Professional Documents
Culture Documents
زاهدی گوید
زاهدی گوید
.اول :مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد
!او گفت :ای شیخ ؛ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود
...
.دوم :مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت ،به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی
!گفت :تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای..؟؟
سوم :کودکی دیدم که چراغی در دست داشت ،گفتم این روشنایی را از کجا آورده ای ؟
کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش Aساخت و گفت :تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت..؟
https://www.facebook.com/CanDoDesign.Interior