Professional Documents
Culture Documents
نقد نئوفرمالیستی میدسامر
نقد نئوفرمالیستی میدسامر
تیتراژ
بخش اول)
-معرفی دنی
الف) ایمیل از تری
ب) رابطه با دوستان
-عزیمت به سوئد
بخش دوم)
-ورود به مراتع
-ورود به کمپ
بخش سوم)
-تماشای دیدنیها
-شکلگیری روابط
بخش چهارم)
-مراسم خودکشی
بخش پنجم)
-آغاز گسست
بخش ششم)
-انتخاب قربانی
فراز معرفی
فراز تطبیقی
-در این فراز به سراغ تطبیق عملکرد سوژهها میرود تا آشناییزدایی در خطوط متناوب صورت
گیرد
فراز تخلیطی
فراز هرمونوتیکی
فراز تعاملی
-در این بخش روایت به گسستهای المانها ،آنهم بین کنش و واکنش جمعی و فردی تقسیم میشود
فراز تصاعدی
-اکنون آشناییزدایی از قابلیت جمعی به قابلیت فردی منتقل میگردد و کنشها به شکل شخصی بار
تصاعدی به خود گرفته و رفتار غیرپارامتریک روانی از خود نشان میدهد
دو فراز پایانی وابستگی ُخرد و کالن با جهتهای فاصلهگذاری بین پیرنگ و رابطهاش با فضا و
کانسپت است که در پایان به نتیجهگیری فاجعه ختم میشود:
فراز تقابلی
-تقابل سوژهها با ابژههای مرکزی که به شکار شدن و در تله افتادنشان میسر میگردد
فراز تکمیلی
-که در اینجا تکمیل فاجعه است و انتقال حسی چهارچوب فشار روحی و روانی از پس وحشت جمعی
به مخاطب را شاهدیم
پروسهی آشناییزدایی داستان بین این فرازها مقسم میشود تا روایت به شکل پیوسته و گسستهی خود،
فضا و اتمسفر را جلو ببرد و برای تماشاگر یک حالت قابل پذیرش ایجاد کند.
مبحث نقش تماشاگر در «میدسامر» کامالً در دو وجه اثرگذاری جمعی و فردی تقسیم میشود .مخاطب
در راستای آشناییزدایی فیلم با سوژهها ارتباط فعال دارد و سپس در جایی به رکود میرسد (عین خود
سوژه ها) و سپس با یک شوک ،در «معنی ضمنی» وارد فرماسیون فاجعه و هجوم ترس و التهاب
میگردد .در این قسمت دیگر مخاطب نقش فاعلیت کالن را به مثابهی کلیت فرم بازی میکند و
المانهایی مثل «پیشزمینه تاریخی» که تشکیل شده از موتیف داللتگر و هرمونوتیک به پارامترهای
فرامتی است در ذهن تماشاگر یک پیشزمینهسازی سوبژکتیو مینماید.
جدا از اینها «میدسامر» با اینکه در سیر آشناییزدایی فرم خود از انواع شگردها بهرهی متقابلی
میبرد اما بیشترین استفادهاش از «معانی ضمنی» و «معانی داللتگر» است .بروز کنش و واکنش
سوژه ها وابسته به علیت و عاملیت فردی و جمعی است و از دل چنین کارکرد شگردی ،فیلمساز از
تکنیک ارجاع پستمدرنیستی استفاده میکند .همانطور که ویژگیهای مهم فرم پستمدرن در نوع
داستانگویی خود نهفته است« ،میدسامر» مثالً از گسترهی اختالط نژادی و جغرافیایی پستمدرن بهره
میبرد یا از نوع فاصلهگذاری بین فیلم و تماشاگر یک رابطهی تواتری به وجود میآورد .فیلم در تم و
داستان خود ،آمیخته با ابهام و رمز و راز است که این رازها میتواند به مسائل و مفاهیم بیرون از اثر
وابستگی داشته باشد .دقیقا ً «میدسامر» از همین المان هم استفاده میکند و برای پیشبرد رازها و
مفاهیم هرمونوتیکی خود با شگردهای داللتگرایانه و بینامتنیت به این نوع روایت و زبان پستمدرنی
پل میزند.
پس از مقدمه در پردهی ابتدایی با به ثمر نشاندن یک سری سطوح آشناپنداری در حیطهی معرفی
شخصیتها ،نخستین رانههای نمایشی برای تشکل جمعی شکل میگیرد .تصمیم برای رفتن به سوئد و
عضو یک فرقهی مرموز شدن .فیلمساز در اینجا با یک شگرد اکتسابی در «معنی ضمنی» اولین
اهرم معنایی خود را در درام به آشناییزدایی راه میدهد؛ شمایلنگاری فرقه مورد نظر و پردازش
دادههای مربوطه در حول سوژهها ،بخش مهمی از آشناییزدایی را در پیرنگ اثر شامل میشود .در
شروع پرده دوم با عزیمت گروه به سوئد مواجههایم .دوربین فیلمساز از ابتدا تا به اینجا یک حالت
متعادل دارد تا اینکه پس از فرود هواپیما در مسیر جنگلی ناکهان ماشین را در جهت معکوس دوربین
میبینیم .این حرکت غیرموازنه و دفرمهگی دوربین یک «معنی صریح» در باب گسست و هشداری
برای شکست است .موسیقی هم در این میزانسن متحرک به کانسپت جهت میدهد .این مسیر رفت به
قلمرو فرقه است و همین میزانسن برای مخاطب یک آشناییزدایی بصری در پیشزمینهسازی درام و
فضا به وجود میآورد .یکی از ویژگیهای فرم پستمدرن در همین است که به صورت عیان و واضح
فاصلهگذاری میان مخاطب و مدیوم برداشته میشود و فیلم دائما ً با چنین حرکاتی القا میکند که در
فضایی فیلمیک هستیم.
در ادامه فیلم المان ملتهب خود را به همراه موسیقی و حرکتهای دوار دوربین ،با مرکزیت قرار دادن
دنی استارت میزند .بار روانی استرس مهمترین وجه غالب پارامتر وحشت در «میدسامر» است ،به
همین منظور فیلم دائما ً با دوربینی عامل ،شخصیت مرکزی (دنی) را زیر نظر دارد و ما برهمریزی
ابژکتیو وی را میبینیم .چنین بار نمایشی ،یک شگرد داللتی بر آشناییزدایی پیرنگ ایجاد میکند و
فرم اثر را تحت تاثیر قدرت ایجابی خود مینماید .پرسوناژ دنی در چند جهت به آشناییزدایی صرف
در کلیت اثر میرسد:
جهت روانی
جهت ارتباطی
جهت ماهوی
-ماهیت فاعلیت دنی به فضا و اتمسفر الصاق میگردد که همین امر اثر را به ماهوی کنش دنی بستگی
پیدا میکند
جهت شکلی
جهت ساختی
این جهتها ماحصل رفتاری کاراکتر دنی در طول آشناییزدایی اثر است که رابطهای دوطرفه با
ساحت پرسوناژی و ساحت دراماتیک و کانسپتی پیرنگ دارد .در درامهای پستمدرن در دل
داستانگویی ،رفتارگرایی و گسست ارتباطی پرسوناژ در معرض مرکزیت بودنش ،بسیار اهمیت دارد.
شخصیت تبدیل به همه چیز میشود اما مانند فرم کالسیک خاصیت محدود پروتاگونیستی یا
آنتاگونیستی محض نیست ،بلکه تشکیل شده از گسستها و پیوستگیهای موجود در فضا ،به خود جهت
و شکل میدهد و سپس این جهتگیری او بر فضا یک اثر مازاد میگذارد .به همین دلیل است که
اتمسفر با علیت ساحت پرسوناژی دنی بسیار رابطهی علت و معلولی دارد.
فیلم در روند و پیشبرد درام خود برای آشناییزدایی وابسته به فضا ،دچار یک سری رکودهای
انضمانی و شگردهای انحرافی میشود .مثالً در طول رسیدن به کمپ ما شاهد یک رکود نسبی هستیم،
ولی همین رکود باعت برهمساخت محیط و زیست کاراکترها در پروسهی آشناییزدایی میشود.
موتیف های آزاد مانند افراد اضافه شده بر گروه در جاهایی از فیلم ضرباهنگ و ریتم را به کشش تبدیل
میکنند و یا نقش مبدل را ایفا مینمایند .دوربین فیلمساز در این سیر تداومی و تعاملی کامالً در
موضعی ناظرانه با حرکتهای تعقیبی همراه است و همسطح با نقطهنظر کاراکترها میماند .اما این
روند ثابت نیست .یکی دیگر از ویژگیهای پستمدرن که فیلمساز در این فیلم از آن بهره برده است،
همین عدم تداوم حرکات تکنیکی دوربین میباشد .دوربین نقطهنظرش دائما ً در حال تبدیل شدن و
تطبیق شدن با چگالی یا یک موضع بحرانی و عاملی است و این تواتر غیر منظم برای مخاطب
فاصلهگذاری نزدیک و ماکزیمال را ایجاد میکند.
بعد از ورود به کمپ پروسهی آشناییزدایی فیلم سیر جالبی را طی میکند .ابتدا با معنی صریح در
پیرنگ یک حالت عرفانی و جذاب و سمپات را به تصویر میکشد و بعد از یک فاصله ،کمکم پیک
فاجعه شروع میگردد« .میدسامر» در «انگیزه بینامتنیت» خود با وامگیری از اسلوب ژانر وحشت،
عنصر اتفاق را دارد اما در دل روایت متواتری خود ،یک گسست دراماتیک بین روشنی و تاریکی
ایجاد میکند .این یکی از ویژگیهای بارز فرم پستمدرن است که با استفاده از بینامتنیت ،یک سیستم
ارجاع میسازد و سپس جهان و عناصر خودکفای خویش را عرضه میدارد .در داخل کمپ پرداخت
به جمع و سپس پرازش به فردیت و در توازی با آن ،خوانش از مضمون و نکات فرامتنی ،یک
فرماسیون تو در تو را به وجود میآورد که تمام آن سطوحی که به آن اشاره کردیم را در وجوح خود
یکسان تجمیع مینماید.
کنتراست دوربین با فضا و آدمهای محیط کامالً یک سیر مبسوط را به حصول تصویر تبدیل مینماید؛
لباسهای سفید با چشماندازهای زیبا و دوربینی که بیشتر شاتهایش با نماهای عمق میدان باالست .این
نوع کارکرد از شگردهای معانی صریح ،یک بسط فرمال دارد .این نکته مهم است که فرم آثار
پستمدرن بیشتر از معانی صریح استفادهی ژانری و تصویری میکنند ،آنهم در حالتی ابژکتیو .با
ورود به کمپ کمکم مفاهیم فرامتنی فیلم به داستان ضمیمه میشود .باید همینجا گفت که «میدسامر» در
توضیح نئوفرمالیستی فاقد فرمیک کردن این دادههاست و فیلم در ثمر نشاندن چنین عنصری مشکل
دارد اما در بعضی مفاهیم دیگرش میتواند یا یک سری شگرد داللتگر و ضمنی ،بر روی تصویر
یک زیباییشناسی تصویری بیافریند .نقش تماشاگر و المان پیشزمینه تاریخی در فهم یا عدم فهم این
مفاهیم است .یک سری از این عناصر فرامتنی که عام هستند ،مانند مبحث کهن الگو -که در سینمای
پستمدرن به آن در مضمون پرداخت میشود -و یا خشم جمعی و یک روانگسیختگی فردی ،قابل
فرمالیزه شدن در روند فیلم هستند اما مباحث در باب پاگانیسم فیلم و نوع فرقهگرایی و توتمیسم و
شمنیسم ،دالی است که مدلولش به دادههای فرامتنی مخاطب بستگی دارد .اگر تماشاگر در مورد چنین
فرقههایی اطالع داشته باشد میتواند با آن رابطه بگیرد ،اما اگر نداشته باشد ،ابهام درام ،یک رکود
انضمامی را در روند تولید دادهها با شگردهای ساختی و معنایی ایجاد میکند.
فیلم در طول مباحث داستانیاش تالش دارد بیشتر عناصرش را با شگردهایی به فرم تبدیل کند .مانند
پارامتر ابهام و گنگی این گروه در رفتار که نوعی معنای ضمنی است و این شگرد در توازی با معنای
صریح یک تداخل پارامتریک در دیدگاه مخاطب ایجاد کرده که داللتگر موضوع آنی و لحظهای
میشود .برخی از ابهامات فیلم به خوبی در پروسهی آشناییزدایی درمیآیند ،مثالً آن خانهی
مخصوص که به عنوان معبد از آن یاد میکنند و فیلمساز از همان ابتدا با یک شگرد معنای ضمنی ،آن
را در آشناییزدایی به شکل یک معما در میآورد و سپس تعلیق و سرآخر رمزگشایی علیت و عاملیت
کانسپتی آن کلبه .یا نمایش گسست ارتباطی میان دنی و نامزدش در میزانسن روشن نشدن شمع تولد،
همین قسمت سنگ بنای ساحت ارتباطی در پرسوناژ این دو نفر است و فراز گسست پایانی توجیه
میگردد.
نخستین شوک درام ،جایی است که آن پیرزن و پیرمرد میخواهند خود را قربانی کنند .دوربین
فیلمساز با یک تراکم خاصی فضا را به ثبت میرساند و موسیقی شبه حماسی است ،تا اینکه دوربین از
باال یک نمای ناظرانه به دنی دارد و سپس کات ،نمای لو-انگل از povثابت دنی با ترس .از همین
نگاه ،سوبژکیویتهی تصویر به المان ساختی نگاه تماشاگر پیوند میخورد و سمفونی مرگ و شوک
نواخته میشود .این قسمت از فیلم اولین معنی صریح خود را با شگرد در کنتراست دوربین و موسیقی
و نور در فرم تثبیت میکند .در این سکانس کارکرد صدا بسیار اهمیتی ویژهای پیدا مینماید تا جایی
که مونوتن شدن فیلدهای صدا دقیقا با اسلوموشن بر روی تصویر و نور و کلوزآپ آدمها یکی است و
حالتی گیجآور را با موتیف ضرروی و معنای ضمنی ،آشناییزدایی میکند.
دومین شوک فیلم با گم شدن افراد و کشته شدن یکی از اعضای تیم و رفته رفته با بار جنایی و معمایی
پیش گرفته میشود .از این پرده به بعد فیلمساز با استفاده از شرگرد بینامتنیت و استفادهی کارکردی از
ژانرهای جنایی -معمایی ،درام خود را بسط میدهد .دوربین کمی متمرکزتر میشود و فضا بار
روایی تداومی و چند الیهای به خود میگیرد تا حدی که پروسه آشناییزدایی در قسمتهای روانی با
آشوب ساختاری کاراکترها همراه است .یعنی همان فراز تصاعدی و فراز تقابلی که با شروع این
بخش ،پیرنگ و آشناییزدایی از اتمسفر رنگ جدیدی به خود میگیرد .کمکم دوربین تصاعد
جمعگراییاش متمرکزتر شده و کارکرد دوربین همچون حلقهی محدود عمل میکند.
در ادامه دنی به عنوان ملکه انتخاب میشود که در پروسهی رقص ،فیلمساز از شکل البیرنتی حرکات
دوربینش برای ایجاد تقابل استفاده میبرد .دقیقا ً این همان فراز تقابلی درونی با ابژههاست که بر مسیر
آشناییزدایی با «معانی ضمنی» و «معانی داللتگر» دَوران دارد .مثالً کارکرد شگرد دوربین در
میزانسن رقص یک داللت به آغاز گسست روحی و روانی دنی است .دوربین حول یک میزانسن
دایرهای میچرخد و تکتک افراد دور او به زمین میخورند و پرسوناژ در مرکزیت قاب قرار
میگیرد .بار دیگر تنالیتهی صدا در حالتی گریز از مرکز کار میکند تا نقش تماشاگر به درستی در
تمایز وجه غالب اثر بماند .وجه غالب میان یک رازوارگی و ابژکتیویتهی محض دائما ً تلرانس وجودین
دارد .دوربین به باال تیلت میکند و هلیشات میگیرد و سپس جامپکات به نقطهنظر نامزد دنی .این
حرکات یک معنی ضمنی فرسایشی در رکود و در انضمام فاعلیت بازی میکند .همین ویژگی است که
فاعلیت تعمدا ً در فراز انتهایی به نوعی تخطئه میشود و پایان فیلم یک پایان تخطئه پذیر است.
مرحله سوم فروپاشی ،آغاز فراز تکمیلی از همپاشیدن است که دنی که با دیدن صحنهی خیانت
نامزدش پا به آن میگذارد .در این سکانس که او گریه و زاری میکند ،افراد دیگر هم میگیریند و یک
تنالیتهی عجیب زاری و سمفونی خلق میکنند؛ چنین میزانسنی یک وحشت الصاقی مخوف را به
صورت سوسپانس و تعلیق -اما نه به شیوهی تعلیق کالسیک ،بلکه گسسته -به آشناییزدایی در تمپوی
صداها و افکتها به وجود میآورد .دوربین میزانسن را محدود میکند و مرکززدا نیست و همه دور
یک خطچین دایرهای قرار دارند و یک اکت یکسان را اجرا میکنند .اما ابهام این آکسیون ،خودش
تبدیل به یک موتیف ضروری میشود و معنی ضمنی به آن الصاق مینماید.
درست در توازی این سکانس است که سکانس کشف شدن اجساد مونتاژ میگردد که دوربین لخت و
عریان آن را به صحنه میآورد ،بدون هیچ حرکت عجیبی.
همانطور که مشاهده میکنیم ،معنای ضمنی در آشناییزدایی فراز تکمیلی گسست روحی و روانی
آخر ،امر فاجعه و عنصر شوک را به شیوه ای ناگهانی با چاشنی تعلیق در دل آن آرامش کانسپت،
برای مخاطب آشناییزدایی میکند .همین تقارنهاست که حس وحشت را میافزاید و برای نقش
مخاطب تبدیل به پروسهی ساختی میشود.
پایان فیلم به یک عملیات کامالً آیینی با اختالطی از توتم پرستی و پاگانیسم رو به اتمام میرود .یکی از
شاخصههای ویژهی فرم پستمدرن در همین است که پایان فیلم در تداومی نسبتا ً خطی وارد فاز
خروجی میشود اما با تضاددهایی در ابهام و روشنایی.
کلبه در پایان میسوزد و بار دیگر موسیقی حماسی و دوربینی که آرام تراولینگ میکند و دنی در
جایگاه ملکهای در عمق فاجعه به دنبال گریز است و در نهایت یک شات از لبخند دنی با کلوزآپ او که
باعث میگردد تمام ابهاماتی که دیدیم در عمقی از گنگی فرو برود.