You are on page 1of 47

‫همه شما در حال تماشای‬

‫اپیزود شگفت انگیز تئوری تاثیر با‬

‫دیوید گوگینز هستید من این قسمت را بیشتر‬

‫از آنچه می توانم به شما بگویم دوست دارم‬

‫از خود دیوید گوگینز شگفت زده شده ام اما‬

‫می خواهم یک سلب مسئولیت کامل را اول‬

‫و وقتی‬ ‫از همه این مرد فحش می دهد‬

‫می‌گویم که می‌دانید این یک مشکل است‪ ،‬بنابراین‬

‫اگر بچه‌هایی در اطراف خود دارید اکنون‬

‫زمان آن است که آنها را بیرون بیاورید‪ ،‬همچنین‬

‫‪،‬جهان بینی او فوق‌العاده سخت است‬

‫توصیه نمی‌کنم هر کسی کاری را انجام‬

‫دهد که بسیار افراطی است‪ ،‬اما من فقط‬

‫‪،‬می‌خواستم قبل از موعد به همه یک هشدار کامل بدهم‬

‫اما من فکر می‌کنم این مرد‬

‫باورنکردنی است‪ ،‬اما بگذارید بگوییم به شما‬

‫هشدار داده شده است و اکنون به نظریه تأثیرگذاری‬

‫با دیوید گوگینز خوش آمدید به‬

‫نظریه تأثیرگذاری خوش آمدید‪ ،‬دوستان من اینجا‬

‫هستید‪ ،‬زیرا معتقدید که پتانسیل انسانی‬

‫تقریبا ً بی حد و حصر است‪ ،‬اما می دانید که‬

‫داشتن پتانسیل به معنای‬

‫انجام کاری با آن نیست‪ ،‬بنابراین‬

‫هدف ما از این نمایشگاه و شرکت این است‬

‫که شما را با افراد و ایده هایی آشنا‬

‫به طور کلی‬ ‫کنیم که به شما کمک می کنند‬

‫رویاهای خود را اجرا کنید‬

‫مهمان امروز به طور گسترده ‪،‬‬

‫ای به عنوان سرسخت ترین مرد روی‬

‫کره زمین و یکی از بزرگترین‬


‫ورزشکاران استقامتی در تمام دوران در نظر گرفته می شود‪ ،‬اما اگر‬

‫وسوسه شدید که او را به عنوان محصول‬

‫‪-‬ژنتیک شگفت انگیز والدین یا حتی عملکرد عالی رد کنید‬

‫افزایش مواد مخدر دوباره فکر کنید‬

‫او در یک خانواده بدسرپرست بزرگ شد و در‬

‫دوران دبیرستان خود به عنوان یکی از‬

‫تعداد کمی از بچه های سیاهپوست در‬

‫شهر کوچک ایندیانا در فاصله ‪ 20‬مایلی از جایی‬

‫تاسیس شده بود‪ ،‬او مجبور شد یک ‪ KKK‬که‬

‫قلدری بی امان را تحمل کند و او به سختی‬

‫موفق شد با معدل ‪ 1.6‬فارغ التحصیل شود‪ .‬او‬

‫دو بار در طول زندگی خود با چاقی دست و پنجه نرم کرد و‬

‫وزنی بیش از ‪ 300‬پوند داشت‬

‫و دارای صفت سلول داسی شکل آلرژی شدید و‬

‫بیماری قلبی مادرزادی بود که باعث‬

‫شد سوراخی در قلبش به اندازه یک‬

‫احساس نرمی و‬ ‫تراشه پوکر رشد کند‪.‬‬

‫ضعف بدون عزت نفس داشت‪ ،‬اما با وجود‬

‫همه اینها‪ ،‬یک روز تصمیم گرفت‬

‫که از گفتن وای بر من دست بردارد و شروع به‬

‫لگد زدن به االغ کند که او را در‬

‫خودش را به‬ ‫مسیر تغییر قرار داد‪.‬‬

‫سخت ترین مرد زنده تبدیل کرد آیا این کار را به خوبی انجام داد‬

‫او تنها عضو نیروهای مسلح ایاالت متحده است‬

‫که آموزش مهر و موم را در مدرسه تکاور ارتش ایاالت متحده‬

‫و‬

‫آموزش کنترل هوایی تاکتیکی نیروی هوایی را کامل‬

‫از جمله دو مورد در‬ ‫کرده است‪.‬‬


‫یک سال و یکی که‬

‫با شکستگی‌های استرسی متعدد شروع کرد و به پایان رساند‬

‫و فتق‌ای‬

‫که در جنگ در عراق خدمت کرد‬

‫محافظ نخست‌وزیر عراق بود‬

‫که زمانی رکورد جهانی گینس را‬

‫‪4030‬‬ ‫برای بیشترین کشش در ‪ 24‬ساعت به ثبت رساند‪.‬‬

‫او هشت‬

‫مسابقه ‪ 100‬مایلی متوالی را در هشت‬

‫آخر هفته پشت سر هم دویده است‪ ،‬او بیش از ‪ 7000‬مایل را در یک سال دویده است‬

‫و این‬

‫معادل دویدن ‪ 267‬ماراتن است به نظر من‬

‫کامال ً واضح است که این مرد یک‬

‫پس لطفا ً در استقبال از‬ ‫جانور خودساخته است‪.‬‬

‫‪،‬مردی که زمانی یک ماراتن فوق‌العاده را با ذات‌الریه دویده است‪ ،‬به من کمک کنید‬

‫دیوید گوگینز‪ ،‬بسیار‬

‫‪.‬خوشحالم‬

‫چیزی که به نظر من جذاب است این است که اگر شما‬

‫‪،‬فقط کارهایی را که انجام داده اید بخوانید‬

‫‪،‬خوب فرض کنید که باید واقعا ً استعداد داشته باشید‬

‫خرد شده اید‪ ،‬حالت فوق العاده ای دارید‪ ،‬اما وقتی‬

‫تصویر قبل را می بینید‪ ،‬واقعا ً‬

‫پس آن لحظه چگونه‬ ‫شگفت انگیز است‪.‬‬

‫بود که در آینه نگاه کنی روزی که‬

‫تصمیم گرفتی خوب صبر کن کافی‬

‫است برای من بسیار دیوانه کننده بود‬

‫مدتی طول کشید تا به آن نقطه‬


‫رسیدم که کافی بود اتفاقی که افتاد‬

‫یک شب از سر کار به خانه آمدم و برایش اسپری کردم‬

‫سوسک‌ها و داستان‬

‫کوتاه‪ ،‬کانال دیسکاوری را باز کردم و‬

‫دیدم که چند نفر در حال گذراندن دوره آموزش نیروی دریایی هستند‬

‫و‬

‫هفته جهنمی را پشت سر می‌گذاشتند و می‌گفتند‬

‫از آب بیرون‬

‫‪.‬می‌آیند‬

‫و من حدود ‪297‬‬

‫پوند منتظر بودم و باید تغییری در زندگی ام ایجاد‬

‫می کردم‪ ،‬می دانید که من در تمام زمان های پایین‬

‫بودم و جایی نمی رفتم و‬

‫دقیقا ً همان چیزی بودم که همه می گفتند من‬

‫من باید‬ ‫خواهم بود و چیزی نبود‪.‬‬

‫تغییری ایجاد می‌کردم که دیدن‬

‫رنج که واقعا ً‬

‫جالب است و واقعا ً آن را دریافت می‌کردم‪ ،‬اما‬

‫می‌خواهم بشنوم که توضیح می‌دهید چرا رنج‌ها در‬

‫شهر مال غرق شده بود‪ ،‬مقر کالن‬

‫در آن زمان حدود ‪20‬‬

‫‪.‬دقیقه از محل زندگی من فاصله داشت‬

‫‪،‬در دو کالس پشت سر من نشستند ‪ KKK‬افراد باالدست پسر‬

‫بنابراین شما‬

‫مدت‬

‫زیادی به من زنگ‬

‫تنها راهی که می توانستم‬ ‫زدید‪.‬‬


‫خودم را پیدا کنم این بود که خودم را در‬

‫بدترین چیز ممکن قرار دهم‪ ،‬چطور به‬

‫این بینش دست یافتی‪ ،‬اگرچه‬

‫مثل اکثر مردم اینقدر غیرقابل درک است که‬

‫دقیقا ً همان چیزی است که آنها سعی می‬

‫کنند از آن درست بخورند‪ ،‬بنابراین در آن لحظه چه چیزی در تو‬

‫شما اضافه وزن دارید‬ ‫وجود داشت‪.‬‬

‫‪،‬اساسا ً در تمام زندگی‌تان تا آن لحظه مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اید ‪،‬‬

‫چه چیزی باعث می‌شود که‬

‫خوب پیش بروید‬

‫‪،‬این چیزی است که من باید به خوبی انجام دهم ‪،‬‬

‫‪،‬هیچ‌کس به من کمک نمی‌کرد‪ ،‬بنابراین مادرم‬

‫اس های نامنظم‬ ‫پدرم‪ ،‬مادرم را به نوعی مجبور کرد‬ ‫‪o‬‬

‫او سه شغل کار می کرد و تمام وقت به کالج رفت‬

‫بنابراین او هرگز یک بار نیست که ‪،‬‬

‫این شخص از من عکسی کشید‬

‫و می دانی که ما تو را‬

‫در دفتر اسپانیایی ام می کشیم و‬

‫مدیر مدرسه‬ ‫من آن را نزد مدیر مدرسه ام بردم‪.‬‬

‫گفت که آنها نیجر نیجر را ریختند‬

‫‪.‬این بهترین توصیه ای بود که او می تواند به من بدهد‬

‫خالصه اینکه من متوجه شدم هیچ‬

‫کس اینجا نیست که به من کمک کند و احساسی‬

‫که هر روز صبح داشتم شروع کردم به نجات‬

‫بهشت خود در شانزده سالگی و‬

‫هر روز صبح که‬ ‫احساسی که من داشتم‪.‬‬

‫در آینه نگاه می‌کردم وحشتناک بود و دیگر نمی‌خواهم‬

‫چنین احساسی داشته باشم و احساس‬

‫می‌کردم یک بچه به جایی نمی‌رود‪ ،‬بچه‌ای که‬

‫ترسیده بود و بیشتر بچه‌ها آن را می‌پذیرند‬


‫و دنبال کمک می‌گردند‪ ،‬اما بهترین چیز‬

‫برای من اتفاق افتاد هیچ کس به من کمک نکرد‬ ‫این است که‬

‫هیچکس برای من متاسف نشد هیچکس به‬

‫من نگاه نکرد و اینطوری گفت‬

‫که تو را می گیرند و‬

‫به تو می گویند خداحافظ دیگر این شخص را انتخاب نکن‬

‫پس هیچ اهمیتی ندارد‬ ‫در ‪KKK‬‬

‫رژه‌های چهارم ژوئیه ما راهپیمایی کرد‪ ،‬آنها مجبور بودند بمانند‬

‫صد یاردی عقب اما در آن راهپیمایی کردند‬

‫وای‬

‫این شهر اینگونه بود و مادرم‬

‫به من اهمیت می داد اما پدرم روح ما را گرفت‬

‫و او تمام‬

‫‪.‬تالشم را کرد تا بفهمم من یک بچه پانک نمی شوم‬

‫زندگی من به نحوی که می‌توانستم برگردم این‬

‫بود که رنج‬

‫بکشم‪ ،‬مجبور شدم در مغزم پینه بسازم‬

‫همان طور که روی دستانم پینه ایجاد کردم‪ ،‬بنابراین‬

‫‪.‬مدت‌ها پیش رکوردهای دختران گینزبورگ را برای نبض آوردم اما دوبار احساس کردم‬

‫من ‪ 67000‬کشش انجام دادم و‬

‫‪،‬سعی کردم این رکورد را بشکنم‬

‫بنابراین برای انجام ‪ 4030‬کشش باید برای تمرین ‪ 67000‬تمرین انجام می دادم‬

‫و بنابراین چیزی که متوجه شدم این است که‬

‫‪.‬من تبدیل به مردی شوم که می خواستم‬

‫ضعیف ترین آدمی که خدا‬

‫آفریده است اما من هرگز خدا را به خاطر‬

‫هر کاری که با من کرد سرزنش نکردم بنابراین می‬


‫خواستم آن را به سخت ترین مردی که تا به حال‬

‫در من آفریده است تغییر دهم که نمی دانم اما‬

‫وقتی من بودم باید یک هدف و هدف من داشته باشید‬

‫‪.‬‬ ‫نشستن در آنجا به مدرسه‬

‫رفتن مورد آزار و اذیت قرار گرفتن بدون‬

‫عزت نفس‬

‫هدف من تنها کسی بود که‬

‫این شخص را به دور خودم برگردانم‪ ،‬می‌دانی‬

‫آنچه می‌توانم برگردانم این است که خودم‬

‫را در بدترین چیزهای ممکن قرار دهم که یک‬

‫انسان می‌تواند آن را تحمل کند و من‬

‫تنها راهی خواهم بود که می‌توانم این‬

‫‪.‬مغز را بسازم تا هر چیزی را که پیش می‌آید بسازم‬

‫جلوی آن‬

‫بی‌رحمانه در ذهن من از طریق درد و‬

‫‪،‬رنج که بسیار قدرتمند است‬

‫بینش شگفت‌انگیزی است‪ ،‬بنابراین واضح است که‬

‫به برخی از چیزهایی که‬

‫در مورد آنها صحبت می‌کنید گوش می‌دهید و یک چیزی که‬

‫اغلب می‌گویید این است که می‌دانید سخت است‬

‫وقتی در آنجا زندگی می کنید سخت می گیرید‬ ‫‪،‬سخت بمانید یا‬

‫می دانید که حتی در‬

‫یک نقطه در یک عمارت بزرگ در بورلی‬

‫هیلز گفتید درست است‪ ،‬بنابراین من آنجا نشسته بودم و‬

‫فکر می کردم کامال ً حق با شماست‪ ،‬اما‬

‫چیزی که به نظر من بسیار جالب است این است که چگونه ما به عنوان‬

‫دردی که ما از رنج فرار می کنیم‬ ‫یک گونه از آن فرار می کنیم‪.‬‬

‫و یکی از دالیلی که قبال ً در‬

‫مورد آن صحبت کرده ام‪ ،‬اما یکی از‬

‫دالیلی که همسرم و من بچه نداریم این است‬


‫که اعتقاد راسخ دارم که شما به چیزی نیاز دارید‬

‫‪،‬که وحشیانه است دشوار است‬

‫شما‬ ‫مرکز می سازد‬ ‫سختی است که شما را از پا در می آورد‪.‬‬

‫احساس بدی دارید زیرا در روند‬

‫بازسازی و پس گرفتن از‬

‫آن باال رفتن‪ ،‬می توانید‬

‫چیزی شوید اما تا زمانی که مورد‬

‫آزمایش قرار‬

‫نگیرید‪ ،‬هیچ امیدی ندارید‪ ،‬پس چگونه می‬

‫شما آنها را دوست دارید و‬ ‫توانید کسی را بگیرید که‬

‫آنها را مجبور به انجام این کار می کنید و من فکر می کنم‬

‫کاری که انجام داده اید ممکن است‬

‫بیان نهایی آن چیزی باشد که چگونه‬

‫خود را در جایی‬

‫که باید هر یک از این کارها را انجام دهید‪ ،‬انجام می دهید‪ ،‬بنابراین در نهایت‬

‫به آن‬ ‫چه کاری انجام می دهید‬

‫بچه شانزده ساله ای که در آینه خیره شده‬

‫است توصیه می کنم آنچه را که می بیند دوست ندارد اما‬

‫همچنان از سختی فرار می کند‬

‫بزرگترین توصیه من به او این است که اول از‬

‫همه چیزهایی را که به او می گویم دوست‬

‫من دقیقا‬ ‫ندارد زیرا من‬

‫برعکس آنچه دنیای امروز جهان می‬

‫گوید می گویم‪ ،‬بنابراین ما‬

‫امروزه به عنوان انسان یکسری کتاب می خوانیم و‬

‫می خواهیم بفهمیم که چگونه شخص دیگری‬

‫به معنای واقعی کلمه‬ ‫باشیم‪.‬‬

‫خود را به سمت بیرون برگردانید کتابی را بخوانید‬

‫که می گوید انگار داریم می نویسیم‬


‫‪،‬هر روز از زندگی‌مان یک کتاب می‌کنیم‬

‫اما ما هرگز آن کتاب را نمی‌خوانیم‪ ،‬بنابراین آنچه‬

‫من این مرد یا زن جوان را‬

‫به انجام آن دعوت می‌کنم این است که باید به درون خود نگاه‬

‫کنید تا ببینید واقعا ً چه می‌خواهید به‬

‫چه چیزی عالقه دارید‪ ،‬ما از‬

‫این عبارات کوچک‬ ‫این کلمات استفاده می‌کنیم و‬

‫فقط آقا قوی‬

‫و همچنین مزخرفات‪ ،‬همه آنها فقط‬

‫‪،‬کلمات لعنتی هستند‪ ،‬من از شنیدن حرف مردم خیلی خسته می شوم‬

‫مثل اینکه در حال حاضر‬

‫‪،‬ممکن است یکی فکر کند گاگا فقط صحبت می کند‬

‫شما من را نمی شناسید‪ ،‬بنابراین وقتی صحبت می کنم‬

‫از شور و اشتیاق من از روی‬ ‫صحبت می کنم‬

‫تجربه صحبت می کنم از رنج صحبت می کنم می‬

‫خواهم به این مرد و زن جوان بگویم‬

‫که تنها راهی که باور دارم این است‬

‫تجربه من در زندگی تنها راهی که شما‬

‫می خواهید به آن سوی‬

‫باید رنج بکشی‬ ‫این سفر برسید این است‬

‫تا رشد کنی تا رشد کنی‪ ،‬باید رنج بکشی و برخی از‬

‫‪،‬مردم آن را می‌گیرند و برخی نمی‌رسند‬

‫اما باید ببینند سفرشان‬

‫چیست تا سفرشان را شروع کنند‪ ،‬چند نفر‬

‫صد ساله زندگی می‌کنند و‬

‫زندگی می کند و گرم دارند‬ ‫عالی هستند‪.‬‬

‫بچه‌ها را بخورید بچه‌ها به دانشگاه می‌روند و‬

‫همه چیز‪ ،‬اما جایی در‬

‫زندگی‌شان نقطه‌ای بود که‬

‫تصمیم گرفتند می‌توانند‬


‫‪،‬در این مسیر به چپ یا راست بروند سمت چپ‬

‫‪.‬مسیر آسان راست مسیر سختی بود‬

‫مردم مسیر آسانی را انتخاب می‌کنند و آن‌ها‬

‫زندگی خوبی داشتند‪ ،‬اما زندگی بهتر‬

‫به سمت درستی می‌رفت و شما ممکن‬

‫است ‪ 20‬سال درد و رنج داشته‬

‫باشید تا از آن عبور کنید‪ ،‬اما بسیاری از ما مرده‌ایم که هرگز‬

‫سفر خود را شروع نکردیم و من‬

‫به این جوان می گویم که باید‬

‫سفر خود را شروع کنید ممکن است بد باشد‪ ،‬اما از آن‬

‫طرفی که‬

‫شما در حال حرکت هستید بیرون می آید‪ ،‬بنابراین واقعا ً می‬

‫خواهم به آنچه در مورد شما می گویید برگردم که‬

‫هر روز آن را می نویسیم‬ ‫‪،‬ما کتاب خودمان را می نویسیم‪.‬‬

‫اما در واقع وقت نمی گذاریم‬

‫آن را بخوانیم‪ ،‬پس چی می‬

‫گفتی که این چیزی است که من می خوانم‪ ،‬به من بگو اگر‬

‫این جایی بود که می‬

‫رفتی که اساسا ً شما هستید‪ ،‬این چیزهایی را می نویسید‬

‫به نوعی تبدیل شدن‬ ‫که‬

‫به هویت شما در مورد ضعیف بودن در مورد‬

‫رنج کشیدن از نرم بودن‬ ‫اجتناب‬

‫ضروری است‪ ،‬منظورم مانند همه چیزهایی است‬

‫‪،‬که به طور پیش فرض آنجا در آن اردوگاه وجود دارد‬

‫و همانطور که شما می گفتید که من‬

‫تصور می کنم شما به نوعی آن قلم را برمی دارید‬

‫و شروع به نوشتن داستان خود می کنید‬

‫‪.‬و چیزهایی می نویسید که با نگاه به گذشته می دانستید‬

‫در مورد اینکه به این افتخار می کنید‬


‫که سربازی را پشت سر گذاشته اید و‬

‫سخت ترین تمرینات‬

‫فوق العاده استقامتی را که انجام داده اید انجام می دهید‬

‫‪.‬که پاهای نشکن است‬

‫با عرض پوزش‪ ،‬بنابراین منظورم از آن این است‬

‫‪،‬که هر روز ما می‌بینیم که چه کسی هستیم‬

‫وقتی من بزرگ شدم‪ ،‬من‬

‫برای اینکه مردم مرا بپذیرند‪ ،‬زیرا من‬

‫خودم را تنظیم نکرده‌ام‪ ،‬بنابراین داستان بسازم‬

‫وارد دنیای‬ ‫تا شما مرا بپذیرید‪.‬‬

‫تو می‌شوم هر کاری که انجام می‌دادم برای این بود‬

‫که شخص دیگری از من خوشش بیاید تا زمانی که‬

‫شروع به خواندن کتاب خودم در مورد اینکه چقدر‬

‫من به عنوان یک انسان رقت‌انگیز بودم می‌توانستم‬

‫‪.‬نقش پدرم را بازی کنم‪ .‬می‌توانم بچه‌ها را در مدرسه سرزنش کنم‬

‫‪ATD‬‬

‫در اطراف مامان عالی بود اما‬ ‫مادر من نیست‬

‫او کار خودش را انجام می داد من می توانستم خیلی ها را سرزنش‬

‫کنم و این کتابی بود که من می‬

‫خواندم و آن را برای‬

‫بقیه به تعویق انداختم تا زمانی که بگویم می دانید باید چه چیزی‬

‫‪.‬را برطرف کنم‬

‫تپه با لعنتی اشتباه است با دیوید‬

‫‪،‬گوگین کسی را سرزنش نکن کتاب‌های من را بخوان‬

‫خوب من از سایه‌ام می‌ترسم چگونه می‌توانم‬

‫بر آن غلبه کنم که رفتن به سربازی و‬

‫لگد زدن به االغ‬

‫‪،‬شما کارهایی را انجام دهید که از انجام دادن آنها متنفر هستید‬


‫‪.‬هر روز لعنتی زندگی‌تان ناراحت کننده باشد‬

‫راجر که من باهوش ترین بچه‬

‫دنیا نیستم‪ ،‬باشه میگه یکی‬

‫میگه اوه نه تو باهوشی نه نه‬

‫به خودت اینو نگو به خودم گفتم نه‬

‫من یه مادر خنگ هستم‬

‫باشه راجر که چطور باهوش تر میشی‬

‫خودتان را آموزش دهید تا چیزهایی را که‬

‫ما از آن فرار می کنیم از حقیقت فرار کنیم و از حقیقت فرار‬

‫کنیم تا تنها راهی که من‬

‫موفق شدم رفتن به سمت‬

‫حقیقت بود که همانقدر دردناک و بی رحمانه بود که من‬

‫در‬ ‫را تغییر داد و به من اجازه داد تبدیل شوم‪.‬‬

‫حق خودم این که امروز هستم‬

‫من فکر می کنم‬ ‫یکی از قدرتمندترین چیزهاست‬

‫هر کسی می تواند انجام دهد و این به همین دلیل است که من‬

‫با عزت نفس مبارزه می کردم و هدف من این‬

‫بود که روی باهوش بودن تمرکز کردم و‬

‫آنقدرها هم باهوش نبودم روی‬

‫درست بودن تمرکز کردم و خیلی اشتباه کردم و به همین دلیل این کار را‬

‫چیز عجیبی در زندگی من‬ ‫ایجاد کرد‪.‬‬

‫که در آن من دائما ً سعی می‬

‫کردم خودم را در کنار افرادی قرار دهم که کمتر و‬

‫کمتر باهوش هستند تا بتوانم احساس‬

‫خوبی نسبت به خودم داشته باشم و خبر بد این است‬

‫که در واقع یک استراتژی واقعا ً خوب برای‬

‫آن حضور در اطراف افرادی است که‬

‫من واقعا ً به من‬ ‫هوش کمتری دارند‪.‬‬

‫‪،‬احساس خوبی می دادم مثل اینکه احساس خوبی نسبت به خودم داشتم‬
‫اما در آن زمان به معنای واقعی کلمه خود‬

‫را به عنوان پادشاه مشاغل اصالحی یاد می کردم‬

‫زیرا این تنها مشاغلی هستند‬

‫که می توانم واقعا ً در آنها بدرخشم‬

‫در واقع‬ ‫و تا زمانی که متوجه شدم که‬

‫می‌توانم چیزی را که عزت نفسم را در اطراف ایجاد می‌کنم تغییر دهم‬

‫و می‌توانم‬

‫به جای اینکه‬

‫درست باشم یا باهوش باشم‪ ،‬شروع به ساختن عزت‌نفس خود کنم که یادگیرنده‬

‫باشم و حاضر باشم وقتی اشتباه می‌کنم اعتراف کنم‬

‫و چیزهایی که شروع به‬

‫عزت نفس من‬ ‫ساختن کردم‪.‬‬

‫مایل بودند و می‌توانستند به نارسایی‌های من خیره شوند‬

‫‪.‬درست همان چیزی که شما گفتید‬

‫من از آن متنفرم‪ ،‬اما‬

‫رفیق‪ ،‬من به این ایده که‬

‫به خودت نگاه کنی بسیار معتقدم و اگر‬

‫رقت انگیز‬

‫هستی که آن را درست می دانی و می گویی چون حرف من‬

‫این است که می توانی آن را درست تغییر بدهی‬

‫که به هیچ وجه ثابت کرده‬

‫اعتراف‬ ‫ای همین است‪ ،‬اما اگر این کار را نکنی‪.‬‬

‫کنید که هرگز در مسیر‬

‫‪،‬تغییر آن قرار نخواهید داشت‬

‫زیرا این یکی از آن‬

‫داستان های دیوانه کننده است که من نمی توانم تصور کنم که چگونه‬
‫این اولین ماراتن فوق العاده خود را‬

‫واقعا ً‬ ‫که در آن وارد شدید انجام دادید‪.‬‬

‫سریع و یکی از دالیلی که چرا هیجان زدید‬

‫باورنکردنی است‪ ،‬بنابراین این اولین‬

‫ماراتن اولترا اصال ً هوشمندانه نبود‬

‫و اساسا ً اتفاق افتاد این بود که من در‬

‫‪ Morgan‬مدرسه سقوط آزاد نظامی با‬

‫مارکوس لوترل بودم‪ ،‬اگر شما بچه ‪Latrell‬‬

‫تنها بازمانده بود مردی‬ ‫ها نمی دانید‬

‫که در یک عملیات بد بود بد شد او‬

‫تنها نیروی دریایی بود بنابراین‬

‫‪.‬باید کتاب را بخوانید‬

‫مارکوس پس اتفاقی که افتاد من بودم‬

‫و مورگان دقیقا در همان زمان در مدرسه سقوط آزاد بودند که‬

‫مارکوس در بدترین‬

‫حادثه تاریخ بود‪ ،‬بنابراین من می دانستم که‬

‫مارکوس ممکن است مرده باشد او نمرده است‬

‫همه مرده بودند‪ ،‬بنابراین من در‬

‫به مورگان گفت‬ ‫‪:‬واقع مورگان را آوردم‪.‬‬

‫هی مرد برادرت اتفاق بدی‬

‫‪،‬نبود‪ ،‬نمی‌دانم زنده است یا نه‬

‫‪.‬می‌دانم چه خبر است‬

‫بچه‌هایی داشتم که می‌خواهم‬

‫برای بنیاد جنگجوی عملیات‌های ویژه پول جمع‌آوری‬

‫کنم‪ ،‬این بنیادی است که‬


‫‪،‬شهریه به این بچه‌ها تعلق می‌گیرد تا به کالج بروند ‪۱۰۰٪‬‬

‫‪،‬شما شهریه کامل را می‌دانید‬

‫‪،‬بنابراین من این بنیاد عالی را پیدا کردم‬

‫می‌خواهم برای آن پول جمع‌آوری‬

‫بگو نه آنچه من‬ ‫‪ h‬کنم‪.‬‬ ‫در گوگل‬

‫چیزی که شیطان است چیزی‬

‫بسیار سخت است من چیزی در مورد ماراتن فوق العاده نمی‬

‫دانستم من حتی یک ماراتن هم نداشتم‬

‫چیزی در مورد این دنیا نمی دانستم‬

‫بنابراین گوگل ما‬

‫شما ‪ 10‬مسابقه برتر جهان را می شناسید‬

‫و آنچه را که پیش می آید در مورد آب‬

‫بنابراین او در مسابقه ‪ 35‬مایلی از طریق ‪135‬‬ ‫است‪.‬‬

‫دره مرگ در تابستان در نظر گرفتم که‬

‫این یک مسابقه استیج است‪ ،‬فکر کردم این مسابقه ای است‬

‫که در آن می دوید مانند ‪ 20‬مایل که کمپ را راه اندازی‬

‫‪،‬کنید‬

‫بیرون کباب کنید و سپس روز بعد کمی دیگر بدوید‬

‫به همین دلیل زنگ زدم ‪،‬‬

‫مدیر مسابقه در مسابقه حاضر شد و گفت هی‬

‫کریس نام کریس کاستون است من می خواهم‬

‫مسابقه شما را انجام دهم پس با هم گفتگوی طوالنی‬

‫در این مرحله من‬ ‫داشتیم‪.‬‬

‫حدودا ً بین ‪ 240‬تا ‪ 270‬نفر هستم‪ .‬اوه من در‬

‫‪.‬آنجا هستم‬

‫و خالصه از همه اینها این بود‬


‫که من در بیش از یک سالی که بودم کفش دویدن به پا‬

‫کردم‬

‫وزنه های سنگین وزنه بلند کردم این کاری بود که انجام دادم‬

‫از عراق به خانه برگشتم و مستقیما ً به‬

‫‪،‬مدرسه سقوط آزاد رفتیم و بعد این اتفاق افتاد‬

‫بنابراین روز چهارشنبه با کریس کوزما تماس گرفتم‬

‫او گفت مرد نگاه کن تنها راهی‬

‫دویدن‬ ‫که می توانی برای مسابقه من واجد شرایط شوی‬

‫مایل در یک زمان در ‪ 24‬ساعت یا ‪100‬‬

‫کمتر است‪ ،‬اتفاقا ً در آن شنبه مسابقه ای‬

‫برگزار شد‪ ،‬بنابراین چهار روز بعد او گفت‬

‫اگر با دویدن صد‬

‫مایل یا کمتر در ‪ 24‬ساعت واجد شرایط‬

‫می خواهم‬ ‫شوید‪ ،‬من شما را مسابقه من می دانم‪.‬‬

‫به تعقیب و گریز من برای این مسابقه ثبت نام کردم‪ ،‬آن‬

‫را یک روز سن دیگو می نامند‪ ،‬جایی که شما در‬

‫اطراف یک مسیر یک مایلی به مدت ‪ 24‬ساعت می دوید تا به‬

‫‪،‬مایل های شهر برسید‪ ،‬می توانید به هدف من ‪ 100‬مایل برسید‬

‫‪.‬بنابراین من ‪ 2‬مایل ‪ 70‬گرفتم و پاک کردم‬

‫مایل در ‪ 13 12‬ساعت خیلی ‪70‬‬

‫سریع اما کارم تمام شد پاهایم‬

‫شکسته‬

‫بودم کشیدم شکستگی ساق پا‬

‫عضالت پاره شده بود حالم بد‬

‫بود کراکرهای غنی می خوردم و‬

‫این را بنوشم این همه چیزی بود که آب نداشتم نمی‬

‫جهنمی که من در آنجا انجام می دادم‬ ‫دانستم چیست‬

‫خیلی‬ ‫سر روی چند جوراب لوله ای‬

‫مضحک بود‪ ،‬این یک نمایش دلقک بود‪ ،‬بنابراین‬


‫من در مایل ‪ 70‬نشستم و در این زمان‬

‫متاهل بودم و به همسرم نگاه می کردم و‬

‫انگار حالم بد شده بود‪ ،‬بنابراین‬

‫یک‬ ‫به معنای واقعی کلمه شروع به سفید شدن کردم و چه زمانی‬

‫مرد سیاهپوست کامال ً لعنتی سفید می‬

‫شود‪ ،‬بنابراین من اینجا هستم‪ ،‬من‬

‫تماما ً روی این صندلی‬

‫‪.‬لعنتی هستم‬

‫در فاصله ‪20‬‬

‫‪،‬فوتی من از یک گلدان حمایت می کنم‪ .‬من نمی توانم از صندلی لعنتی بیرون بیایم‬

‫بنابراین دارم از پایم خون می‬

‫ریزم که کوله لعنتی ام را مدفوع می کند‬

‫و ‪ 30‬مایل تا رفتن دارم و نمی توانم بایستم‪ ،‬زیرا نمی توانم‬

‫فشار‬ ‫بایستم‬

‫خونم بهم ریخته سه هفته است که‬

‫مدرسه رنجر بر موانع زیادی‬

‫در زندگی من غلبه کرده است در این ‪ 30‬مایل آخر این‬

‫مسابقه زمانی است که فهمیدم یک انسان دیگر‬

‫آنقدرها هم انسان نیست ما توانایی‬

‫چنین فضایی اگر‬ ‫رفتن به آن را داریم‪.‬‬

‫حاضری رنج بکشی و منظورم این است که رنج بکشی‪ ،‬مغز‬

‫و بدنت وقتی به هم متصل شوند‬

‫می توانند هر کاری انجام دهند و این ‪ 30‬مایل‬

‫او لحظه‌ای که زندگی را متحول کرد‪ ،‬من از آن خارج‬ ‫بود‬

‫شدم‪ ،‬من بدترین درد در تمام زندگی‌ام‬

‫نمی‌خواهم بگویم انگیزه‌های با‬ ‫نبودم‪.‬‬


‫انگیزه‪ ،‬انگیزه‌های مزخرف‬

‫وقتی رانده می‌شوی می‌آید و می‌رود هر چیزی که‬

‫جلوی تو باشد نابود می‌شود‪ ،‬بنابراین من روی‬

‫این صندلی نشستم و آنقدر برای‬

‫موفقیت در این مسابقه انگیزه داشتم و در این زمان‬

‫در مورد‬ ‫هر لحظه فکر می‌کردی‬

‫بچه هایی که مردند و من به شما دروغ نمی‬

‫گویم من این یک چیز شخصی نبودم‬

‫این شد که من در مقابل این مسابقه قرار‬

‫گرفتم من در برابر بچه هایی که من را‬

‫سیاه پوست خطاب کردند من را علیه خودم صدا‬

‫‪.‬زدند‬

‫شخصی و من این چیز را‬

‫‪،‬به قطعات کوچک تقسیم کردم‪ ،‬گفتم خوب‬

‫باید تغذیه داشته باشم‪ ،‬باید‬

‫بتوانم قبل از اینکه بتوانم از این مسیر پیاده شوم و‬

‫از این صندلی خارج شوم و بتوانم ‪30‬‬

‫با‬ ‫مایل بروم‪ ،‬بایستم‪.‬‬

‫قدم های کوچک توانستم بایستم و‬

‫سپس از ایستادن‬

‫من به معنای واقعی کلمه‬

‫در آن زمان با همسرم راه می رفتم و او می رود شما‬

‫نمی خواهید تا زمانی که او می رود‪ ،‬یعنی‬

‫شما حدود ‪ 30‬مایل راه می روید که‬

‫من فردا ‪ 81‬گرفتم و‬

‫‪.‬دومی او گفت که من نمی خواهم‬

‫زمانی که ‪ 19‬مایل گذشته را‬

‫بدون وقفه دویدم و می‌توانم همین االن به شما نشان‬

‫دهم که با این واقعیت ریاضی تمام شد‪ ،‬می‌خواهم همین‬


‫االن به شما نشان دهم که این مربوط به‬

‫سال‌ها پیش بود و من مجبور شدم به‬

‫بنابراین این‬ ‫تنهایی نوار فشرده‌سازی بگذارم و مجبور شدم‬

‫سالها پیش بود که من به معنای واقعی کلمه به اندازه‬

‫نیم دالر داشتم که باید‬

‫نوار فشاری بگیرم و مچ‬

‫پاهایم را چسباندم و پاهایم را بلند کردم و به این ترتیب‬

‫از آن مسابقه عبور کردم‪ ،‬اما آیا مثل‬

‫خوب‪ ،‬نمی بینم‬ ‫هماتوم بود‪.‬‬

‫چه اتفاقی افتاده است‪ ،‬مثل اینکه ساق پام به‬

‫‪،‬دلیل شکستگی های استرسی خیلی درد می کند‬

‫این تنها راهی است که می توانم ادامه دهم‬

‫این بود‬

‫که آن را چسباندم‪ ،‬بنابراین حرکت خم کننده ای که ساق پا شما را فعال می کند انجام نمی‬

‫باال و‬ ‫دادم‪ ،‬بنابراین مچ پا و ساق پام را چسباندم‬

‫من که به دلیل گلو من‬

‫هفته جهنم آنها خوب بودند اجازه دهید من بروم‬

‫از طریق شما می دانید دیگر درست تمرین کنید‪ ،‬بنابراین‬

‫من به معنای واقعی کلمه تمام جوانه ها را پشت سر گذاشتم‬

‫آخرین تمرین مهر و موم خود را با شکستگی های استرسی‬

‫و آتل های ساق پا و چگونه انجام‬

‫دادم هر روز صبح مچ پاهایم را تا ساق پا باال می بردم‪ ،‬بنابراین برای‬

‫درد طاقت‌فرسا بود اما‬ ‫ساعت اول‬

‫اتفاقی که افتاد این بود که حاال پاهایم بی‌حس می‌شدند‬

‫و هر روز به مدت شش‬

‫ماه اینطوری از‬

‫جهنم سوم عبور کردم زیرا از دو جهنم اول آنقدر شکسته بودم‬

‫که فرمانده گفت‬

‫آخرین باری‬ ‫هی مدیر عامل امسال گفت‬


‫که شما را از نزدیک دیدم‪ ،‬بنابراین به این فکر افتادم که این‬

‫کار را با درستی انجام دهم و‬

‫مردم ممکن است به این حرف گوش دهند و بگویند این‬

‫مرد سادیست است‪ ،‬او دیوانه است‪ ،‬او می داند اگر‬

‫می دانید چگونه به ذهنم رسید‪ ،‬متوجه شدید که‬

‫بچه ای که‬ ‫من فقط می ترسم‬

‫اشتیاق رانندگی را خیلی بهتر از‬

‫آن چیزی که فکر می کرد پیدا کرد‪ ،‬این همه چیزی است که‬

‫خدایا من این سوال را خواهم پرسید نمی‬

‫دانم آیا شما پاسخ خوبی برای این موضوع‬

‫پاسخ خوبی‬ ‫دارید یا نه‪ ،‬نمی دانم‬

‫برای این است‪ ،‬اما حتی من می خواهم‬ ‫می‌دانید چگونه ‪o‬‬

‫‪،‬می‌توانید این انگیزه را پیدا کنید و آن را پرورش دهید‬

‫انگار بچه‌ای در حال تماشای این‬

‫مرد است و آن‌ها احساس می‌کنند که احساس می‌کنند‬

‫‪،‬تنها گم شده‌اند و به طرز احمقانه‌ای شکسته شده‌اند‬

‫مثل اینکه هرگز به‬

‫چیزی نمی‌رسند و چیزی که شما در مورد آن صحبت می‌کنید این‬

‫نزدیک ترین چیزی‬ ‫است که‬

‫که این بچه تا به حال شنیده به یک ابرقدرت لعنتی‬

‫و همین االن روی لبه‬

‫صندلی اش نشسته است‬

‫چطور دوست دارد‬

‫خودش را مجبور کند اولین قدم را بردارد‪ .‬من خیلی‬

‫خوش شانس هستم که در زمانی بزرگ شدم که‬

‫هیچ تلفنی وجود نداشت و هیچ‬

‫رسانه اجتماعی وجود نداشت و من پیشنهاد می‌کنم بله من‬

‫به صورت بسیار محدود در شبکه‌های اجتماعی‬

‫هستم زیرا داستانی برای گفتن دارم و‬


‫پلتفرم عالی است از آن به عنوان یک پلتفرم‬

‫بزرگترین‬ ‫استفاده کنید‪ ،‬از آن به عنوان زندگی خود استفاده نکنید‬

‫توصیه من برای دادن به همه در دنیا این است‬

‫که من می گویم ما در یک دنیای بیرونی زندگی می کنیم‬

‫همه چیز این است که‬

‫اگر می توانید تا آخر‬

‫عمر در درون خود زندگی کنید از‬

‫شما‬ ‫گوش دادن به افرادی که تماس می گیرند باید آن را ببینید‪.‬‬

‫همجنسگرای چاق ترنسکشوال سیاه پوست همه چی‬

‫این معنی ندارد‬

‫‪،‬که این همه افراد ناامن‬

‫‪،‬ناامنی های خود را روی شما قرار می دهند‬

‫شما باید آن را از بین ببرید‪ ،‬باید هر کس دیگری باشید‪ ،‬خدای جهنمی‬

‫یا هر جهنمی که به آن‬

‫اعتقاد دارید‪ ،‬اگر به هیچ چیز جز خودتان اعتقاد ندارید‪ ،‬برای من‬

‫این است که‬ ‫مهم نیست که چه چیزی‬

‫همه چیز را می گیری و دور می اندازی‪ ،‬باید به‬

‫یک چیز ایمان داشته باشی و آن‬

‫خودت هستی و من نمی گویم‬

‫‪،‬به خدا یا چیزی که به آن اعتقاد داری ایمان نداشته باش‬

‫اما همین االن تا عظمت را‬

‫خودت نمی‌خواهی آن را‬ ‫در آن پیدا کنی‪.‬‬

‫با نگاه کردن به کتاب یا حتی با شنیدن‬

‫من پیدا کنی‪ ،‬ممکن است جرقه‌ای را به تو بزنم‪ ،‬اما‬

‫باید به درون خودت بروی تا آن را پیدا‬

‫کنی و این بدان معناست که باید ساکت باشی‪ ،‬لعنتی ادامه بده‬

‫اتاق حرف زدن را متوقف‬

‫کن روحت را جستجو کن ذهنت‬

‫توانایی هایت را جستجو کن و پیداش می کنی اما‬

‫اگر دنبالش نباشی پیداش‬


‫نمی کنی پس باید سفرت را شروع کنی‬

‫و سفر با پیدا کردن دلیل شروع می شود‬

‫جهنم من اینجا روی این سیاره‬

‫زمین هستم چرا اینجا هستم و اگر شما نمی‬

‫که بقیه عمرت را با جستجو خواهی کرد‬ ‫دانید‬

‫همیشه با این‬

‫سوال که چرا تا ‪ 19‬مایل‬

‫آخر پاها شکسته اند مچ پاها چسبانده شده اند‬

‫آتل های ساق پا شکستگی استرس‬

‫چه کلماتی در ذهن شما می گذرد‬

‫آیا شما در شیشه کوکی‬

‫من در ظرف کوکی عمیق هستم در‬ ‫هستم؟‬

‫ظرف کوکی چیزی است که من‬

‫از تمام شکست های زندگی ام ساخته ام‬

‫همه چیزهایی که بودم شکست خوردم و‬

‫برگشتم شکست خوردم برگشتم و‬

‫چیزهایی که‬ ‫در نهایت موفق شدم همه‬

‫به من لگد زد من همه آنها را در‬

‫ظرف شیرینی گذاشتم زیرا در مواقع جهنم حتی‬

‫سخت ترین مردان در زمان رنج کاری‬

‫که انجام می دهیم این بود که فراموش می کنیم واقعا ً چقدر سخت‬

‫هستیم زیرا این همان رنج است‬

‫که رنج یک آزمایش است این همه‬

‫امتحان واقعی زندگی است و‬ ‫رنج است‬

‫‪،‬به طوری که شیشه کوکی در مغز من حرکت می کند‬

‫بنابراین هر زمان که در موقعیتی قرار می‬

‫گیرم که شلوار مدفوع دارم‪ ،‬ذهنیت جاده من بود‬

‫‪،‬خدای من زندگی بد است‬

‫یک ثانیه می گیرم‪ ،‬یک ثانیه تصمیم می‬


‫برای یک ثانیه از زندگی من خارج شو‬ ‫گیرم‪.‬‬

‫رفتن شیشه کوکی را باال کشید اوه‬

‫مادر لعنتی او رفت تو‬

‫سه هفته دیگر بودی و به یکی از آن‬

‫مقدسات تمام کردی یک مرد مرد و چون خیلی بد بود‬

‫آه تو میخواهی لعنتی او را بدبخت‬

‫کنی‪ ،‬من آن را دوباره در ظرف کوکی گذاشتم‬

‫من یادم می آید که من واقعا ً کی هستم‬ ‫‪،‬و‬

‫من آن پسری نیستم که به او می‬

‫گفتند تخم مرغ‪ ،‬من آن بچه ترسیده نیستم‪ ،‬این‬

‫کسی هستم که من هستم‪ ،‬یادآور این است که تو‬

‫واقعا ً در هسته خودت کی هستی‪ ،‬اما‬

‫تمام‬ ‫من چه بودم‬

‫مدت در آن مسیر به خودم می گویم و این همان چیزی است که‬

‫به خودم می گویم‬

‫خودگویی و تجسم دو‬

‫کلید موفقیتم‪ .‬برای آخرین بار باور داشتم که‬

‫‪،‬در ‪ 19‬مایل نابود نشدنی بودم‬

‫زیرا خودم را روی آن صندلی گرفتم و به هم‬

‫پشتم در حال ادرار کردن خون در‬ ‫ریخته بودم‪.‬‬

‫ساق پام شکستگی استرس از‬

‫همه اینها برای ایجاد انگیزه در مقابل‬

‫منفی بافی استفاده کردم از خانواده استفاده کردم‬

‫با خودم گفتم که در این زمین لعنتی‬

‫هنوز هم همین االن ادامه دارد‬

‫لعنتی در این سیاره درست است که من‬

‫در آن زمان لعنتی مرا‬ ‫نمی دانم‬

‫‪.‬به خط پایان آن مسابقه لعنتی رساند‬


‫باور کردم امروز باورش کردم به اندازه کافی باور کردم‬

‫تا جایی که بدنم گفت‬

‫که نمی ایستد و تمام چیزهای منفی‬

‫برای رفتن به بیمارستان این کار را انجام‬ ‫را که نیاز داشتم برداشتم‪.‬‬

‫دادم و من از همه کسانی استفاده می‌کنم که‬

‫حتی می‌توانستند روی آن صندلی که شما انجام دادید‬

‫بنشینید‪ ،‬آنها که حتی به فکر‬

‫بستن نوار شکستگی‌های استرسی می‌افتید‪ ،‬همه آن‬

‫کارهایی را انجام دادید که من برای انگیزه استفاده می‌کردم‪ ،‬من‬

‫برای انگیزه منظورم این است‬ ‫از آنها استفاده خواهم کرد‪.‬‬

‫که خیلی قوی است با‬

‫من در مورد جنبه تاریک صحبت کنید‪ ،‬این چیزی است‬

‫که من مطمئن هستم که شما گرمای زیادی برای‬

‫‪،‬آن می گیرید‪ ،‬چیزی است که من خیلی به آن فکر می کنم‬

‫معتقدم که مردم باید عمدا ً‬

‫و بسیاری از‬ ‫از زیبایی و خشم انگیزه بگیرند‪.‬‬

‫مردم از منفی می ترسند چه‬

‫‪،‬قدرتی در تاریکی پیدا کردی‬

‫من برای پاسخ به این سوال‬

‫‪.‬خواهم بود‬

‫همانطور که بسیاری از‬

‫در یک جامعه بسیار ضعیف‬ ‫‪،‬مردم زندگی می کنند‬

‫به طوری که وقتی‬

‫از دوران باستان گارانیمال ها‪ ،‬مردی مانند من را می‬

‫شنوند‪ ،‬اغلب فکر می کنند که این‬

‫مرد فقط هر چیزی است‪ ،‬بنابراین اگر فکر می کنید که‬

‫من مردی ناراضی هستم‪ ،‬اشتباه‬

‫من با دیدن‬ ‫می کنید که من زندگی کرده ام‪.‬‬


‫طرف مقابل که از حمله به‬

‫چیزی که در مقابل من بود نمی ترسیدم‪ ،‬باعث خوشحالی من شده است‬

‫که دوباره این را بگویم‬

‫و در واقع اجازه دهید مطمئن شوم‬

‫که متوجه شده ام به نقطه ای رسیده ام که‬

‫‪.‬از رویارویی با موضوع نترسید‬

‫آن طرف در که می خواهد به‬

‫شما حمله کند‪ ،‬شما را خوشحال کرده است‬

‫درست است‪ ،‬واقعا ً قدرتمند است‪ ،‬امیدوارم مردم‬

‫‪،‬این درست را شنیده باشند که من را بسیار خوشحال کرده است‬

‫بنابراین اساسا ً من فقط‬

‫با یک لبخند تلخ در تمام‬

‫مدت راه‬

‫می‌دانی کریسمس مبارک‪ ،‬اما‬ ‫نمی روم‪.‬‬

‫اساسا ً جنبه‌ی تاریک آن این است که‬

‫همه‌ی ما یک ظرف کوکی‬

‫داریم و همه‌ی ما یک شیشه‌ی لعنتی داریم که‬

‫‪.‬این یک نام خاص است‬

‫و در هفته جهنم چه می‬

‫او جایی است که من‬ ‫کنند در هفته جهنم زیرا تی‬

‫واقعا ً به سمت تاریکی رفتم ما هفته جهنمی را انجام می دهیم‬

‫زیرا آنها هفته جهنم را طراحی می کنند تا‬

‫عیب های شما را پیدا کنند و آنها واقعا ً‬

‫کار خوبی از آن‬

‫سی ساعت تمرین مداوم انجام می دهند که‬

‫ممکن است دو ساعت بخوابید و آنها را‬

‫از شما می خواهید همه چیز را‬ ‫شکست دهند‪.‬‬

‫با ذهنیت شما اشتباه می کنید و سپس آنها‬

‫هفته جهنمی را شروع می کنند و این زیبایی‬


‫آن است و برای من من آدم بدی نیستم که‬

‫به پسر می دهد شما می دانید که من استعداد زیادی در این زمینه ندارم‬

‫چیزی‬

‫که من را در زمان های وحشتناک گذراند‪ ،‬جنبه‬

‫تاریک آن بود‪ ،‬در حالی که من نامم را‬

‫دیوید گوگینز ساختم‪ ،‬من گوگینز را خلق‬

‫‪.‬کردم‬

‫راهی برای رفتن به جایی که می توانستم در‬

‫آن مسابقه انجام دهم که در آن همه درد و‬

‫رنجی را که در هفته جهنم بر سر‬

‫من گذاشتند‪ ،‬آن درد و‬

‫رنج را برگردانم و روحت را خواهم گرفت‪ ،‬بنابراین‬

‫‪،‬هر مربی که مرا از راه انداخت‬

‫شغلی که باعث شد من تو را می‬ ‫غنچه های من‬

‫برای رفتن به خانه آن شب‪ ،‬بعد از اینکه‬ ‫خواستم‬

‫تو مرا شکست دادی و من‬

‫به صورت تو لبخند زدم‪ ،‬می خواستم احساس بدتری‬

‫نسبت به من داشته باشی و‬

‫با همسر یا بچه هایت به خانه بروی و با همسرت یا بچه هایت در یک تخت گرم‬

‫من هنوز‬ ‫و خوب و یک غذای خوب و خوش خوراک بروی‪.‬‬

‫آنجا بودم و صد ساعت دیگر در چنگال‬

‫بودم و می‌خواهم به‬

‫من فکر کنی‬

‫و بدانی که من خیلی راحت هستم‬

‫و می‌خواهم به این‬

‫فکر کنی که وقتی به‬

‫هفته جهنمی رفتی چقدر ناراحت بودی چقدر‬


‫تو می خواستی دست از کار بکشی‪ ،‬می دانستی که من به‬ ‫بد بودی‬

‫آن راه لعنتی فکر نمی کنم‪ ،‬بنابراین‬

‫قسمت تاریک چیزی است که من طراحی‬

‫کرده ام‪ ،‬جایی شیطانی است که می توانم بروم و چیزهای بسیار‬

‫‪.‬کمی می توانند به من صدمه بزنند‬

‫من آن را‬

‫وارونه می کنم و از آن استفاده می کنم شما سعی می کنید از آن برای کریپتونیت استفاده کنید می‬

‫دانید بالش های قدرت آن‬

‫برای من است‪ ،‬من از آن برای تقویت استفاده می‬

‫‪.‬کنم‬

‫نوع توانمندسازی زیبایی در‬

‫و تو مثل نه نه نه‬ ‫آن الف‬

‫تاریکی است‬

‫و یکی از دالیلی که من به‬

‫شدت مجذوب کتاب های مصور هستم و‬

‫یکی از دالیلی که من بسیار مجذوب بتمن هستم این‬

‫است که او به معنای واقعی کلمه از‬

‫در‬ ‫تاریکی و بیماری استفاده می کند‪.‬‬

‫مورد اتفاقاتی که برای او و خانواده‌اش افتاده است تا او‬

‫را برای چندین دهه به جلو سوق دهد تا به‬

‫رانندگی ادامه دهد و بیشتر مردم‬

‫‪،‬از اتفاقات بدی که برایشان افتاده است شکسته می‌شوند‬

‫اما هر از چند گاهی یک‬

‫گوگینز وجود دارد که می‌داند‬

‫می فهمد که چگونه‬ ‫چگونه از این قدرت استفاده کند‪.‬‬

‫به عنوان یک انسان‪ ،‬شما را به‬

‫انتقام می‬

‫‪،‬کشاند‪ ،‬مانند اینکه بتوانید به روشی کنترل شده به آن ضربه بزنید‬


‫اما بتوانید آن را وارد کنید تا از آن استفاده کنید‬

‫تا احساس کنید انرژی وجود دارد که‬

‫فکر نکنید وقتی‬ ‫مستی برای خشم است و من انجام نمی دهم‬

‫مردم در مورد آن صحبت می‬

‫کنند در مورد آن صادق هستند‪ ،‬یک مسمومیت لعنتی در آن وجود دارد‬

‫و اگر بتوانید‬

‫از آن استفاده کنید و از آن استفاده کنید‪ ،‬در آن گم نشوید‪ ،‬به‬

‫همین دلیل است که می دانم شما همیشه کمی هشدار می دهید‬

‫مرد شاد لعنتی‬ ‫و می گویید نگاه کنید من هستم‬

‫این چیزی نیست که ما‬ ‫لی‬

‫در حال حاضر در مورد آن صحبت می کنیم‪ ،‬اما من یک‬

‫‪،‬پسر خوشحال هستم‪ ،‬بنابراین نمی توان از آن سبقت گرفت‬

‫اما وجود دارد و آنقدر قدرتمند‬

‫است که واقعی است‪ ،‬به همین دلیل است که وقتی‬

‫شروع کردی‬ ‫شما قبل از این همه چیز را گفتم‬

‫گفتی من می توانم من باشم همان لحظه که گفتی من‬

‫می توانم سفارشی باشم و به مردم فحش بدهی‬

‫گفتم مرد تو تمام مدت فحش می دهی‬

‫چرا من از گفتن آن متنفرم بهترین راه‬

‫برای من برای درک زندگی عقاب در سراسر جهان من‬

‫هدایت کن و بگو که می‌دانی‬ ‫نمی توانم‬

‫هفته جهنمی را از سر گذرانده‌ام و مرد‬

‫واقعا ً سخت بود بدانی که مادر‬

‫لعنتی روح لعنتی تو را از درون بیرون می‌کشد‬

‫و بعد می‌گویند حاال شروعش می‌کنیم‪ ،‬این به‬

‫من اجازه می‌دهد‬

‫در مقطعی از زندگیم بودم اگر همه‌ام را به تو ندهم‬ ‫بگویم کجا هستم‬

‫چرا اینجا هستم چرا چگونه از من یاد می‌گیری‬


‫مردم اینقدر به من توهین می‌کنند‪ ،‬تو‬

‫هرگز از مردم یاد نخواهی گرفت اگر‬

‫حول حقیقت‪ ،‬خدایا‬ ‫‪،‬همیشه تپ کنیم‬

‫من دوست دارم که‬

‫با پیدا کردن کلمات مناسب بر سر حقیقت می‬

‫تو چون پوست نازکی داری‬ ‫رقصیم‪.‬‬

‫‪،‬مردم را سفت نکن‪ ،‬اشکالی ندارد ‪،‬‬

‫‪،‬به من اعتماد کن‪ ،‬اشکالی ندارد‪ ،‬ممکن است یک روز به تو سیاه‌پوست خطاب کنند‬

‫اشکالی ندارد‪ ،‬ممکن است‬

‫‪،‬به تو بگویند دنیای یهود‬

‫یک کلمه همجنس‌گرا یا هوس‌باز‪ ،‬اشکالی ندارد‪ ،‬بگذار تو‬

‫را صدا بزنند که می‌خواهی چه‬

‫حاال آنها مالک زندگی تو نیستند‬ ‫کار کنی‬

‫چطور می خواهی کنترلش کنی که حاال چطور‬

‫می خواهی آن را زیر و رو کنی و به‬

‫راجر بگوییم که حاال من می خواهم این چیزها را مهار‬

‫کنم و سال ها بعد در مورد من می خوانی‬

‫این‬ ‫که این سوال چطور است؟‬

‫کار را انجام می دهی پوستت را ضخیم‬

‫تر می کنی‬

‫از انعکاس در آینه‬

‫نترس چون‬

‫وقتی بر انعکاس آینه غلبه کردی می‬

‫توانی از آن بترسی که این کار را انجام دادی من آنها را دوست دارم و‬

‫یک بار گفتی که اگر‬

‫در این نسل بزرگ می شدی‬

‫که یک روز مزرعه داشتی چون‬

‫روحشان را می گرفتی منظورت از این که‬

‫نسل جوان همه را ترک نمی کند چه می‬

‫خواستی‪ ،‬بنابراین من متوجه شدم که‬


‫نه‬ ‫فکر می کنم مردم بیش از حد ضعیف می شوند‪.‬‬

‫از این نسل در ثانیه ای‬ ‫همه‬

‫که با‬

‫آنها صحبت می شود ترک‬

‫‪.‬می کنند‬

‫سرسختی هر یک از هر توانایی‪ ،‬شما‬

‫‪،‬هر کسری از نظم و انضباط خود را دارید‬

‫توانایی اینکه نمی خواهید آن را انجام دهید‪ ،‬اما هنوز‬

‫آن را انجام می دهید‪ ،‬مردم کار سختی دارند‬

‫درک می کنند که من از دویدن متنفرم و چه چیزی‬

‫مرا دیوانه می کند‪ ،‬حتی افراد بیشتری از این کار نمی خواهند‬

‫می دوی اگر ازش متنفری‬ ‫‪.‬چرا این کار را انجام دهند‪.‬‬

‫در مورد چی حرف می زنی من نمی خواهم‬

‫دوش بگیرم و بخورم یا از آن متنفرم‬

‫که کل این یک زندگی است‬

‫و تا زمانی که این‬

‫ذهنیت را تغییر دادم تبدیل به کسی شدم که از آن متنفرم‬

‫‪،‬رفتن به مدرسه‪ ،‬بنابراین حدس می‌زنم زمانی که من گنگ بودم‬

‫این همان چیزی است که یک به عالوه یک می‌شود دو‪ ،‬اما‬

‫اگر بتوانید کارهایی را انجام دهید که از انجام آن‌ها‬

‫‪،‬متنفرید از طرف دیگر‬

‫این همان چیزی است که مردم‬

‫برخورد در ذهن من من‬ ‫با اجرای من می‌گویند‪.‬‬

‫برای مسابقه می خواهم برای ‪tr‬‬ ‫نیستم‬

‫زندگی تمرین می کنم برای زمانی تمرین می‬


‫کنم که ساعت دو بامداد به من زنگ بزند‬

‫که مادرم مرده است یا اتفاقات‬

‫غم انگیزی در زندگی رخ دهد من از هم نمی افتم دارم تمرین می کنم‬

‫‪،‬ذهن من در بدن من روح من است‬

‫بنابراین همه چیز یکی است تا بتوانم آنچه را که زندگی‬

‫به من پرتاب می کند تحمل کنم زیرا زندگی‬

‫که من زندگی کرده ام یک دسته کامل به سمت شما پرتاب می کند‬

‫و اگر از نظر بدنی به شدت‬

‫فقط خراب می‬ ‫برای آن آماده نباشید‪،‬‬

‫شوی و تو خوب هستی که هیچ کس‬

‫با من صحبت نکند که باید در‬

‫یک طرف در عراق یا در هر جایی‬

‫‪،‬با من صحبت کند و بداند در آن طرف در‬

‫‪.‬افرادی که از شما نمی ترسند برای شما آماده هستند‬

‫اینکه وارد شوید و شما هنوز‬

‫دارید و آنها اسلحه دارند‬

‫و شما هنوز باید آن در‬

‫را بشکنید‪ ،‬این یک سوال عالی است‪ ،‬این یک موقعیت بسیار ترسناک است وقتی در یک طرف در هستید و ذهن شما در حال‬
‫تپیدن است‬

‫در‬ ‫زیرا در طرف دیگر آن‬

‫می تواند هیچ کس نباشد‪ ،‬می تواند چهار نفر‬

‫باشد که آن در می ‪ ak-47‬با چهار‬

‫طوری پیچیده شد که وقتی‬ ‫خواهید گفتگو را باز کنید‬

‫آن را باز کردی‪ ،‬پاهایت از بین رفتند‪ ،‬بنابراین‬

‫وقتی اولین نفر بودی به هزاران‬

‫چیز فکر می‌کنی که نفر دوم‬

‫می‌شوی نفر سوم که آماده رفتن به‬


‫اتاق و سرازیر شدن آب است و این چیزی است که من در‬

‫مورد ذهنیت جنگجو صحبت می‌کنم و به‬

‫وقتی من شروع به صحبت می کنم خیلی ها گم می شوند‬ ‫همین دلیل است که‬

‫تو این حق را داری خوش شانسی‬

‫که مجبور نیستی مثل‬

‫رزمندگان فکر کنی که تو خیلی ممتازی من‬

‫این دنیا را برای جنگجو بودن‬

‫به‬ ‫انتخاب کردم و اگر بیایم دوباره آن را انتخاب می کنم‬

‫این دنیا برگرد‪ ،‬اما ذهنیت یک‬

‫جنگجو با ذهنیت عادی بسیار متفاوت‬

‫‪،‬است‪ ،‬باید آن در را باشی‬

‫اوه آماده باش که در را باز کنی و‬

‫‪،‬با خودت فکر کنی اگر من بمیرم‬

‫پس تنها راهی که می توانی وارد آن در شوی‬

‫احتمال زیادی وجود دارد که‬ ‫این است که بدانی‪.‬‬

‫بمیری‪ ،‬مثل یک فوک است که‬

‫با مهمات زنده تمرین می‌کنی‬

‫‪،‬هر کاری که انجام می‌دهی سوار هواپیما می‌شوی ‪،‬‬

‫می‌توانی بمیری تا جنگجو باشی چرا مردم‬

‫مرا درک نمی‌کنند‪ ،‬خوشحالم که تو‬

‫من را درک نکنید کریسمس‬

‫چون جنگجو بودن‬ ‫مبارک باد‬

‫یک طرز فکر کامال ً متفاوت می خواهد یک طرز فکر کامال ً‬

‫متفاوت برای دانستن این که یک چیز عالی وجود دارد‬

‫که ممکن است او را مانند ‪21‬‬

‫‪.‬سال گذشته شکست دهم‪ .‬من خوش شانس هستم‬

‫هنوز قادر به‬

‫دویدن هستید‪ ،‬اما وقتی با یک خط پایین ثبت نام می کنید‬

‫تا شهری مانند مهر باشید‪ ،‬ذهنیت شما‬


‫تغییر می کند‪ ،‬ممکن است زندگی‬

‫نکنم‪ ،‬قبول کردید و این‬

‫ذهنیتی است که دارید و این همان چیزی است که‬

‫‪.‬شما را به یک جنگجو تبدیل می کند اگر از مرگ می ترسید‬

‫تو جنگجوی بدی هستی و بنابراین از چیزی که‬

‫برای پیشروی استفاده میکنی اینه که‬

‫لحظه ی گوگینز اینه که پیدا کردن‬

‫تاریکی که دارم میگذرم چطور‬

‫شیطان میشم اگه بخوام دوست داشته باشم‬

‫آیا داری‬ ‫اون لحظه چیه‬

‫به درون خود می کشی‪ ،‬من قسمت های‬

‫تاریک خود را باال می کشم‪ ،‬اما‬

‫به پسرهای سمت چپ و راستم نیز نگاه می کنم و‬

‫متوجه می شوم که ما اینجا با هم هستیم‪ ،‬مرد‬

‫برای آنها‬ ‫و من باید قوی باشم‬

‫و آنها باید برای من قوی باشند بسیاری از‬

‫افراد یا شما من را دوست دارید یا حتی‬

‫‪ SEAL‬در تیم های‬ ‫وقتی به‬

‫آن در می‌رسی یا وارد آن مأموریت می‌شوی یا‬

‫همه چیز بیرون از در بلند‬

‫‪.‬می‌شوی‪ ،‬مرد می‌دانی که این کار را صادقانه انجام می‌دهی‬

‫مردی که کنارت هست و تو نمی‌توانی‬

‫ترسو باشی چون می‌دانی من به‬

‫هر کاری که اکنون در زندگی انجام می‌دهم چه نگاه می‌کنم و این‬

‫خالصه می‌شود من از پریدن از‬

‫هواپیما متنفرم از تیراندازی با اسلحه متنفرم‬


‫من این کار را انجام دادم ‪،‬‬ ‫از کار به عنوان نیروی دریایی متنفرم‪.‬‬

‫زیرا می‌خواستم خودم را تغییر دهم‬

‫هر کاری که انجام می‌دهم‪ ،‬من واقعا ً در‬

‫انجام آن راحت نیستم‪ ،‬اما اگر‬

‫‪،‬این مسیر را برای رفتن به نیروی دریایی انتخاب کنید‬

‫ممکن است‬

‫سخت‌ترین لعنتی دنیا باشید‪ ،‬زیرا‬

‫انتخاب برای انجام کاری که‬ ‫اگر‬

‫دو مسیر دارید‪ ،‬می توانید به آنجا بروید و‬

‫کمی فردی ضعیف باشید و‬

‫به سختی از آن عبور کنید و این‬

‫شهرت شماست یا می توانید از‬

‫‪،‬سخت ترین راهنما عبور کنید که احتماال ً می توانید شهرت خوبی داشته باشید‬

‫بنابراین همه چیز من این است‬

‫دوباره انتخاب می کنم که آن در لعنتی را باز کنم‬ ‫که‬

‫در عراق یا افغانستان لعنتی را باز‬

‫کن و به سختی برو داخل چون‬

‫‪،‬آنها با باز کردن و نگاه کردن به داخل تو را به یاد خواهند آورد‬

‫پس اگر می‌خواهی‬

‫آن را باز کنی و ذهنت را وادار کردی‬

‫‪.‬بازش کند‪ ،‬در لعنتی را باز کن‪ ،‬برو داخل‬

‫با زندگی اگر تصمیم گرفتی انجامش دهی‬

‫اگر تصمیم گرفتی کاری را انجام دهی‬

‫به آن حمله کن چون آنها به یاد خواهند آورد‬

‫که به آن حمله نکردی بنابراین من می خواهم به‬

‫خاطر بسپارم تو می توانی از من متنفر شوی‬

‫اما یک چیزی که نمی توانی در مورد من‬

‫به آن حمله کن تا این لباس‌هایی است‬ ‫بگویم‬

‫‪،‬که تو می‌پوشی اگر می‌خواهی کاری انجام دهی‬


‫‪،‬به آن حمله هم می‌کنی‬

‫‪،‬زیرا به هر حال آن را درست انجام می‌دهی‪ ،‬آیا از آن در زندگی غیرنظامی استفاده می‌کنی‬

‫مثل اینکه آیا هنوز از این استفاده می‌کنی‬

‫من روح آنها را می گیرم‬ ‫که من به آن حمله خواهم کرد؟‬

‫مثل اینکه چگونه ‪،‬‬

‫در یک منطقه غیر جنگی انجام می‬

‫‪،‬شود‪ ،‬هنوز هم در زندگی تا آنجا که به چیزهایی حمله می کنم برای من کار می کند‬

‫زیرا مهم نیست‬

‫که من تو را چه می خواستم‪ ،‬مهم نیست که چه خیابانی‬

‫بهترین‬ ‫را انتخاب می کنم‪ ،‬می خواهم همان باشم‪.‬‬

‫و بهترین ممکن است نباشد من شماره یک هستم‬

‫همه چیز‬ ‫بهترین این است که ترک کردم‬

‫در درون من وجود دارد‪ ،‬بنابراین حمله کردن‬

‫اینطور نیست که اوه من می خواهم این را ببرم‬

‫یا آن را ببرم یا بهترین‬

‫‪.‬باشم‬

‫من همیشه از خودم سوال می کنم من همیشه‬

‫خودم را مسئول می دانم در مورد آینه مسئولیت پذیری با من صحبت‬

‫کنید‪ ،‬بنابراین‬

‫آینه مسئولیت پذیری چیزی است که‬

‫من در دبیرستان به آن‬

‫فکر کردم‪ ،‬همانطور که گفتم شروع کردم به تراشیدن سرم‬

‫در‬ ‫با سرعت ‪ 16‬میلی متر و من‬

‫تالش برای تحت تاثیر قرار دادن بسیاری از مردم گرفتار‬

‫شدم‪ ،‬زیرا هیچ کس مرا دوست نداشت‪ ،‬بنابراین من‬

‫هویت های مختلفی پیدا‬

‫‪.‬کردم‪ ،‬اجازه دهید شلوارم را آویزان کنم‬


‫چه به این‬

‫صورت و چه هر جهنمی‪ ،‬خدایا‬

‫چیزهای بسیار متفاوتی وجود دارد که من‬

‫سعی کردم با گروه های مختلف تطابق پیدا‬

‫کنم که وقتی در آینه نگاه‬

‫می کنی این تنها کسی است که نمی توانی به او دروغ بگویی‬

‫سرم به‬ ‫تا هر روز صبح اصالح کنم‪.‬‬

‫به برخی‬ ‫شکر خدا من فکر می کنم‬

‫از دروغ‌هایی که ممکن است به کسی گفته باشم یا‬

‫برخی از روش‌هایی که انجام داده‌ام‪ ،‬احساس‬

‫راحتی نمی‌کنم و این کار را برای‬

‫تحت تأثیر قرار دادن سایر‬

‫افراد عادی انجام‬

‫مثل من‬ ‫دادم‪.‬‬

‫چقدر رقت انگیز است پس من که این‬

‫آینه همیشه به من بگوید من بازتابم را گرفتم‬

‫خدایا تو مرد رقت انگیزی هستی چه‬

‫احساسی داشتم هر روز که‬

‫‪،‬اینطور باشم پس تازه شروع به پاسخگویی به خودم کنم‬

‫امروز چگونه حمله کنم‬

‫چگونه دیروز حمله کنم و اگر‬

‫کاری را انجام ندادم که به آن افتخار می کردم‬

‫‪،‬یک یادداشت چسبناک می نویسم و آن را درست می کنم ‪،‬‬

‫پس سال آخر دبیرستان‬

‫من کامال ً متفاوت بود دیوید گوگین‬

‫می توانید مثال بزنید چیزی بود‬

‫که نوشتی و درستش کردی‬

‫یک میز ناهار بود‪ ،‬بله می‌دانی که ‪،‬‬


‫می‌خواستم بنشینم‪ ،‬مرد باحالی می‌خواهد برود‬

‫مرد‪ ،‬می‌دانم که می‌دانی همیشه‬

‫مرا سیاه‌پوست صدا می‌کنند‪ ،‬می‌خواستم سعی کنم‬

‫تا بتوانم‬ ‫مثل کسی رفتار کنم که من نبودم‪.‬‬

‫فروختم ‪ d‬جا بیفتم و روحم را به‬

‫بد میدونی سعی میکنی طوری رفتار کنی که نه من دیوید هستم‬

‫لعنتی به گوگینز این کسی هستم که من هستم و برای همین‬

‫روی یک تکه کاغذ نوشتم لعنت‬

‫به میز کنار خودت لعنتی بنشین‬

‫و این کاری بود که کردم و حدس بزن چه‬

‫مردم‬ ‫اتفاقی افتاد میز من تبدیل به میز شد‬

‫شروع به نشستن کردند زیرا تعداد زیادی‬

‫از مردم در آن اتاق ناهار دقیقا ً احساس می کردند که‬

‫من احساس می کردم تا زمانی که لیستی‬

‫از چیزهایی که من فقط در این‬

‫اصالح می نویسم را یادداشت می کنم‪ ،‬بنابراین‬

‫برای‬ ‫اگر چیزهایی وجود دارد که شما به آنها نگاه می کنید‪ ،‬می نویسم تا درستش کنم‪.‬‬

‫افرادی که از آن‌ها‬

‫‪،‬ایده می‌گرفتید‪ ،‬مثال ً چرا شلوارتان را باال بکشید‬

‫اگر این سبک محبوب است‪ ،‬مانند آنچه‬

‫می‌دهید‪ ،‬یا شما تنها‬

‫با بصیرت‌ترین فردی بودید که من تا به حال مالقات کرده‌ام که اتفاقا ً‬

‫با شنیدن کافی به آن کامال ً ممکن‬

‫از‬ ‫است‪.‬‬

‫مطالب شما یا مانند شما‬

‫گنجینه ای از افراد داشت که به شما ایده های عالی می دادند‬

‫حتی اگر آنها مانند تخیلی‬

‫یا فیلم باشند یا ورزشکاران یا‬

‫‪.‬هر چیز دیگری را می شناسید اما خنده دار بود‬


‫من خیلی با راکی‬

‫ارتباط داشتم چون می‌دانستم یکی از‬

‫باهوش‌ها خیلی تالش کرده است و‬

‫تنها صحنه‌ای که تا به امروز بسیاری از‬

‫زندگی‌ام را به آن مربوط می‌کنم‪ ،‬راکی یک‬

‫دور ‪ 14‬بود و از آنجا‬

‫اگر به دور ‪ 14‬فیلم‬ ‫‪،‬نگاه کنید ‪ Rocky One‬روح گرفتم‪.‬‬

‫آپولو در حال شکست خوردن است و‬

‫در این گوشه‬

‫سقوط می کند‪ ،‬میکی می گوید پایین بمان‪ ،‬سنگی‬

‫روح لعنتی را نمی شنود آپولو بعد از‬

‫اینکه او را زمین زدی‪ ،‬دست هایش را‬

‫من باالخره‬ ‫در هوا می چرخاند‪.‬‬

‫این حیوان را به زمین زدم درست‬

‫آپولو نمی داند اما‬

‫راکی بلند‬

‫می شود آپولو دور دوم سنگی‬

‫می چرخد و پاول به صخره‬

‫نگاه می کند هر آپولو به او نگاه می کند با قیافه‬

‫سنگی فقط‬

‫سر و سنگ دستکش‬ ‫روحش را گرفته است‪.‬‬

‫و احساساتش نسبت به آپولو بیا‬

‫مامان لعنتی من هنوز اینجا هستم و این‬

‫آهنگ میاد که من بازی کردم پس وقتی بازی رو‬

‫آوردم در کتاب‬

‫رکوردهای گینس ثبت کردم ‪ 17‬ساعت طول کشید تا‬

‫آهنگ به ‪4030‬‬ ‫من گوش دادم‬ ‫کشش انجام دادم‬

‫مدت ‪ 17‬ساعت دو دقیقه در ‪ 17‬ثانیه‬

‫آیا من آن آهنگ را ‪17‬‬


‫ساعت بدون وقفه در تکرار گوش نکردم‪ ،‬بنابراین تصویری که در‬

‫ذهن من از مردی وجود داشت‪ ،‬آنگونه نبود که‬

‫گوشواره های شلوارش آویزان شود‪ ،‬من این تصویر را‬

‫سر و من می خواستم آن را انجام‬ ‫در ذهنم داشتم‪.‬‬

‫دهم و هیچ روندی را انجام ندادم‬

‫از ترند شدن دست کشیدم دیگر این‬

‫مردی نیستم که هر چه جدید بود لعنت به آن این‬

‫چیزی نیست که من به آن اعتقاد‬

‫دارم من این کار را انجام می دهم این همان چیزی است که می خواهم‬

‫من اینطور می شوم که‬ ‫این باشد‬

‫باورنکردنی است که چگونه زیبایی‬

‫و شادی را در زندگی خود تجربه می کنید در چه موقعیت هایی‬

‫خود را در چه موقعیت هایی قرار می دهید که باعث خنده شما می شود‬

‫چه چیزهای جالبی برای شما‬

‫‪.‬جالب است‬

‫و من می رفتم و می رفتم و می ‪2015‬‬

‫رفتم و واقعا ً هیچ‬

‫وقت مرد خوشحالی نبودم اما هرگز‬

‫در لحظه ای نیستم که بنشینم و می‬

‫خواهم برای تفریح به اینجا سفر کنم یا‬

‫آن شخص بودم‬ ‫این کار را انجام دهم‬

‫اما اولین باری بود که واقعا ً فرصتی‬

‫برای تجربه شادی واقعی و واقعی داشتم‬

‫من‬

‫مثل این بودم که کاری که با خودم کردم تا تبدیل به‬

‫کسی شوم که امروز‬

‫هستم‪ ،‬آسیب زیادی به بدن شما وارد می کند‪ ،‬بنابراین‬

‫معتقدم خدا به من زمان استراحت داد و‬


‫او مرا از کار خارج کرد‬

‫حتی ذهن گوگینز یا نتوانست آن را به‬

‫من به عقب برگشتم‪ ،‬بنابراین تقریبا ً شش‬ ‫دست آورد‪.‬‬

‫هفت ماه بیرون از خانه بودم و وقتی‬

‫بیرون بودم وقت داشتم تا به تمام‬

‫کارهایی که انجام داده بودم فکر کنم و این اولین باری بود که‬

‫در زندگی ام عقب نشستم و گفتم وای‬

‫ممکن است بخشی‬ ‫چون فقط من‬

‫از داستان را برای شما تعریف کنم من حقیقت دقیق‬

‫زندگی من را می دانم که چقدر بی رحمانه بود و چگونه امروز‬

‫نباید در این برنامه حضور داشته باشم و‬

‫چگونه ذهن و چقدر زیباست‪ ،‬بنابراین آنچه برای‬

‫من شادی و خوشحالی می آورد این است که بدانم‬

‫ذهن است و من یکی‬ ‫چقدر زیبا هستم‪.‬‬

‫از معدود افرادی هستم که در مورد آن‬

‫نخوندم‪ ،‬سپس آن را از طریق‬

‫‪،‬داروهایی تجربه کردم که زیبایی اراده لعنتی واقعی را تجربه کردم‬

‫شکست می خورم شکست‬

‫می خورم لعنتی‬

‫شکست می خورم و موفق می شوم فقط در‬

‫به من این احساس را می دهد که می‬ ‫مورد آن صحبت کنم‬

‫دانم چه کرده ام و نیازی نیست به جایی سفر کنم‬

‫یا این را داشته باشم‬

‫که همه چیز را اینجا در ذهنم دارم زیبایی‬

‫این است که به یاد این خنگ جوان که‬

‫در‬ ‫مردم به آن سیاه پوست می گویند‪ ،‬اکنون جایی است که من هستم‪.‬‬

‫امروز و زمانی است که باالخره‬

‫‪،‬به آن نقطه رسیدی برای من آرامشی همیشگی است‬

‫من دارم این کار را انجام می‌دهم‪ ،‬می‌توانم همین‬


‫‪،‬االن در این نمایش بمیرم و مردی شاد خواهم بود‬

‫پس این است که شادی من‬

‫‪.‬بازتاب من در رنج است‬

‫سفر من با دانستن اینکه من هرگز ترک نکردم و‬

‫توسط کسی روی این زمین هدایت نشدم من‬

‫توسط چیزی بسیار قوی تر هدایت‬

‫شدم و گوش دادم و راه را انتخاب کردم که‬

‫بیشترین استعدادهای مقاومتی را انتخاب کردم نه الزم نیست‬

‫شما گفته باشید که زندگی یک‬

‫‪-‬اوممم یعنی چی یعنی چی چرا‬ ‫راهب را سپری می کنید‪.‬‬

‫اینکارو میکنی پس من این دو ساعت هر روز دراز کشیدم‬

‫مشروب نمیخورم‬

‫بیرون نمیرم رژیمم اینه که بیدار میشم بلغور جو‬

‫به وزنه ها ضربه بزنید من یک‬ ‫دوسر بیاد‬

‫مرد بزرگ ورزش‬

‫اینطوری و من‬ ‫هستم‬

‫شبها استرس دارم افرادی را پیدا می کنم‬

‫که به آنها اعتماد دارم‪ ،‬یعنی گروه بسیار کوچکی از‬

‫مردم که با من صادق و صادق‬

‫هستند‪ ،‬افرادی که برای من خواهند مرد و من‬

‫‪.‬برای آنها خواهم مرد که همه کوچک هستند‬

‫وگرنه مردی که می دانی تو را انجام می دهی‬

‫و به خودم می گویم و اجازه می دهم تو را‬

‫برای من مهم نیست مرد من‬ ‫انجام دهی‪.‬‬

‫برای این کشور جنگیده ام تا تو کارت را انجام دهی‬


‫و من تماما ً‬

‫به این فکر می کنم که تو انجامت دهی‪ ،‬زیرا من این کار را انجام می دهم و‬

‫تا زمانی که لعنتی بمیرم این کار را خواهم کرد و‬

‫من حق را به دست آورده‌ام بسیاری از‬ ‫معتقدم‬

‫مردم حق درستی را به دست نیاورده‌اند‪ ،‬چون تو‬

‫‪،‬در این کشور زندگی می‌کنی‪ ،‬مرد‬

‫حق را به دست می‌آوری که باید‬

‫کمی زندگی کنی و بعد حرفی برای گفتن‬

‫اگر پاسخ شما‬ ‫داشته باشی یا ببند‪.‬‬

‫غیرممکن بود‪ ،‬اما اگر‬

‫همان بچه قبلی را داشتید‬

‫‪،‬که می‌خواهد اولین قدم را بردارد‬

‫در زندگی‬ ‫می‌خواهید تجربه کند‪.‬‬

‫چه چیز خاصی به او می‬

‫گویید برود من ابتدا از یک بچه پرسیدم که شما‬

‫در هسته روح خود کیستید و اگر او‬

‫نمی تواند به این سوال پاسخ دهد‬

‫‪.‬صحبت های ما در مورد من نمی توانم درست به او بگویم چرند‬

‫اگر نمیدانی کی‬

‫هستی اگر نمیدانی کی هستی نمیتوانم‬

‫به تو بگویم که تو کی‬

‫هستی مرحله بعدی زندگیت‬

‫چگونه است من نمیتوانی تصور کنی چقدر مشتاقم‬

‫پنج تا‬ ‫که مراقبت باشم‬

‫ده سال آینده به خوبی صادقانه بگویم‪ ،‬من‬

‫به اندازه کافی برکت دارم که از زندگی ای که زندگی می کردم جان سالم به در برده ام‬

‫‪،‬و با انبوهی از دانش بیرون آمده ام‬

‫بنابراین امیدوارم بتوانم‬

‫به افرادی کمک کنم که معتقدند آنها‬

‫آنچه واقعا ً هستند به‬ ‫بسیار کمتر از‬


‫آنها کمک کنید عظمت را در خود بیابند و‬

‫عظمت‬

‫این نیست که مایل ها در یک زمان به سمت آن دویدن‬

‫یا انجام ‪ 4000‬نفر‪ ،‬مهر‬

‫‪.‬بزرگی هستند‬

‫این چشم انداز را در ذهن خود ایجاد کنید و پس از‬

‫را ایجاد کردید وارد بازی می شوم ‪ t‬آن زمانی است که وقتی‬

‫دید او در ذهن شما این است که‬

‫من چگونه می‌خواهم اکنون به آنجا برسم و این است که‬

‫ما برای بازی نمی‌آییم‪ ،‬اما ابتدا‬

‫باید دید خود را بسازید و‬

‫بیرونی نیست‪ ،‬بلکه کسب‌وکارهای‬

‫ایجاد شده در درون شما هستند‪ ،‬بنابراین تا زمانی که‬

‫من برای شما هیچکس نیستم آیا شما‬ ‫شما آن را خلق کنید‬

‫یک کتاب می نویسید من کم کم دارم یک کتاب می نویسم‬

‫که چهار یا پنج‬

‫سال طول می کشد زیرا چیزهای زیادی دارم که‬

‫در مورد آن صحبت می کنم‬

‫ممکن است چندین کتاب باشد اما کتاب اول‬

‫داستان زندگی‬ ‫احتماال ً در مورد من است‪.‬‬

‫چگونه به ذهنم رسید و چند درس در‬

‫این راه آموختم‪ ،‬اما می دانید که من‬

‫‪،‬چیزهای زیادی برای گفتن دارم‬

‫فقط برای اینکه مردم را خیلی بیشتر از امید‬

‫به‬

‫دست بیاورم‪ ،‬خوب است قبل از اینکه آخرین سوال من‬

‫آنالین‬ ‫کار کنم‪ ،‬این بچه ها شما را پیدا کنند‪.‬‬


‫آرامش دیوید گاگا شما می دانید اینستاگرام‬

‫دیوید‬

‫تأثیری که‬ ‫هفتم‬ ‫گوگینز است‪.‬‬

‫شما می‌خواهید روی دنیا داشته باشید تأثیری‬

‫که من می‌خواهم در دنیا داشته باشم‬

‫سؤال بسیار خوبی است و این سؤالی است‬

‫که بارها از من پرسیده شده است و‬

‫چندین پاسخ برای آن دارم‪ ،‬اما بزرگترین‬

‫همه ما همه عالی هستیم مهم نیست‬ ‫آن ما هستیم‪.‬‬

‫‪ Mavs‬اگر فکر می کنید خنگ هستید و‬

‫فکر می کنید چاق هستید مهم نیست که چاق هستید‬

‫مهم نیست که مورد آزار و اذیت قرار گرفته اید یا‬

‫مهم نیست که تازه از عراق یا‬

‫هیچ پا‬ ‫‪،‬افغانستان برگشته اید و شما‬

‫دست یا هر مرد دیگری‬

‫نداشته باشید‪ ،‬همه ما عظمت داریم‪ ،‬فقط‬

‫شما باید جسارتی را پیدا کنید که جسارت را پیدا کنید‬

‫خود را بگذارید ‪ Bose‬تا هدفون‬

‫و سر و صدای این دنیا را خاموش‬

‫‪.‬کنید و آن را پیدا کنید و بودجه به دست بیاید‬

‫وجود دارد‪ ،‬اما به کار سختی نیاز دارد‬

‫‪،‬انضباط شخصی ‪،‬‬

‫تمام مهارت‌های غیرشناختی‬

‫را می‌طلبد تا عالی شود‪ ،‬می‌دانی باهوش‬

‫خوب است‪ ،‬همه چیز خوب است‪ ،‬همه چیز‬


‫شناختی است‪ ،‬مهارت‌های غیرشناختی هستند‬

‫که شما را از بقیه متمایز می کند‬

‫و این چیزی است که همه چیز در مورد مرد‬ ‫و‬

‫دیوید است‪ .‬خیلی ممنون بچه ها‪ ،‬این یکی‬

‫از آن مواقعی است که در‬

‫حین تحقیق در مورد او احساس کردم‬

‫باید این کار را در یک سطل آب یخ‬

‫یا چیزی انجام دهم و در واقع فقط‬

‫من‬ ‫به این فکر می کنم که‬

‫‪،‬در بیشتر زمان های آماده سازی روزه گرفتم‬

‫زیرا احساس می کردم درست است که خودم را در شرایط سخت تری قرار دهم در‬

‫حالی که این کار را انجام‬

‫می دادم که واقعا ً باعث می شود که بخواهم‬

‫راه های بیشتری برای عبور از سختی ها پیدا کنم و‬

‫چیزهایی که واقعا ً امیدوارم‬ ‫این یکی از مواردی است که‬

‫شما بچه ها از او بردارید این است که چگونه می‬

‫توانید کامال ً خود را بسازید و من‬

‫او را در معکوس تجربه کردم بنابراین‬

‫همه چیزهای شگفت انگیزی را دیدم که او در‬

‫تمام مسابقاتی که برنده شده بود در‬

‫‪.‬طول هفته سه بار انجام داده بود‬

‫موفق شدن در سه شاخه‬

‫‪،‬مختلف ارتش‪ ،‬هیچ کس تا به حال این کار را انجام نداده بود‬

‫قبل از این که همه چیز را ضبط کند و‬

‫بعد متوجه شد که او‬

‫با همه چیز مبارزه کرده است و شما متوجه می شوید که‬

‫لی چقدر موذی است و چقدر بی سر و صدا این ایده‬

‫آنها بهتر از شما از‬ ‫که یک نفر درست است‪.‬‬

‫نظر ژنتیکی استعداد بیشتری دارند تا اینکه شما‬


‫در ذهنتان‬

‫بگذرید‪ ،‬نه به عنوان راهی برای‬

‫خارق‌العاده‌تر کردن آنها‪ ،‬بلکه‬

‫آنها را به عنوان راهی برای رها‬

‫همه‬ ‫کردن شما از قالب و شنیدن آن‌ها خارق‌العاده‌تر می‌کنید‪.‬‬

‫چیزهایی را که او باید طی می کرد و یک‬

‫چیز که حتی در‬

‫نمایش مطرح نشد‪ ،‬او بیشتر کارهای استقامتی شگفت انگیز را‬

‫قبل از اینکه قلبش را‬

‫اصالح کند انجام داد‪ ،‬بنابراین قلبش به معنای واقعی کلمه‬

‫‪.‬با ظرفیت ‪ 60‬درصد وجود داشت‪ ،‬او هنوز همه کارها را انجام می داد‬

‫از این که این مردی است که خون می‌ریزد‬

‫و بلند می‌شود و ‪30‬‬

‫مایل دیگر می‌دوید‪ ،‬اگر این چیزها به‬

‫شما انگیزه نمی‌دهد که به درون خود نگاه کنید و‬

‫واقعا ً کنترل داستان خود را به دست بگیرید تا‬

‫متوجه شوید که می‌توانید خودتان‬

‫شما می خواهید الزم‬ ‫را در هر چیزی حجاری کنید‪.‬‬

‫نیست که گوگینز باشد‪ ،‬بلکه باید در آن‬

‫قدرت زیبایی و خشم را ببینید تا در‬

‫آن شکل پذیری روح انسان‬

‫را ببینید تا در آن قدرت‬

‫روح انسانی را ببینید که شما را به هر کسی‬

‫تبدیل شدن به آن‬ ‫که می خواهید تبدیل کند‪.‬‬

‫داستان و من امیدوارم که شما بچه ها‬ ‫مال این مرد است‬

‫‪،‬آن را شنیده باشید‬

‫چیزهای باورنکردنی زیادی وجود داشته است‬

‫که بارها آنقدر لرزیدم که‬

‫ابزار دیگری را دیدم که می توانستم آن را بگیرم‬

‫و در زندگی خودم از آن استفاده کنم و امیدوارم شما بچه‬


‫همانطور که من درست انجام دادم‬ ‫ها تا این حد از آن استفاده کرده باشید‪.‬‬

‫اگر قبال ً حتما ً‬

‫مشترک نشده اید و تا دفعه بعد دوستان من‬

‫از همه مراقبت می کنند از‬

‫اینکه برای قسمت دیگری از نظریه تأثیر به ما ملحق شدید بسیار سپاسگزارم‬

‫اگر این محتوا‬

‫رفتن‬ ‫به زندگی شما ارزش افزوده می کند یک سؤال ما این است‬

‫و استیچر و رتبه‌بندی و ‪ iTunes‬به‬

‫بررسی نه تنها به ما کمک می‌کند‬

‫این انجمن را بسازیم که در پایان‬

‫روز تنها چیزی است که ما به آن اهمیت می‌دهیم‪ ،‬بلکه‬

‫به ما کمک می‌کند تا مهمانان شگفت‌انگیزتری در‬

‫از‬ ‫اینجا داشته باشیم تا دانش خود را با همه چیز نشان دهند‪.‬‬

‫ما بسیار متشکرم از شما بچه ها که‬

‫بخشی از این انجمن هستید و تا دفعه بعد‬

‫دوستان من افسانه ای باشید‬

‫]موسیقی[‬

You might also like