬
‫قيمـت سـهام خود را بـاال مىبـرد‪ ،‬باالخـره روزى قيمت‬
‫سـهامش سـقوط خواهـد كرد‪.‬‬
‫بيشـتر شـركت‌هايى كه االن خوب هسـتند ممكن است‬
‫در آينـده خـوب عمـل نكنند‪ .‬همـه چيز در حـال تغيير‬
‫اسـت‪ .‬باگـى ويپـس زمانى يك تجارت بسـيار بـزرگ در‬
‫آمريكا بود و محصوالت اين شركت براى تمام منشىهاى‬
‫شـركت‌ها يك ضـرورت و نياز بـود اما اكنون در گذشـته‬
‫مانده‌انـد و هيـچ نـوآورى نداشـته‌اند و اين شـركت به ته‬
‫خط رسـيده اسـت‪ .‬همـه چيز باالخـره به انتها مىرسـد‬
‫و بـه ايـن دليـل اسـت كـه شـما همـواره بايد يـك نگاه‬
‫بـه تـوپ و يـك نـگاه بـه مسـير حركت داشـته باشـيد‪.‬‬
‫البته موارد متعددى بوده اسـت كـه وارن در تجارت‌هايى‬
‫سـرمايه‌گذارى كـرده كه راديـكال نزول را نشـان مىداده‬
‫اسـت‪ .‬مهم‌تريـن آن‌هـا شـركت بلـو چيـپ اسـتامپ كه‬
‫االن ناپديد شـده اسـت و شركت انسايكوپديا وردبوك كه‬
‫در حـال سـقوط اسـت و هـر دو اين شـركت‌ها بـه دليل‬
‫تغييـر فضـاى كسـب‌وكار امكان پول‌سـازى و سـوددهى‬
‫را ندارنـد‪ .‬بنابرايـن نابغـه‌اى همچـون وارن هم نقشـه راه‬
‫اين شـركت‌ها را خوب نخواند و مسـير را نادرسـت رفت‪.‬‬
24
‫‪70‬‬

‫مديرانى مىدرخشند كه تجـارت‌هاى مسئله‌دار را از‬


‫شرايط ضعيف بـه شـرايط خوب و سودده برساننـد؛‬
‫مديرانى كه شهرت خود را فدا مىكنند تا شهرت يك شركت‬
‫حفظ شـود و آن شـركت را در دريـاى طوفـانى نجات دهنـد‪.‬‬

‫تجارت‌هـاى بسـيارى بـا زيرسـاخت‌هاى اقتصـادى قوى وجـود دارند‬


‫كـه در زمان‌هايـى كـه با مشـكل مواجه مىشـوند بـا ابزارهـاى مالى‬
‫خـوب بتواننـد خـود را روى پـا نگـه دارنـد‪ .‬شـركت‌هايى در انـدازه‬
‫متوسـط و با زيرسـاختارهاى اقتصـادى ضعيف و بـدون هنر مديريت‬
‫امـكان بقـا نخواهنـد داشـت‪ .‬يـك تجـارت بـزرگ معمـوالً در حالت‬
‫جزرومـد درياسـت كه با تالطم‌هاى بازار نوسـان دارد امـا با نقدينگى‬
‫موجـود در سيسـتم مسـائل را هدايـت مىكنـد ولـى يـك شـركت‬
‫متوسـط هميشـه در حـال جنگيـدن بـراى نقدينگـى اسـت و زمانى‬
‫كـه بـه مشـكل برمىخـورد بايـد از ايـن بگيرنـد و به ديگـرى بدهند‬
‫و مشـكالت بيشـتر و بيشـتر مىشـود‪ .‬بـدون شـك تنهـا چيـزى كه‬
‫مىتوانـد يـك تجـارت بـدون شـكل را زنده نگـه دارد و كمـك كند‪،‬‬
‫مديريـت و نحـوه مديريـت آن شـركت خواهـد بود‪.‬‬
25
‫‪72‬‬

‫حسابدارى‪ ،‬زبان تجـارت است‪.‬‬

‫روش‌هاى بسـيارى وجود دارد كه بفهميم در يك تجارت‬


‫چـه مىگـذرد امـا هرچـه گفته شـود بـاز برمىگرديم به‬
‫زبـان حسـابدارى‪ .‬زمانى كـه دختر يكى از تجار‪ ،‬دوسـت‬
‫وارن‪ ،‬بـراى ادامـه تحصيـل از او مشـورت خواسـت وى‬
‫حسـابدارى را به‌عنـوان زبان تجـارت پيشـنهاد داد‪ .‬براى‬
‫خوانـدن صورت‌هـاى مالـى يـك شـركت شـما بايـد بـا‬
‫اعـداد و ارقـام آشـنا باشـيد و بـه اين دليل اسـت كه بايد‬
‫حسـابدارى بدانيد‪ ،‬اگر نمىتوانيد اعداد و ارقام را بفهميد‬
‫نمىتوانيد شـركت‌هاى برنده را از بازنده تشـخيص دهيد‪.‬‬
26
‫‪74‬‬

‫برگشت‌ها گاهى اوقات برمىگردد‪.‬‬

‫دنيـا پـر اسـت از شـركت‌هايى با زيرسـاخت‌هاى ضعيـف اقتصادى‬


‫كـه بـا قيمت خيلـى خـوب مىتـوان آن‌هـا را خريـد‪ .‬وارن معموالً‬
‫مىگـردد بـه دنبـال شـركت‌هايى خوب بـا قيمت مناسـب يا بهتر‬
‫شـركت‌هايى بزرگ با قيمت اكازيون‪ .‬شـركت‌هايى ضعيف‪ ،‬ضعيف‬
‫باقـى مىماننـد صرف‌نظـر از قيمتـى كه بايد بـراى آن‌هـا پرداخت‬
‫شـود‪ .‬قيمـت سـهام ممكـن اسـت تغيير كنـد امـا زيرسـاخت آن‬
‫شـركت همان‌طـور باقى اسـت‪ .‬اگر شـركتى خوب اسـت كه خوب‬
‫مىمانـد و اگـر بد باشـد كه بد مىماند‪ .‬شـركت‌هاى بـد نمىتوانند‬
‫به شـركت‌هاى بـزرگ و عالى تبديل شـوند‪ .‬فقط در افسانه‌هاسـت‬
‫كـه قورباغـه تبديـل بـه پرى مىشـود و بيشـتر مديران عامـل باور‬
‫دارنـد كـه قـدرت معجـزه را دارنـد و در ‪ %95‬مـوارد بـا شكسـت‬
‫مواجه مىشـوند و احتمـاال ‪ %5‬مىتوانند تغييراتـى را ايجاد كنند‪.‬‬
‫وارن معتقد اسـت كه همين ميزان انرژى و سـرمايه و وقت را بهتر‬
‫اسـت بـراى يك شـركت با زيرسـاخت اقتصادى خـوب اما با قيمت‬
‫مناسـب گذاشـته شـود تا يك شـركت ضعيف كه به دنبال معجزه‬
‫اسـت حتى اگر با قيمت خيلى پايين‌تر بشـود سهام آن را بفروشند‪.‬‬
27
‫‪76‬‬

‫اگر شركتى خوب عمل كند‬


‫سهام آن شركت نيز سودده خواهد بود‪.‬‬

‫وارن معتقـد اسـت كـه اگـر شـركتى در بلندمـدت خـوب عمـل كنـد‬
‫قطعـاً قيمـت سـهام آن شـركت نيـز بـاال خواهـد رفـت و در نهايـت در‬
‫قيمـت آن شـركت اثـر مثبـت خواهـد داشـت‪ .‬همچنيـن اگـر شـركتى‬
‫خـوب عمـل نكند قيمت سـهام آن نيز كاهـش پيدا خواهد كـرد‪ .‬ارزش‬
‫بلندمـدت شـركت‪ ،‬قيمـت آن شـركت را نشـان مىدهـد‪ .‬بنابراين وقتى‬
‫قيمت‌هـاى اينترنتـى‪ ،‬قيمـت برخـى شـركت‌ها را در يك بازار سـياه رو‬
‫به اوج نشـان مىدهد منتظر يك سـقوط اساسـى هم باشـيد‪ .‬همچنين‬
‫در شـركت‌هاى بزرگـى كـه سـهام آن‌هـا خيلـى نـزول داشـته اسـت‬
‫منتظـر يـك ريـكاورى و برگشـت به بـازار و‬
‫به‌دسـت آوردن قدرت و سـرپا شـدن باشيد‪.‬‬
‫اگـر سـهامى را بخريد كه قيمـت آن كاهش‬
‫يافتـه اسـت حتمـاً بايـد بـه رشـد اقتصادى‬
‫شـركت در بلندمـدت توجه كنيد‪ .‬اگر رشـد‬
‫خوبـى دارد پـس خريـد خوبـى داشـته‌ايد‪.‬‬
‫بـراى اينكه قيمت سـهام باال رود شـركت‌ها‬
‫بايـد خـوب عمـل كننـد و اگـر خـوب عمل‬
‫كننـد قطعـاً قيمت سـهام آن‌ها رشـد خوبى‬
‫خواهـد داشـت‪ .‬شـركت واشـنگتن پسـت‪،‬‬
‫كوكاكـوال‪ ،‬ديزنى‪ ،‬امريكن اكسـپرس‪ ،‬جنرال‬
‫فـودز‪ ،‬ولزفارگـو‪ ،‬گروه اينتـر پابليك و جيكو‬
‫تمـام شـركت‌هايى بودنـد كـه وارن آن‌هـا را‬
‫خريد‪ .‬شـركت‌هايى بـا زيرسـاخت اقتصادى‬
‫خوبـى بودنـد امـا به دليـل نوسـانات صنعت‬
‫و بـازار دچـار مشـكل شـدند و قيمت سـهام‬
‫آن‌هـا افت كرده بود‪ .‬هريك از اين شـركت‌ها‬
‫بـا عملكرد خوب باعث تقويت و رشـد سـهام‬
‫خـود شـدند و قيمت سـهام آن‌ها بـاال رفت‪.‬‬
28
‫‪80‬‬
‫مديريت كارتان همانند سرمايه‌گذارى كردن است‬
‫ميزان سختى مديريت آن مهم نيست‪.‬‬
‫مادامـى كه شما مسئـول انتخاب خود باشيـد‬
‫در قطار درست در حركت هستيد‪.‬‬

‫همـان‌طــورى كـه بــايد يـاد بگيــريم در چـه شركتــى‬


‫سـرمايه‌گذارى كنيـم بايد يـاد بگيريم در چه شـركتى كار‬
‫كنيـم‪ .‬اگـر وارد شـركتى بـا زيرسـاخت اقتصـادى ضعيف‬
‫شـويم نمىتوانيـم انتظـار كارهـاى بزرگ را داشـته باشـيم‬
‫زيرا شـركت در آن مسـير نيسـت‪ .‬حقوق‌ها پايين‌تر از حد‬
‫معمـول جامعـه اسـت و افزايـش حقوق‌ها هم كـم و ناچيز‬
‫اسـت و هميشـه ترس از دست دادن شـغل وجود دارد چرا‬
‫كـه مديريـت هميشـه تحت فشـار كاهـش هزينه‌هاسـت‪.‬‬
‫امـا اگـر براى شـركتى با زيرسـاخت اقتصـادى بلندمدت و‬
‫قوى كار كنيد شـركت نقدينگى خـوب دارد يعنى حقوق و‬
‫مزاياى بيشـتر و موقعيت‌هاى زيادى براى رشـد و پيشرفت‪.‬‬
‫شـما مىخواهيد براى شركتى كار كنيد كه سـود باال دارد و‬
‫خوب پول مىسـازد يا مىخواهيد در شـركتى بمانيد كه نه‬
‫تنهـا سـودده نيسـت بلكه در حـال از دسـت دادن پول خود‬
‫اسـت و رو بـه سـقوط اسـت‪ .‬اولـى قطـار سريع‌السـير روبـه‬
‫بهشت و دومى قطار باربرى كند طوالنى و رو به جهنم است‪.‬‬
29
‫‪82‬‬

‫واكنش مديريت ضعيف‬


‫عملكرد ضعيف و اغلب صورت مالى ضعيف است‪.‬‬

‫اگـر شـركتى زيرسـاخت اقتصـادى ضعيفـى دارد و مديريـت نيز از‬


‫عملكـرد خوبـى برخـوردار نيسـت منجـر به يـك صـورت وضعيت‬
‫مالـى ضعيـف خواهـد شـد كـه به سـمت مسـيرى مـىرود كـه نه‬
‫تنها پولى به‌دسـت نمىآيد بلكه زيان‌ده اسـت‪ .‬خيلى سـاده اسـت‬
‫ـ هزينـه‌اى را به‌عنـوان مشـاركت در نظـر بگيريـد؛ درسـت مثـل‬
‫شـركتى است كه شـما پرداختى داشـته‌ايد اما هيچ نفعى نبرده‌ايد‪.‬‬
‫كاهـش هزينه‌هـا يـا افزايـش درآمـد مثـل تـكان دادن خـودكارى‬
‫اسـت كـه جوهـر نـدارد فقط چنـد قطـره بيشـتر نمىتوانـد بيايد‪.‬‬
‫افزايـش درآمـد سـهام‌داران و وال اسـتريت را هيجـان‌زده مىكنـد‬
‫و باعـث افزايـش موقتـى قيمـت سـهام مىشـود كـه بـه خيلىهـا‬
‫ناهـار و جشـن و ميليون‌هـا پـاداش داده مىشـود امـا بلندمـدت‬
‫نيسـت و توخالـى و گذراسـت ـــ درسـت مثـل شـركت انـرون‪.‬‬
30
‫اختـالف خيلـى زيـادى اسـت‬
‫بيـن شركتى كه در حال رشد است اما سرمايه زيادى را مىخواهد‬
‫‪84‬‬
‫و شركتى كـه در حال رشد است و به سرمايه زيادى هم نياز ندارد‪.‬‬

‫يـك راز بـزرگ در خريـد و نگه‌داشـت اسـتراتژىهاى وارن وجـود دارد‪.‬‬


‫اگـر سـهامى را خريـدى كـه شـركت مربوطـه نيـاز بـه سـرمايه‌گذارى‬
‫بـراى رشـد دارد قيمـت سـهام شـما رشـد نخواهـد كـرد‪ .‬دليـل آن اين‬
‫اسـت كـه مرتـب نيـاز بـه تزريق سـرمايه بـراى غرق نشـدن شـركت در‬
‫فضـاى رقابتـى وجـود دارد‪ .‬اگـر شـما بايـد ميلياردهـا دالر بـراى تغييـر‬
‫اسـتراتژى آينـده بازاريابـى يـا محصـول خـود هر ‪ 5‬سـال يك‌بار داشـته‬
‫باشـيد ايـن ميلياردهـا دالر شماسـت كـه مىتوانسـت براى شـركت‌هاى‬
‫جديـد يـا بـا پتانسـيل خـرج مىشـد‪ .‬امـا شـركتى كـه نيـاز چندانى به‬
‫سـرمايه‌گذارى نـدارد و مىتوانـد هزينه‌هـاى خـود را جواب‌گـو باشـد و‬
‫عملكـرد خوبى داشـته باشـد مىتواند درآمد هر سـهم را بـاال ببرد كه به‬
‫دنبـال آن منجـر بـه افزايش قيمت سـهام خواهد شـد‪ .‬به ايـن دليل بود‬
‫كـه وارن شـركت‌هايى هم‌چـون ريگلـى و كوكاكـوال را به اينتـل و جىام‬
‫ترجيـح داد‪ .‬شـركت‌هاى ريگلـى و كوكاكوال هرگز ميلياردهـا دالر صرف‬
‫كارخانـه و طراحـى جديـد ماشـين‌آالت و محصـوالت نكردنـد و به‌جـاى‬
‫ايـن هزينه‌هـا سـود بـه سـهام آن‌هـا بازگشـت در حالى‌كه شـركت‌هاى‬
‫اينتـل و جـىام بايد مرتـب ميلياردها دالر صرف طراحـى و تجهيز مجدد‬
‫كننـد‪ ،‬در غيـر ايـن صـورت در بـازار رقابـت عقـب مىماندنـد‪ .‬تجارتـى‬
‫كـه نيـاز بـه سـرمايه داشـته باشـد شـما را پولـدار نمىكنـد و تجارتـى‬
‫هـم كـه نيـاز بـه سـرمايه نداشـته باشـد شـما را هرگـز فقيـر نمىكنـد‪.‬‬
31
‫‪86‬‬

‫در يك تجارت مسئله‌دار‬


‫وقتى يك مشكل حل مىشـود يك مشكل ديگر ايجاد مىشود‬
‫اين‌طور نيست كه با حل يك مشكل همه چيز حل بشود‪.‬‬

‫يـك تجارت با زيرسـاخت اقتصـادى ضعيف همانند قايق كندى اسـت‬


‫كـه به جايى نمىرسـد و سـرمايه‌گذارى بلندمدت و اعصـاب خردكنى‬
‫را مىخواهـد‪ .‬ماهيـت رقابـت تجارت‌هـا برخـى از آن‌هـا را بـه سـمت‬
‫حاشـيه سـود خيلـى كـم و تزريق سـرمايه بيشـتر بـراى ايجـاد مزيت‬
‫رقابتـى مىبـرد‪ .‬اگر محصوالت آن‌ها به دليل شـرايط رقابتى بايد تغيير‬
‫كنـد مرتبـاً هزينه تحقيق و توسـعه الزم اسـت‪ .‬به‌عنـوان مثال اگر يك‬
‫شـركت توليدكننـده خـودرو تصميم بگيرد يك خـط توليد محصوالت‬
‫خـود را تغييـر بدهـد ميلياردها دالر هزينـه تجهيز مجـدد خواهد بود‪.‬‬
‫يـك پيش‌بينـى نادرسـت مىتوانـد منجر به ورشكسـتگى آن شـركت‬
‫شـود‪ .‬تمام اين هزينه‌هايى كه صرف اين تغييرات در شـركت مىشـود‬
‫كـه آيا شـركت را به سـوددهى برسـاند يا خيـر‪ ،‬مىتوانسـت در خريد‬
‫شـركت‌هاى جديد يا سـهام‌هاى زود بازده و خوب سـرمايه‌گذارى شود‪.‬‬
32
‫شما هميشه فروش را‬
‫با پايـين آوردن قيمـت مىتوانيـد افزايـش دهيـد‬ ‫‪88‬‬
‫دهيد اما با باال بردن قيمت سخت خواهد شد‪.‬‬

‫برخـى محصوالت قسـمتى از ذهن شـما را در برگرفته‌اند‪.‬‬


‫آن‌هـا برنـد شـده‌اند‪ ،‬محصوالتـى را در نظر بگيريـد كه به‬
‫محـض نيـاز آن محصـول چـه نامـى در ذهن‌تـان مىآيد‪،‬‬
‫كلينكـس‪ ،‬تامپكس‪ ،‬ويندكس‪ ،‬اسـنيكرز‪ ،‬ريگلـى‪ ،‬ديزنى‪،‬‬
‫كوكاكوال از جمله برندهايى هسـتند كه در ذهن مشـتريان‬
‫نقـش بسـته‌اند‪ .‬علاوه بـر نقشـى كـه در ذهن مشـتريان‬
‫دارنـد مجموعه انتظارات و تداعياتـى در نظر مصرف‌كننده‬
‫مىآيـد و از آنجايـى كه اين برندها انتظـارات را جواب داده‬
‫اسـت پس شـركت توليدكننـده مىتواند قيمت بيشـترى‬
‫بـراى ايـن انتظـارات بگيـرد‪ .‬توليدكننـدگان ميليون‌هـا‬
‫دالر صـرف كرده‌انـد تـا بـه چنيـن جايگاهـى رسـيده‌اند‪.‬‬
‫اگـر شـركتى از برند شـدنش منافع بسـيارى ببـرد و بعد‬
‫كيفيـت محصوالتـش را پاييـن آورد خـود را در ريسـك‬
‫بااليى براى از دسـت دادن وفادارى مشـتريانش قرار داده‬
‫اسـت‪ .‬مـوارد بسـيارى از اين دسـت داشـته‌ايم محصولى‬
‫كـه دوسـت داشـتيم امـا كيفيـت آن پايين آمـده و آن را‬
‫كنـار گذاشـته‌ايم‪ .‬يـك بـار كـه اين اتفـاق بيفتـد جبران‬
‫كـردن آن سـخت اسـت چـرا كـه تجربـه بـد در ذهـن‬
‫مشـترى نقش بسـته اسـت‪.‬‬
33
‫‪90‬‬
‫زمانى كه يك مديـر عامل با مشـاوران خود تشويق مىشـود‬
‫كه معامله‌اى را انجام دهد‪ ،‬عملكرد بهترى خواهد داشت‪.‬‬
‫همانند پسـرى كـه توسط پـدرش‬
‫تشويق مىشـود كه مجردى خوبى را تجـربه كنـد‪.‬‬

‫پاسـكال‪ ،‬رياضيـدان و فيلسـوف فرانسـوى مىگويـد‪ :‬تمـام بدبختـى‬


‫بشـر از آن جايـى نشـأت مىگيـرد كه يـاد نگرفتـه در يك اتـاق آرام‬
‫تنهـا بنشـيند و فكـر كنـد‪ .‬مديران عامـل نمىتواننـد آرام بنشـينند‪.‬‬
‫آن‌هـا مسـتعد معاملـه كـردن بر پايـه توهمات وال اسـتريت هسـتند‬
‫و عملكـرد خـود را به‌گونـه‌اى بـراى توجيـه كـردن حقـوق بـاالى‬
‫خودشـان نشـان مىدهنـد‪ .‬به‌علاوه معمـوالً راحـت اسـت كـه بـا‬
‫مجموعـه‌اى از مشـكالت جديـد روبـه‌رو شـوى تـا قبلىها را درسـت‬
‫كنـى و راهـكار بدهـى‪ .‬راهكار وارن معموالً مشـاركت با شـركت‌هايى‬
‫اسـت كـه مزيـت رقابتـى مانـدگار دارد‪ ،‬ايـن شـركت‌ها زيرسـاخت‬
‫اقتصـادى خـوب دارنـد و برگشـت سـرمايه خـوب و درآمـد قـوى و‬
‫مسـتمر خواهنـد داشـت‪ .‬نوع ديگر شـركت‌ها‪ ،‬شـركت‌هايى محصول‬
‫محـور اسـت كـه برگشـت سـرمايه و درآمـد وسوسـه‌آميزى ندارنـد‪.‬‬
‫بيشـتر شـركت‌هاى دنيا بـه دام شـركت‌هاى محصول محـور مىروند‬
‫و بـراى وارن نيـز خيلـى سـاده اسـت امـا زمانـى كـه شـركتى يـك‬
‫مزيـت رقابتـى مانـدگار دارد وارن معطـل نمىكنـد و آن را ترجيـح‬
‫مىدهـد‪ .‬وارن قبـل از آنكـه بخواهـد مىدانـد كـه چـه مىخواهـد‪.‬‬
34
‫نبايد به فكر برگشت پول‌تان‬
‫به روشى كه آن را از دست داده‌ايد باشيد‪.‬‬

‫سـرمايه‌گذاران آماتـور و تـازه‌كار فكـر مىكننـد‬


‫براى برگشـت پول از دسـت رفته بايـد روى همان‬
‫سـهامى كه باخته‌انـد دوباره سـرمايه‌گذارى كنند‪.‬‬ ‫‪92‬‬
‫مثـل كازينو به اميد اينكه برنده باشـند‪ .‬اما در بازار‬
‫سـهام برعكس بازىهاى كازينو كه شانسـى اسـت‬
‫كاملا متفاوت‬‫ً‬ ‫ريسـك يك سـهام با سـهام ديگـر‬
‫اسـت و همـه آن‌ها بـر پايـه دو عامل اساسـى بايد‬
‫در نظـر گرفته شـود‪ :‬كيفيت شـركت و قيمتى كه‬
‫براى آن سـهم به نسـبت كيفيت شـركت پرداخت‬
‫مىكنيد‪ .‬هرچه كيفيت باالتر باشـد ريسـك كمتر‬
‫و هرچـه قيمـت در مقايسـه بـا كيفيـت پايين‌تـر‬
‫باشـد بـاز ريسـك كمتـر اسـت‪ .‬بيشـتر اوقـات‬
‫كيفيـت باال بـا قيمت باال همراه اسـت كـه معامله‬
‫خوبـى نخواهـد بـود امـا گاهـى كيفيـت بـاال را با‬
‫قيمـت پايين‌تـر مىتوانيـد بگيريد‪ .‬اينجاسـت كه‬
‫پـول آسـان به‌دسـت مىآيـد‪ .‬آنچه كه مهم اسـت‬
‫فاصلـه گرفتـن از شـركت‌هاى با كيفيـت پايين با‬
‫قيمـت باالسـت چـرا كـه پـول خـود را باخته‌ايـد‪.‬‬
‫كيفيـت پاييـن و قيمـت بـاال يعنى قيد پـول خود‬
‫را بزنيـد امـا كيفيت باال و قيمت مناسـب يعنى به‬
‫بـازى خـوش آمديـد‪ .‬اما هر سـهامى بـازى خود را‬
‫دارد و پيگيرى در بازار سـهام برعكس كازينو است‬
‫زيـرا گاهى اوقات شـما بـرد مطمئن داريـد و وارن‬
‫هميشـه دنبـال ايـن بردهاى مطمئن و امن اسـت‪.‬‬
35
‫‪94‬‬

‫من به دنبـال تجارت‌هايى هستم كه بتوانم وضعيت‬


‫آن‌ها را تا ‪ 10-15‬سال آينده پيش‌بينى كنم‪.‬‬
‫شركت ريگلى را در نظر بگيريد‪ .‬فكر نمىكنم تغيير تكنولوژى‬
‫و دنياى اينترنت در عادات آدامس جويدن تأثيرى داشته باشد‪.‬‬

‫محصوالت مسـتمر و هميشـگى درآمدهاى هميشـگى خواهند داشـت‪.‬‬


‫اگـر محصـول تغييـر زيادى نخواهـد هزينـه‌اى صرف تحقيق و توسـعه‬
‫نخواهـد شـد و همچنيـن قربانـى زيـادى بـراى مـد و تغييرات سـليقه‬
‫دائمى نخواهد داد‪ .‬ماءالشـعير‪ ،‬سـودا و آبنبات را در نظر بگيريد‪ .‬بادوايزر‬
‫هميـن رونـد را صد سـال اسـت كه پيـش مىبـرد‪ ،‬كوكا اين نوشـيدنى‬
‫شـيرين كار اصلـى را صدهـا سـال اسـت كـه مىفروشـد و ريگلـى هم‬
‫همين‌طـور صـد سـال اسـت كـه آدامـس توليد مىكنـد و مىفروشـد‪.‬‬
‫آيـا مىتوانيـد پيش‌بينـى كنيـد ايـن شـركت‌ها در ‪ 15‬سـال آينـده‬
‫چـه خواهنـد كـرد‪ .‬اگـر مىتوانيـد پس شـما وارن بافـت خواهيـد بود‪.‬‬
36
‫‪96‬‬

‫كسى كه امروز زير سايه درختى نشسته است‬


‫از بركت درختى است كه سال‌ها قبل كسى آن را كاشته است‪.‬‬

‫اگـر به‌خاطر سخت‌كوشـى مربـى وارن‪ ،‬بنجامين گراهام‪ ،‬در توسـعه ايده‬
‫سـرمايه‌گذارى نبـود االن وارن بايـد در پشـت پيشـخوان سـوپر ماركـت‬
‫پدربزرگـش بـود‪ .‬خيلـى آسـان‌تر اسـت در حـوزه‌اى كـه اسـتعداد دارى‬
‫پشـتت به يك آدم قوى گرم باشـد و موضوع انتخاب درسـت آن آدم قوى‬
‫اسـت‪ .‬در مـورد وارن‪ ،‬او گراهـام را انتخاب كرد كسـى كه به‌عنوان سـرور‬
‫و رئيـس وال اسـتريت ناميـده مىشـد‪ .‬گراهام كـه ايده سـرمايه‌گذارى را‬
‫توسـعه داد واحـدى را در دانشـگاه كلمبيـا در نيويـورك تدريس مىكرد‪.‬‬
‫وارن ايـن واحـد را گذرانـد و بـه بيـان يكـى از همكالسـىهاى او‪ ،‬بيـل‬
‫روان‪ ،‬جرقـه بيـن ايـن دو نفـر اتفـاق افتـاد‪ .‬بعد از دانشـگاه كلمبيـا وارن‬
‫نـزد گراهـام كـه شـركت سـرمايه‌گذارى در وال اسـتريت داشـت رفت و‬
‫مابقـى داسـتان هـم مسـائل و اتفاقـات مالـى بـود كـه در آنجـا مىافتاد‪.‬‬
37
‫‪98‬‬

‫با اطالعات كافى و ميليون‌ها دالر پول‬


‫شمـا در يك سال همه مال خود را باختـه‌ايد‪.‬‬

‫امتحـان كنيـد‪ ،‬وقتـى كـه اطالعـات كافـى به شـما‬


‫مىرسـد ايـن اطالعـات دهـان به دهـان چرخيـده و‬
‫همـه روى آن معاملـه مىكنند‪ .‬عالوه بـر اين‪ ،‬معامله‬
‫بـر پايـه اطالعـات محرمانه به‌دسـت آمـده غيرقانونى‬
‫اسـت‪ .‬وارن هميشـه مىگويـد يكى از داليـل زندگى‬
‫كـردن در اوماهـا ايـن اسـت كـه هيچ‌كـس دور و‬
‫بـرت نيسـت كـه ايـن اطالعـات را در گوشـت نجـوا‬
‫كنـد‪ .‬اغلـب ايـن شـايعات به بـاال بردن قيمت سـهام‬
‫دامـن مىزنـد و در زمـان واقعـى قيمـت آن افـت‬
‫ً‬
‫عملا سـرمايه‌گذار فريـب خـورده اسـت‪.‬‬ ‫مىكنـد و‬
‫برنـارد بـراچ‪ ،‬سـرمايه‌گذار معـروف‪ ،‬در سـال ‪1920‬‬
‫فروشـنده معـروف تمـام سـهام‌هايى بود كـه ديگران‬
‫آن سـهام را به‌عنـوان سـهام خوب معرفـى مىكردند‪.‬‬
‫او فـورى سـهام را مىفروخـت زيـرا مىدانسـت در‬
‫زمـان كمـى افـت خواهد كـرد و جالـب اينكـه برنارد‬
‫بـراچ در زمـان مرگـش يكـى از ثروتمندترين‌هـا بود‪.‬‬
38
‫‪100‬‬

‫گزارش‌هاى ساليانه شركت‌ها را بخوانيد‪.‬‬


‫توصيه‌هاى بن گراهام و فيل فيشر را بخوانيد‪ .‬اما معامالت را‬
‫بر پايه اعداد و ارقام صورت‌هاى مالى در نظر نگيريد‪.‬‬

‫بـن گراهـام يـاد مـىداد كه شـما بايد سـهامى را بخريـد كه قيمت‬


‫پايين اما ارزش بلندمدت دارد‪ .‬قيمت پايين به شـما حاشـيه سـود‬
‫امـن و مطمئـن مىدهـد‪ .‬فيـل فيشـر معتقـد بـود كه شـما بايد به‬
‫دنبـال شـركت با كيفيت باال باشـيد و آن سـهام را بـراى مدت زياد‬
‫نگه‌داريـد تا از درآمد انباشـته آن شـركت نيز بهره‌مند شـويد‪ .‬وارن‬
‫يـك قسـمت از توصيـه بـن گراهـام را گرفـت‪« :‬سـهام را بـا قيمت‬
‫پاييـن بخريـد تا در حاشـيه امـن باشـيد» و يك قسـمت از توصيه‬
‫فيـل فيشـر «بـه دنبال سـهام شـركت‌هاى بـا كيفيت باال باشـيد و‬
‫آن سـهام‌ها را بلندمـدت نگه‌داريـد» و بـه تركيبى از «خريد سـهام‬
‫شـركت با كيفيت بـاال اما با قيمت پايين برسـيد»‪ .‬وارن پول خيلى‬
‫بيشـترى از گراهـام و فيشـر كـه بـزرگان سـرمايه‌گذارى در زمـان‬
‫خـود بودند‪ ،‬به‌دسـت آورد‪ .‬معـادالت و اعداد و ارقـام در صورت‌هاى‬
‫مالـى بيان‌گـر واقعيـت و تصميـم درسـت نيسـت‪ .‬در وال اسـتريت‬
‫جايـى اسـت كـه بـه نظـرات گراهـام و فيشـر توجهـى نمىكنـد‪.‬‬
39
‫‪102‬‬

‫من يك سرمايه‌گذار بهتر هستم چرا كه يك تاجرم‬


‫و من يك تاجر بهتـر هستم زيرا يك سرمايه‌گذارم‪.‬‬

‫يـك تاجـر باهـوش مىدانـد كـه كـدام تجـارت خوب اسـت و كـدام بد‬
‫و يـك سـرمايه‌گذار باهـوش مىدانـد كه كدام شـركت قيمت بـاال دارد‬
‫عرضـه مىكنـد و كدام شـركت قيمـت خوب و مناسـب‪ .‬بنابرايـن براى‬
‫اينكـه يـك سـرمايه‌گذار خـوب باشـيد بايد يـك تاجر خوب هم باشـيد‬
‫و شـركت خـوب را از بد بتوانيد تشـخيص دهيـد و زمانى كه مىخواهيد‬
‫سـهام شـركتى را بخريد بايد سـرمايه‌گذار هوشـيارى باشـيد كه بدانيد‬
‫قيمت باالسـت يا قيمت واقعى و مناسـب اسـت‪ .‬اگر اين دو اسـتعداد با‬
‫هـم تركيب شـوند مىتوانيد ميلياردر شـويد و اين كار سـختى نيسـت‪.‬‬
‫وارن در اوايـل كارش فقـط به سـابقه مالى يك شـركت توجـه مىكرد و‬
‫بـه محصوالتى كه توليد مىشـد توجهى نداشـت‪ .‬مربـى او گراهام بر اين‬
‫بـاور بـود كـه اعـداد و ارقام مهم اسـت و به خود تجارت شـركت توجهى‬
‫نداشـت و تمايـزى بيـن انـواع محصـوالت هم‌چون پوشـاك كـه اقتصاد‬
‫بلندمدت‌تـرى دارنـد با كاالهـاى مصرفى و انحصارى همچـون كوكاكوال‬
‫كـه اقتصـاد بهتـر و در عين حال كوتاه‌مـدت دارد قائل نبـود‪ .‬اما وارن به‬
‫مرور با درگيرى بيشـتر در تجارت تشـخيص داد كه شـركت‌ها با مزيت‬
‫رقابتـى متفاوت‌تـر هسـتند‪ .‬گراهـام هـر چيـزى را خريـد و فقط قيمت‬
‫ارزان سـهام برايش مهم بود‪ .‬وارن فقط به شـركت‌هايى توجه داشـت كه‬
‫انحصـارى بودند و مزيت رقابتى داشـتند و اصال صبر نمىكرد كه سـهام‬
‫آن‌هـا ارزان شـود‪ .‬آنچـه كه برايش مهم بود قيمت مناسـب بـود و او آن‬
‫سـهام‌ها را براى مدت طوالنى نگه‌مىداشـت و بهـره قابل‌توجهى مىبرد‪.‬‬
40
‫اگر اصول مدت معين داشته باشند‬
‫پس ديگـر آن‌ها را نمىتوانيم اصـول بناميـم‪.‬‬

‫وارن يـك روز صبـح بيـدار شـد و متوجـه شـد كـه‬


‫اصـول سـرمايه‌گذارى كـه از اسـتاد خـود آموختـه‬
‫اسـت ديگـر كاربـرد ندارنـد‪ .‬گراهـام مدافـع خريـد‬ ‫‪106‬‬
‫ارزان بـود فـارغ از زيرسـاختار آن كسـب‌وكار‪ .‬ايـن‬
‫اسـتراتژى در دهـه ‪ 40‬و ‪ 50‬جـواب مـىداد امـا بـا‬
‫افزايـش تعـداد سـرمايه‌گذاران و شـرايط رقابتـى‬
‫بـازار پيـدا كـردن تخم‌مرغ‌هـاى طاليـى سـخت و‬
‫سـخت‌تر مىشـد‪ .‬بنابرايـن به‌جـاى چسـبيدن بـه‬
‫يـك اسـتراتژى كهنـه‪ ،‬وارن يـك فلسـفه جديد در‬
‫سـرمايه‌گذارى ايجـاد كـرد و سـرمايه‌گذارى روى‬
‫شـركت‌ها بـا مزيـت رقابتى پايـدار با قيمـت موجه‬
‫را پايه‌ريـزى كـرد‪ .‬او پـس از خريـد سـهام چنيـن‬
‫شـركت‌هايى صبـر مىكـرد تـا درآمـد قابل‌توجهى‬
‫از رشـد و درآمـد آن شـركت‌ها داشـته باشـد‪ .‬ايـن‬
‫فلسـفه جديـد از او يـك آدم ثروتمنـد نـه بلكه يك‬
‫آدم خيلىخيلـى ثروتمنـد سـاخت‪.‬‬
‫مثـال جالـب ايـن فلسـفه سـرمايه‌گذارى او در‬
‫كوكاكـوال بـود كه او در حـدود ‪ 20‬برابـر درآمد فقط‬
‫از ايـن شـركت داشـته اسـت‪ .‬وارن ديگـر هيچ‌وقـت‬
‫پايه سـرمايه‌گذارى خود را بر اسـاس تكنيك اسـتاد‬
‫خـود گراهـام فقـط بـر پايـه ارزان بـودن نگذاشـت‪.‬‬
‫گاهـى اوقـات خـوب اسـت كـه پلنـگ وحشـى‬
‫خال‌هـاى خـود را تغييـر دهـد يعنـى گاهـى اوقـات‬
‫تغييـر اسـتراتژىهاى الزم اسـت‪.‬‬
41
‫‪108‬‬

‫شما براى يك نتيجه رضايت‌بخش‬


‫در بازار سهام بهاى خيلى بااليى پرداخت مىكنيد‪.‬‬

‫اگـر هركسـى بـه شـما توصيـه كنـد كـه شـما يـك سـهام خـاص مثل‬
‫ماكروسـافت را بخريـد بايـد بدانيـد كه شـما تغييـرات زيـادى روى اين‬
‫سـهام‌ها نخواهيـد داشـت افزايـش و كاهـش مقطعـى كوتـاه و خيلـى‬
‫كـم‪ .‬آنچـه كـه شـما مىخواهيد سـهامى اسـت كـه ديگـران بـه دنبال‬
‫آن نباشـند و متقاضـى زيـاد نداشـته باشـد و قيمـت آن پايين باشـد اما‬
‫ارزش اقتصـادى شـركت بـاال باشـد‪ .‬خيلـى از آن‌هايـى كه بـاال آمده‌اند‬
‫ممكـن اسـت زمين بخورند و خيلـى از آن‌هايى كه زميـن خورده‌اند چه‬
‫بسـا بـه زودى بـاال بياينـد‪ .‬اين جنـگ هميشـگى اسـتاد وارن بنجامين‬
‫گراهـام بـود‪ .‬مـا عالقمند به سـهام‌ها با قيمت پايين اما پتانسـيل رشـد‬
‫و افزايـش قيمـت در آينـده هسـتيم‪ .‬سـهام‌هايى كه قيمت امـروز آن‌ها‬
‫مناسـب اسـت اما در انتظار رشـد سـريع هسـتند‪.‬‬
42
‫‪110‬‬

‫اگر قرار است جبـر و انتگرال از شما‬


‫يك سرمايه گذار بزرگ بسازد‬
‫من ترجيح مىدهم بروم و روزنامه پخش كنم‪.‬‬

‫وارن معتقـد اسـت كـه مهارت‌هـاى رياضـى و حسـاب و كتـاب‬


‫بـراى يـك سـرمايه‌گذار اضافـى اسـت‪ ،‬تفريق‪ ،‬ضرب و تقسـيم‬
‫فقـط در حـدى كـه سـريع بتوانـد درصدهـا را محاسـبه كنيـد‬
‫كافـى اسـت و هـر چيـز بيشـتر از ايـن‪ ،‬وقت هـدر دادن اسـت‪.‬‬
‫چيـزى كـه وقت شـما را مىگيـرد و هيچ وقت در بـازى تجارت‬
‫بـه درد شـما نمىخورد‪.‬‬
43
‫‪112‬‬

‫شمـا بايـد خـودتـان فكـر كنيـد‪.‬‬


‫هميشه برايم سؤال است كه‬
‫چطور افراد با هوش باال بـدون تفكر تقليد مىكنند‪.‬‬
‫من هرگز ايده‌هاى خـوب را از حرف زدن با ديگران نگرفتم‪.‬‬

‫خيلـى از افراد با ضريب هوشـى بـاال فكر مىكنند راه ثروتمند شـدن‬
‫تقليـد كـردن از ديگـران اسـت‪ .‬ايـن موضـوع بـه روش آموزشـى مـا‬
‫بـر مىگـردد‪ ،‬زمانـى كـه از اسـتاد تقليد مىكنيـم مورد تشـويق قرار‬
‫مىگيريـم‪ .‬در وال اسـتريت اسـتراتژى غالـب بـر پايـه تقليـد كـردن‬
‫اسـت‪ ،‬هرچـه اغلـب سـرمايه‌گذاران انجـام مىدهند بقيه هـم پيروى‬
‫مىكننـد‪ .‬خيلـى راحت‌تـر اسـت چيـزى را كه عام‌تر اسـت به شـما‬
‫بفروشـند تا آن چيزى كه خيلى عامه‌پسـند نيسـت‪ .‬وارن سعى ندارد‬
‫كـه سـرمايه‌گذارى كـردن را بـه شـما بفروشـد بلكـه مىخواهـد ياد‬
‫دهـد چطـور بـا سـرمايه‌گذارى ثروتمند شـويد و اين اتفاق بـا پيروى‬
‫از عامـه آدم‌هـا در وال اسـتريت اتفـاق نمىافتـد بلكـه بـا شـناخت و‬
‫تشـخيص سـهام‌هاى خوبى كـه وال اسـتريت آن‌ها را پس زده اسـت‬
‫پيـش مىآيـد‪ .‬بيشـتر آدم‌هايى كـه دنبالـه‌رو و تقليدكننده هسـتند‬
‫بـدون تفكـر معمـوالً وقـت و پـول بيشـترى را در راه نادرسـت هزينه‬
‫مىكننـد و ثروتمنـد نخواهند شـد‪.‬‬
44
‫‪114‬‬

‫هرچه روزنامه‌نگاران باهوش‌تر باشند‬


‫جامعـه بهترى وجـود خواهـد داشت‪.‬‬

‫مـا اطالعـات سـرمايه‌گذارى را معمـوالً از‬


‫رسـانه‌ها به‌دسـت مىآوريـم و ايـن بديـن‬
‫معناسـت كـه مـا براى درسـتى و سلامت‬
‫و تحليل‌هـا بـه روزنامه‌نـگاران نيـاز داريـم‪.‬‬
‫آيـا مىخواهيـد افـراد نـادان مـا را مطلـع‬
‫كننـد يـا افـراد باهـوش مـا را در جريـان‬
‫اخبـار بگذارند‪ .‬وارن هميشـه معتقد اسـت‬
‫كـه هـر چـه معلـم بهتـر باشـد دانش‌آموز‬
‫باهوش‌تـر خواهـد شـد‪ .‬بنابرايـن هـر چـه‬
‫روزنامه‌نـگاران باهوش‌تـر باشـند جامعـه‬
‫هوشـيارتر خواهـد بـود‪ .‬تنهـا كسـانى كـه‬
‫جامعـه هوشـيار نمىخواهنـد دروغ‌گوهـا‪،‬‬
‫دزدها و سياسـتمدارانى هسـتند كه سـعى‬
‫دارنـد چيـزى را پنهـان كننـد‪.‬‬
45
‫‪116‬‬

‫شما مىخواهيد كه از تجربيات خود بياموزيد‬


‫اما زمانى هست كه مىتوانيد از تجربيات ديگران بياموزيد‪.‬‬

‫تجربـه بهتريـن معلـم اسـت امـا اگـر از اشـتباهات خـود آن را يـاد‬


‫بگيريـد بهـاى سـنگين و گرانى بايـد پرداخـت كنيد‪ .‬بهتر اسـت از‬
‫اشـتباهات ديگـران يـاد بگيريـم‪ .‬وارن همـواره به ايـن موضوع مهم‬
‫در آموزش‌هايـش اشـاره مىكنـد و اشـتباهات خـود را در تجـارت و‬
‫سـرمايه‌گذارى بـه ديگـران توضيـح مىدهـد و اين اسـتراتژى دقيقاً‬
‫متضـاد آن چيـزى اسـت كـه در دانشـكده‌هاى كسـب‌وكار تدريس‬
‫مىشـود‪ .‬در اين دانشـكده‌ها هميشـه موردكاوىهاى موفقيت آدم‌ها‬
‫و شـركت‌ها تدريـس مىشـود‪ .‬در تجـارت و سـرمايه‌گذارى بيشـتر‬
‫آدم‌هـا راه‌هـاى سـخت و ناهمـوار را طـى كرده‌انـد تا به جـاده صاف‬
‫رسـيده‌اند‪ .‬آنچـه كـه بايـد بياموزيـد فقـط اينكه چه بكنيد نيسـت‬
‫بلكـه اين نكته هم مهم هسـت كه چه كارهايـى را نبايد انجام دهيد‪.‬‬
46
‫‪118‬‬

‫خيلى سخت است كه به‬


‫يك آدم تازه‌كار ترفندهاى حرفه‌اى را بياموزى‪.‬‬

‫وارن طـى سـال‌ها متوجـه شـد كـه تيزهوشـى و درايت‬


‫تجـارى را كـه طـى سـال‌ها به‌دسـت مىآيـد‪ ،‬نمىتوان‬
‫خيلـى سـريع و به‌راحتـى بـه مديـران جـوان يـاد داد‪.‬‬
‫پرنده‌هـاى پيـر مىداننـد كه كى و چطور طعمـه خود را‬
‫شـكار كننـد‪ .‬وارن هفتاد سـاله‪ ،‬شـريك او چارلى مانگر‬
‫‪ 80‬سـاله‪ ،‬خانـم ران د نبراسـكا فرنيچـر مـارت بيـش از‬
‫‪ 100‬سـال و خيلـى از مديـران بركشـاير هاتـاوى گـروه‬
‫شـركت‌هاى وارن همـه در رده سـن ‪ 70‬هسـتند‪ .‬وارن‬
‫هيـچ الزامـى بـه بازنشسـتگى در گـروه شـركت‌هايش‬
‫نـدارد‪ .‬در دنياى وارن ‪ 65‬سـالگى تازه شـروع كار اسـت‪.‬‬
‫سـن و تجربـه خيلـى مهم‌تـر از جوانى و اشـتياق اسـت‬
‫وقتى پاى سـرمايه‌گذارى و تجارت صحيح پيش مىآيد‪.‬‬
47
‫‪120‬‬

‫زمانى كه مىخواهيد كسى را استخدام كنيد‬


‫به سـه ويژگى توجـه كنيد‪ :‬اصـالت‪ ،‬هـوش و انـرژى‪.‬‬
‫اما مهم‌ترين ويژگى اصـالت است چرا كـه‬
‫اگر آن را نداشته باشد دو ويژگى ديگر شما را از بين خواهد برد‪.‬‬

‫زمانـى كـه مىخواهيـد كسـى را اسـتخدام كنيـد كـه كسـب‌وكار شـما‬


‫را بگردانـد شـما بـه او هم‌چـون قلـك سـرمايه‌گذارى داريـد اعتمـاد‬
‫مىكنيـد‪ .‬اگـر افـرادى باهـوش و سـخت‌كوش باشـند پـس شـما را‬
‫پولـدار مىكننـد امـا اگـر صـادق نباشـند راه‌هـاى مختلفـى را بـا هوش‬
‫خـود بـه‌كار مىبرنـد تـا پـول شـما را مـال خودشـان كننـد‪ .‬بنابرايـن‬
‫اگـر افـرادى را بـه‌كار مىگيريـد كـه صـادق نيسـتند‪ ،‬مطمئـن شـويد‬
‫كـه نـادان هسـتند و خـام زيـرا حماقت‌هايـى كـه مىكننـد در حـدى‬
‫خـام و احمقانـه اسـت كـه ضـرر خيلـى سـنگينى بـه شـما مىزننـد‪.‬‬
‫اصالـت مهم‌تريـن معيـار فلسـفه مديريـت وارن اسـت‪ .‬زمانـى كـه او‬
‫نبراسـكا فرنيچـر مـارت را از خانـم بـى خريـد‪ ،‬آن‌هـا را متعجـب كـرد‬
‫از اينكـه دفاتـر مالـى آن‌هـا را حسابرسـى نكـرد‪ .‬او فقـط پرسـيد چقدر‬
‫مـىارزد و يـك چـك ‪ 40‬ميليـون دالرى پرداخـت كـرد‪ .‬زمانـى كـه‬
‫فروشـنده از او پرسـيد چـرا دفاتـر را چـك نكـرده اسـت او پاسـخ داد‬
‫بـه همـان انـدازه كـه بـه حسـابداران خـود اعتمـاد دارد به حسـابداران‬
‫خانـم بـى نيز اعتمـاد دارد‪ .‬از ديگر عادت مديريتـى وارن تفويض اختيار‬
‫عملياتـى بسـيار به تيـم مديريتىاش اسـت‪ .‬آن‌هـا در مديريت شـركت‬
‫كاملا آزاد هسـتند‪ ،‬گويـى شـركت متعلـق به خودشـان اسـت و او اين‬ ‫ً‬
‫همـه اعتمـاد و اختيـار را اگر اصيل نبودند نمىتوانسـت بـه آن‌ها بدهد‪.‬‬
48
‫‪124‬‬

‫آيا واقعا مىتوانيد به يك ماهى توضيح دهيد راه رفتن در خشكى‬


‫چطـور است؟ يك روز راه رفتن در خشكى به هزاران سال حرف‬
‫زدن در مورد آن مىارزد و يك روز تجـارتى را مديريت كردن‬
‫اگر آن را نداشته باشد دو ويژگى ديگر شما را از بين خواهد برد‪.‬‬

‫همان‌طورى كه در ارتش گفته مىشـود همه‌اش بازى و سـرگرمى اسـت‬


‫تازمانى كه جنگ شـروع شـود‪ ،‬تجارت هم همين مصداق را دارد‪ .‬درگير‬
‫شـدن بـا مشـكالت توليـد و نيازهـاى مصرف‌كننده آن چيزى اسـت كه‬
‫ال جدا مىكند‪.‬‬ ‫مديريت را در اجرا از مباحث آكادميك و دانشـگاهى كام ً‬
‫در گروه شـركت‌هاى بركشـاير‪ ،‬مؤسسان شـركت و مديران ارشد شركت‬
‫را بـه پيـروزى رسـاندند و هـر دهه كه مىگذرد رشـد و ثروت بيشـترى‬
‫را ايجـاد مىكننـد‪ .‬سـن و تجربه بيش از جوانى و اشـتياق باعث رشـد و‬
‫پيشـبرد اين شـركت‌ها بوده اسـت‪.‬‬
49
‫‪126‬‬

‫فقط در زمان جزرومد است كه‬


‫ياد مىگيريد چطور شنا كنيد و خود را نجات دهيد‪.‬‬

‫حسـابدارى خلاق بيـش از مسـائل تصنعى وال اسـتريت به‬


‫رشـد شـركت و سـهام كمـك مىكنـد امـا اگـر پـول واقعى‬
‫به‌دسـت نيايد اشـتياق از بين مىرود و آنجاسـت كه حساب‬
‫خالـى بانك و يك ورشكسـتگى ايجـاد مىشـود‪ .‬جزرومدى‬
‫كه در شـركت انرون پيش آمد و مدير آن شـركت نتوانسـت‬
‫در ايـن جزرومـد خـوب شـنا كنـد‪ .‬مسـئله اينجاسـت كـه‬
‫چـه كسـى قبـل از جزرومـد مىتوانـد شـناگر خوبى باشـد‪.‬‬
50
‫‪128‬‬

‫زمانى كه ايـده‌ها شكست مىخورند‬


‫كلمات قابل استفاده و مفيد مىشوند‪.‬‬

‫حسـابدارى خلاق بيـش از مسـائل تصنعـى وال اسـتريت بـه رشـد‬


‫شـركت و سـهام كمـك مىكنـد امـا اگـر پـول واقعـى به‌دسـت نيايـد‬
‫اشـتياق از بيـن مـىرود و آنجاسـت كـه حسـاب خالـى بانـك و يـك‬
‫ورشكسـتگى ايجاد مىشـود‪ .‬جزرومدى كه در شـركت انرون پيش آمد‬
‫و مديـر آن شـركت نتوانسـت در ايـن جزرومد خوب شـنا كند‪ .‬مسـئله‬
‫اينجاسـت كه چه كسـى قبل از جزرومد مىتواند شـناگر خوبى باشـد‪.‬‬
51
‫‪130‬‬

‫يك مدير خوب صبح از خواب بيدار نمىشود بگويد‪:‬‬


‫امروز مىخواهم هزينه‌ها را كاهش دهم‬
‫بلكه بيدار مىشود و خوب نفس كشيدن را تمرين مىكند‪.‬‬

‫زمـان رفتـن بـه تعطيالت دقيقـاً زمان بعـد از كاهـش قراردادها‬


‫نيست‪ .‬در دنياى تجارت‪ ،‬مديريت بيشتر واكنشى است‪ .‬در حالى‬
‫كـه وارن بـه مديريـت از نـوع پيش‌فعـال و قبل از موعـد معتقد‬
‫اسـت؛ حل مسـائل و داشـتن راهكار قبل از وقوع مشـكل‪ .‬شـما‬
‫از ابتـدا بايـد هزينه‌هـا را پاييـن بگيريـد تا زمانى كـه رقبا حمله‬
‫مىكنند نقدينگى داشـته باشـيد و دسـت پر وارد جنگ شـويد‪.‬‬
‫شـركت بركشـاير پشـتش بـه آدم‌هـاى با تجربـه ‪ 70‬سـاله گرم‬
‫اسـت‪ .‬جايى كه كسـى هسـت تا هرآنچه را كه موعظه مىكند‬
‫قبلا تجربـه كرده باشـد‪ .‬اگـر مىبينيد شـركتى برنامـه كاهش‬ ‫ً‬
‫هزينه‌هـا را دارد مطمئـن باشـيد كه مديريت آن شـركت از ابتدا‬
‫كاهـش هزينه‌هـا را جـدى نگرفته بوده اسـت‪ .‬در مورد شـركتى‬
‫كـه مديـرش بـه هزينـه چسـبيده اسـت چـه فكـرى مىكنيد؟‬
‫آيـا فكـر مىكنيـد مىتواند پـول زيادى بـه سـهام‌دارها بدهند؟‬
52
‫عالى نمىشد اگر مىتوانستيـم عشق را با يك ميليـون دالر بخريم‬
‫اما تنها راه دوست داشته شدن اين است كه دوست داشتنى شويم‪.‬‬
‫شما هميشه مىگيريد بيش از آنكه بدهيد‪ .‬اگر هيچ نمىدهيد پس‬
‫‪132‬‬
‫هيچ چيزى نمىگيريد‪ .‬هيچ‌كس را نمىشناسـم كه عشـق ورزيدن‬
‫به ديگران را موفقيت و خوبى نداند و هيچ تصويرى از آدم‌هايى كه‬
‫عاشق نيستند اما احسـاس موفقيت دارند را نمىتوانم داشته باشـم‪.‬‬

‫زندگى شـخصى وارن و در دنياى كسب‌وكار و فلسفه مديريتى‬ ‫ِ‬ ‫عشـق در‬
‫او بسـيار مهـم اسـت‪ .‬او تنهـا افـرادى را اسـتخدام مىكنـد كـه آنچه را‬
‫انجـام مىدهنـد عاشـقانه دوسـت داشـته باشـند زيـرا اگـر كارى را كه‬
‫مىكنيد دوسـت داشـته باشيد ناخودآگاه اين عشـق را به ديگران منتقل‬
‫مىكنيـد و آن‌هـا نيـز آن را دوسـت خواهند داشـت‪ .‬او هرگـز زمانى كه‬
‫مديرانـش اشـتباه مىكنند آن‌ها را تقليل پسـت نمىدهـد‪ ،‬بلكه بيش‌تر‬
‫ترغيـب مىكنـد كـه از آن اشـتباه درس بگيرنـد و با انگيزه به كارشـان‬
‫ادامـه دهنـد‪ .‬عشـق و احترام او براى مديرانش بسـيار قوى اسـت و او به‬
‫مديـران خود در اداره امور شـركت اعتمـاد كامل دارد‪ .‬او به آن‌ها تفويض‬
‫اختيـار كامـل مىكنـد و حس مسـئوليت در آن‌هـا را با ايـن كار تقويت‬
‫مىكنـد‪ .‬او همـواره بـا غـرور از عملكـرد مديرانـش در همـه جا صحبت‬
‫مىكنـد و اين روشـى اسـت كـه او بهتريـن و باهوش‌ترين مديـران دنيا‬
‫را بـه خـود جذب مىكند‪ .‬عشـق و احترام واقعاً عشـق و احتـرام متقابل‬
‫مـىآورد و ايـن اوليـن قـدم در جـاده موفقيـت در كار و زندگـى اسـت‪.‬‬
53
‫‪134‬‬

‫ما از فرآيند كار بيش از دستاوردها لذت مىبريم‬


‫چرا كه ياد گرفته‌ايم از هر چيزى در لحظه لذت ببريم‬
‫و با آن زندگى كنيم‪.‬‬

‫آدم‌هايـى كـه نسـبت بـه كار خـود عالقـه دارنـد كار و حرفـه خـود را با‬
‫عشـق پيـش مىبرنـد و بـه فراينـد كار بيـش از پـول اهميـت مىدهند‪.‬‬
‫جالب اسـت كه پول هميشـه بعد از عشـق خودبه‌خود مىآيد‪ .‬آدم‌هايى‬
‫كـه عاشـق پـول هسـتند اغلـب در كار و زندگىشـان در بدبختى به‌سـر‬
‫مىبرنـد و معمـوالً كمتـر به‌دسـت مىآورنـد زيـرا دنبالـه‌رو قلـب خـود‬
‫نبوده‌انـد‪ .‬مهم‌تريـن چيـز در مـورد كار ايـن اسـت كـه آن را به‌عنـوان‬
‫يـك حرفـه نبينيد بلكـه به‌عنوان سـرگرمى قسـمتى از زندگـى ببينيد‪.‬‬
‫وارن هميشـه گفتـه اسـت كـه او عاشـق كارى اسـت كـه مىكنـد و به‬
‫هميـن دليـل پولـدار شـده اسـت امـا هيچ‌وقـت به‌خاطـر پـول زيـادى‬
‫كـه به‌دسـت آورده اسـت آن كار را دوسـت نداشـته اسـت و بالعكـس‪.‬‬
54
‫اگر شما در يك سوراخ توپ بيندازيد‬
‫و هميـن‌طور به‌ترتيب در بقيـه سوراخ‌ها هيچ‌وقت‬ ‫‪136‬‬
‫براى مدت طوالنى نمىتوانيد گلف‌بازى كنيد‪.‬‬

‫يـك كار بـا چالـش همه چيـز را براىتان جالـب مىكند‬


‫و عزت‌نفـس ايجـاد مىكنـد‪ ،‬خالقيـت را تقويت مىكند‬
‫و افـراد بـا كيفيـت بـاال را جـذب مىكنـد‪ .‬كار بـدون‬
‫چالـش خسـته‌كننده اسـت و عزت‌نفـس را كاهـش‬
‫مىدهـد و افـراد بـا انگيـزه پاييـن را جـذب مىكنـد‪.‬‬
‫قاعدتـاً هـر چالشـى ريسـك‌هاى خـاص خـود را دارد‪.‬‬
‫در دنيـاى تجـارت‪ ،‬بايـد دربـاره چالش‌هايـى كـه پيـش‬
‫مىآيـد تصميم‌گيـرى شـود و آنجاسـت كـه اشـتباهات‬
‫اجتناب‌ناپذيـر رخ مىدهـد‪ .‬ايـن ماهيـت تصميم‌گيـرى‬
‫اسـت و بـه ايـن دليـل آن را جـذاب مىكنـد‪ .‬وارن يـاد‬
‫گرفته اسـت بـراى جذب مديـران خوب و باهـوش‪ ،‬افراد‬
‫خودجـوش‪ ،‬بـا انگيزه و مهاجـم در مواجهه بـا چالش‌ها‪،‬‬
‫بايـد بـه آن‌ها فضاى كارى الزم را بـا اختيارات باال بدهد‪،‬‬
‫بـه آن‌ها اجازه دهد اشـتباه كننـد و در پس تصميمات و‬
‫اشـتباهات بـه موفقيت برسـند‪.‬‬
55
‫زمانى مىرسـد كه آنچـه را كه مىخواستى شـروع كنى‪.‬‬
‫شغلـى را كه دوست داشتى‪ .‬از خـواب بيدار شوى‪ .‬به‌نظر‬ ‫‪138‬‬
‫من آدمى كه فقط به دنبال شغلى خوب براى سابقه کاری‬
‫خـود مىگردد يك آدم ديوانـه است‪ .‬مثـل اين است كه‬
‫تمايالت جنسى را براى دوران كهولت خود ذخيره كنيـد‪.‬‬

‫يـك عمـر زندگى را با كارى كـه از آن متنفريد‪ ،‬با آدم‌هايى كه‬


‫براىشـان احتـرام قائل نيسـتيد سـر كنيـد كه همـه اين‌ها به‬
‫نااميدى و نارضايتى منتج مىشـود و تمام اين احساسـات را با‬
‫خـود به خانـه مىآوريد و بـه خانواده منتقـل مىكنيد و باعث‬
‫ناراحتـى آن‌هـا نيـز مىشـود‪ .‬بنابرايـن يـك زندگـى نكبت‌بار‬
‫بـراى خـود و كسـانى كـه دوست‌شـان داريـد مىسـازيد‪ .‬پس‬
‫بهتـر اسـت كارى را پيـدا كنيـد كه عاشـق آن هسـتيد‪ .‬كارى‬
‫كـه زمانـى كـه سـر كار مىرويـد لبخنـد بـر لبان‌تـان باشـد‪.‬‬
‫همـان عشـق و انـرژى را بـه خانـه و خانـواده منتقـل كنيـد و‬
‫اگـر نگـران پـول هسـتيد بدانيـد كـه آدم‌هايـى كـه با عشـق‬
‫كارى را انجـام مىدهنـد در انتهـا بـه پـول و رضايت بيشـترى‬
‫مىرسـند‪ .‬آن كارى را كـه دوسـت داريـد انجـام دهيـد‪ ،‬پـول‬
‫مىآيـد‪ .‬بـراى خيلىهـا جواب داده اسـت و مطمئن باشـيد به‬
‫شـما هم جـواب خواهـد داد‪.‬‬
56
‫‪140‬‬
‫يكى از دوستان من ‪ 20‬سال به دنبال يك زن كامل بود‬
‫متأسفانه زمانى كه او را پيدا كرد فهميد كه‬
‫آن خانم هم به دنبال يك مرد كامل بوده است‪.‬‬

‫آنچـه را كه دوسـت وارن اشـتباه تشـخيص داده بود اين بـود كه فروش‬
‫ً‬
‫كاملا متفاوت‬ ‫چيـزى كـه شـما داريد با خريـد چيزى كه ديگـرى دارد‬
‫اسـت‪ .‬او خوبىهـاى او را خريـده بـود امـا آن خانـم خوبىهـاى آن آقـا‬
‫را نخريـده بـود‪ .‬در زندگـى و در كار شـما بايـد بـه‌طـرف مقابـل آنچـه‬
‫كـه هسـتيد و داريـد را در معـرض فـروش بگذاريـد نـه آنچه كـه آن‌ها‬
‫مىخواهنـد‪ .‬وارن خـودش را بـه سـرمايه‌گذاران واقعـى مىفروشـد و‬
‫هم‌چنـان بـه شـركت خانوادگـى خـودش بركشـاير‪ .‬آدم‌هايـى كـه يك‬
‫كسـب‌وكار را راه‌انـدازى مىكننـد عالقمنـد نيسـتند كـه بچـه خـود را‬
‫بـه هـر كسـى بسـپارند‪ .‬وارن بـه آن‌هـا ايده‌هايـى را مىفروشـد كـه‬
‫قابليـت توسـعه تجارت‌شـان را دارد‪ .‬در زندگـى روزمـره ما بايـد خود را‬
‫بـه كارفرماهـا و مشـتريان خود بفروشـيم‪ .‬ارتبـاط تجارى درسـت مثل‬
‫ارتباطـات شـخصى اسـت‪ .‬بـا ايجـاد يـك عالقه در طـرف مقابل شـروع‬
‫مىشـود و بـا تشـخيص نيـاز طرف مقابـل ادامـه مىيابد زيـرا در نهايت‬
‫مـا در حـال معاملـه نيازهاىمان بـا يكديگر هسـتيم‪ .‬آن خانم يـا آقايى‬
‫كـه ايـن اصل را فراموش مىكند كسـى اسـت كه سـاعت‌هاى زيادى را‬
‫در رسـتوران بايـد بـه تنهايى سـر كند‪.‬‬
57
‫‪142‬‬

‫هرگز از يك آرايشگر نپرسيد كه‬


‫آيا موهـاىتان بايد كوتاه شود يا خيـر‪.‬‬

‫اگـر از يك مشـاور بپرسـيد كه مشـكل چيسـت او احتماالً يك مشـكل‬


‫پيـدا مىكنـد ـ حتـى اگـر مشـكلى وجـود نداشـته باشـد‪ .‬وارن ايـن‬
‫واقعيـت را در ميـان بانك‌هـاى سـرمايه‌گذار‪ ،‬مشـاوران مديريـت‪ ،‬وكال‪،‬‬
‫تعميركارهـاى ماشـين و مشـاوران بـه دفعات ديـده اسـت‪ .‬آدم‌هايى كه‬
‫درآمدشـان از حـل كـردن مشـكالت اسـت پـس هميشـه مشـكل پيدا‬
‫مىكنند زيرا اگر مشـكلى نباشـد چه چيزى را قرار اسـت درسـت كنند‪.‬‬
58
‫‪144‬‬

‫پيش‌بينى معموالً بيش از پيش‌بينىكننده به ما اطالعات مىدهد‪.‬‬

‫آنچـه كـه مـردم اغلـب فرامـوش مىكننـد ايـن اسـت كـه اغلـب‬
‫پيش‌بينىكننـدگان حقـوق خـود را از منافـع كسـانى كـه قرار اسـت‬
‫بـه نفـع آن‌هـا پيش‌بينى شـود مىگيرنـد‪ .‬اگر قـرار اسـت خوش‌بين‬
‫باشـند‪ ،‬خوش‌بيـن هسـتند و اگـر قـرار اسـت بدبيـن باشـند بدبينى‬
‫مىكننـد‪ .‬آن‌هـا دقيقـاً بـر مبنـاى آنچـه كـه دريافـت مىكننـد‪،‬‬
‫پيش‌بينـى مىكننـد‪ .‬پيش‌بينىكننـدگان تـوپ كريسـتال ندارند كه‬
‫همـه چيـز در آينـده را ببينند بلكه آن‌هـا وام و خانـواده و هزينه‌هاى‬
‫مختلـف دارنـد كـه بايـد از جايـى تأميـن شـود‪ .‬وال اسـتريت همواره‬
‫بايـد فعاليـت تجـارى داشـته باشـد و بايد مرتـب تغييرات مسـتمرى‬
‫در سـبد سـرمايه‌گذارى شـما باشـد‪ .‬اگـر پيش‌بينىكننده‌هـا بگويند‬
‫كـه نـرخ سـود دارد بـاال مـىرود پس شـما سـهام را مىفروشـيد‪ ،‬اگر‬
‫بگوينـد نرخ سـود دارد پايين مىآيد پس شـما سـهام مىخريد‪ .‬آن‌ها‬
‫هميـن كار را بـا سـهام شـخصى خـود مىكنند‪ .‬يـك فصـل را درآمد‬
‫كمتـرى پيش‌بينـى مىكننـد و يك فصـل ديگر را درآمد بيشـتر‪ .‬وال‬
‫اسـتريت سـرمايه شـما را از يـك سـهام بـه سـهام ديگـر مىچرخاند‬
‫بنابرايـن پيش‌بينىكننـدگان وال اسـتريت را به‌عنـوان تحليل‌گـر‬
‫مىنامنـد و آن‌هـا هزارويـك دليـل مىآورنـد كـه شـما را از يـك‬
‫سـهام بـه سـهام ديگـر بكشـانند‪ .‬مسـئله اينجاسـت كه ايـن گردش‬
‫سـرمايه از يـك سـهام بـه سـهام ديگـر شـما را پولـدار نخواهـد كرد‪.‬‬
59
‫‪148‬‬

‫نظرات جمعى ديگران‬


‫جايگزين خوبى براى تفكر خود فرد نيست‪.‬‬

‫معمـوالً اگر بـر پايه نظر آراء عموم سـرمايه‌گذارى‬


‫كنيــد آرامـش بيشـترى داريـد همه بـا اين نظر‬
‫موافـق هسـتند‪ .‬تنهـا مسـئله نگران‌كننـده ايـن‬
‫اسـت كه اگـر همه ايـن جمعيت با هـم بخواهند‬
‫سـهام را بفروشند چه مىشـود دقيقاً مثل مدرسه‬
‫كـه همه بـا هـم فارغ‌التحصيل مىشـوند‪ .‬معموالً‬
‫پتانسـيل رشـد براى سـهام‌هايى كه تعداد زيادى‬
‫سـرمايه‌گذار آن را خريده‌انـد وجـود نـدارد و ايـن‬
‫بديـن معناسـت كـه شـما ريسـك زيـادى را در‬
‫مقايسـه با برگشـت سـرمايه بـه جـان خريده‌ايد‪.‬‬
‫اگـر تفكـر شـما مثـل وارن باشـد بايـد بـه دنبال‬
‫سـهام‌هاى خيلـى خـاص نباشـيد زيرا هريـك از‬
‫سـرمايه‌گذاران ممكن است سهام خود را با قيمت‬
‫پايين‌تـر و در هـر زمانى بفروشـد كه اثر مسـتقيم‬
‫روى سـرمايه شـما نيز خواهد داشـت و برگشـت‬
‫سـرمايه غيرمنطقـى را متحمـل خواهيـد شـد‪.‬‬
60
‫‪150‬‬

‫دانشگاه‌هاى تجارت معموالً كار را سخت و دشوار مىكنند‬


‫و رفتارهاى پيچيده زيادى در آنجـا حاكم است‬
‫تا رفتـارهاى سـاده اما رفتار سـاده معموالً كارآمدتـر است‪.‬‬

‫فيلسـوف انگليسـى قـرون وسـطى و راهب مقـدس ويليـام اوكهام‬


‫خيلـى منعطفانه اين نظريـه را ارائه كرده‌اند كه معموالً سـاده‌ترين‬
‫توضيحـات بهتريـن توضيحات اسـت‪ .‬تنها مشـكل ايـن نظريه اين‬
‫اسـت كـه كشـيش‌ها و موعظه‌گرهـا در هر رشـته‌اى بـراى درگير‬
‫كـردن ذهـن عـوام بايـد مسـائل را پيچيده نشـان دهند‪ .‬اگر شـما‬
‫فرآينـد سـرمايه‌گذارى را بفهميـد كـه ديگـر نيـازى بـه مشـاور و‬
‫تحليل‌گـر ايـن حـوزه نداريد‪.‬‬
‫پيـدا كـردن يك سـهام خوب و خريد آن بـا يك قيمت خيلى خوب‬
‫و نگه‌داشـتن آن براى بيسـت سال و منتفع شـدن از رشد و افزايش‬
‫قيمـت آن كه كار سـختى نيسـت كـه بخواهيم از موعظه‌گـران وال‬
‫اسـتريت بـراى اسـتراتژىهاى سـرمايه‌گذارى كوتاه‌مـدت كمـك‬
‫بگيريـم‪ .‬در واقـع ايـن توجيهـى بـراى كار مشـاوران اسـت و پولدار‬
‫كـردن آن‌ها نـه مشـاوره‌گيرنده‌ها‪.‬‬
61
‫به‌نظر مىرسد برخى ويژگىهايى‬
‫در آدميزاد است كه مسائل ساده را دشوار مىكند‪.‬‬

‫هـر شـغلى در نهايـت يـك توطئـه در مقابل عوام اسـت‪.‬‬


‫منتهـا زمانـى كـه فهـم و درك چيـزى دشـوار و پيچيده‬ ‫‪152‬‬
‫باشـد نيـاز بـه يـك ماهـر و مجـرب بـراى حـل آن معنـا‬
‫پيـدا مىكنـد‪ ،‬هر چـه پيچيدگـى موضوع بيشـتر‪ ،‬نياز به‬
‫فـرد مجـرب ايـن حـوزه بيشـتر و هزينه خدمـات آن فرد‬
‫مجـرب بيشـتر‪ .‬پايـه كسـب‌وكار وال اسـتريت بـر مبناى‬
‫سـهام‌هايى اسـت كـه افـراد روى آن‌هـا سـرمايه‌گذارى‬
‫مىكننـد و ازآنجايـى كه دالالن سـهام درآمد خـود را در‬
‫ايـن بـازار به‌دسـت مىآورنـد آن را بسياربسـيار پيچيـده‬
‫نشـان مىدهند كه در سـطح فهم هر كسـى نباشـد‪ .‬اين‬
‫برنامـه خيلـى سـاده اسـت آن‌هـا از ايـن راه كـه شـما را‬
‫پولـدار كننـد مىخواهنـد پولـدار شـوند و شـما را گيـج‬
‫مىكننـد كه سـرمايه‌گذارى خيلـى پيچيده اسـت و بازار‬
‫سـهام بـازار خاصى اسـت كه هر كسـى قدرت تشـخيص‬
‫آن را نـدارد‪ .‬امـا هيچ‌كسـى هيچ‌وقـت نمىپرسـد چـرا؟‬
‫اگـر ايـن دالالن باهـوش هسـتند پـس نيـازى بـه پـول‬
‫ديگـران ندارنـد‪ .‬شـايد آن‌هـا به پول شـما نيـاز دارند چرا‬
‫كـه ايـن بـازى هيچ ربطـى بـه پولدار كردن شـما نـدارد‪.‬‬
‫آن‌هـا از اينكـه شـما را از ايـن سـهام به سـهام ديگر پاس‬
‫بدهنـد حق‌الزحمـه مىگيرنـد و پولـدار مىشـوند‪ .‬وودى‬
‫آلن گفته اسـت‪« :‬يك دالل سـهام كسـى اسـت كه روى‬
‫پـول ديگـران سـرمايه‌گذارى مىكنـد تا اينكـه همه پول‬
‫او را تمـام كند‪».‬‬
62
‫‪154‬‬

‫پيشنهاد اينكه چيزى را براى ‪ 30‬سال نگه‌داريم‬


‫به نوعى خـودزنى است پس دالالن را كنـار بگذاريـد‬
‫و بر خـود تكيه كنيـد‪.‬‬

‫دالل سـهام شـما محكـوم بـه مـرگ اسـت مگر اينكـه اسـتراتژى خريد‬
‫و نگه‌داشـت وارن را بـه‌كار بـرد‪ .‬البتـه اين‌طـور نيسـت كـه آن دالل‬
‫معتقد نباشـد كه خريد سـهام پول نمىسـازد بلكه او به دنبال سـهامى‬
‫اسـت كـه بـراى خـودش هـم پـول بسـازد‪ .‬آن‌هـا همه پـول خـود را از‬
‫حق‌الزحمه‌هـاى پـاس دادن شـما از ايـن سـهام بـه آن سـهام به‌دسـت‬
‫مىآورنـد‪ .‬هرچـه بيشـتر شـما از ايـن سـهام بـه آن سـهام برويـد آن‌ها‬
‫بيشـتر پولـدار مىشـوند و آن‌هـا هـم بهترين دليـل را براى پـاس دادن‬
‫شـما از ايـن ور بـه آن ور دارنـد‪ .‬اگر دالل شـما بيش از يـك ايده بزرگ‬
‫و خـوب طـى يـك سـال داشـته باشـد بدانيد كـه بقيـه پيشـنهادات او‬
‫اغفال‌كننـده اسـت‪ .‬اگـر از شـما بخواهد كه سـهام خود را قبـل از موعد‬
‫در آخـر مـاه بفروشـيد بـه دليـل تغييرات احتمال سـهام كمـى كمتر از‬
‫اغفال‌كننـده اسـت و بـا شـما صـادق نيسـت و بـه فكـر تأثيـرات مثبت‬
‫بـراى وال اسـتريت اسـت نه شـما‪.‬‬
63
‫‪156‬‬

‫من نمىتوانم درگيـر ‪ 50‬يا ‪ 75‬چيـز مختلف باشـم‪.‬‬


‫اين مدل سرمايه‌گذارى كشتى نوح است كه در آخر‬
‫با يك باغ وحشى مواجه هستيد‪ .‬من ترجيح مىدهم كه مقدار‬
‫مشخصى پول در مـوارد كم و مشخص سرمايـه‌گذارى كنم‪.‬‬

‫اگـر در ‪ 50‬سـهام مختلف سـرمايه‌گذارى كنيد پس توجـه و انرژى‬


‫شـما بايـد بـراى مسـائل مالـى و اقتصـادى ‪ 50‬موضـوع مختلـف‬
‫درگيـر شـود‪ .‬شـما بـا يـك باغ‌وحـش از حيوانـات مختلـف مواجـه‬
‫هسـتيد كـه هيچ‌يـك از آن‌هـا هـم توجـه الزم را نگرفتنـد‪ .‬مثـل‬
‫شـعبده‌بازى بـا توپ‌هاى بسـيار زيـاد در هوا‪ .‬شـما يكـى از آن‌ها را‬
‫نمىبازيـد بلكـه همـه را بـا هـم مىبازيد‪.‬‬
‫وارن مقـدار مشـخصى پول را سـرمايه‌گذارى مىكند زيـرا ايده‌هاى‬
‫سـرمايه‌گذارى بـزرگ و بـا ارزش اغلـب كـم و نـادر اسـت‪ .‬او‬
‫معتقـد اسـت كـه تنهـا تصميمات كمـى مىتوانـد منجر بـه پولدار‬
‫شـدن شـما شـود و اگـر بيـش از يـك ايـده خـاص و ارزشـمند در‬
‫يـك سـال گرفتيـد مطمئـن باشـيد كـه داريـد فريـب مىخوريـد‪.‬‬
64
‫‪158‬‬

‫تنوع سبد سهام يك توجيه‬


‫در برابر نادانى و نداشتن دانش سرمايـه‌گذارى است‪.‬‬
‫براى كسانى كه مىدانند چه مىكنند بىمعناست‪.‬‬

‫اگر نمىفهميد كه داريد چه مىكنيد پس بايد تنوعى از سـرمايه‌گذارى را‬


‫داشـته باشـيد به اميد آنكه تخم‌مرغ‌ها را در سبدهاى مختلف گذاشته‌ايد‪.‬‬
‫اگـر مشـاور سـرمايه‌گذارى شـما بـه شـما ايـن ايـده را مىدهـد پـس با‬
‫زبـان بىزبانـى بـه شـما مىگويـد كه خـودش هـم نمىداند چـه مىكند‬
‫و چـه مىشـود‪ .‬وارن مىدانـد كـه چه مىكنـد بنابراين سـرمايه‌گذاريش‬
‫را روى چنـد تخم‌مـرغ مشـخص انجـام مىدهـد و هم‌چون يك شـاهين‬
‫تيزبين مراقب آن‌هاسـت‪.‬‬
65
‫وال استريت از شلوغى و فعاليت زياد پول در مىآورد‬
‫و شمـا از ركود و عدم‌فعاليـت‪.‬‬
‫‪160‬‬

‫بـازى وال اسـتريت ايـن اسـت كـه روى دارايـى شـما‬


‫كنترل داشـته باشـد و شـيره شـما را با كميسـيون بكشـد‪.‬‬
‫دالالن صدهـا راه بـراى ايـن كار مىداننـد‪ .‬آن‌هـا بـا اخبـار‬
‫نـرخ سـود‪ ،‬گزارش‌هـاى مالـى‪ ،‬فصـل خـوب يـا فصـل بـد‬
‫و هـر نـوع پيشـنهادى كـه از ايـن تحليل‌گرهـا روى ميـز‬
‫مىآيـد‪ ،‬شـما را تشـويق بـه خري ‌دو‌فـروش مىكننـد‪ .‬آن‌هـا‬
‫حتـى روى نتايـج انتخابـات رياسـت جمهـورى نيـز معامله‬
‫مىكننـد‪ .‬آن‌هـا از هـر نـوع فعاليـت پـول مىسـازند و از‬
‫اينكـه پـول شـما را به‌دسـت مىآورنـد خشـنود هسـتند‪.‬‬
‫امـا براى شـما كـه مىخواهيـد در بازار سـهام پول به‌دسـت‬
‫آوريـد بايـد بـه دنبـال يك شـركت خـوب با قيمت مناسـب‬
‫باشـيد و بـراى مدت طوالنى معقولـى آن را نگه‌داريد تا زمانى‬
‫كه از درآمد انباشـته شـركت هم منتفع شويد‪ .‬اين روشى بود‬
‫كه كسـانى هم‌چون بيل گيتس و وارن بافت را ثروتمند كرد‪.‬‬
‫بيـل گيتس تنها با يك سـهام پولدار شـد و وارن با ‪ 6‬سـهم‪.‬‬
‫اين روش واقعاً كار مىكند و جواب مىدهد فقط كافى اسـت‬
‫بـه چنـد ثروتمند مطـرح دنيـا توجه كنيـم‪ .‬اگر بـاور نداريد‬
‫بياييـد و از صدهـا نفـر در اوماها بپرسـيد كه ‪ 30‬سـال پيش‬
‫وارن پولش را فقط در يك شـركت بركشـاير هاتاوى گذاشت‬
‫و االن هـر شـركت بيـش از ‪ 50‬ميليـون دالر ارزش دارد‪.‬‬
66
‫‪162‬‬

‫چرا سرمايه‌تان را در شركتـى كه دوست داريد‬


‫سرمايه‌گذارى نكنيد‪ ،‬مائووست گفته است‪:‬‬
‫از يك چيز خوب زياد داشتن خيلى خارق‌العاده است‪.‬‬

‫وارن بـه تمركـز روى سـهام‌هاى خاص معروف اسـت و او آن سـهام‌ها را‬
‫مادامـى كـه شـرايط شـركت‌هاى مربوط خوب باشـد و قيمت سـهام در‬
‫جـاى درسـت خـودش باشـد با خـود نگـه مـىدارد‪ .‬گاهى اوقات سـهام‬
‫زيـادى را چنديـن سـال نگه مىدارد مثـل كوكاكوال‪ .‬او دقيقاً اسـتراتژى‬
‫عكـس تنـوع سـهام را دارد و با چيـدن تخم‌مرغ‌ها در سـبدهاى مختلف‬
‫مخالـف اسـت‪ .‬وارن معتقـد اسـت كـه تنـوع سـهام تمركـز را از شـما‬
‫مىگيـرد و هيچ‌وقـت نخواهـد فهميـد كـه كدام شـركت چـه مىكند و‬
‫كدام در مسـير رشـد و صعود اسـت‪ .‬او معموالً تمركز در سـرمايه‌گذارى‬
‫دارد و آنچـه را كـه در آن سـرمايه‌گذارى كـرده اسـت با دقـت و حوصله‬
‫و درايـت رصـد مىكند‪.‬‬
67
‫‪164‬‬

‫تنوع در سهام زياد تنها زمانى است كه‬


‫سرمايه‌گذاران نمىداننـد چه مىكنند‪.‬‬

‫اگـر مشـاوران سـرمايه‌گذارى سـعى دارنـد كـه ايده تنوع سـبد سـهام‬
‫را بـه شـما تحميـل كننـد تنها بـه ايـن دليل اسـت كه خودشـان هم‬
‫نمىداننـد چـه مىكننـد و جهالت خـود را توجيه مىكنند و اگر شـما‬
‫هـم نمىدانيـد چه مىكنيد پس تنوع سـهام روشـى اسـت تـا كمى به‬
‫شـما آرامـش دهـد كه برخـى از آن‌هـا در بلندمدت شـايد رشـد كمى‬
‫داشـته باشـد‪ .‬اگرچـه شـما را خيلـى پولـدار نخواهد كـرد زيـرا برپايه‬
‫بـرد ـ باخـت اسـت نـه بـرد ـ بـرد‪ ،‬اما شـما را فقير هـم نخواهـد كرد‪.‬‬
68
‫‪166‬‬

‫مادامى كه در حال انجام كارهاى نادرست زيادى هستيد‬


‫مىتوانيد كارهاى درست بسيار كمى را در زندگىتان انجام دهيد‪.‬‬

‫اصـول زندگى و سـرمايه‌گذارى اغلـب با هم موازى اسـت‪ .‬براى موفقيت‬


‫در زندگـى بايـد كارهـاى درسـت را در زمان درسـت انجام دهيـد و اين‬
‫تنهـا زمانى ممكن اسـت كـه بتوانيد از تصميمات بد و نادرسـت اجتناب‬
‫كنيـد‪ .‬اين بدين معنا نيسـت كه اصال نبايد اشـتباه كنيـد اما نمىتوانيد‬
‫اشـتباهات بزرگ زيادى داشـته باشيد‪.‬‬
‫در مـورد سـرمايه‌گذارى هـم همين‌طـور اسـت‪ .‬سـرمايه‌گذارى درسـت‬
‫امـا كـم‪ ،‬در زمـان درسـت انجـام دهيـد‪ .‬هـر وقـت كـه تصميمـى در‬
‫سـرمايه‌گذارى مىگيريـد احتمـال اينكـه نادرسـت باشـد هسـت‪ .‬در‬
‫ميـان آن‌هايـى كـه بـد انتخـاب كرده‌ايـد سـودى عايدتان نخواهد شـد‪.‬‬
‫وارن در اوايـل حرفـه سـرمايه‌گذارى فهميـد كه غيرممكن اسـت بتواند‬
‫صدهـا تصميـم سـرمايه‌گذارى صحيـح بگيـرد بنابرايـن تصميـم گرفت‬
‫فقـط در تجارت‌هايـى كـه كاملا مطمئـن اسـت سـرمايه‌گذارى كنـد‬
‫و روى آن‌هـا شـرط‌بندى سـنگين كنـد‪ .‬او ‪ %90‬ثروتـش را از ‪ 10‬تـا‬
‫از ايـن سـرمايه‌گذارىها به‌دسـت آورد‪ .‬گاهـى اوقـات آنچـه كـه انجـام‬
‫نمىدهيـد بـه همان انـدازه آنچه كه انجام مىدهيد داراى اهميت اسـت‪.‬‬
69
‫‪168‬‬

‫اگر شما در مسائل كوچك بىنظم باشيد‬


‫قطعا در مسائل بزرگ و مهم هم بىنظم خواهيد بود‪.‬‬

‫وارن فهميـده بـود كـه اغلـب مـردم در سـرمايه‌گذارىهاى كوچك نظم‬


‫خاصـى را درنظـر نمىگيرنـد و اين عـادت در سـرمايه‌گذارىهاى بزرگتر‬
‫هـم آن‌هـا را به سـمت بىنظمى سـوق مىدهـد‪ .‬نظم كليـد موفقيت در‬
‫بازى سـرمايه‌گذارى اسـت‪ .‬همان‌طـور كه نظم در زندگـى كليد موفقيت‬
‫اسـت‪ .‬وارن ايـن ايـده را در همه چيـز حتى بازى گلـف در نظر مىگيرد‪.‬‬
‫او آزادانـه حتـى اعتـراف مىكنـد كـه گاهـى اوقـات آدم‌هـاى عجيب در‬
‫گلـف حريـف او مىشـوند كه نظم بـازى را برهم مىزننـد‪ .‬در دنياى وارن‬
‫همـه چيـز حائز اهميت اسـت حتـى چيزهـاى كوچـك و كم‌اهميت كه‬
‫به‌نظـر ديگران شـايد مهم نباشـد‪.‬‬
70
‫‪170‬‬

‫هيچ كارى به اندازه نوشتن شما را به تفكر وا نمى دارد‪.‬‬


‫نوشتن باعث مىشود كه افكارتان منظم و متمركز شود‪.‬‬

‫اگـر نمىتوانيـد بنويسـيد پـس هيـچ تفكـرى هـم نداريـد‪.‬‬


‫ايـن يكـى از داليلـى اسـت كـه وارن هـر سـاله مىنشـيند و‬
‫يـك نامـه طوالنى بـراى سـهامدارانش در مـورد عملكرد يك‬
‫سـال مىنويسـد‪ .‬ايـن روش بـه او كمـك مىكنـد كـه تمـام‬
‫افـكارش و ايده‌هايـش را روى كاغـذ بيـاورد كـه چطـور در‬
‫سـال بعـد بتوانـد رشـد بيشـترى داشـته باشـد‪ .‬نوشـتن در‬
‫مـورد چيـزى كمـك مىكنـد كـه در مـورد آن چيـز خـوب‬
‫فكـر كنيـد و فكـر كـردن در مورد اينكـه كجا سـرمايه‌گذارى‬
‫كنيـد خـوب اسـت بنابرايـن نوشـتن روش خوبـى اسـت‪.‬‬
‫وارن معمـوالً نوشـتن گزارش سـاليانه را بعد از كريسـمس در‬
‫ويلاى زمسـتانىاش نزديك آب در سـاحل الگونا ــ درسـت‬
‫بعـد از خانـه قديمـى بنجاميـن گراهام ـــ شـروع مىكند‪ .‬او‬
‫بـا يـك خـودكار روى كاغذ يـك گـزارش طوالنى مىنويسـد‬
‫و آن را بـه دوسـتش كارول لوميـس ويراسـتار مجله فورچون‬
‫مىدهـد‪ .‬هـر نابغـه‌اى باالخـره نيـاز بـه ويراسـتارى دارد‪.‬‬
71
‫‪172‬‬

‫هر چه ديگران روى مسائل خود كمتر احتياط كنند‬


‫ما را بيشتر ملزم به احتياط در مورد مسائل خودمان مىكنند‪.‬‬

‫ايـن دقيقـاً چيـزى اسـت كـه بـازار حبابـى سـهام بـا قيمت‌هـاى‬
‫جنون‌آميـز ايجـاد مىكنـد‪ .‬در ايـن بـازار عمـوم سـرمايه‌گذارها‬
‫بىاحتياط‌تـر مىشـوند و فقـط مىخواهنـد سـهام بخرند بـدون در‬
‫نظر گرفتن قيمت و شـرايط اقتصادى آن شـركت‪ .‬در چنين بازارى‬
‫وارن محتـاط مىشـود و روى آنچـه كـه مىخواهـد بخـرد متمركز‬
‫مىشـود‪ .‬او از هيجانات به دور اسـت و به دنبال قيمت‌هاى بىربط و‬
‫شـركت‌هاى بدون مزيت رقابتى و زيرسـاخت اقتصادى قوى نيست‪.‬‬
‫احتيـاط باعث مىشـود كه از تصميمات نادرسـت در امان باشـيد و‬
‫در تعـادل تصميـم بگيريد تا بتوانيـد پولدار باشـيد‪ .‬بىاحتياطى در‬
‫تصميمات سـرمايه‌گذارى منجر به حماقت و در نهايت فقر مىشـود‬
‫و هيچ‌كـس با كارهايى كه منجر به فقر او شـود پولدار نخواهد شـد‪.‬‬
72
‫‪174‬‬

‫من هرگز با توپ كسى كه‬


‫طناب هنوز در دست اوست پرتاب نمىشوم‪.‬‬

‫وارن سـال‌هاى زيادى اسـت كه بيسـبال كار مىكند و از طرفداران اين‬


‫ورزش اسـت‪ .‬او قسـمت مهمى از استراتژى سرمايه‌گذارى خود را مديون‬
‫كتـاب «فنـون ضربـه زدن» اثر تد ويليام مىداند‪ .‬تـد در اين كتاب بحث‬
‫مىكنـد بـراى اين‌كـه خـوب ضربـه بزنيـد بايـد بتوانيـد از پرتاب‌هـاى‬
‫حريـف مطلـع باشـيد و جاخالـى بدهيـد‪ .‬وارن آن را به‌عنـوان شـباهت‬
‫سـرمايه‌گذارى همواره در نظر گرفته اسـت و به‌عنوان يك سـرمايه‌گذار‬
‫بايـد منتظـر فرصـت مناسـب باشـد‪ .‬برعكـس تـد كـه فقـط اجازه سـه‬
‫ضربـه را مىدهـد‪ ،‬او تمـام روز منتظـر فرصت‌هـاى‬
‫عالى سـرمايه‌گذارى اسـت تـا بهترين را شـكار كند‪.‬‬
‫بنابرايـن وارن هرگـز سـهم شـركتى را نمىخرد كه‬
‫نتوانـد آن شـركت را انـدازه بگيـرد‪ .‬او آدم «بپـر در‬
‫ميـدان» نيسـت‪ .‬او به دنبـال تجارت‌هايى اسـت كه‬
‫در آينـده قابل‌پيش‌بينـى باشـند و بتوانـد بـا قيمت‬
‫مناسـب آن را بخـرد‪ .‬شـركتى كـه بـا يـك اشـتباه‬
‫مديريتـى يـا بحـران صنعـت يـا بـازار اوراق عرضـه‬
‫قيمت آن افت كرده باشـد‪ .‬اين يكى از داليلى اسـت‬
‫كـه او از شـركت‌هايى كـه هيـچ سـابقه پول‌سـازى‬
‫ندارند دورى مىكند‪ .‬در اين شـرايط توپ در دستان‬
‫خـودت اسـت‪ .‬او مىگويـد خريد سـهم شـركتى كه‬
‫هرگـز پول نسـاخته اسـت و به اميد اينكـه در آينده‬
‫پول‌سـاز شـود مثـل ايـن اسـت كـه روى پولـى در‬
‫آينـده برنامه‌ريـزى كرده‌ايد كه هرگـز اتفاق نخواهد‬
‫افتـاد‪ .‬درآمـد آينـده‌اى كه وجـود ندارد يعنـى اص ً‬
‫ال‬
‫نبـوده و چيـزى كـه قابـل اندازه‌گيـرى نيسـت‪ .‬اگر‬
‫اسـتراتژى سـرمايه‌گذارى بـر پايه اميد بـه درآمد در‬
‫آينده باشـد خود را درگير مشـكالت جدى كرده‌ايد‪.‬‬
73
‫‪178‬‬
‫تصور كنيد ماشينى داشته‌ايد كه تنها ماشينى است كه‬
‫در تمام طول زندگى داشته‌ايد‪.‬‬
‫البته كه از آن ماشين خوب مراقبت مىكنيد‬
‫روغن موتور را مرتب تعويض مىكنيد‪ ،‬با دقت مىرانيد و ‪...‬‬

‫حـال در نظـر بگيريـد كـه شـما يـك ذهـن و يـك جسـم داريد‪،‬‬
‫آن‌هـا را بـراى زندگـى كـردن آمـاده كنيـد و از آن‌هـا مراقبـت‬
‫كنيـد‪ .‬مىتوانيـد ذهن‌تـان را مرتـب تقويـت كنيـد‪ .‬مهم‌تريـن‬
‫دارايـى انسـان خـودش اسـت پـس مراقـب خودتـان باشـيد و‬
‫خودتـان را تقويـت كنيـد‪ .‬وارن ذهـن و جسـم انسـان را هم‌چون‬
‫يـك دارايـى تجـارى مىبينـد‪ .‬ممكن اسـت زندگىتـان را صرف‬
‫فـروش خدماتـى بـه عمـوم كنيد يـا ممكن اسـت صـرف فروش‬
‫غيرمسـتقيم خدماتـى بـه يك تجـارت كنيـد‪ .‬اما در نهايت شـما‬
‫يـك هويـت اقتصادى هسـتيد كـه ظرفيـت به‌دسـت آوردن پول‬
‫قابل‌توجهـى را داريـد‪ .‬اگـر تجارت شـما قابليت توليد ثـروت زياد‬
‫را دارد پـس از آن خـوب مراقبـت مىكنيد و آن را تغذيه و تبديل‬
‫به بهترين تجارت دنيا مىكنيد‪ .‬شما از آن مراقبت مىكنيد و آن‬
‫را تقويـت مىكنيـد و تمـام دانـش و توان خود را براى پول‌سـازتر‬
‫كـردن آن بـه‌كار مىبريد يا اينكـه دارايى خود را بـر باد مىدهيد‬
‫و تمـام پتانسـيل خود را هـدر مىدهيد‪ .‬اين انتخاب با شماسـت‪.‬‬
74
‫‪180‬‬

‫من آپارتمان ارزان مىخرم‪ ،‬آن‌ها به‌نظر من ارزان مىآيند‪.‬‬

‫شـخصيت همـواره در آدم‌هـا بـرق مىزنـد فـارغ از نوع لباس پوشـيدن‬


‫آدم‌هـا‪ ،‬وارن معمـوالً لـوازم ارزان مىخرد‪ .‬او همان‌طور كه بوده‪ ،‬هسـت‪.‬‬
‫او لـوازم ارزان را انتخـاب مىكنـد زيـرا ارزش آينده آن لـوازم را مىداند‪.‬‬
‫در روزهـاى شـروع تجارتـش او پـول به‌دسـت مـىآورد و سـال‌هاى بعد‬
‫هـم ميليون‌هـا ميليـون پـول به‌دسـت مـىآورد‪ .‬او در اوماها بـا فولكس‬
‫واگـن بيتل خـود معـروف شـد‪ .‬ارزش ‪ 25000 ،%20‬را در نظر بگيريد‪،‬‬
‫‪ 958439‬دالر بعد از ‪ 20‬سال و او اين رقم را بسيار زياد براى يك ماشين‬
‫مىدانـد‪ .‬در مـورد آپارتمـان نيـز او يك آپارتمـان گران نخريـد تا زمانى‬
‫كـه او ‪ 60‬سـال داشـت و ارزش آينده پولى كه هزينـه مىكرد خيلى باال‬
‫به‌نظـر مىآمـد وگرنه او نمىتوانسـت شـب‌ها راحـت در آن خانه بخوابد‪.‬‬
75
‫‪182‬‬

‫زمانى كه در جست‌وجوى شركتى براى سرمايه‌گذارى و مشاركت‬


‫هستيم بايـد همان نگرشـى را داشتـه باشيـم كه گويـى به دنبـال‬
‫همسر مناسـب هستيم‪ .‬رقمـى را پرداخت مىكنيـد كه بايد فعـال‬
‫باشيد‪ ،‬عالقه‌منـد باشيـد و روشنفكـر باشيد اما نبايد عجله بكنيـد‪.‬‬

‫گاهـى اوقـات بـه دنبـال چيـزى هسـتيد كـه نمىتوانيـد پيـدا كنيـد و‬
‫روش ديگـر ايـن اسـت كـه بـه دنبـال چيـزى بـر اسـاس تجربـه خـود‬
‫هسـتيد‪ .‬ايـن آن چيـزى اسـت كه وارن به دنبال آن اسـت‪ .‬يك شـرايط‬
‫سـرمايه‌گذارى كـه او مىدانـد تحت شـرايط درسـت پيـش خواهد آمد‪.‬‬
‫آن شـرايط چـه هسـتند؟ يـك بـازار آشـفته‪ ،‬يـك بحـران در صنعـت‬
‫و يـك اتفاقـى كـه كل زيرسـاختار شـركت را به‌هـم نمىزنـد‪ ،‬يـك‬
‫شـوك مقطعـى و تمـام ايـن مـوارد شـرايط سـهام شـركت‌هاى بـزرگ‬
‫را به‌طـور خارق‌العـاده‌اى بـه قيمـت مناسـب مىرسـاند‪ .‬تنهـا كارى كه‬
‫بايـد بكنـد ايـن اسـت كه صبـور باشـد و منتظـر اتفاقات خوب باشـد و‬
‫ايـن اتفـاق هـر روز‪ ،‬هـر مـاه و حتـى شـايد هر سـال نيفتـد اما بـا تمام‬
‫ايـن اوصـاف وارن را تبديـل بـه دوميـن ثروتمنـد جهـان كـرده اسـت‪.‬‬
76
‫زمانى كه شم درست با فكر درست تركيب شود‬
‫پس شما يك رفتار عقالنى و درست داريد‪.‬‬

‫‪184‬‬
‫وارن هميشـه گفتـه اسـت كـه بهتــرين شـم در‬
‫سـرمايه‌گذارى خـوب حـرص و طمـع اسـت در زمانى‬
‫كـه ديگـران ترسـيده‌اند و تـرس در زمانى كـه ديگران‬
‫حـرص و طمـع دارنـد‪ .‬فلسـفه وارن تمركـز روى‬
‫تجارت‌هـاى بـا زيرسـاخت اقتصـادى خـوب بلندمدت‬
‫بـا قيمـت مناسـب اسـت و ايـن راز سـرمايه‌گذارى‬
‫موفـق اوسـت‪ .‬او در زمانى كه ديگران ترسـيده‌اند جلو‬
‫مـىرود و در زمانـى كـه ديگـران حرص و طمـع دارند‬
‫عقب‌نشـينى مىكنـد‪ .‬شـم درسـت بـه شـما مىگويد‬
‫كـه كى و كجا ماشـه را بكشـيد ــ در زمانـى كه مردم‬
‫ترسـيده‌اند و سـهام‌ها افـت كرده‌اند شـما بخريـد و در‬
‫زمانـى كه ديگـران حـرص و طمع دارنـد و قيمت‌هاى‬
‫سـهام سـر به فلك كشـيده اسـت عقب‌نشـينى كنيد‪.‬‬
‫وارن در دوره سـرمايه‌گذارى دو بـار خريـد سـهام را‬
‫كامـل كنـار گذاشـت زيـرا قيمت‌هـا خيلـى بـاال رفته‬
‫بـود‪ .‬اوليـن بـار اواخـر دهـه ‪ 60‬بـود و دوميـن بـار در‬
‫بـازار آشـفته دهـه ‪ 90‬بـود‪ .‬ايـن دو زمان دقيقـاً وقتى‬
‫بـود كـه او عقب‌نشـينى كـرد و درسـت بعـد از ايـن‬
‫زمـان بـود كـه قيمت‌هـا سـقوط كـرد و او در همـان‬
‫زمـان سـقوط قيمت‌هـا اقـدام بـه خريـد سـهامى كرد‬
‫كـه انتخاب‌هـاى درسـت بودنـد‪.‬‬
77
‫‪186‬‬

‫همه انسان‌ها طمع‪ ،‬ترس و جهالت را در زندگى‬


‫تجربـه مىكنند و هر سـه مورد قابـل‌پيش‌بينى است امـا‬
‫اينكه كدام يك زودتر پيش مىآيد قابل‌پيش‌بينى نيست‪.‬‬

‫وارن مىدانـد كـه سـرمايه‌گذاران اشـتياق زيـادى بـه سـهام و افزايـش‬


‫قيمـت آن دارنـد و مىدانـد كـه مـردم در زمـان افـت قيمت‌هـا بسـيار‬
‫هـراس دارنـد و نمىداننـد چه اتفاقـى خواهد افتـاد‪ .‬وارن دقيقـاً در اين‬
‫زمـان اسـت كه از ترس آدم‌ها بهـره مىبرد و با قيمت‌هاى پايين شـروع‬
‫بـه خريـد مىكنـد‪ .‬از حـرص و طمع اجتنـاب كنيـد و از جهالت و ترس‬
‫آدم‌هـا كـه فرصـت ايجـاد مىكند اسـتفاده كنيد‪ .‬اين روشـى اسـت كه‬
‫سـرمايه‌گذاران باهوش بـه‌كار مىبرند‪ .‬مثال خوب ايـن موضوع در خريد‬
‫وارن مربـوط بـه سـهام ولز فارگو بـه دليل بحران بانكى در سـال ‪1990‬‬
‫اسـت‪ .‬هيچ‌كسـى عالقه‌منـد به خريد سـهام بانـك نبود و مـردم از ضرر‬
‫آن هراس داشـتند و نگران وام‌هاى مسـكن پرداخت شـده و عدم‌برگشت‬
‫آن وام‌هـا بودنـد‪ .‬وارن به‌عنـوان يـك مدير قوى طوفان مالى ايجاد شـده‬
‫را درك مىكـرد و او چيـزى در حـدود ‪ 289‬ميليون دالر سـرمايه‌گذارى‬
‫كرد و طى ‪ 8‬سـال دو برابر ارزش سـرمايه‌گذارى كرده را به‌دسـت آورد‪.‬‬
78
‫‪188‬‬

‫يك سهم خودش نمىداند كه شما مالك آن هستيد‪.‬‬

‫مـردم اغلـب بـه اشـيا جـان و روح مىبخشـند‪ ،‬حـال‬


‫حيـوان آن‌هـا باشـد‪ ،‬ماشـين آن‌ها يا سـهام آن‌هـا‪ .‬زمانى‬
‫كـه بـا يـك سـهم ايـن اتفـاق مىافتـد تفكـر احساسـى‬
‫جـاى تفكـر عقالنـى را مىگيـرد و ايـن اتفـاق بدى اسـت‬
‫كـه در سـرمايه‌گذارى مىافتـد‪ .‬زمانـى كـه وقـت فـروش‬
‫اسـت شـما مـردد هسـتيد كـه آن را بفروشـيد زيـرا آن را‬
‫دوسـت داريـد و زمانـى كـه قيمـت پاييـن مـىرود دليلى‬
‫نـدارد كـه نسـبت بـه سـهام عصبـى و بدخلـق شـويد‪ .‬او‬
‫نمىدانـد كـه شـما مالـك او هسـتيد‪ .‬او تجربـه طـرد‬
‫شـدن را نـدارد و شـما هـم نبايـد بـا او ايـن كار را بكنيد‪.‬‬
79
‫‪190‬‬

‫زمانى كه جهل با پول قرض گرفتن تركيب مىشود‬


‫نتيجه مىتواند جالب باشد‪.‬‬

‫جهل شما را از حماقت دور مىكند ــ پولى كه قرض مىگيرد جهل شما‬
‫را بـه سـمت حماقت مىبرد و حماقـت در جايى كه پول خود را مىبازيد‬
‫و بـه بانـك بدهـكار هسـتيد و بانك‌ها هـم هم‌چون فيل‌ها نمىبخشـند‪.‬‬
‫در زمـان مـا بزرگ‌تريـن كار احمقانـه پـول قـرض گرفتن از بانك اسـت‬
‫در طـول مـدت طوالنى مثل اينكـه ‪ 100‬ميليارد دالر را سـرمايه‌گذارى‬
‫كنـى و حماقـت پيش‌بينـى نشـده كـه نـه تنهـا سـرمايه‌گذاران را نابود‬
‫مىكنـد بلكـه كل سيسـتم مالـى يـك كشـور را برهـم مىزنـد‪ .‬زمانـى‬
‫كـه پولـى قرض گرفته مىشـود مسـير نادرسـت پيش مـىرود و زمانى‬
‫كـه چيـزى در مسـير نادرسـت باشـد ديگـر زيبـا و جـذاب نيسـت‪.‬‬
80
‫بين ‪ 7‬گناه كبيـره‪ ،‬حسرت احمقانـه‌ترين است زيرا‬
‫اگر آن را داشته باشيد حس خوبى نداريد‪ ،‬حس بدى داريد‬
‫من گاهى اوقات حس خوبى با شكم‌پرستى دارم‬
‫‪192‬‬
‫اما هيچ‌وقت با شكم‌پرستى به هوس و شهوت نمىرسيم‪.‬‬

‫حـرص و طمـع چيـز خوبى اسـت اگر خدمتكار داشـته باشـد نه‬
‫اربـاب‪ .‬شـما بـدون كمـى حـرص و طمع به ثـروت نمىرسـيد و‬
‫خوشـبخت نخواهيـد بود اگـر حرص و طمع زياد داشـته باشـيد‪.‬‬
‫حـرص زيـاد منجـر بـه حسـرت مىشـود و حسـرت منتـج بـه‬
‫عدم‌آرامـش و آسـايش‪ .‬بـازى ثروت‌انـدوزى بايـد بـا آرامـش و‬
‫بـدون حـرص زيـاد باشـد زيـرا اگـر با طمـع باشـد آسـايش را از‬
‫خـود گرفته‌ايـد‪ .‬خوشـبخت‌ترين مردم ثروتمند كسـانى هسـتند‬
‫كـه تجارتـى را كـه دوسـت دارنـد انجـام مىدهنـد و كمتريـن‬
‫عالقـه‌اى بـه ثـروت ديگـران ندارنـد‪ .‬علاوه بـر آن ثروت‌انـدوزى‬
‫سـرگرم‌كننده و خـوب اسـت اگـر بـا حسـرت و طمـع نباشـد‪.‬‬
‫در مـورد شكم‌پرسـتى‪ ،‬وارن اغلـب رژيـم نوشـابه و همبرگـر و‬
‫اسـتيك و سـيب‌زمينى سـرخ كـرده دارد امـا در مقابـل آن‌هـا‬
‫كمـى سسـت اسـت‪ .‬او آن‌هـا را به‌عنـوان غـذاى خـاص در‬
‫جشـن‌هاى تولـد بچه‌گانـه مىدانـد امـا او از مـرگ مىترسـد و‬
‫ترجيـح مىدهـد كـه سلامت رئيـس هيئـت مديـره بركشـاير و‬
‫تمـام سـهامداران حفـظ شـود‪ .‬از بعـد عقالنى او معتقد اسـت كه‬
‫افزايـش هزينـه زندگـى به سـمت محصـوالت سـالم‌تر ارزش اين‬
‫را دارد كـه آدم سـالم‌تر بمانـد و غذاهـاى آشـغال كمتـر بخـورد‪.‬‬
‫مـارك توايـن هميـن نظـر را در مـورد سـيگار و نوشـيدنى دارد‪.‬‬
81
‫‪194‬‬

‫ما بايد سعى كنيم كه ترسو باشيم زمانى كه ديگران طمع دارند‬
‫و طمع كنيم زمانى كه ديگران مىترسند‪.‬‬

‫بـه يـاد داشـته باشـيد زمانـى كـه قيمت‌ها سـربه فلك كشـيده زمان‬
‫خداحافظـى بـا بـازار بـورس اسـت و زمانـى كـه قيمت‌هـا افـت كرده‬
‫وقـت تمـاس گرفتـن با دالالن اسـت‪ .‬در يك بازار آشـفته آدم‌ها طمع‬
‫دارند و قيمت سـهام بيشـتر و بيشـتر مىشـود كه آدم‌هاى بيشترى را‬
‫بـه خود جذب مىكند‪ .‬در اين زمان وارن ترسـو اسـت و عقب‌نشـينى‬
‫مىكنـد‪ .‬در بـازارى كـه سـرمايه‌گذاران مىترسـند و هيچ‌كس تمايل‬
‫بـه خريـد سـهام نـدارد و شـروع بـه فـروش مىكنـد و توجهـى بـه‬
‫زيرسـاختار اقتصادى شـركت ندارند بهترين زمان خريد اسـت و وارن‬
‫در ايـن زمـان طمـع دارد و هـر تجارت جـذاب و خوبى را كه دوسـت‬
‫دارد داشـته باشـد مىخـرد‪ .‬در زمانـى كـه ديگـران مىترسـند شـما‬
‫طمع داشـته باشـيد و در زمانى كه ديگران طمع دارند شـما بترسـيد‪.‬‬
82
‫‪196‬‬

‫مهمترين چيز اين است كه‬


‫اگر در چال‌هاى افتاديد كندن را متوقف كنيد‪.‬‬

‫اگـر خود را در شـرايط سـرمايه‌گذارى بـدى مىبينيد بدتريـن چيز اين‬


‫اسـت كه بيشـتر و بيشـتر پول در آن بريزيد‪ .‬اگر چه بيرون آمدن سخت‬
‫اسـت امـا باز بهتر اسـت كه صحنـه را قبل از اينكه به صفر برسـيد ترك‬
‫كنيـد‪ .‬در اوايـل دهـه ‪ 80‬وارن در صنعت آلومينيم سـرمايه‌گذارى كرد‪.‬‬
‫اشـتباه بـود و وقتـى كه تشـخيص داد‪ ،‬فرو‌رفتـن در آن را متوقف كرد و‬
‫از آن خارج شـد‪ .‬شـهامت پذيرش اشـتباه را داشته باشيد و قبل از اينكه‬
‫در گوش‌تـان زمزمـه شـود كـه ورشكسـت شـديد از آن خـارج شـويد‪.‬‬
83
‫‪198‬‬

‫اگر در ابتدا موفق شديد پس نيازى نيست سعى خيلى زيادى كنيد‪.‬‬

‫وارن هميشه به دنبال تجارت‌هاى خيلى خوب و خاص براى خريد است و‬
‫زمانـى كـه آن‌هـا را خريـد‪ ،‬نگه مـىدارد و قيمت‌شـان را مرتـب كنترل‬
‫مىكنـد تـا زمانى كه برايش درآمدزا شـوند‪ .‬زمانى كـه روى يك تجارت‬
‫خـوب سـرمايه‌گذارى كرده‌ايـد بهتر اسـت كه مدتـى آن را نگـه داريد و‬
‫بـه يـك سـود معمولى قانـع نباشـيد و در زمان سـود قابل‌توجـه به فكر‬
‫سـرمايه‌گذارى در شـركت ديگـر باشـيد‪ .‬بـه ايـن دليـل اسـت كـه بايد‬
‫بدانيـد يـك تجارت خوب چه تجارتى اسـت و كى بايـد آن را بخريد‪ .‬اما‬
‫اگر فقط به دنبال يك تجارت متوسـط هسـتيد كه زيرسـاختار اقتصادى‬
‫بلندمـدت و خوبـى نـدارد پـس دنباله‌رو توصيـه برنارد بـراچ (وارن بافت‬
‫زمـان خـودش) باشـيد كـه هـر زمـان از او مىپرسـيدند چطـور پولـدار‬
‫شـدى‪ ،‬بـا لبخنـد پاسـخ مـىداد‪« :‬مـن هميشـه خيلـى زود فروختم»‪.‬‬
84
‫‪200‬‬

‫من زمانى سهام مىخرم كه‬


‫موش صحرايى قطب شمال جهت مخالف مىرود‪.‬‬

‫وارن بافـت مىدانـد كه چه زمانى سـهام بخـرد و زمان‬


‫درسـت آن وقتـى اسـت كه ديگران فروشـنده هسـتند‬
‫نـه زمانـى كـه ديگـران در حـال خريـدن هسـتند‪ .‬هر‬
‫آنچـه كـه بافـت مىخرد بيشـتر سـهام‌هايى اسـت كه‬
‫خبـر بـد از آن‌هـا گفتـه مىشـود او ترجيـح مىدهـد‬
‫بدتريـن را بگيـرد و او مىتوانـد ايـن كار را بكنـد چـرا‬
‫كـه تجارت‌هـاى دنيـا را مطالعه كـرده اسـت و مىداند‬
‫كـدام تجـارت در بدبختى خواهد بود و به مرز متوسـط‬
‫مىرسـد و كـدام بـه اوج مىرسـد و اين افت و سـقوط‬
‫مقطعـى بـه فراموشـى سـپرده مىشـود‪ .‬بيشـترين‬
‫خريدهـاى او مربـوط بـه بـازار آشـفته ‪ 1966‬در مـورد‬
‫شـركت ديزنى بود و ‪ 1973‬شـركت واشـنگتن پست و‬
‫‪ 1981‬جنرال فودز و ‪ 1987‬كوكاكوال و ‪ 1990‬شـركت‬
‫ولـز فارگـو بوده اسـت‪.‬‬
85
‫‪202‬‬
‫بيشتر مردم عالقمند به سهام‌هايى هستند كه ديگران نيز‬
‫به آن‌ها عالقمند باشند‪ .‬زمان عالقمند شدن به يك سهم‬
‫زمانى است كه ديگران به آن بىعالقه باشند‪.‬‬
‫شما نبـايد آنچه را كه براى عمـوم جذاب است بخريد‪.‬‬

‫سـرمايه‌گذار عاقـل از سـهام‌هاى خـاص و از سـهام‌هايى كـه‬


‫هيجـان زيـاد براى عموم ايجاد مىكند تـا قيمت‌ها را باال ببرند‪،‬‬
‫اجتنـاب مىكنـد‪ .‬اگـر مىخواهيـد شـركتى را صاحـب شـويد‬
‫بهتريـن زمـان مالكيـت شـركت وقتى اسـت كه ديگر مشـهور‬
‫و در اوج نباشـد‪ ،‬زمانـى كـه مىتوانيـد بـا بهترين قيمـت آن را‬
‫بخريد و شـركتى اسـت كه پتانسيل رشـد و جهش در آينده را‬
‫دارد‪ .‬بـه ايـن دليل اسـت كـه وارن بازار آشـفته را دوسـت دارد‬
‫زيـرا در ايـن بازار بهترين قيمت‌هـا را مىتواند در كمترين زمان‬
‫بخـرد‪ .‬در حقيقـت اگر شـما سـبد سـهام بركشـاير را مالحظه‬
‫كنيـد‪ ،‬متوجـه مىشـويد كه تمـام سـهام‌هاى خريدارى شـده‬
‫مربـوط بـه زمـان افـت و سـقوط قيمت‌هـا اسـت يـا زمانى كه‬
‫شـركتى در اوج محبوبيت نبوده اسـت‪ .‬سـهام او در واشـنگتن‬
‫پسـت‪ ،‬كوكاكـوال‪ ،‬ديزنـى‪ ،‬آمريكـن اكسـپرس‪ ،‬جنـرال فـودز‪،‬‬
‫ولزفارگـو‪ ،‬اينتر پابليك گروپ و جيگو مربوط به بازار آشـفته‌اى‬
‫بـوده اسـت كـه شـركت‌هاى مذكـور در اوج شـهرت نبوده‌انـد‪.‬‬
86
‫‪204‬‬

‫ما با اين ديـد در شركت‌ها نمىرويـم كه تغييرات زيـادى بتوانيم‬


‫در آن‌ها اعمال كنيم‪ .‬همان‌طور كه در ازدواج نمىتوان تغيير زيادى‬
‫داد‪ ،‬در سرمايه‌گذارى هم نمىتوان تغييرات خاصى را ايجاد كرد‪.‬‬

‫وارن فهميـده اسـت كـه در بيشـتر مـوارد صرف‌نظـر از مديريـت يـك‬


‫مجموعه‪ ،‬زيرسـاختار اقتصادى تجارت ثابت مىمانـد‪ .‬تجارت بزرگ نتايج‬
‫بـزرگ هـم به‌بـار مـىآورد مهـم نيسـت كـه مديرش چه كسـى اسـت و‬
‫يـك تجـارت ضعيـف نتايـج متوسـطى به‌بـار مـىآورد حتى اگـر بهترين‬
‫مدير را داشـته باشـد‪ .‬بيش از ‪ 100‬سال كوكاكوال مديران مختلفى داشته‬
‫اسـت بعضىهـا خيلـى خـوب و بعضىها نـه‪ ،‬ولى ايـن تجـارت هم‌چنان‬
‫خـوب باقـى مانـده اسـت‪ .‬شـركت واشـنگتن پسـت ناشـر و مالـك خود‪،‬‬
‫كاتريـن گراهـام را از دسـت داد‪ ،‬امـا هم‌چنـان يـك تجـارت خارق‌العـاده‬
‫مثلا شـركت‌هاى توليـد خـودرو و هواپيمايـى جـزء تجارت‌هـاى‬ ‫ً‬ ‫اسـت‪.‬‬
‫پردردسـر هسـتند و هـر دهـه ايـن صنايـع چالشـىتر مىشـوند حتى با‬
‫داشـتن مديـران نخبـه و خـوب‪ .‬زمانـى كـه سـرمايه‌گذارى مىكنيـد‬
‫شـما تصميـم مىگيريـد كـه تجارت خـوب را انتخـاب كنيـد و از تجارت‬
‫ضعيـف اجتنـاب كنيـد حتـى اگـر بـا يـك مديـر نابغـه مديريـت شـود‪.‬‬
87
‫‪206‬‬

‫ريسك از جايى شروع مىشود كه نمىدانيد چه كار مىكنيد‪.‬‬

‫در بـازى خريـد سـهام‌هاى بىتقاضـا اگـر توانايـى قاطعيـت در‬


‫تجـارت بـا زيرسـاخت قـوى و بلندمـدت را نداشـته باشـيد خود را‬
‫درگيـر تجـارت ريسـكى كرده‌ايـد‪ .‬شـما نمىفهميـد كـه آيـا براى‬
‫آن تجـارت زيـاد پرداخـت كرده‌ايـد يا خيـر تازمانى كـه خيلى دير‬
‫شـده اسـت‪ .‬فهـم اينكـه در چـه تجارتـى سـرمايه‌گذارى كرده‌ايد‬
‫تنهـا راه كاهـش ريسـك اسـت‪ .‬وارن مىگويد‪« :‬مـن هرگز چيزى‬
‫را نمىخـرم مگـر اينكـه روى يـك برگـه كاغـذ داليـل خريـدم را‬
‫يادداشـت كنم‪ .‬ممكن اسـت اشـتباه هـم بكنم اما جـواب و داليلى‬
‫را داشـته‌ام‪ .‬مـن بـراى كوكاكوال ‪32‬ميليـارد دالر پرداخـت كرده‌ام‬
‫‪ ...‬اگـر شـما پاسـخى براى ايـن كار نداريد پس نبايـد آن را بخريد‪،‬‬
‫اگـر جـواب آن را مىدانيـد و چنديـن بـار اين تجربـه را داريد پس‬
‫پـول قابل‌توجهى مىسـازيد‪ ».‬سـؤاالت مـا را مجبور بـه فكر كردن‬
‫مىكنـد امـا جواب‌هـا بـه مـا مىگوينـد كـه چـه كار كنيـم‪ .‬ايـن‬
‫روش در سـرمايه‌گذارى خيلـى كمـك نمىكنـد اما به شـما كمك‬
‫مىكنـد كـه پاسـخ درسـت را بـراى سـؤال درسـت پيـدا كنيـد‪.‬‬
88
‫‪208‬‬

‫تنها زمانى كه بايـد سهام‌ها را بخريد‬


‫يك روز است بدون هيچ اما و اگرى‪.‬‬

‫در اينجـا وارن در مـورد عرضـه عمومـى اوليـه سـهام يـك شـركت يـا‬
‫اوراق عرضـه يـك بانـك سـرمايه‌گذارى صحبـت مىكنـد‪ .‬او توضيـح‬
‫مىدهـد كـه بانـك سـرمايه‌گذار معمـوالً بـا قيمـت مشـخص شـده و‬
‫بسـته شـده عرضه را اعلام مىكند‪ .‬هيچ شانسـى بـراى چانه‌زنى وجود‬
‫نـدارد بـه هميـن دليـل وارن از زمانى كـه در حرفه سـرمايه‌گذارى وارد‬
‫شـد ترجيـح داد كـه از ايـن نـوع سـرمايه‌گذارىها اجتنـاب كنـد‪ .‬وارن‬
‫ترجيـح مىدهـد كـه صبر كند تا حاشـيه امـن در تجارت ايجاد شـود و‬
‫آشـفتگى بـازار بـورس آرام شـود و شـانس خريـد با قيمـت پايين پيش‬
‫آيد‪ .‬قانون سـاده اسـت‪ :‬بانك‌هاى سـرمايه‌گذارى هرگز شـرايط مزايده و‬
‫چانه‌زنـى ايجـاد نمىكنند امـا بازار بورس اين شـرايط را ايجـاد مىكند‪.‬‬
89
‫‪210‬‬

‫ما بايـد به صـراحت و خلـوص اعتقاد داشتـه باشيم‬


‫كه در مورد مديران خيلى صدق مىكند‪ .‬مدير عاملى‬
‫كه ديگـران را در فضـاى عمومـى فريب مىدهـد و گمـراه‬
‫مىكنـد در نهايت در خلـوت خودش را هم فريب مىدهـد‪.‬‬

‫مديـر عاملـى كه صادق اسـت در مورد اشـتباهاتش منطقى اسـت‪ ،‬از‬


‫آن‌هـا يـاد مىگيـرد امـا مديرعاملى كه هميشـه قصد توجيـه كردن‬
‫اشـتباهاتش را دارد پـس يـك نشـانه‌اى اسـت كه او در مورد مسـائل‬
‫مهـم بـه خودش هـم دروغ مىگويـد و قطعاً با سـهامداران هم صادق‬
‫نيسـت‪ .‬ايـن موضوع در مورد مسـائل حسـابدارى خيلـى پراهميت‌تر‬
‫مىشـود‪ ،‬مجموعـه‌اى از اعداد كه منجر بـه عملكرد مثبت يا منفى او‬
‫خواهـد شـد‪ .‬وارن مىگويد كـه «مديرانى كه هميشـه قول مىدهند‬
‫كه حساب‌سـازى مىكنند‪ ،‬مطمئناً در جاهايـى اين كار را مىكنند‪».‬‬
‫زمانـى كـه مديـران اعداد را به نادرسـت مىسـازند به زنـدان مىروند‬
‫امـا فريـب آن‌ها در حسـابدارى معموالً تا سـال‌ها بعد سـرمايه‌گذارى‬
‫سـهامداران و مسـتمرى بازنشسـتگى كاركنان را جبران نخواهد كرد‪.‬‬
90
‫‪212‬‬

‫چيزى كه اص ً‬
‫ال ارزش انجام دادن ندارد‬
‫پس خوب انجام نخواهد شد‪.‬‬

‫آدم‌هاى بسيار سال‌هاى زيادى را براى شركت‌هايى با زيرساخت اقتصادى‬


‫ضعيـف كار مىكنند كه بدين معناسـت كه پول‌سـازى در اين شـركت‌ها‬
‫تقريبـاً ضعيف اسـت‪ .‬بنابراين چرا درگير چيزى مىشـويد كه براى شـما‬
‫نفعى ندارد؟ پس چرا ياد نگيريم در تجارتى كه خوب نيست و زيرساخت‬
‫اقتصـادى ضعيفـى دارد وارد نشـويم؟ اگر خـود را در شـركتى ببينيد كه‬
‫بـه ناكجاآبـاد مىرود بايد از كشـتى بيرون بپريد و به دنبال شانسـى براى‬
‫خـود بگرديد به‌جـاى اينكه ناخداى يك قايق كندرو بىسـرانجام باشـيد‪.‬‬
‫اين تجربه وارن با شـركت نسـاجى بركشاير است‪ .‬مهم نيست چقدر خوب‬
‫است يا نوآورى در آن پيش خواهد آمد يا چقدر در آن سرمايه‌گذارى شده‬
‫اسـت نتيجـه يـك چيز اسـت‪ .‬رقبا در كشـورهاى ديگر پوشـاك با قيمت‬
‫ارزان‌تـر از آمريـكا توليد مىكنند‪ .‬پس اين تجارتى اسـت كه ارزش درگير‬
‫شـدن را نـدارد و با تأسـف ايـن صنعـت را در آمريكا نابود شـده مىدانند‪.‬‬
91
‫‪214‬‬

‫يك دستاورد مديريتى خوب فراتر از شركتى است كه در آن درگير‬


‫بوده‌ايد هر چقـدر هم آن شركت كارآمد پيش رفته باشد‪ .‬آيـا خود‬
‫را در يك قايـق سوراخ و كنـد و پرمسئله مىبينيـد يا در يك قايق‬
‫پيش‌رو؟ انرژىاى كه صرف حركت قايق پيش‌رو مىشود پربازده‌تر‬
‫از انـرژىاى است كه صـرف وصلـه كردن قايـق كندرو مىكنيـد‪.‬‬

‫بهتريـن اسب‌سـوار حرفـه‌اى در دنيـا هـم هرگـز بـا يـك اسـب لنـگ‬
‫نمىتوانـد مسـابقه را ببـرد‪ ،‬امـا يـك اسب‌سـوار معمولى با يك اسـب رو‬
‫پـا مىتوانـد برنـده شـود‪ .‬زمانى كـه از دانشـگاه فارغ‌التحصيل مىشـويد‬
‫بـه دنبـال شـركتى بـا زيرسـاخت اقتصـادى قـوى باشـيد‪ ،‬مهـم نيسـت‬
‫جاه‌طلبـى شـما چقـدر اسـت‪ ،‬اقتصـاد خوب آن تجـارت باعث پيشـرفت‬
‫شـما مىشـود و شـما پرداختى بيشـترى خواهيد داشـت‪ .‬اگر در شركتى‬
‫بـا بنيـه مالى اقتصـادى كار كرده‌ايد در زمان خروج از آن شـركت مراقب‬
‫باشـيد‪ .‬آنچه كه وارن هشـدار مىدهد قايق سـوراخى اسـت كـه در حال‬
‫غرق شـدن اسـت و شـما در حال وصله كردن آن هسـتيد‪ ،‬مهم نيسـت‬
‫چطـور سـخت كار مىكنيـد مهـم ايـن اسـت كـه بـه ناكجاآباد مـىرود‪.‬‬
92
‫‪216‬‬

‫ما هيچ‌وقت به گذشتـه بر نمىگرديم‪ .‬ما معموالً به جلو مىنگريم و‬


‫منطقى نيست كه راجع به كاشكىها و تأسف‌هاى گذشته فكر كنيم‬
‫اص ً‬
‫ال تفاوتى ايجاد نمىكنـد‪ ،‬شمـا فقط رو به جلـو زندگى مىكنيـد‪.‬‬

‫وارن هرگـز پشـيمانى در زندگـى‪ ،‬تجـارت و سـرمايه‌گذارى نـدارد‪ .‬در‬


‫دنيـاى سـرمايه‌گذارى هميشـه مقـدارى سـرمايه از بين مـىرود‪ ،‬برخى‬
‫از سـهام‌ها بـاال مىرونـد كه در اختيار شـما نيسـتند‪ .‬اگر شـما سـهامى‬
‫را مىفروشـيد و آن سـهام هم‌چنـان بـاال مـىرود نبايـد خـود را مالمت‬
‫كنيـد‪ .‬اگر شـما نفروشـيد و قيمـت آن سـهام پايين آيد شـما مىتوانيد‬
‫سـال‌ها خـود را مالمـت كنيـد و هـر كسـى ايـن كار را مىكنـد‪ .‬ايـن‬
‫موضـوع در تصميمـات تجـارى كاربـرد دارد اگـر صدها تصميـم بگيريد‬
‫و ده تـا از آن تصميم‌هـا بـد باشـد باالخـره با اشـتباهات مختلـف مواجه‬
‫مىشـويد و بـه مرحلـه‌اى مىرسـيد كه از آن‌هـا چيزهايـى مىآموزيد و‬
‫مىتوانيـد تصميمـات جديد و بهتـر بگيريد‪.‬‬
‫در دنيـاى سـرمايه‌گذارى هـر روز فرصت‌هـاى بىشـمارى به‌صـورت‬
‫تصاعـدى براىتـان پيـش مىآيـد‪ .‬دليلـى نـدارد كـه روى اشـتباهات‬
‫متمركز شـويد آنچه مهم اسـت از اشـتباهات درس گرفتن اسـت‪ .‬آنچه‬
‫مهـم اسـت به‌كارگيـرى آن درس‌هـا در مشـكالت امروز اسـت‪ .‬در بازى‬
‫سـرمايه‌گذارى شـما اشـتباهات بىشـمارى مىكنيـد امـا هيچ‌يـك از‬
‫آن‌هـا شـما را نمىكشـد‪ .‬در اشـتباهات اسـت كـه بايـد اقـدام كنيـد و‬
‫مراقـب باشـيد و جـاده را بـه سـمت جلـو برويد‪.‬‬
93
‫‪220‬‬

‫من بايد بتوانم اشتباهاتم را توضيح دهم و اين‬


‫بدين معناست كه بايد كارهايى را انجام دهم كه كام ً‬
‫ال درك كنم‪.‬‬

‫اگـر نمىدانيـد كـه چـه كار مىكنيـد پـس چـرا آن را انجـام مىدهيد؟‬
‫ديـدگاه سـرمايه‌گذارى ذاتى نيسـت بلكه تركيبى از شـم تجارى و عقل‬
‫اسـت‪ .‬در زمانـى كه در حال سـرمايه‌گذارى هسـتيم اگـر جهالت نماييم‬
‫پـس بايـد آماده يك كابوس باشـيم‪ .‬اگر توانايى توضيح دادن اشـتباه‌تان‬
‫را داريـد و همين‌طـور توانايـى توضيح كارهاى درسـت را داريد پس چرا‬
‫در همـان اول كار درسـت را انجـام ندهيـم‪ .‬شـما بايـد بتوانيـد تجـارت‬
‫خـوب را از بـد تشـخيص دهيـد و بدانيـد كه با قيمـت باال يـا پايين آن‬
‫را بخريـد‪ .‬اگـر خودتـان نمىتوانيـد ايـن كار را بكنيـد پـس بايد كسـى‬
‫را كـه ايـن كار را مىكنـد پيـدا كنيـد در غيـر ايـن صـورت انـگار تاس‬
‫روى تختـه‌اى مىاندازيـد كـه تمـام مهره‌هـا برخلاف شـما هسـتند‪.‬‬
94
‫اگر اشتباه نكنيد نمىتوانيد تصميم بگيريد‪.‬‬

‫برخـى مـردم مىتواننـد تصميـم بگيرنـد و برخـى نمىتواننـد‪،‬‬


‫آن‌هايـى كـه تصميـم مىگيرنـد رهبـرى مىكننـد و كسـانى‬
‫كـه نمىتواننـد پيـروى مىكننـد‪ .‬قسـمتى از تصميم‌گيـرى‬ ‫‪222‬‬
‫اشـتباه كـردن اسـت‪ ،‬بـراى كسـى كـه طـى روز تصميمـات‬
‫متعـدد مىگيـرد گاهـى اوقات هم اشـتباه پيش مىآيـد اما اگر‬
‫اشـتباهات مكـرر و زياد باشـد پس ديگـر نمىتواند رهبر باشـد‬
‫و پيـروان او بـه فكر جايگزين كـردن مىافتند‪ .‬يـك مدير عامل‬
‫مىتواند اشـتباهات بسـيارى بكند تـا زمانى كه پـول قابل‌توجه‬
‫به سـهامداران بدهد‪ .‬قسـمت مهم تصميم‌سـازى درسـت است‬
‫كـه شـما را بـه تصميـم سـوق دهـد‪ ،‬اگـر شـما محتاط باشـيد‬
‫پـس تصميـم گرفته‌ايد كه تصميـم نگيريد‪ ،‬ايـن كار را به كرات‬
‫انجـام مىدهيـد و همـه چيـز از كنتـرل شـما خـارج مىشـود‪.‬‬
‫هيـچ چيـزى خـوب پيـش نمىرود و كسـب‌وكار شـما سـودده‬
‫نمىشـود‪ .‬امـا وارن معتقد اسـت اگر تصميمى بگيـرد و تصميم‬
‫اشـتباه باشـد شـما را بـه يك تصميـم ديگر سـوق مىدهـد‪ .‬از‬
‫سـيمور كـرى طـراح نابغـه كامپيوترهـاى كـرى پرسـيده شـد‪:‬‬
‫«نقطـه تمايـز او از مهندسـين ديگـر چه بوده اسـت و او پاسـخ‬
‫داد‪ :‬جسـارت او بـراى انجـام اشـتباهات به‌عنـوان بخشـى از‬
‫فراينـد تجربياتـش‪ ».‬او گفـت مهندسـين ديگـر بعـد از سـه بار‬
‫سـعى و اشـتباه نااميـد مىشـوند امـا مـن آنقـدر پيـش مىروم‬
‫تـا در مسـير درسـت قـرار گيـرم حتى اگـر صدها اشـتباه كرده‬
‫باشـم‪ .‬جـاده‌اى كـه بـه موفقيت ختـم مىشـود دنيايى اشـتباه‬
‫در مسـير آن اسـت پـس خـود را در آن جـاده بينـداز و پيـش‬
‫بـرو‪ ،‬اگـر نمىتوانيـد رهبرى كنيد پس هميشـه پيـروى كنيد‪.‬‬
95
‫‪224‬‬

‫سرمايه‌گذارى بايد عقالنى باشد‬


‫اگر آن را نمىفهميد پس آن را انجام ندهيد‪.‬‬

‫وارن در هـر تجارتـى كـه سـرمايه‌گذارى مىكنـد عميـق مىشـود تـا آن‬
‫را بفهمـد‪ .‬شـايد ايـن مهم‌تريـن دليـل موفقيـت او باشـد‪ .‬اگـر از چيـزى‬
‫سـر در نيـاورد در آن چيـز سـرمايه‌گذارى نمىكنـد‪ .‬اين عقيـده او را وارد‬
‫شـركت‌هاى بـا تكنولـوژى بـاال نكـرده اسـت زيـرا او از ايـن شـركت‌ها‬
‫سـردر نمـىآورد‪ .‬او در صنايعـى كـه به‌سـرعت در حـال تغييـر هسـتند‬
‫و غيرقابل‌پيش‌بينـى هسـتند سـرمايه‌گذارى نمىكنـد‪ .‬او در يـك چيـز‬
‫مطمئن اسـت و آن ورود به تجارتى كه آن را بفهمد و فروش قيمت سـهام‬
‫يـا خـود تجـارت معقول و منطقى باشـد‪ .‬او تاس را به بقيـه پاس مىدهد‪.‬‬
‫ايـن اسـتدالل وارن را از ريسـك كـردن در صنايـع تكنولوژى يـا اينترنت‬
‫بازداشـته اسـت‪ .‬او منطقاً تمايل به ورود به صنايعى‬
‫را كـه پـول نسـازند نـدارد و برايش توجيهـى ندارد‬
‫كـه سـهامى را ‪ 40‬برابـر گران‌تر بخرد در شـرايطى‬
‫كـه نسـل بعـدى تكنولـوژى در راه اسـت‪ .‬فـرض‬
‫كنيـد امـروز كل شـركت ياهـو را ‪ 44‬ميليـارد دالر‬
‫مىتـوان خريد و شـما در يك سـال ‪ 8‬ميليـارد دالر‬
‫به‌دسـت مىآوريـد‪ .‬آيـا ماشـه را كشـيده‌ايد؟ شـما‬
‫مىتوانيـد ‪ 44‬ميليـارد دالر را در ‪10‬سـال در اوراق‬
‫عرضـه اياالت متحده آمريكا سـرمايه‌گذارى كنيد و‬
‫بدون ريسـك طى يك سـال ‪ 2/2‬ميليـارد دالر پول‬
‫به‌دسـت آوريـد‪ .‬كدام‌يـك سـرمايه‌گذارى بهتـرى‬
‫اسـت؟ كدام‌يـك شـرط‌بندى اسـت؟ كدام‌يـك را‬
‫مىفهميـد و كدام‌يك را سـردرنمىآوريد؟ كدام‌يك‬
‫عقالنى اسـت و كدام نيسـت؟ ممكن اسـت ياهو در‬
‫‪ 10‬سـال به‌دسـت فراموشـى برود اما اياالت متحده‬
‫هميشـه قـوى و مسـتحكم مىماند‪ .‬پـس مىبينيم‬
‫ايـن مسـائل خيلى سـخت نيسـت فقط كمـى بايد‬
‫عميق‌تـر فكـر كنيم‪.‬‬
96
‫‪228‬‬

‫اگر ايده‌اى را بفهميد مىتوانيد‬


‫آن را بيان كنيد به نحوى كه ديگران آن را بفهمند‪.‬‬

‫ايـن روش امتحـان كـردن وارن اسـت كـه آيا واقعـاً عمق آن تجـارت را‬
‫فهميـده اسـت يـا خير‪ .‬اگر بتوانـد آن را توضيح دهد پـس آن را فهميده‬
‫اسـت‪ .‬او در تجارتـى كـه نمىفهمد سـرمايه‌گذارى نمىكنـد‪ .‬در چالش‬
‫تشـريح و توضيح يك ايده بايد فهم و درك از آن ايده را داشـته باشـيد‬
‫و آن را يـك ايـده خـوب براى سـرمايه‌گذارى ببينيـد‪ .‬اين اسـتاندارد را‬
‫قبل از خريد سـهام بايد داشـت‪ .‬قانون وارن سـاده اسـت‪ :‬اگر نمىتوانيد‬
‫چيـزى را توضيـح دهيـد از آن اجتناب كنيد‪.‬‬
97
‫وقتی مدیر خوبی پیدا کردی‬
‫قدرت را کامـل به او تفـویض کن‬

‫اگـر شـما در مديريـت شـركت كمـك مـرا مىخواهيـد‬


‫پـس هـر دو ما دچـار مشـكل خواهيم شـد‪ .‬اگر شـما يك‬
‫سـرمايه‌گذار بـزرگ هسـتيد الزامـاً يـك مديـر حرفـه‌اى‬ ‫‪230‬‬
‫نخواهيـد بـود‪ .‬تشـخيص اسـتعداد بـا داشـتن اسـتعداد‬
‫متفـاوت اسـت‪ .‬يـك سـرمايه‌گذار بـزرگ بايـد اسـتعداد را‬
‫تشـخيص دهد‪ .‬روشـى كه مربى فوتبال در تشـخيص يك‬
‫بازيكـن خـوب دارد‪ .‬وارن مىدانـد كه چطور بـه دنبال يك‬
‫مديـر خـوب باشـد امـا خـودش در مديريـت كـردن خوب‬
‫نيسـت‪ .‬شـناخت توانايىهاى خودتان و توانايىهاى ديگران‬
‫و توانايـى بيـرون كشـيدن و بهره‌بـردارى از ايـن توانايىها‬
‫كليـد يـك تجـارت موفـق خواهـد بـود‪ .‬وارن رمـز رشـد‬
‫شـركت را مشـاركت‌هاى بـه موقـع‪ ،‬خريدهـاى شـركت‌ها‬
‫و سـهام‌ها در زمـان درسـت بـا قيمـت مناسـب و معقول و‬
‫مديريـت اليـق مجموعه مىدانـد‪ .‬زمانى كه گريـدى رويزر‬
‫مديـر عامل يكـى از شـركت‌هاى زيرگروه بركشـاير با وارن‬
‫تماس گرفت و مشـورت گرفت كه براى شـركت يك سرى‬
‫شـيرهاى آب و فواره جديد بگيرد يا خير؟ وارن پاسـخ داد‪:‬‬
‫تصميـم بـا خودت اسـت ايـن شـركت در اختيار تو اسـت‪.‬‬
‫بركشاير ‪ 180‬هزار كارمند دارد و تنها ‪ 17‬نفر آن‌ها در شركت‬
‫مادر اسـت‪ .‬وارن مخصوصاً تمام مديرانـش را آزاد مىگذارد‬
‫تـا آن‌هـا خـود در رأس تصميم‌گيـرى باشـند و خودشـان‬
‫مديريـت كننـد‪ .‬مديريـت كردن يك شـركت غول‌آسـا در‬
‫شـرايطى آسـان خواهـد بود كـه مديران درسـت و قوى آن‬
‫را مديريـت كننـد و تفويـض اختيـار كامل داشـته باشـند‪.‬‬
98
‫‪232‬‬

‫روش ما ساده است‪ .‬ما فقط سعى داريـم درگير تجارت‌هايى شويم‬
‫كه از زيرساخت اقتصادى خوب به عالى روند و افراد صادق و سالم‬
‫آن را مديريت مىكننـد و با يـك قيمت منطقى خريدارى كنيـم‪.‬‬
‫اين همه آن چيزى است كه من سعى دارم انجام دهم‪.‬‬

‫خيلى مهم اسـت كه براى شـناخت يـك تجارت با زيرسـاخت اقتصادى‬


‫خـوب روبـه عالـى آن تجـارت را بشناسـيم‪ ،‬بدانيـم كـه آيـا بـا آدم‌هاى‬
‫صـادق و سـالم اداره مىشـود‪ ،‬بدانيـم آيا قيمت آن معقول اسـت و براى‬
‫تمـام ايـن مـوارد بايـد خود تجارت را بشناسـيم‪ .‬شـناخت تجـارت يكى‬
‫از كليدهـاى موفقيـت وارن اسـت‪ .‬اگـر او تجارتـى را نفهمـد نمىتوانـد‬
‫زيرسـاخت اقتصـادى آن تجـارت را تعييـن كنـد‪ ،‬بدانـد مديريـت آن‬
‫تجـارت توانمنـد و صـادق اسـت و آيا قيمـت آن جذاب و منطقى اسـت‬
‫يـا خيـر‪ .‬تجارتـى را كـه وارن بفهمد در مـدار شايسـتگى و انتخاب خود‬
‫قـرار مىدهـد و تمـام تجارت‌هايـى را كه نفهمـد و نشناسـد را خارج از‬
‫ايـن مـدار قـرار مىدهد و بـه ديگران مىسـپارد‪.‬‬
99
‫‪234‬‬
‫اگر ما نمىتوانيم چيزهايى را در اين مدار شايستگى‬
‫پيدا كنيم ما اين مدار را توسعه نمىدهيم و بايد صبر كنيم‪.‬‬

‫وارن در سـرمايه‌گذارى كـردن بـه مـدار شايسـتگى خيلى اعتقـاد دارد‪.‬‬


‫اگـر شـركتى در اين مـدار قـرار دارد او با قيمت درسـت آن را مىخرد و‬
‫اگـر در ايـن مدار نيسـت او به آن حتـى نگاه هم نمىكند‪ .‬به ياد داشـته‬
‫باشـيد او تجارت‌هايـى را مىخـرد كـه ديگـران در آن زمـان عالقمند به‬
‫سـرمايه‌گذارى در آن نيسـتند و او بايد شـرايط زيرسـاختارى آن تجارت‬
‫را بدانـد كـه آيـا آينـده خوبـى دارد يـا خيـر‪ .‬او نمىتواند ايـن كار را در‬
‫مـورد تجارتـى كه شـناخت نـدارد انجام دهـد و اگر او چيـز خوبى براى‬
‫سـرمايه‌گذارى پيـدا نكنـد مىفهمد كـه قيمت‌ها بـراى سـرمايه‌گذارى‬
‫مناسـب نيسـتند و او بايـد صبـر كنـد و آنقـدر صبـر مىكنـد تـا زمـان‬
‫درسـت آن برسـد‪ .‬در سـال ‪ 1967‬او بـه شـركاى سـرمايه‌گذارى خـود‬
‫نامـه نوشـت كـه او سـرمايه آن‌هـا را بـه آن‌هـا بـاز مىگرداند تـا زمانى‬
‫كـه موقعيـت خـوب سـرمايه‌گذارى پيش آيد زيـرا موقعيـت و قيمت‌ها‬
‫را مناسـب نمىديـد و او تـا سـال ‪ 1973‬خيلى فعاليتى نكـرد‪ .‬در زمانى‬
‫كـه كل بـازار بـورس افـت شـديد كـرد و حتـى بهتريـن شـركت‌ها را‬
‫بـه قيمت‌هـاى عالـى مىفروختنـد‪ .‬در بـازى سـرمايه‌گذارى بايد گاهى‬
‫اوقـات كله‌شـق و گاهـى صبـور و منضبـط بـود تـا انتخاب‌هـاى خوبـى‬
‫داشـت‪ .‬اگر شـركت اشـتباه حتى با قيمت مناسـب انتخاب كنيد بازنده‬
‫هسـتيد‪ ،‬اگـر شـركت درسـت بـا قيمـت اشـتباه انتخـاب كنيـد بازنده‬
‫هسـتيد‪ .‬شـما بايد شـركت درسـت را با قيمت درسـت انتخاب كنيد تا‬
‫برنـده باشـيد و بـراى ايـن كار گاهى اوقـات بايد صبر كنيـد‪ ،‬صبر كنيد‬
‫و وارن معتقـد اسـت كـه صبـر در اين بازى مـىارزد‪.‬‬
100
‫‪238‬‬

‫هر تجارتى كه رهبر آن تجـارت‪ ،‬اشتيـاق آن را دارد‬


‫هر چقدر هم تجارت احمقانه‌اى باشد اما خيلى زود به‌وسيله‬
‫نيروها و سربازان آن تجارت حمايت مىشود‪.‬‬

‫اگـر شـما رئيـس خـود را راضـى نگـه داريد همـواره بـا حمايت از‬
‫جايـگاه او صرف‌نظـر از احسـاس واقعىتـان بـه او‪ ،‬در حـال راضى‬
‫كردنـش هسـتيد‪ .‬شـما در دنياى تجـارت كمتر مىبينيـد كه اين‬
‫جسـارت را داشـته باشـيد كـه در زمـان اشـتباه رئيس‌تـان بـه او‬
‫بگوييـد مـن بـه شـما گفتـه بـودم و در زمانى كـه ايـده‌اى خيلى‬
‫خـاص نبوده در شـرايطى قـرار مىگيريد كه بـه رئيس‌تان بگوييد‬
‫احسـاس بـدى نداشـته بـاش‪ ،‬از نظـر مـا ايـده خيلى خوبـى بود‪.‬‬
‫بدبختـى از اينجـا شـروع مىشـود و بـه نقطـه حماقـت مىرسـد‪.‬‬
‫بـه ايـن دليل اسـت كـه وارن زمانـى كه نياز بـه مشـورت دارد در‬
‫آيينـه نـگاه مىكنـد‪ .‬ايـن نوع مشـاوره سـريع‌تر‪ ،‬ارزان‌تر‪ ،‬درسـت‬
‫يـا غلـط اما شـما را به تصميمـات خوب مىرسـاند و اگر شـما در‬
‫كارتـان نمىتوانيـد رئيس خود باشـيد حداقل بايد سـعى كنيد در‬
‫زندگى شـخصى رئيـس خودتان باشـيد‪.‬‬
101
‫‪240‬‬

‫در دنياى تجارت‪ ،‬آيينه عقب شفاف‌تر از شيشه جلو است‪.‬‬

‫در دنياى تجارت ادراك هميشـه كامل اسـت اما آينده هميشـه‬
‫در هالـه‌اى از ابهام اسـت و سـخت اسـت كـه بدانيم كجـا داريم‬
‫مىرويـم اگـر نتوانيم جـاده را بخوانيم‪ .‬اين يكى از داليلى اسـت‬
‫كه وارن هميشـه از سهام شـركت‌هاى تكنولوژى دورى مىكند‪.‬‬
‫او واقعـاً نمىدانـد آينـده اين شـركت‌ها به چه سـمتى مىرود و‬
‫او اعتقـاد دارد كـه بهتريـن دوسـتش بيـل گيتس هـم نمىداند‬
‫كـه در آينـده چـه خواهد شـد‪ .‬و اين دليلى اسـت كـه او درگير‬
‫محصـوالت امتحـان شـده و واقعـى مىشـود‪ .‬او مىتوانـد ببيند‬
‫كـه ‪ 15‬سـال آينـده بـه چه سـمتى مـىرود‪ .‬آيـا فكـر مىكنيد‬
‫مـردم اصالح كـردن را كنار مىگذارند؟ نوشـابه خوردن را كنار‬
‫مىگذارنـد؟ بيمـه ماشـين را نمىگيرنـد؟ آدامـس نمىخورند؟‬
‫بچه‌هـاى خـود را بـه بستنىفروشـى درى كويـن در يـك شـب‬
‫گـرم تابسـتانى نمىبرنـد؟ معمـوالً نـه‪ .‬وارن در محصوالتـى كه‬
‫آينـده مبهـم دارنـد سـرمايه‌گذارى نمىكنـد‪ .‬او در محصوالتـى‬
‫سـرمايه‌گذارى مىكنـد كـه آينـده آن‌هـا را بتوانـد پيش‌بينـى‬
‫كنـد‪ .‬بـا اين محصـوالت او مىتوانـد ارزش اقتصـادى آن‌ها را در‬
‫بلندمـدت تعييـن كنـد و اينكـه آشـفتگى و بحران بـازار قيمت‬
‫آن‌هـا را كاهـش مىدهد‪.‬‬
102
‫‪242‬‬

‫من به كسـى كه در يك حـرفه خيلى خـوب است شك مىكنـم‪.‬‬


‫البته خوب است كه شما يك ورزشكار خيلـى خوب باشيد يا يك‬
‫شعبده‌باز خوب‪ .‬تخصص در هر چيزى خوب است‪ .‬در مورد ما كه‬
‫سرمايه‌گذارى مىكنيـم و پول مىسازيم پس بايد مشـاوران خوبى‬
‫در هر موضـوعى باشيم اما اين خنـده‌دار است‪.‬‬

‫ايـن همـان تئـورى سـرمايه وارن كه معتقد اسـت فقـط در تجارت‌هايى‬


‫سـرمايه‌گذارى كنـد كه آن‌هـا را بفهمد و در مدار شايسـتگى او باشـند‪.‬‬
‫او خـارج از مـدار شايسـتگى سـرمايه‌گذارى نمىكنـد و بـه ديگـران نيز‬
‫توصيـه نمىكنـد و ايـن رمـز موفقيـت اوسـت‪ .‬در چيـزى كـه مىدانيد‬
‫بمانيـد ايـن مثـل ايـن فرضيـه احمقانه اسـت كه پول از شـما يـك آدم‬
‫باهـوش در همـه موارد مىسـازد‪.‬‬
‫خانـم «بـى» ثروتمندتـر از بسـيارى از نوابـغ هـاروارد يـا بـزرگان وال‬
‫اسـتريت از دنيـا رفـت در حالى كه او سـواد خواندن و نوشـتن نداشـت‪.‬‬
‫اما او در دنياى تجارت مىدانسـت كه چطور مبلمان بخرد يا بفروشـد و‬
‫سوددهى داشته باشد‪ .‬اگر مبلمان را از او مىخريديد و به سانفرانسيسكو‬
‫مىفرسـتاديد ارزان‌تـر درمىآمد تا در همان شـهر مىگرفتيد‪ .‬زمانى كه‬
‫از او پرسـيديم چطـور بـا ارزان‌فروشـى سـود هم مىكند‪ ،‬پاسـخ داد رمز‬
‫مـن در خريـد خوب و ارزان اسـت‪ .‬اگر او با قيمت مناسـب مىخرد پس‬
‫بـا سـود معقـول با قيمت مناسـب هـم مىفروشـد و يك مزيـت رقابتى‬
‫ايجـاد كـرده اسـت‪ .‬چطور او هميشـه با قيمـت ارزان مىخريـد؟ رقباى‬
‫او به‌صـورت اعتبـارى و قيمت بـاال مىخريدند و او نقـدى مىخريد و در‬
‫مقـدار بيشـتر مىخريـد و با يـك تخفيف قابل‌توجـه‪ .‬او مغازه شـخصى‬
‫خود را داشـت و اجاره محل را نمىداد پس هزينه‌هايش پايين بود و بله‬
‫او واقعاً سـواد خواندن و نوشـتن نداشـت اما مىتوانسـت پول را بشـمارد‪.‬‬
‫درسـى كـه بايـد بگيريـم اين اسـت كه به آن چه بلد هسـتيم بچسـبيم‬
‫و آن را تقويـت كنيـم‪ ،‬مطمئناً پولدار مىشـويم حتى اگر سـواد خواندن‬
‫و نوشـتن نداشته باشيم‪.‬‬
103
‫اقتصاد نيست كه در سرمايه‌گذارها تأثيرگذار است‬
‫بلكـه سرمايه‌گذارها هستند كه خـود تأثيرگذارند‪.‬‬
‫‪246‬‬
‫سـرمايه‌گذاران هسـتند كـه از يك سـهام به سـهام ديگر‬
‫مىرونـد و مبالـغ بيشـتر به شـركت‌ها پرداخـت مىكنند‬
‫و از سـهام خـود بـه اميد سـود بيشـتر حمايـت نمىكنند‬
‫و هزينه‌هـاى انتقـال اسـت كـه بابـت ايـن جابه‌جايـى‬
‫سـهام‌ها بـه مشـاوران و مديـران بـا عنـوان كمـك و‬
‫مشـورت پرداخـت مىشـود‪ .‬سـرمايه‌گذاران ناخواسـته‬
‫بـدون هيـچ دانـش و تمرينـى و كوركورانـه سـهام‌هاى‬
‫پرتقاضـا و معـروف را مىخرنـد بـدون هيچ تفكـر و پايه و‬
‫اساسـى‪ .‬مـزه پـول راحـت و سـفته‌بازى زير دنـدان آن‌ها‬
‫رفتـه اسـت و زمانـى مىشـود كـه غـرق مشـكل خواهند‬
‫شـد و از آن غافـل هسـتند‪ .‬هـر يـك سـرمايه‌گذارى كـه‬
‫سـهام خود را مىفروشـد آشـوب بـه دل ديگـران مىافتد‬
‫كـه قيمت‌هـا رو به نزول اسـت و خودشـان دستىدسـتى‬
‫و احمقانـه قيمت‌هـا را پاييـن مىآورنـد‪ .‬آن‌هـا به‌جـاى‬
‫بـازى عقالنـى و مراقبـت از سهام‌شـان و خريـد عقالنـى‬
‫و درسـت سـهام‌ها‪ ،‬خودشـان‪ ،‬احساسـى و احمقانـه‪،‬‬
‫باعـث بدبختـى خودشـان مىشـوند‪ .‬ايـن روش سـريع‬
‫كوركورانـه و بحرانـى كـردن بـازار باعـث عدم‌بهره‌بردارى‬
‫از رشـد اقتصـادى بلندمـدت شـركت‌ها مىشـود‪ .‬اين‌هـا‬
‫مسـائلى اسـت كـه آن‌هـا را به زميـن مىزند نـه تغييرات‬
‫اقتصـادى يـا افزايش نرخ سـود بانك‌ها و مؤسسـات مالى‪.‬‬
104
‫‪248‬‬

‫بنـا به داليلى آدم‌ها تمركزشـان را به‌جـاى ارزش‌هـا‬


‫روى قيمت مىگذارند‪ .‬قيمت آن چيزى است كه‬
‫پرداخت می‌کنید اما ارزش آن چيزى است كه به‌دست مىآوريد‪.‬‬

‫وارن معتقـد اسـت كـه ميزانـى كـه شـما پرداخـت مىكنيـد مشـخص‬
‫نمىكنـد چقدر ارزش به‌دسـت مىآوريـد‪ .‬گاهى زيـاد پرداخت مىكنيد‬
‫امـا خيلـى به‌دسـت نمىآوريد گاهى كمتـر پرداخت مىكنيد اما بيشـتر‬
‫به‌دست مىآوريد‪ .‬اگر تجارتى ‪ 10‬ميليون دالر در سال درآمد دارد و شما‬
‫آن را بـه ‪ 100‬ميليـون دالر مىخريـد پس قيمتى كـه پرداخت كرده‌ايد‬
‫بـاال بـوده اسـت‪ .‬بيـش از آنچـه قـرار اسـت به‌دسـت آوريد‪ .‬اگـر بيش‌تر‬
‫ال ‪ 150‬ميليـون دالر‪ ،‬پول كمترى در مقابل مبلغى كه‬ ‫پرداخـت كنيد مث ً‬
‫پرداخـت كرده‌ايد به‌دسـت مىآوريد‪ ،‬بيشـتر پرداخـت كرده‌ايد‪ .‬اما كمتر‬
‫به‌دسـت آورده‌ايـد‪ .‬كمتـر بپردازيـد امـا بيشـتر به‌دسـت آوريـد‪ .‬راز اين‬
‫بـازى ايـن اسـت كه هميشـه كمتـر بپردازيد اما بيشـتر به‌دسـت آوريد‪.‬‬
105
‫‪250‬‬

‫آنچه كه باال مىرود الزاما نبايد پايين بيايد‪.‬‬

‫وارن بـه قيمت سـهام بركشـاير هاتاوى اشـاره‬


‫مىكند كه قيمت آن در سال ‪ 1965‬به ‪ 19‬دالر‬
‫بـه‌ازاى هر سـهم و ايـن قيمت در سـال ‪2006‬‬
‫بـه ‪ 95‬هـزار دالر به‌ازاى هر سـهم رسـيد‪ .‬يك‬
‫شـركت بـا ارزش واقعـى مثل بركشـاير هاتاوى‬
‫مىتوانـد قيمـت خود را بـاال بـرد و همين‌طور‬
‫بـاال حفظ كند و سـال به سـال نيز باالتـر رود‪.‬‬
106
‫‪252‬‬

‫مسئله مهم اين است كه بازار سهام است‬


‫كه اصوالً قيمت‌ها را تعيين مىكند‬
‫بنابراين اين بـازار بايد در خدمت شما باشد‪.‬‬

‫وارن معتقـد اسـت كـه بـازار سـهام مكانى براى انتقال سـهام‌ها اسـت و‬
‫چشـم‌انداز اقتصـادى كوتاه‌مـدت بيشـتر شـركت‌ها در ايـن بـازار مرتبـاً‬
‫در حـال تغييـر اسـت و قيمت‌هـا اغلـب از خـط واقعـى خـود خـارج‬
‫مىشـود و واقعيـت بلندمـدت شـركت‌ها ناديـده گرفته مىشـود و همه‬
‫درگيـر قيمت‌هـاى آنـى و لحظـه‌اى هسـتند‪ .‬گاهـى اوقـات قيمت‌هـا‬
‫پايين‌تـر از ارزش اقتصـادى بلندمـدت يـك تجـارت اسـت و گاهـى‬
‫اوقـات باالتـر از ارزش اقتصـادى واقعـى آن شـركت‪ .‬قانـون بـازار سـهام‬
‫اين اسـت كـه قيمت‌هـاى سـهام باالتـر از ارزش‬
‫واقعـى اسـت‪ .‬وارن زمانـى كـه ارزش‌هـاى آن‌هـا‬
‫پايين‌تـر از ارزش اقتصـادى بلندمدت اسـت آن‌ها‬
‫را مىخـرد و صبـر مىكنـد تـا بـازار از آشـفتگى‬
‫خـارج شـود و بـه قيمت باالتر برسـد اگـر او يك‬
‫قيمـت اسـتثنايى گرفتـه باشـد ترجيـح مىدهد‬
‫همچنـان منتظـر بمانـد تـا از آن درآمد انباشـته‬
‫و ارزش بلندمـدت آن شـركت نيز بهره‌مند شـود‬
‫و تـا جايـى كـه قيمـت سـهام به قـدر كافـى باال‬
‫مـىرود و آن را مىفروشـد‪ .‬در زمان‌هـاى طوالنى‬
‫قـدرت اقتصـادى آن تجـارت خـاص و تمايز تمام‬
‫قيمت‌هاى پايين سـهام كه در آشـفته بازار بورس‬
‫پيـش آمـده بـود را جبـران مىكند و امـا تجارتى‬
‫كـه ارزشـمند باشـد ارزش منتظـر مانـدن در‬
‫بلندمـدت را صرف‌نظر از اتفاقات و آشـفتگىهاى‬
‫بـازار دارد و شـما بايـد در كنترل خودتان باشـيد‬
‫نـه در كنتـرل بـازار بـورس‪ ،‬شـما هسـتيد كـه‬
‫تصميـم مىگيريـد چـه بكنيـد و كـى بخريـد‪.‬‬
107
‫‪256‬‬

‫در شروع قيمت‌ها خوب به‌نظر مىآيند‬


‫و قيمت پايه است و كم‌كم احتكار ايجـاد مىشـود‪.‬‬
‫اين داستانى قديمى است كارى كه آدم عاقل‬
‫در شروع انجام مىدهد نادان در آخر انجام مىدهد‪.‬‬

‫يـك آدم دانـا زمانى كـه قيمت‌هاى پايه به نفعش اسـت‬


‫خريد مىكند‪ ،‬با اين روش او در حاشـيه امن است‪ .‬زمان‬
‫بهتريـن دوسـت قيمت‌هاى پايه اسـت زيـرا تجارت‌هاى‬
‫بـا ارزش اقتصـادى بـاال طـى زمـان ارزش واقعـى خـود‬
‫را پيـدا مىكنـد و شـما از درآمـد آن‌هـا منتفـع خواهيد‬
‫شـد‪ .‬زمانـى كـه احتـكار از در مىآيـد اصـول و قيمـت‬
‫پايـه واقعـى از پنجـره بيـرون مـىرود و قيمت‌ها شـروع‬
‫بـه افزايـش كاذب مىكنـد و بـازار مصنوعـى مىشـود و‬
‫هيجـان خريـد ايجاد مىشـود‪ .‬يـك سـرمايه‌گذار واقعى‬
‫و دانـا مىدانـد كـه تقاضـاى واقعـى بايد در قيمـت پايه‬
‫باشـد و زمانـى كـه احتـكار و هيجـان به پايان مىرسـد‬
‫قيمت‌هـا بـه جايـگاه اصلى خود مىرسـد و زمـان خريد‬
‫اسـت‪ .‬اگر شـما تمايـل به احتـكار داريـد و در جايگاهى‬
‫هسـتيد كـه بـه دنبـال قيمت‌هـاى غيرواقعـى هسـتيد‬
‫بايـد بـه آيينه بنگريد و يـك فرد نـادان را در آن ببينيد‪.‬‬
108
‫هوشمندانه‌ترين موضع در جنگ‬
‫مزايده عقب‌نشينى و كناره‌گيرى است‪.‬‬ ‫‪258‬‬

‫جنـگ مزايـده يعنـى قيمت‌هـا بيشـتر و بيشـتر مىشـود و زمانـى كـه‬


‫جنـگ تمـام مىشـود برگشـت سـرمايه كمتـر و كمتـر مىشـود‪ .‬هرچه‬
‫قيمـت باالتـر مـىرود آن معاملـه جذابيـت خـود را از دسـت مىدهـد و‬
‫زمانـى كـه قيمـت خيلى بـاال مىرود يـك معاملـه خيلى بـد خواهد بود‬
‫و مشـكل جنـگ مزايـده اين اسـت كـه هيجانـات رقابتى جـاى تفكرات‬
‫عقالنـى را مىگيـرد و يـك مديـر عامـل بـا يـك خودبزرگ‌بينـى و غرور‬
‫به سـهامدارانش قيمت سـهام بـاال رفته را به‌عنوان سـود نشـان مىدهد‪.‬‬
‫هميشـه خيلى آسـان‌تر اسـت كه براى چيزى با پول ديگران هزينه كنيم‬
‫و هيچ‌كـس بـا پرداخـت پول زيـاد پولدار نمىشـود‪ .‬همين اصـل در بازار‬
‫خرده‌فروشـى هـم حاكـم اسـت‪ .‬اگـر قيمت پايين‌تـر از رقبـا بدهيد پس‬
‫مصرف‌كنندگان بيشـترى داريد و گوى سـبقت از رقبـا مىگيريد مادامى‬
‫كه در حاشـيه سـود باشـيد‪ .‬اين مدل تجارت مبلمان نبراسـكا بركشـاير‬
‫اسـت‪ .‬آن‌هـا خريد عمـده خود را نقـدا ً و در حجم زيـاد خريد مىكنند با‬
‫چانه‌زنـى باالتـر و قيمـت پايين‌تـر و معامله بهترى نسـبت به رقبـا دارند‬
‫كـه برمبناى خريد اعتبـارى با قيمت باالتر پيش مىروند‪ .‬اين اسـتراتژى‬
‫بـه شـركت مبلمان نبراسـكا بركشـاير قدرت جذب مشـتريان بيشـتر را‬
‫بـا حفظ حاشـيه سـود خـوب مىدهـد‪ .‬آن‌هـا در شـروع كمتـر پرداخت‬
‫كرده‌انـد پـس سـود خوبـى هـم مىبرنـد‪ .‬آنچه كه شـما مىفروشـيد به‬
‫انـدازه‌اى كـه مىخريـد اهميـت نـدارد مخصوصاً در بـازار خرده‌فروشـى‪.‬‬
109
‫‪260‬‬

‫زمانى كه حباب قيمت‌هاى پوشالى از بين مىرود‬


‫مـوج جديدى از سرمايه‌گذاران مىآيند كـه‬
‫درس‌های قديمى زيادى را ياد گرفته‌اند‪.‬‬

‫يـك بحـران احتـكار زمانـى اتفـاق مىافتـد كه عموم به سـمت سـهام با‬
‫هيجـان مىرونـد‪ .‬آن‌هـا مىبيننـد كـه قيمت‌ها هـر روز در حـال افزايش‬
‫اسـت و فكـر مىكننـد بايـد سـريع اقـدام كننـد و از ايـن رونـد افزايـش‬
‫بهره‌منـد شـوند‪ ،‬تقريبـاً هـر ‪30‬سـال در ورود يـك تكنولـوژى جديـد‬
‫ايـن اتفـاق مىافتد‪ .‬در صد سـال گذشـته ايـن اتفـاق در راديـو‪ ،‬هواپيما‪،‬‬
‫خـودرو‪ ،‬كامپيوتـر‪ ،‬بيوتـك و اينترنـت رخ داده اسـت‪ .‬قيمت‌هـاى سـهام‬
‫در كازينـو برخلاف جهـت ارزش واقعـى شـركت‌ها اسـت‪ .‬وارن در تمـام‬
‫بازارهـاى حبابـى احتـكار عقب‌نشـينى كـرده اسـت‪ .‬بـراى او قيمت‌هـا‬
‫زمانـى معنـا دارد اسـت كـه درآمـد آينـده شـركت‌ها نيـز در نظـر گرفته‬
‫شـده باشـد كـه در بيشـتر مـوارد اين‌طـور نيسـت‪ .‬زمانـى كـه درآمـد‬
‫شـركت‌ها در قيمت سـهام آشـكار نباشـد پس منتظر سـقوط قيمت‌هاى‬
‫پوشـالى باشـيد‪ .‬با سـرعت حيرت‌انگيـزى قيمت‌ها سـقوط خواهـد كرد‪.‬‬
110
‫من هرگز سعى نمىكنـم كه بر پايـه اطالعات بازار سهام‬
‫پولدار شوم من برمبناى حدس و گمان خود خريد مىكنم‬
‫‪262‬‬
‫و در شرايطى كه ممكن است آن‌ها فروش را متوقف كنند‬
‫و شايد تا ‪5‬سال هم دوباره باز نشود و امكان خريد نباشد‪.‬‬

‫وارن بـر پايـه تحليـل خـود يـك معامله را انجـام مىدهـد‪ .‬بازار‬
‫سـهام گاهـى اوقات به او فرصـت خريد تجارتى بـا قيمت پايين‬
‫مىدهـد و گاهى اوقات شـركتى بدون نياز به بـازار بورس تمايل‬
‫بـه حضـور سـرمايه‌گذار و فـروش سـهام خـود دارد كـه در اين‬
‫شـرايط نيز مسـئله حائز اهميـت‪ ،‬ارزش بلندمدت و زيرسـاخت‬
‫اقتصادى آن شـركت اسـت‪ .‬اگر شما شركت درسـت را با قيمت‬
‫درسـت در زمـان درسـت بخريـد تنهـا چيـزى كه بايـد منتظر‬
‫باشـيد ارزش واقعى و رشـد آن شركت اسـت كه شما را پولدار و‬
‫پولدارتر مىكند و رشـد سـهام اين شـركت براسـاس زيرساخت‬
‫اقتصـادى واقعـى آن شـركت اسـت‪ .‬امـا حتمـاً در نظـر داشـته‬
‫باشـيد اگر بازار سـهام به مدت ‪ 5‬سـال بسـته شـود يك شركت‬
‫بـا زيرسـاخت اقتصـادى قـوى هم‌چنان در مسـير رشـد اسـت‪.‬‬
‫بـازار سـهام فقط جايى اسـت كه شـما مىتوانيد قيمـت بگيريد‬
‫و تحليـل كنيـد كـه ارزش يـك شـركت در كوتاه‌مـدت چگونـه‬
‫اسـت‪ .‬اگـر شـما سـهامى را به مـدت ‪ 5‬سـال نگه داريـد عواقب‬
‫رشـد سـهام و ارزش آن را طـى ‪ 4‬سـال به‌دسـت خواهيـد آورد‪.‬‬
‫زمـان مهـم‪ ،‬زمانى اسـت كه مىخواهيد آن سـهام را بفروشـيد‪.‬‬
111
‫‪264‬‬

‫بازار سهام يك بازار ضربه‌اى بىنـام است‪ .‬شما به هر چيـزى‬


‫نبايد ضـربه بزنيد‪ ،‬بايد صبـر كنيد تا نوبت شمـا برسد مشكل‬
‫اينجاست وقتى شما كسى را براى مديريت سرمايه‌تان داريد‬
‫شمـا كسى را داريد كه داد مىزنـد «عجلـه كن ضربه بزن!»‬

‫مديـران سـرمايه شـما اصـوالً بردگانـى هسـتند كـه اعـداد فصلى و‬


‫سـاليانه را نشـان مىدهنـد‪ .‬اگـر آن‌هـا فصـل بـدى را نشـان دهند‬
‫مشـتريان خـود را از دسـت مىدهنـد و اگـر سـال بـدى را نشـان‬
‫دهند مشـتريان بسـيارى را از دسـت مىدهند بنابراين آن‌ها تبديل‬
‫بـه بـردگان آرزوهـاى مشـتريان خـود بـراى سـودهاى كوتاه‌مـدت‬
‫مىشـوند و آن‌هـا مجبـور هسـتند كـه بـازى ضربه‌هـاى سـودهاى‬
‫دروغيـن كوتاه‌مـدت را بـازى كنند‪ .‬اگر ايـن كار را نكننـد آن‌ها كار‬
‫خـود را ازدسـت مىدهنـد‪ .‬آن‌هـا بـه ايـن دليل اسـتخدام شـده‌اند‬
‫كـه شـرط‌بندىهاى كوتاه‌مـدت بـر روى سـهام‌ها داشـته باشـند و‬
‫طـى ‪ 3‬مـاه و ‪ 6‬ماه به سـود برسـند و اقتصاد بلندمـدت يك تجارت‬
‫براىشـان مهم نيسـت زيرا نوسـانات قيمـت در آن اتفـاق نمىافتد‪.‬‬
‫ايـن تمركـز روى نوسـانات قيمـت سـهام در كوتاه‌مدت اشـتباهات‬
‫قيمتـى ايجـاد مىكنـد و ارزش اقتصـادى بلندمـدت يـك شـركت‬
‫ناديـده گرفتـه مىشـود‪ .‬وارن از اين اشـتباهات قيمتـى بهره‌بردارى‬
‫مىكنـد‪ .‬اگـر چنيـن مديرانـى ايـن اشـتباهات و هيجانات سـريع و‬
‫بىپـروا را انجام نمىدادند وارن هرگز نمىتوانسـت چنين خريدهاى‬
‫بىنظيـرى را انجـام دهد‪ .‬بنابراين اگر مىخواهيد در بازار سـهام پول‬
‫زيـادى بسـازيد از مديـران سـرمايه‌گذار حرفه‌اى دورى كنيـد و ياد‬
‫بگيريـد كـه خودتان معامالت سـهام را انجـام دهيد و از اشـتباهات‬
‫قيمـت در بلندمـدت بهره‌مند شـويد‪.‬‬
112
‫آنچه كه ما از گذشته ياد مىگيريم‬
‫‪268‬‬
‫اين است كه ديگران از گذشته ياد نگرفته‌اند‪.‬‬

‫آدم‌ها اشتبــاه تكـرارى را بارها و بارها انجام مىدهند‪.‬‬


‫آن‌هـا بـراى يـك معاملـه بيـش از ارزش واقعـى‬
‫پرداخـت مىكننـد به اميد اينكـه در تغييرات قيمتى‬
‫كوتاه‌مدت سـهام آن شـركت منتفع شوند‪ .‬اين اشتباه‬
‫رايـج بارهـا و بارها با خدمتى كه مدير سـرمايه‌گذارى‬
‫به مشـتريان خـود مىدهد اتفاق مىافتـد‪ .‬وارن از اين‬
‫كار اجتناب كرده اسـت و از اين بحران مقطعى دورى‬
‫مىكند تا اسـير اشتباهات قيمتى نشود و مبناى خود‬
‫را ارزش اقتصـادى بلندمـدت يـك شـركت مىگذارد‪.‬‬
‫ايـن درسـى اسـت كـه به‌نظـر مىرسـد آدم‌هـا آن را‬
‫فرانگرفته‌انـد و قيمت‌هـا علىرغـم اينكـه از ارزش‬
‫واقعـى يـك شـركت باالتـر هسـتند در بازار سـياه و‬
‫تغييـرات ناگهانـى خود را بازيچه دسـت بـازار بورس‬
‫و دالالن مىكننـد و بـا قيمت‌هـاى بـاال خريـدارى‬
‫مىكننـد و بايد منتظر غرق شـدن باشـند‪ .‬زمانى كه‬
‫قيمت‌هـا بـاال مـىرود وارن از بـازار دورى مىكنـد‪،‬‬
‫زمانـى كه قيمت‌ها افت مىكنـد او عالقمند به خريد‬
‫مىشـود و زمانـى كـه خيلـى كاهـش قيمـت پيـش‬
‫مىآيد او شـركت درسـت را سـريع انتخـاب مىكند‪.‬‬
113
‫‪270‬‬
‫به نوسانات بازار سهام هم‌چون دوست خود توجه كنيد‬
‫نه دشمن خود‪ ،‬از جهالت بازار سهام بهره ببريد‬
‫نه از مشاركت كردن در آن بازار‪.‬‬

‫بـازار سـهام همچون ديوى اسـت كـه ارزش اقتصادى بلندمـدت را ناديده‬
‫مىگيـرد و فقـط بـر معاملات كوتاه‌مـدت تمركـز مىكنـد‪ .‬معاملات‬
‫كوتاه‌مـدت يعنـى اينكـه هـر سـهمى مىتوانـد افـت شـديد نمايـد در‬
‫شـرايطى كـه پتانسـيل اقتصـادى بلندمـدت در نظـر گرفتـه نمىشـود‪.‬‬
‫ايـن كار‪ ،‬پتانسـيل خريـد شـركت‌هايى را كـه داراى اقتصـاد بلندمـدت‬
‫خوبـى هسـتند اما مشـكالت مقطعـى كوتاه‌مـدت دارنـد از بيـن مىبرد‪.‬‬
‫از شـركت‌هايى كـه قيمـت را غيرواقعـى نشـان مىدهنـد دورى كنيـد‬
‫و در زمانـى كـه قيمـت در شـرايط واقعـى خـود اسـت خريـد كنيـد‪.‬‬
‫برخـى نوسـانات بـازار سـهام كـه وارن منفعت برده اسـت برمىگـردد به‬
‫سال‌هاى ‪ 1974-1973‬در سقوط بازار زمانى كه او ‪ 10‬ميليون دالر سهام‬
‫شـركت واشـنگتن پسـت را خريد كه االن ارزش بيش از ‪ 15‬ميليارد دالر‬
‫دارد‪ .‬سقوط بازار سهام در سال ‪ 1987‬زمانى كه او سهام شركت كوكاكوال‬
‫را بـه ارزش يـك ميليارد دالر خريد كـه االن ارزش بيش از ‪ 8‬ميليارد دالر‬
‫دارد و بحـران بانكـى كـه او ‪ 400‬ميليون دالر سـهام ولز فارگـو را گرفت و‬
‫االن ‪1/9‬ميليارد دالر مىارزد‪ .‬نوسـانات بازار سـهام براى وارن خيلىخيلى‬
‫خـوب بـوده اسـت‪ .‬او انتخـاب درسـت در زمـان درسـت داشـته اسـت‪.‬‬
114
‫‪272‬‬

‫فرصت‌هاى خوب سرمايه‌گذارى زمانى پيش مىآيد كه شركت‌هاى‬


‫خيلى خوب درگير شرايط غيرمعمول شده‌اند كه‬
‫باعث شده سهام آن‌ها افت كند و دچار تخمين اشتباه شده باشد‪.‬‬

‫ل اصالح‬‫وارن فهميده اسـت كه شـركت‌هاى بزرگ معموالً اشـتباهات قاب ‌‬


‫مىكننـد و در كوتاه‌مـدت قيمت سـهام خـود را خراب مىكننـد‪ .‬زمانى‬
‫كـه ايـن اتفـاق مىافتـد سـهام از جايـگاه واقعى خـود تغييـر مىكند و‬
‫تخميـن درسـت روى قيمـت آن زده نمىشـود‪ .‬نكته مهم اين اسـت كه‬
‫ل اصلاح اسـت‪ .‬بـه همين دليل اسـت‬ ‫ايـن افـت قيمـت مقطعـى و قابـ ‌‬
‫كـه ماهيـت اقتصادى آن شـركتى كـه مىخواهيد سـرمايه‌گذارى كنيد‬
‫بسـيار داراى اهميت اسـت‪.‬‬
‫سـرمايه‌گذارى اوليه در جيكو‪ ،‬شـركت بيمه خودرو دقيقاً شـركت را در‬
‫چنيـن شـرايطى قـرار داد‪ .‬حـق امتيـاز خود را بـا قيمت پاييـن فروخت‬
‫تـا تجـارت خـود را توسـعه دهد و بـه مرحله‌اى رسـيد كه به هر كسـى‬
‫فقط مىخواسـت بيمه بفروشـد بـدون هيچ‌گونه افزايـش قيمتى و بدون‬
‫در نظـر گرفتن ريسـك‌هاى احتمالى‪ .‬شـركت ميليون‌هـا دالر پول خود‬
‫را از دسـت داد‪ .‬وارن مىدانسـت كه شـركت مىتواند به روال قبل خود‬
‫برگـردد و نـه تنهـا خود را نجـات دهد بلكه رشـد نيز مىكنـد‪ .‬وارن ‪45‬‬
‫ميليـون دالر سـرمايه‌گذارى كـرد كـه بعـد از ‪ 15‬سـال بـه ‪2/3‬ميليارد‬
‫دالر رسـيد‪ .‬وارن ايـن اشـتباه قابـل اصالح را در اين شـركت تشـخيص‬
‫داد و مىدانسـت كـه ايـن مشـكل مقطعـى تأثيـرى در اصـل ماهيـت‬
‫تجـارت شـركت و سـود بلندمـدت آن نخواهـد داشـت‪ .‬امـا بـازار بورس‬
‫فقـط اشـتباهات مقطعـى و كوتاه‌مـدت را مىبيند‪.‬‬
115
‫‪276‬‬

‫عدم‌قطعيت‪ ،‬دوست خريدار ارزش‌هاى بلندمدت است‪.‬‬

‫عدم‌قطعيـت در بازار سـهام ترس ايجاد مىكنـد و ترس باعث‬


‫نگرانـى و فـروش زودهنـگام مىشـود و همـه اين‌هـا منجر به‬
‫افـت قيمت‌هـا بدون در نظر گرفتـن ارزش اقتصادى بلندمدت‬
‫يـك تجـارت مىشـود‪ .‬ايـن واكنش‌هـا فرصت خريد شـركت‬
‫بـا زيرسـاخت اقتصـادى خـوب را بـا قيمـت مناسـب فراهـم‬
‫مـىآورد‪ .‬در كل شـركتى كـه زيرسـاخت مالـى و اقتصـادى‬
‫خوبى داشـته باشـد خود را باال خواهد كشـيد و قيمت سـهام‬
‫آن بـه قيمـت واقعـى خود خواهـد رسـيد‪ .‬دانـش وارن درباره‬
‫شـركت‌هاى بـا زيرسـاخت اقتصادى قوى بـه او كمك مىكند‬
‫كـه درمـورد شـركت‌هاى خـاص قطعيـت داشـته باشـد و بـه‬
‫موقـع اقـدام كنـد در شـرايطى كـه سـرمايه‌گذاران ديگـر در‬
‫فضـاى عدم‌قطعيـت‪ ،‬از خريـد اجتنـاب مىكنند‪.‬‬
116
‫براى خيلىها در وال استريت‪ ،‬شركت‌ها و سهام‌ها‬
‫‪278‬‬
‫مواد خامى است كه فقط براى معامله كردن كاربرد دارد‪.‬‬

‫مديـران و مشـاوران سـرمايه‌گذارى حرفـه‌اى تمايـل دارند كه به‬


‫شـركت‌ها و سـهام‌ها به‌عنـوان يـك كاال يـا يـك ماده خـام نگاه‬
‫كننـد نـه يـك شـركت و دقيقاً يك سـرى اعـداد كـه روى آن‌ها‬
‫شـرط‌بندى مىكنند‪ .‬وارن هيـچ‌گاه خود را وارد اين شـرط‌بندى‬
‫نمىكند و آنچه كه او توجه مىكند ماهيت شـركت و زيرسـاخت‬
‫مالـى آن شـركت و قيمـت عرضـه شـده آن شـركت اسـت‪ .‬بازار‬
‫بـورس مشـابه كازينـو مىشـود كـه آدم‌ها هيجـان دارنـد و فقط‬
‫مىخواهنـد شـرط‌بندى كننـد و بـازى كننـد و ايـن بـازى مثل‬
‫قمـارى اسـت كه شـما دائـم در حال پـول قرض گرفتـن و بازى‬
‫كـردن هسـتيد‪ .‬مادامى كـه اوضاع بر وفق مراد شـما باشـد همه‬
‫چيـز خـوب اسـت امـا اگـر برخالف ميـل شـما پيش رود‪ ،‬شـما‬
‫باخته‌ايـد و بـد هـم باخته‌ايـد و ايـن نقـش مشـاوران و مديـران‬
‫سـرمايه‌گذارى را كـه شـما را درگيـر ايـن بـازى و ايـن كازينـو‬
‫مىكننـد بـه شـما نشـان مىدهـد‪ .‬وارن مىگويد‪ :‬فكـر كنيد در‬
‫يك تئاتر هسـتيد كه در حال آتش گرفتن اسـت‪ ،‬تنها راه نجات‬
‫در بـازار مالـى آشـفته و درحال آتش اين اسـت كه كسـى را پيدا‬
‫كنيـد تـا صندلى شـما را بگيرد و شـما فرار كنيد كه كار آسـانى‬
‫هم نيسـت‪ .‬اما اين آشـفتگىها مىتواند فرصت‌هاى خريد خوبى‬
‫هـم ايجـاد كنـد امـا در مـورد شـركت‌هاى اقتصـادى بلندمدت‪.‬‬
117
‫‪280‬‬

‫مهم نيست چقـدر با استعداد يا پرتالش هستيـد‪ ،‬بعضى چيـزها‬


‫نيـاز به زمان دارد‪ .‬شما نمىتوانيـد با بـاردار كردن ‪ 9‬تا خانـم‬
‫يك ماهه يك بچه توليد كنيد‪ .‬فرآيند توليد بچه ‪ 9‬ماهه است‪.‬‬

‫در مـورد شـركت‌ها نيـز بـراى بـارور شـدن و بـه ثمـر رسـيدن زمـان‬
‫الزم اسـت و يـك شـبه بـه بـارورى نمىرسـد‪ .‬دقيقـاً مثـل بچه‌ها كه‬
‫بايـد رشـد كنند تا بزرگسـال شـوند شـركت‌ها نيـز بايد رشـد كنند تا‬
‫ارزشـمند شـوند‪ .‬اما اگر شـما در يك شـركت با ارزش سـرمايه‌گذارى‬
‫كنيـد منتظـر يـك نتيجـه خـوب و قابل‌قبـول باشـيد‪ .‬در مـورد‬
‫سـرمايه‌گذارى وارن در شـركت ‪ ABC‬او بـراى هـر سـهم در سـال‬
‫‪ 1986‬مبلـغ ‪ 17/25‬دالر پرداخـت كـرد‪ .‬او نـه گـران خريـده بود و نه‬
‫خيلـى ارزان بلكـه به قيمـت خريده بود‪ .‬امـا به دليل ماهيـت با ارزش‬
‫شـركت قيمـت هـر سـهم در سـال ‪ 1995‬بـه ‪ 127‬دالر رسـيد يعنى‬
‫برگشـت سـرمايه معادل ‪ %24‬سـاليانه‪ .‬هميـن اتفاق در مـورد جيكو‬
‫افتـاد كـه بعـد از ‪ 15‬سـال از ‪45‬ميليـون دالر سـرمايه‌گذارى بـه ‪2/3‬‬
‫ميليارد دالر رسـيد كه برگشـت سـرمايه معادل ‪ %29‬ساليانه را داشته‬
‫اسـت‪ .‬شـركت‌هاى بزرگ طى زمان رشـد مىكنند و سـهامداران خود‬
‫را ثروتمنـد مىكننـد اما بايد صبـر كرد‪ .‬اين اتفاق يـك ماهه نمىافتد‪.‬‬
118
‫‪282‬‬

‫اگر گذشته همه آدم‌ها در اين بازى به نمايش‬


‫گذاشته مىشد تمام مردم پولدار كتابدار مىشدند‪.‬‬

‫شـناخت و درك گذشـته خيلـى مهـم اسـت كه جريانـات چه بـوده و به‬


‫چـه سـمتى رفتـه اسـت اما گذشـته بـه شـما نمىگويـد كه چـه اتفاقى‬
‫در آينـده مىافتـد‪ .‬بلكـه فقـط ديـد كلـى مىدهـد كـه سـرمايه‌گذار‬
‫بتوانـد دورانديشـى كنـد‪ .‬وارن سـعى كرده اسـت كـه آينده شـركت‌ها را‬
‫پيش‌بينـى كنـد و روى محصـوالت پايـدار آن‌هـا و بـازار و مشـترى آن‌ها‬
‫تمركـز دارد‪ .‬محصـوالت قابل‌پيش‌بينـى بـه سـودهاى قابل‌پيش‌بينـى‬
‫منجـر مىشـود‪ .‬ماءالشـعير‪ ،‬آبنبـات‪ ،‬بيمـه ماشـين‪ ،‬سـوداپاپ‪ ،‬آدامـس‬
‫و تيغ‌هـاى اصلاح همـه محصوالتـى هسـتند كـه هميشـه مـورد نيازند‪.‬‬
‫ايـن روش بـه شـما كمـك مىكنـد كـه آينـده اقتصـادى آن شـركت را‬
‫بتوانيـد پيش‌بينـى كنيـد و تصميـم بگيريـد كـه چـه قيمتـى ارزش‬
‫سـرمايه‌گذارى در ايـن شـركت‌ها را دارد‪ .‬امـا اگـر شـركتى دائـم در حال‬
‫تغييـر محصـوالت و زيرگروه محصوالت خود اسـت پيش‌بينـى آينده آن‬
‫شـركت حتـى در كوتاه‌مـدت سـخت و غيرممكـن خواهـد بـود‪ .‬شـما از‬
‫جايـى پولدار مىشـويد كـه بتوانيد پيش‌بينـى كنيد چه پيـش رو داريد‪.‬‬
119
‫‪284‬‬

‫فقط روى چيزهايى سرمايه‌گذارى كنيد كه‬


‫با نگه‌داشتن آن خوشحال باشيد‬
‫شايد بازار براى ‪ 10‬سال با كسادى مواجه شود‪.‬‬

‫طـى سـال‌هاى شـروع دهـه ‪ 60‬تا اوايل دهـه ‪ 90‬وارن و تعـدادى از آن‌ها‬
‫كـه پيـروان بنجامين گراهام بودنـد بحث و گفت‌وگوهاى فراوان داشـتند‪.‬‬
‫يكـى از مسـائلى كـه هميشـه در مـورد آن بحـث مىكردند ايـن بود كه‬
‫آيـا حاضريـد پـول خـود را روى يك سـهام خـاص سـرمايه‌گذارى كنيد‬
‫و بـه مـدت ‪ 10‬سـال بـه يـك جزيـره دورافتـاده برويـد و كارى نداشـته‬
‫باشـيد؟ آيـا حاضريـد؟ اگـر ايـن سـؤال را بـه زبان حـال امـروز بخواهيم‬
‫برگردانيـم اين‌طـور خواهـد بـود‪ :‬آيـا حاضريـد چيـزى را امـروز بخريـد‬
‫و آسـوده‌خاطر باشـيد حتـى اگـر بـازار سـهام بـه مدت ‪ 10‬سـال بسـته‬
‫شـود؟ اين‌گونـه سـؤاالت شـما را به فكـر مىبرد‬
‫كـه بهتـر نيسـت روى سـهام بلندمـدت تمركـز‬
‫كنيـد تـا سـهام كوتاه‌مـدت‪ .‬زمانى كه شـروع به‬
‫برنامه‌ريـزى بلندمـدت مىكنيد شـما به كيفيت‬
‫و ماهيـت اقتصـادى شـركت‌ها توجـه مىكنيـد‪.‬‬
‫ايـن سـؤال شـما را بـه سـمت مسـائل مهم يك‬
‫شـركت مىكشـاند‪ ،‬اينكـه مزيـت رقابتـى پايدار‬
‫شـركت و محصوالت شركت چيسـت؟ اين بدين‬
‫معناسـت كه حاشـيه سـود محصول نبايـد الزاماً‬
‫تغييـر كنـد‪ .‬كارخانـه و تجهيـزات تغييـر دائمى‬
‫نخواهنـد داشـت و نيـازى بـه تجهيـز مجـدد‬
‫نيسـت و هزينه‌هـاى تحقيـق و توسـعه پاييـن‬
‫خواهـد بـود و ايـن هزينه‌هاى پايين يعنى سـود‬
‫باالتـر و سـود باالتـر يعنى پول بيشـتر‪ .‬در سـال‬
‫‪ 1982‬شـركتى كـه وارن سـرمايه‌گذارى كـرد و‬
‫بـا خيـال راحت آن را براى ‪ 10‬سـال نگه داشـت‬
‫شـركت ‪ ABC‬بود‪ .‬در سال ‪ 2006‬او روى شركت‬
‫كوكاكـوال بـا قيمت خيلـى خوب سـرمايه‌گذارى‬
‫كـرد و بـراى وارن سـرمايه‌گذارى در كوكاكـوال‬
‫يعنـى آرامـش و پولـدار شـدن حتـى اگـر او را‬
‫بـه يـك جزيره متـروك براى سـال‌ها بفرسـتند‪.‬‬
120
‫سرمايه‌گذار امروز از رشد ديروز بهره‌مند نخواهد بود‪.‬‬ ‫‪288‬‬

‫رشـد فـردا اسـت كـه سـرمايه‌گذار امـروز از آن بهره‌منـد‬


‫خواهـد شـد‪ .‬اگـر امـروز در شـركتى سـرمايه‌گذارى كنـم از‬
‫سـود آينـده آن شـركت بهره‌منـد خواهـم شـد‪ .‬مـن پولـى‬
‫در گذشـته به‌دسـت نيـاورده‌ام‪ ،‬سـؤال اينجاسـت‪ ،‬اگر سـود‬
‫مـن در گـرو رشـد آينده اسـت پـس چـرا بايـد آن را بخرم؟‬
‫اگـر شـركتى مزيـت رقابتـى پايـدار داشـته باشـد رشـد در‬
‫آنجـا خواهـد بـود و اگـر شـما پـول زيـادى براى يك سـهام‬
‫پرداخـت كنيـد بـه ناچـار مجبور مىشـويد مقـدار پولـى را‬
‫كـه مىخواسـتيد در آينـده سـرمايه‌گذارى كنيـد كاهـش‬
‫دهيـد كـه منجر به كاهش برگشـت سـرمايه سـاليانه شـما‬
‫خواهـد شـد‪ .‬آيا شـما حاضريد براى شـركتى كـه ‪ 1‬ميليون‬
‫دالر سـاليانه بـه شـما برمىگردانـد ‪ 100‬ميليـون دالر امروز‬
‫سـرمايه‌گذارى كنيـد؟ بعيـد مىدانـم‪ .‬امـا شـما حاضريـد‬
‫بـراى شـركتى كـه حداقـل ‪ 20‬ميليـون دالر درآمد سـاليانه‬
‫بـه شـما مىدهـد ‪ 100‬ميليـون دالر سـرمايه‌گذارى كنيـد‪.‬‬
‫معمـوالً هيجانات عجيب و جنجـال در بازار براى سـهام‌هاى‬
‫معمولى رخ مىدهد‪ .‬اگر مىخواهيد مثل وارن باشـيد بايد از‬
‫سـال‌هاى معمولـى دورى كنيد و بـه دور از هيجان و جنجال‬
‫بـه دنبـال شـركت‌هاى بـا ارزش و با قيمت مناسـب باشـيد‪.‬‬
121
‫‪290‬‬
‫اگر بازار سهام بازار مؤثر و بهره‌ورى بود من اآلن بايد در‬
‫خيابان قوطى حلبى را با پاهايم به اين ور و آن ور پرت مىكردم‪.‬‬

‫در دنيـاى سـرمايه‌گذارى يـك تئورى وجـود دارد كه بازارهاى سـهامى‬


‫بهـره‌ور و مؤثـر هسـتند كـه قيمت‌هايـى كـه عرضـه مىشـود قيمـت‬
‫واقعـى آن روز اسـت و همـه اطالعات درسـت اسـت‪ .‬در كوتاه‌مدت بازار‬
‫سـهام ممكن اسـت مؤثـر به‌نظر آيـد اما در مورد شـركت‌هاى بـا ارزش‬
‫و قابل‌سـرمايه‌گذارى همـواره قيمـت واقعـى آن‌هـا در بـازار سـهام ارائه‬
‫نمىشـود كـه البتـه يك فرصـت اسـت‪ .‬بنابرايـن از ديد بلندمـدت بازار‬
‫سـهام بهـره‌ور و مؤثـر نيسـت‪ .‬وارن بـه سـرمايه‌گذارى خود در شـركت‬
‫واشـنگتن پسـت اشـاره مىكند‪ .‬براى تشـريح بهتـر بهره‌ور نبـودن بازار‬
‫سـهام در سـال ‪ 1973‬اين شـركت مالك روزنامه واشنگتن پست‪ ،‬مجله‬
‫نيوزويـك و ‪ 4‬كانـال تلويزيونى بـا ارزش ‪ 500‬ميليون دالر بود‪ .‬در حالى‬
‫كـه بازار سـهام ارزش كامل اين شـركت را به ‪ 100‬ميليـون دالر ارزيابى‬
‫كـرده بـود‪ ،‬چـرا اين‌قـدر ارزان؟ زيـرا وال اسـتريت فقـط كوتاه‌مـدت را‬
‫مىديـد و رشـد ايـن سـهام را طـى سـال‌هاى آينـده در نظـر مىگرفت‬
‫امـا از ديـد سـرمايه‌گذارى بلندمدت ايـن يك خريد بىنظير بـود و وارن‬
‫‪ 10‬ميليون دالر از سـهام اين شـركت را خريد و طى ‪ 30‬سـال بعد ‪10‬‬
‫ميليـون دالر سـرمايه‌گذارى او تبديـل بـه ‪ 1/5‬ميليارد دالر شـد‪ .‬آنچه‬
‫كـه بايـد به‌خاطـر بسـپاريد ايـن اسـت كـه بهره‌ورىهـاى كوتاه‌مـدت‬
‫سـود بلندمـدت نخواهـد داشـت كـه بتوانيـد خـود را ثروتمنـد كنيـد‪.‬‬
122
‫‪292‬‬

‫تا جايى كه من مىدانم‪ ،‬بازار سهام وجود ندارد آن‌ها‬


‫فقط مركزى براى مراجعه است كه ببينيم چه‬
‫عرضه‌هايى وجود دارد اما بدين معنا نيست كه حماقت كنيم‪.‬‬

‫وال اسـتريت هميشـه در حال باال و پايين بردن بازار سـهام اسـت‬
‫و پيش‌بينـى اينكـه كـدام سـهم باال مـىرود و كدام پاييـن مىآيد‪.‬‬
‫اصلا اهميتـى بـه ايـن صعـود و نـزول نمىدهـد او فقـط در‬‫ً‬ ‫وارن‬
‫كميـن اسـت كـه از حماقت‌هـاى بازار سـهام و آشـفتگى كه برخى‬
‫شـركت‌هاى خـوب را بـا خود مىكشـاند اسـتفاده كنـد و خريد به‬
‫موقـع انجـام دهد‪ .‬به همين دليـل او مجله وال اسـتريت را فقط به‬
‫ايـن منظـور مطالعه مىكند كه شـركت‌هاى خيلى خـوب را دنبال‬
‫كنـد و حماقت‌هـا و ضررهـاى ناشـى از جهـل در سـرمايه‌گذارى‬
‫كوتاه‌مـدت را ببيند‪.‬‬
123
‫‪294‬‬

‫سرمايه‌گذاران بايد با مؤسسات و شركت‌ها در معامالت‬


‫شـريك و عجين باشنـد در حالـى‌كـه در بـازار سهـام‬
‫وال استـريـت بيشتـر سـرمايـه‌گـذارىها نامـزدىهاى‬
‫يك‌شبه و عاشقـىهاى لحظـه‌اى و بىسرانجـام اسـت‪.‬‬

‫اشـتباهات در تجارت و معامالت هميشـه بىشـمار بوده و هست‪.‬‬


‫آن‌هـا سـهام را با يك نرخ سـود در فصلى مىخرنـد و در ماه بعد‬
‫همان سـهام را با نرخ سـود ديگرى مىفروشـند‪ .‬آن‌ها اسـتراتژى‬
‫دارنـد كه در سـرمايه‌گذارى‪ ،‬اسـتراتژى حركتـى مىنامند‪ .‬بدين‬
‫معنـا كـه تـا قيمتى رو به صعود اسـت فـورى مىخرنـد و تا روبه‬
‫نـزول اسـت فورى مىفروشـند‪ .‬حتـى اگـر در درآمـد آن‌ها افت‬
‫ناچيـزى پيـش خواهد آمـد سـريع آن را مىفروشـند و با صعود‬
‫ناچيـز سـهمى بـه دنبـال خريـد فـورى آن هسـتند‪ .‬اگـر جنگ‬
‫مىشـود آن را مىفروشـند و زمانى كه صلح مىشـود مىخرند و‬
‫همـه ايـن كارهـا را به‌عنـوان سـرمايه‌گذارى موفق و سـال مالى‬
‫خـوب مىدانند و در عموم اين‌طور نشـان مىدهند كه همه چيز‬
‫عالى اسـت و در فصل خوب پول‌هاى جديد تزريق مىشـود و در‬
‫فصل بد تقال مىكنند كه از سـهامى به سـهام ديگر بروند‪ .‬اينكه‬
‫سـرمايه‌گذارى نيسـت بلكه ماسك سـرمايه‌گذارى دشـوار است‪.‬‬
‫سـرمايه‌گذارى يعنـى خريـدن تكـه‌اى از يك تجـارت و مراقبت‬
‫از آن در حالى‌كـه احتـكار كـردن و سـفته‌بازى يعنى تـاس را در‬
‫جهـت سـهام‌هاى كوتاه‌مدت انداختن و باالخـره يك عددى روى‬
‫تاس مىافتد و شانسـى پيش رفتن‪ .‬كسـى كه اين وسـط پولدار‬
‫مىشـود مديران و مشاوران سرمايه شما هستند كه تاس را مرتباً‬
‫مىاندازنـد و شـما را از ايـن سـهام به آن سـهام سـوق مىدهند‪.‬‬
124
‫سرمايه‌گذاران بايد با مؤسسات و شركت‌ها در معامالت‬
‫كه بازار سهام‪ ،‬نرخ سود و فعـاليت يك شركت از اآلن‬
‫تا سال آينـده چه خواهد شـد‪.‬‬
‫‪298‬‬
‫اگـر ايـن تصـور را داريـد كـه ميلياردهـا دالر از بـازار سـهام‬
‫به‌دسـت مىآوريـد و هيـچ نـوع تصويـرى از بـازار سـهام و نرخ‬
‫سـود نداريـد در اشـتباه‌ايد‪ .‬پـس وارن چـه كار مىكنـد؟ او بـه‬
‫ايـن دليل ايـن كار را مىتواند انجام دهد كه درگير آشـفتگىها‬
‫و لرزه‌هـاى بـازار سـهام مىشـود و جايـى كـه نـرخ سـود براى‬
‫سـال بعـد قرار اسـت تغييـر كند و شـركتى با زيرسـاخت مالى‬
‫و ارزش خـوب تحـت لرزه‌هـاى ايـن نـرخ سـود قـرار گرفتـه را‬
‫شـكار مىكنـد‪ .‬دقيقـاً زمانى كـه سـرمايه‌گذاران تحت‌تأثير وال‬
‫اسـتريت بـراى ايـن داليـل احمقانـه آمـاده فـروش سهام‌شـان‬
‫هسـتند او آمـاده خريـد اسـت و بـراى مدتـى بـه آن سـهام‌ها‬
‫كارى نـدارد‪ .‬بنابرايـن اگـر مىخواهيـد پولدار شـويد دنبال اين‬
‫بازىهـاى دالالن نباشـيد و نـرخ سـود و تاس‌بازىهـاى وال‬
‫اسـتريت را رهـا كنيد و فقط تمركز كنيـد روى ارزش اقتصادى‬
‫بلندمـدت آن شـركت و اينكـه آيـا مزيـت رقابتى پايـدار دارد يا‬
‫خيـر و اينكه در مقابل اين ارزش و مزيت چه مىفروشـد‪ .‬زمانى‬
‫كـه زيـر ارزش واقعـى رسـيده اسـت آن را بخريـد و زمانـى كه‬
‫قيمت‌هـا بيـش از ارزش واقعـى اسـت عقب‌نشـينى كنيـد‪ .‬اگر‬
‫صبور باشـيد و اين برنامه را داشـته باشـيد در نهايت يك سـرى‬
‫از شـركت‌هاى خارق‌العـاده كـه در بلندمـدت شـما را پولـدار‬
‫مىكنند خواهيد داشـت‪ ،‬دقيقاً كارى كه وارن انجام داده اسـت‪.‬‬
125
‫‪300‬‬

‫از تمام ميلياردرهايى كه مىشناسـم‪ ،‬پول ويژگى اوليه‌اى‬


‫براى آن‌ها آورده اسـت‪ :‬اگـر آن‌ها قبل از پولدار شـدن‬
‫احمق بوده‌اند بعد از پولدار شدن نيز احمق باقى مىمانند‪.‬‬

‫پول شـرايط شـما را تغيير مىدهد‪ .‬اگر شـما خوب و بخشـنده‬


‫بوده‌ايـد بعـد از پولدار شـدن خوب‌تر و بخشـنده‌تر مىشـويد‪.‬‬
‫اگـر شـما بـىكالس و خسـيس بوده‌ايـد بعـد از پولدار شـدن‬
‫بدتـر و خسـيس‌تر خواهيـد شـد‪ .‬بـه ابنـزار اسـكروچ توجـه‬
‫كنيـد‪ .‬او قبـل از اين‌كـه روح‌هـا را تسـخير كنـد آن‌هـا را‬
‫مىديـد‪ .‬درنهايـت مـردم خـوب هميشـه خـوب هسـتند فارغ‬
‫از اينكـه پولـدار باشـند يـا فقيـر‪ .‬آنچـه كـه مهم اسـت اينكه‬
‫آن‌هـا مـردم خوبى هسـتند نـه اينكه پولدار هسـتند يـا فقير‪.‬‬

You might also like