You are on page 1of 5

‫فیلسوفان بدکردار ‪ -‬مل تامپسون‪ ،‬نایجل راجرز‬

‫در میانه قرن بیستم برتراند راسل به عنوان یک فیلسوف برای بسیاری از مردم جهان همان جایگاهی را داشت که انشتین‬
‫به عنوان دانشمند‪ .‬ظاهر راسل با موهای سفید و ویژگی های خشک اما اشرافی اش هنگامی که دود پیپ را بیرون می‬
‫داد واقعا به شغلش می آمد و وقتی در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی بحث می کرد‪ ،‬واقعا جذابیت خردمندانه ای داشت‪.‬‬
‫او اولین سخنرانی ریت]‪ [1‬را در سال ‪ 8491‬در رادیو بی بی سی اجرا کرد‪ .‬در آن زمان کتاب تاریخچه ای بر فلسفه‬
‫غرب]‪ [2‬او به عنوان اولین کتاب فلسفه ای که در صدر کتاب های پرفروش قرار گرفته‪ ،‬تحسین شده بود‪ .‬این کتاب‬
‫باعث شد نام راسل بر سر زبان ها بیفتد و به عنوان یک فیلسوف پولی هم به جیب بزند‪ .‬اما‪ ،‬این کتاب تنها یکی از کتاب‬
‫های بسیاری بود که او نوشته بود‪ .‬این کتاب ها با سوسیال دموکراسی آلمانی]‪ [3‬در سال ‪ 8141‬آغاز شدند و تا نگارش‬
‫جنایات جنگی در ویتنام]‪ [4‬در ‪ 18‬سال بعد ادامه داشتند‪ .‬راسل هرگز به یک حوزه خاص مثل تدریس و پژوهش در‬
‫فلسفه اکتفا نکرد و جایزه نوبلی که در ‪– 8491‬برای ادبیات‪ ،‬نوبل جایزه فلسفه ندارد‪ -‬برد‪ ،‬واقعا بجا بود‪.‬‬

‫یک کار بجای دیگر سندی بود که او به همراه انشتین و پنج برنده دیگر نوبل امضا کردند و در آن نسبت به اثرات فاجعه‬
‫بار جنگ هسته ای هشدار دادند‪ .‬او سپس کارزارهایی علیه سالح های هسته ای و در جهت خلع سالح هسته ای راه‬
‫انداخت و کمیته ‪ 811‬را تاسیس کرد‪ .‬در سال ‪ 8418‬در حالی که تقریبا ‪ 41‬ساله بود به جرم اعتراضات و «بسط نشینی»‬
‫به زندان افتاد‪ .‬این قهرمان بازی ها باعث شد او را پیامبر صلح‪ ،‬و چراغ راه دانش و خرد بدانند‪ .‬او ادعا می کرد به وسیله‬
‫«سه احساس ساده اما بسیار قدرتمند» هدایت می شود‪« :‬عشق خواهی‪ ،‬دانش جویی و دلسوزی برای رنج انسان ها»‪.‬‬
‫اینها دقیقا چیزی بود که مردم از یک فیلسوف انتظار داشتند‪.‬‬

‫عالوه بر این‪ ،‬راسل با همکاری آلفرت نورت وایتهد کتاب مبادی ریاضیات]‪ [5‬را نوشت و انتظارات دانشگاهیان را به‬
‫خو بی برآورده کرد‪ .‬این شاهکار باعث شد او و دوستانش در همه جای جهان معروف شوند‪ .‬این کتاب با اِعمال کردن‬
‫منطق ریاضیات بر زبان کمک کرد مبانی فلسفه تحلیلی شکل بگیرد که خود تبدیل به شکل مسلط فلسفه در جهان‬
‫انگلیسی زبان در بیشتر قرن بیستم شد‪ .‬لودویگ ویتگنشتاین تحت تاثیر نوشته های راسل به فلسفه گروید‪ .‬راسل زمانی‬
‫که در سال ‪ 8481‬کار مبادی ریاضیات را به پایان رساند‪ ،‬هرچند تنها حدود چهل سال داشت اما به شدت احساس خستگی‬
‫کرد‪ .‬در همین زمان هم بود که انتقادات ویتگنشتاین از فلسفه او اعتماد به نفس فکریش را تضعیف کرد‪ .‬فعالیت های‬
‫ضد جنگ راسل در جریان جنگ جهانی اول باعث شد جایگاه استادی خود در کالج ترینیتی در کمبریج را از دست بدهد‬
‫و به زندان بیفتد‪ .‬بعد از آن مساله ازدواج دوم‪ ،‬بچه ها و مسائل مالی تمام نشدنی اتفاق افتاد‪.‬‬

‫در نتیجه‪ ،‬هرچند راسل تا زمان مرگش در سال ‪ 8411‬حدود ‪ 41‬سال عمر کرد‪ ،‬اما تا آخر عمر نتوانست بیش از این فلسفه‬
‫پردازی «واقعی» کند‪ .‬در یک مسافرت دانشگاهی به آمریکای شمالی دختر دانشجوی باهوشی از او پرسید چرا فلسفه‬
‫صوری را رها کرده است‪ .‬می گویند راسل جواب داد «چون فهمیدم زمین زدن زن ها از این کار خوش تر است»‪ .‬او برای‬
‫اینکه بتواند هزینه هایش را تامین کند مجبور بود تا آخر عمر روزی ‪ 0111‬کلمه بنویسد‪ .‬با این شرایط مطمئنا برخی‬
‫نوشته های او سطحی از آب در می آمدند اما در بقیه نوشته ها او از باورهای رادیکال در مورد سکس‪ ،‬ازدواج‪ ،‬طالق‪،‬‬
‫آموزش‪ ،‬نگهداری از بچه ها‪ ،‬حکومت بر جهان و خلع سالح هواداری می کرد‪ .‬این نگاه ها خاص راسل نبود اما او که‬
‫استعداد عجیبی در اقناع دیگران داشت این باورها را به خوبی به دیگران پیشنهاد می داد‪ .‬از آن زمان تا کنون ذهن غربی‬
‫تبدیل به جزئی از نیمه‪-‬خودآگاه لیبرال شده‪ ،‬به طوری که‪ ،‬این ارزش ها چنان رایج شده اند که تشخیص وجود آنها‬
‫مشکل است‪ .‬نوشته های عامه پسند راسل دقیقا به این دلیل مهمند که او بسیاری از روندها و نگرش های آینده را در‬
‫آنها پیش بینی کرده است‪ .‬کشیش ها و محافظه کارانی که به دلیل «بی اخالقی» به او حمله می کردند از یک نظر حق‬
‫داشتند‪ .‬راسل به دنبال یک انقالب اجتماعی و «اخالقی» (یعنی جنسی) بود که از زمان مرگ او تا کنون تحقق یافته‬
‫است‪ .‬امروز که ما با نرخ وحشتناک طالق زندگی می کنیم تا حدودی میراث دار برتی کثیف (یک نام خودمانی کمتر‬
‫خوشایند برای او) هستیم که در زندگی اش بدون هیچ گونه شرمندگی چهار زن و بی شمار معشوقه داشته است‪.‬‬

‫با بزرگ تر شدن بچه ها‪ ،‬راسل ها تصمیم گرفتند یک دبستان بسازند‪ .‬هرچند عجیب بود فیلسوفی این کار را بکند اما به‬
‫لحاظ منطقی این کار نتیجه ایده آل گرایی راسل در آن زمان بود‪ .‬فرانک برادر راسل تلگراف هاوس باالی ساسکس‬
‫داونز را به آنها اجاره داد و در سال ‪ 8401‬راسل ها که امید داشتند به بچه هایشان آموزشی بدهند که در آن نیازهای‬
‫عاطفی قربانی پیشرفت درسی نشوند‪ ،‬به این مکان اسباب کشی کردند‪ .‬این دقیقا همان چیزی بود که اتفاق افتاد‪ .‬راسل‬
‫که در اتاقی در یک برج ماوا گرفته بود با سخنرانی در مورد تاریخ‪ ،‬ریاضیات‪ ،‬دین و علم مخاطبان جوانش را مسحور خود‬
‫ساخته بود‪ .‬او به طرز شگفت آوری می توانست حتی با کودکان کم سن هم ارتباط برقرار کند و از آنجا که معلمانی که‬
‫استخدام کرده بود هم اغلب غیر مذهبی بودند‪ ،‬استاندارد تدریس در مدرسه تلگراف عموما باال بود‪ .‬اما‪ ،‬او در امور مدیریتی‬
‫و برخورد با شیطنت ها و خراب کاری های بچه ها ضعیف بود‪.‬‬

‫کیت می گوید «من فقط یکی از بچه ها بودم و موقعیت خاصی در مدرسه نداشتم و احساسی گنگ و ناخوشایند از این‬
‫وضعیت داشتم»‪ .‬اما‪ ،‬برادرش بیشتر از او دچار مشکل شد‪ .‬بچه های دیگر (به غلط) فکر می کردند پدر و مادرش این‬
‫بچه ک وچولو را بیشتر از آنها دوست دارند و به همین دلیل دائما او را کتک می زدند و آزار می دادند‪ .‬جان آشفتگی روحی‬
‫پیدا کرد و به طرز بدی ساکت و گوشه گیر شد‪ .‬راسل بعدا گفت که «آزاد کردن بچه ها به معنی ایجاد حکومت وحشتی‬
‫است که در آن ضعفا به شدت مرعوب و تحقیر می شوند»‪ .‬او زمانی به خود آمد که دید به جای اینکه مطابق انتظارش‬
‫پیامبر آزادی کودکان باشد‪ ،‬تبدیل به یک ناظم نفرت انگیز مدرسه شده است‪ .‬بسیاری از بچه هایی که به مدرسه تلگراف‬
‫می آمدند فقط مایه دردسر بودند‪ .‬آنها بعد از اینکه از چند مدرسه دیگر اخراج می شدند‪ ،‬به این مدرسه می آمدند‪ .‬دورا که‬
‫بعدا برای یک دهه خودش مدرسه را اداره کرد مصمم تر و سخت گیرتر از راسل بود‪ .‬او اصرار داشت در هر هوایی بچه‬
‫ها باید با پنجره باز و دو پتو یا کمتر در خوابگاه بخوابند‪ .‬به همین دلیل عجیب نبود که بچه ها اغلب مریض بودند و جان‬
‫در سال ‪ 8404‬از مرگ برگشت‪.‬‬

‫پرداخت شهریه دلبخواه بود و بنابراین مدرسه تلگراف مجبور بود دنبال منابع مالی بگردد‪ .‬به همین دلیل راسل تورهای‬
‫سخنرانی و نویسندگی را دوباره از سر گرفت‪ .‬این مدرسه چون بانی معروفی داشت و دانش آموزان آن لختی این ور و آن‬
‫ور می پریدند و بازی می کردند‪ ،‬شهرتی منفی پیدا کرد‪ .‬می گویند یک روز روزنامه نگاری برای تحقیق به مدرسه اعزام‬
‫شده بود و وقتی در زد کودکی برهنه در اصلی را باز کرده و گفته بود‪ ،‬خدا وجود ندارد‪ .‬روزنامه نگار فریاد زده بود‪ ،‬یا خدا!‬
‫شایعات اثبات نشده در مورد سکس بین بچه ها همه جا وجود داشت‪ .‬مساله مهم تر تنش فزاینده در ازدواج راسل بود‪.‬‬
‫وقتی در سال ‪ 8409‬راسل تور سخنرانی های خود در آمریکا را پی می گرفت دورا شروع به فعالیت سیاسی کرد‪ .‬راسل‬
‫پیشتر در دو انتخابات از سوی حزب کارگر شرکت کرده بود اما بعد از سال ‪ 8489‬وفاداری اش را به این حزب متوقف‬
‫کرد‪ .‬حاال دورا فعالیت برای بردن همان کرسی دست نیافتنی چلسی را آغاز کرده بود‪ .‬او موفق شد بیش از راسل رای‬
‫جمع کند و کارزار خود را عمدتا با هواداری از ترویج پیشگیری از حاملگی که در آن زمان تقریبا غیر قانونی بود‪ ،‬آغاز کرد‪.‬‬
‫در این راه او با روی راندال که یک فعال کارگری بود مالقات کرد و از آنجا که عشق آزاد یکی از باورهای اصلی دورا‬
‫بود‪ ،‬شروع به خوابیدن با او کرد‪.‬‬

‫این رابطه در ابتدا به رغم غیرت توام با خشم راسل فاجعه آمیز نبود‪ .‬او حول و حوش سال ‪ 8409‬نسبت به دورا ناتوانی‬
‫جنسی پیدا کرده بود (این مساله نه ناشی از ضعف جسمی‪ ،‬که ناشی از کاهش محبت بین آنها بود) و رابطه ای با یک‬
‫معلم زیباروی جوان سوئیسی برقرار کرد‪ .‬بقیه معلم ها هم دست به کار شدند و کسی را برای خود پیدا کردند‪ .‬درهای‬
‫اتاق های خواب در تلگراف هاوس در سراسر شب باز و بسته می شدند اما راسل ها به خاطر بچه هایشان به ازدواجشان‬
‫ادامه دادند‪ .‬راسل در کتاب ازدواج و اخالق]‪ [6‬که در سال ‪ 8404‬نوشته شد نوشت «به نظر من زنا نباید دلیل طالق‬
‫باشد» و سعی کرد به خودش بقبوالند که آنچه ازدواج را ویران می کند‪ ،‬حسادت و غیرتی بودن است‪ ،‬نه بی وفایی‪.‬‬
‫هرچند این کتاب بی بند و باری را تحسین نمی کند اما به نگرش های جنسی مسیحی حمله می کند و می گوید روابط‬
‫بیرون از ازدواج مشکالت درون ازدواجی را کاهش می دهد‪ .‬راسل در این کتاب در مورد دوست داشتن‪ ،‬وفاداری و‬
‫خوشبختی در ازدواج هیچ نمی گوید‪ .‬وقتی جان کوپر پویز رمان نویس با او در مورد ازدواج بحث می کردند‪ ،‬پویز که از‬
‫وفاداری حمایت می کرد این نقاط ضعف کار او را یادآوری کرد‪.‬‬

‫سپس‪ ،‬دورا که خودش در سال ‪ 8401‬در آمریکا سخنرانی هایی ارائه می کرد‪ ،‬دیوانه وار عاشق گریفین بری شد که یک‬
‫ماجراجوی دوجنسی هوادار کمونیسم بود‪ .‬گریفین دنبال دورا به اروپا آمد و با او به ریویرا رفت‪ .‬دورا اصال فکر نکرده بود‬
‫که این کار او طاقت راسل را طاق خواهد کرد‪ .‬دورا از گریفین حامله شد و راسل نمی توانست با این مساله کنار بیاید‪.‬‬
‫هریت در جوالی ‪ 8411‬به دنیا آمد و نام خانوادگی راسل را روی او گذاشتند‪ .‬راسل که سخت خشمگین شده بود سال ها‬
‫تالش کرد تا نام او را از کتاب دبرتز]‪ [7‬حذف کند‪ .‬این واقعیت نشان می دهد که او نسبت به نسبش تعصب داشته‬
‫است‪ .‬سپس دورا یک بار دیگر از گریفین حامله شد و بچه او را به دنیا آورد‪ .‬اما‪ ،‬حاال دیگر دورا عاشق پال گیالرد دوست‬
‫پسر سابق گریفین شده بود‪ .‬پال که آدمی بی مصرف بود ادعا می کرد کمونیست است اما وقتش را به میخانه گردی می‬
‫گذراند‪ .‬راسل که داشت خودش را آماده می کرد تا واقعیت حضور گریفین را بپذیرد‪ ،‬از این «جاسوس همجنس باز مست»‬
‫متنفر بود و ازدواج آنها در تلخی و نفرت به پایان رسید‪.‬‬

‫در همین زمان راسل عاشق پاتریشیا اسپنس شده بود که یک دانشجوی لیسانس در آکسفورد بود و بقیه به او پیتر می‬
‫گفتند‪ .‬پیتر که در سال ‪ 8411‬از بچه های راسل نگهداری می کرد در آن موقع بیست سال داشت و سی و هشت سال از‬
‫راسل جوان تر بود‪ .‬او بلند قد و زیبا بود و کیت که خیلی از دیدن او تحت تاثیر قرار گرفته بود بعدها نوشت «یکی از‬
‫زیباترین زنانی بود که در عمرم دیدم ‪ . . .‬پر از شور و شوق زندگی بود»‪ .‬او و راسل در سال ‪ 8411‬ازدواج کردند‪ .‬پیتر‬
‫برای ارل جدید (راسل در سال ‪ 8418‬و پس از مرگ برادرش فرانک عنوان او را به ارث برده بود) بیشتر از یک همسر‬
‫نبود‪ .‬اگرچه او گاهی به راسل در کارهایش کمک می کرد اما دوستان راسل معموال او را نه برای فکرش‪ ،‬که برای‬
‫زیبائیش می ستودند‪ .‬کامال مشخص بود بچه هایی که در جریان آن طالق تلخ بین خانه ها سرگردان شده بودند آسیب‬
‫دیدند‪ .‬از این گذشته‪ ،‬پدر و مادر یک عمر برای آنها در مورد خیرخواهی موعظه کرده بودند اما خود به هیچ عنوان بر این‬
‫اساس عمل نکرده بودند‪ .‬راسل که نسبت به همسر قبلی اش نفرت تحقیر آمیزی حس می کرد در امور حقوقی از دورا‬
‫زبردست تر بود و هر جا که توانست از بچه ها علیه او استفاده کرد‪ .‬جان که به مادرش بیشتر وابسته بود بیشتر در خودش‬
‫فرو رفت‪ .‬کیت به رغم احساس گناهی که داشت زندگی با پدرش و پیتر در عمارت باشکوه تلگراف هاوس را به زندگی‬
‫با دردسرهای مادرش ترجیح داد‪ .‬پیتر حتی می دانست چطور دکوراسیون خانه را بچیند که تاثیر بهتری بگذارد‪ .‬این‬
‫دکوراسیون را ویتگنشتاین با زحمت طراحی کرده بود‪ .‬در سال ‪ 8419‬هر دو بچه به مدرسه دارتینگتون در دوون وارد‬
‫شدند‪ .‬کیت این مدرسه را دوست داشت‪ .‬او بعدا گفت این مدرسه «سالمت روانم را حفظ کرد‪ ،‬ذهنم را آموخت و ‪. . .‬‬
‫یک محیط مطمئن برایم ایجاد کرد»‪.‬‬

‫اقامت او در آمریکا با تلخی به پایان رسید‪ .‬او که برای انگلستان می ترسید‪ ،‬در سال ‪ 8414‬کیت و جان را به کالیفرنیا‬
‫آورد (او روش میهن پرستی خاص خودش را داشت)‪ .‬در آن زمان او در دانشگاه کالیفرنیا در لوس آنجلس تدریس می‬
‫کرد‪ .‬راسل یو سی ال ای را دوست داشت اما از رئیس آن خوشش نمی آمد‪ .‬به همین دلیل‪ ،‬وقتی به او پیشنهاد پستی در‬
‫دانشگاه نیویورک سیتی را دادند سریع قبول کرد‪ .‬مدت زیادی نگذشت که فهمید تصمیم عجوالنه ای گرفته است‪ .‬قبل‬
‫از اینکه حکم او امضا شود اعتراضات علیه او شروع شد‪ .‬به نوشته مجله کاتولیک آمریکن معترضان گفتند جلو این «هوادار‬
‫بی قواره‪ ،‬زن‪ º‬طالق داده‪ ،‬و فرومایه بی بند و باری اجتماعی» را بگیرید تا نتواند با تدریس منطق و ریاضیات جوانان ما‬
‫را فاسد کند‪ .‬گروهی از مذهبیون خشک مغز جمالت شیطانی او را که بیشتر از کتاب ازدواج و اخالق او گرفته بودند به‬
‫رویش می آوردند و «رسما گفته شد که او لیاقت ندارد که پروفسور فلسفه باشد»‪ .‬راسل بی کار و به تبع آن بی پول بود‬
‫تا اینکه شانس در شمایل آلفرد بارنز میلیونر عجیب و غریب و بنیان گذار بنیاد بارنز به او رو کرد‪ .‬بارنز راسل را استخدام‬
‫کرد تا در مورد تاریخ فلسفه تدریس کند و هزینه سفر او به پنسیلوانیا را داد‪.‬‬

‫راسل که پیشتر به ظاهر سقراط زمان درآمده بود و قهرمانانه از آزادی فکری و جنسی دفاع می کرد اکنون به یک محافظه‬
‫کار سختگیر بدل شده بود‪ .‬بچه های بزرگ تر او نه تنها «خوشبخت و آزاد» بزرگ نشده بودند‪ ،‬بلکه تبدیل به نوجوانانی‬
‫آشفته شده بودند؛ مخصوصا جان با تمایالت همجنس گرایانه خود دست و پنجه نرم می کرد‪ .‬او تالش کرد این مساله‬
‫را به صورت سربسته و از طریق تخته حروف با خانواده خود مطرح کند‪ .‬در یکی از پسین ها در بازی تخته حروف خانواده‬
‫رمز را گشودند «جان همجنس باز است»‪ .‬احتماال راسل با کودنی تمام فکر کرده بود که این فقط یک شوخی است‪ .‬در‬
‫آن زمان او هم مثل اکثر مردم فکر می کرد که همجنس گرایی نتیجه تربیت غلط است و بنابراین غیر ممکن است که‬
‫پسر او همجنس باز باشد‪ .‬کیت و جان مدتی بعد با خوشحالی خانه ای که در آن هر روز شر و جر بود را ترک کردند‪ .‬پیتر‬
‫که از زندگی فقیرانه با شوهری که ‪ 11‬سال از او بزرگ تر بود خسته شده بود شروع به خوابیدن با مردان دیگر کرد‪ .‬راسل‬
‫در مقابل برخوردی سرد اما مودبانه داشت‪.‬‬

‫در این زمان‪ ،‬نفرت خاموش نشدنی راسل از دورا باعث شد که آنها نتوانند بر سر مشکالت فزاینده پسرشان جان مذاکره‬
‫کنند‪ .‬جان در یک اقدام عجوالنه در سال ‪ 8491‬با سوزان لیندسی ازدواج کرد‪ .‬احتماال هدف او از این کار غلبه بر همجنس‬
‫گرایی اش بود‪ .‬آنها به سرعت صاحب دو دختر شدند که به بچه سوزان از ازدواج دیگرش اضافه شد‪ .‬اما جان که دارای‬
‫جاه طلبی های ادبی بود نمی توانست خوب پول در بیاورد‪ .‬به همین دلیل راسل در ابتدای دهه ‪ 8491‬جایی در خانه اش‬
‫در ریچموند جدا کرد تا خانواده اش با هم زندگی کنند‪.‬‬

‫سوزان که راسل را «دیدی» صدا می کرد و او را مثل خدا می پرستید و در عین حال به طرزی غیر عادی او را می‬
‫شناخت‪ ،‬می گوید که این فیلسوف هشتاد ساله او را فریب داده است‪ .‬شواهد مبهمی در این مورد وجود دارد اما رابطه‬
‫نزدیک این دو به جان کمکی نمی کرد‪ .‬سوزان در نهایت جان را ول کرد تا با نویسنده ای به نام کریستوفر وردزوورت]‪[8‬‬
‫زندگی کند‪ .‬در انتهای سال ‪ 8499‬جان دیوانه شد و ترس کهنه راسل از جنون ارثی دوباره پدیدار شد‪ .‬واکنش او این بود‬
‫که جان را نبیند و همه چیز را به دورا واگذار کند که حاال دیگر پولی در بساط نداشت و وظیفه نجات پسرش هم به‬
‫گردنش افتاده بود‪ .‬راسل دنبال این بود که مجوزی بگیرد که بتواند جان را بر خالف میلش حبس کند‪ .‬اما موفق نشد و‬
‫جان بقیه عمرش را با مشکالت روانی دست و پنجه نرم کرد و عمدتا با مادرش زندگی می کرد‪ .‬راسل نوه هایش و‬
‫مخصوصا لوسی دختر کوچک تر با پوست روشن تر را به طرز عجیبی دوست داشت‪.‬‬

‫]‪ Reith Lectures [1‬برنامه ای در بی بی سی است که اولین بار سر جان ریت آن را در سال ‪ 8491‬راه انداخت و‬
‫هنوز هم ادامه دارد (مترجم)‪.‬‬

‫‪[2] A History of Western Philosophy‬‬

‫‪[3] German Social Democracy‬‬

‫‪[4] War Crimes in Vietnam‬‬

‫‪[5] Principia Mathematica‬‬

‫‪[6] Marriage and Morals‬‬

‫]‪ ،Debrett's [7‬کتابی است که تاریخچه خانواده های مهم را ثبت می کند (مترجم)‪.‬‬

‫‪[8] Christopher Wordsworth‬‬

‫]‪ Reith Lectures [1‬برنامه ای در بی بی سی است که اولین بار سر جان ریت آن را در سال ‪ 8491‬راه انداخت و‬
‫هنوز هم ادامه دارد (مترجم)‪.‬‬

You might also like