Professional Documents
Culture Documents
شرلوک هولمز
کشف مناطق مرزی
و ،با استنتاج ،بازار بریگ
اسفند 3131
پیش گفتار
هفتهی گذشته داستانی کوتاه به نام «شرلوک هولمز :کشف مناطق مرزی» در جزوهای قدیمی
متعلق به سال 3391میالدی از شرلوک هولمز توسط تاریخدانی هشتادساله در اتاق زیرشیروانی خانهاش
پیدا شد .او این جزوه را از ۰9یا ۰9سال پیش در زیر شیروانی خانهاش داشت .آقای الیوت میگوید هر
چند این داستان بی امضا است ،و او یک کارشناس خبره این مسائل نیست ،اما معتقد است این داستان توسط
کانن دویل نوشته شده است.
این داستان درباره هولمز و دکتر واستون است .آنها در حال گفتگو در لندن هستند و واتسون
دچار دردسری شده که در نهایت منجر به این میشود که بخواهد به شهر سلکریک برود تا پل را ببیند.
این نوشتهی امضا نشدهی 3199کلمهای منتشر شده بود تا به وسیلهی آن بتوان برای بازسازی
پلی در شهر مرزی سلکریک در اسکاتلند پول جمع کرد .این داستان که به شعر و نثر روایت شده است
در جریان برنامهی سه روزهای برای جمعآوری پول از مردم محلی منتشر شده بود .کانن دویل
نویسنده و خالق «درندهی باسکرویل» میهمان افتخاری روز سوم این مراسم بود و خبر توجه او به این
برنامه در صفحه آخر جزوه منتشر شده است.
این داستان کوتاه 331ساله که منسوب به خالق اصلی شرلوک هولمز است ،برای اولین بار و به
ال اختصاصی توسط ساکنان ایرانی خانهی شمارهی 113Bخیابان بیکر به زبان فارسی برگردانطور کام ا
و ترجمه شده است.
در طراحی و صفحهآرایی داستان تمام سعی بر حفظ ظاهر کهن و قدیمی اثر بوده است.
از آنجایی که برای تهیهی نسخهی فارسی این داستان کوتاه زحمات بسیاری کشیده شده است،
انتظار میرود شما عزیزان نیز به این زحمات احترام گذاشته و در بازنشر این اثر حقوق مولف را رعایت
نمایید.
«ما به اندازه ی کافی داستانهایی از عاشقانههای قدیمی و مردانِ سفر داشتهایم ».سردبیر این را در
حالی به من گفت که داشت نسخهی خودش را ویرایش میکرد و قرارهایی برای چاپ بزرگ روز شنبه
از کتاب بازار ترتیب میداد« .ما به دنبال چیز جدیدی هستیم .چرا کالمی با شرلوک هولمز نداشته
باشیم؟»
سردبیرها چیزی میگوید و آن کار حتما انجام میشود ،یا حداقل خودشان این طور فکر
میکنند« .شرلوک هولمز!» برای مصاحبه کردن به مثابه مصاحبه با بشر روی ماه است .ولی شما هر چه را
که از فکرتان میگذرد با سردبیرها به اشتراک نمیگذارید .هرچند من اعتراضی نداشتم ،قول «شرلوک
هولمز» را به سردبیر دادم ولی برای عملی کردن آن باید به لندن میرفتم.
«لندن!» رئیس با لحن تمسخرآمیزی فریاد زد« .تو ادعا میکنی که یک روزنامهنگاری؟ تا حاال
چیزی راجب تلگراف ،تلفن یا ضبط صوت شنیدهای؟ به لندن برو! و اینکه آیا میدانی تمام
روزنامهنگارها باید به عضویت انجمن خیالپردازی دربیایند ،و برای عضویت در آنجا باید از قوهی
تخیل خود استفاده کنند؟ به کمک آن ،مصاحبه با شخص ثانی ،که صدها مایل دورتر بوده ،به راحتی
انجام شده ،حتی در برخی موارد بعضیها مصاحبه کردهاند بدون اینکه خبر داشته یا اجازه داده باشند.
بدان که تو مقالهای مهم برای چاپ شنبه داری ،روز خوش».
من مرخص شدم و باید مصاحبهای ترتیب میدادم ،یا توسط زور ،یا با تقلب .خب ،شاید قوهی تخیل
ارزش امتحان کردن را داشته باشد.
آن خانهی آشنا در خیابان اسلون نگاه سردرگم مرا جذب کرد .در بسته و پردهها کشیده شده
بودند .من داخل شدم .وقتی شما از قوهی تخیل خود استفاده کنید ،درها دیگر مانع بزرگی نیستند .نور
مالیم چراغ برقی اتاق را غرق کرده بود« .شرلوک هولمز» آن سوی میزش مینشیند .دکتر واتسون هم
بلند شده تا خانه را ترک کند .شرلوک هولمز ،همانطور که اخیرا آن نشریهی برجسته نشان داده ،یک
مشاور رسمی مستقل است .دکتر واتسون یک حامی خوشمزاج به حساب میآید ،کسی که غرزدنهایش
را پنهان میکند ،ولی همانطور که لرد گوچن توصیف میکرد« ،هیچوقت بیخیال نمیشود!» .این دو
نفر ،همین چند دقیقه پیش مشاجرهای بر سر سیاستهای مالی داشتند.
صفحه 1 کشف مناطق مرزی
«و چه زمانی دوباره تو را خواهم دید ،واتسون؟ تحقیقات پروندهی «رازهای کابینهی پنهان» شنبه
در ادینبورگ 3ادامه خواهد یافت .از نظر تو یک سفر به اسکاتلند ایرادی ندارد؟ تو باید اطالعات مهمی
جمعآوری کنی که شاید بعدا بتوانی از آنها به خوبی استفاده کنی».
«خیلی متاسفم »،واتسون پاسخ داد« ،مطمئنا رفتن به همراه تو را دوست دارم ،اما یک قرار قبلی مانع
من میشود .هرچند در آن روز ،من افتخار همراهی با یک اسکاتلندی را خواهم داشت .و همچنین من هم
به اسکاتلند میروم».
«آه! پس تو میخواهی به شهرهای مرزی آنجا بروی؟»
«چطور این را فهمیدی؟»
«واتسون عزیزم ،تمامش هنر استنتاج است».
«بیشتر توضیح میدهی؟»
«خب ،وقتی یک مرد ،جذب مسئلهای میشود ،باالخره روزی قتل رخ میدهد .در مباحثههای
عدیدهای که ما در مورد مسائل اقتصادی داشتیم ،من متوجه شدم که تو رفتار متخاصمی نسبت به یک
دستهی فکری داری ،و در برخی موارد تو از اصطالح «کذایی» برای توصیف آنها استفاده کردی ،که
نمیتوانست نتیجهی جنبش خودجوش مردم باشد ،بلکه منحصرا به فشاری که دانشکدهی سیاست
منچستر به انبوه مردم میآورد ارتباط داشت .در یکی از اشارات تو ،ارجاعی به اصطالح عجیب «رایزنی
در مورد منچستر» که دنیا را زیر و رو کرده داشتی .کلمهی «رایزنی» ذهنم را مشغول کرد ،اما پس از
مشورت با نویسندگان متعدد چیزی راجب ریشهی این کلمه دستگیرم نشد .روزی داشتم روزنامهای
محلی میخواندم که دوباره با آن اصطالح روبرو شدم ،آن هم هنگامی که نویسنده قصد داشت تا طرز
نگاه مردم هاویک به پیشرفت اصطالحات را توصیف کند« .رایزنی در مورد منچستر» سرنخ خوبی بود.
پس من فکر کردم که واتسون اطالعاتی راجب هاویک 1دارد .از آنجایی که تو گاهی اوقات آوازی
عجیب راجب ثور -خدای نروژیها -زمزمه میکردی ،این ایده در من بیشتر قوت گرفت .پس من باز
هم تحقیق کردم ،نامهای به یک دوست در جنوب کشور نوشتم و نسخهای از «تریبوس »1بدست آوردم.
من نتیجه گرفتم که حتما یک مسئلهای هست .هاویک چه جذابیتی برای واتسون دارد؟»
-1هاویک :شهری تاریخی در مرزهای اسکاتلند -3ادینبورگ :دومین شهر پر جمعیت و پایتخت اسکاتلند
-1تریبوس :اثری دربارهی «نبرد فلودن»
صفحه 1 کشف مناطق مرزی
دربارهی روم باستان» بیندازم( .تو میدانی که من کارهای مکالی را تحسین میکنم و تمامی آثار او را
دارم ).تو آن نسخه را ،پس از یک بررسی کوتاه ،با خود بردی .وقتی که یک هفتهی بعد آن را
بازگرداندی ،من متوجه یک تکه کاغذ شدم که با آن «داستان هوراتیوس» را نشان کرده بودی ،و اثر
کمرنگ مداد برروی آن کاغذ تا کار را برای دوباره پیدا کردن آن راحتتر کند .همانطور که خودت
میدانی ،واتسون ،این شعر تماما توصیفاتی دربارهی نگهبانی از یک پل است .بگذار به خاطرت بیاورم که
چه زیبا آن را میخوانی...
هنگامی که آن جوانمرد زره خود را ترمیم کرد
و کالهخود خود را به پر آراست
هنگامی که ماکوی خوش آن شیرزن ،با تأللویی از جوالیی میگذرد
گریان و خندان ،هرچند که قصه گفته شده
که چه خوش ،هوراتیوس پل را حفظ کرد ،در ایام دلیرانهی کهن.
-3اشعار مکالی دربارهی روم باستان :اشعاری روایتگر تاریخ قهرمانانهی روم باستان با زمینههای درام و داستانی
صفحه ۰ کشف مناطق مرزی
«آیا من میتوانم ،مثل یک انسان عادی ،فکر کنم که تو به قدری به این داستان مایل بودی تا
خودت را درگیر آن کنی؟»
«کامال!»
«خب ،خدانگهدار ،واتسون .پس از شنبه از حضور تو خوشحال خواهم شد .وقتی به مناطق مرزی
رفتی سخنان هوراتیوس را به خاطر بیاور« :چه راهی برای مرگ بشر بهتر از مواجهه با احتماالت
بیمناک؟» اما این حواست باشد اینها فقط داستان است .سفر بیخطر ،و با آرزوی موفقیت در بریگ!»