You are on page 1of 76

‫مانيفست حزب کمونيست‬

‫مارکس و انگلس‬
‫پيشگفتار چاپ آلمانى‬
‫"مانيفست حزب کمونيست "‬
‫سال ‪٢٧٨١‬‬

‫"اتحاديه کمونيستها" اين سازمان بينالمللى کارگرى‪ ،‬که بديهى است در شرايط آن روز تنها ميتوانست‬
‫بصورت سازمانى مخفى وجود داشته باشد‪ ،‬در کنگره خود که در نوامبر سال ‪ ٧٤٨١‬در شهر لندن انعقاد يافته‬
‫بود‪ ،‬ما امضاء کنندگان زيرين را مأمور ساخت برنامه مفصل تئوريک و عملى حزب را براى انتشار تهيه‬
‫نماييم‪ .‬بدين ترتيب" مانيفست" زيرين بوجود آمد و چند هفته قبل از انقالب فوريه[‪] ٧‬دستنويس آن براى چاپ‬
‫به لندن فرستاده شد‪" .‬مانيفست" که ابتدا به آلمانى بچاپ رسيد‪ ،‬دستکم دوازده بار بدين زبان با چاپهاى‬
‫گوناگون در آلمان و انگلستان و آمريکا نشر يافت‪ .‬ترجمه انگليسى آن که بوسيله ميس هلن مک فارلن انجام‬
‫يافته بود براى نخستين بار در سال ‪ ٧٤٨١‬در شهر لندن در "‪ "Red Republican‬منتشر گشت و سپس در‬
‫سال ‪ ٧٤١٧‬اقال سه بار در آمريکا‪ ،‬ترجمههاى مختلفى از آن نشر يافت‪ .‬ترجمه فرانسه‪ ،‬براى اولين دفعه کمى‬
‫پيش از قيام ماه ژوئن سال ‪ ٧٤٨٤‬در پاريس از چاپ خارج و اخيرا نيز در "‪ "Le Socialiste‬چاپ‬
‫نيويورک منتشر شده است‪ .‬ترجمه جديدى در دست تهيه است‪ .‬ترجمه لهستانى آن اندکى پس از نخستين چاپ‬
‫آلمانى در لندن نشر يافت‪ .‬ترجمه روسى آن در سالهاى شصت در شهر ژنو انجام گرفت‪ .‬به زبان دانمارکى‬
‫نيز اندکى پس از انتشارش ترجمه گرديد ‪.‬‬

‫گرچه در عرض بيست و پنج سال اخير شرايط و اوضاع قويا تغيير يافته‪ ،‬با اين همه‪ ،‬اصول کلى مسائلى که‬
‫در اين "مانيفست" شرح و بسط داده شده است رويهم رفته تا زمان حاضر نيز به صحت کامل خود باقى مانده‬
‫است‪ .‬در بعضى جاها شايسته بود اصالحاتى بعمل آيد‪ .‬اجراء عملى اين مسائل اصولى‪ ،‬همانطور که در خود‬
‫"مانيفست " ذکر شده‪ ،‬هميشه و همه جا مربوط به شرايط تاريخى موجود است و به همين جهت براى آن‬
‫اقدامات انقالبى که در پايان فصل دوم قيد گرديده است به هيچ وجه اهميت مطلق نميتوان قائل شد‪ .‬در شرايط‬
‫امروزى شايسته بود که اين قسمت از بسى لحاظ بشکل ديگرى بيان شود ‪.‬نظر به تکامل فوقالعاده صنايع‬
‫بزرگ در عرض بيست و پنج سال اخير و رشد سازمانهاى حزبى طبقه کارگر که با اين تکامل صنعتى همراه‬
‫است و نيز نظر به تجربيات عملى که اوال در انقالب فوريه و آنگاه بميزان بيشترى در کمون پاريس‪ ،‬يعنى‬
‫هنگامى که براى نخستين بار مدت دو ماه پرولتاريا حکومت را بدست داشت‪ ،‬حاصل آمده اين برنامه اکنون در‬
‫برخى قسمتها کهنه شده است‪ .‬بويژه آنکه کمون ثابت کرد که "طبقه کارگر نميتواند بطور ساده ماشين دولتى‬
‫حاضر و آماده اى را تصرف نمايد و آن را براى مقاصد خويش بکار اندازد" (رجوع کنيد به "جنگ داخلى در‬
‫فرانسه‪ .‬پيام شوراى کل جمعيت بين المللى کارگران["‪] - ٢‬چاپ آلمانى صفحه ‪ ،٧١‬که در آنجا اين فکر بطور‬
‫کاملترى شرح و بسط داده شده است)‪ .‬بعالوه بخودى خود واضح است که انتقاد از نوشتههاى سوسياليستى‬
‫براى امروز ناقص است زيرا اين انتقاد فقط تا سال ‪ ٧٤٨١‬را در بر ميگيرد و نيز مسلم است که مالحظات‬
‫مربوط به مناسبات کمونيستها با احزاب گوناگون اپوزيسيون (فصل چهارم)‪ ،‬گو اينکه رئوس مسائل آن حتى‬
‫امروزه نيز به صحت خود باقى است‪ ،‬ولى باز برخى از جزئيات آن کهنه شده زيرا وضع سياسى کامال تغيير‬
‫کرده و تکامل تاريخى‪ ،‬اغلب احزابى را که از آنها نام برده شده از صفحه روزگار زدوده است ‪.‬‬

‫با اين وجود "مانيفست" سندى است تاريخى ما ديگر خود را محق نميدانيم که در آن تغييرى وارد سازيم‪.‬‬
‫ممکن است ميسر شود که در چاپ بعدى مقدمهاى ترتيب دهيم که فاصله زمانى بين ‪ ٧٤٨١‬تا امروز را در بر‬
‫گيرد؛ اقدام به چاپ کنونى "مانيفست" براى ما چنان غير منتظره بود که وقت انجام اين کار را نداشتيم ‪.‬‬

‫کارل مارکس‪ ،‬فريدريش انگلس لندن ‪ ٢٨ -‬ژوئن سال ‪٧٤١٢‬‬


‫پيشگفتار چاپ روسى‬
‫"مانيفست حزب کمونيست "‬
‫سال ‪٢٧٧١‬‬

‫نخستين چاپ روسى "مانيفست حزب کمونيست" ترجمه باکونين‪ ،‬در آغاز سالهاى شصت[‪] ٧‬انتشار يافت‪ .‬اين‬
‫نسخه در مطبعه "کولوکل" به طبع رسيده بود‪ .‬در آن هنگام چاپ روسى "مانيفست" در باختر ميتوانست تنها‬
‫بمثابه يک نوع طرفه مطبوعاتى تلقى شود‪ .‬ولى اکنون ديگر يک چنين نظريهاى محال است ‪.‬‬

‫اين که تا چه اندازه در آن هنگام (يعنى در دسامبر سال ‪ )٧٤٨١‬عرصه شيوع جنبش پرولتاريا محدود بوده‬
‫است موضوعى است که بهتر از همه آخرين فصل "مانيفست" تحت عنوان" مناسبات کمونيستها در کشورهاى‬
‫مختلف با احزاب مختلف اپوزيسيون" نشان ميدهد‪ .‬اتفاقا اين فصل موضوع روسيه و اياالت متحده آمريکا را‬
‫کسر دارد‪ ،‬اين زمانى بود که روسيه آخرين ذخيره بزرگ همه ارتجاع اروپا محسوب ميشد و اياالت متحده‬
‫آمريکا نيروهاى اضافى پرولتارياى اروپا را از راه مهاجرت ميبلعيد‪ .‬هر دو اين کشورها به اروپا مواد خام‬
‫تحويل ميدادند و در عين حال بازار فروش فرآوردههاى صنعتى اروپا محسوب ميشدند‪ .‬در نتيجه هر دو آنها‪،‬‬
‫در آن زمان هر يک به نحوى تکيه گاه نظام موجود اروپا بودند ‪.‬‬

‫اکنون چقدر اين وضع تغيير کرده است! مهاجرت اروپائيان همان عاملى بود که رشد سريع عظيم کشاورزى‬
‫را در آمريکاى شمالى ميسر ساخت و اين کشاورزى با رقابت خويش اساس مالکيت بزرگ و کوچک ارضى‬
‫اروپا را به لرزه درآورده است‪ .‬بعالوه اين مهاجرت به اياالت متحده آمريکا امکان داد به آنچنان حد و با چنان‬
‫نيرو و جديتى از منابع پر ثروت تکامل صنعتى خود بهره بردارى کند که در مدت کوتاهى بايستى به انحصار‬
‫صنعتى اروپاى باخترى و بويژه انگلستان خاتمه دهد‪ .‬اين هر دو کيفيت بنوبه خود به آمريکا نيز تأثير انقالبى‬
‫ميبخشد‪ .‬رقابت فِرمهاى بزرگ متدرجا مالکيت کوچک و متوسط فالحتى فِرمها را که پايه کليه نظام سياسى‬
‫اين کشور است مغلوب خود ميسازد؛ در عين حال براى نخستين بار در مناطق صنعتى جمعيت پرولتاريا رو‬
‫به افزايش ميرود و سرمايه بطور افسانهوارى متمرکز ميگردد ‪.‬‬
‫حال به روسيه بپردازيم! در دوران انقالب ‪ ٧٤٨١-٧٨٨٤‬نه تنها سالطين اروپا بلکه بورژواهاى اروپايى نيز‬
‫تنها طريق نجات از دست پرولتاريا را‪ ،‬که تازه شروع به بيدار شدن کرده بود‪ ،‬مداخله روسيه ميدانستند‪ .‬تزار‬
‫را سرکرده ارتجاع اروپا اعالم نمودند ‪.‬اکنون وى در گاتچينا‪ ،‬اسير جنگى انقالب است و روسيه طاليهدار‬
‫جنبش انقالبى اروپاست ‪.‬‬

‫وظيفه "مانيفست کمونيستى" عبارت بود از اعالم نابودى آتى و احتراز ناپذير مالکيت کنونى بورژوازى‪ .‬ولى‬
‫در روسيه‪ ،‬بموازات التهاب پر تب و تاب سرمايهدارى که با سرعت تمام در حال رشد و گسترش است و نيز‬
‫بموازات مالکيت ارضى بورژوازى که فقط حاال در حال تکوين است ما بيش از نيمى از اراضى را در‬
‫مالکيت اشتراکى دهقانان مشاهده ميکنيم‪ .‬اکنون اين سؤال پيش ميآيد‪ :‬آيا آبشين روس ‪ -‬اين شکل مالکيت اوليه‬
‫دسته جمعى زمين که در حقيقت اينک بسختى مختل و خراب شده ‪ -‬ميتواند بالواسطه به شکل عالى يعنى به‬
‫شکل کمونيستى مالکيت زمين مبدل گردد؟ يا آنکه بر عکس بايد بدوا همان جريان تجزيهاى را بپيمايد که‬
‫مختص سير تکامل تاريخى باختر است؟‬

‫تنها پاسخى که اکنون ميتوان به اين سؤال داد اين است‪ :‬اگر انقالب روسيه عالمت شروع انقالب پرولتارياى‬
‫باختر بشود‪ ،‬بنحوى که هر دو يکديگر را تکميل کنند‪ ،‬در آن صورت مالکيت ارضى اشتراکى کنونى روسيه‬
‫‪.‬‬ ‫گردد‬ ‫کمونيستى‬ ‫تکامل‬ ‫منشاء‬ ‫ميتواند‬

‫کارل مارکس‪ ،‬فريدريش انگلس‬

‫لندن ‪ ٢٧ -‬ژانويه سال ‪٧٤٤٢‬‬


‫پيشگفتار چاپ آلمانى‬
‫"مانيفست حزب کمونيست "‬
‫سال ‪٢٧٧١‬‬

‫متأسفانه پيشگفتار چاپ کنونى را من بايد به تنهايى امضاء کنم‪ .‬مارکس ‪ -‬مردى که همه طبقه کارگر اروپا و‬
‫آمريکا به او بيش از هر فرد ديگرى مديون است ‪ -‬اينک در گورستان هايگيت آرميده و هم اکنون بر مزار او‬
‫نخسين گياه روئيده است‪ .‬به هر صورت پس از درگذشت او ديگر نميتواند سخنى از جرح و تعديل يا اضافه و‬
‫تکميل "مانيفست" در ميان باشد‪ .‬به اين جهت من بويژه ضرورى ميدانم که مراتب زيرين را با وضوح کامل‬
‫يکبار ديگر بيان دارم ‪.‬‬

‫آن فکر اساسى که سراسر "مانيفست" را بهم پيوند ميدهد‪ ،‬يعنى اين که توليد اقتصادى و سازمان اجتماعى هر‬
‫عصرى از اعصار تاريخ که بطور ناگزير از اين توليد ناشى ميشود بنياد تاريخ سياسى و فکرى آن عصر را‬
‫تشکيل ميدهد‪ ،‬و اينکه بنابراين کيفيت (از هنگام تجزيه شدن مالکيت اشتراکى اوليه زمين) سراسر تاريخ‬
‫عبارت بوده است از تاريخ مبارزات طبقاتى‪ ،‬مبارزه بين استثمار کنندگان و استثمار شوندگان‪ ،‬بين طبقات‬
‫حاکم و محکوم و در مدارج گوناگون تکامل اجتماعى و نيز اينکه اکنون اين مبارزه بجايى رسيده است که‬
‫طبقه استثمار شونده و ستمکش (پرولتاريا) ديگر نميتواند از يوغ طبقه استثمار کننده و ستمگر (بورژوازى)‬
‫رهايى يابد مگر آنکه در عين حال تمام جامعه را براى هميشه از قيد استثمار و ستم و مبارزه طبقاتى خالص‬
‫کند‪ - ،‬اين فکر اساسى کامال و منحصرا متعلق به مارکس است[‪]. ٧‬‬

‫من اين نکته را بارها گفتهام ولى بخصوص اکنون الزم ميدانم که آن را در مقدمه خود "مانيفست" نيز ذکر‬
‫‪.‬‬ ‫نمايم‬

‫انگلس‬ ‫ف‪.‬‬
‫لندن ‪ ٢٤ -‬ژوئيه سال ‪٧٤٤١‬‬
‫[‪] ٢‬من در پيشگفتار ترجمه انگليسى چنين نوشتهام‪" :‬به اين فکر که بعقيده من بايد براى تاريخ همان اهميتى را‬
‫داشته باشد که تئورى داروين براى زيست شناسى دارد‪ ،‬هر دوى ما از چند سال پيش از سال ‪ ٧٤٨٨‬بتدريج‬
‫نزديک ميشديم‪ .‬اين را که تا چه اندازه من مستقال در اين مسير پيش رفته بودم از روى کتاب من موسوم به‬
‫"وضع طبقه کارگر انگلستان" بخوبى ميتوان فهميد‪ ،‬ولى هنگامى که در بهار سال ‪ ٧٤٨٨‬بار ديگر مارکس را‬
‫در بروکسل مالقات کردم وى اين فکر را پرورانده بود و تقريبا با همان عبارات روشنى که فوقا ذکر کردهام‬
‫برايم بيان داشت( "حاشيه انگلس براى چاپ آلمانى منتشره در سال ‪).٧٤١١‬‬
‫پيشگفتار چاپ انگليسى‬
‫"مانيفست حزب کمونيست "‬
‫سال ‪٢٧٧٧‬‬

‫"مانيفست" بعنوان برنامه "اتحاديه کمونيستها" يا سازمان کارگرى که در آغاز منحصرا آلمانى بود و سپس به‬
‫يک سازمان بينالمللى تبديل شد و در آن شرايط سياسى که تا سال ‪ ٧٤٨٤‬در اروپا وجود داشت ناچار‬
‫ميبايستى بصورت يک جمعيت مخفى باقى بماند‪ ،‬منتشر گرديد‪ .‬در کنگره اتحاديه‪ ،‬که در نوامبر سال ‪٧٤٨١‬‬
‫در لندن تشکيل يافت به مارکس و انگلس مأموريت داده شد که برنامه کامل تئوريک و عملى حزب را براى‬
‫انتشار تهيه کنند‪ .‬اين کار براى ژانويه ‪ ٧٤٨٤‬پايان يافت و دستنويس آلمانى چند هفته پيش از انقالب ‪ ٢٨‬فوريه‬
‫فرانسه براى طبع به لندن فرستاده شد‪ .‬ترجمه فرانسوى اندکى پيش از قيام ژوئن ‪ ٧٤١٤‬در پاريس از طبع‬
‫خارج شد‪ .‬نخستين ترجمه انگليسى که بوسيله ميس هلن مک فارلين انجا شده بود‪ ،‬در "‪"Red Republican‬‬
‫متعلق به جرج جوليان هارنى در سال ‪ ٧٤٨١‬در لندن نشر يافت‪ .‬ترجمههاى دانمارکى و لهستانى نيز از طبع‬
‫خارج شد ‪.‬‬

‫شکست قيام ژوئن ‪ ٧٤٨٤‬پاريس‪ ،‬اين نخستين نبرد بزرگ پرولتاريا و بورژوازى‪ ،‬باز هم براى مدتى انجام‬
‫خواستهاى اجتماعى و سياسى طبقه کارگر اروپا را عقب انداخت‪ .‬از آن موقع‪ ،‬مجددا مانند قبل از انقالب‬
‫فوريه‪ ،‬تنها گروههاى مختلف طبقه دارا بودند که براى احراز برترى و تسلط با يکديگر مبارزه ميکردند‪ .‬طبقه‬
‫کارگر ناچار شد براى بدست آوردن آزادى سياسى در فعاليت عملى مبارزه کند و وضع و موقع جناح افراطى‬
‫قسمت راديکال طبقه متوسط را اشغال نمايد‪ .‬هرگونه جنبش مستقل پرولتارى‪ ،‬مادام که آثار حياتى از خود‬
‫بروز ميداد‪ ،‬بيرحمانه سرکوب ميشد‪ .‬مثال پليس پروس موفق شد کميته مرکزى اتحاديه کمونيستها را‪ ،‬که آن‬
‫هنگام در شهر کلن بود‪ ،‬کشف کند‪ .‬اعضاء اين کميته توقيف شدند و پس از هجده ماه بازداشت‪ ،‬در اکتبر سال‬
‫‪ ٧٤٨٢‬به دادگاه تسليم گرديدند‪ .‬اين" دادرسى کمونيستهاى کلنى" که مشهور است‪ ،‬از ‪ ٨‬اکتبر تا ‪ ٧٢‬نوامبر‬
‫بطول انجاميد‪ .‬هفت نفر از متهمين از سه تا شش سال به حبس در قلعه محکوم شدند‪ .‬بالفاصله پس از صدور‬
‫حکم‪ ،‬باقيمانده اعضاء علىالظاهر اتحاديه را منحل ساختند‪ .‬و اما "مانيفست" بنظر ميرسيد که از آن موقع‬
‫محکوم به فراموشى است ‪.‬‬
‫هنگامى که طبقه کارگر اروپا مجددا به اندازه کافى نيرو گرفت تا هجوم تازهاى را بر ضد طبقات حاکمه‬
‫شروع کند‪ ،‬جمعيت بينالمللى کارگران ظهور کرد ‪.‬ولى اين جمعيت که به منظور روشن و صريحى يعنى به‬
‫منظور گرد آوردن و متحد ساختن کليه نيروهاى مبارز پرولتارى اروپا و آمريکا تشکيل شده بود‪ ،‬نميتوانست‬
‫بالفاصله اصولى را که در "مانيفست" بيان شده بود اعالم دارد‪ .‬برنامه بينالمللى ميبايستى آنقدر وسيع باشد که‬
‫هم براى تريديونيونهاى انگليس و هم براى پيروان پرودون در فرانسه و بلژيک و ايتاليا و اسپانيا و هم براى‬
‫السالينهاى[‪] ٧‬آلمان قابل قبول شمرده شود‪ .‬مارکس هم اين برنامه را بنحوى نوشته بود که همه اين احزاب را‬
‫راضى کند‪ ،‬کامال متکى به رشد فکرى طبقه کارگر بود‪ ،‬رشدى که ميبايستى ثمره حتمى فعاليت مشترک و‬
‫تبادل آراء باشد‪ .‬خود حوادث و زير و بمهاى مبارزه بر ضد سرمايه ‪ -‬و ضمنا شکستها بيش از فتحها ‪ -‬ناچار‬
‫ميبايستى به کارگران بيهوده بودن نسخههاى گوناگون اکسير مانندى را که مورد عالقه آنان بود‪ ،‬بفهماند و‬
‫کارگران را براى درک کاملتر شرايط واقعى رهايى طبقه کارگر آماده نمايد‪ ،‬حق هم بجانب مارکس بود‪.‬‬
‫هنگامى که بينالملل در سال ‪ ٧٤١٨‬منحل شد‪ ،‬کارگران به کلى با آنچه که در آغاز تشکيل آن‪ ،‬يعنى در سال‬
‫‪ ٧٤٨٨‬بودند‪ ،‬تفاوت داشتند‪ .‬پرودونيسم در فرانسه و الساليانيسم در آلمان در حال زوال بود و حتى‬
‫تريديونيونهاى محافظه کار انگليسى‪ ،‬که اکثريت آنها مدتها بود رابطه خود را با بينالملل گسسته بودند‪ ،‬بتدريج‬
‫به جايى رسيدند که سال پيش رئيس کنگره آنها در سوانس توانست از جانب آنها بگويد‪" :‬ديگر ما از‬
‫سوسياليسم قاره وحشتى نداريم"‪ .‬در واقع اصول "مانيفست" بين کارگران کليه کشورها انتشار فراوانى يافت ‪.‬‬

‫بدين ترتيب خود "مانيفست" هم مجددا اهميت درجه اولى را کسب نمود‪ .‬متن آلمانى از سال ‪ ٧٤٨١‬به بعد‬
‫چندين بار در سوئيس و انگلستان و آمريکا تجديد چاپ شد‪ .‬در سال ‪ ٧٤١٢‬در شهر نيويورک به انگليسى‬
‫ترجمه گرديد و در "‪ "Woodhull and Claflinls Weekly‬به طبع رسيد‪ .‬از روى اين ترجمه انگليسى‬
‫ترجمهاى به فرانسه انجام گرفت و بعد در "‪ "Le Socialiste‬نيويورک انتشار يافت‪ .‬از آن هنگام به بعد الاقل‬
‫دو ترجمه ديگر انگليسى با کم و بيش تحريف در آمريکا به عمل آمد و يکى از آنها در انگلستان تجديد طبع‬
‫شد ‪.‬اولين ترجمه روسى‪ ،‬که مترجم آن باکونين بود‪ ،‬در اوان سال ‪ ٧٤٨١‬در مطبعه "کولوکل "متعلق به‬
‫گرتسن واقع در ژنو بطبع رسيد‪ .‬ترجمه دوم روسى‪ ،‬که از آن بانو ورا زاسوليچ قهرمان بود[‪ ]٢‬ايضا در شهر‬
‫ژنو در سال ‪ ٧٤٤٢‬انتشار يافت‪ .‬چاپ تازهاى به زبان دانمارکى در "‪"Socialdemokratisk Bibliotek‬‬
‫کپنهاگ در سال ‪ ٧٤٤٨‬بيرون آمد‪ .‬ترجمه جديد فرانسه در "‪ "Le Socialiste‬پاريس در سال ‪ ٧٤٤٨‬طبع‬
‫شد‪ .‬از روى اين ترجمه اخير يک ترجمه اسپانيولى بعمل آمد و در سال ‪ ٧٤٤٨‬در مادريد نشر يافت‪ .‬از‬
‫طبعهاى مجدد متن آلمانى ذکرى بميان نميآورم‪ ،‬اين متن الاقل دوازده بار به زبان آلمانى تجديد طبع شد‪.‬‬
‫ترجمه ارمنى‪ ،‬که ميبايستى چند ماه پيش در قسطنطنيه منتشر گردد‪ ،‬بطورى که به من گفتهاند‪ ،‬انتشار نيافت و‬
‫تنها علت آن هم اين بود که ناشر ميترسيد کتاب را بنام مارکس پخش کند‪ ،‬مترجم هم حاضر نبود "مانيفست" را‬
‫بعنوان اثر شخصى خود جا بزند‪ .‬راجع به ترجمههاى بعدى به زبانهاى ديگر چيزهايى شنيدهام ولى خودم اين‬
‫ترجمهها را نديدهام‪ .‬بدين ترتيب تاريخچه "مانيفست" تا حدود زيادى تاريخ جنبش معاصر کارگرى را منعکس‬
‫ميسازد‪ .‬در حال حاضر اين اثر در ميان نوشتههاى سوسياليستى بدون ترديد رايجترين و بينالمللىترين آثار‬
‫است و برنامه مشترکى است که ميليونها کارگر از سيبرى تا کاليفرنى آن را پذيرفتهاند ‪.‬‬

‫با وجود اين هنگامى که ما اين کتاب را مينگاشتيم نميتوانستيم آن را مانيفست سوسياليسم بناميم‪ .‬در سال ‪٧٤٨١‬‬
‫نام سوسياليست از طرفى به طرفداران سيستمهاى مختلف تخيلى مانند طرفداران اوئن در انگلستان و فوريه در‬
‫فرانسه اطالق ميشد که هر دوى آنها ديگر بصورت طريقتهاى محدودى در آمده و بتدريج در حال زوال بودند؛‬
‫و از طرف ديگر به انواع افسونگران اجتماعى اطالق ميشد که وعده ميکردند‪ ،‬بى آنکه کوچکترين ضررى به‬
‫سرمايه و سود آن وارد شود‪ ،‬کليه مصائب اجتماعى را بوسيله وصلهکاريهاى گوناگون چاره کنند‪ .‬در هر دو‬
‫حالت اينها افرادى بودند که در خارج جنبش طبقه کارگر قرار داشتند و ديدگان خود را بيشتر به طبقات‬
‫"تحصيل کرده" دوخته و از آنها کمک ميطلبيدند‪ .‬و اما آن قسمت از طبقه کارگر‪ ،‬که به غير کافى بودن‬
‫کودتاهاى صرفا سياسى معتقد شده بود و لزوم تغيير اساسى سازمان کليه جامعه را اعالم مينمود‪ ،‬در آن ايام‬
‫خود را کمونيست ميناميد‪ .‬اين يک کمونيسم زمخت و نتراشيده و کامال غريزى بود؛ ولى اين کمونيسم بتدريج‬
‫به نقطه اساسى دست مييافت و در محيط طبقه کارگر به اندازه کافى نيرومند شده بود که بتواند کمونيسم تخيلى‬
‫کابه را در فرانسه و کمونيسم تخيلى وايتلينگ را در آلمان بوجود آورد‪ .‬بدين ترتيب در سال ‪ ٧٤٨١‬سوسياليسم‬
‫جنبش بورژوازى بود و کمونيسم‪ ،‬جنبش طبقه کارگر‪ .‬سوسياليسم در قاره الاقل "محترم" بود ولى کمونيسم‬
‫برعکس‪ .‬و از آنجا که از همان بدو عمل ما بر اين عقيده بوديم که "نجات طبقه کارگر فقط ميتواند بدست خود‬
‫طبقه کارگر صورت گيرد" در انتخاب يکى از اين دو اسم ترديد و تأمل را جايز نشمرديم‪ .‬بعالوه از آن ببعد‬
‫هم هرگز بفکر ما خطور نکرد که از اين نام انصراف جوييم ‪.‬‬

‫با آنکه "مانيفست" اثر مشترک ماست‪ ،‬ولى خويشتن را موظف ميدانم متذکر شود که آن اصل اساسى که هسته‬
‫اصلى کتاب را تشکيل ميدهد به مارکس تعلق دارد‪ .‬آن اصل اين است که در هر يک از اعصار تاريخ شيوه‬
‫مسلط توليد و مبادله اقتصادى و آن نظام اجتماعى که ناگزير از اين شيوه ناشى ميگردد زيربنايى است که بر‬
‫روى آن تاريخ سياسى آن عصر و تاريخ تکامل فکرى آن بنا شده و تنها بوسيله آن زيربنا ميتوان اين تاريخ را‬
‫توجيه نمود؛ و بنابراين سراسر تاريخ بشريت (از زمان تجزيه شدن جامعه طايفهاى اوليه که زمين در آن‬
‫مالکيت اشتراکى بود) تاريخ مبارزه طبقاتى و پيکارى بين استثمار کننده و استثمار شونده و طبقات حاکم و‬
‫محکوم بوده است و تاريخ اين مبارزه طبقاتى‪ ،‬ضمن تکامل خود اکنون به مرحلهاى رسيده است که در آن‬
‫طبقه استثمار شونده و محکوم يعنى پرولتاريا نميتواند از سلطه طبقه استثمار کننده و حاکم‪ ،‬يعنى بورژوازى‪،‬‬
‫رهايى يابد مگر آنکه در عين حال و براى هميشه تمام جامعه را از هر گونه استثمار و ستم و تقسيمات طبقاتى‬
‫و مبارزه طبقاتى نجات بخشد ‪.‬‬

‫به اين فکر که به عقيده من بايد براى تاريخ همان اهميتى را داشته باشد که تئورى داروين براى زيست شناسى‬
‫دارد‪ ،‬هر دوى ما از چند سال پيش از سال ‪ ٧٤٨٨‬بتدريج نزديک ميشديم‪ .‬اين را که تا چه اندازه من مستقال در‬
‫اين مسير پيش رفته بودم از روى کتاب من موسوم به "وضع طبقه کارگر انگلستان["‪] ٢‬بخوبى ميتوان فهميد‬
‫ولى هنگامى که در بهار سال ‪ ٧٤٨٨‬بار ديگر مارکس را در بروکسل مالقات کردم وى اين فکر را پرورانده‬
‫بود و تقريبا با همان عبارات روشنى که فوقا ذکر کردهام برايم بيان داشت ‪.‬‬

‫از پيشگفتار مشترکى که براى طبع آلمانى منتشره در سال ‪ ٧٤١٢‬نوشتهايم جمالت زيرين را نقل ميکنم ‪:‬‬

‫"گرچه در عرض بيست و پنج سال اخير شرايط و اوضاع قويا تغيير يافته‪ ،‬با اين همه‪ ،‬اصول کلى مسائلى که‬
‫در اين "مانيفست" شرح و بسط داده شده است رويهم رفته تا زمان حاضر نيز به صحت کامل خود باقى مانده‬
‫است‪ .‬در بعضى جاها شايسته بود اصالحاتى بعمل آيد‪ .‬اجراء عملى اين مسائل اصولى‪ ،‬همانطور که در خود‬
‫"مانيفست " ذکر شده‪ ،‬هميشه و همه جا مربوط به شرايط تاريخى موجود است و به همين جهت براى آن‬
‫اقدامات انقالبى که در پايان فصل دوم قيد گرديده است به هيچ وجه اهميت مطلق نميتوان قائل شد‪ .‬در شرايط‬
‫امروزى شايسته بود که اين قسمت از بسى لحاظ بشکل ديگرى بيان شود ‪.‬نظر به تکامل فوقالعاده صنايع‬
‫معاصر در جريان سالهاى ‪ ٧٤٨٤‬به بعد و رشد سازمانهاى حزبى طبقه کارگر که با اين تکامل صنعتى همراه‬
‫است‪ ،‬و نيز نظر به تجربيات عملى که اوال در انقالب فوريه و آنگاه بميزان بيشترى در کمون پاريس‪ ،‬يعنى‬
‫هنگامى که براى نخستين بار مدت دو ماه پرولتاريا حکومت را بدست داشت‪ ،‬حاصل آمده اين برنامه اکنون در‬
‫برخى قسمتها کهنه شده است‪ .‬بويژه آنکه کمون ثابت کرد که "طبقه کارگر نميتواند بطور ساده ماشين دولتى‬
‫حاضر و آمادهاى را تصرف نمايد و آن را براى مقاصد خويش بکار اندازد"‪( .‬رجوع کنيد به ک‪ .‬مارکس‪.‬‬
‫جنگ داخلى در فرانسه‪ .‬پيام شوراى کل جمعيت بين المللى کارگران‪ ،‬چاپ آلمانى صفحه ‪ ،٧٨‬که آنجا اين فکر‬
‫بطور کاملترى شرح و بسط داده شده است[‪]). ١‬بعالوه بخودى خود واضح است که انتقاد از نوشتههاى‬
‫سوسياليستى براى امروز ناقص است زيرا اين انتقاد فقط تا سال ‪ ٧٤٨١‬را در بر ميگيرد و نيز مسلم است که‬
‫مالحظات مربوط به مناسبات کمونيستها با احزاب گوناگون اپوزيسيون( فصل چهارم)‪ ،‬گو اينکه رئوس مسائل‬
‫آن حتى امروزه نيز به صحت خود باقى است‪ ،‬ولى باز برخى از جزئيات آن کهنه شده زيرا وضع سياسى‬
‫کامال تغيير کرده و تکامل تاريخى‪ ،‬اغلب احزابى را که از آنها نام برده شده از صفحه روزگار زدوده است ‪.‬‬

‫با اين وجود "مانيفست" سندى است تاريخى و ما ديگر خود را محق نميدانيم که در آن تغييرى وارد سازيم ‪".‬‬

‫ترجمه کنونى متعلق به ساموئل مور است که قسمت عمده "کاپيتال" مارکس را ترجمه کرده است‪ .‬ما مشترکا‬
‫آن را از نظر گذرانديم و من چند نکته توضيحى که داراى جنبه تاريخى است به آن افزودم ‪.‬‬

‫فريدريش انگلس لندن‪ ١١ ،‬ژانويه ‪٧٤٤٤‬‬

‫[‪] ٢‬خود السال پيوسته بما ميگفت که وى شاگرد مارکس است و بدين دليل "مانيفست" را پايه نظرات خود‬
‫ميداند‪ .‬ولى در تبليغات عمومى خود‪ ،‬در سالهاى ‪ ٧٤٨٢-٧٤٨٨‬از خواست شرکتهاى تعاونى توليدى که دولت‬
‫با اعطاء اعتبارات از آنها نگهدارى مينمود‪ ،‬گامى فراتر نگذاشت( ‪.‬حاشيه انگلس )‬

‫[‪] The Condition of the Working Class in England in 1884, By Fredrich Engels. Translated by ١‬‬
‫‪Florence K. Wischnewetzky, New York, Lovell - London. W.Reeves 1888.‬‬

‫[‪] The Civil War in France, Address of the General Council of the International Working men's ١‬‬
‫‪Association- London, Truelove, 1871‬‬
‫پيشگفتار چاپ آلمانى‬
‫"مانيفست حزب کمونيست "‬
‫سال ‪٢٧٨١‬‬

‫از زمانى که سطور فوق نگاشته شده است[‪] ٧‬يکبار ديگر الزم آمد که "مانيفست" بزبان آلمانى چاپ شود و‬
‫بعالوه براى خود "مانيفست" هم حوادث بسيارى رخ داده است که جا دارد در اينجا ذکرى از آن بميان آوريم ‪.‬‬

‫در سال ‪ ٧٤٤٢‬در ژنو دومين ترجمه روسى که بوسيله ورا زاسوليچ انجام گرفته بود نشر يافت؛ پيشگفتار آن‬
‫از طرف مارکس و من نوشته شد‪ .‬متأسفانه متن دست نويس آلمانى را گم کردهام و مجبورم آنرا دوباره از‬
‫روسى ترجمه کنم و اين خود به اصل اندکى صدمه ميزند[‪]. ٢‬پيشگفتار اين است ‪:‬‬

‫"نخستين چاپ روسى "مانيفست حزب کمونيست" ترجمه باکونين‪ ،‬در آغاز سالهاى شصت انتشار‬
‫يافت؛ اين نسخه در مطبعه "کولوکل" به طبع رسيده بود‪ .‬در آن هنگام چاپ روسى" مانيفست" در‬
‫باختر ميتوانست تنها بمثابه يک نوع طرفه مطبوعاتى تلقى شود ولى اکنون ديگر يک چنين نظريهاى‬
‫محال است ‪.‬‬

‫اين که تا چه اندازه در آن هنگام (يعنى در دسامبر سال ‪ )٧٤٨١‬عرصه شيوع جنبش پرولتاريا محدود‬
‫بوده است موضوعى است که بهتر از همه آخرين فصل "مانيفست" تحت عنوان" مناسبات کمونيستها‬
‫در کشورهاى مختلف با احزاب مختلف اپوزيسيون" نشان ميدهد‪ .‬اتفاقا اين فصل موضوع روسيه و‬
‫اياالت متحده آمريکا را کسر دارد‪ .‬اين زمانى بود که روسيه آخرين ذخيره بزرگ همه ارتجاع اروپا‬
‫محسوب ميشد و اياالت متحده آمريکا نيروهاى اضافى پرولتارياى اروپا را از راه مهاجرت ميبلعيد‪.‬‬
‫هر دو اين کشورها به اروپا مواد خام تحويل ميدادند و در عين حال بازار فروش فرآوردههاى صنعتى‬
‫اروپا محسوب ميشدند‪ .‬در نتيجه هر دو آنها‪ ،‬در آن زمان هر يک به نحوى تکيهگاه نظام موجود اروپا‬
‫بودند ‪.‬‬
‫اکنون چقدر اين وضع تغيير کرده است! مهاجرت اروپائيان همان عاملى بود که رشد عظيم کشاورزى‬
‫را در آمريکاى شمالى ميسر ساخت و اين کشاورزى با رقابت خوش اساس مالکيت بزرگ و کوچک‬
‫ارضى اروپا را بلرزه درآورده است‪ .‬بعالوه اين مهاجرت به اياالت متحده آمريکا امکان داد به آنچنان‬
‫حد و با چنان نيرو و جديتى از منابع پر ثروت تکامل صنعتى خود بهره بردارى کند که در مدتى کوتاه‬
‫بايستى به انحصار صنعتى اروپاى باخترى و بويژه انگلستان خاتمه دهد‪ .‬اين هر دو کيفيت بنوبه خود‬
‫به آمريکا نيز تأثير انقالبى ميبخشد‪ .‬رقابت فِرمهاى بزرگ متدرجا مالکيت کوچک و متوسط فالحتى‬
‫فرمرها و پايه کليه نظام سياسى اين کشور را مغلوب ميسازد؛ در عين حال براى نخستين بار در‬
‫مناطق صنعتى جمعيت پرولتاريا رو به افزايش ميرود و سرمايه بطور افسانهوارى متمرکز ميگردد ‪.‬‬

‫حال به روسيه بپردازيم! در دوران انقالب ‪ ٧٤٨٤-٧٤٨١‬نه تنها سالطين اروپا بلکه بورژواهاى‬
‫اروپايى نيز تنها طريق نجات از دست پرولتاريا را‪ ،‬که تازه شروع به بيدار شدن کرده بود‪ ،‬مداخله‬
‫روسيه ميدانستند‪ .‬تزار را سرکرده ارتجاع اروپا اعالم نمودند ‪.‬اکنون وى در گاتچينا‪ ،‬اسير جنگى‬
‫انقالب است و روسيه طاليهدار جنبش انقالبى اروپاست ‪.‬‬

‫وظيفه "مانيفست کمونيستى" عبارت بود از اعالم نابودى آتى و احتراز ناپذير مالکيت کنونى‬
‫بورژوازى‪ .‬ولى در روسيه‪ ،‬بموازات التهاب پُر تب و تاب سرمايهدارى که با سرعت تمام در حال‬
‫رشد و گسترش است و نيز بموازات مالکيت ارضى بورژوازى که فقط حاال در حال تکوين است ما‬
‫بيش از نيمى از اراضى را در مالکيت اشتراکى دهقانان مشاهده ميکنيم‪ .‬اکنون اين سؤال پيش ميآيد‪:‬‬
‫آيا آبشين روس ‪ -‬اين شکل مالکيت اوليه دسته جمعى زمين‪ ،‬که در حقيقت اينک بسختى مختل و‬
‫خراب شده ‪ -‬ميتواند بالواسطه به شکل عالى يعنى به شکل کمونيستى مالکيت زمين مبدل گردد؟ يا‬
‫آنکه برعکس بايد بدوا همان جريان تجزيهاى را بپيمايد که مختص سير تکامل تاريخى باختر است؟‬

‫تنها پاسخى که اکنون ميتوان به اين سؤال داد اين است‪ :‬اگر انقالب روسيه عالمت شروع انقالب‬
‫پرولتارياى باختر بشود‪ ،‬بنحوى که هر دو يکديگر را تکميل کنند در آن صورت مالکيت ارضى‬
‫اشتراکى کنونى روسيه ميتواند منشاء تکامل کمونيستى گردد ‪".‬‬

‫انگلس‬ ‫فريدريش‬ ‫مارکس‪،‬‬ ‫کارل‬


‫لندن‪ ٢٧ ،‬ژانويه سال ‪٧٤٤٢‬‬
‫قريب به همين ايام ترجمه جديد لهستانى در ژنو نشر يافت "‪: "Manifest Kommunistyćzny‬‬

‫سپس ترجمه تازهاى به زبان دانمارکى در "‪ "Social-demokratisk Bibliotek, København 1885‬منتشر شد‪.‬‬
‫متأسفانه اين ترجمه کامل نيست و برخى قسمتهاى اساسى آن که گويا براى مترجم مشکل بوده است از قلم‬
‫انداخته شده و بطور کلى در برخى قسمتها آثار عدم دقت مشهود است و اين نکته از آن نظر بيشتر مايه تأسف‬
‫است که‪ ،‬اگر روى کارى که شده است قضاوت کنيم‪ ،‬معلوم ميشود در صورتيکه مترجم دقت بيشترى مبذول‬
‫ميداشت ميتوانست به نتايج ممتازى نائل آيد ‪.‬‬

‫در سال ‪ ٧٤٤٨‬ترجمه جديدى بزبان فرانسه در "‪ "Le Socialiste‬پاريس انتشار يافت؛ در بين ترجمههايى که‬
‫تا امروز شده است‪ ،‬اين بهترين ترجمه محسوب ميشود ‪.‬‬

‫در همان سال از روى همين ترجمه فرانسوى ترجمهاى بزبان اسپانيولى بعمل آمد که در ابتدا در مجله ‪"El‬‬
‫"‪Socialista‬که در مادريد منتشر ميشود و سپس بصورت رساله جداگانهاى چاپ شد ‪:‬‬
‫‪"Manifesto del Partido Comunista", por Carlos Marx y F. Engels. Madrid Administración de "El‬‬
‫‪Socialista" Hernan Cortés 8.‬‬

‫بعنوان يک نکته جالب الزم به ذکر ميدانم که در سال ‪ ٧٤٤١‬دستنويس ترجمه ارمنى" مانيفست" به ناشرى در‬
‫قسطنطنيه تسليم شد تا آنرا بچاپ رساند؛ ولى اين مرد حسابى جرأت نداشت چيزى را که نام مارکس بر روى‬
‫آن است چاپ کند و بيشتر صالح دانست که مترجم تأليف کتاب را به خود منتسب سازد ولى شخص اخير با‬
‫اين پيشنهاد موافقت نکرد ‪.‬‬

‫در انگلستان چند بار ترجمههاى آمريکايى کم و بيش ناموثقى منتشر شد سرانجام در سال ‪ ٧٤٤٤‬ترجمه موثقى‬
‫منتشر شد‪ .‬اين ترجمه را دوست من ساموئل مور انجام داد و ما دو تن قبل از دادن به مطبعه آن را يکبار ديگر‬
‫‪:‬‬ ‫است‬ ‫چنين‬ ‫آن‬ ‫عنوان‬ ‫گذرانديم‪.‬‬ ‫نظر‬ ‫از‬
‫‪"Manifesto of the Communist Party, by Karl Marx and Frederick Engels. Authorized English‬‬
‫‪Translation, edited and annotated by Frederick Engels. 1888 London, William Reeves, 185 Fleet‬‬
‫‪st. E.C.".‬‬

‫بعضى از مالحظاتى که من براى آن ترجمه نوشتهام به چاپ فعلى ضميمه است ‪.‬‬
‫"مانيفست" براى خود داراى سرنوشتى است‪ .‬هنگامى که "مانيفست" انتشار يافت پيشگامان سوسياليسم علمى‪،‬‬
‫که در آن هنگام تعدادشان کم بود‪ ،‬آن را با شور و شعف فراوانى استقبال کردند (و اين موضوع را ترجمههايى‬
‫که در پيشگفتار اول از آنها نام بردهايم ثابت ميکند) ولى بزودى ارتجاعى که بر اثر شکست کارگران پاريس‬
‫در ژوئن ‪ ٧٤٨٤‬آغاز گرديد مانيفست را در طاق نسيان گذاشت و سرانجام اين کتاب در نتيجه محکوميت‬
‫کمونيستهاى کلنى در نوامبر سال ‪" ٧٤٨٢‬طبق موازين قانونى" غير قانونى اعالم گرديد ‪.‬جنبش کارگرى که با‬
‫انقالب فوريه مربوط بود از صحنه اجتماعى ناپديد گشت و "مانيفست "نيز همراه اين جنبش از ميدان بيرون‬
‫رفت ‪.‬‬

‫هنگامى که طبقه کارگر اروپا مجددا به اندازه کافى نيرو گرفت تا هجوم تازهاى را بر ضد حاکميت طبقات‬
‫حاکمه آغاز کند "جمعيت بينالمللى کارگران "ظهور کرد‪ .‬هدف جمعيت اين بود که کليه نيروهاى مبارز طبقه‬
‫کارگر اروپا و آمريکا را در ارتش بزرگ واحدى گرد آورد به همين جهت اين جمعيت نميتوانست بالواسطه‬
‫طبقه اصول مشروحه در "مانيفست" دست بکار شود‪ ،‬بلکه ميبايستى آن چنان برنامهاى داشته باشد که در را‬
‫به روى تريديونيونهاى انگليسى و پرودنيستهاى فرانسوى و بلژيکى و ايتاليايى و اسپانيايى و السالينهاى[‪] ١‬‬
‫آلمانى نبندد‪ .‬اين برنامه ‪ -‬يعنى مقدمه آئيننامه بينالملل را ‪ -‬مارکس با چنان استادى نگاشت که حتى باکونين و‬
‫آنارشيستها نيز به اين استادى اذعان کردند‪ .‬مارکس به پيروزى نهايى اصول مشروحه در "مانيفست" اطمينان‬
‫راسخ داشت و کامال متکى به رشد فکرى طبقه کارگر بود‪ ،‬رشدى که ميبايستى ثمره حتمى فعاليت مشترک و‬
‫تبادل آراء باشد‪ .‬حوادث و زير و بمهاى مبارزه بر ضد سرمايه ‪ -‬و ضمنا شکستها بيش از فتحها ‪ -‬نميتوانست‬
‫به کارگران نشان ندهد که تا چه اندازه وسائل اکسير مانندى که تا آن زمان از آن پيروى ميکردند‪ ،‬بى پر و پا‬
‫است‪ ،‬و نميتوانست مغزهاى آنان را براى درک کاملتر شرايط واقعى رهايى طبقه کارگر آمادهتر نکند‪ .‬حق هم‬
‫بجانب مارکس بود‪ .‬هنگامى که بينالملل در سال ‪ ٧٤١٨‬منحل شد‪ ،‬طبقه کارگر بکلى با آنچه در آغاز تشکيل‬
‫بينالملل‪ ،‬يعنى سال ‪ ،٧٤٨٨‬بود تفاوت داشت‪ .‬پرودونيسم کشورهاى رومن و الساليانيسم خاص آلمان در حال‬
‫احتضار بود و حتى تريديونيونهاى مافوق محافظه کار انگليسى تدريجا به جايى رسيدند که در سال ‪٧٤٤١‬‬
‫رئيس کنگره آنها در سوانس توانست از جانب آنها بگويد‪" :‬ديگر ما از سوسياليسم قاره وحشتى نداريم"‪ .‬و اما‬
‫در سال ‪ ٧٤٤١‬سوسياليسم قاره تقريبا منحصر به تئورى بود که در "مانيفست" تشريح شده است‪ .‬بدين ترتيب‬
‫تاريخ "مانيفست" تا حدودى تاريخ معاصر کارگرى را‪ ،‬از سال ‪ ٧٤٨٤‬به بعد‪ ،‬منعکس ميکند‪ .‬در حال حاضر‬
‫اين اثر در ميان نوشتههاى سوسياليستى بدون ترديد رايجترين و بينالمللىترين آثار است و برنامه مشترک‬
‫تودههاى چندين ميليونى کارگران کليه کشورها از سيبرى تا کاليفرنى است ‪.‬‬
‫با اين وجود هنگام نشر اين کتاب نميتوانستيم آن را مانيفست سوسياليستى بناميم‪ .‬در سال ‪ ٧٤٨١‬سوسياليست‬
‫به دو نوع اشخاص اطالق ميشد‪ :‬يکى به طرفداران مکاتب مختلف تخيلى مخصوصا به طرفداران اوئن در‬
‫انگلستان و فوريه در فرانسه که هر دو آنها در همان موقع بصورت طريقتهاى محدودى درآمده و بتدريج در‬
‫حال زوال بودند‪ .‬و ديگرى به انواع افسونگران اجتماعى که وعده ميکردند بى آنکه کوچکترين ضررى به‬
‫سرمايه و سود آن وارد کنند مصائب اجتماعى را بوسيله انواع وسائل اکسير مانند و وصلهکاريهاى گوناگون‬
‫چاره کنند‪ .‬در هر دو حالت آنها افرادى بودند که در خارج جنبش کارگرى قرار داشتند و ديدگان خود را بيشتر‬
‫به طبقات "تحصيل کرده" دوخته و از آنها کمک ميطلبيدند؛ و برعکس‪ ،‬آن قسمت از طبقه کارگر که به غير‬
‫کافى بودن کودتاهاى صرفا سياسى معتقد شده و خواهان تغيير اساسى اجتماع بود‪ ،‬در آن ايام خود را‬
‫کمونيست ميخواند‪ .‬اين يک کمونيسم خام و صرفا غريزى و از بسيارى لحاظ زمخت ولى به اندازه کافى‬
‫نيرومند بود براى آنکه دو سيستم کمونيسم تخيلى يعنى کمونيسم "ايکارى" متعلق به کابه را در فرانسه و‬
‫کمونيسم وايتلينگ را در آلمان بوجود آورد‪ .‬در سال ‪ ٧٤٨١‬سوسياليسم جنبش بورژوازى بود و کمونيسم‬
‫جنبش کارگرى‪ .‬سوسياليسم دستکم در قاره کامال برازنده شمرده ميشد ولى کمونيسم درست برعکس‪ .‬و از آنجا‬
‫که ما از همان موقع عقيده راسخى داشتيم به اين که "نجات طبقه کارگر فقط ميتواند بدست خود طبقه کارگر‬
‫صورت گيرد" در انتخاب يکى از اين دو نام حتى لحظهاى هم ترديد را جائز نديديم و از آن ببعد نيز هرگز‬
‫بفکر ما خطور نکرد که از اين نام انصراف جوييم ‪.‬‬

‫"پرولتارهاى جهان متحد شويد!" وقتى که ما چهل و دو سال پيش‪ ،‬در آستانه انقالب پاريس‪ ،‬يعنى اولين‬
‫انقالبى که پرولتاريا در آن با مطالبات خاص خود شرکت نمود‪ ،‬اين صال را در جهان در انداختيم تنها چند‬
‫بانگ معدود به نداى ما پاسخ داد‪ .‬ولى در ‪ ٢٤‬سپتامبر ‪ ٧٤٨٨‬پرولتارهاى اکثر کشورهاى اروپاى باخترى در‬
‫جمعيت بينالمللى کارگران‪ ،‬که خاطره پر افتخار آن پيوسته پايدار خواهد ماند‪ ،‬متحد شدند‪ .‬درست است که‬
‫خود بينالملل رويهم رفته تنها نـُه سال زندگى کرد ولى اينکه اتحاد جاويد پرولتارهاى همه کشورها‪ ،‬که شالوده‬
‫آن را اين بينالملل ريخته است‪ ،‬هنوز باقى است و حتى استوارتر هم شده است موضوعى است که وضع‬
‫کنونى بهترين شاهد آن است‪ .‬زير امروز‪ ،‬در لحظهاى که اين سطور را مينگارم‪ ،‬پرولتارياى اروپا و آمريکا‬
‫نيروهاى خود را براى اولين بار بصورت ارتش واحدى در زير پرچم واحد و بخاطر نزديکترين هدف واحد‬
‫گرد آمده است‪ ،‬سان ميبيند‪ .‬اين هدف عبارت است از قانونى کردن هشت ساعت کار طبيعى روزانه که آنرا‬
‫حتى در سال ‪ ٧٤٨٨‬کنگره بينالملل در ژنو و سپس بار ديگر کنگره کارگران پاريس در سال ‪ ٧٤٤١‬اعالم‬
‫داشته است‪ .‬منظره امروز به سرمايهداران و مالکين همه جهان نشان خواهد داد که پرولتارهاى همه کشورها‬
‫اکنون واقعا متحد شدهاند ‪.‬‬
‫چشم خود ميديد !‬ ‫به‬ ‫تا اين منظره را‬ ‫من بود‬ ‫کنار‬ ‫ايکاش مارکس اکنون در‬

‫‪.‬انگلس‬ ‫ف‬
‫لندن‪ ،‬اول ماه مه سال ‪٧٤١١‬‬

‫[‪] ٢‬مقصود انگلس پيشگفتارى است که براى چاپ آلمانى منتشره در سال ‪ ٧٤٤١‬نگاشته است ‪.‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ١‬اصل آلمانى پيشگفتار گم شدهاى که مارکس و انگلس براى چاپ روسى "مانيفست" نگاشتهاند و انگلس از‬
‫آن ياد ميکند پيدا شده و اکنون در بايگانى انستيتوى مارکس‪-‬انگلس‪-‬لنين ضبط است‪ .‬اين پيشگفتار در چاپ‬
‫کنونى از روى اصل آلمانى ترجمه شده است ‪.‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ١‬السال در روابط خود با ما پيوسته دعوى داشت که وى "شاگرد" مارکس است و بدين دليل مسلم است که‬
‫پيرو نظريات "مانيفست "ميباشد‪ .‬ولى طرفداران او روش ديگرى داشتند و از خواست وى دائر بر ايجاد‬
‫جمعيتهاى تعاونى توليدى با اعتبارات دولتى فراتر نميرفتند و طبقه کارگر را به هواداران کمک از جانب‬
‫دولت و هواداران کمک از جانب خود‪ ،‬تقسيم ميکردند( ‪.‬حاشيه انگلس )‬
‫پيشگفتار چاپ لهستانى‬
‫"مانيفست حزب کمونيست "‬
‫سال ‪٢٧٨١‬‬

‫خود اين حقيقت که چاپ تازهاى از "مانيفست کمونيستى" به زبان لهستانى ضرورى شده است اجازه ميدهد‬
‫نتيجهگيريهاى چندى بشود ‪:‬‬

‫مقدم بر همه شايان ذکر است که "مانيفست" در اين اواخر به يک نوع نمودار رشد صنايع بزرگ قاره اروپا‬
‫مبدل شده است‪ .‬به همان ميزان که در کشور معينى صنايع بزرگ رشد و توسعه يابد در بين کارگران اين‬
‫کشور ميل به آگاهى از وضع خود بعنوان طبقه کارگر در قبال طبقات دارا‪ ،‬تقويت ميگردد؛ جنبش‬
‫سوسياليستى در ميان آنها دامنه ميگيرد و تقاضاى "مانيفست" فزونى مييابد‪ .‬بدين ترتيب از روى مقدار نسخ‬
‫منتشره" مانيفست" بزبان يک کشور معين‪ ،‬ميتوان بطور نسبتا دقيق نه تنها وضع جنبش کارگرى بلکه حتى‬
‫درجه تکامل صنايع بزرگ اين کشور را نيز معين کرد ‪.‬‬

‫به همين جهت طبع جديد "مانيفست" بزبان لهستانى حاکى از ترقى قطعى صنايع لهستان است‪ .‬و اين که در‬
‫واقع چنين پيشرفتى در عرض دهسالى که از انتشار آخرين طبع اين کتاب گذشته‪ ،‬انجام گرفته است‪ ،‬به‬
‫هيچوجه نميتواند مورد ترديد قرار گيرد‪ .‬کشور سلطنتى لهستان‪ ،‬لهستان کنگرهاى يک ناحيه صنعتى مهم‬
‫امپراتورى روسيه شده است‪ .‬در حالى که صنايع عمده روسيه در نقاط مختلفى پراکنده است ‪ -‬قسمتى در خليج‬
‫فنالند‪ ،‬قسمت ديگر در مرکز (مسکو‪ ،‬والديمير)‪ ،‬قسمت سوم در سواحل درياى سياه و درياى آزوف و غيره ‪-‬‬
‫صنايع لهستان در يک عرصه نسبتا محدودى متمرکز شده و هم از مزايا و هم از معايب يک چنين تمرکزى‬
‫برخودار است‪ .‬کارخانهداران رقابت کننده روسى وقتى به مزاياى اين تمرکز اقرار کردند که‪ ،‬با وجود ميل‬
‫آتشين به روسى کردن لهستان‪ ،‬تقاضا نمودند بر ضد لهستان عوارض و حقوق گمرکى وضع شود‪ .‬و اما‬
‫معايب آن خواه براى صاحبان صنايع لهستانى و خواه براى دولت روسيه عبارت از اين است که افکار‬
‫سوسياليستى بين کارگران لهستان با سرعت انتشار مييابد و تقاضاى "مانيفست" روزافزون است ‪.‬‬
‫ولى اين تکامل سريع صنايع لهستان‪ ،‬که از ميزان صنايع روسيه باالتر رفته است بنوبه خود دليل تازهاى بر‬
‫نيروى حياتى پايان ناپذير ملت لهستان و ضامن جديدى براى استقرار حاکميت ملى لهستان در آينده است‪ .‬و‬
‫احياء يک لهستان مقتدر و مستقل هم امرى است که نه تنها مربوط به خود لهستانيان بلکه مربوط به همه ما‪.‬‬
‫همکارى صادقانه ملل اروپا در عرصه جهانى در صورتى ميسر است که هر يک از اين ملتها در خانه خود‬
‫صاحب اختيار کامل باشد‪ .‬انقالب ‪ ٧٤٨٤‬که در جريان آن مجاهدين پرولتارى ناچار شدند در زير لوى‬
‫پرولتاريا‪ ،‬در ماهيت امر‪ ،‬کار بورژوازى را انجام دهند‪ ،‬در عين حال بدست مجريان وصاياى خود ‪ -‬يعنى‬
‫لوئى بناپارت و بيسمارک ‪ -‬به استقالل ايتاليا و آلمان و مجارستان جامه عمل پوشاند‪ .‬ولى لهستان را‪ ،‬که از‬
‫سال ‪ ٧١١٢‬بيش از مجموع اين سه کشور براى انقالب خدمت کرده بود هنگامى که در سال ‪ ٧٤٨١‬در منگنه‬
‫نيروهاى روسيه‪ ،‬که ده برابر نيروى لهستان بود‪ ،‬ذليل و ناتوان گرديده بود‪ ،‬بحال خود گذاشتند‪ .‬شالختها‬
‫نتوانستند نه از استقالل لهستان دفاع کنند و نه آن را دوباره بدست آورند‪ ،‬براى بورژوازى اکنون اين استقالل‬
‫حد اقل علىالسويه است‪ .‬ولى با اين وجود براى همکارى همآهنگ ملل اروپا‪ ،‬استقالل لهستان ضرورى است‪.‬‬
‫اين استقالل را تنها پرولتارياى جوان لهستان ميتوان بدست آورد و اگر بدست آورد استقالل در دستهاى او‬
‫مأمون و مصون خواهد بود‪ ،‬زيرا استقالل لهستان براى کارگران بقيه اروپا به همان اندازه ضرورى است که‬
‫‪.‬‬ ‫لهستانى‬ ‫کارگران‬ ‫خود‬ ‫براى‬

‫انگلس‬ ‫ف‪.‬‬
‫لندن‪ ٧١ ،‬فوريه ‪٧٤١٢‬‬
‫پيشگفتار چاپ ايتاليايى‬
‫"مانيفست حزب کمونيست "‬
‫سال ‪٢٧٨١‬‬

‫انتشار" مانيفست حزب کمونيست "تقريبا بطور دقيقى مصادف شد با روز ‪ ٧٤‬مارس ‪ ٧٤٨٤‬يعنى روزهاى‬
‫انقالبهاى ميالن و برلن يا قيام مسلحانه دو ملت‪ ،‬ايتاليا و آلمان که يکى از آنها در مرکز قاره اروپا و ديگرى‬
‫در مرکز کشورهاى مديترانه قرار دارد؛ اين دو ملت تا آن زمان بر اثر تفرقه و پراکندگى و مناقشات داخلى‬
‫ضعيف شده و به همين سبب تحت سيطره بيگانگان قرار گرفته بودند‪ .‬اگر ايتاليا تابع امپراتور اتريش بود آلمان‬
‫نيز زير يوغ تزار کل روسيه قرار داشت‪ ،‬که اگر چه بشکل مستقيمتر ولى در هر صورت کمتر از اسارت‬
‫ايتاليا محسوس نبود‪ .‬عواقب حوادث ‪ ٧٤‬مارس ‪ ٧٤٨٤‬ايتاليا و آلمان را از اين ننگ رهايى بخشيد؛ اگر طى‬
‫ساليان بين ‪ ٧٤٨٤‬تا ‪ ٧٤١٧‬اين دو ملت کبير قائم بذات شدند و استقالل هر يک از آنها بنحوى مستقر گشت‪،‬‬
‫اين بدان جهت بود که‪ ،‬بقول مارکس‪ ،‬همان کسانى که انقالب ‪ ٧٤٨٤‬را سرکوب کردند على رغم اراده خويش‬
‫به مجريان وصاياى آن مبدل گرديدند ‪.‬‬

‫همه جا اين انقالب را طبقه کارگر انجام داد؛ طبقه کارگر بود که باريکادها در خيابانها را برپا ميکرد و جان‬
‫خود را نثار مينمود‪ .‬ولى تنها کارگران پاريس بودند که از برانداختن حکومت‪ ،‬منظور کامال روشنى داشتند و‬
‫آن عبارت بود از برانداختن نظام بورژوازى‪ .‬اما‪ ،‬با آنکه آنها از تضاد ناگزيرى که بين طبقه آنها و‬
‫بورژوازى وجود داشت بخوبى با خبر بودند معهذا نه تکامل اقتصادى کشور و نه سطح تفکر توده کارگران‬
‫فرانسوى هيچکدام هنوز به آن پايه نرسيده بود که تجديد نظام اجتماعى را ميسر و ممکن گرداند‪ .‬به همين‬
‫جهت ثمرات انقالب را در ماهيت امر طبقه سرمايهداران به چنگ آورد ‪.‬در کشورهاى ديگر نيز مانند ايتاليا و‬
‫آلمان و اتريش‪ ،‬کارگران از همان ابتدا تنها عملشان اين بود که به بورژوازى کمک کردند تا حاکميت را‬
‫بدست گيرد‪ .‬ولى در هيچ کشورى سيادت بورژوازى بدون استقالل ملى ميسر نيست‪ .‬به همين جهت انقالب‬
‫‪ ٧٤٨٤‬ميبايستى به وحدت و استقالل آن مللى که تا آن زمان فاقد چنين وحدت و استقاللى بودند‪ ،‬يعنى ايتاليا و‬
‫آلمان و مجارستان‪ ،‬منجر گردد‪ .‬حال نوبت به لهستان رسيده است ‪.‬‬
‫بدين ترتيب‪ ،‬اگر هم انقالب سال ‪ ٧٤٨٤‬انقالب سوسياليستى نبود ولى جاده اين انقالب را کوبيد و زمينه را‬
‫برايش مهيا ساخت‪ .‬نظام بورژوازى که در همه کشورها مسبب رونق و اعتالى صنايع عظيم شده‪ ،‬در عين‬
‫حال در عرض ‪ ٨٨‬سال اخير همه جا پرولتارياى انبوه و مجتمع و نيرومندى را ايجاد کرده است‪ .‬بدين سان‪،‬‬
‫بقول "مانيفست" نظام بورژوازى گورکن خود را بوجود آورده است‪ .‬بدون استقرار استقالل و وحدت هر يک‬
‫از ملل‪ ،‬نه يگانگى بينالمللى پرولتاريا ممکن است و نه همکارى مسالمتآميز و آگاهانه اين ملل براى نيل به‬
‫هدفهاى مشترک‪ .‬براى آزمايش اين سخن سعى کنيد يکى از اقدامات و عمليات مشترک بينالمللى کارگران‬
‫ايتاليايى و مجار و آلمانى و لهستانى و روسى را در شرايط سياسى قبل از سال ‪ ٧٤٨٤‬در نظر خود مجسم‬
‫کنيد !‬

‫پس نبردهاى سال ‪ ٧٤٨٤‬بيهوده نبوده است‪ .‬اين چهل و پنج سالى هم که ما را از اين دوران انقالبى دور‬
‫ميگرداند بيهوده نگذشته است‪ .‬ثمرات آن در حال نضج است و من فقط مايل بودم که انتشار اين ترجمه‬
‫ايتاليايى مبشر خوش قدم پيروزى پرولتارياى ايتاليا باشد‪ ،‬همانطور که انتشار اصل کتاب مبشر انقالب جهانى‬
‫بود ‪.‬‬

‫"مانيفست" با عدالت و انصاف تمام حق آن نقش انقالبى را که سرمايهدارى در گذشته ايفاء کرد ادا ميکند‪.‬‬
‫نخستين ملت سرمايهدارى ايتاليا بود‪ .‬پايان قرون وسطاى فئودالى و آغاز دوران معاصر سرمايهدارى در‬
‫سيماى با عظمتى مجسم ميشود‪ .‬اين سيما ‪ -‬دانته ايتاليايى‪ ،‬آخرين شاعر قرون وسطى و در عين حال نخستين‬
‫شاعر عصر جديد است ‪.‬اکنون نيز مانند سال ‪ ٧١١١‬عصر تاريخى نوين آغاز ميشود‪ .‬آيا ايتاليا‪ ،‬دانته جديدى‬
‫که ساعت تولد اين عصر جديد‪ ،‬يعنى عصر پرولتارى را توقيع کند‪ ،‬بما خواهد داد؟‬

‫انگلس‬ ‫فردريش‬
‫لندن‪ ،‬اول فوريه سال ‪٧٤١١‬‬
‫مانيفست حزب کمونيست‬

‫شبحى در اروپا در گشت و گذار است ‪ -‬شبح کمونيسم‪ .‬همه نيروهاى اروپاى کهن براى تعقيب‬
‫مقدس اين شبح متحد شدهاند‪ :‬پاپ و تزار‪ ،‬مترنيخ و گيزو‪ ،‬راديکالهاى فرانسه و پليس آلمان ‪.‬‬

‫کجاست آن حزب اپوزيسيونى که مخالفينش‪ ،‬که بر مسند قدرت نشستهاند نام کمونيستى روى آن‬
‫نگذارند؟ کجاست آن حزب اپوزيسيونى که بنوبه خود داغ اتهام کمونيسم را خواه بر پيشگامترين‬
‫عناصر اپوزيسيون و خواه بر مخالفين مرتجع خويش نزند؟‬

‫از اين امر دو نتيجه حاصل ميشود ‪:‬‬

‫همه قدرتهاى اروپا اکنون ديگر کمونيسم را بمثابه يک قدرت تلقى ميکنند ‪.‬‬

‫حال تماما وقت آن در رسيده است که کمونيستها نظرات و مقاصد و تمايالت خويش را‬
‫در برابر همه جهانيان آشکارا بيان دارند و در مقابل افسانه شبح کمونيسم‪ ،‬مانيفست‬
‫حزب خود را قرار دهند ‪.‬‬

‫به اين منظور کمونيستهاى مليتهاى کامال گوناگون در لندن گرد آمدند و "مانيفست" زيرين را‬
‫که اکنون به زبانهاى انگليسى و فرانسه و آلمانى و ايتاليايى و فالماندى و دانمارکى انتشار‬
‫مييابد‪ ،‬طرح ريزى کردند ‪.‬‬

‫→↑←‬
‫مانيفست حزب کمونيست‬
‫فصل اول‬

‫پرولتارها[‪]٢‬‬ ‫بورژواها و‬

‫تاريخ کليه جامعههايى که تا کنون وجود داشته[‪] ٢‬تاريخ مبارزه طبقاتى است ‪.‬‬

‫مرد آزاد و بنده‪ ،‬پاتريسين و پلبين‪ ،‬مالک و سرف‪ ،‬استادکار[‪] ١‬و شاگرد ‪ -‬خالصه ستمگر و‬
‫ستمکش با يکديگر در تضاد دائمى بوده و به مبارزه اى بالانقطاع‪ ،‬گاه نهان و گاه آشکار‪،‬‬
‫مبارزهاى که هر بار يا به تحول انقالبى سازمان سراسر جامعه و يا به فناى مشترک طبقات‬
‫متخاصم ختم ميگرديد‪ ،‬دست زدهاند ‪.‬‬

‫در نخستين ادوار تاريخ‪ ،‬تقريبا در همه جا ما شاهد تقسيم کامل جامعه به صنوف مختلف يا‬
‫درجهبندى گوناگونى از مقامات گوناگون اجتماعى هستيم‪ .‬در رم قديم ما به پاتريسينها‪،‬‬
‫شواليهها‪ ،‬پلبينها‪ ،‬بردگان و در قرون وسطى‪ ،‬به اربابان فئودال‪ ،‬واسالها‪ ،‬استادکاران‪،‬‬
‫شاگردان و سِرفها برخورد ميکنيم و در ضمن تقريبا در همه اين طبقات نيز درجهبندى خاصى‬
‫وجود دارد ‪.‬‬

‫جامعه نوين بورژوازى‪ ،‬که از درون جامعه زوال يافته فئودال بيرون آمده‪ ،‬تضاد طبقاتى را از‬
‫ميان نبرده است‪ ،‬بلکه تنها طبقات نوين‪ ،‬شرايط نوين جور و ستم و اشکال نوين مبارزه را‬
‫جانشين اشکال و شرايط کهن ساخته است ‪.‬‬

‫ولى دوران ما‪ ،‬يعنى دوران بورژوازى‪ ،‬داراى اين صفت مشخصه است که تضاد طبقاتى را‬
‫ساده کرده است‪ :‬سراسر جامعه بيش از پيش به دو اردوگاه بزرگ متخاصم‪ ،‬به دو طبقه بزرگ‬
‫که مستقيما در برابر يکديگر ايستادهاند تقسيم ميشود‪ :‬بورژوازى و پرولتاريا ‪.‬‬

‫از سِرفهاى قرون وسطى اهالى آزاد نخستين شهرها پديد آمدند؛ از اين صنف شهرنشينان آزاد‬
‫نخستين عناصر بورژوازى نشو و نما يافتند ‪.‬‬

‫کشف آمريکا و راه دريايى دور آفريقا‪ ،‬براى بورژوازى‪ ،‬که در حال ارتقاء بود‪ ،‬زمينه تازهاى‬
‫بوجود آورد‪ .‬بازار هند شرقى و چين و استعمار آمريکا‪ ،‬مبادله با مستعمرات‪ ،‬افزايش وسائل‬
‫مبادله و کاالها بطور عموم‪ ،‬به بازرگانى و دريانوردى و صنايع چنان تکانى داد که تا آن زمان‬
‫بيسابقه بود و بدينسان تکامل سريع عناصر انقالبى جامعه فئودال را که در حال انحطاط و سقوط‬
‫بود‪ ،‬موجب گرديد ‪.‬‬

‫شيوه پيشين فئودالى يا صنفى توليد اکنون ديگر تقاضا را‪ ،‬که بموازات بازارهاى جديد در کار‬
‫افزايش بود‪ ،‬نميتوانست تکافو کند‪ ،‬جاى آن را صنايع يدى گرفت‪ .‬استادان کارگاه بوسيله صنف‬
‫متوسط صنعتى رانده شدند؛ تقسيم کار بين سازمانهاى حرفهاى گوناگون از ميان رفت و جاى‬
‫خود را به تقسيم کار در هر يک از کارگاههاى جداگانه داد ‪.‬‬

‫اما بازارها دائما در حال رشد و تقاضا پيوسته در حال افزايش بود‪ .‬صناعت يدى هم ديگر از‬
‫عهده تکافوى آن برنميآمد‪ .‬آنگاه بخار و ماشين در توليد صنعتى انقالبى ايجاد کردند‪ .‬صنايع‬
‫بزرگ جديد جاى صناعت يدى را گرفت و جاى صنف متوسط صنعتى را ميليونرهاى صنعتى‪،‬‬
‫سرکردگان لشگرهاى کامل صنعتى‪ ،‬يعنى بورژواهاى نوين گرفتند ‪.‬‬
‫صنايع بزرگ‪ ،‬بازار جهانى را‪ ،‬که کشف آمريکا آن را زمينه چينى کرده بود‪ ،‬بوجود آورد‪.‬‬
‫بازار جهانى به تجارت و دريانوردى و ارتباط از راه خشکى بسط فوقالعادهاى داد‪ .‬اين امر‬
‫بنوبه خود در توسعه صنايع تأثير کرد و به همان نسبتى که صنايع و کشتىرانى و راه آهن بسط‬
‫مييافت‪ ،‬بورژوازى نيز رشد و تکامل ميپذيرفت و بر سرمايههاى خويش ميافزود و همه طبقاتى‬
‫را که بازماندگان قرون وسطى بودند به عقب ميراند ‪.‬‬

‫بدين ترتيب مشاهده ميکنيم که بورژوازى نوين خود محصول يک جريان تکامل طوالنى و يک‬
‫رشته تحوالت در شيوه توليد و مبادله است ‪.‬‬

‫هر يک از اين مراحل تکامل بورژوازى‪ ،‬کاميابى سياسى مربوطاى[ ‪] ٨‬را از پى داشت‪.‬‬
‫بورژوازى که هنگام تسلط اربابان فئودال صنفى ستمکش بود در کمون[‪] ٨‬بصورت جمعيتى‬
‫مسلح و حاکم بر خويش در آمد‪ ،‬در اينجا ‪ -‬جمهورى مستقل شهرى بود و در آنجا" ‪ -‬صنف‬
‫سومى" که به سلطنت ماليات ميپرداخت[‪] ٨‬و سپس در دوره صناعت يدى در سلطنتهاى صنفى‬
‫يا مطلقه حريف اشرافيت گرديد و بطور کلى پايه اساسى سلطنتهاى بزرگ قرار گرفت‪ ،‬و‬
‫سرانجام پس از استقرار صنايع بزرگ و بازار جهانى‪ ،‬در دولت انتخابى نوين براى خويش‬
‫سلطه سياسى منحصر بفرد بدست آورد‪ .‬قدرت دولتى نوين فقط کميتهاى است که امور مشترک‬
‫همه طبقه بورژوازى را اداره مينمايد ‪.‬‬

‫بورژوازى در تاريخ نقش فوق العاده انقالبى ايفا نموده است ‪.‬‬

‫بورژوازى‪ ،‬هر جا که بقدرت رسيد‪ ،‬کليه مناسبات فئودالى پدرشاهى و احساساتى را بر هم زد‪.‬‬
‫پيوندهاى رنگارنگ فئودالى را که انسان را به "مخدومين طبيعى" خويش وابسته ميساخت‪،‬‬
‫بيرحمانه از هم گسست و بين آدميان پيوند ديگرى‪ ،‬جز پيوند نفع صرف و" نقدينه" بى عاطفه‬
‫باقى نگذاشت‪ .‬هيجان مقدس جذبه مذهبى و جوش و خروش شواليهمآبانه و شيوه احساساتى‬
‫تنگنظرانه را در آبهاى يخ زده حسابگريهاى خودپرستانه خويش غرق ساخت‪ .‬وى قابليت‬
‫شخصى انسان را به ارزش مبادلهاى بدل ساخت و بجاى آزاديهاى بيشمار عطا شده يا از روى‬
‫استحقاق بکف آمده‪ ،‬تنها آزادى عارى از وجدان تجارت را برقرار ساخت و در يک کلمه‪،‬‬
‫بجاى استثمارى که در پرده پندارهاى مذهبى و سياسى پيچيده و مستور بود‪ ،‬استثمار آشکار‪،‬‬
‫خالى از شرم‪ ،‬مستقيم و سنگدالنهاى را رايج گردانيد ‪.‬‬

‫بورژوازى انواع فعاليتهايى را که تا اين هنگام حرمتى داشتند و بدانها با خوفى زاهدانه‬
‫مينگريستند‪ ،‬از هاله مقدس خويش محروم کرد‪ .‬پزشک و دادرس و کشيش و شاعر و دانشمند‬
‫را به مزدوران جيره خوار مبدل ساخت ‪.‬‬

‫بورژوازى پوشش عاطفه آميز و احساساتى مناسبات خانوادگى را از هم دريد و آن را به‬


‫مناسبات صرفا پولى تبديل نمود ‪.‬‬

‫بورژوازى آشکار ساخت که چگونه لختى و تنآسايى‪ ،‬مکمل برازنده قدرتنمايىهاى خشونت‬
‫آميز قرون وسطائى بود‪ ،‬همان قدرتنمايى که مرتجعين تا بدين حد ستايندهاش هستند‪ .‬وى براى‬
‫نخستين بار نشان داد که فعاليت آدمى مستعد ايجاد چيزهاست و عجايبى از هنر پديد آورد‪ ،‬که به‬
‫کلى غير از اهرام مصر و لولههاى آب رم و کاتدرالهاى گـُتى است؛ لشگرکشىهايى انجام داد‬
‫که بالمَرّه از مهاجرتهاى اقوام و قبايل و محاربات صليبى متمايز است ‪.‬‬

‫بورژوازى‪ ،‬بدون ايجاد تحوالت دائمى در افزارهاى توليد و بنابراين بدون انقالبى کردن‬
‫مناسبات توليد و همچنين مجموع مناسبات اجتماعى‪ ،‬نميتواند وجود داشته باشد‪ .‬و حال آنکه بر‬
‫عکس اولين شرط وجود کليه طبقات صنعتى سابق‪ ،‬عبارت از نگاهدارى بال تغيير طرز کهنه‬
‫توليد بود‪ .‬تحوالت الينقطع در توليد‪ ،‬تزلزل بال انقطاع کليه اوضاع و احوال اجتماعى و عدم‬
‫اطمينان دائمى و جنبش هميشگى‪ ...‬دوران بورژوازى را از کليه ادوار سابق مشخص ميسازد‪.‬‬
‫کليه مناسبات خشکيده و زنگ زده‪ ،‬با همه آن تصورات و نظريات مقدس و کهن سالى که در‬
‫التزام خويش داشتند‪ ،‬محو ميگردند‪ ،‬و آنچه که تازه ساخته شده‪ ،‬پيش از آنکه جانى بگيرد کهنه‬
‫شده است‪ .‬آنچه که مقدس است از قدس خود عارى ميشود و سرانجام انسانها ناگزير ميشوند به‬
‫وضع زندگى و روابط متقابله خويش با ديدگانى هشيار بنگرند ‪.‬‬

‫نياز به يک بازار دائمالتوسعه براى فروش کاالهاى خود‪ ،‬بوروژازى را به همه جاى کره زمين‬
‫ميکشاند‪ .‬همه جا بايد رسوخ کند‪ ،‬همه جا ساکن شود و با همه جا رابطه برقرار سازد ‪.‬‬

‫بورژوازى از طريق بهرهکشى از بازار جهانى به توليد و مصرف همه کشورها جنبه جهان‬
‫وطنى داد و على رغم آه و اسف فراوان مرتجعين‪ ،‬صنايع را از قالب ملى بيرون کشيد ‪.‬‬
‫رشتههاى صنايع سالخورده ملى از ميان رفته و هر روز نيز در حال از بين رفتن است ‪.‬جاى‬
‫آنها را رشتههاى نوين صنايع که رواجشان براى کليه ملل متمدن امرى حياتى است ميگيرد‪- ،‬‬
‫رشتههايى که مواد خامش ديگر در درون کشور نيست‪ ،‬بلکه از دورترين مناطق کره زمين‬
‫فراهم ميشود‪ ،‬رشتههايى که محصول کارخانههايش نه در کشور معين‪ ،‬بلکه در همه دنيا به‬
‫مصرف ميرسد‪ .‬بجاى نيازمنديهاى سابق‪ ،‬که با محصوالت صنعتى محلى ارضاء ميگرديد‪،‬‬
‫اينک حوايج نوين بروز ميکند که براى ارضاء آنها محصول ممالک دور دست و اقاليم گوناگون‬
‫الزم است‪ .‬جاى عـُزلَتجويى ملى و محلى کهن و اکتفاء به محصوالت توليدى خودى را رفت و‬
‫آمد و ارتباط همه جانبه و وابستگى همه جانبه ملل با يکديگر ميگيرد‪ .‬وضع در مورد توليد‬
‫معنويات نيز همانند وضع در مورد توليد ماديات است‪ .‬ثمرات فعاليت معنوى ملل جداگانه به‬
‫مِلک مشترکى مبدل ميگردد‪ .‬شيوه يک جانبه و محدوديت ملى بيش از پيش محال و از ادبيات‬
‫گوناگون ملى و محلى يک ادبيات جهانى ساخته ميشود ‪.‬‬

‫بورژوازى‪ ،‬از طريق تکميل سريع کليه ابزارهاى توليد و از طريق تسهيل بى حد و اندازه‬
‫وسائل ارتباط‪ ،‬همه و حتى وحشىترين ملل را به سوى تمدن ميکشاند‪ .‬بهاى ارزان کاالهاى‬
‫بورژوازى‪ ،‬همان توپخانه سنگينى است که با آن هر گونه ديوارهاى چين را در هم ميکوبد و‬
‫لجوجانهترين کينههاى وحشيان نسبت به بيگانگان را وادار به تسليم ميسازد ‪.‬وى ملتها را ناگزير‬
‫ميکند که اگر نخواهند نابود شوند شيوه توليد بورژوازى را بپذيرند و آنچه را که به اصطالح‬
‫تمدن نام دارد نزد خود رواج دهند بدين معنى که آنها نيز بورژوا شوند‪ .‬خالصه آنکه جهانى‬
‫همشکل و همانند خويش ميآفريند ‪.‬‬

‫بورژوازى ده را تابع سيادت شهر ساخت‪ .‬شهرهاى کالن بوجود آورد‪ ،‬بر تعداد نفوس شهر‬
‫نسبت به نفوس ده بميزان شگرفى افزود و بدينسان بخش مهمى از اهالى را از بالهت زندگى ده‬
‫بيرون کشيد‪ .‬به همان شيوه که ده را تابع سيادت شهر ساخت‪ ،‬کشورهاى وحشى و نيمه وحشى‬
‫را نيز وابسته کشورهاى متمدن و ملتهاى فالحت پيشه را وابسته ملل بورژوا و خاور را وابسته‬
‫باختر نمود ‪.‬‬

‫بورژوازى بيش از پيش از پراکندگى وسائل توليد و مالکيت و نفوس را مرتفع ميسازد ‪.‬وى‬
‫نفوس را مجمتع ساخته است‪ ،‬وسائل توليد را متراکم نموده و مالکيت را در دست عده کمى‬
‫تمرکز بخشيده است‪ .‬نتيجه قهرى اين وضع تمرکز سياسى است‪ .‬شهرستانهاى مستقل که تنها بين‬
‫خود روابط اتحادى داشتند و داراى منافع و قوانين و حکومتها و مقررات و گمرکى مختلف‬
‫بودند‪ ،‬بصورت يک ملت واحد‪ ،‬قانون گزارى واحد و منافع ملى طبقاتى واحد و مرزهاى‬
‫گمرکى واحد درآمدند ‪.‬‬

‫بورژوازى در عرض مدت کمتر از صد سال سيادت طبقاتى خود‪ ،‬آنچنان نيروهاى توليدى پديد‬
‫آورد که از لحاظ کميّت و عظمت باالتر از آن چيزى است که همه نسلهاى گذشته جمعا بوجود‬
‫آوردهاند‪ .‬رام ساختن قواى طبيعت‪ ،‬توليد ماشينى‪ ،‬بکار بردن شيمى در صنايع و کشاورزى‪،‬‬
‫کشتيرانى‪ ،‬راه آهن‪ ،‬تلگراف برقى‪ ،‬مزروع ساختن يک سلسله از بخشهاى جهان‪ ،‬قابل‬
‫کشتيرانى کردن رودها‪ ،‬پيدايش تودههايى از جمعيت که گويى از اعماق زمين ميجوشند‪ ...‬کدام‬
‫يک از اعصار گذشته ميتوانستند حدس بزنند که در بطن کار اجتماعى يک چنين نيروى توليدى‬
‫مکنون است !‬

‫بدين سان مشاهده کرديم که وسائل توليد و مبادلهاى که بورژوازى بر بنياد آن استقرار يافت‪ ،‬در‬
‫جامعه فئودال ايجاد شده بود‪ .‬در مرحله معينى از رشد اين وسائل توليد و مبادله‪ ،‬مناسباتى که در‬
‫داخل آن توليد و مبادله جامعه فئودالى انجام پذيرفت يعنى سازمان فئودالى کشاورزى و صنايع‪،‬‬
‫و يا بعبارت ديگر‪ ،‬مناسبات فئودالى مالکيت‪ ،‬ديگر مطابقت خود را با نيروهاى مولدهاى که‬
‫رشد يافته بودند از دست دادند‪ ،‬و به جاى آنکه توليد را پيشرفت دهند سد راه آن شدند و به پابند‬
‫آن مبدل گرديدند‪ .‬ميبايستى آنها را خُرد کرد و خُرد هم شدند ‪.‬‬

‫رقابت آزاد و سازمان اجتماعى و سياسى متناسب با آن‪ ،‬همراه تسلط اقتصادى و سياسى طبقه‬
‫بورژوازى جانشين آنها شد ‪.‬‬

‫نظير همين جريان نيز در برابر ديدگان ما انجام ميپذيرد‪ .‬جامعه نوين بورژوازى‪ ،‬با روابط‬
‫بورژوازى توليد و مبادله و با مناسبات بورژوازى مالکيت آن‪ ،‬جامعهاى که گويى سحر آسا‬
‫چنين وسائل نيرومند توليد و مبادله را بوجود آورده است‪ ،‬اکنون شبيه جادوگرى است که خود‬
‫از عهده اداره و رام کردن آن قواى تحت االرضى که با افسون خود احضار نموده است بر‬
‫نميآيد‪ .‬حال ديگر يک چند ده سال است که تاريخ صنايع و بازرگانى تنها عبارتست از تاريخ‬
‫طغيان نيروهاى مولده معاصر بر ضد آن مناسبات مالکيتى که شرط هستى بورژوازى و سلطه‬
‫اوست‪ .‬کافى است به بحرانهاى تجارتى اشاره کنيم که با تکرار ادوارى خويش و به نحوى‬
‫همواره تهديدآميزتر هستى تمام جامعه بورژوازى را در معرض فنا قرار ميدهند‪ .‬در مواقع‬
‫بحران تجارتى هر بار نه تنها بخش هنگفتى از کاالهاى ساخته شده‪ ،‬بلکه حتى نيروهاى مولدهاى‬
‫که بوجود آمدهاند نيز نابود ميگردد ‪.‬هنگام بحرانها يک بيمارى همگانى اجتماعى پيديد ميشود که‬
‫تصور آن براى مردم اعصار گذشته نامعقول بنظر ميرسيد‪ ،‬و آن بيمارى همگانى اضافه توليد‬
‫است‪ .‬جامعه ناگهان به قهقرا باز ميگردد و بغتتا بحال بربريت دچار ميشود‪ ،‬گويى قحط و غال و‬
‫جنگ عمومى خانمانسوزى او را از همه وسائل زندگى محروم ساخته است؛ پندارى که صنايع‬
‫و بازرگانى نابود شده است‪ .‬چرا؟ براى آنکه جامعه بيش از حد تمدن‪ ،‬بيش از حد وسائل زندگى‬
‫بيش از حد صنايع و بازرگانى در اختيار خويش دارد‪ .‬نيروهاى مولدهاى که در اختيار اوست‪،‬‬
‫ديگر بکار تکامل تمدن بورژوازى[‪] ١‬و مناسبات بورژوازى مالکيت نميخورد؛ برعکس‪ ،‬آن‬
‫نيروها براى اين مناسبات بسى عظيم شدهاند و مناسبات بورژوازى‪ ،‬نشو و نماى آنها را مانع‬
‫ميگردد؛ و هنگامى که نيروهاى مولده در هم شکستن تمام اين موانع و سدها را آغاز ميکنند‪،‬‬
‫آنگاه سراسر جامعه بورژوازى را دچار پريشانى و اختالل مينمايند و هستى مالکيت بورژوازى‬
‫را دستخوش خطر ميسازند‪ .‬دايره مناسبات بورژوازى بيش از آن تنگ شده است که بتواند‬
‫ثروتى را که آفريده خود اوست در خويش بگنجاند‪ .‬از چه طريقى بورژوازى بحران را دفع‬
‫ميکند؟ از طرفى بوسيله محو اجبارى تودههاى تمام و کمالى از نيروهاى مولده و از طرف‬
‫ديگر بوسيله تسخير بازارهاى تازه و بهرهکشى بيشترى از بازارهاى کهنه‪ .‬و باالخره از چه‬
‫راه؟ از اين راه که بحرانهاى وسيعتر و مخربترى را آماده ميکند و از وسائل جلوگيرى از آنها‬
‫نيز ميکاهد ‪.‬‬

‫سالحى که بورژوازى با آن فئوداليسم را واژگون ساخت‪ ،‬اکنون بر ضد خود بورژوازى متوجه‬


‫است ‪.‬‬

‫ولى بورژوازى نه تنها سالحى را حدادى کرد که هالکش خواهد ساخت‪ ،‬بلکه مردمى را که اين‬
‫سالح را بسوى او متوجه خواهند نمود‪ ،‬يعنى کارگران نوين يا پرولتارها را نيز بوجود آورد ‪.‬‬

‫به همان نسبتى که بورژوازى‪ ،‬يعنى سرمايه‪ ،‬رشد ميپذيرد‪ ،‬پرولتاريا‪ ،‬يعنى طبقه کارگر‬
‫معاصر نيز رشد مييابد‪ .‬اينان تنها زمانى ميتوانند زندگى کنند که کارى بدست آورند و فقط‬
‫هنگامى ميتوانند کارى بدست آورند که کارشان بر سرمايه بيافزايد‪ .‬اين کارگران‪ ،‬که مجبورند‬
‫فرد فرد خود را بفروش رسانند‪ ،‬کاالئى هستند مانند هر کاالى ديگر‪ ،‬و بهمين جهت نيز‬
‫دستخوش کليه حوادث رقابت و نوسانات بازارند ‪.‬‬

‫بر اثر توسعه استعمال ماشين و تقسيم کار‪ ،‬کار پرولتاريا هر گونه جنبه مستقالنه خود را از‬
‫دست داده و در نتيجه لطف کار نيز براى کارگر از بين رفته است‪ .‬کارگر به زائده ساده ماشين‬
‫مبدل ميگردد و از وى فقط سادهترين و يکنواختترين شيوههايى را ميخواهند که آسانتر از همه‬
‫فراگرفته ميشود ‪ .‬بدين جهت مصارفى که براى کارگر ميشود تنها منحصر ميگردد به تهيه‬
‫وسائل معيشتى که براى حفظ خودش و بقاء نسلش ضرورى است‪ .‬و بهاى يک کاال‪ ،‬و از آنجمله‬
‫کار[‪ ،]٤‬مساوى با مصارف توليد آنست‪ .‬به همان نسبت که بر نامطبوعى کار افزوده ميشود‪ ،‬به‬
‫همان نسبت نيز مزد کاهش ميپذيرد‪ .‬حتى از اين هم باالتر؛ به همان نسبت که استعمال ماشين و‬
‫تقسيم کار توسعه مييابد‪ ،‬به همان نسبت نيز بر کميّت[‪] ١‬کار افزوده ميگردد‪ ،‬خواه بحساب‬
‫ازدياد ساعات کار و خواه در نتيجه افزايش کميّت کار الزم در يک مدت زمان معين و يا در‬
‫نتيجه تسريع حرکت ماشين و غيره ‪.‬‬

‫صنايع معاصر‪ ،‬کارگاه کوچک استادکار پاتريارکال را به کارخانه بزرگ سرمايهدار مبدل‬
‫ساخت‪ .‬تودههاى کارگر‪ ،‬که در کارخانه گرد آمدهاند مانند سربازان متشکل ميشوند‪ .‬کارگران‬
‫بمثابه سربازان عادى صنعتى‪ ،‬تحت نظارت سلسله مراتب کاملى از درجهداران و افسران قرار‬
‫ميگيرند‪ .‬آنان نه تنها غالمان طبقه بورژوازى و حکومت بورژوازى ميباشند بلکه هر روز و‬
‫هر ساعت ماشين و ناظرين کارخانه و بيش از همه خود بورژواهاى صاحب کارخانه آنان را به‬
‫قيد اسارت خويش درميآورند‪ .‬هر اندازه که اين استبداد‪ ،‬سودورزى را به نحو آشکارترى هدف‬
‫و مقصد خويش اعالم دارد‪ ،‬به همان اندازه سفلهتر و منفورتر است و همانقدر خشم بيشترى را‬
‫متوجه خويش ميسازد ‪.‬‬

‫هر اندازه مهارت و زور بازو در کار دستى کمتر الزم آيد‪ ،‬بدين معنى که صنايع معاصر بيشتر‬
‫رشد يابد‪ ،‬به همان اندازه کار زن و کودک بيشتر جانشين کار مرد ميشود ‪.‬اختالف سن و جنس‬
‫ديگر براى طبقه کارگر اهميت اجتماعى خود را از دست ميدهد‪ ،‬همه افزار کارند که بر حسب‬
‫سن و جنس مصارف مختلفى را الزم دارند ‪.‬‬

‫همينکه استثمار صاحب کارخانه از کارگران انجام پذيرفت و کارگر سرانجام مزد خويش را‬
‫دريافت داشت‪ ،‬تازه قسمتهاى ديگر بورژوازى مانند صاحب خانه و دکاندار و گروگير و غيره‬
‫بجانش ميافتند ‪.‬‬

‫قشرهاى پايينى صنف متوسط‪ ،‬يعنى کارخانهداران کوچک‪ ،‬کسبه و رباخواران کوچک‪،‬‬
‫پيشهوران و دهقانان‪ ،‬همه اين طبقات به صفوف پرولتاريا داخل ميشوند‪ .‬عدهاى بدان سبب که‬
‫سرمايه کوچک آنها براى دائر ساختن بنگاههاى عظيم صنعتى رسا نيست و از عهده رقابت با‬
‫سرمايهداران بزرگتر برنميآيند و عدهاى براى آنکه مهارت شغلى آنان در قبال وسائل جديد توليد‬
‫بىارزش ميشود‪ .‬بدينسان از تمام طبقات اهالى افرادى در زمره پرولتاريا وارد ميشوند ‪.‬‬

‫پرولتاريا مراحل گوناگون رشد و تکامل را ميپيمايد‪ .‬مبارزهاش بر ضد بورژوازى موازى با‬
‫زندگيش آغاز ميگردد ‪.‬‬

‫در ابتدا کارگران فرد فرد مبارزه ميکنند‪ ،‬بعدها کارگران يک کارخانه و آنگاه کارگران يک‬
‫رشته از صنايع در يک ناحيه بر ضد فالن بورژوايى که آنان را مستقيما استثمار مينمايد آغاز‬
‫مبارزه ميگذارند‪ .‬حمله کارگران تنها بر ضد مناسبات توليدى بورژوازى نيست بلکه بر ضد‬
‫خود افزارهاى توليد نيز هست‪ .‬بدين معنى که کاالهاى بيگانهاى را که با آن رقابت ميکند نابود‬
‫ميسازند‪ ،‬ماشينها را در هم ميشکنند‪ ،‬کارخانه را طعمه حريق ميکنند و ميکوشند تا با اِعمال‬
‫زور مقام از دست رفته کارگر قرون وسطايى را بازيابند ‪.‬‬

‫در اين مرحله کارگران تودهاى را تشکيل ميدهند که در سراسر کشور پراکنده و در اثر رقابت‪،‬‬
‫دچار افتراق است‪ .‬هنوز يگانگى تودههاى کارگر ثمره اتحاد خود آنان نيست بلکه نتيجه يگانگى‬
‫بورژوازى است که براى احراز مقاصد سياسى خويش بايد همه پرولتاريا را به جنبش درآورد و‬
‫در اين هنگام هنوز قادر است اين کار را انجام دهد‪ .‬در اين مرحله پرولتارها بر ضد دشمن خود‬
‫مبارزه نميکنند‪ .‬مبارزه آنان بر ضد دشمن دشمن يا بازماندگان سلطنت مطلقه و مالکين زمين و‬
‫بورژواهاى غير صنعتى و خرده بورژوازى است ‪.‬بدين سان همه جنبش تاريخى در دست‬
‫بورژوازى تمرکز مييابد و هر پيروزى که در اين حالت بدست آيد پيروزى بورژوازى است ‪.‬‬

‫ولى در نتيجه ترقى صنايع نه تنها تعداد پرولتاريا افزايش مييابد‪ ،‬بلکه پرولتاريا بصورت‬
‫تودههاى بزرگى گرد آمده نيرويش فزونى ميگيرد و اين نيرو را بهتر حس ميکند‪ .‬به نسبتى که‬
‫استعمال ماشين بطور روزافزونى اختالف کار را از ميان ميبرد و تقريبا مزد کار همه را بطور‬
‫مساوى تا ميزان نازلى سقوط ميدهد به همان نسبت مصالح و شرايط زندگى پرولتاريا نيز بيش‬
‫از پيش همانند و يکسان ميشود‪ .‬رقابت روز افزون بين بورژواها و بحرانهاى تجارتى که ناشى‬
‫از اين رقابت است‪ ،‬مزد کارگران را پيوسته بصورتى ناپايدارتر درميآورد‪ .‬کار ماشين‪ ،‬که به‬
‫سرعتى هر چه تمامتر تکامل و همواره بهبود مييابد‪ ،‬وضع زندگى کارگران را نامطمئنتر‬
‫ميگرداند‪ .‬تصادمات بين افراد جداگانه کارگر و افراد جداگانه بورژوا بيش از پيش شکل تصادم‬
‫ميان دو طبقه را بخود ميگيرد‪ .‬کارگران در آغاز کار بر ضد بورژوازى دست به ائتالف‬
‫ميزنند[‪] ٧١‬و براى دفاع از مزد کار خود مشترکا عمل مينمايند و حتى جمعيتهاى دائمى تشکيل‬
‫ميدهند تا در صورت تصادمات احتمالى بتوانند وسائل معيشت خويش را تأمين کنند‪ .‬در برخى‬
‫نقاط مبارزه جنبه شورش بخود ميگيرد ‪.‬‬

‫گاه گاه کارگران پيروز ميشوند ولى اين پيروزيها تنها پيروزيهاى گذرنده است ‪.‬نتيجه واقعى‬
‫مبارزه آنان کاميابى بالواسطه آنان نيست بلکه اتحاد کارگران است که همواره در حال نضج‬
‫است‪ .‬رشد مداوم وسائل ارتباط که محصول صنايع بزرگ است و کارگران نواحى گوناگون را‬
‫به يکديگر مربوط ميسازد‪ ،‬در اين امر به وى مساعدت مينمايد‪ .‬تنها اين رابطه الزم است تا تمام‬
‫کانونهاى مبارزه محلى را که در همه جا داراى يک خصلت واحد است بصورت يک مبارزه‬
‫طبقاتى و ملى متمرکز سازد‪ .‬هر مبارزه طبقاتى هم خود يک مبارزه سياسى است‪ .‬و آن يگانگى‬
‫شهرنشينان قرون وسطى براى ايجادش‪ ،‬در اثر وجود کوره راههاى روستايى نيازمند قرنها‬
‫بودند‪ ،‬پرولتارياى معاصر بوسيله راه آهن در عرض چند سال بوجود ميآورد ‪.‬‬

‫اين تشکل پرولتاريا به شکل طبقه و سرانجام بصورت حزب سياسى‪ ،‬هر لحظه در اثر رقابتى‬
‫که بين خود کارگران وجود دارد مختل ميگردد‪ .‬ولى اين تشکل بار ديگر قويتر و محکمتر و‬
‫نيرومندتر بوجود ميآيد و از منازعات بين قشرهاى بورژوازى استفاده نموده‪ ،‬آنها را ناگزير‬
‫ميکند که برخى از منافع کارگران برسميت شناخته شده و به آن صورت قانونى داده شود‪ ،‬از‬
‫اين قبيل است قانون مربوط به روز کار ده ساعته در انگلستان ‪.‬‬

‫بطور کلى تصادماتى که در درون جامعه کهن وجود دارد از بسيارى لحاظ به جريان رشد‬
‫پرولتاريا مساعدت مينمايد‪ .‬بورژوازى در حال مبارزه بالانقطاع است؛ در آغاز بر ضد‬
‫اشراف‪ ،‬سپس عليه آن قسمتهايى از بورژوازى که منافع آنها با پيشرفت صنايع متضاد است و‬
‫بطور دائم عليه بورژوازى همه کشورهاى بيگانه‪ .‬طى همه اين مبارزات بورژوازى ناگزير‬
‫است از پرولتاريا استمداد کند و وى را به يارى طلبد و بدين سان او را به عرصه جنبش سياسى‬
‫بکشاند‪ .‬بنابراين اين خود بورژوازى است که به پرولتاريا عناصر آموزش خود[‪] ٧٧‬را ميدهد‪،‬‬
‫به عبارت ديگر سالح ضد خويش را در اختيار وى ميگذارد ‪.‬‬

‫و اما بعد‪ ،‬چنانکه ديديم ترقى صنايع قشرهاى تام و تمامى از طبقه حاکمه را به داخل پرولتاريا‬
‫ميراند و يا الاقل شرايط زندگى آنها را دستخوش تهديد قرار ميدهد‪ .‬اينان نيز به ميزان زياد‪،‬‬
‫عناصر آموزش را[‪] ٧٢‬براى پرولتاريا همراه ميآورند ‪.‬‬
‫سرانجام‪ ،‬هنگامى که مبارزه طبقاتى به لحظه قطعى نزديک ميشود‪ ،‬جريان تجزيهاى که در‬
‫درون طبقه حاکمه و تمام جامعه کهن انجام ميپذيرد‪ ،‬چنان جنبه پرجوش و شديدى بخود ميگيرد‬
‫که بخش کوچکى از طبقه حاکمه از آن روگردان شده به طبقه انقالبى‪ ،‬يعنى طبقهاى که آينده از‬
‫آن اوست‪ ،‬ميپيوندد‪ .‬به همين جهت است که مانند گذشته‪ ،‬که بخشى از نجباء بسوى بورژوازى‬
‫ميآمدند‪ ،‬اکنون نيز قسمتى از بورژوازى و يا عدهاى از صاحبنظران بورژوازى که توانستهاند‬
‫از لحاظ تئورى به درک جنبش اجتماعى نائل آيند‪ ،‬به پرولتاريا ميگروند ‪.‬‬

‫بين همه طبقاتى که اکنون در مقابل بورژوازى قرار دارند تنها پرولتاريا يک طبقه واقعا انقالبى‬
‫است‪ .‬تمام طبقات ديگر‪ ،‬بر اثر تکامل صنايع بزرگ راه انحطاط و زوال ميپيمايند و حال آنکه‬
‫پرولتاريا خود ثمره و محصول صنايع بزرگ است ‪.‬‬

‫صنوف متوسط‪ ،‬يعنى صاحبان صنايع کوچک‪ ،‬سوداگران خردهپا‪ ،‬پيشهوران و دهقانان‪ ،‬همگى‬
‫براى آنکه هستى خود را‪ ،‬بعنوان صنف متوسط‪ ،‬از زوال برهانند‪ ،‬با بورژوازى نبرد ميکنند‪.‬‬
‫پس آنها انقالبى نيستند بلکه محافظه کارند‪ .‬حتى از اين هم باالتر‪ ،‬آنها مرتجعند‪ .‬زيرا ميکوشند‬
‫تا چرخ تاريخ را به عقب برگردانند‪ .‬اگر آنها انقالبى هم باشند تنها از اين جهت است که در‬
‫معرض اين خطرند که بصفوف پرولتاريا رانده شوند‪ ،‬لذا از منافع آنى خود دفاع نميکنند بلکه‬
‫از مصالح آتى خويش مدافعه مينمايند‪ ،‬پس نظريات خويش را ترک ميگويند تا نظر پرولتاريا را‬
‫بپذيرند ‪.‬‬

‫لومپن پرولتاريا‪ ،‬اين محصول انفعالى پوسيدگى تحتانىترين قشرهاى جامعه کهن‪ ،‬در جريان‬
‫انقالب پرولتارى‪ ،‬در برخى نقاط بطرف جنبش کشيده ميشود ولى بر اثر وضع عمومى زندگى‬
‫خويش بسى بيشتر متمايل است که خود را به دسايس و تحريکات ارتجاعى بفروشد ‪.‬‬

‫در اوضاع و احوال زندگى پرولتاريا‪ ،‬ديگر شرايط جامعه کهن نابود شده است‪ .‬پرولتار‬
‫مايملکى ندارد؛ مناسبات وى با زن و فرزند با مناسبات خانوادههاى بورژوازى هيچگونه وجه‬
‫مشترکى ندارد‪ ،‬کار نوين صنعتى و شيوه نوين اسارت در زير يوغ سرمايه‪ ،‬که خواه در‬
‫انگلستان و فرانسه و خواه در آمريکا و آلمان يکنواخت است‪ ،‬هر گونه جنبه ملى را از پرولتاريا‬
‫زدوده است‪ .‬قانون‪ ،‬اخالق‪ ،‬مذهب‪ ،‬براى وى چيزى نيست جز خرافات بورژوازى که در پس‬
‫آنها منافع بورژوازى پنهان شده است ‪.‬‬

‫تمام طبقات پيشين‪ ،‬پس از رسيدن به سيادت‪ ،‬ميکوشيدند آن وضع و موقع حياتى را که بچنگ‬
‫آوردهاند تحکيم کنند و تمام جامعه را به شرايطى که طرز تملک آنها را تأمين کند‪ ،‬تابع سازند‪.‬‬
‫اما پرولتارها تنها زمانى ميتوانند نيروى مولده جامعه را بدست آوردند که بتوانند شيوه کنونى‬
‫تملک خود و در عين حال همه شيوههاى مالکيتى را که تاکنون وجود داشته است از ميان ببرند‪.‬‬
‫پرولتارها از خود چيزى ندارند که حفظش کنند‪ ،‬آنها بايد آنچه را که تا کنون مالکيت خصوصى‬
‫را حفاظت مينمود و آنرا مأمون و مصون ميساخت نابود گردانند ‪.‬‬

‫کليه جنبشهايى که تاکنون وجود داشته يا جنبش اقليتها بوده و يا خود بسود اقليتها انجام ميگرفته‬
‫است‪ .‬جنبش پرولتاريا جنبش مستقل اکثريتى عظيم است که بسود اکثريت عظيم انجام ميپذيرد‪.‬‬
‫پرولتاريا‪ ،‬يعنى تحتانىترين قشر جامعه کنونى‪ ،‬نميتواند برخيزد و نميتواند قد برافرازد بى آنکه‬
‫تمام روبناى شامل آن قشرهايى که جامعه رسمى را تشکيل ميدهند‪ ،‬منفجر گردد ‪.‬‬

‫مبارزه پرولتاريا بر ضد بورژوازى در آغاز‪ ،‬اگر از لحاظ معنى و مضمون ملى نباشد از لحاظ‬
‫شکل و صورت ملى است‪ .‬پرولتارياى هر کشورى طبيعتا در ابتداى امر بايد کار را با‬
‫بورژوازى کشور خود يکسره نمايد ‪.‬‬

‫ما ضمن توصيف مراحل کلى رشد و تکامل پرولتاريا آن جنگ داخلى کم و بيش پنهانى درون‬
‫جامعه موجود را‪ ،‬تا آن نقطهاى که انقالبى آشکار درميگيرد و پرولتاريا با برانداختن‬
‫بورژوازى از طريق زور‪ ،‬حاکميت خويش را پى ميافکند‪ ،‬دنبال کردهايم ‪.‬‬

‫چنانکه ديديم‪ ،‬کليه جوامعى که تاکنون وجود داشتهاند‪ ،‬بر بنياد تضاد طبقات ستمگر و ستمکش‬
‫استوار بودهاند‪ .‬اما براى آنکه بتوان طبقهاى را در معرض جور و ستم قرار داد الزم است‬
‫شرايطى را تأمين نمود که طبق آن‪ ،‬طبقه ستمکش الاقل بتواند بردهوار زندگى کند‪ .‬سِرف در‬
‫شرايط سرواژ به عضو کمون مبدل گرديد ‪ -‬چنانچه خرده بورژوا در زير يوغ استبداد فئودالى‬
‫به بورژوا تبديل شد‪ .‬برعکس کارگر معاصر‪ ،‬بجاى آنکه با ترقى صنايع‪ ،‬راه ترقى طى کند‪،‬‬
‫پيوسته به وضعى نازلتر از شرايط زندگى طبقه خويش سقوط مينمايد‪ .‬کارگر دم بدم مسکينتر‬
‫ميشود و رشد مسکنت از رشد نفوس و ثروت هم سريعتر است‪ .‬بدينسان آشکار ميگردد که‬
‫بورژوازى قادر نيست که بيش از اين طبقه حکمرواى جامعه باقى بماند و شرايط طبقه خويش‬
‫را بعنوان قوانين تنظيم کنندهاى به تمام جامعه تحميل کند‪ .‬وى قادر به حکمروايى نيست چون‬
‫نميتواند براى بردهاش حتى زندگى بردهوارى را تأمين نمايد و مجبور است بگذارد بردهاش به‬
‫چنان وضعى تنزل نمايد که بجاى آنکه خود از قِ َبلِ آنان تغذيه نمايد آنها را غذا بدهد‪ .‬جامعه‬
‫نميتواند بيش از اين تحت سيطره بورژوازى بسر َبرَد‪ .‬بدين معنى که حيات بورژوازى ديگر با‬
‫حيات جامعه سازگار نيست ‪.‬‬

‫شرط اساسى براى وجود و سيادت طبقه بورژوازى عبارت است از انباشته شدن ثروت در‬
‫دست اشخاص و تشکيل و افزايش سرمايه‪ .‬شرط وجود سرمايه کار مزدورى است‪ .‬کار‬
‫مزدورى منحصرا به رقابت فيمابين کارگران بسته است‪ .‬ترقى صنايع‪ ،‬که بورژوازى مجرى‬
‫بالاراده و بالمقاومت آن است‪ ،‬بجاى پراکندگى کارگران‪ ،‬که از رقابت آنها ناشى است يگانگى‬
‫انقالبى آنها را با ايجاد جمعيتهاى کارگرى بوجود ميآورد‪ .‬بنابراين با رشد و تکامل صنايع‬
‫بزرگ‪ ،‬خود آن شالودهاى که بورژوازى بر اساس آن به توليد مشغول است و محصوالت را‬
‫بخود اختصاص ميدهد فرو ميريزد‪ .‬بورژوازى مقدم بر هر چيز گورکنان خود را بوجود‬
‫ميآورد‪ .‬فناى او و پيروزى پرولتاريا بطور همانندى ناگزير است ‪.‬‬

‫→↑←‬

‫مانيفست حزب کمونيست‬


‫فصل دوم‬

‫پرولتارها و کمونيستها‬

‫کمونيستها و پرولتارها بطور کلى با يکديگر چه مناسباتى دارند؟‬

‫کمونيستها حزب خاصى نيستند که در برابر ديگر احزاب کارگرى قرار گرفته باشند ‪.‬‬

‫آنها هيچگونه منافعى‪ ،‬که از منافع کليه پرولتارها جدا باشد ندارند ‪.‬‬

‫آنها اصول ويژهاى[‪] ٧١‬را بميان نميآورند که بخواهند جنبش پرولتارى را در چهارچوب آن‬
‫اصول ويژه بگنجانند ‪.‬‬
‫فرق کمونيستها با ديگر احزاب پرولتارى تنها در اين است که از طرفى‪ ،‬کمونيستها در‬
‫مبارزات پرولتارهاى ملل گوناگون‪ ،‬مصالح مشترک همه پرولتاريا را صرف نظر از منافع‬
‫مليشان‪ ،‬در مد نظر قرار ميدهند و از آن دفاع مينمايند‪ ،‬و از طرف ديگر در مراحل گوناگونى‬
‫که مبارزه پرولتاريا و بورژوازى طى ميکند‪ ،‬آنان هميشه نمايندگان مصالح و منافع تمام جنبش‬
‫هستند ‪.‬‬

‫بدين مناسبت کمونيستها عمال‪ ،‬با عزم ترين بخش احزاب کارگرى همه کشورها و هميشه‬
‫محرک جنبش به پيشاند؛ و اما از لحاظ تئورى‪ ،‬مزيت کمونيستها نسبت به بقيه توده پرولتاريا‬
‫در اين است که آنان به شرايط و جريان و نتايج کلى جنبش پرولتارى پى بردهاند ‪.‬‬

‫نزديکترين هدف کمونيستها همان است که ديگر احزاب پرولتارى در پى آنند‪ ،‬يعنى متشکل‬
‫ساختن پرولتاريا بصورت يک طبقه‪ ،‬سرنگون ساختن سيادت بورژوازى و احراز قدرت حاکمه‬
‫سياسى پرولتاريا ‪.‬‬

‫نظريات تئوريک کمونيستها به هيچوجه مبتنى بر ايدهها و اصولى که يک مصلح جهان کشف و‬
‫يا اختراع کرده باشد نيست ‪.‬‬

‫اين نظريات فقط عبارت است از بيان کلى مناسبات واقعى مبارزه جارى طبقاتى و آن جنبش‬
‫تاريخى که در برابر ديدگان ما جريان دارد‪ .‬الغاء مناسبات مالکيتى که تاکنون وجود داشته‪،‬‬
‫چيزى نيست که صرفا مختص به کمونيسم باشد ‪.‬‬

‫کليه مناسبات مالکيت پيوسته دستخوش تغييرات دائمى تاريخى و تبدالت هميشگى تاريخى بوده‬
‫است ‪.‬‬
‫مثال انقالب فرانسه مالکيت فئودالى را ملغى ساخت و مالکيت بورژوازى را جانشين آن نمود ‪.‬‬

‫صفت مميزه کمونيسم عبارت از الغاء مالکيت بطور کلى نيست‪ ،‬بلکه عبارت است از الغاء‬
‫مالکيت بورژوازى ‪.‬‬

‫و اما مالکيت خصوصى معاصر بورژوازى‪ ،‬آخرين و کاملترين مظهر آنچنان توليد و تملک‬
‫محصولى است که بر تضادهاى طبقاتى و استثمار فرد از فرد[‪] ٧٨‬مبتنى است ‪.‬‬

‫از اين لحاظ کمونيستها ميتوانند تئورى خود را در يک اصل خالصه کنند‪ :‬الغاء مالکيت‬
‫خصوصى ‪.‬‬

‫ما کمونيستها را مورد مالمت قرار ميدهند که ميخواهيم مالکيتى که شخصا بدست آورده شده و‬
‫نتيجه کار خود شخص است‪ ،‬مالکيتى را که بنياد همه آزاديها و فعاليتها و استقالل فردى را‬
‫تشکيل ميدهد ملغى سازيم ‪.‬‬

‫مالکيتى که حاصل دسترنج و ثمره کار و کدِّيمين است! آيا مقصودتان مالکيت خرده بورژوازى‬
‫و خرده دهقانى است که متعلق به قبل از دوران مالکيت بورژوازى بود؟ چه الزم است که ما آن‬
‫را ملغى سازيم‪ ،‬اين رشد صنايع است که آن را بطور روزمره ملغى ساخته و در کار الغاء کامل‬
‫آن است ‪.‬‬

‫و يا شايد از مالکيت خصوصى بورژوازى سخن ميرانيد؟‬

‫ولى مگر کار مزدورى يعنى کار پرولتاريا براى وى مالکيتى ايجاد ميکند؟ به هيچ وجه‪ .‬کار‬
‫مزدورى‪ ،‬سرمايه يعنى آن مالکيتى را بوجود ميآورد که کار مزدورى را استثمار ميکند و تنها‬
‫در صورتى ميتواند افزايش يابد که کار مزدورى جديدى ايجاد نمايد تا مجددا استثمارش کند‪.‬‬
‫مالکيت در شکل کنونى آن مبتنى بر تضاد بين سرمايه و کار مزدورى است‪ .‬اکنون هر دو‬
‫جانب اين تضاد را مورد بررسى قرار دهيم ‪.‬‬

‫سرمايه دار بودن تنها به معناى اشغال يک مقام صرفا شخصى در توليد نيست بلکه به معناى‬
‫اشغال يک مقام اجتماعى در آن نيز هست‪ .‬سرمايه يک محصول دسته جمعى است و تنها به‬
‫و سيله فعاليت مشترک عده کثيرى از اعضاء و فقط بوسيله فعاليت مشترک همه اعضاء جامعه‬
‫ميتواند به حرکت درآيد ‪.‬‬

‫پس سرمايه يک نيروى فردى نيست بلکه نيرويى اجتماعى است ‪.‬‬

‫بنابراين هنگامى که سرمايه به يک مالکيت دسته جمعى‪ ،‬متعلق به کليه اعضاى جامعه مبدل‬
‫گردد‪ ،‬اين عمل در حکم آن نيست که مالکيت خصوصى به مالکيت اجتماعى تبديل شده است‪،‬‬
‫تنها خصلت اجتماعى مالکيت تغيير مييابد و مالکيت جنبه طبقاتى خود را از دست ميدهد ‪.‬‬

‫اکنون به کار مزدورى بپردازيم ‪.‬‬

‫بهاى متوسط کار مزدورى عبارت است از حد اقل مزد‪ ،‬يعنى مجموعه وسائل معيشتى که براى‬
‫يک کارگر الزم است تا بتواند بعنوان کارگر زندگى کند‪ .‬بنابراين آنچه را که کارگر مزدور بر‬
‫اثر فعاليت خويش بکف ميآورد‪ ،‬بزحمت براى تجديد توليد زندگيش کافى است‪ ،‬ما به هيچ وجه‬
‫در صدد آن نيستيم که تملک خصوصى محصوالت کار را‪ ،‬که مستقيما براى توليد مجدد زندگى‬
‫بکار ميرود‪ ،‬از ميان ببريم‪ .‬اين تملکى است که مازادى ايجاد نميکند تا با آن بتوان زحمت‬
‫بازوى ديگرى را محکوم حکم خويش ساخت‪ .‬ما تنها ميخواهيم جنبه مصيبتبار اين تملک را از‬
‫ميان ببريم زيرا در اين طرز تملک کارگر تنها براى آن زنده است که بر سرمايه بيفزايد و تا‬
‫زمانى زنده است که مصالح طبقه حاکمه مقتضى شمرَد ‪.‬‬
‫در جامعه بورژوازى کار زنده فقط وسيله افزايش کار متراکم است‪ .‬در جامعه کمونيستى کار‬
‫متراکم فقط وسيلهاى است که جريان زندگى کارگر را توسعه بخشيده و آن را سرشارتر و‬
‫آسانتر ميگرداند ‪.‬‬

‫بدين ترتيب در جامعه بورژوازى‪ ،‬گذشته بر حال حکمرواست‪ ،‬در صورتى که در جامعه‬
‫کمونيستى‪ ،‬حال بر گذشته حکمروا خواهد بود‪ .‬در جامعه بورژوازى سرمايه داراى استقالل و‬
‫واجد شخصيت است و حال آنکه فرد زحمتکش محروم از استقالل و فاقد شخصيت است ‪.‬‬

‫از بين بردن همين مناسبات است که بورژوازى آن را از بين بردن شخصيت و آزادى مينامد!‬
‫وى حق دارد‪ .‬در واقع هم سخن بر سر از ميان بردن شخصيت بورژوازى و استقالل‬
‫بورژوازى و آزادى بورژوازى است ‪.‬‬

‫در داخل چهارديوار مناسبات توليدى کنونى بورژوازى‪ ،‬مفهوم آزادى عبارت است از آزادى‬
‫بازرگانى‪ ،‬آزادى داد و ستد ‪.‬‬

‫ولى با برافتادن رسم بازرگانى‪ ،‬بازرگانى آزاد نيز از ميان خواهد رفت‪ .‬سخنوريهايى که درباره‬
‫بازرگانى آزاد ميشود‪ ،‬مانند انواع رجزخوانيهاى ديگر بورژواهاى ما درباره آزادى‪ ،‬بطور کلى‬
‫فقط براى بازرگانى غير آزاد و براى شهرنشينان برده شده قرون وسطائى ميتواند معنى و‬
‫مفهومى داشته باشد نه براى الغاء کمونيستى بازرگانى و مناسبات توليدى بورژوازى و نيز خود‬
‫بورژوازى ‪.‬‬

‫شما از اينکه ما ميخواهيم مالکيت خصوصى را لغو کنيم به هراس ميافتيد‪ .‬ولى در جامعه کنونى‬
‫شما‪ ،‬مالکيت خصوصى براى نه دهم اعضاى جامعه لغو شده است‪ .‬اين مالکيت همانا در سايه‬
‫آن موجود است که براى نه دهم ديگر موجود نيست‪ .‬بنابراين شما ما را سرزنش ميکنيد که‬
‫ميخواهيم مالکيتى را ملغى سازيم که محروميت اکثريت مطلق جامعه از مالکيت‪ ،‬شرط‬
‫ضرورى وجود آن است ‪.‬‬

‫بالجمله شما ما را مالمت ميکنيد که ميخواهيم مالکيت شما را ملغى سازيم‪ .‬آرى‪ ،‬واقعا هم ما‬
‫همين را خواستاريم ‪.‬‬

‫ا ز آن لحظه که ديگر تبديل کار به سرمايه و پول و عوايد ارضى و خالصه به يک قدرت‬
‫اجتماعى‪ ،‬که بتوان انحصارش نمود‪ ،‬ميسر نباشد‪ ،‬يعنى از آن لحظه که مالکيت شخصى ديگر‬
‫نتواند به مالکيت بورژوازى مبدل گردد‪ ،‬از همان لحظه است که شما اظهار ميداريد شخصيت‬
‫از ميان رفته است ‪.‬‬

‫بدين سان اقرار داريد که منظور شما از شخصيت چيز ديگرى غير از شخصيت فرد بورژوا‬
‫يعنى مالک بورژوا نيست‪ .‬چنين شخصيتى حقيقتا هم بايد از بين برود ‪.‬‬

‫کمونيسم از احدى امکان تملک محصوالت اجتماعى را سلب نمينمايد بلکه تنها از کسانى اين‬
‫قدرت را سلب ميکند که از طريق اين تملک کار ديگران را نيز محکوم خود ميسازند ‪.‬‬

‫معترضانه ميگويند که بر اثر الغاى مالکيت خصوصى هر گونه فعاليتى متوقف ميشود و لَختى و‬
‫بطالت همگانى همه جا را فرا ميگيرد ‪.‬‬

‫در اينصورت ميبايستى جامعه بورژوازى مدتها پيش بر اثر لختى و بطالت نابود شده باشد زيرا‬
‫در اين جامعه آنکه کار ميکند چيزى بدست نميآورد و آنکه چيزى بدست ميآورد کار نميکند‪.‬‬
‫همه اين بيم و هراسها به اين تکرار مکرر محدود ميشود که وقتى سرمايه وجود نداشت کار‬
‫مزدى نيز ديگر وجود نخواهد داشت ‪.‬‬

‫کليه آن ايرادهايى را که به شيوه کمونيستى تملک و توليد محصوالت مادى وارد ميآورند‪ ،‬عينا‬
‫همانها را به شيوه تملک و توليد محصوالت کار دِماغى نيز انطباق ميدهند‪ .‬بهمان سان که براى‬
‫بورژوا الغاء مالکيت طبقاتى در حکم الغاء خود توليد است‪ ،‬بهمان ترتيب براى وى الغاء‬
‫آموزش فرهنگ طبقاتى نيز در حکم الغاء آموزش بطور کلى است ‪.‬‬

‫ولى آن آموزشى که وى در زوالش نُدبه سرايى ميکند همان است که اکثريت عظيم انسانها را به‬
‫زائده ماشين مبدل ميسازد ‪.‬‬

‫اما شما الغاء مالکيت بورژوازى را از نظرگاه پندارهاى بورژوامآبانه خود درباره آزادى و‬
‫فرهنگ و حقوق و غيره مورد سنجش قرار ندهيد و در نتيجه با ما به مجادله نپردازيد‪ .‬ايدههاى‬
‫شما خود محصول مناسبات توليدى جامعه بورژوازى و مناسبات بورژوازى مالکيت است‪،‬‬
‫همانطور که احکام حقوقى شما نيز تنها عبارت است از اراده طبقه شما‪ ،‬ارادهاى که مضمونش‬
‫را شرايط مادى زندگى طبقه شما تعيين ميکند ‪.‬‬

‫شما در اين پندار مغرضانه خود‪ ،‬که وادارتان ميسازد مناسبات توليدى و مناسبات مالکيت خود‬
‫را از مناسباتى تاريخى که طى جريان تکاملى توليد تغيير ميکند‪ ،‬جدا انگاشته و آن را به قانون‬
‫جاودان طبيعت و تفکر بدل کنيد‪ ،‬با همه آن طبقاتى که قبل از شما حکمروايى کرده و راه فنا‬
‫سپردهاند شريک و سهيميد‪ .‬هنگامى که سخن از مالکيت بورژوازى بميان ميآيد شما جرأت‬
‫نداريد آنچه را که در مورد مالکيت دوران باستان و عهد فئودالى ميکنيد‪ ،‬در اين مورد نيز درک‬
‫کنيد ‪.‬‬

‫و اما الغاء خانواده! حتى افراطىترين راديکالها نيز از اين قصد پليد کمونيستها به خشم‬
‫درميآيند ‪.‬‬

‫خانواده کنونى بورژوازى بر چه اساسى استوار است؟ بر اساس سرمايه و مداخل خصوصى ‪.‬‬
‫خانواده بصورت تمام و کمال تنها براى بورژوازى وجود دارد و بىخانمانى اجبارى پرولتارها‬
‫و فحشاء عمومى مکمل آن است ‪.‬‬

‫خانواده بورژوازى طبيعتا با از ميان رفتن اين مکمل خود از بين ميرود و زوال هر دو با زوال‬
‫سرمايه توأم است ‪.‬‬

‫ما را سرزنش ميکنيد که ميخواهيم به استثمار والدين از اطفال خود خاتمه دهيم؟ ما به اين جنايت‬
‫اعتراف ميکنيم ‪.‬‬

‫ولى شما ميگوييد که وقتى ما بجاى تربيت خانگى تربيت اجتماعى را برقرار ميسازيم‪،‬‬
‫گراميترين مناسباتى را که براى انسان وجود دارد از ميان ميبريم ‪.‬‬

‫اما مگر تعيين کننده پرورش خود شما جامعه نيست؟ مگر تعيين کننده اين پرورش آن مناسبات‬
‫اجتماعى که در درون آن به کار پرورش مشغوليد و نيز دخالت مستقيم و يا غير مستقيم جامعه‬
‫از طريق مدرسه و غيره نيست؟ کمونيستها تأثير جامعه در پرورش را از خود اختراع نميکنند؛‬
‫آنها تنها خصلت آن را تغيير ميدهند و کار پرورش را از زير تأثير نفوذ طبقه حاکمه بيرون‬
‫ميکشند ‪.‬‬

‫هر اندازه که در سايه رشد صنايع بزرگ پيوندهاى خانوادگى در محيط پرولتاريا بيشتر از هم‬
‫ميگسلد و هر اندازه که کودکان بيشتر به کاالى ساده و افزار کار مبدل ميگردند‪ ،‬به همان اندازه‬
‫ياوهسرايىهاى بورژوازى درباره خانواده و پرورش و روابط محبت آميز والدين و اطفال بيشتر‬
‫ايجاد نفرت ميکند ‪.‬‬

‫بورژوازى يکصدا بانگ ميزند‪ :‬آخر شما کمونيستها ميخواهيد اشتراک زن را عملى کنيد ‪.‬‬

‫بورژوا زن خود را تنها يک افزار توليد ميشمرد‪ .‬وى ميشنود که افزارهاى توليد بايد مورد بهره‬
‫بردارى همگانى قرار گيرند لذا بديهى است که نميتواند طور ديگرى فکر کند جز اينکه همان‬
‫سرنوشت شامل زنان نيز خواهد شد ‪.‬‬

‫وى حتى نميتواند حدس بزند که اتفاقا صحبت بر سر آن است که اين وضع زنان‪ ،‬يعنى صرفا‬
‫ابزار توليد بودن آنان‪ ،‬بايد مرتفع گردد ‪.‬‬

‫وانگهى چيزى مضحکتر از وحشت اخالقى عاليجنابانه بورژواهاى ما از اين اشتراک رسمى‬
‫زنان‪ ،‬که به کمونيستها نسبت ميدهند‪ ،‬نيست‪ .‬الزم نيست کمونيستها اشتراک زن را عملى کنند‪،‬‬
‫اين اشتراک تقريبا هميشه وجود داشته است ‪.‬‬

‫بورژواهاى ما‪ ،‬به اين که زنان و دختران کارگران خود را تحت اختيار دارند‪ ،‬اکتفا نميورزند و‬
‫عالوه بر فحشاء رسمى لذت مخصوصى ميبرند وقتيکه زنان يکديگر را از راه بدر کنند ‪.‬‬

‫زناشويى بورژوازى در واقع همان اشتراک زنان است‪ .‬حداکثر ايرادى که ممکن بود به‬
‫کمونيستها وارد آوردند اين است که ميخواهند اشتراک رياکارانه و پنهانى زنان را رسمى و‬
‫آشکار کنند‪ .‬ولى بديهى است که با نابود شدن مناسبات کنونى توليد‪ ،‬آن اشتراک زنان که از اين‬
‫مناسبات ناشى شده‪ ،‬يعنى فحشاء رسمى و غير رسمى‪ ،‬نيز از ميان خواهد رفت ‪.‬‬

‫و نيز کمونيستها را سرزنش ميکنند که ميخواهند ميهن و مليت را ملغى سازند ‪.‬‬

‫کارگران ميهن ندارند‪ .‬کسى نميتواند از آنها چيزى را که ندارند بگيرد‪ .‬زيرا پرولتاريا بايد قبل‬
‫از هر چيز سيادت سياسى را بکف آورد و بمقام يک طبقه ملى[‪] ٧٨‬ارتقاء يابد و خود را‬
‫بصورت ملت درآورد؛ وى خودش هنوز جنبه ملى دارد‪ ،‬گرچه اين اصال به آن معنايى نيست‬
‫که بورژوازى از آن ميفهمد ‪.‬‬
‫جدايى ملى و تضاد ملتها بر اثر رشد و توسعه بورژوازى و آزادى بازرگانى و بازار جهانى و‬
‫يکسانى توليد صنعتى و شرايط زندگى منطبق با آن‪ ،‬بيش از پيش از ميان ميرود ‪.‬‬

‫سي ادت پرولتاريا از ميان رفتن اين جدايى و تضاد را بيش از پيش تسريع ميکند ‪.‬اتحاد مساعى‬
‫الاقل کشورهاى متمدن‪ ،‬يکى از شرايط اوليه آزادى پرولتارياست ‪.‬‬

‫به همان اندازهاى که استثمار فردى بوسيله فرد ديگر از ميان ميرود‪ ،‬استثمار ملى بوسيله ملل‬
‫ديگر نيز از ميان خواهد رفت ‪.‬‬

‫با از بين رفتن تضاد طبقاتى در داخل ملتها مناسبات خصمانه ملتها نسبت به يکديگر نيز از ميان‬
‫خواهد رفت ‪.‬‬

‫اتهاماتى که از نقطه نظر مذهبى‪ ،‬فلسفى و بطور کلى ايدهئولوژيک به کمونيسم وارد ميشود به‬
‫هيچوجه درخور بررسى مفصلى نيستند ‪.‬‬

‫آيا ژرف انديشى و بصيرت خاصى الزم است براى آنکه پى ببريم که تصورات‪ ،‬نظريات و‬
‫مفاهيم و در يک کلمه شعور انسانها همپاى شرايط معيشت و مناسبات اجتماعى و زندگى‬
‫اجتماعى آنها تغيير مييابد؟‬

‫تاريخ ايده ها چه چيز ديگرى جز اين حقيقت را مبرهن ميسازد که محصوالت ذهن‪ ،‬موازى با‬
‫محصوالت مادى تحول ميپذيرد؟ ايدههاى رايج و شايع هر زمانى پيوسته تنها عبارت بوده است‬
‫از ايدههاى طبقه حاکمه ‪.‬‬

‫از ايدههايى سخن ميرانند که تمام جامعه را انقالبى ميکند؛ ذکر اين نکته تنها اين حقيقت را‬
‫روشن ميسازد که در درون جامعه قديم عناصر جامعه جديد تشکيل شده است و اينکه زوال‬
‫افکار کهن همپا و همراه زوال شرايط کهن زندگى است ‪.‬‬

‫هنگامى که دنياى قديم در دست زوال بود مذاهب کهن مغلوب مذهب مسيح شدند‪ .‬هنگامى که در‬
‫قرن ‪ ٧٤‬عقايد مسيحى در زير ضربات افکار تجدد طلبانه نابود ميشد‪ ،‬جامعه فئودال با‬
‫بورژوازى که در آن ايام انقالبى بود در کار پيکارى مرگبار بود‪ .‬ايدههاى مربوط به آزادى‬
‫وجدان و مذهب‪ ،‬فقط مظهر سلطه آزادى رقابت در عرصه وجدانيات[‪] ٧٨‬بود ‪.‬‬

‫به ما خواهند گفت‪" :‬ولى" "ايدههاى مذهبى و اخالقى و فلسفى و سياسى و حقوقى و غيره قطعا‬
‫در مسير تکامل تاريخى تبدالت و تطوراتى يافتهاند‪ .‬اما خود مذهب و اخالق و فلسفه و سياست‬
‫و حقوق در جريان اين تبدل و تطور محفوظ مانده است ‪.‬‬

‫بعالوه حقايق جاويدانى نظير آزادى‪ ،‬عدالت و غيره وجود دارد که براى کليه مراحل تکامل‬
‫اجتماعى مشترک است‪ .‬و حال آنکه کمونيسم‪ ،‬بجاى آنکه بدل تازهاى بياورد‪ ،‬حقايق جاويدان‬
‫مذهب و اخالق را از ميان ميبرد و بدينسان با سراسر سير تکامل تاريخى که تاکنون وجود‬
‫داشته مخالف است ‪".‬‬

‫اين اتهام سرانجام به کجا منجر ميشود؟ تاريخ کليه جوامعى که تاکنون وجود داشته‪ ،‬در مسير‬
‫تناقضات طبقاتى‪ ،‬که طى ادوار مختلف اشکال گوناگونى بخود گرفته سير کرده است ‪.‬‬

‫ولى اين تناقضات هر شکلى که بخود گرفته باشند‪ ،‬باز استثمار شدن بخشى از جامعه بوسيله‬
‫بخش ديگر حقيقتى است که براى کليه قرون گذشته عموميت دارد‪ .‬بدين مناسبت عجبى نيست که‬
‫شعور و ادراک اجتماعى کليه قرون و اعصار گذشته‪ ،‬على رغم همه اختالف شکلها و تفاوتها‪،‬‬
‫با شکلهايى يکسان و معين‪ ،‬يعنى با آن شکلهايى از معرفت سير ميکند که تنها بر اثر نابودى‬
‫نهايى تناقض طبقات بکلى نابود خواهند شد ‪.‬‬
‫انقالب کمونيستى قطعىترين شکل گسستن رشتههاى پيوند با مناسبات مالکيتى است که ماتَرَک‬
‫گذشته است؛ شگفت آور نيست اگر اين انقالب در جريان تکامل خود با ايدههايى که ماتَرَک‬
‫گذشته است به قطعىترين شکلى قطع رابطه کند ‪.‬‬

‫اينک از اعتراضات بورژوازى نسبت به کمونيسم بگذريم ‪.‬‬

‫در فوق ديديم که نخستين گام در انقالب کارگرى عبارت است از ارتقاء پرولتاريا به مقام طبقه‬
‫حاکمه و به کف آوردن دمکراسى ‪.‬‬

‫پرولتاريا از سيادت سياسى خود براى آن استفاده خواهد کرد که قدم بقدم تمام سرمايه را از‬
‫چنگ بورژوازى بيرون بکشد‪ ،‬کليه آالت توليد را در دست دولت‪ ،‬يعنى پرولتاريا که بصورت‬
‫طبقه حاکمه متشکل شده است‪ ،‬متمرکز سازد و با سرعتى هر چه تمامتر بر حجم نيروهاى‬
‫مولده بيافزايد ‪.‬‬

‫البته اين کار در ابتدا ممکن است تنها با دخالت مستبدانه در حقوق مالکيت و مناسبات توليدى‬
‫بورژوازى يعنى با کمک اقداماتى انجام گيرد که از لحاظ اقتصادى نارسا و نا استوار بنظر‬
‫ميرسند‪ ،‬ولى در جريان جنبش‪ ،‬خود بخود نشو و نما يافته و بکار بردن آنها بمثابه وسائلى براى‬
‫ايجاد تحول در کليه شيوه توليد امرى احتراز ناپذير است ‪.‬‬

‫بديهى است که اين اقدامات در کشورهاى گوناگون متفاوت خواهد بود ‪.‬‬

‫ولى در پيشروترين کشورها ميتوان بطور کلى اقدامات زيرين را مجرى داشت ‪:‬‬

‫‪- ١‬ضبط امالک و صرف عوايد حاصله از زمين براى تأمين مخارج دولتى ‪.‬‬
‫‪- ٢‬ماليات تصاعدى سنگين ‪.‬‬

‫‪- ١‬لغو حق وراثت ‪.‬‬

‫‪- ٨‬ضبط اموال کليه مهاجرين و متجاسرين ‪.‬‬

‫‪ - ٨‬تمرکز اعتبارات در دست دولت بوسيله يک بانک ملى با سرمايه دولتى و با حق‬
‫انحصار مخصوص ‪.‬‬

‫‪- ٨‬تمرکز کليه وسائط حمل و نقل در دست دولت ‪.‬‬

‫‪- ١‬ازدياد تعداد کارخانههاى دولتى و افزارهاى توليد و اصالح و آباد ساختن اراضى‬
‫طبق نقشه واحد ‪.‬‬

‫‪- ٤‬اجبار يکسان کار براى همه و ايجاد ارتش صنعتى بويژه براى کشاورزى ‪.‬‬

‫‪- ١‬پيوند کشاورزى و صنعت و کوشش در راه رفع تدريجى تضاد[‪] ٧١‬بين ده و شهر ‪.‬‬

‫‪ - ٧١‬پرورش اجتماعى و رايگان کليه کودکان و از ميان بردن کار کودکان در‬
‫کارخانهها بشکل کنونى آن‪ .‬در آميختن امور تربيتى با توليد مالى و غيره و غيره ‪.‬‬

‫هنگامى که در جريان تکامل‪ ،‬اختالفات طبقاتى از ميان برود و کليه توليد در دست اجتماعى از‬
‫افراد تمرکز يابد‪ ،‬در آن زمان حکومت عامه جنبه سياسى خود را از دست خواهد داد‪ .‬قدرت‬
‫حاکمه سياسى بمعناى خاص کلمه عبارت است از اِعمال زور متشکل يک طبقه براى سرکوب‬
‫طبقه ديگر‪ .‬هنگامى که پرولتاريا بر ضد بورژوازى ناگزير بصورت طبقهاى متحد گردد‪ ،‬و‬
‫از راه يک انقالب‪ ،‬خويش را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات کهن‬
‫توليد را از طريق اعمال جبر ملغى سازد‪ ،‬آنگاه همراه اين مناسبات توليدى شرايط وجود تضاد‬
‫طبقاتى را نابود کرده و نيز شرايط وجود طبقات[‪] ١١‬بطور کلى و در عين حال سيادت خود‬
‫را هم بعنوان يک طبقه از بين ميبرد ‪.‬‬

‫بجاى جامعه کهن بورژوازى‪ ،‬با طبقات و تناقضات طبقاتيش‪ ،‬اجتماعى از افراد پديد ميآيد که‬
‫در آن‪ ،‬تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است ‪.‬‬

‫→↑←‬

‫مانيفست حزب کمونيست‬


‫فصل سوم‬

‫ادبيات سوسياليستى و کمونيستى‬

‫‪- ٢‬سوسياليسم ارتجاعى‬


‫الف‪ .‬سوسياليسم فئودالى‬

‫اشراف فرانسه و انگليس بنا به اقتضاء موقع تاريخى خويش مأموريتشان اين بود که بر ضد‬
‫جامعه معاصر بورژوازى هجونامههايى بنگارند‪ .‬در انقالب ژوئيه سال ‪ ٧٤١١‬در فرانسه و در‬
‫جنبش طرفداران رفرم پارلمانى در انگلستان‪ ،‬اشراف يکبار ديگر از تازه بدوران رسيده منفور‬
‫شکست خوردند‪ .‬از اين پس ديگر سخنى از يک مبارزه جدى سياسى نميتوانست در ميان باشد‪.‬‬
‫تنها راه مبارزه از طريق ادبيات برايشان باقيمانده بود‪ ،‬اما در عرصه ادبيات نيز ديگر عبارت‬
‫پردازيهاى دوران تجديد سلطنت[‪] ٧١‬غير ممکن شده بود‪ .‬اشراف براى جلب شفقت‪ ،‬ميبايستى‬
‫بظاهر چنين جلوگر سازند که ديگر در بند منافع خود نيستند و دادخواست آنان بر ضد‬
‫بورژوازى فقط بخاطر حفظ منافع طبقه استثمار شده است‪ .‬آنان خود را بدين دلخوش ميساختند‬
‫که بر ضد سَروَر جديد خود هزليات سروده و نجواکنان در گوش وى پيشگويىهاى کمابيش‬
‫شومى کنند ‪.‬‬

‫بدين ترتيب سوسياليسم فئودالى‪ ،‬که نيمى از آن نوحه سرايى‪ ،‬نيمى هزليات‪ ،‬نيمى قصه گذشته و‬
‫نيمى تهديد آينده است بوجود آمد که گاه گاه دادنامه تلخ و بذلهگويانه و نيشدارش مستقيما قلب‬
‫بورژوازى را جريحهدار ميکرد ولى پيوسته به علت بىاستعدادى کامل براى درک جريان‬
‫تاريخ معاصر‪ ،‬تأثير خنده آورى داشت ‪.‬‬

‫اشراف‪ ،‬چنتاى دريوزگى پرولتاريا را همچون پرچمى بحرکت درميآوردند تا مردم را از پى‬
‫خود براهاندازند ولى هر وقت که مردم بدنبال آنان روان شدند‪ ،‬نشان قديمى فئودالى را در پشت‬
‫آنان مشاهده کردند و با قهقهه بلند خالى از احترامى دورى گرفتند ‪.‬‬

‫قسمتى از لژيتيميستهاى فرانسه و گروه "انگلستان جوان["‪] ٢١‬به اجراء اين کمدى مشغول‬
‫شدند ‪.‬‬

‫هنگامى که فئودالها ثابت ميکنند که شيوه استثمار آنها از نوع ديگرى و غير از شيوه استثمار‬
‫بورژوازى بوده است‪ ،‬فقط اين نکته را فراموش ميکنند که آنان در اوضاع و احوال بکلى‬
‫ديگرى که اکنون از ميان رفته است به استثمار مشغول بودند‪ .‬هنگامى که آنها خاطرنشان‬
‫ميکنند که در دوران سيادتشان پرولتارياى معاصر وجود نداشت اين نکته را فراموش ميکنند که‬
‫اتفاقا بورژوازى معاصر ثمره ناگزير نظام اجتماعى آنهاست ‪.‬‬

‫بعالوه فئودالها آنقدر جنبه ارتجاعى انتقادات خويش را کم پنهان ميدارند که اتهام عمدهشان بر‬
‫ضد بورژوازى عبارت از همين است که در دوران سيادت بورژوازى طبقهاى نشو و نما مييابد‬
‫که کليه نظام اجتماعى کهن را منفجر خواهد ساخت ‪.‬‬

‫آنها بورژوازى را بيشتر از اين جهت نکوهش ميکنند که وى پرولتارياى انقالبى را بوجود‬
‫ميآورد نه از اين جهت که بطور کلى پرولتاريا را بوجود ميآورد ‪.‬‬

‫به همين جهت هنگام عمل سياسى‪ ،‬در کليه اقدامات جابرانه بر ضد طبقه کارگر شرکت ميجويند‬
‫و در زندگى عادى هم با همه عبارات پُر طمطراق فرصت را براى جمع کردن سيبهاى‬
‫زرين[‪] ٢٧‬و يا مبادله وفا و محبت و آزادگى با منافع حاصله از تجارت پشم گوسفند و چغندر و‬
‫عرق را از دست نميدهند[‪]. ٢٢‬‬

‫همانطور که کشيش پيوسته بازو به بازوى فئودال گام برميداشته است‪ ،‬سوسياليسم کشيشى نيز‬
‫دوش بدوش سوسياليسم فئودالى در حرکت است ‪.‬‬

‫هيچ چيز از اين آسانتر نيست که به شيوه مرتاضانه مسيحى آب و رنگ سوسياليستى داده شود‪.‬‬
‫مگر مسيحيت نيز به ضد مالکيت خصوصى و زناشويى و دولت پيکار نکرده است؟ مگر بجاى‬
‫آنها نکوکارى و مسکنت‪ ،‬زندگى مجرد و خوار داشتن نفس‪ ،‬رهبانيت و کليسا را موعظه ننموده‬
‫است؟ سوسياليسم مسيحى تنها به مثابه آب متبرکى است که کشيشها بر خشم و غضب اشرافيت‬
‫ميپاشند ‪.‬‬

‫ب‪ .‬سوسياليسم خرده بورژوازى‬

‫اشرافيت فئودال يگانه طبقهاى نيست که بدست بورژوازى سرنگون شده و شرايط گذرانش در‬
‫جامعه معاصر بورژوازى وخيمتر گرديده و خود راه زوال را طى کرده است‪ .‬صنف قرون‬
‫وسطائى شهرنشينان و صنف دهقانان خرده پا اسالف بورژوازى معاصر بودهاند‪ .‬در‬
‫کشورهايى که از لحاظ صنعتى و تجارتى کمتر رشد يافتهاند‪ ،‬اين طبقه تاکنون هم در کنار‬
‫بورژوازى رشد يابنده زندگى جامد خود را ادامه ميدهد ‪.‬‬

‫در آن کشورهايى که مدنيت معاصر رشد يافته و بسط گرفته است خرده بورژوازى جديدى‬
‫بوجود آمده است ‪ -‬و بعنوان بخش مکمل جامعه بورژوازى دائما سير بوجود آمدن خود را طى‬
‫ميکند‪ .‬اين خرده بورژوازى بين پرولتاريا و بورژوازى در نوسان است‪ .‬ولى رقابت‪ ،‬پيوسته‬
‫افراد متعلق به اين طبقه را بداخل صفوف پرولتاريا ميراند و آنان ديگر شروع به درک اين نکته‬
‫ميکنند که آن لحظه‪ ،‬که بر اثر رشد صنايع بزرگ بعنوان بخش مستقل جامعه معاصر بکلى از‬
‫ميان بروند‪ ،‬نزديک است و جاى آنها را در تجارت و صنعت و زراعت‪ ،‬بازرسان و مستخدمان‬
‫اجير خواهند گرفت ‪.‬‬

‫در کشورهايى مانند فرانسه‪ ،‬که دهقانان بمراتب بيش از نيمى از کليه نفوس را تشکيل ميدهند‪،‬‬
‫پيدايش نويسندگانى که جانب پرولتاريا را عليه بورژوازى گرفته و در انتقادات خويش نسبت به‬
‫نظام بورژوازى مقياسهاى خرده بورژوازى و خرده دهقانى را بکار ميبردند و حزب کارگر را‬
‫از نظرگاه خرده بورژوازى درک مينمودند امرى طبيعى بود‪ .‬بدين ترتيب بود که سوسياليسم‬
‫خرده بورژوا پديد آمد‪ .‬سيسموندى نه تنها در فرانسه بلکه در انگلستان نيز بر رأس ادبياتى از‬
‫اين نوع قرار دارد ‪.‬‬

‫اين سوسياليسم با تيزبينى و بصيرتى فراوان توانسته است تضادهاى موجود در مناسبات توليدى‬
‫معاصر را درک نمايد و ثناخوانى سالوسانه اقتصاديون را فاش کند و اثرات مخرب توليد‬
‫ماشينى و تقسيم کار‪ ،‬تمرکز سرمايه و مالکيت ارضى‪ ،‬اضافه توليد‪ ،‬بحرانها‪ ،‬زوال ناگزير‬
‫خرده بورژوا و دهقان‪ ،‬فقر پرولتاريا‪ ،‬هرج و مرج توليد‪ ،‬عدم تناسب فاحش توزيع ثروت‪،‬‬
‫جنگهاى خانمانسوز صنعتى ملتها با يکديگر‪ ،‬منسوخ شدن آداب و رسوم سابق و مناسبات کهن‬
‫خانوادگى و مليتهاى قديم را با شيوه انکارناپذيرى مبرهن سازد ‪.‬‬

‫ولى از نظر مضمون مثبت خود‪ ،‬اين سوسياليسم سعى دارد با وسائل کهن توليد و مبادله و به‬
‫همراه آن مناسبات قديمى مالکيت و جامعه کهن را بار ديگر احياء نمايد و يا آنکه وسائل معاصر‬
‫توليد و مبادله را از راه جبر و زور بار ديگر در چهارچوب مناسبات کهن مالکيتى که قبال‬
‫بوسيله اين وسائل توليد منفجر شده و ناچار ميبايستى هم منفجر شود بگنجاند‪ .‬در هر دو حالت‬
‫اين سوسياليسم‪ ،‬در عين حال‪ ،‬هم ارتجاعى است و هم تخيلى ‪.‬‬

‫آخرين کالم اين سوسياليسم آن است که سازمان صنفى در صنايع و روابط پاتريارکال در‬
‫کشاورزى مستقر گردد ‪.‬‬

‫اين طريقت در رشد و تکامل آتى خود به لند لند مرعوبانهاى مبدل گرديد[‪]. ٢١‬‬

‫ج‪ .‬سوسياليسم آلمانى يا سوسياليسم "حقيقى"‬

‫ادبيات سوسياليستى و کمونيستى فرانسه‪ ،‬که تحت فشار بورژوازى حاکم بوجود آمده و مظهر‬
‫ادبى مبارزه بر ضد اين حاکميت بود‪ ،‬زمانى به آلمان انتقال داده شد که در آنجا بورژوازى تازه‬
‫مبارزه خود را بر ضد استبداد فئودالى شروع نموده بود ‪.‬‬

‫فيلسوفها و نيمه فيلسوفها و دوستداران جمالت زيبا در آلمان با حرص و ولع تمام در دامن اين‬
‫ادبيات چنگ زدند و فقط فراموش کردند که همراه با انتقال اين نوشتهها از فرانسه به آلمان‪،‬‬
‫شرايط حياتى کشور فرانسه به آلمان منتقل نشده است‪ .‬در اوضاع و احوال آلمان‪ ،‬ادبيات‬
‫فرانسوى اهميت عملى بالواسطه خود را از دست داد و منظره يک جريان صرفا ادبى را بخود‬
‫گرفت‪ .‬اين ادبيات ميبايستى فقط چيزى شبيه به خيالبافى فارغباالن درباره يک جامعه‬
‫واقعى[‪] ٢٨‬و درباره تحقق يافتن ماهيت انسانى بنظر آيد‪ .‬بدين سان خواستهاى نخستين انقالب‬
‫فرانسه براى فالسفه آلمانى قرن هجدهم تنها به معناى خواستهاى "عقل عملى" بطور کلى بود و‬
‫ابراز اراده بورژوازى انقالبى فرانسه هم در نظر آنها مفهوم قوانين اراده محض‪ ،‬اراده من‬
‫حيث هى و اراده واقعا بشرى را داشت ‪.‬‬

‫تمام کار مصنّفين آلمانى منحصر به اين شد که ايدههاى نوين فرانسوى را با وجدان فلسفى کهن‬
‫خويش سازگار سازند و يا به عبارت صحيحتر ايدههاى فرانسوى را از نظرگاه فلسفى خود‬
‫فراگيرند ‪.‬‬

‫اين عمل فراگرفتن به همان شکلى انجام گرفت که معموال زبان بيگانه را فراميگيرند‪ ،‬يعنى از‬
‫طريق ترجمه ‪.‬‬

‫چنانکه ميدانيم‪ ،‬راهبان بر دستنويسهايى که بر آن آثار کالسيک بت پرستان باستان نوشته شده‬
‫بود‪ ،‬شرح حال بىمعناى مقدسين کاتوليک را مينگاشتند‪ .‬مصنّفين آلمانى با ادبيات ضد دينى‬
‫فرانسه درست عکس اين رفتار را کردند بدين معنى که اباطيل فلسفى خود را در ظَهر متن‬
‫فرانسه نوشتند‪ .‬مثال در ذيل انتقاد فرانسوى از مناسبات پولى نوشتند" ‪:‬از خود جدا شدن ماهيت‬
‫بشرى" و در ذيل انتقاد فرانسوى از دولت بورژوازى نوشتند" ‪:‬الغاء سلطه کل تجريدى" و الخ ‪.‬‬
‫آنان اين عمل گنجاندن لفاظيهاى فلسفى ذيل تئوريهاى فرانسوى را بنام "فلسفه عمل"‪،‬‬
‫"سوسياليسم حقيقى"‪" ،‬دانش آلمانى سوسياليسم"‪" ،‬بنياد فلسفى سوسياليسم" و غيره تعميد کردند ‪.‬‬

‫بدين ترتيب ادبيات سوسياليستى ‪ -‬کمونيستى فرانسوى بکلى ماهيت واقعى خود را از دست داد‪.‬‬
‫و از آنجايى که اين ادبيات در دست آلمانها ديگر مظهر مبارزه طبقهاى عليه طبقه ديگر نبود‪،‬‬
‫آلمانها مطمئن بودند که مافوق "يکطرفه بودن فرانسوى" قرار گرفتهاند و بجاى نيازمنديهاى‬
‫حقيقى از نيازمندى به حقيقت و بجاى منافع پرولتاريا از منافع ماهيت بشرى و انسانها بطور‬
‫کلى يعنى انسانى که متعلق به هيچ طبقهاى نيست و اصوال فىالواقع موجود نيست بلکه تنها‬
‫هستى او در آسمان مهآلود پندارهاى فلسفى متصور است‪ ،‬دفاع مينمايند ‪.‬‬

‫اين سوسياليسم آلمانى‪ ،‬که تمرينهاى اسکوالستيک مآب و چرند خود را آنقدر به شکل جدى و پُر‬
‫حرارت تلقى ميکرد و با جار و جنجال بازار گرمى مينمود‪ ،‬اندک اندک معصوميت عالِم نمايانه‬
‫خود را از دست داد ‪.‬‬

‫مبارزه بورژوازى آلمان‪ ،‬بخصوص بورژوازى پروس بر ضد فئودالها و سلطنت مطلقه و يا‬
‫بعبارت ديگر جنبش ليبرالى‪ ،‬همواره جدىتر ميگشت ‪.‬‬

‫بدين سان براى سوسياليسم "حقيقى" فرصتى مطلوب به چنگ آمد تا خواستهاى سوسياليستى را‬
‫در مقابل جنبش سياسى قرار دهد و بر حسب سنت موجود به ليبراليسم‪ ،‬دولت انتخابى‪ ،‬رقابت‬
‫بورژوازى‪ ،‬آزادى مطبوعات بورژوازى‪ ،‬حقوق بورژوازى‪ ،‬آزادى و مساوات بورژوازى‬
‫لعنت بفرستد و توده مردم را موعظه کند که آنان از اين جنبش بورژوازى هيچ طرفى‬
‫برنخواهند بست‪ ،‬بلکه بر عکس در خطرند که همه چيز خود را از دست بدهند‪ .‬سوسياليسم‬
‫آلمانى در موقع الزم فراموش ميکرد که انتقاد فرانسوى‪ ،‬که وى انعکاس و تقليد بىروح آن بود‪،‬‬
‫ناشى از فرض وجود جامعه معاصر بورژوازى و شرايط حياتى مادى و ساختمان سياسى‬
‫متناسب با آن‪ ،‬يعنى ناشى از فرض کليه آن مقدماتى بود که تازه در آلمان سخن از بدست آوردن‬
‫آنها بميان آمده ‪.‬‬

‫اين سوسياليسم براى حکومتهاى استبدادى آلمان و ملتزمين آنان مانند کشيشان و اولياء مدارس و‬
‫يونکرهاى جاهل و عُمّال ديوانى اين حکومتها‪ ،‬بمنزله مترسک مساعدى بر ضد بورژوازى‬
‫تهديد کننده و معترض بود ‪.‬‬

‫اين سوسياليسم مُکمّل تسليتبخش تازيانههاى سوزان و گلولههاى تفنگ بود که همين حکومتها‬
‫بکمک آنها قيامهاى کارگران آلمانى را سرکوب ميکردند ‪.‬‬

‫اگر بدين طريق سوسياليسم "حقيقى" در دست دولت بدل به حربهاى براى مبارزه بر ضد‬
‫بورژوازى ميگشت‪ ،‬در عين حال مستقيما هم مظهر منافع ارتجاعى يعنى منافع‬
‫کوتهنظران[‪] ٢٨‬آلمانى بود‪ .‬پايه حقيقى اجتماعى ترتيبات موجود در آلمان طبقه خرده‬
‫بورژوايى است که بازمانده قرن شانزدهم است و از آن زمان تاکنون پيوسته شکلهاى تازه به‬
‫تازهاى بخود گرفته است ‪.‬‬

‫حفظ اين خرده بورژوازى در حکم حفظ ترتيبات موجوده در آلمان است‪ .‬اين خرده بورژوازى‬
‫با رُعب تمام در انتظار آن است که سلطه صنعتى و سياسى بورژوازى از طرفى بوسيله تمرکز‬
‫سرمايه و از طرفى بر اثر رشد پرولتارياى انقالبى برايش نابودى و اضمحالل ببار بياورد‪.‬‬
‫بنظر وى چنين ميرسيد که سوسياليسم "حقيقى" ميتواند اين هر دو نشان را با يک تير بزند‪ .‬لذا‬
‫مانند بيمارى همهگيرى اشاعه مييافت ‪.‬‬

‫اين جامه که از تارعنکبوت تخيالت بافته و با گلهاى خوش نقش و نگار فصاحت تزيين يافته و‬
‫با سرشک تأثرات مفرط شستشو داده شده بود‪ ،‬اين جامه عارفانه که سوسياليستهاى آلمانى در‬
‫لفافه آن مشتى "حقايق جاويدان" ناقابل خود را نهان ميساختهاند تنها بر فروش کاالى آنان در‬
‫ميان اين جماعت ميافزود ‪.‬‬

‫سوسياليسم آلمانى نيز بنوبه خود بيش از پيش پى ميبرد که بعهده اوست که نماينده مطنطن اين‬
‫کوتهنظران باشد ‪.‬‬

‫اين سوسياليسم ملت آلمان را بعنوان يک ملت نمونه و کوتهنظر آلمانى را مانند نمونهاى براى‬
‫بشر اعالم ميداشت و براى هر يک از دنائتهايش معناى سوسياليستى عالى و باطنى قائل ميشد‪،‬‬
‫يعنى آن را درست بعکس آنچه که بود بدل ميساخت ‪.‬و پايان کار را بطرز پيگير بجايى رساند‬
‫که مستقميا بر ضد روش "خشن و مخرب "کمونيستها برخاست و اعالم داشت که خود وى در‬
‫عالم بىغرضى با عظمت خويش مافوق هرگونه مبارزه طبقاتى قرار دارد‪ .‬بجز چند استثناء‬
‫معدود‪ ،‬آنچه که در آلمان بعنوان باصطالح تأليفات سوسياليستى و کمونيستى جريان دارد‪ ،‬به اين‬
‫‪].‬‬ ‫است[‪٢٨‬‬ ‫مربوط‬ ‫بيزارىآور‬ ‫و‬ ‫پليد‬ ‫ادبيات‬

‫‪- ١‬سوسياليسم محافظه کار يا بورژوايى‬

‫قسمتى از بورژوازى مايل است دردهاى اجتماعى را درمان کند تا بقاء جامعه بورژوازى را‬
‫تأمين نمايد ‪.‬‬

‫اقتصاديون‪ ،‬نوعپروران‪ ،‬انساندوستان‪ ،‬مصلحين طبقه کارگر‪ ،‬بانيان جمعيتهاى خيريه‪ ،‬اعضاى‬
‫انجمنهاى حمايت از حيوانات‪ ،‬مؤسسيس مجامع منع مسکرات و اصالح طلبان خردهپا از همه‬
‫رنگ و قماش‪ ،‬به اين دسته تعلق دارند‪ .‬اين سوسياليسم بورژوا حتى بصورت سيستمهاى تمام و‬
‫کمالى در ميآمد ‪.‬‬
‫بعنوان مثال کتاب "فلسفه فقر" تأليف پرودون را ذکر ميکنيم ‪.‬‬

‫سوسياليستهاى بورژوا ميخواهند شرايط حيات جامعه معاصر را حفظ کنند ولى بدون مبارزات‬
‫و مخاطراتى که ناگزير از آن ناشى ميشود‪ .‬آنها ميخواهند جامعه موجود را حفظ کنند ولى بدون‬
‫عناصرى که آن را انقالبى کرده و شيرازهاش را از هم ميپاشد‪ .‬آنها بورژوازى را بدون‬
‫پرولتاريا ميخواهند‪ .‬بورژوازى عالَمى را که در آن حکمرواست‪ ،‬طبيعتا بهترين عوالم ميپندارد‪.‬‬
‫سوسياليسم بورژوا اين پندار تسليت بخش را بصورت يک سيستم تمام و يا نيمهکارهاى در‬
‫ميآورد‪ .‬هنگامى که اين سوسياليسم از پرولتاريا دعوت ميکند که سيستم او را عملى نمايد و در‬
‫بيتالمقدس جديد وى گام گذارد‪ ،‬در واقع توقع وى فقط آنست که پرولتاريا در جامعه کنونى‬
‫همچنان باقى بماند ولى انديشههاى کينهآميز خود را درباره اين جامعه بدور افکند ‪.‬‬

‫نوع دومى از اين سوسياليسم‪ ،‬که کمتر سيستماتيک و منظم ولى بيشتر عملى است‪ ،‬ميکوشيد تا‬
‫در طبقه کارگر نسبت به هر جنبش انقالبى نظرياتى منفى تلقين کند و اثبات نمايد که براى طبقه‬
‫کارگر فالن و يا بهمان اصالحات سياسى سودمند نيست بلکه تنها تغيير شرايط مادى و مناسبات‬
‫اقتصادى مفيد است‪ .‬و اما مقصود اين سوسياليسم از تغيير شرايط مادى به هيچ وجه الغاء‬
‫مناسبات توليدى بورژوازى‪ ،‬که تنها از طريق انقالب عملى شدنى است‪ ،‬نميباشد‪ ،‬بلکه مقصد‬
‫اصالحات ادارى بر اساس مناسبات توليدى موجود است‪ .‬در نتيجه‪ ،‬در روابط بين سرمايه و‬
‫کار مزدورى هيچ تغييرى وارد نميکند و در بهترين حاالت‪ ،‬جز کاستن از مصارف سيادت‬
‫بورژوازى و سادهتر کردن امور اقتصادى دولت بورژوازى عمل ديگرى صورت نميدهد ‪.‬‬

‫سوسياليسم بورژوازى تنها زمانى با چهره برازنده خود جلوگر ميشود که به وجهى از سخنورى‬
‫مبدل گردد‪ .‬آزادى بازرگانى! بسود طبقه کارگر؛ حمايت گمرکى! بسود طبقه کارگر؛ زندانهاى‬
‫انفرادى! بسود طبقه کارگر‪ ...‬اين است آخرين و تنها سخن جدى سوسياليسم بورژوازى ‪.‬‬
‫سوسياليسم بورژوازى درست منحصر به اين ادعاست که بورژوا بورژواست‪ ،‬بسود طبقه‬
‫‪.‬‬ ‫کارگر‬

‫‪- ١‬سوسياليسم و کمونيسم انتقادى‪-‬تخيلى‬

‫ما در اينجا از آن ادبياتى که در کليه انقالبهاى کبير زمان کنونى ترجمان خواستهاى پرولتاريا‬
‫بوده است‪ ،‬سخن بميان نميآوريم (نوشتههاى بابف و غيره ‪).‬‬

‫اولين کوششهاى پرولتاريا براى اجراى مستقيم منافع خاص طبقاتى خود در دوران هيجان‬
‫عمومى‪ ،‬در دوران سرنگونى جامعه فئودال‪ ،‬ناگزير‪ ،‬بر اثر عدم رشد خود پرولتاريا و همچنين‬
‫در نتيجه فقدان شرايط مادى رهاييش‪ ،‬که تنها محصول عصر بورژوازى است‪ ،‬با شکست‬
‫مواجه ميگرديد‪ .‬ادبيات انقالبى که همراه اين جنبشهاى نخستين پرولتاريا پديد شد‪ ،‬ناگزير از‬
‫لحاظ مضمون ارتجاعى است زيرا يک رهبانيت عمومى‪ ،‬و مساوات ناهموارى را موعظه‬
‫ميکند ‪.‬‬

‫سيستمهاى اصلى سوسياليستى و کمونيستى‪ ،‬يعنى سيستم سنسيمون‪ ،‬فوريه‪ ،‬اوئن و غيره در‬
‫دوران اوليه که وصف آن گذشت‪( ،‬رجوع کنيد به بخش "بورژوازى و پرولتاريا") يعنى زمانى‬
‫که مبارزه بين پرولتاريا و بورژوازى رشد نيافته بود‪ ،‬بوجود ميآيد ‪.‬‬

‫راست است‪ ،‬مخترعين اين سيستمها تضاد طبقاتى و همچنين تأثير عناصر مخرب درون خود‬
‫جامعه حاکمه را مشاهده ميکنند‪ ،‬ولى براى خود پرولتاريا هيچگونه فعاليت مستقل تاريخى‪،‬‬
‫هيچگونه جنبش سياسى خاصى قائل نيستند ‪.‬‬

‫از آنجايى که رشد تضاد طبقاتى پا بپاى رشد صنايع در حرکت است‪ ،‬لذا آنها هنوز از عهده‬
‫دريافت شرايط مادى نجات پرولتاريا بر نميآيند و در جستجوى آنچنان علم اجتماعى و آنچنان‬
‫قوانين اجتماعى هستند که بتواند اين شرايط را بوجود آورد ‪.‬‬

‫جاى فعاليت اجتماعى را بايد فعاليت اختراعى شخص آنها و جاى شرايط تاريخى نجات را بايد‬
‫شرايط تخيلى آنها‪ ،‬و جاى پيشرفت تدريجى پرولتاريا بصورت طبقه را بايد تشکل جامعه طبق‬
‫نسخه من درآوردى آنها بگيرد‪ .‬در نظر آنها تاريخ آينده تمام جهان عبارت است از تبليغ و‬
‫اجراى عملى نقشههاى اجتماعى آنان ‪.‬‬

‫راست است آنها اعتراف ميکنند که در نقشههاى خودشان‪ ،‬بطور عمده از منافع طبقه کارگر‪،‬‬
‫بعنوان دردمندترين طبقات مدافعه ميکنند‪ .‬پرولتاريا تنها از اين نقطه نظر که دردمندترين طبقات‬
‫است براى آنها وجود دارد ‪.‬‬

‫ولى شکل نارس مبارزه طبقاتى و همچنين وضع زندگانى خود اين اشخاص کار آنها را به آنجا‬
‫ميکشاند که خود را برتر از تضاد طبقاتى تصور کنند‪ .‬آنها ميخواهند وضع همه اعضاى جامعه‪،‬‬
‫و حتى روزگار کسانى را که در بهترين شرايط بسر ميبرند‪ ،‬اصالح نمايند ‪.‬به همين جهت آنها‬
‫همه اجتماع را بدون تفاوت و اختالف و حتى طبقه حاکمه را با رجحان بيشترى مخاطب قرار‬
‫ميدهند‪ .‬به نظر آنها کافى است که به سيستم آنها پى برده شود تا تصديق شود که اين سيستم‬
‫بهترين نقشه براى بهترين جامعه ممکنه است ‪.‬‬

‫به همين جهت آنان هر اقدام سياسى و بويژه انقالبى را طرد مينمايند و بر آنند که از طريق‬
‫مسالمت آميز به هدف خود دست يابند و در کوششند تا بکمک آزمايشهاى کوچک و البته‬
‫بى نتيجه‪ ،‬و به زور مثال و نمونه راه را براى انجيل اجتماعى جديد خويش هموار کنند‪ .‬اين‬
‫وصف خيالى از جامعه آينده زمانى پديدار ميشود که پرولتاريا هنوز در وضع بسيار رشد‬
‫نيافتهاى است و به همين جهت هنوز اوضاع خود را بشکلى خيالى در نظر مجسم ميگرداند‪ .‬اين‬
‫وصف ناشى از اولين شور و شوق انباشته از حدسيات براى اصالح عمومى جامعه است ‪.‬‬

‫ولى در اين آثار سوسياليستى و کمونيستى عناصر انتقادى نيز وجود دارد‪ .‬اين آثار به همه‬
‫مبادى جامعه موجود حمله ميبرد و به همين جهت‪ ،‬به ميزان فراوان مواد و مصالح گرانبها‬
‫براى تنوير افکار کارگران بدست داده است‪ .‬استنتاجات مثبت آنها درباره جامعه آينده‪ ،‬مثال از‬
‫ميان بردن تضاد بين شهر و ده‪ ،‬الغاء خانواده و سودهاى خصوصى و کار مزدورى‪ ،‬اعالم‬
‫هماهنگى اجتماعى و تبديل حکومت به يک اداره ساده دستگاه توليد‪ ...‬همه اين اصول‪ ،‬تنها‬
‫ضرورت رفع تضاد طبقاتى را‪ ،‬که تازه شروع به بسط کرده و فقط با ابهام و بىشکلى اوليهاش‬
‫در نظر آنها روشن بود‪ ،‬بيان ميکند‪ .‬به همين جهت هم اين اصول هنوز داراى جنبه بکلى تخيلى‬
‫است ‪.‬‬

‫اهميت سوسياليسم و کمونيسم انتقادى تخيلى با تکامل تاريخى نسبت معکوس دارد‪ .‬به همان‬
‫نسبت که مبارزه طبقاتى بسط مييابد و شکلهاى مشخصترى بخود ميگيرد‪ ،‬اين کوشش تخيلى‬
‫براى قرار گرفتن مافوق اين مبارزات و اين روش منفى تخيلى نسبت به اين مبارزات هر گونه‬
‫اهميت عملى و صالحيت تئوريک خود را از دست ميدهد‪ .‬به اين جهت اگر هم مؤسسين اين‬
‫سيستمها از بسى جهات انقالبى بودهاند‪ ،‬پيروانشان پيوسته بصورت ِفرَقى ارتجاعى در ميآيند‪.‬‬
‫آنان بدون توجه به تکامل تاريخى پرولتاريا‪ ،‬به نظرات کهنه آموزگارانشان سخت و محکم‬
‫چسبيدهاند‪ .‬به همين جهت پيگيرانه در تالشند بار ديگر مبارزه طبقاتى را کُند ساخته و تناقضات‬
‫را آشتى بدهند ‪.‬آنها‪ ،‬هنوز در اين آرزو هستند که از طريق آزمايشها‪ ،‬پندارهاى اجتماعى خود‬
‫را عملى سازند و فاالنسترهاى[‪] ٢١‬جداگانهاى بوجود آورند و کُلُنىهاى داخلى‪("Home-‬‬
‫)"‪colonies‬احداث نمايند و ايکاريهاى کوچک[‪] - ٢٤‬چاپ بغلى اورشليم جديد ‪ -‬ترتيب دهند و‬
‫براى ايجاد تمام اين کاخهاى آسمانى ناچارند به قلوب نوعپرور و کيسه پول بورژواها مراجعه‬
‫نمايند‪ .‬اينان بتدريج به درجه سوسياليستهاى ارتجاعى و يا محافظه کار‪ ،‬که ذکر آن گذشت تنزل‬
‫ميکنند و تنها از لحاظ يک فضل فروشى منظمتر و اعتقادى خيالى به قدرت معجرآساى دانش‬
‫اجتماعى خود‪ ،‬از آنها متمايزند ‪.‬‬

‫به همين جهت است که آنها با شدتى هر چه تمامتر عليه جنبشهاى سياسى کارگران‪ ،‬که به عقيده‬
‫ايشان فقط نتيجه بىاعتقادى کورکورانه به انجيل جديد است‪ ،‬قيام ميکنند ‪.‬‬

‫پيروان اوئن در انگلستان و پيروان فوريه در فرانسه به ترتيب‪ ،‬در آنجا عليه چارتيستها و در‬
‫اينجا عليه رفرميستها در حال قيامند[‪]. ٢١‬‬

‫→↑←‬

‫مانيفست حزب کمونيست‬


‫فصل چهارم‬

‫مناسبات کمونيستها با احزاب مختلف اپوزيسيون‬

‫بنا به آنچه که در بخش دوم گفته شد‪ ،‬مناسبات کمونيستها با آن احزاب کارگرى که اکنون ديگر‬
‫وجود دارند يعنى چارتيستها در انگلستان و طرفداران اصالحات ارضى در آمريکاى شمالى‪،‬‬
‫روشن است ‪.‬‬

‫کمونيستها براى رسيدن به نزديکترين هدفها و منافع طبقه کارگر مبارزه ميکنند ولى در عين‬
‫حال در جريان جنبش کنونى از آينده نهضت نيز مدافعه مينمايند‪ .‬در فرانسه کمونيستها‪ ،‬در‬
‫مبارزه با محافظهکاران و بورژوازى راديکال به حزب سوسياليست دمکرات[‪] ١١‬گرويدهاند‪،‬‬
‫بدون آنکه از حفظ حق انتقاد نسبت به جمالت و توهماتى که از زمان انقالب سنت شده است‪،‬‬
‫صرفنظر کنند ‪.‬‬

‫در سوئيس کمونيستها از راديکالها حمايت ميکنند ولى از نظر دور نميدارند که اين حزب از‬
‫عناصر متضاد تشکيل شده است که قسمتى شامل سوسياليستهاى دمکرات به سبک فرانسه و‬
‫قسمت ديگر شامل بورژواهاى راديکال است ‪.‬‬

‫در ميان لهستانيها‪ ،‬کمونيستها از حزبى که انقالب ارضى را شرط نجات ملت ميدانند‪ ،‬يعنى‬
‫همان حزبى که در سال ‪ ٧٤٨٨‬قيام کراکوى را برپا کرده است‪ ،‬پشتيبانى مينمايند ‪.‬‬

‫در آلمان حزب کمونيست‪ ،‬تا زمانى که بورژوازى روش انقالبى دارد‪ ،‬همراه بورژوازى بر‬
‫ضد سلطنت مستبده و مالکين فئودال و خرده بورژوازى ارتجاعى گام برميدارد ‪.‬‬

‫ولى حزب کمونيست حتى لحظهاى هم از اين غافل نيست که حتىالمقدور‪ ،‬در مورد تضاد‬
‫خصمانه بين بورژوازى و پرولتاريا‪ ،‬شعور و آگاهى روشنترى در کارگران ايجاد کند تا‬
‫کارگران آلمانى بتوانند بالفاصله از آن شرايط اجتماعى و سياسى که سيادت بورژوازى بايستى‬
‫ببار آورد مانند حربهاى بر ضد خود او استفاده کنند و فورا پس از برانداختن طبقات ارتجاعى‬
‫در آلمان‪ ،‬مبارزه بر ضد خود بورژوازى را شروع نمايند ‪.‬‬
‫کمونيستها توجه اساسى خود را به آلمان معطوف ميدارند زيرا آلمان در آستان يک انقالب‬
‫بورژوازى قرار دارد و اين تحول را در يک شرايط مدنيت اروپايى بطور کلى مترقىتر و يک‬
‫پرولتارياى به مراتب رشد يافتهترى نسبت به انگلستان قرن هفدهم و فرانسه قرن هجدهم انجام‬
‫خواهد داد‪ .‬لذا انقالب بورژوازى آلمان ميتواند فقط پيشدرآمد بالواسطه يک انقالب پرولتاريايى‬
‫باشد ‪.‬‬

‫خالصه کمونيستها همه جا از هر جنبش انقالبى بر ضد نظام اجتماعى و سياسى موجود‪،‬‬


‫پشتيبانى ميکنند ‪.‬‬

‫آنها در تمام اين جنبشها مسأله مربوط به مالکيت را‪ ،‬بدون وابستگى به اين که شکلى کم يا بيش‬
‫رشد يافته بخود گرفته باشد‪ ،‬بعنوان مسأله اساسى جنبش تلقى ميکنند ‪.‬‬

‫سرانجام‪ ،‬کمونيستها همه جا براى نيل به اتحاد و توافق احزب دمکراتيک همه کشورها‬
‫ميکوشند ‪.‬‬

‫کمونيستها عار دارند که مقاصد و نظريات خويش را پنهان سازند‪ .‬آنها آشکارا اعالم ميکنند که‬
‫تنها از طريق واژگون ساختن همه نظام اجتماعى موجود‪ ،‬از راه جبر‪ ،‬وصول به هدفهايشان‬
‫ميسر است‪ .‬بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقالب کمونيستى بر خود بلرزند ‪.‬پرولتارها در اين‬
‫ميان چيزى جز زنجير خود را از دست نميدهند‪ .‬ولى جهانى را بدست خواهند آورد ‪.‬‬

‫پرولتارهاى جهان متحد شويد!‬


‫بازنويسى از روى نسخه فارسى اداره نشريات بزبانهاى خارجى ‪ -‬مسکو سال ‪١٥٩١‬‬

‫‪:‬‬ ‫ناشر‬ ‫توضيح‬


‫ترجمه کنونى "مانيفست حزب کمونيست" به زبان فارسى از روى متن آلمانى چاپ سال ‪٧٤٨٤‬‬
‫‪.‬‬ ‫است‬ ‫آمده‬ ‫بعمل‬
‫تغييراتى که در چاپهاى بعدى آلمانى و همچنين در چاپ انگليسى منتشره در سال ‪ ٧٤٤٤‬وارد‬
‫‪.‬‬ ‫است‬ ‫گرديده‬ ‫شده‬ ‫قيد‬ ‫حواشى‬ ‫در‬ ‫تحريريه‬ ‫هيأت‬ ‫طرف‬ ‫از‬ ‫شده‪،‬‬
‫آن حواشى که ف‪ .‬انگلس براى چاپ آلمانى منتشره در سال ‪ ٧٤١١‬نگاشته است‪ ،‬ضمن اين متن‬
‫‪.‬‬ ‫است‬ ‫شده‬ ‫آورده‬
‫در چاپ حاضر کليه پيشگفتارهايى که مؤلفين براى چاپهاى مختلف نوشتهاند قيد شده است ‪.‬‬
←↑→
‫زيرنويسها‬

‫[‪] ٢‬مقصود از بورژوازى‪ ،‬طبقه سرمايهدار معاصر و مالکين وسائل توليد اجتماعى هستند که‬
‫اجرا کنندگان کار مزدوريند‪ .‬مقصود از پرولتاريا‪ ،‬طبقه کارگر مزدور معاصر است که از خود‬
‫صاحب هيچگونه ابزار توليد نيست و براى آنکه زندگى کند ناچار است نيروى کار خود را به‬
‫معرض فروش گذارد (حاشيه انگلس براى چاپ انگليسى سال ‪). ٧٤٤٤‬‬

‫[‪] ١‬يعنى تمام تاريخى که بصورت اسناد کتبى در دسترس ما قرار دارد‪ .‬در سال ‪ ٧٤٨٤‬هنوز‬
‫ماقبل تاريخ جامعه و سازمان اجتماعى مربوط به پيش از تاريخ مکتوب‪ ،‬تقريبا به هيچ وجه‬
‫معلوم نبود‪ .‬طى مدتى که از آن زمان ميگذرد‪ ،‬هاکس هائوزن مالکيت اشتراکى زمين را در‬
‫روسيه کشف کرد‪ ،‬مائورر ثابت کرد که اين شکل مالکيت يک مبداء و منشاء اجتماعى است که‬
‫کليه اقوام ژرمنى تکامل تاريخى خود را از آن شروع کردهاند و به تدريج معلوم شد که مالکيت‬
‫اشتراکى روستائى در همه جا از هند گرفته تا ايرلند شکل اوليه جامعه ميباشد و يا بوده است‪.‬‬
‫سازمان درونى اين جامعه کمونيستى اوليه را با شکل نمونهوارى که داشته است‪ ،‬مرگان‬
‫توضيح داد و با کشف ماهيت حقيقى قبيله و موقعيت آن در ميان طايقه به قضيه سرانجام بخشيد‪.‬‬
‫پس از تجزيه اين کمون اوليه‪ ،‬جامعه به طبقات خاص و سرانجام متضاد تقسيم ميشود‪ .‬من سعى‬
‫کردم که در کتاب "منشاء خانواده‪ ،‬مالکيت خصوصى و دولت‪ ،‬اشتوتکارت ‪ ،٧٤٤٨‬طبع دوم"‬
‫جريان اين تجزيه را توصيف کنم (حاشيه انگلس به طبع انگليسى سال ‪). ٧٤٤٤‬‬

‫[‪] ١‬استادکار‪ ،‬عضو کاملالحقوق صنف خود است‪ ،‬استادى است در داخل صنف نه بر رأس آن‬
‫(حاشيه انگلس به طبع انگليسى سال ‪). ٧٤٤٤‬‬

‫[‪] ٤‬در طبع انگليسى سال ‪ ٧٤٤٤‬که رداکتور آن انگلس بوده است در دنبال کلمه "کاميابى‬
‫سياسى مربوطه" عبارت "اين طبقه "نيز اضافه شده است ‪.‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٥‬شهرهايى که در فرانسه بوجود ميآمد‪ ،‬حتى قبل از آنکه فرمانروايان و اربابان فئودال‬
‫خودمختارى محلى و حق سياسى خود را به عنوان "صنف سوم" بدست آورند‪" ،‬کمون" ناميده‬
‫ميشدند‪ .‬و بطور کلى ميتوان گفت در اينجا از لحاظ تکامل اقتصادى بورژوازى‪ ،‬کشور انگلستان‬
‫و از لحاظ تکامل سياسى کشور فرانسه بمنزله کشور نمونهوارى انتخاب شدهاند (حاشيه انگلس‬
‫به طبع انگليسى سال ‪). ٧٤٤٤‬‬

‫کمون نامى است که شهرنشينان ايتاليا و فرانسه پس از آنکه نخستين بار توانستند از اربابان‬
‫فئودال حق خودمختارى خود را بازخريد کنند و يا خود بدست آورند‪ ،‬به جماعت شهرى خود‬
‫اطالق نمودند (حاشيه انگلس به طبع آلمانى سال ‪). ٧٤١١‬‬

‫[‪] ٦‬در طبع انگليسى سال ‪ ٧٤٤٤‬پس از کلمات "جمهورى مستقل شهرى" اين کلمات گذارده‬
‫شده‪(" :‬مانند ايتاليا و آلمان)"‪ ،‬و پس از عبارت "صنف سومى بود که به سلطنت مستبده ماليات‬
‫ميپرداخت"‪ ،‬ذکر شده است‪(" :‬مانند فرانسه ‪)".‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٨‬در طبعهاى بعدى‪ ،‬که از طبع آلمانى سال ‪ ٧٤١٢‬شروع ميشود‪ ،‬عبارت "تمدن بورژوازى‬
‫و" افتاده است ‪.‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٧‬بعدها مارکس نشان داد که کارگر کار خود را نميفروشد بلکه نيروى کار خود را بمعرض‬
‫فروش ميگذارد‪ .‬در اين باب رجوع کنيد به پيشگفتار انگلس به کتاب مارکس موسوم به "کار‬
‫مزدورى و سرمايه ‪".‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٨‬در طبع انگليسى چاپ ‪ ٧٤٤٤‬بجاى عبارت "کميت کار" نوشته شده است "سنگينى کار ‪".‬‬
‫هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٢١‬در چاپ انگليسى سال ‪ ٧٤٤٤‬پس از کلمه "ائتالف" نوشته شده است "(اتحاديههاى‬
‫کارگرى ‪)".‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٢٢‬در طبع انگليسى چاپ ‪ ٧٤٤٤‬بجاى عبارت "عناصر آموزش خود" چاپ شده است‬
‫"عناصر آموزش سياسى و عمومى خود ‪".‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٢١‬در طبع انگليسى چاپ ‪ ٧٤٤٤‬بجاى عبارت "عناصر آموزش" چاپ شده است "عناصر‬
‫فرهنگ و ترقى ‪".‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٢١‬در طبع انگليسى سال ‪ ٧٤٤٤‬بجاى" ويژه" نوشته شده است "طريقتى ‪".‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٢٤‬در چاپ انگليسى سال ‪ ٧٤٤٤‬بجاى عبارت "استثمار فرد از فرد" نوشته شده است‬
‫"استثمار اقليت از اکثريت ‪".‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٢٥‬در طبع انگليسى ‪ ٧٤٤٤‬بجاى عبارت" بمقام يک طبقه ملى ارتقاء يابد" چاپ شده است‬
‫"به مقام طبقه رهنمون ملت ارتقاء يابد ‪".‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٢٦‬در چاپهاى بعد از چاپ آلمانى سال ‪ ٧٤١٢‬بجاى "در عرصه وجدانيات" نوشته شده است‬
‫"در عرصه معرفت ‪".‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٢٨‬در چاپهاى بعدى آلمانى که از سال ‪ ٧٤١٢‬به بعد منتشر شده است بجاى کلمه "تضاد"‬
‫نوشته شده است "اختالف ‪.‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٢٧‬در چاپهاى بعد از چاپ آلمانى سال ‪ ٧٤١٢‬بجاى عبارت "و نيز شرايط وجود طبقات‬
‫بطور کلى" نوشته شده است "طبقات را بطور کلى منحل مينمايد ‪.‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ٢٨‬مقصود تجديد سلطنت انگلستان( ‪) ٧٨٨١-٧٨٤١‬نيست بلکه تجديد سلطنت فرانسه است‬
‫(‪) (٧٤٧٨-٧٤١١‬حاشيه انگلس براى ترجمه انگليسى سال ‪ .)٧٤٤٤‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ١١‬لژيتيميستها حزب درباريان ملّاک طرفدار استقرار مجدد سلسله بوربونها هستند‪ .‬گروه‬
‫"انگلستان جوان "در حوالى سال ‪ ٧٤٨٢‬تشکيل شد و شامل آن جرگهاى از اشراف انگليسى و‬
‫رجال سياسى و اديبان انگلستان بود که به محافظهکاران پيوسته بودند‪ .‬ديزرائيلى و توماس‬
‫کاراليل و غيره نمايندگان برجسته اين گروه بودند ‪.‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ١٢‬در ترجمه انگليسى سال ‪ ٧٤٤٤‬در دنبال عبارت "سيبهاى زرين" اضافه شده است "که‬
‫از درخت صنايع ميريزد ‪".‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ١١‬اين مطلب اصوال مربوط به آلمان است‪ ،‬که در آن اشراف فالحت پيشه و يونکرها بخش‬
‫عمده امالک خويش را تحت نظر خود به توسط مباشرين اداره ميکنند و بعالوه صاحبان عمده‬
‫کارخانههاى چغندر قند و عرق سيب زمينى هم هستند‪ .‬اشراف ثروتمندتر انگليسى هنوز به اين‬
‫پايه نرسيدهاند‪ ،‬ولى آنان نيز ميدانند چگونه ميتوان تنزل عوايد حاصله از زمين را‪ ،‬با گذاردن‬
‫نام خود در اختيار مؤسسين شرکتهاى سهامى کم و بيش مشکوک‪ ،‬جبران کرد( ‪.‬حاشيه انگلس‬
‫به ترجمه انگليسى سال ‪). ٧٤٤٤‬‬

‫[‪] ١١‬در چاپ انگليسى سال ‪ ٧٤٤٤‬بجاى عبارت "در رشد و تکامل آتى به لند لند مرعوبانهاى‬
‫مبدل گرديد" نوشته شده است" سرانجام‪ ،‬هنگامى که حقايق سرسخت تاريخى کليه آثار تخدير‬
‫کننده اين خود فريبى را زائل ساخت‪ ،‬اين شکل سوسياليسم به لند لند فالکتبارى مبدل گرديد ‪".‬‬
‫هـ‪.‬ت ‪.‬‬
‫[‪] ١٤‬در چاپهايى که از طبع آلمانى سال ‪ ٧٤١٢‬به بعد شروع ميشود عبارت "درباره يک‬
‫جامعه واقعى" نيست ‪.‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ١٥‬در چاپ انگليسى سال ‪ ٧٤٤٤‬در بخش مربوط به سوسياليسم "حقيقى" بجاى اصطالحات‬
‫"کوتهنظران آلمانى" و "کوتهنظر آلمانى "نوشته شده است "فيليستيورهاى آلمانى" و "فيليستيور‬
‫خرده بورژواى آلمانى ‪".‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ١٦‬توفان انقالبى سال ‪ ٧٤٨٤‬اين مسلک فاسد را از ميان برد و هوس سوداگرى با‬
‫سوسياليسم را از سر پيروانش بيرون کرد ‪.‬نماينده عمده و نمونه کالسيک اين مسلک آقاى کارل‬
‫گرون است( ‪.‬حاشيه انگلس به چاپ آلمانى سال ‪). ٧٤١١‬‬

‫[‪] ١٨‬فاالنستر عبارت بود از کلنىهاى سوسياليستى بر طبق طرح فوريه؛ ايکارى نامى بود که‬
‫کابه به کشور خيالى خود و بعدها به کلنى کمونيستى خود در آمريکا داده بود( ‪.‬حاشيه انگلس به‬
‫ترجمه انگليسى منتشره در سال ‪). ٧٤٤٤‬‬

‫[‪] Home-colonies (١٧‬کلنىهاى داخل کشور) نامى است که اوئن به جامعههاى نمونه‬
‫کمونيستى خود داده بود‪ .‬فاالنستر نام کاخهاى اجتماعى بود که فوريه طرح ريزى ميکرد‪.‬‬
‫ايکارى نام کشور تخيلى‪-‬پندارى بود که کابه سازمان کمونيستى آن را توصيف ميکند( حاشيه‬
‫انگلس به طبع آلمانى سال ‪). ٧٤١١‬‬

‫[‪] ١٨‬اشاره به طرفداران روزنامه"( "‪ "La Réforme‬اصالح")‪ ،‬ارگان حزب "سوسيال‬
‫دمکرات" آلمان ‪.‬هـ‪.‬ت ‪.‬‬

‫[‪] ١١‬آنموقع معرف اين حزب در پارلمان لدرو‪-‬رلن و در ادبيات لوئى بالن و در مطبوعات‬
‫روزانه‪ ،‬روزنامه "‪ "La Réforme‬بود ‪.‬معنى نام سوسياليست دمکرات اين بود که قسمتى از‬
‫حزب دمکرات و يا جمهوريخواه‪ ،‬مانند واضعين اين نام‪ ،‬کم و بيش رنگ سوسياليستى داشته‬
‫است( ‪.‬حاشيه انگلس به ترجمه انگليسى منتشره سال ‪). ٧٤٤٤‬‬

‫حزبى که خود را در فرانسه سوسياليست دمکرات ميناميد از لحاظ سياسى تحت رهبرى لدرو‪-‬‬
‫رلن و از لحاظ ادبى تحت سرپرستى لوئى بالن بود؛ لذا اين حزب با سوسيال دمکراسى‬
‫امروزى زمين تا آسمان تفاوت داشته است( ‪.‬حاشيه انگلس به طبع آلمانى سال ‪). ٧٤١١‬‬

You might also like