Professional Documents
Culture Documents
عادت های اتمی - نسخه رایگان برای سایت نشر نوین
عادت های اتمی - نسخه رایگان برای سایت نشر نوین
جیمز کلیر
نشر نوین
کلیر ،جیمزClear, James . : سرشناسه
عادت های اتمی /نوشته جیمز کلیر ،ترجمه هادی بهمنی ،ویراستار: : عنوان و نام پدیدآور
مصطفی طرسکی.
تهران ،نوین توسعه.1397 ، : مشخصات نشر
275صفحه. : مشخصات ظاهری
978-600-8738-70-1 : شابک
فیپا : فهرست نویسی
عنوان اصلیAtomic Habits; 2018 : : یادداشت
عادت ها ،نحوه کارد عادت ،تغییر عادت : موضوع
2 1397ع8کBF 335 / : ردهبندی کنگره
155/24 : ردهبندی دیویی
5573006 : شماره کتابشناسی ملی
تاکتیکهای پیشرفته :چگونه از کموبیش خوب ،به واقعا عالی تبدیل شوید
225.........................................................................................................
)18حقیقتِ استعداد (چه وقت ژنها مهمند و چه وقت نیستند) 227 ..................................
)19قانون طالیی :چگونه در زندگی و کار ،باانگیزه بمانیم239 ..........................................
)20نقطهضعف ایجاد عادتهای خوب 249 ........................................................................
نتیجهگیری) راز نتایجی که ماندگار میشوند 261 ...............................................................
ضمیمه 265..............................................................................................
در ادامه چه چیزی را باید مطالعه کنید 266 .........................................................................
درسهای کوچک برگرفته از چهار قانون 267 ....................................................................
نحوهی اعمال این ایدهها در کسبوکار 274 .......................................................................
نحوهی اعمال این ایدهها در پرورش فرزند275 ..................................................................
6
عادت:
)1روتین یا رویهای که بهصورت منظم انجام میگیرد؛ یک پاسخ خودکار به
موقعیتهای خاص
اتمی:
)1یک مقدار بسیار کوچک از هر چیز؛ یک واحد غیرقابل تجزیه از سیستم بزرگتر
)2منبع انرژی یا توان عظیم
مقدمه
داستان من
در روز پایانی از سال دوم دبیرستانم ،یک چوب بیسبال وسط صورتم کوبیده شد؛
همینکه همکالسیام چوب را کامل چرخاند ،از دستانش رها شد ،پروازکنان به سمتم آمد و
مستقیم وسط دو چشمم نشست! لحظهی برخورد را اصال به خاطر ندارم.
چوب با چنان شدتی به صورتم خورد که دماغم را خرد کرد و به شکل Uکجومعوجی
درآورد .این برخورد باعث شد بافت نرم مغزم به داخل جمجمهام کوبیده شود .همان لحظه ،دنیا
دور سرم چرخید .در کسری از ثانیه ،دماغم شکست ،جمجمهام چندین ترک برداشت و کاسهی
چشمانم هم داغان شد.
وقتی چشمانم را باز کردم ،دیدم که بقیه به من زل زدهاند و برای کمک به اینسو و آنسو
میدوند .به پایین نگاه کردم و متوجه لکههای قرمزی روی لباسهایم شدم .یکی از
همکالسیهایم پیراهن داخل کولهپشتیاش را بیرون آورده و آن را به من داد .از آن برای بند
آوردن جریان خونِ دماغِ شکستهام استفاده کردم .شوکه و سردرگم بودم و نمیدانستم که
آسیب چقدر جدی است.
معلمم دستش را به دور شانههایم انداخت و مسیر طوالنی تا دفتر پرستارِ مدرسه را طی
کردیم .در این مسیر باید از کنار زمین ،پایین تپه و پشت مدرسه عبور میکردیم .دست افراد
مختلف بغلم را میگرفت و من را سرپا نگه میداشت .عجله نکردیم و بهآرامی راه میرفتیم.
هیچکس متوجه نبود که هر یک دقیقه زودتر رسیدن هم میتواند مهم باشد.
وقتی به دفتر پرستار رسیدیم ،او چند سوال از من پرسید.
«االن چه سالیه؟»
جواب دادم « .»1998در واقع 2002بود.
«رئیسجمهور آمریکا کیه؟»
عادتهای اتمی
10
مقدمه
لحظه التهاب مغزم آنقدر شدید شده بود که حمالت پس از حادثه تکرار میشدند .استخوانهای
شکستهام را باید جا میانداختند ،اما در شرایطی نبودم که بخواهم تحت جراحی قرار بگیرم .پس
از یک حملهی دیگر – سومین حملهی روز – خودشان مرا در حالت کما قرار دادند و داخل
دستگاه هوارسان گذاشتند.
والدینم با این بیمارستان غریبه نبودند .ده سال پیش ،پس از تشخیص بیماری لوسمی
(سرطان خون) خواه ِر سهسالهام ،وارد همین ساختمان شده بودند .آن زمان 5سالم بود .برادرم
تنها شش ماه داشت .پس از 2.5سال شیمیدرمانی ،تزریق نخاعی و بافتبرداری مغز
استخوان ،خواهر کوچکم باالخره توانست خوشحال ،سالم و رهاشده از سرطان از بیمارستان
بیرون بیاید .و هماکنون پس از ده سال زندگی عادی ،والدینم خودشان را در همان مکان ،این
بار برای یک بچهی دیگر میدیدند.
وقتی مرا به کما فرستادند ،بیمارستان یک کشیش و مددکار اجتماعی فرستاد تا والدینم را
تسکین دهند .همان کشیشی که یک دهه پیش با آنها مالقات کرده بود ،در همان غروبی که
متوجه شده بودند خواهرم سرطان دارد.
وقتی روز رفت و شب فرا رسید ،مجموعهای از دستگاهها مرا زنده نگه داشته بودند.
والدینم خسته و کالفه روی تشک بیمارستان خواب بودند – یک لحظه از روی خستگی
بیهوش میشدند و لحظهی بعد با نگرانی از خواب میپریدند .مادرم بعدها به من گفت:
«یکی از بدترین شبهایی بود که تجربه کرده بودم».
بازیابی من
خوشبختانه صبح روز بعد نفس کشیدنم دوباره به حالتی برگشته بود که پزشکان بتوانند با
خیال راحت مرا از کما بیرون بیاورند .وقتی آگاهی خودم را بهصورت کامل به دست آوردم ،متوجه
شدم که حس بویاییام را از دست دادهام .برای آزمایش این موضوع ،پرستار از من خواست فین
کنم و سپس یک پاکت آب سیب را بو بکشم .حس بویاییام برگشته بود ،اما – در تعجب
همگان – اقدام به فین کردن باعث شد هوا به داخل ترکهای کاسهی چشمم نفوذ کند و چشم
11
عادتهای اتمی
چپم به سمت بیرون هل داده شود .کرهی چشمم از کاسه بیرون زده بود و بهسختی توسط مژهها
و عصب بینایی که چشم را به مغز متصل میکند ،در جای خود مانده بود.
چشمپزشک گفت چشمم بهتدریج و پس از خالی شدن هوا ،به جای اصلی خود بازخواهد
گشت ،اما نمیشد گفت که این پروسه چقدر طول میکشد .یک هفته بعد وقت جراحی برایم
گذاشته بودند و بدین ترتیب زمان بیشتری برای خوب شدن داشتم .قیافهام طوری بود انگار در
مسابقهی بوکس با یک فرد قوی شرکت کردهام ،اما من را ترخیص کردند .با دماغی شکسته،
یک مشت ترک داخل صورت و چشم چپ از حدقه بیرون آمده ،به خانه برگشتم.
ماههای بعدی دوران سختی بودند .انگار همهچیز در زندگیام متوقف شده بودم .به مدت
چند هفته دوبینی داشتم؛ عمال نمیتوانستم صاف نگاه کنم .بیش از یک ماه طول کشید تا
اینکه باالخره کرهی چشمم به موقعیت معمول خودش بازگشت .بین حمالت و مشکالتی که
در بینایی داشتم ،هشت ماه گذشت تا بتوانم دوباره پشت فرمان بنشینم .در فیزیوتراپی ،بیشتر
روی الگوهای حرکتی پایه نظیر راه رفتن روی خط مستقیم تمرین میکردم .عزمم را جزم
کرده بودم تا نگذارم که مصدومیت زمینگیرم کند ،اما چندین بار پیش آمد که حس افسردگی
و درهمشکستن داشتم.
با درد و رنج ،متوجه شدم که باید خیلی تالش کنم تا دوباره به زمین بیسبال برگردم و
این پروسه یک سال طول کشید .بیسبال همیشه یک بخش بزرگ از زندگی من بود .پدرم در
لیگ ردهپایین بیسبال برای سنتلوئیس کاردینالز 1بازی میکرد و من هم رویای بازی
بهصورت حرفهای را داشتم .پس از ماهها توانبخشی ،بیشتر از همه دلم برای پا گذاشتن در
زمین بیسبال تنگ شده بود.
اما راه بازگشتم به بیسبال آنقدر هم هموار نبود .وقتی نیمفصل شد ،تنها سال سومی
بودم که از تیم بیسبال اصلی دانشگاه کنار گذاشته شدم .مرا فرستادند که با سال دومیها در
تیم دوم بازی کنم .از چهارسالگی بازی میکردم و برای کسی که اینقدر تالش و زمان روی
این ورزش گذاشته ،خط خوردن بسیار تحقیرآمیز بود .بهخوبی روز این رخداد را به خاطر
12
مقدمه
میآورم .در ماشینم نشسته بودم و گریان ،پیچ رادیو را میچرخاندم تا بتوانم آهنگی پیدا کنم
که حالم را بهتر کند.
پس از یک سال تردید به خودم ،توانستم به تیم اول دانشگاه برگردم ،اما بهندرت
میتوانستم داخل زمین بروم .در مجموع 11دور در تیم اول بیسبال دانشگاه بازی کردم که
سرجمع بهاندازهی یک بازی هم نمیشد.
صرفنظر از دوران تاریکم در دبیرستان ،کماکان اعتقاد داشتم که میتوانم یک بازیکن
بزرگ شوم .میدانستم که اگر قرار است اوضاع بهتر شود ،باید خودم برایش تالش کنم .نقطهی
تحول ،دو سال پس از مصدومیت فرا رسید ،زمانی که وارد دانشگاه دنیسون 1شدم .این یک
شروع جدید بود و آنجا جایی بود که برای اولین بار توانستم قدرت غافلگیرکنندهی عادات کوچک
را درک کنم.
1 Denison
13
عادتهای اتمی
عادت ،روتین یا رفتاری است که بهصورت مداوم انجام میشود – و در بسیاری از اوقات
بهصورت خودکار رخ میدهد .با گذشت هر ترم ،عادات کوچک اما پایداری را جمع میکردم
که در نهایت باعث شدند به نتایجی برسم که ابتدا در مخیلهام نمیگنجیدند .مثال برای اولین
بار در زندگیام ،عادت کردم که هفتهای چند بار وزنه بلند کنم و در سالیان بعد ،هیکلِ 192
سانتیمتریام از 77کیلوگرم به 90کیلوگرمِ بدون چربی رسید.
وقتی سال دومم از راه رسید ،توانستم از ابتدای بازی در بخش پرتابکنندهها حضور پیدا
کنم .در سال سوم ،بهعنوان کاپیتان تیم انتخاب شدم و در انتهای فصل ،برای تیمِ منتخب،
برگزیده شدم .اما تا سال چهارم و آخر طول کشید تا باالخره عادات خواب ،مطالعه و تمرینات
قدرتیام ،کمکم جواب دادند.
شش سال بعد از اینکه با چوب بیسبال بهصورت من کوبیده بودند ،با پرواز به بیمارستان
رفته بودم و مرا به کما بردند ،بهعنوان بهترین ورزشکار مرد در دانشگاه دنیسون انتخاب شدم و
به تیم منتخب دانشگاهیان کل آمریکا که از سوی ایاسپیان ( )ESPNانتخاب میشود راه
یافتم – افتخاری که تنها نصیب 33بازیکن در سرتاسر کشور میشود .در زمان
فارغالتحصیلیام ،رکوردهای هشت دستهی مختلفِ دانشگاه را در اختیار داشتم .همان سال،
باالترین افتخار آکادمیک دانشگاه یعنی مدال رئیس را دریافت کردم.
امیدوارم اگر لحنم خودستایانه است ،مرا ببخشید .صادقانه بگویم ،حرفهی ورزشی من هیچ
نکتهی تاریخی یا افسانهای ندارد .هیچگاه بازیکن حرفهای نشدم .اما وقتی به آن سالها نگاه
میکنم ،به این اعتقاد میرسم که توانستم به ارزشهای کمیابی دست یابم :پتانسیل خودم را نشان
دادم .و اعتقاد دارم که مفاهیم این کتاب میتوانند به شما کمک کنند پتانسیلتان را شکوفا کنید.
ما همگی با چالشهای زندگی مواجه میشویم .این مصدومیت هم چالش من بود و چنین
تجربهای ،یک درس حیاتی به من داد :تغییراتی که در ابتدا کوچک و نهچندان مهم به نظر
میرسند ،در کنار یکدیگر به نتایج قابل توجهی ختم خواهند شد ،البته اگر سالها به آن پایبند
بمانید .ما همگی در طوالنیمدت با موانعی مواجه میشویم ،اما کیفیت زندگی ما غالبا به کیفیت
عادتهایمان بستگی دارد .با همان عادتها ،در نهایت به همان نتایج قبلی دست خواهید یافت.
اگر عادتهایتان را بهتر کنید ،هر چیزی ممکن میشود.
14
مقدمه
شاید افرادی باشند که بتوانند یکشبه به موفقیتهای خارقالعادهای دست یابند .چنین
فردی را شخصا نمیشناسم و خودم هم قطعا در این دسته قرار نمیگیرم .در گذارم از کمای
عمدی پزشکی به سمت حضور در تیم منتخب دانشگاهیان ،یک لحظهی تعیینکننده
مشخص وجود نداشت؛ لحظات زیادی بودند .این یک تحول تدریجی بود ،رشتهای طوالنی
از پیروزیهای کوچک و پیشرفتهای جزئی .تنها راهی که از طریق آن پیشرفت کردم
(تنها انتخابی که داشتم) ،شروعِ کوچک بود .و همین استراتژی را چند سال بعد در زمان
شروع کسبوکارم برگزیدم و کارم را روی این کتاب شروع کردم.
15
عادتهای اتمی
دربارهی علم شکلدهی به عادت ،تغییر رفتار و بهبود مداوم سخنرانی کنم .در شرایطی قرار
گرفتم که سخنرانیهای اصلی را در کنفرانسهای آمریکا و اروپا ارائه میکردم.
در سال ،2016مقاالتم بهصورت منظم در نشریههای مهم نظیر تایم ،اینترپرنیور و
فوربس 1ظاهر میشدند .عالی بود ،زیرا بیش از هشت میلیون نفر در آن سال نوشتههایم را
خواندند .مربیان لیگ ملی فوتبال ،لیگ ملی بسکتبال و لیگ برتر بیسبال شروع به
مطالعهی کارهایم و اشتراکگذاری آن با سایر تیمها کردند.
در شروع سال « ،2017آکادمی عادتها» را راهاندازی کردم که به پلتفرم برتر آموزشی
برای سازمانها و افراد عالقهمند به بهبود عادتهای کاری و زندگیشان تبدیل شد.
شرکتهایی از لیست 500کمپانی برتر فورچون 2و استارتاپهای در حال رشد شروع به
ثبتنام مدیران و آموزش پرسنلشان کردند .در مجموع بیش از دههزار رهبر ،مدیر ،مربی و
معلم از «آکادمی عادتها» فارغالتحصیل شدند و همکاریم با آنها باعث شد چیزهای
زیادی را دربارهی کاربرد عادتها در دنیای واقعی متوجه شوم.
وقتی در سال 2018اصالحات نهایی را بر روی این کتاب انجام دادم،
jamesclear.comمیلیونها بازدیدکننده در هر ماه داشت و تقریبا 500هزار نفر در
خبرنامهی ایمیلی ثبتنام کرده بودند – آماری که در ابتدای کار و وقتی به این موضوع فکر
میکردم ،اصال انتظارش را نداشتم.
16
مقدمه
نویسنده میشدم ،یک کسبوکار موفق میساختم و خیلی ساده به یک بزرگسال مسئولیتپذیر
تبدیل میشدم .عادتهای کوچک به من کمک کردند پتانسیلم را بالفعل کنم و از آنجاییکه این
کتاب را انتخاب کردهاید ،حدس میزنم که شما هم دنبال همین کار هستید.
در صفحات آتی ،برنامهای گامبهگام را برای ایجاد عادتهای بهتر به اشتراک خواهم
گذاشت – نه برای چند روز و چند هفته ،بلکه برای یک عمر .درحالیکه علم از هر آنچه
نوشتهام پشتیبانی میکند ،این کتاب یک مقالهی تحقیقاتی برای دانشگاه نیست؛ یک
دستورالعمل اجرایی است .وقتی بهصورت علمی دربارهی چگونگی ایجاد و تغییر عادتهایتان
به یک روش قابل فهم و اجرا صحبت میکنم ،با توصیههای عملی و خردمندانه در جلوی
رویتان مواجه خواهید شد.
رشتههایی که از آنها کمک میگیرم –زیستشناسی ،فلسفه ،روانشناسی و غیره–
سالهاست که وجود دارند .آنچه به شما ارائه میدهم ملغمهای از بهترین ایدههای افراد
هوشمند در سالیان گذشته و متقاعدکنندهترین مکاشفههای اخیر دانشمندان است .امیدوارم که
به کمک من بتوانید مهمترین ایدهها را بیابید و آنها را به شیوهای عملپذیر به یکدیگر متصل
نمایید .هر نکتهی خردمندانهای که در این صفحات آمده ،باید به پای متخصصان پیش از من
نوشته شود .اما هر نکتهی احمقانه را به پای خطای من بگذارید.
ستونِ این کتاب ،مدل چهارمرحلهایِ من برای عادتها است – سرنخ ،تمایل ،پاسخگویی
و پاداش – و چهار قانون تغییر رفتار که این مراحل را تکامل میبخشند .امکان دارد مخاطبانی
که پیشزمینهی روانشناسی دارند ،برخی از این اصطالحات را در شرطیسازی عامل شنیده
باشند که ابتدا با شرح «تحریک ،پاسخ ،پاداش» توسط اسکینر 1در دههی 30میالدی مطرح
شد و اخیرا با عبارت «سرنخ ،روتین ،پاداش» در کتاب «قدرت عادت» نوشتهی چارلز داهیگ2
1 Skinner
2 کتاب قدرت عادت توسط نشر نوین ،به فارسی ترجمه و منتشر شده است – Charles Duhigg
17
عادتهای اتمی
اسکینر بهخوبی توضیح داد چگونه یک محرک بیرونی بر عادتهای ما تاثیر میگذارد ،اما
نتوانست بهخوبی دربارهی تاثیرگذاری افکار ،احساسات و باورهای ما بر رفتارمان توضیح بدهد.
در دهههای اخیر ،دانشمندان شروع به تعیین رابطهی میان افکار ،احساسات و رفتارمان کردند.
همچنین این تحقیق در این صفحات پوشش داده خواهد شد.
در کل چارچوبی که پیشنهاد میدهم ،یک مدل یکپارچه از علوم شناختی و رفتاری است.
اعتقاد دارم که یکی از اولین مدلهای رفتار انسانی میباشد که برای محاسبهی دقیق تاثیر
محرکهای بیرونی و احساسات درونی بر عادتهایمان ایجاد شده است .درحالیکه امکان دارد
برخی از بخشها ،تکراری و آشنا باشد ،اما مطمئنم که جزئیات -و کاربردهای چهار قانون
تغییر رفتار -رویکرد جدیدی را برای تفکر دربارهی عادتهایتان ارائه خواهد داد.
رفتار انسان همواره در حال تغییر است :موقعیت به موقعیت ،لحظه به لحظه ،ثانیه به ثانیه .اما
این کتاب دربارهی چیزهایی است که تغییر نمیکند .دربارهی اصول رفتار انسانی است .اصول
ماندگاری که میتوانید هر سال به آن اتکا کنید .ایدههایی که میتوانید کسبوکارتان را
پیرامونش بسازید ،خانواده را حول آن شکل دهید و زندگی را پیش ببرید.
هیچ راه واحدی برای ایجاد عادتهای بهتر وجود ندارد ،اما این کتاب بهترین راههایی که
میشناسم را شرح میدهد – رویکردی که صرفنظر از نقطهی شروع یا موردی که در تالش
برای تغییر آن هستید ،موثر خواهد بود .استراتژیهایی که پوشش میدهم ،برای هر کسی که
به دنبال سیستمی گامبهگام برای بهبود است مفید خواهد بود ،چه اهدافتان متمرکز بر
سالمتی ،پول ،بهرهوری و روابط باشند و چه مجموعهای از اینها را شامل شود .تا زمانی که
رفتار انسانی مطرح باشد ،این کتاب راهنمای شما خواهد بود.
18
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
اصول پایه
چرا تغییرات کوچک،
یکی از روزهای سال ،2003سرنوشت بریتیش سایکلینگ 1عوض شد .این سازمان که
نهاد حاکم بر دوچرخهسواری حرفهای در بریتانیای کبیر است ،اخیرا دیو بریلزفورد 2را
بهعنوان مدیر جدید عملکرد خود استخدام کرد .در آن زمان ،دوچرخهسواران حرفهای در
بریتانیای کبیر ،حدودا صد سال میانمایگی و متوسط بودن را تجربه کرده بودند .از سال
،1908آنها فقط یک مدال طالی المپیک را کسب کرده بودند و در بزرگترین مسابقهی
دوچرخهسواری دنیا ،توردوفرانس ،عملکرد بدتری هم داشتند .طی 110سال ،هیچ
دوچرخهسوار بریتانیایی نتوانسته بود این مسابقه را ببرد.
در واقع عملکرد دوچرخهسواران انگلیسی آنقدر ناامیدکننده بود که یکی از بزرگترین
تولیدکنندگان دوچرخه در اروپا از فروش دوچرخه به این تیم امتناع کرد ،زیرا میترسیدند که
اگر سایر حرفهایها ببینند انگلیسیها از تجهیزاتشان استفاده میکنند ،به فروششان لطمه
بخورد.
بریلزفورد استخدام شد تا بریتیش سایکلینگ را به مسیر جدیدی ببرد .آنچه او را از
مربیهای پیشین جدا میکند ،تعهد بیوقفهاش به یک استراتژی است که از آن تحت
عنوان «اجماع سودهای حاشیهای» یاد میکند .این استراتژی ،به دنبال بهبودهای کوچک و
جزئی در کلیهی کارهای محوله است .بریلزفورد میگوید «کلیت این اصل از جایی میآید
که اگر هر آنچه به راندن یک دوچرخه مربوط میشود را جدا کنید و سپس همانها را به
میزان 1درصد بهبود ببخشید ،پس از سرهمبندی این اجزا ،به سود قابل توجهی دست
خواهید یافت».
بریلزفورد و مربیانش کار خود را با تغییرات کوچکی آغاز کردند که احتماال از یک تیم
دوچرخهسواری حرفهای انتظار دارید .آنها صندلی دوچرخهها را مجددا طراحی کردند تا
راحتتر شود و الکل روی چرخها مالیدند تا چسبندگی بهتری داشته باشد .آنها از
دوچرخهسواران خواستند لباسهای مخصوصی بپوشند که با جریان الکتریسیته گرم میشود
تا دمای عضالتشان در حین دوچرخهسواری ایدهآل بماند .و همچنین از سنسورهای بازخورد
زیستی استفاده کنند تا واکنش هر ورزشکار به یک تمرین بخصوص ثبت و ارزیابی شود.
آنها لباسهای مختلفی را در تونل باد تست کردند و از دوچرخهسواران کوهستانشان
خواستند لباس دوچرخهسواری پیست بپوشند ،چون سبکترند و آیرودینامیک بهتری دارند.
اما همینجا متوقف نشدند .بریلزفورد و تیمش به کار خود برای یافتن این بهبودهای 1
درصدی در بخشهای غیرمنتظره و نادیده گرفته شده ادامه دادند .آنها انواع مختلف ژل
ماساژ را آزمودند تا ببینند کدامیک ریکاوری سریعتری برای عضله دارد .یک جراح استخدام
کردند که بهترین رویکرد شستشوی دست را به هر دوچرخهسوار یاد بدهد تا احتمال
سرماخوردگیشان کاهش یابد .آنها نوعی متکا و تشکی که به خواب شبانهی بهتر برای هر
دوچرخهسوار ختم میشد را تعیین کردند .حتی داخل کامیون حملونقل دوچرخهها را رنگ
سفید زدند تا بتوانند لکههای کوچک غبار روی دیواره را ببینند ،زیرا همین گرد و غبار اندک
میتواند بر عملکرد دوچرخهای که بهخوبی تنظیم شده تاثیر بگذارد.
وقتی این نکات و صدها بهبود کوچک دیگر در کنار یکدیگر جمع شدند ،نتایج سریعتر
از آنچه تصور میشد از راه رسیدند.
تنها 5سال پس از قبول مسئولیت بریلزفورد ،تیم دوچرخهسواری انگلستان سلطان
مسابقات دوچرخهسواری جاده و پیست در مسابقات المپیک 2008پکن شد ،جایی که آنها
60درصد از مدالهای طالی موجود را از آنِ خود کردند .چهار سال بعد ،وقتی المپیک به
لندن آمد ،بریتانیاییها شرایط را بهتر کردند ،زیرا 9رکورد المپیک و 7رکورد جهانی را ثبت
کردند.
22
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
همان سال ،بردلی ویگینز 1به اولین دوچرخهسوار بریتانیایی تبدیل شد که توردوفرانس
را برد .سال بعد ،همتیمیاش کریس فروم 2برندهی مسابقه شد و به پیروزی خود در
سالهای 2016 ،2015و 2017ادامه داد و باعث شد تیم بریتانیا 5پیروزی توردوفرانس را
طی 6سال داشته باشد.
در طول یک دورهی دهساله از 2007تا ،2017دوچرخهسوارهای بریتانیایی 178
قهرمانی جهانی و 66مدال المپیک و پارالمپیک بردند و 5پیروزی توردوفرانس را به دست
آوردند که اکثرا آن را موفقترین دوره در تاریخ دوچرخهسواری میدانند.
این اتفاق چگونه رخ داد؟ چگونه تیمی که پیشتر ورزشکاران متوسطی داشت ،با انجام
تغییراتی که در نگاه اول کوچک به نظر میرسند ،به قهرمان جهان تبدیل شد و تفاوت
بزرگی را رقم زد؟ چرا تجمع بهبودهای کوچک منجر به نتایج قابل توجهی شد و چگونه
میتوانید این رویکرد را در زندگی خود تکرار کنید؟
23
عادتهای اتمی
نزدیک خواهید شد .آنچه بهعنوان یک پیروزی کوچک یا گام جزئی رو به عقب پنداشته
میشود ،در نهایت بهصورت یک پیروزی یا شکست بسیار بزرگتر انباشته خواهد شد.
1درصد بهتر در هر روز
365
1درصد افت در هر روز از یک سال ضربدر 0.03 = 0.99
1درصد رشد در هر روز از یک سال ضربدر 37.78 = 1.01365
شکل :1اثرات عادتهای کوچک و ترکیبشان در گذر زمان .مثال اگر بتوانید هر روز تنها 1درصد
بهتر شوید ،در پایان سال ،حدودا 37درصد نتایج بهتری را خواهید گرفت.
عادتها به معنای تجمع سود حاصل از بهبودهای شخصی هستند .به همان ترتیب که
سود باالتر به سرمایهی بیشتر تعلق میگیرد و بر روی آن انباشته میشود ،عادتهایتان نیز
در صورت تکرار چنین تاثیری خواهند داشت .اگر در بازهی یکروزه به آنها نگاه کنید شاید
تفاوت چندانی ایجاد نکنند ،اما تاثیری که در طول ماهها و سالها بر جای میگذارند،
میتواند بزرگ باشد .تنها با نگاه به دو ،پنج یا شاید ده سال آینده است که ارزش عادتهای
خوب و عواقب عادتهای بد برایمان آشکار میشود.
درک ارزشهای این موضوع در زندگی روزمره میتواند دشوار باشد .غالبا تغییرات
کوچک را نادیده میگیریم ،چون در آن لحظه خیلی مهم به نظر نمیرسند .اگر هماکنون
مقدار اندکی پول ذخیره کنید ،درجا میلیونر نخواهید شد .اگر سه روز پشت سر هم به باشگاه
24
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
بروید ،هنوز هم هیکل خوبی نخواهید داشت .اگر امشب به مدت یک ساعت ماندارین (زبان
چینی استاندارد) بخوانید ،هنوز آن را یاد نگرفتهاید .ما تغییرات کوچکی ایجاد میکنیم ،اما
نتایج آن هیچگاه بهسرعت ظاهر نمیشوند ،بنابراین دوباره سراغ روتینهای پیشینمان
میرویم.
متاسفانه گام تحوالت آنقدر آرام است که باعث میشود متوجه عواقب عادتهای
بدتان هم نشوید .اگر امروز یک وعده غذای ناسالم بخورید ،وزنتان روی ترازو تغییر چندانی
نخواهد کرد .اگر امشب تا دیروقت کار کنید و خانواده را نادیده بگیرید ،آنها شما را
میبخشند .اگر وقت خود را هدر دهید و پروژهیتان را تا فردا عقب بیندازید ،معموال وقت
برای تکمیل آن خواهید داشت .بهسادگی میتوان یک تصمیم را اتخاذ نکرد.
اما وقتی خطاهای 1درصدی را هر روز تکرار میکنیم ،تصمیمات ضعیفمان ادامه
مییابد ،اشتباهات کوچک مجددا انجام میشوند و با بهانههای کوچک به توجیه کارمان
میپردازیم ،انتخابهای کوچک ما به نتایج نادرستی ختم خواهند شد .همین تجمع گامهای
نادرست (افتهای 1درصدی اینسو و آنسو) است که در نهایت به یک مشکل ختم
میشوند.
تاثیری که بهواسطهی تغییر در عاداتتان ایجاد میشود ،با تاثیر تغییر مسیر هواپیما تنها
بهاندازهی چند درجه برابری میکند .فرض کنید در حال پرواز از لسآنجلس به نیویورک
سیتی هستید .اگر خلبان نوک هواپیما را تنها 3.5درجه به سمت جنوب بگیرد ،به جای
نیویورک در واشنگتن فرود خواهید آمد .این تغییر کوچک در زمان بلند شدن هواپیما،
بهندرت حس میشود – دماغهی هواپیما تنها چند متر جابجا میشود – اما وقتی همین
تاثیر در سرتاسر آمریکا بزرگنمایی میشود ،صدها مایل آنطرفتر فرود خواهید آمد.
به همین ترتیب یک تغییر کوچک در عادات روزانهی شما میتواند زندگیتان را به یک
مقصد متفاوت ببرد .انتخابی که 1درصد بهتر یا بدتر از وضعیت کنونی است ،شاید در آن
لحظه چندان جلب نظر نکند ،اما در گذر زمان میتواند تغییر بزرگی را بین شرایط کنونی و
آیندهی شما به وجود آورد .موفقیت محصول عادات روزانهی شما است – نه تحوالتی که
یکباره رخ میدهند.
25
عادتهای اتمی
با این اوصاف مهم نیست که هماکنون چقدر موفق یا ناموفق هستید .آنچه اهمیت دارد
عادات شما است که آیا شما را در مسیر موفقیت قرار میدهند یا خیر .باید بیشتر از اینکه
نگران نتایج کنونیتان باشید ،ذهنتان را به مسیر فعلیتان معطوف کنید .اگر یک میلیونر
هستید اما بیش از درآمد ماهانهی خود خرج میکنید ،پس در مسیر بدی قرار دارید .اگر
عادات هزینهکردتان تغییر نکند ،عاقبت خوشی نخواهید داشت .بالعکس اگر ورشکسته
هستید ،اما هر روز مقدار اندکی پسانداز میکنید ،بنابراین در حال طی مسیر به سمت آزادی
مالی میباشید – حتی اگر آرامتر از سرعت مدنظرتان حرکت کنید.
نتایج شما در آینده ،حاصل عادتهای فعلیتان هستند .ارزش خالص شما در آینده از
عادات مالی شما به دست میآید .وزن شما در آینده بهواسطهی عادات غذاییتان تعیین
میشود .دانش شما در آینده از عادات یادگیریتان نشات میگیرد .میزان درهمریختگی
خانهی شما در آینده محصولی از عادات تمیزکاریتان است .آنچه تکرار کنید ،عاید شما
میشود.
اگر دوست دارید عاقبت زندگی خود را پیشبینی کنید ،تنها کاری که باید انجام دهید
پیروی از مسیر عواید یا ضررهای کوچکتان است و ببینید که چگونه انتخابهای روزمرهی
شما در طول 10یا 12سال آینده کنار هم جمع میشوند .آیا میزان مخارجتان کمتر از
درآمد ماهیانهی شما است؟ آیا هر هفته به باشگاه میروید؟ آیا کتاب میخوانید یا هر روز
چیز جدیدی را تماشا میکنید؟ تالشهای کوچک اینچنینی هستند که آیندهی شما را
تعریف میکنند.
زمان است که مرز میان موفقیت و شکست را بزرگنمایی میکند .زمان ،هر آنچه را که
به آن بدهید چند برابر میکند .عادتهای خوب کاری میکنند زمان متحد شما شود .اما با
عادتهای بد ،زمان دشمن شما خواهد شد!
عادتها یک شمشیر دولبه هستند .عادتهای بد شما را دو نیم میکنند و به همان
سادگی عادتهای خوب نقش سازنده دارند و به همین دلیل درک جزئیات اهمیت دارد .باید
بدانید که عادتها چگونه کار میکنند و چگونه آنها را مطابق میلتان طراحی کنید تا بتوانید
از آن نیمهی خطرناک شمشیر در امان بمانید.
26
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
27
عادتهای اتمی
ترکیب خشونت :آشوب ،اعتراض و جنبشهای بزرگ بهندرت بهواسطهی فقط یک رخداد
به وجود میآیند .در عوض مجموعهای طوالنی از خردهتهاجمات و نکات منفی روزمره
هستند که بهتدریج تکثیر میشوند تا اینکه حد تحمل تمام میشود و آشوب همچون آتش
زبانه میکشد.
28
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
به همین ترتیب ،عادتها غالبا هیچ تفاوتی ایجاد نمیکنند ،تا اینکه از یک حد مرزی
عبور کنیم و سطح جدیدی از عملکرد گشوده شود .در مراحل اولیه و میانی هر اقدامی ،غالبا
درههای ناامیدی وجود دارند .انتظار دارید که پیشرفتتان بهصورت خطی باشد و وقتی
میبینید تالشهایتان ثمرهی خود را در چند روز ،هفته یا ماه اول نشان نمیدهند ،ناامید
میشوید .حس میکنید که قرار نیست به جای خاصی برسید .این نشانهای از هرگونه
پروسهی ترکیب شدن است :قدرتمندترین نتایج با تاخیر ظاهر میشوند.
این یکی از دالیل اصلی برای دشواریهای ایجاد عادتهای ماندگار است .افراد
تغییرات کوچکی ایجاد میکنند ،نمیتوانند نتیجهی محسوس را ببینند و تصمیم به توقف
آن میگیرند .با خود فکر میکنند که «من این ماه هر روز دویدم ،پس چرا هیچ تغییری در
بدنم نمیببینم؟» وقتی چنین تفکر غالب شود ،خیلی راحت عادتهای خوبتان را کنار
میگذارید .اما بهمنظور ایجاد تفاوتهای معنادار ،عادات باید بهاندازهی کافی پابرجا بمانند تا
قله فتح شود – که آن را «قلهی پتانسیل پنهان» مینامم.
اگر برای ایجاد یک عادت خوب یا شکستن یک عادت بد ،به سختی تقال میکنید،
بدین معنا نیست که توانایی بهبود را از دست دادهاید .غالبا به این خاطر است که هنوز
«قلهی پتانسیل پنهان» را فتح نکردهاید .غرولند دربارهی عدم دستیابی به موفقیت
صرفنظر از سختکوشی ،مثل این میماند که بگویید چرا یخ ذوب نمیشود درحالیکه دما
بین منفی 4تا صفر درجه است .تالش شما تلف نمیشود؛ چون در حال ذخیره شده است.
تمامی رخدادها در دمای 1درجه اتفاق میافتند.
وقتی باالخره «قلهی پتانسیل پنهان» را فتح کردید ،افراد آن را یک موفقیت یکشبه
خواهند نامید .دنیای بیرون تنها رخداد نهایی را خواهد دید و کاری با مسیر پیموده شده
ندارد .اما خودتان میدانید این کاری است که خیلی پیشتر شروع کردهاید -وقتی که به
نظر میرسید خیلی پیشرفت نمیکنید -و پرش امروزتان را ممکن کرده است.
میتوان آن را معادلی انسانی برای فشار زمینشناسی دانست .دو صفحهی تکتونیک
میتوانند میلیونها سال کنار یکدیگر ساییده شوند و تنش بهتدریج در گذر زمان شکل
میگیرد .در ادامه یک روز میرسد که بار دیگر به همان شکل همیشگی به هم ساییده
29
عادتهای اتمی
میشوند ،اما این بار تنش خیلی بزرگ است و یک زلزله فوران میکند .تغییر میتواند
سالها طول بکشد – پیش از اینکه به یکباره رخ دهد.
کسب مهارت به صبوری نیاز دارد .سانآنتونیو اسپرز ،1یکی از موفقترین تیمهای تاریخ
،NBAیکی از نقلقولهای جیکوب ریس ،2اصالحطلب سابق ،را در کمدهای بازیکنان
نصب کرده است« :وقتی فکر میکنم هیچچیز به من کمک نمیکند ،میروم و به
سنگتراشی نگاه میکنم که پتک را روی سنگ فرود میآورد؛ شاید صد بار ضربه بزند
بدون اینکه ترکی روی آن ظاهر شود .بااینحال با صدویکمین ضربه است که سنگ به دو
نیم میشود و من میدانم که صرفا آخرین ضربه کارساز نبوده است – بلکه تمام ضربات
پیشین هم تاثیر خود را گذاشتهاند».
قلهی پتانسیل پنهان
شکل - 2غالبا انتظار داریم پیشرفت خطی باشد .حداقل امیدواریم که زود از راه برسد .در واقعیت ،نتایج
تالشهای ما غالبا با تاخیر ظاهر میشوند .شاید ماهها یا سالها بگذرد تا ارزش واقعی کارهایی که
پیشتر انجام دادهایم را متوجه شویم .این شرایط میتواند به «درهی ناامیدی» ختم شود که در آن افراد
30
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
پس از هفتهها یا ماهها سختکوشی بدون دریافت نتایج دلزده میشوند .اما این کار تلف نمیشود،
بلکه ذخیره خواهد شد .تنها آینده است که ارزش کامل کارهای فعلی را افشا میکند.
تمام نتایج بزرگ از شروعهای کوچک حاصل میشوند .بذر هر عادتی ،یک تصمیم
کوچک است .اما وقتی این تصمیم تکرار شود ،آن عادت جوانه میزند و قدرت میگیرد.
ریشهها خودشان را تقویت و شاخهها رشد خواهند کرد .شکستن یک عادت بد ،مثل
ریشهکن کردن یک بلوط قدرتمند و قدیمی در درون خودمان است .و ایجاد یک عادت
خوب ،مثل این میماند که هر روز از سال را به کاشت یک گل کوچک و ظریف بگذرانید.
اما چه چیزی استقامت ما به پای یک عادت را مشخص میکند تا قلهی پتانسیل پنهان
را فتح کنیم و به آنسوی قله برسیم؟ چه عاملی باعث میشود افراد به دام عادتهای
ناخواسته بیفتند و گروه دیگری از اثرات انباشتهشدهی عادات خوب در گذر زمان لذت ببرند؟
31
عادتهای اتمی
تفاوت میان سیستمها و اهداف در چیست؟ تمایز میان آنها را اولین بار از اسکات آدامز،1
انیماتور کمیک دیلبرت ،2آموختم .اهداف به نتایجی مربوط میشوند که خواهان دستیابی به
آنها هستید .اما سیستمها همان پروسههایی هستند که به این نتایج منجر میشوند.
اگر یک مربی هستید ،امکان دارد هدفتان پیروزی در یک مسابقه باشد .اما
سیستم شما همان روش بهکارگیری بازیکنان ،مدیریت دستیاران و اجرای
تمرینات است.
اگر یک کارآفرینید ،امکان دارد هدفتان ایجاد یک کسبوکار میلیون دالری
باشد .سیستم شما شامل نحوهی آزمودن ایدههای محصول ،انتخاب کارکنان و
اجرای کمپینهای بازاریابی میشود.
اگر موزیسین هستید ،امکان دارد هدفتان نواختن یک قطعهی جدید باشد.
سیستم شما است که به بازهی اجرای تمرینات ،نحوهی تقسیمبندی و مواجهه با
میزانهای دشوار و روش شما برای دریافت بازخورد از اساتید مربوط میشود.
هماکنون به یک سوال جالب برمیخوریم :اگر اهدافتان را کامال نادیده بگیرید و تنها بر
روی سیستم تمرکز کنید ،آیا باز هم موفق خواهید شد؟ مثال اگر مربی بسکتبال باشید و
هدف خود برای پیروزی در یک مسابقه را نادیده بگیرید و تنها بر روی تمرینات روزمرهی
تیمتان تمرکز نمایید ،آیا باز هم نتیجه خواهید گرفت؟
به نظرم میشود.
هدف از هر ورزش ،به پایان رساندن مسابقه با بهترین امتیاز است ،اما اگر کل مسابقه
چشمتان به تابلوی امتیازات باشد ،شرایط مسخرهای رقم خواهد خورد .تنها راه برای پیروزی
واقعی ،بهبود هر روزه است .به گفتهی بیل والش 3که سه بار برندهی سوپربول شده« ،امتیاز
خودش میآید» .همین موضوع برای حوزههای مختلف زندگی صدق میکند .اگر میخواهید
نتایج بهتری بگیرید ،پس تعیین اهداف را فراموش کنید .به جای آن روی سیستم تمرکز کنید.
32
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
منظورم از این جمله چیست؟ آیا اهداف کامال بیفایدهاند؟ البته که نه .اهداف برای
تعیین مسیر الزمند ،اما سیستمها بهترین گزینه برای پیشرفت هستند .وقتی زمان زیادی را
صرف تفکر دربارهی اهداف میکنید و وقت کافی را برای طراحی سیستمهایتان نمیگذارید،
تعدادی مشکل ظاهر خواهند شد.
تعیین هدف از نوعی تمایل نادرست به بقا سرچشمه میگیرد .بر روی افرادی تمرکز
میکنیم که در انتها برنده میشوند – افرادی که بقا یافتهاند – و با دیدگاهی نادرست تصور
میکنیم که اهداف جاهطلبانهشان باعث این موفقیت شده ،درحالیکه بسیاری از انسانهای
دیگر هم همین اهداف را داشتهاند اما نتوانستهاند به موفقیت برسند.
هر شرکتکنندهی المپیک دوست دارد مدال طال ببرد .هر کاندیدا دوست دارد انتخاب
شود .و اگر افراد موفق و ناموفق دارای اهداف یکسانی هستند ،پس هدف نمیتواند عامل
تمایز میان برنده و بازنده باشد .صرفا هدف فتح توردوفرانس نبود که باعث شد
دوچرخهسواران بریتانیایی به صدر این رشتهی ورزشی برسند .میتوان تصور کرد که سالیان
قبل هم هدفشان پیروزی در این مسابقه بود – همانند هر تیم حرفهای دیگری .هدف
همواره همین بوده است .اما تنها زمانی که یک سیستم با بهبودهای کوچک و مداوم را
راهاندازی کردند ،توانستند به نتیجهی متفاوتی دست بیابند.
فرض کنید یک اتاق نامرتب دارید و برای تمیزکاری آن هدفگذاری میکنید .اگر
انرژی الزم برای منظم کردنش را جمعآوری کنید ،اتاق تمیزی خواهید داشت – در حال
حاضر .اما اگر باز هم همان عادت شلوغکاری و بینظمی پیشین را حفظ کنید که پیشتر
باعث نامرتب شدن اتاق شده بود ،خیلی زود دوباره اتاقتان مثل قبل خواهد شد و دوباره باید
برای تمیز کردنش اراده کنید .دوباره به همان نتیجهی پیشین میرسید ،چون هیچگاه
سیستمِ عامل آن را عوض نکردهاید .شما یک سرنخ را برطرف کردهاید بدون اینکه عامل را
حلوفصل نمایید.
33
عادتهای اتمی
رسیدن به هدف تنها برای همان لحظه ،زندگیتان را تغییر میدهد .این عامل بر خالف
چیزی است که دربارهی بهبود میدانیم .با خودمان فکر میکنیم باید نتایج را تغییر دهیم،
اما این نتایج نیستند که مشکلسازند .چیزی که حقیقتا باید تغییر دهیم ،سیستمهایی هستند
که این نتایج را میسازند .وقتی مشکالت را در سطح نتایج حل میکنید ،تنها به شکل
موقت آنها را از بین میبرید .بهمنظور بهبود صحیح ،باید مشکالت را در سطح سیستمها
حل کنید .ورودیها و خروجیها را اصالح کنید و نتایج خودشان حل خواهند شد.
فرض ضمنی که پشت هر هدف وجود دارد ،چنین است« :وقتی به هدفم رسیدم،
خوشحال خواهم شد» .مشکلی که طرز فکر متمرکز بر هدف دارد ،این است که دائما
رضایت خود را تا فتح نقطهعطف بعدی در شرایط تعلیق نگه میدارید .آنقدر در چنین دامی
گرفتار شدهام که حسابش از دستم در رفته است .سالها رضایت چیزی بود که قرار بود در
آینده از آن لذت ببرم .به خودم قول میدادم وقتی 10کیلوگرم عضله ساختم یا پس از اینکه
کسبوکارم به لیست نیویورکتایمز 1راه یافت ،میتوانم باالخره با آرامش زندگی کنم.
همچنین اهداف ،نوعی دو راهی «یا این یا آن» ایجاد میکنند :یا شما به هدفتان دست
مییابید و موفق هستید یا اینکه شکست میخورید و موجب ناامیدی میشوید .از نظر ذهنی
خود را در یک نسخهی محدود و باریک از رضایت محدود میکنید .این اشتباه است.
احتمالش کم است که مسیر واقعی شما در زندگی با آن مسیر دقیقی که در ذهنتان ترسیم
کرده بودید ،همخوانی داشته باشد .هیچ لزومی ندارد که رضایت خود را به یک سناریو
محدود کنید ،درحالیکه مسیرهای زیادی برای موفقیت وجود دارد.
طرز فکر متمرکز بر سیستم ،نوعی پادتن فراهم میکند .وقتی به جای محصول و
مقصد ،عاشق پروسه و مسیر شوید ،لزومی ندارد منتظر کسب اجازه برای خوشحال شدن
بمانید .میتوانید هر بار که سیستمتان اجرا میشود ،راضی شوید .و یک سیستم میتواند در
فرمهای بسیار متفاوتی موفق شود ،نه اینکه تنها یک چشمانداز داشته باشد.
34
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
در نهایت ،یک طرز فکر مبتنی بر هدف ،مثل یک «یو یو» میماند .بسیاری از دوندهها
برای ماهها به سختی تالش میکنند ،اما بهمحض اینکه از خط پایان میگذرند ،دست از
تمرین برمیدارند .دیگر مسابقهای نیست که به آنها انگیزه بدهد .وقتی تمام سختکوشی
ما بر روی یک هدف بخصوص متمرکز شود ،پس از دستیابی به آن ،چه انگیزهی دیگری
برای ادامه خواهیم داشت؟ به همین دلیل بسیاری از افراد پس از دستیابی به هدف ،دوباره
به عادتهای قدیمیشان برمیگردند.
هدف از تعیین اهداف ،پیروزی در بازی است .اما هدف از ایجاد سیستم ،تداوم حضور در
بازی است .تفکری که حقیقتا طوالنیمدت باشد ،کمتر به هدف فکر خواهد کرد .صرفا قرار
نیست به یک دستاورد مشخص برسید .بلکه باید چرخهای از اصالح و بهبود مداوم داشته
باشید .در نهایت این تعهد شما به پروسه است که پیشرفتتان را تعیین خواهد کرد.
بهزودی موجب تقویت یکدیگر میشوند و پیروزیهای بزرگی را رقم میزنند که نسبت به
هزینهی سرمایهگذاری اولیهشان میصرفند .آنها کوچک و قدرتمندند .دقیقا عبارت
«عادتهای اتمی» همین معنی را دارد – یک رویکرد یا رویهی منظم که نهتنها کوچک و
سهلالوصول است ،بلکه منبع قدرت خارقالعاده محسوب میشود؛ عنصری از یک سیستم
که موجب رشد ترکیبی میشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خالصهی فصل
عادتها ،ترکیبی از عواید بهبودهای درونی هستند .اینکه هر روز 1درصد بهتر شوید،
در طوالنیمدت به رقم بزرگی منتج خواهد شد.
عادتها یک شمشیر دولبهاند .آنها میتوانند به نفع یا به ضرر شما عمل کنند و به
همین دلیل شناسایی جزئیاتشان ضروری است.
تغییرات کوچک غالبا تفاوتهای ظاهری چندانی ایجاد نمیکنند ،تا زمانی که از یک
مقدار مرزی عبور کنید .قدرتمندترین نتایج در هر پروسهی تدریجی ،با تاخیر ظاهر
میشود .باید صبور باشید.
یک عادت اتمی ،عادتی کوچک است که در دل یک سیستم بزرگتر جای دارد.
همانطور که اتمها سنگِ بنای سازندهی مولکولها هستند ،عادتهای اتمی نیز
نتایج قابل توجهی را میسازند.
اگر نتایج بهتری میخواهید ،تعیین اهداف را فراموش کنید .در عوض روی
سیستمتان تمرکز کنید.
شما تا سطح اهدافتان باال نمیروید ،بلکه تا سطح سیستمهایتان پایین میآیید.
36
2
چگونه عادتهای شما موجب شکلدهی به
هویتتان میشوند (و بالعکس)
چرا تکرار عادتهای بد اینقدر ساده است ،اما عادتهای خوب را بهسختی تکرار
میکنیم؟ کمتر چیزی پیدا میشود که بهاندازهی بهبود عادتهای روزمره بر زندگی شما
تاثیر بگذارد .بااینحال امکانش هست که سال بعد همین موقع بهجای انجام کارهای بهتر،
به تکرار اقدامات کنونی بپردازید.
غالبا حفظ عادتهای خوب به مدت بیش از چند روز دشوار به نظر میرسد ،حتی اگر
بسیار تالش کنید و انگیزهی زیادی داشته باشید .عادتهایی نظیر ورزش ،ذن (مدیتیشن)،
رویدادنگاری و آشپزی برای یکی دو روز منطقی هستند و پس از آن عذابآور میشوند.
اما وقتی عادتهایتان جا افتادند ،انگار تا ابد با شما هستند – علیالخصوص آنهایی که
ناخواستهاند .صرفنظر از نیات خوبی که داریم ،شکستن عادات ناسالم نظیر خوردن
فستفود ،تماشای بیشازحد تلویزیون ،وقتکُشی و استعمال دخانیات میتواند غیرممکن به
نظر برسد.
تغییر عادتهایمان به دو دلیل چالشبرانگیز است )1( :سعی میکنیم مور ِد اشتباهی را
تغییر دهیم و ( )2سعی میکنیم عادتهایمان را به شیوهی نادرست تغییر دهیم .در این
فصل به نکتهی اول میپردازیم .در فصول بعدی به دومی پاسخ خواهم داد.
اولین اشتباه ما این است که سعی میکنیم مورد اشتباهی را تغییر دهیم .برای اینکه
منظورم را متوجه شوید ،در نظر داشته باشید سه سطح هستند که تغییر میتواند در آنها رخ
دهد .میتوانید آنها را همچون الیههای پیاز فرض کنید.
عادتهای اتمی
شکل - 3سه الیه برای تغییر رفتار وجود دارد :تغییر در خروجیها ،تغییر در پروسهها یا تغییر در
هویتتان.
اولین الیه ،تغییر خروجیهایتان است .این سطح به تغییر در نتایجتان ارتباط دارد:
کاهش وزن ،انتشار یک کتاب یا پیروزی در یک مسابقه .اکثر اهدافی که تعیین میکنید ،به
این سطح از تغییر مربوط میشوند.
دومین الیه ،تغییر پروسههایتان است .این سطح به تغییر در عادات و سیستمهایتان
ارتباط دارد :اجرای یک روتین جدید در باشگاه ،تمیز کردن میز کار برای پیشبرد بهتر امور
کاری ،توسعهی یک رویکرد برای مدیتیشن .اکثر عادتهایی که پرورش میدهید به این
سطح مربوط میشوند.
سومین و عمیقترین الیه ،تغییر هویتتان است .این سطح به تغییر در باورهایتان مرتبط
میشود :دیدگاهتان نسبت به جهان ،خویشتنبینی ،قضاوتهایتان دربارهی خود و دیگران.
اکثر باورها ،مفروضات و گرایشهایی که دارید ،به این سطح مربوط میشوند.
نتایج آنچه هستند که دریافت میکنید .پروسهها به آنچه انجام میدهید ربط دارند.
هویت آنچه است که بدان باور دارید .وقتی صحبت از ایجاد عادتهای ماندگار میشود –
وقتی صحبت از ایجاد سیستمهایی برای بهبودهای 1درصدی میشود – مشکل این نیست
38
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
که فالن سطح از دیگری «بهتر» یا «بدتر» است .تمامی سطوح تغییر بهنوبهی خودشان
مفیدند .مشکل در جهت تغییر است.
بسیاری از افراد پروسهی تغییر عادتهایشان را با تمرکز بر آنچه خواهان دستیابی به آن
هستند ،آغاز میکنند .بدین ترتیب به عادتهای مبتنی بر نتیجه میرسیم .میتوانید بهجای
آنها ،عادتهای مبتنی بر هویت ایجاد کنید .در این رویکرد ،کار خود را با تمرکز بر روی
شخصیتی که دوست دارید در آینده باشید ،آغاز میکنید.
39
عادتهای اتمی
فرض کنید دو نفر مقاومت میکنند تا سیگار نکشند .وقتی سیگار به آنها تعارف
میشود ،نفر اول میگوید «نه ممنون .در حال ترکم» .این یک پاسخ معقول به نظر میرسد،
اما این فرد کماکان باور دارد که سیگاری است و تالش میکند به فرد دیگری تبدیل شود.
آنها امیدوارند که با همراه داشتن همان باورهای قدیمی ،رفتارشان تغییر پیدا کند.
دومین فرد با گفتن «نه ممنون .سیگاری نیستم» ،درخواست سیگار را رد میکند .تفاوت
کوچکی میان این دو جمله است ،اما میتوان تغییر هویت را در پاسخ دوم مشاهده نمود.
سیگار کشیدن به بخشی از زندگی پیشین آنها تبدیل شده ،نه زندگی که هماکنون انجام
میدهند .آنها دیگر خودشان را یک فرد سیگاری نمیدانند.
اکثر افراد در جستجویشان برای بهبود ،حتی به تغییر هویت فکر هم نمیکنند .آنها
صرفا پیش خودشان میگویند «میخواهم الغر شوم (نتیجه) و اگر به این رژیم مقید بمانم،
الغر خواهم شد (پروسه)» .آنها هدفگذاری میکنند و اقداماتی که باید برای رسیدن به
آن اهداف انجام دهند را در نظر میگیرند ،بدون اینکه به باورهای محرک این اقدامات
کاری داشته باشند .آنها هیچگاه نگاه به خودشان را تغییر نمیدهند و متوجه نمیشوند که
هویت قدیمیشان میتواند برنامههای جدیدشان برای تغییر را خراب کند.
پشت هر سیستمی از اقدامات ،سیستمی از باورها وجود دارد .سیستم دموکراسی بر
اساس باورهایی نظیر آزادی ،رأی اکثریت و برابری اجتماعی بنا شده است .سیستم
دیکتاتوری دارای مجموعهی بسیار متفاوتی از باورها همچون قدرت مطلقه و تبعیت
سفتوسخت است .میتوانید راههای مختلفی را برای راضی کردن مردم بهمنظور شرکت
حداکثری در انتخابات تصور کنید ،اما چنین رفتاری هیچگاه در دیکتاتوری مطرح نخواهد
شد ،زیرا در هویت آن سیستم جایی ندارد .رأیگیری ،رفتاری است که تحت برخی از
مجموعهی باورها امکانپذیر نیست.
وقتی دربارهی افراد ،سازمانها یا جوامع هم بحث میکنیم ،الگوی مشابهی وجود دارد.
مجموعهای از باورها و مفروضات وجود دارند که سیستم ،و هویت پشتِ عادتها را شکل
میدهند.
40
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
رفتاری که همسو با شخصیت نباشد ،دوامی نخواهد داشت .شاید پول بیشتری بخواهید،
اما وقتی هویتتان بهگونهای است که بیش از ساختههایتان مصرف میکنید ،پس باز هم به
سمت مخارج بیش از درآمد خواهید رفت .شاید خواهان وضعیت بهتری برای سالمتی باشید،
اما اگر باز هم راحتطلبی را بر اقدام و دستاورد ترجیح دهید ،بیش از ورزش ،دنبال
خوشگذرانی خواهید رفت .اگر هیچگاه باورهای اساسی خود را که منجر به رفتار پیشینتان
شده را تغییر ندهید ،بهسختی قادر به تغییر عادتها خواهید بود .شما یک برنامه و هدف
جدید دارید ،اما هنوز خودتان را تغییر ندادهاید.
داستان برایان کالرک ،1کارآفرینی از بولدرِ کلرادو را در نظر بگیرید که نمونهی خوبی
است .کالرک به من گفت« :از وقتی یادم میآید ،ناخنهایم را میجویدم .این کار بهعنوان
یک عادت عصبی و در سنین جوانی آغاز شد و سپس به یک سنت غیربهداشتی نامطلوب
تبدیل شد .یک روز موفق شدم جویدن ناخنهایم را متوقف کنم تا اینکه یک مقدار رشد
کردند .تنها با استفاده از قدرت ذهن ،توانستم این کار را انجام دهم».
در ادامه کالرک یک کار غافلگیرکننده انجام داد.
او گفت« :از همسرم خواستم که برای اولین بار در عمرم ،نوبت مانیکور برایم بگیرد.
فکر کردم که اگر برای حفظ ناخنهایم هزینه کنم ،دیگر آنها را نخواهم جوید .و این
موضوع جواب داد .البته ربطی به دالیل مالی نداشت .مانیکور کاری کرده بود که برای اولین
بار ناخنهایم شمایل زیبایی پیدا کنند .حتی مانیکوریست به من گفت که – سوای از
قضیهی جویدن – ناخنهای بسیار سالم و جذابی دارم .ناگهان به ناخنهایم افتخار
میکردم .و اگرچه هیچگاه چنین اشتیاقی را تجربه نکرده بودم ،اما ناگهان شرایط متفاوت
شد .دیگر از آن به بعد هیچگاه ناخنهایم را نجویدم؛ حتی یک بار هم به آن نزدیک نشدم.
و به همین دلیل هماکنون با افتخار از آنها مراقبت میکنم».
41
عادتهای اتمی
فرم کامل یک انگیزش درونی ،زمانی است که آن عادت به بخشی از هویت شما تبدیل
شود .وقتی میگویید من آدمی هستم که فالن چیز را میخواهم با زمانی که میگویید من
آدمی با فالن شخصیت هستم ،فرق میکند.
هرقدر بیشتر به یک جنبهی بخصوص از هویت خود افتخار کنید ،انگیزهی بیشتری
برای حفظ عادتهای مربوط به آن خواهید داشت .اگر به حالت و شمایل موی خود افتخار
میکنید ،انواع و اقسام عادتها را برای مراقبت و حفظ آن توسعه خواهید داد .اگر به اندازهی
عضلههای خود افتخار میکنید ،کاری خواهید کرد که هیچگاه یک جلسه ورزش را از دست
ندهید .اگر روسریهایی که گلدوزی میکنید مایهی افتخارتان است ،احتماال در طول هفته
ساعات بیشتری را به گلدوزی ادامه خواهید داد .وقتی غرور و افتخار وارد کار شد ،با چنگ و
دندان برای حفظ آن عادات تالش خواهید کرد.
تغییر واقعی در رفتار ،به معنای تغییر هویت است .امکان دارد به خاطر فالن انگیزه یک
عادت را شروع کنید ،اما تنها در صورتی به آن پایبند خواهید ماند که بخشی از هویتتان
شود .هر کس میتواند خودش را برای رفتن به باشگاه یا یکی دو بار خوردن غذای سالم
متقاعد کند ،اما اگر باور پشت آن رفتار را تغییر ندهید ،بهسختی خواهید توانست به آن پایبند
بمانید .بهبودها صرفا موقتی خواهند بود ،مگر اینکه به بخشی از هویت شما تبدیل شود.
هدف این نیست که یک کتاب بخوانید ،بلکه قرار است کتابخوان شوید.
هدف این نیست که در ماراتن شرکت کنید ،بلکه قرار است دونده شوید.
هدف این نیست که یک ساز یاد بگیرید ،بلکه قرار است موزیسین شوید.
رفتارهای شما ،معموال بازتابی از هویتتان هستند .آنچه انجام میدهید ،بیانگر شخصیتی
است که – آگاهانه یا ناخودآگاه – به آن باور دارید .تحقیقات نشان داده وقتی یک شخص
به فالن جنبهی خاص از هویتش عالقه دارد ،احتمال اینکه همسو با آن باور عمل کند،
افزایش خواهد یافت .مثال افرادی که خودشان را یک «رأیدهنده» میشناسند ،احتماال
بیش از افرادی که صرفا خواهان «رأی دادن» هستند ،در این پروسه شرکت خواهند کرد .به
همین ترتیب فردی که ورزش را در هویت خود نهادینه کرده ،لزومی ندارد خودش را برای
تمرین کردن قانع کند .انجام کار صحیح ،ساده است .درهرحال وقتی رفتار و هویت شما
42
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
کامال همراستا شوند ،دیگر برای تغییر رفتار تالش نمیکنید .شما صرفا بر اساس شخصیتی
که هماکنون به آن باور دارید عمل میکنید.
همانند سایر جنبههای مربوط به ایجاد یک عادت ،این مورد نیز یک شمشیر دولبه
است .وقتی همهچیز به نفعتان باشد ،تغییر هویت میتواند یک محرک قدرتمند برای بهبود
شخصی باشد .اگرچه درصورتیکه شرایط به ضررتان باشد ،تغییر هویت بهسختی صورت
میگیرد .وقتی یک هویت را پذیرفتید ،بهسادگی میتوان اجازه داد که وفاداریتان بر توانایی
تغییر شما تاثیر بگذارد .بسیاری از افراد چشمانشان را میبندند و کورکورانه از هنجارهایی که
به هویتشان ضمیمه شده پیروی میکنند.
«من در جهتیابی افتضاحم».
«نمیتوانم صبحها کار مفیدی انجام دهم».
«بهسختی اسم افراد در خاطرم میماند».
«همیشه دیر میرسم».
«میانهام با تکنولوژی خوب نیست».
«ریاضیاتم افتضاح است».
43
عادتهای اتمی
عادتهای خوب میتوانند منطقی به نظر برسند ،اما اگر با هویتتان در تضاد باشند،
نمیتوانید آنها را اجرا کنید.
امکان دارد در هر روز ،با عادتهایتان کلنجار بروید ،زیرا سرتان شلوغ است ،یا خستهاید ،یا
غرق در اندیشه هستید ،یا صدها دلیل دیگر برای این کار میآورید .اما دلیل واقعی برای عدم
پایبندی طوالنیمدت شما به عادتها ،این است که خویشتنبینیتان در نقش مانع عمل
میکند .به همین دلیل نمیتوانید خیلی به یک نسخه از هویتتان پایبند بمانید .پیشرفت به
یادگیریزدایی نیاز دارد .برای اینکه به بهترین نسخه از خودتان تبدیل شوید ،باید دائما
اعتقاداتتان را ویرایش کنید و هویت خود را بهروزرسانی نمایید و توسعه دهید.
پس ،به یک سوال مهم میرسیم :اگر باورها و دیدگاه شما چنین نقش مهمی را در
رفتارتان دارند ،از ابتدا چگونه در وجودتان شکل میگیرند؟ هویت شما دقیقا چگونه شکل
میگیرد؟ و چگونه میتوانید بر جنبههای جدیدی از هویتتان تاکید نمایید که در خدمتتان
باشد و بهتدریج موانع پیش رویتان را از بین ببرد؟
44
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
هماکنون تنها به این دلیل به هویت خود باور دارید که دالیلی برای اثباتش موجود
است .اگر بیست سال است هر روز یکشنبه به کلیسا میروید ،به این خاطر است که مذهبی
هستید .اگر هر شب یک ساعت زیستشناسی میخوانید ،به این خاطر است که اهل
مطالعهاید .اگر حتی در روزهای برفی هم به باشگاه میروید ،به این خاطر است که به
تناسب اندام تعهد دارید .هرقدر دالیل بیشتری برای یک باور داشته باشید ،سختتر از
همیشه به آن اعتقاد مییابید.
در اکثر اوقات جوانی ،خودم را یک نویسنده تصور نمیکردم .اگر از هر کدام از معلمان
دبیرستان یا اساتید دانشگاه بپرسید ،به شما میگویند که نهایتا یک نویسندهی متوسط بودم:
قطعا برجسته نبودم .وقتی حرفهی نویسندگیام را شروع کردم ،در چند سال اول هر روز
دوشنبه و پنجشنبه یک مقالهی جدید منتشر میکردم .با رشد سرنخها ،هویت من نیز
بهعنوان یک نویسنده رشد کرد .از طریق عادتهایم ،یک نویسنده شدم.
البته عادتهای شما تنها اقداماتی نیستند که بر هویتتان تاثیر میگذارند ،اما به دلیل
اینکه زیاد رخ میدهند ،معموال در دستهی مهمها قرار میگیرند .هر تجربه در زندگی باعث
میشود خویشتنبینی خود را اصالح کنید ،اما دلیل نمیشود که چون یک بار به توپ ضربه
زدهاید خود را بازیکن فوتبال قلمداد کنید یا در صورت طراحی سرسری یک تصویر ،خود را
هنرمند بدانید .اما وقتی این اقدامات را تکرار میکنید ،دالیل روی یکدیگر انباشته میشوند
و خویشتنبینیتان عوض میشود .تاثیری که تجربیات یکباره بر شما میگذارند کمکم از
بین خواهد رفت ،درحالیکه تاثیر عادتها در گذر زمان تقویت میشود .منظورم این است که
عمدهی پروسهی شکلگیری هویت شما با توجه به عاداتتان صورت میگیرد .در این راستا،
پروسهی شکلگیری عادتها را میتوان پروسهای دانست که بر اساس آن به خودِ
کنونیتان میرسید.
این یک تکامل تدریجی است .اینگونه نیست که یک بشکن بزنیم و تصمیم بگیریم به
یک شخصیت کامال جدید تبدیل شویم .اندکاندک ،روزبهروز ،عادتبهعادت تغییر میکنیم.
دائما شخصیتمان تحت خردهتحوالت مداوم قرار میگیرد.
45
عادتهای اتمی
هر عادت همانند یک پیشنهاد است« :هی ،شاید شخصیت من اینگونه است» .اگر یک
کتاب را تمام کنید ،بنابراین احتماال فردی هستید که مطالعه را دوست دارد .اگر به باشگاه
بروید ،احتماال فردی هستید که ورزش را دوست دارد .اگر نواختن گیتار را تمرین کنید،
احتماال فردی هستید که موسیقی را میپسندد.
هر اقدامی که انجام میدهید ،یک رأی برای تبدیل به شخصیتی است که دوست دارید.
هیچ تکاقدامی موجب تحول باورهایتان نخواهد شد ،اما وقتی همین رأیها تکتک جمع
میشوند ،اسناد مربوط به هویت جدیدتان ساخته میشود .به همین دلیل میتوان گفت که
تغییر معنادار و هدفمند نباید رادیکال باشد .عادتهای کوچک میتوانند با فراهمسازی اسناد
یک هویت جدید ،تفاوتهای معناداری را رقم بزنند .و اگر تغییر معنادار باشد ،بزرگ قلمداد
میشود .این امر با ایجاد بهبودهای کوچک که پیشتر ذکر شد ،پارادوکس دارد.
با جمعبندی مسائل ،میتوانید مشاهده کنید که عادتها مسیری برای تغییر هویت شما
هستند .عملیترین راه برای تغییر شخصیتی که هستید ،تغییر اقداماتی است که انجام
میدهید.
هر بار که یک صفحه مینویسید ،شما یک نویسنده هستید.
هر بار که ویلون تمرین میکنید ،شما یک موزیسین هستید.
هر بار که تمرین را شروع میکنید ،شما یک ورزشکار هستید.
هر بار که همکارانتان را تشویق میکنید ،شما یک رهبر هستید.
هر تغییر نهتنها نتیجه میدهد بلکه به شما یک مسئلهی بسیار مهمتر را میآموزد:
اینکه به خودتان اعتماد کنید .به این باور میرسید که واقعا میتوانید این کارها را انجام
دهید .وقتی همین رأیها جمع میشوند و اسناد شروع به تغییر میکنند ،داستانی که به
خودتان میگویید نیز شروع به تغییر خواهد کرد.
البته به شیوهی معکوس هم جواب میدهد .هر بار که اجرای یک عادت بد را انتخاب
میکنید ،یک رأی برای آن هویت است .خبر خوب اینجاست که لزومی ندارد کامل باشید.
در هر انتخابی ،هر دو جناح رأیهایی دارند .برای پیروزی در انتخابات ،به رأی همه نیاز
46
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
ندارید؛ تنها کافی است در اکثریت باشید .خیلی مهم نیست که چند رأی هم به رفتار بد یا
یک عادت غیرمفید بدهید .هدفتان این است که اکثریت را برنده شوید.
هویتهای جدید به اسناد جدید نیاز دارند .اگر همیشه همان رأیهای پیشین را به
صندوق بیندازید ،باز هم به همان نتایج همیشگی خواهید رسید .اگر رأیی تغییر نکند ،طبیعی
است که تغییری مشاهده نخواهد شد.
این یک پروسهی دومرحلهای و ساده است:
)1نوع شخصیتی که دوست دارید را انتخاب کنید.
)2با پیروزیهای کوچک آن را به خودتان اثبات کنید.
ابتدا شخصیتی که دوست دارید را انتخاب کنید .این امر در هر سطحی وجود دارد – در
قالب فردی ،یک تیم ،جامعه یا ملت .دوست دارید پای چه چیزهایی بایستید؟ اصول و
ارزشهای شما چه هستند؟ دوست دارید به چه شخصیتی تبدیل شوید؟
اینها سواالت بزرگی هستند و بسیاری از افراد مطمئن نیستند که باید از کجا شروع
کنند – اما نوع نتایجی که میخواهند را میشناسند :اینکه سیکسپک دربیاورند یا استرس
کمتری داشته باشند یا حقوقشان دو برابر شود .این خوب است .کارتان را از نتایج آغاز کنید
و ببینید که به چه نوع شخصیتی نیاز دارید تا بتوانید به این نتایج برسید .از خودتان بپرسید
«چه نوع شخصیتی هست که میتواند مرا به نتیجهی مدنظرم برساند؟ چه نوع شخصیتی
میتواند 20کیلوگرم وزن کم کند؟ چه نوع شخصیتی میتواند یک زبان جدید یاد بگیرد؟
چه نوع شخصیتی میتواند یک استارتاپ موفق را اجرا کند؟»
مثال «چه نوع شخصیتی میتواند یک کتاب بنویسد؟» احتماال فردی است که ثابتقدم
و قابل اعتماد باشد .هماکنون تمرکز خود را بهجای نوشتن یک کتاب (نتیجه) ،بر روی
شخصیتی بگذارید که ثابتقدم و قابل اطمینان است (هویت).
این پروسه میتواند به اعتقادات اینچنینی ختم شود:
«من از آن نوع معلمها هستم که پای محصلهایم میمانم».
47
عادتهای اتمی
«من از آن دکترها هستم که برای هر مریض زمان میگذارم تا همدردی الزم را
با آنها داشته باشم».
«من از آن مدیرها هستم که از کارکنانش دفاع میکند».
وقتی بر روی شخصیت مدنظرتان کنترل پیدا کردید ،میتوانید گامهای کوچکی را برای
تقویت هویت مطلوبتان بردارید .دوستی دارم که با پرسش «یک فرد سالم چه کارهایی
انجام میدهد؟» ،بیش از 45کیلوگرم وزن کم کرده است .در سرتاسر طول روز ،از این
پرسش بهعنوان یک دستورالعمل بهره میگیرد .آیا یک فرد سالم پیاده میرود یا تاکسی
میگیرد؟ آیا یک فرد سالم بوریتو سفارش میدهد یا ساالد؟ با خودش فکر کرد اگر به مدت
طوالنی ،مانند یک فرد سالم عمل کند ،در نهایت به یک فرد سالم تبدیل خواهد شد .حق با
او بود.
مفهوم عادتهای مبتنی بر هویت ،اولین مقدمهی ما برای یکی دیگر از زمینههای
کلیدی این کتاب است :حلقههای بازخورد .عادتهای شما هویتتان را شکل میدهند و
هویت شما نیز عادتهایتان را! این یک خیابان دوطرفه است .شکلگیری کل عادتها در
قالب یک حلقهی بازخورد است (مفهومی که در فصل بعد عمیقا مورد بحث قرار خواهد
گرفت) ،اما باید اجازه دهید که ارزشها ،اصول و هویت شما این حلقه را کنترل کنند نه
نتایجتان .تمرکزتان همواره باید بر روی رسیدن به شخصیت مدنظر باشد ،نه اینکه آن نتایج
بخصوص را کسب کنید.
48
اصول پایه :چرا تغییرات کوچک ،موجب تفاوتهای بزرگ میشوند
شما قدرت تغییر عادات مربوط خودتان را در اختیار دارید .هویت شما روی سنگ حک
نشده است .شما در هر لحظه حق انتخاب دارید .میتوانید هویتی که هماکنون مدنظرتان
است را انتخاب کنید و آن را با عادتهای منتخبتان تقویت نمایید .و بدین ترتیب میتوانید
به هدف عمیقتر این کتاب و دلیل واقعی اهمیت عادتها دست یابید.
ایجاد عادتهای بهتر بدین معنا نیست که کل زندگی خود را با ترفندهای مفید اشغال
کنید .بدین معنا نیست که هر شب نخ دندان بزنید یا هر روز صبح دوش آب سرد بگیرید یا
هر روز یک لباس یکسان بپوشید .بدین معنا نیست که به معیارهای موفقیت بیرونی
همچون کسب درآمد بیشتر ،کاهش وزن یا کاهش استرس دست یابید .عادتها میتوانند به
شما کمک کنند به تمام این موارد دست پیدا کنید ،اما اساسا آنها به «داشتنِ» یک چیز
مرتبط نمیشوند ،بلکه قرار است با آنها به شخص دیگری «تبدیل شوید».
در نهایت عادتهای شما اهمیت دارند ،زیرا کمک میکنند به آن شخصی که مدنظرتان
است تبدیل شوید .آنها مسیری هستند که از طریق آن ،عمیقترین باورهای مربوط به
خودتان را توسعه میدهید .به معنای واقعی کلمه ،شما به عادتهایتان تبدیل میشوید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خالصهی فصل
سه الیه تغییر وجود دارد :تغییر در خروجی ،تغییر در پروسه و تغییر در هویت.
موثرترین راه برای تغییر عادتها ،این است که نه بر روی دستاوردهای مدنظرتان ،بلکه
بر روی شخصیتی که دوست دارید تمرکز کنید.
برای تبدیل به بهترین نسخه از خودتان ،باید دائما باورهایتان را ویرایش کرده و
هویتتان را بهروز کنید و گسترش دهید.
دلیل اهمیت واقعی عادتها ،این نیست که به نتایج بهتری ختم میشوند (اگرچه میتوانند
این نقش را ایفا کنند) ،بلکه میتوانند باورهایی را که به خودتان دارید ،تغییر دهند.
49
3
چگونه با 4گام ساده ،عادتهای بهتری بسازیم
در سال ،1898روانشناسی به نام ادوارد تورندایک 1آزمایشی را انجام داد که مبنای
شناخت ما از شکلگیری عادتها و قوانین هدایتکنندهی رفتارمان شد .تورندایک به
مطالعهی حیوانات عالقهمند بود و این کار را با مطالعه روی گربهها آغاز کرد.
او هر گربه را داخل دستگاهی به نام جعبهی معما گذاشت .این جعبه بهگونهای طراحی
شده بود که گربه میتوانست «با یک حرکت ساده نظیر کشیدن یک حلقهی طناب ،فشردن
یک اهرم یا قدم گذاشتن روی یک پلتفرم» ،از در بیرون بیاید .مثال جعبه دارای اهرمی بود
که وقتی آن را فشار میدادید ،درب کناری جعبه باز میشد .وقتی در باز میشد ،گربه
میتوانست بیرون بپرد و به سمت کاسهی غذا بدود.
اکثر گربهها خیلی زود پس از قرار گرفتن داخل جعبه ،قصد فرار داشتند .آنها دماغشان
را به گوشههای جعبه میزدند ،پنجههایشان را روی روزنهها میکشیدند و به اشیاء لق چنگ
میانداختند .پس از چند دقیقه بررسی ،گربهها موفق میشدند اهرم جادویی را فشار دهند،
درب باز میشد و میتوانستند فرار کنند.
تورندایک رفتار هر گربه را طی آزمایشهای فراوان رصد کرد .در ابتدا ،حیوانات
بهصورت تصادفی در پیرامون جعبه راه میرفتند .اما بهمحض اینکه اهرم فشرده و درب باز
میشد ،پروسهی یادگیری آغاز میگردید .بهتدریج هر گربه یاد گرفت که اقدام به فشردن
اهرم را به پاداش فرار از جعبه و رسیدن به غذا ربط دهد.
پس از 20یا 30آزمایش ،این رفتار به یک پروسهی خودکار و عادت در آنها تبدیل
شد و هر گربه میتوانست در چند ثانیه این کار را انجام دهد .مثال تورندایک اشاره کرد