You are on page 1of 2

‫پندار گیاه‬

‫سراسر تلخی بود!‬


‫شکفتن این جوانه!‬
‫دردهای بیپایان بود‪،‬خندیدن این جوانه!‬
‫تکرار مردن بود؛رشد کردن این جوانه!‬
‫فاجعهای به نام غم بود‪ ،‬زنده ماندن این جوانه!‬
‫شکستن هفت استخوان بود رقصیدن این جوانه!‬
‫این جوانه خود سراسر غم بود‪.‬‬
‫و از برای زندگی این همه غم بسیار کم بود!!‬
‫در ایام طفولیت آنگاه که بامداد ها میخندید؛‬
‫مرگ از پنجره ی سرد و نمور زیر زمین آرزوهایش می رویید‪.‬‬
‫آهسته زیر لب می گفت زندگی زیباست!‬
‫وه! چه خیال خامی است‪ ،‬زیبایی این زندگانی‬
‫روز های گرم تابستان اشک هایش را می نوشید و‬
‫شبهای سرد زمستان غصه هایش را می پوشید‬
‫دست در دست غم هایش می رفت سوی اولین احساس‬
‫احساس عشق برایش احساسی پر از نم بود!‬
‫نم اشک های پاییزی شده بود جویباری جالیزی‬
‫زندگی تکرار مردن بود!‬
‫روزگاربرایش تکرار این غم بود!‬
‫روزگار چون پیچکی زیبا ولی بسیار در هم بود !‬
‫زندگی برایش گریستن فراوان بود‪،‬‬
‫زندگی نگریستن به پیرمردی که آن ور خیابان بود ‪،‬‬
‫روز ها تکرار می شد‬
‫اشک ها رگبار می شد‬
‫غم ها دشوار می شد‬
‫مردن اجبار می شد‬
‫بغض هایش را با صبحانه می نوشید‬
‫غم هارا با هر بهانه می پوشید‬
‫سوگ ها پشت هم می آمد‪،‬دیگریپسازآندیگر‬
‫زندگی تکرار مردن بود‬
‫در سرای عشق بازی بهره اش دود سیگار بهمن بود‪.‬‬
‫روز مرگش اولین هفته جشن میهن بود‪،‬‬
‫مرگ برای پایان این همه درد و غم بسیار کم بود‪.‬‬

‫سجاد علیرضایی ‪۱۴۰۲ /۲/۲۰‬‬

You might also like