You are on page 1of 336

‫بسمه تعالی‬

2
‫باشگاه پنج صبحیها‬

‫نویسنده‪:‬‬
‫‪3‬‬
‫رابین شارما‬
‫م‪-Sharma, Robin S. (Robin Shilp), 1964 .‬‬ ‫سرشناسه‪ :‬شارما‪ ،‬رابین شیلپ‪،‬‫‪ - ۴۶۹۱‬‫‬
‫شارما؛ مترجم زینب رحمانی‫‪.‬‬
‫ها‪ /‬رابین ‫‬ ‫عنوان و نام پدیدآور‪:‬‫باشگاه پنج صبحی ‫‬
‫مشخصات نشر‪ :‬قم‪ :‬ارمغان گیالر‫‪۴۱۱۱،‬‫‪.‬‬
‫ص‪.‬؛‪۱۴/۵×۴۱/۵‬س ‫‬
‫م‪.‬‬ ‫مشخصات ظاهری‪:‬‫‪ ۳۳۹‬‫‬
‫شابک‪978-622-6588-52-2 :‬‬
‫وضعیت فهرستنویسی‪ :‬فیپا‬
‫یادداشت‪:‬‫عنوان اصلی ‫‪. The 5 AM club : own your morning, elevate your life, 2018:‬‬
‫موضوع‪Effectiveness :‬‬ ‫موضوع‪ :‬کارایی‬
‫موضوع‪Conduct of life :‬‬ ‫موضوع‪ :‬راه و رسم زندگی‬
‫موضوع‪Early rising :‬‬ ‫موضوع‪ :‬سحرخیزی‬
‫موضوع‪Time management :‬‬ ‫موضوع‪ :‬مدیریت زمان‬
‫موضوع‪Success :‬‬ ‫موضوع‪ :‬موفقیت‬
‫شناسه افزوده‪ :‬رحمانی‪ ،‬زینب‪،‬‫‪ ۴۳۳۶‬‫‪ ،-‬مترجم‬
‫رده بندی دیویی‪۴۵۸/۴ :‬‫‫‫‫‫‫‫شماره کتابشناسی ملی‪۳۹۱۹۱۴۹ :‬‫‬ ‫رده بندی کنگره‪BF۹۳۳ :‬‫‫‬

‫نام کتاب‪ :‬باشگاه پنج صبحیها‬


‫نویسنده‪ :‬رابین شارما‬
‫مترجم‪ :‬زینب رحمانی‬ ‫‪4‬‬
‫ناشر‪ :‬ارمغان گیالر‬
‫نوبت چاپ‪ :‬اول ‪0011‬‬
‫تیراژ‪ 0111 :‬نسخه‬
‫چاپخانه‪ :‬آریا‬
‫قیمت‪ 001111 :‬تومان‬
‫شابک‪878-622-6588-52-2 :‬‬
‫فهرست مطالب‬

‫فصل یک‪ :‬اقدام خطرناک ‪6............ ................................ ................................‬‬


‫فصل دو‪ :‬فلسفه روزانه برای تبدیلشدن به یک اسطوره ‪8.......................................‬‬
‫فصل سه‪ :‬برخوردی غیرمنتظره با یک غریبه شگفتانگیز ‪88..................................‬‬
‫فصل چهار‪ :‬رها کردن متوسطها و معمولیها ‪72.................. ................................‬‬
‫فصل پنج‪ :‬ماجرایی عجیب در رابطه با به دست گرفتن کنترل صبح ‪05.............................‬‬
‫فصل شش‪ :‬پرواز به سوی قلههای مهارت و شکستناپذیری ‪67..............................‬‬
‫فصل هفتم‪ :‬آمادهسازی برای دگرگونی در بهشت آغاز میشود ‪26............................‬‬
‫فصل هشتم‪ :‬روش پنج صبح‪ :‬برنامه صبحگاهی سازندگان دنیا ‪82...........................‬‬
‫فصل نهم‪ :‬وسیلهای برای نمایان کردن عظمت ‪855............. ................................‬‬
‫‪5‬‬ ‫فصل دهم‪ :‬چهار زمینه تمرکز افراد مشهور ‪886................... ................................‬‬
‫فصل یازدهم‪ :‬هدایت کشتی زندگی روی امواج خروشان دنیا ‪868.............................‬‬
‫فصل دوازدهم‪ :‬اعضای باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬تشریفات عادتسازی را کشف میکنند ‪821...‬‬
‫فصل سیزدهم‪ :‬اعضای باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬فرمول ‪ ۱۱/۱۱/۱۱‬را میآموزند ‪778..............‬‬
‫فصل چهاردهم‪ :‬اعضای باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬ضرورت خواب را درک میکنند ‪702.....‬‬
‫فصل پانزدهم‪ :‬اعضاای باشاگاه پانج صابحیهاا‪ ،‬دربااره ده تاکتیاک نباو ماادامالعمر‬
‫آموزش می بینند ‪762..................... ................................ ................................‬‬
‫فصل شانزدهم‪ :‬اعضای باشگاه‪ ،‬چرخه دوگانه عملکرد نخبگان را میآموزند ‪782.............‬‬
‫فصل هفدهم‪ :‬اعضای باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬به قهرمان زندگی خودشان تبدیل میشوند ‪277.......‬‬
‫فصل یک‬
‫اقدام خطرناک‬

‫اسلحه‪ ،‬بیشازحد خشونتآمیز بود‪ .‬حلقه طنابدار هم که قدیمی شاده باود و‬


‫زدن شاهرگ مچ دست با تیغه چاقو‪ ،‬خیلی بیصدا بود؛ بنابراین‪ ،‬این سااال پایش‬
‫میآید‪« :‬چگونه میشود زنادگیای را کاه زماانی باشاکوه باوده اسات بهسارعت و‬
‫خیلی دقیق‪ ،‬با حداقل خرابکاری و حداکثر اثرگذاری‪ ،‬پایان داد؟»‬
‫تا همین یک سال قبل‪ ،‬شرایط زندگی به شغل دراماتیکی امیادوارکنناده باود‪.‬‬ ‫‪6‬‬
‫خانم کارآفرین در سطح وسیعی بهعنوان یکی از غولهای صنعت درزمینه کارش‪،‬‬
‫رهبر اجتماع و خیر بشردوسات‪ ،‬ماورد تحساین همگاان باود‪ .‬او اواخار دهاه سای‬
‫عمرش را طی میکرد و رهبری شرکت فناوریای کاه آن را در اتاقخوابگااه کاالج‬
‫بنیانگذاری کرده بود را به عهده داشت‪ .‬این شارکت درنهایات‪ ،‬بخاش وسایعی از‬
‫بازار را از آن خود کرده بود و محصوالتی تولید میکرد که ماورداحترام مشاتریانش‬
‫بودند‪.‬‬
‫بااینوجود‪ ،‬به دلیل خیانت و حسادت شرکای خود‪ ،‬بخش زیاادی از مالکیات‬
‫خود را بر تجارتی که بیشتر عمرش را صرف ساختنش کرده بود را از دست داده بود‬
‫و حاال باید به دنبال شغل جدیدی میگشت‪.‬‬
‫این اتفاق آنقدر بیرحمانه پیش روی داده بود که خانم کارآفرین تاب تحمال آن را‬
‫نداشت‪ .‬در زیر ظاهر سرد این زن‪ ،‬قلبی دلساوز‪ ،‬مهرباان و سرشاار از عشاق میتپیاد‪.‬‬
‫احساس میکرد که فلک به او خیانت کرده است و لیاقتش بیشتر از اینهاست‪.‬‬
‫به سرش زد یاک قاوطی بازرگ قارص خاواب را در معادهاش بریازد‪ .‬در ایان‬
‫صورت‪ ،‬این اقدام خطرناک تمیزتر انجام میشد‪ .‬با خودش فکر کرد‪« :‬قرصها را‬
‫میخورم و کار را خیلی سریع یکسره میکنم‪ .‬باید از این درد و رنج خالص شوم‪».‬‬
‫همان موقع‪ ،‬روی میز دراوری که از چوب بلاو سااخته شاده باود و در اتااقخواب‬
‫ا‬
‫کااامال ساافید او ق ارار داشاات‪ ،‬متوجااه چیاازی شااد _ بلاایط شاارکت در یااک همااایش‬
‫ا‬
‫بهینهسازی فردی که مادرش به او داده بود‪ .‬خانم کارآفرین معماوال باه کساانی کاه در‬
‫چنین رویدادهایی شرکت میکردند میخندید و آنها را با لقب «بال شکساته» خطااب‬
‫میکرد و میگفت که آنها به دنبال جوابهای یک مرشد قالبی هساتند؛ درحالیکاه‬
‫تمام آنچه برای زیستن یک زندگی پربازده و موفق نیاز دارند‪ ،‬درون خودشان است‪.‬‬
‫شاید زمان آن رسیده بود که درباره این عقیده خود‪ ،‬تجدیدنظر کناد‪ .‬حااال دیگار‬
‫گزینههای زیادی پیش رو نمیدید؛ یا باید به آن سمینار میرفت و موفقیتی را تجربه‬
‫میکرد که زندگیاش را نجات میداد و یا باید آرامش را در مرگی سریع مییافت‪.‬‬
‫‪7‬‬
‫فصل دو‬
‫فلسفه روزانه برای تبدیلشدن به یک اسطوره‬

‫نگذار آ تش درونت ذرهذره در مرداب ناامیدکننده زمزمههایی که به تو میگویندد‬


‫ا‬
‫«هنوز نه» یا «اصل ممکن نیست» خاموش شود‪ .‬اجازه نده قهرمان درونت بده‬
‫خاطر سرخوردگی از زندگیای که سزاوارش بودی و هرگز به آن نرسدیدی تبداه‬
‫شود‪ .‬میتوانی به دنیایی که آرزویش را داری برسی‪ .‬آن دنیا وجود دارد واقعی‬
‫است ممکن است مال توست‪.‬‬
‫آین رند‬ ‫‪8‬‬
‫سخنران همایش‪ ،‬بسیار ماهر بود؛ یک سخنور واقعی‪.‬‬

‫ا‬
‫وی در دهه هشتاد زندگیاش باه سار میبارد و بسایار مشاهور باود‪ .‬تقریباا در‬
‫انتهای دوران حرفهای خود قرار داشت و بهعنوان استاد بزرگ انگیازش‪ ،‬در تماام‬
‫دنیا مورداحترام بود‪ .‬او یکی از اسطورههای رهبری و سیاستمداری بیریا بود کاه‬
‫به مردم کمک میکرد تا چشمشان روی استعدادهایشان باز شود‪.‬‬
‫در جامعه و فرهنگی پار از نوساانات‪ ،‬بالتکلیفای و نااامنی‪ ،‬همایشهاای ایان‬
‫سخنران‪ ،‬جمعیتی برابر با یک استادیوم ورزشی را به خود جاذب میکارد؛ مردمای‬
‫که نهتنها دوست داشتند زندگیای ماالمال از خالقیت‪ ،‬بازدهی و کامیابی داشاته‬
‫باشااند‪ ،‬بلکااه اشااتیاق زیااادی باارای تعااالی دادن بااه بشااریت داشاات؛ طااوری کااه‬
‫درنهایت‪ ،‬اطمینان داشته باشند که میراثی فوقالعااده از خاود باهجا گذاشاتهاند و‬
‫روی زندگی نسلهای آتی‪ ،‬اثر گذاشتهاند‪.‬‬
‫عماال ایاان ماارد‪ ،‬منحصااربهفرد بااود‪ .‬او بینشهااایی را باااهم میآمیخاات کااه‬
‫سلحشور درون شخصیت ما را نیرو میبخشید و شاعر سرزنده مقایم در قلبماان را‬
‫تکریم میکرد‪ .‬پیام او‪ ،‬به مردم عادی اجتماع نشان میداد که چطور میتوانناد در‬
‫باالترین سطوح قلمروی کسابوکار‪ ،‬باه موفقیات برساند و درعینحاال‪ ،‬جاادوی‬
‫نهفته در یک زندگی غنی را احیا کنند‪ .‬درنتیجه‪ ،‬ما را به حالت هیبتای کاه زماانی‬
‫حس میکردیم‪ ،‬برمیگرداناد ‪ -‬یعنای قبال از آنکاه دنیاای ساخت و سارد‪ ،‬نباو‬
‫ذاتیمان را با ملغمهای از پیچیدگیها‪ ،‬سطحینگریها و انحرافات ذهنی ناشی از‬
‫شیوع فناوری‪ ،‬به بردگی بکشد‪.‬‬
‫سخنران اگرچه قدبلند بود‪ ،‬گذر عمر اندکی قد او را خم کارده باود‪ .‬او بار روی‬
‫صااحنه‪ ،‬محتاطانااه و درعینحااال مااوقر راه میرفاات‪ .‬کتوشاالوار زغااالی بااا راهراه‬
‫باریک سفید که عاالی باه تانش دوختهشاده باود‪ ،‬ظااهری باوقاار باه او مایداد و‬
‫عینکی که شیشههایی با ته رنگ آبی داشت‪ ،‬به مقدار کافی‪ ،‬حالت خودمانی در او‬
‫‪9‬‬ ‫ایجاد میکرد‪.‬‬
‫سخنران خطاب به هزاران نفر حاضر در سالن گفت‪« :‬زندگی کوتاهتر از آن است‬
‫که از استعدادها استفاده نکنید‪ .‬شما با فرصت و البته مسئولیتی برای تبدیلشدن به‬
‫یک اسطوره به دنیا آمدید‪ .‬شما خلق شادهاید تاا پروژههاایی در ساطح شااهکار اجارا‬
‫کنید‪ .‬وجود شما طوری طراحی شده است که به دنبال حرفههای فوق مهام برویاد‪.‬‬
‫شما خلق شدهاید تا بهعنوان نیروی خیر‪ ،‬روی این سیاره کوچک ایفای نقاش کنیاد‪.‬‬
‫ا‬
‫شما در این تمدنی که تقریبا دیگر نشانهای از تمدن در آن باقی نمانده‪ ،‬قابلیت تسلط‬
‫بر عظمت ذاتی خودتان را دارید‪ .‬شما خلق شدهاید تا اصالت خودتان را در این جامعه‬
‫جهانی که اکثریت مردمش به دنبال خریدن کفشهای زیبا و به دست آوردن اقاالم‬
‫گرانقیمت هستند و بهندرت برای تعالی خودشان سرمایهگذاری میکنناد‪ ،‬از ناو باه‬
‫دست بیاورید‪ .‬برای اینکه شخصیت خودتان را رهبری کنید‪ ،‬بهتر است که‪ ...‬درواقع‬
‫ضروری است که دیگر یک هیوالی مجازی نباشید که بیوقفه به وساایل دیجیتاال‬
‫جذب میشود‪ .‬شما بایاد زنادگی خاود را بهگوناهای از ناو بساازید کاه اربااب زنادگی‬
‫خودتان باوده و اساوه شایساتگی باشاید؛ و آن خودمحاوری کاه اساباب محادودیت‬
‫انسانهای نیک روزگار است را کنار بگذارید‪ .‬تماام ماردان و زناان بازرگ دنیاا‪ ،‬اهال‬
‫"بخشیدن" بودند نه "گرفتن"‪ .‬انکار کنید آن تفکر غلط رایج را که میگوید‪« :‬آنهاایی‬
‫برنده میشوند کاه بیشاتر از بقیاه جماع میکنناد‪ .‬در عاو ‪ ،‬کاار قهرماناناه انجاام‬
‫بدهید؛ کاری که بازار کارتان را باکیفیت ناشی از اصاالت و کماک باه ماردم‪ ،‬قبضاه‬
‫کند‪ .‬در حین اینکه آن کار را انجام میدهیاد‪ ،‬باه شاما توصایه مایکنم کاه زنادگی‬
‫خصوصیای بر پایه اخالقیات و سرشار از زیباییهای حیرتآور برای خودتان ایجااد‬
‫کنید و وقتی پای محافظت از آرامش درونتان در میان اسات‪ ،‬تحات هایچ شارایطی‬
‫تسلیم نشوید‪ .‬دوستان من‪ ،‬به این طریق است که شما میتوانیاد هماراه باا مالهکاه‬
‫عروج کنید و در کنار خدایان قدم بردارید‪».‬‬
‫سخنران مکث کرد‪ ،‬نفسی عمیق کشاید؛ باه بزرگای یاک کاوه‪ .‬تنفساش آرام‬
‫گرفت و حین دم‪ ،‬صدای فشی داد‪ .‬به بوتهای مشکی شیکی که باه پاا داشات‪،‬‬
‫نگاه کرد‪ .‬نفرات نشسته در ردیف جلو‪ ،‬قطره اشکی را دیدند که از روی صورت پیار‬ ‫‪01‬‬
‫و درعینحااال جااذاب سااخنران‪ ،‬پااایین لغزیااد‪ .‬نگاااهش رو بااه زمااین باااقی مانااد‪.‬‬
‫سکوتش به بلندی رعد بود‪ .‬به نظر میآمد سخنران در جا‪ ،‬در نوسان است‪.‬‬
‫بعد از لحظاتی پرتنش که باعث شد برخای حضاار در صندلیهایشاان جاباهجا‬
‫شوند‪ ،‬سخنران میکروفونی کاه در دسات چاپ داشات پاایین گذاشات‪ ،‬باا دسات‬
‫آزادش بهآرامی دست کرد داخل جیبش و دستمال کتانی که بهدقت تا شده باود را‬
‫بیرون آورد و گونهاش را پاک کرد‪.‬‬
‫«هرکدام از شما‪ ،‬ندایی در زندگی دارد‪ .‬تکتک شماها غریزه رسیدن به تعاالی را‬
‫در روح خودتان دارید‪ .‬هیچیک از افراد حاضر در این سالن نیااز نیسات کاه در بارز‬
‫حد متوسط میخکوب شوند و در کنار ناحرفهایگری جمعی موجاود در کسابوکار و‬
‫صنعت‪ ،‬خودشان را تسلیم رفتارهای معلق ماندن در حد متوسط بکنناد کاه در تماام‬
‫جامعه مشهود است‪ .‬محدودیت‪ ،‬فقط یک ذهنیت اسات کاه تعاداد زیاادی از افاراد‬
‫خوب جامعه‪ ،‬روزاناه باا آن درگیار هساتند و ایان ذهنیات آنقادر بارای آنهاا تکارار‬
‫میشود که درنهایت بهواقعیت زندگیشان تبدیل میشود‪ .‬قلبم به درد میآید؛ وقتای‬
‫انسانهای زیادی را با قدرتهای بالقوه میبینم که در این ذهنیت گیر میکنند کاه‬
‫ازلحااا حرفااهای نمیتواننااد اسااتثنایی باشااند‪ .‬بایااد بااه خاااطر داشااته باشااید کااه‬
‫بهانههایتان گمراهکننده‪ ،‬ترسهایتان درو گو و شکهایتان دزد هستند‪».‬‬
‫بسیاری از حضار سار باه تأییاد جنباندناد‪ ،‬تعادادی دسات زدناد و بعاد‪ ،‬تعاداد‬
‫بیشتری تشویق کردند‪.‬‬
‫ا‬
‫سخنران ادامه داد‪« :‬من شما را درک میکنم؛ واقعا درکتان مایکنم‪ .‬مایدانم‬
‫که دوران ساختی را در زنادگیتاان داشاتهاید‪ .‬هماه ماا چناین دورانای داشاتهایم‪.‬‬
‫میدانم که از نظر خیلی از شماها‪ ،‬اوضاع با آیندهای که در کاودکی پار از شاوق و‬
‫اشتیاق و شگفتی برای خودتان متصور بودید‪ ،‬تفاوت دارد‪ .‬شما روزهای زندگیتان‬
‫را برای چنین نتیجهای برنامهریزی نکردید‪ ،‬درست است؟ قصدتان این نبود که در‬
‫شغلی باشید که شعلههای زندگی را در روحتان خاموش کناد‪ .‬قصادتان ایان نباود‬
‫‪00‬‬ ‫درگیر استرس‪ ،‬نگرانی و مسائولیتهای بیپایاانی باشاید کاه اصاالت شاما را زیار‬
‫ساااال بباارد و اناارژی شااما را از شااما بگیاارد‪ .‬نمیخواسااتید ماادام دنبااال اهااداف‬
‫باایاهمیاات بااوده و تشاانه رساایدن آناای بااه خواسااتههای پیشپاافتاااده باشااید؛‬
‫خواستههایی که تحت تأثیر فناوری در ما شکل گرفته است؛ فناوریای که بهجای‬
‫آزادی‪ ،‬ما را به بردگی کشانده است‪ .‬قصدتان این نباود کاه مادام چرخاه زنادگی را‬
‫برای خودتان تکرار کنید و اسم آن را زندگی بگذارید‪ .‬باید به شاما بگاویم خیلای از‬
‫ماها در سیسالگی میمیریم و در هشتادسالگی دفن میشویم؛ بنابراین‪ ،‬من شما‬
‫را درک میکنم‪ .‬شما امیدوار بودید کاه زنادگیتان باه شاکل دیگاری پایش بارود‪.‬‬
‫جالبتر‪ ،‬هیجانانگیزتر‪ ،‬ارضاکنندهتر‪ ،‬خاصتر و جادوییتر باشد‪».‬‬
‫حین ادای آخر ین کلمات‪ ،‬صدای سخنران میلرزیاد‪ .‬بارای لحظاهای‪ ،‬بارای‬
‫نفس کشیدن به تقال افتاد‪ .‬نگاههای نگران روی صورتش‪ ،‬باعث شد پیشاانیاش‬
‫چین بیفتد‪ .‬روی صندلی کرمرنگی که با دقت تمام توسط یکی از همکارانش کناار‬
‫صحنه گذاشته شده بود نشست‪.‬‬
‫«و بله من از این حقیقت آگاهم که افراد زیادی در ایان ساالن هساتند کاه در‬
‫حال حاضر زندگی مطلوبشان را دارند‪ .‬شما باا موفقیتهایتاان‪ ،‬حماساهها در ایان‬
‫دنیا رقم زدید‪ .‬کارتان را با مهارت کامل انجام میدهید‪ ،‬خانواده و اجتماعتان را باا‬
‫جریانی که گویا از دنیای دیگری آمده است‪ ،‬غنای میکنیاد‪ .‬کارتاان عاالی اسات‪.‬‬
‫آفرین! اما بااینحال‪ ،‬حتی شما نیز فصلهایی را در زندگیتان تجربه کردهایاد کاه‬
‫طی آنها‪ ،‬در ورطه سرد و خطرناکی گم شدید‪ .‬شما هم شااهد فاروریختن شاکوه‬
‫خالق و عظمت و کاراییتان در دایره کوچاک راحتایتاان بودهایاد؛ دایاره راحتای‪،‬‬
‫تارس و کرختاایای کااه بااه مهااارت شاما خیاناات میکنااد و باتریهایتااان را خااالی‬
‫میکند‪ .‬شما هم توسط زمستانهای بیثمار ناشای از زنادگیهای ضاعیف‪ ،‬دچاار‬
‫ناامیدی شدید‪ .‬شما هم نتوانستید به خیلی از رؤیاهای دوران کاودکیتاان برساید‪.‬‬
‫شااما هاام از افااراد مااورد اعتمادتااان ضااربه خوردهایااد‪ .‬شااما هاام شاااهد نااابودی‬
‫ایدهآلهایتان بودهاید‪ .‬قلبهای معصوم شما هم به تاراج رفتاه و زنادگیتان دچاار‬
‫تلفات شده است؛ درست مثل ویرانههایی که بعد از نفوذ دشمن بیگانه جاهطلب از‬ ‫‪02‬‬
‫یک سرزمین‪ ،‬باقی مانده است‪».‬‬
‫فضای غارمانند سالن همایش‪ ،‬در سکوت عمیقی فرورفته بود‪.‬‬
‫«صرفنظر از اینکه در کجای مسیر زندگی قرار دارید‪ ،‬اجازه ندهید رناج ناشای از‬
‫گذشته ناقصتان‪ ،‬مانع شکوه آینده افسانهای شما شود‪ .‬قدرت شاما خیلای بیشاتر از‬
‫چیزی است که در حال حاضر در درکتان میگنجد‪ .‬پیروزیهاای باشاکوه‪ ،‬در حاال‬
‫ا‬
‫ورود به زندگی شما هستند؛ و شما دقیقا همانجایی قرار دارید که بایاد باشاید؛ تاا باه‬
‫رشد موردنظر برای رسیدن به آن زندگی پربازده و حیرتآور دسات پیادا کنیاد کاه باا‬
‫پشت سر گذاشتن آزمایشهای سخت‪ ،‬باه آن رسایدهاید‪ .‬بدانیاد کاه در ایان لحظاه‬
‫هیچچیز زندگیتان ایارادی نادارد‪ ،‬حتای اگار در ظااهر اینگوناه باه نظار برساد کاه‬
‫همهچیز دارد از هم میپاشد‪ .‬اگر هم حس میکنید که زنادگی شاما در حاال ویاران‬
‫شدن است‪ ،‬دلیلش این است که ترسهای شما از ایمانتان قویتر هساتند‪ .‬شاما باا‬
‫تمرین میتوانید صدای ترس درونتان را کم کنید و صدای ایمانتان را بهتار بشانوید‪.‬‬
‫حقیقت این است که تمام چالشهایی که در زندگی تجرباه کردهایاد‪ ،‬تماام آدمهاای‬
‫مسمومی که با آنها رودررو شدهاید و تمام آزمایشهاایی کاه پشات سار گذاشاتهاید‪،‬‬
‫برای آمادهسازی و تبدیل کردن شما به شخصیت فعلیتاان باوده اسات‪ .‬شاما بارای‬
‫فعال کردن گنج درون و استعدادها و قدرتهایی که در حال بیدار شدن در وجودتان‬
‫هستند‪ ،‬به آن درسها نیاز داشتید‪ .‬هیچچیز تصادفی نیست‪ .‬هیچچیز به هدر نرفتاه‬
‫ا‬
‫است‪ .‬شما دقیقا در همان نقطاهای قارار داریاد کاه بارای رسایدن باه متعاالیتارین‬
‫خواستههایتان‪ ،‬باید در آن باشاید؛ زنادگیای کاه شاما را باه پایهگاذار امپراتوریهاا‪،‬‬
‫متحولکننده دنیا یا شاید هم یک تاریخساز تبدیل میکند‪».‬‬
‫آقااایی کااه بااا کاااله بیسبااال قرمااز در ردیااف پاانجم نشسااته بااود‪ ،‬فریاااد زد‪:‬‬
‫«اینهایی که شما میگویید‪ ،‬به نظر خیلای راحات میآیاد؛ اماا قضایه در واقعیات‬
‫بسیار سختتر است‪ ».‬او یک تیشرت خاکستری و شلوار جاین مادل پااره باه تان‬
‫داشت‪ .‬اگرچه این طغیان ممکن بود نوعی بیاحترامی به نظر برساد‪ ،‬ولای صادا و‬
‫‪03‬‬ ‫زبان بدن گوینده نشان میداد که برای سخنران احترام قاهل است‪.‬‬
‫سخنران جواب داد‪« :‬با شما موافقم ای انسان فوقالعاده‪ ».‬حین برخاساتن از‬
‫روی صندلی‪ ،‬وقارش روی تمام حضار تأثیر گذاشته بود و صدایش قویتر به گوش‬
‫میرساید‪ ».‬او اداماه داد‪« :‬اگار ایادهها باه کاار گرفتاه نشاوند‪ ،‬بایارزش هساتند‪.‬‬
‫کوچکترین اقدامات همیشه در مقایسه با عظیمترین ایادهها بزرگتار هساتند؛ و‬
‫اگر تبدیلشدن به فردی شگفتانگیز و ساختن یک زندگی افسانهای کاار راحتای‬
‫بود‪ ،‬اآلن همه از آن برخوردار بودند‪ .‬متوجه منظورم هستید؟»‬
‫آقای کاله قرمز حین آنکه لب تحتانیاش را با انگشت میمالیاد‪ ،‬جاواب داد‪:‬‬
‫«البته رفیق‪».‬‬
‫ا‬
‫سخنران ادامه داد‪« :‬جامعه‪ ،‬مشتی درو به ما تحویل داده اسات؛ ماثال یاک‬
‫مورد اینکه مردم باید راحتی را به این واقعیت ترسناک و درعینحال باشکوه ترجیح‬
‫بدهند که هر موفقیتی نیازمند تاالش ساخت‪ ،‬اباداع مجادد و فاداکاری‪ ،‬اسات و‬
‫ا‬
‫عمق این تالش و فداکاری دقیقا باه انادازه عماق هماان دریاایی اسات کاه بنادر‬
‫راحتیمان را در حاشیه آن بنا کردهایم‪ .‬به اعتقاد من‪ ،‬گمراهی ناشی از رضاایت از‬
‫عملکرد خویشتن و زندگی کردن در دایره راحتی‪ ،‬درنهایت‪ ،‬صد مرتبه بیرحمانهتار‬
‫از این است که با تمام قوا برای رسیدن به رؤیاهای شیرینتان تالش کنید‪ .‬این یک‬
‫قااانون اساات کااه افااراد موفااق‪ ،‬اثرگااذار و خوشاابخت‪ ،‬همیشااه بااه یاااد میآورنااد‪:‬‬
‫ا‬
‫«موفقیت در سطح جهانی‪ ،‬دقیقا از جایی شروع میشود که مرزهای دایره راحتای‬
‫ما به پایان میرسد‪ ».‬مرد کاله قرماز‪ ،‬سارش را باه نشاانه تأییاد تکاان داد‪ .‬تعاداد‬
‫دیگری از حضار هم همین کار را کردند‪ .‬سخنران حین آنکه با یک دست‪ ،‬دساته‬
‫صندلی را گرفته بود و اندام الغرش را روی آن مستقر میکرد‪ ،‬اداماه داد‪« :‬ذهان‬
‫ما از سنین پایین اینگونه برنامهریزی شده است که زندگی کاردن باا وفااداری باه‬
‫ارزشهای استادانه‪ ،‬نبو و وقار‪ ،‬نیاز باه کمای تاالش دارد؛ بناابراین‪ ،‬اگار مسایر‬
‫ناهموار شود و نیازمند شکیبایی باشد‪ ،‬ما همه فکر مایکنیم کاه در مسایر اشاتباه‬
‫قرار داریم‪ .‬ما جامعه و فرهنگی متشکل از افراد نرم‪ ،‬ضعیف و شکننده را تشاکیل‬
‫دادهایاام کااه نمیتواننااد بااه تعهاادات خااود عماال کننااد و بااهمحض ظاااهر شاادن‬ ‫‪04‬‬
‫کوچکترین موانع‪ ،‬از رؤیاهایشان دست میکشند‪».‬‬
‫سخنران این را گفت و آه بلندی کشید‪ .‬بعد درحالیکه جوری اطراف سالن چشم‬
‫ماایچرخانااد کااه انگااار تعهااد دارد در چشاام تکتااک حضااار نگاااه کنااد‪ ،‬ادامااه داد‪:‬‬
‫ا‬
‫«دشواری‪ ،‬چیز خوبی است‪ .‬رسیدن به عظمت واقعی و درک نبو ذاتی‪ ،‬اصاوال کاار‬
‫دشاااواری اسااات‪ .‬تنهاااا کساااانی کاااه خودشاااان را وقاااف میکنناااد و بزرگتااارین‬
‫محدودیتهایشان را پشت سر میگذارند‪ ،‬میتوانند مرزها را گساترش دهناد‪ .‬رنجای‬
‫کااه در مساایر جامااه عماال پوشاااندن بااه قاادرتهای ویاا ه خااود و قدرتمناادترین‬
‫تواناییهایتااان و الهااامبخشترین بلناادپروازیهایتان متحماال میشااوید‪ ،‬یکاای از‬
‫بزرگترین منابع ارضای روحی انسان است‪ .‬کلید اصلی خوشبختی و آرامش درونی‪،‬‬
‫این است که بدانید تمام تالشتان را برای رسیدن به نتایج دلخواهتان انجام داده و با‬
‫اشتیاق تمام از جسارتتان استفاده کردهاید تا به بهترین نسخه خودتان تبادیل شاوید‪.‬‬
‫مایلز دیویس‪ ،‬اسطوره موزیک جاز‪ ،‬خودش را تحتفشار قرار داد و از مرزهای عادی‬
‫حیطه حرفهایاش گذشت تا قابلیت عالی خود را از وجاودش بیارون بکشاد‪ .‬میکال‬
‫ان ‪ ،‬ازلحا ذهنی‪ ،‬عاطفی‪ ،‬جسمی و روحی تمام تالش خود را انجاام داد تاا بتواناد‬
‫یک شاهکار خلق کند‪ .‬رزا پارکس‪ ،‬یک خیا ساده باشهامتی برجسته‪ ،‬زمانی که باه‬
‫دلیل واگذار نکردن جای نشستنش در اتوبوسی که صاندلیهاایش تفکیاک نا ادی‬
‫شده بودند‪ ،‬توسط پلیس بازداشت و تحقیر شد‪ ،‬هماه آن تحقیرهاا را تحمال کارد تاا‬
‫جرقه جنبش حقوق مدنی را ایجاد کناد‪ .‬چاارلز دارویان‪ ،‬عازم راساخی را از خاودش‬
‫نشان داد و به مدت هشت سال صدفها را مطالعه کرد تا بتواناد تئاوری تکااملش را‬
‫فرمولبندی کند‪ .‬اگر در این دوره کسی باه آن شاکل خاودش را وقاف بهینهساازی‬
‫تخصصش کند‪ ،‬اکثریت مردم این جهآنکه بخش زیادی از عمر بازگشتناپذیرشاان‬
‫را صرف تماشای سلفیها‪ ،‬عکس صبحانه دوستان مجازی و بازیهای کاامپیوتری‬
‫خشن میکنند‪ ،‬به او برچسب دیوانه میزنند‪.‬‬
‫«استیفن کینگ قبل از اینکه رمان کری کاه باعاث شاهرتش شاد را باه ناشار‬
‫‪05‬‬ ‫بفروشد‪ ،‬بهعنوان معلم انشای دبیرستان و کارمند یک شرکت لباسشاویی صانعتی‬
‫ا‬
‫کار میکرد‪ .‬اوه و لطفا این را هم بدانید که کینگ به حدی تحت تأثیر جوابهاای‬
‫رد و انکار قابلیتهایش قرار گرفت که تسلیم شد و دستنوشته رمان را کاه داخال‬
‫کانکس تریلر قراضهاش نوشته بود‪ ،‬به سطل زباله انداخت‪ .‬پس از آن‪ ،‬همسارش‬
‫تبیثا‪ ،‬زمانی که کینگ بیرون رفته بود‪ ،‬دستنوشاته را از باین زبالاههاا پیادا کارد‪،‬‬
‫خاکسترهای سیگار را از روی آن پاک کرد‪ ،‬آن را خواند و باه همسارش گفات کاه‬
‫پیدا کردن یک ناشر نظر خوبی است‪ .‬حتی در آن مورد‪ ،‬پیشپرداخات دریاافتی او‬
‫برای آن کتاب‪ ،‬فقط هزار و پانصد دالر بود‪».‬‬
‫خانمی که نزدیک صحنه نشسته بود‪ ،‬زیر لاب گفات‪« :‬جادی میگوییاد؟» او‬
‫یک کاله سبز جنگلی به سر داشت که پر قرمز نارنجی بزرگی از آن بیرون زده بود‪.‬‬
‫آشکار بود که این زن باارزشها و استانداردهای خودش زندگی میکند‪.‬‬
‫سخنران با لحنی محکم جواب داد‪« :‬بله‪ ،‬جدی میگویم‪ .‬درحالیکاه ونساان‬
‫ونگوگ در طول عمرش‪ ،‬نهصد تابلوی نقاشی و بیشتر از هزار طراحی خلاق کارد‪،‬‬
‫تنها پس از مرگش بود که به شهرت رساید‪ .‬انگیازه او بارای خلاق ایان آثاار‪ ،‬ناه از‬
‫منیت و نیاز به تشویق مردم‪ ،‬بلکه از غریزهای خردمندانهتر نشئت میگرفت کاه او‬
‫را تشویق میکرد صرفنظر از دشواریهایی که پیش رو داشت‪ ،‬بخش بیشاتری از‬
‫قدرت خالقیتش را آزاد کند‪ .‬تبدیلشدن به اسطوره هیچوقت کاار راحتای نیسات؛‬
‫ا‬
‫اما شخصا آن سفر دشوار را به غم ناشی از گیرکاردن در روال پیشپاافتاادهای کاه‬
‫ا‬
‫بسیاری از قهرمانهای بالقوه داهما با آن درگیر هستند‪ ،‬ترجیح میدهم‪.‬‬
‫«بگذریم‪ .‬اجازه دهید سادهتر بگویم‪ :‬جایی که قلمروی راحتای شاما باه پایاان‬
‫ا‬
‫میرسد‪ ،‬دقیقا همان نقطهای است کاه بزرگتارین فرصاتهای زنادگیتان در آن‬
‫قرار دارناد‪ .‬باورهاایی کاه اساباب آشافتگی شاما هساتند‪ ،‬حسهاایی کاه شاما را‬
‫میترسانند‪ ،‬پروژههایی کاه مرغوبتاان میکنناد و آشاکار شادن اساتعدادهایی کاه‬
‫ا‬
‫بخااش ضااعیفی از وجودتااان در براباار آنهااا مقاوماات نشااان میدهااد‪ ،‬دقیقااا‪،‬‬
‫همانجایی هستند که شما باید به آنها وارد شوید‪ .‬بهعنوان یک تهیهکننده فعاال‬
‫و جستوجوگر آزادی فردی و فرصتهای عالی‪ ،‬بایاد باه طارف ایان درهاا برویاد؛‬ ‫‪06‬‬
‫چاون بااه عظماات شااما باااز میشاوند؛ و بعااد بااهجای اینکااه ساااختار زناادگیتان را‬
‫بهگونهای شکل بدهید که این باورها‪ ،‬حسها و پروژهها را نادیده بگیرید‪ ،‬آنهاا را‬
‫خیلی سریع و باا آغاوش بااز پاذیرا باشاید‪ .‬باا قادم گذاشاتن درون دایاره ترساتان‪،‬‬
‫میتوانید قدرت فراموششده خود را از نو احیا کنید‪».‬‬
‫عاقبت سخنران به سرفه افتاد؛ ابتدا آرام و بعد بهشدت؛ طاوری کاه گویاا توساط‬
‫ابلیسی قسمخورده برای انتقام‪ ،‬تسخیر شده باشاد‪ .‬آقاایی باا کتوشالوار مشاکی باا‬
‫مادل مااوی دور کوتاااه‪ ،‬باا میکروفااون جاسازیشااده در آساتین پیااراهنش حاارف زد‪.‬‬
‫نورپردازی ابتدا سوسو زد و سپس خاموش شد‪ .‬تعدادی از حضار که نزدیاک صاحنه‬
‫نشسته بودند‪ ،‬درحالیکه مطمئن نبودند چهکار باید بکنند‪ ،‬از جا بلند شدند‪.‬‬
‫خانم بسیار زیبایی که موهایش را در قالب توپی محکم پشت سرش بسته بود‪،‬‬
‫با لبخندی زوری و لباس مشکی با یقهسفید گلدوزی شده‪ ،‬باعجله از پلکان فلزی‬
‫باال رفت‪ .‬او گوشی موبایلی در یک دسات و دفترچاه کهناهای در دسات دیگارش‬
‫داشت‪ .‬حین نزدیک شدن به کارفرمایش‪ ،‬کفشهای قرماز پاشانهبلندش‪ ،‬تقتاق‬
‫صدا میکردند‪.‬‬
‫بااینحال‪ ،‬خانم دیر رسید‪ .‬سخنران مانند یک بوکسور ضربه فنی شده‪ ،‬باا قلبای‬
‫بزرگ اما تکنیک ضعیف‪ ،‬در راند آخر دوران حرفهای که زمانی برای خاودش شاکوه‬
‫و جاللی داشته و بایاد ساالها قبال از آن کناارهگیاری میکارد‪ ،‬نقاش زماین شاد و‬
‫بیحرکت ماند‪ .‬رودی مینیاتوری از خون از شکاف سرش که به دلیال زماین خاوردن‬
‫ایجاد شده بود‪ ،‬روی صحنه راه افتاد‪ .‬عینکش کناارش افتااده باود‪ .‬دساتمال هناوز‬
‫درون مشتش بود‪ .‬چشمهایش که زمانی برق در خود داشتند‪ ،‬بسته باقی ماندند‪.‬‬

‫‪07‬‬
‫فصل سه‬
‫برخوردی غیرمنتظره با یک غریبه شگفتانگیز‬

‫« طوری زندگی کنیدد کده گویدا ده هدزار سدال از نمرتدان بداقی ماندده اسدت‪.‬‬
‫سرنوشت شما بر فراز سرتان معلق است‪ .‬تا زمانی کده هندوز زندده هسد ید تدا‬
‫زمانی که نفس میکشید همه تلش خود را انجام دهیدد تدا بده انسدانی بدزر‬
‫تبدیل شوید‪».‬‬
‫مارکوس آئورلیوس‪ ،‬امپراتور روم‬
‫‪08‬‬

‫خانم کارآفرین به افرادی که در همایش مالقات کرده باود‪ ،‬درو گفات‪ .‬او باه‬
‫آنها گفت در سالن حضور دارد تا فرمول افساانهای ساخنران بارای دساتیابی باه‬
‫بهرهوری تصاعدی و کشف علم عصبشناسی نهفته در رشد فردی که باا رهباران‬
‫صنایع در میان میگذاشت را بیاموزد‪ .‬با لحنی متفکرانه به آنها گفتاه باود انتظاار‬
‫داشته است که متدشناسی مرشد باعاث شاود از رقباای شارکتش پیشای بگیارد و‬
‫کارش به شکلی بیچونوچرا بر بازار مسلط شود؛ اما شما دلیل واقعی حضورش را‬
‫میدانید‪ :‬آمده بود تا امیدش را از نو بسازد و زندگیاش را نجات دهد‪.‬‬
‫مرد هنرمندی به همایش آمده بود تا بیاموزد چگونه خالقیت خود را غنی کناد‬
‫و قابلیتش را مضاعف کند تا بتواند با خلق نقاشیهایش‪ ،‬نشانی مانادگار در حیطاه‬
‫کاری خود بهجا بگذارد‪.‬‬
‫ا‬
‫مرد بیخانمان ظاهرا وقتی کسی حواسش نبود‪ ،‬بیصدا وارد سالن شده بود‪.‬‬
‫خانم کارآفرین و آقای هنرمند کنار هم نشسته بودند‪ .‬این اولین باری باود کاه‬
‫آنها باهم مالقات میکردند‪.‬‬
‫درحالیکه هنرمند با موهاای بافتهشاده مادل بااب ماارلیاش باازی میکارد‪،‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬به نظر شما مرده است؟»‬
‫صورت خانم کاارآفرین‪ ،‬زاویاهدار و کشایده باود‪ .‬تعادادی چاین عمیاق‪ ،‬مثال‬
‫شیارهای مزرعهای تازه شخم زده‪ ،‬روی پیشانیاش داشت‪ .‬موهاای قهاوهایاش‬
‫به بلندی متوسط با مدلی که میگفت‪« :‬من اهل تجارت هستم‪ ،‬پس با من روبهرو‬
‫نشو!» مرتب شده بود‪ .‬مثل یک دونده استقامت‪ ،‬الغر بود؛ باا دساتهاا و پاهاایی‬
‫الغر که از زیر دامن آبی مارکدارش بیرون زده بودند‪ .‬چشامهایش غمای در خاود‬
‫داشتند که از زخمهای کهنهای که التیام نیافته بودند و هرجومرجای کاه در حاال‬
‫حاضر شرکت عزیزش را عفونی کرده بود‪ ،‬ناشی میشدند‪.‬‬
‫آقای هنرمند درحالیکه حلقه گوشاش را میکشاید‪ ،‬باا اضاطراب جاواب داد‪:‬‬
‫‪09‬‬ ‫«مطمئن نیستم‪ .‬خیلی پیر بود‪ .‬محکم هم زمین خورد‪ .‬خادایا‪ ،‬خیلای باد باود‪ .‬تاا‬
‫حاال چنین چیزی ندیده بودم‪».‬‬
‫خانم کارآفرین درحالیکه دستهاا را روی ساینه بلاوز کارمرنگش کاه پااپیونی‬
‫بزرگ و شل روی یقهاش داشت‪ ،‬قالب کرده بود‪ ،‬توضیح داد‪« :‬من تازه با او آشانا‬
‫شدهام‪ ».‬و با لحنی کموبیش رسمی ادامه داد‪« :‬اما خیلی از اطالعاتی کاه دربااره‬
‫بهرهوری در عصر حاضر و نقش ابزار فناوری در از بین بردن قابلیت تمرکز و تفکار‬
‫عمیق به ما داد‪ ،‬خوشم آمد‪ .‬حرفهایش باعث شدند تا متوجه شوم که باید خیلای‬
‫بهتاار از ساارمایههای خودشااناختی خااود‪ ،‬محافظاات کاانم‪ ».‬عالقااهای نداشاات‬
‫مشکالتش را با کسی در میاان بگاذارد و بهوضاوح میخواسات ظااهر «زن مادیر‬
‫آماده برای ترقی» را حفظ کند‪.‬‬
‫هنرمند با دستپاچگی گفت‪«:‬بله‪ ...‬ایشان خیلی به من کماک کردناد‪ .‬اتفااقی‬
‫که افتاد‪...‬باورش برایم سخت است‪ .‬خیلی سورهال بود‪ .‬نه»‬
‫او یک نقاش بود‪ .‬ازآنجاییکه میخواسات هام حرفاهاش را ارتقاا بدهاد و هام‬
‫شخصایتش را‪ ،‬همایشهااای ساخنران را دنبااال میکاارد؛ اماا بااه هار دلیاال گویااا‬
‫ابلاایسهااای درونااش‪ ،‬مااانع رساایدن او بااه ذات باازرگش بودنااد؛ بنااابراین‪ ،‬ناااگزیر‬
‫بلندپروازیهای عظیم و ایدههای اصیل و شگفتانگیزش را خراب میکرد‪.‬‬
‫هنرمند تیپ هوی متال داشت‪ ،‬یک ریش بزی از زیر چانهاش بیرون زده بود‪.‬‬
‫تیشرت مشکی و شلوارک دم زاناویی باه تان داشات‪ .‬باوتهاای مشاکی باا کاف‬
‫السااتیکی‪ ،‬از آنهااایی کااه اسااترالیاییهااا میپوشااند‪ ،‬تیااپ خالقانااهاش را کاماال‬
‫میکرد‪ .‬آبشاری مسحورکننده از خالکاوبی‪ ،‬روی هار دو دسات و پاای چاپش باه‬
‫چشم میخورد‪ .‬روی یکای از آنهاا نوشاته باود‪« :‬پولادارهاا‪ ،‬شاارالتان هساتند‪».‬‬
‫دیگری نقل قولی از سالوادور دالای‪ ،‬هنرمناد مشاهور اساپانیایی باود‪« :‬مان ماواد‬
‫مصرف نمیکنم‪ ،‬من خود مواد هستم‪».‬‬
‫«سالم عزیزان»‬
‫مرد بیخانمان‪ ،‬با صدایی بلند‪ ،‬از چند ردیف عقبتار از کاارآفرین و هنرمناد‪،‬‬
‫حرف میزد‪ .‬مردم هنوز در حال ترک کردن ساالن بودناد و کارکناان هماایش هام‬ ‫‪21‬‬
‫مشغول پیادهسازی سازه صحنه و پاک کردن زمین بودند‪ .‬آهنگی از گروه موزیاک‬
‫نایتمرزآن وکس‪ ،‬بهآرامی در پسزمینه پخش میشد‪.‬‬
‫مرد هنرمند و زن کارآفرین‪ ،‬برگشته بودند و باا انباوهی از موهاای گرهخاورده‪،‬‬
‫ا‬
‫صورتی که ظاهرا چندین دهه رنگ اصالح به خود ندیده و لباسهایی کهنه و پر از‬
‫لکه روبهرو شدند‪.‬‬
‫کارآفرین با لحن سردی گفت‪« :‬بله‪،‬میتوانم کمکتان کنم؟»‬
‫هنرمند با لحنی مهربانتر گفت‪« :‬سالم رفیق‪ ،‬چه خبر؟»‬
‫مرد بیخانمان بلند شد‪ ،‬رفت جلو و کنار آن دو نشست‪.‬‬
‫او درحالیکه پوستهای از روی مچ دستش میکند‪ ،‬پرسید‪«:‬به نظر شما اساتاد‬
‫فوت کرده؟»‬
‫هنرمناااد درحالیکاااه کالفااای از موهاااای بافتاااه شااادهاش را میچرخاناااد‪،‬‬
‫گفت‪«:‬مطمئن نیستم‪ .‬امیدوارم که نمرده باشد‪».‬‬
‫مرد ژولیده ادامه داد‪« :‬شما از همایش لاذت بردیاد؟ حرفهاای پیرمارد بارای‬
‫شما جالب بود؟»‬
‫هنرمند گفت‪« :‬صد در صد‪ .‬من که همایشهای او را خیلی دوست دارم‪ .‬البته‬
‫اجرا کردن چیزهایی که میگوید برای من دشوار اسات؛ اماا باههرحال حرفهاای‬
‫عمیقی میزند‪ ،‬هم عمیق و هم قدرتمند‪».‬‬
‫کارآفرین با بدبینی گفت‪«:‬من چندان مطمئن نیساتم‪ .‬از خیلای از حرفهاایی‬
‫که امروز شنیدم‪ ،‬خوشم آمد؛ اما هنوز بابت یک سری مساهل متقاعد نشدم‪ .‬زمان‬
‫میخواهم تا همه آنها را پردازش کنم‪».‬‬
‫مرد بیخانمان‪ ،‬بادگلویی زد و گفت‪« :‬به نظر من که او فوقالعااده اسات‪ .‬مان‬
‫تمام ثروتم را از صحبتهای همین سخنران به دست آوردهام‪ .‬به خاطر او به یاک‬
‫زندگی عالی رسیدم‪ .‬اغلب آدمها دوست دارند اتفاقهای شگفتانگیز را در زندگی‬
‫خود تجربه کنند‪ .‬نکته جالب این است که او نهتنها یک فلسافه محرماناه باه مان‬
‫‪20‬‬ ‫آموزش داد تا به رؤیاهای بزرگم برسم‪ ،‬بلکه تکنولوژی – یعنای اساترات ی و ابازار‪-‬‬
‫الزم برای ترجمه آن اطالعات و تبدیل آنهاا باه نتاایج را هام باه مان داد‪ .‬بیانش‬
‫انقالبی او درباره افزایش بهرهوری‪ ،‬از طریق ایجاد برنامه روتین صبحگاهی‪ ،‬باعث‬
‫رشد شرکتم شد و توانست تأثیر قدرتمندی بر بازار بگذارد‪».‬‬
‫درست باالی چشم راست‪ ،‬رد بخیه زخمی روی پیشانی مرد بیخانمان به چشام‬
‫میخورد‪ .‬ریش ترسناکش‪ ،‬خاکستریرنگ بود‪ .‬تسبیحی دور گردنش داشت؛ درست‬
‫مثل همانهایی کاه ماردان مقادس هنادو در معاباد باه گاردن مایاندازناد‪ .‬اگرچاه‬
‫گزافهگوییاش باعث میشد فکار کنای ازلحاا عقلای کام دارد و چهارهاش نشاان‬
‫میداد که سالهاست در خیاباان زنادگی میکناد‪ ،‬ولای ناوعی اقتادار غیرعاادی در‬
‫لحنش شنیده میشد‪ .‬چشمهایش‪ ،‬اعتمادبهنفس یک شیر را نمایان میکردند‪.‬‬
‫کارآفرین در گوش هنرمند زمزمه کرد‪« :‬دیواناه اسات‪ .‬اگار او ثروتمناد اسات‪،‬‬
‫پس من هم باید مادر ترزا باشم‪».‬‬
‫هنرمند جواب داد‪« :‬متوجه منظورتان هستم‪ .‬به نظر من هم دیوانه است؛ اماا‬
‫یک نگاهی به ساعت مچی بزرگش بیندازید‪».‬‬
‫روی مچ دست چپ مرد بیخانماان‪ ،‬کاه باه نظار میآماد اواخار دهاه شصات‬
‫عماارش باشااد‪ ،‬یکاای از آن ساااعت مچاایهااای باازرگ بااه چشاام میخااورد‪ ،‬از آن‬
‫ساعتهایی که مدیران صندوقهای پوشش ریسک بریتانیا زمانی که میخواهناد‬
‫برای صرف شام به خیابان می فر بروند‪ ،‬به دست میاندازند‪ .‬ساعت‪ ،‬صفحهای به‬
‫رنگ یک سالح کمری رولور داشت که با طوقهای از استیل ضد لک احاطه شاده‬
‫بود‪ .‬یک عقربه قرمز باریک برای ساعت و یک عقربه نارنجی برای دقیقه داشت‪.‬‬
‫این نشان افتخار ارزشمند‪ ،‬دارای بند مشکی الستیکی پهنی بود که ظاهری شبیه‬
‫ساعتهای غواصی به این شاهکار تجمالتی میداد‪.‬‬
‫کااارآفرین محتاطانااه گفاات‪« :‬حااداقل صااد هاازار دالر قیماات دارد‪ .‬بعضاای از‬
‫افرادی که در فروشگاهم بودند‪ ،‬فردای روز عرضه اولیه سهام‪ ،‬از همین ساعتها‬
‫خریدند‪ .‬متأسفانه ارزش سهاممان افت کرد‪ ،‬ولی آنها ساعتهای کوفتیشاان را‬
‫نگه داشتند‪».‬‬ ‫‪22‬‬
‫مرد بیخانمان همانطور که مچ دستش را میخاراند‪ ،‬گفات‪« :‬خاب‪ ،‬از کادام‬
‫قسمت از حرفهای سخنران بیشتر خوشتان آمد؟ آن مطالب درباره روانشناسای‬
‫نبو که برنامه را با آن شروع کرد‪ ،‬یا شاید هم آن مدلهای معرکاهای کاه اواساط‬
‫بحث درباره بهرهوری عجیب میلیاردرها دربارهاش حرف زد؟ شاید هم آن چیزهایی‬
‫که درباره علم عصبشناسی و تأثیرشان روی عملکرد افاراد گفات بیشاتر از هماه‬
‫شااما را ساار ذوق آورد؟ یااا شاااید بیشااتر بااا فرضاایهاش درباااره مساائولیت مااا باارای‬
‫تبدیلشدن به اسطوره و درعینحال‪ ،‬خدمت به خلق‪ ،‬که قبل از پایاان دراماتیاک‬
‫سخنرانیاش گفت‪ ،‬بیشتر ارتبا برقرار کردید؟»‬
‫مرد بیخانمان با گفتن این حرفها چشمکی زد و به ساعت مچیاش نگااهی‬
‫انااداخت و گفاات‪« :‬خااب عزیاازان خیلاای خااوش گذشاات؛ امااا زمااان یکاای از‬
‫ارزشامندترین چیزهااایی اساات کاه یاااد گرفتااهام از آن مراقبات کاانم‪ .‬وارن بافاات‪،‬‬
‫سرمایهگذار بااستعداد گفت‪« :‬ثروتمندان روی زمان سرمایهگذاری میکنند و فقارا‬
‫روی پول؛ بنابراین‪ ،‬نمیتوانم مدت زیادی با شما بمانم‪ .‬با یاک هواپیماا جات روی‬
‫باند پرواز‪ ،‬قرار مالقات دارم‪ .‬متوجه منظورم که هستید؟»‬
‫کارآفرین با خودش گفت‪« :‬انگار توهم زده»‬
‫بعااد رو بااه ماارد بیخانمااان‪ ،‬گفاات‪« :‬بافاات ایاان را هاام گفتااه اساات‪« :‬ماان‬
‫کتوشلوارهای گرانقیمت میخرم؛ فقط موضوع این است که روی تن مان ارزان‬
‫به نظر میرسند‪ .‬شاید این نقلقولش هم به یادتان بیاید‪ ».‬و در ادامه گفت‪« :‬قصد‬
‫ا‬
‫بیادبی ندارم؛ اما برایم ساال است که چگونه شما را به همایش راه دادهاند‪ .‬اصال‬
‫نمیدانم آن ساعت گنده را از کجا آوردهاید و از کدام هواپیمای جت حرف میزنید‪.‬‬
‫خواهش میکنم دست از این مدل حرف زدن درباره همایش بردارید‪ .‬هیچچیاز آن‬
‫اتفاق بامزه نبود‪ .‬جدی میگویم‪ .‬من حتی نمیدانم آن آقاای محتارم هناوز نفاس‬
‫میکشد یا نه‪».‬‬
‫هنرمند همانطور که به ریشهایش دست میکشید‪ ،‬گفت‪« :‬فرمایش ایشان‬
‫ا‬
‫‪23‬‬ ‫کامال درست است‪ .‬کار درستی نیست‪ .‬در ضامن چارا مانناد کساانی کاه مادام در‬
‫اینترنت میچرخند حرف میزنید؟»‬
‫ا‬
‫مرد بیخانمان گفات‪« :‬های عزیازان‪ ،‬آرام باشاید‪ .‬اول اینکاه مان واقعاا یاک‬
‫موجسوار هستم در تمام دوران زنادگیام‪ ،‬روی یاک تختاه در ماالیبو‪ ،‬موجساواری‬
‫کردهام‪ .‬همانجایی موجسواری میکردم که اکنون موجشکن گذاشاتهاند‪ .‬اکناون‬
‫ا‬
‫روی موجهااای کوچااکتر در خلاایج تمارین سااواری ماایکنم‪ ،‬جااایی کااه احتماااال‬
‫هیچوقت ندیدهاید‪».‬‬
‫کارآفرین با لحن سردی گفات‪« :‬تاباهحال اسامش را نشانیدهام‪ .‬حرفهایتاان‬
‫کمی اعصابم را به هم میریزد‪».‬‬
‫ا‬
‫انگار چیزی نمیتوانست مانع مرد بیخانمان شود‪ .‬او ادامه داد‪« :‬ثانیاا مان در‬
‫عالم کسبوکار بسیار موفق هستم‪ .‬تعدادی شرکت راهاندازی کاردهام کاه در ایان‬
‫دوره که شرکتهاا میلیاردهاا دالر درآماد دارناد اماا در آخار ساود خالصای ندارناد‪،‬‬
‫سوددهی خیلی باالیی دارند‪ .‬خیلی بامزه است‪ .‬دنیا کموبیش دیواناه شاده اسات‪.‬‬
‫حرص و طمع زیاد است؛ اما عقل سلیم خیلای کام و ساوم اگار اجاازه بدهیاد‪»...‬‬
‫درحالیکه صدای خشدارش بلندتر میشد‪ ،‬اداماه داد‪« :‬یاک هواپیماا روی یاک‬
‫باند آسفالت منتظر من است که از اینجاا چنادان دور نیسات‪ .‬پاس قبال از اینکاه‬
‫بروم‪ ،‬یک بار دیگر از شما میپرسم‪...‬چون دلم میخواهد بدانم که شاما دو نفار از‬
‫کدام قسمت سخنرانی بیشتر لذت بردید؟»‬
‫ا‬
‫هنرمند جواب داد‪« :‬تقریبا از همه آن‪ .‬از همهاش خوشم آمد‪ .‬تمام حرفهای‬
‫آن قهرمان پیر را ضبط کردم‪».‬‬
‫مرد بیخانمان حین آنکاه دساتها را محکام روی ساینهاش قاالب میکارد‪،‬‬
‫هشدار داد‪« :‬این کار‪ ،‬غیرقانونی است‪ .‬با این کار ممکن اسات خاودت را باه یاک‬
‫دردسر قانونی بیندازی‪».‬‬
‫کارآفرین هم تأیید کرد‪« :‬این کار خالف قاانون اسات‪ .‬چارا بایاد چناین کااری‬
‫انجام میدادی؟»‬
‫هنرمند پاسخ داد‪« :‬چون دلم خواست‪ .‬حس کردم باید این کاار انجاام بادهم‪.‬‬ ‫‪24‬‬
‫من هر کاری را که دلم بخواهاد را انجاام مایدهم‪ .‬قاوانین بارای شکساته شادن‬
‫ساخته میشوند‪ .‬پیکاسو گفت شما باید قواعد را مثل یک حرفهای بدانید تا بتوانید‬
‫مثل یک هنرمند آنها را درهم بشکنید‪ .‬من نیاز دارم خود واقعیام باشم‪ .‬ناه یاک‬
‫گوسفند بی دل و جرهت که کورکورانه در مسیری که به ناکجاآباد ختم میشود‪ ،‬به‬
‫دنبال گله راه میافتد‪ .‬اغلب ماردم بهخصاوص ثروتمنادان چیازی جاز یاک عاده‬
‫شارالتان نیستند‪ .‬درست مانند این که سخنران گاهی وقتها میگفات‪« :‬شاما یاا‬
‫میتوانید همرنگ جماعت شوید یا دنیا را متحاول کنیاد‪ ،‬اماا نمیتوانیاد هار دو را‬
‫باهم انجام بدهیاد‪ .‬خالصاه هماه آن را ضابط کاردم‪ .‬اکناون اگار دوسات داریاد‬
‫ا‬
‫میتوانید به من شلیک کنید‪ .‬بازداشتگاه هم بد نیست‪ .‬احتماال آنجا بتوانم با چناد‬
‫آدم باحال مالقات کنم‪».‬‬
‫مرد بیخانماان گفات‪« :‬اممم‪...‬خاب‪ .‬مان از تصامیمت خوشام نیاماد؛ اماا از‬
‫اشاتیاقت لاذت باردم؛ بناابراین‪ ،‬اداماه باده‪ .‬دساتگاه ضابطت را بیارون بیااور‪ .‬آن‬
‫قسمتهایی از همایش که دوست داشتی را برایمان پخش کن‪».‬‬
‫«چیزهایی را که ضبط کردم‪ ،‬باعث میشود مغزت به خواب فرو برود‪ ».‬هنرمند‬
‫دستش را باال برد و یک خالکوبی از جیمی هندریکس‪ ،‬گیتاریست ماهر‪ ،‬نمایاان‬
‫کرد‪ .‬این عبارت روی صورت آن گیتاریست به چشم میخورد‪« :‬زماانی کاه قادرت‬
‫عشق به عشق قدرت غلبه کند‪ ،‬جهان به آرامش خواهد رساید‪ ».‬بعاد‪ ،‬اداماه داد‪:‬‬
‫«حاال یک چیز خاص خواهید شنید‪».‬‬
‫خانم کارآفرین حین برخاستن‪ ،‬گفت‪« :‬بله‪ .‬عجله کن‪ .‬قسمتهایی که دوست‬
‫داشتی را برایمان پخش کن‪ ».‬از دلیلش مطمئن نبود اما چیزی‪ ،‬هرچناد نااچیز‪،‬‬
‫در درون او در حال تغییر کردن بود‪ .‬با خودش گفت‪« :‬شاید زندگی من را شکسات‬
‫داده بنابراین میتوانم از نو به موفقیت دست پیدا کنم‪».‬‬
‫شرکت در این همایش‪ ،‬آشنایی با این هنرمند و شنیدن حرفهاای ساخنران‪،‬‬
‫حتی اگر با تمام حرفهایش موافق نبود‪ ،‬این حس را به او میداد که شاید آنچه در‬
‫‪25‬‬ ‫شرکتش تجربه کرده است‪ ،‬فقط نوعی کسب آمادگی برای رسیدن به تعالی باشاد‪.‬‬
‫کارآفرین هنوز متقاعد نشده بود؛ اما حاس مایکارد ذهانش در حاال درک قضایه‬
‫ا‬
‫است و احتماال رشد میکند‪ .‬پس با خودش عهد کارد باهجای عقابنشاینی‪ ،‬ایان‬
‫فرایند را دنبال کند‪ .‬روش قبلی زندگیاش دیگر کمکای باه او نمیکارد‪ .‬زماان آن‬
‫رسیده بود که تغییر کند‪.‬‬
‫او به نقل قولی از تئودور روزولت فکر میکرد که خیلای باه آن عالقاه داشات‪:‬‬
‫«منتقد بهحساب نمیآید‪ .‬کسی که لغزش مردان قوی را فاش و مشخص کند کاه‬
‫اقدام کننده کجای کار را میتوانست بهتر انجام دهد‪ ،‬بهحساب نمیآید‪ .‬اعتباار از‬
‫آن کسی است که درون گود قدم گذاشته است؛ کسی که صورتش از خاک‪ ،‬عارق‬
‫و خون معیوب شده‪ ،‬کسی که دلیرانه تالش میکند‪ ،‬کسی که خطا میکند‪ ،‬کسی‬
‫که بارها و بارها کم میآورد؛ چون هیچ تالشی بیخطا و کم و کاستی نیسات؛ اماا‬
‫ا‬
‫آنکه عمال برای انجام کار تالش میکند‪ ،‬آنکه شور و اشتیاق و فداکاری عظیم را‬
‫میشناسد‪ ،‬آنکه خود را وقف آرمانی ارزشمند میکند‪ ،‬حتی اگار شکسات بخاورد‪،‬‬
‫حداقل باشهامت شکست خورده است؛ بناابراین جایگااه او هرگاز باا افاراد سارد و‬
‫بزدلی که نه پیروزی را میشناسند و نه شکست را‪ ،‬یکی نیست‪».‬‬
‫همچنین عبارتی که از نطق سخنران یاد گرفته باود را باه خااطر آورد‪ .‬چیازی‬
‫شبیه به این بود‪« :‬لحظهای که بیش از هر زمان دیگر حس میکنید بایاد تسالیم‬
‫ا‬
‫شوید‪ ،‬دقیقا همین لحظهای است که باید انگیزه الزم برای یک حرکت دیگر را در‬
‫خودتان پیدا کنید‪ ».‬و بهاینترتیب‪ ،‬خانم کارآفرین با خودش عهد بست سافرش را‬
‫برای یافتن پاسخها‪ ،‬حل مساهل و تجربه کردن روزهای بهتر‪ ،‬ادامه دهد‪ .‬امیاد او‬
‫داشت بهتدریج افزایش مییافات و نگرانایهاایش باه آهساتگی آب مایرفتناد؛ و‬
‫صدای کوچک و ساکن من برتارش‪ ،‬شاروع باه نجاوا کارد؛ کاه مااجراجوییهاای‬
‫خاصی در پیش است‪.‬‬

‫‪26‬‬
‫فصل چهار‬
‫رها کردن متوسطها و معمولیها‬

‫«راس ش بعضی روزها تا قبل از سانت صبحانه به شش چیز مخ لف باور پیدا‬


‫میکنم‪».‬‬
‫لوئیس کارول‪ ،‬آلیس در سرزمین عجایب‬

‫مرد بیخانمان حین ور رفتن با دکمههای شل پیراهنش کهنهاش‪ ،‬پرسید‪« :‬تو‬


‫‪27‬‬ ‫یک نقاش هستی‪ .‬درست است؟»‬
‫هنرمند زیر لب گفت‪« :‬بله‪ ،‬از آن دسته هنرمندهای سرخورده‪ .‬در کارم خاوب‬
‫هستم‪ ،‬اما عالی نه‪».‬‬
‫بیخانمان درحالیکه لبخند رضایتمنادی روی صاورت داشات‪ ،‬گفات‪« :‬مان‬
‫کلی اثر هنری در آپارتمانم‪ ،‬در زوریخ دارم‪ .‬درست قبال از اینکاه قیمات ملاک باه‬
‫آسمان برسد‪ ،‬یک واحد در خیابان باهشتراسه خریادم‪ .‬یااد گارفتم خیلای اهمیات‬
‫دارد که هر جا که میروم‪ ،‬باالترین قیمت را طلب کنم‪ .‬آن یکی از بهترین حرکاتی‬
‫بود که برای زندگیام انجام دادم‪ .‬من در کسبوکارم فقط اجازه ورود بازیکنان برتر‬
‫را میدهم‪ ،‬زیرا شما نمیتوانید یک شرکت درجهیک باا پرسانل درجاه ساه داشاته‬
‫باشید‪ .‬ما فقط محصوالتی را عرضه میکنیم که بازار را متحول میکنند و بااارزش‬
‫خود حیطه را دگرگون میکنند‪ .‬شرکتهاای سارمایهگاذاری مان فقاط خادماتی را‬
‫اراهه میدهند که ازلحا وجدان کاری به مشتریهایمان سود میرساانند‪ ،‬تجرباه‬
‫عالی را برای مصارفکننده رقام مایزنناد و باین مشاتریهاا گروهای پیارو ایجااد‬
‫میکنند که حتی در تصورشان نمیگنجد که بخواهند با کسی غیر از ما همکااری‬
‫ا‬
‫کنند و زندگی شخصی مان هام دقیقاا هماینطاور اسات‪ .‬مان بهتارین غاذاها را‬
‫میخورم‪ ،‬البته زیاد نمیخورم‪ .‬اصیلترین و تفکر برانگیزترین کتابها را میخوانم‬
‫و وقااتم را در هوشاامندانهترین و الهااامبخشتاارین فضاااها صاارف ماایکنم و از‬
‫مسحورکنندهترین مکانها دیدن میکنم؛ و وقتی کاار باه رواباط فاردی میرساد‪،‬‬
‫خودم را فقط با افرادی محصور میکنم که اشتیاقم را افزایش میدهند‪ ،‬آرامشم را‬
‫بیشتر میکنناد و شاوقوذوقم را بارای تبدیلشادن باه یاک انساان بهتار‪ ،‬بیشاتر‬
‫میکنند‪ .‬ارزش زندگی بیشتر از آن است که بخواهی با افرادی سر کنی که درکات‬
‫نمیکنند‪ .‬با آنها ارتبا حسی برقرار نمیکنی‪ ،‬ارزشهایشان با تو متفاوت است و‬
‫استانداردهایشان از تو پایینتر است؛ کسانی که ساختار ذهنی‪ ،‬احساسی‪ ،‬سالمتی‬
‫و روحی متفاوتی با تو دارند‪ .‬این مثل یک معجزه کوچک است که افراد حاضار در‬
‫دایره نفوذ و محیط ما‪ ،‬با چه قدرتی روی میزان بهرهوری و همانطور اثرگذاری ماا‬
‫روی زندگیمان تأثیر میگذارند‪».‬‬ ‫‪28‬‬
‫شبکه چروکهای روی صورتش‪ ،‬محو و آرام شدند‪ .‬دو دستبند نقره خوشفرم‬
‫و ساده‪ ،‬از مچ یکی از دستهایش آویزان بودناد‪ .‬روی یکای از آنهاا نوشاته باود‪:‬‬
‫«نمیتوانم را به میتوانم تبدیل کن‪ ».‬و روی دیگری این عباارت حاک شاده باود‪:‬‬
‫«کار انجام شده‪ ،‬از کار بینقص بهتر است‪ ».‬این هدیاه را زماانی کاه شارکتش در‬
‫آغاز کار بود و خودش ازلحا اعتمادبهنفس در ساطح بااالیی قارار داشات‪ ،‬بارای‬
‫خودش خریده بود‪.‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬معنی ساختار ذهنی را میدانم؛ اما ساختار احساسی‪ ،‬سالمتی‬
‫و روحی را تابهحال نشنیدهام‪».‬‬
‫بیخانمان جواب داد‪« :‬خاواهی شانید؛ و وقتای بشانوی‪ ،‬خلاق کاردن‪ ،‬باازدهی و‬
‫حضور شما در این دنیا‪ ،‬دیگر به روال سابق نمیماند‪ .‬اینهاا مفااهیم جادی و انقالبای‬
‫هستند برای تمام کسانی که قصد دارند با کسبوکارشان امپراتاوری تشاکیل بدهناد و‬
‫دنیا را دگرگون کنند‪ .‬در حال حاضر تعداد کمی از اهالی تجاارت و ماردم عاادی دربااره‬
‫آنها اطالعات دارند‪ .‬اگر داشتند‪ ،‬تمام جنبههای مهم زندگیشان بهسرعت رشد پیادا‬
‫میکرد‪ .‬برای شروع فقط قصد داشتم نیارویم را بار تعهاد فاردی متمرکاز کانم‪ .‬دنیاای‬
‫اطراف شما‪ ،‬ادراکات‪ ،‬الهامات و اقدامات شاما را شاکل مایدهاد‪ .‬هنار‪ ،‬باه روح مان‬
‫خوراک میدهد‪ .‬کتاابهاای عاالی‪ ،‬امیادم را مساتحکم مایکنناد‪ .‬مکالماات غنای‪،‬‬
‫خالقیت مرا چند برابر میکنند‪ .‬موسیقی خوب‪ ،‬قلب و روحم را تعالی مایدهاد‪ .‬دیادن‬
‫مناظر زیبا‪ ،‬روحیهام را تقویت میکند؛ و تنها چیزی کاه بارای دانلاود کاردن ایادههاای‬
‫مبتکرانه و بهیادماندنی برای ارتقای یک نسال روی ذهانم الزم دارم‪ ،‬یاک صابح پار از‬
‫حسهای مثبت است‪ .‬الزم است این را هم بگویم که ارتقای کیفیات زنادگی بشاریت‪،‬‬
‫فعالیت اصلی کسبوکار است که پنج درصد شرکتهای برتر انجامش میدهند‪ .‬هدف‬
‫اصلی تجارت فقط ثروتاندوزی نیست‪ .‬دلیل اصلی برای بودن در این بازی‪ ،‬این اسات‬
‫که برای جامعه مفید باشی‪ .‬تمرکز اصلی من در کسبوکار‪ ،‬خدمترسانی اسات‪ .‬پاول‪،‬‬
‫قدرت و پرستی ‪ ،‬فقط محصوالت جانبی و گریزناپذیری هستند کاه طای ایان مسایر در‬
‫‪29‬‬ ‫زندگی من ظاهر شدند‪ .‬زمانی که خیلی جاوان باودم‪ ،‬یاک دوسات قادیمی ایان روش‬
‫ا‬
‫عملکرد را به من یاد داد‪ .‬این روش‪ ،‬وضعیت کامیابیام را کاامال متحاول کارد؛ و از آن‬
‫زمان‪ ،‬این فلسفه هنجارشکنانه در رابطه با کسبوکار‪ ،‬روی تمام روشهایم برای انجام‬
‫امور‪ ،‬سوار بوده است‪ .‬خدا را چگونه دیدید؟ شاید یک روز مربیام را به شما هم معرفای‬
‫کردم‪».‬‬
‫مرد بیخانمان مکثی کرد‪ .‬کمی ساعت بزرگش را نگاه کرد‪ .‬بعد چشمهایش را‬
‫بست و این کلمات را به زبان آورد‪« :‬کنترل صبحت را به دست بگیر تا زندگیات را‬
‫ارتقا بدهی‪ ».‬انگار از طریق جادو‪ ،‬تکهای کاغذ سفید و کوچکی کف دست چپش‬
‫ا‬
‫که درازش کرده بود‪ ،‬ظاهر شد‪ .‬اگر شما هم آنجا بودید‪ ،‬قطعا تعجب میکردید‪.‬‬
‫در این لحظه‪ ،‬کارآفرین و هنرمند هر دو دهانشان از حیرت باز ماناده باود و از‬
‫قرار‪ ،‬هم گیج و هم مسحور شده بودند‪.‬‬
‫بیخانمان این بار با لحنی شبیه همان آقای سخنران‪ ،‬گفت‪« :‬هار دوی شاما‬
‫یک قهرمان درون خودتان دارید‪ .‬این را وقتی بچه بودید‪ ،‬میدانستید؛ یعنای قبال‬
‫از آنکه بزرگترها باه شاما بگویناد کاه قادرتهایتان را محادود کنیاد‪ ،‬نبوغتاان را‬
‫زندانی کنید و به حقیقت موجود در قلبتان‪ ،‬خیانت کنید‪».‬‬
‫سپس ادامه داد‪« :‬بزرگسالها‪ ،‬درواقاع بچاههایی هساتند کاه زوال یافتاهاناد‪.‬‬
‫زمانی که خیلی کوچکتر بودید‪ ،‬یاد گرفتید که چطور زندگی کنید‪ .‬خیره شادن باه‬
‫ستارهها‪ ،‬وجود شما را پر از لذت میکرد‪ .‬دویدن در پارک‪ ،‬به شما حس زنادهبودن‬
‫میداد؛ و دنبال کردن پروانهها‪ ،‬شادی را در وجودتان به جریان میانداخت‪ .‬آ که‬
‫چقدر پروانهها را دوست دارم‪ .‬بعد که بزرگتار شادید‪ ،‬فراماوش کردیاد کاه چطاور‬
‫انسان باشید‪ .‬فراموش کردید که چطور جساور‪ ،‬مشاتاق‪ ،‬مهارورز و دیواناهوار زناده‬
‫باشید‪ .‬منابع ارزشمند امیدتان محو شدند‪ .‬عادی بودن را پذیرفتید‪ .‬چرا خالقیت‪،‬‬
‫مثبتنگری و صمیمت شما باعظمت درونتان‪ ،‬فروکش کرد؛ چاون کمکام شاروع‬
‫کردید به نگرانی درباره جا افتادن در جامعه‪ ،‬بیشتر از دیگران داشتن و محباوب و‬
‫مقبااول بااودن‪ .‬راسااتش‪ ،‬حاارفم ایاان اساات کااه‪ :‬نبایااد در دنیااای آدمبزرگهااا‪ ،‬بااا‬
‫حسهای کمبود‪ ،‬بیاشاتیاقی و محادودیتهاایش زنادگی کنیاد‪ .‬از شاما دعاوت‬ ‫‪31‬‬
‫میکنم به یک واقعیت مخفی قدم بگذارید کاه تنهاا اساتادان واقعای‪ ،‬نابغاههاای‬
‫بزرگ و اسطورههاای اصایل تااریخ از آن خبار داشاتند همچناین‪ ،‬شاما را دعاوت‬
‫میکنم تا در کار و زندگیتان جادو ایجاد کنید‪ .‬من این کار را کردهام و اکنون اینجا‬
‫هستم که به شما کمک کنم همین کار را انجام دهید‪».‬‬
‫قبل از اینکه کارآفرین و هنرمند کلمهای از دهانشان خارج شود‪ ،‬بایخانماان‬
‫صحبتهای خود را ادامه داد‪« :‬اوه‪ ،‬داشتم دربااره اهمیات هنار حارف مایزدم و‬
‫همینطور اکوسیستمی که زندگی شما درون آن ساخته شده اسات‪ .‬باه یااد گفتاه‬
‫محشر فرناندو پسوآ‪ ،‬نویسنده پرتقالی افتادم‪« :‬هنر از طریق وهم و خیال‪ ،‬ماا را از‬
‫لوث وجود خالص میکناد‪ .‬حاین حاس کاردن بادیهاا و رنجهاایی کاه هملات‪،‬‬
‫شاهزاده دانمارک متحمل شد‪ ،‬دیگر رنجهای خودمان را حس نمیکنیم‪ .‬رنجهایی‬
‫ا‬
‫که زشت و زننده هستند‪ ،‬چون واقعا زشت و زننده هستند‪ ».‬و همینطور مرا به یاد‬
‫این گفته ونسان ونگوگ میاندازد‪« :‬بهشخصه هیچچیز را به قطعیت نمیدانم‪ ،‬اما‬
‫با دیدن ستارهها‪ ،‬به رؤیاپردازی میافتم‪».‬‬
‫بیخانمان آب دهانش را محکم قاورت داد‪ .‬نگااهش دودو زد‪ .‬باا دساتپاچگی‬
‫گلویش را صاف کرد‪« .‬رفقا‪ ،‬من خیلی چیزها از سرم گذشته است‪ .‬روزگار بارها مارا‬
‫نقش زمین کرده اسات‪ .‬بیماار شادم‪ .‬موردحملاه قارار گارفتم‪ .‬ماورد سوءاساتفاده‬
‫قرارگرفتهام‪ .‬هی راستی‪ ،‬حرفهایم شده مثل یک ترانه کانتری‪ .‬در این میاان اگار‬
‫عشقم به من خیانت کرده بود و سگم هم مرده بود‪ ،‬یک تاک آهناگ پرفاروش از‬
‫آن درمیآمد‪».‬‬
‫این را گفت و زد زیر خنده؛ خندهای از ته حلق‪ ،‬در حد یک دلقک عجیب سیرک‬
‫که ال اس دی استفاده کرده باشد‪ .‬بعد ادامه داد‪« :‬بگذریم‪ ،‬تماام ایانهاا چیزهاای‬
‫خوبی هستند‪ .‬درواقاع‪ ،‬درد‪ ،‬دری اسات کاه باه ژرفاا بااز مایشاود‪ .‬متوجاه منظاورم‬
‫هستید؟ تراژدی‪ ،‬ذات ما را تصفیه میکند‪ .‬الیههای دروغین‪ ،‬ترسها و گستاخی ما‬
‫را که همگی از منیت سرچشمه میگیرند‪ ،‬میسوزاند‪ .‬ماا را برمایگرداناد باه نباو و‬
‫‪30‬‬ ‫ذکاوتمان البته اگر شهامت وارد شادن باه چیازی را کاه مایاه رناج شماسات داشاته‬
‫باشید‪ ».‬و بعد‪ ،‬با حالتی آرزومند‪ ،‬اضافه کرد‪« :‬به قول جوناس سالک‪ :‬من هام رؤیاا‬
‫داشتهام و هم کابوس؛ اما کابوسهایم را به خاطر رؤیاهایم شکست دادهام‪».‬‬
‫کارآفرین خیلی آرام‪ ،‬خطاب به هنرمند اعتراف کرد‪« :‬ایان آدم خیلای عجیاب‬
‫است‪ .‬به طرز حیرتآوری‪ ،‬غیرمعمول است؛ ولای یاک چیاز خاصای در وجاودش‬
‫دارد‪ ».‬حاال‪ ،‬او کمی دیگر از ذره بدبینیاش را که در دوران کسبوکار درخشاانش‬
‫ا‬
‫از او محافظت کرده بود‪ ،‬کنار گذاشته بود‪ .‬ادامه داد‪« :‬حرفای کاه اآلن زد‪ ،‬دقیقاا‬
‫همان چیزی بود که نیاز داشتم بشانوم‪ .‬متاوجهم کاه باه نظار میآیاد در خیاباان‬
‫کارتنخواب است‪ ،‬اما به حرفهایش گوش کن‪ .‬بعضی وقاتهاا مثال یاک شااعر‬
‫صحبت میکند‪ .‬چطور ممکن است اینقدر سخنور باشد؟ این تفکر ژرف را از کجا‬
‫آورده است؟ و آن دوست قدیمیاش که میگوید تمام این چیزها را باه او یااد داده‬
‫است‪ ،‬کیست؟ این مرد یک ناوع گرماا و صامیمیتی دارد کاه مان را باه یااد پادرم‬
‫میاندازد‪ .‬هناوز هام دلام بارای او تناگ مایشاود‪ .‬او محارم اسارارم باود‪ ،‬حاامی‬
‫درجهیک من بود؛ و همینطور بهترین دوستم‪ .‬روزی نیست که به او فکر نکنم‪».‬‬
‫هنرمند رو به غریبه عجیب گفت‪« :‬از مان پرسایدی از کجاای آن ساخنرانی‬
‫ا‬
‫بیشتر لذت بردم‪ .‬قطعا از آن قسمتی خوشم آماد کاه ساخنران دربااره اعتقادناماه‬
‫جنگجوهای قوم اسپارت گفت‪« :‬هرکس حین تمرین بیشتر عرق بریزد‪ ،‬در میدان‬
‫نبرد‪ ،‬کمتار از او خاون ریختاه میشاود‪ ».‬و همینطاور از آن قسامتی کاه گفات‪:‬‬
‫«پیروزی در آن ساعات صبح زود اتفاق میافتد کاه هایچکس شااهد تاالش شاما‬
‫نیست و بقیه همه خواب هستند‪ .‬آموزههایش درباره ارزش یک برنامه صابحگاهی‬
‫ا‬
‫عالی‪ ،‬واقعا بینظیر بودند‪».‬‬
‫کارآفرین نگاهی به موبایلش انداخت و وقتای آنچاه را شانیده باود درک کارد‪،‬‬
‫گفت‪« :‬من چند نت عالی از حرفهایش برداشتم؛ اما این قسمتهای باارزش را از‬
‫قلم انداختم‪».‬‬
‫بیخانمان با لحنای خردمنداناه گفات‪« :‬ماا فقاط چیزهاایی را میشانویم کاه‬
‫ا‬
‫آمادگی شنیدنش را داشته باشیم‪ .‬تمام آموزهها دقیقا در مقطعی به ما میرسند که‬ ‫‪32‬‬
‫در مدارج مربو به آنها قرار بگیریم؛ و هرچه به عظمت شما اضافه شود‪ ،‬مساهل‬
‫را بهتر درک میکنیم‪».‬‬
‫ناگهان صدای سخنران به بلندی شنیده شد‪ .‬چشامهای مارد بایخانماان باه‬
‫بزرگی تاجمحل به نظر میآمدند‪ .‬پیدا بود که از شنیدن آن صدای معروف بهشدت‬
‫غافلگیر شده است‪ .‬در جستوجوی منباع صادا‪ ،‬روی برگرداناد‪ .‬قضایه بهسارعت‬
‫روشن شد‪.‬‬
‫هنرمند داشات صادای ضبطشاده غیرقاانونی از هماایش را پخاش مایکارد‪.‬‬
‫درحالیکه در چشمهای مرد ژولیده خیره شده بود‪ ،‬گفت‪« :‬برای اینکاه سااالت را‬
‫کامل جواب بدهم‪ ،‬برادر جان‪ ،‬آن قسمتی که خیلی خوشم آمد‪ ،‬این است که‪ :‬در‬
‫جامعه و فرهنگی پر از هیوالهای ساایبری کاه باه حاواسپرتی معتااد و باه معلاق‬
‫ماندن مبتال شدند‪ ،‬عاقالنهترین راه برای اینکه در مهمتارین عرصاههاای زنادگی‬
‫حرفهای و شخصی‪ ،‬بهرهوری و نتایج متعالی را برای خودتان تضامین کنیاد‪ ،‬ایان‬
‫است که برای خودتان یک برنامه روزاناه ساطح بااال در نظار بگیریاد‪ .‬پیاروزی‪ ،‬در‬
‫ابتدای روز آغاز میشود؛ و اولین ساعات روز‪ ،‬زمانی اسات کاه قهرمانهاا سااخته‬
‫میشوند علیه ضعف اعالم جنگ کنید و نبردی علیه ترس باه راه بیندازیاد‪ .‬شاما‬
‫ا‬
‫حقیقتااا میتوانیاد صاابح زود از خااواب بیاادار شااوید؛ و انجااام ایاان کااار باارای ساافر‬
‫محشرتان در مسیر تبدیلشدن به یک اسطوره‪ ،‬یک الزام است‪ ...‬اگار ترتیاب کاار‬
‫ابتدای روزتان را بدهید‪ ،‬خود روز ترتیب بقیه کارهایش را میدهد‪ .‬کنترل صبحتان‬
‫را به دست بگیرید تا زندگیتان ارتقا بدهید‪».‬‬
‫صدای خسخس سینه سخنران مانند شناگری مبتدی که مساافت زیاادی را‬
‫با سرعت شنا کرده است‪ ،‬شنیده میشد‪ .‬هنرمناد باه پخاش کاردن فایال صاوتی‬
‫ادامه داد و ولوم را تا حدی باال برد که صدا مانند شیپور بلند شد‪« :‬این راز کوچک‬
‫ارزشاامندی اساات کااه غااولهااای صاانعت‪ ،‬هنرمناادان و اجراکنناادگان برجسااته و‬
‫انسانهایی که برترین دستاوردها را داشتهاند‪ ،‬با شما در میان نمایگذارناد‪ :‬نتاایج‬
‫‪33‬‬ ‫عالی و عظیم‪ ،‬کمتر بهواسطه خصوصیات وراثتی و بیشتر بهواسطه عاادات روزاناه‬
‫به دست میآیند؛ و مراسم صبحگاهی شما‪ ،‬ضاروریتارین بخاش از ایان عاادات‬
‫است که باید تحت قاعده دربیاید و بعد‪ ،‬حالت خودکار باه خاودش بگیارد‪ ...‬وقتای‬
‫شما چهرههای برجسته را حین عمل میبینید‪ ،‬داروی آرامبخش که تمدن ما بهزور‬
‫به خوردمان داده است‪ ،‬این باور را در ماا ایجااد میکناد کاه آنهاا باهطور ذاتای و‬
‫همیشه‪ ،‬هماینقادر عاالی بودهاناد و ایان بااور را در ماا ایجااد میکناد کاه آنهاا‬
‫همینطور استثنایی به دنیا آمدهاناد‪ .‬درحالیکاه حقیقات اینجاسات‪ :‬ماا در حاال‬
‫حاضر آنها را در کاملترین نسخه خودشان و بعد از سالها دنباال کاردن فرایناد‬
‫رشد میبینیم؛ فرایندی کاه شاامل سااعتهای متماادی تاالش و تمارین اسات‪.‬‬
‫زمانی کاه ماا چهارههاای اعجاابانگیاز را درزمیناه تجاارت‪ ،‬ورزش‪ ،‬علام و هنار‬
‫میبینیم‪ ،‬درواقع در حال نگاه کردن به نتایج کسب شده ناشی از تمرکز همهجانبه‬
‫روی یک هدف یگانه و یاک مهاارت‪ ،‬فاداکاری شادید روی یاک مقصاود‪ ،‬کساب‬
‫آمادگی در سطوح باال و مقداری صابوری هساتیم‪ .‬باه یااد داشاته باشاید کاه هار‬
‫شخص حرفهای زمانی غیرحرفهای بوده و هر استادی زماانی کاارش را باهعنوان‬
‫یک مبتدی شروع کرده است‪ .‬افراد عادی‪ ،‬میتوانند شاهکارهای غیرعادی خلاق‬
‫کنند‪ ،‬به شرطی که عادات صحیح را در خودشان تثبیت کنند‪».‬‬
‫بیخانمااان گفاات‪« :‬ایاان آدم خیلاای محکاام صااحبت میکنااد‪ ».‬و دسااتهای‬
‫کثیفش را مثل کودکی در کارناوال‪ ،‬به هم کوبید‪ .‬یک بار دیگر نگاهی به ساعتش‬
‫انداخت‪ .‬بعد شروع کرد پاها را روی کشیدن و کمارش را جلاو و عقاب دادن‪ .‬حااال‬
‫دستهایش داشتند در هوا ماوج میخوردناد و چشمبساته بارای خاودش بشاکن‬
‫میزد و اصواتی شبیه آنچاه رپرهاای نسال اول بادون ضبطصاوتهای بزرگشاان‬
‫ایجاد میکردند‪ ،‬از میاان لبهاای ترکخاوردهاش خاارج میشاد‪ .‬ا گار او را حاین‬
‫انجام این کارها میدید‪ ،‬حیرت میکردید‪.‬‬
‫هنرمند فریاد زد‪« :‬چهکاری انجام میدهی؟»‬
‫بیخانمان‪ ،‬همانطور که شاادمانه خاودش را تکاان مایداد‪ ،‬جاواب داد‪« :‬در‬
‫حااال شااادی هسااتم‪ .‬باااز هاام از ایاان دانااش عااالی در اختیااارم بگااذار‪ .‬بااه قااول‬ ‫‪34‬‬
‫سقرا ‪":‬آموزش‪ ،‬مانند برافروختن شعله است" و آیزاک آسیموف زمانی نوشت‪":‬به‬
‫عقیده من‪ ،‬خودآموزی تنها نوع آموزش موجود است‪ ".‬پس باز هم از صحبتهای‬
‫آن مرشد پیر پخش کن‪ .‬حرفهایش بسیار چالشبرانگیز هستند‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬دوباره دکمه پخش را زد‪.‬‬
‫«در مقابل این دنیا که قصد دارد سالطه و ارباابی زنادگیتان را از شاما بادزدد‪،‬‬
‫سخت مقاومت کنید؛ دنیایی که میخواهد شما را باا عوامال حاواسپرتی وسوساه‬
‫کند‪ ،‬دنیاایی کاه میخواهاد باین ماردم جناون دیجیتاال راه بینادازد‪ .‬توجهتاان را‬
‫برگردانید روی قلههای اشتیاق مساتمر و باالقوه بارای رسایدن باه تجلای واقعای‪.‬‬
‫همین امروز تمام دالیلی که باعث ایجاد رکود و رخوت در قادرتتان میشاود را رهاا‬
‫کنید‪ .‬به یک ایدهآلگرا تبادیل شاوید؛ یکای از آن افاراد ناادر روزگاار کاه زنادگی را‬
‫بهجای پشت میلههای زندان گذشته‪ ،‬در اصالت آینده زندگی میکند‪ .‬هرکدام از ما‬
‫تشنه روزهایی پر از معجزات کوچک هستیم‪ .‬تکتک ماا دلماان میخواهاد بارای‬
‫خودمان‪ ،‬به قهرمان تبدیل شویم و قدم به عرصه استثنایی زنادگیماان بگاذاریم‪.‬‬
‫تمام انسانهای زنده در این لحظه‪ ،‬نوعی نیاز روانی بدوی به خلق شاهکار دارناد‪.‬‬
‫دلمان میخواهد هرروز را با نوعی هیبت غیرشایع زندگی کنیم و بدانیم که داریم به‬
‫طریقی زمانمان را در مسیری صرف میکنیم که زنادگی دیگاران را غنای میکناد‪.‬‬
‫تامس کمپبل‪ ،‬شاعر بزرگ‪ ،‬این موضوع را به زیبایی بیان کارده اسات‪«:‬آنکاه در‬
‫قلبهای گذشتگان زندگی میکند‪ ،‬هرگز نخواهد مرد‪».‬‬
‫ا‬
‫هر یک از ما حقیقتا برای ایان خلاق شاده اسات کاه باه روش اصایل خاودش‪،‬‬
‫تاریخساز شود‪ .‬برای یکی‪ ،‬ممکن است این امر با تبدیلشدن باه یاک برناماهناویس‬
‫عالی یا یک معلم مهربان باشد که ذهن جوانها را پرورش میدهاد‪ .‬بارای دیگاری‪،‬‬
‫این فرصت میتواند از طریق تبدیلشدن به یک مادر فوقالعادهیاا یاک مادیر حااذق‬
‫محقق شود‪ .‬برای یک نفر دیگر هم ایان بخات بلناد میتواناد از طریاق ایجااد یاک‬
‫تجااارت باازرگ یااا تبدیلشاادن بااه یااک فروشاانده موفااق کااه بااه شااکلی عااالی بااه‬
‫‪35‬‬ ‫مشتریهایش خدمت میکند‪ ،‬حاصل شود‪ .‬این فرصت که نسلهای آینده از ما یااد‬
‫ا‬
‫کنند و به نحوی زندگی کنیم که واقعا اهمیت داشته باشد‪ ،‬چیز مبتذلی نیسات‪ .‬ایان‬
‫درواقع‪ ،‬عاین حقیقات اسات‪ .‬باااینوجود‪ ،‬عاده کمای از ماا توانساتند ذهنیات الزم‪،‬‬
‫تمرینهای صبحگاهی و اقدامات مستمری که نتاایج را بارای ماا تضامین میکنناد‬
‫کشف و در زندگی اعمال کنناد‪ .‬هماه ماا میخاواهیم حاق ماادرزادی خودماان را از‬
‫جمله استعدادهای بلندپایه‪ ،‬لذت نامحدود و رهایی از ترس‪ ،‬از نو به دسات بیااوریم؛‬
‫اما عده کمی از ما حاضر به انجام کارهایی هستند که موجب ظهور نبو نهفتاهماان‬
‫میشوند‪ .‬عجیب است‪ ،‬نه؟ و همینطور غمانگیاز‪ .‬بیشاتر ماا بهواساطه هیپناوتیزم‬
‫عصر تکنولوژی‪ ،‬از فروغی که جوهره وجودی ماسات‪ ،‬دور شادهایم‪ .‬در ایان عصار‪،‬‬
‫اغلب ما ارزشمندترین سااعات خاود را سارگرم هساتیم و پیگیار اخباار کماهمیات و‬
‫سرگرمیهاای مصانوعی عصار جدیاد هساتیم؛ درحالیکاه از زنادگی واقعای غافال‬
‫ماندهایم؛ و این روش زندگی‪ ،‬فرمولی است برای اینکاه در فرجاام کاار‪ ،‬دل شکساته‬
‫بمااانیم‪ .‬فایاادهاش چیساات کااه بهتاارین صاابحها و روزهااایی را کااه بهصااورت بااالقوه‬
‫میتوانند پر از بهرهوری باشند‪ ،‬صرف بااال رفاتن از کوههاایی کنایم کاه وقتای پیار و‬
‫نحیف شدیم‪ ،‬تازه بفهمیم کوهها اشتباهی بودند؟ خیلی غمانگیز است‪».‬‬
‫کارآفرین درحالیکه کمی احساساتی شده بود‪ ،‬شاروع باه حارف زدن کارد‪«:‬ایان‬
‫ا‬
‫قسمتش خیلی برایم بامعنا بود‪ .‬خود من قطعا به تکنولوژی و موبایل اعتیاد دارم‪ .‬این‬
‫امر‪ ،‬غیرارادی است و مدام باید همهچیز را چک کنم‪ ،‬هم اول صبح و هم آخر شاب‬
‫قبل از خواب؛ و همین باعث کاهش تمرکزم میشود و بهسختی میتوانم بر تعهداتی‬
‫که من و تیمم به کارفرما دادیم‪ ،‬متمرکز بماانم و ایان همهماه موجاود در زنادگیام‪،‬‬
‫تمام انرژی مرا هدر میدهد‪ .‬خیلی پیچیده به نظر میآید؛ دیگر حتی حس نمیکانم‬
‫که وقتی برای خودم داشته باشم‪ .‬این حجم از پیامک‪ ،‬اعالناات‪ ،‬آگهای تبلیغااتی و‬
‫عوامل حواسپرتی‪ .‬حرفی که آقای سخنران گفات‪ ،‬بارایم مفیاد باود؛ زیارا مان هام‬
‫ا‬
‫استانداردهایم را باال میبرم تا رهبر باشم‪ .‬من تقریباا باه بنبسات رسایدهام‪ .‬شارکتم‬
‫خیلی سریعتر از آن چیزی که انتظارش را داشتم‪ ،‬رشد کرد‪ .‬بیش از آنچه تصورش را‬
‫میکردم‪ ،‬به موفقیت رسایدم؛ اماا هازار ماورد دیگار اسات کاه باعاث اساترس مان‬ ‫‪36‬‬
‫میشود‪ ».‬رو کرد سمت دیگر و دوباره دست به سینه شد‪.‬‬
‫ا‬
‫با خودش فکر کارد‪«:‬نمیتاوانم واقعیات را باه آنهاا بگاویم کاه واقعاا باا چاه‬
‫مشکالتی درگیر هستم‪».‬‬
‫بعد ادامه داد‪« :‬مجبور شدم افرادی که خیلای دوساتشاان داشاتم را تعادیل‬
‫کنم؛ چون یاد گرفتم افرادی که در یک مرحله از چرخه حیاات کسابوکار جااگیر‬
‫میشوند‪ ،‬هم زمان با تکامل شرکت‪ ،‬ممکن است کارایی نداشته باشاند‪ .‬ایان کاار‬
‫خیلی برایم سخت بود‪ .‬آنها برای دوران قبلی‪ ،‬کارکنان مناسبی بودند؛ اما به ایان‬
‫دوره تعلق نداشتند‪ .‬اتفاقاتی که اکنون در فروشگاهم میافتد‪ ،‬زندگیام را زیار و رو‬
‫کرده است‪ .‬راستش‪ ،‬دلم نمیخواهد وارد این بحاث شاوم‪ .‬هماینقادر بگاویم کاه‬
‫دوران ناپایداری را حس میکنم‪.‬‬
‫بیخانمان پاسخ داد‪« :‬خب‪ ،‬درباره حرفی که راجاع باه افازایش اساتاندارهای‬
‫ا‬
‫رهبری گفتی‪ ،‬لطفا این را هم به یاد داشته باش که کار یک رهبر‪ ،‬این است که به‬
‫افراد بیباور کمک کند تا رؤیاهایشان را با آغوش باز باور کنند‪ ،‬باه افاراد بیقادرت‬
‫کمک کند که بر ضعف خود غلبه کنند‪ ،‬و به افراد ناامید کمک کند که ایمان را در‬
‫خودشان ایجاد کنند درباره تعدیل نیروهای شارکتت کاه دوساتشاان داشاتی اماا‬
‫برای مرحله فعلی کسبوکارت مناسب نبودند باید بگویم که این بخش عادی یک‬
‫تجارت در حال رشد است و دلیل آن هم‪ ،‬این است که آنها نتوانستند همگاام باا‬
‫شرکت رشد کنند‪ .‬آنها کار را با نیروی کم شروع کردن‪ .‬آنها از یادگیری‪،‬اباداع و‬
‫ارتقا دادن اموری که به آنها محول شده بود‪ ،‬دست کشیدند و درنتیجاه دیگار آن‬
‫ا‬
‫توسعهدهندگان‪ ،‬برای سرمایهگذاریات ارزشمند نبودناد‪ .‬آنهاا احتمااال تاو را باه‬
‫خاطر تعدیل شدنشان‪ ،‬مالمت کردهاند؛ اما ایان بالیای باود کاه خودشاان بار سار‬
‫خودشان آوردهاند‪« .‬غریباه ناخواناده‪ ،‬ایان را گفات و شانوندگانش را باا پیچیادگی‬
‫ایدههایش درباره تشکیل تیم و برنده بودن در تجارت‪ ،‬حیرتزده کرد‪.‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین جواب داد‪« :‬دقیقا‪ .‬پس ما مجبور شدیم آنهاا را پشات سارمان رهاا‬
‫‪37‬‬ ‫کنیم؛ چون دیگر نمیتوانستند نتایج دلخواه ما را تحویال بدهناد‪ .‬خیلای شابهاا‪،‬‬
‫ساعت دو نیمه شب خیس عرق از خواب بیدار میشدم‪ .‬شاید قضیه همانطاوری‬
‫است که ماریو آندرتی‪ ،‬راننده فرمول یک گفت‪« :‬اگر همهچیز به نظر تحت کنترل‬
‫میآید‪ ،‬معنیاش این است که به اندازه کافی سرعت ندارید» من که اغلاب روزهاا‬
‫همین حس را دارم‪ .‬ما با چناان سارعتی از کناار نشاانگرهاای عملکارد ساابقمان‬
‫میگذریم که سرم به دوران میافتاد‪ .‬اعضاای جدیادی کاه بایاد آماوزش بادهیم‪،‬‬
‫برندهای جدیدی که باید مدیریت کنیم‪ ،‬بازارهای جدیدی کاه بایاد در آنهاا نفاوذ‬
‫کنیم‪ ،‬توزیعکنندگان جدیدی که باید تحت نظر بگیریم و هزاران مسئولیت جدیدی‬
‫ا‬
‫که باید با آنها سروکله بزنیم‪ .‬واقعا به نظرم خیلی کار سختی اسات‪ .‬مان ظرفیات‬
‫باالیی برای انجام امور بزرگ دارم؛ اما بار سنگینی روی دوشم قرار گرفته است‪».‬‬
‫کارآفرین غرق در عالم خویش‪ ،‬دستها را به هم محکم کرد و سگرمههاایش‬
‫را گره زد‪ .‬لبهای نازکش بسته شادند؛ و از نگااهش مشاخص باود کاه در رناج و‬
‫عذاب سختی به سر میبرد‪.‬‬
‫بیخانمان گفت‪« :‬اگر در مورد اعتیادت به تکنولوژی‪ ،‬فقط به یاد داشته بااش‬
‫که ا گر تکنولوژی هوشمندانه استفاده شود‪ ،‬میتواند به پیشرفت انسان کمک کند‪.‬‬
‫اگر تکنولوژی را عاقالنه استفاده کنایم‪ ،‬زنادگیمان بهتار خواهاد شاد‪ ،‬دانشامان‬
‫غنیتر خواهد شد و دنیای شگفتانگیزمان‪ ،‬کوچکتر خواهاد شاد‪ .‬ایان اساتفاده‬
‫نادرست از تکنولوژی است که ذهن مردم را تبااه کارده اسات‪ .‬تلفان هماراه تاو باه‬
‫قیمت ثروت آیندهات تمام میشود؛ این را میدانستی؟ البته اگر تماام روز در حاال‬
‫بازی کردن با آن هستی‪.‬‬
‫و اینکه گفتی فشار زیادی روی تو قرار دارد‪ ،‬این فوقالعاده اسات‪ .‬بیلای جاین‬
‫کینگ‪ ،‬اسطوره تنیس‪ ،‬گفت‪« :‬فشار یک امتیاز است‪».‬‬
‫و بعد درحالیکه با دانههای تسبیح بازی میکرد‪ ،‬ادامه داد‪« :‬تو باید رشد کنی‬
‫و اوج گرفتن بهعنوان یک فرد‪ ،‬یکی از هوشمندانهترین راهها برای گذراندن بااقی‬
‫عمرت است‪ .‬با هر چاالش‪ ،‬فرصاتی زیباا بارای رشاد کاردن و رسایدن باه نساخه‬
‫پیشرفتهتری از رهبر‪ ،‬نیروی کار یا انسانی که هساتی‪ ،‬باه دسات مایآوری‪ .‬مواناع‬ ‫‪38‬‬
‫فقط آزمونهایی هستند که بارای سانجش میازان اشاتیاق تاو بارای رسایدن باه‬
‫پاداش بلندپروازیهایت‪ .‬آنها ظاهر میشوند تاا مشاخص شاود تاو بارای ارتقاا و‬
‫تبدیلشدن به شخصی که قادر به نگهداشتن آن حجام از موفقیات اسات‪ ،‬چقادر‬
‫ا‬
‫حاضری بها پرداخت کنی‪ .‬شکست‪ ،‬همان رشد است در لباس مبدل؛ و تقریباا در‬
‫زندگی هیچچیز مهمتر از رشد شخصی و آزاد کردن قابلیتهایت نیست‪ .‬تولساتوی‬
‫زمانی نوشت‪" :‬همه به تغییر دادن دنیا فکر میکنند؛ اما هیچکس باه تغییار دادن‬
‫خودش فکر نمیکند‪ ".‬به شخص بهتری تبدیل شو تا خودبهخود به راهبار بهتار و‬
‫همینطور بهرهور و تولیدکننده بهتری تبدیل بشوی؛ و البته با این حرف موافقم که‬
‫رشد‪ ،‬میتواند ترسناک باشد‪ .‬اما مربیام زمانی یادم داد‪ ":‬آن بخش از وجودت که‬
‫دچار ترس است‪ ،‬باید ناوعی تصالیب را تجرباه کناد تاا آن بخاش از وجاودت کاه‬
‫ا‬
‫شایستگی افتخار و مدارج باال را دارد‪ ،‬نوعی تناسخ را تجربه کند‪« .‬این دقیقا عین‬
‫کلماتی است که به من گفت؛ هم عجیب است و هم ژرف‪».‬‬
‫بدون اینکه منتظر جواب بماند‪ ،‬ادامه داد‪« :‬مربی مخصوصم این را هم به من‬
‫گفت‪":‬برای پیدا کردن بهترین نسخه خودت‪ ،‬باید ضعیفترین نسخه خودت را گم‬
‫کنی‪ ».‬و این فقط از طریق ارتقای بالانقطااع‪ ،‬تأمال مساتمر و خودکااوی ماداوم‪،‬‬
‫امکانپذیر است‪ .‬اگر بهطور روزاناه خاودت را ارتقاا نادهی‪ ،‬بارای بااقی عمارت در‬
‫زندگی روزمرهات گیر میکنی‪ .‬این موضوع مرا به فکر حرفی میانادازد کاه ناورمن‬
‫کازینز‪ ،‬روزنامهنگار موفق گفت‪« :‬تراژدی زندگی مرگ نیست‪ ،‬بلکه ماردن از درون‬
‫است؛ آن هم درحالیکه هنوز زنده هستیم‪».‬‬
‫بیخانمان‪ ،‬صدای دورگهاش را باال برد و گفت‪« :‬استاد وی هام به مان یااد داد‬
‫که وقتی ما رابطه اولیهمان را با خودمان تغییار مایدهایم‪ ،‬متوجاه مایشاویم کاه‬
‫رابطهمان با سایر مردم‪ ،‬کارمان‪ ،‬درآمدمان و اثرمان در این دنیا هم تغییر میکناد‪.‬‬
‫خیلی از مردم نمیتوانند خودشان را تحمل کنند‪ .‬پس هیچوقات نمایتوانناد تنهاا‬
‫ا‬
‫باشند و همینطور سااکت‪ .‬آنهاا نیااز دارناد داهماا باا دیگاران باشاند تاا از حاس‬
‫‪39‬‬ ‫تنفرشااان از خویشااتن بااه خاااطر هاادر دادن آن قابلیتهااا‪ ،‬فاارار کننااد‪ .‬درنتیجااه‪،‬‬
‫شگفتی و خردی که تنهایی و سکوت به ارمغان مایآورد را از دسات میدهناد؛ یاا‬
‫بالانقطاع تلویزیون تماشا میکنند‪ ،‬بیآنکه متوجه بشوند این کاار‪ ،‬خالقیتشاان را‬
‫فرسایش میدهد و حساب بانکیشان را خالی نگه میدارد‪».‬‬
‫کارآفرین تکرار کرد‪« :‬زندگی من خیلی پیچیده شده است‪ .‬احساس میکنم در‬
‫حال غرق شدن در آن هستم‪ .‬هیچ زمانی برای خودم ندارم‪ .‬مطمئن نیستم چه به‬
‫سر زندگیام آمده است؛ فقط اوضاع یکباره سخت شد‪».‬‬
‫هنرمند درحالیکه دستی روی شانه دوست جدیدش مینشاند‪ ،‬گفت‪« :‬درکت‬
‫میکنم‪ .‬حسم مایگویاد کاه شارایط تاو‪ ،‬ساختتر از آن چیازی اسات کاه باه ماا‬
‫میگویی؛ و این ایرادی ندارد‪ .‬میدانی؟ بعضی روزها زندگی به حدی قمر در عقرب‬
‫میشود که حتی نمیتاوانم از رختخاواب بیارون بیاایم‪ ،‬فقاط همانجاا مایماانم‪.‬‬
‫چشمهایم را میبندم و از خدا مایخاواهم حتای شاده بارای یاک روز‪ ،‬آرام باشام‪.‬‬
‫ا‬
‫گاهی اوقات اصال فکارم کاار نمیکناد و بااقی روزهاا هام امیادی در قلابم حاس‬
‫نمیکنم‪ .‬خیلی عذابآور اسات‪ .‬بعضای آدمهاا هام عاذابآور هساتند‪ .‬ناه اینکاه‬
‫جامعهگریز باشم‪ ،‬فقط این روزها تعداد آدمهای احمق خیلی زیاد شده است‪ .‬همه‬
‫مردم‪ ،‬کلی عکس مزخرف با لبهای غنچاه از خودشاان مایگیرناد و در اینترنات‬
‫میگذارند؛ درحالیکه لباسهایی به تن دارند که پاول خریادش را باا کلای ساختی‬
‫جور کردهاند‪ .‬آنها با آدمهایی معاشرت میکنند که از آنها خوششان نمیآید‪ .‬من‬
‫ترجیح میدهم یک زندگی متفکرانه داشته باشم‪ ،‬یک زنادگی مخااطرهآمیز‪ ،‬یاک‬
‫زندگی واقعی؛ درست مانند زندگی یک هنرمناد‪ .‬از اینکاه مایبیانم ماردم اینقادر‬
‫سطحینگر شدهاند‪ ،‬در حال دیوانگی هستم‪».‬‬
‫هنرمند با مشت بر کف دستش کوبید‪ .‬خطوطی سخت روی خط فکش ظاهر‬
‫شدند و رگی کبود روی گردن قطورش نبض زد‪.‬‬
‫بیخانمان گفت‪« :‬البته متوجه منظورت هستم‪ .‬زندگی آسان نیسات‪ .‬بچاههاا‬
‫اغلب اوقات خیلی هم دشوار است‪ ».‬و بعد با مهربانی یکی دیگر از نقل قولهاای‬
‫بیپایاان در مغازش را رو کارد‪« :‬اماا باه قاول جاان لئاون‪ :‬هماهچیز آخار درسات‬ ‫‪41‬‬
‫میشود‪ .‬اگر هنوز درست نشده‪ ،‬معنیاش این است که به آخر نرسیدی‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬سریع آرام شد و لبخندی روی لبش آمد که کموبایش دوسات داشاتنی‬
‫بود‪ .‬نفس پر زوری بیرون داد‪ .‬از نقل قولی که شنیده بود‪ ،‬خوشش آمده بود‪.‬‬
‫بیخانمان ادامه داد‪« :‬و صعود به عرصه نادر استادی درزمینه حرفاه و زنادگی‬
‫ا‬
‫شخصی‪ ،‬که ظاهرا هر سه نفرمان برایش ثبتنام کردهایم‪ ،‬برای آدمهای ضاعیف‬
‫نیست‪ .‬ارتقا دادن زندگی به منظور شناختن لذت واقعای و بهینهساازی مهاارتهاا‬
‫برای تسلط به زمینه حرفهای‪ ،‬خیلی اوقات میتواند دشوار و پردردسار باشاد‪ .‬الزم‬
‫است که با شما صادق باشم‪ .‬این یک نکته کلیدی است که یاد گرفتم‪ :‬بهاای درد‬
‫و دشواری رشد‪ ،‬خیلی کمتر از بهای نابودکننده افسوس است‪».‬‬
‫هنرمند حین نوشتن این جمله در دفتر یادداشتش‪ ،‬پرساید‪« :‬ایان جملاه را از‬
‫کجا یاد گرفتی؟»‬
‫بیخانمان جواب داد‪« :‬هنوز نمیتوانم بگویم‪ ».‬و بر درجه راز و رمز جاایی کاه‬
‫دانشش را کسب کرده بود‪ ،‬افزود‪ .‬کارآفرین از هنرمند روی برگرداناد و تعادادی از‬
‫افکارش را در دفتر یادداشت موبایلش تایپ کرد‪.‬‬
‫بیخانمان دست کارد داخال جیاب پیاراهن کهناه ساورا ساوراخی کاه باه تان‬
‫داشت‪ ،‬کارت مقوایی کوچکی بیرون آورد و آن را مثل یک بچه کودکساتانی در حاال‬
‫انجام بازی «نشان بده و تعریف کن» باال نگهش داشت و گفت‪« :‬ایان را زماانی کاه‬
‫بچه بودم و داشتم اولین شرکتم را راه اندازی میکردم‪ ،‬فارد ماوفقی باه مان داد‪ .‬آن‬
‫زمان‪ ،‬خیلی شبیه اآلن شما عزیزان بودم؛ رؤیاهای بسیاری داشاتم و مصامم باودم‬
‫اثری در این دنیا باقی بگذارم‪ .‬تشنه این بودم کاه خاودم را اثباات کانم‪ .‬پار از شاور و‬
‫اشتیاق بودم که بازی را در دست بگیرم‪ .‬میدانی؟ ما پنجااه ساال اول عمار خاود را‬
‫صرف تالش برای به دست آوردن حقانیت میکنیم‪ .‬ما تشنه تأیید اجتمااع هساتیم‪.‬‬
‫دلمان میخواهد همتایان ما به ما احترام بگذارند‪ .‬از خدا میخواهیم همسایهماان از‬
‫ا‬
‫ما خوشش بیاید‪ .‬لوازم بسیاری میخاریم کاه واقعاا باه آنهاا نیاازی ناداریم و مادام‬
‫ا‬
‫‪40‬‬ ‫دغدغه به دست آوردن پولی را داریم که واقعا از آن لذت نمیبریم‪».‬‬
‫هنرمند درحالیکه موهای بافته شدهاش را روی شانهاش تاب میخوردند‪ ،‬تند تناد‬
‫ا‬
‫سر جنباند و حالت بدنش را عو کرد و بعد زیر لب گفت‪« :‬کامال درست است‪».‬‬
‫حاال سالن همایش دیگر خالی شده بود‪.‬‬
‫«اگر ما شهامت دروننگری را داشته باشیم‪ ،‬پی میبریم که این کارها را باه ایان‬
‫دلیل انجام میدهیم که تعدادی حفره درون خودمان داریم‪ .‬ما به غلط اعتقاد داریام‬
‫که آن اقالم از دنیای بیرون‪ ،‬میتوانند حفرههای درونماان را پار کنناد؛ درحالیکاه‬
‫هیچوقت پر نخواهند کرد‪ ،‬هرگاز‪ .‬باه هار ترتیاب‪ ،‬خیلای از ماا وقتای باه نیماه عمار‬
‫میرسیم‪ ،‬یک تغییر مسیر درست میدهیم و تازه متوجه میشویم که قرار نیسات تاا‬
‫ابااد زنااده باشاایم و روزهااای زناادگیمان محاادود هسااتند؛ و بااهاینترتیب‪ ،‬بااا میرایاای‬
‫خودمان ارتبا برقرار میکنیم‪ .‬نکته مهم‪ ،‬همینجاست‪ .‬ما متوجه میشویم که قرار‬
‫ا‬
‫است روزی بمیریم‪ .‬آنچاه واقعاا اهمیات دارد‪ ،‬جلاوی چشاممان وضاوح میگیارد و‬
‫بیشتر اهل تفکر میشویم‪ .‬کمکم باه ایان فکار مایافتیم کاه آیاا از اساتعدادهایمان‬
‫درست استفاده کردهایم؟ آیا به ارزشهایمان وفادار بودهایم؟ آیا به آن طریقی کاه باه‬
‫نظرمان درست میآید موفق بودهایم؟ و به این فکر میکنیم که آنهایی که بیشتر از‬
‫همه دوستشان داریم‪ ،‬بعد از مرگمان‪ ،‬چاه حرفهاایی دربااره ماا خواهناد گفات؛ و‬
‫اینجاست که خیلی از ما دستخوش یک تغییر اساسی میشویم‪ :‬ما از دنبال حقانیت‬
‫و تأیید جامعه رفتن دست برمیداریم و به فکر ساختن یک میراث معنادار مایافتیم‪.‬‬
‫پنجاه سال دوم‪ ،‬کمتر دربااره "مان" و بیشاتر دربااره "ماا" خواهاد باود‪ ،‬کمتار دربااره‬
‫خودخااواهی و بیشااتر درباااره خدمترسااانی‪ .‬دساات از اضااافه کااردن بااه اقااالم و‬
‫داراییهایمااان برماایداریاام و شااروع ماایکناایم بااه کساار کااردن و ساااده کااردن‪ .‬یاااد‬
‫میگیریم که از زیباییهاای سااده لاذت بباریم‪ ،‬بابات معجازات کوچاک شاکرگذار‬
‫باشیم‪ ،‬ارزش بینهایت آرامش خیال را قدر بدانیم‪ ،‬وقت بیشتری را به پرورش رواباط‬
‫انسانی صرف کنیم و تازه درک میکنیم کسای کاه بیشاتر مایبخشاد‪ ،‬پیاروز میادان‬
‫است و آن وقت آنچه از زندگیمان باقی مانده را وقف همهجانبه خودماان باه عشاق‬
‫ورزیدن به زندگی و مهر ورزیدن به تعداد زیادی از مردم میکنیم؛ و این بهطور بالقوه‪،‬‬ ‫‪42‬‬
‫تبدیل میشود به دروازه ورودی ما بهجاودانگی‪».‬‬
‫کارآفرین رو به هنرمند کرد و گفت‪« :‬آدم خیلی خاصی است‪ .‬ماهها باود اینقادر‬
‫امیدوار‪ ،‬پرانرژی و متعادل نبودم‪ .‬پدرم همیشه کمکام مایکارد کاه دوران ساخت را‬
‫پشت سر بگذارم‪ .‬بعد از فوت او دیگر کسی را نداشتم که به او تکیه کنم‪».‬‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬چه اتفاقی برای او افتاد؟»‬
‫«در حال حاضر بسیار نازکنارنجی شدهام‪ .‬البته حس میکنم نسبت باه اماروز‬
‫صبح که وارد این سالن شدم‪ ،‬خیلی قویتر هستم‪ .‬از ایان بابات مطمائن هساتم؛‬
‫ولی خیلی ساده به تو میگویم که خودش را کشت‪ .‬پدرم آدم مهمی بود؛ یاک فارد‬
‫موفق و پیشگام درزمینه کسبوکار‪ .‬هواپیماا را هادایت میکارد‪ ،‬باا اتومبیالهاای‬
‫ا‬
‫تندرو مسابقه میگذاشت و عاشق نوشیدنی خوب باود‪ .‬واقعاا سارزنده باود‪ .‬ساپس‬
‫ا‬
‫شریک تجاریاش همه ثروت او را از چنگش درآورد‪ ،‬تقریبا چیزی شبیه وضاعیتی‬
‫که خودم ا کنون با آن درگیر هستم‪ .‬خالصه‪ ،‬استرس و شوک ناشای از فاروریختن‬
‫دنیایش‪ ،‬او را وادار کرد کاری بکند که هیچکس تصورش را هم نمیکارد از او سار‬
‫بزند‪ .‬گمان میکنم که هیچ راه نجاتی برای خودش نمیدید‪».‬‬
‫کارآفرین این حقایق را با صدایی لرزان بیان کرد‪.‬‬
‫هنرمند با مهربانی گفت‪« :‬میتوانی به من تکیه کنی‪ ».‬حین ادای این کلمات‬
‫با حالتی جوانمردانه و درعینحال غیرمتعاارف‪ ،‬دساتش را کاه یاک انگشاتر مادل‬
‫هیپی روی انگشت کوچکش داشت‪،‬روی قلبش گذاشت‪.‬‬
‫بیخانمان لحظه صمیمی بین آن دو را مختل کرد و حین دادن کارت مقاوایی‬
‫به کارآفرین گفت‪« :‬بیایید این را بخوانید‪ .‬برای تبدیلشادن باه نساخه عملکاردی‬
‫بهتر خودتاان و تجرباه کاردن اتفااقی کاه هماراه ایان مااجراجویی بارای رهباری‬
‫نیروهای کار‪ ،‬خودسازی و راهانادازی حرفاهای باا بهارهوری خاارقالعااده برایتاان‬
‫میافتاد‪ ،‬به شما کمک میکند‪».‬‬
‫باالی این کارت که گذر زمان تاه رنگای زرد باه آن داده باود‪ ،‬باا حاروف قرماز‬
‫‪43‬‬ ‫نوشته شده بود‪« :‬تمام چالشها در ابتدا‪ ،‬دشوار و در نیمه راه‪ ،‬پر هرجومارج و در‬
‫پایان‪ ،‬زیبا هستند‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬عالی است‪ .‬اطالعاتی ارزشمند است برای من‪ ...‬سپاسگزارم‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬هنرمند به پخش کردن کپی غیرقانونی سخنرانی ادامه داد‪« :‬هر یاک از‬
‫شما یک قهرمان نابغه و قهرمان درون قلب خودش دارد‪ .‬اگار دلتاان میخواهاد‪،‬‬
‫ایان حرفهااا را بگذاریااد بهحساااب آرمااانگرایاای یااک سااخنران سااالخااورده؛ امااا‬
‫بهشخصه به آرمانگرا بودنم افتخار میکنم‪ .‬دنیا به افراد بیشتری مثل ما نیاز دارد‪.‬‬
‫درعینحال‪ ،‬یک واقعگرا نیز هستم‪ .‬حقیقت این است که متأسافانه اماروزه اغلاب‬
‫افراد روی این سیاره‪ ،‬خودشان را چندان دست باال نمیگیرند‪ .‬آنها هویت خاود را‬
‫با نمود بیرونیشان ارتبا میدهند‪ .‬آنها موفقیتهایشان را با اندوختههاایشاان‬
‫ارزیابی میکنند‪ ،‬نه با شخصیتی که برای خودشان ساختهاند‪ .‬آنها خودشان را باا‬
‫نسخههای تقلبی که افراد خاصای از جامعاه – کاه ماردم عاادی دنبالاهروی آنهاا‬
‫هستند ‪ -‬از خودشان اراهه میدهند‪ ،‬مقایسه میکنند‪ .‬آنها عازتنفاسشاان را باا‬
‫دارایی خالصشان میسنجند و اسیر این تفکر غلط میشاوند کاه چاون یاک کاار‬
‫خاص تابهحال انجام نشده است‪ ،‬پس هرگز نمیتواند باه انجاام برساد؛ و باه ایان‬
‫طریق‪ ،‬تمام عظمت و احتماالت هیجانانگیزی که میتواند در زندگیشان محقق‬
‫شود را تنزل میدهند‪ .‬همین موضوع توضیح میدهاد کاه چارا اکثریات ماردم در‬
‫حااال فاارورفتن در شاانهای روان اعتمادبااهنفس نداشااتن‪ ،‬مااالل‪ ،‬حااواسپرتی و‬
‫سردرگمی هستند‪».‬‬
‫مرد بیخانمان‪ ،‬سخنرانی را قطع کرد‪« :‬نقنقو! این لقبی است که من مردهاا‬
‫و زنهایی که به ویروس "قربانی بهانهتراش" مبتال شدند را با آن خطااب مایکنم‪.‬‬
‫آنها بهجای اینکه قدرت ذاتیشان را برای بهتر کردن اوضاع به کار بیندازند‪ ،‬تنها‬
‫کاااری کااه میکننااد‪ ،‬شااکایت کااردن از باادی شاارایطشااان اساات‪ .‬آنهااا بااهجای‬
‫"بخشیدن"‪ ،‬اهل "گرفتن"‪ ،‬بهجای "خلاق کاردن"‪ ،‬اهال "انتقااد کاردن" و باهجای‬
‫"تالش"‪ ،‬اهل "نگرانی" هستند‪ .‬برای مبارزه با ایان ویاروس و هار گوناه تمایال باه‬
‫ماندن در حد متوسط‪ ،‬چه در زندگی حرفهای و چاه در زنادگی شخصایتاان‪ ،‬بایاد‬ ‫‪44‬‬
‫واکسن بسازید؛ هیچوقت جزء گروه نقنقوها نباشید‪».‬‬
‫کارآفرین و هنرمند به هم نگاه انداختند‪ .‬بعاد دوتاایی باه اصاطالحی کاه ایان‬
‫غریبه عجیب استفاده کرده بود و ژستش _ بلند کردن یک دست و بااال باردن دو‬
‫انگشت اشاره و میانی _ زیرزیرکی خندیدند‪ .‬اگر شما هام آنجاا کنارشاان ایساتاده‬
‫بودید‪ ،‬فکر میکردید این مرد زیادی عجیب است‪.‬‬
‫سپس‪ ،‬صدای سخنران بار دیگر با لحنی دراماتیک‪ ،‬از اساپیکر دساتگاه ضابط‬
‫صوت بلند شد‪« :‬واضح بگویم؛ تا آخر عمرتان‪،‬هرروز و هرکجا مشغول هر کااری کاه‬
‫باشید‪ ،‬فرصت نشان دادن قریحه راهبری برای شما دست خواهد داد‪ .‬راهبری فقط‬
‫مختص چهرههای جهانی و غولهای بازار نیسات؛ عرصاهای اسات کاه هار کاس‬
‫فرصت بازی کردن در آن را پیدا میکند؛ زیرا بخش ناچیزی از راهبری درباره داشتن‬
‫یک مقام خاص‪ ،‬دفتر کار بازرگ یاا موجاودی باانکی اسات‪ .‬بخاش اعظمای از آن‪،‬‬
‫درباره تعهد به تعالی در تمام اموری است که انجام میدهید؛ و تعاالی در شخصایتی‬
‫که هستید‪ .‬راهبری درباره مقاومت در برابر سالطه روال پیشپاافتااده بار زنادگی‪ ،‬راه‬
‫ندادن به منفینگری و از بین بردن حس هیبت شما و پیشگیری از اسارت در زنادان‬
‫حد متوسط است‪ .‬راهبری‪ ،‬درباره ایجاد یک تفاوت از همانجایی است که شما قارار‬
‫دارید‪ .‬راهبری واقعی‪ ،‬درباره اراهه دادن کار شاجاعانهای اسات کاه نباو را سارلوحه‬
‫دیگران قرار میدهد و با هدف‪ ،‬نوآوری و اقدام‪ ،‬حیطه کاریتان را دگرگاون میکناد؛‬
‫و به حدی بلندپایه است که در برابر گذر زمان‪ ،‬پابرجا میماند‪.‬‬
‫"و هرگز فقط برای درآمد کار نکنیاد‪ .‬کاار را باه قصاد اثرگاذاری روی ایان دنیاا‬
‫انجام بدهید‪ .‬این موضوع را هدف مهم زندگیتان قرار بدهید‪ :‬نشر دادن خالصاانه‬
‫ارزشهایی که در زندگی مردم‪ ،‬نوعی جادوی غیر رایج و شاعرانه ایجااد میکنناد؛‬
‫برای نشان دادن آنچه بشر قادر به خلق کردن آن است‪ ،‬با تمام نیرو تالش کنیاد‪.‬‬
‫آنقدر شکیبایی در خودتان ایجاد کنید کاه تاا زماان دریافات عاالیتارین مادارج‪،‬‬
‫خودتان را وقف کار کنید؛ حتی اگر در تمام طول عمرتان فقط قادر باه خلاق یاک‬
‫‪45‬‬ ‫شاهکار شوید‪ .‬تنها‪ ،‬موفقیت در خلق همان یک شاهکار‪ ،‬باعث میشود کاه سافر‬
‫زندگیتان ارزشش را داشته باشد‪.‬‬
‫یک انسان خوش قریحه باشید؛ یک مهره برجسته‪ ،‬یک عنصار اساتثنایی‪ .‬پانج‬
‫درصد افراد برتر دنیا‪ ،‬کمتر به شاهرت‪ ،‬پاول و تأییاد دیگاران فکار میکنناد و بیشاتر‬
‫تمرکزشان روی ارتقا دادن خودشان در حیطه حرفهایشان و اراهاه عملکاردی ورای‬
‫اسااتعدادها و تواناییهااا و ایجاااد نااوعی بهاارهوری قاارار دارد کااه بااه میلیونهااا نفاار‬
‫خدمترسانی کند و الهامبخش آنها باشد؛ و غالب اوقات به همین دلیل اسات کاه‬
‫میلیونها دالر درآمد کسب میکنند‪ .‬پس هیچوقت کار را بدون تعهد انجاام ندهیاد؛‬
‫بلکه خودتان را برای انجام آن کار‪ ،‬به بهترین نحو ممکن به چالش بکشید‪.‬‬
‫حاال مرد بیخانمان چشامها را بساته و در کاف ساالن در حاال انجاام شانای‬
‫استقامت تک دست بود؛ و تمام مدت آواز میخواند‪ :‬کنترل صابحت را باه دسات‬
‫بگیر تا زندگیات را ارتقا بدهی‪.‬‬
‫کارآفرین و هنرمند سر به طرفین تکان دادند‪.‬‬
‫هنرمند متفکرانه گفت‪« :‬یکی از کتابهای محبوب من‪ ،‬کتاب "پیامبر" است‪.‬‬
‫این کتاب‪ ،‬یکی از پرفروشترین کتابهای شعری است که تاباهحال نوشاته شاده‬
‫است‪ .‬یکجا خواندم که خلیل جبران دستنوشته این کتاب را به مدت چهار سال‬
‫تمام‪ ،‬همه جا با خودش میبرده و مدام‪ ،‬در حال اصالح و تصحیح آن بود تاا بعاد‬
‫آن را به ناشر واگذار کند‪ .‬برای هماین آن کتااب‪ ،‬هناری نااب اسات‪ .‬هناوز عاین‬
‫حرفهایی را که در مصاحبهاش با یک روزنامهنگار درباره فرایند خالقاش گفات را‬
‫به خاطر دارم؛ زیرا آن حرفها زمانهایی که در استودیو مشغول کار هستم‪ ،‬خیلی‬
‫مرا راهنمایی میکنند‪ .‬حرفهایش باعث میشوند که من باهعنوان یاک هنرمناد‪،‬‬
‫مدام به دنبال قدرت بیشتری در خودم باشم؛ هرچند که خیلی اهال پشات گاوش‬
‫اندازی کارها هستم‪ .‬همینطور که گفتم‪،‬در کارم خوب هستم‪ ،‬ولای مایدانم کاه‬
‫میتوانم عالی باشم‪ .‬آ که اگر میتوانستم این خرابکااریهاای خاودم را در کاار‬
‫بگذارم کنار‪ ...‬و تازه شیاطین درونم هم هستند‪».‬‬
‫بیخانمآنکه حاال ایستاده و سرگرم باازی کاردن باا سااعتش باود و داناههای‬ ‫‪46‬‬
‫عاارق از روی صااورت زاویااهدارش جاااری بودنااد‪ ،‬پرسااید‪« :‬خلیاال جبااران در‬
‫مصاحبهاش چه گفت؟»‬
‫ا‬
‫هنرمند گفت‪« :‬دقیقا این را گفت‪ :‬میخواستم صد در صد اطمینان حاصل کنم‬
‫که تکتک کلمات این کتاب‪ ،‬بهترین کلماتی هستند که میتوانستم اراهه بدهم‪».‬‬
‫ا‬
‫بیخانمان جواب داد‪« :‬چه چالشبرانگیز! این دقیقا همان استانداردی اسات‬
‫که بهترینها همیشه به آن پایبند میمانند‪».‬‬
‫بی هوا‪ ،‬صدای سرفه سخنران از بلندگو شنیده شد‪ .‬حرفهایی که از پای آماد‪،‬‬
‫انگار با تقال از دهانش خارج میشدند؛ درست مانند نوزادی که برای ترک امنیات‬
‫ا‬
‫حاکم در رحم گرم و نرم مادرش‪ ،‬شدیدا اکاراه دارد‪« :‬هارکس میتواناد باا اجارای‬
‫برنامهای که ترویج میدهم‪ ،‬هرروز به یک راهبار تبادیل شاود‪ .‬بایاد ایان برناماه را‬
‫وقتهایی که برایتان آسان است و بهخصوص وقتهایی که برایتان دشوار اسات‪،‬‬
‫اجرا کنید‪ .‬از همین امروز هم شروع کنید‪ .‬اگر این کاار را کنیاد‪ ،‬پیاروزی در آیناده‬
‫شما تضمین خواهد شد‪ .‬الزم است این را هم اضافه کنم که هایچ انساان زنادهای‬
‫وجود ندارد که نتواند باا اجارای یاک ساری تشاریفات اثرگاذار روزاناه‪ ،‬طارز فکار‪،‬‬
‫عملکرد‪ ،‬سرزندگی‪ ،‬کامیابی و شادی داهمی را به شکل باشکوهی در زنادگی خاود‬
‫تقویت کند؛ و بعد‪ ،‬باید آن تشریفات را آنقدر تکرار کند که باه ذات ثاانی او تبادیل‬
‫شااود؛ و ایاان موضااوع‪ ،‬مااا را میرساااند بااه مهمتاارین قساامت سااخنرانی امااروزم‪:‬‬
‫بزرگترین سرآغاز برای برنده شدن در کار و خلق یک زندگی معرکاه‪ ،‬پیوساتن باه‬
‫"باشگاه پنج صبحیها"ست‪ .‬اگر نتوانید هرروز صبح‪ ،‬زمانی را برای تعالی یافتن به‬
‫خودتان اختصاص بدهید‪ ،‬چطور انتظار دارید تعالی پیدا کنید؟»‬
‫حاال کارآفرین در حال یادداشاتبارداری باود‪ .‬لبخنادی حااکی از قادرت روی‬
‫صورت هنرمند ایجاد شده بود‪ .‬بیخانمان بادگلویی زد و بعد‪ ،‬کف سالن دراز کشید‬
‫و حالت پلنگ به بدنش گرفت؛ از همانهایی که ورزشکاران حرفاهای در باشاگاه‪،‬‬
‫برای تقویت عضالت شکم انجام میدهند‪.‬‬
‫‪47‬‬ ‫صدای سرفه سخنران حااال باا شادت بیشاتری شانیده میشاد و بعاد مکثای‬
‫بیرحم و طوالنی حاکم شد‪ ،‬سپس این جمالت را با مکث های پی در پی ادا کرد‪.‬‬
‫صدای خس خس سینهاش به وضوح شنیده میشد‪ .‬صدایش مانند یک بازاریااب‬
‫تلفنی تازه کار‪ ،‬حین اولین تماس کاریاش‪ ،‬شروع باه لرزیادن کارد‪ :‬بیادار شادن‬
‫ا‬
‫هرروز صبح رأس ساعت پنج‪ ،‬حقیقتا مادر تمام برنامههای روزانه است‪ .‬پیوستن به‬
‫باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬همان رفتاری است که باعث ارتقای باقی رفتارهای انسان‬
‫ا‬
‫میشود‪ .‬اینکه چطور روزتان را آغاز کنید واقعا میزان تمرکز‪ ،‬انرژی‪ ،‬شوق و ذوق و‬
‫تعالی روزتان را تعیین میکند‪ .‬هر صبح زود‪ ،‬درواقع‪ ،‬صافحهای از داساتانی اسات‬
‫که بعدها به میراث شما تبدیل میشود‪ .‬هر سپیدهدم‪ ،‬درواقع‪ ،‬فرصاتی تاازه اسات‬
‫برای رها ساختن اساتعدادها‪ ،‬آزاد کاردن تواناییهاا و باازی کاردن در عرصاههای‬
‫بزرگ نتایج شاخص‪ .‬شما چنین قادرتی را درون خودتاان داریاد و او خاودش را باا‬
‫اولین اشعه آفتاب آزاد میکناد‪ .‬از شاما خاواهش مایکنم اجاازه ندهیاد رنجهاای‬
‫گذشااته و ساارخوردگیهااای کنااونی‪ ،‬شااکوه شااما را کاااهش بدهنااد‪ ،‬شااعلههای‬
‫شکستناپذیری خود را خاموش کنند و مثباتنگری نامحادودی را کاه در بخاش‬
‫متعالی وجودتان نهفته است‪ ،‬خفه کنند‪ .‬در دنیایی که همهچیز در تالش است تاا‬
‫مانع تعالی شما شود‪ ،‬خودتان را بسازید و ارتقا بدهید‪ .‬در عصری کاه هماهچیزش‬
‫میخواهد شما در ظلمات باقی بمانید‪ ،‬قدم به درون روشنایی بگذاریاد‪ .‬در دورانای‬
‫که همهچیز آن سعی دارد شما را بهگونهای هیپنوتیزم کند تا استعدادهایتان را از‬
‫یاد ببرید‪ ،‬نبوغتان را از نو طلب کنید‪ .‬دنیای ما این درخواست را از همه ما دارد که‬
‫قهرمان حیطه حرفهای خودمان باشیم و سلحشور رشد و نگهبان عشق بیقیاد و‬
‫شر ‪ ،‬برای تمام ابنای بشر باشیم‪.‬‬
‫در قبال تمام مردمی که در ایان سایاره کوچاک سااکن هساتند‪ ،‬صارفنظر از‬
‫کیش‪ ،‬رنگ پوست و طبقه آنها‪ ،‬احترام و شفقت نشان بدهید‪ .‬در این تمادن کاه‬
‫خیلیها از زمین زدن دیگران انرژی میگیرند‪ ،‬دسات آنهاا را بگیریاد و بلندشاان‬
‫کنید‪ .‬به دیگران کمک کنید تاا شاگفتی درون خودشاان را ببینناد‪ .‬فضاایلی را باه‬
‫آنها نشان بدهید که همه ما آرزویش را داریم توسط افاراد بیشاتری انجاام شاود‪.‬‬ ‫‪48‬‬
‫تمام آنچه برایتان میگویم‪ ،‬درواقع‪ ،‬خطاب باه بخاش تبااه نشاده وجودتاان گفتاه‬
‫میشود؛ منظورم آن وجه از وجودتان است که قبل از آنکه ترس‪ ،‬حرص مال دنیا‪،‬‬
‫حس ساودجویی و بایاعتماادی را یااد بگیریاد‪ ،‬زناده باود‪ .‬وظیفاه شاما باهعنوان‬
‫قهرمان زنادگیتان‪ ،‬باهعنوان فاردی موفاق و خاالق کاه مصامم باه تغییار دادن‬
‫فرهنگ جامعه است و بهعنوان یکی از اهالی این سیاره‪ ،‬این است که بعاد نادیاده‬
‫درونتان را پیدا کنید و وقتی پیدایش کردید‪ ،‬برای باقی عمر به آن متصل بمانید‪.‬‬
‫این فرصت را برای رسیدن به درجه استادی بپذیرید‪ .‬من به شما قول میدهم‬
‫که باقی عمرتان توسط هماهنگیای که با موفقیت جادویی ساازمان یافتاه شاده‪،‬‬
‫ورای مرزهای منطق‪ ،‬برانگیخته شود‪ .‬از آن به بعد است کاه فرشاتگانی عظایم از‬
‫بزرگترین قابلیتهای شما‪ ،‬بهطور مرتب باه دیادار شاما خواهناد آماد‪ .‬در عمال‪،‬‬
‫مجموعهای منظم از معجزات به ظاهر ناممکن‪ ،‬به اصیلترین رویاهایتاان ناازل‬
‫خواهند شد و بهترین آنها را محقق خواهند کرد؛ و شما تکامل پیدا میکنید و باه‬
‫یکی از آن افاراد بازرگ و ناادری تبادیل میشاوید کاه کال دنیاا را تنهاا باه صارف‬
‫حضورشان در میان سایر انسانها‪ ،‬ارتقا میدهند‪».‬‬
‫حاال دیگر سالن همایش تاریک شده بود‪ .‬کارآفرین آهی به بزرگی مکزیکوسیتی‬
‫سر داد‪ .‬هنرمند بیحرکت مانده بود‪ .‬مرد بیخانمان به گریه افتاد‪ .‬بعاد روی صاندلی‬
‫ایسااتاد‪ ،‬دسااتهایش را مثاال یااک واعااظ باااال باارد و سااخنان جااورج برنااارد شاااو‪،‬‬
‫نمایشنامهنویس ایرلندی را با صدای بلند خواند‪« :‬این بزرگترین لذت زنادگی اسات؛‬
‫اینکه خودتان را وقف مقصودی کنید که از نظر خودتان‪ ،‬هدفی متعالی است؛ اینکه‬
‫نیروی طبیعت باشید‪ ،‬نه مثل بیمار حقیر پر تب و دردی کاه مادام در حاال شاکایت‬
‫کردن است که چرا دنیا خودش را وقف شاد کردن شما نمیکند‪.‬‬
‫من بر این عقیده هستم که زندگیام به تمام مردم تعلق دارد و تا وقتی زنده هساتم‪،‬‬
‫باعث افتخار من است که هر آنچه را در توانم هست را در این جهت انجام دهم‪.‬‬
‫دلم میخواهد در زمان مارگم‪ ،‬تماام تالشام را انجاام داده باشام؛ زیارا هرچاه‬
‫‪49‬‬ ‫بیشتر تالش کنم‪ ،‬بیشتر زندگی خواهم کرد‪ .‬شادی من در زندگی‪ ،‬به خااطر خاود‬
‫زندگی است‪ .‬زندگی از نظر من یک شمع کوچک نیسات‪ ،‬بلکاه مشاعل پرتألاویی‬
‫اسات کااه در ایاان لحظااه در دسات گرفتاهام و دلاام میخواهااد آن را تااا جااایی کااه‬
‫میتوانم‪ ،‬شعلهور نگه دارم و در آخر‪ ،‬تحویل نسل آتی بدهم‪».‬‬
‫بعد بیخانمان به زانو افتاد‪ .‬تسبیح مقدسش را بوسید و به گریستن ادامه داد‪.‬‬
‫فصل پنج‬
‫ماجرایی عجیب در رابطه با به دست گرفتن کنترل صبح‬

‫«بخت هر کس در دس ان خودش قرار دارد؛ مثل مجسمه سازی که سنگ خدام‬


‫را شکل میدهد‪ ...‬مهارت الزم بدرای تبددیل کدردن سدنگ بده آنچده مطلدوب‬
‫ماست باید آموخ ه و با توجه بسیار پرورش داده شود‪».‬‬
‫یوهان ولفگانگ فون گوته‬

‫‪51‬‬
‫مرد بیخانمان گفت‪« :‬اگر دلتان بخواهد‪ ،‬خوشحال میشوم بارای چناد روز‪،‬‬
‫صبحها در مجموعه ساحلی خودم مربی شما باشم‪ .‬مراسم خصوصی صابحگاهم‬
‫را به شما نشان میدهم و برایتان شرح میدهم که چرا بهرهوری به بهتارین وجاه‬
‫ممکن از اولین ساعت صبح‪ ،‬برای رسیدن به درجه استادی در زنادگی شخصای و‬
‫عملکرد استثنایی در کسبوکار‪ ،‬اینقدر ضاروری اسات‪ .‬اجاازه بدهیاد ایان کاار را‬
‫برایتان انجام بدهم؛ زندگیتان ظرف مدت کوتاهی باشکوه میشود‪ .‬وقت گذراندن‬
‫با من‪ ،‬برای شما بسیار دلپذیر خواهاد باود‪ .‬البتاه باه قاول دوسات قادیمیماان‪،‬‬
‫سخنران‪« :‬همیشه راحت نیست؛ اما رزشمند‪ ،‬مثمر و زیباست‪ ".‬شاید هم به اندازه‬
‫سقف کلیسای سیستین‪ ،‬شگفتانگیز باشد‪».‬‬
‫هنرمند حین دست کشیدن به ریشهایش گفت‪« :‬اولین بار که آنجا را دیادم‪،‬‬
‫به گریه افتادم‪».‬‬
‫مرد بیخانمان هم درحالیکه با ریش کثیفش باازی میکارد‪ ،‬گفات‪« :‬میکال‬
‫آن ‪ ،‬آدم‪ ،‬خفنی بود‪».‬‬
‫سپس پیراهنش را باال داد تا عضالت شکمش که در حد خدایان یونان باستان‬
‫بود را نشان دهد‪ .‬انگشت دسات کثایفش روی خطاو تاراز عضاالت شاش تکاه‬
‫حرکت کرد؛ درست مانند قطره بارانی که بعد از باارش مااه ماه بهصاورت زیگازاگ‬
‫روی برگهای ساقه رز به پایین میغلتد‪.‬‬
‫هنرمند‪ ،‬با شوق یک گربه که در قفس طوطیها رها شده اسات‪ ،‬گفات‪« :‬یاا‬
‫خدا‪ ،‬یکی چیزی را به سر من بکوبد‪ .‬این عضالت شش تکه را از کجا آوردی؟»‬
‫«مطمئن باش این عضالت از یک دساتگاه جراحای پالساتیک شاکم کاه در‬
‫برنامه آخرشب تلویزیون میفروشند‪ ،‬نیامدهاند‪ .‬من با تمرین کردن‪ ،‬اینگوناه روی‬
‫فرم ماندهام‪ .‬تعداد زیادی شنا‪ ،‬بارفیکس‪ ،‬پلنگ‪ ،‬دراز نشست و کلی جلسات عرق‬
‫ریز هوازی که اغلب اوقات روی ساحل مخصوصم انجام میدهم‪».‬‬
‫بعد یک کیف پول چرمی را کاه فریااد مایزد گارانقیمات اسات را از جیابش‬
‫‪50‬‬ ‫درآورد و خیلی با دقت‪ ،‬تکه پالستیکی از آن بیرون کشید که نقاشی عجیبای روی‬
‫آن بود‪.‬‬
‫ولگرد ژولیده بی آنکه اجازه دهد مستمعینش حرفی بزنند‪ ،‬باه صاحبت کاردن‬
‫ادامه داد‪ :‬تعهد‪ ،‬انضبا ‪ ،‬شکیبایی و تالش‪ ،‬ارزشهایی هستند کاه اماروزه عاده‬
‫کمی به آنها اعتقاد دارند؛ درحالیکه تعداد زیادی از مردم این ذهنیت را دارند که‬
‫یک زندگی غنی و پرثمر‪ ،‬قرار است روزی مانند گنجشکی در آغاز فصل بهار‪ ،‬پشت‬
‫پنجره ظاهر شاود؛ و همچناین‪ ،‬انتظاار دارناد تماام اطرافیانشاان تاالش الزم را‬
‫بهجای آنها اعمال کنند‪ .‬پس در این شکل عملکرد‪ ،‬تکلیف راهبری چیست؟‬
‫گاهی اوقات دنیایمان را به شکل جامعهای از افراد بزرگسال میبینم کاه مثال‬
‫بچههای لوس و نازپرورده رفتار میکنند‪ .‬قصد قضاوت نیسات؛ فقاط مایگاویم کاه‬
‫بدانید‪ .‬خیال ندارم شکایت کنم‪ ،‬فقط گزارش مایدهام‪ .‬راساتی عزیازان‪ ،‬باا نشاان‬
‫دادن عضالت شکمم‪ ،‬میخواساتم توجاه شاما را باه ایان نکتاه جلاب کانم‪ :‬بارای‬
‫کسانی که تالش نمیکنند‪ ،‬هیچ روشی جواب نخواهد داد‪«.‬حرف من‪ ،‬این است که‬
‫باید کمتر حرف بزنیم و بیشتر انجام بدهیم‪ .‬راستی‪ ،‬یک نگاهی به این بیندازید‪».‬‬
‫بیخانمااان چرخیااد و دکمااههااای پیااراهن سااورا سااوراخش را باااز کاارد‪ .‬روی‬
‫عضالت محکام پشاتش‪ ،‬ایان عباارت خاالکاوبی شاده باود‪ :‬قربانیهاا‪ ،‬عاشاق‬
‫سرگرمی هستند و برندهها‪ ،‬عاشق آموزش‪.‬‬
‫بیخانمااان‪ ،‬کااارت پالسااتیکی بااا تصااویر ساااحل را بااه دساات کااارآفرین داد و‬
‫گفت‪«:‬بیایید مدتی را با من در جزیره کوچک جادوییام‪ ،‬وسط یک اقیاانوس زیباا‬
‫بگذرانید که پنج ساعت تا ساحل کیپ تاون فاصله دارد‪ ».‬بعد‪ ،‬شادمانه‪ ،‬باا دسات‬
‫به تصویر رسم شده روی کارت اشاره کرد‪«.‬آنها هم دلفینهای من هستند‪ ».‬بعد‬
‫ا‬
‫ادامه داد‪« :‬این سفر ارزشش را دارد و ماجرایی است که مطمئنا فقاط یاک باار در‬
‫زندگیتان اتفاق میافتد‪ .‬برخی از ارزشمندترین و احساسیترین لحظات عمرتاان‪،‬‬
‫آنجا پدیدار میشاوند‪ .‬بایاد از اینجاا باه بعاد مسایر را باه مان اعتمااد کنیاد‪ .‬تماام‬
‫چیزهایی که درباره مراسم تعالی صبحگاه بلدم را به شما یاد میدهم‪ .‬به هار دوی‬
‫شما کمک میکنم عضو باشگاه پنج صبحیها شوید‪ .‬یاد بگیرید که بهطور مرتب‪،‬‬ ‫‪52‬‬
‫صبحها زود بیدار شوید و بتوانید تا رسیدن ظهر آنقدر کار انجام دهید که خیلی از‬
‫مردم آن کارها را ظرف یک هفته انجام مایدهناد؛ و همینطاور بتوانیاد وضاعیت‬
‫سالمت‪ ،‬شادی و آرامشتان را به حد بهینه مایرساانید‪ .‬دلیلای دارد کاه خیلای از‬
‫موفقترین افراد دنیاا‪ ،‬قبال از خورشاید از خاواب بیادار میشاوند‪ ،‬زیارا آن زماان‪،‬‬
‫خاصترین زمان روز است‪ .‬برای شما توضیح میدهم چطور از این روش انقالبای‬
‫برای ساختن امپراطوریام استفاده کردهام؛ و این را هام برایتاان روشان کانم کاه‬
‫امپراتوریها به شکلهای مختلف پا به عرصه وجود میگذارند‪ .‬اقتصاد‪ ،‬فقط یکی‬
‫از آنها است‪ .‬میتوانید امپراتوری هنر‪ ،‬بهرهوری‪ ،‬انساانیت‪ ،‬ناوع دوساتی‪ ،‬آزادی‬
‫ا‬
‫فااردی و حتاای امپراتااوری معنااوی تشااکیل بدهیااد‪ .‬تقریبااا تمااام چیزهااایی کااه‬
‫استعدادش را داشتم و از مربیام یاد گرفتم را در اختیار شما میگذارم‪ .‬قارار اسات‬
‫خیلی چیزها کشف کنید‪ .‬در عمقیترین سطوح تحت تاأثیر قارار خواهیاد گرفات‪.‬‬
‫ا‬
‫دنیااا را از دریچااهای کااامال متفاااوت خواهیااد دیااد‪ .‬همینطااور‪ ،‬بهتاارین غااذاها را‬
‫خواهید خورد و تماشاییترین غروبهای خورشید را تماشا خواهید کارد‪ .‬میتوانیاد‬
‫در دریا شنا کنید‪ ،‬با دلفینها غواصی کنید و درحالیکه ساقههاای نیشاکر در بااد‬
‫شادی میکنند‪ ،‬با بالگردم بر فراز آنها پرواز کنید و چنانچه دعوت خالصانه من را‬
‫بپذیرید‪ ،‬اصرار دارم که در خانه خودم بمانید‪».‬‬
‫هنرمند با صدای بلناد گفات‪« :‬خادایا باا مان شاوخی میکنای؟» کامکام داشات‬
‫مشااخص میشااد او هاام ماننااد بساایاری از افااراد مشااغول در حااوزه حرفااهایاش‪،‬‬
‫احساساتی‪ ،‬هوشیار نسبت به جزییترین مساهل و به دلیل رنجی پنهاان‪ ،‬دارای روحای‬
‫حساس است‪ .‬کسانی که بار سنگینی نسبت باه اغلاب افاراد باا خاود حمال میکنناد‪،‬‬
‫گاهی فکر میکنند دچار نفرین شدهاند؛ اما در حقیقت‪ ،‬به آنها استعدادی عطاا شاده‬
‫است؛ استعدادی که آنهاا را قاادر ساازد چیزهاایی را حاس کنناد کاه دیگاران از قلام‬
‫میاندازند و لذتهایی را تجربه کنند که اغلب افراد نادیده میگیرند و شکوه و جاالل را‬
‫در لحظات عادی تشخیص دهند‪ .‬بله احساسات چناین افارادی باهراحتی جریحاهدار‬
‫‪53‬‬ ‫میشود؛ اما اینها همان کسانی هستند که سمفونیهای بزرگ‪ ،‬ساختمانهای زیباا و‬
‫درمانهای عالی برای بیماریها خلق میکنند‪ .‬تولستوی زمانی گفات‪« :‬تنهاا کساانی‬
‫که قادر به عشق ورزیدن هستند‪ ،‬میتوانند از غم هاای بازرگ رناج ببرناد‪ ».‬و باه قاول‬
‫ا‬
‫موالنا شاعر صوفی‪« :‬آنقدر باید قلب خودت را بشکنی تاا بااز شاود‪ ».‬ظااهرا هنرمناد‬
‫همین خصوصیات را در وجودش داشت‪.‬‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫بیخانمان با شور و هیجان گفت‪« :‬نه اتفاقا کامال جدی میگویم‪ .‬عزیزان‪ ،‬در‬
‫نزدیکی دهکدهای به نام (به معنای تنهایی و خلوت) خانهای دارم‪ .‬باور کنیاد کاه‬
‫ا‬
‫سالیتیود واقعاا اسام پرمعناایی بارای آنجاا محساوب میشاود‪ .‬تنهاا زماانی کاه از‬
‫همهمههاا و رنجهاا فارار میکنای و در ساکوت و آراماش قارار میگیاری‪ ،‬باه یااد‬
‫ا‬
‫میآوری که حقیقتا مقدر شده است چه کسی باشی‪ .‬به زندگی‪ ،‬بله بگوییاد‪ .‬بیاییاد‬
‫این کار را انجام بادهیم‪ .‬باه قاول ساخنران پیار‪« :‬هار چاه بیشاتر از فرصاتهای‬
‫فوقالعادهای استفاده کنید کاه باه ظااهر بار اسااس تصاادف در مسایرتان ظااهر‬
‫میشوند‪ ،‬جادوی بیشتری در زندگیتان پدیدار میشاود‪ .‬نمیشاود باازیای را کاه‬
‫ا‬
‫اصال شروع نکردهاید برنده شوید‪ .‬واقعیت این است که روزگار‪ ،‬هوای شاما را دارد؛‬
‫حتی وقتی به نظر میرسد که اینگونه نیست؛ اما شما هام بایاد ساهم خودتاان را‬
‫انجام بدهید و وقتی پنجره فرصت ظاهر میشود‪ ،‬با تمام وجود‪ ،‬وارد عمل شوید‪.‬‬
‫اوه و اگر به خانهام در آن جزیره بیایید‪ ،‬تنها در خواستم از شما این است که آنقادر‬
‫در آنجا بمانید تا فلسفه و متدشناسیای را که مشاور محرمانهام با من در میان گذاشت‬
‫را به شما آموزش بدهم‪ .‬پیوستن به باشگاه پنج صبحیها کمی زمان میبرد‪».‬‬
‫مکثی کرد و ادامه داد‪« :‬در ضمن‪ ،‬تمام هزینههایتان را هم قباول مایکنم؛‬
‫هماه آنهاا را خاودم پرداخات مایکنم‪ .‬حتاای جات شخصایام را باه دنباال شااما‬
‫میفرستم؛ البته اگر از نظر شما مشکلی نداشته باشد‪».‬‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬با تعجب و مبهوت به یکدیگر نگاه کردند‪.‬‬
‫هنرمند درحالیکه هنوز دفترچه را در دست داشت‪ ،‬گفت‪« :‬اگر من و دوساتم‬
‫چند لحظهای‪ ،‬خصوصی‪ ،‬حرف بزنیم‪ ،‬اشکالی ندارد؟»‬
‫بیخانمان حین راه افتادن‪ ،‬ادامه داد‪« :‬مشکلی نیست‪ ،‬البته‪ .‬هرقدر که دوست‬ ‫‪54‬‬
‫دارید مشورت کنید‪ .‬من هم در این حین چند تماس با تیم اجراییام میگیرم‪».‬‬
‫هنرمند به کارآفرین گفت‪« :‬خیلی نامعقول است‪ .‬در ایان ماورد کاه یاک چیاز‬
‫ا‬
‫خاصی _ یا اصال شاید جادویی _ در وجود این آدم هست‪ ،‬بیشاک باا تاو موافاق‬
‫هستم‪ .‬میدانم حرفم به نظر دیوانگی میآید‪ .‬در ضمن‪ ،‬این مربیای که درباره آن‬
‫میگوید‪ ،‬همین معلمی که به نظر میآید مانند استادان مدرن باشد‪ ،‬خیلی توجهم‬
‫را جلب کرده است‪ .‬اعتراف میکنم که ایان آدم بیانش گساتردهای دارد؛ و واضاح‬
‫ا‬
‫است که تجربه زیادی هم دارد؛ اما یک نگاه به او بینداز رفیق‪ ،‬این آدم کامال فقیر‬
‫است‪ .‬بعید میدانم در این چند هفته اخیر حمام رفته باشد‪ .‬لباسهایش همه پااره‬
‫هسااتند‪ .‬از عجیااب هاام عجیاابتاار اساات؛ و گاااهی اوقااات هاام حرفهااای‬
‫ا‬
‫عجیبوغریبی میزند‪ .‬ما اصال نمیدانیم او کیست‪ .‬ایان ممکان اسات خطرنااک‬
‫باشد؛ یعنی خود او ممکن است خطرناک باشد‪».‬‬
‫ا‬
‫همراهش هم تأیید کرد‪« :‬بله‪ .‬قطعا خیلی عجیب است؛ یعنی تماام چیزهاایی‬
‫که امروز اتفاق افتادند‪ ،‬عجیب بودند‪».‬‬
‫اما همان موقع صورت الغر کارآفرین نرم شد‪ .‬البته چشمهایش هناوز هماان‬
‫حالت شک را در خودشان داشتند‪ .‬خیلای محرماناه گفات‪« :‬مان در مرحلاهای از‬
‫زندگیام هستم که نیاز به یک تغییر بزرگ دارم‪ .‬نمیتاوانم اینگوناه اداماه بادهم‪.‬‬
‫حرفهایت را شنیدم‪ .‬از وقتای کاه پادرم را در سان دوازده ساالگی از دسات دادم‪،‬‬
‫ا‬
‫تقریبا نسبت به همه کس و همهچیز بدبین شدم‪ .‬اینکه دختری پدرش را از دسات‬
‫بدهد‪ ،‬فوقالعاده چیز ترسناکی است‪ .‬درحقیقت‪ ،‬هنوز بخش زیاادی از آن ضاربه‬
‫عاطفی‪ ،‬با من است‪ .‬روزی نیست که به آن فکر نکنم‪ .‬چند رابطه احساسی بد هم‬
‫داشتم‪ .‬مدت زیاادی باا فقادان عازتنفاس درگیار باودم و در رواباط احساسایام‪،‬‬
‫انتخاب بد بیشتری مرتکب شدهام‪.‬‬
‫او ادامه داد‪« :‬حدود یک سال قبل‪ ،‬مدتی پیش یک روانکاو مایرفتم‪ .‬او دلیال‬
‫رفتارهایم را به من گفت‪ .‬روانشناسها آن را "ساندرم دختار بای پادر" مایدانناد‪ .‬در‬
‫‪55‬‬ ‫اعماق وجودم‪ ،‬ترس زیادی از رها شدن داشتم و با حس نااامنیای کاه ناشای از آن‬
‫زخم بود‪ ،‬درگیر بودم‪ .‬بله ایان قضاایا باعاث شاد باه ظااهر آدم سرساختی شاوم و از‬
‫بعضی جهات‪ ،‬بیرحم‪ .‬کینهای که از مرگ پدرم داشتم‪ ،‬به من انگیازه و بلنادپروازی‬
‫داد‪ .‬از طرفی دیگر‪ ،‬فقدان او باعث شد از درون احساس تهای باودن داشاته باشام‪.‬‬
‫اکنون‪ ،‬میدانم که آن موقع سعی داشتم با خسته کردن خودم با کاار‪ ،‬خأیای را پار‬
‫کنم که او با رفتنش بهجا گذاشته بود؛ زیرا باور داشتم زمانی که باه موفقیات برسام‪،‬‬
‫میتوانم عشق از دست رفتهام را پیدا کنم‪ .‬من سعی داشتم حفرههای عاطفی خودم‬
‫را با دنبال پول بیشتر رفتن‪ ،‬پر کنم؛ درست مانند یک معتاد به هروهین که باه دنباال‬
‫سرنگ مواد است‪ ،‬من تشنه جایگاه اجتمایی و تأییاد گارفتن درزمیناه صانعت باودم‪.‬‬
‫مدام از زندگیام فرار میکردم و به فضاای مجاازی پنااه میباردم تاا آنجاا باه دنباال‬
‫سرگرمی باشم؛ درحالیکه در همان زمان میتوانستم کارهای مهمتری انجام بدهم‪.‬‬
‫همینطور که گفتم‪ ،‬حاال میفهمم خیلی از رفتارهایم‪ ،‬حاصل ترسهایی بودناد کاه‬
‫به خاطر چالشهای دوران نوجوانی داشتم‪ .‬خیلی الهام گرفتم وقتی سخنران گفات‬
‫هرگز به خاطر پول کاری را انجام ندهید‪ ،‬بلکه مانند یک راهبر و یک انساان واقعای‪،‬‬
‫کار را به خاطر معنایی انجام بدهیم که به زندگی ماردم مایبخشاد؛ و همینطاور باه‬
‫خاطر فرصتی که برای رشد مردم ایجاد میکند‪ .‬حرفهایش باعث شد امیدوار شاوم‪.‬‬
‫من دلم میخواهد به همان روش زندگی کنم که او از آن حارف مایزد؛ اماا در حاال‬
‫حاضر خیلی ازآنجایگاه فاصله دارم؛ و این اواخر‪ ،‬اتفاقی که در شرکتم افتااد‪ ،‬مارا باه‬
‫ا‬
‫نقطه نابودی رسااند‪ .‬در حاال حاضار زنادگیام اوضااع خاوبی نادارد‪ .‬اصاال باه ایان‬
‫ا‬
‫همایش آمدم؛ چون مادرم یک بلایط رایگاان باه مان داده باود و عمیقاا مایخاواهم‬
‫تغییری در زندگیام ایجاد شود‪».‬‬
‫نفس عمیقی کشید و گفت‪« :‬مرا ببخش‪ ».‬و از هنرمند عذرخواهی کرد‪« :‬من‬
‫فقط کمی تو ر ا میشناسم و نمیدانم چرا رازهایم را برای تو فاش کردم‪ .‬فکر کنم‬
‫پیش تو احساس امنیت میکنم‪ .‬دلایلش را نمایدانم‪ .‬اگار سارت را باه درد آوردم‪،‬‬
‫معذرت میخواهم‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬اشکالی ندارد‪ ».‬زبان بدنش نشان مایداد کاه ذهانش درگیار‬ ‫‪56‬‬
‫مکالمه است‪ .‬دیگر با اضطراب با ریشها و موهایش بازی نمیکرد‪.‬‬
‫کارآفرین ادامه داد‪« :‬ما وقتی با راننده تاکسی و باقی افرادی که نمیشناسایم‬
‫حرف میزنیم‪ ،‬خیلی صادق میشویم‪ ،‬نه؟ چیزی که سعی دارم بگویم‪ ،‬این اسات‬
‫که برای یک تغییر بزرگ‪ ،‬آماده هستم و حسم میگوید این مرد فقیر که میخواهد‬
‫به ما یاد بدهد که یک برنامه عالی صبحگاهی چطور میتواند امپراتوری خالقیت‪،‬‬
‫ا‬
‫بهرهوری‪ ،‬مالی و شادی خلق کند‪ ،‬واقعا میتواند برایم مفید باشد؛ یعنی بارای هار‬
‫دوی ما مفید باشد‪».‬‬
‫این را هم اضافه کرد‪« :‬و در ضمن‪ ،‬ساعت مچیاش را فراموش نکن‪».‬‬
‫هنرمند جواب داد‪« :‬من که از او خوشم آمده است‪ .‬از اینکه گاهی آنقدر شااعرانه‬
‫و گاهی آنقدر با اشاتیاق حرفهاایش را میزناد‪ ،‬لاذت میبارم‪ .‬او خیلای واضاح فکار‬
‫میکند و طوری از برنارد شاو نقل قول میکند که انگار زندگیاش‪ ،‬باه او بساتگی دارد‪.‬‬
‫ا‬
‫واقعا موجود جالبی است‪ .‬بااینحال‪ ،‬هنوز کامل به او اعتماد ندارم‪ ».‬دوباره مشتی روی‬
‫ا‬
‫دستش کوبید‪« :‬آن ساعت را هم احتماال از یک احمق ثروتمند دزدیده است‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬ببین‪ ،‬من احساست را درک میکنم‪ .‬بخاش زیاادی از وجاودم‬
‫ا‬
‫دقیقا همین حس را دارد؛ و من و خودت هم تازه باهم آشنا شدهایم‪ .‬مطمئن نیساتم‬
‫رفتن به این سفر با تو کار درستی باشد‪ .‬امیدوارم این حرفم تو را ناراحت نکند‪ .‬تاو آدم‬
‫خوبی به نظر میرسی‪ .‬حاال ممکن است چند ایراد کوچک داشته باشی؛ و باه نظارم‬
‫درک میکنم آنها هم از کجا آمدهاند؛ اما در درون‪ ،‬انسان خوبی هستی‪ .‬میدانم‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬کمی احساس خشنودی کرد‪ .‬نگاهی به بیخانمان انداخت کاه حااال‬
‫داشت از داخل کیسه پالستیکی‪ ،‬تکههای آووکادو میخورد‪.‬‬
‫بیخانمان حین خوردن میان وعدهاش‪ ،‬با یاک موبایال قادیمی حارف مایزد و باه‬
‫سقف خیره شده بود‪ .‬کارآفرین حین اشاره به بیخانمان‪ ،‬گفت‪« :‬بگذار ببیانم میتاوانم‬
‫برنامهام را طوری تغییر بدهم که در شرکت نباشم تا با ایان آقاا وقات بگاذرانیم‪ ،‬غاذای‬
‫عالی بخوریم و با دلفینهای وحشی شنا کنیم‪ .‬خوشم میآیاد‪ .‬باه نظارم ایان میتواناد‬
‫‪57‬‬ ‫یک ماجراجویی فوقالعاده باشد‪ .‬دارم بیشتر از قبل احساس زندهبودن میکنم‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬راستش اکنون که اینطور میگویی‪ ،‬باید بگویم من هم از این‬
‫ایده خوشم آمد‪ .‬به نظرم یک نوع دیوانگی لذتبخش در این قضایه هسات؛ یاک‬
‫فرصت خاص برای دسترسی به یک جهان جدید و بکر‪ .‬این برنامه میتواناد بارای‬
‫زمینه کاریام هم خاوب باشاد‪ .‬مان را یااد ایان حارف چاالز بوکوفساکی نویسانده‬
‫میاندازد‪« :‬بعضیها هیچگااه دیواناه نمیشاوند؛ و آه کاه چاه زنادگی وحشاتناکی‬
‫دارند‪ ».‬و سخنران هم تشویقمان کرد که مرزهای زندگی عادیمان را ترک کنایم‬
‫تا ازلحا موهبتها‪ ،‬استعدادها و قدرت‪ ،‬رشد کنیم‪ .‬یک حسی به من میگوید که‬
‫این کار را انجام بدهم‪ .‬پس اگر بروی‪ ،‬من هم میآیم‪».‬‬
‫«خب من میخواهم این کار را انجام بدهم‪ .‬برویم‪».‬‬
‫هنرمند اعالم موافقت کرد‪.‬‬
‫هر دو برخاستند و به طرف بیخانمان به راه افتادند‪ .‬حاال او با چشمهای بسته‬
‫نشسته بود‪.‬‬
‫هنرمند از او پرسید‪« :‬این دفعه چه کار میکنی؟»‬
‫«در حال تصویر سازی درباره کسی هستم که میخواهم باه آن تبادیل شاوم و‬
‫زندگی متعالی را که قصد دارم‪ ،‬خلق کنم‪ .‬یک خلبان جنگنده ترک‪ ،‬یک بار به من‬
‫گفت کاه او قبال از هار پاروازی در ذهان خاود هماراه تایمش پارواز کارده اسات‪.‬‬
‫ا‬
‫منظااورش ایاان بااود کااه قباال از هاار پاارواز‪ ،‬ماموریاات را دقیقااا آنگونااه کااه دلااش‬
‫میخواست تا همراه تیمش به انجام برسد‪ ،‬با جزییات در ذهنش تمرین کرده است‬
‫ا‬
‫این کار‪ ،‬باعث میشد نتیجه کارشاان در عاالم واقعیات‪ ،‬کاامال بای نقاص باشاد‪.‬‬
‫ساختار ذهن شما‪ ،‬ابازاری قدرتمناد بارای رسایدن باه عظمات فاردی‪ ،‬بهارهوری‬
‫شگرف و پیروزی خالقانه است؛ البته در کنار ساختار سالمتی‪ ،‬احساسی و روحای‪.‬‬
‫اگر دعوتم را قبول کنید؛ تمام این مفاهیم قابل توجه را به شاما آماوزش مایدهم‪.‬‬
‫ا‬
‫بگذریم‪ .‬من تقریبا هرروز صابح عملکارد ایادهآلم را بارای روزی در پایش دارم‪ ،‬در‬
‫ا‬
‫ذهنم تصویرسازی میکنم‪ .‬همینطور به اعماق احساسااتم فارو مایروم تاا دقیقاا‬
‫همان احساسی را داشته باشم که در لحظه رسیدن به خواستههایم و انجاام دادن‬ ‫‪58‬‬
‫برنامههایم‪ ،‬خواهم داشت‪ .‬خودم را در یک حالت فوقالعاده مطمئن قرار مایدهم‬
‫که هیچ نوع شکستی در آن قلمرو ممکن نیست‪ .‬بعد هم راهی کار میشوم و تمام‬
‫تالشم را میکنم تا آن روز را عالی زندگی کنم‪».‬‬
‫ا‬
‫«جالب است‪ ».‬کارآفرین کامال مجذوب شده بود‪.‬‬
‫«این یکی از رویههای عملکردی استاندارد یا اس‪.‬او‪ .‬پی است کاه هارروز انجاام‬
‫میدهم تا روی اوج بمانم‪ .‬علم‪ ،‬این موضوع را تأیید کرده اسات کاه ایان تمارین‪ ،‬از‬
‫طریق فعال کردن ژنهایی که تا پیش از این در حالت خفته بودند‪ ،‬ژنوم مان را ارتقاا‬
‫میدهد‪ ،‬میدانید؟ دی آن ای شما‪ ،‬تقادیرتان را رقام نمیزناد؛ البتاه جاای نگرانای‬
‫نیست‪ .‬زمانی که به جزیره برسید‪ ،‬خیلی چیزها درباره موفقیتهاا و کشافیات جدیاد‬
‫علم اپی ژنتیک یاد میگیرید‪ .‬همینطور مساهل جالبی درباره علم عصابشناسای و‬
‫چند برابر کردن موفقیت در عصار رواج حاواسپرتی یااد مایگیریاد تاا اجاازه ندهیاد‬
‫سالحهای ایجاد حواسپرتی که برای تاوده ماردم سااخته شادهاند‪ ،‬عظمات شاما را‬
‫نابود کنند‪ .‬من تمام چیزهایی که درباره خلق پروژهها کشاف کاردهام را باه شاما یااد‬
‫میدهم؛ پروژههایی که طوری استادانه اجرا شدهاند که برای نسلها ماندگار بمانناد‪.‬‬
‫درباره روشهای شگفتانگیز زرهپوش کردن تمرکز ذهنی و ضد حریق کردن انرژی‬
‫جسمیتان‪ ،‬مطالبی یاد میگیرید‪ .‬کشف میکنید که بهتارین مادیران کسابوکار در‬
‫دنیا‪ ،‬چطور تشکیالت اقتصادی مقتدر میسازند و همینطور تا یک سیستم تنظایم‬
‫شده را یاد میگیرید که شادترین انسانها روی این سیاره‪ ،‬هرروز صابح آن را باه کاار‬
‫میبندند تا زندگی جادویی را برای خودشان خلاق کنناد‪ .‬راساتی اگار برایتاان سااال‬
‫اساات‪ ،‬اس‪.‬او‪ .‬پاای اصااطالحی اساات کااه مشاااور مخصااوص ماان وقتاای درباااره‬
‫ساختارهای روزمره مورد نیاز بارای پیاروزی در باازی زنادگی حارف مایزد‪ ،‬از آن یااد‬
‫میکرد‪ .‬خب فکر کنم شما تصمیم گرفتهاید با من بیایید‪».‬‬
‫کارآفرین با لحنی خوشبینانه گفت‪« :‬بله میآییم‪ .‬ممنون بابت پیشنهادتان‪».‬‬
‫هنرمند هم که حاال آرام تر به نظر میرسید‪ ،‬اضافه کرد‪« :‬اره ممنون‪».‬‬
‫ا‬
‫‪59‬‬ ‫کارآفرین با جدیت گفت‪« :‬لطفا تمام چیزهایی را که درباره ایجاد یک برناماه عاالی‬
‫صبحگاهی میدانید را باه ماا یااد بدهیاد‪ .‬خیلای دلام میخواهاد عملکارد و بهارهوری‬
‫روزانهام را بهبود بدهم‪ .‬همینطور به کمک شاما نیااز دارم تاا زنادگیام را از ناو بساازم‪.‬‬
‫راستش‪ ،‬امروز انگیزهام بیشتر شده است‪ ،‬اما هنوز هم در وضعیت خوبی نیستم‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬بله رفیق‪ .‬راز ایجااد برناماه صابحگاهی حماساهای را کاه باه مان‬
‫کمک کند به بهترین نقاش و انسان ممکن تبدیل شوم را به من یادم بده‪ ».‬حین حارف‬
‫زدن‪ ،‬دفترچهاش را در هوا تکان مایداد‪ .‬اداماه داد‪« :‬هواپیمایات را بفرسات‪ .‬ماا را باه‬
‫دهکدهات ببر؛ بگذار سوار دلفینها شویم؛ و زندگیمان را ارتقا بده‪ .‬ما آمادهایم‪».‬‬
‫مرد الغر با جادیتی کاه بایساابقه باود‪ ،‬خااطر نشاان کارد‪« :‬هایچ قسامت از‬
‫چیزهایی که قرار است کشف کنید‪ ،‬دربااره انگیازه نیسات؛ بلکاه هماه آن دربااره‬
‫تغییااار و تحاااول اسااات و توساااط اطالعاااات قدرتمناااد‪ ،‬جدیااادترین تحقیقاااات و‬
‫ا‬
‫تاکتیکهای کامال علمی پشتیبانی میشوند که در حیطه دشوار صانعت‪ ،‬آزماوده‬
‫شدهاند‪ .‬خودتان را برای بزرگترین ماجراجویی عمرتان‪ ،‬آماده کنید‪».‬‬
‫کارآفرین حین دراز کاردن دساتش بارای فشاردن دسات زمخات بیخانماان‪،‬‬
‫گفت‪« :‬عالی است‪ .‬باید اعتاراف کانم ایان قضایه بارای هار دوی‪ ،‬ماا فوقالعااده‬
‫عجیب بوده است؛ اما به هر دلیل حاال دیگر به شما اعتماد داریم؛ و در ضمن‪ ،‬ما‬
‫هر نوع تجربه جدیدی را با آغوش باز‪ ،‬میپذیر یم‪».‬‬
‫هنرمند هم با صدای بلند اعالم کرد‪« :‬خیلی لطف دارید که این کار را در حق‬
‫ما انجام میدهید‪ .‬ممنون‪».‬‬
‫بیخانمان به گرمی پاسخ داد‪« :‬محشر اسات‪ .‬تصامیم هوشامندانهای گرفتیاد‪.‬‬
‫ا‬
‫لطفا فردا صبح بیرون هماین ساالن هماایش باشاید‪ .‬حاداقل بارای چناد روز لبااس‬
‫همراه داشته باشید‪ .‬فقط همین‪ .‬همانطور کاه گفاتم‪ ،‬باا کماال میال ترتیاب تماام‬
‫چیزهای دیگر را میدهم‪ .‬تمام هزینهها با من است‪ .‬من هم از شما سپاسگزارم‪».‬‬
‫کارآفرین با تعجب پرسید‪« :‬چرا شما از ما تشکر میکنید؟»‬
‫بیخانمان لبخند مالیمی زد و متفکرانه محاسنش را خاراند و گفت‪« :‬ماارتین لاوتر‬
‫کینگ جونیور‪ ،‬در آخرین مراسمش قبل از اینکه کشته شود‪ ،‬گفت‪« :‬همه میتوانند به‬ ‫‪61‬‬
‫عظمت برسند؛ چون همه میتوانند به بشریت خدمت کنند‪ .‬برای خدمت رسانی نیازی‬
‫به مدرک دانشگاهی نیسات‪ .‬بارای خادمترساانی‪ ،‬نیاازی نیسات دربااره افالطاون و‬
‫ارسطو مطلب بدانید‪ .‬بارای خادمت رساانی نیاازی نیسات تئاوری نسابیت انیشاتین را‬
‫بدانید‪ .‬برای خدمت رسانی نیازی نیست قانون دوم ترمودینامیاک و فیزیاک را بدانیاد‪.‬‬
‫فقط به قلبی پر از عشق نیاز دارید؛ روحی که از عشق به وجود آمده باشد‪».‬‬
‫بیخانمان‪ ،‬تکه آووکادو را از گوشه دهانش پاک کرد و حرفش را از سر گرفت‪:‬‬
‫«یکی از بزرگترین درسهایی که طی سالیان گرفتم‪ ،‬این اسات کاه بخشاش باه‬
‫دیگران‪ ،‬درواقع هدیهای است که ما باه خودماان مایدهایم‪ .‬شاادی و لاذت را در‬
‫زندگی افزایش بده تا خاودت شاادی و لاذت بیشاتری در زنادگی ببینای‪ .‬وضاعیت‬
‫ابنای بشر را ارتقا بده تا وضعیت خاودت باهطور طبیعای ارتقاا یاباد‪ .‬موفقیات چیاز‬
‫خوبی است؛ اما معنا خیلی بهتر است‪ .‬سخاوت _ نه احساس کمباود _ خصیصاه‬
‫تمام مردان و زنان بزرگی است که دنیاای ماا را ارتقاا دادهاناد‪ .‬ماا در ایان دنیاا باه‬
‫رهبران واقعی نیاز داریم‪ ،‬نه خودشیفتههایی که حتی اکناون‪ ،‬بیشاتر از هار زماان‬
‫دیگری به خودشان فکر میکنند‪».‬‬
‫بیخانمان برای آخر ین بار نگاهی به ساعت بزرگش انداخت‪« .‬میدانید؟ وقتی‬
‫میمیرید نمیتوانید ثروت و وسایل گرانقیمتتاان را باا خودتاان ببریاد‪ .‬در عمارم‬
‫ندیدهام در مراسم تدفین‪ ،‬یک کامیون حمل اثاثیاه پشات یاک آمباوالنس حرکات‬
‫کند‪ ».‬زیرزیرکی خندید‪.‬‬
‫کارآفرین زمزمه کرد‪« :‬این آدم‪ ،‬یک گنج نهفته است‪».‬‬
‫هنرمند تأیید کرد‪« :‬بر منکرش لعنت‪».‬‬
‫«اینقدر این حرف را تکرار نکن‪».‬‬
‫هنرمند کمی شوکه شد‪« :‬اوه‪ ،‬چشم‪».‬‬
‫مرد بیخانمان‪ ،‬با فصاحت کامل گفت‪« :‬تنها چیزی کاه در آخارین روز حضاورتان‬
‫روی زمین اهیمت دارد‪ ،‬قابلیتهایی است که استفاده کردهاید‪ ،‬رشادتهایی است کاه‬
‫‪60‬‬ ‫از خودتان باه نماایش گذاشاتهاید و زنادگیهایی اسات کاه باا بخشاش خاود‪ ،‬آنهاا را‬
‫بازسازی کردهاید‪ ».‬سپس ساکت شاد و نفاس عمیقای بیارون داد و گفات‪« :‬بگاذریم‪،‬‬
‫خیلی عالی است که دعوت مرا پذیرفتید‪ .‬دوران خوبی را با یکدیگر خواهیم داشت‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬مادبانه پرسید‪« :‬میتوانم وسایل نقاشیام را هم با خودم بیاورم؟»‬
‫بیخانمان با چشمکی جاواب داد‪« :‬تنهاا در صاورتی کاه بخاواهی در بهشات‬
‫نقاشی بکشی‪».‬‬
‫و کارآفرین حین آویختن کیف دستی روی شاانه الغارش‪ ،‬پرساید‪« :‬فاردا چاه‬
‫ساعتی شما را بیرون این سالن ببینیم؟»‬
‫بیخانمااان دسااتور داد‪« :‬پاانج صاابح‪ .‬کنت ارل صاابحت را بااه دساات بگیاار تااا‬
‫زندگیات را ارتقا بدهی‪».‬‬
‫و بعد ناپدید شد‪.‬‬
‫فصل شش‬
‫پرواز به سوی قلههای مهارت و شکستناپذیری‬

‫«نمر شما محدود است؛ بنابراین آن را با تلش برای زندگی کدردن جدای ید‬
‫نفر دیگر هدر ندهید‪ .‬در تله تفکر نادرست یعنی زندگی کردن بر اساس فکر و‬
‫نظر دیگران نیف ید‪ .‬اجازه ندهید هیاهوی نقاید دیگدران نددای درون شدما را‬
‫ضعیف کند؛ و از همه مهمتر شهامت الزم برای پیروی از قلب و بینش خود را‬
‫ا‬
‫داش ه باشدید‪ .‬قلدب و بینشتدان پیشداپیش مدیدانندد کده شدما واقعدا دل دان‬
‫میخواهد به چه کسی تبدیل شوید‪».‬‬ ‫‪62‬‬
‫استیو جابز‬

‫کارآفرین درحالیکه یک لیوان بزرگ قهوه در دست داشت‪ ،‬با انرژیای در حد‬
‫ا‬
‫یک الکپشت کهنسال در تعطیالت گفت‪« :‬من خیلی خسته هستم‪ .‬احتماال این‬
‫سفر‪ ،‬سختتر از آن است که فکرش را میکردم‪ .‬کمکم دارم احساس مایکنم در‬
‫ا‬
‫حال وارد شدن به دنیایی کامال جدید هستم‪ .‬همانطور که دیروز بعد از همایش به‬
‫تو گفتم‪ ،‬بیشک برای تغییر آمااده هساتم‪ .‬ارادهام را بارای شاروع جدیاد‪ ،‬باه کاار‬
‫گرفتم؛ اما کل این قضیه مرا آشافته میکناد‪ .‬دیشاب زیااد نخوابیادم‪ .‬خوابهاای‬
‫ترسناک و حتی خشونتآمیز دیدم‪ .‬درست است‪ .‬این تجربهای کاه قباول کاردیم‪،‬‬
‫ممکن است خطرناک باشد‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬راستش‪ ،‬من هم بیحوصله هستم‪ .‬از بیدار شادن ایان موقاع‬
‫صبح متنفرم‪ .‬ایده بدی بود‪».‬‬
‫دو انسان شجاع‪ ،‬در پیادهروی بیرون تااالری ایساتاده بودناد کاه ساخنران روز‬
‫قبل از آن‪ ،‬سخنان افسانهای خاود را قطاع کارده و باا بیهاوش شادن‪ ،‬قلبهاای‬
‫بسیاری را شکسته بود‪.‬‬
‫ساعت ‪ ۱:۱۶‬صبح بود‪.‬‬
‫ا‬
‫هنرمند با لحنی خشن فریاد زد‪« :‬مطمئن نیستم که بیاید‪ ».‬او کاامال مشاکی‬
‫پوشیده بود و یک دستمالگردن قرمز‪ ،‬روی مچ دستش بسته بود‪ .‬همان بوتهای‬
‫دیروز را به پا داشت‪ .‬چشمها را ریز کرد و به اسمان نگااه کارد؛ و بعاد‪ ،‬دساتهای‬
‫خال کوبی شدهاش را روی سینه قالب کرد‪.‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬یک کیف ورزشی نایلونی روی دوش داشت ویک بلاوز ابریشامی باا‬
‫آستینهای گشاد‪ ،‬شلوار جین آبی مارکدار و یک جفت سندل پاشنه بلند پوشایده‬
‫بود؛ از همانهایی که خارج از ساعت کار‪ ،‬روی تن سوپر مدلهاایی میبینیاد کاه‬
‫عینکهایی به سایز غروب آفتاب در جزایر یوناان‪ ،‬باه چشام مایزنناد‪ .‬لبهاایش‬
‫‪63‬‬ ‫مچاله شده و خطو چهرهاش به شکلی جالب‪ ،‬یکدیگر را قطع کرده بودند‪.‬‬
‫کااارآفرین بااا پوزخناادی گفاات‪« :‬شاار ماایبناادم نمیآیااد‪ .‬کاااری بااه ساااعت‬
‫گرانقیمتش ندارم‪ .‬مهارت او در سخنرانی هم برای مهم نیست‪ .‬حاال اینکه من را‬
‫ا‬
‫به یاد پدرم میانداخت هم اصاال بارایم معناا نادارد‪ .‬خادایا‪ ،‬چقادر خساته هساتم‪.‬‬
‫ا‬
‫احتماال درباره برنامه صبحگاهی باشگاه پنج صبحیها هم اطالعات داشت‪ ،‬زیرا‬
‫آن قسمت از حرفهای ساخنران را شانیده باود؛ و آن هواپیماای خصوصایاش‪،‬‬
‫ا‬
‫احتماال بخشی از تخیالت ذهنیاش بوده است‪».‬‬
‫کارآفرین به دوران ناامیدیاش بازگشته بود‪.‬‬
‫درست درهمان لحظه‪ ،‬یاک جفات چارا هاالوژن پار ناور‪ ،‬باه دیاواره تااریکی‬
‫اصابت کرد‪.‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین لبخندی زد‪ .‬زیر لب به خودش گفت‪« :‬شااید غریازه واقعاا از منطاق‬
‫قویتر است‪».‬‬
‫یک رولز رویس براق زغالی‪ ،‬کنار جدول خیابان نگه داشت‪ .‬مردی باا یاونیفرم‬
‫سفید‪ ،‬از اتومبیل پیاده شد و مادبانه سالم کرد‪.‬‬
‫آن مرد همانطور که کیفهایشان را با یک حرکت در اتومبیل میگذاشت‪ ،‬با لهجه‬
‫بریتانیایی گفت‪« :‬صبحبهخیر سرکار عالیه؛ و همینطور جنابعالی آقای محترم‪».‬‬
‫هنرمند با ادبی که مانند جنگلیها بود پرسید‪« :‬پس آن رفیق کثیفت کجاست؟»‬
‫راننده نتوانست جلوی خندهاش را بگیرد «خیلی متأسفم قربان‪ .‬جنااب رایلای در‬
‫امر لباس پوشیدن خیلی متواضعانه عمل میکنند‪ .‬اوقاتی که به قول خودشاان نیااز‬
‫هست که کثیف و شلخته باشند این کار را انجام میدهند‪ .‬ایشاان بیشاتر اوقاات باه‬
‫طرز چشمگیری تجمالتی زندگی میکنند و عادت دارند هر آنچاه را کاه اراده کنناد‪،‬‬
‫داشته باشند؛ بنابراین هرازگاهی کارهایی را انجام میدهند که مطمئن بشوند تواضاع‬
‫و انسانیت‪ ،‬هنوز در ایشان زناده اسات‪ .‬بایاد اضاافه کانم ایان هام بخشای از جذباه‬
‫عجیب ایشان است‪ .‬جناب رایلی از من خواستند اینها را به شما تقدیم کنم‪».‬‬
‫راننده دو پاکت از جیبش بیرون کشید‪ .‬وقتی کاارآفرین و هنرمناد آنهاا را بااز‬
‫ا‬
‫کردند‪ ،‬با این نوشته مواجه شدند‪« :‬سالم‪ .‬امیدوارم حالتان عالی باشد‪ .‬دیروز واقعا‬ ‫‪64‬‬
‫قصد ترساندن شما را نداشتم‪ .‬فقط نیاز بود در حالت آماده باش باشم‪ .‬اپیکتتوس‪،‬‬
‫یکی از فالسفه مورد عالقهام‪ ،‬زمانی نوشت‪« :‬نه یک گاو و نه یک انسان جسور و‬
‫شریف‪ ،‬یکباره به آنچه مقدر است تبدیل نمیشوند‪ .‬باید تعالیم سخت را پشت سر‬
‫بگذارد‪ ،‬خودش را آماده کند‪ ،‬و هرگز بیمهابا عمل نکند‪».‬‬
‫«من هفتهای یک بار داوطلبانه خودم را در شرایط سخت قرار مایدهم؛ یاا باا‬
‫لباس پوشیدن مانند دیروز‪ ،‬یا با هفتهای یک روز روزه گرفتن‪ ،‬یا با ماهی یک شاب‬
‫روی زمین خوابیدن؛ و از این طریق‪ ،‬خودم را قوی و منضبط و چند اولویت اصالی‬
‫که زندگیام بر محور آنها قرار دارد‪ ،‬نگه میدارم‪ .‬بگاذریم‪ .‬امیادوارم پارواز خاوبی‬
‫داشته باشید‪ .‬بهزودی شما را در بهشت میبینم‪».‬‬
‫ا‬
‫راننااده ادامااه داد‪« :‬لطفااا بااه خاااطر داشااته باشااید کااه ظاااهر افااراد میتوانااد‬
‫ا‬
‫گمراهکننده باشد و لباس افراد الزاما معرف شخصیت آنها نیست‪ .‬شاما دیاروز باا‬
‫مرد بزرگی آشنا شدید‪ .‬ظاهر‪ ،‬نمیتواند کیفیت وجودی کسی را فاش کند‪».‬‬
‫هنرمند درحالیکه با بوتهای مشکی لگدی به نشان رولز رویس وسط قالپاق‬
‫اتومبیل میزد‪ ،‬گفت‪« :‬فکر کنم ریاش تراشایدن هام میتواناد ایان کاار را انجاام‬
‫بدهد‪».‬‬
‫راننده گفت‪« :‬جناب رایلی محال است چیازی کاه اکناون مایگاویم باه شاما‬
‫بگویند؛ چون بسیار متین هستند؛ اما آقایی که شاما باا لفاظ "کثیاف" او را خطااب‬
‫ا‬
‫کردید‪ ،‬اتفاقا یکی از ثروتمندترین افراد دنیا هستند‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین با چشمانی گشاده پرسید‪« :‬واقعا؟»‬
‫ا‬
‫«کامال سرکار عالیاه‪ ».‬رانناده حاین بااز کاردن در مادباناه لبخناد زد و دسات‬
‫سفیدپوشش را در هوا تکان داد و هر دو را به اتومبیل دعوت کرد‪.‬‬
‫ا‬
‫صندلیها‪ ،‬رایحه خاص چرم نو داشتند‪ ،‬چوب کاری داخل کابین‪ ،‬ظااهرا کاار‬
‫دست خاانواده‪ ،‬کاوچکی از صانعتگران باود کاه آوازهشاان را روی هماین دغدغاه‬
‫کوچک بنا کرده بودند‪.‬‬
‫‪65‬‬ ‫«جناب رایلی داراییشان را سالها قبل درزمینههای متعدد تجارت کسب کردند‪.‬‬
‫در ضمن‪ ،‬ایشان سرمایهگذاران اول شرکتی بودناد کاه اماروزه در ساطح باینالمللای‬
‫مورد تحسین همگان است‪ .‬بنا بر احتیا ‪ ،‬از ذکر ناام آن شارکت معاذورم و چنانچاه‬
‫جناب رایلی مطلع بشوند که بنده درباره مساهل مالی ایشان باا شاما صاحبت کاردم‪،‬‬
‫ا‬
‫شدیدا از بنده مأیوس خواهند شد‪ .‬ایشان‪ ،‬دستور دادند که باا شاما درنهایات دقات و‬
‫مراقبت رفتار شود و مراتب ارادت و اطمینان ایشان‪ ،‬به محضار شاما اباال شاود؛ و‬
‫همینطور وظیفه دارم شما را صحیح و سالم بهجایگاه ‪ ۱۴‬برسانم‪».‬‬
‫هنرمند درحالیکه مثل یک ستاره راک که به این نوع جابهجاایی عاادت دارد‪،‬‬
‫یا یک خواننده هیپهاپ‪ ،‬آماده برای تعطیالت آخر هفته‪ ،‬با بیخیالی در اتومبیل‬
‫تجمالتی لم داده بود‪ ،‬پرسید‪« :‬جایگاه ‪۱۴‬؟»‬
‫راننده‪ ،‬کوتاه گفت‪« :‬آنجا‪ ،‬جایی اسات کاه ناوگاان هواپیماهاای جنااب رایلای‬
‫نگهداری میشود‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین درحالیکه چشمهای زیبای قهوهایاش باا نگااهی شادیدا کنجکااو‬
‫روشن شده بودند‪ ،‬پرسید‪« :‬ناوگان؟»‬
‫راننده فقط گفت‪« :‬بله‪».‬‬
‫حین حرکت اتومبیل در خیابانهای اول صبح‪ ،‬ساکوت در کاابین حکامفرماا‬
‫بود‪ .‬هنرمند همانطور که در عوالم خویش بطری آبای را در دسات میگرداناد‪ ،‬از‬
‫پنجره بیرون را تماشا میکرد‪ .‬سالها بود که او طلوع خورشید را ندیده بود‪ .‬اعتراف‬
‫کاارد‪« :‬بااه راسااتی زیباساات‪ .‬در ایاان وقاات روز‪ ،‬همااهچیز چقاادر آرام اساات‪ .‬هاایچ‬
‫ا‬
‫سروصدایی نیست‪ .‬چه آرامشی! حتی با اینکه اآلن خستهام‪ ،‬واقعاا میتاوانم فکار‬
‫کنم که همهچیز بارایم واضاحتار اسات‪ .‬اآلن دیگار تاوجهم مادام باین چیزهاای‬
‫مختلف جابهجا نمیشود‪ .‬انگار باقی دنیا خواب هستند‪ .‬چه آرامشی!»‬
‫سوار نظامی از شعاعهای کهربایی نور پالت سپیدهدم و همچنین آراماش حااکم‬
‫بر این لحظه‪ ،‬او را سر ذوق آورده بود‪ .‬کارآفرین راننده را براناداز کارد و درحالیکاه باا‬
‫بیقراری با موبایلش بازی میکرد‪ ،‬گفت‪« :‬خب‪ ،‬بیشتر درباره رهیستان برایم بگو‪».‬‬
‫«نمیتوانم‪ ،‬بیشتر از این به شما اطالعاات بادهم‪ .‬فقاط بدانیاد ثاروت ایشاان‬ ‫‪66‬‬
‫معادل چند میلیارد دالر است‪ .‬ایشان بیشتر ثروتشان را خرج خیریه کردند‪ .‬جناب‬
‫رایلی‪ ،‬مسحورکنندهترین و سخاوتمندترین آدمی هستند که من میشناسم‪ .‬ایشان‬
‫از قدرت اراده باالیی برخوردارند و به ارزشهای محکمی مثل صاداقت‪ ،‬همادلی‪،‬‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫شرافت و وفاداری‪ ،‬پایبند هساتند‪ .‬البتاه جساارتا بایاد عار کانم کاه واقعاا مارد‬
‫عجیبی هستند؛ درست مانند بسیاری از افراد ثروتمند‪».‬‬
‫کارآفرین به قصد اعالم موافقت گفت‪« :‬بله متوجاه شادیم؛ ولای بارایم جالاب‬
‫است بدانم که چه چیزی باعث میشود ایشان عجیب باشند‪».‬‬
‫جواب راننده‪ ،‬خیلی سرراست بود‪« :‬خواهید دید‪».‬‬
‫رولز رویس‪ ،‬خیلی زود به یک فرودگااه خصوصای رساید‪ .‬اثاری از آقاای رایلای‬
‫نبود‪ .‬راننده بهسرعت به جت سفید رنگ نزدیک شد که معلوم بود درنهایات دقات‬
‫نگهداری میشود‪ .‬تنها رنگ نوشته موجود روی بدنه هواپیما‪ ،‬سه حرف و رقام باه‬
‫رنگ نارنجی روی آن نوشته بود‪ :‬ب ‪ ۵‬ص‪.‬‬
‫کارآفرین درحالیکاه موباایلش را محکام در دسات داشات‪ ،‬باا حاالتی پارتنش‬
‫پرسید‪« :‬ب ‪ ۵‬ص مخفف چیست؟»‬
‫راننده گفت‪« :‬باشاگاه پانج صابحیها‪ .‬کنتارل صابحت را باه دسات بگیار تاا‬
‫زندگیات را ارتقا بدهی‪ .‬این یکی از شعارهایی است که جناب رایلی ساود بسایاری‬
‫از کسبوکارشان را بر اساس آن کساب کردهاناد‪ .‬حااال درنهایات افساوس اینجاا‪،‬‬
‫جایی است که بنده ناگزیرم با شما خداحافظی کنم‪ .‬خدانگهدار‪ ».‬و کیفهای آنان‬
‫را به سمت هواپیمای درخشان برد‪.‬‬
‫دو خدمه شیک و جذاب‪ ،‬جلوی پلکان فلزی منتها باه کاابین ایساتاده بودناد‪.‬‬
‫یک مهماندار خوش برخورد بلوند به کاارآفرین و هنرمناد یاک حولاه دا داد و از‬
‫یک سینی نقره‪ ،‬به آنها قهوه تعارف کرد و به زبان روسای باا آنهاا احاوالپرسای‬
‫کرد‪« :‬دوبرواوترو»‬
‫راننده حین برگشتن به اتومبیل‪ ،‬خطاب به هواپیما گفت‪« :‬از مالقاات باا شاما‬
‫‪67‬‬ ‫خوش وقت شدم‪ .‬وقتی جناب رایلای را دیدیاد‪ ،‬ساالم مارا باه ایشاان برساانید‪ .‬در‬
‫جزیره موریس خوش بگذرد‪».‬‬
‫دو همسفر‪ ،‬مانند خونآشامی که با یک غوزه سیر از خواب بیدار شاده باشاند‪،‬‬
‫یک صدا داد زدند‪« :‬موریس؟»‬
‫هنرمند‪ ،‬حین باال رفتن از پلکاان‪ ،‬گفات‪« :‬بااور نمایکنم‪ .‬ماوریس! همیشاه‬
‫دوست داشتم به آن جزیره بروم‪ .‬آنجا فرکانس انارژی بااالیی دارد‪ ،‬حاال و هاوای‬
‫فرانسوی‪ ...‬و شنیدم که خیلی از شادترین مردم آنجا زندگی میکنند‪».‬‬
‫کارآفرین حین مزه مزه کردن قهوه‪ ،‬گفت‪« :‬من هم خیلی تعجاب کاردم‪ .‬مان‬
‫هم شنیدهام کاه ماوریس جاای زیباایی اسات و ماردمش ازلحاا معناوی بسایار‬
‫پیشرفته هستند‪».‬‬
‫پس از یک تیک اف بینقص‪ ،‬هواپیما بر اوج ابرها قرار گرفات‪ .‬زماانی کاه باه‬
‫ارتفاع ثابت رسیدند‪ ،‬شامپاین سرو شد‪ ،‬برایشان خاویار آوردناد و تعادادی غاذای‬
‫اصل بینظیر برایشان آماده کردناد‪ .‬کاارآفرین تاا حاد زیاادی احسااس خرساندی‬
‫میکرد و حاال کمتر از فکر اقادام بایرحماناه سارمایهگاذارانش در جهات غصاب‬
‫شرکتش‪ ،‬برانگیخته بود‪ .‬شاید اکنون وقات مناسابی بارای رفاتن باه تعطایالت و‬
‫آموختن فلسفه پنج صبح و متدشناسی نهفته در آن نباود کاه مانناد ساوخت یاک‬
‫موشک‪ ،‬عامل تبدیلشدن آقای رایلی به غول کسبوکار و بشردوسات بینالمللای‬
‫ا‬
‫بهحساب میآمد؛ بااینحال‪ ،‬شاید هم این زمان کاامال مناساب باود بارای فارار از‬
‫واقعیت معمول و کشف روش موفقترین‪ ،‬تأثیرگذارترین و شادترین افراد دنیا برای‬
‫آغاز کردن روز‪.‬‬
‫بعد از کمی نوشیدن شامپاین‪ ،‬کاارآفرین فیلمای تماشاا کارد و بعاد باه خاوابی‬
‫عمیق فرو رفت‪ .‬هنرمند‪ ،‬کتاابی باا عناوان "اساتادان هنار در تعطایالت" باا خاود‬
‫داشت‪ .‬چند ساعتی به مطالعه پرداخت‪ .‬میتوانیاد تصاورش را بکنیاد کاه هنرمناد‬
‫چقدر احساس رضایت میکرد‪.‬‬
‫جت‪ ،‬خط سیرش را از فراز چند قاره پهناور و زماینهاای مختلاف‪ ،‬اداماه داد‪.‬‬
‫خلبانی‪ ،‬با دقت بسیار انجام گرفت و فرود آرام‪ ،‬باقی برنامه بود‪.‬‬ ‫‪68‬‬
‫حین حرکت هواپیما روی باند تازه آسفالت شده‪ ،‬خلبان از طریق بلندگو اعاالم‬
‫کرد‪« :‬از شما سپاسگذارم‪ .‬به موریس و فرودگااه باین المللای سرسای ووسااگورام‬
‫جوالم خوش آمدید‪ ».‬سپس‪ ،‬با لحن پر از اعتمادبهنفس کسی که اغلب عمرش را‬
‫در آسمان طی کرده است‪ ،‬ادامه داد‪« :‬همراهی با شما عزیزان باعاث افتخاار ماا‬
‫بود‪ .‬طبق اطالعرسانی منشی آقای رایلی از برنامه سفرتان‪ ،‬ظرف چناد روز آیناده‪،‬‬
‫ا‬
‫مجددا شما را مالقات خواهم کرد‪ .‬یک بار دیگر تشکر میکنم که با ما پرواز کردید‬
‫و اطمینان داریم که سفر عالی و آرام و از همه مهمتر ایمن‪ ،‬خواهد بود‪».‬‬
‫همانطور که مهماندار مساافرین ویا هاش را باه خاارج از هواپیماا مشاایعت‬
‫میکرد‪ ،‬یک اتومبیل شاسیبلند مشکی‪ ،‬روی باند میدرخشید‪.‬‬
‫مهماندار با لحنی متین گفت‪« :‬وسایل شما کمی بعد برایتاان ارساال خواهاد‬
‫شد‪ .‬نگران نباشید؛ آنها را به محل اقامتتان ارسال خاواهم کارد‪ .‬خدانگهادار‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬خیلی جدی برای آنها دست تکان داد‪.‬‬
‫کارآفرین همانطور که چنادتایی سالفی میگرفات و بار خاالف شخصایتش‪،‬‬
‫لبها را مانند خانمهای مدپرست غنچه کرد و گفت‪« :‬عالی است‪».‬‬
‫هنرمند درحالیکه زبانش را مانند آلبارت انیشاتین در عکاس معاروفش ‪ -‬کاه‬
‫جدیتش را محو نموده و حس شگرف کودکیاش را نمایان کرده بود ‪ -‬بیرون آورد و‬
‫عکس کارآفرین را خراب میکرد و گفت‪« :‬صددرصد‪».‬‬
‫حین حرکت رنج رولور در امتداد بزرگاراه‪ ،‬سااقه هاای بلناد نیشاکر در نسایم‬
‫معطاار اقیااانوس هنااد‪ ،‬در نوسااان بودنااد‪ .‬راننااده ساااکت‪ ،‬کاااله ساافیدی ماننااد‬
‫کاله هایی که خدمتکاران هتل های پنج ستاره دارند‪ ،‬بر سر داشت و کتوشالوار‬
‫خاکستری تیره اتوخورده ای به تن کرده باود کاه نشاان از ناوعی حرفاهایگاری‬
‫نامحسوس داشت‪ .‬هیچوقت نشد با دیدن تابلوی محدودیت سرعت‪ ،‬از سرعتش‬
‫کم نکند و هربار میخواست تغییر جهات بدهاد‪ ،‬اطمیناان حاصال میکارد کاه‬
‫چرا راهنمایش روشن اسات‪ .‬اگرچاه پیادا باود کاه ایان مارد سان بااالیی دارد‪،‬‬
‫‪69‬‬ ‫اتومبیل را بهدقت یک شاگرد جوآنکه خودش را بارای تبدیلشادن باه بهتارین‬
‫راننده وقف کار کرده بود‪ ،‬میراند در طی مسیر‪ ،‬تمرکزش روی جاده مقابل بود و‬
‫در نوعی خلسه حرفهای به سر میبرد که برای رساندن مسافرانش به مقصد‪ ،‬باا‬
‫امنیت و کارایی باال‪ ،‬طراحی شده بود‪.‬‬
‫از میان چند دهکده گذشتند که انگار بعد زمان در آن معنا نداشت‪ .‬بوتاههاای‬
‫گل کاغذی در حاشیه خیابانها به چشم میخوردند‪ .‬سگهاای وحشای باا ژسات‬
‫سالطین جاده‪ ،‬روی خط نصفالنهار ایستاده بودند و در یک باازجویی مرگباار‪ ،‬باا‬
‫اتومبیل شاسیبلند رویارویی میکردند‪ .‬بچهها روی زمینهای چمن کوچک‪ ،‬فار‬
‫از دنیا‪ ،‬مشغول باازی بودناد‪ .‬هرازگااهی صادای آواز خاروسهاا شانیده میشاد و‬
‫پیرمردهااایی بااا کالههااای پشاامی دهانهااای باایدناادان و پوساات بلااوطی‪ ،‬روی‬
‫صندلیهای فرساوده چاوبی نشساته بودناد‪ .‬باه نظار میآماد زماان زیاادی بارای‬
‫گذراناادن دارنااد و درعینحااال‪ ،‬از سااختیهااای روزگااار خسااته بودنااد و از زناادگی‬
‫پرمعنای گذشته‪ ،‬عاقل به نظر میرسیدند‪ .‬دستههای پرندگان سارزنده‪ ،‬نغماه سار‬
‫داده و پروانههای رنگارنگ‪ ،‬همه جا در حال بال زدن بودند‪.‬‬
‫در یکی از دهکدههایی که اتومبیل از آن رد میشد‪ ،‬پسربچه الغری با پاهاایی‬
‫که برای هیکلش زیادی بلند به نظر میرسایدند‪ ،‬روی دوچرخاه زرد ماوزی زهاوار‬
‫دررفتهای‪ ،‬رکاب میزد که زینش زیادی به باال نصب شده بود‪ .‬در دهکاده دیگار‪،‬‬
‫گروهی دختر نوجوان در خیابان تمیز باه دنباال ماردی باا شالوارک سابز ارتشای و‬
‫تیشرتی با نوشته "جوجه کبابی ‪ "۴‬روی پشتش‪ ،‬حرکت میکردند‪.‬‬
‫اینجا انگار همهچیز همگام با ساعت جزیره حرکات میکارد‪ .‬ماردم هماه شااد‬
‫ا‬
‫بودند و با چنان انرژیای لبخند میزدند که در زندگیهای شلو ‪ ،‬ماشینی و بعضا‬
‫بیروحی که خیلی از ما تجربه میکنیم‪ ،‬دیده نمیشد‪ .‬ساحلها‪ ،‬بهطاور غیرقابال‬
‫ا‬
‫توصیفی زیبا بودند‪ .‬با ها تماما پرشکوه بودند و در ورای این منظره کاه آدم را یااد‬
‫نقاشیهای پل گوگن میانداخت‪ ،‬تعدادی کوه قرار داشاتند کاه گویاا توساط یاک‬
‫مجسمهساز اهل فلورانس قرن شانزدهم تراشیده شده بودند‪.‬‬
‫راننده سکوت را شکست و به صخرهای که شبیه بدن انسان بود‪ ،‬اشاره کارد و‬ ‫‪71‬‬
‫گفت‪« :‬آن را میبینید؟ اسمش پیتر بوث است؛ دوماین قلاه بلناد جزیاره ماوریس‬
‫است‪ .‬آن قله را آن باال ببینید؛ شبیه سر یک انسان است‪ ».‬انگشتش را باه سامت‬
‫باالی صخره گرفت‪.‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬بی شک شبیه سر انسان است‪».‬‬
‫راننده ادامه داد‪« :‬زمانی که به مدرسه ابتدایی میرفتیم‪ ،‬برایمان قصه مردی‬
‫را میگفتند کاه روی آن کاوه میخواباد‪ .‬او باا صاداهای عجیاب بیادار میشاود و‬
‫میبیند فرشتهها و پریها در حاال شاادی دور او هساتند‪ .‬آن موجاودات باه مارد‬
‫دستور میدهند که به هیچکس درباره چیزی که دیده است‪ ،‬چیزی نگوید‪ ،‬وگرناه‬
‫به سنگ تبدیل میشود‪ .‬آن مرد موافقت کرد؛ اما به خاطر هیجانی که آن زمان از‬
‫آن تجربه مرموز داشته‪ ،‬قولش را میشکند و با خیلیها درباره آن اتفااق صاحبت‬
‫میکند‪ .‬پریها و فرشتگان از این کار او خشمگین میشوند و او را به سنگ تبدیل‬
‫میکنند و سرش به حدی باد میکند که روی آن قله که میبینید‪ ،‬مینشیند‪ .‬حاال‬
‫او به هر بینندهای یادآوری میکند که باید به قولهایش عمل کند‪».‬‬
‫اتومبیل از کنار یک دهکده دیگر گذشت‪ .‬موسایقی از بلنادگوی کاوچکی روی‬
‫ایوان جلوی خانهای در حال پخش بود و دو پسر و سه دختر نوجوان‪ ،‬با گالهاای‬
‫سفید و صورتی روی موهایشان‪ ،‬در حال شادی بودناد‪ .‬یاک ساگ هام در کناار‬
‫آنها مشغول پارس کردن بود‪.‬‬
‫کاارآفرین گفاات‪« :‬چااه داسااتان زیباایی‪ ».‬شیشااه پنجاارهاش پااایین و موهااای‬
‫ا‬
‫قهوهای موجدارش‪ ،‬اسیر دست باد بود‪ .‬پوست صورتش کاه معماوال خطاوطی در‬
‫ا‬
‫خود داشت‪ ،‬اکنون کامال صاف بود‪ .‬حاال کلماتش را آهستهتار ادا میکارد‪ .‬ناوعی‬
‫آرامش بیسابقه از صدایش برمیخاسات‪ .‬یکای از دساتهایش روی صاندلی‪ ،‬باه‬
‫فاصله کمی از دسات هنرمناد‪ ،‬باا خاالکوبیهاای ظریاف روی انگشات میاانی و‬
‫اشارهاش‪ ،‬قرار داشت‪.‬‬
‫راننده که حاال پس از مدتی ساکت بودن‪ ،‬تازه گرم شده بود‪ ،‬گفت‪« :‬مارک تاو‬
‫‪70‬‬ ‫این زمان نوشت‪ :‬اول موریس خلق شد و بعد بهشات و بهشات را از روی ماوریس‬
‫ساختند‪ ».‬بعد از این حرف مانند رهیس جهموری در مراسم تحلیف‪ ،‬شاد شد‪.‬‬
‫هنرمند که حاال آن حال و هوای معترضش با حالتی سابک‪ ،‬بایخیاال و آرام‬
‫جایگزین شده بود‪ ،‬گفت‪« :‬تا حاال چنین چیزی ندیاده باودم‪ .‬ارتعاشای کاه اینجاا‬
‫حس میکنم‪ ،‬دارد خالقیتم را حسابی تقویت میکند‪».‬‬
‫کارآفرین برای مدتی که از حد ادب بیشتر بود‪ ،‬به هنرمند نگاه کرد‪ .‬بعد رو کرد‬
‫به دریا‪ ،‬البته با اکراه‪ .‬نمیتوانست جلوی لبخندش را بگیرد‪.‬‬
‫صدای راننده از بلندگوی اتومبیل شنیده شد‪« :‬پنج دقیقاه دیگار‪ ،‬میرسایم‪».‬‬
‫ا‬
‫بعد یک لوح به هرکدام از مسافرانش داد که ظااهرا از طاال سااخته شاده بودناد و‬
‫ا‬
‫گفت‪« :‬لطفا اینها را مطالعه کنید‪».‬‬
‫روی لوحهای فلزی‪ ،‬پنج پاراگراف بهدقت و ظرافتی مشهود‪ ،‬حک شده بودند‪.‬‬
‫روی لوحها‪ ،‬این قوانین نوشته شده بود‪:‬‬
‫قانون شماره یک‪:‬‬
‫اعتیاد به عوامل حاواسپرتی‪ ،‬باه معناای پایاان بهارهوری خاالق شاما اسات‪.‬‬
‫امپراطوریسازان و تاریخسازان‪ ،‬قبل از طلاوع آفتااب‪ ،‬یاک سااعتی را در آراماش‬
‫فار از پیچیادگیهای دنیاا صارف خوشای آن میکنناد تاا خاود را بارای یاک روز‬
‫متعالی‪ ،‬آماده کنند‪.‬‬
‫قانون شماره دو‪:‬‬
‫ا‬
‫بهانه‪ ،‬باعث ایجاد نبو نمیشود‪ .‬اینکه قبال عادت ساحرخیزی را در زنادگیتان‬
‫نگنجانیدهاید‪ ،‬بدین معنا نیست که حاال هم قادر به آغازش نباشید‪ .‬توجیاه و منطاق‬
‫خود را رها کنید و به یاد داشته باشید که ارتقای روزانه در موارد کوچاک‪ ،‬اگار باهطور‬
‫مستمر صورت گیرد‪ ،‬به مروز زمان نتایج تأثیرگذار خواهد داشت‪.‬‬
‫قانون شماره سه‪:‬‬
‫تمام تغییرات‪ ،‬در ابتدا سخت و دشوار هستند‪ .‬تمام کارهایی کاه حااال برایتاان‬
‫عادی‪ ،‬هستند زمانی برایتان سخت بودهاند‪ .‬با تمرین مداوم‪ ،‬بیدار شدن همراه باا‬
‫خورشید‪ ،‬به روال عادی جدید و خودکار زندگی شما تبدیل خواهد شد‪.‬‬ ‫‪72‬‬
‫قانون شماره چهار‪:‬‬
‫برای دستیابی به نتایجی که پنج درصد افراد موفق دنیا کسب میکنند‪ ،‬باید آغاز‬
‫به انجام کارهایی کنید که نود و پنج درصد مردم اراده انجام آن را ندارناد‪ .‬زماانی کاه‬
‫این سبک زندگی را آغاز کنید‪ ،‬اکثریت مردم‪ ،‬شاما را دیواناه خواهناد خواناد‪ .‬باه یااد‬
‫داشته باشید که برچسب دیوانه خوردن‪ ،‬بهای دستیابی به عظمت است‪.‬‬
‫قانون شماره پنج‪:‬‬
‫هر وقت خواساتید تسالیم شاوید‪ ،‬اداماه دهیاد‪ .‬هماناا پیاروزی‪ ،‬ساهم تاالش‬
‫بالانقطاع است‪.‬‬
‫اتومبیل پس از رد کردن یک ردیاف از خاناههای سافید سااحلی‪ ،‬توقاف کارد‪.‬‬
‫وانت مسقفی مقابل یکای از خاناهها پاارک باود‪ .‬در حیاا خاناه دیگاری‪ ،‬وساایل‬
‫غواصی پخش بودند‪ .‬جلوی خانه آخر‪ ،‬تعدادی کودک در حیا باازی میکردناد و‬
‫شادمان از بازی‪ ،‬با صدای بلند میخندیدند‪.‬‬
‫اقیانوس به رنگ سبز و آبی‪ ،‬با موجهایی کفآلود که با صادای ش ش ش روی‬
‫ساحل شنی میشکستند‪ ،‬پدیدار شد‪ .‬اینجا هوا بوی حیات دریایی را مایداد؛ رایحاه‬
‫شیرین شهد با ته بویی غیرمنتظره از دارچین‪ .‬روی اسکله بزرگی‪ ،‬مرد الغار انادام باا‬
‫ریشهایی شبیه بابانوهل‪ ،‬پاچاههاای شالوارش را بااال داده باود و بارای خاانوادهاش‬
‫ماهی میگرفت‪ .‬یک کاله موتورسواری هم روی سر سالخوردهاش بود‪.‬‬
‫خورشید داشت برای غروب آماده میشد‪ .‬پرندهها هنوز میخواندناد‪ ،‬پرواناههاا‬
‫ا‬
‫در حال پرواز بودند‪ .‬همهچیز کامال جادویی بود‪.‬‬
‫راننده‪ ،‬در آیفون نصب شده کنار یک نرده فلزی که به نظر میآمد بیشتر برای‬
‫بیرون نگه داشتن حیات وحش ساخته شده است تا ممانعت از ورود افراد مازاحم‪،‬‬
‫گفت‪« :‬ما رسیدیم‪».‬‬
‫دروازه به آهستگی باز شد‪.‬‬
‫اتومبیل‪ ،‬در امتداد جادهای پیچ در پیچ با بوتههای گل کاغذی‪ ،‬ختمی‪ ،‬پلومریا‬
‫‪73‬‬ ‫و بوکله دوغی (گل ملی جزیره موریس) حرکت کرد‪ .‬رانناده‪ ،‬شیشاه را پاایین داد و‬
‫نساایم دریااا بااا رایحااه گرداباایای مخلااو از یاااس و رز‪ ،‬وارد شااد‪ .‬باغبانهااا‪ ،‬بااا‬
‫لباسهای باغبانی شیک‪ ،‬دست تکان میدادند‪ .‬حین گاذر اتومبیال‪ ،‬یکای شاان‬
‫فریاد زد‪« :‬روز بخیر‪ ».‬همزمان با اینکه دو کبوتر به سایز مشت یک راننده کامیون‬
‫از روی سنگ فرش پریدند‪ ،‬دیگری فریاد زد‪« :‬سالم‪».‬‬
‫خانه میلیاردر‪ ،‬ساکت بود؛ به شکل خانههای ساحلی شیک‪ ،‬طراحی شده بود‪،‬‬
‫ترکیبی از کلباههاای جزیاره مارتااز ویان یاارد ماساچوسات و خاناههای مزرعاهای‬
‫سوهدی؛ هم چشمگیر بود و هم زیبا‪.‬‬
‫ایااوان بزرگاای در قساامت پشاات خانااه‪ ،‬روی اقیااانوس گسااترده بااود‪ .‬دوچرخااه‬
‫کوهستانی گل آلودی به دیوار تکیه داشت‪ .‬یک تخته موجسواری هام روی زماین‬
‫افتاده بود‪ .‬پنجرههای قدی بزرگ‪ ،‬تنها تزیین گرانقیمت معماری این خانه به نظر‬
‫میآمدند‪ .‬گلهای زیبای دیگری هم اینجا در امتداد ایوان چیده شده بودناد‪ .‬روی‬
‫یک چر دستی‪ ،‬غذای سبک‪ ،‬انواع پنیر و چای تازه در انتظارشان بود‪ .‬پلاههاای‬
‫طوسی رنگ آفتاب خورده‪ ،‬به سمت پاایین پایچ خاورده بودناد و باه سااحل بسایار‬
‫زیبایی منتهی میشدند؛ از همانهایی که در مجالت مخصوص سفر میبینید‪.‬‬
‫در میان این همه زیبایی‪ ،‬یک نفر تنها روی شنهای کرم رنگ ساحل ایستاده‬
‫بود و هیچ حرکتی نمیکرد‪.‬‬
‫مرد‪ ،‬قامتی مانند برج ایفل داشت؛ بدون پیراهن با بدنی برنزه‪ ،‬شلوارکی آزاد با‬
‫طرح استتار به پا کرده بود‪ ،‬صاندلهاای زرد و عیناک آفتاابی از بهتارین برناد؛ از‬
‫آنهایی که در خیابان ویادکوندوتی رم میخرند‪.‬‬
‫مرد‪ ،‬مانند ستارهای در آسمان آفریقا بیحرکت به دریا خیره مانده بود‪.‬‬
‫کارآفرین با اشاره ی انگشت و لحنی پرانرژی گفات‪« :‬آنجاسات‪ .‬بااالخره او را‬
‫دیدیم‪ .‬آقای رایلی مشهور ظاهر شد‪».‬‬
‫بعد بهسرعت قدم هایش افزود و از پلکان چوبی پایین رفت تا به ساحل برساد‪.‬‬
‫«ببین! کنار آب‪ ،‬غرق در اشعه آفتاب‪ ،‬ایستاده و دارد به زندگیاش عشق میورزد‪.‬‬
‫گفتم که آدم جالبی است‪ .‬خیلی خوشحالم که به حسم اعتمااد کاردم و باه برناماه‬ ‫‪74‬‬
‫ماجراجویی جواب مثبت دادم‪ .‬در دنیایی که خیلی از افراد حرفهاایی میزنناد کاه‬
‫هیچگاه به آنها عمل نمیکنند و قولهایی میدهند که به آن پایبند نمیمانند‪ ،‬او‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫واقعا حرف راست را میزد‪ .‬اتفاقا چقدر هم به من اصرار کرد‪ .‬رفتارش باا ماا خیلای‬
‫ا‬
‫خوب بود‪ .‬او حتی ما را نمیشناسد و بااینحال‪ ،‬واقعا میخواهد کمک کند‪ .‬شاک‬
‫ندارم که از ما مراقبت میکند؛ بیا‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬مانند بچه سمندری که روی یک تخته الوار راه مایرود‪ ،‬خندیاد‪ .‬زیار‬
‫نور خیرهکننده آفتاب‪ ،‬پیراهن مشکیاش را درآورد‪.‬‬
‫نقاش درحالیکه قدمهایش را تند میکرد تا به کارآفرین برسد‪ ،‬گفت‪« :‬من هم‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫حس تو را دارم‪ .‬او واقعا به حرفهایش عمل میکند‪ .‬واقعا به این آفتاب نیاز دارم‪».‬‬
‫داشت بهسختی نفس نفس میزد‪.‬‬
‫همینطور که دو مهمان به طرف مردی رفتند که بر لبه دریای ایان مجموعاه‬
‫ساحلی شبه نیروانا ایستاده بود‪ ،‬متوجه شدند که هیچ خانه دیگری در میادان دیاد‬
‫قرار ندارد؛ فقط چند تا قایق ماهیگیری بود که رنگ بدنه آنهاا بهواساطه ساالها‬
‫مهار شدن در آبهای کمعمق نزدیک ساحل‪ ،‬ورقه شده بودناد‪ .‬غیار از خورشاید‬
‫که در حال ستایش این امپراطوریساز با عیناک آفتاابی ایتالیااییاش باود‪ ،‬هایچ‬
‫موجود دیگری شاهد این قضیه نبود‪.‬‬
‫هنرمند که حاال با تمام وجود نفس عمیق میکشید‪ ،‬فریاد زد‪« :‬آقای رایلی‪».‬‬
‫هیکل ثابت مرد‪ ،‬درسات مانناد نگهباناان کاا باکینگهاام در انتظاار رسایدن‬
‫ناوگان جابهجایی سلطنتی‪ ،‬سر جای خود ایستاد‪.‬‬
‫کارآفرین هم با ذوق فریاد زد‪« :‬آقای رایلی‪».‬‬
‫جوابی نیامد‪ .‬مرد همچنان به دریا و کشتیهای حمل کانتینری خیره ماند کاه‬
‫به سایز استادیوم فوتبال‪ ،‬روی خط افق پرا کنده بود‪.‬‬
‫هنرمند خیلی زود خودش را پشت سر مرد رسااند‪ ،‬روی شاانه مارد زد و او هام‬
‫روی پاشنه چپش چرخید‪ .‬هر دو مهمان از تعجب هین کشیدند‪ .‬کارآفرین‪ ،‬دسات‬
‫‪75‬‬ ‫ظریفش را روی دهانش گذاشت‪ .‬هنرمند بهطور غریزی به عقب جست زد عقب و‬
‫به پشت‪ ،‬روی شنها افتاد‪.‬‬
‫هر دو از آنچه میدیدند یکه خورده بودند‪.‬‬
‫مرد ایستاده مقابل دریا‪ ،‬سخنران آن همایش بود‪.‬‬
‫فصل هفتم‬
‫آمادهسازی برای دگرگونی در بهشت آغاز میشود‬

‫«کودک هیچ مشکلی برای باور کردن باورنکردنیها ندارد و همانطور دیوانه و‬
‫نابغه‪ .‬فقط من و شما با آن مغزهای بزر و قلبهای کوچ مدان هسد یم کده‬
‫ش میکنیم ز یاد از حد فکر میکنیم و دچار تردید میشویم‪».‬‬
‫استیون پرس فیلد‬

‫‪76‬‬
‫کارآفرین با لبخندی که پر از حیرت و خوشحالی بود‪ ،‬گفت‪« :‬جل الخالق‪».‬‬
‫بعد از آنکه توانست از حالت شوک به حال و هوای مدیریتی خودش که بیشتر‬
‫با آن عادت داشت برگردد‪ ،‬باالخره توانست بگوید‪« :‬ما در همایش شما بودیم‪ .‬شما‬
‫روی صحنه عالی ظاهر شدید‪ .‬من مدیریت یک شرکت فنااوری را باه عهاده دارم‪.‬‬
‫اهلی این صنعت‪ ،‬از ما با عنوان "موشک" یاد میکنند؛ زیرا ظرف چناد ساال رشاد‬
‫تصاعدی داشتیم‪ .‬اوضاع داشت عالی پیش میرفت تا اینکه مدتی قبل‪ »...‬و باقی‬
‫حرفش را خورد‪.‬‬
‫نگاااهش را از روی سااخنران برداشاات و روی هنرمنااد باارد‪ .‬باارای لحظاااتی‬
‫دستپاچه با دستبندش ور رفت‪ .‬خطو روی صورتش‪ ،‬وضوح بیشتری یافتند و در‬
‫آن لحظه رو ساحل تماشاایی نگااه خساته‪ ،‬سانگین و زخام خاورده روی صاورتش‬
‫ظاهر شده سخنران پرسید‪« :‬چه اتفاقی برای کسبوکارت افتاد؟»‬
‫«بعضی از کسانی که روی کسابوکارم سارمایهگذاری کارده بودناد‪ ،‬احسااس‬
‫کردند که من زیادی سود میبرم‪ .‬آنها سود بیشتری میخواستند‪ .‬آدمهای خیلی‬
‫حریصاای بودنااد‪ .‬ایاان شااد کااه تاایم اجرایاای ماارا‪ ،‬بازیچااه خودشااان قاارار دادنااد و‬
‫کارمندهای کلیدی مرا متقاعد کردند که علیه مان صاف آرایای کنناد و حااال هام‬
‫سعی دارند مرا از شرکت خاودم بیارون کنناد‪ .‬کاار مان‪ ،‬حاصال تماام زنادگی مان‬
‫است‪ ».‬بغض‪ ،‬گلویش را گرفت‪.‬‬
‫یک دسته ماهی استوایی‪ ،‬با رنگهاای مختلاف‪ ،‬در آبهاای کام عماق لاب‬
‫ساحل شنا میکردند‪.‬‬
‫کارآفرین ادامه داد‪« :‬تصمیم گرفته بودم خودم را بکشام؛ تاا اینکاه آن روز در‬
‫همایش شما حاضر شدم‪ .‬بخشهای زیادی از دانشی که شما در اختیار مان قارار‬
‫دادید‪ ،‬به من امید داد؛ خیلی از حرفها‪ ...‬تا باعث شد دوباره احساس قوی باودن‬
‫ا‬
‫کنم‪ .‬البته نمیدانم دقیقا چه چیزی بود؛ اما شما وادارم کردید تاا خاودم و آیناده را‬
‫باور کنم‪ .‬میخواهم از شما تشاکر کانم‪ ».‬و ساخنران را در آغاوش گرفات‪« .‬شاما‬
‫‪77‬‬ ‫باعث شدید سفری را برای بهینهسازی زندگیام آغاز کنم‪».‬‬
‫سخنرآنکه حاال ظاهرش با آخار ین بااری کاه هنرمناد و کاارآفرین او را دیاده‬
‫بودند‪ ،‬خیلی تفاوت داشات‪ ،‬جاواب داد‪« :‬بابات لطاف شاما ساپاسگزارم‪ ».‬حااال‬
‫نهتنها رنگ و رویش به خاطر مجاورت باا آفتااب ساالم و سارحال باود‪ ،‬بلکاه وزن‬
‫اضافه کرده بود‪.‬‬
‫سخنران ادامه داد‪« :‬ممنونم از حرفهایی که زدید؛ اما حقیقت این است کاه مان‬
‫باعاث نشاادم تااو ساافر خااود را بارای ارتقااای زناادگیات شااروع کناای‪ .‬تااو خااودت داری‬
‫زندگیات را با آغاز فرآیند عمل کردن باه بیانش و روشهاای مان‪ ،‬متحاول مایکنای؛‬
‫یعنی با عمل کردن به آموزههای من‪ ،‬خیلای از ماردم در حارف زدن اساتادند‪ .‬آنهاا از‬
‫بلندپروازیهایشان‪ ،‬رؤیاهایشان و تمام آرزوهایی که میخواهند به آنها برسند‪ ،‬به تاو‬
‫میگویند‪ .‬البته قصد من‪ ،‬قضاوت کردن نیست؛ فقاط گازارش مایدهام‪ .‬قصاد مان‪،‬‬
‫شکایت کردن نیست؛ فقط میخواهم که یادآوری کرده باشام‪« :‬اغلاب ماردم در تماام‬
‫طول عمرشان‪ ،‬همانطوری که هستند‪ ،‬باقی میمانند‪ ».‬آنها مایترساند روشای کاه‬
‫دیروز برای زندگی داشتند را عو کنند‪ .‬آنها با سبک زندگی معمولی خود‪ ،‬خشانود و‬
‫راضی بوده و پاهایشان با روش همرنگ جماعت شدن‪ ،‬قفل و زنجیر شده اسات و در‬
‫برابر تمام فرصتهای تغییر تکامل و ارتقای فردی‪ ،‬مقاومت میکنند‪.‬‬
‫خیلی از انسانهای خوب بین ما‪ ،‬به حدی دچاار تارس شادهاند کاه باه نادای‬
‫زندگی گوش نمیدهند؛ ندایی که به آنها میگویاد وارد اقیاانوس آبای ممکانهاا‬
‫شوند که در آنجا‪ ،‬تعالی شهامت و جساارت در انتظارشاان اسات‪ .‬تاو آنقادر خارد‬
‫داشتی که بر اساس برخی از اطالعاتی که در همایش اراهه دادم‪ ،‬عمال کنای‪ .‬تاو‬
‫یک نفر از دسته اقلیتی هستی که حاضرند هر آنچه الزم است را انجام بدهند تا به‬
‫یک رهبر و انسان واقعی تبدیل شوند‪ ،‬آفرین به تو؛ و این را هم میدانم که تحول‪،‬‬
‫چیز راحتی نیست‪ .‬بااینوجود‪ ،‬زندگی کرم ابریشام بایاد باه پایاان برساد تاا شاکوه‬
‫پروانه‪ ،‬شروع به درخشایدن کناد‪ .‬نساخه قادیمی تاو بایاد از باین بارود تاا بهتارین‬
‫نسخهات متولد شود‪ .‬تو آنقدر باهوشی که صبر نکردی اول شرایط ایدهآل ایجااد‬
‫شود و بعد بارای باه تعاالی رسااندن زنادگی حرفاهای و شخصای خاود‪ ،‬ارادهات را‬ ‫‪78‬‬
‫محکم کنی‪ .‬بزرگترین قدرتها‪ ،‬با یک شروع ساده از درون آغاز میشوند‪ .‬زمانی‬
‫که تو شروع کنی به بستن چر هایی که با آمال و آرمانت باز شده و سعی میکنای‬
‫آنها را بهواقعیت تبدیل کنی‪ ،‬یک نیروی مخفی قهرمانانه در درون تو‪ ،‬خودش را‬
‫به تو میشناساند‪ .‬طبیعت‪ ،‬متوجاه تاالشهاای تاو میشاود‪ ،‬اداماه میدهاد و باا‬
‫یکسری پیروزی غیر قابل پیشبینی‪ ،‬به تعهد سر تا پاا ایماان تاو پاساخ میدهاد‪.‬‬
‫قدرت ارادهات بیشاتر میشاود‪ .‬اعتمادبهنفسات بااال مایرود‪ .‬هاوش و قریحاهات‬
‫افزایش پیدا میکند‪ .‬یک سال بعد از این تاریخ‪ ،‬از تصمیمی که امروز گرفتی بسیار‬
‫خوشحال خواهی بود‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬ممنونم‪».‬‬
‫«شنیدم که کسی میگفت اول بایاد وزناش کااهش یاباد تاا بعاد بتواناد بادود‪.‬‬
‫تصورش را بکنید‪ .‬اول میخواست وزن کم کند تاا بعاد بتواناد عاادت دویادن را در‬
‫ا‬
‫خود شکل بدهد‪ .‬این دقیقا مانند نویسندهای است که منتظر است اول موضوع به‬
‫او الهام شود تا بعد شروع به نوشتن کند‪ ،‬یا مدیری که اول منتظر ترفیع است تا بعد‬
‫کارکنانش را رهباری کناد‪ ،‬یاا یاک کسابوکار اساتارت آپ کاه اول منتظار اسات‬
‫سرمایهگذار بسیاری جذب کند تا یک محصول استثنایی تولید کند‪ .‬جریان زندگی‪،‬‬
‫اقدامات مثبت را پاداش میدهد و تردید را مجازات میکند‪ .‬به هر حال خوشحالم‬
‫که توانستم در قیام شما نقشی داشته باشم؛ حتی یک نقش جزهی‪ .‬به نظر میآیاد‬
‫شما در مرحله دشوار و درعینحال هیجانانگیزی از سفر ماجراجویاناه خاود قارار‬
‫ا‬
‫دارید‪ .‬لطفا به این موضوع توجه داشته باشید که یک روز بد برای شاما‪ ،‬روز عاالی‬
‫است برای روح شما؛ و آنچه که ندای ترس بهعنوان یک وصله ناجور و سخت باه‬
‫شما معرفی میکند‪ ،‬از نظر خرد درونتان‪ ،‬یک موهبت زیبا است‪».‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬خیلی بیپرده گفت‪« :‬ما فکر میکردیم شما فاوت کاردهایاد‪ .‬خادا را‬
‫ا‬
‫شکر که حالتان خوب است و این تواضع شما واقعا قابل تحسین است‪».‬‬
‫«بر این باورم که متواضعترینها‪ ،‬عظیمترینهاا‪ ،‬هساتند‪ .‬رهباران واقعای‪ ،‬باه‬
‫‪79‬‬ ‫حدی از خود مطمئن هستند که مأموریتشان در زندگی‪ ،‬کمک باه رشاد دیگاران‬
‫است‪ .‬آنها به حدی برای خودشان احترام قاهل هستند و آنقدر شاادی و آراماش‬
‫در درونشان دارند کاه نیاازی ندارناد موفقیتهایشاان را در باوق بکنناد تاا حاس‬
‫خودشان کمی بهتر شود‪ .‬باید این را هم اضافه کنم که تفاوت زیاادی باین قادرت‬
‫واقعی و قدرت ساختگی وجود دارد‪».‬‬
‫حاال سخنران خیلی بیشتر در پوسته مربی قرار داشت که بارایش آوازه جهاانی‬
‫به ارمغان آورده بود‪ .‬او ادامه داد‪« :‬فرهنگ ما‪ ،‬به شما القا میکناد کاه باه دنباال‬
‫عنوان و زرق و برق‪ ،‬تشویق و تمجید دیگران و پول و عمارت باشید‪ .‬تماام ایانهاا‬
‫ا‬
‫خوب هستند؛ واقعا خوب هستند‪ .‬البته به شرطی کاه مغزتاان طاوری شستوشاو‬
‫داده نشااود کااه ارزش و کراماات انسااانی خااود را بااا اینجااور چیزهااا تعریااف کنیااد‪.‬‬
‫میتوانید از داشتن اینجور چیزها لذت ببرید‪ ،‬اماا نبایاد باه آنهاا متصال بمانیاد‪.‬‬
‫میتوانید آنها را داشته باشید؛ اما نباید هویت خود را حول آنها بساازید‪ .‬آنهاا را‬
‫قدر بدانید؛ اما محتاجشان نباشید‪ .‬اینها حالتهایی از قدرت ساختگی هستند که‬
‫تمدن ما دارد طوری برای ما برنامهریزی میکناد تاا بااور کنایم بارای رسایدن باه‬
‫موفقیت و آرامش‪ ،‬باید به دنبال آنها باشیم‪ .‬واقعیت این است که اگر به هر دلیل‬
‫هرکادام از ایاانهاا را از دساات بدهیااد‪ ،‬قادرتی کااه بهواسااطه داشاتن آنهااا حااس‬
‫میکردید همراهش آن بخار میشود‪ ،‬در یک آن محاو میشاود و باه شاما نشاان‬
‫میدهد که توهمی بیش نبوده است‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین داشت تکتاک کلماات را جاذب میکارد‪« :‬لطفاا بیشاتر بارایماان‬
‫توضیح بدهید‪».‬‬
‫سخنران ادامه داد‪« :‬قدرت واقعی هرگز از عوامال بیرونای حاصال نمیشاود‪.‬‬
‫درواقع خیلی از مردم با پول زیاد‪ ،‬ثروتمند نیستند؛ درست مانند کسی که در باناک‬
‫کلی پول زیر دستش میآید‪ ،‬اما ثروتمند نیست‪».‬‬
‫سخنران دمپاییهای زرد روشن را درآورد و خیلی مرتب روی شنهای ساحل قرار‬
‫داد‪« .‬قدرت واقعی‪ ،‬همانکه اسطورهها از آن ساخته میشاوند‪ ،‬از نمااد بیرونای و‬
‫داراییهای بیرونی شما حاصل نمیشود‪ .‬در این مرحله‪ ،‬دنیای ماا راه خاود را گام‬ ‫‪81‬‬
‫کرده است‪ .‬قدرت حقیقی و ماندگار زماانی خاودش را نشاان میدهاد کاه شاما باا‬
‫موهبااتهااای اصاالی خااود ارتبااا برقاارار میکنیااد و اسااتعدادهای فااراوانتااان را‬
‫بهعنوان یک انسان‪ ،‬تشخیص میدهید‪ .‬این را هم اضافه کنم که ثروت واقعی‪ ،‬از‬
‫زندگی کردن با فضایل ارزشمندی مانناد بهارهوری‪ ،‬شاهامت‪ ،‬صاداقت‪ ،‬همادلی‪،‬‬
‫شرافت و قابلیت سپری کردن روزهای عمر به روش خودتان‪ ،‬به دست میآید؛ ناه‬
‫این که کورکورانه گله گوسفندهایی که بسیاری از افراد جامعه بیمار ما جز آن قارار‬
‫گرفتهاند را دنبال کنید‪ .‬امروزه بسیاری از مردم ما به گوسفند تبدیل شدهاناد‪ .‬خبار‬
‫خوب‪ ،‬این است که قدرتی که من از آن حرف میزنم‪ ،‬روی این سیاره در دساترس‬
‫ا‬
‫تمااام انسااانهای زنااده قاارار دارد‪ .‬احتماااال ایاان قابلیاات را فرامااوش کااردهایم یااا‬
‫ازدستدادهایم‪ .‬زندگی به ما ضربه وارد کارده اسات و ماا را ماأیوس کارده اسات و‬
‫باعث سرشکستگی ما شده؛ اما آن قدرت هنوز در درون ماست و منتظر است تا ما‬
‫با آن رابطه ایجاد کنیم و آن را گسترش بدهیم‪ .‬میدانید تمام معلمان بزرگ تاریخ‪،‬‬
‫چیزهای کمی از مال دنیا داشتند؟ وقتی ماهاتما گاندی از دنیا رفت‪ ،‬تعداد اقاالم‬
‫داراییهایش حدود ده قلم بود‪ :‬وسایلی از قبیل صندلهایش‪ ،‬یک ساعت مچای‪،‬‬
‫عینکش و یک کاسه که در آن غذا میخورد‪ .‬مادر ترزا که قلبش آنقادر غنای باود‬
‫که قدرت تأثیرگذاری بر روی میلیونها نفر را داشت‪ ،‬در اتاق کوچکی از دنیا رفات‬
‫ا‬
‫که تقریبا هیچ وسیله دنیوی در آن نبود‪ .‬وقتی سافر میکارد‪ ،‬تماام وساایلش را در‬
‫یک کیسه سفید پارچهای حمل میکرد‪».‬‬
‫هنرمند که حاال روی شنها لم داده بود‪ ،‬پرسید‪« :‬خاب دلایلش چیسات کاه‬
‫خیلی از قهرمانهای انسانیت‪ ،‬اینقدر کم از مال دنیا داشتند؟»‬
‫سخنران جواب داد‪« :‬زیرا چون آنهاا باه ساطحی از پختگای فاردی رسایده‬
‫بودند که درک میکردند گذراندن عمر باه دنباال اشایایی کاه در فرجاام کاار هایچ‬
‫بهحساب میآیند پوچ هستند‪ ،‬آنها شخصیت خود را طوری پرورش داده بودند که‬
‫دیگر مانند اغلب مردم‪ ،‬نیاز به پر کردن حفرههای درونشان با عوامل حواسپرتی‪،‬‬
‫‪80‬‬ ‫جذابیتهاای دنیاوی‪ ،‬راههاای فارار از زنادگی و تجماالت‪ ،‬احسااس نمیکردناد‪.‬‬
‫هرقدر عطش آنها برای مالکیت داراییهای سطحی کمتر میشد‪ ،‬بیشاتر تشانه‬
‫اهداف جایگزین مانند ار ج نهادن به رؤیاهاای خالقاناه‪ ،‬نشار دادن نباو ذاتای و‬
‫زندگی بر اساس ارزشهای اخالقی و متعالی میشدند‪ .‬آنها از صمیم قلاب درک‬
‫کرده بودند که امیدبخشی‪ ،‬رسیدن به تعالی و بیباکی‪ ،‬همهچیزهایی هساتند کاه‬
‫بایااد از درون ساااخته شااوند‪ .‬وقتاای کساای بااه قاادرت حقیقاای دساات پیاادا کنااد‪،‬‬
‫جایگزینهای بیرونی در مقایسه با حس ارضایی کاه ایان گنجیناه باه او میدهاد‪،‬‬
‫رنگ میبازد‪ .‬این وزنههای سنگین و اثرگذار در طول تاریخ وقتای باه ذات متعاالی‬
‫خودشان پی بردند‪ ،‬متوجه این حقیقت هم شدند که یکای از اهاداف اولیاه زنادگی‬
‫شگفتانگیز‪ ،‬تشریک مساعی با مردم است‪ ،‬اثرگذاری روی زندگی دیگران اسات‪،‬‬
‫مفید بودن است‪ ،‬دستگیر بودن است‪ .‬همانطور که قبال از باه زماین افتاادن در‬
‫همایش به شما گفتم‪ ،‬آنچه سازندگان کسبوکارهای بازرگ از آن باا عناوان کلیاد‬
‫قفل ارزش ذینفع یاد میکنند‪ ،‬ایان عباارت اسات‪ :‬رهباری‪ ،‬یعنای خدمترساانی‪.‬‬
‫موالنا‪ ،‬عارف و فیلسوف بزرگ‪ ،‬با یک جمله این مفهوم را به بهترین شکل ممکن‪،‬‬
‫شرح داده است‪ :‬از قطره دست بکش تا به دریا برسی‪».‬‬
‫کارآفرین خالصانه گفت‪« :‬ممنون بابت این حرفهایتان‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬کنار هنرمند روی شنهاای سااحل نشسات و خیلای بااحتیاا ‪ ،‬یکای از‬
‫دستهایش را با فاصله کمی از دست او قرار داد‪.‬‬
‫هنرمند که حاال بوتهایش را هم درآورده بود‪ ،‬گفت‪« :‬خوشحالم که مایبینم‬
‫حالتان بهتر است‪».‬‬
‫او جوراب به پا نداشت‪ .‬همانطور که مثل یک گربه در حال آفتاب گرفتن‪ ،‬زیر‬
‫اشعه قوی آفتاب ولو شده بود‪ ،‬پرسید‪« :‬راستی برایتان چه اتفاقی افتاد؟»‬
‫سخنران آنهاا را محارم راز دانسات و صاادقانه گفات‪« :‬خساتگی‪ .‬باه تعاداد‬
‫زیادی از شهرها سفر کردم‪ ،‬تعداد زیادی مسافرت هوایی داشتم؛ در تعداد زیاادی‬
‫از برنامههای رسانه حضور پیدا کردم‪ .‬تعداد زیادی همایش برگزار کردم‪ .‬به دنباال‬
‫انجام مأموریتم‪ ،‬برای کمک به مردم در جهت سرعت بخشیدن به موفقیت‪ ،‬فعال‬ ‫‪82‬‬
‫کردن محبتهای ذاتی و تبدیلشدن به قهرمان زندگی‪ ،‬خودم را تحتفشاار خارد‬
‫کردم‪ .‬اکنون بیشتر مراقب خودم هستم‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬سخنران عینک آفتابی براق را از چشم برداشت و دستش را به طارف دو‬
‫شاگرد دراز کرد‪« :‬مالقات با شما برای من باعث خوشوقتی است‪».‬‬
‫هنرمند جواب داد‪« :‬همینطور برای من‪ .‬حرفهای شما به من کمک کرد دوران‬
‫سختی را پشت سر بگذارم‪».‬‬
‫هنرمند حین گفتن این حرفها‪ ،‬متوجه قایق تفریحی پر از توریست با لباسهاای‬
‫شادی شد که در دوردست روی آب حرکت میکرد‪ .‬دستهای دیگار از مااهیهاای‬
‫موسوم به ماهیهای کاپیتان‪ ،‬در آب شفاف در حال شنا کردن بودند‪ .‬سخنران باا‬
‫ا‬
‫دقت تحت نظرشان گرفت‪ .‬لبخندی زد و ادامه داد‪« :‬حتما حیران ماندی کاه مان‬
‫چرا اینجا هستم‪».‬‬
‫کارآفرین حین درآوردن کفشها و پیچوتاب دادن پاهایش داخل شان سافید‪،‬‬
‫گفت‪« :‬همینطور است‪».‬‬
‫«حقیقت‪ ،‬این است که مان از زماانی کاه جنااب رایلای جاوانی ‪ ۳۳‬سااله بودناد‪ ،‬باه او‬
‫مشاوره میدادم‪ .‬تمام ورزشکاران حرفهای‪ ،‬مربیان سطح باال دارند و هماینطاور تماام‬
‫اهالی استثنایی کسبوکار‪ .‬نمیتوانید دستتنها به یک چهره تبدیل شوید‪ .‬زمانی که ما‬
‫باهم آشنا شدیم‪ ،‬ایشان تازه داشتن کارشان را شروع میکردناد؛ اماا هماان زماان هام‬
‫درک میکردند که انسان هرچه بیشتر یاد بگیرد‪ ،‬موفقتر است‪ .‬رشد‪ ،‬ورزشی است کاه‬
‫بهتاارینهااا هاارروز آن را تماارین میکننااد‪ .‬آمااوزش‪ ،‬درواقااع مایااهکااوبی وجااود در براباار‬
‫شکست است‪ .‬همانطور که خودتان پیشارفت میکنیاد‪ ،‬در تماام عرصاههای زنادگی‬
‫نتایج بهتری به دست میآورید‪ .‬اسم آن را گذاشتم‪ :‬ذهنیت‪ ،‬ضربدر دو و ضاربدر ساه‪.‬‬
‫بارای دو برابار کاردن درآماد و اثرگاذاری خودتاان‪ ،‬سارمایهگذاری خاود را در دو زمینااه‬
‫اصلی‪ ،‬سه برابر کنید‪ :‬رشد شخصی و قابلیت حرفهای‪».‬‬
‫هنرمند حین خاراندن شکم شلوولش‪ ،‬گفت‪« :‬خوشم آمد‪ ».‬بعد از آن‪ ،‬ناخن‬
‫‪83‬‬ ‫پایش را گرفت‪.‬‬
‫سخنران ادامه داد‪« :‬آقای رایلی خیلی زود به این درک ناهال شادند کاه بارای‬
‫رسیدن به مدارج متعالی‪ ،‬نیاز به حمایت در سطح باال دارند‪ .‬ظرف این ساالها باه‬
‫دوستان فوقالعادهای تبدیل شدیم‪ .‬ما لذتهاای زیاادی را بااهم تجرباه کاردیم؛‬
‫مانند نهارهای چهارساعته روی همین سااحل اختصاصای‪ ،‬باا سااالد پنیار نخال‪،‬‬
‫میگوی کبابی تازه و نوشیدنی خوب فرانسوی‪».‬‬
‫ساخنران‪ ،‬دسااتها را دراز کاارده و کشوقوساای بااه باادنش داد‪ .‬نگاااهی بااه کوههااای‬
‫باعظمت انداخت و لحظهای سکوت کرد‪« .‬غمهای عمیقی را هم باهم تجربه کردیم‪.‬‬
‫مثل زمانی که یکی از دوستانم پس از جشن تولد پنجاهسالگیاش‪ ،‬باه سارطان مباتال‬
‫شد‪ .‬به نظر میآمد هر آنچه یک نفر میتواند آرزویش را داشته باشاد‪ ،‬در ایان دنیاا دارد؛‬
‫اما بدون سالمتی‪ ،‬متوجه شد که هیچچیز ندارد و هماین موضاوع او را دگرگاون کارد‪.‬‬
‫میدانید‪ ،‬سالمتی تاجی است روی سر انسان سالم که فقط افراد بیمار میتوانناد آن را‬
‫ببیند‪ .‬به قول قدیمیها‪ ،‬وقتی ما جوانیم‪ ،‬سالمتی را برای باه دسات آوردن ثاروت فادا‬
‫میکنیم و وقتی پیر میشویم‪ ،‬متوجه میشویم چه چیزی بیشتر از همه اهمیت دارد و‬
‫آن را فدا کنیم تا حتی شده بارای یاک روز‪ ،‬ساالمتیماان را داشاته باشایم‪ .‬هایچکس‬
‫دوست ندارد ثروتمندترین فرد در قبرستان باشد‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬ضمن خیره شدن به توریستهایی که این مهمانی را گرفتاه بودناد و روی‬
‫قایق تفریحی سروصدا راه انداخته بودند‪ ،‬خیلی سریع اضافه کرد‪« :‬البتاه دوساتم‬
‫سرطان را شکست داد؛ درسات هماانطاور کاه در برابار هار چیازی کاه بخواهاد‬
‫رؤیاهایش را از بین ببرد‪ ،‬از خودش دفاع میکند‪ .‬مرد جالبی است؛ مثل یک برادر‬
‫ا‬
‫دوستش دارم‪ .‬خوب ببینید‪ ،‬واقعا از دیدنتان خوشحال شدم‪ .‬خبر آمدنتان باه مان‬
‫رسیده باود‪ .‬آقاای رایلای خیلای هیجاان دارد آنچاه را دربااره رسایدن باه حاداکثر‬
‫بهرهوری‪ ،‬حفظ عملکرد استثنایی و خلق زندگی مطلوبتان به شاما قاول دادناد‪ ،‬از‬
‫طریااق ایجاااد یااک برنامااه روتااین صابحگاهی بااا شااما در میااان بگذارنااد‪ .‬خیلاای‬
‫خوشحالم که ایشان با یاددادن آنچه به ایشان یااد دادم‪ ،‬دارناد لطاف و حکمات را‬
‫نشر میدهند‪ .‬مطمئنم از بیانش و مادلهای آموزشای کاه باهزودی یااد خواهیاد‬ ‫‪84‬‬
‫گرفت‪ ،‬خوشتان میآید‪ .‬باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬انقالبای در زنادگی هار دوی شاما‬
‫ایجاد میکند‪ .‬میدانم به نظار عجیاب و بااورنکردنی میآیاد؛ اماا قارار گارفتن در‬
‫معر متدشناسیای که قرار است به شما یاد بدهد‪ ،‬باعث بروز تغییرات چشمگیر‬
‫در اعماق وجودتان میشود‪ .‬حتی صرف قارار گارفتن در معار ایان اطالعاات‪،‬‬
‫میتواند نیروی خاص در درونتان بیدار کند‪».‬‬
‫سخنران‪ ،‬عینک شیکش را روی چشم برگرداند‪« .‬در ضمن‪ ،‬آقای رایلی از من‬
‫خواستند به شما بگویم که ظرف چند روز آینده‪ ،‬اینجا را مانند خانه خودتان بدانید‪.‬‬
‫البته من را زیاد نمیبینید؛ زیرا اغلاب اوقاات مان مشاغول غواصای‪ ،‬قاایقرانای و‬
‫ماهیگیری هستم‪ .‬ماهیگیری‪ ،‬یکی از آن کارهایی اسات کاه خیلای باه انجاام آن‬
‫عالقه دارم‪ .‬نهتنها برای مربیگری و برای انسان بزرگ و مهربانی کاه قارار اسات‬
‫بهزودی مالقات کنید به موریس آمادم‪ ،‬بلکاه بارای تجدیادقوا‪ ،‬فاصاله گارفتن از‬
‫دنیای پیچیده که پر از دشواری‪ ،‬اقتصاد آسیبدیده‪ ،‬صنایع اشباعشده و مشکالت‬
‫زیستمحیطی است‪ ،‬اینجا هستم‪ .‬اینها فقط چند نموناه از ماواردی هساتند کاه‬
‫ا‬
‫سطح خالقیت‪ ،‬انارژی‪ ،‬عملکارد و شاادی ماا را کااهش میدهاد‪ .‬معماوال بارای‬
‫تجدیدقوا و شارژ کردن خودم‪ ،‬به اینجا میآیم‪ .‬بهارهوری ممتااز‪ ،‬بادون تعطایالت‬
‫آرام‪ ،‬باعث تخلیه انرژی میشود‪ .‬استراحت و بازیابی انارژی بارای کساانی کاه باه‬
‫تعالی متعهد هستند‪ ،‬نه یک امر تجمالتی‪ ،‬بلکه یک الزام است‪ .‬من این اصول را‬
‫برای سالها به مردم آموزش دادهام‪ .‬بااینحال‪ ،‬خودم گاهی فراموش میکنم کاه‬
‫بهایش را در همایش آخر پرداختم‪ .‬هماینطاور یااد گارفتم کاه تنهاایی و دوری از‬
‫سرگرمیهای دیجیتال و ارتباطات مجازی بدون فکری که این روزها اغلب ساعت‬
‫مردم را پر کرده است باعث تقویت فرآیند الهامگیری میشود‪ .‬این را هم بدانید کاه‬
‫نبو ذاتی‪ ،‬زمانی خودش را به شما عرضه میکند که در حال لذت بردن از زندگی‬
‫هستید‪ .‬ما زمانی ایدههای متحولکننده زندگی را به خودمان جذب مایکنایم کاه‬
‫آرام و سرشار از لذت هستیم‪ .‬این نقطه کوچک در اقیانوس هند‪ ،‬کمک میکند به‬
‫‪85‬‬ ‫بهترین نسخه خودم دسترسی پیدا کنم‪ .‬اینجا یاک محال واقعای بارای اعتکااف‪،‬‬
‫دیدن زیباییهای حیرتآور و تغذیه عالی است‪ ،‬با مردمانی مهربانکاه هناوز دل و‬
‫ا‬
‫زبانشان یکی است‪ .‬من واقعا شیفته موریس هستم و هناوز شاگفتی لاذتهاای‬
‫ا‬
‫کوچک زندگی را به دیده تحسین نگاه میکنم؛ مثال صرف غذا همراه باا خاانواده‪،‬‬
‫شنا کاردن باا دوساتان و بعاد‪ ،‬یاک وعاده مااهی کباابی کاه از فروشاگاه ساوپریو‬
‫میخریم و با یک قوطی فونیکس خنک میخوریم‪».‬‬
‫هنرمند پرسید‪ « :‬فونیکس؟»‬
‫سخنران جواب داد‪« :‬برند نوشیدنی جزیره موریس است‪ .‬این را هم بگویم که‬
‫همیشه موقع تارک کاردن ایان جزیاره صاد برابار قاویتر‪ ،‬چاباکتار‪ ،‬متمرکزتار و‬
‫پرانرژیتر از وقتی هستم که آمدهام‪ .‬در زندگی روزمرهام خیلی سخت کار میکنم‪.‬‬
‫امیدوارم حمل بر خودستایی نباشاد؛ اماا خیلای باه ارتقاای ساطح آگااهی جامعاه‬
‫اهمیت میدهم و از همین رو متعهدم که سهم خودم را برای کاهش دادن طمع‪،‬‬
‫نفرت و ناسازگاری در آن انجام بدهم‪ .‬آمدن به اینجا‪ ،‬مرا از نو مایساازد و مارا باه‬
‫ا‬
‫چیزهایی که واقعا مهم هستند‪ ،‬متصل میکناد؛ بناابراین‪ ،‬مایتاوانم برگاردم و باه‬
‫مردم دنیا خدمت کنم‪ .‬ما برای مردم دنیا کار میکنیم‪ .‬بگذریم؛ شما سعی کنید که‬
‫خوش بگذرانید و باز هم بابت حرفهای مثبتتان و این که در همایش من شرکت‬
‫کردید‪ ،‬سپاسگزارم‪ .‬حرفهایتاان بیشاتر از آنکاه فکارش را بکنیاد‪ ،‬بارایم ارزش‬
‫دارد‪ .‬همه میتوانند منتقد باشند‪ ،‬اما مشاور بودن شهامت میخواهد‪ .‬تبدیلشادن‬
‫به یک نفر تأثیرگذار‪ ،‬به این معنا نیست که با دیگران بدون احتارام برخاورد کنایم‪.‬‬
‫امیدوارم رهبران بیشتری این اصل را درک کنند‪».‬‬
‫سخنران حین تکاندن شن از روی شلوارک استتارش‪ ،‬گفات‪« :‬و راساتی یاک‬
‫چیز دیگر‪»...‬‬
‫کارآفرین با لحنی محترمانه گفت‪« :‬بفرمایید‪».‬‬
‫ا‬
‫«لطفا فردا صبح اینجا در ساحل باشید‪ .‬آموزش شما همان موقع شروع میشود‪».‬‬
‫کارآفرین موافقت کرد‪« :‬چه ساعتی؟»‬
‫جواب داد‪ ۵« :‬صبح‪ .‬کنترل صحبت را به دست بگیرد تا زندگیات را ارتقا بدهی‪».‬‬ ‫‪86‬‬
‫فصل هشتم‬
‫روش پنج صبح‪ :‬برنامه صبحگاهی سازندگان دنیا‬

‫«بیدار شدن قبل از سپیدهدم نالی است؛ ز یرا چنین نادتی به سلم ی ثروت‬
‫و خرد کم میکند‪».‬‬
‫ارسطو‬

‫میلیاردر‪ ،‬در حین پایین آمدن از پلکان ساحلیاش‪ ،‬فریاد زد‪« :‬به باشاگاه پانج‬
‫‪87‬‬
‫صبحیها خوش آمدید‪ .‬بون زور! این در زبان کریول یعنی صابحبهخیر‪ .‬شاما سار‬
‫وقت رسیدید‪ .‬من عاشق وقتشناسی هستم‪ .‬وقتشناسی‪ ،‬خصلت افراد سلطنتی‬
‫است‪ .‬حداقل در ذهن من که اینگونه اسات‪ .‬مان اساتون رایلای هساتم‪ ».‬ایان را‬
‫گفت و باوقار تمام‪ ،‬دستش را به طرف دو مهمانش دراز کرد‪.‬‬
‫لباسهای کهنه با یک شلوار مشکی خوش دوخت و تیشرت تمیزی باا نوشاته‬
‫"هیچ ایدهای جواب نمیدهد‪ ،‬مگر این که دستبهکار شوید" به تن داشات‪ .‬پاهاایش‬
‫ا‬
‫برهنه بودند و صورتش بهخوبی اصالح شده بود‪ .‬کامال سرحال بود و تمام اینهاا در‬
‫ترکیب با پوست برنزهاش‪ ،‬باعث میشد جوانتر از دو روز قبل‪ ،‬در سالن همایش‪ ،‬باه‬
‫نظر برسد‪ .‬یک کاله بیسبال مشکی را هم برعکس روی سرش گذاشته بود‪.‬‬
‫چشمها ی سبزش باه طارزی غیرعاادی روشان بودناد و لبخنادش باه شاکل‬
‫حیرتآوری تابناک بود‪.‬‬
‫بله همانطور که کارآفرین حس کرده بود‪ ،‬چیز بسیار عجیبی در این مرد بود‪.‬‬
‫کبوتر سفیدی باالی میلیاردر پرواز میکرد که گویا تحت تأثیر جاادو‪ ،‬حادود ده‬
‫ثانیه در هوا معلق ماند و بعاد‪ ،‬پارواز کارد و رفات‪ .‬میتوانیاد تصاور کنیاد؟ صاحنه‬
‫دستکمی از معجزه نداشت‪.‬‬
‫میلیاردر با اشتیاق گفت‪« :‬اجازه بدهید باه شاما دو نفار خوشآماد بگاویم‪ ».‬و‬
‫بااهجای آنکااه منتظاار جااواب بمانااد‪ ،‬دسااتهای بلناادش را دور شااانه کااارآفرین و‬
‫هنرمند‪ ،‬حلقه کرد‪.‬‬
‫ا‬
‫متفکرانه گفت‪« :‬خدایا‪ ،‬شما دو نفر واقعا شجاع هستید‪ .‬شما باه یاک پیرمارد‬
‫ژولیده اعتماد کردید‪ ،‬به یک غریبه‪ .‬مایدانم ظااهر آن روزم شابیه ولگردهاا باود‪.‬‬
‫البته اینطور نیست که به ظاهرم اهمیت ندهم؛ فقط آنقدرها بارایم مهام نیسات‬
‫که ظاهرم چطور باشد‪ ».‬و با صدای بلند به بیخیالی خودش خندید‪« .‬دوست دارم‬
‫ا‬
‫کامال واقعی باشم و البته اصیل‪ .‬من را یاد این گفته قدیمی میاندازد‪:‬پول زیاد آدم‬
‫ا‬
‫را تغییر نمیدهد‪ ،‬فقط همان چیزی که قبال بودند را واضحتر میکند‪».‬‬
‫میلیاردر نگاهی به اقیانوس اناداخت و اجاازه داد اشاعه ساپیدهدم روی بادنش‬ ‫‪88‬‬
‫پخش شود‪ .‬چشمها را بست و نفس عمیقی کشید‪ .‬خطو شاکم عضاالنیاش از‬
‫روی تیشرت هام معلاوم بودناد‪ .‬بعاد‪ ،‬از جیاب عقاب شالوارش یاک گال درآورد‪.‬‬
‫کارآفرین و هنرمند تاکنون چنین گلی را ندیده بودند؛ عجیبتر این که چارا وقتای‬
‫در جیب میلیاردر بوده‪ ،‬آسیب ندیده است‪.‬‬
‫حین بو کشیدن گلبرگها گفت‪« :‬گلها‪ ،‬برای تمام کسانی که بارای سااختن‬
‫جاادو در زنادگی حرفاهای و شخصای اراده محکاام دارناد‪ ،‬اهمیات زیاادی دارنااد‪.‬‬
‫بگذریم‪ .‬خواستم به این نکته اشاره کنم کاه پادرم یاک کشااورز باود‪ .‬مان در یاک‬
‫مزرعه بزرگ شدم و بعد به کالیفرنیای جناوبی نقال مکاان کاردیم‪ .‬ماا سااده فکار‬
‫میکردیم‪ ،‬ساده صحبت میکردیم و ساده زندگی میکردیم‪ .‬میتوانید یک پسار را‬
‫از روستا جدا کنید‪ ،‬اما محال است بتوانید روح روستایی آن پسر را از او جدا کنید‪».‬‬
‫حین آنکه نگاهش روی دریای پرشکوه قفل بود‪ ،‬با اشتیاق سخن میگفت‪.‬‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬صادقانه از میلیاردر تشکر کردند‪ .‬برای او شرح دادناد کاه‬
‫ماجراجوییشان تا بدین جای کار‪ ،‬بسایاری عاالی باوده اسات و خالصاانه باه ایان‬
‫ا‬
‫موضوع اشاره کردند که جزیره و ساحل اختصاصی‪ ،‬از تماام آنچاه قابال دیادهاناد‪،‬‬
‫زیباتر هستند‪.‬‬
‫میلیاردر حین زدن عینک آفتابی‪ ،‬گفت‪":‬برای خودش شهر رؤیاها است‪ .‬همه‬
‫اینها‪ ،‬لطف خداوند است‪ .‬از این بابت مطمئن هستم‪ .‬خیلی خوشحالم که اینجاا‬
‫هستید‪".‬‬
‫حین آنکه سه نفری روی خط سااحل قادم میزدناد‪ ،‬هنرمناد پرساید‪« :‬پاس‬
‫پدرتان بودند که عادت بیدار شدن با آفتاب را به شما یاد دادند؟»‬
‫خرچنگی روی ساحل بهسرعت در حال حرکت بود و سه پروانه‪ ،‬باالی سرشان‬
‫اوج میگرفتند‪.‬‬
‫در کمال حیرت آن دو‪ ،‬میلیاردر مانند درویشی در حال شادی‪ ،‬شاروع کارد باه‬
‫دور خودش چرخیدن‪ .‬حین چرخیدن فریاد زد‪« :‬باید روی پرده اتاقت بنویسام کاه‬
‫‪89‬‬ ‫اگر سحرخیز نباشی‪ ،‬در هیچچیز پیشرفت نخواهی کرد‪».‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬اممم‪...‬شما دارید چهکار میکنید؟»‬
‫«این گفته نغز‪ ،‬از ویلیام پیت نقل شده است‪ .‬باه دلیلای ناامعلوم الزم دیادم در‬
‫این لحظه آن را با شما درمیان بگذارم‪ .‬خب اجازه بده به ساالت درباره پدرم جواب‬
‫بدهم‪».‬‬
‫سپس ادامه داد‪« :‬جواب‪ ،‬هم مثبت است و هم منفی‪ .‬در تمام مدت کاودکی‪،‬‬
‫پدرم را میدیدم که صبح زود از خواب بیدار میشد‪ .‬مثل تمام عادات روزمره دیگر‪،‬‬
‫اینقدر آن کار را انجام داد که دیگر انجام ندادنش‪ ،‬برایش غیرممکن شد‪ .‬اما مان‬
‫هم مانند تمام بچهها‪ ،‬در مقابل کاری که پادرم از مان میخواسات انجاام بادهم‪،‬‬
‫مقاومت میکردم‪ .‬همیشه‪ ،‬نوعی یاغیگری در وجودم داشاتم‪ .‬میشاود گفات باه‬
‫نوعی برای خودم یک دزد دریایی هستم‪ .‬پدرم هم به دالیل نامعلوم بهجای اینکاه‬
‫هرروز سر این موضوع با من بحاث کناد‪ ،‬اجاازه داد کااری کاه دلام میخواسات را‬
‫انجام بدهم‪ .‬پس من تا هر وقت که دوست داشتم میخوابیدم‪».‬‬
‫کارآفرین که امروز صبح با لباس یوگا حاضر شاده باود و موباایلش را در دسات‬
‫داشت تا در صورت نیاز یادداشت بردارد‪ ،‬گفت‪« :‬چه پدر خوبی‪».‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬بله پدر خوبی بود‪».‬‬
‫آقای رایلی ادامه داد‪« :‬درواقع‪ ،‬این آقای سخنران بود کاه روش پانج صابح را‬
‫به من آموخت‪ .‬وقتی برای اولین بار او را مالقات کاردم‪ ،‬جاوان باودم‪ .‬تاازه اولاین‬
‫شرکتم را راه اندازی کرده بودم‪ .‬نیاز به راهنمایی داشتم‪ .‬همه توافق داشتند کاه او‬
‫بهترین مربی دنیا است‪ .‬لیست انتظارش‪ ،‬برای سه سال بعد وقت میداد؛ بنابراین‬
‫هرروز به او تلفن کردم تا پذیرفت مربای مان باشاد‪ .‬آن موقاع‪ ،‬خاودش هام بسایار‬
‫جوان بود؛ اما آموزههایش‪ ،‬خرد عمیقی در خودشان داشتند؛ ناوعی قادرت نااب و‬
‫اثرگذاری نبو آمیز که برای سنش‪ ،‬به حد قابلتوجهی زیاد بود‪».‬‬
‫هنرمند حرفش را قطع کرد‪« :‬عادت سحرخیزی جواب داد؟»‬
‫میلیاردر باه هنرمناد لبخناد زد و بارای لحظاهای ساکوت کارد‪« .‬آن تکلیاف‪،‬‬
‫تکلیفی بود که تمام تکالیف دیگر را ارتقا داد‪ .‬حاال محققها از این رفتاار کاه تماام‬ ‫‪91‬‬
‫الگوهای رفتاری و عملکردی شما را تغییر میدهد‪ ،‬با عنوان "عاادت کلیادی" یااد‬
‫میکنند‪ .‬تثبیت کردن این عادت بهعنوان یک مسیر عصبی عمیق‪ ،‬نیازمند تالش‬
‫و قویتر ین تعهد عمرم بود‪ .‬میخواهم باا شاما صاادق باشام‪ .‬روزهاایی کاه ساعی‬
‫میکردم این عادت را در خودم تثبیت کنم‪ ،‬دچار ساردرد میشادم و فقاط دوسات‬
‫داشتم بخوابم‪ .‬اما وقتی عادت بیادار شادن رأس سااعت پانج را در خاودم تثبیات‬
‫کردم‪ ،‬روزهایم بهطور مستمر و از جهات زیاد به لحا کیفی رشد کردناد و آنقادر‬
‫بهتر شدند کاه هرگاز تجرباه نکارده باودم‪ ».‬هار دو شانونده‪ ،‬یکصادا پرسایدند‪:‬‬
‫«چطوری؟»‬
‫کارآفرین با مهربانی دستی روی بازوی هنرمند گذاشت ‪ -‬کاه یعنای هار دو در‬
‫این تجربه باهم هستند‪ .‬اینکه حاال یک تیم هستند‪ ،‬هنرمند‪ ،‬نگاهش را باه نگااه‬
‫کارآفرین دوخت‪.‬‬
‫میلیاردر ادامه داد‪« :‬در این زمانه که همهچیز بهصورت تصاعدی در حال تغییر‬
‫است‪ ،‬عوامل حواسپرتی بسیار زیاد هساتند و برناماه زنادگی هماه‪ ،‬شالو اسات‪.‬‬
‫بیدار شدن در ساعت پنج صبح و اجرای برنامه صبحگاهیای که سخنران به من‬
‫یاد داد‪ ،‬حکم واکسن را در برابار مانادن در حاد متوساط داشات‪ .‬دیگار نیااز نباود‬
‫صبحها عجله کنم‪ .‬تصورش را بکنید که همین یک فاکتور چه تأثیر مثبتی بار روز‬
‫شما میگذارد؛ این که صبحتان را در آرامشی که فقط اول صبح پیدا میشود‪ ،‬آغاز‬
‫کنید‪ ،‬این که روزتان را با حسی قوی و متمرکاز شاروع کنیاد‪ .‬متوجاه شادم کاه باا‬
‫گذشتن ساعات روز‪ ،‬ذهنم به شکل قابلتوجهی متمرکاز شاده اسات‪ .‬تماام افاراد‬
‫بزرگ مانند قهرمانان ورزشی‪ ،‬یک مدیر باهوش‪ ،‬یک معمار کاربلد یا یاک نوازناده‬
‫مورداحترام ویولن سل‪ ،‬باه طریقای توانساتند قابلیات تمرکاز را بارای بهینهساازی‬
‫مهارتشان برای مدت طوالنی بیوقفه حفظ کنند‪ .‬این قابلیت یکی از خاصترین‬
‫فاکتورهایی است که آنها را قادر میکند چنین نتایج سطح باالیی را در دنیاا رقام‬
‫بزنند؛ آن هم دنیایی که اغلب مردمش سطح ادراکشان را تنزل دادهاناد و تمرکاز‬
‫‪90‬‬ ‫خود را متالشی کردهاند‪ ،‬عملکرد ضعیف و دستاوردهای معمولی را قبول نماوده و‬
‫به حد مأیوسکنندهای‪ ،‬در حد متوسط زندگی میکنند‪».‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬میفهمم‪ .‬اگر برای بزرگ شدن درزمینه حرفاهایتاان جادی‬
‫ا‬
‫هستید‪ ،‬محافظت کردن خودتان از حواسپرتی‪ ،‬دقیقا روشی است کاه بایاد باا آن‬
‫کار کنید‪ .‬دانشمندان علم عصبشناسی‪ ،‬این حالت ذهنی برتر را "فاز جریان" لقب‬
‫دادهانااد‪ .‬ایاان حااالتی اساات کااه در آن‪ ،‬سااطح ادراکمااان باااال ماایرود‪ ،‬میاازان‬
‫دسترسیمان به ایدههای ناب افزایش مییابد و مغزمان به سطح بااالیی از قادرت‬
‫پردازش دست پیدا میکند و بیدار شدن قبل از طلاوع آفتااب‪ ،‬آن هام درحالیکاه‬
‫اغلب اطرافیان خواب بودند‪ ،‬میازان خالقیاتم بااال رفات‪ ،‬انارژیام دو برابار شاد‪،‬‬
‫بهرهوریام هم سه برابر شد و ‪»...‬‬
‫کارآفرین حرفش را قطع کرد‪« :‬جدی میگویید؟» دیگر قادر نبود حیارتش را از‬
‫اینکه تغییری ساده در حد این برنامه صبحگاهی‪ ،‬میتواند زندگی یک فرد را بهکلی‬
‫متحول کند‪ ،‬مخفی نگه دارد‪.‬‬
‫ا‬
‫«کامال جدی میگویم‪ .‬در تمام سالهای فعالیتم در کسبوکار‪ ،‬صداقت‪ ،‬یکی‬
‫از اصول بنیادین من بود‪ .‬هیچچیز مثل یک وجدان پاک و قلب آرام‪ ،‬نمیتواند باه‬
‫شما کمک کند شبها زود به خواب بروید‪ .‬گمان میکنم که آن بخشای از روحیاه‬
‫روستایی من است‪».‬‬
‫ناگهان گوشی کارآفرین زنگ خورد و پیامی فوری برایش آمد‪ .‬حین نگاه کردن‬
‫به صفحه موبایل‪ ،‬گفت‪« :‬عذر میخواهم‪ .‬به بچههای تیمم گفته بودم که باا مان‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫تماس نگیرند‪ .‬واقعا قضیه را برایشان روشن کرده بودم‪ .‬اصال متوجه نمیشوم چارا‬
‫باید اآلن مزاحمم شوند‪».‬‬
‫این جمله‪ ،‬با حروف درشت نوشته شده بود‪ :‬از شرکت برو‪ ،‬وگرنه میمیری!‬
‫ا‬
‫کارآفرین با گوشیاش وررفات و ساهوا آن را روی شانهاا اناداخت‪ .‬خیلای زود‬
‫ا‬
‫نفسش به شماره افتاد‪ .‬هنرمند درحالیکه دردسر را حس کرده باود‪ ،‬فاورا پرساید‪:‬‬
‫«چه شده است؟»‬
‫با دیدن خونی که بهصورت دوستش هجاوم آورده و دساتان لارزانش‪ ،‬ایان باار‬ ‫‪92‬‬
‫محکمتر و با دلسوزی بیشتر تکرار کرد‪« :‬چه شده است؟»‬
‫میلیاردر هم نگران به نظر میرسید‪ .‬حالت خوب است‪ .‬چیزی نمیخواهی؟»‬
‫«من همین اآلن یک پیام تهدیاد باه مارگ‪...‬از سارمایهگاذارهاایم‪ ...‬دریافات‬
‫کردم‪ .‬آنها میخواهند شرکتم را بگیرند‪ .‬اآلن هم دارند‪...‬سعی میکنند از شرکت‬
‫خودم بیرونم کنند؛ زیرا فکر میکنند سهمم زیادی بزرگ است‪ .‬به من گفتناد اگار‬
‫نروم‪ ،‬من را میکشند‪».‬‬
‫میلیاردر بالفاصله با یک حرکت دایرهوار‪ ،‬عینکش را از چشم برداشت و در هوا‬
‫نگه داشت‪ .‬چند ثانیه‪ ،‬بعد از پشت یک درخات نخال‪ ،‬دو مارد باا مسلسال ظااهر‬
‫شدند و بهسرعت به طرف ساحل دویدند‪.‬‬
‫مرد قدبلندتر پرسید‪« :‬رهیس‪ ،‬حالتان خوب است؟»‬
‫میلیاااردر‪ ،‬آرام و ب اا اطمینااان‪ ،‬بااه تاایم حفاااظتیاش گفاات‪« :‬بلااه امااا از شااما‬
‫میخواهم به موضوعی رسیدگی کنید؛ البته اگر مشکلی برای انجام آن ندارید‪».‬‬
‫بعد به کارآفرین گفت‪« :‬من میتوانم کمکت کنم‪».‬‬
‫میلیاردر کمی با خودش حرف زد و تعدادی کبوتر از باالی سرش پرواز کردند‪.‬‬
‫کارآفرین درحالیکه صدایش هنوز میلرزید و دانه های عارق روی ناحیاهای‬
‫پرچین از پیشانیاش ظااهر شاده بودناد‪ ،‬جاواب داد‪« :‬البتاه‪ ،‬ممناون میشاوم‬
‫کمکم کنید‪».‬‬
‫میلیاااردر گفاات‪« :‬بااه مااا بسااپارید‪ ».‬بعااد بااا اقتااداری غیرقابلانکااار‪ ،‬بااا تاایم‬
‫حفاظتیاش صحبت کرد‪« :‬از قرار معلوم‪ ،‬مهمان من توسط چند بیسروپا تهدیاد‬
‫ا‬
‫میشود‪ .‬لطفا جستوجو کنید و قصد آنها را بفهمید و راهحل پیشنهادیتان را به‬
‫من برسانید‪».‬‬
‫و بعد‪ ،‬رو به کارآفرین گفت‪« :‬نگران نباش‪ .‬افراد من‪ ،‬بهترین هساتند‪ .‬حلاش‬
‫میکنیم‪ ».‬آقای رایلی اینقدر محکم این را گفت که کارآفرین را آرام کرد‪.‬‬
‫کارآفرین جواب داد‪« :‬خیلی از شما ممنونم‪».‬‬
‫‪93‬‬ ‫هنرمند‪ ،‬دستش را با مهربانی نگه داشت‪.‬‬
‫همانطور کاه خورشاید در آسامان باشاکوه منااطق اساتوایی اوج میگرفات‪،‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬میتوانم حرفم را ادامه بدهم؟»‬
‫مهمانها با تکان سر جواب مثبت دادند‪.‬‬
‫خدمتکاری‪ ،‬با لباسی بینقص و عاالی‪ ،‬از داخال کلباهای کاه کمای بااالتر از‬
‫ساحل قرار داشت‪ ،‬بیرون آمد‪ .‬خیلی زود‪ ،‬خدمتکارها اعالترین و بهترین قهوههاا‬
‫را که کارآفرین و هنرمند تاکنون نخورده بودند‪ ،‬برایشان سرو کردند‪.‬‬
‫میلیاردر حین نوشیدن قهوهاش گفت‪« :‬چنانچه هرروز صبح به مقدار متعاادل‬
‫قهوه مصرف شود‪ ،‬برای افزایش عملکرد مغاز عاالی اسات‪ .‬همینطاور سرشاار از‬
‫آنتیاکسیدان است؛ بنابراین روند پیری را هم کند میکند‪».‬‬
‫سپس گفت‪«:‬بگذریم خب کجا بودیم؟ داشتم درباره مزایای پیوستن به باشاگاه‬
‫پنج صبحیها به شما مایگفاتم‪ .‬اسامش ایان اسات‪ :‬فرماول ‪ ۱۱/۱۱/۱۱‬باه مان‬
‫اعتماد کنید‪ .‬وقتی همین مفهوم را باهتنهایی یااد بگیریاد و باهطاور مساتمر باه کاار‬
‫بگیرید‪ ،‬بهرهوری‪ ،‬کامیابی‪ ،‬عملکرد و اثرگذاریتان بهسرعت افازایش پیادا میکناد‪.‬‬
‫هیچ برنامه دیگری را سرا ندارم کاه باه انادازه ایان برناماه‪ ،‬باه موفقیات و ساالمتم‬
‫کمک کرده باشد‪ .‬من خیلی کم درباره موفقیتهایی که در زنادگی باه آنهاا رسایدم‬
‫حرف میزنم‪ .‬همیشه ادعاا داشاتن را یاک ضاعف بازرگ شخصایتی مایدانم‪ .‬یاک‬
‫شخص هرچقدر که قدرتمند باشد‪ ،‬کمتر نیاز به اعالم کردن آن دارد‪».‬‬
‫کارآفرین که حاال کمی آرامتر شده بود‪ ،‬گفات‪« :‬بلاه آقاای ساخنران کمای از‬
‫موفقیتهای شما برایمان گفتهاند‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند وارد بحث شد‪« :‬و آن طرز لباس پوشیدن در سالن همایش هم کامال‬
‫موضوع را تأیید میکرد!»‬
‫«هرروز صبح ساعت پنج بیدار شدن‪ ،‬تمرینی بود که بیشتر موفقیتم را رقم زد‪.‬‬
‫مرا قادر کرد که به متفکر اهل بصیرتی تبدیل شوم و به من فضایی برای تأمال داد‬
‫تا دنیای درونم را به شکل عجیبی رشد بدهم‪ .‬انضبا حاصل از آن به من کماک‬
‫ا‬
‫کرد تا بتوانم ازلحا فیزیکی کامال روی فرم باشم و درنتیجاه‪ ،‬ساالمتی‪ ،‬درآماد و‬ ‫‪94‬‬
‫سبک زندگیام به شکل زیبایی پیشرفت کردند‪ .‬همچنین سحرخیزی من را به یک‬
‫رهبر عالی تبدیل کرد و کمکم کرد تا به انساان بهتاری تبادیل شاوم‪ .‬حتای وقتای‬
‫سرطان پروستات میخواست من را نابود کند‪ ،‬این برنامه صابحگاهم باود کاه مارا‬
‫ا‬
‫نجات داد‪ .‬واقعا باه دلیال آن باود‪ .‬در درس بعادی فرماول‪ ۱۱/۱۱/۱۱‬را برایتاان‬
‫شرح میدهم تا بدانید برای کسب نتایج حیرتآور‪ ،‬از لحظهای که بیدار میشاوید‬
‫ا‬
‫دقیقااا بایااد چاهکااار کنیاد‪ .‬ایاان اطالعااات‪ ،‬بساایار ارزشاامند هسااتند و ماان خیلاای‬
‫خوشااحالم کااه آنهااا را بااه شااما انتقااال ماایدهم‪ .‬بااه بهشاات خااوش آمدیااد؛ و‬
‫همینطور‪ ،‬به اولین روز از زندگی بهتر‪».‬‬
‫آن شب درموریس‪ ،‬کارآفرین به حدی آرام خوابید که سالها تجربه نکرده بود‪.‬‬
‫علیرغم تهدیدی که به دستش رسیده بود‪ ،‬دستورات مختصر میلیااردر در ترکیاب‬
‫باشکوه مناظر طبیعی‪ ،‬هوای تمیز و خالص اقیانوس و عالقاه روباهرو شادنش باا‬
‫هنرمند‪ ،‬باعث شد بسیاری از نگرانیهایش را رها کند‪.‬‬
‫اما ساعت ‪ ۳:۳۳‬صبح‪ ،‬صدای ضرباتی مانند رعد‪ ،‬در اتاقش به گوشش رسید‪.‬‬
‫ساعت را میدانست؛ چون نگاهی انداخت به ساعت روی میز چوبی کناار تخات‬
‫کلبهای که میزبان در اختیارش قرار داده بود‪ .‬ابتدا فکر کرد شاید هنرمند باشد که به‬
‫دلیل بیخوابی آمده تا سری به او بزند‪ .‬بدون این که بپرسد کیست‪ ،‬در را باز کرد‪.‬‬
‫کسی آنجا نبود‪.‬‬
‫رو به آسمان پرستاره‪ ،‬گفت‪« :‬آهای؟»‬
‫امواج‪ ،‬به نرمی روی ساحل نزدیاک کلباهاش میشکساتند و عطار رز‪ ،‬عاود و‬
‫چوب سندل‪ ،‬در نسیم قابلتشخیص بود‪.‬‬
‫«کسی آنجاست؟»‬
‫سکوت‪.‬‬
‫در را با احتیا بست‪ .‬این بار در را قفل کرد‪ .‬حین برگشتن به تخت خوابش که‬
‫با ملحفهای از جنس کتان مصری و انگلیسی پوشانده شده بود‪ ،‬سه ضربه محکم‬
‫‪95‬‬ ‫دیگر به در زده شد‪.‬‬
‫«بله؟»‬
‫صدایی خاشدار‪ ،‬جاواب داد‪« :‬قهاوه صابحگاهی کاه سافارش داده بودیاد را‬
‫برایتان آوردم خانم‪».‬‬
‫صورت کارآفرین‪ ،‬بار دیگر چروک افتاد‪ .‬قلبش بهشدت شروع کرد به تاپتااپ‬
‫زدن‪« .‬در این ساعت برای من قهوه میآورند؟ چه عجیب‪»...‬‬
‫به سمت دررفت و آن را باز کرد‪.‬‬
‫مردی هیکلی با سری طاس‪ ،‬چشمانی لوچ و نیشخندی به لب‪ ،‬آنجا ایساتاده‬
‫بود‪ .‬تکه نخی آبی و باریک دور گردن انداخته بود که عکاس صاورت کسای از آن‬
‫آویزان بود‪.‬‬
‫کارآفرین دقت کرد تا بتواند آن صورت را ببیند‪ .‬چهره یک مرد سالخورده بود؛‬
‫مردی که خوب میشناخت‪ ،‬مردی که بسیار دوستش داشت‪.‬‬
‫این عکس‪ ،‬متعلق به پدرش بود‪.‬‬
‫کارآفرین وحشتزده فریاد زد‪« :‬تو کی هستی؟ این عکس را از کجا آوردهای؟»‬
‫«من از طرف شرکای تجاریات آمادهام‪ .‬ماا تماام چیزهاایی کاه الزم اسات را‬
‫دربارهات میدانیم؛ همهچیز‪ .‬تمام اطالعات شخصیات را ردگیری کردهایم‪ .‬تمام‬
‫فایلهایت را هک کردهایم‪ ».‬مرد طاس‪ ،‬دستش را زیر کمربنادش بارد و چااقویی‬
‫بیرون آورد و روی گردن کارآفرین گذاشت‪« :‬حاال دیگر هایچکاس نمیتواناد از تاو‬
‫ا‬
‫محافظت کند‪ .‬نمیخواهم به تو صدمهای بزنم؛ البته فعال‪ .‬این بار آمدم تا فقط به‬
‫تو اخطار بدهم‪ ...‬از آن شرکت برو‪ ...‬سهمت را واگذار کن و خداحافظی کن؛ وگرنه‬
‫این چاقوی تیز را در گلویت فرو میکنم‪ ...‬آن هم وقتی انتظارش را نداری‪ ...‬زمانی‬
‫که فکر میکنی در امان هستی‪»...‬‬
‫مرد‪ ،‬چاقو را برداشت و زیر کمربندش گذاشت‪« :‬شب خوش خانم‪ .‬از مالقات‬
‫با شما‪ ،‬خوشوقت شادم‪ .‬مایدانم کاه باهزودی‪ ،‬مجادد شاما را مایبینم‪ ».‬و در را‬
‫محکم بست‪.‬‬
‫کارآفرین که بدجور شکه شده بود باه زاناو افتااد‪« :‬خادایا‪ ،‬کمکام کان‪ .‬دیگار‬ ‫‪96‬‬
‫نمیتوانم تحمل کنم! نمیخواهم بمیرم!»‬
‫سه ضربه دیگر روی در فرود آمد؛ این بار آرامتر‪.‬‬
‫«هی‪ ،‬من هستم باز کن‪».‬‬
‫کارآفرین از صدای در یکه خورد و از خواب پرید‪ .‬صدای ضربهها ادامه داشت‪.‬‬
‫چشمهایش را باز کرد و فهمید آنچه او را تا این حد ترسانده‪ ،‬کابوس بوده است‪.‬‬
‫از روی تخت برخاست و در را باز کارد‪ .‬از روی صادایش متوجاه شاده باود کاه‬
‫هنرمند پشت در است‪.‬‬
‫به هنرمند گفت‪« :‬کابوس دیدم‪ .‬یک مرد بیرحم‪ ،‬آمد و یک عکس از پدرم به‬
‫من نشان داد و گفت اگر شرکتم را واگذار نکنم‪ ،‬مرا خواهد کشت‪».‬‬
‫هنرمند بهآرامی پرسید‪« :‬اآلن خوبی؟»‬
‫«بهتر میشوم‪».‬‬
‫هنرمند برایش شرح داد‪« :‬من هم یک خواب عجیب دیدم‪ .‬بعاد از آن‪ ،‬دیگار‬
‫نتوانستم بخوابم‪ .‬باعث شد به خیلی چیزها فکر کنم‪ .‬به کیفیات هنارم‪ ،‬باه عماق‬
‫باورهااایم‪ ،‬بااه بهانااههای احمقانااهام‪ ،‬بااه نگاارش بدبینانااهام‪ ،‬پرخاشااگریام‪،‬‬
‫خااودویرانگریام و پشااتگوشاندازیهای باایانتهااای برنامااه روزانااهام را تحلیاال‬
‫میکنم و به این فکر میکنم کاه تصامیم دارم بااقی عمارم را چطاور بگاذرانم‪ .‬تاو‬
‫مطمئن هستی که حالت خوب است؟»‬
‫هنرمند تازه متوجه شد تا حد زیاادی دربااره خاودش حارف میزناد و باه فکار‬
‫همسفر وحشتزدهاش نیست‪.‬‬
‫کارآفرین پاسخ داد‪« :‬خوبم حاال که تو اینجایی‪ ،‬بهتر هستم‪».‬‬
‫«مطمئنی؟»‬
‫«آره»‬
‫هنرمند گفت‪« :‬دلم برایت تنگ شده بود‪ .‬ایرادی ندارد اگر بیشتر درباره خوابم‬
‫برایت تعریف کنم؟»‬
‫‪97‬‬ ‫«ادامه بده‪».‬‬
‫«راستش‪ ،‬بچه که بودم هرروز در مدرسه وانمود میکردم دو نفر هساتم؛ یاک‬
‫غول و یک دزد دریایی‪ .‬تمام روز بر این باور بودم که قدرت یک غول و یاغیگری و‬
‫هنجارشکنی یک دزد دریایی را دارم‪ .‬به معلمهایم میگفتم که این دو شخصایت‪،‬‬
‫من هستم و درد خانه هم به پدر و مادرم هم این حرف را میزدم‪ .‬معلمهایم‪ ،‬به من‬
‫میخندیدند‪ .‬از من انتقاد میکردند و میگفتند که واقعباینتار باشام‪ ،‬مانناد بااقی‬
‫بچهها رفتار کنم و دست از رؤیاپردازیهای مسخره بردارم‪».‬‬
‫کارآفرین که در حالت چهارزانو نشسته بود‪ ،‬پرسید‪« :‬والدینت چه میگفتند؟ با‬
‫تو مهربانتر بودند؟»‬
‫«آنها هم مانند معلمهایم‪ ،‬یادآوری میکردناد کاه تخایالتم را محادود کانم‪،‬‬
‫خالقیتم را خفه کنم و دست از رؤیاپردازی بردارم؛ وگرنه تنبیه میشوم‪».‬‬
‫«خب بعد چه شد؟»‬
‫کاری که به من گفته بودند را انجام دادم‪ .‬تسالیم شادم‪ .‬نگارش بزرگترهاا را‬
‫قبول کردم و بهجای اینکه خودم را بزرگتر کنم‪ ،‬کوچاکتار کاردم تاا پسار خاوبی‬
‫باشم‪ .‬امیدهایم‪ ،‬محبتهایم و قدرتهایم را خفه کردم تا همرنگ جماعات شاوم؛‬
‫درست مانند همان کاری که مردم هرروز عمرشان انجاام میدهناد‪ .‬حااال متوجاه‬
‫میشااوم کااه چقاادر بااا هیپنااوتیزم‪ ،‬از اسااتعدادهایمان جاادا شاادهایم و چطااور بااا‬
‫شستشوی مغزی‪ ،‬آنها را از دست دادیم‪ .‬سخنران و میلیارد راست میگویند‪».‬‬
‫«بیشتر از خوابت برایم بگو‪».‬‬
‫«شروع کردم باه شاکل دادن خاودم باا سیساتم جااری؛ تبدیلشادن باه یاک‬
‫دنبالهرو‪ .‬دیگر باور نداشتم که مانند یک غول‪ ،‬قدرتمند و مانناد یاک دزد دریاایی‪،‬‬
‫ماجراجو هستم‪ .‬مثل گوسفند‪ ،‬دنبال گله راه افتادم‪ .‬شدم یکی مانند بقیه‪.‬کامکام‬
‫بزرگ شدم و مانند باقی مردم‪ ،‬چیزی را خارج میکاردم کاه در حقیقات نداشاتم‪،‬‬
‫ا‬
‫چیزهایی را میخریدم که واقعا نیاز به آنها نداشتم تا افارادی را تحات تاأثیر قارار‬
‫بدهم که از آنها خوشم نمیآمد‪ .‬چه راه فقیرانهای است برای زندگی کردن‪».‬‬
‫کارآفرین اعتراف کرد‪« :‬من هم بعضی از این رفتارها را داشتم‪ .‬به لطاف ایان‬ ‫‪98‬‬
‫ساافر عجیااب و مفیااد‪ ،‬دارم خیلاای چیزهااا درباااره خااودم یاااد میگیاارم‪ .‬تااازه دارم‬
‫میفهمم چقدر سطحینگر بودم و اینکه چقدر خودخواهم؛ و چقدر اتفاقات خاوب‬
‫زندگیام را ندیدم‪ .‬خیلی از مردم دنیا‪ ،‬حتی نمیتوانند نعماتهاایی کاه مان دارم را‬
‫تصور کنند‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬درکات مایکنم‪ .‬خالصاه‪ ،‬در خاواب دیادم کاه یاک کتابادار‬
‫هستم‪ .‬ازدواج کرده بودم و برای خودم خانواده داشتم‪ .‬در یک قطعه زماین بازرگ‬
‫زندگی میکردم و یک ماشاین خاوب ساوار میشادم‪ .‬زنادگی خاوبی داشاتم‪ .‬چناد‬
‫دوست واقعی داشاتم‪ ،‬شاغلی داشاتم کاه اقسااطم را پرداخات میکارد و حقاوقی‬
‫داشتم که صورتحسابهاایم را پوشاش مایداد؛ اماا روزهاای زنادگیام مانناد هام‬
‫بودند‪ .‬بهجای روشن‪ ،‬خاکستری بودند و بهجای مسحورکننده‪ ،‬خسته کننده بودند‪.‬‬
‫پیرتر که شدم‪ ،‬بچههایم رفتند سرا زندگی خودشان‪ .‬بدنم پیر شد و سطح انرژیام‬
‫تحلیل رفت‪ .‬متأسفانه همسرم در خواب از دنیا رفات‪ .‬وقتای پیرتار شادم‪ ،‬چشامم‬
‫ضعیف شد‪ ،‬شنواییام کم و حافظهام بهشدت ضعیف شد‪».‬‬
‫کارآفرین با حالتی آسیبپذیر گفت‪« :‬چه خواب غمانگیزی!»‬
‫ا‬
‫«دیگاار یااادم نمیآمااد کجااا زناادگی ماایکنم‪ .‬اساامم یااادم نمیآمااد و اصااال‬
‫نمیدانستم جایگاهم در اجتماع چیست؛ اما این را به یاد داشته باش‪ ...‬اما دوبااره‬
‫ا‬
‫یادم آمد واقعا چه کسی بودم‪».‬‬
‫«یک غول و یک دزد دریایی‪ .‬درست است؟»‬
‫ا‬
‫«دقیقا‪ .‬آن خواب‪ ،‬باعاث شاد درک کانم کاه دیگار نمیتاوانم انجاام کارهاای‬
‫عادی را به تعویاق بینادازم‪ .‬دیگار نمیتاوانم ساالمتی‪ ،‬شاادی و اعتمادباهنفس و‬
‫زندگی عشقیام را پشت گوش بیندازم‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین باحالتی آرزومند پرسید‪« :‬واقعا؟ »‬
‫ا‬
‫«واقعا‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬جلو رفت و پیشانی کارآفرین را بوسید‪.‬‬
‫‪99‬‬
‫فصل نهم‬
‫وسیلهای برای نمایان کردن عظمت‬

‫«مردان بزر با آنچه ذاتی است زندگی میکنند و در آن چه کده سدط اسدت‬
‫نمیمانند‪ .‬آنان با واقعیت میمانند نه بدا آنچده نمایشدی اسدت‪ .‬یکدی را رهدا‬
‫میکنند و دیگری را نگه میدارند‪».‬‬
‫الئوتسو‬

‫میلیاردر با صدای بلند گفت‪« :‬سالم رفقا‪ ،‬سر وقت آمدید‪ ،‬مثل همیشه‪ .‬آفرین‪».‬‬ ‫‪011‬‬
‫ساعت پنج صبح اگرچه پسمانده مهتاب هنوز در آسمان بود‪ ،‬سپیدهدم به این‬
‫سه نفر که روی ساحل بینقص ایستاده بودند‪ ،‬سالم میداد‪.‬‬
‫نسیم معطر دریا با رایحههاای ختمای سار ‪ ،‬میخاک صاد پار و ماریم‪ ،‬پایچ‬
‫میخورد‪ .‬یک دلیجه متعلق به جزیره موریس‪ ،‬نادرترین گونه شاهین در تمام دنیا‪،‬‬
‫باالی سرشان پرواز میکرد و کبوتری صورتی‪ ،‬نادرترین گونه کبوتر در دنیا‪ ،‬نزدیک‬
‫نخلی شاداب‪ ،‬به کار خود مشغول بود‪ .‬خاانواده مارمولاکهاا کاه داشاتند باهجای‬
‫مهمی میرفتند‪ ،‬بهسرعت رد شدند‪ .‬الکپشت غولپیکر الدابرا‪ ،‬در علافزاری باه‬
‫فاصله کمی از ساحل‪ ،‬میخزید‪ .‬تمام ایان شاکوه و جاالل طبیعای‪ ،‬روح ساه نفار‬
‫عضو باشگاه پنج صبحیها را کاه روی شانهاا ایساتاده بودناد‪ ،‬جاال داد و ساطح‬
‫شادیهایشان را باال برد‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬به بطریای کاه در اقیاانوس شاناور باود‪ ،‬اشااره کارد‪ .‬هماانطور کاه‬
‫انگشتش را به چپ و راست تکان مایداد‪ ،‬بطاری هام باه طارفین حرکات میکارد‪.‬‬
‫انگشتش را میچرخاند و بطری داخل آب همراهش میچرخید‪ .‬وقتی دساتش را باه‬
‫آهستگی باال برد‪ ،‬بطری انگار روی سطح اقیانوس بااال میرفات‪ .‬خیلای زود بطاری‬
‫توسط جریان آب‪ ،‬روی شانهای خایس سااحل فارود آماد و معلاوم شاد کاه پارچاه‬
‫ابریشمی داخل بطری است‪ .‬تصور کنید این صحنهها چقدر میتوانند مرموز باشند‪.‬‬
‫میلیاردر با خوشحالی اعالم کرد‪« :‬یک پیغام در بطری‪ ».‬بعد مثل یک کاودک‬
‫ا‬
‫شیطان‪ ،‬شروع کرد به دست زدن‪ .‬او مطمئنا شخصیتی باا تغییارات شاگفتانگیز‬
‫بود‪ .‬اضافه کرد‪« :‬این پیاام‪ ،‬حاال و هاوای جلساه آموزشای امروزماان را باهراحتی‬
‫تنظیم میکند‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬بطری را برداشت و آن را بااز کارد و پارچاه را بیارون کشاید‪ .‬تصاویر روی‬
‫پارچه این بود‪:‬‬

‫‪010‬‬

‫توضاایح داد‪« :‬ایاان‪ ،‬یکاای از سااادهتاارین و درعینحااال چااالشبرانگیزتاار ین‬


‫مدلهای آموزشی است که سخنران زمانی کاه در جاوانی مربایگاری مارا شاروع‬
‫کاارد‪ ،‬یااادم داد و آن‪ ،‬محتااوای تمااام آمااوزههااای بعاادی را مهیااا میکنااد‪ .‬از شااما‬
‫میخواهم با جزهیات آن را درک کنید‪ .‬در نگاه اول‪ ،‬مادل خیلای ابتادایی باه نظار‬
‫میآید‪ ،‬اما وقتی بهمرورزمان تکههایش را به هم وصل کنید‪ ،‬خواهید دید که چقدر‬
‫عمیق است‪».‬‬
‫آقای میلیاردر‪ ،‬چشمهایش را بست و دستهایش را روی گوشهایش گذاشت و‬
‫این متن را خواند‪« :‬نقطه آغاز تحاول‪ ،‬افازایش ادراک اسات‪ .‬هرچاه بیشاتر ببینایم‪،‬‬
‫میتوانیم بیشتر محقاق کنایم‪ .‬هرچاه بیشاتر بادانی‪ ،‬باه چیزهاای بیشاتری دسات‬
‫خواهی یافات‪ .‬ماردان و زناان بازرگ جهاان‪ ،‬آنهاایی کاه سامفونیهاای جاادویی‪،‬‬
‫جنبشهای زیبا و پیشرفتهای علم و فناوری را رقم میزنند‪ ،‬کار را با از نو مهندسی‬
‫کردن فکر و از نو پدید آوردن آگاهیشان آغاز کردند و از این طریق به جهانی مخفی‬
‫وارد شاادند کااه تااوده مااردم درکاای از آن نداشااتند‪ .‬ایاان اماار‪ ،‬آنهااا را قااادر ساااخت‬
‫انتخابهای روزانهای داشته باشند که افراد اندکی برمیگزینند و این موضوع بهطور‬
‫خودکار نتایجی را برای آنان رقم زد که افراد اندکی تجربه میکنند‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬چشمها را باز کرد؛ انگار که در بینشی وزین فرو رفته باشاد‪ .‬انگشات‬
‫اشاره را روی لب برد و درحالیکاه باه کاادر دوختهشاده روی پارچاه نگااه میکارد‪،‬‬
‫ادامه داد‪« :‬میدانید‪ ،‬قهرمانها‪ ،‬غولهای صنعت و چهرههای مشاهور‪ ،‬همگای‬ ‫‪012‬‬
‫خصوصیات شخصیتیای دارند که افراد متوسط از آن محروم هستند‪».‬‬
‫هنرمند که با آستین حلقهای و یک مایو مارک اساپیدو‪ ،‬تیاپ مساخرهای زده‬
‫بود‪ ،‬پرسید‪« :‬و آن خصوصیات چیست؟»‬
‫«چالش پذیری‪ .‬بهترینها‪ ،‬در این دنیا وجودشان عمق دارد‪ .‬توده مردم‪ ،‬اغلب‬
‫اوقات در کارشان دچار ذهنیت سطحینگری میشوند‪ .‬رویکرد آنها باه زنادگی و‬
‫کار‪ ،‬بیشازحد سطحی و سبک است‪ .‬هیچوقت بهواقع کساب آماادگی نمیکنناد‪.‬‬
‫خیلاای ک ام تعمااق میکننااد و بعااد‪ ،‬قااادر نخواهنااد بااود تصااویر ذهناای بزرگاای از‬
‫خواستههایشان برای خودشان در نظر بگیرند‪ .‬مراحل اجرا را به ترتیب باا صابر و‬
‫حوصله در نظر نمیگیرند؛ درحالیکه همین عوامل هستند که موجب ایجاد نتاایج‬
‫عالی میشوند‪ 10 .‬درصد از مردم به جزهیات کوچک توجه عمیق نشان نمیدهند‬
‫و درنتیجه‪ ،‬نمیتوانند مانند استادان بزرگ نتیجه کار را با ظرافت تکمیل کنند‪ .‬این‬
‫است که اغلب مردم ترجیح میدهند راههای راحاتتار را انتخااب کنناد‪ .‬دلشاان‬
‫میخواهد کارهای الزم را سریع انجاام بدهناد و فارار کنناد؛ مانناد ایان اسات کاه‬
‫ا‬
‫چیزی را که باید شخصا تحویل بدهند‪ ،‬با پست میفرستند؛ اما بیشتر افراد خالق‪،‬‬
‫ا‬
‫با فلسفهای کامال متفاوت کار میکنند‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند با کنجکاوی درخواست کرد‪« :‬لطفا به ما بگویید‪».‬‬
‫«آنها در عو سطحینگری ذهنیت جزهینگری را به کار میبندند‪ .‬آنهاا‪،‬‬
‫ا‬
‫هماندیشی را بهعنوان یک ارزش برای تمام عمر در نظر میگیرناد و عمیقاا مصار‬
‫هستند که در تمام امورشان به عظمت برسند‪ .‬افراد استثنایی‪ ،‬خاواه بناا باشاند یاا‬
‫نانوا‪ ،‬مدیر اجرایی یا گاودار‪ ،‬فضانورد یا صندوقدار‪ ،‬بهخوبی درک کردهاند که نتایج‬
‫خالقانهشان‪ ،‬معارف آوازه و حیثیات آنهاسات‪ .‬بهتارینهاا در هار زمیناهای ایان‬
‫واقعیت را ارج میگذارند که نام نیک بر روی هر اثر‪ ،‬محصول یا خدماتی کاه اراهاه‬
‫میدهی‪ ،‬قرار دارد‪ .‬آنها میدانند که نمیتوانی روی مردمی که از کاار تاو تعریاف‬
‫میکنند‪ ،‬قیمت بگذاری‪».‬‬
‫‪013‬‬ ‫میلیاااردر‪ ،‬کماای بطااری را مااالش داد‪ .‬بعااد آن را باااال نگااه داشاات و آخاار ین‬
‫پسماندهای مهتاب را با شیشهی آن نگاه کرد و ادامه داد‪ :‬اما موضوع‪ ،‬عمیقتر از‬
‫تأیید جامعه است‪ .‬درجه کاری که شما به دنیا اراهه میدهید‪ ،‬معرف میزان احترامی‬
‫است که بارای خودتاان قاهال هساتید‪ .‬آنهاایی کاه عازتنفس باینهایات بارای‬
‫خودشان قاهل هستند‪ ،‬به خودشان اجازه نمیدهند که کاار متوساط اراهاه بدهناد؛‬
‫زیرا قدر و منزلتشان را تنزل میدهد‪.‬‬
‫اگر میخواهید درزمینه کاری خودتان سردمدار باشید‪ ،‬باید هم ازلحا فاردی‬
‫و هم ازلحا حرفهای عمق پیدا کنید‪ .‬تعهد بدهیاد کاه یاک انساان غیرمعماولی‬
‫باشید؛ نه از آن آدمهای ترسویی که مانند جماعات رفتاار میکنناد و باهجای یاک‬
‫زندگی پرشکوه‪ ،‬یک زندگی باری به هر جهت دارند و بهجای یاک زنادگی اصایل‪،‬‬
‫یک زندگی فردی دارند‪».‬‬
‫درحالیکه هنرمند تجمالتی و پر رفااه‪ ،‬رکاابیاش درمایآورد تاا کمای آفتااب‬
‫بگیرد‪ ،‬گفت‪« :‬خیلی عمیق بود‪».‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬استادان تعالی‪ ،‬در کارشان بسیار متفکر هستند‪ .‬آنهاا خیلای‬
‫دقیق درباره کاری که انجام میدهند‪ ،‬فکر میکنند‪ .‬آنهاا حقیقات کارشاان را باا‬
‫باالترین استانداردها حفظ میکنند و کوچکترین اقدامات را باا جهاد زیااد انجاام‬
‫میدهند؛ درست مانند کاری که جیان لورنزو برنینی‪ ،‬اساتاد معمااری بارای خلاق‬
‫فواره چهار رودخانه انجام داد‪ .‬حاال آن شاهکار‪ ،‬باشکوه تمام وسط میادان پیاتساا‬
‫ا‬
‫ناونای رم نشسته است‪ .‬چنین افرادی کارشان را با دقات بسایار و تقریباا بایخطاا‬
‫انجام میدهند و همینطور کاه مشاخص اسات‪ ،‬خیلای خیلای خیلای باه نتیجاه‬
‫کارشان اهمیت میدهند‪».‬‬
‫کارآفرین هم وارد بحث شد‪« :‬اماا ماردم در ایان دوره در طاول روز خیلای کارهاا‬
‫برای انجام دارند‪ .‬اآلن دیگر قرن هفدهم نیست‪ .‬صندوق پساتی ایمایلم‪ ،‬پار اسات‪.‬‬
‫ا‬
‫برنامه کاریام اصال جای خالی ندارد‪ .‬اغلب روزها پشت سرهم جلسه دارم‪ .‬باید کلای‬
‫سمینار از کارم اراهه بدهم‪ .‬حس میکنم هیچوقت نمیتوانم خودم را به تمام کارهایی‬
‫که روی سرم ریخته شده است‪ ،‬برسانم‪ .‬رسیدن به تعالی‪ ،‬کار آسانی نیست‪».‬‬ ‫‪014‬‬
‫میلیارد با مهربانی جاواب داد‪« :‬درک مایکنم‪ .‬مایدانای؟ کیفیات بار کمیات‬
‫اولویت دارد‪ .‬تو داری زور زیادی میزنی‪ .‬نابغهها‪ ،‬میدانند کاه ایان هوشامندانهتار‬
‫است که بهجای هزار کار عاادی‪ ،‬یاک شااهکار خلاق کنناد‪ .‬یکای از دالیلای کاه‬
‫دوست دارم در مجاورت شاهکارهای هناری باشام‪ ،‬ایان اسات کاه نظاام باورهاا‪،‬‬
‫الهامات حسی و روش کار آن هنرمندان چیرهدست‪ ،‬روی من هام اثار بگاذارد‪ .‬باا‬
‫ا‬
‫اطمینان کامل به شما میگویم کاه ایان هنرمنادان افساانهای‪ ،‬در جهاانی کاامال‬
‫متفاوت با اغلب افراد درزمینه حرفهای و اجتماع خودشان زندگی میکردند‪».‬‬
‫همان موقع‪ ،‬یک پروانه با رنگهای زیبا روی نوک گوش چپ استون رایلی فرود‬
‫آمد‪ .‬رایلی لبخند زد و گفت‪« :‬سالم رفیق کوچولو‪ ،‬خوشحالم دوباره میبینمت‪».‬‬
‫بعد با نفوذ ادامه داد‪« :‬وقتی با مهندسی معکوس مایفهمیاد کاه ساتارههاا‪،‬‬
‫هنرمندان چیرهدست و نوابغ چطور به موفقیتهایشان رسیدهاند‪ ،‬متوجه میشاوید‬
‫که بهواسطه آگاهی باالیشان‪ ،‬از فرصتهای موجود بارای رسایدن باه عظمات‬
‫هرروزه الهام گرفتهاند‪ ،‬انتخابهای هرروزه بهتری انجاام داده و باه نتاایج هارروزه‬
‫بهترین رسیدهاند‪».‬‬
‫آقای رایلی به مدل آموزشی اشاره کرد و ادامه داد‪« :‬ایان‪ ،‬قادرت خاودآماوزی‬
‫است‪ .‬وقتی شما از ایدههای نو آگاه شوید و هام ازلحاا حرفاهای و هام ازلحاا‬
‫فردی رشاد کنیاد‪ ،‬در ساطح بااالتری بارای رسایدن باه بلنادپروازیهایتان اقادام‬
‫میکنید‪ .‬البته وقتی قابلیت شما برای محقق کردن رؤیاها و آرزوهایتان افازایش‬
‫پیدا میکند‪ ،‬درآمد و اثرگذاری شما نیز در این دنیا بیشتر میشود‪».‬‬
‫با انگشت‪ ،‬روی قدم سوم نمودار ضربه زد‪.‬‬
‫«به همین دلیل است که تصمیم شما برای آغاز این برنامه آموزشی همراه من‪ ،‬عاقالنه‬
‫بود و این چیزی است که این چارچوب طراحی شده است تا به ما آموزش بدهد‪».‬‬
‫رایلی‪ ،‬شکم خوشفرم خود را خاراند و نفسی عمیق از هوای اقیانوس کشید‪:‬‬
‫«و این را هم بگویم که به خاطر دیدگاهی که افراد شاخص به دنیا دارند و رفتااری‬
‫‪015‬‬ ‫که در رابطه با حرفهشان از خود نشاان میدهناد و ازآنجاییکاه حضاور و عملکارد‬
‫آنها در زندگیشان با توده مردم فرق دارد‪ ،‬آنها را با القاابی مانناد دیواناه‪ ،‬وصاله‬
‫ناجور و عجیبوغریب خطاب میکنند؛ درحالیکه هیچکدام از اینها نبودند‪ .‬آنها‬
‫فقط در سطح باالتری‪ ،‬در فضای نادر سیر میکردناد‪ .‬آنهاا‪ ،‬چاالش را باه حرفاه‬
‫خود وارد کرده بودند‪ .‬آنها هفتهها‪ ،‬ماهها و گاهی ساالها را صارف اجارای فاوت‬
‫کوزهگری و تکمیل ریزهکاریهای اثرشان میکردند‪ .‬آنها حتی وقتی وحشتزده‪،‬‬
‫تنها یا بیحوصله بودند‪ ،‬خودشاان را وادار میکردناد کناار اثرشاان بمانناد و کاار را‬
‫ادامه بدهند‪ .‬آنها در ترجمه رؤیاهای قهرمانانه خود باهواقعیت‪ ،‬ثابتقادم بودناد؛‬
‫وقتی که توسط توده مردم درک نمیشدند‪ ،‬مساخره میشادند یاا موردحملاه قارار‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫میگرفتند‪ .‬خدایا! من واقعا نوابغ دنیا را تحسین میکنم‪ ،‬واقعا‪».‬‬
‫هنرمند خیلی کوتاه گفت‪« :‬هرچه جامعه بیشاتر از حقیقات فاصاله میگیارد‪،‬‬
‫بیشتر از کسانی که حقیقت را به زبان میآورند‪ ،‬تنفر پیدا میکنند‪».‬‬
‫کارآفرین حین بازی با دستبندش‪ ،‬به هنرمند نگااه کارد‪ .‬هنرمناد اداماه داد‪:‬‬
‫«این نقلقول‪ ،‬از جورج اورول بود و این یکی را هم آلیس واکر گفته است‪ :‬هرگااه‬
‫زیبایی را در پیرامون خود خلق میکنید‪ ،‬در حقیقت روح خود را از نو ابقا میکنید‪».‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬استادان‪ ،‬طوری نتیجه را خلق میکنند کاه کارکناان عاادی‪،‬‬
‫آنها را "وسواسی" لقب میدهند؛ اما واقعیت شاخص بودن‪ ،‬ایان اسات کاه آنچاه‬
‫‪ ۶۵‬درصد افراد از آن با عنوان رفتار وسواسگونه یاد میکنند‪ ،‬از نظار پانج درصاد‬
‫ممتاز‪ ،‬بهایی است که برای رسیدن به تعالی باید پرداخته شود‪ .‬باید یک بار دیگر به‬
‫این مدل نگاه کنید تا کمک کند درک بهتر و دقیقتر از آن پیدا کنید‪».‬‬
‫بعد اداماه داد‪« :‬اکثریات ماردم ایان سایاره در ایان دوره اسایر ساطحینگری‬
‫شدهاند؛ سطحینگری نسبت به قدرت خودشان برای قیام‪ ،‬سطحینگری نسابت‬
‫به دانش عصبشناسی مرتبط با تعالی و برنامههای روزانه سازندگان در تراز جهانی‬
‫و بلندپروازیهایی که دوست دارند باقی عمرشان را حول آنها بسازند‪ .‬توده مردم‪،‬‬
‫اسیر تفکر مبهم و غیردقیق شدهاند و تفکر مبهم و غیردقیق‪ ،‬موجب ایجاد نتاایج‬
‫مبهم و غیردقیق میشود‪ .‬یک مثال کوتاه‪ :‬اگر از هار آدم عاادی آدرس بپرساید‪،‬‬ ‫‪016‬‬
‫اغلب اوقات متوجه میشوید که طوری به شما آدرس میدهد که واضح نیست؛ به‬
‫این دلیل که طرز فکرشان واضح نیست‪».‬‬
‫میلیاااردر ترکااهای از روی ساااحل برداشاات و بااه لغاات جزهینگااری اشاااره کاارد‪:‬‬
‫«اسطورههای موفقیت‪ ،‬با مردم عادی خیلی فرق دارند‪ .‬آنها میدانند که آگاهی در‬
‫حد افراد غیرحرفهای‪ ،‬هرگز به نتایج سطح باالی حرفاهای منتهای نمیشاود‪ .‬حااال‬
‫یک مثال دیگر میزنم که امیدوارم توجه شما را به این مسئله مهام جلاب کناد‪ .‬مان‬
‫ا‬
‫یکی از طرفدارهای مسابقات فرماول یاک هساتم‪ .‬اخیارا دعاوت شادهام تاا باا تایم‬
‫محبوبم در پیست وقت بگذرانم‪ .‬توجه آنها به کوچکترین جزهیاات تعهدشاان‪ ،‬باه‬
‫اراهه عالیترین عملکرد و اراده آنها برای انجام هر آنچه برای دستیابی به عالیترین‬
‫نتایج الزم است‪ ،‬نهتنها عامل تأیید‪ ،‬بلکه الهامبخش هم بود‪ .‬در ایان ماورد هام نیااز‬
‫آنها به داشتن نوعی توجه و تمرکز وسواسگونه به کوچاکتارین جزهیاات و اهمیات‬
‫رویکرد چالشپذیری در زندگی حرفهای و شخصیشان‪ ،‬از دید مردم عاادی عجیاب‬
‫میآید؛ اما تیم فرمول یک‪ ،‬تنظیمات بینفسی که روی اتومبیلهای مساابقه انجاام‬
‫میدهد و سرعت عمل فرا بشریشاان در هنگاامی کاه اتومبیال بارای تنظیماات و‬
‫تعمیرات فوری توقف میکند و حتی طرز نظافت منطقه توقف با جااروبرقی صانعتی‬
‫ا‬
‫پس از ورود مجدد اتومبیل به دور‪ ،‬مسابقه واقعا خارقالعاده بود‪ .‬این‪ ،‬نکتهای اسات‬
‫کااه میخااواهم بااه آن اشاااره کاانم‪ :‬پاانج درصااد افااراد ممتاااز‪ ،‬در نگاارش رفتااار و‬
‫فعالیتهایشان‪ ،‬جزهینگر هستند‪ ،‬نه سطحینگر‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬انگشتبهدهان‪ ،‬پرسید‪« :‬یعنی تاا آن حاد دقیاق هساتند کاه بعاد از‬
‫خروج اتومبیل از توقف یا آسفالت‪ ،‬جاروبرقی میکشند؟»‬
‫«بلاه‪ ،‬تماام منطقاه را جااروبرقی مایکشاند‪ .‬وقتای دلیال ایان کاار را از آنهاا‬
‫پرسیدم‪ ،‬به من گفتند حتی اگر یک مولکول از رسوبات وارد موتور اتومبیل مسابقه‬
‫شود‪ ،‬ممکن است به قیمت برنده نشدن راننده تمام شود و یاا حتای بادتر‪ ،‬ممکان‬
‫است باعث شود راننده جانش را از دست بدهد‪ .‬درواقع‪ ،‬حتی یک خطای کوچاک‬
‫‪017‬‬ ‫توسط یکی از اعضای تیم‪ ،‬میتواند منجر به بروز فاجعاه شاود؛ حتای یاک پایچ را‬
‫بهواسطه فقدان تمرکز یکی از اعضای تیم‪ ،‬میتواند به تراژدی منتهی شاود‪ .‬یاک‬
‫آیتم تیک نخورده توسط منشی تیم‪ ،‬میتواند منجار باه فاجعاه شاود و حتای یاک‬
‫سنجش اغما شده توساط یکای از اعضاای تایم کاه قبال از ورود اتومبیال باه‬
‫توقفگاه در حال بازی با موبایل خود بود‪ ،‬میتواند به قیمت از دسات دادن جایگااه‬
‫اول برای راننده و تیم تمام شود‪».‬‬
‫کارآفرین اعتراف کرد‪« :‬کمکم دارم به این نتیجه میرسام کاه رویکاردی کاه‬
‫شما از آن حرف میزنید‪ ،‬خیلی مهم است‪ .‬امروزه عده معدودی از اهاالی تجاارت‪،‬‬
‫ا‬
‫هنر‪ ،‬علم و ورزش‪ ،‬به این شکل رفتار میکنند گمان میکنم که خاودم هام قابال‬
‫عادی بودم؛ اما حاال بهجایی رسیدم که این موارد را میدانم‪ :‬داشتن آگاهی سطح‬
‫باال نسبت به اموری که انجام میدهیم و اتخااذ رویکارد دقیاق و مسائوالنه بارای‬
‫اراهه کار بینقص‪ ،‬توجه بسیار زیاد به جزهیاات‪ ،‬کاار کاردن زیااد روی نکاات ریاز‪،‬‬
‫ایجاد نتایج تحقیق بهجای انجام بیدقت و غیر حرفهای کار‪ ،‬کمتار وعاده دادن و‬
‫بیشتر عمل کردن‪ ،‬افتخار کردن به مهارتمان‪ ،‬تعمق و پذیرش – به قول خودتاان‬
‫‪ -‬جرهینگری بهجای سطحینگری‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬متواضعانه گفت‪« :‬البته نباید پاا روی حاق بگاذارم‪ .‬تماام ایان حرفهاا و‬
‫مدلهای فکری‪ ،‬توسط سخنران به من یاد داده شده است؛ اما بلاه‪ ...‬وقتای صاحبت‬
‫به تعالی میرسد‪ ،‬جزهیات دارای اهمیت هستند‪ .‬جایی خواندم که فاجعه شاتل فضاایی‬
‫چلنجر که چه قلبهای زیادی را شکست‪ ،‬بهواسطه ساقط شدن یک ارینگ ساده که‬
‫متخصصین هفتاد سنت روی آن قیمت گذاشتهاند‪ ،‬اتفاق افتاد‪ .‬تنها ساقط شدن یاک‬
‫قطعه بیاهمیت‪ ،‬باعث شد جان افراد به شکل خوفناکی گرفته شود‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬این موضاوع مارا باه یااد ورمیار‪ ،‬نابغاه هلنادی‪ ،‬میانادازد‪ .‬او‬
‫همیشه به دنبال اراهه باالترین کیفیت کار بود و تکنیکهاای مختلاف را آزماایش‬
‫میکرد تا بتواند بهگونهای تابیدن نور طبیعی را در نقاشیهایش پیااده کناد کاه باه‬
‫نظر سه بعدی بیاید‪ .‬آثاری که او خلاق کارد‪ ،‬عماق خاصای داشاتند‪ .‬از قلمای کاه‬
‫میزد‪ ،‬جذابیت و از هر حرکتش‪ ،‬خلوص میبارید‪ .‬من هم باا شاما موافاق هساتم‬ ‫‪018‬‬
‫هنرمند متوسط‪ ،‬رویکردی سبک ابتدایی و ناشکیبا باه آثاارش دارد‪ .‬تمرکاز آنهاا‬
‫بیشتر روی پول است تا هنرشان‪ .‬توجهشان روی شهرت است‪ ،‬نه نکتهبینی‪ .‬گمان‬
‫میکنم که به همین دلیل آنها هیچوقات نمایتوانناد باه آگااهی و فراسات ساطح‬
‫باالیی که در انتخاب بهتر یاریشان میکناد وباعاث خلاق نتاایج بهتار میشاود و‬
‫آنها را به اسطورههای زمینه کاری خودشان تبادیل مایکناد‪ ،‬دسات پیادا کنناد‪.‬‬
‫کمکم دارم متوجه میشوم که این مدل ساده‪ ،‬چقدر قدرتمند است‪».‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬من عاشق نقاشی بانوی آبی پاوش حاین خوانادن ناماه‪ ،‬اثار‬
‫ورمیر هستم‪ .‬البته دختری با گوشواره مروارید‪ ».‬و باا ایان حارف‪ ،‬مهار تأییادی بار‬
‫شیفتگیاش برای هنر زد‪.‬‬
‫کارآفرین درحالیکه چشمانش از تعجب گرد شده بودند گفت‪« :‬از بینشی کاه‬
‫با ما در میان گذاشتید‪ ،‬خیلی خوشم آمده است‪ ».‬دست هنرمناد را گرفات‪ .‬آقاای‬
‫رایلی چشمکی زد و با دیدن رابطه رمانتیک رو به پیشرفت آن دو‪ ،‬زیر لاب باا خاود‬
‫گفت‪« :‬میدانستم این اتفاق میافتد‪ ».‬بار دیگر چشامها را بسات‪ .‬پرواناهای روی‬
‫گوشهای دولتمند غیرعادی نشسته بود‪ .‬همانطور که بالهای رنگارنگش را باه‬
‫هم میزد‪ ،‬آقای رایلی این شعر از موالنا‪ ،‬شاعر بزرگ را خواند‪« :‬آمادهای در قماار‬
‫کیسه پر زر بیار‪ .‬ور نه برو از کنار غصه و زحمت ببر‪».‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬میتوانم ساالی از شما یپرسم؟»‬
‫«البته‪».‬‬
‫«فلسفه چالشپذیری و جزیینگری‪ ،‬چه نقشی در روابط فردی بازی میکند؟»‬
‫رایلی‪ ،‬ساده جواب داد‪« :‬نقش جالبی ندارد‪ .‬سخنران‪ ،‬من را با مفهاومی آشانا‬
‫ا‬
‫کرد به نام «وجه تاریک نبو »‪ .‬مطابق این ایده‪ ،‬اساسا هر موهبات انساانی‪ ،‬یاک‬
‫عیب هم با خودش دارد؛ و همان خصوصایاتی کاه فارد را در یاک زمیناه‪ ،‬خااص‬
‫میکند‪ ،‬باعث میشود درزمینه دیگر نتواناد جااگیر شاود‪ .‬واقعیات ایان اسات کاه‬
‫بسیاری از نوابغ دنیا‪ ،‬زندگیهای شخصی نابسامان داشتند‪ .‬موهبات آنهاا بارای‬
‫‪019‬‬ ‫دیدن چیزهایی که عده کمی قادر به دیدنشان بودند‪ ،‬آنها را در باالترین سطوح‬
‫استانداردها نگه داشت و درنتیجه فقط زمانی احساس رضاایت داشاتند کاه بارای‬
‫مدت طوالنی روی جزهیات کوچک پروژههایشان کار میکردند و با بایقاراری‪ ،‬باه‬
‫دنبال کامل کردن شاهکارشان بودند‪ .‬آنها باا ناوعی انضابا فاردی ناادر فعالیات‬
‫میکردند‪ ،‬به ندای قلبشان گاوش مایدادناد و هماینطاور‪ ،‬منتقادین را نادیاده‬
‫میگرفتند و همین موجب شد بهسختی روابط شخصی ایجاد کنند‪ .‬مردم در ماورد‬
‫آنها دچار ساوءتفاهم مایشادند؛ چارا کاه ارتباا باا آنهاا را دشاوار و خودشاان را‬
‫متفاوت‪ ،‬انعطافپذیر و نامتعادل میدیدند‪».‬‬
‫میلیاردر این را گفت و روی زمین دراز کشید و با سارعت زیااد‪ ،‬شاروع کارد باه‬
‫شنای استقامت رفتن؛ و درحالیکه به کبوتر سفیدی که باالی بام خانه ساحلی در‬
‫پرواز بود نگاه میکرد‪ ،‬بیست حرکت بشین پاشو با پرش انجام داد و بعد حارفش را‬
‫از سر گرفت‪.‬‬
‫ا‬
‫«و بسیاری از این اسطورههای خالقیت‪ ،‬بهرهوری و عملکرد متعاالی‪ ،‬واقعاا از‬
‫تعادل خارج بودند‪ .‬آنهاا کماال گارا‪ ،‬هنجارشاکن و متعصاب بودناد‪ .‬ایان‪ ،‬وجاه‬
‫تاریک نبو است؛ همان چیازی کاه شاما را درزمیناه حرفاهایتاان شاگفتانگیز‬
‫میکند و زندگی شخصیتان را به نابودی میکشاند‪».‬‬
‫این را گفت و کمی از بطری آبی که نوشتههاای ریازی روی بدناهاش داشات‪،‬‬
‫نوشید‪ .‬اگر از نزدیک و دقیق نگاه میکردید این نوشته را مایدیدیاد‪ :‬پیاام فیلیاپ‬
‫مقدونی به قوم اسپارت‪ :‬به شما توصیه میشود که بدون فوت وقت‪ ،‬تسلیم شوید؛‬
‫زیرا اگر به سرزمینتان لشکرکشی کنم‪ ،‬مزارعتان را نابود‪ ،‬مردمانز تان را قتل عام‬
‫و شهرتان را نابود خواهم کرد؛ و جواب قوم اسپارت‪ :‬اگر‪».‬‬
‫میلیارد با انرژی وافر گفت‪« :‬اما فقط چون استعداد شما معایب خاودش را دارد‪،‬‬
‫به این معنا نیست که نباید آنها را بروز بدهید‪ .‬فقط باید آگاهی داشته باشاید کاه در‬
‫چه زمینههایی از زندگی شخصی‪ ،‬ممکن است اسباب دردسرتان شاود و آن ماوارد را‬
‫مدیریت کنید و همین موضوع به شکلی زیبا ما را برمیگرداند به مدل یادگیری امروز‬
‫صبح که اساس تمام چیزهاایی اسات کاه دربااره ارزش متحاولکنناده باشاگاه پانج‬ ‫‪001‬‬
‫صبحیها‪ ،‬یاد میگیرید و این که چطور آن را به شکل عادت ماندگار تثبیت کنایم‪».‬‬
‫مدیر صنعتی خم شد‪ ،‬ترکهای آب خورده برداشت و به آن پارچه ابریشم اشاره کرد‪.‬‬
‫«همیشه شعار اصلی عملکرد متعالی که این چارچوب برای رسیدن به عظمت‬
‫بر اساس آن ساخته شده است را به یاد داشاته باشاید‪ :‬باا آگااهی هارروزه‪ ،‬بیشاتر‬
‫میتوانید تصمیمهای هرروزه بهتری اتخاذ کنید و کمکم شروع میکنید باه دیادن‬
‫نتااایج هاارروزه بهتاار‪ .‬سااخنران اساامش را گذاشااته اساات‪ :‬فرمااول سااه مرحلااهای‬
‫موفقیت‪ .‬بینید بهطور مثال با آگاهی بیشتر از قابلیت ذاتیتان بارای دساتیابی باه‬
‫چیزهای بزرگ و گنجاندن روش پانج صابح در برناماه صابحگااه‪ ،‬بهارهوری شاما‬
‫افزایش پیدا میکند و شما از بین جماعت سطحینگری که اکثریت جمعیت زمین‬
‫را تشکیل میدهند‪ ،‬قیام میکنید و به میان جمعیت جزهینگر قدم میگذارید‪ .‬این‬
‫سطح متعالی از بیانش و آگااهی‪ ،‬باه نوباه خاودش تصامیمهاای هارروزه شاما را‬
‫بهینهسازی میکند؛ و از نظر منطقی وقتی شما تصمیمهای درستی بگیرید‪ ،‬روال‬
‫سردمداری‪ ،‬موفقیت و اثرگذاریتان به طرز قابل توجه سرعت میگیارد؛ زیارا ایان‬
‫تصمیمهای شما هستند که نتایج را در رقم میزنند‪.‬‬
‫«من و آقای سخنران برای یکی از جلسات آموزشیمان در لوت سرن سوهیس‬
‫مالقات کاردیم‪ .‬آنجاا‪ ،‬شاهر زیباایی اسات کاه روی یاک رود باشاکوه بناا شاده و‬
‫کوههای شگفتانگیزی آنجا را محصور کردهاند‪ .‬مثل سارزمینی در قصاههاسات‪.‬‬
‫خالصاه‪ ،‬یاک روز صابح‪ ،‬ساخنران یاک قاوری آب دا و چناد تکاه لیماوی تاازه‬
‫سفارش داد تا بتوانیم چاای لیماویی درسات کنایم‪ .‬او اغلاب صابحها چاای لیماو‬
‫مینوشد‪ .‬نکته اینجاست‪»...‬‬
‫هنرمند‪ ،‬درحالیکه خالکوبی روی دستش‪ ،‬جملاهای از انادی وارهاول‪« :‬مان‬
‫فکر نمیکنم مردم بمیرند‪ .‬آنهاا فقاط باه فروشاگاههای زنجیارهای میروناد‪ ».‬را‬
‫میخاراند‪ ،‬گفت‪« :‬باید جالب باشد‪».‬‬
‫میلیاردر اداماه داد‪« :‬ساینی از راه رساید‪ .‬جانس ساینی از نقاره اعاال باوده و‬
‫‪000‬‬ ‫وسایل چای‪ ،‬از چینی مرغوب است‪ .‬همهچیز به بهترین درجه تنظیم شده اسات‪.‬‬
‫اینجا را خاوب گاوش کنیاد‪ :‬آن کسای کاه وظیفاهاش قااچ کاردن لیماوهاا باود‪،‬‬
‫مشخص بود که کارش را با چالشپاذیری و تعهاد وافاری انجاام داده اسات؛ زیارا‬
‫دانههای لیمو را جدا کرده بود‪ .‬جالب است‪ ،‬نه؟»‬
‫میلیاردر بنا گذاشت باه اجارای هماان شاادی عجیبای کاه در تااالر هماایش‬
‫میکرد‪ .‬بعد از شادی‪ ،‬ایستاد‪ .‬کارآفرین و هنرمند‪ ،‬سر به طرفین جنباندند‪.‬‬
‫کارآفرین درحالیکه وانمود میکرد حواسش باه خااطر شاادی میلیاارد پرتااب‬
‫نشده است‪ ،‬گفت‪« :‬این یک ساطح غیار معماول از دقات و توجاه باه جزهیاات در‬
‫دنیای پر از سطحینگری و بیعالقگی به کار و وظایف است‪».‬‬
‫میالردر خاطرنشان کرد‪« :‬آقای ساخنران از پدیادهای کاه اماروزه در تجاارت‬
‫شیوع پیدا کارده اسات‪ ،‬باا عناوان "غیرحرفاهای گاری جمعای در کسابوکار" یااد‬
‫میکند‪ .‬کسانی که بایاد تاالش کنناد تاا رضاایت مشاتری را جلاب کنناد‪ ،‬مهاارت‬
‫فوقالعاده را به نمایش بگذارند و در سطح فعالیت برای سازمان ارزش ایجاد کنناد‬
‫تا هم خودشان هم شرکتشان موفقیات را تجرباه کنناد‪ ،‬هماه در حاال تماشاای‬
‫کلیپهای مسخره روی موبایلهایشاان و خریاد آنالیان کفاش یاا پرساه زدن در‬
‫فضای مجازی هستند‪ .‬در هیچ دورهای ندیدهام که افراد اینطور ذهنی از کارشان‬
‫منفک‪ ،‬در هپروت و خسته باشند؛ و در هیچ دورهای ندیدهام که افراد تا این حد در‬
‫کارشان خطا کنند‪».‬‬
‫میلیاردر دوبااره باا ترکاه باه فرماول ساه مرحلاهای اشااره کارد‪« :‬جادا کاردن‬
‫دانههای لیمو‪ ،‬استعارهای برای این است که شما را برای تغییر از سطحینگری به‬
‫جرهینگری‪ ،‬به چالش بکشد؛ یعنی چالشپذیری واقعی نهتنها در رویکارد شاما باه‬
‫زندگی حرفهای‪ ،‬بلکه در عملکردتان‪ ،‬در زندگی شخصی‪ .‬این به معنای ژرفنگری‬
‫واقعی است؛ زیرا به طرز فکر‪ ،‬رفتار و انجام وظایفتان مربو است‪ .‬کماالگرایای‬
‫سالم و تالش خستگیناپذیر برای بهترین بودن‪ ،‬چیازی اسات کاه مان روی ایان‬
‫ساحل زیبا به شما دو نفر انسان خاوب پیشانهاد مایکنم‪ .‬ایان باه شاما چیازی را‬
‫میدهد که سخنران باهعنوان م‪ .‬ر‪ .‬ع (مزیات رقاابتی عظایم) از آن یااد میکناد‪.‬‬ ‫‪002‬‬
‫تصاحبگوی رقابت در دنیای کسبوکار این عصر کار‪ ،‬راحتی نیسات؛ زیارا تعاداد‬
‫کمی هستند که حاضرند کارهای الزم را برای رسیدن به چیرگی در دنیای تجارت‪،‬‬
‫انجام بدهند‪ .‬تعالی‪ ،‬چیز نادری است و همینطور افرادی کاه باازی تجاارت را در‬
‫سطح باال انجام میدهند‪ ،‬بسیار کمیاب هستند؛ بنابراین میدان از آن شما اسات‪.‬‬
‫البته اگر با روشی در میدان ظاهر شوید که من تشویقش مایکنم و ایان هام یاک‬
‫بینش قدرتمند‪ :‬در سطح عادی‪ ،‬رقابت بسیار زیاد است؛ اماا در ساطح فراعاادی‪،‬‬
‫ا‬
‫تقریبا هیچ رقابتی وجود ندارد‪ .‬هیچوقت چنین فرصت مسحورکنندهای بارای بای‬
‫رقیب بودن وجود نداشته؛ زیرا در عصر فقدان تمرکز و کمرنگ شدن ایماان ماردم‬
‫به خودشان و همینطور قدرت درونی و ذاتیشاان‪ ،‬عاده کمای خودشاان را وقاف‬
‫تعالی میکنند‪ .‬چند وقت یک بار ممکن است در رساتوران یاا فروشاگاه‪ ،‬کسای را‬
‫ا‬
‫ببینید که فکر و ذکرش کامال در لحظه حال حاضار اسات‪ ،‬باه طارز قابالتوجهی‬
‫مادب است‪ ،‬به شکل غیار معماولی داناا اسات و پار از اشاتیاق اسات‪ ،‬باه شاکل‬
‫ا‬
‫شگفتانگیزی ساعی است‪ ،‬تجسم خالق دارد و شدیدا درزمینه کاریاش‪ ،‬عاالی‬
‫ا‬
‫است‪ .‬تقریبا محال است‪ .‬درست است؟»‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬بله خودم بایاد باا چناد هازار نفار مصااحبه کانم تاا کارمناد‬
‫ارزشمندی مثل این پیدا کنم‪».‬‬
‫میلیارد فریاد زد‪« :‬پس شما رفقا مزیت رقابتی عظیم را دارید؛ خوش به حالتاان‪.‬‬
‫به احتمال زیاد میتوانید درزمینه کاریتان یکه تازی کنیاد؛ زیارا اماروزه تعاداد کمای‬
‫اینگونه هستند‪ .‬سطح تعهدتان را باال ببرید‪ .‬استانداردهایتان را ارتقاا بدهیاد و بعاد‬
‫سرگرم این شوید که خودتان را بهصورت پیشفر به آن فرد تبدیل کنید و این نکته‬
‫خیلی اهمیت دارد‪ :‬شما باید بهصورت هرروزه خودتان را بهینهسازی کنید‪ .‬اساتمرار‪،‬‬
‫ا‬
‫واقعا دی آن ای تعالی به شمار میآید؛ و بهبود روزانه کوچک و به ظااهر کماهمیات‬
‫وقتی بهطور مستمر انجام بگیرد‪ ،‬بهمرورزمان نتایج حیرتآوری را رقم میزند‪ .‬به یااد‬
‫داشته باشید که شارکتهای بازرگ و زنادگیهای فوقالعااده‪ ،‬توساط انقاالبهاای‬
‫‪003‬‬ ‫ناگهااانی ساااخته نمیشااوند‪ .‬آنهااا بهواسااطه تکاماال تزایاادی محقااق میشااوند‪.‬‬
‫موفقیتهااای کوچااک روزانااه و تکاارار مسااتمر‪ ،‬بااهمرورزمان باعااث ظهااور تعااالیم‬
‫میشوند؛ اما امروزه افراد کمی شکیبایی الزم را برای ادامه دادن ایان باازی طاوالنی‬
‫دارند‪ .‬درنتیجه‪ ،‬عده کمی از ما به اسطوره تبدیل میشوند‪».‬‬
‫هنرمنااد حااین تاان کااردن پیااراهنش‪ ،‬بااا قاادردانی گفاات‪« :‬ایاان اطالعااات‪،‬‬
‫فوقالعاده است و همینطور برای هنرم خیلی باارزش است‪».‬‬
‫«خوشحالم که این را میشنوم‪ .‬ببینید میدانم که هر دوی شما مقادیر زیادی‬
‫مطلب را ظرف مدت کوتاهی یاد گرفتید‪ .‬درک میکنم که سحرخیزی یک مهارت‬
‫جدید است که تازه دارید آن را جاا میاندازیاد؛ و تماام چیزهاایی کاه دربااره رفاتن‬
‫دنبال عظمت‪ ،‬همرنگ جماعت نشدن‪ ،‬چشم پوشی از عملکرد در حاد متوساط و‬
‫ا‬
‫سرزنش کردن زندگی معمولی یاد گرفتهاید‪ ،‬احتمااال برایتاان سانگین اسات‪ .‬پاس‬
‫ا‬
‫لطفا فقط نفس بکشید‪ .‬کسب آرامش کنید‪ .‬رسیدن به مدارج استثنایی‪ ،‬یک سافر‬
‫است‪ .‬رسیدن به مدارج چیره دستی درزمینه حرفه و هنر‪ ،‬یک سفر طوالنی است‪.‬‬
‫رم را که یک شبه نساختند‪».‬‬
‫هنرمند اعالم موافقت کرد‪« :‬درست است‪».‬‬
‫کارآفرین هم پذیرفت‪« :‬بی شک‪».‬‬
‫میلیاردر ادامه داد‪« :‬و همینطور متوجه هستم کاه اوج گارفتن باه عرصاههای‬
‫نابتر از قدرت متعالی و مقتدراناهتارین موهباتهاای بشاری‪ ،‬فرآینادی پرزحمات و‬
‫ترسناک است‪ .‬من این فرآیند را طی کردم و چنانچه به یادگیری و اجارای روش پانج‬
‫صبح متعهد بمانید‪ ،‬پاداشی به سمت شما سرازیر میشود که ارزش آن از هار مقادار‬
‫پول و شهرت و قدرت دنیوی‪ ،‬برایتان بیشتر خواهد بود‪ .‬چیزی که امروز به یااد شاما‬
‫دادم‪ ،‬جزء ضروری از نظام سحرخیزی و آمادهسازی خودتاان بارای تبدیلشادن باه‬
‫یک نقطه موفق و یک انسان روشنیبخش است‪ .‬در جلسه بعد‪ ،‬بهطور عمیقتار باه‬
‫این موضوع میپاردازیم‪ .‬گماان مایکنم چیازی کاه خیلای دلام میخواهاد قبال از‬
‫مرخص کردن شما برای رسیدن به تفریحاتتان بگویم‪ ،‬ایان اسات کاه رشاد کاردن‬
‫بهعنوان یک حرفهای‪ ،‬برای انسان ممکن است کار دشواری باشد‪ ،‬ولی درعینحاال‬ ‫‪004‬‬
‫زیباترین کاری است که انسان میتواند انجام دهد‪ .‬همیشه به خاطر داشته باشید که‬
‫شما وقتی زندهتر از همیشه هستید که قلبتاان تنادتر میزناد؛ اماا وقتای بیادار تار از‬
‫همیشه هستیم که صدای فریاد ترسهایمان‪ ،‬از همیشه بلندتر است‪».‬‬
‫کارآفرین درحالیکه نسیم زیبای اقیانوس باین موهاای قهاوهایاش حرکات‬
‫میکرد‪ ،‬گفت‪« :‬پس باید مسیر را به سمت جلو ادامه بدهیم‪ .‬درست است؟»‬
‫ا‬
‫دولتمند گفت‪« :‬کامال درست است‪ .‬تمام سایههای عدم اطمیناان‪ ،‬در تاابش‬
‫گاارم اسااتمرار حاال میشااود‪ .‬بساایار خاب‪ ،‬حاااال یااک مثااال دیگاار درباااره رویکاارد‬
‫چالشپذیری در زندگی حرفهای و شخصیتان و دستیابی به مزیت رقابتی عظیم از‬
‫طریااق جزهااینگااری در پروژههااای مهاام و مهااارتهااای ضااروری و در خااالل‬
‫فعالیتهای مهم‪ .‬بعد خیلی دلم میخواهد باهم کمی شنا و غواصی کنید و حماام‬
‫آفتاب بگیرید‪».‬‬
‫آقای رایلی لحظهای درنگ کرد‪ .‬بعد خم شد و نوک انگشتان دستش را چهاار‬
‫مرتبه رساند به نوک انگشتان پا و زیر لب این ذکر را تکارار کارد‪« :‬اماروز‪ ،‬یاک روز‬
‫باشکوه است و مان ایان را باا اشاتیاق و درساتکاری نامحادود‪ ،‬توجاه حقیقای باه‬
‫رؤیاهایم و قلبی پر از عشق و عالیترین شکل‪ ،‬زندگی خواهم کرد‪».‬‬
‫آقای رایلی لحظهای درنگ کرد‪ .‬سپس ادامه داد‪« :‬باه یااد دارم کاه مقالاهای‬
‫میخواندم کاه در آن‪ ،‬از مادیرعامل یاک شارکت ماد ایتالیاایی پرسایدند‪" :‬غاذای‬
‫محبوب تو چیست؟" او جواب داد‪ :‬اسپاگتی‪ .‬بعد توضیح داد که درست کردن غذا‬
‫خیلی ساده است‪ .‬فقط از پاستا‪ ،‬گوجه فرنگی تازه‪ ،‬روغن زیتون و ریحان تشاکیل‬
‫شده؛ اما کالیبراسیون مواد اولیه‪ ،‬نیاز به تخصص و مهاارت غیرمعماول دارد‪ .‬ایان‬
‫قطعی است که من و شما باید در مسیر اراهه بهترین بازی‪ ،‬افزایش عملکارد و اثار‬
‫گذاری روی دنیا در راس ذهنمان قرار بدهیم‪ :‬کالیبراسیون‪.‬‬
‫ا‬
‫هماهنگ شدن با ظریفترین نگرشها و پااالیش جزهیتارین جزهیاات دقیقاا‬
‫همان چیزی است که جرهینگری و صعود به مدار نبو ذاتی و زیستن یک زندگی‬
‫‪005‬‬ ‫جادویی‪ ،‬میطلبد‪».‬‬
‫و بعد مرد با نفوذ عجیب‪ ،‬تکه پارچه ابریشمی را داخل جیب شلوارش گذاشت‬
‫و ناپدید شد‪.‬‬
‫فصل دهم‬
‫چهار زمینه تمرکز افراد مشهور‬

‫«زندگیای که از جانب طبیعت به ما نطا شده کوتاه است؛ اما یداد و خداطره‬
‫زندگیای که نالی ز یس ه شده ابدی است‪».‬‬
‫سیسرون‬

‫درحالیکااه کااارآفرین و هنرمنااد دساات در دساات یکاادیگر‪ ،‬روی ساااحل راه‬


‫‪006‬‬
‫میرفتند تا میلیارد را در محل برگزاری جلسه بعدی آموزش مالقات کنناد‪ ،‬طلاوع‬
‫آفتاب خیره کننده بود‪ .‬وقتی رسیدند‪ ،‬آقای رایلی پیشاپیش آنجا بود؛ نشساته روی‬
‫شنها چشمها را بسته و غرق مدیتیشن بود‪.‬‬
‫آقای رایلی پیراهن به تن نداشات‪ ،‬شالوارک اساتتاری باه پاا کارده باود؛ شابیه‬
‫همآنکااه سااخنران چنااد روز قباال پوشاایده بااود و یااک جفاات چکماه پالسااتیکی‬
‫مخصوص غواصی با صورتکهای خندان‪ ،‬به پا داشت‪ .‬اگر او را باا آن چکماههاا‬
‫میدیدید‪ ،‬انگشتبهدهان میماندید‪.‬‬
‫به محض اینکه میلیاردر دستش را به سمت آسمان بلند کرد و انگشتها را به‬
‫عالمت پیروزی نگه داشت‪ ،‬یکی از دستیارها باعجله از خاناه خاارج شاد‪ .‬دساتیار‬
‫بیهیچ حرفی‪ ،‬از داخل کیف چرم مشکی براقی‪ ،‬سه برگاه کاغاذ بیارون آورد و باه‬
‫دست میلیاردر داد‪ .‬استون رایلی به نشانه تشکر سرش را برای دستیار خم کرد و به‬
‫نوبه خود‪ ،‬یک برگه به دست هر شاگردش داد‪.‬‬
‫ساعت پنج صبح بود‪.‬‬
‫میلیاردر یک صدف دریایی برداشت و به داخال آب پرتااب کارد کارد‪ .‬باه نظار‬
‫ا‬
‫ماایآمااد امااروز صاابح عمیق اا در فکاار اساات‪ .‬از بازیگوشاای‪ ،‬شااادی و رفتارهااای‬
‫عجیبوغریبش‪ ،‬خبری نبود‪.‬‬
‫کارآفرین درحالیکه به دست بندش با نوشته‪« :‬پیش به سوی تالش‪ .‬برخیاز و‬
‫تالش کن‪ .‬تنها وقتی میخاوابم کاه مارده باشام‪ ».‬دسات میکشاید‪ ،‬از میلیااردر‬
‫پرسید‪« :‬شما حالتان خوب است؟»‬
‫دولتمند‪ ،‬نوشته روی دستبند را خواند‪ ،‬انگشاتی روی لاب گذاشات و پرساید‪:‬‬
‫«وقتی بمیرید‪ ،‬چه کسی برایتان گریه میکند؟»‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬چی؟»‬
‫«کسی که شما را می شناساد‪ ،‬پاس از مارگتاان دربااره اینکاه چطاور زنادگی‬
‫کردید‪ ،‬چه چیزهایی نجوا میکنند؟»‬
‫‪007‬‬ ‫میلیاردر‪ ،‬سوالش را با لحن یک هنرپیشه ماهر ادا کرد‪« :‬شما طاوری زنادگی‬
‫میکنید که گویا مقدر شده تا ابد زنده باشید و هیچوقت فکری درباره ضعف قاوای‬
‫جسمانی یا اینکه چقدر از عمرتان گذشته است‪ ،‬به ذهنتان خطور نمیکند‪ .‬زماان‬
‫را طوری تلف میکنید که انگاار آن را از یاک منباع بیپایاانی باه دسات آوردهایاد؛‬
‫درحالیکه هرروز از عمرتان را صارف کسای یاا چیازی میکنیاد کاه ممکان اسات‬
‫آخر ین روز عمرتان باشد‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬پس به این موضوع فکر میکردید؟ چه هوشمندانه!»‬
‫میلیاردر کمی شرمسار به نظر میآمد‪« :‬ای کاش این ها افکار من بودند؛ اماا‬
‫متعلق به سنکا‪ ،‬فیلسوف مکتب رواقیاند و بخشی از رسالهای در باب کوتاه بودن‬
‫عمر هستند‪.‬‬
‫کارآفرین که کمی موظف به نظر میآمد‪ ،‬پرسید‪« :‬خب چارا در صابح باه ایان‬
‫قشنگی‪ ،‬داریم درباره مرگ حرف میزنیم؟»‬
‫«زیرا اغلب مایی که امروز زنده هستیم‪ ،‬آرزو میکنیم تا زمان بیشتری داشتیم؛‬
‫بااینحال‪ ،‬عمرمان را هدر مایدهیم‪ .‬فکار کاردن باه مارگ‪ ،‬باعاث میشاود ایان‬
‫موضوع وضوح بیشتری پیدا کند‪ .‬بعد از آن‪ ،‬دیگر اجازه نمیدهید حواسپرتیهای‬
‫دیجیتال‪ ،‬انحرافات سایبری و اتالف وقت در فضای مجازی‪ ،‬سااعات غیار قابال‬
‫برگشت موهبتی مانند زندگی را از شما بدزدند‪ .‬میدانیاد‪ ،‬عماری کاه رفتاه اسات‪،‬‬
‫دیگر باز نمیگردد‪».‬‬
‫این جملاه را مهرباان و درعینحاال محکام‪ ،‬ادا کارد‪« :‬دیاروز پاس از جلساهام در‬
‫شهر‪ ،‬داشتم یک بار دیگر کتاب در جستجوی روشنایی روز را میخوانادم‪ .‬ایان کتااب‪،‬‬
‫داستان واقعی ایگن اوکلی‪ ،‬مدیرعامل قدرتمندی است کاه وقتای پزشاک متوجاه شاد‬
‫سه تومور در مغز دارد‪ ،‬به او اطالع داد که فقط چند ماه از عمرش باقی مانده است‪».‬‬
‫هنرمند بهآرامی پرسید‪« :‬بعد از آن چه کرد؟»‬
‫«او آخاار ین روزهااای عماارش را باهم اان تعهاادی گذران اد کااه طاای سااالیان‪،‬‬
‫کساابوکارش را بااا آن اداره کاارده بااود‪ .‬او کلاای تااالش کاارد تااا کنساارتهااای‬
‫دانشآموزی را که از دست داده بود‪ ،‬قرارهای گردش با خانواده را که رد کرده باود‬ ‫‪008‬‬
‫و دوستیهایی را که فراموش کرده بود را جبران کند‪ .‬در بخشی از کتااب‪ ،‬توضایح‬
‫میدهد که از دوستی درخواست میکند تا برای پیادهروی در طبیعت بیرون بروند و‬
‫به قول خودش‪ ،‬این نهتنها آخر ین باری بود که ما میتوانستیم چنین پیادهروی پار‬
‫آرامشی را باهم تجربه کنیم‪ ،‬بلکه اولین بار نیز بود‪».‬‬
‫«چه غمانگیز» این تنها چیزی بود که کارآفرین حین ور رفتن با دست بندش‪،‬‬
‫توانست بگوید‪ .‬خطو نگرانی روی پیشانیاش‪ ،‬باشاکوه و درخشاش تماام ظااهر‬
‫شدند‪.‬‬
‫میلیاردر ادامه داد‪« :‬دیشب فیلم "لباس غواصی و پرواناه" را تماشاا میکاردم‪.‬‬
‫این فیلم‪ ،‬یکی از فیلمهای محبوب من است‪ .‬داستان واقعی یک مرد است که در‬
‫دنیای خودش قرار داشت‪ .‬او سردبیر مجله فرانسوی ال بود‪ .‬ژان دومینیک ببای‪،‬‬
‫در این دنیا همهچیز داشات؛ اماا بعاد ساکته کارد و تماام عضاالت بادنش از کاار‬
‫افتادند‪ ،‬غیر از پلک چشم چپش‪ .‬به این وضعیت میگویند‪" ،‬سندروم قفل شدگی"‪.‬‬
‫ذهن او هنوز بهخوبی کار میکرد‪ ،‬اما انگار بدنش در یک لباس غواصای سانگین‬
‫ا‬
‫گیر افتاده بود‪ ،‬کامال فلج‪».‬‬
‫«چه غمانگیز‪ ».‬هنرمند هم این حرف همسفرش را تکرار کرد‪.‬‬
‫«حاال این را داشته باشید‪ .‬پزشک توانبخشی ببای‪ ،‬روش ارتبااطی موساوم باه‬
‫الفبای صامت را به او یاد داد‪ .‬او را قادر میکرد حروف را با پلک زدن اجرا کند و باا‬
‫کمک پزشکها‪ ،‬توانست درباره این تجربه و البته معنای زندگی‪ ،‬کتاابی بنویساد‪.‬‬
‫برای نوشتن آن کتاب‪ ،‬مجبور شد دویست هزار بار پلک بزناد؛ اماا بالخاره موفاق‬
‫شد کتب را تمام کند‪».‬‬
‫کارآفرین زیر لب گفت‪« :‬من دیگر نمیتوانم از هیچچیز شکایت کنم‪».‬‬
‫میلیاردر ادامه داد‪« :‬او کمی پس از انتشار کتابش‪ ،‬از دنیا رفات؛ اماا نکتاهای‬
‫که میخواهم با این حرفها به آن اشاره کنم‪ ،‬این اسات کاه زنادگی ماا انساانها‪،‬‬
‫خیلی خیلی شکننده است‪ .‬افرادی هستند که میتوانند امروز از خواب بیدار شوند‪،‬‬
‫‪009‬‬ ‫دوش بگیرند‪ ،‬لباس بپوشند‪ ،‬قهوه بنوشند و کورن فلکس بخورند؛ و بعد در مسیر‬
‫کار‪ ،‬در یک تصادف خودرو کشته شوند‪ .‬زندگی همین است؛ بنابراین‪ ،‬نصیحت من‬
‫به شما انسانهای خاص‪ ،‬این است که تمام آن چه الزم دارید را انجاام بدهیاد تاا‬
‫نبو ذاتیتان را ابراز کنید‪ .‬بهگونهای زندگی کنید که به نظرتان صحیح است و باه‬
‫معجزات کوچکی که هرروز نو با خودش به ارمغان میآورد‪ ،‬دقت کنید‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬متوجه حرفتان هستم‪ ».‬بعاد کالفای از موهاای بافتاهاش را‬
‫کشید و کمی با کاله پاناماییاش که برای این جلسه انتخاب کارده باود‪ ،‬ور رفات‪.‬‬
‫کارآفرین هم با لحنی غمزده‪ ،‬گفت‪« :‬من هم همینطور‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬اضافه کرد‪« :‬از تکتک ساندویچهایی که میخوری لذت ببر‪».‬‬
‫آقای رایلی گفت‪« :‬بینش فوقالعاده خردمندانهای است‪».‬‬
‫هنرمنااد‪ ،‬خجالااتزده جااواب داد‪« :‬جملااه خااودم نیساات؛ باارای وارن زیااوان‬
‫آهنگساز معروف است‪ .‬ایان جملاه را وقتای گفات کاه باه او خبار دادناد بیمااری‬
‫العالج دارد‪».‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬بابت هر لحظه شاکر باشید‪ .‬وقتی کار به بلند پروازیهایتان‬
‫میرسد‪ ،‬ترس را کنار بگذاریاد‪ ،‬عمرتاان را باا مسااهل پیشپاافتااده هادر ندهیاد و‬
‫بازیاابی خالقیاات‪ ،‬آتااش و قاابلیتی را کااه در درونتااان نهفتااه اساات را اولویاات اول‬
‫خودتان قرار بدهید‪ .‬انجام این کار‪ ،‬بسیار مهم است‪ .‬به نظرتان‪ ،‬افالطون چارا ماا‬
‫را به شناخت خویشتن تشویق کرده است؟ او بهخوبی درک کرده بود که ما مقاادیر‬
‫زیادی توانایی در وجودمان ذخیره داریم که باید ابتدا به آنها دسترسی پیدا کنیم و‬
‫بعد به طریقی آنها را به کاار بگیاریم کاه بتاوانیم زنادگی پار انارژی‪ ،‬شااد‪ ،‬آرام و‬
‫معنادار داشته باشیم‪ .‬کوتاهی به خرج دادن در قبال نیروی درون‪ ،‬درواقع بساتری‬
‫برای رنج ناشی از قابلیتهای بالاستفاده و سر خوردگی ناشی از ترس و لرز ناشای‬
‫از تعالی کشف نشده ایجاد میکنند‪».‬‬
‫یک موجسوار که با کایت کشیده میشد‪ ،‬بهسرعت از نزدیکی خط ساحلی رد شد و‬
‫دستههای دلقک ماهی از داخل آبی به پاکی وجدان آبراهام لینکلن‪ ،‬عبور کردند‪.‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬و این‪ ،‬ما را میرساند به موضوعی که امروز میخواهم شاما را‬ ‫‪021‬‬
‫ا‬
‫با آن آشنا کنم‪ .‬لطفا با دقت به برگههایتان نگاه کنید‪».‬‬

‫چهار زمینه تمرکز افراد تاریخساز‬

‫‪-0‬هوش سرمایهسازی‬
‫‪-2‬رهایی از عوامل حواسپرتی‬
‫‪ -3‬تمرین تعالی شخصی‬
‫‪-0‬غنیمت شمردن روزها‬
‫شامره یک‪ :‬هوش رسمایهگذاری‬
‫میلیاردر‪ ،‬مفهوم سرمایهساازی را بارایشاان شارح داد‪ .‬ایان مفهاوم‪ ،‬اول باار‬
‫توسط جیمز فلین‪ ،‬روانشناس برجسته‪ ،‬مطرح شده بود‪ .‬بینش ارزشامندی کاه او‬
‫در نظرشان آورد‪ ،‬این بود که مایه برتری اسطورهها بر افراد عادی‪ ،‬نه استعدادهای‬
‫مادرزادیشان‪ ،‬بلکه مقدار قابلیتی است که آنها به سرمایه تبدیل میکنند‪ .‬آقای‬
‫رایلی گفت‪« :‬بسیاری از بهترین ورزشکارهای دنیا‪ ،‬قابلیتهای مادرزادی کمتاری‬
‫نسبت به رقبایشان دارند؛ اما تعهد استثناییشان بارای بیارون کشایدن حاداکثر‬
‫ا‬
‫نیروی وجودشان عاملی است که آنها را به چهره تبدیل کرده است؛ دقیقاا مانناد‬
‫همان ضربالمثل قدیمی که میگوید‪« :‬اندازه سگ در مبارزه‪ ،‬مهم نیسات مهام‬
‫اندازه مبارزه طلبی در سگ است‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬این را گفت و در عوالم خود‪ ،‬دستی باه شاکم عضاالنیاش کشاید و‬
‫عینااک آفتااابی جدیاادی بااه چشاام گذاشاات؛ از همانهااایی کااه مااوجسااوارهااا در‬
‫‪020‬‬ ‫کالیفرنیای جنوبی به چشم میزنند‪.‬‬
‫«سخنران خیلی زود یادم داد که با پیوستن به باشگاه پانج صابحیها‪ ،‬هارروز‬
‫صاابح پنجااره زیبااایی از فرصاات باارای پاارورش دادن بزرگتاارین ساارمایههایم‪،‬‬
‫تخصیص زمانی به خودم و کسب آماادگی بارای تبادیل کاردن روزم باه یاک تکاه‬
‫جواهر ارزشمند‪ ،‬به رویم باز میشود‪ .‬او کمکم کرد تا درک کنم که افراد موفاق‪ ،‬از‬
‫صبحشان به درستی استفاده میکنند و با بیدار شدن قبل از سپیدهدم‪ ،‬به پیاروزی‬
‫اولیه ناهل میشوم که مرا برای یک روز پر از موفقیت آمادهام میکند‪».‬‬
‫کارآفرین حرفش را قطع کرد‪« :‬به نظرم هیچ زمانی برای اختصااص دادن باه‬
‫خودم ندارم‪ .‬برنامه کاریام‪ ،‬همیشه پر است‪ .‬خیلی دلم میخواهد فرصتی داشاته‬
‫باشم که اول صبح باتریهایم را شارژ کنم و کارهایی انجام بدهم که به فرد شادتر‬
‫و بهتری تبدیلم میکند‪».‬‬
‫ا‬
‫«دقیقا خیلی از ماا پیوساته در ضایق وقات زنادگی مایکنیم‪ .‬ماا در ابتادای روز‬
‫حداقل به یک ساعت زمان نیاز داریم تا خودماان را شاارژ کنایم‪ ،‬رشاد بادهیم و باه‬
‫سالمت و آرامشمان اضافه کنیم‪ .‬بیادار شادن رأس سااعت پانج و اجارای فرماول‬
‫‪ ۱۱ /۱۱ /۱۱‬که بهزودی آن را یاد خواهید گرفت‪ ،‬شما را به شکلی خارق العاده جلو‬
‫میاندازد‪ .‬بعد از آن‪ ،‬بهجای این که اجاازه بدهیاد روزتاان شاما را کنتارل کناد‪ ،‬قاادر‬
‫خواهید بود روی فعالیتهاای ارزشامند تمرکاز کنیاد‪ .‬آن وقات ساطحی از انارژی را‬
‫ا‬
‫تجربه میکنید که اصال از وجودش آ گاه نبودید‪ .‬شادیای که باه وجودتاان میآیاد‪،‬‬
‫اسباب حیرت شما میشود و احساس آزادی فردیتان به کل افزایش پیدا میکند‪».‬‬
‫آقای رایلی برگشت و یک خالکوبی ماوقتی را روی کمار عضاالنیاش نمایاان‬
‫کرد‪ .‬خالکوبی‪ ،‬نقل قولی بود از آلبر کامو‪ ،‬فیلسوف فرانسوی‪« :‬تنها راه کنار آمدن‬
‫با یک دنیا غیرآزاد‪ ،‬این است که چنان آزاد شوید که وجودت‪ ،‬نوعی طغیان در برابر‬
‫دنیا باشد‪».‬‬
‫زیر این کلمات روی عضالت پشت میلیاردر تصویر یک ققناوس دیاده میشاد‬
‫که از میان شعلههای آتش بلند شده بود‪.‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬واقعا به چنین چیزی نیاز دارم‪ .‬میدانم که اگر هرروز صابح‬ ‫‪022‬‬
‫قبل از اینکه زندگیام وارد هیااهوی خاودش شاود‪ ،‬زماانی را باه خاود اختصااص‬
‫بدهم‪ ،‬بهرهوری‪ ،‬عظمت و آرامشم خیلی بهبود پیدا میکند‪».‬‬
‫هنرمنااد گفاات‪« :‬ماان هاام همااینطااور‪ .‬هاارروز صاابح یااک ساااعت تعمااق و‬
‫آمادهسازی‪ ،‬میتواند کلی بر هنرم تأثیر بگذارد و همینطور بر زندگیام‪».‬‬
‫میلیاردر ادامه داد‪« :‬ساخنران خیلای زود باه مان یااد داد کاه سارمایهگذاری‬
‫شصت دقیقهای برای ساختن بهترین نسخه خودم و بهترین مهارتهایم بهعنوان‬
‫ساعت پیروزی‪ ،‬میتواند نتایج ذهنی‪ ،‬حسی‪ ،‬جسمی و روحیام را متحول کناد‪ .‬او‬
‫به من قول داد که این کار‪ ،‬باعث میشود مزیت رقابتی بزرگ به دست بیااورم کاه‬
‫دیروز درباره آن بحث کردیم؛ و همینطور‪ ،‬مارا باه سامت شاکل دادن امپراتاوری‬
‫ا‬
‫خالقیت‪ ،‬ثروت‪ ،‬شاادی و ناوع دوساتی ساوق بدهاد‪ .‬بایاد بگاویم کاامال درسات‬
‫میگفت‪ .‬خب باید برگردیم به سمت مفهوم سرمایهساازی و اهمیات باه کاارگیری‬
‫هوشاامندانه موهبااتهااای ذاتاای‪ .‬امااروزه افااراد زیااادی از جامعااه‪ ،‬بااه ایاات علاات‬
‫هیپنوتیزم شدهاند که تصور میکنند افراد دارای مهارتهاای خاارقالعااده‪ ،‬تافتاه‬
‫جدا بافته هستند و بهطور خاص‪ ،‬مورد رحمت خدایان قرار گرفتاه و اساتعدادهای‬
‫خارقالعاده دارند؛ اما قضیه اینگونه نیست‪.‬‬
‫«رگههایی از روحیه روستایی‪ ،‬در لحنش ظاهر شد‪« :‬تعهد و انضبا ‪ ،‬همیشاه‬
‫به هوش و استعداد‪ ،‬برتری پیدا میکند و اینطور نیست که افاراد موفاق‪ ،‬شاانس‬
‫آورده باشد‪ .‬آنها شانس خلق میکنند‪ .‬هار باار کاه شاما در برابار وسوساه تنبلای‬
‫مقاومت میکنید و روند بهینهسازی را ادامه میدهیاد‪ ،‬درواقاع داریاد باه قهرماان‬
‫درونتان‪ ،‬قدرت میبخشید‪ .‬هر لحظه را کاه صارف انجاام کارهاایی مایکنیاد کاه‬
‫میدانید به کارهای به ظاهر راحتتر برتری دارند‪ ،‬درواقاع روناد ورودتاان باه تااالر‬
‫افتخار مشاهیر را تسهیل میکنید‪».‬‬
‫میلیارد به یک مر دریایی غولآساا‪ ،‬حاین گارفتن صابحانه الغارش از دریاا‪،‬‬
‫خیره شد‪ .‬بعد بادگلوی بلندی زد و با لحنی شرمنده گفت‪« :‬ببخشید‪».‬‬
‫ا‬
‫‪023‬‬ ‫ادامه داد‪« :‬همانطور که قابال هام گفاتم‪ ،‬بخاش زیاادی از تحقیقاات اخیار‬
‫درباره افراد موفق‪ ،‬حامال ایان موضاوع هساتند کاه داساتان شخصای ماا دربااره‬
‫قابلیتهااایمااان درواقااع نشااانگر عملکاارد اصاالی مااا در اماار بااه کااارگیری همااه‬
‫قابلیتهاست‪».‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬دست از نتبرداری روی موبایلش برداشت و به چشمهای میلیااردر‬
‫نگاه کارد‪ .‬میلیااردر تیشارت تان نماایی باه تان داشات کاه روی آن نوشاته باود‪:‬‬
‫«قربانیها تلویزیونهای بزرگ دارند و رهبران‪ ،‬کتابخانههای بزرگ‪».‬‬
‫از میلیارد پرسید‪« :‬منظورتان چیست؟»‬
‫«خب اگر شما گفت و گوی درونی با خودتان دارید که میگویاد قابلیات هاای‬
‫الزم را باارای تبدیلشاادن بااه یااک رهباار متعااالی در تجااارت و تبدیلشاادن بااه‬
‫متخصصین تحسین شده درزمینه حرفه خود ندارید‪ ،‬در آن صورت شما حتی سفر‬
‫کردن به آن نقطه را آغاز نخواهید کرد‪ ،‬درست است؟ رسیدن به تعالی‪ ،‬یک فرآیند‬
‫است‪ ،‬نه یک اتفاق‪ .‬تکرار این باور محدودکننده که میگوید افراد عادی نمیتوانند‬
‫به عظمت برسند یا نابغهها ساخته نمیشوند بلکه به دنیا میآیناد‪ ،‬باعاث میشاود‬
‫شما فکر کنید یادگیری‪ ،‬تمرین و اولویتبندی را بر خواستههای قلبیتاان‪ ،‬اتاالف‬
‫وقت است‪ .‬اگر قرار باشد در نظر باورهایتان دستیابی به نتایج عالی بارای کسای‬
‫مثل شما غیر ممکن باشد‪ ،‬دیگر فایده ی سرمایهگذاری‪ ،‬این هماه تاالش‪ ،‬نیارو‪،‬‬
‫زمان و آن همه فدا کاری چیست؟ ازآنجایی که رفتارهای هرروزه شما تابع باورهای‬
‫ریشهای شماست‪ ،‬درک شما از تواناییهایتان برای موفقیت‪ ،‬بهواقعیت زندگیتاان‬
‫تبدیل میشود‪ .‬انسان همیشه بر اساس تصورذهنی خودش از آنچه هستند‪ ،‬عمل‬
‫میکند‪ .‬شما محال است به مدارج باالتر از آنچاه در ذهان خاود متصاور هساتید‬
‫برسید و این یک بینش مهم است‪».‬‬
‫بعد به اقیانوس و قایق ماهیگیری کوچک نگاه کرد کاه تاورش را دنباال خاود‬
‫ماایکشااید‪ .‬ماااهیگیری بااا پیااراهن قرمااز در حااال عبااور دادن قااایقی از میااان‬
‫صخرههای مرجانی خطرناک بود‪.‬‬
‫میلیاردر در عبارت تاکیدی دیگری‪ ،‬با خود زمزمه کرد‪« :‬من شاکرم‪ .‬من همه‬ ‫‪024‬‬
‫را میبخشم‪ .‬من اهل بخشش هستم‪ .‬زندگی من‪ ،‬زیبا‪ ،‬خالقانه‪ ،‬پرثمر‪ ،‬کامیاب و‬
‫جادویی است‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬بحث درباره سرمایه اساسی را ادامه داد‪.‬‬
‫«و روانشناسان مثبت اندیشی‪ ،‬از داستان درونی که ما درباره خادا باا آنچاه کاه‬
‫قادر به دستیابی به آن هستیم‪ ،‬میگوییم و رفتارهایی که درنهایات آن داساتان را باه‬
‫حقیقت تبدیل میکند‪ ،‬با عنوان «پیشگویی خاود محقاق کنناده» یااد مایکنناد‪ .‬ماا‬
‫الگوهای فکری را در سنین پایین از طریق افرادی که بیشترین نفاوذ را در ماا دارناد‬
‫دریافت میکنیم؛ یعنی والدین‪ ،‬معلمها و دوساتان‪ .‬ماا بار اسااس الگوهاای فکاری‬
‫عمل میکنیم و ازآنجاییکه که اقدامات ما نتیجه را رقم میزنند‪ ،‬این داساتان غلاط‬
‫درونی‪ ،‬بهواقعیت وجودی ما تبدیل میشود‪ .‬جالب است؛ اماا ایان روشای اسات کاه‬
‫اغلب ما در بهترین دوران عمرمان‪ ،‬بار اسااس آن عمال مایکنایم‪ .‬بار ایان اسااس‬
‫زندگی چیزی را به ما یاد میدهد که از درون هستیم و نه چیزی را که میخواهیم‪».‬‬
‫هنرمنااد‪ ،‬در هااوای صاابحگاه‪ ،‬بااا لحناای کااه بیشااتر عااالم مآبانااه بااود تااا‬
‫هنجارشکنانه‪ ،‬گفت‪« :‬به نظرم هرچه بیشتر بار ناتوانی را برای خلق نتایج عاالی از‬
‫طریق کاری که انجاام مایدهیم بپاذیریم‪ ،‬ناهتنها آن بااور در وجاود ماا ریشاهدار‬
‫میشود‪ ،‬بلکه رفتارهای برخاسته از ایان بااور را بیشاتر تکارار مایکنیم و آن را باه‬
‫بخشی از عادات هرروزه خود تبدیل میکنیم‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬ذوقزده جواب داد‪« :‬آفرین؛ از آن بخش ریشهدار شدن باورها خیلی‬
‫خوشم آمد‪ .‬خیلی خوب است‪ .‬اگر امروز سخنران را دیدی‪ ،‬بهتر است ایان ایاده را‬
‫با او در میان بگذاری‪ .‬گمان میکنم که اکنون‪ ،‬در جایی ماهیگیری میکند؛ اما با‬
‫شناختی که من از او دارم‪ ،‬با حضور خودش ساحل را روشن میکند‪».‬‬
‫میلیاردر ادامه داد‪« :‬تمام ابنای بشر‪ ،‬حسی غریزی برای رسیدن به عظمات و‬
‫عطشی سایریناپاذیر بارای قهرماان شادن و نیاازی روانای بارای اوج گارفتن باه‬
‫باالترین حد قابلیتهایشان دارند؛ حاال چه بهصورت خودآگاه آن را به یاد داشته‬
‫‪025‬‬ ‫باشیم یا نه‪ .‬اغلب انساانها باه حادی توساط تأثیرسایاه و مساموم محایط اطاراف‬
‫ا‬
‫کوچک و به سمت پایین هل داده شدهاند که فراموش کردهاناد واقعاا چاه کساانی‬
‫هستند‪ .‬ما خیلی راحت و بهتدریج به کم و کمتر رضایت دادهایم و بیشتر و بیشتر به‬
‫ا‬
‫بودن در حد متوسط در عرصههای مختلف زندگی‪ ،‬عادت کردهایم تا نهایتا بهجایی‬
‫رسیدهایم که این طرز فکر‪ ،‬به سیستمعامل استاندارد وجودمان تبدیل شده است‪.‬‬
‫راهبران واقعی‪ ،‬هرگز درباره استعدادهایشان به مذاکره نمینشینند‪ .‬آنها میدانند‬
‫که همیشه جا برای ارتقا و بهبود است‪ .‬آنها مایدانناد کاه ماا زماانی بیشاتر ایان‬
‫اتصال را به ذات مقتدارنه خودمان داریم که در تالش برای تبدیلشدن به بهترین‬
‫نسخه خودمان هستیم‪ .‬اسکندر کبیر زمانی گفت‪« :‬مان از ساپاهی از شایران باه‬
‫رهبری گوسفندی هراسی ندارم؛ اما از سپاهی از گوسفندان به رهبری یاک شایر‪،‬‬
‫می هراسم‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬نفس پر صدایی فروکشید‪ .‬پروانهای پر زد و گذشت‪ .‬خرچنگی شتابان‬
‫از کنار پایش رد شد‪ .‬بعد ادامه داد‪« :‬من اینجا هستم تا به شما یاادآوری کانم کاه‬
‫هر یک از ما ظرفیات رهباری را در درونماان داریام و هماانطاور کاه میدانیاد‪،‬‬
‫منظورم از رهبری‪ ،‬داشتن عنوان و برچسب یا سمت پرطمطراق یا نیاز باه داشاتن‬
‫اختیارات رسمی نیست‪ .‬چیزی که از آن حرف میزنم‪ ،‬بلندمرتبهتر از ایان حرفهاا‬
‫است‪ .‬اینجا‪ ،‬بحث قدرت حقیقی نهفتاه در درون قلاب یاک انساان در برابار یاک‬
‫قدرت زودگذر است که بهواسطه مقام مدیریت‪ ،‬به شخص اعطا شده؛ یک اتومبیل‬
‫تندرو یا یک موجودی بانکی درشت‪ .‬چیزی که از آن حرف‪ ،‬میزنام تواناایی انجاام‬
‫کاری چنان بزرگ اسات کاه هایچکاس نتواناد چشام از آن باردارد‪ .‬قابلیات خلاق‬
‫ارزشهای عظیم در بازار کار‪ ،‬ظرفیات اثرگاذاری و ز یار و رو کاردن یاک صانعت؛‬
‫همانطور که قدرت زندگی کردن با شرافت‪ ،‬اصالت‪ ،‬جسارت و درستکاری؛ یعنی‬
‫اینکه به روش اصلی و مختص خودتان‪ ،‬از فرصات دسات داده بارای تاریخساازی‬
‫استفاده کنید؛ حاال چه مدیرعامل باشید و چه سرایدار‪ ،‬میلیااردر باشاید یاا مغنای‪،‬‬
‫ستاره سینما باشید یا دانش آموز‪ .‬اگر امروز زندهاید؛ توانایی رهبری کردن بدون نیاز‬
‫بااهعنوان و سااند و اثرگااذاری دنیااا را داریااد‪ ،‬حتاای اگاار در حااال حاضاار بااه خاااطر‬ ‫‪026‬‬
‫محدودیتهای باورهایتان‪ ،‬فکر کنید که قادر به انجام چنین کااری نیساتید‪ .‬آن‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫چیزی که شما فکر میکنید‪ ،‬الزاما واقعیت آینده شما نیسات‪ .‬لطفاا ایان را باه یااد‬
‫داشته باشید‪ :‬افکار و باورهای شما‪ ،‬فقط یک لنز است که در لحظه حاضر داریاد‬
‫فرایند عروجتان به سمت تعالی را از پشت آن میبینید‪ .‬به یاد گفته آرتور شوپنهاور‪،‬‬
‫فیلسااوف آلمااانی‪ ،‬افتااادم کااه زمااانی نوشاات‪ :‬اغلااب افااراد تصااور میکننااد‬
‫محدودیتهای ذهن ایشان درواقع محدودیتهای دنیا هساتند و عاده محادودی‬
‫اینطور فکر نمیکنند؛ به دست دوم ملحق شوید‪».‬‬
‫کارآفرین ساال کرد‪« :‬پس تفاوت زیادی بین واقعیت و برداشت ذهنای ماا از‬
‫واقعیت وجود دارد‪ .‬از حرف شما اینگوناه برمیآیاد کاه انگاار ماا دنیاا را باه ناوعی‬
‫میبینیم که بهواسطه برنامهریزی ذهنیمان ایجاد شده است و این برنامه را آنقدر‬
‫در ذهنمان تکرار میکنیم که بهواسطه شستشوی مغزی‪ ،‬به این باور میرسیم که‬
‫واقعیت دنیا‪ ،‬همانی است که ما میبینیم‪ .‬درست میگویم؟ شما باعث شادید مان‬
‫درباره دیدگاهم به همهچیز‪ ،‬تجدیادنظر کانم‪ ».‬ایان را در حاالی گفات کاه پوسات‬
‫پیشانیاش مانند گل رزی در سرما‪ ،‬جمع شده بود‪.‬‬
‫ا‬
‫بعد ادامه داد‪« :‬اکنون خیلی چیزها دارد برایم ساال میشود؛ مثل اینکاه اصاال‬
‫چرا کسبوکارم را شروع کردم؟ چرا جایگاه اجتماعی آنقدر برای ما مهم است‪ ،‬چارا‬
‫برایم مهم است در شیک ترین رستوران هاا غاذا بخاورم‪ ،‬بهتار زنادگی کانم و مادل‬
‫جدیاادترین اتومبیاال هااا را سااوار شااوم‪ .‬فکاار کاانم کااه ایاان کااه اینگونااه زیاار بااار‬
‫سرمایهگذارانم له شدهام‪ ،‬به این دلیل است که من هویتم را بهعنوان یک انساان‪ ،‬از‬
‫ماادیریت آن شاارکت کسااب ماایکنم‪ .‬آنقاادر ساارگرم اداره کااردن تجااارتم بااودم کااه‬
‫ا‬
‫هیچوقت حتی یک لحظه‪ ،‬توقف نکردم واقعا با این چیزها فکر کنم و آگاهانه زندگی‬
‫کنم؛ و این فرمول سه مرحلهای موفقیت است که دیروز به ما یاد دادید‪ .‬هرچه بیشتر‬
‫روزهااایم را بااا آگاااهی درباااره خااودم و دلیاال کاااری کااه انجااام ماایدهم‪ ،‬بگااذرانم‪،‬‬
‫تصمیمهای هرروزه بهتری میگیرم و نتایج بهتری برایم به دنبال خواهد داشت‪».‬‬
‫ا‬
‫‪027‬‬ ‫کارآفرین بالانقطاع حرف میزد‪« :‬من اصال نمیدانم ارزشهاای اصایلم چاه‬
‫چیزهایی هستند‪ .‬دلم میخواهد بهعنوان رهبار‪ ،‬چاه شخصایتی از خاودم معرفای‬
‫ا‬
‫کنم؟ چرا دارم کار فعلی را انجام میدهم‪ .‬چه چیزی واقعا مرا شاد میکند؟ وقتای‬
‫از این دنیا رفتم‪ ،‬دلم میخواهد دیگران چطور از من یاد کنند؟ داستان مادیرعامل‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫و سردبیری که دچار سکته شد‪ ،‬واقعا حرفهای زیادی برایم داشت‪ .‬زنادگی واقعاا‬
‫میتواند کوتاه باشد‪ .‬حاال که دارم خیلی راحت حرف میزنم‪ ،‬فکر میکنم خیلای از‬
‫روزهای عمرم را به دنبال چیزهاای اشاتباهی دویادهام‪ .‬باهجای اینکاه پیاامهاای‬
‫اهااداف باااارزش زناادگی حرفااهای و شخصاای کااه ماایتوانسااتند تفاااوت واقع ای در‬
‫زندگیایجاد کنند را بشنوم‪ ،‬در هیاهوی پیچیدگی جامعه گیر کرده بودم‪ .‬من خیلی‬
‫درباره گذشته فکر میکنم؛ منظورم اتفاقی است کاه در کاودکی بارای مان افتااد‪.‬‬
‫درضمن هیچوقتای بارای پیادا کاردن دوسات و دوساتی نداشاتم‪ .‬هایچ عالقاه و‬
‫اشتیاق خاصی به کار یا زمینهای ندارم‪ .‬هیچوقت نشده بود طلوع آفتااب را تماشاا‬
‫کنم‪ ،‬البته غیر از اآلن؛ و در زندگی عشق حقیقی را پیدا نکرده باودم‪ »...‬و ایان در‬
‫حالی است که با دستپاچگی با دستبندش بازی میکرد‪ ،‬گفت‪.‬‬
‫بعد رو کرد به هنرمند و جملهاش را کامل کرد‪« :‬تا همین حاال‪».‬‬
‫اشک در چشمان هنرمند حلقه زد و گفت‪« :‬چندین تریلیون ساتاره در جهاان‬
‫هستی وجاود دارد‪ .‬میلیاردهاا نفار روی سایاره ماا زنادگی مایکنناد و مان آنقادر‬
‫خوشبخت بودم که تورا پیدا کردم‪».‬‬
‫کارآفرین لبخندی زد و با لحنی آرام پاسخ داد‪« :‬امیدوارم هایچگااه از دساتت‬
‫ندهم‪».‬‬
‫میلیارد حرفشان را قطع کرد‪« :‬به خودتان سخت نگیرید‪ .‬هر یک از ما در مسایر‬
‫ا‬
‫خودش قرار دارد‪ .‬متوجه منظورم هستید؟ ما دقیقا در همانجایگاهی قارار داریام‬
‫که برای دریافت درسهاای ماورد نیازماان بارای رشاد‪ ،‬بایاد آنجاا باشایم؛ و یاک‬
‫مشکل پابرجا میماند تا درسی که قرار است به ما بدهد را یاد بگیریم‪ .‬من باا شاما‬
‫موافقم که متأسفانه‪ ،‬انساانها عاادت باه یاادآوری چیزهاایی دارناد کاه فراماوش‬
‫کردنشان‪ ،‬عاقالنهتر است و همینطور عادت دارند به فراموش کاردن چیزهاای‬ ‫‪028‬‬
‫ا‬
‫که یادآوریشان خردمندانهتر است‪ .‬به هر حال شما را درک میکنم‪ .‬لطفا باه ایان‬
‫موضوع اطمینان داشته باشید که بااالترین و خردمنادتارین بخاش وجودتاان‪ ،‬در‬
‫حال رهبری شماست‪ .‬در مسایر رسایدن باه تعاالی و خلاق زنادگی معناادار‪ ،‬هایچ‬
‫تصااادفی وجااود ناادارد و اگاار نظاار ماان را بپرسااید‪ ،‬داشااتن خانااههای باشااکوه‪،‬‬
‫ا‬
‫اتومبیلهای تندرو و مقدار زیادی پول‪ ،‬ایرادی ندارد‪ .‬از شما میخاواهم کاه واقعاا‬
‫حرفم را به گوش بگیرید‪ .‬از شما خواهش مایکنم‪ .‬باه قاول قادما‪ ،‬ماا موجاوداتی‬
‫معنوی هستیم که داریم زندگی بشری را تجربه میکنیم‪ .‬ثروت زیاد‪ ،‬چیزی اسات‬
‫که این زندگی برای شما میخواهد‪ .‬فراوانی‪ ،‬ذات طبیعت است‪ .‬هیچ کمبودی در‬
‫گلها‪ ،‬درختان لیمو و ستارههای آسمان وجود ندارد‪ .‬پول‪ ،‬شاما را قاادر باه انجاام‬
‫کارهای عالی برای خودتان و همینطور عزیزانتان میکند و به شما این فرصات‬
‫را میدهد که به نیازمندان کمک کنید‪».‬‬
‫توریستی که پشت یک قایق اسکی روی آب بازی میکرد‪ ،‬بهسرعت از نزدیک‬
‫ساحل رد شد‪ .‬صدای خنده شادمانش به گوش میرسید‪.‬‬
‫دولتمرد ادامه داد‪« :‬میخواهم راز کوچکی را به شما بگویم‪ .‬من بیشتر دارایی‬
‫نقدی ام را بخشیدهام؛ ولی هنوز هواپیمای جت‪ ،‬آپارتمان زوریخ و خاناه سااحلی را‬
‫دارم‪ .‬اگر چه کسبوکارم چندان ارزشی دارد که از من یک میلیاردر ساخته اسات‪،‬‬
‫بااینحال نیازی ندارم‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬یک داستان خواندم کاه فکار کانم از آن خوشاتان بیایاد‪ .‬کارت‬
‫ونگات‪ ،‬نویسنده معروف و جوزف هلر‪ ،‬نویسنده رمان تبصره ‪ ،۱۱‬در مهمانی سارمایه‬
‫دارهای معروف در النگ آیلند شرکت کرده بود‪ .‬ونگات‪ ،‬از هلان مایپرساد کاه چاه‬
‫حسی دارد از این که میزبانشان‪ ،‬تنها در یک روز بیشتر از مجموعه حق تاألیفی کاه‬
‫او برای کتاب پرفروشش دریافت کرده‪ ،‬پول در مایآورد؟» جاواب میدهاد‪ :‬اماا مان‬
‫چیزی را دارم که او هیچوقت نمیتواند داشته باشد‪ .‬ونگات میگوید‪« :‬آن چیست؟»‬
‫هلن پاسخ میدهد‪« :‬این حس که به اندازه کافی پول درآوردهام‪».‬‬
‫‪029‬‬ ‫میلیاردر‪ ،‬هیجانزده و با صدای بلند‪ ،‬گفت‪« :‬چه هوشمندانه! خیلای خوشام‬
‫آمد‪ ».‬بعد همان شادی مختصری که در مواقع خوشاحالی اجارا میکارد را انجاام‬
‫ا‬
‫داد‪ .‬پس از آن‪ ،‬حرکت پروانه زد و تمام این کارها را با چشم بسته انجاام داد‪ .‬واقعاا‬
‫که چقدر عجیب!‬
‫هنرمنااد‪ ،‬بااه حاارف زدن ادامااه داد‪« :‬خالصااه‪ ،‬ماان چیزهااایی را کااه درباااره‬
‫سرمایهگذاری و پیشگویی خود محقق شونده به ما یاد دادید را میفهمم‪ .‬هیچکس‬
‫توانایی ما را برای انجام امور بزرگ‪ ،‬باور نمیکند؛ مگر اینکه ماا خودماان عظمات‬
‫خودمان را باور کنیم و با تالش خالصانه و سخت‪ ،‬آن را درک کنیم‪ .‬میدانید پاابلو‬
‫پیکاسو چه گفته است؟»‬
‫کارآفرین درحالیکه حالت ایستادنش نشان میداد که ذهانش در ایان لحظاه‬
‫ا‬
‫راحت و باز است‪ ،‬گفت‪« :‬لطفا به ما بگو‪».‬‬
‫«پیکاسو گفت‪ :‬مادرم به من گفت اگر یک سرباز باشی‪ ،‬زمانی ژنارال خاواهی‬
‫شد‪ .‬اگر یک راهبه باشی‪ ،‬زماانی پااپ خاواهی شاد؛ اماا مان یاک نقااش باودم و‬
‫پیکاسو شدم‪».‬‬
‫میلیاااردر گفاات‪« :‬ماارد پیچیاادهای بااود‪ .‬ایاان یعناای ایمااان و اعتمادبااهنفس و‬
‫قابلیتهای فردی‪».‬‬
‫بعد دستی به چانه آفتاب خاوردهاش کشاید و بارای لحظاهای‪ ،‬باه شانهاای‬
‫سفید نگاه کرد‪.‬‬
‫کارآفرین متفکرانه گفت‪« :‬تنها والدین ما نیستند که به خاطر باورهای محدود‬
‫کننده که اغلب افراد در بهترین ساعت از بهترین روزهای عمرشان در ذهانشاان‬
‫تکرار میکنند‪ ،‬مسئول هستند‪ .‬همانطور کاه گفاتم‪ ،‬خیلای از معلماان خیرخاواه‬
‫ناخودآ گاه این باور را در ذهن بچهها تقویت میکنند که نوابغ و قهرماناان درزمیناه‬
‫هنر‪ ،‬ورزش و بشردوساتی‪ ،‬افاراد خاصای هساتند‪ .‬بایاد قباول کنایم کاه معماولی‬
‫هستیم و قابلیت خلق آثار مسدودکننده و زندگی بیهمتا را نداریم؛ و بعد‪ ،‬دوستان‬
‫ما و سیگنالهای رسانه هم روی همین واقعیت مهر تأیید میزنند‪ .‬در اصال‪ ،‬ایان‬
‫روند به یک هیپنوتیزم داهمی تبدیل میشود تا بدون اینکه بادانیم‪ ،‬شاعله نباو در‬ ‫‪031‬‬
‫درون ما فروکش میکند و صدای مشتاق که زمانی باه ماا میگفات کاه هماهچیز‬
‫ممکن است‪ ،‬ساکت میشود‪ .‬ما تواناییهایمان را به حداقل میرسانیم و در تمام‬
‫طول عمرمان‪ ،‬فرآیند دست کم گرفتن قدرتهای خاود را اداماه مایدهایم و دور‬
‫تواناییهایمان‪ ،‬زندان میسازیم‪ .‬دست از رفتار کردن مانند رهبر‪ ،‬بهرهور‪ ،‬خاالق‬
‫و هنجارشکن‪ ،‬برمیداریم و شروع میکنیم به رفتار کردن مانند یک قربانی‪ .‬ایان‬
‫ا‬
‫اتفاقی است که برای خیلی از افراد خوب‪ ،‬میافتاد و واقعاا ماأیوسکنناده اسات و‬
‫ا‬
‫اغلب ما اصال متوجه فرایند شستشوی مغزی نمیشویم‪».‬‬
‫میلیاردر جواب داد‪« :‬بله؛ و باید روی این موضوع تأ کید کنم که گاهی‪ ،‬قضایه‬
‫بدتر میشود؛ یعنی قابلیتهای ابراز نشده‪ ،‬به درد تبدیل میشوند‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬درحالیکه نگاهش را میچرخاند و باا دساتپاچگی پاا باه پاا میشاد‪،‬‬
‫حیران پرسید‪« :‬منظورتان از این حرف چیست؟» و با خودش فکر کرد‪« :‬شاید من‬
‫به این دلیل نمیتوانم مانند استادان بزرگ‪ ،‬آثار اصیل و اساتثنایی خلاق کانم کاه‬
‫برای مدت طوالنی از قابلیتهایم سرمایهسازی نکردهام و درنتیجه‪ ،‬از درون دچار‬
‫این درد شدهام‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬به این نکته اشاره کرد‪« :‬خب‪ ،‬خود متعالی ما‪ ،‬حقیقت را میداند‪ .‬هر‬
‫یک از ما به ایان دنیاا آمادیم تاا باا تکیاه بار موهباتهاای انساانیماان‪ ،‬کارهاای‬
‫خارقالعاده انجام بدهیم و بااستعدادهایمان‪ ،‬شاهکارهای حیرتآمیز خلق کنیم‪.‬‬
‫تمام انسانها‪ ،‬ظرفیت انجام این کار را در درون قلاب و روحشاان دارناد‪ .‬از نقطاه‬
‫نظر علم عصبشناسی‪ ،‬هرچه ولوم مکالمات درونی مخرب را کمتر کنیاد‪ ،‬بیشاتر‬
‫این ندای آسمانی را میشانوید کاه ماا را باه برخاساتن و اباراز کاردن عظایمتارین‬
‫نبو مان تشویق میکند‪ .‬این موضوع‪ ،‬چه شما سرپرسات یاک بخاش از ساازمان‬
‫بزرگ باشید چه یک برنامهنویس در یک اتاق کوچک و چاه یاک معلام مدرساه یاا‬
‫ا‬
‫آشپز رستوران در موردتان صدق میکند‪ .‬شما قطعا ظرفیت ارتقای کیفیت کارتاان‬
‫و رساندن آن به سطحی هنرمندانه را دارید؛ تا از آن طریق بتوانید روی بهتر کردن‬
‫‪030‬‬ ‫زندگی انسانها‪ ،‬تأثیر بگذارید‪ .‬بااینحاال‪ ،‬ماا از زنادگی دسات مایکشایم؛ چاون‬
‫باورهای غلطی درباره خودمان و تواناییهایمان داریم و درنتیجه‪ ،‬در حالت نیماه‬
‫زنده باقی میمانیم و ایده خیلای بازرگ‪ ،‬اینجاسات‪ :‬وقتای ماا باه قادرت حقیقای‬
‫خودمان خیانت میکنیم‪ .‬بخشی از وجودمان شروع به مردن میکند‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند گفت‪« :‬چه بینش هیجانانگیزی! من واقعا باید یاک ساری تغییارات‬
‫اساسی در زندگیام ایجااد کانم‪ .‬خساته شادم از باس احسااس خساتگی کاردم و‬
‫تواناییهای خالقانه خودم را سرسری گرفتم‪ .‬کامکام دارم حاس مایکنم کاه آدم‬
‫خاصی هستم‪».‬‬
‫کارآفرین با لحنی مهربان‪ ،‬تأیید کرد‪« :‬البته که خاص هستی‪ ،‬البته‪».‬‬
‫هنرمند ادامه داد‪« :‬و تازه متوجه شدم که خیلای باه اینکاه دیگاران چاه فکار‬
‫میکنند‪ ،‬اهمیت میدهم‪ .‬بعضی از دوستانم‪ ،‬نقاشایهاایم را مساخره میکنناد و‬
‫احمق خطابم میکنند‪ .‬حاال متوجه میشوم که آنها نمیتوانند مرا درک کنند‪ ،‬نه‬
‫خودم را و نه تصور ذهنیای که از هنرم دارم‪».‬‬
‫میلیاردر زیر لب گفت‪« :‬خیلی از نوابغ تا چندین دهه پس از مرگشان آنگونه‬
‫که باید از آنها قدردانی نشد‪».‬‬
‫سپس اداماه داد‪« :‬و دربااره نکتاهای کاه دربااره دوساتانت گفتای‪ ،‬مان بعیاد‬
‫میدانم تو دوستان مناسبی برای خودت انتخاب کرده باشی‪ .‬وقت آن رسیده است‬
‫که بهجای محدود کردن استعدادها و سارزندگیات‪ ،‬دوساتانت را عاو کنای تاا‬
‫بهواسطه نظر دیگران‪ ،‬اغوا نشوی‪ .‬کورت کوبین این موضوع را خیلی بهتار از مان‬
‫گفته است‪« :‬خسته شده بودم از اینکه وانمود میکردم‪ ،‬کس دیگری هستم‪ .‬فقط‬
‫به این خاطر که بتوانم ارتباطم را با دیگران ادامه بدهم و دوستانی داشته باشم‪».‬‬
‫هنرمند فقط جواب داد‪« :‬هوممم‪».‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر ادامه داد‪« :‬حرفی که میزنم‪ ،‬خیلی دقیق است‪ .‬ماا دقیقاا مانناد کساانی‬
‫میشویم که با آنها ارتبا داریم و اگر اطراف خودتان را با افاراد منفینگار دوره کنیاد‪،‬‬
‫محال است بتوانید اثر مثبتی درزمینه حرفه خود بگذارید یا زنادگی زیباایی خلاق کنیاد‪.‬‬
‫اوه و آن دردی که دربارهاش حرف زدم‪ ،‬اگر رهایش کنید و به آن رسیدگی نشاود‪ ،‬تاوده‬ ‫‪032‬‬
‫بازرگ از تارس و نفارت از خویشاتن را در درون ماا تشاکیل میدهاد‪ .‬اغلاب ماا از ایاان‬
‫شکنجه خاموش که بهواسطه احترام قاهل نبودن برای آیندهمان گرفتار آن شدیم‪ ،‬آ گاه‬
‫نیستیم؛ و باه همیاین ترتیاب اسات کاه حتای اگار کسای از آن حارف بزناد‪ ،‬انکاارش‬
‫میکنیم‪ .‬وقتای فرصاتی دسات میدهاد کاه ایان ضاعف ماا آشاکار شاود‪ ،‬از آن فارار‬
‫میکنیم‪ .‬ما ناخودآگاه یکسری راههای فرار روحفرساا پیادا مایکنیم تاا از دردی فارار‬
‫کنیم که بهواسطه انکار استعدادهایمان‪ ،‬ایجاد شده است‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬مثال چه راه فراری؟»‬
‫«مانند اعتیاد‪ .‬اعتیاد به چک کردن پیامهای موبایل‪ ،‬به دنبال الیک گشتن در‬
‫فضای مجازی یا صرف کردن بخش زیادی از روزمان پاای برناماههای تلویزیاون‪.‬‬
‫این روزها برنامههای تلویزیونی به حدی عالی شدند که مشکل اسات درگیار آنهاا‬
‫نبود‪ .‬وقتی یک قسمت از سریالی تمام میشود؛ سریال بعدی بهطور خودکار شروع‬
‫میشود‪ ،‬خیلی از ما با گپ زدن و خاله زنک بازی‪ ،‬از عظماتماان دور میشاویم؛‬
‫ا‬
‫درحالیکااه واقعااا درک نماایکنیم تفاااوت فاحشای اساات بااین «مشااغول بااودن» و‬
‫«مثمر» بودن‪.‬‬
‫«افراد مفید و تاریخسازان اصیل توجهشان را بهراحتی به هرچیز و هر کسی که‬
‫از راه برسد‪ ،‬نمیدهند‪ .‬دسترسی به آن ها راحت نیست‪ ،‬اهل اتالف وقت نیستند و‬
‫تمرکزشان بیشتر روی انجام کار واقعی است تا کار مصنوعی؛ بنابراین‪ ،‬نتایج خارق‬
‫العاده ایجاد میکنند که باعث پیشرفت این دنیاا میشاود‪ .‬نااتوانی در اباراز کاردن‬
‫مهارتها‪ ،‬باعث آسیب به روح میشود و مردم برای حذر کردن از درد حاصله‪ ،‬باه‬
‫راهکارهااای مخرب ای ماننااد ایاان مااوارد متصاال میشااوند‪ :‬ساااعتهای متم اادی‬
‫وبگردی‪ ،‬خرید آنالین‪ ،‬کار کردن بیش از اندازه‪ ،‬مشروب خاوردن بایرویاه‪ ،‬غاذا‬
‫خوردن و خوابیدن زیاد‪».‬‬
‫دولتمند‪ ،‬کمی از بطری آبش نوشید‪ .‬قایق ماهیگیری دیگری از آنجا رد شاد‪.‬‬
‫خانم ناخادای قاایق‪ ،‬دساتی بارای آقاای رایلای تکاان داد و او در جاواب‪ ،‬تعظایم‬
‫‪033‬‬ ‫متشخصانهای کرد‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬با لحنی مشتاق ادامه داد‪« :‬سخنران‪ ،‬از این پدیده باهعنوان «حاس‬
‫آموخته قربانی» یاد میکند‪ .‬وقتی ما جاوانی را پشات سار مایگاذاریم‪ ،‬بیشاتر باه‬
‫خوشاانودی از خودمااان متمایاال میشااویم‪ .‬شااروع ماایکنیم بااه حرکاات کااردن در‬
‫سرازیری به چیزهایی که برایمان آشنا هستند و اشتیاق وافرمان را برای گسترش‬
‫دادن جبهه فعالیتهایمان از دست میدهیم‪ .‬ما الگوی ذهنی قربانی را در پیش‬
‫مایگیاریم‪ .‬در ذهانمااان بهاناه مایسااازیم و آنقادر آنهاا را تکاارار مایکنایم کااه‬
‫ناخودآگاهمان باور میکند آن ها حقیقت هستند‪ .‬دیگران و شرایط بیرونی را بارای‬
‫بدبختیهایمان مقصر می دانیم و اتفاقات گذشته را برای مشکالت شخصیمان‬
‫محکوم میکنیم‪ .‬رفته رفته‪ ،‬بدبینتر میشاویم و کنجکااوی‪ ،‬شاگفتی‪ ،‬شافقت و‬
‫معصومیتی که در کودکی میشاناختیم را از دسات مایدهایم‪ .‬دچاار بایتفااوتی و‬
‫نگاارش انتقااادی ماایشااویم‪ .‬از درون سااخت ماایشااویم؛ و در ایاان اکوسیسااتم‬
‫شخصیای که اکثریت برای خودماان سااختیم‪ ،‬مانادن در حاد متوساط پذیرفتاه‬
‫میشود؛ و ازآنجاییکه این ذهنیت هرروز درون ما تکرار میشاود‪ ،‬ایان نقطاه نظار‬
‫ا‬
‫خیلی به نظرمان واقعی میآید‪ .‬واقعا باور میکنیم داستانی که مدام برای خودمان‬
‫تکرار کاردیم‪ ،‬معارف واقعیات اسات‪ .‬چارا؟ زیارا خودماان را خیلای باا آن نزدیاک‬
‫میبینیم؛ بنابراین عو این که درزمینه حرفهای مانند یک رهبر ظاهر شویم و با‬
‫خلق آثار خیره کننده و سااختن زنادگیهای زیباا‪ ،‬مهاارتهاای خاود را در اختیاار‬
‫بگیریم‪ ،‬به ماندن به حد وسط رضایت میدهیم‪ .‬متوجه هستید که تمامی ایان هاا‬
‫چطور ر میدهند؟»‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬بله حداقل قضیه برایم روشنتر شده اسات‪ .‬پاس کلیاد حال‬
‫مسأله‪ ،‬این است که داستان شخصیمان را از نو بنویسیم‪».‬‬
‫ا‬
‫« کامال درست است‪ .‬هر بار که آگاهانه متوجه میشوید در قالاب قرباانی فارو‬
‫رفتیااد و گزینااه شااجاعانه را انتخاااب میکنیااد‪ ،‬یااک سااطر از آن داسااتان را از نااو‬
‫بنویسید‪ .‬با این کار هویتتان را ارتقا میدهیاد‪ ،‬عازت نفاستاان را بااال مایبریاد‪،‬‬
‫اعتمادبااهنفستااان را غنااا ماایبخشااید‪ .‬هربااار کااه رای بااه خااود واالی درونتااان‬ ‫‪034‬‬
‫میدهید‪ ،‬درواقع از کمک کردن به وجه ضعیفتان خودداری میکنید و به قدرت‬
‫ذاتیتان خوراک میدهید و وقتی این کار را با استمرار مورد نیاز برای تعالی انجاام‬
‫میدهید‪ ،‬هوش سرمایهسازی شما _ که هماان توانااییتاان بارای محقاق کاردن‬
‫موهبتهای مادرزادی شماست _ رشد میکند‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬از دو شاگردش دعوت کرد به بالکن خاناهاش بروناد تاا درس صابح‬
‫درباره چهار زمینه تمرکز تاریخسازان را ادامه دهند‪.‬‬
‫شماره دو‪ :‬رهایی از حواسپرتی‬
‫میلیاردر‪ ،‬با انگشت کوچکش به مدل یادگیری اشاره کرد‪« :‬جملاه حاک شاده‬
‫روی مغز و اعصاب افراد موفق را خاطرتان هست؟ "اعتیاد به عوامل حاواسپرتی‪،‬‬
‫حکم مرگ بهرهوری خالقانه شما را دارد‪ ».‬همین‪ ،‬جمله در دومین جلسه آموزشی‬
‫امروز صبح‪ ،‬راهنمای ماست؛ و تصمیم گرفتم به شکل عمقای دربااره پیاروزی در‬
‫جنگ علیه موارد سایبری‪ ،‬برایتان توضیح بدهم؛ زیارا ایان یاک معضال جادی در‬
‫فرهنگ ماست‪ .‬فناوری جدید در شبکههای اجتماعی نهتنها قلههای قابلیت مثمر‬
‫ما را فرسایش میدهند‪ ،‬بلکه به ما آموزش میدهناد کاه کمتارین انساان باشایم‪.‬‬
‫حاال دیگر ما مکالمات واقعای کمتار‪ ،‬ارتباطاات واقعای کمتار و تعاامالت معناادار‬
‫کمتری باهم داریم‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬امممم بله‪ .‬هر چه بیشتر از جلسات آموزشی در ایان سااحل‬
‫میگذرد‪ ،‬بیشتر متوجه این موضوع میشوم‪».‬‬
‫میلیاردر ادامه داد ‪« :‬پر کردن ساعات ارزشمند با فعالیاتهاای کااذب‪ ،‬بارای‬
‫اغلب مردم حکم مخدر را پیدا کرده است‪ .‬اما ازلحا عقالنی‪ ،‬میدانیم کاه نبایاد‬
‫وقت خود را روی فعالیتهایی که ارزششان صفر است‪ ،‬تلاف کنایم؛ اماا ازلحاا‬
‫احساسی نمیتوانیم با وسوسهاش مقابله کنیم‪ .‬نمیتوانیم با چیزی مقابله کنیم که‬
‫وجودمان به آن ماأنوس شاده اسات‪ .‬ایان معضال باعاث میشاود کاه ساازمانها‬
‫ا‬
‫میلیاردها دالر ازلحا کیفیت و بهرهوری افت کنند‪ .‬همانطور که قبال هم گفتم‪،‬‬
‫‪035‬‬ ‫مردم این زمان‪ ،‬بیشتر از هر زمان دیگری در زندگیشان دچار خطا میشوند؛ زیارا‬
‫تمرکزشان روی کاری که انجام میدهند‪ ،‬نیست‪ .‬تمرکز ارزشمندشان‪ ،‬باا اساتفاده‬
‫از تکنولوژی‪ ،‬دزدیده شده است و همین موضاوع‪ ،‬باه قیمات عادم خلاق بهتارین‬
‫شاهکار و تحت قاعده درآوردن زندگیشان برایشان تمام شده است‪».‬‬
‫آرامش و سکوتی که فقط در ساعات اولیه روز موجود است‪ ،‬هنوز در فضا بود‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬مدتی مکث کرد‪ .‬منظره اطاراف را از نظار گذراناد‪ ،‬باه گالهاایی کاه‬
‫مرتب دور خانهاش قرار گرفته بودند و در آخر به خود اقیانوس خیره شد‪.‬‬
‫ا‬
‫بعد گفت‪« :‬ببینید‪ ،‬من عاشق دنیاای مادرن هساتم؛ واقعاا راسات مایگاویم‪.‬‬
‫بدون این همه فناوری که امروزه در دست داریم‪ ،‬زندگی خیلی ساختتار میشاد‪.‬‬
‫ا‬
‫کسبوکارم به این اندازه موفق نمیشد‪ ،‬بهرهوریام به ایان انادازه نباود و احتمااال‬
‫ا کنون در کنار شما دو عزیز نبودم‪».‬‬
‫در حالیکه دلفینی بهآرامی در آب شنا میکرد‪ ،‬هنرمند پرسید‪« :‬چرا نبودید؟»‬
‫آقای رایلی به نظر خوشنود میآمد‪ .‬با خودش زمزمه کارد‪« :‬خیلای خوشاحالم‬
‫که روش جذب کردن معجزات را کشف کردم؛ و بیصبرانه منتظرم به این دو عزیز‬
‫آموزش بدهم تا آنها هم همین کار را برای خودشان را انجام بدهند‪».‬‬
‫سپس‪ ،‬حرفش را ادامه داد‪« :‬وقتی مریض بودم‪ ،‬تمام نوآوریهای موجود در‬
‫پزشکی‪ ،‬جان مرا نجات دادند‪ .‬راستش‪ ،‬فناوری اگر به روش صحیح به کار گرفته‬
‫شود‪ ،‬چیز فوقالعادهای است‪ .‬چیزی که من را نگران میکند‪ ،‬این است که ماردم‬
‫امروزه فناوری را به روشهای ابلهاناه باه کاار میگیرناد‪ .‬تعاداد زیاادی از افاراد باا‬
‫قابلیاات‪ ،‬بااه سااندروم تمرکااز شکسااته مبااتال هسااتند؛ زیاارا زناادگی حرفااهای و‬
‫شخصیشان را با کلیه ابزار الکترونیکی‪ ،‬حواسپرتی دیجیتال و هیاهوی سایبری‬
‫ا‬
‫پر کردهاند‪ .‬اگر میخواهید جز برندهها باشید‪ ،‬لطفاا اساتادان بازرگ تااریخ را الگاو‬
‫قرار بدهید و تمام الیههای پیچیدگی را از روزتان پاک کنید‪ .‬همهچیز را ساده کنید‪.‬‬
‫به حالتی تبدیلشان کنید کاه مقاومات کمتاری در مقابال حرکات باه جلاو نشاان‬
‫بدهند‪ .‬به یک نابگرا تبدیل شوید‪ .‬کم و برگزیده‪ ،‬خیلی بهتر از زیااد اسات‪ .‬فقاط‬
‫روی چند پروژه کاری معدود‪ ،‬تمرکز کنید تا نتایج کارتان عاالی باشاد؛ ناه ایان کاه‬ ‫‪036‬‬
‫تمرکزتان روی تعداد زیادی از زمینهها دقیق شود؛ و ازلحا ارتباطاات اجتمااعی‪،‬‬
‫تعداد دوستان کمتری داشته باشید‪ ،‬اما ارتبا تان را با آنها عمیق کنیاد تاا غنای‬
‫شود‪ .‬دعوتهای کمتری را بپذیرید‪ ،‬در مراسام تفریحای کمتاری شارکت کنیاد و‬
‫تعداد کمتری کتاب مطالعه کنید اما در آنهاا باه درجاه اساتادی برساید؛ باهجای‬
‫اینکه تعداد زیادی کتاب را سرسری بخوانید‪ .‬تمرکاز شادید روی آن چاه بیشاتر ین‬
‫اهمیت را دارد‪ ،‬روشی است که حرفهایها پیروزی را به آن می شناسند‪ .‬هماهچیز‬
‫را ساده کنید‪ ،‬ساده کنید و ساده کنید‪ .‬دست از مدیریت زمان برداریاد و تمرکزتاان‬
‫را ماادیریت کنیااد‪ .‬اکنااون در ایاان جامعااه شاالو و باایتمرکاازی کااه در آن زناادگی‬
‫میکنیم‪ ،‬اصلی برای رسیدن به عظمت وجود دارد‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬ممنون که اینقدر چیز به ما یاد دادید‪ .‬حاال درک مایکنم کاه‬
‫ا‬
‫مشغوول بودن‪ ،‬الزاما به معنی بهرهور بودن نیست‪ .‬همینطور متوجه شادم وقتای‬
‫دارم روی نقاشی جدیدی کار میکنم و هر چه بیشتر به هنر عالی نزدیک میشوم‪،‬‬
‫بخش تاریک وجودم بیشتر میخواهد حواسم را پرت کند تا دیگار نتاوانم یاک اثار‬
‫خارقالعاده بسازم‪ .‬حاال که من فکر میکنم‪ ،‬میبینم این موضوع به کارات اتفااق‬
‫میافتد‪ .‬به محض اینکه به خلق یک شاهکار نزدیک میشوم‪ ،‬خودم برنامه روتین‬
‫کارم را به هام مایریازم‪ ،‬باه سارا اینترنات و وبگاردی مایروم‪ ،‬شابهاا دیرتار‬
‫میخوابم و تماام قسامتهاای ساریال ماورد عالقاهام را مایبینم‪ ،‬تماام شاب باا‬
‫دوستان مجازی بازیهای کامپیوتری میکنم‪ ،‬بعضی وقتها هم زیادی نوشیدنی‬
‫خوب و ارزان میخورم‪».‬‬
‫میلیاردر قدرتمند‪ ،‬گفت‪« :‬هر چه بیشتر به نبوغت نزدیک شاوی‪ ،‬بیشاتر شااهد‬
‫این خواهی بود که ترسهایت‪ ،‬در کارهایت خارابکااری میکنناد‪ .‬کامکام از اینکاه‬
‫بخواهی روش زندگی توده مردم را کنار بگذاری و با عوار جاانبی تعاالی دسات باه‬
‫گریبان شوی‪ ،‬وحشت میکنی؛ عوارضی مانند متفاوت باودن باا دیگاران‪ ،‬حساادت‬
‫رقبا و فشار الزم برای خلق پروژههای بعدی‪ .‬در مسیر عروجت به سمت چیرهدساتی‬
‫‪037‬‬ ‫هنر‪ ،‬مدام اضطراب شکست به سراغت میآید و از فکر این که به اندازه کافی خاوب‬
‫نباشی‪ ،‬میترسی؛ بنابراین هسته آمیگدال مغزت ‪ -‬توده باادامی شاکل سالولهاای‬
‫خاکستری که وظیفهاش‪ ،‬تشخیص ترس اسات _ حساابی فعاال میشاود و شاروع‬
‫میکنی باه از باین باردن بهارهوریای کاه خاودت ایجااد کارده باودی‪ .‬ماا هماه در‬
‫وجودمان یک خرابکار ناخودآگاه داریم کاه در وجاه ضاعیف وجودماان‪ ،‬در کماین‬
‫نشستهاند‪ .‬خبر خوب‪ ،‬این است که وقتی شما از این شرایط آگاه میشوید‪»...‬‬
‫هنرمند‪ ،‬با انرژی توله سگی که صاحبش را بعد از یک روز کامل دیاده باشاد‪،‬‬
‫پرید وسط حرف میلیاردر‪« :‬آن وقت میتوانم تصمیمهای هرروزه بهتری بگیرم که‬
‫نتایج هرروزه بهتری برایم به ارمغان میآورند‪».‬‬
‫ا‬
‫«دقیقا‪ .‬وقتی تو از این واقعیت آ گاه هستی که باا نزدیاک شادن باه واالتارین‬
‫استعدادها و درخشانترین موهبتهایت‪ ،‬وجه ترسان تاو طغیاان میکناد و ساعی‬
‫میکند شاهکارت را خراب کند و این کار را از طریق توجه به عوامل حاواسپرتی و‬
‫راههای فرار موجود انجام میدهد تا از تمام کردن شاهکار جلوگیری کند‪ ،‬آن وقت‬
‫است کاه تاو باا آ گااهی از ایان موضاوع‪ ،‬میتاوانی رفتارهاای خودویرانگراناهات را‬
‫مدیریت کنی‪ .‬میتوانی از حیطه آن رفتارها خارج شوی‪ ،‬میتوانی خیلای سااده باا‬
‫مشاهده تالشهای بخش ترسان خاود بارای خاراب کاردن روناد تعاالیات‪ ،‬خلاع‬
‫قدرتش کنی‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬این بینش خیلی ژرفی بود‪ .‬اآلن متوجه میشوم چرا مدام در‬
‫ا‬
‫حال محدود کردن بهرهوری‪ ،‬عملکرد و اثرگذاریام روی شرکتم هستم؛ مثال یاک‬
‫هدف مهم را در نظر میگیرم‪ ،‬تیمم را درگیر آن میکنم‪ ،‬تعهادات اولیاهماان را باا‬
‫نظم و ترتیب انجام میدهیم و بعد‪ ،‬یکبااره دچاار حاواسپرتی میشاوم‪ ،‬باه پاروژه‬
‫بعدی جواب مثبت میدهم و به پیچیدگی کسبوکارم اضافه میکنم؛ روزهایم را پر‬
‫میکنم از جلسات بیفایده با افرادی که عاشق شنیدن صدای خودشان هساتند‪،‬‬
‫پیامهای موبایلم را با وساواس چاک مایکنم و اخباار دا رساانههاا را مانناد یاک‬
‫ا‬
‫فریضه مذهبی‪ ،‬دنبال میکنم‪ .‬امروز صبح برایم کامال روشن شاد کاه چطاور دارم‬
‫بااازدهیام را خااراب ماایکنم‪ .‬همچنااین‪ ،‬خیلاای واضااح اساات کااه بااه مهمااالت‬ ‫‪038‬‬
‫دیجیتالیای که شما از آن حرف میزنید‪ ،‬اعتیاد دارم‪ .‬اگر بخواهم صاادق باشام‪،‬‬
‫باید بگویم که هنوز نتوانستم چند مورد از روابط احساسی قبلیام را باا خاودم حال‬
‫کنم؛ چون خیلی راحت میتوانم زندگی آن افراد را در شبکههای اجتمااعی تماشاا‬
‫کنم‪ .‬حاال میفهمم ساعات زیادی که میتوانستم کلی خالقیت به خرج بادهم را‬
‫در فضای مجازی تلف کردم‪ .‬همانطور که شما فرمودیاد‪ ،‬ایان کاارم ناوعی فارار‬
‫بوده است‪ .‬به نظرم نمیتوانم خرید آنالین باا موباایلم را کناار بگاذارم؛ زیارا خیلای‬
‫آسان انجام میشاود و باعاث میشاود بارای چناد دقیقاه احسااس شاادی کانم‪.‬‬
‫میفهمم چرا استیو جابز‪ ،‬آیفونی را که به تمام دنیا فروخته اسات را باه بچاههاای‬
‫خودش نداده بود‪ .‬او درک کرده بود که این وسیله اگر به روش درست به کار گرفته‬
‫نشود‪ ،‬میتواند جذابیت کاذب داشته باشد و میتواند باعث شاود ماا کمتار انساان‬
‫باشیم و کمتر زندگی کنیم‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬دستی به هوا بلند کرد‪ .‬یک دستیار‪ ،‬سریع خودش را از کلبه سااحلی‬
‫رساند به ساحلی که حاال زیر نور آفتاب قرار گرفته بود‪.‬‬
‫مرد جوان‪ ،‬درحالیکه یک سینی با طارح مرماوز رویاش را باه دسات دولتمناد‬
‫میداد‪ ،‬با لهجه فرانسوی گفت‪« :‬بفرمایید قربان‪ ».‬در مرکاز آن ساینی‪ ،‬مادلی از‬
‫مغز انسان قرار داشت‪.‬‬
‫«حاال بیایید علم عصبشناسی مربو به خودویرانگری را کشف کنیم تا شاما‬
‫درک بهتری از آن پیدا کنید و بتوانید به آن غلبه کنید‪ .‬یادتان باشد کاه هرکادام از‬
‫ما‪ ،‬چیزی را دارد کاه ساخنران باهعنوان "مغاز باساتانی" از آن یااد میکناد کاه از‬
‫سیستم لیمبیک تشکیل شده است؛ ساختاری از مغاز کاه در دو سامت تااالموس‬
‫درست زیر مخ قرار دارد‪ .‬هسته آمیگدال که چند دقیقه قبل دربااره آن حارف زدم‪،‬‬
‫بخشای از ایاان قساامت محسااوب میشااود‪ .‬هاازاران سااال قباال‪ ،‬مغااز ابتاادایی مااا‬
‫وظیفهاش در امان نگه داشتن ما در دنیای بدویای باود کاه تهدیادهاای زیاادی‬
‫ازجملاه گرسانگی‪ ،‬سارما و گرماا و ببرهااای تیزدنادان در آن وجاود داشاتند‪ .‬مغااز‬
‫‪039‬‬ ‫باستانی یا ابتدایی‪ ،‬فقط یک وظیفه‪ ،‬دارد‪ :‬نگه داشتن ما در حالت پایدار و هشدار‬
‫دادن به ما درباره خطرات تا بتوانیم زنده بمانیم و ادامه نسل بدهیم‪».‬‬
‫بعد مادبانه پرسید‪« :‬حواستان با من است؟»‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬یک صدا جواب دادند‪« :‬بله حواسمان هست‪ ».‬و همان‬
‫موقع‪ ،‬خدمتکار چای لیمو با تکههای زنجبیلی برایشان آورد‪.‬‬
‫«عالی است‪ .‬یکی از خصیصههای حیرتانگیز مغاز باساتانی‪ ،‬ایان اسات کاه‬
‫بهصورت پیشفر به حالت منفی تمایل دارد‪ .‬آن بخش از مغز ما‪ ،‬برای اینکه ما‬
‫را پیوسته در امان نگه دارد‪ ،‬عالقه چندانی به نکات مثبات پیراماون خاود نادارد و‬
‫بهواسطه وظیفه حفاظتیاش‪ ،‬بهطور خاص روی این متمرکز است که به ما نشاان‬
‫بدهد چه چیزهایی بد و خطرناک هستند‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬با لحنی شاد اضافه کارد‪«:‬حالات پایشفار مغاز ماا‪ ،‬ایان اسات کاه در‬
‫جستجوی کشف خطر باشد؛ بنابراین‪ ،‬در گذشته که زندگی بیرحمانهتر و وحشیانهتر‬
‫بود‪ ،‬انسانها میتوانستند با چابکی نسبت به خطرات واکانش نشاان بدهناد و زناده‬
‫بمانند‪ .‬این مکانیزم برای اجداد ما بهشدت مفید بود؛ اما در دنیاای اماروز‪ ،‬اغلاب ماا‬
‫بهصورت روزمره با مرگ دست و پنجه نرم مایکنیم‪ .‬واقعیات ایان اسات کاه در ایان‬
‫دوره‪ ،‬کیفیت زندگی انساان معماولی‪ ،‬خیلای بااالتر از کیفیات زنادگی خاانوادههاای‬
‫ا‬
‫سلطنتی در چندصد سال قبل است‪ .‬لطفا به این موهبتی که در اختیار داریم‪ ،‬خاوب‬
‫فکر کنید‪».‬‬
‫دولتمند کمی چای نوشید‪.‬‬
‫«بااینوجود‪ ،‬به خاطر تمایل ذاتی مغز باستانی به مساهل منفی‪ ،‬ماا پیوساته در‬
‫حال جستجوی مساهلی هستیم که امنیت ما را مختل میکنند‪ .‬ما در حالات فاوق‬
‫هوشیار قرار داریم‪ .‬اغلب اوقات مضطرب هستیم؛ حتی زمانی که اوضاع باهخوبی‬
‫پیش میزرود‪ .‬جالب است‪ ،‬نه؟»‬
‫کارآفرین هم درحالیکه از چای لذت میبرد اشاره کرد‪« :‬حاال معلوم شد چارا‬
‫ما چنین طرز فکری داریم‪ .‬حاال میفهمم که چرا حاس مایکنم باه انادازه کاافی‬
‫موفقیت نداشتهام؛ حتی با اینکاه موفقیتهاایم از تماام کساانی کاه مایشناسام‪،‬‬ ‫‪041‬‬
‫بیشتر است‪ .‬من یاک کسابوکار موفاق دارم‪ ،‬ثاروت زیاادی دارم و قبال از اینکاه‬
‫ا‬
‫سرمایهگذارهایم حریص شوند‪ ،‬واقعا زندگیام زیبا بود؛ اما با وجود تماام چیزهاایی‬
‫که دارم‪ ،‬مغزم همیشه روی چیزهایی متمرکز است که ندارم‪ ،‬زمینههایی که در آن‬
‫ا‬
‫ها احساس کمبود میکنم و معموال انتظار برنده شدن ندارم‪ .‬این افکار مارا دیواناه‬
‫میکنند و بهندرت احساس آرامش میکنم‪».‬‬
‫کااارآفرین‪ ،‬دسااتها را روی سااینه قااالب کاارد و هنرمنااد درحالیکااه موهااای‬
‫بافتهشدهاش در نسیم تکان میخوردند‪ ،‬بوسهای برایش فرستاد‪.‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬تئودور روزولت‪ ،‬گفتهای دارد که فکر میکنم شنیدن آن مهم‬
‫باشد‪».‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬چه گفته؟»‬
‫میلیاردر جواب داد‪« :‬مقایسه‪ ،‬دزد شادی است‪ .‬ببینید‪ ،‬اگار قارار باه مقایساه‬
‫باشد‪ ،‬همیشه کسی هست که ثروت و شاهرت بیشاتری از شاما داشاته باشاد‪ .‬باه‬
‫ا‬
‫حرفی فکر کنید که قبال دربااره رهاایی از غام داشاتن و نداشاتن زدم؛ و در زماان‬
‫خود‪ ،‬بدانید آنچه که دارید‪ ،‬برایتان کافی است‪».‬‬
‫کارآفرین مادبانه گفت‪« :‬بله‪ ،‬خاطرم هست‪».‬‬
‫«عطش بیشتر و بیشتر‪ ،‬همیشه از باور کمبود ناشی میشود و بخش زیادی از‬
‫این باور‪ ،‬از طرز کار مغز باستانی شما سرچشمه میگیرد‪ .‬مغزتاان‪ ،‬محایط اطاراف‬
‫شما را برانداز میکند‪ ،‬تمایل به منفینگریاش فعال میشود و مانع از این میشود‬
‫که بتوانید از داشتههایتاان لاذت ببریاد‪ .‬بیاییاد کمای قضایه را پیچیادهتر کنایم‪.‬‬
‫بهمرورزمان‪ ،‬مغز انسان دستخوش تکامل شد؛ و همینطور قشر پیش پیشانی مغز‬
‫توسعه پیدا کرد‪ .‬قشر پیش پیشانی‪ ،‬بخشی از مغاز ماسات کاه مسائولیت تفکار در‬
‫سطح باالتر را به عهاده دارد‪ .‬عصبشناساان باا عناوان "جاواهر روی تااج منطقاه‬
‫پیشرفته" یاد میکنند‪ .‬سخنران‪ ،‬از آن باعبارت "مغز متعالی" اسم میبرد؛ اما نکتاه‬
‫اینجاست‪ :‬هر چه ما رویاپردازیهایمان را بزرگتار کنایم‪ ،‬ساریعتار یااد بگیاریم و‬
‫‪040‬‬ ‫سطح خالقیت‪ ،‬بهرهوری و عملکردمان باالتر بارود‪ ،‬ناوعی تقابال باین باین مغاز‬
‫باستانی و مغز متعالی درمیگیرد؛ یعنی باهم وارد جنگ میشوند‪ .‬مغز بدوی‪ ،‬رشد‬
‫ما را حس میکند‪ ،‬متوجه میشود که ما در حال ترک کردن دایره امن شاناختههاا‬
‫هستیم و یکباره باه کاار مایافتاد‪ ،‬ز یارا مایبیناد کاه ماا در حاال کناار گذاشاتن‬
‫روشهای سنتی خود هستیم؛ بنابراین‪ ،‬تهدید را حس میکند؛ حتی اگر آن تهدید‬
‫ا‬
‫در راستای رشد شخصی و حرفهای ما باشد‪ .‬ما قطعا باید جسارت قدم گذاشتن باه‬
‫قلمروی ناشناختهها را به خودمان بدهیم؛ یعنی قلمرویی کاه امکاان دساتیابی باه‬
‫نبو ذاتی و تبدیلشدن به آنچه برایمان مقدر شاده در آن مهیاا اسات‪ .‬دانساتن‬
‫اینکه شهامت و استعدادهایمان‪ ،‬بیشتر این هاست‪ ،‬جریان عظیمای از هیجاان را‬
‫به قلب انسان سرازیر میکند‪ .‬علم به این موضوع‪ ،‬یکی از بزرگتارین گنجیناههاا‬
‫اساات کااه باعااث میشااود زناادگی ارزش زیسااتن را داشااته باشااد‪ .‬آبراهااام مااازلو‪،‬‬
‫روانشناس برجسته‪ ،‬زمانی گفت‪" :‬اگر برنامه شما این باشد که به کسی کاه کمتار‬
‫ا‬
‫از آنچه تواناییاش را دارید تبدیل شاوید‪ ،‬احتمااال در تماام عمار غمگاین خواهیاد‬
‫بود‪ ".‬اما به محض اینکه ما دایره آشنا و راحتمان را ترک کرده و چیزهای جدید را‬
‫امتحان میکنیم‪ ،‬هسته آمیگدال مغزمان بهصاورت تخات گااز باه کاار مایافتاد‪.‬‬
‫عصب واگوس تحریک میشود و هورماون تارس (کاورتیزول) شاروع میکناد باه‬
‫ترشح؛ و همان لحظه است که شروع میکنیم باه ناابود کاردن تماایالتی کاه مغاز‬
‫متعالیمان میخواهد‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬پس معلوم شد چرا عده کمی از افراد‪ ،‬در سطح باالیی خالق و‬
‫بهرهور هستند‪ .‬وقتی ما قلمروی راحتیمان را ترک مایکنیم‪ ،‬مغاز باساتانی فعاال‬
‫میشود‪ .‬وقتی سطح تخصاص و تأثیرگاذاریماان را بااال مایباریم‪ ،‬مغاز باساتانی‬
‫بهواسطه این تغییر دچار ترس میشود‪».‬‬
‫ا‬
‫«دقیقااا‪ .‬بعاد‪ ،‬هورمااون کااورتیزول در باادن آزاد میشااود‪ ،‬ادراکمااان ضااعیف‬
‫میشود‪ ،‬تنفسمان سطحی و تند میشود و وارد حالت "مبارزه یاا فارار" میشاویم‪.‬‬
‫درواقع سه گزینهای که هنگام ترس مقابل رو داریم‪ ،‬فرار‪ ،‬مبارزه و میخکوب شدن‬
‫است‪».‬‬ ‫‪042‬‬
‫هنرمند اضافه کرد‪« :‬تفکر برتر ما‪ ،‬میخواهد که رشد کنیم‪ ،‬تکامل پیدا کنیم‪،‬‬
‫شاهکارهای بیشتری خلق کنیم‪ ،‬زندگی بهتری داشته باشایم و منباع الهاام تماام‬
‫دنیا باشیم؛ اما نبردی در مغزمان در میگیرد و مغز باساتانی یاا بادوی ماا‪ ،‬تاالش‬
‫میکند مانع تکامل ما شود‪».‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬دقیقا‪».‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬و باهاینترتیب‪ ،‬وقتای صاحبت باه زمیناه دوم تمرکاز افاراد‬
‫تاریخساز ‪ -‬یعنی رهایی از عوامل حواسپرتی ‪ -‬میرسد‪ ،‬گمان مایکنم باه خااطر‬
‫این ترس است که ما هرچه عامل انحراف ذهنی هست را با آغوش باز میپاذیریم؛‬
‫تا حتی شده برای یک دقیقه احساس بهتری داشته باشیم‪ ،‬نه؟»‬
‫میلیاردر تأیید کرد‪« :‬این حقیقت است؛ و همینطور برای فارار از نااراحتیای‬
‫که نزدیک شدن به نبو ذاتیمان در ما ایجاد میکند‪».‬‬
‫ا‬
‫«ایان قسامت واقعااا خیلای باارایم خیلای مهاام اسات!» هنرمنااد نمایتوانساات‬
‫هیجانش را پنهان کند‪« :‬شما همین اآلن برایمان توضیح دادید که چرا مردم ماا‬
‫اینقدر به عوامل حواسپرتی اعتیاد دارند؛ و اینکه چرا توده مردم هیچوقت عظمت‬
‫واقعیشان را تجربه نمیکنند‪ .‬گمان میکنم به همین دلیل است که افراد خاالق‬
‫و بهرهور‪ ،‬سلحشوران واقعی جامعه محسوب میشوند‪ .‬ما نهتنها باید تاوهینهاای‬
‫افراد منفیباف و حمالت منتقدین را که هنر ماا را درک نمیکنناد‪ ،‬تحمال کنایم‪،‬‬
‫بلکه باید شهامتش را داشته باشیم که زنگهای هشادار مغاز باساتانیماان را کاه‬
‫ملتمسانه از ما میخواهد برای رسیدن به عظمت اقدامی نکنیم‪ ،‬نادیده بگیریم‪».‬‬
‫میلیارد شادمان گفت‪« :‬چقدر شااعرانه گفتای دوسات مان‪ ».‬و دوبااره هماان‬
‫شادی مختصرش را اجرا کرد‪ .‬خانم خدمتکاری که سرگرم جارو کشیدن ایوان بود‪،‬‬
‫سر به طرفین جنباند‪.‬‬
‫دولتمند گفت‪« :‬خیلی شجاعت میخواهد که وضعیت ناشی از رشد شخصای‬
‫و حرفهای را از درون احساس کنید و بااینوجود‪ ،‬به مسیرتان اداماه بدهیاد؛ حتای‬
‫‪043‬‬ ‫وقتی فکر میکنید اآلن است که بمیرید‪ .‬بااینوجود‪ ،‬برای تبدیلشدن به اسطوره‬
‫باید در زمانی که میترسید راه را ادامه دهید‪ .‬شما‪ ،‬خلقکننده شاهکارهای بازرگ‬
‫هسااتید و تمااام خلااقکنناادههااا بااهطور مسااتمر و هاارروز در حااال پااس زدن‬
‫ترسهایشان هستند تا به سطوح باالی دالوری‪ ،‬اثرگذاری و آزادی فردی برسند‬
‫و پاداش فوق العادهای که با ابراز نقا قوت و موهبتهایتان دریافات میکنیاد‪،‬‬
‫فقااط محاادود بااه نتیجاه تااالشهااای قهرماناناه شااما نمیشااود‪ .‬پاااداش اصاالی‪،‬‬
‫شخصیت جدیدی است که بهواسطه قادم گذاشاتن در آتاش تارس‪ ،‬تحمال هارم‬
‫امتحانات الزم در مسیر تعالی‪ ،‬برای خودتان می سازید‪ .‬آن وقت خودتاان را بهتار‬
‫میشناسید‪ ،‬تواناییهایتان را واضحتر میبینید‪ ،‬اعتمادبهنفستان افزایش مییابد‪،‬‬
‫احساس نیاز شما نسبت به تأیید مردم کاهش مییابد و شروع میکنید باه زیساتن‬
‫یک زندگی اصیل‪ ،‬نه آن زندگی پالستیکی که توسط دنیایی تولید شاده اسات کاه‬
‫چشم دیدن آزادی شما را ندارد‪».‬‬
‫میلیاردر جرعهای از بطری آبش را خورد و بعد توضیح دادن اهمیات رهاایی از‬
‫قفل مرگ فناوری دیجیتال و انحرافات سایبری را از نو شروع کارد‪« :‬و اینجاسات‬
‫که جادوی عضویت در باشگاه پنج صبحیها برای شما باه کاار مایافتاد‪ .‬یکای از‬
‫روشهایی که مردان و زنان بزرگ دنیا از طریق آن از ساردرگمی دوری میکردناد‪،‬‬
‫گنجاندن آرامش و سکوت در بخش ابتدایی روزشان باود‪ .‬ایان برناماه زیباا‪ ،‬وقات‬
‫الزم را در اخیارشان قرار میداد تا از سردرگمی رهاا شاوند‪ ،‬از زنادگی لاذت ببرناد‪،‬‬
‫بااااتریهاااای خالقیتشاااان را شاااارژکنند‪ ،‬خاااود متعاااالیشاااان را رشاااد بدهناااد‪،‬‬
‫موهبتهایشان را بشمارند و فضایل و ارزشهایی را که زندگیشان را روی آنهاا‬
‫بنا کرده بودند‪ ،‬ریشهدارتر کنند‪ .‬بسیاری از افرادی که باعث ترقی تمدن ما شادند‪،‬‬
‫در عادت سحرخیزی باهم مشترک بودند‪».‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬ممکن است چند نفر از آنها را برایم نام ببرید؟»‬
‫میلیاردر جواب داد‪« :‬یکی از آنها جان گریشام‪ ،‬رمان نویس معاروف؛ و بااقی‬
‫مشاهیر سحرخیز‪ ،‬شامل موتزارت‪ ،‬جورجیاا اوکیاف‪ ،‬فراناک لویاد رایات و ارنسات‬
‫همینگوی که به قول خودش‪« :‬در صبح زود هیچکس نیست که مزاحمت شاود و‬ ‫‪044‬‬
‫هوا خنک است و زمانی که شروع به نوشتن کنیم‪ ،‬گرم میشوی‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬بتهوون هم سحرخیز بود‪».‬‬
‫«افراد بزرگ‪ ،‬زمان زیاادی را در تنهاایی صارف میکردناد‪ .‬تنهاایی ‪ -‬منظاورم‬
‫تنهایی آن است که میتوانی قبل از باال آمادن خورشاید‪ ،‬داشاته باشای ‪ -‬قادرت‪،‬‬
‫مهارت و ارتبا الزم برای انسان بهتر شدن را در شما تقویات میکناد؛ و باه قاول‬
‫معروف‪ ،‬رشد و تعالی‪ ،‬نیازمند عزلتنشینی است‪ .‬ببینید‪ ،‬شما میتوانید تمام روز در‬
‫این دنیا باشید‪ ،‬بیوقفه دربااره هازار و یاک موضاوع بایاهمیات حارف بزنیاد‪ ،‬یاا‬
‫میتوانید با به کار انداختن استعدادها‪ ،‬پاالیش مهارتهاا و تبدیلشادن باه عامال‬
‫رشدی که دیگران را هم تعالی میدهد‪ ،‬دنیا را دگرگون کنید؛ اما نمیتوانید هار دو‬
‫را باهم انجاام بدهیاد‪ .‬الادار شاافیر‪ ،‬روانشاناس دانشاگاه پرینساتون‪ ،‬اصاطالح‬
‫"پهنای باند ادراکی" را برای شرح دادن این نکته استفاده کرد‪ .‬ما هرروز صابح کاه‬
‫از خواب بیدار میشویم‪ ،‬ظرفیت ذهنی محدودی داریم؛ و هرقدر توجاهماان را باه‬
‫عواملی مانند اخبار‪ ،‬پیاماک‪ ،‬فضاای مجاازی‪ ،‬خاانواده‪ ،‬کاار‪ ،‬ساالمتی و زنادگی‬
‫معنوی معطوف کنیم‪ ،‬بخشی از تمرکزماان را روی هار یاک از ایان فعالیتهاا جاا‬
‫میگذاریم‪ .‬این بینش خیلی مهمی است که باید مد نظر بگیریم‪ .‬تعجبی ندارد کاه‬
‫اغلب ما با رسیدن ظهر‪ ،‬دیگر قادر به متمرکز ماندن روی تکالیف مهم نیستیم‪ .‬ما‬
‫از تمام پهنای باندمان استفاده کردهایم‪ .‬سوفی لیری‪ ،‬اساتاد دانشاکده کسابوکار‬
‫در دانشکده مینه سوتا‪ ،‬از تمرکزی که ما بر عوامل حواسپرتی معطاوف مایکنیم‪،‬‬
‫بهعنوان "پسماند تمرکز" یاد میکند‪ .‬او کشف کرد که مردم زمانی کاه در طاول روز‬
‫مدام حواس خودشاان را بهجاباهجاا شادن روی تکاالیف مختلاف پارت میکنناد‪،‬‬
‫بهرهوریشان کاهش پیدا میکند؛ چرا که هر بار بخش ارزشمندی از تمرکزشان را‬
‫روی اهداف متعدد جا میگذارند‪.‬‬
‫ا‬
‫راهحل‪ ،‬دقیقا این چیزی است که من پیشنهاد میدهم‪ :‬باهجای اینکاه مادام‬
‫تغییر مسیر بدهید‪ ،‬در هر مرحله فقط روی یک هدف ارزشمند کار کنید و این کاار‬
‫‪045‬‬ ‫را در یک محیط ساکت انجام بدهید‪.‬‬
‫آلبرت انیشتین‪ ،‬ایان موضاوع را باه زیباایی شارح داده اسات‪" :‬تنهاا کساانی کاه‬
‫خودشان را با تمام قوا و روح‪ ،‬وقف یک آرمان میکنند‪ ،‬میتوانند به درجه استادی‬
‫برسند؛ و به همین دلیل است که رسیدن به تعالی‪ ،‬نیازمند تمام وجود فرد اسات‪".‬‬
‫این یکی از حفاظتشدهترین رازهای جماعت خبره و تاریخساز است‪ .‬آنها پهنای‬
‫باند تمرکزشان را با چیزهای متعدد اشغال نمیکنند‪ .‬آنها موهبتهاای خالقاناه‬
‫خود را با دنبال کردن هر عامل حواسپرتی یا فرصت جذابی که سار راهشاان قارار‬
‫میگیرد‪ ،‬رقیق نمیکنند‪ ،‬نه‪ .‬در عو ‪ ،‬انضبا شدید مورد نیاز برای انجاام چناد‬
‫ا‬
‫کار مشخص را تمرین میکنند؛ البته در سطح متعالی‪ .‬همانطور کاه قابال گفاتم‬
‫افراد بزرگ درک میکنند که تنها خلق یک شاهکار اصیل و ماندگار برای نسلها‪،‬‬
‫خیلی هوشمندانهتر از هزاران پروژه است که نبوغی در خودشان ندارند‪.‬‬
‫ا‬
‫لطفاا ایاان را هام بااه یااد داشااته باشااید‪ :‬زماانی را کااه ‪ ۶۵‬درصاد مااردم هاادر‬
‫میدهند‪ ،‬پنج درصد دیگر از آن مانند گنج استفاده میکنناد‪ .‬سااعت پانج صابح‪،‬‬
‫ساعت حداقل حواسپرتی و نهایت شکوه انسانی و آرامش است؛ بنابراین‪ ،‬از اهرم‬
‫ساعت پیروزی بهخوبی استفاده کنیاد‪ .‬باهاینترتیب‪ ،‬جهاشهاای کوانتاومی را در‬
‫بهاارهوری و تعااالی فااردی تجربااه میکنیااد‪ .‬نماایخااواهم بایش از ایاان وارد بحااث‬
‫عصبشناسیای شوم که امروز صابح باا شاما مطارح کاردم‪ .‬چاون یاک ساوپرایز‬
‫برایتان آماده کرده ام؛ اما اکنون مفهومی در ذهنم هست که دلم میخواهد با شما‬
‫در میان بگذارم‪« :‬هایپوفرانتلیته زودگذر‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬درحالیکه میخندید پرسید‪« :‬هایپو چی چی چی زودگذر؟»‬
‫هنرمند به سمت نخل پیری حرکت کرد‪ .‬یک میز گرد و پهن آفتاب خورده‪ ،‬زیر‬
‫درخت قرار داشت‪ .‬روی آن میز‪ ،‬الگویی با ظرافات حاک شاده باود کاه اگار آن را‬
‫میدیدید‪ ،‬حیرت میکردید‪.‬‬
‫دولتمند کمی از چایش را خاورد و گلاویش را صااف کارد و توضایحاتش را اداماه‬
‫داد‪« :‬وقتی شما صبح زود بیدار و تنها هستید‪ ،‬از آشفتگیها دور هستید و تمرکزتان‬
‫به وسیله فناوری‪ ،‬هزار تکه نمیشود؛ بناابراین‪ ،‬قشار پیشاانی مغزتآنکاه مسائولیت‬ ‫‪046‬‬
‫تفکر منطقای و هماینطاور نگرانای داهمای را بار عهاده دارد‪ ،‬بارای مادت کوتااهی‬
‫خاااموش میشااود‪ .‬اطالعااات جااالبی اساات‪ ،‬نااه؟ ایاان همااان قساامت "زود گااذر" از‬
‫هایپوفرانتلیته زودگذر است‪ .‬این اتفاق‪ ،‬بهصورت ماوقتی ر میدهاد‪ .‬تحلیالهاای‬
‫بالانقطاع‪ ،‬افکار نشخوارشنونده و بیشفکری استرسزا‪ ،‬متوقف میشوند‪ .‬ذهنتان‬
‫ا‬
‫از تالش برای حل کردن همهجانباه مسااهل و نگرانای دربااره مسااهلی کاه احتمااال‬
‫هیچوقت قرار نیست اتفاق بیفتند‪ ،‬دست برمیدارد‪ .‬امواج مغزیتاان از حالات بتاای‬
‫معمول‪ ،‬به حالت آلفا وحتی به تتا تغییر فرکانس میدهند‪ .‬تنهایی‪ ،‬سکوت و ساکون‬
‫سپیدهدم‪ ،‬باعث ترشح پیامرسانهای عصبی مثل دوپامین) سوخت امیدبخشی کاه‬
‫خیلی به ابربهرهها کمک میکند و سروتونین (مخدر لذت های مغز) میشود و شما‬
‫بهطور طبیعی و خودکار وارد "فاز جریان" میشوید‪.‬‬
‫آقای رایلی دستش را به روی الگو قرار داد‪.‬‬
‫‪047‬‬

‫دولتمند با اشتیاق اضافه کرد‪« :‬فاز جریان همان نقطاه اوج ذهنای اسات کاه‬
‫تمام افراد اساتثنایی مانناد ویولنیساتهاا‪ ،‬چهرههاای ورزشای‪ ،‬آشاپزهای نخباه‪،‬‬
‫دانشمندان باهوش‪ ،‬کارآفرینهای امپراطوریساز و رهبران افسانهای حین خلاق‬
‫بهترین محصوالتشان‪ ،‬در آن قرار میگیرند‪.‬‬
‫«وقتی شما به دور از مشاغلههاا‪ ،‬موهبات آراماش صابح را باه خودتاان هدیاه‬
‫میکنید‪ ،‬ظرفیت داهمی تمام انسانها بارای دسترسای باه نقطاه اوج نباو نااب‪،‬‬
‫فعال میشود‪ .‬خبر عاالی بارای شاما‪ ،‬ایان اسات کاه باا انجاام حرکاات صاحیح‪،‬‬
‫میتوانید این حالت عملکرد عالی را به عادت تبادیل کنیاد؛ بهگوناهای کاه باهطور‬
‫ا‬
‫کامال قابل پیشبینی‪ ،‬خودش را برایتان ظاهر کند‪».‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬درحالیکاه یواشاکی موباایلش را در جیاب شالوارکش میگذاشات‪،‬‬
‫گفت‪« :‬هایپوفرانتلیته زودگذر‪ .‬چه الگوی مفیدی! »‬
‫هنرمند اعالم کرد‪« :‬اگر مردم این اطالعات را میدانستند کل دنیا دگرگون میشد‪».‬‬
‫کارآفرین پیشنهاد داد‪« :‬باید این موضوعات را در مدرسه به بچهها درس بدهند‪».‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر به قصد اعالم موافقت‪ ،‬گفت‪« :‬کامال درست است‪ .‬اما یاک باار دیگار‬
‫باید اعتبار تمام اطالعات و روششناسی متحولکنندهای که قرار است باهزودی باه‬
‫شما آموزش بدهم تاا بتوانیاد ایان اطالعاات قدرتمناد را باه کاار ببندیاد را باه آقاای‬
‫سخنران بدهم‪ .‬او بزرگترین معلم من بوده و هست؛ و بدون شک‪ ،‬بهترین انساانی‬
‫است که میشناسم‪ .‬نبو بدون شرافت‪ ،‬چنادان مان را تحات تاأثیر قارار نمیدهاد‪.‬‬ ‫‪048‬‬
‫موفقیت غیرمعمول‪ ،‬بادون شافقت غیرمعماول بایمعناسات‪ .‬ماوافقم کاه اگار ایان‬
‫اطالعات به تمام افراد بشر آموزش داده میشاد و آنهاا تعهاد الزم را بارای باه کاار‬
‫بستن آن داشتند‪ ،‬کل دنیا پیشرفت میکرد؛ زیرا در آن صورت تکتک ماا انساانها‬
‫قدرت نهفتهمان را در اختیار میگارفتیم و باا آن زنادگی میکاردیم‪ .‬درنتیجاه‪ ،‬نتاایج‬
‫خارقالعادهای را رقم میزدیم و به سطح انسانهای پرشکوه‪ ،‬صعود میکردیم‪».‬‬

‫شامره سه‪ :‬مترین تعالی شخصی‬


‫میلیاردر‪ ،‬شاگردانش را از ایوان مجلل و نمای دلپذیرش باه سامت جلاوی خاناه‬
‫برد‪ .‬یک اتومبیل شاسیبلند مشکی‪ ،‬در پارکینگ زیر پرتو آفتاب صبح‪ ،‬میدرخشید‪.‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬کجا داریم می رویم؟»‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬در مالقات دراماتیکی که در سالن همایش باهم داشتیم‪ ،‬باه‬
‫شما گفتم که اگر برای مالقات با من به موریس بیایید‪ ،‬با دلفاینهاا شانا خواهیاد‬
‫کرد‪ .‬پس اآلن قصد دارم به وعدهام عمل کنم‪ .‬ا کنون داریم به بخش غربی جزیره‬
‫و دهکده ساحلی کوچکی به ناام فیلاک اناد فلاک مایرویام‪ .‬دو دوسات جاوان و‬
‫خوشمشرب‪ ،‬آنجا منتظر ما هستند‪ .‬آنها در پیدا کردن محال دلفاینهاا‪ ،‬بسایار‬
‫مهارت دارناد‪ .‬آمااده باشاید زیارا قارار اسات از ایان تجربهحساابی متحیار شاوید‪.‬‬
‫دوستان‪ ،‬این تجربه را هرگز فراموش نخواهید کرد‪».‬‬
‫کمی بعد‪ ،‬اتومبیل شاسیبلند از میان شهرکهای کوچکی گذشت که مجموعه‬
‫میلیاردر صنعتی را دوره کرده بودناد و وارد بزرگراهای شاد کاه پیادا باود از نگهاداری‬
‫کاملی برخوردار است‪ .‬میلیاردر‪ ،‬همراه رانناده جلاو نشساته باود و از او دربااره احاوال‬
‫فرزندانش‪ ،‬تجربیات خوب اخیرش و آرزوهایش برای آینده‪ ،‬میپرسید‪ .‬در طول سفر‪،‬‬
‫آقای رایلی از راننده سااالت متفکرانه میپرسید و بعد‪ ،‬تکیه میداد و باهدقت گاوش‬
‫میکرد‪ .‬پیدا بود که شخصیتی ژرف و قلبی بزرگ دارد‪.‬‬
‫با رسیدن اتومبیل به یک بنادر زیباا باا سااحل شانی‪ ،‬تعادادی کلباه سافید‪ ،‬یاک‬
‫‪049‬‬ ‫رستوران جالب غذاهای دریایی و قایق قدیمی بسیاری که روی آب مهاار شاده بودناد‪،‬‬
‫دیده میشاد‪ .‬خروسای‪ ،‬باا غارور سارود صابحگاهش را سار داد و منظاره یاک جفات‬
‫رنگینکمان که دست کمی از معجزه نداشت‪ ،‬روی صفحه باشکوه آسمان ظاهر شد‪.‬‬
‫دو ماهیگیر جوان‪ ،‬به رسام احاوالپرسای میلیااردر را در آغاوش گرفتناد‪ .‬بعاد‬
‫همگی راهی اقیانوس هند شدند و به جستجوی محل دلفینها رفتند تاا باا آنهاا‬
‫شنا کنناد‪ .‬تراناه اساتقامت یاک زن‪ ،‬کارشاگی‪ ،‬خوانناده جاماهیکاایی‪ ،‬از اساپیکر‬
‫ارزانقیمت به گوش میرسید که سرسری با نوارچساب خاکساتری باه کناار قاایق‬
‫نصب شده بود‪ .‬قطرات آب تحت تأثیر حرکت قاایق موتاوری‪ ،‬بهصاورت میلیااردر‪،‬‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬میپاشید و باعث میشد زیرزیرکی بخندند‪.‬‬
‫بعد از کمی تاالش‪ ،‬دلفاینهاا را پیادا کردناد کاه شاادمانه در خلایج کاوچکی‬
‫محصور با صخرههای بلند از آنهایی که در بزرگراههای کالیفرنیا میبینید‪ ،‬به شنا‬
‫مشغول بودند‪ .‬دلفینها جوری از شنا کردن در اقیانوس خوشحال بودند که حاس‬
‫میکردی هزار دلفین در آن خلیج کوچک وجود دارند‪ ،‬اما تعادادشاان فقاط یاازده‬
‫دوازده دلفین بود‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬یک ماسک غواصی بهسرعت زد و از روی سکو واقع در پشت قایق‪،‬‬
‫وارد آب شد و ذوق زده گفت‪« :‬بیایید بزنید به آب‪».‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬بعد از او وارد آب شد‪ .‬درحالیکه از چشمهاش ذوقزدگی میبارید و‬
‫ضربان قلبش به حدی باال رفته بود که از دوران نوجوانی تجربه نکرده بود‪ .‬تندتند‬
‫و سطحی‪ ،‬از طریق لوله غواصی‪ ،‬نفس میکشید‪.‬‬
‫هنرمند هم پس از آن دو‪ ،‬با شیرجه شکمی‪ ،‬از پشت قایق به آب زد‪.‬‬
‫سه ماجراجو به راهنماایی یکای از ماهیگیرهاا کاه شالوارک موجساواری باا طارح‬
‫رنگارنگ استوایی و کفش الستیکی ورزشی به پا داشت‪ ،‬درحالیکه به نرمی زیر ساطح‬
‫آب شنا میکردند‪ ،‬شادمانه به بازی و حرکت با دلفینها پرداختند‪ .‬هر باار دلفاینهاا باه‬
‫قعر آب میرفتند‪ ،‬آنها هام سارخوش دنباالشاان میرفتناد‪ .‬وقتای دلفاینهاا چار‬
‫میزدند‪ ،‬اعضای باشگاه پنج صبحیها هم همان کار را تکرار میکردند‪.‬‬
‫این تجربه فقط حدود پانزده دقیقه طول کشید؛ اما دست کمی از یک معجزه نداشت‪.‬‬ ‫‪051‬‬
‫هنرمند‪ ،‬حین بیارون آمادن از آب و سوارشادن از روی ساکوی کوچاک کناار‬
‫قایق‪ ،‬درحالیکه نفسنفس میزد‪ ،‬گفت‪« :‬باورکردنی نبود!»‬
‫کارآفرین هم گفت‪« :‬یکی از جالبترین تجربیات تمام عمرم بود‪».‬‬
‫خیلی زود‪ ،‬میلیااردر هام باه ساطح آب آماد و درحالیکاه مایخندیاد و هاووو‬
‫میکشید‪ ،‬گفت‪« :‬پسر‪ ،‬عجب باحال بود!»‬
‫پس از برگشت به اسکله‪ ،‬جلسه درس صبحگاهی‪ ،‬روی ساحل‪ ،‬نزدیاک تلای‬
‫سنگ که محلیها از آن برای کباب کردن ماهی استفاده میکردند‪ ،‬از سر گرفتاه‬
‫شد‪ .‬جفت رنگینکمان‪ ،‬همچنان بر پهنه آسمان خودنمایی میکرد‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬دستی به سمت آسمان بلند کارد‪ .‬ناگهاان‪ ۱ ،‬کباوتر سافید از ناکجاا‬
‫ظاهر شدند‪ .‬بعد هم دستهای پروانه صورتی و زرد‪ ،‬از کنارشان گذشتند‪.‬‬
‫دولتمند‪ ،‬همانطور که به آنها خیره شده بود‪ ،‬گفت‪« :‬خوب است‪ ».‬و بعد از‬
‫چند سرفه جانانه که آن هم انگار از ناکجاآباد آمده بودند‪ ،‬به بخش سوم از الگوی‬
‫چهار زمینه تمرکز تاریخسازان‪ ،‬اشاره کرد که در این روز بخصوص‪ ،‬به شااگردانش‬
‫یاد میداد‪ .‬عنوان این قسمت بود‪ :‬تمرین تعالی شخصی‪.‬‬
‫هنرمنااد درحالیکااه از موهااای بافتااهاش آب ماایچکیااد و بازوهااای قطااور‬
‫خالکوبیشدهاش را انداخته بود دور شانه کارآفرین تا گارمش کناد‪ ،‬پرساید‪« :‬ایان‬
‫بخش آموزش در باره چیست؟»‬
‫کارآفرین داشت از سرما میلرزید‪.‬‬
‫جواب سرراست میلیاردر‪ ،‬این بود‪« :‬تمرین دادن بهترین بخشهای وجود شما‪.‬‬
‫شعار قهرمانان اسپارت که سخنران در همایش به ما گفات را باه خااطر داریاد؟ هار‬
‫کس در تمرین بیشتر عرق بریزد‪ ،‬در میدان نبرد‪ ،‬خون کمتاری از او مایرود‪ .‬خاب‪،‬‬
‫کیفیت تمرین صبحگاهی شما‪ ،‬میزان عملکرد روزانه شما را تأمین میکند‪ .‬نبردهاا‪،‬‬
‫در پرتو تمرینهای سخت و اول صبح‪ ،‬به پیروزی میرسند؛ یعنی زمانی که هیچکس‬
‫شاهد تالشتان نیست‪ .‬پیروزی‪ ،‬قبل از قدم گذاشتن سلحشور به میدان نبرد‪ ،‬تعیاین‬
‫‪050‬‬ ‫میشود‪ .‬پیروزی از آن کسی است که بیشتر از سایرین‪ ،‬کسب آماادگی کارده اسات‪.‬‬
‫واضح است که اگر میخواهید درزمینه تجارت‪ ،‬هنر‪ ،‬شطرنج‪ ،‬طراحی‪ ،‬مکانیاک یاا‬
‫مدیریت به بهترین انسان در سطح جهانی تبدیل شوید‪ ،‬بایاد زماان زیاادی را صارف‬
‫باال بردن سطح مهارتتاان کنیاد‪ .‬هماانطاور کاه انادرس اریکساون‪ ،‬روانشاناس‬
‫سرآمد دانشگاه فلوریدا‪ ،‬طی تحقیق نوآورانهاش‪ ،‬به ما یاد داده است که هر هنرمناد‬
‫باید بهطور خااص و مادت ده ساال‪ ،‬هارروز‪ ،‬دو سااعت و ‪ ۱۱‬دقیقاه‪ ،‬بارای تمارین‬
‫مهارت موردنظرش‪ ،‬وقت اختصاص بدهد‪ .‬این حداقل تمرین قابالقبول بارای باروز‬
‫اولین نشانههای نبو در هر زمینه اسات‪ .‬باااینوجود‪ ،‬عاده کمای از ماا باه اهمیات‬
‫صرف کردن حدود ده هزار ساعت تمرین برای تبدیلشدن به یک انسان بهتر‪ ،‬فکار‬
‫میکنند‪ .‬به همین دلیل است که عاده معادودی از ماا موفاق باه شکساتن آن رماز‬
‫میشوند؛ کاه البتاه وقتای بشاکند‪ ،‬خودمقتادر درونماان‪ ،‬و از پاس آن‪ ،‬خالقیات‪،‬‬
‫شهامت‪ ،‬عشق و آرامش درونای را آزاد میکناد‪ .‬تنهاا‪ ،‬زماانی کاه خودماان را بهباود‬
‫ببخشیم‪ ،‬زندگیمان بهبود پیدا میکند‪ .‬پیشنهاد من به شما‪ ،‬این است که باید بارای‬
‫رسیدن به تعالی شخصی‪ ،‬هرروز تمرین کنید؛ درست همانطاور کاه بایاد بارای هار‬
‫مهارتی که دلمان میخواهد در آن به سطوح جهانی برسیم‪ ،‬خودمان را وقف کنایم‪.‬‬
‫ابعاد اصلی زندگی درونیتان را مستحکم کنید‪ ،‬ضدگلوله کنید و تغذیه کنید تا کیفیت‬
‫زندگیتان ضربدر ‪ 855‬شود‪ .‬آنچه در دنیای بیرونتان انجام میدهید‪ ،‬پیاماد مطلاق‬
‫چیزی است که در درونتان اتفاق میافتد؛ و اینجا‪ ،‬جایی اسات کاه بایاد آمادهساازی‬
‫واقعی صبحگاهی را انجاام بدهیاد؛ و پاس از آن‪ ،‬هارروز‪ ،‬در حاالی قادم باه بیارون‬
‫بگذارید که افکاار‪ ،‬حسهاا و بهارهوری‪ ،‬شاما را شکساتناپاذیر میکناد‪ .‬شاما ایان‬
‫موهبت را مدیون خودتان هستید‪».‬‬
‫کارآفرین بهآرامیگفت‪« :‬من تا قبل از همایش ساخنران‪ ،‬اعتقااد چنادانی باه‬
‫خودسازی نداشتم‪ .‬هیچوقت به نظرم واقعی نمیآمد‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬با لحنی محکم پرساید‪« :‬تاباهحال امتحاانش کاردی؟ منظاورم ایان‬
‫است که به مدت طوالنی و بهصاورت جادی‪ ،‬تمارینش کنای؟» کباوتر دیگاری از‬
‫باالی سرشان پرواز کرد؛ و وقتی رایلی به خورشید نگاه کرد‪ ،‬به نظر آمد که ابرها از‬ ‫‪052‬‬
‫هم باز شدند‪.‬‬
‫کارآفرین اعتراف کرد‪« :‬راستش نه‪ .‬تا همین حاال‪ ،‬یعنی تا وقتی که به باشگاه‬
‫پنج صبحیها ملحق شدم‪».‬‬
‫«خب‪ ،‬پس ادامه بدهیم‪ .‬کلید مسائله اینجاسات‪ .‬در خاالل سااعت پیاروزی‪،‬‬
‫یعنی از ساعت پنج تا شش هرروز صبح‪ ،‬باید روی ارتقا دادن چیزی تمرکز کنید که‬
‫سخنران از آن با عنوان "چهار امپراتوری درونی" یاد میکند‪ .‬این هوشمندانهترین و‬
‫ا‬
‫دشوارترین کاری است که در تمام عمرتان انجام دادید؛ یعنی عمیقاا روی خودتاان‬
‫کار کردن و پرورش دادن چهار عرصه درونی و اصالیای کاه اکناون باه شاما یااد‬
‫میدهم‪ .‬درواقع‪ ،‬کلید طالیی شما برای تحول است‪ .‬البته کار راحتی نخواهد بود‪.‬‬
‫الزم است که روی این موضوع تأکید کنم؛ اما ارزشش را دارد‪".‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬چرا؟» حاال دیگر بدنش از سردی آب اقیانوس‪ ،‬نمیلرزید؛‬
‫اما دست هنرمند هنوز دور شانههایش بود‪ .‬خروس همچنان میخواند‪.‬‬
‫«چون ابتدا‪ ،‬باید امپراتوریهای درونی در حد تعالی ساخته شود تاا شاما بتوانیاد‬
‫امپراتوریهای بیرونی را ببینید‪ .‬ثروت شما‪ ،‬همیشه متناسب با بیبااکیتاان خواهاد‬
‫ا‬
‫بود‪ .‬این بینش قدرتمندی است‪ ،‬رفقا‪ :‬میزان اثرگذاری شما روی دنیا‪ ،‬دقیقا انعکاس‬
‫شکوه‪ ،‬اصالت‪ ،‬زندهدلی و درخششی است که از درون به آن دسترسی پیدا کردهایاد‪.‬‬
‫در ایاان دوران سااطحینگری کااه انسااانها مانن اد ماشااینهااای مصاانوعی زناادگی‬
‫میکنند‪ ،‬افراد معدودی ایان حقیقات واجاب زنادگی را باه یااد دارناد‪ .‬نماای بیرونای‬
‫همیشه نمای درونی را ابراز میکند‪ ،‬بدون ایان کاه بازتاابش را در درونماان ببینایم‪.‬‬
‫خالقیت‪ ،‬بهرهوری‪ ،‬کامیابی‪ ،‬عملکارد و اثرگاذاری شاما روی ایان سایاره‪ ،‬همیشاه‪،‬‬
‫انعکاسی معنوی است از آن چه در درون شما در جریان است‪ .‬بهطور مثال‪ ،‬اگر شما‬
‫به توانایی خودتان برای محقق کردن بلند پروازیهایتان ایمان نداشته باشید‪ ،‬هرگز‬
‫به آنها دست پیدا نخواهید کرد‪ .‬اگر شما خودتان را الیق وفور ثاروت ندانیاد‪ ،‬هرگاز‬
‫آنچه برای رسیدن به آن الزم است را انجام نخواهیاد داد؛ و اگار انگیازه شاما بارای‬
‫‪053‬‬ ‫سرمایهسازی نبوغتان‪ ،‬ضعیف‪ ،‬آتش اشتیاقتاان بارای تمارین کاردن‪ ،‬کام شاعله و‬
‫بنیهتان برای بهینهسازی‪ ،‬کم باشد‪ ،‬پرواضح است که هرگز به فضاای تعاالی آشاکار‬
‫پرواز نخواهید کرد و بر آن قلمرو چیره نخواهید شد‪ .‬دنیای بیرونی همیشه نماودی از‬
‫دنیای درونی‪ ،‬ماست؛ و برای تجربه کردن امپراتوریها‪ ،‬در دنیای بیرونیتاان‪ ،‬ابتادا‬
‫باید امپراتوریهای درونی را خلق کنید‪».‬‬
‫میلیارد‪ ،‬جرعهای از مایع سبزرنگ نوشید که یکی از ماهیگیرها حین پیاده شدن‬
‫از قایق موتوری به او داده بود‪ .‬اگر از نزدیک به نوشاته روی بطاری نگااه میکردیاد‪،‬‬
‫این جمله از ماهاتما گاندی را میخواندید‪« :‬تنها شیاطین موجاود در دنیاا‪ ،‬شایاطین‬
‫ساکن در قلبهای ما هستند‪ .‬آنجا‪ ،‬همانجایی است که باید با آنها جنگید‪».‬‬
‫آقای رایلی ادامه داد‪« :‬هر چه شما قدرت ذاتی درونتان را تقویت کنید‪ ،‬کمکم‬
‫شروع میکنید به دیدن یک واقعیت جایگزین کاه از فرصاتهای زیباا و امکاناات‬
‫تجمالتی‪ ،‬سرشار است‪ .‬شما در جهانی پر از شگفتی زندگی خواهید کرد کاه تاوده‬
‫مردم نمیتوانند تصورش بکنند؛ زیرا چشمهایشان با شاک‪ ،‬نابااوری و تارس کاور‬
‫شده است‪ .‬بازی عظمت یک بازی درونی اسات‪ ».‬ایانهاا را گفات و یاک الگاوی‬
‫یادگیری دیگر روی شنها رسم کرد‪.‬‬

‫چهار امپراتوری درونی‬

‫دوم‪:‬‬ ‫اول‪:‬‬
‫چهارچوب قلبی‬ ‫چهارچوب‬
‫(احساسات)‬ ‫ذهنی‬
‫(روانشناسی)‬

‫چهارم‪:‬‬ ‫سوم‪:‬‬
‫چهارچوب سالمتی‬ ‫چهارچوب روحی‬
‫(وضعیت جسمانی)‬ ‫(معنویات)‬ ‫‪054‬‬

‫"بسیار خب‪ ،‬حاال بیایید روی این چهارچوبها دقیقتر شاویم؛ تاا شاما رفقاا از‬
‫جنبههای زندگی درونیتان که باید در ساعات پیروزی روی بهبود آنها کار کنیاد‪،‬‬
‫به یک آگاهی سطح باال و فوق واضح برسید‪ .‬بهزودی‪ ،‬همزمان با آموزش فرمول‬
‫ا‬
‫‪ ،75/ 75 /75‬برنامه کامل صبحگاهی را به شما یاد خواهم داد؛ اما فعال فقط باید‬
‫بدانید که چهار امپراتوری درونی وجود دارد کاه قبال از بااال آمادن خورشاید‪ ،‬بایاد‬
‫تمرین بدهیم‪ ،‬پرورش بدهیم و به تکرار‪ ،‬روی آنها کاار کنایم‪ :‬چاارچوب ذهنای‪،‬‬
‫قلبی‪ ،‬سالمتی و روحی‪ .‬این چهار عرصه شخصی در کنار هم زیربنای قدرت ذاتی‬
‫حقیقیای را تشکیل میدهند که در درون تمام ابنای بشر‪ ،‬نهفته است‪ .‬اغلاب ماا‬
‫بهواسطه دنبال کردن چیزهایی که در بیرون از وجودمان قرار دارند‪ ،‬اینقدرت را از‬
‫دست داده و از اعتبار ساقط کردهایم؛ اما هماه ماا ایان ظرفیات ممتااز را در درون‬
‫خودمان داریم؛ و بهترین زمان برای بهینهسازی این امپراتوری درونی‪ ،‬ساعت پنج‬
‫و شش صبح است‪ .‬این خاصترین زمان کل روز است‪ .‬کنترل صبحت را در دست‬
‫بگیر تا زندگیات را ارتقا بدهی‪».‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬راستی اگر من فقط پنج روز در هفته این برنامه را اجارا کانم و آخار‬
‫هفته را به خودم استراحت بدهم‪ ،‬چی؟ این روش پنج صبح‪ ،‬چقدر محدودیت دارد؟»‬
‫«زندگی خودتان است‪ .‬هر کاری که برایات مناسابتار اسات و باا آن احسااس‬
‫راحتی میکنید را انجام بدهید‪ .‬من فقط دارم اطالعااتی کاه ساخنران در اختیاارم‬
‫قرارداد را با شما در میان میگذارم‪ .‬اطالعات‪ ،‬باعاث شاد مان ثاروتم را باه دسات‬
‫ا‬
‫بیاورم و به کمک کرد تا شادی و آرامش مستمر را به حد کمال داشته باشم‪ .‬واقعاا‬
‫این اطالعات به من آزادی فردی را هدیه داد‪ .‬آن را به هر طریاق کاه باارزشهاا‪،‬‬
‫آمال و سبک زندگیتان سازگار اسات‪ ،‬اجارا کنیاد؛ اماا همیشاه باه خااطر داشاته‬
‫‪055‬‬ ‫باشید‪ :‬تعهد پارهوقت‪ ،‬همیشه نتایج پارهوقت به دنبال خواهاد داشات‪ ».‬میلیااردر‪،‬‬
‫این را گفت و برگشت و مگس را در هوا با دست گرفت‪.‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬میشاود لطفاا بیشاتر دربااره چهاار امپراتاوری درونای توضایح‬
‫بدهید؟ این قسمتی که دارید به ما یاد میدهید‪ ،‬درواقع کمکم میکند که در مبارزهام با‬
‫آن سرمایهگذارها‪ ،‬قویتر شوم و امید‪ ،‬شادی و اعتمادبهنفسم را از نو بساازم‪ .‬مان ایان‬
‫موضوع را به شما نگفتم؛ اما ظارف ایان چناد روزی کاه باا شاما آشانا شادم‪ ،‬خیلای از‬
‫چیزهایی که شما با سخاوت تمام به ما یاد دادید را به کار گرفتم‪ .‬مطمئنم کاه خودتاان‬
‫ا‬
‫دیدید که در ابتادا بارای پاذیرش فلسافههاای ساخنران‪ ،‬مقاومات داشاتم‪ .‬واقعاا دلام‬
‫نمیخواست در آن همایش شرکت کنم؛ اما حداقل ذهنم روی آموزههای ایشان و شما‬
‫ا‬
‫باز بود‪ .‬واقعا باز بود‪ .‬من عاشق زندگی هستم و برنامه دارم خیلی زیاد عمر کنم‪».‬‬
‫هنرمنااد درحالیکااه صاادف قلباای شااکلی را از روی شاانهااا برمیداشاات‪ ،‬بااه‬
‫کارآفرین داد و گفت‪« :‬چه خوب!»‬
‫کارآفرین‪ ،‬صدف را در مشتش نگه داشات و دساتش را روی ساینهاش فشارد‪.‬‬
‫بعد‪ ،‬ادامه داد‪« :‬من همین حاال هم متوجه تغییرات قابلتوجهی در خودم شدهام‪.‬‬
‫حاال که ساعت پنج صبح بیدار میشوم‪ ،‬تمرکزم باال رفته‪ ،‬استرسام کمتار شاده و‬
‫اعتمادبهنفس بیشتری دارم‪ .‬چشمانداز وسیعی از تمام جنبههای زنادگی را مقابال‬
‫خود میبینم‪ .‬بیشتر بابت چیزهاای مثبات زنادگیام‪ ،‬شااکر هساتم و کمتار بابات‬
‫حملهای که به شرکتم شده است‪ ،‬نگران هستم و هیجان بیشاتری بارای آینادهام‬
‫دارم‪ .‬آن سرمایهگذارها‪ ،‬آدمهای بدی هستند؛ و هناوز آماادگی مقابلاه باا آنهاا را‬
‫ندارم‪ ،‬البته این کار را خواهم کرد؛ اما ترسی که از این موضوع داشتم و حس سیاه‬
‫ناامیدیام‪ ،‬بهکلی حذف شده است‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬اصطالح جوانان نوگرای دوران قدیم را به کار برد و گفات‪« :‬محشار‬
‫است‪ ».‬بعد تیشرتش را روی ساحل عو کرد‪ .‬اتومبیل شاسیبلند‪ ،‬برگشته بود و‬
‫راننده اتومبیل را جلوی رستوران غذاهای دریایی‪ ،‬پارک کرده بود‪.‬‬
‫اضافه کارد‪« :‬تاو دختار عاقال هساتی‪ .‬نمایشاود روی ایان اطالعاات ارزش‬
‫گذاشت؛ اما همانطور که خاودت هام متوجاه شادی‪ ،‬تمارین بیوقفاه و اجارای‬ ‫‪056‬‬
‫هرروزه آنها است که از تو یک انسان قهرمان و رهبر الهامبخش در تجارت و فرد‬
‫ارتقادهنده بشریت‪ ،‬میسازد‪ .‬بابت رها کردن گذشتهات‪ ،‬باه تاو تبریاک میگاویم‪.‬‬
‫منظور ما این نیست که باید نامسئوالنه رفتار کنی و در قبال مساهل شرکتت‪ ،‬کاری‬
‫انجام ندهی؛ اما گذشته جایی است که بایاد از آن درس بگیاری‪ ،‬ناه خاناهای کاه‬
‫درون آن زندگی کنی‪».‬‬
‫سه دوست‪ ،‬سوار اتومبیلی شدند که منتظرشان بود و به سمت امالک میزباان‬
‫همهچیزدان‪ ،‬راه افتادند‪.‬‬
‫حین حرکت‪ ،‬میلیاردر گفت‪« :‬خب بیایید بیشتر دربااره ایان الگاوی یاادگیری‬
‫حاارف باازنیم؛ زیاارا خیلاای باارای موفقیاات و شااادی شااما‪ ،‬حیاااتی اساات‪ .‬خیلاای از‬
‫استادان‪ ،‬دربااره ذهنیات حارف میزنناد‪ .‬آنهاا باه قاول الان لنگار‪ ،‬روانشاناس‬
‫دانشگاه هاروارد‪ ،‬اهمیات "روانشناسای امکاان" را در ذهان شاگردهایشاان نصاب‬
‫میکنند‪ .‬به شما یاد میدهند که هرروز افکار خوشبینانه داشته باشاید‪ .‬آنهاا باه‬
‫شما میگویند که افکار شما‪ ،‬واقعیت دنیاایتاان را شاکل میدهناد و ایان کاه باا‬
‫ا‬
‫تقویت ذهانتاان‪ ،‬میتوانیاد زنادگیتان را بهباود ببخشاید‪ .‬مطمئناا تحات قاعاده‬
‫درآوردن چارچوب ذهنی‪ ،‬حرکتی واجب برای رسیدن به تعالی شخصای اسات کاه‬
‫آن هم به خلق یک دنیای بیرونی افسانهای منجر میشود‪».‬‬
‫بعد ادامه داد‪« :‬بااینوجود‪ ،‬خیلی اهمیت دارد که شما دو نفر ایان موضاوع را‬
‫درک کنید؛ زیرا اغلب مردم از درک آن عاجز هستند‪ :‬سخنران به من یادم داد کاه‬
‫ارتقای چارچوب ذهنی ‪ -‬یعنی اولاین آیاتم از چهاار امپراتاوری درونای ‪ -‬تنهاا ‪۱۵‬‬
‫درصد از معادله تعالی شخصی را پوشش میدهد‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬جدا؟ من همیشه فکر میکاردم کاه افکاار ماا‪ ،‬تعیینکنناده‬
‫ا‬
‫همهچیز هستند و چیز بیشتری دراینباره وجود ندارد‪ .‬مثال افکارت را عو کن تا‬
‫زندگیات عو شود یا نگرش تو‪ ،‬جایگاهت در زندگی را تعیین میکند‪».‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬ببین‪ ،‬این واقعا حقیقت دارد که باورهاای عمیاق تاو‪ ،‬نیاروی‬
‫‪057‬‬ ‫محرکه رفتارهای روزانه تو هستند‪ .‬میدانی که من به این گفته اعتقاد دارم‪ .‬ایان را‬
‫هم میدانی که با این گفته موافقم که دیدگاه تو نسبت به دنیا‪ ،‬عملکردت را در آن‬
‫تعیین میکند‪ .‬باااینوجود‪ ،‬یاک چاارچوب ذهنای پیشارفته بادون یاک چاارچوب‬
‫احساسی پاالیش شده‪ ،‬حکم یک پیروزی پوچ را دارد‪.‬‬
‫هنرمند‪ ،‬با لبخندی به بزرگی کوه کلیمانجارو‪ ،‬گفت‪« :‬فکر کانم منظاور تاو را‬
‫میفهمم‪ .‬چارلز بوکوفسکی‪ ،‬زمانی گفت‪ :‬اینقدر اصرار پااک کاردن ذهانتاان را‬
‫نداشته باشید‪ ...‬در عو قلبتان را پاک کنید‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬درحالیکه با آرامش روی صندلی چرم اتومبیال لام مایداد‪ ،‬گفات‪:‬‬
‫«درست گفته است‪».‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬میشود کمکم کنید تا درک کنم چارچوب قلب یا احساسی‬
‫ا‬
‫دقیقا چیست؟» او داشت گروهی از بچههای مدرسه را تماشا میکرد که با شاادی‬
‫فراوان‪ ،‬در زمین بازی میدویدند‪ .‬افکارش به دوران کودکیاش پرواز کرد‪.‬‬
‫«چارچوب قلبی‪ ،‬همان زندگی احساسای توسات؛ حتای باا باورهاای ضادگلوله و‬
‫همینطور طرز فکر موفق و شاخص یک چارچوب ذهنی متعاالی‪ ،‬اگار قلبات پار از‬
‫خشم‪ ،‬غصه‪ ،‬ناامیدی‪ ،‬رنجش و ترس باشد‪ ،‬محال است به پیروزی برسای‪ .‬باه ایان‬
‫موضوع فکر کن‪ :‬چطور ممکن است بتوانی شاهکارهای عاالی خلاق کنای و نتاایج‬
‫حیرتآور به وجود بیاوری‪ ،‬اگر احساسات مسموم در حال پایین کشایدن تاو باشاند؟‬
‫این روزها اینطور به نظر میرسد که همه دارند درباره ساختن یاک چاارچوب ذهنای‬
‫سالم و شکستناپذیر حرف میزنند‪ .‬هر جا که میروید‪ ،‬صحبتش را مایشانوید؛ اماا‬
‫هایچکاس از چهاارچوب قلباای‪ ،‬ساالمتی و روحای حارف نمیزنااد‪ .‬تماام ایان چهااار‬
‫امپراتوری درونی‪ ،‬باید از طریق تمرین صبحگاهی‪ ،‬زیبااترین شاکل را پیادا کنناد تاا‬
‫بتوانید قدرت حیرتانگیز نهفته در درونتان را بشناسید؛ و تنها وقتی شما رابطه خاود‬
‫را با این اقتدار ذاتی درونتان رشد دادید و عمق بخشیدید‪ ،‬میتوانید به جمع خبرهها و‬
‫خدایان عروج کنید‪ .‬هر چه بیشتر این چهار امپراتوری را در درونتان ارتقاا بدهیاد‪ ،‬در‬
‫دنیای بیرونیتان به موفقیتهای بیشتری میرسید که حتای بااور آن برایتاان آساان‬
‫نیساات؛ و بااه وقاااری میرسااید کااه در تصااورتان نمیگنجااد؛ مثاال ایاان اساات کااه‬ ‫‪058‬‬
‫قابلیتهای یک جادوگر را در درونتان گسترش دادید‪ .‬آن وقت‪ ،‬به صرف حضورتان‪،‬‬
‫میتوانید قدرت دیگران را افزایش بدهید‪ .‬جریانی قابل اتکاء‪ ،‬مستمر و غیرمنتظره از‬
‫معجزات‪ ،‬به ساعات عاادی روزتاان سارازیر میشاود و یاک ناوع شاادی فراوانکاه‬
‫حاصل موفقیتهای درخشان و خدمت به همه مردم دنیاست‪ ،‬به طرف شما میآید؛‬
‫که پاداش این دنیا است به رفتارهای قابل تحسین شما‪.‬‬
‫«آقای رایلی‪ ،‬از پنجره اتومبیل بیرون را نگاه کرد و بعد توضایحاتش را اداماه داد‪:‬‬
‫«بسیاری از ما میدانیم که ازلحا ذهنی باید چه کااری انجاام بادهیم؛ اماا هایچ‬
‫اتفاق خارقالعادهای برایمان نمیافتد؛ چون زندگی احساسی ما همانطور آشفته‬
‫مانده است‪ .‬ما در گذشته گیر کردهایم و نمیتوانیم نابخشودنیها را ببخشیم‪ .‬تمام‬
‫آن احساسات آزاردهنده را در خودمان سارکوب کاردهایم‪ .‬زیگموناد فرویاد‪ ،‬زماانی‬
‫نوشت‪" :‬احساسات سرکوب شده هرگز نمیمیرند‪ .‬آنها زندهبهگور میشوند و بعاد‬
‫بهصااورت کریااهتاار‪ ،‬بااه ساارا مااا خواهنااد آمااد‪ ".‬و مااا حیااران ماایمااانیم کااه چاارا‬
‫تالشهایمان برای داشتن تفکر مثبت‪ ،‬جواب نمیدهاد‪ .‬چیازی کاه باا شاما در‬
‫میان میگذارم‪ ،‬توضیح میدهد که چرا بسایاری از کتابهاای خاودساازی باعاث‬
‫ایجاد تحول مانادگار در افاراد نمیشاوند و تعاداد محادودی از سامینارها‪ ،‬تفااوت‬
‫ماندگار در افراد ایجاد میکنند‪.‬‬
‫ا‬
‫او ادامه داد‪« :‬در این مورد‪ ،‬نیت عقالنی ما خوب است‪ .‬واقعا دلمان میخواهد‬
‫به رهبر و انسانی عالی تبدیل شویم‪ ،‬اما فقط اطالعات را در سطح افکاار دریافات‬
‫میکنیم؛ و بعد هم تمام آرزوهای بلندمرتبه خود را با پسماندهای قلب شکستهمان‬
‫خااراب ماایکنیم‪ .‬پااس هیچچیااز در زناادگیمااان تغییاار نمیکنااد و هاایچ مااوفقیتی‬
‫برایمان افزایش پیدا نمیکند‪ .‬هیچ دگرگونیای نمیبینیم‪ .‬اگر میخواهیاد رشاد‬
‫تصاعدی و عملکرد بهتری را تجربه کنید‪ ،‬باید یک چارچوب ذهنی متعاالی بارای‬
‫خودتان ایجاد نموده و درعینحال چارچوب قلبتاان را تعمیار و بازساازی و تقویات‬
‫کنید‪ .‬باه ایان صاورت‪ ،‬تماام احساساات سایاه و مساموم ناشای از گذشاته‪ ،‬پااک‬
‫‪059‬‬ ‫میشوند‪ .‬شما رها‪ ،‬پاک و پالوده میشوید‪ ،‬آن هم بارای همیشاه؛ و باهاینترتیب‪،‬‬
‫قلبتان که زمانی بهواسطه امتحانات دشوار زندگی سخت شده بود‪ ،‬بااز میشاود و‬
‫به شکوه اصلیاش بازمیگردد‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬چه بینش حیرتانگیزی! فقط من چطور بایاد ایان کاار را در‬
‫مدت ساعت پیروزیام از پنج تا شش صبح‪ ،‬انجام بدهم؟»‬
‫جواب داد‪« :‬در آینده نزدیک‪ ،‬روش به کاربستن روش پنج صبح یاد میگیرید‪.‬‬
‫شما دارید آنقدر قوی میشوید و ذهنتان آنقدر باز میشود که بتوانیاد باهزودی‬
‫فرمول ‪ ۱۱ /۱۱ /۱۱‬را وارد زندگیتان کنید‪ .‬همانطور که از زمان آشناییمان باه‬
‫شما گفتم‪ ،‬پس از شناخت و به کار بستن فرمول‪ ،‬زندگیتان به کل متحول خواهد‬
‫ا‬
‫شد‪ .‬این فرمول‪ ،‬برای شما یک نقطه عطف واقعی است‪ .‬فعال فقط این موضوع را‬
‫درک کنید که چارچوب ذهنی عالی با یک چارچوب قلبی ضعیف‪ ،‬دلیل اصلی این‬
‫است که تمام تالش افراد خوب برای رسیدن باه عظمات‪ ،‬نقاش بار آب میشاود‪.‬‬
‫راستی‪ ،‬باید این نکته هم اشاره کنم کاه کاار کاردن روی چهاارچوب قلبای‪ ،‬فقاط‬
‫شامل پاک کردن احساسات منفی ناشای از سارخوردگی و ناامیادی هاا و ساختی‬
‫زندگی نیست‪ ،‬بلکه شامل تربیت احساسات سالم هم هست‪ .‬به همین دلیل است‬
‫که بخشی از برنامه صبحگاهی شما‪ ،‬شامل شاکرگزاری اسات؛ تاا از ایان طریاق‪،‬‬
‫حس هیبت و وفور را در درونتان تقویت کنید‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬خیلی خوشم آمد‪ .‬مطالب عمیقی را با ماا در میاان گذاشاتید‪.‬‬
‫باید اعتراف کنم که این مطالب‪ ،‬انقالبی بودند‪».‬‬
‫ا‬
‫«بله کامال درست است‪ .‬سخنران به مان یااد داد کاه هارروز صابح در سااعت‬
‫پیروزی‪ ،‬بهصاورت ریشاهای روی چهاارچوب قلبایام کاار کانم‪ .‬قبال از سار زدن‬
‫آفتاب‪ ،‬تنها ‪ ۵۱‬درصد از کار الزم را برای تعالی شخصی و شاکل دادن امپراتاوری‬
‫دروناای‪ ،‬انجااام دادیااد و همااان امپراتوریهااا باعااث ایجاااد امپراتااوری بیروناای در‬
‫زناادگیتااان میشااوند‪ .‬پااس از چهارچوبهااای ذهناای و قلباای‪ ،‬بایااد چه اارچوب‬
‫سالمتیتان را هم تقویت کنید‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬ایان ترکیاب‪ ،‬بارایم جدیاد اسات؛ چهاارچوب ساالمتی‪ .‬از آن‬ ‫‪061‬‬
‫خوشم آمد!»‬
‫حین عبور اتومبیل از کنار یکی از مزارع چای متعدد جزیره موریس‪ ،‬میلیااردر گفات‪:‬‬
‫«این یکی‪ ،‬درباره ابعاد جسمی شماست‪ .‬یکای از عناصار اصالی بارای صاعود باه ساطح‬
‫اسطورهها‪ ،‬طول عمر است‪ .‬اگار مایخواهیاد درزمیناه حرفاهایتاان ساردمدار باشاید و‬
‫جایگاهتان را بهطور مستمر ارتقا بدهید‪ ،‬حواستان باشد‪ :‬مراقب باشاید کاه نمیریاد‪ .‬شاما‬
‫اگر مرده باشید‪ ،‬محال است به غول صنعت یا چهره زمینه حرفهایتان تبدیل شوید‪».‬‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬پوزخند زدند و میلیاردر شروع کرد با انرژی زیاد کف زدن‪.‬‬
‫از قرار معلوم‪ ،‬از شنیدن حرفهای خودش به اندازه خانواده سنجابها حین بازی‬
‫در جنگل‪ ،‬خوشحال بود‪.‬‬
‫میلیاردر ادامه داد‪« :‬اما این را جدی میگویم‪ .‬وقتی شما بهطور جادی متعهاد‬
‫میشوید که بدنتان را گرم نگه دارید و برای گول زدن فرآیند پیری سخت تاالش‬
‫میکنید‪ ،‬اتفاقات عالی برایتان پیش میآید‪ .‬فقط تصورش را بکنید که بتوانید چند‬
‫ا‬
‫دهه بیشتر زندگی کنید و در این مدت هم کامال سالمت بمانیاد؛ ایان یعنای چناد‬
‫دقیقاه بیشاتر بارای پااالیش حرفاهتااان‪ ،‬تبدیلشادن باه رهباری اثرگاذارتر‪ ،‬خلااق‬
‫شاهکارهایی که از بنیان هنرمندانه هساتند‪ ،‬تکمیال کاردن کامیاابیتاان و خلاق‬
‫میراث درخشانی که به تمام بشریت غنا ببخشاد‪ .‬تولیدکننادگان و رهباران بازرگ‪،‬‬
‫درک میکنند که انسان نمیتواناد بادون اساتفاده و البتاه زرهپاوش کاردن نیاروی‬
‫حیات و وضعیت جسمانی‪ ،‬به تعالی برسد‪ .‬هرروز شما با مقداری تمرین ورزشی‪ ،‬به‬
‫ا‬
‫شکل قابل مالحظهای بهتر میشود‪ .‬مجددا این موضوع را تکارار مایکنم؛ چاون‬
‫خیلی برای زندگی عالی‪ ،‬ضروری است‪ :‬هرروز شما با مقاداری تمارین ورزشای باه‬
‫شکل بسیار قابل مالحظهای بهتر میشود‪ .‬چیزهای زیادی نیستند کاه باه انادازه‬
‫سالم و روی فرم بودن‪ ،‬به انسان احساس عالی بدهند‪ .‬چیازی کاه ساعی دارم باه‬
‫شما بگویم‪ ،‬این است که چارچوب سالمتی درباره ساختن ابعاد جسمیتان اسات؛‬
‫تا مغز شاما بتواناد در بااالترین ساطح اجرایای خاودش‪ ،‬کاار کناد‪ ،‬انارژیتاان در‬
‫‪060‬‬ ‫باالترین سطح خودش باشد‪ ،‬استرستان زایل شود و شادیتان‪ ،‬افزایش پیدا کند‪.‬‬
‫سالمت جسمانی و روی فرم بودن‪ ،‬خیلی به کسبوکار من کمک کرده است‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬مکث کرد‪ .‬کف دساتانش را مثال هنادوها در حاالتی کاه مایگویناد‬
‫"ناماسته" به هم چسباند‪ .‬ناماسته به زبان سانسکریت‪ ،‬یعنی‪ :‬به الوهیت درون تو‪،‬‬
‫تعظیم میکنم‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬صحبت خود را اینطور ادامه داد‪« :‬خانمها و آقایان حااال میرسایم‬
‫بااه چااارچوب روحاای‪ .‬ماان یاااد گاارفتم کااه تکتااک مااا انسااانها‪ ،‬روح پاااک و‬
‫دستنخوردهای داریم که در مرکز وجودمان قرار دارد‪ .‬اغلب افراد‪ ،‬توجه و عالقاه‬
‫خاصاای بااه زمزمااههااا و نیازهااای روحاای نشااان نماایدهنااد‪ .‬مااا انسااانها‪،‬‬
‫شگفتانگیزترین و ابدیترین بخش وجودمان را که بیشاترین خارد را در خاودش‬
‫دارد‪ ،‬مورد غفلت قارار دادهایام‪ .‬طارز فکار تاوده ماردم جامعاه کاه توساط جامعاه‬
‫برایشان برنامهریزی شده است این اسات کاالهاایی را کاه خریاداری کنناد تاا از‬
‫طریق آنها کسب محبوبیت کنناد و از طریاق سالفیهاایی کاه مایگیرناد‪ ،‬تأییاد‬
‫دیگران را به دست بیاورند و نتایج عاماهپساندی را کساب کنناد کاه از آن طریاق‪،‬‬
‫احساس حقانیت کنند‪ .‬خوراک دادن به روح‪ ،‬آن هم بهطور روزانه‪ ،‬فعالیتی اسات‬
‫که جماعت سلطنتی رهبران‪ ،‬آن را انجام میدهند‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین که کامال پیدا بود بهعنوان شاگرد آموزههای سخنران‪ ،‬در حال پیشارفت‬
‫ا‬
‫مستمر است‪ ،‬پرسید‪« :‬و آقای رایلی‪ ،‬لطفا به ما بگویید وقتی شما باه چاارچوب روحای‬
‫ا‬
‫اشاره میکنید‪ ،‬دقیقا منظورتان چیست؟» او حاال بیشتر از تمام دورهای که باا هنرمناد‬
‫آشنا شده بود‪ ،‬احساس حاضر بودن در لحظه‪ ،‬قدرت و آزادی میکرد‪.‬‬
‫هنرمنااد درحالیکااه روی صااندلی لاام داده بااود‪ ،‬پرسااید‪« :‬آره‪ ،‬ماان هاام ایاان‬
‫موضوع را درست متوجه نشدم برادر‪».‬‬
‫میلیاردر نگاهی به او انداخت و ادامه داد‪« :‬هیچ پدیده زیبایی وجود ندارد کاه‬
‫بخشهای عجیبوغریبی در خود نداشته باشد‪».‬‬
‫میلیاردر که این را گفت‪ ،‬بارای باغباانهاایش دسات تکاان داد و زباانش را مانناد‬
‫قورباغه بیرون آورد؛ و ادامه داد‪« :‬این جمله را کریستوفر مارلو‪ ،‬شااعر انگلیسای‪ ،‬گفتاه‬ ‫‪062‬‬
‫ا‬
‫است و واقعا هم گل گفته‪ .‬بگذریم‪ .‬برای اینکه کمکتاان کانم تاا چهاارمین امپراتاوری‬
‫دروناای را درک کنیااد‪ ،‬اجااازه بدهیااد ایاان جلسااه را بااه ایاان صااورت جمااعبناادی کاانم‪:‬‬
‫ازآنجاییکه چارچوب ذهنی دربااره روانشناسای‪ ،‬چاارچوب قلبای دربااره احساساات و‬
‫چارچوب سالمتی درباره فیزیولوژی شماست‪ ،‬چهارچوب روحی هم به بعد معنوی شما‬
‫اشاره دارد؛ همین‪ ،‬بحث عرفانیای در ایان ماورد ناداریم‪ .‬بحاث ماذهبی هام در کاار‬
‫نیست‪ .‬یا درباره جادوی سیاه و چیزهای عجیبوغریب‪ ،‬حرف نمیزنیم‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین اصرار کرد‪« :‬لطفا توضیح بدهید‪ .‬با این حرفها‪ ،‬دارید ادراک من را‬
‫به کل جابهجا میکنید‪».‬‬
‫ا‬
‫«خب اینها‪ ،‬حرفهای سخنران هساتند‪ .‬لطفاا ایان را باه یااد داشاته باشاید‪.‬‬
‫میخواهم شما را ترغیبت کانم کاه باه معنویاات معتقاد شاوید و بارای اینکاه ایان‬
‫حرفها مثل دین و مذهب زورکی شما را نترساند و ذهنتاان را روی ایان آماوزههاا‬
‫نبندد‪ ،‬خیلی ساده میگویم که منظورم فقط این است که در آرامش و سکوت اول‬
‫صبح‪ ،‬زمانی را صرف بازگشت به شهامت‪ ،‬شافقت و اعتقااد درونتاان کنیاد‪ .‬تماام‬
‫حرفم این است که شما باید زماان کمای را قبال از طلاوع خورشاید‪ ،‬باه عاروج باا‬
‫فرشاتگان ذات واالی خودتاان و پاایکوبی باا خادایان اساتعدادهای ارزشاامندتان‪،‬‬
‫صرف کنید؛ تا باه ایان طریاق ذات خردمناد درونتاان را تکاریم کنیاد‪ .‬چهاارچوب‬
‫ا‬
‫روحی‪ ،‬یعنی به یاد بیاورید واقعاا چاه کسای هساتید‪ .‬حکماا‪ ،‬قدیساین و پیاامبران‬
‫تاریخ‪ ،‬همه در سپیدهدم بیدار میشدند تا پیوند وزیانتاری باا قهرماان درونشاان‬
‫ایجاد کنند‪ .‬تزلزل‪ ،‬باور کمبود‪ ،‬خودخواهی و ناشادی‪ ،‬همه فرزندان ترس هستند‪.‬‬
‫ا‬
‫این خصوصیتها‪ ،‬به شما آموخته شدهاند؛ مطمئنا در ذات طبیعای شاما نیساتند‪.‬‬
‫پس از اینکه ما متولد میشویم‪ ،‬شروع میکنیم به دور شدن از قدرت معنویمان و‬
‫بیشتر در قالبی فرو میرویم که این دنیاای معیاوب میخواهاد در دروناش باشای‪.‬‬
‫بهجای خلق کردن‪ ،‬کمک کردن و ماجراجویی کردن‪ ،‬تمام فکر و ذکرم میشود به‬
‫دست آوردن‪ ،‬مالاندوزی و مقایسه کردن‪ .‬انسانهای بیدار‪ ،‬در ساعت ساکت قبل‬
‫‪063‬‬ ‫از طلوع آفتااب‪ ،‬در عزلتگااه تنهاایی‪ ،‬ساکوت و آراماش‪ ،‬روی ارتقاای چهاارچوب‬
‫روحیشان کار میکنند‪ .‬با پرورش اندیشه پرامید درباره زیباتارین نساخه خودتاان‪،‬‬
‫بدون در نظر آوردن ایرادات شخصیتان‪ ،‬با تأمل و تعمق درباره اینکه چطور قصاد‬
‫دارید روزتان را بگذرانید‪ ،‬با اندیشه متفکرانه به کوتاه باودن عمار و ناگهاانی باودن‬
‫مرگ و با تعمق غنی درباره موهبتهایی که قصد دارید برای زیباتر کردن این دنیا‬
‫با وجودتان به آن تقادیم کنیاد‪ .‬ایانهاا‪ ،‬چناد ماورد از روشهاایی اسات کاه شاما‬
‫میتوانید از طریق آنها‪ ،‬چهارچوب روحیتان را ارتقا بدهید‪».‬‬
‫سخنران ادامه داد‪« :‬بله شما دو نفر‪ ،‬قهرمان شجاع و مهرورز بسیار قدرتمنادی‬
‫در عمق وجودتان دارید‪ .‬میدانم که این حرف خیلی مساخره اسات و باا عقال جاور‬
‫درنمیآید؛ اما این حارف کاه مایزنم‪ ،‬حقیقات محاض اسات‪ .‬باا صارف زماانی روی‬
‫چهارچوب پیروزی‪ ،‬آگاهیتان را از خارقالعادهتارین وجاه وجودتاان بااال مایبریاد و‬
‫رابطه خود را با آن‪ ،‬مستحکمتر میکنید؛ بنابراین‪ ،‬بهجای اینکه عطش منیات وجاه‬
‫حقیر وجودتان را ارضا کنید‪ ،‬تمرکزتان پیوسته روی خدمت به خلق خداست‪».‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬با توجه به فرمول موفقیتی کاه در جلساات پیشاین یااد گرفتاه باود‪،‬‬
‫گفت‪« :‬و با داشتن آگاهی بهتر از چهارچوب ذهنی‪ ،‬قلبی‪ ،‬سالمتی و روحیمان‪،‬‬
‫تصمیمات در روزه بهتری میگیریم که نتایج هارروزه بهتاری را بارای ماا تضامین‬
‫میکنند‪ ،‬درست است؟»‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫میلیاردر‪ ،‬با لحنی تشویقکننده گفت‪« :‬دقیقا کامال درسات اسات‪ ».‬و سار باه‬
‫تأیید جنباند‪.‬‬
‫بعد‪ ،‬ملتمسانه ادامه داد‪« :‬و از شما خواهش میکنم همیشه درباره چیزهاایی‬
‫که برای زندگی متعالی حاهز اهمیت هستند‪ ،‬با خودتان صادق باشید‪ .‬هرگز توساط‬
‫سطحینگریای که باعث خفقان روح انسانها شده و ما را از خود برتر درونماان‬
‫جدا میکند‪ ،‬اغوا نشوید‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬کیف پول باریکی از جیب جلویش درآورد و از روی تکاه کاغاذ کهناه‬
‫که داخل آستر کیف تا شده بود‪ ،‬ساخنان تولساتوی را خواناد‪ .‬اگار در آن اتومبیال‬
‫حضور داشتید‪ ،‬این سخنان را با صدای دورگه و جدی او میشنیدید‪« :‬تعریف مان‬ ‫‪064‬‬
‫از خوشبختی‪ ،‬این است‪:‬یک زنادگی آرام و خصوصای در روساتا‪ ،‬باا امکاان مفیاد‬
‫بودن برای مردمی که نیکی کردن به آنها آسان است و به دیدن رفتارهای نیاک‬
‫عادت ندارند؛ و بعد‪ ،‬انجام کاری که انسان امید دارد برای دیگران فایدهای داشته‬
‫باشد و در آخر‪ ،‬استراحت‪ ،‬طبیعت‪ ،‬کتاب‪ ،‬موسیقی و عشق به همسایهها‪».‬‬
‫حاال سه نفر‪ ،‬بیرون خاناه دولتمناد ایساتاده بودناد‪ .‬جغادی روی درخات لیماو‬
‫نشسته بود و با دیدن میلیاردر‪ ،‬هوو کشید‪ .‬میلیاردر هم با تکان دادن دست‪ ،‬سالم‬
‫جغد را جواب داد‪« .‬از دیدنت خوشحالم‪ ،‬چرا اینقدر دیر به خانه برگشتی؟»‬

‫شامره چهار‪ :‬غنیمت شمردن روزها‬


‫میلیاااردر گفاات‪« :‬یادتااان باشااد کااه هریااک از روزهااای ارزشاامند شااما‪ ،‬نسااخه‬
‫مینیاتوری کل زندگیتان است‪ ،‬زیرا شما برای ساختن زندگیتان‪ ،‬روزها را یکباهیک‬
‫زندگی میکنید‪ .‬ما انسانها باه حادی روی سااختن آینادهماان متمرکاز هساتیم کاه‬
‫ا‬
‫عموما اهمیت فراینده تکتک روزهایمان را نادیده میگیریم‪ .‬بااینوجود‪ ،‬کاری کاه‬
‫ا‬
‫انجام میدهیم همانا ساختن آیندهمان اسات‪ .‬قضایه دقیقاا مانناد آن قاایق بادباانی‬
‫است که میبینید‪« .‬آقای رایلی‪ ،‬به قایقی اشااره کارد کاه در دوردسات شاناور باود‪».‬‬
‫سپس ادامه داد‪ « :‬فقط یک تغییر جهت جزهی که بهظاهر ناامربو و خیلای نااچیز‬
‫است‪ .‬چنانچه بهطور مستمر در طول یک سفر روی قایق‪ ،‬چند تغییار مسایر اعماال‬
‫شود‪ ،‬ممکن است ما را بهجای برزیل زیبا‪ ،‬به ژاپن دیدنی برساند‪ .‬برای تضمین یاک‬
‫زندگی موفق و معنادار‪ ،‬کافی است که کنتارل روزهایات را در دسات بگیریاد‪ .‬کاافی‬
‫است همان روند بهباود و تصاحیح مسایر در حاد یاک درصاد را هارروز‪ ،‬در باازه ‪۱۱‬‬
‫ساعته طول روز انجام بدهید تا روزتان هفتههاا‪ ،‬هفتاههایتاان مااههاا و ماههایتاان‬
‫سالهای عمرتان را بسازند‪ .‬سخنران از این بهینهسازی هرروزه حرفاهای و شخصای‬
‫با عنوان "پیروزیهای میلیمتری " یاد میکناد‪ .‬باا ارتقاا دادن یاک درصادی در هار‬
‫زمینهای در طی روزتان‪ ،‬از برنامه صبحگاهی گرفته تا یک الگوی فکاری جدیاد‪ ،‬یاا‬
‫‪065‬‬ ‫یک معاونت تجاری یا روابط شخصی‪ ،‬میتوانید پس از یک ماه‪ ،‬ارتقای ‪ ۳۱‬درصادی‬
‫را تجربه کنید‪ .‬کافی است یک سال این برنامه را ادامه بدهید تاا هادفی کاه روی آن‬
‫تمرکز کرده بودید‪ ،‬حداقل تا ‪ ۳۹۵‬درصد ارتقا پیدا کند‪ .‬نکته اصلی که قصاد دارم باه‬
‫ا‬
‫آن اشاره کنم‪ ،‬این است کاه ماا بایاد انحصاارا روی خلاق تکباهتک روزهاای عاالی‬
‫متمرکز باشیم که از انباشتگی آنها‪ ،‬یک زندگی عالی خلق میشود‪».‬‬
‫کارآفرین با یادآوری یکی از باورهاایی کاه طای ایان مااجراجویی جاادویی یااد‬
‫گرفته بود‪ ،‬گفت‪« :‬پیشرفتهای کوچک هرروزه‪ ،‬حتی بهظاهر ناچیز‪ ،‬اگر مساتمر‬
‫انجام شود‪ ،‬بهمرورزمان نتایج حیرتآوری خلق میکند‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬شادمانه گفت‪« :‬بله‪ ».‬بعد هم خم شد و انگشتان دستش را باه یاک‬
‫انگشت پایش رساند و با خود زمزمه کرد‪« :‬زندگی‪ ،‬عالی است و من باید به این دو‬
‫عزیز کمک کنم تا به عظمت برسند‪ ،‬قبل از اینکه دیر شود‪»...‬‬
‫و ادامه داد‪« :‬نکته کلیدی اینجاسات‪ .‬بهارهورهاای نخباه و قهرماناان‪ ،‬درک‬
‫میکنند که آنچه هرروز انجام میشود‪ ،‬اهمیات خیلای بیشاتری از آنچاه دارد کاه‬
‫ا‬
‫هرازگاهی انجام میشود‪ .‬استمرار‪ ،‬واقعا کلید رسیدن باه تعاالی اسات‪ .‬اگار بارای‬
‫تاریخساز شدن مشتاق هستید‪ ،‬استمرار برای شما یک ضرورت است‪».‬‬
‫همان لحظه‪ ،‬صفحه موبایل کارآفرین روشن شد و حواساش را پارت کارد‪ .‬در‬
‫کمال حیرت‪ ،‬این عبارت که از آن خون میچکید‪ ،‬روی صافحه ظااهر شاد و او را‬
‫لرزان باقی گذاشت‪ :‬یک آدم کش دارد به سراغت میآید‪.‬‬
‫هنرمند گفت‪«:‬چه شده است عزیزم؟» و ارتبا احساسای رو باه رشادشاان را‬
‫هویدا کرد‪.‬‬
‫میلیارد با دیدن چهره رنگپریده کارآفرین‪ ،‬پرسید‪« :‬چه شده است؟»‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬اممم‪ ...‬یعنی‪»...‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬روی باغچه گلی نزدیک بهجایی که رانناده اتومبیال را پاارک کارده‬
‫بود‪ ،‬به زانو افتاد‪ ،‬اما بهسرعت از جا بلند شد‪« :‬یک تهدیاد باه مارگ دیگار اسات‪.‬‬
‫گفتند یک نفر دارد میآید تا مرا بکشد‪ .‬همان سرمایهگذارهایم دارند مرا تحتفشار‬
‫قرار میدهند تا از شارکت باروم‪ ».‬باه یکبااره باا حالات سرشاار از اعتمادباهنفس و‬ ‫‪066‬‬
‫مبارزهطلبی‪ ،‬گفت‪« :‬ولی میدانی چیست؛ من شرکتم را رها نمیکنم‪ .‬خودم آن را‬
‫ساختم‪ ،‬عاشق کاری هستم که انجام میدهم‪ .‬هر کااری باه خااطر تایمم انجاام‬
‫میدهم‪ .‬محصوالت ما خارقالعاده هستند؛ و رشد دادن این شرکت‪ ،‬کلی روحم را‬
‫ا‬
‫ارضا کرده است‪ .‬آمادهام تا با آنها مبارزه کنم‪ .‬اصال بگذار بیایناد جلاو ببیانم چاه‬
‫کاری میخواهند انجام بدهند؟»‬
‫میلیاردر‪ ،‬زیر لب گفت‪« :‬ترتیب کار داده شده است‪ .‬تمام تمرکازت‪ ،‬روی درس‬
‫و این فرصت وی ه برای عضویت در باشگاه پنج صبحیها باشد‪ .‬به گذراندن با من‬
‫در جزیره موریس ادامه بده‪ .‬داستان رمانتیکی که با این دوست خاالکوبی دارماان‬
‫شروع کردید را ادامه بده‪ ».‬لبخند زد‪« :‬و بهعنوان یک رهبر‪ ،‬تولیدکننده و انساان‪،‬‬
‫ا‬
‫به تقویت آگاهی خاودت از قادرت ذاتایات اداماه باده‪ .‬از دیادن پیشارفتت واقعاا‬
‫خوشحالم‪ .‬همین اآلن هم خیلی شجاعتتار‪ ،‬سابکتار و آرامتار از قبال باه نظار‬
‫میرسی‪ ،‬خیلی خوب است‪».‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬با حالتی آسوده گفت‪« :‬هرروز که میگذرد ساعت پانج صابح بیادار‬
‫شدن‪ ،‬دارد برایم آسانتر میشود‪ .‬بینشهایی که با ما در میان میگذاریاد‪ ،‬خیلای‬
‫ارزشمند هستند‪ .‬من دارم رشاد زیاادی را تجرباه مایکنم‪ .‬بایصابرانه منتظارم تاا‬
‫ا‬
‫جزهیات چگونگی ساختن این عادت و فرمول ‪ 75/75/75‬را یااد بگیارم تاا دقیقاا‬
‫ا‬
‫بدانم در صورت پیروزی چه کار باید بکنم‪ .‬فعال یوگا و قدم زدن در ساحل را قبل از‬
‫سپیدهدم شروع کردهام؛ اما دانستن یک مراسم مشخصتر‪ ،‬خیلی باه مان کماک‬
‫میکند‪ .‬میدانم که مراسم مشخصی برای این برنامه دارید؛ اما فلسفه قضیه هام‬
‫تا اینجای کار بهطور چشمگیری برایم مفید بوده است‪».‬‬
‫بهزودی نوبت به روش مشخص هم میرساد‪ .‬در ایان مرحلاه‪ ،‬خیلای سااده از‬
‫شما میخواهم بدانید مفهاومی کاه باا شاما در میاان گذاشاتم‪ ،‬عناوانش هسات‪:‬‬
‫ا‬
‫"زیربنای غنیمت شمردن روزها"‪ .‬پیروزی‪ ،‬قطعا در ابتدای روز مشاخص میشاود‪.‬‬
‫کنترل صبحهایتان را در دست بگیرید تا کیفیت روزهایتان بهصاورت تصااعدی‬
‫‪067‬‬ ‫باال برود و آن هم به نوبه خودش‪ ،‬کیفیات زنادگیتان را باه طارز اساتثنایی ارتقااء‬
‫میدهد‪ .‬بسیار خب حاال شما رفقاا برویاد و باا یکادیگر روز خاوبی را تجرباه کنیاد‪.‬‬
‫عاشق این نوشته جان کیتس‪ ،‬شاعر بزرگ هستم‪ :‬ای کاش ما پروانه بودیم و تنها‬
‫سه روز تابستان عمر میکردیم؛ سه روزی که وجودم را در کنار تو‪ ،‬با لذت بیشتر از‬
‫پنجاه سال عمر معمولی‪ ،‬پر میکردم‪.‬‬
‫ا‬
‫«کامال درست است‪ ».‬هنرمناد کاه موهاای بافتاه شادهاش را میکشاید‪ ،‬دسات باه‬
‫ا‬
‫شکمش نواخت و شروع کرد به بستن بند پوتین شبه نظامیاش‪« :‬کامال با شما موافقم‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬با نگاهی که آشکار بود جواب را میداند‪ ،‬گفت‪« :‬قرار ما فاردا صابح‬
‫ساعت چند باشد؟»‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬یک صدا مشتاقانه جواب دادند‪« :‬پنج صبح‪».‬‬
‫فصل یازدهم‬
‫هدایت کشتی زندگی روی امواج خروشان دنیا‬

‫«به ر ین و زیباتر ین چیزها را در این دنیا نمیشود دیدد بلکده بایدد آنهدا را بدا‬
‫قلبت احساس کنی‪».‬‬
‫هلن کلر‬

‫کارآفرین‪ ،‬در کودکی قایقسواری را یاد گرفته بود‪ .‬او عاشق حس آب شور دریا‬
‫‪068‬‬
‫روی صورت کودکانهاش و حس رهایی بود که شناوری در دریای پهناور به روحش‬
‫میبخشید‪ .‬به این فکر کرد که چرا قایقسواری را کنار گذاشته بود‪ .‬در آن لحظاه‪،‬‬
‫به این فکر کرد که چرا بسیاری از کارهایی که به وجودش هماهنگی میبخشید را‬
‫کنار گذاشته بود؛ و بابت این واقعیت خدا را شاکر بود که در این لحظاه خااص‪ ،‬باا‬
‫قایق کوچک شناور روی آب اقیانوس بیانتهای هند‪ ،‬ذهنش تمام و کمال باز بود‬
‫ا‬
‫و شدیدا احساس زندهبودن میکرد‪.‬‬
‫با خودش فکار کارد کاه فرهناگ ماا‪ ،‬موفقیات را باا مقادار پاولی کاه داریام‪،‬‬
‫چیزهااایی کااه بااه آنهااا میرساایم‪ ،‬منااافعی کااه بااه دساات ماایآوریم‪ ،‬میساانجد‪.‬‬
‫درحالیکه اگرچه آقای رایلی و سخنران هر دو موافق هساتند کاه ایانهاا همگای‬
‫اهمیت دارند‪ ،‬مارا تشاویق کردناد کاه باا معیارهاای دیگاری‪ ،‬کیفیات زنادگیام را‬
‫ا‬
‫بسنجم‪ .‬مثال بااتصالم به قدرت ذاتایام‪ ،‬باا نزدیکای باه اصاالتم و باا سارزندگی و‬
‫سالمتیام؛ و همینطور با مقدار شادیام‪ .‬ایان دیادگاه خیلای بهتاری از موفقیات‬
‫است؛ اینکه آدم هم در عالم بیرون موفاق باشاد و هام در عاالم درون باه آراماش‬
‫برسد‪.‬‬
‫او زمانی که در سمینار سخنران گذرانده بود و روزهایی که در این جزیره بکار‪،‬‬
‫در کنار مردمی که هناوز بارای صابحبهخیر گفاتن باه یکادیگر وقات داشاتند‪ ،‬باه‬
‫غریبهها لبخند میزدند و گرمای واقعی را در رفتارشان نشاان میدادناد را ساپری‬
‫کرده باود و رفتهرفتاه‪ ،‬تغییارات بازرگ و کاوچکی در درکاش از ذات حقیقای یاک‬
‫زندگی بهرهور‪ ،‬کامیاب و ارضا کننده‪ ،‬ایجاد میکرد‪.‬‬
‫کااارآفرین متوجااه شااد کااه کاامکاام دارد از زناادگی ماشااینی دور و ب اه حالاات‬
‫انسانیاش نزدیکتر میشود‪ .‬دیگر اجباری بارای چاک کاردن موباایلش‪ ،‬یاادش‬
‫نمیآمد‪ .‬هیچوقت دیگر اینقدر خالق و نسبت به معجزات زندگی‪ ،‬هوشیار نبود و‬
‫هیچوقت چشمش اینگونه به روی الطافی باز نبود که یک روز جدیاد‪ ،‬باا خاودش‬
‫روی سیاره زمین میآورد‪ .‬او در هیچ زمانی به این اندازه از زندگی شاکر نبود‪ .‬به یاد‬
‫‪069‬‬ ‫نمیآورد که اینقدر شاکر بوده باشد‪ .‬بله به معنی واقعی کلمه‪ ،‬بابت تمام چیزهایی‬
‫که تجربه کرده بود‪ ،‬احساس شاکرگزاری میکارد‪ .‬متوجاه شاد کاه ساختیهاای‬
‫زندگی‪ ،‬به استقامت و سیرت‪ ،‬عالقهمندی و دانایی او افزودهاند‪ .‬کمکم درک کارد‬
‫که یک زندگی مسحورکننده با رنگهای بدیع‪ ،‬رد زخمهایی هم در خود دارد‪.‬‬
‫او به خودش قول داد چالش ر داده باا سارمایهگاذارهایش را بارای افازایش‬
‫درجه شهامتش‪ ،‬به کار ببندد‪ .‬اقدام شرکا برای غصب شرکتش‪ ،‬میتواند بهسادگی‬
‫سطح تعهداتش را به شرکت ارتقا دهد و باعث شاود او از قهرماان ذاتایاش دفااع‬
‫کند؛ قهرمانی که حال میدانست هماه انساانها زیار الیاههاای تارس‪ ،‬تزلازل و‬
‫محدودیتهایی که بهمرور در خودمان انباشتهایم‪ ،‬زندگی میکنناد‪ .‬رفتاار شارکای‬
‫غیرقابل اعتمادش موجب شجاعتر‪ ،‬بهتر و نجیبتر شدنش میشد‪ .‬اغلب اوقات‪،‬‬
‫یک نمونه بد خیلی بهتر از یک نمونه خوب‪ ،‬به ما یاد میدهد دلمان میخواهد باه‬
‫چه کسی تبدیل شویم‪ .‬در دنیایی که قلب بسیاری از انسانها سخت شده و ارزش‬
‫حقیقی خود را گم کرده بودند‪ ،‬با خودش عهد کارد بااقی عمارش را اساوه تعاالی‪،‬‬
‫انعطافپذیری و مهربانی باشد‪.‬‬
‫همانطور که کارآفرین و هنرمند قایق کوچک چوبیشان را روی آبهایی باه‬
‫زاللی کریستال‪ ،‬دور از مرجانهایی که اگر با آنها برخورد میکردند‪ ،‬مایتوانسات‬
‫خیلی بیرحم باشد‪ ،‬پیش میراندند و از ساحلی که میلیاردر درس صبحگاهی را به‬
‫آنها تعلیم داده بود‪ ،‬دورتر میشدند‪ ،‬کارآفرین چشمش بهجایی افتاد که میلیااردر‬
‫پیشنهاد داده بود که او و عشق جدیدش در آنجا به تفریح بپردازند‪.‬‬
‫همچنین‪ ،‬کارآفرین مهر و محبت رو به رشدی نسبت به مرد هیکل درشت که‬
‫ا‬
‫کنارش نشسته بود‪ ،‬در خاود احسااس میکارد‪ .‬اگرچاه آنهاا از دو دنیاای کاامال‬
‫متفاوت آمده بودند ولی احساسی که به هم داشتند‪ ،‬غیرقابل انکاار باود‪ .‬انگاار دو‬
‫کهکشان به هم برخورد کرده بودند‪ .‬اگرچه روشهای عملکردشان متفااوت باود‪،‬‬
‫ا‬
‫ولی مشابه سازگاری بینشان را قبال هرگز تجربه نکرده بودند‪ .‬مادرش زمانی به او‬
‫گفته بود‪« :‬اگر آنقدر بختت بلند باشد که در طول عمر دو یا سه بار عاشق شوی‪،‬‬
‫کاری کن داستانشان حسابی ارزشش را داشته باشد‪.‬‬ ‫‪071‬‬
‫قدرتهای هنرمندانه همسفرش از نظر او دلفریب بود‪ .‬اشتیاق هنرمند برای‬
‫دستیابی به تعالی درزمینه حرفهایاش‪ ،‬به نظرش جاذاب میآماد‪ .‬جساارتهاای‬
‫هرازگاهش‪ ،‬کاارآفرین را باه چاالش میکشاید‪ .‬حاس بذلاهگاوییاش او را سارگرم‬
‫میکرد‪ .‬شفقت آشکارش‪ ،‬او را تحت تأثیر قرار میداد و چشمهای تیارهاش‪ ،‬قلاب‬
‫این دختر را ذوب کرد‪.‬‬
‫حین اینکه کارآفرین بادبان را تنظیم و قایق را حول نشانهای هادایت میکارد‬
‫که توسط ماهیگیران سحرخیز روی آب قرار داده شده بود‪ ،‬هنرمند گفت‪« :‬آمادن‬
‫ا‬
‫به اینجا و دور شدن از باقی چیزها‪ ،‬ایده خوبی بود‪ .‬واقعا به یک زنگ تفریح میاان‬
‫آموزشهایمان نیاز داشتیم‪ .‬اطالعاتی که داریم یاد میگیریم را خیلی دوست دارم‪.‬‬
‫خیلی از آقای رایلی چیاز یااد گارفتم‪ .‬ایان مارد‪ ،‬یاک جاواهر اسات؛ ولای سارم از‬
‫ا‬
‫اطالعات پر شده است‪ .‬میخواهم برای مدتی اصال فکر نکانم‪ .‬میخاواهم بارای‬
‫خودم تفریح کنم و از زندگی لذت ببرم‪ .‬اینجا بودن با تو‪ ،‬حس خاصی برایم دارد‪».‬‬
‫کارآفرین حین آنکه موهایش اسیر پنجه باد و چشمهای باراقش روی ساطح‬
‫آب مقابلش قفل بودند خیلی ساده جواب داد‪« :‬ممنون»‬
‫هنرمند با خودش فکر کرد‪ :‬از روزی که در سمینار با او آشنا شدم‪ ،‬اینقدر او را‬
‫خوشحال ندیده بودم‪.‬‬
‫دستش را انداخت دور شانه کارآفرین؛ اما او مقاومت نشان ناداد و در آن قاایق‬
‫رنگ روشن که بیشتر در دل اقیانوس میرفت‪ ،‬آرام نشست‪.‬‬
‫مدتی بعد‪ ،‬جزیره کوچکی که به قصدش میرفتند‪ ،‬در میدان دیدشان ظاهر شد‪.‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬آقای میلیاردر برای پیکنیکمان حسابی تدارک دیده است‪.‬‬
‫نظاارت چیساات در ایاان منطقااه کاام عمااق آن قساامت‪ ،‬لنگاار بیناادازیم و باار روی‬
‫شنهای سفید ساحل جزیره‪ ،‬ناهار بخوریم‪».‬‬
‫جزیره سوای مرغان دریایی خوشاحال کاه بااالی سرشاان پارواز میکردناد و‬
‫هنوز ماهی زنده از منقارهای باریک زردشان آویزان بود‪ ،‬متروک باه نظار میآماد‪.‬‬
‫‪070‬‬ ‫یک الکپشت غولآسا هم روی خط رطوبتزده ساحلی‪ ،‬طاوری راه میرفات کاه‬
‫انگار حاکم جزیره است‪.‬‬
‫هنرمند جواب داد‪« :‬خوب است‪ .‬باا پیشانهادت ماوافقم‪ ».‬بعاد خیلای راحات‬
‫پیراهنش را درآورد و با شیرجهای به داخل دریا‪ ،‬آب را به اطراف پاشید‪.‬‬
‫غذای لذیذی که آنها خوردند‪ ،‬شامل میگوی کبابی تند و ساالد انبه تازه بود؛‬
‫با یک تکه بزرگ پیکورینو که صبح همان روز‪ ،‬از ایتالیا وارد شده باود‪ .‬بارای دسار‬
‫هم مخلو هندوانه‪ ،‬آناناس و کیوی داشتند‪ .‬همانطور کاه غاذا میخوردناد و در‬
‫خلوتگاه این جزیره آرام‪ ،‬کسب آرامش میکردناد‪ ،‬کاارآفرین دربااره آرزویاش بارای‬
‫پایهگذاری یکی از بزرگترین شرکتهای دنیا‪ ،‬با هنرمند حرف زد‪ .‬برای هنرمند از‬
‫اشتیاقش برای ساختن یک امپراتوری بازرگ و بعاد شااید بازنشساتگی در یکای از‬
‫مناطق روستایی ایبیزا گفت‪ .‬همچنین رازهای بیشتری دربااره کاودکی دردنااکش‬
‫برای او فاش کرد؛ از طالق ناجور والادینش گرفتاه تاا آسایب عمیقای کاه پاس از‬
‫خودکشی پدر عزیزش تجربه کرده بود‪ .‬با جزهیات درباره رابطه احساسای حارف زد‬
‫که در آن شکست خورده بود و هم توضیح داد که چطاور ایان شکساتهاا‪ ،‬باعاث‬
‫شده بودند بیشتر به کارش تمرکز کند؛ و در مواقعی که روی پیش برد تجارتش کار‬
‫نمیکرد‪ ،‬چه تنهایی بزرگ در قلبش داشت‪.‬‬
‫هنرمند درحالیکاه باا لاذت هندواناه را گااز مایزد‪ ،‬متفکراناه گفات‪« :‬آنهاا‬
‫شکست عاطفی نبودند‪ .‬تجربیاتی بودند که تو را به کسی که اکنون هستی تبادیل‬
‫ا‬
‫کرد‪ .‬درست است؟ من واقعا از این شخصیتی که تو داری خوشم میآید‪ ».‬و همان‬
‫ا‬
‫موقع‪ ،‬خیلی روراست اضافه کرد‪« :‬اصال من عاشقت شدهام‪»...‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬چرا اینقدر طولش دادی تا این را بگویی؟»‬
‫هنرمند اعتراف کرد‪ :‬هنوز نمیدانم‪ .‬مدت زیادی بود که اعتمادبهنفسم تحلیل‬
‫رفته بود؛ اما بعد از شنیدن حرفهای سخنران در هماایش‪ ،‬آشانایی باا تاو‪ ،‬حاس‬
‫کااردن ارتعاااش بینمااان و آماادن بااه ایاان ماااجراجویی دیوانااهوار و درعینحااال‬
‫خارقالعاده‪ ...‬نمیدانم‪ .‬اینها باعث شد خودم را بیشتر باور کنم‪ .‬تمام اینهاا دارد‬
‫کمک میکند دوباره به زندگی اعتماد کنم‪ .‬این که آدم یک بار دیگر در قلبش را به‬ ‫‪072‬‬
‫روی یک نفر باز کند‪ ،‬عالی است‪ .‬امروز بعدازظهر‪ ،‬باید نقاشی بکشم‪ .‬یاک حسای‬
‫به من میگوید که این یک کار خاص است‪.‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬مشتاقانه گفت‪« :‬آره‪ ،‬باید این کار را بکنی‪ .‬من این را حس مایکنم‬
‫که قرار است خیلی موفق شوی‪ .‬یک نقاش اساطورهای واقعای‪ ».‬و بعاد از مکثای‬
‫طوالنی‪ ،‬اضافه کرد‪« :‬در ضمن‪ ...‬من هم دوستت دارم‪».‬‬
‫عشق و احساسی که در آن لحظه بین ایان دو عضاو باشاگاه پانج صابحیها‬
‫برقرار بود‪ ،‬یکباره با صدای بلند موزیک هیپهاپ مختل شد‪ .‬چیزی در آب دیده‬
‫میشد که خیلی سریع حرکت میکرد؛ کمی زیگزاگ رفت و بعد مستقیم به سمت‬
‫آن دو آمد‪ .‬خیلی زود مشخص شد که این مهمان ناخواناده پار سروصادا کیسات‪.‬‬
‫استون رایلی‪ ،‬سوار بر یک جت اسکی تقویت شده‪ ،‬با یک کااله سایلندر روی سار‬
‫که با تسمه زیر چانهاش تثبیت شده بود‪ .‬بله یک کاله سایلندری! اگار از نزدیاک‬
‫نگاه میکردید‪ ،‬نماد جمجمه و استخوان ضربدر روی آن را میدیدید که روی پرچم‬
‫دزدان دریایی قرار دارد‪.‬‬
‫خیلی زود‪ ،‬او هم قدم روی ساحل بکر گذاشت و به دو عاشاق جاوان‪ ،‬ملحاق‬
‫شاد‪ ،‬میگاو و سااالد انبااه و تکاههاای میااوه تاازه را باا اشااتهای زیااد خاورد‪ .‬بعااد‪،‬‬
‫دستهای کارآفرین و هنرمند را در دست گرفت‪.‬‬
‫ا‬
‫این مرد‪ ،‬واقعا عجیبوغریب بود و قهرمانترین انسانی که آنها به عمر خود‬
‫دیده بودند‪ .‬در هماان حاین کاه میلیااردر شاادی همیشاگیاش را اجارا میکارد‪،‬‬
‫کارآفرین و هنرمندان به یکادیگر نگااه کردناد‪ .‬آنهاا سار جنباندناد‪ ،‬کاف زدناد و‬
‫سرخوشانه خندیدند‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬درحالیکه جت اساکیاش روی آبهاای کام عماق شاناور باود‪ ،‬در‬
‫میان ولوم بااالی موزیاک‪ ،‬فریااد زد‪« :‬دلام برایتاان تناگ شاده باود‪ .‬امیادوارم از‬
‫نظرتان ایرادی نداشته باشد که من هم به پیکنیکتان ملحق شدم‪ ».‬درحالیکاه‬
‫غذا در دهانش بود‪ ،‬حرف میزد و بی آنکه منتظر جواب بماند‪ ،‬ولوم صدا را باال برد‬
‫‪073‬‬ ‫و شروع کرد به همخوانی با ترانه‪.‬‬
‫با سطح انرژی در حد یک ژنراتور‪ ،‬پرسید‪« :‬آهنگ خفنی است نه؟»‬
‫هنرمند بهطور غریزی جواب داد‪« :‬بر منکرش لع‪»...‬‬
‫و خیلی زود حرفش را تصحیح کرد‪« :‬منظورم این است که همینطور است‪».‬‬
‫سه همسفر‪ ،‬باقی آن بعد از ظهر بهیادماندنی را به شنا‪ ،‬آواز خوانادن و شاادی‬
‫گذراندند‪ .‬آن شب‪ ،‬میلیاردر مراسم شام فوقالعادهای روی ساحل جلوی خاناهاش‬
‫ترتیب داد که با مشعلهای بلند‪ ،‬فانوسهاای شایری رناگ و هازاران شامع‪ ،‬ناور‬
‫افشانی میشد‪.‬‬
‫میز چوبی طویلی با زیباترین رومیزی‪ ،‬سینیهای حاوی غذاهای لذیذ را روی‬
‫خود جا داده بود‪ .‬سخنران هم در این ضیافت حاضر شد و حکایتهای زیاادی باا‬
‫میلیاردر تعریف کردند و کمی بعد‪ ،‬تعدادی از دوستان آقای رایلای آمدناد تاا طبال‬
‫بونگو بنوازند‪ ،‬غذای عالی بخورند و نوشیدنی خوب بنوشند‪.‬‬
‫حتی خدمتکاران فوق حرفهای و بسیار مهماننواز‪ ،‬تشویق شدند تا به مهمانی‬
‫ملحق شوند‪ .‬همهچیز به غایت سورهال بود و همینطور خاص‪.‬‬
‫برای یک لحظه‪ ،‬کارآفرین به ارزش این شب اندیشید و به یاد نقلای افتااد کاه‬
‫پدرش روی در یخچال خانه شاان چسابانده باود؛ جملاهای باود از دیال کاارنگی‪،‬‬
‫نویسنده "زمینه خودسازی" کاه میگفات‪« :‬یکای از غمانگیازتارین چیزهاایی کاه‬
‫درباره ذات بشر میدانم‪ ،‬این است که همه ما زندگی کردن را به تعویق میانداز یم‪.‬‬
‫همه ما رؤیاهای با رزی را در افق داریم؛ بهجای آنکاه از تماشاای رزهاایی لاذت‬
‫ببریم که همین امروز بیرون پنجره خانه ما باز شدهاند‪».‬‬
‫کارآفرین با خودش لبخند زد‪ .‬میدانست که دیگر قرار نیست زندگی کاردن را‬
‫به تعویق بیندازد‪ .‬او نهتنها عاشق مرد خوبی شده بود‪ ،‬بلکاه داشات اشاتیاق وافار‬
‫برای زندگی را هم در خودش تجربه میکرد‪.‬‬
‫***‬
‫در ساعت پنج صبح روز بعد‪ ،‬صدای هلیکوپتری‪ ،‬سکوت و آرامشی که تنها در‬
‫آن ساعت از روز خود را نمایان می سازد را بر هم زد‪ .‬کارآفرین و هنرمناد‪ ،‬مطاابق‬ ‫‪074‬‬
‫وعدهای که یاد گرفته بودند‪ ،‬روی سواحل آزاد‪ ،‬دسات یکادیگر را محکام گرفتاه و‬
‫منتظر دست بعدی بودند؛ اما اثری از میلیاردر نبود‪ .‬یکی از دستیارهای میلیاردر‪ ،‬با‬
‫پیراهن اتوکشیده به رنگ آسمان‪ ،‬با سرعت از خانه دولتمند خاارج شاد‪ .‬باا لحنای‬
‫مودبانه گفت‪« :‬آقای رایلی درخواست کردند که شما را تا هلیکوپتر اسکورت کانم‪.‬‬
‫ایشان برایتان هدیه بزرگی در نظر گرفتهاند‪ ،‬اما باید عجله کنید؛ زیرا ازلحا وقات‬
‫در مضیقه هستیم‪».‬‬
‫سه تایی روی ساحل دویدند‪ .‬در مرکز یک علفزار دستگاه هلیکاوپتر براقای قارار‬
‫داشت که پرههایش در برابر اولین انوار صبح‪ ،‬در گردش بودند‪ .‬خلبان داخال هلیکاوپتر‬
‫دیده میشد‪ .‬او عینک خلبانی‪ ،‬کاله بیسبال لبه صاف مشکی و یاونیفرم تماام مشاکی‬
‫به تان داشات‪ .‬وقتای سرنشاینان وارد هلیکاوپتر شادند‪ ،‬خلباان حرفای نازد و فقاط باا‬
‫کنترلهای داخل کابین ور رفات و مشاغول عالمات زدن چاک لیساتی شاد کاه روی‬
‫کلیپ بردی با نوشته قرمز «برخیز و بدرخش تا از بیچارگی زنادگی در حاد متوساط رهاا‬
‫شوی» چسبانده بود‪ .‬یک صورتک خندان‪ ،‬زیر آن خط نوشته به چشم می آمد‪.‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬مشتاقانه به خلبان گفت‪« :‬صبح بخیر‪ ،‬آقای رایلی کجا هستند؟»‬
‫خلبان جواب ناداد‪ .‬دکماه را فشارد‪ .‬شساتی را کشاید‪ .‬یاک تیاک دیگار روی‬
‫صفحه سفید زد‪.‬‬
‫دستیار حین تنظیم کردن کمربندهای ایمنی و قرار دادن هدست روی سار دو‬
‫مهمان مخصوص‪ ،‬گفت‪« :‬موفق باشید و پرواز ایمنی داشته باشید‪».‬‬
‫هنرمند که داشت به قالب مرد عصبانی قبلی وارد میشد‪ ،‬پرسید‪« :‬ماا داریام‬
‫کجا میرویم؟»‬
‫جوابی نیامد و در با صدای بلندی بسته و سپس قفل شد‪.‬‬
‫صدای موتور هلیکوپتر باال گرفته و سرعت دوران پرهها بیشتر شد‪.‬‬
‫ا‬
‫خلبآنکااه گااویی در خلسااه پاار آرام اش قاارار داشاات و مطمئنااا هاایچ حالاات‬
‫دوستانهای نداشت‪ ،‬اهرم کنترل را فشاار داد‪ .‬هلیکاوپتر از روی علفازار بلناد شاد‪.‬‬
‫‪075‬‬ ‫ناگهان به طرز غیرمنتظره‪ ،‬به مقدار زیاد به چپ خیز برداشت و باه حالات ساقو‬
‫آزاد‪ ،‬با سرعت به طرف زمین حرکت کرد و یک باره اوج گرفت‪.‬‬
‫هنرمند فریاد زد‪« :‬این فاجعه است‪ .‬چه خلبان بیکفایتی‪ .‬از او متنفرم‪».‬‬
‫کااارآفرین جااواب داد‪« :‬فقااط نفااس بکااش‪ ،‬درساات میشااود‪ ».‬خااودش آرام‪،‬‬
‫محکم و مطمئن باه نظار میآماد و تمارینهاای صابحگاهیاش داشاتند جاواب‬
‫میدادند‪ .‬هنرمند را نزدیک خودش کشید‪« :‬من اینجا هساتم‪ ،‬چیازی نمیشاود؛‬
‫ا‬
‫مطمئنا سرانجام خوبی دارد‪».‬‬
‫ا‬
‫خیلی زود هلیکاوپتر در اوج آسامان باود و کاامال متعاادل‪ ،‬کاار آماد و باوقاار پارواز‬
‫میکرد‪ .‬خلبان ساکت‪ ،‬باا دکماههاا و اهارمهاای کنتارل ور میرفات و از قارار‪ ،‬از ایان‬
‫واقعیت که دو سرنشین دارد‪ ،‬غافل بود‪ .‬هنرمند حین نگاه کردن به ساعت مچی بزرگ‬
‫ا‬
‫روی مچ الغر خلبان‪ ،‬گفت‪« :‬من آن ساعت را قبال دیدهام‪ ».‬باا صادایی لارزان‪ ،‬اداماه‬
‫داد‪« :‬مانند همان ساعتی است که استون در سمینار ساخنرانی دساتش داشات‪ .‬ایان‬
‫دیگر خیلی عجیب است‪ ».‬هنرمند‪ ،‬مانند خرس قطبی در گرما‪ ،‬عرق میریخت‪.‬‬
‫صدایی آواز گونه‪ ،‬از جلو هلیکوپتر شنیده شد‪« :‬کنتارل صابحت را در دسات‬
‫بگیر تا زندگیات را ارتقا بدهی‪».‬‬
‫و بعد با صدای دورگه اداماه داد‪« :‬ساالم‪ .‬ببیانم از عضاویت در باشاگاه پانج‬
‫صبحیها لذت میبرید؟ مطمئنم عاشق این سوپرایز میشوید‪ .‬یاک کشاور دیگار‬
‫برای درس دیگر؛ در باب برنامه صابحگاهی رهباران اساطورهای‪ ،‬نواباغ خاالق و‬
‫مردان و زنان بزرگ دنیا‪».‬‬
‫بعد سرش را کامل چرخاند و عینک آفتابی را با حرکت تند و محکم‪ ،‬برداشات‬
‫و آروغی به یادماندنی زد‪ .‬میلیاردر خودمان بود‪.‬‬
‫ا‬
‫آقای رایلی با لحنی بیریا و تقریبا عذرخواهانه‪ ،‬گفت «سالم بچهها‪ .‬قصادم ترسااندن‬
‫شما دو انسان باشکوه نبود‪ .‬میدانید که من گواهینامه خلبانی هلیکوپتر دارم‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬درحالیکه هنوز مثل قماربازی که به آخر ین باقیماناده ژتاونهاایش‬
‫چسبیده‪ ،‬به کارآفرین چسبیده بود‪ ،‬گفت‪« :‬آنکه بله‪».‬‬
‫میلیاردر ادامه داد‪« :‬خیلی سال قبل گواهینامه گرفتم‪ .‬هلیکوپتر‪ ،‬وسیله باحاالی‬ ‫‪076‬‬
‫است‪ .‬این روزها با وجود امور کسبوکار‪ ،‬مانند گذشته فرصت نمیکانم پارواز داشاته‬
‫باشم‪ .‬بابت صعود سختمان‪ ،‬عذر میخواهم‪ .‬گمانم باید بیشتر تمرین کنم‪».‬‬
‫کارآفرین درحالیکه بهراحتی به صندلی چرم لم داده بود‪ ،‬پرسید‪« :‬کجا میرویم؟»‬
‫«اگرا‪ ».‬این جواب تک کلمه ای میلیاردر بود‪.‬‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬یعنی چی؟ اگرا دیگر چیست؟»‬
‫میلیاااردر گفاات‪« :‬دارم شااما دو نفاار را بااه فرودگاااه میباارم‪ .‬بایااد در ایاان‬
‫جستوجوی بیسابقه‪ ،‬پیوسته در حال حرکت باشیم‪».‬‬
‫کارآفرین با ناامیدی پرسید‪« :‬یعنی داریم موریس را ترک میکنیم؟»‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬پس چیزهایی که قرار بود به ما یاد بدهید‪ ،‬چه میشود؟ هنوز‬
‫آن فرمول ‪ 75/75/75‬که گفتید زندگی ما را متحول میکند را یاد نگارفتیم‪ .‬شاما‬
‫ا‬
‫گفتید که ایان فرماول‪ ،‬تقریباا زیربناای روش پانج صابح اسات‪ .‬کلای منتظار یااد‬
‫گرفتنش بودم‪».‬‬
‫کارآفرین هم به قصد موافقت گفت‪« :‬من هم همینطور‪ .‬گمان میکانم شاما‬
‫قول دادیاد تاکتیاکهاای دقیقای کاه پاس از بیادار شادن در سااعت پانج انجاام‬
‫میدهید را به ما بگویید‪ .‬در سمینار آقای سخنران نیز به ما قول دادید روشهاای‬
‫افزایش بهرهوری را به ما بگوییاد تاا بتاوانم تجاارتم را نجاات بادهم و هماینطاور‬
‫تعدادی تکنیک به من آموزش بدهید تا ثروتمند شوم‪ .‬تازه من و مرد زندگیام‪ ،‬فقط‬
‫یک پیکنیک باهم داشتیم که آن را هم با موزیک ولوم باال و جت اسکی تقویات‬
‫شدهتان‪ ،‬خراب کردید‪».‬‬
‫برای لحظاتی‪ ،‬هایچکس حرفای نازد‪ .‬بعاد‪ ،‬آهساته آهساته تماام سرنشاینان‬
‫هلیکوپتر‪ ،‬شروع کردند به زیرزیرکی خندیدن‪.‬‬
‫میلیاردر فریااد زد‪« :‬راحات باشاید بچاهها‪ .‬خاناه مان‪ ،‬خاناه خودتاان اسات‪.‬‬
‫میتوانید هر وقت دلتان خواست‪ ،‬به موریس بازگردید‪ .‬همان رانندهها و همان جت‬
‫را میفرستم دنبالتان و اطمینان میدهم که هماانقادر عشاق را از طارف مان و‬
‫‪077‬‬ ‫تیمم دریافت میکنید‪ .‬هیچ مشکلی نیست‪ .‬همیشه خوشحال میشوم در خدمت‬
‫شما باشم‪».‬‬
‫کمی دیگر‪ ،‬تنظیماتی روی داشابورد انجاام داد و اضاافه کارد‪« :‬ساپردم یاک‬
‫هواپیما‪ ،‬روی باند منتظرمان باشد‪ .‬شما دو پرنده عاشق‪ ،‬شاگردهایی عالی بودیاد‪،‬‬
‫ا‬
‫کامال درجهیک‪ .‬آموزه های سخنران را با اشتیاق و آغوش باز‪ ،‬پذیرا شدید‪ .‬هارروز‬
‫صبح‪ ،‬همزمان با خورشید بیدار و هر بار سر موقع حاضر شادید‪ .‬مان شااهد تماام‬
‫پیشرفتهایتان بودم؛ بنابراین‪ ،‬خواستم امروز یک هدیه عالی به شما بدهم‪».‬‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬هدیه؟ من باید خیلی زود برگردم به استودیوی کارم در خانه‪.‬‬
‫پس از تمام این قضایا‪ ،‬تعدادی اصالح و بازسازی است کاه بایاد پیااده کانم و باه‬
‫زندگیام سر و سامانی بدهم‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬من هم باید سریع خودم را برسانم به شرکتم‪ ».‬باا ادا کاردن‬
‫این کلمات‪ ،‬خطوطی روی پیشانیاش ظاهر شدند که البته تعدادشان خیلی کمتر‬
‫از قبل از پیوستن او به باشگاه پنج صبحیها بود‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬ملتمسانه گفت‪« :‬هنوز نه هنوز نه خواهش میکنم‪ .‬اآلن داریام باه‬
‫آگرا می رویم‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین اعترا کرد‪« :‬اصال نمیدانم اینجا کجاست‪».‬‬
‫میلیاردر شرح داد‪« :‬آگرا‪ ،‬در هندوستان است‪ .‬شما را میبارم تاا یکای از هفات‬
‫عجایب دنیا را ببینید و آماده شوید برای یادگیری بخش بعدی روش پنج صبح‪ .‬تماام‬
‫چیزهایی که تا اینجای کار یاد گرفتهاید‪ ،‬حکم آمادهسازی را برای آماوزههاای بعادی‬
‫داشته‪ .‬برای ماجرا آماده باشید‪ .‬اکنون آمادهام تا وارد بخش پیشرفته آموزههایی شوم‬
‫که به شما کمک میکند بهرهوری‪ ،‬حداکثر عملکارد‪ ،‬راهباری اساطورهای و زنادگی‬
‫بلند مرتبهای که دنیا را ارتقا میدهد‪ ،‬درسطح تصااعدی تجرباه کنیاد‪ .‬آمااده باشاید‬
‫برای دریافت عملیترین اطالعاتی که قرار است درباره برنامه صبحگاهی ساازندگان‬
‫جهانی و تاریخسازان یاد بگیرید‪ .‬بهترینها‪ ،‬هنوز در راه هستند‪».‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر‪ ،‬هلیکوپتر را کامال ماهرانه کنار هواپیمای جت خصوصیتر و تمیز با‬
‫توربینهای روشن‪ ،‬فرود آورد‪ .‬برخالف قبلی‪ ،‬این هواپیما سرتاپا مشاکی باود؛ اماا‬ ‫‪078‬‬
‫مثل همان جتی که دو دانشآموز را به جزیره موریس آورده بود‪ ،‬نوشته "ب ‪ 0‬ص"‬
‫را به همان رنگ نارنجی پرتقالی روی دم خود داشت‪.‬‬
‫میلیاردر با انرژی فریاد زد‪« :‬بیایید برویم به هندوستان شگفتانگیز‪».‬‬
‫کارآفرین و هنرمند هم جواب دادند‪« :‬برویم‪».‬‬
‫یکی از ارزشمندترین تجربیات ماجراجویی خارقالعاده همراه با استون رایلای‪،‬‬
‫دولتمند هنجارشکن‪ ،‬قرار بود بهزودی آغاز شود‪.‬‬
‫فصل دوازدهم‬
‫اعضای باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬تشریفات عادتسازی‬
‫را کشف میکنند‬

‫«از ت ت دقایق تمر ین م نفر بودم؛ اما به خودم گفد م جدا ندزن اکندون رند‬
‫بکش و باقی نمرت را مانند ی قهرمان زندگی کن‪».‬‬
‫محمدعلی کلی‬

‫‪079‬‬
‫جلسه درس صبح روز بعد‪ ،‬درباره این بود که بهرهورترین راهبرها و هنرمنادان‬
‫دنیا‪ ،‬چگونه عاداتی که از آنها ابرستاره میساازد را در خودشاان تثبیات نماوده و‬
‫زناادگی مسااحورکننااده‪ ،‬ماجراجویانااه و هدفمنااد را تجربااه میکننااد‪ .‬در پاسااخ بااه‬
‫درخواست آقای رایلای‪ ،‬کاارآفرین و هنرمناد ترتیبای دادناد تاا دوره مرخصایشاان‬
‫افزایش پیدا کند‪ .‬آنها ارزش ژرف آموزههایی که در حاال دریافات آنهاا بودناد را‬
‫درک میکردند‪ .‬همچنین آنها میدانستند که هوشمندانهترین کار‪ ،‬این است کاه‬
‫آن را بهطور کامل و با آغوش باز بپذیرند‪.‬‬
‫همزمان با طلوع خورشید در هندوساتان‪ ،‬میلیااردر باا دویادن‪ ،‬خاودش را باه‬
‫همسفرانش رساند و فریاد زد‪« :‬سالم رفقا‪».‬‬
‫ا‬
‫ساعت دقیقا پنج صبح بود‪.‬‬
‫دولتمند‪ ،‬پیراهن مشکی یقه دیپلمات پوشیده بود و لبخندی فرا بر لب داشت‪.‬‬
‫صورتش هنوز از آفتاب جزیره موریس برق میزد و امروز‪ ،‬دستاری بر سر داشت‪.‬‬
‫«امروز قرار است درباره بینشهای این سخنران در رابطه با تثبیت یک برناماه‬
‫افزایش دهنده عملکرد برایتان حرف بزنم کاه باه شاما کماک میکناد عظمات را‬
‫درزمینه حرفهای و زندگی شخصیتان فعال کنیاد‪ .‬هماانطاور کاه در درسهاای‬
‫قبل با شما مطرح کاردم‪ ،‬چیازی کاه بهتارینهاا را برایتاان بهتارین میکناد‪ ،‬ناه‬
‫خصوصیات ژنتیکی‪ ،‬بلکه عادت آنهاست؛ نه مقدار موهبتهای خدادادی‪ ،‬بلکه‬
‫عزم آنهاست‪ .‬درس امروز‪ ،‬شما را بهتدریج با این قضیه آشنا میکند که مطابق با‬
‫علم و تحقیقات علمی‪ ،‬باید چه کاری انجام دهیم تا رفتارهاای تضاعیف کنناده را‬
‫رها نموده و رفتارهای مفید را در خودمان تقویت کنیم‪».‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬درحالیکه به تکتاک حرفهاای میلیااردر توجاه داشات‪ ،‬پرساید‪:‬‬
‫«منظورتان از عازم چیسات؟» اماروز موهاایش را دم اسابی بساته و کفاش سااده‬
‫پوشیده بود‪.‬‬
‫«اصطالحی اسات کاه توساط آنجاال داک ورث‪ ،‬روانشاناس اجتمااعی‪ ،‬باه‬
‫عموم معرفی شد‪ .‬آنجال داک ورث‪ ،‬روی نخبههای دارای عملکرد عالی درزمیناه‬ ‫‪081‬‬
‫تجارت‪ ،‬آموزش‪ ،‬نیروهای نظامی و ورزش‪ ،‬مطالعه انجام داد‪ .‬او متوجه شد آنچاه‬
‫افراد موفق را آنقدر عاالی میکناد‪ ،‬ناه اساتعدادهای ذاتای‪ ،‬بلکاه میازان تعهاد‪،‬‬
‫انضبا ‪ ،‬انعطافپذیری و پشتکار آنهاست‪ .‬عزم‪ ،‬لغتی باود کاه او بارای توصایف‬
‫این خصوصیات استفاده کرد‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬خیلی باحال بود برادر‪ .‬این حرف‪ ،‬به من الهامبخشی میکناد‬
‫که وقتی دچار شک به خویشتن میشوم‪ ،‬یاا وقتای از پیشارفت نکاردنم احسااس‬
‫سرخوردگی میکنم‪ ،‬یا وقتی از این می ترسم که هنرمندان دیگار باه خااطر خلاق‬
‫هنر نو و اصایل باهجای کپای کااری‪ ،‬باه مان بخندناد‪ ،‬دسات از کاار کاردن روی‬
‫نقاشیام نکشم‪».‬‬
‫میلیاردر درحالیکاه دسات روی شاکم عضاالنیاش میکشاید‪ ،‬گفات‪« :‬خاوب‬
‫است‪ .‬آلبرت انیشتین زمانی نوشت‪" :‬افراد دارای روح بزرگ‪ ،‬همیشه با مخالفتهای‬
‫خشن از سوی افراد دارای ذهان متوساط روباهرو شادهاناد‪ ".‬ذهان متوساط‪ ،‬از درک‬
‫انسانی کاه از تعظایم کورکوراناه در برابار تعصابات سانتی سار بااز زده و در عاو ‪،‬‬
‫تصمیم میگیرد باشهامت و با صداقت عقیدهاش را ابراز کند‪ ،‬عاجز است‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬با لحنی پر انرژی گفت‪« :‬خوشم آمد‪ ».‬و قیافهای به خود گرفات کاه‬
‫نمایانگر افتخاار رو باه رشاد ناشای از اعتمااد باه تصاویر ذهنایاش از خاودش و‬
‫حرفهاش بود‪.‬‬
‫«بگذریم‪ .‬باید برگردیم به مسیر قبلیمان و بپرداز یم به قدرتمندترین روشهای‬
‫موجود برای تثبیت عادات متعالیای که بر خالف بااقی عااداتی کاه پاس از چناد‬
‫هفته تالش برای تثبیات کاردنشاان تضاعیف میشاوند‪ ،‬مانادگار هساتند‪ .‬البتاه‬
‫ا‬
‫کالس آموزشی امروز صبح کامال برای شما دو نفر ضروری است؛ زیرا اگر چه شما‬
‫بچهها حاال هرروز ساعت پنج بیدار میشوید‪ ،‬ما میخواهیم این انضبا خاص به‬
‫عادتی همیشگی برای تمام عمر تبدیل شود‪ .‬اوه‪ ...‬و راساتی‪ ،‬بخاش بسایار مهام‬
‫تثبیت عادات متعالی‪ ،‬شامل یادگیری روشی است که افراد حرفهای‪ ،‬خصوصایاتی‬
‫‪080‬‬ ‫مانند مهار نفس را در خودشان میسازند و اراده قوی دارند‪ .‬بنابراین‪ ،‬باید کارمان را‬
‫از همانجا آغاز کنیم‪».‬‬
‫سه همسفر‪ ،‬مقابل تاجمحل ایستاده بودند‪ .‬آنها آنجا تنها بودند‪ .‬سازهای که‬
‫به آن خیره شده بودند‪ ،‬به شکل غیر قابل وصفی زیبا بود؛ گواهی اصیل از پاداش‬
‫تعالی درزمینه معماری و مهندسی‪.‬‬
‫میلیاردر اعالم کرد‪« :‬من هندوستان را خیلی دوست دارم‪ .‬یکی از بزرگتارین‬
‫ممالک روی زمین است‪ .‬این مکان خاص‪ ،‬به دلیلی یکای از هفات عجایاب دنیاا‬
‫لقب دادهاند‪ .‬به طرز حیرتآوری زیباست‪ ،‬نه؟" کارآفرین در حالیکه قهوه داغاش‬
‫ا‬
‫را مزه مزه میکرد گفت‪« :‬دقیقا‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬یک بطری آب در دست چاپش داشات‪ .‬روی ایان بطاری هام مثال‬
‫اغلب بطریهای قبلیاش عبارتی درج شده بود که او با اشتیاق برای شااگردانش‬
‫خواند‪« :‬قهرمان در دوران راحتی‪ ،‬به عظمت نمیرسد‪ .‬افراد تحسین شده و اصیل‬
‫دنیااای مااا‪ ،‬در حااالی شااجاع و اخااالقگاارا ماایشااوند کااه بااا عاازم راسااخ در براباار‬
‫طوفااانهااای فالکاات‪ ،‬دشااواری و شااک ایسااتادگی میکننااد‪ .‬درساات در لحظااه‬
‫رویارویی با ژرفترین ظرفیتهایتان است که فرصت شاکل دادن باه بازرگتارین‬
‫نقا قوتتان را به دست میآورید؛ بنابراین‪ ،‬قدرت واقعی نه از یک زندگی راحات‪،‬‬
‫بلکه از زندگیای شامل تالش سخت‪ ،‬انضبا فداکاراناه و اقادام طاقاتفرساا در‬
‫جهت آنچه خود متعالیتان درست میپندارد‪ ،‬حاصل میشود‪ .‬هماناا پافشااری در‬
‫لحظهای که دلتان میخواهد تسلیم شوید‪ ،‬راه عضویت در گروه سلحشوران بزرگ‬
‫و شخصیتهای پر افتخاری است که بهواسطه شکستناپاذیریشاان‪ ،‬بشاریت را‬
‫بهجایگاه بهتر رهنمون شدهاند‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬عجب‪ .‬این را یک شاعر بزرگ نوشته است؟»‬
‫میلیاردر جواب داد‪« :‬نه تمام آن را خودم نوشتم‪».‬‬
‫آقای رایلی‪ ،‬دست به هوا بلند کرد‪ .‬مایدانیاد چاه اتفااقی افتااد؟ از میاان ماه‬
‫صبحگاهی‪ ،‬دستیاری جذاب با لباسهای بینقاص ظااهر شاد و گفات‪« :‬خیلای‬
‫خوشحالیم که باز به هندوستان برگشتید‪ ،‬قربان‪ .‬دلمان برایتان تنگ شده بود‪ .‬این‬ ‫‪082‬‬
‫هم چیزی که درخواست کرده بودید‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬تعظیم مختصری کرد و لبخندی به دستیارش زد‪ .‬یک شال پشمینه‬
‫با تزییناات چشامناواز‪ ،‬باه دسات دولتمناد داده شاد و او شاال را در ناور بااز کارد‪.‬‬
‫همانطور که میدانید‪ ،‬پشمینه نوعی پارچه نخی اعال از کشمیر است‪ .‬این کلماه‬
‫در زبان کشمیری به "طالی نرم" ترجمه میشاود‪ .‬اگار آن را مایدیدیاد‪ ،‬موافقات‬
‫میکردید که همینطور هم هست‪.‬‬
‫پارچه‪ ،‬کوکهای ظریف و دقیقی خورده باود و دو شااگرد وقتای از نزدیاکتار‬
‫نگاهش کردند‪ ،‬توانستند عبارات دوخته شاده «آیاین ‪ 8-2-0‬سلحشاوران قادرت‬
‫اراده» را روی آن بخوانند‪ .‬زیر این عنوان‪ ،‬عبارتی به چشم میخورد که معناای ‪-0‬‬
‫ا‬
‫‪ 8-2‬را توضیح میداد‪ .‬واقعا بیهمتا بود‪ .‬عبارات دستدوز چنین میگفتند‪:‬‬
‫پنج حقیقت علمی در پس عادات متعالی‬
‫حقیقت اول‪ :‬قدرت اراده متعالی‪ ،‬نه یک قدرت مادرزادی‪ ،‬بلکه مهارتی اسات‬
‫که بهواسطه تمرین بیوقفه ایجاد میشود‪ .‬سحرخیزی‪ ،‬یاک تمارین مهاار نفاس‬
‫عالی است‪.‬‬
‫حقیقت دوم‪ :‬انضبا فردی‪ ،‬مانند یک عضله است‪ .‬هر چه بیشتر آن را تحت‬
‫کشش قرارش دهید‪ ،‬قویتر میشود‪ .‬از همین رو‪ ،‬سلحشورانی کاه قصاد تنظایم‬
‫خودشان را دارند‪ ،‬عمدا شرایط دشوار را برای خودشان ایجااد مایکنناد تاا قادرت‬
‫ذاتی خود را بنا سازند‪.‬‬
‫حقیقت سوم‪ :‬قدرت اراده هم درست مانند تمام عضالت‪ ،‬در حالات خساتگی‬
‫ضاعیف میشاود؛ بناابراین‪ ،‬اساتراحت باارای رسایدن باه تعاالی و مادیریت کااردن‬
‫ا‬
‫خستگی ناشی از تصمیمگیریهای متعدد‪ ،‬کامال ضروری است‪.‬‬
‫حقیقت چهارم‪ :‬تثبیت موفقیتآمیز هر عادت متعالی‪ ،‬در پی یک الگوی چهار‬
‫بخشی متمایز به منظور به حالت خودکار در آوردن برنامه روزانه‪ ،‬حاصال میشاود‪.‬‬
‫‪083‬‬ ‫به منظور کسب نتایج ماندگار‪ ،‬این الگو را با دقت دنبال کنید‪.‬‬
‫حقیقت پنجم‪ :‬افزایش مهار نفس در یکی از عرصههای زندگی‪ ،‬باعث افزایش آن‬
‫در تمام عرصهها میشود‪ .‬به همین دلیل است که پیوستن به باشگاه پنج صابحیهاا‪،‬‬
‫عادت دگرگونکنندهای است که تمام کارهای دیگرتان را نیز ارتقا میدهد‪.‬‬

‫سه ارزش قهرمانان عادتساز‬


‫ارزش اول‪ :‬پیروزی نیازمند استحکام و استمرار است‪.‬‬
‫ارزش دوم‪ :‬ادامه دادن آنچه آغاز میکنید‪ ،‬تعیینکننده اندازه احترام شخصی‬
‫حاصل از آن فعالیت است‪.‬‬
‫ا‬
‫ارزش سوم‪ :‬هر جاور در خفاا تمارین کنیاد‪ ،‬دقیقاا هماانطاور در انظاار اجارا‬
‫خواهید کرد‪.‬‬
‫تئوری عمومی سلحشوران اسپارتی انضباط فردی‬
‫«سلحشوران اینگونه م ولد میشوند‪ :‬با انجام منظم آن چه دشدوار امدا مهدم‬
‫ا‬
‫است؛ در زمانی که انجام آن اصل راحت نیست‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬چشمهایش را بست وایان جملاه را تکارار کارد‪« :‬آرزوی یاک زنادگی‬
‫راحت ندارم؛ زیرا قدرتهایم در آن هیچ رشدی نمیکند‪ .‬زنادگی چاالشبرانگیازی‬
‫به من بدهید؛ زندگیای که بهتارین نساخه وجاودیام را از درونام بیارون بکشاد‪.‬‬
‫بدینگونه‪ ،‬ارادههای آهنین و شخصیتهای شکستناپذیر‪ ،‬ساخته میشوند‪».‬‬
‫ا‬
‫دولتمند صنعتی ادامه داد‪« :‬این شال‪ ،‬هدیه من به شاما دو نفار اسات‪ .‬لطفاا‬
‫این پنج حقیقت علمی‪ ،‬سه ارزش و یاک تئاوری عماومی را مطالعاه کنیاد‪ .‬آنهاا‬
‫"سلحشوران قدرت اراده" را تشکیل مایدهناد‪ .‬ایان آیاین در مسایر ایجااد عاادات‬
‫ماندگار‪ ،‬به شما کمک خواهد کرد‪».‬‬
‫دقایقی بعد‪ ،‬یک موتور سه چرخه مسقف‪ ،‬بهسرعت از محوطه پارکینگی خالی‬
‫در فاصله دور‪ ،‬خارج شد‪ .‬مرد جوان متبسمی با کت خاکستری تیره‪ ،‬به حضورشان‬
‫آمد‪.‬‬ ‫‪084‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬درحالیکه دستها را به هم میچسباند گفت‪« :‬ناماسته اجران‪».‬‬
‫«سالم رهیس» جواب گرم دستیار بود‪ .‬لغاتی که کاربرد معمولی دارد؛ اماا طارز‬
‫بیانش‪ ،‬نشانگر احترامی عظیم برای کارفرمایش بود‪.‬‬
‫درحالیکه دستیار کنار ایستاده و آماده برای انجام فرمایشات آقای رایلی بود‪،‬‬
‫میلیارد پرسید‪« :‬شما داستان تاجمحل را میدانید؟»‬
‫ا‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬لطفا برای ما بگویید‪ ».‬این بار دفتر یادداشتی با خودکاار سااده‬
‫مشکی همراه داشت‪ .‬تمام حرفهای قبلی میلیاردر در باب اینکه استفاده نادرست از‬
‫فناوری چطور به تخریب خالقیت و کاهش بسیار زیاد بهارهوری مای انجاماد‪ ،‬تاأثیر‬
‫شگرفی روی او گذاشته بود‪ .‬امروز النگاویی در دسات داشات کاه روی آن جملاهای‬
‫حک شده بود‪« :‬رؤیاها زمانی که در خواب هستی‪ ،‬بهواقعیت تبدیل نمیشوند‪».‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر‪ ،‬با شوق و ذوق فراوان گفت‪« :‬حتماا‪ .‬داساتان خیلای باحاالی دارد‪».‬‬
‫گویش او بار دیگر به جماعت موج کالیفرنیا نزدیک شده بود‪« .‬مانند شما دو عزیاز‬
‫دل‪ ،‬امپراتور گورکانی‪ ،‬شاه جهان‪ ،‬مغزمتفکر این شااهکار شاگفت‪ ،‬خیلای خیلای‬
‫عاشق بود‪ .‬بهعنوان نماد سرسپردگی و عشق به ممتاز محل (ارجمناد باانو بایگم)‬
‫همسر ایرانی تبارش‪ ،‬پس از وفاتش در سال ‪ ۴۹۳۴‬میالدی‪ ،‬خود را متعهاد نماود‬
‫به بنا کردن بنای یادبودی که دنیا مانند آن را به چشام ندیاده باشاد؛ یاادبودی باه‬
‫غایت شورانگیز‪ ،‬به طرز حیرتآوری الهامبخش و ازلحا سااختار‪ ،‬اساتثنایی؛ کاه‬
‫هر بینندهای با دیدن شکوه و جاللش‪ ،‬به عمق دلدادگی این مرد پی ببرد‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬خیره به نمای سر در مرمر سفید که مقابل او میدرخشاید‪ ،‬زیار لاب‬
‫گفت‪« :‬وقتی نگاهش میکنم یک کاری باا قلابم میکناد‪ ».‬باا برخاورد اناوار اول‬
‫صبح به چشمهایش‪ ،‬چشمها را نازک کرد‪ .‬حال از نظر کارآفرین‪ ،‬بیش از هر وقت‬
‫دیگر‪ ،‬روی فرم‪ ،‬آرام‪ ،‬با اعتمادبهنفس و از خود مطمئن به نظر میرسید‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬با رگهای از مالیخولیا در صدایش گفت‪« :‬مان هام هماینطاور‪ .‬دیادن‬
‫‪085‬‬ ‫تاجمحل‪ ،‬فقط یک سایاحت عقالنای‪ ،‬بلکاه رساتاخیز روحای اسات‪ .‬ایان شااهکار‪،‬‬
‫بیاحساسترین افراد را بیدار میکند تا ببینند ما انسانها قادر به خلق چه چیزهاایی‬
‫هستیم؛ و حااال‪ ،‬اداماه داساتان‪ :‬وقتای کاه مهاراجاه ایان هادف جساورانه را بارای‬
‫خودش مشخص کرد‪ ،‬کارگرهایش فرآیند ترجمان آن رویای بلند مرتباه را باهواقعیت‬
‫مشخص آغاز کردند؛ زیرا همانطور که هر دوی شما مایدانیاد‪ ،‬بلنادپاروازی بادون‬
‫اقدام‪ ،‬توهم مضحکی است‪ .‬حاال دیگر شما دو نفر خیلی خاوب از ایان بیانش آگااه‬
‫هستید کاه هار شااهکار اساطورهای نیازمناد مقاادیر ساخاوتمندانهای صانعتگری‪،‬‬
‫هنرمندی و ثبات قدم است‪ .‬تعالی‪ ،‬یاک رخاداد ناگهاانی نیسات؛ بلکاه یاک فرآیناد‬
‫بیوقفه است که ممکن است سالها پیشهوری‪ ،‬تمرین‪ ،‬فداکاری و رنج ساختگیرانه‬
‫بطلبد تا نتیجه نهایی پروژه به سطحی برسد که این دنیا را تکان دهد‪».‬‬
‫آقای رایلی ادامه داد‪« :‬این هم یاک مزیات رقاابتی عظایم دیگار اسات تاا باه‬
‫کمک آن نه فقط یک هفته بعد از شکل گرفتن رؤیا در ذهنتان‪ ،‬بلکه تا مااههاا و‬
‫سالهای متمادی در صحرای سوزان اقدام خالقانه با وجود جواب رد‪ ،‬خساتگی‪،‬‬
‫سنگپرانیهای حسودها‪ ،‬بدبینی عزیزانتان‪ ،‬حواسپرتی باا فرصاتهای جاذاب‬
‫دیگر و یافتن راهتان در زمستانهای پر از تنهایی شک به خویشتن‪ ،‬بتوانید به ایده‬
‫اصلیتان وفادار بمانید‪ .‬این چیزی است که بازناده هاا را از شاهرها جادا میکناد‪.‬‬
‫همه میتوانند برای مدت یک دقیقه عالی ظاهر شوند‪ .‬مرام چهرهها‪ ،‬یعنای حفاظ‬
‫عملکرد در حد نبو آمیز‪ ،‬در تمام طول عمر‪ .‬این امر‪ ،‬نیازمناد عازم غیرمعماول و‬
‫شکیبایی است کاه هار دو در ایان دوران ساطحینگری چنادان شاایع نیساتند؛ از‬
‫همان خصوصیاتی که متأسفانه تاوده ماردم اماروز نمیتوانناد در خودشاان ایجااد‬
‫کنند‪ .‬منظورم را متوجه هستید؟»‬
‫ا‬
‫میلیاردر‪ ،‬سرزنده‪ ،‬پرانرژی و کامال هیجاانزده باود‪ .‬دساتی باه هاوا پرتااب کارد و‬
‫عالمت جهانی پیروزی را با دو انگشت باال برد‪ .‬به نظر میآمد کاه ایان کاار را فقاط باه‬
‫قصد حفاظت از الهامات و آتش درون قلبش کرده باشاد‪« .‬چنادین دهاه قبال‪ ،‬آلبارت‬
‫هی‪ .‬آن‪.‬گری‪ ،‬یک سخنرانی برای بازاریابان صنعت بیمه ایراد کرد عنوان آن را گذاشات‬
‫«مخرج مشترک موفقیات"‪ .‬آن نطاق چکیاده سای ساال تحقیاق و مطالعاه او دربااره‬ ‫‪086‬‬
‫بزرگترین کلید موفقیت در زندگی حرفهای‪ ،‬خانوادگی‪ ،‬سالمتی‪ ،‬مالی و معنوی بود‪».‬‬
‫کارآفرین همانطور که کمی از قهوهاش را که حاال ولرم شده بود‪ ،‬مینوشید‪،‬‬
‫با عالقه شدید پرسید‪« :‬و آن چه بود؟»‬
‫میلیاردر جواب داد‪« :‬خب آنطور که من از جزوهای که از آن نطق تهیه شده‬
‫بود و بین افراد حرفهای درزمینه فروش دست به دست شد‪ ،‬به خااطر دارم‪ ،‬گفتاه‬
‫بود من با این باور عوامانه بزرگ شدم که رمز موفقیت تالش سرسختانه است؛ اماا‬
‫افراد زیادی را دیدم که سخت کار کردند‪ ،‬اما موفق نشدند؛ بناابراین متوجاه شادم‬
‫که تالش سخت‪ ،‬رمز واقعی نیست‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬بیصبرانه و ملتمسانه پرسید‪« :‬خب پس چه بود؟»‬
‫دولتمند‪ ،‬بازیگوشانه گفت‪« :‬اآلن به آن میرسیم‪ .‬خالصه آلبرت گری گفت‪:‬‬
‫«مخرج مشترک موفقیت به حدی بزرگ و قدرتمند است که‪»...‬‬
‫کااارآفرین پریااد وسااط حاارفش او‪« :‬و آن چیساات؟» او هاام ماننااد هنرمنااد‪،‬‬
‫نمیتوانست منتظر جواب بماند‪.‬‬
‫«گری توضیح داد مخرج مشترک موفقیت ‪ -‬رمز موفقیت هار مارد و زنای کاه‬
‫موفق شده ‪ -‬در این واقعیت نهفته اسات کاه آنهاا‪ ،‬عاادت انجاام کارهاایی را در‬
‫خودشان شکل دادهاند که بازندهها تمایلی به انجام آنها ندارند‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬درحالیکه دستی به کالف موی بافتهشدهاش میکشاید‪ ،‬گفات‪« :‬چاه‬
‫ساده و خیلی هم هوشمندانه!» او هم از قهوهاش که حاال سرد شده بود‪ ،‬نوشید‪.‬‬
‫میلیاردر ادامه داد‪« :‬تولیدکنندگان و بهرهبرداران رده باال‪ ،‬انجام فعالیتهاای‬
‫ارزشمند را که افراد متوسط توانایی انجامشان را ندارند‪ ،‬به عادت تبادیل میکنناد‪.‬‬
‫حتی با وجودی که خودشان هم حس و حال انجامش را ندارند‪ ،‬بهواسطه بارهاا و‬
‫بارها تمرین کردن رفتارهای مطلوب‪ ،‬تعالی و انضبا فردیشان رشاد مایکناد و‬
‫روال جدید در زندگیشان‪ ،‬به حالت خودکار در میآید‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬سر به تأیید جنباند و دست به ریشهایش کشاید‪ .‬داشات باه هنارش‬
‫ا‬
‫‪087‬‬ ‫فکر میکرد‪ .‬یک بار دیگر با خودش فکر کرد‪ :‬من حقیقتا تمام مدت داشتم خودم‬
‫را به خاطر حس تزلزلم‪ ،‬محدود میکردم‪ .‬خیلای نگاران ایان هساتم کاه دیگاران‬
‫درباره کارم چگونه حرف میزنند و اینکه به اندازه کافی اثار خاوب خلاق نمایکنم‪.‬‬
‫حق با آقای رایلی است‪ .‬من به اندازه کافی شکیبایی ندارم و عاادت مهاار نفاس را‬
‫که از طریق انجام مکرر کارهای دشوار اما ارزشمند حاصل میشاود‪ ،‬بارای خاودم‬
‫تثبیت نکردهام‪ .‬به نوعی‪ ،‬هر کاری که دلم میخواهد و هر وقت که دلم میخواهد‬
‫را انجااام ماایدهم‪ .‬بعضاای وقتهااا انگیاازه کااار را دارم و گاااهی دیگار تمااام روز را‬
‫ا‬
‫میخوابم‪ .‬بعضی وقتها واقعا تنبلی میکنم و بعضی وقتها سخت کاار مایکنم‪.‬‬
‫مثل یک تکه چوب پنبهام که روی سطح آب باال و پایین میرود‪ ،‬بدون اینکه جای‬
‫ثااابتی داشااته باشااد‪ .‬هاایچ ساااختار خاصای باارای زناادگیام نادارم‪ .‬هاایچ انضاابا‬
‫واقعیای ندارم‪ .‬خیلی روی بازیهای کامپیوتری وقت میگاذارم‪ ،‬بعضای وقتهاا‬
‫چندین ساعت‪ .‬یک عادتی هم دارم که وقتی محتااج پاول هساتم‪ ،‬عاو اینکاه‬
‫سرعت کارم را کم کنم و تمام مهارتهایم را روی اثری متمرکز کنم که گساتردگی‬
‫تخصصم را تعریف کند و با نبو موجود در خودش‪ ،‬حرفهام را به کل تغییار دهاد‪،‬‬
‫فقط میخواهم زودتر نقاشیها را بکشم و زود به فروش برسانم‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬سرا داستانش درباره تاجمحل برگشت و با جزهیات شرح داد‪« :‬پس‬
‫ا‬
‫به مدت ‪ ۱۱‬سال ‪ -‬نه ‪ ۱۱‬روز یا ‪ ۱۱‬ماه ‪ -‬دقیقا به مدت ‪ ۱۱‬سال بیش از ‪ ۱۱‬هزار‬
‫کارگر زیر آفتاب سوزان هندوستان‪ ،‬بهسختی کار کردند‪ .‬آنهاا باا کماک گارفتن از‬
‫بایش از هاازار رأس فیال بلااوکهاای ساانگ مرمار را از فواصاال بسایار دور حماال‬
‫میکردند و سپاهی از پیشهورها بهطور مستمر سازهای را بنا کردند که حااال داریاد‬
‫مشاهده میکنید‪ .‬آنها در این سفر طوالنی‪ ،‬با موانع معماری‪ ،‬عوامال محیطای و‬
‫فجایع غیرمنتظره زیادی روباه رو شادند‪ .‬بااینحاال‪ ،‬همگای متمرکاز‪ ،‬بایبااک و‬
‫بیوقفه بودند‪ .‬آنها به شکل خیرهکنندهای متعهد بودند که هر آنچه را الزم است‪،‬‬
‫برای محقق کردن رویای زیبای امپراتور انجام بدهند‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند همانطور که منظره را با دقت برانداز میکرد‪ ،‬گفت‪« :‬میدانید؟ واقعا‬
‫شگفتانگیز است‪».‬‬ ‫‪088‬‬
‫پروانه بال زد و گذشت‪ .‬چند قطره باران روی صورتش آماد و بااور کنیاد یاا ناه‬
‫کبوترهای بیشتری باالی سرش صعود کردند‪.‬‬
‫کارآفرین درحالیکه تیشرتش را در بدنش تنظیم میکرد‪ ،‬پرسید‪« :‬قضیه ایان‬
‫کبوترها‪ ،‬رنگینکمانها و پروانههایی که به نظر میآید اغلب اوقات دور سرتان می‬
‫چرخند‪ ،‬چیست؟» روی تیشرتش‪ ،‬نقل قولی از اسکار وایلد نوشته بود که از قرار با‬
‫ا‬
‫آگاهی نوپای این خانم تاجر‪ ،‬همخوانی داشت‪« :‬خودت باش‪ ،‬باقی نقشها قابال‬
‫گرفته شدهاند‪».‬‬
‫«همااه مااا یااک قاادرت جااادویی را در درون خودمااان داریاام؛ فقااط اغلااب مااا‬
‫نمیدانیم چگونه باید از آن استفاده کنیم‪ .‬ایان جاواب مختصار و مرماوز میلیااردر‬
‫بود‪ ».‬با صدایی آرام شبیه نجوا اعالم کرد‪« :‬خب برگردیم سرا داستان تاجمحل‪.‬‬
‫پس از دو دهه‪ ،‬این آرامگاه به یادماندنی تکمیل شده و بشریت یکی از بزرگتارین‬
‫نتایج اقدام متهورانه و شاعرانه را در طول تاریخ خودش‪ ،‬هدیه گرفت‪».‬‬
‫کارآفرین اعتراف کرد‪« :‬چیزی که من دریافت کردم‪ ،‬برای الهام و امید است‪.‬‬
‫ا‬
‫خیلی از شما ممنونم که ما را به دست آوردید‪ .‬واقعا از این بابت سپاسگزارم‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند‪ ،‬متفکرانه گفت‪« :‬همسر امپراتور حتما خیلی بارایش اهمیات داشاته‬
‫است‪ ».‬و با این حرف‪ ،‬حقیقت آشکار را بار دیگر فاش کارد و عامداناه کاارآفرین را‬
‫نگاه کرد‪ .‬تابناکی او‪ ،‬چیزی فرای زیبایی هنرپیشههای جویای نام‪ ،‬مدلها و زنان‬
‫پر زرق و برق بود‪ .‬زیبایی این دختر‪ ،‬آرامتر و ژرفتر بود‪ .‬از نوع آن زیبایی که طلوع‬
‫خورشید را خاص و پرتره مهتااب را مساحور میکناد‪ .‬جاذابیت‪ ،‬او زاده کشامکش‬
‫ارتعاش ناشی از درد و انرژی بود که از عقالنیتی نیرومند‪ ،‬نشار مییافات و زیباایی‬
‫که از عزم راسخ برای تبدیلشدن به فردی سرشار از قدرت حقیقی و عشق‪ ،‬نشئت‬
‫میگرفت‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬درحالیکه الله گوشش را مثل بچه باا قادرت تصاور زیااد مایمالیاد‬
‫گفت‪« :‬تاجمحل‪ ،‬درواقع یک استعاره مستقیم است برای شما در رابطاه باا حفاظ‬
‫‪089‬‬ ‫کردن تعهد الزم برای تثبیت یک عادت جدید‪ ،‬با وجود تمام دشواریهایی که سار‬
‫راهتان پدیدار میشود؛ و همینطور‪ ،‬وفادار مانادن باه ایادهآلهاا ناهتنها در دوران‬
‫راحتی‪ ،‬بلکه بهخصوص وقتی اوضاع به طرز وحشتناکی دشوار میشود‪ .‬به همین‬
‫دلیل است که جلسه آموزشی امروز صبح‪ ،‬به طرز فوقالعادهای اهمیت دارد‪ .‬آنچه‬
‫قرار است یاد بگیرید‪ ،‬باه شاما کماک میکناد تاا بخاش زیاادی از فلسافهای کاه‬
‫تابهحال با شما در میان گذاشتم را به کار ببندید‪ .‬مادلی را کاه قارار اسات برایتاان‬
‫فاااش کاانم‪ ،‬سااخنران بااا دقاات فااراوان و طاای سااالیان کااار کااردن بااا سااازندگان‬
‫تجارتهای بزرگ‪ ،‬افراد موفق و حاذق و همینطور عاملین تحول مانند خود من‪،‬‬
‫توسعه داده است‪ .‬جلسه اماروز ناه باه دلیال ضارورت پاذیرش برناماه صابحگاهی‬
‫سحرخیزی‪ ،‬بلکه بیشتر درباره روش انجام این برنامه بهعنوان یک رژیم همیشگی‬
‫است‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند گفت‪« :‬چه باحال‪ ،‬مان واقعاا باه ایان قسامت نیااز دارم؛ روشهاای‬
‫عملی‪ .‬برای اینکه اطمینان حاصل کنم بعد از اتمام ماجراجویی‪ ،‬برنامه بیدار شدن‬
‫پنج صبح را کنار نمی گذارم‪».‬‬
‫میلیاردر اعالم کرد‪« :‬عالی است‪ ،‬پس شروع میکنیم‪».‬‬
‫دو محافظ قدرتمند‪ ،‬میلیاردر کارآفرین و هنرمند را از یک ورودی اختصاصای‬
‫ا‬
‫که معموال برای سران‪ ،‬اعضاای خانادان سالطنتی و بااقی رهباران دنیاا اساتفاده‬
‫میشود‪ ،‬به داخل مجموعه راهنمایی کردند‪ .‬با ورود به این بنای یادبود که فضاای‬
‫تاریااک و ساااکن داشاات‪ ،‬میلیاااردر توضاایحاتش را شااروع کاارد‪« :‬ایاان دورهای‬
‫مسحورکننده‪ ،‬قابل تحسین و هیجانانگیز در طول تاریخ دنیا است‪ .‬برای کسانی‬
‫که هر صبح و هرروز در نقش قربانی در این دنیا ظاهر میشوند‪ ،‬آینده بسیار دشوار‬
‫خطرناک و ترسان است؛ زیرا آنها نمیدانند چه قارار اسات باه سرشاان بیایاد و در‬
‫ا‬
‫برابر تحوالت محیطی‪ ،‬اقتصادی و اجتماعی آینده‪ ،‬کاامال بایدفااع هساتند؛ اماا‬
‫برای اقلیت از خود گذشته ای که برنامه صبحگاهی مستحکم و نفوذناپذیر را برای‬
‫دفاع از موهبتهایشان بهصورت عادت تثبیت کردند‪ ،‬خصیصه خوددار باودن را‬
‫به شاکل قهرماناناه در وجودشاان پارورش دادناد و باا تمارین کاردن سرساختانه‪،‬‬ ‫‪091‬‬
‫عضالت انضبا فردی و شخصیتی ضدگلوله برای خودشان ایجاد کردهاند آیناده‬
‫به طرز چشمگیری غنی‪ ،‬هماهنگ و فوقالعاده است‪ .‬کسانی کاه باا تثبیات یاک‬
‫برنامه صبحگاهی سطح باال‪ ،‬دقیق و پر جزهیات خودشان را در برابر آشفتگیهای‬
‫مسیر زرهپوش کردند‪ ،‬درواقع در موقعیتی قرار میگیرند که تمامی آشفتگیها را به‬
‫فرصتهایی عظیم تبدیل کنند؛ و تمام سراسیمگیها را به سمت متعالی از وضوح‬
‫و آرامش تبدیل کنند که همینها‪ ،‬امکان پیروزی را برایشان فراهم خواهد کرد‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬دستی به دستارش کشید و بعاد باه دلیال ناامعلوم‪ ،‬بارای شااگردانش‬
‫شروع به نجوا کرد‪« :‬اولین بینشی که میخواهم در اینجا به شاما عار کانم‪ ،‬ایان‬
‫است که مغز شما برای بسط پیدا کردن ساخته شده است‪ .‬بله قبول دارم کسانی کاه‬
‫در زندگی حرفاهای و شخصایشاان دچاار مشاکل شادند و گیرکردناد و کساانی کاه‬
‫بهجای راهاندازی روانشناسی امکان‪ ،‬تحت ذهنیت ناتوانی کار میکنند‪ ،‬ایان بحاث‬
‫را خواهند کرد که هایچ راهای وجاود نادارد کاه آنهاا بتوانناد بهباودهاای الزم را در‬
‫زندگیشان از طریق تثبیت عادات متعالی مثل عضویت در باشگاه پانج صابحیهاا‪،‬‬
‫ایجاد کنند‪ .‬آنها بر سر اثبات این واقعیت که افزایش خالقیت‪ ،‬بهرهوری‪ ،‬کامیاابی‪،‬‬
‫عملکرد و اثرگذاری برایشان غیر ممکن است تا سر حاد مارگ مایجنگناد‪ .‬آن هاا‬
‫تمام سعی خود را میکنند تا شما را وادار کنند که توجیههاای منطقایشاان را بارای‬
‫ناااتوانی در ایجاااد یااک کیفیاات عااالی و زناادگی شخصاای زیبااا‪ ،‬باااور کنیااد‪ .‬آنهااا‬
‫مدتهاست از قدرت ذاتیشان دست کشیدند و درنتیجه‪ ،‬این باور برایشان سااخته‬
‫شده که ناتوانی آنهاا‪ ،‬نمایاانگار حقیقات اسات‪ .‬کافیاسات مادتی از قادرت درون‬
‫انسان غافل نشوید و دست آخر‪ ،‬باورتان میشود که قدرتی ندارید؛ اما واقعیت شرایط‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫آنها‪ ،‬داستانی کامال متفاوت است‪ .‬واقعیت این است کاه چناین افارادی کاه اتفاقاا‬
‫انسانهای خوب‪ ،‬خیرخواه و مستعدی هستند‪ ،‬آنقادر در برابار حالات انفعاالی حااد‬
‫ذهنشان سر تعظیم فرود آوردند که اجازه دادند نیروهای خود مقتدرشان به کل تباه‬
‫شوند‪ .‬بله اغلاب افاراد باهجای اینکاه فعاال باشاند و بلنادپروازیهاای درونشاان را‬
‫‪090‬‬ ‫محقق کنند‪ ،‬حالت منفعل را انتخااب کردناد؛ و بعاد در ساطوح ناخودآگااه تعادادی‬
‫بهانه ساختند درباره اینکه چرا نمیتوانند درزمینه حرفهایشان رهبری کنند و قادر به‬
‫خلق زندگیشان باشند؛ زیرا از ترک کردن دایره امنشان و ایجاد اصالحاتی که آنها‬
‫را به شکوه و جالل میرساند‪ ،‬ترس دارند‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬دست از حرف کشید تا نفسی چااق کناد‪ .‬پرتاوی طالیای از آفتااب‪ ،‬باه‬
‫درون تاجمحل سرک کشاید و حرفهاایش را اداماه داد‪« :‬اماروزه‪ ،‬علام تأییاد کارده‬
‫است که مغز ما میتواناد در طاول عمرماان باه رشاد اداماه بدهاد‪ .‬ایان پدیاده زیباا‪،‬‬
‫نوروپالستیسیته یا انعطافپذیری عصبی نامیده میشاود؛ و از ایان واقعیات صاحبت‬
‫ا‬
‫میکند که مغز انسان درست مانند قادرت اراده فاردی‪ ،‬خیلای بیشاتر از آنچاه قابال‬
‫تصور میشد‪ ،‬به عضله شباهت دارد‪ .‬یاک جورهاایی انعطاافپاذیر اسات‪ .‬اگار آن را‬
‫تحت کشش قرار بدهید‪ ،‬منبسط میشود‪ .‬اگر آن را خم کنید‪ ،‬کش میآید و قاویتر‬
‫میشود تا بتوانید از آن برای ابراز درخشانترین موهبتهایتان استفاده کنیاد‪ .‬پاس‬
‫باید اطمینان حاصل کنیم که مغزتان را بهشدت تمرین دهید تا از این طریاق بتواناد‬
‫عاادات جدیاد ماننااد ساحرخیزی را باه روال عااادی زنادگیتاان تباادیل کنیاد؛ یعناای‬
‫سلولهای عصبی را شکست بدهید که به هم متصل هستند و بااهم کاار میکنناد‪.‬‬
‫متوجه منظورم هستید؟ با تکرار هر چه بیشتر برنامهای که مایال هساتید باه سابک‬
‫زندگیتان اضافه شود‪ ،‬انجام کار‪ ،‬راحتتر و برای ذهنتان آشناتر میشود‪ .‬این نکتاه‬
‫ا‬
‫واقعا مهمی است که باید درباره آن فکر کنید و بعد بر اساس آن اقدام کنید‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین‪ ،‬با هیجان زیاد خاطرنشان کرد‪« :‬من هیچوقت مطمئن نبودم که ما عماال‬
‫قابلیت رشد دادن مغزمان را داریم؛ و گمان میکنم که حرف شما‪ ،‬ایان اسات کاه هرچاه‬
‫بیشتر یک عادت تازه را تکرار کنیم‪ ،‬مغزمان بیشتر با ما همکاری میکند و بیشاتر تکامال‬
‫پیدا میکند تا آن عادت را به بخشی از شخصیتمان تبدیل کند‪ .‬درست است؟»‬
‫میلیاردر جواب داد‪« :‬بله‪ ».‬او‪ ،‬عاشق دیدن پیشرفت این دو انسان خوبی باود‬
‫که آنها را آموزش میداد‪ .‬رهبران واقعی‪ ،‬همیشه وقتی پرتاویی بار اساتعدادهای‬
‫دیگران می تابانند‪ ،‬شادی وافری را احساس میکنند‪« .‬این ایده قدرتمندی است‪».‬‬
‫حاال درحالیکه انگشتش را روی دیوار یک نموناه از عجایاب دنیاا گذاشاته باود‪،‬‬ ‫‪092‬‬
‫ادامه داد‪« :‬شما مغزی را که دلتان میخواهد‪ ،‬نخواهید داشت؛ بلکه مغازی خواهاد‬
‫داشت که با تالش خودتان ساختهاید‪ .‬یا به عبارت دیگر‪ ،‬شما مغزی که مایخواهیاد‬
‫به دست نمیآورید‪ ،‬بلکه مغزی را به دست میآورید که لیاقتش را دارید که ایان هام‬
‫بر اساس شکل کار کشیدن از آن حاصل میشود‪ .‬اگر روزهایتاان را باا حاواسپرتی‬
‫ناشی از موبایل و ابزار فناوری به حالت زنجیر شده باه تلویزیاون و کساب مهاارت در‬
‫فعالیتهای احمقانه سپری کنید‪ ،‬مغزتاان بهواساطه کاار کشایدن غلاط‪ ،‬ضاعیف و‬
‫شلو میشود و درست مانند باقی عضالتتان‪ ،‬تحلیل میرود و این موضوع موجب‬
‫بااروز ادراک ضااعیفتاار‪ ،‬یااادگیری‪ ،‬کنتاارل و قاادرت پااردازش پااایینتاار میشااود؛ و‬
‫بهاینترتیب‪ ،‬در رقابت نابود و از اهدافتان دور میشوید‪ .‬در تحقیقای در لنادن‪ ،‬مغاز‬
‫گروهی از رانندههای تاکسی مورد مطالعه قرار گرفت و کاشف به عمل آمد که ناحیاه‬
‫هیپوکامپوس مغز این افراد که کار تحلیل فضایی و ابعادی است‪ ،‬در مقایسه با افاراد‬
‫عادی بزرگتر است‪ .‬دلیلش را حدس میزنید؟»‬
‫هنرمند‪ ،‬با اعتمادبهنفس جواب داد‪« :‬به خاطر پیچیدگی سیستم خیابانبندی‬
‫شهر لندن‪».‬‬
‫ا‬
‫میلیارد به قصاد تشاویق گفات‪« :‬آفارین دقیقاا‪ .‬پاس هماانطاور کاه شانای‬
‫استقامت در باشگاه‪ ،‬بازوهایتان را رشد میدهد‪ ،‬رانندههای تاکسی لندن هام باا‬
‫هرروز رانندگی کردن‪ ،‬بخش هیپوکامپوس مغزشان را تحت کشش قرار میدهناد؛‬
‫و همانطور که گفتم‪ ،‬نظر به اینکه مغز ما خیلی بیشتر از آنچاه عصابشاناسهاا‬
‫پیش از این تصور میکردند‪ ،‬به عضله شباهت دارد‪ ،‬آن بخش از مغزشاان قاویتر‬
‫شده بود‪ .‬میبینید ما انسانها چقادر قدرتمناد هساتیم؟ ایان یاک نموناه عاالی از‬
‫انعطافپذیری عصبی است که ما تحت امر داریم؛ اما میتواند قویتر شود‪ ،‬شاکل‬
‫بگیرد و بهینهسازی شود البته اگر ما تصمیم به این کار بگیریم‪ .‬وقتی شما به خانه‬
‫رسیدید؛ در این مورد مطالعه کنید‪ .‬این فرآیند‪ ،‬درواقع قابلیت ذاتی مغز است بارای‬
‫زایش سلولهای عصبی جدید‪ .‬توضیحات جدید عصبشناسی درباره اینکه تعالی‪،‬‬
‫‪093‬‬ ‫صرفنظر از محل زندگی‪ ،‬سن‪ ،‬شاغل و گذشاته ساخت افاراد‪ ،‬در دساترس تماام‬
‫ا‬
‫انسانها قرار دارد‪ .‬واقعا که هیجانانگیز است‪».‬‬
‫ا‬
‫بعد اضافه کرد‪« :‬بگذریم‪ .‬خواهش مایکنم فعاال در هماین حاد بدانیاد کاه مغاز‪،‬‬
‫قابلیات شااکلپاذیری و عضااالنی در خااودش دارد و چیازی کااه افاراد باازرگ را باازرگ‬
‫ا‬
‫میکند‪ ،‬این است که حقیقتا درک کردند که خروج از دایره راحتی بهطور روزاناه‪ ،‬بهاایی‬
‫است که باید برای موفقیت ماندگار پرداخت‪ .‬اگر خودمان را بهساختی تحتفشاار قارار‬
‫بدهیم‪ ،‬مغزی را برای ما میسازد که انضاباطی در حاد افاراد نظاامی ایجااد مایکناد‪.‬‬
‫اینکه میگویند افراد موفق زندگیهای راحتی دارند‪ ،‬افسانهای بیش نیست‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬دست کرد داخل جیبش و پاکت مهر و موم شدهای بیرون آورد و باه‬
‫دست کارآفرین داد‪ .‬بعد مادبانه از او خواست‪« :‬آن را باز کن و بارای مان بخاوان؛‬
‫البته با تمام اعتقاد و اشتیاق که در وجودت داری‪».‬‬
‫داخل پاکت‪ ،‬یک برگه بهدقت تا شده بود‪ .‬کارآفرین‪ ،‬سخنان فریدریش نیچه‪،‬‬
‫فیلسوف شهیر را یافت‪« :‬درباره موهبتها و استعدادهای ماادرزادی حارف نزنیاد‪.‬‬
‫میتوان افراد بزرگ از هر قماشی را نام برد که استعدادهای کمای داشاتند‪ .‬آنهاا‬
‫عظمت را بهواسطه خصیصههایی به دست آوردند که هار کاس کاه بداناد چاه هاا‬
‫هستند‪ ،‬دیگر الف نخواهد زد‪ .‬همه آنها جدیت خاص جماعت اهل تاالش را در‬
‫وجود داشتند؛ کسانی که در ابتدا یاد مایگیرناد اجازا را باهخوبی بساازند و بعاد باا‬
‫تکتک آن؛ مبادرت به ساختن کلیت عظیمی میکنند‪ .‬آنها به این هادف زماان‬
‫اختصاص دادند‪ ،‬زیرا ساختن اجزای کوچک و ثانویه‪ ،‬لاذت بیشاتری میبردناد تاا‬
‫شکل دادن یک کلیت خیره کننده»‬
‫میلیاردر‪ ،‬درحالیکه چشامانش در پرتاو وارد شادن باه تاجمحال بارق مایزد‪،‬‬
‫ا‬
‫درخواست کرد‪« :‬لطفا صفحه را برگردان‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین نقل قول دوم را که با دقت زیاد‪ ،‬ظاهرا با خوشنویسی با جوهر نیلای‬
‫رنگ نوشته شده بود‪ ،‬خواند‪ .‬نقل قول از ویلیام ارنست هنلی‪ ،‬شاعر انگیسی‪ ،‬بود‪:‬‬
‫«از این گذرگاه تنگ و تاریاک‪ ،‬از پیامادهاای تقادیر واهماهای نادارم‪ .‬مان اربااب‬
‫سرنوشت خودم هستم‪ ،‬من خدای سرشت خودم هستم‪».‬‬ ‫‪094‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬موضاوع را بیشاتر گساترش داد‪« :‬اساتادان‪ ،‬نواباغ و قهرماناان تمادن‬
‫بشری‪ ،‬همگی زندگی سختی داشتند‪ .‬بهسختی تمرین و تالش میکردند و آنها باه‬
‫قول اصطالحی که امروزه بین خیلی از ابرستارههای عالم ورزش تکارار میشاود‪ ،‬باا‬
‫وجود درد به بازی ادامه میدادند‪ .‬قابلیتهاایشاان را باا تماام قاوا تحتفشاار قارار‬
‫میدادند‪ .‬وقتی پای مایه گذاشتن از عظیمتارین قابلیتهاای شاان میرساید‪ ،‬بلناد‬
‫پروازانه‪ ،‬بیوقفه و سبعانه تالش میکردند‪ .‬ریشه التین لغت اشتیاق‪ ،‬باه معنای رناج‬
‫کشیدن است‪ .‬این مردان و زنان به خاطر رؤیاها‪ ،‬ایدهآلها و آمالشان‪ ،‬متحمل رنج‬
‫شدند‪ .‬برای افزایش مهارتهایشان‪ ،‬رنج کشیدن و برای دستیابی به شهامتشان‪،‬‬
‫از خااود گذشااتگی نشااان دادنااد‪ .‬در مسااایر پیشاابرد پیشااه خااود و رهااا کاااردن‬
‫وسوسههایشان‪ ،‬رنج بسیاری را متحمل شدند‪ .‬باید به شما بگاویم ایان هنرمنادان‬
‫شهیر‪ ،‬به خاطر وضعیت دنیا هم رنج کشیدند‪ .‬میدانید؟ اقدام از روی ترس و فقدان‬
‫اعتمادبهنفس در رابطه با آینده‪ ،‬دنیای ما را تزلزل داده است‪ .‬چون این سیاره بادون‬
‫وجود عظمت شما‪ ،‬بهجای ضعیف تر و فقیرتر تبدیل میشود‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬یک باره به زانو افتاد‪ .‬روی زمین دراز کشید‪ .‬چشمها را بست و دستها‬
‫را روی قلبش قفل کرد؛ و بد جوری با صدای بلند شروع کرد به خر و پف کردن‪.‬‬
‫هنرمند که صحنه برایش گیج کننده و درعینحال جالب بود‪ ،‬پرسید‪« :‬چهکار‬
‫میکنی؟»‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬ناراحتی داوطلبانه‪».‬‬
‫و باز خر و پف کرد‪.‬‬
‫بعد فریاد زد‪« :‬من خرس عروسکیام را میخواهم؛ و همینطور پی اماهام را!»‬
‫و شروع کرد مکیدن شستش‪.‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬زد زیر خنده‪« :‬این مرد‪ ،‬نمیتواند واقعی باشد‪ ».‬آشاکارا ایان عمال‬
‫محیرالعقول دولتمند صنعتی عجیب‪ ،‬اسباب سرگرمیاش بود‪.‬‬
‫ا‬
‫حاال لبخندی روی صورت میلیاردر هویدا بود‪ .‬احتماال خاودش هام تحات تاأثیر‬
‫‪095‬‬ ‫مهارتهای کمدی و توانایی غیر معمولش برای اراهه نکات آموزشی‪ ،‬قرار گرفته بود‪.‬‬
‫همانطور که روی زمین خوابیاده باود‪ ،‬گفات‪« :‬بهتارین روش بارای سااختن‬
‫قدرت ارادهتان‪ ،‬این است کاه خودتاان را داوطلباناه در وضاعیتی قارار بدهیاد کاه‬
‫راحتی کمتری دارید‪ .‬سخنران از اینها با عناوان "ساناریوهای تقویاتکنناده" ناام‬
‫میبرد‪ .‬وقتی خیلی جوانتر باودم و توانااییام بارای وادار کاردن خاودم باه انجاام‬
‫کارهای الزم و شرایط ضروری ضعیف تر باود‪ ،‬خیلای راحات تسالیم خواساتههای‬
‫کمارزشم میشدم‪ .‬عضالت انضبا فردیام‪ ،‬خیلی شال و ضاعیف بودناد؛ چاون‬
‫آنها را تمرین نمیدادم‪ .‬سخنران میدانست که من نیاز دارم قویتر شوم تا بتوانم‬
‫ا‬
‫برنامه پنج صبح را پیااده کانم؛ بناابراین‪ ،‬مارا وادار کارد خاودم را عمادا در شارایط‬
‫سخت قرار بدهم و این روش مانند جادو جواب داد‪».‬‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬چه شرایطی؟»‬
‫جواب داد‪« :‬هفته ای یکبار شب ها روی زمین میخوابیدم‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬جدی میگویید؟ واقعا؟»‬
‫ا‬
‫میلیاردر تأیید کرد‪« :‬کامال و شروع کردم هرروز صابح دوش سارد گارفتن‪ .‬دو‬
‫روز در هفتااه روزه ماایگاارفتم‪ .‬خیلاای از مااردان و زنااان موفااق دنیااا‪ ،‬باارای تجساام‬
‫بخشاایدن روی قاادرت ذاتاایشااان و ساارمایهگااذاری روی آن‪ ،‬ایاان کااار را انجااام‬
‫ماایدادنااد‪ .‬در روزهااایی کااه روزه ماایگاارفتم‪ ،‬ازآنجاییکااه باارای خااوردن وقاات‬
‫نمیگذاشتم‪ ،‬مقادیر چشمگیری در وقت صرفه جویی میکردم‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬از روی زمین بلند شد و ایستاد‪« :‬از وقتای کاه باه تاجمحال آمادیم‪،‬‬
‫سعی دارم شما را متوجه این موضوع کنم‪ :‬شاما ظرفیات مهاار نفاس را در ساطح‬
‫عالی دارید‪ .‬علم این موضوع را تأیید میکند‪ .‬کلید واقعی‪ ،‬این است کاه مغزتاان را‬
‫تحتفشار قرار بدهید تا مسیرهای جدیدی ایجاد کند و عضالت قدرت اراده شما‪،‬‬
‫تحت کشش قرار بگیرند؛ و از این طریق‪ ،‬عامدانه این مناابع ذاتای را باه بااالترین‬
‫سطح خودشان برسانید‪ .‬به این طریق است که هارکس مایتواناد قاوی‪ ،‬شاجاع و‬
‫شکستناپذیر باشد؛ تا به هر ماانعی کاه برمایخاورد و هار دشاواری را کاه تجرباه‬
‫میکند‪ ،‬به جستجوی آن برای رسیدن باه اهاداف باشاکوهش اداماه بدهاد‪ .‬فکار‬ ‫‪096‬‬
‫میکنید چرا اعضای سیلهاای دریاایی و اس‪.‬ای‪.‬اس کاه جنگجویاان واقعای در‬
‫ا‬
‫عرصه قدرت هستند‪ ،‬خودشان را عمدا در شرایطی طاقتفرسا قرار میدهند؛ تمام‬
‫آن دویدنهای طوالنی زیر باران‪ ،‬با آن کولهپشتیهای سنگین‪ ،‬سینهخیز رفتن در‬
‫گاال و الی در نیمااه هااای شااب‪ ،‬خااوردن غااذایی معمااولی و زناادگی کااردن در‬
‫مکانهای بدون رفاه‪ ،‬مقابله با ترس از طریق انجام آزمونهاایی مانناد پریادن در‬
‫اقیانوس از روی صخره‪ ،‬آن هام باه پشات و باا چشامبناد یاا تحمال تمارینهاای‬
‫خفتبار شامل فشارهای روانی برای پشت سرگذاشتن محدودیتهای ذهنی‪.‬‬
‫ببینید‪ ،‬شهامت و توانایی انجام کارهاای دشاواری کاه بارای اباراز هماهجانباه‬
‫ا‬
‫عظمت درون الزم هستند‪ ،‬موهبت الهای نیساتند‪ ،‬ناه اصاال؛ بلکاه یاک فریضاه‬
‫ا‬
‫داوطلبانه است‪ .‬سرسختی و اراده آهنین‪ ،‬نیاز به از خود گذشتگی دارد‪ .‬شادیدا باه‬
‫شما پیشنهاد میکنم که زودتر شروع کنید به خفه کردن ابلایسهاای درونایتاان‪.‬‬
‫اژدهای درونتان را بکشید و با هیوالهای درونتان گالویز شوید؛ و تمام این کارها را‬
‫با انجام کارهای طاقتفرسای بیشتر‪ ،‬عملی کنید‪ .‬این یکی از مطمئنترین راههاا‬
‫برای رسیدن به موفقیت و قدرت و خلق زندگی شخصای اسات کاه در آخار باه آن‬
‫افتخار میکنید‪ .‬میدانید؟ این موضوع مرا یاد جاورج برناارد شااو مایانادازد‪ .‬ایان‬
‫رفیقمان عجب ریش باحالی داشت‪ .‬تا حاال او را دیدهاید؟‬
‫هنرمند جواب داد‪« :‬من که ندیدم‪».‬‬
‫دولتمند گفت‪« :‬باید ببینی‪ .‬خیلی باحال است‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬هشت مرتبه بشکن زد‪ .‬بعد از آن صادایی ناشاناس از جاایی داخال بناای‬
‫یادبود‪ ،‬نعاره زد‪« :‬انساان منطقای‪ ،‬خاودش را باا دنیاا وفاق میدهاد؛ اماا انساان‬
‫غیرمنطقی‪ ،‬مدام اصرار دارد که دنیا را با خود وفق دهد؛ بنابراین‪ ،‬تمام پیشرفتها‬
‫به انسان غیرمنطقی بستگی دارد‪».‬‬
‫صدا ساکت شد‪.‬‬
‫میلیاردر گفت‪ :‬برنارد شاو این جمله را در نمایشنامه درام چهار پردهای انسان و‬
‫‪097‬‬ ‫ابرانسان‪ ،‬که سال ‪ 8152‬روی کاغذ آورد‪ ،‬نوشت‪ .‬چیزی که سعی دارم بگوم‪ ،‬ایان‬
‫است که‪« :‬وقتی کار به ارضای موهبتها‪ ،‬اساتعدادها‪ ،‬غرایاز و بلنادپروازیهاای‬
‫قابل تحسین برای تغییر دادن دنیا میرسد‪ ،‬حاال با هر روشی که با اعتقااداتتاان‬
‫همخوانی دارد‪ ،‬هرگز نباید با خودتان منطقی باشید‪».‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر‪ ،‬مکث کرد و بعد‪ ،‬کاری کرد که دو شاگردش قبال از هیچکاس ندیاده‬
‫بودند‪ .‬او پوست بین دو انگشتش را بوسید‪ .‬زیر لب با لبخند گفت‪« :‬قبال از اینکاه‬
‫بخواهید دنیا را ارتقا بدهید‪ ،‬باید خودتان را دوست داشته باشید‪ ».‬و بعد آموزشاش‬
‫را از سرگرفت‪.‬‬
‫هنرمند اعتراف کرد‪« :‬حرف جورج برنارد شاو‪ ،‬خیلی الهامبخش بود‪».‬‬
‫میلیاردر اداماه داد‪« :‬تحقیقاات‪ ،‬اثباات میکنناد کاه تمارین کاردن بارای باه‬
‫حداکثر رساندن قادرت اراده‪ ،‬یکای از دساتاوردهای موفقیاتآمیز زنادگی متعاالی‬
‫است‪ .‬هنری مورتون‪ ،‬کاشف ولزی‪ ،‬زمانی گفت‪« :‬قدرت مهار نفس‪ ،‬از باروت هم‬
‫ضروریتر است‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین هم تکرار کرد‪« :‬واقعا الهامبخش بود‪».‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬ببینید‪ ،‬اینکه ورزشکارهای تحسین شده‪ ،‬هنرمندان اسطورهای‬
‫و رهبران سیاسی مورداحترام‪ ،‬قادرت ارادهای بیشاتر از بااقی انساانهاا داشاتهاناد‪،‬‬
‫افسانهای بیش نیست‪ .‬این یک درو بزرگ است‪ .‬حقیقت ایان اسات کاه ایان افاراد‬
‫استثنایی‪ ،‬در آغاز کارشان افراد عاادی بودناد‪ .‬و باا تمارین بیوقفاه و پیوساته بارای‬
‫تثبیت عادات روزانه عالی‪ ،‬اراده خود را برای مدیریت نفسشاان در برابار هوسهاا و‬
‫وسوسهها قویتر نمودند؛ تا وقتی که جامعه آنها را بهعنوان ابرانسان پذیرفت‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬با شادی نقل قول ارزشمندی که در این سفر شگفتانگیز یااد گرفتاه‬
‫بود‪ ،‬قراهت کرد‪« :‬پیشرفتهای کوچاک‪ ،‬هارروزه و باه ظااهر کاماهمیات‪ ،‬وقتای‬
‫بهطور مستمر انجام شوند‪ ،‬بهمرورزمان نتایج حیرتآوری را به وجود میآورند‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬دست دراز کرد و دست کارآفرین را گرفت‪.‬‬
‫میلیاردر به این حقیقت اشاره کرد‪ :‬درست است‪ .‬کارهایی که برای بهینهسازی‬
‫قدرت اراده‪ ،‬به چشم انسان نامرهی یا ناچیز میآیند‪ ،‬ا گر هرروز انجام بشوند‪ ،‬همان‬ ‫‪098‬‬
‫کارهایی هستند که طی دورههای بلندمدت تمرین‪ ،‬شما را به میکل ان ‪ ،‬داوینچی‪،‬‬
‫دیزنی‪ ،‬شوپن‪ ،‬کوکوشنل‪ ،‬راجر بنیستر‪ ،‬پله‪ ،‬مارکوس آهورلیوس و کپرنیاک تبادیل‬
‫میکنند‪ .‬نوابغ حقیقی‪ ،‬همگی در ابتدای کار افرادی معمولیای بودند؛ اما آنقادر‬
‫برای ساختن قدرتشان تمرین کردند که بهصورت خودکار‪ ،‬به جرگه افراد متعاالی‬
‫رسیدند‪ .‬ایان هام یاک جملاه زیباای دیگار کاه ساخنران یاادم داد‪« :‬هنرمنادان‬
‫افسانهای عملکرد هنرمندانه را آنقدر تمرین کردهاناد کاه دیگار یادشاان نمیآیاد‬
‫عملکرد غیر هنرمندانه چگونه است‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬پس میشود به ما بگویید عمال بایاد از کجاا شاروع کنایم؟‬
‫زیرا من میدانم که هر دوی ما به انضبا فردی بیشتر و عاادات متعاالی مانادگار‬
‫نیاز داریم؛ بهخصوص بیدار شدن رأس ساعت پنج‪».‬‬
‫دولتمند صنعتی دستور داد‪« :‬دنبال من بیایید‪».‬‬
‫آقای رایلی‪ ،‬آنها را در امتداد داالنای پار از مجسامههاایی یاادبود‪ ،‬راهنماایی‬
‫کرد‪ ،‬از تعدادی اتاق نیمه تاریک گذشتند و وارد دخمه کوچکی شدند‪ .‬در گوشهای‬
‫از این حجره کوچک‪ ،‬یک تخته سیاه قارار داشات‪ .‬میلیااردر‪ ،‬تکاهای گاچ تحریار‬
‫برداشت و این الگو‪0‬را کشید‪:‬‬
‫جرقه آغاز‬

‫چرخه‬ ‫‪2‬‬
‫‪0‬‬
‫تکرار‬ ‫عادات‬ ‫ایجاد برنامه‬

‫ماندگار‬

‫شروع کرد به توضیح دادن‪« :‬این مدل سااده‪ ،‬براسااس جدیادترین مطالعاات‬
‫‪099‬‬
‫درباره شکل گیری عادات ساخته شده است‪ .‬نقطه شروع شما‪ ،‬درواقاع‪ ،‬باا ایجااد‬
‫یک جرقه مشخص میشود‪ .‬برای تثبیت عاادات ساحرخیزی در صابح‪ ،‬ایان کاار‬
‫میتواند به سادگی گذاشتن یک ساعت زنگدار قدیمی کنار رخت خوابتان باشاد‬
‫که رأس ساعت پنج‪ ،‬به صدا در بیاید‪ .‬وقتی به رم رسیدیم‪ ،‬برایتان توضیح میدهم‬
‫که چرا نباید هیچ وسیله فناوری دیجیتالی در اتاقتان داشته باشید‪».‬‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬هم زمان‪ ،‬متعجبانه‪ ،‬فریاد زدند‪« :‬رم؟!»‬
‫میلیاردر‪ ،‬به آنها توجه نکرد‪.‬‬
‫«وقتی ساعتتان را تنظیم کردید‪ ،‬قدم بعدی ‪ -‬همانطور که میدانید ‪ -‬اجرای‬
‫برنامهای است که مایلید ثبتش کنید‪».‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬پس فقط از رخت خواب بیرون میزنیم‪ ،‬درست است؟»‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬بله‪ .‬به نظر واضح میآید‪ ،‬اما بایاد خودتاان را از رخات خاواب‬
‫پرت کنید بیرون؛ قبل از آنکه ذهن منطقیتان ‪ -‬همان قشار پیشاانی مغزتاان ‪-‬‬
‫تعداد زیادی بهانه برایتان قطار کند که طباق آنهاا‪ ،‬شاما بایاد برگردیاد بخوابیاد‪.‬‬
‫درست در هماین لحظاه اسات کاه باا بیارون زدن از رخات خاواب‪ ،‬مادار عصابی‬
‫سحرخیزی را با استفاده از انعطافپذیری عصبی در مغزتان ایجاد میکنید یادتاان‬
‫باشد‪ :‬مسیرهایی عصبیای که باهم فعال میشوند‪ ،‬بهمرور به هم وصل میشوند‬
‫ا‬
‫و بزرگراه عصبی قدرتمند را تشاکیل میدهناد؛ آن دقیقاا لحظاهای کاه شاما دو‬
‫گزینه پیش رو دارید‪ :‬ماندن روی تشک یا بلناد شادن و آغااز کاردن صابحتان باه‬
‫طریقی عالی که فرصت تقویت اراده را به شما میدهد‪ .‬البته‪ ،‬میدانم که در آغاز‪،‬‬
‫ا‬
‫اصال راحت نیست‪».‬‬
‫هنرمند با گفتن یکی دیگر از جمالت کاربردی سخنران‪ ،‬وارد بحث شد‪« :‬تماام‬
‫چالشها در ابتدا دشوار‪ ،‬در میانه راه پر هرجومرج و در انتها‪ ،‬زیبا هستند‪».‬‬
‫میلیاااردر موافقاات کاارد‪« :‬بلااه قاادم بعاادی از ایاان الگااو چهااار بخشاای باارای‬
‫برنامهریزی یک آیین جدید در مغز‪ ،‬محصول اطمینان از این موضوع است که یک‬
‫پاداش از پیش تعیین شده در مسایر قارار دارد‪ .‬پااداش‪ ،‬هماان چیازی اسات کاه‬ ‫‪211‬‬
‫انگیزه شما را جرقه میزند و در ادامه رشد میدهد تا عاادات جدیاد تثبیات شاوند‪.‬‬
‫همیشه‪ ،‬برای پیشبرد پیروزیهایتان‪ ،‬از قدرت پاداش استفاده کنید‪ .‬خب‪ ،‬بیایید‬
‫فر کنیم شما کاری را که میدانید درست بهجای کار راحات انجاام میدهیاد و‬
‫ا‬
‫فورا از رخت خواب می پرید بیرون ‪ -‬یعنی به محض صدا دادن زنگ‪ .‬وقتی فرمول‬
‫‪ 75/75/75‬را برایتان شرح دادم‪ ،‬به شما میگویم در ساعت پیروزی‪ ،‬یعنی از پنج‬
‫ا‬
‫تا شش صبح دقیقا چه کارهایی باید انجام بدهید‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬دوباره پرید وسط‪« :‬ای بابا‪ ،‬باالخره میخواهیاد فرماول را باه ماا یااد‬
‫بدهید یا نه؟" البته‪ ،‬لحنش بیادبانه نبود‪ .‬اگر شما هم در آن اتاق‪ ،‬هماراه آن ساه‬
‫ا‬
‫نفر بودید‪ ،‬حس میکردید فقط به این دلیل حرف را زد که شدیدا به روش پنج صبح‬
‫عالقهمند بود‪ ،‬همین‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬درنهایت وقار گفت‪« :‬فرمول ‪ ،75/75/75‬موضوع درس جلسه فردا‬
‫ا‬
‫صبح است‪ .‬فعال بیایید روی مرحله سوم تمرکز بماانیم‪ .‬شاما بایاد پاداشای تعیاین‬
‫کنید‪ .‬این چیزی است که به گفتاه محققاان برجساته مبحاث قادرت اراده‪ ،‬بارای‬
‫ایجاد عادات ماندگار‪ ،‬واجب است‪ .‬پاداش شاما بارای ساحرخیزی‪ ،‬میتواناد یاک‬
‫تکه شکالت تلخ برای دسر بعد از نهار باشد‪ .‬میتواند یک چرت نیم روزه باشد کاه‬
‫یکی دیگر از آیینهای بزرگترین افراد خاالق دنیاسات‪ .‬میتواناد خریادن کتاابی‬
‫باشد که مدتهاست منتظر هساتید تاا باه کتابخاناه خاود اضاافه کنیاد‪ .‬خودتاان‬
‫میتوانید کشف کنید که چه چیز برایتان بهتر است‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬فهمیدم‪ ».‬حاال‪ ،‬مطمئن بود که تمام این اطالعاات‪ ،‬ساطح‬
‫بازی تجارتش را به طرز قابل مالحظهای‪ ،‬باال خواهد برد و چهارچوبهای ذهنی‪،‬‬
‫قلبی‪ ،‬سالمتی و روحیاش را به مقدار وافری‪ ،‬ارتقا خواهد داد و از این طریق‪ ،‬باه‬
‫یک زندگی عالی هدایت خواهد کرد‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬درحالیکه تکه گچی را روی کلمه "تکرار" میگذاشت‪ ،‬گفت‪« :‬خاوب‬
‫است‪ .‬حاال‪ ،‬میرسیم به آخر ین نقطه از ایان الگاو‪ .‬بهتارین راه بارای ناابود کاردن‬
‫‪210‬‬ ‫وسوسههایی که مانع از تبدیلشدن شما به بهترین نساخهتاان میشاوند‪ ،‬بهتارین‬
‫روش‪ ،‬تکرار عادت جدیدی است که تالش در ثبت کردن آنها دارید‪ .‬کلمهای که‬
‫اینجا در ذهن متواتر میشود این است "ثبات قدم"‪ .‬در تعهدتان به باقی مانادن در‬
‫باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬برای تمام عمر ثابتقدم باشید‪ .‬خودتان را به هیچ بهانهای‬
‫و بهطور مطلق‪ ،‬وقف ادامه دادن این پیمان متحولکننده کنید‪ .‬هربار کاه روال را‬
‫ادامه میدهید‪ ،‬رابطهتان را با خود مقتدرتان‪ ،‬عمیقتر میکنید‪.‬‬
‫هربار که صابح زود از جاا بلناد میشاوید‪ ،‬شخصایتتان را پااالیش میکنیاد‪،‬‬
‫ارادهتان را تقویت میکنید و به آتش روحتان میدمید‪ .‬آنچه سعی دارم توجاه شاما‬
‫دو انسان فوقالعاده را به آن جلب کنم‪ ،‬این است که معیار واقعی سنجش شاأن و‬
‫منزلت شما‪ ،‬نه در انتظار‪ ،‬بلکه در پرتو خفیاف و زودهنگاام فرایضای اسات کاه در‬
‫خلوت خودتان انجام میدهید‪ .‬شما از طریق کارهایی که در خلوت خودتان انجام‬
‫میدهید‪ ،‬در دنیا شکست ناپذیر میشوید‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬من خیلی درباره تیم های ورزشی در سطح قهرماانی مطلاب‬
‫خواندهام‪ .‬آن مطالب‪ ،‬در ساختن تیمهای کاری در شرکتم‪ ،‬باه مان کماک کارد و‬
‫اگر یک چیز یاد گرفته باشم‪ ،‬این است که آنچه تیم را برنده میکند‪ ،‬کمتر به طارز‬
‫بازی کردنشان در ثانیه آخر مسابقه نهایی و بیشاتر باه انضابا شاان در جلساات‬
‫تمرین‪ ،‬بستگی دارد‪».‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر‪ ،‬اعالم موافقت کرد‪« :‬دقیقا‪ .‬حرکات درخشان در ثانیههای آخار یاک‬
‫مسابقه قهرمانی‪ ،‬حرکاتی خودکار؛ یعنی حاصل سااعتها تمارین خساتگیناپاذیر‬
‫همان حرکات در جلسات تمرین‪».‬‬
‫هنرمند با خودش فکر کرد‪« :‬نکته ی خوبی بود‪».‬‬
‫«قصد دارم قبل از مرخص کردن شما عزیزان‪ ،‬به یک مدل یادگیری دیگر هم‬
‫ا‬
‫بپردازم؛ مدلی که برایتان کامال روشن میکند که چطور تثبیت یک عادت‪ ،‬نیازمند‬
‫فرایندی ‪ 66‬روزه است؛ اما قبل از آن‪ ،‬میل دارم چند نکتاه عملای دیگار را دربااره‬
‫انضبا فردی‪ ،‬باشما درمیان بگذارم‪».‬‬
‫هنرمند جواب داد‪« :‬عالی است‪ .‬درس امروز خیلای بارایم مهام باود‪ .‬مایدانم کاه‬ ‫‪212‬‬
‫کمکم میکند تا به غفلتهایم غلبه کنم و مطمئنم کیفیت هنرم را باال میبارد‪ .‬هماین‬
‫اآلن هم درزمینه تحت قاعده درآوردن وضعیت جسمانیام کلی پیشرفت داشته ام‪».‬‬
‫کارآفرین با چشمکی گفت‪« :‬راست میگوید‪».‬‬
‫میلیاردر گفت‪«:‬خب‪ ،‬فقط یادتاان باشاد کاه اراده‪ ،‬در حاال خساتگی ضاعیف‬
‫میشود‪ .‬دانشمندان این شرایط را "تقلیل منیت"نام نهاادهاناد‪ .‬ببینیاد شاما هارروز‬
‫ا‬
‫صبح در حالی بیدار میشوید که باطری مهار نفستان‪ ،‬کامال پر است‪ .‬باه هماین‬
‫دلیل از شما میخواهم فعالیتهای مهم برای ساختن امپراتوریهای درونیتان را‬
‫در زمانی انجام بدهید که ظرفیتتان درنهایت خودش قرار دارد؛ یعنی پانج صابح‪.‬‬
‫نکته اینجاست‪ :‬با گذشت ساعات روز‪ ،‬شرکت در جلسات‪ ،‬چاک کاردن موبایال و‬
‫انجام امور روزمره‪ ،‬توانایی شما برای تحات قاعاده درآوردن خودتاان‪ ،‬کااهش مای‬
‫یابد؛ وهمینطور قابلیت شما برای مقابله با وسوسه ها‪ .‬این واقعیات کاه عضاالت‬
‫انضبا فردی انسان بهواسطه آن حجام از تصامیمهاا دچاار خساتگی میشاوند‪،‬‬
‫توضیح میدهد که چرا بسیاری از افراد موفق‪ ،‬در آخر کار حرکت احمقانهای انجام‬
‫میدهند که حرفه آنها را ناابود میکناد‪ .‬آنهاا تسالیم خواساتهای میشاوند کاه‬
‫موجب سقو شان میشود‪ ،‬زیرا در تمام طول روز‪ ،‬مشغول اتخاذ تصمیمهای مهم‬
‫بودند‪ .‬وقتی شب میرسد هیچ ارادهای در بااطریهاایشاان بااقی نمایماناد کاه‬
‫بتواند با هوسها مقابله کند‪».‬‬
‫کارآفرین اظهار داشت‪":‬خیلی مسحور کننده است‪ .‬این موضوع خیلی چیزهارا‬
‫برایم روشن کرد‪".‬‬
‫میلیاردر توضیح داد‪« :‬پس کلیاد ایان مسائله‪ ،‬اساتراحت و تارمیم عضاالت مهاار‬
‫نفس است‪ .‬هرگز اجازه ندهید این عضله بیشازحد خسته شود‪ .‬وقتی شما خساتهایاد‪،‬‬
‫قدرت ارادهتان در ضعیفترین حالت خودش قرار دارد‪ .‬این یک نکته کلیدی اسات کاه‬
‫باید حواستان به آن باشد‪ .‬ما بادترین تصامیم هاا و انتخاابهاایماان را زماانی اتخااذ‬
‫ا‬
‫میکنیم که شدیدا خسته هستیم‪ .‬پس اجازه ندهید کارتان باه خساتگی مفار بکشاد‪.‬‬
‫‪213‬‬ ‫ختم کالم‪ .‬بعدا یک جلسه آموزشی قدرتمند برایتان خواهم داشت دربااره اینکاه چطاور‬
‫بهترینهای دنیاا باه وسایله هنار فراموششادهای موساوم باه "بازیاابی شخصای"‪ ،‬از‬
‫سرمایههای ارزشمندی مثل قدرت اراده خود‪ ،‬محافظت میکنند‪».‬‬
‫آقای رایلی بنا بر سرفه کردن گذاشت‪ ،‬سرفههای نگرانکننده و از ته حلق‪ ،‬نه‬
‫یک سرفه کماهمیت‪.‬‬
‫ا‬
‫بعدازاینکه آرامش خود را بازیافت‪ ،‬ادامه داد‪« :‬اوه‪ ،‬لطفا این را هام بدانیاد کاه‬
‫تحقیقات همچنین ماید این اراده هم هستند که نظم بیرونی‪ ،‬انضبا فردی شما‬
‫را افزایش میدهد‪ .‬بارای هماین باود کاه اساتیو جاابز همیشاه اطمیناان حاصال‬
‫میکرد که دکوراسیون محیط کارش در شرکت نکسات‪ ،‬از ناوع مینیمالیساتی (باا‬
‫اقالم کم تهیه شده و شلو نیست) باوده و تماام آنهاا سافید رناگ شاده باشاند‪.‬‬
‫آشفتگی و ریختوپاش‪ ،‬هم مهار نفس شما را کم میکند و هم پهناای باناد اراده‬
‫شما را میدزدد‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬اینطور نظر داد‪« :‬شاید باه هماین خااطر کاه خیلای از نواباغ‪ ،‬هارروز‪،‬‬
‫همان یونیفرم واحد را میپوشند‪ .‬آنها میخواهند نظم و ساختار زندگیشان را حفاظ‬
‫کنند و درک میکنند که ما هرروز صبح‪ ،‬با مقادار محادودی از قادرت اراده و تمرکاز‬
‫ذهنی‪ ،‬بیدار میشویم‪ .‬پس بهجای هدر دادن این موهبتهای ارزشامند‪ ،‬باا پخاش‬
‫کردن آنها بین تعداد زیادی گزینه کماهمیت ‪ -‬مثلاینکه چه چیزی بپوشیم یا چاه‬
‫چیزی بخوریم ‪ -‬بهصورت خودکار تا جای ممکن‪ ،‬به کارهای اساسی میپرداختند تا‬
‫بتوانند عظیمترین قدرتهایشان را روی چند فعالیت مهم‪ ،‬متمرکز کنند‪ .‬کمکم دارم‬
‫بیشتر متوجه میشوم که نوابغ چطور به نوابغ تبدیل میشوند‪ .‬اگر هرروز فقط به هنار‬
‫میپرداختم و فقط چند کار اضافه انگشتشمار انجام میدادم‪ ،‬دیگار باه قاول شاما‬
‫دچار خستگی ناشی از تصمیمات متعادد نمیشادم‪ .‬ایان باه آن معناسات کاه دیگار‬
‫شبها آنهمه وقت را تلف نمیکردم و به پایان رسیدن روز‪ ،‬کلی گزینههای بد‪ ،‬مثل‬
‫تماشا کردن برنامههای مساخره تلویزیاون‪ ،‬خاوردن هلههولاه و نوشایدن بیشازحاد‬
‫تکیال‪ ،‬انتخاب نمیکردم‪».‬‬
‫میلیاردر اعالم داشت‪« :‬خیلی خب‪ ،‬حاال دیگر شما رفقاا باه وضاوح میدانیدکاه‪:‬‬ ‫‪214‬‬
‫تمام تغییرات در ابتدا‪ ،‬دشوار‪ ،‬در میانه راه‪ ،‬پر هرجومرج و در انتها‪ ،‬زیباا هساتند‪.‬‬
‫آن بینش کمکم دارد به یکای از باورهاای پیشفار در چهاارچوب ذهنای شاما‬
‫تباادیل میشااود‪ .‬حاااال‪ ،‬بیاییااد آن جملااه قدرتمنااد سااخنران را بااه ماادل یااادگیری‬
‫قدرتمندی تبدیل کنیم که سه فاز موردنیاز را برای تثبیت کاردن هار عاادت جدیاد‬
‫شرح میدهد‪ ،‬تا از این طریق قدرت بیشتری را به تثبیت کردن عادت سحرخیزی‬
‫اختصاص بدهید‪ .‬مطمئنم از خیلی چیزهایی که قرار است یااد بگیریاد‪ ،‬خوشاتان‬
‫میآید‪ .‬قول میدهید این قسمت را با گوش جان بشنوید؟‬
‫بعد‪ ،‬پایان جلسه درس امروز صبح را اعالم میکنیم‪».‬‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬یکصدا اعالم داشتند‪« :‬قول میدهیم‪».‬‬
‫میلیاردر پرسید‪« :‬قول مردانه؟» و انگشت کوچکش را جلو برد تا به نشانه قول‪ ،‬به‬
‫هم قالب کنند‪.‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬همانطور که انگشات کاوچکش را باه انگشات کوچاک مربایاش‬
‫قالب میکرد گفت‪« :‬قول مردانه‪».‬‬
‫هنرمند هم همان کار را کرد و گفت‪« :‬قول مردانه‪».‬‬
‫دولتمند‪ ،‬مشتاقانه گفت‪« :‬عالی است‪».‬‬
‫یکی از محافظینی که گروه سه نفره آنها را به داخل سازه تاجمحل راهنماایی‬
‫کرده بود وارد‪ ،‬شد و جدولی را از داخال کولهپشاتی بیارون کشاید‪ .‬چرا قاوهاش را‬
‫روی آن تاباند که همه ببیند چه چیزی روی آن اسات‪ .‬یاک نماودار آموزشای روی‬
‫صفحه بود‪.‬‬

‫‪215‬‬

‫آقای رایلی‪ ،‬حین اشاره کردن به فااز اول نماودار‪ ،‬گفات‪« :‬بارای تثبیات یاک‬
‫عادت جدید‪ ،‬باید کار را با مرحله اول‪ ،‬یعنی تخریب شروع کنید‪ .‬با اداماه دادن آن‬
‫فاز به مرحله دوم این فرآیند میرسید که در آن مسیرهای عصبی شکل میگیرند و‬
‫پیادهسازی واقعی عادت شروع میشود‪ .‬این‪ ،‬همان بخاش میاانی پار هرجومارج‬
‫است‪ .‬درنهایت‪ ،‬همانطور که برای تبدیل کردن هار عاادت جدیاد باه شخصایت‬
‫عادیتان تمرین میکنید‪ ،‬به مرحله آخر و فوقالعاده فرآیند میرسید؛ یعنی تثبیت‪.‬‬
‫ا‬
‫طبق دادههای حاصل از تحقیق دانشاگاه لنادن‪ ،‬کال ایان تمارین تقریباا ‪ ۹۹‬روز‬
‫زمان میبرد‪ .‬سخنران در آموزههایش‪ ،‬از این واقعیات قدرتمناد باا عناوان "دورهی‬
‫حااداقل‪ ۹۹‬روزه" نااام میباارد‪ ۹۹ ،‬روز تماارین باارای تثبیاات یااک عااادت جدیااد در‬
‫وجودتان؛ بنابراین پس از چند روز یا چند هفتاه یاا حتای دو مااه‪ ،‬از تمارین دسات‬
‫نکشید‪ .‬برای تبدیلشدن به یک عضو از باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬حداقل‪ ،‬به مادت‬
‫شصتوشش روز روی وعدهتان برای انجاام کاار بااقی بمانیاد؛ آن هام تحات هار‬
‫شرایطی‪ .‬فقط همین یک کار را انجام بدهید تا باقی زندگیتان به شکل تصااعدی‬
‫بهتر شود‪ .‬این را از صمیم قلب به شما قول میدهم‪.‬‬
‫«ببینید‪ ،‬تمام تغییرات در ابتدا دشوار هساتند‪ .‬بارای هماین اسات ساخنران اسام‬
‫مرحلااه اول را تخریااب گذاشااته اساات‪ .‬اگاار در ابتاادا دشااوار نبااود‪ ،‬دیگاار تغییاار واقعاای‬
‫بهحساب نمیآمد‪ .‬این کار قرار است دشاوار باشاد‪ ،‬زیارا قصاد داریاد الگوهاای ذهنای‬
‫سابقتان را از نو بنویسید و روشهای قدیمی عملکردتان را تخریب کنیاد‪ .‬همینطاور‪،‬‬
‫از نو نوشتن برنامههای سابق قلبی و احساسی‪ .‬میدانید چرا مقدار ساوختی کاه شااتل‬
‫فضایی ظرف شصتوشش ثانیه ابتدایی بلند شدن از زماین مصارف میکناد‪ ،‬از مقادار‬ ‫‪216‬‬
‫سوخت الزم برای تمام دوره چرخیدن در مدار زمین‪ ،‬بیشتر است؟»‬
‫هنرمند با اعتمادباهنفس جاواب داد‪« :‬زیارا پاس از بلناد شادن‪ ،‬نیااز دارد باه‬
‫نیروهای قدرتمند گرانش غلبه کند‪».‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬دقیقاا‪ .‬غلباه کاردن باه آن نیاروی اولیاه و رسایدن بهسارعت‬
‫موردنیاز برای فرار از میدان جاذبه زمین‪ ،‬نیاز به مقادیر متنابهی ساوخت دارد؛ اماا‬
‫وقتی آن مرحله را رد میکند‪ ،‬اینرسی حرکتی وارد عمل میشود و سفینه به حرکت‬
‫ا‬
‫ادامه میدهد‪ .‬اولین فاز از ایجاد هر نوع عادت جدید ‪ -‬یعنی فاز تخریاب ‪ -‬دقیقاا‬
‫مانند همین است‪ .‬شما باید به عادات ریشاهدار قبلای‪ ،‬آیینهاا و حااالت عملکارد‬
‫سنتیتان غلبه کنید‪ .‬بایاد اوج بگیریاد و نیروهاای گرانشای خودتاان را پشات سار‬
‫بگذارید؛ تا وقتی کاه اینرسای حرکتای وارد عمال شاود‪ .‬ایان کاار در ابتادا‪ ،‬بسایار‬
‫چالشبرانگیز است‪ .‬نمیخواهم الکی شما را امیادوار کانم‪ .‬شاما ظارف ایان چناد‬
‫روزی که همراهم بودید‪ ،‬کار بیدار شادن رأس سااعت پانج را خیلای خاوب انجاام‬
‫دادید‪ ،‬اما ظارف ایان دوره ‪77‬روزه اولیاه کاه در فااز اول قارار داریاد‪ ،‬باه بنبسات‬
‫میرسید‪ .‬البته هیچ مشکلی نیست‪ ،‬زیرا این هم بخشای از فرآیناد تثبیات عاادات‬
‫است که تمام افرادی که خواهان رسایدن باه بهارهوری متعاالی و زنادگی غنایتار‬
‫هسااتند‪ ،‬بایااد آن را پشاات ساار بگذارنااد‪ .‬باارای اغلااب افاارادی کااه باارای فریضااه‬
‫سحرخیزی اعالم آمادگی میکنند‪ ،‬تکتک روزهای این تمرین بسیار دشوار است‪.‬‬
‫ا‬
‫بارها حس میکنند که میخواهند تسلیم شوند‪ .‬از ایان شاکایت میکنناد کاه ذاتاا‬
‫مال سحرخیزی نیستند؛ اینکه برای این برنامه ساخته نشدند و این کاار ارزش درد‬
‫و رنجش را ندارد‪.‬‬
‫توصیه من در این مورد‪ ،‬ساده است‪:‬به هر قیمتی ادامه بدهید‪ .‬ثباات قادم در‬
‫آستانه تعالی نشسته است‪ .‬کارهایی که انجامشان از همه سختتر به نظر میآیاد‪،‬‬
‫ارزشمندترین کارها هستند‪ .‬این را باه یااد داشاته باشاید کاه انجاام کارهاای حااهز‬
‫اهمیت‪ ،‬چیزی است که بزرگترین افراد موفق و قهرمانان تمدن ما‪ ،‬قدرت خود را‬
‫ا‬
‫‪217‬‬ ‫از آن طریق به دست میآورند‪ .‬لطفا این قانون را هم به یاد داشته باشاید‪« :‬وقتای‬
‫مقابل گزینه و تصمیمی قرار میگیرید‪ ،‬همیشه گزینهای را انتخاب کنید کاه شاما‬
‫را بیشااتر از سااایرین تحتفشااار قاارار میدهااد‪ ،‬رشاادتان را افاازایش میدهااد و‬
‫موهبتها‪ ،‬استعدادها و مهارتهایتان را از درونتان آزاد میکناد‪ .‬پاس هار وقات‬
‫احساس کردید که میخواهید تسلیم شوید‪ ،‬ثبات قدم به خرج بدهید‪ .‬بهزودی باه‬
‫مرحله بعدی میرسیم و این حقیقت را درک میکنید که افکاار منفای‪ ،‬احساساات‬
‫آزاردهنده و میل شدید به تسلیم‪ ،‬همگی بخش عادی فرآیند تثبیت عاادات جدیاد‬
‫هستند‪ 77 .‬روز ابتدایی‪ ،‬چیزی مانند نوعی شکنجه مالیم به نظر میآید‪».‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬چاون مرحلاه اول دربااره تخریاب عاادات قادیمی اسات تاا‬
‫عادات جدید بتوانند پایهگذاری شوند‪ ،‬درست است؟»‬
‫ا‬
‫میلیاردر تأیید کرد‪« :‬دقیقا‪ ».‬درحالیکه مشوقانه سر میجنباناد‪ ،‬اضاافه کارد‪:‬‬
‫ا‬
‫«و صرف اینکه شما قبال قادر به انجام کاری نبودید‪ ،‬به این معنا نیسات کاه حااال‬
‫هم نمیتوانید انجامش بدهید‪ .‬الزم میدانم حرفم را تکرار کنم تا ملکاه ذهانتاان‬
‫شود‪ :‬اگر کار در ابتدا‪ ،‬دشوار نبود‪ ،‬دیگر تغییر واقعی و ارزشمند بهحساب نمیآمد‪.‬‬
‫جامعه ذهن ما را طوری برنامهریزی کرده است که باور کنیم چون کااری در ابتادا‬
‫دشوار است‪ ،‬چیز بدی قرار است برایمان اتفاق بیفتد؛ و باا برخاورد باه دشاواری‪،‬‬
‫باید دست از انجام آن کار بکشیم و برگردیم به خاناه امان روال عاادی ساابقمان‪.‬‬
‫این روش‪ ،‬عملکرد حاصلش میشود رشد و تکاملی در حد صفر بارای رسایدن باه‬
‫اسطورگی‪ ،‬صفر‪».‬‬
‫کارآفرین اعالم موافقت کرد‪« :‬حقیقت اسات‪ .‬تماام کساانی کاه مایشناسام‪،‬‬
‫هرروز‪ ،‬همان روال قبلی زندگیشان را تکرار میکنند‪ .‬حاال‪ ،‬شاید نه هماه کساانی‬
‫ا‬
‫که میشناسم‪ ،‬اما قطعا اغلب آنها اینگونه هستند‪ .‬همان افکار‪ ،‬همان رفتارها و‬
‫همان حرکات‪».‬‬
‫آقای رایلی گفت‪« :‬اینکه آنها قادر به تغییر کردن نیستند‪ ،‬حقیقت ندارد‪ .‬موضاوع‬
‫فقط این است که آنها تعهد ندادهاند کاه خودشاان را بهباود بدهناد‪ .‬میدانیاد؟ تماام‬
‫کارهایی که اکنون به نظرتان راحت میآیند‪ ،‬زمانی برایتان دشوار بودند‪».‬‬ ‫‪218‬‬
‫بعد‪ ،‬میلیاردر از محافظ خواست چرا قوهاش را بدهد و نورش را روی بخشی از‬
‫مدل یادگیری که به بخش دوم فرایند تثبیت مرباو میشاد‪ ،‬نگاه داشات‪ .‬رو باه‬
‫محافظ گفت‪« :‬ممنونم کریشنا‪».‬‬
‫سپس‪ ،‬ادامه داد‪« :‬اینجا را ببینید‪ .‬تمام تغییارات در میاناه راه‪ ،‬پار هرجومارج‬
‫هستند‪ .‬مرحله دوم را "پیادهسازی" اسم گذاشتند؛ زیرا مانند این است کاه در حاال‬
‫یک نوع نوسازی درونی هستید‪ .‬باید زیربنای ذهنی سابق فرو بریزناد تاا زیربناای‬
‫بهتری جای آنها بنا شوند‪ .‬این مرحلاه‪ ،‬شاما را گایج میکناد‪ ،‬تحات تانش قارار‬
‫میدهد و سرخورده میکند‪ .‬در این مرحله‪ ،‬حتی بیشتر از قبال‪ ،‬باهجا زدن و کناار‬
‫گذاشتن تصمیمتان برای پیوستن به باشگاه پنج صبحیها ‪ -‬بهعنوان یک تصمیم‬
‫مزخرف ‪ -‬فکر میکنید‪ .‬آرزو میکنیاد کااش شاود دوبااره باه رختخاواب گارمتاان‬
‫برگردید و در خواب‪ ،‬گوسفند بشمارید‪ .‬فقط این را بدانید که تمام این حاالت‪ ،‬خوب‬
‫و طبیعی هستند‪ .‬درواقع خیلی خوب هساتند‪ .‬اگرچاه باه چشام خودتاان مشاهود‬
‫نیست‪ ،‬در مسیر عادت سازی برای سحرخیزی برای باقی عمر‪ ،‬در حال پیشارفت‬
‫ا‬
‫هستید‪ .‬اوضاع از اینجا به بعد‪ ،‬قرار است راحتتر شود‪ .‬واقعا قارار اسات راحاتتار‬
‫شود‪ .‬شما در حال گذراندن مرحلاه دوم ایان روش اجرایای هساتید؛ و ایان مرحلاه‬
‫ا‬
‫واقعا پرهرجومرج و آشفته به نظر میآید؛ اما واقعیت ایان اسات کاه شاما باه طارز‬
‫زیبایی در حال رشد و نزدیک شدن به سطح جدیدی از عملکرد هساتید‪ .‬باه قاول‬
‫کارل یونگ‪ ،‬روانشناس مشهور‪« :‬در تمام بینظمیها‪ ،‬نوعی نظم مخفای برقارار‬
‫است‪».‬‬
‫«پس‪ ،‬زمانی که شما مشغول تثبیت این برنامه جدید روزانه ارزشمند و سااختن‬
‫مسیرهای عصبی جدید هستید‪ ،‬کل ساختار مغزتان در حاال ارتقاا و تغییار اسات‪.‬‬
‫ا‬
‫کل سیستم وجودتان‪ ،‬از نو ساختاربندی میشود‪ .‬شما واقعا در قلماروی ناآشانایی‬
‫قاارار داریااد‪ .‬شااما در حااال شااکوفه زدن هسااتید‪ .‬ساارزمینهااای جدیاادی را از‬
‫قابلیتهای فردی‪ ،‬فتح نموده و به جهانهای سطح باالتری از بهینهسازی بشری‬
‫‪219‬‬ ‫دسترسی پیدا میکنید‪ .‬در این مرحله‪ ،‬ترشح هورمون ترس یا کورتیزول در بدنتان‬
‫افزایش پیدا میکند؛ بنابراین به کرات احساس ترس خواهید کرد‪ .‬تنها اتفااقی کاه‬
‫درون مغزتان در حال ر دادن است‪ ،‬این است مغزتان مقادیر متناابهی انارژی را‬
‫مصاارف میکنااد؛ بنااابراین در مرحلااه دوم از فرآینااد عااادت سااازی‪ ،‬اغلااب اوقااات‬
‫احساس خستگی میکنید‪ .‬حکما‪ ،‬پیامبران و فالسفه عهد باساتان چناین تحاول‬
‫شخصی را "شب تارک روح" لقب دادهاند‪ .‬چیزی کاه زماانی کارم ابریشامی بایش‬
‫نبود‪ ،‬حاال در بحبوحه هرجومرج به طرزی جادویی‪ ،‬دارد به پروانه تبدیل میشود‪.‬‬
‫عرفا در نوشتههایشان‪ ،‬از تحول واقعی و عمیق بهعنوان سفری شامل مرگهای‬
‫کوچک یاد کردند‪ :‬توی قدیمی باید بمیرد تا توی جدیاد‪ ،‬از ناو زاده شاود‪ .‬باه قاول‬
‫سخنران‪ :‬برای ارتقا یافتن به سطح عظمت‪ ،‬باید فرآیند نابودسازی ضعفهایات را‬
‫پشت سر بگذاری‪.‬‬
‫«اعتراف میکنم که جمله دراماتیکی است؛ اما مربی عین حقیقت را میگوید‪.‬‬
‫در مرحله دوم‪ ،‬گاهی حتای ممکان اسات فکار کنیاد تماام زنادگیتان دارد از هام‬
‫میپاشد؛ اما حقیقت این است که تمام آن دارد به هم متصل میشود و حتی بهتر‬
‫ا‬
‫میشود‪ .‬همانطور که قبال یااد گرفتیاد‪ ،‬ادراکاات بشاری شاما اغلاب اوقاات‪ ،‬باا‬
‫واقعیت یکای نیسات‪ .‬موضاوع ایان اسات کاه شاما دنیاا را از پشات یاک عدسای‬
‫میبینید‪ .‬واقعیت ایان اسات کاه تاوهم امنیات‪ ،‬اغلاب اوقاات خیلای مهلاکتر از‬
‫برخاستن و رفتن بهسوی تعالی فردی است‪ .‬باید حدود ‪ ۱۱‬روز در مرحلاه دوم ایان‬
‫فرآیند باقی بمانید و بدانید که پاداشی وصفناشدنی در راه است‪».‬‬
‫هنرمند وارد بحث شد‪« :‬خیلی از حرفهایتان خوشم آماد‪ ».‬بعاد‪ ،‬باه خاودش‬
‫قول داد‪« :‬من عادت سحرخیزی را برای باقی عمرم تثبیت میکنم؛ حتی ا گر این‬
‫افسون را به کشتن بدهد‪».‬‬
‫میلیاردر ساکت شد‪ .‬سپس ادامه داد‪« :‬من این فرآیند پوساتانادازی و تحاول را‬
‫بارها و بارها تجربه کردم‪ .‬هربار که میخواهم عادت جدیدی را تثبیت کنم یا مهاارت‬
‫بزرگتری را به دست بیاورم یا باور پیشرفتهای را در درونم ایجاد کنم‪ ،‬وارد این چرخاه‬
‫مرگ و تولد مجدد میشوم‪ .‬باید به شما بگویم‪ ،‬گاهی حس میکنید دنیاایتاان دارد‬ ‫‪201‬‬
‫به آخر میرساد‪ .‬گااهی عجیاب مایترساید‪ .‬بارای مادتی خیلای احسااس خساتگی‬
‫میکنید و بهواسطه نجواهای تاریک نفاستاان‪ ،‬دچاار سرگشاتگی میشاوید‪ .‬حتای‬
‫گاهی اوقات‪ ،‬حس میکنید دارید به جنون میرساید‪ .‬بارای هماین اسات کاه عاده‬
‫کمی این کار را انجام میدهند و عده کمی به سطح نادر عملکرد متعالی میرساند و‬
‫در سطح جهاانی روی جامعاه اثرگاذاری میکنناد‪ .‬ایان ورزش سلحشاوران واقعای و‬
‫کامل است‪ .‬نیازمند مقادیر عظیمی شهامت‪ ،‬اعتقاد و قدرت شخصیتی است کاه در‬
‫حد غیرمعمول است‪ .‬شاما تماام ایان خصوصایات را در وجودتاان داریاد‪ .‬فقاط بایاد‬
‫ا‬
‫تصمیم بگیرید تاا از آنهاا اساتفاده کنیاد‪ .‬هماانطور کاه قابال گفاتم‪ ،‬باا تمارین و‬
‫شکیبایی‪ ،‬کار به کل راحتتر میشود و درنهایت‪ ،‬به حالت خودکار درمیآید‪».‬‬
‫میلیاردر درحالیکه مانند یک مربی راگبی کف دستها را به هم میزد‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫«خب‪ ،‬میدانم که مطالب را خوب متوجه میشاوید‪ .‬در مسایر پیادهساازی عاادت‬
‫جدید‪ ،‬از طریق شکستن الگوهای قدیمی که در مرحله یک اتفاق میافتاد‪ ،‬بااقی‬
‫بمانیااد‪ .‬بعااد در مرحلااه دوم‪ ،‬کااار را بااا شااکل دادن ماادار جدیااد در مغزتااان ‪ -‬کااه‬
‫بهواسطه نوروپالستیسیته و ایجاد مسیرهای عصبی بهتر در هسته احساسایتاان‬
‫ا‬
‫انجام میگیرد ‪ -‬ادامه بدهید‪ .‬اگر این کارها را انجاام بدهیاد‪ ،‬مطمئناا باه مرحلاه‬
‫سوم یا بخش نهایی عروجتان میرسید؛ مرحله تثبیت‪ .‬به یاد داشاته باشاید‪ :‬تماام‬
‫تغییرات در ابتدا دشوار‪ ،‬در میانهی راه پرهرجومرج و در انتها‪ ،‬زیبا هستند‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬کمی مکث کرد و سپس ادامه داد‪« :‬مرحله نهاایی‪ ،‬جاایی اسات کاه‬
‫همهچیز در کنار هم جمع میشوند و شما میتوانید مزایای تعهد فوقالعاادهتاان را‬
‫برای تبدیلشدن به یک عضو داهمی باشگاه پنج صبحیها تجرباه کنیاد‪ .‬شاما در‬
‫ا‬
‫حال نزدیک شدن به انتهای دوره تقریبا ‪ ۹۹‬روزهای هستید کاه مغاز و خاود بشار‪،‬‬
‫برای تثبیت یک عادت جدید‪ ،‬به آن نیاز دارد‪ .‬پس حاال‪ ،‬وقت موفقیت است‪ .‬شما‬
‫اختالالت اولیه را پشت سر گذاشتید‪ ،‬مسیر خطرناک و پر هرجومرج فاز میاانی را‬
‫به انتها رساندید و قویتر‪ ،‬ماهرتر و صمیمیتر با ذات شکستناپذیر و متعالیتر‪ ،‬از‬
‫‪200‬‬ ‫آن خارج شدید‪ .‬حاال با قدرت پرشکوه خودتان بهعنوان الگو‪ ،‬قادر به قدم گذاشتن‬
‫به عرصههای بزرگتر و اثرگذاری روی افراد بیشتری هستید‪ .‬حاال‪ ،‬برای این دنیاا‬
‫مفیدتر هستید‪ ،‬زیرا بخش اعظم قهرمانی ذاتی خود را تحت اختیار گرفتیاد‪ .‬تماام‬
‫تالشهای سخت‪ ،‬فداکاریها‪ ،‬رنجها‪ ،‬ثبات قدم دقیق و شهامت درخشاانتاان‪،‬‬
‫در این مرحله جمع شده و عادت جدیدی که مشاغول کاارکردن روی آن بودیاد‪ ،‬در‬
‫سطح روانی‪ ،‬احساسی‪ ،‬جسمی و روحی درونتان‪ ،‬تثبیت و به روش عادی جدیدتان‬
‫تبدیل شده است‪».‬‬
‫هنرمند حیران پرسید‪« :‬روش عادی؟ یعنی پس از آن زندگی آسان میشود؟»‬
‫میلیاردر‪ ،‬ناگهان شروع کرد به انجام دادن حرکت شنای استقامت‪.‬‬
‫کارآفرین با تعجب پرسید‪« :‬حاال دارید چه کار میکنید؟» بعد با خودش گفت‪:‬‬
‫«از آنچه میپنداشتم دیوانهتر است‪ .‬دوستش دارم‪».‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬هدف اصلی حیات رشد است؛ یعنی بهطور مساتمر خاودت را‬
‫تحتفشار قرار بدهی تا قابلیتهای بیشتری از تاو ظااهر شاود‪ .‬شانای اساتقامت‬
‫روزانه‪ ،‬نهتنها مان را در مسایر بهینهساازی مساتمر بارای رسایدن باه تعاالی نگاه‬
‫ماایدارد‪ ،‬همچنااین روشای عااالی اساات باارای اینکااه احساااس جااوانی‪ ،‬شااادی و‬
‫سرزندگی را در خودم حفظ کنم‪».‬‬
‫دولتمند صنعتی‪ ،‬از جا بلند شد‪« .‬برای یک برنده‪ ،‬قله هر کوه‪ ،‬پایه کاوه دیگار‬
‫است‪ .‬پیادهسازی یک عادت جدید عاالی‪ ،‬فرصاتی شااخص ایجااد میکناد بارای‬
‫شااروع عااادت بعاادی‪ .‬میدانیااد؟ ماان روزانااه هاازار شاانا انجااام ماایدهم‪ .‬تماارین‬
‫فوقالعادهای است‪ .‬یکی از بهترینهاست‪ .‬خیلی هم ساده است‪».‬‬
‫«انجام روزانه هزار شنای استقامت‪ ،‬همچنین تشریفاتی است بارای اینکاه باه‬
‫من یادآوری کند که باید مسیر را به جلو ادامه دهم؛ و به رشد کردن ادامه دهم‪ .‬به‬
‫ارتقا دادن چهارچوبهای ذهنی‪ ،‬قلبی‪ ،‬سالمتی و روحیام و ادامه دادن صاعودم‬
‫به سمت بهترین نسخه خودم ادامه دهام‪ .‬حقیقات ایان اسات کاه هایچ ترسای از‬
‫شکست خوردن ندارم‪ .‬شکست هام بخشای از فرآیناد یاادگیری پارواز اسات‪ .‬تنهاا‬
‫وحشتم از این است که رشد نکنم‪».‬‬ ‫‪202‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬منظورتان را فهمیدم‪ ».‬و سریع در دفتر یادداشتش نوشت‪.‬‬
‫میلیاردر ادامه داد‪« :‬واقعیت هیجانانگیز‪ ،‬این اسات کاه باا رسایدن شاما باه‬
‫نقطه حالت خودکار‪ ،‬دیگر برای بیدارشدن رأس ساعت پانج‪ ،‬نیااز باه هایچ قادرت‬
‫ارادهای ندارید‪ .‬بهکارگیری این رژیم‪ ،‬جدید در سیستمعامل وجودتان کامال شاده‬
‫است‪ .‬بیدار شدن قبل از ساپیدهدم‪ ،‬باه ذات ثاانی شاما تبادیل میشاود و برایتاان‬
‫ا‬
‫خیلی راحت میشود و هدیهای واقعی که ظرف آن دوره حادودا ‪ ۹۹‬روزه باه خااطر‬
‫تعالی و ازخودگذشتگیتان دریافت میکنید‪ ،‬این است که‪ :‬قدرت ارادهای که از آن‬
‫برای پیادهسازی عادت سحرخیزی استفاده میکردید‪ ،‬حاال موجب آزادسازی یک‬
‫رفتار متعالی دیگر شده است‪ .‬پس حاال فرصت این را دارید که بهرهوری‪ ،‬کامیابی‪،‬‬
‫شادی و موفقیات بیشاتری را تجرباه کنیاد‪ .‬باهطاور مثاال‪ ،‬ایان راز مخفای تماام‬
‫ورزشکاران حرفهای است‪ .‬اینگوناه نیسات کاه آنهاا در مقایساه باا افاراد عاادی‬
‫انضبا فردی بیشتری داشته باشند‪ .‬موضوع این است که آنها به مادت ‪ ۹۹‬روز‪،‬‬
‫باارای کنتاارل تکانااههای ذهناایشااان‪ ،‬روی تمااام داشتههایشااان ساارمایهگذاری‬
‫میکنند؛ تا زمانی که عادت برنده در آنها تثبیت شود‪ .‬بعد از آن‪ ،‬قدرت اراده خود‬
‫را به سمت هدف جدیادی تغییرجهات میدهناد کاه ساطح خبرگای آنهاا را ارتقاا‬
‫میدهند؛ یعنی سرا تمرین دیگری میروند که به آنها کماک میکناد ساردمدار‬
‫زمینه حرفهایشان باشند و به پیروزی دست پیدا کنند‪ .‬روش بازی افراد حرفاهای‬
‫این است‪ :‬پیادهسازی یک عادت‪ ،‬از پی پیادهسازی یک عادت دیگر‪ .‬بهمرورزمان‪،‬‬
‫رفتارهای برنده آنها به حالت خودکار د آمده و نظاممند میشد‪ .‬تثبیت و ریشاهدار‬
‫میشد‪ .‬وقتی اتصال عصبی الزمه ایجاد میشد‪ ،‬دیگر برای ادامه دادن عادت‪ ،‬به‬
‫تالش نیاز نبود‪ .‬این ابرستارهها‪ ،‬عادت برنده را آنقدر تکرار میکردند کاه باهجایی‬
‫رسیدند که فراموش میکردند چطور نباید آن کار را انجام دهند‪».‬‬
‫کارآفرین نظر داد‪« :‬یعنی بهجایی میرسیدند که انجام عادت از انجاام نادادن‬
‫آن‪ ،‬راحتتر بود‪ ،‬درست است؟»‬
‫ا‬
‫‪203‬‬ ‫میلیاردر جواب داد‪« :‬کامال صحیح است‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬هیجانزده شاده باود‪« .‬ایان مطالاب‪ ،‬بهشخصاه بارای مان و کاارم‪،‬‬
‫بهعنوان یک نقاش‪ ،‬خیلی ارزشمند است‪ .‬برای اینکه ایان فرآیناد را باهطور کامال‬
‫درک کنم‪ ،‬هرکدام از این سه مرحله ‪ -‬تخریب‪ ،‬پیادهساازی و تثبیات ‪ -‬حادود ‪۱۱‬‬
‫روز طول میکشد‪ .‬درست است؟»‬
‫«درست است‪ .‬بعد از حدود ‪ ۹۹‬روز‪ ،‬بهصورت یک برنامه روتین خودکار درمیآید‪.‬‬
‫این همان نقطه حالت خودکار است؛ زیرا عادات ما حدود نه هفته وقت الزم دارند تاا‬
‫تثبیت شوند‪ .‬پس از یک هفته‪ ،‬از بیدار شدن رأس ساعت پنج‪ ،‬جدا نشوید‪ .‬باا وجاود‬
‫تمام چالشها و آزمونها‪ ،‬بیوقفه مسیر تمرین را ادامه دهید‪ ،‬درست همانطور کاه‬
‫شاه جهان در دورهای که خودش و کارگرهایش مشغول بنا کردن تاجمحال و تبادیل‬
‫کردن آن باه یکای از عجایاب هفتگاناه دنیاا بودناد‪ ،‬عمال کردناد‪ .‬تعاالی‪ ،‬نیازمناد‬
‫شکیبایی است و نبو ‪ ،‬نیازمند زمان‪ .‬همزماان باا طلاوع خورشاید‪ ،‬یاک سااعت باه‬
‫خودتان تخصیص دهید و در این مسیر‪ ،‬ثابتقدم بمانید و وقتای تاوده ماردم خاواب‬
‫هستند‪ ،‬به توسعه دادن چهار امپراتوری درونیتان ادامه دهیاد‪ ،‬امپراتوریهاایی کاه‬
‫با بنا کردن آنها‪ ،‬میتوانید امپراتوریهای بیرونای کاه باا قلبهاای بزرگتاان آرزوی‬
‫تحقق آنها را دارید‪ ،‬خلق کنید‪ .‬ندای کاهنات را نادیده نگیرید‪ ،‬ندایی برای گسترش‬
‫دادن کاملترین استعدادهایتان‪ ،‬بزرگ کردن قدرت تماشااییتاان‪ ،‬مضااعفکردن‬
‫شادیتان و کشف بهشت آرامشی درونای کاه هایچ رخاداد بیرونای نمیتواناد باعاث‬
‫نقصان آن شود‪ .‬دوستان من‪ ،‬این روشی است که میتوانید به شکل منحصربهفرد و‬
‫خاص خودتان‪ ،‬به یکی از عجایب دنیا تبدیل شوید‪».‬‬
‫کارآفرین با شادمانی گفت‪« :‬خیلی لذت بردم‪ .‬آفرین! عالی باود‪ .‬حااال معلاوم‬
‫شد چرا افراد انگشتشماری عادات الزم برای رسیدن به تعالی را دارند؛ زیرا ماردم‬
‫عادی به اندازه کافی باه هادف خاود متعهاد نمایمانناد تاا نتاایج اولیاه را ببینناد‪.‬‬
‫میتوانند این کار را انجام دهند‪ ،‬انجام نمیدهند‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬به قصد اعالم موافقت گفت‪« :‬بله‪ .‬برای همین است که اطالعاات‪،‬‬
‫آموزش‪ ،‬یادگیری و رشد‪ ،‬به این اندازه مهم و سرنوشتساز هساتند‪ .‬بیشاتر ماردم‪،‬‬ ‫‪204‬‬
‫اطالعی از این مدل یادگیری و بینشهای کاربردی کاه دربااره آن برایتاان فااش‬
‫کردم‪ ،‬ندارند؛ و چون نمیدانند‪ ،‬نمیتوانند آنها را به کار بگیرناد و دانشای کاه باه‬
‫کار گرفته نشود‪ ،‬موجب میشود کاه نتوانیاد از قابلیتهاایتاان باهعنوان سارمایه‬
‫استفاده کنید‪ .‬همه ما برای پیروزی خلق شدهایم‪ .‬نکتاه غمانگیاز‪ ،‬ایان اسات کاه‬
‫اغلب ما هیچوقت درزمینه فلسفه و روشی کاه ساخنران باه مان یااد داد‪ ،‬آماوزش‬
‫ندیدهایم‪ .‬خداوندا‪ ،‬ما باید این دنیا را بهجای بهتری تبدیل کنیم‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین و هنرمند باهم قول دادند‪« :‬حتما‪».‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬لحظهای درنگ کرد تا ذات فراماوش ناشادنی محایط پیراماونش را‬
‫تماشااا کنااد‪ .‬او کنااار مااردی ایسااتاده بااود کااه طاای یااک ماااجراجویی عجیااب‪،‬‬
‫شگفتانگیز و زیبا‪ ،‬عاشقش شده بود‪ .‬او داخال یکای از عجایاب هفتگاناه دنیاا‪،‬‬
‫واقااع در هندوسااتان‪ ،‬ایسااتاده بااود؛ ساارزمینی کااه همیشااه آرزوی دیاادن من ااظر‬
‫حیرتآور‪ ،‬لذتهای یگانه و مردمان خاص و خارقالعاده آ ن را داشت‪.‬‬
‫کمی به آنچه در زندگی معمولش ظاهر شده بود‪ ،‬اندیشید‪ .‬دسیسهها‪ ،‬دزدیها‬
‫و خیانتها‪ .‬در آن لحظه خندیاد؛ ناه از هماان خنادههاای ظااهری کاه نشاان از‬
‫قدرتمند بودن داشت‪ .‬این یک شادی آشکار شخصی بود که همان موقع‪ ،‬یکای از‬
‫گنجینههای مهم زندگی را کشف کرده بود‪.‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬در آن لحظه متوجه شد کاه چقادر ماورداحترام خداوناد قارار گرفتاه‬
‫است‪ .‬اقدام شرکای تجاریاش در جهت غصب شارکت‪ ،‬بااالخره باه نحاوی حال‬
‫میشد‪ ،‬زیرا روزگار همیشه روشی برای حل کردن مساهل به بهترین شکل ممکن‪،‬‬
‫دارد‪ .‬البته او یادگرفته بود که نباید حسهای طبیعی مانند خشم‪ ،‬ناامیدی و گاهی‬
‫غصه که هرازگاه وقتی به وضعیتش فکر میکرد‪ ،‬به قلبش مینشسات را سارکوب‬
‫کند‪ .‬درعینحال درک میکرد که چیزهایی مهمتار از ثاروت‪ ،‬شاهرت و محبوبیات‬
‫وجود دارند‪.‬‬
‫با خودش فکر کرد‪« :‬هیچچیز به اندازه شادیام‪ ،‬ارزشمند نیست‪ .‬هیچچیز باه‬
‫‪205‬‬ ‫اندازه آرامش ذهنم‪ ،‬قیمت ندارد‪».‬‬
‫او‪ ،‬عشق را یافته بود‪ .‬هنوز سالمتیاش را در ساطح عاالی داشات‪ .‬چیزهاای‬
‫بسیاری داشت که بابت آنها شاکر باشد‪ :‬دو چشم بارای دیادن زیباییهاای ایان‬
‫دنیای شگفت‪ ،‬دو پا برای کشاف کاردن‪ ،‬غاذایی کاه هار شاب روی میاز داشات‪،‬‬
‫درحالیکه میلیاردها نفر با شکم خالی میخوابیدند‪ ،‬سقفی بااالی سارش کاه او را‬
‫پناه میداد‪ ،‬کتابهای سرشار از خرد در کتابخانهاش داشات کاه بخواناد‪ ،‬شاغلی‬
‫داشت که خالقیتش را تقویت کند؛ و همانطور که میلیاردر اغلب اوقات میگفت‪،‬‬
‫فرصتی داشت برای رسیدن به تعالی آشکار تا نهتنها خودش از آن نفع ببرد‪ ،‬بلکاه‬
‫بهجامعه نیز خدمت کند‪.‬‬
‫و بهاینترتیب‪ ،‬در آن بنای باشکوه‪ ،‬همزمان با طلوع آفتاب در آسامان پهنااور‬
‫هندوستان‪ ،‬کارآفرین در قلبش کاری را برای انجام یافت که ما باید بیشتر آنها را‬
‫انجام دهیم‪.‬‬
‫او بخشید‪ .‬خصومت خود را با سرمایهگذارها‪ ،‬رها کرد‪ .‬رنجاش خاود را از تماام‬
‫کسانی که او را بیاعتبار کرده بودند رها کرد‪ .‬تمام ناامیدیهای وزینش را نیز رهاا‬
‫کرد‪ .‬زنادگی‪ ،‬کوتااهتر از آن اسات کاه مسااهل را زیاادی جادی بگیاریم‪ .‬در پایاان‬
‫زندگیاش‪ ،‬آنچه بیش از همه اهمیت داشت‪ ،‬این نبود کاه آیاا آن سارمایهگاذارها‬
‫مالکیت شرکتش را به دست میگرفتند یا نه؛ مهم ایان باود کاه او باه چاه انساانی‬
‫تبدیل میشد‪ ،‬مهم کیفیتی بود که او اراهه میداد؛ و اینکه چقدر میخندید و چقدر‬
‫خوب زندگی میکرد‪.‬‬
‫حق با میلیاردر بود‪ :‬هر انسانی‪ ،‬بر اساس سطح آگاهی فعلی و قادرت درونای‬
‫کااه میتوانااد تحاات اختیااار درآورد‪ ،‬بهتاارین نسااخهاش را اراهااه میدهااد؛ و اگاار‬
‫سرمایهگذارانش میرسید‪ ،‬بهتر از اینها عمل میکردند‪ .‬آنها باعث درد و رنجش‬
‫او شده بودند؛ چون در سطوح ژرف خودشان‪ ،‬در رنج و عذاب بودند‪ .‬کسانی که باه‬
‫دیگران آسیب میزنند‪ ،‬از درون‪ ،‬از خودشان متنفر هستند‪ .‬بله اینطور نگاه کردن‬
‫به مساهل‪ ،‬در تمدن ما رایج نیست؛ اما شاید به همین دلیل است کاه دنیاای ماا از‬
‫این همه جنگ‪ ،‬خطر و نفرت پر شده است‪ .‬شاید مطابق آموزههای میلیاردر‪ ،‬تمام‬ ‫‪206‬‬
‫آنچه تجربه کرده باود‪ ،‬ناوعی کساب آماادگی ارزشامند باود بارای تبدیلشادن باه‬
‫شخصیت واالتر؛ تا از ایان طریاق‪ ،‬از درخشاانتارین قابلیتهاا و موهباتهاایش‬
‫استفاده کند و وعدههای تقدیر متعالیاش را طوری درک کند که باعث خدمت باه‬
‫خلق شود‪ .‬شاید زمانی که حس مایکنیم قارار اسات تماام دارونادار خودماان را از‬
‫دست بدهیم‪ ،‬خود متعالیمان را بشناسیم‪.‬‬
‫این مربی عجیب و نابغه که مقابلش ایستاده بود‪ ،‬آقای اساتون رایلای‪ ،‬داشات‬
‫محتوای قلبش را برایشان بیرون میریخت‪ .‬برای آنها توضیح میداد که چطور‬
‫برنامااه هاارروزه ساااده و درعینحااال نهچناادان راحاات پیوسااتن بااه باشااگاه پاانج‬
‫صبحیها‪ ،‬میتواند سطح بهرهوری‪ ،‬کامیابی و رفاه هر کسی که آن را به کار بگیرد‬
‫را ارتقا دهد‪ .‬او به تمام وعدههای بلند مرتبهای که در مالقات عجیب اولشاان در‬
‫سمینار مسحورکننده سخنران داده بود‪ ،‬عمال کارده باود‪ .‬او ثابات کارده باود کاه‬
‫نهتنها درزمینه صنعت‪ ،‬بلکه در شرافت و نجابت هم یک خداست‪.‬‬
‫با خودش گفت‪« :‬دنیا به افراد بیشتری مثل این مرد نیاز دارد؛ ماردان و زناانی‬
‫که رهبران ناب هستند‪ ،‬افرادی که ناه باه خااطر سامت بازرگ و تهدیاد جایگااه و‬
‫موقعیتشان‪ ،‬بلکه بهواسطه قدرت شخصیت‪ ،‬اصالت تخصص‪ ،‬شفقت موجود در‬
‫قلب و از خودگذشتگی غیرمعماولشاان بارای اثرگاذاری روی زنادگی افاراد‪ ،‬روی‬
‫آنها تأثیر میگذارند‪ .‬رهبران واقعی‪ ،‬مردم را نه با اعتیااد خودخواهاناه باه منیات‪،‬‬
‫بلکه با ازخودگذشتگی ناشی از خرد متعالی‪ ،‬رهبری میکنند‪».‬‬
‫کارآفرین به یاد سخنان مایا انجلو‪ ،‬شاعر معروف افتاد‪« :‬آرزویم بارای تاو‪ ،‬ایان‬
‫است که ادامه دهی‪ .‬به بودن آنچه هستی ادامه دهای و ایان دنیاای بادذات را باا‬
‫مهربانیهایت‪ ،‬شگفتزده کنی‪».‬‬
‫در آن لحظه‪ ،‬همچنین تعالیم مادر ترزا به ذهنش رسید‪« :‬اگر هار کاس فقاط‬
‫جلوی در خانه خودش را تمیز میکرد‪ ،‬تمام دنیا پاکیزه میشد‪».‬‬
‫و بهاینترتیب‪ ،‬در آن صبح بسیار وی ه‪ ،‬درون یکی از زیباترین بناهاای دنیاا‪ ،‬او‬
‫‪207‬‬ ‫نهتنها همه را بخشید‪ ،‬بلکه عهدی با خودش بست؛ اینکاه باه شاکلی بایساابقه‪،‬‬
‫درک کند که بهینهسازی فردی‪ ،‬بهترین راه برای ایجاد بهبود در وضع دنیاست؛ و‬
‫گسترش دادن نبو درون‪ ،‬سریعترین راه برای ارتقای رابطهاش باا دنیاای بیارون‬
‫است‪ .‬با خودش عهد بست که نهتنها دیگر به خودکشی فکر نکند‪ ،‬بلکه برای باقی‬
‫عمرش‪ ،‬هرروز‪ ،‬رأس سااعت پانج بیادار شاود و رهاا از انحرافاات پایش پاافتااده‪،‬‬
‫برانگیختگیهای بیاهمیت و پیچیدگیهای غیرضروری‪ ،‬موهبت ساعت پیاروزی‬
‫را به خودش ارزانی دارد‪ .‬به خودش قول داد تا به تحت قاعده درآوردن چهاارچوب‬
‫ذهنی‪ ،‬پاالیش چهارچوب قلبی‪ ،‬تقویت چهارچوب ساالمتی و ارتقاای چهاارچوب‬
‫روحیاش‪ ،‬ادامه دهد‪.‬‬
‫او میخواست با وجود تمام بهانهها‪ ،‬انجام تمام اینهاا را از خاودش بخواهاد؛‬
‫زیرا لیاقت تجربه کردن عظمت شخصیاش را داشات و امیاد داشات باه یکای از‬
‫قهرمانانی تبدیل شود که دنیا در انتظارش نشسته است‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬با صدایی زیادی بلند‪ ،‬فریاد زد‪« :‬بگذریم! حاال سه تاکتیک نهایی و‬
‫کاربردی که شما را در امر تثبیات عاادت جدیاد یااری میکنناد‪ .‬مان خیلای وقات‬
‫ا‬
‫زیادی را صرف این موضوع کردم؛ زیرا بارای موفقیاتتاان کاامال ضاروری اسات‪.‬‬
‫خیلی سر یع این سه تکنیک را برایتان شرح میدهم؛ تکنیکهاایی کاه تحقیقاات‬
‫ثابت کردند میتوانند به شما کمک کنند تا عادت سحرخیزی را داهمیکنیاد‪ .‬بعاد‪،‬‬
‫از اینجا بیرون نمیرویم‪».‬‬
‫چرا قوه را بیرون کشید و پرتو آن را روی سقف اتاق متمرکز کرد‪ .‬این جماالت‬
‫زیبا بهتدریج ظاهر شدند‪:‬‬
‫‪ .۴‬برای ماندگار کردن یک عادت‪ ،‬هرگز آن را بهتنهایی پیادهسازی نکنید‪.‬‬
‫‪ .۱‬آموزگار با یاددادن مطلب‪ ،‬بیشتر از همه یاد میگیرد‪.‬‬
‫‪ .۳‬درست زمانی که حس میکنید میخواهید جا بزنید‪ ،‬باید به پیشروی ادامه دهید‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬بار دیگر لبخند زد‪« .‬تعالیم خیلی سادهای هستند‪ .‬نه؟ به طرز عمیقی‬
‫ساده هستند‪ .‬چون به طرز سادهای عمیاق هساتند‪ .‬نکتاه اول‪ ،‬باه شاما یاادآوری‬
‫میکند که اینها اگر به شکل گروهی انجاام بگیرناد‪ ،‬عمیاقتار خواهناد باود‪ .‬باه‬ ‫‪208‬‬
‫همین دلیل است که عضویت در باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬ایانقادر قدرتمناد اسات‪.‬‬
‫شما قرار نیست این برنامه صبحگاهی را بهتنهایی پیادهسازی کنیاد‪ .‬هماه ماا‪ ،‬در‬
‫این مورد باهم هستیم‪ .‬خالصانه آرزو میکنم که وقتی شما رفقا به خاناه برگشاتید‪،‬‬
‫هر قدر میتوانید‪ ،‬افراد را در این باشگاه جمع کنید؛ افرادی که برای سحرخیزی و‬
‫انجااام کااار متعااالی و ساااختن زناادگیهای فوقالعاااده‪ ،‬آماااده هسااتند‪ .‬تشااکیل‬
‫گروههای پشاتیبانی‪ ،‬از قادیماالیام‪ ،‬روشای جاواب پاس داده بارای ایجااد بهباود‬
‫ا‬
‫ماندگار بودند‪ .‬پس لطفا از این مفهوم هوشمندانه بهره بگیرید‪».‬‬
‫بعد سرفه کرد‪ .‬کمی سینهاش را ماالند؛ انگار درد میکشاید‪ .‬وانماود کارد کسای‬
‫متوجه او نشده است‪ .‬صحبتهایش را ادامه داد‪« :‬نکته دوم به شما یادآوری میکند‬
‫ا‬
‫که فلسفه و روششناسیای را که از من یاد گرفتید‪ ،‬عمال به دیگران تعلیم بدهید‪ .‬با‬
‫انجام این کار‪ ،‬درک شما از این مبحث‪ ،‬عمیقتر و متعاالیتار میشاود‪ .‬تعلایم دادن‬
‫آنچه به شما آموزش دادم به دیگران‪ ،‬از خیلی جهات به شما سود میرساند‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬تابهحال از این زاویه به موضوع نگاه نکرده بودم‪».‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬این حرفم حقیقت دارد؛ و آخر ین سطری که روی ایان ساقف‬
‫میبینید‪ ،‬از همه مهمتر است‪ .‬یادتان باشد کاه ثباات قادم‪ ،‬بارای هار ناوع تعاالی‬
‫ا‬
‫ضروری است‪ .‬دقیقا در همان لحظهای که حس میکنید دیگار نمیتوانیاد اداماه‬
‫ا‬
‫بدهید‪ ،‬فرصتی نهفته است برای شکل دادن سطحی کامال نو از قدرت اراده شما‪.‬‬
‫وقتی حس میکنید که دیگر نمیتوانید جلاوتر برویاد‪ ،‬کمای بیشاتر اداماه بدهیاد‪.‬‬
‫عضله انضبا فردی شما در این حالت‪ ،‬به شکل قابلتوجهی قاویتر میشاود؛ و‬
‫درجه عزتنفستان‪ ،‬به شکل گستردهای افزایش پیدا میکند؛ و برای دستیابی به‬
‫بهرهوری تصاعدی‪ ،‬سردمدار شدن درزمینه حرفهای و خلق زندگیای که عاشقش‬
‫باشید‪ ،‬چیزهای کمی ازلحا اهمیت بهپای عزتنفس میرسند‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬میلیاردر بدون هیچ اعالمی‪ ،‬پشتک زد و روی سرش ایستاد‪ .‬با چشمهایی‬
‫بسته‪ ،‬شروع کرد به خواندن سخنی از جرالد سایکس‪ ،‬نویسانده و فیلساوف‪« :‬هار‬
‫ا‬
‫‪209‬‬ ‫موفقیت ماندگاری‪ ،‬ضرورتا نیازمند سالها شااگردی متواضاعانه و گوشهنشاینی از‬
‫جامعه است‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬درحالیکه پاهایش را روی زماین برمیگرداناد‪ ،‬اداماه داد‪« :‬شاما دو‬
‫انسان فوقالعاده‪ ،‬سزاوار این هساتید کاه بهتارین نساخههای خودتاان را محقاق‬
‫کنید و به موفقیتهای عالی برسید‪ .‬هرگز با باقی مانادن در رختخاواب نرمای کاه‬
‫برایتان مانند آرامبخش عمل میکند‪ ،‬به قدرتهایی که در درونتان دارید‪ ،‬خیانات‬
‫نکنید‪ .‬مردان و زنان بزرگ دنیا‪ ،‬با خوابیدن زیر پتو به بزرگی نرسیدند‪ .‬آنها به این‬
‫خاطر به بزرگی رسیدند که رؤیاهای بلناد پروازاناه بارای خودشاان تعیاین کردناد و‬
‫برای تحقق آنها‪ ،‬تالش کردند؛ حتی با وجودی کاه تاوده ماردم‪ ،‬آنهاا را دیواناه‬
‫میخواندند‪ .‬تعالی نیازمند زمان‪ ،‬تعهد‪ ،‬فداکاری و شکیبایی است؛ هماانطور کاه‬
‫تاجمحل به ما نشان میدهد‪ .‬قهرمانی‪ ،‬هرگز در یک فصل اتفاق نمایافتاد‪ .‬بایاد‬
‫عادت بیدار شدن رأس ساعت پنج را تثبیت کنیاد‪ ،‬بادون محادودیت زماانی روی‬
‫برنامه بمانید و هر وقت احساس کردید میخواهید جا بزنید‪ ،‬ادامه بدهیاد‪ .‬باا ایان‬
‫کار‪ ،‬به یک اسطوره تبدیل میشوید؛ و سرنوشت خود را باهعنوان کسای کاه ارزش‬
‫اثرگذاری را روی دنیا دارد‪ ،‬تثبیت میکنید‪».‬‬
‫استون رایلی‪ ،‬از روی زمین بلند شد‪ ،‬دو شاگردش را در آغوش گرفت و در یک‬
‫داالن مرمرین‪ ،‬ناپدید شد‪.‬‬

‫‪221‬‬
‫فصل سیزدهم‬
‫اعضای باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬فرمول ‪ 02/02/02‬را میآموزند‬

‫«صب زود زمانی که به دلیل کاهلی از برخاس ن اکراه داری بده ایدن نبدارت‬
‫فکر کن‪ :‬من باید برخیزم و کاری که شایس ه ی انسان است را انجام دهم‪».‬‬
‫مارکوس آئورلیوس‪ ،‬امپراتور رم‬

‫«رم مانند خون در ر های من جریان دارد؛ انرژیای است که در خون من در‬
‫‪220‬‬ ‫گردش است و جادوی منحصربهفردش روحم را تازه میکند‪».‬‬

‫بلندگوی هواپیما پخش میشد و دولتمند‪ ،‬شاانههای اساتوارش را همگاام باا آن‬
‫میجنبانید‪ .‬با خاودش گفات‪« :‬غارور و مباهاات فاراوان‪ ،‬اشاتیاق زیااد و قلبهاای‬
‫پرشکوه امپراتوری رم‪ ،‬خیلی برایم الهامبخش است‪ .‬شکل تاابش ناور روی کلیساای‬
‫ترینیتا دی مونتی کاه بااالی پلکاان اساپانیایی قارار گرفتاه‪ ،‬همیشاه روحام را شااد‬
‫میکند؛ اغلب اوقات‪ ،‬اشک را در چشمهایم جماع میکناد‪ .‬غاذاهای لذیاذی مثال‬
‫موتزارالدی بوفاال‪ ،‬کاچوای پپ‪ ،‬آماتور ایچانا‪ ،‬کاربونارا با آباکویی که روی آتش طابخ‬
‫شده‪ ،‬لذتم را از زندگی به باالترین حد خودش میرساند و همینطاور‪ ،‬آثاار معمااری‬
‫دقیق و کامل موجود در این شهر که برای خودش یاک ماوزه بایساقف اسات‪ .‬مان‬
‫عاشق قدم زدن زیر بارانش و حرف زدن با سلحشور و شاعر درونم هستم‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬سالهای زیادی از زندگی فوقالعاده و درعینحال ناکامش را در رم و‬
‫مقیم در آپارتمانی واقاع در بخاش تااریخی و مرکازی شاهر و خیاباان و یاا ویتوریاا‬
‫ا‬
‫گذرانده بود‪ .‬خانه او در زور یخ و خانههای دیگرش‪ ،‬جاهایی بودند که معموال بارای‬
‫کار کردن روی پروژهها و مدیریت تجارت جهانیاش‪ ،‬میرفت‪ .‬آنجا اماا رم‪ ...‬خاب‬
‫رم را برای سوخترسانی به حس هیبت درون و تغذیاه دادن باه اشاتهای وافارش‬
‫برای لذت‪ ،‬دیدن میکرد‪.‬‬
‫استشمام عطر گلهای گاردنیا در بهار و قدمزنیهای طوالنی در کنار معبادی‬
‫که کنار رودخانه پارک موساوم باه ویاال باور گاز قارار داشات‪ ،‬دو ماورد از کارهاای‬
‫محبوبش در زندگی بودند‪ .‬بیدار شادن در سااعت پانج‪ ،‬قبال از آنکاه ترافیاک رم‬
‫بتواند بخشی از شکوهش را خاموش کند و سوار بر دوچرخاه کوهساتانی‪ ،‬از کناار‬
‫فواره تروی گذشتن و حرکت در امتداد خیابان مونتی و گذشتن از کنار کولسایون و‬
‫در آخر‪ ،‬رسیدن به میدان پیاتساناونا و نشستن و در آغوش گارفتن حاس شاگفتی‬
‫کلیسای واقع در آن میدان بلندمرتبه‪ ،‬او را یاد درخششای میاناداخت کاه تنهاا در‬
‫صبح زود میتوانستی شاهد آن باشی‪ .‬این تجربیات‪ ،‬خیلی بیشتر از ثروتش حاس‬ ‫‪222‬‬
‫کامیابی و زندهبودن به او میداد‪.‬‬
‫باید این را هم بدانید که بزرگترین عشق زندگیاش هم اهل رم بود‪ .‬میلیااردر‬
‫او را در کتابفروشی کتابهای انگلیسی‪ ،‬در خیاباان ویاادی کوناد وتای مالقاات‬
‫کرده بود؛ جایی که برندههای بزرگ مد ایتالیا‪ ،‬شعبههای اصلی خود را در آنجا بناا‬
‫کرده بودند‪ .‬اگرچه در آن زمان دولتمند اواخر دهه سی عمرش را طی میکارد‪ ،‬در‬
‫اولین برخوردشان‪ ،‬هنوز مجرد بود‪ .‬شخصیتی بود بین یک جوان سوسول و مردی‬
‫که بهواسطه سلیقه عالی در بهترین لذتهای دنیا‪ ،‬شاهرت داشات‪ .‬هناوز عناوان‬
‫کتابی که برای پیدا کاردنش از آن دختار درخواسات کماک کارد را باه یادداشات‪:‬‬
‫"جاناتان مر دریایی" اثر "ریچارد با "؛ همان رمان فوقالعاده متحولکننده درباره‬
‫یک مر دریایی که میدانست خلاق شاده تاا بااالتر از ماردم پارواز کناد و سافری‬
‫فراموشنشدنی را آغاز کرد تا حس درونیاش را محقق کند‪.‬‬
‫ا‬
‫ونسا‪ ،‬خیلی سریع‪ ،‬باا دسات‪ ،‬کتااب را نشاان داد و فاورا رفات تاا باه مشاتری‬
‫دیگری کمک کند‪ .‬او بسیار مادب‪ ،‬اما به طرز نومیدکنندهای‪ ،‬دیرجوش بود‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬بیش از یک سال از آن کتابفروشی کوچک با قفساههاای چاوبی و‬
‫دیوارهای قدیمیاش‪ ،‬بازدید کرد تا خانم جوان قبول کرد با او شام بخاورد‪ .‬انگیازه‬
‫اصاالی میلیاااردر زیبااایی نهااان‪ ،‬هااوش سرشااار‪ ،‬شخصاایت هنجارشااکن و خنااده‬
‫غیرمعمول این دختر بود که با دیدنشان‪ ،‬به انادازه خاانوادهای از زنباورهاا در یاک‬
‫خمره بزرگ عسل‪ ،‬خوشحالش میکرد‪.‬‬
‫آنها در شهر ساحلی دلفریب مونوپاولی‪ ،‬در منطقاه جناوبی پولیاا در ایتالیاا‪،‬‬
‫ازدواج کردند‪.‬‬
‫دولتمند‪ ،‬متفکرانه و با لحنی آرزومند‪ ،‬گفت‪« :‬عجاب روز خاصای باود آن روز‪.‬‬
‫موسیقیای که در حین شادی دیوانهوار ما زیر نور مهتاب کامال در میادان اصالی‬
‫شهر پخش میشد؛ پنیر تازه روساتایی بوراتاا‪ ،‬پاساتای اور کیاه تاه کاه ماادربزرگ‬
‫سرآشپز آماده کرده بود؛ و مردم شهر که باه مجلاس شاادمانی ملحاق شادند و باا‬
‫‪223‬‬ ‫آوردن ظرفهای شربت دستساز نگروآمارو و پریمیتیاو باهعنوان هدیاه عروسای‪،‬‬
‫مهماننوازی بیاندازه ایتالیاییها را نشان دادند‪ ».‬تمام آن تجربه‪ ،‬هنوز کاه هناوز‬
‫است‪ ،‬حسابی او را تحت تأثیر قرار میداد‪.‬‬
‫رابطه میلیاردر با ونسا‪ ،‬هم احساسی و هم غیرقابلپیشبینی بود؛ درست مانند‬
‫بسیاری از داستانهای عاشقانه حماسی‪ .‬گاهی وقتها ‪ -‬درواقع‪ ،‬اغلب اوقاات ‪-‬‬
‫روابط رمانتیک قوی‪ ،‬باعث رو آمدن دردهای ریشهدار میشاوند‪ .‬ماا در مقابال آن‬
‫فرد خاص‪ ،‬باالخره آنقدر احساس امنیت میکنیم که زره اجتماییمان را بارداریم‬
‫و خود حقیقیمان را نشان دهیم‪ .‬اینگونه‪ ،‬او میتواند حد نهایت شگفتی‪ ،‬اشتیاق‬
‫و نور درون ما را ببیند‪ .‬درعینحال‪ ،‬این موضاوع باعاث میشاود تاا طارف مقابال‪،‬‬
‫نگاههایی حاد به رویه تاریاک ماا نیاز بینادازد؛ هماان رویاهای کاه نشائتگرفته از‬
‫دردهایی است که در طول زندگی داشتهایم‪.‬‬
‫خلیال جباران در کتاااب "پیاامبر" نوشاات‪« :‬وقتای عشاق‪ ،‬تااو را بهساوی خااود‬
‫میخوانااد‪ ،‬آن را دنبااال کاان؛ بااا آنکااه مساایری دشااوار و پرشاایب دارد‪ ،‬بااا آنکااه‬
‫شمشیرهای نهان در بالهاش‪ ،‬ممکن است زخمیات کنند‪ ،‬باا آنکاه صادایش‪،‬‬
‫ممکن است رؤیاهایت را درهم بشکند؛ همانگوناه کاه بااد شامالی‪ ،‬باا را ویاران‬
‫میکند‪ .‬عشق‪ ،‬تمام این کارها را با تو میکند تاا از رازهاای قلبات بااخبر شاوی‪».‬‬
‫بااینحااال‪ ،‬علاایرغاام ذات آشاافته زناادگی زناشااوییشااان‪ ،‬میلیاااردر و همساار‬
‫خوش اندامش‪ ،‬زندگی مشترک خود را برای چند دهه ادامه دادند‪.‬‬
‫اگرچه همسرش چند سال قبل بهصورت ناگهانی از دار دنیا رفته بود‪ ،‬میلیاردر‬
‫دیگر ازدواج مجدد نکرده بود‪ .‬نمیتوانست به خودش اجازه دهد که دوباره عاشاق‬
‫شااود‪ .‬تاارجیح ماایداد تمرکاازش را روی رشااد دادن امپراتااوری تجاااری‪ ،‬گسااترش‬
‫فعالیتهای بشردوستانه و لذت بردن از زندگی زیباایی بگاذارد کاه بارای خاودش‬
‫ساخته بود‪ ،‬آن هم بهتنهایی‪.‬‬
‫دولتمند‪ ،‬کیف پولش را درآورد و عکس چروک شدهای از ونسا را بیرون کشید‪.‬‬
‫مبهوت به عکس خیره شد؛ و بعد‪ ،‬شروع کرد به سرفه کرد‪ ،‬سرفههای شدید‪.‬‬
‫یکی از خلبانها‪ ،‬از داخل کابین پرسید‪« :‬حالتان خوب است‪ ،‬رهیس؟»‬ ‫‪224‬‬
‫میلیاردر غرق در سکوت‪ ،‬به عکس خیره مانده بود‪.‬‬
‫کارآفرین و هنرمند چند روز زودتر به رم پرواز کرده و از تماشای مناظر‪ ،‬شکوه و‬
‫دیدنیهای نادر این شهر ابدی‪ ،‬مسحور شده بودند‪ .‬آنها دست در دست یکدیگر‪،‬‬
‫انرژی و زیبایی رم را فرو میکشیدند و روی خیابانهای سنگفرشی کاه پایشتار‪،‬‬
‫امپراتااوری سااازان باازرگ و امپراتااوران اصاایل روی آن قاادم گذاشااته بودنااد‪ ،‬راه‬
‫میرفتند‪.‬‬
‫امروز‪ ،‬روزی بود که مدتها انتظارش را کشیده بودند‪ .‬قارار باود اماروز صابح‪،‬‬
‫فرمول ‪ ۱۱/۱۱/۱۱‬که هسته اصلی برنامه پنج صبح است را‪ ،‬یاد بگیرند‪ .‬حاال این‬
‫دو شاگرد با جزهیات کامل و دقیق‪ ،‬یاد میگرفتند کاه در سااعت پیاروزی‪ ،‬پنجاره‬
‫زمانی واقعبین پنج تا شش صبح‪ ،‬باید چه کارهایی انجاام دهناد تاا از یاک زنادگی‬
‫سراسر عالی‪ ،‬لذت ببرند‪.‬‬
‫امروز‪ ،‬آنها با جزهیات دقیق یاد میگرفتند چطور باهخوبی از صابحهایشاان‬
‫استفاده کنند تا وجودشان به تعالی برسد‪.‬‬
‫مطابق با درخواست میلیاردر‪ ،‬هر دو بااالی پلکاان اساپانیایی ایساتاده بودناد‪.‬‬
‫ا‬
‫ساعت دقیقا پانج صابح باود‪ .‬اگار روی آن ساکو‪ ،‬پاای اوبلیساک واقاع در محال‬
‫ایستاده بودید و سمت پایین پلکان زیر اوبلیسک را نگاه میکردید‪ ،‬نقطه دقیقی که‬
‫مربی و دو شاگردش آنجا قرار داشتند ر میدیدید‪.‬‬
‫همزمان با آنکه دو عاشق به تماشای این شهر بافرهنگ غنی ایستاده بودند‪،‬‬
‫اولین پرتوهای آفتاب رم بر پیکره کلیساای ترینیتاا دی ماونتی‪ ،‬بوساه زد‪ .‬رومیاان‬
‫باستان‪ ،‬به عظمت رؤیاهایشان‪ ،‬مقیاس و اندازه بناهایشان و قابلیت فرازمینیشان‬
‫برای بنا کردن بناهاای یاادبودی کاه باهواقعیت عاالم مهندسای خیانات میکارد‪،‬‬
‫شااهرت داشااتند‪ .‬هااردو میتوانسااتند کلیسااای ساان پیتاارو‪ ،‬مقبااره اگوسااتوس‪،‬‬
‫امپراتوری رم‪ ،‬همینطور هفتتپهای که نقاش کلیادی در حفاظات امپراتاوری رم‬
‫باستان ایفا میکردند را ببینند‪.‬‬
‫‪225‬‬ ‫این امپراتوری که ابتدا به شکل یک روستای کوچک در کرانه رود تیبار متولاد‬
‫شد‪ ،‬به حدی رساید کاه مطاابق باا معیارهاای اماروزی‪ ،‬چهال کشاور مختلاف در‬
‫سرتاسر اروپا‪ ،‬آسیا و آفریقا را پوشش میداد‪.‬‬
‫هوا با مخلوطی از بوی گلها و دود معطر باود؛ انگاار آتشای در دوردسات‪ ،‬در‬
‫حااال زبانااه کشاایدن باشااد‪ .‬در میااان آن آرام اش و سااکوت‪ ،‬صاادایی فریاااد زد‪:‬‬
‫«بونجورنو! کنترل صبحت را به دست بگیر تا زندگیات را ارتقا بدهی‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬با چناان شاوقوذوقی فریااد مایزد کاه ساربازان رومای در پای یاک‬
‫پیروزی حیاتی‪ ،‬میشنیدند‪.‬‬
‫آقای رایلی به درون نخستین اخگرهای صبح‪ ،‬قدم گذاشات؛ درحالیکاه لبخنادی‬
‫جادویی بر لب داشت‪ .‬برای ایان جلساه فوقالعااده مهام‪ ،‬یاک عیناک آفتاابی شایک‬
‫ایتالیایی انتخاب کرده بود‪ .‬همچنین‪ ،‬یک بادگیر ایتالیایی‪ ،‬زیر آن یک تیشارت سایاه‪،‬‬
‫یک دست شلوار گرمکن مشکی با کتونی مخصوص نارنجی پوشیده بود‪.‬‬
‫شادمانه پرسید‪« :‬توتو بنه؟»‬
‫کارآفرین که کمی ایتالیایی بلد بود‪ ،‬با خوشحالی گفت‪« :‬ما خوب هستیم‪».‬‬
‫هنرمند هم گفت‪« :‬خیلی خوب هستیم‪».‬‬
‫میلیاردر صنعتی مشهور‪ ،‬گفت‪« :‬روز بزرگی در پیش دارید‪ .‬درس امروز که قرار‬
‫است که این مربی عشق پنیر و پاستای تونارلی به شاما یااد بدهاد‪ ،‬دربااره هماان‬
‫فرمااول ‪ ۱۱/۱۱/۱۱‬خودمااان اساات‪ .‬باااالخره بااه ایاان فرمااول رساایدیم‪ .‬باااالخره‬
‫آمادهایم تا برنامه صبحگاهیتان را طوری تحت قاعده دربیاوریم که شاما دو نفار‪،‬‬
‫وعده خود را برای رسیدن به نبو و یاک زنادگی باا لاذتهاای نامحادود‪ ،‬محقاق‬
‫کنید‪ .‬از درس امروز فوقالعاده لذت خواهیاد بارد‪ .‬بااقی عمرتاان باه کال متحاول‬
‫خواهد شد‪».‬‬
‫همانطور که آفتاب به آهستگی طلاوع میکارد‪ ،‬دو شااگرد بارای اولاین باار‪،‬‬
‫خالکوبی را پشت دست چپ میلیاردر دیدند‪ .‬خالکوبی‪ ،‬ارقامی در خود داشات‪۱« :‬‬
‫‪».۱۱/۱۱/‬‬
‫پرتوهای آفتاب طوری باالی سرشان همگرا شده بودند که ظاهر یک هالاه را‬ ‫‪226‬‬
‫به آن میدادند‪ .‬منظره عجیبی بود‪ .‬اگر آنجا بودید‪ ،‬تحت تأثیر قرار میگرفتید‪.‬‬
‫ا‬
‫هنرمند با کنجکاوی آشکار‪ ،‬پرساید‪« :‬آن خاالکوبی جدیاد اسات؟ قابال آن را‬
‫ندیده بودم‪».‬‬
‫دولتمند به معصومیت یاک ناوزاد‪ ،‬پاساخ داد‪« :‬بلاه دیشاب دادم یاک نفار در‬
‫تراسته وره‪ ،‬برایم انجامش داد‪ .‬باحال است‪ ،‬نه؟»‬
‫هنرمند درحالیکه خمیازه میکشید گفت‪« :‬یکجورهایی‪ ».‬بعد‪ ،‬جرعهای از لیوان‬
‫قهوهای بیرون برش نوشید‪ .‬اضافه کرد‪« :‬اینجا در ایتالیا قهوههایی عالی دارد‪».‬‬
‫میلیاردر اعتراف کرد‪« :‬راستش‪ ،‬این خالکوبی ماوقتی اسات‪ .‬آن را زدم‪ ،‬چاون‬
‫امروز را به فرمول ‪ ۱۱/۱۱/۱۱‬اختصاص دادهام‪ .‬امروز‪ ،‬یکی از مهمترین روزهای‬
‫دوره آموزشی ماست‪ .‬از اینکه اینجا پیش شما دو نفر هستم‪ ،‬احساس میکنم مورد‬
‫لطف خداوند قرارگرفتهام‪ .‬کامکام دارم حاس مایکنم کاه هماه یاک خاانوادهایم‪.‬‬
‫برگشتن به رم‪ ،‬حس فوقالعاده خاصی برایم دارد‪ .‬بعدازاینکه همسرم ونساا از دنیاا‬
‫ا‬
‫رفت‪ ،‬دیگر به اینجا نیامدم‪ .‬اینجا بودن بدون او‪ ،‬واقعا دردناک بود‪ ».‬این اعتراف را‬
‫کرد و رو برگرداند‪ .‬استون رایلی دست کرد داخل جیب شلوار گرمکنش و استخوان‬
‫جناغی بیرون آورد‪ .‬استخوان را با دقت‪ ،‬روی یکی از پلاههاا قارار داد کاه تعادادی‬
‫نقاشی مرموز رویش داشت‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬از دو مهمانش خواست آرزویی بکنناد و بعاد‪ ،‬گفات باه نشاانه بخات‬
‫نیک‪ ،‬جنا را بشکنند‪.‬‬
‫بعد ادامه داد‪« :‬امروز‪ ،‬این جنا را به جلسه درسمان آوردم؛ نهتنها بارای اینکاه‬
‫انرژی مثبت بیشتری برای شما ایجاد کنم‪ ،‬بلکه خواستم هردوی شما به یااد داشاته‬
‫باشید که استخوان جنا بدون ستون فقرات‪ ،‬شما را چندان پیش نخواهد برد‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬این یک چیزی شبیه همان بینشی است که قبال یاد گرفتیم‪:‬‬
‫تعهد پارهوقت‪ ،‬همیشه نتایج پارهوقت دربر دارد‪».‬‬
‫کارآفرین هم حین انجام حرکت کششی یوگا در نور رو به ازدیاد آفتاب‪ ،‬به قصد‬
‫‪227‬‬ ‫محکمکاری‪ ،‬گفت‪« :‬و این بینش هیچ ایدهای بدون اقدام جواب نمیدهد‪».‬‬
‫میلیاردر جواب داد‪« :‬یک جورهاایی‪ .‬مایدانم کاه شاما دو نفار آرزو داریاد کاه‬
‫زناادگی پرثماار‪ ،‬عااالی‪ ،‬شاااد و معنااادار داشااته باشااید‪ .‬عضااویت در باشااگاه پاانج‬
‫ا‬
‫صبحیها‪ ،‬از میان تمام عادات‪ ،‬حقیقتا عادتی است که این خواسته بلندپروازانه را‬
‫محقق میکند‪ .‬این بهترین و منحصربهفردترین فرضیهای است که بارای ترجماه‬
‫"نیت یک زندگی پرشکوه" باه "واقعیات روزماره" باا آن برخاورد داشاتم‪ .‬بلاه رؤیاا و‬
‫خواسته‪ ،‬فقط استخوان جنا هستند؛ اما سحرخیزی برای محقاق کاردن آنهاا‪،‬‬
‫حکم ستون فقرات را دارد‪.‬‬
‫«قدرت سحرخیزی از اعمال هرروزه فرمول ‪ ۱۱/۱۱/۱۱‬حاصل میشود‪ .‬شما‬
‫فقط چند ثانیه با آشنایی با این برنامه صبحگاهی قدرتمند‪ ،‬فاصله دارید‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬عینک آفتابی شیشهای سابزش را باه چشام زد تاا چشامهایش را در‬
‫برابر نوری محافظت کند که داشت روی فضای خالی پیرامون پلکاان اساپانیایی و‬
‫میدان سنگفرش پاشیده میشد که فاوارهای مشاهور حاول مجسامه یاک قاایق‬
‫قدیمی اثر برنینی را در خود داشت‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬درحالیکه با مهر و محبت‪ ،‬کارآفرین و هنرمند را در آغوش میگرفت‬
‫فریاد زد‪« :‬به رم عزیز من خوش آمدید!»‬
‫پااردهای آویختااه از پنجااره‪ ،‬در نساایم شااادی میکننااد‪«.‬خااب‪ ،‬ایاان قساامت را‬
‫ا‬
‫میخااواهیم باشااکوه برقاارار کناایم‪ .‬لطفااا ایاان را بدانیااد کااه خالقیاات‪ ،‬بهاارهوری‪،‬‬
‫کامیابی‪ ،‬عملکرد و مفید بودن برای دنیا و همینطور کیفیت زندگی شخصیتاان‪،‬‬
‫تنها بیدار شدن رأس ساعت پنج متحول نمیشود‪ .‬فقط سحرخیزی نیست که این‬
‫رژیم را اینقدر قدرتمناد میکناد‪ .‬آن کارهاایی را کاه ظارف شصات دقیقاه بعاد از‬
‫بیداری انجام میدهید‪ ،‬باشگاه پنج صبحیها را عامل برد شما میکند‪ .‬ایان را باه‬
‫یاد داشته باشید‪ :‬ساعت پیروزی‪ ،‬فرصتهای بزرگ زندگی را در اختیاار شاما قارار‬
‫میدهد‪ .‬همانطور که میدانیاد‪ ،‬روش آغااز کاردن روز‪ ،‬باه شاکل عظیمای روی‬
‫روش پایان گرفتنش تأثیر دارد‪ .‬بعضی از افراد سحرخیز‪ ،‬اما ارزش صبحشاان را باا‬
‫تماشااای اخبااار‪ ،‬وب گااردی‪ ،‬پرسااه زدن در شاابکههای اجتماااعی و چااک کااردن‬ ‫‪228‬‬
‫پیامهایشان خراب میکنناد‪ .‬مطمئانم هار دوی شاما درک میکنیاد کاه چناین‬
‫رفتارهایی از نیاز مردم به لذتهای آنی و جریانی فوری از هورمون دوپامین نشئت‬
‫ا‬
‫میگیرد؛ یعنی فرار از آنچه واقعا حاهز اهمیت است‪ .‬اینطاور عمال کاردن‪ ،‬باعاث‬
‫میشود که توده مردم‪ ،‬کارهای مهم را از قلم نیندازند؛ کارهایی کاه آنهاا را قاادر‬
‫میسازد از آرامش و سکوت این زمان وی ه‪ ،‬برای به حداکثر رساندن عظمتشاان‬
‫بهره ببرند؛ تا روزهای عالی مستمر را در زندگیشان تجربه کنند‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬به قصد تأیید بخشای از آموزههاا کاه روی سااحل مجموعاه سااحلی‬
‫میلیاردر آموخته بود گفت‪« :‬با ساختن هرروز‪ ،‬درواقع زندگیمان را خلق مایکنیم‪،‬‬
‫درست است؟ این زیربناهای غنیمت شمردن روزها اسات؛ و یکای از چهاار زمیناه‬
‫تمرکز افراد تاریخساز که خودتان برایمان شرح دادید‪ .‬هنوز‪ ،‬آن مدل یاادگیری را‬
‫به خاطر دارم‪».‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر‪ ،‬به قصد تشویقش گفت‪« :‬کامال درست است‪ .‬الزم اسات ایان را هام‬
‫بگویم که آغاز کردن روزتان بهصورت هوشمندانه‪ ،‬سالمت و باا آراماش‪ ،‬فقاط باه‬
‫معنای بهینهسازی موفقیتهای عمومی و شخصیتان نیسات‪ .‬دربااره محافظات‬
‫کردن از موفقیتهایتان هم هست‪».‬‬
‫یکباره‪ ،‬مردی سوار بر یک کالسکه اسبی‪ ،‬باا لبااس گالدیااتور‪ ،‬وساط میادان‬
‫موسوم به پیاتسادی اسپانیا ظاهر شد و فریاد زد‪« :‬بونجورنو‪ ،‬آقای رایلای!» و بعاد‬
‫به راهش ادامه داد‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬با صدای بلندی که مرد بشانود‪ ،‬جاواب داد‪« :‬آدوپاو! رسام عجیبای‬
‫است‪ ،‬نه؟»‬
‫بعد خالکوبی موقتش را ماالند و نگاه به اطراف کولیسیوم انداخت‪« .‬این آقا که‬
‫اآلن دیدیم‪ ،‬من را به یاد آهوریگا میاندازد‪ .‬آهوریگا نام نوعی از بردهها در رم باستان‬
‫بوده که کارشان‪ ،‬جابهجایی رهبران مهم امپراتوری بوده و بهواساطه ماورد اعتمااد‬
‫بودنشان‪ ،‬انتخاب میشدند‪ .‬نکته جالب‪ ،‬اینجاست‪ :‬وظیفه کلیدی دیگر آهوریگا‪،‬‬
‫‪229‬‬ ‫این بوده که پشت سر ژنرال ارتش موسوم به دوکس‪ ،‬بایستد و هماانطور کاه تااج‬
‫برگ درخت غان را روی سرش میگذاشته‪ ،‬این عبارت را توی گوشش زمزمه کند‪:‬‬
‫«ممنتو هومو‪».‬‬
‫کااارآفرین پرسااید‪« :‬معناای ایاان عبااارت چیساات؟» امااروز شاالوار جااین ماادل‬
‫سنگشور‪ ،‬تیشرت یقه هفت به رنگ قرمز روشن و کتانی مخصوص دوی سافید‬
‫پوشیده بود‪ .‬موهایش را همانطور که همیشه دوست داشت‪ ،‬دم اسبی بسته باود‪.‬‬
‫ا‬
‫دستبند هم به دست انداخته بود و کامال امواج مثبت از خودش ساطع میکرد‪.‬‬
‫میلیاردر جواب داد‪« :‬ممنتو هومو‪ ،‬به زبان التین یعنی‪ :‬به یاد داشاته بااش کاه تاو‬
‫فقط یک انسان هستی‪ .‬آهوریگا‪ ،‬این کار را میکرد تا خیرهسری ژنارال را تحات کنتارل‬
‫داشته باشد و به او کمک کند که حس منیت گریزناپذیری که تمام موفقیتها به ناچاار‬
‫با خودشان به ارمغان میآورند را مدیریت کند‪ .‬این تشریفات‪ ،‬یاک فریضاه ژرف باود تاا‬
‫ا‬
‫اطمینان حاصل کنناد کاه دو کاس منحصارا روی مأموریات حقیقایاش‪ ،‬یعنای بهتار‬
‫کردن خود و امپراتوری تحت فرمانش‪ ،‬متمرکز میماند؛ از روی تضاعیف انارژیاش باا‬
‫سرگرمیها و زیادهرویهایی که باعث سقو سلسلهها میشدند‪».‬‬
‫هنرمنااد گفاات‪« :‬میدانیااد چیساات؟ ماان هنرمناادان نابغااهای را دیاادم کااه‬
‫امپراتوری خالقانه خود را تباه کردند‪ ،‬آوازه خودشان را از بین بردناد‪ ،‬فقاط باه ایان‬
‫دلیل که نتوانستند موفقیتشان را بهخوبی مدیریت کنند؛ بنابراین‪ ،‬حرفهایتاان را‬
‫درک میکنم‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬بر منکرش لعن‪ ...‬منظورم این است که کامال درست است‪».‬‬
‫ا‬
‫فورا حرفش را تصحیح کرد و دست عشق جدیدش را در دسات گرفات‪« :‬خیلای از‬
‫شرکتها را دیدم که رشد زیادی را در مدت کوتاه تجربه کردند و بعد‪ ،‬سهمشاان را‬
‫از بااازار از دساات دادنااد؛ چااون عاشااق فرمااول پیااروزی خودشااان شاادند‪ .‬آنهااا‬
‫اشتیاقشان را برای بهتر شدن از دست دادند‪ .‬باد کردند و مغرور شادند‪ .‬ایان بااور‬
‫ا‬
‫غلط را پذیرفتند که چون قبال به خاطر محصوالت عالیشان مشتری داشتند‪ ،‬قرار‬
‫است همیشه مشتری داشته باشند؛ حتی بدون تجدیدنظر روی محصوالت‪ ،‬بهبود‬
‫خدمات پس از فروش و حصول اطمینان از بهبود عملکرد تکتک نیروهاای کاار‪.‬‬ ‫‪231‬‬
‫من هم خیلی خوب حرفهایتان را درک میکنم‪ ،‬آقای رایلی‪».‬‬
‫«عالی است‪ ».‬این جواب تک کلمهای میلیاردر بود‪« .‬حین به کارگرفتن فرمول‬
‫‪ ،۱۱/۱۱/۱۱‬همیشه یادتان باشد که باید روش اجرای آن را هم بهباود ببخشاید‪.‬‬
‫همیشه تشنه باشاید‪ .‬دربااره آن‪ ،‬ذهنیات یاادگیری مساتمر داشاته باشاید‪ .‬چاون‬
‫هیچچیز نمیتواند مانند موفقیت‪ ،‬به شکست برسد‪ .‬وقتای متوجاه شاوید کاه ایان‬
‫فریضه چقدر دگرگون شده است‪ ،‬حرکت کردن بدون نیااز باه نیاروی زیااد و حتای‬
‫گاهی چشمپوشی از برخی مراحلش‪ ،‬راحت میشود‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬ناوک انگشات اشاارهاش را روی پلاهها گذاشات‪ ،‬چشامها را بسات و‬
‫خیلی آرام‪ ،‬این جمالت را خواند‪« :‬زمان آن رسیده که دست از فرار کردن از خاود‬
‫متعالیتان بردارید و عضویت در رساته جدیادی از تواناایی‪ ،‬شاهامت و درک نادای‬
‫کاهنات را برای الهامبخشی به نوع بشر‪ ،‬بپذیرید‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬شاروع کارد باه قادم زدن روی ساکوی سانگی بااالی پلکاان اساپانیایی و دو‬
‫انگشت دست راست را به نشانه عالمت جهانی صلح بااال بارد‪ .‬بعاد‪ ،‬بارای ماردی کاه‬
‫روی صندلی نشسته بود و در میدان پیاتسا دی اسپانیا نزدیک خیابان ویا دی کوندوتی‬
‫شاه بلو دا میکرد‪ ،‬دست تکان داد‪ .‬آن مرد یک پیراهن خاکستری پوشیده باود کاه‬
‫در ناحیه سینه چروکهایی داشت و شلوار نیلیرنگ و کتانی زرد به پا داشت‪.‬‬
‫بهمحض دیدن عالمت میلیاردر‪ ،‬از جا بلند شد و با سرعت‪ ،‬میدان را پشت سر‬
‫گذاشت‪ ،‬پلهها را یکی باال رفت و خودش را به میلیاردر رساند‪ .‬پیاراهن چاروکش را‬
‫باال داد‪ ،‬جلیقه ضدگلولهای را نمایان کرد و برگه لمینت شدهای را از زیر آن بیرون‬
‫کشید‪.‬‬
‫مرد‪ ،‬با لهجه غلیظ ایتالیایی و صدایی به زمختای سانباده‪ ،‬گفات‪« :‬بفرماییاد‪،‬‬
‫بزرگوار‪ .‬از اینکه دوباره شما را در رم میبینم‪ ،‬خوشحالم‪ ،‬رهیس‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬کف دستش را بوسید و آن را دراز کرد تا با مرد دست بدهد‪.‬‬
‫آقای رایلی حین ورانداز کردن برگهای که باه او تقادیم شاده باود‪ ،‬خاطرنشاان‬
‫‪230‬‬ ‫کرد‪« :‬این مرد که آدریانو نام دارد‪ ،‬ازتیم محافظین من اسات‪ .‬یکای از بهتارینهاا‬
‫است‪ .‬در شهر آلبا‪ ،‬در منطقه پیه مونته ایان کشاور اساتثنایی‪ ،‬بازرگ شاده اسات‪.‬‬
‫ببینم‪ ،‬شما تارتوفو دوست دارید؟»‬
‫هنرمند که کمی از این سناریو گیج شده بود‪ ،‬پرسید‪« :‬آن دیگر چیست؟»‬
‫میلیاردر با هیجان‪ ،‬گفت‪« :‬قارچ دنبالن عزیازم! خادایا‪ ،‬مازهاش باا پاساتای‬
‫تاگلیولینی با کره آب شده رویش‪ ،‬عالی اسات؛ یاا وقتای رناده کنای و بریازی روی‬
‫تخممر نیمرو‪ .‬خدایا‪ ،‬قارچ دنبالن غذای امپراتورها است‪ ».‬حاین تصاور غاذایی‬
‫که داشت وصف میکرد‪ ،‬چشامهایش باه بزرگای یاک مرغازار شاده بودناد‪ .‬خاط‬
‫باریکی از بزاق‪ ،‬از گوشه راست دهانش آویزان شد‪ .‬بله خطای از بازاق‪ .‬از عجیاب‬
‫هم عجیبتر است‪ ،‬نه؟‬
‫آدریانو که در همان موضع ایستاده بود‪ ،‬با احترام‪ ،‬دستمالی به کارفرمایش داد‪.‬‬
‫با نگاهی‪ ،‬به کارآفرین و هنرمند گفت‪« :‬میدانم آدم عجیبی اسات؛ ولای ماا هام‬
‫خیلی دوستش داریم‪».‬‬
‫بعد هر چهاار نفرشاان روی آن مکاان فوقالعااده مساحور کنناده‪ ،‬نشساتند و‬
‫شروع به خندیدن کردند‪.‬‬
‫آدریانو‪ ،‬حین آماده شادن بارای رفاتن‪ ،‬گفات‪« :‬صابحی عاالی داشاته باشاید‬
‫رهیس‪ .‬امشب در تستاچو میبینمتان‪ .‬خیلی ممنون که مرا دعوت کردید تا امشاب‬
‫با شما شام بخورم‪ .‬قرار است مثل همیشه کاچو ای پپه بخوریم؟»‬
‫میلیاردر به قصد تأیید گفت‪« :‬سی‪.‬آ‪.‬پرستو‪».‬‬
‫بعد برای شاگردانش توضیح داد‪« :‬آلبا‪ ،‬جایی است که قارچ دنبالن سافید باه‬
‫عمل میآیاد‪ .‬ساگهای تعلیمدیاده باا شاامهشاان‪ ،‬قاارچهاا را پیادا میکنناد‪ ،‬یاا‬
‫خوکها‪ .‬شاید در آینده‪ ،‬شما را با خودم ببرم شاکار قاارچ‪ .‬باه شاما قاول مایدهم‬
‫برایتان خاطرهانگیز باشد‪ .‬بگذریم‪ .‬آقای سخنران درواقع برناماه سااعت پیاروزی و‬
‫فرمول ‪ ۱۱/۱۱/۱۱‬را برایمان به تفضیل توضایح داده اسات‪ .‬حااال دیگار سااالی‬
‫درباره چگونگی انجام برنامه صبحگاهی باقی نمیماناد‪ .‬دیگار جاایی بارای بهاناه‬
‫باقی نمیماند‪ .‬همه آنها برایتان شرح داده شده است‪ .‬فقط کافی است اجارایش‬ ‫‪232‬‬
‫کنید تا کنترل صبحتان را به دست بگیرید‪ .‬میدانید؟ غفلات‪ ،‬عملای اسات کاه از‬
‫نفرت به خویشتن نشئت میگیرد‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬واقعا؟»‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫«کامال‪ .‬اگر واقعا خودت را دوست داشاته باشای‪ ،‬تماام احساسااتی کاه باه تاو‬
‫میگویند برای رسیدن به عظمت به انادازه کاافی خاوب نیساتی را رهاا میکنای و‬
‫دیگر به ضعفهایت فکر نمیکنی‪ .‬دست از تمرکز روی کاستیهایت برمایداری و‬
‫کیفیتهای عالیات را قدر میدانی‪ .‬به این موضوع فکر کنید‪ :‬امروزه‪ ،‬هیچ فردی‬
‫روی این سیاره نیست که موهبتهای منحصربهفرد تو را داشته باشد‪ .‬درواقاع‪ ،‬در‬
‫ا‬
‫تمام طول تاریخ‪ ،‬حتی یک نفر نبوده است که دقیقا مانند تو باشاد و نخواهاد باود‪.‬‬
‫بله تو اینقدر خاص هستی‪ .‬این‪ ،‬واقعیت مسلم اسات‪ .‬پاس نیاروی اساتعدادهای‬
‫وافرت‪ ،‬نیروی درخشانت و قادرتهای حیارتانگیازت را در آغاوش بگیار‪ .‬عاادت‬
‫مخرب شکستن تعهداتی که به خاودت مایدهای را رهاا کان‪ .‬ایان کاه آدم نتواناد‬
‫قولهایی که به خودش میدهد را نگه دارد‪ ،‬یکی از دالیلی است کاه خیلای از ماا‬
‫خودمان را دوست نداریم‪ .‬اینکه به خودمان بگوییم کااری را انجاام خاواهیم داد و‬
‫دنبالش را نگیریم‪ ،‬حس رشدمان را نابود میکند و عزتنفسمان را در خودش حل‬
‫میکند‪ .‬کافی است به این نوع رفتارها ادامه بدهی تا ذهن ناخودآ گاه‪ ،‬باور کند که‬
‫تو ارزش هیچچیز را نداری‪ .‬پدیده روانشناسی موسوم به "پیشاگویی خاود محقاق‬
‫ا‬
‫کننده" را که قبال برایتان توضیح دادم‪ ،‬به یاد داشته باشید‪ .‬ما همیشه باه طریقای‬
‫عمل میکنیم کاه باا دیادگاهمان نسابت باه خودماان‪ ،‬در یاک راساتا قارار دارد و‬
‫بهاینترتیب‪ ،‬طرز فکر ما‪ ،‬نتایجمان را رقم میزند‪ .‬هر چاه کمتار بارای خودماان و‬
‫قدرتهایمان ارزش قاهل باشیم‪ ،‬به قدرت کمتری دسترسی پیدا میکنیم‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬عبور دستهای پروانه را تماشا کرد و ادامه داد‪« :‬کل این سیساتم‪ ،‬باه‬
‫این شکل کار میکند؛ بنابراین‪ ،‬پیشنهاد من این است که دست از غفلت برداریاد‪.‬‬
‫عضالت قدرت ارادهات را که داخل تاجمحل درباره آن حرف زدیم‪ ،‬تحات کشاش‬
‫‪233‬‬ ‫قرار بده تاا بااقی عمارت را باه تمرینای بارای جساارت‪ ،‬شااهدی بارای بهارهوری‬
‫استثنایی و زیبایی نادر و نامخدوش تبدیل کنید‪ .‬بهجای نفرت از خویشاتن و انکاار‬
‫وی گیهای خاص خودت‪ ،‬با نبوغت زنادگی کان و خاود واقعایات را تکاریم کان‪.‬‬
‫ا‬
‫غفلت‪ ،‬عملی است که از نفارت از خویشاتن نشائت میگیارد‪ ».‬مجاددا حارفش را‬
‫تکرار کرد‪« :‬پاس باا تماام وجاود‪ ،‬فرماول ‪ ۱۱/۱۱/۱۱‬را باهعنوان هساته اصالی‬
‫مدیریت صبحتان‪ ،‬پیاده کنید‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬ابتدا الگو را به کارآفرین نشان داد‪ .‬الگو این بود‪:‬‬

‫‪234‬‬

‫«همانطور که میبینید‪ ،‬برای رسیدن به تعاالی‪ ،‬ساه بخاش دقیقاهای وجاود‬


‫دارد که باید پیادهسازی و تمرین شود‪ .‬اولین بخش از فرمول ‪ ،۱۱/۱۱/۱۱‬نیازمند‬
‫این است که شما حرکت کنید‪ .‬سادهتر بگویم‪ .‬تمرین بادنی شادید در ابتادای روز‪،‬‬
‫کیفیت روزتان را چند برابر میکند‪ .‬بخش دوم شما را ترغیب میکند کاه باه مادت‬
‫بیست دقیقه تفکر کنید‪ .‬این بخش به این منظور طراحی شده است که باه قادرت‬
‫ذاتیتان دسترسی پیدا کنید‪ ،‬ساطح آگاهیتاان را افازایش بدهیاد‪ ،‬اساترستان را‬
‫کاهش دهید‪ .‬شادیتان را افزایش بدهیاد و آراماش درونای خاود را در ایان دوران‬
‫ماالمال از عوامال حاواسپرتی و فعالیات شادید‪ ،‬ابقاا کنیاد‪ .‬ایان سااعت پیاروزی‬
‫شصتدقیقهای شامل خودسازی را با صرف بیست دقیقه برای حصول اطمینان از‬
‫رشد فردی‪ ،‬تکمیل میکنید‪ .‬اکنون‪ ،‬این رشد میتواند از طریق تخصص زمان به‬
‫مطالعه کتابی درباره درک روش ساختن زندگی بهتار یاا مقالاهای کاه قابلیتهاای‬
‫حرفهایتان را پاالیش میکند‪ ،‬یا گاوش دادن باه فصالی از کتااب صاوتی دربااره‬
‫اینکه افراد خبره چطور به نتایج غیرمعمول دست پیدا میکنند‪ ،‬یا با تماشاای یاک‬
‫ویدیو آموزشی درباره ارتقای وضاعیت رواباط یاا بهباودی وضاعیت ماالی یاا عماق‬
‫بخشیدن به وجه معنویتان حاصل شود‪.‬‬
‫«یکی از مفیدترین چیزهایی که از سخنران یاد گارفتم‪ ،‬ایان باود کاه آغااز کاردن‬
‫ا‬
‫صبح با یک تمرین بدنی شدید ‪ -‬ترجیحا بالفاصله پاس از بیارون آمادن از رخات‬
‫خواب ‪ -‬از بیشترین اهمیت برخوردار است‪ .‬هنوز‪ ،‬عین کلماتی که خیلی محکام‬
‫‪235‬‬ ‫به کار برد را به خاطر دارم‪« :‬تو باید روزت را با تمرین بدنی سنگین آغاز کنی‪ .‬بهانه‬
‫هم قبول نیست‪ .‬در غیر این صورت فرمول ‪ ۱۱/۱۱/۱۱‬جواب نخواهد داد؛ و من‬
‫عضویت تو را در باشگاه لغو میکنم‪».‬‬
‫سه کبوتر‪ ،‬از باالی سر میلیاردر پرواز کردند‪ .‬با لبخندی فارا ‪ ،‬باه آنهاا نگااه‬
‫کرد‪ ،‬برای یکای از کبوترهاا‪ ،‬بوساهای فاوت کارد و توضایحاتش را دربااره برناماه‬
‫صبحگاهی افراد تاریخساز‪ ،‬ادامه داد‪« :‬تمارین بادنی سانگین در ابتادای صابح‪،‬‬
‫نتیجه بازی را به نفع شما تغییر میدهد‪ .‬فعالیت بدنی بالفاصله بعد از برخاستن از‬
‫بستر بر اساس نوروبیولوژی مغزتان‪ ،‬نوعی کیمیاگری درون آن انجام میدهد کاه‬
‫ا‬
‫نهتنها شما را کامال بیدار میکند‪ ،‬بلکاه تمرکاز و انارژیتاان را باه شاکل ناگهاانی‬
‫افزایش میدهد‪ ،‬انضبا فاردیتاان را بااال میبارد و روزتاان را بهگوناهای شاروع‬
‫ا‬
‫میکند که حسابی پرانارژی باشاید‪ .‬اکناون بارای اینکاه کاامال کااربردی برایتاان‬
‫توضیح دهم‪ ،‬اینطور میگویم که تمرین بدنی شما‪ ،‬میتواند شاامل یاک کاالس‬
‫دوچرخااه ثاباات یااا انجااام تعاادادی حرکااات پرشاای‪ ،‬شاانا‪ ،‬حرکااات مااوزون مثاال‬
‫بوکسورهای حرفهای‪ ،‬یا دویدن با سرعت کموزیاد متناوب باشاد‪ .‬مطمائن نیساتم‬
‫کدامیک از آنها برایتان جواب میدهد؛ اما کلید اصالی در اینجاا‪ ،‬ایان اسات کاه‬
‫اطمینان حاصل کنید عرق میریزید‪».‬‬
‫هنرمند که حاال داشت به مقدار زیادی یاد داشتبرداری میکرد‪ ،‬پرسید‪« :‬چرا؟»‬
‫«به همان دلیلی کاه روی معادل یاادگیری میبینیاد‪ .‬هماانطور کاه میدانیاد‪،‬‬
‫کورتیزول‪ ،‬هورمون ترس است‪ .‬این هورمون‪ ،‬در غدد فوق کلیوی ساخته و در خون‬
‫آزاد میشود‪ .‬کورتیزول‪ ،‬یکی از مواد اصلی است کاه ماانع رشاد نبوغیات میشاود و‬
‫فرصت تلویحی را برای تاریخسازی نابود میکند‪ .‬اطالعات علمی‪ ،‬ثابت میکنند کاه‬
‫کورتیزول داخل خون‪ ،‬در ابتدای صبح‪ ،‬در باالترین سطح خودش قرار دارد‪».‬‬
‫کارآفرین درحالیکه زیر آفتاب رم‪ ،‬حرکت کششی دیگری انجام میداد‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫«چه اطالعات جالبی‪».‬‬
‫«بله همینطور است‪ .‬پس تمرین بدنی از ساعت پنج تا پنج و بیست دقیقه‪ ،‬آن‬
‫هم به مدت بیسات دقیقاه‪ ،‬ساطح هورماون کاورتیزول را در خونتاان‪ ،‬باه مقادار‬ ‫‪236‬‬
‫چشمگیری کاهش میدهد و عملکردتاان را باه بااالترین ساطح میرسااند‪ .‬روش‬
‫فوقالعادهای برای شروع کردن صبح است‪ ،‬درست اسات؟ همچناین‪ ،‬تحقیقاات‬
‫علمی نشان میدهد که ارتبا حیاتی بین سالمت جسمانی و توانایی ادراکی وجود‬
‫دارد‪ .‬عاارقریاازی ناشاای از یااک تماارین باادنی ساانگین‪ ،‬باعااث آزاد شاادن فاااکتور‬
‫نورونزایی مشاتق شاده از مغاز میشاود کاه عملکارد مغاز را بارای یاک روز پار از‬
‫پیروزی‪ ،‬به مقدار زیاد افزایش میدهد‪».‬‬
‫کارآفرین درحالیکه با سرعت زیاد یادداشتبرداری میکرد‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫«عجب!»‬
‫«تحقیقات نشان میدهد که فاکتور نورونزایی مشتقشده از مغاز‪ ،‬میتواناد از‬
‫سلولهای مغزی آسیبدیده بهواسطه استرس را ترمیم کند و سرعت شکلگیاری‬
‫اتصاالت عصبی را باال ببرد؛ بنابراین‪ ،‬شما بهتر فکر میکنیاد و ساریعتار پاردازش‬
‫ا‬
‫میکنید‪ .‬این هم مطمئنا یک مزیت رقابتی عظایم دیگاری اسات‪ .‬اوه‪ ،‬در ضامن‬
‫میتواند عصبزایی را تقویت کند؛ بنابراین‪ ،‬مغزتان شروع باه سااختن سالولهاای‬
‫مغزی جدید میکند‪ .‬همین یکقلم چقدر برایتان ارزش دارد؟»‬
‫هنرمند فریاد زد‪« :‬جلالخالق!» این بار‪ ،‬عو اینکه خونسرد و باحال به نظر‬
‫برسد‪ ،‬زیادی جلف بود‪.‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬اگر به این ایدههایی که شما در کمال سخاوت در اختیارمان قرار‬
‫میدهید عمل کنیم‪ ،‬کسبوکارم بیرقیب میشاود و خاودم هام ازلحاا شخصایتی‪،‬‬
‫شکستناپذیر میشوم‪ ».‬او هم درست همان کاری را انجام داد کاه آقاای رایلای وقتای‬
‫لطفی از کسی میدید‪ ،‬میداد‪ :‬تعظیمی کوچکی به نشانه قدردانی‪.‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر‪ ،‬به قصد موافقت گفت‪« :‬کامال درست است‪ .‬باا انجاام تمارین بادنی‬
‫سنگین در بخش اول آن فرمول‪ ،‬باعث ترشاح دوپاامین هام میشاوید کاه خیلای‬
‫خوب میدانید پیامرسان عصبی انگیزه است‪ .‬همینطور‪ ،‬مقدار ترشح سروتونین را‬
‫افاازایش میدهیااد کااه یااک ماااده شاایمیایی شااگفتانگیز اساات کااه شااادی را در‬
‫‪237‬‬ ‫وجودتان تنظیم میکند‪ .‬این‪ ،‬به آن معناست که با رسیدن به ساعت پنج و بیسات‬
‫دقیقه‪ ،‬درحالیکه رقبای شما دارند در خواب گوسفند میشمارند‪ ،‬شاما بهگوناهای‬
‫خودتان را تقویت کردهاید که درزمینه حرفهایتان سردمدار باشید‪ ،‬به نتاایج عاالی‬
‫دست پیدا کنید و روز پیش رویتان را به حماسه تبدیل کنید‪».‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬ممکن است دقیقتر توضیح بدهید که چه کار باید بکنیم تا‬
‫مطمئن شویم همراه با خورشید بیدار میشویم؟ منظورم ایان اسات کاه کمای وارد‬
‫جزهیات شوید که چه رفتاری را باید انجام بدهیم تا وقتای سااعت زناگ میزناد از‬
‫رخت خواب بیرون بیاییم؟ امیدوارم ساالم احمقانه نبوده باشد‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند درحالیکه دستی باه کمار عشاقش میکشاید‪ ،‬گفات‪« :‬اتفاقاا سااال‬
‫عالیای بود‪».‬‬
‫ا‬
‫دولتمند هم اعالم داشت‪« :‬ساال فوقالعادهای بود‪ .‬بله حتما‪ .‬همانطور کاه‬
‫ا‬
‫قبال پیشنهاد دادم‪ ،‬یک ساعت قدیمی زنگدار بخرید ‪ -‬خودم هم یکی از آنها را‬
‫استفاده میکنم‪ .‬همانطور که در آگرا به شاما گفاتم‪ ،‬شاما نبایاد باا هایچ وسایله‬
‫فناوری دیجیتالی در اتااقخوابتاان بخوابیاد‪ .‬باهزودی‪ ،‬دلایلش را برایتاان شارح‬
‫میدهم‪ .‬وقتی ساعت زنگدار را خریدید‪ ،‬ساعتش را به اندازه سی دقیقه از ساعت‬
‫رسمی جلوتر ببرید و بعد‪ ،‬برای ساعت پنج و سی دقیقه آن را کوک کنید‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند گفت‪« :‬واقعا؟ به نظر عجیب میآید‪».‬‬
‫میلیاردر اعتراف کرد‪« :‬میدانم‪ .‬ولای ایان روش مانناد جاادو جاواب میدهاد‪.‬‬
‫بهاینترتیب‪ ،‬ذهنتان را طوری فریب میدهید کاه فکار میکنیاد دیرتار از خاواب‬
‫ا‬
‫بیدار شدید‪ ،‬اما در حقیقت رأس ساعت پنج بیدار شدهاید‪ .‬این تکنیک واقعا جاواب‬
‫میدهد؛ بنابراین اجرایش کنید‪ .‬و بعد‪ ...‬البته‪ ،‬مورد به نظار خیلای واضاح میآیاد‪،‬‬
‫ولی جازء کلیادها اصالی اسات‪ :‬باهمحض اینکاه سااعت زناگ زد‪ ،‬خودتاان را از‬
‫رختخواب پرت کنید بیرون‪ ،‬یعنی قبل از اینکه وجه ضاعیف وجودتاان کلای دلیال‬
‫برایتااان ردیااف کنااد کااه بایااد در رخاات خااواب بمانیااد‪ ،‬یعناای قباال از اینکااه ذهاان‬
‫منطقیتان دالیل الزم را برای ماندن زیر پتو برایتان جور کند‪ .‬کافی است خودتاان‬
‫را به انتهای دوره ‪ ۹۹‬روزه عادت سازی برسانید تا بیدار شدن رأس ساعت پنج‪ ،‬باه‬ ‫‪238‬‬
‫نقطه خودکار برسد‪ .‬بعدها‪ ،‬بیدار شدن خیلی آسانتر از خوابیادن باه نظار میآیاد‪.‬‬
‫وقتی برای اولین بار عضو باشگاه پنج صبحیها شد‪ ،‬با لباس تمرین خوابیدم‪».‬‬
‫آقای رایلی‪ ،‬کمای شارمزده باه نظار میآماد‪ .‬تعادادی کباوتر و پرواناه‪ ،‬ازآنجاا‬
‫گذشتند؛ و رگههایی شبیه رنگینکمان روی پلکان اسپانیایی پخش شدند‪.‬‬
‫هنرمند درحالیکه کالفی از موهایش را پایچ مایداد‪ ،‬باا خناده گفات‪« :‬داری‬
‫ا‬
‫سربهسرم میگذاری؟ اره؟ یعنی واقعا با لباس ورزشی خوابیدی؟»‬
‫میلیاردر اقرار کرد‪« :‬بله؛ و کتانیهایم را هم گذاشتم کنار تختم‪ .‬تمام کارهاای‬
‫الزم را انجام دادم تا بهانههای موجود را حذف کنم؛ بهانههایی که قفل مرگ روی‬
‫وجودم سوار کرده بودند‪».‬‬
‫کارآفرین داشت سر به استفهام تکان میداد‪ .‬با گذشت هرروز‪ ،‬قویتر و شادتر‬
‫به نظر میرسد‪.‬‬
‫«بگذریم‪ ،‬اجازه بدهید کمای بیشاتر دربااره اهمیات تمارین بادنی اول صابح‪،‬‬
‫برایتان توضیح بدهم‪ .‬با انجام تمرین بدنی سنگین‪ ،‬شما داروخانه طبیعی تعاالی را‬
‫به کار میاندازید که در درونتان وجود دارد‪ ،‬همان داروخانهای که باعث میشود به‬
‫کل با زمانی که از خواب بیدار شدید‪ ،‬متفاوت باشید‪ .‬وقتی شاما ایان اساترات ی را‬
‫برای ضدگلوله کردن نوروبیولوژی و فیزیولوژی بدنتان استفاده کنید‪ ،‬احساسی که‬
‫زمان بیدار شدن دارید‪ ،‬هیچ ارتباطی با احساستان در ساعت پنج و بیست دقیقاه‬
‫نخواهد داشت‪ .‬خواهش میکنم این را به یاد داشته باشید! واضح است که فعالیت‬
‫و عرق ریزی‪ ،‬بهمرورزمان‪ ،‬حتی حاالت روانی شما را نیز متحول خواهد کرد‪ .‬حتی‬
‫ا‬
‫اگر معموال اهل سحرخیزی نبوده باشید و اول صبح احساس بدخلقی کنیاد‪ ،‬ایان‬
‫حالتان تغییر خواهد کرد ‪ -‬پیرو همان موضوع که میگفت‪ :‬عصبهایی کاه بااهم‬
‫کار میکنند‪ ،‬به هام متصال میشاوند‪ .‬شاما اعتمادبهنفسای را در خودتاان حاس‬
‫میکنید که هر راهبری بدون برچسب عناوان راهباری‪ ،‬باه ایان نیااز دارد‪ .‬آنقادر‬
‫تمرکز دارید که بتوانید ساعتها روی کارتان متمرکز بمانید و درخشانترین کارتان‬
‫‪239‬‬ ‫را اراهه دهید و احساس آرامش بیشتری خواهیاد داشات‪ .‬ببینیاد‪ ،‬افازایش میازان‬
‫ترشح هورمون نوراپی نفرین که بهواسطه آن فعالیت صابحگاهی اتفااق میافتاد‪،‬‬
‫نهتنها میزان توجاه و تمرکزتاان را بهباود میدهاد‪ ،‬بلکاه باعاث میشاود باه طارز‬
‫قابلتوجهی‪ ،‬آرامتر شوید‪ .‬تحقیقات زیاادی مایاد ایان موضاوع اسات کاه تمارین‬
‫بدنی‪ ،‬هسته آمیگدال را در دستگاه لیمیبیک مغز تنظیم میکند؛ یعنی همان مغز‬
‫باستانی که در جزیره موریس درباره آن حرف زدیم ‪ -‬و باهاینترتیب‪ ،‬واکنشهاای‬
‫شما به محارکهاای محیطای‪ ،‬از یاک پاروژه ساخت گرفتاه تاا یاک ارباابرجوع‬
‫مشکلپسند‪ ،‬یا راننده بیادب و یک نوزاد جیغجیغو‪ ،‬خیلی آرامتر و متینتر خواهاد‬
‫بود و نه عصبی‪».‬‬
‫کارآفرین خاطرنشان کرد‪« :‬چه فواید فوقالعاادهای‪ .‬حاق باا شماسات‪ ،‬آقاای‬
‫رایلی‪ .‬نمیشود روی اینهمه سالح افزایش بهرهوری کاه در خاناهام‪ ،‬دارم قیمات‬
‫گذاشت‪».‬‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬دقیقا‪ ».‬و کارآفرین را در آغوش گرفت‪ .‬بعد اضافه کرد‪« :‬واقعا‬
‫شما دو نفر را دوست دارم‪ .‬دلام برایتاان تناگ میشاود‪ ».‬در آن لحظاه امیادواری‬
‫معمول مربی‪ ،‬به نوعی قصه ناشناخته تبدیل شد‪« .‬زماان بااهم باودن ماا دارد باه‬
‫ا‬
‫پایان خودش نزدیک میشود‪ .‬شاید باز هم همدیگر را ببیانم‪ .‬واقعاا امیادوارم‪ ،‬اماا‬
‫نمیدانم که‪»...‬‬
‫باقی حرفش را خورد و دوباره رو برگرداند و بهکلیساای سافیدی نگااه کارد کاه‬
‫پشت محل حضورشان بود؛ این کلیساا پیشکشای پرشاکوه باود باه درخشاانترین‬
‫نمونههای معماری بر پایه رؤیا و بینش‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬دست کرد داخل جیب شلوارش‪ ،‬قرصی بیرون آورد و مثل بچهای در‬
‫حال خوردن آبنبات‪ ،‬داخل دهانش انداخت‪ .‬حالی که دستش را باال نگاه داشاته‬
‫بود‪ ،‬ادامه داد‪« :‬بگذریم‪ ،‬همانطور که میدانیاد انجاام تمارین بادنی در ابتادای‬
‫صاابح سوختوسااازتان را هاام باااال میباارد و بااه موتااور چرباای سااوزی باادنتااان‪،‬‬
‫سوخترسانی میکند‪ .‬بهاینترتیب‪ ،‬میتوانید با بازدهی بیشتری چربیهای اضافه‬
‫را بسوزانید و با سرعت بیشتری وزن کم کنید‪ .‬این هم یک پیروزی ارزشمند اسات‬ ‫‪241‬‬
‫دیگر‪ ،‬درست است؟ اوه‪ ،‬وقتی بادنتاان کمای روی فارم بیایاد‪ ،‬عازمتاان را جازم‬
‫میکنید که برای باقی عمر هم سالمت باقی بمانید‪" .‬سختتر تمرین کن تا بیشتر‬
‫عمرکنی‪ ".‬این شعار هوشمندانهای است که امپراتوریها را بر اساس آن سااختند‪.‬‬
‫حاال‪ ،‬شما میتوانید که یکی از کلیدهای اسطوره شدن‪ ،‬طول عمر است‪ .‬خواهش‬
‫میکنم نمیرید‪ .‬اگر در قبرستان خوابیده باشید‪ ،‬نمیتوانید کنترل بازی را در دست‬
‫بگیرید و دنیا را تغییر بدهید‪ ».‬غول صنعت اینها را با انرژی زیادی اعالم کرد‪.‬‬
‫سپس ادامه داد‪« :‬نکتاه اصالی کاه ساعی دارم در بخاش اول موضاوع تحات‬
‫قاعده درآوردن صبح به آن اضافه کنم‪ ،‬این است‪ :‬وقتای شاما در بهتارین شارایط‬
‫جسمانی عمرتان قرار میگیرید‪ ،‬احساس و عملکردتان در زندگی صاد برابار بهتار‬
‫ا‬
‫خواهد شد‪ .‬تمرین و عرقریزی بهعنوان اولین فعالیات بعاد از ساحرخیزی‪ ،‬واقعاا‬
‫زندگیتان را به کل متحول میکند‪ .‬ختم کاالم پاس؛ هار کااری را کاه الزم اسات‬
‫برای تثبیت کردن این عادت‪ ،‬آن هم به هر قیمت ممکن‪ ،‬رفقا‪».‬‬
‫کارآفرین مادبانه پرسید‪« :‬میتوانم ساال دیگری بکنم آقای رایلی؟»‬
‫«بفرمایید‪».‬‬
‫«اگر بخواهیم بیشتر از بیست دقیقه تمرین بدنی بکنیم‪ .‬آنوقت چه میشود؟»‬
‫«هیچ ایرادی ندارد‪ .‬این برنامه صبحگاهی مانند آن کلمااتی کاه آن بااال روی‬
‫این اوبلیسک حک شادند‪ ،‬روی سانگ نوشاته نشاده‪ ».‬ایان را گفات و باه ساتون‬
‫یادبودی اشاره کرد کاه روی یاک ساکوی کوچاک بااالی پلکاان اساپانیایی قارار‬
‫داشت‪« :‬تمام اطالعاتی که به شما میدهم را دریافت کنید و بعد‪ ،‬بسته به ترجیح‬
‫و سبک زندگیتان‪ ،‬آن را شخصیسازی کنید‪».‬‬
‫میلیاااردر‪ ،‬کماای از هااوای تااازه شااهر رم را نفااس کشااید؛ همااان هااوایی کااه‬
‫امپراتورها‪ ،‬گالدیاتورها‪ ،‬رهبران سیاسی و پیشاهوران‪ ،‬هازاران ساال پایش تانفس‬
‫میکردند‪ .‬تصورش را بکنید که میتوانستید در آن هوا نفس بکشید و کنار این سه‬
‫عضو جالب باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬آنجا‪ ،‬ایستاده بودید‪.‬‬
‫‪240‬‬ ‫«حاال میرسم به بیست دقیقه دوم از فرمول که بایاد در سااعت پیاروزی آن را‬
‫اجرا کنید؛ زمان بین پنج و بیست دقیقه تا پنج و چهال دقیقاه کاه بایاد باه تعماق‬
‫اختصاص بدهید‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمنااد پرسااید‪« :‬منظورتااان از تعمااق دقیقااا چیساات؟» و بااا ایاان ساااال‬
‫اعتمادبهنفسش را برای تبدیلشدن به شاگردی بهتر‪ ،‬به نمایش گذاشت‪ .‬حین ادا‬
‫کردن ساال‪ ،‬دستی به ریشهایش کشید‪ .‬دست دیگرش دور شانه کارآفرین بود‪.‬‬
‫«همانطور که در این مدت که باهم بودیم به آن اشاره کردم‪ ،‬مادیریت کاردن‬
‫صحیح صبح‪ ،‬مهارت اصلی افراد استثنایی است‪ .‬استفاده حرفهای از ابتدای روز‪،‬‬
‫یک عامل تعیینکننده کلیدی برای برجساته شادن در کسابوکار و تعاالی فاردی‬
‫است‪ .‬یکی از عناصر داشتن برنامه صبحگاهی جزهینگریشده‪ ،‬گنجاندن بازهای‬
‫برای آرامش عمیق در آن است؛ زمانی غرق در آراماش و ساکوت بارای خودتاان‪،‬‬
‫قبل از اینکه پیچیدگیهای روز شروع شوند‪ ،‬خانوادهتان به انرژی شما نیاز داشاته‬
‫باشد و باقی مسئولیتهایتان‪ ،‬کنترل روزتان را به دست بگیرند‪ .‬آراماش‪ ،‬کااالی‬
‫تجمالتی جدید جامعه ماست؛ بنابراین‪ ،‬در ایان بخاش از سااعات پیاروزی‪ ،‬کمای‬
‫طعم آرامش را بچشید‪ .‬به روش فعلی زنادگیتان و روش زنادگی دلخواهتاان فکار‬
‫کنید‪ .‬عامدانه‪ ،‬درباره ارزشهایی تفکر کنید که دلتان میخواهد طی ساعات پیش‬
‫رو‪ ،‬به آنها وفادار باشید و اینکه دلتان میخواهد چطور رفتار کنیاد‪ .‬باه ایان فکار‬
‫کنید که برای تبدیلشدن امروز به یک روز عالی و درنتیجاه‪ ،‬سااختن یاک زنادگی‬
‫افسانهای‪ ،‬نیاز است که چه اتفاقاتی بیفتد‪».‬‬
‫کارآفرین درحالیکه دستبندهایش به هم میخوردند‪ ،‬گفت‪« :‬این بخش برایم‬
‫خیلی مهم است‪ ».‬روی یکی از دستبندهای براق و نو‪ ،‬این عبارت حک شده بود‪:‬‬
‫«یک روز تمام این سحرخیزیها‪ ،‬مرا به چهرهی بزرگ تبدیل خواهند کرد‪».‬‬
‫میلیاردر اعالم داشت‪« :‬با تو موافقم‪ .‬تفکر کردن درباره چیزهایی که بیش از هماه‬
‫برای داشتن یک زندگی زیبا اهمیت دارند‪ ،‬چیزی در شما ایجاد میکند که سخنران از‬
‫آن با عنوان "پسماند خرد" نام میبرد و در باقی طول روز‪ ،‬همراه شاما میماناد‪ .‬باهطاور‬
‫مثال‪ ،‬اندیشیدن در سکوت درباره ارزش وزین انجام صحیح کار یا تولید محصولی نااب‬ ‫‪242‬‬
‫که نمایانگر تعالی حرفهای است‪ ،‬یا به یاد آوردن تعهدتان بارای مهار ورزیادن و احتارام‬
‫گذاشتن به مردم در بیست دقیقه دوم ساعت پیروزی‪ ،‬این فضایل اخالقی را در آ گاهی‬
‫شما تثبیت میکند؛ و بهاینترتیب طی باقی روزتان‪ ،‬پسمانده ارتبا مجدد شما با خارد‬
‫درونتان‪ ،‬در ذهنتان متمرکز میماند و روی تکتک لحظاات شاما‪ ،‬تاأثیر مایگاذارد و‬
‫شما را در تکتک تصمیمهایتان راهنمایی میکند‪».‬‬
‫پروانااه دیگااری پاار زد و گذشاات‪ .‬کماای بعااد‪ ،‬میشااود گفاات بااا حااال و هااوایی‬
‫شاعرانه‪ ،‬سه پروانه دیگر از پی اولی پر زدند و عبور کردند‪ .‬میلیاردر تصامیم گرفات‬
‫به توضیحاتش درباره تعماق‪ ،‬عماق بیشاتری بدهاد‪ ،‬اماا اول‪ ،‬قارص دیگاری در‬
‫دهانش انداخت و دستی روی قلبش گذاشت و به نمای شورانگیز رم نگاه کارد‪ .‬باا‬
‫خودش فکر کرد‪:‬جوری که نور روی این شهر میتابد‪ ،‬در هیچ جاای دیگار از ایان‬
‫دنیا دیده نمیشود‪ .‬دلم برای رم عزیزم تنگ میشود‪.‬‬
‫میلیااردر‪ ،‬باه قاایق سافید پاای پلکاان کاه باه دسات تواناای مجسامهسااز شااهیر‬
‫پیتروبرنینی ساخته شده بود‪ ،‬چشم دوخت و نگاهی به گلفروشی دور میدان اناداخت‪.‬‬
‫ا‬
‫«تعمق از خیلی جهات منبع اصلی تحول است؛ زیرا وقتی شاما بهتار میدانیاد‪ ،‬قطعاا‬
‫عملکردتان هم بهتر خواهد شد‪ .‬در این بخش بیستدقیقهای از ساعت پیاروزی‪ ،‬تنهاا‬
‫کاری که باید انجام دهید‪ ،‬کساب آراماش‪ ،‬ساکوت و ورود باه عاالم ساکون و آراماش‬
‫است‪ .‬در این دوره که توجه و تمرکاز ماردم ازهمپاشایده و نگرانای و هیااهو هماهچیز را‬
‫دربرگرفته‪ ،‬چه هدیهای بهتر از این میتوانید به خودتان بدهید؟»‬
‫ا‬
‫کارآفر ین تصدیق کرد‪« :‬درست است‪ ،‬واقعا هدیه بزرگی است که میتاوانم باه‬
‫خودم و همینطور به تجارتم بدهم‪ .‬تازه دارم متوجه میشوم که من اغلب زمانم را‬
‫به انجام دادن کارها و واکنش نشان به باقی چیزها صرف مایکنم و زماان خیلای‬
‫ا‬
‫کمی به برنامهریزی و تعمق اختصاص میدهم‪ .‬قبال در بااره ایان حارف زدیاد کاه‬
‫افراد بزرگ چطور از زمانهای عزلت و تنهاایی بهاره مایبرناد‪ .‬جاایی خوانادم کاه‬
‫بسیاری از نوابغ معروف عادت داشاتند سااعتها در تنهاایی بنشاینند‪ ،‬درحالیکاه‬
‫‪243‬‬ ‫هیچچیز غیر از یک برگه کاغذ و خودکار برای ثبات بیانشهاایی کاه روی صافحه‬
‫تخیالتشان ظاهر میشد‪ ،‬کنار دستشان نداشتند‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬اینگونه نظر داد‪« :‬بله رشد دادن قاوای تخیال‪ ،‬حکام دروازه ورودی‬
‫بسیار مهم را به ثروت و شهرت دارد‪ .‬یکی از چیزهایی که مکانهای تاریخی رم را‬
‫خیلی خاص میکند‪ ،‬اندازه عظیم سازهها است‪ .‬رومیهایی کاه ایان شااهکارها را‬
‫خلق کردند چه بینش و اعتمادبهنفسی داشتند و چه مهارتی داشتند تا بتوانند ایان‬
‫ایدهها را به یک چیز واقعی تبدیل کنند‪ .‬منظورم این اسات کاه هریاک از بناهاای‬
‫شورانگیز این شهر ابدی‪ ،‬محصول تخیل یک انسان است که باه شاکلی درسات‪،‬‬
‫مورداستفاده قرار گرفته است؛ بنابراین‪ ،‬بله شما باید از بخش دوم سااعت پیاروزی‬
‫برای ابداع‪ ،‬تصویرسازی ذهنی و رؤیاپردازی استفاده کنید‪ .‬فکر کنم ماارک تاواین‬
‫بود که میگفت‪« :‬بیست سال بعد بابت کارهاایی کاه نکاردهای‪ ،‬بیشاتر افساوس‬
‫میخوری تا بابت کارهایی که کردهای؛ بنابراین روحیه تسلیمپذیری را کنار بگاذار‪،‬‬
‫این حاشیه امنیت را ترک کن‪ ،‬جستوجو کن‪ ،‬بگرد‪ ،‬رؤیاپردازی کن‪ ،‬کشف کن‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬خردمندانه گفت‪« :‬تمام هنرمندان بزرگ درباره آینادهای رؤیااپردازی‬
‫میکنند که عده معدودی آن را ممکن میدانند‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬سر به تأیید جنباند‪« :‬بله‪ .‬تاکتیک حرفهای که میتوانیاد در ایان زماان‬
‫تماارین کنیااد و نوشااتن چیاازی اساات کااه سااخنران از آن بااهعنوان "طاارح پاایش‬
‫عملکردی" یاد میکند‪ .‬این میتواند شرح مکتوبی از روز ایدهآل شما باشد‪ .‬محققاین‬
‫تأیید میکنند که استرات یهای پایش تعهادی‪ ،‬تاأثیر زیباایی روی افازایش تمرکاز و‬
‫انضبا فردی برای انجام کارها دارناد‪ .‬باهاینترتیب شاما ساناریویی واضاح و تحات‬
‫قاعدهای برای روزتان دارید؛ بنابراین‪ ،‬روزتان به همان طریقی پیش میرود کاه شاما‬
‫میخواهید‪ .‬البته‪ ،‬در زندگی و کسبوکار‪ ،‬هیچچیز بینقاص نیسات‪ .‬باااینوجود‪ ،‬باه‬
‫آن معنا نیست که ما نباید تمام تالشمان را بارای محقاق کاردن آن انجاام بادهیم‪.‬‬
‫مردان و زنان قهرمان در این دنیا‪ ،‬همه کمالگرا بودند‪ .‬آنها کمالگرایی بودناد کاه‬
‫دغدغهشان این بوده که در تماام کاارهاایشاان‪ ،‬شااخص باشاند‪ .‬ساپس‪ ،‬حاداقل‬
‫دهدقیقهای برای نوشتن سناریوی روز عالی‪ ،‬وقت بگذارید‪».‬‬ ‫‪244‬‬
‫دولتمند‪ ،‬بار دیگر نگاهی به گالفروشای اناداخت‪ .‬انگشات اشااره دسات چاپ را باه‬
‫سمت آسمان شهر رم گرفت‪ .‬خانم بسیار جذابی با استخوانهای گوناه برجساته‪ ،‬عیناک‬
‫طرح الکپشتی‪ ،‬بلوز کتان خاکستری و شالوار روی ماد باا کیاف فلازی چهارگوشای در‬
‫دست‪ ،‬از جا بلند شد و مثل یوزپلنگی که دنبال غذایش میدود از پلکان باال دوید‪.‬‬
‫با رسیدن خانم‪ ،‬میلیاردر گفت‪« :‬سالم‪ ،‬وینا‪».‬‬
‫خانم جوان محترمانه جواب داد‪« :‬سالم آقای رایلی‪ .‬خوشحالم دوباره شاما را‬
‫در رم میبینم‪ .‬قربان‪ ،‬چیزهایی را که فرمودید‪ ،‬آوردم‪».‬‬
‫دستیار‪ ،‬رمزی را در قفل کیاف وارد کارد و کیاف بااز شاد‪ .‬داخال کیاف‪ ،‬ساه‬
‫سررسید گرانقیمت با جلدهایی از چرم نرم ایتالیایی قرار داشت‪ .‬میلیااردر‪ ،‬یکای را‬
‫به کارآفرین و یکی را به دست هنرمند داد‪ .‬سومی را برداشت‪ ،‬به قلبش چساباند و‬
‫آن را لیسید‪ .‬بله سررسید را لیسید‪.‬‬
‫بعد‪ ،‬با لحنی مرموز گفت‪« :‬وقتی به تاکساتانهای جاادویی آفریقاای جناوبی‬
‫رسیدیم‪ ،‬برایتان توضیح میدهم که چرا دفتر خاطراتم را لیسیدم‪».‬‬
‫هنرمند با صدای بلند پرسید‪« :‬آفریقای جنوبی؟ کی قرار است به آنجا برویم؟»‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬تاکستانهای جادویی؟»‬
‫میلیاردر‪ ،‬به هیچکدام محل نگذاشت؛ و به دستیارش گفت‪« :‬کارت خوب بود‪،‬‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫وینا‪ .‬واقعا خوب بود‪ ».‬بعاد اضاافه کارد‪« :‬بعادا میبینمات‪ ».‬و دساتیار‪ ،‬از پلکاان‬
‫باستانی پایین رفت‪ ،‬پرید روی یک اسکوتر مشاکی موتاوردار کاه منتظارش باود و‬
‫بهسرعت دور شد‪».‬‬
‫وقتی کارآفرین و هنرمند سررسیدها را باز کردند‪ ،‬الگوی دقیقی دیدند‪.‬‬
‫هنرمند‪ ،‬با لحنی قدردان پرسید‪« :‬این هم یک الگوی یادگیری دیگر برای ما؟»‬
‫میلیاردر‪ ،‬به ایتالیایی جواب داد‪« :‬سی‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬برادر من عاشق این الگوها هستم‪ .‬ابازار آموزشای ارزشامندی‬
‫هستند که مفاهیم پیچیده را حسابی روشن میکنند‪».‬‬
‫‪245‬‬ ‫کارآفرین هم اضافه کرد‪« :‬حقیقت است‪».‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬در ضمن قابل شما را ندارد رفقاا؛ اماا ایان ساخنران باود کاه‬
‫چندین دهه از عمر غنیاش را بارای خلاق ایان الگوهاا و توضایح دادن فلسافه و‬
‫متدشناسی باشگاه پنجصبحیها گذاشت‪ .‬آنها خیلی ساده به نظار میآیناد؛ زیارا‬
‫کل دوران حرفهایاش را صرف کرد تا آنهاا را بساازد‪ .‬ایان کاار‪ ،‬نیازمناد ساالها‬
‫تمرکز فوقالعاده و عزلتنشینی بود تا پیچیدگیهای کار هضم شود و باه درجاه از‬
‫ا‬
‫سادگی برسد که روی سنگ محک نباو اصایل قارار بگیارد؛ دقیقاا مانناد وقتای‬
‫میماند که یک آماتور به شاهکاری نگاه میکند‪ .‬باه نظار سااده میآیاد‪ ،‬چاون آن‬
‫شخص آماتور‪ ،‬درکی از تخصص استاد برای حذف کردن قسمتهای غیرضروری‬
‫ندارد‪ .‬حذف کاردن بخاشهاای غیرضاروری بارای تولیاد سانگ جاواهر‪ ،‬نیازمناد‬
‫سالها فداکاری است و چنادین دهاه وقاف کاردن خویشاتن‪ .‬سااده نشاان دادن‬
‫چیزها در نظر فرد تعلیم ندیده‪ ،‬حکم امضای استاد را دارد‪».‬‬
‫برای اینکه بدانید آن سه نفر در سررسیدها چه دیدند‪ ،‬میتوانید به الگوی زیر‬
‫نگاه کنید‪ .‬نگاهی بیندازید‪:‬‬

‫عادت ثبت وقایع با جزییات‬

‫وضوح و آگاهی را چندبرابر میکند‬


‫شکرگزاری عامدانه را فعال میکند‬

‫یادگیری روزانه را تقویت میکند‬


‫پیروزیهای شما را ثبت میکند‬

‫احساسات کم انرژی را ابراز میکند‬


‫محلی را برای کارکردن حین سرگردمی‬
‫شما‪،‬ایجاد میکند‬
‫برنامهریزی و هدفگذاری را ممکن و‬
‫عملکرد را بهبود میبخشد‬
‫بهترین تجربیات عمر را ثبت میکند‬

‫شمارا قادر میسازد که لحظات نو را‬


‫خالقیتتان را افزایش میدهد‪ ،‬و خالقیت پس از‬ ‫تجربه کنید‬ ‫‪246‬‬
‫تبدیل شدن به بهرهوری موجب بروز تعالی میشود‬

‫میلیاردر ادامه داد‪« :‬اجازه بدهید هدف از این هدایایی را کاه دساتیارم برایتاان‬
‫آورد توضیح بدهم‪ .‬در جریاان بخاش تعماق از فرماول ‪ ،۱۱/۱۱/۱۱‬یاک حرکات‬
‫برنده دیگر‪ ،‬نوشتن در سررسید است؛ بنابراین به هنرمندی ایتالیایی سفارش دادم‬
‫تا این سررسیدها برایتان بسازد‪ .‬امیدوارم این سررسیدها برایتان شگفتی رقم بزند‪».‬‬
‫دولتمند‪ ،‬به انتهای خیابان ویا دی کوندوتی نگاه کرد‪ .‬رفتگرها سخت مشغول‬
‫کار بودند‪ .‬توریستهاا در امتاداد خیاباان قادم میزدناد‪ ،‬سالفی مایانداختناد و از‬
‫فروشندگان خیابانی‪ ،‬اکسسوری میخریدند‪.‬‬
‫«سخنران‪ ،‬عاشق این است که با من در رم دور بزند‪ .‬اگر بخت باا ماا یاار باشاد‪،‬‬
‫امروز صبح‪ ،‬او را مایبینیم‪ .‬مایدانم کاه همزماان باا ساپیدهدم‪ ،‬رفات تاا در امتاداد‬
‫رودخانه تا منطقه پراتی بدود و بعد هم برای ماهیگیری‪ ،‬باه محلای باه فاصاله چناد‬
‫ساعت دورتر از اینجا برود‪ .‬اوه‪ ،‬راستی‪ ،‬آن از نوشتن روزانه چند دقیقه داخل سررسید‬
‫بین ساعات ‪ ۵:۱۱‬تا ‪ ،۵:۱۱‬باعبارت "خاطرات روزاناه" اسام میبارد‪ .‬در ایان ماورد‪،‬‬
‫کلید مسئله این است که فقط بنویسید‪ .‬زیاد فکر نکنید‪ .‬خیلی ساده‪ ،‬تعهدات خود را‬
‫بارای چناد سااعت آیناده‪ ،‬از ذهاانتاان روی کاغاذ دانلاود کنیاد‪ ،‬بلناادپروازیهایتان‬
‫ارزشمندتان را ثبت کنید و با فهرست کردن چیزهاای خاوبی کاه در حاال حاضار در‬
‫ا‬
‫زندگی دارید‪ ،‬حس شکر گزاریتان را فعال کنید‪ .‬لطفا از سررسیدتان بهعنوان جاایی‬
‫برای پردازش سرخوردگیها‪ ،‬نومیدیها و آزردگیهای درون قلبتان و رها کردنشان‬
‫استفاده کنید؛ اینکه با نوشتن دردهای سارکوب شاده‪ ،‬چطاور میتوانیاد احساساات‬
‫مسااموم و منفاای را از سیسااتمتان رهااا و حااداکثر خالقیاات‪ ،‬ساارزندگی و عملکاارد‬
‫بیهمتاتان را آزاد کنید‪ ،‬دست کمی از معجزه ندارد‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬یک روش عالی برای تقویت کردن چهار چوب قلبی؛ درست است؟»‬
‫‪247‬‬ ‫میلیاردر به قصد تشویق‪ ،‬گفت‪« :‬بله‪ ».‬و بعد انگشاتش را گذاشات روی مادل‬
‫یادگیری در صفحه اول سررسید‪« :‬اینها تعادادی از پااداشهاایی هساتند کاه باا‬
‫اختصاص دادن ده یا شااید کال بیسات دقیقاه از بخاش دوم سااعت پیاروزی باه‬
‫نوشتن خاطرات روزانهتان‪ ،‬به دست میآورید‪ .‬برای تأ کید بیشتر باید بگویم که الزم‬
‫نیست فقط عناصر مثبت زندگی جاریتان را بنویسید‪ ،‬بلکه میتوانید از جنباههای‬
‫ناراحتکننده زندگیتان بنویسید‪ .‬برای درمان کردن احساسات‪ ،‬باید آنها را حاس‬
‫کنیم‪ .‬باید آن ها را نام ببریم تاا رهایشاان کنایم؛ زیارا وقتای شاما قادرتی را کاه باا‬
‫الیههای احساسات مسموم و زخمهای گذشته پوشیده شده‪ ،‬از ناو ابقاا میکنیاد‪،‬‬
‫چهارچوبهای ذهنی‪ ،‬قلبی‪ ،‬سالمتی و روحیتان‪ ،‬همگی‪ ،‬بهطور تصااعدی اوج‬
‫میگیرند‪ .‬وقتی چهاار امپراتاوری درونای شاما بهواساطه تالشاتان بارای پااالیش‬
‫خویشتن ارتقا مییابد‪ ،‬خاود متعاالیتاان قادرت را در دسات میگیارد و نتیجاه آن‬
‫میشود همان امپراتوریهای بیرونیای که امید دارید در زندگیتان ببینید‪ .‬چیزی‬
‫که سعی دارم برایتان توضیح بدهم این است که احساسات دشواری که راه سالمی‬
‫برای پاک کردنشان پیدا نمیکنیم‪ ،‬سرکوب میشوند و ایان موضاوع باعاث باروز‬
‫استرس‪ ،‬عملکرد ضعیف و حتی بیماری میشود‪».‬‬
‫هنرمنااد تصاادیق کاارد‪« :‬چااه نمااودار جااالبی! میگوییااد اگاار ماان احساسااات‬
‫ناراحتکننده را حس نکنم‪ ،‬روی هم جمع میشاوند و جاوری داخال وجاودم گیار‬
‫میکنند که مریض میشوم؟»‬
‫آقای رایلی تأیید کرد‪« :‬بله چیزی که گفتی تقریباهمان چیزی اسات کاه مان‬
‫دارم میگویم‪ .‬آن احساساات گیرکارده فاساد روی موهباتهاا‪ ،‬اساتعدادها و خارد‬
‫واالی شما را می پوشانند‪ .‬این یکی از دالیل اصلی است که اغلب ماردم فراماوش‬
‫کردند چه قهرمانهایی هساتند‪ .‬وقتای ماا از حاس کاردن احساسااتماان پرهیاز‬
‫میکنیم‪ ،‬راه دسترسی را به نسخه قوی خودمان مسدود میکنیم و حقایق زنادگی‬
‫را فراموش میکنیم؛ ایان حقیقات را کاه هرکادام از ماا‪ ،‬قاادر باه انجاام کارهاای‬
‫حیرتانگیز‪ ،‬خلاق آثاار محیرالعقاول‪ ،‬ایجااد ساالمتی درخشاان‪ ،‬شاناخت عشاق‬
‫حقیقی‪ ،‬داشتن یک زنادگی جاادویی و مفیاد باودن بارای بسایاری از ابناای بشار‬ ‫‪248‬‬
‫هستیم؛ اما اغلب ما آنقدر ترس‪ ،‬درد‪ ،‬خشم و اندوه روی خود واقعیمان انباشاته‬
‫شده که حتی قادر به دیدن فرصتهایی نیستیم که مقابال چشاممان نشساتهاناد‪.‬‬
‫تمام آن انرژی تاریک‪ ،‬چشمهای ما را برای دیدن آن ها کور کرده و دسترسیمان‬
‫را به نبو ذاتیمان مسدود کرده است‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬یک زندگی جاادویی؟ شاما همیشاه از جاادو حارف میزنیاد‪.‬‬
‫کمی مسموم به نظر میآید‪».‬‬
‫میلیاردر محکام جاواب داد‪« :‬بلاه یاک زنادگی جاادویی‪ .‬وقتای باه آفریقاای جناوبی‬
‫برسیم‪ ،‬برایتان میگویم چطور بهجادویی وارد شاوید کاه در دساترس هماه ماا قارار دارد‪.‬‬
‫وقتی چیزهایی را یاد بگیرید که در تاکستان یادتان خواهم داد‪ ،‬توانااییتاان بارای محقاق‬
‫کردن پاول بیشاتر‪ ،‬ساالمتی بهتار‪ ،‬شاادی بزرگتار و آراماش درونای ژرف تار باه شاکل‬
‫فرآیندی باالتر میرود‪ .‬بااینوجود‪ ،‬هنوز نمیتوانم چیزی درباره ساختن زندگی جادویی باا‬
‫شما در میان بگذارم؛ یعنی اجازه ی آن را ندارم‪ ».‬این را با لحنی مرموز گفت‪.‬‬
‫بعد‪ ،‬با دقت زیاد اداماه داد‪« :‬شاما بارای درماان یاک زخام‪ ،‬بایاد آن را ببینیاد‪.‬‬
‫ا‬
‫شخصا رنجهای زیادی را در زندگیام کشیدهام؛ شکستهای تجاری‪ ،‬مصیبتهای‬
‫فردی‪ ،‬مشکالت جسمی‪ .‬درواقع همین اآلن هم با یک عاذاب در جادال هساتم‪».‬‬
‫یکباره‪ ،‬رفتار پرانرژی میلیاردر محو شد‪ .‬برای لحظهای‪ ،‬پیرتر به نظر آمد‪ .‬قاوز کارده‬
‫بود و بهسختی نفس میکشید؛ اما همان موقع خودش را بازیافت‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬درحالیکه دستها را رو به آسمان بااال بارده باود‪ ،‬باا انارژی زیااد گفات‪:‬‬
‫«بگااذریم خباار خااوب‪ ،‬ایاان اساات کااه دردهااای گذشااته را در زمااان حااال و آینااده‬
‫فوقالعادهام‪ ،‬با خودم حمل نمایکنم‪ .‬مان در بخاش دوم فرماول از تمارین خااطرات‬
‫روزانه‪ ،‬برای رد شدن از میان دردها و رها کاردن آنهاا‪ ،‬اساتفاده کاردهام‪ .‬هماین یاک‬
‫مهارت‪ ،‬یکی از دالیلی است کاه اغلاب اوقاات‪ ،‬وجاودم پار از شاگفتی‪ ،‬شاکرگزاری و‬
‫آرامش است و این همه دستاورد در زندگیام دارم‪ .‬میدانید؟ زندگی کاردن در گذشاته‪،‬‬
‫انرژی زیادی را از بسیاری از افراد‪ ،‬تلف میکند‪ .‬باه هماین دلیال اسات کاه بهارهوری‬
‫‪249‬‬ ‫اغلب افراد اینقدر پایین است‪ .‬سخنران‪ ،‬تنها فردی است که مان دیادم ارتبااطی باین‬
‫عملکرد ضعیف و آشفتگیهای احساسی تعریف کرد؛ اما درباره آن فکر کن‪ .‬این عاین‬
‫حقیقت است‪ .‬پس تصور کن نوشاتن خااطرات روزاناه‪ ،‬چاه تاأثیری روی موفقیتهاا و‬
‫دستاوردهای تجارتت میگذارد‪ ».‬میلیاردر‪ ،‬دستهای الغرش را دور شاانه کاارآفرین و‬
‫هنرمند انداخت‪ .‬رو کرد به هنرمند و ادامه داد‪« :‬و همینطور روی هنر تو‪».‬‬
‫هنرمند موافقت کرد‪« :‬و حمال کاردن دردهاای گذشاته‪ ،‬خیلای آدم را خساته‬
‫میکند‪ .‬همه ما گاهی توسط روزگار شکست میخوریم و حتی ویران میشویم‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬توضیحاتش را ادامه داد‪« :‬همینطور شما را تشاویق مایکنم کاه در‬
‫بخش دوم ساعت پیروزی‪ ،‬دست کام چناد دقیقاهای را باه مدیتیشان اختصااص‬
‫بدهید‪ .‬سخنران روش مدیتیشن را باه مان یااد داد؛ و هماان امار‪ ،‬میازان تمرکاز‪،‬‬
‫اعتمادبهنفس و آرامشام را حاین اداره کاردن کسابوکار پیچیادهام‪ ،‬افازایش داد‪.‬‬
‫کسانی که آرامش دارند‪ ،‬بیشترین دستاورد را از عملکردشان باه دسات مایآورناد‪.‬‬
‫چیااز خیلاای خاصاای درباااره مدیتیشاان وجااود ناادارد‪ .‬مدیتیشاان‪ ،‬یکاای از بهتاارین‬
‫روشهای دنیا برای تقویت تمرکز و آرامش درونی اسات‪ .‬مناابع علمای فوقالعااده‬
‫زیادی ارزش مدیتیشن هرروزه را تأیید میکنند‪ .‬تحقیقات جاری‪ ،‬اثبات میکنند که‬
‫مدیتیشن هرروزه‪ ،‬میزان ترشح هورمون کاورتیزول را کااهش میدهاد‪ .‬درنتیجاه‪،‬‬
‫استرس را پایین میآورد‪ .‬همچنین‪ ،‬روش قدرتمندی است برای رشاد دادن رابطاه‬
‫شما با خودتان‪ .‬شما باید زمان بیشتری را به خودتان اختصااص بدهیاد تاا ارتباا‬
‫روان خودتان را با ذات متعالیتان‪ ،‬ارتقا بدهید و با بهترین بخش از وجودتان‪ ،‬از نو‬
‫متصل شوید؛ یعنی همان بخشی که درک میکند کارهاای غیارممکن‪ ،‬در بیشاتر‬
‫موارد کارهایی هستند که هنوز تست نشدهاند و از منابع نهفته‪ ،‬درخشش‪ ،‬جسارت‬
‫و عشق درونتان آگاه است‪ .‬ایان هماان بخشای از شاما اسات کاه هناوز میتواناد‬
‫عظمت را در دیگران ببیند؛ حتی وقتی کاه آنهاا بادرفتاری میکنناد‪ .‬بلاه هارروز‬
‫صبح به این بازه بیست دقیقهای از اعتکاف در سکوت و آرامش وارد شاوید و خاود‬
‫حقیقیتان را به یاد بیاورید‪ .‬حقیقت‪ ،‬در تنهایی ابتادای روز باا شاما حارف میزناد‪.‬‬
‫بعد‪ ،‬در طول ساعات باقی مانده از موهبت روز‪ ،‬این دانش حیرتانگیز را با خودتان‬ ‫‪251‬‬
‫داشته باشید‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬روی زمین خوابید و شروع کرد به انجام حرکت شنای سرعتی؛ و بعاد‬
‫هم در حالت پلنگ باقی ماند‪ .‬حاال دیگر خیلی با حرکات غیرعاادی ایان دولتمناد‬
‫آشنا شدهاید‪.‬‬
‫بعد‪ ،‬شادمانه گفت‪« :‬حاال برویم سرا بخش سوم فرمول‪ .‬برای امروز تعدادی‬
‫جلسه دارم و بعد‪ ،‬همراه آدریانو‪ ،‬سخنران و چندتایی از رفقای قدیمی‪ ،‬مراسم شام‬
‫مجللی داریم‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند گفت‪« :‬حتما‪ .‬اشکالی ندارد‪».‬‬
‫کارآفرین هم گفت‪« :‬بله ما هام دربااره رساتوران نزدیاک کاامپو دی فیاوری‪،‬‬
‫شنیدیم که پاستا کاربونارای عالی دارد‪».‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬به به!» و لحنش بیشتر به یک بچه پنج ساله شباهت داشت تاا‬
‫یک تاجر‪ .‬بعد به بحث درباره برنامه صبحگاهی افراد امپراطاوریسااز‪ ،‬فارد موفاق و‬
‫ناجیان تمدن ما ادامه داد؛ اما یکباره شکمش را چنگ زد و از درد به خودش پیچید‪.‬‬
‫کارآفرین درحالیکه سریع به سامتش میرفات‪ ،‬از او پرساید‪« :‬حالتاان خاوب‬
‫است آقای رایلی؟»‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫میلیاردر جواب داد‪« :‬کامال‪ .‬بیایید ادامه بدهیم‪ .‬من کامال متعهاد هساتم کاه‬
‫قبل از ترک کردن شما‪ ،‬مطمئن شوم تمام چیزهایی را به شما گفتهام‪ ،‬یااد گرفتاه‬
‫اید‪ .‬فقط از شما میخواهم این آموزههاا را باا بقیاه درمیاان بگذاریاد‪ .‬باا ایان کاار‪،‬‬
‫وضعیت دنیا را بهبود میبخشید؛ زیرا شاید خودم نتوانم‪ »...‬و باقی حرفش را خورد‪.‬‬
‫و بعد ادامه داد‪« :‬بیاییاد اداماه بادهیم‪ .‬بخاش ساوم فرماول‪ ،‬باه ایان منظاور‬
‫طراحی شده است که به شما کمک کند بهطور روزاناه رشاد کنیاد‪ .‬بارای دو برابار‬
‫کردن درآمد و میزان اثرگذاریتان‪ ،‬بایاد سارمایهگذاریتاان را در دو بخاش اصالی‬
‫(تعالی شخصی و قابلیتهای حرفهای) سه برابر کنید؛ بنابراین‪ ،‬از ساعت ‪ ۵:۱۱‬تا‬
‫‪ ،۹:۱۱‬زمانی است که شما پایه دانش را عمیقتر میکنید‪ ،‬تخصصتاان را بهباود‬
‫‪250‬‬ ‫میبخشید و درزمینه کسب دانش‪ ،‬از رقبا سبقت میگیرید‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬لئوناردو داوینچی زمانی گفت‪ :‬هیچکس تعاالیای بزرگتار یاا‬
‫کوچکتر از تعالی فردی خودش ندارد‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬امروز بیشتر دوستت دارم‪».‬‬
‫هنرمند پاسخ داد‪« :‬اما من هرروز بیشتر دوستت دارم‪».‬‬
‫میلیاردر خندید و گفت‪« :‬من وسط یک فستیوال عشق‪ ،‬گیر افتادهام|؛ آن هم‬
‫روی این پلکان اسپانیایی‪».‬‬
‫چشمها را بست و این سخنان از سنکا‪ ،‬فیلسوف مکتب رواقی و سیاست مادار روم‬
‫باستان را خواند‪« :‬هرروز چیزی به دست بیاور که در برابر فقر‪ ،‬مرگ و سایر بادبختیهاا‬
‫تو را محکم سازد؛ و پس از آنکه افکار زیادی از ذهنت گذشت‪ ،‬یکی را انتخاب کن‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬چشمها را گشود و خیلی ساده گفت‪« :‬در جریان بخش ساوم فرماول‪ ،‬روی‬
‫این کار کنید که چطور میتوانید برای صنعت و هماینطاور جامعاه‪ ،‬مفیادتر باشاید‪.‬‬
‫شاما نمیتوانیاد تنهاا بهواسااطه چیزهاایی کاه خودتاان ماایخواهیاد‪ ،‬باه موفقیاات و‬
‫اثرگذاری برسید‪ .‬شما در زندگی چیزها را بر اساس کسی که هستید جذب میکنیاد‪،‬‬
‫نه بر اساس چیزی که میخواهید‪ .‬خواساتههای شخصای بادون رشاد شخصایتی‪،‬‬
‫مانند این است که باغچه زیبایی را بدون بذر نگه دارید‪ .‬ما باا ارتقاا دادن ارزشهاای‬
‫فردیمان‪ ،‬دستاوردهایی عالی به سمت خودمان جذب میکنیم‪ .‬من ثروتم را با ایان‬
‫ایده ساختم‪ .‬درزمینههایی که تجارتم را در آنهاا پایش میبارم‪ ،‬ارزشامندتر شادم؛ و‬
‫همین موضوع درآمد و اثرگذاریام را افزایش داد‪ .‬ایان مفهاومی اسات کاه در عصار‬
‫ا‬
‫امروزی تقریبا بیگانه است‪ :‬کتاب بخوانیاد‪ .‬زنادگی ماردان و زناان موفاق گذشاته را‬
‫مطالعه کنید و آثار مربو به نوآوری را مطالعه کنید‪ .‬فیلمهای مساتند را دربااره ایان‬
‫کااه بهتاارینهااا چطااور کارشااان را انجااام میدهنااد و رشااد میکننااد‪ ،‬تماشااا کنیااد‪.‬‬
‫کتابهای صاوتی درزمیناه تعاالی فاردی و سااختن تجاارت‪ ،‬گاوش کنیاد‪ .‬یکای از‬
‫خصوصیات مشترک من و تمام دوساتان میلیااردرم‪ ،‬ایان اسات کاه همگای عاشاق‬
‫یادگیری هستیم‪ .‬ما بیوقفه در حال رشد دادن موهبتهایماان هساتیم‪ .‬هماه ماا‬
‫اهل مطالعه و تقویت کنجکاوی نامحدودمان هستیم‪ .‬برای ما‪ ،‬تفریح این اسات کاه‬ ‫‪252‬‬
‫به کنفرانسهای مختلف برویم‪ .‬ما وقت زیادی را روی سرگرمیهای بیمعنی صرف‬
‫نمیکنیم؛ زیرا اصل سرمایهگذاریمان‪ ،‬روی آموزش بیپایان است‪».‬‬
‫دولتمند‪ ،‬این بار با لحنی فیلسوفانه گفت‪« :‬کاهناات‪ ،‬خیلای منصاف هساتند‪.‬‬
‫شما چیزی را از آن میگیرید که به آن میدهید؛ بنابراین با بهتار کاردن خودتاان‪،‬‬
‫چیزهای بیشتری به کاهنات بدهید‪».‬‬
‫بعد حرفهایش را جمع بندی کرد‪« :‬حاال دیگر شما یک برنامه تعالی دارید که‬
‫به طرز زیبایی مهندسی شده است‪ .‬آن را بهطور کامل بپذیرید و هارروز یاا حاداقل‬
‫پنج روز در هفته‪ ،‬آن را اجارای کنیاد تاا بهارهوری‪ ،‬کامیاابی و آراماشتاان باهطور‬
‫قدرتمندی در راستای ارزشی که میتوانید به دنیا عرضه کنید رشد کند‪».‬‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬بعد چه میشود؟»‬
‫جواب میلیاردر‪ ،‬این بود‪« :‬بعد به مالقات با مردگان میرویم‪».‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫اعضای باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬ضرورت خواب را‬
‫درک میکنند‬

‫«نمیتوانی تصور کنی چقدر مح اج اس راحت هس م‪ .‬به مدت شش روز بعدد‬


‫از انجام کارم ذهنم به ی گرداب تند و بیپایان تبدیل شده است؛ سدیلبی از‬
‫افکار که به ناکجا من هی میشود و تند و پیوس ه دور خود میچرخد‪».‬‬
‫اچ‪.‬جی‪.‬ولز‬
‫‪253‬‬
‫درحالیکه سه همسافر باه باام بناهاا و واتیکاان خیاره شاده بودناد‪ ،‬آفتااب در‬
‫آسمان باال میرفت‪ .‬حاال خیابان پرهیاهو بود‪.‬‬
‫بار دیگر‪ ،‬دستهای دولتمند به آسمان بلند شد و بار دیگر‪ ،‬دستیاری از ناکجا‬
‫ظاهر شد‪ .‬ظرف یک دقیقه‪ ،‬سه زن روسری بر سر‪ -‬همانطور کاه در فایلمهاای‬
‫ایتالیایی دهه پنجاه میبینید ‪ -‬ساوار بار ساه موتاور وساپای قرماز‪ ،‬ظااهر شادند‪.‬‬
‫موتورها را گذاشتند و خودشان ناپدید شدند‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬با صدای بلند اعالم کرد‪« :‬بیایید برویم‪ ،‬وقت موتورسواری است‪».‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬این مالقات با مردگان چیست؟»‬
‫میلیاردر دستور داد‪« :‬به من اعتماد کنید‪».‬‬
‫سه همسفر‪ ،‬در خیابانهای باستانی رم به راه افتادند؛ از دیادن ناشاناختهترین‬
‫بناها هم احساس شگفتی و عظمت میکردند‪ .‬همانطور که میلیاردر و کاارآفرین‬
‫و هنرمند مسیرشان را ادامه میدادند‪ ،‬صحنه سورهال هم دیدند؛ هارم کساتیوس‬
‫که بین سالهای هجده تا دوازده قبل از میالد‪ ،‬بهعنوان مقبره ساخته شده بود‪.‬‬
‫هنرمند‪ ،‬همانطور که سعی داشت نگاهش را روی خیابان نگه دارد‪ ،‬باا خاود‬
‫فکر کرد‪« :‬یک هرم مدل مصری در قلب شهر ابدی‪ .‬باور نمیکنم!»‬
‫میلیاردر‪ ،‬جلوتر از همه حرکت میکرد‪ .‬کارآفرین برای اولین باار از صابح متوجاه‬
‫شد که پشت تیشرت میلیاردر‪ ،‬سخنان حکیمانه بنجامین فرانکلین‪ ،‬یکای از پادران‬
‫بنیانگذار ایاالت متحده نوشته شاده اسات‪« :‬صابح زود‪ ،‬طاال در دهاانش دارد‪ ».‬و‬
‫پشت کاله ایمنیاش هم این کلمات بودند‪« :‬اول از همه برخیز‪ ،‬آخر از همه بمیر‪».‬‬
‫ا‬
‫با خودش فکر کرد‪« :‬این مارد واقعاا عجیاب اسات‪ ».‬او مای دانسات کاه ایان‬
‫ماجراجویی شورانگیز‪ ،‬بهزودی به پایان خواهد رسید‪.‬‬
‫برای مدتی به موتورسواری ادامه دادند و بعد‪ ،‬میلیاردر خاطر نشان کرد که باید‬
‫در خیابان فرعی و متروکی توقف کنند‪ .‬پس از پارک کردن موتورهاا‪ ،‬میلیااردر بای‬
‫هیچ حرفی‪ ،‬به شاگردانش اشاره کرد که دنبال بروند‪.‬‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬ما کجا هساتیم؟» داناههاای عارق روی پوساتش باه چشام‬ ‫‪254‬‬
‫میخوردند‪ .‬تصورش را بکنید که شما جای این سه نفر بودید‪.‬‬
‫میلیاردر اعالم داشت‪« :‬ما داخل یک کاتاکام هستیم‪ .‬اینجا|‪ ،‬جایی اسات کاه‬
‫رومیان باستان مردگانشان را دفان میکنناد‪ .‬تماام ایان گاذرگاههاای زیار زمینای‪،‬‬
‫درواقع قبرستانی هستند که قدمتشان به قرن دوم تا پنجم میرسد‪».‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬و ما چرا اینجا هستیم؟»‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬شما را به اینجا آوردم تا موضوعی را به شما بگویم‪».‬‬
‫در آن لحظه‪ ،‬صدای قدمهایی از عمق داالن شنیده شد‪ .‬هنرمند‪ ،‬با ترس باه‬
‫کارآفرین نگاه کرد‪.‬‬
‫میلیاردر حرفی نزد‪ .‬صدای قدمها نزدیک و نزدیکتر شدند‪.‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬حس خوبی ندارم‪».‬‬
‫صدای قدمها ادامه یافت و بعد‪ ،‬کل مکان روشن شد‪.‬‬
‫مردی با شمعی در دست‪ ،‬ظاهر شد‪ .‬هایچ حرفای باین افاراد رد و بادل نشاد‪.‬‬
‫مهمان ناخوانده مقابل آن سه دوست ایستاد‪ .‬کاله شنلش را برداشت‪.‬‬
‫این چهره چقدر آشنا بود‪ :‬چهرهای که در استادیوم‪ ،‬چهرهای که به میلیونهاا‬
‫نفر الهامبخشیده بود تا کارهای حیرتآور انجام بدهناد‪ ،‬رؤیاهاای خاارقالعااده را‬
‫محقق کنند و زندگیهای افسانهای خلق کنند‪.‬‬
‫تازه وارد‪ ،‬کسی نبود جز سخنران‪.‬‬
‫هنرمند که هنوز شر شر عرق میریخت‪ ،‬گفت‪« :‬وای خدا‪ ،‬ترسیدم‪».‬‬
‫«میبخشید‪ .‬استون به من گفت به اینجا بیایم‪ .‬این مقبرههاا‪ ،‬جاهاای جاالبی‬
‫هستند‪ ».‬سخنران شاد و آرام به نظر میرسید‪.‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬سالم رفیق‪ ،‬ممنونم که آمدی‪».‬‬
‫سخنران جواب داد‪« :‬قاابلی نداشات‪ .‬خاب اجاازه باده مساتقیم بارویم سارا‬
‫بینشهایی که ازمن خواسته بودی تا با این دو دوست در میان بگذارم‪».‬‬
‫سخنران ادامه داد‪« :‬آقای رایلای از مان خواسات افکاارم دربااره ارزش خاواب‬
‫‪255‬‬ ‫عمیق را با شما در میان بگذارم؛ و به من گفت میل دارد این کار اینجا انجام شود؛‬
‫زیرا نهتنها ساکنین این دخمه در یک خواب بیپایان هستند‪ ،‬بلکه علم تأیید کارده‬
‫است که یکی از دالیل مرگ زودرس‪ ،‬نداشتن خواب کافی است‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین‪ ،‬درحالیکه بار دیگر دستها را روی سینه قالب میکرد‪ ،‬پرسید‪« :‬واقعا؟»‬
‫میلیاردر‪ ،‬درحالیکه از شادی صدایش دورگه شده بود‪ ،‬حیرت زده گفت‪« :‬ناه!‬
‫شما دو نفر نامزد نکردید‪ ،‬هان؟»‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬باهم گفتند‪« :‬چرا نامزد کردیم‪».‬‬
‫و هنرمند اضافه کرد‪« :‬و هر دوی شما به عروسی ما دعوت هستید‪».‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬میتوانید مراسم را روی ساحل امالک من‪ ،‬در جزیره موریس‬
‫ا‬
‫برگزار کنید‪ .‬اصال حاال که اینطور است تمام هزینههای جشنتان را مهمان مان‬
‫هستید‪ .‬این حداقل کاری است کاه میتاوانم برایتاان انجاام بادهم‪ .‬شاما دو نفار‪،‬‬
‫قهرمانهای من هستید‪».‬‬
‫بعد سرفه نگرانکنندهای کرد؛ شاید به خاطر غبار موجود در داالن بود‪.‬‬
‫کارآفرین درحالیکه دستش را دراز میکرد و شانه هنرمند را میگرفت‪ ،‬گفات‪:‬‬
‫«حالتان خوب است؟»‬
‫«بله‪».‬‬
‫سخنران گفت‪« :‬پس اجازه بدهید چند بینش را با شما در میاان بگاذارم؛ زیارا‬
‫تکتک ساعات برای شما حکم حیاتی دارند‪».‬‬
‫ا‬
‫شمع را زیر صورتش نگه داشت و حاالتی تقریباا مرماوز باه چهارهاش داد‪« :‬و‬
‫آنچه باعث بروز عملکردی در حد نوابغ میشود ایجااد تعاادلی ظریاف باین کساب‬
‫مهارت برای برنامه صابحگاهی و بهینهساازی تشاریفات شابانه اسات‪ .‬شاما اگار‬
‫درست نخوابید‪ ،‬قادر به اجرای فرمول مشهور نیستید‪».‬‬
‫کارآفرین تأیید کرد‪« :‬من تقریباهمیشه کمبود خواب دارم‪ .‬بعضی وقتها برای‬
‫انجام کارم‪ ،‬وقت کم میآورم و احساس خستگی میکنم‪».‬‬
‫هنرمند هم با قصد موافقت گفت‪« :‬آره‪ ،‬اوضاع خواب مان هام بسایار آشافته‬
‫است‪ .‬تا صبح چندباری از خواب بیدار میشوم»‬ ‫‪256‬‬
‫سخنران ادامه داد‪« :‬ما در حال حاضر در میانه یک بحران جهانی خواب قارار‬
‫داریم‪ .‬بخش زیادی از بحران هم از اینترنت‪ ،‬شبکههای مجازی و کشش افراد به‬
‫سمت وسایل دیجیتالی ناشی میشود‪ .‬تحقیقات‪ ،‬به اثباات رسااندند کاه ناور آبای‬
‫ساطع شده از وسایل دیجیتال باعث کاهش مقدار مالتونین در بدنمان میشاود‪.‬‬
‫مالتونین‪ ،‬ماده شیمیایی است که به بدنتان اطالع میدهد که بدن به خواب نیاز‬
‫دارد‪ .‬میتوانم در این موضوع عمیقتر شوم و برایتان توضیح بدهم کاه چطاور ناور‬
‫ساطع شده از وسایل دیجیتال‪ ،‬گیرندههای نور موسوم به "سلول هاای گاانگلیون‬
‫رنیتال حساس به نور" را فعال میکند و آنها باعث محدود شدن تولید مالتونین و‬
‫تأثیرمنفی روی سااعت بیولوژیاک بادن و درنتیجاه‪ ،‬آسایب باه چرخاه خاوابتاان‬
‫میشود؛ اما خودتان متوجه منظورم هستید‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬بله متوجهم‪ .‬کامال متوجهم‪ .‬باید برنامه خوابم را اصالح کنم‬
‫تا حس بهتری داشته باشم‪ .‬قول میدهم این کار را انجام بدهم‪».‬‬
‫هنرمند وارد بحث شد‪« :‬حداقل برای ‪ ۹۹‬روز تا وقتی که به یک عادت تبادیل‬
‫شود و بعد هم باقی عمرم را‪».‬‬
‫سخنران بحث را اداماه داد‪« :‬وقتای ماا باه انادازه کاافی نمیخاوابیم‪ ،‬ناهتنها‬
‫سحرخیزی بسیار دشاوار میشاود‪ ،‬بلکاه تعاداد زیاادی از مسااهل مخارب دیگار‪،‬‬
‫بهرهوریتان را با اخالل مواجه میکنند و عملکردتاان را از طریاق کااهش ساطح‬
‫شادی و فرسودن سالمتی‪ ،‬به حداقل میرسانند‪».‬‬
‫کارآفرین درخواست کرد‪« :‬بیشتر برایمان توضیح بدهید‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬به قصد ترغیبش گفت‪« :‬آره‪ ،‬برایشان توضیح بده‪».‬‬
‫سخنران گفت‪« :‬بسیار خب‪ .‬وقتی شما میخوابید ‪ -‬البته نکته کلیدی ناهتنها‬
‫کمیت‪ ،‬بلکه کیفیت خوابتان است ‪ -‬با انتقال مایع مغزی نخاعی به درون مغزتان‪،‬‬
‫نرونهای شما به اندازه شصت درصد کوچک میشوند‪ .‬بدین معنا که ما انساانها‬
‫بهواسطه روند تکامل‪ ،‬فرآیندی قدرتمند را معماری کردیم تا از آن طریق‪ ،‬مغزماان‬
‫‪257‬‬ ‫را بشوریم تا در وضعیت بهینه قرار بگیرد‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬ملتمسانه گفت‪« :‬درباره هورمون رشد انسان هم بگو‪».‬‬
‫سخنران گفت‪« :‬هورمون رشد انسان‪ ،‬در غده هیپوفیز ترشح میشود و بارای‬
‫بافتهای سالمت بدن‪ ،‬سوخت و ساز و طول عمر‪ ،‬خیلای اهمیات دارد‪ .‬افازایش‬
‫هورمون رشد‪ ،‬موجب بهتر شدن حالت روحی و جسمی فرد میشود‪ .‬نکتاه اصالی‬
‫اینجاست‪ :‬در عین اینکه هورمون رشد در فعالیت سنگین ورزشی ترشح میشود ‪-‬‬
‫و به همین دلیل است که بخش اول فرمول خیلی سرنوشتساز است ‪ ۳۵ -‬درصد‬
‫از هورمون رشد‪ ،‬در زمانی ترشح میشود که شما در خاواب هساتید‪ .‬کلیاد واقعای‬
‫اینجاست‪ :‬برای به حداکثر رساندن فرآیند شسته شدن مغز و ترشح هورمون رشاد‬
‫و درنتیجه افزایش خالقیت‪ ،‬بهرهوری و طول عمر‪ ،‬شما نیاز به پانج چرخاه کامال‬
‫نود دقیقهای از خواب دارید‪».‬‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬یاک مادل یاادگیری برایماان نداریاد کاه اینهاا را برایماان‬
‫واضحتر کنید؟»‬
‫سخنران به قصد تشاویق گفات‪« :‬آفارین‪ .‬اساتون‪ ،‬تاو فرماول ساه مرحلاهای‬
‫موفقیت را به آنها یاد دادی؟»‬
‫میلیاردر‪ ،‬سر به تأیید جنباند‪.‬‬
‫ا‬
‫سخنران گفت‪« :‬بله اتفاقا یک مدل یادگیری برایتان دارم‪ .‬درواقع برنامه شبانه‬
‫خودم را که به من کمک کرده در تمام این سالها خوب بخوابم را برایتاان تجزیاه‬
‫کردم‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬سخنران از زیر شنلش چرا قوهای بیرون کشید‪ .‬را بعاد از داخال جیابش‬
‫دو طومار کوچک بیرون آورد و به دست هنرمند و کارآفرین داد‪.‬‬
‫روی هرکدام از طومارها‪ ،‬این الگو نقش بسته بود‪:‬‬
‫مراسم قبل از خواب چهرههای بزرگ‬
‫*آخرین وعدهی خوراکی روز‬
‫*خاموش کردن وسایل دیجیتال‬ ‫ساعت‪7‬تا‪8‬‬
‫*جدایی از عوامل حواسپرتی‬ ‫شب‬ ‫‪258‬‬

‫*زمان گفتگوی واقعی با عزیزان‬


‫*جلسهی دوم مدیتیشن(اختیاری)‬
‫*مطالعه‪،‬کتاب صوتی و پادکست‬ ‫ساعت‪8‬تا‪8‬‬
‫*جلسهی منظم برای فعالیتهای تفریحی‬ ‫شب‬
‫*جلسه دورهای برای حمام نمک منیزیوم سولفات‬

‫*آماده شدن برای خواب در اتاق تاریک و بدون‬ ‫ساعت‪8‬تا‪01‬‬


‫وسایل دیجیتال‬ ‫شب‬
‫*آماده کردن وسایل برای ورزش صبحگاهی‬
‫*تمرین شکرگزاری شامگاهی‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬نمیدانم چطورباید از شما تشکر کنم‪ .‬از هردوی شما‪ ».‬و به‬
‫میلیاردر نگاه کرد که حاال‪ ،‬داشت بشین پاشو تمرین میکرد و زیر لاب باا خاودش‬
‫عبارات تاکیدیی میگفت‪« :‬ثروت عظیم و خارد وزیان‪ ،‬پیوساته باه ساوی مان در‬
‫حرکت است‪ .‬من همیشه یک رهبر هستم‪ ،‬نه یک قربانی‪ .‬من یک شیر هستم‪ ،‬نه‬
‫یک گوسفند‪ .‬من عاشق زندگیام و بهتر کردن هرروزه آن‪ .‬هرچه به افراد بیشاتری‬
‫کمک میکنم‪ ،‬شادتر میشوم‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬من هم مانند عشقم‪ ،‬از شما سپاسگزارم‪».‬‬
‫کااارآفرین روی ایاان موضااوع تاکیااد کاارد‪« :‬اگاار تمااام مااردم دنیااا از فلساافه و‬
‫متدشناسی باشگاه پنج صبحیها آگاه بودند و آن را به کار میبستند‪ ،‬تماام ابناای‬
‫بشر متحول می شدند‪ .‬حاال میفهمم که ساحرخیزی باه معناای کمتار خوابیادن‬
‫نیست‪ ،‬بلکه همان روش قدیمی است‪ :‬زود بخواب و زودتر بیدار شو‪».‬‬
‫هنرمند هم گفت‪« :‬در عین اینکه هرکدام از ما ساهم خاودش را بارای تحاول‬
‫فردی انجام میدهد‪ ،‬میتواند بهخوبی رفتار ما را بهبود بدهد‪».‬‬
‫‪259‬‬ ‫کارآفرین درحالیکه دست روی حلقه نامزیاش میکشید‪ ،‬گفت‪« :‬مانند گفته‬
‫ماهاتما گاندی‪":‬همان تغییر باشید که آرزو داریاد در دنیاا ببینیاد‪ ".‬دیشاب قبال از‬
‫خواب‪ ،‬کمی درباره زندگیاش مطالعه کردم‪».‬‬
‫سخنران با لحنی پر شفقت گفت‪« :‬با کمال احترام‪ .‬عین عباارتی کاه ماهاتماا‬
‫گاندی گفته بود‪ ،‬طی سالیان کمی تغییر پیدا کرده است‪».‬‬
‫میلیاردر وارد گفت و گو شد‪« :‬عین گفتاه ماهاتماا گانادی ایان باود‪« :‬اگار ماا‬
‫میتوانستیم خودمان را تغییر دهیم‪ ،‬گرایشات تمام دنیا تغییر میکارد‪ .‬وقتای یاک‬
‫انسان ذات خود را تغییر میدهد‪ ،‬نگرش دنیا نسبت به او نیز تغییر میکند‪».‬‬
‫سخنران لبخند زد‪« :‬کارت عالی بود استون‪ .‬حاال باید بروم امشب در مجلس‬
‫شام شما را میبینم‪ .‬استون کاچوای پپه‪ ،‬جزو منوی غذا است‪ ،‬درست است؟»‬
‫میلیاردر جواب داد‪« :‬البته‪ ».‬و دوباره شروع کرد به سرفه کردن‪.‬‬
‫ا‬
‫سخنران فورا سمت دیگری را نگاه و گفت‪« :‬من باید بروم‪ ».‬و ناپدید شد‪.‬‬
‫سه همسفر از درون دخمه بیرون آمدند‪.‬‬
‫میلیاااردر‪ ،‬موتااورش را اسااتارت زد و از مهمانااانش خواساات دنبااال او برونااد‪.‬‬
‫هزارتویی پیچ در پیچ از خیابانهای باریک را پشت سر گذاشتند‪.‬‬
‫پس از رسیدن و پارک کردن موتورها‪ ،‬کارآفرین و هنرمند‪ ،‬به دنبال میلیاردر از‬
‫پلکان اسپانیایی باال رفتند‪.‬‬
‫میلیاردر اعالم کرد‪« :‬بسیار خب‪ .‬رسیدیم به همان نقطهای که جلسه آموزشی‬
‫پنج صابح را شاروع کارده باودم‪ .‬قبال از اینکاه شاما را مارخص کانم‪ ،‬یاک مادل‬
‫چالشبرانگیز برایتان دارم‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬کف دستها را مانند رعد و برق به هم کوبید‪.‬‬
‫شایئی باااالی ساار آن سااه نفاار در پاارواز بااود‪ .‬توریسااتهااایی کااه روی پلکااان‬
‫اسپانیایی نشسته بودند و جالتو میخوردند رو به آسمان برگرداندند تا ببینند قضایه‬
‫از چه قرار است‪ .‬اگر در آن لحظه شگفتآور آنجا بودید‪ ،‬حسابی لذت میبردید‪.‬‬
‫خانم پیری با لباس گل گلی‪ ،‬فریاد زد‪« :‬ماما میاا‪ ».‬او ناوزادی در یاک بغال و‬
‫دستهای گل الله در دست دیگر داشت‪.‬‬ ‫‪261‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬با مهارت کامل یک پهباد را هدایت کرد و به صاافی ساطح آب یاک‬
‫دریاچاه در یااک بعاداز ظهاار گارم تابسااتانی‪ ،‬روی زماین نشاااند‪ .‬باه دو شاااگردش‬
‫چشمک زد‪« :‬هنوز استعداد خلبانی دارم‪».‬‬
‫پهباد‪ ،‬جعبهای را حمل میکرد که وقتی باز شد‪ ،‬الیهای نازک از شیشاه در آن‬
‫قرار داشت که یک مدل روی آن رسم شده بود‪.‬‬
‫یک روز عالی به تفصیل‬
‫نکات مهم‬ ‫فعالیت‬
‫*امادگی برای تیک آف‬ ‫*زمان بهینه برای بیدارباش‬
‫*شب قبل وسایل را اماده کنید‬ ‫*مراقبت فردی‬
‫*اب بنوشید‪،‬چون باعث سوخت رسانی به بدنتان میشود‬
‫*بخش اول (حرکت)‬ ‫*ورزش سنگین‬
‫*تا ساعت‪۵/۱۱‬از حالت خسته به سرزنده برسید‬ ‫*عرق ریزی‬
‫*ورزش باعث افزایش طول تلومرها میشود‬ ‫*بازهم اب بنوشید‬
‫*نوروبیولوژی عظمت را فعال میسازد‬ ‫*کتاب صوتی‪،‬پادکست‪،‬ویدیو‬
‫*بخش دوم( تفکر)‬ ‫*مدیتیشن‬
‫*مدیتیشن فرایند پیری را کند میکند‬ ‫*دعا‬
‫*برنامه ریزی به عالوه ترتیب بندی‪،‬تمرکز و بهره وری‬ ‫*ثبت وقایع‬
‫را افزایش میدهد‬ ‫*تمرین شکرگزاری‬
‫*طرح پیش عملکردی‬
‫*بخش سوم(رشد)‬ ‫*مطالعه‬
‫‪260‬‬ ‫*ذهنیت ضربدر‪۱‬ضربدر‪۳‬‬ ‫*پادکست‬
‫*به امیدتان سوخت رسانی میکند‬ ‫*کتاب صوتی‬
‫*به شما الهام بخشی میکند‬ ‫*یادگیری و ویدیوهای اموزشی‬
‫*درحرفه تان شکست ناپذیر میشوید‬
‫*ارتقای سالمتی و کاهش جنون دیجیتال‬ ‫*ارتبا خانوادگی‬
‫*ارتقای حال و هوای صبح‬ ‫*امورشخصی‬
‫*افزایش شادی و ارامش‬ ‫*فاقدشبکههای مجازی‪،‬اخبار‪،‬چک‬
‫کردن پیام‬
‫*سیکل دوگانه عملکرد درحد نخبگی‬ ‫*قانون ‪۶۱-۶۱-۴‬‬
‫*مراسم ت‪ .‬ب‪ .‬ت‪ .‬ف‬ ‫*روش‪۹۱-۴۱‬‬
‫*منلو پارک شخصی شما‬ ‫*کارمتعالی‬
‫*رسیدگی به امور کماهمیت‬ ‫*کارهای کم ارزش‬
‫*کارهای نیازمند خالقیت کمتر‬ ‫*جلسات‬
‫*برنامه ریزی‬ ‫*سازمان دهی‬
‫*نوشیدن آب‬ ‫*صبحانه(اختیاری)‬
‫*انجام بازی از طریق یادگیری‬ ‫*دانشگاه ترافیک‬
‫*زمان نوسازی شخصی‬ ‫*تمرین باد دوم‬
‫*افتاب‪،‬هوای تازه و سوخت گیری‬ ‫*مراسم دو ماساژ‬
‫*کاهش فشار‬
‫*ارتباطات اجتمایی‬ ‫*بدون وسایل دیجیتال‬
‫*ماجراجویی‬ ‫*صرف شام با خانواده‬
‫*امور خیریه‬ ‫*انجام امور مفرح‬
‫*پیاده روی با عزیزان‬
‫*مراسم خواب‬ ‫*مطالعه‬
‫*حمام گرم با نمک سولفات‬ ‫*ثبت وقایع شبانه‬
‫*اتاق تاریک‬ ‫*آمادهسازی برای بیدارباش صبح‬
‫*دمای خنک‬ ‫*بدون تلویزیون و وسایل دیجیتال‬
‫*جلسهی دوم مدیتیشن قبل از خواب‬
‫(دلخواه)‬ ‫‪262‬‬
‫*تولید هورمون رشد‬ ‫*خواب عمیق‬
‫*ترمیم و احیای مغز ‪ ،‬بدن و روح‬

‫«با خودم فکر کردم که شاید این برنامه گام به گام پرجزهیات برای یک روز عاالی‬
‫برایتان ارزشمند باشاد‪ .‬البتاه ایان فقاط یاک روش بارای شاکل دادن باه روز اسات‪.‬‬
‫مطابق معمول‪ ،‬طریقه به کار بردن این ها به عهده خودتان اسات‪ .‬باااینوجود‪ ،‬ایان‬
‫چهارچوب کمک شایانی به من کرد زیرا بسیاری از عناصر قدرتمند فرمول را در کنار‬
‫جنبههای کلیدی برنامه قبل از خواب متعالی قرار داده و آنها را به یک نقشه روزاناه‬
‫تبدیل کرده است‪ .‬مراحل را دنبال کن تا نتایج مشخص را ببینی‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬حین بستن سررسیدش گفت‪« :‬و روزهاای عاالی پلکاان ماارپیچی را‬
‫تشکیل میدهند برای ایجاد هفتههایی عالی و هفتههای عالی هام باه مااههاای‬
‫عالی تبدیل میشوند‪».‬‬
‫کارآفرین هام حاین بساتن سررسایدش‪ ،‬اضاافه کارد‪« :‬و مااههاای عاالی باه‬
‫ا‬
‫فصلهای عالی و سالهای عالی؛ و نهایتا به‪»...‬‬
‫سه نفری باهم تکمیل کردند‪« :‬زندگی عالی تبدیل میشوند‪».‬‬
‫تعدادی مر دریایی‪ ،‬بال زنان رد شدند و همان آزاردهناده مرغاان دریاایی‪ ،‬از‬
‫خودشان درآوردند‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬آشکارا و به مقدار زیاد‪ ،‬عاشق زندگی و انسان بود‪ .‬او ناهتنها ازلحاا‬
‫مالی غنی بود‪ ،‬بلکه قلب بزرگی نیز داشت؛ اما چشم دیدن مرغان دریایی و سلطه‬
‫آنان بر بامهای بخش مرکزی رم را نداشت‪.‬‬
‫درحالیکه آزردگی غیرمعمولی از خودش نشاان مایداد‪ ،‬گفات‪« :‬بایاد فکاری‬
‫برای آن موجودات مزاحم بکنم‪».‬‬
‫بعد گفت‪« :‬بگذریم‪ .‬میدانید چارا شاما را باه ایان پلکاان آوردم؟ ایجااد بهارهوری‪،‬‬
‫سالمتی و ‪ ...‬یک بازی گام به گام است‪ .‬بهبودهای هرروزه کوچاک و باه ظاهرنااچیز‪،‬‬
‫وقتی بهطور مساتمر انجاام بشاوند‪ ،‬باهمرورزمان نتاایج حیارت انگیازی دربار خواهناد‬
‫‪263‬‬ ‫داشت‪ .‬پیروزیهای کوچک هرروزه و بهنینه سازیهای اندک‪ ،‬مطمئنتارین راه بارای‬
‫رسیدن به یک زندگی پرافتخار است‪ .‬میدانید؟ رم‪ ،‬یکی از مکانهای محبوب مان در‬
‫تمام دنیا است‪ .‬دلم میخواست شما دو نفر اینجا با من میماندید‪».‬‬
‫کارآفرین پس از مادتی وراناداز کاردن دقیاق مادل یاادیگری روی شیشاه‪ ،‬باا‬
‫صدای بلند فکر کرد‪« :‬قانون ‪ ۴-۶۱-۶۱‬چیست؟ روش ‪ ۴۱-۹۱‬چیست؟»‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬تمرین باد دوم و مراسم دو ماساژ چی هستند؟»‬
‫میلیاردر به قصد ایجاد تعلیق جواب داد‪":‬بهزودی خواهید فهیماد‪ .‬بایاد بدانیاد‬
‫که بهترین و ارزشمندترین آموزهها را گذاشتم برای آخر برنامه‪».‬‬
‫بعد میلیاردر‪ ،‬کارآفرین و هنرمند را محکمتر از قبل در آغوش گرفت‪ .‬میلیااردر‬
‫گفت‪« :‬من هم شما را دوست دارم‪».‬‬
‫فصل پانزدهم‬
‫اعضای باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬درباره ده تاکتیک‬
‫نبوغ مادامالعمر آموزش می بینند‬

‫«اگر میدانس ید رسدیدن بده آن نیازمندد چقددر تدلش اسدت ندامش را نبدو‬
‫نمیگذاش ید‪».‬‬
‫میکل نژ‬
‫‪264‬‬
‫درحالیکه اتومبیال عاادی و ناه چنادان گارانتوقاف میکارد و راه مایافتااد‪،‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬ساهوپاهولو خیلی جای خاصی است‪ ،‬نه؟»‬
‫سه همسفر تازه در فرودگاه فرود آمده بودند و به سمت هتل کاوچکی در مرکاز‬
‫پایتخت تجاری آمریکای التین میرفتند‪.‬‬
‫هنرمند‪ ،‬درحالیکه دوباره چشامانش را بساته باود خااطر نشاان کارد‪« :‬شاهر‬
‫بزرگی است‪».‬‬
‫کارآفرین با اشتیاق گفت‪« :‬ممنونیم که ما را به برزیل آوردید‪».‬‬
‫هنرمند اضافه کرد‪« :‬ممنون برادر‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین‪ ،‬درحالیکه با نگاهی گرم به نامزدش اشاره میکرد‪ ،‬گفت‪« :‬ایشاان واقعاا‬
‫دوست داشتند مراسم عروسی روی ساحل امالک شما در موریس برگزار شود‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند گفت‪« :‬درست است آنجا واقعا بهشت بود‪».‬‬
‫کارآفرین توضیح داد‪« :‬و حقیقتش‪ ،‬خودم هم همینطور؛ اما دلم میخواسات‬
‫به احترام پدرم به اینجا بیایم؛ چون او هم برزیلی بود‪».‬‬
‫هنرمند با لبخندی تأیید کرد‪« :‬همسر شاد‪...‬زندگی شاد‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬نقل قولی از شخصیت خرس انیمیشن وینی پوگفت‪« :‬اگر قارار باشاد تاو‬
‫صد سال عمر کنی‪ ،‬من میخواهم صد سال منهای یک روز عمر کنم تاا یاک روز‬
‫هم بدون تو زندگی نکنم‪».‬‬
‫حرف هنرمند‪ ،‬میلیاردر را به یاد همسرش انداخت‪ .‬هنوز هم روزی نبود کاه باه‬
‫او فکر نکناد‪ .‬میلیااردر باا خاوش فکار کارد‪« :‬زیبااترین گنجیناههای زنادگی‪ ،‬در‬
‫سادهترین لحظات و اتفاقات روزانهای نهفته هستند که اغلب ماا‪ ،‬باا ناشاکری باه‬
‫آنها نگاه میکنیم‪ .‬تا وقتی آنها را از دست ندهیم قدرشان را نمیفهمیم‪».‬‬
‫هنرمند درحالیکه دستش را بلند میکرد تا با افتخار حلقه ازدواجاش را نشاان‬
‫دهد‪ ،‬حین حرکت اتومبیل‪ ،‬به عشقش ابراز عالقه کرد‪.‬‬
‫رو به آقای رایلی گفت‪« :‬خیلی دوستش دارم رفیق‪ .‬او طلوع زندگی من اسات‪.‬‬
‫ا‬
‫‪265‬‬ ‫قبال فقط هنرم بود که برایم اهمیت داشت‪ .‬میادانی؟ نیاازی باه حضاور کسای در‬
‫اطرافم نداشتم‪ .‬گمان میکنم که هیچوقت نمیدانستم عشق واقعی چیست‪ .‬حاال‬
‫نمیتوانم زندگیام را بدون او تصور کنم‪».‬‬
‫کارآفرین فکر کرد که چقدر مورد الطاف خداوند قرار گرفته است‪ .‬از وقتای کاه‬
‫در همااایش سااخنران شاارکت کاارده بااود‪ ،‬چهااارچوب ذهناای‪ ،‬قلباای‪ ،‬سااالمتی و‬
‫روحیاش به طرزی برگشت ناپذیر‪ ،‬نوسازی شده و ارتقا یافته بود‪.‬‬
‫حاال سه هفته از آمدنشان به رم می گذشات‪ .‬در آن دوره‪ ،‬کاارآفرین صابحها‬
‫ساعت پنج صبح‪ ،‬با سرعت متغیر میدوید و بهطور جادی وزناه مایزد‪ .‬بعادش در‬
‫ساعت ‪ ۵:۱۱‬از آرامش موجود در بخش دوم‪ ،‬برای تفکر و بعد مدیتیشن اساتفاده‬
‫میکرد‪ .‬همچنین کاری انجام میداد که برایش سخت بود‪ :‬اعتیادش به فنااوری‬
‫دیجیتال که مدتها روال عادی زندگی‪ ،‬راه فرارش از اراهه بهترین عملکرد وعامل‬
‫انحرافش در حضور در لحظه حال بود شکست‪ .‬تمام اینها به لطاف باشاگاه پانج‬
‫صبحیها باود‪ .‬کاارآفرین درک میکارد کاه ایان روش‪ ،‬بیشاتر و بیشاتر او را قاادر‬
‫میساخت تا در دنیای پرهیاهو‪ ،‬پرتنش و پر از اختالل تمرکز تجارت‪ ،‬استعدادهای‬
‫ذاتیاش را محافظت کند‪.‬‬
‫او با اعتمادبهنفس و بخشش نویافتهاش‪ ،‬پیشرفتی عالی در مذاکره و دستیابی‬
‫به راهحل با سرمایهگذارانش‪ ،‬تجربه کرد‪ .‬خیلای هیجاان زده باود کاه ایان آزماون‬
‫وحشتناک‪ ،‬به پایان برسد‪...‬‬
‫قاارار بااود بااهزودی ازدواج کنااد‪ .‬همیشااه دوساات داشاات شخصای خاااص بااه‬
‫زندگیاش وارد شود تا لذتها و موفقیتها را با او به اشتراک بگذارد‪ .‬همیشاه آرزو‬
‫داشت عطشش برای ثروتمند شدن و رویایش برای داشتن یک خانواده را به تعادل‬
‫برساند؛ همان خانوادهای که خودش در کودکی حسرت آن را داشت‪.‬‬
‫صدای شلیکی شانیده شاد‪ .‬شیشاه اتومبیال خارد شاد‪ .‬دو مارد چهارشاانه باا‬
‫ماسک اسکی و مسلسل روی شانه‪ ،‬با خشونت به راننده اشاره کردند که درها را باز‬
‫کند‪ .‬وقتی راننده سعی کرد پایش را روی پادال گااز فشاار دهاد و از آنجاا خاالص‬
‫شوند‪ ،‬گلوله دیگری از شیشه رد شد و گوش راننده را زخمیکرد‪.‬‬ ‫‪266‬‬
‫آقای رایلی‪ ،‬با آرامش دستور داد‪« :‬در را باز کن و باقیاش را به من بساپار‪ ».‬و‬
‫در همان حین‪ ،‬مخفیانه دکمه ی داشبرد را فشار داد‪.‬‬
‫درها باز شدند‪.‬‬
‫یکی از مردان مسلح فریادزد‪« :‬همه پیاده شوید در غیر این صورت میمیرید‪».‬‬
‫یکی از مردان مسلح‪ ،‬گردن کاارآفرین را گرفات و گفات‪« :‬باه تاو گفتایم از آن‬
‫شرکت برو‪ .‬گفتیم اگر نروی این بال به سرت میآید‪».‬‬
‫ناگهان یک اتومبیل شاسیبلند‪ ،‬بهسرعت به صحنه نزدیک شد‪.‬‬
‫چهارنفر دیگر‪ ،‬دو مرد و دو زن‪ ،‬با جلیقه ضدگلوله و مسلح باه کلات‪ ،‬باا موتاور‬
‫سیکلتهای براق رسیدند‪.‬‬
‫تیم حفاظتی‪ ،‬خودش را رسانده بود‪.‬‬
‫درگیری در خیابان باال گرفت‪ .‬میلیاردر با سرعت و کارایی حیرتآور‪ ،‬از صاحنه‬
‫کنار کشیده شد‪ .‬خیلی ساده گفت‪« :‬سرنشینان اتومبیل مارا نجاات بدهیاد آنهاا‬
‫مثل خانوادهام هستند‪».‬‬
‫حاال یک هلیکوپتر باالی سرشان باود کاه حاروف «ب ‪ ۵‬ص» روی آن حاک‬
‫شده بود‪.‬‬
‫تیم دولتمند‪ ،‬بهسرعت مرد مسلح را خلع سالح کردند و کارآفرین را به ماشاین‬
‫امنی رساندند‪ .‬کارآفرین خطاب به تیم حفاظتی فریاد زد‪« :‬باید پیدایش کانم‪ .‬بایاد‬
‫همسرم را پیدا کنم‪».‬‬
‫یکی از مامورین حفاظتی‪ ،‬بازویش را گرفت و با لحنای محکام باه او گفات‪« :‬‬
‫همین جا بمان‪».‬‬
‫اما کارآفرین با وجود سرسختی روانی‪ ،‬آمادگی جسمی و بیباکی نویافتاهاش ‪-‬‬
‫ا‬
‫که به لطف برنامه صبحگاهی جدیدا پیدا کرده بود ‪ -‬خاودش را از دسات محاافظ‬
‫رها کرد‪ .‬در را که نیمه باز بود با لگدی باز کرد و شروع کرد به دویدن‪ .‬او مانند یک‬
‫غزال بیتوجه به اطرافش‪ ،‬میدوید‪.‬‬
‫‪267‬‬ ‫وارد یک کافه شد‪ .‬اثری از همرش نبود‪ .‬بعد باه یاک رساتوران رفات‪ .‬اثاری از‬
‫هنرمند نبود‪.‬‬
‫همان موقع بود که کاارآفرین دفترچاه یادداشات هنرمناد را پیادا کارد؛ هماان‬
‫دفترچهای که تمام یادداشتهایش را از جلساات آموزشای‪ ،‬داخال آن مینوشات؛‬
‫همان دفترچهای که در دیدار تصادفی اولشان در تااالر هماایش‪ ،‬محکام گرفتاه‬
‫بود‪ .‬هنرمند مانند یک فرشته‪ ،‬به او احساس امنیت میداد‪.‬‬
‫آنچه بعدا اتفاق افتاد‪ ،‬بسیار غمانگیز بود‪ .‬کارآفرین از سارعتش کام کارد و در‬
‫حال راه رفتن‪ ،‬وارد کوچه باریکی شد و آنجا خون دید‪ ...‬قطرات و رشتههای خون‪.‬‬
‫فریاد زد‪« :‬خدایا نه‪».‬‬
‫وحشتزده رد خون را دنبال کرد‪ .‬از کنار تعدادی اتومبیل پارک شده و خانهای‬
‫زیبا گذشت‪.‬‬
‫از ته دل دعا کرد‪« :‬خدایا‪ ،‬خواهش میکنم‪ .‬اجازه نده او بمیرد‪».‬‬
‫صدایی شبیه جیغ‪ ،‬فریاد زد‪« :‬من اینجا هستم‪».‬‬
‫کارآفرین باه سامت صادا دویاد‪ .‬مارد مسالحی را دیاد کاه اسالحه را روی سار‬
‫نامزدش گذاشته بود‪.‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬با حالتی شجاعانه پیش رفت‪« :‬ببین من میدانم که نمیخواهی به‬
‫او آسیب بزنی‪ .‬میدانم که نمیخواهی باقی عمارت را در سالول زنادان بگاذرانی‪.‬‬
‫سالحت را بده به من‪».‬‬
‫مرد مسلح‪ ،‬میخکوب شده بود‪ .‬نمیتوانست صاحبت کناد‪ ،‬داشات میلرزیاد‪.‬‬
‫سالح را از روی هنرمند برداشت و سینه کارآفرین را نشانه گرفت‪.‬‬
‫کااارآفرین بااا لحناای محکاام و درعینحااال همدالنااه گفاات‪« :‬آرام باااش‪ ».‬و‬
‫همینطور به آن دو نزدیک تر میشد‪.‬‬
‫مرد مسلح‪ ،‬فریاد زد‪« :‬تکان نخور‪ ،‬وگرنه تو را میکشم‪».‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬همانطور که به چشمهای مرد مسلح خیره شده بود‪ ،‬قدم قدم به او‬
‫نزدیکتر میشد‪ .‬حاال لبخند مالیمی روی صورت داشت؛ یعنای باه ایان درجاه از‬
‫شهامت و اعتمادبهنفس رسیده بود‪.‬‬ ‫‪268‬‬
‫ناگهان مرد مسلح پا به فرار گذاشت‪.‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬هنرمند را با مهربانی در آغوش گرفت‪« :‬عزیزم‪ ،‬حالت خوب است؟»‬
‫هنرمند درحالیکه عرق میریخات گفات‪« :‬خاوبم عزیازم‪ .‬تاو اآلن جاان مارا‬
‫نجات دادی‪».‬‬
‫کارآفرین جواب داد‪« :‬مایدانم‪ .‬ایان را هام بدآنکاه ایان کاار را نکاردم چاون‬
‫میخواهیم باهم ازدواج کنیم‪ .‬تو را نجات ندادم چون دوستت دارم‪».‬‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬پس چرا این کار را کردی؟ شبیه گانگسترها شده بودی‪».‬‬
‫«این کار را به خاطر باشگاه انجام دادم‪».‬‬
‫«از چی حرف می زنی؟»‬
‫«این کار را به خاطر قدرتهایی که بهعنوان عضوی از باشگاه پانج صابحیها‬
‫کسب کرده بودم انجام دادم‪ .‬اینطوری بود کاه توانساتم آن کاار را انجاام بادهم‪.‬‬
‫ا‬
‫روشهای باشگاه واقعا جواب میدهد‪».‬‬
‫ا‬
‫هنرمند با صدای بلند پرسید‪« :‬واقعا راست میگاویی؟» از آنچاه شانیده باود‪،‬‬
‫خشنود نبود‪.‬‬
‫کارآفرین خندید‪« :‬معلوم است که نه عزیزم‪ .‬من عاشقت هستم‪ .‬مان حاضارم‬
‫هرروز جانم را به خاطرت از دست بدهم‪ .‬حاال بیا برویم آقاای رایلای را پیادا کنایم‪.‬‬
‫باید مطمئن شویم حالش خوب است‪.‬‬
‫فردای آن روز‪ ،‬پس از آنکه حاالشاان از پای تجرباه دراماتیاک بهتار شاد‪ ،‬باا‬
‫میلیاردر در سوهیتش‪ ،‬واقع در پنت هاوس یک هتل شیک‪ ،‬مالقات کردند‪ .‬آقاای‬
‫رایلی شاد به نظر میآمد‪.‬‬
‫«دیروز خوش گذشت رفقا؟»‬
‫هنرمند جواب داد‪« :‬درباره آن آسیب روحی حرف میزنید؟ افتضاح بود‪».‬‬
‫میلیاردر درحالیکه روی کارآفرین متمرکز بود‪ ،‬با افتخار اعالم کارد‪« :‬دوسات‬
‫ا‬
‫من‪ ،‬تو دیروز واقعا قهرمان بودی‪».‬‬
‫‪269‬‬ ‫کارآفرین گفت‪« :‬ممنون» وکمی این پا و آن پا شد‪.‬‬
‫هنرمند با ذوق گفت‪« :‬این الهه‪ ،‬مرا نجات داد‪».‬‬
‫«شما دو عاشق‪ ،‬تازه دارید فواید پیوستن به باشگاه پنج صبحیها را مازه مازه‬
‫میکنید‪ .‬حاال خودتان را پس از دوره ‪ ۹۹‬روزه تصور کنید‪».‬‬
‫کارآفرین درحالیکه آب مینوشید گفت‪« :‬متوجه منظورتان هستم‪».‬‬
‫میلیاردر پیشنهاد داد‪« :‬میخواهم بابات قهرماانی کاه دیاروز از خاودن نشاان‬
‫دادی به تو جایزه بدهم‪ .‬اخباری دارم که میدانم تو را خوشحال خواهد کرد‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬خواهش میکنم به من بگویید؛ هر چند مان آن کاار را فقاط‬
‫به خاطر عشقم انجام دادم‪».‬‬
‫دولتمند پرسید‪« :‬خب آماده ای؟»‬
‫«بله آماده هستم‪».‬‬
‫«خب‪ ،‬امروز باه افارادم دساتور دادم ساهام آن سارمایهگاذارهای مزخرفات را‬
‫بخرند‪ .‬بگذار اینگونه بگویم‪ :‬پیشنهادی دادم که نتوانند رد کنند‪ .‬تایم حقاوقیام‪،‬‬
‫آنها را وادار میکنند هیچگاه به تو و همسرت نزدیک نشوند‪».‬‬
‫کارآفرین با خودش فکر کرد‪« :‬این عجیبترین آدمای اسات کاه مان در تماام‬
‫عمرم دیدم‪ .‬درواقع او جادویی است‪».‬‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬به یکدیگر نگاه کردند و آهسته خندیدند‪ ،‬بعد باه میلیااردر‬
‫که در حال شادی بود‪ ،‬ملحق شدند‪ .‬بعد از مراسم شادی‪ ،‬این مرد که جانشان را‬
‫نجات داده باود را در آغاوش گرفتناد‪ .‬کاارآفرین‪ ،‬از دولتمناد هنجاارشاکن‪ ،‬بابات‬
‫سخاوت او برای محاو کاردن مشاکالتش‪ ،‬تشاکر کارد‪ .‬ایان مااجراجویی‪ ،‬داشات‬
‫کیفیتی شبه عرفانی به خودش میگرفت‪ ،‬همهچیز داشت بهتر میشد‪.‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬بگذریم‪ .‬جلسه امروز خیلی ساریع برگازار میشاود‪ .‬در هماین‬
‫لحظه که داریم حرف میزنیم‪ ،‬سرپرست پرسنلم دارد ترتیب تمام اماور مرباو باه‬
‫ا‬
‫عروسی شما را میدهد‪ .‬من و تیمم‪ ،‬اصوال کارها را به این شکل انجام میدهایم‪.‬‬
‫در ضمن‪ ،‬تمام مهمانهایتاان را باا تعادادی از هواپیماهاای جاتم‪ ،‬آوردم‪ .‬آنهاا‬
‫اینجا هستند و همه دارند لذت میبرند‪ ،‬به وی ه من‪».‬‬ ‫‪271‬‬
‫دولتمند‪ ،‬سرفه شدید دیگری کرد و بعد دو سرفه دیگر‪ .‬حین نشستن روی صاندلی‬
‫چوبی مادرن باا رویاه چارم سافید‪ ،‬از همانهاایی کاه پیشاهوران ساوهدی و دانماارکی‬
‫میسازند‪ ،‬دستهایش میلرزیدند‪ .‬برای اولین بار‪ ،‬ترس در نگاهش هویدا بود‪.‬‬
‫با خودش گفت‪« :‬من این هیوال را شکست میدهم‪».‬‬
‫کیااف پااولش را در آورد‪ ،‬عکااس کهنااه همساارش را بیاارون کشااید و آن را بااه‬
‫سااینهاش چسااباند و تمرکاازش را گذاشاات روی نکااات ضااروری برنامااه آموزش ای‬
‫صاابحگاهی‪« :‬حاااال کااه اغلااب اطالعااات مااورد نیاااز درباااره روش پاانج صاابح را‬
‫میدانید‪ ،‬میخواهم ده تکنیک باه شاما معرفای کانم تاا اینرسای حرکتای شاما را‬
‫درزمینه حرفه و زنادگی شخصای افازایش بدهناد‪ .‬ایان ده ماورد‪ ،‬باه شاما کماک‬
‫ا‬
‫میکنااد تااا از صاابحتان کااامال هوشاامندانه اسااتفاده کنیااد‪ .‬ایاان ده تکنیااک را در‬
‫زندگیتان تثبیت کنید تا شکستناپذیر باشید‪».‬‬
‫مطابق معمول‪ ،‬دستش را به سمت آسمان گرفت‪ .‬دستیاری از کتابخاناه پنات‬
‫هاوس‪ ،‬بیرون زد و با کوشش زیاد اثر هنری قاب شده بزرگی را با خود آورد‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬به نقاشی حیرتآوری از توماس ادیساون‪ ،‬مختارع بازرگ اشااره کارد‪:‬‬
‫«این یکی از هدایایی است کاه قصاد دارم بارای عروسایتان باه شاما بادهم‪ ».‬روی‬
‫صورت ادیسون‪ ،‬به شکلی مدرن و هنرمندانه این سخنان مخترع بزرگ نقش بساته‬
‫بودند‪« :‬بهترین تفکرات در تنهایی؛ و بدترین آنها در آشفتگی آنجا میگیرند‪».‬‬
‫میلیاردر ادامه داد‪« :‬به یکی از بهترین هنرمندانم در بارلین‪ ،‬سافارش دادم تاا‬
‫این نقاشی را برایتان بکشد‪ .‬اغلب کارهای هنری آپارتماان زوریخام را هماین فارد‬
‫انجام داده است‪ .‬حاال دیگر بهندرت نقاشای میکشاد‪ .‬ایان تاابلو را باهعنوان یاک‬
‫لطف وی ه‪ ،‬برایم کشید‪ .‬اگر این تابلو را‪ ،‬میتوانیاد بازنشسات شاوید‪ .‬در ایان یاک‬
‫مورد به من اعتماد کنید‪ ».‬بعد درحالیکه دوباره روی صاندلی باراق مای نشسات‪،‬‬
‫ا‬
‫مادبانه از دستیارش خواست‪« :‬لطفا نقاشی را پشت و رو کن‪ ».‬پشت این اثر که باا‬
‫هنرمندی قاب شده بود‪ ،‬جدولی نقاش بساته باود باا ایان عباارت بااالی آن‪« :‬ده‬
‫‪270‬‬ ‫تاکتیک برای نبو مادام العمر‪».‬‬
‫میلیاردر به حرف زدن اداماه داد‪« :‬ادیساون هام مانناد افاراد معادود دیگار در‬
‫تاریخ‪ ،‬نموناه باارزی از موفقیتهاای خالقاناه و شاگرف اسات‪ .‬در طاول عمارش‬
‫‪ ۴۱۶۳‬اختراع ثبت کرد‪ ،‬از المپ گرفته تا دوربین فیلمبرداری‪».‬‬
‫ا‬
‫سپس ادامه داد‪« :‬بله زندگی او واقعا ارزش مطالعه کردن و تجزیه و تحلیال را‬
‫در سررسیدهایتان دارد تا بتوانید بهتر متوجه شوید که ادیسون چطور آن کارها را‬
‫انجام میداده‪ .‬خودش زمانی گفت‪« :‬مشغول بودن‪ ،‬همیشه به معنای انجام کاار‬
‫واقعی نیست‪ .‬هدف نهایی از تمام کارها‪ ،‬تولید و موفقیت است‪».‬‬
‫ا‬
‫«وقتی فرمول موفقیت این مخترع بزرگ را میفهمید‪ ،‬لطفاا روی توانااییاش‬
‫برای تمرکز‪ ،‬خیلی عمیق شوید‪ .‬ادیسون زمانی گفت‪« :‬شاما هماه در تماام طاول‬
‫روز‪ ،‬کار انجام میدهید‪ ،‬درست است؟ همه همینطور هستند‪ .‬اگر سااعت هفات‬
‫بیدار شوید و ساعت یازده به بستر بروید‪ ،‬شانزده ساعت زماان گذاشاتهاید‪ ،‬ایان در‬
‫مورد اغلب افراد صدق میکند که آنها در تمام طول روز‪ ،‬کار انجام میدهند‪ .‬تنها‬
‫مشکل اینجاست که آنها تعداد زیادی کار انجام میدهند و من در تمام طول روز‬
‫فقط یک کار انجام میدهم‪ .‬اگر آن هم تمام زمان مذکور را در یاک راساتا و روی‬
‫یک هدف تمرکز میکردند‪ ،‬موفق میشدند‪».‬‬
‫هنرمند گفت‪« :‬نکته جالی بود‪ .‬این نکته برمی گردد به همان موضوعی که در‬
‫جزیره موریس به ما گفتید که ما با مقادار محادودی از پهناای باناد ادراکای بیادار‬
‫میشویم؛ و هر عامل حواسپرتی که تمرکز ما را می دزدد‪ ،‬شانس ما را برای انجام‬
‫متعالی کار‪ ،‬کاهش میدهد؛ چون ماا پاس ماناده تمرکزماان را روی تماام عوامال‬
‫انحرافاایای کااه اجااازه ماایدهیم بااه فضااای کااار و زناادگیمان وارد شااوند‪ ،‬جااا‬
‫میگذاریم‪ .‬اگر مراقب نباشیم‪ ،‬کارمان باه هماان جناون دیجیتاالی میکشاد کاه‬
‫وقتی در رم بودیم‪ ،‬دربارهاش حرف زدید‪ .‬امروز این قسمت را خیلای خاوب متوجاه‬
‫شدم‪ .‬برنامه دارم زندگیام را سمزدایی دیجیتالی کنم‪ .‬حداقل برای چند هفته‪ ،‬ناه‬
‫سرا شبکههای اجتمایی میروم و نه وبگردی؛ تا بتوانم تمرکازم را از ناو بساازم‪.‬‬
‫این چیزی است که من ازحرفهای ادیسون برداشت کاردم‪ :‬نبایاد نباوغم را روی‬ ‫‪272‬‬
‫چند چیز پخش کنم؛ آن هم درحالیکه این قابلیت را دارم کاه باا تماام قاوا‪ ،‬فقاط‬
‫روی یک مورد کار کنم‪».‬‬
‫کارآفرین هم هیجانزده گفت‪« :‬من هم دارم متوجه میشوم که وقتی دربااره‬
‫یک محصول جدید عالی یا حرکات متهوراناهای فکار مایکنم‪ ،‬حتای یاک عامال‬
‫اختالل میتواند میلیونها دالر یا بیشتر برایم هزینه بردارد‪».‬‬
‫میلیاردر گفات‪« :‬ادیساون بارای رسایدن باه آزمایشاگاهش در منلاو پاارک‪ ،‬از‬
‫تپهای باال میرفت و همراه تیمش‪ ،‬ساعتهای متمادی و گاهی روزهاا روی یاک‬
‫ا‬
‫اختراع که در مرکزیت الهامشان قرار داشت‪ ،‬کار میکرد‪ .‬ادیسون واقعاا آدم جاالی‬
‫بوده است‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬میلیاردر به جدول پشت تابلوی نقاشی اشاره کارد‪« :‬مایدانم کاه شاما دو‬
‫ا‬
‫نفر باید سریع تر بروید برای جشن حاضر شوید‪ .‬لطفا این هدیاه را هام باا خودتاان‬
‫ببرید؛ اما اول نوشته پشتش را بخوانید تا فرآیناد تثبیات ایان تاکتیاکهاا را شاروع‬
‫کنید‪ .‬از این طریق به پیشرفتتان را در باشگاه پنج صابحیها سارعت ببخشاید و‬
‫شعله موهبتها‪ ،‬استعدادها و قدرتهایتان را روشن کنید‪ .‬بیدار شدن صابح زود‬
‫و اجزا کردن فرمول حرکت اصلی شما بارای ساردمداری درزمیناه حرفاهایتاان و‬
‫ارتقای زندگی شخصیتان اسات‪ .‬ایان ده عاادت کاه تحات قاعاده درآوردن حکام‬
‫امپلی فایر شما را دارند‪».‬‬

‫‪273‬‬

‫کارآفرین و هنرمند شروع به خواندن موارد کردند‪.‬‬

‫تاکتیک یک‪ :‬حباب تنگ مترکز مطلق (ح‪.‬ت‪.‬ت‪.‬م)‬


‫بیننش‪ :‬اعتیاد به عوامال حاواسپرتی‪ ،‬حکام مارگ بهارهوری خالقاناه را دارد‪.‬‬
‫جذب شدن شما به حواسپرتیهاای دیجیتاال‪ ،‬باه قیمات از دسات دادن ثاروت‪،‬‬
‫ادراک‪ ،‬اناارژی و سااالمتی برایتااان تمااام میشااود‪ .‬باارای دسااتیابی بااه درآمااد و‬
‫اثرگزاریای که امروزه عده کمی دارناد‪ ،‬بایاد روزهاایتاان را مثال هماان عاده ی‬
‫معدود‪ ،‬پیش ببرید‪ .‬حباب تنگ تمرکز مطلق‪ ،‬یک خندق استعاری است کاه شاما‬
‫دور سرمایههای نبوغتان میکشید تا نهتنها قوی بمانناد‪ ،‬بلکاه افازایش هام پیادا‬
‫کنند‪ .‬پنج سرمایه اصلیای که تماام افاراد موفاق از آنهاا دفااع میکنناد شاامل‬
‫تمرکز ذهنی‪ ،‬انرژی جسمی‪ ،‬قدرت اراده‪ ،‬استعدادهای اصیل و زمان روزانه است‪.‬‬
‫حباب شما یک غشای نفوذپذیر دارد که پیرامون آن را گرفته است تا شما تصامیم‬
‫بگیرید چه اطالعاتی وارد مدارتان بشوند‪ .‬تمام چیزهای منفی‪ ،‬مسدود میشاوند‪.‬‬
‫این روش‪ ،‬سیستم دفاعی ضدگلوله شما‪ ،‬برای مسدود کاردن تماام محارکهاای‬
‫مضر برای عظمتتان است‪.‬‬
‫کاربرد‪ :‬استرات ی حباب تنگ تمرکز مطلق‪ ،‬تمرکز و نبو ذاتی شاما را از طریاق‬
‫ایجاد زمان کافی و عاری از جاذبههای کماهمیت و هر ناوع عامال مختلکنناده ی‬
‫فرآیند الهامگیری و عملکارد‪ ،‬ابقاا مایکناد‪ .‬هارروز صابح‪ ،‬شاما وارد حبااب ناامرهی‬
‫خودتان میشوید که به کل از پیامهای سطحی ماردم‪ ،‬هرزناماه هاا‪ ،‬اخباار جعلای و‬
‫سایر فرمهای انحرافات سایبری که زندگی سرشار از قابلیتهای بهیادماندنی شاما را‬
‫نابود میکنند‪ ،‬عاری است‪ .‬بخشی از این ساختار فلسفی‪ ،‬درواقع منلو پارک شخصی‬
‫شما است؛ جایی که مانند ادیسون از دنیا جدا و مشغول خلق شاهکارهایی میشاوید‬
‫که شما را در سطح جهانی سردمدار حرفه خودتان میکند‪.‬‬ ‫‪274‬‬
‫کلید اصلی در اینجا‪ ،‬این است که برای مدت برنامهریزی شدهای‪ ،‬در انزوا به‬
‫سر ببرید؛ در محیطی مثبت که وجودتان را سرشار از خالقیت‪ ،‬انرژی و حس مفید‬
‫بودن کارتان برای ارتقای بشریت میکناد‪ .‬ایان مفهاوم میتواناد ‪ -‬و بایاد ‪ -‬ورای‬
‫برنامه روزانه حرفهایتان اعمال شود؛ تا زمان زندگی شخصیتاان هام از عااری از‬
‫منفینگری‪ ،‬خون آشامهای انرژی و امور مضر برای روح باشد‪ .‬البته باید این دیوار‬
‫زرهپوش استعاری را طوری به دورپنج سرمایه نبوغتان بکشید که زندگی اجتمااعی‬
‫فوقالعادهای داشاته باشاید و باه یاک تاارک دنیاا تبادیل نشاوید‪ .‬اساتفاده از ایان‬
‫تاکتیک در زندگی شخصیتان‪ ،‬به ایان معناسات کاه زنادگیتان را در یاک جهاان‬
‫موازی با زندگی حرفهای خود‪ ،‬پیش ببرید‪ .‬یادتان باشد که این حباب‪ ،‬یک غشای‬
‫نفوذپذیر دارد؛ پس شما میتوانید بهدقت اتخاب کنید که در کناار عناصاری مانناد‬
‫زیبایی‪ ،‬شگفتی و آرامش‪ ،‬چه کسانی را به حریم شخصی تان راه دهید‪ .‬ایادههای‬
‫خاص دیگری که میتوان در این راه عملی کرد‪ ،‬شامل این موارد هستند‪ :‬فروختن‬
‫تلویزیون‪ ،‬دنبال نکردن اخبار‪ ،‬دوری کردن از مراکز خرید‪ ،‬قطع ارتبا با دوساتان‬
‫مجازی که اثر منفی در شبکههای اجتماعی دارند و خاموش کردن تمام اعالناات‬
‫در مدت اقامت در حباب تنگ تمرکز مطلق و حذف کردن برنامههایی که مدام باه‬
‫شما پیام میدهند‪.‬‬

‫تاکتیک دو‪ :‬قانون ‪09/09/1‬‬


‫بینش‪ :‬انجام کار واقعی بهجای کاار سااختگی‪ ،‬باهطور روزاناه و باا ثباات قادم‬
‫کامل‪ ،‬یک مزیت رقابتی عظیم ناشای از تعاالی باه شاما میدهاد‪ .‬خلاق کارهاایی‬
‫باکیفیتی در حد نخبگان‪ ،‬بسیار نادر است؛ و بازار کاار‪ ،‬بابات چیزهاای ناادر پاول‬
‫خوبی می پردازد‪ .‬افراد موفق و اسطوره ای تمام تمرکز و تالششان را در آن واحاد‪،‬‬
‫فقط روی یک پروژه متمرکز میکنند تاا از تماام ظرفیاتهایشاان بارای زیار و رو‬
‫کردن آن‪ ،‬صنعت استفاده کنند‪ .‬برای کار کردن به این صورت‪ ،‬باید عاادت روزاناه‬
‫‪275‬‬ ‫به کار گرفتن بهترین ساعات حرفهای برای اراهه بهترین نتایج بهرهوری را در خود‬
‫تثبیت کنید‪ .‬وقتی سرکار حاضر میشوید‪ ،‬دیگار وقات خریاد آنالیان و پیاام دادن‬
‫نیست‪ .‬حاال برای قهرمانهای بهرهوری‪ ،‬زمان نمایش است‪.‬‬
‫کاربرد‪ :‬برای نود روز آینده‪ ،‬اینطور برناماهریزی کنیاد کاه ناود دقیقاه اول روز‬
‫کاریتان را فقط روی یک فعالیت تمرکز کنید که وقتی در سطح متعالی کامل شد‪،‬‬
‫باعث سردمدار شدن جنابعالی درزمینه حرفهایتان شود‪ .‬این دوره ناود دقیقاهای‪،‬‬
‫باید به کل عاری از هیاهو و اختالل باشد‪ .‬تمام وسایل دیجیتالیتان را در کیسهای‬
‫با برچسب "برای دوره ی ‪ "۶۱/۶۱/۴‬بگذارید و بعد‪ ،‬آن کیساه را در اتااق دیگاری‬
‫قرار بدهید‪ .‬ایجاد حصارهای محدودکنندهای که دسترسای شاما باه وسوساهها را‬
‫مسدود میسازد‪ ،‬تا کتیکی قدرتمند برای از بین بردن آن وسوسههاست‪.‬‬
‫تاکتیک سه‪ :‬روش ‪09/19‬‬
‫بینش‪ :‬تحقیقات نشان میدهند کاه افاراد دارای عملکارد بهصاورت خطای ‪-‬‬
‫یعنی سختتر و به مدت بیشتر‪ ،‬به امید کسب نتایج بهتر و قویتر ‪ -‬کار نمیکنند‪.‬‬
‫در عو ‪ ،‬کار را با درک قدرت نوسان انجام میدهند‪ .‬آنها چرخههای کاریشان‬
‫را طوری میسازند که در دورهای‪ ،‬تمرکز عمیاق و فعالیات شادید و در دوره دیگار‪،‬‬
‫استراحت واقعی و بازاریابی انرژی داشته باشند؛ به عبارت دیگر‪ ،‬آنها با تعادل کار‬
‫میکنند و با اختصاص زمان برای سوختگیری مجدد سرمایههای نبو ‪ ،‬از تخلیه‬
‫شدنشان جلوگیری میکنند‪ .‬انسانها‪ ،‬بهترین و حیرتانگیزترین کارهاایشاان را‬
‫در زمان نشا و آرامش اراهه میدهند‪ ،‬نه خستگی و استرس؛ و نوابغ حرفهای کاه‬
‫خودشان را وقف نبو شان کردهاند‪ ،‬بهصورت جهشی کاار میکنناد‪ ،‬یعنای بیشاتر‬
‫مانند دوندگان سرعتی‪ ،‬نه دوندگان ماراتن‪.‬‬
‫کاربرد‪ :‬بعد از اجرای بخش ‪ ۶۱/۶۱/۴‬از روز کاری‪ ،‬با استفاده از زماانسانج‪،‬‬
‫به مدت شصت دقیقه متوالی در سکوت کامل حباب تنگ تمرکز مطلق کار کنیاد‪.‬‬
‫تمرین کنید تا از سر کارتان تکان نخورید‪ .‬فقط تمرکز کنید و بهترین نتایج ممکان‬ ‫‪276‬‬
‫را کسب کنید‪ .‬پس از اتمام شصت دقیقاه‪ ،‬باا نهایات تمرکاز‪ ،‬باه مادت ده دقیقاه‬
‫سوخت گیری کنید‪ .‬ایدههای موجود برای این ده دقیقه‪ ،‬شامل قدم زدن سریع در‬
‫هوای آزاد‪ ،‬خواندن کتابی در ماورد قابلیتهاای رهباری یاا مهاارت هاای فاردی‪،‬‬
‫مدیتیشن‪ ،‬تصویرسازی ذهنی یا گوش دادن به موزیاک انارژیبخاش باا هادفون‬
‫هستند؛ همانطور که خیلی از ورزشکاران حرفهای‪ ،‬قبل از قدم گذاشتن در میدان‬
‫انجام میدهند تا تمرکز مغزشان از افکار و رفتارهای نگرانکننده نیمکره چپ مغز‬
‫برداشته شود و روی خالقیت نیم کره راست قارار گیارد‪ .‬پاس از ده دقیقاه بازیاابی‬
‫انرژی‪ ،‬بازگردید سر کار و شصت دقیقه بعدی تمرکز کامل را سرشار از الهام‪ ،‬تعالی‬
‫و نبو شروع کنید؛ و بعد مجددا ده دقیقه سوخت گیری‪.‬‬
‫تاکتیک چهار‪ :‬پنج مفهوم روزانه‬
‫بینش‪ :‬مطالعات‪ ،‬حاکی از آن هستند که رهبران کسبوکار با بازدهی بااال‪ ،‬در‬
‫روزهایی در نقطه اوج عملکردشان قرار دارند که حتی با وجاود رویاارویی باا مواناع‪،‬‬
‫ا‬
‫ذهنشان را عمدا روی پیشرفتهاایشاان متمرکاز میکنناد‪ .‬آنهاا باا ایان کاار‪،‬‬
‫خودشان را در برابر اثرات خاودویرانگر تماایالت منفینگراناه مغاز‪ ،‬واکسیناسایون‬
‫میکنند‪ .‬بنابراین‪ ،‬یکی از کلیدهای بزرگ برای رسیدن به عملکرد عالی‪ ،‬متمرکاز‬
‫بودن روی پیشرفتهای مستمر یک درصدی در هار سااعت از کاار روزاناه اسات‪.‬‬
‫ا‬
‫موفقیتهای کوچک روزانه‪ ،‬وقتی بهطور مستمر انجام شوند‪ ،‬باهمرورزمان‪ ،‬قطعاا‬
‫نتایج حیرتانگیزی خلق میکنند؛ و با توجاه و تفکار عامداناه روی پیشارفتهاا و‬
‫موفقیتها‪ ،‬بلندپروازیهایتان را عاایق میکنیاد‪ ،‬از اعتمادباهنفستاان محافظات‬
‫میکنید و حقههای خطرناک ترس را از بین میبرید و از این طریق‪ ،‬شااهکارهای‬
‫عالی خلق میکنید‪.‬‬
‫کناربرد‪ :‬در جریان بخش دوم از ساعت پیروزی‪ ،‬پنج هدف کوچکی را فهرسات‬
‫‪277‬‬ ‫کنید که میخواهید در طول روز به انجام برساانید تاا حاس کنیاد روزتاان باهخوبی‬
‫سپری شده است‪ .‬این هم مانند اغلب چیزهایی که یاد گرفتید‪ ،‬یک تمرین اسات‪:‬‬
‫هرچه بیشتر آن را انجام دهید‪ ،‬انجام آن راحتتر میشاود و قابلیات اجرایای شاما‬
‫روی آن رشد میکند‪ .‬پاس فرآیناد را اداماه دهیاد‪ .‬پاس از سای روز‪ ،‬صاد و پنجااه‬
‫پیروزی کوچک کساب کردهایاد و بعاد از یاک ساال‪ ،‬هماین اساترات ی باهتنهایی‬
‫موجب رسیدن به ‪ ۴۸۱۵‬هدف ارزشمند شده است و تضمین میکند که دوازده ماه‬
‫آتی‪ ،‬پرثمرترین دوازده ماه عمرتان خواهد بود‪.‬‬

‫تاکتیک پنج‪ :‬دومین مترین‬


‫بینش‪ :‬حاال‪ ،‬شما علم عصب شناسی پشات تمارین بادنی هارروزه را میدانیاد‪.‬‬
‫داشتن فعالیت بدنی منظم‪ ،‬موجب افزایش تمرکز‪ ،‬افزایش قابلیت مغاز و ظرفیات‬
‫یادگیری‪ ،‬باال بردن سطح انرژی‪ ،‬حس خوشبینی‪ ،‬خواب بهتر (از طریق افزایش‬
‫تولید مالتاونین)‪ ،‬افازایش طاول عمار (از طریاق افازایش ترشاح هورماون رشاد)‬
‫میشود و افزایش طول تلومرها میشود‪ .‬تلومرها‪ ،‬مانع تخریب انتهای ریشاههای‬
‫کروموزوم میشود؛ درست مثل سارپوشهاای پالساتییکی ناوک بناد کفاش‪ .‬پیار‬
‫شدن‪ ،‬باعث کاهش طول تلومرها میشود‪ .‬به همین دلیل است که گاهی آنها را‬
‫به فتیله انتهای بمب تشبیه میکنند‪.‬‬
‫نکته قدرتمند در اینجا‪ ،‬این است که تمرین بدنی فرآیند کوتاه شدن تلومرهاا را‬
‫آهسته میکند و به شما کمک میکند برای مدت زمان بیشتری‪ ،‬سالمت بمانیاد‪.‬‬
‫این موضوع را هم زیر نظر داشته باشید که مدیتیشن‪ ،‬رژیم غذایی کامل‪ ،‬کیفیات‬
‫مناسااب خااواب و روزه گاارفتن دورهای‪ ،‬از زوال تلومرهااا پیشااگیری ماایکننااد (کااه‬
‫سخنران‪ ،‬آن را تقسیم بندی ‪ ۴۹6۸‬مینامد‪ ،‬زیرا باید به مدت شانزده سااعت روزه‬
‫بگیرید و هشت ساعت اجازه خوردن دارید)‪ .‬حاال‪ ،‬با توجه به فواید تجربایای کاه‬
‫در رابطه با قدرت متحولکننده تمارین بادنی در دساترس داریام‪ ،‬چارا فقاط یاک‬
‫جلسه در روز ورزش داریم؟ چرا با استفاده از این رژیم‪ ،‬سرزندگیتان را به حاد زیااد‬
‫افزایش نمیدهید تا نهتنها از رقبای حرفهایتان جلو بیفتید‪ ،‬بلکه فرآیناد پیاری را‬ ‫‪278‬‬
‫هم فریب دهید و زندگی شاد و مثمری داشته باشید؟‬
‫کاربرد‪ :‬برای اجرای تمرین بار دوم‪ ،‬باید یک جلسه تمرین بادنی دوم در پایاان‬
‫روز کاری بگنجانید تا موج دومی از انرژی‪ ،‬برای داشتن یک شاب عاالی باه شاما‬
‫بدهد‪ .‬بهاینترتیب‪ ،‬برخستگیای که اغلب افراد پس از کار تجربه میکنناد‪ ،‬غلباه‬
‫کنید‪ ،‬باتریهای قدرت ارادهتان را شارژ کنید و بهاینترتیب‪ ،‬تصمیمهاای بهتاری‬
‫در طول شب میگیرید و کمتر هوس قند میکنید‪ .‬یکی از بهترین فعالیتها برای‬
‫این قسامت‪ ،‬یاک سااعت پیاادهروی در طبیعات اسات‪ .‬باهاینترتیب‪ ،‬باازه زماانی‬
‫دیگری عاری از اختالالت دیجیتال پیدا میکنید و میتوانید تفکار عمیاق کنیاد و‬
‫ایدههای ارزشمند بیابید‪ .‬در ضمن‪ ،‬از فواید پیاادهروی در طبیعات باا ناور آفتااب و‬
‫هوای تازه روی چهارچوب های ذهنی‪ ،‬قلبی‪ ،‬سالمتی و روحی بهرهمند میشوید‪.‬‬
‫جان مویر‪ ،‬طبیعاتشاناس مشاهور‪ ،‬ایان موضاوع را باهخوبی بیاان کارده اسات‪:‬‬
‫«انسان با هر پیاده روی در طبیعت‪ ،‬بیشتر از آنچه میجوید‪ ،‬مییابد‪».‬‬
‫ایدههای دیگر برای تمرین بار دوم‪ ،‬شصت دقیقه دوچرخهسواری‪ ،‬شنا‪ ،‬یا یوگا‬
‫هستند‪ .‬در اجرای این برناماه کاالری بیشاتری مایساوزانید‪ ،‬ساوخت و ساازتان را‬
‫افزایش میدهید و چربی بیشتری میسوزانید‪ .‬تمرین بار دوم‪ ،‬نتیجاه باازی را باه‬
‫نفع شما تغییر میدهد‪.‬‬

‫تاکتیک شش‪ :‬ماساژ‬


‫بینننش‪ :‬مطالعااات نشااان میدهنااد کااه ماساااژ درمااانی‪ ،‬موجااب ایجاااد بهبااود‬
‫چشمگیر در عملکرد مغز‪ ،‬حالت روحی‪ ،‬توانایی غلبه بر استرس و سالمت عمومی‬
‫میشود‪ .‬فواید یک جلسه ماساژ‪ ،‬شامل این موراد است‪ ۳۴ :‬درصد کاهش میازان‬
‫کااورتیزول (هرمااون تاارس)‪ ۳۴ ،‬درصااد افاازایش میاازان دوپااامین (پیامرسااان‬
‫عصبیانگیازه) ‪ ۱۸‬درصاد افازایش میازان ساروتونین (عامال کااهش تشاویش و‬
‫افزایش شاادی)‪ ،‬کااهش تانش و درد عضاالنی از طریاق ارساال پیامهاای ضاد‬
‫‪279‬‬ ‫التهاب به سلولهای عصابی و افازایش ارساال پیاام جهات سااختن میتوکنادری‬
‫بیشتر‪ .‬کلید اصلی‪ ،‬اینجاست که بهجای ماساژ ساده‪ ،‬یاک ماسااژ اصاولی داشاته‬
‫باشید‪ .‬برای اینکه جواب دهد‪ ،‬باید کمی درد آن را تحمل کنید‪ .‬این تمارین عاالی‬
‫استرس را کااهش میدهاد و ماانع زوال تلومرهاا میشاود‪ ،‬ساالمتیتان را بهیناه‬
‫میسازد و طول عمرتان را افزایش میدهد‪.‬‬
‫کاربرد‪ :‬برای اجرای مراسم ماساژ‪ ،‬دو جلسه ماسااژ ناود دقیقاهای را در برناماه‬
‫هفتگی خود بگنجانید؛ زیرا چیزهایی انجام میشوند که برناماهریزیشاده باشاند‪.‬‬
‫چون برنامههای مبهم نتایج مبهم در برخواهند داشات؛ و کوچاکتارین اقادام‪ ،‬از‬
‫بزرگترین نیت بهتر است‪ .‬افراد ماهر‪ ،‬بهواسطه تعهدشان به اقدام‪ ،‬به رؤیاهایشان‬
‫نزدیک میشوند‪ .‬ممکن است بگویید سرتان آنقدر شلو است کاه نمیتوانیاد دو‬
‫جلسه نود دقیقهای ماساژ در هفته خود بگنجانید‪ .‬درواقع‪ ،‬با توجه به فوایاد اثباات‬
‫شده و عالی این مراسم برای وضعیت روانای‪ ،‬ادراکای‪ ،‬شاادی‪ ،‬ساالمتی و طاول‬
‫عمر‪ ،‬حقیقت این است که هزینه پیاده نکردن این عادت‪ ،‬از هزینه پیادهسازیاش‬
‫برای شما بیشتر خواهد بود‪ .‬بله دو جلساه ناود دقیقاهای ماسااژ در هفتاه‪ ،‬هزیناه‬
‫باالیی دارد؛ اما هزینه مرگ برای شما بیشترخواهد بود‪.‬‬

‫تاکتیک هفت‪ :‬دانشگاه در ترافیک‬


‫بینش‪ :‬افرادی که روزانه برای ایاب و ذهاب به محل کاار شصات دقیقاه وقات‬
‫ا‬
‫میگذارند‪ ،‬ا گر به اندازه متوسط عمر کنند‪ ،‬تقریبا ‪ ۴۱۱۱‬روز از کل عمرشاان را در‬
‫ترافیک به سر میبرند؛ این یعنی بیش از سه سال در ترافیاک‪ ،‬داخال اتوباوس یاا‬
‫مترو‪ .‬با افزایش تعداد افرادی که زمان زیادی را در ترافیک طیمیکنند‪ ،‬این باازه‬
‫زمانی در حال افزایش است‪ .‬اغلب افرادی که در ترافیک گیر میکنند‪ ،‬پیوسته در‬
‫حال ضدعفونی کردن وجودشان با اخبار مسموم‪ ،‬برنامههای سطحی رادیو و دیگر‬
‫عوامل حواسپرتی منفی فرسایشدهنده بهرهوری و از بین برناده آراماش هساتند‪.‬‬
‫ا‬
‫افراد داخل اتوبوس یا مترو‪ ،‬معموال در حال پرتزدن‪ ،‬سیر کردن در عالم هپاروت‬
‫و بازی کردن با موبایل در یک حالت بیتفاوتی مزمن هستند‪ .‬شاما بایاد باا آن هاا‬ ‫‪281‬‬
‫متفاوت باشید‪.‬‬
‫کاربرد‪ :‬تحصیل در دانشگاه ترافیک‪ ،‬به معنای بهره بردن از زماان ترافیاک ‪-‬‬
‫ایاب و ذهاب به کار‪ ،‬سوپرمارکت و ماموریتهای کاری ‪ -‬برای یادگیری‪ ،‬افازایش‬
‫مهارت و دانش فردی است‪ .‬ایدههای عالی در این مورد‪ ،‬شامل این موارد هستند‪:‬‬
‫گوش دادن به کتابهای صوتی و پادکستهای گرانبها‪ .‬واقعیت‪ ،‬ایان اسات کاه‬
‫حتی یک ایده جدید کاه در کتااب یاا دوره آنالینای یااد مایگیریاد‪ ،‬قابلیات ایجااد‬
‫میلیونها یا حتی میلیاردرها دالر را دارد‪ .‬همچنین میتواناد خالقیات‪ ،‬بهارهوری‪،‬‬
‫سرزندگی و معنویت شما را بهطور مضاعف ارتقا دهد‪ .‬امروزه‪ ،‬هایچ سارمایهگذاری‬
‫پربازدهتر از سرمایهگذاری روی آموزش و رشد فردی وجود ندارد‪.‬‬
‫تاکتیک هشت‪ :‬تکنیک تیم رؤیایی‬
‫بینش‪ :‬ورزشکاران حرفهای یک تایم شاکیل میدهناد تاا باه بهتارین مادارج در‬
‫سطح دنیا برسند‪ .‬آنها در این مسیر آزاد گذاشته میشوند تا پنج سرمایه نبو شان را‬
‫در گسترش دادن تخصصها و قدرتهایی پیش ببرند که باعث سردمداری آنها در‬
‫رشته ورزشیشان میشود‪ .‬مایکل جوردن‪ ،‬پزشک ورزشی خودش نبود و محمد علی‬
‫کلاای‪ ،‬مرباای بااوکس خااودش نبااود‪ .‬افااراد دارای عملکاارد عااالی‪ ،‬اینطااور امااور را‬
‫برونسازی میکنند و بعد‪ ،‬تماام فعالیاتهاا را باه حالات خودکاار درمیآورناد‪ ،‬باهجز‬
‫آنهایی که حیطه تخصص فردی خودشان اسات‪ .‬باهاینترتیب‪ ،‬تمرکزشاان را روی‬
‫همان حیطه افزایش میدهند و زمان زیادی را برای خودشان آزاد میکنند‪.‬‬
‫کاربرد‪ :‬فعالیتهایی که ارزش زمان شما را ندارند و شادیتان را زایل میکنناد‬
‫برون سازی کنید‪ .‬به شکلی ایدهآل‪ ،‬زندگیتان را بهگونهای ساختاربندی کنید کاه‬
‫فقط کارهایی را انجام دهید که در آنهاا عاالی و عاشاق انجاام آنهاا هساتید‪ .‬باا‬
‫چنین روشی‪ ،‬نهتنها عملکردتان را (بهواسطه اولویتبندی صحیح روی چناد ماورد‬
‫‪280‬‬ ‫معدود) ارتقا میدهید‪ ،‬بلکه از آزادی فردی و آرامش بیشاتری لاذت خواهیاد بارد‪.‬‬
‫همچنااین‪ ،‬ازآنجاییکااه افاارادی را در تاایم رؤیاییتااان داریااد کااه درزمینااه کاااری‬
‫خودشان رهبر هستند‪ ،‬رسیدن شما به سطح اسطورهها با سرعت بیشاتری انجاام‬
‫میشود؛ زیرا افرادی عالی در تیمتان داریاد‪ .‬اعضاای تایم رؤیااییتاان‪ ،‬میتوانناد‬
‫شامل اینها باشند‪ :‬مربی ورزشای‪ ،‬متخصاص تغذیاه‪ ،‬متخصاص ماسااژ‪ ،‬مربای‬
‫امورمالی برای تقویت ثروتتان‪ ،‬مشاور روابط برای کمک به شما در جهات ایجااد‬
‫پیوندی غنی با افراد مهم در زندگیتان و همچنین‪ ،‬یاک راهنماای معناوی بارای‬
‫اینکه رابطه شما را با قوانین ابدی زندگی متعالی‪ ،‬محکمتر کند‪.‬‬
‫تاکتیک نه‪ :‬سیستم طراحی هفتگی‬
‫بینش‪ :‬اکنون شما میدانید چیزهاایی کاه انجاام میشاوند‪ ،‬هماان چیزهاایی‬
‫هستند که برنامهریزی میشوند‪ .‬طراحی یک هفته بدون داشتن برناماه مشاخص‬
‫باارای تکتااک روزهااای آن‪ ،‬درساات مثاال ایاان اساات کااه بخواهیااد قلااه را باادون‬
‫تجهیزات کوهنوردی فتح کنید‪ ،‬یاا بادون قطبنماا‪ ،‬بارای پیاادهروی‪ ،‬باه جنگال‬
‫بروید‪ .‬بله خودجوش بودن و اعتقاد به معجازات در زنادگی‪ ،‬بسایار مهام هساتند‪.‬‬
‫بااینحال‪ ،‬این بادان معناا نیسات کاه شاما باا ایجااد عاادتی بارای معمااری یاک‬
‫سناریوی متفکرانه و مشخص برای روزهای هفته‪ ،‬احساس مسئولیت و پختگی به‬
‫خرج ندهید‪ .‬چنین طرحی انرژی شما را تقویت میکند‪ ،‬تصمیمهایتان را سازمان‬
‫میدهد و تعادل را در زندگیتان برقرار میکند‪.‬‬
‫کاربرد‪ :‬سی دقیقه اول از آخر ین روز هفته را برای طراحی برای یک هفته زیباا‬
‫اختصاص دهید‪ .‬این کار را با نوشتن داستانی در سررسیدتان‪ ،‬دربااره نکاات مهام‬
‫هفت روز گذشته‪ ،‬شروع کنید‪ .‬بعد‪ ،‬درسهای آموخته را ثبت کنید و نکاات الزم را‬ ‫‪282‬‬
‫هم برای بهتر کردن هفته آتی‪ ،‬بنویسید‪ .‬بعد‪ ،‬روی یک برگه کاغذ بزرگ که برنامه‬
‫پنج صبح تا یازده شب هرروز را روی خود دارد‪ ،‬تمام تعهداتتاان را بنویساید‪ .‬کلیاد‬
‫اصلی اینجاست که تعهداتی بیشتر از جلسات و پروژههای کاری بنویسید‪ .‬بازههای‬
‫زمانی مشخص برای ساعت پیروزی‪ ،‬جلساات ‪ ،۶۱/۶۱/۴‬سایکلهاای ‪،۹۱/۴۱‬‬
‫تمرینهای بار دوم و همچنین‪ ،‬زمان بودن با عزیزانتان‪ ،‬انجام کارهاایی کاه باه‬
‫آنها عالقه دارید و سفرهای کاریتان را مشخص کنید‪ .‬انجام این کار بهصاورت‬
‫هفتگی‪ ،‬باعث ایجاد تمرکز خارقالعاده روی روزهایتان میشود‪ ،‬اینرسی حرکتای‬
‫شگفتانگیز ایجاد میکند‪ ،‬بهرهوریتان را به طرزی چشمگیر افازایش میدهاد و‬
‫تعادل زندگیتان را بهبود میبخشید‪.‬‬
‫تاکتیک ده‪ :‬دانشآموز شصتدقیقهای‬
‫بینش‪ :‬هرچاه بیشاتر بدانیاد‪ ،‬بهتار عمال خواهیاد کارد‪ .‬رهباران اساطورهای‪،‬‬
‫همگی کنجکاوی بیمرز و اشتهای نامحدود برای رشد و تبدیلشادن باه بهتارین‬
‫ا‬
‫نسخه خود را دارند و آموزش حقیقتا انسان را در برابار شکسات واکساینه میکناد‪.‬‬
‫افراد موفق‪ ،‬در تمام عمر‪ ،‬در حال یادگیری هستند‪ .‬یکی از این افراد انگشتشمار‬
‫قوی باشید که از طریق تبدیلشدن به یک دانشآموز متعالی‪ ،‬قهرمانیشان را ابقا‬
‫میکنند‪ ،‬پیشه خود را پرورش میدهند و نبو شان را تجسم میبخشند‪.‬‬
‫کاربرد‪ :‬روزانه‪ ،‬حداقل شصت دقیقه مطالعه داشته باشید‪ .‬تمام کارهای الزم را‬
‫برای مستحکم کردن تعهدتان برای رشد بایوقفاه انجاام دهیاد‪ .‬یاادگیری روزاناه‬
‫فراست شما را ارتقا و خردتان را عمق میدهد و آتشی را در درونتان شعلهور میکند‬
‫که عظمت شما را میدهاد‪ .‬شاما باه یاک متفکار وزیان و ابرساتاره آشاکار تبادیل‬
‫خواهید شد‪ .‬تاکتیکهای مشاخص بارای ایان شصات دقیقاه شاامل ایان ماوارد‬
‫هستند‪ :‬خواندن تمام کتابهای خاوبی کاه باه دساتتاان میرساد‪ ،‬مارور کاردن‬
‫‪283‬‬ ‫یادداشتهای روزانهتان‪ ،‬کارکردن با یک برنامه آنالین‪ ،‬حرف زدن با یاک مربای و‬
‫تماشای ویدهوهایی که مهاارت را ارتقاا میدهناد‪ .‬وقتای شاما روی درخشاانترین‬
‫موهبتها و بزرگترین قدرتهایتان سرمایهگذاری میکنید‪ ،‬نهتنها باه یاک فارد‬
‫بزرگتر‪ ،‬بلکه به مهرهای ضروریتر تبدیل میشاوید‪ .‬در کارتاان بیرقیاب خواهیاد‬
‫شد و قاادر خواهیاد باود جریاانی وافار از ارزش را باه هام تیمایهاا‪ ،‬مشاتریها و‬
‫جمعیتهایی که سعادت خدمت کردن به آنها را داریاد‪ ،‬عرضاه کنیاد‪ .‬نتیجاه در‬
‫قالاب پاااداشهاای سااخاوتمندانه باه شااکل درآماد‪ ،‬مقااام‪ ،‬لاذت روحاای ناشاای از‬
‫تبدیلشدن به یک فرد اصیل‪ ،‬انجام کار متعالی و محقق کردن هدفی بازرگ‪ ،‬باه‬
‫شما باز خواهد گشت‪.‬‬
‫میلیاردر اعالم کرد‪« :‬حین رسیدن به مجلس عروسیتان‪ ،‬هدیه دیگاری هام‬
‫برای شما دو نفر دارم؛ قطعهای که از ونسای عزیزم به خاطر سپردم‪ ».‬حین گفتن‬
‫این حرف‪ ،‬عکس همسرش را در دست میفشرد‪« .‬هار ساال در روز عشاق‪ ،‬رسام‬
‫داشتیم که من ‪ ۴۱۸‬شاخه گل رز سر ‪ ،‬مقداری شکالت عالی و یاک چیاز دیگار‬
‫سر شام در رستوران محبوبمان‪ ،‬به او هدیه بدهم‪ .‬سپس‪ ،‬زانو میزدم و این شعر‬
‫را برایش میخواندم‪».‬‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬هدیه آخر چه بود؟»‬
‫میلیاردر‪ ،‬کمی خجالتزده به نظر میرسید‪ .‬نگاهش را به زمین دوخت‪« :‬یک‬
‫لباسخواب زیبا‪».‬‬
‫این حرف به همراه یک چشمک‪ ،‬جواب او بود‪.‬‬
‫بعد‪ ،‬روی میز چوب بلو بزرگ مخصوص شام ایستاد که در گوشاهای از ایان‬
‫پنت هاوس برزگ قرار داشت؛ مانند کودکی در حال بازی قایم باشک‪ ،‬دو چشمش‬
‫را با کف دست پوشاند‪ .‬بعد با اشتیاقی رعدآسا‪ ،‬شاعری قادیمی از اسپنسار مایکال‬
‫فری را قراهت کرد‪:‬‬
‫این لمس انسان است که در این دنیا بهحساب میآید‪،‬‬
‫لمس دست من و تو‪،‬‬ ‫‪284‬‬
‫که برای قلب شیدای من‪ ،‬بیش از خانه و نان و شربت معنا دارد‪.‬‬
‫چون با رسیدن شب‪ ،‬سرپناهی در کار نخواهد بود‪.‬‬
‫و نان تنها یک روز باقی خواهد ماند‪.‬‬
‫اما لمس دست و پای تو‬
‫برای همیشه در روح من خواهد خواند‪.‬‬
‫هنرمند که به وضوح تحت تأثیر قرار گرفته بود‪ ،‬گفت‪« :‬خیلی زیبا بود‪ ».‬بیشاتر و‬
‫بیشتر برای آقای رایلی مشاهود میشاود کاه ایان نقااش هنجارشاکن‪ ،‬علایرغام‬
‫عصابی بااودنش‪ ،‬قلااب نرمای دارد‪ .‬اگرچااه از دیااد ناااظر بیرونای اینطاور بااه نظاار‬
‫میرسید که هنرمند‪ ،‬نیمه منفعال ایان رابطاه عاشاقانه اسات‪ ،‬ولای ایان موضاوع‬
‫حقیقت نداشت‪ .‬واقعیت این بود که عمق عشقش به کاارآفرین‪ ،‬باه کاارآفرین‪ ،‬بار‬
‫نیازهای ناپخته منیتش برتری داشات‪ .‬ایان هماه مهرباانیاش را نبایاد باا ضاعف‬
‫اشتباه گرفت؛ زیرا هنرمند مردی قدرتمند بود‪.‬‬
‫هنرمند‪ ،‬این را هم اضافه کرد‪« :‬من هم یک شعر برای تو نوشتم‪ ،‬عزیزم‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین همانطور که لباسش را مرتب میکرد گفت‪« :‬لطفا برایم بخوان‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬آب دهانش را قورت داد و گفت‪« :‬خب‪ .‬عنوان شعر‪ ،‬این است‪ :‬باشد کاه‬
‫هرگز نگوییم خداحافظ‪».‬‬
‫باشد که هرگز نگوییم خداحافظ‬
‫یک آشنایی تصادفی و آن نخستین نگاه‬
‫زیباییات مرا تحت تأثیر قرار داد‬
‫و استقامتت‪ ،‬مرا آرام کرد‪.‬‬
‫پنجرههای غیرمنتظره فرصت در زندگی‬
‫که توسط وجودی عالم برای ما فرستاده میشوند‬
‫و از ما میخواهد سهم خویش را ایفا کنیم‪ ،‬با خطر کردن‪.‬‬
‫تنها آنان که جرهت به خرج میدهند برنده خواهند شد‪.‬‬
‫‪285‬‬ ‫تنها آنان که توانایی مقابله با جواب رد را دارند‪ ،‬به رستگاری خواهند رسید‪.‬‬
‫تنها آنان که قدرتشان را ابقا میکنند سحرخیز را تجربه خواهند کرد‪.‬‬

‫هیچوقت عشق حقیقی را نشناختم‪.‬‬


‫و قدمهای عاشقانه و دست گرفتنها در طلوع آفتاب را‪.‬‬
‫هیچوقت فکرش را نمیکردم که آن بوسه اول را به اینجا برسانم‪.‬‬

‫هرگاه به زمین بیفتی‪ ،‬من تکیهگاه تو خواهم بود‪.‬‬


‫اگر بیمناک شوی‪ ،‬تو را در آغوش خواهم گرفت‪.‬‬
‫هرگاه دچار شک شوی‪ ،‬کنارت خواهم ایستاد‪.‬‬
‫هرگاه طعم موفقیت را بچشی‪ ،‬به سالمتیات خواهم نوشید‪.‬‬
‫و اگر بخواهی ترکم کنی‪ ،‬نخواهم گذاشت‪.‬‬
‫پیوسته به تو میاندیشم‪.‬‬
‫تو را در اعماق وجودم احساس میکنم‪.‬‬
‫نمیدانم چه کار کردهام که لیاقت داشتن تو را دارم‬
‫اما میدانم اینک‪ ،‬رؤیایم این است که در کنار تو پیر شوم‪.‬‬
‫باشد که هرگز نگوییم خداحافظ‪.‬‬
‫هنرمند زانو زد و دست عروس آینده را بوسید‪ .‬صورت عروس‪ ،‬باه وضاوح گال‬
‫ا‬
‫انداخت و عمیقا تحت تاأثیر قارار گرفات‪ .‬صادای گریاهی بلنادی شانیده شاد‪ .‬دو‬
‫شاگرد دستمال کاغذی را به مربی دادند تا اشکهایش را پاک کند‪.‬‬

‫‪286‬‬
‫فصل شانزدهم‬
‫اعضای باشگاه‪ ،‬چرخه دوگانه عملکرد نخبگان را میآموزند‬

‫«با وجود آزادی ک اب نور و مه اب مگر میشود شاد نبود؟»‬


‫اسکار وایلد‬

‫میلیاردر‪ ،‬تنها روی تراس وسیع کلبه اختصاصی که در تاکستانی در فرانشهوک‬


‫افریقای جنوبی اجاره کرده بود‪ ،‬نشسته بود‪ .‬آقاای رایلای‪ ،‬حاین نوشاتن خااطرات‬
‫‪287‬‬ ‫روزانهاش‪ ،‬با شادی شگرف‪ ،‬به مراسم عروسای کاارآفرین و هنرمناد میاندیشاید‪.‬‬
‫ازدواج این دو‪ ،‬آشکارا مقدر شده بود‪.‬‬
‫با خود اندیشید‪« :‬جهان هستی چقدر هوشمندانه کار میکند؛ و اگار ازدواجای‬
‫قرار باشد دوام داشته باشد‪ ،‬ازدواج همین دو نفر است‪».‬‬
‫همااانطور کااه دولتمنااد داخاال دفترچااهاش یادداشاات میکاارد‪ ،‬پرناادگان بااا‬
‫بیخیالی آواز میخواندند و باغبانها‪ ،‬با لباسهای کار آبی و بیلهای براق‪ ،‬خاک‬
‫تاکستان را میکندند و با انرژی زیاد با لهجه غلیظ افریقای جنوبی‪ ،‬حرف میزدند‪.‬‬
‫تاااکهااای درهمپیچیااده و درعینحااال مرتااب‪ ،‬روی داربسااتهای چااوبی آواز‬
‫مسحورکنندهای میخواندند که فقط از دهان طبیعت بیرون میآید‪ .‬الیهای از مه‪،‬‬
‫از دره فرانشهوک‪ ،‬به سمت کوههای اطراف‪ ،‬در حرکت بود‪.‬‬
‫کمی قبلتر‪ ،‬در ساعت پنج صبح‪ ،‬میلیاردر‪ ،‬کارآفرین و هنرمند را هماراه خاود‬
‫برای دوچرخهسواری برده بود‪ .‬مسیر از تاکساتان آغااز میشاد‪ ،‬در امتاداد خیاباان‬
‫دنیل هوگاو اداماه مییافات و باه دهکاده مایرساید‪ .‬بعاد‪ ،‬از کناار اصاطبلهاای‬
‫فرساوده‪ ،‬سااگهای تنبلای کااه بهکنادی حلاازونهاای آرامبخااش خاورده حرکاات‬
‫میکردند و بوتههای رزی که دور حصارهای سفید دو طرف جااده خااکی پیچیاده‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫بودند‪ ،‬عبور میکرد‪ .‬اینجا واقعا مکان کوچک تقریباا باینقصای باود کاه میلیااردر‬
‫بهعنوان محل جلسه آموزش دو تا مانده به آخر‪ ،‬انتخاب کرده بود‪.‬‬
‫حاین دوچرخااهسااواری‪ ،‬میلیاااردر در مااورد اهمیاات حیاااتی ایجاااد تعااادل بااین‬
‫عملکرد فردی نخبگان و نوسازی فاردی عمیاق بارای رسایدن باه موفقیتهاای‬
‫متعالی‪ ،‬برایشان توضیح داده بود‪ .‬دولتمند درباره ارزش تخصیص دورههای زمانی‬
‫متناوب برای دنبال کردن موفقیت در باالترین سطح و همچنین‪ ،‬بازیابی انرژی و‬
‫خستگی در کردن در دامان طبیعت‪ ،‬برایشان حرف زده بود؛ نیاازی متقاارن بارای‬
‫حصول اطمینان از وجود یک هماهنگی قاوی باین پیاروزی در حیطاه کاار و غناا‬
‫بخشاایدن بااه زناادگی شخصاای‪ .‬باارای تضاامین اینکااه دو شاااگردش بااهخوبی بااا‬
‫سرمایههای نبو شان کار خواهند کرد‪ ،‬میلیاردر این را هم بارایشاان توضایح داد‬
‫که بهرهوری عظیم در جامعه بدون داشتن قلبی بزرگ‪ ،‬هیچ تفاوتی با دویدن یاک‬ ‫‪288‬‬
‫موش روی چر گاردان نادارد‪ .‬ماوش هام فکار میکناد در حاال حرکات اسات‪،‬‬
‫درحالیکه همیشه در همان قفس میماند‪.‬‬
‫همچنان که در پرتوهای آفتاب صابح روی زماینهاای سابز ذوب میشادند‪،‬‬
‫دولتمند روی دوچرخهی قرمز براقش‪ ،‬رکاب میزد‪ .‬همچنین کلی هم سرفه کارد؛‬
‫حتی یک باار هام خاون از دهاانش خاارج شاد‪ .‬باااینوجود‪ ،‬ازآنجاییکاه ساالم و‬
‫سرحال به نظر میآمد‪ ،‬هنرمند و کارآفرین فقط کمی برای سالمتی مربای نگاران‬
‫شادند‪ .‬شااید خطایشااان هماین باود‪ .‬امااا ایان زوج ناو وصااال‪ ،‬چناان در لحظااه‬
‫میزیستند که وقتی برای فهمیدن اینکه چه چیز در جریان است‪ ،‬نداشتند‪ .‬بعدها‬
‫آرزو کردند که ای کاش بیشتر توجه کرده بودند‪.‬‬
‫وقتی سه همسفر برای استراحت توقف کردند‪ ،‬استون رایلی یک مدل دیگر از‬
‫کولهاش بیرون کشید و به این زن و شوهر اراهه کرد‪ .‬مدل شبیه این بود‪:‬‬
‫محافظت از پنج سرمایه نبوغ‬

‫میلیاردر‪ ،‬به آنها یاد داد که بهارهوری و عملکارد خالقاناه در ساطح متعاالی‪،‬‬
‫بدون حفاظت از سرمایههای بشری‪ ،‬به کاهش چشمگیر عملکرد منتهای خواهاد‬
‫شد‪ .‬منظورش این بود که‪« :‬تبدیلشادن باه اساطوره درزمیناه حرفاهای‪ ،‬نیااز باه‬
‫‪289‬‬ ‫عملکرد مستمر دارد‪ .‬باید اطمینان حاصل کنید که فقط به مدت یک ماه یاا حتای‬
‫یک ساال‪ ،‬باه عملکردتاان در ساطح متعاالی اداماه نخواهیاد داد‪ .‬اعتقااد واقعای‬
‫سااردمداران تجااارت‪ ،‬اسااتادان حاااذق هناار‪ ،‬قهرمانااان بشردوسااتی و غولهااای‬
‫ورزشی‪ ،‬ابقای عملکرد متعالی در تمام طول عمر است‪».‬‬
‫ا‬
‫روی این موضوع تأکید کرد‪« :‬طول عمر‪ ،‬واقعا کلیاد تبدیلشادن باه اساطوره‬
‫است‪ .‬این یکی از کلیدهای اصلی برای ارتقا و رسیدن به سطح چهرههای جهاانی‬
‫است‪ .‬شما باید یاد بگیرید چطور بین کاار درخشاان و اساتراحت عمیاق و بازیاابی‬
‫توان‪ ،‬تعادل ایجاد کنید؛ تا بتوانید از این طریق‪ ،‬در طول دوره حرفهایتان‪ ،‬قوی و‬
‫با نشا بمانید و در حین انجام این کاار‪ ،‬نبایاد موهباتهایتاان را باا زیاادی کاار‬
‫کشیدن از آنها‪ ،‬نابود کنید؛ درست همانطور که بعضی از ورزشاکاران حرفاهای‪،‬‬
‫کشکک زانو خود را از بین میبرناد و بعاد‪ ،‬دیگار حتای نمیتوانناد تفریحای ورزش‬
‫کنند‪ .‬تمام نوابغ‪ ،‬این اصل بسیار مهم را میدانند و به کار میبندند‪».‬‬
‫میلیاردر در حین نوشیدن قهوه سیاه شایرین‪ ،‬توضایح داد کاه آنچاه ماردان و‬
‫زنان بزرگ دنیا را استثنایی میکند‪ ،‬باهکارگیری پدیادهای موساوم باه "ابربازیاابی"‬
‫است‪ .‬وقتی یک عضله بهواسطه تحت کشش قرار گرفتن تا سرحد ظارفیتش پااره‬
‫میشود و در طول فرآیند بازیافت‪ ،‬از ناو و ایان باار قاویتر جاوش میخاورد‪ ،‬پانج‬
‫سرمایه نبو شما هم وقتی بیش از محدودیتهایشان تحتفشار قرار میگیرناد و‬
‫بعد‪ ،‬برای مدتی به حال خود گذاشته میشوند تا بازیابی شوند‪ ،‬رشد میکنند‪ .‬آقای‬
‫رایلی به الگوی روی برگه اشاره کرد و گفت‪« :‬ببینید‪ ،‬کلید ناشناخته برای رسایدن‬
‫به موفقیت نامحدود در درازمدت‪ ،‬در یک کلمه ساده نهفته اسات‪ ":‬نوساان"‪ .‬ایان‬
‫کلمه را در ساهوپاهولو هم ذکر کردم‪ ،‬اما حاال هر دوی شما آمادگی این را دارید کاه‬
‫روی این مبحث عمیقتر شوید‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬قطعا آمادهایم‪».‬‬
‫میلیاااردر گفاات‪« :‬حاااال ایاان را داشااته باشااید‪ :‬زمااانی کااه دانشاامندان روش‬
‫وزناااهبرداران بااازرگ روش را موردمطالعاااه قااارار دادناااد‪ ،‬کشاااف کردناااد کاااه راز‬
‫شکستناپذیری آنها نسبت تمرین به استراحت آنها است‪».‬‬ ‫‪291‬‬
‫هنرمند حین آنکه سه همسفر دوچرخههایشان را در مسایر تاکساتان زیباایی‬
‫هدایت میکردند‪ ،‬پرسید‪« :‬و این چه معنایی دارد؟»‬
‫میلیاردر‪ ،‬خیلای روراسات جاواب داد‪« :‬رشاد شاما در حالات اساتراحت اتفااق‬
‫میافتد‪ .‬به نظر منطقی نمیآید نه؟» بعد ادامه داد‪« :‬درواقع‪ ،‬این قانون بهرهوری‪،‬‬
‫یکی از محوریترین و درعینحال متناقضترین حقایقی اسات کاه وقتای داشاتم‬
‫امپراتوریهای جهانیام را بنا میکردم‪ ،‬سخنران به من یاد داد‪ .‬طرز تفکر رایج‪ ،‬به‬
‫ما میگوید که برای کسب نتایج بهتر‪ ،‬باید سااعات بیشاتری را باه کاار اختصااص‬
‫بدهیم‪ .‬اگار بیشاتر مایخاواهی‪ ،‬بایاد بیشاتر تاالش کنای‪ :‬اماا تحقیقاات علمای‬
‫مستحکم‪ ،‬اثبات میکنند که این نوع رویکرد خطی "بیشتر کار کان تاا بهتار خلاق‬
‫کنی"‪ ،‬باهطور جادی دارای ضاعف اسات؛ زیارا ایان روش در درازمادت قابال ابقاا‬
‫نیست‪ .‬فقط به خستگی بیشازحد‪ ،‬از دست دادن انگیزه و الهام و فروکش کاردن‬
‫اشتیاق فردی برای سردمداری و ارتقا دادن دنیا‪ ،‬منتهی میشود‪ .‬همچناین‪ ،‬ایان‬
‫روش عملکرد قدیمی باعث نقصان درونی منابع انرژی ما میشود؛ منابعی که اگار‬
‫هوشمندانه از آنها استفاده شود‪ ،‬شما را به ارباب بازار کارتان تبدیل میکند‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬شادمانه اعالم کرد‪« :‬این حرف شما‪ ،‬مرا یاد روش ‪ ۹۱/۴۱‬میانادازد‪».‬‬
‫او امروز لباس مخصوص دوچرخهسواری به تن داشت و با توجاه باه اجارای فرماول‬
‫‪ ۱۱/۱۱/۱۱‬باهطور روزانااه‪ ،‬بااهعنوان عضاوی از باشااگاه پاانج صابحیهااا‪ ،‬بااه طاارز‬
‫چشمگیری روی فرمتر‪ ،‬متمرکزتر‪ ،‬پرانرژیتر و با اعتمادبهنفستر از زمانی باه چشام‬
‫ا‬
‫میآمد که در سمینار سخنران حاضر شده بود‪ .‬تحول او واقعا شگفتانگیز بود‪.‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر‪ ،‬به قصد تشویق گفت‪« :‬به نکته خوبی اشااره کاردی‪ .‬کاامال حاق باا‬
‫توست؛ اما مدل یادگیریای که قصد دارم به شما آموزش بدهم‪ ،‬بیشاتر از ایانهاا‬
‫در خودش دارد‪ .‬امروز شما بینشهای پیشارفتهای در ماورد تنظایم دورهای کاار و‬
‫اسااتراحت‪ ،‬باارای دسااتیابی بااه عملکاارد و بهاارهوری تصاااعدی‪ ،‬یاااد ماایگیریااد‪.‬‬
‫همینطور‪ ،‬یاد میگیرید چطور حین انجام این کار‪ ،‬لذت ببرید‪ .‬امروز صبح‪ ،‬شاما‬
‫‪290‬‬ ‫کشف میکنید که چطور کمتر کار کنید و درعینحال‪ ،‬تولید بیشتری داشته باشید‪.‬‬
‫این همان پدیدهای است ورزشکاران از آن با عنوان "دوره بندی" یاد میکنند‪ .‬پاس‬
‫از اینکه کارمان تمام شد‪ ،‬شما دو نفر تمام باورهای سطحی را درباره کارهای الزم‬
‫برای رسیدن به پیروزی در دنیایتان و داشتن یک زنادگی زیباا بارای بااقی عمار‪،‬‬
‫کنار میگذارید‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬به بخشی از مدل یادگیری اشاره کارد‪« :‬هماانطور کاه تاا اآلن یااد‬
‫ا‬
‫گرفتیاد‪ ،‬شااما هارروز صاابح باا باااتریهاای قاادرت خاالق کااامال شارژشاده بیاادار‬
‫میشوید‪ .‬شما هرروز صبح‪ ،‬با گنجینهای از پنج گنج شخصی‪ ،‬چشم به جهان بااز‬
‫میکنید‪ ،‬گنجهایی که اگر درست مدیریت بشوند‪ ،‬باعث میشوند باه بهاناههایتان‬
‫غلبه کنید و از تیغ چاقوی محادودیتهای گذشاته حاذر کنیاد تاا چشام قهرماان‬
‫درونتان به نور آفتاب بیفتد و شما را قادر کند که بهعنوان خالق شاهکارهای بدیع‪،‬‬
‫راهبری بدون برچسب و سمت و انساانی کاه خاودش را وقاف یاک زنادگی زیباا و‬
‫پرهیبت کرده است‪ ،‬به آنچه برایتان مقدر شده‪ ،‬تبدیل شوید‪».‬‬
‫هنرمند اعالم کرد‪« :‬من که با تمام وجود آمادهام‪».‬‬
‫«و همانطور که میدانید‪ ،‬پنج سرمایه نباو ایانهاا هساتند‪ :‬تمرکاز ذهنای‪،‬‬
‫انرژی جسمانی‪ ،‬قدرت اراده شخصی‪ ،‬استعداد و زمان روزانه‪ .‬یک بار دیگر اینهاا‬
‫را تکرار کردم تا خوب به خاطرتان بماند‪ .‬این سرمایههایی اصلی‪ ،‬در ابتدای صابح‬
‫در باالترین سطح خودشان قارار دارناد‪ .‬بارای هماین اسات کاه بایاد صابحتان را‬
‫بهخوبی آغاز کنید و مهمترین امور را در خاالل ارزشامندترین سااعات روز‪ ،‬انجاام‬
‫دهید؛ بهجای اینکه این فرصت ارزشمند را صرف وقتگذرانی با موبایال‪ ،‬تماشاای‬
‫اخبار یا تلویزیون کنید‪».‬‬
‫کارآفرین که بهسرعت داخل سررسیدی کاه در رم هدیاه گرفتاه باود یادداشات‬
‫میکرد گفت‪« :‬متوجه منظورتان هستم‪ ».‬در این صبح زیبا‪ ،‬روسری رنگاارنگی باا‬
‫نقوش موقر‪ ،‬ظاهری دراماتیکی به موهایش داده بود‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬حین اشاره به بخش پایینی مدل ادامه داد‪« :‬و بخش اساسای مادل‬
‫یادگیری امروز‪ ،‬این است‪ :‬عملکرد متعالی‪ ،‬یا بازی خطی نیست‪ .‬عملکارد در حاد‬ ‫‪292‬‬
‫نخبهها‪ ،‬در حقیقت الگویی شبیه ضربان قلب دارد و بسیار شبیه نبض است‪ .‬اگار‬
‫میخواهید به ارباب زمینه حرفهایتان تبدیل شوید تا بعد از چند دهه بتوانید برای‬
‫تمام عمر‪ ،‬سردمدار آن حیطه باشاید و تاا سانین پیاری‪ ،‬طاوری زنادگی کنیاد کاه‬
‫ا‬
‫دوست دارید‪ ،‬قطعا نیاز دارید که چرخههای عملکرد متعالی و استراحت عمیاق را‬
‫باهم به توالی اجرا کنید‪».‬‬
‫ادامه داد‪« :‬بهاینترتیب اگر در زندگی حرفهای و شخصیتان خواهان پیاروزی‬
‫پایدار هستید‪ ،‬حرکت اصلی شما ایجاد نوسان است؛ یعنی بهنوبت چرخههای کاار‬
‫مشتاقانه و قدرتمند را با چرخههای سوختگیاری‪ ،‬بازیاابی انارژی و تفاریح عاالی‬
‫ا‬
‫جایگزین کنید‪ .‬این دقیقا مانند ضربان قلب شماست‪».‬‬
‫کارآفرین خاطرنشان کرد‪« :‬خیلی از این مفهومی که یادمان دادیاد‪ ،‬لاذت باردم‪.‬‬
‫این هم یک عامل متحولکننده دیگر برای زندگی شخصی و حرفهای من است‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬خیلی مختصر اعالم کرد‪« :‬بله همینطور است‪ .‬رشد‪ ،‬در فاز استراحت‬
‫اتفاااق میافتااد‪ .‬ایاان بااا باورهااای رایااج در تناااقض اساات درساات اساات؟ مااا طااوری‬
‫برنامهریزی شدهایم که فکر کنیم اگر در حال خلق و تولید نیستیم‪ ،‬داریم وقت خاود‬
‫را تلف میکنیم‪ .‬اگر در حال انجام کار نباشیم‪ ،‬احساس عذاب وجدان میکنیم‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬در کیفای را بااز کارد و دو مادال باهظاهر طالیای درآورد و باه گاردن‬
‫هنرمند و کارآفرین انداخت‪ .‬روی مدالها‪ ،‬این کلمات حک شده بودند‪:‬‬
‫معادله عملکرد اسطورهای‬
‫فشار سوختگیری = رشد ‪ +‬ماندگاری‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬بیلی جین کینگ‪ ،‬اسطوره تنیس‪ ،‬زمانی گفت‪« :‬فشاار‪ ،‬یاک‬
‫امتیاز است‪ ».‬بعد‪ ،‬به دو شاگردش یادآوری کرد‪« :‬ببینید‪ .‬فشار و تنش‪ ،‬چیزهاای‬
‫بدی نیستند‪».‬‬
‫کارآفرین پرسید‪« :‬نیستند؟»‬
‫ا‬
‫«نه در حقیقت برای گسترش ظرفیتهای شما کاامال ضاروری هساتند‪ .‬شاما‬
‫ا‬
‫‪293‬‬ ‫باید استعدادهایتان را سخت تحتفشار قارار بدهیاد؛ حتای وقتهاایی کاه واقعاا‬
‫دلتان نمیخواهد‪ .‬باید قلمروی راحتیتان را درک کنید‪ .‬تنها در آن صورت است که‬
‫ا‬
‫رشد را تجربه میکنید‪ .‬همیشه این را به یاد داشته باشید‪ :‬زمانی که اصال حاس و‬
‫ا‬
‫حال انجام کاری را ندارید‪ ،‬دقیقاا زماانی اسات کاه بایاد آن کاار را انجاام بدهیاد‪.‬‬
‫همینطور که میدانید‪ ،‬بخشی از دلیل ایان موضاوع‪ ،‬ایان اسات کاه وقتای شاما‬
‫عضله قدرت ارادهتان را در یک عرصه مهم تقویت میکنید‪ ،‬انضبا فردی شما در‬
‫تمام عرصهها ارتقا مییابد‪ .‬نکته مهمتری که اینجا قصاد دارم باه آن اشااره کانم‪،‬‬
‫این است که فشار و تنش موهبتهای فوقالعاده هستند که از نوابغ از آنها بهاره‬
‫میگیرند‪ .‬وقتی شما در قلمروی راحتیتان باقی میمانید‪ ،‬موهبتهاایتاان رشاد‬
‫پیدا نمیکنند‪ .‬خودتاان را باه چاالش بکشاید تاا ظرفیتهایتاان بیشازحاد نرماال‬
‫گسترده بشوند‪ .‬عضالت تنها زمانی رشد میکنند که ما آنها را از حد نرمال بیشتر‬
‫تحاات کشااش قاارار ماایدهاایم؛ و بعااد‪ ،‬ماادتی بااه حااال خودشااان میگااذاریم تااا‬
‫سوختگیری کنند و بازیابی بشوند‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬تاکستان را از نظار گذراناد و بعاد‪ ،‬اداماه داد‪« :‬باه یااد دارم یاک باار‬
‫گفتوگوی فوقالعادهای با یک ورزشکار حرفهای داشتم که در یکی از مراسمهای‬
‫شام خیریهام شرکت کرده بود‪ .‬میدانید به من چه گفت؟»‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬چه گفت؟»‬
‫میلیاردر اعالم کرد‪« :‬گفت‪":‬من استراحت میکنم تاا تمارینهاایم روی بادنم‬
‫تأثیر بگذارند‪ ".‬این زاویه دید خیلای عمیاق اسات‪ .‬کاار ماداوم و بادون اساتراحت‪،‬‬
‫بهمرورزمان‪ ،‬باعث تخلیه منابع عظمت شما میشود‪».‬‬
‫کارآفرین با خودش گفت‪« :‬هوممم‪ ».‬دوچرخهاش را به طرف تیرک چوبی هل‬
‫داد و زین را به آن تکیه داد‪.‬‬
‫میلیاردر گفت‪« :‬اگر میخواهید عضالت شکمتان قویتر بشوند‪ .‬باید آنهاا را‬
‫در حدی فراتر از محدودیتهای فعلیشان‪ ،‬تحات تانش قارار بدهیاد؛ یعنای اگار‬
‫ا‬
‫معموال صدبار دراز نشست انجام میدهید‪ ،‬حاال‪ ،‬باید دویست بار انجام بدهید‪ .‬اگر‬
‫دویست بار درازنشست برنامه معمول روزانه شما است‪ ،‬حاال‪ ،‬باید سیصد بار انجاام‬ ‫‪294‬‬
‫دهیااد‪ .‬ایاان کارتااان درواقااع باعااث میشااود رشااتههااای عضااالتتان پاااره شااوند‪.‬‬
‫فیزیولوژیستهای ورزشی‪ ،‬به ایان پدیاده مایگویناد "ریزپاارگی"‪ .‬باااینوجود‪ ،‬اگار‬
‫خواهان رشد یک عضله هستید‪ ،‬نمیتوانید بیوقفه از آن کار بکشید؛ وگرنه آسیب‬
‫میبینید‪ .‬باید عضالت را برای یک یا دو روز استراحت بدهید‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬به منظور تمرکز روی نکتهای که داشت یاد میگرفت‪ ،‬وارد بحث شد‪:‬‬
‫«و رشد واقعی‪ ،‬در همان دوره استراحت اتفاق میافتد‪».‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر با اشتیاق گفت‪« :‬کامال درست اسات! رشاد در فااز اساتراحت اتفااق‬
‫میافتد‪ ،‬نه در فاز عملکارد‪ .‬خاطرتاان هسات در جلساات ابتاداییماان در سااحل‬
‫موریس‪ ،‬به شما رفقا گفتم که من خیلای قبال از آنکاه باه ماالیبو بیاایم‪ ،‬در یاک‬
‫مزرعه بزرگ شده بودم؟»‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬فکر کنم بله‪ .‬انگار چندین سال پیش در جزیره موریس بودیم‪».‬‬
‫«خب در مزرعهمان استعارهای را یاد گرفتم که به شما کماک میکناد "چرخاه‬
‫ا‬
‫دوگانه عملکرد نخبگان" را کامال درک کنید‪ .‬با هر کشاورزی حارف بزنیاد‪ ،‬دربااره‬
‫دوره آیش با شما حرف میزند‪ .‬قبل از آن‪ ،‬دوره شدیدی وجود دارد که در آن خاک‬
‫را شخم میزنند‪ ،‬بذر را میکارند و کار جدی روی مزرعه انجام میشود‪ .‬بعد‪ ،‬نوبت‬
‫به دوره استراحت میرسد‪ .‬به نظار میآیاد آن دوره هایچ اتفااق خاصای نمیافتاد؛‬
‫انگار زمان دارد تلف میشود‪ .‬تمام محصاوالتی کاه در پااییز در مزرعاه میبینیاد‪،‬‬
‫فقط نتیجه قابلمشاهده دوره آیش است‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬کمی قهوه نوشید‪ .‬مقداری از قهوه روی تیشرتش ریخت‪ .‬روی لیوان‬
‫قهوهاش نوشته بود‪« :‬بزرگ رؤیاپردازی کن‪ .‬از کم شروع کن‪ .‬همین حاال‪».‬‬
‫پروانه زرد با بالهای ظریف که رگههای سر رویاش داشات‪ ،‬ازآنجاا گذشات‪.‬‬
‫سه عقاب اقتدارشان را در آسمان اعالم کردند‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬با لحنی آرزومند گفت‪« :‬خدایا مان چقادر پرواناهها را دوسات دارم؛ و‬
‫همینطور رنگینکمان‪ ،‬شهابسنگ‪ ،‬مهتاب کامل و غروبهای باشکوه‪ .‬چرا آدم‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫‪295‬‬ ‫اصال زنده باشد‪ ،‬وقتی بلد نیست کامال زنده باشد؟» اذعان کرد‪« :‬در دهاه بیسات‬
‫عمرم‪ ،‬مانند یک ربات بودم‪ .‬خودم را زیادی جدی میگرفتم‪ .‬حتی یک دقیقه هم‬
‫وقاات باارای تلااف کااردن نداشااتم‪ .‬تمااام ساااعاتم برنامااهریزی شااده بااود‪ .‬در تمااام‬
‫ا‬
‫مسیرهایی که راننادگی میکاردم‪ ،‬بایاد حتماا یاک کتااب صاوتی پخاش میشاد‪.‬‬
‫تماموقت پروازم باید پر میبود از بهرهوری؛ اما نکته اینجاست‪».‬‬
‫باقی حرفش محو شد و نگاهش تنها‪ ،‬مالیخولیایی و گمگشاته باه نظار آماد‪:‬‬
‫ا‬
‫«اغلب اوقات‪ ،‬خساته باودم‪ .‬ساخنران‪ ،‬زنادگیام را نجاات داد‪ .‬واقعاا نجااتم داد‪.‬‬
‫مدلی که امروز میخواهم به شما یاد بدهم‪ ،‬کمک بزرگی به مان کارد‪ .‬خالقیات و‬
‫همینطور بازدهیام داشت دچار فروپاشی میشاد‪ .‬پاس از آن‪ ،‬متوجاه شادم کاه‬
‫گروه شرکتهایم برایم درآمدزایی میکنند تا من فکار کانم‪ .‬تاا رؤیاهاا و ایادههایی‬
‫خلق کنم تا از طریقشان‪ ،‬محصوالت و ابداعات جدیدی تولید کانم کاه عرصاه را‬
‫زیر و رو کنند و ارزش عظیم برای تمام مشتریهایمان در سرتاسر دنیا ایجاد کنند؛‬
‫اما آن وقتها‪ ،‬این حقیقت را درک نمیکردم‪ .‬سخنران خیلی در این زمینه به مان‬
‫کمک کرد‪ .‬در اولین جلسه آموزشیمان‪ ،‬چر دوگانه عملکرد نخبگان را یادم داد؛‬
‫و بیوقفه اصرار کرد که این نکته را بالفاصله و باهطور مساتمر‪ ،‬در زنادگیام پیادا‬
‫کنم؛ اما ‪ ...‬سر این یک قلم‪ ،‬چقدر با او جنگیادم‪ .‬آرام نشساتن‪ ،‬نفاس کشایدن و‬
‫ا‬
‫مکث کردن واقعا بر خالف ذات من بود‪ .‬ولای حااال درک مایکنم کاه اساتراحت‪،‬‬
‫چیزی است که به عظمت ما اجازه بروز میدهد‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین‪ ،‬سر به استفهام جنباند‪« :‬من اگر در حاال کاار کاردن نباشام‪ ،‬واقعاا‬
‫احساس عذاب وجدان میکنم‪ .‬انگار دارم کار غلطی انجام میدهم‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬به این موضوع اشاره کرد‪« :‬مراقبات فاردی‪ ،‬در مقولاه عازت نفاس‪،‬‬
‫بسیار ضروری است‪ .‬چیزی که میخواهم به شاما بگاویم‪ ،‬ایان اسات کاه‪ :‬حااال‪،‬‬
‫دیگر درک میکنم که تعادل درزمینه عملکرد متعالی خیلای حااهز اهمیات اسات‪.‬‬
‫شب و روز کار کردن هرگز به کارایی من اضافه نمیکرد؛ فقط خساتهتارم میکارد‪،‬‬
‫خسته و بدخلق؛ بنابراین‪ ،‬حاال برای اساتراحت‪ ،‬تغذیاه مناساب‪ ،‬دوچرخهساواری‪،‬‬
‫خواندن کتابهایی که همیشه دلم میخواست بخوانم و لذت باردن از یاک ظارف‬ ‫‪296‬‬
‫نوشیدنی خوب‪ ،‬مانند همین دیشب که جلوی شاومینه در کلباهام نوشایدم‪ ،‬وقات‬
‫میگذارم‪ .‬طنز قضیه اینجاست کاه از وقتای ایان ناوع باز یاابی را تمارین کاردهام‪،‬‬
‫خالقیاتم چنادبرابر شاده‪ ،‬بهاارهوریام را ارتقاا پیادا کارده و نتااایجم سار باه فلااک‬
‫کشیدند‪ .‬موضوع خیلی عمیق است‪ :‬حااال کامتار کاار مایکانم‪ ،‬بایشتار تفاریح‬
‫میکنم و درعینحال‪ ،‬کار بیشتری انجام میدهم‪».‬‬
‫دولتمند صنعتی در آن تاکستان مفارح‪ ،‬باه توضایحاتش اداماه داد‪« :‬اوه بلاه‬
‫رفقای عزیزم‪ ،‬تفریح کردن برای سردمداری در حوزه حرفهایتاان‪ ،‬ارتقاای ساطح‬
‫زندگیتان و الهامبخشی به دنیا خیلی ضروری اسات‪ .‬میدانیاد؟ تماام چهرههاای‬
‫بهرهور و خالق تاریخ‪ ،‬یک وجه اشترا ک داشتند‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین‪ ،‬درحالیکه النگوهایش صدا میکردند‪ ،‬گفت‪« :‬لطفا به ما بگوییاد‪».‬‬
‫حلقه ازدواج نویی روی دستش در نور صبحگاه میدرخشید‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬خیلی سریع‪ ،‬پشتک زد و روی سرش ایستاد‪ .‬بعد‪ ،‬مشتی سریع حواله‬
‫سینه خودش کرد و با زمزمه با خودش گفت‪« :‬امروز بسایار ارزشامند اسات‪ .‬تماام‬
‫پااولهااای موجااود در دنیااا‪ ،‬نمیتوانااد امااروز را بازگردانااد؛ بنااابراین آن را غنیماات‬
‫میشمارم و از آن لذت میبرم‪.‬‬
‫امروز ذهنم را با رؤیاهای بزرگ پر میکنم تاا جاایی بارای شاکهای کوچاک‬
‫باقی نماند‪ .‬تمام نمیتوانمهاا را باا ذهنیات میتاوانم جاایگزین مایکنم؛ و باه یااد‬
‫خواهم داشت که رشد عظیمم‪ ،‬در پس مرزهای محدودیتهایم قرار دارد‪.‬‬
‫امروز‪ ،‬به یاد خواهم داشت تاا زماانی کاه رساالتم باه دغدغاهام تبادیل نشاده‪،‬‬
‫موهبتهایم هرگز به افتخارم تبدیل نخواهند شد؛ و تا زمانی که عطشم به خدمت‬
‫به خلق‪ ،‬از تزلزلهای درونیام پیشی نگرفته‪ ،‬فرصت بازرگ نهفتاه را در سااعات‬
‫ارزشمند برای تبدیلشدن به عامل کمک به خلق‪ ،‬از دست خواهم داد‪.‬‬
‫امروز تا زمانی که هر دو پایم روی این زمین مقدس قرار دارند‪ ،‬خاودم را وقاف‬
‫این خواهم کرد که از اشرافیت جعلی حذر کنم و همیشه خالص‪ ،‬بیریا و متواضاع‬
‫‪297‬‬ ‫باشم‪ .‬اگر معاندان و بدخواهان به سویم سنگپرانی کنند‪ ،‬من با مهربانی و عشاق‬
‫به رفتار بدشان پاسخ خواهم داد؛ حتی اگر لیاقتش را نداشته باشند‪ .‬اگر منتقادان‬
‫مسخره کنند ‪ -‬همانطور که از کودکیام این کار را کردهاند – سنگهایی را که باه‬
‫سویم پرتاب کردهاند را برمیدارم و آنها یادوارهای برای عظمات خاواهم سااخت‪.‬‬
‫اگر هارکس مارا عجیبوغریاب خطااب کناد ‪ -‬هماانطور کاه اغلاب اوقاات مارا‬
‫اینگونه خطابم میکنند ‪ -‬با خرد درون قلبم‪ ،‬به آنها لبخند خواهم زد‪ ،‬زیرا تنهاا‬
‫افراد عجیب و هنجارشکن هستند که دنیای ما را تغییر میدهند‪ .‬متفااوت باودن‪،‬‬
‫ا‬
‫واقعا چیز جالبی است‪ .‬هنجارشکنی‪ ،‬مد روز این دوران است‪».‬‬
‫صحنه شورانگیزی بود‪ .‬استون رایلای در حالات واروناه‪ ،‬طاوری باه ساینهاش‬
‫مشت میزد که انگار میخواست قلبش را احیا کند و این اشعار را میخواند‪.‬‬
‫درحالیکه ایستاد و مقدار زیادی از هوای تازه فرانشهوک را استنشاق میکارد‪،‬‬
‫ا‬
‫گفات‪« :‬میدانیاد؟ کلماات‪ ،‬واقعاا قادرت خاالق درون خودشاان دارناد‪ .‬ساخنان‬
‫قهرمانانه را به زبان بیاورید‪ ،‬موعظههای یک فرد مثبتنگر مشتاق را تکرار کنیاد‪.‬‬
‫از زبان امید‪ ،‬جملهبندی قدرت و اصطالحات راهبری و عشاق نامحادود اساتفاده‬
‫کنید‪ .‬من هرروز کلماتم را با دقت زیاد انتخاب میکنم‪».‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر‪ ،‬نگاهی به تاکها انداخت‪« :‬بگذریم‪ ،‬تمام نوابغ بزرگ واقعا عاشق بازی‬
‫کردن بودند‪ .‬آنها درک میکردند که تفریح کردن‪ ،‬شکل قدرتمندی از بازیابی قدرت‬
‫است‪ .‬تمامشان‪ ،‬فعالیتهای فرحبخش داشتند کاه بااتریهایشاان را از ناو شاارژ‬
‫میکرد‪ .‬انیشتین‪ ،‬عاشق قایقسواری باود‪ .‬ارساطو و چاارلزدیکنز‪ ،‬عاشاق پیاادهروی‬
‫روزانه بودند‪ .‬مریل استریپ‪ ،‬ابرستاره هالیوود‪ ،‬بافتنی میبافت‪ .‬اتیو وازنیک‪ ،‬چوگاان‬
‫بازی میکرد‪ .‬بیل گیتس‪ ،‬در بازی بریج استاد بود‪ .‬سرگی برین‪ ،‬اغلب اوقات‪ ،‬تمرین‬
‫اکروبات میکرد‪ .‬زمانی را که شما به دور از کار صرف میکنید‪ ،‬تلف نشده است‪ .‬ایان‬
‫یک الزام است‪ .‬این کار‪ ،‬فضایی به شما میدهاد بارای پارورش ایادههایی کاه بارای‬
‫شما ثروت خواهند ساخت‪ .‬پس کمتر کار کنید تا کار بیشتری به انجام برسانید‪ .‬اصل‬
‫مدل یادگیری چرخه دوگانه عملکرد نخبگان‪ ،‬همین است‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬به قصاد همراهای گفات‪« :‬حااال ارزش روش ‪ ۹۱/۴۱‬را بیشاتر درک‬ ‫‪298‬‬
‫میکنم‪ .‬گمان میکنم این به آن معناست که اشکالی ندارد اگار یکای دو روزی در‬
‫هفته به خودمان استراحت بدهیم‪».‬‬
‫«نهتنها اشکالی ندارد‪ ،‬بلکه برای محافظت از سرمایههای نبوغتان یک الازام‬
‫است‪ ،‬همان سرمایههایی که نوابغ برای کساب سالطه درزمیناه حرفاه خاود از آن‬
‫بهره میگیرند تاا شااهکارهایشاان در محاک زماان بااقی بمانناد‪ .‬اگار بخاواهم‬
‫مشخصتر و تاکتیکیتر بگویم‪ ،‬هر هفته‪ ،‬حداقل دو روز کامل به خودتان مرخصی‬
‫بدهید‪ ،‬بدون اساتفاده از فنااوری دیجیتاال‪ .‬ساخنران باا "عناوان روزهاای بادون‬
‫فناوری دیجیتال " از آنها یاد میکند‪ .‬این دو روز‪ ،‬برای بازیابی و استراحت کامال‬
‫است‪ .‬با اتمام هر فصل‪ ،‬حتی بیشتر از ایان باه خودتاان اساتراحت بدهیاد‪ .‬بارای‬
‫چناادین دهااه‪ ،‬ماههااای ژوهاان‪ ،‬ژوهیااه و اوت را بااه تعطاایالت اختصاااص دادم؛‬
‫قایقرانی‪ ،‬دوچرخهسواری‪ ،‬خواب‪ ،‬مطالعه‪ ،‬شنا و تجربه کردن زنادگی در بهتارین‬
‫ا‬
‫حالت ممکن‪ .‬شاید شما رفقا فعال نتوانید این مقدار مرخصی به خودتان بدهید‪ ،‬اما‬
‫باید به شما بگویم در خالل این دورههای نوسازی است که به بهترین شکل فکار‬
‫میکنم‪ ،‬برنامهریزی میکنم و بهتارین بیانشهاایم را باه دسات مایآورم‪ .‬هرباار‪،‬‬
‫هزاربرابر الهام گرفتهتر‪ ،‬پرانرژیتر و سرزندهتر به دفترکارم برمیگردم‪».‬‬
‫پروانه دیگری پر زد و گذشت‪ .‬تاکساتان معجازات فوقالعاادهی آیناده را نجاوا‬
‫میکرد‪ .‬اگرچه آفتاب حاال در تابناکترین حالت خود قرار داشت‪ ،‬هالل باریکی از‬
‫ماه در آسمان پهناور افریقا‪ ،‬برسرجلب توجاه‪ ،‬باا خورشاید در رقابات باود‪ .‬صاحنه‬
‫حیرتآوری بود‪.‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬دست همسرش را در دست گرفت و گفت‪« :‬این صحنهها‪ ،‬جادویی‬
‫هستند‪».‬‬
‫آقای رایلی‪ ،‬حین برداشتن دوچرخه و راه افتادن به طرف جادهای مخفی که به‬
‫ا‬
‫تازگی کشف کرده بود‪ ،‬گفات‪« :‬میدانیاد‪ ،‬بهشات روی زماین‪ ،‬الزاماا یاک جاای‬
‫عرفانی و روحانی نیست که بخواهید آرزویش را داشته باشید‪ .‬این قلمرویای نیسات‬
‫ا‬
‫‪299‬‬ ‫که فقط برای قدیسین‪ ،‬غیبگوها و حکما حفظ شده باشد؛ اصال‪ .‬من کشف کردم‬
‫که بهشت روی زمین‪ ،‬حالتی از ذهن است که هر کسی میتواند آن را خلق کند‪...‬‬
‫و تمام این سالها‪ ،‬چه زندگی رنگارنگی را از جان و دل زندگی کردم‪».‬‬
‫حاال میلیاردر داشت به گفت و گو عمق میداد و فلسفیتر به این درس خاص‪،‬‬
‫درباره مرزهای کار و زندگی‪ ،‬برای دستیابی به عملکرد اسطورهای و زنادگی شاادتر‬
‫میپرداخت؛ زیرا پیروزی در کسبوکار بدون یک قلب شاد‪ ،‬درواقاع از دسات دادن‬
‫فرصت برای زندگی است‪.‬‬
‫ا‬
‫استون رایلی گفت‪« :‬من واقعا احساس میکنم که خداوند به من لطف داشته‬
‫باشد‪ .‬اغلب اوقاتم را در عالم جادو زندگی میکنم‪».‬‬
‫هنرمند درحالیکه دو کالف موهای بافتهاش را میکشید و بندهای کفشش را‬
‫باز میکرد‪ ،‬پرسید‪« :‬جادو؟»‬
‫میلیاردر‪ ،‬با حالتی آرام و درعینحال مطمئن‪ ،‬گفت‪« :‬بله جادو‪ .‬من یاد گارفتم‬
‫که موفقیت بدون احساس سرزندگی‪ ،‬بزرگترین شکست است‪».‬‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬هر دو روی خاک تاکستان نشستند‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬ادامه داد‪« :‬در عین اینکه همیشاه بارای رشاد دادن شارکتهاایم و‬
‫گسترش دادن منافعم در کسبوکار مشتاق بودم‪ ،‬تا ببینم تا چه حد میتوانم پیش‬
‫بروم و برای امور بشردوستانهام منابع جمعآوری کانم‪ ،‬همیشاه خاودم را باه لاذت‬
‫بردن از جادوی زندگی متعهد میدانم‪ .‬پیروزی بدون لذت‪ ،‬پوچ است‪».‬‬
‫درحالیکه کامیون حامل کاارگرانی باا لبخنادهای کاریزماتیاک از انجاا عباور‬
‫میکرد‪ ،‬کارآفرین اذعان داشت‪« :‬مطمئن نیستم متوجه منظورتان شده باشم‪».‬‬
‫یکی از کارگرها فریاد زد‪« :‬صبح قشنگی است‪».‬‬
‫دولتمنااد گفاات‪« :‬ماان کااارم را خیلاای دوساات دارم و از خانااهها‪ ،‬داراییهااا و‬
‫سرگرمیهایی که دارم خیلی لذت میبرم؛ اما به بیشتر از اینها نیاز دارم‪ .‬من‪ ،‬هم‬
‫دارایی دارم و هم آوازه جهانی باهعنوان یاک صااحب کسابوکار؛ اماا هاویتم را باا‬
‫اینها تعریف نمیکنم‪ .‬هیچ اتصالی به هیچیک از این چیزها ندارم‪ .‬هرچاه بیشاتر‬
‫از عمرم میگذرد‪ ،‬هنوز عاشق لذتهای این دنیا هستم؛ اما برای شادی و آرامش‬ ‫‪311‬‬
‫درون‪ ،‬به آنها نیازی ندارم‪ .‬من تمام ایان زنادگی را باه چشام یاک باازی بازرگ و‬
‫نوعی ورزش میبینم‪.‬‬
‫من مالک داراییهایم هستم‪ ،‬اما آنها مالک من نیستند‪ .‬اگرچاه در ایان دنیاا‬
‫بازی میکنم‪ ،‬طبیعت وحشیاش را ناهتنها از دیادگاه اساتعاری‪ ،‬بلکاه باه معناای‬
‫واقعی کلمه‪ ،‬دوست دارم ومثل حاال که اینجا‪ ،‬در حال تجربه کردن شگفتیهاای‬
‫طبیعت این دره ابدی در فرانشهورک هستم‪ .‬من باه ایان صاورت چرخاه دوگاناه را‬
‫اجرا میکنم‪ .‬برای لذت بردن کامل از زندگیام‪ ،‬زمان اختصاص میدهم‪».‬‬
‫همانطور که آواز پرندگان باالتر میگرفت و سروکله دساته دیگاری از پرواناههاا پیادا‬
‫میشد تا به گفت و گوی سه همسفر گوش دهند‪ ،‬دولتمند تکرار کرد‪« :‬بله جادو‪».‬‬
‫بعد با خنده کوتااهی گفات‪« :‬خادایا‪ ،‬زنادگی چقادر زیباسات‪ .‬حواساتان باشاد‬
‫زیبایی و شگفتیاش را از دست ندهید‪ .‬تمام اینها اینجاست برای شما؛ حااال هار‬
‫اتفاقی که در طول زندگی برایتان بیفتد‪ .‬ببینید‪ ،‬همه ما داریم در یک زمان قرضی‬
‫زندگی میکنیم‪ .‬زندگی با سرعت زیاد‪ ،‬درگذر است‪ .‬شما عزیزان تاا چشام باه هام‬
‫ا‬
‫بگذارید‪ ،‬پیر میشوید و احتماال نوه و نتیجه بسیاری خواهید داشت‪».‬‬
‫با صدایی شبیه نجوا ادامه داد‪« :‬بگذریم‪ .‬آرمان شهر‪ ،‬مدینه فاضاله‪ ،‬نیرواناا و‬
‫بهشت روی زمین‪ ،‬همگی فقط نامهای هستند برای یک حالت وجودی‪ ،‬نه یاک‬
‫مکان فیزیکی‪ .‬وقتی قدرت ذاتی درونتاان را ابقاا کنیاد و وقتای شاکرگزاری بابات‬
‫کوچااکترین نعمااتهااا را پشاات گااوش نیندازیااد‪ ،‬شااما هام وارد جااادوی زناادگی‬
‫میشوید و شروع میکنید به تجربه کردن ایان ساعادت هارروزه‪ .‬وقتای باهجادوگر‬
‫تبدیل شوید‪ ،‬تبدیل میشوید به مغناطیس معجزات‪».‬‬
‫کاارآفرین بااا خااودش گفاات‪« :‬حااال دیگاار میلیاااردر وارد قلمااروی عرفااانیتر و‬
‫دورتری شده است‪».‬‬
‫ا‬
‫دولتمند صانعتی گفات‪« :‬بهشات روی زمین‪...‬میدانیاد؟ زنادگی مان عموماا‬
‫جریان پایداری از زیبایی است‪ .‬من کشف کردم که این ربط چندانی به داشتن پول‬
‫‪310‬‬ ‫زیاد ندارد‪ .‬بیشتر برمیگردد به حس ارضای درونی باا کوچاکتارین چیزهاا‪ .‬یاک‬
‫نمونه آن‪ ،‬آنطور که دیشب آتش شومینه مرا گرم میکرد و به مان الهاام مایداد‪.‬‬
‫برای رسیدن به این مرحله‪ ،‬باید زمان زیادی را در طبیعت بگذرانید؛ حتی شاده در‬
‫تاکستان مثل اینجا‪ ».‬و با انگشت‪ ،‬به تاکستانهاای گساترده در ساطح دره اشااره‬
‫کرد‪« :‬یا پیادهروی در جنگل یا راه رفتن روی شنهای یک بیاباان لام یازرع‪ .‬ایان‬
‫حالت بهواسطه از نو متصل شدن با هیبات‪ ،‬شاگفتی و شاکوه‪ ،‬در دساترس تماام‬
‫انسانها است که با بازدید مرتب از گالریهای هنری و نفوذ انرژی خالقان هنر در‬
‫چهارچوبهای ذهنی‪ ،‬جسمانی‪ ،‬قلبی و روحی افراد‪ ،‬حاصل میشود‪ .‬باا خاوردن‬
‫غذای سالم و ساده و معاشرت با افراد جالب‪ ،‬واقعی‪ ،‬اهل تفکر‪ ،‬خالق و مهرباان‬
‫حاصل میشود که با بودنشان‪ ،‬احساس خوبی به شما میدهند‪ .‬قدم گذاشتن به‬
‫قلمروی جادو‪ ،‬از طریق خداحافظی کاردن باا گذشاته‪ ،‬در آغاوش گارفتن حاال و‬
‫بازگشت به رؤیاپردازی‪ ،‬معصومیت و عشاقی کاه در کاودکی باا آن ارتباا نزدیاک‬
‫داشتید‪ ،‬حاصل میشود‪ .‬بزرگساالن کودکان زوال یافتهاند‪ .‬وقتی خاوش فکاری و‬
‫شهامت از نو گشودن قلبتان را داشته باشید‪ ،‬بهشت روی زمین بهطور طبیعی‪ ،‬در‬
‫قلبتان ظاهر میشود‪ .‬درست همانطور که در بچگی قلبتان را باز میکردید‪».‬‬
‫هنرمند‪ ،‬با انرژی وافر‪ ،‬در بحث شرکت کرد‪« :‬پیکاسو زمانی گفت‪" :‬چهارسال‬
‫زمان برد تا مانند رافاهل نقاشی کنم؛ اما برای اینکه مانند یک کودک نقاشی کانم‪،‬‬
‫یک عمر وقات گذاشاتم‪ ".‬ماوافقم کاه باا برگشاتن باه معصاومیت دوران کاودکی‪،‬‬
‫میتوانیم بار دیگر جادو را به زندگی مان وارد کنیم‪».‬‬
‫میلیاردر توقف کرد‪ .‬دوچرخهاش را زمین گذاشت و به دو شاگردش اشاره کارد‬
‫تا دنبالش‪ ،‬وارد تاکستانی شوند که تابلوی فلزی مشکی با نوشته "شوهن بالن" باه‬
‫رنگ زرد داشت‪.‬‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬به او نگاه کردناد کاه داشات مادل آموزشای دیگاری روی‬
‫خاک تاکستان میکشید‪ .‬آن مدل‪ ،‬این چنین بود‪:‬‬

‫‪312‬‬

‫میلیاردر‪ ،‬درحالیکه مثل یک سرباز‪ ،‬خبردار ایساتاده باود‪ ،‬باا خاودش زمزماه‬
‫کرد‪« :‬جادو‪ .»...‬حاال‪ ،‬چشمهایش بسته بودند‪ .‬موهای پرپشتش کمی در جریاان‬
‫مالیم باد میجنبید‪ .‬دستی روی قلبش گذاشت و دستهای کبوتر به پرواز درآمدند‪.‬‬
‫«این روزها‪ ،‬عالقه خاصی به نسیم پیدا کردم‪ .‬نسیم را فقط وقتی قدر میدانیم که‬
‫دیگر آن را نداشته باشیم‪ .‬همانطور که گفاتم‪ ،‬زنادگی ساحر و جاادو در خاودش‬
‫دارد؛ درست مقابل چشمهایتان قرار گرفته است‪ .‬در دسترس همه هست‪ .‬همه ما‬
‫میتوانیم به نحوی برای خودمان جادوگر شویم؛ اماا بارای تجرباه کاردن واقعیات‬
‫واالتری که از آن حرف میزنم و برای پیدا کردنش‪ ،‬نیاز دارید که باه دفعاات‪ ،‬ایان‬
‫دنیا را ترک کنید‪ .‬در بازی جامعه مشاارکت کنیاد و حتای در آن موفاق شاوید‪ ،‬اماا‬
‫گاهی از آن جدا شوید تا مالک شما نشود؛ چون بازیای که تاوده ماردم درگیار آن‬
‫شدند‪ ،‬فقط یک وهم و خیال است؛ نوعی رؤیا در عالم بیداری است‪ .‬عده زیاادی‬
‫از افراد خوب دارند بهترین صبحها را از زیباترین روزهایشان از دسات میدهناد‪،‬‬
‫زیرا پول را باالتر از معنای زندگی قرار میدهند‪ ،‬سود را به افراد تارجیح میدهناد‪،‬‬
‫محبوبیت را به شرافت ترجیحح میدهند‪ ،‬مشغله را به خاانواده تارجیح میدهناد و‬
‫موفقیت را به عشق ورزیدن به معجزات ساده لحظه‪ ،‬حال ترجیح میدهند‪».‬‬
‫چشمهای میلیاردر؛ بسته باقی ماندند‪ .‬بعد‪ ،‬هر دو دستش را به سمت آسامان‬
‫بلند کرد‪ ،‬همانطور که اغلب اوقات میکرد‪.‬‬
‫ادامه داد‪« :‬شما وقتی به عالم جادو وارد میشوید که حاس لاذت را باه قطاب‬
‫نمای خودتان تبدیل کنید‪ .‬برای شناخت شادی روزافزون‪ ،‬به آنچه شادتان میکند‬
‫‪313‬‬ ‫اعتماد کنید‪ .‬قلب شما خوب میداند که شما را به کجاا ببارد‪ .‬خارد قلبتاان خیلای‬
‫بیشتر از مغزتان است‪ .‬غریزه‪ ،‬خیلی بیشتر از عقل می داند؛ و حس درونی‪ ،‬خیلی‬
‫هوشمندتر از منطق است‪ .‬از این بابت مطمئن باشاید‪ .‬عقال و منطاق ماا از آنچاه‬
‫محیط و اطرافیان به ما یاددادند‪ ،‬ساخته شده است‪ .‬عقل ما‪ ،‬با منطق و کارهاایی‬
‫ا‬
‫که قبال روی آن انجام شده‪ ،‬محدود شده است‪ .‬خاود واالی شاما‪ ،‬خیلای بهتار از‬
‫اینها می داند‪ .‬خود واالی شما‪ ،‬با فلسفه امکان پاذیری کاار میکناد‪ ،‬ناه فلسافه‬
‫واقع گرایی؛ وجودش رؤیایی است‪ ،‬نامحدود است‪».‬‬
‫کارآفرین گفت‪« :‬فکر میکنم متوجه منظورتان نشدم‪».‬‬
‫آقای رایلی دستور داد‪« :‬دنبال حس لذتتان باشید‪ .‬تنها باا افارادی معاشارت‬
‫کنید که حس لذتتان را خوراک میدهند‪ .‬تنها کارهایی را انجام بدهید کاه حاس‬
‫لذت شما را افزایش میدهناد‪ .‬تنهاا در مکانهاایی باشاید کاه در آنهاا بیشاتر از‬
‫هرجای دیگر‪ ،‬احساس سرزندگی میکنید‪ .‬ببینید‪ ،‬مایدانم کاه زنادگی کاردن بار‬
‫اساس این مدل کار دشاواری اسات؛ بناابراین‪ ،‬ایان مادل را باهعنوان یاک حالات‬
‫آرمانی در نظر بگیرید که قرار است در آینده به آن برسید‪ .‬مثل تمام چیزهاایی کاه‬
‫به شما یاد دادم‪ ،‬این هم یک فرآیند است‪ ،‬نه یک اتفاق‪ .‬زمان میبارد؛ اماا نقطاه‬
‫شروع آن‪ ،‬این است که از این مدل آ گاه شوید‪ .‬بعد‪ ،‬دنبال حس لذتتان را بگیرید‬
‫و از آن بهعنوان قطبنما استفاده کنید‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬شروع کرد به راه رفتن باه دوچرخاه کوهساتانیاش و باهآرامی باه دو‬
‫شاگردش اشاره کرد که دنباالش بروناد‪« :‬آه جاادوی موجاود در جاوهره زنادگی‪...‬‬
‫خیلی دوستش دارم‪ .‬وجودم را بیشتر از هر شیء مادی دیگری‪ ،‬با آرامش و سکون‬
‫پر میکند‪ .‬این اهمیت ایجاد تعادل بین موفقیت و حس لذت و سرزندگی است‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬بار دیگر بازوهای خاود را طاوری چناگ زد کاه انگاار درد شادیدی را‬
‫تجربه میکرد‪ .‬به نرمی تکرار کرد‪« :‬خرد قلبتان‪ ،‬همیشه از مغزتان بیشاتر اسات‪.‬‬
‫قلبتان میداند شما را به کجا ببرد‪ .‬دنباال آن برویاد‪ .‬باه او اعتمااد کنیاد‪ .‬بااالخره‬
‫جادو را پیدا خواهید کرد‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬عالمتی داد و بالفاصله دستیاری از پشت یک مترسک بیرون اماد و‬ ‫‪314‬‬
‫سریع خودش را به رهیسش رساند‪ .‬یک بیل به دسات میلیااردر داد و یکادیگر را در‬
‫آغوش گرفتند‪.‬‬
‫دولتمند‪ ،‬با اشتیاق شروع به کندن کرد‪ .‬کمی بعد‪ ،‬صدای برخاورد فلاز باا فلاز‬
‫شنیده شد‪ .‬آقای رایلی به زانو افتاد و شروع کرد به کنار زدن خاک از روی جعبهای‬
‫فوالدی که در دل زمین دفن شده بود‪ .‬حاین انجاام ایان کاار‪ ،‬بناگذاشات باه آواز‬
‫خواندن به سبک محلی اتریش و سوهیس‪ .‬تماشای او حین کندن و اواز خوانادن‪،‬‬
‫ا‬
‫واقعا حس خاصی داشت‪.‬‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬مسحور شده بودند‪.‬‬
‫بعد‪ ،‬دولتمند در جعبه را با دقات بااز کارد‪ .‬داخال جعباه یاازده طلسام شاانس‬
‫جادویی وجود داشتند که هرکدام به یک ناماه وصال بودناد‪ .‬در آن لحظاه‪ ،‬تاابش‬
‫آفتاب روی سر میلیاردر‪ ،‬حالتی شبیه به هاله نور ایجاد کرده بود‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬زیر لب با خود گفت‪« :‬من جزهای از باود و نباود ایان جهاان هساتم‪.‬‬
‫قاادرت عظاایم کاهنااات‪ ،‬در درون ماان اساات‪ .‬تمااام آنچااه ماایخااواهم بااا ایمااان‪،‬‬
‫مثبتنگری‪ ،‬انتظار بهترینها و باوری هدفمند‪ ،‬به سمت من در حرکت است‪ .‬اگر‬
‫خواستهام به من نرسد‪ ،‬تنها به این دلیل است که چیزبهتری در راه است‪ .‬مان باه‬
‫حقیقت این گفته باور دارم‪ .‬تمام جادوگران‪ ،‬بر حقیقت این گفته باور دارند‪».‬‬
‫کارآفرین و هنرمند با چشمهایی گرد شده‪ ،‬از حیرت به یکدیگر نگاه کردند‪.‬‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬چکار میکنید؟»‬
‫میلیاردر جواب داد‪« :‬دارم از عبارت تاکیدیام استفاده میکنم‪ ».‬و بعاد‪ ،‬کمای‬
‫آواز خواند‪« :‬شما محال است بتوانید در زنادگیتان جاادو کنیاد‪ ،‬مگار اینکاه هنار‬
‫درخشان جادوگرهای واقعی را یاد بگیرید‪».‬‬
‫ناگهان‪ ،‬جعبه از روی زمین بلند شد و برای لحظاتی‪ ،‬باالی سطح زمین شناور‬
‫ماند‪ .‬دهان هنرمند و کارآفرین از تعجب باز مانده بود‪.‬‬
‫هنرمند کمی دستپاچه شده بود‪« .‬این جلوه بصری را یکای باه شاما یااد داده‪،‬‬
‫‪315‬‬ ‫درست است؟»‬
‫«شاید بله شاید هم نه‪ ».‬جواب آقای رایلی‪ ،‬به پیچیدگی موضاوع افازود‪ :‬هار‬
‫یک از این طلسمهای جادویی‪ ،‬به شما کمک میکند که یکی از یازده شعاری کاه‬
‫ظرف چند دهه اخیر برای افزایش ثروت و تجربه کردن یاک زنادگی زیباا اساتفاده‬
‫کردم را به یاد بیاورید‪ .‬همینطور که گفتم‪ ،‬روزهاای مان در جریاان پیوساتهای از‬
‫زیبایی‪ ،‬هیبت عظیم و شگفتی‪ ،‬بیوقفه است‪ :‬بهشت روی زمین‪ .‬من میخاواهم‬
‫شما دو نفر هم همینطاور زنادگی کنیاد‪ .‬نکتاه جالاب‪ ،‬ایان اسات کاه هار کسای‬
‫میتواند چنین زندگیای را خلق کند؛ اما عاده معادودی در ایان دنیاا هساتند کاه‬
‫بدانند چطور باید چنین زندگی را محقق کنند‪.‬‬
‫هر یک از این نامهها‪ ،‬درون مایهای را از آنچه در این ماجراجویی شورانگیز با شما‬
‫به اشتراک گذاشتم‪ ،‬جمعبندی میکند و همانطور که باه پایاان درسهاایماان‬
‫نزدیک میشویم‪ ،‬به نوعی‪ ،‬آموزهها را یک جا گرد هم میآورد‪.‬‬
‫اولین طلسم شانس‪ ،‬یک آینه کوچک بود‪.‬‬
‫شعار اول میلیاردر‪ :‬برای خلاق کاردن جاادو در دنیاا‪ ،‬ابتادا مالاک جاادوی‬
‫درونتان شوید‪.‬‬
‫به آینه نگاه کنید‪ .‬رابطه شما با خودتان‪ ،‬رابطه شما را با دنیا پیشبینی میکند‪.‬‬
‫ا‬
‫به یاد داشته باشید که شما ذاتا باه ساکوت و تنهاایی تمایال داریاد و در ساکوت و‬
‫آرامش است که خودآ گاهی بروز میکند‪ .‬بلز پاسکال‪ ،‬ریاضیدان فرانسوی‪ ،‬زمانی‬
‫نوشت‪« :‬تمام مشکالت بشر‪ ،‬از ناتوانی او برای ساکت و تنها نشستن در یک اتاق‬
‫نشئت میگیرد‪ ».‬نیازتان به پیچیادگیهاای دنیاا را کناار بگذاریاد و خودتاان را در‬
‫سکون و آرامشی که فقط در ساعات اول صبح قابل دسترسی است‪ ،‬غرق کنید تاا‬
‫خود را بشناسید؛ چون فرار از تنهایی درواقع فرار از آزادی است‪.‬‬
‫برای تبدیلشدن به یک جادوگر و سرشار کردن زندگیتان از اشتیاق و مقاادیر‬
‫زیاد آرامش‪ ،‬با سکون و آرامش‪ ،‬احساس راحتی کنید تا بتوانید زمزماههاای نباو‬
‫ا‬
‫درونتااان را بشاانوید‪ .‬در قلمااروی آراماش‪ ،‬بااه یاااد خواهیااد آورد حقیقتااا چااه کساای‬
‫هستید‪ .‬بار دیگر به خود متعالیتان دسترسی پیدا خواهید کارد کاه لبریاز اسات از‬ ‫‪316‬‬
‫خالقیت‪ ،‬قدرت‪ ،‬شکستناپذیری و عشق بیقید و شر ‪.‬‬
‫در این اعتکاف سکوت‪ ،‬همچنین به چیزی دست خواهیاد یافات کاه در ایان‬
‫عصر بسیار نادر است‪ :‬زمانی برای بودن با خودتان‪.‬‬
‫هرچه بیشتر این کار را انجام دهید‪ ،‬بیشتر از روال کار کاهنات سار در خواهیاد‬
‫آورد‪ .‬همچنین‪ ،‬میتوانید تفاوت قاهل شوید بین باورهای محادود کنناده ناشای از‬
‫جامعه و باورهای درست‪ .‬میتوانید باین نادای قابال اعتمااد قلاب و اعاالنهاای‬
‫مجاااب کننااده ترسااتان‪ ،‬تفاااوت قاهاال شااوید‪ .‬در تنهااایی همچنااین میتوانی اد بااه‬
‫بینشهای هنجارشکنانهای دست پیادا کنیاد کاه زمیناه حرفاهایتاان را متحاول‬
‫میکنند‪ .‬میدانم که به نظر عجیب میآید‪ ،‬اما در قلمروی آرامش‪ ،‬شما میتوانیاد‬
‫واقعیتی موازی را که ناوابغی مثال نیکاوال تساال‪ ،‬البارت انیشاتین‪ ،‬گاریس هااپر‪،‬‬
‫توماس ادیسون‪ ،‬جان دی راکفلر‪ ،‬ماری کوری‪ ،‬اندرو کارنگی‪ ،‬کاترین گراهام‪ ،‬سم‬
‫والتااون‪ ،‬رزالینااد فاارانکلین و اسااتیو جااابز ماایدیدنااد‪ ،‬ببینیااد‪ .‬فکاار میکنیااد چاارا‬
‫دانشمندان‪ ،‬مخترعان و هنرمندان افسانهای‪ ،‬آن همه تالش مایکردناد تاا تنهاا‬
‫ا‬
‫باشند؟ قبال به شما گفتم که بازههای طوالنی تفکر در آرامش و به دور از هیااهو‪،‬‬
‫یکی از رازهای ذهنهای پیشرفته است‪ .‬درنهایت‪ ،‬شما همان کسای هساتید کاه‬
‫باید تمام عمرتان را با او بگذرانید‪ .‬پس چرا رابطه خود را با خودمتعاالیتاان تقویات‬
‫نکنید‪ ،‬نبوغتان را بهطور کامل نشناسید و یک رابطه عاشقانه ماادامالعمار باا ذات‬
‫اصلیتان ایجاد نکنید؟‬
‫طلسم شانس دوم‪ ،‬یک گل بود‪ .‬میلیاردر‪ ،‬با لذت آن را بو کشید‪ .‬بعد لبخند زد‬
‫و نامه مربو به آن را به دست شاگردانش داد تا بخوانند‪ .‬نامه میگفت‪:‬‬
‫شعار دوم میلیاردر‪ :‬تجربیات معجزه آسا را بر مادیات برتری دهید‪.‬‬
‫دنیا‪ ،‬بار سنگینی روی دوش شما قرار داده است و شما را مانند سنگ‪ ،‬سخت‬
‫کرده است‪ .‬در کودکی‪ ،‬غریزهتان به شما نشان مایداد چگوناه معجازه را در یاک‬
‫دانه برف ببینید‪ ،‬ثروت را در تار زیبای عنکبوت بیابید و به زیبایی برگ درختاان در‬
‫‪317‬‬ ‫یک صبح رنگارنگ پااییزی‪ ،‬عشاق بورزیاد‪ .‬در آن دوران‪ ،‬هادف باه دسات آوردن‬
‫چیزی نبود‪ ،‬فقط کشف کردن زندگی باود‪ .‬تعاویض لنازی کاه دنیاا و زنادگی را از‬
‫پشت آن میبینید و دیدن پدیدههای خارقالعاده بهجای چیزهای پیشپاافتاده و از‬
‫نو عجین شدن با پاکی ناب گم شده دوران کودکی (قبل از آنکه این جامعه درهم‬
‫شکسته به شما آموزش دهد که اشایا و پاول را باه لاذتهاا و زیباییهاایی زنادگی‬
‫ترجیح بدهید)‪ ،‬توانایی شما برای خلق معجزه را افزایش میدهد‪ .‬بیشتر بخندیاد‪،‬‬
‫بیشتر شادی کنید و بیشتر بازی کنید‪ .‬از شما خواهش میکنم‪.‬‬
‫فلااورانس اسااکاول شااین‪ ،‬زمااانی گفاات‪« :‬آینااده پاار از وعاادههااای نیااک و‬
‫درعینحال‪ ،‬پر رمز و راز است‪ .‬هرچیازی ممکان اسات یاک شابه اتفااق بیفتاد‪».‬‬
‫بیشتر نسبت به شگفتیهای زندگیتان هوشیار باشید‪:‬نسیم مالیم‪ ،‬سنجابهایی‬
‫که در پارک یکدیگر را دنبال میکنند و موزیکی به آن حد فوقالعاده که شما را باه‬
‫گریه میاندازد‪ .‬اینگونه‪ ،‬از طریق ارتقای قدرتهای ذاتیتان برای خلاق جاادوی‬
‫بیشتر در صبحهایتان‪ ،‬به قلمروی سلطنتی عروج خواهید کرد‪ .‬هرگز ساالمتی و‬
‫کیفیت زندگیتان را به خاطر درآمد سااالنه بیشاتر یاا دارایای خاالص بیشاتر‪ ،‬فادا‬
‫نکنید‪ .‬عوامل تعیینکننده یک زندگی فوقالعاده قرنهاسات کاه ثابات مانادهاناد‪:‬‬
‫حااس اینکااه در حااال رشااد هسااتید و ساارمایهگذاریهااای بشااری؛ تااالش باارای‬
‫استخراج بهترین ثمره کارتآنکه برای خلق خدا مفید باشد‪ ،‬ارتباا وزیان باا افاراد‬
‫مثبتی که شاادیتاان را افازایش میدهناد‪ ،‬اختصااص دادن زماانی بارای انجاام‬
‫کارهایی که به روحتان خوراک میدهند و پیش بردن روزهای تان با قلبیسرشار از‬
‫شکرگزاری‪.‬‬
‫بله‪ ،‬وقتی در رم بودیم‪ ،‬سررسیدم را لیسیدم‪ .‬این یکای از تشاریفاتی اسات کاه‬
‫ا‬
‫عمدا اجرا میکنم تا از طریق شکرگزاری بابت تمام نعماتی که باه مان داده شاده‪،‬‬
‫سرزندگیام را ارتقا دهم‪ .‬هرچه واضاح تار بارای آنچاه در زنادگی دارم ارزش قاهال‬
‫میشوم‪ ،‬ارزش آنچه در زندگی دارم‪ ،‬بیشتر و بیشتر میشود‪.‬‬
‫پس باهجای مصارفکننده اقاالم ماادی‪ ،‬کلکسایونر تجربیاات عاالی باشاید‪.‬‬
‫زناادگیتان را ساااده کنیااد و بااه ساامت لااذتهای بنیااانیای بازگردیااد کااه جلااوی‬ ‫‪318‬‬
‫چشمهایتان قارار دارناد‪ .‬باا ایان کاار‪ ،‬برنیروهاایی کاه آتاش عظمات درونتاان را‬
‫خاموش کردهاند‪ ،‬غلبه میکنید و پوسته فریب سطحینگری که امروزه افراد خوب‬
‫زیادی درون آن گیر کردهاند را میدرید‪ .‬با ادامه دادن این مسایر‪ ،‬کمکام خواهیاد‬
‫ا‬
‫فهمید که زنندگیتان واقعا چقدر عالی است‪.‬‬
‫ا‬
‫لطفا به یاد داشته باشید که گذشته شما‪ ،‬خدمتکاری است که شما را به آنچاه‬
‫اکنون هستید‪ ،‬تبدیل کرده است‪ ،‬نه همسفری که اغلب حال را کنارش بگذرانید و‬
‫نه دوستی آن را که با خودتان به آینده پاک خود ببرید‪ .‬اگر بخشهایی از وجودتان‬
‫هنوز به ناامیدیها‪ ،‬آزردگیها و دردهای گذشته چنگ زده باشند‪ ،‬محال است باه‬
‫قلمروی جادویی که صبحها با خودش به ارمغان میآورد‪ ،‬قدم بگذارید‪ .‬حاال این را‬
‫خیلی خوب میدانید‪.‬‬
‫سبکدلی حضور در لحظه حال و دردهای کهن‪ ،‬نمیتوانند وجاود یکادیگر را‬
‫ا‬
‫تحمل کنند‪ .‬پس با تمرین پیوسته و بیوقفه‪ ،‬خود را طوری تعلیم دهید که کاامال‬
‫در لحظه حال غرق شوید‪ .‬بله رسیدن به ایان مرحلاه‪ ،‬نیازمناد شاکیبایی و تاالش‬
‫است‪ .‬بااینحال‪ ،‬لذت بردن از همین لحظه اکنون‪ ،‬حرکتای ضاروری بارای خلاق‬
‫یااک زناادگی خیاارهکننااده اساات‪ .‬لحظااه اکنااون‪ ،‬تمااام ثااروت شماساات‪ .‬ایاان‬
‫امپراطوریای است که ارزشی بیش از تمام پولهای دنیا دارد‪ .‬یک روز باالخره باه‬
‫حرف من خواهید رسید‪.‬‬
‫طلسم شانس سوم‪ ،‬نماد یک در بود‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬خاطرنشان کرد‪« :‬هر پایانی‪ ،‬یک نقطه آغاز جدید است‪ .‬تمام آنچه ما‬
‫تجربه میکنیم‪ ،‬به دلیلی مفید اتفاق میافتند‪ .‬وقتی دری بسته میشود‪ ،‬همیشاه‬
‫در دیگری برای شما گشوده خواهد شد‪ .‬همیشه به کاهنات اعتماد داشته باشید که‬
‫هوای شما را دارد؛ حتی اگر آنچه اتفاق افتاده‪ ،‬هیچ با عقل شما جور در نیاید‪».‬‬
‫نامه متصل به نماد در میگفت‪:‬‬
‫شعار سوم میلیاردر‪ :‬شکست‪ ،‬بیباکی را بیشتر میکند‪.‬‬
‫‪319‬‬ ‫جی‪.‬کی‪.‬رولینگ‪ ،‬زمانی گفت‪« :‬زندگی کردن بادون شکسات‪ ،‬محاال اسات؛‬
‫ا‬
‫مگر آنکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که انگار اصاال زنادگی نکردهایاد‪ .‬در ایان‬
‫صورت هم کل زندگیتان بهصورت پیشفر ‪ ،‬یک شکست است‪».‬‬
‫جالوتهای قدرتمند بلندپروازی و غولهاای عظایم تخیال درون شاما‪ ،‬هرگاز‬
‫نباید با ترس از اینکه «حاال مردم چه فکاری میکنناد؟» یاا «اگرجاواب رد بگیارم‪،‬‬
‫ا‬
‫چه؟» یا «اگر این کار را بکنم‪ ،‬احتماال احمق به نظر میآیم‪ ».‬تضعیف شوند‪.‬‬
‫میتوانید اجازه دهید توسط ترس از شنیدن جواب رد‪ ،‬فلج شاوید یاا میتوانیاد‬
‫بیرون بروید و دنیا را حیرتزده کنید؛ اما نمیتوانید هر دو را باهم انجام دهید‪.‬‬
‫حقیقت زندگی‪ ،‬این است که شما سرنوشتی متعالی دارید که ملتمسانه از شما‬
‫میخواهد درزمینه در هم شکساتن پیچیادگیهای زنادگی‪ ،‬باه آن توجاه کنیاد‪ .‬از‬
‫سوءاستفاده از عظمتتان‪ ،‬نابود کردن شاکوهتان و انکاار پرتاو درونتاان از طریاق‬
‫برچسب "شکست" روی نتایج غیر دلخواهتان‪ ،‬دست بردارید‪ .‬همه میدانیم که در‬
‫دل هر شکست‪ ،‬فرصتی اصیل برای یک موفقیت بزرگتر وجود دارد‪.‬‬
‫در زندگیتان‪ ،‬بیشتر «بله» بگوییاد‪ .‬شاهامت‪ ،‬ساالحی عاالی بارای مباارزه باا‬
‫لشکر افسوس است؛ لشکری که زندگی زیسته شده با ترس را از هم میدرد‪.‬‬
‫یک قلم موی چوبی به انادازه یاک انگشات‪ ،‬طلسام جاادویی بعاد را تشاکیل‬
‫میداد و آقای رایلی‪ ،‬با احتیا آن را از داخل جعبه فلزی برداشت‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬درحالیکه نامه بعدی را به دست شاگردان میداد‪ ،‬با مهربانی گفت‪:‬‬
‫«این طلسم‪ ،‬برای تقویت این پندار است که شما خالق قدرتمند زنادگی خودتاان و‬
‫هنرمند بزرگ پدیدآورنده بلندپروازیزهایتان هستید‪ .‬اینکه افراد مفید‪ ،‬کامیااب و‬
‫خوشبین‪ ،‬ثروت خود را با شانس به دست آوردند‪ ،‬دروغی بیش نیست‪ .‬من زماان‬
‫زیادی را صرف کردم تا مطمئن شوم شما ایان قسامت را باهخوبی درک میکنیاد‪.‬‬
‫اینکه آن افراد امپراتوریهای ثروت‪ ،‬سرزندگی و اثرگاذاری روی زنادگی را باه ایان‬
‫دلیل ساختند که ستارههای بختشان به ترتیب درسات قارار داشاتند‪ ،‬فقاط یاک‬
‫ا‬
‫افسانه است‪ .‬لطفا نگاهی به این بیندازید‪».‬‬
‫شعار چهارم میلیاردر‪ :‬با استفاده صحیح از قدرت ذاتیتان‪ ،‬میتوانید آرمان‬ ‫‪301‬‬
‫شهر شخصی خودتان را بسازید‪.‬‬
‫بسیاری از انسانها‪ ،‬بهترین ساعات عمرشان را در پس نمای رضایت جعلی می‬
‫گذرانند‪ .‬منظورم این است که آنها میگویند و فکر میکنند که شاد هساتند‪ ،‬اماا در‬
‫واقعیت‪ ،‬بدبخت هستند‪ .‬آنها با تکرار این جمله با خودشآنکه «به همان چیزی که‬
‫داری قانع باش»‪ ،‬بهجای اینکه خود را برای رسیدن به مدارج بااالتر تکامال دهناد‪،‬‬
‫این واقعیت را توجیه میکنند که باه رؤیاهایشاان خیانات کاردهاناد‪ ،‬از گنجیناههای‬
‫بشری خود غفلت کردهاند و اثرگذاریشان روی این سیاره را به حداقل رساندهاند‪ .‬بله‬
‫شما باید بابت هرآنچه دارید شاکر باشید؛ اما این را هم مدنظر داشته باشاید کاه ایان‬
‫افراد‪ ،‬بهواسطه غفلت و رها کاردن قادرت ذاتایشاان‪ ،‬خودشاان را در بنبسات گیار‬
‫انداختهاند‪ .‬درنتیجه‪ ،‬تمام حسهای آزادی شخصی و امیاد باه رسایدن باه تعاالی از‬
‫طریق استعدادهای وافرشان‪ ،‬موردحمله وحشیانه قرار گرفته است‪.‬‬
‫برای وارد کردن جادو در زنادگیتان‪ ،‬بایاد از چهاار ابازار خالقاناهای کاه تماام‬
‫خواستههایتان را به نتایج مرهی تبدیل میکنند آ گاه باشید‪ .‬این چهار منبع که شاما‬
‫را قادر به خلق معجزه میکند‪ ،‬اینها هستند‪ :‬افکار‪ ،‬احساساات‪ ،‬کاالم و اعماال‬
‫شما‪ .‬ذهنتان را بهگونهای تمرین دهید که فقط افکاری را تولید کند که به تعالی و‬
‫شااادی شااما کمااک میکننااد‪ .‬بااهطور مرتااب‪ ،‬خااود را غاارق احساساااتی مثاال‬
‫شکرگزاری‪ ،‬انتظار مثبت و عشق به تمام آنچه در زندگی دارید‪ ،‬کنید‪ .‬تنها کالمی‬
‫را به زبان بیاورید که از ارتقا‪ ،‬فراوانی و انگیزه میگویند‪ .‬کارهایی را انجام دهید که‬
‫با قهرمان درونتان که در عمق زیربنای خرد وجودتان نشسته‪ ،‬همراستا باشد‪.‬‬
‫کافی است روی کساانی دقیاق شاوید کاه از قابلیتهایشاان آنطاور کاه بایاد‬
‫استفاده نمیکنند تا آشکارا درک کنید چرا شرایطشان اینقدر دشاوار اسات‪ .‬آنهاا‬
‫افکارشان را بهجای فراوانی‪ ،‬روی کمبود متمرکز کردهاند‪ .‬آنها با صاحبت کاردن‬
‫درباااره مشااکالت‪ ،‬بااا زدن برچسااب "افتضاااح" بااه شاارایطشااان و لقااب دادن‬
‫"غیرممکن" به موفقیت‪ ،‬ثروت‪ ،‬رفاه و خدمت پرانرژی به دیگران‪ ،‬به قادرت کاالم‬
‫‪300‬‬ ‫بیاحترامی میکنند‪ .‬آنها درک نمیکنند که این کالمشاان اسات کاه آنهاا را از‬
‫ا‬
‫ظرفیتشان برای خلق جادو‪ ،‬جداکرده است‪ .‬کلمات‪ ،‬واقعا قدرت مضاعف سازی‬
‫دارند‪ .‬این افراد درگیر شده در خندق زندگی‪ ،‬هرگز تالش نمیکنند‪ .‬آنهاا حاداقل‬
‫کار ممکن را انجام داده و آرزوی یک زندگی زیبا را دارند‪ .‬آنهاا بار ایان باورناد کاه‬
‫هیچکس جنایتی را که آنها در قبال بشریت انجام میدهند نمیبیند‪ .‬درحالیکاه‬
‫جادوگر درونشان ‪ -‬ذهان خودآگااه و ناخودآ گااهشاان ‪ -‬نااظر تماام اینهاسات؛ و‬
‫دزدی آنها از عظمتشان را نظاره میکند‪.‬‬
‫شیء بعدی‪ ،‬یک طلسم چشمزخم باود؛ طلسامی شابیه باه چشام کاه برخای‬
‫ا‬
‫فرهنگها برای دور کردن شر استفاده میکنند‪ .‬احتماال در یکی از سفرهایتاان‪،‬‬
‫یکی از اینها دیده باشید‪.‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر‪ ،‬به شاگردانش گفت‪« :‬ببینید‪ .‬من اعتقاد ندارم که کسی واقعا شار و باد‬
‫باشد‪ .‬خب شاید یک عده کمی باشند؛ اما در غالب موارد هرچه بیشتر عمر مایکنم‪،‬‬
‫بیشتر به این نتیجه میرسم کاه هماه ماا ضاربه و آسایب را باه درجاات مختلاف در‬
‫ا‬
‫زندگیمان تجربه کردهایم‪ .‬همانطور که قبال گفتم‪ ،‬تنها افرادی که خودشاان اسایر‬
‫درد و رنج هستند‪ ،‬باعث رنج و درد دیگران میشوند‪ .‬آنهایی که در عاذاب هساتند‪،‬‬
‫برای دیگران عذاب درست میکنند‪ .‬افرادی کاه رفتارهاای گیجکنناده از آنهاا سار‬
‫ا‬ ‫ا‬
‫میزند عموما خودشان را شدت گیج هستند‪ .‬آنها واقعاا دچاار درد هساتند و زماانی‬
‫اتفاااقی باارایشااان افتاااده اساات کااه باعااث شااده احساااس تاارس و تهدیااد کننااد‪.‬‬
‫بهاینترتیب‪ ،‬نیکی درونشان به تناقض رسایده و بساته شاده اسات‪ .‬اینکاه آنهاا را‬
‫افراد وحشتناک خطاب کنیم‪ ،‬یک قضاوت سطحی است‪ .‬قضیه خیلی عمیاقتار از‬
‫ا‬
‫تصور عجوالنه است‪ .‬بگذریم‪ ،‬فعاال فقاط هماینقادر بدانیاد کاه بارای رسایدن باه‬
‫حداکثر بهرهوری‪ ،‬عملکرد‪ ،‬شادی بیحدومرز و آرامش درون‪ ،‬خیلی مهم اسات کاه‬
‫از افراد بد فاصله بگیرید‪ ،‬یعنی کسانی که وجودشان باه حادی از زخمهاای گذشاته‬
‫لبریز است که خودآگاهی الزم برای منعکس نکردن آن زخمها را روی شاما ندارناد‪.‬‬
‫یک بار برای سفر کاری‪ ،‬به باربادوس رفته بودم که یاک رانناده تاکسای ایان جملاه‬
‫خردمندانه را به من گفت که خیلی به من کمک کرد‪« :‬از آدمهای بد‪ ،‬حذر کن‪».‬‬ ‫‪302‬‬
‫طلسم چشمزخم‪ ،‬این نامه را روی خود داشت‪:‬‬
‫شعار پنجم میلیاردر‪ :‬از افراد بد حذر کن‪.‬‬
‫هرگز قدرت همنشینان خود را دستکم نگیرید‪ .‬ما بر اساس پدیدهای موساوم‬
‫به «واگیر احساسی» و همچنین بهواسطه فعال شدن اعصاب تقلیدی در مغزمان‪،‬‬
‫رفتار افرادی را که روزمان را با آنها سپری میکنیم را تقلید میکنیم‪ .‬زندگیتان را‬
‫بااا افااراد عااالی‪ ،‬مبتکاار‪ ،‬سااالم و مهاارورز پاار کنیااد‪ .‬بااهمرورزمان‪ ،‬شااما هاام آن‬
‫خصیصههای متعالی را الگوی خود قارار خواهیاد داد‪ .‬کاافی اسات منفیباافهاا‪،‬‬
‫دزدان اناارژی و خاموشکنناادگان آتااش اشااتیاق را بااه درون حباااب تنااگ تمرکااز‬
‫مطلقتان راه دهید تا خودتان هم شوید شبیه آنها‪.‬‬
‫کلید اصلی‪ ،‬این است که از افراد بد حذر کنید‪ .‬کسانی که در محیطهایی پر از‬
‫دردسر و مشکالت بیپایان بزرگ شدهاند‪ ،‬در سطوح خودآگاه و ناخودآ گاه‪ ،‬دردسر‬
‫و مشکالت بیپایان ایجاد میکنند‪ ،‬زیرا اگرچاه خیلای عجیاب باه نظار میرساد‪،‬‬
‫چنین شرایطی آنقدر به چشمشان آشنا است که برایشان حکم خانه امن را دارد‪.‬‬
‫از آدمهای مشکلدار و منفیباف دوری کنید‪.‬‬
‫تا سرحد امکان‪ ،‬در کمال آرامش با همه ارتبا برقرار کنید؛ حتی یک دشامن‬
‫هم زیادی است‪ .‬زندگی را در کمال وقار زندگی کنید و با بروز درگیری‪ ،‬کار درسات‬
‫را انجام دهید‪ .‬اگر کسی در حق شما بادی کارد‪ ،‬اجاازه بدهیاد تقادیر بهحساابش‬
‫رسیدگی کند‪ .‬اجازه دهید یک زندگی در سطح متعالی‪ ،‬انتقام شما را پر کند‪.‬‬
‫به نامه ششم داخال جعباه فلازی‪ ،‬یاک اساکناس بااارزش زیااد متصال باود‪.‬‬
‫اسکناس به دالیلی مرموز که به هنرمند و کارآفرین مشخص نبود‪ ،‬بهصورت یاک‬
‫مثلث تا شده بود‪ .‬این نامه از باقی نامهها طوالنیتر بود و میگفت‪:‬‬
‫شعار ششم میلیاردر‪ :‬پول‪ ،‬ثمره سخاوت است‪ ،‬نه باور کمبود‪.‬‬
‫مراقب باشید فلسفه رایج در دنیا‪ ،‬شما را گمراه نکند‪ .‬فقر‪ ،‬پیامد ناوعی شارایط‬
‫درونای اساات‪ ،‬ناه وضااعیتهاای بیروناای‪ .‬اگار خااالف ایان باااور را داشاته باشااید‪،‬‬
‫‪303‬‬ ‫ظرفیتتااان باارای خلااق جااادو و کامیااابی دلخواهتااان را دودسااتی تقاادیم همااان‬
‫چیزهایی میکنید که از آنها شکایت دارید‪.‬‬
‫پول‪ ،‬جریانی است که باید مانند الکتریسیته در حرکت باشد‪ .‬بله پول نقاد یاک‬
‫جریان است‪ .‬نیاز دارد که در گردش باشد‪ .‬احتکار کردن پول‪ ،‬جلوی جریاان آن را‬
‫در کسبوکار و زندگی شخصیتان میگیارد‪ .‬تماام نواباغ جاادوگر‪ ،‬ایان حقیقات را‬
‫مایداننااد؛ بنااابراین‪ ،‬بیشااتر از مااالتااان ببخشااید تااا بیشااتر دریافاات کنیااد‪ .‬باارای‬
‫پیشخدمتهای رستورانها‪ ،‬مستخدمین هتل و رانندگان تاکسی‪ ،‬انعام درشت در‬
‫نظر بگیرید‪ .‬به خیریههاا کماک کنیاد‪ .‬بارای اهال خاانواده و دوساتان‪ ،‬بایهایچ‬
‫چشامداشاتی‪ ،‬کارهااای فوقالعااده انجااام دهیاد‪ .‬در ایاان صاورت‪ ،‬سااونامیای از‬
‫فراوانی‪ ،‬به سمتتان جریان پیدا خواهد کرد‪.‬‬
‫شاید برایتان ساال باشد که چرا عده زیادی از مردم در چناین عاالم کمباودی‬
‫زندگی میکنند‪ .‬این حالات ذهنای از رد زخمهاای پاول نشائت مایگیارد‪ .‬ایانهاا‬
‫برنامهریزیهایی هستند که در اعماق ذهن ناخودآگاه ماا قارار گرفتاهاناد‪ .‬ایانهاا‬
‫بیآنکه بدانیم‪ ،‬توسط سایگنالهایی دریافات شاده از والادین و آماوزههاای دیگار‬
‫اثرگذار روی ما‪ ،‬در دوران کودکی‪ ،‬آنجا کاشته شدهاند‪ .‬حرف مشترک بین تمام این‬
‫افراد که از آموزههای غلط دریافت شده در کودکی خودشان ناشی میشود‪ ،‬به این‬
‫صورت است‪« :‬به همانی کاه داری‪ ،‬قاانع بااش!» یاا «پولادارهاا آدمهاای خاوبی‬
‫نیستند!» یا «پول کاه چیاز بیارزشای نیسات‪ ».‬ایان جماالت‪ ،‬در سانین حسااس‬
‫تأثیر پذیری‪ ،‬بذرهای سیاه باور کمبود را در درون ما کاشتند‪.‬‬
‫چهار تمرین به ما کمک کردند که به موفقیت مالی برسم که آنهاا را باه شاما‬
‫هدیه میکنم‪ :‬انتظار مثبت‪ ،‬ایمان فعال‪ ،‬شکرگزاری روزافزون و انتقال ارزش‪.‬‬
‫منظورم از انتظار مثبت‪ ،‬بهسادگی این است که همیشه ذهنیتی را برای خودم‬
‫حفظ میکنم که بر اساس آن‪ ،‬پول بهطور مستمر و از مناابع غیرقابال انتظاار‪ ،‬باه‬
‫سمت من در جریان است‪.‬‬
‫ایمان وقتی حاصل میشود که شما طوری رفتار کنید که به کاهنات نشان دهید باه‬
‫فراوانی و سخاوتش اعتماد دارید‪ .‬کاهنات‪ ،‬عاشق رفتارهاای نشااندهنده بااور فراوانای‬ ‫‪304‬‬
‫است؛ مانند وقتی که هزینه شامی که باا دوساتانتاان در یاک رساتوران گرانقیمات‪،‬‬
‫خوردهاید مایپردازیاد‪ ،‬درحالیکاه روی کاغاذ تاوان پرداخات آن را نداریاد؛ و ابازاری را‬
‫میخرید که برای ارتقای سطح پیشه خود‪ ،‬به آنها نیاز دارید‪ ،‬درحالیکه پول کمای در‬
‫کیف پولتان دارید‪ .‬منظورم به این وجه نیست که خودتان را تا خرخاره در بادهی غارق‬
‫کنید‪ .‬فقط به کاهنات نشان دهید که میدانید فراوانی و کامیابی در راه است و کارهاایی‬
‫انجام دهید که به شما این احساس را بدهند که بسیار دارا هستید‪.‬‬
‫شکرگزاری روزافزون هم که در جریان ایان سافر‪ ،‬باه کارات دربااره آن بحاث‬
‫کاردهایم‪ .‬قلبتاان را بااه روی هماهچیز و هماهکس در زناادگیتان بااز کنیاد‪ .‬وقتاای‬
‫صورتحسابی را پرداخت میکنید‪ ،‬از خداوند برای پولتان طلب برکت کنید‪ .‬برای‬
‫صندوقدار فروشگاه و کشاورزانی که خوراک شما را به عمل میآورند‪ ،‬طلب برکت‬
‫کنید‪ .‬برای رانندهای که در خیابان به شما راه میدهد و برای آهنگساازهایی کاه‬
‫ترانههایی میسازند که به موسیقی متن زندگیتان تبادیل میشاوند‪ ،‬طلاب برکات‬
‫کنید‪ .‬برای پاهایتان که این همه سال شما را حرکت دادند‪ ،‬چشمهایتاان کاه باه‬
‫شما اجازه دادند شاهد زیباییها باشید و قلبتان که به شما حاس زنادگی میدهاد‪،‬‬
‫طلب برکت و شکر کنید‪.‬‬
‫انتقال ارزش هم به این معنا اسات کاه باه دیگاران بیشاتر از حاد انتظارشاان‪،‬‬
‫منفعت برسانید؛ چون هر چه بکاری‪ ،‬همان را برداشت میکنی‪.‬‬
‫بااا گسااترش دادن و تقویاات کااردن باااور فراواناای در هوشاایاریتااان‪ ،‬افاازایش‬
‫ا‬
‫کوانتمی را در درآمد و دارایی خالصانه تجربه خواهید کرد‪ .‬پس لطفا این قسامت را‬
‫خوب درک کنید‪ .‬بیشتر اندوه در جامعه ما‪ ،‬به این دلیل است که بسیاری از ماردم‬
‫پول کافی ندارند که با وجود باور کمبود در ذهن مردم‪ ،‬باید هم اینگونه باشد‪.‬‬
‫هنرمند درحالیکه یک خوشه بزرگ انگور را درسته میبلعید‪ ،‬گفت‪« :‬بعد نوبت‬
‫چیست؟»‬
‫میلیاردر‪ ،‬یک کفش کتانی مینیاتوری از جعباه بیارون کشاید و گفات‪« :‬ورزش‬
‫ا‬
‫‪305‬‬ ‫قطعا یک طلسم جادویی است‪ .‬نامهای را که همراهش برایتان نوشتم بخوانید‪».‬‬
‫نامه میگفت‪:‬‬
‫شعار هفتم میلیاردر‪ :‬ساالمتی بهیناه‪ ،‬تاوان شاما را بارای خلاق جاادو باه‬
‫حداکثر میرساند‪».‬‬
‫تمرین بدنی در اولین ساعات صبح‪ ،‬در جاا ترتیاب موضاوع حفاظ ساالمتی را‬
‫میدهد‪ .‬این فعالیت فوق مهم که حااال در حاال انجاام شادن اسات‪ ،‬بارای شاما‬
‫ادراک‪ ،‬انرژی و روحیهای بهجا میگذارد که باا کماک آنهاا‪ ،‬میتوانیاد در طاول‬
‫روزتان‪ ،‬شگفتی خلق کنید‪.‬‬
‫وقتی هرروز صبح بهطور مستمر تمرین بدنی را شروع میکنید‪ ،‬هرروز صابح‪ ،‬حیارت‬
‫خواهید کرد‪ ،‬اگر ببینید با از قلم انداختن یک روز برای ورزش‪ ،‬چه احسااس ناخوشاایندی‬
‫دارید‪ .‬بعد تازه متوجه میشاوید کاه قبال از اینکاه عاادت ورزش را شاروع کنیاد‪ ،‬همیشاه‬
‫همین حس ناخوشایندی را داشتهاید‪ .‬فقط آن موقاع از ایان حاس آ گااه نبودیاد‪ ،‬چارا کاه‬
‫احساس ناخوشایند و انرژی کم‪ ،‬حالت عادی و معمول احساس شما بوده است‪.‬‬
‫سالمتی واقعی‪ ،‬درواقع‪ ،‬سالمتی در باالترین حد است‪ .‬کساانی کاه ساالمتی‬
‫خود را از دست میدهند‪ ،‬باقی عمرشان را صرف ایان مایکنناد کاه آن را بازیاابی‬
‫کنند‪ .‬سرزندگی غیرمعمول‪ ،‬همچنین روشی شگرف برای رشد دادن کامیاابیتاان‬
‫است‪ .‬وقتی ازلحا بدنی در بهترین وضعیت عمر خود قرار دارید‪ ،‬تغذیه خود را به‬
‫شکلی متعالی تحت قاعده درمایآوریاد‪ ،‬برناماه خاوابتاان را نظام مایبخشاید و‬
‫سرعت فرآیند پیری را به حداقل میرسانید‪ ،‬افزایش وسایعی در توانااییتاان بارای‬
‫برقراری ارتبا نزدیک با خود متعالیتان‪ ،‬در خود میبینید؛ بنابراین مقدار بیشتری‬
‫از نبو و شفقت خودتان را به دنیای ما میآورید‪ .‬این امر‪ ،‬در عو ‪ ،‬باعث ایجااد‬
‫موفقیت مالی در زندگیتان میشود‪ .‬از همه مهمتر اینکاه شاما در جایگااهی قارار‬
‫میگیرید که قادر به خدمترسانی بیشتری به خلق خواهید بود‪ .‬هیچچیز باشکوهتر‬
‫از کمک به خلق نیست‪ .‬تمام جادوگرها‪ ،‬این حقیقت را نیک میدانند‪.‬‬
‫هشتمین نماد‪ ،‬مجسمه کوچکی از یک کوهنورد بود‪.‬‬
‫میلیاردر توضیح داد‪« :‬هیچوقات از ایجااد بهباود در کیفیات صابحهایتاان و‬ ‫‪306‬‬
‫تعالی بخشیدن به زندگیتان‪ ،‬دست برندارید‪ ».‬و بعد‪ ،‬یک دهان دیگار آواز محلای‬
‫خواند‪ .‬کارگران تاکستان‪ ،‬نگاه میکردند و با صدای بلند میخندیدند‪ .‬آقاای رایلای‬
‫برایشان دست تکان داد و همراه آنها میخندید‪ .‬بعد توضایحاتش را اداماه داد‪:‬‬
‫«وی گی اصلی افراد موفق‪ ،‬این است که پیوسته در حال رشد هستند‪ .‬وقتای شاما‬
‫قله بلندی را فتح میکنید‪ ،‬خودتان را مقابل رشتهکوههای دیگری میبینید که باید‬
‫از آنها باال بروید‪ .‬این یک استعاره بسیار اساسی است عزیزان‪».‬‬
‫ا‬
‫غبار نشسته روی نامه را که اتفاقا با این طلسم همخوانی داشت‪ ،‬فاوت کارد و‬
‫جلوی روی شاگردانش نگه داشت تا ببینند‪ .‬نامه میگفت‪:‬‬
‫شعار هشتم میلیاردر‪ :‬ارتقا دادن استانداردهای زنادگیتان را تاا حاد تعاالی‬
‫ادامه دهید‪.‬‬
‫اصااطالح "وفااق دادگاای لااذتگرایانااه " شاارایطی را توصاایف میکنااد کااه در آن‬
‫ا‬
‫انسانها خودشان را با تغییرات محیطی و زندگی وفق میدهند؛ مثال اضافه حقاوقی‬
‫را که سالها انتظارش را میکشیدید‪ ،‬دریافت میکنید و به مدت یک روز‪ ،‬بسیار شاد‬
‫هستید‪ .‬بعد‪ ،‬این درآمد جدید به درآمد عادیتاان تبادیل میشاود و لاذتی کاه حاس‬
‫میکردید‪ ،‬محو میشود‪ .‬مثال دیگر‪ ،‬این است که به آپارتمانی نزدیک به ریال قطاار‬
‫ا‬
‫میروید و پس از مدتی دیگر‪ ،‬صدای قطار را نمیشنوید‪ .‬یا مثال وقتی اتومبیل هم به‬
‫بخشی نامرهی از صحنه زندگیتان تبدیل میشود‪ .‬اینها‪ ،‬مثالهایی عملای از "وفاق‬
‫دادگی لذتگرایانه " هستند و این پدیده در زندگی همه ما بروز مییابد‪.‬‬
‫یک پادزهر برای این نوع زیستن اسات‪ ،‬ایان کاه پیوساته در حاال ارتقاا دادن‬
‫سطح استانداردهای فردی و کیفیت زندگیتان باشید‪ .‬هر فصل را از فصل قبال و‬
‫هر سال را از سال قبل بهتر کنید‪ .‬خدایان و اسطورهها‪ ،‬اینگونه زندگی میکنند‪.‬‬
‫یک فلسفه خیلی مهم هم به این موضوع مرتبط است کاه کماک فراوانای باه‬
‫من کرده است‪ :‬زندگی را در سطح متعالی زندگی کنید‪ .‬زندگی‪ ،‬کوتاهتر از آن است‬
‫که با خودتان به بهتارین نحاو ممکان رفتاار نکنیاد‪ .‬وقتای بهتار مراقاب خودتاان‬
‫‪307‬‬ ‫هستید‪ ،‬روابطتان با دیگران‪ ،‬با کارتان‪ ،‬با پول و باقی دنیاا باه هماان نسابت ارتقاا‬
‫مییابد‪ ،‬زیرا رابطه شما با هرچیازی بیارون از وجودتاان‪ ،‬الجارم‪ ،‬بازتاابی اسات از‬
‫رابطه شما با عالم درونتان‪ .‬رکن روزگار‪ ،‬این است‪.‬‬
‫پولتان را روی بهترین کتابی که میتوانید بخرید سرمایهگذاری کنید تاا چنادین‬
‫برابرش را پاداش بگیرید‪ .‬بهترین غذاهای متناسب با بودجاه خاود را بخوریاد؛ حتای‬
‫اگر پولتان فقط به یک ساالد در یک رستوران شیک میرساد‪ .‬در گارانتارین هتال‬
‫شهرتان یک فنجان قهوه بنوشید‪ .‬اگر شهرتان یاک تایم ورزشای حرفاهای دارد کاه‬
‫محبوب شما است‪ ،‬هرازگاهی بهجای حضور در جایگااه ارزان‪ ،‬بلایط جایگااه ویا ه را‬
‫بخرید‪ .‬بهترین اتومبیلی را برانید که با بودجهتان سازگار است‪ .‬هارروز یاک موسایقی‬
‫شادیبخش گوش دهید‪ .‬همانطور که به شما یاد دادم‪ ،‬از گالریهای هنری بازدید‬
‫کنید تا خالقیت و آگاهی نقاشها و هنرمندان به روحتان سرایت کند‪ .‬یادتان باشاد‪:‬‬
‫همیشااه نزدیااک گلهااا باشااید‪ .‬فرکااانس ارتعاشاااتتااان و قابلیتتااان را باارای دیاادن‬
‫جهانهای موازی که رؤیاپردازان در آنها قدم میگذارند افازایش خواهناد داد‪ .‬فکار‬
‫میکنید چرا بسیاری از قدیسین‪ ،‬پیشگویان و حکما در کنارشان گل مایکاشاتند؟ از‬
‫نتیجه گل در رسیدن شما به نتایج دلخواهتان‪ ،‬حیرت خواهید کرد‪.‬‬
‫طلسم شانس نهم‪ ،‬یک قلب بود‪ .‬نامه مرتبط با آن میگفت‪:‬‬
‫شعار نهم میلیاردر‪ :‬عشق ریشهدار‪ ،‬به شادی شکستناپذیر منجر میشود‪.‬‬
‫از هر فرصتی‪ ،‬برای نشاان دادن عشاق باه ماردم اساتفاده کنیاد‪ .‬گفتاهای از‬
‫ویلیام پن‪ ،‬شاعر بزرگ‪ ،‬وجود دارد که در زندگی راهنمای من بوده و بسایار کماک‬
‫کرده است‪« :‬یاک باار بیشاتر زنادگی نخاواهم کارد‪ .‬ازایانرو‪ ،‬اگار فرصاتی بارای‬
‫هنرورزی یا انجام کار نیک در حق انسانی باشاد‪ ،‬بگذاریاد هماین حااال انجاامش‬
‫دهم‪ ،‬نه آنکه آن را به تعویق بیندازم یا مورد غفلت قرار دهم‪ ،‬زیرا قرار نیسات باار‬
‫دیگر از این مسیر گذر کنم‪».‬‬
‫تا خودتان و دیگران زندهاید‪ ،‬به آنها بگویید کاه چقادر باه وجودشاان افتخاار‬
‫میکنید و چقدر دوستشان دارید‪ .‬یک بار مردی را مالقات کاردم کاه میگفات باا‬
‫دیدن هار انساان زناده‪ ،‬احسااس شاادی وافاری در خاودش حاس میکناد‪ .‬از او‬ ‫‪308‬‬
‫پرسیدم‪« :‬چرا؟» او جواب داد‪« :‬چون آنقدر مرده در زندگیام دیدهام که مالقاات‬
‫با انسان زنده‪ ،‬یک موهبت است‪».‬‬
‫هیچیک از ما نمیداند عمرش چه وقت به پایان خواهد رسید‪ .‬پس چرا ارزشامندترین‬
‫چیز را از یکدیگر دریغ کنیم؟ یعنی ظرفیت بشریتان را برای عشق ورزیدن‪.‬‬
‫بهعنوان یک انسان زنده‪ ،‬بخشی از وظایف شما این است که کاری کنید مردم‬
‫احساس بهتری نسبت به خودشان داشته باشاند‪ .‬لبخناد روی لابشاان بنشاانید‪.‬‬
‫حیرت میکنید‪ ،‬وقتی بدانید شاد کردن دیگران‪ ،‬چقادر راحات و کمهزیناه اسات‪.‬‬
‫برای تمام عزیزانتان‪ ،‬نامههای عاشقانه مدل قدیمی بنویسید‪ .‬برای تمام کساانی‬
‫که یاریتان کردهاند‪ ،‬یادداشت تشکر بنویسید‪ .‬برای هرکس که فکر میکنیاد نیااز‬
‫به تحسین و تقدیر دارد‪ ،‬پیام بفرساتید‪ .‬بادون نگرانای از تارس اهریمنای ناشای از‬
‫جاواب رد شانیدن‪ ،‬احساسااتتان را بااه دیگاران بگوییاد‪ .‬همیشاه تمرکزتااان روی‬
‫دیگران باشد تا نشان دادن خودتان بهعنوان یک فرد جالبتوجه‪ .‬هار انساانی کاه‬
‫مالقات میکنید‪ ،‬چیزی را برای یاددادن‪ ،‬داستانی برای گفتن و رؤیایی در قلابش‬
‫دارد که نیازمند حمایت شماست‪.‬‬
‫بابت هر کالم دلگرمکنندهای که ناگفته میگاذاریم‪ ،‬هار احسااس گرمای کاه‬
‫بروز نمیدهیم و هر عمال نیکای کاه انجاام نمایدهایم‪ ،‬زنجیاری باه پاای خاود‬
‫متعالیمان میبندیم‪.‬‬
‫دولتمند‪ ،‬درحالیکه مجسمه کوچکی از یک فرشته را به شااگردانش مایداد‪،‬‬
‫ا‬
‫مادبانه درخواست کرد‪« :‬بیایید لطفا این را بگیرید‪ .‬محتوای این ناماه بسایار مهام‬
‫است‪ .‬پیشنهاد میکنم آن را با قلبی گسترده بخوانید‪».‬‬
‫محتوای نامه این بود‪:‬‬
‫شعار دهم میلیاردر‪ :‬بهشت روی زمین‪ ،‬یک حالت ذهنی است‪ ،‬نه یک مکان‪.‬‬
‫هرروز به عالم پرهیبت شگفتیهای این دنیا‪ ،‬سفر و ماجراجویی کنید‪ .‬شگفتی‬
‫منبع قدرتمندی از شادی و یک مهارت کلیدی بارای ترفیاع دادن نباو روزافازون‬
‫‪309‬‬ ‫است‪ .‬تمام مردان و زنان بزرگ دنیا بلد بودند چگونه در جاادوی ناشای از یاک روز‬
‫مسحورکننده‪ ،‬به آرامش برسند‪.‬‬
‫بهواسطه تجربیاتم در زندگی‪ ،‬اکنون درک میکنم آنچه فالسفه‪ ،‬عرفا و ناجیاان‬
‫جاودانه بشریت‪ ،‬از آن با عنوان بهشت روی زماین یااد میکردناد‪ ،‬ناه مکاانی بارای‬
‫رفتن‪ .‬بلکه حالتی درونی برای رسیدن است‪ .‬در این مورد‪ ،‬به من اعتماد کنید‪ ،‬هرچه‬
‫چهارچوب ذهنیتان را پرورش دهید‪ ،‬چهارچوب قلبیتان را تقویت کنید‪ ،‬چهاارچوب‬
‫سالمتیتان را بهینه کنید‪ ،‬دیدگاهتان از زنادگی باه پدیادهای انقالبای تبادیل خواهاد‬
‫شد؛ اما اگر این اقدام بسیار مهم را انجام ندهید‪ ،‬هرگز به آن درجاه نخواهیاد رساید‪.‬‬
‫تمام حرفهایم حکم یاوهگوییهاای یاک پیرمارد عجیبوغریاب را دارد‪ .‬میدانیاد؟‬
‫انسان عاقل را در دنیایی پر از دیوانه‪ ،‬دیوانه میپندارید‪.‬‬
‫بنابراین هرچه زمان بیشتری را به تعالی فردی اختصاص دهید‪ ،‬مقدار عشاقی کاه‬
‫به خویشتن احساس میکنید‪ ،‬افزون خواهد شد‪ .‬تمام موفقیتهای وافار و لاذتهاای‬
‫فردی‪ ،‬بستگی به عشق شما به خویشتنتان دارد‪ .‬آنچه شما را به شکها‪ ،‬تزلزلهاای‬
‫درونی و ترسهایتاان متصال کارده اسات‪ ،‬عازت نفاس پاایین اسات‪ .‬بهواساطه آنچاه‬
‫دیگران در دوران کودکی به شما گفتهاند‪ ،‬ذهن ناخودآ گااهتاان شاهامت شاما را تقلیال‬
‫داده‪ ،‬شعله بلندمرتبگیتان را خاموش کرده و عظمتتان را به زنجیر کشیده است‪.‬‬
‫ا‬
‫وقتی شما باورهای غلطی که قبال حقیقت میپنداشاتید را کناار مایگذاریاد و‬
‫وقتی زخمهای عاطفیای که درهای قلبتان را به روی عشاق بساته اسات را رهاا‬
‫ا‬
‫میکنید ‪ -‬البته منظورم صرفا عشق بین زن و مرد نیسات ‪ -‬قابلیات حاس کاردن‬
‫این عالم نو را که به آن اشاره میکنم‪ ،‬به دست خواهید آورد‪ .‬ایان تواناایی همیشاه‬
‫آنجا در درونتان بوده است؛ اما به خاطر لنز کثیفی که دنیا را از پشت آن میبینید‪،‬‬
‫امکان دانستن آن را نداشتید‪.‬‬
‫بااینحال‪ ،‬هیچچیز در جهان غلط نیست‪ .‬هیچچیاز هادر نرفتاه و تلاف نشاده‬
‫ا‬
‫است‪ .‬همهچیز تقریباا هماانطور اسات کاه بایاد باشاد‪ .‬در پایاان زنادگی‪ ،‬متوجاه‬
‫خواهید شد که تنها بخش اندکی از آنچه برایتان اتفاق افتاده است‪ ،‬تصاادف باوده‬
‫است‪ .‬همهچیز برای رشد شما و به صالح شما ر داده است‪.‬‬ ‫‪321‬‬
‫کارآفرین و هنرمند‪ ،‬با دیدن طلسم شانس یازدهم‪ ،‬تعجب کردند‪.‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر‪ ،‬تابوتی مینیاتوری به دست آنها داد و گفت‪« :‬اگار واقعاا میخواهیاد‬
‫جادو را در زندگیتان پیاده کنید‪ ،‬اغلب اوقات روی این مورد آخر تعمق کنید‪».‬‬
‫این نامه برخالف باقی نامهها‪ ،‬با جوهر قرمز نوشته شده بود‪:‬‬
‫شعار یازدهم میلیاردر‪ :‬فردا یک امتیاز است‪ ،‬نه یک حق مسلم‪.‬‬
‫هرگز قهرمانی و آرامشتان را به تعویق نیندازید‪ .‬زندگیتان میتواند ظارف یاک‬
‫ساعت از هم بپاشد‪ .‬من بسیار خوشبین هستم و تاجر اصیل امیاد‪ .‬درعینحاال‪،‬‬
‫واقعبین هم هستم‪ .‬بیماری‪ ،‬باخت و مرگ‪ ،‬هرروز در حال ر دادن هساتند‪ .‬ذات‬
‫انسان اینگونه است که فکر کند این چیزها هرگاز بارایش اتفااق نخواهناد افتااد‪.‬‬
‫بااینحال‪ ،‬تمام فالسفه خردمند به ما یاد میدهند که وجود ما فانی است‪.‬‬
‫با مسلح شدن به این بینش‪ ،‬با میرایی خودتان ارتبا برقرار کنیاد‪ .‬درک کنیاد‬
‫که روزهای عمرتان‪ ،‬محادود هساتند‪ .‬باا ورود باه گاذرگاه هار صابح‪ ،‬یاک روز باه‬
‫مرگتان نزدیکتر خواهید شد‪.‬‬
‫بروز دادن موهبتهاا و اساتعدادهایتاان را پشات گاوش نیندازیاد‪ .‬اطمیناان‬
‫حاصل کنید که از سواری بر مرکب زندگی لذت میبرید‪ .‬حاین رسایدن باه مادارج‬
‫عالی‪ ،‬اوقات خوشی داشته باشید‪ .‬غمانگیز است که بسیاری از مردم داشتن یاک‬
‫زندگی زیبا‪ ،‬مفرح جادویی را آنقدر به تعویق میاندازند که به حادی پیار میشاوند‬
‫که دیگر نمیتوانند لذتی از آن ببرند‪.‬‬
‫زندگی در حقیقت یک سفر ملکوتی است‪ .‬بله همه ماا در زنادگی‪ ،‬آزمونهاای‬
‫دشواری را تجربه کردهایم و دلمان میشکند؛ اما اغلب اینها به صالح ما هستند‪.‬‬
‫هاار داسااتان قهرمانانااه بایااد یااک شخصاایت شاارور هاام داشااته باشااد تااا پیااروزی‬
‫نهاییاش‪ ،‬ارزش تماشا کردن را داشته باشد‪.‬‬
‫همیشه این نکته را پیش ذهن داشته باشید که زندگی کوتاه است‪ .‬شادی را به زماان‬
‫آزاد بیشتر‪ ،‬گرفتن مقام یا داشتن ثروت زیاد در بانک‪ ،‬موکاول نکنیاد‪ .‬ایانهاا‪ ،‬بهاناههایی‬
‫‪320‬‬ ‫هستند که ریشه در احساسات ناشی از باور کمباود لیاقات دارناد‪ .‬ایان احساساات را درک‬
‫کنید و بعد از مدارتان خارج کنید تا به عروج بهسوی متعالیترین قلمروها‪ ،‬ادامه دهید‪.‬‬
‫فردا یک وعده است‪ ،‬نه یک واقعیات محتاوم‪ .‬از هار صابحتان لاذت ببریاد و‬
‫بابت هرروزتان بر روی این زمین شاکر باشید‪ .‬ریسکهای جسورانه انجام بدهید و‬
‫درعینحال‪ ،‬آنها را با عقل سالیم محادود کنیاد‪ .‬طاوری زنادگی کنیاد کاه انگاار‬
‫فردایی وجود ندارد و درعینحال‪ ،‬انگار تا ابد زنده خواهید بود؛ طوری که وقتی باه‬
‫پایان عمر رسیدید‪ ،‬بدانید که زندگیتان گواهی پرشکوه بر قابلیت اسطورگی نهفتاه‬
‫در درون تمام انسانها بوده است‪.‬‬
‫سپس‪ ،‬میلیاردر هر دو شاگردش را بوسید‪« :‬میدانید کاه خیلای دلام برایتاان‬
‫تنگ میشود‪ .‬خیلی دوستتان دارم‪».‬‬
‫و بعد‪ ،‬در تاکستان ناپدید شد و فقط دوچرخه کوهستانیاش را بهجا گذاشت‪.‬‬
‫فصل هفدهم‬
‫اعضای باشگاه پنج صبحیها‪ ،‬به قهرمان زندگی‬
‫خودشان تبدیل میشوند‬

‫بده مدا‬ ‫«همچون ی قهرمان زندگی کن‪ .‬این چیزی است که ادبیات کلسدی‬
‫میآموزد‪ .‬قهرمان داس ان باش؛ وگرنه زندگی بیارزش خواهد بود‪.‬‬
‫جان مکسول کوتسی (رمان نویس)‬
‫‪322‬‬
‫سکوی فرور هلیکوپتر شهر کیاپ تااون واقاع در افریقاای جناوبی‪ ،‬در باراناداز‬
‫ویکتوریا و آلفرد قرار دارد؛ جایی کاه توریساتهاا چر وفلاک کیاپ تااون را ساوار‬
‫میشوند‪ ،‬قایقسوارها برای مسابقات شجاعانه و هیجانانگیز قایقسواری‪ ،‬توشاه‬
‫جمع میکنند‪ ،‬برای سفرهای ماهیگیری ثبتنام میشاود و میتاوانی قهاوه سایاه‬
‫غلیظ سفارش دهی‪.‬‬
‫خانم سبزهای‪ ،‬پس از اینکه مطمئن شد که برگههای مسئولیتپذیری ریسک‪،‬‬
‫توسط میلیاردر‪ ،‬هنرمند و کارآفرین امضا شدهاند‪ ،‬روی یک کاناپه چرمای ایساتاد‪،‬‬
‫چیزهایی روی چک لیستش یادداشت کرد و پایش از آنکاه هلیکاوپتر آنهاا را باه‬
‫جزیره روبن ببرد‪ ،‬نکات ایمنی الزامی را برای سه مشتری وی هاش شرح داد‪.‬‬
‫همانطور که میدانید‪ ،‬جزیاره روبان ‪ -‬قطعاه زمینای باایر‪ ،‬نهچنادان بازرگ‪،‬‬
‫محصور بین کوسهها و با ظاهری وهمانگیز که چندان از ساحل کیپ تاون فاصله‬
‫ندارد ‪ -‬همانجایی است که نلسون ماندال مدت هجده سال از بیستوهفت ساال‬
‫دوران حبس خود را در آنجا ساپری کارد‪ .‬ایان قهرماان در آن دوران‪ ،‬موردحملاه‪،‬‬
‫سوءاستفاده و بدرفتاری قرار داشت‪ .‬بااینوجود‪ ،‬به تمام این بادرفتاریها باا صالح‬
‫پاسخ داد؛ زیرا نیکی را در ذات زنادانبانهایش مایدیاد و امیادش را بارای ایجااد‬
‫کشوری دموکرات با تساوی برای تمام مردم‪ ،‬حفظ کرد‪ .‬انیشتین‪ ،‬یاک باار دربااره‬
‫ماهاتما گاندی گفات‪« :‬نسالهای آیناده بهساختی بااور خواهناد کارد کاه چناین‬
‫موجودی از گوشت و خون‪ ،‬قدم روی این زمین گذاشته است‪ ».‬عین همین جمله‬
‫را میتوان در مورد آقای ماندال نیز گفت‪.‬‬
‫خانم مسئول‪ ،‬مادبانه برای آنها توضیح داد‪« :‬باعث افتخار ما است که برای‬
‫این سفر کوتاه؛ به جزیاره تشاریف میبریاد‪ ».‬مردماان آفریقاای جناوبی‪ ،‬باه طارز‬
‫چشمگیری‪ ،‬آدابدان و اهل فکر هستند‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬یک کاله بیسبال مشکی با نوشته "رهبری‪ ،‬یعنی مفید واقع شدن" به‬
‫سر داشت‪.‬‬
‫‪323‬‬ ‫خانم‪ ،‬با برقی در نگاهش‪ ،‬به او گفت‪« :‬زمانی که روی هلی پد ایستادید‪ ،‬بایاد‬
‫کالهتان را بردارید آقای جوان!»‬
‫میلیاردر شاد شد‪ .‬رو به همسفرانش گفت‪« :‬فکر کنم عاشاقم شاده اسات‪ ».‬و‬
‫بعد خیلی جدی اضافه کرد‪« :‬امروز‪ ،‬روز آخر باهم بودنمان است‪».‬‬
‫بعد از توضیح دادن دستورالعملهای ایمنی‪ ،‬میلیاردر‪ ،‬کارآفرین و هنرمند‪ ،‬باه‬
‫بیرون از سااختمان و منطقاه آسافالتشاده راهنماایی شادند کاه میاز پیاکنیکی‬
‫فرسوده در آنجا قرار داشت‪ .‬هوا اگرچه آفتابی بود‪ ،‬باد شدیدی میوزید‪ .‬میلیااردر‪،‬‬
‫کاله را از سرش برداشت‪.‬‬
‫ا‬
‫با خودش فکر کرد‪ :‬به کمی هیجان نیاز دارم‪ .‬قبال هیچوقت باه جزیاره روبان‬
‫نرفتم‪ .‬خیلی درباره اتفاقاتی که تحت سلطه نظام غیرانسانی و اهریمنی آپارتایاد در‬
‫آنجا افتاده‪ ،‬مطلب خواندم؛ نظامی که مردم را بر اساس رنگ پوست و بدون توجاه‬
‫به کیفیت شخصیت یا ذاتشان‪ ،‬رتبهبندی میکرد‪.‬‬
‫آقای جوانی با ظااهری جادی و باارانی ناازک‪ ،‬از یکای از ساولههاای تعمیار و‬
‫نگهااداری خااارج شااد و از میلیاااردر و شاااگردانش خواساات دنبااال او برونااد‪ .‬یااک‬
‫هلیکوپتر به رنگ سبز ارتشی‪ ،‬با پرههای گاردان‪ ،‬در مرکاز هلای پاد نشساته باود‪.‬‬
‫خلبان در حین تنظیم کردن سوهیچها‪ ،‬درجهها و اینجور چیزها بود‪.‬‬
‫مرد جوان‪ ،‬با دقت تمام‪ ،‬مطمئن شد که سرنشینان هم ازلحاا ایمنای و هام‬
‫ازلحا توزیع وزن‪ ،‬به روش صحیح در هلیکوپتر مستقر شادهاناد و بعاد‪ ،‬هدساتی‬
‫روی سر میلیاردر گذاشت‪.‬‬
‫حاین سارعت گاارفتن پارههاا‪ ،‬میلیاااردر باا اشاتیاق خطاااب باه خلباان گفاات‪:‬‬
‫«صبحبهخیر جناب‪ ».‬صورت خلبان از زیر کاله و عینک خلبانی و محافظ صورت‪،‬‬
‫پیدا نبود و حرفی از دهانش بیرون نیامد‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬درحالیکه هیجانزده بود گفت‪« :‬دوستمان‪ ،‬چندان مهربان نیست‪».‬‬
‫هلیکوپتر ابتدا آهسته و بعد‪ ،‬بهسرعت اوج گرفت‪.‬‬
‫تنها حرفی کاه خلباان زد‪ ،‬ایان باود کاه‪« :‬پروازماان حادود پانج دقیقاه طاول‬
‫میکشد‪ .‬امروز باد و امواج خیلی شدید هستند‪ ».‬همین را هم بسیار سریع گفت‪.‬‬ ‫‪324‬‬
‫هلیکوپتر‪ ،‬روی محوطه فرود که با درختان کوتاه محصور شده بود‪ ،‬فرود آماد‪.‬‬
‫در همان حال‪ ،‬هفت رأس آهوی جهنده با تمام زیبایی‪ ،‬از آنجاا رد شادند‪ .‬هماین‬
‫موقع‪ ،‬باران شروع به باریادن کارد‪ .‬یاک جفات رنگینکماان دیگار‪ ،‬مانناد هماان‬
‫رنگینکمانیهایی که هنگام شنا با دلفینها در جزیره موریس دیده بودند‪ ،‬در طول‬
‫اقیانوس اطلس ظاهر شد‪.‬‬
‫هنرمند درحالیکه بازوی خود را دور بازوی همسرش حلقه کارده باود‪ ،‬گفات‪:‬‬
‫«چه منظره زیبایی‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬با لحنی حاکی از احترام‪ ،‬بارای ایان فرصات جهات بازدیاد از جزیاره‬
‫روبن؛ و در آن واحد‪ ،‬نوعی اندوه برای زندگیهایی که در آن جزیره تباه شده بودند‪،‬‬
‫ا‬
‫گفت‪« :‬ما قطعا وارد عالم جادو شدیم‪».‬‬
‫درحالیکه سه سرنشین پیاده شدند‪ ،‬روی منطقه فرود آسفالته ایستادند و غرق‬
‫در سکوت‪ ،‬به تماشای منظره ایستادند‪ .‬ناگهان یک وانت قدیمی از ناکجاا ظااهر‬
‫شد و درحالیکه ابری از غبار بلند میکرد به طرف آنها آمد‪.‬‬
‫راننده که پیدا بود مأمور حراست است‪ ،‬زمانی که به هلیکوپتر رسید‪ ،‬باا لهجاه‬
‫غلیظ افریقایی فریاد زد‪« :‬شما نباید اینجا باشید‪ ».‬اما از ماشین پیاده نشد‪.‬‬
‫با صدای بلند ادامه داد‪« :‬به خاطر وضعیت هوا‪ ،‬ورود عماوم ماردم باه جزیاره‬
‫روبن ممنوع شده است‪ .‬قایقها کار نمیکنند‪ .‬هیچ شاناوری نمیتواناد باه منطقاه‬
‫بیاید و هیچ هلیکوپتری اجازه فرود ندارد‪ .‬باید از قبل به شما اطالع میدادند‪ .‬شما‬
‫ا‬
‫نباید اینجا باشید‪ ».‬و بعد اضافه کرد‪« :‬اصال چه کسانی هستید؟»‬
‫خلبان‪ ،‬با لحنی محکم گفت‪« :‬همهچیز مرتب است‪ ».‬حاال بیرون از هلیکوپتر‬
‫ایستاده بود و داشت آهسته به طرف راننده وانت میرفت‪ .‬خلبان‪ ،‬جوان نبود؛ ایان‬
‫را میشد از راه رفتنش فهمید‪.‬‬
‫بعد با صدایی بلندت‪ ،‬ادامه داد‪« :‬امروز برای این سه نفر یاک روز خااص اسات‪.‬‬
‫راه زیادی را آمدند تا سلولی را که نلسون ماندال در آن حبس بود ببینند‪ .‬آمدند معادن‬
‫‪325‬‬ ‫سنگ آهکی که او به مدت بیشتر از یک دهه زیر آفتاب ساوزان در آن کاار میکارد‪،‬‬
‫ببینند‪ ،‬همان آفتابی که دست آخر‪ ،‬بیناییاش را از او گرفت‪ .‬آمدهاند زمینی را ببینند‬
‫که ماندال در آن‪ ،‬تمرین بدنی انجام مایداد و از همانجاا‪ ،‬توپهاای تنایس حااوی‬
‫پیامهای محرمانه را برای دوستان همبندیاش در بلوک دیگر زندان‪ ،‬پرتاب میکرد‪.‬‬
‫آنها میخواهند به نقطهای بروند که ماندال پس از ساعتهای زیاد کاار کاردن روی‬
‫دستنوشته زندگی نامهاش‪ ،‬راه طوالنی با عناوان "باه سامت آزادی"‪ ،‬مخفیاناه زیار‬
‫خاک دفنش کرد‪ .‬آنها باید حداقل کمای از رنجهاایی را کاه آقاای مانادال ظارف آن‬
‫هجده سال طاقتفرسا‪ ،‬اینجا متحمل شدند را تجربه کنند و باید یاد بگیرند اگرچه با‬
‫خشونت با او رفتار شد اما در آخر همه آنها را بخشید‪».‬‬
‫خلبان‪ ،‬جلوی وانت ایستاد‪« :‬ایان ساه نفار میخواهناد قهرماان زنادگی خودشاان‬
‫ا‬
‫باشند‪ .‬آنها آرزو دارند رهبران یک زندگی مثمر‪ ،‬چهرههای متعالی و احتماال طرفداران‬
‫بشردوستی شوند‪ .‬همینطور که همیشه روی صحنه به ماردم آماوزش مایدهم‪ :‬چارا‬
‫آدم منتظر قهرمانها بماند؛ درحالیکه درون خودش یک قهرمان دارد؟‬
‫بعد رو کارد باه میلیااردر و از او پرساید‪« :‬باا مان ماوافقی اساتون؟» میلیااردر‪،‬‬
‫حیرتزده بود‪.‬‬
‫بعااد‪ ،‬خلبااان بااا دقاات و احتیااا محااافظ صااورت‪ ،‬عینااک خلبااانی و در آخاار‪،‬‬
‫کالهش را برداشت‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬کارآفرین و هنرمند‪ ،‬از آنچه میدیدند حیرتزده بودند‪.‬‬
‫خلبان‪ ،‬همان سخنران بود‪.‬‬
‫نور استریل و حساب شده مهتاابی‪ ،‬حتای در طاول روز‪ ،‬جاو وهامانگیازی باه‬
‫زندان جزیره روبن میداد‪ ،‬جوی محقر‪ ،‬وحشیانه و سختگیرانه‪.‬‬
‫در آن صبح فوقالعاده در آفریقای جناوبی‪ ،‬انگاار یاک جفات دسات مخفای‪،‬‬
‫اعضای باشگاه پنج صبحیها را هدایت میکرد‪ ،‬زیرا بهواسطه سمفونی ارزشمندی‬
‫از هماهنگی کاهنات‪ ،‬یا به قول میلیاردر "جادو"‪ ،‬مسئول حراسات کاه باا آن وانات‬
‫خاااکی ساار رساایده بااود‪ ،‬یکاای از طرفااداران سااخنران از آب درآمااد‪ ،‬یکاای از آن‬
‫طرفدارهای پروپاقرص‪ .‬او عاشق آموزههای سخنران بود‪.‬‬ ‫‪326‬‬
‫ا‬
‫و بهاینترتیب ‪ -‬میدانم که باورتان نمیشود‪ ،‬اما واقعا اتفاق افتاد ‪ -‬سرپست تاور‬
‫جزیره‪ ،‬پس از دریافت چرا سبز از سوی نگهبان‪ ،‬اتوبوس تور جزیره را که آن روز به‬
‫خاطر وضعیت نامساعد هوا بازدید کنندگان را جابهجا نمیکرد‪ ،‬استارت زد و به محل‬
‫ایستادن آنها آورد‪ .‬همچنین‪ ،‬از یکی از معادود راهنمایاان تاور کاه هناوز در جزیاره‬
‫حضور داشت‪ ،‬درخواست کرد پرچم مخصوص را باال بارد و زنادان را بارای یاک تاور‬
‫ا‬
‫کامال اختصاصی باز کند‪ ،‬فقط برای میلیاردر‪ ،‬کارآفرین‪ ،‬هنرمند و سخنران‪.‬‬
‫در هر زندگی‪ ،‬بهخصوص در زندگیهای دشوار‪ ،‬درها و دروازههاایی باه ساوی‬
‫معجزات و امکانات باز میشوند و این واقعیت را فاش میسازند که هر آنچه تماام‬
‫ما انسانها در زندگی تجربه میکنیم‪ ،‬جزهی از طرحی هوشامندانه ‪ -‬و بلاه اغلاب‬
‫اوقات غیرمنطقی ‪ -‬است که هادف آن‪ ،‬رسااندن ماا باه قادرت عظایم درونماان‪،‬‬
‫شرایط شگفتانگیز و مصلحتی واال است‪ .‬هر آنچه در سفرمان در طول زنادگی از‬
‫سر میگذرانیم‪ ،‬در حقیقت‪ ،‬نظامبندی فوقالعادهای است که بارای ایان طراحای‬
‫شده است که ما را بااستعدادهای حقیقیماان‪ ،‬آشانا کناد و باه خاود متعاالیماان‬
‫متصل کند و به قهرمان باشکوه درونمان نزدیاکتر کناد؛ قهرماانی کاه در درون‬
‫تکتک ما نهفته است‪ ،‬حتی خود شما‪.‬‬
‫ا‬
‫راهنمای تور‪ ،‬که از قرار خودش هم سابقا زندانی سیاسی باود‪ ،‬ماردی تنومناد‬
‫با صدایی بم بود‪ .‬حین راهنمایی کردن مهمانانش به سوی سلولی که ماندال بارای‬
‫سالیان دشوار و متمادی در آن حبس بود‪ ،‬به تمام سااالتشان جواب میداد‪.‬‬
‫ا‬
‫سخنران‪ ،‬متفکرانه پرسید‪« :‬نلسون ماندال را شخصا میشناختید؟»‬
‫«بله مدت هشت سال با ایشان حبس کشیدم‪».‬‬
‫هنرمند که حین راه رفتن در راهرو اصلی زندانی که در دوران آپارتاید‪ ،‬محل اعماال‬
‫وحشیانه زیادی بود‪ ،‬احساساتش غلیان کرده بودند‪ ،‬پرسید‪« :‬چطور آدمی بود؟»‬
‫راهنما‪ ،‬با لبخندی آرام و خردمندانه روی صاورتش‪ ،‬گفات‪« :‬اوه‪ ،‬ایشاان یاک‬
‫خدمتگزار به خلق بودند‪».‬‬
‫‪327‬‬ ‫کارآفرین پرسید‪ :‬بهعنوان یک رهبر‪ ،‬چه جور آدمی بود؟»‬
‫«شگرف‪ ،‬باوقار و آنطور که تمام آن بالها را تحمل کردند‪ ،‬مایه الهام خیلیها‬
‫شاادند‪ .‬هربااار یکاای از زناادانیهای سیاساای را در حیااا زناادان ماایدیدنااد‪ ،‬از او‬
‫میپرسیدند‪« :‬آیا در حال یادگیری هستی؟»‬
‫راهنما‪ ،‬این را درحالی گفت که قادم در محوطاه مخصاوص قادم زنای‪ ،‬حارف‬
‫زدن‪ ،‬برنامهریزی و ایستادن زندانیها میگذاشت‪« .‬همیشه این را میگفتند‪" :‬هار‬
‫یااک از شااما‪ ،‬بااه یااک نفاار دیگاار چیاازی یاااد بدهااد‪ ".‬و از ایاان طریااق‪ ،‬بااه‬
‫همبندیهایشاان آماوزش میدادناد کاه آموختاههاای روزاناه خاود را در اختیاار‬
‫یکدیگر بگذارند تا قابلیت راهبری هماه را ارتقاا بدهناد‪ .‬آقاایی مانادال‪ ،‬درک کارده‬
‫بودند که آموزش‪ ،‬حکم بزرگراهی را به سوی آزادی دارد‪.‬‬
‫اینجا با ایشان خیلی بادرفتاری شاد‪ .‬سااعتهای متماادی کاار کمرشاکن در‬
‫معدن سنگ آهک و تمام آن تحقیرها و توهینها‪ .‬چند سال بعدازاینکاه ایشاان را‬
‫به اینجا آوردند‪ ،‬به ایشان دستور دادند قبری در حیا بکنند و در آن بخوابند‪.‬‬
‫ا‬
‫میلیاردر‪ ،‬غرق در فکر گفت‪« :‬احتماال آن لحظه با خودش فکر کرده است که‬
‫اینجا دیگر آخر راه است‪».‬‬
‫ا‬
‫راهنما جواب داد‪« :‬احتماال‪ ،‬اما در عو نگهبانها روی ایشان ادرار کردند‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬کارآفرین‪ ،‬هنرمند و سخنران همه سر به زیر انداختند‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬متفکرانه گفت‪« :‬گمانم همه ما جزیره روبن خودمان را داریم که ما را‬
‫در خودش زندانی نگه میدارد‪».‬‬
‫بعد به آسمان نگاه کارد و اداماه داد‪« :‬در مسایر زنادگی‪ ،‬هماه ماا آزمونهاا و‬
‫بیعدالتیهایی را تجربه میکنیم‪ .‬البته ساختیهاای ماا باه گردپاای آنچاه اینجاا‬
‫اتفاق افتاده است نمیرسد‪ .‬جایی خواندم که نلساون مانادال گفتاه کاه بزرگتارین‬
‫افسوسش‪ ،‬این بوده که باه او اجاازه ندادناد بارای شارکت در مراسام تادفین پسار‬
‫بزرگش که در تصادف خودرو کشاته شاده باود‪ ،‬از زنادان مرخصای بگیارد‪ .‬گماان‬
‫میکنم همه ما افسوسهای خودمان را داریم و هیچکس بدون امتحانات ساخت‬
‫و مصیبتهای خودش‪ ،‬زندگی را پشت سر نمیگذارد‪».‬‬ ‫‪328‬‬
‫راهنما به پنجره چهارم در سمت راست ورودی حیا اشاره کارد‪« :.‬آنجاسات‪.‬‬
‫آن سلول نلسون ماندال بود‪ .‬بیایید برویم داخل‪».‬‬
‫سلول به طرز باورنکردنی‪ ،‬کوچک بود؛ بادون تخات خاواب‪ ،‬یاک میاز چاوبی‬
‫کوچک که زندانی باید مقابلش زانو میزد تا خااطرات روزاناهاش را بنویساد؛ چاون‬
‫صندلیای وجود نداشت‪ .‬زمین بتنی و یک پتوی پشامی قهاوهای باا وصالههاای‬
‫قرمز و سبز‪.‬‬
‫ا‬
‫«با اینکه زمستانهای آفریقای جنوبی واقعا یخبندان است‪ ،‬آقای ماندال بارای‬
‫سال اول حبسشان‪ ،‬حتی اجازه نداشتند شلوار بلند بپوشند؛ فقاط یاک پیاراهن و‬
‫یک شلوار نازک به ایشان میدادند‪ .‬وقت حمام که میشد‪ ،‬نگهبانها میایستادند‬
‫و او را تماشا میکردند تا تحقیر شاود و از درون ایشاان را بشاکنند‪ .‬وقات غاذا کاه‬
‫میشد‪ ،‬غذایی به ایشان میدادند که مناسب حیواناات هام نباود‪ .‬وقتای از جاناب‬
‫همسر و فرزندانشان نامه میرسید‪ ،‬اغلب اوقات نامههاا را باه ایشاان نمیدادناد‪.‬‬
‫اگر هم میدادند‪ ،‬مطالب زیادی از آنها سانسور میشد‪ .‬تمام این کارها را با دقت‬
‫تمام انجام میدادند تا روحیه او را بشکنند‪».‬‬
‫سخنران گفت‪« :‬به نظرم‪ ،‬تمام چیزهایی که ایشان در این سالول ساوتوکور‪،‬‬
‫در این جزیره دورافتاده‪ ،‬محصور میان اقیانوس‪ ،‬تحمل کردند‪ ،‬باعث رشد‪ ،‬قویتر‬
‫شدن و بااز شادن قلابشاان شاد‪ .‬زنادان بارای ایشاان حکام آزماایش را داشات‪.‬‬
‫بدرفتاری زندانبانها‪ ،‬موجب رستگاری ایشان شد و ایشان را به سمت قدرت ذاتی‪،‬‬
‫نهایت انسانیت و کاملترین حالت قهرمانی‪ ،‬راهنمایی کرد‪ .‬ایشان در دنیایی پار از‬
‫خودخواهی‪ ،‬بیتفاوتی و مردمی که از انسانیت دور شده بودند‪ ،‬از آنچاه در اختیاار‬
‫داشتند برای رشد و تبدیلشدن به یک انسان بزرگ استفاده کردند؛ مردی کاه باه‬
‫باقی ما نشان داد رهبری‪ ،‬صبر و عشق چگونه است‪ .‬در همین مسیر‪ ،‬او باه یکای‬
‫از بزرگترین الگوهای بخشش و زیباترین نمادهای صلح تبدیل شد‪».‬‬
‫راهنما جواب داد‪« :‬بله همینطور است‪ .‬وقتی باالخره آقاای مانادال از جزیاره‬
‫‪329‬‬ ‫روبن آزاد شدند‪ ،‬بهجایی منتقال شادند کاه حااال باه آن میگویناد مرکاز بااز پروری‬
‫دراکن استاین؛ جایی است بین پارل و فرانشهوک‪ .‬رسیدن ایشان به مقاام ریاسات‬
‫جمهوری آفریقای جنوبی‪ ،‬حتمی بود؛ بنابراین‪ ،‬داشتند آمااده مایشادند کاه ایان‬
‫مقام را قبول کنند و ملتی آزاد و درعینحال منفک را رهبری کنند‪ .‬در آخر ین دوره‬
‫از حبسشان‪ ،‬به آنها اجازه داده شد در خانه زندانبانها اقامت داشته باشاند و در‬
‫روز آزادیشان‪ ،‬پای پیااده از محال اقامتشاان خاارج شادند‪ ،‬یاک جااده طاوالنی‬
‫آساافالت را تااا انتهااا رفتنااد و از کنااار پساات نگهبااانی و دروازه ساافیدش گذشااتند‪.‬‬
‫زندانبانها از او پرسیدند که آیا مایلناد جاادهی آسافالت را باا اتومبیال طای کنناد‪.‬‬
‫ایشان پیشنهاد را رد کردند و خیلای سااده جاواب دادناد‪« :‬تارجیح مایدهم پیااده‬
‫بروم‪ ».‬و بهاینترتیب‪ ،‬این رهبر متحولکننده و تاریخسااز کاه میراثای از خودشاان‬
‫باقی گذاشتند که الهامبخش نسلهای زیادی خواهد بود‪ .‬مسیر طوالنی تاا آزادی‬
‫را ‪ -‬که مدتها انتظارش را کشیده بودند ‪ -‬پای پیاده طی کردند‪».‬‬
‫راهنما‪ ،‬نفسی کشید و ادامه داد‪« :‬آقای ماندال‪ ،‬کشوری را تحویل گرفتناد کاه‬
‫در اوج جنگهای داخلی بود‪ .‬بااینوجود‪ ،‬به طریقی‪ ،‬توانستند عامل اتحاد بشاوند‬
‫تا عامل نابودی‪ .‬هنوز نطق مشهوری که در یکی از محاکمههایشان ایراد کردناد‬
‫را به یاد دارم‪« :‬در تمام عمر‪ ،‬خود را وقف تقال و سختیهای مردم آفریقای جنوبی‬
‫کردهام‪ .‬در برابر سلطه سفیدپوشان و در برابر سلطه سیاهپوساتان‪ ،‬مباارزه کاردهام‪.‬‬
‫پیوسته آرمان ایجاد یک کشور دموکراتیک و آزاد کاه در آن ماردم باا همااهنگی و‬
‫فرصتهای برابر در کنار یکدیگر زندگی کنند را گرامی داشتهام‪ .‬این آرماانی اسات‬
‫که امید دارم برایش زندگی کنم و محقق شدن آن را به چشم ببینم؛ اماا‪...‬اگر نیااز‬
‫باشد‪ ،‬این آرمانی است که حاضرم به خاطرش بمیرم‪».‬‬
‫نگهبااان گفاات‪« :‬آقااای ماناادال‪ ،‬یااک قهرمااان واقعاای بودنااد‪ .‬ایشااان پااس از‬
‫آزادیشان از زندان‪ ،‬دادستانی را کاه بارای ایشاان درخواسات حکام اعادام کارده‬
‫بودند را به شام دعوت کردند و از یکی از زندانبانهایشان در جزیره روبن‪ ،‬دعوت‬
‫کردند که در مراسم افتتاحیه دورهی ریاست جمهوریشان شرکت کنند‪».‬‬
‫ا‬
‫کارآفرین به صدایی آرام پرسید‪« :‬واقعا؟»‬ ‫‪331‬‬
‫راهنمای تور جواب داد‪« :‬بله‪ .‬حقیقت است‪ .‬ایشان یاک رهبار واقعای بودناد؛‬
‫مردی با بخشش اصیل در قلبشان‪».‬‬
‫سخنران‪ ،‬انگشتش را باال گرفت‪ ،‬به این نشانه که میخواهد به نکتاه دیگاری‬
‫اشاره کند‪« :‬مانادال زماانی نوشات‪ :‬حاین خاروج از در و قادم برداشاتن باه طارف‬
‫دروازهای که به آزادیام منتهی میشد‪ ،‬میدانستم اگر کینه و نفارت را پشات سار‬
‫نگذارم‪ ،‬همچنان در زندان خواهم بود‪».‬‬
‫راهنما اضافه کرد‪« :‬ایشان همچنین گفتند‪ :‬آزادی فقط به معناای بااز کاردن‬
‫زنجیر نیست‪ ،‬بلکه زندگی کردن به روشی است که آزادی دیگران را محترم بداند و‬
‫ارتقا دهد‪ ».‬و در جای دیگر هم گفتند‪ :‬هیچکس با نفرت از دیگری به خاطر رنگ‬
‫پوست‪ ،‬پیشینه یا مذهب به دنیا نمیآید‪ .‬مردم یاد میگیرناد کاه از دیگاری متنفار‬
‫باشند؛ و اگر بتوان نفرت را به کسی یاد داد‪ ،‬باید بتوان عشق را نیز یاد داد؛ چرا که‬
‫عشق خیلی بیشتر با ذات و قلب آدمی عجین است تا نقطه مقابلش‪».‬‬
‫در این میان‪ ،‬میلیاردر هم با حاالتی معاذب اضاافه کارد‪« :‬جاایی خوانادم کاه‬
‫ایشان حوالی سااعت پانج بیادار میشادند‪ .‬باه مادت ‪ ۱۵‬دقیقاه‪ ،‬در سالول درجاا‬
‫میدویدند و بعد‪ ،‬دویست بشین پاشاو و صاد شانای ناوک انگشاتی میرفتناد‪ .‬باه‬
‫همین دلیل است که همیشه شنای استقامت انجام میدهم‪».‬‬
‫راهنمای تور گفت‪« :‬هوممم‪».‬و بعد ادامه داد‪« :‬آقای ماندال زمانی که به ایان‬
‫سلول آمدند‪ ،‬مردی جوان‪ ،‬با سری دا ‪ ،‬خشم‪ ،‬خصومت و جنگطلبی بودناد‪ .‬باه‬
‫خاطر رشاد درونای کاه در ایان زنادان تجرباه کردناد‪ ،‬باه نماادی تبدیلشادند کاه‬
‫مورداحترام همه ماست‪ .‬همانطور که دزموند توتو‪ ،‬اسقف اعظم‪ ،‬باه ماا یااد داد‪:‬‬
‫«رنج‪ ،‬میتواند باعث ایجاد آزردگی یا شرافت در درون ما شود‪ .‬خوشبختانه‪ ،‬مادیباا‬
‫(نام قبیلهای ماندال) دومی را انتخاب کرد‪».‬‬
‫سخنران گفت‪« :‬تمام مردان و زنان بزرگ دنیا‪ ،‬یک وجه مشترک دارناد‪ :‬رناج‬
‫فراوان‪ .‬هر یک از آنها به کمال رسیدند‪ ،‬چون تصمیم گرفتند از شرایطشان برای‬
‫‪330‬‬ ‫درمان‪ ،‬پاالیش و ارتقای خودشان‪ ،‬بهره بگیرند‪».‬‬
‫بعد‪ ،‬یک مدل یادگیری از جیب کتش بیرون آورد؛ آخرینمدل یادگیری که قرار‬
‫بود دو شاگرد ببینند‪ .‬عنوانش بود‪":‬خصوصیات انسان قهرمان"‪.‬‬
‫سخنران با لحنی که امروز صبح‪ ،‬لبریز از مالیخولیا و قدرت عظیم بود‪ ،‬اداماه داد‪:‬‬
‫«اینها فضایلی هستند که هریک از ما باید آرزوی رسیدن به آنها را داشته باشیم تا به‬
‫متحولکنندگان دنیا و قهرمانانی تبدیل شویم که بهجامعه نفع میرسانند‪.‬‬
‫راهبااری‪ ،‬باارای همااه ماساات‪ .‬تکتااک مااا‪ ،‬صاارفنظر از اینکااه کجااا زناادگی‬
‫میکنیم‪ ،‬چه کار میکنیم‪ ،‬در گذشته چه بر سرمان گذشته و در حاال حاضار چاه‬
‫تجربه میکنیم‪ ،‬باید خودمان را از زنجیر مالمت و نفرت کاه ماا را بارده نیروهاای‬
‫تاریک وجه پست ذاتمان کردند‪ ،‬رها کنیم‪ .‬تکتک ما باید هرروز صابح‪ ،‬سااعت‬
‫پنج بیدار شویم و هرآنچه را در توانمان هست برای باروز دادن نباو ‪ ،‬رشاد دادن‬
‫استعدادها‪ ،‬عمق بخشیدن به شخصیت و ارتقای روحیهمان انجام بدهیم‪ .‬همه ما‬
‫در سرتاسر این دنیا‪ ،‬باید این کار را انجام بدهیم‪».‬‬
‫سخنران به گریه افتاد و ادامه داد‪« :‬همه ما باید از زندانهایی که برای خودمان‬
‫ساختیم؛ رها بشویم‪ ،‬زندانهایی که شکوه و بزرگی ما را محبوس کردهاناد و اصاالت‬
‫ا‬
‫ما را در قیدوبند نگه داشتند‪ .‬لطفا به یاد داشته باشید که موهبتهاا و اساتعدادهایی‬
‫که مورد غفلت واقع بشوند‪ ،‬درنهایت‪ ،‬به نفرین و اندوه تبدیل میشوند‪».‬‬ ‫‪332‬‬
‫ساخنران مکااث کارد و درحالیکااه صااف در چشاام کاارآفرین و هنرمنااد نگاااه‬
‫میکرد‪ ،‬داد‪« :‬حاال نوبت شماست‪».‬‬
‫مدل فضایل انسانهای قهرمان‪ ،‬روی میز کوچک داخال سالول‪ ،‬زیار پنجاره‬
‫میلهدار‪ ،‬قرار داشت‪ .‬سخنران‪ ،‬میز را به وسط سلول کشاند تا در آن روز خاص‪ ،‬به‬
‫مرکز تمرکز سلول تبدیل شود‪.‬‬
‫بعد‪ ،‬از میلیاردر‪ ،‬کارآفرین‪ ،‬هنرمند و راهنماای تاور درخواسات کارد دور مادل‬
‫یادگیری جمع شوند و دست یکدیگر را بگیرند‪« .‬بله هار کشمکشای کاه در زنادگی‬
‫تجربااه کناایم‪ ،‬هاار مشااقتی کااه تحماال کناایم و هرقاادر کااه باا تحقیاار و خشااونت‬
‫موردحمله قرار بگیریم‪ ،‬باید ایستادگی کنیم‪ ،‬بایاد اداماه بادهیم‪ ،‬بایاد قاوی بااقی‬
‫بمانیم‪ ،‬باید بر اساس ذات درخشانمان‪ ،‬زندگی کنیم و خود متعالیماان را بزرگای‬
‫ا‬
‫ببخشیم؛ حتی اگر اینطور به نظر بیاید که تمام دنیا علیه ما هساتند‪ .‬ایان حقیقتاا‬
‫چیزی است که ما را به انسان تبدیل میکند؛ حتی اگر اینطور به نظر بیاید که نور‬
‫قادر نیست از ظلمات عبور کند‪ .‬به قدم برداشاتن باه ساوی آزادی‪ ،‬اداماه دهیاد‪.‬‬
‫برای باقی انسانها‪ ،‬الگویی درست باشید‪ .‬بارای تاوده ماردم‪ ،‬نموناه وقاار باشاید‪.‬‬
‫نمونه عشق حقیقی برای همه انسانها باشید‪».‬‬
‫سخنران‪ ،‬دستش را بلند کرد و روی بازوی هنرمند گذاشت‪« :‬حاال‪ ،‬زمان شما‬
‫رسیده است‪ ».‬دست دیگرش را بهآرامی روی شانه کارآفرین گذاشت‪.‬‬
‫لبخندی آرام روی صورتش نشست‪ .‬از خود مطمئن و آرام به نظر میآمد‪.‬‬
‫هنرمند پرسید‪« :‬زمان چه؟»‬
‫جواب ساده‪ ،‬این بود‪« :‬که سفرتان را شروع کنید‪».‬‬
‫کارآفرین که کمی گیج شده بود‪ ،‬پرسید‪« :‬به کجا؟»‬
‫سخنران جواب داد‪« :‬به قلمرویی موسوم به میاراث نیاک‪ .‬خیلای از ماردم در ایان‬
‫قلمرو حکم توریست را دارند‪ .‬آنها زمان اندکی را از صبحهای ارزشامندتان را باه تفکار‬
‫درباره پیکره کارهایی که به انجام رساندند و آنچه بعد از مرگ از خودشان باهجا خواهناد‬
‫‪333‬‬ ‫گذاشت‪ ،‬سپری میکنند‪ .‬آنها قبل از این کاه عوامال حاواسپرتی وارد عمال بشاوند‪،‬‬
‫برای بازهای مختصر‪ ،‬روی کیفیت بهرهوری‪ ،‬درجه شایساتگی و عماق اثرگاذاریشاان‬
‫روی این دنیا فکر میکنند‪ .‬آنها قبل از این کاه مشاغلههاای زنادگی آنهاا را در خاود‬
‫غرق کنند‪ ،‬برای مدتی کوتاه درنگ میکنند تا به این فکر کنناد کاه چقادر زیباا زنادگی‬
‫کردند و چقدر برای خلق‪ ،‬مفید بودند‪ .‬آنها فقط سری به این قلمرو میزنند‪».‬‬
‫آقای رایلی حین گوش دادن به سخنان مربایاش‪ ،‬دساتانش را بااال بارد و باا‬
‫خودش زمزمه کرد‪« :‬من عاشق زندگی هستم‪ .‬من به رهبری بهتر از آنچه هساتم‬
‫تباادیل خااواهم شااد‪ .‬ماان خاادمت بیشااتری بااه خلااق خااواهم کاارد و بااه انسااانی‬
‫الهامبخشتر‪ ،‬ارتقا پیدا خواهم کرد‪».‬‬
‫سخنران ادامه داد‪« :‬قهرمانهای شاخص بشریت‪ ،‬شهروندان و ساکنین مقایم‬
‫قلمروی میراث نیک‪ ،‬بودند‪ .‬آنجا وطنشان بوده؛ و همین‪ ،‬چیزی بود که درنهایات‪،‬‬
‫آنها را به اسطوره تبدیل کرد‪ .‬رساالت بزرگای کاه آنهاا زنادگیشاان را پیراماون آن‬
‫ساختند‪ ،‬زندگی کردن برای آرمانی بزرگتر از خودشان بود؛ بنابراین زمانی که از دنیاا‬
‫رفتند‪ ،‬دنیا را نورانیتر از زمانی که آن را یافتند‪ ،‬پشت سر گذاشتند‪".‬‬
‫میلیاردر اضافه کرد‪« :‬همه ما تاریخ انقضای خودمان را داریم‪ .‬هیچیاک از ماا‬
‫نمیداند تا کی قرار است زنده باشد‪».‬‬
‫کارآفرین به قصد موافقت گفت‪« :‬درست است‪».‬‬
‫سخنران اعالم کرد‪« :‬امروز‪ ،‬این لحظاه بخصاوص‪ ،‬نیااز و شایساتگی ایان را‬
‫دارد که به خودتان تعهد بدهید تا به طرزی ملکاوتی‪ ،‬خاالق و باه شاکلی اصایل‪،‬‬
‫ا‬
‫بهرهور‪ ،‬شایسته و برای خلق مفید باشید‪ .‬لطفا تعالی خودتان را به تعویق نیندازید‪.‬‬
‫دیگر با قدرت ذاتیتان مخالفت نکنید‪ .‬اجازه ندهید نیروهای تاریاک تارس‪ ،‬عادم‬
‫پذیرش‪ ،‬شک و نومیدی‪ ،‬پرتو خود متعالی و درخشانتان را خااموش کنناد‪ .‬حااال‪،‬‬
‫نوبت شماست و امروز‪ ،‬روز شماست؛ برای اینکه به روش اصیل و خاص خودتان‪،‬‬
‫به درون فضای نادر رهبران بزرگ دنیا جست بزنید‪ .‬و به جهان اساتادان حقیقای‪،‬‬
‫خبرگان برجسته و قهرمانهای واقعی (که تمدن ما تمام پیشرفتهایش را مادیون‬
‫آنهاست) وارد شوید‪.‬‬ ‫‪334‬‬
‫هر پنج نفر؛ هنوز حلقه تشکیل داده بودند‪ .‬آقای رایلی شروع کرد به آواز محلی‬
‫خواندن‪ ،‬اما فقط کمی‪ ،‬چون نگاه قدرتمند سخنران‪ ،‬باعث شد صادایش را پاایین‬
‫بیاورد‪ .‬هردو به هم لبخند زدند؛ حالتی واضح از احترام متقابل‪.‬‬
‫سخنران ادامه داد‪« :‬رهبری یعنی اینکه با روش زندگیتان الهامبخش دیگران‬
‫باشید‪ .‬رهبری یعنی گذشتن از میان آتش دشواریها و ورود به قلماروی بخشاش‪.‬‬
‫رهبری یعنی حذف تمام حاالت متوسط از تمام فصول زندگیتان و تکریم تعالیای‬
‫کااه حااق مساالم شماساات‪ .‬رهبااری‪ ،‬یعناای تباادیل ترسهااا بااه پیااروزی و ترجمااه‬
‫دلشکستگیها به قهرمانی؛ و مهمتر از همه‪ ،‬رهبری‪ ،‬یعنی عمل کردن بهعنوان‬
‫نیروی نیکی بر روی این سایاره کوچاک‪ .‬اماروز؛ شاما ایان نادای بازرگ را لبیاک‬
‫میگویید تا برای باقی عمرتان‪ ،‬استانداردهای زندگیتان را ارتقا بدهید‪».‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬با نیشخندی شیطنتبار اضافه کرد‪« :‬یا حداقل از فردا شروع کنید‪».‬‬
‫همگی باهم گفتند‪« :‬از پنج صبح شروع میکنیم! کنترل صبحت را به دسات‬
‫بگیر تا زندگیات را ارتقا بدهی‪».‬‬

‫خاتمه‪ :‬پنج سال بعد‬


‫استون رایلی‪ ،‬چند ماه پس از بازدیدش از جزیره روبن‪ ،‬از دنیا رفت‪.‬‬
‫او در کمال آراماش‪ ،‬در آپارتماان کاوچکش در بخاش مرکازی رم‪ ،‬در خاواب‪،‬‬
‫درگذشت‪ .‬سخنران و دختر مهربانش‪ ،‬در کنار بسترش حاضر بودند‪.‬‬
‫یک روز بعد از مرگ دولتمند‪ ،‬کبوترها و پروانهها به تعادادی بیشاتر از هرزماان‬
‫دیگر‪ ،‬بر فاراز شاهر ابادی پارواز کردناد؛ حتای یاک جفات رنگینکماان از پلکاان‬
‫اسپانیایی تا کلسیوم امتداد یافت‪.‬‬
‫اگر آنجا بودید و میدیدید‪ ،‬حسابی تحت تأثیر قرار میگرفتید‪.‬‬
‫میلیاردر‪ ،‬به بیماری نادر و العالجی مبتال بود که غیر از سخنران‪ ،‬با هیچکس‬
‫دربارهاش حرفی نزده بود؛ چون سخنران بهترین دوستش بود‪.‬‬
‫‪335‬‬ ‫خوشااحال میشااوید‪ ،‬اگاار بدانیااد او در واپسااین روزهااای عماارش‪ ،‬تمااام‬
‫امپراتوریاش را به پول نقد تبدیل کرد و همه آن را به خیریه بخشید‪.‬‬
‫آقااای رایلاای تصاامیم گرفاات مجموعااه ساااحلیاش را در جزیااره مااوریس بااه‬
‫کارآفرین و هنرمند ببخشد‪ ،‬چون میدانست چقدر آنجا را دوست دارند‪.‬‬
‫حاال اجازه بدهید به شما بگویم بعد از آن ماجراجویی باا میلیااردر‪ ،‬چاه بار سار‬
‫کارآفرین و هنرمند آمد‪.‬‬
‫کارآفرین‪ ،‬به زنی ثروتمند تبدیل شده است و شرکتی که بنیانگذاری کرده باود‬
‫را به نمادی در عالم کسبوکار تبدیل کرده است‪ .‬او اهاریمنهاای گذشاته را رهاا‬
‫کرده و عاشق زندگی باهمسرش‪ ،‬یعنی هنرمند است‪ .‬هنوز سخت کار میکند؛ اما‬
‫زمان زیادی را هم به تفریح اختصاص میدهد‪ .‬او بهتازگی چهارمین ماراتنش را به‬
‫اتمام رسانده‪ ،‬ارتبا های قویای با باغبانی برقرار کرده است و هر سهشنبهشاب‪،‬‬
‫داوطلبانه‪ ،‬به افراد بیخانماان خدمترساانی میکناد‪ .‬دیگار اهمیات چنادانی باه‬
‫شهرت‪ ،‬ثروت و قدرتهای دنیوی نمیدهد‪ ،‬اگرچه تمام اینها را دارد‪.‬‬
‫و اما هنرمند؛ حیرت میکنید‪ ،‬اگر بدانید او به یکی از تقدیر شدهترین نقاشاان‬
‫عرصه هنری تبدیل شده است‪ .‬او غفلت را به کل کناار گذاشاته اسات و باهعنوان‬
‫استاد مسلم نقاشی شناخته میشود؛ و شوهر خارقالعادهای اسات‪ .‬او هام هماراه‬
‫همسرش در ماراتن شرکت کرده و اکنون گیاهخوار اسات‪ .‬چهارشانبه شابهاا‪ ،‬در‬
‫کالس تعلیم آوازهای محلی شرکت میکند‪.‬‬
‫و اینجا را ببینید‪ :‬این زوج‪ ،‬پسر جذاب و بسایار باهوشای دارناد؛ کاه اسام او را‬
‫استون گذاشتند‪.‬‬
‫کارآفرین و هنرمند هنوز از اعضای باشگاه پنج صبحیها هستند و هارروز پایش از‬
‫سپیدهدم‪ ،‬فرمول ‪ ۱۱/۱۱/۱۱‬را اجرا میکنند‪ .‬هناوز اغلاب تمارینهاایی را کاه آقاای‬
‫رایلی به آنها آموخت انجام را میدهند و به قولی که به مربای دادناد‪ ،‬وفاا کردناد و باه‬
‫هرکس که توانستند‪ ،‬درباره ارزش متحول کننده سحرخیزی‪ ،‬اطالعرسانی کردند‪.‬‬
‫و اما سخنران؛ او هنوز زنده اسات‪ .‬او بسایاری از جهاات قاویتر شاده اسات‪.‬‬ ‫‪336‬‬
‫محل زندگیاش را به توکیو منتقل کرده اسات؛ اماا همچناان اغلاب زنادگیاش را‬
‫روی سن استادیومهای مختلف در سرتاسار سایاره‪ ،‬هواپیماهاا و هتالهاا ساپری‬
‫میکند؛ و هنوز هم عاشق ماهیگیری است‪.‬‬

You might also like