You are on page 1of 2

‫«کافکا در ساحل» داستان پسر نوجوانی به نام کافکا تامورا را روایت میکند‪ .

‬که در تالش است برای فرار از پیشگویی عجیب‬


‫غریب درمورد زندگی اش‪ ،‬خانه را ترک کند‪ .‬ناکاتا پیرمردی ارام و مهربان است‪ ,‬که البته عجیب هم هست‪ .‬او به علت اتفاق شگفت‬
‫انگیزی که در کودکی برایش افتاده بود دچار عقب ماندگی ذهنی شده است‪ .‬اما حاصل این حادثه بهدست اوردن توانایی صحبت با‬
‫گربههاست! بخشی از داستان به کافکا و زندگی او میپردازد و بخشی دیگر به اقای ناکاتا با شخصیت شیرین و جذابش و گربه هایی‬
‫که دوست داریم بیش از پیش به همنشینی آن ها گوش بدهیم‬

‫به نظر می رسد کافکا و ناکاتا علیرغم تفاوت های زیاد‪ ،‬زندگی موازی دارند‪ ،‬و اگرچه هر شخصیت در جستجو و ماجراجویی‬
‫جداگانه ای هستند‪ ،‬اما مسیر ان ها هر لحضه به هم نزدیک تر میشود و گره هایی بهم میخورند‪ .‬این گره ها باعث میشود جدا کردن‬
‫دو شخصیت داستان از یک دیگر بیش از پیش نا ممکن شود‪ .‬سفرهای آنها سرشار از رویدادهایی است که از هر منطق و دلیلی‬
‫فرار میکنند‪ ،‬و تجربهای سوررئالیستی و تقریبا روانگردان ایجاد میکنند‪ ،‬جایی که خوانندگان به همان اندازه که شخصیتها را‬
‫کشف میکنند‪ ،‬خودشان را کشف میکنند‪.‬‬

‫«کافکا در ساحل» از آن دسته رمان هایی نیست که بتوان آن را به عنوان یک رمان کالسیک شناخت و بتوان بیش از به حد تحلیل‬
‫آن پرداخت‪ .‬یا مثال در مورد یافتن مقصود نویسنده‪ ،‬هیچ پاسخ درست یا نادرستی وجود ندارد‪ ،‬و تالش برای انجام این کار تنها باعث‬
‫میشود که‪ ,‬لذت خواندن این کتاب را از بین ببریم‪ .‬اگرچه زبان موراکامی برای تخیل‪ ,‬قابل دسترس‪ ،‬دقیق و محرک است‪ ،‬اما او‬
‫هرگز آنچه را که در جریان است توضیح نمی دهد ‪ -‬حداقل نه به صراحت‪ .‬بیشتر کار باید توسط خواننده انجام شود‪ ،‬خواننده تصمیم‬
‫می گیرد که رمان قرار است چه کاری انجام دهد یا چه بگوید‪ .‬خواندن این کتاب می تواند تجربه و مطالعه عشق و خاطره برای‬
‫خیلی ها باشد‪ ،‬داستانی به سن بلوغ‪ ،‬کاوش در زندگی و مرگ و ابعاد دیگر ‪ ...‬یا هر چیز دیگری که شما بخواهید‪ .‬هیچ محدودیتی‬
‫برای آنچه این رمان می تواند ارائه دهد وجود ندارد این کتاب روایت میکند و خواننده معنا میدهد‪.‬‬

‫این امکان وجود دارد که تا پایان این کتاب شما با سواالت بیشتری نسبت به پاسخهایی که در کتاب بود باقی بمانید‪ ،‬اما چیزی که‬
‫خواهید فهمید این اطمینان است که احساسات پیچیده و گستردهای را تجربه کردهاید که کمتر رمان دیگری قبالً به شما این احساسات را‬
‫داده است‪" .‬کافکا در ساحل" به معنای حس کردن است‪ ،‬نه کالبدشکافی اتفاقات‪ .‬باید موافقت کرد که شما بایدبا ذهنی باز کتب را‬
‫بخوانید و از قلم موراکامی پیروی کنید و اجازه دهید توصیفات و کلمات او شما را در دنیای خودش غرق کند‪.‬‬

‫اما در درون هرج و مرج ظاهری‪ ،‬مکاشفات زیبایی نیز در مورد فلسفه‪ ،‬هنر‪ ،‬ادبیات‪ ،‬جنگ و خشونت وجود دارد‪ .‬نوشته موراکامی‬
‫بسیار تحت تأثیر موسیقی کالسیک قرار گرفت و یکی از شخصیت های او به نام اوشیما به کافکا توضیح می دهد که موسیقی چقدر‬
‫می تواند قدرتمند باشد‪ .‬عنوان خود رمان نیز با موسیقی گره خورده است‪ ،‬گره ای که جدا نشدنی است‪ .‬اما نمیتوانم برای کسی که‬
‫رمان را نخوانده توضیح دهم که این گره در کجاست و چرا‪ .‬بعد ها که خواندید خودتان متوجه اش میشوید‪.‬‬

‫صحنه های خاصی از رمان وجود دارد که حتی ماه ها پس از اتمام آن در ذهن من مانده است و مطمئنن برای شماهم ماندگار خواهد‪.‬‬
‫صحنه هایی رمزآلود اما ساده‪ ،‬وصفشان زیبا و در عین حال غم انگیز‪ ،‬زیرا تنها در گذشته های دست نیافتنی زندگی می کنند و از ما‬
‫بسیار دورند‪ .‬یادم می آید که ماهی از آسمان می بارید‪ .‬فلوتی ساخته شده بود از روح گربه‪ .‬یک روح پریشان که روی یک نقاشی‬
‫وسواس داشت و هر چند وقت به تماشای آن مینشست‪ .‬و یا شهر خاموش!‬
‫می دانم که باید در نهایت به رمان برگردم و آن را با ذهنیتی متفاوت بخوانم‪ ،‬بیشتر برای لذت بردن از کلمات و نه پیدا کردن معانی‪.‬‬
‫بعدش متوجه خواهم شد یا شاید هرگز متوجه نشوم‪ .‬و این زیبا ترین اتفاق برای من است‪ .‬و اصال اتفاقی نیست که آن را بد بشمارم‪.‬‬

‫چیزی که خوب نیست و میشود آن را بد شمرد این است که فرصت خواندن موراکامی را از خودتان سلب کنید‪.‬‬
‫«احتماال همیشه آنجا بوده‪ ،‬جایى پنهان بوده‪ .‬اما وقتش که برسد‪ ،‬در سکوت بیرون مىزند‪ ،‬باعث‬
‫مىشود هر سلول بدنت یخ بزند‪ .‬در آن سیالب بىرحم غرق مىشوى‪ ،‬سعى مىکنى نفس‬
‫بکشى‪ .‬به هواکش نزدیک سقف مىچسبى‪ ،‬تقال مىکنى‪ ،‬اما هوایى که موفق مىشوى فرو‬
‫بدهى‪ ،‬خشک است و گلویت را مىسوزاند‪ .‬آب و عطش‪ ،‬سرما و گرما این عناصرِ به ظاهر متضاد‬
‫ترکیب مىشوند تا به تو هجوم بیاورند‪.‬‬

‫دنیا فضایى عظیم است‪ ،‬اما فضایى که تو را در خود جاى بدهد و الزم نیست زیاد بزرگ باشد‬
‫هیچجا پیدا نمىشود‪ .‬تو دنبال صدایى هستى‪ ،‬اما چه نصیبت مىشود؟ سکوت‪ .‬دنبال سکوت‬
‫مىگردى‪ ،‬اما مىدانى چه مىشود؟ تنها چیزى که مدام و مدام مىشنوى‪ ،‬صداى این نشانه‬
‫است‪ .‬گاهى این صداى پیامبرگونه دکمهى پنهانى را که در اعماق مغزت پنهان شده‪ ،‬فشار‬
‫مىدهد‪».‬‬

You might also like