You are on page 1of 328

‫خوشبخت ترین‬

‫زن دنیا‬

‫مؤلف ‪:‬‬
‫دکترعائض القرنی‬

‫مترجم ‪:‬‬
‫محمد گل گمشادزهی‬
‫ﻻ‬
‫اهدا‬
‫ـ به هر خواهر مسلماني كه خدا را به عنوان‬
‫پروردگار‪ ،‬اسلم را به عنوان دين‪ ،‬و محمد را به‬
‫عنوان پيامبر پذيرفته و پسنديده است‪.‬‬
‫ـ به هر دختر جوان و مسلماني كه راه حق را‬
‫پيموده و پيام صدق و راستي را به دوش گرفته‬
‫است‪.‬‬
‫ـ به هر زن مربي و دعوتگري كه جهاد تربيت‬
‫اسلمي را انجام مي‌دهد و به خود‌سازي مي‌پردازد‬
‫و از ارزشهاي خويش صيانت مي‌نمايد‪.‬‬
‫ـ به هر مادري كه فرزندانش را بر اساس تقوي‬
‫تربيت مي‌كند و مي‌كوشد تا آنها را در چارچوب‬
‫آموزه‌هاي سنت نبوي پرورش دهد‪.‬‬
‫ـ و به هر خواهر غمگين و غم‌زده‌اي اين كتاب‬
‫را تقديم مي‌نمايم و به او مي‌گويم‪ :‬شاد و‬
‫خوشبخت باش؛ زيرا به زودي موفقيت‪ ،‬تو را در‬
‫آغوش خواهد گرفت و خداوند‪ ،‬تو را مورد عنايت‬
‫خويش قرار مي‌دهد و پاداشي بزرگ به تو‬
‫مي‌بخشد و گناهانت را مي‌زدايد‪.‬‬
‫فهرست مطالب‬
‫صفحه‬ ‫موضوع‬
‫مقدمه‪13.................................. ....................‬‬
‫نگين‌هاي درخشان‪17.......................................‬‬
‫آفرين بر تو‪19.................................. ..............‬‬
‫آري…!‪20.............................. .......................‬‬
‫نه…!‪21.......................................................‬‬
‫شكوفه‌ها‪22..................................................‬‬
‫گل‌ها‪24............................................. ...........‬‬
‫‪1‬ـ شمش‌هاي طل‪27...............................‬‬
‫شمش‌اول‪ :‬زني كه با خدا سخن گفت‪29...............‬‬
‫شمش دوم‪ :‬خواهرم! ثروت هنگفتي از نعمت‌ها‬
‫داري‪31................................... .....................‬‬
‫شمش سوم‪ :‬همين افتخار كافي است كه مسلماني‬
‫‪33‬‬
‫نيستند ‪35‬‬ ‫شمش چهارم‪ :‬زن مؤمن و زن كافر‪ ،‬برابر‬
‫شمش پنجم‪ :‬تنبلي‪ ،‬برادر شكست است‪37............‬‬
‫شمش ششم‪ :‬تو‪ ،‬به آنچه داري‪ ،‬از ميليون‌ها زن‪،‬‬
‫باﻻتر هستي‪39...................... .........................‬‬
‫شمش هفتم‪ :‬براي خودت كاخي در بهشت بساز‪41. .‬‬
‫شمش هشتم‪ :‬قلب خود را با دستان خودت‪،‬‬
‫تكه‌پاره مكن‪43..............................................‬‬
‫شمش نهم‪ :‬تو با پروردگاري داد وستد مي‌كني كه‬
‫است‪45..................... ..............‬‬
‫بزرگوار و مهربان‬
‫برده‌اي‪47..........‬‬ ‫شمش دهم‪ :‬به هر حال‪ ،‬تو‪ ،‬فايده‬
‫‪2‬ـ گردن‌بندها‪49.....................................‬‬
‫گردن‌بند اول‪ :‬به نعمت‌هايي كه خدا‪ ،‬به تو داده‪،‬‬
‫توجه كن‪51...................................................‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪6‬‬

‫گردن‌بند دوم‪ :‬اندكي كه تو را خوشبخت مي‌كند‪،‬‬


‫بهتر از زيادي است كه سبب بدبختي‌ات مي‌گردد‪53..‬‬
‫گردن‌بند سوم‪ :‬به ابرها بنگر و به خاك خيره مشو ‪55‬‬
‫گردن‌بند چهارم‪ :‬اگر در كوخ زندگي كني و با ايمان‬
‫باشي‪ ،‬بهتراز اين است كه دركاخ زندگي نمايي و‬
‫سركش باشي‪57............................................‬‬
‫گردن‌بند پنجم‪ :‬وقت‌ها را بر كارها تقسيم كن‪59......‬‬
‫گردن‌بند ششم‪ :‬سعادت‪ ،‬در باور ما چيز ديگري‬
‫است‪60.................................................. ......‬‬
‫گردن‌بند هفتم‪ :‬خواهرم! سوار كشتي نجات شو‪62. .‬‬
‫گردن‌بند هشتم‪ :‬يك سعادت‪ ،‬يك سجده است‪63......‬‬
‫گردن‌بند نهم‪ :‬پيرزني كه الگو مي‌آفريند‪64.............‬‬
‫گردن‌بند دهم‪ :‬خواهرم! بكوش تا وارسته‌ترين‬
‫انسان باشي‪66..............................................‬‬
‫‪3‬ـ طلها‪69...........................................‬‬
‫طلي اول‪ :‬اي واﻻمقام‪71.................................‬‬
‫طلي دوم‪ :‬هديه‌ي خدا را بپذير و از آن استفاده كن‬
‫‪73‬‬
‫طلي سوم‪ :‬استغفار و طلب آمرزش‪ ،‬روزي‬
‫دارد‪75...................................‬‬
‫فراوان به همراه‬
‫طلي چهارم‪ :‬دعا‪ ،‬بل را رفع مي‌كند‪77.................‬‬
‫طلي پنجم‪ :‬از نااميدي و احساس شكست بپرهيز ‪79‬‬
‫طلي ششم‪ :‬خانه‌ات‪ ،‬سرزمين‌عزت و محبت است‬
‫‪81‬‬
‫نيست‪83............‬‬ ‫طلي هفتم‪ :‬وقتي براي ياوه‌گويي‬
‫طلي هشتم‪ :‬گشاده‌روي باش تا تمام جهان به تو‬
‫سلم كند‪85......................................... ..........‬‬
‫طلي نهم‪ :‬هيچ انساني كامل ً خوشبخت نشده و‬
‫تمام خوبيها را به دست نياورده است‪87................‬‬
‫طلي دهم‪ :‬به باغ معرفت‪ ،‬قدم بگذار‪89...............‬‬
‫‪7‬‬ ‫فهرست مطالب‬

‫‪4‬ـ لؤلؤها‪91..........................................‬‬
‫لؤلؤ اول‪:‬چشمان اشكبار و دلهاي خونين را به ياد‬
‫آور‪93...................... ....................................‬‬
‫لؤلؤ دوم‪ :‬اينها‪ ،‬خوشبخت نيستند!‪95....................‬‬
‫لؤلؤ سوم‪ :‬راه خدا‪ ،‬بهترين راه است‪97................‬‬
‫لؤلؤ چهارم‪ :‬هرگاه به تنگ آمدي‪ ،‬به خداوند داناي‬
‫غيب‌ها پناه ببر‪99............................................‬‬
‫لؤلؤ پنجم‪ :‬هر روز را غم جديدي بدان‪101..............‬‬
‫لؤلؤ ششم‪ :‬زنان‪ ،‬ستارگان آسمان و روشنايي‬
‫بخش تاريك‌ها هستند‪103...................................‬‬
‫لؤلؤ هفتم‪ :‬مرگ‪ ،‬آري؛ اما حرام نه!‪105................‬‬
‫لؤلؤ هشتم‪ :‬پرتوي ازآيات قرآن‪107......................‬‬
‫لؤلؤ نهم‪ :‬شناخت خداوند مهربان‪ ،‬غم‌ها را برطرف‬
‫مي‌كند‪109.......................................... ...........‬‬
‫لؤلؤ دهم‪ :‬روز خجسته‪111.................................‬‬
‫‪5‬ـ صدف‌ها‪113.......................................‬‬
‫صدف اول‪ :‬زن خوب‪ ،‬يعني زندگي سعادتمندانه‪115..‬‬
‫صدف دوم‪ :‬فقط امروز‪117............................... .‬‬
‫صدف سوم‪ :‬احساس مظلوميت مكن‪119..............‬‬
‫صدف چهارم‪ :‬موفقيت بعد از مشقت‪ ،‬چه لذيذ و‬
‫خوشايند است‪121...........................................‬‬
‫صدف پنجم‪ :‬به وضعيت خود‪ ،‬عادت خواهي كرد ‪123.‬‬
‫صدف ششم‪ :‬سفارش‌هاي مادري فرزانه‪125..........‬‬
‫صدف هفتم‪ :‬خودش را فداي رضامندي پروردگارش‬
‫نمود‪127.......................................................‬‬
‫صدف هشتم‪ :‬آن زن‪ ،‬به خدا وفادار ماند‪ ،‬لذا خدا‪،‬‬
‫او را حفاظت كرد‪129.......................... .............‬‬
‫صدف نهم‪ :‬آب توبه‪ ،‬پاك‌ترين آبها است‪131............‬‬
‫صدف دهم‪ :‬نخستين زن فداكار‪134......................‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪8‬‬

‫كبود)‪137........................‬‬ ‫‪6‬ـ زبرجد (ياقوت‬


‫زبرجد اول‪ :‬كارها را به خدا بسپار و آسوده‌خاطر‬
‫باش‪139.......................................................‬‬
‫زبرجد دوم‪ :‬كوري واقعي‪ ،‬كوري دل است‪141........‬‬
‫زبرجد سوم‪ :‬درصدد انتقام مباش؛ چون تو‪ ،‬اولين‬
‫قرباني آن خواهي بود‪143..................................‬‬
‫زبرجد چهارم‪ :‬امتياز‪ ،‬در موفقيت است‪145............‬‬
‫زبرجد پنجم‪ :‬جهان كفر‪ ،‬از بدبختي رنج مي‌برد‪147. . .‬‬
‫زبرجد ششم‪ :‬اخلق شريك زندگي‪149..................‬‬
‫زبرجد هفتم‪ :‬به آنچه خداوند‪ ،‬برايت انتخاب نموده‪،‬‬
‫راضي باش‪150............................... ................‬‬
‫زبرجد هشتم‪ :‬خواهرم! براي دنيا تأسف مخور‪152....‬‬
‫زبرجد نهم‪ :‬زيبايي‪ ،‬در آفرينش الهي است‪154........‬‬
‫زبرجد دهم‪ :‬نهايت بزرگواري و بخشندگي‪157.........‬‬
‫‪7‬ـ ياقوت‌ها‪159......................................‬‬
‫ياقوت اول‪ :‬هيچ چيز‪ ،‬جاي خدا را نمي‌گيرد‪161........‬‬
‫ياقوت دوم‪ :‬سعادت‪ ،‬وجود دارد؛ اما چه كسي آن‬
‫را مي‌يابد؟‪163...............................................‬‬
‫ياقوت سوم‪ :‬اخلق خوب‪ ،‬باغ و بستان دل است ‪165‬‬
‫ياقوت چهارم‪ :‬بيدهاي دهگانه‌‌ي سعادت‪167............‬‬
‫ياقوت پنجم‪ :‬از غم و اندوه به خدا پناه ببر‪169........‬‬
‫ياقوت ششم‪ :‬زني كه در سختي‌هاي روزگار‪ ،‬ياريگر‬
‫شوهرش بود‪171.............................. ...............‬‬
‫ياقوت هفتم‪ :‬زني از اهل بهشت‪173.....................‬‬
‫ياقوت هشتم‪ :‬صدقه‪ ،‬بل را دور مي‌نمايد‪175...........‬‬
‫ياقوت نهم‪ :‬روحيه‌‌ي خوبي داشته باش؛ زيرا جهان‪،‬‬
‫خوب و زيباست‪177.........................................‬‬
‫ياقوت دهم‪ :‬زني كه رشادت مي‌آفريند‪179.............‬‬
‫‪8‬ـ گوهرها‪181........................................‬‬
‫‪9‬‬ ‫فهرست مطالب‬

‫مگذران‪183.................‬‬‫گوهر اول‪ :‬وقتت را بيهوده‬


‫گوهر دوم‪ :‬سعادت را با پول نمي‌توان خريد ‪185.......‬‬
‫گوهر سوم‪ :‬عجله و شتاب‪ ،‬زمينه‌‌ي ‌بدبختي است‪...‬‬
‫‪187‬‬
‫ندارد‪189.....‬‬ ‫چهارم‪ :‬بازي ثروت‌اندوزي‪ ،‬پاياني‬ ‫گوهر‬
‫پنجم‪ :‬بيكاري‪ ،‬زشتي مي‌آفريند‪191...............‬‬ ‫گوهر‬
‫ششم‪ :‬خانه‌اي بدون غوغا و خشم و رنج‪193. . .‬‬ ‫گوهر‬
‫هفتم‪ :‬پاكدامني و حيا به زيبايي زن مي‌افزايد ‪.‬‬ ‫گوهر‬
‫‪195‬‬
‫مي‌گرداند‪197. . .‬‬ ‫گوهر هشتم‪ :‬خداوند‪ ،‬گم‌شده را باز‬
‫گوهر نهم‪ :‬سخني كه در زمان و مكان مي‌پيچد‪199...‬‬
‫گوهر دهم‪ :‬دلهايي كه مشتاق بهشتند‪201...............‬‬
‫‪9‬ـ انگشترها‪203.....................................‬‬
‫انگشتر اول‪ :‬ايمان به سرنوشت خوب و بد‪205.......‬‬
‫انگشتر دوم‪ :‬بهترين كارها‪ ،‬ميانه‌ترين آنها است‪208. .‬‬
‫انگشتر سوم‪ :‬بدشگوني‪ ،‬غم و ناراحتي مي‌آورد‪209..‬‬
‫انگشتر چهارم‪ :‬از اظهار ناخوشي بپرهيز‪211...........‬‬
‫انگشتر پنجم‪ :‬علت بيشتر مشكلت‪ ،‬مسايل پيش‌ پا‬
‫افتاده‌اي هستند‪213...................................... ....‬‬
‫انگشتر ششم‪ :‬شگرد كنترل زبان‪215...................‬‬
‫انگشتر هفتم‪ :‬بوسيله‌‌ي نماز با اضطراب مبارزه كن‬
‫‪217‬‬
‫موفق‪220..........‬‬ ‫انگشتر هشتم‪ :‬نصيحت‌هاي يك زن‬
‫انگشتر نهم‪ :‬كسي كه با خدا‪ ،‬انس نگيرد‪ ،‬هرگز با‬
‫چيز ديگري انس و الفت نخواهد گرفت‪222............‬‬
‫انگشتر دهم‪ :‬ذات‌النطاقين (صاحب دوکمربند)‪224....‬‬
‫‪10‬ـ مرواريدها‪227...................................‬‬
‫مرواريد اول‪ :‬عزيزترين دوست كجاست؟‪229.........‬‬
‫مرواريد دوم‪ :‬سعادت‪ ،‬به فقر و ثروت بستگي ندارد‬
‫‪231.................................... .........................‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪10‬‬

‫مرواريد سوم‪ :‬آيا خداوند‪ ،‬بيش از ديگران سزاوار‬


‫قدرداني و شكر‌گزاري نيست؟‪233.......................‬‬
‫مرواريد چهارم‪ :‬زن خوشبخت‪ ،‬اطرافيانش را‬
‫خوشبخت مي‌كند‪235................................... .....‬‬
‫مرواريد پنجم‪ :‬آرامش داشته باش‪ ،‬زيرا هر چيز‪ ،‬به‬
‫تقدير و قضاي الهي‪ ،‬انجام مي‌شود‪237.................‬‬
‫مرواريد ششم‪ :‬ام‌عماره‪ ،‬سخن مي‌گويد‪239..........‬‬
‫مرواريد هفتم‪ :‬نيكي به ديگران‪ ،‬غم‌ها را از بين‬
‫مي‌برد‪241....................................... ..............‬‬
‫مرواريد هشتم‪ :‬زيان‌هايت را به سود تبديل كن‪243...‬‬
‫مرواريد نهم‪ :‬وفا‪ ،‬ارزشمند است؛ پس وفاداران‬
‫كجايند؟‪245................................................... .‬‬
‫مرواريد دهم‪ :‬جديت‪ ،‬جديت و باز هم جديت‪247......‬‬
‫‪11‬ـ مرجان‌ها‪249.....................................‬‬
‫مرجان اول‪ :‬با خودت‪ ،‬از موضع شجاعت‪ ،‬سخن‬
‫بگو‪251......................................... ................‬‬
‫مرجان دوم‪ :‬خواهرم! بپرهيز‪253.........................‬‬
‫مرجان سوم‪ :‬سپاسگزاري از كسي كه به تو نيكي‬
‫كرده‪ ،‬واجب است‪254......................................‬‬
‫مرجان چهارم‪ :‬روح‪ ،‬بايد بيشتر ازجسم مورد توجه‬
‫باشد‪256................................. ......................‬‬
‫مرجان پنجم‪ :‬خواهرم! گذشته و آينده را بگذار و به‬
‫حال مشغول شو‪258..................... ...................‬‬
‫مرجان ششم‪ :‬مصيبت‌ها‪ ،‬گنج‌هاي خوبي هستند‪260. .‬‬
‫مرجان هفتم‪ :‬خواهرم! به اهل زمين رحم كن؛‬
‫خدايي كه در آسمان است‪ ،‬بر تو رحم مي‌كند‪262....‬‬
‫مرجان هشتم‪ :‬دنياي زيبا را فقط انسان‌هاي‬
‫خوش‌بين مي‌بينند‪264.......................................‬‬
‫مرجان نهم‪ :‬در راحتي و آسايش‪ ،‬خدا را بشناس؛ او‬
‫تو را به هنگام سختي مي‌شناسد‪266....................‬‬
‫‪11‬‬ ‫فهرست مطالب‬

‫بود ‪268‬‬ ‫مرجان دهم‪ :‬زني كه مهريه‌اش از همه بيشتر‬


‫‪12‬ـ الماس‌ها‪271.....................................‬‬
‫الماس اول‪ :‬كليد‌هاي موفقيت‪273........................‬‬
‫الماس دوم‪ :‬بعد از رنج بردن‪ ،‬لذت پيروزي مي‌آيد‪. .‬‬
‫‪274‬‬
‫الماس سوم‪ :‬پريشاني‪ ،‬ذهن و جسم را عذاب‬
‫مي‌دهد‪276........................ ............................‬‬
‫الماس چهارم‪ :‬كار پسنديده‪ ،‬راز سعادت توست ‪278.‬‬
‫الماس پنجم‪ :‬قوت و قدرت‪ ،‬در دل است؛ نه‬
‫درجسم‪279...................................................‬‬
‫الماس ششم‪ :‬زن بزرگ‌منش‪ ،‬جهنم مصيبت‌ها را به‬
‫بهشت تبديل مي‌كند‪281.......................... ............‬‬
‫شوي‪283...‬‬ ‫الماس هفتم‪ :‬خواهرم! صبر كن تا موفق‬
‫الماس هشتم‪ :‬در بحران‌ها‪ ،‬كسي جز خدا نداريم ‪284‬‬
‫الماس نهم‪ :‬چه كسي درمانده را اجابت مي‌كند‪،‬‬
‫وقتي او را بخواند؟‪286.....................................‬‬
‫الماس دهم‪ :‬انسان بخيل‪ ،‬در واقع در حق خود بخل‬
‫مي‌ورزد‪288................................. ..................‬‬
‫‪13‬ـ درها (مرواريد‌ها)‪291..........................‬‬
‫ر اول‪ :‬تو‪ ،‬مسلماني و شرقي و غربي نيستي‪293.. .‬‬ ‫دّ‬
‫ر دوم‪ :‬غم‌ها را فراموش كن و دست به كار شو‪295‬‬ ‫دّ‬
‫دّر سوم‪ :‬نكاتي كه به تو‪ ،‬در رسيدن به سعادت‬
‫كمك مي‌كند‪297.............................. ................‬‬
‫ر چهارم‪ :‬رابطه‌ات را با خدا برقرار كن‪299...........‬‬ ‫دّ‬
‫دّر پنجم‪ :‬هيچ كسي‪ ،‬خوشبخت‌تر از مؤمنان نيست ‪.‬‬
‫‪300‬‬
‫زياده‌روي‪302.......‬‬ ‫ششم‪ :‬زندگي بدون اسراف و‬ ‫دّر‬
‫هفتم‪ :‬كار نيك‪ ،‬آرامش‌ خاطر مي‌آورد‪304..........‬‬ ‫دّر‬
‫هشتم‪ :‬خداوند‪ ،‬ما را از هر مشكلي مي‌رهاند ‪306.‬‬ ‫دّر‬
‫نهم‪ :‬خواهرم! از غفلت بپرهيز‪308...................‬‬ ‫دّر‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪12‬‬

‫بزن‪310........................‬‬ ‫دّر دهم‪ :‬به زندگي‪ ،‬لبخند‬


‫پايان‪312.......................... .............................‬‬
‫‪13‬‬ ‫مقدمه‬

‫مقدمه‬
‫الحمد لله رب العالمين‪ ،‬والصلوة‬
‫والسلم علي رسول‌الله و علي آله و صحبه‬
‫و من واله‪ ،‬و بعد‪:‬‬
‫اين كتاب‪ ،‬زنان را فرا مي‌خواند تا در سايه‌ي‬
‫دين و در پرتو لطف الهي و نعمت‌هايي كه خداوند‬
‫به آنان‪ ،‬عطا نموده‪ ،‬شاد و خوشبخت باشند؛ اين‬
‫كتاب‪ ،‬لبخند اميد‪ ،‬نسيم آرزو و طلوع خورشيد‬
‫شادي‪ ،‬براي هر آن كسي است كه غم و اندوه بر او‬
‫سايه افكنده و دلش به تنگ آمده است؛ اين كتاب‪،‬‬
‫او را صدا مي‌زند كه خواهرم منتظر گشايش و راه‬
‫حل باش و بدان كه بعد از سختي آساني خواهد‬
‫آمد؛ بنابراين چشم به راه آن باش‪ .‬اين كتاب‪،‬‬
‫خطاب به عقل و قلب و روح پاك او مي‌گويد‪:‬‬
‫خواهرم! به اميد پاداش الهي صبر و استقامت نما‪،‬‬
‫نااميد مشو و خوش‌بين باش؛ زيرا خداوند با تو‬
‫است‪ ،‬و خدا تو را كافي است و او‪ ،‬ياور و نگهبان و‬
‫حافظ تو مي‌باشد‪.‬‬
‫خواهرم! اين كتاب را بخوان؛ زيرا در آن آيات‬
‫روشن الهي‪ ،‬احاديث راستين نبوي‪ ،‬داستانهاي‬
‫الهام‌بخش‪ ،‬اشعار مؤثر و انديشه درست و‬
‫تجربه‌‌هاي مفيد گنجانده شده است؛ اين دفتر را‬
‫بخوان تا غم و اندوه و كابوس ترس و اضطراب را‬
‫از وجودت بيرون براند؛ آري اين ديوان را مطالعه‬
‫كن تا تو را براي تميز‌كردن حافظه‌ات از اوهام و‬
‫وسوسه‌هاي انباشته در آن ياري نمايد و تو را به‬
‫بوستان سعادت و محبت و ديار ايمان و باغهاي‬
‫شادي و سرور راهنمايي كند؛ اميد است خداوند‪ ،‬تو‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪14‬‬

‫را در هر دو جهان خوشبخت گرداند؛ بي‌گمان او‪،‬‬


‫بخشنده و بزرگوار است‪.‬‬
‫خواهرم! ايــن كتاب‪ ،‬گنجنينه‌ي زيورآﻻت زيبايــي‬
‫اسـت كـه آن را بـه تـو تقديـم مي‌كنـم تـا خود را بـا آن‬
‫آراسـته نمايـي‪ ،‬زيورآﻻت و آراينده‌هايـي كـه از طل و‬
‫نقره‪ ،‬زيباتر و درخشان‌ترند‪ .‬عناوين اين كتاب را به‬
‫اســـــــم زيورآﻻت وآراينده‌ـــــــها نامگذاري كردم‪:‬‬
‫شمش ‌ها‪ ،‬گردن‌بندها‪ ،‬مرواريدها‪ ،‬مرجان ‌ها‪ ،‬و دُّرها‪،‬‬
‫جواهــر‪ ،‬انگشترهــا‪ ،‬الماس ـ‌ها‪ ،‬زبرجدهــا‪ ،‬ياقوت‌ــها‪،‬‬
‫صدف‌ها‪ ،‬لؤ‌لؤ‌ها‪ ،‬زمّردها و زرها‪.‬‬
‫آري! با وجود اين كتاب‪ ،‬ديگر نيازي نيست‬
‫زيورآﻻت و آراستني‌هاي دنيوي و مدهاي بي‌ارزش‬
‫را به تن نمايي؛ از اينرو خود را با اين زيور آراسته‬
‫كن و آن را در جشنواره‌ي زندگي به تن نما و‬
‫خويش را در مراسم شادي دنيا و عيدهاي سرور‪ ،‬با‬
‫آن آراسته ساز تا به خواست خدا خوشبخترين زن‬
‫دنيا شوي‪.‬‬
‫د‬
‫بل جمــان و ل عقـ ٍ‬ ‫ياأسعد الناس في‬
‫و ل ذهـب‬ ‫دين وفي أدب‬
‫كالغيث كالفجر‬ ‫بـل بالتسـابيح‬
‫كالشراق كالسحب‬ ‫كالبشري مرتلة‬
‫ة بين‬ ‫فـي فكر ٍ‬ ‫في سجدة‪ ،‬في دعاءٍ‬
‫نور‌اللوح و الكتب‬ ‫في مراقبة‬
‫رسـول ربّك للرومـان‬ ‫في ومضة من‬
‫و العرب‬ ‫سناءالغار جاد بها‬
‫في قلبك الطاهر‬ ‫فأنــت أسعد كل ‌‬
‫المعمور بالقرب‬ ‫العالـمين بمـا‬
‫‪15‬‬ ‫مقدمه‬

‫ترجمه‪« :‬اي كسي كه در پرتو دين و ادب‬


‫ن آنكه مرواريد و‬‫خوشبخت ترين مردم هستي‪ ،‬بدو ‌‬
‫گردن‌بند و طل داشته باشي‪.‬‬
‫چه نيكوست تسبيح مانند باران و سپيده‌دم و‬
‫مانند طلوع و ابر زيبا و درخشان است‪.‬‬
‫در سجده و در دعا و مراقبت و در انديشيدن‬
‫بين لوح وكتاب‪.‬‬
‫فرستاده ی پروردگارت كه براي عرب و روم و‬
‫همه فرستاده شده است‪ ،‬بسيار زيبا در روزنه‌ي‬
‫درخشان غار به دعا و نيايش پرداخت‪.‬‬
‫تو‪ ،‬به خاطر قلب پاكت كه با عبادت آباد و خرم‬
‫است‪ ،‬خوشبخت ترين فرد دنيا هستي»‪.‬‬
‫راز سعادت تو در صفاي معرفت و فرهنگت‬
‫نهفته است؛ اما بدان كه صفاي معرفت و ارتقاي‬
‫فرهنگ با داستان‌هاي خيالي و رمان‌ها كه خواننده‬
‫را از حقيقت و واقعيت او جدا مي‌كند و به‬
‫مكان‌هاي دوري مي‌برد‪ ،‬به دست نخواهد آمد؛ شايد‬
‫خيالهاي زيبايي بيابي و در اوهام مست‌كننده‬
‫مدهوش شوي‪ ،‬اما نتيجه‌اش شكست و از دست‬
‫دادن شخصيت و گرفتار شدن به غم و اندوه‬
‫هلكت‌بار است‪ ،‬بلكه نتايج خطرناك‌تري به دنبال‬
‫خواهد داشت‪ .‬مانند داستان‌هاي (آگاتا كريستي) كه‬
‫مكر و فريب و جنايت و چپاول را آموزش مي‌دهد‪.‬‬
‫من‪ ،‬مجموعه كتابهاي (داستانهاي زيباي دنيا) را‬
‫خوانده‌ام‪ .‬اين مجموعه‪ ،‬ترجمه‌ي داستانهاي منتخب‬
‫و جذابي است كه جايزه نوبل را به خود اختصاص‬
‫داده‌اند‪ .‬بنده‌ پس از مطالعه‌ي اين‬
‫مجموعه‪،‬مشاهده كردم كه اشتباهات بزرگ و‬
‫حماقتهاي زيادي در آن وجود دارد‪ .‬شايد در بعضي‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪16‬‬

‫از داستانهاي زيباي دنيا از نظر هنر داستان‌نويسي‬


‫حكايتهاي خوبي باشد؛ مانند حكايت (پيرمرد و دريا)‬
‫اثرارنست همنگواي و يا داستانهاي كه از زشتي و‬
‫انحطاط اخلقي و ياوه‌گويي ادبي خالي هستند‪.‬‬
‫شايسته است هر زن مؤمن و درستكاري از‬
‫گنجينه‌ي داستانهاي درست استفاده كند و آن را‬
‫مورد مطالعه قرار دهد؛ مانند كتابهاي طنطاوي‪،‬‬
‫گيلني‪ ،‬منفلوطي و رافعي و امثال اينها كه داراي‬
‫پاكيزگي‪ ،‬وجدان بيدار و پيام بيدار‌گر هستند؛ اين‬
‫مطلب را از آن جهت بيان كردم كه كوشيده‌ام تا‬
‫م انحراف و سخنان‬ ‫كتابم‪ ،‬از مفاهيم بيگانه و س ّ‬
‫بي‌فايده‪ ،‬خالي و پاك باشد‪ ،‬زيرا بسيارند كساني‌‌كه‬
‫قرباني گفتار و مقاله‌اي شده‌اند و يا كشته‌ي يك‬
‫حكايت هستند‪.‬‬
‫به هر حال هيچ داستاني زيباتر و بهتر از‬
‫داستانهايي نيست كه خداوند در كتاب خود و پيامبر‬
‫در سنت خويش بيان كرده‌اند همچنين تاريخ زرين‬
‫خلفا و علما و صالحان‪ ،‬بهترين داستانها هستند‪.‬‬
‫پس خواهرم! به اميد خدا حركت كن‪ ،‬زيرا تو‬
‫در پرتو دين و هدايت و عقيده و ميراث علمي و‬
‫اسلمي خوشبخت و سعادتمند هستي‪.‬‬
‫عائض القرني‬
‫نگين‌هاي درخشان‬
‫‪19‬‬ ‫نگین های درخشان‬

‫آفرين بر تو‬

‫آفرين بر تو … اي خواهر نماز‌گزار و روزه‌دار‬


‫و عبادت‌گزار و فروتن‪.‬‬
‫آفرين بر تو … اي خواهر با حجاب و متين و‬
‫با وقار ‪.‬‬
‫آفرين بر تو … اي خواهر وفادار و امانت‌دار‬
‫و راستگو‪.‬‬
‫آفرين بر تو … اي خواهر صبور و شكيبا و‬
‫توبه‌كننده و باز‌گشته به راه خدا‪.‬‬
‫آفرين بر تو … اي خواهر شكرگزار و‬
‫مشغول و دعا و آفرين بر تو اي خواهر بيدار‪.‬‬
‫آفرين بر تو … اي خواهري كه آسيه و مريم‬
‫و خديجه را الگوي خويش قرار دادي‪.‬‬
‫آفرين بر تو … اي مربّي قهرمانان و اي‬
‫سازنده‌ي مردان‪.‬‬
‫آفرين بر تو … اي پاسدار ارزشها و حافظ‬
‫آرمان‌ها‪.‬‬
‫آفرين بر تو … اي خواهر با‌غيرت و اي آنكه‬
‫از كارهاي حرام دوري مي‌نمايي‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪20‬‬

‫آري…!‬
‫لبخند زيبايت كه پيام‌آور محبت و دوستي‬
‫است… آري‪.‬‬
‫سخن زيبايت كه پايه‌گذار دوستي‌هاي مشروع و‬
‫ديني است و كينه‌ها را از ميان مي‌برد… آري‪.‬‬
‫صدقه‌اي كه به بينوايي مي‌بخشي و او را شاد‬
‫مي‌كني و شكم گرسنه‌اي را سير مي‌نمايي… آري‪.‬‬
‫نشستن براي تلوت وتدبّر در قرآن و انديشيدن‬
‫براي عمل به آن و توبه نمودن و طلب آمرزش…‬
‫آري‪.‬‬
‫كثرت ذكر و استغفار‪ ،‬دعاي هميشگي و توبه‬
‫نمودن… آري‪.‬‬
‫تربيت فرزندان بر اساس دين و آموختن سنّت به‬
‫آنها و راهنمايي آنها به آنچه برايشان مفيد است…‬
‫آري‪.‬‬
‫وقار و حجابي كه خدا به آن فرمان داده است و‬
‫راه حفظ و صيانت آبروست… آري‪.‬‬
‫همنشيني و همراهي با زنان خوب كه از خدا‬
‫مي‌ترسند و دين را دوست دارند و به ارزشها‬
‫احترام مي‌گذارند… آري‪.‬‬
‫نيكي به پدر و مادر ‪،‬صله رحم گراميداشت‬
‫همسايه و سرپرستي از يتيمان… آري‪.‬‬
‫مطالعه مفيد و خواندن سودمند و استفاده‬
‫ازكتاب مفيد و خوب… آري‪.‬‬
‫‪21‬‬ ‫نگین های درخشان‬

‫نه…!‬
‫تلف‌‌كردن عمر با كارهاي بيهوده و بي‌ارزش‪،‬‬
‫انتقام‌جويي و جّرو‌بحث بي‌فايده… نه‪.‬‬
‫جمع‌آوري مال و ثروت به قيمت از دست‌دادن‬
‫سلمتي و سعادت و خواب و آرامش… نه‪.‬‬
‫فرو‌رفتن در لذّت‌ها و فراهم‌كردن هر آنچه دل‬
‫مي‌خواهد… نه‪.‬‬
‫ضايع‌كردن اوقات با افراد بيكار‪،‬و گذراندن‬
‫بيهوده‌ي لحظه‌ها‌ي زندگي… نه‪.‬‬
‫تنبلي در نظافت خانه و مرتّب‌نكردن آن… نه‪.‬‬
‫نوشيدني‌هاي حرام و دود و سيگار و ساير‬
‫پليدي‌ها… نه‪.‬‬
‫يادآوري مصيبتي كه گذشته و فاجعه‌اي كه تمام‬
‫شده و اشتباهي كه سر‌زده است… نه‪.‬‬
‫فراموش‌كردن قيامت و غفلت از عمل براي‬
‫آخرت و نسيان سختي‌هاي پيش رو در سفر‬
‫آخرت… نه‪.‬‬
‫تلف‌‌كردن پول و دارايي در راه‌هاي حرام و‬
‫اسراف در انجام كارهاي جايز‪ ،‬و غفلت و كوتاهي‬
‫در عبادت… نه‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪22‬‬

‫شكوفه‌ها‬
‫ول‪ :‬به‌ياد داشته‌باش كه هر كس‬ ‫شكوفه‌ي ا ّ‬
‫از پروردگار‪ ،‬طلب آمرزش كند‪،‬خداوند‪،‬او را‬
‫مي‌آمرزد‪ ،‬و توبه هر كسي را كه توبه نمايد‪،‬‬
‫مي‌پذيرد و هر كس را كه بر‌گردد‪ ،‬قبول مي‌كند‪.‬‬
‫وم‪ :‬خواهرم! بر بينوايان و‬ ‫شكوفه‌ي د ّ‬
‫ضعيفان رحم كن و با آنان مهربان باش تا خوشبخت‬
‫گردي به مستمندان كمك نماي تا بهبود يابي و‬
‫نسبت به ديگران كينه و دشمني نورز تا راحت و‬
‫آسوده‌خاطر باشي‪.‬‬
‫وم‪ :‬خوش‌‌بين باش‪ ،‬زيرا خدا با‬ ‫شكوفه‌ي س ّ‬
‫تو است و فرشتگان برايت طلب آمرزش مي‌كنند و‬
‫بهشت در انتظار توست‪.‬‬
‫شكوفه‌ي چهارم‪ :‬خواهرم! با حسن‌ظن به‬
‫پروردگارت اشكهايت را پاك كن و با ياد‌آوري‬
‫نعمت‌هايي كه خداوند‪ ،‬به تو ارزاني نموده‪ ،‬غم‌ها را‬
‫از خود دور نما‪.‬‬
‫شكوفه‌ي پنجم‪ :‬خواهرم! گمان مبر كه كسي‬
‫در دنيا به همه‌ي خواسته‌هايش دست يافته و هيچگاه‬
‫صفاي زندگي‪ ،‬براي او تيره نشده است‪.‬‬
‫شكوفه‌ي ششم‪ :‬خواهرم! مانند درخت خرما‬
‫مت باش كه كسي را اذي ّت نمي‌كند و وقتي به‬ ‫بلنده ّ‬
‫سوي او سنگ مي‌اندازند‪ ،‬او در عوض خرما مي‌دهد‪.‬‬
‫شكوفه‌ي هفتم‪ :‬خواهرم! آيا شنيده‌اي كه غم‬
‫خوردن‪ ،‬چيز از دست‌رفته را باز‌آورده باشد و آيا‬
‫شنيده‌اي كه ناراحت‌شدن‪ ،‬اشتباه را درست كند؟!‬
‫پس چرا غم مي‌خوري و اندوهگين مي‌شوي؟!‬
‫‪23‬‬ ‫نگین های درخشان‬

‫شكوفه‌ي هشتـم‪ :‬منتظـر بل و مصـيبت مباش؛‬


‫بلكـه همواره بـه امني ّـت و سـلمتي و تندرسـتي چشـم‬
‫بدوز (ان‌شاءالله)‬
‫شكوفه‌ي نهم‪ :‬با عفو عمومي و بخشيدن‬
‫همه‌ي كساني كه به تو بدي كرده اند‪ ،‬آتش كينه و‬
‫حسد را در سينه‌ات خاموش كن‪.‬‬
‫شكوفه‌ي دهم‪ :‬خواهرم! غسل‪ ،‬وضو‪،‬‬
‫استفاده از عطر (در‌خانه)‪ ،‬مسواك‌كردن و نظم‪،‬‬
‫داروهاي مفيد و كارسازي براي رفع دلتنگي و‬
‫ناراحتي هستند‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪24‬‬

‫گل‌ها‬
‫ول‪ :‬خواهرم! مانند زنبور عسل باش كه‬ ‫گل ا ّ‬
‫بر گلهاي خوشبو و شاخه‌هاي سبز و تازه مي‌‌نشيند‪.‬‬
‫وم‪ :‬شما براي مطلع‌شدن از عيب‌هاي‬ ‫گل د ّ‬
‫مردم و جمع‌آوري اشتباهاتشان وقت نداري‪.‬‬
‫وم‪ :‬خواهرم! وقتي خدا با تو باشد از چه‬ ‫گل س ّ‬
‫كسي مي‌ترسي؟ و اگر خدا عليه تو باشد‪ ،‬به چه‬
‫كسي اميد داري؟!‬
‫گل چهارم‪ :‬آتش حسادت‪ ،‬جسم و تن را از‬
‫بين مي‌برد و مزاج آتشين و غيرت نا‌بجا‪ ،‬آتش زير‬
‫خاكستر است‪.‬‬
‫گل پنجم‪ :‬اگرامروز خوشبخت نشوي‪ ،‬بدان که‬
‫فردا در اختيار تو نيست‪.‬‬
‫گل ششم‪ :‬خودت را خيلي آرام از مجالس‬
‫جّرو بحث و ياوه‌گويي كنار بكش‪.‬‬
‫گل هفتم‪ :‬با اخلق خود‪ ،‬زيباتر از باغ باش‪.‬‬
‫گل هشتم‪ :‬خواهرم! خوبي كن كه به سبب آن‬
‫خوشبخت‌ترين فرد خواهي بود‪.‬‬
‫گل نهم‪ :‬آفريده‌ها را براي آفريننده بگذار و‬
‫حسود را بگذار تا بميرد و دشمن را فراموش كن‪.‬‬
‫گل دهم‪ :‬لذ ّت كار حرام بعدا ً به ندامت و‬
‫حسرت و عذاب تبديل خواهد شد‪.‬‬
‫شمش های طل‬
‫‪29‬‬ ‫شمش های طل‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫ول‪ :‬زني كه با خدا سخن‬


‫شمش ا ّ‬
‫گفت‪.‬‬

‫و لك الساعة التي‬ ‫ما مضي فات و‬


‫انت فيها‬ ‫مل غيب‬ ‫المؤ ّ‬
‫«آنچـه گذشـت تمام شد و رفت و آينده پنهان و‬
‫در عالم غيــــب اســــت و آنچــــه از آن تــــو اســــت‬
‫لحظه‌ايست كه در آن قرار داري»‪.‬‬
‫اگر به نصوص قرآن و سنت نگاه كني‪ ،‬مي‌بيني‬
‫كه خداوند‪ ،‬زن شايسته و مؤمن را ستوده است؛‬
‫خداوند متعال مي‌فرمايد‪:‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪ ‬‬
‫‪‬‬

‫‪ ‬‬
‫فرعون)‪.‬را مثال زده‬ ‫‪«‬و ‪‬خداوند براي مؤمنان زن‬
‫(تحريم‪11 :‬‬
‫است‪ ،‬آنگاه كه گفت‪ :‬پروردگارا! برايم خانه‌اي در‬
‫بهشت نزد خودت درست كن و مرا از فرعون و‬
‫كارهايش نجات بده‪ ،‬و مرا از قوم ستمگر برهان»‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪30‬‬

‫خواهرم! فكر كن كه چگونه خداوند آسيه رضي‬


‫الله عنها را الگو و نمونه‌اي زنده براي مردان و زنان‬
‫مؤمن قرار داده است‪.‬‬
‫آري!آسيه‪ ،‬نماد و الگوي آشكاري براي هر آن‬
‫كسي است كه مي‌خواهد در زندگي از آيين الهي‬
‫پيروي كند و به راه او رهنمود شود‪.‬‬
‫به راستي كه اين زن‪ ،‬چقدر عاقل و دانا بوده‬
‫است؛ او‪ ،‬همسايگي و جوار الهي را طلب نمود و‬
‫پيش از آنكه خانه را بخواهد‪ ،‬جوار و همسايگي الهي‬
‫را بر آن مقدّم نمود؛ او از فرعون ستمگر و كافر‬
‫اطاعت نكرد و زندگي در كاخ فرعون را با تمام‬
‫فريبندگي‌هايش نپذيرفت و خانه‌اي زيباتر و بهتر در‬
‫جوار پروردگار جهانيان را خواستار شد‪ ،‬آري! او‬
‫مي‌خواست در باغها و رودبار‌هاي بهشت در‬
‫جايگاهي زيبا نزد خداوند زندگي كند‪.‬‬
‫به‌راستي كه او زن بزرگي بود؛ زيرا صداقت و‬
‫همت واﻻيش‪ ،‬او را به جايي رسانيد كه سخن حق و‬
‫ايمان را آشكارا در مقابل همسر سركش و‬
‫ستمگرش بيان كرد‪ ،‬و بدين خاطر در راه خدا‬
‫شكنجه شد و در نهايت در جوار رحمت الهي قرار‬
‫گرفت و در بهشت برين سكني گزيد‪ .‬خداوند متعال‪،‬‬
‫او را براي زنان و مردان مؤمن‪ ،‬در تمام ادوار‬
‫تاريخ‪ ،‬الگو و سرمشق قرار داده و اين بانوي‬
‫بزرگوار را در كتاب خويش ستوده و اسم او را در‬
‫كتاب خود ثبت نموده و عمل او را مورد ستايش‬
‫قرار داده و شوهرش را كه از راه و آيين الهي‬
‫منحرف گشته بود‪ ،‬نكوهيده است‪.‬‬
‫‪31‬‬ ‫شمش های طل‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪32‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫وم‪ :‬خواهرم ثروت هنگفتي‬‫شمش د ّ‬


‫از‬
‫نعمت‌ها داري‪.‬‬

‫كلمحة الطرف إذا‬ ‫لطائف الله و إن‬


‫الطرف سجي‬ ‫طال المدي‬
‫«لطف الهي هر چند دير شده باشد‪ ،‬در يك‬
‫چشم به هم زدن فرا خواهد رسيد»‪.‬‬
‫خواهرم! بدان كه با سختي و دشواري‪ ،‬آساني و‬
‫آسايش است و بعد از اشك و اندوه لبخند مي‌آيد و‬
‫پس از شب‪ ،‬روز روشن فرا مي‌رسد و ابرهاي غم و‬
‫اندوه و تاريكي شب سياه غم و ناراحتي‪ ،‬بر‌طرف‬
‫مي‌گردد‪ ،‬مشكلت رفع مي‌شوند و نا‌بساماني‌ها به‬
‫فرمان الهي پايان مي‌يابند‪.‬‬
‫خواهرم! بدان كه به خاطر مصيبت‌ها و‬
‫نا‌گواري‌ها به تو پاداش مي‌رسد‪ ،‬اگر مادر هستي‪،‬‬
‫بدان كه اگر فرزندانت را درست تربيت كني‪ ،‬ياوران‬
‫و حامياني براي دين و اسلم خواهند بود و در نماز و‬
‫در دعاهاي سحر‌گاه‪ ،‬برايت دعا خواهند كرد؛ چه‬
‫نعمت بزرگي است كه تو مادر مهربان هستي و‬
‫همين افتخار و شرافت‪ ،‬براي تو و همه‌ي مادران‬
‫كافي است كه مادر محمد چنين پيشوايي بزرگ و‬
‫پيامبري بزرگوار را به بشريت تقديم نمود‪.‬‬
‫‪33‬‬ ‫شمش های طل‬

‫قت‬ ‫يدا ً بيضاء طو ّ‬ ‫و أهدت بنت وهب‬


‫الّرقابا‬ ‫للبرايا‬
‫«دختر وهب‪ ،‬يد بيضاء و احساني به جهانيان‬
‫هديه نمود كه همه را فرا گرفت»‪.‬‬
‫خواهرم! تو مي‌تواني با سخنان خوب و موعظه‬
‫ی نيكو و گفتگو‪ ،‬خواهرانت را از روي حكمت به راه‬
‫خدا دعوت دهي و آنها را با شيوه‌اي زيبا و رفتاري‬
‫درست به راه حق راهنمايي كني؛ زيرا زن‪ ،‬با رفتار‬
‫و كردار درست خود چنان در جامعه تأثير مي‌گذارد‬
‫كه سخنراني‌ها و درس‌ها و … نمي‌توانند چنان‬
‫تأثيري بگذارند؛ چه بسا زناني بوده‌اند كه در محله‌اي‬
‫زندگي نموده‌اند و مردم‪ ،‬از آنها دين و وقار و حجاب‬
‫و اخلق نيك و مهرباني با همسايگان و اطاعت از‬
‫شوهر را فرا‌گرفته‌اند و بدين سان سيرت و منش‬
‫پاك آنها‪ ،‬در جلسات به عنوان درس و موعظه بيان‬
‫مي‌شود و آنها را الگوهاي نيكو براي ساير‬
‫خواهرانشان مي‌گرداند‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪34‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬

‫وم‪ :‬همين افتخار كافي‬


‫شمش س ّ‬
‫است كه مسلماني‪.‬‬

‫فرجا فأين الله و القــدر؟!‬ ‫ً‬ ‫أتيأس أن تري‬


‫«آيا از اينكه گشايشي بيايد و مشكلت‪ ،‬حل‬
‫شوند‪ ،‬نا‌اميد هستي؟ پس خدا و تقدير كجاست؟!»‬
‫خواهرم! هر مصيبت و بليي كه در راه خدا به‬
‫تو مي‌رسد‪ ،‬به اميد خدا‪ ،‬كفّاره گناهانت خواهد بود؛‬
‫تو را مژده باد به آنچه در حديث آمده است كه‪« :‬هر‬
‫زني از پروردگارش اطاعت نمايد و نماز پنجگانه را‬
‫بخواند و از آبرو و عفّت خود صيانت كند‪ ،‬وارد‬
‫بهشت پروردگارش خواهد شد»‪ ،‬اينها كارهاي آساني‬
‫هستند براي كسي كه خدا به او توفيق دهد؛ پس‬
‫خواهرم! اين كارهاي بزرگ را انجام بده تا پروردگار‬
‫مهربان‪ ،‬تو را در هر دو جهان خوشبخت نمايد؛‬
‫همگام با شريعت الهي حركت كن و از كتاب خدا و‬
‫سنت پيامبرش پيروي نما؛ زيرا تو مسلمان هستي و‬
‫اين‪ ،‬شرافت و افتخاري بزرگ است‪ ،‬غير از تو‬
‫زناني هستند كه در كشورهاي كفر به‌دنيا آمده‌اند و‬
‫اينك يا يهودي هستند يا مسيحي و يا كمونيست و يا‬
‫داراي آيين‌هايي مي‌باشند كه با دين اسلم مخالف‬
‫ما خداوند‪ ،‬تو را مسلمان بر‌گزيده و تو را از‬
‫است؛ ا ّ‬
‫پيروان محمد و از پيروان عايشه و خديجه و‬
‫فاطمه رضي الله عنهن قرار داده است‪.‬‬
‫‪35‬‬ ‫شمش های طل‬

‫بر تو نمازهاي پنجگانه‌اي كه مي‌خواني‪ ،‬مبارك‬


‫باد؛ بر تو روزه گرفتن ماه رمضان و حج كعبه و‬
‫حجاب اسلمي خجسته باد؛ مبارك باد بر تو كه خدا‬
‫را به عنوان پروردگار و اسلم را به عنوان دين و‬
‫محمد را به عنوان پيامبر پذيرفته و پسنديده‌اي‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪36‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫شمش چهارم‪ :‬زن مؤمن و زن‬


‫كافر برابر نيستند‪.‬‬

‫ول يردّ عليك الغائب‬ ‫فما يدوم سرور ما‬


‫الحزن‬ ‫سررت به‬
‫«هيچ شادي و سروري‪ ،‬هر چند كه تو را شاد‬
‫كند‪ ،‬ادامه نخواهد يافت و غم و اندوه‪ ،‬چيز از دست‬
‫رفته را به تو باز نخواهد گرداند»‪.‬‬
‫خواهرم! اگر به يك پديده نگاه كني‪ ،‬مي‌تواني‬
‫خوشبخت و خرسند شوي؛ منظورم از پديده‪،‬‬
‫واقعيت و وضعيت زن مسلمان در كشور‌هاي‬
‫اسلمي و وضعيت زن كافر در كشور‌هاي كفر‬
‫است؛ زن مسلمان در كشور‌هاي اسلمي‪ ،‬با‌ايمان‪،‬‬
‫روزه‌دار‪ ،‬عبادت‌گزار‪ ،‬با‌حجاب‌‪ ،‬فرمانبردار شوهرو‬
‫پرهيزكار است و با‌همسايگان و فرزندان مهربان‬
‫مي‌باشد‪.‬لذا پاداش بزرگ و آرامش و رضامندي‬
‫خاطر‪ ،‬بر او مبارك باد؛ اما زن در سرزمين‌هاي كفر‪،‬‬
‫زني است بي‌حجاب‪ ،‬جاهل‪ ،‬بي‌ارزش مد‌پرست و‬
‫كاﻻيي كم‌ارزش كه در هر‌ جايي عرضه مي‌شود و‬
‫فاقد شرافت و حيثيت و ديانت مي‌باشد‪ .‬پس اي‬
‫خواهرم! سيماي زن مسلمان و سيماي زن غرب را‬
‫با هم مقايسه كن تا بداني كه تو بسي خوشبخت‌تر و‬
‫واﻻتر هستي‪:‬‬
‫‪37‬‬ ‫شمش های طل‬

‫‪‬‬
‫(آل‌عمران‪« )139:‬سست‬ ‫‪‬‬
‫نشويد و اندوهگين نگرديد و شما برتر هستيد‪ ،‬اگر‬
‫مؤمن باشيد»‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬ ‫‌‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪38‬‬

‫…‬ ‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫شمش پنجم‪ :‬تنبلي‪ ،‬برادر شكست‬


‫است‪.‬‬

‫و خير جليس في‬ ‫دنا‬


‫أعّز مكان في ال ّ‬
‫الزمان كتاب‬ ‫سرج سابح‬
‫«بهترين جا در دنيا‪ ،‬زين اسب زنده و تيز‌پا است‬
‫و بهترين همنشين‪ ،‬كتاب مي‌باشد»‪.‬‬
‫خواهرم! تو را توصيه مي‌كنم كه همواره كار كن‬
‫و به تنبلي و سستي تن مده و بيكار مباش‪ ،‬بلكه‬
‫برخيز و خانه يا كتابخانه‌ات را درست و مرتب كن و‬
‫وظيفه‌ات را انجام بده؛ يا نماز بخوان و يا قرآن‬
‫تلوت كن و يا به مطالعه‌ي كتاب مفيدي بپرداز و يا‬
‫به نوار مفيدي گوش بده يا با همسايگان و دوستانت‬
‫بنشين و با آنها در مورد كارهايي كه شما را به خدا‬
‫نزديك مي‌كند‪،‬گفتگو كن ‪ ،‬آن‌وقت است كه به ياري‬
‫خداوند‪ ،‬احساس سعادت و آرامش و شادي‬
‫مي‌كني… خواهرم! از بيكاري به شدت برحذر باش‬
‫و هرگز بيكار منشين؛ زيرا بيكاري باعث مي‌شود تا‬
‫غم‌ها‪ ،‬وسوسه‌ها و ترديد‌ها و ناراحتي‌ها‪ ،‬به تو هجوم‬
‫بياورند‪ .‬تنها چيزي كه اين موارد را بر‌طرف مي‌كند‪،‬‬
‫كار است‪.‬‬
‫خواهرم! به نظافت و ظاهر و زيبايي‌ات توجه‬
‫كن‪ ،‬خانه‌ات را عطرآگين نما‪ ،‬اتاقت را مرتّب كن و‬
‫رفتار و اخلقي خوب با شوهر و فرزندان و برادران‬
‫‪39‬‬ ‫شمش های طل‬

‫و خويشاوندان و دوستانت داشته باش؛ به نشان‬


‫رضامندي از آنها‪ ،‬لبخندي بزن و آنان را دوست بدار‪.‬‬
‫خواهرم! تو را از گناهان بر‌حذر مي‌دارم؛ زيرا‬
‫گناهان سبب اندوه و ناراحتي مي‌شوند‪ ،‬به خصوص‬
‫گناهاني كه در حوزه‌ي زنان زياد انجام مي‌گيرند؛ از‬
‫قبيل‪ :‬نگاه‌كردن به نا‌محرم‪ ،‬بي‌حجابي‪ ،‬تنها نشستن‬
‫با مرد بيگانه‪ ،‬نفرين كردن و ناسزا گفتن و غيبت‬
‫ديگران‪ ،‬ناسپاسي شوهر و احترام نگذاشتن به او؛‬
‫اينها گناهاني هستند كه زنان‪ ،‬به كثرت مرتكب‬
‫مي‌شوند مگر زناني كه خدا بر آنها رحم نموده و‬
‫آنان را از اين گناهان دور كرده است‪.‬‬
‫پس خواهرم! از اين گناهان كه سبب خشم‬
‫خداوند مي‌شوند بپرهيز و از خدا بترس و تقوي‬
‫الهي را پيشه كن زيرا تقواي الهي‪ ،‬ضامن سعادت و‬
‫خوشبختي تو است‪.‬‬

‫‌‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬


‫‌‬
‫‌‬
‫»‬ ‫‪«:‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪40‬‬

‫‪.‬‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫شمش ششم‪ :‬تو به آنچه داري‪ ،‬از‬


‫ميليون‌ها زن بالتر هستي‪.‬‬

‫ن بـه القـوام‬ ‫وظ ّ‬ ‫من أغلق‬ ‫سيكفيك ع ّ‬


‫مــر‬‫خبز مق ّ‬ ‫الباب دونه‬
‫«يك قرص نان برشته‪ ،‬تو را از كسي كه درش‬
‫را مي‌بندد و مردم در مورد او فكرها مي‌كنند‪ ،‬بي‌نياز‬
‫مي‌سازد»‪.‬‬
‫خواهرم! به تمام دنيا فكر كن؛ آيا نمي‌بيني كه‬
‫هزاران انسان‪ ،‬سالهاست كه بر بستر بيماري افتاده‬
‫و از پا در آمده و روي تخت‌هاي سفيد بيمارستان‬
‫خوابيده‌اند؟ آيا هزاران نفر پشت ميله‌هاي زندان‬
‫نيستند كه زندان‪ ،‬صفاي زندگي را براي آنان تيره‬
‫نموده است؟ آيا نمي‌بيني كه افراد زيادي عقل و‬
‫درك خود را از دست داده و ديوانه شده و در‬
‫تيمارستان‌‌ها و بيمارستان‌ها‪ ،‬افتاده و بستري‬
‫شده‌اند؟‬
‫آيا فقرا و مستمنداني نيستند كه در خيمه‌هاي‬
‫پاره‌پاره و كوخ‌ها زندگي مي‌كنند و تكّه ناني گيرشان‬
‫نمي‌آيد؟‬
‫آيا زناني را نديده‌ايد كه در يك حادثه‪ ،‬همه‌ي‬
‫فرزندانشان را از دست داده و يا دست و پايشان‬
‫قطع شده يا ديوانه گشته و عقل خود را از دست‬
‫داده و يا به سرطان مبتل شده‌اند در حالي كه تو‪،‬‬
‫تندرست و سلمت و آسوده خاطر هستي؟ پس‬
‫خداوند را به خاطر نعمت‌هايش ستايش كن‪،‬و وقتت‬
‫‪41‬‬ ‫شمش های طل‬

‫را در نارضايتي خدا از قبيل‪ :‬نشستن به پاي كانال‌ها‬


‫و برنامه‌هاي مبتذل و ضد اخلقي ماهواره‌‌اي ضايع‬
‫مكن‪ ،‬برنامه‌هايي كه قلب را بيمار و جسم را تنبل‬
‫مي‌كنند و انسان را از انجام وظيفه‌اش باز مي‌دارند‪.‬‬
‫خواهرم! فقط از برنامه‌هاي مفيد تلويزيوني‬
‫استفاده كن مانند گوش دادن به سخنراني‪ ،‬دنبال‬
‫كردن برنامه‌هاي پزشكي مفيد و يا اخباري كه براي‬
‫هر زن و مرد مسلمان مهم است؛ از تماشاي‬
‫برنامه‌هاي بي‌ارزش بپرهيز؛ زيرا برنامه‌هاي مبتذل و‬
‫ضد اخلقي‪ ،‬حيا و وقار و ديانت را از بين مي‌برند‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪42‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫شمش هفتم‪ :‬براي خودت كاخي در‬


‫بهشت بساز‪.‬‬

‫و لو أني قنعت لكنت‬ ‫أطعت مطامعي‬


‫حّرا‬ ‫فاستعبدتني‬
‫«از اميال و آرزوهايم پيروي كردم؛ پس اميال و‬
‫آرزوهايم‪ ،‬مرا برده خويش كرد و اگر قناعت‬
‫مي‌ورزيدم‪ ،‬آزاد مي‌بودم»‪.‬‬
‫خواهرم! نگاه كن كه نسلهاي زيادي از دنيا‬
‫رفته‌اند؛ آيا آنها‪ ،‬ثروت و دارايي‪ ،‬كاخ‌ها و مقام و‬
‫جايگاهشان را همراه خود برده‌اند؟ آيا آنان به همراه‬
‫طلها و نقره‌هايشان دفن شده‌اند؟ آيا به همراه‬
‫ماشين‌ها و هواپيما‌هاي خود به جهان آخرت رفته‌اند؟‬
‫خير…! حتي لباس و پوشاكشان را از تنشان‬
‫درآورده‌اند و آنها را فقط با كفن‪ ،‬در قبر گذاشته‌اند!‬
‫از هر يك از آنها در قبر پرسيده شده كه پروردگارت‬
‫كيست؟ پيامبرت كيست؟ و دينت چيست؟ پس‬
‫خواهرم! خودت را براي آن روز آماده كن و براي‬
‫كاﻻ و ثروت دنيا تأسف و غم مخور؛ زيرا دارايي و‬
‫ثروت دنيا‪ ،‬از بين رفتني و كم ارزش است و تنها‬
‫چيزي كه باقي مي‌ماند‪ ،‬عمل صالح مي‌باشد‪.‬‬
‫خداوند متعال مي‌فرمايد‪:‬‬
‫‪43‬‬ ‫شمش های طل‬

‫‪‬‬

‫(نحل‪)97 :‬‬ ‫‪‬‬


‫«هر مرد و زني از شما كار شايسته بكند در حالي‬
‫كه مؤمن باشد‪ ،‬به او زندگي پاكيزه‌اي مي‌بخشيم و‬
‫پاداش كارهايي را كه مي‌كرده‌اند به بهترين صورت‬
‫مي‌دهيم»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬


‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪44‬‬

‫!‬ ‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫شمش هشتم‪ :‬قلب خود را با‬


‫دستان خودت تكّه پاره مكن‪.‬‬

‫مما يهان به الكرام‬ ‫إن كان عندك يا‬


‫فهاتـها!‬ ‫زمان بقيّة‬
‫«اي روزگار! اگر در تو چيزي باقي مانده از‬
‫آنچه كه بزرگان با آن خوار مي‌گردند‪ ،‬پس آن را‬
‫بياور!»‬
‫خواهرم! از خواندن مجله‌هاي فاسد و نگاه‬
‫كردن به عكسهاي عريان و مطالعه‌ي مكاتب و‬
‫ديدگاههاي منحرف و كتابهاي الحادي و داستان‌هاي‬
‫بي‌ارزش و غير اخلقي بپرهيز و وقت خود را با‬
‫چنين چيزهايي ضايع مكن و بلكه از مجله‌هاي‬
‫اسلمي و كتابهاي مفيد و نشريات سازنده و‬
‫مقاﻻتي كه براي دنيا و آخرت انسان مفيد است‪،‬‬
‫استفاده نما‪ .‬زيرا بعضي از كتابها‪ ،‬ترديدها و شبهاتي‬
‫در ذهن ايجاد مي‌كنند و انسان را به انحراف‬
‫مي‌كشانند؛ انحراف و ترديد‪ ،‬از پيامدهاي فرهنگ‬
‫منحرف بي‌بندوباري است كه از دنياي كفر به ما‬
‫هجوم آورده و كشورهاي اسلمي را درنورديده‬
‫است‪.‬‬
‫خواهرم! بدان كه كليدهاي غيب‪ ،‬نزد خداست و‬
‫خداوند‪ ‌،‬غم و اندوه را دور مي‌نمايد‪ ،‬از اين رو‬
‫‪45‬‬ ‫شمش های طل‬

‫پيوسته به درگاه او دست دعا و تضّرع را دراز كن و‬


‫هميشه اين دعا را بر زبان بياور‪(:‬اللهم إنّي أعوذ‬
‫م و الحزن‪ ،‬و أعوذ بك من العجز‬ ‫بك من اله ّ‬
‫و الكسل‪ ،‬و أعوذ بك من البخل و الجبن‪ ،‬و‬
‫أعوذ بك من غلبة الدين و قهر الرجال) يعني‪:‬‬
‫«بار خدايا! من از غم واندوه و از ناتواني و تنبلي و‬
‫از بخل و بزدلي و از سنگيني بدهي و غلبه‌ي‬
‫طلبكاران به تو پناه مي‌برم»‪.‬‬
‫هر‌گاه اين دعا را زياد تكرار نمايي و در معاني‬
‫آن بينديشي‪ ،‬خداوند‪ ،‬غم و اندوه تو را بر‌طرف‬
‫مي‌سازد‪.‬‬

‫‌‬ ‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪46‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‌‬

‫شمش نهم‪ :‬تو با پروردگاري داد‬


‫وستد مي‌كني كه بزرگوار و‬
‫مهربان است‪.‬‬

‫ستجمعنا في ظ ّ‬
‫ل‬ ‫ل الليالي بعد‬‫لع ّ‬
‫تلك المآلف‬ ‫شحط من النّوي‬
‫«شايد گذر شب و روز ما را بعد از جدايي‪ ،‬در‬
‫زير سايه ی دلپذير آن چيزهاي دوست داشتني‪ ،‬گرد‬
‫هم بياورد»‪.‬‬
‫خواهرم! تو را مژده باد؛ زيرا خداوند برايت‬
‫پاداش بزرگي آماده كرده است؛ چنانچه مي‌فرمايد‪:‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫(آل عمران‪)195 :‬‬ ‫‪‬‬


‫«پرودگارشان آنان را اجابت نمود كه من عمل هيچ‬
‫مرد و زن عمل‌كننده‌اي را ضايع نمي‌كنم»‪.‬‬
‫خداوند همان‌گونه كه به مردان وعده داده‪ ،‬به‬
‫زنان هم وعده داده است‪ ،‬همان‌طور كه مردان را‬
‫ستوده‪ ،‬زنان را نيز ستوده است؛ چنانچه مي‌فرمايد‪:‬‬

‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪47‬‬ ‫شمش های طل‬

‫‪( ‬احزاب‪:‬‬ ‫‪ ‬‬


‫‪« )35‬مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان‬
‫مؤمن…»‪.‬‬
‫اين آيه نشان مي‌دهد كه تو‪ ،‬همچون مردان‬
‫عضوي از جامعه هستي و پاداشت‪ ،‬نزد خداوند‬
‫محفوظ مي‌باشد‪ .‬لذا با كارهاي خوبي كه در خانه و‬
‫جامعه انجام مي‌دهي‪ ،‬به رضامندي خدا دست‬
‫خواهي يافت؛ پس بهترين الگو و چراغي روشن بر‬
‫فراز راه فرزندان امت خويش و نمونه‌اي واﻻ براي‬
‫آنان باش و زندگي آسيه‪ ،‬مريم خديجه‪ ،‬عايشه و‬
‫اسماء و فاطمه رضي الله عنهن را الگوي خويش‬
‫قرار بده؛ زيرا اينها‪ ،‬زنان منتخب‪ ،‬برجسته‪ ،‬پاكيزه‪،‬‬
‫مؤمن‪ ،‬عبادت‌گزار و روزه دار بوده‌اند؛ تو نيز‬
‫اين‌چنين باش و بر شيوه‌ي آنان حركت كن و سيرت‬
‫و زندگي‌نامه ی آنان را مطالعه نما تا به خير و‬
‫آرامش دست يابي‪.‬‬

‫!‬ ‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪48‬‬

‫در خشش نور‪ :‬آيا سپيده‌دم نزديك نيست؟‬

‫شمش دهم‪ :‬به هر حال تو فايده‬


‫برده‌اي‪.‬‬

‫هل عاند الدهر إل‬ ‫قل للذي بصروف‬


‫من له خطر؟!‬ ‫الدهر عيّرنا‬
‫«به كسي كه به خاطر چرخ روزگار به ما طعنه‬
‫مي‌زنـد‪ ،‬بگـو‪ :‬آيـا روزگار‪ ،‬جـز بـا افراد مهـم بـا كسـي‬
‫ديگر درافتاده است؟!»‬
‫خواهرم! به اميد پاداش الهي شكيبايي ورز و‬
‫اگر غم و اندوهي به تو دست داد‪ ،‬بدان كه كفّاره‌ي‬
‫گناهانت مي‌باشد؛ اگر يكي از فرزندانت را از دست‬
‫دادي‪ ،‬بدان كه نزد خداي يكتا برايت شفاعت مي‌كند‬
‫و اگر بيمار شدي‪ ،‬بدان كه خداوند‪ ،‬به تو پاداش‬
‫مي‌دهد و اجر و پاداشت نزد خدا محفوظ است‪ .‬اگر‬
‫گرسنه باشي‪ ،‬خدا در آخرت به تو پاداش مي‌دهد‪.‬‬
‫فقر و بيماريت نيز اجر و پاداش به دنبال دارد؛ از‬
‫اين رو پاداش هيچ مشقتي‪ ،‬نزد خدا ضايع نمي‌شود‬
‫و همچون امانتي براي صاحبش نزد خدا نگهداري‬
‫مي‌گردد تا در آخرت به صاحبش باز‌پس داده شود‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫گردن بندها‬
‫‪51‬‬ ‫گردن بندها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫ول‪ :‬به نعمت‌هايي كه خدا‬


‫گردن‌بند ا ّ‬
‫به تو داده توجه كن‪.‬‬

‫صبر ما‬‫وإنّي لرجو الله حتي أري بجميل ال ّ‬


‫الله صانع‬ ‫كأنني‬
‫«مـن بـه خدا اميدوارم تـا جايـي كـه مـن بـا صـبر‬
‫گويا آنچه را كه خدا خواهد كرد مي‌بينم»‪.‬‬
‫خواهرم! صبحگاهان كه از خواب برمي‌خيزي و‬
‫زندگي روزمّره را آغاز مي‌نمايي‪ ،‬به ياد بياور كه‬
‫هزاران بينوا در اين فكرند كه صبح را چگونه شام‬
‫كنند؛ در حالي كه تو داراي نعمت فراوان هستي‪ .‬به‬
‫يادآور كه تو‪ ،‬سير هستي و هزاران نفر گرسنه‬
‫هستند؛ تو آزادي و هزاران زن‪ ،‬اسير هستند‪ .‬تو به‬
‫هزاران زن مصيبت زده بينديش كه فرزندشان را از‬
‫دست داده‌اند؛ چه بسيارند‪ ،‬زناني كه اشك بر‬
‫گونه‌هايشان سرازير مي‌باشد‪ ،‬و چه بسيارند‬
‫مادراني كه قلبشان به تپش و سوزش افتاده است؛‬
‫چه بسيارند كودكاني كه از حنجره‌ي كوچك آنها‬
‫فرياد رنج و گرسنگي و… بر مي‌آيد و حال آنكه تو‬
‫خوشحال و آسوده خاطر هستي؛ پس خدا را به‬
‫خاطر لطف و كرمش ستايش كن‪.‬‬
‫خواهرم! بنشين و بنگر كه از این همه دارايي و‬
‫نعمت و زيبايي برخورداري؛ زيبايي‪ ،‬ثروت‪ ،‬فرزند‪،‬‬
‫خانه‪ ،‬زندگي در وطن‪ ،‬نعمت‌ها‪ ،‬روشنايي‪ ،‬هوا‪ ،‬آب‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪52‬‬

‫غذا و… نعمت‌هايي هستند كه تو از آن برخورداري‪،‬‬


‫پس شاد و خوشبخت و راحت باش‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫‪53‬‬ ‫گردن بندها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‌‬
‫‪.‬‬

‫وم‪ :‬اندكي كه تو را‬‫گردن‌بند د ّ‬


‫خوشبخت مي‌كند‪ ،‬بهتر از زيادي است‬
‫كه سبب بدبختي‌ات مي‌گردد‪.‬‬

‫طويت‪ ،‬أتاح لها‬ ‫و إذا أراد الله‬


‫لسان حسود‬ ‫نشـر فضيلة‬
‫«هرگاه خداوند بخواهد فضل و نعمت دربسته‌اي‬
‫را بگشايد‪ ،‬كينه توز و حاسد‪ ،‬فرصت مي‌يابد تا زبان‬
‫به بدي بگشايد»‪.‬‬
‫زندگي واقعي و مفيد تو‪ ،‬همان لحظاتي است‬
‫كه در شادي و سرور و آرامش و قناعت مي‌گذرد؛‬
‫اما اضطراب و ناراحتي و آزمندي‪ ،‬در واقع از عمر و‬
‫زندگيت به حساب نمي‌آيد‪ .‬اضطراب و ناراحتي‪،‬‬
‫دشمن عافيت و سلمتي و زيبايي‌ات مي‌باشد پس‬
‫اي خواهرم! ضمن رضايت از خدا و خرسندي و‬
‫قناعت به بهره و نصيبت‪ ،‬به آينده خوش‌بين باش؛‬
‫همانند پروانه باش كه سبك بال و زيباست و از اين‬
‫جا به آن‌جا از گلي به گلي ديگر مي‌پرد و از‬
‫باغچه‌اي به سوي باغچه‌اي ديگر پرواز مي‌كند و‬
‫وابسته‌ و دلبسته‌ي چيزها نيست‪.‬‬
‫خواهرم! مانند زنبور عسل باش كه پاك‬
‫مي‌خورد و محصول پاكي توليد مي‌كند و هرگاه بر‬
‫شاخه‌اي بنشيند‪ ،‬آن را نمي‌شكند؛ شهد گلها را‬
‫مي‌مكد و عسل توليد مي‌نمايد؛ نيش نمي‌زند و‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪54‬‬

‫پروازش محبت‌آميز و فرودش‪ ،‬دوستانه است؛‬


‫مژده‌آور و آوايي رضايت بخش دارد؛ گويا از ملكوت‬
‫آسمان‌ها و دنياي جاودان فرود آمده است‪.‬‬

‫تا بشش نور‪:‬‬


‫‌‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪55‬‬ ‫گردن بندها‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫وم‪ :‬به ابرها بنگر و به‬


‫گردن‌بند س ّ‬
‫خاك خيره مشو‪.‬‬

‫ما كان يعرف طيب‬ ‫لو ل اشتعال النار‬


‫عرف العود‬ ‫فيما جاورت‬
‫«اگر در كنار چوب عود‪ ،‬آتش برافروخته نشود‪،‬‬
‫بوي دل‌انگيز آن به مشام نخواهد رسيد»‪.‬‬
‫خواهرم! بلند همت باش‪ ،‬همواره باﻻ برو و‬
‫پيشرفت كن؛ هميشه راه ترقي و كمال را ادامه بده‬
‫و از سقوط و پس‌رفت بپرهيز؛ بدان كه زندگي‪،‬‬
‫مجموعه‌اي از ثانيه‌ها و دقيقه‌هاي گذراست؛ جديت‬
‫و پشتكار و شكيبايي را از مورچه بياموز و همچون‬
‫او بكوش؛ توبه كن؛ اگر دوباره گناه كردي‪ ،‬باز توبه‬
‫كن‪ ،‬به حفظ قرآن بپرداز و اگر از يادت رفت‪ ،‬براي‬
‫بار دوم و سوم و ‪ ...‬دهم‪ ،‬آن را حفظ كن‪ ،‬مهم اين‬
‫است كه به خود‪ ،‬احساس شكست راه ندهي؛ چون‬
‫تاريخ‪ ،‬بن‌بست را قبول ندارد و عقل‪ ،‬پايان تلخ را‬
‫نمي‌پذيرد‪ ،‬بلكه تلش مداوم و رفع نادرستي‌ها‪،‬‬
‫بن‌بست را مي‌شكند‪.‬‬
‫زندگي مانند بدن است كه مي‌توان آن را تحت‬
‫عمل جراحي زيبايي قرار داد‪ ،‬زندگي مانند ساختمان‬
‫است كه مي‌توان بافت كهنه‌ي آن را ترميم نمود و‬
‫آن را از نو ساخت‪،‬آري! زندگي طليي است كه‬
‫مي‌توان آن را با آب طل زيبا كرد‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪56‬‬

‫پس خواهرم! به شدت از احساس شكست‬


‫بپرهيز و نگراني نابجا از بروز بيماري‪ ،‬مصيبت و‬
‫فاجعه را از ذهن خود بيرون بينداز؛ خداوند‬
‫مي‌فرمايد‪ :‬‬

‫(مائده‪:‬‬ ‫‪‬‬
‫‪« )23‬اگر شما مؤمن هستيد‪ ،‬بر خدا توكل كنيد‪».‬‬

‫تا بشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬
‫‪57‬‬ ‫گردن بندها‬

‫‪.‬‬ ‫در خشش نور‪:‬‬

‫گردن‌بند چهارم‪ :‬اگر در كوخ زندگي‬


‫كني و باايمان باشي‪ ،‬بهتر از اين‬
‫است كه در كاخ زندگي نمايي و‬
‫سر‌كش باشي‪.‬‬

‫أنكر أني عقوبة لهم‬ ‫إنّي و إن لمت‬


‫ي فما‬ ‫حاسد ّ‬
‫«من‪ ،‬گر چه حسودان خود را سرزنش مي‌كنم‪،‬‬
‫اما مي‌پذيرم كه من‪ ،‬براي آنان‪ ،‬مايه‌ي رنج و عذاب‬
‫هستم»‪.‬‬
‫زن مسلمان كوخ نشيني كه پروردگارش را‬
‫پرستش مي‌نمايد‪ ،‬نمازهاي پنجگانه را ادا مي‌كند و‬
‫ماه رمضان را روزه مي‌گيرد‪ ،‬خوشبخت‌تر از زني‬
‫است كه در كاخي با‌شكوه و درميان كلفت‌ها و‬
‫نوكران و خادمان زندگي به سر مي‌نمايد‪ .‬زن‬
‫مؤمني كه با تكه‌اي نان و مقداري آب در خيمه‬
‫زندگي مي‌نمايد و قرآن و تسبيح به دست دارد‪،‬‬
‫خوشبخت‌تر از زني است كه در برج و اتاقهايي‬
‫مخمل‌نما زندگي مي‌كند و پروردگارش را‬
‫نمي‌شناسد و او را ياد نمي‌كند و پيرو پيامبر‬
‫نيست‪.‬‬
‫آري‪ ،‬خواهرم! معني سعادت و خوشبختي را‬
‫بدان؛ سعادت‪ ،‬آن مفهوم اشتباهي نيست كه در‬
‫ذهن بسياري از مردم جاي گرفته است و آنها گمان‬
‫مي‌برند كه سعادت و خوشبختي‪ ،‬در پول‪ ،‬فرش‪،‬‬
‫لباس‪ ،‬و خوراكي‌ها و نوشيدني‌هاي لذيذ است‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪58‬‬

‫هرگز‪ ،‬هرگز! … سعادت واقعي‪ ،‬رضايت و‬


‫اطمينان قلبي‪ ،‬آرامش‪ ،‬شادي روح‪ ،‬اخلق خوب‪،‬‬
‫رفتار درست‪ ،‬قناعت و شرح صدر است‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬

‫!‬ ‫‌‬
‫‪59‬‬ ‫گردن بندها‬

‫در خش ش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫گردن‌بند پنجم‪ :‬وقت‌ها را بر كارها‬


‫تقسيم كن‪.‬‬
‫يكون وراءه فرج‬ ‫عسي الهم الذي‬
‫قريب‬ ‫أمسيت فيه‬
‫«شايــد اندوهــي كــه روز خود را بــا آن گذرانده‌اي‪،‬‬
‫راه حـــل و گشايـــش زود هنگامـــي بـــه دنبال داشتـــه‬
‫باشد»‪.‬‬
‫خواهرم! شانس خود را با مطالعه كتابي مفيد يا‬
‫گوش دادن به نواري خوب و يا تلوت قرآن بيازماي؛‬
‫شايد يكي از آيه‌هاي قرآن‪ ،‬تو را تكان دهد‪ ،‬به اعماق‬
‫وجودت فرو رود و با وجدانت سخن بگويد؛ آن وقت‬
‫است كه هدايت و نور فرا مي‌رسد و نااميدي و ترديد‪،‬‬
‫از ميان مي‌رود‪.‬‬
‫خواهرم! كتابهاي حديث را مطالعه كن و سخنان‬
‫پيامبر محبوب را در (رياض الصالحين) بخوان تا‬
‫داروي مفيد و دانش سودمندي به دست آوري كه تو‬
‫را از لغزش‌ها مصون مي‌دارد و بيماري‌هايت را شفا‬
‫مي‌بخشد‪.‬‬
‫خواهرم! بدان كه نماز‪ ،‬مايه‌ي خوشنودي و‬
‫آرامش خاطر تو است؛ آرامش خاطر‪ ،‬سلمتي قلبت‬
‫را تضمين مي‌كند و قناعت‪ ،‬به تو آرامش خاطر‬
‫مي‌بخشد‪ ،‬لبخند‪ ،‬چهره‌ات را زيبا مي‌نمايد و حجاب‪،‬‬
‫آبرويت را محفوظ مي‌دارد‪ .‬و ذكر خدا‪ ،‬به تو آرامش‬
‫مي‌دهد‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪60‬‬

‫!‬ ‫تا بش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫‪61‬‬ ‫گردن بندها‬

‫درخ شش ن ور‪… :‬‬


‫‌‬

‫‪.‬‬

‫گردن‌بند ششم‪ :‬سعادت در باور ما‬


‫چيز ديگري است‪.‬‬

‫و يعود الغريب بعد‬ ‫سيعا في المريض‬


‫غياب‬ ‫بعد سقام‬
‫«بيمار‪ ،‬بهبود مي‌يابــد و مســافر از ســفر باز‬
‫مي‌گردد»‪.‬‬
‫خواهرم! هركس‪ ،‬گفته كه موسيقي و ترانه‌هاي‬
‫مبتذل و سريال‌ها و نمايش‌ها و مجله‌ها و فيلم‌هاي‬
‫غيراخلقي و زشت به تو آرامش مي‌بخشد‪ ،‬دروغ‬
‫گفته است‪ .‬در حقيقت اين چيزها‪ ،‬كليد بدبختي و‬
‫راههاي شقاوت و درهاي غم و اندوه و افسردگي‬
‫هستند‪ ،‬چنان‌كه بسياري از بانواني كه در گذشته به‬
‫چنين چيزهايي روي آورده و بعدا ً توبه كرده‌اند آثار‬
‫شوم اين چيزها را مي‌دانند و بيان مي‌كنند‪.‬‬
‫پس خواهرم! از اين زندگي تيره روز فرار كن‬
‫كه در حقيقت‪ ،‬زندگي منحرفاني است كه از راه‬
‫مستقيم خدا دور شده و به دنبال چيزهاي بي‌فايده و‬
‫بيهوده افتاده‌اند‪.‬‬
‫خواهرم! فيلم و ترانه و موسيقي و … را رها‬
‫كن و لحظه‌اي بنشين و با فروتني و تدبر‪ ،‬قرآن‬
‫بخوان‪ ،‬كتاب مفيد مطالعه نما و به موعظه‌اي گوش‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪62‬‬

‫بسپار كه اشكهايت را سرازير مي‌كند؛ صادقانه توبه‬


‫كن و به سوي خدايت باز گرد‪.‬‬
‫خواهرم! در مجالس روحانــي و معنوي شركــت‬
‫كـن تـا خداونـد توبه‌ات را بپذيرد و قلبـت را آكنده از‬
‫آرامش نمايد‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪63‬‬ ‫گردن بندها‬

‫!‬ ‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬

‫گردن‌بند هفتم‪ :‬خواهرم! سوار‬


‫كشتي نجات شو‪.‬‬

‫ب فارحم ضعفنا ما‬ ‫ر ّ‬ ‫يا إله الكون قد‬


‫أرحمك‬ ‫أسلمت لك‬
‫«اي خداي جهان هستي! تسليم تو شده‌ام؛‬
‫پروردگارا! بر ضعف و ناتواني‌ ما رحم نما كه تو‬
‫چقدر مهرباني!»‬
‫دهها داستان در مورد زنان و مردان هنرپيشه‬
‫مطالعه نمودم؛ با خود گفتم‪ :‬افسوس و دريغ! زنان‬
‫و مردان مسلمان‪ ،‬مؤمن‪ ،‬روزه‌دار و صادق و‬
‫عبادت‌گزاركجا هستند؟! آيا سزاوار است كه‬
‫مسلمان‪ ،‬عمر كوتاهش را در كارهاي حاشيه‌اي و‬
‫بيهوده و در بازار گناه صرف كند؟ آيا غير از اين‬
‫روزها‪ ،‬روزهاي ديگري خواهي داشت؟‬
‫خواهرم! آيا غير از اين عمر‪ ،‬عمري ديگر‬
‫خواهي داشت؟ آيا خداوند به تو تضمين داده كه‬
‫هرگز نميري؟ قطعا ً چنين نيست؛ بلكه اينها‪ ،‬اوهام و‬
‫خيال‌هاي دروغ و آرزوهاي نافرجامي هستند؛ پس‬
‫خودت را باز خواست كن‪ ،‬حركت تازه‌اي‪ ،‬آغاز نما‪،‬‬
‫به قافله بپيوند و بر كشتي نجات سوار شو‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪64‬‬

‫د رخ شش نور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫گردن‌بند هشتم‪ :‬كليد سعادت‪ ،‬يك‬


‫سجده است‪.‬‬
‫ي هو‬ ‫ن التقـ ّ‬‫و لكـ ّ‬ ‫ولست أري السعادة‬
‫السعيـد‬ ‫جمع مال‬
‫«مـن سـعادت را در ثروت اندوزي نمي‌بينـم؛ بلكـه‬
‫انسان پرهيزگار‪ ،‬خوشبخت واقعي است»‪.‬‬
‫اوّلين صفحه سعادت در دفتر امروز و نخستين‬
‫تبريك‌نامه ی روز‪ ،‬نماز صبح است؛ پس خواهرم! روز‬
‫خود را با نماز صبح آغاز كن‪ ،‬آن وقت در پناه خدا‬
‫خواهي بود و خداوند تو را محافظت خواهد كرد‪ ،‬آري‪،‬‬
‫بدين سان خداوند‪ ،‬تو را از هر امر ناخوشايند مصون‬
‫مي‌دارد؛ به هر كار خوب و با ارزشي راهنمايي مي‌كند‬
‫و تو را از هر كار ناپسندي باز مي‌دارد‪ .‬روزي كه با‬
‫خواندن نماز صبح آغاز نگردد‪ ،‬خجسته و بابركت‬
‫نيست‪ ،‬بهتر است در آن روز خورشيد‪ ،‬طلوع نكند‪.‬‬
‫خواندن نماز صبح‪ ،‬اولين نشانه مقبوليت و نخستين‬
‫عنوان كتاب رستگاري و تابلويي است كه بر آن‬
‫موفقيت و عزت و قدرت و رستگاري نوشته شده‬
‫است‪ ،‬پس خوشا به حال كسي كه روزش را با نماز‬
‫صبح آغاز مي‌كند و خوشا به حال تمام كساني كه نماز‬
‫صبح را مي‌خوانند و بر نماز صبح‪ ،‬پايبندي مي‌نمايند؛‬
‫اما كساني كه براي نماز صبح بيدار نمي‌شوند‪ ،‬بدبختي‬
‫و ناكامي‪ ،‬بدرقه ی راه آنان است‪.‬‬

‫ت اب ش نور‪:‬‬
‫‌‬
‫‪65‬‬ ‫گردن بندها‬

‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪66‬‬

‫‌‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫گردن‌بند نهم‪ :‬پيرزني كه الگوی‬


‫مي‌آفريند‪.‬‬

‫ن به اللطــيف‬ ‫يم ّ‬ ‫أتاك علي قنوط منك‬


‫المستجيب‬ ‫غوث‬
‫«در حالي كــه نااميــد بودي‪ ،‬كمكــي از جانــب‬
‫خداوند مهربان و اجابت كننده‌ي دعا‪ ،‬به تو رسيد»‪.‬‬
‫خواهرم! مانند پيرزني باش كه نزد حجاج رفت؛‬
‫حجاج پسر پيرزن را به زندان انداخت و قسم خورد‬
‫كه او را خواهد كشت‪ .‬با اعتماد و قاطعيت و‬
‫شجاعت گفت‪«:‬پسرم‪ ،‬با دخالت يا بدون دخالت تو‬
‫خواهد مرد؛ اما تو فكري به حال خود كن»‪.‬‬
‫خواهرم! مانند پيرزن فارسي باش كه روزي از‬
‫كوخ خود به جايي ديگر حركت كرد و مرغي را كه‬
‫در خانه داشت به خدا سپرد و با نگاهي به آسمان‬
‫گفت‪« :‬پروردگارا! كوخ و مرغم را حفاظت كن؛‬
‫بي‌گمان تو بهترين حفاظت كننده هستي»‪.‬‬
‫خواهرم! همانند اسماء دختر ابوبكر استوار‬
‫باش‪ .‬هنگامي كه او جنازه پسرش عبدالله بن زبير‬
‫را آويخته بر دار ديد‪ ،‬آن سخن معروفش را گفت‬
‫كه‪« :‬آیا وقت آن نرسیده است که این شهسوار‬
‫پیاده شود؟!»‪.‬‬
‫خواهرم! مانند خنساء باش كه چهار تا از‬
‫عزيزان خود را در راه خدا تقديم كرد و گفت‪« :‬خدا‬
‫‪67‬‬ ‫گردن بندها‬

‫را سپاس و ستايش مي‌كنم كه اين افتخار را به من‬


‫داد تا عزيزانم در راه او شهيد شوند»‪.‬‬
‫خواهرم! به اين زنان و تاريخ زيبا و سيرتشان‬
‫بنگر كه سرشار از خوبي‌هاست‪.‬‬

‫‌‬ ‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪68‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫گردن‌بند دهم‪ :‬خواهرم بكوش تا‬


‫وارسته‌ترين انسان باشي‪.‬‬

‫فموصول بها فرج‬ ‫ل الحادثات و إن‬ ‫وك ّ‬


‫قريب‬ ‫تناهت‬
‫«گرچه تمام حوادث روي آورده‌اند‪ ،‬اما گشايش‬
‫زود‌هنگامي به دنبال دارند»‪.‬‬
‫خواهرم! تو با زيبايي‌ات از خورشيد زيباتري و با‬
‫اخلق خوبت‪ ،‬از مشك خوش‌بوتر؛ فروتني‪ ،‬تو را از‬
‫ماه شب چهارده فراتر مي‌برد و مهرباني‪ ،‬تو را از‬
‫باران خجسته‌تر مي‌نمايد‪.‬‬
‫خواهرم! زيبايي را در ايمان بجوي و رضامندي‬
‫را با قناعت به دست آور؛ با حجاب و متانت‪ ،‬در‬
‫عفت و پاكدامني بكوش و بدان كه زيور تو طل و‬
‫نقره و الماس نيست؛ بلكه آنچه تو را مي‌آرايد‪ ،‬دو‬
‫ركعت نماز سحرگاهي‪ ،‬روزه در روزهاي گرم و‬
‫صدقه پنهاني است كه كسي جز خدا‪ ،‬آن را نداند‪.‬‬
‫خواهرم! زينت تو‪ ،‬اشك گرمي است كه گناه را‬
‫مي‌زدايد‌ و سجده‌اي طوﻻني بر سجده‌گاه بندگي‬
‫مي‌باشد؛ زيور تو‪ ،‬شرم از خدا به هنگام تحريك‬
‫شدن انگيزه‌هاي شر و شيطاني درون توست؛ پس‬
‫خواهرم! لباس پرهيزگاري به تن كن تا وارسته‌ترين‬
‫و زيباترين زن دنيا شوي؛ گر چه لباسهايت كهنه‬
‫‪69‬‬ ‫گردن بندها‬

‫باشند‪ .‬لباس وقار بپوش تا ارجمندترين انسان‬


‫بگردي‪ ،‬هر چند پا برهنه باشي‪.‬‬
‫خواهرم! از زندگـــي بـــه ســـبك و شيوه‌ي زنان‬
‫فاسـد و كافـر و جادوگـر و بي‌حجاب و بد‌كار بپرهيـز؛‬
‫زيرا چنيـــن زنانـــي هيزم دوزخ هســـتند‪ :‬‬

‫(ليـــل‪« )15:‬جـــز‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬


‫بدبخترين افراد‪ ،‬كسي به دوزخ نمي‌رود‪».‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬
‫‌‬
‫‪.‬‬
‫طل‬
‫‪71‬‬ ‫طل‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬

‫ول‪ :‬اي والمقام!‬


‫طلي ا ّ‬
‫جّر أمرا ً ترتجيه‬ ‫ب أمر تتقيه‬‫ُر ّ‬
‫«چه بسا كار‌هايي كه تو از آن دوري مي‌كني‪ ،‬به‬
‫چيزي منجر مي‌شود كه تو‪ ،‬به آن دلبسته گردي»‪.‬‬
‫اي بانوي مسلمان راستين و اي مؤمن و‬
‫باز‌گشته به راه خدا! مانند درخت خرما باش كه از‬
‫شّر و بدي دور است و كسي را آزار نمي‌دهد؛ به‬
‫درخت خرما سنگ مي‌زنند و او در مقابل‪ ،‬خرما‬
‫مي‌اندازد؛ در زمستان و تابستان سرسبز و منافع‬
‫زيادي براي مردم دارد‪.‬‬
‫خواهرم! فراتر از امور پيش پا افتاده باش و‬
‫دامنت را از هر آن چیزی که شرم و حیا را خدشه‬
‫دار می کند دو نگه دار؛ بايد سخنت‪ ،‬ذكر خدا و‬
‫نگاهت‪ ،‬عبرت‌آموز و سكوتت‪ ،‬تفكر و انديشه باشد؛‬
‫آن وقت است كه به سعادت و آرامش خواهي رسيد‬
‫و همه‪ ،‬تو را دوست خواهند داشت؛ بدين سان‬
‫مردم‪ ،‬تو را مي‌ستايند و صادقانه برايت دعا مي‌كنند‬
‫و خداوند ابرهاي ناراحتي و اشباح ترس و هراس و‬
‫هاله‌هاي ناخوشي را از تو دور مي‌نمايد؛ بدين ترتيب‬
‫بر بستر دعاي نيك مؤمنان مي‌خوابي و چون بيدار‬
‫مي‌شوي ستايش نيك تو از هر سو به گوش‬
‫مي‌رسد؛ آنگاه مي‌فهمي كه سعادت و خوشبختي‪،‬‬
‫در ثروت و سرمايه نيست؛ بلكه سعادت در اطاعت‬
‫خداست‪ .‬سعادت در پوشيدن لباس نو و داشتن‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪72‬‬

‫كلفت و خادم نيست؛ بلكه سعادت فقط در اطاعت‬


‫از خداوند بزرگ است‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫‌‬

‫‌‬
‫‪.‬‬
‫‪73‬‬ ‫طل‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬

‫وم‪ :‬هديه‌ي خدا را بپذير و از‬


‫طلي د ّ‬
‫آن استفاده كن‪.‬‬
‫ي المكاره‬ ‫ل لله‪ ،‬في ط ّ‬ ‫كم نعمة ل يستق ّ‬
‫كامنة‬ ‫بشكرها‬
‫«چه بسيار نعمت‌هايي كه شكر آنها ادا‬
‫نمي‌شود؛ در ناخوشي‌ها‪ ،‬رازهايي نهفته است»‪.‬‬
‫از نعمت‌هاي خداوند‪ ،‬استفاده كن و شكر خدا را‬
‫به‌جاي آور و از او اطاعت نما‪ .‬از آب بنوش‪ ،‬با آن‬
‫وضو بگير و با آن حمام كن؛ از گرما و نور خورشيد‬
‫استفاده كن و از زيبايي و نور ماه لذت ببر؛ ميوه‌ها‬
‫را بچين؛ از آب نهرها ظرف‌ها را پر كن؛ به دريا بنگر‬
‫ما سپاس خداوند عزيز و‬ ‫و در بيابان‌ها حركت كن؛ ا ّ‬
‫آمرزنده و پادشاه قهار را به‌جاي بياور‪ .‬از نعمت‌هاي‬
‫خجسته‌اي كه خداوند به تو ارزاني نموده استفاده‬
‫كن و از قدر ناشناسي نعمت‌هاي الهي بپرهيز‪:‬‬

‫‪‬‬
‫(نحل‪« )83 :‬نعمت خدا را مي‌شناسند سپس آن را‬
‫انكار مي‌كنند‪».‬‬
‫خواهرم!به شدت از انكار و ناسپاسي نعمت‌هاي‬
‫خدا بپرهيز و قبل از آنكه به خار گل بنگري به‬
‫زيبايي گل نگاه كن؛ پيش از آنكه از گرماي خورشيد‬
‫شكايت كني‪ ،‬از نور و روشنايي آن بهره‌مند شو؛‬
‫قبل از آنكه از تاريكي شب گليه نمايي‪ ،‬سكون و‬
‫آرامش آن را به ياد بياور‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪74‬‬

‫اصل ً چرا انسان‪ ،‬نگاه بدبينانه و سياهي به‬


‫محيط پيرامون خود داشته باشد و چرا در برابر‬
‫‪‬‬ ‫نعمت‌هاي خدا‪ ،‬كفر و ناسپاسي بورزد؟‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫(ابراهيم‪« )28:‬آيا به كساني نمي‌نگري كه در برابر‬
‫نعمت خدا ناسپاسي كردند»؟‬
‫پس خواهرم! اين نعمت‌ها را بگير و خوب آنها‬
‫را بپذير و خداوند را به خاطر آن ستايش كن‬
‫وسپاس بگذار‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬
‫‌‬
‫‌‬

‫‪.‬‬
‫‪75‬‬ ‫طل‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫وم‪ :‬استغفار و طلب‬ ‫طلي س ّ‬


‫آمرزش‪ ،‬روزي فراوان به همراه دارد‪.‬‬
‫و أكثر أسباب النجاح‬ ‫أجارتنا إن الماني‬
‫مع اليأس‬ ‫كواذب‬
‫«آرزوها‪ ،‬دروغ مي‌گويند و بيشتر اسباب‬
‫موفقيت‪ ،‬با نااميدي همراهند»‪.‬‬
‫زني مي‌گويد‪ :‬در سي سالگي در حالي كه مادر‬
‫پنج فرزند دختر و پسر بودم شوهرم را از دست‬
‫دادم‪.‬وقتي شوهرم‪ ،‬وفات كرد‪ ،‬تمام دنيا برايم‬
‫تاريك شد‪ .‬به قدري گريستم كه نرديك بود كه كور‬
‫شوم‪ .‬از بينوايي‌ام‪ ،‬عزادار و نا‌اميد شدم‪ .‬و غم و‬
‫اندوه‪ ،‬مرا فرا‌گرفت؛ پسرانم كوچك بودند درآمدي‬
‫هم نداشتيم كه ما را كفايت كند‪ .‬من با قناعت زياد‪،‬‬
‫از پول اندكي كه پدرمان‪ ،‬گذاشته بود‪ ،‬خرج‬
‫مي‌كردم‪ .‬روزي راديو قرآن را روشن كردم؛ شنيدم‬
‫كه يكي از علما مي‌گويد‪ :‬پيامبر خدا فرموده‬
‫است‪« :‬هر كس‪ ،‬زياد استغفار كند‪ ،‬خداوند‪ ،‬همه ی‬
‫مشكل او را حل مي‌كند و براي او از هر تنگنايي‪،‬‬
‫برون رفتي فراهم مي‌آورد»‪ .‬از آن روز زياد‬
‫استغفار نمودم و به فرزندانم نيز امر نمودم تا زياد‬
‫استغفار كنند‪ .‬سوگند به خدا هنوز شش ماه نگذشته‬
‫بود كه پيمانكاران يك شركت‪ ،‬جهت اجراي يك‬
‫پروژه‪ ،‬املك قديمي ما را خريدند و در عوض‬
‫ميليون‌ها پول به دست آورديم و پسرم در منطقه‬
‫شاگرد اوّل شد و قرآن را كامل ً حفظ كرد و مورد‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪76‬‬

‫جه مردم قرار گرفت‪ ،‬خانه‌ي ما سرشار از خير و‬ ‫تو ّ‬


‫بركت گرديد و زندگي خوبي داشتيم؛ خداوند‪ ،‬همه‌ي‬
‫دختران و پسرانم را صالح نمود و غم واندوه و‬
‫ناراحتي از من دور گشت و خوشبخت‌ترين زن دنيا‬
‫شدم‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬
‫‪.‬‬
‫‪77‬‬ ‫طل‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫طلي چهارم‪ :‬دعا‪ ،‬بل را رفع‬


‫مي‌كند‪.‬‬
‫يبتلي الله بعض‬ ‫قد ينعم الله بالبلوي‬
‫القوم بالنعم‬ ‫و إن عظمت‬
‫«گاهي خداوند بل را هر چند بزرگ باشد‪ ،‬سبب‬
‫نعمت قرار مي‌دهد و برخي از مردم را با‬
‫نعمت‌هايش مي‌آزمايد»‪.‬‬
‫دوست عبادت‌گزار و صالحي دارم كه همسرش‬
‫سرطان داشت و از او‪ ،‬داراي سه پسر بود‪ .‬به‬
‫خاطر بيماري همسرش‪ ،‬دنيا بر او تنگ آمد و جهان‪،‬‬
‫در مقابل چشمانش تاريك گرديد‪ .‬يكي از علما‪ ،‬او را‬
‫راهنمايي كرد كه شب‌ها براي نماز بيدار شود و در‬
‫سحرگاه دعا و استغفار نمايد و به همسرش آب‬
‫زمزم بدهد؛ او‪ ،‬به اين اعمال ادامه داد؛ خداوند به‬
‫او توفيق داد كه ضمن دعا‪ ،‬همسرش را با آب زمزم‬
‫بشويد و همراه او از نماز صبح تا طلوع خورشيد و‬
‫از مغرب تا عشاء بنشيند و با هم از خدا‪ ‌،‬طلب‬
‫آمرزش كنند‪ .‬بدين ترتيب خداوند‪ ،‬بيماري او را شفا‬
‫بخشيد و به او پوست و موي زيبا عنايت كرد و آن‬
‫زن به استغفار و نماز شب عادت كرد‪ .‬پس پاك‬
‫است خداوندي كه بهبودي و تندرستي مي‌بخشد و‬
‫هيچ پروردگار و معبود به حقي جز او نيست‪ .‬پس اي‬
‫خواهرم! هر‌گاه بيمار شدي‪ ،‬به خدا پناه ببر‪ ،‬به‬
‫كثرت استغفار و دعا كن‪ ،‬تو را مژده مي‌دهم‪ ،‬كه‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪78‬‬

‫خداوند‪ ،‬دعا را مي‌پذيرد و اندوه و ناراحتي را دور‬


‫‪‬‬ ‫مي‌كند‪:‬‬
‫‪ ‬‬
‫(نمل‪« )62 :‬چه كسي دعاي درمانده را اجابت‬
‫مي‌كند‪ ،‬وقتي كه او را بخواند؟‪».‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬

‫‪.‬‬
‫‪79‬‬ ‫طل‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬

‫طلي پنجم‪ :‬از نااميدي و احساس‬


‫شكست بپرهيز‪.‬‬

‫فهو الذي أنباك كيف‬ ‫والحادثات و إن‬


‫نعيمها‬ ‫أصابك بؤسها‬
‫«گر چه رنج و بدبختي حوادث‪ ،‬به تو رسيده‬
‫است‪ ،‬اما همين حوادث هستند كه تو را از چند و‬
‫چون نعمت‌ها و زيبايي‌ها‪،‬آگاه كرده‌اند»‪.‬‬
‫جواني‪ ،‬به زندان افتاد؛ مادرش‪ ،‬كسي جز او‬
‫نداشت‪ ،‬از اين رو بي‌خوابي و غم و اندوه‪ ،‬او را فرا‬
‫گرفت و چنان مي‌گريست كه گريه از او به ستوه‬
‫آمد‪ .‬پس خداوند در دلش انداخت كه‪« :‬ل حول ول‬
‫قوة ال بالله» را زياد بگويد‪ .‬بدين ترتيب آن مادر‪،‬‬
‫اين كلمه‌ي بزرگ را كه گنجي از گنجهاي بهشت‬
‫است‪ ،‬در شرايطي تكرار مي‌كرد كه از آزادشدن‬
‫پسرش بكلي نااميد شده بود؛ در عين نااميدي‬
‫پسرش را ديد كه درب خانه را مي‌زند؛ لذا شادي و‬
‫سرور و خوشحالي‪ ،‬او را فرا گرفت‪.‬‬
‫آري! اين‪ ،‬پاداش كسي است كه به پرودگارش‬
‫سل شود؛ او را به فرياد بخواند و كارش را به او‬ ‫متو ّ‬
‫بسپارد‪ .‬پس اي خواهرم! «ل حول ول قوة ال‬
‫بالله» را همواره بگو‪ ،‬زيرا اين‪ ،‬كلمه‌ي بزرگي‬
‫است كه راز سعادت و رستگاري‪ ،‬در آن نهفته‬
‫مي‌ياشد‪ .‬پس آن‌را زياد بگو و براده‌هاي غم و اندوه‬
‫و اشباح افسردگي را از خود دور كن و به موفقيت‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪80‬‬

‫زود‌هنگام و شادماني زود‌رس اميدوار باش كه به‬


‫زودي فرا مي‌رسد؛ هرگز ريسمان اميد را از دست‬
‫مده و احساس شكست مكن؛ زيرا هيچ امر سخت و‬
‫دشواري نيست مگر آنكه پس از آن گشايش و‬
‫آساني است و اين‪ ،‬يك سنت جاري در زندگي‬
‫مي‌باشد‪ .‬پس به خدا گمان نيك داشته باش؛ از او‬
‫بخواه و به گشايشي که از سوي او می آید چشم‬
‫بدوز‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪81‬‬ ‫طل‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫طلي ششم‪ :‬خانه‌ات سرزمين‬


‫عّزت و محبت است‪.‬‬

‫واتبعنا هاديا ً من‬ ‫قل هو الرحمان آمنا‬


‫يثرب‬ ‫به‬
‫«بگو به خداوند رحمان ايمان آورده و از هدايتگر‬
‫يثربي پيروي نموده‌ايم»‪.‬‬
‫اي خواهر محترم! جز براي كار مهمي از‬
‫خانه‌ات بيرون نرو؛ زيرا خانه‌ات راز سعادت توست‪:‬‬

‫(احزاب‪« )33:‬و در خانه‌هايتان بمانيد»‪ .‬بنابراين‬


‫خواهرم! در خانه‌ات مي‌تواني طعم سعادت را‬
‫بچشی‪ .‬شرافت و وقار و متانت خويش را حفظ‬
‫كني‪ .‬اين‪ ‌،‬از زبوني و خواري زن است كه بدون‬
‫ضرورت‪ ،‬به بازار برود و در جستجوي مدها و‬
‫لباسهاي جديد‪ ،‬برآيد و از مغاره‌اي به مغازه ديگر‬
‫برود و يافتن مدهاي جديد و كمياب‪ ،‬دغدغه‌اش‬
‫باشد؛ قطعا‌ـً چنين زني‪ ،‬هيچ‌گونه دغدغه‌ي ديني و‬
‫رسالت دعوتگرانه ندارد‪ ،‬و هيچ همتي در او براي‬
‫فراگرفتن دانش و فرهنگ و معرفت يافت نمي‌شود؛‬
‫بلكه چنين زني اسرافكار و پر‌خرج است و فقط به‬
‫خوراك و پوشاك مي‌انديشد‪.‬‬
‫بنابراين خواهرم! از بيرون آمدن غير ضروري از‬
‫خانه‪ ،‬بپرهيز زيرا خانه‪ ،‬جايگاه شادماني و محل‬
‫امنيت و آرامش و انس گرفتن است‪ ،‬و با ماندن در‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪82‬‬

‫خانه‪ ،‬از شّر مردم در امان خواهي بود‪ .‬پس خانه‌ات‬


‫را كانون محبت بگردان‪.‬‬

‫‌‬ ‫ت ابش نور‪:‬‬


‫‌‬

‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪83‬‬ ‫طل‬

‫درخ شش ن ور‪ :‬شگفتا از كار مؤمن كه همه‌اش‪،‬‬


‫به خير اوست‪.‬‬

‫طلي هفتم‪ :‬وقتي براي ياوه‌گويي‬


‫نيست‪.‬‬

‫فعلم تقتلنا الهموم‬ ‫البدر يضحك و‬


‫و تخنق؟!‬ ‫فق‬‫النجوم تض ّ‬
‫«ماه‪ ،‬مي‌خندد و ستارگان‪ ،‬دست مي‌زنند؛ پس‬
‫چرا ناراحتي‌ها‪ ،‬ما را مي‌كشند و خفه مي‌كنند؟!»‬
‫خواهرم! جر وبحث و وارد شدن به مناقشه‬
‫بي‌فايده درباره‌ي مسايل احتمالي را رها كن؛ چون‬
‫اين كار‪ ،‬صفاي دل را تيره مي‌نمايد و خاطر انسان‬
‫را مشوّش مي‌كند‪ ،‬سعي نكن مردم را به مسايلي‬
‫قانع كني كه درباره‌ آن ديدگاههاي مختلفي وجود‬
‫دارد؛ ديدگاه خود را با آرامش و بدون داد و فرياد و‬
‫اصرار و پافشاري مطرح كن و از مخالفت‌كردن‬
‫بي‌مورد و انتقاد و خرده‌گيري بپرهيز؛ زيرا انتقاد و‬
‫خرده‌گيري پيوسته و دائم‪ ،‬آرامش خاطر تو را سلب‬
‫مي‌كند و سيماي نامناسبي از تو ارائه مي‌دهد‪.‬‬
‫پـس خواهرم! سـخن خود را بـا نرمـي و آرامـش‬
‫بگـو‪ ،‬آن‌ وقـت اسـت كـه دلهـا را بـه دسـت مي‌آوري و‬
‫به مخاطب روحيه مي‌دهي‪ .‬همچنين بدگويي مردم و‬
‫طعنـه زدن بـه آنهـا و تحقيرشان‪ ،‬سـبب غـم و اندوه‬
‫مي‌شود‪ ،‬و تـو را از پاداش الهـي بي‌بهره مي‌نمايـد و‬
‫بدين‌ــسان گناهانــت افزون مي‌گردد و آرامــش را از‬
‫دسـت مي‌دهـي‪ .‬پـس قبـل از آنكـه بـه عيوب ديگران‬
‫بپردازي‪ ،‬عيب‌هاي خودت را اصــلح كــن و بدان كــه‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪84‬‬

‫خداونـد‪ ،‬مـا را كامـل و معصـوم نيافريده اسـت؛ بلكـه‬


‫همه‌ي ما گناه مي‌كنيـم و همه‌ي ما عيب‌ها يي داريم‪.‬‬
‫لذا خوشــا بــه حال كســي كــه بــه جاي پرداختــن بــه‬
‫عيب‌هاي مردم‪ ،‬به عيب‌هاي خودش فكر مي‌كند‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬

‫‪.‬‬
‫‪85‬‬ ‫طل‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬

‫طلي هشتم‪ :‬گشاده‌روي باش تا‬


‫تمام جهان‪،‬به تو سلم كند‪.‬‬
‫ده‬
‫ولو دام شيءٌ ع ّ‬ ‫أتحــسب أن البؤس‬
‫الناس في العجب‬ ‫للمـرء دائم‬
‫«آيا گمان مي‌بري كه بدبختي‪ ،‬هميشگي است؛‬
‫اگر چيزي‪ ،‬هميشگي مي‌بود‪ ،‬مردم آن را از‬
‫شگفتي‌ها بر‌مي‌شمردند»‪.‬‬
‫خواهرم! به زندگي‪ ،‬خوش بینانه بنگر‪ .‬زندگي‪،‬‬
‫هديه‌اي است كه خداوند به انسان بخشيده است؛‬
‫پس هديه خداي يكتا را قبول كن و آن را با شادماني‬
‫و سرور بگير؛ صبح را با درخشش و لبخند زيبايش‬
‫بپذير و شب را با وقار و سكوتش به آغوش بگير و‬
‫از روز با روشنايي و نورش استقبال كن؛ و در حالي‬
‫كه خدا را ستايش مي‌گويي و او را سپاس‬
‫مي‌گذاري‪ ،‬آب گوارا را بنوش و شادمان و‬
‫خوشحال‪ ،‬هواي پاك استشمام كن و تسبيح گويان‬
‫گلها را ببوي؛ در جهان هستي بينديش و عبرت بگير؛‬
‫از نعمت‌هاي با بركتي كه خداوند‪ ،‬روي زمين قرار‬
‫داده استفاده كن‪ ،‬از گل دسته‌ها‪ ،‬شكوفه‌ها‪ ،‬نسيم‬
‫مليم باد‪ ،‬گرماي خورشيد و روشنايي ماه و از‬
‫همه‌ي نعمت‌ها براي طاعت خداوند كمك بگير و‬
‫آن‌ها را سببي براي سپاسگزاري خداوند قرار بده؛‬
‫خدا را به خاطر اين نعمت‌ها ستايش كن‪.‬‬
‫خواهرم! مبادا كابوس غم‌ها و ناراحتي‌ها‪ ،‬تو را‬
‫از ديدن اين نعمت‌ها باز دارند؛ بدان كه خداي‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪86‬‬

‫آفريننده و روزي دهنده اين نعمت‌ها را نيافريده‪،‬‬


‫مگر براي اينكه براي طاعت از او مورد استفاده‬
‫قرار گيرند‪ .‬چنانكه مي‌فرمايد‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫(مؤمنون‪)51:‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫«اي پيامبران! از پاكيزه‌ها بخوريد و كار شايسته‬
‫بكنيد»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬

‫‌‬

‫‌‬

‫‌‬
‫‌‬
‫!‬ ‫‌‬
‫‪87‬‬ ‫طل‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫طلي نهم‪ :‬هيچ انساني كاملً‬
‫خوشبخت نشده و تمام خوبي‌ها را به‬
‫دست نياورده است‪.‬‬

‫واهجري ليل الهوي‬ ‫م بذكر‬ ‫اطردي الهـ ّ‬


‫و ابتعدي‬ ‫صمـــد‬‫ال ّ‬
‫«با ذكر خداوند‪ ،‬غم و ناراحتي را از خود دوركن‬
‫ب هوا و هوس را ترك بگو و از آن دور شو»‪.‬‬ ‫وش ِ‬
‫خواهرم! اگر فكر مي‌كني كه بايد دنيا صد در‬
‫صد به نفع تو باشد‪ ،‬اشتباه مي‌كني؛ زيرا چنين‬
‫آرزويي جر در بهشت تحقق نمي‌يابد‪ .‬اين قضيّه در‬
‫دنيا نسبي است و تا حدودي انسان به خواسته‌هايش‬
‫مي‌رسد‪ ،‬اما هرگز در دنيا به تمام خواسته‌ها و‬
‫آرزوهايش دست نمي‌يابد؛ بلكه حتما ً روزي بل و‬
‫بيماري و مصيبت و آزمايشي پيش مي‌آيد‪.‬‬
‫پس خواهرم! به هنگام نعمت و شادماني شكر‬
‫بگزار و در ناخوشي‌ها و سختي‌ها‪ ،‬شكيبا و بردبار‬
‫باش؛ در دنياي خيالي آرزوها زندگي نكن و توقع‬
‫نداشته باش كه هميشه تندرست باشي و هيچگاه‬
‫فقر به سراغت نيايد يا خوشبخت باشي و هيچ‬
‫چيزي‪،‬صفاي خوشبختي‌ات را تيره نكند يا شوهري‬
‫داشته باشي كه همه چيزش مثبت باشد و در‬
‫دوستت هيچ عيبي‪،‬يافت نشود‪ .‬چنين چيزهايي هرگز‬
‫تحقق نخواهد يافت‪ ،‬پس خودت را به چشم پوشي‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪88‬‬

‫از نكات منفي و اشتباهات عادت بده و به نكات‬


‫مثبت و خوبي‌ها بنگر؛ گمان نيك داشته باش و اگر‬
‫از كسي خطايي سر زد‪ ،‬او را معذور بدان و فقط‬
‫برخدا توكل كن؛ دل به مردم مبند و كار را به آنها‬
‫مسپار؛ زيرا سزاوار و شايسته چنين چيزي نيستند‪:‬‬

‫(جاثيه‪« )19:‬آنان‬ ‫‪ ‬‬


‫در برابر خدا براي تو كاري نخواهند كرد»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫‪89‬‬ ‫طل‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫طلي دهم‪ :‬به باغ معرفت قدم‬


‫بگذار‪.‬‬

‫أأنـت المبـّرأ‬ ‫أيها الشامت المعيّر‬


‫الموفــور؟‬ ‫بالدهر‬
‫«اي كسي كه به روزگار ناسزا مي‌گويي و طعنه‬
‫مي‌زني‪ ،‬آيا فقط تو بي‌عيب و كامل هستي؟»‬
‫خواهرم! يكي از عوامل خوشبختي تو‪ ،‬اين است‬
‫كه مسايل و احكام دين خود را بياموزي؛ چون‬
‫آموختن دين‪ ،‬به انسان شرح صدر مي‌دهد و موجب‬
‫خوشنودي پروردگار مي‌گردد‪ .‬پيامبر فرموده است‪:‬‬
‫«هركس كه خداوند نسبت به او اراده‌ي نيك داشته‬
‫باشد‪ ،‬او را در دين فقيه و آگاه ميگرداند»‪.‬‬
‫به مطالعه كتابهاي مفيدي بپرداز كه به تو در‬
‫فهميدن و فراگرفتن بيشتر دين كمك مي‌كنند؛‬
‫كتابهايي از قبيل‪ :‬رياض الصالحين‪ ،‬فقه السنة‪،‬‬
‫فقه الدليل و همچنين كتاب تفسیر و رساله‌هاي‬
‫مفيد؛ بدان كه بهترين عمل تو اين است كه به‬
‫مقصود خدا در آيات قرآن و به منظور پيامبر در‬
‫سنتش‪‌ ،‬پي ببري‪ .‬بنابراين در قرآن زياد بينديش و‬
‫آن را با خواهرانت بخوان‪ ،‬هر چقدر از قرآن را‬
‫مي‌تواني‪ ،‬حفظ كن و به آن گوش بده و عمل نما؛‬
‫زيرا ندانستن شريعت سبب ظلمت قلب و تنگدلي‬
‫مي‌شود‪ .‬بنابراين بايد كتابخانه‌اي هر چند كوچك‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪90‬‬

‫داشته باشي كه در آن كتابهاي مفيد و ارزشمند و‬


‫نوارهاي مفيد وجود داشته باشد‪.‬‬
‫خواهرم! به شدت از گوش دادن به ترانه‌ها و‬
‫تماشاي سريال‌ها بپرهيز‪ ،‬زيرا خداوند‪ ،‬تو را به‬
‫خاطر هر ثانيه‌ي زندگيت باز‌خواست مي‌كند؛‬
‫بنابراين از وقت خود در راه رضامندي خدا استفاده‬
‫كن‪.‬‬

‫‌‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬


‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫لؤلؤها‬
‫‪93‬‬ ‫لؤلؤها‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫ول‪ :‬چشمان اشكبار و دلهاي‬ ‫لؤلؤ ا ّ‬


‫خونين را به ياد آور‪.‬‬

‫غياهبه جاء الصبــاح‬ ‫ألم تر أن الليل لما‬


‫بنوره‬ ‫تكاملت‬
‫«آيا نمي‌بيني كه وقتي سياهي شب‪،‬كامل گردد‪،‬‬
‫سپيده‌دم با روشنايي‌اش فرا مي‌رسد؟»‬
‫يكي از اديبان مي‌گويد‪ :‬اگر از روزگار عهد‬
‫گرفته‌اي كه در تمام اوضاع و احوال‪ ،‬وفق مراد تو‬
‫باشد و برايت جز امور خوشايند‪ ،‬رخ ننمايد‪ ،‬پس‬
‫هنگام از دست دادن چيزي يا نرسيدن به يكي از‬
‫خواسته‌هايت بايد خود را در ميان غم‌ها رها كني؛ اما‬
‫در غير اين صورت از غم و اندوهت بكاه؛ چرا كه تو‪،‬‬
‫اخلق روزگار را مي‌داني‪ ،‬كه مي‌دهد و مي‌گيرد؛ و‬
‫اگر امروز چيزي بدهد‪ ،‬فردا براي پس‌گرفتن آن‬
‫بازمي‌گردد و اين سنت و قانون روزگار است كه در‬
‫مورد همه‌ي انسان‌ها اعم از كاخ‌نشينان و‬
‫كوخ‌نشين‌ها به اجرا گذاشته مي‌شود؛ همه‪ ،‬در برابر‬
‫اين قانون يكسان هستند؛ چه آنان كه در ناز و نعمت‬
‫بسر مي‌برند و چه آنان كه بر بستر خاك مي‌خوابند‪.‬‬
‫پس از غم و اندوهت بكاه و اشكهايت را پاك‬
‫كن؛ زيرا تو نخستين كسي نيستي كه تير زمان‪ ،‬به‬
‫او اصابت كرده است‪ ،‬و مصيبت و بليي كه تو بدان‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪94‬‬

‫گرفتار شده‌اي‪ ،‬اوّلين مصيبت نيست كه در دفتر‬


‫غم‌ها و مصايب‪ ،‬سابقه نداشته‌باشد‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪95‬‬ ‫لؤلؤها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫وم‪ :‬اينها‪ ،‬خوشبخت نيستند!‬


‫لؤلؤ د ّ‬
‫اشتدي أزمة ‌تنفرجي قد آذن ليلك بالبلج‬
‫«اي بحران شديد! شدت تو‪ ،‬نشانه‌ي حل‬
‫شدنت است و هر چند شدت بگيري‪ ،‬پايان شب‬
‫سياهت نزديكتر مي‌شود»‪.‬‬
‫خواهرم! به آنان كه در رفاه و آسايش هستند و‬
‫اسراف مي‌كنند‪ ،‬نگاه نكن؛ زيرا واقعيت زندگي آنها‬
‫تأسف‌بار است؛ و مردماني كه دغدغه‌ي آنها‪،‬‬
‫زياده‌روي در لذت‌ها و شهوت‌هايشان است و براي‬
‫دستيابي به لذايذ و خواسته‌هايشان‪ ،‬بدون توجه به‬
‫حلل و حرام‪ ،‬در سعي و تكاپو هستند و به دنبال آن‬
‫مي‌دوند‪ ،‬در واقع چنين كساني خوشبخت نيستند و‬
‫در تنگنا و غم و اندوه به سر مي‌برند؛ زيرا هر كس‬
‫از راه و شيوه الهي منحرف شود و به گناه و‬
‫معصيت عادت كند‪ ،‬هرگز روي سعادت و خوشبختي‬
‫را نخواهد ديد‪.‬‬
‫پس خواهرم! گمان مبر آنان كه اسراف مي‌كنند‬
‫و حيف وميل مي‌نمايند‪ ،‬غرق در شادي و نعمت‬
‫هستند؛ نه!… بلكه بعضي از زنان فقيري كه در‬
‫كوخ‌ها و خانه‌هاي گلي زندگي ميكنند‪ ،‬از كساني كه‬
‫بر پرهاي قو و روي ابريشم و در اتاقهاي مخمل‌نما‬
‫زندگي مي‌كنند‪ ،‬خوشبخت‌تر هستند؛ چون زن فقير‬
‫اما باايمان و عبادت‌گزار و زاهد‪ ،‬از زني كه از راه و‬
‫آيين الهي منحرف شده‪ ،‬خوشبخت‌تر است‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪96‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫‪97‬‬ ‫لؤلؤها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫وم‪ :‬راه خدا‪ ،‬بهترين راه‬


‫لؤلؤ س ّ‬
‫است‪.‬‬

‫ل‬‫و لها فرجةكح ّ‬ ‫ربما تجزع النفوس‬


‫العقال‬ ‫لمر‬
‫«گاهي ممكن است انسان‌ها به سبب كاري داد‬
‫و فرياد و بي‌تابي نمايند و حال آن كه راه برون‌رفت‬
‫از آن‪ ،‬همانند باز كردن گره‪ ،‬راحت باشد»‪.‬‬
‫خوشبختي چيست؟ آيا خوشبختي در مال وثروت‬
‫است؟ يا خوشبختي در نسب و پست و مقام است؟‬
‫اين پرسش‪ ،‬پاسخ‌هاي متعددي دارد؛ ولي بيا تا بر‬
‫اساس داستان ذيل ببينيم كه اين زن‪ ،‬خوشبختي را‬
‫در چه مي‌بيند‪:‬‬
‫مردي با همسرش اختلف پيدا كرد و به او‬
‫گفت‪ :‬تو را بدبخت خواهم كرد‪ .‬زن با آرامش تمام‬
‫گفت‪ :‬تو نمي‌تواني‪ .‬شوهرگفت‪ :‬چطور نمي‌توانم؟‬
‫زن گفت‪ :‬اگر سعادت و خوشبختي‪ ،‬در مال و ثروت‬
‫بود تو براي آنكه بدبختم كني‪ ،‬مرا از آن محروم‬
‫مي‌كردي‪ ،‬و اگر سعادت در طل و زيور‌آﻻت بود‪،‬‬
‫برايم نمي‌خريدي؛ اما سعادت و خوشبختي چيزي‬
‫نيست كه در اختيار تو و مردم باشد‪ ،‬من سعادت و‬
‫خوشبختي‌ام را در ايمانم جستجو می کنم و ايمانم‪،‬‬
‫در قلب من است و بر قلبم كسي جز پروردگارم‪،‬‬
‫تسلّطي ندارد‪ .‬سعادت حقيقي‪‌،‬همين است…‬
‫سعادت حقيقي‪ ،‬سعادت ايمان مي‌باشد و فقط‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪98‬‬

‫كسي‪ ،‬اين سعادت را احساس مي‌كند كه محبت‬


‫خداوندي در دل و وجود و فكرش بجوشد‪ .‬لذا‬
‫سعادت و خوشبختي‪ ،‬فقط در دست خداست‪.‬از اين‬
‫رو با اطاعت خدا‪ ،‬سعادت را از او بخواه‪.‬‬
‫تنها راه سعادت‪ ،‬شناخت دين صحيحي مي‌باشد‬
‫كه پيامبر خدا با آن مبعوث شده است‪ ،‬پس كسي‬
‫كه اين راه را بشناسد‪ ،‬هر چند كه در كوخ و يا در‬
‫پياده‌رو بخوابد و يا با تكه ناني‪ ،‬زندگي را به سر‬
‫نمايد‪ ،‬باز هم مي‌تواند خوشبخت‌ترين انسان جهان‬
‫باشد‪ ،‬اما كسي كه از اين راه منحرف شود‪ ،‬عمر او‬
‫با غم‌ها مي‌گذرد و دارايي‌اش سبب محروميت او‬
‫مي‌گردد؛ عملش‪ ،‬زيان‌بار است و فرجامش‪،‬ناكامي‬
‫و زبوني‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫!‬ ‫‌‬
‫‪99‬‬ ‫لؤلؤها‬

‫!‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫لؤلؤ چهارم‪ :‬هرگاه به تنگ آمدي‪،‬‬


‫به خداوند داناي غيب‌ها پناه ببر‪.‬‬

‫ففكر في ألم نشرح‬ ‫إذا ضاق بك المر‬


‫هرگاه كار‪ ،‬برايت دشوار و سخت شد‪ ،‬در‬
‫سوره‌ي انشراح فكر كن»‪.‬‬
‫ابن جوزي مي‌گويد‪« :‬مشكلي برايم پيش آمد‬
‫كه به سبب آن همواره غمگين بودم؛ براي رهايي از‬
‫اين غم خيلي فكر مي‌كردم و به هر چاره و راه حلي‬
‫مي‌انديشيدم‪ ،‬اما راهي براي رهايي نيافتم تا آن كه‬
‫چشمم به اين آيه افتاد‪:‬‬
‫‪‬‬
‫(طلق‪)2:‬‬ ‫‪‬‬
‫«هر كس تقواي الهي پيشه كند‪ ،‬خداوند راه‬
‫برون‌رفتي براي او قرار مي‌دهد»‪.‬‬
‫ابن‌جوزي مي‌افزايد‪« :‬آنگاه دانستم كه تقوا‪،‬‬
‫سبب رهايي از هر غم و اندوهي است؛ لذا تصميم‬
‫گرفتم تقواي الهي پيشه كنم و بدين‌سان راه رهايي‬
‫از غم را يافتم…»‪.‬‬
‫من (مؤلف) مي‌گويم‪ :‬از نگاه خردمندان‪ ،‬تقوا‪،‬‬
‫هر چيزي است؛ از اين رو سبب هر عذاب‪ ،‬گناه و‬
‫معصيت است و توبه و ندامت‪ ،‬سبب رفع آن عذاب‬
‫مي‌باشد‪ .‬بنابراين ناراحتي و اندوه و رنج‪ ،‬سزاي‬
‫كارهايي است كه انجام مي‌دهند؛از قبيل كوتاهي در‬
‫نماز‪ ،‬يا غيبت مسلمان‪ ،‬سستي در امر حجاب و يا‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪100‬‬

‫ارتكاب امور حرام و ناجايز‪ .‬هر كس با شيوه و آيين‬


‫الهي مخالفت كند‪ ،‬بايد تاوان كوتاهي و‬
‫بي‌توجهي‌اش را بپردازد‪ .‬كسي كه سعادت و‬
‫خوشبختي را آفريده‪،‬خداوند بخشنده و مهربان‬
‫است؛ پس تو چرا سعادت را از كسي جز او‬
‫مي‌خواهي؟ اگر سعادت به دست انسان‌ها بود‪ ،‬نبايد‬
‫با اين همه ادعايي كه انسان‌ها دارند‪ ،‬روي زمين‬
‫هيچ محروم و غمگين و اندوهگيني باقي مي‌ماند‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬

‫‪.‬‬
‫‪101‬‬ ‫لؤلؤها‬

‫‪:‬‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫لؤلؤ پنجم‪ :‬هر روز را عمر جديدي‬


‫بدان‪.‬‬
‫فل تقنع بما دون‬ ‫إذا غامرت في شرف‬
‫النجوم‬ ‫مروم‬
‫«هرگاه در امر مهمي وارد شدي به كمتر از‬
‫ستارگان قانع مشو»‪.‬‬
‫دوري از خدا‪ ،‬پيامد و نتيجه‌ي تلخي دارد؛ هرگاه‬
‫استعداد و انرژي و زيبايي و شناخت‪ ،‬توفيق الهي و‬
‫بركت خداوندي را به همراه نداشته باشند‪ ،‬به رنج و‬
‫بل تبديل مي‌شوند‪ .‬بنابراين خداوند‪ ،‬مردم را از‬
‫سرانجام نسيان و فراموشي و دوري از خود برحذر‬
‫مي‌دارد‪ .‬فرض كن به راه خودت مي‌روي كه ناگهان‬
‫ماشيني‪ ،‬با تمام سرعت به گونه‌اي از كنارت‬
‫مي‌گذرد كه انگار چرخهاي آن با چنگ و دندان به‬
‫جان زمين افتاده‌اند؛ در آن هنگام تو‪،‬احساس‬
‫مي‌كني كه گويا نزديك است كه مي‌خواهد تو را‬
‫درهم بكوبد و به زندگيت خاتمه دهد؛ بنابراين‬
‫چاره‌اي جز جستن راه نجات و فرار سريع نداري…‬
‫خداوند نيز بندگانش را متوجه مي‌نمايد كه وقتي از‬
‫او روي‌گردان شوند‪ ،‬در واقع در معرض چنين‬
‫مهلكه‌هايي قرار دارند و به آنان توصيه مي‌كند تا هر‬
‫چه زودتر به فكر نجات خويش برآيند و نجات را‬
‫‪‬‬ ‫فقط نزد خدا خواهند يافت‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪102‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫(ذاريات‪50:‬و ‪)51‬‬ ‫‪  ‬‬


‫«پس بشتابید به سوي خدا؛ بي‌گمان من‪ ،‬براي شما‬
‫هشداردهنده‌اي آشكار از جانب او هستم‪ .‬و با خدا‬
‫معبودي ديگر قرار ندهيد؛ من از جانب او براي شما‬
‫بيم‌دهنده‌ي آشكارگري هستم»‪ .‬در اين آيه‪ ،‬از‬
‫انسان درخواست مي‌شود تا به تجديد خويش‬
‫بپردازد و زندگيش را دوباره سامان دهد‪ ،‬رابطه‬
‫بهتري با خدايش برقرار نمايد‪ ،‬عمل كاملتري انجام‬
‫دهد و پيماني ببندد كه آن را با اين دعا تعبير كند‪:‬‬
‫«بار خدايا! تو پروردگار من هستي؛ هيچ معبود به‬
‫حقي جز تو نيست؛ مرا آفريده‌اي و من‪ ،‬بنده‌ات‬
‫مي‌باشم و تا آنجا كه مي‌توانم بر عهد و وعده‌ات‬
‫پايبندم‪ ،‬و از شّر آنچه نموده‌ام‪ ،‬به تو پناه مي‌برم؛ به‬
‫نعمت‌هايي كه به من ارزاني داشته‌اي اعتراف‬
‫مي‌كنم و به گناهانم اقرار مي‌نمايم؛ پس مرا‬
‫بيامرز‪ .‬زيرا هيچ كسي جز تو‪ ،‬گناهان را نمي‌آمرزد‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‪103‬‬ ‫لؤلؤها‬

‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪104‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫لؤلؤ ششم‪ :‬زنان‪ ،‬ستارگان آسمان‬


‫و‬
‫روشني‌بخش تاريكي‌ها هستند‪.‬‬

‫فاستعن الواحد‬ ‫و إن ألّمت صروف‬


‫القديرا‬ ‫ر‬
‫ده ٍ‬
‫«اگر گردش روزگار‪ ،‬تو را دردمند نمود‪ ،‬از‬
‫خداوند يگانه‌ي توانا كمك بخواه»‪.‬‬
‫زن نكوكار‪ ،‬زني است كه با شوهرش به خوبي‬
‫زندگي كند و بعد از خدا از او اطاعت نمايد؛ پيامبر‬
‫خدا چنين زني را ستوده و او را زن نمونه‌اي‬
‫قلمداد كرده كه مرد بايد براي ازدواج با او بكوشد؛‬
‫از آن حضرت سؤال شد كه چه زناني بهترند؟‬
‫فرمود‪« :‬زني كه چون شوهر به او نگاه كند‪ ،‬او را‬
‫شاد مي‌گرداند و اگر به او فرمان دهد‪ ،‬از او اطاعت‬
‫مي‌نمايد‪ ،‬و در مورد خودش كاري برخلف ميل‬
‫شوهرش نمي‌كند و همچنين مال و دارايي شوهرش‬
‫را به گونه‌اي خرج نمي‌نمايد كه شوهر‪ ،‬ناپسند‬
‫مي‌داند»‬
‫خداي متعال مي‌فرمايد‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫(توبه‪« )34:‬و كساني كه طل و نقره مي‌اندوزند»‬
‫هنگامي كه اين آيه نازل شد‪ ‌،‬عمر به راه افتاد و‬
‫ثوبان نيز به دنبال او حركت كرد‪ .‬عمر نزد پيامبر‬
‫رفت و گفت‪ :‬اي پيامبر خدا! اين آيه بر اصحاب‬
‫‪105‬‬ ‫لؤلؤها‬

‫تو سنگين و دشوار آمده است‪ .‬پيامبر فرمود‪« :‬آيا‬


‫تو را به بهترين گنجينه‌ي هر فرد خبر ندهم؟ زن‬
‫نيكوكاري كه هرگاه شوهرش به او نگاه كند‪ ،‬او را‬
‫شاد گرداند و چون به او فرمان دهد‪ ،‬از وي اطاعت‬
‫كند و در غياب او خودش را حفاظت نمايد»‪.‬‬
‫پيامبر مي‌فرمايد‪« :‬زن‪ ،‬زماني به بهشت‬
‫مي‌رود كه شوهرش از او راضي باشد»‪ .‬ام سلمه‬
‫رضي الله عنها مي‌گويد‪ :‬پيامبر خدا فرمود‪« :‬هر‬
‫زني در حالي بميرد كه شوهرش از او راضي است‪،‬‬
‫به بهشت مي‌رود»‪.‬‬
‫پس اي خواهرم! بكوش تا اين بانوي خوشبخت‬
‫باشي‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬
‫‌‬
‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪106‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫لؤلؤ هفتم‪ :‬مرگ‪ ،‬آري؛ اما حرام‪‌،‬‬


‫نه!‬
‫فقد أيسرت في‬ ‫و ل تجزع و إن‬
‫الزمن الطويل‬ ‫أعسرت يوماً‬
‫«اگر روزي تنگدست شدي‪ ،‬بي‌تابي مكن؛ چون‬
‫مدت زماني طوﻻني‪ ،‬توانگر بوده‌اي»‪.‬‬
‫در حديثي كه عبدالله بن عمر خطاب رضي الله‬
‫عنهما روايت مي‌كند‪ ،‬به سه نفري اشاره شد كه‬
‫شب را در نماز گذراندند و آنگاه سنگ بزرگي از‬
‫باﻻي كوه غلتيد و دهانه‌ي غار را بر آنها بست؛ پس‬
‫آنها با توسل به اعمال صالح خود‪ ،‬از خدا خواستند تا‬
‫آنان را نجات دهد؛ دوّمين نفر آنها گفت‪« :‬بار خدايا!‬
‫دختر عمويي داشتم كه او را از همه‌ي مردم بيشتر‬
‫دوست داشتم و در روايتي ديگر آمده است‪ :‬او را‬
‫خيلي دوست داشتم؛ من از او خواستم كه به من‬
‫اجازه دهد كه با او بخوابم‪ ،‬اما او امتناع ورزيد تا‬
‫اينكه در اثر قحط‌سالي ناگزير شد نزد من بيايد؛‬
‫من‪ ،‬به او يكصد و بيست دينار دادم به شرط آنكه به‬
‫من اجازه دهد تا با او عمل منافي عفت را انجام‬
‫دهم و او نيز اجازه داد تا اينكه همه چيز براي من‬
‫مهيّا شد؛ او در آن هنگام به من گفت‪« :‬از خدا‬
‫بترس …» آری اين دختر جوان پرهيزگار بود و ابتدا‬
‫ه‌ي نزديك شدن را نداد؛ اما به‬ ‫به پسر عمويش اجاز ‌‬
‫خاطر فقر و تنگدستي‪ ،‬ناگزير شد به خواسته‌ي او‬
‫‪107‬‬ ‫لؤلؤها‬

‫تن دهد؛ با اين حال به او تذكّر داد از خدا بترسد و‬


‫بدين‌سان احساسات ايماني آن مرد را تحريك نمود‬
‫و به او گفت كه اگر او را مي‌خواهد بايد با او ازدواج‬
‫كند تا برايش حلل باشد و مرتكب زنا نگردد؛ آنگاه‬
‫آن جوان از اين عمل بد دست كشيد وبه سوي خدا‬
‫بازگشت و توبه نمود؛ وي با توسل به اين توبه‪ ،‬از‬
‫غار رهايي يافت‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪108‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬

‫لؤلؤ هشتم‪ :‬پرتوي از آيات قرآن‬


‫للصبر عاقبة‬ ‫إني رأيت‪ -‬و في‬
‫محمــودة الثر‬ ‫اليام تجربة‌‪-‬‬
‫«من‪ ،‬ديده‌ام و تجربه‌ نيز نشان داده كه صبر‬
‫وشكيبايي‪ ،‬نتيجه‌ي خوبي دارد»‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫خداوند متعال مي‌فرمايد‪:‬‬
‫‪‬‬
‫(طلق‪« )7:‬خداوند‪،‬‬ ‫‪‬‬
‫پس از سختي‌ آساني خواهد آورد»‪.‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫(آل‌عمران‪« )200:‬اي مؤمنان!‬ ‫‪‬‬
‫شكيبايي ورزيد و استقامت و پايداري كنيد (و از‬
‫مرزهاي ايمان و نيز كشور اسلمي) مراقبت به‬
‫عمل آوريد و از (خشم) خدا بپرهيزيد تا اينكه‬
‫رستگار شويد»‪.‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪109‬‬ ‫لؤلؤها‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫(بقره‪« )156:‬و شكيبايان را مژده بده آنان كه هرگاه‬
‫مصيبتي بدانان برسد‪ ،‬مي‌گويند‪ :‬ما از آن خدا‬
‫هستيم و به سوي او باز مي‌گرديم»‪.‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫(شوري‪« )28:‬خداوند‬ ‫‪‬‬


‫آن كسي است كه باران را مي‌فرستد بعد از آنكه‬
‫(مردم‪ ،‬از بارش باران) نااميد مي‌شوند و رحمت‬
‫خويش را مي‌گستراند»‪.‬‬

‫‪‬‬

‫(زمر‪« )10:‬قطعا ً شكيبايان‪،‬‬ ‫‪‬‬


‫مزدشان را بدون حساب و به تمام و كمال دريافت‬
‫مي‌دارند»‪ .‬و در مورد دعاي يونس مي‌فرمايد‪:‬‬
‫«هيچ معبود به‌حقي جز تو نيست و تو پاك و منزهي؛‬
‫من‪ ،‬از ستمگران بوده‌ام»‪ .‬اين‪ ،‬قرآن است كه تو را‬
‫صدا مي‌زند تا خوشبخت و آسوده‌خاطر گردي و به‬
‫پروردگار خود اعتماد و توكل نمايي و با يقين به‬
‫اينكه وعده‌ي الهي‪ ،‬حق است‪ ،‬راحت باشي؛‬
‫خداوند‪ ،‬آفريدگان را نيافريده كه عذابشان دهد؛ بلكه‬
‫مي‌خواهد آنان را پاكيزه و ادب نمايد؛ زيرا خداوند‪،‬‬
‫براي انسان از مادر و پدرش نيز مهربان‌تر است؛‬
‫پس اي خواهرم! با ذكر خدا و سپاسگزاري او و‬
‫تلوت كتابش و پيروي ازپيامبرش رحمت و انس و‬
‫رضامندي را بجوي‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪110‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‌‬
‫‪.‬‬
‫‪111‬‬ ‫لؤلؤها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫لؤلؤ نهم‪ :‬شناخت خداوند مهربان‪،‬‬


‫غم‌ها را برطرف مي‌نمايد‪.‬‬

‫ل فـوق التـراب‬ ‫و كـ ّ‬ ‫د‬


‫ح منك الو ّ‬‫إذا ص ّ‬
‫تـراب‬ ‫ل هيّن‬‫فالك ّ‬
‫«اگر محبت تو صادقانه باشد‪ ،‬همه چيز (تمام‬
‫غم‌ها) آسان خواهد بود و هر چيزي كه روي خاك‬
‫است‪ ،‬خاك و ناچيز به نظر خواهد رسيد»‪.‬‬
‫الله‪ …،‬بزرگوارترين بزرگواران و بخشنده‌ترين‬
‫بخشندگان است‪.‬خداوند پيش از درخواست بنده از‬
‫حد انتظارش‪ ،‬به او نعمت مي‌دهد‪ ،‬عمل اندك را‬
‫ارج مي‌نهد و آن را رشد مي‌دهد و بسياري از‬
‫لغزش‌ها را مي‌آمرزد؛ همه‌ي آنان كه در آسمان‌ها و‬
‫زمين هستند‪ ،‬او را مي‌خوانند و از او مي‌خواهند و او‬
‫هر روز در كاري است؛ درخواستهاي زياد‪ ،‬او را به‬
‫اشتباه نمي‌اندازد و از اصرار اصراركنند‌گان به ستوه‬
‫نمي‌آيند؛ بلكه دوستدار كساني است كه در دعا‬
‫اصرار مي‌ورزند‪ ،‬و دوست دارد كه از او خواسته‬
‫شود و اگر از او درخواست نگردد‪ ،‬خشمگين‬
‫مي‌شود؛ از بنده شرمش مي‌آيد‪ ،‬و بنده از او شرم‬
‫نمي‌كند بنده‌اش ‪ ،‬عيب خود را نمي‌پوشاند‪ ،‬اما عيب‬
‫بنده‌اش را مي‌پوشاند و بر بنده رحم مي‌نمايد‪.‬‬
‫با اين حال چگونه مي‌شود كه دلها‪ ،‬چنين كسي‬
‫را دوست نداشته باشند؟! كسي كه خوبي‌ها را فقط‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪112‬‬

‫او مي‌آورد و بدي‌ها را او از بين مي‌برد؛ تنها او‪،‬‬


‫دعاها را مي‌پذيرد و اشتباهات را مي‌آمرزد؛عيب‌ها‬
‫را مي‌پوشاند؛ اوست كه مشكلت را رفع مي‌نمايد و‬
‫به فريادها مي‌رسد و كمك مي‌كند‪ .‬پس چرا دلها‪ ،‬او‬
‫را دوست نداشته باشند؟‬
‫الله‪ …،‬بخشنده‌ترين و مهربان‌ترين و تواناترين‬
‫كسي است كه بنده‪ ،‬به او پناه مي‌برد و اگر بنده‪ ،‬به‬
‫او توكل كند‪ ،‬بيش از همه‌چيز او را بسنده مي‌نمايد؛‬
‫مهرش به بنده از مهر مادر به فرزندش بيشتر‬
‫است؛ به توبه‌ي بنده‌اش‪ ،‬بيشتر از كسي خشنود‬
‫مي‌شود كه پس از گم‌كردن سواري و در بياباني‬
‫مرگبار و خشك در عين نااميدي از زندگي‪ ،‬آنها را‬
‫دوباره مي‌يابد‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪113‬‬ ‫لؤلؤها‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫لؤلؤ دهم‪ :‬روز خجسته‬

‫يـأت اللـه بـالفـرج‬ ‫و اصبر إذا خطب‬


‫دهي‬
‫هرگاه مصيبتي فرا رسيد‪ ،‬صبر كن؛ چون خداوند‪،‬‬
‫گشايشي مي‌آورد‪.‬‬
‫پس از نماز صبح مدتي با فروتني بنشين و ده‬
‫دقيقه يا ربع ساعت رو به قبله به ذكر و دعا بپرداز و‬
‫از خداوند بخواه تا امروز را براي تو روزي زيبا و‬
‫مبارك و خجسته بگرداند؛ روزي كه سرشار از‬
‫موفقيت و صلح و بهروزي باشد؛ روزي بدون بحران‬
‫و بدور از رنج و سختي؛ روزي سرشار از رزق و‬
‫روزي و آكنده از خير فراوان؛ روزي كه صفاي آن‬
‫تيره نشود و غم و اندوهي در آن نباشد‪ .‬پس بايد‬
‫شادي و سرور را تنها از خدا خواست و خير و روزي‬
‫را فقط از او طلبيد‪ .‬از اين رو اندكي ياد خدا پس از‬
‫نماز صبح‪ ،‬به اذن خداوند‪ ،‬آن روز را برايت خجسته‬
‫و مبارك مي‌گرداند‪ .‬وقتي كار مي‌كني يا نشسته‌اي‬
‫به نوار قرآن گوش بده كه شك و ترديد را از دلت‬
‫بيرون مي‌آورد و تو را بيش از پيش آرام مي‌نمايد‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫صدف ها‬
‫‪115‬‬ ‫صدف ها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫ول‪ :‬زن خوب يعني زندگي‬ ‫صدف ا ّ‬


‫سعادتمندانه‪.‬‬

‫له كل يوم في‬ ‫عسي فرج يأتي به‬


‫خليقته أمر‬ ‫الله إنه‬
‫«اميد است خداوند گشايشي بياورد؛ زيرا او‪،‬هر‬
‫روز در مورد آفريده‌هايش كاري انجام مي‌دهد»‪.‬‬
‫زن بايد هنگام باز‌گشت شوهرش به خانه‪ ،‬به‬
‫خوبي از او استقبال كند؛ اگر شوهرش خسته و‬
‫ناراحت به نظر مي‌رسيد‪ ،‬كاري نكند كه او را بيشتر‬
‫ناراحت نمايد؛ بلكه بر‌عكس به استقبالش برود و‬
‫خواسته‌هايش را در نظر بگيرد‪ .‬در چنين حالتي نبايد‬
‫بدون مقدمه از او بپرسد كه چرا گرفته و خسته‌اي؟‬
‫بلكه اندكي درنگ كند تا شايد خود شوهر‪ ،‬پس از در‬
‫آوردن لباس بيرون و پوشيدن لباس خانه‪ ،‬علت‬
‫ناراحتيش را بگويد؛ اگر مرد مشكلش را نگفت‪ ،‬زن‬
‫با لحني علت گرفتگي شوهرش را بپرسد كه شوهر‬
‫بفهمد همسرش‪ ،‬به او اهميت مي‌دهد و به خاطر‬
‫حالت او پريشان است‪.‬‬
‫بدين‌ترتيب اگر زن‪ ،‬در خود اين توان را مي‌ديد‬
‫كه مي‌تواند به شوهرش در حل مشكل ياري كند‪،‬‬
‫بايد بل‌فاصله دست‌بكار شود؛ زيرا در اين صورت بار‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪116‬‬

‫بزرگي را از دوش شوهر پايين گذاشه است و پس‬


‫از آن شوهر‪ ،‬احساس خواهد كرد كه در خانه‌اش‬
‫گوهر گرانبهايي دارد؛ گوهري كه از همه گوهرهاي‬
‫دنيا ارزشمندتر است‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪117‬‬ ‫صدف ها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫وم‪ :‬فقط امروز‬


‫صدف د ّ‬
‫و ل يحسبون الخير ل و ل يحسبون الشّر‬
‫ضربة لزب‬ ‫شّر بعده‬
‫«خوبي را چنان نمي‌پندارند كه پس از آن هيچ‬
‫بدي و شري نيست و شر و بدي را ضربه‌اي كشنده‬
‫و هميشگي به حساب نمي‌آورند»‪.‬‬
‫يكي از سعادتمندان مي‌گويد‪« :‬روز خوب و زيبا‪،‬‬
‫روزي است كه در آن‪ ،‬ما‪ ،‬مالك دنياي خود هستيم و‬
‫دنيا‪ ،‬مالك و صاحب ما نيست؛ روز زيبا‪ ،‬روزي است‬
‫كه مهار شهوت‌ها و اميالمان‪ ،‬به دست ماست و ما‬
‫با ذلّت و خواري‪ ،‬به دنبال خواسته‌ها و شهوت‌هاي‬
‫خود نيستيم و از آن اطاعت نمي‌كنيم»‪.‬‬
‫از اين روزهاي به يادماندني‪ ،‬به روزهاي ذيل‬
‫اشاره مي‌كنيم‪:‬‬
‫ـ روزي كه برخودم چيره باشم و از رنج شك و‬
‫ترديد بيرون بيايم‪ ،‬روز بسيار زيبايي است‪.‬‬
‫ـ زيباست آن روز كه چون در ميان اين قرار‬
‫گيرم كه آيا ستايش و تمجيد مردم را ترجيح دهم و‬
‫يا كاري را انجام دهم كه هيچ‌كس‪ ،‬براي آن مرا‬
‫نمي‌ستايد و هيچ‌كس آن را نمي‌داند‪ ،‬به ستايش و‬
‫تمجيد مردم توجهي نكنم و كاري را ترجيح دهم كه‬
‫تا پايان حياتم‪ ،‬جز خودم كسي از آن با خبر نباشد‪.‬‬
‫ـ زيباست آن روز كه در آن مي‌توانستم‬
‫جيب‌هايم را پر از پول كنم‪ ،‬ولي دلم از كرامت‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪118‬‬

‫خالي باشد؛ اما من دست‌ خالي را بر وجدان و دل‬


‫تهي‪ ،‬ترجيح دادم‪.‬‬
‫ـ اين روزها زيبايند‪ ،‬و زيباترين چيز آن اين است‬
‫كه بهره من از آن اندك است‪ ،‬مگر آن كه بهره‌ي‬
‫من اين باشد كه مي‌دانم كه مي‌توانم كارهايي را كه‬
‫كرده‌ام انجام بدهم‪ ،‬پس بهره‌ام به سپاس خدا زياد‬
‫است‪.‬‬

‫!‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫‪119‬‬ ‫صدف ها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫وم‪ :‬احساس مظلوميت‬


‫صدف س ّ‬
‫مكن‪.‬‬

‫أبدا ً كما كانت له ّ‬


‫ن‬ ‫انعم و لذّ فللمور‬
‫أوائل‬ ‫أواخر‬
‫«شاد باش و لذت ببر؛ زيرا كارها پاياني دارند‪،‬‬
‫همان‌طور كه آغازي دارند»‪.‬‬
‫عدم احساس ستمديدگي‪ ،‬صفت زيبايي است‬
‫كه براي از بين بردن اضطراب و به طور كلي به‬
‫انسان براي موفقيت در زندگي و حفاظت‬
‫دوستي‌ها‌و احساس خوشبختي در كنار خانواده‪،‬‬
‫ياري مي‌كند‪ ،‬چون كسي كه ديد وسيعي دارد‪،‬‬
‫طبيعت مردم را مي‌داند‪ ،‬تحوﻻت را مي‌سنجد و‬
‫خودش را به جاي ديگران قرار مي‌دهد و شرايط‬
‫معلوم و نامعلوم را در نظر مي‌گيرد‪.‬‬
‫فردي كه ديد وسيعي دارد‪ ،‬امور را خوب درك‬
‫مي‌كند و هنگام برخورد با مشكلت و يا زماني كه‬
‫خواسته‌اش‪ ،‬تحقق نمي‌يابد؛ مي‌داند كه طبيعت‬
‫زندگي‪ ،‬اينگونه است و هيچ كسي در زندگي راحت‬
‫نيست؛ گاهي انسان‪ ،‬چيزي را دوست نمي‌دارد‪ ،‬اما‬
‫خير در آن است و گاهي به چيزي رغبت دارد؛ ولي‬
‫آن چيز‪ ،‬شر مي‌آورد‪ .‬از اين رو خير‪ ،‬در آن چيزي‬
‫است كه خدا انتخاب كرده است‪.‬‬
‫كسي كه ديد وسيعي دارد احساس مي‌كند كه‬
‫او‪ ،‬جزئی از جهان پهناور هستي است و هم از دردها‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪120‬‬

‫و غم‌ها نصيبي دارد و هم از سعادت بي‌بهره نيست؛‬


‫بنابراين در سختي‌ها و ناخوشي‌ها مضطرب‬
‫نمي‌شود و همانند تنگ‌نظران‪ ،‬احساس شكست و‬
‫بدبختي نمي‌نمايد وگمان نمي‌برد كه اين مشكل‪،‬‬
‫فقط براي او پيش آمده است‪.‬‬
‫كسي كه افق ديدش‪ ،‬وسيع است هيچگاه چنين‬
‫احساساتي را به خود راه نمي‌دهد و بلكه طبيعت‬
‫زندگي را در مي‌يابد و مي‌داند كه او‪ ،‬جزئي از‬
‫چرخه ی زندگي دنيا است؛ بنابراين ضمن آن كه‬
‫تمام تلش خود را براي رسيدن به بهترين چيزها‪،‬‬
‫صرف مي‌نمايد‪ ،‬از زندگي راضي است‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫‪121‬‬ ‫صدف ها‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫صدف چهارم‪ :‬موفقيت بعد از‬


‫مشقت‪ ،‬چه لذيذ و خوشايند است‪.‬‬

‫ثمت يذهبن و ل‬ ‫الغـمرات ثم ينجلـينا‬


‫يجينا‬
‫«سختي‌ها از ميان مي‌روند و باز نخواهند‬
‫گشت»‪.‬‬
‫يكي از افراد موفق مي‌گويد‪ :‬فقير به دنيا آمدم‬
‫و فقر‪ ،‬مرا از زماني كه در گهواره بودم‪ ،‬همراهي‬
‫مي‌كرد‪ .‬تلخي روزهايي را چشيدم كه مادرم براي‬
‫تكه نان خشكي دست دراز مي‌كرد‪ .‬ده سالگي خانه‬
‫را ترك گفتم و در يازده سالگي مشغول كار شدم‪،‬‬
‫هر سال فقط يك ماه درس مي‌خواندم؛ بعد از يازده‬
‫سال كار طاقت‌فرسا صاحب دو گاو و شش‬
‫گوسفند شدم كه آنها را به هشتاد وچهار دﻻر‬
‫فروختم؛ درتمام زندگيم يك ريال هم براي‪ :‬لذت‌ها و‬
‫خواسته‌هايم خرج نكردم؛ تا بيست و يك سالگي ‪،‬‬
‫هر درهمي را كه به دست مي‌آوردم نگاه‬
‫مي‌داشتم… طعم تلخ خستگي جانكاه را چشيدم؛‬
‫كيلومترها سفر كردم تا از هم‌نوعان بخواهم تا به‬
‫من كاري بدهند كه با آن زندگي كنم‪ ،‬بعد از بيست و‬
‫يك سالگي به همراه يك گاري كه به دنبال گاوها‬
‫بسته مي‌شد به جنگلها مي‌رفتم و هيزم جمع‬
‫مي‌كردم‪ ،‬هر روز قبل از نماز صبح برمي‌خاستم و تا‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪122‬‬

‫غروب آفتاب‪ ،‬به كار سخت و دشوارم مشغول‬


‫مي‌شدم‪ .‬تا پايان ماه‪،‬شش دﻻر حقوق بگيرم؛ و‬
‫وقتي اين شش دﻻر را مي‌گرفتم‪،‬هر يكي‪ ،‬براي من‬
‫همانند ماه شب چهارده زيبا به نظر مي‌رسيد‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫ي‬
‫‌‬ ‫‌‬
‫‪.‬‬
‫‪123‬‬ ‫صدف ها‬

‫‪:‬‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫صدف پنجم‪ :‬به وضعيت خود عادت‬


‫خواهي كرد‪.‬‬

‫غريب من الخلن في إذا عظم المطلوب‬


‫ل المساعد‬ ‫ق ّ‬ ‫ك ّ‬
‫ل بلدة‬
‫«انسان غريب و بيگانه از دوستان‪ ،‬در هر‬
‫شهري تنهاست؛ هرگاه خواسته‪ ،‬بزرگ و مهم باشد‪،‬‬
‫دستياران انسان‪ ،‬اندك مي‌شوند»‪.‬‬
‫مردي را مي‌شناسم كه پايش ضمن يك عمل‬
‫جراحي‪ ،‬قطع شده است؛ پيش او رفتم تا با او‬
‫همدردي نمايم‪ .‬او‪ ،‬عالم و انديشمند بود‪ ،‬تصميم‬
‫داشتم به او بگويم‪ :‬مردم‪ ،‬از تو اين انتظار را ندارند‬
‫كه دونده‌ي ماهري و كشتي‌گير قدري باشي؛ بلكه‬
‫مردم‪ ،‬به فكر روشن و نظرات درست تو نياز دارند‬
‫و الحمدلله كه رأي و فكر تو‪ ،‬باقي مانده است‪.‬‬
‫وقتي به عيادتش رفتم‪ ،‬به من گفت‪ :‬دهها سال پايم‬
‫با من بود و از آن خوب و درست استفاده كردم؛‬
‫وقتي دين‪ ،‬سالم بماند‪ ،‬انسان‪ ،‬از صميم قلب‬
‫خرسند است‪.‬‬
‫يكي از حكما مي‌گويد‪« :‬زماني ذهن و خاطر‬
‫آرامش مي‌يابد كه بدترين شرايط رابپذيرد؛ از نظر‬
‫رواني نيز‪ ،‬پذيرفتن بدترين شرايط‪ ،‬انسان را‬
‫بانشاط و سرحال مي‌نمايد…»‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪124‬‬

‫سپس مي‌افزايد‪ :‬و با اين حال هزاران نفر‬


‫زندگيشان را با خشم و ناراحتي به نابودي‬
‫مي‌كشانند؛ چون آنها‪ ،‬واقعيتهاي تلخ را نمي‌پذيرند و‬
‫آنچه را كه مي‌توان نجات داد‪ ،‬نجات نمي‌دهند؛ آنان‪،‬‬
‫به جاي آن كه آرزوهاي خود را از نو بسازند‪ ،‬وارد‬
‫جنگ تلخ و مرارت‌باري با گذشته مي‌شوند و با‬
‫اضطرابي به پيش مي‌روند كه فايده‌اي ندارد‪.‬‬
‫تأسف بر گذشته‌ي ناموفق و گريه‌ي‬
‫طاقت‌فرسا به خاطر دردها و شكست‌هايي كه در‬
‫گذشته اتفاق افتاده است‪ ،‬از نظر اسلم بخشي از‬
‫مظاهر ناسپاسي خدا و اظهار ناخوشندي از تقدير‬
‫اوست‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬
‫‌‬
‫‪.‬‬
‫‪125‬‬ ‫صدف ها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫صدف ششم‪ :‬سفارشهاي مادري‬


‫فرزانه‬

‫أعقب من بعد‌ها‬ ‫فكم رأينا أخا هموم‬


‫سرورا‬
‫«چه بسا افراد غمگيني را ديده‌ایم كه بعد از‬
‫غم‌ها‌‪ ،‬شادي به سراغشان آمده است»‪.‬‬
‫امامه بنت حارث به دخترش ام أياس بنت عوف‬
‫در شب عروسيش‪ ،‬وصيت جامعي نمود كه از‬
‫بهترين سفارشهاي زنان عرب به شمار مي‌رود؛ وي‬
‫در نصيحت دخترش چنين گفت‪« :‬تو از محيطي كه‬
‫در آن بزرگ شده‌اي‪ ،‬جدا مي‌شوي و خانه‌اي را كه‬
‫در ‌آن بوده‌اي‪ ،‬ترك مي‌گويي؛ اگر زني به خاطر‬
‫ثروت پدر و مادرش و يا به او‪،‬نيازي به شوهر‬
‫نداشت‪ ،‬تو از تمام دختران‪ ،‬بي‌نيازتر از اين بودي‬
‫كه شوهر بگيري‪ ،‬ولي زنان‪ ،‬براي مردان و مردان‪،‬‬
‫براي زنان آفريده شده‌اند‪.‬‬
‫سفارش اوّل و دوّم من‪ ،‬اين است كه در برابر‬
‫شوهرت قانع و فروتن باشي؛ خوب به حرفها‌يش‬
‫گوش كن و از او حرف‌شنوي و اطاعت نما‪.‬‬
‫سفارش سوّم و چهارم من‪ ،‬اين است كه‪:‬‬
‫مواظب چشم و بيني او باش؛ مبادا چشم او بر چيز‬
‫زشتي از تو بيفتد و از تو چيزي جز بوي خوش به‬
‫مشامش برسد!‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪126‬‬

‫پنجم و ششم اينكه‪ :‬وقت خواب و غذاي او را‬


‫بدان؛ زيرا گرسنگي مداوم و بي‌خوابي‪ ،‬آتش خشم‬
‫را بر‌مي‌افروزد و فرد را ناراحت مي‌كند‪.‬‬
‫هفتم و هشتم اينكه‪ :‬از مال و فرزندان او‬
‫حفاظت كن‪ ،‬ملك نگهداري مال‪ ،‬اين است كه از آن‬
‫به اندازه‌ي نياز استفاده شود و معيار نگهداري‬
‫فرزندان‪ ،‬تربيت و پرورش درست آنان‪ ،‬مي‌باشد‪.‬‬
‫نهم و دهم اينكه‪ :‬نا‌فرمان شوهرت مباش و‬
‫رازش را بر‌مل مكن‪ ،‬زيرا اگر از فرمان او سرپيچي‬
‫نمايي‪ ،‬دلش را مي‌رنجاني و اگر راز او را افشا‬
‫كني‪ ،‬به تو بي‌وفايي خواهد نمود؛ هرگز هنگامي كه‬
‫غمگين است‪ ،‬پيش‌ روي او اظهار شادماني مكن و‬
‫اگر او‪ ،‬شادمان بود‪ ،‬تو خودت را افسرده و غمگين‬
‫نشان مده‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪127‬‬ ‫صدف ها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫صدف هفتم‪ :‬خودش را فداي‬


‫رضامندي پروردگارش نمود‪.‬‬

‫ل الله يغني عن‬ ‫لع ّ‬ ‫ن اليأس‬ ‫ول تيأس فإ ّ‬


‫قليل‬ ‫كفر‬
‫«نااميد مباش كه نااميدي كفر و ناسپاسي‬
‫است؛ شايد خداوند‪ ،‬تو را بعد از مدت كوتاهي‬
‫بي‌نياز گرداند»‪.‬‬
‫آيا حكايت آن زن را شنيده‌اي كه اشتباه كرد و‬
‫مرتكب زنا شد؛ آنگاه خدا را به ياد آورد و توبه نمود؛‬
‫نزد پيامبر رفت و از ايشان خواست تا او را‬
‫سنگسار كنند و او را از گناه پاك بگردانند او در‬
‫حالي كه حامله بود‪ ،‬نزد پيامبر رفت و گفت‪ :‬اي‬
‫پيامبرخدا! من مرتكب گناهي شده‌ام؛ مرا مجازات‬
‫ي او را خواست و گفت‪ :‬با او‪ ،‬به‬ ‫كن‪ ،‬پيامبر ول ّ‬
‫خوبي رفتار كن و هرگاه وضع حمل نمود‪ ،‬او را نزد‬
‫من بياور‪ ،‬سرپرستش چنان كرد (و بعد از وضع‬
‫حمل) او را نزد پيامبر آوردند؛پيامبر فرمان داد‬
‫كه لباسهايش را محكم به خودش ببندند وسپس‬
‫سنگسارش نمايند‪.‬سپس پيامبر بر او نماز خواند؛‬
‫عمر به پيامبر گفت‪ :‬آيا بر او نماز مي‌خواني و‬
‫حال آنكه او‪ ،‬زنا كرده است؟! پيامبر فرمود‪« :‬او‪،‬‬
‫چنان توبه‌اي كرده كه اگر بين هفتاد نفر از اهل‬
‫مدينه تقسيم شود‪ ،‬براي آنها كافي خواهد بود و آيا‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪128‬‬

‫شخصي بهتر از اين ديده‌اي كه خودش را براي‬


‫رضامندي خدا فدا كند»؟‬
‫آري انگيزه قوي ايماني بود كه او را بر آن‬
‫داشت تا براي پاك كردن خود قدم بردارد و رسوايي‬
‫دنيا را بر رسوايي آخرت و عذاب آن ترجيح دهد؛‬
‫اگر ايمان او قوي نمي‌بود مرگ با سنگسار شدن را‬
‫ترجيح نمي‌داد؛ شايد كسي بگويد‪ :‬پس چرا او زنا‬
‫كرد و آيا كسي جز سست ايمان‪ ،‬زنا مي‌كند؟!‬
‫پاسخ‪ ،‬اين است كه گاهي ايمان انسان ضعيف‬
‫مي‌شود و مرتكب حرام مي‌گردد؛ از آنجا كه‬
‫انسان ‪ ،‬عجول و ضعيف آفريده شده‪ ،‬دچار لغزش‬
‫مي‌گردد و از آن‌جهت كه نقص و كمبود دارد‪ ،‬در يك‬
‫لحظه گمراه مي‌شود؛ اما وقتي تخم ايمان‪ ،‬در قلب‬
‫او رشد مي‌كند و درختي تنومند و شكوفا مي‌گردد‪،‬‬
‫واقعيت اصيل و يقين محكمش را آشكار مي‌نمايد‪ ،‬و‬
‫اين همان چيزي بود كه آن زن را بر آن داشت تا‬
‫شتابان نزد پيامبر برود و از ايشان بخواهد تا او را‬
‫پاك بگرداند و بدين سان جان خود را فداي‬
‫رضامندي و رحمت و آمرزش الهي نمايد‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬
‫!‬ ‫‌‬
‫‪129‬‬ ‫صدف ها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫صدف هشتم‪ :‬آن زن‪ ،‬به خدا وفادار‬


‫ماند‪ ،‬لذا خدا او را حفاظت كرد‪.‬‬
‫ن عارا ً أن تزول‬ ‫و ل عار إن زالت عن و لك ّ‬
‫مل‬ ‫التج ّ‬ ‫المرء نعمة‬
‫«ننگ و عار نيست كه مال و نعمت كسي از بين‬
‫برود؛ بلكه ننگ و عار‪ ،‬اين است كه زيبايي انسان‬
‫نابود مي‌شود»‪.‬‬
‫حكايت شده است كه در زمان حمله فرنگي‌‌ها‬
‫به شهر اسكندريه‪ ،‬زني زيبا و ثروتمند به همراه‬
‫خدمتگزاران و مال و دارايي‌اش موفق به فرار‬
‫نشده و در خانه مانده بود تا اينكه فرنگي‌ها‪،‬‬
‫شمشير به‌دست وارد خانه شدند؛ يكي از آنها گفت‪:‬‬
‫پول‌ها كجا هستند؟ آن زن با اضطراب و در حالي كه‬
‫مي‌لرزيد‪ ،‬جاي پول‌ها را نشان داد‪ .‬يكي از سربازها‬
‫به او گفت‪ :‬نترس تو با من خواهي بود و از مال و‬
‫ثروتم استفاده خواهي كرد آن زن فهميد كه مرد‬
‫فرنگي شيفته‌اش شده و مي‌خواهد او را با خودش‬
‫ببرد؛ بنابراين آهسته و با صدايي دل‌انگيز به او‬
‫گفت‪:‬مي‌خواهم به دستشويي بروم‪ .‬مرد فكر كرد‬
‫كه آن زن خاطرخواه او شده است‪ ،‬بنابراين به او‬
‫گفت‪ :‬مي‌تواني به دستشويي بروي‪ ،‬آن زن رفت و‬
‫فرنگي‌ها به غارت صندوق‌ها مشغول شدند‪ ،‬زن از‬
‫خانه خارج شد و وارد انبار تاريك كاهي شد كه در‬
‫كوچه بود و خودش را در ميان كاهها پنهان كرد؛‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪130‬‬

‫فرنگي‌ها پس از چپاول خانه‪ ،‬به جستجوي او‬


‫پرداختند‪ ،‬اما او را نيافتند؛ لذا آنچه را غارت كرده‬
‫بودند‪ ،‬به دوش گرفتند و رفتند و بدين ترتيب زن‪ ،‬با‬
‫اين نقشه از اسارت نجات يافت و خدمتگزاران او‬
‫نيز كه باﻻي خانه رفته بودند‪ ،‬از اسارت نجات پيدا‬
‫كردند‪.‬‬
‫آن زن گفت‪« :‬سالم ماندن دين و آبرو‪ ،‬بهتر از‬
‫مالي است كه جوانمردان‪ ،‬آن را براي اهدافي‬
‫اين‌چنين جمع‌آوري مي‌كنند؛ چرا كه فقر‪ ،‬از اسارت‬
‫و از مجبور شدن به تغيير دين بهتر است»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬
‫‌‬

‫‪.‬‬
‫‪131‬‬ ‫صدف ها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫صدف نهم‪ :‬آب توبه‪ ،‬پاك‌ترين آب‌ها‬


‫است‪.‬‬
‫واجعليها بكل خير‬ ‫افرحي بالحياة فهي‬
‫خميلة‬ ‫جميلة‬
‫«به زندگي شادمان باش؛ چون زندگي زيباست‬
‫و با هر كار خوبي ازآن بستان انبوهي بساز»‪.‬‬
‫خداوند‪ ،‬توبه‌كنندگان و پاكان را دوست دارد‪.‬‬
‫پروردگار متعال‪ ،‬از توبه‌ي بنده‌اش‪ ،‬بيش از انساني‬
‫شادمان مي‌شود كه در بياباني خشك سواريش را‬
‫كه آب و غذايش بر آن است‪ ،‬گم مي‌كند و از يافتن‬
‫آن نااميد مي‌گردد و به تنه‌ي درختي تكيه مي‌دهد و‬
‫انتظار مرگ را مي‌كشد‪ .‬اين انسان نااميد‪ ،‬در همان‬
‫حال به خواب فرو مي‌رود و چون بيدار‬
‫مي‌شود‪،‬ناگهان مي‌بيند كه سواريش‪ ،‬باﻻي سرش‬
‫ايستاده و آب و غذايش بر آن است‪ .‬لذا بلند‬
‫مي‌شود و مهار آن را مي‌گيرد و از شدت خوشحالي‬
‫ناخود‌آگاه فرياد برمي‌آورد كه بار خدايا! تو بنده‌ي‬
‫مني و من‪ ،‬پروردگارت هستم!…‬
‫آري! خداوند‪ ،‬از توبه بنده‌اش‪ ،‬بيش از چنين‬
‫شخصي شادمان مي‌گردد‪.‬‬
‫خداونـــد چقدر مهربان و بزرگوار اســـت كـــه از‬
‫توبه‌ي بنده‌اش خوشحال مي‌شود تــــا بنده‌اش بــــه‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪132‬‬

‫بهشـت او راه يابـد و رضامندي او را بـه دسـت آورد‪.‬‬


‫خداونــد بندگان مؤمــن خويــش را صــدا مي‌زنــد و‬
‫مي‌گويـــــــــــد‪:‬‬
‫‪‬‬

‫‪ ‬‬
‫(نور‪« )31:‬اي‬ ‫‪‬‬
‫مؤمنان! همـه بـه سـوي خدا باز گرديـد و توبـه كنيـد تـا‬
‫رستگار شويد»‪.‬‬
‫پس توبه يعني شستن قلب با آب اشكهاي‬
‫ندامت‪ .‬توبه‪ ،‬سوز و گداز قلب و بي‌تابي وجود و‬
‫شكستگي خاطر و اشك چشمان است؛ توبه‪ ،‬آغاز‬
‫راه سالكان است و سرمايه‌ي رستگاران و اولين‪،‬‬
‫اقدام جويندگان و كليد استقامت بازگشتگان؛‬
‫توبه‌كننده‪ ،‬گريه و زاري مي‌كند و فرياد مي‌زند؛‬
‫وقتي مردم آرام مي‌گيرند و به خواب فرو مي‌روند‪،‬‬
‫قلب او آرام نمي‌گيرد‪ .‬ترس او از بين نمي‌رود؛‬
‫وقتي مردم استراحت مي‌كنند‪ ،‬سوز و گداز دل‬
‫توبه‌كار فرو نمي‌كشد؛ بلكه با غم و اندوه و ندامت‬
‫و پريشاني‪ ،‬در پيشگاه پروردگارش مي‌ايستد و چون‬
‫بزرگي گناهان و كثرت خطاهايش را به ياد مي‌آورد‪،‬‬
‫غم‌ها بر او حمله‌ور مي‌شوند و دلش به سوز و گداز‬
‫مي‌افتد و اشكهايش سرازير مي‌گردند‪ ،‬نفس‌هاي‬
‫توبه‌كننده‪ ،‬سوزان و آه وناله‌اش از دل سوخته‌اش‬
‫بر‌مي‌آيد؛ او‪ ،‬خودش را براي مسابقه فردا ﻻغر‬
‫‪133‬‬ ‫صدف ها‬

‫كرده است و بار خود را از دنيا سبك نموده تا با‬


‫سرعت از پل جهنم عبور كند‪.‬‬

‫ت ابش نور‪ :‬خواهرم! مثبت فكر كن و خوش‌بين‬


‫باش‪.‬‬
‫اگر روزي وضعيت ناخوشايند‌ي پيش آمد‪ ،‬بدان‌ كه‬
‫آن روز‪ ،‬مقدمه‌اي براي روزي ديگر است كه‬
‫سرشار از شادي و سرور مي‌باشد‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪134‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫صدف دهم‪ :‬نخستين زن فداكار‬


‫أمرا ً عواقبه تسـّر‬ ‫و لربما كره الفتي‬
‫«چه بسا انسان‪ ،‬چيزي را نا‌خوشايند مي‌داند كه‬
‫سرانجام آن‪ ،‬شادي‌آور است»‪.‬‬
‫آن بانوي بزرگ‪ ،‬در بزرگترين كاخ آن زمان‬
‫زندگي مي‌كرد و بردگان و كنيزان زيادي زيردست او‬
‫بودند و زندگي مرفّه و راحتي داشت‪ .‬آن زن آسيه‬
‫دختر مزاحم‪ ،‬همسر فرعون بود‪ ،‬او‪ ،‬زني تنها و‬
‫نحيف بود؛ با آرامش و خيالي آسوده دركاخ خود‬
‫زندگي مي‌كرد كه نور ايمان‪ ،‬در قلبش تابيد و آنگاه‬
‫او‪ ،‬جاهليتي را كه شوهرش‪ ،‬رياست آن را به عهده‬
‫داشت‪ ،‬به مبارزه طلبيد‪ .‬نگاه او از كاخ فرشهاي‬
‫نرم و زندگي مرفّه و كنيزان و بردگان‪ ،‬فراتر رفته‬
‫بود؛ بنابراين او سزاوار و شايسته‌ي اين بود كه‬
‫پروردگار جهانيان در كتاب خود‪ ،‬او را ياد كند و او را‬
‫الگويي براي مؤمنان قرار دهد‪ ،‬چنان‌كه مي‌فرمايد‪:‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪ ‬‬

‫‪‬‬
‫‪135‬‬ ‫صدف ها‬

‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬


‫(تحريم‪« )11:‬و خداوند‪ ،‬براي مؤمنان زن فرعون را‬
‫مثال زده است آنگاه كه گفت‪ :‬پروردگارا! براي من‬
‫خانه‌اي نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون‬
‫و عمل او نجات بده و مرا از قوم ستمگر رهايي‬
‫بخش»‪.‬‬
‫علما در تفسير اين آيه كريمه گفته‌اند‪ :‬آسيه قبل‬
‫از آنكه خانه‌اي درخواست كند‪ ،‬همسايگي و جوار‬
‫الهي را مسألت نمود‪ .‬همچنين او‪ ،‬شايسته آن بود‬
‫كه پيامبر او را در زمره‌ي زناني قرار دهد كه به‬
‫كمال رسيده‌اند؛ چنان‌كه مي‌فرمايد‪« :‬مردان زيادي‬
‫به كمال رسيدند و از زنان جز آسيه زن فرعون و‬
‫مريم دختر عمران به كمال نرسيده‌اند و برتري‬
‫عايشه بر زنان مانند برتري تريد بر ساير‬
‫غذاهاست»‪.‬‬
‫اين آسيه‌ي با ايمان است كه همچون چراغي در‬
‫ميان تاريكي‌هاي كاخ فرعون روشن شد… پس چه‬
‫كسي براي ما چراغي روشن مي‌كند كه نور افشاني‬
‫نمايد و شكيبايي او‪ ،‬درس پايداري و دعوت به سوي‬
‫خدا را به همراه داشته باشد؟‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬
‫زبرجد (یاقوت کبود)‬
‫‪139‬‬ ‫زبرجد (یاقوت کبود)‬

‫‌‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫ول‪ :‬كارها را به خدا بسپار‬


‫زبرجد ا ّ‬
‫و آسوده‌خاطر باش‬
‫عسي الله أن يشفي إلي خلقـه قـد جـاد‬
‫بالنفحـات‬ ‫المواجع إنه‬
‫«اميد است خداوند دردها را بهبود ببخشد؛‬
‫بي‌گمان او‪ ،‬چيزهاي زيبايي به بندگانش مي‌بخشد»‪.‬‬
‫به خواهري كه با رضايت از تقدير الهي‪ ،‬سر به‬
‫پايين نهاده و طوفاني تند را زيرسر گذاشته است و‬
‫نيزه‌ها و خنجرها از هر سو او را تهديد مي‌كنند‪ ،‬اما‬
‫غم به دل او راهي ندارد و هرگز اشك از چشمانش‬
‫سرازير نمي‌شود؛ اي خواهري كه فرزندان و‬
‫دوستان و پدران و همراهان خود را از دست داده‌اي‬
‫و اي برادر مؤمن غمگين و اي آناني كه گرفتار بل‬
‫شده و ناراحت هستيد! خداوند‪ ،‬به شما پاداشي‬
‫بزرگ بدهد و مقامتان را باﻻ ببرد و اين ضايعه را‬
‫جبران كند؛ خداوند متعال مي‌فرمايد‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫(بقره‪« )45:‬و‬ ‫‪    ‬‬


‫از نماز و صبر كمك بگيريد و نماز جز براي فروتنان‪،‬‬
‫سخت دشوار و گران است»‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪140‬‬

‫علي مي‌گويد‪« :‬اهميت صبر براي ايمان‪ ،‬مانند‬


‫اهميت سر براي بدن است»‪ .‬خواهرم! تو را به‬
‫پاداش آن جهان و اقامت در فردوس و همجواري با‬
‫خداي يكتا در باغهاي بهشت مژده باد؛ اين‪ ،‬پاداش‬
‫كارهايي است كه كرده‌اي؛ اين صبر و ايمان‬
‫وشكيبايي به اميد پاداش الهي‪ ،‬بر تو مبارك باد؛ به‬
‫زودي خواهي دانست كه به هر حال تو فايده‬
‫برده‌اي‪:‬‬
‫(بقره‪« )156:‬و‬ ‫‪ ‬‬
‫شكيبايان را مژده بده»‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‌‬

‫‪.‬‬
‫‪141‬‬ ‫زبرجد (یاقوت کبود)‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫وم‪ :‬كوري واقعي‪ ،‬كوري‬


‫زبرجد د ّ‬
‫دل است‪.‬‬
‫وشيكا ً وإل ضيقة‬ ‫هل الدهر إل كربة‬
‫وانفراجها‬ ‫وانجلؤها‬
‫«آيا روزگار‪ ،‬جز مشكلي زودگذر چيز ديگري‬
‫است»؟!‬
‫مرد نابينايي بود كه همسر مهربان و وفادارش و‬
‫فرزند نيكوكار و دوست‌ خوبش‪ ،‬زندگي را براي او‬
‫سعادتمند و خوشايند كرده بودند؛ تنها چيزي كه‬
‫صفاي زندگي او را تاريك كرده بود‪ ،‬نابينايي‬
‫چشمانش بود؛ او آرزو مي‌كرد تا روشنايي و سعادت‬
‫خويش را با چشمان خودش ببيند‪.‬‬
‫پزشكي ماهر‪ ،‬وارد شهري شد كه اين نابينا در‬
‫آن زندگي مي‌كرد‪ .‬نابينا‪ ،‬نزد او رفت و از او دارويي‬
‫خواست كه بينايي‌اش را به او باز‌گرداند‪ .‬پزشك به‬
‫او قطره‌اي داد و به او توصيه نمود كه مرتب آن را‬
‫استفاده كند و به او گفت‪ :‬شما با اين قطره ناگهان‬
‫بينايي‌ات را بدست مي‌آوري‪.‬‬
‫نابينا‪ ،‬قطره را مرتب استفاده مي‌كرد‪ ،‬اما‬
‫اطرافيانش از اينكه بينايي‌اش به او باز‌گردد‪ ،‬نااميد‬
‫بودند؛ وي بعد از آن كه چند روز قطره را استفاده‬
‫كرد‪ ،‬ناگهان در حاليكه در باغچه خانه‌اش نشسته‬
‫بود‪ ،‬بينا شد‪ ،‬از شادي و سرور ديوانه‌وار به داخل‬
‫پريد تا به زن وفادارش نويد دهد كه بينا شده است‪،‬‬
‫اما ديد كه زنش در اتاق با دوست او عمل منافي‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪142‬‬

‫عفت را انجام مي‌دهد؛ آنچه را كه مي‌ديد‪ ،‬باور‬


‫نمي‌كرد؛ به اتاق ديگر رفت؛ ديد كه پسرش‪ ،‬صندوق‬
‫او را باز كرده و مشغول دزدي است‪ .‬نابينا‪ ،‬ناباورانه‬
‫به عقب بر‌گشت و فرياد زد‪ :‬اين‪،‬پزشك نيست؛ اين‪،‬‬
‫جادوگر ملعوني است‪ .‬و آنگاه با سيخي آهنين‬
‫چشمانش را كور كرد! و هراسان به سعادتي كه‬
‫بدان خوي گرفته بود بازگشت‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬
‫‪143‬‬ ‫زبرجد (یاقوت کبود)‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‌‬

‫‪.‬‬

‫وم‪ :‬درصدد انتقام مباش؛‬


‫زبرجد س ّ‬
‫چون خودت‪ ،‬اولين قرباني آن خواهي‬
‫بود!‬
‫سيكفيك في غد ما‬ ‫إن ربا ً كفاك ما كان‬
‫يكون‬ ‫بالمس‬
‫«پروردگاري كه تو را از آنچه ديروز اتفاق افتاد‪،‬‬
‫حفاظت كرد‪ ،‬از اتفاقات آينده نيز حفاظت خواهد‬
‫كرد»‪.‬‬
‫بعضي از مردم‪ ،‬باگذشت و مهربان هستند و‬
‫برايشان مهم نيست كه حق خود را كامل بگيرند؛‬
‫لذا از بسياري چيزها چشم‌پوشي مي‌نمايند و گاهي‬
‫از حق خود بكلي صرف نظر مي‌كنند‪ .‬خلصه اينكه‬
‫باگذشت و مهربان هستند‪ ،‬نه سختگير و حساس؛‬
‫اينها آن سوي كلمات و جمله‌ها را بررسي نمي‌كنند‬
‫و خود را با چنين چيزهايي خسته نمي‌نمايند‪.‬‬
‫بر عكس عده‌ي ديگري هستند كه گذشت را‬
‫نمي‌شناسند و ذّره‌اي از حق خود نمي‌گذرند؛ اينها‬
‫همواره با مردم درگير هستند و مواضع گوناگوني‬
‫براي گرفتن حق خود و رسيدن به آن و گاهي‬
‫خوردن حق ديگران اتخاذ مي‌كنند و كمتر راضي‬
‫مي‌شوند‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪144‬‬

‫طبيعي است كه انسان باگذشت‪ ،‬از آرامش‬


‫خاطر بيشتري برخوردار است؛ چنان‌كه در دل مردم‬
‫بيشتر جاي دارد و مردم‪ ،‬او را بيشتر دوست دارند‪.‬‬
‫درهاي موفقيت به روي چنين افرادي بيش از‬
‫كساني باز است كه همواره در جنگ هميشگي با‬
‫بندگان خدا به سر مي‌برند‪ ،‬كسي كه گذشت ندارد و‬
‫سخنان و مواضع ديگران را تجزيه و تحليل مي‌كند و‬
‫به دنبال منظور و مفهوم بدي از سخنانش باشد‪،‬‬
‫اضطراب و ناراحتي را از هر سو به سوي خود‬
‫مي‌كشاند؛ مردم‪ ،‬او را دوست نمي‌دارند و از او‬
‫دوري مي‌كنند درهاي موفقيت را به روي او‬
‫مي‌بندند‪ .‬پيامبر خدا وقتي ميان دو كار قرار‬
‫مي‌گرفت‪ ،‬كاري را برمي‌گزيد كه آسان‌تر بود؛ البته‬
‫درصورتي كه در كار آسان‌تر گناه و معصيت نبود؛ در‬
‫غير اينصورت آن حضرت بيش از همه از آن كار‬
‫دوري مي‌كرد‪.‬‬
‫پيامبر خدا مي‌فرمايد‪« :‬خداوند بر آن بنده‌اي‬
‫رحم نمايد كه هنگام فروش‪ ،‬باگذشت است‪ .‬و‬
‫سخت‌گيري نمي‌كندو در هنگام خريد نيز باگذشت‬
‫است و سخت‌گيري نمي‌كند و همچنين وقتي حق‬
‫خود را بگيرد‪ ،‬سخت‌گير نيست»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫‪145‬‬ ‫زبرجد (یاقوت کبود)‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‌‬
‫‪.‬‬

‫زبرجد چهارم‪ :‬امتياز در موفقيت‬


‫است‪.‬‬
‫فأول ما يجني عليه‬ ‫ن من‬‫إذا لم يكن عو ٌ‬
‫اجتهاده‬ ‫الله للفتي‬
‫«اگر انسان از سوي خدا ياري نشود‪ ،‬اولين‬
‫چيزي كه بر او جنايت مي‌كند‪ ،‬اجتهاد خودش خواهد‬
‫بود»‪.‬‬
‫يكي از ثروتمندان مي‌گويد‪:‬‬
‫به خاطر اينكه ثروتمندترين مرد جهان هستم‬
‫هيچ احساس خاصي ندارم؛ بلكه در يك منزل‬
‫معمولي به همراه همسرم زندگي ساده‌ا‌ي دارم‪،‬‬
‫سيگار نمي‌كشم و مشروبات الكلي استفاده‬
‫نمي‌كنم؛ من عاشق زندگي ميلياردرهايي نيستم كه‬
‫عكسهايشان در مجله‌ها چاپ مي‌شود‪ ،‬و در جاهاي‬
‫سرسبز كاخ‌هاي مجلل و زندگي پرهياهويي دارند و‬
‫دختران زيبايي را به همسري مي‌گيرند كه معموﻻً‬
‫وقتي از آنها جدا مي‌شوند‪ ،‬و طلقشان مي‌دهند‪،‬‬
‫ناگزيرند ميليون‌ها دﻻر به آن دختران بدهند‪.‬‬
‫من عاشق كارم هستم و از آن احساس‬
‫خوشبختي مي‌كنم و اغلب غذايم را خودم به محل‬
‫كارم مي‌برم تا آن را آنجا صرف كنم؛ وقتي تصور‬
‫مي‌كنم؛ كه ميلياردها دﻻر دارم‪ ،‬احساس سعادت و‬
‫شادي نمي‌كنم؛ بلكه زماني احساس سعادت و‬
‫شادي مي‌كنم؛ كه در راستاي پيشرفت اوضاع‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪146‬‬

‫زادگاهم توكيو همكاري كرده باشم و آن‪ ،‬به پايتختي‬


‫تبديل شود كه با ساختمان‌هاي بلندي كه من‬
‫ساخته‌ام‪ ،‬نظر جهانيان را به خود جلب كند‪ .‬خلصه‬
‫اينكه خوشبختي من‪ ،‬در كار و فعاليت است‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫!‬ ‫‌‬
‫‪147‬‬ ‫زبرجد (یاقوت کبود)‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫!‬ ‫‌‬

‫زبرجد پنجم‪ :‬جهان كفر‪ ،‬از بدبختي‬


‫رنج مي‌برد‪.‬‬
‫ولو جاز الخلود خلدت و لكن ليـس للدنيـا‬
‫خلــود‬ ‫فرداً‬
‫«اگر هميشه ماندن‪ ،‬ممكن بود‪ ،‬جاودانه‬
‫مي‌ماندم؛ ولي دنيا‪ ،‬ثبات و جاودانگي ندارد»‪.‬‬
‫دكتر «هارولدسن هاپن» پزشك بيمارستان‬
‫(مايو) در نامه‌اي به انجمن پزشكان و جراحان‬
‫آمريكايي فعّال در مؤسسه‌هاي صنعتي مي‌نويسد‪:‬‬
‫«وضعيت يكصد و هفتادوشش نفر از كارفرمايان‬
‫چهل تا چهل وچهار ساله را بررسي كردم؛ در اين‬
‫بررسي برايم روشن شد كه بيش از يك‌ سوم اينها‬
‫از يكي از سه بيماري ناشي از ناراحتي اعصاب‪ ،‬رنج‬
‫مي‌برند؛ آن سه بيماري عبارتند از‪ :‬ناراحتي قلب‪،‬‬
‫زخم معده و فشار خون‪ .‬آنها در حالي از اين‬
‫بيماري‌ها رنج مي‌برند كه كمتر از چهل وپنج سال‬
‫سن دارند! آيا كسي موفقيت خود را به بهاي زخم‬
‫معده و ناراحتي قلب‪ ،‬مي‌خرد‪ ،‬موفق است؟ اگر‬
‫همه‌ي جهان را به دست بياورد و سلمتيش را از‬
‫دست بدهد‪ ،‬چه فايده‌اي دارد؟! اگر كسي‪،‬تمام دنيا‬
‫را داشته باشد‪ ،‬باز هم روي يك تخت مي‌خوابد و‬
‫بيش از سه بار در روز نمي‌تواند غذا بخورد‪ ،‬پس‬
‫فرق او و كارگري كه در زمين حفّاري مي‌كند‪،‬‬
‫چيست؟! شايد هم كارگر راحت‌تر بخوابد و از‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪148‬‬

‫كارفرما كه داراي ثروت و مقام است‪ ،‬غذايش را‬


‫بهتر وكاملتر ميل كند»‪.‬‬
‫و دكتر «فايز» مي‌گويد‪« :‬مشخص شده است‬
‫كه از هر پنج بيمار‪ ،‬بيماري چهار نفر ريشه در‬
‫اعضاي بدنشان ندارد؛ بلكه بيماري آنها برخاسته از‬
‫ترس و اضطراب و ناراحتي‪ ،‬ناشي از اين است كه‬
‫فرد‪ ،‬نمي‌تواند خودش را با زندگي وفق دهد»‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‌‬

‫‌‬

‫‌‬
‫!‬
‫‪149‬‬ ‫زبرجد (یاقوت کبود)‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫زبرجد ششم‪ :‬اخلق شريك زندگي‬


‫فصار معسوره‬ ‫ب عسر أتي بيسر‬ ‫ور ّ‬
‫يسيرا‬
‫«چه بسا‪ ،‬سختي‪ ،‬آساني مي‌آورد و دشواريهاي‬
‫آن آسان مي‌گردد»‪.‬‬
‫زن باايمان و درستكار‪ ،‬با تقاضاها و خواسته‌هاي‬
‫زياد‪ ،‬شوهرش را به ستوه نمي‌آورد؛ بلكه به آنچه‬
‫خدا‪ ،‬بهره‌ي او نموده‪ ،‬قانع است‪ .‬الگوي چنين زني‬
‫در اين مورد خانواده‌‌ي پيامبرخدا هستند‪ .‬عروه‬
‫مي‌گويد‪ :‬خاله‌اش عايشه رضي الله عنها مي‌گفت‪:‬‬
‫«دو ماه مي‌گذشت و در خانه پيامبرخدا آتشي‬
‫براي پخت و پز‪ ،‬برافروخته نمي‌شد؛ گفتم‪ :‬خاله!‬
‫پس شما با چه زندگي مي‌كرديد؟ گفت‪ :‬با آب و‬
‫خرما‪ ،‬اما پيامبر همسايگاني از انصار داشت كه‬
‫گوسفندان شيردهي داشتند و آنها از شير آن‬
‫گوسفندان براي پيامبرخدا مي‌فرستادند و ما‪ ،‬آن‬
‫را مي‌نوشيديم»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪150‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫زبرجد هفتم‪ :‬به آنچه خداوند برايت‬


‫انتخاب نموده‪ ،‬راضي باش‪.‬‬
‫فإن الله أولــي‬ ‫ن‬
‫ول تظنن بربّك ظ ّ‬
‫بالجميـل‬ ‫سوء‬
‫«به پروردگارت گمان بد مبر؛ زيرا خداوند به‬
‫زيبايي سزاوارتر است»‪.‬‬
‫وقتي ابراهيم همسرش هاجر و فرزندش‬
‫اسماعيل را در سرزميني خشك و بي‌آب رها كرد و‬
‫رفت‪ ،‬هاجر به دنبال او حركت كرد و فرياد زد‪:‬‬
‫ابراهيم كجا مي‌روي و ما را در اين وادي خشك و‬
‫بي‌آب رها مي‌كني؟ ابراهيم به او نگاه نمي‌كرد؛‬
‫آنگاه هاجر گفت‪ :‬آيا خدا‪ ،‬به تو چنين فرمان داده‬
‫است؟ ابراهيم فرمود‪ :‬بله ‪ ،‬هاجر گفت‪« :‬پس‬
‫خداوند‪ ،‬ما را ضايع نمي‌كند»!‬
‫آري خداوند بندگان صالح و شايسته‌اش را‬
‫فراموش نمي‌كند‪ .‬در سوره‌ي كهف از زبان همسفر‬
‫موسي آمده است‪:‬‬
‫‪ ‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪151‬‬ ‫زبرجد (یاقوت کبود)‬

‫‪‬‬
‫(كهف‪ 80:‬و ‪« )81‬و اما آن كودك‬ ‫‪‬‬
‫(كه او را كشتم) پدر و مادرش باايمان بودند (و اگر‬
‫زنده مي‌ماند) مي‌ترسيديم كه سركشي و كفر را‬
‫بدانان تحميل كند‪ .‬ما خواستيم كه پروردگارشان به‬
‫جاي او فرزند پاكتر و پرمحبت‌تري بديشان عطا‬
‫فرمايد»‪.‬‬
‫آيا خداوند‪ ،‬فرزندان مرد صالحي كه گنجش را‬
‫زير ديوار پنهان كرده بود‪ ،‬حفاظت نفرمود آنگاه كه‬
‫به همسفر موسي فرمان داد تا ديوار را از نو‬
‫بسازد تا بدين‌سان هنگامي‌كه فرزندان‪ ،‬بزرگ شوند‪،‬‬
‫گنج پدر را از آن‌جا بردارند؟‪:‬‬
‫‪ ‬‬

‫‪ ‬‬

‫‪‬‬

‫(كهف‪« )82:‬و اما آن ديوار‬ ‫‪‬‬


‫متعلق به دو كودك يتيم در شهر بود و زير ديوار‬
‫گنجي وجود داشت كه مال ايشان بود و پدرشان‪،‬‬
‫مرد صالح وپارسايي بود‪ .‬پس پرودگار تو‪ ،‬خواست‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪152‬‬

‫كه آن دو كودك به حد بلوغ برسند و گنج خود را به‬


‫مرحمت پروردگارت بيرون بياورند»‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬
‫‌‬
‫‌‬
‫‌‬
‫!‬
‫‪153‬‬ ‫زبرجد (یاقوت کبود)‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫زبرجد هشتم‪ :‬خواهرم! براي دنيا‬


‫تأسف مخور‪.‬‬
‫أم كيف يجحده‬ ‫فيما عجبا ً كيف‬
‫الجاحد؟!‬ ‫يعصي الله‬
‫«عجيب است چگونه از فرمان خدا سرپيچي‬
‫مي‌شود و چگونه برخي‪ ،‬او را انكار و ناسپاسي‬
‫مي‌كنند»؟!‬
‫كسي كه كوتاهي عمر دنيا‪ ،‬اندك بودن بضاعت‬
‫آن‪ ،‬زشتي اخلق آن و بي‌وفايي آن را مي‌داند‪ ،‬براي‬
‫دنيا تأسف نمي‌خورد‪ ،‬و براي آنچه از دست داده‪،‬‬
‫ناراحت نمي‌شود‪ ،‬پس خواهرم! براي آنچه از دست‬
‫رفته‪ ،‬اندوهگين مباش و نااميدي را به خود راه مده؛‬
‫زيرا ما جهاني ديگر داريم كه از اين جهان بزرگتر و‬
‫ماندگارتر و زيباتر است؛ ما‪‌،‬جهان آخرت را داريم‪.‬‬
‫پس خواهرم! خدا را سپاس و ستايش بگو كه تو‪ ،‬به‬
‫لقايش ايمان داري و زنان كافر‪ ،‬اين روز موعود را‬
‫انكار مي‌كنند و لقاي خدا را قبول ندارند‪ .‬پس خوشا‬
‫به حال كسي كه به آن روز ايمان دارد و خودش را‬
‫براي آن روز آماده مي‌كند و واي به حال كسي كه‬
‫ايمانش ضعيف است و آن روز را فراموش كرده و‬
‫خانه و كاخ و گنج‌هايش و كاﻻي بي‌ارزش دنيا‪ ،‬او را‬
‫از آن روز فراموش گردانيده است! كاخ و خانه و‬
‫طل و پست و مقام بدون ايمان و تقوا چه ارزشي‬
‫دارند؟ اگر سلطنت و رياست و تجارت‪ ،‬سعادت‬
‫مي‌آورند‪ ،‬بسياري از پادشاهان و اميران و بازرگانان‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪154‬‬

‫بدبخت و ناراحت نبودندو آنها را نمي‌ديدم كه از‬


‫رنجها و غم‌هايشان شكايت مي‌كنند‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪155‬‬ ‫زبرجد (یاقوت کبود)‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫زبرجد نهم‪ :‬زيبايي‪ ،‬در آفرينش‬


‫الهي است‪.‬‬
‫وطب نفسا ً إذا حكم‬ ‫دع اليام تفعل ما‬
‫القضاء‬ ‫تشاء‬
‫«بگذار روزگار هر چه مي‌خواهد بكند و به تقدير‬
‫خوش باش»‪.‬‬
‫خواهرم! به انسان و آفرينش زيباي آن بنگر و‬
‫به نژادهاي مختلف وزبانهاي متعدد و متفاوت آن‬
‫نگاه كن كه خداوند‪ ،‬آن را چه زيبا آفريده و آن را به‬
‫زيباترين شكل در آورده است‪:‬‬

‫(غافر‪« )64 :‬و شما را شكل بخشيده و شكل و‬


‫سيمايتان را زيبا كرده است»‪.‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬


‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫(انفطار‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪« )8-6‬اي انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار‬
‫بزرگوارت مغرور ساخته و تو را در حق او فريفته‬
‫است (كه نافرماني مي‌كني و خود را به گناه آلوده‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪156‬‬

‫مي‌سازي) پروردگاري كه تو را آفريده و سپس‬


‫سروسامانت داده و بعد معتدل و متناسبت كرده و‬
‫آنگاه تو را به هر شكلي كه خواسته در آورده و‬
‫تركيب نموده است»؟‬

‫‪‬‬
‫(تين‪:‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪« )4‬ما انسان را در بهترين شكل و زيباترين سيما‬
‫آفريده‌ايم»‪.‬‬
‫خواهرم! به آسمان و شكوه آن بنگر؛ به‬
‫ستارگان و زيبايي آنها نظاره كن‪ ،‬به خورشيد و‬
‫زيبايي آن و به ماه و درخشش آن‪ ،‬نگاه كن و زمين‬
‫را ببين كه خداوند‪ ،‬چگونه آن را گسترده و از آن‪،‬‬
‫آب و گياهان را برآورده و كوهها را بر آن ميخ نموده‬
‫است!‬
‫خواهرم! در درياها و نهرها‪ ،‬شب‪ ،‬صبح‪ ،‬و‬
‫روشنايي و سايه‌ها و ابرها‪ ،‬گلها‪ ،‬ميوه‌ها‪ ،‬شير‪،‬‬
‫عسل‪ ،‬درخت‌خرما‪ ،‬زنبور‌عسل‪ ،‬مورچه‪ ،‬حشره‌ي‬
‫كوچك‪ ،‬ماهي‪ ،‬پرنده‌ي نغمه‌خوان‪ ،‬بلبل و چهچه‌ي آن‬
‫خزندگان و حيوانات‪ ،‬و به نظم و ترتيب جهان هستي‬
‫بينديش و فكر كن‪ ،‬كه به راستي چه زيباست و‬
‫زيبايي آن‪ ،‬تمام نمي‌شود‪:‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪157‬‬ ‫زبرجد (یاقوت کبود)‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬

‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬


‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫(روم‪17 :‬و ‪« )18‬پاك است خداوند (لذا او را به پاكي‬
‫ياد نماييد) آنگاه كه شام مي‌كنيد و آنگاه كه صبح‬
‫مي‌كنيد و شامگاهان وقتي كه ظهر مي‌شود‪ .‬و‬
‫ستايش در آسمان‌ها و زمين و درشامگاه و ظهر‪ ،‬او‬
‫را نداست‪ .‬زنده را از مرده پديد مي‌آورد و مرده را‬
‫از زنده مي‌آفريند و زمين را پس از پژمردنش (يعني‬
‫زمين موات را) زنده مي‌كند و اينگونه بيرون آورده‬
‫مي‌شويد»‪.‬‬

‫!‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬


‫‌‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪158‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫زبرجد دهم‪ :‬نهايت بزرگواري و‬


‫بخشندگي‬
‫كم فرج بعد إياس قد و كم سرور قد أتي‬
‫بعد السي‬ ‫أتي‬
‫«چه بسيار گشايشي كه بعد از نااميدي آمده و‬
‫چه بسيار شادي و سروري كه پس از اندوه‪ ،‬فرا‬
‫رسيده است»‪.‬‬
‫رومي‌ها بعضي از زنان مسلمان را اسير كردند؛‬
‫منصوربن عمار باخبر شد‪ ،‬مردم به او گفتند‪ :‬اي‬
‫كاش نزد اميرالمؤمنين مي‌رفتي و جلسه‌اي برگزار‬
‫مي‌نمودي و مردم را براي رفتن به جهاد تحريك‬
‫مي‌كردي‪ .‬آنگاه نزديك او اميرالمؤمنين در «الرقة»‬
‫شام جلسه‌اي برگزار شد‪.‬‬
‫شيخ منصور در حال تشويق مردم به جهاد در‬
‫راه خدا بود كه ناگهان پارچه‌اي به ميان افتاد كه در‬
‫آن كيسه‌اي سربسته به همراه يك نامه وجود‬
‫داشت‪ .‬منصور نامه را گشود؛ در آن نوشته شده‬
‫بود‪« :‬من‪ ،‬يكي از زنان عرب هستم؛ از آنچه‬
‫رومي‌ها با زنان مسلمان كرده‌اند‪ ،‬باخبر شدم و نيز‬
‫شنيدم كه مردم را به جهاد در راه خدا تشويق‬
‫مي‌كني؛ بنابراين بهترين گيسوهايم را بريدم و در‬
‫اين پارچه گذاشتم و براي شما فراستادم؛ تو را به‬
‫خدا سوگند مي‌دهم كه از آن براي اسب يكي از‬
‫مجاهدان راه خدا‪ ،‬لگامي درست كن؛ شايد خداوند‬
‫به من رحم نمايد»‪ .‬منصور با ديدن و خواندن اين‬
‫‪159‬‬ ‫زبرجد (یاقوت کبود)‬

‫جملت رسا‪ ،‬نتوانست خودش را كنترل نمايد‪ ،‬و به‬


‫گريه افتاد و مردم نيز گريه كردند‪ ،‬آنگاه هارون‬
‫الرشيد بلند شد و فرمان داد تا همه‌ي مردم را به‬
‫جهاد فرا خواند و خودش به همراه مجاهدين به جنگ‬
‫رفت و خداوند آنان را پيروز كرد‪.‬‬

‫!‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫یاقوت ها‬
‫‪161‬‬ ‫یاقوت ها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫ياقوت اول‪ :‬هيچ چيز جاي خدا را‬


‫نمي‌گيرد‪.‬‬
‫عوي الذئب فاستأنست بالذئب إذعوي‬
‫وت إنسان فكدت أطيـــر‬ ‫و صـــ ّ‬
‫«گرگي پارس كرد و به آن انس گرفتم و‬
‫انساني فرياد برآورد نزديك بود پرواز كنم»‪.‬‬
‫شخصي‪ ،‬نابهنگام و غير از وقت نماز وارد‬
‫مسجد شد؛ كودكي ده ساله ديد كه با خشوع‬
‫وخضوع مشغول نماز بود؛ منتظر ماند تا كودك‬
‫نمازش را تمام كند‪ ،‬آنگاه به سوي او رفت و سلم‬
‫كرد و گفت‪ :‬پسرم! شما فرزند كه هستي؟ كودك‬
‫سرش را پايين انداخت و اشك از چشمانش سرازير‬
‫شد وسپس سرش را بلند كرد و گفت‪ :‬عمو جان!‬
‫من يتيم هستم و پدر و مادر ندارم؛ دل مرد‪ ،‬به حال‬
‫او سوخت و به او گفت‪ :‬آيا قبول مي‌كني كه پسر‬
‫من باشي؟ كودك گفت‪ :‬آيا وقتي گرسنه شوم به‬
‫من غذا مي‌دهي؟ گفت‪ :‬بله‪ ،‬كودك گفت‪ :‬اگر لباس‬
‫نداشته باشم‪ ،‬به من لباس مي‌دهي؟ گفت‪ :‬بله‪،‬‬
‫پسر بچه گفت‪ :‬آيا اگر مريض شوم مرا شفا‬
‫مي‌دهي؟ مرد گفت‪ :‬پسرم اين كار در دست من‬
‫نيست‪ .‬پسر بچه گفت‪ :‬آيا اگر بميرم‪،‬مرا زنده‬
‫مي‌كني؟ گفت‪ :‬اين كار را نمي‌توانم بكنم‪ .‬پسر بچه‬
‫گفت‪ :‬پس عمو جان! مرا براي كسي بگذار كه مرا‬
‫آفريده و او‪ ،‬مرا هدايت مي‌كند‪ ،‬به من آب و غذا‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪162‬‬

‫مي‌دهد‪ ،‬و هرگاه بيمار شوم‪ ،‬مرا شفا مي‌دهد؛ مرا‬


‫براي كسي بگذار كه اميدوارم در روز قيامت گناه‬
‫مرا بيامرزد‪.‬‬
‫آنگاه مرد‪ ،‬ديگر چيزي به كودك نگفت و به‬
‫دنبال كارش رفت؛ وي‪ ،‬مي‌گفت‪ :‬به خدا ايمان‬
‫دارم‪ ،‬و هر كس بر خدا توكل نمايد‪ ،‬خدا او را كفايت‬
‫مي‌كند‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‌‬ ‫‌‬
‫‪.‬‬
‫‪163‬‬ ‫یاقوت ها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫ياقوت دوم‪ :‬سعادت‪ ،‬وجود دارد؛‬


‫اما چه كسي آن را مي‌يابد‪.‬‬

‫م افرح‪ ‌،‬أكثر‬ ‫و قلت لقلبي إن نزا من اله ّ‬


‫الروع باطله‬ ‫بك نزوةٌ‬
‫«و به قلبم گفتم‪ :‬هرگاه اندوه به تو دست داد‪،‬‬
‫شاد باش‪ ،‬زيرا بيشتر ترس‌ها و ناراحتي‌ها بيهوده‬
‫هستند»‪.‬‬
‫انسان مي‌تواند سعادت را فقط از درون خود‬
‫بجويد؛ ولي بايد به بهترين راه براي رسيدن به‬
‫سعادت رهنمون شود‪ ،‬براي اين منظور بايد ضمن‬
‫شجاعت‪ ،‬كار و كوشش و مردم را دوست داشته‬
‫باشد‪ ،‬با ديگران همكاري نمايد و از خودپسندي و‬
‫خودمحوري بپرهيزد؛ همچنين بايد قبل از هر چيزي‪،‬‬
‫وجدان بيداري داشته باشد‪ .‬سعادت‪ ،‬يك افسانه‬
‫نيست؛ بلكه حقيقتي است كه بسياري از آن‬
‫بهره‌مند هستند و ما هم مي‌توانيم از آن بهره‌مند‬
‫شويم؛ به شرط‌ آنكه از تجربه‌هاي خود و از مهارتي‬
‫كه در زندگي به دست آورده‌ايم‪ ،‬استفاده كنيم؛ اگر‬
‫با دقت به زندگي نگاه كنيم مي‌توانيم از وجود خود‬
‫چيزهاي زيادي بيرون بياوريم و از بسياري از‬
‫بيماري‌هاي جسمي و رواني به وسيله‌ي شناخت و‬
‫اراده و صبر بهبود يابيم‪ ،‬و زندگي را كه ارزاني‬
‫خداوند متعال به ما مي‌باشد‪ ،‬بدون ناسپاسي و بدور‬
‫از بدبختي سپري نماييم‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪164‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫‪165‬‬ ‫یاقوت ها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫)‬ ‫(‬
‫‌‬ ‫(‬ ‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫)‬

‫ياقوت سوم‪ :‬اخلق خوب‪ ،‬باغ و‬


‫بستان دل است‪.‬‬
‫ما أضيق العيش لول‬ ‫أعلّـل النفــس‬
‫فسحة المل‬ ‫بالمــال أرقبــها‬
‫«دل خود را با آرزوها و اميدها خوش مي‌كنم؛‬
‫اگر اميد و آرزويي وجود نداشت‪ ،‬زندگي چقدر تنگ‬
‫و سخت بود»‪.‬‬
‫مردم‪ ،‬آيينه‌ي انسان هستند؛ اگر با آنها با‬
‫اخلقي خوب رفتار كند‪ ،‬آنان نيز با او با اخلق خوب‬
‫رفتار مي‌نمايند‪ ،‬بدين‌ترتيب خاطر انسان‪ ،‬آرام‬
‫مي‌شود و راحت مي‌گردد و احساس مي‌كند كه در‬
‫جامعه‌اي پر مهر و محبت زندگي مي‌كند‪.‬‬
‫اگر انسان‪ ،‬بداخلق و تندخو باشد‪ ،‬در مقابل‪،‬‬
‫مردم نيز با اخلق بد و تندخويي با او رفتار‬
‫مي‌نمايند؛ لذا هر كس به مردم احترام نگذارد‪،‬‬
‫مردم هم به او احترام نمي‌گذارند‪ .‬انسان‬
‫خوش‌اخلق به آرامش نزديك‌تر است و از اضطراب‬
‫و مسايل ناراحت‌كننده دور مي‌باشد‪ .‬گفتني است‪:‬‬
‫اخلق خوب‪ ،‬عبادت است و اسلم‪ ،‬خيلي زياد به آن‬
‫تأكيد كرده است‪ ،‬خداوند مي‌فرمايد‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪166‬‬

‫(اعراف‪« )199:‬عفو را‬ ‫‪  ‬‬


‫پيشه كن و امر به معروف نما و از جاهلن‬
‫روي‌گردان باش»‪.‬‬
‫و خداوند در توصيف پيامبرش مي‌گويد‪:‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬


‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫(آل‌عمران‪« )159:‬به مرحمت خداوند براي آنان نرم‬
‫شدي و اگر درشت‌خو و سنگدل بودي‪ ،‬از پيرامون‬
‫تو پراكنده مي‌شدند؛ پس آنان را ببخش و براي آنان‬
‫طلب آمرزش كن و در كارها با آنان مشورت نما؛‬
‫پس هرگاه تصميم گرفتي بر خدا توكل كن؛ بي‌گمان‬
‫خدا توكل‌كنندگان را دوست دارد»‪.‬‬
‫پيامبرخدا فرمود‪« :‬پسنديده‌ترين شما‪ ،‬نزد من‬
‫كساني هستند كه اخلق آنها از ديگران بهتر باشد‪،‬‬
‫آنان كه آغوش مهر مي‌گشايند‪ ،‬ديگران را دوست‬
‫مي‌دارند و با آنها دوست مي‌شوند‪ .‬و ناپسندترين‬
‫شما نزد من‪ ،‬كساني هستند كه سخن‌چيني مي‌كنند‬
‫‪167‬‬ ‫یاقوت ها‬

‫و دوستان را از هم جدا مي‌نمايند و درصدد عيبجويي‬


‫از ديگران مي‌باشند»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪168‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫ياقوت چهارم‪ :‬بندهاي دهگانه‌ي‬


‫سعادت‬
‫اصبر فإن الله يعقب و لعلها أن تنجلي و‬
‫لعلها‬ ‫ة‬
‫فرج ً‬
‫«صبركن؛ خداوند‪ ،‬گشايشي خواهد آورد و شايد‬
‫مشكل رفع شود و شايد هم اتفاق ديگري بيفتد»‪.‬‬
‫دكتر (ديكس) روانشناس آمريكايي مي‌گويد‪:‬‬
‫زندگي سعادتمندانه‪ ،‬هنر زيبايي است كه ده بُعد‬
‫دارد‪:‬‬
‫‪1‬ـ به كاري بپرداز كه دوست داري؛ اگر كار‬
‫دلخواهت‪ ،‬برايت فراهم نشد‪ ،‬در اوقات فراغت به‬
‫كاري مشغول شو كه دوست داري‪.‬‬
‫‪2‬ـ توجه به سلمتي‪ ،‬روح خوشبختي است‪ ..‬يعني‬
‫در مصرف آب و غذا ميانه‌روي كن‪ ،‬از ورزش غفلت‬
‫مكن و از عادتهاي مضر وزيان‌آور بپرهيز‪.‬‬
‫‪3‬ـ در زندگي بايد هدف داشت؛ چون هدف‬
‫داشتن‪ ،‬به انسان نشاط و نيرو مي‌بخشد‪.‬‬
‫‪4‬ـ انسان زندگي را آن‌گونه كه هست بپذيرد و‬
‫تلخي‌ها و شيريني‌هاي آن را قبول كند‪.‬‬
‫‪5‬ـ انسان با وضعيت فعلي خودش زندگي كند؛‬
‫براي گذشته‪ ،‬حسرت نخورد و نگران اتفاقات‬
‫احتمالي آينده نباشد‪.‬‬
‫‪169‬‬ ‫یاقوت ها‬

‫‪ -6‬انسان بايد در هر كار و تصميمي‪ ،‬خوب‬


‫بينديشد و ديگران را به خاطر تصميم‌هايش و آنچه‬
‫براي او پيش مي‌آيد‪ ،‬سرزنش نكند‪.‬‬
‫‪7‬ـ انسان به افراد پايين‌تر از خود نگاه كند‪.‬‬
‫‪8‬ـ انسان خودش را به لبخند وشادي و همراهي‬
‫با افراد خوش‌بين عادت دهد‪.‬‬
‫‪9‬ـ براي خوشبخت كردن ديگران تلش كند تا‬
‫عطر وبوي خوش سعادت به مشامش برسد و‬
‫احساس خوشبختي نمايد‪.‬‬
‫‪10‬ـ فرصت‌هاي زيبا را غنيمت بشمارد و آنها را‬
‫ايستگاههاي ضروري سعادت بداند‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪170‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫ياقوت پنجم‪ :‬از غم و اندوه به خدا‬


‫پناه ببر‪.‬‬
‫ضلت النساء علي‬ ‫و لو أن النساء كمن لف ّ‬
‫الرجال!‬ ‫عرفنا‬
‫«اگر زنان آنگونه باشند كه ما مي‌دانيم‪ ،‬زنان از‬
‫مردان برتر خواهند بود!»‬
‫فكر نمي‌كنم هيچ فرد عاقلي‪ ،‬به شادي‪،‬‬
‫بي‌علقه باشد و گمان نمي‌برم كه هيچ مؤمني به‬
‫بدبيني و نااميدي تن دهد؛ البته گاهي ممكن است‬
‫كه ناخواسته‪ ،‬در اثر برخي از عوامل آرامش خود را‬
‫از دست بدهد؛ درچنين وقتي بايد به خدا پناه ببرد تا‬
‫خداوند‪ ،‬او را از گرفتاري نجات دهد‪ .‬تسليم شدن در‬
‫برابر امواج غم و اندوه‪ ،‬در حقيقت سرآغاز شكست‬
‫كامل اراده است و بعد از آن تمام كارها و‬
‫فعاليت‌ها‪ ،‬فلج مي‌شوند‪.‬‬
‫بنابراين پيامبر به اصحابش مي‌آموخت كه‬
‫براي رهايي از اين آفت‌ها از خدا كمك بگيرند‪.‬‬
‫ابوسعيد خدري مي‌گويد‪:‬روزي پيامبر وارد‬
‫مسجد شد و فردي از انصار به نام ابومامه را در‬
‫مسجد ديد؛ فرمود‪« :‬اي اباامامه! چرا با اينكه وقت‬
‫نماز نيست در مسجد نشسته‌اي؟» ابو امامه گفت‪:‬‬
‫اي پيامبرخدا! ناراحت و بدهكار هستم آن حضرت‬
‫فرمود‪« :‬آيا به تو سخني ياد ندهم كه اگر آن‌را‬
‫بگويي‪ ،‬خداوند غم و اندوهت را دور مي‌كند و‬
‫بدهي‌ات را ادا مي‌نمايد؟ گفتم‪ :‬بله اي پيامبر خدا‪،‬‬
‫‪171‬‬ ‫یاقوت ها‬

‫فرمود صبح و شام اين كلمات را بگو‪( :‬اللهم انّي‬


‫أعوذ بك من الهم والحزن‪ ،‬و أعوذ بك من‬
‫العجز و الكسل‪ ،‬و أعوذ بك من الجبن و‬
‫البخل‪ ،‬و أعوذ بك من غلبة الدين و قهر‬
‫الرجال)‪« 1‬بار خدايا! از غم و اندوه و از تنبلي‬
‫وناتواني و از بزدلي و بخل و از سنگيني بدهي و‬
‫قهر مردان به تو پناه مي‌برم»‪.‬ابوامامه مي‌گويد‪:‬‬
‫من اين دعا را چنان كه پيامبر فرمود‪ ،‬خواندم؛‬
‫آنگاه خداوند‪ ،‬غم واندوه مرا دور نمود و وام مرا ادا‬
‫كرد‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬ ‫‌‬

‫!‬ ‫‌‬ ‫‌‬

‫‪ 1‬ابوداود‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪172‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫ياقوت ششم‪ :‬زني كه در‬


‫سختي‌هاي روزگار‪ ،‬ياريگر شوهرش‬
‫بود‬
‫‪.‬‬
‫و سجالن نعمة و‬ ‫هي حالن شدة و‬
‫رخاء‬ ‫بلء‬
‫«زندگي‪ ،‬آميخته‌اي از سختي و بل و نعمت و‬
‫آسايش است»‪.‬‬
‫در كتابهاي سيرت آمده كه فاطمه‌ي زهرا دختر‬
‫رسول خدا روزها را با گرسنگي سپري مي‌كرد؛‬
‫شوهرش علي ديد كه رنگ فاطمه زرد شده است؛‬
‫بنابراين پرسيد‪ :‬فاطمه! تو را چه شده است؟ گفت‪:‬‬
‫سه روز است كه در خانه چيزي نداريم! علي گفت‪:‬‬
‫چرا به من چيزي نگفتي؟ گفت‪ :‬پدرم‪ ،‬پيامبر خدا‬
‫شبي كه به خانه‌ي بخت رفتم‪ ،‬به من فرمود‪« :‬اي‬
‫فاطمه! اگر علي چيزي آورد آن‌را بخور و اگر نه از‬
‫او چيزي مخواه»!‬
‫بسياري از زنان در خالي كردن جيب‌‬
‫شوهرانشان تخصص دارند؛ برخي از اينها‪ ،‬طاقت‬
‫ديدن پول در جيب شوهرانشان را ندارند؛ لذا در‬
‫خانه حالت اضطراري اعلم مي‌كنند و تا وقتي‬
‫همه‌ي پولها را از دست شوهر نگرفته‌اند‪ ،‬آرام‬
‫نمي‌گيرند‪.‬‬
‫ترديدي نيست اگر مرد؛ يك‌بار تسليم شود و‬
‫جيبش را براي خانم‪ ،‬خالي كند‪ ،‬باز هم زن‪ ،‬قانع‬
‫‪173‬‬ ‫یاقوت ها‬

‫نمي‌شود و پرچم سفيد صلح در خانه برافراشته‬


‫نمي‌گردد؛ لذا پس از مدتي همين داستان تكرار‬
‫مي‌شود و گاهي هم به طلق مي‌انجامد‪.‬در آن روز‬
‫شوهر‪ ،‬احساس رهايي خواهد كرد و اشعار‬
‫باديه‌نشيني را زمزمه خواهد كرد كه هنگام طلق‬
‫همسرش «امامه» از رنج و بدبختي رهايي يافت و‬
‫اين اشعار را سرود‪:‬‬
‫ل‬‫ونجوت من غ ّ‬ ‫طعنت امامه بالطلق‬
‫الوثـاق‬
‫(امامه طلق داده شد و من از زنجير اسارت‬
‫رهايي يافتم)‪.‬‬
‫بي ولـم تدمع‬ ‫بانت فلم يألم لها‬
‫مآقـــي‬ ‫قلـ‬
‫(او از من جدا شد و دلم براي او دردمند و‬
‫ناراحت نشد و از چشمانم اشك سرازير نگشت)‪.‬‬
‫يه النفس تعجيل‬ ‫و دواء مال تشتهـــ‬
‫الفراق‬
‫(راه رهايي از آنچه مورد علقه نيست‪ ،‬اين‬
‫است كه هر چه زودتر از آن جدا شوي)‪.‬‬
‫ين اثنين في غير‬ ‫والعيش ليس يطيب‬
‫اتفاق‬ ‫بـ‬
‫(زندگي دو كس كه با هم توافق ندارند‪،‬‬
‫خوشايند نيست)‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‌‬
‫‌‬
‫!‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪174‬‬

‫‪.‬‬ ‫در خشش نور‪:‬‬

‫ياقوت هفتم‪ :‬زني از اهل بهشت‬

‫كان منك المس‬ ‫إن ربّــا كـان‬


‫يكفيك غدك‬ ‫يكفيــك الــذي‬
‫«پروردگاري كه در مشكل ديروز تو را بسنده‬
‫بود‪ ،‬فردا نيز او‪ ،‬تو را كافي خواهد بود»‪.‬‬
‫عطاء بن ابي رباح مي‌گويد‪ :‬ابن عباس به من‬
‫گفت‪ :‬آيا زني از زنان بهشت را به تو نشان ندهم؟‬
‫گفتم‪ :‬آري‪ ،‬گفت‪ :‬اين زن سياه پوست نزد پيامبر‬
‫آمد و گفت‪ :‬غش مي‌كنم و بيهوش مي‌شوم و‬
‫لباسهايم‪ ،‬كنار مي‌رود و بدنم نمايان مي‌شود؛ لذا‬
‫براي بهبودي من نزد خدا دعا كن؛ فرمود‪« :‬اگر‬
‫مي‌خواهي صبر كن و در عوض بهشت از آن تو‬
‫خواهد بود و اگر مي‌خواهي از خداوند مي‌خواهم تا‬
‫ما چون‬ ‫به تو بهبودي ببخشد»‪ .‬گفت‪ :‬صبر مي‌كنم؛ ا ّ‬
‫لباسهايم در حالت بيهوشي كنار مي‌رود و بدنم‬
‫نمايان مي‌شود‪ ،‬دعا كن تا چنين حالتي پيش نيايد‪.‬‬
‫آنگاه پيامبر براي او دعا فرمود‪.‬‬
‫اين زن مؤمن و پرهيزگار پذيرفت كه مشكلي‬
‫در زندگي زودگذر دنيا‪ ،‬با او همراه باشد و در عوض‬
‫به بهشت برود‪ ،‬او در اين معامله فايده كرد و‬
‫بهشتي شد؛ اما اين را نپذيرفت كه لباسهايش‬
‫ناخودآگاه درآيد و عورت او براي مردم آشكار شود؛‬
‫چيزي كه شايسته زن مسلمان پرهيزگار و باوقار‬
‫نيست‪ ،‬از اين رو چه مي‌توان گفت به زنان نيمه‬
‫عرياني كه به صورتهاي گوناگوني زيبايي‌هاي بدن‬
‫‪175‬‬ ‫یاقوت ها‬

‫خود را به نمايش ‌مي‌گذارند و مي‌كوشند تا پوشش‬


‫حيا را از خود دور كنند و خود را لخت نمايند؟!‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪176‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫ياقوت هشتم‪ :‬صدقه بل را دور‬


‫مي‌نمايد‪.‬‬

‫ل علي أنــه‬ ‫تد ّ‬ ‫ل شيء له‬ ‫و في ك ّ‬


‫الواحــد‬ ‫آية‬
‫«و در هر چيزي براي او نشانه‌ايست كه نشانگر‬
‫يگانگي او مي‌باشد»‪.‬‬
‫صدقه‪ ،‬دري بزرگ از درهاي سعه‌ي صدر و‬
‫آرامش‌خاطر است؛ هر كس‪ ،‬به ديگران خوبي كند‪،‬‬
‫خداوند‪ ،‬در دنيا به او آرامش‌خاطر و سرور و‬
‫شادماني مي‌دهد‪.‬‬
‫پس خواهرم! صدقه بده؛ هر چند اندك باشد‪.‬‬
‫صدقه‌ات را ناچيز مپندار؛ چند دانه‌اي خرما يا يك‬
‫لقمه نان يا يك جرعه آب يا مقداري شير باشد‪ .‬به‬
‫بينوا كمك كن‪ ،‬به گرسنه غذا بده‪ ،‬به عيادت بيماران‬
‫برو‪،‬آن‌وقت خواهي ديد كه خداوند‪ ،‬از غم‌ها و‬
‫ناراحتي‌هايت مي‌كاهد‪ .‬بنابراين صدقه‪ ،‬دارويي است‬
‫كه جز در داروخانه‌ي اسلم‪ ،‬در جايي ديگر يافت‬
‫نمي‌شود‪.‬‬
‫شخصي از امام عبدالله بن مبارك گفت‪:‬اي ابا‬
‫عبدالرحمان! از هفت سال پيش غده‌اي در زانوي‬
‫من بيرون آمده‪ ،‬به طبيبان زيادي مراجعه كرده و‬
‫انواع علج‌ها را براي بهبودي آن به كار گرفته‌ام؛ اما‬
‫فايده‌اي ندارد‪ .‬ابن مبارك به او گفت‪ :‬به جايي برو‬
‫كه در آن‌جا مردم به آب نياز دارند‪ ‌،‬و آن‌جا چاهي‬
‫‪177‬‬ ‫یاقوت ها‬

‫حفر كن؛ من اميد دارم كه آن‌جا چشمه‌اي بجوشد و‬


‫با جوشيدن آن‪ ،‬عفونت غده‌ي زانويت خوب شود و‬
‫خونريزي قطع گردد؛ مرد‪ ،‬چنان كرد و بهبود يافت‪.‬‬
‫خواهر بزرگوارم! عجيب نيست؛ زيرا پيامبر‬
‫فرموده است‪« :‬با صدقه دادن بيماران را مداوا‬
‫كنيد»‪ .‬همچنين فرموده است‪« :‬صدقه‪ ‌،‬خشم الهي‬
‫را خاموش مي‌كند و مرگ بد را از انسان دور‬
‫مي‌نمايد»‪.‬‬

‫‪.‬‬ ‫ت ابش نور‪:‬‬


‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪178‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬

‫ياقوت نهم‪ :‬روحيه‌ي خوبي داشته‬


‫باش؛ زيرا جهان‪ ،‬خوب و زيباست‪.‬‬
‫فما لحوادث الدنيا‬ ‫و ل تجزع لحادثة‬
‫بقاء‬ ‫الليالي‬
‫«براي حوادث تيره‌وتار‪ ،‬بي‌تابي مكن؛ زيرا‬
‫حوادث دنيا‪ ،‬ماندگار نيستند»‪.‬‬
‫منظره‌ي ستارگان در آسمان زيباست؛ در‬
‫زيبايي اين چشم‌انداز‪ ،‬ترديدي نيست؛ ستارگان‪،‬‬
‫واقعا ً زيبا هستند و زيبايي دلربايي دارند‪ .‬اين‬
‫زيبايي‪،‬با رنگها و اوقات مختلف تكرار مي‌شوند؛‬
‫زيبايي ستارگان در صبح با زيباييشان در شام‬
‫متفاوت است؛ چشم‌انداز ستارگان به هنگام طلوع‬
‫با زيباييشان در غروب فرق مي‌كند؛ همچنانكه‬
‫زيبايي آنها در شب روشن و مهتابي با زيباييشان در‬
‫شب ظلماني و تاريك متفاوت است‪ .‬چشم‌انداز‬
‫ستارگان‪ ،‬در هواي صاف با منظره‌اي در آسمان‬
‫ابري و غبار‌آلود دارند‪ ،‬فرق مي‌كند؛ بلكه چشم‌انداز‬
‫ستارگان در هر لحظه با لحظه‌ي ديگرشان متفاوت‬
‫است؛ رصد آنها از يك جا زيبايي خودش را دارد و‬
‫نگاه به آنها از زاويه‌اي ديگر‪ ،‬از جلوه‌اي ديگر‬
‫برخوردار است؛ خلصه اينكه ستارگان‪ ،‬زيبايي‌هاي‬
‫گوناگوني دارند كه فكر وذهن را به خود مشغول‬
‫مي‌كنند‪.‬‬
‫‪179‬‬ ‫یاقوت ها‬

‫ستاره‌ي زيبايي كه آن‌جا چشمك مي‌زند و‬


‫همچون چشمه‌اي زيباست‪ ،‬با درخشش خود پيام‬
‫محبت را مي‌رساند! و آن دو ستاره‌ي تنها كه از‬
‫شلوغي و انبوه ستارگان رهايي يافته و دورتر از‬
‫ساير ستارگان به نظر مي‌رسند‪ ،‬با همديگر به‬
‫خلوت نشسته‌اند!… مجموعه‌هاي به هم پيوسته يا‬
‫جداي از هم در اينجا و آنجاي آسمان‪ ،‬گويا گرد هم‬
‫نشسته‌اند و در شب شادي آسمان‪ ،‬داستان تعريف‬
‫مي‌كنند‪ ،‬ماه چقدر زيباست كه شبي در خواب و‬
‫فراموشي است و شبي مي‌تابد و مي‌درخشد؛ گاهي‬
‫قسمت كمي از آن ديده مي‌شود و گاهي از نو تولد‬
‫مي‌يابد و نمايان مي‌گردد؛ شبي هم پنهان مي‌شود و‬
‫مي‌رود!‬
‫چه زيباست فضا وكيهان گسترده و پهناور كه تا‬
‫چشم كار مي‌كند‪ ،‬پهناور است‪ .‬همه‌ي اينها‪ ،‬زيبايي‬
‫هستند و انسان مي‌تواند با آن زندگي نمايد‪ ،‬اما اين‬
‫زيبايي را نمي‌توان با كلمات و جملت توصيف كرد!‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪180‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫ياقوت دهم‪ :‬زني كه رشادت‬


‫مي‌آفريند…‬
‫أن تري فوقه الندي‬ ‫أتري الشوك في‬
‫إكليل؟‬ ‫الورود و تعمي‬
‫«آيا خار گلها را مي‌بيني و از ديدن شبنمي كه‬
‫همچون تاجي بر باﻻي آن است‪ ،‬نابينايي؟!»‬
‫عثمان بن عفّان حبيب بن مسلمه فهري را‬
‫فرمانده‌ي لشكر مسلمانان نمود تا براي مقابله‌ي‬
‫رومي‌هايي برود كه به مسلمانان حمله‌ور شده‬
‫بودند‪ .‬زن حبيب هم از سربازان اين لشكر بود‪،‬‬
‫حبيب قبل از آغاز جنگ به بررسي وضعيت لشكرش‬
‫پرداخت؛ در آن حال زنش را ديد كه از وي‬
‫مي‌پرسيد‪ :‬وقتي كه جنگ شدت بگيرد‪ ،‬تو را كجا‬
‫مي‌توانم ببينم؟‬
‫حبيب به او گفت‪ :‬مرا يا در خيمه‌ي فرمانده‬
‫رومي‌ها و يا در بهشت خواهي يافت! جنگ شدت‬
‫گرفت و حبيب و همراهانش با شهامت و شجاعت‬
‫بي‌نظيري جنگيدند و خداوند‪ ،‬آنها را بر رومي‌ها‬
‫پيروز كرد و حبيب‪ ،‬شتابان به خيمه‌ي فرماندهي‬
‫رومي‌ها رفت تا آن‌جا منتظر همسرش باشد‪ ،‬وقتي‬
‫‪181‬‬ ‫یاقوت ها‬

‫به در خيمه رسيد‪ ،‬چيز عجيبي ديد‪ ،‬او ديد كه‬


‫همسرش پيش از او وارد خيمه‌ي فرمانده‌ي روميان‬
‫شده است!‬
‫لفضلت النساء علي‬ ‫و لو كان النساء‬
‫الرجال!‬ ‫كمثل هذي‬
‫«اگر همه‌ي زنان‪ ،‬اينگونه بودند؛ زنان از مردان‬
‫برتر قرار مي‌گرفتند»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫گوهرها‬
‫‪183‬‬ ‫گوهرها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫گوهر اول‪ :‬وقتت را بيهوده مگذران‬


‫نزداد هما ً كلما ازددنا و الحزن كل الحزن‬
‫في الكثار‬ ‫ي‬
‫غن ّ‬
‫«هر چند توانگري و ثروت ما بيشتر شود‪ ،‬غم و‬
‫اندوه ما فزوني مي‌يابد و غم‌ها همه در فزون‌طلبي‬
‫هستند»‪.‬‬
‫پيامبر به عايشه رضي الله عنها فرمود‪« :‬و‬
‫اگر مرتكب گناهي شده‌اي از خداوند طلب آمرزش‬
‫كن و به سوي او باز‌گرد و توبه نما‪ ،‬زيرا هرگاه بنده‬
‫به گناهش اعتراف كند و توبه نمايد‪ ،‬خداوند توبه‌اش‬
‫را مي‌پذيرد…»‪.‬‬
‫خواهرم! فرض كن در شرايطي كه به همه‬
‫آرزوها و خواسته‌هايت رسيده‌اي ناگهان همه چيز را‬
‫از دست مي‌دهي؛ آن‌وقت گريه مي‌كني و تأسف‬
‫مي‌خوري و انگشتانت را به خاطر حسرت از‬
‫دست‌دادن داشته‌هايت‪ ،‬گاز مي‌گيري‪ .‬حال چرا به‬
‫لحظه‌هاي از دست رفته‌ي عمرت نمي‌انديشي و‬
‫احساس زيان نمي‌كني؟‬
‫عمر انسان‪ ،‬گوهر گرانبهايي است كه هيچ‬
‫چيزي مادّي نمي‌تواند ارزش و قيمت آن باشد‪ .‬عمر‪،‬‬
‫در حقيقت مجموعه‌اي از نفس‌هاست؛ هر نفسي كه‬
‫بيرون مي‌آيد‪ ،‬هرگز باز نمي‌گردد؛ اين نفس‌ها‪،‬‬
‫سرمايه‌ي زندگي تو هستند و مي‌تواني با بهره‌گيري‬
‫از آنها‪ ،‬به نعمت‌هاي بهشت دست يابي؛ پس چگونه‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪184‬‬

‫لحظات گران‌بهاي عمر را بدون توبه از دست‬


‫مي‌دهي؟!‬
‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬
‫‪.‬‬
‫‪185‬‬ ‫گوهرها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫گوهر دوم‪ :‬سعادت را با پول‬


‫نمي‌توان خريد‪.‬‬
‫و إذا تردّ قليـــل‬ ‫النفس راغبة إذا‬
‫تقنـع‬ ‫رغبتها‬
‫«و نفس را اگر مشتاق و علقه‌مند بار آوري‬
‫ميل و رغبت پيدا مي‌كند واگر آن‌را به چيز اندكي‬
‫عادت دهي‪ ،‬قانع مي‌شود»‪.‬‬
‫بسياري‪ ،‬جواني و سلمتي خود را صرف‬
‫جمع‌آوري مال و ثروت كرده و سپس در تمام عمر‬
‫تمام دارايي خود را خرج نموده‌اند تا سعادت و‬
‫خوشبختي را به دست بياورند؛ اما فقط شقاوت و‬
‫بدبختي عايدشان شده است‪ .‬بسياري از اينها‪ ،‬تمام‬
‫دارايي خود را صرف كرده‌اند تا جواني را به دست‬
‫بياورند؛ اما پيري‪ ،‬از همه‌سو به آنها هجوم آورده‬
‫است‪ ،‬همچنين مال وثروت خود را براي به دست‬
‫آوردن سلمتي صرف كرده‌اند‪ ،‬اما به بيماري سختي‬
‫دچار گشته‌اند!‬
‫يكي از بازيگران معروف مي‌گويد‪ :‬تنها آرزوي‬
‫من در زندگي‪ ،‬پول زياد بود‪.‬‬
‫او گمان مي‌كرد كه با پول مي تواند تا صد سال‬
‫به عنوان خوشبخت‌ترين مرد دنيا زندگي كند!‪ ،‬او‬
‫يقين داشت كه بوسيله‌ي پول‪ ،‬مي‌تواند به همه‌ي‬
‫آرزوهاي خود برسد و بر اين باور بود كه بوسيله‌ي‬
‫پول‪ ،‬آرزوها و دنيا پيش او با فروتني و خواري‪،‬‬
‫كرنش خواهند كردو بدين‌سان بعد از بيست ‌سال‪،‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪186‬‬

‫خداوند‪ ،‬چندين برابر آرزوهاي اين شخص‪ ،‬به او پول‬


‫و سرمايه داد؛ اما تندرستي و جواني و آرزوها را از‬
‫او گرفت! اين بازيگر‪ ،‬با گريه و اشك‪ ،‬مي‌گويد‪:‬‬
‫«كاش از خدا مال و ثروت نمي‌خواستم؛ اي كاش از‬
‫او مي‌خواستم كه صد سال فقيرانه زندگي مي‌كردم‬
‫و خوراكم باقلي پخته بود و در راهروي قطار شهري‬
‫روي پا مي‌ايستادم تا پول بليط ندهم! اين بازيگر‬
‫ارزش تندرستي را زماني درك كرد كه آن را از‬
‫دست داده بود؛ او‪ ،‬نمي‌دانست كه پول و ثروت‪،‬‬
‫نمي‌تواند تمام خواسته‌هايش را خريداري و تأمين‬
‫نمايد و زماني به اين حقيقت پي‌برد كه ثروتمند‌ترين‬
‫هنر‌پيشه‌ي مصر گرديد؛ آن‌وقت او دانست كه اگر‬
‫همه‌ي ثروت خود را بدهد‪ ،‬نمي‌تواند يك روز هم بر‬
‫عمرش بيفزايد!‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪187‬‬ ‫گوهرها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬
‫گوهر سوم‪ :‬عجله و شتاب‪ ،‬زمينه‌ي بدبختي‬
‫است‪.‬‬
‫و إل فقـد عشنا‬ ‫ي إن تكن حقاًتكن‬ ‫من ً‬
‫بهـــا زمنا ً رغدا‬ ‫أحسن المني‬
‫«آرزو‪ ،‬اگر به‌جا باشد‪ ،‬بهترين آرزو خواهد بود‬
‫وگرنه فقط چيزي است كه ما‪ ،‬با آن‪ ،‬زماني را به‬
‫خوبي گذرانده‌ايم»‪.‬‬
‫بردباري‪ ،‬فنّي پيشرفته از فنون قهرماني است‬
‫كه انسان بوسيله‌ي آن بر خشم و حماقت و هواي‬
‫نفس خود‪ ،‬غالب مي‌آيد‪ .‬و حوصله‪ ،‬يعني عجله‬
‫نكردن و انجام كارها از روي عقل و حكمت؛ اين دو‬
‫خصلت‪ ،‬اضطراب را در هم مي‌شكنند و هر كس‪،‬‬
‫فاقد اين دو خصلت باشد‪ ،‬خير و خوبي بسياري را از‬
‫دست داده است‪ .‬لذا مضطرب و پريشان خواهد‬
‫شد‪ .‬انسان بردبار و شكيبا‪ ،‬با صبر وبردباري‪،‬‬
‫بسياري از بديها را دفع مي‌كند‪ ،‬اما فرد نادان و‬
‫خشمگين‪ ،‬بديها را بزرگتر مي‌نمايد و زمينه‌هاي‬
‫اضطراب او‪ ،‬افزايش مي‌يابد و در وجود او ريشه‬
‫مي‌دواند‪ .‬انسان باحوصله و شكيبا‪ ،‬كمتر كاري‬
‫مي‌كند كه پشيمان شود و كمتر به انجام كاري اقدام‬
‫مي‌نمايد كه فرجام نامعلومي دارد؛ اما فرد احمق و‬
‫عجول‪ ،‬همواره پشيمان مي‌شود و اضطراب‪ ،‬او را‬
‫فرا مي‌گيرد و كارهايش سرانجام بدي خواهند‬
‫داشت‪ .‬انساني كه با خودش و ديگران به نرمي‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪188‬‬

‫رفتار مي‌نمايد‪ ،‬موفق و آسوده‌خاطر خواهد بود و‬


‫آرامش اعصاب خواهد يافت‪.‬‬
‫دين اسلمي ما‪ ،‬به نرمي و بردباري و حوصله‬
‫تشويق مي‌كند‪ ،‬پيامبرخدا مي‌فرمايد‪« :‬نرمي‪ ،‬در‬
‫چيزي وجود ندارد مگر آنكه آن‌ را آراسته و زيبا‬
‫مي‌گرداند و نرمي از چيزي بيرون نمي‌شود‪ ،‬مگر‬
‫آنكه آن‌ را زشت مي‌گرداند»‪.‬‬

‫‌‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪189‬‬ ‫گوهرها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫گوهر چهارم‪ :‬بازي ثروت‌اندوزي‬


‫پاياني ندارد‪.‬‬
‫فؤادي حرا ً طليقاً‬ ‫ل دنياكم و‬ ‫خذوا ك ّ‬
‫غريبــا‬ ‫اتركوا‬
‫«همه دنيايتان را بگيريد و دل مرا آزاد و رها‬
‫بگذاريد»‪.‬‬
‫بيفر بروك مي‌گويد‪ :‬پول و ثروت زيادي‬
‫جمع‌آوري كردم‪ ،‬اما تجرته‪ ،‬به من آموخت كه ادامه‬
‫دادن به بازي ثروت‌اندوزي‪ ،‬خطرناك است و پاياني‬
‫نمي‌يابد و عمر و سعادت را فرو مي‌بلعد؛ بنابراين‬
‫شغلم را عوض كردم و به كار مورد علقه‌ام در‬
‫زمينه‌ي چاپ و نشر روي آوردم؛ اين كار‪ ،‬سود‬
‫زيادي ندارد‪ ،‬اما با خدمت به جامعه از اين طريق‪،‬‬
‫احساس خوشبختي مي‌كنم؛ من‪ ،‬به همه‌ي كساني‌‬
‫كه كار مي‌كنند و مقداري پول و ثروت جمع‌آوري‬
‫كرده‌اند‪ ،‬توصيه مي‌كنم كه به بازي ثروت‌اندوزي‬
‫ادامه ندهند وهر چه زودتر خود را بازنشسته كنند تا‬
‫از آنچه به دست آورده‌اند‪ ،‬بهره ببرند‪ .‬پيشنهاد‬
‫مي‌كنم‪ :‬كار خوب ديگري را شروع نمايند كه با آن‬
‫مي‌توان به جامعه خدمت كرد‪.‬‬
‫ثروتمندي كه پول و ثروت را تجربه نموده و‬
‫مقدار هنگفتي از آن‌را جمع‌آوري كرده است از اينكه‬
‫براي وارثان خود ثروت زيادي به جاي مي‌گذارد‪،‬‬
‫ناراحت مي‌شود و رنج مي‌برد؛ زيرا او مي‌داند كه‬
‫اگر آنها بدون ثروت وارد ميدان زندگي مي‌شدند و‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪190‬‬

‫سرمايه‌اي جز عقل و اخلق نمي‌داشتند مردان‬


‫بهتري مي‌بودند‪ ،‬اغلب‪ ،‬ثروتي كه بدون تلش‬
‫وزحمت به دست مي‌آيد‪ ،‬به جاي آن‌كه نعمتي باشد‪،‬‬
‫بليي مي‌شود و به جاي‌ آن‌كه سبب خوشبختي و‬
‫سعادت گردد‪ ،‬مايه‌ي شقاوت و بدبختي مي‌شود‪.‬‬
‫چون معموﻻ ً انسان‌ها با ثروتهاي بادآورده‬
‫خوشگذراني‬
‫مي نمايند و خود را سير مي‌كنند؛ اما عقل و خرد‬
‫آنها كار نمي‌كند و تا دم مرگ كارهاي سبك و‬
‫نابخردانه‌اي انجام مي‌دهند‪.‬‬

‫!‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫‪191‬‬ ‫گوهرها‬

‫!‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫گوهر پنجم‪ :‬بيكاري‪ ،‬زشتي‬


‫مي‌آفريند‪.‬‬
‫تجري الرياح بما ل‬ ‫ل ما يتمني‬ ‫ما ك ّ‬
‫تشتهي السفن‬ ‫المرء يدركه‬
‫«چنين نيست كه انسان به همه‌ي آرزوهايش‬
‫برسد و بلكه بادها برخلف ميل كشتي‌ها مي‌وزند»‪.‬‬
‫در آغوش بي‌كاري هزاران زشتي پديد مي‌آيد و‬
‫ميكروب‌هاي نابودي قوت مي‌گيرند‪ ،‬از آنجا كه كار‪،‬‬
‫رسالت افراد زنده است‪ ،‬پس افراد بيكار‪ ،‬در‬
‫حقيقت مرده‌اند‪.‬‬
‫دنيا وزندگي ما‪ ،‬مزرعه‌ي آخرت است؛ لذا افراد‬
‫تنبلي كه در اين دنيا به كار و تلش براي آخرت تن‬
‫نمي‌دهند‪ ،‬آن جهان‪ ،‬تهيدست و مستمند حشر‬
‫مي‌شوند و چيزي جز هلكت و زيانمندي‪ ،‬عايدشان‬
‫نمي‌گردد‪.‬‬
‫پيامبر گوشزد مي‌نمايد كه هزاران انسان‪ ،‬از‬
‫نعمت تندرستي و اوقات فراغتي كه به آنها داده‬
‫شده‪ ،‬غافل هستند؛ چنانكه مي‌فرمايد‪« :‬دو نعمت‬
‫هستند كه بسياري از مردم در مورد آنها فريب‬
‫مي‌خورد و دچار زيان مي‌شوند تندرستي و وقت»‪.‬‬
‫آري… چه بسا افراد سالمي كه در زندگي‪،‬‬
‫حيران و سرگردان هستند و هدف و آرماني ندارند‬
‫كه آنها را به پيش ببرد؛ آنان‪ ،‬كاري ندارند كه بدان‬
‫مشغول شوند و از رسالتي كه براي موفقيت آن‪،‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪192‬‬

‫عمر خود را صرف نمايند‪ ،‬بي‌بهره‌اند‪ .‬آيا مردم براي‬


‫همين آفريده شده‌اند؟ هرگز نه؛ خداوند متعال‪،‬‬
‫مي‌فرمايد‪:‬‬

‫(مؤمنون‪« )115:‬آيا چنين‬ ‫‪‬‬


‫پنداشته‌ايد كه ما شما را بيهوده آفريده‌ايم و شما به‬
‫سوي ما باز نمي‌گرديد؟»‪.‬‬
‫زندگي و زمين و آسمان و مافيها‪ ،‬به‌حق آفريده‬
‫شده است؛ انسان‪ ،‬در اين جهان بايد اين حق را‬
‫بشناسد و با آن زندگي كند‪ .‬اما انساني كه در ﻻك‬
‫تنگ شهوتهايش پنهان مي‌شود وخود را در حدود آن‬
‫مخفي مي‌نمايد و همه چيز را فراموش مي‌كند‪ ،‬به‬
‫راستي كه بد جايگاهي را براي حال و آينده‌ي خود‬
‫انتخاب كرده است!‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫‪193‬‬ ‫گوهرها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬

‫گوهر ششم‪ :‬خانه‌اي بدون غوغا و‬


‫خشم و رنج‬
‫خانه الصبر لم يخنه‬ ‫و الفتي الحازم‬
‫العزاء‬ ‫اللبيب إذا ما‬
‫«جوان هوشيار و عاقل‪،‬آن است كه اگر صبر را‬
‫از دست بدهد‪ ،‬دلجويي را از دست نمي‌دهد»‪.‬‬
‫او در حالي كه گريه مي‌كند‪ ،‬به پدرش مي‌گويد‪:‬‬
‫پدر جان! ديشب بين من و شوهرم ناراحتي و‬
‫كدورتي پيش آمد و او به خاطر حرفي كه از دهانم‬
‫بيرون آمد‪ ،‬خشمگين شد‪ .‬وقتي ديدم كه او‪ ،‬ناراحت‬
‫و خشمگين است‪ ،‬ازكارم پشيمان شدم و از او‬
‫معذرت خواستم؛ اما او با من حرف نزد و رويش را‬
‫از من برگرداند؛ به اندازه‌اي به دورش گرديدم تا‬
‫اينكه خنديد و از من راضي شد‪ .‬اينك مي‌ترسم كه‬
‫پروردگارم‪ ،‬مرا به خاطر لحظه‌هايي كه او را‬
‫ناراحت نمودم و خون او را به جوش آوردم‪ ،‬مؤاخذه‬
‫كند! پدرش به او گفت‪ :‬دخترم! سوگند به كسي كه‬
‫جانم در دست اوست‪ ،‬اگر قبل از آن كه شوهرت از‬
‫تو راضي شود‪ ،‬از دنيا مي‌رفتي‪ ،‬من هم از تو راضي‬
‫نبودم؛ آيا مگر نمي‌داني كه بر هر زني كه شوهرش‬
‫از او ناراحت شود‪ ،‬در تورات و انجيل و زبور و قرآن‬
‫لعنت شده است؟ بر چنين زني‪ ،‬سكرات مرگ‬
‫سخت و دشوار مي‌گردد و قبرش‪ ،‬تنگ مي‌شود؛‬
‫پس خوشا به حال زني كه شوهرش‪ ،‬از او راضي‬
‫است‪.‬‬
‫زن شايسته و نيكوكار مي‌كوشد تا شوهرش‪ ،‬او‬
‫را دوست داشته باشد؛ بنابراين كاري نمي‌كند كه‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪194‬‬

‫صفاي زندگي آنها‪ ،‬تيره گردد… و مردي همسرش‬


‫را نصيحت كرد و گفت‪:‬‬
‫ول تنطي في‬ ‫خذي العفو مني‬
‫سورتي حين أغضب‬ ‫تستديمي مودتي‬
‫(با من باگذشت و مهربان باش كه در نتيجه‬
‫همواره تو را دوست خواهم داشت و هنگامي كه‬
‫عصباني و خشمگين هستم‪ ،‬چيزي مگو)‪.‬‬
‫فإنـك ل تـدرين‬ ‫و ل تنقريني نقــرك‬
‫كيـف المغيّـب‬ ‫ف مـــرةً‬
‫الد ّ‬
‫(در جستجوي عيبهاي پوشيده‌ام مباش؛ زيرا از‬
‫چند وچون آنچه كه پنهان است‪ ،‬خبر نداري)‪.‬‬
‫و يأبــاك قلبـي‬ ‫ول تكثري اشكوي‬
‫والقلوب تقلـب‬ ‫فتذهب بالهوي‬
‫(و زياد شكايت مكن كه شكايت زياد‪ ،‬محبت و‬
‫دوستي را از ميان مي‌برد و بدين‌سان دلم‪ ،‬تو را‬
‫قبول نمي‌كند و بدان كه دلها دگرگون مي‌شوند)‪.‬‬
‫ب في إذا اجتمعا لم يلبث‬ ‫فإني رأيت الح ّ‬
‫ب‌ يذهـب!‬ ‫ّ‬ ‫الح‬ ‫القلب والذي‬
‫(ديده‌ام كه هرگاه محبت و آزار در دل جمع‬
‫شوند‪ ،‬محبت بلفاصله از ميان مي‌رود)‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫‪195‬‬ ‫گوهرها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫گوهر هفتم‪ :‬پاكدامني و حيا‪ ،‬به‬


‫زيبايي زن زيبا مي‌افزايد‪.‬‬
‫جعلت الرجـا مني‬ ‫و لما قسا قلبي و‬
‫لعفوك سلّمــا‬ ‫ضاقت مذاهبي‬
‫«و وقتي سنگدل شدم و به تنگ آمدم به عفو تو‬
‫اميدوار گرديدم»‪.‬‬
‫آيا شنيده‌اي كه ام سلمه رضي الله عنها همسر‬
‫پيامبر از آن حضرت شنيد كه فرمود‪« :‬هر كس از‬
‫روي تكبر‪ ،‬شلوارش را از برآمدگي پايش‪ ،‬پايين‬
‫بگذارد‪ ،‬خداوند‪ ،‬روز قيامت به او نگاه نمي‌كند» ام‬
‫سلمه رضي الله عنها گفت‪ :‬پس زنان دامنهايشان را‬
‫چه كنند؟ فرمود‪« :‬آن‌را يك وجب پايين بگذارند» ام‬
‫سلمه گفت‪ :‬در اين صورت پاهايشان پيدا خواهد‬
‫بود‪ .‬فرمود‪« :‬پس دامن خود را يك گز پايين كنند و‬
‫از اين بيشتر آن‌را درازتر نكنند»‪.‬‬
‫آفرين بر ام المؤمنين!!‪ ،‬كه اهل تكبر نبود؛ نبايد‬
‫كسي‪ ،‬پاي زنان مسلمان‪ ،‬با حيا و پاكدامن را ببيند؛‬
‫بلكه لباسهاي زنان مسلمان بايد دامن‌هاي درازي‬
‫داشته باشند كه آن‌ها را به خوبي بپوشانند و مردان‬
‫هيچ چيزي از بدنشان را نبينند‪ .‬اما زنان دوران ما‪،‬‬
‫دامن‌هايشان را خيلي كوتاه مي‌كنند تا دامنشان‬
‫خيس يا خاك‌آلود نشود‪ ،‬و اگر مي‌توانستند با‬
‫الگو‌برداري از زنان بدكار كافر كامل ً آن‌را بيرون‬
‫مي‌آوردند‪،‬و هزاران عذر و توجيه براي بي‌حجابي‬
‫مي‌تراشيدند‪( .‬ل حول ول قوة ال بالله)!‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪196‬‬

‫مردانشان‪ ،‬فقط اسمشان مرد است و غيرت و‬


‫مردانگي ندارند‪ ،‬در كنارشان راه مي‌روند واهميت‬
‫نمي‌دهند؛ به‌راستي‌كه حيا از بين رفته است‪.‬‬
‫و يبقي العود ما‬ ‫يعيش المرء ما‬
‫بقي اللحاء‬ ‫استحيا بخير‬
‫(انسان تا وقتي كه حيا دارد‪ ،‬خوب زندگي‬
‫مي‌كند و تا وقتي كه مردانگي‪ ،‬وجود دارد‪ ،‬انسان‬
‫هم هست)‪.‬‬
‫و ل الدنيا إذا‬ ‫فل والله ما في‬
‫ذهب الحياء‬ ‫العيش خير‬
‫(زندگي و دنيا خيري ندارد وقتي كه حيا وجود‬
‫نداشته باشد)‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫…‬ ‫‌‬

‫…‬

‫…‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪197‬‬ ‫گوهرها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫گوهر هشتم‪ :‬خداوند گم‌شده را باز‬


‫مي‌گرداند‪.‬‬
‫أني ذكرتك في‬ ‫ب أول شــيء‬ ‫يا ر ّ‬
‫سري و إعلني‬ ‫قاله خلـــدي‬
‫«پروردگارا! اولين چيزي كه خاطر مي‌گويد‪ ،‬اين‬
‫است كه در پنهاني و آشكارا تو را ياد كرده‌ام»‪.‬‬
‫بعد از آن كه دختر و مادري ‪ ،‬بيست سال از هم‬
‫جدا شده بودند‪ ،‬تقدير الهي چنين رقم خورد كه به‬
‫صورت عجيبي‪ ،‬با دخترش كه اينك بيست و پنج‬
‫سال سن داشت‪ ،‬ملقات كند؛ شرايط زندگي‪ ،‬آنها‬
‫را از هم جدا كرده بود؛ دختر تازه‌عروس‪ ،‬براي‬
‫گذراندن ماه عسل به تفريح گاههاي كوههاي سياه‬
‫شهر ابها رفت‪.‬‬
‫اين دختر‪ ،‬سه ساله بود كه مادر وپدرش از هم‬
‫جدا شدند و مادرش پس از پدرش‪ ،‬با مردي ديگر‬
‫ازدواج كرد؛ شرايط شوهر جديد و رفتن او از‬
‫شهري به شهري ديگر سبب شد تا مادر از ديدن‬
‫دخترش‪ ،‬محروم گردد‪.‬‬
‫در يكي از روزهاي زيباي تابستان و در كوههاي‬
‫سياه ابها‪ ،‬اين دختر در پارك با خانمي ملقات كرد؛‬
‫آنها؛ كنار هم نشستند و به گفتگو پرداختند؛ آنان‬
‫همديگر را نمي‌شناختند؛ مادر‪ ،‬دخترش را در سه‬
‫سالگي رها كرده بود‪ .‬در اين‌ ميان‪ ،‬آن خانم ديد كه‬
‫يكي از انگشتان آن دختر‪ ،‬قطع شده است؛لذا از آن‬
‫دختر درباره‌ي مادرش پرسيد و دختر نيز داستان‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪198‬‬

‫خود را تعريف كرد؛ بدين‌ترتيب مادر ديد كه پس از‬


‫بيست سال در كنار دخترش مي‌باشد؛ آنگاه او را به‬
‫آغوش گرفت و با تمام محبت چهره‌ي او را بوسيد‪،‬‬
‫گويا مي‌خواست جدايي سالهاي گذشته را جبران‬
‫نمايد‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬
‫‌‬
‫‌‬

‫!‬ ‫‌‬
‫‪199‬‬ ‫گوهرها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬

‫گوهر نهم‪ :‬سخني كه در زمان و‬


‫مكان مي‌پيچد‪.‬‬
‫د لكل ما‬ ‫أنت المع ّ‬ ‫يا من إليه‬
‫ّ‬
‫يتوقــع‬ ‫المشتكي والفزع‬
‫«اي آن‌كه شكايت به تو آورده مي‌شود! تو‪،‬‬
‫تمام توقعات را فراهم مي‌كني»‪.‬‬
‫موسي گفت‪« :‬پروردگارا! به من دعايي‬
‫بياموز كه با آن تو را بخوانم و با تو مناجات كنم»‪.‬‬
‫فرمود‪« :‬اي موسي! بگو‪ :‬ﻻ اله اﻻ الله»؛ موسي‬
‫گفت‪ :‬همه‌ي مردم مي‌گويند‪ :‬ﻻ اله اﻻ الله‪ ،‬فرمود‪:‬‬
‫اي موسي! اگر هفت آسمان و زمين در يك كفه‌ي‬
‫ترازو باشند و ﻻ اله اﻻ الله‪ ،‬در كفه‌ي ديگر آن باشد‪،‬‬
‫ﻻ اله اﻻ الله‪ ،‬سنگين‌تر خواهد بود»‪.‬‬
‫ل اله ال الله… انوار درخشان و تابناكي دارد‪،‬‬
‫و به اندازه‌ي قوت و ضعف تابش و نور آن‪ ،‬غبار و‬
‫تاريكي گناهان‪ ،‬زدوده مي‌شود و جاي آن‌را روشنايي‬
‫مي‌گيرد؛ پس كلمه‌ي ﻻ اله اﻻ الله نور و روشنايي‬
‫دارد و گويندگان آن‪ ،‬در قوت و ضعف اين نور‪ ،‬با هم‬
‫متفاوتند و فقط خداوند‪ ،‬اين تفاوت را مي‌داند‪ .‬نور‬
‫اين كلمه‪ ،‬در قلب بعضي مانند خورشيد است‪ ،‬و در‬
‫دل بعضي همچون ستاره‪ .‬اين نور‪ ،‬در دل بعضي‬
‫مانند چراغي بزرگ نورافشاني مي‌كند و در دل‬
‫بعضي ديگر همانند فانوسي روشن است و در دل‬
‫بعضي چون چراغي كم نور مي‌باشد‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪200‬‬

‫هر چقدر نور اين كلمه‪ ،‬بيشتر و قوي‌تر باشد‪ ،‬به‬


‫اندازه قوت و نورش‪ ،‬شبهات و شهوات را‬
‫مي‌سوزاند و از بين مي‌برد‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪201‬‬ ‫گوهرها‬

‫‌‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫گوهر دهم‪ :‬دلهايي كه مشتاق‬


‫بهشتند‪.‬‬
‫اسعدي بالحياة قبل واقطفي الزهر قبل‬
‫ريح الشتات‬ ‫الممــات‬
‫«قبل از مردن‪ ،‬سعادت زندگي را به دست بياور‬
‫و گل را قبل از آن بچين كه طوفان آن ‌را پرپر‬
‫كند»‪.‬‬
‫آيا داستان زن صالح بن حيي را شنيده‌اي؟‬
‫شوهر اين زن‪ ،‬وفات يافت و او را با دو فرزندش‬
‫تنها گذاشت؛ وقتي اين دو فرزند‪ ،‬بزرگ شدند‪،‬‬
‫اولين چيزي كه مادرشان به آنها آموخت عبادت و‬
‫اطاعت خداوند و نماز شب بود‪.‬‬
‫او به فرزندانش گفت‪ :‬نبايد هيچ لحظه‌اي از‬
‫شب بگذرد مگر آن كه يكي از ما‪ ،‬در خانه به ذكر‬
‫خدا مشغول باشد‪ .‬فرزندانش گفتند‪ :‬مادر! منظور‬
‫شما چيست؟ گفت‪ :‬ما شب را بين خودمان به سه‬
‫قسمت تقسيم مي‌كنيم‪ ،‬يكي از شما در پاس اول‬
‫شب به نماز و عبادت بپردازد و بعد از او ديگري‬
‫پاس دوم شب را به نماز و عبادت بگذراند و من در‬
‫پاس آخر شب به عبادت مشغول مي‌شوم و سپس‬
‫شما را براي نمازصبح بيدار مي‌كنم‪.‬‬
‫فرزندانـش گفتنـد‪ :‬چشـم مادر؛ اطاعـت مي‌كنيـم‪.‬‬
‫آن دو فرزنـد‪ ،‬پـس از وفات مادرشان نيـز نماز شـب‬
‫را رهــا نكردنــد؛ چون دلهايشان‪ ،‬ســرشار از محبــت‬
‫عبادت بود و شيرين‌تريــــــــن لحظه‌هاي زندگيشان‪،‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪202‬‬

‫لحظاتـي بود كـه شبانگاهان بـه عبادت مي‌ايسـتادند‪.‬‬


‫بدين‌ترتيــب آنهــا‪ ،‬شــب را بيــن خود بــه دو قســمت‬
‫تقسيم كردند و چون يكي از آنها به شدت بيماز شد‪،‬‬
‫ديگري تمام شب را به عبادت مي‌گذراند‪.‬‬

‫‌‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫انگشترها‬
‫‪205‬‬ ‫انگشترها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‌‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫انگشتر اول‪ :‬ايمان به سرنوشت‬


‫خوب و بد‬
‫يحتاج فيه إلي‬ ‫كنز القناعة ل يخشي‬
‫الحراس والدول‬ ‫عليه و ل‬
‫قناعت گنجي است كه بيم از دست دادن آن‬
‫نمي‌رود و براي حفاظت آن نيازي به نگهبانان و‬
‫نيروهاي حكومتي نيست‪.‬‬
‫‪ ‬‬ ‫خداوند متعال مي‌فرمايد‪:‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫(حديد‪22:‬و ‪ )23‬يعني ‪« :‬هيچ‬


‫رخدادي در زمين به وقوع نمي‌پيوندد يا به شما‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪206‬‬

‫دست نمي‌دهد‪ ،‬مگر اينكه پيش از آفرينش زمين و‬


‫خود شما‪ ،‬در كتاب بزرگ و مهمي (به نام لوح‬
‫محفوظ‪ ،‬ثبت و ضبط) بوده است و اين كار‪ ،‬براي‬
‫خدا ساده و آسان است و اين‪ ،‬بدان خاطر است كه‬
‫شما‪ ،‬نه به خاطر از دست دادن چيزي غم بخوريد‬
‫كه از دستتان رفته است و نه به خاطر آنچه خداوند‪،‬‬
‫به دستتان رسانده‪ ،‬شادمان شويد؛ خداوند؛ هيچ‬
‫شخص متكبر و فخرفروشي را دوست ندارد»‪.‬‬
‫و مي‌فرمايد‪:‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫(بقره‪)216 :‬‬
‫يعني‪« :‬و شايد چيزي را دوست ندشته باشيد و حال‬
‫آن‌كه براي شما بهتر است و شايد چيزي را دوست‬
‫داشته باشيد كه برايتان خوب نيست و خداوند‬
‫مي‌داند و شما نمي‌دانيد»‪.‬‬
‫ايمان به قضا وقدر نقش بزرگي در آرامش قلب‬
‫به هنگام مصيبت‌ها دارد‪ ،‬به خصوص اگر بنده‪ ،‬كاملً‬
‫درك نمايد كه خداوند‪ ،‬نسبت به بندگانش مهربان‬
‫است و مي‌خواهد با آنها به نرمي و آساني رفتار‬
‫نمايد و او‪ ،‬با حكمت و آگاه است و برايشان در‬
‫آخرت پاداش ذخيره مي‌نمايد و در آن‌جا پاداش‬
‫شكيبايان را به تمام و كمال مي‌دهد‪ .‬اندكي تأمل در‬
‫اين مسأله و عمل كردن به آن‪ ،‬غم و اندوه مصيبت‬
‫‪207‬‬ ‫انگشترها‬

‫را به سرور و سعادت تبديل مي‌كند؛ اما هر كس‪،‬‬


‫نمي‌تواند چنين بينديشد و بدين‌سان عمل كند‪.‬‬
‫پس براي كاهش سختي‌هاي مصايب‪ ،‬چه‬
‫گامهايي مي‌توان برداشت تا تحمل آن آسان شود؟‬
‫آن گامها عبارتند از‪:‬‬
‫‪1‬ـ خواهرم! به اين بينديش كه شايد مصيبت‪ ،‬از‬
‫آنچه كه هست‪ ،‬بزرگتر و بدتر مي‌بود‪.‬‬
‫‪2‬ـ به كساني فكر كن كه به مصيبت سخت‌تر و‬
‫بزرگ‌تري گرفتار شده‌اند‪.‬‬
‫‪3‬ـ به نعمت‌هايي كه از آن برخورداري‪ ،‬بينديش و‬
‫به يادآور كه بسياري از مردم‪ ،‬از اين نعمت‌ها‬
‫محروم هستند‪.‬‬
‫‪4‬ـ به احساس شكستي كه در سختي‌ها‪ ،‬به‬
‫انسان دست مي‌دهد‪ ،‬تن مده و تسليم آن مشو‪.‬‬

‫‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫(انشراح‪5:‬و ‪« )6‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫همراه با سختي‪،‬آساني است‪ .‬بي‌گمان همواره با‬
‫سختي و دشواري‪ ،‬آساني است‪.‬‬

‫‌‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬


‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪208‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫انگشتر دوم‪ :‬بهترين كارها‪ ،‬ميانه‬


‫ترين آنهاست‪.‬‬
‫أجلي لك المكروه‬ ‫و لكل حال‬
‫عما يحمد‬ ‫معقب و لربمـا‬
‫«هر حالتي‪ ،‬چيزي به دنبال دارد و شايد‬
‫ناخوشي‪ ،‬امر پسنديده‌اي را به دنبال داشته باشد»‪.‬‬
‫مصطفي محمود مي گويد‪ :‬من‪ ،‬احساس‬
‫سعادت مي‌كنم‪ ،‬چون آدم ميانه‌رويي هستم‪ .‬درآمد‬
‫متوسطي دارم‪ ،‬سلمتي و زندگي‌ام‪،‬متوسط است و‬
‫از هر چيزي مقدار كمي دارم‪ .‬يعني انگيزه‌هاي‬
‫زيادي براي زندگي دارم‪ .‬انگيزه‌هاي قلبي ما‪،‬‬
‫حرارت حقيقي زندگي ما و سرمايه‌اي است كه‬
‫سعادت ما‪ ،‬با آن ارزيابي مي‌شود‪ .‬اميدوارم خداوند‬
‫به خواننده‌ي اين كتاب زندگي متوسطي ببخشد… و‬
‫از هر چيزي‪ ،‬مقداري به او بدهد… اين‪ ،‬دعاي‬
‫مباركي است!‬
‫مادرم‪ ،‬چيز زيادي از فلسفه نمي‌فهميد‪ ،‬ولي‬
‫داراي فطرت پاكي بود كه با آن‪ ،‬اين سخن را درك‬
‫مي‌كرد بدون آنكه سوادش را داشته باشد‪ .‬او‪ ،‬اسم‬
‫ساده‌اي بر آن مي‌گذاشت و آن را ستر مي‌ناميد؛‬
‫ستر به معنی اینکه شخص‪ ،‬بهره اندکی از هر چیز‬
‫داشته باشد ولی از روحیه باﻻیی برخوردار باشد‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬
‫‪209‬‬ ‫انگشترها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫انگشتر سوم‪ :‬بد‌شگوني‪ ،‬غم و‬


‫ناراحتي مي‌آورد‪.‬‬
‫بعد ما ساءت‬ ‫ب أمر سـّر‬ ‫ر ّ‬
‫أوائله‬ ‫آخره‬
‫«چه بسيار كارهايي كه آغازشان ناراحت كننده‬
‫بوده‪ ،‬ولي پايان‌ شادي‌آوري داشته‌اند»‪.‬‬
‫دوست و رفيق‪ ،‬بر رفتار و اخلق انسان تأثير‬
‫مي‌گذارد‪ ،‬پس اگر همراه انسان از قبيل دوست يا‬
‫شريك زندگي و يا همنشين و رفيق‪ ،‬خونسرد‪،‬‬
‫خوشرو‪ ،‬راحت و نسبت به زندگي‪ ،‬اميدوار و‬
‫خوش‌بين باشد‪ ،‬اين صفت‌هاي خوب را به انسان‬
‫منتقل مي‌كند‪ ،‬و اگر ترشرو‪ ،‬پريشان و ناراحت و‬
‫بدبين باشد‪ ،‬جرايم هولناك اضطراب را پيرامون‬
‫همراه و دوست خود مي‌گستراند و بدين‌ترتيب‬
‫صفت‌هاي بد از او به دوستش سرايت مي‌كنند‪ .‬تنها‪،‬‬
‫همراهان و اطرافيان انسان‪ ،‬بر رفتار و اخلقش‪،‬‬
‫تأثير نمي‌گذارند؛ بلكه كتابها و برنامه‌هاي تلويزيوني‬
‫و راديويي‪ ،‬بعضي با خوش‌بيني به زندگي نگاه‬
‫مي‌كنند و بعضي‪ ،‬اضطراب‌آور و بعضي آرام‌بخش‬
‫هستند و كتابها همانند فصل‌ها مي‌باشند؛ بعضي بهار‬
‫و بعضي پاييزند‪ .‬اگر انسان بتواند كتابهايي را‬
‫مطالعه كند كه به مبارزه و موفقيت و اعتماد به‬
‫نفس تشويق مي‌كنند و در انسان‪ ،‬حس خوش‌بيني‬
‫به وجود مي‌آورد‪ ،‬به راستي كه پنجره‌اي به روي‬
‫زندگي انسان مي‌گشايند كه از آن نسيم نعمت و‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪210‬‬

‫شادي مي‌وزد و اگر انسان‪ ،‬كتابهاي اضطراب‌آور و‬


‫بدبين‌كننده مطالعه نمايد‪ ،‬مفاهيم اين كتابها‪ ،‬به او‬
‫سرايت مي‌كنند؛ چنانكه بيماري جذام به فرد سالم‬
‫سرايت مي‌كند و بسا زندگي را به كام او تلخ‬
‫مي‌نمايند‪.‬‬

‫!‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫…‬

‫…‬
‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬
‫‪211‬‬ ‫انگشترها‬

‫‌‬ ‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬

‫انگشتر چهارم‪ :‬از اظهار ناخوشي‬


‫بپرهيز‪.‬‬
‫يعش أبد الدهر‬ ‫و من يتهيّب‬
‫بين الحفر!‬ ‫صعود الجبال‬
‫«هر كس از صعود كوهها بترسد‪ ،‬براي هميشه‬
‫و تمام عمر در گودالها زندگي خواهد كرد»‪.‬‬
‫شخصي مي‌گويد‪ :‬در سن بيست تا سي سالگي‬
‫با اينكه از زندگي لذت مي‌بردم‪ ،‬شكايت مي‌كردم و‬
‫اظهار ناخوشنودي مي‌نمودم؛ چون سعادت خود را‬
‫نمي‌شناختم و نمي‌دانستم كه در خوشبختي و‬
‫سعادت به سر مي‌برم… اينك كه سن من‪ ،‬از‬
‫شصت سال گذشته است‪ ،‬به يقين مي‌دانم كه در‬
‫بيست تا سي ساگي چقدرخوشبخت بوده‌ام!‪ ‌،‬اما‬
‫اكنون كه مي‌دانم‪ ،‬ديگر فرصتي ندارم و با خاطرات‬
‫گذشته‪ ،‬زندگي مي‌كنم؛ اگر جواني با خاطرات تلخ‬
‫وشيرينش‪ ،‬دوباره بيايد‪ ،‬زندگي بسيار زيبايي خواهم‬
‫داشت و در بهار جواني‌ام‪ ،‬ديگر جايي براي شكايت‬
‫و ناليدن نخواهم گذاشت و گل شكوفاي سعادت‬
‫خويش را هرگز پنهان نخواهم كرد؛ اما اكنون خودم‬
‫و گل سعادتم‪ ،‬پژمرده شده‌ايم‪ .‬به شما اي‬
‫خواننده‌ي گرامي مي‌گويم‪ :‬يا با شادماني و احساس‬
‫سعادت‪ ،‬لذت مي‌بريد و مي‌گذاريد تا چشمان و‬
‫حس بويايي و ساير حواس شما‪ ،‬از ديدن و بوييدن‬
‫گلهاي شكوفاي آن لذت ببرند و يا سعادت خود را به‬
‫فراموشي مي‌سپاريد و نگاهتان به قسمت ديگري از‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪212‬‬

‫زندگي معطوف مي‌گردد كه از سعادت شما‬


‫مي‌كاهد و بدين‌سان شكار ناخوشنودي خواهيد شد‪.‬‬
‫با مرور زمان‪ ،‬آرزوي گذشته را خواهيد كرد و براي‬
‫آن اشك خواهيد ريخت؛ اين‌چنين به ياد خواهيد آورد‬
‫كه چقدر در گذشته خوشبخت بوده‌ايد‪ ،‬اما از‬
‫خوشبختي غفلت كرده‌ايد و اينك چيزي جز بدبختي‬
‫برايتان باقي نمانده است!!‬

‫‌‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬
‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪213‬‬ ‫انگشترها‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫انگشتر پنجم‪ :‬علت بيشتر مشكلت‪،‬‬


‫مسايل پيش پا افتاده هستند‪.‬‬
‫ألم تر أني كلما زرت وجدت بها طيبا ً و إن‬
‫لم تطيّب‬ ‫دارها‬
‫«آيا نمي‌بيني كه هرگاه به خانه‌ي او مي‌رويم با‬
‫آن‌كه معطر نشده‪ ،‬از آن بوي خوشي به مشامم‬
‫مي‌رسد»‪.‬‬
‫متأسفانه بسياري از چيزهاي پيش پا افتاده‪،‬‬
‫عقل هزاران مردم را مي‌گيرد‪ ،‬خانه‌هايشان را‬
‫ويران مي‌كند‪ ،‬دوستي‌هايشان را از بين مي‌برد و‬
‫آنها را در اين دنيا حيران و افسرده رها مي‌نمايد‪.‬‬
‫«ديل كارنگي» در توضيح عواقب اقدامات‬
‫شتابزده‌اي كه با الهام از چيزهاي پيش پا افتاده‬
‫انجام مي‌شود‪ ،‬مي‌گويد‪« :‬مسايل كوچك در زندگي‬
‫زناشويي‪ ،‬مي‌تواند عقل شوهران و زنان را از‬
‫دستشان بگيرد؛ علت نيمي از مشكلت و‬
‫بيماري‌هاي قلبي و روحي مردم‪ ،‬مسايل ناچيز و‬
‫پيش پا افتاده مي‌باشد»‪.‬‬
‫اين‪ ،‬كمترين هشداري است كه كارشناسان بر‬
‫آن تأكيد مي‌نمايند‪« .‬جوزف ساباث» يكي از قضات‬
‫شيكاگو‪ ،‬پس از آن‌كه در بيش از چهل مورد از‬
‫پرونده‌هاي اختلفات خانوادگي‪ ،‬به طلق رأي داده‬
‫است‪ ،‬مي‌گويد‪« :‬همواره بيشتر عواملي كه باعث‬
‫پيدايش مشكل و اختلف‪ ،‬در‌ ميان زن و مرد‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪214‬‬

‫مي‌شوند‪ ،‬مسايل پيش پا افتاده‌اي مي‌باشند»‪ .‬و‬


‫«فرانك هوگان» دادستان كل نيويورك مي‌گويد‪:‬‬
‫«نيمي از پرونده‌هاي جنايي‪ ،‬ريشه در عوامل و‬
‫مسايل پيش پا افتاده‌اي مانند اختلفات خانوادگي يا‬
‫توهين يك عابر و يا سخن زننده‌اي مي‌باشد»‪ .‬اين‌ها‬
‫مسايل ناچيزي هستند كه به قتل و جنايت‬
‫مي‌انجامد‪.‬‬
‫برخي از افراد‪ ،‬ذاتا ً سنگدل و تندخو هستند‪ ،‬اما‬
‫ضربه‌هاي پي در پي و مداومي كه به پيكر و شكوه‬
‫و كرامت خود وارد مي‌كنيم‪ ،‬سبب نيمي از مشكلت‬
‫مي‌باشد كه جهانيان از آن رنج مي‌برند‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬


‫‪215‬‬ ‫انگشترها‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫انگشتر ششم‪ :‬شگرد كنترل زبان‬


‫مات‬‫في المل ّ‬ ‫مة‬‫مت مل ّ‬‫إن أل ّ‬
‫ماء‬‫صخرة ص ّ‬ ‫بي فإني‬
‫«اگر مشكلي برايم پيش بيايد‪ ،‬من در برابر‬
‫سختي‌ها و مشكلت‪ ،‬صخره‌ سنگ محكمي هستم»‪.‬‬
‫مورخين حكايت مي‌كنند كه روزي خالدبن يزيد‬
‫بن معاويه به عبدالله بن زبير‪ ،‬دشمن سرسخت بني‬
‫اميه ناسزا گفت‪ ،‬و او را انساني بخيل دانست با‬
‫همسر خالد‪ ،‬رمله بنت زبير‪ ،‬خواهر عبدالله نشسته‬
‫بود‪ ،‬او سرش را پايين انداخت و هيچ نگفت‪ ،‬خالد به‬
‫اوگفت‪ :‬چرا حرف نمي‌زني؟! آيا آنچه را كه من‬
‫گفتم‪ ،‬مي‌پسندي يا نمي‌خواهي جواب مرا بدهي؟!‬
‫خواهر عبدالله گفت‪ :‬نه اين و نه آن! ولي دليل‬
‫سكوتم‪ ،‬اين است كه زن‪ ،‬براي دخالت بين مردها‬
‫آفريده نشده است؛ بلكه ما گلهاي معطر وصل و‬
‫پيوند هستيم و در كار شما دخالت نمي‌كنيم‪ .‬خالد‪،‬‬
‫سخن همسرش را پسنديد و پيشانيش را بوسيد‪.‬‬
‫پيامبر از فاش كردن اسرار زناشويي‪ ،‬به‬
‫شدت نهي كرده است‪ .‬احمد بن حنبل از اسماء بنت‬
‫يزيد روايت مي‌كند كه او و تعدادي از مردان و زنان‪،‬‬
‫نزد پيامبر نشسته بودند؛ پيامبر فرمود‪« ‌:‬شايد‬
‫مرد آنچه را كه با زنش انجام مي‌دهد‪ ،‬براي ديگران‬
‫بگويد‪ ،‬و شايد زن از آنچه شوهر با او مي‌كند‪،‬‬
‫ديگران را باخبر نمايد؛ مردم سكوت كردند و‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪216‬‬

‫پاسخي ندادند‪ ،‬من گفتم‪ :‬آري اي پيامبر! سوگند به‬


‫خدا كه برخي از زنان يا مردان‪ ،‬چنين مي‌كنند!‬
‫فرمود‪ :‬چنين نكنيد؛ كسي كه چنين مي‌كند‪ ،‬شيطاني‬
‫است كه شيطان مؤنثي را در راهي مي‌بيند و با او‬
‫همبستر مي‌شود؛ در حالي كه مردم به او نگاه‬
‫مي‌كنند!»‪.‬‬
‫خداي متعال مي‌فرمايد‪‌:‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫(نساء‪)34 :‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫يعني‪« :‬زنان نيكوكار‪ ،‬زناني هستند كه مطيع و‬
‫فرمان‌بردار (دستورات خدا و شوهرشان) مي‌باشند‬
‫و اسرار و امور پنهان را محفوظ مي‌دارند»‪.‬‬
‫برخي از مفسران گفته‌اند‪ ‌:‬منظور از (حافظات)‬
‫زناني است كه اسرار زناشويي را پنهان و پوشيده‬
‫مي‌دارند‪.‬‬

‫!‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬


‫‌‬
‫‌‬ ‫‌‬

‫‪.‬‬
‫‪217‬‬ ‫انگشترها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‌‬
‫‪.‬‬

‫انگشتر هفتم‪ :‬بوسيله‌ي نماز‪ ،‬با‬


‫اضطراب مبارزه كن‪.‬‬
‫بعفوك ربي كان‬ ‫تعاظمني ذنبي فلما‬
‫عفوك أعظما‬ ‫قرنتــــه‬
‫«گناهم برايم بزرگ مي‌نمود؛ اما وقتي آن‌ را با‬
‫عفو تو اي پروردگارم‪ ،‬مقايسه كردم‪ ،‬ديدم كه عفو‬
‫و آمرزش تو بزرگ‌تر است»‪.‬‬
‫زنان مسلمان صدر اسلم‪ ،‬مي‌دانستند كه نماز‪،‬‬
‫ارتباطي است كه بين بنده و پروردگارش‪ ،‬برقرار‬
‫مي‌گردد و كساني كه نماز را با فروتني مي‌خوانند‪،‬‬
‫رستگار مي‌شوند‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫(مؤمنون‪1:‬و ‪« )2‬به راستي كه مؤمنان رستگارند؛‬


‫آنان كه در نمازشان‪ ،‬خشوع و خضوع دارند»‪.‬‬
‫زنان مسلمان صدر اسلم‪ ،‬شب‌ها از همه چيز‬
‫مي‌بريدند و با فروتني‪ ،‬به نماز مي‌ايستادند و‬
‫مي‌دانستند كه بهترين توشه‌ي آخرت‪ ،‬نماز است؛‬
‫نماز‪ ،‬به انسان كمك مي‌كند تا دعوت ديني را به‬
‫مردم برساند؛ زيرا نماز‪ ،‬به نمازگزار قوت و‬
‫قاطعيت مي‌بخشد تا با دشواري‌ها مقابله كند و از‬
‫سختي‌ها بگذرد‪ .‬نماز شب‪ ،‬از بهترين چيزهايي است‬
‫كه انسان را به خداوند متعال نزديك مي‌نمايد؛‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪218‬‬

‫چنان‌كه خداوند‪ ،‬خطاب به نخستين دعوتگر يعني‬


‫رسول خدا مي‌گويد‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫(اسراء‪ )79:‬يعني‪‌:‬‬
‫«در پاسي از شب برخيز و در آن نماز تهجد بخوان‬
‫اين يك فريضه‌ي اضافي براي تو است‪ .‬باشد كه‬
‫خداوند تو را به مقام ستوده‌اي برساند»‪.‬‬
‫خداوند‪ ،‬شب‌زنده‌داران را مي‌ستايد و‬
‫مي‌فرمايد‪:‬‬

‫(ذاريات‪)‌17:‬‬ ‫‪‬‬
‫يعني‪« :‬آنان اندكي از شب مي‌خفتند»‪.‬‬
‫انس مي‌گويد‪ :‬پيامبر وارد مسجد شد‪ ،‬ديد كه‬
‫ريسماني بين دو ستون مسجد بسته شده‌است؛‬
‫فرمود‪« :‬اين چيست؟» گفتند‪ :‬اين‪ ،‬ريسمان زينب‬
‫است كه هرگاه خسته شود‪،‬؟ خود را با آن مي‌گيرد؛‬
‫پيامبر فرمود‪« :‬آن‌را باز كنيد‪ ،‬هر يك از شما تا‬
‫آن‌جا كه مي‌تواند نماز بخواند‪ ،‬و وقتي خسته شد‪،‬‬
‫بنشيند»‪ .‬از اين روايت معلوم مي‌شود كه زنان‬
‫مؤمن‪ ،‬براي طلب رضامندي خدا‪ ،‬برخود سخت‬
‫مي‌گرفتند؛ اما پيامبر به آنان فرمان داد تا بيش از‬
‫توان خود عبادت نكنند‪ .‬بهترين عبادت آن است كه‬
‫هميشه انجام شود‪ ،‬گر چه كم باشد‪ .‬ما مي‌دانيم كه‬
‫زنان اين روزگار‪ ،‬شب و روز و تمام اوقاتشان ر ابا‬
‫كارهاي دنيا پر مي‌كنند؛ پس حداقل دو ركعت نماز‬
‫در دل شب بخوانند تا بر شيطان غالب آيند‪ .‬بهترين‬
‫‪219‬‬ ‫انگشترها‬

‫ه است‪« .‬آنان كه‬ ‫كارها‪ ،‬كارهاي متوسط و ميان ‌‬


‫سخت‌گيري مي‌كنند هلك مي‌شوند»‪ .‬اين‪،‬‬
‫جمله‌ايست كه پيامبر آن را سه بار تكرار كرد‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‌‬
‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪220‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫انگشتر هشتم‪ :‬نصيحت‌هاي يك زن‬


‫موفق‪.‬‬
‫يا من له كل الخلئق‬ ‫يا رب حمد ليس‬
‫تصــمد‬ ‫غيرك يحمد‬
‫«پروردگارا! تو را مي‌ستايم و كسي جز تو‬
‫ستوده نمي‌شود؛ اي آن‌كه همه‌ي آفريده‌ها جهت‬
‫رفع نيازهايشان به تو روي مي‌آورند»‪.‬‬
‫يكي از مادران اين روزگار‪ ،‬نصيحت زير را به‬
‫دخترش نمود و اين نصيحت را با اشك و لبخندش‬
‫آميخت و گفت‪ :‬دخترم! تو‪ ،‬زندگي تازه‌اي را شروع‬
‫مي‌كني… زندگي‌اي كه نه پدر و مادرت در آن جايي‬
‫دارند و نه هيچ يك از خواهرات‪ .‬در اين زندگي‪ ،‬تو‪،‬‬
‫همراه و همنشين شوهرت خواهي بود و شوهرت‬
‫نمي‌خواهد كه هيچ كسي حتي نزديكانت‪ ،‬در اين‬
‫زندگي دخالتي بكند‪.‬‬
‫دخترم! هم زن او باش و هم با او همچون‪،‬‬
‫مادري مهربان رفتار كن كه او احساس نمايد تو‪،‬‬
‫همه چيز او هستي و تمام دنياي او‪ ،‬فقط تو هستي‪،‬‬
‫همواره به خاطر داشته باش كه مرد ـ هر مردي كه‬
‫باشد ـ كودك بزرگسالي است كه كوچكترين سخن‬
‫شيريني‪ ،‬او را خوشبخت مي‌نمايد؛ چنان‌ مكن كه او‬
‫احساس كند كه با ازدواج با تو‪ ،‬تو را از خانواده‌ات‬
‫محروم كرده است‪ ،‬چون او نيز خانه‌ي پدر و مادر و‬
‫خانواده‌اش را به خاطر تو ترك گفته است؛ فرق تو‬
‫‪221‬‬ ‫انگشترها‬

‫و او‪ ،‬همان فرقي است كه زن و مرد با هم دارند؛‬


‫زن‪ ،‬همواره مشتاق خانواده و خانه‌ايست كه در آن‬
‫به‌دنيا آمده و بزرگ شده است‪ ،‬اما بايد به زندگي‬
‫جديدش عادت نمايد؛ بايد زندگي خود را با مردي كه‬
‫اينك شوهر و سرپرست و پدر بچه‌هايش مي‌باشد‪،‬‬
‫وفق دهد؛ دخترم! اين‪ ،‬دنياي تازه‌ي تو است‪.‬‬
‫دخترم! اين آينده و حال تو است‪ ،‬خانواده‌ات‪،‬‬
‫همين است كه تو و شوهرت‪ ،‬با مشاركت يكديگر‬
‫آن‌ را ساخته‌ايد؛ من‪ ،‬از تو نمي‌خواهم كه پدر و مادر‬
‫و خواهرانت را فراموش كني؛ چون آنها‪ ،‬هرگز تو را‬
‫فراموش نخواهند كرد‪ ،‬چگونه ممكن است كه مادر‪،‬‬
‫جگرگوشه‌اش را از ياد ببرد؟! اما از تو مي‌خواهم‬
‫كه شوهرت را دوست بداري و براي او زندگي كني‬
‫و از زندگي در كنار او شادمان و خوشبخت شوي‪.‬‬

‫!‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪222‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫انگشتر نهم‪ :‬كسي كه با خدا انس‬


‫نگيرد‪ ،‬هرگز با چيز ديگري انس و‬
‫الفت نخواهد گرفت‪.‬‬
‫و أمر الله ينتظر‬ ‫هي اليام و الغير‬
‫«اين روزها و حوادث روزگار هستند و بايد‬
‫منتظر فرمان و خواست خدا بود»‪.‬‬
‫مؤمن‪ ،‬با خدا انس مي‌گيرد و خداوند‪ ،‬مايه‌ي‬
‫آرامش خاطر عبادت‌گزار و دوست او است؛ هر‬
‫كس با خدا انس بگيرد‪ ،‬زندگي با او انس مي‌گيرد و‬
‫از روزها لذت مي‌برد و خوشبخت مي‌شود؛ دلش‬
‫آرام و خاطرش آسوده است؛ محبت خداوند در دل‬
‫او نقش مي‌بندد و صفات خدا‪ ،‬در ضمير او جا‬
‫مي‌گيرد همواره اسما ونامهاي نيك خداوند‪ ،‬جلوي‬
‫چشمان او هستند؛ او‪ ،‬نامهاي خدا را حفظ مي‌كند و‬
‫در صفات الهي مي‌انديشد‪ ،‬و در دلش رحمان‪،‬‬
‫رحيم‪،‬حميد‪ ،‬حليم‪ ،‬لطيف‪ ،‬محسن‪ ،‬ودود‪ ،‬كريم‪،‬‬
‫عظيم و… را ياد مي‌كند؛ با خداوند انس مي‌گيرد؛ او‬
‫را دوست مي‌دارد و به او نزديك مي‌شود‪.‬‬
‫اگر انسان‪ ،‬احساس كند كه خدا‪ ،‬به بنده‌اش‬
‫نزديك است‪ ،‬با او انس مي‌گيرد و از اينكه مورد‬
‫توجه و عنايت خدا مي‌باشد‪ ،‬شاد و مسرور مي‌شود‪:‬‬
‫‪:‬‬

‫‪‬‬
‫‪223‬‬ ‫انگشترها‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫(بقره‪ )186:‬يعني‪« :‬و هرگاه بندگانم‪ ،‬از تو درباره‌ي‬
‫من مي‌پرسند‪( ،‬بدان و بگو) من‪ ،‬نزديك‌ هستم و‬
‫دعاي دعا‌كننده را اجابت مي‌كنم‪ ،‬وقتي مرا‬
‫بخواند»‪.‬‬
‫انس گرفتن با خدا‪ ،‬بدون تلش به دست‬
‫نمي‌آيد؛ بلكه انس گرفتن با خدا‪ ،‬ثمره‌ي عبادت و‬
‫نتيجه‌ي محبت است؛ پس هر كس از فرمان الهي‬
‫اطاعت نمايد و از آنچه او نهي فرموده‪ ،‬بپرهيزد و‬
‫خدا را صادقانه دوست بدارد‪ ،‬طعم انس با خدا و‬
‫لذت نزديكي با او را مي‌چشد و سعادت مناجات با‬
‫خداوند را درمي‌يابد‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪224‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬

‫انگشتر دهم‪ :‬ذات النطاقين (صاحب‬


‫دو کمربند)‬
‫ل يري في الوجود‬ ‫والــذي نفــسه بغير‬
‫ً‬
‫شيئا جميل‬ ‫جمـــال‬
‫«آنكه خودش زيبا نيست‪ ،‬در جهان هستي‪،‬هيچ‬
‫چيز زيبايي نمي‌بيند»‪.‬‬
‫اسماء بنت ابي‌بكر (ذات النطاقين)‪ ،‬نمونه‌اي‬
‫زنده و الگويي زيبا در تحمل سختي‌هاي زندگي و‬
‫محروميت و فقر‪ ،‬و اطاعت از شوهر و تلش براي‬
‫راضي نمودن او مي‌باشد؛ اسماء مي‌گويد‪ :‬زبير با‬
‫من ازدواج كرد در حالي كه چيزي جز اسبش‬
‫نداشت؛ من آن‌ را علف مي‌دادم و به آن رسيدگي‬
‫مي‌كردم‪ ،‬و براي گوسفندش‪ ،‬هسته‌ي خرما خرد‬
‫مي‌كردم‪ ،‬و آب مي‌آوردم‪ ،‬و نان مي‌پختم‪.‬‬
‫پس از صبر و شكيبايي‪ ،‬خداوند چنان مقرر كرد‬
‫كه نعمت‌هاي زيادي به سوي اسماء و شوهرش‬
‫سرازير شود؛ اما او به خاطر توانگري و ثروت‬
‫فخرفروشي و تكبر نكرد‪ ،‬بلكه همچنان سخاوت و‬
‫بخشندگي در پيش گرفت؛ او‪ ،‬هيچ چيزي را براي‬
‫فردا ذخيره نمي‌كرد و چون بيمار مي‌شد‪ ،‬منتظر‬
‫مي‌ماند تا بهبود يابد و آنگاه تمام بردگانش را آزاد‬
‫مي‌نمود؛ به دختران و خانواده‌اش مي‌گفت‪« ‌:‬انفاق‬
‫كنيد و صدقه بدهيد و منتظر نباشيد كه چيزها از‬
‫مخارج اضافه شوند»‪.‬‬
‫‪225‬‬ ‫انگشترها‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬ ‫‌‬

‫‪.‬‬
‫مرواریدها‬
‫‪229‬‬ ‫مرواریدها‬

‫‌‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬


‫‪.‬‬

‫مرواريد اول‪ :‬عزيز‌ترين دوست‬


‫كيست؟‬
‫و ما النفس إل حيث فإن أطعمت تاقت و‬
‫إل تسلّت‬ ‫يجعلها الفتي‬
‫«نفس انسان به هر گونه‌اي كه با آن رفتار‬
‫شود‪ ،‬عادت مي‌كند؛ اگر خواسته‌هايش برآورده‬
‫گردد‪ ،‬سركش ‌مي‌شود و گرنه‪ ،‬مهار مي‌گردد»‪.‬‬
‫خواهرم! او را از همه‌ي مردم بيشتر دوست‬
‫داشته باش…!‬
‫خواهرم! آيا تاكنون از خودت پرسيده‌اي كه‬
‫چقدر پيامبر خدا را دوست داري؟ و آيا مي‌داني كه‬
‫نشانه‌ي واقعي بودن اين دوستي‪ ،‬آن است كه از‬
‫دستوراتش اطاعت كني و تمام آنچه را كه او از آن‬
‫نهي كرده‪ ،‬رها كني؟‬
‫خواهرم! دراحساسات خود بازبيني كن و‬
‫عواطف و محبت را قبل از همه به خدا معطوف‬
‫بدار پس از خدا‪ ،‬كسي را دوست بدار كه خداوند‪،‬‬
‫بوسيله‌ي او ما را از گمراهي نجات داده است‪ .‬اگر‬
‫مي‌خواهي در بهشت جايي عالي و بلند داشته‬
‫باشي‪ ،‬همواره حديث پيامبر را به ياد داشته باش‬
‫كه مي‌فرمايد‪« ‌:‬انسان با كسي است كه او را‬
‫دوست مي‌دارد»‪ .‬بايد دانست كه نخستين نشانه‌ي‬
‫محبت با رسول خدا انجام دادن كارهايي است كه‬
‫آن حضرت به آن امر نموده است؛ پس چگونه‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪230‬‬

‫مي‌توان ادعاي دوستي پيامبر را نمود‪ ،‬اما از سنت و‬


‫فرمان او پيروي و اطاعت نكرد؟‬
‫خواهرم! سيرت و زندگي‌نامه‌ي پيامبر را‬
‫مطالعه كن و بخوان و از چند و چون اخلق بزرگ او‬
‫و سخن پاك و گذشت و پرهيزگاري و بي‌ميليش به‬
‫دنيا آگاه شو‪ .‬خواهرم! اخلقت را عوض كن و آن را‬
‫به اخلق پيامبر شبيه گردان‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪231‬‬ ‫مرواریدها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‌‬
‫‌‬
‫‪.‬‬

‫مرواريد دوم‪ :‬سعادت به فقر و‬


‫ثروت بستگي ندارد‪.‬‬
‫و كم من خائف‬ ‫تخوفني ظروف‬
‫ما ل يكون‬ ‫الدهر سلمي‬
‫«شرايط روزگار‪ ،‬مرا ترساندند و چه بسيارند‬
‫چيزهايي كه مايه‌ي ترس و نگراني مي‌باشند‪ ،‬اما‬
‫اتفاق نمي‌افتند»‪.‬‬
‫برناردشو مي‌گويد‪« :‬نمي‌توانم ادعا كنم كه‬
‫واقعا ً طعم فقر را چشيده‌ام؛ اما پيش از آن‌كه‬
‫بتوانم چيزي در قلم بياورم‪ ،‬كتابخانه‌ي بزرگي داشتم‬
‫كه همان كتابخانه‌ي عمومي در موزه‌ي انگليس‬
‫است؛ همچنين بزرگترين نمايشگاه تابلوهاي هندي را‬
‫نزديك ميدان ترافلگار داشتم‪ .‬با پول چه مي‌توانستم‬
‫بكنم؟‪ ..‬سيگار بكشم؟ من‪ ،‬سيگار نمي‌كشم‪.‬‬
‫مشروب شامپاني بنوشم؟ من‪ ،‬شراب نمي‌نوشم‪ .‬يا‬
‫كت و شلوار از بهترين نوع آن بخرم و شتابان براي‬
‫صرف شام به كاخ‌هاي آنان بروم؟ ولي من‪ ،‬تا آن‌جا‬
‫كه مي‌توانم‪ ،‬از ديدن چنين كساني پرهيز مي‌كنم؛ با‬
‫پول چه مي‌خواستم بكنم؟‪ ...‬اسبي بخرم؟‪ ...‬نه‪،‬‬
‫اسب خطرناك است؛ ماشين بخرم؟ ماشين‪ ،‬برايم‬
‫آزار دهنده مي‌باشد‪ .‬اينك‪ ،‬آن قدر پول و ثروت دارم‬
‫كه بتوانم اين چيزها را بخرم؛ اما فقط همان‬
‫چيزهايي را مي‌خرم كه در دوران فقر مي‌خريده‌ام‪،‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪232‬‬

‫و چيزهايي مرا خوشبخت مي‌كند كه در دوران فقر‪،‬‬


‫مايه‌ي خوشبختي من بود؛ چيزهايي از قبيل‪ :‬كتابي‬
‫كه آن‌ را بخوانم‪ ،‬تابلويي كه تماشا كنم و انديشه‌اي‬
‫كه آن‌را بنويسم‪ .‬از طرفي قدرت تخيل باﻻيي دارم؛‬
‫هرگاه به چيزي نياز داشته باشم‪ ،‬چشمانم را‬
‫مي‌بندم تا خودم را آنگونه كه دوست دارم تصور‬
‫كنم و در خيالم‪ ،‬كار مورد علقه‌ام را انجام دهم؛‌ لذا‬
‫تحمل بدبختانه‌اي كه خيابان پوند از آن به خود‬
‫مي‌بالد‪ ،‬براي من چه سودي دارد؟‬

‫‌‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬

‫‪.‬‬
‫‪233‬‬ ‫مرواریدها‬

‫!‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫مرواريد سوم‪ :‬آيا خداوند بيش از‬


‫ديگران سزاوار قدرداني و شكر‌گزاري‬
‫نيست؟‬
‫ول حال إل للفتي‬ ‫م إل سوف‬ ‫وله ّ‬
‫بعدها حال‬ ‫يفتح قفله‬
‫«هيچ غم و اندوهي نيست مگر آن‌كه قفل آن‬
‫باز مي‌شود و هيچ حالتي نيست مگر آن‌كه انسان‬
‫بعد از آن حالتي ديگر مي‌يابد»‪.‬‬
‫شكرگزاري خدا‪ ،‬زيباترين و ساده‌ترين نسخه‌‬
‫براي سعادت و آرامش اعصاب است؛ چون وقتي‬
‫شكر پروردگارت را ادا مي‌كني‪ ،‬نعمت‌هاي او را به‬
‫خاطر مي‌آوري و مي‌داني كه از نعمت‌هاي زيادي‬
‫برخورداري‪ .‬يكي از سلف صالح مي‌گويد‪« :‬هرگاه‬
‫اراده كردي كه نعمت‌هاي الهي را در حق خود‪ ،‬به‬
‫ياد آوري‪ ،‬چشمانت را ببند» و به نعمت‌هايي از قبيل‬
‫شنوايي و بينايي و عقل ودين و فرزند و روزي و‬
‫رزقي كه خداوند به تو ارزاني كرده‪ ،‬نگاه كن‪.‬‬
‫بعضي از زنان‪ ،‬نعمت‌هايي را كه از آن بهره‌مند‬
‫هستند‪ ،‬ناچيز مي‌دانند؛ اما اگر به زنان فقير و‬
‫تهيدست و بيمار و آواره و مصيبت‌زده بنگرند‪ ،‬خدا‬
‫را به خاطر نعمت‌‌هايي كه به آنها داده‪ ،‬ستايش‬
‫خواهند كرد؛ يا زير درختي در صحرا زندگي كنند‪،‬‬
‫پس خواهرم! خدا را به خاطر اين نعمت‌ها ستايش‬
‫كن و خودت را با زناني مقايسه كن كه بيمارند يا‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪234‬‬

‫عقل يا شنوايي و يا فرزندانشان را از دست‬


‫داده‌اند؛ چنين زناني در دنيا زيادند‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬
‫‌‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪235‬‬ ‫مرواریدها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫مرواريد چهارم‪ :‬زن خوشبخت‪،‬‬
‫اطرافيانش را خوشبخت مي‌كند‪.‬‬
‫ق أنت إحدي‬ ‫لح ّ‬ ‫و في الحياة و‬ ‫عل ّ‬
‫المعجزات!‬ ‫في الممات‬
‫«تو‪ ،‬در زندگي و پس از مرگ‪ ،‬سربلندي و به‬
‫حق كه تو‪ ،‬يكي از معجزات هستي!»‬
‫آوريزون سويت مي‌گويد‪« :‬از خوش‌شانسي‬
‫ناپلئون بود كه بيش از آن‌كه فرماندهي كل را‬
‫برعهده بگيرد و با چالش‌هاي كشورگشايي روبرو‬
‫شود‪ ،‬با خانم «جوزفين» ازدواج كرد؛ شخصيت‬
‫دوست داشتني و شيوه‌ي نرم او‪ ،‬براي به دست‬
‫آوردن دل و محبت زيردستان و پيروان شوهرش‬
‫قوي‌تر بود؛ او‪ ،‬پيرامون خود‪ ،‬مهر ومحبت پخش‬
‫مي‌كرد و حتي مستقيما ً به كلفت‌ها و خدمتگزاران‬
‫امر و نهي نمي‌گرد؛ خودش‪ ،‬خطاب به يكي از‬
‫دوستانش‪ ،‬اين مطلب را روشن مي‌كند و مي‌گويد‪‌:‬‬
‫«من فقط در يك جا كلمه‌ي «مي‌خواهم» را به كار‬
‫مي‌گيرم و آن‪ ،‬وقتي است كه مي‌گويم‪« :‬مي‌خواهم‬
‫همه‌ي كساني كه اطراف من هستند‪ ،‬خوشبخت‬
‫باشند» گويا منظور شاعر انگليسي‪ ،‬او بوده است؛‬
‫آنجاكه مي‌گويد‪«‌ :‬او در صبحي زيبا‪ ،‬از راه گذشت و‬
‫بدين‌سان زيبايي صبح‪ ،‬در تمام روز منتشر و پراكنده‬
‫بود»‪.‬‬
‫واقعيت‪ ،‬اين است كه مهرباني‪ ،‬سعادت را در‬
‫ميان ما و اطرافيان ما و حتي جمادات مي‌گستراند؛‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪236‬‬

‫لطف و مهرباني‪ ،‬زيبايي معنوي نامحدودي است و‬


‫براي مرد به منزله‌ي زيبايي براي زن مي‌باشد‬
‫مهرباني زن‪ ‌،‬زيباييش را چندين برابر مي‌نمايد‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬
‫‌‬
‫‌‬
‫‌‬
‫‌‬
‫!‬
‫‪237‬‬ ‫مرواریدها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫مرواريد پنجم‪ :‬آرام باش؛ زيرا هر‬


‫چيز به تقدير و قضاي الهي انجام‬
‫مي‌شود‪.‬‬
‫و ل يردّ عليك الغائب‬ ‫فل يديم سرورا ً ما‬
‫الحزن‬ ‫سررت به‬
‫«هيچ شادماني و سروري‪ ،‬ماندگار نيست و غم‬
‫خوردن‪ ،‬گم شده را به تو باز نمي‌گرداند»‪.‬‬
‫از جمله چيزهايي كه «ديل كارنيگي» به عنوان‬
‫جايگزين ايمان به قضا وقدر بيان مي‌كند‪ ،‬اين است‬
‫كه او از مصايب‪ ،‬خودش را به حماقت بزند؛ چنان‌كه‬
‫گله‌هاي گاوميش و تنه‌هاي درخت‪ ،‬مصيبت‌ها را درك‬
‫نمي‌كنند!! كارنگي در اين گفته‪ ،‬معذور است؛ زيرا‬
‫از دوايي كه نزد ما هست‪ ،‬اطلع ندارد‪ .‬وي‪،‬‬
‫مي‌گويد‪ :‬باري نمي‌توانستم مسأله‌اي قطعي را‬
‫بپذيرم كه با آن مواجه شده بودم؛ از اين رو كار‬
‫احمقانه‌اي كردم؛ بي‌صبري نمودم و ناراحت و‬
‫خشمگين شدم و شب‌هايم را به جهنم بي‌خوابي‬
‫تبديل كردم؛ نهايتا ً پس از يك سال كه خود را به‬
‫خاطر آن مسأله‌ي تغييرناپذير‪ ،‬زجر و شكنجه دادم‪،‬‬
‫ناچار شدم واقعيت را بپذيرم‪ .‬اي كاش با «والت‬
‫هويتمن» شاعر هم نوا مي‌شدم كه گفته است‪« :‬چه‬
‫زيباست همانند حيوانات يا درختان تنومند با‬
‫تاريكي‌ها‪ ،‬مصيبت‌ها‪ ،‬گرسنگي‌ها‪ ،‬رنج‌ها و‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪238‬‬

‫سرزنش‌ها برخورد كنم و طوري در برابر اين حاﻻت‬


‫رفتار نمايم كه گويي هيچ نمي‌فهمم»‪.‬‬
‫دوازده ســال از زندگيــم را بــا چارپايان گذراندم؛‬
‫هيچگاه نديدم كــه گاوي بــه خاطــر آن‌ــكه مرتــع و‬
‫چراگاه‪ ،‬مي‌ــسوزد‪ ،‬ناراحــت شود و يــا بــه خاطــر‬
‫قحط ‌سالي غمگين گردد و يا از اين ناراحت شود كه‬
‫دوسـت نـر او‪ ،‬بـا گاو ماده‌ي ديگري دوسـتي مي‌كنـد‪.‬‬
‫حيوان‪ ،‬بـــا تاريكي‌ـــها و طوفان‌ـــها و گرســـنگي‌ها‪،‬‬
‫خونسـرد و آرام برخورد مي‌نمايـد؛ بنابرايـن كمتـر بـه‬
‫مشكلت عصـــبي و روحـــي ويـــا زخـــم معده مبتل‬
‫مي‌شود!!‬

‫!‬ ‫ت ابش نور‪:‬‬


‫‌‬ ‫‌‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬


‫‪239‬‬ ‫مرواریدها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫مرواريد ششم‪ :‬ام‌عماره‪ ،‬سخن‬


‫مي‌گويد‪.‬‬
‫لهما حدّ مدة و‬ ‫عالم أن كل خير‬
‫انقضاء‬ ‫و شّر‬
‫«بايد دانست كه هر خوب و بدي‪ ،‬مدتي دارد و‬
‫به پايان مي‌رسد»‪.‬‬
‫نسیبه بنت كعب (ام‌عماره) از روز جنگ احد‬
‫تعريف مي‌كند و مي‌گويد‪ :‬اول صبح بيرون آمدم و‬
‫نگاه مي‌كردم كه مردم چه مي‌كنند؟ مشكي پر از‬
‫آب به دوش داشتم؛ به پيامبرخدا رسيدم؛ او‪ ،‬در‬
‫ميان اصحاب خود حضور داشت و مسلمانان بر‬
‫ميدان جنگ مسلط بودند‪ .‬وقتي مسلمانها شكست‬
‫خوردند‪ ،‬به سوي پيامبرخدا رفتم و خودم به طور‬
‫مستقيم وارد جنگ شدم؛ با شمشير دفاع مي‌كردم‬
‫و تيراندازي هم مي‌نمودم تا آن‌كه زخمي شدم‪.‬‬
‫وقتي مردم از پيامبر دور شدند و به او پشت‬
‫كردند‪ .‬در اين بحبوحه ابي قميئة مي‌آمدو‬
‫مي‌گفت‪« :‬محمد را به من نشان دهيد كه مرا‬
‫زندگي مباد اگر او نجات يابد‪ ،‬من و مصعب بن عمير‬
‫به مقابله‌ي او رفتيم او ضربه‌اي به گردنم زد؛ من‬
‫چندين ضربه به او زدم‪ ،‬اما دشمن خدا‪ ،‬دو زره‬
‫پوشيده بود(و ضربه‌هاي من‪ ،‬بر او اثر نكردند)‪.‬‬
‫اين‪ ،‬ام عماره است كه پيامبر درباره‌اش‬
‫مي‌گويد‪« :‬به هر سو كه نگاه ‌مي‌كردم‪ ،‬او را‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪240‬‬

‫مي‌ديدم كه از من دفاع مي‌كند و با دشمن‬


‫مي‌جنگد»‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫!‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪241‬‬ ‫مرواریدها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫مرواريد هفتم‪ :‬نيكي به ديگران‪،‬‬


‫غم‌ها را از بين مي‌برد‪.‬‬
‫و دان لك العباد‬ ‫فهبك ملكت أهل‬
‫فكان ماذا؟!‬ ‫الرض طّرا‬
‫«فرض كن كه مالك تمام دنيا شدي و همه‪ ،‬در‬
‫برابر تو سر تسليم فرو آوردند‪ ،‬خوب كه چه»؟!‬
‫احاديث فراواني از پيامبر در مورد سخاوت و‬
‫بخشش روايت شده است؛‌ اين احاديث‪ ،‬يا به‬
‫سخاوت و بخشش تشويق نموده و يا آن را ستوده‬
‫است‪ .‬همچنين از خودگذشتي زن و لذت پذيرايي از‬
‫ميهمانان و دوستان مورد ستايش قرار گرفته است‪.‬‬
‫ام‌المؤمنين عايشه رضي الله عنها روايت مي‌كند كه‬
‫آنها‪ ،‬گوسفندي ذبح كردند‪ .‬پيامبر فرمود «چه از‬
‫آن باقي مانده است؟» عايشه گفت‪« :‬چيزي جز‬
‫شانه‌ي آن باقي نمانده است»‪ .‬پيامبر فرمود‪:‬‬
‫«همه‌ي آن‪ ،‬جز شانه‌اش‪ ،‬باقي مانده است»‪.‬‬
‫بدين‌سان رسول‌خدا براي خانواده‌اش توضيح‬
‫داد كه پاداش آنچه صدقه كرده‌اند‪ ،‬تا قيامت ماندگار‬
‫است‪ ،‬و از پاداش مقداري كه خودشان‪ ،‬آن را‬
‫مصرف نموده‌اند‪ ،‬بهره‌اي نمي‌برند‪ .‬اين‪ ،‬يادآوري‬
‫زيبايي براي تشويق‪ ،‬صدقه دادن به قصد رضامندي‬
‫خداست‪ .‬پيامير به اسماء خواهر عايشه رضي الله‬
‫عنها توصيه نمود كه در راه خدا صدقه دهد تا‬
‫خداوند‪ ،‬بيشتر از فضل خويش او را بهره‌مند سازد‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪242‬‬

‫اسماء مي‌گويد‪‌:‬پيامبرخدا به من گفت‪« :‬ببخش و‬


‫انفاق كن و بخل مورز كه درباره‌ي تو‪ ،‬بخل خواهد‬
‫شد»‪.‬‬
‫در روايتي ديگر آمده است‪« :‬انفاق كن و ببخش‬
‫و مشمار كه خداوند برايت مي‌شمارد و بخل مورز‬
‫كه آنگاه خداوند‪( ،‬نعمتش را) از تو دريغ مي‌دارد»‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪243‬‬ ‫مرواریدها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬

‫مرواريد هشتم‪ :‬زيان‌هايت را به‬


‫سود تبديل كن‪.‬‬
‫نرجو ثوابك مغنماً‬ ‫أرواحنا يا رب‬
‫و جوارا‬ ‫فوق أكفنا‬
‫«پروردگارا! جان‌هايمان در كف‌هاي ماست؛ به‬
‫پاداش تو اميدواريم»‪.‬‬
‫نصيحت كرد و گفت‪ :‬خواهرم! وقتي پايت لغزيد‬
‫و در گودال بزرگي افتادي‪ ،‬نااميد مباش‪ ،‬زيرا از آن‬
‫بيرون خواهي آمد و پيش از پيش موظب خود‪،‬‬
‫خواهي بود‪ .‬خداوند‪ ،‬با شكيبايان است؛ اگر‬
‫نزديك‌ترين فرد‪ ،‬تيري كشنده به سويت پرتاب نمود‪،‬‬
‫ناراحت مباش؛ چون كسي را خواهي يافت كه تير را‬
‫بيرون بياورد و زخم را مداوا نمايد و زندگي و شادي‬
‫را به تو باز گرداند‪ .‬در ويرانه‌ها زياد توقف مكن؛‬
‫بويژه وقتي كه خفاش‌ها در آن سكونت گزيده و‬
‫اشباح در آن جاي گرفته باشند؛ به دنبال نغمه‌ي‬
‫گنجشكي باش كه در صبح تازه‌اي‪ ‌،‬در افق پر‬
‫مي‌كشد‪.‬‬
‫به برگ‌هایي كه رنگشان تغيير كرده و حروف‬
‫آن‪ ،‬درهم و برهم شده و نوشته‌هايش در ميان درد و‬
‫وحشت سردرگم گشته‪ ،‬نگاه نكن؛ خيلي زود خواهي‬
‫دانست كه چنين نوشته‌هایي‪ ،‬بهترين نوشته‌ها‬
‫نيستند‪ .‬آري‪ ،‬به زودي خواهي فهميد كه اين برگ‌ها‪،‬‬
‫آخرين چيزي نيستند كه به نگارش درآمده‌اند‪ .‬و بايد‬
‫بين كسي كه به نوشته‌هاي شما توجه كرده و كسي‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪244‬‬

‫كه آن‌ را دور انداخته تا بادها با خود ببرند‪ ،‬فرق‬


‫بگذاري؛ اين نوشته‌ها‪ ،‬فقط سخنان زيبا و گذرايي‬
‫نبوده‌اند؛ بلكه احساسات قلب و نبض انساني هستند‬
‫كه با يكايك حروف آنها زندگي كرده و آنها را با صبر‬
‫و حوصله به نگارش درآورده و با حرارت آنها‪،‬‬
‫زخمي را داغ و درمان نموده است‪.‬‬
‫خواهرم! مثل مرغ‌ماهي‌خوار مباش؛ زيرا‬
‫مرغ‌ماهي‌خوار‪ ،‬پرنده‌ي عجيبي است كه زيباترين‬
‫نغمه‌ها را مي‌سرايد‪ ،‬اما از منقارش خون مي‌چكد‪.‬‬
‫پس هيچ چيزي از دنيا‪ ،‬سزاوار يك قطره‌ي خون تو‬
‫نيست‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪245‬‬ ‫مرواریدها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫مرواريد نهم‪ :‬وفا‪ ،‬ارزشمند است؛‬


‫پس وفاداران كجايند؟‬
‫فكن حديث حسناً‬ ‫و إنما المرء‬
‫لمن وعي‬ ‫حديث بعده‬
‫«بعد از انسان‪ ،‬در مورد او سخن گفته مي‌شود؛‬
‫پس بكوش تا انسانهاي فهميده‪ ،‬به خوبي از تو ياد‬
‫كنند»‪.‬‬
‫ايوب پيامبر يكي از بزرگترين كساني بود كه‬
‫خدا را شناخت و در برابر تقدير الهي تسليم گرديد و‬
‫به حكم و قضاي الهي‪ ،‬خرسند شد‪ .‬او‪ ،‬به بيماري‬
‫مبتل گشت و مال و فرزندانش را از دست داد و‬
‫تمام بدن او را بيماري فراگرفت تا جايي كه جز‬
‫قلبش حتي به انداره‌ي سر يك سوزن هم از بدن او‪،‬‬
‫سالم نمانده بود‪ .‬ثروتش را از دست داده هيچ‬
‫چيزي نداشت كه با آن بيماريش را درمان كند؛‌ اما‬
‫زنش‪ ،‬همچنان به او عشق و محبت مي‌ورزيد زيرا‬
‫به خدا و پيامبرش ايمان داشت‪ ،‬زن ايوب‪ ،‬براي‬
‫مردم كار مي‌كرد و با مزدي كه مي‌گرفت‪ ،‬براي‬
‫ايوب آب و غذايي تهيه مي‌نمود؛ وي‪ ،‬تا هيجده سال‬
‫زندگي را بدين‌گونه گذراند؛ او‪‌،‬هيچگاه از ايوب جدا‬
‫نمي‌شد مگر وقتي كه براي كار كردن پيش مردم‬
‫مي‌رفت‪ .‬پس از طوﻻني شدن و شدت گرفتن اين‬
‫وضعيت بغرنج و آنگاه كه به‌خواست خدا‪ ،‬دوران‬
‫سخت‪ ،‬رو به پايان نهاد‪ ،‬ايوب به درگاه پروردگار‬
‫جهانيان ناله و زاري نمود و او را به فرياد خواند و‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪246‬‬

‫گفت‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫(انبياء‌‪ )83:‬يعني‪«‌:‬بل و زيان‪ ،‬به من رسيده است و‬
‫تو‪ ،‬مهربان‌ترين مهربانان هستي»‪ .‬در آن هنگام‬
‫خداوند‪ ،‬دعاي او را پذيرفت و به او فرمان داد كه از‬
‫جايش بلند شود و پايش را به زمين بزند‪ .‬ايوب‬
‫همين كار را كرد آنگاه خداوند چشمه‌اي جوشاند و‬
‫به او امر كرد تا خودش را در آن چشمه بشويد؛‬
‫وقتي ايوب‪ ،‬در آن چشمه آب‌تني كرد‪ ،‬تمام بيماري‬
‫از بدنش دور شد؛ آنگاه خداوند به او دستور داد كه‬
‫در جايي ديگر پايش را به زمين بزند و او چنان كرد؛‬
‫آنگاه چشمه‌اي ديگر جوشيد و خداوند به او گفت از‬
‫آن بنوشد‪ .‬وقتي ايوب ‪ ،‬از آن نوشيد‪ ،‬همه‌ي‬
‫بيماري‌هاي داخليش از بين رفتند و كامل ً سالم و‬
‫تندرست گرديد‪ .‬اينها‪ ،‬ثمره‌ و نتيجه‌ي صبر و‬
‫بردباري و شكيبايي به اميد پاداش الهي است‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬

‫!‬ ‫‌‬
‫‪247‬‬ ‫مرواریدها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫مرواريد دهم‪ :‬جديت‪ ،‬جديت و باز‬


‫هم جديت‬
‫مرحبا ً إننا لرؤياك‬ ‫اغنمي بسمة‬
‫عطشي‬ ‫الصباح و قولي‬
‫«خواهرم! زيبايي و لبخند صبح را غنيمت بدان و‬
‫بگو‪ :‬خوش آمدي كه ما‪،‬تشنه‌ي ديدارت بوديم»‪.‬‬
‫خواهرم! كارهايت را با جديت انجام بده‪ ،‬با‬
‫جديت به تربيت فرزندان خود بپرداز؛‌ با جديت كار‬
‫مفيد را ادامه بده؛ مطالعه‪ ،‬تلوت‪ ،‬نماز‪ ،‬ذكر‪ ،‬صدقه‬
‫دادن‪ ،‬منظم كردن خانه و مرتب نمودن كتابخانه را‬
‫با جديت دنبال كن و بدين‌سان همواره درتلش باش‬
‫تا غم واندوهت‪ ،‬از بين برود‪.‬‬
‫خواهرم! به بعضي از زنان كافر كه به جاي‬
‫خود‪ ،‬بلكه به برخي از زنان مسلمان منحرف بنگر‬
‫كه چگونه با وجود كفر و انحراف‪‌،‬توانسته‌اند با‬
‫جديت و تلش‪ ،‬ممتاز و سرآمد شوند؟!‬
‫نخست وزير اسبق اسرائيل (گولدا مائير)‬
‫خاطراتي دارد كه در آن در مورد جديت خود و‬
‫سامان دادن به ارتش و موضع خودش در جنگ با‬
‫اعراب سخن گفته است؛ و او چنان كاري كرده كه‬
‫جز تعداد اندكي از همنوعانش‪ ،‬نتوانسته‌اند‪،‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪248‬‬

‫عملكردي همچون او داشته باشند؛ در حالي كه او‬


‫كافر و دشمن خداست‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫مرجان‌ها‬
‫‪251‬‬ ‫مرجان ها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬

‫مرجان اول‪ :‬با خودت از موضع‬


‫شجاعت‪ ،‬سخن بگو‪.‬‬
‫الجوع يدفع بالرغيف فعلم أكثر حسرتي‬
‫و وساوسي‬ ‫اليابس‬
‫«گرسنگي با نان خشكي رفع مي‌شود؛ پس چرا‬
‫زياد حسرت بخورم و به خود وسوسه راه بدهم؟!»‬
‫خواهرم! اين پرسش‌ها را از خودت بپرس و‬
‫عاقلنه بدان پاسخ بده‪:‬‬
‫ـ آيا مي‌داني به زودي به سفري خواهي رفت‬
‫كه از آن باز نخواهي گشت؟ آيا خودت را براي اين‬
‫سفر آماده كرده‌اي؟‬
‫ـ آيا از اين دنياي فاني توشه‌اي از اعمال صالح‬
‫اندوخته‌اي تا تنهايي و وحشت قبر را از خود دور‬
‫كني؟‌‬
‫ـ چقدر از عمرت گذشته و چقدر زنده خواهي‬
‫بود؟ آيا نمي‌داني كه هر آغازي‪ ،‬پاياني دارد و‬
‫فرجامت يا بهشت است و يا دوزخ؟‬
‫ـ آيا به اين فكر كرده‌اي كه روزي فرشتگان‪ ،‬از‬
‫آسمان براي قبض روحت فرود خواهند آمد‪ ،‬در‬
‫حالي كه تو غافل و سرگرم باشي؟‬
‫ـ‌ آيا در مورد آخرين لحظه‌ي زندگيت‬
‫انديشيده‌اي؟ همان لحظه‌اي كه از خانواده و‬
‫فرزندان و از دوستانت جدا مي‌شوي؟‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪252‬‬

‫آخرين لحظه‌ي زندگي‪ ،‬مرگ است؛ لحظه‌اي كه‬


‫انسان در سختي‌هاي آن دست و پا مي‌زند؛ آري‪،‬‬
‫مرگ!… آري‪ ،‬مردن!!‬
‫بعد از آن‌كه روح از بدنت جدا شود‪ ،‬تو را به‬
‫غسال‌خانه مي‌برند و آن‌جا غسلت مي‌دهند و سپس‬
‫تو را كفن مي‌كنند و آنگاه بر تو نماز مي‌خوانند؛‬
‫وانگهي جنازه‌ات را به دوش مي‌گيرند و مي‌برند…‬
‫اما به كجا؟ به قبر‪ ،‬به اولين منزل آخرت؛ قبر يا‬
‫باغي از باغهاي بهشت است و يا سياه‌چالي از‬
‫سياه‌چالهاي جهنم‪.‬‬

‫‪.‬‬ ‫ت ابش نور‪:‬‬


‫‪253‬‬ ‫مرجان ها‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬

‫مرجان دوم‪ :‬خواهرم! بپرهيز…‪.‬‬


‫و ل أضيـق به ذرعـاً‬ ‫ل يمل المر صدري‬
‫إذا وقعا‬ ‫قبل موقعه‬
‫«دلم به اتفاقي كه هنوز نيفتاده‪ ،‬مشغول نيست‬
‫و وقتي كه رخ دهد‪ ،‬از آن به تنگ نمي‌آيم»‪.‬‬
‫خواهرم! از مشابهت با زنان كافر و فاسد و از‬
‫همانندي با مردان بپرهيز‪ .‬پيامبر فرموده است‪:‬‬
‫«لعنت خدا بر مرداني باد كه خود را همانند و شبيه‬
‫زنان مي‌كنند و لعنت خدا بر زناني كه خود را به‬
‫مردها شبيه مي‌نمايند»‪.‬‬
‫خواهرم! از تمام چيزهايي كه خداوند را‬
‫ناخشنود مي‌كند‪ ،‬بپرهيز‪ .‬عوامل ناخوشنودي خداوند‬
‫در احاديث بيان شده است؛ مانند‪ :‬خود را همانند‬
‫مردان نمودن‪ ،‬تنها نشستن با مرد بگانه‪ ،‬سفر بدون‬
‫محرم‪ ،‬بي‌حيايي‪ ،‬بي‌حجابي و فراموش كردن‬
‫پروردگار‪ .‬اينها همه كارهاي زشتي هستند كه دل را‬
‫سياه مي‌كنند و باعث ظلمت و بدبختي در دنيا و‬
‫آخرت مي‌شوند‪ .‬متأسفانه اين چيزها‪ ،‬در ميان زنان‬
‫مسلمان رواج يافته‌اند‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬
‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪254‬‬

‫!‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬

‫مرجان سوم‪ :‬سپاسگزاري از كسي‬


‫كه به تو نيكي كرده‪ ،‬واجب است‪.‬‬
‫إن صدق النفس‬ ‫أكذب النــفس إذا‬
‫يزري بالمل‬ ‫حدثــتها‬
‫«هرگاه با خودت سخن گفتي‪ ،‬به خود دروغ بگو؛‬
‫راستگويي با خود‪ ،‬آرزو را تحقير مي‌كند»‪.‬‬
‫«خيزران» كنيزي بود كه مهدي‪ ،‬خليفه‌ي‬
‫عباسي‪ ،‬او ار از برده‌فروش خريد‪ ،‬آزادش كرد و با‬
‫وي ازدواج نمود و طبق خواسته‌ي او‪ ،‬پدر و مادرش‬
‫را ولي‌عهد و جانشين حكومت خويش كرد‪ .‬خيزران‪،‬‬
‫وقتي ناراحت مي‌شد‪ ،‬به خليفه مهدي مي‌گفت‪‌:‬‬
‫«هرگز از تو خيري نديدم»! برمكيه نيز مانند او‬
‫كنيزي بود كه خريد و فروش مي‌شد و معتمد بن‬
‫عباد پادشاه مغرب‪ ،‬او را خريد‪ ،‬آزادش كرد و او را‬
‫ملكه قرار داد؛ وقتي اين ملكه‪ ،‬كنيزها و دختران را‬
‫ديد كه در خاكها بازي مي‌كنند به ياد گذشته‌اش افتاد‬
‫و دلش خواست كه مانند آنها در خاكها بازي كند؛‬
‫بنابراين پادشاه دستور داد خوشبويي‌هايي به شكل‬
‫خاك پهن كنند تا در آن بازي كند‪ .‬برمكيه‪ ،‬در آن‬
‫مي‌رفت و بازي مي‌كرد؛ اما وقتي خشمگين مي‌شد‬
‫به شوهرش مي‌گفت‪« :‬من هيچگاه از تو خيري‬
‫نديده‌ام»‪ .‬پادشاه لبخند مي‌زد و مي‌گفت‪« ‌:‬و در‬
‫روز خاك بازي هم خيري نديدي؟!» آنگاه او خجالت‬
‫مي‌كشيد!…‬
‫‪255‬‬ ‫مرجان ها‬

‫طبيعت زنان ـ‌ به جز اندكي از آنها ـ چنين است‬


‫كه اگر كوچكترين اشتباهي از مرد سر بزند‪ ،‬تمام‬
‫كارهايي را كه برايشان كرده‪ ،‬فراموش مي‌كنند‪.‬‬
‫پيامبر فرموده است‪« :‬اي گروه زنان! صدقه‬
‫بدهيد؛ زيرا شما را ديدم كه بيشتر دوزخيان بوديد»‪.‬‬
‫زنها گفتند‪ :‬به چه خاطر اي رسول‌خدا؟‌ فرمود‪:‬‬
‫‌«خيلي زود لعنت و نفرين مي‌كنيد و زياد طعنه‬
‫مي‌زنيد و ناسپاسي شوهرانتان را مي‌نماييد»‪.‬‬
‫و فرمود‪« :‬جهنم به من نشان داده شد؛ ديدم‬
‫كه بيشتر اهل آن‪ ،‬زنان هستند؛ چون آنها ناسپاسي‬
‫شوهر را مي‌نمايند و نيكي را فراموش مي‌كنند؛ اگر‬
‫تمام عمر به يكي از آنها نيكي كني و بعد از تو چيزي‬
‫بر خلف ميل خودش ببيند‪ ،‬مي‌گويد‪‌:‬هرگز از تو‬
‫خيري نديده‌ام‪ .‬انساني كه طبيعت زن را مي‌داند‪،‬‬
‫پرخاشگري زنش و از اينكه به هنگام ناراحتي‪ ،‬تمام‬
‫خوبيهاي گذشته‌اش را انكار نمايد‪ ،‬ناراحت‬
‫نمي‌شود»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬
‫‌‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪256‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫مرجان چهارم‪ :‬روح بايد بيشتر از‬


‫جسم مورد توجه باشد‪.‬‬
‫من الحسن حتي كاد‬ ‫أتاك الربيع الطلق‬
‫سما‬ ‫أن يتب ّ‬ ‫يختال ضاحكاً‬
‫«بهار خندان و زيبا‪ ،‬پيش تو آمده و از زيبايي‬
‫نزديك است كه لبخند بزند»‪.‬‬
‫عمر بن عبدالعزيز‪ ،‬در دوران خلفتش‪ ،‬به‬
‫شخصي دستور داد تا برايش لباسي به هشت درهم‬
‫بخرد؛ آن شخص‪ ،‬لباسي خريد و آن را نزد عمر بن‬
‫عبدالعزيز برد‪ .‬عمر دستش را بر آن گذاشت و‬
‫گفت‪« ‌:‬چقدر نرم و زيباست!» آن شخص لبخند زد‬
‫عمر از او پرسيد چرا لبخند زدي گفت‪« ‌:‬چون شما‬
‫قبل از آن‌كه به خلفت برسيد‪ ،‬مرا فرستاديد تا‬
‫پارچه‌اي ابريشمي بخرم‌‌‪ ،‬من هم پارچه‌اي به هزار‬
‫درهم خريدم و چون آن‌را نزد شما آوردم گفتيد‪:‬‬
‫«چقدر زبر و ضخيم است» و امروز كه‬
‫اميرالمؤمنين هستيد‪ ،‬مي‌گوييد‪« :‬لباسي هشت‬
‫درهمي‪ ،‬نرم و زيباست؟!»‬
‫عمر گفت‪« ‌:‬فكر نمي‌‌كنم كسي كه هزار‬
‫درهمي مي‌خرد‪ ،‬خدا ترس باشد» و آنگاه افزود‪:‬‬
‫«من مشتاق پيشرفت هستم؛ هرگاه به جايگاهي‬
‫برسم به دنبال جايگاهي باﻻ‌تر از آن مي‌روم‪ ،‬به‬
‫‪257‬‬ ‫مرجان ها‬

‫فرماندهي رسيدم‪ ،‬دلم شيفته‌‌ي خلفت شد و به‬


‫خلفت رسيدم و اكنون مشتاق چيز بزرگتري از‬
‫خلفت شده‌ام و آن‪ ،‬بهشت است»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬
‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪258‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫مرجان پنجم‪ :‬خواهرم! گذشته و‬


‫آينده را بگذار و به حال مشغول شو‪.‬‬
‫و يأتي الفجر في‬ ‫سينقشع الظلم‬
‫حلل بهيّة‬ ‫فل تخافي‬
‫تاريكي دور خواهد شد‪ ،‬پس مترس و صبح در‬
‫لباس‌هاي با‌شكوهي مي‌آيد‪.‬‬
‫چه ارزشي دارد كه به خاطر از دست دادن‬
‫چيزي يا پيش آمدن مشكلي‪ ،‬به سر و صورت بزنيم‬
‫و گريبان راپاره كنيم؟ اتفاقي كه گذشت زمان‪‌،‬‬
‫پرونده‌اش را مختومه كرده‪ ،‬چه ارزشي دارد كه به‬
‫آن بينديشيم و درد و رنج آن‌را تازه نماييم؟‬
‫اگر توان تغيير اتفاقات گذشته را داشتيم و‬
‫مي‌توانستيم و آن را به صورت دلخواهمان عوض‬
‫كنيم و دست ما به آن مي‌رسيد‪ ،‬بازگشت به گذشته‬
‫واجب بود؛ بلكه همه‌ي ما به سوي آن مي‌شتافتيم و‬
‫آنچه را كه به خاطر انجام دادن آن پشيمان هستيم‪،‬‬
‫محو مي‌كرديم و بهره‌ي خود را از چيزهاي خوبي كه‬
‫از آن اندكي داشته‌ايم‪ ،‬چند برابر مي‌نموديم‪ ،‬اما‬
‫اين‪ ،‬ممكن نيست‪ .‬لذا بايد تلش خود را در شب و‬
‫روزهايي متمركز نماييم كه در آن هستيم‪.‬‬
‫بدين‌ترتيب با متمركز كردن تلش در اين روزها‪،‬‬
‫عوض چيزهاي از دست رفته را خواهيم يافت‪.‬‬
‫‪259‬‬ ‫مرجان ها‬

‫اين‪ ،‬همان چيزي است كه قرآن كريم‪ ،‬پس از‬


‫جنگ احد گوشزد نمود و به كساني كه براي كشته‬
‫شدگان مي‌گريستند و به آنان كه به خاطر فرار از‬
‫ميدان جنگ پشيمان بودند‪ ،‬گفت‪‌:‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪( ‬آل‬ ‫‪‬‬
‫عمران‪« )‌154:‬بگو‪ :‬اگر در خانه‌هايتان هم بوديد‪ ،‬آنان‬
‫ه شدن‪ ،‬برايشان مقدر شده بود‪ ،‬به محل‬ ‫كه كشت ‌‬
‫كشته شدن خود مي‌رفتند»‪.‬‬

‫!‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪260‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫مرجان ششم‪ :‬مصيبت‌ها‪ ،‬گنج‌هاي‬


‫خوبي‌ها هستند‪.‬‬
‫ينشد الطير به‬ ‫أنظري للروض‬
‫مـا يطرب‬ ‫ساما ً غدا‬
‫ب ّ‬
‫«باغ را ببين كه روزش را شاد آغاز كرده است‬
‫و پرندگان‪ ،‬در آن نغمه سر مي‌دهند»‪.‬‬
‫ام‌علء رضي الله عنها مي‌گويد‪ :‬بيمار بودم؛‬
‫پيامبرخدا به عيادتم آمد و فرمود‪« :‬مژده باد تو را‬
‫اي ام‌‌علء‪ ،‬زيرا بيماري مسلمان‪ ،‬سبب مي‌شود تا‬
‫خداوند گناهان او را بزدايد و بيامرزد چنان‌كه آتش‬
‫نقره را ناب و خالص مي‌گرداند و ناخالصي‌ها را از‬
‫آن دور مي‌نمايد»‪.‬‬
‫اين‪ ،‬بدين‌معنا نيست كه ما‪ ،‬ميكروب بيماري‌ها‬
‫را در بدن خود پرورش دهيم به بهانه‌ي اينكه‬
‫بيماري‪ ،‬گناهان را مي‌زدايد‪ ،‬به معالجه و مداواي‬
‫خود اقدام نكنيم؛ بلكه فرد بايد به دنبال بهبودي و‬
‫معالجه‌ي خويش باشد و در ضمن به هنگام بيماري‌ها‬
‫چنان نگاه كند كه پس‌اندازي از نيكي‌هاست كه در‬
‫نامه‌ي اعمال او ذخيره مي‌شود‪ .‬اين‪ ،‬همان مفهومي‬
‫است كه ام‌علء رضي الله عنها زن نيكوكار‪ ،‬به ما‬
‫مي‌آموزد‪.‬‬
‫زن بايد به هنگام از دست دادن همسر و فرزند‪،‬‬
‫شكيبا باشد؛ در حديث آمده است‪« ‌:‬هرگاه خداوند‪،‬‬
‫عزيز بنده‌اش را از دستش بگيرد و آن بنده‪ ،‬صبر و‬
‫‪261‬‬ ‫مرجان ها‬

‫شكيبايي كند‪ ،‬خداوند‪ ،‬براي او پاداشي جز بهشت را‬


‫نمي‌پسندد»‪.‬‬
‫اگر زن شوهرش را از دست مي‌دهد‪ ،‬بايد بداند‬
‫كه شوهر او‪ ،‬بنده‌ي خدا بوده و خداوند‪ ،‬بنده‌اش را‬
‫پس گرفته به آن مستحق‌تر است؛ پس وقتي زن‬
‫مي‌گويد‪ :‬شوهرم يا فرزندم! خداوند آفريننده؛‬
‫مي‌گويد‪ :‬بنده‌ام و من‪ ،‬از ديگران به او مستحق‌ترم‪،‬‬
‫پس شوهر و فرزند و برادر و پدر و همسر‪ ،‬امانت‬
‫هستند‪.‬‬
‫ً‬
‫و لبد يوما أن تردّ‬ ‫و ما المال والهلون‬
‫الودائـــع‬ ‫إل ودائع‬
‫مال و خانواده‪ ،‬امانت‌هايي بيش نيستند؛ قطعاً‬
‫روزي بايد امانت‌ها‪ ،‬پس داده شوند‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬
‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪262‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫مرجان هفتم‪ :‬خواهرم! به اهل‬


‫زمين رحم كن؛ خدايي كه در آسمان‬
‫است‪ ،‬بر تو رحم مي‌كند‪.‬‬
‫يسر كما الصبر‬ ‫اما علمت بأن العسر‬
‫مقرون به الفرج؟‬ ‫يتبعه‬
‫«آيا نمي‌داني كه سختي‪ ،‬آساني به دنبال دارد؛‬
‫همچنانكه گشايش با صبر و شكيبايي همراه است؟»‬
‫مهرباني مادر به فرزندانش در احاديث پيامبرخدا‬
‫به وضوح مشخص مي‌شود؛ مادر‪ ،‬نماد مهرباني و‬
‫محبت و سرچشمه‌ي مهرورزي و شفقت است‪.‬‬
‫خداوند‪ ،‬مادر را چشمه‌اي آفريده كه از آن محبت‬
‫مي‌جوشد و به همين‌خاطر او‪ ،‬فرزندانش را بر همه‬
‫چيز ترجيح مي‌دهد‪.‬‬
‫پيامبر نمونه‌ي زنده‌اي بيان فرموده كه از آن‬
‫مي‌توان به مهرباني خدا با بندگانش پي برد‪ .‬عمر بن‬
‫خطاب روايت مي‌كند و مي‌گويد‪ :‬اسيراني را نزد‬
‫پيامبر آوردند؛ ناگهان زني از ميان اسيران شروع‬
‫به دويدن كرد تا اينكه خود را به كودكي رساند كه در‬
‫ميان اسرا بود؛ او بلفاصله آن كودك را به آغوش‬
‫گرفت و پستان در دهانش گذاشت؛ پيامبر فرمود‪:‬‬
‫«آيا به نظر شما اين زن حاضر است فرزند خود را‬
‫در آتش بيندازد؟»‪ ،‬ما گفتيم‪ :‬نه؛ سوگند به خدا‪،‬‬
‫حاضر نيست چنين كاري كند‪ .‬فرمود‪« ‌:‬خداوند‪،‬‬
‫‪263‬‬ ‫مرجان ها‬

‫نسبت به بندگانش از اين زن نسبت به فرزندش‪،‬‬


‫مهربان‌تر است»‪.‬‬
‫او‪ ،‬زني اسير و ناراحت و اندوهگين بود؛ زيرا در‬
‫گذشته در ميان خانواده و فاميلش‪ ،‬گرامي داشته‬
‫مي‌شد و كانون مردان قبيله‪ ،‬برايش گرم بود؛ در‬
‫خانه‌ي شوهرش هر چه مي‌گفت‪ ،‬اطاعت مي‌شد‪،‬‬
‫اما اسارت‪ ،‬او را به كنيز و خدمتگزاري تبديل كرد‪.‬‬
‫چنين حالتي از نظر رواني‪ ،‬حالت سختي است كه‬
‫انسان همه چيز را فراموش مي‌كند و درد‪ ،‬قلب او‬
‫را مي‌فشارد؛ اما همه‌ي اين مشكلت او را از ياد‬
‫فرزند جگرگوشه‌اش غافل نكرده بود؛ لذا به دنبال‬
‫فرزندش گشت تا اينكه او را ديد با تمام عشق و‬
‫علقه در آغوش گرفت و با مهرباني‪ ،‬پستانش را در‬
‫دهان كودكش گذاشت‪ .‬چنين زني حاضر نيست‬
‫كوچكترين آسيبي به فرزندش برسد؛ بلكه‬
‫كوچكترين چيز ناگوار را از فرزندش دور مي‌نمايد و‬
‫در مقابل هر آفتي كه فرزندش را تهديد كند‪ ،‬خودش‬
‫را فدا مي‌نمايد‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪264‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫مرجان هشتم‪ :‬دنياي زيبا را فقط‬


‫انسانهاي خوش‌بين مي‌بينند‪.‬‬
‫و استبشرت بقدومك‬ ‫صلي عليك الله يا‬
‫اليام‬ ‫علم الهدي‬
‫«درود خدا بر تو باد اي نشانه‌ي هدايت و روزها‪،‬‬
‫به سبب قدوم تو شادند»‪.‬‬
‫وقتي زمستان‪ ،‬درهاي خانه‌ات را بست و‬
‫دانه‌هاي برف‪ ،‬از هر سو تو را محاصره كردند‪،‬‬
‫منتظر فرا رسيدن بهار باش و پنجره‌هايت را باز كن‬
‫تا نسيم هواي پاك‪ ،‬از آن داخل بيايد؛ دور را نگاه‬
‫كن؛ خواهي ديد كه پرندگان مهاجر بازگشته‌اند و‬
‫نغمه مي‌خوانند؛ خورشيد را مي‌بيني كه پرتوهاي‬
‫طلييش را بر شاخه‌هاي درختان مي‌زند تا برگ‬
‫جديدي از عمر تو را رقم بزند و فكري تازه و قلبي‬
‫جديد‪ ،‬برايت درست كند‪.‬‬
‫در صحرا‪ ،‬توقع ديدن درختان زيبا را نداشته‌‬
‫باش؛ چون در صحرا چيزي جز وحشت و هراس‬
‫نيست‪ .‬به درختان بنگر كه بر تو سايه افكنده‌اند و با‬
‫ترنم دل‌انگيز خود تو را شاد مي‌كنند و تو‪ ،‬از‬
‫ميوه‌هاي آنها بهره‌مند مي‌شوي‪.‬‬
‫تلش كن كه حساب ديروز و زيان آن را تكرار‬
‫كني؛ زيرا وقتي برگهاي درخت عمر بريزند‪ ،‬هرگز‬
‫باز نمي‌گردند؛ اما با هر بهاري‪ ،‬برگهاي تازه‌اي‬
‫مي‌رويد‪ ،‬پس به برگهايي بنگر كه چهره‌ي آسمان را‬
‫پوشانده‌اند و برگهايي راكه به زمين افتاده‌اند‪ ،‬رها‬
‫‪265‬‬ ‫مرجان ها‬

‫كن اگر ديروز به هدر رفته است‪ ،‬امروز پيش روي‬


‫تو است؛ اگر امروز‪ ،‬خودش را جمع مي‌كند و‬
‫مي‌رود‪ ،‬فردا را پيش رو داري براي ديروز غم‬
‫مخور؛ زيرا ديروز هرگز باز نمي‌گردد و براي امروز‬
‫تأسف مخور چون به زودي كوچ خواهد كرد؛ به‬
‫خورشيد تابناكي دل ببند كه فردا طلوع خواهد كرد‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬
‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪266‬‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫مرجان نهم‪ :‬در راحتي و آسايش‬


‫خدا را بشناس؛ او تو را به هنگام‬
‫سختي مي‌شناسد‪.‬‬
‫أو إذا شئت حياة‬ ‫أيها اليائس مت‬
‫فالّرجا‬ ‫قبل الممات‬
‫«اي نااميد! قبل از مردن‪ ،‬بمير و اگر مي‌خواهي‬
‫زنده بماني‪ ،‬بايد اميدوار باشي»‪.‬‬
‫وقتي يونس در شكم ماهي احساس گرفتاري و‬
‫تنگي نمود‪ ،‬در شكم ماهي در آن تاريكي‌هاي‬
‫هولناك‪ ،‬تاريكي دريا‪ ،‬تاريكي شكم ماهي و در‬
‫تاريكي شب‪ ،‬به خداوند پناه برد؛ خدايي كه‬
‫فريادرس مصيبيت‌زدگان و پناهگاه كساني است كه‬
‫دچار مشكل شده‌اند‪ .‬خداوندي كه توبه‌پذير و داراي‬
‫رحمت فراوان است؛ آنگاه كلماتي از زبان يونس‬
‫بيرون آمد كه گويي ياقوت و مرجان هستند‪:‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‌(انبياء‪ )87:‬يعني‪« :‬و‬ ‫‪‬‬


‫در ميان تاريكي‌ها صدا زد كه هيچ معبود به حقي جز‬
‫تو نيست؛ پاك و منزهي تو و من؛ از ستمگران‬
‫بوده‌ام»‪.‬‬
‫‪267‬‬ ‫مرجان ها‬

‫بلفاصله خداوند‪ ،‬دعاي او را پذيرفت؛چنانكه‬


‫مي‌فرمايد‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫(انبياء‪)88:‬‬ ‫‪ ‬‬
‫يعني‪« :‬دعاي او را پذيرفتيم و او را از اندوه نجات‬
‫داديم و اينگونه مؤمنان را نجات مي‌دهيم»‪.‬‬
‫خداوند‪ ،‬به ماهي الهام کرد كه يونس را در‬
‫كناره‌ي دريا بيندازد؛ يونس در حالي به ساحل آمد‬
‫كه ﻻغر و مريض بود‪ .‬در آن هنگام عنايت الهي‪ ،‬او‬
‫را فرا گرفت و رحمت خداوندي بر او سايه گستراند‬
‫و خداوند بوته‌ي كدو را روياند؛ كدو‪ ،‬گياهي است با‬
‫برگهاي پهن كه ساقه ندارد‪ .‬تندرستي‌‌‪ ،‬به يونس‬
‫بازگشت و اميدهاي زندگي‪ ،‬در او آشكار شدند‪.‬‬
‫بدين‌سان هر كس‪ ،‬در آساني و راحتي‪ ،‬خدا را‬
‫بشناسد‪ ،‬خداوند نيز او را در سختي‌هايش‬
‫مي‌شناسد و ياري مي‌رساند‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬

‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪268‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬

‫مرجان دهم‪ :‬زني كه مهريه‌اش‪ ،‬از‬


‫همه بيشتر بود‪.‬‬
‫و أعّز في الدنيا من‬ ‫كوني أرقّ من‬
‫الجوزاء‬ ‫النسيم إذا جري‬
‫«در دنيا از نسيم‪ ،‬مليم‌تر و از گردو‪ ،‬با‌عزت‌تر‬
‫باش»‪.‬‬
‫ابوطلحه از ام‌سليم بنت ملحان خواستگاري كرد‬
‫و به او پيشنها نمود كه اگر با او ازدواج نمايد‪،‬‬
‫مهريه‌‌ي گرانبهايي به او خواهد داد؛ اما وقتي‬
‫برخلف انتظارش ديد كه ام‌سليم با عزت و شكوه‪،‬‬
‫ازدواج با او را نپذيرفت‪ ،‬حيران شد و زبانش بند‬
‫آمد؛ ام‌سليم گفت‪ :‬شايسته نيست كه با مرد‬
‫مشركي ازدواج كنم‪ ،‬اي ابوطلحه! آيا نمي‌داني كه‬
‫خداي شما را برده‌ي فلن خاندان مي‌تراشد؛ خدايي‬
‫كه اگر آن‌ را در آتش بيفكنند‪ ،‬مي‌سوزد؟! ابوطلحه‬
‫به شدت تنگدل شد و برگشت؛ در او‪ ،‬نمي‌توانست‬
‫آنچه را كه ديده و شنيده‪ ،‬باور كند‪ ،‬اما محبت‬
‫صادقانه‌اش‪ ،‬او ار بر آن داشت تا روز دوم برگردد و‬
‫مهريه‌‌ي سنگين‌تر و زندگي بهتري به ام‌سليم‬
‫پيشنهاد كند تا شايد او بپذيرد؛ اما ام‌سليم با كمال‬
‫ادب و متانت گفت‪« ‌:‬خواستگاري مردي چون تو رد‬
‫نمي‌شود‪ ،‬اما تو كافر هستي و من‪ ،‬زني مسلمان‬
‫هستم و شايسته‌‌ي من نيست كه با تو ازدواج كنم»‪‌،‬‬
‫ابوطلحه گفت‪« :‬روزگار و زندگيت با آن سامان‬
‫نمي‌گيرد»‪ .‬ام‌سليم گفت‪« ‌:‬چه چيزي زندگي و‬
‫‪269‬‬ ‫مرجان ها‬

‫روزگارم را سامان مي‌دهد؟»‪ ،‬پاسخ داد‪« :‬طل و‬


‫نقره»‪ ‌،‬ام‌سليم گفت‪« ‌:‬من‪ ،‬طل و نقره نمي‌خواهم؛‬
‫از تو مي‌خواهم كه مسلمان شوي»‪ ،‬ابوطلحه‬
‫پرسيد براي مسلمان شدن پيش چه كسي بروم؟‬
‫ام‌سليم گفت‪« :‬نزد پيامبرخدا برو»‪ ،‬ابوطلحه به‬
‫سراغ پيامبر رفت؛‌آن حضرت در ميان اصحابش‬
‫نشسته بود‪ ،‬وقتي پيامبر ابوطلحه را ديد فرمود‪:‬‬
‫«ابوطلحه در حالي نزد شما آمده كه نشانه‌ي اسلم‬
‫در پيشاني اوست»‪ .‬آنگاه او آمد و پيامبر را از‬
‫گفته‌‌ي ام‌سليم‪ ،‬باخبر كرد و با او بر همين چيز‬
‫ازدواج نمود‪.‬‬
‫اين زن نمونه‌ي واﻻيي است براي هر زني كه به‬
‫دنبال افتخار و برتري مي‌باشد‪ .‬خواهرم! نگاه كن‬
‫كه ام‌سليم چگونه با رفتار خويش‪ ،‬نشانه‌هايي از‬
‫شرافت و ايمان را ثبت كرد؛ به ميزان پاداش او نزد‬
‫خدا بنگر كه چگونه نام نيكي از او به جا ماند و‬
‫پاداش فراوان و مباركي به دست آورد؛ چون او‪،‬با‬
‫خدا‪ ،‬با خودش و با مردم صادق بود‪.‬‬
‫رستاخيز روزي است كه صدق و راستي‪ ،‬به‬
‫راستگويان فايده مي‌دهد؛ پس بهشت‪ ،‬بر او خجسته‬
‫باد؛ جاودانگي در بهشت بر او مبارك باد؛ خوشا به‬
‫حالش كه به رستگاري بزرگي رسيد‪.‬‬

‫‌‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫الماس ها‬
‫‪17‬‬ ‫الماس ها‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫الماس اول‪ :‬كليدهاي موفقيت‬


‫أبكت غدا ً قبـحا ً لها‬ ‫دار متي ما أضحكت‬
‫مــن دار‬ ‫في يومها‬
‫«چه بد خانه‌اي است دنيا كه يك روز انسان را‬
‫مي‌خنداند و روز بعد مي‌گرياند»‪.‬‬
‫ـ كليد عزت‪ :‬اطاعت از خدا و پيامبرش‪.‬‬
‫ـ كليد روزي‪ :‬تلش و استغفار و پرهيزگاري‪.‬‬
‫ـ كليد بهشت‪ :‬توحيد‪.‬‬
‫ـ كليد ايمان‪ :‬انديشيدن و تدبر در آيات و‬
‫آفريدهاي خدا‪.‬‬
‫ـ كليد نيكي‪ :‬صداقت و راستي‪.‬‬
‫ـ كليد زنده ماندن دل‪ :‬تدبر در قرآن‪ ،‬تضرع و‬
‫دعاي سحرگاهي‪ ،‬اجتناب از گناهان‪.‬‬
‫ـ كليد علم‪ :‬خوب پرسيدن و خوب گوش دادن‪.‬‬
‫ـ كليد موفقيت و پيروزي‪ :‬صبر و بردباري‪.‬‬
‫ـ كليد رستگاري‪ :‬تقوا‪.‬‬
‫ـ كليد افزايش نعمت‪ :‬شكر‪.‬‬
‫ـ كليد علقه‌مند شدن به آخرت‪ :‬بي‌علقگي به‬
‫دنيا‪.‬‬
‫ـ كليد اجابت‪ :‬دعا‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬
‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪18‬‬

‫!‬ ‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬

‫الماس دوم‪ :‬بعد از رنج بردن‪ ،‬لذت‬


‫پيروزي مي‌آيد‪.‬‬
‫يقيم‪ ،‬و ما‬ ‫ل عن الهموم‬ ‫تس ّ‬
‫همومك بالمقيمه‬ ‫فلیس شي‌ء‬
‫«از غم‌ها بيرون بيا؛ زيرا هيچ چيزي‪ ،‬پايدار‬
‫نمي‌ماند و غم‌هاي تو‪ ،‬ماندگار نيستند»‪.‬‬
‫تازه عروسي‪ ،‬پس از گذراندن ماه عسل‪ ،‬در‬
‫نامه‌اي به مادرش نوشت‪ :‬مادرم! امروز از ماه‬
‫عسل به خانه‌ام بازگشتم؛ به كاشانه‌ي كوچكمان كه‬
‫شوهرم آن‌را فراهم كرده است؛‌… مادرم! دوست‬
‫داشتم نزديك من‪ ،‬بودي تا تجربه‌ي زندگي جديدم را‬
‫برايت تعريف كنم؛ شوهرم‪ ،‬مرد خوبي است؛ او‪،‬‬
‫مرا دوست دارد و من هم او را دوست دارم‪ .‬تمام‬
‫تلش خود را براي راضي كردن او بكار مي‌گيرم‪.‬‬
‫مادرم! مطمئن باش تمام نصيحت‌هايت را به ياد‬
‫دارم و به همه‌ي چيزهايي كه مرا بدان سفارش‬
‫نموده‌اي‪ ،‬عمل مي‌كنم؛ همه حرفهايت را به ياد‬
‫دارم؛ همه‌ي آن حرفهايي را كه به من گفتي به ياد‬
‫دارم؛ تمام نصيحت‌هايي را كه شب عروسي‪ ،‬مرا به‬
‫آغوش گرفتي و در گوشم زمزمه كردي‪ ،‬به ياد‬
‫دارم‪ .‬من‪ ،‬زندگي را از ديدگاه تو مي‌بينم؛ تو‬
‫باﻻترين الگوي من هستي…‪ .‬و مي‌خواهم همان‬
‫كاري رابكنم كه تو باپدر خوبم و با فرزندانت كردي؛‬
‫تو با ما خيلي مهربان بودي و ما را دوست‬
‫داشتي؛… معني زندگي را به ما آموختي و به ما ياد‬
‫‪19‬‬ ‫الماس ها‬

‫دادي كه چگونه زندگي كنيم؟ تو با دستانت بذر‬


‫دوستي در دلهاي ما كاشتي‪.‬‬
‫صداي كليد را مي‌شنوم كه در قفل در چرخانده‬
‫مي‌شود؛ حتما ً شوهر من است؛ او‪ ،‬مي‌خواهد نامه‌ي‬
‫مرا بخواند و بداند كه براي مادرم چه مي‌نويسم؟ او‬
‫مي‌خواهد در اين لحظه‌هاي خوبي كه با فكر و‬
‫روحم‪ ،‬در كنار تو هستم‪ ،‬با من شريك باشد‪ .‬او از‬
‫من مي‌خواهد تا قلم را به او بدهم و جايي براي او‬
‫خالي بگذارم تا چيزي برايت بنويسد؛ از دور صورت‬
‫تو و پدر و خواهرانم را مي‌بوسم؛ به اميد ديدار‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪20‬‬

‫!‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫الماس سوم‪ :‬پريشاني‪ ،‬ذهن و‬


‫جسم را عذاب مي‌‌دهد‪.‬‬
‫قلت ابتسم يكفي‬ ‫قال‪ :‬الحيـاة كثيبـة‬
‫هم في السماء‬ ‫التج ّ‬ ‫همـا‬
‫و تجـ ّ‬
‫«گفت‪ :‬زندگي‪ ،‬افسرده و اخمو است؛ گفتم‪:‬‬
‫لبخند بزن؛ چهره در هم كشيدن آسمان‪ ،‬كافي‬
‫است!»‬
‫يكي از بدترين و بارزترین نشانه‌هاي اضطراب‪،‬‬
‫اين است كه قدرت تمركز ذهني را از انسان‬
‫مي‌گيرد؛ لذا وقتي پريشان و مضطرب مي‌شويم‪،‬‬
‫حواس ما پرت مي‌شود؛ البته اگر خودمان را به‬
‫پذيرفتن بدترين احتمال واداريم‪ ،‬با اين كار‪ ،‬خودمان‬
‫را در موقعيتي قرار مي‌دهيم كه مي‌توانيم ذهن خود‬
‫را روي همان مشكل متمركز كنيم‪.‬‬
‫ما نمي‌توانيم همزمان‪ ،‬هم احساس شادي كنيم‬
‫و هم پريشان و ناراحت شويم؛ قطعا ً يكي از اين دو‬
‫احساس‪ ،‬ديگري را دور مي‌كند‪ .‬به هنگام بروز‬
‫ناراحتي و اضطراب‪ ،‬بدترين حالت ناراحتي و‬
‫اضطرابي را به خاطر بياور كه در گذشته با آن‬
‫مواجه شده‌اي؛ بدين‌سان عقل‪ ،‬در برابر دو رويداد‬
‫قرار مي‌گيرد و براي غلبه بر رخداد ناگوارتر‪ ،‬توان‬
‫بيشتري مي‌يابد‪ .‬از اين‌رو انسان مي‌گويد‪ :‬هيچ‬
‫مشكلي نمي‌تواند از بحران گذشته بدتر باشد؛ و‬
‫من‪ ،‬توانستم بحران سخت گذشته را پشت سر‬
‫بگذارم؛ لذا اينك بهتر مي‌توانم از اين بحران بگذرم؛‬
‫‪21‬‬ ‫الماس ها‬

‫چون از بحران گذشته‪ ،‬به مراتب كم‌تر و كوچك‌تر‬


‫است‪ .‬اضطراب‪ ،‬بيشتر در اوقات بيكاري هجوم‬
‫مي‌آورد و بر شما چيره مي‌شود؛ نه در وقتي كه‬
‫مشغول كاري هستيد‪ .‬به هنگام بيكاري‪ ،‬انواع فكر و‬
‫خيال به سراغ انسان مي‌آيد؛ لذا بايد به كاري جدي‬
‫مشغول شويد‪.‬‬

‫‌‬ ‫ت ابش نور‪:‬‬


‫‌‬

‫‌‬
‫!‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪22‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‌‬ ‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫الماس چهارم‪ :‬كار پسنديده‪ ،‬راز‬


‫سعادت توست‪.‬‬
‫عقبي‪،‬وما الصبر‬ ‫صبرا ً علي شدة‬
‫إلعند ذي حسب‬ ‫ن لها‬ ‫اليام إ ّ‬
‫«بر سختي‌هاي روزگار بايد صبر كرد كه‬
‫سرانجام خوبي دارند و تنها شرافتمندان‪ ،‬صبر‬
‫مي‌نمايند»‪.‬‬
‫فرد نابغه‪ ،‬ناخواسته به همان سويي كشانده‬
‫مي‌شود كه خداوند‪ ،‬او را براي آن آفريده و به او‬
‫قوت ابتكار و خلقيت داده است؛ گر چه از‬
‫بدشانسي خود به خاطر قرار گرفتن در چنين‬
‫شرايطي شكايت كند؛ زيرا آن كار‪ ،‬تنها چيزي است‬
‫كه او با لذت و شادي به آن مي‌پردازد؛ و هر چند با‬
‫مشكلت فراواني مواجه شود و اميد اندكي به‬
‫موفقيت داشته باشد و او به پشت سرش نگاه كند‬
‫و آه سرد بكشد و آرزو نمايد كه اي كاش به كاري با‬
‫درآمد بيشتر روي مي‌آورد؛ چنين شخصي‪ ،‬هر چند از‬
‫فقري كه كارش به او تحميل نموده‪ ،‬شكايت نمايد‪،‬‬
‫ولي كارهاي ابتكاري او‪ ،‬مايه‌ي خوشبختي او‬
‫مي‌شوند و بهترين استعدادها و توانايي‌هاي دروني او‬
‫را نمايان مي‌كنند‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪23‬‬ ‫الماس ها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫الماس پنجم‪ :‬قوت و قدرت در دل‬


‫است؛‬
‫نه در جسم‪.‬‬
‫فإن ساءني صبر‪،‬‬ ‫ل من اليـــام‬‫لك ّ‬
‫وإن سرني شكر‬ ‫عنــدي عــادة‬
‫«براي هر يك از روزها‪ ،‬عادتي دارم؛ اگر‬
‫روزگار‪ ،‬مرا ناخوش كند‪ ،‬صبر مي‌كنم و اگر مرا‬
‫شاد نمايد‪ ،‬شكر مي‌گزارم»‪.‬‬
‫داستاني كه مي‌خوانيم‪ ،‬داستاني زني مسيحي‬
‫است كه از زندگي چيزي جز فقر و گرسنگي و‬
‫بيماري تجربه نكرده بود؛ شوهرش‪ ،‬اندكي پس از‬
‫ازدواجشان وفات كرد؛ شوهر دومش نيز اندكي پس‬
‫ازآغاز زندگيشان با زني ديگر فرار كرد و بعد‬
‫ازمدتي‪ ،‬جسد او را در خانه‌اي محقر يافتند؛ اين زن‪،‬‬
‫يك فرزند داشت‪ ،‬اما بيماري و فقر سبب شد تا‬
‫فرزند چهار ساله‌اش را رها كند‪ .‬يك اتفاق‪ ،‬سرآغاز‬
‫تحول در زندگي او شد‪ .‬در يكي از روزها كه‬
‫خيابان‌هاي شهر را مي‌گشت‪ ،‬ناگهان پايش لغزيد و‬
‫روي زمين پوشيده از برف افتاد و بيهوش شد؛‬
‫ستون فقراتش به شدت آسيب ديد؛ و پزشكان‬
‫گفتند كه يا خيلي زود مي‌ميرد و يا در تمام طول‬
‫عمرش فلج خواهد بود… اين زن‪ ،‬در حالي كه روي‬
‫تخت بيماري افتاده بود كتاب مقدس را باز كرد و به‬
‫گفته‌ي خودش‪ ،‬توجه الهي به او الهام كرد كه اين‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪24‬‬

‫كلمات انجيل متي را بخواند‪« ‌:‬فرد فلجي را پيش او‬


‫ـ عيسي ـ آوردند عيسي به فرد فلج گفت‪ :‬بلند شو‬
‫و بستر خود را بردار و به خانه‌ات برو‪ ،‬و او بلند شد‬
‫و آن‌جا را ترك كرد»‪.‬‬
‫اين كلمات‪ ،‬به او ايماني كامل داد كه در درون‬
‫او موج مي‌زد؛ چنانكه برخاست و در اتاق راه‬
‫رفت!!‪ ،‬اين تجربه‪ ،‬راه را براي اين زن فلج هموار‬
‫كرد تا خودش را معالجه كند‪.‬‬
‫ديل كارنگي مي‌گويد‪ :‬اين‪ ،‬تجربه‌اي بود كه‬
‫(ماري بيكر ايدي) به وسيله‌ي آن توانست به دين‬
‫تازه‌اي مژده بدهد؛ شايد اين‪ ،‬تنها ديني باشد كه يك‬
‫زن بدان مژده داده است!»‪.‬‬
‫و تو اي خواهر مسلمان! چه كرده‌اي؟‬

‫‌‬ ‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫‪25‬‬ ‫الماس ها‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫الماس ششم‪ :‬زن بزرگ‌منش‪،‬‬


‫جهنم مصيبت‌ها را به بهشت تبديل‬
‫مي‌كند‪.‬‬
‫و أفضل أخلق‬ ‫و عاقبة الصبر‬
‫ضل‬ ‫الرجال التف ّ‬ ‫الجميل جميلــة‬
‫«سرانجام صبر زيبا‪ ،‬زيباست و بهترين اخلق‬
‫مردان‪ ،‬مهرباني است»‪.‬‬
‫ام‌سليم زن ابوطلحه رضي الله عنها‪ ،‬تصوير‬
‫زيبايي از صبر‪ ،‬به هنگام از دست دادن فرزند‪ ،‬براي‬
‫ما ارائه داده است‪.‬‬
‫انس مي‌گويد‪« :‬ابوطلحه پسري داشت كه‬
‫مريض بود؛ ابوطلحه به سفر رفت‪ ،‬و پسرش وفات‬
‫كرد‪ .‬وقتي ابوطلحه برگشت پرسيد‪ :‬حال پسرم‪،‬‬
‫چطور است؟ ام سليم كه مادر بچه بود‪ ،‬گفت‪ :‬بهتر‬
‫است!… و آنگاه براي ابوطلحه شام آورد و او شام‬
‫خورد و سپس با همسرش (ام‌سليم) همبستر شد؛‬
‫وقتي كارش تمام شد‪ ،‬ام‌سليم گفت‪ :‬بچه را دفن‬
‫كردند‪ .‬صبح روز بعد ابوطلحه پيش پيامبرخدا رفت‬
‫و او را از ماجرا باخبر كرد؛ پيامبر فرمود‪« :‬آيا‬
‫شب همخوابي كرديد؟» گفت‪ :‬بله‪ ،‬فرمود‪« :‬خدايا‬
‫به آنها بركت بده»‪ ،‬و ام سليم پسري به دنيا آورد‪،‬‬
‫ابوطلحه به من گفت‪ :‬پسر را پيش پيامبر ببر و‬
‫همراه او چند دانه‌اي خرما نيز فرستاد؛ پيامبر‬
‫فرمود‪« :‬آيا چيزي با او است؟» گفتم‪ :‬بله چند دانه‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪26‬‬

‫خرما‪ ،‬با او است‪ .‬آنگاه پيامبر خرماها را جويد و از‬


‫دهان خود گرفت و در دهان پسر قرار داد و او را‬
‫عبدالله ناميد»‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪27‬‬ ‫الماس ها‬

‫د رخ شش نور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫الماس هفتم‪ :‬خواهرم! صبر كن تا موفق‬


‫شوي‪.‬‬

‫فإن اعتياد الصبر‬ ‫فصبرا ً علي حلو‬


‫أدعي إلي الرشد‬ ‫الزمان و مّره‬
‫«بر تلخي و شيريني زمان بايد صبر كرد؛ عادت‬
‫كردن به صبر‪ ،‬انسان را به رشد و كمال مي‌رساند»‪.‬‬
‫ام‌ربيع بنت براء مادر حارثه بن سراقه كه در بدر‬
‫كشته شد‪ ،‬نزد پيامبر رفت تا در مورد پسرش‬
‫سخني از پيامبر بشنود كه دلش را شاد نمايد‪ .‬لذا به‬
‫رسول‌خدا گفت‪ :‬اي پيامبرخدا! آيا در مورد حارثه‬
‫چيزي به من نمي‌گويي؟ اگر در بهشت است صبر‬
‫مي‌كنم و اگر چنين نيست براي او گريه مي‌نمايم‪،‬‬
‫پيامبر فرمود‪« :‬اي ام‌حارثه! او در بهشت است؛‬
‫پسرت‪ ،‬در فردوس برين است»‪.‬‬
‫از دست دادن فرزند‪ ،‬مصيبت بزرگي است كه‬
‫قلب را پاره مي‌كند و جگر را مي سوزد‪ .‬اين زن‪ ،‬از‬
‫پيامبر مي‌پرسد كه اگر پسرش در بهشت است‬
‫ان‌شاء‌الله با او ملقات خواهد كرد‪ .‬صبر و شكيبايي‬
‫اين بانو در فقدان پسرش‪ ،‬مقام خودش را باﻻ مي‌برد‬
‫و هم مقام پسرش را‪ .‬او‪ ،‬اين سؤال را كرد تا اگر‬
‫فرزندش‪ ،‬بهشتي نباشد‪ ،‬مانند هر داغديده‌اي‪ ،‬بر‬
‫عزيزش بگريد؛ زيرا اين آخرين كاري است كه او‬
‫مي‌توانست انجام دهد؛ او‪ ،‬مادر داغديده و صبور و‬
‫شكيبايي بود‪.‬‬

‫‪.‬‬ ‫تا بش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪28‬‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫الماس هشتم‪ :‬در بحران‌ها كسي‬


‫جز خدا نداريم‪.‬‬
‫و ليتك ترضي و‬ ‫فليتك تحلو و الحياة‬
‫النام غضاب‬ ‫مريرة‬
‫«اي كاش تو‪ ،‬شيرين مي‌بودي و زندگي‪ ،‬تلخ؛ و‬
‫اي كاش تو‪ ،‬راضي مي‌بودي و مردم‪ ،‬خشمگين»‪.‬‬
‫در غم و اندوه و هنگامي كه سختي و مصيبت‪،‬‬
‫شدت مي‌گيرد‪ ،‬راهها بسته مي‌شوند و چاره‌ها‪،‬‬
‫كارساز قرار نمي‌گيرند‪ ،‬فريادزننده‪ ،‬فرياد‬
‫برمي‌آورد‪ :‬يا الله… يا الله! «ل إله إل الله‬
‫العظيم الحليم‪ ،‬ل إله إل الله رب العرش‬
‫العظيم‪ ،‬ل إله إل الله رب السماوات و رب‬
‫الرض و رب العرش الكريم»‪ ،‬آنگاه که انسان‪،‬‬
‫بدين‌سان فرياد برمي‌آورد‪،‬غم و مشكل‪ ،‬دور‬
‫مي‌شود و دشواري و سختي‪ ،‬آسان مي‌گردد‪‌:‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬


‫‪‬‬
‫(انبياء‪ )‌88:‬يعني‪:‬‬ ‫‪ ‬‬
‫«پس دعاي او را اجابت كرديم و او را از غم نجات‬
‫داديم و اينگونه مؤمنان را نجات مي‌دهيم»‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪29‬‬ ‫الماس ها‬

‫‪‬‬

‫(نحل‪ )53:‬يعني‪« :‬و هر نعمتي كه از آن برخورداريد‪،‬‬


‫از جانب خداست؛ سپس وقتي ناخوشي به شما‬
‫دست مي‌دهد‪ ،‬به او پناه مي‌بريد»‪.‬‬
‫آنگاه كه بيماري‪ ،‬شدت مي‌يابد و بدن بيمار‪،‬‬
‫ضعيف مي‌شود و بي‌تابي مي‌كند و رنگش مي‌پرد و‬
‫پزشك‪ ،‬از درمانش عاجز مي‌گردد‪ ،‬بيمار با دست و‬
‫دلي لرزان رو به سوي خداي بزرگ مي‌نمايد و فرياد‬
‫مي‌زند‪ :‬يا الله… يا الله‪ ،‬آنگاه خداوند‪ ،‬دعاي بيمار را‬
‫مي‌پذيرد و بيماريش را دور مي‌كند و شفايش‬
‫‪‬‬ ‫مي‌دهد‪ ‌:‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫(انبياء‪83 :‬و ‪)84‬‬ ‫‪‬‬


‫يعني‪« :‬و ايوب را (ياد كن) آنگاه كه پروردگارش را‬
‫به فرياد خواند او عاجزانه گفت‪ :‬پروردگارا!‬
‫ناخوشي و بيماري به من دست داده است و تو‬
‫مهربان‌ترين مهرباناني»‪ .‬ما دعاي او را پذيرفتيم و‬
‫ناخوشي او را برطرف نموديم و (به جاي) خانواده‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪30‬‬

‫(و اموالي را كه از دست داده بود‪ )،‬دوچندان به او‬


‫داديم مرحمتي بود از سوي ما و پندي براي‬
‫عبادتگزاران‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬
‫‪.‬‬
‫‪31‬‬ ‫الماس ها‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫الماس نهم‪ :‬چه كسي درمانده را‬


‫اجابت مي‌كند‪ ،‬وقتي او را بخواند؟‬
‫إن هي اشتدت‬ ‫ل يضق ذرعك‬
‫مل فرجا‬ ‫فا ّ‬ ‫عند الزمات‬
‫«در بحران‌ها به تنگ ميا؛ اگر بحران‌ها‪ ،‬شدت‬
‫يافتند‪ ،‬به گشايش اميدوار باش»‪.‬‬
‫اين‪ ،‬از لطف الهي است كه اميدواران به خود‬
‫را ناكام نمي‌كند و فريادخواهان را رها نمي‌نمايد؛‬
‫انسان‪ ،‬هر نيازي كه داشته باشد و به هر اندازه‌اي‬
‫كه خود را به درگاه او بيندازد و به او پناه ببرد‪ ،‬به‬
‫همان اندازه‪ ،‬مورد اجابت قرار مي‌گيرد‪ ،‬دعايش‬
‫پذيرفته مي‌شود و مشكلش حل مي‌گردد‪.‬‬
‫خداوند‪ ،‬دعاي غيرمسلمانان را هم كه از روي‬
‫ناچاري او را صدا مي‌زنند و خود را در آستانه‌ي او‬
‫مي‌اندازند و به لطف او اعتماد مي‌كنند و به كرم او‬
‫اميدوار مي‌شوند‪ ،‬مي‌پذيرد و دعاي آنها را اجابت‬
‫مي‌نمايد و به لطف خويش بل را از آنها دور مي‌كند‬
‫تا ايمان بياورند؛ اما بيشتر كافران؛ لطف خدا را‬
‫فراموش مي‌كنند و سپاس آن را به جا نمي‌آورند و‬
‫قدرداني نمي‌كنند‪.‬‬
‫خداوند متعال مي‌فرمايد‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪32‬‬

‫‪ ‬‬
‫(عنكبوت‪ )‌65:‬يعني‪‌:‬‬ ‫‪‬‬
‫«پس وقتي سوار كشتي مي‌شوند خداوند را‬
‫مخلصانه به فرياد مي‌خوانند و چون آنها را نجات‬
‫مي‌دهد و به خشكي مي‌رساند‪ ،‬شرك مي‌ورزند»‪.‬‬
‫خداوند‪ ،‬منت‌گذار بندگانش مي‌باشد كه دعاي‬
‫درمانده را اجابت مي‌كند و ناراحتي و مشكل را‬
‫برطرف مي‌نمايد؛ اين‪ ،‬يكي از دﻻيل الوهيت و‬
‫يگانگي اوست‪ ،‬اما مردم كمتر پند مي‌پذيرند‪:‬‬

‫‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫(نمل‪)62:‬‬
‫يعني‪« :‬چه كسي درمانده را اجابت مي‌كند وقتي او‬
‫را بخواند و مشكل را برطرف مي‌كند و شما را در‬
‫زمين جانشين مي‌گرداند آيا به همراه خدا معبودي‬
‫ديگر هست؟ كمترپند مي‌پذيرند»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫!‬ ‫‌‬
‫‪33‬‬ ‫الماس ها‬

‫‌‬ ‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫الماس دهم‪ :‬انسان بخيل‪ ،‬در واقع‬


‫در حق خودش بخل مي‌ورزد‪.‬‬
‫تخشي هموما ً أقبلت‬ ‫كوني كوجه النجم‬
‫و ظلما‬ ‫إشراقا ً و ل‬
‫«مانند ستاره ي درخشان باش و از غم‌هايي كه‬
‫روي آورده‌اند و از تاريكي‌ها‪ ،‬مترس»‪.‬‬
‫ام‌البنين بنت عبدالعزيز ـ خواهر عمر بن‬
‫عبدالعزيز‌ ـ سخاوتمند بود‪ .‬او‪ ،‬زنها را به خانه‌اش‬
‫دعوت مي‌كرد و لباسهاي خوبي به آنان مي‌پوشاند و‬
‫به آنها پول مي‌داد و مي‌گفت‪ :‬لباس‪ ،‬مال خودتان‬
‫است؛ پول‌ها را بين فقيران خود تقسيم كنيد‪ .‬او‪،‬‬
‫مي‌خواست با اين كار به آنها بذل و بخشش را‬
‫بياموزد‪ .‬وي‪ ،‬همواره مي‌گفت‪ ‌:‬واي كه بخل چه چيز‬
‫بدي است؛ سوگند به خدا اگر بخل‪ ،‬نوعي لباس بود‪،‬‬
‫من‪ ،‬آن را نمي‌پوشيدم‪ ،‬و اگر راهي بود‪ ،‬در آن راه‬
‫نمي‌رفتم»‪.‬‬
‫او در مورد سخاوت مي‌گويد‪« :‬هر كسي‪ ،‬به‬
‫چيزي علقه دارد؛ من به بذل و بخشش علقه‌مندم‪،‬‬
‫سوگند به خدا كه صله‌ي رحم و همدردي‪ ،‬برايم از‬
‫غذاي خوب به هنگام گرسنگي پسنديده‌تر است؛‬
‫همدردي با ديگران‪ ،‬برايم ازآب سرد به هنگام‬
‫تشنگي پسنديده‌تر مي‌باشد»‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪34‬‬

‫ام‌البنين‪ ،‬از بس به جود و سخاوت علقه‌مند بود‬


‫و از آنجا كه مي‌كوشيد تا اموال را خوب و بجا خرج‬
‫و نفقه نمايد‪ ،‬همواره مي‌گفت‪« :‬به كسي جز انسان‬
‫سخاوتمند‪ ،‬حسد نمي‌ورزم؛ خيلي دوست دارم در‬
‫كار او مشاركت داشته باشم»‪.‬‬
‫اين‪ ،‬ام البنين بود و اين هم گفته‌ها و كارهاي او؛‬
‫پس كجايند زناني كه همانند او باشند؟!‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫در (مروارید)‬
‫‪37‬‬ ‫در (مروارید)‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫دّر اول‪ :‬تو مسلماني و شرقي و‬


‫غربي نيستي‪.‬‬
‫نعلّل نفســنا‬ ‫عسي فرج يكون‬
‫بعسـي‬ ‫عسي‬
‫«شايد گشايشي بيايد؛ ما به خودمان با واژه‌اي‬
‫همچون «شايد»‪ ،‬دلجويي مي‌دهيم»‪.‬‬
‫اين اندرز يك زن مسلمان آلماني است‪:‬‬
‫«فريب غرب و افكار و مدهاي آن را نخوريد‪،‬‬
‫همه‌ي اينها‪ ،‬دسيسه‌هايي كه آنها مي‌خواهند به‬
‫وسيله‌ي آن‪ ،‬ما را به تدريج از دينمان دور كنند تا بر‬
‫دارايي‌هاي ما مسلط شوند‪.‬‬
‫اسلم و نظام خانوادگي آن‪ ،‬با زن مناسب و‬
‫سازگار است؛ چون طبيعت زن‪ ،‬بدين‌گونه است كه‬
‫بايد در خانه بماند؛ شايد بپرسيد چرا؟ چون خداوند‪،‬‬
‫مرد را از زن قوي‌تر آفريده و تحمل و توان فكري و‬
‫جسمي مرد‪ ،‬از زن بيشتر است؛ خداوند‪ ،‬زن را‬
‫عاطفي و احساساتي آفريده است و بدين‌ترتيب‬
‫زن‪ ،‬از قدرت بدني مرد برخودردار نيست‪.‬‬
‫ويژگي‌هاي طبيعي زن‪ ،‬تا حد زيادي با مرد فرق‬
‫مي‌كند؛ بنابراين منزل‪ ،‬جاي اوست؛ زني كه شوهر‬
‫و فرزندانش را دوست دارد‪ ،‬بدون دليل خانه‌اش را‬
‫ترك نمي‌كند و همنشين بيگانگان نمي‌شود‪%99 .‬‬
‫زنان غربي‪ ،‬بعد از آن نگونسار و بدبخت شده‌اند كه‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪38‬‬

‫خودفروشي كرده‌اند‪ .‬بدين‌ترتيب‪ ،‬چيزي به نام ترس‬


‫از خدا‪ ،‬در دلهايشان معنا ندارد‪.‬‬
‫خروج انبوه زنان غربي براي كار كردن سبب‬
‫شده تا مرد‪ ،‬نقش زن را بازي كند؛ بنابراين مرد‪،‬‬
‫درخانه مي‌نشيند‪ ،‬ظرفها را مي‌شويد و از بچه‌ها‬
‫مراقبت مي‌كند و شراب مي‌نوشد‪ .‬آري! اسلم‪ ،‬از‬
‫اينكه مرد‪ ،‬با زنش در خانه همكاري كند‪ ،‬منع نكرده‬
‫است؛‌ بلكه به اين كار تشويق هم مي‌نمايد‪ ،‬ولي نه‬
‫تا حدي كه نقش‌ها‪ ،‬عوض شوند‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪39‬‬ ‫در (مروارید)‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫دّر دوم‪ :‬غم‌ها را فراموش كن و‬


‫دست به كار شو‪.‬‬
‫وجدنا الفوز‬ ‫توكّلنا علي‬
‫للمتوكّليـنا‬ ‫الرحمن إنا‬
‫«بر خداوند مهربان توكل نموديم؛ ما موفقيت را‬
‫براي توكل‌كنندگان مي‌بينيم»‪.‬‬
‫اگر مي‌خواهي براي حل مشكل‪ ،‬كار مفيدي‬
‫انجام دهي‪ ،‬خودت را به كاري سرگرم كن و يا به‬
‫مطالعه و كار دشواري بپردازكه مشكل را از ياد‬
‫ببري؛ چون مشغول شدن به كاري‪ ،‬جاي اضطراب‬
‫را پر مي‌كند؛ فرض كنيم مشكل‪ ،‬بيماري فرزند‬
‫است؛ از اين رو پدر يا مادر بايد تمام كارهاي ﻻزم‬
‫را براي بهبودي فرزنداشان انجام دهند و وقت‬
‫اضافي خود را دركارهاي مفيد و سرگرم‌كننده‪،‬‬
‫صرف نمايند‪.‬‬
‫چه خوب است كه انسان وقتي به هنگام بروز‬
‫سختي‌ها‪ ،‬و مشكلت پيچيده و دشوار گذشته را به‬
‫ياد آورد؛ بويژه مشكلت بزرگي كه از مشكل فعلي‬
‫بزرگ‌تر هستند؛ در اين بحبوحه به ياد آورد كه‬
‫خداوند چگونه به او توفيق داد تا آن مشكلت سخت‬
‫و دشوار را حل كند؛ بدين‌سان با يادآوري حل شدن‬
‫مشكلت گذشته‪ ،‬لبخند بر لبانش نقش مي‌بندد و‬
‫احساس اعتماد و آرامش مي‌نمايد‪ .‬از اين‌رو انسان‪،‬‬
‫احساس مي‌كند كه وقتي از عهده‌ي مشكلت دشوار‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪40‬‬

‫گذشته‪ ،‬برآمده‪ ،‬لذا بهتر مي‌تواند مشكل كنوني اش‬


‫را حل نمايد‪.‬‬
‫انسان بايد به دنبال جوانب مثبت مشكلت خود‬
‫باشد؛ هر چند جنبه‌هاي منفي مشكل بيشترند‪ .‬ابن‬
‫جوزي در اين مورد سخن خوبي دارد كه مي‌گويد‪‌:‬‬
‫«هر كس‪ ،‬گرفتار مشكلي شد آن‌ را بيشتر از آنچه‬
‫كه هست‪ ،‬تصور كند؛ بدين‌ترتيب‪ ،‬مشكل‪ ،‬بر او‬
‫آسان خواهد شد؛ همچنين به پاداش آن بينديشد و‬
‫مشكل بزرگتري را تصور نمايد؛ آنگاه با خود‬
‫مي‌گويد‪ :‬خوبست با چنين مشكلي مواجه نشده‌ام‪.‬‬
‫همچنين به رفع مشكلش اميدوار باشد‪ .‬زيرا بل رفع‬
‫خواهد شد اگر سختي و ناگواري مشكل‪ ،‬وجود‬
‫نداشت‪ ،‬انسان‪ ،‬به لحظه‌هاي آرامش نيز اميد‬
‫نمي‌بست»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‪:‬‬ ‫‌‬
‫‌‬
‫‌‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬


‫‪41‬‬ ‫در (مروارید)‬

‫!‬ ‫در خشش نور‪:‬‬

‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫دّر سوم‪ ‌:‬نكاتي كه به تو در رسيدن‬


‫به سعادت كمك مي‌كند‪.‬‬
‫فهي الشهادة لي‬ ‫و إذا أتتك مذمتي من‬
‫بأني كامل‬ ‫ناقص‬
‫«هرگاه فرد ناقصي‪ ،‬مرا مذمت كرد‪ ،‬اين‪،‬‬
‫گواهي است براينكه من‪ ،‬كامل هستم»‪.‬‬
‫آرزومندي و طمع‪ ،‬هلكت‌بار هستند و علجشان‪،‬‬
‫دارويي است مركب از موارد ذيل‪:‬‬
‫‪1‬ـ ميانه‌روي در خرج كردن؛ هر كس زياد خرج‬
‫كند‪ ،‬نمي‌تواند قناعت داشته باشد‪ .‬بلكه آزمندي و‬
‫طمع‪ ،‬گريبانگير او مي‌شود‪ ،‬پس ميانه‌روي در خرج‬
‫كردن‪ ،‬اساس قناعت است‪ .‬در حديث آمده است‪:‬‬
‫«تدبير و سنجيدن‪ ،‬نصف زندگي را تأمين مي‌كند»‪.‬‬
‫‪2‬ـ به خاطر آينده مضطرب مباش‪ ،‬آرزوهايت را‬
‫اندك و كوتاه بگردان و با يقين به اينكه رزق و‬
‫روزيت‪ ،‬به حد تقدير‪ ،‬به تو مي‌رسد‪ ،‬اضطراب و‬
‫نگراني را از بين ببر‪.‬‬
‫‪3‬ـ تقواي الهي؛ خداوند متعال‪ ،‬مي‌فرمايد‪‌:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫(طلق‪2:‬و ‪ )3‬يعني‪:‬‬ ‫‪‬‬


‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪42‬‬

‫«هر كس از خدا بترسد‪ ،‬خداوند‪ ،‬براي او درآمدي‬


‫قرار مي‌دهد و از جايي به او روزي مي‌رساند كه‬
‫گمان نمي‌برد»‪.‬‬
‫‪4‬ـ شناختن عزت بي‌نيازي و استغنايي در قناعت‪،‬‬
‫نهفته است؛ همچنين دانستن اينكه آزمندي و طمع‪،‬‬
‫انسان را ذليل مي‌كند؛ به عبارتي پندگرفتن از عزت‬
‫نهفته در بي‌نيازي و خفت پوشيده در حرص و آز‪.‬‬
‫‪5‬ـ خواهرم! در احوال پيامبران و صالحان‬
‫بينديش و بنگر كه چگونه زندگي قانعانه و ساده‌اي‬
‫داشته و به باقيات صالحات و اعمال نيك ماندگار‪،‬‬
‫علقه‌مند بوده‌اند؛ از اين‌رو آنان را الگوي خويش‬
‫قرار بده‪.‬‬
‫‪6‬ـ خواهرم! در امور دنيا به كساي بنگر كه از تو‬
‫در سطح پايين‌تري هستند‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‌‬
‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪43‬‬ ‫در (مروارید)‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫دّر چهارم‪ :‬رابطه‌ات را با خدا‬


‫برقرار كن‪.‬‬

‫الجود يفقــر و‬ ‫لو ل المشقة ساد‬


‫القـدام قتّال‬ ‫الناس كلهم‬
‫«اگر مشقت نمي‌بود‪ ،‬تمام مردم‪ ،‬رياست‬
‫مي‌كردند؛ جود و سخاوت فقير مي‌كند و اقدام‬
‫كشنده است»‪.‬‬
‫پاداش ايمان و عمل صالح‪ ،‬زندگي پاكيزه و‬
‫خوب در دنياست؛ ﻻزم نيست كه اين زندگي‪ ،‬مرفه‬
‫و راحت باشد؛ گاهي‪ ،‬بدون رفاه و آسايش مادي‪،‬‬
‫خوب و پاكيزه است؛ زيرا غير از پول و ثروت‪،‬‬
‫چيزهاي زيادي هستند كه زندگي را زيبا مي‌كنند؛ از‬
‫جمله‪:‬‬
‫ارتباط با خدا و اعتماد به او‪ ،‬اطمينان به عنايت‬
‫و رضاي الهي‪ ،‬تندرستي و آرامش و رضايت خاطر‪،‬‬
‫بركت و آرامش خانه‪ ،‬فراهم بودن خواسته‌هاي‬
‫مشروع‪ ،‬شاد شدن به عمل صالح و آثار و پيامدهاي‬
‫آن بر روان زندگي‪ .‬همه‌ي اينها‪ ،‬زندگي را آراسته و‬
‫زيبا مي‌كنند‪.‬‬
‫پول و ثروت‪ ،‬فقط يكي از عوامل زيبايي زندگي‬
‫است كه مقدار كمي از آن كفايت مي‌كند تا‬
‫بوسيله‌ي آن دل به چيزي بپيوندد كه نزد خدا بزرگتر‬
‫و پاكيزه‌تر است‪.‬‬

‫ت ابش نور‪:‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪44‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪45‬‬ ‫در (مروارید)‬

‫در خشش نور‪:‬‬

‫دّر پنجم‪ :‬هيچ كسي خوشبخت‌تر از‬


‫مؤمنان نيست‪.‬‬
‫و كن علي مّرها‬ ‫سهل علي نفسك‬
‫صبورا‬ ‫المورا‬
‫«كارها را بر خود آسان بگير و در برابر امور‬
‫ناگوار‪ ،‬صبور و شكيبا باش»‪.‬‬
‫زندگي‌نامه‌ي دهها نفر از ثروتمندان و سرآمدان‬
‫دنيا را كه به خدا ايمان نداشته‌اند‪ ،‬مطالعه نمودم؛‬
‫زندگيشان را چنان ديدم كه فرجامش‪ ،‬شقاوت و‬
‫بدبختي بود؛ سرانجامي داشتند آكنده از نفرين و‬
‫تيرگي؛ آنچه‪ ،‬به آن مي‌باليدند‪ ،‬به رسوايي انجاميد!‬
‫آنان‪ ،‬اكنون كجا هستند؟ اموال و ثروت‌هايي كه‬
‫اندوخته‌ و كاخ‌هايي كه ساخته بودند‪ ،‬چه شد؟‬
‫همه چيز تمام گشت!… بعضي خودكشي كردند‬
‫و عده‌اي كشته شدند؛ برخي هم به زندان افتادند‪.‬‬
‫آنان بدين‌خاطر بدبخت‌ترين مردم شدند كه گمان‬
‫مي‌بردند پول و ثروت‪ ،‬مي‌تواند سعادت‪ ،‬محبوبيت‪،‬‬
‫تندرستي‪ ،‬جواني و همه چيز را براي آنها بخرد‪.‬‬
‫گذشت زمان‪ ،‬به آنان نشان داد كه سعادت حقيقي‬
‫و محبت واقعي و تندرستي كامل و جواني و‬
‫سرزندگي را نمي‌توان با پول‪ ،‬خريد! آري‪ ،‬آنها‪،‬‬
‫مي‌توانند از بازار‪ ،‬سعادت و خوشبختي خيالي و‬
‫محبت دروغين و سلمتي و تندرستي موهوم را‬
‫بخرند؛ اما با وجود تمام دارايي‌هاي دنيا‪ ،‬نمي‌توان‬
‫قلبي خريد و يا محبتي به وجود آورد و سعادتي‬
‫آفريد‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪46‬‬

‫هيچ كسي‪ ،‬خوشبخت‌تر از مؤمنان‪ ،‬نيست؛ زيرا‬


‫مؤمنان‪ ،‬بر نور و هدايتي از سوي پروردگارشان‬
‫هستند و همان كاري را مي‌كنند كه خدا به آن فرمان‬
‫داده است و از نواهي خدا پرهيز مي‌نمايند‪.‬‬
‫خواهرم! گوش كن كه خداوند‪ ،‬آنان را در قرآن‬
‫توصيف مي‌كند و مي‌فرمايد‪:‬‬

‫‪‬‬

‫(نحل‪ )97:‬يعني‪:‬‬
‫«هر مرد وزني از شما‪ ،‬كار شايسته بكند در حاليكه‬
‫مؤمن باشد‪ ،‬به او زندگي پاكيزه و خوبي مي‌دهيم و‬
‫پاداشي بهتر از آنچه كه مي‌كردند‪ ،‬به آنان‬
‫مي‌دهيم»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬
‫‌‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬
‫‪47‬‬ ‫در (مروارید)‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫دّر ششم‪ :‬زندگي بدون اسراف و‬


‫زياده‌روي‪.‬‬
‫ي و إن‬ ‫تدوم علي ح ّ‬ ‫ي ل و الله ما‬‫خليل ّ‬
‫ّ‬
‫هي جلت‬ ‫مة‬‫من مل ّ‬
‫«دوستانم! سوگند به خدا كه هيچ مصيبتي هر‬
‫چند بزرگ باشد‪ ،‬هميشگي و ماندگار نيست»‪.‬‬
‫زن مسلمان و نيكوكار‪ ،‬به اندازه‌ي كافي غذا‬
‫درست مي‌كند و روي سفره‌اش‪ ،‬چيزي كه نشانگر‬
‫اسراف و زياده‌روي باشد‪ ،‬باقي نمي‌ماند؛ الگوي او‬
‫در اين زمينه ام‌المؤمنين عايشه رضي الله‬
‫عنهاست‪ ،‬از عايشه رضي الله عنها روايت است كه‬
‫گفت‪« :‬از نان جو‪ ،‬روي سفره‌ي پيامبر چيزي‬
‫باقي نمي‌ماند»‪ .‬در روايتي ديگر آمده است‪« :‬هرگز‬
‫سفره‌ي پيامبر از پيش او در حالي جمع نمي‌شد‬
‫كه غذاي اضافه‪ ،‬در آن مانده باشد»‪.‬‬
‫يكي از اموري كه اسلم از آن نهي كرده و آن‌‬
‫را اسراف در زندگي شمرده است‪ ،‬استفاده از‬
‫ظروف نقره‌اي و طليي براي خوردن غذا و نوشيدن‬
‫آب مي‌باشد‪ .‬ام‌سلمه رضي الله عنها مي‌گويد‪:‬‬
‫«پيامبرخدا فرمود‪ :‬كسي كه در ظرف نقره‌اي آب‬
‫مي‌نوشد‪ ،‬در حقيقت آتش جهنم‪ ،‬در شكم او قرار‬
‫مي‌گيرد»‪.‬‬
‫در روايت مسلم آمده است‪« ‌:‬كسي كه در‬
‫ظرف طليي يا نقره‌اي مي‌خورد و مي‌نوشد‪ ،‬آتش‬
‫جهنم را به شكم خود مي‌برد»‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪48‬‬

‫اسلم با حرام كردن استفاده از ظروف طليي‬


‫و نقره‌اي‪ ،‬كار حكيمانه و درستي كرده است؛ زيرا‬
‫اين كار‪ ،‬اسراف و از نشانه‌هاي افراد سركش و‬
‫خوشگذران است‪ .‬اسلم همواره از پيروان خود‬
‫مي‌خواهد كه فروتن باشند؛ نه متكبر و سركش‪.‬‬
‫پيامبرخدا وقتي معاذ بن جبل را به يمن فرستاد‪،‬‬
‫به او گفت‪« :‬ازخوشگذراني بپرهيز؛ زيرا بندگان خدا‬
‫خوشگذران نيستند»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬


‫‪49‬‬ ‫در (مروارید)‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫دّر هفتم‪ :‬كار نيك‪ ،‬آرامش خاطر‬


‫مي‌آورد‪.‬‬
‫أبوابنا‪ ،‬فالله‬ ‫وإذا تقطّعت الحبال‬
‫يكــشف كربنـــا‬ ‫و أوصدت‬
‫«هرگاه بيچاره شويم و درهايمان بسته شوند‪،‬‬
‫خداوند‪ ،‬مشكل ما را حل مي‌كند»‪.‬‬
‫عايشه رضي الله عنها مي‌گويد‪« :‬زن بينوايي با‬
‫دو دخترش‪ ،‬نزد من آمد‪ ،‬او به هر يك خرمايي داد و‬
‫سپس خرمايي را بلند كرد تا آن را بخورد‪ ،‬اما‬
‫دخترانش از او خواستند كه آن خرما را به آنها بدهد‪،‬‬
‫آنگاه او خرمايي را كه مي‌خواست بخورد بين‬
‫دخترانش دو نيم كرد‪ ،‬كارش را پسنديدم و آن را‬
‫براي پيامبر بازگو كردم‪ .‬پيامبر فرمود‪« :‬خداوند‬
‫با آن كار‪ ،‬بهشت را براي او واجب گردانده است»‪،‬‬
‫يا فرمود‪« :‬او را از جهنم رهانيده است»‪.‬‬
‫ام‌سلمه رضي الله عنها ازپيامبر در مورد‬
‫انفاق بر فرزندانش پرسيد وگفت‪« :‬آيا وقتي براي‬
‫فرزندان ابو‌سلمه خرج مي‌كنم‪ ،‬به من پاداشي‬
‫مي‌رسد؟ من‪ ،‬نمي‌توانم آنها را همچنان رها كنم؛‬
‫چون فرزندانم مي‌باشند»‪ .‬وي قبل از شنيدن پاسخ‬
‫پيامبر تأكيد كرد كه هرگز آنها را رها نخواند كرد؛‬
‫پس قبل از آن كه پيامبر به او پاسخ دهد‪ ،‬فطرت‪،‬‬
‫به او پاسخ داد‪.‬‬
‫اسلم‪ ،‬به انجام كارهاي نيك و مهرباني با‬
‫خويشاوندان و كاشتن بذر مهرباني و محبت در‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪50‬‬

‫جامعه تشويق مي‌كند تا فرزندان نيكوكاري رشد‬


‫كنند‪.‬‬

‫!‬ ‫ت ابش نور‪:‬‬


‫!‬ ‫…‬
‫‪51‬‬ ‫در (مروارید)‬

‫در خشش نور‪:‬‬


‫‪.‬‬ ‫‌‬

‫دّر هشتم‪ :‬خداوند‪ ،‬ما را از هر‬


‫مشكلي مي‌رهاند‪.‬‬
‫و بيني و بين‬ ‫و ليت الذي بيني و‬
‫العالمين خراب‬ ‫بينك عامر‬
‫«كاش رابطه‌ام با تو خوب و با جهانيان خراب‬
‫بود»‪.‬‬
‫آنگاه كه هواپيما به آسمان بلند مي‌شود و بين‬
‫آسمان و زمين معلق مي‌گردد و هشدار مي‌دهند كه‬
‫نقص فني دارد و نشانه‌هاي خرابي آن آشكار‬
‫مي‌گردد‪ ،‬خلبان مي‌ترسد و مسافران را ترس و‬
‫هراس برمي‌دارد؛ فريادها بلند مي‌شود مردان‬
‫مي‌گريند و زنان جيغ مي‌زنند؛ همه‪ ،‬مي‌ترسند و‬
‫ترس و هراس‪ ،‬سايه مي‌افكند در آن هنگام همه با‬
‫اصرار و زاري فرياد مي‌زنند و دعا مي‌كنند‪ :‬يا الله…‬
‫يا الله… يا الله‪ ،‬آنگاه لطف الهي سر مي‌رسد‬
‫ورحمت او نازل مي‌شود و خداوند؛ منتي بزرگ‬
‫مي‌نمايد و دلها آرام مي‌گيرند و هواپيما با سلمتي‬
‫فرود مي‌آيد‪.‬‬
‫آنگاه كه زايمان‪ ،‬براي مادر مشكل مي‌شود و‬
‫نوزاد‪ ،‬از شكم مادر بيرون نمي‌آيد و مادر به مرگ‬
‫نزديك مي‌گردد و يقين مي‌كند كه به بليي گرفتار‬
‫شده است‪ ،‬به خداوندي كه مشكلت را رفع‬
‫مي‌نمايد و نيازها را بر‌آورده مي‌سازد‪ ،‬پناه مي‌برد و‬
‫فرياد مي‌زند‪ :‬يا الله… يا الله‪ ،‬آنگاه درد و ناله‌اش‬
‫دور مي‌شود و نوزاد از شكم بيرون مي‌آيد‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪52‬‬

‫هرگاه عالم و فقيه‪ ،‬در درك مسأله‌اي دچار‬


‫مشكل مي‌شود و نمي‌تواند درست و نادرست را‬
‫دريابد و به پاسخ مسأله پي‌برد‪ ،‬بيني‌اش را به خاك‬
‫مي‌مالد و فرياد مي‌زند‪ :‬يا الله… يا الله‪ ،‬اي معلم‬
‫ابراهيم! مرا ياد بده؛ اي كسي كه سليمان را‬
‫فهماندي! به من بفهمان «اللهم رب جبرائيل و‬
‫ميكائيل و إسرافيل‪ ،‬فاطر السماوات و‬
‫الرض‪ ،‬عالم الغيب و الشهادة‪ ،‬أنت تحكم‬
‫بين عبادتك فيما كانوا فيه يختلفون‪ ،‬اهدني‬
‫لما اختلف فيه من الحق بإذنك‪ ،‬إنك تهدي‬
‫من تشاء إلي صراط مستقيم»‪ ،‬وقتي اين دعا‬
‫را مي‌خواند‪ ،‬توفيق الهي فرا مي‌رسد و مطالب‬
‫بسته‪ ،‬باز مي‌شوند‪ ،‬پاك است خداوند مهربان!‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬
‫‪53‬‬ ‫در (مروارید)‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬
‫‪.‬‬

‫دّر نهم‪ :‬خواهرم! از غفلت بپرهيز!‬


‫من فرجة تجلو‬ ‫ن في‬
‫ل تيأس ّ‬
‫الكرب‬ ‫النوب‬
‫«به هنگام گرفتار شدن به مصيبت‪ ،‬از گشايشي‬
‫كه مشكل را دور نمايد‪ ،‬نااميد مباش»‪.‬‬
‫خواهرم! از غفلت بپرهيز‪ ،‬غفلت‪ ،‬يعني‬
‫فراموشي و به ياد نياوردن خدا و ترك نماز و‬
‫روي‌گرداني از قرآن و ترك گفتن مجالس و درسهاي‬
‫مفيد؛ اينها‪ ،‬برخي از عوامل غفلت هستند؛ بعد از آن‬
‫دل‪ ،‬سخت مي‌گردد و بر آن مهر زده مي‌شود‪ ،‬آنگاه‬
‫دل‪ ،‬معروف و منكر را تشخيص نمي‌دهد و در مورد‬
‫دين خدا‪ ،‬چيزي نمي‌فهمد‪ .‬چنين انساني‪ ،‬سنگدل‬
‫ناراحت و بدبخت مي‌شود‪ .‬آري! اينها‪ ،‬عواقب غفلت‬
‫در دنيا هستند؛ پس عواقب غفلت در آخرت چه‬
‫خواهد بود؟!‬
‫بنابراين خواهرم! از اسباب غفلت دوري كن و‬
‫همواره زبانت با ذكر خدا تر باشد‪ ،‬تسبيح خدا را‬
‫بگو‪ ،‬ل اله ال الله‪ ،‬الحمدلله‪ ،‬و استغفار بگو و بر‬
‫پيامبر در حالت نشسته يا ايستاده و يا بر پهلو‪،‬‬
‫درود بفرست؛ آن وقت خواهي ديد كه سعادت‪ ،‬تو‬
‫را فرا مي‌گيرد و اين‪ ،‬پيامد ذكر خداست‪.‬‬

‫‪‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪54‬‬

‫(رعد‪ )28:‬يعني‪« :‬هان! با ذكر‬ ‫‪ ‬‬


‫خدا‪ ،‬دلها آرام مي‌گيرند»‪.‬‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫!‬
‫‪55‬‬ ‫در (مروارید)‬

‫درخ شش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬

‫دّر دهم‪ :‬به زندگي لبخند بزن‪.‬‬


‫ابني من الكوخ قصراً من بيتك الطين ل من‬
‫قصرك العاجي‬ ‫و انسجي حللً‬
‫«از كوخ‪ ،‬كاخي بساز و از خانه‌ي گلي‌ات زيبايي‬
‫بساز نه از كاخ باشكوهت»‪.‬‬
‫اگر در آن هنگام كه دلت‪ ،‬آكنده از حزن و اندوه‬
‫است‪ ،‬لبخند بزني‪ ،‬با اين لبخند رنج‌ها و‬
‫ناراحتي‌هايت را كم مي‌كني و دري به سوي‬
‫موفقيت به روي خود مي‌گشايي‪ .‬در اينكه لبخند‬
‫بزني‪ ،‬متردد مباش‪ ،‬در درون تو قدرت سرشاري‬
‫است به نام لبخند؛ پس از پنهان كردن آن بپرهيز؛‬
‫چون اين‪ ،‬بدان معناست كه خودت را در شيشه‌ي‬
‫عذاب و درد پنهان مي‌كني‪ .‬لبخند زدن‪ ،‬براي تو‬
‫ضرري ندارد و سخن گفتن با ديگران از ته دل‪،‬‬
‫زيان‌آور نيست‪ .‬وقتي با لبخند حرف مي‌زنيم‪ ،‬چقدر‬
‫لب‌هايمان زيباست!‬
‫استيون جزال مي‌گويد‪« :‬لبخند‪ ،‬يك وظيفه‌ي‬
‫اجتماعي است»‪.‬او درست مي‌گويد؛ چون براي‬
‫ارتباط با ديگران‪ ،‬بايد روابط عمومي قوي و‬
‫توانمندي داشته باشي و درك كني كه زندگي‬
‫اجتماعي‪ ،‬از تو مهارت‌هاي انساني را مي‌خواهد كه‬
‫بايد آنها را خوب ياد داشت؛ و يكي از اين مهارت‌‌ها‪،‬‬
‫لبخند است كه امري اجتماعي و مشترك مي‌باشد‪.‬‬
‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪56‬‬

‫پس خواهرم! تو وقتي به ديگران لبخند مي‌زني‪،‬‬


‫به آنان زيبايي زندگي و روحيه خوش‌بيني را هديه‬
‫مي‌كني و آنان را به رسيدن به بهترين آرزوها‌يشان‬
‫مژده مي‌دهي؛ اما وقتي با ديگران با چهره‌اي درهم‬
‫كشيده و نامهربان روبرو مي‌شوي‪ ،‬با اين منظره‬
‫آنان را عذاب مي‌دهي و صفاي زندگيشان را تيره‬
‫مي‌نمايي؛ پس چطور به خودت مي‌پسندي كه سبب‬
‫بدبختي زندگي ديگران شوي؟!‬

‫تا بش ن ور‪:‬‬

‫‪.‬‬ ‫‌‬ ‫‌‬


‫خوشبخت ترین زن دنیا‬ ‫‪56‬‬

‫پايان‬
‫خواهرم! اينـك كـه ايـن كتاب را خوانده‌اي‪ ،‬بـا غـم‬
‫و اندوه خداحافظـي كـن‪ ،‬از افسـردگي جدا شـو و از‬
‫خيمه‌هاي نااميدي و احساس شكسـت‪ ،‬كوچ نما و به‬
‫محراب ايمان و كعبه‌ي انس با خدا و راضي بودن از‬
‫تقديــــــر الهــــــی روي بياور تــــــا زندگــــــي تازه و‬
‫ســــعادتمندانه‌اي را آغاز كنــــي و روزهاي جديدي را‬
‫تجربه نمايي؛ روزهايي جديد‪ ،‬اما زيبا‪ ،‬زندگي تازه‌اي‬
‫بدون اضطراب و دودلي و ترديــد؛ آري! روزهاي تازه‬
‫را بدين‌ـسان و بدون خسـتگي و رنـج تجربـه كـن؛ آن‬
‫وقــــــــــت منادي ايمان‪ ،‬از فراز كوه آرزو‪ ،‬در وادي‬
‫رضامندي‪ ،‬تو را صدا مي‌زند تا به تو مژده دهد كه تو‬
‫«خوشبخت‌ترين زن دنيا هستي»‪.‬‬
‫دوشنبه‬ ‫ساعت‪16 :‬‬ ‫پايان ترجمه‪:‬‬
‫‪28/3/1385‬‬
‫محمدگل گمشادزهي‪ ،‬ريگ‌ ملك‌ـ‌ ميرجاوه‬

You might also like