You are on page 1of 203

‫ارمغان آسمان‬

‫در بیان‬
‫عوامل و علل ارتقاء و انحطاط مسلمانان‬

‫نوشته‪:‬‬
‫حیدر علی قلمداران‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫عنوان کتاب‪:‬‬
‫حیدر علی قلمداران‬ ‫تألیف‪:‬‬
‫اسالم و علوم و عقاید جدید‪ ،‬تجدید حیات فکری‬ ‫موضوع‪:‬‬
‫اول (دیجیتال)‬ ‫نوبت انتشار‪:‬‬
‫دی (جدی) ‪1394‬شمسی‪ ،‬ربيع األول ‪ 1437‬هجری‬ ‫تاریخ انتشار‪:‬‬
‫منبع‪:‬‬

‫این کتاب از سایت کتابخانۀ‪ /‬عقیده دانلود شده است‪.‬‬


‫‪www.aqeedeh.com‬‬

‫‪book@aqeedeh.com‬‬ ‫ایمیل‪:‬‬

‫سایت‌های مجموعۀ موحدین‬


‫‪www.aqeedeh.com‬‬ ‫‪www.mowahedin.com‬‬
‫‪www.islamtxt.com‬‬ ‫‪www.videofarsi.com‬‬
‫‪www.shabnam.cc‬‬ ‫‪www.zekr.tv‬‬
‫‪www.sadaislam.com‬‬ ‫‪www.mowahed.com‬‬

‫‪contact@mowahedin.com‬‬
‫فهرست مطالب‬
‫صفحه‬ ‫عنوان‬
‫مقدمه‪3................................................................................................‬‬
‫چرا این موضوع‪ K‬را اختیار کردم؟‪4............................................................K‬‬
‫مطالعه و دقت در این موضوع‪ K‬چه فائده دارد؟ ‪12...........................................‬‬
‫این معمار را چگونه حل می‌کنید؟‪13...........................................................‬‬
‫نخستین عامل ارتقاء که ترک و قصور‪ K‬در آن علت انحطاط‪ K‬مسلمین گشت‪22.........‬‬
‫علمی که اسالم به تحصیل آن ترغیب می‌نماید چیست؟!‪26................................‬‬
‫چه علمی موجب ترقی‪ K‬مسلمین صدر اول گشت؟!‪27.......................................‬‬
‫در پیرامون وضح اسف‌آور‪ K‬تعلیم علوم در اسالم‪35.........................................‬‬
‫علت مهم دیگری که موجب انحطاط‪ K‬مسلمین شده است‪45.................................‬‬
‫تعیین حاکم و پیشوای‪ K‬اسالم با بیعت و مشورت است ‪57...................................‬‬
‫آخرین وصیت حضرت ختمی مرتبت راجع به حکومت است‪108.......................‬‬
‫فساد عقیده حرام‌بودن کار دولتی! ‪112.........................................................‬‬
‫پایان مطلب ‪117....................................................................................‬‬
‫اشتباه بزرگ‪125...................................................................................‬‬
‫اشتباه دیگر ‪127....................................................................................‬‬
‫سومین علت انحطاط و ذلت مسلمین ترک جهاد است‪137.................................‬‬
‫جهاد اسالمی به منظور‪ K‬بسط عدالت و معارف بین جامعه بشر است‪140..............‬‬
‫جهاد از محکمات آیات و از ضروریات‪ K‬اسالم است ‪141..................................‬‬
‫فضیلت جهاد‪144...................................................................................‬‬
‫تحقیق در پیرامون احادیث‪148..................................................................‬‬
‫قران قابل فهم است‪159...........................................................................‬‬
‫تفاسیر جعلی منسوب به ائمه علیهم السالم‪161...............................................‬‬
‫جنگهائی که امام زین‌العابدین حج را بر آن ترجیح می‌دهد‪171...........................‬‬
‫جنگهای زمان حضرت صادق‪174..........................................................‬‬
‫عجیب‌ترین معما‪186..............................................................................‬‬
‫مضرات ترک جهاد‪192..........................................................................‬‬
‫از مهمترین واجبات اجتماعی اسالم ‪197......................................................‬‬
‫انهدام یک رکن مهم اسالم‪ ،‬ترک جمعه است ‪203...........................................‬‬
‫یک رکن مهم دیگر از ارکن دین‪208..........................................................‬‬
‫معنی غلط تقیه ‪212................................................................................‬‬
‫امداد مظلوم‪ K‬و سرکوبی ظالم از مقررات اسالم است‪216..................................‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪2‬‬
‫اصیل‌ترین علل انحطاط‪ K‬و ذلت مسلمین تعطیل حدود‪ K‬الهی است‪219....................‬‬
‫یکی از موجبات ترقی ملت اسالم که ترک آن علت انحطاط شده‪223...................‬‬
‫کیفیت نامشروع‪ K‬وقف در کشورهای‪ K‬اسالمی یکی از عوامل انحطاط است‪228.......‬‬
‫تعمیر قبور در اسالم!‪235........................................................................‬‬
‫احادیثی که در نهی از تعمیر‪ K‬قبور وارد شده‪245............................................‬‬
‫موضوعی که سیاست مهمش کرده است‪256.................................................‬‬
‫خالصة کالم‪280...................................................................................‬‬
‫اسالمی را که ما شناختیم! ‪282..................................................................‬‬
‫مختصری‪ K‬از تعالیم عالیه اسالم‪284............................................................‬‬
‫شایان عنوان‪295...................................................................................‬‬
‫بسم هللا الرحمن الرحیم‬

‫مقدمه‬
‫بنام آنکه جانرا فکرت آموخت‬
‫چراغ دل بنور دین بر افروخت‬

‫تقریبا ً دو سال قبل بخ‪KK‬واهش یکی از دوس‪KK‬تان دانش‪KK‬مند مق‪KK‬اله‌ای تحت عن‪KK‬وان (عل‪KK‬ل‬
‫انحطاط مسلمین و چارة آن) در روزنامه وظیفه که در ته‪KK‬ران منتش‪K‬ر‪ K‬می‌ش‪KK‬ود‪ K‬درج و‬
‫انتشار دادم مقالة مزبور مورد توجة خوانن‪K‬دگان آن روزنام‪K‬ه ق‪K‬رار گ‪K‬رفت و از هم‪K‬ان‬
‫ابتدای انتشار دقت مواف‪K‬ق و مخ‪K‬الف را ب‪K‬ه خ‪K‬ود جلب ک‪K‬رد و کس‪K‬انی بعن‪K‬وان تق‪K‬دیر و‬
‫انتقاد ستونهائی از روزنامه را اشغال کردند شاید مقاله مزبور از این جهت جالب ب‪KK‬ود‬
‫که مطلب تازه و موضوع بکری را در میان آورده ب‪KK‬ود‪ ،‬زی‪KK‬را ه‪KK‬ر چن‪KK‬د درب‪KK‬ارة عل‪KK‬ل‬
‫انحطاط مسلمین نویسندگانی‪ K‬قلمفرسائی‪ K‬ک‪KK‬رده و عل‪KK‬ل و عوام‪KK‬ل را نش‪KK‬انی داده‌ان‪KK‬د ام‪KK‬ا‬
‫کمتر کسی از آنان عللی را که در آن مقاله نشان داده می‌شد بقلم آورده‌اند مثالً یکی از‬
‫دانش‪KK‬مندان ب‪KK‬زرگ عل‪KK‬وم اجتم‪KK‬اعی و جامعه‌شناس‪K‬ی‪( K‬دک‪KK‬تر گوس‪KK‬تاولوبون فرانس‪KK‬وی)‬
‫دربارة علل انحطاط‪ K‬مسلمین در کتاب تاریخ تمدن خ‪KK‬ود چیزه‪KK‬ائی را م‪KK‬وجب انحط‪KK‬اط‬
‫عرب و اسالم نشان داده است که اگر از نقطه نظر تطور ملل و تغی‪KK‬یرات حاص‪KK‬له در‬
‫آنها صحیح و دارای اثر باشد مانند اختالط خون و تقید به چهارچوب‪ K‬قوانین م‪KK‬ذهبی و‬
‫ناموافقی زمان و امثال آن‪ ،‬ولی از نظر یک نفر مسلمان بلکه از نظر یک نفر م‪KK‬ورخ‬
‫بی‌نظر اینگونه نظریات و تعلیمات‪،‬ارزشی ندارد هرچ‪KK‬ه هس‪KK‬ت مقال‪KK‬ه مزب‪KK‬ور‪ K‬بیش از‬
‫دو سال در آن روزنامه انتشار یافت و ب‪KK‬ا اینک‪KK‬ه گ‪KK‬اهی م‪KK‬ورد انتق‪KK‬اد پ‪KK‬اره‌ای اش‪KK‬خاص‬
‫قرار می‌گرفت‪ K‬بدان انتقادها اعتنائی نمی‌شد زیرا غالبا ً انتقادکنندگان اش‪KK‬خاص س‪KK‬طحی‬
‫و انتقادش‪KK‬ان از روی تعص‪KK‬ب جاهالن‪KK‬ه ب‪KK‬ود مگ‪KK‬ر گ‪KK‬اهی ک‪KK‬ه اش‪KK‬خاص مش‪KK‬هوری پ‪KK‬ای‬
‫بمیدان می‌گذاشتند‪ K‬که بی اعتنائی بانتقاد آنان موجب تولی‪KK‬د زحمت در این محی‪KK‬ط آل‪KK‬وده‬
‫به سوءظن دربارة نگارنده می‌شد لذا بناچار در ضمن مقال‪KK‬ه ب‪KK‬ه ج‪KK‬واب اعتراض‪KK‬ات و‬
‫انتقادات آن پرداخته و مطلب را روش‪KK‬ن می‌ک‪KK‬ردیم ت‪KK‬ا اینک‪KK‬ه اخ‪KK‬یراً پ‪KK‬اره‌ای از مط‪KK‬الب‬
‫مندرجه به مذاق عده‌ای که خ‪KK‬ود را منحص‪KK‬راً وارث دی‪KK‬انت دانس‪KK‬ته و دین را هم همین‬
‫وضع موجود می‌شناسند تلخ آمده و به جای انتقاد صحیح و منطقی به تهمت و دشنام و‬
‫حتی تکفیر پرداختند‪ K‬و به وسایلی کودکانه از قبیل شکایت به وزارت فرهنگ و تهدی‪KK‬د‬
‫به ضرب و امثال آن متشبث شدند‪ ،‬بنابراین پیش آمد با اینکه ده‌ها عل‪KK‬ل عم‪KK‬ده از عل‪KK‬ل‬
‫انحطاط مسلمین با مدارک ودالیل که خالصه‌ای از آن در این مقدمه انشاء‌هللا ب‪KK‬ه نظ‪KK‬ر‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪4‬‬
‫خوانندگان خواهد رسید باداره روزنامه طی مقاالت مفصلی فرستاده ش‪KK‬ده ب‪KK‬ود بناچ‪KK‬ار‪K‬‬
‫بوسیله نامه و تلگراف تقاضا شد که از درج آن خودداری شود‪ K‬تا وقت آن برسد‪.‬‬
‫و اکنون ب‪K‬ه ی‪K‬اری خداون‪KK‬د متع‪KK‬ال خالص‪KK‬ه و مجملی از آنچ‪K‬ه در آنج‪K‬ا نش‪K‬ر ش‪KK‬د ب‪KK‬ا‬
‫دالیلی بیشتر بعرض می‌رسد‪K.‬‬

‫چرا این موضوع را اختیار کردم؟‬


‫شاید کسانی از خوانندگان بپرسند‪ K‬چرا این عنوان (عل‪KK‬ل انحط‪KK‬اط) را اختی‪KK‬ار ک‪KK‬ردم‬
‫که در شرح و توضیح آن گرفتار‪ K‬تنقید و ناسزای این گونه انتقادکنندگان شوم در حالی‬
‫که اگر مقصود از نشر مقاالت دینی تحصیل ثواب باش‪KK‬د می‌ت‪KK‬وان ص‪KK‬دها موض‪KK‬وع از‬
‫مواضیع را دینی درنظر گرفت چنانکه بسیاری‪ K‬از نویسندگان جراید دینی در اط‪KK‬راف‪K‬‬
‫آنها قلمفرسائی کرده‌اند‪ ،‬نه تنها کسی متعرض آنان نشده بلک‪KK‬ه م‪KK‬ورد‪ K‬تمجی‪KK‬د و تحس‪KK‬ین‬
‫اکثریت متدینین قرار‪ K‬گرفته‌اند چنانکه اکثر نویسندگان دینی چنین اند‪.‬‬
‫اگر چنین پرسندگانی‪ K‬باش‪KK‬ند بای‪KK‬د درج‪KK‬واب‪ K‬آنه‪KK‬ا گفت‪ :‬آری اگ‪KK‬ر منظ‪KK‬ور‪ K‬گ‪KK‬ول‌زدن‬
‫خود ویا سرگرم‌کردن خواننده باشد صدها موضوع از قبیل معجزات ائمه و کرام‪KK‬ات‬
‫امامزاده‌ها و تاریخچة پاره‌ای از علماء و ساختمان مدرس‪K‬ه‌های دی‪KK‬نی و ش‪KK‬رح و آم‪KK‬ار‬
‫کتابها وتفسیرها و از این قبیل مطالب و رجزخوانی‌ها و عربده‌ها که ما چنین و چن‪KK‬ان‬
‫بوده‌ایم یا چنین وچنان هستیم! می‌توان موضوع‪ K‬مقاله قرار‪ K‬داد و در اطراف‪ K‬آن ماهه‪KK‬ا‬
‫و سالها وقت و فکر خوانن‪KK‬دگان را ض‪KK‬ایع ک‪KK‬رد! ام‪KK‬ا بای‪KK‬د دی‪KK‬د نتیج‪KK‬ة آن چیس‪KK‬ت؟ و از‬
‫خواندن آن چه جنبش و تکانی در خواننده پدید می‌آید و او را از آن ح‪KK‬دی ک‪KK‬ه ب‪KK‬وده ت‪KK‬ا‬
‫چه درجه باال می‌آورد‪ K‬و چه ان‪KK‬دازه در اح‪KK‬راز س‪KK‬عادت و دف‪KK‬ع ش‪KK‬قاوت او ت‪KK‬أثیردارد و‬
‫برای فردای او چه چیز ذخیره خواهد نمود و برای مشکالت آیندة او چه حرب‪KK‬ه ای در‬
‫دستش خواهد داد؟!‬
‫راستی اگر خواندنی‌ها از اینگونه فواید‪ K‬خالی باشند‪ K‬نخوان‪KK‬دن بلک‪KK‬ه بی‌س‪KK‬واد ص‪KK‬دها‬
‫درجه بهتر و اولی است! زیرا الاقل آن غری‪KK‬زه فط‪K‬ری و اس‪K‬تعداد ط‪KK‬بیعی و خ‪KK‬دادادی‬
‫آدمی فاسد نشده و همان هوش ذاتی انسان دس‪KK‬ت نخ‪KK‬ورده و س‪KK‬الم ب‪KK‬اقی خواه‪KK‬د مان‪KK‬د و‬
‫برای نبرد زندگی مهیا خواهد بود چنانکه هم‌اکنون می‌بی‪KK‬نیم‪ K‬ک‪KK‬ه فالن ده‪KK‬اتی بی‌س‪KK‬واد‬
‫عامی از حیث خلق انسانی و غرایز فطری ص‪KK‬دها مرتب‪KK‬ه بفالن درس خوان‪KK‬ده ش‪KK‬هری‪K‬‬
‫مزیت داشته و قابل اعتم‪KK‬اد‌تر اس‪KK‬ت و اگ‪KK‬ر خ‪K‬ام اس‪K‬ت الاق‪KK‬ل خیلی فاس‪KK‬د نش‪K‬ده و بق‪KK‬ول‬
‫مرحوم عشقی‬
‫زان میوه که کرده گند بهتر!‬ ‫آن میوه که بو ندارد اصال‬

‫پس باید نویسنده‌ای که جز اجر خدائی پاداشی ندارد اگ‪KK‬ر چ‪KK‬یزی می‌نویس‪KK‬د م‪KK‬وجب‬
‫تیقظ و باعث ارتفاء خواننده باشد و او را از حالی که دارد ب‪KK‬ه ح‪KK‬الی به‪KK‬تر س‪KK‬وق ده‪KK‬د‬
‫وگرنه ننوشتن بهتر است زیرا وقت و فکر مردم را ک‪KK‬ه عزیز‌ت‪KK‬رین اش‪KK‬یاء ع‪KK‬الم اس‪KK‬ت‬
‫ضایع نمی‌نماید و مرتکب‌نشدن همین جنایت خود باز سعادت است مگر اینکه م‪KK‬زدور‪K‬‬
‫‪5‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫ومأمور‪ K‬باشد که المأمورمعذور! و یا آنکه حب ش‪KK‬هرت و خودپس‪KK‬ندی‪ K‬انگ‪KK‬یزة عم‪KK‬ل او‬
‫باشد چنانکه بیشتر نویسندگان چ‪KK‬نین ان‪KK‬د و از همین رهگ‪KK‬ذر اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه اگ‪KK‬ر دقت ش‪KK‬ود‬
‫اکثر کتابها و نوشته‌‌ها نه تنها به خواندن آن نمی‌ارزد‪ K‬بلک‪KK‬ه به‪KK‬ترین خ‪KK‬دمت ب‪KK‬ه جامع‪KK‬ه‬
‫آنست که آنها را تسلیم سیل تند و یا امواج خروشان دریا نمائیم تا مردم را از شر آنه‪KK‬ا‬
‫مأمون داریم!!‬
‫خوشمزه این بود که هنگامیکه ما این موضوع را اختیار کرده و تحت عنوان (علل‬
‫انحطاط مسلمین ‪ )...‬مقاالتی در روزنامه وظیفه منتشر کردیم‪ K‬یکی از پرنویسها که به‬
‫اصطالح خود را اهل بخیه می‌داند و زمانی ستون سیاسی‪ K‬یکی از روزنامه‌های‪ K‬مرکز‬
‫(قیام ایران) را به عهده داشت و مدتها با توده‌ایها در روزنامه رهبر همکاری می‌ک‪KK‬رد‬
‫و ب‪KK‬ه ق‪KK‬ول خ‪KK‬ودش س‪KK‬الها به‪KK‬ائی و به‪KK‬ائی‌زاده ب‪KK‬وده اس‪KK‬ت و ب‪KK‬رهه‌ای از عم‪KK‬ر را در‬
‫المسلکی گذرانیده و اخیراً با اینک‪KK‬ه کارمن‪K‬د‪ K‬دولت و پش‪KK‬ت میزنش‪KK‬ین اس‪KK‬ت ب‪KK‬ه کس‪KK‬وت‬
‫روحانیت ملبس شده و مصداق (هر لحظه به شکلی بت‌ عی‪KK‬ار درآی‪KK‬د) اس‪KK‬ت‪ ،‬در همین‬
‫روزنامه وظیفه ستونی‪ K‬را به همین عنوان اشتغال و تحت تیتر (علل انحط‪KK‬اط‪ K‬مس‪KK‬لمین‬
‫و ترقی‪ K‬غرب) به قلمفرسائی‪ K‬پرداخت‪ ،‬بیچارة! عجول و بی‌مطالع‪K‬ه مث‪K‬ل اینک‪K‬ه اص‪K‬ال‬
‫مق‪KK‬االت م‪KK‬ا را نخوان‪KK‬ده و مع‪KK‬نی آن را نفهمی‪KK‬ده اس‪KK‬ت تص‪KK‬ور‪ K‬ک‪KK‬رده ک‪KK‬ه مقص‪KK‬ود م‪KK‬ا از‬
‫انحطاط مسلمین مقایسه آنان با ملل غربی و اروپائی‪ K‬است! و این بسیار جای تأس‪KK‬ف و‬
‫تعجب است که تا کلمه ترقی‪ K‬و انحطاط بگوش کسی می‌خورد‪ K‬ف‪KK‬وراً ذهنش متب‪KK‬ادر ب‪KK‬ه‬
‫غرب و شرق می‌شود‪ K‬در صورتیکه درتمام آن سلسله مقاالت که م‪K‬دت دو س‪K‬ال در آن‬
‫روزنامه درج می‌ش‪KK‬د ح‪KK‬تی کوچک‪KK‬ترین اش‪KK‬اره‌ای ب‪KK‬ه ت‪KK‬رقی غ‪KK‬رب در براب‪KK‬ر انحط‪KK‬اط‬
‫مسلمین نکردیم‪ K‬و فقط مقایسه ما در ارتقاء و انحطاط مسلمانان و مقایسه آنان با ص‪KK‬در‬
‫اول و امروز است و عللی که یادآور‪ K‬شدیم ترک احکام مهمه الهی و اقبال به خراف‪KK‬ات‪K‬‬
‫و موهومات‪ K‬بود‪ .‬ما هرچند غ‪KK‬رب را در زن‪KK‬دگی از خ‪KK‬ود س‪KK‬عادتمندتر‪ K‬می‌دانیم ام‪KK‬ا در‬
‫عین حال آنرا مترقی‪ K‬و خوشبخت نمی‌شماریم زی‪KK‬را بین آنه‪KK‬ا و س‪KK‬عادت حقیقی فاص‪KK‬له‬
‫خیلی طوالنی است! اما این نویسنده م‪KK‬امور و م‪KK‬أجور عل‪KK‬ل انحط‪KK‬اط مس‪KK‬لمین و ت‪KK‬رقی‬
‫غرب را غصب خالفت دانسته و االن مدت دو سال است که در پیرامون این موضوع‪K‬‬
‫در آن روزنامه و روزنامه آرام به تصویل و تفصیل پرداخت‪K‬ه اس‪KK‬ت و چ‪KK‬ون موض‪KK‬وع‬
‫غصب خالفت از مواضعی است که از یک طرف‪ K‬در پیرامون آن هزاران جل‪KK‬د کت‪KK‬اب‬
‫تألیف و تصنیف‪ K‬شده لذا چ‪KK‬یز نوش‪KK‬تن در آن ب‪KK‬اره بواس‪KK‬طه ف‪KK‬راوان‌ب‪KK‬ودن مطلب بس‪KK‬ی‬
‫آسان اس‪KK‬ت و از ط‪KK‬رف دیگ‪KK‬ر م‪KK‬وجب خ‪KK‬وش‌آم‪KK‬د ع‪KK‬وام‌الن‪KK‬اس و ج‪KK‬اهالن بی‌خ‪KK‬بر از‬
‫مقتضیات زمان است لذا بدینوسیله بازار خود را گرم کرده و محبوبیتی‪ K‬در نظر س‪KK‬اده‬
‫‌دالن برای خود فراهم نموده تا جائیکه از پاپیون و کراوات بالفاص‪KK‬له بعمام‪KK‬ه و نعلین‬
‫ارتقاء یافته و به خیال خودش علی‌رغم نظر ما از انحطاط غ‪KK‬رب رو ب‪KK‬ه ت‪KK‬رقی اس‪KK‬الم‬
‫آورده که کاله‌شاپور را به عمامه تبدیل کرده است!! ما با چنین ک‪KK‬ودک طبیعت‪KK‬انی‪ K‬ک‪KK‬ه‬
‫خود را مضحکه جهانیان می‌کنند کاری نداریم‪ K‬و شاید هم مأموریتی‪ K‬دارند که در چنین‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪6‬‬
‫زمانی که مس‪KK‬لمانان دنی‪KK‬ا ش‪KK‬دیدترین‪ K‬احتی‪KK‬اج را ب‪KK‬ه اتح‪KK‬اد و اتف‪KK‬اق دارن‪KK‬د ی‪KK‬ک ع‪KK‬ده در‬
‫کش‪KK‬ورهای‪ K‬ش‪KK‬یعی م‪KK‬ذهب م‪KK‬أموریت دارن‪KK‬د ک‪KK‬ه کتاب‌ه‪KK‬ائی در موض‪KK‬وع‪ K‬کهن‪KK‬ه غص‪KK‬ب‬
‫خالفت تألیف و تصنیف یا کتابهای کهنه و فرسوده‌ای که شاید روزی سیاست سالطین‬
‫شیعه ترویج آنرا مقتضی می‌دانسته ولی انتشار آن امروز جز تولی‪K‬د‪ K‬کین‪K‬ه و ع‪K‬داوت و‬
‫بیدارکردن فتنة خفته هیچ فائده‌ای ندارد‪ ،‬تجدید چاپ و حاشیه ک‪KK‬رده ب‪KK‬ا قیمت ن‪KK‬ازل در‬
‫اختی‪KK‬ار م‪KK‬ردم جاه‪KK‬ل و متعص‪KK‬ب گذارن‪KK‬د! لعن‌ هللا االس‪KK‬تعمار‪ K‬و مش‪KK‬تقاتها ک‪KK‬ه هن‪KK‬وز از‬
‫گریبان این مردم بدبخت دست ب‪KK‬رنمی‌دارد‪ K‬و آن‪KK‬ارا ب‪KK‬ه ح‪KK‬ال خ‪KK‬ود نمی‌گ‪KK‬ذارد و در این‬
‫میان اگر کسانی‪ K‬پیدا می‌شوند‪ K‬که مردم را به اطاعت احکام خدا و پیروی از محکم‪KK‬ات‬
‫ما انزل‌هللا می‌خوانند و به آتش فتنه‌ای که ب‪K‬ه منظ‪KK‬ور نف‪KK‬اق و ش‪K‬قاق بین امت اس‪K‬المیه‬
‫بیش از هزار سال مشتعل اس‪KK‬ت دامن ن‪KK‬زده بلک‪KK‬ه س‪KK‬عی دارن‪KK‬د آن را خ‪KK‬اموش ک‪KK‬رده و‬
‫التیامی به این جراحات هولناک کشنده‌ای که در پیکر اسالم است دهن‪KK‬د‪ ،‬این م‪KK‬أموران‬
‫معذور ک‪K‬ه ش‪KK‬اید از ک‪KK‬ثرت غفلت و بی‌خ‪KK‬بری ندانن‪KK‬د آلت بی‌ارادة چ‪K‬ه دس‪KK‬تگاه سیاس‪KK‬ی‬
‫هستند جنجال و غوغا راه می‌اندازند و چنان گوین‪K‬ده و نویس‪K‬نده‌ای‪ K‬را به‪K‬تر تهم‪KK‬تی ک‪K‬ه‬
‫زبانشان جاری گردد متهم می‌گردانند‪ K‬و به انواع دسایس و حیل وسیلة خاموش‪KK‬ی او را‬
‫فراهم می‌آورند‪ K‬چنانکه تاریخ اسالم مخصوصا ً در عصر حاضر از این قبی‪KK‬ل جنای‪KK‬ات‬
‫مملو و مشحون است‪.‬‬
‫وگرن‪KK‬ه انحط‪KK‬اط مس‪KK‬لمین چ‪KK‬ه ربطی ب‪KK‬ه موض‪KK‬وع‪ K‬غص‪KK‬ب خالفت دارد؟ و ام‪KK‬روز‬
‫تجدید مطلع در این موضوع‪ K‬چه فایده‌ای دارد و چگونه می‌تواند‪ K‬جبران مافات مسلمین‬
‫را نماید! زیرا‪:‬‬
‫اوال – ارتقائی را که ما از فقدان آن متأسفیم آن ارتقائی است که مسلمین صدر اول‬
‫در قرن اول و دوم اسالمی داشتند و پرواضح است تمام این ترقیات‪ K‬ب‪KK‬ا وج‪KK‬ود غص‪KK‬ب‬
‫خالفت انجام گرفت! شکی نیست که اگر بعد از رسول‪ K‬خدا‪ ‬بالفاص‪KK‬له امیرالمؤم‪KK‬نین‬
‫در مسند خالفت قرار می‌گیرفت و مسلمانان از او اطاعت می‌کردند‪ K‬غیر از خدا کسی‬
‫چه می‌داند‪ K‬امروز وضع مسلمین – بلکه جهانیان – بچه صورت بود و ت‪KK‬رقی‪ K‬و تع‪KK‬الی‬
‫آنان تا کجا رسیده بود و شاید غیر از ک‪KK‬رة زمین بس‪KK‬یاری از ک‪KK‬رات آس‪KK‬مانی را هم در‬
‫تصرف داشتند‪ ،‬ام‪KK‬ا ح‪KK‬ال ک‪KK‬ه نش‪KK‬د و اکن‪KK‬ون این آرزو بص‪KK‬ورت‪ K‬مح‪KK‬ال در آم‪KK‬ده اس‪KK‬ت‬
‫تأسف بر آن اگر ثواب داشته باش‪KK‬د ب‪KK‬اری نتیج‪KK‬ه عملی ن‪KK‬دارد و به‪KK‬ر ص‪KK‬ورت غص‪KK‬ب‬
‫خالفت را از انحطاط‪ K‬مسلمین شمردن پریشان‌گوئی‪ K‬است زیرا اگر ارتق‪KK‬اء مس‪KK‬لمین در‬
‫نتیجه احقاق حق خالفت بودجه داشت که غصب آنهم علت انحط‪KK‬اط باش‪KK‬د ام‪KK‬ا چنانک‪KK‬ه‬
‫می‌دانیم آن ارتقاء در حالی رخ داد ک‪K‬ه غص‪KK‬ب وق‪K‬وع‪ K‬یافت‪K‬ه ب‪K‬ود و مع‪K‬ذالک مس‪KK‬لمانان‬
‫دارای آن همه عزت و عظمت شدند‪.‬‬
‫پس چگونه می‌شد هرگاه غصب خالفت رخ نداده بود؟!‬
‫صافی ار گردد ندانم چون کند!‬ ‫باده درد آلودمان مجنون کند‬
‫‪7‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫پس تأسف ما بر فقدان همین ارتقائی است که حاصل و موجود‪ K‬بود (ن‪KK‬ه آن ارتق‪KK‬ائی‬
‫که صورت‪ K‬وقوع نیافت و خیالی بوده و جز و احالم و رؤیاه‪KK‬ای‪ K‬ش‪KK‬یرین اس‪KK‬ت!) فل‪KK‬ذا‬
‫باید ببینیم که چه چیز موجب آن ارتقاء بوده ت‪K‬ا اگ‪K‬ر در دس‪K‬ترس اس‪K‬ت بدس‪K‬ت آوریم‪ K‬و‬
‫چه چیز علت آن انحطاط‪ K‬گشته تا اگر امکان دارد از آن اجتناب کنیم‪ ،‬و ب‪K‬ه نظ‪K‬ر م‪K‬ا و‬
‫هر فرد مطل‪K‬ع س‪K‬بب ارتق‪K‬اء آن روز اج‪K‬راء نم‪K‬ودن احک‪K‬ام حی‪K‬ات بخش اس‪K‬المی ب‪K‬وده‬
‫چنانکه علل انحطاط امروز ترک وتعطی‪KK‬ل آن احک‪KK‬ام می‌باش‪K‬د‪ K‬و ب‪KK‬ه عقی‪KK‬ده م‪KK‬ا اج‪KK‬رای‬
‫همان احکام در همین امروز‪ K‬با اندک کوشش موجب سیادت و سعادت مسلمانان گش‪KK‬ته‬
‫آن مجد و عظمت گذشته آنها را به بهترین صورت اعادت می‌دهد زی‪KK‬را اگ‪KK‬ر بدس‪KK‬تور‬
‫اس‪KK‬الم آن چنانک‪KK‬ه م‪KK‬ا در این وج‪KK‬یزه توض‪KK‬یح می‌دهیم‪ K‬عم‪KK‬ل ش‪KK‬ود خیلی زود و آس‪KK‬ان‬
‫می‌توان از خیرات وبرکات این دین مبین خیلی بیشتر‪ K‬از مس‪KK‬لمین ص‪KK‬در‪ K‬اول متمت‪KK‬ع و‬
‫بهره‌ور شد‪ ،‬برای اینکه مسلمانان این زمان را خیلی بهتر و آسانتر‪ K‬ب‪KK‬رای اج‪KK‬رای آن‬
‫احکام می‌توان حاضر‪ K‬نمود زیرا فهمیده‌ترند و اوضاع زمان هم تا حد زیادی نسبت به‬
‫وضع ایشان مساعد است و حکام و فرمانروایان این عص‪KK‬ر اگ‪KK‬ر ب‪KK‬ه مقتض‪KK‬ای دس‪KK‬تور‬
‫الهی انتخاب و گماشته شوند بهتر می‌توانند‪ K‬مصدر خیر برای امت و ملت خود باشند‪.‬‬
‫ثانیاً‪ ،‬چنان فرض گیریم که به قول این نویس‪KK‬نده‌گان علت انحط‪KK‬اط مس‪KK‬لمین غص‪KK‬ب‬
‫خالفت بوده!! امروز چه باید کرد؟ آیا همین طور نشستن و تأسف‌خوردن و مص‪KK‬یبت‬
‫هزار و چهار صد سال قبل از این را یاد آوری‌ نمودن و ب‪KK‬زرگ‌ک‪KK‬ردن و ب‪KK‬ر مس‪KK‬ببین‬
‫آن لعنت و نفرین‌نمودن چه نتیجه‌ای دارد؟! این کارها انحطاط فعلی مس‪KK‬لمین را تب‪KK‬دیل‬
‫به ارتقاء می‌کند و عظمت ومجد دی‪KK‬رین آنه‪KK‬ا را بازگش‪KK‬ت می‌ده‪KK‬د؟! ی‪KK‬ا تولی‪KK‬د بغض و‬
‫کینه و عداوت بین مسلمین که هم به فرمان الهی مأمور به اتحاد و اتفاقن‪KK‬د وهم عق‪KK‬ل و‬
‫تجربه اتفاق و اتحاد آنان را واجب می‌شمارد‪ K‬بین ایشان ایجاد می‌نماید و فتن‪KK‬ه خوابی‪KK‬ده‬
‫را بیدار می‌کند؟ در ظرف این چهارده قرن از این همه کینه و ع‪KK‬داوت و اختالف چ‪KK‬ه‬
‫دیده اند که هنوز هم باید آن را دنبال کرد؟؟‬
‫آیا نتیجة چنین منطقی که علت انحطاط‪ K‬مسلمین غصب خالفت بود! جز اینست ک‪KK‬ه‬
‫برای ارتقاء آن باید حق را از غاصب گرفت و به من له‌الحق رسانید! یعنی از ابوبکر‬
‫گرفت و بعلی تسلیم کرد!! امروز کدام خالفت مان‪K‬ده و علی و اب‪KK‬وبکر در کج‪K‬ا هس‪K‬تند‬
‫که ما با نوشتن و گفتن این حرفها می‌خواهیم‪ K‬ح‪KK‬ق را ب‪KK‬ه حق‪KK‬دار برس‪KK‬انیم؟! الزم‪KK‬ه این‬
‫سخن آن است که حق و وضع خالفت را ایجاد کنیم و علی و ابوبکر را زنده گردانیم!‬
‫آیا این امر محال نیست؟ ممکن است گفته شود که احتیاج به زنده‌کردن اب‪KK‬وبکر‪ K‬و علی‬
‫نیس‪KKK‬ت از فرزن‪KKK‬دان اب‪KKK‬وبکر می‌گ‪KKK‬یریم و ب‪KKK‬ه فرزن‪KKK‬دان علی می‌دهیم ام‪KKK‬ا آی‪KKK‬ا خ‪KKK‬ود‬
‫موضوعموجود‪ K‬است و منتفی نیست؟! خالفتی نیست که بعلی بدهیم یا به فرزند‪ K‬علی!!‬
‫شاید بگویند مقصود از نشر این گونه کتب آن است که معلوم شود راه علی ح‪KK‬ق و راه‬
‫ابوبکر باطل است می‌گوئیم‪ : K‬اوال بین پیروان اب‪KK‬وبکر و علی در طی راه ح‪KK‬ق چن‪KK‬دان‬
‫اختالفی نیست زیرا پیروان هر دو قائ‪K‬ل بوح‪K‬دانیت‪ K‬خ‪K‬دا و نب‪K‬وت محمد‪ ‬و م‪K‬ؤمن ب‪K‬ه‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪8‬‬
‫قرآن و عامل ب‪KK‬ه دس‪KK‬تورات‪ K‬آن هس‪KK‬تند و اختالف ک‪KK‬ه بین س‪KK‬نی و ش‪KK‬یعه در پ‪KK‬اره‌ای از‬
‫فروع است خیلی کمتر از اختالفی است که دو مجتهد شیعه یا دو عالم سنی با یکدیگر‬
‫دارند پس! این عذر بدتر از گناه چیست؟‬
‫و ثانیا ً ‪ :‬مقص‪KK‬ود از روشن‌ش‪KK‬دن راه ح‪KK‬ق و باط‪KK‬ل ب‪KK‬رای پیم‪KK‬ودن راه اس‪KK‬ت وگرن‪KK‬ه‬
‫هنگامی که برای کسی راه حق روشن شود‪ K‬چون بطی طریق نپردازد‪ K‬و همانج‪KK‬ا بمان‪KK‬د‬
‫تا وقت گذشته هالک شود از این معلوم‌شدن راه حق چه فائده‌ای خواه‪K‬د ب‪KK‬رد؟ پیداس‪KK‬ت‬
‫که هیچ بلکه جز ماللمت و رسوائی نتیجه‌ای ندارد‪.‬‬
‫حاال از این روشن‌کنندگان راه حق باید پرسید‪ K‬آی‪KK‬ا هن‪KK‬وز بع‪KK‬داز چه‪KK‬ارده ق‪KK‬رن زد و‬
‫خ‪KK‬ورد و ملیونه‪KK‬ا کت‪KK‬اب نوش‪KK‬تن راه روش‪KK‬ن نش‪KK‬ده اس‪KK‬ت؟ و اگ‪KK‬ر روش‪KK‬ن نش‪KK‬ده پس کی‬
‫روشن خواهد شد؟ و اگر روشن‌ش‪KK‬دن پس فائ‪KK‬ده این عم‪KK‬ل چیس‪KK‬ت و راه طی‌ش‪KK‬ده ک‪KK‬دام‬
‫است؟ آیا راه طی‌شده همین وضعی استکه امروزه مسلمانان دارن‪KK‬د؟ یع‪KK‬نی مقص‪KK‬ود‪ K‬از‬
‫این همه ارسال رسل وانزال کتب که خالص‪KK‬ه و ج‪KK‬ان و مغ‪KK‬ز آن علی‌ القاع‪KK‬ده در ن‪KK‬زد‬
‫مسلمانان است و باید هم‌چنین باشد آیا همین انحطاط و ذلت اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه هیچ حی‪KK‬وانی هم‬
‫نمی‌تواند‪ K‬آن را نفهمد؟! اگر مقصود از آن‪ ،‬همین وضع باش‪KK‬د بفرمائی‪KK‬د ب‪KK‬ه ببی‪KK‬نیم ک‪KK‬دام‬
‫ملت از شما عقب‌مانده‌تر و بدبخت‌تر‪ K‬است؟! شما مدعی هستید که تابع به‪KK‬ترین ادی‪KK‬ان‬
‫الهی و پیرو کتاب آسمانی‪ K‬خود هستید که از طرف‪ K‬پروردگار جهان و آفرینندة ک‪KK‬ون و‬
‫[وأَ ْنتُ ُم األَ ْعلَ‪KK‬وْ نَ إِ ْن ُك ْنتُ ْم‬
‫مک‪KK‬ان ن‪KK‬ازل ش‪KK‬ده و خ‪KK‬ود همین کت‪KK‬اب آس‪KK‬مانی فری‪KK‬اد‪ K‬می‌زند َ‬
‫الع َّزةُ َولِ َرسُولِ ِه َولِ ْل ُم ْؤ ِمنِينَ ] {المنافقون‪ }8:‬و روزگار‪K‬‬ ‫ُم ْؤ ِمنِينَ ] {آل عمران‪َ [ }139:‬وهللِ ِ‬
‫درازی هم این م‪KK‬دعای ق‪KK‬رآن مس‪KK‬لم جه‪KK‬ان ب‪KK‬وده مس‪KK‬لمانان عل‪KK‬و و عظمت خ‪KK‬ود را ب‪KK‬ه‬
‫سراسر قاره‌های زمین بسط و مسلم داشتند‪ ،‬اما امروز‪ K‬چه مردمی‪ K‬پریشان روزگ‪KK‬ارتر‪K‬‬
‫از شما هستند آیا مدعیان دین توحید می‌توانند تفوق و م‪KK‬زیت خ‪KK‬ود را ب‪KK‬ر بت ‌پرس‪KK‬تان‬
‫هند و از حیث علم و عمل و خلق و منطق ثابت کنند اگر چ‪KK‬نین نیس‪KK‬ت پس عل‪KK‬تی دارد‬
‫ما در صدد جستجوی آن علتیم و طب‪KK‬ق تحقی‪K‬ق و نظ‪KK‬ریه‌ م‪KK‬ا آن علت ی‪KK‬ا عل‪KK‬ل ت‪KK‬رک آن‬
‫اوامری است که از طرف‪ K‬پروردگار عالم بر رس‪K‬ول‪ K‬خ‪K‬اتم‪ ‬ن‪K‬ازل ش‪K‬د و س‪K‬نت س‪KK‬نیة‬
‫نبویه در طی دوران نبوت خ‪KK‬ود عمالً آنه‪KK‬ا را ب‪KK‬ه اج‪KK‬را درآورد‪ K‬و پس از وی مس‪KK‬لمین‬
‫صدر اول با تمام آلودگی و نقائص‪ ،‬تا آن احک‪KK‬ام را اج‪KK‬را می‌کردن‪K‬د‪ K‬ح‪KK‬ائز و واج‪KK‬د آن‬
‫عزت و شوکت شدند اما همینکه وس‪KK‬اوس‪ K‬و تس‪KK‬ویالت و تحریف‪KK‬ات و ت‪KK‬أویالت ارب‪KK‬اب‬
‫اغراض به میان آمد ایجاد شبهه‌ها و تزلزالت نمود و غفلت و جه‪KK‬الت مس‪KK‬لمین هم ب‪KK‬ر‬
‫تشدید وخامت افزود تا به امروز‪ K‬که به این صورت درآمده که تابعین ت‪KK‬ورات مح‪KK‬رف‬
‫و انجیل مزخرف پیروان قرآن را به مسخره گرفته و سخره کرده‌اند!! و ای اگر طعنه‬
‫به قرآن زند انجیل و زبور!!‪.‬‬
‫این نویسندگان هر چ‪KK‬ه می‌خواهن‪K‬د‪ K‬بگوین‪K‬د‪ K‬م‪KK‬ا عل‪KK‬ل انحط‪KK‬اط مس‪KK‬لمین را ت‪KK‬رک این‬
‫احکام می‌دانیم چنانکه موجبات عزت و ارتقاء آنها را اجرای این احکام می‌دانیم‪ K‬و در‬
‫این م‪KK‬دعا دارای ه‪KK‬زاران م‪KK‬دارک و دالئ‪KK‬ل عقلی و نقلی ب‪KK‬وده ت‪KK‬ابع نظ‪KK‬ر م‪KK‬والی خود‬
‫‪9‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫امیرالمؤمنین‪ ‬هس‪KK‬تیم ک‪KK‬ه م‪KK‬وجب عظمت و اعتالء مس‪KK‬لمین را در امض‪KK‬اء و اج‪KK‬رای‬
‫احکام الهی که امروز متروک شده می‌داند آنج‪KK‬ا ک‪KK‬ه در خطب‪KK‬ة قاص‪KK‬عه در نهج‌البالغ‪KK‬ه‬
‫می‌فرماید‪: K‬‬
‫«‪ ...‬فاص‪//‬بحوا فی نعمته‪//‬ا غ‪//‬رقین و عن حض‪//‬رة عیش‪//‬ها فکهین ق‪//‬د ت‪//‬ربعت‬
‫االمور بهم فی ظل سلطان قاهر» تا آنجا که می‌فرماید‪« K:‬فهم حک‪//‬ام علی الع‪//‬المین‬
‫و مل‪//‬وک فی‪//‬اطراف االرض‪//‬ین یملک‪//‬ون االم‪//‬ور علی من ک‪//‬ان یملکه‪//‬ا علیهم و‬
‫یمضون االحکام فیمنکان یمضیهما فیهم»‪.‬‬
‫آری اینان مسلمانان صدر‪ K‬اولند ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه فرم‪KK‬وده امیرالمؤم‪KK‬نین و ب‪KK‬ه ش‪KK‬هادت ت‪KK‬اریخ‬
‫فرمانروایان جهان و پادشاهان کران تا کران کیهان بودند‪ K‬و مالک امور و سلطنت ب‪KK‬ر‬
‫کسانی شدند که بر ایشان مالک بودن‪KK‬د و س‪KK‬لطنت و احک‪KK‬ام الهی را در کس‪KK‬انی ج‪KK‬اری‪K‬‬
‫کردند که روزگاری احکام جبت و طاغوت را در ایشان جاری می‌داشتند! آنگ‪KK‬اه علت‬
‫انحطاط مسلمین را در مذمت اصحاب خود می‌فرماید‪: K‬‬
‫أال و إنکم قد نقضتم ایدیکم من حبل الطاعة‪.‬‬
‫پس آقایانی که می‌خواهند‪ K‬هوسناکانه علل انحطاط‪ K‬مس‪K‬لمین را بنویس‪K‬ند خ‪K‬وب اس‪K‬ت‬
‫قدری در اخبار و آثار اسالمی مطالعه کنند و بدانند که تقیید الف‪KK‬اظ و ب‪KK‬ه زنجیرکش‪KK‬یدن‬
‫جمالت بی‌معنی اگر در روزنامه‌های پرنویس‪ K‬و بی‌حاصل‪ ،‬مقاله‌نویس‪KK‬ی ش‪KK‬مرده ش‪KK‬ود‬
‫باری در چنین موضوعی باید به تحقیق و مطالعه پرداخت!‬

‫مطالعه و دقت در این موضوع چه فائده دارد؟‬


‫نه تنها از نظر یک نفر مسلمان عالقمند به سعادت خ‪KK‬ود ک‪KK‬ه بس‪KK‬تگی بدانس‪KK‬تن عل‪KK‬ل‬
‫ارتقاء و انحطاط مسلمانان دارد بلکه از نظر یک نفری که عالق‪KK‬ه ب‪KK‬ه فهم و اطالع از‬
‫حوادث مهمه جهان وعوامل و انگ‪KK‬یزة ت‪KK‬رقی‪ K‬ت‪KK‬نزل امم و مل‪KK‬ل دارد مطالع‪KK‬ه ت‪KK‬اریخ و‬
‫شرح علل ارتقاء و انحطاط مسلمین از جالب‌ترین حوادث تاریخ عالم اس‪KK‬ت و البت‪KK‬ه از‬
‫نظر یک نف‪KK‬ر مس‪KK‬لمان غیرتمن‪KK‬د ی‪KK‬ادآوری و ت‪KK‬ذکر داس‪KK‬تان عظمت و اعتالء مس‪KK‬لمانان‬
‫صدر اول که اجداد و پدران جسمی و روحی‪ K‬او هس‪KK‬تند و تش‪K‬ریح و ب‪K‬واعث و عوام‪K‬ل‬
‫غم‌انگیز انحطاط و ذلت مسلمین کنونی ک‪KK‬ه آث‪KK‬ار نکبت‌ب‪KK‬ارش متوج‪KK‬ه و دامنگ‪KK‬یر ف‪KK‬رد‬
‫ف‪KK‬رد مس‪KK‬لمانان ام‪KK‬روزه اس‪KK‬ت مهم‪KK‬ترین موض‪KK‬وع‪ K‬الزم اس‪KK‬ت و چ‪KK‬ون عل‪KK‬ل و عوام‪KK‬ل‬
‫انحطاط و ارتقاء در تمام ازمنه و اعص‪KK‬ار ت‪KK‬اریخ بش‪KK‬ری‪ K‬همانن‪KK‬د و یکس‪KK‬ان ب‪KK‬وده آنچ‪KK‬ه‬
‫باعث ترقی مسلمانان صدر اول گشت می‌تواند هم امروز نیز ب‪KK‬اعث ارتق‪KK‬اء مس‪KK‬لمانان‬
‫این زمان باشد و آنچه موجب نکتب و انحطاط مسلمین کنونی‪ K‬است اگر دچار مس‪KK‬لمین‬
‫صدر اول می‌گشت موجب ذلت و نکتب آنها نیز می‌شد و بعبارت دیگر ام‪KK‬روز نتیج‪KK‬ة‬
‫دی‪K‬روز و ف‪K‬ردا مول‪KK‬ود ام‪KK‬روز اس‪KK‬ت‪ ،‬پس اطالع از اس‪K‬باب و وس‪KK‬ایل ت‪K‬رقی‪ K‬مس‪K‬لمانان‬
‫صدر اول و دقت و مطالعه در موجبات ذلت و انحطاط مسلمین کنونی‪ K‬از مهم‪KK‬ترین و‬
‫جالب‌ترین موضوعاتی است که نه بر هر ف‪KK‬رد مس‪KK‬لمان بلک‪KK‬ه ب‪KK‬ر ه‪KK‬ر ف‪KK‬رد ذی ش‪KK‬عور‪K‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪10‬‬
‫انس‪KK‬انی مطالع‪KK‬ه و اطالع آن بس‪KK‬ی واجب اس‪KK‬ت‪ .‬راس‪KK‬تی در می‪KK‬ان ح‪KK‬وادث ب‪KK‬زرگ و‬
‫جنبش‌های حیرت‌انگیز بشری چه حادثه‌ای عظیم‌تر و حیرت‌انگیزتر از حادثه پی‪KK‬دایش‬
‫دین مبین اسالم در ریگستان حجاز که فقیرترین بقاع ارض از حیث ثروت و تم‪KK‬دن و‬
‫ص‪KK‬نعت ب‪KK‬ود می‌ت‪KK‬وان ی‪KK‬افت ک‪KK‬ه م‪KK‬ردم‪ K‬جاه‪KK‬ل آن در تحت تبعیت این دین م‪KK‬بین در‬
‫فاصله‌ای کوتاه یعنی در کمتر از نیم قرن تقریبا ً تمام نقاط معم‪KK‬وره دنی‪KK‬ا آن روز را در‬
‫تحت سیطره و نفوذ حق‌پرستانة خود درآورده و بیش از ش‪K‬ش ق‪K‬رن ب‪K‬ر تم‪K‬ام آن نق‪K‬اط‬
‫حکومت مادی و معنوی داشتند و چه چیز باعث شد که به این روز سیاه افتاده‌ان‪KK‬د؟ض‬
‫خوب است این اسرار را از زبان کسی که اگر دش‪K‬من اس‪K‬الم نباش‪K‬د ح‪K‬داقل دوس‪K‬ت هم‬
‫نیست بشنوید‪ K:‬گوستاولوبون در تاریخ تمدن اسالم خود می‌گوید‪ K:‬شالودة تمدن ع‪K‬رب و‬
‫اسالم بدست قومی‪ K‬که تا حدی وحشی‪ K‬بوده‌اند ریخته ش‪KK‬د لکن همین ق‪KK‬وم ی‪KK‬ک دفع‪KK‬ه از‬
‫ریگستان ع‪KK‬رب خ‪KK‬ارج ش‪KK‬ده در ان‪KK‬دک زم‪KK‬انی‪ K‬تخت و ت‪KK‬اج ب‪KK‬ا عظمت روم و یون‪KK‬ان و‬
‫ایران را زیر و زبر نموده دولت عظمی در مقابل تش‪KK‬کیل دادن‪KK‬د ک‪KK‬ه از هن‪KK‬د ت‪KK‬ا ان‪KK‬دلس‬
‫وس‪KK‬عت داش‪KK‬ته و کاره‪KK‬ای نمای‪KK‬انی ک‪KK‬ه از آنه‪KK‬ا بعرص‪KK‬ة ظه‪KK‬ور‪ K‬و ب‪KK‬روز رس‪KK‬ید واقع‪K‬اً‪K‬‬
‫حیرت‌انگیز و مطالعه آثارت‪KK‬اریخی آن ب‪KK‬رای م‪KK‬ا بس‪KK‬ی دلچس‪KK‬ب و زی‪KK‬اد ج‪KK‬الب توج‪KK‬ه و‬
‫تعجب‌آور می‌باشد‪..‬‬
‫پس مطالعه و دقت در این موضوع‪ K‬پرفائده‌ ترین مطالعات و دقتها است‪.‬‬

‫این معما را چگونه حل می‌کنید؟‬


‫در مقدم‪KK‬ه جل‪KK‬د دوم آئین جاوی‪KK‬دان این قض‪KK‬یه مط‪KK‬رح ش‪KK‬ده اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه بتص‪KK‬دیق تم‪KK‬ام‬
‫مورخین ومطلعین جهان‪ ،‬اسالم در نقطه‌ای ظاهر ش‪KK‬د ک‪KK‬ه محروم‌ت‪KK‬رین بق‪KK‬اع ارض و‬
‫مردم آن ن‪K‬یز ب‪K‬دبخت‌ترین م‪KK‬ردم روی زمین بودن‪KK‬د ام‪KK‬ا همین م‪KK‬ردم از همین نقط‪K‬ه ب‪KK‬ه‬
‫برکت دین مبین اسالم دارای چن‪KK‬ان خص‪KK‬ایل و ملک‪KK‬اتی گش‪KK‬تند ک‪KK‬ه ت‪KK‬اکنون ت‪KK‬اریخ دنی‪KK‬ا‬
‫نظیر آنها درایمان و عدالت و ش‪KK‬جاعت و جه‪KK‬انگیری و علم و تم‪KK‬دن ب‪KK‬ه ی‪KK‬اد ن‪KK‬دارد! و‬
‫جای بسی تأسف و تعجب است است که اخالف این اسالف یعنی مسلمانان کنونی اگ‪KK‬ر‬
‫در بدترین و منحط‌ترین وضع سیاسی و اجتماعی نباشند‪ K‬الاقل ملتی عقب‌مانده و ذلی‪KK‬ل‬
‫و باالخره نامشابه به گذشتگان نامدار خود هستند!‬
‫علت این عقب‌مان‪KK‬دگی و انحط‪KK‬اط چیس‪KK‬ت؟ آنهائیک‪KK‬ه مقتض‪KK‬یات زم‪KK‬ان و محی‪KK‬ط و‬
‫پاره‌ای از خصائل را در ارتقاء و انحطاط مسلمین دخیل و عامل می‌دانن‪KK‬د اگ‪KK‬ر اش‪KK‬تباه‬
‫نکرده باشند خیلی هم ادعایشان درست نیست زیرا با اینکه در اثر توسعة دامنة اس‪KK‬الم‬
‫و بسط و گسترش آن در شرق و غرب عالم و دخول اف‪K‬واج بی‌ح‪K‬د و حص‪K‬ری‪ K‬از مل‪K‬ل‬
‫گوناگون جهان بدین خدا و اختالط آنها با یکدیگر که تفرق و تحزب آنان به جه‪KK‬اتی ت‪KK‬ا‬
‫حدی طبیعی به نظر می‌رسد‪ K‬و با آن کیفیت البت‪KK‬ه تش‪KK‬تت و پراکن‪KK‬دگی‪ K‬الم‪KK‬ة الینف‪KK‬ک آن‬
‫است معهذا می‌بینیم که تا بیش از هفت قرن بعد از پیدایش اسالم باز هم تا ظهور فتن‪KK‬ه‬
‫مغول که می‌توان گفت یک بالی آسمانی بود دولت اسالمی یک‪K‬ه‌ت‪KK‬از عرص‪KK‬ة تم‪KK‬دن و‬
‫علم و دانش‪ ،‬و پرچم اسالم در رفیع‌ترین مقام معنوی خود در اهتزاز بود و اگر اخیراً‬
‫‪11‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫دچ‪K‬ار نکتب و عقب‌نش‪KK‬ینی و انحط‪KK‬اط گش‪KK‬ت در اث‪K‬ر این نب‪K‬ود ک‪K‬ه ی‪KK‬ک دی‪K‬نی به‪K‬تر و‬
‫رژیمی عالی‌تر پیدا شده باشد که آن را مقهور و مضمحل نماید! بلکه آنچه واق‪KK‬ع اس‪KK‬ت‬
‫اینست که ملت اسالم تا فاصلة زیادی از مب‪KK‬انی و آداب دی‪KK‬نی و تع‪KK‬الیم حی‪KK‬ات‌بخش آن‬
‫دور شده بود و احکام آسمانی و قوانین جاودانی آن معطل و م‪K‬تروک مان‪K‬ده ب‪K‬ود یع‪K‬نی‬
‫همان دستورات و شرایعی که ب‪KK‬رای جلوگ‪KK‬یری از این قبی‪KK‬ل مص‪KK‬ائب وض‪KK‬ع ش‪KK‬ده ب‪KK‬ود‬
‫موقوف‪ K‬االجرا مانده بود فلذا روی سنت الهیه آن نکبت و ذلت متوج‪KK‬ه مس‪KK‬لمین گردی ‪K‬د‪K‬‬
‫مثال هرگ‪KK‬اه فرم‪KK‬ان اب‪KK‬دی الهی[ َوأَ ِع‪ /‬دُّوا لَ ُه ْم َم‪//‬ا ْ‬
‫اس ‪/‬تَطَ ْعتُ ْم ِمنْ قُ ‪َّ /‬و ٍة] {األنف‪KK‬ال‪}60:‬‬
‫موقوف‪ K‬و متروک نمانده بود و مسلمانان دچار امراض خانمانسوز جاه‌طلبی و نفاق و‬
‫تفرق و تصوف‪ K‬نگردیده بودند‪ K‬چگونه ممکن بود مشتی مغ‪KK‬ول خونخ‪KK‬وار‪ K‬و وحش‪K‬ی‪ K‬از‬
‫آن ط‪KK‬رف دنی‪KK‬ا چ‪KK‬ون م‪KK‬ور و ملخ گرس‪KK‬نه ب‪KK‬ه کش‪KK‬ورهای‪ K‬اس‪KK‬المی روی آورن‪KK‬د و از‬
‫رخنه‌های نفاق و افتراق وارد حصن متین وحریم مح‪KK‬ترم اس‪KK‬الم گردن‪KK‬د و م‪KK‬رتکب آن‬
‫چنان جنایاتی شوند که تصور‪ K‬آن موی را بر اندام راست می‌کند؟ پس آنچه درانحط‪KK‬اط‪K‬‬
‫و ذلت مسلمین دخیل عامل بود و علل انحطاط آنان ش‪KK‬مرده می‌ش‪KK‬ود‪ K‬ت‪K‬رک پ‪KK‬اره‌ای از‬
‫احکام حیات بخش و سعادت فزای‪ K‬اسالم بود نه مقتضای محیط و زمان و نقص قانون‬
‫و خصائل عربی! چنانکه دکتر گوستاولوبون و امثال آن گفته‌اند!!‬
‫این بنده نگارنده در ضمن مطالعات و تتبعات خود در جریان طی مراحل عمر ک‪KK‬ه‬
‫انسان هر روزی به مقتضای آن دارای نظر و عقیده‌ای است اخ‪KK‬یراً ج‪KK‬داً معتق‪KK‬د ش‪KK‬ده‌ام‬
‫که اکثریت مدعیان مسلمانی فرسنگها نه تنها از حق‪K‬ایق اس‪KK‬الم بلک‪KK‬ه از حق‪KK‬ایق زن‪KK‬دگی‬
‫دور ش‪KK‬ده‌اند و بدبختان‪KK‬ه گرفت‪KK‬ار‪ K‬اوه‪KK‬ام وخراف‪KK‬اتی‪ K‬گش‪KK‬ته‌اند ک‪KK‬ه اث‪KK‬ر و یادگ‪KK‬ار دوران‬
‫جاهلیت و مذاهب باطلة قبل از اسالم بوده و ی‪K‬ا در نتیج‪K‬ة الق‪K‬ای ش‪K‬یاطینی‪ K‬ک‪K‬ه نکبت‌ و‬
‫ذلت ایشان را طالب بوده‌اند پیدا شده که امروز‪ K‬مبارزه با آن کمتر از مب‪KK‬ارزه مس‪KK‬لمین‬
‫صدر اول با بت‌پرستی جاهلیت نب‪KK‬وده بلک‪KK‬ه ب‪KK‬ه درج‪KK‬ات از آن س‪KK‬خت‌تر اس‪KK‬ت! و اگ‪KK‬ر‬
‫خدای عالم نظر رحمتی بر این گم‌گشتگان وادی ضاللت و دور افتادگان از سرچش‪KK‬مة‬
‫حقیقت داشته باشد عده‌ای دانشوران‪ K‬حق‌پرست و روشن‌دل و با ایم‪KK‬ان از می‪KK‬ان ایش‪KK‬ان‬
‫برمی‌انگیزد‪ K‬که با چراغ علم نیروی برهان این‪KK‬ان را ب‪KK‬ه ش‪KK‬اهراه دین مبی‪KK‬نی ک‪KK‬ه ب‪KK‬دان‬
‫منسوبند‪ K‬ولی بدبختانه دیرزمانی است که آنرا از دست داده‌اند هدایت کنن‪KK‬د ت‪KK‬ا ش‪KK‬اید در‬
‫مدتی دراز با مب‪KK‬ارزه‌ای پی‌گ‪KK‬یر‪ K‬و دامنه‌دار بت‪KK‬وان آن‪KK‬ان را بع‪KK‬زت آب‪KK‬اد ایم‪KK‬ان و م‪KK‬أمن‬
‫شرف و اعتال و گذشتة‌شان عودت داد و آب‌رفت‪KK‬ه را ب‪K‬ه ج‪K‬وی ب‪KK‬ازآورد‪ K‬وگرن‪K‬ه ب‪KK‬ا این‬
‫کیفیت و وضعی‪ K‬که اکنون این ملت دست‌ در گریبان است هزار یک احتم‪KK‬ال برگش‪KK‬ت‬
‫بعین‌الحیات رزین الهی داده نمی‌شود بلکه آنچه تقریبا ً مسلم بنظ‪KK‬ر می‌رس‪K‬د‪ K‬اینس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫منس‪KK‬وبین ب‪KK‬ه اس‪KK‬الم اکن‪KK‬ون در پرتگ‪KK‬اه هولن‪KK‬اکی ق‪KK‬رار دادن‪KK‬د ک‪KK‬ه عنق‪KK‬ریب ت‪KK‬اروپود‪ K‬و‬
‫جودشان از کارگاه هستی محو خواهد شد و این از سنت خدائی بعید نیست زیرا غالب‪KK‬ا ً‬
‫اممی که متنعم بنعمت وجود انبی‪KK‬اء و دین ح‪KK‬ق کش‪KK‬ته‌اند وکف‪KK‬ران ورزیده‌ان‪K‬د‪ K‬بیش‪KK‬تر در‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪12‬‬
‫معرض ابتال و عذابهای الهی قرار‪ K‬گرفته‌اند بطوریکه جزو افسانه‌ها و اساطیر ت‪KK‬اریخ‬
‫قرار گرفته داستانی برای آیندگان گشته‌اند چنانکه در آیات شریفه می‌فرماید‪K:‬‬

‫[ َو َج َع ْلنَاهُ ْم أَ َحا ِد َ‬
‫يث فَبُ ْعدًا لِقَوْ ٍم اَل ي ُْؤ ِمنُونَ ] {المؤمنون‪}44 :‬‬
‫«و آنها را مايه عبرت [و زبانزد مردم] گردانيديم‪ .‬دور باد [از رحمت خدا] مردمى‬
‫كه ايمان نمىآورند»‬
‫[ َوظَلَ ُموا أَ ْنفُ َسهُ ْم فَ َج َع ْلنَاهُ ْم أَ َحا ِد َ‬
‫يث َو َم َّز ْقنَاهُ ْم ُك َّل ُم َم َّز ٍ‬
‫ق] {سبأ‪}19:‬‬
‫«و ما آن‪K‬ان را داس‪K‬تانهايى (ب‪K‬راى ع‪K‬برت ديگ‪KK‬ران) ق‪K‬رار داديم و جمعيّتش‪K‬ان را متالش‪K‬ى‬
‫ساختيم در اين ماجرا‪ ،‬نشانههاى عبرتى براى هر صابر شكرگزار است‪».‬‬
‫البته حقایق ثابتة عالم وجود که ادیان حقه الهیه متضمن آنن‪KK‬د هرگ‪KK‬ز نیس‪KK‬ت و ن‪KK‬ابود‬
‫نمی‌شود‪ K‬و نعمت هدایت وکلید سعادت را بدست هر کسی که فقط نام مس‪KK‬لمانی برخ‪KK‬ود‪K‬‬
‫نهد نمی‌دهند‪ K‬و خدا هم چنین تعهد و التزامی نسپرده است که مدعیان مسلمانی را بدون‬
‫عمل به مقتضای اسالم عزیز بی‌جهت نماید! و تجربه چندین قرن هم این حقیقت را ب‪KK‬ا‬
‫فصیح‌ترین بیان آشکارا می‌دارد که هر کس دارای خصال و صفات مسلمانی ش‪KK‬د ه‪KK‬ر‬
‫چند بودائی‪ K‬یامسیحی یا یهودی باشد دارای ع‪KK‬زت و اح‪KK‬ترام خواه‪KK‬د ب‪KK‬ود ن‪KK‬ه آن را ک‪KK‬ه‬
‫بامسلمانی راهی نیست و اسمی بی‌مسمی‪ K‬است بلک‪K‬ه اگ‪KK‬ر ت‪KK‬دبر ب‪KK‬ه آی‪KK‬ات ش‪KK‬ریفه ق‪KK‬رآن‬
‫کنیم می‌بینیم که با بلیغ ترین بیان ما را که به نام مسلمانی برخود نه‪KK‬اده‌ایم تهدی‪K‬د ب‪KK‬ذلت‬
‫و زوال و انحطاط و اض‪KK‬محالل می‌نمای‪K‬د‪ K‬و ان‪KK‬ذار می‌کن‪K‬د ک‪K‬ه اگ‪KK‬ر ب‪KK‬ا ش‪KK‬رایط اس‪KK‬المی‬
‫رفتار نکنیم قومی‪ K‬غ‪KK‬یر م‪KK‬ا را ب‪KK‬رای آن دولت عظیم و نعمت جس‪KK‬یم انتخ‪KK‬اب و اختی‪KK‬ار‬
‫خواهد کرد آنجا که می‌فرماید‪: K‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪(  ‬محمد ‪)38 :‬‬
‫و اگر روى بگردانيد گروهى جز ش‪KK‬ما را ج‪KK‬ايگزين كن‪KK‬د‪ ،‬آن گ‪KK‬اه [آن‪KK‬ان] مانن‪KK‬د ش‪KK‬ما‬
‫نباشند‬

‫[يَ‪KK‬ا أَ ُّيهَ‪KK‬ا الَّ ِذينَ آَ َمنُ‪KK‬وا َم ْن يَرْ تَ‪َّ K‬د ِم ْن ُك ْم ع َْن ِدينِ‪ِ K‬ه فَ َس‪K‬وْ فَ يَ‪KK‬أْتِي هللاُ بِقَ‪KK‬وْ ٍم يُ ِحبُّهُ ْم‬
‫ُحبُّونَهُ] {المائدة‪}54:‬‬ ‫َوي ِ‬
‫«اى مؤمنان‪ ،‬هر كس از شما كه از دينش برگ‪KK‬ردد [بدان‪KK‬د ك‪KK‬ه] خداون‪KK‬د گ‪KK‬روهى را در ميان خواه‪KK‬د‬
‫آورد كه آنان را دوست مىدارد و [آنان نيز] او را دوست مىدارند‪» K.‬‬

‫روی این نظر و عقیده بر آن شدم که ب‪KK‬رخالف‪ K‬نویس‪KK‬ندگان غرورانگ‪KK‬یز‪ K‬و اغ‪KK‬واگر‬
‫ب‪KK‬رادران خ‪KK‬ود را ک‪KK‬ه در نتیج‪KK‬ه گم‪KK‬راهی‪ K‬دور و دراز مدتهاس‪KK‬ت در بیاب‪KK‬ان بی‌خ‪KK‬بری‬
‫‪13‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫ویالنند از این غفلت و اهمال بیاگاهانم‪ K‬و تا حدود توانائی خود صدای نارسای‪ K‬خ‪KK‬ود را‬
‫به گوش فهم و اندیش‪K‬ه ایش‪K‬ان برس‪K‬انم‪ K‬هرچن‪K‬د ک‪K‬ه ب‪K‬ا وض‪K‬ع موج‪K‬ود بعی‪K‬د می‌نمای‪K‬د‪ K‬ک‪K‬ه‬
‫ص‪KK‬دای من و ه‪KK‬زاران امث‪KK‬ال من و به‪KK‬تر از من ن‪KK‬تیجه‌ای ده‪KK‬د و ثم‪KK‬ری ب‪KK‬ه ب‪KK‬ار آورد‬
‫خصوصاً‪ K‬که مخالفان بی‌هدفی نه از روی منطق و دلیل بلکه تنها به منظور مخالفت با‬
‫هر چه که موافق سلیفة آنها نباشد یا تقریبا ً الی العوام بنای جنج‪KK‬ال و غوغ‪KK‬ا می‌گذارن‪K‬د‪K‬‬
‫تو گوئی که مانند چینیان خرافی‪ K‬معتقدند که اگر دستی به ترکیب این وضعیت که عقال‬
‫و منطق‪K‬ا ً مخ‪KK‬الف کت‪KK‬اب و س‪KK‬نت و عق‪KK‬ل اس‪KK‬ت زده ش‪KK‬ود اژده‪KK‬ای مق‪KK‬دس حام‪KK‬ل زمین‬
‫زخمین شده و دنیای طوفانی و نابود می‌گردد!!‪.‬‬
‫یکی از حرفهای‪ K‬مخالفین اینست که چرا این بحث از ط‪KK‬رف این ن‪KK‬اچیز آغ‪KK‬از ش‪KK‬ده‬
‫است و حق این ب‪KK‬ود ک‪KK‬ه مثال چ‪KK‬نین موض‪KK‬وعی اگ‪KK‬ر الزم اس‪KK‬ت از ط‪KK‬رف علم‪KK‬ا یع‪KK‬نی‬
‫کسانیکه بکسوت روحانیت‪ K‬ملبس و بدین م‪KK‬زیت از دیگ‪KK‬ران ممتازن‪K‬د‪ K‬آغ‪KK‬از می‌ش‪KK‬د! و‬
‫شاید به همین نظر بوده که گاهی کلماتی موهن و تحقیرآم‪KK‬یز و ح‪KK‬تی غوغ‪KK‬ا انگ‪KK‬یز در‬
‫بیانات خود آورده‌اند از قبیل اینکه دیگ‪KK‬ران به‪KK‬تر از ت‪KK‬و فهمیده‌ان‪KK‬د!! ی‪KK‬ک نف‪KK‬ر کارمن‪K‬د‪K‬‬
‫ساده فرهنگ‌ وارد موضوعاتی‪ K‬شده که من که چنین و چن‪KK‬انم ج‪KK‬رأت نمی‌کنم ک‪KK‬ه وارد‪K‬‬
‫این مباحث شوم؟! و از این قبیل!!‬
‫ما به این اعتراض که در نزد ارباب دانش و عقول م‪KK‬ردود و غیرقاب‪KK‬ل قب‪KK‬ول اس‪KK‬ت‬
‫چیزی نمی‌گوئیم‪ K‬زی‪KK‬را س‪KK‬خافت و بی‌ارزش‪KK‬ی آن مخصوص‪K‬اً‪ K‬دراین زم‪KK‬ان ب‪KK‬ر اک‪KK‬ثریت‬
‫خوانندگان مسلم است و تقریبا ً منطق مردم‪ K‬جاهلیت است که نزول قرآن را ب‪KK‬ر پیغم‪KK‬بر‪K‬‬
‫عظیم‌الشأن فوق‪ K‬مقام او دانسته می‌گفتند‪:‬‬
‫{الزخ‪KK‬رف‪K:‬‬ ‫ُّ‬ ‫[ َوقَالُوا لَوْ اَل نُ ِّز َل هَ َذا القُرْ ُ‬
‫ءان َعلَى َر ُج ٍل ِمنَ القَ‪KK‬رْ يَتَ ْي ِن َع ِظ ٍيم]‬
‫‪}31‬‬
‫«و گفتند چرا اين قرآن بر مردى بزرگ از [مردم] اين دو شهر فروفرستاده نشد؟»‬

‫ولی به این آقایان می‌گوئیم ما نه تنها ادعائی نداریم بلکه در نزد نفس خود از آنچ‪KK‬ه‬
‫هم شما نس‪KK‬بت داده و گم‪KK‬ان می‌بری‪KK‬د پس‪K‬ت‌تر و کوچک‪KK‬تریم‪ K‬و ح‪KK‬تی ب‪KK‬رای استراض‪KK‬ای‪K‬‬
‫خ‪KK‬اطر ش‪KK‬ما و رغم ان‪KK‬ف خودحاض‪KK‬ریم‪ K‬اق‪KK‬رار ک‪KK‬نیم ک‪KK‬ه م‪KK‬ا ن‪KK‬ه تنه‪KK‬ا در جرگ‪KK‬ة علم‪KK‬ا و‬
‫دانش‪KK‬مندان نیس‪KK‬تیم بلک‪KK‬ه ب‪KK‬رای خ‪KK‬اطر ش‪KK‬ما می‌گ‪KK‬وئیم! ک‪KK‬ه ج‪KK‬ز و طبق‪KK‬ه بی‌س‪KK‬وادان و‬
‫درس‌نخوان‪KKK‬دگانیم‪ K‬و از تعلیم و درس و بحث معمول‪KKK‬ه دارای ح‪KKK‬ظ قلی‪KKK‬ل و ن‪KKK‬اچیزی‪K‬‬
‫می‌باشیم ولی با تمام این وص‪KK‬ف از موج‪KK‬ودات و م‪KK‬ردم‪ K‬روی ک‪KK‬رة ارض و در ردی‪K‬ف‪K‬‬
‫ب‪KK‬نی ن‪KK‬وع انس‪KK‬ان ب‪KK‬وده و مق‪KK‬درات و سرنوش‪KK‬ت م‪KK‬ا بس‪KK‬تگی ت‪KK‬ام و تم‪KK‬ام ب‪KK‬ه مق‪KK‬درات و‬
‫سرنوشت دیگران دارد آیا شما با کمال علم و ع‪KK‬دل و عقلی ک‪KK‬ه ادع‪KK‬ا می‌کنی‪KK‬د ب‪KK‬ه ی‪KK‬ک‬
‫موجود انسانی‪ K‬اجازه می‌دهید که در سرنوشت خود اظهار نظری کرده و الاق‪KK‬ل دردی‬
‫که جان او را می‌آزارد‪ K‬بیان نم‪KK‬وده گفتگ‪KK‬وی‪ K‬آن‪KK‬را در می‪KK‬ان بگ‪KK‬ذارد‪ K.‬ی‪KK‬ا چ‪KK‬نین حقی هم‬
‫ندارد؟‪1‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪14‬‬
‫اگر در منطق شما یک موجود‪ K‬دارای حس و ادراک‪ ،‬حتی حق ندارد در سرنوشت‬
‫خود نظر کرده و درد و المی که او را می‌آزارد‪ K‬و چاره‌ای که برای او می‌اندیشد بی‪KK‬ان‬
‫کند در این صورت یقین داشته باشید ک‪KK‬ه در دس‪KK‬تگاه ط‪KK‬بیعت چ‪KK‬نین پیش‌بی‪KK‬نی نش‪KK‬ده و‬
‫چنین خاصیتی‪ K‬در موجودات ذی حس نیست و فشار‪ K‬آزار اندرون هر وقت باشد ظاهر‬
‫و آشکار خواهد شد و خواه ناخواه این اب‪KK‬ر ض‪KK‬خیم جه‪KK‬الت از جل‪KK‬وی خورش‪KK‬ید‪ K‬حقیقت‬
‫برداشته می‌شود!‬
‫بهر صورت قبول داشته باشید یا نداشته باشید م‪KK‬ا ی‪KK‬ک ف‪KK‬رد از هم سرنوش‪KK‬تان ش‪KK‬ما‬
‫بوده و در این کشتی متالطم اجتماعی که ما را در دریای حوادث پیش می‌رود با ش‪KK‬ما‬
‫همسفریم و با نگاهی که به اطراف و اکن‪K‬اف خ‪KK‬ود می‌نم‪KK‬ائیم‪ K‬و وض‪KK‬ع خ‪K‬ود را ب‪KK‬ا مل‪KK‬ل‬
‫دیگر و گذشته و آینده خود مقایسه می‌کنیم‪ K‬جایگاه خ‪KK‬ود را مطمئن نمی‌بی‪KK‬نیم و ب‪KK‬ه ق‪KK‬در‪K‬‬
‫فهم و ادراک خ‪KK‬ود حس می‌ک‪KK‬نیم و چاره‌ه‪KK‬ائی را ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه نظرم‪KK‬ان می‌رس‪KK‬د عرض‪KK‬ه‬
‫می‌داریم شما اگر ما را درخطا‪ K‬و اشتباه می‌بینید با بیانی مستدل و آرامش‌بخش خط‪KK‬ای‬
‫ما را روشن و مستدل بیان کنید تا موجب اطمینان ما گشته یقین کنیم که خطرهائی‪ K‬ک‪KK‬ه‬
‫حس می‌کنیم خطر نب‪KK‬وده و چ‪KK‬اره‌جوئی‪ K‬م‪KK‬ا ن‪KK‬یز درس‪KK‬ت نیس‪KK‬ت وگرن‪KK‬ه ه‪KK‬و وجنج‪KK‬ال و‬
‫تحقیر و تکفیر این چنانی شما‪ ،‬اگر ما را به نظرات و عقاید خود محکم‌تر نکن‪KK‬د ب‪KK‬اری‬
‫سست نخواهد کرد و ناچاریم حتی شما را هم که ب‪KK‬ا م‪K‬ا هم عن‪K‬ان و هم‌س‪K‬ر نوش‪KK‬تید در‬
‫ردیف کسانی شماریم‪ K‬که چنین روزگار‪ K‬سیاهی برای ما پیش آورده‌اند بلکه مب‪KK‬ارزه ب‪KK‬ا‬
‫شما را تا آنجا که بت‪K‬وانیم‪ K‬الزم‌ت‪K‬ر ش‪K‬ماریم‪ K‬زی‪K‬را دش‪K‬من خ‪K‬انگی ه‪K‬ر ک‪K‬ه باش‪K‬د ب‪K‬دتر از‬
‫دشمن بیرونی‪ K‬است‪ .‬و سزاوار نیست که ‪:‬‬
‫تو از خصم درون پرهیز کرده!‬ ‫عدوی خانه خنجر تیز کرده‬

‫پس اگر سوءنظر نباش‪KK‬د ح‪KK‬تی اگ‪KK‬ر ک‪KK‬ودکی‪ K‬هم در ق‪KK‬افله‌ای احس‪KK‬اس خط‪KK‬ر ک‪KK‬رده و‬
‫کاروانرا‪ K‬به موارد‪ K‬خطراتی که احساس نموده خبر داد عقال بدان بی‌اعتنا نمان‪KK‬ده الاق‪KK‬ل‬
‫به تمسخر‪ K‬و استهزاء وی نمی‌پردازند! مگر اینکه شما انتقادکنندگان تمسخر کار ح‪KK‬تی‬
‫انکار وقوع و خط‪KK‬ر ادع‪KK‬ای نفی وج‪KK‬ود‪ K‬ذلت و ض‪KK‬رر‪ K‬نمائی‪KK‬د و آنچ‪KK‬ه ام‪KK‬روز‪ K‬ب‪KK‬ر ملت‬
‫اسالم از ط‪KK‬رف دش‪KK‬منان حیله‌گ‪KK‬ر و دوس‪KK‬تان گ‪KK‬ول و ن‪KK‬ادان‪ ،‬گذش‪KK‬ته و می‌گ‪KK‬ذرد نادی‪KK‬ده‬
‫انگارید و به چیزی نشمارید‪ K‬و آن را قابل دف‪KK‬اع و م‪KK‬ورد اعتن‪KK‬ا ندانی‪KK‬د و فق‪KK‬ط آن موق‪KK‬ع‬
‫دیک تعصبتان به جوش و رگ غیرتتان به جنبش درآید که به یک یاز عادات معمول‪KK‬ه‬
‫و خرافات مأنوسه‌تان تجاوز‪ K‬و بی‌احترامی‪ K‬شود! که در چنین صورت با شما عرض‪KK‬ی‬
‫نداریم و فقط داستانی‪ K‬را که مولوی در مثن‪K‬وی‪ K‬ب‪K‬رای چ‪KK‬نین غیرتمن‪K‬دان! آورده ت‪KK‬ذکاراً‬
‫یادآور می‌شویم‪.‬‬
‫وی در دفتر‪ K‬پنجم مثنوی‪ K‬می‌گوید ‪:‬‬

‫راستی کدام مسلمان مطلع از عظمت حیرت‌ انگیز و افتخار‪‌K‬آمیز مسلمانان راس‪KK‬تی‬
‫قرون گذشته و با خبر از ذلت و نکبت فزون از حد امروزه آنهاست که کشور‪ K‬پهن‪KK‬اور‪K‬‬
‫‪15‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫و عزی‪KKK‬ز و زرخ‪KK‬یر‪ K‬اس‪KK‬المی ه‪KKK‬ر نقطه‌ای در دس‪KKK‬ت متج‪KKK‬اوزی س‪KKK‬تمگر و دش‪KK‬منی‬
‫استعمارگر‪ K‬است این اوضاع را به بیند و نیندیش‪K‬د‪ K‬ک‪KK‬ه علت و جهت آن چیس‪KK‬ت و ب‪KK‬دان‬
‫بی‌اعتنا بماند اما همینکه گفته شود ترک احکام خدا و نسخ محکمات ما انزل‌هللا آن را‬
‫بدان صورت آورده رگ غیرتشان به جنبش آید که این گفته مخالف رأی فالن آخون‪KK‬د!‬
‫و ناموافق با سلیقة به همان است که در زمانی‪ K‬دم از م‪KK‬رجعیت می‌زده اس‪KK‬ت! اگ‪KK‬ر در‬
‫درک علل و انتخاب و چارة آن ما را مصیب ندانسته و یا در تردید‪ K‬هستید اینک ما آن‬
‫علل و راه چاره آن را در این صفحات به طور‪ K‬اختصار به حدی که ب‪KK‬رای هوش‪KK‬مندان‬
‫کافی و قانع باشد از نظر شما می‌گذرانیم تمنا داریم ب‪KK‬ا دقت و بص‪KK‬یرت م‪K‬ورد مطالع‪KK‬ه‬
‫قرار داد‪ .‬آنگاه با نظر کریمانه و خالی از تعصب اگ‪K‬ر آن را ح‪K‬ق یافتی‪KK‬د م‪K‬ا را در این‬
‫راه نصرت و کمک دهید و اگر به اشتباه ما واقف‪ K‬ش‪KK‬دید ب‪KK‬رای خ‪KK‬اطر‪ K‬ح‪KK‬ق و از روی‬
‫صفا و صمیمیت نه عناد و لج‪KK‬اجت م‪K‬ا را ب‪K‬ه اش‪KK‬تباه و خطایم‪K‬ان بیاگاهانی‪KK‬د امی‪KK‬دواریم‪K‬‬
‫پرودرگار کریم ما را که به عقیده خود نظری جز جلب رضایت حضرت او نداریم آن‬
‫ق‪KK‬در وس‪KK‬عت ص‪KK‬در و بص‪KK‬یرت‪ K‬ک‪KK‬رامت فرمای ‪K‬د‪ K‬ک‪KK‬ه بت‪KK‬وانیم‪ K‬راهنمائی‌ه‪KK‬ا و نش‪KK‬اندادن‬
‫خطاهای ما را از جانب شما به حسن قبول تلقی ک‪KK‬رده و آن‪K‬را نص‪K‬ب‌العین خ‪K‬ود ق‪KK‬رار‬
‫دهیم و در هر صورت در پیش‪KK‬گاه پروردگ‪KK‬ار‪ K‬مع‪KK‬ذور و مأجوری‪K‬د‪ K‬ام‪KK‬ا ب‪KK‬ه ش‪KK‬رطی ک‪KK‬ه‬
‫حقیقتا ً به حق رسیده و مقصودتان طرفداری‪ K‬از حق باش‪KK‬د و اگرن‪KK‬ه م‪KK‬ا آنچ‪KK‬ه را در این‬
‫اوراق به نظر شما می‌رسانیم‪ K‬چون به صدها دلیل عقلی و نقلی حقانیت آن بر ما مس‪KK‬لم‬
‫است آنرا به عنوان اعالم خط‪K‬ر و ارش‪K‬اد چ‪K‬اره‌جوئی استش‪K‬هاد‪ K‬می‌ک‪K‬نیم و معتق‪K‬دیم ک‪K‬ه‬
‫الاقل در پیشگاه خداوند‪ K‬ادای وظیفه خود را نموده‌ایم و اگ‪KK‬ر هم ع‪KK‬ذابی رس‪KK‬ید و م‪KK‬ا را‬
‫نیز با دیگران در ربود مضمون آیه شریفه را یادآور می‌شویم‪K:‬‬

‫ت أُ َّمةٌ ِم ْنهُ ْم لِ َم ت َِعظُ‪KK‬ونَ قَوْ ًم‪KK‬ا هللاُ ُم ْهلِ ُكهُ ْم أَوْ ُم َع‪ِّ K‬ذبُهُ ْم َع‪َ K‬ذابًا َش ‪ِ K‬ديدًا قَ‪KK‬الُوا‬
‫[ َوإِ ْذ قَ‪KK‬الَ ْ‬
‫َم ْع ِذ َرةً إِلَى َربِّ ُك ْم َولَ َعلَّهُ ْم يَتَّقُونَ ] {األعراف‪}164:‬‬
‫«و آن گاه كه گروهى از ايشان گفتند‪« K:‬براى چه قومى را كه خدا هالككننده ايشان است‪ ،‬يا آنان را‬
‫به عذابى سخت عذاب خواهد كرد‪ ،‬پند مىدهيد؟»‪ K‬گفتند‪« K:‬تا معذرتى پيش پروردگارتان باشد‪ ،‬و شايد‬
‫كه آنان پرهيزگارى كنند‪»».‬‬

‫و اگ‪KK‬ر ب‪KK‬ا این هم‪KK‬ه م‪KK‬ا را در این ب‪KK‬اب مع‪KK‬ذور ندانس‪KK‬ته و آن‪KK‬را حم‪KK‬ل بنازک‪KK‬دلی و‬
‫غمخواری بی‌جهت ما کردید ما تحمل این عیب را بر خود می‌نمائیم‪( K‬اگ‪KK‬ر ب‪KK‬زعم ش‪KK‬ما‬
‫عیب باشد) و می‌گوئیم چه باید کرد که ما چنین آفریده شده‌ایم بقول صائب ‪:‬‬
‫شیشة ناموس عالم در بغل داریم ما‬ ‫هرکه پا کج می‌گذارد‪ K‬ما دل خود‬
‫می‌خوریم‪K‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪16‬‬
‫و علی این ح‪KK‬ال م‪KK‬ا مط‪KK‬البی را ک‪KK‬ه درآن روزنام‪KK‬ه ب‪KK‬ه ط‪KK‬ور پراکن‪KK‬ده (ک‪KK‬ه از‬
‫خصوصات روزنامه است) انتشار دادیم اینک در این مقدمه بطور جامع از نظر ش‪KK‬ما‬
‫می‌گذرانیم‪ K‬و یقین داریم ‪:‬‬
‫داند که متاع ما کجائیست‬ ‫آن کوز دیار آشنائیست‪K‬‬

‫در نظر داشتیم‪ K‬قبل از شروع در بیان عوامل ارتق‪KK‬اء و عل‪KK‬ل انحط‪KK‬اط تص‪KK‬ویری‪ K‬از‬
‫حقیقت جامع‪KK‬ه اس‪KK‬المی ک‪KK‬ه منظ‪KK‬ور‪ K‬نظ‪KK‬ر بنی‪KK‬ادگزار‪ K‬این دین م‪KK‬بین اس‪KK‬ت ول‪KK‬و بط‪KK‬ور‬
‫مختصر برای خوانندگان خود ترسیم‪ K‬کنیم تا به ببینند‪ K‬که اگر حک‪KK‬ومت واقعی‪ K‬اس‪KK‬المی‬
‫روی کار آید و چنانکه باید به اجرای احکام ش‪KK‬ریعت پ‪KK‬ردازد چ‪KK‬ه مدین‪KK‬ه فاض‪KK‬له‌ای در‬
‫روی زمین تشکیل می‌یاب‪KK‬د ک‪KK‬ه افالط‪KK‬ون ح‪KK‬تی خ‪KK‬واب آن‪KK‬را ندی‪KK‬ده و در خی‪KK‬ال خ‪KK‬ود هم‬
‫نمی‌توانست آنرا مجسم نماید! ولی دیدیم‪ K‬به واسطه دوری مردم‪ K‬از معالم اس‪K‬الم و آش‪K‬نا‬
‫نمودن عامه به حقایق دین و غفلت اکثریت از قوانین کتاب و سنت ما هر چقدر هم در‬
‫این منظور سعی کنیم نمی‌توانیم‪ K‬حتی سایة کمرنگی هم از آن مجسم نمائیم‪ K‬ل‪KK‬ذا تص‪KK‬میم‬
‫گرفتیم‪ K‬که در ضمن بیان موجبات ارتقاء و علل انحطاط‪ K‬که ه‪KK‬ر دو (موجب‪K‬ات و عل‪KK‬ل)‬
‫یکی هستند یعنی همان چیزیکه موجب ارتقاء آن‪KK‬روز‪ K‬مس‪KK‬لمین ب‪KK‬وده ت‪KK‬رک هم‪KK‬ان چ‪KK‬یز‬
‫علت انحطا ام‪KK‬روز‪ K‬مس‪KK‬لمانان ش‪KK‬ده کهب‪KK‬ا اج‪KK‬رای آن خ‪KK‬ود ب‪K‬ه خ‪KK‬ود این منظ‪KK‬ور‪ K‬بدس‪KK‬ت‬
‫خواهد آمد و تصور می‌کنیم‪ K‬بعد از شرح آن موجبات و علل ص‪KK‬ورت نس‪KK‬بتا ً ک‪KK‬املی از‬
‫مدین‪KK‬ه فاض‪KK‬له اس‪KK‬المی در نظ‪KK‬ر خوانن‪KK‬دگان مص‪KK‬ور خواه‪KK‬د ش‪KK‬د و مطالعه‌کنن‪KK‬دگان‬
‫درخواهند‪ K‬یافت که اسالم با چه احکام سهل و اس‪KK‬ان ب‪KK‬ه آرزوه‪KK‬ای‪ K‬مح‪KK‬ال فالس‪KK‬فه الهی‬
‫جام‪KK‬ه وج‪KK‬ود و عم‪KK‬ل پوش‪KK‬انده اس‪KK‬ت آنگ‪KK‬اه تعجب خواهن‪KK‬د ک‪KK‬رد ک‪KK‬ه جه‪KK‬الت و ن‪KK‬ادانی‬
‫مس‪KK‬لمانان و زن‪KK‬ده‌ش‪KK‬دن ب‪KK‬دعتهای مج‪KK‬وس و فراعن‪KK‬ه چگون‪KK‬ه آن را از ارزش انداخت‪KK‬ه‬
‫است! در اینجا تذکرا این نکته ضروری‪ K‬اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه پ‪KK‬اره‌ای از نویس‪KK‬ندگان و گوین‪KK‬دگان‬
‫علت مهم این انحط‪KK‬اط و ذلت را غلب‪KK‬ه سیاس‪KK‬ت اس‪KK‬تعماری‪ K‬دولته‪KK‬ای اروپ ‪K‬ا‪ K‬و امریک‪KK‬ا‬
‫می‌دانند در حالیکه آن علت نیست بلکه معلول است زی‪KK‬را وق‪KK‬تی‪ K‬ک‪KK‬ه مل‪KK‬تی از وظ‪KK‬ائف‪K‬‬
‫اجتماعی و اجرای احکام محکمه اسالمی تن زند‪ ،‬نه حکومتی‪ K‬داشت و نه جه‪KK‬ادی ن‪KK‬ه‬
‫جماعتی داشت و نه اتحادی بناچار طعمه کسانی خواهند شد که از آنها قوی‌ترند! مگر‬
‫اروپا و آمریکا التزام سپرده‌اند‪ K‬که ب‪K‬ه م‪K‬دعیان مس‪K‬لمانی بی‌اح‪K‬ترامی‪ K‬نکنن‪K‬د ی‪K‬ا آن ق‪K‬در‬
‫احمقند که از طعمه‌های مهیا و مهنا دست بردارند؟!!‬
‫آنکس که از دشمن توقع‪ K‬انصاف و ترحم دارد احمق است!‬

‫نخستین عامل ارتقاء که ترک و قصور در آن علت انحطاط مسلمین گشت‬


‫نخستین وسیله و عام‪KK‬ل ت‪K‬رقی‪ K‬ه‪K‬ر ف‪K‬ردی‪ K‬از ف‪K‬راد‪ K‬ن‪K‬وع انس‪K‬ان علم و فهم اس‪KK‬ت ک‪K‬ه‬
‫موجب مزیت و شرف آدمی بر جمیع موجودات روی زمین گشته و همین خاطر ب‪KK‬وی‬
‫منصب خالفت و رتبه فضیلت داده او را ص‪KK‬در نش‪KK‬ین ب‪KK‬زم‌هس‪KK‬تی و یک‪KK‬ه ت‪KK‬ازه‌می‪KK‬دان‬
‫وجود نموده است‪ .‬ما در فضیلت علم و عالم نمی‌خ‪KK‬واهیم‪ K‬در این مختص‪KK‬ر ب‪KK‬ه ش‪KK‬رح و‬
‫‪17‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫تفصیل بپردازیم چه آن مطلبی‪ K‬است که امروز‪ K‬حتی بر حیوانات عجم فضیلتش‪ K‬آش‪KK‬کار‬
‫است و فقط می‌خواهیم‪ K‬نظر اسالم را در این مورد‪ K‬و اهمی‪KK‬تی ک‪KK‬ه ش‪KK‬ارع مق‪KK‬دس آن ب‪KK‬ه‬
‫علم داده و مسلمانان را ب‪K‬ه تعلیم و تعلم آن ام‪K‬ر کی‪K‬د و اص‪K‬رار‪ K‬ش‪K‬دید فرم‪K‬وده ت‪K‬ا ح‪K‬دی‬
‫روشن کنیم تا مسلم شود که بنیادگزار این دین مبین ت‪KK‬ا چ‪KK‬ه ح‪KK‬د ب‪KK‬ه ع‪KK‬المی و فهمی‪KK‬دگی‪K‬‬
‫پیروان خود عالقمند بوده است‪.‬‬
‫در اهمیت علم و عالم از نظر شارع همان بس ک‪K‬ه پروردگ‪KK‬ار‪ K‬جه‪KK‬ان دانش‪KK‬مندان را‬
‫در پس از ذکر ذات مقدس خود‪ ،‬فرشتگان و سپس دانشمندان را ق‪KK‬ائم بع‪KK‬دل می‌ش‪KK‬مارد‬
‫و از ساکنان کره ارض عالمان را آشنا ب‪KK‬ه حق‪KK‬ایق وج‪KK‬ود‪ K‬و گ‪KK‬واه ب‪KK‬ر وح‪KK‬دانیت معب‪KK‬ود‬
‫علی االطالق می‌خواند آنجا که می‌فرماید‪K:‬‬
‫[ َش ِه َد هللاُ أَنَّهُ اَل إِلَهَ إِاَّل هُ َو َوال َماَل ئِ َك‪ K‬ةُ َوأُولُ‪KK‬و ِ‬
‫الع ْل ِم قَائِ ًم‪KK‬ا بِالقِ ْس‪ِ K‬ط اَل إِلَ‪K‬هَ إِاَّل هُ‪َ K‬‬
‫‪K‬و‬
‫الح ِكي ُم] {آل عمران‪}18:‬‬ ‫ال َع ِزي ُز َ‬
‫فرشتگان‬
‫ِ‬ ‫خدا كه همواره به عدل‪ ،‬قيام دارد‪ ،‬گواهى مىدهد‪ K‬كه جز او هيچ معبودى نيست و‬
‫[او] و دانشوران [نيز گواهى مىدهند كه‪ ]:‬جز او‪ ،‬كه توانا و حكيم است‪ ،‬هيچ معبودى نيست‬

‫و هر سخنی در فضیلت علم بعد از این بیان فروغ‪ K‬ش‪KK‬مع را در مقاب‪KK‬ل آفت‪KK‬اب تاب‪KK‬ان‬
‫دارد! و در فضیلت تعلیم و تعلم همین بس ک‪KK‬ه خلقت آس‪KK‬مان و زمین و مجم‪KK‬وع ع‪KK‬والم‬
‫موجوده در فضای الیتناهی را برای این می‌داند که مردم دانا و عالم شوند آنجا که در‬
‫آخر سوره طالق می‌فرماید‪:‬‬
‫ض ِم ْثلَه َُّن َيتَنَ َّز ُل األَ ْم ُر َب ْينَه َُّن لِتَ ْعلَ ُموا أَ َّن‬
‫ت َو ِمنَ األَرْ ِ‬ ‫ق َس ْب َع َس َم َوا ٍ‬ ‫[هللاُ الَّ ِذي خَ لَ َ‬
‫ع ْل ًما] {الطَّالق‪}12:‬‬ ‫هللاَ َعلَى ُكلِّ َش ْي ٍء قَ ِدي ٌر َوأَ َّن هللاَ قَ ْد أَ َحاطَ بِ ُكلِّ َش ْي ٍء ِ‬
‫خدا همان كسى است كه هفت آسمان و همانند‪ K‬آنها هفت زمين آفريد‪ .‬فرمان [خدا] در ميان آنها‬
‫فرود مىآيد‪ ،‬تا بدانيد‪ K‬كه خدا بر هر چيزى تواناست‪ ،‬و به راستى دانش وى هر چيزى را در بر‬
‫گرفته است‬

‫و در مذمت بی‌علمان همین بس که پروردگ‪KK‬ار‪ K‬س‪KK‬بحان ب‪KK‬ر س‪KK‬بیل تق‪KK‬ریح و اس‪KK‬تفهام‬


‫انکاری می‌فرماید ‪:‬‬
‫ُّ‬
‫{الزم‪KK‬ر‪:‬‬ ‫[هَلْ يَ ْست َِوي الَّ ِذينَ يَ ْعلَ ُمونَ َوالَّ ِذينَ اَل يَ ْعلَ ُمونَ إِنَّ َما يَتَ َذ َّك ُر أُولُ‪KK‬و األَ ْلبَ‪KK‬ا ِ‬
‫ب]‬
‫‪}9‬‬
‫«آيا كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند‪ K‬يكسانند؟ تنها خردمندانند‪ K‬كه پندپذيرند»‪K‬‬
‫و نیز می‌فرماید‪:‬‬
‫ب الَّ ِذينَ اَل يَ ْعلَ ُمونَ ] {الرُّ وم‪}59K:‬‬ ‫[ َك َذلِكَ يَ ْ‬
‫طبَ ُع هللاُ َعلَى قُلُو ِ‬
‫اين گونه‪ ،‬خدا بر دلهاى كسانى كه نمىدانند ُمهر مىنهد‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪18‬‬
‫آنچه در این باب مورد‪ K‬نظر است فضیلت علم و عالم نیست زیرا چنانک‪KK‬ه گفت‪KK‬ه ش‪KK‬د‬
‫این مطلب چندان محتاج تشریح و تفصیل نیست بلکه آنچه مقصود‪ K‬ما است اینس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫این همه تأکیدات در شریعت مطهره و این قدر‪ K‬در فضیلت علم و عالم آیات و روایاتی‬
‫که وارد‪ K‬شده منظور و مقصود چه بوده است؟ آیا همینکه تا چندی قبل به شدت معمول‬
‫بود و هنوز هم آثار آن باقی است این بوده که به سنت‌زردشتیان وعادت ایرانیان قدیم‬
‫ی‪KK‬ک طبق‪K‬ة مخصوص‪K‬ی‪ K‬از طبق‪KK‬ات ممت‪KK‬ازه کش‪KK‬ور ب‪KK‬ه ن‪KK‬ام آخون‪KK‬د و مال و روح‪KK‬انی‪ K‬از‬
‫هرگونه امور پرمشقت و با مسئولیت معاف و بار دوش عوام بوده آنان را به نام اینکه‬
‫اینها عالم و روحانین‪KK‬د ت‪KK‬ا اب‪KK‬د تق‪KK‬دیس و اح‪KK‬ترام کنن‪KK‬د و ن‪KK‬ان و آب و تجمالت زن‪KK‬دگی و‬
‫آقائی آنها را تهیه و اداره نمایند! واضح است که مقصود از آن همه مدح و منقبتی ک‪KK‬ه‬
‫در فضیلت علم و عالم وارد شد این نب‪KK‬وده ک‪KK‬ه طبق‪KK‬ه خاص‪KK‬ی آن‪KK‬را وس‪KK‬یله آب و ن‪KK‬ان و‬
‫سرمایه دکان خودکنند که دراین صورت‪ K‬نه تنها بعلم ودانش اهمیت و احترامی‪ K‬گذاشته‬
‫نمی‌شود‪ K‬بلکه در واقع آن را ناچیز و خ‪KK‬وار و حق‪KK‬یر بی‌مق‪KK‬دار در انظ‪KK‬ار‪ K‬خواه‪KK‬د نم‪KK‬ود‪K‬‬
‫زیرا در نظر مردم‪ K‬آب و نان و پ‪KK‬ول مطل‪KK‬وب و محب‪KK‬وب اس‪K‬ت ب‪KK‬رای آنک‪K‬ه بی‪KK‬دارترین‬
‫حواس حیوان و انسان حس تشنگی و گرسنگی‪ K‬است و آنچه الم عطش و زحمت ج‪KK‬وع‬
‫را تسکین بخشد قهراً‪ K‬مطلوب است اوست و هر کس ک‪KK‬ه ب‪KK‬دان چش‪KK‬م داش‪KK‬ته و بخواه‪KK‬د‬
‫آنرا از کف وی برباید‪ K‬چنین کسی طبع‪K‬ا ً مبغ‪KK‬وض و مغض‪KK‬وب او خواه‪KK‬د ب‪KK‬ود‪ .‬پس آن‬
‫عالم‌نمای بی‌حقیقت که پس از مدتها ادعای تحصیل و تکمیل چشمش دنبال آن باشد که‬
‫آب و نان را از دست و دهان فالن عوام دهاتی یا به هم‪KK‬ان ب‪KK‬ازاری‪ K‬ش‪KK‬هری بربای‪KK‬د ب‪KK‬ا‬
‫اینکه مدعی است دارای علم و کمالی است که او را در ردیف فرش‪KK‬تگان ک‪KK‬ه م‪KK‬دبرات‬
‫امور این جهانند در آورده و خالصه و نتیجه خلقت زمین و آسمان است! آنوقت چ‪KK‬نین‬
‫کسی برای معاش و گذران خود دست احتیاج و گدائی (هرچند به ص‪KK‬ورتی‪ K‬محترمان‪KK‬ه‬
‫باشد) به طرفآن کسی که چنین ادعائی ندارد اما به اولین وظیفه خلقت خ‪KK‬ود ک‪KK‬ه ت‪KK‬أمین‬
‫مایحتاج است پرداخته دراز‪ K‬کن‪KK‬د ب‪KK‬ه ط‪KK‬ور‪ K‬قط‪KK‬ع و مس‪KK‬لم از نظ‪KK‬ر افت‪KK‬اده و در ب‪KK‬اطن و‬
‫حقیقت دارای هیچگونه احترام قلبی در نزد او نیست هرچند به صورت‪ K‬ظ‪KK‬اهر از وی‬
‫تبجیل و تجلیل کند و به هر اندازه که چنین عالمی به مردم‪ K‬نزدی‪KK‬ک ش‪KK‬ود ه‪KK‬ر چن‪KK‬د ب‪KK‬ه‬
‫منظور ارشاد‪ K‬و هدایت باشد به همان اندازه از نظ‪KK‬ر آنه‪KK‬ا افت‪KK‬اده و موه‪KK‬ون می‌گ‪KK‬ردد‪ K‬و‬
‫آثار نکبت‌بار این رویه مشئوم را هر ذی‌شعوری‪ K‬به قدر مق‪KK‬دورو‪ K‬درک ک‪KK‬رده اس‪KK‬ت و‬
‫ما در اینجا نیازی‪ K‬به نشان و بهران نداریم‪ K‬لذا وجود چنین عالمی موجب نن‪KK‬گ و ع‪KK‬ار‬
‫و مشتق و شغار علم است و از تبلیغ و ارشادش جز بی‌رغبتی و تنف‪KK‬ر ب‪KK‬دین نزای‪KK‬د ک‪KK‬ه‬
‫گفته‌اند‪:‬‬
‫کافر از بیم توقع بگریزد‪ K‬تا چین‬ ‫گر گدا پیشرو لشگر اسالم بود‬

‫پس آنکس که مدعی علم و دانش است اگر واقعا بعلم و دانش عالقمند است باید در‬
‫درجه اول بکوشد تا به هر وسیلة مشروعی که باشد خود را از م‪KK‬ردم بی‌نی‪KK‬از کن‪KK‬د ک‪KK‬ه‬
‫فی‌الحقیقه اولین ش‪KK‬رط تحص‪KK‬یل علم و کم‪KK‬ال بی نی‪KK‬ازی از ق‪KK‬در ض‪KK‬روری‪ K‬م‪KK‬ال اس‪KK‬ت‪،‬‬
‫‪19‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫وگرنه در مذهب عقل و وجدان علمی که تحصیل آن بر پایه احتیاج ب‪KK‬ه م‪KK‬ردم ع‪KK‬وام و‬
‫ن‪KK‬ادان باش‪KK‬د در حقیقت زور‪ K‬و وب‪KK‬ال بلک‪KK‬ه نقمت و نک‪KK‬ال اس‪KK‬ت و این را ه‪KK‬ر ص‪KK‬احب‬
‫شعوری‪ K‬درک می‌کند‪.‬‬
‫و اگر کسی را بدون دسترس بر مایحتاج در خیال ع‪KK‬روج ب‪KK‬ر مع‪KK‬راج علم و کم‪KK‬ال‬
‫اس‪KK‬ت ه‪KK‬وس خ‪KK‬ام می‌پ‪KK‬زد و ع‪KK‬رض دانش می‌ب‪KK‬رد و فرش‪KK‬ته را در زنج‪KK‬یره ش‪KK‬یطان‬
‫می‌کشد!‬

‫پس دانسته شد که علمی که شریعت مطهرة اسالم به تحص‪KK‬یل آن ت‪KK‬رغیب می‌نمای‪KK‬د‬


‫غیر این وضع و صورتی است که اکنون دیده می‌شود و با مطالع‪KK‬ة آی‪KK‬ات و اخب‪KK‬ار ب‪KK‬ر‬
‫هر فرد باهوش و غیرمقید به عادات محیط آشکار خواهد شد ک‪KK‬ه منظ‪KK‬ور ش‪KK‬ارع غ‪KK‬یر‬
‫این کیفیت است‪.‬‬

‫علمی که اسالم به تحصیل آن ترغیب می‌نماید چیست؟!‬


‫خداون‪K‬د‪ K‬ع‪KK‬الم و پیغم‪KK‬بر مح‪KK‬ترم‪ ،‬امت اس‪KK‬المی را ع‪KK‬الم و دانش‪KK‬مند‪ K‬می‌خواه‪K‬د‪ K‬و ب‪KK‬ه‬
‫موجب احادیث ش‪KK‬ریفه طلب علم را بره‪KK‬ر مس‪KK‬لمانی‪ K‬زن باش‪KK‬د ی‪KK‬ا م‪KK‬رد واجب فرم‪KK‬وده‬
‫است‪ 1‬بدیهی است ک‪K‬ه علمی ک‪K‬ه طلب آن ب‪K‬ر ه‪K‬ر م‪K‬رد و زن مس‪K‬لمانی واجب اس‪K‬ت در‬
‫درجه اول شناختن خدا به وحدانیت و علم اجمالی به صفات مقدسه وی و یقین به معاد‬
‫و ایمان به نبوت و معرفت به ضرورت‪ K‬وجود انبیاء و آشنائی به احک‪KK‬ام الهی از حالل‬
‫و حرام و آنچه بر مسلمان اجرای آن واجب و ترک آن ح‪KK‬رام‌اس‪KK‬ت و س‪KK‬ایر‪ K‬فروع‪KK‬ات‬
‫ولو بنحو اجمال می‌باشد‪ K‬این علمی است که هیچکس در قصور تعلّم آن مع‪KK‬ذور‪ K‬نیس‪KK‬ت‬
‫و اما علوم دیگر با کثرت شعبه‌ها و ف‪K‬زونی رش‪KK‬ته‌ها تحص‪KK‬یل آن ب‪KK‬ر عام‪K‬ة مس‪KK‬لمین و‬
‫جامعة مکلفین به نحو وجوب کف‪KK‬ائی واجب اس‪KK‬ت و اگ‪KK‬ر در تحص‪KK‬یل آن ب‪KK‬ه ق‪KK‬در‪ K‬الزم‬
‫کوتاهی شود عموم مسلمانان در پیش‪KK‬گاه خداون‪KK‬د جه‪KK‬ان مع‪KK‬اقب و مع‪KK‬ذب خواهن‪KK‬د ب‪KK‬ود‬
‫عالوه براینکه در همین دنیا به کیفر آن گناه مأخوذ و به باد افرة آن مسئول و مبغوض‬
‫خواهند شد چنانکه اکنون هم ملت اسالم به نکبت این گناه‪KK‬ان یع‪KK‬نی ب‪KK‬ه ت‪KK‬رک تحص‪KK‬یل‬
‫لوازمات و انجام واجباتی‪ K‬کفائی گرفتار قهر پروردگار‪ K‬شده و ذلیل و خ‪KK‬وار و گرفت‪KK‬ار‪K‬‬
‫گردیده است مانند ترک تحمیل علوم حسی و م‪KK‬ادی و کس‪KK‬ب ص‪KK‬نعت م‪KK‬واد ش‪KK‬یمیائی‪ K‬و‬
‫اتمی و هزاران از این قبیل که بعداً این مطلب توضیح داده خواهد شد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫__________________________________________________________________‬
‫_______) در جلد اول کتاب شریف بحار االنوار‪ ،‬حدیث «طلب العلم فریضة علی کل مسلم» ب‪KK‬ه‬
‫طریق کلمه (مسلمه) نیز بر آن اضافه شده که طریق اول از کت‪KK‬اب ام‪KK‬الی ش‪KK‬یخ طوس‪KK‬ی و دوم از‬
‫مجالس مفید و سیم از غوالی اللعالی محمد بن جمهور احساوی است و ح‪KK‬دیث ش‪KK‬ریف از ه‪KK‬ر س‪KK‬ه‬
‫طریق نبوی و بدین عبارتست‪ :‬طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪20‬‬
‫چه علمی موجب ترقی مسلمین صدر اول گشت؟!‬
‫چون ما مدعی هستیم که ترقیات‪ K‬حیرت‌انگیز مسلمین ص‪KK‬در اول در نتیج‪KK‬ة پ‪KK‬یروی‪K‬‬
‫از احکام خدا و متابعت ما انزل هللا بوده است و اولین عامل ترقی آنها را علم دانس‪KK‬تیم‪K‬‬
‫و گفتیم علمی که تحصیل آن بر هر مسلمان واجب است چیست‪.‬‬
‫اینک به بینیم مسلمانان صدر اول که اکثر بلکه همه آنها جز معدودی که از شمارة‬
‫انگشتان دست یک نفر تجاوز نمی‌کرد‪ K‬بقیه هم‪K‬ه بی‌س‪KK‬واد‪ K‬بودن‪K‬د و ح‪K‬تی ال‪KK‬ف را از ب‪K‬ا‬
‫نمی‌شناختند‪ K‬و معهذا واجد آن همه عزت و عظمت شدند این ادع‪KK‬ای م‪KK‬ا ک‪KK‬ه آن‪KK‬ان ع‪KK‬الم‬
‫بودند با این موضع و حال آنها چگونه درست درمی‌آید؟‬
‫باید دانست منظور‪ K‬از عالم‌بودن همان علم اجمالی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه م‪KK‬وجب و موج‪K‬د‪ K‬یقین‬
‫باشد بوحدانیت خدا و معرفت به صفات مقدسه وی و ایمان به معاد و نب‪KK‬وت و آش‪KK‬نائی‪K‬‬
‫به احکام الهی است‪ ،‬نه خواندن و نوشتن و خوض در مش‪KK‬کالت عل‪KK‬وم و بحث منطقی‬
‫و کالمی و کشمکش اصولی‪ K‬و فلسفی! که اکثراً صاحبان این علومایمانشان نه تنه‪KK‬ا از‬
‫آنچنان مؤمنین محکمتر نیست بلک‪KK‬ه غالب‪K‬ا ً ض‪KK‬عیف االیم‪KK‬ان و در وادی ش‪KK‬ک وح‪KK‬یرت‬
‫ویالن و سرگردانند! اشتباه نشود مقصود ما این نیست که تحصیل آن علم به اصطالح‬
‫عالی الزم نبوده و غیر مفید است بلک‪KK‬ه چنانک‪KK‬ه گف‪KK‬تیم ب‪KK‬ه وج‪KK‬وب کف‪KK‬ائی آن عل‪KK‬وم ب‪KK‬ر‬
‫عموم مسلمین واجب است و حتما ً باید در میان مسلمانان کسانی به قدر تحمی‪KK‬ل کف‪KK‬ایت‬
‫در هر عصر و مصری به ح‪K‬دی واج‪KK‬د آن عل‪K‬وم باش‪KK‬ند ک‪K‬ه ب‪K‬ر تم‪K‬ام عالمی‪KK‬ان تف‪K‬وق و‬
‫رجحان یابند‪.‬‬
‫گفتگوی ما فعال در اینعلومی نیست که بر عموم مسلمانان و اکثریت ایشان تحصیل‬
‫آن علوم واجب نمی‌باشد‪ K‬ام‪KK‬ا آن علمی ک‪KK‬ه از جه‪KK‬ل آن مع‪KK‬ذور نیس‪KK‬تند‪ K‬آن اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه‬
‫مقتضای زمان آشنا به معارف حقه و قوانین الهیه باش‪KK‬ند و تحص‪KK‬یل این علم در زم‪KK‬ان‬
‫بعثت رسول خدا و صدر اول اسالم احتیاج بگذراندن دوره چند ساله تحصیل نداش‪KK‬ت!‬
‫زیرا معارف ومعالم دین مبین ب‪KK‬ه توس‪K‬ط‪ K‬حض‪KK‬رت خ‪KK‬اتم‌النبیین‪ ‬بوس‪KK‬یله تالوت آی‪KK‬ات‬
‫کتاب مبین به مسلمین آموخته می‌شد و عموم مردمیکه در محضر‪ K‬شریف آن حض‪KK‬رت‬
‫حضور داشتند به مجرد شنیدن آن آیات چون اهل آن بودند‪ K‬هر کس به قدر فهمش آنچه‬
‫َرهَا] {الرعد‪ }17:‬و دیگر این پیچ‌خم اش‪KK‬کاالت‬ ‫ت أَوْ ِديَةٌ بِقَد ِ‬
‫باید بفهمد می‌فهمید‪[:K‬فَ َسالَ ْ‬
‫و زیر و بم تدویالت و تسویالت کنونی وجود‪ K‬نداشت که شنوندگان را گم و گیج کند‪.‬‬
‫اینست که تقریبا ً تمام آنان به مبادی ایمان و معارف قرآن آشنا بودند‪ K‬و بدان تصدیق‪K‬‬
‫و اذعان داشتند و همان ایمان شدید بدون ریب و تردید آنها بود که م‪KK‬وجب آن نهض‪KK‬ت‬
‫عجیب و موج‪KKK‬د آن عظمت و ارتق‪KKK‬ا ش‪KKK‬د چنانک‪KKK‬ه امیرالمؤم‪KKK‬نین‪ ‬در نهج‌البالغ‪KKK‬ه‬
‫می‌فرماید‪K:‬‬
‫«ولق‪//‬د کن‪//‬افی زمن رس‪//‬ول هللا نقت‪//‬ل آبائن‪//‬ا و اخوانن‪//‬ا و الیزی‪//‬دنا ه‪//‬ذا اال ایمان‪//‬ا و‬
‫تسلیما‪» .‬‬
‫و در کالم شریفش در همان کتاب باخوارج می‌فرماید‪:‬‬
‫‪21‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫«فلق‪//‬د کن‪//‬ا م‪//‬ع رس‪//‬ول هللا ص‪//‬لی هللا علی‪//‬ه و آل‪//‬ه و ان القت‪//‬ل لی‪//‬دور وبین االب‪//‬اء و‬
‫االبناء و االخوان و القربات فما نزداد علی کل مصیبة و ش‪//‬دة اال ایمان‪//‬ا و مض‪//‬یا علی‬
‫الحق و تسلیما لالمر»‬
‫پس معلم مسلمین صدر اول در عصر نبوت خود خاتم‌النبیین‪ ‬بود که‪:‬‬
‫الح ْك َمةَ َويُزَ ِّكي ِه ْم] {البقرة‪}129:‬‬ ‫[ َويُ َعلِّ ُمهُ ُم ال ِكت َ‬
‫َاب َو ِ‬
‫«و به آنان كتاب و حكمت مىآموزد و آنان را پاك مىدارد»‬

‫‪K‬ر َوي ُِح‪ K‬لُّ لَهُ ُم الطَّيِّبَ‪KK‬ا ِ‬


‫ت َوي َُح‪KK‬رِّ ُم َعلَ ْي ِه ُم‬ ‫[يَ‪KK‬أْ ُم ُرهُ ْم ِب‪KK‬ال َم ْعر ِ‪K‬‬
‫ُوف َويَ ْنهَ‪KK‬اهُ ْم ع َِن ال ُم ْن َك‪ِ K‬‬
‫َت َعلَ ْي ِه ْم فَالَّ ِذينَ آَ َمنُوا بِ ِه َو َع َّزرُوهُ‬ ‫ض ُع َع ْنهُ ْم إِصْ َرهُ ْم َواألَ ْغاَل َل الَّتِي َكان ْ‬ ‫ث َويَ َ‬ ‫الخَ بَائِ َ‬
‫ل َم َعهُ أُولَئِكَ هُ ُم ال ُم ْفلِحُونَ ] {األعراف‪}157:‬‬ ‫ور الَّ ِذي أُ ْن ِز َ‬
‫َصرُوهُ َواتَّبَعُوا النُّ َ‬ ‫َون َ‬
‫«آن‪KK‬ان را ب‪KK‬ه [كاره‪KK‬اى] پس‪KK‬نديده فرم‪KK‬ان مىده ‪K‬د‪ K‬و آن‪KK‬ان را از [كاره‪KK‬اى] ناپس‪KK‬ند ب‪KK‬از مىدارد‪ .‬و‬
‫پاكيزهها را براى آنان حالل مىگرداند و ناپاكيزهها را بر آنان حرام مىشمارد و ب‪KK‬ار گرانش‪KK‬ان و قيد‬
‫[و بند] هايى را كه بر [عهده] آنان بود‪ ،‬از [دوش] شان بر مىدارد‪ .‬پس آنان كه ب‪KK‬ه او ايم‪KK‬ان آوردن‪K‬د‪K‬‬
‫و او را گرامى داشتند‪ K‬و او را يارى دادند و از نورى كه با او فرو فرستاده شده است پيروى كردن‪KK‬د‪K،‬‬
‫آنانند‪ K‬كه رستگارند»‬

‫و بعد از آن حضرت معلم دوم‪ K‬همان مسلمانانی بودند که احک‪KK‬ام الهی را مس‪KK‬تقیما ً و‬
‫شفاها ً از رسول خدا اخذ نموده بودند‪ K‬که به صحابی مشهور‪ K‬شدند اینان عالوه بر آی‪KK‬ات‬
‫خدا طرز اجرای آنرا که خ‪KK‬ود از آورن‪KK‬ده آن احک‪KK‬ام یع‪KK‬نی حض‪KK‬رت خیراالن‪KK‬ام‪ K‬دی‪KK‬ده‬
‫بودند رفتار‪ K‬و گفتار آن حضرت را برای دیگران بی‪KK‬ان می‌کردن‪KK‬د و همین عم‪KK‬ل ب‪KK‬رای‬
‫آنها تعلیم و برای مسلمین آن زمان تحصیل علم شمرده می‌شد و پرواضح است که این‬
‫کیفیت موجب چندان مئونه و زحمت نبود و چون آفت تشکیک و تأویل هنوز در می‪KK‬ان‬
‫مسلمانان راه نیافته بود مسلمانان قرن بع‪K‬د ن‪K‬یز تقریب‪K‬ا ب‪K‬ا هم‪K‬ان ایم‪K‬ان مس‪K‬لمین عص‪K‬ر‬
‫نبوت برای بسط و توسعه اسالم می‌کوشیدند‪ K‬و مجاهده می‌کردند تا اینکه به تدریج ک‪KK‬ه‬
‫کشورهای‪ K‬روم و ایران‪ ،‬ممالک باص‪KK‬طالح متمدن‪KK‬ه آن زم‪K‬ان مفت‪KK‬وح گش‪KK‬ت و مب‪K‬احث‬
‫الطائ‪KK‬ل و بی‌حاص‪KK‬ل ارب‪KK‬اب ادی‪KK‬ان باطل‪KK‬ه در بین مس‪KK‬لمین اش‪KK‬اعه و رس‪KK‬وخ‪ K‬ی‪KK‬افت‬
‫مخصوصاً‪ K‬پس ازآنکه فلسفه یونان وارد مدارس مسلمانان شد و گبرزادگان و یهودیان‬
‫بسمت مترجمی‪ K‬بنشر و اشاعه آن پرداختند سخنانی به میان آمد که ت‪KK‬ا آن روز بگ‪KK‬وش‬
‫مسلمانی نخورده بود! بساط قال و قیل پهن و بازار تشکیک و تأویل رواج گرفت‪ ،‬ل‪KK‬ذا‬
‫تردی‪KK‬د و ش‪KK‬بهه در دل اه‪KK‬ل ایم‪KK‬ان راه ی‪KK‬افت و آن مب‪KK‬احث بیه‪KK‬وده و دور و دراز کم‌کم‬
‫مسلمانهای درس‌خوانده رااز ق‪KK‬رآن و س‪KK‬نت غاف‪KK‬ل و ذاه‪KK‬ل و ب‪KK‬دنبال آن موهوم‪KK‬ات ک‪KK‬ه‬
‫بافتة خیاالت فالسفة یونان بود انداخت‪ ،‬در نتیجه فرق‪ K‬گون‪KK‬اگون و ش‪KK‬عب متفرق‪KK‬ه پی‪KK‬دا‬
‫شد و مذاهب باطله که همه آنان خود را منسوب به اسالم و قرآن می‌دانستند ب‪KK‬ه وج‪KK‬ود‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪22‬‬
‫آمد و تفرقه و تشتت که اسالم‪ ،‬مسلمانان را از آن سخت برحذر می‌داشت وق‪K‬وع‪ K‬ی‪K‬افت‬
‫و این علل و عوامل به وسیلة دشمنان تقویت و تشدید گرفت تا سرانجام منجر به ترک‬
‫احکام جاریه و ضعف‪ K‬حک‪K‬ومت اس‪K‬المی و قوی‌گش‪K‬تن دش‪K‬منان و کس‪K‬انیکه در انته‪K‬ای‬
‫فرصت چنین روزی‪ K‬بودند گردید و این علل و عوامل روزب‪KK‬روز‪ K‬رو بتزای‪KK‬د و تق‪KK‬ویت‌‬
‫گذاشت تا چنانکه می‌بینیم کار به اینجا کشیده که امروز به موجب اخبار ائمه س‪KK‬الم هللا‬
‫علیهم اجمعین‪.‬‬
‫«الیبقی من االسالم اال اسمه و من القرآن اال رسمه»‬
‫گرتو ببینی نشناسیش باز!‬ ‫بسکه بر او بسته شد برگ و ساز!‬

‫گذشته هر چه بود! امروز برای تعلیم مسلمانان و آشنائی آنان به احکام دینشان چ‪KK‬ه‬
‫باید کرد؟‬
‫چنانکه گفتیم تعلیم معالم حقه و تحصیل مع‪KK‬ارف دی‪KK‬نی ب‪KK‬ه م‪KK‬وجب آی‪KK‬ات و روای‪KK‬ات‬
‫وارده بر عموم مسلمانان واجب است و عقل و نقل این مع‪KK‬نی را تأیی‪KK‬د می‌کن‪KK‬د چنانک‪KK‬ه‬
‫حدیث شریف‪ K‬وارده در مجالس شیخ مفید که وی از ابن قولویه روایت می‌کن‪KK‬د و او از‬
‫هرون بن زیاد می‌فرماید‪:‬‬
‫قال سمعت جعفر بن محمد و قد سئل عن قوله تعالی‪ :‬فلله الحجة البالغة فقال‬
‫ان هللا تعالی یقول للعبد یوم القیامه اکنت عالما فان ق‪//‬ال نعم ق‪//‬ال ل‪//‬ه افال عملت؟‬
‫و ان ق‪//‬ال کنت ج‪//‬اهال ق‪//‬ال ل‪//‬ه افال تعلمت ح‪//‬تی تعم‪//‬ل؟ فیخص‪//‬مه و ذل‪//‬ک الحج‪//‬ة‬
‫البالغة‪.‬‬
‫که مضمون خبر صدق مشحون آن است که خدای تعالی در روز قیامت ببندة خ‪KK‬ود‬
‫می‌گوید آیا توعالم بودی‪ K‬اگر گفت آری می‌فرماید‪ K:‬چرا بعلم خود عمل نکردی؟ و اگ‪KK‬ر‬
‫بگوید جاهل بودم می‌فرماید‪ K‬چرا نیاموختی ت‪KK‬ا عم‪KK‬ل ک‪KK‬نی پس او را محک‪KK‬وم می‌کن‪KK‬د و‬
‫اینست حجت بالغه ‪...‬؟‬
‫بدیهی است تحصیل علم برعموم مردم واجب است اما ه‪KK‬دایت و تعلیم م‪KK‬ردم ن‪KK‬ادان‬
‫بر دانایان نیز واجب بلک‪KK‬ه واجب‌ت‪KK‬ر اس‪KK‬ت زی‪KK‬را عقال ره‪KK‬بری گمراه‪KK‬ان وک‪KK‬وران ب‪KK‬ر‬
‫راهنمایان و بینایان واجب است‪ .‬درس‪KK‬ت اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ش‪KK‬وق فط‪KK‬ری‪ K‬و س‪KK‬ائق‪ K‬ط‪KK‬بیعی ه‪KK‬ر‬
‫کسی را به سوی علم س‪KK‬وق‪ K‬می‌ده‪KK‬د و او را ب‪KK‬دانش عالقمن‪KK‬د می‌کن‪KK‬د ام‪KK‬ا ب‪KK‬ه ه‪KK‬ر ح‪KK‬ال‬
‫دستگیری‪ K‬نابینایان و نج‪KK‬ات کودک‪KK‬ان مش‪KK‬رف بغ‪KK‬رق‪ K‬ب‪KK‬ر ص‪KK‬احب بص‪KK‬ران و ش‪KK‬ناگران‬
‫واجب است که ‪:‬‬
‫اگر خاموش بنشینم‪ K‬گناه است‬ ‫اگر بینم که نابینا و چاه است‬

‫و اما نقال بسند معتبر از امیرالمؤمنین‪ K‬وارد شده که آن حضرت فرمود‪:‬‬


‫«ما اخذ هللا علی الجهال ان یتعلموا حتی اخذ علی العلما ان یعلموا‪» .‬‬
‫‪23‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫خدا تا از دانشمندان پیمان نگرفت که نادانان را بیاموزند‪ K‬از نادان‪KK‬ان پیم‪KK‬ان نگ‪KK‬رفت‬
‫که تحصیل علم کنند‪ ،‬پس اول تعلیم علم را بر دانایانان واجب فرم‪KK‬ود و س‪KK‬پس نادان‪KK‬ان‬
‫را به تحصیل علم امر نمود‪ .‬و آیات ش‪KK‬ریفه ص‪KK‬راحتاً‪ K‬وج‪KK‬وب تعلیم علم را ب‪KK‬ر دانای‪KK‬ان‬
‫بیان می‌کند آنجا که می‌فرماید ‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪(     ‬آل عمران ‪)187 :‬‬
‫«خدا از دانشمندان و کسانیکه علم کتاب و دین به آنها داده شده میث‪KK‬اق و پیم‪KK‬ان‬
‫گرفته است که آنرا برای مردم بیان نمایند و کتمان نکنند‪».‬‬

‫چنانکه در سوره مبارکه بقره آیه ‪ 154‬می‌فرماید‪: K‬‬


‫ت َوالهُدَى ِم ْن بَ ْع ِد َما بَيَّنَّاهُ لِلنَّ ِ‬
‫اس‬ ‫[إِ َّن الَّ ِذينَ يَ ْكتُ ُمونَ َما أَ ْن ْ‬
‫زَلنَا ِمنَ البَيِّنَا ِ‬
‫ب أُولَئِكَ يَ ْل َعنُهُ ُم هللاُ َويَ ْل َعنُهُ ُم الاَّل ِعنُونَ ] {البقرة‪}159:‬‬
‫فِي ال ِكتَا ِ‬
‫كسانى كه نشانههاى روشن و هدايتى را ك‪KK‬ه ن‪KK‬ازل كردهايم‪ ،‬پس از آنك‪KK‬ه آن را ب‪KK‬راى‬
‫مردم در كتاب [آسمانى] روشن ساختهايم‪ ،‬پوشيده مىدارند‪ ،‬اينانند كه خداون‪KK‬د آن‪KK‬ان را‬
‫لعنت مىكند و لعنت كنندگان‪[ K‬از مردم و فرشتگان نيز] آنان را لعنت مىكنند‪.K‬‬
‫که حاصل آن این است که خداوند‪ K‬به هر عالمی که علم داد ب‪KK‬ر او هم‪KK‬ان پیم‪KK‬انی را‬
‫گرفت که از پیغمبران گرفت به این که آنرا برای مردم بیان کند وکتمان ننماید‪.‬‬
‫پس همان گونه که پیغمبران از جانب خداوند‪ K‬مأمور به رش‪KK‬اد مردمن‪KK‬د عالم‪KK‬ان ن‪KK‬یز‬
‫مأمور بتعلیم جهالند‪ ،‬البته هر کس بقدر وس‪KK‬عت و اس‪KK‬تطاعت خ‪KK‬ود‪ ،‬اینعم‪KK‬ل عالوه ب‪KK‬ر‬
‫شکر نعمت وادای واجب فواید و ثمرات فراوان و بی‌پایانی دارد که بالمآل عای‪KK‬د همین‬
‫عالمان آموزگار و راهنمایان عالی مقدار خواهد شد زی‪KK‬را عالوه ب‪KK‬ر مثوب‪KK‬ات اخ‪KK‬روی‬
‫از بهره‌های دنیوی آن نیز مستفید خواهد شد چه واضح اس‪KK‬ت م‪K‬رد دانش‪KK‬مند هرگ‪KK‬اه در‬
‫میان طبقة جهال ونادانان باشد به هر اندازه که مقام علمیش عالی و درجاتش در دانش‬
‫رفیع گردد به همان اندازه روزگار‪ K‬بر او تلخ و عرصه بر وی تنگ خواهد شد اما هر‬
‫گاه اطرافیان و پیرامونیانش دانا باشند به ه‪KK‬ر ان‪KK‬دازه ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه حق‪KK‬ایق و مع‪KK‬ارف آش‪KK‬ناتر‪K‬‬
‫باشند به همان اندازه زندگی را ش‪KK‬یرین‌تر و فض‪KK‬ای‪ K‬حی‪KK‬ات را وس‪KK‬یع‌تر خواهن‪KK‬د نم‪KK‬ود!‬
‫پس چه کاری از این بهتر ک‪K‬ه م‪K‬رد دانش‪KK‬ور ب‪KK‬ه عم‪KK‬ل تعلیم یع‪K‬نی ب‪K‬ه بی‪KK‬ان احک‪K‬ام خ‪K‬دا‬
‫پردازد که اگر وقت یاب‪KK‬د از نت‪KK‬ائج دنی‪K‬وی‪ K‬آن ن‪KK‬یز به‪K‬ره‌ور گ‪KK‬ردد و اگرن‪KK‬ه اج‪KK‬ر جمی‪KK‬ل‬
‫وخیر جزیل او در سرای آخرت عاید وی شود‪ ،‬و چه بشارتی‪ K‬از این بهتر ک‪KK‬ه رس‪KK‬ول‬
‫خدا‪ ‬می‌فرماید ‪:‬‬
‫لئن یهدی هللا بک رجال خیر لک مما طلعت به الشمس‪.‬‬
‫ولی چنانکه در صدر مطلب یادآور‪ K‬شدیم شرط مهم آن اینست که دانشور‪ K‬آموزن‪KK‬ده‪،‬‬
‫آموختنش محض برای رضای خدا و اخذ نتایج معنوی باشد نه اینکه تعلیم احک‪K‬ام الهی‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪24‬‬
‫را دکان نان و سرمایة دکان خود قرار دهد! زیرا اشعار انبیای الهی و معلم‪KK‬ان بش‪KK‬ری‪K‬‬
‫همه و همه این بود که‪:‬‬
‫علَ ْي ِه أَجْ رًا إِ ْن هُ َو إِاَّل ِذ ْك َرى لِ ْل َعالَ ِمينَ ] {األنعام‪}90:‬‬
‫[اَل أَسْأَلُ ُك ْم َ‬
‫«من‪ ،‬از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت] نمىطلبم‪ .‬اين [قرآن] جز تذكرى براى جهانيان نيست‪».‬‬

‫و هرگاه خدای ناکرده تعلیم عل‪K‬وم واجب‪K‬ه یع‪K‬نی بی‪K‬ان احک‪K‬ام الهی وس‪K‬یله ارت‪K‬زاق‪ K‬و‬
‫بدست‌آوردن جاه و مال و کس‪KK‬ب نفق‪K‬ة عی‪KK‬ال گ‪KK‬ردد‪ ،‬در چ‪K‬نین ص‪K‬ورت علم را از مق‪K‬ام‬
‫اعلی عل‪KK‬یین خ‪K‬ود باس‪KK‬فل س‪K‬افلین نظ‪KK‬ر حقیران‪K‬ه عام‪K‬ه در آورده او را تحق‪K‬یر و ن‪KK‬اچیز‬
‫می‌نماید! پس در این زمان کسانیکه خداوند‪ K‬چشم دل آنان را به نور ایمان روشن کرده‬
‫و از علم دین به ه‪KK‬ر کیفیت به‪KK‬ره‌ای بدیش‪KK‬ان م‪KK‬رحمت فرم‪KK‬وده بای‪KK‬د ب‪KK‬ا انض‪KK‬مام‪ K‬ب‪KK‬ه هم‬
‫فکران خود جمعی‪KK‬تی ب‪KK‬ه ص‪KK‬ورت ح‪KK‬زب تش‪KK‬کیل داده و از ممره‪KK‬ای‪ K‬مش‪KK‬روع وس‪KK‬ایلی‪K‬‬
‫برای اجتماع مردم فراهم آورن‪KK‬د و ب‪KK‬ا ی‪KK‬ک برنام‪KK‬ه روش‪KK‬ن و پی‌گ‪KK‬یر و دامنه‌دار ب‪KK‬دون‬
‫جنجال و غوغا بکار تعلیم و تربیت مردم و آشنا نمودن آنان ب‪KK‬ه حق‪KK‬ایق و مع‪KK‬ارف دین‬
‫و مخصوص‪K‬اً‪ K‬ب‪KK‬ه بی‪KK‬ان پ‪KK‬اره‌ای از احک‪KK‬ام مهم‪KK‬ة اس‪KK‬الم ک‪KK‬ه مختص‪KK‬ری از آن در همین‬
‫اوراق به نظ‪KK‬ر خوانن‪KK‬دگان خواه‪KK‬د رس‪KK‬ید بپردازن‪K‬د‪ K‬ت‪KK‬ا زمانیک‪KK‬ه ع‪KK‬دة بتوانن‪K‬د‪ K‬ب‪KK‬ه انج‪KK‬ام‬
‫منظورهای‪ K‬الزم بپردازد‪ K‬آماده و مهیا ش‪K‬ود آنگ‪K‬اه تش‪K‬کیل حک‪K‬ومت دی‪K‬نی داده و ش‪K‬اهد‬
‫مقص‪K‬ود را در بغ‪K‬ل گیرن‪KK‬د البت‪K‬ه اگ‪KK‬ر این جمعیت از طری‪KK‬ق فرهن‪K‬گ منظ‪KK‬ور خ‪KK‬ود را‬
‫تعقیب و اف‪KK‬راد‪ K‬خ‪KK‬ود را م‪KK‬أمور تعلیم اطف‪KK‬ال و جوان‪KK‬ان م‪KK‬دارس کن‪KK‬د ش‪KK‬اید زودت ‪K‬ر‪ K‬ب‪KK‬ه‬
‫مقصود خود دست یابد هر چند ک‪KK‬ه تمس‪KK‬ک ب‪KK‬دین وس‪KK‬یله چن‪KK‬دان آس‪KK‬ان و ب‪KK‬دون زحمت‬
‫نیست‪.‬‬
‫حال اگر برای طالبین حق و عاشقان کمال و استقالل پیش آمد مس‪KK‬اعدی روی ده‪KK‬د‬
‫مانند اینکه در رأس حکومت مرد حقیقت‌پروری‪ K‬اتفاق افتد در چنین صورت نظر ب‪KK‬ه‬
‫مسئولیت عظیمی که طبقة دانشور‪ K‬در پیشگاه خدا و خل‪KK‬ق دارد بای‪KK‬د از چ‪KK‬نین فرص‪KK‬تی‬
‫حداکثر استفاده را کند و وقت را غنیمت شمارد‪.‬‬
‫در اینجا تذکر این حقیقت بسی الزم است که امت اسالم کنونی در واق‪KK‬ع از برک‪KK‬ات‬
‫علوم اسالمی قلیل الحظ و کم بهره بوده و بعبارت دیگر چیزی که مزیت او را بر ملل‬
‫دیگر جه‪KK‬ان مس‪KK‬لم دارد‪ ،‬ن‪KK‬دارد‪ ،‬و از آن هم‪KK‬ه ش‪KK‬عبات عل‪KK‬وم ک‪KK‬ه فی‌المث‪KK‬ل فخ‪KK‬ر رازی‬
‫هشتصد سال قبل در فنون علوم کتاب ستین می‌نوشت‪ K‬و صاحب نف‪KK‬ائس الفن‪KK‬ون ص‪KK‬د و‬
‫شصت رشته علوم‌زمان خود را اختصاراً در کتاب ب‪K‬زرگ خ‪K‬ود بدس‪K‬ت می‌داد و تم‪K‬ام‬
‫آن علوم و فنون بنام علوم اسالمی شهرت داشت امروز‪ K‬اثری نیست‪.‬‬
‫اکنون در مدارس دینی منحصراً از علوم دیگ‪KK‬ر و مختص‪KK‬ری از منط‪K‬ق‪ K‬و فلس‪KK‬فه و‬
‫صرف و نحو باقی‌مانده که به انصاف می‌ت‪KK‬وان گفت در ق‪KK‬رون اخ‪KK‬یره ح‪KK‬تی ی‪KK‬ک نف‪KK‬ر‬
‫مانند مؤلفین کتب المعتبر درمنطق‪ K‬و شفا در فلسفه و بن ح‪KK‬اجب و ابن مال‪KK‬ک و امث‪KK‬ال‬
‫ایشان در صرف و نحو یافت نشده و هنوز کتاب‌های مؤلفین ه‪KK‬زار س‪KK‬ال قب‪KK‬ل به‪KK‬ترین‬
‫کتابها در این رشته‌ها می‌باشد و علم فقه هم با همه اهمیتی که بدان داده‌ان‪KK‬د هن‪KK‬وز کتب‬
‫‪25‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫گذشتگان مشار بالبنان می‌باشند‪ K‬و با کثرت احتیاجی که به مقتضای‪ K‬عصری م‪KK‬ردم این‬
‫زمان به دانستن احکام اسالم و معاوف‪ K‬دینی دارند متأسفانه آثار دانش‪KK‬مندان دینی‌ه‪KK‬ا از‬
‫چن‪KK‬د ج‪KK‬زوه و رس‪KK‬اله علمی‪KK‬ه ک‪KK‬ه ح‪KK‬اوی مس‪KK‬ائل تقلی‪KK‬د و مق‪KK‬داری از مس‪KK‬ائل نجاس‪KK‬ات و‬
‫مطهرات و ق‪KK‬دری‪ K‬از احک‪KK‬ام ص‪KK‬وم و ص‪KK‬لوه و ان‪KK‬دکی از خمس و زک‪KK‬وه اس‪KK‬ت تج‪KK‬اوز‬
‫نمی‌نماید و بقیه آن شرایع الهی و قوانین آسمانی م‪KK‬تروک و مهجورمان‪KK‬ده ب‪KK‬ه طوریک‪KK‬ه‬
‫می‌توان گفت از هزارمسلمان حتی یک نفر بدان احکام ع‪KK‬ارف و بین‪KK‬ا بلک‪KK‬ه م‪KK‬أنوس و‬
‫آشنا نیست!!‪ .‬در حالیکه چنانکه گفتیم بر حسب فرمان واجد‌االذعان‪:‬‬
‫[ َوأَ ِع ُّدوا لَهُ ْم َما ا ْ‬
‫ستَطَ ْعتُ ْم ِم ْن قُ َّو ٍة] {األنفال‪}60:‬‬
‫«و آنچه از نيرو و مهيّا ساختن در توان داريد براى [مقابله با] آنان آماده سازيد»‬

‫امت اسالمی در تمام علوم و فنون باید مسلط و مسیطر‪ K‬بر مقتضای زم‪KK‬ان و اف‪KK‬راد‬
‫آن در علم و کمال باید سرآمد جهانیان باشد‪.‬‬

‫در پیرامون وضع اسف‌آور تعلیم علوم در اسالم‬


‫در اینج‪KK‬ا چن‪KK‬د نکت‪KK‬ه غ‪KK‬زالی مص‪KK‬ری‪ K‬در کت‪KK‬اب کی‪KK‬ف نفهم االس‪KK‬الم ص ‪32-31‬‬
‫می‌نویسد‪ K‬در مذمت دستگاه فرهنگ مصر‪.‬‬
‫نظر بوجه مشابهی که دستگاه تعلیمات دینی ما با آن دارد بلکه ب‪KK‬ه م‪KK‬راتب عقب‌ت‪KK‬ر‬
‫است در اینجا آنرا یادآور می‌شویم نامبرده چنین می‌نویسد‪:‬‬
‫در کسانی‪ K‬که اکنون در لباس رجال دین (که خوشبختانه در دین لباس مخصوص‪KK‬ی‪K‬‬
‫برای دانشمندان نیست) درآمده‌اند چند عیب وجود دارد که از انجام این امر یعنی تبلیغ‬
‫دین قاصرند‪K.‬‬
‫اول – فقدان خصائص نفسی و ذهنی آنها‪ ،‬زی‪KK‬را غ‪KK‬الب کس‪KK‬انیکه داوطلب تحص‪KK‬یل‬
‫علوم دینی می‌شوند‪ K‬اشخاص کم‌فهم و تنگ‌نظر و درمان‪K‬ده‌های‪ K‬اجتم‪K‬اع هس‪K‬تند ک‪KK‬ه از‬
‫انجام کارهای پرمنفعت عاجزند و دارای روح بلند و نظ‪KK‬ر ع‪KK‬الی نیس‪KK‬تند ل‪KK‬ذا این‪KK‬ان در‬
‫مدتهای طوالنی‪ K‬که مشغول فحص و بحث در علوم دینی می‌ش‪KK‬وند‪ K‬ج‪KK‬ز در چن‪KK‬د رش‪KK‬ته‬
‫مقدمات که چندان احتیاج بامعان نظر و تفکر عمیق ندارد در سایر نواحی عل‪K‬وم دی‪K‬نی‬
‫آنجا که مربوط‪ K‬به وحی یا جوانب درک مع‪KK‬ارف الهی اس‪KK‬ت تخص‪KK‬ص نمی‌یابن‪K‬د‪ K‬زی‪KK‬را‬
‫مغزهای کوچ‪KK‬ک و همت‌ه‪KK‬ای پس‪KK‬ت نمی‌توان‪K‬د‪ K‬مع‪KK‬انی بلن‪KK‬د و مع‪KK‬الم ع‪KK‬الی اس‪KK‬المی را‬
‫دریابد پس همان طور‪ K‬که ماالل را شایسته خطی‪K‬بی‪ K‬و ابل‪K‬ه را درخ‪K‬ور‪ K‬نجی‪K‬بی نمی‌دانیم‪K‬‬
‫نمی‌ت‪KK‬وانیم چ‪KK‬نین اف‪KK‬راد‪ K‬وازده‌ای را ک‪KK‬ه ص‪KK‬احب ش‪KK‬هوات رذیل‪KK‬ه و نیت‌ه‪KK‬ای فاس‪KK‬د و‬
‫عقل‌ه‪KK‬ای کن‪KK‬د و نارس‪KK‬ا هس‪KK‬تند شایس‪KK‬ته رس‪KK‬الت دین ک‪KK‬ه بای‪KK‬د مس‪KK‬یطر ب‪KK‬ر عق‪KK‬ول و‬
‫سیراب‌کنندة افکار عالی ب‪KK‬وده و داعی‪KK‬ان م‪K‬ردم از تیره‌گیه‪K‬ای‪ K‬زمین ب‪K‬ه س‪KK‬وی ملک‪K‬وت‬
‫درخشان آسمان باشند بدانیم‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪26‬‬
‫دوم – نقص اطالعات جامعی که باید دارا باش‪KK‬ند‪ ،‬ب‪KK‬رای اینک‪KK‬ه ممکن نیس‪KK‬ت کس‪KK‬ی‬
‫حقیقت اسالم را درک و آن را به طور ص‪KK‬حیح بفهم‪KK‬د مگ‪KK‬ر اینک‪KK‬ه قب‪KK‬ل از تعلیم عل‪KK‬وم‬
‫دینی تحصیل ثروت عظیمی از معارف انس‪KK‬انی‪ K‬و تحقیق‪KK‬ات کیه‪KK‬انی نمای‪KK‬د زی‪KK‬را ق‪KK‬رآن‬
‫کریم و سنت نبوی متعرض تمام شئونات‪ K‬نفسی و کونی و مسائل اجتماعی و تش‪KK‬ریعی‪K‬‬
‫و‬

‫توجیه‪KK‬ات داخلی و خ‪KK‬ارجی اس‪KK‬ت‪ ،‬پس کس‪KK‬یکه در این قبی‪KK‬ل عل‪KK‬وم تس‪KK‬لط و دس‪KK‬تی‬
‫نداشته باشد بفقه کامل و پخته‌ای نرسیده و مردی است مخ‪KK‬دورالفکر‪ K‬و مختل‌التص‪KK‬ور!‬
‫و پرواضح است که چنین کسی نمی‌تواند‪ K‬و نباید در دین خدا ک‪KK‬ه ب‪KK‬ر س‪KK‬رتا س‪KK‬ر ش‪KK‬ئون‬
‫حی‪KK‬ات بش‪KK‬ری ح‪KK‬اکم اس‪KK‬ت نظ‪KK‬ر ده‪KK‬د زی‪KK‬را آن‪KK‬را درک نک‪KK‬رده و نفهمی‪KK‬ده اس‪KK‬ت‪ .‬آنگ‪KK‬اه‬
‫می‌نویسد‪ K‬بهترین طریقه برای بوجودآوردن مبلغین دینی آن اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه از بین کس‪KK‬انیکه‬
‫از مرحلة تعلیمات ابتدائی و متوسطه گذشته‌اند افرادی انتخ‪KK‬اب ش‪KK‬وند ک‪KK‬ه اقالعالق‪KK‬ه و‬
‫عش‪KK‬ق ب‪KK‬ه درک حق‪KK‬ایق داش‪KK‬ته و روح اس‪KK‬المی در وی رس‪KK‬وخ ک‪KK‬رده باش‪KK‬د و ثانی‪K‬ا ً ب‪KK‬ه‬
‫بسیاری از رش‪K‬ته‌های عل‪K‬وم آش‪KK‬نا و اص‪K‬طالحات آن را فهمی‪KK‬ده باش‪K‬د و الزم اس‪K‬ت ک‪K‬ه‬
‫دانش‌آموز دینی تسلیم طبیعت و ذوق‪ K‬و عملی شود که در آینده بوی واگ‪KK‬ذار‪ K‬می‌گ‪KK‬ردد‪،‬‬
‫پس مبلغین داخلی باید غیرمبلغین خارجی باشند و تربیت‌کنن‪KK‬دگان اطف‪KK‬ال غیرمدرس‪KK‬ین‬
‫طبقه متوسطه و عالی‪ .‬بدیهی است مطالبی که به آنها گفته می‌شود‪ K‬کم‪K‬ا ً وکیف‪K‬ا ً متف‪K‬اوت‬
‫است عالوه بر آن چیزی که الزم اس‪KK‬ت ب‪KK‬ه ض‪KK‬رورت آن عط‪KK‬ف توج‪KK‬ه گ‪KK‬ردد وج‪KK‬وب‬
‫اطالع‪KK‬ات دامنه‌دار ب‪KK‬ر مع‪KK‬ارف‪ K‬اس‪KK‬المی اس‪KK‬ت ک‪K‬ه در عل‪KK‬وم روانشناس‪K‬ی‪ K‬و اجتم‪KK‬اع و‬
‫اخالق منشعب و وسعت‌یافته است و همچنین در علوم گی‪KK‬اه‌شناس‪KK‬ی و جانورشناس‪KK‬ی و‬
‫طبیعی و شیمی است کما اینکه ناچار است نظریه‌ای عمیق ویا الاقل سطحی بر تاریخ‬
‫جهان و نژاد و دیان‪K‬ات و نهض‪K‬ت‌های ق‪KK‬دیم و جدی‪KK‬د آن افکن‪KK‬د و جوالنگ‪KK‬اه وس‪K‬یعی‪ K‬بین‬
‫امت اسالمی و امم دیگر باز کند و به هر حال جایز نیست کس‪KK‬ی اش‪KK‬تغال ب‪KK‬ه تعلیم دین‬
‫نماید که خود از آن بی‌بهره یا قلیل‌الحظ‪ K‬باشد زیرا تصدی‪ K‬کسی به دع‪KK‬وت بس‪KK‬وی‪ K‬خ‪KK‬دا‬
‫یا تبلیغ رساالت الهی که خود او به ط‪K‬بیعت جه‪KK‬ان و آف‪KK‬رینش جاه‪K‬ل باش‪K‬د و ی‪K‬ا دارای‬
‫افکار غلط بوده باشد هیچگاه سزاوار نیست‪ ،‬چنین کسی قبل از آن که به شخص خ‪KK‬ود‬
‫جنایت کرده باشد به آن دینی که تعلیم می‌دهد و به آنچه مردم را ب‪KK‬ه آن دع‪KK‬وت می‌کن‪KK‬د‬
‫جنایت می‌نماید!!‪.‬‬
‫سوم – تعالیم دی‪KK‬نی در ن‪KK‬زد چ‪KK‬نین کس‪KK‬ی معی‪KK‬وب ب‪KK‬وده زی‪KK‬را ب‪KK‬ه جمله‌ای از حق‪KK‬ایق‬
‫اسالمی که تعلیم می‌دهد احاطه کامل ندارد و در ترتیب و تنظیم‪ K‬اجزاء آن یا غل‪K‬و و ی‪K‬ا‬
‫تقصیر ک‪KK‬رده اس‪KK‬ت و چنانک‪KK‬ه دی‪KK‬ده می‌ش‪KK‬ود‪ K‬اک‪KK‬ثراً فق‪K‬ه از مس‪KK‬جد واط‪KK‬راف آن تج‪KK‬اوز‬
‫نمی‌کن‪KK‬د و س‪KK‬نت نب‪KK‬وی ت‪KK‬دریس نمی‌ش‪KK‬ود‪ K‬و دانش‪KK‬گاه االزه‪KK‬ر ک‪KK‬ه بزرگ‪KK‬ترین دانش‪KK‬گاه‬
‫اسالمی است همش فقط مصروف‪ K‬در عبادات شخصی‪ K‬است و کوشش خ‪KK‬ود را در این‬
‫باره مصروف می‌دارد در حالیکه از قانونگزاری‌ه‪KK‬ای تج‪KK‬اری و اقتص‪KK‬ادی و سیاس‪KK‬ی‬
‫که ملت اسالمی بدان محتاج است سخت غافل است‪.‬‬
‫‪27‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫همان‌طور که برزگران مصری تصور‪ K‬نمی‌کنند جز صحرای صاف و بیاب‪KK‬ان س‪KK‬بز‬
‫نقطة دیگری در دنیا وجود‪ K‬داشته باش‪KK‬د و اع‪KK‬راب جزی‪KK‬ره ج‪KK‬ز توده‌ه‪KK‬ای ش‪KK‬ن و بیاب‪KK‬ان‬
‫ریگستان نمی‌پندارند و ساکنان جزایر صبح و شام فقط دریائی می‌بینند که بیابان ندارد‬
‫و زنگیان آفریقا ج‪KK‬ز جنگله‪KK‬ای‪ K‬بهم پیوس‪KK‬ته نمی‌شناس‪KK‬ند همچ‪KK‬نین در مقاب‪KK‬ل آن در ه‪KK‬ر‬
‫ط‪KK‬ایفه‌ای روی فهم قاص‪KK‬ر‪ K‬و علم مح‪KK‬دود‪ K‬ای را دانس‪KK‬تنیهای خ‪KK‬ود می‌دان‪KK‬د و بس! در‬
‫حالیکه دینی که حقایق آن را قرآن احصا و پیغم‪KK‬بر‪ K‬بی‪KK‬ان ک‪KK‬رده اس‪KK‬ت خیلی بزرگ‪KK‬تر‪ K‬و‬
‫عظیم‌تر از آنهاست و از قضا حقایق دی‪KK‬نی مانن‪KK‬د دس‪KK‬تگاه رادی‪KK‬و و ماش‪KK‬ین بهم مرب‪KK‬وط‪K‬‬
‫است که اگر تمام اجهزه او حاضر باش‪KK‬د ولی ی‪KK‬ک پیچ بی‌مق‪KK‬داری ک‪KK‬ه بق‪KK‬در ده ش‪KK‬اهی‬
‫قیمت ندارد‪ K‬اگر از وی مفقود شود دیگر نمی‌تواند‪ K‬کار کند‪.‬‬
‫یک مرض دیگر در پاره‌ای از دانش‌آم‪KK‬وزان دی‪KK‬نی از وسواس‪KK‬ی و ع‪KK‬دم شخص‪KK‬یت‬
‫وجود دارد و آن این است که اینان بعد از هفتاد سال تحص‪KK‬یل هن‪KK‬وز خ‪KK‬ود را قاب‪KK‬ل فهم‬
‫آیات و روایات‪ K‬نمی‌دانند تا آن را به مرحله عمل درآورن ‪K‬د‪ K‬و این ص‪KK‬رف‪ K‬نظر از ع‪KK‬دم‬
‫قابلیت – یکی از وساوس شیطانی‪ K‬است‪ .‬پیغمبر بزرگوار اسالم‪ ‬فرموده است ‪:‬‬
‫ان الشیطان ربم‪/‬ا س‪//‬بقکم الی العلم فقی‪/‬ل ی‪/‬ا رس‪/‬ول هللا و کی‪//‬ف ذل‪//‬ک ق‪//‬ال ‪‬‬
‫یقول اطلب العلم و التعمل حتی تعلم فالی‪//‬زال فی العلم ق‪//‬ابال و العم‪//‬ل س‪//‬وفا ح‪//‬تی‬
‫یموت و ما عمل (محجه البضار‪ K‬فیض ص ‪)80‬‬
‫می‌فرماید‪ : K‬باشد که شیطان بر شما به علم پیشی گیرد عرض کردند ‪ :‬یا رس‪KK‬ول هللا‬
‫چگونه چنین می‌شود‪ K‬فرمود‪ : K‬شیطان به طالب علم می‌گوید‪ K‬دنب‪KK‬ال علم ب‪KK‬رو‪ K‬ولی عم‪KK‬ل‬
‫مکن ت‪KK‬ا خ‪KK‬وب بفهمی پس هم‪KK‬واره او علم را پیش گرفت‪KK‬ه عم‪KK‬ل را عقب می‌ان‪KK‬دازد‪ K‬ت‪KK‬ا‬
‫بمیرد و عمل نکرده باشد‪ ،‬و حضرت صادق در روایت مرویه در کتاب شریف‪ K‬ک‪KK‬افی‬
‫در ذیل فرمایش خدای تعالی‪:‬‬
‫{فاطر‪}28:‬‬ ‫[إِنَّ َما يَ ْخ َشى هللاَ ِم ْن ِعبَا ِد ِه ال ُعلَ َما ُء]‬
‫«جز اين نيست كه از خداوند‪ ،‬بندگان عالمش بيم دارند»‬
‫فرمود‪: K‬‬
‫یعنی‪ « :‬العالم من صدق فعله قوله و من الیصدق فعله قوله فلیس بعالم»‬
‫مقص‪KK‬ود خ‪KK‬دا از علم‪KK‬اء در این آی‪KK‬ه ش‪KK‬ریفه کس‪KK‬ی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ک‪KK‬ردار‪ K‬او گفت‪KK‬ارش را‬
‫تصدیق کند و کسی که فعلش قولش را تصدیق ننماید‪ K‬عالم نیست‪.‬‬
‫چهارم عیبی که در دانش‌آموزان دینی است آن است ک‪KK‬ه بین علم‪KK‬ا و مبلغین و ق‪KK‬ول‬
‫و فعل آنها فاصله بزرگی‪ K‬است که احوالشان افعالشان را تص‪KK‬دیق‪ K‬نمی‌کن‪KK‬د ب‪KK‬ه س‪KK‬خنانی‬
‫که آنها از خدا و روز‪ K‬بازپسین و عب‪KK‬ادت و تق‪KK‬وی می‌گوین‪KK‬د م‪KK‬ردم گ‪KK‬وش می‌دهن‪KK‬د ام‪KK‬ا‬
‫وقتیکه کردار آنها را می‌بینند حیرت ایشان را فرا می‌گیرد‪ K‬از این فاصله ط‪KK‬والنی‪ K‬ک‪KK‬ه‬
‫بین قول و فعل آنهاست! جای تعجب اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه وق‪KK‬تی‪ K‬ک‪KK‬ه از طبق‪KK‬ه دانش‌آم‪KK‬وزان دی‪KK‬نی‬
‫انتقاد می‌شود‪ K‬اینان فوراً در جواب می‌گویند ما فاسدتریم‪ K‬یا دانش‌آم‪KK‬وزان دیگ‪KK‬ر ک‪KK‬ه در‬
‫کجا و کجا تحصیل می‌کنند!؟ اینان که خود باید میزان ح‪KK‬ق و باط‪KK‬ل باش‪KK‬ند دیگ‪KK‬ران را‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪28‬‬
‫مقیاس و میزان خود می‌گیرند و خود را با آنان می‌سنجند آنچه م‪KK‬ا از این دس‪KK‬ته زش‪KK‬ت‬
‫می‌شماریم‪ K‬تن‌زدن آنها از ادای واجب یا لغزش آنها به ارتکاب ح‪KK‬رام نیس‪KK‬ت زی‪KK‬را این‬
‫گونه عصیان واضح معدود بر عموم مس‪KK‬لمانان زش‪KK‬ت اس‪KK‬ت الج‪KK‬رم از خاص‪KK‬ان خ‪KK‬ود‬
‫آنرا بسی زشت می‌شمارند‪ K‬و انتظار‪ K‬وقوع آنرا از ایشان ندارند در حدیث است‪.‬‬
‫«الزبانیة اسرع الی فسقة القراء منهم الی عبدة االوثان »‬
‫بلکه آنچه مورد‪ K‬مواخذه از علماء و مبلغین است کارهائی‪ K‬است که آنها را ب‪KK‬ه خط‪KK‬ا‬
‫یا خطاهائی‪ K‬می‌افکند که با رسالتی که آنها بر عهده دارند مساس پیدا می‌کند و راهشان‬
‫را دشوار‪ K‬می‌نماید بیشتر از این طایفه در یک حدود معینی از هدفهای کوچک و پست‬
‫بک‪KK‬ار می‌پردازن ‪K‬د‪ K‬آنگ‪KK‬اه متوق‪KK‬ف می‌ش‪KK‬وند! یع‪KK‬نی همین ک‪KK‬ه احس‪KK‬اس م‪KK‬واجه‌ ش‪KK‬دن ب‪KK‬ا‬
‫سلطه‌های جابرانه یا تقلیدهای معموله یا اوض‪KK‬اعی ک‪KK‬ه از اص‪KK‬الح آن م‪KK‬أیوس می‌کنن‪K‬د‪K‬‬
‫دیگر دم فرو‪ K‬می‌بندند مثل اینکه برای امر و نهی دائر محدودی‪ K‬اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه در می‪KK‬ان آن‬
‫دائره هرچه از حق و باطل میخواهد‪ K‬باشد اینگونه ترسها از جب‪K‬اران ی‪K‬ا تقلی‪K‬د ع‪KK‬وام ی‪KK‬ا‬
‫سیطرة خرافات بسیاری از علما را بر ترک بسیاری از حدود الهی واداشته تا جائیک‪KK‬ه‬
‫احتمال آن می‌رود‪ K‬که آن حدود مخفی شود‪ K‬بلکه بسیاری‪ K‬از آنها مخفی شده به طوریکه‬
‫کم‪K‬تر مس‪K‬لمانی آن حکم را از احک‪K‬ام دین می‌دان‪K‬د و آنچ‪K‬ه ب‪K‬ه م‪K‬رور زم‪K‬ان مخفی‌ش‪K‬ده‬
‫علتش جز ت‪KK‬رس و خی‪KK‬انت از اعالن ب‪KK‬ه ح‪KK‬ق نب‪KK‬وده اس‪KK‬ت‪ ،‬همین علت‌ه‪KK‬ا ب‪KK‬وده ک‪KK‬ه در‬
‫شرایع در بین اهل کتاب پیشین باعث شد که آن شرایع از بین رفت ت‪KK‬ا وقتیک‪KK‬ه پیغم‪KK‬بر‪K‬‬
‫اسالم آمد و مجرای‪ K‬آن شرایع را پاک و عمیق گردد در حالیکه اهواء و آراء باطله آن‬
‫را پر کرده بود‪ ،‬جائیکه در آیات شریفه می‌فرماید‪:‬‬
‫ب قَ‪ْ K‬د َج‪K‬ا َء ُك ْم َر ُس‪K‬ولُنَا يُبَي ُِّن لَ ُك ْم َكثِ‪K‬يرًا ِم َّما ُك ْنتُ ْم تُ ْخفُ‪KK‬ونَ ِمنَ‬ ‫[يَ‪K‬ا أَ ْه َ‬
‫‪K‬ل ال ِكتَ‪K‬ا ِ‬
‫ين] {المائدة‪}15:‬‬ ‫ير قَ ْد َجا َء ُك ْم ِمنَ هللاِ نُو ٌر َو ِكتَابٌ ُمبِ ٌ‬ ‫ب َويَ ْعفُو ع َْن َكثِ ٍ‬
‫ال ِكتَا ِ‬
‫«اى اهل كتاب‪ ،‬رسول ما به سوى شما آمده است كه بسيارى از آنچه از كتاب [آسمانى] را‬
‫كه نهان مىداشتيد‪ ،‬براى شما روشن مىسازد و از [كوتاهىهاى] بسيارى در مىگذرد‪» .‬‬

‫ت َوالهُ‪K‬دَى ِم ْن بَعْ‪ِ K‬د َم‪KK‬ا بَيَّنَّاهُ لِلنَّ ِ‬


‫اس فِي‬ ‫زَلنَا ِمنَ البَيِّنَ‪K‬ا ِ‬ ‫[إِ َّن الَّ ِذينَ يَ ْكتُ ُمونَ َما أَ ْن ْ‬
‫عنُونَ ] {البقرة‪}159:‬‬ ‫ب أُولَئِكَ يَ ْل َعنُهُ ُم هللاُ َويَ ْل َعنُهُ ُم الاَّل ِ‬
‫ال ِكتَا ِ‬
‫«کسانى كه نشانههاى روشن و هدايتى را كه نازل كردهايم‪ ،‬پس از آنكه آن را براى مردم‬
‫در كتاب [آسمانى] روشن ساختهايم‪ ،‬پوشيده مىدارند‪ ،‬اينانند كه خداوند آنان را لعنت مىكند‬
‫و لعنت كنندگان [از مردم و فرشتگان نيز] آنان را لعنت مىكنند»‪K‬‬

‫دانشمند نام برده در کتاب دیگ‪KK‬رش در بحث اجته‪KK‬اد ی‪K‬ادآور‪ K‬می‌ش‪K‬ود‪ K:‬اگ‪K‬ر م‪K‬راد از‬
‫اجتهاد آن باشد که در مسائلی مانند وضو و غسل وتیمم‪ K‬همه روزه بحث‌ه‪KK‬ای الط‪KK‬ائلی‬
‫شروع کنیم همان بهتر که باب اجتهاد مسدود باشد زیرا اگر افتت‪KK‬اح ب‪KK‬اب اجته‪KK‬اد نعمت‬
‫و فضیلتی‪ K‬باشد برای آن است که دین اسالم و احکام آن با تطور‪ K‬زمان منطب‪KK‬ق و قاب‪KK‬ل‬
‫اجراء باشد وگرنه چ‪KK‬ه فائ‪KK‬ده‌ای دارد ک‪KK‬ه ب‪KK‬اب اجته‪KK‬اد ب‪KK‬رای ض‪KK‬ربات‪ K‬تیمم و خرط‪KK‬ات‬
‫‪29‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫استبرا یا غسل حیض چنین و غسل میت چنان باشد‪ ،‬تطور‪ K‬زم‪K‬ان را در وض‪K‬ع احک‪KK‬ام‬
‫وضو و تیمم و نماز و روزه و عبادات فردی که مطمح نظ‪KK‬ر فقهاس‪KK‬ت چن‪KK‬دان دخ‪KK‬التی‬
‫نیست‪ ،‬احکامی قابل دقت‌ و در معرض تطور است که اصال تاکنون فقه‪KK‬ا نخواس‪KK‬ته ی‪KK‬ا‬
‫نتوانسته‌اند در آن وارد‪ K‬و به بحث و اجتهاد در آن بپردازند مثال در آیه شریفه ‪:‬‬
‫[ َوأَ ِع ُّدوا لَهُ ْم َما ا ْ‬
‫ستَطَ ْعتُ ْم ِم ْن قُ َّو ٍة] {األنفال‪}60:‬‬
‫«و آنچه از نيرو و مهيّا ساختن در توان داريد براى [مقابله با] آنان آماده سازيد»‬

‫که فرمان واجب‌االذعان خداون‪KK‬دی‪ K‬آن اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه مس‪KK‬لمانان هم‪KK‬واره مهی‪KK‬ا و ب‪KK‬ه ق‪KK‬در‬
‫استطاعت خود نیروئی‪ K‬برای ارعاب دشمن و حشمت اسالم آماده دارند در سنت نبوی‬
‫عبارت بود از تهیه ت‪KK‬یر و کم‪KK‬ان و شمش‪KK‬یر‪ K‬و اس‪KK‬ب و امث‪KK‬ال آن و پرواض‪KK‬ح اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫تطور زمان در اعصار بع‪KK‬د‪ ،‬اقتض‪KK‬ای‪ K‬دیگ‪KK‬ر داش‪KK‬ت‪ ،‬ت‪KK‬ا آم‪KK‬روز‪ K‬ک‪KK‬ه م‪KK‬راد از آن تهی‪KK‬ه‬
‫بمبهای هیدروژنی و موشک‌های قاره‌پیما و اقمار آسمان‌ رواست‪ ،‬و البته فقهای اسالم‬
‫در این مورد‪ K‬باید دارای نظر و اجتهاد باشند و همچنین وسعت میدانهای‪ K‬جنگ ام‪KK‬روز‪K‬‬
‫که چندین برابر وسعت میدانهای جنگ زمانه‪KK‬ای س‪KK‬ابق اس‪K‬ت و وض‪K‬ح ک‪KK‬ار س‪KK‬ربازان‬
‫جنگی و شهدای عرصه پیکار مانند خلبانان هواپیما‪ K‬و سرنشینان زیردریائی‌ها که ه‪KK‬ر‬
‫کدام را در میدانهای جنگ وظایف‪ K‬خاصی است و هرگاه شهید شوند دارای دس‪KK‬تورات‬
‫مخصوصی‌اند‪ ،‬همچنین در اوضاع اجتماعی و رژیمهای سیاس‪KK‬ی و فن‪KK‬ون ص‪KK‬ناعت و‬
‫تغیرات تجارت و امثال آن‪ ،‬اگر باب اجتهاد را مفتوح بخ‪KK‬واهیم ب‪KK‬رای اینگون‪KK‬ه مس‪KK‬ائل‬
‫است که با در نظرگرفتن اصول‪ ،‬فروعی را از آن اس‪KK‬تخراج و اس‪KK‬تنباط‪ K‬ک‪KK‬نیم چنانک‪KK‬ه‬
‫فرموده‌اند‪: K‬‬

‫«انما علینا ان نلقی الیکم االصول و علیکم التفریع»‬


‫وگرنه کوشش و بحث و دقت در اینکه تیمم بر ریگ یا خاک چگونه است مس‪KK‬ائلی‪K‬‬
‫است که مفروغ‌منه است و تطور‪ K‬و تغییر زمان در آن دخ‪KK‬التی نیس‪KK‬ت و فت‪KK‬وای این و‬
‫آن تأثیری‪ K‬در نتیجه و حقیقت آن نمی‌نماید‪K.‬‬
‫اکنون که سخن ب‪K‬دین ج‪K‬ا رس‪K‬ید‪ K‬الزم اس‪K‬ت ی‪K‬ادآور ش‪K‬ود ک‪K‬ه متأس‪K‬فانه وض‪K‬ع علمی‬
‫کشورهای‪ K‬اسالمی مخصوصاً‪ K‬از نقطه‌نظر دینی بسیار اسف‌انگیز‪ K‬و ماللت‌آور است و‬
‫بیشتر از آن جهت این موضوع‪ K‬مهم و قابل دقت است که دین مبین اس‪KK‬الم یگان‪KK‬ه دی‪KK‬نی‬
‫است که به علم و تعلیم و عالم‌بودن امت خود اهمیت فراوان داده است و تمام عل‪KK‬وم از‬
‫نظر شارع مقدس اسالم الزم و مهم است ولی بدبختان‪KK‬ه اخ‪KK‬یراً ج‪KK‬ز قس‪KK‬مت ناقص‪KK‬ی از‬
‫فقه‪ ،‬آن هم نه چیزهای الزمتر‪ ،‬م‪KK‬ورد بحث و گفتگواس‪KK‬ت و پ‪KK‬اره‌ای از آن درس‪KK‬ت در‬
‫نقطه مقابل نظر شارع قرار گرفته است و گفتگوهای زیاد و القاء ش‪KK‬بهات ب‪KK‬اعث ش‪KK‬ده‬
‫که ضد مقصود شارع در جریان است! مثال یکی از آنها ربا است‪ ،‬اهمیت حرمت این‬
‫عمل جهانسوز از نظر اس‪KK‬الم ب‪K‬ه آن ان‪KK‬دازه‌ای اس‪KK‬ت ک‪K‬ه مباش‪K‬ر‪ K‬آن را مح‪KK‬ارب خ‪KK‬دا و‬
‫رسول دانسته و اخذی که درهم آن را بیشتر‪ K‬از چندین برابر عم‪KK‬ل ش‪KK‬نیعتر‪ K‬ب‪KK‬ا مح‪KK‬ارم‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪30‬‬
‫خود ش‪KK‬مرده اس‪KK‬ت! و در زش‪KK‬تی و فس‪KK‬اد این عم‪KK‬ل همین بس ک‪KK‬ه ت‪KK‬ا ام‪KK‬روز دو چن‪KK‬گ‬
‫بزرگ جهانی را باعث گشت که در هر کدام در حدود صد ملیون نفوس بشری تلف و‬
‫چقدر از تمدن انسانی ض‪KK‬ایع و باط‪K‬ل ش‪KK‬ود و فس‪KK‬اد و قبح آن بق‪KK‬دری واض‪K‬ح و آش‪KK‬کار‬
‫است که هر طفل ممیزی می‌داند‪ K‬که رباخواران‪ ،‬زالوه‪KK‬ای اجتم‪KK‬اعی هس‪KK‬تند ک‪K‬ه ب‪K‬دون‬
‫هیچ گونه زحمت و مسئولیتی‪ K‬دسترنج دستهای کارگر و نتایج زحم‪KK‬ات دیگ‪KK‬ران را در‬
‫مقابل هیچ بجیب‌زده سنگینی بر جامع‪K‬ه انس‪K‬انی هس‪K‬تند! این مطلب ب‪K‬ه این روش‪K‬نی در‬
‫نزد پاره‌ای از فقهای ما به قدری مجهول و نامعلوم‪ K‬است که یکی از آنها در کتابی ک‪KK‬ه‬
‫بر رد محقق ثانی نوشته صریحا ً می‌نویسد‪.‬‬
‫تحریم الربا امر تعبدی الیتعلق بمصلحة!!‪.‬‬
‫آنگاه راههای حیله را برای رباخواری پیشنهاد‪ K‬می‌کند که باید گفت اینگون‪KK‬ه فت‪KK‬اوی‬
‫از جهل به حکمت احکام است‪.‬‬
‫تو گوئی‪ K‬اینان م‪K‬أموریت‪ K‬دارن‪K‬د ک‪K‬ه زحم‪KK‬ات پیغم‪K‬بر و برک‪K‬ات دین خ‪KK‬دا را ب‪KK‬ه ه‪K‬ر‬
‫قیمتی باشد از بین ببرند‪ K‬در حالیکه می‌دانیم‪ K‬که من‪KK‬اط احک‪KK‬ام ش‪KK‬رعی مص‪KK‬الح و مفاس‪KK‬د‬
‫واقعی است ن‪KK‬ه صورت‌س‪KK‬ازی! و این گون‪KK‬ه نظره‪KK‬ا ناش‪KK‬ی از جه‪KK‬ل ب‪K‬ه حکمت احک‪KK‬ام‬
‫است‪ .‬یکی از علمای بزرگ شیعه در لبنان جناب آقای شیخ جواد مغنیه ک‪KK‬ه از بزگ‪KK‬ان‬
‫فقها و از مفاخر تشیع است در کتاب شریف مع الشیعه االمامیه ص ‪ 131‬تحت عن‪KK‬وان‬
‫(فقه اسالمی در اسلوب جدید) می‌نویسد‪ : K‬در کتب فقهای ش‪KK‬یعه و س‪KK‬نی احک‪KK‬امی دی‪KK‬ده‬
‫می‌شود که با هیچ مبدأی از مبادی‪ K‬اسالمی متفق نیست و بدبختانه این گون‪KK‬ه احک‪KK‬ام از‬
‫حد احصاء متجاوز‪ K‬است که ما پاره‌ای از آن را از نظر خوانندگان می‌گذرانیم تا شاهد‬
‫باشد بدآنچه ما می‌گوئیم‪ .‬از آن جمله این است که فقهای شیعه اجماع نموده‌اند‪.‬‬
‫بر آنکه هرگاه عینی در دست کسی بوده باشد و اقرار‪ K‬کند که این مال دیگری است‬
‫سپس اقرار‪ K‬کند که این مال کس دیگر است مثل اینکه بگوید این م‪KK‬ال زی‪KK‬د اس‪KK‬ت بلک‪KK‬ه‬
‫مال عمرو است‪ ،‬بر اقرارکننده واجب است که عین آن چیز را ب‪K‬ه ش‪K‬خص اول (زی‪K‬د)‬
‫و بهای آن را بدومی‪( K‬عمرو) بپردازد زیرا در اقرار بین آن دو نفر مساوی بوده است‬
‫لذا باید عین را ب‪KK‬ه اولی بده‪KK‬د ب‪KK‬رای اقراریک‪KK‬ه ب‪KK‬دان نم‪KK‬وده و قیمتش را ب‪KK‬دومی‪ K‬ب‪KK‬رای‬
‫اینکه حائل بین او و حق شده است و این حیلوله به منزله تلف است‪.‬‬
‫اینگونه حکم‪ ،‬ضرر فاحشی بر اقرارکننده است به جهت اینکه حکم بر او‪ ،‬به بیش‬
‫از آنچه در واقع ثابت است گردیده است! و از آن جمل‪KK‬ه اینس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ب‪KK‬از فقه‪KK‬ای ش‪KK‬یعه‬
‫اجماع نموده‌اند بر اینک‪KK‬ه هرگ‪KK‬اه ش‪KK‬خص زورمن‪KK‬دی‪ K‬ک‪KK‬ارگری‪ K‬را ب‪KK‬ه س‪KK‬تم حبس کن‪KK‬د و‬
‫نگذارد او دنبال معیشت خانواده‌اش برود هرچند آن مرد زورمند گناهکار و مستوجب‬
‫مذمت و عقاب است ولکن محکوم‪ K‬بپرداخت مبلغی که از آن کارگر فوت ش‪KK‬ده نیس‪KK‬ت!‬
‫اما هرگاه‬

‫چهارپ‪KK‬ائی‪ K‬را غص‪KK‬ب کن‪KK‬د من‪KK‬افع آن را ض‪KK‬امن اس‪KK‬ت خ‪KK‬واه غاص‪KK‬ب از آن چهارپ‪K‬ا‪K‬‬
‫استفاده کرده باش‪KK‬د خ‪KK‬واه نک‪KK‬رده باش‪KK‬د در این حکم اس‪KK‬تناد این آقای‪KK‬ان ب‪KK‬ه این اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫‪31‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫انسان چون خودش آزاد است به مال تقویم نمی‌شود‪ K‬پس منافع او ن‪KK‬یز چ‪KK‬نین اس‪KK‬ت! ب‪KK‬ه‬
‫خالف چهارپا‪ K‬که آن و منافعش‪ K‬به مال تقویم می‌شود!‪.‬‬
‫این حکم با مبدأ حریت و احترام نفوس و ام‪KK‬وال من‪KK‬افی اس‪KK‬ت و ع‪KK‬رب هیچ تف‪KK‬اوتی‬
‫بین حبس کارگر که اگر آزاد باشد تحصیل مال می‌کند و بین تعدی بر م‪KK‬ال حاص‪KK‬ل از‬
‫او نمی‌بیند‪K.‬‬
‫و از آن جمله مسئله‌ایست که صاحب مسالک و جواهر در باب طالق آورده‌اند که‪:‬‬
‫همینکه زنی شوهر خ‪KK‬ود را دوس‪KK‬ت نداش‪KK‬ت و می‌خواه‪K‬د‪ K‬عق‪KK‬د زناش‪KK‬وئی را فس‪KK‬خ کن‪KK‬د‬
‫راهش این اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه از اس‪KK‬الم مرت‪KK‬د ش‪KK‬ود! در این ص‪KK‬ورت عق‪KK‬د فس‪KK‬خ گش‪KK‬ته و او از‬
‫شوهرش جدا می‌شود پس همینکه بعد از این به اسالم رجوع‪ K‬کن‪KK‬د از او قب‪KK‬ول می‌ش‪KK‬ود‬
‫و حیله‌اش کامل و تمام شده است!! بکاربردن‪ K‬مانند این حیله‌ها را برای تحق‪KK‬ق اه‪KK‬وأ و‬
‫شهوات‪ ،‬هیچ عقل و شرع آسمانی و هیچ قانون زمینی اجازه نمی‌دهد پایان منظور!‪.‬‬
‫شما را به خدا ببینید اینان چگونه س‪KK‬عی دارن‪KK‬د ک‪KK‬ه راه‌ و رخنه‌ه‪KK‬ائی ب‪KK‬رای تخ‪KK‬ریب‬
‫حصار شرع پی‪KK‬دا کنن‪KK‬د و آن را ب‪KK‬دین روزی‪ K‬ک‪K‬ه می‌بینی‪K‬د‪ K‬درآورن‪KK‬د‪ K.‬هرگ‪KK‬اه دین دچ‪KK‬ار‬
‫چنین دانشمندانی‪ K‬شود همان بهتر که دانشمند‪ K‬نداشته باشد‪.‬‬
‫و این همان مصیبتی است که قرآن کریم هم‪KK‬واره اول‪KK‬والعلم‪ K‬را ک‪KK‬ه تولی‪KK‬د اختالف و‬
‫بغی می‌کنند‪ K‬مورد م‪KK‬ذمت ق‪KK‬رار‪ K‬می‌ده‪KK‬د‪ .‬خ‪KK‬دا ملت اس‪KK‬المی را ب‪KK‬ه علمی ک‪KK‬ه او را ب‪KK‬ه‬
‫حقایق اسالم رهبری‪ K‬کند مرزوق فرماید‪K:‬‬
‫ما در صفحات بعد در بحثهای‪ K‬مسائل حکومت و جه‪K‬اد ان‪K‬دکی از این مس‪K‬ائل ب‪K‬دون‬
‫هیچ دلیل را که موجب ذلت و عقب‌ماندگی‪ K‬مسلمانان گشته و اسالم را ب‪KK‬دین روز س‪KK‬یاه‬
‫نشانیده است یادآور می‌شویم‪ .‬انشاءهللا تعالی‪.‬‬
‫علت مهم دیگری که موجب انحطاط مسلمین شده است‬
‫بعد از علت جهل و نادانی ک‪KK‬ه عم‪KK‬دة علت عقب‌مان‪KK‬دگی‪ K‬و ذلت مس‪KK‬لمین اس‪KK‬ت علت‬
‫عم‪KK‬دة دیگ‪KK‬ری‪ K‬ک‪KK‬ه میت‪KK‬وان گفت علت‌العل‪KK‬ل انحط‪KK‬اط مس‪KK‬لمانان اس‪KK‬ت همان‪KK‬ا موض‪KK‬وع‪K‬‬
‫حکومت است که در لسان شرع بخالفت و امامت تعبیر شده و این علت به ق‪KK‬دری مهم‬
‫و بزرگ است و مسلمانان دربارة آن به حدی جاهل و نادانند که اگر گفت‪KK‬ه ش‪KK‬ود یگان‪KK‬ه‬
‫علت ذلت و انحطاط و عقب‌ماندگی و بدبختی مسلمانان این مسئله است ب‪KK‬ه یقین خالف‬
‫و گزاف نیست و خسارات و جنایاتی که از عدم اعتن‪KK‬ا ب‪KK‬ه این موض‪KK‬وع‪ K‬عای‪KK‬د مس‪KK‬لمین‬
‫ردیده به هیچ مقیاس سنجیده نمی‌شود!‬
‫در اهمیت حکومت و لزوم آن برای هر اجتماعی اعم از اینکه از حیث وحش‪KK‬یت و‬
‫نادانی در ردی‪KK‬ف ش‪KK‬یاطین و ی‪KK‬ا از حیث‌ ت‪KK‬ربیت و علم در سلس‪KK‬لة فرش‪KK‬تگان و مق‪KK‬ربین‬
‫باشند هرچه گفته شود مانند آن است که کسی در اهمیت آب و ه‪KK‬وا ب‪KK‬رای جان‪KK‬داران و‬
‫ارزش نور خورشید‪ K‬برای موج‪KK‬ودات ارض‪KK‬ی س‪KK‬خن گوی‪KK‬د زی‪KK‬را گذش‪KK‬ته از انس‪KK‬ان ک‪KK‬ه‬
‫اشرف مخلوقات و خالصة موجودات عالم است حتی بسیاری‪ K‬از حیوانات ن‪KK‬یز اهمیت‬
‫آن را طبعا ً و قهراً درک کرده و به تش‪KK‬کیل آن پرداخته‌ان‪KK‬د‪ ،‬تش‪KK‬کیالت زنب‪KK‬ور عس‪KK‬ل و‬
‫اجتماع موریانه وآشیانة مورچه و دقت و تتب‪K‬ع در زن‪K‬دگانی‪ K‬پ‪K‬اره‌ای از طی‪KK‬ور ک‪K‬ه ه‪KK‬ر‬
‫کدام نسبت به وضع و طبع خود دارای حکومت و تش‪KK‬کیالتی‪ K‬هس‪KK‬تند م‪KK‬ا را بی‌نی‪KK‬از از‬
‫اقامة دلیل و شاهد می‌نماید تا چه رس‪KK‬د ب‪KK‬ه انس‪KK‬ان ک‪KK‬ه ش‪KK‬ریفترین آفری‪KK‬دگان و برگزی‪KK‬ده‬
‫پروردگار جهان است چنانکه در آیه شریفه می‌فرماید ‪:‬‬
‫[ َولَقَ ْد َك َّر ْمنَا بَنِي آَ َد َم َو َح َم ْلنَاهُ ْم فِي البَرِّ َوالبَحْ‪ِ K‬ر َو َرزَ ْقنَ‪KK‬اهُ ْم ِمنَ الطَّيِّبَ‪KK‬ا ِ‬
‫ت‬
‫ضياًل ] {اإلسراء‪}70:‬‬ ‫َوفَض َّْلنَاهُ ْم َعلَى َكثِ ٍ‬
‫ير ِم َّم ْن خَ لَ ْقنَا تَ ْف ِ‬
‫«و به راستى فرزندان آدم را گرامى داشتيم و در بيابان و دريا آنان را [بر مركب و غير‬
‫آن] سوار كرديم و از پاكيزهها به آن‪KK‬ان روزى داديم و آن‪KK‬ان را ب‪KK‬ر بس‪KK‬يارى از آفريدگان‬
‫خويش چنان كه بايد برترى داديم»‬

‫تا آنجا که حافظة تاریخ به یاد دارد هیچگاه هیچ جامعه‌ای حتی اگر دو نفر بوده ان‪KK‬د‬
‫که با یکدیگر زندگی کرده‌اند‪ ،‬نبوده مگر اینکه یکی از آن ح‪KK‬اکم و دیگ‪KK‬ری محک‪KK‬وم و‬
‫بعبارت شرع یکی امام و دیگری‪ K‬مأمور بوده و جای تعجب است که عین این عب‪KK‬ارت‬
‫در احادیث شریفة اسالمی است که وجود امام یعنی همان حاکم‪ ،‬خلیفه‪ ،‬پادش‪KK‬اه‪ ،‬رئیس‬
‫جمهور‪ ،‬نخست‌وزیر‪ K‬و هرچه که بنامید در شرع مطه‪KK‬ر اس‪KK‬الم از ض‪KK‬رورات و م‪KK‬اال‬
‫بدمنه است که اگر در دنیا نماند مگر دو نفر‪ ،‬به ناچ‪KK‬ار یکی از آن ام‪KK‬ام خواه‪KK‬د ب‪KK‬ود و‬
‫معهذا در این موضوع دیر زمانی است در میان مسلمانان به قدری بی‌اعتنائی شده در‬
‫مسئله حکومت که نظرات بلن‪KK‬د ش‪KK‬ارع آنق‪KK‬در ب‪KK‬دان اهمیت داده و م‪KK‬ا ب‪KK‬ه ی‪KK‬اری خداون‪K‬د‪K‬‬
‫‪33‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫اندکی از آن را در این مختص‪KK‬ر از نظ‪KK‬ر مطالع‪KK‬ه کنن‪KK‬ده گ‪KK‬ان می‌گ‪KK‬ذارنیم‪ K،‬ک‪KK‬ه در هیچ‬
‫موضوعی این اندازه تأکید نشده مگ‪K‬ر هم‪K‬ان چیزهائیک‪K‬ه وابس‪K‬تگی‪ K‬ب‪K‬ه همین موض‪K‬وع‬
‫داشته است‪.‬‬
‫غرابت این مطلب بیش‪KK‬تر از آن جهت ب‪KK‬زرگ اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه دین م‪KK‬بین اس‪KK‬الم عن‪KK‬ایت و‬
‫نظری که به مسئلة حکومت دارد به هیچ ی‪K‬ک از مس‪KK‬ایل دیگ‪K‬ر چ‪KK‬نین عن‪KK‬ایت و توج‪K‬ه‬
‫نداشته است‪ ،‬زیرا بزرگترین‪ K‬عبادات و اقرب‌ قربات از طاعات را ک‪KK‬ه انج‪KK‬ام ف‪KK‬رایض‬
‫عظیمه و جهاد و اجرای احک‪KK‬ام ح‪KK‬دود و دی‪KK‬ات و جم‪KK‬ع وجب‪KK‬ایت ص‪KK‬دقات وزک‪KK‬وات و‬
‫امثال آن را مربوط‪ K‬و موقوف بوجود حاکم می‌داند و با نبودن حاکم و س‪KK‬لطان و خلیف‪KK‬ه‬
‫وامام تو گوئی بر اکثر احکام و قوانین ابدی خود که باید تا یوم القی‪KK‬ام ج‪KK‬اری باش‪KK‬د قلم‬
‫نسخ کشیده و از اجرای همة آنها چشم پوشیده است!! و شما می‌دانید ک‪KK‬ه ص‪KK‬رف نظ‪KK‬ر‬
‫از شارع مقدس اسالم که به تصدیق تمام عقال و دانشمندان جهان‪ ،‬عق‪K‬ل ک‪K‬ل ب‪K‬وده هیچ‬
‫دیوانه‌ای مرتکب چنین عمل مسخره‌ای نمی‌شود!!‬
‫و بدبختان‪KK‬ه مس‪KK‬لمانان در این موض‪KK‬وع مهم ب‪KK‬ه ق‪KK‬دری‪ K‬دچ‪KK‬ار اختالف و افتراقن‪KK‬د ک‪KK‬ه‬
‫جماعتی از آنان آن را تالی اطاعت خدا و رسول می‌دانند و در هر گونه ظلم و فس ‪K‬ق‪K‬‬
‫و بغی وکفر چون قتل ذراری‪ K‬پیغمبر واسارت خاندان آن سرور‪ K‬و کشتار و قتل ع‪KK‬ام‬
‫مردم مدینه رسول خ‪K‬دا و هت‪K‬ک ن‪K‬وامیس مس‪K‬لمین و خراب‌ک‪K‬ردن کعب‪K‬ه و س‪K‬وزانیدن‬
‫خانه خدا را به دستور ح‪KK‬اکم و خلیف‪KK‬ه ج‪KK‬ایز وروا‪ K‬بلک‪KK‬ه اط‪KK‬اعت خ‪KK‬دا وم‪KK‬وجب ق‪KK‬رب‬
‫الی‌هللا دانسته تخلف از اوامر ونواهی‪ K‬چنین مستکبر متجبری‪ K‬را عص‪KK‬یان پروردگ‪KK‬ار‪K‬‬
‫می‌شمارند و بنا ب‪KK‬ر این مم‪KK‬یزی بین طه‪KK‬ارت ونجاس‪KK‬ت و تف‪KK‬اوتی می‪KK‬ان ح‪KK‬ق وباط‪KK‬ل‬
‫نمی‌ماند!! از این نظر اگر حاکم و خلیفه مسلمین علی بن ابی‌طالب باشد یا معاوی‪KK‬ه و‬
‫یا فرمانروایی چنگیز باشد یا عمر بن عبدالعزیز! همه یکسانند و متابعتش‪KK‬ان اط‪KK‬اعت‬
‫ول َوأُولِي‬ ‫خدای سبحان و ندانسته دلیلشان آیة ش‪KK‬ریفة ‪[ :‬أَ ِطيعُوا هللاَ َوأَ ِطي ُع‪KK‬وا الر ُ‬
‫َّس ‪َ K‬‬
‫األَ ْم ِر ِم ْن ُك ْم] {النساء‪}59:‬‬
‫است‪.‬‬
‫البته ملتی که بین خوب و بد و حق و باطل این اندازه بی‌تمیز و ن‪KK‬ادان باش‪KK‬د ب‪KK‬دیهی‬
‫است که هر گردنکش متجبر و هر قداره بند فاجر‪ K‬در ص‪KK‬دد اح‪KK‬راز مق‪KK‬ام س‪KK‬لطنت ب‪KK‬ر‬
‫می‌آید و به هر حیله و دسیسه‌ای باشد خود را به مسند حک‪KK‬ومت می‌رس‪KK‬اند‪ K‬ت‪KK‬ا در آنج‪KK‬ا‬
‫حاکم علی االطالق و فرمانروای‪ K‬آفاق گردد و خود را ت‪KK‬الی خ‪KK‬دا و رس‪KK‬ول‪ K‬نمای‪KK‬د و ب‪KK‬ه‬
‫اجرای شهوات و قضای‪ K‬و طرات خ‪KK‬ود مش‪KK‬غول ش‪KK‬ود و چ‪KK‬ون ال‪KK‬تزام واج‪KK‬رای‪ K‬احک‪KK‬ام‬
‫اسالم بر خالف مقتض‪KK‬ای ش‪KK‬هوات حی‪KK‬وانی اس‪KK‬ت چ‪KK‬نین کس‪KK‬ی ک‪KK‬ه خ‪KK‬ود را ب‪KK‬دین مق‪KK‬ام‬
‫رسانیده هرگر در صدد اجرای آن احکام برنمی‌آید مگر تا آن ح‪KK‬دی ک‪KK‬ه ب‪KK‬ا مص‪KK‬الح او‬
‫موافق و با اوضاع‪ K‬سلطنت او مقتض‪KK‬ی باش‪KK‬د این اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه او ام‪KK‬ر ش‪KK‬رع در دس‪KK‬ت او‬
‫چون تیغی در کف زنگی مست برای انجام شهوات پست اوست‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪34‬‬
‫کتبی که پ‪KK‬اره‌ای از علم‪KK‬ای اس‪KK‬الم در اط‪KK‬اعت س‪KK‬لطنت از ط‪KK‬رف رعیت نوش‪KK‬ته‌اند‬
‫مانن‪KK‬د عقدالفری‪KK‬د و امث‪KK‬ال آن و وص‪KK‬ایائی‪ K‬ک‪KK‬ه در این م‪KK‬ورد کرده‌ان‪KK‬د چ‪KK‬یزی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫موجب جرأت و جسارت حکام بر طغی‪KK‬ان و ع‪KK‬دوان ب‪KK‬ر بن‪KK‬دگان خ‪KK‬دا س‪KK‬بحان اس‪KK‬ت ت‪KK‬ا‬
‫جائیکه عبدهللا عمر گفته‪( :‬اذا کان االمام عاداً أقله وعلیک الشکر و اذا کان االمام‬
‫جائراً فله الوزر و‪ ،‬علیک الصبر) ودراین مورد‪ K‬تا آنج‪KK‬ا اف‪KK‬راط‪ K‬ش‪KK‬ده ک‪KK‬ه بای‪KK‬د ب‪KK‬دون‬
‫چون وچرا تسلیم اغراض و اهواء سالطین شد‪.‬‬
‫و اما دستة دیگر در این موضوع ب‪KK‬ه ی‪K‬ک مع‪KK‬نی اف‪KK‬راط‪ K‬و ب‪KK‬ه معن‪KK‬ای دیگ‪KK‬ر تفری‪KK‬ط‬
‫نموده‌اند که جز ام‪KK‬ام معص‪KK‬وم ومنص‪KK‬وص و مؤی‪K‬د‪ K‬ب‪KK‬ه معج‪KK‬زات و مس‪KK‬لط ب‪KK‬ر خ‪KK‬وارق‪K‬‬
‫عادات که زبان تمام موجودات داند و به روان گشتن جب‪KK‬ال‌ و راک‪KK‬د مان‪KK‬دن بح‪KK‬ار حکم‬
‫راند وبقضای حاجات و محالیه و احیای اموات وعظام بالیه ب‪KK‬پردازد! کس‪KK‬ی دیگ‪KK‬ر را‬
‫قابل و الیق حکومت نمی‌دانند و اطاعت حاکم را به هر صورتی‪ K‬که باشد در ص‪KK‬ورت‬
‫قدرت از تخلف‪ ،‬اطاعت جبت و طاغوت شمرده حرام می‌دانند‪ K‬و ت‪KK‬ا ممکن باش‪KK‬د و از‬
‫پیششان بروند و مخالفت او را ج‪KK‬ایز و ف‪KK‬رار از دس‪KK‬تورات را واجب می‌ش‪KK‬مارند!!‪ .‬و‬
‫نتیجة این عقیده احراز مقام سلطنت اگر در میان آنها آسان باشد حف‪KK‬ظ آن بس‪KK‬ی مش‪KK‬کل‬
‫اس‪KK‬ت وهمین اش‪KK‬کال حف‪KK‬ظ س‪KK‬لطنت اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه اگ‪KK‬ر درمی‪KK‬ان ش‪KK‬یعیان کس‪KK‬انی ب‪KK‬ه آس‪KK‬انی‬
‫می‌توانند‪ K‬مقام فرمانروائی‪ K‬را احراز کنند ناچارند که برای حف‪KK‬ظ آن مق‪KK‬ام ب‪KK‬ه وس‪KK‬ایل و‬
‫وسایطی‪ K‬مشتبث شوند‪ K‬و با مخالفین و متمردان‪KK‬ه جن‪KK‬گ و ج‪KK‬دال پردازن‪KK‬د این اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫سالطین و فرمان روایان شیعه ممکن است در ابتدای ام‪KK‬ر اش‪KK‬خاص خ‪KK‬وب و ع‪KK‬ادل و‬
‫مهربان باشند‪ K‬اما همینکه به مشکل حفظ مقام به جهت کارشکنی و عدم اطاعت رعیب‬
‫برمی‌خورند به سختگیری‪ K‬وفشار‪ K‬و سوءظن و بد اندیشی می‌پردازند و سرانجام غالب‪KK‬ا ً‬
‫پادشاهانی‪ K‬جب‪KK‬ار و فرمانروای‪KK‬انی خونخ‪KK‬وار از ک‪KK‬ار درمی‌آین‪K‬د‪ K‬همچ‪KK‬ون ش‪KK‬اه عب‪KK‬اس و‬
‫نادرشاه و امثال اینان که تاریخ تمضمن احوال نکبت مآل ایشان استو پادشاهان سنی و‬
‫خلفای عامة مردمانی عایش و هرزه می‌شوند‪ K‬چ‪KK‬ون اک‪KK‬ثرا خلف‪KK‬ای عباس‪KK‬ی وعثم‪KK‬انی و‬
‫غیر هم و اخیراً فاروق‪ K‬مصر! ولی به حق و درستی که دین مبین اسالم از این هر دو‬
‫عقیده بیزار و فاص‪KK‬لة آنه‪KK‬ا ب‪KK‬ا دین اس‪KK‬الم فاص‪KK‬له بین بهش‪KK‬ت ب‪KK‬رین و جهنم بئس‌الق‪KK‬رار‬
‫اس‪KK‬ت! و م‪KK‬ا بی‪KK‬اری‪ K‬پروردگ‪KK‬ار این مس‪KK‬ئله مش‪KK‬کل و موض‪KK‬وع‪ K‬مهم را در این اوراق‪K‬‬
‫توضیح داده و حقیقت آنرا تا آنجا که در خور اطاعات ماست به نظر مطالعه‌ کنن‪KK‬دگان‬
‫می‌رسانیم‪K.‬‬
‫و من هللا التوفیق وعلیه التکالن و المستعان‪.‬‬

‫اینک به ببینیم‪ K‬نظر بلند شارع اسالم در موضوع حک‪KK‬ومت و س‪KK‬لطنت چیس‪KK‬ت و آن‬
‫را چگونه می‌خواهد!‬
‫‪35‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫در اینکه حکومت و سلطنت و بدست‌آوردن قدرت از محبوبات اسالم اس‪KK‬ت و آن‪KK‬را‬
‫همواره طالب وجالب است از روشن‌ترین موضوعات و آشکاراترین مصرحات‪ K‬آی‪KK‬ات‬
‫با برکات قرآن مجید است‪.‬‬
‫پروردگار منان در سورة مبارکة آل عمران آیه ‪ 26‬می‌فرماید‪K:‬‬
‫‪        ‬‬
‫(آل عمران ‪)26 :‬‬ ‫‪    ‬‬
‫«و خداوندا‪ ،‬اى دارنده فرمانروايى‪ ،‬ب‪KK‬ه ه‪KK‬ر كس ك‪KK‬ه خ‪KK‬واهى فرم‪KK‬انروايى دهى و از‬
‫هر كس كه خواهى‪ ،‬فرمانروايى بازستانى»‬
‫که دادن حک‪KK‬ومت و س‪KK‬لطنت و پادش‪KK‬اهی و ق‪KK‬درت را یکی از نعم‪KK‬ای ب‪KK‬زرگ خ‪KK‬ود‬
‫می‌شمارد‪ K‬و بعد به طریق‪ K‬لف و نشر مرتب می‌فرماید ‪:‬‬
‫(آل‬ ‫‪َ ‬و تُ ِع ُّ‬
‫‪KKK‬ز َمن ت ََش‪KKK‬ا ُء َو تُ‪ِ KKK‬ذلُّ َمن ت ََش‪KKK‬اء‪ .‬‬
‫عمران ‪)26 :‬‬
‫«و هر كس را كه خواهى گرامى دارى و هر كس را كه خواهى خوار سازى»‬

‫که به هر کس و هر ملتی که حکومت و سلطنت داد او را عزیز کرد و از هر کس‬


‫و هر ملتی که پادشاهی و سلطنت را گ‪KK‬رفت او را ذلی‪KK‬ل و خ‪KK‬وار و منح‪KK‬ط و بی‌مق‪KK‬دار‬
‫خواسته است و در سورة النساء آیة ‪ 75‬و ‪ 58‬می‌فرماید ‪:‬‬
‫اس نَقِ‪KK‬يرًا][أَ ْم يَحْ ُس‪ُ K‬دونَ‬
‫‪K‬ك فَ‪K‬إِ ًذا اَل ي ُْؤتُ‪KK‬ونَ النَّ َ‬ ‫َص‪K‬يبٌ ِمنَ ال ُم ْل‪ِ K‬‬ ‫[أَ ْم لَهُ ْم ن ِ‬
‫الح ْك َمةَ‬
‫َاب َو ِ‬‫اس َعلَى َما آَتَاهُ ُم هللاُ ِم ْن فَضْ لِ ِه فَقَ ْد آَتَ ْينَا آَ َل إِب َْرا ِهي َم ال ِكت َ‬ ‫النَّ َ‬
‫َظي ًما] {النساء ‪}54*53 :‬‬ ‫َوآَتَ ْينَاهُ ْم ُم ْل ًكا ع ِ‬
‫«آيا آن‪KK‬ان بهرهاى از فرم‪KK‬انروايى دارن‪KK‬د؟ پس آن هنگ‪KK‬ام هم هم‪KK‬وزن كم‪KK‬ترين‬
‫ذ ّرهاى به مردم نمىدهند»‬
‫«آيا با مردم بر آنچه كه خداوند از فضل خ‪KK‬ويش ب‪KK‬ه آن‪KK‬ان داده اس‪KK‬ت‪ ،‬حس‪KK‬د‬
‫مىورزند؟ ما خ‪K‬ود ب‪K‬ه آل اب‪K‬راهيم كت‪K‬اب و حكمت داديم و ب‪K‬ه آن‪K‬ان فرم‪K‬انروايى‬
‫بزرگ بخشيديم»‬

‫در این آیة شریفه اوالً اهل کتاب را مذمت می‌فرماید‪ : K‬که اگر چیزی از پادشاهی و‬
‫سلطنت در دست آنان باش‪KK‬د ب‪KK‬ه ق‪KK‬در نق‪KK‬یری ب‪KK‬ه م‪KK‬ردم نخواهن‪KK‬د داد آن گ‪KK‬اه از عطای‪KK‬ای‬
‫بزرگی که به آل ابراهیم ارزانی داشته بر س‪KK‬بیل منت می‌ش‪KK‬مارد ت‪KK‬ا اینک‪KK‬ه پادش‪KK‬اهی و‬
‫سلطنت را در ردیف کتاب و حکمت ک‪KK‬ه ع‪KK‬الیترین نعمت الهی اس‪KK‬ت در آورده و آن‪KK‬را‬
‫از فضل خدا بر آل ابراهیم شمرده است و در سورة یوسف آیة ‪ 102‬از زبان حضرت‬
‫یوسف به عنوان سپاسگزاری‪ K‬از پروردگار‪ K‬مقداری از حکومت فرعون مص‪KK‬ر را ک‪KK‬ه‬
‫بر آن جناب داده شده بود شکرگزاری نموده عرض می‌کند‪.‬‬
‫ك] {يوسف‪}101K:‬‬ ‫[ َربِّ قَ ْد آَتَ ْيتَنِي ِمنَ ال ُم ْل ِ‬
‫و در آیة ‪ 251‬سوره بقره می‌فرماید‪: K‬‬
‫جالُوتَ َوآَتَاهُ هللاُ ال ُم ْلكَ ] {البقرة‪}251:‬‬ ‫[وقَت ََل دَا ُوو ُد َ‬‫َ‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪36‬‬
‫ک‪KK‬ه بس‪KK‬ی واض‪KK‬ح اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه قت‪KK‬ل ج‪KK‬الوت و دادن پادش‪KK‬اهی و س‪KK‬لطنت ب‪KK‬ه داود از‬
‫نعمت‌ه‪K‬ای ب‪KK‬زرگ الهی اس‪K‬ت و در س‪K‬ورة ص آی‪K‬ه ‪ 34‬از زب‪KK‬ان حض‪KK‬رت س‪KK‬لیمان ب‪KK‬ه‬
‫عنوان مناجات و تقاضا می‌فرماید‪: K‬‬
‫ً‬ ‫ْ‬
‫غفِرْ لِي َوهَبْ لِي ُملكا] {ص‪}35:‬‬ ‫ال َربِّ ا ْ‬
‫[قَ َ‬
‫که سلطنت و پادشاهی را با کمال تضرع‪ K‬از پروردگار عالم درخواست نماید‪.‬‬
‫اینک باید دی‪KK‬د ش‪KK‬ریعت اس‪KK‬المی عمال درب‪KK‬ارة این موض‪KK‬وع مهم چ‪KK‬ه اق‪KK‬دامی ک‪KK‬رده‬
‫است؟‬
‫آنچه مسلم است اینست که در زمان حیات رسول اکرم‪ ‬امر حکومت و سلطنت و‬
‫اجرای احکام و قض‪K‬اوت منحص‪K‬ر‪ K‬ب‪K‬ه ش‪K‬خص حض‪K‬رت خ‪K‬اتم‌النبین ‪ ‬ب‪K‬ود و کس‪K‬ی از‬
‫مسلمانان در این امر منازع و مخالف آن حضرت نب‪KK‬ود و نبای‪KK‬د باش‪KK‬د زی‪KK‬را حض‪KK‬رتش‪K‬‬
‫مهبط وحی الهی و محط فیوضات نامتناهی بود و کسی را نمی‌رسید‪ K‬ک‪KK‬ه در این م‪KK‬ورد‬
‫چون و چرا کند و این مطلب از حیث وضوح احتیاج به هیچ برهان و دلیلی ندارد‪.‬‬
‫اما بعد از آن حضرت‪ ‬مسلمانان دو فرقه شدند دسته‌ای مدعی‌اند که اساسا ً پیغمبر‬
‫س‪K‬خنی درب‪K‬ارة حک‪K‬ومت نگفت‪K‬ه و ط‪K‬ائفه‌ای معتقدن‪K‬د ک‪K‬ه این موض‪K‬وع را بیش از هم‪K‬ه‬
‫احکام مورد عنایت ق‪KK‬رار داده و مس‪KK‬ئلة والیت و ام‪KK‬امت ک‪KK‬ه در واق‪KK‬ع هم‪KK‬ان حک‪KK‬ومت‬
‫است از نظر پیغمبر‪ K‬محترم از تمام امور اهم و اعظم بوده است‪.‬‬
‫بدیهی است ادعای دستة اول بسی باط‪K‬ل و ن‪K‬امعقول اس‪K‬ت زی‪K‬را هرگ‪KK‬ز عق‪K‬ل ب‪KK‬اور‬
‫نمی‌کن‪KK‬د ک‪KK‬ه پیغم‪KK‬بری ک‪KK‬ه ب‪KK‬رای آوردن آخ‪KK‬رین دین ت‪KK‬ا آخ‪KK‬ر عم‪KK‬ر دنی‪KK‬ا مبع‪KK‬وث ش‪KK‬ده‬
‫درموضوعی بدین اهمیت که شعور ادنی‌ترین‪ K‬مردم لزوم آن را درک می‌کند این گونه‬
‫بی‌اعتنا بماند و دربارة آن هیچگونه دستوری‪ K‬ندهد! و ح‪KK‬ق بادس‪KK‬ته دومی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه آن‬
‫را اعظم امور برای اصالح جمهور دانسته است‪ ،‬اما اینکه آیا ام‪K‬ر حک‪K‬ومت منحص‪K‬ر‬
‫فقط بعده معدودی با نام و نشان چنین و چنان تا پای‪KK‬ان جه‪KK‬ان اس‪KK‬ت و اگ‪KK‬ر آنه‪KK‬ا نبودن‪K‬د‪K‬‬
‫دیگر کسی حق حکومت ندارد و مسلمانان باید در این امر مهم منتظر بنشینند ت‪K‬ا مگ‪K‬ر‬
‫ام‪K‬ام معص‪K‬وم و منصوص‪K‬ی‪ K‬ک‪K‬ه دارای معج‪K‬زات وخ‪K‬وارق ع‪K‬ادات منص‪K‬ور‪ K‬ب‪K‬ه جن‪K‬ود‪K‬‬
‫سموات و قادر به احیای عظام وفات اموات باشد بیاید و متصدی‪ K‬ام‪KK‬ر حک‪KK‬ومت ش‪KK‬ود!‬
‫این هم ادعائی است که متأسفانه با هیچ خردی سازش ندارد!!‬
‫و اگر دینی را به این کیفیت بر هر فردی از افراد بشر در هر بحر و بوی مع‪KK‬رفی‪K‬‬
‫کنند از روی عقل نخواهد‪ K‬پذیرفت و این خود بهترین دلیل بطالن آن دین از نظر عق‪KK‬ل‬
‫زرین است واگر بنا باشد عقل را کنار بگذاریم و هر گفتة ناصواب و ن‪KK‬امعقولی را ب‪KK‬ه‬
‫نام اینکه از ناحیة دین است بپذیریم‪ K‬عالوه بر اینک‪KK‬ه ب‪KK‬رخالف نظ‪KK‬ر دین مق‪KK‬دس اس‪KK‬الم‬
‫است که به ارباب عقول و ذی االلباب اهمیت می‌نهد و همواره در حقانیت خ‪KK‬ود م‪KK‬ردم‬
‫را به تأهل و تعقل امر می‌فرماید اصال وقتی پای عق‪KK‬ل در می‪KK‬ان نباش‪KK‬د پس حق‪KK‬انیت و‬
‫بطالن میزانی نخواهد داشت و ه‪KK‬ر کس هرچ‪KK‬ه را پ‪KK‬ذیرفت‪ K‬ج‪KK‬ای مالمت نیس‪KK‬ت زی‪KK‬را‬
‫بدون عقل تمام حق و بال و خبیث و طیب یکی است پس باید دید نظر اسالم در حق و‬
‫‪37‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫بال ادعای این دو دسته که بنام سنی و شیعه مدعی پیروی آنند در چ‪KK‬ه مق‪KK‬ام اس‪KK‬ت ه‪KK‬ر‬
‫چند به جهت گرد و غبار اهواء و آراء و تاریکی‌های غرض‌ها و مرضها تا حدی این‬
‫مسئله مورد ابهام قرار گرفته و باعث اختالف شدید گردیده است اما برای ط‪KK‬الب ح‪KK‬ق‬
‫بدون التفات به سر و صدای مغزضین و حب و بغض آن و این می‌توان حقیقت‌ مطلب‬
‫را چون روز‪ K‬روش‪KK‬ن درک نم‪KK‬ود و این مع‪KK‬نی ب‪KK‬ا رع‪KK‬ایت چن‪KK‬د اص‪KK‬ل‪ ،‬واض‪KK‬ح خواه‪KK‬د‬
‫گشت‪.‬‬
‫اصل اول‪ :‬توجه تام و تدبر کافی به آیات شریفه قرآن مجید بدون التفاوت به تأوی‪KK‬ل‬
‫و تفسیری که این و آن از ارباب غرض نموده‌اند‪.‬‬
‫اصل دوم‪ :‬دقت در اخبار و اح‪KK‬ادیثی‪ K‬ک‪KK‬ه در این موض‪KK‬وع‪ K‬ف‪KK‬ریقین نق‪KK‬ل کرده‌ان‪KK‬د ب‪KK‬ا‬
‫توجه به اینکه ممکن است هر کدام از دو دسته برای پیش‌بردن مقصود خ‪KK‬ود از ک‪KK‬ذب‬
‫و جعل‌ ب‪KK‬ری نباش‪K‬د‪ K‬چ‪KK‬ون مهم‪KK‬ترین موض‪KK‬وعی ک‪KK‬ه انگ‪KK‬یزة جع‪KK‬ل و ک‪KK‬ذب اس‪KK‬ت همین‬
‫موضوع‪ K‬است‪.‬‬
‫اصل سوم ‪ :‬مالحظه و تتبع بعم‪KK‬ل مس‪KK‬لمین ک‪KK‬ه بع‪KK‬د از رحلت رس‪KK‬ول اک‪KK‬رم در این‬
‫موضوع‪ K‬چگونه وارد و خارج شدند اما در خصوص آی‪KK‬ات ش‪KK‬ریفه چنانک‪KK‬ه قبالً گف‪KK‬تیم‬
‫ام‪KK‬ر حک‪KK‬ومت ام‪KK‬ری اس‪KK‬ت مطل‪KK‬وب و محب‪KK‬وب و اک‪KK‬ثر احک‪KK‬ام اس‪KK‬الم ب‪KK‬دان مرب‪KK‬وط و‬
‫موقوف‪ K‬است و خواهد آم‪KK‬د ام‪KK‬ا در خص‪KK‬وص اح‪KK‬ادیث ی‪KK‬ک دس‪KK‬ته از آن در خص‪KK‬وص‬
‫اهمیت موضوع‪ K‬حکومت است که ف‪KK‬ریقین از پ‪KK‬ذیرش آن ناچارن‪K‬د‪ K‬و م‪KK‬ا ب‪KK‬ه ی‪KK‬اری خ‪KK‬دا‬
‫اندکی از آن را به نظر شما می‌رسانیم‪ K‬و اما دستة دیگر در خصوص طرز حکومت و‬
‫احقیت و اولویت ک‪K‬ه ب‪KK‬ا مالحظ‪KK‬ه و دقت در عم‪K‬ل مس‪K‬لمین ص‪K‬حت و س‪KK‬قم آنه‪KK‬ا معل‪KK‬وم‬
‫خواهد شد‪.‬‬
‫اینک با مطالعة تاریخ می‌بینیم که پس از فوت رسول خدا مهمترین موض‪KK‬وعی ک‪KK‬ه‬
‫مسلمین را به خود مشغول داشت که حتی جنازة رسول خدا را در خانه او گذاشته قبل‬
‫از آنکه به عمل کفن ودفن آن حضرت پردازند‪ K‬ب‪KK‬ه ام‪KK‬ر تع‪KK‬یین خلیف‪KK‬ه همت گماش‪KK‬تند و‬
‫جز معدودی از اهل بیت رسول خدا دیگر مسلمانان در سقیفة بنی‌ساعده ویا در رک‪KK‬اب‬
‫اسامة بن زید بودند‪ .‬خوب! در اینجا از نظرعقل و شرع وظیفة مسلمانان چه بود؟‬
‫از یک طرف رسول خدا از دنیا رفته و باید به تجهیز و تغسیل او پرداخت حاال آیا‬
‫باید عموم مسلمین به این کار بپردازند‪ K‬یا تصدی من به الکفایه کافی است؟‬
‫از یک طرف چون رسول‪ K‬خدا در میان نیست احک‪KK‬ام اس‪K‬الم ک‪K‬ه مس‪K‬لما ً ب‪KK‬ا ف‪KK‬وت او‬
‫نباید از میان برود‪ K‬ودر موقع اجرا است‪.‬‬
‫مثال اس‪KK‬امه بن زی‪KK‬د ک‪KK‬ه ع‪KK‬ازم یرم‪KK‬وک اس‪KK‬ت و س‪KK‬ایر مجاه‪KK‬دین ک‪KK‬ه در اطرافن‪KK‬د و‬
‫دشمنانی که در کمین اند و منافقینی که منتهز فرص‪KK‬تند‪ K‬ب‪KK‬رای تکلی‪KK‬ف ه‪KK‬ر ک‪KK‬دام از این‬
‫امور احتیاج به مرجع و مصدری است که حاکم یا به اصطالح خلیفه باشد و پرواضح‬
‫است ک‪KK‬ه اهمیت این ام‪KK‬ور در نظ‪KK‬ر ش‪KK‬ارع اس‪KK‬الم از کفن و دفن پیغم‪KK‬بر مح‪KK‬ترم کم‪KK‬تر‬
‫نیست بلکه به جهاتی مهم‪KK‬تر اس‪KK‬ت زی‪KK‬را هرگ‪KK‬اه غفلت و امه‪KK‬ال در تع‪KK‬یین ولی ام‪KK‬ر و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪38‬‬
‫حاکم اسالم که مرکز و مرجع امور‪ K‬است بشود‪ .‬دشمنان قوی پنجه‌ای مانن‪K‬د ابومس‪K‬لیمه‬
‫کذاب که در همان زمان حیات حضرت ختمی مرتبت‪ ‬دعوی نبوت کرده بود وح‪KK‬تی‪K‬‬
‫پای گستاخی‪ K‬را بدان اندازه دراز نمود که نامه‌ای به حضرت نوش‪KK‬ت و ادع‪KK‬ا ک‪KK‬رد ک‪KK‬ه‬
‫نصف جهان از آن تو نیمی از آن من است و ن‪KK‬یز س‪KK‬جاج دخ‪KK‬تر ح‪KK‬ارث درهم‪KK‬ان آوان‬
‫دعوی دار پیغمبری‪ K‬بود و با پیون‪K‬د‪ K‬ب‪KK‬ا ابومس‪KK‬یلمه و ام‪KK‬تزاج ب‪KK‬ا وی ن‪KK‬یروی‪ K‬خطرن‪KK‬اکی‪K‬‬
‫علیه اسالم تشکیل شده بود همچنین ابوطلیحه اسدی و اسود عنبسی هر کدام از ج‪KK‬انبی‬
‫بسیاری از مردم را فریفته و با پیروان متعصب که تا پای جان ب‪K‬رای هم‪K‬راهی ایش‪K‬ان‬
‫آماده بودند پایتخت نبوت را در مخاطره می‌داشت و هر آن بیم آن می‌رفت که یکی ی‪KK‬ا‬
‫چند نفر از این پیغمبران دروغی پس از شنیدن رحلت حض‪KK‬رت ختمی م‪K‬رتبت متوج‪K‬ه‬
‫مدینه گردند ونهال نورس اسالم را ریشه‌کن نماین‪KK‬د بعالوه دش‪KK‬منان زخم‌خ‪KK‬وردة دیگ‪KK‬ر‬
‫مانند هرقل و امرای وی که در غسان و یرموک آماده جبران شکست وانتق‪KK‬ام بودن‪K‬د‪ K‬و‬
‫یهودیان فراری بنی‌قریظه و خی‪KK‬بر ک‪KK‬ه از فش‪KK‬ار‪ K‬ن‪KK‬یروی‪ K‬اس‪KK‬الم وطن م‪KK‬ألوف را ت‪KK‬رک‬
‫گفته و درگوشه و کنار در انتظار فرصت‪ K‬بودند‪.‬‬
‫همه اینها چیزهائی‪ K‬بود که مسلمانان را به تعیین مقامی که عه‪KK‬ده‌ دار انج‪KK‬ام تکلی‪KK‬ف‬
‫اجتماعی و سیاسی مسلمین شود ترغیب می‌نمود‪ .‬پس اقدام مسلمانان در این ام‪KK‬ر ی‪KK‬ک‬
‫امر خیلی واجب فوری بود که بایس‪KK‬تی ه‪KK‬ر چ‪K‬ه زودت‪KK‬ر تکلی‪KK‬ف خ‪KK‬ود را در براب‪KK‬ر این‬
‫یپش‌آمدها بدانند و ولی امر و امام زمان خود را بشناسند که‪:‬‬
‫«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة»‬
‫از تواترت آثار اسالمی است‪.‬‬
‫ب‪KK‬رای اینک‪KK‬ه در این گفت‪KK‬ه تنه‪KK‬ا نباش‪KK‬یم و از خ‪KK‬ود راض‪KK‬یان خودپس‪KK‬ند ب‪KK‬ه تهمت و‬
‫تحقیرمان نپردازند نظ‪KK‬ر مجلس‪KK‬ی را در بی‪KK‬ان ح‪KK‬دیثی ک‪KK‬ه از خص‪KK‬ال و ام‪KK‬الی و عی‪KK‬ون‬
‫صدوق در حدیث صفت امام از حضرت رضا ‪ ‬در جلد ‪ 7‬بحار آورده است شاهد بر‬
‫مدعای خود می‌آوریم آن بزرگوار‪ K‬در بیان این فرمایش‪ K‬امام که (امر االمام‪KK‬ه من تم‪KK‬ام‬
‫الدین) گفته اس‪K‬ت یع‪K‬نی ش‪K‬کی در این نیس‪K‬ت ک‪K‬ه ام‪K‬ر ام‪K‬امت از ام‪K‬ور دین ب‪K‬وده بلک‪K‬ه‬
‫عظیم‌ترین آنهاست و چگونه چنین نباشد و حال آنکه مسلمانان آن را بر تجهیز رس‪KK‬ول‬
‫خدا مقدم داشتند به اینکه تجهیز‪ K‬آن حضرت از واجب‌ت‪KK‬رین ام‪K‬ور ب‪KK‬ود پس ناچ‪K‬ار‪ K‬ام‪K‬ر‬
‫امامت (یعنی تعیین خلیفه) از چیزهائیست‪ K‬که پیغمبر‪ K‬مأمور به تبلی‪K‬غ آن ب‪KK‬وده‪ .‬اجتم‪KK‬اع‬
‫عده‌ای از انصار و افرادی از قریش در سقیفة بنی‌ساعده هر چند نظر خاص چند نف‪KK‬ر‬
‫صاحب غرض هم‌انگیزة آن شده باشد اما به هر حال یک اصل و مای‪K‬ه دی‪K‬نی داش‪K‬ت و‬
‫یک واجب بزرگ ش‪KK‬رعی بلک‪KK‬ه هم‪KK‬ان تع‪KK‬یین ولی ام‪KK‬ر و ح‪KK‬اکم مرج‪KK‬ع مس‪KK‬لمین باش‪KK‬د‬
‫باعث اصلی آن بودو همین معنی بود که یک عده اگر نگوئیم‪ K‬اکثر مسلمین حاض‪KK‬ر در‬
‫مدین‪KK‬ه را بس‪KK‬قیفه بنی‌س‪KK‬اعده کش‪KK‬انید و در اط‪KK‬راف س‪KK‬عد بن عب‪KK‬اده ک‪KK‬ه اولین آرزومن‪K‬د‪K‬‬
‫خالفت و والیت بود و سپس ابوبکر‪ K‬و عمرو ابوعبیده جراح را جمع نمود‪ K‬و س‪KK‬رانجام‪K‬‬
‫قضیه به نفع قریش و مهاجرین که ابوبکر سر‌دار‪ K‬آن‪KK‬ان ب‪KK‬ود خاتم‪KK‬ه ی‪KK‬افت‪ .‬آنچ‪KK‬ه مس‪KK‬لم‬
‫‪39‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫اس‪KK‬ت این اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه اک‪KK‬ثریت مس‪KK‬لمانان در این می‪KK‬ان نف‪KK‬ع شخص‪K‬ی‪ K‬نداش‪KK‬تند ک‪KK‬ه بیه‪KK‬وده‬
‫طرفداری ابوبکر کنند وحق را از مرکز خ‪KK‬ود خ‪KK‬ارج نماین‪KK‬د زی‪KK‬را اب‪KK‬وبکر‪ K‬ن‪KK‬ه قب‪KK‬ل از‬
‫اسالم و نه بع‪KK‬د از آن در می‪KK‬ان م‪KK‬ردم مدین‪KK‬ه دارای ای‪KK‬ل و قبیل‪KK‬ه نب‪KK‬ود ک‪KK‬ه طرف‪KK‬داری‪ K‬و‬
‫تعصب قبیله‌اش باعث پیشرفت او گردد‪ K‬و مرد ثروتمندی هم نبود که به واسطه ب‪KK‬ذل و‬
‫بخشش دل همگان را به سوی خود جلب کرده باشد (هرچند درمکه علی‌المش‪K‬هور‪ K‬قب‪K‬ل‬
‫از اسالم ثروتمند‪ K‬بوده‪.‬‬
‫از مجموع این قضایا‪ K‬آنچه مسلم به نظر می‌رسد اینس‪KK‬ت ک‪KK‬ه نظ‪KK‬ر اس‪KK‬الم در م‪KK‬ورد‬
‫حکومت و اهمیت آن همان است که مسلمین ص‪KK‬در‪ K‬اول بع‪KK‬د از وف‪KK‬ات پیغم‪KK‬بر‪ ‬ب‪KK‬دان‬
‫پرداختند و حتی آن را بر تغسیل و تکفین جن‪KK‬ازه آن حض‪KK‬رت ک‪KK‬ه من ب‪KK‬ه الکفای‪KK‬ه ب‪KK‬دان‬
‫اقدام نموده بود مقدم داشتند و اینکه در این مورد به شور و نظر اجم‪KK‬اع پرداختن‪K‬د‪ K‬ن‪KK‬یز‬
‫کامالً به صواب بود زیرا در امر حکومت و جهاد و امثال آن باید به ش‪K‬وری‪ K‬پ‪K‬رداخت‬
‫الش ‪K‬ورى‪ }38:‬ام‪KK‬ا آنچ‪KK‬ه را می‌ت‪KK‬وان ب‪KK‬ر ایش‪KK‬ان خط‪KK‬ا‬‫ورى بَ ْينَهُ ْم] ‪ُّ { 1‬‬‫که [ َوأَ ْم ُرهُ ْم ُش َ‬
‫گرفت آن اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه اوالً ب‪KK‬ا وج‪KK‬ود‪ K‬نص‪KK‬وص ف‪KK‬راوانی ک‪KK‬ه از حض‪KK‬رت خ‪KK‬اتم پیغم‪KK‬بران‬
‫دربارة علی بن ابی طالب شرف صدور یافت مخصوصاً‪ K‬نص یوم الغ‪K‬دیر ک‪K‬ه ت‪K‬واتر‪ K‬و‬
‫اشتهار آن کالشمس فی رابعه النهار است آنان را احتیاج ب‪KK‬ه این ش‪KK‬ور و اجتم‪KK‬اع نب‪KK‬ود‪K‬‬
‫زیرا این امور در وقتی‪ K‬الزم است که نص وجود‪ K‬نداشته باشد‪.‬‬

‫‪_________________________________________________________________1‬‬
‫________) عالمه نائینی در کتاب تنزیة المله می‌فرماید ‪ :‬شورای عمومی بنص کالم مجید الهی‬
‫عزاسمه و سیره مقدسه نبوی‪ ‬ک‪KK‬ه تازم‪K‬ان معاوی‪KK‬ه محف‪KK‬وظ ب‪KK‬ود این حقیقت از مس‪KK‬لمات اس‪KK‬المیه‬
‫است وداللت آیه مبارکه (و شاورهم فی االمر) که عقل کل و نفس عصمت را بدان مخ‪KK‬اطب و ب‪KK‬ه‬
‫مشورت ب‪KK‬ا عقال اس‪KK‬ت مکل‪K‬ف فرم‪KK‬وده اس‪KK‬ت ب‪KK‬ر این مطلب در کم‪KK‬ال ب‪KK‬داهت و ظه‪KK‬ور اس‪KK‬ت بع‪KK‬د‬
‫استدالل به آیه مبارک‪KK‬ه (و ام‪//‬ر هم ش‪//‬وری بینهم) و س‪KK‬یره مقدس‪KK‬ه نبوی‪KK‬ه ص‪KK‬لی هللا علی‪KK‬ه و آل‪KK‬ه در‬
‫مشورت با اصحاب (واشیروا علی اصحابی) نموده و متابعت رسول خ‪KK‬دا را درمش‪KK‬ورت از ردی‬
‫اصحاب با اینکه رأی مبارکش برخالف آنها بود وصدماتی ک‪KK‬ه از این ناحی‪KK‬ه تحم‪KK‬ل فرم‪KK‬د ی‪KK‬ادآور‬
‫شده می‌گوید‪ :‬عدم تخطی خلفای اولین از این سیره مقدسه در ترقیات فوق‌العاده مترتبه ب‪KK‬ر آن هم‬
‫از وقایع صدر اول تفصیالً معلوم اس‪K‬ت‪ .‬آنگ‪K‬اه ب‪K‬ه ش‪K‬رح خطب‪KK‬ه حاض‪K‬رین امیرالمؤم‪KK‬نین پرداخت‪K‬ه‬
‫سرانجام می‌فرماید‪ :‬چقدر سزاواراست ما مدعیان واالی تشیع‌ اندکی در سراپای این کالم مب‪KK‬ارک‬
‫تأم‪KK‬ل ک‪K‬نیم بع‪K‬د چ‪KK‬نین نتیج‪KK‬ه می‌گ‪K‬یرد ک‪KK‬ه پس البت‪K‬ه الزم اس‪K‬ت نح‪K‬وه س‪K‬لطنت اس‪KK‬المیه را اگرچ‪KK‬ه‬
‫متصدی مغتصب باشد به قدر قوه تحفظ کنیم و بع‪KK‬د از دس‪KK‬ت آخون‪K‬دهای درب‪KK‬اری وسواس‪K‬ی فری‪K‬اد‬
‫کشیده می‌گوید‪ :‬زهی اس‪K‬ف و حس‪K‬رت ک‪K‬ه م‪K‬ا ظالم‌پرس‪K‬تان عص‪K‬ر و ح‪K‬امالن ش‪K‬بعه اس‪K‬تبداد‪ K‬دی‪K‬نی‬
‫چقدراز مدالیل کتاب و سنت و احکام شریعت و سیرة پیغمبر و امام خود بی‌خبریم‬
‫و حتی آیه واضح الدالله راهم گویا در کتاب مجید الهی عز اسمه هرگز نخوانده و یا به مفادش بر‬
‫نخورده یا آنکه بواسطة منافاتش با شهوات و شعبه استبداد‪ K‬و استعباد خودمان داستان ‪:‬‬
‫‪K‬ور ِه ْم َك‪KK‬أَنَّهُ ْم اَل يَ ْعلَ ُم‪KK‬ونَ ] {البق‪KK‬رة‪ K}101:‬را تجدی‪K‬د‪K‬‬
‫‪K‬اب هللاِ َو َرا َء ظُهُ‪ِ K‬‬ ‫ق ِمنَ الَّ ِذينَ أُوتُ‪KK‬وا ال ِكتَ‪َ K‬‬
‫‪K‬اب ِكتَ‪َ K‬‬ ‫[نَبَ‪َ K‬ذ فَ ِري ٌ‬
‫نمودیم‪ .‬مؤلف‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪40‬‬
‫ثانیا ً بر فرض اینکه نصی صریح وجود‪ K‬نداشت و یا نصوص وارده را همه نش‪KK‬نیده‬
‫بودند یا آنها را نمی‌توانستند‪ K‬با والیت و خالفت تطبیق کنند چرا آن حضرت را گذاشته‬
‫و دیگری‪ K‬را به خالفت برداشتند؟!‬
‫ً‬
‫ما چون بتمام مس‪KK‬لمانان آن زم‪KK‬ان ک‪KK‬ه اک‪KK‬ثرا ش‪KK‬رف‪ K‬مص‪KK‬احبت پیغم‪KK‬بر را داش‪KK‬تند و‬
‫ممدوح قرآنند نمی‌توانیم گم‪KK‬ان ب‪K‬د داش‪K‬ته باش‪KK‬یم و از آن ط‪K‬رف نمی‌ت‪KK‬وانیم‪ K‬از این هم‪K‬ه‬
‫مرحجات و منصوصات وارده درباره علی بن ابی‌طالب صرف‪‌K‬نظر کنیم ناچاریم‪ K‬ک‪KK‬ه‬
‫بگوئیم ام‪KK‬ر ب‪KK‬ر آن مس‪KK‬لمانان مش‪KK‬تبه ش‪KK‬ده و چ‪KK‬ون بیعت اب‪KK‬وبکر‪ K‬ب‪K‬ه ق‪KK‬ول عم‪KK‬ر فلت‪KK‬ه و‬
‫ناگهانی ب‪K‬ود و خ‪K‬وف و رع‪K‬بی ک‪K‬ه از ف‪K‬وت پیغم‪K‬بر ب‪K‬ر مس‪K‬لمین رخ داده ب‪K‬ود و ش‪K‬اید‬
‫ارباب اغراض هم بنا به مصلحت خ‪KK‬ود آن را تش‪KK‬دید می‌کردن‪K‬د‪ K‬ب‪KK‬اعث ش‪KK‬د ک‪KK‬ه قب‪KK‬ل از‬
‫اندیشه کافی و تدبر کامل ب‪KK‬ه عم‪KK‬ل بیعت ک‪KK‬ه در ش‪KK‬ریعت ام‪KK‬ری بس‪KK‬یار مهم و عظیم و‬
‫الزم الوفا و واجب الرعایه است پرداختند و یک وقت متوج‪KK‬ه ش‪KK‬دند ک‪KK‬ه ت‪KK‬یر از کم‪KK‬ان‬
‫خارج شده و دیگر اعاده آن امکان ندارد مگر اینکه خود ابوبکر بیعت را اقال‪KK‬ه کن‪KK‬د و‬
‫امیرالمؤمنین نیز از حسن ظن خود ب‪KK‬ه مس‪KK‬لمانان گم‪KK‬ان نداش‪KK‬ت ک‪KK‬ه آن هم‪KK‬ه نص‪KK‬وص‬
‫وتصریحات‪ K‬را درباره وی نادیده بگیرند‪ K‬به همین جهت هم وقتی عباس ب‪KK‬ه او پیش‪KK‬نهاد‪K‬‬
‫بیعت کرد فرمود‪( K‬اولها غیری) و تص‪KK‬ور نمی‌ک‪KK‬رد‪ K‬ک‪KK‬ه م‪KK‬ردم اولی و اح‪KK‬ق وافض‪KK‬ل و‬
‫اعلم را گذاشته به دیگری بپردازند‪.‬‬

‫تعیین حاکم و پیشوای اسالم با بیعت و مشورت است‬


‫الش‪KK‬ورى‪ }38:‬حقیقت مطلب ه‪KK‬ر‬ ‫عالوه بر دستور‪ K‬محکم [ َوأَ ْم ُرهُ ْم ُش َ‬
‫ورى بَ ْينَهُ ْم] { ُّ‬
‫چه باشد (ژیرا اکنون ما در صدد اثبات ورد اقوال نیستیم) آنچ‪K‬ه مس‪K‬لم اس‪K‬ت این اس‪K‬ت‬
‫که در موضوع‪ K‬حکومت و خالفت رویة شوری‪ K‬و انتخاب مورد عمل و تص‪KK‬ویب تم‪KK‬ام‬
‫مسلمین در همان صدر اول شد و حتی خود امیرالمؤمنین و اهل بیت طاهرین او سالم‬
‫هللا علیهم اجمعین این روی‪KK‬ه را تص‪KK‬ویب و تج‪KK‬ویز‪ K‬ک‪KK‬رده و بن‪KK‬ای تأس‪KK‬یس و تش‪KK‬کیل‬
‫حکومت اسالمی را بر آن گذاشتند و در نهج‌البالغه می‌فرماید‪K:‬‬
‫ولعمری الن کانت التنعقد االمامة ح‪//‬تی تحض‪//‬رها عام‪//‬ة الن‪//‬اس م‪//‬ا الی ذل‪//‬ک‬
‫س‪//‬بیل ولکن اهله‪//‬ا یحکم‪//‬ون علی من غ‪//‬اب عنه‪//‬ا ثم لیس الش‪//‬اهدان برج‪//‬ع و‬
‫الللغایب ان یختار‪.‬‬
‫که فقرات مبارکه بیانات شریفه دال است بر اینکه برای انعق‪KK‬اد بیعت ب‪KK‬رای ام‪KK‬امت‬
‫و خالفت همان اهل حل و عقدی که در پایخت نبوت هستند و آشناتر از همه م‪KK‬ردم ب‪KK‬ه‬
‫مقررات و قوانین اسالمند همینکه کسی را انتخاب نمودن‪K‬د‪ K‬او ح‪KK‬اکم و ام‪KK‬ام می‌باش‪KK‬د و‬
‫دیگر کسی را نمی‌رسد‪ K.‬و در نامه‌ای که به معاویه نوشته اس‪KK‬ت ص‪KK‬ریحا این مع‪KK‬نی را‬
‫تأیید می‌فرماید‪ : K‬چنانکه در نهج‌البالغه و سایر‪ K‬کتب معتبره است‪.‬‬
‫انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابکر و عم‪//‬ر علی م‪//‬ا ب‪//‬ایعوهم علی‪//‬ه فلم یکن‬
‫للشاهد ان یختار و ال للغائب ان یردوا انما الشوری للمه‪//‬اجرین و االنص‪//‬ار ف‪//‬ان‬
‫‪41‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫اجتمعوا علی رجل و سموه اماما کان ذلک علی هللا رض‪//‬ا ف‪/‬ان خ‪//‬رج من ام‪//‬رهم‬
‫خارج بطعن او بدعة ردوه الی م‪//‬ا خ‪//‬رج من‪//‬ه ف‪/‬ان ابی ق‪//‬اتلوه علی اتباع‪//‬ه غ‪//‬یر‬
‫سبیل المؤمنین و واله هللا ما تولی‪.‬‬
‫می‌بینید که حضرتش در این فقرات مبارکه چگونه مقررات تع‪KK‬یین ح‪KK‬اکم و ام‪KK‬ام و‬
‫خلیفه و سلطان و هر چه باشد ب‪KK‬دین مض‪KK‬مون بی‪KK‬ان می‌فرمای‪KK‬د ک‪KK‬ه ب‪KK‬ا من بیعت کردن‪K‬د‪K‬‬
‫همان مردمی که با ابوبکر و عمر بیعت کردند‪ K‬به هم‪KK‬ان تفص‪KK‬یالت و مق‪KK‬رراتی ک‪KK‬ه ب‪KK‬ا‬
‫خلفای گذشته بیعت شد‪.‬‬
‫پس آن کس‪KK‬ی ک‪KK‬ه حاض‪KK‬ر اس‪KK‬ت نمی‌توان‪KK‬د کس دیگ‪KK‬ر را اختی‪KK‬ار کن‪KK‬د و غ‪KK‬ائب را‬
‫نمی‌رسد که آن بیعت را رد نماید و شوری فقط حق مهاجرین و انصار است ک‪KK‬ه درک‬
‫صحبت پیغمبر‪ K‬را کرده و از همه مردم به مقررات اس‪KK‬الم در انتخ‪KK‬اب ح‪KK‬اکم آش‪KK‬ناتر و‬
‫داناترند پس اگر آنها بر مردی اجتماع نم‪KK‬وده و او را ام‪KK‬ام نامیدن‪K‬د‪ K‬این م‪KK‬ورد پس‪KK‬ندیدة‬
‫خداست‪.‬‬
‫اگر کسی از امر ایشان به طعنه‌زدن و مالمت‌کردن یا احداث ب‪KK‬دعتی (یع‪KK‬نی روی‪KK‬ه‬
‫تازه‌ای در امر حکومت اح‪KK‬داث ک‪KK‬رد) خ‪KK‬ارج ش‪KK‬د چ‪KK‬نین کس‪KK‬ی را ب‪K‬ه ام‪KK‬ری ک‪KK‬ه از آن‬
‫خارج شده برمی‌گردانند‪ K‬پس اگر سرکش‪KK‬ی ک‪KK‬رد و تس‪KK‬لیم نش‪KK‬د ب‪KK‬ه گن‪KK‬اه اینک‪KK‬ه ب‪KK‬ر غ‪KK‬یر‬
‫طریقه مؤمنین است با او مقاتل‪KK‬ه می‌کنن‪KK‬د و م‪KK‬ادامی ک‪KK‬ه در مخ‪KK‬الفت بس‪KK‬ر می‌ب‪KK‬رد خ‪KK‬دا‬
‫کفایت او را از مسلمانان خواهد نمود و او را به سزای خود خواهد رسانید‪.‬‬
‫در کتاب شریف بحاراالنوار جلد هشتم و همچنین در ارشاد شیخ مفید وارد است‪.‬‬
‫لم‪//‬ا اع‪//‬تزل س‪//‬عد و من س‪//‬میاه امیرالمؤم‪//‬نین و توقف‪//‬وا من بیعت‪//‬ه ق‪//‬ام علی‪//‬ه‬
‫السالم وحمدهللا و اثنی علیه ثم ق‪//‬ال ایه‪//‬ا الن‪//‬اس انکم ب‪//‬ایعتمونی علی م‪//‬ا بوی‪//‬ع‬
‫علیه من کان قبلی و انما الخی‪//‬ار للن‪//‬اس قب‪//‬ل ان یب‪//‬ایعوا فال خی‪//‬ارلهم و ان علی‬
‫االمام االستقامة و علی الرعیه التسلیم و هذه بیعة عامة ومن رغب عنه‪//‬ا رغب‬
‫عن دین االسالم وتبع غیر سبل اهله‪.‬‬
‫در این فقرات مبارک می‌فرماید‪ :‬ای مردم شما با من به همان ق‪KK‬راری‪ K‬بیعت کردی‪KK‬د‬
‫که با خلفای قبل از من‪ :‬ابوبکر و عمر وعثمان بیعت کردید‪ K‬البت‪KK‬ه قب‪KK‬ل از اینک‪KK‬ه م‪KK‬ردم‪K‬‬
‫بیعت کنند اختیار دست خودشان اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه خ‪KK‬وب در قض‪KK‬یه دقت کنن‪KK‬د و ب‪KK‬ه ص‪KK‬الح و‬
‫فساد امر بیندیشند اما همینکه بیعت کردند دیگری‪ K‬اختیاری برای آنها ب‪KK‬اقی‪ K‬نمی‌مان‪KK‬د و‬
‫ب‪KK‬ر ام‪KK‬ام و آن کس‪KK‬ی ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه پیش‪KK‬وائی‪ K‬وی بیعت ش‪KK‬ده اس‪KK‬ت‪ ،‬الزم و واجب اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫استقامت ورزد‪( K‬و به اقبال و اعراض بهانه جویان اهمیت نگ‪K‬ذارد) و ب‪K‬ر رعیت اس‪K‬ت‬
‫که تسلیم ش‪K‬ود‪ K‬در این بیعت عم‪K‬ومی (ک‪K‬ه وظیف‪K‬ه عم‪K‬وم مس‪K‬لمین اس‪K‬ت) کس‪K‬یکه از آن‬
‫روی‌گردان باش‪KK‬د در حقیقت از دین اس‪KK‬الم روی‌گ‪KK‬ردان اس‪KK‬ت (زی‪KK‬را ق‪KK‬انون اس‪KK‬الم این‬
‫است) و چنین کسی غیرطریقةمسلمین را پیش گرفت‪KK‬ه اس‪KK‬ت) و این فرم‪KK‬ایش حض‪KK‬رت‬
‫اشاره به آیه شریفه است که می‌فرماید‪K:‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪42‬‬
‫‪KK‬ؤ ِمنِينَ نُ َولِّ ِه‬ ‫ُول ِم ْن بَ ْع ِد َما تَبَيَّنَ لَهُ الهُدَى َويَتَّبِ ْع َغي َْر َسبِ ِ‬
‫يل ال ُم ْ‬ ‫[ َو َم ْن يُ َشاقِ ِ‬
‫ق ال َّرس َ‬
‫ص‪KKKKKKKKKKKKK‬يرًا]‬ ‫ت َم ِ‬ ‫ص‪KKKKKKKKKKKKK‬لِ ِه َجهَنَّ َم َو َس‪KKKKKKKKKKKKK‬ا َء ْ‬ ‫َ‪KKKKKKKKKKKKK‬ولَّى َونُ ْ‬
‫َ‬ ‫َم‪KKKKKKKKKKKKK‬ا ت‬
‫{النساء‪}115:‬‬
‫«و هر كس پس از آنكه هدايت براى او روشن شد با رسول [خدا] مخ‪KK‬الفت ورزد و ج‪KK‬ز از راه و رس‪KK‬م‬
‫مؤمنان پيروى كند او را به آنچه روى كرده واگذاريم و او را به جهنّم در آوريم‪ .‬و بد جايگاهى است»‬

‫چنانک‪KK‬ه در نام‪KK‬ه ش‪KK‬ریف خ‪KK‬ود ب‪KK‬ه معاوی‪KK‬ه ن‪KK‬یز همین آی‪KK‬ه را مت‪KK‬ذکر ش‪KK‬دند آنج‪KK‬ا ک‪KK‬ه‬
‫فرمودند‪:‬‬
‫«فان ابی قاتلوه علی اتباعه غیر سبیل المؤمنین»‬
‫خدایا! چگونه این مسلمانان دین قویم‪ K‬و صراط مستقیم تو را ضایع کردند با اینهم‪KK‬ه‬
‫حجج واضحه و آیات ساطعه خرابکاری مسلمانان کار را به آنجا کشانیده که گفته شده‬
‫‪ :‬در اس‪KK‬الم دس‪KK‬تور‪ K‬حک‪KK‬ومت نیس‪KK‬ت و ه‪KK‬رج و م‪KK‬رج اس‪KK‬ت چن‪KK‬ان ک‪KK‬ه وض‪KK‬ع حاض‪KK‬ر‬
‫مسلمانان بهترین گواه این مدعا است‪.‬‬
‫در این مورد‪ K‬آنچه از وسواسان و بهانه‌تراشان شنیده می‌شود‪ K‬که فرمایش‪ K‬حض‪KK‬رت‬
‫از روی تقیه بوده یا طبق م‪KK‬ذاق و عقی‪KK‬ده معاوی‪KK‬ه خواس‪KK‬ته او را محک‪KK‬وم کن‪KK‬د س‪KK‬خنانی‪K‬‬
‫است که در مقابل بینه و برهان و بی‪KK‬انی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه در براب‪KK‬ر عی‪KK‬ان کم‪KK‬ترین ارزش را‬
‫ندارد‪.‬‬

‫حکومت طبق دستور قرآن‪َ [ :‬وأَ ْم ُرهُ ْم ُش َ‬


‫ورى بَ ْينَهُ ْم] {ال ُّشورى‪ }38K:‬بنابر مشاورت‪K‬‬
‫است و عمل اصحاب پیغمبر که تمام آنان را منافق و کافر نامیدن از هیچ ملح‪KK‬دی س‪KK‬ر‬
‫نمی‌زند برخالف‪ K‬عقل و وجدان و تکذیب آیات قرآن است و بعالوه خود موالی‪ K‬متقیان‬
‫بدان تسلیم و مخالفت آن‪KK‬ان را گن‪KK‬اه عظیم می‌ش‪KK‬مارد و در تم‪KK‬ام عم‪KK‬ر مب‪KK‬ارک خ‪KK‬ود ب‪K‬ه‬
‫مقتضای آن عمل فرمود‪ K‬اگر همه اینها تقیه باشد پس غیر تقیه آن کدام بوده؟!‬
‫این اس‪KK‬تقامت رفت‪KK‬ار‪ K‬و آن ص‪KK‬راحت گفت‪KK‬ار ه‪KK‬ر کس‪KK‬ی را ک‪KK‬ه ایم‪KK‬ان ب‪K‬ه خ‪KK‬دا و روز‪K‬‬
‫قیامت دارد ناچار می‌نماید که با نهایت تسلیم مطیع این مقررات باشد و آن را اص‪KK‬ل و‬
‫حقیقت دستور‪ K‬اسالم در مورد حاکم و امام بداند و اگر خدا و پیغمبر محرمانه به گوش‬
‫کسی چیزی گفته‌اند برخالف آنچه از کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیرة مسلمین بدس‪KK‬ت‬
‫می‌آی‪KK‬د اگ‪KK‬ر چ‪KK‬نین س‪KK‬خن محرم‪KK‬انه‌ای حجت باش‪KK‬د ب‪KK‬رای هم‪KK‬ان مح‪KK‬رم حجت اس‪KK‬ت و‬
‫دیگران نمی‌توانند بدان بهانه از مقررات اس‪KK‬الم ش‪KK‬انه خ‪KK‬الی کنن‪KK‬د و خ‪KK‬ود را ب‪KK‬ه م‪KK‬رده‬
‫‌بازی و وسواسی زنند!!‬
‫عالوه بر اینکه عقل و وجدان بر حسن این رویه و خ‪K‬وبی این ش‪K‬یوه ح‪K‬اکم و ش‪K‬اهد‬
‫است و وضع و ترقی ملل متمدنه عالم هنوز بدان کمال نرسیده اما به هر حال نزدی‪KK‬ک‬
‫به همین رویه است که اسالم مقرر فرم‪KK‬وده و اگ‪KK‬ر کس‪KK‬انی ب‪KK‬ه این مق‪KK‬ررات راض‪KK‬ی و‬
‫تسلیم نیستند بگویند پس برای تعیین حاکم چ‪KK‬ه ط‪KK‬ریقی خ‪KK‬وب اس‪KK‬ت ب‪KK‬ه ش‪KK‬رط آنک‪KK‬ه از‬
‫مقررات دین خارج نشده و امور محالی را پیشنهاد ننمایند‪K.‬‬
‫‪43‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫اینک ما مقرات اسالم را در تعیین ح‪K‬اکم و ط‪K‬رز حک‪K‬ومت ت‪K‬ا آنج‪K‬ا ک‪K‬ه از مطالع‪K‬ة‬
‫آثار و اخب‪KK‬ار اه‪KK‬ل بیت‪ ‬بدس‪KK‬ت آورده‌ایم‪ K‬در مع‪KK‬رض مطالع‪KK‬ة اه‪KK‬ل ه‪KK‬وش و انص‪KK‬اف‬
‫می‌گذاریم‪ K‬تابدانند نظر خود ال بیت در این مورد‪ K‬چه ب‪KK‬وده اس‪KK‬ت بن‪KK‬ا ب‪KK‬ر اخب‪KK‬ار و آث‪KK‬ار‬
‫وارده بر عموم مردم مکلف واجب است که برای تعیین حاکم و نصب ام‪KK‬ام ع‪KK‬ادل ک‪KK‬ه‬
‫در عرف شرع همان حاکم رئیس دولت است پس از فوت یا عزل حاکم سابق قیام و با‬
‫ش‪KK‬ور‪ K‬و مش‪KK‬ورت و انتخ‪KK‬اب ب‪KK‬ه ه‪KK‬ر ص‪KK‬ورتی‪ K‬ک‪KK‬ه مقتض‪KK‬ی اس‪KK‬ت اق‪KK‬دام نماین‪KK‬د چنانک‪KK‬ه‬
‫حضرت امیرالمؤمنین‪ ‬بنابرآنچ‪KK‬ه عالم‪KK‬ه مجلس‪K‬ی در جل‪K‬د هیج‪K‬دهم بح‪KK‬ار و س‪K‬لیم بن‬
‫قیس هاللی روایت نموده‌اند که آن حضرت فرمود‪K:‬‬
‫والواجب فی حکم هللا و حکم االسالم علی المسلمین بعد ما یموت ام‪//‬امهم او‬
‫یقتل؛ ضاال ک‪//‬ان او مه‪//‬دیان ان الیعمل‪//‬وا عمال و الیق‪//‬دموا ی‪//‬دا و ال رجال قب‪//‬ل ان‬
‫یختارو النفسهم اماما عفیفا عالما عارفا بالقضاء و الس‪//‬نة یجی‪//‬بی ف‪//‬یئهم و یقیم‬
‫حجهم و جمعتهم و یجبی صدقاتهم‪.‬‬
‫در این فق‪KK‬رات مب‪KK‬ارک می‌فرمای‪KK‬د هم در حکم خ‪KK‬دا و هم در حکم اس‪KK‬الم ب‪KK‬ر تم‪KK‬ام‬
‫مسلمانان واجب است که بعد از اینکه پیشوای سیاسی‪ K‬آنها م‪KK‬رد ی‪KK‬ا کش‪KK‬ته ش‪KK‬د خ‪KK‬واه آن‬
‫امام شخصی‪ K‬گم‪K‬راه و خ‪K‬واه ه‪K‬دایت ش‪K‬ده باش‪K‬د‪ ،‬واجب اس‪K‬ت ک‪K‬ه مس‪K‬لمانان هیچ عملی‬
‫انجام ندهند ودست از پا نشناسند‪ K‬قبل از اینکه برای خودشان یک نف‪KK‬ر پیش‪KK‬وای عفی‪KK‬ف‬
‫دانای عارف به قضا‪ K‬و سنت اختیار و انتخاب نمایند تا مالیات آنها را جمع‌آوری نموده‬
‫وحج و جمعه آنها را بر پا دارد وصدقات و زکوه آنها را به مصارف الزمه برساند‪.‬‬
‫شما در کدام دین و مذهب و در چه ملت و امتی دس‪KK‬توری ب‪KK‬دین عض‪KK‬مت و اهمیت‬
‫سراغ دارید‪.‬‬
‫افسوس که مسلمانهای اسمی اصال نمی‌دانند که چنین دستوری در می‪KK‬ان دس‪KK‬تورات‬
‫مذهبی آنها وجود‪ K‬دارد‪.‬‬
‫زیرا چیز دیگری غیر از ضربات تیمم و خطرات استبراء و امث‪KK‬ال آن چ‪KK‬یز دیگ‪KK‬ر‬
‫نشنیده‌اند! و نمی‌دانند حکومت یعنی چه؟‬
‫اساسا ً تعیین حکومت یک حق عمومی است و مربوط به خود م‪KK‬ردم اس‪KK‬ت چنانک‪KK‬ه‬
‫در فرمایش‪ K‬امیرالمؤمنین دیدیم‪ K‬که می‌فرماید‪:‬‬
‫«االمامة التنعقد حتی تحضرها عامة الناس»‬
‫و در خطب‪KK‬ة امیرالمؤم‪KK‬نین منقول‪KK‬ه در ارش‪KK‬اد‪ K‬مفی‪KK‬د و جل‪KK‬د هش‪KK‬تم بح‪KK‬ار اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫امیرالمؤمنین‪ ‬می‌فرماید‪:‬‬
‫«وانما الخیار للناس قبل ان یبایعوا»‬
‫در این جا الزم است که در پیرامون کلمه امام که اخیراً در بین مسلمین مخصوصاً‪K‬‬
‫شیعیان معنای خاصی‪ K‬پیدا کرده توضیحاتی‪ K‬داده ش‪KK‬ود‪ ،‬بای‪KK‬د دانس‪KK‬ت ک‪KK‬ه کلم‪KK‬ة ام‪KK‬ام در‬
‫اصطالح شرع به پیشوای‪ K‬سیاسی اطالق می‌شود‪ K‬و در فارسی معن‪KK‬ای آن پیشواس‪KK‬ت و‬
‫چون در دین اسالم امور‪ K‬دینی و سیاسی از یکدیگر منف‪KK‬ک نیس‪KK‬ت اینس‪KK‬ت ک‪K‬ه پیش‪KK‬وای‪K‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪44‬‬
‫سیاسی همان پیشوای‪ K‬دینی است و این حکم ه‪KK‬ر چن‪KK‬د در م‪KK‬ورد عم‪KK‬ل اعم اس‪KK‬ت یع‪KK‬نی‬
‫بهر پیشوائی‪ K‬هر چند در راه پیمائی و نماز وغیر آن سمت پیشوائی‪ K‬را داشته باشد امام‬
‫می‌گویند‪ K‬اما متبادر به ذهن همان معنای پیشوای‪ K‬بزرگ سیاسی‪ K‬است که به آن خلیفه و‬
‫حاکم و سلطان هم می‌گویند‪ K‬و اگر می‌بینیم درباره پاره‌ای از بزرگان دانش‪KK‬مندان چ‪KK‬ون‬
‫امام غزالی و امام فخر رازی و امام فالن و فالن گفته می‌ش‪KK‬ود‪ K‬ب‪KK‬ه معن‪KK‬ای مج‪KK‬ازی آن‬
‫اس‪KK‬ت وگرن‪KK‬ه در کت‪KK‬اب و س‪KK‬نت این کلم‪KK‬ه ب‪KK‬ه چ‪KK‬نین معن‪KK‬ائی اس‪KK‬تعمال نش‪KK‬ده واگ‪KK‬ر هم‬
‫استعمال شده باشد به قدری‪ K‬کم است که در قبال معنای اولیه چندان ارزشی ندارد‪ K‬البت‪K‬ه‬
‫امام به معنای من یقتدی به آمده که دربارة ائمه معصومین اطالق می‌‌شود و به معن‪KK‬ای‬
‫قصد نیز آمده ولی آنرا از معنائی که فوقا ً توضیح شد خارج نمی‌کند و بیش‪KK‬تر آنچ‪KK‬ه در‬
‫اخبار از معصومین درباره امام رسیده همین معنی را اف‪KK‬اده می‌کن‪KK‬د مث‪KK‬ل این فرم‪KK‬ایش‪K‬‬
‫حضرت رضا‪ ‬که می‌فرماید‪K:‬‬
‫«ان االمامة اساس االسالم و فرعه السامی»‬
‫تا آنجا که می‌فرماید ‪:‬‬
‫«و امضاء الحدود واالحکام و منع الثغور و االطراف»‬
‫که پرواضح است که مراد از امام‪ ،‬پیشوای‪ K‬سیاسی است که اجرای حدود و احک‪KK‬ام‬
‫کرده و سرحدات را حفظ می‌نماید‪ K‬و حتی آنکه می‌فرماید‪: K‬‬
‫«واالم‪/‬ام یحل‪/‬ل حالل هللا و یح‪/‬رم ح‪/‬رام هللا و یقیم ح‪/‬دود هللا و ی‪/‬ذب عن دین‬
‫هللا»‬
‫که باز مراد همان پیشوای سیاسی‪ K‬است که می‌تواند حالل خدا را ب‪KK‬ه مج‪KK‬رای حالل‬
‫ان‪KK‬دازد و جلوگ‪KK‬یری از ح‪KK‬رام خ‪KK‬دا کن‪KK‬د و ح‪KK‬دود الهی را ب‪KK‬ر پ‪KK‬ا دارد و از دین خ‪KK‬دا‬
‫محافظت نمای‪KK‬د! از این ح‪KK‬دیث ش‪KK‬ریف هم اهمیت حک‪KK‬ومت و هم ش‪KK‬رایط ح‪KK‬اکم بدس‪KK‬ت‬
‫می‌آی‪KK‬د ام‪KK‬ا ن‪KK‬ه ب‪KK‬ه آنط‪KK‬ور ک‪KK‬ه مح‪KK‬ال اندیش‪KK‬ان آن را در گ‪KK‬رو وج‪KK‬ود‪ K‬ام‪KK‬ام معص‪KK‬وم و‬
‫منصوص محی‌االموات گذارند و شریعت الهی را ب‪KK‬ه این انتظ‪KK‬ار‪ K‬مهج‪KK‬ور و م‪KK‬تروک‬
‫بلکه منسوخ نمایند!‬
‫همچنین حضرت امیرالمؤمنین‪ K‬درروایت وارده در جلد هفتم بحار و نهج‌البالغ‪KK‬ه‬
‫در شرایط‪ K‬امام و حاکم می‌فرماید‪K:‬‬
‫«و قد علمتم انه الینبغی ان یکون علی الفروج و المغانم و االحکام و امام‪//‬ة‬
‫المس‪//‬لمین البخی‪//‬ل فتک‪//‬ون فی ام‪//‬والهم نهم‪//‬ة و ال الجاه‪//‬ل فیض‪//‬لهم بجهل‪//‬ه و‬
‫الالجافی فیظلمهم بجفائ‪//‬ه و الالح‪//‬ایف فیتخ‪//‬ذ قوم‪/‬ا ً دون ق‪//‬وم و ال المراتش‪//‬ی فی‬
‫الحکم فی‪//‬ذهب ب‪//‬الحقوق و یق‪//‬ف به‪//‬ادون المق‪//‬اطع و الالمعط‪//‬ل للس‪//‬نک فیهل‪//‬ک‬
‫االمة‪» ...‬‬
‫که مضمون فقرات مبارک آن است که کسیسکه متصدی‪ K‬امور فروج و تقسیم غنائم‬
‫و اجرای احکام و پیشوائی مسلمین می‌گردد نباید بخیل باشد تا روی بخ‪KK‬ل خ‪KK‬ود ام‪KK‬وال‬
‫آنان را ببلعد و جاهل نباشد تا ایشان را گمراه کن‪KK‬د و جفاک‪KK‬ار نباش‪KK‬د ت‪KK‬ا ب‪KK‬ه جف‪KK‬ای خ‪KK‬ود‬
‫‪45‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫مردم را بیچاره کند و اموال مردم را به جهت دوست و رفیق‪ K‬گرفتن حیف و میل نماید‬
‫و رشوه خوار نباشد تا حقوق مردم‪ K‬را از بین ببرد و سنت را معطل و موقوف‪ K‬کن‪KK‬د ت‪KK‬ا‬
‫امت را به هالکت افکند‪.‬‬
‫آری این شرایط‪ K‬پیشوای مسلمین است که حیازت آن در شخص مسلمان خیلی آسان‬
‫بوده الاقل محال نیست تا آن را خاص امام معصوم منصوص‪ K‬چنین و چنان کنن‪KK‬د و ب‪KK‬ا‬
‫نبودن او تمام این جنایات مشروحه در این حدیث شریف را بر مسلمانان روا دارن‪KK‬د‪– K‬‬
‫و حض‪KK‬رت زین العاب‪KK‬دین‪ ‬در رس‪KK‬اله حق‪KK‬وق می‌فرمای‪KK‬د (وک‪//‬ل س‪//‬ائس ام‪//‬ام) ب‪KK‬از‬
‫حضرت امیرالمؤمنین چنانکه در نهج‌البالغه است به عثمان می‌فرماید ‪:‬‬
‫فاعلم ان افضل عباد هللا عند هللا امام عادل هادی فاقام س‪//‬نة معلوم‪//‬ة و ام‪//‬ات‬
‫بدعة مجهوله وان السنن لنیرة لها اعالم و ان البدع لظاهرة لها اعالم وان ش‪//‬ر‬
‫الناس عنه هللا امام جائر‪.‬‬
‫در این فقرات مبارک می‌فرماید‪ :‬بهترین و فاضلترین بندگان خدا در نزد خ‪KK‬دا ام‪KK‬ام‬
‫عادل است که اوالً خود هدایت یافته و تربیت شده باشد پس س‪KK‬نتی را ک‪KK‬ه معل‪KK‬وم اس‪KK‬ت‬
‫اقامه نماید و بدعتی را که مجهول است و در دین خدا ش‪KK‬ناخته نش‪KK‬ده بمیران‪KK‬د و از بین‬
‫ببرد و انتقاض سنت خیلی روشن است و دارای اعالم و نش‪KK‬انه‌ها ب‪KK‬وده و ب‪KK‬دعت بس‪KK‬ی‬
‫ظاهر است و دارای عالماتی است (یعنی برای تشخیص آن زحم‪KK‬تی نیس‪KK‬ت و ب‪KK‬دترین‬
‫مردم در نزد خدا امام جائر و پیشوای ستمکار‪ K‬است)‬
‫در این حدیث شریف اوالً عالئم و شرایط‪ K‬پیشوای سیاسی مسلمین را بیان می‌کند و‬
‫امام را به عادل و جائر تقسیم می‌نماید ومنحص‪KK‬ر بع‪KK‬دد مع‪KK‬دودی‪ K‬نمی‌دان‪K‬د‪ K‬زی‪KK‬را ش‪KK‬رط‬
‫پیشوائی فقط عدالت و دانائی و تقوی است که تمام مردم بداشتن این صفات مأمورند‪ K‬و‬
‫امام مسلمین بدان مخصوص و مشروط است و البته امام و پیشوا بایستی عادل باشد‪.‬‬
‫در کتاب ش‪KK‬ریف ک‪KK‬افی وجل‪KK‬د هفتم بح‪KK‬اراالنوار از حض‪KK‬رت ابی‌عبدهللا ام‪KK‬ام جعف‪KK‬ر‬
‫صادق‪ ‬روایت است که آن حضرت فرمود ‪:‬‬
‫قال رسول هللا ایم‪//‬ا م‪//‬ؤمن او مس‪//‬لم م‪//‬ات و ت‪//‬رک دین‪/‬ا ً لم یکن فی فس‪//‬اد و ال‬
‫اسراف فعلی االمام ان یقضیه فان لم یقضه فعلیه اثم ذلک ‪....‬‬
‫ک‪KK‬ه در این ح‪KK‬دیث یکی از وظ‪KK‬ائف حک‪KK‬ومت و پیش‪KK‬وای مس‪KK‬لمین ک‪KK‬ه ام‪KK‬ام نامی‪KK‬ده‬
‫می‌ش‪KK‬ود‪ K‬آن اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه وام مس‪KK‬لمان م‪KK‬دیونی ک‪KK‬ه مق‪KK‬روض ب‪KK‬وده و قرض‪K‬ش‪ K‬در فس‪KK‬اد و‬
‫اسراف صرف نشده باید آنرا امام ادا نمای‪KK‬د و اگ‪KK‬ر ادا نکن‪KK‬د گن‪KK‬اه آن وام برگ‪KK‬ردن ام‪KK‬ام‬
‫است! واضح است که اگر مراد از امام معصوم بود گناه‌پذیر نبود تا چن‪KK‬ان قی‪KK‬دی ش‪KK‬ود‬
‫و در حدیث زراره می‌فرماید ‪:‬‬
‫در ثمن عبدی که مرتکب زنا شده باش‪KK‬د (و علی امام المس‪//‬لمین این ب‪//‬دفع ثمن‪//‬ه‬
‫الی مواله من سهم الرقاب) ایضا ً درکتاب کافی از حض‪KK‬رت ام‪KK‬ام محم‪KK‬دباقر‪ K‬روایت‬
‫شده که فرمود ‪:‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪46‬‬
‫«قال رسول هللا التصلح االمامة اال لرج‪//‬ل فی‪//‬ه ثالث خص‪//‬ال ورع یحج‪//‬زه عن‬
‫معاصی هللا و حلم یملک به غضبه و حکم الوالیة علی من یلی ح‪//‬تی یک‪//‬ون لهم‬
‫کاالوالد الرحیم»‬
‫و فی روایه اخری (یکون للرعی‪//‬ة ک‪//‬ا االب ال‪//‬رحیم) می‌بینی‪KK‬د ک‪KK‬ه در این ح‪KK‬دیث‪،‬‬
‫شرایط پیشوائی‪ K‬را فقط سه خصلت می‌داند که هر مردی‪ K‬ک‪K‬ه دارای آنه‪K‬ا ب‪K‬ود می‌توان‪KK‬د‬
‫امام مسلمانان باشد ‪ :‬اول ورع‪ K‬و تقوائی که او را از معاصی خ‪KK‬دا ب‪KK‬ازدارد‪ .‬دوم حلمی‬
‫که بوسیلة آن بتواند مالک غصب خ‪KK‬ود ش‪KK‬ود‪ ،‬س‪KK‬وم‪ – K‬ب‪KK‬ا م‪KK‬ردم در ام‪KK‬ر والیت خ‪KK‬وش‬
‫‌رفتار باشد و با رعیت خود مانند پدر مهربان باش‪K‬د و تحص‪KK‬یل این ص‪K‬فات ب‪KK‬رای ی‪K‬ک‬
‫نف‪KK‬ر مس‪KK‬لمان خیلی مش‪KK‬کل نیس‪KK‬ت ک‪KK‬ه منحص‪KK‬ر ب‪KK‬ه ام‪KK‬ام معص‪KK‬وم‪ K‬و منص‪KK‬وص ش‪KK‬ود و‬
‫بسیاری از پادشاهان را می‌شناسیم که دارای این صفات به حد اکمل بوده‌اند‪.‬‬
‫حضرت امیرالمؤمنین‪ ‬در نهج‌البالغه می‌فرماید‪:‬‬
‫«من نصب نفسه للناس امام‪/‬ا ً و فعلی‪//‬ه ان یب‪//‬دأ بتعلیم نفس‪/‬ه قب‪/‬ل تعلیم غ‪/‬یره‬
‫ولیکن تادیبه بسیرته قبل تأدیبه بلس‪//‬انه و معلم نفس‪//‬ه و مؤذنه‪//‬ا اح‪//‬ق ب‪//‬االجالل‬
‫من معلم الناس و مؤدبهم»‬
‫حضرت امیرالمؤمنین در جواب طلحه و زبیر همینکه گفتند که (نبایعک علی اننا‬
‫شرکائک) به این شرط با تو بیعت می‌کنیم که شریک در حکومت باشیم) فرمود‪:‬‬
‫هل یصلح ان یدبر امر الرعیة امامان وهل یجتمع السیفان فی غمد؟‬
‫آیا درست است که امر رعیت را دو امام تدبیر کنند و آیا هرگز دو شمشیر در یک‬
‫غالف اجتماع می‌کنند؟ که در اینجا هم معنای ام‪KK‬ام ب‪KK‬ه معن‪KK‬ای هم‪KK‬ان ح‪KK‬اکم و پیش‪KK‬وای‬
‫سیاسی است و در نهج‌البالغه می‌فرمای‪: K‬‬
‫«لیس علی االمام اال ما حمل من امر رب‪//‬ه اال بالغ بالموعظ‪//‬ة و االجته‪//‬اد فی‬
‫النصیحة و االحیاء للسنة و اقامة الحدود علی مستحقها و اصدار السهمان علی‬
‫اهلها»‬
‫در کتاب کافی و وافی‪ K‬از ابوحمزه ثمالی است که می‌گوید ‪:‬‬
‫«سئلت ابا جعفر ما حق االمام علی الناس ق‪//‬ال حق‪//‬ه علیهم ان یس‪//‬معوا ل‪//‬ه و‬
‫یطیعوه قلت فما حقهم علیه قال یقسم بینهم بالسویة و یعدل فی الرعیه فاذا ک‪//‬ان‬
‫ذلک فی الناس فالیبالی من اخذها هنا و هنا»‬
‫که معنای کلمه امام بح‪KK‬اکم و پیش‪KK‬وای‪ K‬سیاس‪KK‬ی بس‪KK‬ی واض‪KK‬ح اس‪KK‬ت و حض‪KK‬رت ام‪KK‬ام‬
‫زین‌العابدین در رسالة حقوق مرویه از تحف العقول و خص‪KK‬ال و کت‪KK‬اب رس‪KK‬ائل کلی‪KK‬نی‬
‫می‌فرماید‪: K‬‬
‫(فحقوق ائمتک ثلثة اوجبها علیک حق سائسک بالسلطان ثم سائسک بالعلم‬
‫ثم سائسک بالملک و کل سائس امام)‪.‬‬
‫‪47‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫آنگاه حقوقها را می‌شمارد تا می‌فرماید‪( : K‬ثم حق امامک فی صلوتک) که معل‪KK‬وم‪K‬‬
‫می‌شود امام جماعت هم یکی از امامهاست! بعد در شرح حقوق ائمه می‌فرماید‪( :‬فاما‬
‫حق سائسک بالسلطان) آن کسیسکه سائس و کارگزار‪ K‬و از طرف دولت است و ب‪KK‬ه‬
‫اصطالح امروزه فرماندار‪ K‬یا رئیس شهربانی‪ K‬است حقش آن است ‪ ...‬که چنین و چن‪KK‬ان‬
‫ک‪KK‬نی بع‪KK‬د حق‪KK‬وق س‪KK‬ائس علم را می‌ش‪KK‬مارد آنگ‪KK‬اه می‌فرمای‪KK‬د‪( :‬و ام‪//‬ا ح‪//‬ق سائس‪//‬ک‬
‫بالملک فنحو سائسک باالسلطان اال ان هذا یملک ماالیملکه ذات تلزمک طاعة‬
‫فی م‪///‬ا دق و ج‪///‬ل االن ان یخرج‪///‬ک من وج‪///‬وب ح‪///‬ق هللا) در اط‪KKK‬اعت س‪KKK‬لطان‬
‫می‌فرماید‪( K:‬فاما حق سائسک بالسلطان فان تعلم انک جعلت له فتنة و انه مبتلی‬
‫فی‪//‬ک بم‪//‬ا جعل‪/‬ه هللا ل‪//‬ه علی‪/‬ک من الس‪//‬لطان و ان تخلص ل‪//‬ه فی النص‪/‬یحة و ان‬
‫التماحکه و قد بسطت یده الیک فتکون سبب هالک نفسک و هالکه) این ص‪KK‬فات‬
‫هیچکدام با ائمه معصومین س‪KK‬ازگار نیس‪KK‬ت و ح‪KK‬ال اینک‪KK‬ه خ‪KK‬ود حض‪KK‬رت آنه‪KK‬ا را ام‪KK‬ام‬
‫نامیده فرمود (کل سائس ام‪//‬ام) هرگ‪KK‬اه این ش‪KK‬رایط‪ K‬را موق‪KK‬وف و منحص‪KK‬ر ب‪KK‬ه ام‪KK‬ام‬
‫معصوم بدانیم‪ K‬می‌بینیم از ائمه دوازده‌گانه سالم هللا علیهم اجمعین ج‪KK‬ز امیرالمؤم‪KK‬نین‪ K‬و‬
‫چند صباحی‪ K‬حضرت امام حسن‪ ‬دیگران واجد این مقام نگشتند و بیان این ص‪KK‬فات و‬
‫شرایط یک چیز غیرالزم‪ K‬و بی‌فائده بوده است زیرا در م‪KK‬ردم ع‪KK‬ادی و عص‪KK‬ور غیبت‬
‫که موردعمل ندارد‪ K‬و اگر امام معصومی هم آمد که به خوان‪KK‬دن نهج‌البالغ‪KK‬ه و ک‪KK‬افی و‬
‫کتبی که شیخ طوسی‪ K‬و کلینی و ش‪KK‬یخ مفی‪KK‬د و امث‪KK‬ال این‪KK‬ان نوش‪KK‬ته‌اند احتی‪KK‬اج ن‪KK‬دارد ک‪KK‬ه‬
‫مطالعه کن‪KK‬د و ببین‪KK‬د فالن راوی‪ K‬از فالن و او از بهم‪KK‬ان و او از فالن ام‪KK‬ام در وظ‪KK‬ایف‪K‬‬
‫امام چه حدیث کرده است و چه دستوری در آنها نوشته شده‪.‬‬
‫تا آن حضرت آنها را بار بندد! او معصوم‪ K‬است و خود به صالح کار خود از هم‪KK‬ه‬
‫بیناتر است و حتی بن‪KK‬ا ب‪KK‬ه بعض‪KK‬ی از روای‪KK‬ات حض‪KK‬رت مه‪KK‬دی از س‪KK‬ایر ائم‪KK‬ه غ‪KK‬یر از‬
‫امیرالمؤمنین از همه داناتر‪ K‬است پس احتیاج به این حرفها ندارد! خداوند ق‪KK‬وی‪ K‬عق‪KK‬ل و‬
‫ش‪K‬عور نص‪K‬یب آن کس‪K‬انی‪ K‬کن‪K‬د ک‪K‬ه از روی‪ K‬س‪K‬ادگی و نفهمی م‪K‬رتکب این گون‪K‬ه اق‪K‬وال‬
‫می‌شوند‪ K‬و نابود کند آن کسانی‪ K‬را که با دین خدا بازی‪ K‬می‌کنند و موجب این گون‪KK‬ه ذلت‬
‫و نکبت برای مسلمین می‌شوند‪ K‬و آنان را از نعمت حکومت شرعی بدعوی اینکه بای‪KK‬د‬
‫فقط امام معصوم‪ K‬و منصوص باشد محروم‪ K‬کرده دش‪K‬منان را نس‪K‬بت ب‪K‬ه اس‪K‬الم ج‪K‬ری و‬
‫ظالمان را قوی و ملت را غوی و پیچاره و سرگردان نموده‌اند‪ ،‬و حال اینک‪KK‬ه ب‪KK‬ه دلی‪KK‬ل‬
‫عقل و نقل و راهنم‪K‬ای‪ K‬وج‪K‬دان و نص کت‪KK‬اب و اخب‪KK‬ار اه‪K‬ل بیت ق‪KK‬رآن تع‪KK‬یین و نص‪K‬ب‬
‫حاکم بر عموم مسلمین واجب است و آن همین است که عادلترین و با تق‪KK‬واترین م‪KK‬ردم‬
‫را تا آنجائی که شناخته و الیق می‌دانند برای حکومت خویش انتخاب نماین‪KK‬د ام‪KK‬ا دلی‪KK‬ل‬
‫از کتاب‪ ،‬اگر نبود مگر همان آیه [ َوأَ ِع ُّدوا لَهُ ْم َم‪KK‬ا ْ‬
‫اس‪K‬تَطَ ْعتُ ْم ِم ْن قُ‪َّ K‬و ٍة] {األنف‪KK‬ال‪}60:‬‬
‫که با ایجاز کالم شامل جامعترین و عالی‌ترین معنا در این مقام اس‪KK‬ت ک‪KK‬افی‪ K‬ب‪KK‬ود زی‪KK‬را‬
‫داشتن تشکیالت حکومت و سازمان سیاسی اولین مقدمه و نخس‪KK‬تین پای‪KK‬ه اع‪KK‬داد ن‪KK‬یرو‪،‬‬
‫برای مقابلگی و ارعاب دشمنان خارجی و اصالح ش‪K‬ئون داخلی اس‪K‬ت و چ‪K‬ون احک‪K‬ام‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪48‬‬
‫اسالم الی یوم القیامه باید در جریان باشند‪( .‬و حالل محم‪/‬د حالل الی ی‪/‬وم القیام‪/‬ة و‬
‫حرامه حرام الی یوم القیامة) پس هرگاه انجام واجبی مق‪KK‬دمه‌ای را ایج‪KK‬اب کن‪KK‬د تهی‪KK‬ة‬
‫آن مقدمه نیز واجب می‌شود‪.‬‬
‫این در صورتی است که دستور‪ K‬صریحی در این باب داده نشده ب‪KK‬ود و ح‪KK‬ال اینک‪KK‬ه‬
‫آنچه قبال یادآور‪ K‬ش‪KK‬دیم وآنچ‪KK‬ه بع‪KK‬د از این خواه‪KK‬د آم‪KK‬د ه‪KK‬ر منص‪KK‬ف هوش‪KK‬مند را ق‪KK‬انع و‬
‫معتقد می‌کند که امر حکومت در اسالم از روشن‌ترین امور است مالحظ‪KK‬ة آی‪KK‬ات الهی‬
‫و مطالع‪KK‬ة س‪KK‬یرة نب‪KK‬وی و مس‪KK‬لمین ص‪KK‬در اول ب‪KK‬رای بدس ‪K‬ت‌آوردن این حقیقت به‪KK‬ترین‬
‫برهان است‪.‬‬
‫و از طری‪KK‬ق‪ K‬س‪KK‬نت هم‪KK‬ان ح‪KK‬دیث ش‪KK‬ریفی ک‪KK‬ه قبالً از م‪KK‬ولی الموح‪KK‬دین حض‪KK‬رت‬
‫امیرالمؤمنین‪ ‬مذکور‪ K‬داشتیم و باز یادآور‪ K‬می‌شویم‪ K‬که می‌فرماید‪:‬‬
‫«والواجب فی حکم هللا و حکم االسالم علی المسلمین بعد م‪//‬ا یم‪//‬وت ام‪//‬امهم‬
‫او یقتل؛ ضاال کان او مهدیا ‪ ...‬ان یختاروا لأنفسهم اماما»‬
‫چنانکه در صفحات قبلی گذشت و احادیثی که بعد از این می‌آوریم‪ K‬و عقل و وجدان‬
‫به صحت حقیقت آن حاکم است‪.‬‬
‫و در کلمات قصار‪ K‬نهج‌البالغه است که حضرت امیرالمؤمنین فرمود‪:‬‬
‫(السلطان وزعة هللا فی ارضه و قیل ما یزع هللا من الدین بس‪//‬لطان اک‪//‬ثر مم‪//‬ا‬
‫یزع عنه بالقرآن‪).‬‬
‫که سلطان وحاکم پاسبان وحافظ‪ K‬دین و پناهگاه خدا در زمین اس‪KK‬ت و ب‪KK‬رکت وج‪KK‬ود‬
‫او چیزیاست‪ K‬که از قرآن بیشتر است‪.‬‬
‫و اساسا ً کس‪KK‬انی ک‪KK‬ه حک‪KK‬ومت را ب‪KK‬ا آن ش‪KK‬رایط‪ K‬ن‪KK‬اممکن (مش‪KK‬روط بوج‪KK‬ود‪ K‬معم‪KK‬وم)‬
‫دانسته و برده‌اند آن را به ب‪KK‬ال جبرئی‪KK‬ل چس‪KK‬بانیده‌اند‪ K‬در حقیقت شعارش‪KK‬ان هم‪KK‬ان ش‪KK‬عار‬
‫خوارج نهروان بی‌ایمان است که می‌گفتند (الحکم االهلل) چنانکه این گمراهان بی‌سر‪ K‬و‬
‫سامان نیز با خرد پریشان خود همین را می‌گویند‪ K‬و مدعی‌ان‪K‬د ک‪K‬ه ج‪K‬ز خ‪K‬دا کس‪K‬ی ح‪K‬ق‬
‫حکومت بر مردم ندارد و آن هم فقط بوسیلة آمام معصوم است و امام معص‪KK‬وم هم ک‪KK‬ه‬
‫در ظرف‪ K‬این چهارده قرن جز چهارده سال متصدی‪ K‬حک‪KK‬ومت نش‪KK‬د پس در بقی‪KK‬ة ادوار‬
‫و اعصار برای بشر دیگر تکلیفی در این ب‪KK‬اره نیس‪KK‬ت و ب‪KK‬ه اص‪KK‬طالح خودش‪KK‬ان (رف‪KK‬ع‬
‫القلم) است! شکی نیست که کسی بر بشر ج‪KK‬ز خداون‪KK‬د اک‪KK‬بر ص‪KK‬احب اختی‪KK‬ار نیس‪KK‬ت و‬
‫انتصاب حاکم و تسلیم به اوامر و ن‪KK‬واهی او ک‪KK‬ه اج‪KK‬رای حکم اس‪KK‬الم اس‪KK‬ت هم‪KK‬ان حکم‬
‫خداست حال به بینید عقیده اینان چگونه عین عقیده خوارج در باب حکومت است‪.‬‬
‫در خطبة چهلم نهج‌البالغه مرحوم سید رضی می‌نویسد‪:‬‬
‫لما سمع قولهم الحکم اال هلل قال علیه السالم کلمة ح‪//‬ق ی‪//‬راد به‪//‬ا الباط‪//‬ل نعم‬
‫الحکم االهلل و لکن هوالء یقولون ال امارة‪.‬‬
‫‪49‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫جنابش همینکه شنید که خوارج شعار می‌دهند که الحکم اال هلل (حکومت جز ب‪KK‬رای‬
‫خدا نیست) فرمود کلمة حقی است که بدان باطل را اراده می‌کنند‪ K‬آری حکم راندن جز‬
‫خدای را نیست ولکن اینان می‌گویند فرماندهی و حکومت نباید باشد!! آنگاه فرمود‪:‬‬
‫«و انه البد للناس من امیر ب‪//‬ر او ف‪//‬اجر یعم‪//‬ل فی أمرت‪//‬ه الم‪//‬ؤمن و یس‪//‬تقمع‬
‫فیها الکافر و یبلغ هللا فیه‪//‬ا االج‪//‬ل و یجم‪//‬ع ب‪//‬ه الفی و یقات‪//‬ل ب‪//‬ه الع‪//‬دو و تأمن‪//‬ه‬
‫السبل و یؤخذ به للضعیف من القوی حتی یسترجع بر و یستراح من فاجر»‬
‫می‌فرماید‪ K:‬برای مردم ناچار است که امیری و فرماندهی بوده باش‪KK‬د ح‪KK‬ال خ‪KK‬واه آن‬
‫امیر خوب و نیکوکار باشد یا فاجر‪ K‬وبدکردار‪ K‬ت‪KK‬ا در پن‪KK‬اه فرم‪KK‬انروائی او م‪KK‬ؤمن بعم‪KK‬ل‬
‫پردازد و کافر ن‪KK‬یز در آن از حی‪KK‬ات خ‪KK‬ود به‪KK‬ره‌ور ش‪KK‬ود و م‪KK‬دتهای‪ K‬الهی ب‪KK‬ه س‪KK‬ر رس‪KK‬د‬
‫(گویا اشاره به آنست که هر کس مجال آن یابد که مطابق‪ K‬ذوق و اس‪KK‬تعداد‪ K‬خ‪KK‬ود طری‪KK‬ق‬
‫کمال را به پیماید و مورد خطاب [أَ َولَ ْم نُ َع ِّمرْ ُك ْم َما يَتَ ‪َ K‬ذ َّك ُر فِي ِه َم ْن تَ ‪َ K‬ذ َّك َر]{ف‪KK‬اطر‪:‬‬
‫‪ }37‬گردد و غنائم و مالیات بوسیلة او جمع‌آوری‪ K‬شود و بوسیلة او با دشمنان جهاد و‬
‫قت‪KK‬ال ص‪KK‬ورت گ‪KK‬یرد و بوج‪KK‬ود‪ K‬وی راهه‪KK‬ا ایمن ش‪KK‬ود و ب‪KK‬ه توس‪KK‬ط وی از ق‪KK‬وی ب‪KK‬رای‬
‫ضعیف داد گرفته شود تا نیکو کار به آسایش رسد و از شر بدکار‪ K‬آسودگی دس‪KK‬ت ده‪KK‬د‬
‫بیهقی نظیر این حدیث و شریف را از امیرالمرم‪KK‬نین روایت ک‪KK‬رده ب‪KK‬ه این عب‪KK‬ارت ک‪KK‬ه‬
‫قال‪: ‬‬
‫«الیصلح الناس اال بامیر بر اوفاجر‪ ،‬قالوا هذا ال‪//‬بر فکی‪//‬ف بالف‪//‬اجر؟ ق‪//‬ال ان‬
‫الفاجر یؤمن هللا به السبل و یجاهد به العدو و جیبی به الفی و یقام به الحدود و‬
‫یحج به البیت و یعبدهللا فی المسلم آمنا حتی یاتیه اجله»‬
‫در جمله می‌فرماید مردم‪ K‬را اصالح نمی‌کند‪ K‬مگر امیر و فرمان‪K‬دهی خ‪KK‬واه نیکوک‪K‬ار‪K‬‬
‫باش‪K‬د خ‪KK‬واه ب‪K‬دکار‪ ،‬ع‪KK‬رض کردن‪KK‬د نیکوک‪KK‬ار معل‪KK‬وم اس‪KK‬ت ولی ب‪K‬دکار چگون‪KK‬ه اص‪KK‬الح‬
‫می‌کند؟ فرمود‪ K:‬خدا بوس‪KK‬یله هم‪KK‬ان ب‪KK‬دکار راهه‪KK‬ا را امن می‌کن‪KK‬د و بوس‪KK‬یلة او جه‪KK‬اد ب‪KK‬ا‬
‫دش‪KK‬منان را ص‪KK‬ورت می‌ده‪KK‬د و ب‪KK‬ه توس‪KK‬ط او مالی‪KK‬ات را جمع‌آوری‪ K‬نم‪KK‬وده بوج‪KK‬ود‪ K‬وی‬
‫حدود را اقامه می‌کند و باو حج بیت‌هللا را انج‪KK‬ام می‌ده‪KK‬د در حک‪KK‬ومت هم‪KK‬ان ف‪KK‬اجر هم‬
‫مسلمان خدا را در حال امن آسایش عبادت می‌کند تا اجلش ف‪KK‬را رس‪KK‬د‪ .‬می‌‌بینی‪KK‬د ک‪KK‬ه در‬
‫تمام این فقرات استناد فعل را به خدا می‌دهد یعنی در واق‪KK‬ع حک‪KK‬ومت از آن خ‪KK‬دا اس‪KK‬ت‬
‫زیرا هر چند فرمانده خود فاسق و فاجر است اما فرمانهائی‪ K‬که می‌ده‪KK‬د‪ :‬عبارتس‪KK‬ت از‬
‫امنیت راهها و جهاد ب‪KK‬ا دش‪K‬منان دین و جمع‌آوری مالی‪KK‬ات و اقام‪K‬ة ح‪K‬دود وحج بیت‌هللا‪.‬‬
‫تمام اینه‪KK‬ا فرمانه‪KK‬ای الهی و احک‪KK‬ام دین اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه اج‪KK‬را می‌ش‪KK‬ود پس در حقیقت ح‪KK‬اکم‬
‫همان خدا است‪.‬‬
‫شما را به خدا حاال به بینید آن کسانی که می‌گوین‪K‬د‪ K‬ح‪KK‬اکم و خلیف‪KK‬ه فق‪KK‬ط و فق‪KK‬ط بای‪KK‬د‬
‫امام معصوم و منصوص باشد و اگر او نبود تمام این احکامی ک‪KK‬ه فوق‪K‬ا ً گفت‪KK‬ه ش‪KK‬د بای‪KK‬د‬
‫معطل و موقوف بماند تا خودش بیاید!!‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪50‬‬
‫چقدر از دائره شرع و عقل ارج و چگونه با حقیقت اسالم دانسته یا ندانسته دشمنی‬
‫می‌کنند!!‬
‫از رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا‪ ‬ف‪KK‬ریقین روایت کرده‌ان‪KK‬د ک‪KK‬ه فرم‪KK‬وده ‪( :‬االم‪//‬ام الج‪/‬ائر خ‪/‬یر من‬
‫الفتنة) پیشوای ستمکار‪ K‬بهتر از فتنه و هرج و مرج اس‪KK‬ت‪ ،‬و در اهمیت و عظمت آن‬
‫فرمودند‪:‬‬
‫«اقرب الناس یومالقیامة الی هللا تعالی الملک العادل و ابع‪//‬د هم عن‪//‬ه المل‪//‬ک‬
‫الظالم»‬
‫شکی نیست که پیشوای دین و حاکم مسلمین در درجة اول باید امام ع‪KK‬ادل معص‪KK‬وم‬
‫و منصوص باش‪K‬د و ب‪K‬ا وج‪K‬ود‪ K‬او در ص‪K‬ورتیکه حاض‪K‬ر ب‪K‬رای حک‪K‬ومت ش‪K‬ود تص‪K‬دی‬
‫دیگری برای این امر حرام و بیعت با او ناقص و ناتمام است‪ ،‬اما در ص‪KK‬ورتیکه ام‪KK‬ام‬
‫معصوم نبود‪ K‬یا بود و حاضر‪ K‬برای تص‪KK‬دی حک‪KK‬ومت نش‪KK‬د این واجب ب‪KK‬زرگ ک‪KK‬ه دای‪KK‬ر‬
‫مدار تمام احکام الهی است از مسلمین ساقط نمی‌شود‪ K‬و واجب است بر مردم که الی‪KK‬ق‬
‫بر این مقام را دعوت و یاری کرده و ب‪KK‬ه مس‪KK‬ند حک‪KK‬ومت بنش‪KK‬انند چنانک‪KK‬ه ب‪KK‬ر ش‪KK‬خص‬
‫الیق واج است که قبول کرده و به انجام این مه‪K‬ام ب‪KK‬پردازد زی‪KK‬را قب‪K‬ول این مس‪KK‬ئولیت‪،‬‬
‫واجب کفائی است که اگر ت‪KK‬رک ش‪KK‬ود جمی‪KK‬ع امت معاقبن‪K‬د‪ K‬و اگ‪KK‬ر من ب‪KK‬ه الکفای‪KK‬ه ب‪KK‬دان‬
‫پ‪KK‬رداخت از دیگ‪KK‬ران س‪KK‬اقط ولی اط‪KK‬اعتش در اج‪KK‬رای احک‪KK‬ام الهی ب‪KK‬ر همگ‪KK‬ان واجب‬
‫است‪ ،‬و مادامیکه در اجرای احکام قرآن ب‪KK‬ه تمش‪KK‬یت و اص‪KK‬الح ام‪KK‬ور مس‪KK‬لمانان اس‪KK‬ت‬
‫اطاعت او چون اطاعت خدا و رسول‪ K‬است بنص آیه شریفه ‪:‬‬
‫َّس ‪ُ َ K‬‬
‫ول َوأولِي األَ ْم‪ِ K‬‬
‫‪K‬ر ِم ْن ُك ْم‬ ‫[ َيا أَيُّهَا الَّ ِذينَ آَ َمنُ‪KK‬وا أَ ِطي ُع‪KK‬وا هللاَ َوأَ ِطي ُع‪KK‬وا الر ُ‬
‫ول إِ ْن ُك ْنتُ ْم تُ ْؤ ِمنُ‪KK‬ونَ بِاهللِ‬ ‫فَإِ ْن تَنَازَ ْعتُ ْم فِي َش ‪ْ K‬ي ٍء فَ ‪ُ K‬ر ُّدوهُ إِلَى هللاِ َوالر ُ‬
‫َّس ‪ِ K‬‬
‫ْ‬
‫وياًل ] {النساء‪}59:‬‬ ‫َواليَوْ ِم اآلَ ِخ ِر َذلِكَ خَ ْي ٌر َوأَحْ َس ُن تَأ ِ‬
‫«اى مؤمن‪KK‬ان‪ ،‬از خداون‪KK‬د اط‪KK‬اعت كنيد و از رس‪KK‬ول [او] و ص‪KK‬احبان امرت‪KK‬ان [هم]‬
‫اطاعت كنيد هر گاه در چيزى اختالف كرديد‪ K،‬اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد‪،‬‬
‫آن را به خدا و رسول بازگردانيد‪ .‬اين بهتر و نيك انجامتر است»‬

‫و بمضمون و نصوص احادیثی که قبال گذشت و احادیثی که خواهد آمد انشاءهللا‪.‬‬


‫اینک که سخن از این آیه شریفه به میان آمد خوب است توضیحاتی دربارة شبهاتی‪K‬‬
‫که ب‪KK‬ه معن‪KK‬ای اولی االمرالق‪KK‬اء ش‪KK‬ده در این مختص‪K‬ر‪ K‬بق‪KK‬در مق‪KK‬دور بع‪KK‬رض خوانن‪KK‬دگان‬
‫برسانیم‪K.‬‬
‫در اینکه مراد از کلم‪K‬ة اولی‌االم‪KK‬ر در این آی‪KK‬ة ش‪K‬ریفة ح‪KK‬اکم و فرمانرواس‪KK‬ت ج‪KK‬امع‬
‫نظر فریقین است زیرا هر چند اهل سنت در آن دچار تشویش و اضطراب شده گ‪KK‬اهی‬
‫مراد ازآن را اهل حل و عقدگرفته‌اند و زمانی به علم‪KK‬ا تعب‪KK‬یر کرده‌ان‪KK‬د ام‪KK‬ا اک‪KK‬ثراً آن‪KK‬را‬
‫دربارة سالطین و خلفا تفسیر می‌کنن‪KK‬د‪ ،‬و ام‪KK‬ا ش‪KK‬یعه آن‪KK‬را مخص‪KK‬وص ائم‪KK‬ة معص‪KK‬ومین‬
‫می‌دانند‪.‬‬
‫‪51‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫در حالیکه حقیقت این است که اطاعت اولی‌االمر که هم‪KK‬ان حک‪KK‬ام و فرمانروایانن‪KK‬د‬
‫مادامی که در مجرای دین و اجرای احکام خدا است واجب ب‪K‬وده و ت‪K‬الی اط‪KK‬اعت خ‪K‬دا‬
‫رسول است و این معنی صرف‪‌K‬نظر از صدها آیات و روایات دیگر از خود همین آیه‬
‫استنباط می‌شود زیرا پروردگار‪ K‬عالم اول امر به اطاعت خود و بعد به اطاعت رسول‬
‫آنگاه به اطاعت اولی‌االمر‪ K‬می‌کند و پرواضح است که معنای این جمله آن نخواهد بود‬
‫که اطاعت معاویه و یزید در کشتن بناحق اولیای خدا ومسلمین و هدم و هتک نوامیس‬
‫دین واجب است!‬
‫من نمی‌دانم آنانکه می‌بینند در صدر آیة اطاعت اولی‌االمر‪ ،‬اط‪KK‬اعت خ‪KK‬دا و رس‪KK‬ول‬
‫قید شده‬
‫چگونه می‌گویند‪ K‬مراد از اطاعت اولی‌االمر‪ K‬اطاعت مطلق بدون قی‪KK‬د و ش‪KK‬رط اس‪KK‬ت‬
‫حتی کشتن بندگان خدا و اس‪KK‬یرنمودن اه‪KK‬ل بیت پیغم‪K‬بر‪ K‬و خراب‌ک‪KK‬ردن خان‪KK‬ة خ‪K‬دا و از‬
‫این قبیل!! اینان مگر کور یا از عقل و دانش مهجورند که خ‪KK‬دا در ص‪KK‬در آی‪KK‬ه اط‪KK‬اعت‬
‫خود را شرط نموده آنگاه اطاعت رسول را قید کرده سپس امر به اط‪KK‬اعت اولی‌االم ‪K‬ر‪K‬‬
‫می‌کند!‪ .‬این گونه استدالل ک اطاعت اولی‌االم‪K‬ر‪ K‬دره‪K‬ر چ‪K‬یزی واجب اس‪K‬ت ه‪K‬ر چن‪K‬د‬
‫کشتن فرزند‪ K‬پیغمبر و اسیری ذراری آن سرور باشد مثل اینست که پادش‪KK‬اهی اط‪KK‬اعت‬
‫خود را یادآور‪ K‬شود وگوید مثال از نخست وزیر من و فرماندهان سپاه نیز اطاعت کنید‬
‫آنگاه یکی از آن فرماندهان به کشتن فرزندان آن پادشاه و هتک ناموس وی و خ‪KK‬رابی‬
‫خانة او فرمان دهد و مردم از او اطاعت کنند و فرزندان شاه را کش‪KK‬ته و ح‪KK‬رم س‪KK‬رای‬
‫او را اسیر گرفته و خانه‌اش را خراب کنن‪K‬د و حجتش‪K‬ان این باش‪K‬د ک‪K‬ه ت‪K‬و گف‪K‬تی م‪K‬را و‬
‫نخست‌وزیر‪ K‬مرا و فرماندهان سپاه را اطاعت کنید و ما بهموجب این امر چنین ک‪KK‬اری‬
‫کردیم‪ .‬آیا هرگز از ایش‪KK‬ان چ‪KK‬نین ع‪KK‬ذری پذیرفت‪KK‬ه خواه‪KK‬د ش‪KK‬د؟‪ .‬و عق‪KK‬ل هیچ دی‪KK‬وانه‌ای‬
‫چنین استنباطی‪ K‬می‌کند؟!‬
‫این در صورتی است که هیچ قید و شرطی‪ K‬جز اط‪KK‬اعت خ‪KK‬ود را در ص‪KK‬در فرم‪KK‬ان‬
‫نیاورد حاال اگر قیدهای دیگر باشد در آن وقت چه می‌گویند؟!‬
‫در حالیکه چنانکه گفتیم اندک دقت به همین آیه ش‪KK‬ریفه مطلب را ب‪KK‬ر ط‪KK‬الب ح‪KK‬ق و‬
‫منصف بی‌غرض معلوم و روش‪KK‬ن می‌کن‪KK‬د ک‪KK‬ه اط‪KK‬اعت ح‪KK‬اکم و ولی ام‪KK‬ر و خلیف‪KK‬ه ک‪KK‬ه‬
‫همان از افراد اولی االمر است در سایة اط‪KK‬اعت خ‪KK‬دا و رس‪KK‬ول و در ح‪KK‬دود آن اس‪KK‬ت‪،‬‬
‫بعالوه صدها ایات و روایاتی‪ K‬که در عدم اط‪KK‬اعت کس‪K‬انیکه اطاعتش‪K‬ان خالف اط‪KK‬اعت‬
‫خدا و رسول نازل و وارد شده‬
‫از آن جمله آیه شریفه ‪ 150‬و ‪ 151‬سوره شعراء است که صریحا ً می‌فرماید‪: K‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫(الشعراء ‪)152-151 :‬‬
‫«و از فرمان اسرافكاران اطاعت مكنيد‪ )151( K‬كسانى كه در اين س‪KK‬رزمين فس‪KK‬اد‬
‫مىكنند‪ K‬و اصالح نمىكنند»‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪52‬‬

‫و آیه شریفه ‪ 28‬از سوره کهف است که می‌فرماید‪:‬‬


‫‪        ‬‬
‫(الکهف ‪)28 :‬‬ ‫‪    ‬‬
‫«و از كسانى ك‪KK‬ه قلبش‪K‬ان را از ياد خ‪K‬ود غاف‪KK‬ل س‪K‬اختيم اط‪KK‬اعت مكن! همانه‪KK‬ا ك‪KK‬ه از‬
‫هواى نفس پيروى كردند‪ K،‬و كارهايشان افراطى است»‬
‫و آیه ‪ 24‬از سور هل اتی که می‌فرماید‪: K‬‬
‫[ َواَل تُ ِط‪ْ KKKKKKKKKKKKK‬ع ِم ْنهُ ْم آَثِ ًم‪KKKKKKKKKKKKK‬ا أَوْ َكفُ‪KKKKKKKKKKKKK‬ورًا]‬
‫{اإلنسان‪}24:‬‬
‫«و از هيچ گنهكار يا كافرى از آنان اطاعت مكن»‬

‫و آیه ‪ 10‬از سوره القلم است که می‌فرماید‪:‬‬


‫‪         ‬‬
‫‪        ‬‬
‫(القلم ‪)13-10 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫«و از هيچ س‪KK‬وگند خ‪KK‬وار بيمق‪KK‬دارى اط‪KK‬اعت مكن (‪ )10‬و از [هيچ] عيب ج‪KK‬وى‬
‫رهسپار سخن چينى (‪ )11‬دريغ دارنده مال‪ ،‬تجاوزگر گناهكار(‪ )12‬از [هيچ] سخت‬
‫روى‪ .‬بعد از اين [همه از هيچ] بى اصل و نسب»‬

‫که در تمام این آیات شریفه از اطاعت کسانیکه مخالفت با احک‪KK‬ام الهی می‌نماین‪KK‬د و‬
‫در زمین به فساد‪ K‬پرداخته‌اند بلکه به اصالح آن نمی‌کوشند و ت‪KK‬ابع ه‪KK‬وای خودن‪KK‬د‪ ،‬نهی‬
‫فرموده و از فرمانبرداری از آنه‪KK‬ا برح‪KK‬ذر می‌دارد‪ K.‬آی‪KK‬ا ب‪KK‬ا این کیفیت ب‪KK‬از هم می‌ت‪KK‬وان‬
‫گفت اطاعت اولی‌االمر بدون قید و شرط است؟!‬
‫از آن طرف در احادیث و تفاسیر شیعه‪ ،‬اولی‌االمر تفسیر شده ب‪KK‬ه ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین‬
‫سالم اله علیهم اجمعین‪ ،‬شکی نیست که مص‪KK‬داق کام‪KK‬ل و اکم‪KK‬ل این آی‪KK‬ه وج‪KK‬ود مقدس‪KK‬ة‬
‫ایشان است و با وجود ایشان تصدی امر حک‪KK‬ومت ب‪KK‬ر دیگ‪KK‬ران ح‪KK‬رام اس‪KK‬ت ام‪KK‬ا اینک‪KK‬ه‬
‫منحصراً ایشانند و الغیرهم ‪:‬‬
‫دالیلی که آورده‌اند اینست‪ :‬اوال – اطاعت اولواالمر‪ K‬بدون قید ذکر شده و پرواض‪K‬ح‪K‬‬
‫است که اطاعت غیر معصوم بدون قید صحیح نیست‪.‬‬
‫جواب آن است که اطاعت اولی‌االمر چنانکه گفته شد بدون قید نیست بلک‪KK‬ه چنانک‪KK‬ه‬
‫صدر آیه گواهی می‌دهد اطاعت اولی‌االمر با رعایت اطیعوهللا و در سایة اطاعت خدا‬
‫است و اگر مقصود اطاعت معصوم‪ K‬بود قی‪K‬د اطیعوهللا در اینج‪K‬ا بی‌م‪K‬ورد ب‪K‬ود ثانی‪K‬ا ً در‬
‫بسیاری از موارد امر ب‪KK‬ه چ‪KK‬یزی ب‪KK‬دون قی‪KK‬د ش‪KK‬ده و ح‪KK‬ال اینک‪KK‬ه می‌دانیم‪ K‬از خ‪KK‬ارج قی‪KK‬د‬
‫داشته و دارد‪.‬‬
‫و ما این بحث را به طور کافی و قانع‌کننده انشاءهللا دنبال می‌کنیم تا ث‪KK‬ابت ش‪KK‬ود ک‪KK‬ه‬
‫اطاعت اولی‌االمر بدون قید و شرط نیست و اگر منحصر بائمه معصومین بود احتی‪KK‬اج‬
‫‪53‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫به این قیودات نداشت عالوه بر تالی فاسدهای‪ K‬دیگر که فعال در اینج‪KK‬ا مج‪KK‬ال ش‪KK‬رح آن‬
‫نیست‪.‬‬
‫ثانیا گفته‌اند که احادیث وارده داللت دارد که مراد از اولی‌االمر فق‪KK‬ط معص‪KK‬ومین‌اند‪K‬‬ ‫ً‬
‫در جواب گفته می‌شود که احادیثی ک‪K‬ه در این ب‪K‬اب وارد ش‪K‬ده مط‪K‬ابق آنچ‪K‬ه در تفس‪K‬یر‬
‫البرهان است ص ‪ 381‬تا ‪ 387‬جلد اول چاپ جدید در حدود سی و دو حدیث است که‬
‫پاره‌ای از آنها اصال مرب‪K‬وط‪ K‬ب‪K‬ه این آی‪K‬ه نیس‪K‬ت مانن‪K‬د ح‪K‬دیث س‪K‬وم‪ K‬و پنجم و ی‪K‬ازدهم‪ K‬و‬
‫پاره‌ای از آنها اطاعت اولی‌االمر‪ K‬را می‌رساند بدون مقیدنمودن بائمه معص‪KK‬ومین مانن‪KK‬د‬
‫حدیث هشتم و چهاردهم و پانزدهم و سی و دوم‪ ،‬و پاره‌ای از آنه‪KK‬ا مک‪KK‬رر‪ K‬اس‪KK‬ت مانن‪KK‬د‬
‫حدیث هفتم و ‪ 13‬و بیست و هفتم و چهارم و نهم و ششم و بیس‪KK‬ت و پنجم و دوازدهم و‬
‫بیست و هشتم‪ ،‬و پاره‌ای از آنها محرمانه‌بودن‪ K‬تفسیر آیه را می‌رساند مانند حدیث هفتم‬
‫و بیست و دوم و مخصوص‪K‬ا ً ح‪KK‬دیث اول ک‪KK‬ه ج‪KK‬ابر جعفی می‌گوی‪K‬د‪ K‬از ج‪KK‬ابر بن عبدهللا‬
‫انصاری پرسیدم از معنای آیه که چنین و چنان گفت و در آخر جابر گفت رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا‬
‫فرمود‪( K‬هذا مکنون سر هللا و مخزون علمه فاکتمه اال عن اهله) و پرواض‪KK‬ح اس‪KK‬ت‬
‫که اگر اطاعت اولی‌االمر‪ K‬منحصر به دستة خاصی بود باید رسول خ‪KK‬دا آن را در مالء‬
‫عام بیان نماید نه اینکه جابر را دستور دهد که آن را مکت‪KK‬وم دارد زی‪KK‬را آن از مکن‪KK‬ون‬
‫سر الهی و مخ‪KK‬زون علم اوس‪KK‬ت! پس تکلی‪KK‬ف م‪KK‬ردمی ک‪KK‬ه باط‪KK‬اعت اولی‌االم‪KK‬ر م‪KK‬أمور‪K‬‬
‫شده‌اند چیست؟‬
‫کسانیکه خدا بدین صراحت امر به اطاعت ایشان می‌فرماید‪ : K‬آیا باید آن ق‪KK‬در مخفی‬
‫باشند که حتی رسول خدا آن را فقط به جابر گفته باشد و به او هم دستور داده باشد که‬
‫این مطلب را مخفی دار و کتمان کن!!؟ پس چنانکه گفتیم اطاعت اولی‌االمر‪ K‬انحص‪KK‬ار‪K‬‬
‫بوجود مقدسة معصومین ندارد و چنین کس‪KK‬انی حتم‪K‬ا ً بای‪KK‬د در می‪KK‬ان مس‪KK‬لمین ش‪KK‬ناخته و‬
‫معلوم‌االمر‪ K‬باشند و دستة خاص‪K‬ی ک‪K‬ه منحص‪K‬ر‪ K‬ب‪K‬ه زم‪K‬ان مع‪K‬دودی باش‪K‬ند‪ K‬نیس‪K‬تند بلک‪K‬ه‬
‫همان حاکمان و فرمان‪KK‬داران منتخب از ج‪KK‬انب م‪KK‬ردم هس‪KK‬تند ک‪KK‬ه مطی‪KK‬ع خ‪KK‬دا و رس‪KK‬ول‬
‫می‌باشند و توضیح این مطلب بعداً خواهد آمد‪.‬‬
‫و اگر در اخبار و آثار وارده فرضاً‪ K‬معنای انحصار ده‪KK‬د ب‪KK‬از آن را از عم‪KK‬ومیت و‬
‫اطالق بیرون نمی‌برد و فق‪K‬ط قاع‪K‬ده ج‪K‬ری و اول‪K‬ویت را بای‪K‬د ج‪K‬اری س‪K‬اخت زی‪K‬را در‬
‫تفسیر بسیاری از آیات‪ ،‬این قبیل مطالب را آورده و بدان انحصار‪ K‬داده‌ان‪KK‬د ک‪KK‬ه اگ‪KK‬ر م‪KK‬ا‬
‫آن را قبول نمائیم باید بگوئیم العیاذ باهلل قرآن یک کت‪KK‬اب مخصوص‪KK‬ی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ب‪KK‬رای‬
‫طایفة مخصوصی‪ K‬در زمان خاصی آمده و ب‪K‬ه م‪K‬ردم و ازمن‪K‬ه و اعص‪K‬ار دیگ‪K‬ر ک‪K‬اری‬
‫ندارد!! مثال در تفسیر آیه شریفه [إِ َّن هللاَ يَأْ ُم ُر ُك ْم أَ ْن تُؤَ ُّدوا األَ َمانَ‪KK‬ا ِ‬
‫ت إِلَى أَ ْهلِهَ‪KK‬ا] (النس‪KK‬اء‬
‫‪ )58‬که عالی‌ترین دستور اسالمی و به‪KK‬ترین احک‪KK‬ام اخالقی و اجتم‪KK‬اعی اس‪KK‬ت و البت‪KK‬ه‬
‫شامل کافة مردم جهان است و هر انسانی باید این حکم مقدس را اجرا و ام‪KK‬انت را ب‪KK‬ه‬
‫اهل آن بسپارد‪ K‬ولی در همین تفسیر برهان در ص ‪ 380‬جلد اول ‪ 15‬حدیث در تفس‪KK‬یر‬
‫این آیه آورده که آنرا منحصر‪ K‬می‌کند به این که امامی امانت امامت را به ام‪KK‬ام بع‪KK‬د از‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪54‬‬
‫خود بسپارد!! خ‪KK‬وب اگ‪KK‬ر م‪KK‬ا بگ‪KK‬وئیم معن‪KK‬ای آی‪KK‬ه همین اس‪KK‬ت و بس! اوال – آی‪KK‬ه را از‬
‫عم‪K‬ومیت و اطالق خ‪KK‬ارج ک‪KK‬رده و ق‪K‬رآن ش‪K‬ریف را از اینک‪KK‬ه ب‪K‬رای ه‪KK‬دایت وره‪K‬بری‬
‫عموم جهانیان است بیرون برده‌ایم زیرا دستورات آن شامل و ناظر ب‪K‬ه طایف‪KK‬ة خاص‪K‬ی‬
‫است و بس!‬
‫ثانیا – ادای امانت را باید امام انجام دهد و به دیگران مربوط نیست!!‬
‫ثانیا ً – خواندن و دانستن چنین آیاتی هم الزم نیست زیرا امری که انجام آن مربوط‬
‫به کس دیگراست به من و شما چه که در آن درباره آن مطالع‪KK‬ه ودقت ک‪KK‬نیم خ‪KK‬ود ام‪KK‬ام‬
‫می‌خواند و خودش هم عمل می‌کند!!‬
‫عالوه بر این در اکثر اخبار کلماتی از قبیل ناس‪ ،‬وال‪KK‬ذین آمن‪KK‬وا‪ ،‬و م‪K‬ؤمن‪ ،‬و امت‪،‬‬
‫و باب‪ ،‬و حتی بعوضه و ذباب! بامام تفسیر شده اگر ما تفسیر این کلمات را منحص‪KK‬راً‬
‫به امام معصوم‪ K‬بدانیم در آن صورت قرآن به کلی از جنبه عملی می‌افتد و ی‪KK‬ک کت‪KK‬اب‬
‫داستانی می‌شود‪ K‬که در پیرامون افراد معدودی‪ K‬آنهم به طور‪ K‬مبهم و کنای‪KK‬ه اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه از‬
‫هیچ آدم‌ ترسو‪ K‬و جبونی چنین اثری باقی‪ K‬نمی‌ماند چه رسد به خدای قادر قاهر مالک و‬
‫خ‪KK‬الق تم‪KK‬ام اش‪KK‬یاء و همچ‪KK‬نین مس‪KK‬أله بعثت را ب‪KK‬ه ص‪KK‬ورت زش‪KK‬تی‪ K‬درمی‌آورد‪ K‬ک‪KK‬ه هیچ‬
‫مسلمان عاقلی بدان رضانمی‌دهد و کفری بدین صراحت را نمی‌پذیرد‪K.‬‬
‫پس مطلب همان است ک‪KK‬ه م‪KK‬ا گف‪KK‬تیم ک‪KK‬ه در این قبی‪KK‬ل آی‪KK‬ات ف‪KK‬رد اکم‪KK‬ل و اولی ائم‪KK‬ه‬
‫معصومین می‌باشند‪ K‬نه اینکه منحصر‪ K‬به ایشان باشد و الغیر‪.‬‬
‫اما دالیل راجع به اینکه اولی‌االمر کسانیند‪ K‬که متصدی‪ K‬امر حکومت ی‪KK‬ا س‪KK‬لطنت ی‪KK‬ا‬
‫وزارت یا از طرف دولتند و این بحث محتاج چند مقدمه است‪.‬‬
‫اول ‪ :‬اینکه به ببینیم امر که صاحبان آن مورد‪ K‬اطاعتند چه می‌باشد؟‪ K‬با مراجع‪KK‬ه ب‪KK‬ه‬
‫‪K‬ر] (س‪KK‬ورة آل عم‪KK‬ران‪َ [ )159‬وأَ ْم‪ُ K‬رهُ ْم‬
‫اورْ هُ ْم فِي األَ ْم ِ‬
‫[و َش‪ِ K‬‬
‫قرآن کریم که می‌فرماید‪َ :‬‬
‫‪K‬ؤ ِم ٍن َواَل ُم ْؤ ِمنَ ‪ٍ K‬ة إِ َذا قَ َ‬
‫ض ‪K‬ى هللاُ‬ ‫ورى بَ ْينَهُ ْم ] (س‪KK‬ورة الش‪KK‬ورى‪َ [ )38‬و َم‪KK‬ا َك‪KK‬انَ لِ ُم‪ْ K‬‬ ‫ُش ‪َ K‬‬
‫ه ْم] {األحزاب‪}36:‬‬ ‫َو َرسُولُهُ أَ ْمرًا أَ ْن يَ ُكونَ لَهُ ُم ال ِخيَ َرةُ ِم ْن أَ ْم ِر ِ‬
‫«و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خداوند و رسولش كارى را مقرر نمايند‪ K،‬آنك‪KK‬ه خ‪KK‬ود‬
‫در كارشان اختيار داشته باشند‪ .‬و كسى كه از خداوند و رسول او نافرمانى كند‪» ،‬‬

‫تمام این آیات در مورد‪ K‬حکومت و جهاد و باألخره موضوعات سیاسی و اجتم‪KK‬اعی‬
‫است که اولی‌االمر ب‪KK‬ه ص‪KK‬احبان و متص‪KK‬دیان این ام‪KK‬ور اطالق می‌ش‪KK‬ود‪ K‬پس اطالق آن‬
‫منحصراً بائمه معصومین در صورتیکه اکثر ایشان متصدی ام‪KK‬ر حک‪KK‬ومت و جه‪KK‬اد و‬
‫حتی سرایا‪ K‬نبودند خالی از اشکال نیست‪.‬‬
‫ثانیا ً ‪ :‬در ذیل آیه‪ ،‬قضیه تنازع است و پس از امر به طاعت اولی‌االمر‪ K‬می‌فرماین‪KK‬د‪K‬‬
‫(و ان تنازعتم فی شیء) هر چند گفته‌اند که (تنازعتم فی شی) بطور اطالق گفت‪KK‬ه ش‪KK‬ده‬
‫پس شامل تمام امور شرعی است لکن با مراجعه به آیاتی که در امر تنازع اس‪KK‬ت مث‪KK‬ل‬
‫آیه ‪ 152‬سوره آل عمران که می‌فرماید‪: K‬‬
‫(آل عمران ‪)152 :‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪55‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫و در آیه ‪ 43‬سوره االنفال که می‌فرماید‪:‬‬
‫(األنعام ‪)43 :‬‬ ‫‪    ‬‬
‫موضوع‪ K‬تنازع درامر جهاد و قتال است چنانک‪KK‬ه در آی‪KK‬ه اولی موض‪KK‬وع مخ‪KK‬الفت و‬
‫تنازع مسلمین در جنگ احد با عبدهللا بن جبیر است که ب‪K‬ا اینک‪K‬ه پیمغم‪K‬بر‪ K‬دس‪K‬تور داده‬
‫بود که مسلمانانی که تحت قیادت و فرماندهی عبدهللا بن جبیرند از مح‪K‬ل خ‪K‬ود ح‪K‬رکت‬
‫نکنند‪ ،‬معذلک همینکه دیدن‪KK‬د کف‪KK‬ار ق‪KK‬ریش ف‪KK‬رار‪ K‬کردن‪KK‬د خواس‪KK‬تند ب‪KK‬ه جمع‌آوری‪ K‬غن‪KK‬ائم‬
‫بپردازند‪ K‬هر چند عبدهللا فرماندة آنها آنان را از تخلیة مراکز خود من‪K‬ع نم‪K‬ود‪ K‬نش‪K‬نیده ب‪K‬ا‬
‫او به منازعه پرداختند‪ K‬و گفتند که نهی پیغمبر برای زمانی بود که قریش ف‪KK‬رار نک‪KK‬رده‬
‫بودند و اکنون که آنها فرار‪ K‬کرده‌اند دیگر موضوعی‪ K‬ندارد و ص‪KK‬الح دی‪KK‬د عبدهللا جب‪KK‬یر‬
‫که می‌گفت دشمن در کمین است و ممکن است حادثه ای رخ دهد ب‪K‬االخره ک‪KK‬ار تن‪KK‬ازع‬
‫به جائی کشیدکه مخالفت عبدهللا را کردند‪ K‬و به جمع غنایم پرداختن ‪K‬د‪ K‬و س‪KK‬رانجام دچ‪KK‬ار‬
‫حمله خالد بن ولید که در کمین آنها بود گردیدند و بسیاری از آن‪KK‬ان ش‪KK‬هید ش‪KK‬دند و بقی‪KK‬ه‬
‫رو به فرار‪ K‬گذاشتند و موجب وهن و شکست لشگر مسلمانان شدند پس یکی از موارد‬
‫آیه شریفه آن است که اطاعت اولی‌االمر‪ K‬کنی‪KK‬د و از تحت فرم‪KK‬ان فرمان‪KK‬دة خ‪KK‬ود خ‪KK‬ارج‬
‫نشوید‪ .‬همچنین آیه دوم که موضوع‪ K‬تنازع امر در خصوص امر جه‪KK‬اد در جن‪KK‬گ ب‪KK‬در‬
‫است‪.‬‬
‫و اگر مراجعه به کلمه امر که در آیات متعدده ق‪KK‬رآن ش‪KK‬ریف اس‪KK‬ت بنم‪KK‬ائیم‪ K‬خ‪KK‬واهیم‬
‫دید که اکثر مربوط‪ K‬به حکومت و سلطنت و امور سیاسی و اجتماعی است مانند‬
‫(یونس ‪)72 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪(       ‬یوسف ‪)102 :‬‬
‫(الشعراء ‪)102 :‬‬ ‫‪     ‬‬
‫و حتی آیاتیکه در صفات باری‌تعالی است تمام آنها به معنی حکومت و س‪KK‬لطنت و‬
‫امثال آن است پس اطالق اولی‌االمر به صاحبان فرمان و حکومت اولی‌تر از اهل حل‬
‫و عقد و امثال آن است‪.‬‬
‫و واقعاً‪ K‬جای تعجب است که دانش‪KK‬مندی‪ K‬مانن‪KK‬د فخ‪KK‬ر رازی در تفس‪KK‬یر این آی‪KK‬ه دچ‪KK‬ار‬
‫انحراف شده به اینکه اولی‌االم‪KK‬ر را بعلم‪KK‬ا تفس‪KK‬یر ک‪KK‬رده و خواس‪KK‬ته‌ اس‪KK‬ت از آن حجیت‬
‫قیاس و اجماع را استنتاج کند و با این خی‪KK‬ال غل‪K‬ط ب‪K‬ه تفص‪K‬یل پرداخت‪K‬ه و چن‪KK‬دین ورق‪K‬‬
‫سیاه کرده است!!‬
‫اشکاالتی که برتفسیر کلمة اولی‌االمر‪ K‬بسالطین و فرماندهان شده است ‪:‬‬
‫اش‪KK‬کال اول – اط‪KK‬اعت اولی االم‪KK‬ر بط‪KK‬ور‪ K‬اطالق واجب ش‪KK‬ده پس اگ‪KK‬ر م‪KK‬راد از آن‬
‫سالطین و حکام باشند اطاعت سالطین جور چون یزید و معایه و چنگیز و تیم‪KK‬ور هم‬
‫واجب می‌شود!؟‬
‫ج– در این باره توضیح دادیم که در صدر آیة خدا اولی‌االمر‪ K‬باطاعت خود و سپس‬
‫باطاعت رسول و در ثالث امر به اطاعت اولی‌االمر می‌نماید‪ K‬و پرواضح‪ K‬است که ه‪KK‬ر‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪56‬‬
‫امری که منافی‪ K‬اطاعت خدا و رسول باشد اجرایش واجب و الزم نمی‌شود زیرا چ‪KK‬نین‬
‫امری تناقض است و از خدای حکیم در قرآن کریم چنین کاری قبیح است پس اطاعت‬
‫اولی‌االمر در سایه و دنباله اطاعت خدا و رسول است‪.‬‬
‫اشکال دوم – گفته‌اند اطاعت اولی‌االمر‪ K‬به هیچ قی‪KK‬د و ش‪KK‬رطی مقی‪KK‬د نش‪KK‬ده ب‪K‬ا اینک‪K‬ه‬
‫خدا در اموری کم‌ارزش‪KK‬تر از آن‪ ،‬ه‪K‬ر ج‪K‬ا ب‪KK‬ه چ‪K‬یزی ام‪KK‬ر ک‪KK‬رده اگ‪KK‬ر احتم‪KK‬ال خط‪KK‬ائی‬
‫ص ْينَا اإْل ِ ن َسانَ ِب َوالِ َد ْي‪ِ K‬ه ح ْ‬
‫ُس‪K‬نًا َوإِن‬ ‫{و َو َّ‬
‫می‌رفته برای احتراز از آن قیدی آورده مانند‪َ :‬‬
‫ط ْعهُ َما} (سورة العنكبوت‪)8‬‬ ‫ْس لَكَ بِ ِه ِع ْل ٌم فَاَل تُ ِ‬
‫َجاهَدَاكَ لِتُ ْش ِركَ ِبي َما لَي َ‬
‫«و انسان را نسبت به پدر و م‪KK‬ادرش ب‪KK‬ه نيك [رفت‪KK‬ارى] فرم‪KK‬ان داديم‪ .‬و اگ‪KK‬ر بخواهن‪KK‬د ت‪KK‬و را وا‬
‫دارند تا چيزى را كه به [حقيقت] آن دانشى ندارى‪ ،‬به من شرك آورى‪ ،‬از آنان اطاعت‪ ،‬مكن»‬

‫پس اطاعت مطلقة بدون قید برای غیر معصوم‪ K‬جایز نیست‪.‬‬
‫جواب اینست که‪ :‬اوالً در آیات قرآن بسیاری‪ K‬از امور بطور‪ K‬اطالق اس‪KK‬ت و قی‪KK‬د آن‬
‫به قرینه است مانند آیة شریفة ‪ 59‬سوره هود‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪(       ‬هود ‪)59 :‬‬
‫«و اين [س‪K‬ر گذش‪K‬ت ق‪KK‬وم] ع‪K‬اد اس‪K‬ت ك‪KK‬ه آيات پروردگارش‪K‬ان را انك‪K‬ار كردن‪K‬د و از‬
‫فرستادگانش نافرمانى كردند‪ K‬و از فرمان هر سركش ستيزهجويى پيروى كردند»‪K‬‬

‫که در آن به طور‪ K‬اطالق می‌فرماید‪ K‬قوم هود پیروی فرمان هر جبار عنی‪KK‬دی کردن‪KK‬د‬
‫و حال اینکه تم‪KK‬ام جب‪KK‬اران ع‪KK‬الم در آن نقط‪KK‬ه نبودن‪KK‬د و آن‪KK‬ان ن‪KK‬یز اط‪KK‬اعت ه‪KK‬ر جب‪KK‬اری‬
‫نکردند بلکه به قرینه معل‪KK‬وم اس‪KK‬ت ک‪K‬ه فق‪KK‬ط اط‪KK‬اعت چن‪KK‬د نف‪KK‬راز جب‪KK‬اران ق‪KK‬وم خ‪KK‬ود را‬
‫کردند‪.‬‬
‫ثانیا – درهمان امر به احسان بوالدین که می‌گویند‪ K‬بالفاصله قید آورده مطلب چ‪KK‬نین‬ ‫ً‬
‫نیست بلکه در بیش از هفت مورد در آیات قرآن ام‪KK‬ر ب‪KK‬ه احس‪KK‬ان وال‪KK‬دین نم‪KK‬وده ب‪KK‬دون‬
‫هیچ قید و شرطی مانند آیة ‪ 77‬سوره بقره و آی‪KK‬ة ‪ 40‬س‪KK‬وره النس‪KK‬اء و آی‪KK‬ة ‪ 152‬س‪KK‬وره‬
‫االنعام و آیة ‪ 24‬سوره االسراء و آیة ‪ 14‬سوره احقاف و غیر آن و فقط در یک م‪KK‬ورد‪K‬‬
‫قید زده مانند آیة فوق‌الذکر‪K.‬‬
‫ثالثا ً – در بسیاری‪ K‬از آیات قرآن مجید است که پروردگار‪ K‬عالم امر به چیزی نموده‬
‫بدون قید ولی قید آن را در آیات دیگر آورده مانند این آیات شریفه‬
‫امر بدون قید [ َوأَ ْن ِكحُوا األَيَا َمى ِم ْن ُك ْم] {النور‪}32:‬‬
‫قید آن –‬
‫{النس‪KK‬اء‪:‬‬ ‫[ َواَل تَ ْن ِكحُوا َما نَ َك َح آَبَ‪KK‬ا ُؤ ُك ْم ِمنَ النِّ َس ‪K‬ا ِء]‬
‫‪}22‬‬
57 ‫ارمغان آسمان‬
‫امر بدون قید‬
)168 : ‫(البقره‬        
‫قیدآن‬
)40 : ‫(المائده‬ ِ ‫[إِنَّ َما َح َّر َم َعلَ ْي ُك ُم ال َم ْيتَةَ َوال َّد َم َولَحْ َم ال ِخ ْن ِز‬
]‫ير‬
‫امر بدون قید‬
)2 : ‫(النساء‬      
‫قید آن‬
      
     
)6 : ‫(النساء‬   
‫امر بدون قید‬
: ‫ – البقره‬10 : ‫ (المنافقون‬     
)255
‫قید آن‬
       
)67 : ‫(الفرقان‬ 
‫ات‬KK‫ارجی از آی‬KK‫رائن خ‬KK‫ده ولی از ق‬KK‫ ش‬K‫اطالق‬KK‫ر ب‬KK‫ه در ان ام‬KK‫ت ک‬KK‫رابعا ً – آیاتی هس‬
: ‫ سوره التوبه می‌فرماید‬120 ‫دیگر می‌دانیم مقصود اطالق نیست مثال در آیة شریفه‬
       
 
)119 : ‫(التوبه‬
‫تة‬KK‫ت‌گویان دس‬K‫ود از راس‬KK‫ید مقص‬KK‫ اطالق امر فرموده که با راستگویان باش‬K‫به طور‬
‫ سوره البقره‬72 ‫ است که در آیات دیگر وصف آنها شده مانند ایه‬K‫مخصوصی‬
‫ َّر َم ْن‬K ِ‫ب َولَ ِك َّن الب‬ ِ K‫ق َوال َم ْغ‬
ِ ‫ر‬K ِ ‫ ِر‬K ‫ل ال َم ْش‬K َ Kَ‫وهَ ُك ْم قِب‬KK‫ْس البِ َّر أَ ْن تُ َولُّوا ُو ُج‬
َ ‫[لَي‬
] َ‫ب َوالنَّبِيِّين‬ ِ ‫ا‬KKKKKKKKَ‫ ِة َوال ِكت‬KKKKKKKK‫ر َوال َماَل ئِ َك‬KKKKKKKK
ِ ‫وْ ِم اآلَ ِخ‬KKKKKKKKَ‫آَ َمنَ بِاهللِ َوالي‬
}177:‫{البقرة‬
: ‫تا آنجا که می‌فرماید‬
:‫{البقرة‬ ] َ‫ص َدقُوا َوأُولَئِكَ هُ ُم ال ُمتَّقُون‬ َ ِ‫[أُولَئ‬
َ َ‫ك الَّ ِذين‬
}177
      
     
– 72 : ‫ (البقره‬       
)15 : ‫حجرات‬
‫ سوره االحزاب‬25 ‫یا آیة‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪58‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫(احزاب ‪)35 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یا‬
‫(احزاب ‪)23 :‬‬ ‫‪     ‬‬
‫پس اگر امر به بودن یا راستگویان کرده مقص‪KK‬ود ب‪KK‬ا این اش‪KK‬خاص اس‪KK‬ت ن‪KK‬ه مطل‪KK‬ق‬
‫راس‪KK‬تگویان! مانن‪KK‬د راس‪KK‬تگوی آی‪KK‬ة [فَ َش‪KK‬هَا َدةُ أَ َح‪ِ KK‬د ِه ْم أَرْ بَ‪ُ KK‬ع َش‪KK‬هَادَا ٍ‬
‫ت بِاهللِ إِنَّهُ لَ ِمنَ‬
‫الصَّا ِدقِينَ ] {النور‪ }6:‬بدیهی است چنین راستگوئی‪ K‬الزم نیست واجد تمام آن صفات‬
‫ص‪K‬ا ِدقِينَ ] {البق‪KK‬رة‪}111:‬‬ ‫باشد یا راستگوی‪ K‬آیه شریفه [قُلْ هَاتُوا بُرْ هَانَ ُك ْم إِ ْن ُك ْنتُ ْم َ‬
‫پس همین طور که در این آیه امر ببودن با راستگویان بطور اطالق ش‪KK‬ده و قی‪KK‬د آن در‬
‫آیات دیگر است ممکن است امر به اط‪KK‬اعت اولی‌االم‪KK‬ر در این آی‪KK‬ه ب‪KK‬ه ط‪KK‬ور اطالق و‬
‫ُص ‪K‬لِحُونَ ]‬ ‫ض َواَل ي ْ‬ ‫ْرفِينَ ][الَّ ِذينَ يُ ْف ِس ‪ُ K‬دونَ فِي األَرْ ِ‬ ‫قید آن آیات[ َواَل تُ ِطيعُوا أَ ْم َر ال ُمس ِ‬
‫{الشعراء‪ }152/151:‬و آی‪KK‬ة ش‪KK‬ریفه[ َواَل تُ ِط ْع َم ْن أَ ْغفَ ْلنَ‪KK‬ا قَ ْلبَ‪K‬هُ ع َْن ِذ ْك ِرنَ‪KK‬ا َواتَّبَ‪َ K‬ع‬
‫هَ َواهُ] {الكهف‪ }28:‬و غیره باشد‪.‬‬
‫خامسا ً – خوشبختاه در خود آیة سه قید بزرگ است که اصال جائی برای این گون‪KK‬ه‬
‫شبهات واهیه باقی نگذاشته است اینک آن سه قید ‪:‬‬
‫قید اول – چنانکه فوقا ً گفتیم قید اط‪KK‬اعت خ‪KK‬دا و رس‪KK‬ول اس‪KK‬ت‪ ،‬پس اولی‌االم‪KK‬ری را‬
‫می‌توان اطاعت کرد که در درجه اول درآن امر خدا و بعد رسولش اطاعت شده باش‪KK‬د‬
‫و فضل و اولویت اطاعت خدا و رسول هم عقال و هم بر حسب ترتیب آیه بسی واضح‬
‫است‪.‬‬
‫قید دوم – کلمه اولی‌االمر مقید به (منکم) است‪.‬‬
‫یعنی اولی‌االمر از خود شما! و چون آیة مصدر‪ K‬به خطاب (یا ایها الذین آمن‪//‬وا)‬
‫می‌باش‪KK‬د پس مع‪KK‬نی آن چ‪KK‬نین اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه اولی‌االم‪KK‬ری‪ K‬ک‪KK‬ه از مؤم‪KK‬نین باش‪KK‬د و توص‪KK‬یف‪K‬‬
‫مؤمنین هم در آیات دیگر روشن است‪.‬‬
‫[إِنَّ َما ال ُم ْؤ ِمنُونَ الَّ ِذينَ إِ َذا ُذ ِك َر هللاُ َو ِجلَ ْ‬
‫ت قُلُ‪KK‬وبُهُ ْم َوإِ َذا تُلِيَ ْ‬
‫ت َعلَ ْي ِه ْم آَيَاتُ ‪K‬هُ‬
‫زَ ا َد ْتهُ ْم إِي َمانًا َو َعلَى َربِّ ِه ْم يَت ََو َّكلُونَ ]{األنفال‪}2:‬‬
‫َض ‪K‬بُوا هُ ْم َي ْغفِ‪KK‬رُونَ ]‬ ‫ش َوإِ َذا َما غ ِ‬ ‫اح َ‬ ‫اإل ْث ِم َوالفَ َو ِ‬
‫[والَّ ِذينَ يَجْ تَنِبُونَ َكبَائِ َر ِ‬ ‫َ‬
‫{ال ُّشورى‪}37:‬‬
‫ورى بَ ْينَهُ ْم َو ِم َّما‬ ‫صاَل ةَ َوأَ ْم‪ُ K‬رهُ ْم ُش‪َ K‬‬ ‫[ َوالَّ ِذينَ ا ْست ََجابُوا لِ َربِّ ِه ْم َوأَقَا ُموا ال َّ‬
‫ي هُ ْم‬ ‫{الش‪KKKK‬ورى‪َ [}38:‬والَّ ِذينَ إِ َذا أَ َ‬
‫ص‪KKKK‬ابَهُ ُم البَ ْغ ُ‬ ‫َرزَ ْقنَ‪KKKK‬اهُ ْم يُ ْنفِقُ‪KKKK‬ونَ ] ُّ‬
‫َصرُونَ ] {ال ُّشورى‪}39:‬‬ ‫َي ْنت ِ‬
‫‪59‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫[إِنَّ َما ال ُم ْؤ ِمنُونَ الَّ ِذينَ آَ َمنُوا بِاهللِ َو َر ُس ‪K‬ولِ ِه ثُ َّم لَ ْم يَرْ تَ‪KK‬ابُوا َو َجاهَ ‪ُ K‬دوا‬
‫الص‪K‬ا ِدقُونَ ] {الحج‪KK‬رات‪:‬‬ ‫بِأ َ ْم َوالِ ِه ْم َوأَ ْنفُ ِس‪ِ K‬ه ْم فِي َس‪K‬بِي ِل هللاِ أُولَئِ‪KK‬كَ هُ ُم َّ‬
‫‪}15‬‬
‫پس معلوم شد که قید منکم که خطاب به مؤمنین است قی‪KK‬د بس‪KK‬یار ب‪KK‬زرگ و مفص‪KK‬ل‬
‫الص‪K‬ا ِدقِينَ ] {التوب‪KK‬ة‪ }119:‬ن‪KK‬یز می‌ش‪KK‬ود‪ K‬یع‪KK‬نی‬ ‫است که حتی ش‪KK‬امل آیة[ َو ُكونُوا َم‪َ K‬ع َّ‬
‫اولی‌االمری‪ K‬که از مؤمنین‌اند اطاعت نموده و ب‪KK‬ا آنه‪KK‬ا ب‪KK‬وده باش‪KK‬ید پس اولی‌االم‪KK‬ر بای‪KK‬د‬
‫دارای صفات مذکور‪ K‬باشند‪.‬‬
‫جای بسیار‪ K‬تعجب است که پاره‌ای از مفسرین معاصر‪ K‬و گذشته ک‪KK‬ه علی‌المش‪KK‬هور‪K‬‬
‫دارای هوشی فوق‌العاده هم بوده‌اند بقیدی به این واضحی متوج‪KK‬ه و متفطن نش‪KK‬ده‌اند و‬
‫کلمه (منکم) را قیاس با کلم‪KK‬ه (منکم) در (رس‪KK‬ل منکم) نموده‌ان‪KK‬د یع‪KK‬نی (من جنس‪KK‬کم و‬
‫ن‪KK‬وعکم) درحالیک‪KK‬ه ص‪KK‬در آن آی‪KK‬ات‪ ،‬خط‪KK‬اب بب‪KK‬نی آدم ی‪KK‬ا بجن و انس اس‪KK‬ت و معن‪KK‬ای‬
‫(منکم) یعنی (من نوعکم) مانند آیة ‪ 33‬سور االعراف که می‌فرماید ‪:‬‬
‫ص ‪K‬ونَ َعلَ ْي ُك ْم آَيَ‪KK‬اتِي فَ َم ِن اتَّقَى‬ ‫[يَ‪KK‬ا بَنِي آَ َد َم إِ َّما يَ‪KK‬أْتِيَنَّ ُك ْم ر ُ‬
‫ُس ‪ٌ K‬ل ِم ْن ُك ْم يَقُ ُّ‬
‫ف َعلَ ْي ِه ْم َواَل هُ ْم يَحْ زَ نُونَ ] {األعراف‪}35:‬‬ ‫َوأَصْ لَ َح فَاَل خَ وْ ٌ‬

‫و آیة ‪ 130‬سوره االنعام که می‌فرماید ‪:‬‬


‫‪       ‬‬
‫(االنعام ‪)130 :‬‬ ‫‪‬‬
‫البته در این آیات چون خطاب به ب‪KK‬نی آدم و جن و انس اس‪KK‬ت معن‪KK‬ای (منکم) یع‪KK‬نی‬
‫من نوعکم است این چه ربطی دارد به آیه‌ای که مصدر‪ K‬است به خط‪KK‬اب ی‪KK‬ا ایه‪KK‬ا ال‪KK‬ذین‬
‫آمنوا و مقید به منکم و مذیل به جملة «ان کنتم تؤمنون باهلل و الیوم االخ‪KK‬ر»؟! می‌بینی ‪K‬د‪K‬‬
‫که صدر‪ K‬و ذیل آیه همه‌اش طرف خطاب با مؤمنین است پس اولی‌االمر‪ K‬ب‪K‬ا کلم‪KK‬ة منکم‬
‫یعنی از خود شما مؤمنین! و مؤمنین هم صفاتشان معلوم است‪.‬‬
‫اگر که ب‪K‬ه ی‪K‬ک دس‪K‬ته ک‪K‬ارگر کارخان‪K‬ه ی‪K‬ا ب‪K‬ه ع‪K‬ده‌ای معلم بگوی‪K‬د ش‪K‬ما از رؤس‪K‬ای‬
‫خودتان اطاعت کنید آیا معنی آن جز این است که از کارگرهای‪ K‬هم‪KK‬ان کارخان‪KK‬ه ی‪KK‬ا از‬
‫طبقه معلمین‪ ،‬رئیسی که دارید و باید اط‪KK‬اعت کنی‪KK‬د‪ ،‬ی‪KK‬ا فرم‪KK‬ان ه‪KK‬ر فرمان‪KK‬دهی‪ K‬را بای‪KK‬د‬
‫اطاعت کنید؟!‬
‫ول]‬ ‫قی‪KK‬د س‪KK‬وم– می‌فرمای‪KK‬د‪[:‬فَ ‪K‬إ ِ ْن تَنَ‪KK‬ا َز ْعتُ ْم فِي َش ‪ْ K‬ي ٍء فَ ‪ُ K‬ر ُّدوهُ إِلَى هللاِ َوالر ُ‬
‫َّس ‪ِ K‬‬
‫{النساء‪}59:‬‬
‫پس چ‪KK‬ون احتم‪KK‬ال تن‪KK‬ازع در اط‪KK‬اعت اولی‌االم‪K‬ر‪ K‬می‌رود می‌فرمای‪K‬د‪ K‬اگ‪KK‬ر در آن ب‪KK‬ه‬
‫جائی برخوردید‪ K‬که تکلیف را ندانستید وشک در حرام و حالل‌بودن اطاعت داشتید به‬
‫خدا و رسول یعنی به کتاب خدا و خود رسول در زمان حیاتش و ب‪KK‬ه س‪KK‬نت رس‪KK‬ول در‬
‫مم‪KK‬اتش مراجع‪KK‬ه کنی‪KK‬د‪ ،‬و این خ‪KK‬ود قی‪KK‬د ب‪KK‬زرگی‪ K‬دیگ‪KK‬ر اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه اگ‪KK‬ر احتم‪KK‬ال خط‪KK‬ا و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪60‬‬
‫اشتباهی رود باید به خدا و رس‪KK‬ول‪ K‬مراجع‪KK‬ه ک‪KK‬رد این را چگون‪KK‬ه اطالق و ب‪KK‬دون قی‪KK‬د و‬
‫شرط نامید؟!‬
‫در کدام یک از اوامرالهیه این قدر قید وارد شده است؟‬
‫پس آنجا که می‌گویند‪ K‬ما چنین دس‪KK‬تور‪ K‬اط‪KK‬اعت یزی‪KK‬د و معاوی‪KK‬ه و چنگ‪KK‬یز هم واجب‬
‫است معلوم شد که چقدر واهی بوده و حرف مفت می‌زنند‪ K‬خدا می‌فرماید‪ K‬از اولی‌االمر‪K‬‬
‫که از خود شما مؤمنین است و به صفات ایمان آراسته است‪ ،‬چنان که در آی‪KK‬ات دیگ‪KK‬ر‬
‫توصیف‪ K‬شده اطاعت کنید‪.‬‬
‫از کلم‪KK‬ة منکم ممکن اس‪KK‬ت ی‪KK‬ک معن‪KK‬ای دیگ‪KK‬ر هم اس‪KK‬تفاده ش‪KK‬ود و آن (من ج‪KK‬انبکم‬
‫است) یعنی اولی‌االمریکه به انتخاب خود شما بوده و از جانب خود شما تع‪KK‬یین ش‪KK‬ده و‬
‫نظیر آن در قرآن مجید زیاد است مانن‪KK‬د (تنزی‪KK‬ل الکت‪KK‬اب من هللا العزی‪KK‬ز الحکیم ای من‬
‫ج‪KK‬انب هللا – ان‪KK‬ه من س‪KK‬لیمان – ای من ج‪KK‬انب س‪KK‬لیمان – خ‪KK‬یر من ربکم – من ج‪KK‬انب‬
‫ربکم‪.‬‬
‫عالوه بر اینها اصال معنای کلمه (منکم) را خدا در آیة دیگر روشن فرموده‬
‫آیة‪ 75‬که در سوره االنفال می‌فرماید‪K:‬‬
‫‪      ‬‬
‫(االنفال ‪)75 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫پس آن کس‪KK‬انی (منکم) می‌باش‪KK‬ند ک‪KK‬ه م‪KK‬ؤمن و مه‪KK‬اجر و مجاه‪KK‬د باش‪KK‬ند و واقع ‪K‬ا ً آدم‬
‫متحیر می‌شود که چگونه (منکم) در آیة ش‪KK‬ریفة (وانکح‪KK‬وا االی‪KK‬امی منکم) را ب‪KK‬ا اینک‪KK‬ه‬
‫صدر آیه هم خطاب به مؤمنین نیست آن را به مؤمنین تفس‪KK‬یر می‌کنن‪KK‬د ولی در این آی‪KK‬ة‬
‫شریفه با دو قید کلمه ایمان میگویند (منکم) یعنی (من نوعکم!!) باز جای تأسف اس‪KK‬ت‬
‫که پاره‌ای از مفسرین کلمة شیء را در جملة شریفة (فان تنازعتم فی ش‪KK‬یی ف‪KK‬ردوه الی‬
‫هللا و الرسول) گاهی به معنای نزاع اولی‌االم‪K‬ر‪ K‬گرفته‌ان‪KK‬د وهمچ‪KK‬نین پ‪KK‬اره‌ای ب‪KK‬ه اش‪KK‬تباه‬
‫عجی‪KK‬بی ک‪KK‬ه س‪KK‬یاق آی‪KK‬ه از آن بیگان‪KK‬ه اس‪KK‬ت دچ‪KK‬ار گش‪KK‬ته‌اند ک‪KK‬ه آن را در مطل‪KK‬ق احک‪KK‬ام‬
‫گرفته‌اند یعنی در هر حکمی که دچار منازعه ش‪KK‬دید ب‪KK‬ه خ‪KK‬دا و رس‪KK‬ول مراجع‪KK‬ه کنی‪KK‬د!‬
‫البته این حرف صحیح است که در هر منازعه باید به خدا و رسول مراجعه کرد‪ ،‬ام‪KK‬ا‬
‫قید این حکم در این جا بی‌معنی است بلکه چنانکه سیاق آیه می‌رساند‪ K‬وحتی هر عامی‬
‫بی‌سوادی‪ K‬می‌فهمد که وقتی که خدا فرمود اط‪KK‬اعت اولی‌االم‪K‬ر‪ K‬کنی‪KK‬د و اگ‪KK‬ر من‪KK‬ازعه‌ای‬
‫برایتان اتفاق افتاد آن را به خدا و رسول برگردانید تا رفع نزاع کنند‪ ،‬مقصود درهمان‬
‫اطاعت اولی‌االمر است‪ ،‬نمی‌دانم‪ K‬این جدلها و بحث‌های بیجا چق‪KK‬در مغ‪KK‬ز آدمی را بای‪KK‬د‬
‫خراب کرده باشد که مطلب به این واضحی را نفهمد! وبیهوده این در و آن در بزن‪KK‬د؟!‬
‫آخر چه معنا دارد که فی‌المثل پادشاهی‪ K‬دستور ده‪KK‬د ک‪KK‬ه اط‪KK‬اعت فرمان‪KK‬دهان جن‪KK‬گ را‬
‫بکنید و فی‌الفور‪ K‬دنب‪KK‬ال آن ب‪KK‬دون فاص‪KK‬له بگوی‪KK‬د اگ‪KK‬ر در ام‪KK‬ر کش‪KK‬ت و زرع و نک‪KK‬اح و‬
‫طالق ن‪KK‬زاعی داش‪KK‬تید ب‪KK‬ه پادش‪KK‬اه رج‪KK‬وع نمائی‪KK‬د!! در این ج‪KK‬ا ص‪KK‬حبت از اط‪KK‬اعت‬
‫فرماندهان جنگ اس‪KK‬ت‪ ،‬چ‪KK‬ه ربطی ب‪KK‬ه کش‪KK‬ت و زرع و نک‪KK‬اح و طالق دارد؟ و آنگهی‬
‫‪61‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫مگر احکام الهی قابل نزاع اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه در آن م‪KK‬ردم منازع‪KK‬ه کنن‪KK‬د؟ و آن وقت خودش‪KK‬ان‬
‫آنقدرشعور‪ K‬نداشته باشند که در احکام دینی مث‪K‬ل نم‪K‬از و روزه و غ‪K‬یره بای‪K‬د ب‪K‬ه خ‪K‬دا و‬
‫رسول مراجعه کنند که احتیاج ب‪KK‬ه دس‪KK‬تور‪ K‬مخصوص‪KK‬ی باش‪KK‬د؟ آن هم در بین آیه‌ای ک‪KK‬ه‬
‫دستور اطاعت اولی‌االمر می‌دهد؟!‬
‫بلی مقصود‪ ،‬ن‪K‬زاع در اط‪K‬اعت اولی‌االم‪K‬ر اس‪K‬ت ک‪K‬ه چ‪K‬ون مقتض‪K‬یات و محیطه‪K‬ای‬
‫گون‪KK‬اگون‪ K‬ایج‪KK‬اب تک‪KK‬الیف و دس‪KK‬تورات متن‪KK‬وعی می‌نمای ‪K‬د‪ K‬و تن‪KK‬وع و تط‪KK‬ور زم‪KK‬ان و‬
‫مکانهای بی‌حد و حص‪K‬ری‪ K‬ک‪K‬ه در وض‪K‬ع و کیفیت حکومته‪K‬ا رخ می‌ده‪K‬د قه‪K‬راً‪ K‬ایج‪K‬اب‬
‫نزاع و جدال می‌کند‪ ،‬در این جا برای اینک‪KK‬ه امت اس‪KK‬المی راه پ‪KK‬رپیچ و خم زن‪KK‬دگی را‬
‫گم نکند می‌فرماید‪:‬‬
‫اگر دچار منازعه‌ای شدید رجوع به کتابخدا و سنت رسول نمائید‪.‬‬
‫اینک اشکاالتی که بر تفسیر اولی‌االمر‪ K‬به معصومین‪ K‬وارد است‬
‫‪ -1‬مراد از اولی‌االمر معصومین نیستند‪ K‬ب‪KK‬رای اینک‪KK‬ه اطالق کلم‪KK‬ه ام‪KK‬ر مرب‪KK‬وط ب‪KK‬ه‬
‫امور سیاسی و اجتماعی است و به مجرد اطالق کلمة امر چنانکه گذشت ذهن متب‪KK‬ادر‬
‫به آن می‌شود‪ K‬و اگر مقصود معصومین بودند چون غالبا ً متصدی امور نبودند‪ K‬الزم ب‪KK‬ه‬
‫تعریف مخصوص بود‪ ،‬واگر اش‪K‬کال ش‪K‬ود ک‪K‬ه تعری‪K‬ف اول‪K‬واالمر اگ‪K‬ر ب‪K‬ه معص‪K‬ومین‬
‫نش‪KK‬ده ب‪KK‬ه دیگ‪KK‬ران هم نش‪KK‬ده و ح‪KK‬ال اینک‪KK‬ه چنانک‪KK‬ه گف‪KK‬تیم ب‪KK‬ا قرین‪KK‬ة آی‪KK‬ات قب‪KK‬ل‪ :‬‬
‫‪    ‬و‬
‫‪     ‬مراد از اولی‌االمر‪ K‬فرماندهان جنگ و جهادند‪ K‬و‬
‫با در نظرگرفتن اسباب نزول‪ ،‬مطلب از این هم واضحتر است زیرا‪:‬‬
‫‪ -2‬چنانکه از سیاق آیه بدست می‌آید اولی‌االم‪K‬ر‪ K‬در زم‪K‬ان خ‪K‬ود رس‪K‬ول خ‪K‬دا وج‪K‬ود‪K‬‬
‫داشتند و با شرحی ک‪KK‬ه فوق‪K‬ا ً دادیم ح‪KK‬تی احتی‪KK‬اج ب‪KK‬ه س‪KK‬ؤال از تع‪KK‬یین آنه‪KK‬ا هم نداش‪KK‬تند و‬
‫فرمان‪KK‬دهان جن‪KK‬گ در زم‪KK‬ان رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا اط‪KK‬اعت خ‪KK‬ود را ب‪KK‬ه اس‪KK‬تناد این آی‪KK‬ه گوش‪KK‬زد‪K‬‬
‫می‌نمودند‪ K‬و حتی عبدهللا بن حذاقه آتشی روشن کرد و ب‪KK‬ه اف‪KK‬راد تحت فرم‪KK‬ان خ‪KK‬ود ب‪KK‬ه‬
‫استناد این آیه امر به دخول در آتش کرد که قصه‌اش در کتب سیر مض‪K‬بوط و مش‪K‬هور‪K‬‬
‫است‪.‬‬
‫‪ -3‬در ذیل آیه موضوع‪ K‬تنازع است اگ‪K‬ر م‪K‬راد از اولی‌االم‪K‬ر‪ ،‬ام‪K‬ام معص‪K‬وم‪ K‬باش‪K‬د‪،‬‬
‫باید به خود او مراجعه کرد دیگر رجوع به خدا و رس‪KK‬ول ام‪KK‬ر زائ‪KK‬دی‪ K‬اس‪KK‬ت زی‪KK‬را م‪KK‬ا‬
‫رفتار و گفتار معصوم را مطاع و متبع می‌دانیم و منازعه و مناقش‪K‬ه ب‪K‬ا او کف‪K‬ر اس‪K‬ت‪،‬‬
‫پس ارجاع به خدا و رسول‪ K‬برای آن است که معصوم‪ K‬نیست و در امر او احتمال خط‪KK‬ا‬
‫و اشتباه می‌دهیم‪.‬‬
‫‪ -4‬اولی‌االم‪KK‬ر ب‪KK‬ه لف‪KK‬ظ جم‪KK‬ع اس‪KK‬ت و در زم‪KK‬ان رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا مص‪KK‬ادیق‪ K‬ف‪KK‬راوان از‬
‫فرماندهان جنگ و امرای والیات و سرایا داشت ولی در معص‪KK‬ومین عالوه ب‪KK‬ر اینک‪KK‬ه‬
‫در زمان رسول خدا نمودن‪K‬د‪ K‬در ه‪KK‬ر عص‪KK‬ری بیش از ی‪KK‬ک نف‪KK‬ر نب‪KK‬وده و لف‪KK‬ظ جم‪KK‬ع ب‪KK‬ا‬
‫بالغت قرآن که آیات بینات و ابلغ و افصح کلمات است بسی ناسازگار اس‪KK‬ت‪ ،‬وانگهی‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪62‬‬
‫چه اطاعتی از معصومین نمایند آخر آنها که متصدی امری نبودند که اط‪KK‬اعت از آنه‪KK‬ا‬
‫ش‪KK‬ود؟! اگ‪KK‬ر بگوین‪KK‬د مقص‪KK‬ود از اط‪KK‬اعت یع‪KK‬نی ش‪KK‬یندن احک‪KK‬ام خ‪KK‬دا از آنه‪KK‬ا‪ ،‬این یع‪KK‬نی‬
‫اطاعت اولی‌االمر نیست و اگر معنا این باشد پس از ه‪KK‬ر کس‪KK‬ی ک‪KK‬ه م‪KK‬ا فرم‪KK‬ان خ‪KK‬دا را‬
‫بشنویم اولی‌االمر خواهد بود!!‬
‫‪ -5‬سبب نزول آیه را چنانکه در اسباب نزول نوشته‌اند درباره عبدهللا بن حذاف‪KK‬ه بن‬
‫قیس که رئیس سریه بود‪ ،‬و درباره امان‌دادن عمار یاسر است که تحت قیادت خالد بن‬
‫ولید بود و یک نفر را امان داد و خالد به او اعتراض کرد و سپس در نزد رسول خ‪KK‬دا‬
‫به منازعه پرداختند و یکدیگر را دشنام دادند و آیه نازل ش‪KK‬د پس انحص‪KK‬ار آن ب‪KK‬ه ائم‪K‬ة‬
‫طاهرین‪ ‬که اصال مورد چنین وقایعی نشدند خیلی بعید است‪.‬‬
‫‪ -6‬در آیة ‪ 82‬همین سوره مجدداً پای اولی‌االمر‪ K‬به میان می‌آید آنجا که می‌فرماید‪:‬‬
‫ف أَ َذا ُع‪KK‬وا بِ ‪ِ K‬ه َولَ‪KK‬وْ َر ُّدوهُ إِلَى‬ ‫[ َوإِ َذا َج‪KK‬ا َءهُ ْم أَ ْم‪ٌ K‬ر ِمنَ األَ ْم ِن أَ ِو الخَ ‪ K‬وْ ِ‬
‫ُ‬
‫ول َوإِلَى أولِي األَ ْم ِ‬
‫‪KKKK‬ر ِم ْنهُ ْم لَ َعلِ َم‪ KKKK‬هُ الَّ ِذينَ يَ ْس‪KKKK‬تَ ْنبِطُونَهُ ِم ْنهُ ْم]‬ ‫َّس‪ِ KKKK‬‬ ‫الر ُ‬
‫{النساء‪}83:‬‬
‫«و هنگامى كه خبرى از ايمنى يا بيم به آنان رسد‪ ،‬آن را شايع كنند‪ K.‬و اگ‪KK‬ر آن را ب‪KK‬ه‬
‫رسول [خدا] و صاحبان امرشان باز مىگرداندند‪ K،‬كسانى از آنان كه آن را در مىيابند‪،‬‬
‫[مصلحت] آن را مىشناختند‪».‬‬
‫که در این آیه مالمت می‌کن‪KK‬د کس‪KK‬انی را ک‪KK‬ه اس‪KK‬راری‪ K‬از نقطه‌نظ‪KK‬ر اس‪KK‬تراتژیکی‪ K‬و‬
‫سیاحت جنگی که اخف‪KK‬اء آن الزم ب‪KK‬وده‪ ،‬ب‪KK‬دون توج‪KK‬ه ب‪KK‬ه ع‪KK‬واقب آن پخش می‌کردن‪K‬د‪ K‬و‬
‫دستور می‌دهد که این قبیل مطالب را اگر می‌خواهن‪KK‬د حقیقت آن را دریابن‪KK‬د و ی‪KK‬ا فائ‪KK‬ده‬
‫آن را بدانند بهتر است که رسول خدا و بفرماندهان جنگ که از نقشة جنگی و سیاس‪K‬ی‪K‬‬
‫که در جریان است مطلع ان‪KK‬د‪ ،‬مراجع‪KK‬ه کنن‪KK‬د و پرواض‪KK‬ح اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه اولی‌االم‪KK‬ر هرگ‪KK‬اه‬
‫منحصر به معصومین باشد اصال مورد چنین حوادثی نشدند‪ K‬صرف‌نظر از اینک‪KK‬ه در‬
‫زمان رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا نبودن‪K‬د‪ K‬ت‪KK‬ا کس‪KK‬انیکه ام‪KK‬ور خ‪KK‬وف و امن را پخش می‌کردن‪KK‬د ب‪KK‬ه آنه‪KK‬ا‬
‫مراجعه نمایند و با عدم مراجعه به آنها مورد مالمت قرار‪ K‬گیرند!‬
‫‪ -7‬احادیثی‪ K‬که از طریق معصومین رسیده آنرا ملوک و سالطین و حکام دانس‪KK‬ته و‬
‫می‌داند چنانکه ذیال خواهد آمد‪.‬‬
‫‪ -8‬ما قبل آیة شریفه در دستور حکمرانی‪ K‬است که می‌فرماید‪K:‬‬
‫[إِ َّن هللاَ َيأْ ُم ُر ُك ْم أَ ْن تُ‪KK‬ؤَ ُّدوا األَ َمانَ‪KK‬ا ِ‬
‫ت إِلَى أَ ْهلِهَ‪KK‬ا َوإِ َذا َح َك ْمتُ ْم بَ ْينَ النَّ ِ‬
‫اس‬
‫أَ ْن تَحْ ُك ُم‪KKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKK‬وا بِال َع‪ْ KKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKK‬د ِل]‬
‫{النساء‪}58:‬‬
‫«خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به اهلش بس‪KK‬پاريد و چ‪KK‬ون در ميان م‪KK‬ردم‬
‫حكم كنيد‪ K‬به عدل [و انصاف] حكم كني»‬

‫و چ‪KK‬ون ب‪KK‬ا ولی‌االم‪K‬ر‪ K‬دس‪K‬تور فرم‪KK‬انروائی ب‪KK‬ه ع‪K‬دل می‌ده‪K‬د بع‪KK‬د از آن ب‪KK‬ه مؤم‪K‬نین‬
‫اط‪KK‬اعت آنه‪KK‬ا را واجب می‌نمای‪KK‬د‪ ،‬این خ‪KK‬ود می‌رس‪KK‬اند ک‪KK‬ه اوال موض‪KK‬وع آی‪KK‬ه موض‪KK‬وع‪K‬‬
‫‪63‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫حکومت و فرماندهی است و معصومین هیچکدام ج‪KK‬ز امیرالمؤم‪KK‬نین مق‪KK‬ام حک‪KK‬ومت و‬
‫فرماندهی‪ K‬نیافتند و ثانیا ً آن شبهه را که اطاعت اولی‌االمر بدون قید و شرط اس‪K‬ت رف‪K‬ع‬
‫می‌نمای‪KKK‬د زی‪KKK‬را در ص‪KKK‬ورتیکه اولی‌االم‪KKK‬ر‪ K‬ادای ام‪KKK‬انت و حک‪KKK‬ومت ب‪KKK‬ه ع‪KK‬دل کنن‪KKK‬د‬
‫فرمان‌برداری آنها واجب می‌شود‪ K‬و این معنی است که مرحوم آی‪KK‬ه هللا ن‪KK‬ائینی هم ب‪KK‬دان‬
‫متفطن شده و در کتاب تنزیه المله یادآوری فرموده‌اند‪:‬‬
‫اینک روایاتی که از طرق فریقین و ائمة اسالم این معنی را تأیی‪KK‬د می‌کن‪KK‬د ب‪KK‬ه نظ‪KK‬ر‬
‫خوانندگان می‌رسد‪ ،‬حضرت امیرالمؤم‪K‬نین‪ K‬در فرم‪K‬ان مب‪K‬ارکی‪ K‬ک‪K‬ه ب‪K‬ه مال‪K‬ک اش‪K‬تر‬
‫نوشته است در نهج‌البالغه می‌فرماید‪: K‬‬
‫‪ -1‬و اردد الی هللا و رس‪//‬وله م‪//‬ا یض‪//‬لعک من الخط‪//‬وب و یش‪//‬تبه علی‪//‬ک من‬
‫االمور فقد ق‪//‬ال هللا تع‪//‬الی ی‪//‬ا ایه‪//‬ا ال‪//‬ذین آمن‪//‬وا اطیع‪//‬وا هللا و اطیع‪//‬وا الرس‪//‬ول و‬
‫اولی‌االمر منکم ف‪//‬ان تن‪//‬ازعتم فی ش‪//‬یء ف‪//‬ردوه الی هللا والرس‪//‬ول ف‪//‬الردا الی هللا‬
‫االخذ بمحکم کتابه به والرد الی الرسول االخذ بسنته الجامعة غیر المفرقه‪.‬‬
‫می‌بینید که در اینجا اطاعت اولی‌االم‪K‬ر‪ K‬را ک‪K‬ه خ‪K‬ود آن حض‪K‬رت اولین مص‪K‬داق آن‬
‫است نمی‌فرماید که در آنجا ک‪KK‬ه ک‪KK‬ار مش‪KK‬کل وام‪KK‬ر مش‪KK‬تبه می‌ش‪KK‬ود از من پ‪KK‬یروی‪ K‬کن!‬
‫بلکه ارجاع می‌دهد به کتاب خدا وسنت رسول‪.‬‬
‫‪ -2‬و خوشبختانه خود آن حضرت مورد ومصداق‪ K‬آنرا در موض‪KK‬وع‪ K‬تحکیم حکمین‬
‫نشان دادند و در نهج البالغه مذکور‪ K‬است که هنگامیکه ب‪KK‬ه آن حض‪KK‬رت اع‪KK‬تراض ش‪KK‬د‬
‫که چرا به قبول حکمین تسلیم گردیدید؟‪K‬‬
‫فرمود‪( K:‬انا لم نحکم الرجال و انا حکمنا القرآن) تا آنجا می‌فرمای‪KK‬د‪( :‬و ق‪//‬د ق‪//‬ال‬
‫هللا سبحن فان تنازعتم فی شیء فردوه الی هللا والرس‪/‬ول ف‪/‬رده الی هللا ان نحکم‬
‫بکتابه ورده الی الرسول ان ناخذ بسنته) که در اینجا با اینکه وجود مقدس‪KK‬ش بنص‬
‫آیات قرآن خاتم انبیاء و نفس رسول خدا است‪ ،‬معهذا استدالل می‌فرماید‪ K‬که وقتیکه در‬
‫اطاعت اولی‌االمر نزاعی شد (مانند قضیه رفع مصاحف در صفین) باید به کتاب خ‪KK‬دا‬
‫و سنت رسول مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -3‬در کتاب خصال صدوق‪ K‬و جلد اول بحار بسند معتبر از اب‪KK‬وحمزه ثم‪KK‬الی از ابن‬
‫طریف از اصبغ‌بن نباته روایت می‌کند که امیرالمؤمنین‪ ‬ضمن ابواب ده‌گ‪KK‬انه‌ای ک‪KK‬ه‬
‫تردد در آنها را الزم می‌داند‪ K‬می‌فرماید‪« K:‬و ابواب المل‪//‬وک ال‪//‬ذین ط‪//‬اعتهم متص‪//‬لة‬
‫بطاعة هللا عزوجل و حقهم و نفعهم عظیم و ض‪//‬ررهم ش‪//‬دید» و معل‪KK‬وم اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫ملوکی که طاعت آنها متص‪KK‬ل ب‪KK‬ه ط‪KK‬اعت خداس‪KK‬ت همین اولی‌ االم‪KK‬ر ان‪KK‬د و معص‪KK‬ومین‬
‫نیستند زیرا آنها ملوک نبودند‪.‬‬
‫‪ -4‬درحدیث شریف‪ K‬وارده درکافی و جلد ‪ 8‬بح‪KK‬اراالنوار‪ K‬ونهج‌البالغ‪KK‬ه می‌فرمای‪KK‬د‪K:‬‬
‫«ف‪//‬اعظم مم‪//‬ا اف‪//‬ترض هللا تب‪//‬ارک و تع‪//‬الی من تل‪//‬ک الحق‪//‬وق ح‪//‬ق ال‪//‬والی علی‬
‫الرعیة و حق الرعیة علی الوالة‪ ،‬فریضة فرض‪//‬ها هللا عزوج‪//‬ل علی ک‪//‬ل فجعله‪//‬ا‬
‫نظام الفتهم و عزاً لدینهم و قواما ً لسیر الحق» ک‪KK‬ه معل‪KK‬وم اس‪KK‬ت حقی ک‪KK‬ه والی ب‪KK‬ر‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪64‬‬
‫رعیت دارد و خدا آنرا مقرر فرموده هم‪KK‬ان ح‪K‬ق اط‪K‬اعت اس‪KK‬ت ک‪K‬ه در این آی‪K‬ة ش‪K‬ریفه‬
‫است (و اولی‌االمر‪ K‬منکم) و حقیکه خ‪KK‬دا ب‪KK‬ر والی مق‪KK‬رر فرم‪KK‬وده هم‪KK‬ان (و اذا حکمتم‬
‫بین الناس ان تحکموا بالعدل) است‪.‬‬
‫و تمام این حدیث در محل خود خواهد آمد‪.‬‬
‫‪ -5‬در کتاب کافی‪ K‬از حضرت صادق‪ ‬روایت شد‪.‬‬
‫که‪ :‬آن حضرت فرمود‪« K:‬صل هللا طاعة ولی امر و مطاعة و رس‪//‬وله و طاع‪//‬ة‬
‫رسوله بطاعته فمن ت‪//‬رک طاع‪//‬ة والة االم‪//‬ر لم یط‪//‬ع هللا و رس‪//‬وله» و پرواض‪KK‬ح‬
‫است که والی و ولی‌امر حاکم است و آنجا که خدا طاعت ولی‌امر را ب‪KK‬ه ط‪KK‬اعت خ‪KK‬ود‬
‫مق‪KK‬رون ومتص‪KK‬ل ک‪KK‬رده ک‪K‬ه در همین آی‪KK‬ة ش‪KK‬ریفه اس‪KK‬ت وهیچ کس ب‪KK‬ه معص‪KK‬ومین غ‪KK‬یر‬
‫امیرالمؤمنین که متصدی حکومت شد ولی‌امر یا والت امر نگفته است‪.‬‬
‫‪ -6‬در کتاب تحف العقول حضرت صادق‪ K‬می‌فرماید‪K:‬‬
‫«والیة والة العدل الذین امرهللا بوالیتهم و تولیتهم علی الناس والیان عادل»‬
‫که خداوند‪ K‬به فرمانداری‪ K‬آنها دس‪KK‬تور فرم‪KK‬وده چ‪KK‬ه کس‪KK‬انیند؟! بع‪KK‬د از ش‪KK‬رح مکاس‪KK‬ب و‬
‫معایش حالل می‌فرماید‪( K‬فوجه الحالل من الوالیة والیة الوالی العادل ال‪//‬ذی امرهللا‬
‫بمعرفته و والیته و العمل له فی والیته والی‪//‬ة والته) والیت والی ع‪KK‬ادلی ک‪KK‬ه خ‪KK‬دا‬
‫دس‪KK‬تور‪ K‬ب‪KK‬ه ش‪KK‬ناخت آن داده و عمل‌ک‪KK‬ردن در تحت حک‪KK‬ومت و فرم‪KK‬ان او و حک‪KK‬ومت‬
‫فرمانداران او و دست‌نشاندگان فرمانداران‪ K‬او که اطاعت همة آنها واجب است‪.‬‬
‫یعنی بر هر مسلمانی واجب است که بصیرت کامل و معرفت تمام به احوال والیان‬
‫خود داشته باشد و شاید یکی از معن‪KK‬ای (من م‪//‬ات ومن لم یع‪//‬رف ام‪//‬ام زمان‪//‬ه م‪//‬ات‬
‫میتة الجاهلیة) همین باشد زیرا حاکم اسالم مهمترین وسیلة مع‪KK‬رفت خ‪KK‬دا و رس‪KK‬ول و‬
‫اجرای احکام اوست پس باید مسلمانان با بصرت و بینائی تام وتمام‪ K‬زم‪KK‬ام اختی‪KK‬ار ام‪KK‬ر‬
‫حکومت خود را به دس‪KK‬ت کس‪KK‬انی بس‪KK‬پارند‪ K‬ک‪KK‬ه ب‪KK‬دیانت ولی‪KK‬اقت وام‪KK‬انت وتق‪KK‬وای آنه‪KK‬ا‪،‬‬
‫معرفت و شناسائی داشته باشند نه اینکه هر ظالم جبار و متجبر ستمکاری ک‪KK‬ه از هیچ‬
‫فسق و فج‪K‬وری روگ‪K‬ردان نیس‪K‬ت ب‪K‬ا خ‪K‬ونریزی‪ K‬و هت‪K‬ک ن‪K‬وامیس و ارتک‪K‬اب ه‪K‬زاران‬
‫فجایع‪ ،‬برگردن مسلمانان سوار شود‪ K‬و هر کاری که شیطان شهواتش به او دستور داد‬
‫انجام دهد و رفتار او با مسلمانان مصداق این شعر گردد‪.‬‬
‫آنچه می‌خواست از کجا که‬ ‫با تو آن بی حیا چه ها که نکرد؟‬
‫نکرد؟‬

‫پس معرفت چنین پیشوائی‪ K‬که زمام‪ K‬امور مسلمین در دست اوست الزم اس‪KK‬ت و ج‪KK‬ا‬
‫دارد که اولین پرسش پروردگ‪KK‬ار‪ K‬از ی‪KK‬ک مس‪KK‬لمان م‪KK‬ؤمن‪ ،‬این باش‪KK‬د ک‪KK‬ه ام‪KK‬ام زم‪KK‬ان و‬
‫پیشوای سیاسی تو که مجری احکام اسالم بود و تو در سایة حکومت او به اعمال دین‬
‫خ‪KK‬ود می‌پرداخ‪KK‬تی‪ K‬چ‪KK‬ه کس‪KK‬ی ب‪KK‬ود؟ والبت‪KK‬ه چ‪KK‬نین اس‪KK‬ت و خداون‪KK‬د از این وض‪KK‬ع و ک‪KK‬ار‬
‫مسلمین بطور‪ K‬مسلم و یقین باز خواست خواهد نمود‪.‬‬
‫‪65‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫آنگ‪KK‬اه حض‪KK‬رت ص‪KK‬ادق در دنب‪KK‬ال همین بی‪KK‬ان می‌فرمای‪KK‬د ‪( :‬و ذال‪//‬ک ان فی والی‪//‬ة‬
‫والی العدل و والته احیاء کل حق و ک‪//‬ل ع‪//‬دل و امات‪//‬ة ک‪//‬ل ظلم و ج‪//‬ور و فس‪//‬اد)‬
‫می‌فرماید‪ K‬برای این اطاعت والی عادل وحاکم‪ K‬ب‪KK‬زرگ مس‪KK‬لمین و ش‪KK‬ناخت فرمان‪KK‬داران‬
‫او و والیانی که از طرف فرمانداران او تعیین می‌شوند‪ K‬و اط‪KK‬اعت ایش‪KK‬ان واجب اس‪KK‬ت‬
‫که در والیت زمامدار عادل و فرمانداران او زنده‌شدن هر حق و ه‪KK‬ر ع‪KK‬دالتی اس‪KK‬ت و‬
‫م‪KK‬ردن و از بین‌رفتن هرگون‪KK‬ه ظلم و ج‪KK‬ور و فس‪KK‬اد‪ K‬اس‪KK‬ت‪ ،‬آری این چیزه‪KK‬ا مطل‪KK‬وب و‬
‫محب‪KK‬وب خداس‪KK‬ت و بش‪KK‬ناخت و اط‪KK‬اعت چ‪KK‬نین زمام‪KK‬داری دس‪KK‬تور‪ K‬فرم‪KK‬وده اس‪KK‬ت ب‪KK‬از‬
‫توضیحا ً می‌فرماید‪: K‬‬
‫(فلذلک کان الساعی فی تفویة س‪//‬لطانه و المعین ل‪//‬ه علی والیت‪//‬ه س‪//‬اعیة الی‬
‫طاعة هللا مقوم‪/‬ا ً لدین‪//‬ه) ب‪KK‬رای همین اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه آن کس‪KK‬یکه در تق‪KK‬ویت س‪KK‬لطنت چ‪KK‬نین‬
‫زمامدار می‌کوشد و بر فرمانروائی او کم‪KK‬ک و ی‪KK‬اری می‌کن‪KK‬د چ‪KK‬نین کس‪KK‬انی س‪KK‬اعی و‬
‫کوشا در طاعت خدا هستند و موجب قوام و برپاداشتن دین خدایند!!‬
‫آنگاه در دنبال این فرمایش می‌پردازد به مذمت و وجه حرمت والیت والی‪KK‬ان ج‪KK‬ور‬
‫که البته بعکس والی عدل است تا مسلمانان در انتخاب حاکم چشم و گوش خود را ب‪KK‬از‬
‫کنند و بهر کس اجازه ندهند که با سرنوشت‪ K‬آنها هرچه بخواهد بکند و روزگارشان را‬
‫به این وضعی‪ K‬که می‌بینید‪ K‬برساند‪.‬‬
‫خدایا! حضرت صادق و ائمه معصومین این دستورات را برای چ‪KK‬ه کس‪KK‬انی و چ‪KK‬ه‬
‫زمانی داده‌اند؟! آیا مقصود از این همه دستورات‪ K‬متین همین بوده که گ‪KK‬اهی در کتابه‪KK‬ا‬
‫نوشته شود‪ K‬و احیانا ً از هر چند صد هزار نفر یکنفر آن‌ها را درح‪KK‬ال خمی‪KK‬ازه و چ‪KK‬رت‬
‫مطالعه کند یا نکند؟؟!‬
‫همین وهمین؟!؟ لعنت ب‪KK‬ر این جه‪KK‬ل!! ح‪KK‬اکم اس‪KK‬المی همینک‪KK‬ه انتخ‪KK‬اب ش‪KK‬د بای‪KK‬د ب‪KK‬ه‬
‫عدالت و طبق دستور‪ K‬کتاب خدا وسنت رسول به امر حکومت پردازد‪ K‬و مادامیک‪KK‬ه ب‪KK‬ر‬
‫این رویه است چنانکه آیة فوق‪ K‬و احادیث گذشته مصرح ان‪KK‬د اط‪KK‬اعتش اط‪KK‬اعت خ‪KK‬دا و‬
‫رسول‪ ،‬و نافرمانیش مخالفت ومعصیت خدا و رسول‪ K‬است و هرگون‪KK‬ه فت‪KK‬ور‪ K‬و سس‪KK‬تی‬
‫که از عدم اط‪KK‬اعت رعیت ب‪KK‬ر دس‪KK‬تگاه حک‪KK‬ومت وارد آی‪KK‬د و م‪KK‬وجب وهن و تحق‪KK‬یر آن‬
‫شود مسئولیت آن بر عهدة کس‪KK‬انی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه بواس‪KK‬طه نافرم‪KK‬انی ی‪KK‬ا سس‪KK‬تی در اط‪KK‬اعت‬
‫موجب آن شده‌اند‪.‬‬
‫امیرالمؤمنین‪ ‬در فرم‪K‬ان مال‪K‬ک اش‪K‬تر و س‪K‬ایر عه‪K‬ود خ‪K‬ود ب‪K‬دین حقیقت تص‪K‬ریح‬
‫فرم‪KK‬وده و در روایت مندرج‪KK‬ه در ک‪KK‬افی و بح‪KK‬ار و نهج‌البالغ‪KK‬ه می‌فرمای‪KK‬د‪« :‬عن ابی‬
‫جعفر‪ ‬قال خطب امیرالمؤمنین الناس بصفین فحمدهللا واثنی علیه وصلی علی‬
‫محمد و اله ثم قال فقد جعل هللا علیکم حقا ً بوالیتی امرکم ومنزلتی التی انزل هللا‬
‫ع‪//‬ز ذک‪//‬ره به‪//‬ا منکم ولکم علی من الح‪//‬ق مث‪//‬ل ال‪//‬ذی لی علیکم و الح‪//‬ق اجم‪//‬ل‬
‫االش‪//‬یاء فی التراص‪//‬ف و اوس‪//‬عها فی التناص‪//‬ف‪ ...‬ثم جع‪//‬ل من حقوق‪//‬ه حقوق‪//‬ا ً‬
‫فرض‪//‬ها لبعض الن‪//‬اس علی بعض فجع‪//‬ل تتک‪//‬افی فی وجوهه‪//‬ا و ی‪//‬وجب بعض‪//‬ها‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪66‬‬
‫بعض ‪/‬ا ً و الیس‪//‬توجب االببعض ف‪//‬اعظم مم‪//‬ا ف‪//‬رض هللا تب‪//‬ارک وتع‪//‬الی من تل‪//‬ک‬
‫الحقوق حق الوالی علی الرعیة و حق الرعیة علی الوالی و فریضة فرض‪//‬ها هللا‬
‫عز وجل علی کل فجعلها نظاما لألفتهم و عزاً ل‪//‬دینهم و قوام‪/‬ا ً لیس‪//‬ر الح‪//‬ق فیهم‬
‫فلیست تصلح الرعیة اال بصالح الوالة و التصلح الوالة اال باستقامة الرعیة فاذا‬
‫ادت الرعیة الوالة حقه وادی الیها الوالی کذلک ع‪//‬ز الح‪//‬ق بینهم فق‪//‬امت من‪/‬اهج‬
‫الدین و اعتدلت عالم العدل وجرت علی اذ ال لها السنن وص‪//‬لح ب‪//‬ذلک الزم‪//‬ان و‬
‫طاب بها العیش و طمع فی بقاء الدولة ویئست مطامع االعداء »‬

‫می‌بینید که در این فقرا مبارک چگونه اسباب و وسایل عزت و س‪KK‬عادت مس‪KK‬لمین و‬
‫موجبات ارتفاء آن‪KK‬ان را می‌ش‪KK‬مارد و می‌فرمای‪KK‬د‪ :‬ک‪KK‬ه خ‪KK‬دا ب‪KK‬رای من ک‪KK‬ه ام‪KK‬روز‪ K‬ح‪KK‬اکم‬
‫وخلیف‪KK‬ه و رئیس دولت ش‪KK‬مایم حقی ب‪KK‬ه جهت ت‪KK‬ولیت ام‪KK‬ر حک‪KK‬ومت مق‪KK‬رر فرم‪KK‬وده و‬
‫منزلتی است که خداوند آن را نازل کرده‪ ،‬و شما را نیز بر گ‪KK‬ردن من حقی اس‪KK‬ت مث‪KK‬ل‬
‫همان حقی که من بر گردن شما دارم (از ش‪KK‬ما اط‪KK‬اعت و از من حک‪KK‬ومت ب‪KK‬ه ع‪KK‬دالت)‬
‫ح‪KK‬ق را اگ‪KK‬ر نم‪KK‬ایش دهن‪KK‬د زیب‪KK‬اترین چیزه‪KK‬ا اس‪KK‬ت در قش‪KK‬نگی و وس‪KK‬یع‌ ت‪KK‬رین آنه‪KK‬ا در‬
‫انصاف‌دادن‪ .‬آنگاه می‌پردازد به شرح حقوق الهی که ب‪KK‬ر بن‪KK‬دگان دار و می‌فرمای‪KK‬د‪ :‬از‬
‫جمله حقوق خدا حقوقی‪ K‬است که برای پاره‌ای از مردم‪ K‬نسبت به پاره‌ای دیگر فرض و‬
‫مقرر فرموده و این حقوق متقابل است ک‪KK‬ه آنچ‪KK‬ه ب‪KK‬ر کس‪KK‬ی ف‪KK‬رض نم‪KK‬وده در مقاب‪KK‬ل آن‬
‫حقی برای وی منظور داش‪K‬ته ک‪K‬ه ت‪K‬ا آن ح‪K‬ق داده نش‪K‬ود این ح‪K‬ق مطالب‪K‬ه نمی‌ش‪K‬ود‪ K‬پس‬
‫بزرگترین چیزی که خدای تبارک وتعالی‪ K‬از این حقوق ف‪KK‬رض نم‪KK‬وده اس‪KK‬ت ح‪KK‬ق والی‬
‫بر رعیت و ح‪KK‬ق رعیت ب‪KK‬ر والی اس‪KK‬ت این فریضه‌ایس‪KK‬ت ک‪KK‬ه خ‪KK‬دای عزوج‪KK‬ل ب‪KK‬ر ه‪KK‬ه‬
‫فرض فرموده است و آنرا وسیلة نظ‪K‬ام الفت واجتماعش‪K‬ان ق‪KK‬رار داده و س‪KK‬بب ع‪KK‬زت و‬
‫ارجمندی دنینشان نموده است وم‪KK‬وجب‪ K‬ق‪KK‬وام گ‪KK‬ردش ح‪KK‬ق در بین آنهاس‪KK‬ت‪ .‬پس رعیت‬
‫اصالح نمی‌شود‪ K‬مگر که والیان و زمام‌داران‪ K‬اصالح ش‪KK‬وند وزم‪KK‬ام‌داران ن‪KK‬یز اص‪KK‬الح‬
‫نمی‌شوند‪ K‬مگر ب‪KK‬ه اس‪KK‬تقامت رعیت‪ ،‬پس همینک‪KK‬ه رعیت حق‪KK‬وقی‪ K‬را ک‪KK‬ه در عه‪KK‬ده‌ دارد‬
‫بوالی پرداخت و زمام‌دار‪ K‬نیز حق رعیت را همچنان ادا نمود در آن ص‪KK‬ورت‪ K‬ح‪KK‬ق بین‬
‫آنها عزی‪K‬ز و مح‪K‬ترم‪ K‬می‌ش‪K‬ود‪ ،‬ودین و دنی‪K‬ای آن ب‪K‬ر پ‪K‬ا می‌ش‪K‬ود و مع‪K‬الم ع‪K‬دل معت‪K‬دل‬
‫می‌گردد و روی این میزان سنت در جریان می‌افتد‪ ،‬آنگاه بدین وسیله روزگار اصالح‬
‫و شایسته گشته زن‪K‬دگانی‪ K‬ب‪K‬ه خ‪K‬وبی‪ K‬و خوش‪K‬ی و خ‪K‬رمی می‌گ‪K‬ذرد‪ K‬و می‌ت‪K‬وان طم‪K‬ع در‬
‫بقای چنین دولتی‪ K‬بست‪ ،‬و دشمنان دندان طمعش‪K‬ان کن‪K‬ده می‌ش‪K‬ود و م‪K‬أیوس می‌گردن‪K‬د‪،‬‬
‫این درصورتیست که رعیت و زمامدار‪ K‬هر کدام در مرز خود بوده حق‪KK‬وقی را ک‪KK‬ه ب‪KK‬ر‬
‫عهده‌ دارند بپردازند‪.‬‬
‫اماهرگاه در ادای آن حقوق قصور‪ K‬کنند‪.‬‬
‫اینک بقیظ فرمایش‪ K‬ولی خدا را بشنوید!! می‌فرماید ‪:‬‬
‫‪67‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫و اذا اغلبت الرعیة علی والیه و عال الوالی الرعیة اختلفت هنال‪//‬ک المملک‪//‬ة‬
‫و ظه‪//‬رت مط‪//‬الع الج‪//‬ور وک‪//‬ثرت االغ‪//‬ال فی ال‪//‬دین وت‪//‬رکت مع‪//‬الم الس‪//‬نن فعم‪//‬ل‬
‫بالهوی وعطلت اآلثار وکثرت علل النفوس و الیستحوش الجسیم حد عط‪//‬ل و ال‬
‫العظیم باطل فهنالک تذل االبرار وتعز االشرار و تحزب البالد و تعظم تبع‪//‬ات هللا‬
‫عزوجل عند العباد‪...‬‬
‫که مضمون فقرات مبارک آن است که ‪ :‬تمام آن فوایدی‪ K‬که دارای حق‪KK‬وق رعیت و‬
‫زمام‌دار‪ K‬به یکدیگر بود در صورتیکه رعیب بر والی چیره شود و از پرداخت حق‪KK‬وق‬
‫خود سرباز زند و زمام‌دار بر رعیت بلندپروازی کند واز حد ع‪KK‬دالت خ‪KK‬ارج ش‪KK‬ود آن‬
‫وقت است ک‪KK‬ه اختالف کلم‪KK‬ه حاص‪KK‬ل می‌‌ش‪KK‬ود و تفرق‪KK‬ه می‌افت‪KK‬د‪ ،‬طلیعه‌ه‪KK‬ای ظلم وس‪KK‬تم‬
‫آشکار و دغلبازی‌ها در دین رخ می‌دهد و مع‪K‬الم س‪K‬نن م‪K‬تروک می‌نمای‪K‬د در نتیج‪K‬ه ب‪K‬ه‬
‫هوا و هوس می‌پردازند غرضها و مرضها روی کار می‌آید‪ ،‬کس‪KK‬ی حس‪KK‬اب از ع‪KK‬دالت‬
‫نمی‌برد‪ ،‬حدود معطل می‌نماید البت‪K‬ه در چ‪K‬نین موق‪K‬ع‪ ،‬نیکوی‪K‬ان ذلی‪K‬ل خ‪K‬وار و ب‪K‬دکاران‬
‫ارجمند و پرمقدار‪ K‬می‌شوند نتیجتا ً کشور‪ K‬خراب وعذاب الهی بر مردم‪ K‬واصل می‌شود‪:‬‬
‫اینها دستوراتی‪ K‬است که اول شخص اسالم درباره حکومت و زمام‌داری می‌دهد‪.‬‬
‫افس‪KK‬وس‪ K‬ک‪KK‬ه ملت اس‪KK‬الم ن‪KK‬ه اس‪KK‬الم را ش‪KK‬ناخت ون‪KK‬ه اولی‪KK‬ای اس‪KK‬الم را‪ .‬نادان‪KK‬ان و‬
‫خرافه‌پرستان وقتی‪ K‬بخواهند فضایل برای علی بتراشند‪ K‬در گهواره‌اش او را به دری‪KK‬دن‬
‫اژدر می‌ستایند‪ K‬و به حدیث بساط و چاه بئرالعلم و قصرالذهب و امث‪KK‬ال این مزخرف‪KK‬ات‬
‫برایش معجزه تراش‪K‬ی‪ K‬می‌کنن‪K‬د ولی از تع‪K‬الیم و دس‪K‬تورات‪ K‬آس‪K‬مانی او بی‌خبرن‪KK‬د! آری‬
‫آنان خیاالت خود را می‌پرستند‪ K‬ولی را نمی‌شناسند‪ K‬و نمی‌دانند‪ K‬فضیلت چیست؟!!‬
‫خود این بزرگوار‪ K‬در تمام عمر عام‪K‬ل ب‪K‬ه این احک‪K‬ام ب‪K‬ود و آن روزیک‪K‬ه مس‪K‬لمانان‬
‫عمداً یا غفلتا ً از فضای‪ K‬او چشم پوشیدند‪ K‬و مفض‪KK‬ولی‪ K‬را ب‪KK‬ر حض‪KK‬رتش ت‪KK‬رجیح داده ب‪KK‬ه‬
‫خالفت برداشتند‪ ،‬بعد از آنکه صالح مسلمین را بدیشان گفت و حق نصیحت را به ج‪KK‬ا‬
‫آورد و نتیجه نگرفت چون تشخیص داد که دس‪KK‬ت ب‪KK‬ه ت‪KK‬رکیب اوض‪KK‬اع‪‌K‬زدن ب‪KK‬ه ض‪KK‬رر‬
‫اسالم است و دشمنان از فرصت‪ K‬استفاده می‌کنند لذا جنابش از تمام مسلمانان نسبت ب‪KK‬ه‬
‫دربار خالفت که بدبختان‪KK‬ه ب‪KK‬ا نظ‪KK‬ر بغض و رق‪KK‬ابت ب‪KK‬دو می‌نگریس‪K‬ت‪ K‬مطیع‪KK‬تر ب‪KK‬ود از‬
‫خیرخواهی‪ K‬و مصلحت‌اندیشی‪ K‬مسلمین و خلفا آنی غفلت ننمود چنانک‪KK‬ه در نهج‌البالغ‪KK‬ه‬
‫و جلد هشتم بحار از رجال ابراهیم روایت شده که بعد از آنکه مصر از طرف معاویه‬
‫تصرف شد گروهی از اصحاب آن حضرت از جنابش تقاضا کردند که دربارة ابوبکر‬
‫عمر مطالبی بگوید! آن بزگروار‪ K‬از این قبیل گفتگوه‪KK‬ا بس‪KK‬ی متأس‪KK‬ف و م‪KK‬نزجر گش‪KK‬ته‬
‫نامه‌ای نوشت که بر مردم خوانده شود در آنجا در خصوص ابوبکر می‌فرماید‪:‬‬
‫(و اطعته فیما اطاع هللا فیه جاهدا) می‌فرماید‪ K:‬در آنچه که اب‪KK‬وبکر اط‪KK‬اعت خ‪KK‬دا‬
‫را می‌کرد‪ K‬من نیز در کمال جد و جهد‪ ،‬وی را اطاعت کردم و در همین نام‪KK‬ه مب‪KK‬ارک‬
‫در خصوص عمر نوشت‪:‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪68‬‬
‫(فلما احتضر بعث الی عمر فواله فسمعنا واطعن‪//‬ا) می‌فرمای‪KK‬د‪ K.‬همینک‪KK‬ه اب‪KK‬وبکر‬
‫محتضر شد‪ ،‬فرستاد دنبال عمر و او را والیت وحکومت داد ما نیز ش‪K‬نیدیم و اط‪K‬اعت‬
‫کردیم!‪.‬‬
‫و همین که مردم بعد از سه خلیفه بطوع‪ K‬رضا و رغبت بلکه هم‪KK‬ان ط‪KK‬ور ک‪KK‬ه خ‪KK‬ود‬
‫آن حضرت توصیف فرمود مانند شتران تشنه که بر سر ابگاه تا زند مردم برای بیعت‬
‫ب‪KK‬در خ‪KK‬انه‌اش ش‪KK‬تافتند‪ K،‬فرم‪KK‬ود‪( : K‬وان ترکتم‪//‬ونی فان‪//‬ا کاح‪//‬دکم و لعلی اس‪//‬معکم‬
‫واطوعکم لمن ولیتموه امرکم وانالکم وزیراً خیر لکم منی امیراً) می‌فرمود‪ K:‬اگر‬
‫مرا واگذار‪ K‬کنی‪KK‬د من هم یکی از ش‪KK‬ما‌هایم‪ ،‬و بس‪KK‬ا باش‪KK‬د ک‪K‬ه من ش‪KK‬نواترین از فرم‪KK‬ان و‬
‫مطیع‪KK‬ترین‪ K‬از دس‪KK‬تور کس‪KK‬یکه آن راولی‪ K‬ام‪KK‬ر و ح‪KK‬اکم خ‪KK‬ود می‌نمائی‪KK‬د باش‪KK‬م و من اگ‪KK‬ر‬
‫وزیر شما باشم بهتر از این است که امیر شما باشم‪ .‬و فرزندان معصومش نیز چنانکه‬
‫اخبار و آثارشان نشان می‌دهد همواره مطیع و خیرخواه حکومت اسالمی بوده‌اند ‪.‬‬
‫ح‪KK‬اکم اس‪KK‬الم ت‪KK‬ا مطی‪KK‬ع خ‪KK‬دا و مج‪KK‬ری احک‪KK‬ام ق‪KK‬رآن اس‪KK‬ت اط‪KK‬اعتش واجب اس‪KK‬ت و‬
‫همینکه تخلف نمود اطاعتش حرام وعزل یا قتلش واجب می‌شود‪.‬‬
‫و این کاری است که درتاریخ اسالم سابقه روش‪KK‬ن و درخش‪KK‬انی‪ K‬دارد ونی‪KK‬از‪ K‬بره‪KK‬ان‬
‫ندارد‪.‬‬
‫خود مولی الموحدین‪ ،‬امیرالمؤمنین‪ ‬در نامه‌ای که هنگام سیر از مدینه به بصره‪،‬‬
‫برای اهل بصره نوشت چنین فرمود!‪( K‬اما بعد فانی خرجت من حی ه‪//‬ذا ام‪//‬ا ظالم‪/‬ا ً‬
‫واما مظلوما و ام‪//‬ا باغب‪//‬ا‪ ،‬ام‪//‬ا مغی‪//‬ا علی‪//‬ه) در جمل‪KK‬ه می‌فرمای‪KK‬د‪ K:‬من از این قبیل‪KK‬ه‬
‫حرکت کردم‪ K‬حال یا مظلوم‪ K‬واقع شده‌ام و یا ظالم هستم یاستم پیشه‌ام و ی‪KK‬ا س‪KK‬تم رس‪KK‬یده‪،‬‬
‫بهرحال کسیکه این نامة من به او برس‪KK‬د خ‪KK‬دا را ب‪KK‬ه او ی‪KK‬ادآور می‌ش‪KK‬وم ک‪KK‬ه بس‪KK‬وی من‬
‫حرکت کند اگر راه درست و نیک می‌روم مرا یاری کند و اگر گناهکارم مرا به ج‪KK‬ایم‬
‫بنشاند!!‬
‫و در خطبه مرویه در بحار و کافی و نهج‌البالغه می‌فرماید‪:‬‬
‫فالتکلمونی بماتکلم به الجب‪/‬ابرة و التتحفظ‪/‬و ام‪/‬نی بم‪/‬ا یتحف‪/‬ظ ب‪/‬ه عن‪/‬د اه‪/‬ل‬
‫البادرة (اى الغضب) و التخالطونی بالمصانعة والتظنوا بی استثقاال فی حق قی‪//‬ل‬
‫لی وال التماس اعطاما النفس‪//‬ی فان‪//‬ه من اس‪//‬تتقل الح‪//‬ق ان یق‪//‬ال ل‪//‬ه او الع‪//‬دل ان‬
‫یعرض علیه کان العمل به‪//‬ا اثق‪//‬ل فالن تکف‪//‬وا عن مقال‪//‬ة بح‪//‬ق او مش‪//‬ورة بع‪//‬دل‬
‫فانی لست فی نفسی بطوق ان اخط‪//‬أ وال لمن ذل‪//‬ک من فعلی اال ان یکفی هللا من‬
‫نفسی ما هو املک منی فانما انا و انتم عبید مملوکون لرب الرب غیره‪.‬‬
‫می‌فرمای‪KK‬د‪ K:‬ب‪KK‬ا من مانن‪KK‬د س‪KK‬خنان تملق‌آم‪KK‬یزی ک‪KK‬ه ب‪KK‬ا جب‪KK‬ابره و س‪KK‬الطین س‪KK‬تمکار‬
‫می‌گویند‪ K‬مگوئید و از من بدانچه محافظه‌کاران در نزد دست‌نشاندگان قیصر‪ K‬وکسری‬
‫خود را تحفظ می‌نمایند‪ ،‬محافظه‌کاری‪ K‬نکنید‪ ،‬با من بظاهرس‪KK‬ازی‪ K‬وخودنم‪KK‬ائی آم‪KK‬یزش‬
‫ننمائید‪ ،‬بمن گم‪KK‬ان مبری‪KK‬د ک‪KK‬ه حق‌گ‪KK‬وئی و حق‌ج‪KK‬وئی‪ K‬در ن‪KK‬زد من س‪KK‬نگین اس‪KK‬ت‪،‬از من‬
‫بزرگ‌شمردن خود مرا مجوئید‪ ،‬برای اینکه کسیکه شنیدن ح‪KK‬ق ب‪KK‬ر گ‪KK‬وش او س‪KK‬نگین‬
‫‪69‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫باشد یا عدل را نتوان بر او عرضه کرد‪ ،‬عمل‌ک‪KK‬ردن ب‪KK‬دان ب‪KK‬ر وی س‪KK‬نگین‌تر اس‪KK‬ت از‬
‫گفتار یا مشورت بعدل خ‪KK‬ودداری مکنی‪KK‬د ب‪KK‬رای اینک‪KK‬ه من ب‪KK‬ه نفس خ‪KK‬ود آن توان‪KK‬ائی را‬
‫نمی‌بینم که خطا نکند وازاین جهت بر کردار خود ایمن نیستم مگ‪KK‬ر اینک‪KK‬ه خ‪KK‬دا آن چ‪KK‬ه‬
‫را که از من بدان مسلط‌تر‪ K‬است کف‪KK‬ایت کن‪KK‬د پس من و ش‪KK‬ما همه‌م‪KK‬ان ب‪KK‬رای پروردگ‪KK‬ار‬
‫بندگان مملوکیم‪ K‬و پروردگاری جز اونیست‪.‬‬
‫پس نصیحت وخیرخواهی وم‪KK‬وعظه‌ س‪KK‬لطان ج‪KK‬ائر از واجب‪KK‬ات و یکی از کاره‪KK‬ای‪K‬‬
‫بسیار باثواب است محمد بن ادرس در س‪KK‬رائراز حض‪KK‬رت ابی‌جعف‪KK‬ر ام‪KK‬ام محم‪KK‬د ب‪KK‬اقر‬
‫روایت نموده که آن حض‪KK‬رت فرم‪KK‬ود ‪( :‬من مش‪/‬ی الی س‪/‬لطان ف‪/‬امره بتق‪/‬وی هللا و‬
‫وعظه وخوفه له مثل اجرالثقلین الجن و االنس و مثل اعمالهم)‪.‬‬
‫پس وقتیکه حاکم اسالم از راه حق و طریقة عدالت عدول نمود‪ ،‬بر تم‪KK‬ام مس‪KK‬لمانان‬
‫واجب است که او را به طریق مستقیم انهاء و اخطار نمایند‪ K‬اگ‪KK‬ر برگش‪KK‬ت فبه‪KK‬ا وگرن‪KK‬ه‬
‫قیام نمایند چنانکه قیام س‪KK‬ادات اس‪KK‬الم چ‪KK‬ون حس‪KK‬ین بن علی‪ ‬و فرزن‪KK‬دان بزرگ‪KK‬وارش‪K‬‬
‫برای این منظور بوده‪.‬‬
‫بنا بر نقل طبری و ابومخن‪K‬ف‪ K‬ازعقب‪KK‬ه بن ابی الع‪K‬یزران‪ ،‬ک‪K‬ه س‪K‬ید ش‪KK‬هیدان وس‪KK‬االر‬
‫آزادگان حسین بن علی‪ ‬درمنزل‪ K‬بیضه در مقابل اص‪KK‬حاب خ‪KK‬ود و اص‪KK‬حاب ح‪KK‬ر بن‬
‫یزید ریاحی تمیمی که مأمور گرفتن آن حضرت بود خطبه‌ای ایراد کرد‪:‬‬
‫«فحمدهللا و اثنی علیه ثم قال ایها الناس ان رسول هللا ص‪//‬لی هللا علی‪//‬ه و آل‪//‬ه‬
‫قال من رأی سلطانا ً جائراً مستحال الحرام هللا ناکثا لعهد هللا مخالفا لس‪//‬نة رس‪//‬ول‬
‫هللا صلی هللا علیه و آله و سلم یعمل فی عباد هللا باالثم والعدوان فلم یغ‪//‬یر علی‪//‬ه‬
‫بفعل و القول کان حقا علی هللا ان یدخل مدخله»‬
‫می‌فرماید‪ K:‬رسول خدا فرمود هر کسی سلطان ستمکاری‪ K‬را ببیند ک‪K‬ه ح‪KK‬رام خ‪K‬دا را‬
‫حالل ش‪KK‬مردن و پیم‪KK‬ان خ‪KK‬دا را شکس‪KK‬ته و مخ‪KK‬الف س‪KK‬نت رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا اس‪KK‬ت‪ ،‬در می‪KK‬ان‬
‫بندگان خدا به بزه‌کاری‪ K‬و ستم شعاری عمل می‌کند‪ ،‬وآن کس آن اعم‪KK‬ال را ب‪K‬ه فع‪KK‬ل ی‪KK‬ا‬
‫قولی تغییر ندهد بر خدا واجب است که او را در همان قرارگاه آن ظالم درآورد‪ ،‬و در‬
‫نهج‌البالغه است ان افضل الجهاد کلمه عدل عند امام جائر‪.‬‬
‫و از حضرت رسول خ‪KK‬دا‪ ‬ب‪KK‬ه ص‪KK‬حبت پیوس‪KK‬ته ک‪KK‬ه فرم‪KK‬ود‪« K‬سیدالش‪//‬هداء عمی‬
‫حم‪//‬زة و من خ‪//‬رج علی ام‪//‬ام ج‪//‬ائر» و اساس‪KK‬ا یکی از اه‪KK‬دف بعثت انبی‪KK‬ا و جنبش‬
‫اولیاء و نهضت مقدس حسینی ب‪KK‬رای همین واجب ش‪KK‬رعی ب‪KK‬ود ولی چ‪KK‬ه بای‪KK‬د ک‪KK‬رد ک‪KK‬ه‬
‫هنوز روح ایمان و تعلیم اسالم در وجود‪ K‬مسلمانان آن زمان کامالً رسوخ نیافته ب‪KK‬ود و‬
‫مسلمانان این زمان هم بدبختانه حقیقت این نهض‪KK‬ت را نفهمی‪KK‬ده ب‪KK‬ه ص‪KK‬ورت ممس‪KK‬وخی‪K‬‬
‫نشان می‌دهند که روح صاحب آن از آن بیزار است!!‬
‫در کت‪KK‬اب ص‪KK‬افی از ج‪KK‬ابر بن عبدهللا بن انص‪KK‬اری‪ K‬روایت ش‪KK‬ده ک‪KK‬ه (من ارض‪//‬ی‬
‫سلطانا جائرا بسخط هللا خرج من دین هللا) و نیز در همان کت‪KK‬اب از حض‪KK‬رت ب‪KK‬اقر‬
‫است که فرمود‪ :‬الدین لمن دان بطاعة من عصی هللا‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪70‬‬
‫باری پس معلوم شد که هرگاه رئیس اسالم و حاکم مسلمین از حدود‪ K‬خود خارج شد‬
‫بر عموم مسلمانان واجب است که دیگر از وی اطاعت نکرده و او را ب‪K‬ه ع‪K‬زل وادار‬
‫یا به قتل برکنار‪ K‬نمایند چنان که با عثمان نمودند‪.‬‬
‫و اساس‪K‬ا ً این خ‪KK‬ود یکی از ش‪KK‬رایط بیعت اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه از اولین خلیف‪KK‬ه و ح‪KK‬اکم بع‪KK‬د از‬
‫حضرت رسالت تا آنجا که حکومت اس‪K‬المی رن‪KK‬گ س‪K‬لطنت قیص‪KK‬ر و کس‪K‬ری نگرفت‪KK‬ه‬
‫بود خلفای اسالم ضمن بیعت خود مخصوصا ً آن را یاد آور می‌شدند‪.‬‬
‫این‪K‬ک اح‪KK‬ادیثی ک‪K‬ه اط‪KK‬اعت ح‪K‬اکم و والی را مادامیک‪K‬ه مج‪K‬ری احک‪KK‬ام ش‪K‬رع اس‪K‬ت‬
‫واجب می‌شمارند‪ .‬در کتاب شریف‪ K‬کافی در باب ‪:‬‬
‫(ما یجب من حق االم‪//‬ام علی الرعی‪//‬ة) عن ه‪//‬رون بن مس‪//‬لم عن مس‪//‬عدة عن‬
‫ابی‌ عبدهللا علیه السالم قال‪ :‬قال امیرالمؤمنین علیه السالم التخت‪//‬انوا و التکم و‬
‫التغشوا اهداتکم والتجهلوا ائمتکم و التصدعوا عن حبکم تذهب ریحکم‪.‬‬
‫مضمون حدیث شریف اینست ک‪KK‬ه ب‪KK‬ا زم‪KK‬ام‌داران خ‪KK‬ود خی‪KK‬انت نکنی‪KK‬د و ب‪KK‬ا ره‪KK‬بران‬
‫خویش راه غش وحیله نه پیمائید‪ ،‬پیشوایان خود را بشناس‪KK‬ید‪ K‬و آن‪KK‬ان را ب‪KK‬ه راه جه‪KK‬ل و‬
‫خطا نیندازید و رشتة پیمان و اتحاد را نگسلید زیرا در چنین صورت سس‪KK‬تی‪ K‬و تفرق‪KK‬ه‬
‫درمیان شما می‌افتد‪ K‬و حی‪KK‬ثیت و ارزش ش‪KK‬ما از بین می‌رود‪ K‬رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا‪ ‬می‌فرمای‪KK‬د‪K:‬‬
‫«و علی المرء المسلم السمع والطاعة فی م‪/‬ا احب و ک‪//‬ره اال ان ی‪/‬ؤمر بمعص‪/‬یة‬
‫فاذا امر بمعصیة فالسمع و الطاعة»‬
‫و نیز از آن حضرت روایت است که معاذ از آن بزرگوار سؤال نمود که یا رسول‪K‬‬
‫هللا هرگاه بر ما امرا و فرمانگذارانی‪ K‬باشند که بسنت تو عمل نکنن‪K‬د و ام‪K‬ر ت‪K‬و را اخ‪K‬ذ‬
‫ننمایند دربارة اطاعت فرمان آنها چه امر می‌کنی؟ رسول خدا فرمود‪:‬‬
‫الطاعة لمن لم یطع هللا‪.‬‬
‫(کسیکه فرمان خدا را نبرد حق فرماندهی‪ K‬ندارد) ونیز از آن جن‪KK‬اب‪ ‬روایت ش‪KK‬ده‬
‫که فرمود ‪:‬‬
‫«من امرکم بمعصیة فالتطیعوه»‬
‫و همان حضرت فرموده است‪:‬‬
‫«الطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق»‬
‫و مضمون این احادیث چنانک‪K‬ه در نهج‌البالغ‪K‬ه و رس‪K‬الة ک‪K‬ه حض‪K‬رت رض‪K‬ا ب‪K‬رای‬
‫مأمون نوشت‪ ،‬به تواتر از آن بزرگوار‪ K‬به صحت پیوسته است و نیز فرمود‪:‬‬
‫«ان امر علیکم عبد حبشی مخدع فاسمعوله و اطیعوه ما قادکم بکتاب هللا»‬
‫در مجالس صدوق‪«– K‬قال رسول هللا‪ ‬طاعة السلطان واجبة و من ترک طاعة‬
‫السلطان فقد ترک طاعة هللا عزوجل» و امیرالمؤمنین علی‪ ‬فرموده است ‪« :‬ح‪//‬ق‬
‫علی االمام ان حکم بما انزل هللا وان یؤدی االمانة فاذا فعل ذل‪//‬ک ک‪//‬ان ح‪//‬ق علی‬
‫المسلمین ان یسمعوا و یجیبوا اذا دعوا»‬
‫‪71‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫بر امام و پیش‪KK‬وای‪ K‬سیاس‪KK‬ی و اجتم‪KK‬اعی مس‪KK‬لمین واجب اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه حک‪KK‬ومت کن‪KK‬د ب‪KK‬ه‬
‫احکامی که خدا در کتاب خود نازل فرموده و ادای امانت نماید (هر چ‪KK‬یز را در ج‪KK‬ای‬
‫خود بگذارد) پس همینکه چنی ک‪KK‬رد ب‪KK‬ر مس‪KK‬لمانان واجب اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه از او حرف‌ش‪KK‬نوی‬
‫داشته باشند و همینکه از جانب او دعوت شدند اجابت نمایند‪K.‬‬
‫این حدیث شریف درست مضمون و تفسیر آیات شریفه‌ایست که قبال گذشت و تیمنا ً‬
‫اس أَ ْن‬
‫ت ِإلَى أَ ْهلِهَ‪KK‬ا َو ِإ َذا َح َك ْمتُ ْم بَ ْينَ النَّ ِ‬ ‫هللا يَأْ ُم ُر ُك ْم أَ ْن تُؤَ ُّدوا َ‬
‫األ َمانَا ِ‬ ‫تکرار می‌شود [ ِإ َّن َ‬
‫تَحْ ُك ُموا ِبال َع ْد ِل] {النساء‪}58:‬‬
‫«خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به اهلش بسپاريد و چون در ميان م‪KK‬ردم حكم كنيد ب‪KK‬ه‬
‫عدل [و انصاف] حكم كنيد»‪K‬‬
‫ُول َوأُولِي َ‬
‫األ ْم ِر ِم ْن ُك ْم فَإِ ْن تَنَازَ ْعتُ ْم‬ ‫هللا َوأَ ِطيعُوا ال َّرس َ‬
‫[يَا أَ ُّيهَا الَّ ِذينَ آَ َمنُوا أَ ِطيعُوا َ‬
‫ُول] {النساء‪}59:‬‬ ‫فِي َش ْي ٍء فَ ُر ُّدوهُ ِإلَى ِ‬
‫هللا َوال َّرس ِ‬
‫«از خداوند اط‪K‬اعت كنيد و از رس‪K‬ول [او] و ص‪K‬احبان امرت‪K‬ان [هم] اط‪K‬اعت كنيد ه‪K‬ر گ‪K‬اه در‬
‫چ‪KK‬يزى اختالف كرديد‪ ،‬اگ‪KK‬ر ب‪KK‬ه خ‪KK‬دا و روز قيامت ايم‪KK‬ان داريد‪ ،‬آن را ب‪KK‬ه خ‪KK‬دا و رس‪KK‬ول‬
‫بازگردانيد»‬
‫و در کتاب ک‪KK‬افی و وس‪KK‬ائل اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه «ان هللا اوحی الی داود ق‪//‬د غف‪//‬رت ل‪//‬ک و‬
‫جعلت عار ذنبک علی بنی اسرائیل فق‪//‬ال کی‪//‬ف ی‪//‬ا رب و انت التظلم ق‪//‬ال انهم لم‬
‫یعاجلوه بالنکرة»‬
‫شکستن بیعت و نقض عهد نسبت به حکومت از بزرگترین معصیت‌هاس‪KK‬ت رس‪KK‬ول‬
‫خدا‪ ‬می‌فرماید‪« :‬من خل‪//‬ع ی‪//‬دأ من طاع‪//‬ة لقی هللا ی‪//‬وم القیام‪//‬ة الحج‪//‬ة ل‪//‬ه و من‬
‫مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة الجاهلیة‪» .‬‬
‫و نیز آن حض‪KK‬رت فرم‪KK‬ود «و علی المرء المس‪//‬لم الس‪//‬مع و الطاع‪//‬ة فیم‪//‬ا احب‬
‫وکره اال ان یؤمر بمعصیة فاذا امر بمعصیة فالسمع و الطاعة»‪ .‬و امیرالمؤم‪KK‬نین‬
‫‪ ‬در نهج البالغه به خوارج می‌‌فرمای‪K‬د‪« : K‬و الزم‪//‬وا الس‪//‬واد االعظم ف‪//‬ان ی‪//‬دی هللا‬
‫علی الجماعة و ایاکم و الفرقة فان الشاذ من الناس للش‪//‬یطان کم‪//‬ا ان الش‪//‬اذ من‬
‫الغنم للذئب االمن دعی الی هذه الشعار فاقتلوه ولو کان تحت عماتی هذه»‬
‫می‌فرمای‪KK‬د مالزم س‪KK‬واد اعظم و جمعیت مس‪KK‬لمین باش‪KK‬ید ب‪KK‬رای اینک‪KK‬ه دس‪KK‬ت خ‪KK‬دا ب‪KK‬ا‬
‫جماعت است وحذر کنید از تفرقه و پراکن‪KK‬دگی‪ K‬ب‪KK‬رای اینک‪KK‬ه آن کس‪KK‬یکه از م‪KK‬ردم ت‪KK‬ک‬
‫افتاد نصیب شیطان می‌شود‪ K‬چنانکه گوسفندی‪ K‬که تک افتاد نصیب گ‪KK‬رگ می‌ش‪KK‬ود‪ K‬آگ‪KK‬اه‬
‫باشید که هر که به این شعار (کناره‌گیری از جماعت) دع‪KK‬وت نمای‪KK‬د او را بکش‪KK‬ید ه‪KK‬ر‬
‫چند در زیر این عمامة من باشد یعنی هرگاه خود من هم باشم او را بکشید!!‬
‫و در مجالس صدوق موسی بن جعف‪KK‬ر می‌فرمای‪KK‬د‪« K:‬ق‪//‬ال لش‪//‬یعته الت‪//‬ذلوا رق‪//‬ابکم‬
‫بترک طاعة سلطانکم فان کان عادال فاسئلوا هللا بقائ‪//‬ه و ان ک‪//‬ان ج‪//‬ائراً فاس‪//‬ئلو‬
‫هللا صالحه فان صالحکم فی صالح سلطانکم و ان السلطان العادل بمنزلة الوالد‬
‫الرحیم فاحبوا له ما تحبون النفسکم و اکرهوا له ما تکرهون»‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪72‬‬
‫و نیز حضرت صادق درحدیث ش‪K‬ریف ک‪KK‬افی می‌فرمای‪K‬د‪( : K‬من ت‪//‬رک طاع‪//‬ة والة‬
‫االمر لم یطع هللا و رسوله) کسیکه فرمان‌بری و اطاعت زم‪KK‬ام‌داران را ت‪KK‬رک کن‪KK‬د‬
‫خدا و رسول او را اطاعت نکرده است و رسول خدا‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫من فارق الجماعة و الستذل االمارة لقی هللا و ال وجه له عنده‪.‬‬
‫و در کت‪KK‬اب محاس‪KK‬ن ب‪KK‬رقی و جل‪KK‬د ‪ 15‬بح‪KK‬ار «عن علی بن جعف‪//‬ر عن اخی‪//‬ه ق‪//‬ال‬
‫ثالث موبقات نکث الصفقة و ترک السنة و فراق الجماعة» (سه چیز از موجبات‬
‫ذلت و هالکت اس‪KK‬ت شکس‪KK‬تن پیم‪KK‬ان و ت‪KK‬رک س‪KK‬نت و کن‪KK‬اره‌گیری از جم‪K‬اعت) وهمین‬
‫حدیث در آن کت‪KK‬اب از حض‪KK‬رت ختمی م‪KK‬رتبت‪ ‬روایت ش‪KK‬ده اس‪KK‬ت از حض‪KK‬رت ام‪KK‬ام‬
‫جعفر صادق‪ K‬روایت شده ک‪KK‬ه فرم‪KK‬ود «من ف‪//‬ارق جماع‪//‬ة المس‪//‬لمین و نکث ص‪//‬فقة‬
‫االمام جاء الی هللا تعالی اجذم» کسی که از جماعت مسلمین کناره‌گیری کند و بیعت‬
‫پیش‪KK‬وای سیاس‪KK‬ی‪ K‬و اجتم‪KK‬اعی مس‪KK‬لمین کن‪KK‬اره‌گیری‪ K‬کن‪KK‬د و بیعت پیش‪KK‬وای‪ K‬سیاس‪KK‬ی و‬
‫اجتماعی مسلمین را بشکند در روز قیامت می‌آید در حالیکه اجذم است‪ .‬و رسول خ‪KK‬دا‬
‫فرمود‪( K:‬ثالث موبقات فیک الصفقه ه‪KK‬و ت‪KK‬رک الس‪KK‬نة و ف‪KK‬راق الجماع‪KK‬ة و در جل‪KK‬د دوم‬
‫سفینه البحار ص ‪ 691‬از کتاب کافی ح‪KK‬دیثی از زراره از حض‪KK‬رت ام‪KK‬ام محم‪KK‬دباقر‪‬‬
‫روایت شده که می‌فرماید‪ K‬بنی االسالم علی خمسة تا آخر ح‪KK‬دیث ک‪KK‬ه می‌فرمای‪KK‬د ‪ :‬ذروة‬
‫االمر و سنامه و مفتاحه و ‪)...‬‬
‫و حضرت امام زین‌العابدین‪ ‬در رسالة حقوق می‌فرماید‪« K:‬و ام‪//‬ا ح‪//‬ق سائس‪//‬ک‬
‫بالملک فنحن ومن سائسک بالسلطان اال ان هذا یملک ماال یملکه ذاک تلزم‪//‬ک‬
‫طاعته فی ما دق و جل اال ان تخرجک من وج‪/‬وب ح‪/‬ق هللا» آن کس‪KK‬یکه در ام‪KK‬ور‬
‫کشورداری و پادشاهی سائس و زمامدار‪ K‬تواست ح‪KK‬ق او مانن‪KK‬د ح‪KK‬ق س‪KK‬لطان اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫متصدی امور قسمتی‪ K‬از کشور‪ K‬است ج‪KK‬ز اینک‪KK‬ه زمام‪KK‬دار‪ K‬بزرگ‪KK‬تر‪ K‬اس‪KK‬ت و اختی‪KK‬اراتی‪K‬‬
‫دارد که سلطان ندارد اطاعت و فرمان داری وی در تم‪KK‬ام کاره‪KK‬ای کوچ‪KK‬ک و ب‪KK‬زرگ‬
‫بر تو الزم و واجب است مگر اینکه ترا از وجوب حق الهی ب‪KK‬یرون ب‪KK‬برد و حض‪KK‬رت‬
‫صادق‪ ‬در ح‪KK‬دیث مروی‪KK‬ه در کت‪KK‬اب ش‪KK‬ریفة ک‪KK‬افی می‌فرمای‪K‬د‪« : K‬من ف‪//‬ارق جماع‪//‬ة‬
‫االسالم قید شبر فقد خلقع ربقة االس‪//‬الم من عنق‪//‬ه» کس‪KK‬یکه ب‪KK‬ه ق‪KK‬در ی‪KK‬ک ش‪KK‬بر از‬
‫جامعه اسالمی جدا شود‪ ،‬طوق اطاعت اس‪KK‬الم را از گ‪KK‬ردن خ‪KK‬ود برداش‪K‬ته اس‪KK‬ت یع‪K‬نی‬
‫جزو مسلمانان نیست‪.‬‬
‫و در کتاب خصال صدوق‪ K‬روایت شده که رسول‪ K‬خدا در حج‪KK‬ه ال‪KK‬وداع در م‪KK‬نی در‬
‫مسجد خیف خطبه‌ای خواند و در ضمن آن فرمود‪« :K‬ثالث الیغ‪//‬ل علیهن قلب ام‪//‬راء‬
‫مسلم ‪ :‬اخالص العمل هلل و النصیحة الئمة المسلمین واللزوم لجماعتهم»‬
‫کلم‪KK‬ه ام‪KK‬ام ک‪KK‬ه در این اح‪KK‬ادیث ش‪KK‬ریف‪ K‬اس‪KK‬ت اطالق ب‪KK‬ه هم‪KK‬ان پیش‪KK‬وای‪ K‬سیاس ‪K‬ی‪ K‬و‬
‫زمامدار می‌شود‪ K‬امام معصوم‪ ،‬زیرا می‌دانیم که هیچی‪KK‬ک از ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین غ‪KK‬یر از‬
‫امیرالمؤم‪KK‬نین و ام‪KK‬ام حس‪KK‬ن علیهم الس‪KK‬الم م‪KK‬ورد بیعت ق‪KK‬رار‪ K‬نگرفتن‪KK‬د و کس‪KK‬ی ب‪KK‬ا آن‬
‫‪73‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫بزرگ‪KK‬واران بیعت نک‪KK‬رد و این مطلب از غ‪KK‬ایت وض‪KK‬وح احتی‪KK‬اج ب‪KK‬ه بره‪KK‬ان ن‪KK‬دارد و‬
‫اطالق کلمه ام‪KK‬ام ب‪KK‬ر ح‪KK‬اکم و پیش‪KK‬وای‪ K‬سیاس‪KK‬ی و اجتم‪KK‬اعی اس‪KK‬الم از واض‪KK‬حات اس‪KK‬ت‬
‫چنانکه در حدیث منقوله از نهج‌البالغه در گفتگ‪K‬وی‪ K‬حض‪K‬رت امیرالمؤم‪K‬نین ب‪K‬ا عثم‪K‬ان‬
‫سبق ذکر یافت که می‌فرماید‪« :‬فاعلم ان افضل عبادهللا عند هللا امام عادل ‪ ...‬و ان‬
‫شر الناس عندهللا امام جائر» و صدها از این قبیل‪.‬‬
‫یکی از اشتباهات بزرگ آن است که ارباب اغ‪KK‬راض کلم‪KK‬ة ام‪KK‬ام ع‪KK‬ادل را ب‪KK‬ه ام‪KK‬ام‬
‫معصوم اطالق نموده‌اند در حالی ک‪K‬ه ع‪K‬دالت وظیف‪KK‬ة عم‪K‬وم مس‪K‬لمین اس‪K‬ت چنانک‪K‬ه در‬
‫اس‬ ‫[وإِ َذا قُ ْلتُ ْم فَا ْع‪ِ K‬دلُوا] {األنع‪KK‬ام‪َ }152:‬‬
‫[وإِ َذا َح َك ْمتُ ْم بَ ْينَ النَّ ِ‬ ‫آیات ش‪KK‬ریف می‌فرمای‪KK‬د َ‬
‫أَ ْن تَحْ ُك ُموا ِبال َع ْد ِل] {النساء‪َ [ }58:‬واَل يَجْ ِر َمنَّ ُك ْم َشنَآ ُن قَ‪KK‬وْ ٍم َعلَى أ تَ ْع‪ِ K‬دلوا ا ْع‪ِ K‬دلوا‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫اَّل‬‫َ‬ ‫َ‬
‫هُ َو أَ ْق َربُ لِلتَّ ْق َوى َواتَّقُوا هللاَ إِ َّن هللاَ خَ بِي ٌر بِ َما تَ ْع َملُونَ ] {المائدة‪}8:‬‬
‫پس صفت عدالت باید در تمام مؤمنین باشد و البت‪KK‬ه در پیش‪KK‬وای آنه‪KK‬ا الزم‪KK‬تر اس‪KK‬ت‬
‫پس پیشوای مسلمین باید عادل باشد و معصومیت در آن شرط نیست‪.‬‬
‫اما همینکه امام و حاکم اسالم از حدود و وظایف خود خارج شد دیگر حق اطاعت‬
‫او سلب می‌شود و اطاعت از وی حرام اس‪KK‬ت و اساس‪K‬ا ً این ی‪KK‬ک مطلب مس‪KK‬لم و ش‪KK‬رط‬
‫معلومی بوده که هر کدام از خلفای اس‪KK‬الم در اولین روز‪ K‬بیعت ب‪KK‬دان تس‪KK‬لیم بلک‪KK‬ه خ‪KK‬ود‬
‫شرط می‌نمودند‪ K‬چنانکه اولین خلیفه ابوبکر در همان اولین روز‪ K‬خالفت خود گفت‪:‬‬
‫«اطیع‪//‬ونی م‪//‬ا اطعت هللا و رس‪//‬وله ف‪//‬اذا عص‪//‬یت هللا فالطاع‪//‬ة لی علیکم»‬
‫می‌گوید مادامی که من در اطاعت خدا و رسول‪ K‬هس‪KK‬تم م‪KK‬را اط‪KK‬اعت کنی‪KK‬د ام‪KK‬ا همینک‪KK‬ه‬
‫مرتکب معصیت خدا شدم دیگر برای من در گردن شما حق اطاعت نیست‪.‬‬
‫و ح‪KK‬تی در بیعت ب‪KK‬ا امیرالمؤم‪KK‬نین‪ ‬ن‪KK‬یز مط‪KK‬ابق روای‪KK‬ات ص‪KK‬حیح در جل‪KK‬د هش‪KK‬تم‬
‫بحاراالنوار‪ K‬و ت‪K‬واریخ معت‪K‬بره این ش‪K‬رط دی‪K‬ده می‌ش‪K‬ود‪ K‬ک‪K‬ه عم‪K‬ار بن یاس‪K‬ر واب‪K‬والهیثم‬
‫الثیهان از برای آن حضرت بدین شرط بیعت می‌گرفتند‪ K‬و به مردم می‌گفتند ‪:‬‬
‫نبایعکم علی طاعة هللا و سنة رس‪//‬وله وان لم ن‪//‬ف بکم فالطاع‪//‬ة لن‪//‬اعلیکم و‬
‫البیعة فی اعناقکم و القرآن امامنا و امامکم‪.‬‬
‫ما با شما روی طاعت خ‪KK‬دا و س‪K‬نت خ‪K‬دا و رس‪KK‬ول او بیعت می‌ک‪K‬نیم اگ‪KK‬ر ب‪KK‬دان وف‪K‬ا‪K‬‬
‫نکردیم دیگر حق اطاعت بر شما نداریم و بیعتی در گردن شما نیست و فقط قرآن امام‬
‫م‪K‬ا و ام‪K‬ام شماس‪K‬ت‪ .‬و عبدهللا بن زب‪K‬یر‪ K‬در خطبه‌ای ک‪K‬ه در مک‪K‬ه راج‪K‬ع ب‪K‬ه بیعت خ‪K‬ود‬
‫خواند گفت‪:‬‬
‫«انا قد ابتلینا بما قدترون فما امرناکم بامر هللا فیه طاعة فلنا علیکم السمع و‬
‫الطاعه و ما امرناکم من امر لیس هلل فیه طاعة فلیس لنا علیکم فیه طاعة »‬
‫می‌گوید‪ :‬ما به این وض‪KK‬عی‪ K‬ک‪K‬ه می‌بینی‪K‬د‪ K‬مبتال ش‪KK‬ده‌ایم پس ه‪KK‬ر چ‪KK‬ه را ب‪KK‬ه ش‪KK‬ما ام‪KK‬ر‬
‫کردیم اگر در آن اطاعت خداست پس م‪K‬ا را ب‪K‬ر ش‪KK‬ما در آن ح‪KK‬ق ش‪K‬نیدن و فرم‪KK‬انبردن‬
‫است و آنچه را که در آن طاعت خدا نیست ما را بر شما در آن حق اطاعت نیس‪KK‬ت‪ .‬و‬
‫در صدر‪ K‬اسالم این مطلب به قدری‪ K‬مسلم بوده تا جائی که یزی‪K‬د بن ولی‪K‬د بن عب‪K‬دالملک‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪74‬‬
‫م‪KK‬روان هم ک‪KK‬ه در س‪KK‬ال ‪ 120‬ب‪KK‬ه خالفت رس‪KK‬ید در هم‪KK‬ان روز اول خالفتش ض‪KK‬من‬
‫خطبه‌ایکه خواند شرایط و التزاماتی بر عهده گرفت و در انجام آن گفت‪:‬‬
‫اگر من به گفتار خود وفا‪ K‬کردم‬
‫«فعلیکم بالسمع و الطاعة و اال فعلیکم بخلعی»‬
‫هرچن‪KK‬د اخ‪KK‬یراً این موض‪KK‬وع خل‪KK‬ع از خالفت ب‪KK‬ه ص‪KK‬ورت مس‪KK‬خره‌ای در آم‪KK‬ده ب‪KK‬ود‬
‫چنانکه درباره القادر باهلل عباسی دیده می‌شود اما هر چه باش‪KK‬د یکی از ش‪KK‬رایط الزم‪KK‬ه‬
‫بیعت و خالفت بود و عثمان حق نداشت که پس از آن ک‪KK‬ه مس‪KK‬لمانان او را ب‪KK‬ه خل‪KK‬ع از‬
‫خالفت دعوت نمودند پافشاری کند وخالفت را پیراه‪KK‬نی دان‪KK‬د ک‪KK‬ه خ‪KK‬دا ب‪KK‬ه او پوش‪KK‬انیده‬
‫است!! بلکه این حق عمومی بود که پس از مطالبه عموم باید آن را به ایشان واگذارد‪.‬‬

‫آخرین وصیت حضرت ختمی مرتبت راجع به حکومت است‬


‫و در آن عالیترین دستور اجتماعی و حکومت است‪.‬‬
‫در کتاب قرب االسناد از حن‪KK‬ان روایت ش‪KK‬ده ک‪KK‬ه می‌گوی‪KK‬د ‪( :‬س‪//‬معت اب‪/‬ا عبدهللا‪‬‬
‫یقول نعی النبی‪ ‬نفسه وهو ص‪/‬حیح لیس ب‪/‬ه وج‪/‬ع ق‪/‬ال ن‪/‬زل ب‪/‬ه ال‪/‬روح االمین‬
‫فنادی الصلوة جامعة و نادی المهاجرین واالنصار بالس‪//‬الح ق‪//‬ال ف‪/‬اجتمع الن‪/‬اس‬
‫فصعد المنبر فحمدهللا و اثنی علیه ثم قال اذکروا هللا الوالی من بع‪//‬دی علی ام‪/‬تی‬
‫ان الترحم علی جماعة المسلمین فاج‪/‬ل کب‪//‬یرهم و رحم ص‪/‬غیرهم ووق‪//‬ر ع‪//‬المهم‬
‫ولم یضربهم فیذلهم و لم یصغر هم فیکفر هم ولم یغلق بابه دونهم فیأک‪//‬ل ق‪//‬ویهم‬
‫ض‪//‬عیفهم و لم یجم‪//‬رهم فی ثغ‪//‬ور هم فیقط‪//‬ع نس‪//‬ل ام‪//‬تی ثم ق‪//‬ال اللهم بلغت و‬
‫نصحت فاشهد فقال ابو عبدهللا علیهم السالم هذا آخر کالم تکلم به الن‪//‬بی‪ ‬علی‬
‫المنبر)‪.‬‬
‫حنان می‌گوید‪ K‬از حضرت امام جعفرصادق‪ ‬شنیدم که می‌فرماید‪ K‬پیغمبر‪ K‬خدا‪ ‬در‬
‫حالیکه ص‪KK‬حیح ب‪KK‬ود و ب‪KK‬دون اینک‪KK‬ه دردی داش‪KK‬ته باش‪KK‬د خ‪KK‬ود‪ ،‬خ‪KK‬بر م‪KK‬رگ خ‪KK‬ود را داد‬
‫وفرمود روح‌االمین نازل شد پس ندا به نماز جماعت داده شد و مهاجرین و انصار ب‪KK‬ا‬
‫اسلحه حاضر‪ K‬شدند پس چون مردم اجتماع کرده‌اند پیغمبر خدا بر باالی منبر شد وخدا‬
‫را حمد کرده و ثنا گفت و آنگاه فرمود به زمامدار امت من بع‪KK‬د از من خ‪KK‬دا را ی‪KK‬ادآور‬
‫شوید که بر جماعت مسلمین ت‪K‬رحم کن‪K‬د‪ ،‬بزرگش‪K‬ان را ب‪K‬زرگ ش‪K‬مارد‪ K‬وکوچکش‪K‬ان را‬
‫مود رحم و نوازش قرار‪ K‬دهد‪ ،‬دانشمند آنها را توقیر‪ K‬و احترام کن‪KK‬د وبدیش‪KK‬ان ص‪KK‬دمه‌ای‬
‫نزند تا ذلیلشان کند وکوچک‌شان نشمارد‪ K‬تا کارشان به کفر انجامد و در خان‪KK‬ة خ‪KK‬ود را‬
‫بر وی آنها نبندد تا قوی آنها ضعیفش‪K‬ان را بخ‪KK‬ورد و در س‪K‬رحدات و مرزه‪K‬ای‪ K‬کش‪K‬ور‪K‬‬
‫آنها را چندان و اندارد تا از دوری‪ K‬از عیال و خ‪KK‬انواده نس‪KK‬ل امت من قط‪KK‬ع ش‪KK‬ود آنگ‪KK‬اه‬
‫فرمود‪ K‬خدا یا تبلیغ رسالت کردم و حق نصیحت به جای آوردم‪ K‬پس گواه باش‪.‬‬
‫سپس حضرت صادق‪ K‬فرمود این آخرین کالمی بود که پیغم‪KK‬بر ب‪KK‬دان ب‪KK‬ر من‪KK‬بر تکلم‬
‫است!‪.‬‬
‫‪75‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫آری این آخرین وصیت پیغمبر است راجع به حکومت حال باید دی‪KK‬د در می‪KK‬ان امت‬
‫او موض‪KK‬وع‪ K‬حک‪KK‬ومت ب‪KK‬ه چ‪KK‬ه ص‪KK‬ورتی‪ K‬درآم‪KK‬ده یع‪KK‬نی آخ‪KK‬رین وص‪KK‬یت او مهم‪KK‬ترین‬
‫موضوعی بوده که در نظر آن جناب اهمیت داشته است‪.‬‬
‫ولی امت بدبخت روی جهل و غفلت چه بروز‪ K‬خود آورده است!!‬
‫و در نتیجه چ‪KK‬نین حکوم‪KK‬تی‪ K‬آن می‌ش‪KK‬ود‪ K‬ک‪K‬ه ه‪KK‬ر فاس‪KK‬ق و فاجرهن‪KK‬اک و س‪KK‬فاکی ب‪KK‬ر‬
‫اموال و اعراض و نوامیس مسلمین مسلط می‌شود اما چ‪KK‬ون ب‪KK‬ه مقتض‪KK‬ای المل‪KK‬ک یبقی‬
‫مع الکفر و الیبقی مع الظلم چ‪KK‬نین حکوم‪KK‬تی‪ K‬بق‪KK‬ائی ن‪KK‬دارد اینس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ب‪KK‬ا اینک‪KK‬ه خالفت‬
‫بنی‌عباس بیش از پانصد سال دوام یافت اما از آنجائیکه مسلمانان طب‪KK‬ق دس‪KK‬تور اس‪KK‬الم‬
‫مراقب اعمال حاکم و مطالب و خواستار‪ K‬احکام قرآن نبودند به آن صورت مفتض‪KK‬ح از‬
‫بین رفت‪ .‬و اما در شیعه چون این طائف‪KK‬ه مظل‪KK‬وم‪ K‬از هم‪KK‬ان اوان ظه‪KK‬ور خ‪KK‬ود هم‪KK‬واره‬
‫مبغوض منفور بود هرگز روی‪ K‬حکومت در خود ندید تا به آداب و سنن آن آشنا باش‪KK‬د‬
‫و همیش‪KK‬ه قاچ‪K‬اق‪ K‬و م‪KK‬ورد تعقیب ب‪KK‬ود از این جهت ع‪KK‬زلت و کن‪K‬اره‌گیری‪ K‬ب‪K‬ر وج‪K‬ودش‪K‬‬
‫استیال یافت و چون مخالف خود را در انواع ظلم و بیداد بلکه کفر و الحاددیه این ب‪KK‬ود‬
‫که معتقد شد که ب‪K‬رای حک‪K‬ومت فق‪K‬ط بای‪K‬د خ‪K‬دا از رج‪K‬ال آس‪K‬مانی و معص‪K‬ومین دارای‬
‫معج‪K‬زات و مؤی‪K‬د بجن‪K‬ود و س‪K‬ماوات برگزین‪K‬د‪ K‬و آنق‪K‬در در تحت ت‪K‬أثیر این پن‪K‬دار ق‪K‬رار‪K‬‬
‫گرفت که اصالً اقدام به امر حکومت و تش‪KK‬کیل س‪KK‬ازمان س‪KK‬لطنت ش‪KK‬رعی را ب‪KK‬ر خ‪KK‬ود‬
‫حرام شمرد و تصور‪ K‬کرد که حکومت و فرمانروائی‪ K‬جز بر امام معصوم ب‪KK‬ر دیگ‪KK‬ران‬
‫حرام و نارواست‪ K‬و آن را در گرو ظهور امام موعود گذاشت که بر طب‪KK‬ق بس‪KK‬یاری از‬
‫اخبار وارده ظهورش‪ K‬مقارن قیام الساعه یع‪KK‬نی نزدی‪KK‬ک قی‪KK‬امت خواه‪KK‬د ب‪KK‬ود ودر واق‪KK‬ع‬
‫معلوم نیست چند هزار سال یا چند ملیون سال دیگر چنین سعادتی نصیب بشر ش‪KK‬ود!؟‬
‫با این ک‪KK‬ه احک‪KK‬ام دین م‪KK‬بین و ق‪KK‬وانین ش‪KK‬ریعت حض‪KK‬رت خ‪KK‬اتم‌البین‪ ‬اک‪KK‬ثراً مرب‪KK‬وط‪ K‬و‬
‫موقوف‪ K‬بوجود حاکم است چون نظام و انتظام‪ K‬و جهاد وجمعه وحج و اج‪KK‬رای ح‪KK‬دود و‬
‫دیات و حفظ ثغور و سرحدات و بسط و نشر معالم دین و تعطیل آنها ح‪KK‬تی ی‪KK‬ک آن هم‬
‫موجب خسران و زیان این جهان و آن جهان عموم مسلمانان خواهد ب‪KK‬ود چنانک‪KK‬ه آث‪KK‬ار‬
‫نکتب‌ بارش در این جهان فعال مشهود عالمیان است اما امان از جهل آمیخته بتعص‪KK‬ب‬
‫که پردة زمختی بین انسان و حقیقت اس‪KK‬ت و ب‪KK‬ا این موهوم‪KK‬ات در واق‪KK‬ع دین اس‪KK‬الم را‬
‫متروک و موقوف بلکه مهجور و منس‪KK‬وخ مع‪KK‬رفی‪ K‬می‌کن‪KK‬د و خ‪KK‬دا می‌دان‪KK‬د این تهمت و‬
‫بهتان بر دین خاتم پیغمبران خیلی بدتر از س‪KK‬تم یزی‪KK‬د و بلک‪KK‬ه براب‪K‬ر‪ K‬قت‪KK‬ل جمی‪KK‬ع انبی‪KK‬ا و‬
‫پیغمبران است زیرا خاصیت برکات وجود‪ K‬انبیا در دین اسالم نتیجه و خالصه می‌شود‬
‫و وقتی‪ K‬که آنرا از موقعیت‪ K‬عمل ان‪KK‬داختیم‪ K‬در واق‪KK‬ع تم‪KK‬ام انبی‪KK‬اء را کش‪KK‬ته و آث‪KK‬ار آن‪KK‬انرا‬
‫نابود کرده‌ایم‪.‬‬
‫عالم‪KK‬ه ن‪KK‬ائینی رحم‪KK‬ه هللا علی‪KK‬ه در کت‪KK‬اب تنزی‪KK‬ه المل‪KK‬ه می‌فرمای‪KK‬د یکی از کاره‪KK‬ای‬
‫رسوای متدین جاهل آن بود که در بدو مشروطیت‪ K‬کتابچه‌ای از آی‪KK‬ات واخب‪KK‬ار تنظیم و‬
‫به نجف اشرف برای علمای طراز اول و مؤیدین مشروطیت فرستادند‪ K‬به این عب‪KK‬ارت‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪76‬‬
‫است که‪( :‬رعیت را به مداخله در امر ام‪KK‬امت و س‪KK‬لطنت ولی عص‪KK‬ر ارواحناف‪KK‬داه چ‪KK‬ه‬
‫کار است)؟!‬
‫کار وسواس و رسوائی در موضوع‪ K‬عدم دخالت در امر حکومت ک‪KK‬ه ی‪KK‬ک فریض‪KK‬ة‬
‫دینی است به آنجا کشیده که دخول در ادارات دولتی و قبول کارهای دی‪KK‬وانی را ح‪KK‬رام‬
‫و آن را رکون بظلمه می‌دانند! و از این نظر باعث ش‪KK‬ده‌اند ک‪KK‬ه اک‪KK‬ثر کس‪KK‬انی‪ K‬ک‪KK‬ه روح‬
‫دینی و تقوای سیاسی دارند به امور دولتی که هر چه باشد مرکز قدرت ومحل رت‪KK‬ق و‬
‫فت‪KK‬ق ام‪KK‬ور ملت اس‪KK‬ت در نیاین‪KK‬د و بالنتیج‪KK‬ه هم‪KK‬واره دس‪KK‬تگاه ق‪KK‬درت و مع‪KK‬ادن ن‪KK‬یرو و‬
‫سلطنت بدست کسانی باشد ک‪K‬ه پی‪K‬ه حرام‌خ‪K‬وردن‪ K‬و فع‪K‬ل حرام‌ک‪K‬ردن را ب‪K‬ر ج‪K‬ان خ‪K‬ود‬
‫بمالند و باالخره فسقه و فجره‌و اراذل پیش افتند تا جائیک‪KK‬ه ام‪KK‬روز‪ K‬در کش‪KK‬وری‪ K‬مانن‪KK‬د‬
‫ایران که یگانه کشوریست که مذهب رسمی‪ K‬آن مذهب شیعه جعفری اثنی عشری است‬
‫و پادش‪KK‬اه آن دارای این م‪KK‬ذهب و ب‪KK‬دان مفتخ‪KK‬ر اس‪KK‬ت‪ ،‬در اک‪KK‬ثر ادارات دول‪KK‬تی‪ K‬و پش‪KK‬ت‬
‫میزه‪KK‬ای وزارت و س‪KK‬فارت آن کس‪KK‬انی ص‪KK‬احب منص‪KK‬ب و مق‪KK‬ام و دارای ق‪KK‬درت و‬
‫احترامن ‪K‬د‪ K‬ک‪KK‬ه اک‪KK‬ثراً ب‪KK‬ا دین و آئین‌ک‪KK‬اری ندارن ‪K‬د‪ K‬بلک‪KK‬ه غالب ‪K‬ا ً از م‪KK‬ذهب اس‪KK‬الم خ‪KK‬ارج‬
‫می‌باشند! و پست‌های حساس دولتی بیش‪KK‬تر بدس‪KK‬ت کمونیس‪K‬ت‌ها و بهائی‪KK‬ان و ش‪KK‬یخیه و‬
‫صوفیه وباالخره کسانیست که کمترین عالقه‌ای به مذهب حقه ندارند‪ K‬و از هیچ جرم و‬
‫جنایتی که از پیششان برود روگردان نیستند‪ K‬واین چ‪KK‬یزی‪ K‬اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه هیچکس نمی‌توان‪KK‬د‬
‫آن را منکر شود وگناه آن در حقیقت بگردن وسواسان بهانه‌تراش‪KK‬ی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه این امت‬
‫را به این روز مبتلی ساخته‌اند آری این وض‪KK‬ع اس‪K‬الم و مس‪KK‬لمین اس‪KK‬ت و ب‪KK‬ا این کیفیت‬
‫هیچکس درصدد‪ K‬تغییر آن نیست و مثل اینکه از خ‪KK‬رابی آن مت‪KK‬ألم نمی‌ش‪KK‬ود و خ‪KK‬ود را‬
‫مسؤل آن نمی‌داند‪ K‬و معهذا انتظار دارد که خود به خ‪KK‬ود اوض‪K‬اع‪ K‬بهب‪K‬ودی‪ K‬ی‪K‬ا ب‪K‬دو ح‪K‬ال‬
‫اینکه پروردگار عالم می‌فرماید‪[ :‬إِ َّن هللاَ اَل يُ َغيِّ ُر َم‪KK‬ا ِبقَ‪KK‬وْ ٍم َحتَّى يُ َغيِّرُوا َم‪KK‬ا ِبأ َ ْنفُ ِس‪ِ K‬ه ْم]‬
‫{الرعد‪}11:‬‬
‫« خداوند آنچه را كه قومى در خود دارند دگرگون نمىسازد تا وقتى كه آنچ‪KK‬ه را در ض‪KK‬مير خ‪KK‬ود‬
‫دارند‪ ،‬دگرگون سازند»‬
‫فساد عقیده حرام‌بودن کار دولتی!‬
‫جناب آقای حاج ش‪KK‬یخ اس‪KK‬دهللا مامق‪KK‬انی در کت‪KK‬اب (دین و ش‪KK‬ئون) خ‪KK‬ود در موض‪KK‬وع‪K‬‬
‫مأمورین جزو دولتی در ص ‪ 49‬چنین می‌نویسد‪ :‬از علمای شیعه بعضی سلطان عادل‬
‫را به شخص نبی و ائمه صلوات هللا و سالمه علیهم و بعض‪KK‬ی ب‪KK‬ه ن‪KK‬بی و ام‪KK‬ام و ن‪KK‬ایب‬
‫امام تخص‪KK‬یص داده و م‪KK‬ابقی را س‪KK‬لطان ج‪KK‬ور ش‪KK‬ناخته‌اند و ه‪KK‬ر دو فرق‪KK‬ه قائ‪KK‬ل ب‪KK‬ر این‬
‫شده‌اند که چون سلطان جائر باشد سلطنت نیز جوریه می‌گ‪KK‬ردد‪ K‬و چ‪KK‬ون س‪KK‬لطنت ج‪KK‬ور‬
‫ش‪KK‬د دولت ظ‪KK‬الم‪ ،‬س‪KK‬لطه‌اش ظلم‪ ،‬مع‪KK‬امالتش باط‪KK‬ل‪ ،‬تص‪KK‬رفاتش ن‪KK‬اروا‪ ،‬مط‪KK‬اوعتش‬
‫نامشروع‪ ،‬معاونتش‪ K‬اعانت بر ظالم و معصیت به خداوند می‌گردد‪K.‬‬
‫ص‪KK‬احبان این رأی بن‪KK‬ابر اعتقادیک‪KK‬ه داش‪KK‬ته‌اند م‪KK‬ردم‪ K‬را از خ‪KK‬دمت و اس‪KK‬تخدام‪ K‬ب‪KK‬دول‬
‫اسالمی منع کرده خدام دولت را ن‪K‬ام (ظلم‪K‬ه) داده می‪K‬ان م‪K‬ردم و ایش‪K‬ان من‪K‬افرت ش‪K‬دید‬
‫تولید کرده‌اند‪.‬‬
‫در دهات مملکت ما ایران‪ ،‬سرباز‪ ،‬توپچی‪ ،‬قراسوران‪ ،‬پادو کدخدا‪ ،‬مباشر‪ K‬و حتی‬
‫ریش‌سفیدهائی‪ K‬که با این قبیل اشخاص افت و خیز می‌کنند فاسقترین و فاجرترین مردم‬
‫به شمار‪ K‬می‌روند‪ ،‬بنابر ذهنیتی ک‪KK‬ه در خ‪KK‬اطر ع‪KK‬وام از این عقی‪KK‬ده ناش‪KK‬ی ش‪KK‬ده و زر و‬
‫وبال این زمره آنقدر سنگین و آنقدر گران است ک‪KK‬ه غ‪KK‬یر از خودش‪KK‬ان کس‪KK‬ی نمی‌توان‪K‬د‪K‬‬
‫تحملش بکند‪ ،‬و یکی از سخت‌ترین س‪KK‬وگندهای‪ K‬دهاتی‪KK‬ان س‪KK‬اده‌دل اینس‪KK‬ت ک‪KK‬ه (اگ‪KK‬ر من‬
‫فالن کار را کرده باشم وبال کدخدا بگردان من و ی‪KK‬ا وب‪KK‬ال فالن گم‪KK‬رکچی بک‪KK‬ردن من‬
‫اگر من دیگر پی فالن فکر بگردم)‪.‬‬
‫در قصبه‌ها و شهرها‪ ،‬عسس‪ ،‬داروغ‪KK‬ه‪ ،‬ح‪KK‬اکم‪ ،‬ف‪KK‬راش‪ ،‬مس‪KK‬توفی م‪KK‬یرزا‪ ،‬س‪KK‬ردار‪،‬‬
‫سپهدار وخالصه هر آنکه از ط‪KK‬رف دولت وظیف‪KK‬ه وی‪KK‬ا ب‪KK‬ا دولتی‪KK‬ان آم‪KK‬یزش دارد‪ ،‬پیش‬
‫مردم‪ ،‬همان موقع و اعتبار را دارد که گزیر و مباشر‪ K‬نزد دهاتیان ساده‌لوح داشتند‪.‬‬
‫از علما آنها که پرهیزگار و پارسا هستند و حتی کسانی زهد فروش و مردم‌ ف‪KK‬ریب‬
‫هم ب‪KK‬ه خان‪KK‬ه این اش‪KK‬خاص نمی‌رون‪K‬د‪ K‬و اگ‪KK‬ر برون‪K‬د‪ K‬روی ف‪KK‬رش آنه‪KK‬ا نمی‌نش‪KK‬ینند و اگ‪KK‬ر‬
‫بنشینند ن‪KK‬ان ایش‪KK‬ان را نمی‌خورن‪K‬د‪ K‬و اگ‪KK‬ر نانش‪KK‬ان را هم بخورن‪KK‬د در خان‪KK‬ه ایش‪KK‬ان نم‪KK‬از‬
‫نمی‌خوانند‪ K‬زیرا که دار و ندار ایشان را حرام و مال و منال‌شان را حق‌الناس می‌دانن‪KK‬د‬
‫و از مردم عوامل آنها که متدین هس‪KK‬تند اگ‪KK‬ر از عق‪KK‬وبت هم‪KK‬ان ظلم‪KK‬ه نترس‪KK‬ند‪ K‬البت‪KK‬ه ب‪KK‬ه‬
‫پیش‪K‬وایان دین پ‪K‬یروی خواهن‪K‬د‪ K‬ک‪K‬رد ولی طبق‪K‬ه ظالم این قبی‪K‬ل رفت‪K‬ار ع‪K‬وام را درب‪K‬اره‬
‫خودشان ت‪K‬وهین می‌ش‪K‬مارند واغلب درص‪KK‬دد انتق‪KK‬ام برمی‌آین‪K‬د‪ K‬در همچ‪KK‬و م‪K‬وقعی‪ K‬ع‪K‬وام‬
‫وحتی خود علمای اعالم نیز می‌توانن‪KK‬د تقی‪KK‬ه کنن‪KK‬د‪ .‬و این حس من‪KK‬افرت‪ K‬از دیوانی‪KK‬ان در‬
‫خاطر مردم‪ K‬از آغوش ما در شروع کرده در مکاتب‪ ،‬در مدارس‪ ،‬درپای‪ K‬منابر وعظ‪،‬‬
‫نش‪KK‬و و نم‪KK‬ای خ‪KK‬ود راب‪KK‬ا کم‪KK‬ال رس‪KK‬انیده و بواس‪KK‬طه مخ‪KK‬الفت مس‪KK‬لک و من‪KK‬افع و ت‪KK‬أثیر‬
‫تضییقاتی که تمام طبقات بدون شبهه و بالمجبوری‪KK‬ه از دیوانی‪KK‬ان خواهن‪KK‬د دی‪KK‬د رس‪KK‬وخی‪K‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪78‬‬
‫یافته و شکل و حالت روحیه غیرقابل تزلزلی را پیدا می‌کند البته هیچ مادر نمی‌خواهد‬
‫که فرزند دلبندش فروزینة زبانة دوزخ گردد و هیچ دایة مهربان راض‪KK‬ی نمی‌ش‪KK‬ود ک‪KK‬ه‬
‫آقازاده نازپرورده‌اش حطب لهب جهنم شود اینست که اطفال از خوردی برای اجتناب‬
‫از این گونه شغلهای پر از وزر‪ K‬و وبال با یک حس تنفر از طبقة دیوانیان ت‪KK‬ربیت داده‬
‫می‌شود‪ .‬و معلمین بی‌معلم مک‪KK‬اتب کهن‪KK‬ه و مدرس‪KK‬ین م‪KK‬دارس مندرس‪KK‬ه ن‪KK‬یز ک‪K‬ه اولی‪KK‬ای‬
‫روحانی‪ K‬اطفال ملتند! در ضمن ترتیب و تعلیم یک وظیفه دینیه دارند‪ K‬که باید ایف‪KK‬ا کنن‪KK‬د‬
‫وآن هم تحکیم این عقیده باطل و مضل است در ذهن صاف و ضمیر سادة نوباوگان‪.‬‬
‫بنابر تلقینات این مربیان پارسا! اگر طفلی معصوم شبی در خانه ب‪KK‬رای پ‪KK‬درش ک‪KK‬ه‬
‫از دیوانیان باشد قلمی بتراشد معاونت بر ظالم کرده و انگشتانش در آتش جهنم خواهد‬
‫س‪KK‬وخت! و ب‪KK‬رای اجتن‪KK‬اب از ع‪K‬ذاب روز‪ K‬حس‪KK‬اب بای‪KK‬د از اوام‪KK‬ر پ‪KK‬درش‪ ،‬ک‪K‬ه خداون‪K‬د‪K‬‬
‫کوچک اوست سر به پیچد‪ ،‬اگرچه پ‪KK‬درش ب‪KK‬ه ان‪KK‬دازه‌ای از وی برنج‪K‬د‪ K‬ک‪KK‬ه او را ع‪KK‬اق‬
‫نماید‪ .‬و این مقاومت بی‌ادبانه و تمرد عاصیانه بچ‪KK‬ة س‪KK‬اده‌دل در نظ‪KK‬ر آخون‪KK‬د مکتب‪KK‬دار‬
‫(حماست دینیه) جلوه کرده اسباب سرافرازی شاگرد‪ K‬فضول می‌گردد! ارباب من‪KK‬بر هم‬
‫اهل جهنم را به طبقاتی تقسیم کرده تنها یکی دو طبق‪KK‬ه را ب‪KK‬ه کف‪KK‬ار و فج‪KK‬ار تخص‪KK‬یص‬
‫داده‌اند و به قول ایشان بقی‪KK‬ه طبق‪KK‬ات را ب‪KK‬ه التم‪KK‬ام دیوانی‪KK‬ان پرخواهن‪KK‬د ک‪KK‬رد‪ .‬و در حین‬
‫عبور از پل صراط پا به حاشیه س‪KK‬بیل غاش‪KK‬یه گذاش‪KK‬ته و در درک اس‪KK‬فل اس‪KK‬فل س‪KK‬افلین‬
‫وارد خواهند گشت‪.‬‬
‫اینست ترتیبی‪ K‬که افراد‪ K‬ایرانی در آغوش دایه و مادر‪ ،‬در گوشه مکتب و مدرسه و‬
‫در پای وعظ ونصیحت یاد می‌گیرند!‬
‫و از اینجاست که مال دولت و دولتیان حالل افراد رعیت گردی‪KK‬ده زارع در خ‪KK‬رمن‬
‫از خوشه و در انباراز غله می‌زدند‪ K‬و جایش را از سنگریزه و خاک توده پر می‌کنن‪KK‬د‪،‬‬
‫اص‪KK‬ناف در دادن مالی‪KK‬ات ج‪KK‬ان می‌کنن‪KK‬د و ب‪KK‬ه طف‪KK‬ره می‌گذرانن‪KK‬د‪ ،‬ب‪KK‬ه گ‪KK‬ردن این و آن‬
‫می‌اندازند‪ ،‬به رشوه و عش‪K‬وه خ‪K‬ود را مع‪K‬ارف‪ K‬می‌گردانن‪K‬د‪ ،‬تج‪K‬ار ب‪K‬رای آنک‪K‬ه ب‪K‬دولت‬
‫گمرک ندهند‪ ،‬تا قاچاقچگیری‪ K‬ت‪K‬نزل می‌کنن‪K‬د‪ K‬و این را تکلی‪K‬ف ش‪K‬رعی ب‪K‬رای خودش‪K‬ان‬
‫فرض می‌نمایند واگر این طبقات ب‪K‬ه هیچ ی‪K‬ک از این دس‪K‬تبردها موف‪K‬ق‪ K‬نش‪K‬دند ب‪K‬ه مق‪K‬ام‬
‫انتق‪KK‬ام ب‪KK‬ه طری‪KK‬ق (تق‪KK‬اص) برمی‌آین‪KK‬د مثال‪ :‬اگ‪KK‬ر از ت‪KK‬اجری‪ K‬در گم‪KK‬رک دول‪KK‬تی‪ ،‬ح‪KK‬ق‬
‫العبوری گرفته‌اند‪ K‬آن تاجر می‌تواند‪ K‬ساعت بغلی م‪KK‬أمور گم‪KK‬رک را اگ‪KK‬ر قیمتش مع‪K‬ادل‬
‫همان حق العبور‪ K‬باشد بدزدد‪ K‬و این س‪KK‬اعت حالل ش‪KK‬خص دزد اس‪KK‬ت و این دزد مت‪KK‬دین‬
‫درحالیکه هم‪KK‬ان س‪KK‬اعت طال در بغلش باش‪KK‬د می‌توان‪KK‬د ف‪KK‬رایض پنجگان‪KK‬ه را ب‪KK‬رای خ‪KK‬دا‬
‫یگانه بجای آورد!!‬
‫از طرف دیگر دیوانیانیکه مقلد همان پیشوایان هستند که خدمت ب‪KK‬ه دولت را ح‪KK‬رام‬
‫می‌دانندخودشان را ملعون و مغضوب‪ K‬خدا می‌شمارند و م‪KK‬أمورین مت‪KK‬دین‪ ،‬ی‪KK‬ا در ح‪KK‬ال‬
‫حیات خودشان ویا بعد از ممات به وصیت مخصوص مایلملک خودشان را به واسطة‬
‫ب‪KK‬ذل و حی‪KK‬ل ش‪KK‬رعی دیگ‪KK‬ر حالل می‌س‪KK‬ازند و بعض‪KK‬ی از مقدسترینش‪KK‬ان م‪KK‬واجب و‬
‫‪79‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫مستمری خود را سر هر ماه یا سر هر سال به طریق‪ K‬رد مظالم و غیره ب‪K‬ه تحلی‪K‬ل داده‬
‫و ب‪KK‬ه حلیت می‌رس‪KK‬انند‪ .‬مس‪KK‬افرت خودش‪KK‬ان را س‪KK‬فر معص‪KK‬یت می‌دانن‪KK‬د نم‪KK‬از را تم‪KK‬ام‬
‫می‌خوانند‪ K‬و روزه را می‌گیرند‪ K‬در ص‪KK‬ورتی‪ K‬ک‪K‬ه ه‪KK‬ر دو باط‪KK‬ل اس‪KK‬ت زی‪KK‬را ک‪KK‬ه ه‪KK‬ر دو‬
‫مخالف شرع انور است و همة آنها نتیجة جائر دانستن دولت وح‪KK‬رام‌ ش‪KK‬ناختن اط‪KK‬اعت‬
‫آن است و از نتایج آن است که این طبقه خودشان را از روز ازل دشمن خدا و پیغمبر‪K‬‬
‫می‌دانند‪ .‬به عقیدة ایشان اگر مال و منال ایشان به طریق بذل وهبه حالل گردد ‪ :‬افعال‬
‫و اعمالیکه راج‪KK‬ع ب‪KK‬ه م‪KK‬أموریت دارن‪KK‬د هم‪KK‬ه از عاص‪KK‬ی کب‪KK‬یره اس‪KK‬ت و از مج‪KK‬ازات و‬
‫مکافات آنها هیچ راه نجاتی متصور‪ K‬نیست و حاال ک‪KK‬ه خودش‪KK‬ان را م‪KK‬ورد‪ K‬غض‪K‬ب خ‪KK‬دا‬
‫قرار داده‌اند و در آخرت قطعا ً معذب خواهن‪KK‬د ش‪KK‬د‪ ،‬الاق‪KK‬ل بکوش‪KK‬ند در دنی‪KK‬ا ب‪KK‬ه خوش‪K‬ی‪K‬‬
‫بگذارنند تا اینکه خسرالدنیا‪ K‬و االخره هر دو نگردند و مسئله تزکیة مال وگرفتن روزه‬
‫و خواندن نماز‪ ،‬مخص‪KK‬وص ع‪KK‬دة خیلی کم و مع‪KK‬دودی از ایشانس‪KK‬ت م‪KK‬ابقی ب‪KK‬ه حالل و‬
‫حرام و گناه و ثواب هیچ اهمیتی نمی‌دهد‪.‬‬
‫ع‪KK‬دل وانص‪KK‬اف هیچ بدردش‪KK‬ان نمی‌خ‪KK‬ورد‪ ،‬م‪KK‬ردی‪ K‬و ن‪KK‬امردی‪ ،‬ک‪KK‬ژی و راس‪KK‬تی در‬
‫دستگاه‌شان یکی است نی‪KK‬ک و ب‪KK‬د اعم‪KK‬ال ایش‪KK‬ان اب‪KK‬داً ف‪KK‬رق‪ K‬نمی‌کن‪K‬د‪ K‬و چ‪KK‬ون از رحمت‬
‫خداوند رحمان و رحیم به کلی مأیوسند راه شیطان رجیم را در پیش گرفته در شقاوت‬
‫و قساوت‪ K‬به جائی می‌رسند‪ K‬که شمر معروف جلودار ایشان نمی‌شود و اعم‪KK‬ال ش‪KK‬قاوت‬
‫‌کارانه‌شان مادة منافرقی‪ K‬را که در میان خود وعوام داشته‌اند به آخ‪KK‬رین درج‪KK‬ه غلظت‬
‫و شدت می‌رساند‪ K.‬پایه دولتخواهی مردم‪ K‬ایران و اندازة مردم‌داری و وظیفه مأموریت‬
‫شان از این تدقیقات ب‪K‬ه خ‪K‬وبی معل‪K‬وم می‌ش‪K‬ود‪ :‬زی‪K‬را دوای‪K‬ر‪ K‬و ادارات دولت در دس‪K‬ت‬
‫همین اشخاص است که دشمن جانی و مالی و وجدانی ملت هستند و افراد ملت‪ ،‬هم‪KK‬ان‬
‫مردم است که از مهد با بغض آن طبق پرورش یافت‪K‬ه و ت‪K‬ا لح‪K‬د ب‪K‬ا ع‪K‬داوت آن ب‪K‬ه س‪K‬ر‬
‫خواهد برد پس هیچ فردی‪ K‬از افراد‪ K‬ای‪K‬رانی حس محبت و ص‪KK‬میمیتی ب‪KK‬رای دولت خ‪KK‬ود‬
‫نخواهند پرورد‪،‬موقع‪ K‬مأموین دولت متبوعه خود راه محترم نخواهند شمرد‪ K.‬به خزین‪KK‬ه‬
‫دولت دیناری‪ K‬ب‪K‬ه می‪K‬ل و رغبت خ‪K‬ود نخواهن‪K‬د داد و ب‪K‬ه آرزوی‪ K‬خ‪K‬ود زی‪K‬ر ب‪K‬ار اوام‪K‬ر‪K‬‬
‫دولت نخواهند‪ K‬رفت‪.‬‬
‫و همچنین هیچیک از مأمورین دولت وظیف‪KK‬ه خ‪KK‬ود را مق‪KK‬دس نخواه‪KK‬د ش‪KK‬ناخت‪ ،‬ب‪KK‬ه‬
‫امر وجدان در پی انجام وظایف‪ K‬خود نخواهد‪ K‬بود‪ ،‬در مأموریتهای خود رضای‪ K‬پیغمبر‬
‫را منظور‪ K‬نخواهد کرد‪ ،‬حقوق وطن و ملتش را محف‪K‬وظ نخواه‪K‬د داش‪K‬ت و از ارتک‪K‬اب‬
‫هیچگونه خدعه وخیانتی‪ K‬نخواهد اندیش‪KK‬ید‪ .‬اینس‪KK‬ت ت‪KK‬أثیرات ع‪KK‬دم ت‪KK‬دقیق تأملیک‪KK‬ه ب‪KK‬اعث‬
‫فساد خورد و بزرگ و موجب شقاق و نفاق آمر و مأمور گردید‪ .‬طایفه شیعه را نسبت‬
‫به امور‪ K‬ملک و ملت و دولت بیگانه داشته وتشکیالت‪ K‬مهم مملکت را که غایت اص‪KK‬لی‬
‫دین و مذهب و وقایة عرض و ناموس مردم است بازیچه گروهی گم‪KK‬راه و دس‪KK‬تخوش‪K‬‬
‫طایفة خودخواهی‪ K‬گردانیده است‪ ،‬که از قدس‪KK‬یت وظیف‪KK‬ه ب‪KK‬ه کلی غاف‪KK‬ل ب‪KK‬وده مراج‪KK‬ع و‬
‫مبادی امور جمله را تقلب و منبع اخنالس خود می‌پندارن‪KK‬د و معل‪K‬وم اس‪K‬ت ک‪K‬ه اینگون‪K‬ه‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪80‬‬
‫افکار و عقاید و ع‪KK‬ادات و اخالق‪ ،‬ی‪KK‬ک ملت را ت‪KK‬ا چ‪KK‬ه پای‪KK‬ه ت‪KK‬نزل می‌ده‪KK‬د و از اف‪KK‬راد‬
‫همچو مل‪KK‬تی ت‪KK‬ا چ‪KK‬ه ان‪KK‬دازه امی‪KK‬دوار دولت خ‪KK‬واهی ووطن‌پرس‪KK‬تی و وظیف‪KK‬ه‌شناس‪KK‬ی و‬
‫منتظر استقامت مسلک و جسارت مدینه و ف‪KK‬داکاری می‌ت‪KK‬وان ش‪KK‬د‪ ،‬و از اینجاس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫ایرانیان ام‪K‬روزه در تغی‪K‬یر ت‪K‬ابعیت هیچ مح‪K‬ذوری نمی‌بینن‪KK‬د و ه‪K‬ر روز ع‪K‬ده‌ای ب‪K‬رای‬
‫محافظه منافع شخصی و یا محض کسب قوت و زمخ‪KK‬تی و ی‪KK‬ا اینک‪KK‬ة ب‪KK‬ه امی‪KK‬د ص‪KK‬یانت‬
‫مال و منال و عرض و ناموس خود از تجاوزات مأمورین بی‌ب‪KK‬اک و آدمی ص‪KK‬ورت و‬
‫دیوسیرت زیر حمایت اجانب رفته حاکمیت داخلی و خارجی دولت را اخالل و حیثیت‬
‫سلطنت اسالمی را رخنه‌دار می‌سازند‪ ،‬چه که از روی عقیده که در خاطرشان رسوخ‬
‫یافته همه دول حاضره اسالمی به ه‪KK‬ر ش‪KK‬کل و ص‪KK‬ورت باش‪KK‬د حکوم‪KK‬ات جورن‪K‬د‪ K‬و از‬
‫نقطه‌ نظر ارباب این عقیده وقتی‪ K‬که حکومت‪ ،‬حکومت جور شد مسلم وغ‪KK‬یر مس‪KK‬لمش‬
‫هیچ فرقی ندارد و اگر بنا باشد که انسان تابع دولت ناحق و جائری‪ K‬گ‪KK‬ردد هم‪KK‬ان به‪KK‬تر‬
‫ک‪K‬ه متب‪KK‬وع‪ K‬زمخت و زورمن‪KK‬دی‪ K‬را انتخ‪KK‬ابی‪ K‬کن‪KK‬د! و ح‪KK‬ال آنک‪KK‬ه در دین اس‪KK‬الم منص‪KK‬ب‬
‫نیابت عامی نبوده سلطان عادل و بر حق بشخص نبی و ائمه و ن‪KK‬ایب ام‪KK‬ام اختص‪KK‬اص‬
‫نداشته جائر بودن سلطان‪ ،‬سلطنت را جوریه نمی‌کند حاکمیت دولت اس‪KK‬المی در عه‪KK‬د‬
‫سالطین جور هم باقی و برقرار‪ K‬بوده رعایا تابع آنند و نه بنده سلطان‪ ،‬مأمورین جزو‪،‬‬
‫مستخدم دولتند‪ K‬نه نوکر شخصی‪ K‬آن‪ ،‬اطاعت دولت ملی اسالمی در هر ح‪KK‬ال ف‪KK‬رض و‬
‫معصیت بدان معصیت به خ‪KK‬دا و رس‪KK‬ول اس‪KK‬ت‪ ،‬وظ‪KK‬الف‪ K‬م‪KK‬أمورین دولت از خ‪KK‬ورد ت‪KK‬ا‬
‫بزرگ مهم‪KK‬ترین ف‪K‬رایض وت‪KK‬رک و اخالل کوچک‪KK‬ترین آنه‪K‬ا بزرگ‪K‬ترین معاص‪K‬ی‪ K‬ب‪K‬وده‬
‫وایفای این وظایف از ادای هم‪K‬ه واجب‪KK‬ات واجب‌ت‪K‬ر و اج‪K‬ر انج‪K‬ام آنه‪KK‬ا از ج‪K‬زای تم‪K‬ام‬
‫خیرات و مبرات و حقوقی ک‪KK‬ه در خ‪KK‬ور هم‪KK‬ان خ‪KK‬دمت از دولت می‌گیرن‪K‬د‪ K‬مق‪KK‬دس‌ترین‬
‫روزیها‪ K‬و مبارکترین‪ K‬نفقات است‪.‬‬

‫پایان مطلب‬
‫ما این انتقادات را که حق‪KK‬ایق محض اس‪KK‬ت از قلم یکی از رج‪KK‬ال علمی ک‪KK‬ه خ‪KK‬ود از‬
‫جملة فقهاست در اینجا آوردیم تا خوانندگان از یک طرف مطلب را از کسیکه خود از‬
‫علمای شیعه است اخذ و بمضمون اهل البیت ادری بما فی البیت حق را از زبان خ‪KK‬ود‬
‫ایشان بشنوند‪ K‬و از طرف دیگر مورد انتقاد بی‌جهت یک عده از خ‪KK‬ود راض‪KK‬ی نش‪KK‬ویم‪،‬‬
‫هر چند وضوح مطلب و فساد این عقیده را هیچ صاحب شعوری‪ K‬نمی‌تواند‪ K‬منکر ش‪KK‬ود‪K‬‬
‫و ض‪KK‬منا ً معل‪KK‬وم می‌ش‪KK‬ود‪ K‬ک‪KK‬ه منش‪KK‬أ و سرچش‪KK‬مه این خرابی‌ه‪KK‬ا در کج‪KK‬ا و از چ‪KK‬ه ن‪KK‬وع‬
‫عقایدی پیدا می‌شود و همین کیفیت است ک‪K‬ه م‪KK‬وجب ش‪KK‬ده ک‪K‬ه ام‪K‬روز‪ K‬دولتی‌ه‪K‬ا‪ K‬وبق‪K‬ول‬
‫آقای ما مقانی دیوانیان با روحانیان همچون دو ضد مخالف‪ ،‬یک‪KK‬دیگر‪ K‬را دش‪KK‬من داش‪KK‬ته‬
‫وهر کدام آن دیگری را موجب فساد‪ K‬و خ‪KK‬رابی مل‪KK‬ک و ملت می‌پن‪KK‬دارد‪ K‬وچ‪KK‬ون ق‪KK‬درت‬
‫بهرحال در دست دیوانیان است هر وقت مصلحتشان اقتضا‪ K‬نماید به حساب روحانی‪KK‬ان‬
‫خواهند رسید و آنها را نباید جای گله باشد زیرا ‪:‬‬
‫مدار از فلک چشم نیک‌اختری را‬ ‫تو چون خود کنی اختر خویش را بد‬
‫‪81‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫ناصرخسرو‬
‫سیلی بدست خویش زده برفقای‪ K‬خویش‬ ‫از دست دیگری چه شکایت کند کسی‬

‫سعدی‬
‫این‪KK‬ک ب‪KK‬ه بی‪KK‬نیم واقع ‪K‬اً‪ K‬دخ‪KK‬ول در ام‪KK‬ور دی‪KK‬وانی و کاره‪KK‬ای دول‪KK‬تی ک‪KK‬ه در جامع‪KK‬ة‬
‫باصطالح متدین اگر خالف شرع شمرده نشود حداقل خالف تقوی و احتی‪KK‬اط اس‪KK‬ت‪ ،‬و‬
‫حق‪KK‬وق آن‪KK‬را ب‪KK‬ه ه‪KK‬ر ص‪KK‬ورت‪ K‬ح‪KK‬رام می‌دانن ‪K‬د‪ K‬و بای‪KK‬د ب‪KK‬ا یکی از مالی‪KK‬ان قائ‪KK‬ل بح‪KK‬ره‬
‫دست‌گردان کنند و اجازه اخذ و صرف آن را بگیرند‪ ،‬چیست!؟‬
‫باید دانست که پاره‌ای اخب‪KK‬ار از ائم‪KK‬ه اطه‪KK‬ار در بین اح‪KK‬ادیث م‪KK‬ا موج‪KK‬ود‪ K‬اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫دخول در کارهای‪ K‬دی‪K‬وانی ودل‪K‬تی را در زم‪K‬ان خ‪K‬ود ج‪K‬ایز نش‪K‬مرده و آن را نس‪K‬بت ب‪K‬ه‬
‫پاره‌ای از افراد نار و ابلکه حرام می‌دانستند‪ K‬و شاید همین احادیث است ک‪K‬ه پ‪K‬اره‌ای از‬
‫مالیان را به اشتباه انداخته و حکومت بنی‌امی‪KK‬ه و بنی‌عب‪KK‬اس را ب‪KK‬ا حک‪KK‬ومت مش‪KK‬روطه‬
‫شیعه یکسان دانسته حکمی که درباره آن از ناحیة امامان صادر‪ K‬شده با هر حکومت و‬
‫دولتی تطبیق می‌کنن‪K‬د‪ K.‬در ص‪K‬ورتی ک‪K‬ه این قی‪K‬اس مع‌الف‪K‬ارق و اش‪K‬تباه مض‪K‬ر غیرقاب‪K‬ل‬
‫جبران است‪.‬‬
‫بدیهی است همکاری با چنین دولتی که کارش آن! و شعارش این! باشد اگ‪KK‬ر ظلم و‬
‫حرام نباشد پس دیگر ح‪K‬رامی در دنی‪KK‬ا وج‪KK‬ود ن‪KK‬دارد‪ .‬اس‪K‬تخدام‪ K‬در چ‪KK‬نین حکوم‪K‬تی‪ K‬چ‪K‬ه‬
‫ربطی دارد به اس‪KK‬تخدام در حک‪KK‬ومت ش‪KK‬یعه ک‪K‬ه تق‪KK‬ویت آن م‪KK‬وجب اس‪KK‬تحکام و دوام آن‬
‫دولت و باعث عزت و احترام این ملت است‪.‬‬
‫شما را به خدا هیچ مسلمانی که کمتر شعوری داشته باشد حاضر اس‪K‬ت بکارش‪KK‬کنی‪K‬‬
‫وخرابکاری در حکومتی بپردازدکه پایه آن روی رسمیت مذهب جعفری اثناعشری و‬
‫تقویت آن باعث سربلندی این ملت مظلوم است ولی بسوز‪ K‬در ریشة جهل وغرض ک‪KK‬ه‬
‫انسان را از درک واقع وحقیقت تا این اندازه دور می‌کند‪.‬‬
‫و عجب در این است که در همان حکومت‌هائی ک‪KK‬ه این قبی‪KK‬ل جنای‪KK‬ات س‪KK‬ابق‌ال‪KK‬ذکر‬
‫وقوع می‌یافت‪ K‬معهذا ائمه معصومین س‪KK‬الم هللا علیهم اجمعین ش‪KK‬یعیان خ‪KK‬ود را ام‪KK‬ر ب‪KK‬ه‬
‫اط‪K‬اعت آن‪KK‬ان در اج‪KK‬رای احک‪K‬ام دی‪KK‬نی و تق‪K‬ویت حک‪K‬ومت اس‪KK‬المی می‌نمودن‪KK‬د چنانک‪KK‬ه‬
‫پاره‌ای از اخبار راجع بدین موضوع گذشت‪ ،‬و پاره‌ای خواهد آمد تا جائیک‪KK‬ه حض‪KK‬رت‬
‫سید العابدین که بیش از تمام ائمة معصومین صدمة حکومت ج‪KK‬ائر و فاس‪KK‬ق ب‪KK‬نی‌امی‪KK‬ه‬
‫را چشیده بود معهذا در مکان خلوت دعای خود با باری‌تعالی‪ K‬دعا ب‪KK‬ر م‪KK‬أمورین دولت‬
‫در سرحد‪ K‬و مرز دارا نمی‌نمود‪ K‬چنانکه در صحیفة سجادیه موج‪KK‬ود اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ب‪KK‬ا س‪KK‬وز‪K‬‬
‫دل‪ ،‬تقویت و عزت و ش‪KK‬وکت آن‪KK‬انرا از خداون‪KK‬د مس‪KK‬ئلت ک‪KK‬رده ع‪KK‬رض می‌کن‪KK‬د «اللهم‬
‫ص‪//‬ل علی محم‪//‬د و آل‪//‬ه و حس‪//‬ن ثغ‪//‬ور المس‪//‬لمین بعزت‪//‬ک و اش‪//‬حذ اس‪//‬لحتهم و‬
‫احرس حوزتهم و امنع حومتهم و الف جمعهم و دبر امرهم و واتربین امرهم و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪82‬‬
‫توحد بکفایة مؤنتهم واعضدهم بالنصر واعنهم بالصبر» تا آخرین دعای مب‪KK‬ارک‬
‫این‪K‬ان چ‪KK‬ه کس‪K‬انی و از ط‪KK‬رف چ‪K‬ه دول‪KK‬تی بودن‪K‬د‪ K‬ک‪K‬ه این گون‪K‬ه مش‪KK‬مول دع‪K‬ای خ‪K‬یر و‬
‫عالقمندانة حضرت سید‌السجادینند‪ ،‬جز دولت جبار بنی‌امی‪KK‬ه!؟ رج‪KK‬وع‪ K‬ش‪KK‬ود ب‪KK‬ه دع‪KK‬ای‬
‫بیست و هفتم صحیفة سجادیه‪.‬‬
‫اینک به ببینیم‪ K‬نظر اسالم درباره کارمندی‪ K‬وقبول خ‪KK‬دمات دولت ح‪KK‬تی در دولته‪KK‬ای‬
‫جبار و ستمکار‪ K‬و بت‌پرست چگونه است تا چه رسد به دولت مسلمان و شیعه؟‬
‫با مراجعه به قرآن کریم می‌بینیم خداون‪K‬د‪ K‬م‪KK‬ؤمن آل فرع‪KK‬ون را ک‪KK‬ه بن‪KK‬ا ب‪KK‬ه اخب‪KK‬ار و‬
‫روای‪KKK‬ات وارده پس‪KKK‬ر عم و از درباری‪KKK‬ان فرع‪KKK‬ونی ک‪KKK‬ه ادع‪KKK‬ای ال‪KKK‬وهیت می‌ک‪KKK‬رد و‬
‫بنی‌اسرائیل را آنگونه ش‪KK‬کنجه و آزار می‌نم‪KK‬ود‪ ،‬ب‪KK‬ود م‪KK‬دح فرم‪KK‬وده اس‪KK‬ت و اب‪KK‬داً او را‬
‫برای اینکه در دربار‪ K‬آن جبار ناچار شغلی داشته مالمت نمی‌فرماید‪K.‬‬
‫و همچ‪KK‬نین قب‪KK‬ل از او حض‪KK‬رت یوس‪KK‬ف ک‪KK‬ه در مص‪KK‬ر در ام‪KK‬ور حک‪KK‬ومت فرع‪KK‬ون‬
‫صاحب شغل وح‪KK‬تی در واق‪KK‬ع ب‪KK‬ه پیش‪KK‬نهاد‪ K‬خ‪KK‬ودش ک‪KK‬ه (اجعل‪KK‬نی علی خ‪KK‬زائن االرض)‬
‫خزانه‌دار و وزیر‪ K‬دارائی فرعون بوده‪ ،‬مورد کوچکترین مالمت نگشته بلک‪KK‬ه هم‪KK‬واره‬
‫مورد مدح پروردگار‪ K‬است‪.‬‬
‫و اساسا ً انبیای بزرگوار برای پیشرفت‪ K‬منظور خود و دعوت م‪KK‬ردم ب‪KK‬ه خداپرس‪KK‬تی‪K‬‬
‫بس‪KK‬الطین و ص‪KK‬احبان ق‪KK‬درت ه‪KK‬ر چن‪KK‬د ک‪KK‬افر و بت‌پرس‪KK‬ت بودن‪K‬د‪ K‬نزدی‪KK‬ک می‌گردیدن‪KK‬د‬
‫چنانکه در احوال حضرت دانیال و ارمیا و شمعون الصفا و غیرهم علیهم السالم آم‪KK‬ده‬
‫است‪.‬‬
‫در کتاب تفسیر برهان و تفسیر قمی ذی‪KK‬ل آی‪KK‬ة ش‪KK‬ریفه «واض‪KK‬رب‪ K‬لهم مثال» از علی‬
‫بن ابیطالب روای‪KK‬تی می‌کن‪KK‬د ک‪KK‬ه س‪KK‬ندش ب‪KK‬ا ب‪KK‬وحمزه ثم‪KK‬الی می‌رس‪K‬د‪ K‬و آن بزرگ‪KK‬وار از‬
‫حضرت ابوجعفر امام مح ّمد باقر‪ K‬روایت می‌کند‪.‬‬
‫«قال سالته عن تفسیر هذه االیة فقال بعث هللا رجلین الی اهل انطاکی‪//‬ه فجائ‪//‬ا‬
‫هم بماالیعرفون فغلظوا علیهما‪ .‬فاخذوهما وحبسوهما فی بیت االصنام فبعث هللا‬
‫الثالث فدخل المدینة فقال ارشدونی الی باب الملک قال فلما وقف علی الباب قال‬
‫انا رجل کنت اتعبد فی فالت من االرض و قد احببت ان اعبدهللا الملک»‬
‫که می‌فرمایند‪ K‬خدا دو پیغمبر فرستاد به اه‪KK‬ل انطاکی‪KK‬ة آنه‪KK‬ا را گرفت‪KK‬ه و در بت‌خان‪KK‬ه‬
‫حبس کردند پس خدا سومی را فرستاد‪ K‬وقتی که وارد ش‪KK‬هر ش‪KK‬د گفت م‪KK‬را ب‪KK‬ه در خان‪KK‬ة‬
‫شاه رهبری کنید و چون بر در خانه ایستاد گفت من مرد متعبدی‪ K‬ب‪KK‬ودم ک‪KK‬ه در بیابانه‪KK‬ا‬
‫بعبادت می‌پرداختم‪ K‬و اکنون دوست دارم که خدای شاه را بپرستم! پرواض‪KK‬ح اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫مقصود آن حضرت از خدای پادشاه‪ ،‬همان پروردگار عالمی‪KK‬ان اس‪KK‬ت لکن چن‪KK‬ان نم‪KK‬ود‬
‫که می‌خواهم‪ K‬بت را بپرستم‪ K‬و شاه از سخن او چنین فهمید آنگاه می‌فرمای‪KK‬د‪« :‬ثم ادخ‪KK‬ل‬
‫علی الملک فقال له الملک بالغنی ان‪KK‬ک کنت تعب‪KK‬د الهی فلم ازل انت اخی» و چ‪KK‬ون آن‬
‫بزرگوار‪ K‬داخل بت‌خانه شد و برگشت پادشاه به او گفت که ب‪KK‬ه من خ‪KK‬بر دادن‪KK‬د ک‪KK‬ه ت‪KK‬و‬
‫خدای م‪KK‬را (یع‪KK‬نی بت را!) می‌پرس‪KK‬تی پس ت‪KK‬و ب‪KK‬رای همیش‪KK‬ه ب‪KK‬رادر م‪KK‬نی! انبی‪KK‬ا ب‪KK‬رای‬
‫‪83‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫پیشرفت کلمة توحید و استخالص مسلمانان تا بت‌خانه پادشاهان جبار رفته و بصورت‪K‬‬
‫ظاهر اظهار موافقت می‌نمایند ولی وس‪KK‬واس پیش‪K‬ه‌گان ن‪KK‬ادان هم‪KK‬راهی و تق‪KK‬ویت‌ دولت‬
‫شیعه را حرام می‌دانند!!‬
‫و شیخ طبرسی از وهب بن منبه و در تفسیر عیاش‪K‬ی از حض‪K‬رت ام‪K‬ام مح ّم‪K‬د ب‪K‬اقر‬
‫وام‪KK‬ام جعف‪KK‬ر ص‪KK‬ادق علیهم الس‪KK‬الم روایت ش‪KK‬ده ک‪KK‬ه آن دو نف‪KK‬ر از حواری‪KK‬ون حض‪KK‬رت‬
‫عیسی‪ ‬بودن ‪K‬د‪ K‬وحض‪KK‬رت روح‌هللا‪ ‬جن‪KK‬اب ش‪KK‬معون الص‪KK‬فا را ب‪KK‬ه ی‪KK‬اری آن دو نف‪KK‬ر‬
‫فرستاد‪ K‬و متن روایت به این عبارت است‪.‬‬
‫«فدخل شمعون البلد منکراً فجعل بعاشر الملک حتی انسوابه»‬
‫اینها انبیای الهی‌اند که به دربار سالطین و پادش‪KK‬اهان ب‪KK‬رای پیش‪KK‬رفت منظ‪KK‬ور خ‪KK‬ود‬
‫تقرب می‌جویند‪ K‬و آمد و شد می‌کنند و حتی قبول خدمت آنانرا می‌نمایند!‬
‫اما در اسالم شخص اول اسالم یعنی امیرالمؤمنین‪ ‬در دس‪KK‬تگاه خلف‪KK‬ای ثلث‪KK‬ه دائ‪KK‬ر‬
‫مدار اکثر امور بود و کمتر کاری بدون مشورت‪ K‬و نظر او انج‪K‬ام می‌گ‪K‬رفت چن‪K‬ان ک‪K‬ه‬
‫مثل مش‪KK‬هور‪( K‬معظل‪KK‬ة لیس له‪KK‬ا ابوالحس‪KK‬ن) از مش‪KK‬یاهیر امث‪KK‬ال آن زم‪KK‬ان اس‪KK‬ت و قب‪KK‬ول‬
‫عطایا و جوایز آنانرا می‌نمود‪ K‬وحضرت امام حسن و امام حس‪K‬ین علیهم الس‪K‬الم ن‪KK‬یز از‬
‫معاویه قبول‪ K‬عطایای او را می‌کردند محقق کرکری درخراجی‪KK‬ه خ‪KK‬ود از ش‪KK‬یخ طوس‪KK‬ی‬
‫به اسناد او از ابی‌العالء از حضرت صادق‪ ‬روایت کرده که آن حضرت فرمود‪: K‬‬
‫«ان الحسن والحسین کانا یقالن جوایز معاویه»‬
‫و جن‪KK‬اب مس‪KK‬لمان و عم‪KK‬ار و عثم‪KK‬ان بن ح‪KK‬نیف و حذیف‪KK‬ة بن الیم‪KK‬ان و ص‪KK‬دها امث‪KK‬ال‬
‫ایشان از جانب همان خلفا قبول خدمت کرده و هر کدام در شهرس‪KK‬تانی ب‪KK‬ه فرمان‪KK‬داری‬
‫مداین وکوفه و غیر آن می‌پرداختند‪.‬‬
‫و جماعتی از اعیان اصحاب ائمه‪ ‬مانن‪KK‬د علی بن یقطین و عبدهللا نجاش‪K‬ی‪ K‬و ش‪KK‬یط‬
‫ابوالقاسم حسین بن روح که یکی از نواب اربعه امام عصر است و مح ّم‪KK‬د بن اس‪KK‬معیل‬
‫و نوح بن دراج هر کدام از جنب خلفای وقت دارای منص‪KK‬ب و مق‪KK‬ام و ش‪KK‬اغل خ‪KK‬دمات‬
‫دولتی بودند‪.‬‬
‫و از علما و فقها سید بزرگوار‪ K‬سید مرتضی‪ K‬و ب‪KK‬رادر ارجمن‪KK‬دش ش‪KK‬ریف‪ K‬رض‪KK‬ی و‬
‫پدر بزرگوارشان همگی از جانب خلفای عباسی دارای منص‪K‬ب نق‪K‬ابت بودن‪K‬د ک‪K‬ه یکی‬
‫از مناصب دولت آن زمان بود و صاحب بن عباد و خواجه نص‪KK‬یرالدین طوس‪KK‬ی و ابن‬
‫سینا وعالمه جمال‌الدین حسن بن مطهر حلی ومرحوم شیخ علی بن عب‪KK‬دالعالی محق‪KK‬ق‬
‫کرکی ومرحوم‪ K‬شیخ بهاءالدین عاملی از جانب سالطین وقت دارای مق‪KK‬ام و منص‪KK‬ب و‬
‫با هر وزارت و امثال آن اشتغال داشتند و مرحوم ش‪KK‬یخ مرتض‪K‬ی‪ K‬انص‪KK‬اری‪ K‬داخل‌ش‪KK‬دن‬
‫در عمل دولت‪ ،‬هرگاه امر به معروف‪ K‬و نهی از منکر توقف‪ K‬به آن داشته باش‪KK‬د (مانن‪KK‬د‬
‫این زمان که گر کسی مثال رد شهربانی‪ K‬کارمند باشد می‌تواند‪ K‬از قمار و شرب خم‪KK‬ر و‬
‫امثال آن جلوگ‪KK‬یری‪ K‬کن‪KK‬د) واجب می‌دانس‪KK‬ت و مرح‪KK‬وم آیت‌هللا ن‪KK‬ائینی‪ K‬در کت‪KK‬اب ش‪KK‬ریف‬
‫تنزیه المله ترغیباتی دارد‪ ،‬مرحوم عالمه فیض رحمه هللا در محج‪KK‬ه البیض‪KK‬اء ص ‪86‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪84‬‬
‫و در س‪KK‬ایر کتابه‪KK‬ای معت‪KK‬بر چ‪KK‬ون وس‪KK‬ایل وک‪KK‬افی از محم‪KK‬د بن اس‪KK‬معیل بزی‪KK‬ع روایت‬
‫می‌کنند از حضرت رضا‪ ‬که آن حضرت فرمود ‪:‬‬
‫«ان هلل تعالی به ابواب الظالمین من نور هللا به البرهان و مکن ل‪//‬ه فی البالد‬
‫لیدفع بهم عن اولیائه و یصلح هللا له به امور المسلمین النه ملجأ المؤم‪//‬نین من‬
‫الضرر والیه یفزع ذوالحاجة من شیعتنابهم یؤمن هللا تع‪//‬الی روع‪//‬ة الم‪//‬ؤمن فی‬
‫دارالظلمة اولئک هم المؤمنون حقا اولئک امناءهللا فی ارضه اولئک نورهللا فی‬
‫رعیتهم یوم القیامة و یزهر نورهم الهل السموات کما یزه‪//‬ر الک‪//‬واکب الزه‪//‬راء‬
‫اله‪//‬ل االرض اولئ‪//‬ک من ن‪//‬وره ن‪//‬ور القیام‪//‬ه یضی‌ء منهم القیام‪//‬ه خلق‪//‬وا وهللا‬
‫للجنة و خلقت الجنة لهم فهنئا ً لهم ما علی اح‪//‬دکم ان لوش‪//‬اء لن‪//‬ال ه‪//‬ذا کل‪//‬ه ق‪//‬ال‬
‫فقلت بم‪//‬اذا جعل‪//‬نی هللا ف‪//‬داک ق‪//‬ال یک‪//‬ون معهم فیس‪//‬رنا بادخ‪//‬ال الس‪//‬رور علی‬
‫المؤم‪//‬نین من ش‪//‬یعتنافکن منهم ی‪//‬ا محمد» حض‪KK‬رت رض‪KK‬ا ب‪KK‬ه محم‪KK‬د بن اس‪KK‬معیل‬
‫می‌فرماید‪ : K‬خدای تعالی را در دربار س‪KK‬تمکاران «و ظلم‪KK‬ه» کس‪KK‬انی‪ K‬اس‪KK‬ت ک‪K‬ه ب‪KK‬دان‌ها‬
‫برهان (یعنی دین حق) را نورانی‪ K‬و روشنی‪ K‬داده و آنها را در بالد‪ ،‬تمکین و گس‪KK‬ترش‬
‫می‌دهد تا بوسیله ایشان شر و س‪KK‬تم را از دوس‪KK‬تان خ‪KK‬ود دف‪KK‬ع کن‪KK‬د و بوس‪KK‬یلة آنه‪KK‬ا ام‪KK‬ور‬
‫مسلمین را اصالح فرماید‪ K‬چنین کسانی که (در دربار ظلمه هستند) پناهگاه مؤم‪KK‬نین از‬
‫ضرر و زیانند و حاجتمندان از شیعیان م‪KK‬ا بدیش‪KK‬ان پن‪KK‬اه می‌برن‪K‬د‪ K‬خ‪KK‬دا بوس‪KK‬یلة اینگون‪KK‬ه‬
‫کارمندان دولت ترس مؤمن را در دار ظلمت مبدل به ایمنی می‌کند در حقیقت مؤمنین‬
‫آنهاین‪KK‬د‪ ،‬اینه‪KK‬ا امین‪KK‬ان خداین‪KK‬د در روی زمین او‪ ،‬این‪KK‬ان ن‪KK‬ور خداین‪KK‬د در می‪KK‬ان زی‪KK‬ر‬
‫دستانشان‪.‬‬
‫در روز‪ K‬قیامت نور آنها درخشندگی به اهل آسمانها می‌کند چنانکه ستارة درخشانی‪K‬‬
‫بر اهل زمین درخشندگی‪ K‬و نورپاشی می‌کند اصالً نور و روشنائی‪ K‬قیامت از اینهاس‪KK‬ت‬
‫که از ایشان روشن می‌شود‪ K‬به خدا سوگند که آنها برای بهش‪KK‬ت آفری‪KK‬ده ش‪KK‬دند و بهش‪KK‬ت‬
‫هم برای آنها آفریده شده‪.‬‬
‫پس گوارای ایشان باد چه ضرر دارد برای یکی از شماها که به تمام این فیوضات‬
‫و ثوابها برسید؟! محمد بن اسمعیل می‌گوید به حضرت عرضه کردم خدا مرا فدای تو‬
‫کن‪K‬د بچ‪K‬ه جهت دارای این هم‪K‬ه ث‪K‬واب می‌ش‪K‬ود؟‪ K‬حض‪K‬رت فرم‪K‬ود‪ K‬ب‪K‬رای این ک‪K‬ه م‪K‬ا را‬
‫شادمان و مسرور‪ K‬می‌کند به جهت ادخال سرور‪ K‬بر مؤمنینی ک‪KK‬ه از ش‪KK‬یعیان م‪KK‬ا هس‪KK‬تند‬
‫پس ای محمد از ایشان (از کارمندان دولت) باش!! این کارمن‪KK‬دی در ادارات دولته‪KK‬ای‬
‫بنی‌امیه و بنی‌عباس است پس چگون‪K‬ه خواه‪K‬د ب‪K‬ود در دولت ش‪K‬یعه؟! و درب‪K‬اره حق‪K‬وق‬
‫دولتی قبال گفتیم که اکثر صحابه گرامی پیغمبر‪ K‬مانند سلمان و عمار و مق‪KK‬دار و اب‪KK‬وذر‪K‬‬
‫حتی امیرالمؤمنین و دو فرزند‪ K‬بزرگوارش قبول عطایا وج‪KK‬وایز‪ K‬و باص‪KK‬طالح ام‪KK‬روزه‬
‫حقوق و مزایای دلتی را از خلفای جور می‌نمودند و محقق ک‪KK‬رکی‪ K‬رحم‪KK‬ه هللا علی‪KK‬ه در‬
‫خراجیه خود از ابوبکر حضر می‌آورده که می‌گوید‪:‬‬
‫‪85‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫«دخلت علی ابی عبدهللا و عنده ابنه اسمعیل فقال ما یمنع ابن ابی سماک این یخ‪KK‬رج‬
‫ش‪KK‬باب الش‪KK‬یعه فیکعفون‪KK‬ه م‪KK‬ا یکفی‪KK‬ه الن‪KK‬اس و یعطبهم‪ K‬م‪KK‬ایعطی الن‪KK‬اس ق‪KK‬ال لی لم ت‪KK‬رکت‬
‫عطائک قال قلت مخافة عن دینی قال ما منع ابن ابی س‪KK‬ماک ان یبعث الی‪KK‬ک بعطات‪KK‬ک‬
‫اما علم ان لک فی بیت المال نصیب‪» .‬‬
‫خالصه حدیث شریف‪ K:‬حضرت می‌فرماید‪ K:‬چه م‪KK‬انع اس‪KK‬ت ابن ابی‌س‪KK‬ماک (ظ‪KK‬اهراً‬
‫یکی از شیعیان حضرت بوده که از طرف خلفای جور‪ K‬والی بوده است) را که جوانان‬
‫ش‪KK‬یعه را در کاره‪KK‬ای دول‪KK‬تی‪ K‬در آورد ت‪KK‬ا او را کم‪KK‬ک و کف‪KK‬ایت کنن‪KK‬د در کاره‪KK‬ائی ک‪KK‬ه‬
‫دیگران می‌کنند‪ K‬وهمان حقوقی را که به دیگران می‌ده‪KK‬د ب‪KK‬ه این‪KK‬ان بده‪KK‬د آنگ‪KK‬اه رو بمن‬
‫کرد و فرمود‪ K‬تو چرا حقوق خود را واگذار‪ K‬کردی گفتم از ت‪KK‬رس دینم حض‪KK‬رت فرم‪KK‬ود‬
‫چه مانع داشت که ابن ابی‌سماک حقوق تو را برایت بفرستد مگر نمی‌دانست که ت‪KK‬و را‬
‫در بیت‌المال بهره و نصیبی است) معلوم می‌شود نگرفتن حقوق ابوبکر‪ K‬حض‪KK‬رمی ک‪KK‬ه‬
‫بر دین خود می‌ترسیده از جهت مراجعه به دربار‪ K‬خلف‪K‬ا ب‪K‬وده وگرن‪K‬ه هرگ‪K‬اه آن حق‪K‬وق‬
‫اشکال شرعی داشت اوال حضرت مؤاخ‪KK‬ذه نمی‌ک‪KK‬رد ک‪KK‬ه چ‪KK‬را نگرف‪KK‬تی چنانک‪KK‬ه ص‪KK‬در‬
‫روایت هم این معنی را می‌رساند‪ K‬که حض‪KK‬رت می‌فرمای‪K‬د‪ K‬چ‪KK‬را ابن ابی‌س‪KK‬ماک جوان‪KK‬ان‬
‫شیعه را بکار نمی‌گمارد تا همان حقوقی‪ K‬را که به دیگران می‌دهد ب‪KK‬ه این‪KK‬ان بده‪KK‬د ثانی‪K‬ا ً‬
‫می‌فرمای‪KK‬د چ‪KK‬را حق‪KK‬وق ت‪KK‬را ب‪KK‬رایت نفرس‪KK‬تاد‪ K‬اگ‪KK‬ر گ‪KK‬رفتن آن اش‪KK‬کال داش‪KK‬ت این س‪KK‬خن‬
‫بی‌معنی بود‪.‬‬
‫اشتباه بزرگ‬
‫یکی از اش‪KK‬تباهات ب‪KK‬زرگی ک‪KK‬ه م‪KK‬وجب تش‪KK‬دید اختالف بین مس‪KK‬لمانان در موض‪KK‬وع‬
‫امامت گردیده است‪ ،‬آنست که بعلت انس و عادت مردم‪ K‬ب‪KK‬ه س‪KK‬لطنت جب‪KK‬ابره و فراعن‪KK‬ه‬
‫که هر کدام در سلطنت و پادشاهی برای خود دربار و دستگاه واس‪KK‬کورت و ق‪KK‬راول‪ K‬و‬
‫یس‪KK‬اول و پس‌رو و پیش‪KK‬رو‪ K‬و تعین‪KK‬ات وتجمالت قائ‪KK‬ل می‌ش‪KK‬وند‪ ،‬تص‪KK‬ور کرده‌ان‪KK‬د ک‪KK‬ه‬
‫حکومت اسالمی هم‌چنین است که هر که بدان رسید هوی‌ها وهوسهای‪ K‬خود را اش‪KK‬باع‬
‫وکسان و فرزندان خود را مرفه وشهوات‪ K‬خود را اجرا می‌نماید‪:‬‬
‫روی این حساب غل‪KK‬ط ک‪KK‬ه از بیخ موه‪KK‬وم اس‪KK‬ت پن‪KK‬دارهائی بافت‪KK‬ه وحرفه‪KK‬ائی زده و‬
‫دشمنیهائی‪ K‬کرده‌اند که روی تاریخ را سیاه نموده است در حالیکه در حکومت اسالمی‬
‫نه تنها چنین حسابهائی‪ K‬نیست بلکه حاکم اسالم اوال چون عادلترین و ب‪KK‬اتقواترین‪ K‬اف‪KK‬راد‬
‫مسلمین است طبعا ً محرومترین افراد از لذایذ ش‪KK‬هوات وجالل وج‪KK‬بروت اس‪KK‬ت و ثانی‪K‬ا ً‬
‫چون تحت کن‪K‬ترل ش‪K‬دید و دقی‪K‬ق مس‪K‬لمانان اس‪K‬ت نمی‌توان‪K‬د‪ K‬مط‪K‬امع نفس‪K‬انی و ش‪K‬هوات‬
‫حی‪KK‬وانی خ‪KK‬ود را اج‪KK‬را نمای‪KK‬د و چ‪KK‬ون راه مس‪KK‬تقیم وباری‪KK‬ک ش‪KK‬ریعت را در پیش دارد‬
‫نمی‌تواند‪ K‬ارادة شخصی و غرضهای خصوصی خود را بکار برد‪ ،‬پس چنین حکومتی‬
‫چندان م‪K‬ورد می‪K‬ل و رغبت و توج‪K‬ه ارب‪K‬اب ش‪K‬هوت و طالب‪K‬ان مق‪K‬ام وش‪K‬وکت و م‪K‬ال و‬
‫ثروت نیست‪ ،‬زیرا در حکومت اسالمی این چیزها نیست‪.‬‬
‫تاریخ خالفت و حک‪KK‬ومت اس‪KK‬المی نش‪KK‬ان داده ک‪KK‬ه آن چیزه‪KK‬ائی ک‪KK‬ه در حکومته‪KK‬ای‪K‬‬
‫دیگر از زمان آدم تا زمان خاتم بوده هیچکام ب‪KK‬ه طه‪KK‬ارت و تق‪KK‬وا و ع‪KK‬دالت و تواض‪KK‬ح‬
‫حکومت اسالمی نبوده است!‬
‫اولین ح‪KK‬اکم اس‪KK‬الم بع‪KK‬د از حض‪KK‬رت خیراالن‪KK‬ام اب‪KK‬وبکر ب‪KK‬وده از هم‪KK‬ان روز‪ K‬اول‬
‫حکومت کمترین تغییری‪ K‬در وضع و حالت او پدید نیامد‪ ،‬نه لباس‪KK‬ش ع‪KK‬وض ش‪KK‬د و ن‪KK‬ه‬
‫غذایش لذیذتر گردید و نه اقوام‪ K‬و خویشان خود را بنان و نوائی رسانید‪ K‬و نه ب‪KK‬ر جالل‬
‫و جبروت خود افزود!‪K‬‬
‫همان روز اول خالفتش بود که شنید دختر همس‪KK‬ایه ب‪KK‬ه م‪KK‬ادرش می‌گوی‪KK‬د‪ :‬ای م‪KK‬ادر‬
‫هر شب ابوبکر‪ K‬گوسفندان ما را می‌دوشید ومزد‪ K‬می‌گرفت امشب ک‪KK‬ه خواه‪KK‬د دوش‪KK‬ید؟!‬
‫زیرا ابوبکر خلیفه شده است‪ .‬ابوبکر با صدای بلند فریاد‪ K‬زد‪:‬‬
‫همان کسی که دیش می‌دوشید‪ K‬امشب هم خواهد دوشید‪K.‬‬
‫و معروف‪ K‬است که روز بعد خالفتش او را دیدند که مقداری اجناس در دس‪KK‬ت دارد‬
‫و راه بازار پیش گرفته است که به خرید و فروش‪ K‬بپردازد‪ K‬به او گفتند که مردم به کار‬
‫خالفت تو محتاجترند‪ K‬تا تو به اینکار‪ .‬گفت چه کنم ع‪KK‬ائله‌ام نفق‪KK‬ه می‌خواهن‪KK‬د و بع‪KK‬داً ب‪KK‬ه‬
‫صواب دی‪K‬د مس‪K‬لمین مق‪K‬رر ش‪K‬د روزی‪ K‬چن‪K‬د درهم از بیت‌الم‪KK‬ال ب‪KK‬رای نفق‪K‬ه ب‪KK‬ردارد و‬
‫سرانجام در مرض موت وصیت کرد که هر چ‪KK‬ه از بیت‌الم‪KK‬ال م‪KK‬أخوذ داش‪KK‬ته مس‪KK‬ترد‪K‬‬
‫‪87‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫گردد عمر که در میان خلفای راشدین به شدت و صالبت و نظافت و غلظت معروف‬
‫است در تواضع ومسکنت ت‪KK‬ا آن ح‪KK‬د ب‪KK‬ود ک‪KK‬ه هیچ عن‪KK‬وان و نش‪KK‬ان از خالفت نداش‪KK‬ت‪،‬‬
‫بناگوارترین غذاها می‌ساخت و ژنده‌ترین لباس‌ها را می‌پوشید‪ K‬و خوابگاه او در مسجد‬
‫پیغم‪KK‬بر‪ K‬و بس‪KK‬تر اوریگه‪KK‬ای‪ K‬ص‪KK‬حن مس‪KK‬جد ب‪KK‬ود و هرگ‪KK‬ز در دنب‪KK‬ال او کس‪KK‬انی‪ K‬از ب‪KK‬اب‬
‫حشمت دیده نشدند‪ K‬و مراقب و نگهبانی نداشت و مسافرت او ب‪K‬ه ش‪KK‬ام و پوش‪KK‬یدن لب‪KK‬اس‬
‫سفید و سوارشدن به اسب خوش‪KK‬خرام‪ K‬و واگ‪KK‬ذارنمودن آنه‪KK‬ا مع‪KK‬روف‪ K‬اس‪KK‬ت و در م‪KK‬دت‬
‫حکومت خود ابداً به طایفه و خویش‪KK‬اوندان خ‪KK‬ود روی خ‪KK‬وش از ب‪KK‬ذل و بخش‪KK‬ش نش‪KK‬ان‬
‫نداد‪.‬‬
‫عثمان‪ ،‬هرچند که در میان خلفای راشدین‪ ،‬از کنترل و م‪KK‬راقبت فرمان‪KK‬داران خ‪KK‬ود‬
‫ی خ‪K‬ود خ‪K‬ارج‬ ‫غافل شد و آنان هر چه خواستند‪ K‬با مردم کردند‪ ،‬اما خود او هرگز از ز ّ‬
‫نگشت و به طعام و شراب و لب‪KK‬اس خ‪KK‬ود تغی‪KK‬یری ن‪KK‬داد معه‪KK‬ذا هم‪KK‬ان بی‌اعتن‪KK‬ائی او ب‪KK‬ه‬
‫وضع فرمانداران و دست‌درازی‪ K‬ب‪KK‬ه ام‪KK‬وال مس‪KK‬لمانان وب‪KK‬ذل و بخش‪KK‬ش بی‌م‪KK‬ورد‪ K‬او ب‪KK‬ه‬
‫خویشان خود باعث شد که مسلمین اوال او را به رجوع‪ K‬از این رفتار بیم و ان‪KK‬ذار کنن‪KK‬د‬
‫و چون برنگشت ناچار او را کشتند‪.‬‬
‫و رفت‪KKK‬ار‪ K‬امیرالمؤم‪KKK‬نین‪ ‬و زه‪KKK‬د و تق‪KKK‬وای او و م‪KKK‬راقبت حض‪KKK‬رتش‪ K‬در ام‪KKK‬ور‬
‫فرمانداران و جلوگیری‪ K‬از حیف و میل اموال مسلمانان چیزی نیس‪KK‬ت ک‪KK‬ه بت‪KK‬وان آن را‬
‫به شرح و بیان آورد و مورد‪ K‬اعجاب و تحیر جمیع جهانی‪KK‬ان اس‪KK‬ت و بع‪KK‬د از او فرزن‪K‬د‪K‬‬
‫بزرگوارش‪ K‬حضرت حسن‪ ‬بسیره و رویة پدر بزرگوار خود بود‪.‬‬
‫افسوس که غفلت و جهل مسلمانان و سستی در مراقبت ایشان باعث شد که معاوی‪KK‬ه‬
‫و خاندان بنی‌امیه شیوة حک‪KK‬ومت اس‪KK‬المی را ب‪KK‬ه روی‪KK‬ة اکاس‪KK‬ره ای‪KK‬ران و قیاص‪KK‬ره روم‬
‫تبدیل کردند‪ K‬و مردم که هن‪KK‬وز درس‪KK‬ت م‪KK‬زة حک‪KK‬ومت اس‪KK‬المی را نچش‪KK‬ید و ب‪K‬ه آن انس‬
‫وعادت نیافته بودند باز دچار همان فراعنه و طواغیت خونخوار شدند و معهذا باز هم‬
‫در میان همان خالفت بنی‌امیه و بنی‌عباس کسانی چ‪KK‬ون عم‪KK‬ر بن عب‪KK‬دالعزیز و مه‪KK‬دی‬
‫ابن منصور یافت شدند که نمونة ح‪K‬اکم اس‪K‬الم و ام‪K‬ام ان‪K‬ام را بدس‪K‬ت م‪K‬ردم دادن‪K‬د و در‬
‫عدل و تقوی تا حدی مثل و نشانه تربیت اسالمی گشتند پس قیاس حکومت اس‪KK‬المی ب‪KK‬ا‬
‫حکومتهای‪ K‬دیگر قیاس غلط و اشتباه محض و نسبت بیجا و تهمت نارواست‪.‬‬

‫اشتباه دیگر‬
‫یکی از اشتباهات بزرگی که در اذهان اس‪KK‬ت آن اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه تص‪KK‬ور‪ K‬می‌کنن‪KK‬د ک‪KK‬ه ه‪KK‬ر‬
‫مجتهدی حاکم شرع است یعنی همان خلیفة اسالمی است که مردم باید بیایند و دست و‬
‫پای او را بوسیده به مسند حکومتش بنش‪K‬انند (هرچن‪K‬د اگ‪K‬ر م‪K‬ردم هم فرض‪K‬اً‪ K‬جم‪K‬ع ش‪K‬ده‬
‫مجتهدی را بخواهند‪ K‬ب‪K‬ه حک‪KK‬ومت نص‪KK‬ب کنن‪KK‬د کم‪KK‬تر کس‪KK‬ی ب‪KK‬رای اش‪KK‬غال آن مق‪KK‬ام فعال‬
‫حاضر خواهد ش‪KK‬د) و چ‪KK‬ون چ‪KK‬نین نمی‌کنن‪KK‬د پس م‪KK‬ردم مس‪KK‬ئولند و در ه‪KK‬ر ص‪KK‬ورت او‬
‫حاکم شرع است و تص‪KK‬رفاتش در ام‪KK‬وال و حکمش در اف‪KK‬راد ناف‪KK‬ذ و ج‪KK‬اری اس‪KK‬ت! در‬
‫حالی که این اشتباه بسیار بزرگ و غلط است‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪88‬‬
‫البته حاکم شرع و سلطان مسلمین باید فقیه و دانا به احک‪KK‬ام خ‪KK‬دا باش‪KK‬د و الی‪KK‬ق مق‪KK‬ام‬
‫سلطنت‪ ،‬ولی هر فقیهی حاکم شرع نیست‪ ،‬به عبارت دیگر هر حاکمی باید فقی‪KK‬ه باش‪KK‬د‬
‫نه هر فقیهی حاکم‪( ،‬عموم خصوص مطلق به اصطالح منط‪KK‬ق) اش‪KK‬کاالتی ک‪KK‬ه در این‬
‫مورد شده ما برای آنکه خود را در محظور‪ K‬اعتراض منتق‪K‬دین بی‌منط‪K‬ق‪ K‬ق‪K‬رار‪ K‬ن‪K‬دهیم؟‬
‫قلم را بدست همان جناب آقای حاج ش‪KK‬یخ اس‪KK‬دهللا مامق‪KK‬انی ک‪KK‬ه خ‪KK‬ود از همین فقهاس‪KK‬ت‪،‬‬
‫داده ورد این عقیده بی‌اساس را از کتاب (دین و شئون) نامبرده از ص ‪ 43‬ب‪KK‬رای ش‪K‬ما‬
‫نقل می‌کنیم وی می‌نویسد‪K:‬‬
‫برخی دیگر از علمای شیعه برآنند که در زم‪KK‬ان غیبت‪ ،‬مجته‪KK‬دین عظ‪KK‬ام ق‪KK‬ائم مق‪KK‬ام‬
‫امام علیه‌الص‪KK‬لوه والس‪KK‬الم خواهن‪KK‬د ب‪KK‬ود وغ‪KK‬یر از آنه‪KK‬ا ه‪KK‬ر کس مق‪KK‬ام م‪KK‬نیع س‪KK‬لطنت را‬
‫اشغال کند جائر و تبعیت همچو سلطانی حرام و معصیت است و به همین نظریه است‬
‫ک‪KK‬ه دول حاض‪KK‬ره را دول ج‪KK‬ور‪ K‬می‌نامن‪KK‬د و در دادن مالی‪KK‬ات ب‪KK‬ه دولت ج‪KK‬ائر و گ‪KK‬رفتن‬
‫حقوق از آن اشکال می‌کنند حتی خود س‪KK‬لطان نظ‪KK‬ر ب‪KK‬رای مجته‪KK‬د مقل‪KK‬دش خویش‪KK‬تن را‬
‫جائر دانسته و برای آنکه اقال مکان نمازش غصبی نباشد هر سالی قصرهای‪ K‬سلطنتی‪K‬‬
‫را از مجتهد مقلد خود اجاره می‌کند و از مأمورین جزو‪ ،‬آنها که مقدس مآب هستند در‬
‫حال حیات خودشان یا بعد از ممات و به واسطة وصیت مخصوص مایملک خودش‪KK‬ان‬
‫را به طریق بذل وهبه تزکیه کرده و اراضی خالصه را بعد از خرید از دولت دوب‪KK‬اره‬
‫از آنها ابتیاع می‌نمایند و از اشخاصی‪ K‬ک‪K‬ه در تق‪KK‬دس ق‪KK‬دری‪ K‬جل‪KK‬وتر رفته‌ان‪KK‬د م‪KK‬واجب و‬
‫مستمری خودشان را سر هر سال و یا سر هر ماهی از راه رد مظ‪KK‬الم و حی‪KK‬ل ش‪KK‬رعی‬
‫دیگر‪ ،‬حالل می‌گردانند!‬
‫دالئلی که ص‪KK‬احبان این رأی ب‪KK‬رای اثب‪KK‬ات م‪KK‬دعای خودش‪KK‬ان دارن‪KK‬د دو فق‪KK‬ره ح‪KK‬دیث‬
‫شریف است که بدین مسئله تطبیق‪ K‬کرده نیابت عامه علما را از امام‪ ‬ب‪KK‬دان دو ح‪K‬دیث‬
‫استدالل می‌کنند‪.‬‬
‫حدیث اول‪« :‬عن اسحق بن یعقوب فی حدیث انه سأله المه‪//‬دی‪ ‬عن مس‪//‬ائل‬
‫فورد التوقیع اماما سالت عنه ‪ 000‬الی ان قال و اما الحوادث الواقع‪//‬ة ف‪//‬ارجعوا‬
‫فیها الی رواة حدیثنا‪» ....‬‬
‫اشخاصی که بنیابت مجتهدین عظام از امام‪ ‬قائ‪KK‬ل ش‪KK‬ده‌اند (ح‪KK‬وادث واقع‪KK‬ه) را ب‪KK‬ه‬
‫معنی تمام مهام ام‪K‬ور داخلی و خ‪K‬ارجی و لش‪K‬گری‪ K‬و کش‪K‬وری‪ K‬و غ‪K‬یره گرفت‪K‬ه و(رواه‬
‫حدیث) را با علمای اعالم تفسیر ویا به مجتهدین عظام تأویل کرده و گفته‌اند‪( :‬مقصود‪K‬‬
‫امام‪ ‬این بوده که برای اداره امور جمهور‪ K‬به روات احادیث ما‪ ،‬یعنی به علم‪KK‬ای فق‪KK‬ه‬
‫مراجعت کنید بدین معنی که شغل ش‪KK‬اغل س‪KK‬لطنت را بعهده‌ش‪KK‬ان واگذاری‪KK‬د) و این ی‪KK‬ک‬
‫دلیلشان از جهاتی چند مرد خدشه است!‬
‫‪ -1‬ح‪KK‬دیث ش‪KK‬ریف ج‪KK‬واب اسئله‌ایس‪KK‬ت ک‪KK‬ه از حض‪KK‬رت حجت‪ ‬گردی‪KK‬ده و م‪KK‬واد‬
‫هیچیک از سؤالها درست نیست مورد حدیث بدین واسطه مجهول مانده اس‪KK‬ت ونص‪KK‬ی‬
‫‪89‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫که موردش‪ K‬معین و مدلولش صریح نباشد برهان قطعی‪ K‬نمی‌گردد‪ K‬و در شرع و منط‪KK‬ق‬
‫دارای پایه و اعتباری نیست‪.‬‬
‫‪ -2‬پرواضح‪ K‬است که (ح‪KK‬وادث واقع‪KK‬ه) ی‪K‬ک مع‪KK‬نی معین ش‪K‬رعی ن‪K‬دارد یع‪KK‬نی مث‪K‬ل‬
‫صوم‪ ،‬صلوه‪ ،‬حج‪ ،‬جهاد‪ ،‬خمس‪ ،‬و زکوه از معنی اصلی خود منفصل و برای مفه‪KK‬وم‬
‫مخصوص علیحده در لسان ش‪KK‬رع مص‪KK‬طلح نش‪KK‬ده و مقص‪KK‬ود از ح‪KK‬وادث واقع‪KK‬ه هم‪KK‬ان‬
‫مفهومیست که در عرف عامه داشته است و هر وقت عربی با رفیق‪ K‬خود از (ح‪KK‬وادث‬
‫واقعه) صحبت کند البته رفیق‪ K‬عربش که اهل لسان است از این دو کلمه مفهوم (ام‪KK‬ور‬
‫دولتی) یا مهام کشوری‪ K‬و لش‪KK‬کری را نمی‌فهم‪KK‬د ح‪KK‬تی این قبی‪KK‬ل مف‪KK‬اهیم ب‪KK‬ه نظ‪KK‬رش هم‬
‫نمی‌آید‪ .‬شخص عرب از لفظ (حوادث واقعه) همان مع‪KK‬نی وق‪KK‬ایع حادیث‪KK‬ه یع‪KK‬نی مس‪KK‬ائل‬
‫تازه‌ ناگه ظهور‪ K‬را خواهد فهمید مثل شرب توتون و امثال آن که احک‪K‬ام آن بی‪K‬ان نش‪K‬ده‬
‫ومرحوم‪ K‬شیخ مرتضی‪ K‬انصاری اعلی‌هللا مقامه در مکاس‪KK‬ب این نظری‪KK‬ه را تأیی‪K‬د نم‪KK‬وده‬
‫است که م‪KK‬ا هم در ح‪KK‬دیث ش‪KK‬ریف همین مع‪KK‬نی را می‌دهیم و این مع‪KK‬نی هیچ ربطی‪ K‬ب‪KK‬ه‬
‫مقاصد صاحبان این رأی نداشته است زیرا سلطنتی‪ K‬را که با دین اس‪K‬الم ب‪K‬ه ی‪K‬ک وهل‪K‬ه‬
‫آغاز انکشاف نهاده جزو نب‪KK‬وت‪ ،‬عین ام‪KK‬امت ش‪KK‬یرازه تش‪KK‬کیالت دین ب‪KK‬وده هیچ وقتش‬
‫یکی از حوادث واقعه یعنی از مسائل تازه ناگه ظهور‪ K‬نمی‌شود‪ K‬شمرد!‬
‫‪ -3‬روات اح‪KK‬ادیث ائم‪KK‬ه‌ب‪KK‬ودن غ‪KK‬یر از اجته‪KK‬اد اس‪KK‬ت ب‪KK‬رای اجته‪KK‬اد عالوه ب‪KK‬ر تتب‪KK‬ع‬
‫وتدقیق‪ K‬در اخبار‪ ،‬تفلسف در مدلول آنه‪KK‬ا و پی‪K‬داکردن ق‪KK‬وه تص‪KK‬رف و اح‪K‬راز ملک‪K‬ه در‬
‫استخراج احکام الزم است بنابراین اگر م‪K‬دلول ح‪K‬دیث دلی‪K‬ل نی‪K‬ابت ع‪K‬ام ش‪K‬ود این ح‪K‬ق‬
‫مخصوص مجتهد نمی‌گردد‪ K‬بلک‪K‬ه ه‪KK‬ر کس‪KK‬ی را ک‪KK‬ه می‌ش‪KK‬ود راوی اح‪KK‬ادیث گفت ب‪KK‬دین‬
‫نیابت‪ ،‬حق و صالحیت خواهد داشت‪.‬‬
‫‪ -4‬وظیفه مسلمانان در مقابل دولت اسالمی چنانکه واضح و مبرهن است اط‪KK‬اعت‬
‫و انقیاد بوده است نه مراجعت بدانها در مورد‪ K‬ل‪KK‬زوم و اقتض‪K‬ا‪ K‬و ح‪KK‬ال آنک‪KK‬ه حض‪KK‬رت‪،‬‬
‫امر به مراجعت فرموده است نه ب‪KK‬ه اط‪KK‬اعت و پرواض‪KK‬ح اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه م‪KK‬راجعت غ‪KK‬یر از‬
‫مطاوعت است‪.‬‬
‫‪ -5‬امر حضرت مردم را به مراجعت (امر ارشادی) بوده اس‪KK‬ت ن‪KK‬ه (ایج‪KK‬ابی) و از‬
‫آن حض‪KK‬رت س‪KK‬ؤالهائی‪ K‬ش‪KK‬ده ک‪KK‬ه یکی از آنه‪KK‬ا هم در خص‪KK‬وص ح‪KK‬وادث واقع‪KK‬ه ب‪KK‬وده‬
‫وحضرت در جواب فرموده‌ان‪K‬د‪( K‬و ام‪KK‬ا الح‪KK‬وادث الواقع‪KK‬ة الی آخ‪KK‬ره ‪ )...‬و اگ‪KK‬ر مس‪KK‬ئله‬
‫نیابت عام‪ ،‬یک حکم واقعی‪ K‬الهی می‌بود‪ K‬البت‪KK‬ه ب‪KK‬اری ی‪KK‬ک ام‪KK‬ر ایج‪KK‬ابی وض‪KK‬عیتی‪ K‬پی‪KK‬دا‬
‫می‌کرد آن وقت می‌بایست آن حضرت قبل از غیبت خودش‪KK‬ان و بی‌آنک‪KK‬ه س‪KK‬ؤالی ش‪KK‬ود‬
‫این حکم را بیان فرمایند‪.‬‬
‫‪ -6‬روات جم‪KK‬ع اس‪KK‬ت و س‪KK‬لطنت اش‪KK‬خاص متع‪KK‬دد در ی‪KK‬ک وقت و در ی‪KK‬ک محی‪KK‬ط‬
‫غیرممکن است زیرا که آرایشان متناقض و اکثر اوامرشان المحاله متضاد در می‌آی‪KK‬د‬
‫و اطاعت اوامر متضاد عینا ً حکم ضدین را دارد و جمع اضداد از روی عقل و منطق‪K‬‬
‫محال است‪ ،‬و اگر از مفهوم روات که جمع است و اق‪KK‬ل م‪KK‬دلول جم‪KK‬ع در لس‪KK‬ان ع‪KK‬رب‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪90‬‬
‫سه‪ ،‬و بیش از سه است‪ ،‬قطع نظر کرده بگویند‪ K‬که در هر عهد یکی از روات انتخاب‬
‫می‌شود و به مرور هم دیگر را تعاقب کرده جم‪K‬ع می‌گردن‪K‬د‪ K‬و مقص‪KK‬ود از جم‪K‬ع آم‪KK‬دن‬
‫رواه در حدیث نیزهمان اس‪KK‬ت‪ ،‬آن وقت هم خ‪KK‬واهیم دی‪KK‬د ک‪KK‬ه ب‪KK‬از امک‪KK‬ان تط‪KK‬بیق ن‪KK‬دارد‬
‫زیرا که روات احادیث در هر عهدی زیاد بوده‌اند و ترجیح یکی بر دیگری از ط‪KK‬رف‪K‬‬
‫مسلمین غیرممکن است و تبعیت از بعض‪KK‬ی ب‪KK‬دون بعض دیگ‪KK‬ر م‪KK‬وجب اختالف اس‪KK‬ت‬
‫چنانکه در خصوص تقلید و اجتهاد می‌بینیم‪ K‬که تا حال دی‪KK‬ده نش‪KK‬ده مجته‪KK‬دین عظ‪KK‬ام پس‬
‫از فوت مجتهد مرجع تقلی‪K‬د اجتم‪K‬اع نم‪K‬وده یکی را ب‪K‬ه ریاس‪KK‬ت دی‪K‬نی انتخ‪K‬اب نماین‪K‬د‪ K‬و‬
‫چ‪K‬ون این دفع‪KK‬ه موض‪KK‬وع‪ K‬اختالف‪K‬ات ام‪K‬ورات حکوم‪KK‬تی خواه‪KK‬د ب‪K‬ود ب‪KK‬اری انقالب‪K‬ات و‬
‫اختالفات بلکه منشأ مصادفات و مجادالت دائمی و موجب فتنه و فساد غیرقابل تحمیل‬
‫داخلی خواهد شد‪.‬‬
‫‪ -7‬نیابت عام یعنی ریاست فعلی و ظاهری‪ K‬تشکیالت و در دست‌گرفتن زم‪KK‬ام مه‪KK‬ام‬
‫و انام و اداره‌کردن دوائر و ادارات لشکری‪ K‬و کشوری‪ K‬اگرچه حق محق‪KK‬ق ام‪KK‬ام‪ ‬ب‪KK‬ود‬
‫ولی قبل از غیبت در دست خود آن حض‪KK‬رت هم نب‪KK‬ود ک‪KK‬ه بتوان‪KK‬د ب‪KK‬ه دیگ‪KK‬ری واگ‪KK‬ذارد‬
‫(بدشت آهوی ناگرفت‪K‬ه مبخش‪ .‬م) هم‪K‬ة این اعتراض‪K‬ات واض‪K‬ح و روش‪K‬ن می‌نمای‪K‬د‪ K‬ک‪K‬ه‬
‫حدیث اول به هیچ وجه دلیل مدعای ایشان نمی‌شود‪.‬‬
‫حدیث دومی که شاهد دعوی خودشان قرار داده‌اند حدیث مقبول‪K‬ه عم‪KK‬رو بن حنظل‪KK‬ه‬
‫از حضرت صادق‪ ‬است در صورتیکه حدیث مقبول‪KK‬ه در بین علم‪KK‬ا و مجته‪KK‬دین مث‪KK‬ل‬
‫احادیث صحیحه مورد اعتبار نیس‪K‬ت کج‪K‬ا برس‪K‬د ک‪K‬ه در موض‪K‬وع مهم اس‪K‬المی معت‪K‬بر‬
‫شناخته شود‪« .‬سألت اباعبدهللا‪ ‬عن رج‪//‬ل من اص‪//‬حابنا بینهم‪//‬ا منازع‪//‬ة فی دین‬
‫او میراث‪» ...‬‬
‫«الی ان ق‪KK‬ال فق‪KK‬ال‪ ‬ینظ‪KK‬ران من ک‪KK‬ان منکم ق‪KK‬د روی ح‪KK‬دیثنا‪ K‬و نظ‪KK‬ر فی حاللن‪KK‬ا و‬
‫حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا‪ K‬به حکما فانی قدجعلت‪KK‬ه علیکم حاکم ‪K‬ا ً ‪ ...‬الی ان ق‪KK‬ال‬
‫قلت فان کان کل واحد اختار رجال من اصحابنا فرض‪KK‬ینا ان یک‪KK‬ون الن‪KK‬اظرین فی حقه‪KK‬ا‬
‫فاختلفا فیما حکما و کالهما اختلفا فی حدیثکم‪ K‬فقال الحکم ما حکم به اع‪K‬دلهما و افقههم‪K‬ا‬
‫و اصدقهما و اورعهما ق‪KK‬ال ق‪KK‬الت فانهم‪KK‬ا ع‪KK‬دالن مرض‪KK‬یان الیفض‪KK‬ل واح‪KK‬د منهم‪KK‬ا علی‬
‫صاحبه فقال ینظر الی ما کان من روایتهما‪ K‬عما فی ذالک الذی حکما به المجم‪KK‬ع علی‪KK‬ه‬
‫من اصحابک فیؤخذبه من حکمهما و یترک الشاذ‪» .‬‬
‫در قسمت اولی از این حدیث شریف که ذکر شد حکم و حاکم را به معنی سلطان و‬
‫نایب امام علیه الصاله و السالم گرفته و گفته‌اند (مرام امام ‪ ‬اینست که هر کس حالل‬
‫را از حرام بشناسد و احکام ما را بفهمد بایستی‪ K‬او را مطیع باش‪KK‬ید ک‪KK‬ه من او را رئیس‬
‫و سلطان شما قرار‪ K‬دادم و این یک دلیل هم مثل سابق از جهاتی چند سقیم است!‬
‫‪ -1‬سؤال عمرو بن حنظل‪KK‬ه از حض‪KK‬رت ص‪KK‬ادق‪ ‬چنانچ‪KK‬ه واض‪KK‬ح اس‪KK‬ت راج‪KK‬ع ب‪KK‬ه‬
‫منازعة دو نفر از اصحاب بوده است در سر دین و م‪KK‬یراث و حض‪KK‬رت کس‪KK‬انی را ک‪KK‬ه‬
‫واقف احکام باشند ما بین ایشان حکم معرفی‪ K‬کرده است و این مطلبی‪ K‬جزئی به مس‪KK‬ئله‬
‫‪91‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫ً‬
‫نیابت عامه که ابدا ذکری از آن در میان نیام‪KK‬ده هیچ ربطی ن‪KK‬دارد و م‪KK‬دلول ح‪KK‬دیث ب‪KK‬ه‬
‫اندازة صریح و م‪K‬ورد‪ K‬آن ب‪K‬ه ق‪K‬دری اخص اس‪K‬ت ک‪K‬ه تأوی‪K‬ل و تعمیم آن ب‪K‬ه هیچ وجهی‬
‫ممکن نیست‪.‬‬
‫‪ -2‬حکم در لغت عرب به معنی فرمودن و حاکم به معنی فرماین‪KK‬ده و هیچ وقت این‬
‫کلمات در عرف شرع به معنی سلطان و نایب ع‪KK‬ام استعمال‌نش‪KK‬ده اس‪KK‬ت بلی از ط‪KK‬رف‪K‬‬
‫علمای متأخر و در عرف عوام به معنی داور و محکمه به معنی جای او استعمال شده‬
‫و این یک اصطالح‪ ،‬شرعی‌بودن این کلمات را نمی‌رساند‪ K‬و ح‪KK‬تی حکم و ح‪KK‬اکم ب‪KK‬دین‬
‫دو مع‪KK‬نی هم دلی‪KK‬ل مدعایش‪KK‬ان نمی‌ش‪KK‬ود مللی ک‪KK‬ه در عص‪KK‬ر حاض‪KK‬ر در اقلیت هس‪KK‬تند‬
‫حتی‌المقدور‪ K‬اختالفات و منازعات خودشان را با ی‪KK‬ادآوری‪ K‬ح‪KK‬ل و فیص‪KK‬له می‌دهن‪KK‬د ب‪KK‬ر‬
‫فرض صدور مقبوله‪ 1‬از آن حضرت چون شیعه مخ‪KK‬الف حک‪KK‬ومت بنی‌عب‪KK‬اس بودن‪KK‬د و‬
‫امام مفترض‌الطاعه هم حاضر بوده شاید فرمایش‪ K‬مذکور ناظر با این امر باشد‪.‬‬
‫‪ -3‬اگر اس‪KK‬ترداد حق‪KK‬وق حض‪KK‬رت ص‪KK‬ادق از دیگ‪KK‬ران در زم‪KK‬ان آن حض‪KK‬رت ممکن‬
‫می‌ش‪KK‬د البت‪KK‬ة خودش‪KK‬ان اولی بتص‪KK‬رف می‌بودن ‪K‬د‪ K‬ب‪KK‬ا وج‪KK‬ود حی‪KK‬ات خودش‪KK‬ان و امک‪KK‬ان‬
‫منتقل‌داشتنش به اوالد خود واگذاشتن آن به دیگران مخالف منطق و منافی وظیفة ام‪KK‬ام‬
‫است و هرگاه استرداد حقوق مذکور امکان نداشت محول‌داش‪KK‬تن آن ب‪KK‬ه دیگ‪KK‬ران عبث‬
‫می‌نماید (مثل مشهور‪ K‬یکی را بده راه نمی‌دادند‪ ...‬را به یاد می‌آورد)‪.‬‬
‫و کار عبث هم از امام به اعتقاد ما پ‪KK‬یروان م‪KK‬ذهب جعف‪KK‬ری س‪KK‬ر نمی‌زن‪K‬د‪ K‬در واق‪KK‬ع‬
‫چطور ممکن بود که امام با وجود خود و اوالش نایب امامی معین کرده و ادارة ام‪K‬ور‬
‫جمهور را به عهدة آن واگ‪KK‬ذارد؟ در ص‪KK‬ورتیکه خ‪KK‬ود آن حض‪KK‬رت از آن اداره ب‪KK‬ه کلی‬
‫ممنوع و مهجور‪ K‬گردیده بودند – عالوه ب‪KK‬ر اینک‪KK‬ه هیچ ی‪KK‬ک از این دو ح‪KK‬دیث را دلی‪KK‬ل‬
‫م‪KK‬دعای ایش‪KK‬ان نمی‌ش‪KK‬ود ش‪KK‬مرد اگ‪KK‬ر م‪KK‬ا ب‪KK‬ر ف‪KK‬رض مح‪KK‬ال نی‪KK‬ابت ع‪K‬ام رواه اح‪KK‬ادیث و‬
‫اشخاص عارف به احکام را قبول کنیم ب‪KK‬االخره خ‪KK‬واهیم گفت ک‪KK‬ه این رواه و غ‪KK‬یره از‬
‫مجتهدین جامع‌الشرایط‪ K‬عبارت بوده‌اند و آن وقت خواهیم دید تازه دچار بسی اشکاالت‬
‫گردیده‌ایم مثال تنها مجتهد جامع‌الشرایط‌بودن لیاقت شخصی را به سلطنت نمی‌رساند‬
‫و البته حضرت امام امری بدان اهمیت را بدون هیچ قید وهیچ شرط ب‪KK‬ه عه‪KK‬ده علم‪KK‬ای‬
‫اعالم نمی‌گذاشت که در اغلب موارد مستلزه تودیع منصب مهمی بنا اهل می‌گردد‪.‬‬
‫دیگر اغلب علمای اعالم در سن شیخوت درج‪KK‬ة اجته‪KK‬اد را اح‪KK‬راز می‌کنن‪KK‬د ک‪KK‬ه در‬
‫واقع اکثری از ایش‪KK‬ان در آن س‪KK‬ن چ‪K‬ه بواس‪K‬طة تحلی‪KK‬ل م‪KK‬زاج چ‪K‬ه بس‪KK‬بب خس‪KK‬تگی ذهن‬
‫حالت تقریر درسی را ندارند کجا مان‪KK‬ده ق‪KK‬وه توغ‪KK‬ل ب‪KK‬ا مه‪KK‬ام ام‪KK‬ور‪ K‬و ت‪KK‬دبیر در مس‪KK‬ائل‬
‫داخلی و خارجی مملکت را داشته باشند و در حقیقت تحلیل امورات سلطنتی‪ K‬به همچو‬
‫‪1‬‬
‫__________________________________________________________________‬
‫_______) در مقبول‪KK‬ه عم‪KK‬رو بن حنظل‪KK‬ه دو نف‪KK‬ر از روات‪ :‬محم‪KK‬د بن عیس‪KK‬ی و داود بن الحص‪KK‬ین‬
‫می‌باشد‪.‬‬
‫و این هر دو ضعیف اند و به همین جهت حدیث چندان ارزشی ندارد زیرا س‪KK‬ند ت‪KK‬ابع اخس رج‪KK‬ال‬
‫است چنانکه نتیجه تابع اخس مقدمات است – مؤلف‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪92‬‬
‫وجودی‪ K‬تحلیل‌ رفته و رنجور‪ K‬و خواستن اداره تشکیالت عصر حاضر‪ K‬که نوابع زمان‬
‫از عهده آن برنمی‌آیند از قبی‪K‬ل تکلی‪K‬ف م‪K‬ا الیط‪K‬اق‪ K‬خواه‪K‬د ب‪K‬ود – ب‪K‬از دیگ‪K‬ر مجته‪K‬دین‬
‫عظام در هر عهد متعدد بوده و وج‪KK‬ود‪ K‬س‪KK‬لطان متع‪KK‬دد در ی‪KK‬ک وقت و در ی‪KK‬ک منطق‪KK‬ه‬
‫چنانکه گفته شد متعذر ح‪KK‬ال اس‪KK‬ت پس اشخاص‪KK‬یکه ب‪KK‬ر نی‪KK‬ابت عام‪KK‬ه علم‪KK‬ای اعالم از‬
‫حضرت امام علیه الصلوه والسالم قائل شده‌اند دالئل کافی بر صحت قول خ‪K‬ود ندارن‪K‬د‬
‫وهمچ‪K‬و منص‪K‬بی در دین اس‪K‬الم چ‪K‬ه از روی نص و نق‪K‬ل و چ‪K‬ه از روی اص‪K‬ول ث‪K‬ابت‬
‫نشده است گذشته از اینکه اصحاب این رأی ادله صحیحه نداشته‌اند تطبیق‪ K‬نظریاتش‪KK‬ان‬
‫هم در موقع عم‪K‬ل چنانک‪K‬ه ض‪K‬منا ً معل‪K‬وم گردی‪K‬د غ‪K‬یرممکن اس‪K‬ت و حجه‌االس‪K‬الم ش‪K‬یخ‬
‫مرتضی انصاری‪ K‬در باب خمس ص‪KK‬ریحا ً می‌فرمای‪K‬د‪ K‬نی‪KK‬ابت مجته‪KK‬دین از ام‪KK‬ام‪ ‬ث‪KK‬ابت‬
‫نشده است‪.‬‬
‫پایان مقال از کتاب (دین و شئون) حاج شیخ اس‪KK‬دهللا مامق‪KK‬انی دلی‪KK‬ل دیگ‪KK‬ری ک‪KK‬ه در‬
‫این مورد بدان استناد می‌جوین‪K‬د‪ K‬فرم‪KK‬ایش حض‪KK‬رت ابی‌عبدهللا الحس‪KK‬ین س‪KK‬ید الش‪KK‬هداء‪‬‬
‫منقول‪KK‬ه در تحف‌العق‪KK‬ول اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه می‌فرمای‪KK‬د‪ K:‬مج‪KK‬اری االم‪KK‬ور علی ای‪KK‬دی العلم‪KK‬اء باهلل‬
‫االمناء علی حالله و حرامه که با مالحظه س‪KK‬یاق کالم ش‪KK‬ریف معل‪KK‬وم می‌شودس‪KK‬خن در‬
‫مذمت علماء است که در نتیجه ترک ام‪KK‬ر ب‪KK‬ه مع‪KK‬روف و نهی از منک‪KK‬ر ک‪KK‬ار از دس‪KK‬ت‬
‫دانشمندان خارج و بدست نا اهالن سپرده ش‪KK‬ده اس‪KK‬ت و اص‪KK‬ال مرب‪KK‬وط ب‪KK‬ه م‪KK‬ورد ادع‪KK‬ا‬
‫نیست شکی نیست که باید مجاری‪ K‬امور بدست علما و دانایان حالل و حرام باشد یعنی‬
‫حکومتی از دانایان تشکیل شود اما آنهای که هر کسی ب‪K‬ه ادع‪K‬ای اینک‪K‬ه من مجته‪KK‬د ی‪K‬ا‬
‫نایب مجتهدم در هر گوشه‌ای دعوی حاکم شرعی نماید و امامی ب‪K‬دون مس‪K‬ئولیت و ب‪K‬ه‬
‫اصطالح پادشاهی بی‌تخت و تاج بوده از هر جائی ک‪KK‬ه بتوان‪KK‬د درک‪KK‬ار‪ K‬حک‪KK‬ومت اخالل‬
‫کند مردم‪ K‬را به تمرد از دولت و فرار از دادن مالیات واع‪KK‬راض از کارمن‪KK‬دی‪ K‬و قب‪KK‬ول‬
‫شغل اداری واجتماعی تشویق‪ K‬نماید‪.‬‬
‫و بدبختانه آنچه دیر زمانی است در ملت شیعه جاری است همین چیزهاست!‬
‫پس خالصة سخن در این فصل‪ ،‬آنست که بدالیل بی‌حد و شمار تشکیل حکومت به‬
‫طریق مشورت و انتخاب حاکم از داناترین و با تقواترین افراد مس‪KK‬لمانان بوس‪KK‬یلة رأی‬
‫و بیعت از مهمترین فرایض الهیه بوده و ب‪KK‬ر ه‪KK‬ر کس‪KK‬ی ک‪KK‬ه مس‪KK‬لمانان ب‪KK‬ه حک‪KK‬ومت او‬
‫راضی شوند واجب است که با قدرت ب‪KK‬دان قی‪KK‬ام نمای‪KK‬د و عم‪KK‬ل او ن‪KK‬ه تنه‪KK‬ا غاص‪KK‬بانه و‬
‫جابرانه نیست بلکه به موجب آیات و روایات معتبره از به‪KK‬ترین و فاض‪KK‬لترین عب‪KK‬ادات‬
‫است چنانک‪K‬ه حض‪K‬رت رس‪K‬ول‪ ‬بن‪K‬ابر روای‪K‬تی ک‪K‬ه مرح‪K‬وم‪ K‬فیض در محج‪K‬ه البیض‪K‬اء‬
‫آورده است‪ ،‬فرمود‪ :‬یک روز والیت وحکومت والی وحاکم عادل بهتر از هفت‪KK‬اد س‪KK‬ال‬
‫عبادت است قال‪.‬‬
‫«ی‪KK‬وم من وال ع‪KK‬ادل افض‪KK‬ل من عب‪KK‬ادة س‪KK‬بعین س‪KK‬نة ثم ق‪KK‬ال اال وکلکم راع و کلکم‬
‫مسئول عن رعیته»‬
‫‪93‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫و همچ‪KK‬نین کارمن‪KK‬دی دولت بن‪KK‬ابر آنچ‪KK‬ه س‪KK‬بق ذک‪KK‬ر ی‪KK‬افت از ش‪KK‬ریفترین اعم‪KK‬ال و‬
‫فاضلترین عبادات است به شرط آنکه به شرط آن اقدام‪ K‬و به وظایف مقرره که خ‪KK‬دمت‬
‫به مسلمانان است قیام‪ K‬کند و برحسب عقل و نقل بسی واضح است که آن س‪KK‬ربازی‪ K‬ک‪KK‬ه‬
‫در مرز و سرحد جان خود را سپر گلولة دشمن قرار داده تا از ورود‪ K‬اجنبی و ب‪KK‬دخواه‬
‫به کشور‪ K‬مسلمین جلوگیری نماید چندین هزار مرتبه فضیلت دارد‪ ،‬بر آن کسی ک‪KK‬ه در‬
‫دل ش‪KK‬هری در ح‪KK‬ال امن و راحت خوابی‪KK‬ده واحس‪KK‬اس مس‪KK‬ئولیتی‪ K‬نمی‌کن‪KK‬د و خ‪KK‬ود را از‬
‫خدمات اجتماعی و ام‪KK‬ور نافع‪KK‬ه ب‪KK‬ر کن‪KK‬ار می‌دارد ت‪K‬ا چ‪K‬ه رس‪K‬د ب‪KK‬ه اینک‪K‬ه کارش‪KK‬کنی و‬
‫اخالل هم نماید و پاسبانی که شب و نیمه شب در س‪KK‬رمای‪ K‬زمس‪KK‬تان و گرم‪KK‬ای تابس‪KK‬تان‬
‫در خیابان‌ه‪KK‬ا کوچه‌ه‪KK‬ا از من‪KK‬ازل و ام‪KK‬وال و اع‪KK‬راض و ن‪KK‬وامیس مس‪KK‬لمانان پاس‪KK‬داری‬
‫می‌کند اگرنیتش رضای خدا وخدمت به خل‪KK‬ق ب‪KK‬وده و ب‪KK‬ه مس‪KK‬ئولیت دی‪KK‬نی خ‪KK‬ود متوج‪KK‬ه‬
‫باش‪K‬د آن پ‪K‬اس‌دادن او بس‪KK‬ی ت‪K‬رجیح دارد ب‪KK‬ر آن کس‪KK‬ی ک‪KK‬ه در اط‪KK‬اق گ‪K‬رم خ‪KK‬ود فرض‪K‬اً‪K‬‬
‫مشغول نماز شب و عبادت است تا چه رس‪KK‬د ب‪KK‬ه آن ک‪KK‬ه می‌خواه‪KK‬د همین پاس‪KK‬بان را ب‪KK‬ا‬
‫موهوماتی‪ K‬به وظایف خود بی‌عالقه کند‪.‬‬
‫هر چند در موضوع حکومت و ابطال شبهاتی‪ K‬که بدبختانه جنب‪KK‬ة محکم‪KK‬ات گرفت‪KK‬ه‪،‬‬
‫هر چه بگوئیم کم است اما چون مطلب به قدری روشن است که افهام ع‪KK‬ادی هم آن را‬
‫می‌تواند درک کند و فقط شبهاتی‪ K‬ک‪KK‬ه از ناحی‪KK‬ة دین در این م‪KK‬ورد الق‪KK‬اء می‌ش‪KK‬ود‪ K‬ممکن‬
‫است چشم عقل را کور‪ K‬کند لذا بدین قدر اکتفا شد که معلوم ش‪KK‬ود ک‪KK‬ه ن‪KK‬ه تنه‪KK‬ا از ناحی‪KK‬ة‬
‫دین کوچکترین ممانعتی درباره تشکیل حکومت نیامده بلکه آن از بزرگترین ف‪KK‬رائض‬
‫الهیه و باالترین عبادات است و اگر کسی را عقل و انصاف و وجدان باقی‪ K‬مانده باش‪KK‬د‬
‫همین قدر بلکه کم‪KK‬تر از آن هم ک‪KK‬افی اس‪KK‬ت و اگ‪KK‬ر عق‪KK‬ل و اندیش‪KK‬ه و انص‪KK‬اف را کن‪KK‬ار‬
‫گزارد زیادتر‪ K‬از این هم سود نمی‌دهد‪.‬‬
‫«الهم انا نرغب الیک فی دولة کریمة تغربها االسالم و اهله وتذل بها النفاق‬
‫و اهله و تجعلنا فیها من الدعاة الی طاعت‪//‬ک و الق‪//‬ادة الی س‪//‬بیلک و ترزقنابه‪//‬ا‬
‫کرامة الدنیا و االخرة انک علی کل شیء قدیر»‬
‫سومین علت انحطاط و ذلت مسلمین ترک جهاد است‬

‫وق‪KK‬تی‪ K‬ک‪KK‬ه س‪KK‬خن از جه‪KK‬اد می‌رود‪ K‬اشخاص‪K‬ی‪ K‬ک‪KK‬ه از ط‪KK‬بیعت بش‪KK‬ر و نظ‪KK‬ام اجتم‪KK‬اع‬
‫بی‌خبرن‪K‬د‪ K‬آن را خ‪KK‬ونریزی‪ K‬و آدم‌کش‪KK‬ی و اس‪KK‬تیالی ب‪KK‬زور و ج‪KK‬ور تص‪KK‬ور ک‪KK‬رده از آن‬
‫اظهار نفرت و بیزاری می‌نمایند‪ K‬و پ‪KK‬اره‌ای از دش‪KK‬منان اس‪KK‬الم از همین راه ب‪KK‬ا القائ‪KK‬ات‬
‫ش‪KK‬وم خ‪KK‬ود در گفت‪KK‬ه و نوش‪KK‬تة خ‪KK‬ود دین م‪KK‬بین اس‪KK‬الم را ی‪KK‬ک م‪KK‬ذهب و رژیمی قلم‪KK‬داد‪K‬‬
‫کرده‌اند که به زور‪ K‬و غلبة شمشیر بر مردم تحمیل شد غافل از آنکه فاصلة بین حقیقت‬
‫و این تصور‪ K‬باطل فاصله و بعد بین‌المشرقین است‪ ،‬جهادی که دین اسالم بدان دع‪KK‬وت‬
‫و قیام می‌کند‪ K‬نه تنها ازخوی سبعیت و غضب و باالخره حیوانیت سرچش‪KK‬مه نمی‌گ‪KK‬یرد‬
‫و هدف آن هم سیطره و استیالی به زور نیست بلکه از منتهای خلوص و صفای روح‬
‫بشری در ع‪KK‬الی‌ترین خل‪KK‬ق خ‪KK‬یرخواهی و بشردوس‪KK‬تی ص‪KK‬ورت‪ K‬می‌گ‪KK‬یرد و در حقیقت‬
‫همان آروزی صلح و صفا و اخوت و انسانیتی است که م‪KK‬ورد‪ K‬آروزی تم‪KK‬ام مص‪KK‬لحین‬
‫خیراندیش بوده و هست‪ ،‬و مظاهر‪ K‬و محافلی کم و بیش در گوشه و کنار دنیای امروز‪K‬‬
‫برای این منظور دی‪KK‬ده می‌ش‪KK‬ود‪ K‬غ‪KK‬ایت ام‪KK‬ر آن اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه چ‪KK‬ون تحص‪KK‬یل این عش‪KK‬وق و‬
‫مطلوب بشری با مقدمات مفروضه و تجربه‌شده امکان ندارد‪ K‬شرع مطه‪K‬ر‪ K‬اس‪KK‬المی آن‬
‫را با بهترین وس‪KK‬یله و مقدم‪KK‬ه تحص‪KK‬یل و پیش‪KK‬نهاد‪ K‬می‌نمای‪KK‬د زی‪KK‬را آنچ‪KK‬ه آدمی را آرام و‬
‫مطمئن و سربراه و سرگرم‪ K‬به زندگی‪ K‬می‌کند محیط و وضعی‪ K‬است که حقوق الزمه و‬
‫احتیاجات طبیعی حیاتی او را به حد کافی و کامل تأمین نماید و او را از ش‪KK‬ر هرگون‪KK‬ه‬
‫آفت وخسارتی که ب‪KK‬دین حق‪KK‬وق لطم‪KK‬ه می‌زن‪KK‬د مص‪KK‬ون و مح‪KK‬روس دارد‪ ،‬اس‪KK‬الم چ‪KK‬نین‬
‫وضع و محی‪KK‬ط را ب‪KK‬ا ق‪KK‬وانین و احک‪KK‬ام عملی ب‪KK‬ر طب‪KK‬ق ح‪KK‬وائج ط‪KK‬بیعت بش‪KK‬ری در ح‪KK‬د‬
‫اعالی آن آماده کرده و انسان را در سرزمین توحید کشور ع‪KK‬دل و ح‪KK‬ق درآورده تم‪KK‬ام‬
‫وسایل حی‪KK‬ات س‪KK‬عادتمندانه او راب‪KK‬ه ح‪KK‬د اکم‪KK‬ل در دس‪KK‬ترس‪ K‬او گ‪KK‬ذارده ب‪KK‬ه آف‪KK‬اتی‪ K‬ک‪KK‬ه از‬
‫طغیان پاره‌ای از عواطف زشت او مانند حسد و برتری‌جوئی‪ K‬و اعمال غرایز حیوانی‬
‫مایه می‌گیرد مهارزده در حصار محکم شریعت از شر ه‪K‬ر گون‪K‬ه ص‪K‬دمه و آفت او را‬
‫محفوظ می‌دارد‪ .‬اسالم بشر را عاشق خدا یعنی حقیقت بی‌پایان می‌داند‪ K‬و تمام س‪KK‬عی و‬
‫تالش او را در این جهان بدین منظور می‌شناسد فلذا ب‪KK‬رای اینک‪KK‬ه ه‪KK‬ر چ‪KK‬ه زودت‪K‬ر‪ K‬این‬
‫تشنة سوخته را به دریای زالل عطش نشان برساند اقصر‪ K‬طرق را اختیار کرده ب‪KK‬رای‬
‫اینکه او را از اشتباه کاری که همان تبعیت او از غرایز حیوانی و هواهای نفسانی که‬
‫ب‪KK‬ه عب‪KK‬ارت ش‪KK‬رع تس‪KK‬ویالت ش‪KK‬یطان اس‪KK‬ت بازداش‪KK‬ته از بیاب‪KK‬ان ح‪KK‬یرت و غفلت و‬
‫سرگردانی‪ K‬به شاهراه وصول به مطلوب ه‪KK‬دایت و ب‪KK‬ه سرچش‪KK‬مه حی‪KK‬ات ره‪KK‬بری کن‪KK‬د‪،‬‬
‫امر جهاد را مقرر می‌دارد‪ K‬از آنسبب که یکی از حکمت‌های کاملة حض‪KK‬رت آفری‪KK‬دگار‬
‫در آفرینش‪ K‬آدمی این است که در نفوس و قلوب‪ ،‬آرائ مختلفه و اه‪KK‬واء متش‪KK‬تته اس‪KK‬ت‪،‬‬
‫‪95‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫زیرا انسان از هیچ شروع‪ K‬شده وعالیترین مقام وجود را حائز می‌شود‪ K‬که [ َولَقَ ْد َك َّر ْمنَا‬
‫ض‪ْ K‬لنَاهُ ْم َعلَى َكثِ‪ٍ K‬‬
‫‪K‬ير‬ ‫َبنِي آَ َد َم َو َح َم ْلنَاهُ ْم فِي البَ‪KK‬رِّ َوالبَحْ‪ِ K‬ر َو َرزَ ْقنَ‪KK‬اهُ ْم ِمنَ الطَّيِّبَ‪KK‬ا ِ‬
‫ت َوفَ َّ‬
‫ضياًل ] {اإلسراء‪ }70:‬بدیهی است چنین موجودی‪ K‬را در طریق‪ K‬سیر به‬ ‫ِم َّم ْن خَ لَ ْقنَا تَ ْف ِ‬
‫جانب کمال ه‪K‬زاران تغی‪K‬یر اح‪K‬وال اس‪K‬ت و ه‪K‬ر ی‪K‬ک از این ح‪K‬االت مقتض‪K‬ی اعم‪K‬ال و‬
‫حرکاتی است که اگر یله و خودسر باشد از طریق مشی مستقیم خارج گردی‪KK‬ده م‪KK‬زاحم‬
‫خود و هم‌سفرانش خواهد گشت که سرانجا به ب‪KK‬دختی و زی‪KK‬ان او و دیگ‪KK‬ران اس‪KK‬ت پس‬
‫باید طریقی اتخاذ شود که از این فتن و محن جلوگیری‪ K‬گردد و انسان در کمال آرامش‬
‫و فکر آزاد به دریافت مطلوب و وصال معش‪K‬وق خ‪K‬ود نای‪K‬ل آی‪K‬د و این منظ‪K‬ور‪ K‬ج‪K‬ز از‬
‫طریق جهاد صورت نمی‌گیرد‪K.‬‬
‫اسالم برای اینکه امر جه‪K‬اد از ه‪K‬ر گون‪K‬ه هواه‪K‬ای نفس‪K‬انی و تس‪K‬ویالت ش‪K‬یطانی‪ K‬و‬
‫غرایز حیوانی‪ K‬بر کنار باشد و خوی غلب‪K‬ه و س‪K‬بعیت و ج‪K‬اه‌طلبی و تجم‪K‬ع ث‪K‬روت و از‬
‫این قبیل خصائل نامحمود‪ K‬انگیزه آن نگشته و بر جامعه شریف‪ K‬انسانی حک‪KK‬ومت نکن‪KK‬د‬
‫امر جهاد را بر عهده شریفترین افراد تربیت‌شده و مه‪KK‬ذب واگ‪KK‬ذار ک‪KK‬رده ودر ذی‪KK‬ل آی‪KK‬ة‬
‫شریفة توبه که مؤمنین را تشویق به جهاد می‌فرماید خود را مشتری‪ K‬و مؤمنین را بایع‬
‫جان و مال معرفی می‌نماید‪ .‬صفات کسانی را که می‌توانند‪ K‬حائز این مقام ع‪KK‬الی ش‪KK‬وند‬
‫ب‪KKK‬دین گون‪KKK‬ه ب‪KKK‬ر می‌ش‪KKK‬مارد‪[ K‬التَّائِبُونَ ال َعابِ‪ُ KK‬دونَ َ‬
‫الحا ِم‪ُ KK‬دونَ َّ‬
‫الس‪KK‬ائِحُونَ الرَّا ِكعُ‪KK‬ونَ‬
‫الحافِظُ َ‪K‬‬
‫ون لِ ُح‪ُ K‬دو ِد هللاِ َوبَ ِّش‪ِ K‬ر‬ ‫َّاج ُدونَ اآلَ ِمرُونَ بِال َم ْعر ِ‬
‫ُوف َوالنَّاهُونَ ع َِن ال ُم ْن َك ِر َو َ‬ ‫الس ِ‬
‫ال ُم ْؤ ِمنِينَ ] {التوبة‪ }112:‬یعنی خدا مشتری و مؤمنینی که دارای این ص‪KK‬فات عالی‪KK‬ه‬
‫باشند فروشنده و مورد معامله‪ ،‬جان و مال مؤمنین است و بهای آن هم بهشت جاویدان‬
‫است‪ .‬پرواضح است که مباشرین جه‪KK‬اد ک‪KK‬ه توبه‌کنن‪KK‬ده از گناه‪KK‬ان و عبادت‌پیش‪K‬ه‌گان و‬
‫رکوع‌کنندگان خاضع و سجودکنندگان خاشع و امرکنندگان به مع‪KK‬روف‪ K‬و نهی‌کنن‪KK‬دگان‪K‬‬
‫از ه‪KK‬ر گون‪KK‬ه زش‪KK‬تی ب‪KK‬وده و حف‪KK‬ظ ح‪KK‬دود‪ K‬الهی نماین‪KK‬د چ‪KK‬نین کس‪KK‬انی ک‪KK‬ه ج‪KK‬امع ص‪KK‬فات‬
‫مؤمنینند‪ K‬هرگز جنگ را برای مقاصد پست مرتکب نمی‌شوند‪K.‬‬
‫جهاد اسالمی به منظور بسط عدالت و معارف بین جامعه بشر است‬
‫هرچه باشد شریعت مقدس اسالمی بین تمام مذاهب و ادیان و رژیمها و مرامها ک‪KK‬ه‬
‫برای اصالح و سعادت جامعه انسانی اعم از قوانین زمینی یا احکام آس‪KK‬مانی وض‪KK‬ع و‬
‫پیشنهاد شده حتی به تصدیق دشمنان منص‪KK‬ف و دانش‪KK‬مندان به‪KK‬ترین و ع‪KK‬الی‌ترین رژیم‬
‫است که می‌تواند عهده‌ دار سعادت مردم جهان باشد‪.‬‬
‫برای جانشین‌کردن چنین قانون و رژیم‪ K‬چه باید کرد؟ هم عقل گواهی می‌ده‪KK‬د و هم‬
‫تجربه نشان داده که تنها گفتن و عمل‌کردن ش‪KK‬ارع و مقنن ه‪KK‬ر چن‪KK‬د ب‪KK‬ا به‪KK‬ترین بی‪KK‬ان و‬
‫صحیح‌ترین عمل باشد نتیجه مطلوبه را نمی‌دهد‪ K‬زیرا ظهور پیغمبر اسالم با کاملترین‬
‫شرایط بعثت یک هادی و رسول‪ K‬آسمانی صورت گرفت‪ ،‬در خانوادة پ‪KK‬اک و مطه‪KK‬ری‬
‫بدون هیچ انگیزه نفسانی و سیاسی در شخصی که قبل از ادعای نب‪KK‬وت ب‪KK‬ه ص‪KK‬داقت و‬
‫امانت مش‪KK‬هور واز ش‪KK‬بهات دغلی و حق‪K‬ه ب‪K‬ازی م‪KK‬نزه ب‪KK‬ود و ب‪K‬ه ق‪KK‬دری از ش‪K‬بهة روی‪K‬‬
‫گ‪KK‬ردان و دور ب‪KK‬وده ک‪KK‬ه ح‪KK‬تی از نعمت خوان‪KK‬دن و نوش‪KK‬تن و تعلیم و تعلم مح‪KK‬روم و‬
‫مهمجور بود و با این وصف آداب و کت‪KK‬ابی آورد‪ ،‬ک‪KK‬ه ش‪KK‬نوندگان را ش‪KK‬یفته و مس‪KK‬حور‪K‬‬
‫می‌س‪KK‬اخت و بعظمت و حکمت آن اع‪KK‬تراف داش‪KK‬تند ام‪KK‬ا چ‪KK‬ه فائ‪KK‬ده ک‪KK‬ه نص‪KK‬یب‌آورنده و‬
‫گروندة آن اهانت و مسخره و زجر و اذیت بود! سیزده سال ی‪KK‬ا بیش‪KK‬تر ق‪KK‬رآنی ک‪KK‬ه [لَ‪K‬وْ‬
‫َص‪ِّ K‬دعًا] {الحش‪KK‬ر‪}21:‬دل‌س‪KK‬نگ را‬ ‫‪K‬ل لَ َرأَ ْيتَ‪K‬هُ ِ‬
‫خَاش‪K‬عًا ُمت َ‬ ‫أَ ْن ْ‬
‫زَلنَ‪KK‬ا هَ‪َ K‬ذا القُ‪KK‬رْ آَنَ َعلَى َجبَ‪ٍ K‬‬
‫می‌شکافت بر قلوب سیاه گمراهان با لطف بیان خوانده می‌شد مگر اثر داش‪KK‬ت‪ ،‬و اگ‪KK‬ر‬
‫اثر آنی بر قلوب می‌نمود‪ K‬دوامی نمی‌یافت و باالخره به نتیجه عملی نمی‌رسید پس چ‪KK‬ه‬
‫باید کرد؟ اسالم حامل رسالت و پی‪K‬ام اب‪K‬دی آس‪K‬مانی ب‪K‬رای س‪K‬عادت‌دارین م‪K‬ردم جه‪K‬ان‬
‫است و مأمور‪ K‬گسترش حق تبلیغ آن به عموم جهانیان از بدو ظهور خ‪K‬ود ت‪K‬ا انق‪K‬راض‬
‫عالم است زیرا دفتر نبوت بسته می‌شود‪ K‬و برای تربیت‌ بشر که چن‪KK‬دین ق‪KK‬رن اس‪KK‬ت در‬
‫مدرسة انبیا کالسها را یکی بعد از دیگری گذرانیده دیگر پیغمبری‪ K‬نخواهد آم‪KK‬د‪ ،‬ت‪KK‬ودة‬
‫کودک‌وش انسانی پا به مرحلة بلوغ گذاشته و زمانی است که دیگر برنامة زن‪KK‬دگی او‬
‫را باید به دستش داده و او را آزاد گذاشته به عقلش واگذار نمایند اما ه‪KK‬وی وه‪KK‬وس و‬
‫بازیگوش‪KK‬ی اطف‪KK‬ال ش‪KK‬ریر این دبس‪KK‬تان نمی‌گ‪KK‬ذارد افاض‪KK‬ة فیض آخ‪KK‬رین معلم بش‪KK‬ر ب‪KK‬ه‬
‫دیگرن رسد‪ ،‬جز راه تادیب شروران چه راهی به نظر می‌رسد؟!‬
‫پس تشریع جهاد در شریعت اسالم باب سعادتی‪ K‬است بروی جهانی‪KK‬ان و کوت‪K‬اه‌کردن‬
‫سروص‪KK‬دا‪ K‬وحرک‪KK‬ات بی‌ج‪KK‬ای اطف‪KK‬ال ش‪KK‬روری اس‪KK‬ت ب‪KK‬ه منظ‪KK‬ور‪ K‬اس‪KK‬تفاده و استفاض‪KK‬ه‬
‫وتحصیل معرفت و بلوغ کم‪KK‬ال دیگ‪KK‬ران و این رحمت کامل‪KK‬ه ش‪KK‬امله ب‪KK‬ر تم‪KK‬ام عالمی‪KK‬ان‬
‫است‪.‬‬

‫جهاد از محکمات آیات و از ضروریات اسالم است‬


‫ما از صدها آیات ش‪KK‬ریفه‌ای ک‪KK‬ه در موض‪KK‬وع‪ K‬ام‪KK‬ر ب‪KK‬ه جه‪KK‬اد و دس‪KK‬تور‪ K‬آن در ق‪KK‬رآن‬
‫مجید نازل شده تیمنا ً اکتفا به چند آی‪K‬ه ک‪KK‬رده و یقین داریم ک‪KK‬ه خوانن‪KK‬دگان م‪KK‬اهر چن‪KK‬د از‬
‫‪97‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫مبادی و مبانی اس‪KK‬الم بی‌خ‪KK‬بر باش‪KK‬ند الاق‪KK‬ل وج‪KK‬وب جه‪KK‬اد را ش‪KK‬اید از کس‪KK‬انی جس‪KK‬ته و‬
‫گریخته شنیده و یا آیات آن را در کتاب آسمانی خود دیده باشند‪.‬‬
‫که پروردگار‪ K‬عالم در سوره بقره می‌فرماید ‪:‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪(‬بقره ‪)216 :‬‬
‫«جهاد بر شما مقرر شده است و آن براى شما ناخوش‪K‬ايند اس‪K‬ت و چ‪KK‬ه بس‪K‬ا چ‪KK‬يزى را‬
‫ناخوش داريد‪ ،‬حال آنكه آن براى شما بهتر باشد و چه بسا چ‪KK‬يزى را دوس‪KK‬ت بداريد‪K،‬‬
‫حال آنكه آن براى شما بد باشد‪ .‬و خداوند مىداند‪ K‬و شما نمىدانيد»‬

‫که مضمون آیة شریفه امر قتال و جهاد را یک ام‪KK‬ر واجب و حتمی می‌ش‪KK‬مارد ام‪KK‬ا‬
‫چون مکروه نفس آدمی است از خطر مرگ و نفرت آدم‌کشی آن‪KK‬را ب‪KK‬ر حس‪KK‬ب ط‪KK‬بیعت‬
‫بشری زشت می‌نمایاند لکن ب‪KK‬ا این وص‪K‬ف‪ K‬می‌فرمای‪KK‬د‪ K:‬این عم‪KK‬ل ب‪KK‬ه ظ‪KK‬اهر مک‪KK‬روهی‬
‫است که هزاران خیرات و برکات در آن است‪ :‬چون نشر فصّاد‪ K‬است که از بدن فص‪KK‬د‬
‫شده اگر اندکی خون فاسد بیرون می‌ریزد لکن موجب حیات سعادتمند‪ K‬او می‌شود‪K.‬‬
‫و در همان سوره می‌فرماید‪: K‬‬
‫ت األَرْ ضُ َولَ ِك َّن هللاَ‬
‫ْض لَفَ َس‪َ K‬د ِ‬
‫ْض‪K‬هُ ْم بِبَع ٍ‬ ‫[ َولَوْ اَل َد ْف‪ُ K‬ع هللاِ النَّ َ‬
‫اس بَع َ‬
‫علَى ال َعالَ ِمينَ ] {البقرة‪}251:‬‬ ‫ُذو فَضْ ٍل َ‬
‫«و اگر خداوند برخى از مردم را [به دست] ب‪KK‬رخى [ديگ‪KK‬ر] دف‪KK‬ع نمىك‪KK‬رد‪ K،‬ب‪KK‬ه راس‪KK‬تى‬
‫زمين تباه مىشد‪ ،‬ا ّما خداوند بر جهانيان بخشايش دارد»‬

‫اگر خدا به وسیلة خود مردم پاره‌ای را بوسیله پارة دیگر دفع نکند زمین تباه وفاسد‬
‫می‌ش‪KK‬ود ولکن خ‪KK‬دا را نظ‪KK‬ر رحمت و فض‪KK‬ل ب‪KK‬ر جهانی‪KK‬ان اس‪KK‬ت و در همین س‪KK‬وره‬
‫می‌فرماید‪َ [ K:‬وقَاتِلُوهُ ْم َحتَّى اَل تَ ُكونَ فِ ْتنَةٌ َويَ ُكونَ الد ُ‬
‫ِّين هللِ فَإِ ِن ا ْنتَهَ‪KK‬وْ ا فَاَل ُع‪ْ K‬د َوانَ إِاَّل‬
‫َعلَى الظَّالِ ِمينَ ] {البقرة‪}193:‬‬
‫«و با آنان پيكار كنيد‪ K‬تا آنكه فتنه [شرك] از ميان برود و [دين] تنها دين خدا باشد‪ .‬و اگ‪KK‬ر دس‪KK‬ت‬
‫نگه داشتند‪[ ،‬بدانند كه] ستم [و تجاوز]‪ ،‬جز بر ستمكاران روا نيست»‬

‫و همین کلمات آیه را در س‪K‬وره انف‪K‬ال ب‪K‬ا اض‪K‬افه ی‪K‬ک کلم‪K‬ه تک‪K‬رار می‌فرمای‪K‬د‪ K‬ک‪K‬ه‪:‬‬
‫ِّين ُكلُّهُ هللِ] {األنفال‪ }39:‬روشن می‌نماید‪ K‬که قتال و جنگی ک‪KK‬ه اس‪KK‬الم آن‬
‫[ويَ ُكونَ الد ُ‬
‫َ‬
‫را واجب و تجویز‪ K‬می‌نماید برای اعالم کلمه حق و رسانیدن قافلة بشری به شهرس‪KK‬تان‬
‫امن وام‪KK‬ان دین و خداشناس‪KK‬ی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه در آن م‪KK‬رام بش‪KK‬ر و ه‪KK‬دف او ج‪KK‬ز وص‪KK‬ول ب‪KK‬ه‬
‫حقیقت نباشد و چون به این مرحله رسید‪ K‬دیگر دست از جهاد بازدارید و انسانی بالغ و‬
‫رش‪KK‬ید را ب‪KK‬ا معش‪KK‬وق و مطل‪KK‬وبش گذاری‪KK‬د ودر چ‪KK‬نین محیطی دیگ‪KK‬ر غوغ‪KK‬ای جن‪KK‬گ‬
‫وضوضای جدال نیست‪ ،‬تی‪KK‬غ جه‪KK‬اد در غالف اس‪KK‬ت مگ‪KK‬ر ب‪KK‬رای بج‪KK‬ای خ‪KK‬ود نش‪KK‬انیدن‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪98‬‬
‫ستمکاران که احیانا ً و شاید هیچگاه جامع‪KK‬ه انس‪KK‬انی از وجودش‪KK‬ان خ‪KK‬الی نیس‪KK‬ت (یع‪KK‬نی‬
‫اجرای حدود الهی بر بزه‌کاران) ون‪K‬یز‪ K‬در س‪KK‬وره توب‪K‬ه ک‪KK‬ه اک‪K‬ثر آی‪K‬ات آن ب‪KK‬رای جه‪K‬اد‬
‫است می‌فرماید‪:‬‬
‫ار َو ْليَ ِج ُدوا فِي ُك ْم ِغ ْلظَةً‬
‫[يَا أَيُّهَا الَّ ِذينَ آَ َمنُوا قَاتِلُوا الَّ ِذينَ يَلُونَ ُك ْم ِمنَ ال ُكفَّ ِ‪K‬‬
‫َوا ْعلَ ُموا أَ َّن هللاَ َم َع ال ُمتَّقِينَ ] {التوبة‪}123:‬‬
‫«اى مؤمنان‪ ،‬با كسانى از كافران كه به شما نزديكند‪ K،‬كارزار كنيد و بايد كه در شما‬
‫درشتى بيابند‪ .‬و بدانيد‪ K‬كه خداوند با پرهيزگاران است»‬

‫یعنی ای کسانیکه ایمان آورده‌اید با کفاری که در پیرامون شما هستند مقاتله کنی‪KK‬د و‬
‫باید چنان باشید که کفار در شما غلظت و درشتی و مهابت و سطوت را بیابند و بدانید‬
‫که خدا با مردم با تقوی و پرهیزکار‪ K‬است‪ ،‬و در سوره الصف می‌فرماید‪: K‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪(      ‬صف ‪)11-10 :‬‬
‫«ای کس‪KK‬انیکه ایم‪KK‬ان آورده‌ای‪KK‬د آی‪KK‬ا ش‪KK‬ما را ب‪KK‬ر تج‪KK‬ارتی ک‪KK‬ه ش‪KK‬ما را از ع‪KK‬ذاب‬
‫دردناکی نجات می‌دهد داللت کنم؟ (آن تجارت اینست که) به خ‪KK‬دا و رس‪KK‬ول او‬
‫ایمان آورده و در راه خدا بوسیله اموال و جانهای خودتان جهاد نمائید این ک‪KK‬ار‬
‫شما برای شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید»؟!‪.‬‬
‫موضوع‪ K‬جهاد درنظر شارع مقدس اسالم مهمترین موضوع‪ K‬و بزرگ‪KK‬ترین ف‪KK‬رایض‬
‫است و در قرآن کریم در میان احکام عملی هیچ حکمی به اندازة جهاد م‪KK‬ورد تعقیب و‬
‫تأکید قرار نگرفته اس‪K‬ت و ب‪K‬ه حقیقت رکن اعظم و أص‪K‬ل اق‪K‬وم‪ K‬اس‪K‬الم اس‪K‬ت و م‪K‬ا اگ‪K‬ر‬
‫میخواستیم‪ K‬آیات شریفه‌ای را که در این باب جمع‌آوری‪ K‬کرده‌ایم دراین مختصر بیاوریم‬
‫گنجایش نبود زیرا بیش از دویست‪ K‬آیه روشن و صریح مربوط‪ K‬به امر جه‪KK‬اد در کت‪KK‬اب‬
‫مجید الهی موجود‪ K‬است و برای مرد مسلمان آنچه آوردیم‪ K‬کافی است و نی‪KK‬ازی‪ K‬ب‪KK‬ه بیش‬
‫از این نیست و با وج‪KK‬ود این هم‪KK‬ه آی‪KK‬ات مص‪K‬رّحات‪ K‬از ذک‪KK‬ر اح‪KK‬ادیث‪ ،‬مس‪KK‬تغنی هس‪KK‬تیم‬
‫معهذا چند حدیث از کتب معتبره شیعه در این باب می‌آوریم ت‪KK‬ا ب‪KK‬ر اه‪KK‬ل فهم و کیاس‪KK‬ت‬
‫حجت باشد‪.‬‬

‫فضیلت جهاد‬
‫در فضیلت جهاد از بسیاری احادیث ش‪KK‬ریفه و اخب‪KK‬ار ص‪KK‬حیحه اکتف‪KK‬ا و اقتص‪KK‬ار‪ K‬ب‪KK‬ه‬
‫احادیثی می‌نمائیم‪ K‬که ع‪KK‬زت و عظمت مس‪KK‬لمین را من‪KK‬وط ب‪KK‬ه اج‪KK‬رای حکم محکم جه‪KK‬اد‬
‫فرموده است‪.‬‬
‫در کت‪KK‬اب وس‪KK‬ائل و نهج‌البالغ‪KK‬ه ون‪KK‬یز در کت‪KK‬اب ش‪KK‬ریف ک‪KK‬افی خطبه‌ای مفص‪KK‬ل در‬
‫ترغیب به جهاد از حضرت امیرالمؤمنین وارد است که می‌فرماید ‪:‬‬
‫‪99‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫«ان الجهاد باب ن ابواب الجنة فتحه هللا لخاصة اولیائه»‬
‫تا آنجا که می‌فرماید ‪:‬‬
‫«هو لباس التقوی و درع هللا الحصینة و جنت‪/‬ه الوثیق‪/‬ه فمن ترک‪/‬ه البس‪/‬ه هللا‬
‫ثوب الذل و شملة البالء وریث الص‪//‬فار والقم‪//‬اة و ض‪//‬هب علی قلب‪//‬ه باالس‪//‬داد و‬
‫اذیل الحق منه بتضییع الجهاد و سیم الخسف و منع النصف»‬
‫دراین حدیث شریف امیرالمؤمنین ترک جهاد را پیراهن ذلت و جامة بال و نکبت و‬
‫خواری و مسکنت می‌داند و در کتاب کافی از حضرت ابی‌عبدهللا امام جعفر صادق ‪‬‬
‫روایت است که رسول خدا‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«الخ‪//‬یر کل‪//‬ه فی الس‪//‬یف وتحت ظالل الس‪//‬یف و الیقیم الن‪//‬اس اال الس‪//‬یف و‬
‫السیوف مقالید الجنة والنار»‬
‫در این حدیث رسول خدا‪ ‬تم‪KK‬ام خ‪KK‬یرات را در دست‌داش‪KK‬تن شمش‪KK‬یر جه‪KK‬اد و زی‪KK‬ر‬
‫س‪KK‬ایة آن می‌دان‪KK‬د و می‌فرمای‪KK‬د م‪KK‬ردم‪ K‬را چ‪KK‬یزی ج‪KK‬ز شمش‪KK‬یر نمی‌توان‪K‬د‪ K‬ب‪KK‬ه راه راس‪KK‬ت‬
‫وادارد‪ ،‬ویادآور‪ K‬می‌شود که شمشیرها‪ K‬کلید بهشت و جهنمند! یع‪KK‬نی اگ‪KK‬ر ب‪KK‬ه ح‪KK‬ق بک‪KK‬ار‬
‫برده شد کلید بهشت وگرنه کلید جهنم است ونی زدرهمان کتاب بوسیلة امام ص‪KK‬ادق از‬
‫همان بزرگوار‪ K‬است که فرمود‪:‬‬
‫«فمن ترک الجه‪//‬اد البس‪//‬ه هللا ذال و فق‪//‬راً فی معیش‪//‬تة ومحق‪/‬ا ً فی دین‪//‬ه ان هللا‬
‫اغنی امتی بسنابک خیلها و مراکز رماحها»‬
‫در حدیث می‌فرماید‪ :‬کس‪KK‬یکه جه‪KK‬اد را ت‪KK‬رک کن‪KK‬د خ‪KK‬دا او را در زن‪KK‬دگی‪ K‬و معیش‪KK‬ت‬
‫لباس ذلت و فقر می‌پوشاند و دین او را ضایع و باطل می‌کند بدرستیکه خ‪KK‬دا امت م‪KK‬را‬
‫بوس‪KK‬یلة س‪KK‬م اس‪KK‬بان جه‪KK‬اد و ن‪KK‬وک س‪KK‬رنیزه‌های او غ‪KK‬نی و بی‌نی‪KK‬از و ش‪KK‬ریف‪ K‬و ممت‪KK‬از‬
‫می‌کند‪ .‬خود در مضمون این حدیث شریف دقت کنید ت‪KK‬ا س ‪ّ K‬ر انحط‪KK‬اط‪ K‬و نکتب و علت‬
‫عقب‌مان‪KK‬دگی و ذلت را دریابی‪KK‬د‪ ،‬ب‪KK‬از در کتاب‌ه‪KK‬ای ک‪KK‬افی و وس‪KK‬ایل و وافی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫حضرت امام مح ّمد باقر نامه‌ای به یکی از خلفای بنی‌امیه نوشت و از جمله مندرجات‬
‫آن رسالة شریفه این بود‪:‬‬
‫ما ضیع الجهاد الذی فضله عزوجل علی االعمال و فضل عامل‪//‬ه علی العم‪//‬ال‬
‫تفضیال فی ال‪//‬درجات و المغف‪//‬رة و الرحم‪//‬ة الن‪//‬ه ظه‪//‬ر ب‪//‬ه ال‪//‬دین و ب‪//‬ه ی‪//‬دفع عن‬
‫الدین و به اشتری هللا من المؤمنین انفسهم و اموالهم بالجنة بیعا مفلحا ً منجح‪//‬ا ً‬
‫اشتراط علیهم فیه حفظ الحدود اول ذالک الدعاء الی طاعة هللا من طاعة العب‪//‬اد‬
‫و الی عبادة هللا من عبادة العباد و الی والیة هللا من والیة العباد‪.‬‬
‫تا آخر حدیث شریف که مضمون بالغت مشحون آن این است که چه چیز می‌توان ‪K‬د‪K‬‬
‫جهادی را ک‪KK‬ه خ‪KK‬دای عزوج‪KK‬ل آن را ب‪KK‬ر جمی‪KK‬ع اعم‪KK‬ال و فض‪KK‬یلت عام‪KK‬ل آن ب‪KK‬ر جمی‪KK‬ع‬
‫اعمال در درجات و مغف‪KK‬رت و آم‪KK‬رزش فض‪KK‬یلت داده آن‪KK‬را ض‪KK‬ایع کن‪KK‬د؟ زی‪KK‬را خ‪KK‬دا ب‪KK‬ه‬
‫وسیلة‪ ،‬جهاد دین را ظاهر کرده وبدان وسیله از دین دفع ه‪KK‬ر ش‪KK‬ری می‌نمای‪KK‬د‪ .‬بوس‪KK‬یله‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪100‬‬
‫جهاد خدا از مؤمنین جانها و مالهایش‪KK‬ان را در مقاب‪KK‬ل بهش‪KK‬ت خری‪KK‬داری‪ K‬می‌نمای‪K‬د‪ K‬واین‬
‫بیع رستگاری بخش پیروزی‌آوری‪ K‬است که در آن حفظ حدود را بر ایشان شرط‪ K‬نموده‬
‫نخستین این حدود آن است که مردم را از فرم‪KK‬انبرداری بن‪KK‬دگان ب‪KK‬ه اط‪KK‬اعت خ‪KK‬دا و از‬
‫پرستش مردم به پرستش خ‪KK‬دا و از حک‪KK‬ومت و تس‪KK‬لط م‪KK‬ردم ب‪KK‬ه حک‪KK‬ومت عادل‪KK‬ة الهی‪KK‬ه‬
‫دع‪KK‬وت نمای‪KK‬د‪ .‬و درهمین کت‪KK‬اب از جن‪KK‬اب ابوبص‪KK‬یر روایت اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه حض‪KK‬رت‬
‫ابی‌عبدهللا صادق‪ K‬عرض کردم که کدام جهاد افضل است فرمود‪: K‬‬
‫«من عقر جواده و اهریق دمه فی سبیل هللا»‬
‫و درهمین کتاب از حضرت امیرالمؤمنین‪ ‬روایت است که فرمود‪: K‬‬
‫ان هللا فرض الجهاد وعظمه و جعله نصره و ناصره وهللا م‪//‬ا ص‪//‬لحت دین ‪/‬ا ً و‬
‫الدنیا اال به‪.‬‬
‫می‌فرماید‪ K‬خدا جهاد را فرض فرموده و آنرا عظیم شمرده و وسیلة نصرت و یاری‬
‫خود قرار داده است به خدا سوگند‪ K‬هیچ امری از امور دنیا و دین جز به جهاد‪ ،‬ص‪KK‬الح‬
‫نپذیرفته و صورت نمی‌گ‪KK‬یرد‪ .‬و در جل‪KK‬د ‪ 21‬بح‪KK‬ار و کت‪KK‬اب وس‪KK‬ایل و وافی وک‪KK‬افی از‬
‫پیغمبر‪ ‬روایت شده که فرمود‪: K‬‬
‫«فوق کل ذی بربر حتی یقتل فی سبیل هللا فاذا قتل فی س‪//‬بیل هللا فلیس فوق‪//‬ة‬
‫بر وفوق کل ذی‌عقوق عقوق حتی یقت‪//‬ل اح‪//‬دا لدی‪//‬ه ف‪//‬اذا قت‪//‬ل اح‪//‬د والدی‪//‬ه فلیس‬
‫فوقه عقوق»‬
‫یعنی باالی هر عمل خوبی‪ ،‬خوبی‪ K‬دیگری است تا اینکه شخص در راه خ‪KK‬دا کش‪KK‬ته‬
‫شود پس همینکه در راه خدا کشته شد دیگر باالتر از آن عمل خوبی تص‪KK‬ور‪ K‬نمی‌ش‪KK‬ود‬
‫ودر باالی هر عاقی‪ ،‬عاق دیگری است تا یکی از پدر ی‪KK‬ا م‪KK‬ادر را بکش‪K‬د پس همینک‪KK‬ه‬
‫یکی از آنانرا کشت دیگر باالی آن عمل زشت عقوقی نیست‪.‬‬
‫اهمیت وج‪KK‬وب فریض‪KK‬ة جه‪KK‬اد ک‪KK‬ه رکن اعظم ش‪KK‬ریعت اس‪KK‬المی اس‪KK‬ت عقال و نقال‬
‫دانسته ش‪KK‬د و م‪KK‬ا اگ‪KK‬ر می‌خواس‪KK‬تیم آی‪KK‬ات واخب‪KK‬اری ک‪KK‬ه در این ب‪KK‬اب وارد ش‪KK‬ده هم‪K‬ه را‬
‫جمع‌آوری کرده در اینجا بیاوریم‪ K‬خود یک جلد پانصد ص‪KK‬فحه‌ای را نیازمن‪KK‬د ب‪KK‬ود لیکن‬
‫نه ین مختصر‪ K‬گنجایش آن را داشت و نه برای اهل انص‪KK‬اف‪ K‬وش‪KK‬عور بیش از این الزم‬
‫می‌نمود‪ .‬اینک باید دید آنچه این فریضة عشیمه را از دست ملت اسالم گرفته و آن‪KK‬انرا‬
‫که باید در سلحش‪KK‬وری و ش‪KK‬جاعت و حف‪KK‬ظ وطن و دع‪KK‬وت ب‪KK‬ه حقیقت س‪KK‬رآمد جهانی‪KK‬ان‬
‫باشند به این روز‪ K‬سیاه و تنبلی وکسالت و بزدلی وذلت نشانیده چیست؟ بدیهی اس‪KK‬ت ب‪KK‬ا‬
‫توج‪KK‬ه بدانچ‪KK‬ه قبال رقم ش‪KK‬د علت اولی‪KK‬ه هم‪KK‬ان جه‪KK‬ل بحق‪KK‬ائق دین و از هم‪KK‬ه مهم‪KK‬تر‬
‫بی‌اعتنائی و ترک مقررات راج‪KK‬ع ب‪KK‬ه حک‪KK‬ومت اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ملت اس‪KK‬الم را عموم‪K‬ا ً ب‪KK‬دین‬
‫وضع مبتال کرده است ولی بعض از ملت شیعه عالوه بر آن دچ‪KK‬ار ی‪KK‬ک ش‪KK‬بهه عجیب‬
‫و در واقع بالی هالکت‌آوری شده که معتقد گردیده که جهاد برای بسط و اعتالء اسالم‬
‫جز با وجود وحضور و قیام امام معصوم منص‪KK‬وص معین منص‪KK‬ور من الس‪KK‬ماء دارای‬
‫معجزات و خوارق‪ K‬عادات از قبیل زنده‌کردن اموات پیش از هزار سال و آویختن آنه‪KK‬ا‬
‫‪101‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫ب‪KK‬ه درخت ک‪KK‬ه آن درخت را س‪KK‬بز و ب‪KK‬ارور‪ K‬گردانن‪KK‬د و ب‪KK‬االخره ج‪KK‬ز ب‪KK‬ه ظه‪KK‬ور‪ K‬مه‪KK‬دی‬
‫موعود که مطابق‪ K‬اخبار وارده ظهورش‪ K‬مقرون و مقارن با آخرین ای‪KK‬ام دنی‪KK‬ا و دل‪KK‬وتش‬
‫بستگی به قی‪KK‬ام قی‪KK‬امت دارد‪ ،‬ح‪KK‬رام اس‪KK‬ت! و روی‪ K‬همین عقی‪KK‬ده از هم‪KK‬ان اوان پی‪KK‬دایش‬
‫جمعیت‪ ،‬و رسمیت وی که در ردیف یکی از مذاهب درآمده خود را بدین نش‪KK‬ان علم و‬
‫بدین بهتان بدین مبین و مذهب حقه خود را مطعون و متّهم نموده اس‪K‬ت ع‪K‬ذر این‪K‬ان در‬
‫این مورد و در مورد حکومت و غیر آن عذر کسی است که فی‌المث‪KK‬ل م‪KK‬دت ان‪KK‬دکی در‬
‫ظرفی بلورین آب خورده باشد ولی آن ظرف‪ K‬بلور مفقود یا شکسته شود آنگاه در وقت‬
‫تشنگی از خوردن آب به عذرنداشتن آن ظ‪K‬رف بل‪K‬ورین خ‪K‬ودداری نمای‪K‬د ب‪K‬دیهی اس‪K‬ت‬
‫چنین کسی سرانجام از تشنگی خواهد مرد!‬
‫و از همین رهگذر با اینک‪KK‬ه بیش از چه‪KK‬ار صدس‪KK‬ال اس‪KK‬ت دارای حک‪KK‬ومت رس‪KK‬می‬
‫است ولی دولتی که تشکیل داده و جن‪KK‬گ و ج‪KK‬دالی ک‪KK‬ه قه‪KK‬راً روی ط‪KK‬بیعت و وض‪KK‬ع و‬
‫تطور دنیا پیش آم‪KK‬ده و خونه‪KK‬ائی ک‪KK‬ه ریخت‪KK‬ه ی‪KK‬ا از او ریخته‌ان‪KK‬د روی این حس‪KK‬اب هم‪KK‬ه‬
‫عبث و خطا و باطل و هدر بوده است!‬
‫همین عقیده باعث شده که هیچگاه برای این ملت و این مردم‪ K‬دلگرمی به زن‪KK‬دگی و‬
‫سعادت لذت حیات دست نداده و با کثرت دشمنانی‪ K‬که داشته و بدبختانه اکثراً ب‪KK‬رادران‬
‫مسلمان او بوده‌اند هموازه مورد طمع متج‪K‬اوزین س‪K‬تمکار‪ K‬ب‪K‬وده و از دوس‪K‬ت و دش‪K‬من‬
‫توسری‪ K‬خورده و در نتیجه درویش منشی و بی‌اعتنائی بدنیا و صوفیگری‪ K‬و سس‪KK‬تی و‬
‫نکتب س‪KK‬راپای وج‪KK‬ودش‪ K‬را گرفت‪KK‬ه و در ص‪KK‬حنه ب‪KK‬ارزه حی‪KK‬ات ب‪KK‬ه کلی خ‪KK‬ود را باخت‪KK‬ه‬
‫است!!‬
‫علت این ه‪KK‬ر چ‪KK‬ه باش‪KK‬د آنچ‪KK‬ه فعال خ‪KK‬ود را ب‪KK‬دان مس‪KK‬تند می‌دان‪KK‬د و در محکم‪KK‬ة‬
‫محکومیت ارائه س‪KK‬ند می‌نمای‪KK‬د‪ ،‬این اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه در می‪KK‬ان اخب‪KK‬ار بی‌ش‪KK‬ماری ک‪KK‬ه از ائم‪KK‬ه‬
‫اطه‪KK‬ار علیهم ص‪KK‬لوات هللا المل‪KK‬ک الجب‪KK‬ار در ت‪KK‬رغیب و تح‪KK‬ریض ب‪KK‬ر جه‪KK‬اد و آداب و‬
‫دستور آن داده‌اند چند حدیثی دیده می‌شود‪ K‬که از آنه‪KK‬ا ح‪KK‬رمت جه‪KK‬اد ب‪KK‬دون وج‪KK‬ود‪ K‬ام‪KK‬ام‬
‫معصوم استشمام‪ K‬می‌شود‪ :‬و یا او چنین استنباط می‌کند!؟‬
‫اینک ما باضیق مجال آن احادیث را ک‪KK‬ه م‪K‬ورد اس‪KK‬تناد ع‪K‬دم قی‪K‬ام ب‪KK‬ه وظیف‪K‬ه مق‪KK‬دس‬
‫جه‪KK‬اد اس‪KK‬ت در این اوراق از نظ‪KK‬ر خوانن‪KK‬دگان می‌گ‪KK‬ذرانیم‪ K‬ت‪KK‬ا ب‪KK‬ه ببینن‪KK‬د جه‪KK‬ل و غفلت‬
‫دوستان و سیاست و تردستی دشمنان چگونه توانس‪KK‬ته اس‪KK‬ت م‪KK‬ذهب ش‪KK‬یعه را ک‪KK‬ه مخ و‬
‫حقیقت اسالم است بدین مهلکه انداخته او را زبون و بد‌نام نماید‪.‬‬

‫تحقیق در پیرامون احادیث‬


‫قب‪KK‬ل از ش‪KK‬روع ب‪KK‬ه ذک‪KK‬ر آن اح‪KK‬ادیث و توض‪KK‬یح در پ‪KK‬یرامون آنه‪KK‬ا الزم اس‪KK‬ت ب‪KK‬دین‬
‫مناس‪KK‬بت ش‪KK‬رحی از وج‪KK‬ود و پی‪KK‬دایش ح‪KK‬دیث و ارزش و اهمیت آن از نظ‪KK‬ر دین م‪KK‬بین‬
‫اسالم در معرض مطالعه خوانندگان خود بگذاریم‪ K‬که خ‪KK‬ود آن را بای‪KK‬د از عل‪KK‬ل ب‪KK‬زرگ‬
‫انحطاط شمرد‪ .‬این نکته بر ارباب اطالع روشن است که وجود‪ K‬مقدس پیغمبر خ‪KK‬اتم‪‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪102‬‬
‫که مهبط وحی الهی و مبغل احکام محکمة اسالم بود هر چ‪KK‬ه از ج‪KK‬انب پروردگ‪KK‬ار ب‪KK‬ر‬
‫قلب نازنینش نزول می‌یافت‪ K‬آنرا بدون یک حرف کم و زیاد به مردم ابالغ می‌فرمود‪K:‬‬
‫و چ‪KK‬ون خ‪KK‬ود آنجن‪KK‬اب اولین مس‪KK‬لمانان ب‪KK‬ود[ َوأَنَ‪KK‬ا أَ َّو ُل ال ُم ْس ‪K‬لِ ِمينَ ]{األنع‪KK‬ام‪}163:‬‬
‫احکامی که متوجه یک نفر مس‪K‬لمان اس‪K‬ت بنفس نفیس انج‪K‬ام می‌داد واز آنج‪K‬ا ک‪K‬ه بی‪K‬ان‬
‫اس] {النح‪KK‬ل‪}44:‬‬ ‫احکام را قوال و عمال عهده‌دار بود [ َوأَ ْن ْ‬
‫زَلنَ‪KK‬ا إِلَ ْي‪KK‬كَ ال‪ِّ K‬ذ ْك َر لِتُبَيِّنَ لِلنَّ ِ‬
‫نماز و روزه و حج و جهاد و زکوه و غیره را در ض‪KK‬من عم‪KK‬ل ب‪KK‬ه م‪KK‬ردم‪ K‬ی‪KK‬اد می‌داد و‬
‫مسلمانان بر طب‪KK‬ق فرم‪KK‬ان آفری‪KK‬دگان جه‪KK‬ان که «و م‪//‬ا آتیکم الرس‪//‬ول فخ‪//‬ذوه» م‪KK‬أمور‪K‬‬
‫بودند که اعمال و رفتار‪ K‬آن جناب را که متکی به وحی بود فراگیرند ومنبع تم‪KK‬ام آن‌ه‪KK‬ا‬
‫قرآن بود و چون قرآن مجید به جهت حکمته‪KK‬ای ب‪KK‬زرگی‪ K‬رد ق‪KK‬البی ریخت‪KK‬ه و در نظمی‬
‫کشیده شده که بالغت و اندیشة بشر از اتیان مانند آن عاجز بوده و بزرگ‪KK‬ترین معج‪KK‬زة‬
‫پیغم‪KK‬بر آخرالزم‪KK‬ان اس‪KK‬ت از این جهت از دس‪KK‬تبرد تص‪KK‬رفات فض‪KK‬والنة معان‪KK‬دین و‬
‫صاحبان اغراض که ممکن بود روزی‪ K‬بدستاویز‪ K‬حکم خدا غرضها و مرض‪KK‬های‪ K‬خ‪KK‬ود‬
‫را به صورت قوانین الهیه درآورند‪ K‬و از نیروی عظیم دی‪KK‬نی م‪KK‬ردم ب‪KK‬ه نف‪KK‬ع ی‪KK‬ا غ‪KK‬رض‬
‫خود استفاده کنند‪ ،‬محفوظ ماند‪ ،‬اما صاحبان اغراض و امراض که در کین فرص‪KK‬ت و‬
‫انتهاز مجال بودند‪ K‬با ساختن احادیث وگفتگوی اینکه من از پیغمبر چنین و چنان شنیدم‪K‬‬
‫در همان زمانیکه خورشید‪ K‬نبوت در آسمان عظمت خویش تاب‪KK‬ان ب‪KK‬ود از نس‪KK‬بت دروغ‬
‫ب‪KK‬ه پیغم‪KK‬بر‪ K‬آخرالزم‪KK‬ان خ‪KK‬ودداری‪ K‬نکردن‪KK‬د ت‪KK‬ا جائیک‪KK‬ه ب‪KK‬ه فرم‪KK‬ودة امیرالمؤم‪KK‬نین در‬
‫نهج‌البالغه و کتب معتبره خود آن جناب‪ ‬برپاخواست و به مردم گفت که من زن‪KK‬ده‌ام‬
‫و و دروغگویان بر من بسیار‪ K‬شده‌اند آنچه مردم از من نقل می‌کنن‪KK‬د اگ‪KK‬ر مواف‪KK‬ق ق‪KK‬رآن‬
‫است آن را اخ‪K‬ذ وگرن‪K‬ه دور بیندازی‪K‬د‪ K‬و م‪K‬ورد‪ K‬اعتن‪K‬ا ق‪K‬رار ندهی‪K‬د‪ .‬آری دش‪K‬منان چ‪K‬ون‬
‫می‌دیدند حری‪KK‬ف مقابل‪K‬ه و معارض‪K‬ه ب‪KK‬ا ق‪KK‬رآن نیس‪KK‬تند ل‪K‬ذا ب‪K‬رای پیش‪K‬رفت منظ‪K‬ور خ‪KK‬ود‬
‫متوسل به جعل حدیث می‌گشتند‪ K‬که خیلی سهل و اسان بود و بازار آن هم روز به روز‬
‫رایج‌ت‪KK‬ر می‌گش‪KK‬ت زی‪KK‬را ب‪KK‬ا وس‪KK‬عت و پیش‪KK‬رفت برقآس‪KK‬ائی‪ K‬کهاس‪KK‬الم داش‪KK‬ت و ه‪KK‬ر روز‪K‬‬
‫کشوری‪ K‬از کشورهای‪ K‬معمور و متمدن جهان آن روز را ضمیمیة قلمرو‪ K‬خ‪K‬ود می‌ک‪K‬رد‬
‫و آداب و سنن و عادات و رسوم مختلف ملل گوناگون ایج‪KK‬اب می‌نم‪KK‬ود‪ K‬ک‪KK‬ه در تط‪KK‬بیق‬
‫احوال آنان به قرآن مراجعه کنند و چون نمی‌توانستند‪ K‬از قرآن حوائج تشریعی‪ K‬خود را‬
‫برآورند‪ K‬لذا ناچار بودند که اقوال او اعمال رسول خدا را در نظ‪KK‬ر گرفت‪KK‬ه مالک عم‪KK‬ل‬
‫قرار دهند از ین جهت نیاز فوق‌العاده به کسانی داشتند‪ K‬که درک عصر نبوت و ش‪KK‬رف‬
‫صحبت پیغمبر‪ K‬را کرده باشند‪K‬‬
‫و دیگر روات هم برای خ‪KK‬اطر خلف‪KK‬ای وقت ه‪KK‬زاران اح‪KK‬ادیث دروغ بافتن‪KK‬د چنانک‪KK‬ه‬
‫جعل حدیث کبوتر‪ K‬از برای مهدی عباسی از مشهورات‪ K‬است‪ .‬در این زم‪KK‬ان کم و بیش‬
‫مس‪KK‬لمانان درک ک‪KK‬رده بودن‪KK‬د ک‪KK‬ه اه‪KK‬ل بیت وحی و خان‪KK‬دان رس‪KK‬الت ب‪KK‬ه احک‪KK‬ام الهی و‬
‫قوانین آسمانی که درخانه‌شان نازل گردیده واردترند‪ K‬و از کذب و جعل دورند ل‪KK‬ذا ه‪KK‬ر‬
‫گاه که امکان داشت برای دانستن آن سری به خانة باقی‌ماندگان ع‪KK‬ترت می‌زندن‪KK‬د ولی‬
‫‪103‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫سیاست شوم بنی‌امیه کار سخت‌گیری را ب‪KK‬ه ج‪KK‬ائی رس‪KK‬انیده ب‪KK‬ود ک‪KK‬ه م‪KK‬ردم ب‪KK‬دبخت آن‬
‫زمان از دودم‪KK‬ان پیغم‪KK‬بر‪ K‬آن ان‪KK‬دازه دوری‪ K‬گزیننن‪K‬د‪ K‬ک‪KK‬ه ح‪KK‬تی از حس‪KK‬ین بن علی‪ ‬ک‪KK‬ه‬
‫بنص صریح پیغمبر یکی از سادات شباب اهل جنت اس‪KK‬ت و در ام‪KK‬ان پیغم‪KK‬بر ب‪KK‬زرگ‬
‫شده و به آداب او مؤدب است‪ ،‬از میان این یک ملیون و چندصد هزار ح‪KK‬دیث فق‪KK‬ط دو‬
‫حدیث از او روایت کنند!!‬
‫ت‪KK‬ا زمانیک‪KK‬ه دولت بنی‌امی‪KK‬ه رو ب‪KK‬ه انق‪KK‬راض می‌رفت و در همین اوق‪KK‬ات ک‪KK‬ه نطف‪KK‬ة‬
‫خالفت بنی‌عباس بسته می‌شد اندک فرصتی دست داد که طالب‪K‬ان ح‪K‬ق و حقیقت ب‪K‬درب‬
‫خانة عترت نبوت راه یافتند‪ K‬وبه حضور‪ K‬صادقین علیهما السالم مشرف گش‪KK‬ته اح‪KK‬ادیث‬
‫بس‪KK‬یاری‪ K‬از آن دو بزرگ‪KK‬وار ش‪KK‬نیدند و مع‪KK‬نی ح‪KK‬دیث را فهمیدن‪KK‬د ام‪KK‬ا بدبختان‪KK‬ه این آفت‬
‫حقیقت س‪KK‬وز ک‪KK‬ذب و جع‪KK‬ل ومط‪KK‬امع ارب‪KK‬اب اغ‪KK‬راض و ام‪KK‬راض بدرخان‪KK‬ه اه‪KK‬ل بیت‬
‫عصمت نیز راه یافت که تنها مغیرة بن سعید یکی از روات کذبه ک‪KK‬ه ان‪KK‬دک رابط‪KK‬ة ب‪KK‬ا‬
‫حضرت باقرالعلوم‪ K‬داشت خود مدعی شد که بیش از س‪KK‬ی ه‪KK‬زار ح‪KK‬دیث در اح‪KK‬ادیث‬
‫آن بزرگوار دس و جعل کرده است و همچ‪K‬نین مح ّم‪K‬د بن ابی‌ الخط‪K‬اب و بن‪K‬ان و عم‪K‬ر‬
‫النبطی و امثالهم از قول حضرت صادق دروغهائی‪ K‬بافتند! تا جائیکه صادق آل مح ّم‪KK‬د‬
‫را هم در ردیف اشخاص ض‪KK‬غیف الح‪KK‬دیث نمایاندن‪KK‬د! اب‪KK‬وعمر وکش‪KK‬ی در رج‪KK‬ال خ‪KK‬ود‬
‫گفته‪ :‬که یحی بن عبدالحمید در کتابی که در اثبات امامت امیرالمؤمنین‪ ‬تألیف ک‪KK‬رده‬
‫گفت‪KK‬ه اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‪ :‬ب‪KK‬ه ش‪KK‬ریک گفتم گ‪KK‬روه بس‪KK‬یاری‪ K‬راگ‪KK‬ان اینس‪KK‬ت ک‪KK‬ه جعف‪KK‬ر بن مح ّم‪KK‬د‬
‫ضعیف‌الحدیث است!! شریک به من گفت من ترا از حقیقت قضیه خبر می‌دهم‪:‬‬
‫جعفر بن مح ّمد مرد صالح مسلمان پرهیزکاری‪ K‬بود ولی یک مش‪KK‬ت جه‪KK‬ال اط‪KK‬راف‪K‬‬
‫او را گرفتند که بر او داخ‪KK‬ل می‌ش‪KK‬وند و وقتیک‪KK‬ه از ن‪KK‬زد او خ‪KK‬ارج می‌ش‪KK‬وند‪ K‬می‌گوین‪K‬د‪K‬‬
‫جعفر بن مح ّمد ما را حدیث ک‪KK‬رد و ب‪KK‬ه اح‪KK‬ادیثی‪ K‬ک‪KK‬ه این‪KK‬ان ب‪KK‬ر جعف‪KK‬ر بن مح ّم‪KK‬د ح‪KK‬دیث‬
‫می‌کنند تمام آن از منکرات و دروغ و موضوع‪ K‬است قصدشان آنست ت‪KK‬ا بدینوس‪KK‬یله در‬
‫میان مردم زندگی کرده و از سفرة مردم بخورند واز ایشان درهم ودین‪KK‬ار بگیرن ‪K‬د‪ K‬واز‬
‫هین راه است ک‪K‬ه هرگون‪K‬ه منک‪KK‬ری را می‌آورن‪KK‬د و ع‪K‬وام‪ ،‬اینه‪K‬ا را از آنه‪K‬ا می‌ش‪K‬نوند‪K،‬‬
‫ازاینان کسانیند‪ K‬که هالک می‌شوند‪ K‬و از ایش‪KK‬ان کس‪KK‬انی منک‪KK‬ر آن می‌ش‪KK‬وند و این دس‪KK‬ته‬
‫(که موجب بدنامی آن حضرتند) مانند مفضل بن عمرو بنان و عمر النبطی و غ‪KK‬یر هم‬
‫است واینانند‪ K‬که می‌گویند‪ K‬جعفر ایشان را از قول پدرش از جدش حدیث کرده است که‬
‫معرفت امام از نم‪KK‬از و روزه کف‪KK‬ایت می‌کن‪KK‬د!! و اینک‪KK‬ه ایش‪KK‬ان او را از وق‪KK‬ایع قب‪KK‬ل از‬
‫روز قیامت خبر داده‌اند‪ ...‬به خدا سوگند‪ K‬جعفر چ‪KK‬یزی از ینه‪KK‬ا را هرگ‪KK‬ز نگفت‪KK‬ه اس‪KK‬ت‪،‬‬
‫جعفر نسبت به خدا دارای تقوی بوده و پرهیزکارتر از آن است که این نسبت‌ها ب‪KK‬ه او‬
‫داده شود پس مردم آنه‪KK‬ا را ش‪KK‬نیده و او را تض‪KK‬عیف کردن‪K‬د‪ K‬و اگ‪KK‬ر جعف‪KK‬ر را می‌دی‪KK‬دی‬
‫می‌دانستی‪ K‬که او یگانة مردم است‪.‬‬
‫کذبة رواه که از قول ائمه معصومین اخبار دروغ‪ K‬جعل و نقل می‌کردند‪ K‬بسیارند که‬
‫تحقی‪KKK‬ق در ح‪KKK‬ال آنه‪KKK‬ا محت‪KKK‬اج برج‪KKK‬وع ب‪KKK‬ه کتب رج‪KKK‬ال اس‪KKK‬ت‪ .‬مثال یکی از اینه‪KKK‬ا‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪104‬‬
‫ب ّشارالشعیری است که حضرت صادق درب‪KK‬اره او می‌فرمای‪KK‬د‪« K:‬هللا السألنّ عم‪//‬ا ق‪//‬ال‬
‫فی ه‪//‬ذا الک‪//‬ذاب ادع‪//‬اه علی ی‪//‬ا ویل‪//‬ه مال‪//‬ه ارعب‪//‬ه هللا فلق‪//‬د امن علی فراش‪//‬ه و‬
‫افزعنی اقلقنی عن رقادی او تدرون انی لم اقول ذالک اق‪//‬ول ذال‪//‬ک الس‪//‬تقر فی‬
‫قبری» می‌فرماید‪ K‬به خدا قسم از آنچه این دروغگ‪KK‬و درب‪KK‬ارة من گفت‪KK‬ه اس‪KK‬ت و ب‪KK‬ر من‬
‫ادعا کرده است مسئول خواهم شد وای بر او‪ ،‬چه کار دارد؟ خدا او را بترساند‪ ،‬او در‬
‫رختخواب خود آسوده می‌خوابد و مرا از خواب خود در اض‪KK‬طراب افکن‪KK‬ده مگ‪KK‬ر ش‪KK‬ما‬
‫نمی‌انی ‪K‬د‪ K‬ک‪KK‬ه من این چیزه‪KK‬ا را نگفته‌ام مگ‪KK‬ر این چیزه‪KK‬ا را می‌گ‪KK‬ویم‪ K‬ت‪KK‬ا در ق‪KK‬بر خ‪KK‬ود‬
‫استقرار یابم؟!‬
‫ازاین اشخاص شارالنان کسانی‪ K‬بودند که برای پیشرفت مقاص‪KK‬د ش‪KK‬وم خ‪KK‬ود از هیچ‬
‫گونه عمل دغلی خودداری‪ K‬نمی‌کردند‪ K‬مثال مح ّمد بن بشر مجس‪KK‬مه حض‪KK‬رت موس ‪K‬ی‪ K‬بن‬
‫جعفر‪ ‬راساخته واو را رنگ‌زده و در صندوق‪ K‬خانه اطالق خود گذاش‪KK‬ته ب‪KK‬ود م‪KK‬ردم‬
‫را می‌برد‪ K‬در اطاق خود و با آن مجسمه خلوت می‌کرد‪ K‬و به این حیل‪KK‬ه خ‪KK‬ود را مبل‪KK‬غ و‬
‫مرسل از جانب آن حضرت قلمداد می‌کرد!!‬
‫احمد بن مح ّمد بن عیسی به حضرت امام حسن عسکری‪ ‬نوشت که گروهی تکلم‬
‫کرده و احادیثی می‌خوانند‪ K‬و آنه‪KK‬ا را نس‪KK‬بت ب‪KK‬ه ت‪KK‬و و پ‪KK‬درانت می‌دهن‪KK‬د و در می‪KK‬ان این‬
‫احادیث سخنانی‪ K‬است که دلها از آن مشمئزشده می‌رمد‪ K‬و بر ما جایز نیست که آنه‪KK‬ا را‬
‫رد کنیم زیرا آنها را از پدران تو روایت می‌کنند!‬
‫حضرت به او نوشت‪.‬‬
‫«لیس هذا دیننا فاعتزله»‬
‫این دین ما نیست از آن کناره‌گیری‪ K‬کن! و در روایت دیگ‪KK‬ر اظه‪KK‬ار ب‪KK‬رائت از آنه‪KK‬ا‬
‫می‌کند و می‌فرماید‪: K‬‬
‫«ف‪//‬اهجروهم لعنهم هللا والج‪//‬اؤهم الی اض‪//‬یق الطری‪//‬ق وان وج‪//‬دت اح‪//‬دامنهم‬
‫خلوة فاشدخ راسه بالصخرة»‬
‫یعنی از آنها کناره‌گیری کنید خدا آنها را لعنت کند و مجبورشان کنید ب‪K‬ه تنگ‌ت‪K‬رین‬
‫راه که مجال این حرفها را نداش‪KK‬ته باش‪KK‬ند و اگ‪KK‬ر ه‪KK‬ر کس از آنه‪KK‬ا را در خل‪KK‬وت ی‪KK‬افتی‬
‫سرش را با سنگ بزرگ بشکن!!‬
‫که با وجود اینکه برای مردم استفسار و استخبار از ص‪KK‬دق و ک‪KK‬ذب ح‪KK‬دیثی امک‪KK‬ان‬
‫داشت معهذا دروغگویان و ارباب اغراض با کمال بی‌حیائی به نقل حدیث دروغ‪ K‬حتی‬
‫در نزد خود آن بزرگواران پرداختند و حتی از قول همان امام در حض‪KK‬ور خ‪KK‬ود او از‬
‫گفتن حدیث دروغ ب‪KK‬اک نداش‪KK‬تند‪ K‬چنانک‪KK‬ه داس‪KK‬تان میم‪KK‬ون بن عبدهللا روایت می‌کن‪KK‬د ک‪KK‬ه‬
‫کشی آن را در رجال خود روایت کرده نمونه‌ای از آن از است ک‪K‬ه ی‪KK‬ک م‪KK‬رد بص‪KK‬ری‬
‫از قول س‪KK‬فیان ث‪KK‬وری‪ K‬وغ‪KK‬یره ده‌ه‪KK‬ا ح‪KK‬دیث از ق‪KK‬ول حض‪KK‬رت ب‪KK‬اقر‪ K‬و حض‪KK‬رت ص‪KK‬ادق‬
‫روبروی آن حضرت نقل کرد که تمام آنها دروغ‪ K‬و جعل بر آن جن‪K‬اب ب‪KK‬ود ووق‪K‬تی ک‪K‬ه‬
‫حضرت به او فرمود‪ K:‬اگر جعفر بن مح ّمد به تو بگوید که این مفتری‪KK‬ات را من نگفته‌ام‬
‫‪105‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫و همه آنها دروغ‪ K‬است آیا از او می‌پذیری؟ آن مح‪KK‬دث احم‪KK‬ق گفت ن‪KK‬ه! زی‪KK‬را آنهائیک‪KK‬ه‬
‫این احادیث را گفته‌ان‪K‬د اگ‪K‬ر ب‪K‬ر قت‪K‬ل مس‪K‬لمانی‪ K‬ش‪K‬هادت دهن‪K‬د مس‪K‬موع الکلم‪K‬ه و مقب‪K‬ول‌‬
‫القولند من اگ‪KK‬ر تص‪KK‬دیق جعف‪KK‬ر بن مح ّم‪KK‬د را در ک‪KK‬ذب و جع‪K‬ل این اح‪KK‬ادیث کنم تک‪K‬ذیب‬
‫آنهاست! این وضع احادیث در زمان ائمه طاهرین است پس وای به اعصار غیبت ک‪KK‬ه‬
‫از آن انوار هدایت‪ ،‬احدی نیست و شیاین جعّال و ائمة ظالل برای گمراهی مس‪KK‬لمین و‬
‫دشمنی با دین مبین راهی نزدیکتر‪ K‬از جعل احادیث نیافتند‪ K‬و گاهی دوس‪KK‬تان ن‪KK‬ادان ن‪KK‬یر‬
‫به دوستی‪ K‬احمقانه‪ ،‬اعمالی کردند که دشمنان هم نکردند! عالمه حلی درنهایه‌االصول‬
‫فرموده عمداً اخباری جعل و در کتب حدیث گنجانیدند تا صورت‪ K‬دین را زشت نم‪KK‬وده‬
‫وآنرا باطل جلوه دهند‪ .‬و چون کار باین منوال رفت و هر ص‪KK‬احب غ‪KK‬رض و مرض‪K‬ی‪K‬‬
‫به جعل حدیث پرداخت مخصوصاً‪ K‬دشمنان زیرک و حیله‌باز که می‌دیدند‪ K‬سرعت نف‪KK‬وذ‬
‫برق‌آسای اسالم تمام دنیای متمدن آن روز‪ K‬را بلعیده و درخ‪KK‬ود ض‪KK‬میمه نم‪KK‬وده! ب‪KK‬رای‬
‫نجات از این وضعیت به هر وسیله‌ای متش‪KK‬بت گردیدن‪K‬د‪ K‬و چ‪KK‬یزی آس‪KK‬انتر‪ K‬وم‪KK‬ؤثرتر از‬
‫جعل حدیث نیافتند زیرا پشت هم انداختن چند جمله قال رسول هللا وق‪KK‬ال الص‪KK‬ادق‪ K‬فالن‬
‫وفالن زحمتی‪ K‬ندارد آیات ق‪KK‬رآن نیس‪KK‬ت ک‪KK‬ه در حص‪KK‬ار‪ K‬باش‪KK‬د بلک‪KK‬ه کالم آدمی اس‪KK‬ت و‬
‫ساختن آن بسی آسان است و از حیث تأثیر هم هر سخنی که ص‪KK‬بغة دی‪KK‬نی گ‪KK‬یرد م‪KK‬ؤثر‬
‫است چه رسد به امر و نهی امور مهمه و چون با صورت دش‪K‬منی‪ K‬نمی‌توانس‪K‬تند چ‪K‬نین‬
‫کاری انجام دهند ناچار به صورت دوست یعنی مس‪KK‬لمان درآم‪KK‬ده و خ‪K‬ود را در ردی‪KK‬ف‬
‫علما و جرگة محدثین درآوردند آنگاه ضربات کشندة خود را بر پیک‪KK‬ر اس‪KK‬الم زدن‪KK‬د ب‪KK‬ا‬
‫اینکه بر طبق ستور‪ K‬متواتره رس‪KK‬ول اک‪KK‬رم‪ ‬و ائم‪KK‬ه ط‪KK‬اهرین س‪KK‬الم هللا علیهم اجمعین‬
‫می‌بایستی‪ K‬احادیث واخبار‪ K‬وارده از ناحی‪KK‬ه ایش‪KK‬انرا ب‪KK‬ر کت‪KK‬اب خ‪KK‬دا عرض‪KK‬ه کنن‪KK‬د زی‪KK‬را‬
‫بهترین محک صدق‪ K‬و کذب اخبار قرآن مجید است لکن متأس‪KK‬فانه چ‪KK‬نین عم‪KK‬ل ت‪KK‬اکنون‬
‫صورت نگرفته و ما هنوز به کتابی از آثار علماء اسالم برنخورده‌ایم که احادیث را با‬
‫قرآن مطابقه و مقابله کند و صحیح و سقیم آنرا از این راه بسنجد‪ .‬بلی فقط اق‪KK‬دامی ک‪KK‬ه‬
‫برای تشخیص صحیح و سقیم بعمل آمد جع‪KK‬ل و اح‪KK‬داث علم درای‪KK‬ه و رج‪KK‬ال اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫حدیث را با وضع واح‪KK‬وال ن‪KK‬اقلین آن بس‪KK‬نجد اگ‪KK‬ر راوی ح‪KK‬دیث چ‪KK‬نین و چن‪KK‬ان ب‪KK‬ود آن‬
‫حدیث صحیح و اگر چنین و چنان بود موثّق‪ K‬یا معتبر و اگ‪KK‬ر ن‪KK‬ه ض‪KK‬عیف ی‪KK‬ا مرس‪KK‬ل ی‪KK‬ا‬
‫مجهول است باید دانست ک‪KK‬ه علم درای‪KK‬ه تقریب‪K‬ا ً در ق‪KK‬رن پنجم هج‪KK‬ری تأس‪KK‬یس گش‪KK‬ت و‬
‫اولین تألیف را مطابق‪ K‬نقل مرحوم سید حسن صدر در کتاب (الشیعه و فن‪KK‬ون االس‪KK‬الم)‬
‫ابوعبدهللا محمد بن عبدهللا معروف‪ K‬به حاکم نیشابوری متوفی ‪ 405‬در پنج جل‪KK‬د مس‪ّ K‬می‬
‫به معرفت‪ K‬علم‌الحدیث در این باره نگارش داد هر چند این ک‪KK‬ار نمی‌توانس‪KK‬ت ب‪KK‬ه ط‪KK‬ور‬
‫کامل محدثا ٌ را از پرتگاه وقوع‪ K‬در اکاذیب و مفتریات جلوگیری و حفظ نماید زیرا چه‬
‫بسا که شخصی از حیث دارابودن صفات یک نفر راوی حدیث صحیح‪ ،‬آن ص‪KK‬فات را‬
‫واجد باشد و معهذا خبر منقول‪KK‬ه از او مخ‪KK‬الف کت‪KK‬اب خ‪KK‬دا باش‪KK‬د چنانک‪KK‬ه در پ‪KK‬اره‌ای از‬
‫احادیث صحیحه موجود همین عیب را می‌بینیم‪ K‬وانگهی آنکه خواست جعل حدیث کن‪KK‬د‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪106‬‬
‫می‌تواند اسم چند نفر از رجال خوشنام‪ K‬را در رجال حدیث خود قطار نماید برای اینکه‬
‫از آن رجال خوشنام کتاب و رساله‌ای به خط و مهر خودشان باقی نمانده که با تط‪KK‬بیق‪K‬‬
‫به آن کذب مفتری واضح شود وکتب ح‪KK‬دیث هم مع‪KK‬دود‪ K‬و مح‪KK‬دود نیس‪KK‬ت ک‪KK‬ه نت‪KK‬وان از‬
‫حدودآن خارج شد بلکه همه روزه می‌بینیم که کتاب حدیثی‪ K‬پی‪KK‬دا می‌ش‪KK‬ود‪ K‬ک‪K‬ه از وج‪KK‬ود‬
‫آن بی‌خبر‪ K‬بودیم و حدیثی می شنویم‪ K‬که سابقه نداشت؟!‬
‫و معذالک‪ ،‬با اینکه گفتیم ک‪KK‬ه علم درای‪KK‬ه و رج‪KK‬ال نمی‌توان‪K‬د‪ K‬م‪KK‬ا را از ش‪KK‬ر ج ّع‪KK‬ال و‬
‫واضعین حدیث کذب‪ ،‬کامالً محفوظ دارد ولی باز نفع آن زیاد ب‪KK‬وده و نمی‌ت‪KK‬وان فوائ ‪K‬د‪K‬‬
‫آن را منکر شد اما بدبختانه حتی از این طریق‪ K‬هم تاکنون اقدامی کامل برای تش‪KK‬خیص‬
‫و موازنه اخبار صحیح و سقیم به عمل نیآمده و آنچه می‌دانیم تنها عالمه مجلسی اعلی‬
‫هللا مقدمه کتاب کافی‪ K‬را که شامل حدود شانزده هزار حدیث است در معرض و محک‬
‫علم در آی‪KK‬ه و رج‪KK‬ال ق‪KK‬رار داده و پیش از ن‪KK‬ه دهم اح‪KK‬ادیث آن را از ارزش ص‪KK‬حت‬
‫انداخته و کمتر از یک دهم آن را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫در صورتیکه در همین احادیث صحیح‪ ،‬پاره‌ای احادیث ی‪KK‬افت می‌ش‪KK‬ود ک‪KK‬ه مف‪KK‬ادش‬
‫مخالف با آیات قرآن است و در میان همان احادیث ض‪KK‬عیف و حس‪KK‬ن و مرس‪KK‬ل وغ‪KK‬یره‬
‫احادیثی یافت می‌شود که مفاد آن کامال مط‪K‬ابق‪ K‬ب‪K‬ا آی‪K‬ات ق‪K‬رآن اس‪K‬ت و متأس‪K‬فانه م‪K‬ا را‬
‫اکنون مجال آن نیست که نمونه‌هائی‪ K‬از این دو قسم‪ K‬در اینجا بیاوریم‪K.‬‬
‫ما معتقدیم که بهترین محک برای تشخیص ح‪KK‬دیث ص‪KK‬حیح از س‪KK‬قیم هم‪KK‬ان م‪KK‬یزانی‬
‫است که خ‪KK‬ود رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا و ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین علیهم الس‪KK‬الم بدس‪KK‬ت داده‌ان‪KK‬د وآن هم‪KK‬ان‬
‫عرضه‌کردن بر کتاب خداست به شرط‪ K‬اینکه خود کتاب را محت‪KK‬اج ب‪KK‬ه تفس‪KK‬یر اح‪KK‬ادیث‬
‫ندانیم تا عالوه بر فساد‪ K‬دور‪ ،‬تهمت نقص بر کتاب خدا و نارسائی ومحت‪KK‬اج ب‪KK‬ه م‪KK‬ترجم‬
‫و دیلماج‌بودن بیان الهی وارد آوریم‪ K‬و هر حدیثی‪ K‬که با کتاب مواف‪KK‬ق باش‪KK‬د ه‪KK‬ر چن‪KK‬د از‬
‫مخالین مذهب ما باشد بپذیریم مثال ابوهریره در ح‪KK‬دیثی ک‪KK‬ه درموض‪KK‬وع ب‪KK‬ا از رس‪KK‬ول‬
‫خ‪KK‬دا‪ ‬روایت نم‪KK‬ده اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه «ق‪/‬ال رس‪/‬ول هللا ص‪/‬لی هللا علی‪/‬ه و آل‪/‬ه لی‪/‬أتین علی‬
‫الناس زمان الیبقی احد اال اکل الربافمن لم یأکله اصابه من غباره»‪.‬‬
‫که مضمون آن این است که بر مردم روزگاری‪ K‬خواهد آمد که کسی ب‪KK‬اقی نمی‌مان‪KK‬د‬
‫مگر اینکه ربا خواه‪KK‬د خ‪KK‬ورد! و اگ‪KK‬ر هم آن را نخ‪KK‬ورد‪ K‬ب‪KK‬االخره گ‪KK‬ردی‪ K‬از آن ب‪KK‬ر وی‬
‫می‌نشیند) ما که امروز برای العین معامالت ربوی و مؤسسات بانکی را می‌بینیم‪ K‬یقین‬
‫داریم که این حدیث صحیح و یکی از آثار صدق‪ K‬نب‪KK‬وت و از معج‪KK‬زات آن حض‪KK‬رت‪‬‬
‫اس‪KK‬ت ح‪KK‬اال راوی‪ K‬آن ب‪KK‬ر طب‪KK‬ق علم درای‪KK‬ه و رج‪KK‬ال شخص ‪K‬ی‪ K‬اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ح‪KK‬دیث او را‬
‫نمی‌ت‪KK‬وان ص‪KK‬حیح دانس‪KK‬ت ض‪KK‬رری ن‪KK‬دارد و مثالً در تفس‪KK‬یر طبرس‪KK‬ی (مجم‪KK‬ع البی‪KK‬ان)‬
‫س ‪K‬ولَهُ] {المائ‪KK‬دة‪:‬‬ ‫وتفسیر البرهان در ذیل آی‪KK‬ه [إِنَّ َما َج‪KK‬زَا ُء الَّ ِذينَ يُ َح‪ِ K‬‬
‫اربُونَ هللاَ َو َر ُ‬
‫‪ }33‬از جمی‪KK‬ل بن دراج ک‪KK‬ه از ثق‪KK‬ات اص‪KK‬حاب ائم‪KK‬ه و ب‪KK‬ر طب‪KK‬ق کتب رج‪KK‬ال چ‪KK‬ون‬
‫فهرست شیخ و خالصة عالمه و رجال نجاش‪KK‬ی (اجمعت العص‪//‬ابة علی تص‪//‬حیح م‪//‬ا‬
‫یصح منه) صحیح القول می‌باشد حدیثی از حضرت صادق‪ ‬آورده ک‪KK‬ه آن حض‪KK‬رت‬
‫‪107‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫از پ‪KKK‬درش روایت ک‪KKK‬رده ک‪KKK‬ه «اعطی س‪///‬لیمان بن داود مل‪///‬ک مش‪///‬ارق االرض‬
‫ومغاربها فملک سبعمائة سنة و سبعة مل‪//‬ک اه‪/‬ل ال‪//‬دنیا کلهم من الجن و االنس‬
‫و الشیاطین و ‪ » ...‬که هر کس کوچکترین اطالعی از تاریخ داشته باشد می‌دان‪KK‬د این‬
‫حدیث با کمال صحتش دروغ است‪ .‬پس این میزان میزان صحیح و مطمئنی نیست که‬
‫بتوان بدان اعتماد نم‪KK‬ود و افس‪KK‬وس ک‪KK‬ه م‪KK‬ا را مج‪KK‬ال نیس‪KK‬ت ت‪KK‬ا نمونه‌ه‪KK‬ائی از این قبی‪KK‬ل‬
‫بیاوریم‪ K‬زیرا هنوز محیط و افکار مساعد نیست و شمشیر تهمت و دشنام تیز است‪.‬‬
‫پس بهترین میزان همان عرضه‌کردن احادیث به قرآن اس‪KK‬ت ه‪KK‬ر چن‪KK‬د گوین‪KK‬دگان و‬
‫آورندگان آن فاسق و فاجر باشند و اتفاقا ً این عقیدة ما‪ ،‬مضمون حدیث شریفی است که‬
‫از محمدبن مسلم از حضرت صادق روایت ش‪KK‬ده ک‪KK‬ه آن حض‪KK‬رت فرم‪KK‬ود‪« :‬یا محم‪//‬د‬
‫ماجائک فی روایة من بر او فاجر یوافق الق‪/‬رآن فخذب‪/‬ه و م‪/‬ا جائ‪/‬ک من روای‪/‬ة‬
‫من ب‪//‬ر او ف‪//‬اجر یواف‪//‬ق الق‪//‬رآن فخذب‪//‬ه و م‪//‬ا جائ‪//‬ک من روای‪//‬ة من ب‪//‬ر او ف‪//‬اجر‬
‫یخالف القرآن فالتأخذبه» که مضمون ح‪K‬دیث ص‪K‬داقت مش‪K‬حون آن اس‪K‬ت ک‪K‬ه فرم‪K‬ود‪K‬‬
‫این محمد آنچه در روایتی می‌آید ک‪K‬ه آن مطلب در آن روایت مواف‪K‬ق‪ K‬ق‪K‬رآن اس‪K‬ت ح‪KK‬اال‬
‫راوی خواه خوب نیکوکار وخواه ف‪KK‬اجر ب‪KK‬دکردار‪ K‬باش‪KK‬د آن مطلب را بگ‪KK‬یر و آنچ‪KK‬ه در‬
‫روایتی که بدست تو می‌آید که آن مخالف قرآن است خواه راوی آن آدم خوب باش‪KK‬د ی‪KK‬ا‬
‫فاجر‪ ،‬آن را نگیر! پس میزان صحت و سقم احادیث به موجب عقل و شرع و احادیث‬
‫متواتره عرض به کتاب خداست اینک اندکی از آن احادیث که در ع‪KK‬رض اح‪KK‬ادیث ب‪KK‬ه‬
‫کتاب خدا آمده است‪.‬‬
‫‪ -1‬در کت‪KK‬اب ش‪KK‬ریف‪ K‬ک‪KK‬افی از حض‪KK‬رت ابی‌عبدهللا ص‪KK‬ادق ‪ ‬روایت ش‪KK‬ده ک‪KK‬ه آن‬
‫حضرت فرمود!‬
‫«ق‪//‬ال رس‪//‬ول هللا ص‪//‬لی هللا علی‪//‬ه و آل‪//‬ه ان علی ک‪//‬ل ح‪//‬ق حقیق‪//‬ة و علی ک‪//‬ل‬
‫صواب نوراً فما وافق کتاب هللا فخذوه و ما خالف کتاب هللا فدعوه»‬
‫رسول خدا‪ ‬می‌فرماید هر حقی را حقیقتی و هر س‪KK‬خن ص‪KK‬حیحی را ن‪KK‬وری اس‪KK‬ت‬
‫(همانطور که در حدیث ابوهریره یادآور‪ K‬شدیم – م) پس هر چه موافق‪ K‬کتاب خ‪KK‬دا ب‪KK‬ود‬
‫آنرا فراگیرد و آنچه مخالف کتاب خدا بود آن را واگذارید‪K.‬‬
‫‪ -2‬در تفسیر عیاشی از هش‪KK‬ام بن الحکم از حض‪KK‬رت ام‪KK‬ام جعف‪KK‬ر ص‪KK‬ادق ‪ ‬روایت‬
‫شده که آن حض‪KK‬رت فرم‪KK‬ود‪« K:‬ق‪/‬ال رس‪/‬ول هللا‪ ‬فی خطب‪/‬ة بم‪/‬نی او مک‪/‬ة ی‪/‬ا ایه‪/‬ا‬
‫الناس ما جائکم عنی یوافق القرآن فانا قلته و م‪//‬ا ج‪//‬ائکم ع‪//‬نی الیواف‪//‬ق الق‪//‬رآن‬
‫فلم اقله»‬
‫رسول خدا‪ ‬در خطبه‌ای که به مکه یا در منی خواند فرمود‪ K:‬ای مردم! هر چه از‬
‫جانب من به سوی شما آمد اگر موافق‪ K‬قرآن بود آن را من گفته‌ام و اگر موافق‪ K‬نب‪KK‬ود آن‬
‫را من نگفته‌ام‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪108‬‬
‫‪ -3‬از اس‪KK‬معیل بن زی‪KK‬اد الس‪KK‬کونی از حض‪KK‬رت ص‪KK‬ادق ‪ ‬از پ‪KK‬در بزرگ‪KK‬وارش از‬
‫امیرالمؤمنین صلوات هللا علیهم روایت کرده است که آن حض‪KK‬رت فرم‪KK‬ود‪« K:‬الوق‪//‬وف‬
‫عن‪//‬د الش‪//‬بهة خ‪//‬یر من االقتح‪//‬ام فی الهلک‪//‬ة و ترک‪//‬ک ح‪//‬دیثا لم ت‪//‬روه خ‪//‬یر من‬
‫روایتک ح‪//‬دیثا ً لم تحص‪//‬ه ان علی ک‪//‬ل ح‪/‬ق حقیق‪//‬ة و علی ک‪//‬ل ص‪//‬واب ن‪//‬وراً فم‪//‬ا‬
‫وافق الکتاب هللا فخذوا به ما خالف کتاب هللا فدعوه»‬
‫امیرالمؤمنین‪ ‬در این حدیث می‌فرماید ‪ :‬وقوف وتأمل در هنگام شبهه به‪KK‬تر اس‪KK‬ت‬
‫از خود را به هالکت انداختن وحدیثی را که روایت نکرده و ت‪KK‬رکش ن‪KK‬ائی به‪KK‬تر اس‪KK‬ت‬
‫از اینکه حدیثی را روایت کنی که به حقیقت آن نرسیده‌ای بدرستیکه هر حقی را خ‪KK‬ود‬
‫حقیقتی است کو بر هر سخن صواب نوری است (یعنی خود سخن ح‪KK‬ق‪ ،‬دارای اث‪KK‬ر و‬
‫نور خاصی است) پس آنچه موافق کتاب خدا است آن را بگیرید‪ K‬و آنچه مخ‪K‬الف کت‪KK‬اب‬
‫خدا است آن را واگذارید‪.‬‬
‫‪ -4‬کلیب اسدی می‌گوید‪ :‬از حضرت امام جعفر صادق‌ شنیدم که می‌فرماید‪K:‬‬
‫«ما اتاکم عنا من حدیث الیصدقه کتاب هللا فهو باطل»‬
‫هر چه ازما بشما می‌رسد‪ K‬اگر کتاب خدا آن را تصدیق‪ K‬نمی‌کند باطل است‪.‬‬
‫‪ -5‬سدیر‪ K‬می‌گوید ‪ :‬که حضرت امام مح ّمدباقر و حضرت امام جعف‪KK‬ر ص‪KK‬ادق علیهم‬
‫السالم می‌فرمودند‪« :‬الیصدق علینا اال بم‪/‬ا یواف‪/‬ق کت‪/‬اب هللا و س‪/‬نة نبی‪/‬ه» ب‪KK‬ر م‪KK‬ا‬
‫تصدیق نمی شود مگر آنچه کتاب خدا و سنت پیغمبرش با آن موافق‪ K‬باشد‪.‬‬
‫‪ -6‬شیخ یوسف‪ K‬بحرانی در کتاب حدائق خود از حضرت ص‪KK‬ادق‪ ‬روایت می‌کن‪KK‬د‬
‫که آن حضرت فرمود‪K:‬‬
‫«التقبلوا علینا حدیثنا االما وافق القرآن السنة»‪.‬‬
‫حدیثی را بر ما قبول نکنید مگر آنچه موافق قرآن و سنت باشد‪.‬‬
‫‪ -7‬در همان کت‪K‬اب از حض‪K‬رت رضا‪ ‬و آن جن‪K‬اب از حض‪K‬رت ص‪K‬ادق‪ ‬روایت‬
‫می‌کند که فرمود ‪ :‬فالتقبلوا علینا خالف القرآن بر ما خالف قرآن را قبول‪ K‬نکنید‪.‬‬
‫گمان نمی‌کنم کسی را اندکی از وجدان وانصاف روزی‪ K‬ش‪KK‬ده باش‪KK‬د و معه‪KK‬ذا تردی‪KK‬د‬
‫کند که با این بیان دیگر می‌توان به احادیثی که مضمونش‪ K‬خالف ق‪KK‬رآن اس‪KK‬ت ی‪KK‬ا ب‪KK‬ا آن‬
‫موافق نبوده و قرآن آن را تصدیق نمی‌کند‪ K‬اعتماد کرد هر چن‪KK‬د رج‪KK‬ال آن مط‪KK‬ابق کتب‬
‫رجال و درایه‪ ،‬مؤمن وامامی‪ K‬و فالن و فالن باشند و هر چند با میزان در آیه اح‪KK‬ادیث‬
‫صحیح باشند! والبد خوانندگان متوجه ان‪KK‬د ک‪KK‬ه مقص‪KK‬ود م‪KK‬ا دراین مق‪KK‬ام ب‪KK‬ا تط‪KK‬ویلی‪ K‬ک‪KK‬ه‬
‫رفت آن است که اگر حدیثی یا احادیثی یافت شود که جهاد را که از بزرگترین احک‪KK‬ام‬
‫اسالمی و رکن اعظم آن است موقوف‪ K‬و یا ح‪KK‬رام‌ بدان‪KK‬د چ‪KK‬ون مخ‪KK‬الف ص‪KK‬ریح بیش از‬
‫صد آیه قرآن است اصال قابل قبول نیست بخصوص که می‌دانیم مهمترین سبب ارتقاء‬
‫و عظمت مسلمین همین حکم محکم جهاد بوده و دش‪KK‬منان از ه‪KK‬ر حیث متوج‪KK‬ه بوده‌ان‪KK‬د‬
‫که مسلمانان را از این حکم سعادت بخش الهی بازدارند‪ K‬حاال بهر ش‪KK‬یوه و رویه‌ای ک‪KK‬ه‬
‫بتوانند آنانرا در این موضوع سس‪KK‬ت و غاف‪KK‬ل و جاه‪KK‬ل می‌نماین‪K‬د‪ K‬چنانک‪KK‬ه کرده‌ان‪KK‬د! در‬
‫‪109‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫صورتیکه خوشبختانه حدیث صحیحی‪ K‬که چنین مضمونی‪ K‬داشته باشد در احادیث شیعه‬
‫وجود ندارد و ما انشاءهللا ض‪KK‬من بحث از اح‪KK‬ادیثی‪ K‬ک‪K‬ه می‌گوین‪KK‬د جه‪KK‬اد را مش‪KK‬روط ب‪KK‬ه‬
‫وجود امام معصوم‪ K‬دانسته تحقیق این مدعی می‌نمائیم چون در این جا سخن از مطابق‪KK‬ه‬
‫احادیث باقر‪ K‬آن رفت و در اذهان پاره‌ای بألقای شیطان یا دشمنان یا جاهالن این ش‪KK‬بهه‬
‫قوی شده که قرآن را جز امام نمی‌تواند‪ K‬و ح‪KK‬ق ن‪KK‬دارد تفس‪KK‬یر کن‪KK‬د وبدبختان‪KK‬ه این ش‪KK‬بهه‬
‫بی‌اساس کار خود را کرده و در واقع قضیه را معکوس نموده یعنی ب‪KK‬ه ع‪KK‬وض اینک‪KK‬ه‬
‫احادیث راعرضه به قرآن کنیم با این شبهه باید قرآن را به احادیث عرضه ک‪KK‬نیم!! ل‪KK‬ذا‬
‫اکنون می‌پردازیم ببطالن این مدعی و رفع این شبهه و من هللا التوفیق‪.‬‬

‫قران قابل فهم است‬


‫‪ -1‬خداوند‪ K‬متعال قرآن را برای هدایت بشر فرستاده و چگونه می‌ت‪KK‬وان گفت کت‪KK‬ابی‬
‫که برای دستور زندگی بنی‌آدم‪ K‬تا انقراض عالم آمده قابل فهم نیست! و باید به اشخاص‬
‫معدودی که در برهه‌ای از زمان در محیطی مجهول بوده‌اند و با ه‪KK‬زاران س‪KK‬ال ک‪K‬ه از‬
‫عمر عالم مان‪KK‬ده اح‪K‬دی از آن‪KK‬ان نیس‪K‬تند‪ K‬ب‪K‬از هم بای‪KK‬د ب‪KK‬ه آن‪K‬ان مراجع‪KK‬ه ک‪K‬رد و فهم آن‪K‬را‬
‫منحصر به ایشان دانست؟!‬
‫‪ -2‬ثانیا ً خود قرآن مدعی است که او را همه کس که اهل زبان باشد می‌تواند‪ K‬بفهم‪KK‬د‬
‫مانند آیات شریفه‪َ [:‬ولَقَ ْد يَسَّرْ نَا القُرْ آَنَ لِل ِّذ ْك ِر فَهَلْ ِم ْن ُم‪َّ K‬د ِك ٍر] {القم‪KK‬ر‪[ }17:‬هَ‪َ K‬ذا َبيَ‪ٌ K‬‬
‫‪K‬ان‬
‫اس َوهُدًى َو َموْ ِعظَةٌ لِ ْل ُمتَّقِينَ ] {آل عمران‪[ }138:‬يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَ ‪ْ K‬د َج‪KK‬ا َء ُك ْم بُرْ هَ‪ٌ K‬‬
‫‪K‬ان‬ ‫لِلنَّ ِ‬
‫زَلنَا إِلَ ْي ُك ْم نُ‪KK‬ورًا ُمبِينً‪K‬ا] {النس‪KK‬اء‪[ }174:‬قَ‪ْ K‬د َج‪KK‬ا َء ُك ْم ِمنَ هللاِ نُ‪K‬و ٌر َو ِكتَ‪K‬ابٌ‬ ‫ِم ْن َربِّ ُك ْم َوأَ ْن ْ‬
‫الس‪K‬اَل ِم َوي ُْخ‪ِ K‬ر ُجهُ ْم ِمنَ‬
‫ض‪َ K‬وانَهُ ُس‪K‬ب َُل َّ‬ ‫ين] {المائ‪KK‬دة‪[ }15:‬يَ ْه‪ِ K‬دي بِ‪ِ K‬ه هللاُ َم ِن اتَّبَ‪َ K‬ع ِر ْ‬ ‫ُمبِ ٌ‬
‫اط ُم ْستَقِ ٍيم] {المائدة‪ }16:‬آیا برهان و نور‪K‬‬ ‫ص َر ٍ‬‫ور بِإِ ْذنِ ِه َويَ ْه ِدي ِه ْم إِلَى ِ‬
‫ت إِلَى النُّ ِ‬ ‫ُّ‬
‫الظلُ َما ِ‬
‫احتیاج دارد باینکه آن را در انحصار‪ K‬بیان عده‌ای معدود‪ K‬و معدوم‪ K‬قرار داد؟!‬
‫بنور شمع جوید در بیابان‬ ‫زهی نادان که او خورشید‬
‫تابان!‬

‫‪ -3‬قرآن مالمت می‌کند کس‪KK‬انی را ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه آن ت‪KK‬دبر نمی‌کنن‪K‬د‪ K‬مانن‪KK‬د‪[ :‬أَفَاَل َيتَ‪َ K‬دبَّرُونَ‬
‫ب أَ ْقفَالُهَا] {محمد‪[ }24:‬إِ َّن الَّ ِذينَ ارْ تَ ُّدوا َعلَى أَ ْدبَ ِ‬
‫ار ِه ْم ِم ْن بَ ْع ِد َما‬ ‫القُرْ آَنَ أَ ْم َعلَى قُلُو ٍ‬
‫س َّو َل لَهُ ْم َوأَ ْملَى لَهُ ْم] {محمد‪ }25:‬اگر قرآن قابل فهم نباشد‬ ‫ان َ‬ ‫تَبَيَّنَ لَهُ ُم الهُدَى ال َّش ْيطَ ُ‬
‫و باید فقط عده معدودی‪ K‬آن را بیان کنند این ماللمت از طرف خ‪KK‬داجور اس‪KK‬ت و تع‪KK‬الی‬
‫هللا عن ذالک‪.‬‬
‫‪ -4‬قرآن منکرین نبوت را دعوت باتیان مثل خ‪KK‬ود می‌کن‪KK‬د اگ‪KK‬ر قاب‪KK‬ل فهم نباش‪KK‬د این‬
‫ب ِم َّما نَ َّز ْلنَ‪KK‬ا‬
‫دع‪KK‬وت دع‪KK‬وت جاهالن‪KK‬ه اس‪KK‬ت و تع‪KK‬الی هللا عن ذالک [ َوإِ ْن ُك ْنتُ ْم فِي َر ْي ٍ‬
‫َعلَى َع ْب ِدنَا فَأْتُوا ِبس َ‬
‫ُور ٍة ِم ْن ِم ْثلِ ِه] {البقرة‪.}23:‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪110‬‬
‫‪ -5‬قرآن مدعی است که در آن اختالفی‪ K‬نیس‪KK‬ت و اگ‪KK‬ردر آن اختالفی‪ K‬ب‪KK‬ود از ج‪KK‬انب‬
‫اختِاَل فً‪K‬ا‬ ‫خدا نیس‪KK‬ت [أَفَاَل يَتَ َدبَّرُونَ القُ‪K‬رْ آَنَ َولَ‪K‬وْ َك‪K‬انَ ِم ْن ِع ْن‪ِ K‬د َغي ِ‬
‫ْ‪K‬ر هللاِ لَ َو َج‪ُ K‬دوا فِي ِه ْ‬
‫َكثِيرًا] {النساء‪ }82:‬اگر کسی آنرا نفهم‪K‬د از کج‪K‬ا می‌دان‪K‬د ک‪K‬ه در آن اختالفی‪ K‬هس‪K‬ت ی‪K‬ا‬
‫نیست و امر تدبر در آن در چنین صورت‪ K‬العیاذ باهلل امر عب‪KK‬ثی اس‪KK‬ت! زی‪KK‬را چیزیک‪KK‬ه‬
‫قابل فهم نیست چه تدبری در آن توان نمود؟‬
‫‪ -6‬خدای متعال قرآن را نور و حکیم و مهیمن و م‪KK‬بین و ش‪KK‬فا و ه‪K‬دی نامی‪K‬ده اس‪K‬ت‬
‫اگر بنا باشد مطالب آن بقدری غ‪K‬امض و پیچی‪K‬ده وتاری‪K‬ک باش‪K‬د ک‪K‬ه احتی‪K‬اج ب‪K‬ه تفس‪K‬یر‬
‫معدودی که حتی مجال اظهار وجود‪ K‬نیافتند باشد دراین صورت نسبت کذب واغ‪KK‬وا ب‪KK‬ه‬
‫ساحت مقدس ربوبی داده شده آیا هیچ مسلمانی‪ K‬چنین حرفی می‌زند؟!‬
‫‪ -7‬تفاسیری‪ K‬که نسبت به ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین داده‌ان‪KK‬د عالوه ب‪KK‬ر آنک‪KK‬ه کام‪KK‬ل نیس‪KK‬ت در‬
‫همان آیات هم که مورد تفسیر قرار گرفته‌اند‪ K‬کافی نب‪KK‬وده بلک‪KK‬ه بس‪KK‬یاری از آنه‪KK‬ا اص‪KK‬ال‬
‫مربوط نیست چنانکه انشاءهللا پاره‌ای از آن بعد از این خواهد آمد‪.‬‬

‫تفاسیر جعلی منسوب به ائمه علیهم السالم‬


‫حاال اگر فرض شود که مردم مجبور‪ K‬باشند که در تفسیر ق‪KK‬رآن رج‪KK‬وع ب‪KK‬ه اح‪KK‬ادیث‬
‫کنند‪.‬‬
‫اح‪KK‬ادیثی‪ K‬ک‪KK‬ه درب‪KK‬ارة تفس‪KK‬یر ق‪KK‬رآن جمع‌آوری ش‪KK‬ده در این زم‪KK‬ان عب‪KK‬ارت اس‪KK‬ت از‬
‫تفاسیر البرهان و تفسیر ام‪K‬ام و تفس‪K‬یر عیاش‪K‬ی و امث‪K‬ال آن‪ ،‬این‪K‬ک م‪K‬ا نم‪K‬ونه‌ای از این‬
‫تفسیرات که در پیرامون آیات شده می‌آوریم‪ K‬تا به بینیم آیا واقعاً‪ K‬می‌تواند ما را ک‪KK‬افی و‬
‫قانع باشد! آیا راستی‪ K‬مقصود خدا از ارس‪KK‬ال این آی‪KK‬ات این ب‪KK‬وده ک‪KK‬ه م‪KK‬ا این مط‪KK‬الب را‬
‫بدانیم؟!‬
‫یکی از این تفسیرها‪ K‬تفسیر منس‪KK‬وب ب‪KK‬ه حض‪KK‬رت ام‪KK‬ام حس‪KK‬ن عس‪KK‬کری مش‪KK‬هور ب‪KK‬ه‬
‫تفسیر امام است ک‪KK‬ه الب‪K‬د مهم‪K‬ترین آنهاس‪KK‬ت زی‪KK‬را مخصوص‪K‬ا ً این کت‪K‬اب ب‪K‬رای تفس‪KK‬یر‬
‫نوشته شده در حالیکه از ائمه معصومین کتابی که فقط برای تفس‪KK‬یر نوش‪KK‬ته ش‪KK‬ده باش‪KK‬د‬
‫وجود ندارداینک معایب آن ‪:‬‬
‫اوال – با مراجعه بسند این تفسیر معلوم می‌شود که رجالی که این تفسیر را روایت‬
‫کرده‌ان‪KKK‬د مجه‪KKK‬ول و ن‪KKK‬امعلوم‪ K‬و ک‪KKK‬ذاب بوده‌ان‪KKK‬د زی‪KKK‬را یکی از رج‪KKK‬ال آن س‪KKK‬هل بن‬
‫احمدالدیباجی‪ K‬است و ابن الغضائری‪ K‬گفته‪« :‬ان‪//‬ه ک‪//‬ان یض‪//‬ع االح‪//‬ادیث و ی‪//‬روی عن‬
‫المجاهیل» و سهیل بن احمد از محم‪KK‬د بن قاس‪KK‬م اس‪KK‬تر آب‪KK‬ادی نق‪KK‬ل می‌کن‪KK‬د وعالم‪KK‬ه در‬
‫رجال خود درباره این تفسیر فرموده است ‪:‬‬
‫«انه موضوع وضعه سهیل بن احمد الدیباجی و احادیثه منا کیر»‬
‫می‌فرماید‪ K‬این تفسیر موضوع وساختگی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه س‪KK‬هیل بن احم‪KK‬د ال‪KK‬دیباجی‪ K‬آن را‬
‫وضع نموده و احادیث آن منا ک‪KK‬یر اس‪KK‬ت و ب‪KK‬از درب‪KK‬اره مح ّم‪KK‬د بن قاس‪KK‬م اس‪KK‬ترآبادی‪ K‬در‬
‫کتب رجال به این عبارت یاد می‌شود‪.‬‬
‫‪111‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫محم‪//‬د بن القاس‪//‬م و قی‪//‬ل ابن ابی القاس‪//‬م المفسراالس‪//‬ترآبادی ض‪//‬عیف ک‪//‬ذاب‬
‫روی عنه تفسیر عن رجلین مجهولین‪.‬‬
‫آری این مرد ضعیف کذاب این تفسیر را از دونفر مجهول به نام یوس ‪K‬ف‪ K‬بن مح ّم‪KK‬د‬
‫بن زیاد و علی بن مح ّمد بن سیار روایت کرده است خودش خیلی خوش‪KK‬نام‪ K‬ب‪KK‬وده رفت‪KK‬ه‬
‫دامن مجهولین بی‌نام و نشانی را هم چسبیده‌ است!‬
‫ما قبالً گفتیم که اگر مضمون حدیثی با کتاب خ‪K‬دا و الاق‪K‬ل ب‪K‬ا عق‪K‬ل و ت‪K‬اریخ مواف‪KK‬ق‬
‫باشد می‌پذیریم‪ K‬اینک ثانیا ً می‌رویم سراغ مضامین این تفسیر ش‪KK‬ریف! ک‪KK‬ه منس‪KK‬وب ب‪KK‬ه‬
‫امام است تا به‌بینیم چه گلهائی بهآب داده‪.‬‬
‫اوالً این جناب امام! این قدر از تاریخ بی‌اطالع بوده که می‌گوید‪:‬‬
‫حجاج مخت‪KK‬ار بن ابوعبی‪KK‬ده ثقفی را حبس ک‪KK‬رد و قص‪K‬د‪ K‬قت‪KK‬ل او را داش‪KK‬ت لکن ب‪KK‬دان‬
‫دست نیافت تا خدا او را نجات داد واز قتل‪KK‬ة حس‪KK‬ین بن علی انتق‪KK‬ام گ‪KK‬رفت ب‪KK‬ا اینک‪KK‬ه ب‪KK‬ه‬
‫تصدیق تمام مورخین حجاج در سال هفتاد و پنج هجری به امارت منصوب‪ K‬شد و قت‪KK‬ل‬
‫مختار چند سال قبل یعنی در سال ‪ 67‬هج‪KK‬ری بدس‪KK‬ت مص‪KK‬عب بن زب‪KK‬یر ک‪KK‬ه از ط‪KK‬رف‪K‬‬
‫برادر خود عبدهللا بن زبیر مأمور جنگ با مختار بود اتفاق افتاد‪.‬‬
‫و داس‪KK‬تان عب‪KK‬دالملک م‪KK‬روان و قت‪KK‬ل معص‪KK‬ب و س‪KK‬ر او در داراالم‪KK‬اره کوف‪KK‬ه از‬
‫مشهورات تاریخ اس‪KK‬ت‪ ،‬ت‪KK‬و گ‪KK‬وئی این ام‪KK‬ام حس‪KK‬ن عس‪KK‬گری این تفس‪KK‬یر هم مانن‪KK‬د ام‪KK‬ام‬
‫جعف‪KK‬ر ص‪KK‬ادق‪ K‬کت‪KK‬اب بحراالنس‪KK‬اب ک‪KK‬ه یکی از کت‪KK‬اب فروش‪KK‬های معت‪KK‬بر ته‪KK‬ران ب‪KK‬رای‬
‫رضای خدا! چند س‪KK‬ال قب‪KK‬ل آن را چ‪KK‬اپ و توزی‪K‬ع‪ K‬نم‪KK‬ود اص‪K‬الً این ام‪KK‬ام کت‪KK‬اب ن‪KK‬ویس!‬
‫اطالعات تاریخی نداشته تا جائیکه تاریخ وفات خود را ه مختلف ذکر کرده است!!‬
‫ثانیا ً ت‪K‬وجهی ب‪KK‬ه مض‪K‬امین این تفس‪K‬یر معل‪K‬وم‪ K‬می‌دارد ک‪K‬ه مزخرف‪KK‬ات و ب‪K‬ه فرم‪KK‬ایش‬
‫عالمه حلی من‪KK‬اکیر ف‪KK‬راوانی‪ K‬ک‪KK‬ه غ‪KK‬یر از این تفس‪KK‬یر در هیچ کج‪KK‬ا وج‪KK‬ود ن‪KK‬دارد در آن‬
‫می‌توان یافت که عالوه بر مخالفت با تصریحات قرآن با هیچ عقل و فهمی هم س‪KK‬ازش‬
‫ندارد چیزهائی‪ K‬در آن است که اکثراً از موضوعات غالت است و بلکه در هیچ کتابی‬
‫حتی کتاب غالت هم از آن اثری نیست!‪ .‬در این کتاب ضمن تفسیر آی‪KK‬ة [ َوإِ ْن ُك ْنتُ ْم فِي‬
‫ب ِم َّما نَ َّز ْلنَا َعلَى َع ْب ِدنَا] {البقرة‪}23:‬ذکه خدا تمام اهل عالم را به معجزه‌بودن قرآن‬
‫َر ْي ٍ‬
‫دعوت می‌کند‪ .‬سخن از معجزه قضای حاجت پیغمبر‪ ‬رفته است که چگون‪KK‬ه من‪KK‬افقین‬
‫که در تعقیب این بودند که عورت و غایط آن جناب را به بینند محروم‪ K‬و مأیوس ش‪KK‬دند‬
‫و معجزه آن چنانی رخ داد! و از تنگ و گشاد بودن ف‪KK‬روج زن‪KK‬ان بهش‪KK‬تی‪ K‬گفتگ‪KK‬و ش‪KK‬ده‬
‫الطائالتی مانند تکلم‌کردن خر کعب بن اشرف و ایم‪KK‬ان آوردن آن خ‪KK‬ر و خری‪KK‬دن قیس‬
‫بن شماس آن خر را و از این قبیل بیهوده‌ه‪KK‬ا آنق‪KK‬در دارد ک‪K‬ه انس‪KK‬ان را م‪KK‬ات و مبه‪KK‬وت‬
‫می‌کند!! آی‪KK‬ا ین اس‪KK‬ت آن تفس‪KK‬یری ک‪KK‬ه اه‪KK‬ل ع‪K‬الم بای‪KK‬د فق‪KK‬ط ب‪KK‬ه آن مراجع‪KK‬ه ک‪KK‬رده و از‬
‫فیوضات آن بهره‌ور شوند؟!! و عقل و فهم خود را در قبال آن کنار بگذارند؟‬
‫افسوس که ازتنگ فهمی و نظرتنگی‪ K‬افراد و مخصوص ‪K‬ا ً از کمین‌ک‪KK‬ردن مغرض‪KK‬ین‬
‫م‪KK‬ا نمی‌ت‪KK‬وانیم بیش از این در این ب‪KK‬اره ببحث ب‪KK‬پردازیم‪ K‬م‪KK‬ا منک‪KK‬ر نیس‪KK‬تیم‪ K‬ک‪KK‬ه در همین‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪112‬‬
‫کتاب مطالبی هست که از ناحیة معصومین رسیده و نط‪KK‬ائر‪ K‬آن در کتب معت‪KK‬بر‪ ،‬دیگ‪KK‬ر‬
‫هست و باالخره حق و باطل بهم‌آمیخته شده و سخن ما دراین است که با اکتفا به چنین‬
‫تفاسیر از برکات عمیم قرآن کریم محروم خواهیم‪ K‬ماند‪.‬‬
‫دومین کتابی ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه ن‪KK‬ام تفس‪KK‬یر ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین در می‪KK‬ان ش‪KK‬یعه رایج اس‪KK‬ت کت‪KK‬اب‬
‫تفس‪KK‬یرالبرهان س‪KK‬ید هاش‪KK‬م بح‪KK‬رانی اس‪KK‬ت‪ ،‬در این کت‪KK‬اب ن‪KK‬یز ت‪KK‬ا آنج‪KK‬ا ک‪KK‬ه تفس‪KK‬یر ام‪KK‬ام‬
‫فوق‌الذکر بوده همه را آورده است و غالبا ً احادیثی که در ذیل آیات می‌آورد‪ K‬مربوط به‬
‫تفسیر آیه نیست و بسیاری‪ K‬از آنها اندک رابطه‌ای با آیات ندارد! عالوه بر آن اح‪KK‬ادیثی‬
‫در آن است که گذشته از این موافق قرآن نیست مخالف قرآن بلکه مخالف ض‪KK‬روریات‪K‬‬
‫اسالم است مانند حدیثی که در ذیل آیة آمن الرسول بما انزل الیه در سوره بق‪KK‬ره آورده‬
‫است در ص ‪ 267‬جلد ‪ 1‬این‪KK‬ک مق‪KK‬داری از متن ح‪KK‬دیث‪ :‬عن عبدالص‪KK‬مد بن ش‪KK‬یبة ق‪KK‬ال‬
‫ذک‪KK‬ر عن‪KK‬د ابی‌عبدهللا‪ ‬ب‪KK‬ه واالذان ت‪KK‬ا آنج‪KK‬ا ک‪KK‬ه می‌گوید‪« :‬فق‪//‬ال ابوعبدهللا‪ ‬ک‪//‬ذبوا ان‬
‫رسول هللا‪ ‬کانا نائما ً فی ظل الکعبة فاتاه جبرئیل تا می‌نویسد ثم صعد به حتی انتهی‬
‫الی ابواب السماء فلما رأته المالئکة نف‪//‬رت عن اب‪//‬واب الس‪//‬ماء و ق‪//‬الت الهین ال‪//‬ه فی‬
‫االرض اله فی السماء» حدیث مفصل است و حاصل آن اینست که وقتی که رس‪KK‬ولخدا‪K‬‬
‫بدرهای اس‪KK‬مان رس‪K‬ید‪ K‬همین ک‪KK‬ه فرش‪K‬تگان او را دیدن‪KK‬د از دره‪KK‬ای آس‪K‬مان پ‪K‬ا ب‪K‬ه ف‪K‬رار‪K‬‬
‫گذاشتند و گفتند معلوم می‌شود‪ K‬که دو تا خدا هست یک خدا در زمین (ک‪KK‬ه مقصودش‪KK‬ان‬
‫حضرت رسول بوده) و یک خدا هم در آسمان!!‬
‫می‌بینی‪KK‬د در این ح‪KK‬دیث مالئک‪KK‬ه راک‪KK‬ه از قدیس‪KK‬ین ع‪KK‬الم ب‪KK‬اال و از م‪KK‬دبران مألاعلی‬
‫هستند چقدر بی‌ادراک و نافهم ومشرک قلمداد می‌کند که وقتی که رسول خدا را دیدن‪KK‬د‬
‫خیال کردند عالم دو خدا دارد! یکی خدای زمین که حض‪KK‬رت رس‪KK‬ول‪ K‬هللا اس‪KK‬ت و یکی‬
‫هم خدای آسمان! تعالی هللا عن ذالک و نستجیر به س‪K‬اکنین این آس‪K‬مان ت‪K‬و گ‪K‬وئی از‬
‫ساکنین یک طویله هم بی‌شعورتر‪ K‬بودند!! لعنت خدا بر دروغگو‪K.‬‬
‫این حدیث را مح ّم‪KK‬د بن الحس‪KK‬ن الص‪KK‬فار ش‪KK‬یرین‌تر آورده و گفت‪KK‬ه اس‪KK‬ت«!‪ ...‬نفرت‬
‫عن ابواب السماء فقالت الهنا فامرهللا جبرئیل فق‪//‬ال هللا اک‪//‬بر هللا اک‪//‬بر ف‪//‬تراجعت‬
‫المالئکة نحو ابواب السماء و علمت انه مخلوق ففتحت الباب فدخل رس‪//‬ول هللا‬
‫‪ ‬ح‪//‬تی انتهی الی الس‪//‬ماء الثانی‪//‬ة فنف‪//‬رت المالئک‪//‬ة عن اب‪//‬واب الس‪//‬ماء فق‪//‬الت‬
‫الهین ال‪///‬ه فی االرض و ال‪///‬ه فی الس‪///‬ماء فق‪///‬ال جبرئی‪///‬ل اش‪///‬هد ان ال هللا اال هللا‬
‫فتراجعت المالئکة و علمت انه مخلوق ثم فتحت الب‪//‬اب ف‪//‬دخل ص‪//‬لی هللا علی‪//‬ه و‬
‫آله حتی انتهی الی السماء الثالثة فنفرت المالئکة عن ابواب الس‪//‬ماء‪ ...‬ت‪//‬ا آنج‪//‬ا‬
‫که می‌نویسد و مرا انبی حتی انتهی الی السماء الرابعه فاذا ه‪//‬و بمل‪//‬ک متک‪//‬ا و‬
‫هو علی سریر تحت یده ثلثماته الف ملک تحت کل ملک ثالئمائة الف ملک فهم‬
‫النبی بالس‪//‬جود و ظن ان‪//‬ه فن‪//‬ودی ان قم ق‪//‬ال فق‪//‬ام المل‪//‬ک علی رجلی‪//‬ه ق‪//‬ال فعلم‬
‫النبی‪ ‬انه عبد مخلوق قال فالیزال قائما ً الی یوم القیامه‪» ....‬‬
‫‪113‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫مضمن این حدیث خرافت مشحون آن است که مالئکه آس‪KK‬مان اول همینک‪KK‬ه پیغم‪KK‬بر‬
‫را دیدند پا به فرار‪ K‬گذاشتند و گفتند این خدای ماست! پس خدا به جبرئیل امر ک‪KK‬رد ک‪KK‬ه‬
‫دو مرتب‪KK‬ه هللا اک‪KK‬بر بگوی‪KK‬د همینک‪KK‬ه گفت مالئک‪KK‬ه برگش‪KK‬تند ب‪KK‬درهای‪ K‬آس‪KK‬مان و آن وقت‬
‫دانستند که او یعنی پیغمبر مخلوقی است آنگاه درها ب‪KK‬از ش‪KK‬د ت‪KK‬ا اینک‪KK‬ه رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا ب‪KK‬ه‬
‫آسمان دوم رسدی در اینجا هم مالئکه از ره‪K‬ای آس‪K‬مان پ‪K‬ا ب‪K‬ه ف‪K‬رار گذاش‪K‬تند و گفتن‪K‬د‬
‫معل‪KK‬وم می‌ش‪KK‬ود‪ K‬دوخ‪KK‬دا هس‪KK‬ت یکی خ‪KK‬دای زمین و دیگ‪KK‬ری خ‪KK‬دای آس‪KK‬مان دراین وق‪KK‬ع‬
‫جبرئیل اشهد ان ال هللا اال هللا گفت پس مالئکه برگشتند و دانستند پیغمبر مخلوقی‪ K‬است‬
‫آنگاه در باز شدو رسول خدا رسید به آسمان سوم باز مالئکه از دره‪KK‬ای آس‪K‬مان پ‪K‬ا ب‪KK‬ه‬
‫فرار گذاشتند و قضیة آسمانهای اول و دوم تکرار شد تا اینکه پیغمبر به آسمان چهارم‬
‫رسید در این موقع‪ K‬فرشته‌ای را دید ک‪KK‬ه تکی‪K‬ه داده وب‪K‬ر‪ K‬تخ‪KK‬تی نشس‪KK‬ته ک‪KK‬ه زیردس‪KK‬ت او‬
‫سیصد هزار فرشته است که زیردست هر فرشته‌ای‪ K‬سیصد ه‪KK‬زار فرش‪KK‬ته دیگ‪KK‬ر اس‪KK‬ت‬
‫پیغمبر که این را دید تصمیم گرفت که سجده کند و گمان کرد که او خداست ل‪KK‬ذا ب‪KK‬ه آن‬
‫ملک فریاد زده شد که بلند شو! آنگاه ملک روی دو پای خود برخواست و ایستاد پس‬
‫پیغمبر دانست که او خدا نیست بلک‪K‬ه مخل‪KK‬وق‪ K‬اس‪KK‬ت ب‪KK‬ه این جهت آن فرش‪KK‬ته همیش‪KK‬ه ت‪KK‬ا‬
‫روز قیامت به حال ایستاده باید بماند!! شما را به خدا به‌بینید اوال فرشتگان که اش‪KK‬رف‬
‫موجودات علوی و از طرف پروردگار عالم م‪KK‬دبر کائناتن‪K‬د‪ K‬آن‪KK‬ا را آن ق‪KK‬در بی‌ش‪KK‬عور و‬
‫کم‌ادراک و نادان معرفی‪ K‬می‌کند که تا پیغم‪KK‬بر‪ K‬را دیدن‪KK‬د خی‪KK‬ال کردن‪KK‬د خداس‪KK‬ت و پ‪KK‬ا ب‪KK‬ه‬
‫فرار گذاشتند معلوم‪ K‬می‌شود در گروه فرشتگان و آنانکه خدا درب‪KK‬اره آنه‪KK‬ا می‌فرمای‪KK‬د ‪:‬‬
‫«عباد مکرمون» و بعد از خود نام آنها را به عظمت یاد می‌کند که «شهدهللا ان‪//‬ه ال‬
‫اله اال هو و المالئکة» آنقدر شعور نداشتند‪ K‬وهنوز ندانسته بودند که خدای آنه‪KK‬ا بش‪KK‬ر‬
‫و مجسم نیست وحتی مشرک شده و معتقد گشتند که در زمین هم خدا هست چنانکه در‬
‫آسمان هست و از همه بدتر اینکه خود پیغمبر هم ک‪KK‬ه فرش‪KK‬تگان س‪KK‬ه آس‪KK‬مان او را خ‪KK‬دا‬
‫تصور می‌کردند همینکه به آسمان چهارم رسید‪ K‬با دیدن ملکی که تکی‪KK‬ه داده ب‪KK‬ود و ب‪KK‬ر‬
‫تخت نشسته ونود‪ K‬میلیون مالئکه زیر دست او بودند‪ ،‬ام‪KK‬ر ب‪KK‬ر وی مش‪KK‬تبه ش‪KK‬د و گم‪KK‬ان‬
‫کرد که او خداست! و قصد‪ K‬سجده‌کردن نمود که به آن فرشته نهیب زدند ک‪KK‬ه از ج‪KK‬ایت‬
‫بلند شو و بیچاره فرشته که هیچ گناهی نکرده بود و اگر گناهی باشد العیاذ باهلل متوجه‬
‫پیغمبر است که اشتباهی گرفته! معذلک فرشته بدبخت به گناة پیغمبر معذب گشت و تا‬
‫روز قیامت باید سرپا بایستد‪:‬‬
‫بشو شتر زدند گردن مسگری!‬ ‫گنه کرد در لخ آهنگری‬

‫آری اینست آن تفاسیری که می‌گویند باید مردم ب‪KK‬دانها مراجع‪KK‬ه کنن‪KK‬د و ح‪KK‬ق ندارن‪K‬د‪K‬‬
‫خود عقل و اندیشة خود را در فقه قرآن بکار برند!!‬
‫حاال ممکن است وکیالن دفاع از چنین مجرمینی که این احادیث را جعل و به زبان‬
‫ائمة دین در کتب احادیث گنجانیده‌اند بگویند‪ :‬مقصودحدیث شاید ظاهر آن نباش‪KK‬د و ب‪KK‬ه‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪114‬‬
‫فلسفه و عرفان بافی‌هائی بپردازند ولی به آنها باید گفت آیا آنچه م‪KK‬ردم‪ K‬از این اح‪KK‬ادیث‬
‫می‌فهمند‪ K‬چه چیز است؟!! و نتیجه‌ای که از آن عاید می‌شود‪ K‬چیست؟‬
‫کدام عقل و منطق و وجدانی حکم می‌کند که کسی از آی‪KK‬ة ش‪KK‬ریفه آمن الرس‪KK‬ول بم‪KK‬ا‬
‫انزل الیه که ترجمه تحت اللفظی آن هم اینست که (پیغم‪KK‬بر خ‪KK‬ود بدانچ‪KK‬ه ب‪KK‬ر وی ن‪KK‬ازل‬
‫شده ایمان آورده و مؤمنان همه‌شان به خدا و کتابها و رسوالنش ایمان آوردند)‪ K‬از یک‬
‫چنین آیه‌ای بدین روشنی‪ K‬و معانی عالی‪ ،‬ب‪KK‬پردازد‪ K‬ب‪KK‬ه چ‪KK‬نین الط‪KK‬ائالت و آن وقت آن‪KK‬را‬
‫تفسیر ائمه معصومین بداند؟!!‬
‫سایر تفاسیر مخصوصاً‪ K‬تفسیر عیاشی نیز از این قبیل مطالب بی‌نصیب نیست!‪.‬‬
‫البته چنانکه گفتیم چنین نیست که تمام مطالب واخباریکه در این کتابهاست باطل و‬
‫جعلی باشند‪ K‬بلکه اکثر آنها صحیح و از ناحیه معصومین صادر‪ K‬ش‪KK‬ده ام‪KK‬ا ب‪KK‬ه ه‪KK‬ر ح‪KK‬ال‬
‫خالی از این گونه عیبها نیس‪KK‬تند و ی‪KK‬ک مثق‪KK‬ال زه‪KK‬ر‪ ،‬نه‪KK‬ری را مس‪KK‬موم می‌کن‪KK‬د و ی‪KK‬ک‬
‫چ‪KK‬نین ح‪KK‬دیث ارزش کت‪KK‬اب را پ‪KK‬ائین می‌آورد‪ K‬نواقص‪KK‬ی ک‪KK‬ه دراین تفاس‪KK‬یر اس‪KK‬ت‪ :‬اوال‪:‬‬
‫احادیثی که به عنوان تفسیر آورده‌اند صرفنظر‪ K‬از منکرب‪KK‬ودن بعض‪KK‬ی از مض‪KK‬امین آن‬
‫اصال مربوط به تفسیر نیستند‪ .‬ثانیاً‪ :‬تمام آی‪KK‬ات ق‪KK‬رآن م‪KK‬ورد توج‪KK‬ه ق‪KK‬رار‪ K‬نگرفت‪KK‬ه بلک‪KK‬ه‬
‫مانند تفسیر امام که پاره‌ای از آیات سوره بقره و اندکی از آی‪KK‬ات دیگ‪KK‬ر اس‪KK‬ت و تفس‪KK‬یر‬
‫قمی و برهان که جسته و گریخته آیات را ورد توجه و باصطالح خود تفسیر کرده‌اند‪.‬‬
‫ثالثاً‪ :‬آیات شریفه قرآن را که برای هدایت و تربیت عموم جهانیان آمده است در مورد‬
‫ت إِلَى‬‫خاصی میخکوب می‌کنند‪ .‬مثالً در تفسیر آیة [إِ َّن هللاَ يَأْ ُم ُر ُك ْم أَ ْن تُ‪KK‬ؤَ ُّدوا األَ َمانَ‪KK‬ا ِ‬
‫أَ ْهلِهَا] {النساء‪ }58:‬که یکی از آیات تشریعی وتربیتی‪ K‬قرآن مجید بوده و عمل بدان بر‬
‫عموم واجب است وادای امانت در شریعت اس‪KK‬الم از بزرگ‪KK‬ترین و مهم‪KK‬ترین ف‪KK‬رایض‬
‫است وعظمت تعالیم قرآن به چنین آیاتی دانسته می‌شود‪ ،‬معهذا با پانزده حدیثی ک‪KK‬ه در‬
‫تفسیر برهان در ذیل این آیة شریفه آورده است در تم‪KK‬ام آنه‪KK‬ا می‌گوی‪K‬د‪ : K‬م‪KK‬راد از ادای‬
‫امانت ‪ :‬ادای امانت امام است به ام‪KK‬ام بع‪KK‬د از خ‪KK‬ود! مث‪KK‬ل اینک‪KK‬ه دیگ‪KK‬ر ام‪KK‬انتی در دنی‪KK‬ا‬
‫وجود ندارد مگر امانت امامت که امامی باید به ام‪K‬ام دیگ‪K‬ر ده‪KK‬د و فرض‪K‬اً‪ K‬چ‪K‬نین باش‪KK‬د‬
‫بنابر این بیان پس دیگر به مردم‪ K‬غیر امام چه مربوط‪ K‬است که آن را بخوانن ‪K‬د‪ K‬و بدانن‪KK‬د‬
‫فقط باید امام آن را بداند که به امام بعد از خود ادای امانت کند و از این قبیل!!‬
‫پس م‪KK‬ا اگ‪KK‬ر فهم ق‪KK‬رآن را منحص‪KK‬ر ب‪KK‬ه اح‪KK‬ادیث و تفاس‪KK‬یری ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه ن‪KK‬ام معص‪KK‬ومین‪K‬‬
‫شهرت یافته بدانیم جنایت بس عظیمی را مرتکب ش‪K‬ده‌ایم ک‪K‬ه هیچ گن‪K‬اهی ب‪K‬ا آن براب‪K‬ر‬
‫نیست و درست ضد آنچه بدان م‪KK‬أموریم‪ K‬یع‪K‬نی عرض‪K‬ه‌کردن اح‪K‬ادیث ب‪K‬ه ق‪KK‬رآن‪ ،‬انج‪K‬ام‬
‫داده‌ایم که قرآن را بر احادیث عرضه کرده‌ایم با اینکه دانسته ش‪KK‬د ک‪KK‬ه اح‪KK‬ادیث در چ‪KK‬ه‬
‫مرحله‌ای از اعتبارند!!‬
‫اینک بپردازیم‪ K‬بهذکر احادیثی که وجوب جه‪K‬اد را موق‪KK‬وف‪ K‬ب‪K‬ه وج‪KK‬ود و قی‪K‬ام و اذن‬
‫امام معصوم می‌دانند‪ ،‬باید دانست که جهادی که در اس‪KK‬الم ب‪KK‬ر عم‪KK‬وم مس‪KK‬لمانان واجب‬
‫است جهاد دعوت بهاسالم است ب‪KK‬ه این مع‪KK‬نی ک‪KK‬ه مادامیک‪KK‬ه ی‪KK‬ک نف‪KK‬ر غیرمس‪KK‬لمان در‬
‫‪115‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫روی زمین وج‪KK‬ود دارد شمش‪KK‬یر جه‪KK‬اد مس‪KK‬لمانان نبای‪KK‬د در غالف ورود وحکم‪ K‬جه‪KK‬اد‬
‫معطل وموقوف شود مگر اینکه آن غیرمسلمان که اگر مشرک اس‪KK‬ت مس‪KK‬لمان ش‪KK‬ود و‬
‫اگرنه کشته گردد یا تحت پیمان در آید و اگر ک‪KK‬افر اه‪KK‬ل کت‪KK‬اب اس‪KK‬ت یع‪KK‬نی از یه‪KK‬ود و‬
‫نصاری و مجوس است مسلمان و یا جزیه‌گزار اس‪KK‬الم باش‪KK‬د و دلی‪KK‬ل آن در کت‪KK‬اب خ‪KK‬دا‬
‫ِّين هللِ] {البقرة‪[ 193 } :‬قَاتِلُوا الَّ ِذينَ اَل‬
‫آیات‪َ [ :‬وقَاتِلُوهُ ْم َحتَّى اَل تَ ُكونَ فِ ْتنَةٌ َويَ ُكونَ الد ُ‬
‫ي ُْؤ ِمنُونَ بِاهللِ َواَل بِاليَوْ ِم اآلَ ِخ ِر َواَل ي َُحرِّ ُمونَ َم‪KK‬ا َح‪َّ K‬ر َم هللاُ َو َر ُس ‪K‬ولُهُ َواَل يَ‪ِ K‬دينُونَ ِدينَ‬
‫اغرُونَ ] {التوب‪KK‬ة‪:‬‬ ‫ص‪ِ K‬‬ ‫الج ْزيَةَ ع َْن يَ‪ٍ K‬د َوهُ ْم َ‬ ‫َاب َحتَّى يُ ْعطُوا ِ‬ ‫ق ِمنَ الَّ ِذينَ أُوتُوا ال ِكت َ‬ ‫الح ِّ‬
‫َ‬
‫‪}29‬‬
‫«با كسانى از اهل كتاب ك‪K‬ه ب‪KK‬ه خداون‪KK‬د و روز قيامت ايم‪K‬ان نمىآورن‪KK‬د و آنچ‪K‬ه را ك‪K‬ه خداون‪KK‬د و‬
‫رسولش حرام نمودهاند‪ K،‬حرام نمىشمارند و به دين حق در نمىآيند‪ ،‬كارزار كنيد‪ .‬تا آنكه به دست‬
‫خويش خاكسارانه جزيه بپردازند»‬

‫و اما قتال و مبارزه با مسلمانان جز با امام معصوم جایز نیست زیرا قت‪KK‬ال بتأوی‪KK‬ل‪،‬‬
‫مخصوص امام معصوم است واحدی‪ K‬را نمی‌رسد‪ K‬که به هیچ عنوانی مگر بعنوان دفاع‬
‫یا مقاتله با اهل بغی باذن حاکم‪ ،‬بدین کار قیام‪ K‬نماید‪.‬‬
‫احادیثی که در خصوص حرمتجهاد‪ K‬جز با امام معصوم اس‪KK‬ت وارد ش‪KK‬ده‪ ،‬ن‪KK‬اظر ب‪K‬ه‬
‫همین معنی است‪.‬‬
‫اینک ما برخی از این احادیث را از کتب معتبره شیعه ک‪KK‬افی و وافی و وس‪KK‬ائل‪ ،‬در‬
‫اینجا می‌آوریم و در پیرامون آن ب‪K‬ه تش‪K‬ریح وتوض‪K‬یح می‌پ‪K‬ردازیم ت‪K‬ا دانس‪K‬ته ش‪K‬ود ک‪K‬ه‬
‫جهادی که دعوت با سالم است در هیچ حدیثی ولو ضعیف‪ ،‬حرام نشده‪ .‬ه‪KK‬ر چن‪KK‬د اگ‪KK‬ر‬
‫هم حرام شده بود هرچقدر هم که حدیث آن صحیح‌ بود چون مخالف دستور قرآن بلکه‬
‫هادم ارکان اسالم بود اصال قابل اعتناد نبود‪ ،‬و می‌بایست‪ K‬با کمال نفرت آنرا ب‪KK‬ه س‪KK‬ینة‬
‫دیوار کوبید‪.‬‬
‫این‪KK‬ک یکی از آن اح‪KK‬ادیث ک‪KK‬ه ح‪KK‬تی در کت‪KK‬اب ج‪KK‬واهرهم‪ K‬آن را بعن‪KK‬وان اول ح‪KK‬دیث‬
‫درباره حرمت جهاد جز با امام معصوم آورده است این حدیث است‪:‬‬
‫عن عثمان بن عیس‪//‬ی عن س‪//‬ماعه عن ابی‌عبدهللا‪ ‬ق‪//‬ال لقی عب‪//‬اد البص‪//‬ری‬
‫علی بن الحسین‪ ‬فی طریق المکة فقال له یا علی بن الحس‪//‬ن ت‪//‬رکت الجه‪//‬اد و‬
‫صعوبته و اقبلت الی الحج و ان هللا عزوجل یقول «ان هللا اشتری من المؤم‪//‬نین‬
‫انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی س‪//‬بیل هللا» فق‪//‬ال علی بن الحس‪//‬ین‬
‫اتم االیة فق‪//‬ال الت‪//‬ابئون العاب‪//‬دون‪ .‬االی‪//‬ة فق‪//‬ال علی بن الحس‪//‬ین اذا رایئ‪//‬ا ه‪//‬ؤالء‬
‫الذین هذه صفتهم فالجهاد معهم افضل من الحج‪.‬‬
‫عثمان بن عیسی که به نقل کتب رجال مانند رجال کشی و خالصه عالمه و رج‪KK‬ال‬
‫ابن طاوس و ط‪KK‬ه و جل‪KK‬د ی‪K‬ازدهم‪ K‬بح‪K‬اراالنوار‪ ،‬واقفی م‪KK‬ذهب ب‪K‬وده و بع‪KK‬د از حض‪K‬رت‬
‫موسی بن جعفر‪ ‬مالی که از آن جناب در نزد وی بوده با اینکه حضرت رضا آن را‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪116‬‬
‫مطالبه نمود‪ ،‬نپرداخت و به حضرت نوشت که اگر پدرت نمرده است که چیزی به تو‬
‫نمی‌رسدو‪ K‬اگر به طوریکه تو ادعا می‌کنی اومرده است به من دستور نداده ک‪KK‬ه چ‪KK‬یزی‬
‫به تو بدهم و من تمام آنها را متصرف‪ K‬و کنیزانش را نکاح کرده‌ام! این ش‪KK‬خص ب‪KK‬ا این‬
‫سابقه در خشانش! از سماعه روایت می‌کند که بدبختانه او هم به تص‪KK‬ریح کتب رج‪KK‬ال‬
‫‪1‬‬
‫واقفی مذهب بوده‪.‬‬
‫بهرصورت‪ K‬خالصه مضمون این حدیث آن است که عباد بن کثیر بصری‪ K‬ک‪KK‬ه یکی‬
‫از صوفیه و زاه‪K‬د نمای‪KK‬ان آن عص‪K‬ر ب‪K‬وده وداس‪KK‬تان اع‪K‬تراض او ب‪K‬ه حض‪KK‬رت ص‪KK‬ادق‬
‫معروف است چون همواره در مقام فضولی و کوچک‌کردن بزرگان دین بود که جائی‬
‫برای خود بازکند در راه مکه با حضرت امام زین‌العاب‪KK‬دین‪ ‬مالق‪KK‬ات می‌کن‪KK‬د و روی‬
‫همان نیت شوم و به عنوان مذمت به حضرت عرض می‌کند که تو جهاد را چون ام‪KK‬ر‬
‫مش‪KK‬کلی ب‪KK‬وده ت‪KK‬رک نم‪KK‬وده‌ای و ب‪KK‬ه حج ک‪KK‬ه ی‪KK‬ک ک‪KK‬ار آس‪KK‬انی اس‪KK‬ت روی آورده‌ای در‬
‫صورتیکه خدای تع‪K‬الی می‌فرمای‪K‬د‪ K‬ک خ‪K‬دا از مؤم‪K‬نین در مقاب‪K‬ل دادن بهش‪K‬ت‪ ،‬ج‪K‬ان و‬
‫مال‌شان را می‌خرید تا آخر آیه حضرت فرمود بقیة آیه را بخوان آنگ‪KK‬اه عب‪KK‬اد بقی‪KK‬ه آی‪KK‬ه‬
‫را که «التائبون العابدون» است خواند که مقصود از مؤمنینی‪ K‬که خدا‪ ،‬جان و مالشان‬
‫را می‌خرد‪ K‬کسانی هس‪K‬تند ک‪K‬ه توبه‌ک‪KK‬ار و عبادت‌کنن‪KK‬ده و س‪K‬یاحتگر‪ K‬و آم‪KK‬ر ب‪K‬ه مع‪KK‬روف‪K‬‬
‫وناهی از منک‪KK‬ر و ح‪KK‬افظین ح‪KK‬دود الهی باش‪KK‬ند وق‪KK‬تی‪ K‬ک‪KK‬ه آی‪K‬ه تم‪KK‬ام شدحض‪KK‬رت‪ K‬فرم‪KK‬ود‬
‫هرگاه چنین کسانی را دیدیم البته جه‪KK‬اد ب‪KK‬ا آنه‪KK‬ا افض‪KK‬ل از حج اس‪KK‬ت‪ .‬یع‪KK‬نی چ‪KK‬ون فعال‬
‫چنین کسانی نیس‪KK‬تند ک‪KK‬ه متص‪KK‬دی جه‪KK‬اد ش‪KK‬وند و آن ن‪KK‬یز ک‪KK‬ه این روزه‪KK‬ا در ظ‪KK‬اهر ب‪KK‬ه‬
‫عنوان جهاد لکن در باطن بعن‪KK‬وان اح‪KK‬راز ریاس‪KK‬ت و س‪KK‬لطنت و جم‪KK‬ع ام‪KK‬وال و اطف‪KK‬اء‬
‫‪1‬‬
‫__________________________________________________________________‬
‫_______) در این جا تذکار این نکته الزم است که ما قبال گفتیم که برای تشخیص حدیث ص‪KK‬حیح‬
‫از ضعیف‪ ،‬مالک و میزانی که عبارت از علم درایه و رجال باش‪KK‬د تم‪KK‬ام نیس‪KK‬ت زی‪KK‬را بس‪KK‬یاری از‬
‫احادیث است که متنا ً موافق قرآن است در صورتیکه س‪K‬نداً ض‪K‬عیف اس‪K‬ت و ب‪K‬العکس اح‪K‬ادیثی ک‪K‬ه‬
‫هس‪KK‬ت ک‪KK‬ه س‪KK‬نداً ص‪KK‬حیح ولی متن و مض‪KK‬مون آن مخ‪KK‬الف ق‪KK‬رآن و حس و عق‪KK‬ل و ت‪KK‬اریخ اس‪KK‬ت و‬
‫نمونه‌ای از آن را قبال بدست دادیم‪.‬‬
‫در ایامیک‪KKK‬ه مقال‪KKK‬ه عل‪KKK‬ل انحط‪KKK‬اط مس‪KKK‬لمین در روزنام‪KKK‬ه وظیف‪KKK‬ه درج و نش‪KKK‬ر می‌ش‪KKK‬د یکی از‬
‫انتقادکنندگان‪ K‬که در سوت روحانیت و مدعی علم است بر م‪KK‬ا اع‪KK‬تراض و انتق‪KK‬اد ک‪KK‬رد ک‪KK‬ه چ‪KK‬را ب‪KK‬ا‬
‫اینکه بدرایه و رجال اعتقاد ندریم برای سند احادیث بدان استدالل می‌نمائیم‪.‬‬
‫مثل اینکه این شخص محترم ندانسته ب‪KK‬ود ک‪KK‬ه اوال‪ :‬م‪KK‬ا نگف‪KK‬تیم علم درای‪KK‬ه و رج‪KK‬ال از بیخ بی‌فائ‪KK‬ده‬
‫است بلکه گفتیم این میزان که برای تشخیص ح‪KK‬دیث از ص‪KK‬حیح و س‪KK‬قیم گرفته‌ان‪KK‬د ن‪KK‬اقص و ناتم‪KK‬ام‬
‫است و بایدمیزان حدیث همان عرض بر کتاب خدا باشد هر چند راوی او مخالف یاواقفی یا عامی‬
‫و امثال آن که موجب ضعف سند است‪ ،‬بوده باشد و ثانیاً‪ :‬ما که معتقدیم که هیچ حدیثی هر چند از‬
‫حیث سند خیلی هم معتبر باشد چ‪KK‬ون مواف‪KK‬ق ق‪KK‬رآن نب‪KK‬ود بای‪KK‬د آن را بس‪KK‬ینه دی‪KK‬وار زد‪ ،‬موقعیک‪KK‬ه ب‪KK‬ا‬
‫خصم خود به احتاج می‌پردازیم مطابق منطق و عقیده او بالزام وی قیام می‌کنیم که گفته‌اند ‪:‬‬

‫او را ب‪KK‬ه س‪KK‬خنهای خ‪KK‬ود ال‪KK‬زامش کن‬ ‫خواهی که شود خصم تو عاجز به سخن‬
‫‪117‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫شهوات وانتقام‪ ،‬بدین کار پرداخته‌اند اهل بیت ندارند‪ K‬پس بهتر همانکه شخص مسلمان‬
‫برای احراز ثواب به حج بپردازد‪ .‬این حدیث در کتاب وس‪KK‬ائل الش‪KK‬یعه از ی‪KK‬ک طری‪KK‬ق‬
‫دیگر هم روایت شده که یکی از رجال سند آن ربیع بن سلیمان الخ ّر از مطع‪KK‬ون اس‪KK‬ت‬
‫و دیگری‪ K‬مجهول و منقطع که بواسطة آن حدیت مرسل اس‪KK‬ت و ب‪KK‬ه ه‪KK‬ر ح‪KK‬ال از حیث‬
‫سند رجال چندان قابل اعتنا نیست‪.‬‬
‫اینک باید دید که مضمون آن تا چه حد مربوط ب‪KK‬ه موض‪KK‬وع‪ K‬ح‪KK‬رمت جه‪KK‬اد اس‪KK‬ت و‬
‫قبال باید جنگهائی‪ K‬کهدر زمان حیات حضرت علی بن الحسین و امام مح ّمد باقر‪ K‬و امام‬
‫جعفر صادق‪ K‬رخ داده و زمان صدور‪ K‬این احادیث ب‪K‬وده‪ ،‬م‪K‬ورد توج‪K‬ه ق‪K‬رار دهیم ت‪K‬ا‬
‫به‌بینیم اگر نهیی یاکراهتی‪ K‬از امر جهاد در آن زمان شده منظور‪ K‬ائمه علیهم السالم چه‬
‫بوده است؟‬

‫جنگهائی که امام زین‌العابدین حج را بر آن ترجیح می‌دهد‬


‫بعد از واقعه عاش‪KK‬ورا در مح‪KK‬رم س‪KK‬ال ‪ 63‬هج‪KK‬رت ک‪K‬ه ام‪KK‬ام زین‌العب‪KK‬ادین در مدین‪KK‬ه‬
‫تش‪KK‬ریف داش‪KK‬تند جن‪KK‬گ ح‪KK‬ره اتف‪KK‬اق افت‪KK‬اد در این موق ‪K‬ع‪ K‬حض‪KK‬رت در خ‪KK‬ارج ش‪KK‬هر در‬
‫مزرعه‌ای از م‪KK‬زارع خ‪KK‬ود س‪KK‬اکن ب‪KK‬ود واز قب‪KK‬ول خالفت ک‪KK‬ه اه‪KK‬ل مدین‪KK‬ه ب‪KK‬ه حض‪KK‬رت‬
‫عرض‪KK‬ه داش‪KK‬تند خ‪KK‬ودداری فرم‪KK‬ود‪ K‬وجنای‪KK‬ات و فج‪KK‬ایعی‪ K‬ک‪KK‬ه در این جن‪KK‬گ رخ داد‪ ،‬از‬
‫ریختن خون بیش از ده هزار نفر و قت‪KK‬ل ع‪KK‬ام م‪KK‬ردم‪ K‬و هت‪KK‬ک ن‪KK‬وامیس و وق‪KK‬وع‪ K‬زن‪KK‬ا ب‪KK‬ا‬
‫زنان مدینه و حامله‌شدن دختران عنفا ً از س‪KK‬پاه یزی‪KK‬د‪ ،‬چ‪KK‬یزی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه روی ت‪KK‬اریخ را‬
‫سیاه کرده است‪.‬‬
‫در اوائل سال ‪ 64‬جنگ حصین بن نمیر با عبدهللا زبیر در مکه رخ داد و ب‪KK‬ه خان‪KK‬ه‬
‫کعبه منجنیق بسته سنک پرانیدند‪ K‬و پیراهن کعبه را سوزانیدند و در همان س‪KK‬ال جن‪KK‬گ‬
‫مروان در موضوع‪ K‬خالفت با ضحاک بن قیس که هوادار‪ K‬عبدهللا بن زبیر‪ K‬بوردخ داد‪.‬‬
‫سه سال قبل از آن سلیمان بن صرد و مسیب بن نجی‪KK‬ه ف‪KK‬زاری و عبدهللا بن س‪KK‬عید و‬
‫عبدهللا بن وال‪ ،‬طائفه توابین را تشکیل داده و درصدد‪ K‬خروج بر یزید بودند‪ K‬اما تا یزید‬
‫زنده بود نتوانستند‪ K‬کاری انجام دهند‪.‬‬
‫و در سنه ‪ 64‬مختار به کوفه آمد و با سلیمان بن صرد در باب خروج گفتگ‪KK‬و ک‪KK‬رد‬
‫سلیمان گفت هنوز وقت خروج نیست لذا مختار از او مأیوس شده و بدعوت بنام مح ّمد‬
‫حنفیه قیام نمود‪.‬‬
‫سلیمان بن صرد در محرم سال ‪ 65‬خروج کرد و از صد هزار نفر از م‪K‬ردم کوف‪K‬ه‬
‫و اطراف‪ K‬که با وی بیعت کرده بودند زیاد از ده هزار کس هم‪KK‬راه او نش‪KK‬د و ب‪KK‬ا اینک‪KK‬ه‬
‫عبدهللا بن زید فرماندار عبدهللا زبیر‪ K‬به ایشان وعده مساعدت داد نپذیرفتند و ب‪KK‬ه ج‪KK‬انب‬
‫شام حرکت کردند و در عین آلورد با صین بن نمیر جنگ کردند‪ K‬تا تمام کشته شدند‪.‬‬
‫در سال ‪ 66‬مختار خروج کرده و قبل از او نافع بن ازرق خ‪KK‬ارجی‪ K‬رئیس خ‪KK‬وارج‬
‫خروج کرده بود و چندین مرتبه با مسلم بن عبیس القرش‪KK‬ی و عثم‪KK‬ان بن عم‪KK‬ر و مهلب‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪118‬‬
‫بن ابی‌صفره جنگید و س‪K‬رانجام در ف‪K‬ارس بدس‪K‬ت مهلب کش‪K‬ته ش‪K‬د و بع‪K‬د از او عبدهللا‬
‫م‪KK‬أجور رئیس خ‪KK‬وارج ش‪KK‬د و عم‪KK‬رو بن علی بن ابی‌ط‪KK‬الب در رک‪KK‬اب مص‪KK‬عب و تحت‬
‫پرچم مح ّمد بن اشعث به مختار جنگی‪KK‬د وکش‪KK‬ته ش‪KK‬د! و مخت‪KK‬ار ن‪KK‬یز در س‪KK‬نه ‪ 67‬بدس‪KK‬ت‬
‫نیروی مصعب بن زب‪K‬یر کش‪KK‬ته ش‪KK‬د در همین اوق‪K‬ات عبدهللا بن ح‪KK‬ازم در خراس‪KK‬ان علم‬
‫طغیان برافراشته و آنجا را مسخر نمود‪.‬‬
‫ابراهیم بن مالک اشتر بعد از قت‪KK‬ل مخت‪KK‬ار ب‪KK‬ا مص‪KK‬عب بیعت نم‪KK‬ود و مص‪KK‬عب او را‬
‫محترم داشت و در رکاب او با عبدالملک مروان جنگید تا کشته شد‪.‬‬
‫در همین زمان عمرو بن سعیداالشدق با عب‪KK‬دالملک م‪KK‬روان ب‪KK‬ه خالفت م‪KK‬دعی ب‪KK‬ود‬
‫واز جانبین در دمشق گیر و داری رخ داد ت‪KK‬ا عب‪KK‬دالملک او را ف‪KK‬ریفت و بع‪KK‬د او را در‬
‫سال ‪ 79‬هجری کشت‪.‬‬
‫و هم در این زمان جنگ خالد بن یزید بر سر خالفت با عبدالملک اتفاق افتاد‪.‬‬
‫و از جمله جنگهای بزرگ آن زمان جنگهای مهلب بن ابی‌صفره ب‪KK‬ا خ‪KK‬وارج اس‪KK‬ت‬
‫که در اول بدستور عبدهللا زبیر‪ K‬و اخیراً از طرف عبدالملک مروان ب‪KK‬دین ک‪KK‬ار فرم‪KK‬ان‬
‫یافت‪.‬‬
‫در سال ‪ 73‬محاصره مکه و قتل عبدهللا زبیر بوسیله حجاج واقع شد‪.‬‬
‫و هم در این اوق‪KK‬ات ص‪KK‬الح بن مس‪KK‬رح ک‪KK‬ه از خ‪KK‬وارج و از عب‪KK‬اد زم‪KK‬ان ب‪KK‬ود ب‪KK‬ر‬
‫عب‪K‬دالملک خ‪KK‬روج نم‪KK‬ود و مس‪K‬یب بن یزی‪KK‬د ب‪K‬دو پیوس‪KK‬ت و جنگه‪KK‬ای خونی‪K‬نی‪ K‬بین او و‬
‫سرداران حجاج رخ داد و این جنگها در سالهای ‪ 76 / 75‬هجری بود‪.‬‬
‫و شبیب که جنگه‪KK‬ای عظیم نم‪KK‬ود در س‪KK‬ال ‪ 77‬در آب غ‪KK‬رق ش‪KK‬د و بع‪KK‬د از آنجن‪KK‬گ‬
‫مهلب بن ابی صفره با قطر و عبد ربه الکبیر از خوارج ازارقه است‪.‬‬
‫در سال ‪ 79‬جنگ رتبیل پادشاه کابل ب‪KK‬ه قی‪KK‬ادت عبیدهللا بن ابی‌بک‪KK‬ر و معیّت ش‪KK‬ریح‬
‫بن هانی قاضی‪ K‬معروف کوفه اتافق افت‪KK‬اد ودراین جن‪KK‬گ ش‪KK‬ریح ک‪KK‬ه بیش از ص‪KK‬د س‪KK‬ال‬
‫عمر کرده بود کشته شد‪ ،‬وبعد از آن عبدهللا معزول و عبدالرحمن بن مح ّم‪KK‬د بن اش‪KK‬عث‬
‫نامزد آن جنگ از طرف حجاج گردید‪ K‬و با این که رتبیل حاضر به تسلیم و ادای جزیه‬
‫بود معه‪K‬ذا عب‪K‬دالرحمن راض‪K‬ی نش‪K‬د و ب‪K‬ا او جن‪K‬گ نم‪K‬ود و چ‪K‬ون پیش‪K‬رفت را ص‪K‬الح‬
‫ندانست حجاج او را مورد عتاب قرار داد و عبدالرحمن و مسلمانان از حجاج بیزاری‬
‫نمودند و مسلمانان مجاهد نیز با عبدالرحمن بیعت کردند و عبدالرحمن با پادش‪KK‬اه کاب‪KK‬ل‬
‫مصالحه نموده و روی به سیستان آورد ومتوجه حجاج گشت حجاج از شام مدد خوات‬
‫و با لشگری فراوان به جنگ عبدالرحمن شتافت اما شکست سخت خ‪KK‬ورده ف‪KK‬رار ک‪KK‬رد‬
‫ویک ملیون دره بر قشون تقسیم نمود و عبدالرحمن ببصره رسید و مردم عموما ً ب‪KK‬ا او‬
‫بیعت کردند و عبدالملک مروان را خلع نمودند و این در سال ‪ 81‬بود‪.‬‬
‫در محرم‪ K‬سال ‪ 82‬جنگ بین عبدالرحمن و سپاه حجاج اتفاق افت‪KK‬اد و او را ه‪KK‬زیمت‬
‫دادند و وقتی‪ K‬که عبدالرحمن به کوفه رفت اهل بص‪KK‬ره ب‪KK‬ا عب‪KK‬دالرحمن بن عب‪KK‬اس بیعت‬
‫نموده و پنج شبانه روز با حجاج مقاتل‪K‬ه کردن‪KK‬د و عب‪KK‬دالرحمن بن عب‪K‬اس ن‪K‬یز در کوف‪K‬ه‬
‫‪119‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫بعبد الرحمن بن مح ّمداشعث پیوست س‪KK‬عید بن جب‪KK‬یر و کمی‪KK‬ل بن زی‪KK‬اد (ص‪KK‬احب دع‪KK‬ای‬
‫معروف) و شعبی وعبدالرحمن بن ابی‌یعلی از فقهای بنام نیز تحت پ‪KK‬رچم عب‪KK‬دالرحمن‬
‫بن اشعث درآمدند و مدت سه ماه و سیزده روز لشگر عراق و شام با یکدیگر جنگیدند‪K‬‬
‫و بع‪KK‬د از آن عب‪KK‬دالرحمن هاش‪KK‬می ب‪KK‬ا یزی‪KK‬د بن مهلب جنگی‪KK‬د‪ .‬در س‪KK‬ال ‪ 87‬ولی‪KK‬د بن‬
‫عبدالملک به خالفت رسیدو در زمان او قتیبه بن مسلم ونصر‪ K‬بن سیار وقائد او طارق‬
‫در ترکس‪KK‬تان ب‪KK‬ه فتوح‪KK‬اتی نائ‪KK‬ل آمدن‪KK‬د و در همین س‪KK‬الها یع‪KK‬نی در س‪KK‬ال ‪ 94‬ک‪KK‬ه آن را‬
‫سنه‌الفقها می‌گویند امام زین‌العابدین‪ ‬وفات نمود‪.‬‬
‫چنانکه مالحظه نمودید‪ K‬تمام این جنگه‪KK‬ائی ک‪K‬ه در زم‪KK‬ان حض‪K‬رت س‪KK‬جاد ‪ ‬رخ داد‬
‫جنگهائی بود ک‪KK‬ه مس‪KK‬لمانان ب‪KK‬ه ه‪KK‬واداری‪ K‬این وآن و غرض‪KK‬ها و مرض‪KK‬های‪ K‬نفس‪KK‬انی ب‪KK‬ا‬
‫یکدیگر می‌کردند‪ K‬و هیچکدام برای دعوت مردم ب‪KK‬ه اس‪KK‬الم نب‪KK‬ود ک‪KK‬ه ام‪KK‬ام زین‌العاب‪KK‬دین‬
‫بدان قیام نماید و از ط‪K‬رفی جه‪K‬اد ب‪K‬ا کف‪K‬ار ب‪K‬رای دع‪K‬وت ب‪K‬ه اس‪K‬الم کف‪K‬ائی اس‪K‬ت یع‪K‬نی‬
‫فرمانده سپاه اسالم ه‪KK‬ر چ‪KK‬ه را الزم دانس‪KK‬ت و ب‪KK‬ه ه‪KK‬ر ک‪KK‬ه فرم‪KK‬ان داد واجب اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫اطاعت وبیعت کند‪ .‬از امام زین‌العابدین کسی دعوت به جنگ کفار نک‪KK‬رد و جن‪KK‬گ ب‪KK‬ا‬
‫مسلمانان بدون وجود امام معصوم‪ K‬حرام است‪.‬‬
‫از اینه‪KK‬ا گذش‪KK‬ته این آق‪KK‬ای عب‪KK‬اد بص‪KK‬ری‪ K‬خ‪KK‬ودش چ‪KK‬را ت‪KK‬رک جه‪KK‬اد ک‪KK‬رده و ب‪KK‬ه حج‬
‫پرداخته بود و واعظ غیرمتعظ شده‪ ،‬فضولی می‌کرد؟!‬

‫جنگهای زمان حضرت صادق‪‬‬


‫از حضرت امام مح ّمد باقر‪ ‬روایتی که دال بر نهی از جدال وقتال باش‪KK‬د ب‪KK‬ه نظ‪KK‬ر‬
‫نرسید لذا از جنگهای زمان او صرفنظر می‌کنیم و چون روایای‪ K‬از حضرت صادق ‪‬‬
‫در این موضوع در کتب احادیث ضبط‪ K‬است لذا به درج خالصه‌ای از جنگهای زم‪KK‬ان‬
‫آن حضرت مبادرت می‌ورزیم‪K.‬‬
‫در سال ‪ 121‬زید بن علی بن حسین‪ ‬در زمان خالفت هشام بن عب‪KK‬دالملک م‪KK‬ردم‬
‫را به بیعت خود خواند ودر کوفه بیش از چهل ه‪KK‬زار کس ب‪KK‬ا او بیعت نمودن‪KK‬د ولی در‬
‫وقت خروج فقط پانصد یا دویست و هجده نفر حاض‪KK‬ر ش‪KK‬دند و داس‪KK‬تان گفتگ‪KK‬وی او ب‪KK‬ا‬
‫شیعیان در خصوص ابوبکر وعمر و قض‪KK‬یه (رفض‪KK‬تمونی) از مش‪KK‬هورات اس‪KK‬ت و در‬
‫محرم سال ‪ 122‬در کوفه شهید شد‪.‬‬
‫یحی بن زید در زمان خالفت ولید بن یزید بن عبدالملک خروج کرد و به خراس‪KK‬ان‬
‫رفت ودر بلخ در سرای حریش به سر می‌برد‪ K‬و قریش پسر حریش او را تحویل نصر‬
‫بن سیار داد و بعد از رهائی از مرو به سرخس رفته و از آن جا ب‪K‬ه نیش‪K‬ابور‪ K‬وبع‪K‬د از‬
‫محاربه با عمر و بن زراره به طرف جرجان رفت مسلم بن احور المازنی به فرم‪KK‬ودة‬
‫نصر سیار با او کارزار نمود و او را کشته سرش را برای نصر فرستاد و تنش را ب‪KK‬ا‬
‫دو نفر دیگر بردار کرد‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪120‬‬
‫در همین اوان مروان حمار با سلیمان بن هشام جنگی کرد که ع‪KK‬دد کش‪KK‬تگانش س‪KK‬ی‬
‫هزار تن بودند‪ K‬ونیز جنگ ضحاک خارجی‪ K‬با سلیمان بن هشام از وقایع‪ K‬مهم آن زم‪KK‬ان‬
‫است‪.‬‬
‫و هم در این ای‪KK‬ام یع‪KK‬نی در س‪KK‬ال ‪ 129‬ابومس‪KK‬لم خراس‪KK‬انی در خراس‪KK‬ان از ج‪KK‬انب‬
‫ابراهیم االمام بدعوت آل عباس قیام کرد و نصر س‪KK‬یار‪ K‬ب‪KK‬ه جن‪KK‬گ ب‪KK‬ا خ‪KK‬دیع کرم‪KK‬انی و‬
‫شیبان خارجی سرگرم بوده و بعد از آن با ابومسلم دچار شد و هر چه استمداد از ش‪KK‬ام‬
‫نمود یزید بن ولید بعلت گرفتاری‪ K‬با عبدهللا بن عویه بن عبدهللا بن جعفر نتوانست ب‪K‬وی‬
‫کمک نماید و مردم فارس و عراق عجم تا حدود ق‪KK‬ومس‪ K‬و دامغ‪KK‬ان ب‪KK‬ا عبدهللا بن عوی‪KK‬ه‬
‫بیعت کردند و حتی منصور دوانیقی در اردوی عبدهللا بود و عاقبت به فرمان ابومسلم‬
‫مال‪KK‬ک بن هیثم خ‪KK‬زاعی ف‪KK‬رش ب‪KK‬ر ده‪KK‬ان عبدهللا بن معاوی‪KK‬ه نه‪KK‬اده او را کش‪KK‬تند و در‬
‫مصرخ هرات دفن شد‪.‬‬
‫در همین سال ‪ 129‬اب‪KK‬وحمزه خ‪KK‬ارج و عبدهللا بن یح‪KK‬یی مع‪KK‬روف بط‪KK‬الب الح‪KK‬ق در‬
‫یمن بالباس سیاه خروج کردند‪ K‬و مروان قیطر را به جنگ ایشان فرستاد و در نزدی‪KK‬ک‬
‫مدینه جنگهایشان اتفاق افتاد ابومسلم به نصرت علی بن خدیع کرمانی به جن‪KK‬گ نص‪KK‬ر‬
‫سیار به مرو آمد والهن بن قریط‪ K‬را پیش نصر فرستاد و از او به کتاب خدا و رض‪KK‬ای‬
‫آل مح ّمد بیعت خواست و نصر گریخته در سن ‪ 85‬سالگی در ساوه درگذشت‪K.‬‬
‫جنگ قحطبه ب‪KK‬ا ش‪KK‬امیان مخصوص‪K‬ا ً ع‪KK‬امر بن عب‪KK‬اده در نزدی‪KK‬ک اص‪KK‬فهان داس‪KK‬تان‬
‫عجیبی است بعد از غرق قحطیه پسرش حس‪KK‬ن ب‪KK‬ا ابومس‪KK‬لمه جعف‪KK‬ر بن س‪KK‬لیمان الخالل‬
‫معروف بوزیر آل مح ّمد پیوست و بعد از گرفت‪KK‬اری‪ K‬اب‪KK‬راهیم‪ K‬االم‪KK‬ام ابوس‪KK‬لمه س‪KK‬ه نام‪KK‬ه‬
‫بسه کس از اوالد علی نوشت و آنانرا دعوت به حکومت کرد یکی به حضرت صادق‬
‫و دیگری‪ K‬به عبدهللا بن الحس‪KK‬ن و س‪KK‬ومی ب‪KK‬ه عم‪KK‬ر بن علی بن الحس‪KK‬ین‪ ‬و داس‪KK‬تان آن‬
‫مشهور است و سرانجام‪ K‬خالفت در ‪ 132‬بابوالعباس سفاح اس‪KK‬تقرار ی‪KK‬افت و در هم‪KK‬ان‬
‫سال عبدهللا بن علی بن عبدهللا بن عباس بفرمان سفاح‪ ،‬دولت ب‪KK‬نی م‪KK‬روان را منق‪KK‬رض‬
‫ساخت وآخرین خلیفه آنها مروان حمار را در جنگ کشت و سپس به قتل عام بنی‌امی‪KK‬ه‬
‫فرمان داده گور آنها را نبش کردند و جثه هشام را سوختند‪.‬‬
‫بعد از فوت س‪KK‬فاح ابومس‪KK‬لم ب‪KK‬ا ش‪KK‬امیان جنگی‪KK‬د و عبدهللا بنعلی هف‪KK‬ده ه‪KK‬زار کس از‬
‫خراسانیان را کشت در این جنگها تنها ابومسلم ششصد هزار کس را کشته بود!!‬
‫بعد از قتل ابومسلم‪ K‬سنباد مجوس خروج کرده و بیش از هشتاد هزار کس بنص‪KK‬رت‬
‫وی جنگیده کشته شدند‪ .‬اینها جنگهائی است که در زمان ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین مخصوص ‪K‬اً‪K‬‬
‫حض‪K‬رت ص‪KK‬ادق اتف‪K‬اق افت‪KK‬اد ک‪K‬ه د رع‪KK‬رف اس‪KK‬الم نمی‌ت‪K‬وان ب‪KK‬دان ن‪K‬ام جه‪K‬اد داد زی‪KK‬را‬
‫خونریزی‪ K‬قتالی بود که بین مسلمانان بدبختانه رخ داده بود و چون پای‪KK‬ان ک‪KK‬ار معل‪KK‬وم‬
‫نبود و نصرت هیچکدام جایز نمی‌نمود‪ K‬اینست که دیده می‌شود‪ K‬در پاره‌ای ازاخبار ائمه‬
‫اطهار اصحاب خود را از دخول در این فتنه‌ها و خونریزیها‪ K‬نهی می‌فرمودند‪.‬‬
‫‪121‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫از آنجائیکه شیعیان گاهی عالقه داشتند که در ح‪KK‬روب و ج‪KK‬دالی ک‪KK‬ه ین طرف‪KK‬داران‬
‫خالفت از هر دسته‌ای که به تصور‪ K‬آنها به نفع آل مح ّمد است رخ می‌دهد‪ ،‬داخل شوند‬
‫ت‪KK‬ا مگ‪KK‬ر ق‪KK‬درتی بدس‪KK‬ت آورن‪KK‬د و زم‪KK‬ام ام‪KK‬ر حک‪KK‬ومت را ب‪KK‬ه یکی از ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین‬
‫بسپارند لیکن چون عاقبت کار در نزد معص‪KK‬ومین‪ ‬روش‪KK‬ن ب‪KK‬ود آن‪KK‬انرا ازخ‪KK‬روج ب‪KK‬ر‬
‫سالطین وقت یا دخول در دسته‌ای نهی می‌فرمودند در ح‪KK‬دیث منقول‪KK‬ه در کت‪KK‬اب ک‪KK‬افی‬
‫حضرت صادق‪ ‬بعیص بن القاسم توصیه ی‌کند ب‪K‬ه اینک‪K‬ه ب‪KK‬ا ه‪KK‬ر کس‪K‬ی ب‪KK‬رای جن‪K‬گ‬
‫خارج نشوید‪ K‬حتی با کسانی از آل مح ّمد و صریحا ً می‌فرماید‪:‬‬
‫«فالخ‪//‬ارج من‪//‬ا الی‪//‬وم الی ای ش‪//‬یء ی‪//‬دعوکم الی الرض‪//‬ا من آل محم‪//‬د فنحن‬
‫نشهد کم انا لسنا نرضی به و هو یعصینا الیوم و لیس معه احد» می‌فرمای‪KK‬د‪ :‬ه‪KK‬ر‬
‫کسی امروز از ما به هر عنوانی خروج کند که شما را بن‪KK‬ام رض‪KK‬ای آل مح ّم‪KK‬د دع‪KK‬وت‬
‫کند ما ش‪KK‬ما را گ‪KK‬واه می‌گ‪KK‬یریم‪ K‬ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه آن راض‪KK‬ی نیس‪KK‬تیم و چ‪KK‬نین کس‪KK‬ی ام‪KK‬روز م‪KK‬ا را‬
‫نافرمانی‪ K‬می‌نماید و کسی از ما با او نیست‪.‬‬
‫و چون بعضی از افراد شیعه در این باره بیتابی می‌کردند امامان معصوم‪ K‬آنانرا ب‪KK‬ه‬
‫یکی از اعمال حسنه مانند حج و روزه و امثال آن تش‪KK‬ویق‪ K‬و وادار‪ K‬می‌کردن‪KK‬د ت‪KK‬ا مگ‪KK‬ر‬
‫آتش شوقشان خاموش شود چنانکه در ذیل حدیث فوق‌الذکر حضرت ص‪KK‬ادن ب‪KK‬ه عیص‬
‫بن القاسم می‌فرماید‪:‬‬
‫«و ان احببتم ان تصوموا فی اهالیکم فلعل ذالک یکون اقوی لکم» که برای‬
‫مشغول‌داشتن آنها دستور روزه می‌ده‪KK‬د و ی‪KK‬ا حض‪KK‬رت اب‪KK‬وجعفر الث‪KK‬انی حج وعم‪KK‬ره و‬
‫جوار را ترجیح می‌نهد‪ ،‬و حضرت رض‪K‬ا‪ K‬ب‪KK‬ه محم‪KK‬د بن عبدهللا می‌فرمای‪KK‬د‪ :‬علیکم به‪KK‬ذا‬
‫البیت فحجوه و درحدیث ابوالحسن العبدی حضرت صادق‪ K‬او را به تسلیم به اوضاع و‬
‫خودداری‪ K‬امر می‌نماید‪ K‬و می‌فرماید‪:‬‬
‫«ما کان عبد لیجلس نفسه علی هللا اال ادخله الجنة» و یا بسدیر می‌فرماید‪:‬‬
‫«الزم بیتک و کن حلسا ً من احالسه ماس‪//‬کن اللی‪//‬ل و النه‪//‬ار» ک‪KK‬ه مقص‪KK‬ود‪ K‬آن‬
‫است که تا کسی بتو کار ندارد مالزم خانه خود شو و چ‪KK‬ون پالس‪KK‬ی از فرش‪KK‬های‪ K‬خان‪KK‬ة‬
‫خود باش‪ .‬چنانکه حضرت سید الش‪KK‬هداء ن‪KK‬یز در زم‪KK‬ان معاوی‪KK‬ه هنگامیک‪KK‬ه ش‪KK‬یعیان آن‬
‫حض‪KK‬رت وی را دع‪KK‬وت بقی‪KK‬ام علی‪KK‬ه معاوی‪KK‬ه می‌نمودن‪K‬د‪ K‬می‌فرم‪KK‬ود‪« K:‬کون‪//‬وا حلس‪/‬ا ً من‬
‫احالس بیوتکم» و اگر گاهی هم جهاد با کف‪KK‬ار مش‪KK‬رکین رخ می‌داد مانن‪KK‬د جن‪KK‬گ کاب‪KK‬ل‬
‫بوسیله عبیدهللا بن ابی‌بکر‪ K‬و عبدالرحمن و فتح ترکستان بوسیله قتیبه بن مسلم و نص‪KK‬ر‬
‫بن س‪K‬یار و فتح قس‪K‬متی‪ K‬از اروپ‪K‬ا‪ K‬ب‪K‬ه توس‪K‬ط‪ K‬موس‪K‬ی بن نص‪K‬یر و ط‪K‬ارق‪ K‬بن زی‪K‬اد‪ ،‬ب‪K‬ود‬
‫مسلمانان دراین جنگها نمی‌توانستند مقررات اس‪KK‬الم را اج‪KK‬را نماین‪K‬د‪ K‬چنانک‪KK‬ه دی‪KK‬دیم ک‪KK‬ه‬
‫چون عبدالرحمن بن مح ّمد بن اشعث بارتبیل پادشاه کابل قدری‪ K‬مماشاه کرد و پیشرفت‬
‫را صالح ندانس‪KK‬ت حج‪KK‬اج اورا م‪KK‬ورد عت‪KK‬اب ق‪KK‬رار‪ K‬داد وس‪KK‬ختگیری‪ K‬و مالمت ک‪KK‬رد ت‪KK‬ا‬
‫جائیک‪KK‬ه عب‪KK‬دالرحمن و مس‪KK‬لمانان از او ب‪KK‬یزار ش‪KK‬دند و ک‪KK‬ار ت‪KK‬ا ب‪KK‬ه آنج‪KK‬ا رس‪KK‬ید‪ K‬ک‪KK‬ه ب‪KK‬ا‬
‫عبدالرحمن بیعت کردند‪ K‬آن وقت عبدالرحمن ب‪KK‬ا پادش‪KK‬اه کاب‪KK‬ل مص‪KK‬الحه ک‪KK‬رد البت‪KK‬ه‪ ،‬در‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪122‬‬
‫میدان جهاد مسلمان مجاهد حق دارد در میدان جنگ اگر صالح دید مستقیما ً به فرد‪ K‬ی‪KK‬ا‬
‫جمعیتی امان دهد و پیمان‌ بندد‪ ،‬تا چه رسد بفرماندة جنگ؟! وقتی محدود شد و اختیار‬
‫نداشت نمی‌تواند به جهاد مبادرت و اقدام نماید این اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه می‌بی‪KK‬نیم‪ K‬ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین‬
‫علیهم السالم به شیعان خود اجازه جهاد با چ‪KK‬نین وض‪KK‬عی‪ K‬نمی‌دادن‪K‬د‪ K‬چنانک‪KK‬ه در ح‪KK‬دیث‬
‫کتاب شریف تهذیب از عبدهللا سمندری روایت شده ک‪K‬ه ب‪K‬ه حض‪K‬رت ابی‌عبدهللا ص‪K‬ادق‬
‫عرض کردم که من در باب االبوب (در بند قفقاز) هس‪KK‬تم پس گ‪KK‬اه می‌ش‪KK‬ود ک‪KK‬ه فرم‪KK‬ان‬
‫بسیج می‌دهند‪ ،‬با ایشان خارج شوم؟! حضرت به من فرمود‪ K‬اگر خارج شدی و م‪KK‬ردی‪K‬‬
‫را اسیر کردی و به آن امان دادی و با او عهد و پیم‪KK‬ان بس‪KK‬تی هم‪KK‬ان طوریک‪KK‬ه رس‪KK‬ول‪K‬‬
‫خدا برای مشرکان قرار داده آیا فرماندهان آن عهد برای تو وفا می‌کنن‪KK‬د؟! گفتم ف‪KK‬دایت‬
‫شوم نه به خدا برای من به آن عهد و پیمان وفا‪ K‬نمی‌کنند‪ .‬فرمود‪ K‬پس خارج مشو‪. ...‬‬
‫و همچنین در علل الشرایع از حضرت صادق از پدران بزرگ‪KK‬وارش علیهم الس‪KK‬الم‬
‫روایت کرده فرمود‪ K‬ک‪KK‬ه امیرالمؤم‪KK‬نین‪ ‬فرم‪KK‬ود‪« K‬الیخ‪//‬رج المس‪//‬لم فی الجه‪//‬اد م‪//‬ع من‬
‫الیؤمن علی الحکم و ال ینفذ فی الفئی امرهللا عزوجل» که معلوم می‌دارد‪ K‬علت خ‪KK‬ارج‌‬
‫نشدن مسلمان برای آن باشد که بر حکم مأمون نیست و امر خدا در مورد فئی و غنایم‬
‫اجرا نشود‪ K‬در چنین صورت‪ K‬البته نباید خارج شود‪.‬‬
‫خالص‪KK‬ه الق‪KK‬ول آنک‪KK‬ه اخب‪KK‬ار وارده در نهی از قت‪KK‬ال در زم‪KK‬ان ائم‪KK‬ه ب‪KK‬دو نظ‪KK‬ر ب‪KK‬وده‬
‫چنانکه گفتیم ‪ :‬نظر اول برای آنکه اکثر جنگهای آن زم‪KK‬ان جنگه‪KK‬ائی‪ K‬ب‪KK‬ود ک‪KK‬ه منش‪KK‬أ و‬
‫محرک آن اطاعت امر خدا نبود بلکه معصیت خ‪KK‬دا ب‪KK‬ود زی‪KK‬را خ‪KK‬ود مس‪KK‬لمانها شمش‪KK‬یر‬
‫بروی یکدیگر کشیده وخون یک دیگر را بیهوده بر زمین می‌ریختند و منش‪KK‬أ آن ه‪KK‬وی‬
‫و هوس وحب ریاست و سلطنت و شهوت مقام و حس‪KK‬ن انتق‪KK‬ام ب‪KK‬ود چنانک‪KK‬ه در ح‪KK‬دیث‬
‫مروی در کافی و تهذیب و وافی و قرب االستناد است ک‪K‬ه ی‪K‬ونس از حض‪K‬رت رضا‪‬‬
‫روایت می‌کند که مضمون فرمایش‪ K‬حضرت این است که هرگاه بیضة اسالم در خط‪KK‬ر‬
‫بود در آن صورت حق دارید بجنگید زیرا در آن ص‪KK‬ورت قت‪KK‬ال از ت‪KK‬رس از بین‌رفتن‬
‫اس‪K‬الم اس‪K‬ت و نظ‪K‬ر دوم آنک‪K‬ه اگ‪K‬ر احیان‪K‬ا ً در تحت لفاف‪K‬ه دع‪K‬وت ب‪K‬ه اس‪K‬الم‪ ،‬جن‪K‬گ ب‪K‬ا‬
‫مشرکین و کفار صورت می‌گرفت عالوه بر آنک‪KK‬ه نظ‪KK‬ر افروزن‪KK‬دگان آتش جن‪KK‬گ حب‬
‫استیال و جهانگیری‪ K‬و اخ‪K‬ذ غن‪K‬ایم و جم‪K‬ع ام‪K‬وال ب‪K‬ود‪ .‬اص‪K‬ال ب‪K‬ه مق‪K‬رات الهی واحک‪K‬ام‪K‬‬
‫اسالم در جنگ بی‌اعتنا بودند و به هیچ مسلمانی اجازه نمی‌دادن‪KK‬د ک‪KK‬ه طب‪KK‬ق اختی‪KK‬اراتی‬
‫که اسالم بدو داده عمل نماید چنانکه گذش‪KK‬ت وگرن‪KK‬ه هرگ‪KK‬ز ب‪KK‬ه جه‪KK‬ادی ک‪KK‬ه رکن اعظم‬
‫اسالم است هر چند با فرماندهی فاسق صورت‪ K‬گیرد‪ ،‬مادامیک‪KK‬ه ب‪KK‬رای رض‪KK‬ای خ‪KK‬دا و‬
‫بس‪KK‬ط مع‪KK‬الم اس‪KK‬الم اس‪KK‬ت نهی نفرمودن ‪K‬د‪ K‬و این ی‪KK‬ک تهمت ب‪KK‬زرگی‪ K‬ب‪KK‬ه س‪KK‬احت مق‪KK‬دس‬
‫آنهاست که حتی با قبول آن‪ ،‬مق‪KK‬ام عص‪KK‬مت را م‪KK‬تزلزل می‌کن‪K‬د‪ K‬ک‪KK‬ه آن بزرگ‪KK‬واران قلم‬
‫نسخ روی بزرگترین حکم اسالم کشند و آنرا به عذر نبودن امام معصوم‪ K‬ک‪KK‬ه اف‪KK‬راد آن‬
‫معدود و زمان آن محدود است معط‪K‬ل و موق‪K‬وف دارن‪K‬د و ب‪K‬ا دقت در اخباریک‪K‬ه از آن‬
‫حضرات رسیده معلوم‪ K‬می‌ش‪KK‬ود‪ K‬ک‪KK‬ه نهیش‪KK‬ان در هم‪KK‬ان م‪KK‬واردی هم ک‪KK‬ه نهی می‌کردن‪K‬د‪K‬‬
‫‪123‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫موقتی و ناظر به وضع زمان بوده چنانکه حضرت ام‪KK‬ام مح ّم‪KK‬د تقی در ح‪KK‬دیث منق‪KK‬ول‬
‫در کافی‪ K‬و وسائل مروی‪ K‬از عباس بن الحریس می‌فرماید‪« K:‬و ال اعلم فی ه‪//‬ذاالزمان‬
‫جه‪//‬اداً اال الحج و العم‪//‬رة و الج‪/‬وار» می‌بین‪K‬د‪ K‬ک‪KK‬ه تب‪KK‬دیل جه‪KK‬اد را ب‪KK‬ه حج وعم‪KK‬ره و‬
‫جوار خانه خدا محدود‪ K‬می‌کند به همان زمان! و در حدیث عیص بن القاسم ک‪KK‬ه ظ‪KK‬اهراً‬
‫عالقه داشته بخارجین از آل محمد‪ ‬چون مح ّم‪KK‬د بن عبدهللا و اب‪KK‬راهیم و امث‪KK‬ال ایش‪KK‬ان‬
‫بپیوندد و بجدال با بنی‌امیه یا بنی‌عباس بپردازد‪ K‬چ‪KK‬ون خیلی بیت‪KK‬ابی می‌ک‪KK‬رده فرم‪KK‬وده‬
‫است‪« .‬و ان احببتم ان تتأخروا الی شعبان فالضیر»‬
‫که ظاهر اینست که می‌فرماید‪ K‬اگر تا ماه شعبان این ع‪KK‬زیمت را ب‪KK‬ه ت‪KK‬أخیر بیندازی‪K‬د‪K‬‬
‫ضرر ندارد! زیرا حضرتش می‌دانست که تا ماه شعبان تکلی‪KK‬ف ک‪KK‬ار روش‪KK‬ن می‌ش‪KK‬ود‪.‬‬
‫ودر ح‪KK‬دیث عل‪KK‬ل الش‪KK‬رایع می‌فرمای‪KK‬د‪« K:‬فنحن نشاهد کم ان‪//‬اال ارض‪//‬ی ان‪//‬ه الیطیعن‪//‬ا‬
‫الی‪//‬وم فکی‪//‬ف یطیعن‪//‬ا اذار تفعت الرای‪//‬ات و اعالم» در این ح‪KK‬دیث ام‪KK‬ام‪ ‬ب‪KK‬ر ح‪KK‬ذر‬
‫می‌دارد از کسانی که بنام آل مح ّمد قیام می‌کنند و برای کس‪KK‬ب خالفت خ‪KK‬ون مس‪KK‬لمانان‬
‫را می‌ریزند می‌فرماید چنین کسی امروز‪ K‬که تنهاست ما را اط‪KK‬اعت نمی‌کن‪KK‬د چ‪KK‬ه رس‪KK‬د‬
‫بروزی‪ K‬که پرچمها‪ K‬برافرازد‪ K‬و صاحب اعالم و عالئم شود؟!‬
‫اینها اخباری‪ K‬است که داللت دارد بر عدم رضایت‪ K‬امام معصوم‪ K‬بر خروجه‪KK‬ائی ک‪KK‬ه‬
‫بنام آل مح ّمد صورت می‌گرفت و اشخاصی‪ K‬مانند مختار و ابوسلمه و ابومسلم و امثال‬
‫اینان م‪K‬ردم را ب‪K‬ه ن‪K‬ام اینک‪K‬ه م‪K‬ا می‌جنگیم ت‪K‬ا خالفت را ب‪K‬ه آل علی انتق‪K‬ال دهیم ف‪K‬ریب‬
‫می‌دادند و سرانجام نتیج‪KK‬ه آن س‪KK‬ر از گریب‪KK‬ان دش‪KK‬منان آل علی درمی‌آورد‪ ،‬چ‪KK‬ه ربطی‬
‫دارد به جهادی که بداللت آیات ق‪KK‬رآن و س‪KK‬نت پیغم‪KK‬بر آخرالزم‪KK‬ان و س‪KK‬یرت مس‪KK‬لمانان‬
‫صدر اول یک واجب ابدی است که تا انقراض ع‪KK‬الم ب‪KK‬ر عه‪KK‬دة ملت اس‪KK‬الم اس‪KK‬ت‪ ،‬ام‪KK‬ا‬
‫متأسفانه این گون‪KK‬ه اخب‪KK‬ار را ک‪KK‬ه غالب‪K‬ا ً ن‪KK‬اظر ب‪KK‬ه ح‪KK‬ال و منتج از اوض‪KK‬اع‪ K‬زم‪KK‬ان اس‪KK‬ت‬
‫نویسندگان کتب حدیث در تحریم جهاد بدون امام معصوم قطار‪ K‬کرده‌اند‪.‬‬
‫در هشت حدیثی که شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه در باب اشتراط‪ K‬وجوب‬
‫جهاد بامر امام و تحریم آن با غیر امام عادل آورده فقط سه حدیث است که در آن ذکر‬
‫امام عادل یا امام مفترض الطاع‪K‬ه ش‪KK‬ده و بقی‪K‬ه آن اح‪KK‬ادیث نهی و م‪KK‬ذمت از ورود در‬
‫قتال و جدالی اس‪K‬ت ک‪KK‬ه مس‪K‬لمانان آن روز‪ K‬ب‪K‬ا یک‪K‬دیگر داش‪KK‬تند وام‪K‬ا این س‪K‬ه ح‪KK‬دیث دو‬
‫حدیث آن از حضرت رضا‪ ‬اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه یکی از آن در رساله‌ایس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ب‪KK‬رای م‪KK‬أمون‬
‫نوشته که ضمن تعداد شرایع الهیه می‌فرماید و الجهادمع ام‪K‬ام ع‪K‬ادل و دیگ‪K‬ری الجه‪K‬اد‬
‫مع االمام العادل و من قتل دون ماله فهو شهید‪.‬‬
‫و معلوم است که مراد از امام عادل همان پیش‪KK‬وا و س‪KK‬لطان ع‪KK‬ادلی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه طب‪KK‬ق‬
‫دستور شرع‪ ،‬مسلمین برای اخود انتخاب می‌نمایند و پر واضح است که جه‪KK‬اد ج‪KK‬ز ب‪KK‬ا‬
‫امام عادلی که جنگ را فقط برای بسط تعالیم اس‪KK‬الم و اس‪KK‬تیالی کلم‪KK‬ة ح‪KK‬ق انج‪KK‬ام ده‪KK‬د‬
‫جایز نیست و معنی امام عادل به معنی امام معصوم نیست عدالت همانست که در امام‬
‫نماز جمعه و جماعت هم شرط‪ K‬اس‪KK‬ت و منحص‪K‬ر‪ K‬ب‪KK‬ه ام‪KK‬ام ح‪KK‬اکم نیس‪KK‬ت بلک‪KK‬ه ح‪KK‬تی در‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪124‬‬
‫شهود معامل‪KK‬ه و طالق هم در ق‪KK‬رآن ک‪KK‬ریم قی‪KK‬د و تص‪KK‬ریح اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه «واقیم‪//‬وا بالقس‪//‬ط‬
‫شهداء» –«ولیکتب بینکم کاتب بالعدل» – «واشهدوا ذوی ع‪//‬دل منکم» و امث‪KK‬ال آن‪.‬‬
‫بدیهی است این عدالت در حاکم اسالم بیشتر مورد نظر است و تعری‪K‬ف‪ K‬ام‪KK‬ام معص‪KK‬وم‬
‫به امام عادل تعریف اعم ب‪KK‬اخص اس‪KK‬ت ک‪K‬ه ج‪K‬ایز نیس‪KK‬ت زی‪KK‬را ب‪K‬ا ش‪K‬ر عص‪K‬مت ش‪KK‬رط‬
‫عدالت لغ‪K‬و اس‪K‬ت چونک‪K‬ه معص‪K‬وم اس‪K‬ت البت‪K‬ه ع‪K‬ادل اس‪K‬ت ولی هم‪K‬ه عادله‪K‬ا معص‪K‬وم‪K‬‬
‫نیستند‪ ،‬عصمت صفتی است که جامع جمیع صفات فاضله است چونکه صد آمد نودهم‬
‫نزد ما است (و ما در بحث حکومت معنای امام عادل را که حاکم است روشن کردیم)‬
‫واما آن حدیثی که در آن شرط امام مفترض الطاعه شده است و مهم‪KK‬ترین دس‪K‬ت‌ آوی‪K‬ز‪K‬‬
‫کسانی گشته که جهاد را موق‪K‬وف و مش‪K‬روط ب‪K‬ه وج‪K‬ود وحض‪KK‬ور‪ K‬و اذن ام‪K‬ام معص‪K‬وم‬
‫می‌دانند‪ ،‬فقط این حدیث است‪:‬‬
‫در کتاب کافی سند به بشیرالدهان می‌رسد‪ K‬به این عبارت‪:‬‬
‫«عن بشیر الدهان‪ /‬عن عبیدهللا علیه السالم ق‪//‬ال قلت ل‪//‬ه انی رایت فی المن‪//‬ام‬
‫انی قلت لک ان القتال مع غیراالمام المفترض طاعته حرام مثل المیتة و ال‪//‬دم و‬
‫لحم الخنزیر فقلت لی نعم هوکذالک فقال ابوعبدهللا علیه السالم ه‪//‬و ک‪//‬ذالک ه‪//‬و‬
‫کذالک‪» ....‬‬
‫مضمون حدیث‪:‬‬
‫بشیرالدهان می‌گوید به حضرت صادق عرض کردم که من در خواب دی‪KK‬دم ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه‬
‫شما می‌گویم که قتال‌کردن با غیر امامیکه فرمانبرداریش‪ K‬واجب باشدحرام‪ K‬اس‪KK‬ت مانن‪KK‬د‬
‫ح‪K‬رامی م‪K‬ردار و خ‪K‬ون و گوش‪K‬ت خ‪K‬وک و ش‪K‬ما در ع‪K‬الم خ‪K‬واب ب‪K‬ه من فرمودی‪K‬د‪ K:‬آن‬
‫اینچنین است آن اینچنین است‪.‬‬
‫اینک م‪K‬ا در پ‪K‬یرامون این ح‪K‬دیث ک‪K‬ه مهم‪K‬ترین س‪K‬ند کس‪K‬انی اس‪K‬ت ک‪K‬ه جه‪K‬اد را در‬
‫م‪KK‬ذهب ش‪KK‬یعه ج‪KK‬ز ب‪KK‬ا ام‪KK‬ام معص‪KK‬وم ح‪KK‬رام می‌دانن‪K‬د‪ K‬ب‪KK‬ه ق‪KK‬در‪ K‬وس‪KK‬عت خ‪KK‬ود ب‪KK‬ه توض‪KK‬یح‬
‫می‌پردازیم و از خدا توفیق و هدایت خود را طلب می‌کنیم‪K.‬‬
‫اوالً – مضمون این حدیث هر چند ص‪KK‬حیح ومعت‪KK‬بر هم باش‪KK‬د هرگ‪KK‬اه مخ‪KK‬الف ق‪KK‬رآن‬
‫بوده یا الاقل موافق‪ K‬آن نباشد باید بر س‪KK‬ینة دی‪KK‬وار کوبی‪KK‬د و ی‪KK‬ک ح‪KK‬دیث ن‪KK‬ه بلک‪KK‬ه ه‪KK‬زار‬
‫حدیث صحیح هم نمی‌تواند‪ K‬در مقابل یک آیة محکمه الهی چه رسد بدویست آیه صریح‬
‫و روشن و محکم قرآن مقابله‌گی کند تا چه رسد به این حدیث‪:‬‬
‫ثانی‪K‬ا ً این ح‪KK‬دیث ب‪KK‬ر طب‪KK‬ق هم‪KK‬ان علم درای‪KK‬ه و رج‪KK‬الی ک‪KK‬ه مح‪KK‬دثین ب‪KK‬ا آن اخب‪KK‬ار را‬
‫تشخیص می‌کنند‪ K‬هم مجعول وهم مرسل است چنانکه عالمه مجلسی علی‪KK‬ه الرحم‪KK‬ه در‬
‫ص ‪ 371‬مرآت العقول بیان فرموده است و چنین حدیثی در ضعف و بی‌اعتباری قابل‬
‫اعتنا نیست (مجعول حدیثی است که عقیده رواتش معلوم نیست و مرسل ح‪KK‬دیثی اس‪KK‬ت‬
‫که یک یا چند نفر از رواتش حذف شده باشد)‪.‬‬
‫ثالثا ً مضمون حدیث مشوش اس‪KK‬ت زی‪KK‬را تش‪KK‬بیه قت‪KK‬ال ح‪KK‬رام بأک‪KK‬ل م‪KK‬ردار و خ‪KK‬ون و‬
‫گوشت خنزیر تشبیه نابجائی‪ K‬است برای آنکه م‪KK‬ردار وخ‪KK‬ون م‪KK‬ردار و گوش‪KK‬ت خ‪KK‬نزیر‬
‫‪125‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫خوردن هرچند حرام است اما به هر صورت معص‪KK‬یت خ‪KK‬ون م‪KK‬ردار کج‪KK‬ا و معص‪KK‬یت‬
‫خون ناحق کجا؟‬
‫با اینکه خوردن مردار و گوشت خوک و خون حرام اس‪KK‬ت ولی در آی‪KK‬ات ق‪KK‬رآن ب‪KK‬ه‬
‫آن وعده جهنم داده نش‪KK‬ده وجن‪K‬گ چ‪K‬ون فتن‪KK‬ه اس‪KK‬ت و اک‪KK‬بر من القت‪KK‬ل اس‪K‬ت و چ‪K‬ون در‬
‫تشبیه باید مشبه‌به اقوی مشبه بوده باشد‪ ،‬اگر براستی جهاد با غیر امام معصوم‪ K‬ح‪KK‬رام‬
‫است‪ ،‬تشبیه بسیار نادرست و غلط است و تصدیق ام‪KK‬ام آن را دو مرتب‪KK‬ه‪ ،‬بس‪KK‬ی تعجب‬
‫حیرت‌انگیز است‪.‬‬
‫رابع ‪K‬ا ً ام‪KK‬ام مف‪KK‬ترض الطاع‪KK‬ه روی‪ K‬ع‪KK‬رف و ع‪KK‬ادت و طب‪KK‬ق تع‪KK‬ریفی ک‪KK‬ه در بحث‬
‫حکومت گذشت همان حاکم عادلی است که از طرف‪ K‬مسلمانان تعیین می‌ش‪KK‬ود‪ K‬چنانک‪KK‬ه‬
‫امیرالمؤمنن فرمود‪« K:‬کانت االمام‪//‬ة التنعق‪//‬د ح‪//‬تی تحض‪//‬ره عام‪//‬ة الن‪//‬اس» و در ج‪KK‬ای‬
‫دیگر می‌فرماید‪« K:‬فان اجتمعوا‪ /‬علی رجل و سموه اماما کان ذلک هلل رضی فان خ‪//‬رج‬
‫من ام‪/‬رهم خ‪//‬ارج بطعن او بدع‪/‬ة ردوه الی م‪/‬اخرج من‪//‬ه ف‪/‬ان ابی ق‪/‬اتلوه علی اتباع‪//‬ه‬
‫غیرسبیل المؤمنین و واله هللا ما تولی» و امام زین‌العابدین فرمود‪ K‬کل سائس امام پس‬
‫کسیکه از ج‪K‬انب مس‪K‬لمین برانگیخت‪K‬ه ش‪K‬د ام‪K‬ام مف‪K‬ترض الطاع‪K‬ه اس‪K‬ت و مادامیک‪K‬ه در‬
‫اطاعت خدا است مخالفش حرام است پس انحصار آن ب‪KK‬ه ام‪KK‬ام معص‪KK‬وم‪ K‬ب‪KK‬دون دلی‪KK‬ل و‬
‫بی‌معنی است‪.‬‬
‫خامساً‪ :‬در حدیث‪ ،‬کلمة قت‪KK‬ال اس‪K‬ت و کلم‪K‬ه قت‪KK‬ال اعم از جن‪K‬گ ب‪KK‬ا کف‪K‬ار و مس‪KK‬لمین‬
‫است غیر کلمه جهاد که مقصود‪ K‬از آن جه‪K‬اد ب‪K‬ا کف‪K‬ار اس‪K‬ت اگ‪K‬ر ف‪K‬رض ک‪K‬نیم ک‪K‬ه ام‪K‬ام‬
‫مفترض الطاعه در این حدیث یع‪KK‬نی ام‪KK‬ام معص‪KK‬وم‪ ،‬ب‪KK‬از ش‪KK‬امل جنگه‪KK‬ائی می‌ش‪KK‬ود ک‪KK‬ه‬
‫مسلمین با یکدیگر می‌کردند و چنانکه گفتیم و احادیث بسیاری بر آن اللت دارد چ‪KK‬نین‬
‫جنگی جز با امام معصوم‪ K‬جایز نیست و آن به جهاد چه ربطی‪ K‬دارد؟‬
‫سادساً‪ :‬اگر واقعا ً جهاد جز با امام معصوم‪ K‬جایز نبوده و ح‪KK‬رام ب‪KK‬وده اس‪KK‬ت چ‪KK‬را ت‪KK‬ا‬
‫زمانیکه بشیرالدهان‪ K‬خواب ندیده ب‪KK‬ود ح‪KK‬تی ی‪KK‬ک کلم‪KK‬ه از ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین درب‪KK‬ارة آن‬
‫شنیده نشده بود آیا واقعا ً مطلب اینقدر بی‌اهمیت بود وح‪KK‬ال آنک‪KK‬ه در موض‪KK‬وعات خیلی‬
‫کوچکتر از آن اخب‪KK‬ار بی‌ش‪KK‬ماری وارد ش‪KK‬ده! آی‪KK‬ا ام‪KK‬ر ب‪KK‬دین مهمی را بای‪KK‬د آنق‪KK‬در ب‪KK‬دان‬
‫بی‌اعتنا بود و دربارة آن هیچ نگفت تا یکی خواب ببیند و بیاید و بپرسد و آی‪KK‬ا ام‪KK‬ام ک‪KK‬ه‬
‫حافظ ش‪KK‬ریعت اس‪KK‬ت این ق‪K‬در‪ K‬الاب‪K‬الی اس‪K‬ت‪ .‬س‪K‬ابعا ً – اگ‪KK‬ر جه‪KK‬اد ب‪K‬دون مباش‪K‬رت ام‪KK‬ام‬
‫معصوم حرام بوده پس آن همه اصحاب رسول خدا که در میان آنها سلمان و اب‪KK‬وذر و‬
‫مق‪KK‬داد و اب‪KK‬والهیثم التیه‪KK‬ان و عم‪KK‬ار یاس‪KK‬ر و عبدهللا مس‪KK‬عود و ص‪KK‬دها مانن‪KK‬دگان این‬
‫بزرگواران بودند که شک در مسلمانی آنها به منزله شک در رسالت رسول خدا است‬
‫و اینان در جنگهای بعد از رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا ش‪KK‬رکت کردن‪K‬د‪ K‬و در زم‪KK‬ان اب‪KK‬وبکر‪ K‬و عم‪KK‬ر و‬
‫عثمان و حتی معاویه و عبدهللا زبیر و عبدالرحمن بن محمد اشعث مانند سعید بن جبیر‬
‫وکمیل بن زیاد و حتی حضرت ام‪K‬ام حس‪K‬ن و ام‪K‬ام حس‪K‬ین ن‪K‬یز ک‪K‬ه در جنگه‪K‬ای ش‪K‬مال‬
‫آفریقا و طبرستان‪ K‬در سال ‪ 26‬هج‪KK‬رت در خالفت عثم‪KK‬ان وتحت فرمان‪KK‬دهی عبدهللا بن‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪126‬‬
‫ابی‌سرح که از جانب عثمان قائد بود شرکت نمودن‪K‬د‪ K‬و س‪KK‬ایر اص‪KK‬حاب رس‪KK‬ول‪ K‬خ‪KK‬دا و‬
‫بسیاری از آنها در این جنگها ج‪KK‬ان باختن‪KK‬د و ح‪KK‬تی کس‪KK‬انی مانن‪KK‬د ابوای‪KK‬وب انص‪KK‬اری و‬
‫ربیع ابن خیثم در امامت معاویه و تحت پرچم‪ K‬یزید بن معاویه در جهاد شرکت کرده و‬
‫بسیاری از آنها کشته شدند چنانکه قبر ابی‌ای‪KK‬وب در قس‪KK‬طنطنیه به‪KK‬ترین ش‪KK‬اهد اس‪KK‬ت و‬
‫حتی در جنگ قس‪KK‬طنطنیه ک‪KK‬ه معاوی‪KK‬ه‪ ،‬یزی‪KK‬د را قائ‪KK‬د نم‪KK‬ود ک‪KK‬ه چ‪KK‬ون بع‪KK‬د از او خلیف‪KK‬ه‬
‫می‌شود دارای فضیلت جه‪KK‬اد هم ب‪KK‬وده باش‪KK‬د در دی‪KK‬ر (م‪KK‬ران) بین راه عاش‪KK‬ق زنی بن‪KK‬ام‬
‫ا ّم‌‌کلثوم گشت و نتوانست به مقصد حرکت کند حضرت سیدالشهداء تحت پ‪KK‬رچم س‪KK‬فیان‬
‫بن عوف جزو سربازان اسالم ب‪KK‬ه جه‪KK‬اد پ‪KK‬رداخت و هم چ‪KK‬نین مس‪KK‬لمین دیگ‪KK‬ر در تم‪KK‬ام‬
‫ادوار‪ .‬چرا اگر جهاد که خدا هم آنرا (کره لکم) نامیده و همه چیز گواهی به سختی آن‬
‫می‌دهد بدون امام معص‪KK‬وم‪ K‬ح‪KK‬رام ب‪KK‬ود و این نعمت! هم از بع‪KK‬د از رس‪KK‬ول‪ K‬خ‪KK‬دا نص‪KK‬یب‬
‫ملت اسالم گشت جز پنج سالی و کار هم که با یک خواب‌دیدن درست می‌شد چ‪KK‬را این‬
‫خواب را یک مؤمن حالل‌زاده شیرپاک خورده‌ای! زودتر‪ K‬ندید ک‪KK‬ه ج‪KK‬ان مس‪KK‬لمانها را‬
‫از این زحمت راحت کند؟‬
‫هشتم – آنچه مسلم است و عمل مس‪KK‬لمین هم ح‪KK‬تی ش‪KK‬یعیان گ‪KK‬واهی می‌ده‪KK‬د ح‪KK‬رمت‬
‫جهاد با کفار را برای دعوت به اسالم و بسط معالم دین و تبلیغ رسالت آس‪KK‬مانی اس‪KK‬الم‬
‫تا زمان امام جعفر صادق واین آقای بشیرالدهان کسی نشنیده بود! آیا اگر واقع ‪K‬ا ً جه‪KK‬اد‬
‫حرام بوده تکلیف آن مسلمانان بیچاره که این خواب را ندیده ونشنیده بودند و بس‪KK‬یاری‪K‬‬
‫در جهاد شرکت کرده یا کشتند ویا کشته شدند چه می‌شود؟!‬
‫نهم – امر به این مهمی را چرا هیچی‪KK‬ک از ائم‪K‬ه معص‪KK‬ومین ب‪K‬ه زب‪KK‬ان نیاوردن‪K‬د‪ K‬ت‪K‬ا‬
‫بیچارة بندة خدا بشیرالدهان خواب ببیند! آن وقت هم تص‪KK‬دیق‪ K‬ام‪KK‬ام فق‪KK‬ط ب‪KK‬دو کلم‪KK‬ه ه‪KK‬و‬
‫کذالک باش‪KK‬د ب‪KK‬دون هیچ توض‪KK‬یحی؟! واقع‪K‬اً‪ K‬خ‪KK‬دا پ‪KK‬در بش‪KK‬یرالدهان را بی‪KK‬امرزد ک‪KK‬ه این‬
‫خواب را دید و وسیله راح‪KK‬تی و آس‪KK‬ایش مس‪K‬لمانان ش‪K‬د و ب‪KK‬رای تنبالن به‪KK‬ترین اس‪KK‬باب‬
‫نجات گشت! حقیقتا ً اگ‪KK‬ر او این خ‪KK‬واب را ندی‪KK‬ده ب‪KK‬ود چق‪KK‬در مس‪KK‬لمانهای بیچ‪KK‬اره دچ‪KK‬ار‬
‫زحمت می‌شدند‪ K‬که باید اسالم را بسراسر دنیا تبلیغ کنند والبته اینکار مستلزم‪ K‬جانبازی‬
‫و خسارات دیگر بود!‪ ،‬و حقا ً برای این خدمت مهم باید مجسمه او را از طال ریخت!!‬
‫دهم – آیا واقعا ً یک خوابی که مستند بیک حدیث مجه‪KK‬ولی‪ K‬اس‪KK‬ت از کس‪KK‬یکه ه‪KK‬ویت‬
‫خ‪KK‬ود او و کس‪KK‬انیکه از او نق‪KK‬ل کرده‌ان‪KK‬د مان‪KK‬د س‪KK‬وید القالر و علی بن نعم‪KK‬ان بااینک‪KK‬ه‬
‫مضمونش هم چیز مخالف نیس‪KK‬ت و غ‪KK‬یره می‌توان‪KK‬د ی‪KK‬ک حکم محکم الهی آس‪KK‬مانی ک‪KK‬ه‬
‫مستند به صدها آیات قرآن مجید و روایات مناقض آن از ائمه طاهرین و سنت پیغم‪KK‬بر‬
‫و سیرت مسلمین است‪ ،‬از بین ببرد و آن‪KK‬را الی االب‪KK‬د موق‪KK‬وف‪ K‬و منس‪KK‬وخ کن‪KK‬د؟ «نع‪//‬وذ‬
‫باهلل من الضالل البعید»‬
‫عجیب‌ترین معما‬
‫جای تعجب آنجاست که در مقابل این یک حدیث که شاه فرد دلی‪KK‬ل م‪KK‬دعیان ح‪KK‬رمت‬
‫جهاد‪ ،‬بدون امام معصوم است و چنانکه مالحظه فرمودید‪ K‬مضمونش مشوش و ناتم‪KK‬ام‬
‫و بهر صورت مفید این معنی نیست در مقابل آن عالوه بر بیش از دویست آی‪KK‬ه ک‪KK‬ه در‬
‫قرآن مجید در وجوب جهاد بدون هیچ قید و دستورات‪ K‬حرب وتقس‪KK‬یم غن‪KK‬ایم ن‪KK‬ازل ش‪KK‬ده‬
‫وعالوه بر سیرت نبی اکرم‪ ‬و مسلمانان صدر اسالم بیش از سیصد و دو حدیث تنها‬
‫در کتاب وسائل الشیعة شیخ حر عاملی‪ ،‬غیر آن هشت حدیثی که فوقاً‪ K‬مذکور داشتیم‪ K‬و‬
‫هیچکدام آنها هم صراحت بلکه اشاره به حرمت جهاد باکف‪KK‬ار نداش‪KK‬ت در ذی‪KK‬ل هفت‪KK‬اد و‬
‫دو باب ضبط شده و ابواب مذکور عبارتست از‪:‬‬
‫وجوب جهاد‪ ،‬اقسام‪ K‬جهاد – جواز نایب‌گرفتن‪ K‬در جهاد – کیفیت دعوت به اس‪KK‬الم –‬
‫استحباب متارکه با ترک و حبشه – آداب امرای سرایا – تحریم‪ K‬قتال در ماههای حرام‬
‫– حکم بغات‪ ،‬حرمت ف‪KK‬رار‪ K‬از جن‪KK‬گ – دس‪KK‬تور‪ K‬طلب مب‪KK‬ارزه – آداب قت‪KK‬ال – دس‪KK‬تور‬
‫قسمت غنایم جنگ – احکام اسراء – خ‪KK‬دعه‌کردن ب‪KK‬ا اه‪K‬ل ح‪KK‬رب – ش‪KK‬رایط‪ K‬ذم‪KK‬ه عق‪KK‬د‬
‫ام‪KK‬ان و امث‪KK‬ال اینگون‪KK‬ه دس‪KK‬تورات‪ K‬ک‪KK‬ه تم‪KK‬ام آن از ناحی‪KK‬ة ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین یع‪KK‬نی همین‬
‫امامانی که به عقیده این آقایان جنگ را بدون امام معصوم حرام می‌دانستند‪ K‬وارد شده‪.‬‬
‫خوب! بفرمائید ببینیم هرگاه جهاد به قول شما بدون امام معصوم حرام اس‪KK‬ت دیگ‪KK‬ر‬
‫این همه دستورات‪ K‬برای چیست؟ امام که به عقی‪KK‬ده ش‪KK‬ما می‌دان‪K‬د‪ K‬وخ‪KK‬ودش‪ K‬هم در همین‬
‫احادیث تصریح می‌کند ک‪KK‬ه ک‪KK‬ار آل مح ّم‪KK‬د قب‪KK‬ل از قی‪KK‬ام ق‪KK‬ائم چ‪KK‬یزی نمی ش‪KK‬ود‪ K‬و الاق‪KK‬ل‬
‫می‌بین‪KK‬د‪ K‬ک‪KK‬ه فعالً ام‪KK‬ام معص‪KK‬ومی‪ K‬متص‪KK‬دی‪ K‬ام‪KK‬ر حک‪KK‬ومت و جه‪KK‬اد نیس‪KK‬ت‪ ،‬این هم‪KK‬ه‬
‫دستورات را برای چه می‌دهد؟ جهادی که حرام اس‪KK‬ت دیگ‪KK‬ر ج‪KK‬واز‪ K‬ن‪KK‬ایب‌گرفتن و ی‪KK‬اد‬
‫دادن آداب قتالوا و امان‌دادن وطلب مبارزه یعنی چ‪K‬ه؟ تقس‪K‬یم غن‪K‬ایم چ‪K‬ه مع‪K‬نی دارد؟!‬
‫احکام سلوک با اسرای جنگ چرا؟‬
‫شرایط ذمه و جزیه یعنی چه؟ اینها در صورت وجوب جهاد اس‪KK‬ت وجه‪KK‬ادهم بق‪KK‬ول‬
‫شما با نب‪KK‬ودن ام‪KK‬ام معص‪KK‬وم ح‪KK‬رام اس‪KK‬ت!! در اینص‪KK‬ورت قطع‪K‬ا ً دس‪KK‬تور عق‪KK‬د ام‪KK‬ان ب‪KK‬ا‬
‫مشرک و اینکه مبارزه در میدان جنگ با اذن امام جایز است یا نه بیفائ‪KK‬ده و این عم‪KK‬ل‬
‫لغو و عبث است و مثل این می‌ماند که شما یک مجسمة بسیار قشنگی‪ K‬بسازید که چشم‬
‫و ابر و دوست و پا و تام اعضاء داشته باشد ولی روح نداشته باشد آن همه دست و پ‪KK‬ا‬
‫و چشم ابرو ب‪KK‬رای چ‪KK‬نین مجس‪KK‬مه‌ای چ‪KK‬ه فائ‪KK‬ده دارد؟ ی‪KK‬ا دی‪KK‬ک مالنص‪KK‬رالدین ک‪K‬ه جل‪KK‬و‬
‫مهمانه‪KK‬ا آورد‪ K‬و گفت اگ‪KK‬ر ب‪KK‬رنج و روغن داش‪KK‬تیم دی‪KK‬ک و چمچ‪KK‬ه و چ‪KK‬وب و س‪KK‬ه پای‪KK‬ه‬
‫داریم! در آن صورت می‌توانستم برای شما پلو خ‪KK‬وبی ب‪KK‬پزم! ی‪KK‬ا داس‪KK‬تان خان‪KK‬ة خ‪KK‬راب‬
‫مثنوی است آنجا که می‌گوید ‪:‬‬
‫دوستی‪ K‬بردش سوی خانة خراب‬ ‫یک غریبی خانه می‌جست از‬
‫شتاب‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪128‬‬
‫پهلوی من مر ترا مسکن شدی‬ ‫گفت و‪ ،‬اینرا اگر سقفی بدی‬

‫در میانه داشتی حجرة دگر‬ ‫هم عیال تو بیاسودی اگر‬

‫لیک ایجان در (اگر) نتوان‬ ‫گفت آری پهلوی یاران خوش است‬
‫نشست‬

‫مگر امام و پیغمبر هم العیاذ باهلل مانند من و تو بودند‪ K‬که عمرشان از صبح ت‪KK‬ا ش‪KK‬ام‬
‫مصرف الطائالتی‪ K‬شود که اصال فائده ن‪KK‬دارد؟ مب‪KK‬احث بیج‪KK‬ائی ک‪KK‬ه هیچ م‪KK‬ورد‪ K‬ن‪KK‬دارد؟‬
‫درسهائی‪ K‬و بحث‌ه‪K‬ائی عن‪K‬وان کنن‪K‬د ب‪K‬دون اینک‪K‬ه متوج‪K‬ه باش‪K‬ند‪ K‬بچ‪K‬ه دردی‪ K‬می‌خ‪K‬ورد؟‬
‫سالیانه میلیونها‪ K‬تومان پول صرف کت‪KK‬اب و حق‪KK‬وق و غ‪KK‬یره نماین‪KK‬د و ندانن‪KK‬د چ‪K‬ه ک‪KK‬اری‬
‫می‌کنند؟ سیصد‪ K‬و دو حدیث که در هر حدیثی ده‌ها حکم وارد شده برای موضوعی که‬
‫اص‪KK‬ال پای‪KK‬ه ن‪KK‬دارد؟! ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین‪ K‬این ح‪KK‬دیث‌ها را ب‪KK‬رای چ‪KK‬ه می‌گفتن‪KK‬د و روات و‬
‫محدثین برای چه جمع‌آوری کردند؟‪ K.‬اگر برای عمل در زمان خودشان و زمان بعد از‬
‫خودشان تا زمان ظهور‪ K‬قائم آل مح ّمد بود (که حتما ً برای همین ب‪KK‬وده) این را ک‪KK‬ه ش‪KK‬ما‬
‫مدعی هستید مورد عمل ندارد زیرا امام معصوم مبسوط الیدی نیست ت‪KK‬ا جه‪KK‬ادی باش‪KK‬د‬
‫تا چه رسد به آداب جنگ وحکم‪ K‬اسرا و غنایم؟!‬
‫و اگر بگوئید که اینها همینطور می‌گفتند و دیگر کار به این نداشتند که مورد عم‪KK‬ل‬
‫ندارد این یک عمل لغوی است‪ ،‬و مسلمان عادی تا چه رسد به ام‪KK‬ام معص‪KK‬وم م‪KK‬رتکب‬
‫عمل لغو نمی شود «و من حسن اسالم الم‪//‬رأ ت‪/‬رک م‪//‬اال یعنی‪//‬ه» و[ َوالَّ ِذينَ هُ ْم ع َِن‬
‫ضونَ ] {المؤمنون‪ – }3:‬آخر نشس‪KK‬تن و عم‪KK‬ر ض‪KK‬ایع‌کردن در مس‪KK‬ائلی ک‪KK‬ه‬ ‫اللَّ ْغ ِو ُم ْع ِر ُ‬
‫هرگز مورد عمل پیدا نمی‌کند‪ K‬کار هیچ عاقلی نیست!!‬
‫و اگر بگوئید برای رزوی‪ K‬بوده که امام معصوم یعنی قائم آل مح ّمد انش ‪K‬ا‌هللا ظه‪KK‬ور‬
‫کند خوب بفرمائید ببینیم آیا قائم آل مح ّمد العیاذ باهلل آنقدر بیچاره و بی‌اطالع‪ K‬اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫در زمان ظهورش باید بیاید مثال کتاب کافی و وسائل وافی‪ K‬و امث‪KK‬ال آنه‪KK‬ا را ب‪KK‬ردارد و‬
‫ببیند که مح ّمد بن یحیی‌ها از مح ّمد بن الحسین‌ها از علی بن نعمانها از سوید القالها از‬
‫بشیر الدهانها چه روایت کرده‌اند ک‪KK‬ه بش‪KK‬یر ال‪KK‬دهانها از ام‪KK‬ام معص‪KK‬وم ش‪KK‬نیده باش‪KK‬ند‪ K‬آن‬
‫وقت تکلیف خود را بداند و مثال در آداب قتال وحکم غنایم و شرایط ذمه تکلی‪KK‬ف خ‪KK‬ود‬
‫را از ق‪KK‬ول حفص بن غی‪KK‬اث و عم‪KK‬ران بن عبدهللا و معوی‪KK‬ه بن عم‪KK‬ار بدان‪KK‬د؟! آی‪KK‬ا ش‪KK‬ما‬
‫معتقید که قائم آل مح ّمد آنقدر بیچاره است؟ در صورتیکه مطابق‪ K‬اخب‪KK‬ار و ب‪KK‬ه تص‪KK‬دیق‪K‬‬
‫همین ائمه معصومین حضرت قائم افضل از سایر ائمه غ‪KK‬یر از امیرالمؤم‪KK‬نین اس‪KK‬ت و‬
‫باید هم‌چنین باشد زیرا اوال مردم زمان او مسلما ً فاضلتر از مردم زمان ائم‪KK‬ه هس‪KK‬تند و‬
‫ثانیا ً احتیاجات زمان و وسعت و دوام حکومت وی اقتضای‪ K‬این معنی را می‌نمای‪KK‬د‪ K.‬در‬
‫چنین روزی‪ K‬کتاب وافی و کافی و منتهی و جواهر و امثال اینه‪KK‬ا را بای‪KK‬د در رودخان‪KK‬ه‬
‫ریخت و یا در گودالی با کمال احترام دفن کرد‪.‬‬
‫‪129‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫در چنین روزی احمقی که بخواه‪KK‬د از اینه‪KK‬ا کس‪KK‬ب عل‪KK‬وم دین نمای‪KK‬د مش‪KK‬مول هم‪KK‬ان‬
‫مثلی است که شیخ محمود‪ K‬شبستری گفته ‪:‬‬
‫بنور‪ K‬شمع جوید در بیابان‬ ‫زهی نادان که او خورشید تابان‬

‫آری در چ‪KK‬نین روزی‪ K‬احتی‪KK‬اج ب‪KK‬ه این حرفه‪KK‬ا نیس‪KK‬ت‪ ،‬ام‪KK‬ام معص‪KK‬وم‪ K‬مؤی‪KK‬د بتأیی‪KK‬دات‬
‫آسمانی احتیاج به این حرفها ندارد ولی از کسانیکه هم جه‪KK‬اد در اح‪KK‬رام می‌دانن ‪K‬د‪ K‬و هم‬
‫احکام آنرا می‌نویسند این کارها بعید نیست زیرا پاره‌ای از اینان ک‪KK‬ه خ‪KK‬ود را ص‪KK‬احب‬
‫فتوی هم می‌دانند بس‪KK‬یاری‪ K‬از احک‪KK‬ام را ح‪KK‬رام می‌دانن‪KK‬د و هم حکم آن‪KK‬را در رس‪KK‬اله‌های‬
‫خود می‌نویسند‪ K.‬مثال همین حکم جه‪KK‬اد در بس‪KK‬یاری‪ K‬از رس‪KK‬اله‌های فت‪KK‬وائی‪ K‬و کتب فقهی‬
‫همین صورت را پیدا کرده است اول می‌نویسد‪ K‬جهاد بدون امام معصوم ح‪KK‬رام اس‪KK‬ت و‬
‫بع‪KK‬د وارد‪ K‬ش‪KK‬قوق فت‪KK‬وا در حکم آداب جن‪KK‬گ و پخش س‪KK‬م و خدع‪KK‬ه در محارب‪KK‬ه و تقس‪KK‬یم‬
‫غنایم وحکم اسرا و عقد امان و گرفتن جزیه و دعوت اسالم می‌ش‪KK‬ود اینک‪KK‬ه فالن چ‪K‬یز‬
‫حالل و فالن عمل سزا و فالن عمل نارواست!! و البت‪K‬ه می‌دانی‪K‬د‪ K‬اس‪K‬تخراج و اس‪K‬تنباط‬
‫حکم از میان کتب و مدارک فقهی خیلی زحمتش بیشتر‪ K‬از روایت و جمع‌آوری ح‪KK‬دیث‬
‫است یک نفر فقیه مدتها باید بحث و تنقیب و مطالعه کن‪KK‬د در اینک‪K‬ه آی‪KK‬ا اس‪KK‬یری ک‪KK‬ه در‬
‫میدان جنگ گرفته می‌شود باید فدیه دهد یا کشته ش‪KK‬ود و همچ‪KK‬نین س‪KK‬ایر مس‪K‬ائل عق‪K‬د و‬
‫صلح‪ .‬کسی به این بنده خدا نمی‌گوید که تو همینکه دانستی که جهاد بدون امام معصوم‬
‫حرام است دیگر بدنبال‌کردن حکم اسیر و تقسیم غنایم که مربوط‪ K‬به وجوب جهاد است‬
‫چرا؟ ی‪KK‬ا مثال فقه‪K‬ائی نم‪KK‬از جمع‪K‬ه را ب‪KK‬دون حض‪KK‬ور‪ K‬ام‪K‬ام معص‪K‬وم‪ K‬ح‪K‬رام ی‪KK‬ا غیرک‪K‬افی‪K‬‬
‫می‌دانن‪KKK‬د و در اولین مس‪KKK‬ئله این ب‪KKK‬اب می‌نویس‪KKK‬ند‪ ،‬ولی بع‪KKK‬دا می‌پردازن‪KKK‬د‪ K‬ب‪KKK‬ه آدب و‬
‫دستوراتی‪ K‬که باید امام انجام دهد چگونه ردا بپوشد‪ K،‬چگونه تکیه بشمش‪KK‬یر ی‪KK‬ا کم‪KK‬ان ی‪KK‬ا‬
‫عصا کند‪ ،‬چگونه خطبه بخوان‪KK‬د؟! چگون‪KK‬ه رک‪KK‬وع و س‪KK‬جود و ق‪KK‬رائت بج‪KK‬ا آورد؟ بن‪KK‬ده‬
‫خدا! تو که اصل نماز را حرام می‌دانی دیگ‪K‬ر چ‪K‬را وارد این مب‪K‬احث می‌ش‪K‬وی‪ K‬و وقت‬
‫خود و دیگران را ضایع می‌کنی‪ ،‬آخر جهاد و نماز جمعه‌ای که بفتوای تو بدون وجود‬
‫امام معصوم ح‪KK‬رام اس‪KK‬ت دیگ‪KK‬ر پ‪KK‬رداختن ب‪KK‬ه آداب و دس‪KK‬تور‪ K‬آن چ‪KK‬را؟ زی‪KK‬را روی این‬
‫حساب گفتگو از آداب و دستور‪ K‬آن هم اگر حرام نباشد جایز هم نیست ب‪KK‬رای اینک‪KK‬ه ت‪KK‬و‬
‫جهاد بدون ام‪KK‬ام را مانن‪KK‬د اک‪KK‬ل لحم میت‪KK‬ه و لحم خ‪KK‬نزیر می‪KK‬دانی! ح‪KK‬اال گ‪KK‬ر کس‪KK‬ی آداب‬
‫خوردن خمر وخوردن گوشت خ‪KK‬نزیر را بنویس‪KK‬د و بگوی‪KK‬د بفت‪KK‬وای جن‪KK‬اب ع‪KK‬الی حالل‬
‫است یا حرام؟! هر چه باش‪K‬د ج‪KK‬ایز نیس‪K‬ت پس این مع‪K‬نی یع‪K‬نی چ‪K‬ه اینس‪KK‬ت آن معم‪K‬ای‬
‫عجیبی که انسان در آن مات می‌ماند که آیا واقعا ً غضب خدا ما را گرفته و مسخ کرده‬
‫است که حتی این چیزها را هم نمی‌فهمیم!‬
‫[قُ‪ْ /‬ل آَهللُ أَ ِذنَ لَ ُك ْم أَ ْم َ‬
‫علَى هللاِ تَ ْفتَ‪ُ /‬رونَ ] {يونس‪ }59:‬و اگ‪KK‬ر می‌نویس‪K‬ی‪ K‬ک‪KK‬ه ام‪KK‬ام‬
‫معصوم بیاید و آداب امامت خودرا‪ K‬بداند که در نماز جمعه چگونه رکوع و سجود کن‪KK‬د‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪130‬‬
‫و چگونه خطبه بخواند وامثال اینها آیا امام معصوم می‌آید رساله ت‪KK‬و را میخوان‪KK‬د و ب‪KK‬ه‬
‫آن عمل کند؟! اگر چنین فکر می‌کنی باید به کجای تو خندید؟!‬
‫حاال که این رساله منتشر می‌شود‪ K‬و ناچار‪ K‬بدست یک عده افراد جاهل متعص‪KK‬ب هم‬
‫می‌رسد غیرتهای وارونه به جوش می‌آید و هر کدام آنچه از تهمت و اف‪KK‬ترا و دش‪KK‬نام و‬
‫امثال آن از دستشان برآید کوتاهی نمی‌کنند‪ K‬ودلیل و حجتشان هم همانهاست که تا ح‪KK‬اال‬
‫دیده‌ایم از قبیل‪ :‬توبهتر می‌فهمی‪ K‬یا فالن و بهمان؟ توکارمند‪ K‬س‪KK‬ادة ف‪KK‬رهنگی‪ ،‬ب‪KK‬ه توچ‪KK‬ه‬
‫چنین و چنان بنویسی‪ ،‬آقایان خودشان بهتر می‌دانند‪ K‬و از این قبیل حرفها‪.‬‬
‫ولی آقایان‪ ،‬اوال بخدای الیزال قصد اهانت و تحقیر یا تض‪KK‬عیف اح‪K‬دی و چ‪K‬یزی را‬
‫ندارم مثل من مثل کسی است ک‪KK‬ه عزیزت‪KK‬رین اهلش دارد از بین می‌رود‪ K‬و می‌بین‪KK‬د ک‪KK‬ه‬
‫عده‌ای بنام دوستی‪ K‬جان او را ولو دوستانه از بین برده و می‌برند وبنابراین چ‪KK‬نین کس‬
‫نمی‌تواند‪ K‬صبر کند و جزع و فزع ننماید بلکه دیوانه‌وار فریادش‪ K‬را سر می‌ده‪KK‬د‪ .‬آنچ‪KK‬ه‬
‫من فهمیده‌ام (و البته هر کس بفهم خ‪KK‬ود مس‪KK‬ئول‪ K‬اس‪KK‬ت) دین اس‪KK‬الم را ق‪KK‬وی‌ترین دین و‬
‫عالی‌ترین آئینی است که می‌تواند سعادت عم‪KK‬وم بش‪KK‬ر را در دو دنی‪KK‬ا ض‪KK‬امن و متکف‪KK‬ل‬
‫شود اما نه دینی که نه علم دارد و نه حکومت نه جهاد دارد و نه جمعه ن‪KK‬ه جم‪KK‬اعت و‬
‫نه اعداد قوا می کند ونه اجرای حدود و فقط اسمی است بی‌مسمی!!‬
‫پس سعادت من و گذشتگان و آیندگان من و تمام جهانیان بسته باجرای احکام اسالم‬
‫است وهر موجودی‪ K‬به سعادت خود عالقه دارد ش‪KK‬ما اگ‪KK‬ر ده تومانت‪KK‬ان را دزدی ب‪KK‬برد‬
‫فریادتان ب‪KK‬ه آس‪KK‬مان می‌رس‪KK‬د وه‪KK‬ر چ‪KK‬ه در چنت‪KK‬ه ش‪KK‬ما از فحش و ناس‪KK‬زا باش‪KK‬د نث‪KK‬ار آن‬
‫می‌کنید پس چرامالمت می‌کنید کسی را که می‌بیند سعادت اب‪KK‬دی ه‪KK‬ر دو جه‪KK‬انی او را‬
‫برده و می‌برند‪ .‬من این‌ها را فهمیده‌ام اگر شما می‌دانید خالف اس‪KK‬ت بش‪KK‬یوة انس‪KK‬انیت و‬
‫چنانکه شرط نصحیت است خالف آنرا به من بفهمانید و مرا قانع کنید که مطلب چنین‬
‫نیست وگرنه با فحش و تهمت حتی ضرب و قتل این منظور‪ K‬که حاصل نمی‌شود‪ K‬هیچ!‬
‫بلکه خالف آن حاصل است‪.‬‬
‫ثانیاً‪ :‬من همچون کسی هس‪KK‬تم ک‪KK‬ه ببین‪KK‬د ص‪KK‬احب خ‪KK‬انه‌ای در خ‪KK‬واب اس‪KK‬ت و دش‪KK‬من‬
‫بیدادگرد آمده دیوارخانه او را خ‪K‬راب ک‪K‬رده و م‪K‬ال و ام‪KK‬وال او را بیغم‪KK‬ا وح‪KK‬تی زن و‬
‫بچه او را به اسارت می‌برد‪ ،‬اگر چنین کسی آمد و صاحب خانه را بیدار و خ‪KK‬بر ک‪KK‬رد‬
‫و گفت آقا دیوار خانه خراب شده و م‪KK‬ال و ام‪KK‬والت بغ‪KK‬ارت وزن و بچه‌ات ب‪KK‬ه اس‪KK‬ارت‬
‫رفته است این بیچارة دارای غیرت معکوس! عوض آنکه به چاره پ‪KK‬ردازد‪ K‬و از آنک‪KK‬ه‬
‫وی را از خواب بیدار کرده تشکر کند‪ ،‬رگ غیرت معکوسش به جوش می‌آید و فریاد‬
‫می‌زند آهای فالن فالن شده نام زن و بچه مرا می‌بری تو چه حق داری نام زن و بچه‬
‫مرا ببری؟! چرا فالن همسایه این کار را نک‪KK‬رد وت‪KK‬و می‌ک‪KK‬نی؟ این ک‪KK‬ار بت‪KK‬و نمی‌رس‪KK‬د‬
‫بلکه وظیفة فالن پاسبان است که کاله چه جور و لباس چه رنگ دارد و بیای‪KK‬د و چ‪KK‬نین‬
‫خبری بدهد‪ ،‬چون پاسبان چنین خبری نداده‪ ،‬خبر دادن تو رسمیت ندارد؟!‬
‫‪131‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫آنگاه بپردازد بدشنام‌دادن و ناسزاگفتن به آن شخص بدون آنکه توجه کند که راست‬
‫می‌گویند‪ K‬یا نه‪:‬‬
‫به هر ص‪K‬ورت‪ K‬ت‪K‬رک جه‪KK‬اد یکی از آن عل‪K‬ل ب‪KK‬زرگی اس‪KK‬ت ک‪K‬ه م‪KK‬وجب انحط‪KK‬اط و‬
‫عقب‌ماندگی مسلمین بلکه باعث گمراهی و محرومیت سعادت جهانیان از نعمت عظیم‬
‫اسالم است و ترک ان نه تنها ب‪KK‬اعث ذلت و نکبت اس‪KK‬ت چنانک‪KK‬ه امیرالمؤم‪KK‬نین علی‪‬‬
‫در نهج‌البالغه و غیر فرموده‪ ،‬بلکه موجب از بین رفتن اصل اسالم و خس‪KK‬ران دنی‪KK‬ا و‬
‫آخرت است چنانکه مشهود است‪.‬‬

‫مضرات ترک جهاد‬


‫هر چه هست ترک جهاد مضرات فراوانی‪ K‬دارد ک‪KK‬ه اه ّم آن ب‪KK‬ه ش‪KK‬رح ذی‪KK‬ل خالص‪KK‬ه‬
‫می‌شود‪.‬‬
‫‪ -1‬جهاد یکی از فرائض بزرگ الهی و رکن اعظم اسالم است و ترک آن مس‪KK‬تحق‪K‬‬
‫عقوبت و جهنم است واز ترک هر فریضه‌ای به فکر نزدیکتر است‪.‬‬
‫‪ -2‬به مفاد آیات کریمة ق‪KK‬رآن و ب‪KK‬ه م‪KK‬وجب اح‪KK‬ادیث ش‪KK‬ریفة اه‪KK‬ل بیت علیهم الس‪KK‬الم‬
‫تارک جهاد دچار ذلت و مسکنت و خواری و خفت در دنیا و آخرت خواهد شد‪.‬‬
‫‪ -3‬به حکم عقل وتجربه‪ ،‬ملتی که خود را آماده دفاع و مبارزه با دشمنان نک‪KK‬رد ب‪KK‬ه‬
‫زودی مورد‪ K‬طمع آنها گشته اسیر و ذلیل دشمنان گردیده مال وناموس‪ K‬و ج‪KK‬انش ملعب‪KK‬ه‬
‫اعدای خود خواهد شد‪.‬‬
‫‪ -4‬خصیصه‌ای‪ K‬که مسلمانان را به عالیترین درجات سیادت و آق‪KK‬ائی رس‪KK‬انید جه‪KK‬اد‬
‫بود پس ترک آن موجب ضد آن خواهد گشت چنانکه هم اکنون مشهود است‪.‬‬
‫‪ -5‬فریضه جه‪KK‬اد و مهی‪KK‬ا ب‪KK‬ودن ب‪KK‬رای آن تولی‪KK‬د روح سلحش‪KK‬وری و ج‪KK‬وانمردی در‬
‫افراد مسلمین می‌نماید‪ K‬وبالعکس ترک آن ایجاد جبن و بزدلی‪ K‬و روح رعونت وانوثیت‪K‬‬
‫می‌نماید و این حقیقت با اندک توجهی به وضع کنونی دنیا و تاریخ اسالم کالش‪KK‬مس فی‬
‫رابع النار روشن و مسلم اس‪KK‬ت و ب‪KK‬رای انق‪KK‬راض ی‪KK‬ک مل‪KK‬تی همین وض‪KK‬عیت ب‪KK‬زدلی‪ K‬و‬
‫جبونی کافی است‪.‬‬
‫با مطالعة تاریخ اسالم دیده می‌شود‪ K‬که نه تنها مردان آن در نتیجة آماده‌بودن ب‪KK‬رای‬
‫جانبازی دارای عالیترین مراتب اخالقی و فضالیل نفسانی بودند بلکه ح‪K‬تی زن‪K‬ان آنه‪K‬ا‬
‫در نتیجة مهیا ب‪KK‬ودن ب‪KK‬رای جه‪KK‬اد ب‪KK‬ر اک‪KK‬ثر م‪KK‬ردان این عص‪KK‬ر فض‪KK‬یلت داش‪KK‬تند‪ K‬و ح‪KK‬تی‬
‫می‌توان گفت سادات مردان زمان بودند و ما شرح شرکت زن‪KK‬ان مس‪KK‬لمان را در جه‪KK‬اد‬
‫با رسول خدا چون ام سلمه و ام سلیم و نسیبه جراحه و دخ‪KK‬تران بنی‌غف‪KK‬ار ک‪K‬ه ‪ 16‬نف‪KK‬ر‬
‫بودند و برای مداوای مجروحین و پخت‌وپز برای سرابازن اسالم تشجیع و تحریض‬
‫آنان بر جهاد حاضر می‌ش‪KK‬دند‪ K.‬در مقال‪KK‬ة عل‪KK‬ل انحط‪KK‬اط مس‪KK‬لمین در ش‪KK‬ماره ی رونام‪KK‬ه‬
‫وظیف‪KK‬ه از روی م‪KK‬دارک معت‪KK‬بر چ‪KK‬ون س‪KK‬یره ابن هش‪KK‬ام و س‪KK‬ره حل‪KK‬بی و ت‪KK‬اریخ ط‪KK‬بری‬
‫یادآور شدیم‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪132‬‬
‫و همچ‪KK‬نین ش‪KK‬رکت زن‪KK‬ان مس‪KK‬لمان در جنگه‪KK‬ای اجن‪KK‬ادین و انطاکی‪KK‬ه و دمش‪KK‬ق‪ ،‬در‬
‫خالفت ابی‌بک‪K‬ر‪ K‬و عم‪K‬ر و در تحت پ‪K‬رچم خال‪K‬د بن ولی‪K‬د و ابوعبی‪K‬ده ج‪K‬راح و یزی‪K‬د بن‬
‫ابی‌سفیان از کتابهای معتبر مانند کت‪KK‬اب فت‪KK‬وح الش‪KK‬ام واق‪KK‬دی‪ K‬و فت‪KK‬وح البل‪KK‬دان بالدری‪ K‬و‬
‫ناسخ التواری نوشتیم و برای جلوگیری از عذر بهانه‌جوی‪K‬ان و بی‌اطالع‪K‬ان نظ‪K‬ائر آن‬
‫را در شرکت زنان مسلمان در جنگهای موالی متقی‪KK‬ان‪ ‬ی‪KK‬ادآور‪ K‬گش‪KK‬تیم ک‪KK‬ه مهم‪KK‬ترین‬
‫آنها داستان زنانی است که سوار اسبان شده با پوشیده اسلحه جنگ وتشبه به س‪KK‬ربازان‪K‬‬
‫سلحشور‪ K‬جنگی عایشه را تا مدینه بدرقه کردند و همچنین داستان شرک ب ّکاره هاللی‪KK‬ه‬
‫و زرقائ دختر عدی و سوده بنت عماره بن اسد هم‪K‬دانی و عکرش‪K‬ه دخ‪K‬تر اط‪K‬رش بن‬
‫رواحه و ام‌الخیر با رقیه دختر حریش بن س‪KK‬راقه وا‌ل‪KK‬براء دخ‪KK‬تر ص‪KK‬فوان و ص‪KK‬دها از‬
‫این زنان شیردل و دشمن شکار که حمل سیف و سنان و ت‪KK‬یر و کم‪KK‬ان آنه‪KK‬ا رابتفص‪KK‬یل‬
‫مذکور داشتیم‪ K‬تا دانسته شود که ‪:‬‬
‫اوال – فاصله‌ها با اسالم بعد بین المشرقین اس‪KK‬ت و زن‪KK‬ان را اس‪KK‬الم چگون‪KK‬ه ت‪KK‬ربیت‬
‫کرده و ما چگونه تربت می کنیم! زنان مس‪KK‬لمان و دخ‪KK‬تران ب‪KK‬ا ایم‪KK‬ان در می‪KK‬ان دری‪KK‬ای‬
‫دشمن در کنار برادران مسلمان خود چگونه قادر‪ K‬به حفظ عصمت و ایم‪KK‬ان خ‪KK‬ود ب‪KK‬وده‬
‫در میدان جنگ عرصه را بر دشمن غدار بی‌شمار‪ K‬خود تنگ می‌کردند‪ ،‬و زنان ما در‬
‫میان چهار دیواری خانه با هزاران وسائل که برای محافظت آنان فراهم می‌کنیم‪ K‬از بر‬
‫باد رفتن ناموس و جانشان ایمن نیستیم! و بقدری زبون و ناچیزند‪ K‬که از سایة خود رم‬
‫کرده و در اولین برخورد بر محیط مخالف‪ ،‬خود را از دست می‌دهند و مقدس مآبهای‬
‫ما برای محبوس‌کردن آنها حجابهای س‪KK‬اختگی غیرحج‪K‬اب خ‪KK‬دا و رس‪KK‬ول بس‪KK‬لیقة خ‪K‬ود‬
‫درست می‌کنند و متجددین احمق ما آنها را لخت وعریان کرده بش‪KK‬نای در اس‪KK‬تخرها و‬
‫کاباره‌ها می‌کشانند!!‬
‫‪ -6‬آنچه مسلم است دشمنان اسالم در جعل این اخبار ک‪K‬ه منتهی آرزوه‪K‬ای‪ K‬آنهاس‪K‬ت‬
‫اگر دست نداشته باشند در ترویج و تبلیغ و مهم قلمداد‌ نمودن آنها مسلما ً دست داشته و‬
‫دارند زیرا دیده و دانسته‌اند که مسلمانان به نیروی ایمان و اتح‪KK‬اد و ب‪KK‬رکت حکم جه‪KK‬اد‬
‫و اطاعت از حکومت مرکزی‪ K‬به آن همه فتوحات درخشان نائل آمدند و میبایستی‪ K‬به‪KK‬ر‬
‫قیمت این وسیلة مؤثر را از دست آنها گرفت‪ ،‬چه بهتر از اینکه یک چنین شبهه‌ای در‬
‫میان آنها ایجاد و ی‪KK‬ا الاق‪KK‬ل ت‪KK‬رویج ک‪KK‬رد ت‪KK‬ا بسس‪KK‬تی و تنبلی بگراین‪KK‬د وب‪KK‬ه آس‪KK‬انی تس‪KK‬لیم‬
‫دشمنان شوند‪ K‬خصوصاً‪ K‬با که روح صوفیگری‪ K‬و درویشی آمیخته شود‪ K‬در آن ص‪KK‬ورت‪K‬‬
‫است که چشم دش‪KK‬من روش‪KK‬ن و قلبش از ف‪KK‬رح گلش‪KK‬ن می‌ش‪KK‬ود‪ K‬و این سیاس‪KK‬تی اس‪KK‬ت ک‪K‬ه‬
‫هم‌اکنون در کشورهای اسالمی بوسیله ایجاد مذاهب گوناگون دنبال می‌شود‪ :‬تشویق‪ K‬و‬
‫تق‪KK‬دیر از ص‪KK‬وفیگری و چ‪KK‬اپ کتابه‪KK‬ای تص‪KK‬وف‪ K‬و عرف‪KK‬ان ت‪KK‬ا جائیک‪KK‬ه بیش‪KK‬تر رج‪KK‬ال‬
‫کشورهای‪ K‬اسالمی مخصوصاً‪ K‬ایران از صوفیان و درویشانند‪ K‬و ایجاد مذهب ش‪KK‬یخیه و‬
‫بابیه وبهائیه و قادیانی که در تمام آنه‪KK‬ا ص‪KK‬حبت از ص‪KK‬لح و ص‪KK‬فا وعش‪KK‬ق و وفاس‪KK‬ت و‬
‫مخصوصاً‪ K‬مذهب غالم احمد قادیانی که بنام مهدی موعود تمام آیات جهاد را از ق‪KK‬رآن‬
‫‪133‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫منسوخ ومردود‪ K‬شمرد پر معلوم است ک‪KK‬ه از چ‪KK‬ه سرچش‪KK‬مه‌ای آب می‌خ‪KK‬ورد‪ K‬و از چ‪KK‬ه‬
‫مرکزی فرمان می‌گیرد‪ K‬وبه نفع چه دولتی‪ K‬تمام می‌شود؟!‬
‫کسیکه در آنها شک نماید چون کسی است که در سیاهی شب و سفیدی روز تردی ‪K‬د‪K‬‬
‫داشته باشد‪.‬‬
‫‪ -7‬ترک جهاد موجب شده که در کشورهای‪ K‬اسالمی افراد مسلمان به مقدمات جهاد‬
‫از قبیل ورزیده‌گی‪ K‬و مشق و تمرین به تیران‪K‬دازی‪ K‬و آش‪K‬نائی ب‪K‬ا اس‪K‬لحه جدی‪K‬ده و قدیم‪K‬ه‬
‫کمترین عالقه‌ای نشان نمی‌دهد و خود را آماده نمی‌‌نمایند‪ K‬سهل است بلکه تا بتوانن‪KK‬د از‬
‫خدمت وظیفه که دولتهای اسالمی به اجرای آن برای حفظ داخلة مملکت اجبار دارند‪،‬‬
‫به هر قیمتی که باشد فرار می‌کنند ت‪KK‬ا جائیک‪KK‬ه مقدس‪KK‬ترین و متظ‪KK‬اهرترین آنه‪KK‬ا ب‪KK‬دیانت‬
‫فراری‌ترین آنها از این وظیفه هستند به طوریکه ب‪KK‬رای ف‪K‬رار‪ K‬از آن بص‪K‬ورت‪ K‬طلبه‌گی‬
‫یا به اسم آن پناه می‌برند‪ K‬وآنرا وسیلة گریز از انجام خدمت سربازی‪ K‬می‌نایند‪.‬‬
‫و دولتهای‪ K‬اسالمی که موجب فرمان آیه [ َوأَ ِع‪ُّ K‬دوا لَهُ ْم َم‪KK‬ا ْ‬
‫اس‪K‬تَطَ ْعتُ ْم ِم ْن قُ‪َّ K‬و ٍة َو ِم ْن‬
‫اط الخَ ي ِْل تُرْ ِهبُونَ بِ ِه َع ُد َّو هللاِ‪{ ]...‬األنفال‪ }60:‬مأمورند‪ K‬که عالی‌‌ترین و به‪KK‬ترین و‬ ‫ِربَ ِ‬
‫مؤثرترین وسایل جنگی و ادوات و آالت حرب را از تیر و تفن‪KK‬گ و ت‪KK‬وپ و طی‪KK‬اره و‬
‫ناو هواپیمابر و بمب‌های اتمی و هیدروژنی‪ K‬و هر س‪KK‬الحی ک‪KK‬ه از آن ب‪KK‬االتر‪ K‬نباش‪KK‬د در‬
‫زرّاد خانه‌های خ‪KK‬ود تهی‪KK‬ه کنن‪KK‬د و جاسوس‪KK‬ان جنگی و ه‪KK‬ر گون‪KK‬ه اس‪KK‬لحه و آالت را در‬
‫اعلی درج‪KK‬ة امک‪KK‬ان ت‪KK‬ا ح‪KK‬دی ک‪KK‬ه دش‪KK‬منان اس‪KK‬الم و خص‪KK‬م مس‪KK‬لمانان همیش‪KK‬ه از ایش‪KK‬ان‬
‫مرغوب و هراسناک باشند! ترک حکم جه‪KK‬اد ب‪KK‬اعث آن ش‪KK‬ده ک‪KK‬ه ام‪KK‬روز ض‪KK‬عیف‌ترین‬
‫دولتها ح‪KK‬تی ب‪KK‬رای ت‪KK‬أمین از اش‪KK‬رار داخلی از حیث مهم‪KK‬ات جنگی‪ ،‬دولته‪KK‬ای اس‪KK‬المی‬
‫هستند و با اینکه حکم جهاد را منسوخ نموده‌اند معذالک حکم دفاع به قوت خ‪KK‬ود ب‪KK‬اقی‪K‬‬
‫است وحکم دفاع این است که وقتی خوف استیالی دشمن ب‪KK‬ر کش‪KK‬ورهای اس‪KK‬المی رود‬
‫و بیضة اسالم در خطر افتد بر عموم مسلمین از زن و مرد وپیر‪ K‬و جوان واجب اس‪KK‬ت‬
‫که خود را برای دفاع بهرصورت‪ K‬و قیمتی‪ K‬که باشد آماده کرده و وسائل دف‪KK‬اع و ط‪KK‬رد‬
‫دشمن را بهر کیفیت حاضر‪ K‬نمایند و حتی در تحت پرچم فرمانده فاجر و فاسقی هم که‬
‫باشد برای حفظ اسالم و کشور‪ K‬اسالمی برای جهاد حاضر شوند‪ K‬و البت‪KK‬ه الزم‪KK‬ه آن این‬
‫است که قبالً تمام تجهیزات جنگی را به طوری‪ K‬ک‪KK‬ه به‪KK‬ترین ص‪KK‬ورت‪ K‬ب‪KK‬ر دش‪KK‬من غلب‪KK‬ه‬
‫نمایند تهیه کنن‪KK‬د و اگ‪KK‬ر ف‪KK‬رض ک‪KK‬نیم ک‪KK‬ه جه‪KK‬اد اس‪KK‬المی هم بعلت‌نب‪KK‬ودن ام‪KK‬ام معص‪KK‬وم‬
‫موقوف‪ K‬باشد ولی حکم دفاع به هیچ بهانه‌ای تعطیل‌بردار نیس‪KK‬ت! زی‪KK‬را قلم‪KK‬رو وس‪KK‬یع‬
‫اسالمی که از کناره‌های بحر احم‪KK‬ر و ص‪KK‬حرای آفریق‪KK‬ا ت‪KK‬ا اقی‪KK‬انوس هن‪KK‬د و اس‪KK‬ترالیا‪ K‬و‬
‫سواحل اوقیانوس‪ K‬اطلس تا کشور‪ K‬چین و ان‪KK‬دونزی‪ K‬و ب‪KK‬االخره اک‪KK‬ثریت ق‪KK‬ریب ب‪KK‬ه تم‪KK‬ام‬
‫اراضی آسیا و قسمت زیادی از آفریقا و استرالیا‪ K‬و مقداری از اروپ‪KK‬ا را ش‪KK‬امل اس‪KK‬ت‪،‬‬
‫هرگاه مورد تجاوز‪ K‬دشمن یا طمع آن ق‪KK‬رار گ‪KK‬یرد ب‪KK‬ر عم‪KK‬وم مس‪KK‬لمانان ش‪KK‬رق و غ‪KK‬رب‬
‫عالم واجب است که برای نجات آن نقطه دست بدس‪KK‬ت هم داده آن را نج‪KK‬ات دهن‪KK‬د ولی‬
‫بدبختان‪KK‬ه همین زمزمه‌ه‪KK‬ا وتلقین‪KK‬ات ع‪KK‬دم وج‪KK‬وب جه‪KK‬اد و پش‪KK‬تیبانی‪ K‬دامنه‌داری ک‪KK‬ه از‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪134‬‬
‫نواحی مرم‪KK‬وزه از آن می‌ش‪KK‬ود‪ K‬و روح تنبلی و بیم‪KK‬اری ک‪KK‬ه در نتیج‪KK‬ه این تلقین‪KK‬ات ب‪KK‬ر‬
‫مسلمانان مستولی‪ K‬است کار بدبختی آنها را به آنجا رسانیده که قلب کشورهای اسالمی‬
‫یعنی فلسطین و بیت‌المقدس که قبله دوم مسلمانان است مورد‪ K‬تج‪KK‬اوز‪ K‬دولته‪KK‬ای‪ K‬س‪KK‬تمگر‬
‫قرار گرفته و آشیانه یه‪KK‬ود ک‪KK‬ه اع‪KK‬دا ع‪KK‬دو اس‪KK‬الم اس‪KK‬ت گردی‪KK‬ده و نزدی‪KK‬ک ی‪KK‬ک ملی‪KK‬ون‬
‫مسلمان بازن و بچه در بدر در زیر چادرها و خیمه‌های پاره‌پ‪KK‬ارة تص‪KK‬دقی دش‪KK‬منان از‬
‫خانه و کاشانه خود آواره گردیده‌اند و منتهی ارفاقی‪ K‬که به ایشان شده آن است ک‪KK‬ه اگ‪KK‬ر‬
‫سیاست یهود ایجاب نماید صاحبان آنامالک و ضیاع و عقار را که نمونة جنات تجری‬
‫من تحتهااالنه‪K‬ار اس‪K‬ت ببرن‪K‬د و در باغه‪K‬ا وخانه‌ه‪K‬ای خودش‪K‬ان ب‪K‬ه عمله‌گی و کناس‪K‬ی!‬
‫وادارند و قوت الیموتی به آنها بدهند و هر دم به به‪KK‬انه‌ای نابودش‪KK‬ان نماین‪KK‬د!! آری آی‪KK‬ا‬
‫این حکم دفاعی که تعطیل‌بردار‪ K‬نیست؟! ولی سیاست دشمن به قدری‪ K‬مستولی است که‬
‫از ده هزار نفر مسلمان یک نفر هم نمی‌داند که اصال در احکام اسالم چنین حکمی هم‬
‫هست! زیرا همان سیاست مراقب اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه نگ‪KK‬ذارد چ‪KK‬نین س‪KK‬خنی ب‪KK‬ه گ‪KK‬وش مس‪KK‬لمانی‬
‫برس‪KK‬د و بهمین جهت هم ب‪KK‬ا اینک‪KK‬ه در س‪KK‬ال هزاره‪KK‬ا کت‪KK‬اب در کش‪KK‬ورهای اس‪KK‬المی در‬
‫پ‪K‬یرامون مس‪K‬ائل م‪K‬ذهبی چ‪K‬اپ می‌ش‪K‬ود وکت‪K‬اب دعاه‪K‬ا و کت‪K‬اب معجزه‌ه‪K‬ا و فض‪K‬ایل و‬
‫موضوعات امامت و تاریخچ‪KK‬ه ام‪KK‬ام و امامزاده‪KK‬ا و اش‪KK‬عار م‪KK‬دح و منقبت و دیوانه‪KK‬ا و‬
‫مقاتل روضه وتعزیه‌ها و مخصوصا ً موض‪KK‬وع افض‪KK‬لیت اب‪KK‬وبکر‪ K‬و علی و دع‪KK‬وای بال‬
‫انقطاع امامت و تحریک شیعه و سنی به یکدیگر و کتابهائی که آتش جنگ را بین این‬
‫دو دسته هر دم تیزتر می‌کند‪ ،‬چاپ و نشر و به قیمت ارزان البد برای تقرب ب‪KK‬ه خ‪KK‬دا!‬
‫بین مردم پخش می‌شود! ولی این بنده ن‪KK‬اچیز بی‌تم‪KK‬یز‪ K‬ک‪KK‬ه از عاش‪KK‬قان کت‪KK‬اب ب‪KK‬وده ودر‬
‫جستجوی آن بهر جا تک و پو نموده‌‌ام هنوز کتابی که در موضوع دفاع نوشته ش‪KK‬ده و‬
‫مطابق فهم عامه در دسترس مردم‪ K‬گذاشته شده باشد ندیده‌ام و حتی مس‪KK‬ئله دف‪KK‬اع را ک‪KK‬ه‬
‫البته از بزرگترین‪ K‬واجبات اسالمی اس‪KK‬ت در هیچی‪KK‬ک از رس‪KK‬اله‌های معمول‪KK‬ه ک‪KK‬ه فقه‪KK‬ا‬
‫برای مردم می‌نویس‪KK‬ند‪ K‬نی‪KK‬افته‌ام! اینس‪KK‬ت آن ب‪KK‬دبختی و ظلمت عظیمی ک‪KK‬ه ب‪KK‬ر سرتاس‪K‬ر‪K‬‬
‫جهان اسالمی سایه‌گسترده و حکمفرماست و با جهل و غفلت عجیبی که بر مس‪KK‬لمانان‬
‫حاکم است معلوم نیست چه وقت این ابر مظلم نادانی از جل‪KK‬وی چش‪KK‬مان بص‪KK‬یرت آنه‪KK‬ا‬
‫برداشته خواهد شد وحقیقت نورانی‪ K‬اسالم بچه وسیله بر آنان جلوه‌گر خواهد گشت؟‬

‫از مهمترین واجبات اجتماعی اسالم‬


‫در ذیل مسئله جهاد توجه به نکته مهمی الزم است که ذیال بعرض می‌رسد‪K.‬‬
‫یکی از مهمترین واجبات متروکه که پروردگار‪ K‬عالم بر امت اسالم فرض فرم‪KK‬وده‬
‫است آماده‌نمودن تمام وسایل حیات از تم‪KK‬ام عل‪KK‬وم و ص‪KK‬نایع وح‪KK‬رف‪ K‬اس‪KK‬ت و آنچ‪KK‬ه در‬
‫زندگی سعادتمندانه بشری‪ K‬بدان احتیاج افتد چنانکه در قرآن کریم می‌‌فرماید‪K:‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪135‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫‪        ‬‬
‫(انفال ‪)60 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫«آماده کنی‪K‬د ب‪K‬رای ایش‪KK‬ان آنچ‪K‬ه را می‌توانی‪K‬د از هرگون‪K‬ه ن‪K‬یرو و از رش‪K‬ته‌های‬
‫اسبان ت‪K‬ا ب‪K‬دان وس‪K‬یله دش‪K‬منان خ‪K‬دا و دش‪KK‬منان خودت‪K‬ان را بترس‪K‬انید و دش‪K‬منان‬
‫دیگری که شما آنها را ندانسته و نمی‌شناسید ولی خدا آنها را می‌داند وآنچ‪KK‬ه در‬
‫راه خ‪KK‬دا انف‪KK‬اق می‌نمائی‪KK‬د ب‪KK‬ه ش‪KK‬ما برگردانی‪KK‬ده می‌ش‪KK‬ود ونف‪KK‬ع آن عای‪KK‬د خودت‪KK‬ان‬
‫می‌گردد و به شما ظلم نمی‌شود‪».‬‬
‫هر چند ظاهر این آیه امر به آماده‌نمودن تجه‪KK‬یزات جنگی و آالت ح‪KK‬رب و ض‪KK‬رب‬
‫است اما در حقیقت امر به آم‪KK‬اده‌نمودن تم‪KK‬ام چیزه‪KK‬ائی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه در زن‪KK‬دگی‪ K‬اجتم‪KK‬اعی‬
‫انس‪KK‬انی ب‪KK‬دان نی‪KK‬از افت‪KK‬د ت‪KK‬ا جائیک‪KK‬ه عل‪KK‬وم محرم‪KK‬ه ن‪KK‬یز مانن‪KK‬د س‪KK‬حر و تس‪KK‬خیر‪ K‬اجن‪KK‬ه و‬
‫شعبده‌بازی و امثال این گونه عل‪K‬وم ک‪K‬ه ذات‪K‬ا ً ح‪KK‬رام و تعلیم و تعلّم آن م‪K‬وجب تعزی‪KK‬ر از‬
‫جانب حاکم و پیشوای‪ K‬مسلمین است‪ ،‬معذالک به قدر کفایت تا آن حد که مسلمین را در‬
‫برابر دشمنان خود برتری دهد واجب کفائی است‪ ،‬که اگر در کسب و تهیه آن قص‪KK‬ور‪K‬‬
‫شود عموم مسلمانان مسئول و معاقب در پیشگاه پروردگار جه‪KK‬ان می‌باش‪KK‬ند‪ K.‬مثالً اگ‪KK‬ر‬
‫در شهری‪ K‬یا کشوری‪ K‬صدنفر یا ده هزار نفر طبیب الزم باش‪KK‬د واز این ع‪KK‬ده فق‪KK‬ط ی‪KK‬ک‬
‫نفر کم باشد بر عموم امت اسالمی یعنی بر فرد فرد آنان واجب اس‪K‬ت ک‪K‬ه ب‪K‬ه تهی‪K‬ه آن‬
‫یک نفر قی‪KK‬ام ناین‪KK‬د زی‪KK‬را این احتی‪KK‬اج اس‪KK‬ت و احتی‪KK‬اج مس‪KK‬لّما ً آن‪KK‬ان را در براب‪KK‬ر دش‪KK‬من‬
‫ضعیف و محتاج و ضعیف می‌نمایاند‪ K‬و قصور‪ K‬وتقصیر در این باره ح‪KK‬رام اس‪KK‬ت‪ ،‬پس‬
‫علوم مسلمانان در پیشگاه خداوند برای تهیه همان یک ط‪KK‬بیب از ده ه‪KK‬زار ط‪KK‬بیب مثالً‬
‫مس‪K‬ئول و معاقبن‪K‬د‪ K‬و هم‌چ‪K‬نین مهن‪K‬دس و ش‪K‬یمی‌دان‪ ،‬و مس‪K‬تخرج مع‪K‬ادن‪ ،‬و متخص‪K‬ص‬
‫برق‪ ،‬و داروس‪KK‬ازی‪ K،‬و ح‪KK‬تی خی‪KK‬اط و ب‪KK‬زاز وعط‪KK‬ار و خالص‪KK‬ه آنچ‪KK‬ه س‪KK‬عادت جامع‪KK‬ه‬
‫مسلمین را به ح‪KK‬د اعلی ت‪KK‬أمین و آن‪KK‬ان را از دش‪K‬منان بی‌نی‪K‬از‪ K‬نمای‪K‬د و م‪K‬وجب ع‪K‬زت و‬
‫احترام و وقار‪ K‬و ایجاد حشمت و عظمت نمای‪KK‬د‪ .‬ت‪KK‬ا جائیک‪KK‬ه در کت‪KK‬اب ش‪KK‬ریف ک‪KK‬افی از‬
‫حضرت امام مح ّمدباقر‪ ‬روایت شده که فرمود‪« K:‬دخل ق‪//‬وم علی الحس‪//‬ین بن علی‬
‫علیهما السالم فرأوه مختضبا ً بالسواد فسألوه عن ذال‪//‬ک فم ‪ّ /‬د ی‪//‬ده الی لحیت‪//‬ه ثم‬
‫قال ‪ :‬ام‪/‬ر رس‪/‬ول هللا‪ ‬فی غ‪//‬زاة غزاه‪/‬ا ان یختض‪/‬بوا بالس‪/‬واد لیق‪/‬ووا ب‪//‬ه علی‬
‫المشرکین»‪:‬‬
‫می‌فرماید‪ K‬گروهی بر جناب حسین بن علی علیهم‪K‬ا الس‪K‬الم وارد ش‪K‬دند دیدن‪K‬د ک‪K‬ه آن‬
‫بزرگوار‪ K‬خضاب سیاهی بسته‌اند از جهت آن سؤال کردن‪KK‬د آن حض‪KK‬رت دس‪KK‬ت مب‪KK‬ارک‬
‫به ریش خ‪KK‬ود کش‪KK‬یده فرمودن‪KK‬د ‪ :‬رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا در جنگی ک‪KK‬ه خ‪KK‬ود مباش‪KK‬ر آن ب‪KK‬وده ام‪KK‬ر‬
‫فرمود‪ K‬که مسلمانان به سیاهی خضاب کنند تا بر دشمنان نرومند شوند‪K.‬‬
‫اسالم از پیروان خود می‌خواهد که در تمام شئون حیات اس‪KK‬تیال و تف‪KK‬وق و جم‪KK‬ال و‬
‫حشمت خود را بر دیگران مسلّم دارند‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪136‬‬
‫و قرآن ک‪KK‬ریم نعم‪KK‬ای الهی را ب‪KK‬ر س‪KK‬بیل منت ب‪KK‬ر مؤم‪KK‬نین برمی‌ش‪KK‬مارد [هللاُ الَّ ِذي‬
‫ت ِر ْزقً‪KK‬ا لَ ُك ْم‬
‫‪K‬را ِ‬ ‫ض َوأَ ْنزَ َل ِمنَ ال َّس َما ِء َما ًء فَأ َ ْخ َر َج ِب‪ِ K‬ه ِمنَ الثَّ َم َ‬ ‫ت َواألَرْ َ‬ ‫اوا ِ‬‫ق ال َّس َم َ‬ ‫خَ لَ َ‬
‫س‬ ‫[و َس ‪َّ K‬خ َر لَ ُك ُم َّ‬
‫الش ‪ْ K‬م َ‬ ‫ار] َ‬ ‫ي فِي البَحْ ِر بِأ َ ْم ِر ِه َو َس َّخ َر لَ ُك ُم األَ ْنهَ َ‬ ‫َو َس َّخ َر لَ ُك ُم الفُ ْلكَ لِتَجْ ِر َ‬
‫ار] {إبراهيم‪}32/33:‬‬ ‫َوالقَ َم َر دَائِبَي ِْن َو َس َّخ َر لَ ُك ُم اللَّي َْل َوالنَّهَ َ‬
‫«خداوند كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده اس‪K‬ت و از آس‪K‬مان آبى ف‪K‬رو فرس‪KK‬تاده اس‪K‬ت‪ ،‬آن‬
‫گاه با آن براى شما روزىاى از [اقسام] ميوهها برآورده و كش‪K‬تى را برايت‪K‬ان رام س‪K‬اخته اس‪K‬ت ت‪K‬ا ب‪K‬ه‬
‫حكم او در دريا روان باشد‪ .‬و جويباران را براى شما مس ّخر گردان ‪K‬د‪ )32( K‬و خورش‪KK‬يد و م‪KK‬اه را ك‪KK‬ه‬
‫پيوسته روانند براى شما رام كرد‪ .‬و شب و روز را [نيز] برايتان مس ّخر گرداند»‬

‫ض َوالفُ ْل‪K‬كَ تَجْ‪ِ K‬ري فِي البَحْ‪ِ K‬ر‬


‫و می‌فرماید‪[ :‬أَلَ ْم ت ََر أَ َّن هللاَ َس‪َّ K‬خ َر لَ ُك ْم َم‪KK‬ا فِي األَرْ ِ‬
‫‪K‬ر ُء ٌ‬
‫وف َر ِحي ٌم]‬ ‫ض إِاَّل بِإِ ْذنِ ‪ِ K‬ه إِ َّن َ‬
‫هللا بِالنَّ ِ‬
‫اس لَ‪َ K‬‬ ‫ك ال َّس َما َء أَ ْن تَقَ َع َعلَى األَرْ ِ‬
‫ِبأ َ ْم ِر ِ‪K‬ه َويُ ْم ِس ُ‬
‫{الحج‪}65:‬‬
‫«يا نديدهاى كه خداوند آنچه را كه در زمين است و كشتيها را كه ب‪KK‬ه فرم‪KK‬ان او روانان‪KK‬د برايت‪KK‬ان‬
‫مس ّخر گرداند و آسمان را از آنكه بر زمين افتد‪ -‬مگ‪KK‬ر ب‪KK‬ه اج‪KK‬ازه او‪ -‬نگ‪KK‬اه مىدارد‪ .‬بى گم‪KK‬ان خداون‪KK‬د‬
‫[نسبت] به مردم بخشاينده مهربان است»‬
‫یعنی خدائی که دریا را مسخر شما کرد تا ب‪KK‬ه فرم‪KK‬ان و دس‪KK‬تور‪ K‬او کش‪KK‬تی ر آن ب‪KK‬ه‬
‫گردش درآید تا از فضل خدائی استفاده کنید و شاید شکرگذار شوید‪ ،‬پس خدا مسلمانان‬
‫را مسلط بر دریا می‌خواهد ودستور کشتی رانی می‌دهد ولی ی‪KK‬ک نگ‪KK‬اه اس‪KK‬ف‌ب‪KK‬ار ب‪KK‬ر‬
‫وضع کنونی مسلمین معلوم می‌دارد که تا چه حد بر دریاها اس‪KK‬تیال دارن‪KK‬د!! ب‪KK‬ه خ‪KK‬وبی‬
‫می‌دانیم ک‪KK‬ه کش‪KK‬تی‌هائی‪ K‬ک‪KK‬ه از آمریک‪KK‬ا و انگلس‪KK‬تان وهن‪KK‬د و س‪KK‬ایر کش‪KK‬ورها‪ K‬در پهن‪KK‬ة‬
‫اوقیانوسها سینه دریاها را می‌شکافند بسیار وهزاران هزار است اما برویم و ب‪KK‬ه بی‪KK‬نیم‬
‫از چند هزار آن یکی مال مسلمانهاست؟ ب‪KK‬رای بدس‪K‬ت‌آوردن این حقیقت‪ ،‬خیلی زحمت‬
‫الزم نیست بلکه همین قدر کافی است ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه کارخانه‌ه‪KK‬ای کشتی‌س‪KK‬ازی دنی‪KK‬ا مراجع‪KK‬ه‬
‫ک‪KK‬نیم و ببی‪KK‬نیم چق‪KK‬در آن م‪KK‬ال مس‪KK‬لمین اس‪KK‬ت‪.‬همین چن‪KK‬د روزه ب‪KK‬ود ک‪KK‬ه یکی از ن‪KK‬او‬
‫هواپیمابرهای آمریک‪KK‬ا ک‪KK‬ه مش‪KK‬غول س‪KK‬اختمان آن بودن‪KK‬د و بیش از س‪KK‬ه ه‪KK‬زار ک‪KK‬ارگر‪ K‬و‬
‫مهندس در آن مشغول کار بودند آتش گرفت و از بین رفت ولی قدرت کش‪KK‬تی‌رانی‪ K‬این‬
‫دولت درمقابل این خسارت مثل آن است که یک کوزه از کارخانه کوزه‌گری‪ K‬بشکند!!‬
‫از جملة نعمت‌هائی که خداوند متعال در قرآن مجید بر م‪KK‬ردم منت می‌گ‪KK‬ذارد نعمت‬
‫فلزات و آهن است که می‌فرماید‪: K‬‬
‫‪       ‬‬
‫(حدید ‪)25 :‬‬ ‫‪‬‬
‫«و آهن پديد آورديم كه در آن [مايه] جن‪KK‬گ و س‪KK‬تيز و [ن‪KK‬يز] بهرهه‪KK‬ايى ب‪KK‬راى م‪K‬ردم‬
‫است»‬
‫باید دید آیا این همه اسباب و آالتی ک‪KK‬ه از آهن می‌س‪KK‬ازند از قبی‪KK‬ل کش‪KK‬تی‪ ،‬اتومبی‪KK‬ل‪،‬‬
‫طیاره‪ ،‬قطار‪ K‬راه‌آهن‪ ،‬مصالح ساختمانی‪ K،‬و هزارها و میلونها انواع آن آیا از این هم‪KK‬ه‬
‫‪137‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫آالت که هم در جنگ و هم در صلح بکار می‌روند‪ K‬هزار یک آنرا مسلمانان می‌س‪KK‬ازند‪K‬‬
‫یا الاقل هزار یک آن که در کار خانه‌های دیگران ساخته می‌شود‪ K‬متعلق ب‪KK‬ه مس‪KK‬لمانان‬
‫است؟!‬
‫ب‪KK‬ا ی‪KK‬ک توج‪KK‬ه مختص‪KK‬ری‪ K‬ب‪KK‬ه کش‪KK‬ورهای‪ K‬اروپ‪KK‬ا و آمریک‪KK‬ا و کارخانه‌ه‪KK‬ای‪ K‬عظیم و‬
‫غول‌پیکر آنها وج‪KK‬وش و خروش‪K‬ی‪ K‬ک‪KK‬ه در آن کارخانه‌ه‪KK‬ا اس‪KK‬ت مث‪KK‬ل آن ک‪KK‬ه این ای‪KK‬اترا‬
‫خداوند تنها برای آنها فرستاده است!‬
‫اینک می‌رویم‪ K‬سراغ زراعت ‪ :‬شما آیات شریفه قرآن را مالحظه کنی‪KK‬د می‌فرمای‪KK‬د‪K:‬‬
‫ض َعهَا لِأْل َن َِام] {ال ‪K‬رَّحمن‪ }10:‬بع‪KK‬د نعمت‌ه‪KK‬ائی ک‪KK‬ه از زمین ب‪KK‬رای م‪KK‬ردم‬ ‫[واألَرْ َ‬
‫ض َو َ‬ ‫َ‬
‫خارج می‌شود‪ K‬بر سبیل منت می‌شمارد در سوره النحل آیة ‪ 10‬و ‪ 11‬می‌فرماید‪K:‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪        ‬‬
‫(نحل ‪)10/11 :‬‬
‫«و كسى است كه از آسمان برايتان آبى فرو فرستاده كه از آن [آب] آشاميدنىاى است‬
‫و از آن [آب جنگل] درختانى است كه در آنجا [حيوان] مىچرانيد(‪ )10K‬با آن برايت‪KK‬ان‬
‫كشت و زيتون و [درختان] خرما و انگور و از همه نوع ميوهها مىروياند‪ .‬به راستى‬
‫در اين [امر] براى گروهى كه انديشه مىكنند‪ K‬مايه عبرت است»‬

‫و در سوره الواقعه و سایر سور قرآنی‪ K‬آن اندازه در این باره تأکید فرموده که بهتر‬
‫از آن متصور‪ K‬نیست واصوال مأموریت بشر را برای آبادانی زمین می‌داند که ‪:‬‬
‫{هود‪}61:‬‬ ‫[هُ َو أَ ْن َشأ َ ُك ْم ِمنَ األَرْ ِ‬
‫ض َوا ْستَ ْع َم َر ُك ْم فِيهَا]‬
‫«او شما را از زمين پديد‪ K‬آورد و شما را در آن به آباد كردن گمارد»‬

‫او است که شما را از این زمین ایجاد فرموده و آب‪KK‬ادانی در آن را از ش‪KK‬ما خواس‪KK‬ته‬
‫حاال نگاهی به ممالک اسالمی کنی‪KK‬د و ببینی‪KK‬د در بالد اس‪KK‬المی چق‪KK‬در از زمینه‪KK‬ا هن‪KK‬وز‬
‫بهحالت بکر باقی مانده تا جائی که شاهنشاه یکی از این کشورها درکتابی‪ K‬که راجع به‬
‫خدمات خود وستایش‪ K‬وطنش نوشته‪ :‬می‌نویسد که یکصدم کشور‪ K‬من زراعت می‌شود!‬
‫کار بدبختی این کشورها از حیث امر زراعت به حدی رسیده که حتی گوشت و س‪KK‬یب‬
‫‌زمینی ونخ‪KK‬ود و س‪KK‬بزی و کوج‪KK‬ه آنهم از کش‪KK‬ورهای آمریک‪KK‬ا و غ‪KK‬یره وارد‪ K‬می‌ش‪KK‬ود!!‬
‫همچنین گوسفند و گاو و مرغ و االغ و ‪!...‬‬
‫موضوع‪ K‬نفت در کشورهای‪ K‬اس‪K‬المی مووض‪KK‬وع مهمی اس‪K‬ت ک‪K‬ه نبای‪K‬د از آن غاف‪K‬ل‬
‫ماند این ماده سیاه و عفن! که گردش و حرکت دنیای تمدن را بر عهده گرفت‪KK‬ه اس‪KK‬ت و‬
‫مانن‪KK‬د خ‪KK‬ون در ش‪KK‬ریانهای‪ K‬تم‪KK‬دن دنی‪KK‬ا ج‪KK‬اری‪ K‬اس‪KK‬ت خیلی بیش‪KK‬تر‪ K‬از نص‪KK‬ف آن از بالد‬
‫اس‪KKK‬المی بدس‪KKK‬ت می‌آی‪KKK‬د(‪ )%70‬و کارخانه‌ه‪KKK‬ای‪ K‬عظیم و عجیب ض‪KKK‬ایع ملت‌ه‪KKK‬ا را‬
‫می‌گردان‪KK‬د‪ K‬ام‪KK‬ا در حقیقت مس‪KK‬لمانها‪ K‬به‪KK‬ره‌ای از آن ندارن‪KK‬د و تم‪KK‬ام درآم‪KK‬د آن نص‪KK‬یب‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪138‬‬
‫بیگانگان و دشمنان اسالم است تا جائیک‪KK‬ه ب‪KK‬ه طوریک‪KK‬ه چن‪KK‬د روز‪ K‬قب‪KK‬ل در روزنامه‌ه‪KK‬ا‬
‫نوشتند حقوق یک خدمتگزار‪ K‬بهداری مسجد سلیمان ماهیانه پانزده ه‪KK‬زار توم‪KK‬ان اس‪KK‬ت‬
‫و مهندسی‪ K‬و مخصصین تا ماهیانه هفت‌صد هزار تومان!! حقوق می‌برند! غ‪KK‬یر س‪KK‬ایر‬
‫مزایای دیگر‪ ،‬و به‪KK‬ره‌ای ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه م‪KK‬الکین این اراض‪K‬ی‪ K‬زرخ‪KK‬یز‪ K‬می‌دهن‪KK‬د چ‪KK‬یزی نیس‪KK‬ت‬
‫وضع دلخراش کارگرهای حصیرآباد برای شاهد کافی است و در واق‪KK‬ع مث‪KK‬ل آن مانن‪KK‬د‬
‫قطعه الماسی است که در دست کودکی‪ K‬باشد و با چند خرما از دس‪KK‬ت او ب‪KK‬یرون آورن‪KK‬د‬
‫و البت‪KK‬ه از داس‪KK‬تان نفت آب‪K‬ادان کم و بیش مطلعیم! ح‪K‬اال آن ج‪KK‬زئی هم ک‪K‬ه از درآم‪K‬د آن‬
‫می‌دهند غالبا ً صرف اشیاء به بنجل و تجملی می‌شود‪ ،‬یا ه‪KK‬زار فامی‪KK‬ل ص‪KK‬رف عیش و‬
‫نوش درکاباره‌ها و هتل‌ها صد و پنجاه تومان و قیمت دو بطری ویسکی پانصد‪ K‬توم‪KK‬ان‬
‫و ش‪KK‬ام ش‪KK‬ش نف‪KK‬ر هشتص‪KK‬د و پنج‪KK‬اه توم‪KK‬ان و کاله کاغ‪KK‬ذی ب‪KK‬ه پنج‪KK‬اه توم‪KK‬ان رس‪KK‬ید!! و‬
‫مشتری آنها از هزار فامیل بودند‪.‬‬
‫در موضوع تجارت دیگر چیزی نمی‌گوئیم زی‪KK‬را از س‪KK‬ایر‪ K‬ش‪KK‬ؤون حیاتم‪KK‬ان ارزش‬
‫آن هم معلوم است آیا اینهاست آن آماده‌گیها که خدا ما را ام‪KK‬ر فرم‪KK‬وده ک‪KK‬ه آن ق‪KK‬در ق‪KK‬وا‬
‫تهیه کنیم که دش‪KK‬منان هم‪KK‬واره از م‪KK‬ادر وحش‪KK‬ت باش‪KK‬ند؟!! روح ص‪KK‬وفیکری و درویش‬
‫منشی بیش از همه چیز در ما حکومت می‌کند ودشمن زیرک هم ب‪KK‬ه ان‪KK‬واع وس‪KK‬ایل آن‬
‫را تقویت می‌نماید‪ .‬قرآن ما را دعوت به علم و هنر و جهاد وقدرت و آب‪KK‬ادانی زمین و‬
‫صنعت می‌نماید‪ K‬و نشاط حیات را می‌افزاید ولی روح ص‪KK‬وفیگری‪ ،‬بی‌اعتن‪KK‬ائی ب‪KK‬ه این‬
‫قبیل مسائل و تسلیم به مرگ قبل از مرگ و ذلت و نکبت را توصیه می‌نمای‪KK‬د و اتفاق ‪K‬ا ً‬
‫پیشرفت هم با صوفیگری است‪.‬‬

‫انهدام یک رکن مهم اسالم‪ ،‬ترک جمعه است‬


‫در میان علل مهمه‌ای که برای انحطاط مسلمین می‌توان ش‪KK‬مرد یکی از بزرگ‪KK‬ترین‌‬
‫آن‌ها‪ ،‬ترک نماز جمعه است‪.‬‬
‫شارع مقدس اسالم که شالودة یک اجتماع سعادتمند انسانی‪ K‬را در عالیترین اس‪KK‬اس‪،‬‬
‫طرح و بنیان می‌ریخت چون اصل و ریشه سعادت آدمی در اجتم‪K‬اعی و اتف‪K‬اق اس‪K‬ت‪،‬‬
‫برای تحصیل این منظور احکام و فرائضی در ش‪KK‬ریعت مطه‪KK‬رة خ‪KK‬ود مق‪KK‬رر ک‪KK‬رد ک‪KK‬ه‬
‫اف‪KK‬راد وآح‪KK‬اد امت زود ب‪KK‬ه زود یک‪KK‬دیگر را مالق‪KK‬ات و روح اجتم‪KK‬اع و اتح‪KK‬اد رد آن‪KK‬ان‬
‫سرایت نماید و با تعاونومظاهرت یکدیگر به انجام امور مهمی که ت‪KK‬أمین س‪KK‬عات دی‪KK‬نی‬
‫ودنیوی‪ K‬آنان را می‌نماید‪ ،‬توقیق‪ K‬یابند‪ ،‬به همین نظر نمازهای پنجگان‪KK‬ه ف‪KK‬رائض یومی‪KK‬ه‬
‫را متحسب مؤکد فرمود‪ K‬که به جماعت بگذارند و برای این ک‪K‬ار مکانه‪K‬ای‪ K‬عم‪K‬ومی ب‪K‬ه‬
‫نام مساجد‪ K‬بنیاد نهاد تا اه‪KK‬ل ه‪KK‬ر مح‪KK‬ل در اوق‪KK‬ات ص‪KK‬لوه ب‪KK‬دان روی‪ K‬آرن‪KK‬د و در ض‪KK‬من‬
‫انجام فرائض از اوضاع اح‪KK‬وال یک‪KK‬دیگر مطل‪KK‬ع کردن‪KK‬د و در مش‪KK‬کالت زن‪KK‬دگی‪ K‬ی‪KK‬ار و‬
‫غمگس‪KK‬ار هم باش‪KK‬ند و چ‪KK‬ون معم‪KK‬والً نمازه‪KK‬ا اعم از یومی‪KK‬ه و عی‪KK‬دی ن‪KK‬و جمع‪KK‬ه توس‪K‬ط‪K‬‬
‫فرماندار‪ K‬هر شهری‪ K‬که بر طبق مقررات اسالم از عادلترین و عالمترین آن شهر است‬
‫‪139‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫بصورت جماعت ادا می‌ش‪KK‬ود‪ K‬ل‪KK‬ذا فرمان‪KK‬دار و م‪KK‬أمورین دول‪KK‬تی ب‪KK‬ه آس‪KK‬انترین ص‪KK‬ورت‬
‫می‌توانند‪ K‬دستورات اوامر دولت را که چون مربوط‪ K‬به مص‪KK‬الح مس‪KK‬لمین اس‪KK‬ت و ت‪KK‬اتلی‬
‫تلو فرمان خدا و رسول می‌باشد‪ ،‬به مردم ابالغ نمایند‪.‬‬
‫و از آنجائیکه ممکن است گرفتاری و مشاغل روزمره حیات به هم‪K‬ه کس مج‪KK‬ال و‬
‫فرصت آن ندهد ک‪KK‬ه در تم‪KK‬ام نمازه‪KK‬ا توفی‪KK‬ق جم‪KK‬اعت یع‪KK‬نی حض‪KK‬ور در اجتم‪KK‬اعی ک‪KK‬ه‬
‫مص‪KK‬الح دنی‪KK‬ا و آخ‪KK‬رت مس‪KK‬لمین در آن ح‪KK‬ل و فص‪KK‬ل می‌ش‪KK‬ود‪ ،‬بیاب‪KK‬د‪ ،‬ل‪KK‬ذا حض‪KK‬ور‪ K‬در‬
‫جم‪KK‬اعت نمازه‪KK‬ای یومی‪KK‬ه را مس‪KK‬تحب ام‪KK‬ا مؤک‪KK‬د ک‪KK‬رده اس‪KK‬ت و چ‪KK‬ون ممکن اس‪KK‬ت ک‪K‬ه‬
‫افرادی الابالی بوده اهمیتی ب‪KK‬ه عظمت و ارزش جم‪KK‬اعت یومی‪KK‬ه ندهن‪KK‬د ل‪KK‬ذا ب‪KK‬ا وج‪KK‬وب‬
‫نماز جمعه واجب فرمود که در هر هفت‪KK‬ه ه‪KK‬ر مس‪KK‬لمانی الاق‪KK‬ل ی‪KK‬ک مرتب‪KK‬ه حتم‪K‬ا ً درک‬
‫اجتماع و حضور‪ K‬در جماعت مسلمین را دریابد‪ K‬و آنچه در ظرف هفته نتوانس‪KK‬ته اس‪KK‬ت‬
‫از اخبار دنیا و جریان اوضاع که خ‪KK‬واه ن‪KK‬اخواه بس‪KK‬تگی ب‪KK‬ه حی‪KK‬ات ف‪KK‬ردی و اجتم‪KK‬اعی‬
‫مس‪KK‬لمانان دارد اطالع حاص‪KK‬ل کن‪KK‬د در روز جمع‪KK‬ه ب‪KK‬ه وس‪KK‬یله خطبه‌ای ک‪KK‬ه حتم‪KK‬ا ً از‬
‫مطلع‪K‬ترین و عالقمن‪K‬دترین مس‪KK‬لمانان آن ش‪KK‬هر ب‪K‬ه اوض‪K‬اع‪ K‬واح‪K‬وال اس‪KK‬ت و ب‪KK‬ا داش‪KK‬تن‬
‫حکومت اسالمی که شرح آن گذشت فرمان‪KK‬دار‪ K‬ی‪KK‬ا رئیس ش‪KK‬هربانی‪ K‬ش‪KK‬هر اس‪KK‬ت‪ ،‬مطل‪KK‬ع‬
‫گردد و چون در نماز جمعه باید مسلمانان از تمام اطراف آن محل در شعاع دو فرسخ‬
‫یعنی مردم چهار فرسخ در چه‪KK‬ار فرس‪K‬خ در ی‪K‬ک نقط‪K‬ه حاض‪KK‬ر ش‪K‬وند‪ K‬ل‪K‬ذا تم‪KK‬ام م‪K‬ردم‬
‫شهر‪ ،‬مگر آنها که مستثنایند‪ K‬مانند زن و پیر و کور و لنگ و مسافر و کودک و امث‪KK‬ال‬
‫آن‪ ،‬در این اجتماع عظیم و میتن‪K‬گ ب‪K‬زرگ م‪K‬ذهبی حض‪K‬ور‪ K‬یابن‪K‬د و در آن س‪K‬اعت ک‪K‬ه‬
‫لص‪K‬اَل ِة ِم ْن‬ ‫اذان جمعه داده می‌شود به موجب فرم‪KK‬ان[يَا أَيُّهَ‪KK‬ا الَّ ِذينَ آَ َمنُ‪KK‬وا إِ َذا نُ‪KK‬و ِد َ‬
‫ي لِ َّ‬
‫اس‪َ KK‬عوْ ا إِلَى ِذ ْك ِ‬
‫‪KK‬ر هللاِ َو َذرُوا البَيْ‪َ KK‬ع َذلِ ُك ْم خَ يْ‪ٌ KK‬ر لَ ُك ْم إِ ْن ُك ْنتُ ْم تَ ْعلَ ُم‪KK‬ونَ ]‬ ‫يَ‪KK‬وْ ِم ال ُج ُم َع‪ِ KK‬ة فَ ْ‬
‫{الجمعة‪ }9:‬کسب و خرید و فروش‪ K‬بر عموم مسلمین حرام گشته وهم‪KK‬ه بای‪KK‬د بس‪KK‬وی‬
‫نماز جمعه بشتابند منظره‌ای عجیب آمیخته با بهت و جالل پدی می‌آی‪KK‬د ک‪KK‬ه ه‪KK‬ر ف‪KK‬ردی‬
‫که صاحب روح زنده باشد به ش‪KK‬عف و وج‪KK‬د در می‌آی‪KK‬د و ب‪KK‬ا نش‪KK‬اط و ش‪KK‬وق مف‪KK‬رط ب‪KK‬ه‬
‫سوی مسجد می‌شتابد آنگاه امام جماعت با کیفیت خاصی‪ K‬ملبس ببرد س‪KK‬فید و متکی ب‪KK‬ه‬
‫شمشر به منبر خطبه برمی‌آید و با حم‪KK‬د و ثن‪KK‬ای خ‪KK‬دا و ص‪KK‬لوات ب‪KK‬ر پیغم‪KK‬بر‪ K‬بزرگ‪KK‬وار‪K‬‬
‫پایه‌گزار این شریعت جاوید‪ K‬به موعظ‪KK‬ه و نص‪K‬یحت مس‪K‬لمین می‌پ‪K‬ردازد و ب‪K‬ه خالص‪K‬ه‬
‫اخبار وجریان ما وقع آنچه در یک هفته گذشته است از ح‪KK‬وادث‪ ،‬نی‪KK‬ا بس‪KK‬مع مس‪KK‬تمعین‬
‫یعنی نمازگذارانی‪ K‬که وجوبا ً س‪K‬اکت و س‪K‬رتاپا گوش‪K‬ند‪ K‬می‌رس‪K‬اند‪ K‬و س‪K‬پس ان‪K‬دک مک‪K‬ثی‬
‫ک‪KK‬رده می‌نش‪KK‬یند‪ K‬ت‪KK‬ا هم خ‪KK‬ود را ب‪KK‬رای انج‪KK‬ام وظیف‪KK‬ه بع‪KK‬د یع‪KK‬نی تع‪KK‬یین تکلی‪KK‬ف ووظیف‪KK‬ه‬
‫حاضرین آماده کند و هم سخنانی‪ K‬که گفته درنفوس مس‪KK‬تمعمین اث‪KK‬ر عمی‪KK‬ق نمای‪KK‬د س‪KK‬پس‬
‫برخواسته دستورات‪ K‬الزم را در قبأل حوادث گذشته و جاری یادآور‪ K‬می‌ش‪K‬ود آنگ‪K‬اه ب‪K‬ه‬
‫انجام دو رکعت نماز جمعه پرداخته پس از اتمام آن مسلمانان به م‪KK‬وجب فرم‪KK‬ان [فَ‪K‬إِ َذا‬
‫ض ‪ِ K‬ل هللاِ َو ْاذ ُك‪ K‬رُوا هللاَ َكثِ‪KK‬يرًا‬ ‫الص ‪K‬اَل ةُ فَا ْنت َِش ‪K‬رُوا فِي األَرْ ِ‬
‫ض َوا ْبتَ ُغ‪KK‬وا ِم ْن فَ ْ‬ ‫ت َّ‬ ‫قُ ِ‬
‫ض ‪K‬يَ ِ‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪140‬‬
‫لَ َعلَّ ُك ْم تُ ْفلِحُونَ ] {الجمع‪KK‬ة‪ }10:‬پراکنده گش‪K‬ته ه‪K‬ر ک‪K‬دام دنب‪K‬ال ش‪K‬غل و ک‪K‬ار خ‪K‬ود و ب‪K‬ه‬
‫عبارت قرآن در جستجوی‪ K‬فضل خدا برمی‌آیند‪K.‬‬
‫و نیز در سال دو مرتبه در عیدین وجوبا ً برای نماز اجتماع می‌نماین‪K‬د‪ K‬ک‪KK‬ه فوای‪KK‬د آن‬
‫بر احدی مخفی نیست و شاید به توفیق‪ K‬خدا ما آن را در جای دیگر یادآور شویم‪ K.‬خوب‬
‫ملتی که دارای چ‪K‬نین دس‪K‬توری اس‪K‬ت ک‪K‬ه ام‪K‬روزه در روی زمین هیچ ام‪K‬تی ج‪K‬ز امت‬
‫اسالم به توفیق‪ K‬آن دس‪K‬ت نمی‌یاب‪K‬د و ب‪K‬ا میلیونه‪K‬ا‪ K‬توم‪K‬ان هزین‪K‬ه‪ ،‬بعش‪K‬ری‪ K‬از اعش‪K‬ار آن‬
‫موفق نمی‌شود که روح اتحاد واتفاق در مردم دم‪KK‬د وآن‪KK‬ان را ب‪KK‬رای مص‪KK‬لحت عم‪KK‬ومی‬
‫هر چقدر هم مهم باشد گردآوردو معالم و مع‪KK‬ارف دی‪KK‬نی و مص‪KK‬الح دنی‪KK‬ائی را ب‪KK‬ه آن‪KK‬ان‬
‫بشناساند‪ K.‬در این دین مبین ب‪KK‬ه اس‪KK‬انی ب‪KK‬ه آنص‪KK‬ورت‪ K‬حاص‪KK‬ل می‌ش‪KK‬ود ولی افس‪KK‬وس‪ K‬ک‪KK‬ه‬
‫شبهات بی‌اساسی که اصال پایه و مایه‌ای ندارد مانع این همه خیرات و برکات گردی‪KK‬ده‬
‫تا جائیکه پاره‌ای آنرا چون جه‪K‬اد و حک‪K‬ومت ح‪K‬رام گرفته‌ان‪KK‬د و چ‪KK‬ون در این ب‪K‬اره در‬
‫اصل رساله (الجمعه) که این رساله مختصر‪ ،‬مقدمه آن است به قدر ک‪KK‬افی توض‪KK‬یح داه‬
‫شده و آن شبهات واهیه را که مانند خاکستر است همچون ب‪KK‬ادی تن‪KK‬د از می‪KK‬ان برداش‪KK‬ته‬
‫ف]‬
‫َاص ‪ٍ K‬‬
‫ت ِب ‪ِ K‬ه ال‪KK‬رِّ ي ُح فِي َي‪KK‬وْ ٍم ع ِ‬ ‫‪K‬ربِّ ِه ْم أَ ْع َم‪KK‬الُهُ ْم َك َر َم‪KK‬ا ٍد ْ‬
‫اش ‪K‬تَ َّد ْ‬ ‫[ َمثَ ‪ُ K‬ل الَّ ِذينَ َكفَ ‪K‬رُوا ِب‪َ K‬‬
‫{إبراهيم‪ }18:‬لذا وارد آن موضوع نشده و حوال‪K‬ه این ش‪K‬بهه‌کنندگان را ب‪K‬ه تی‪K‬غ برهن‪K‬ة‬
‫بی‪KK‬ان و حجت قاطع‪KK‬ه بره‪KK‬ان عالم‪KK‬ه بزرگ‪KK‬وار آیت‌هللا ب‪KK‬زرگ ام‪KK‬ام الخالص‪K‬ی‪ K‬واگ‪KK‬ذار‬
‫می‌کنیم و چون سخن در فواید اجتماع و وسائلی‪ K‬اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ش‪KK‬ریعت مطه‪KK‬ره ب‪KK‬رای این‬
‫کیمیای سعاد تهیه و ف‪KK‬رض فرم‪K‬وده اس‪KK‬ت بای‪KK‬د در اینج‪K‬ا اش‪KK‬اره‌ای ن‪KK‬یز ب‪K‬ه فوای‪K‬د‪ K‬نم‪K‬از‬
‫عیدین یعنی دو عید فطر واضحی‪ K‬که ش‪K‬ارع مق‪K‬دس در دین م‪K‬بین خ‪K‬ود مق‪K‬رر فرم‪K‬وده‬
‫است‪ ،‬نمود و از تفاوت و تمایزی که عید اسالمی با عید گبران (نوروز) دارد مقایس‪KK‬ه‬
‫بین حق و باطل کرد‪ .‬ما در جراید این کشور هر وقت فرصت و مجالی دس‪K‬ت داده ب‪K‬ه‬
‫مناس‪KK‬بت ای‪KK‬ام ن‪KK‬وروز‪ ،‬این تف‪KK‬اوت و تم‪KK‬ایز را تفص‪KK‬یالً ی‪KK‬ادآور ش‪KK‬ده‌ایم و در اینج‪KK‬ا ب‪KK‬ه‬
‫اختصار آن می‌پردازیم‪.‬‬
‫از غروب شب عید یعنی بعد از نم‪KK‬از مغ‪KK‬رب و عش‪KK‬ا و نم‪KK‬از ص‪KK‬بح و تعقیب نم‪KK‬از‬
‫عیدین بر عموم مسلمانان فر ً‪K‬د و جمعا ً واجب است که مترنم به این ذکر شریف ش‪KK‬وند‪K:‬‬
‫«هللا اکبر هللا اکبر ال اله اال هللا و هللا اکبر وهلل الحمد علی ما ه‪//‬دانا اول‪//‬ه الش‪//‬کر‬
‫علی ما هدانا» و پس از طلوع آفتاب و پرداخت زکوه فطره در روز عید فطر‪ K‬بأقرب‪K‬ا‪K‬‬
‫وخویشان و همسایگان فقیر‪ ،‬یا قربانی‪ K‬در روز عید اضحی و تقسیم آن به فق‪KK‬را ح‪KK‬الت‬
‫اجتماع برای انجام نماز عید با امام وقت وکسی که شایستگی‪ K‬امامت این نم‪KK‬از را دارد‬
‫ک‪KK‬ه البت‪KK‬ه در حک‪KK‬ومت اس‪KK‬المی غالب‪KK‬ا ً فرمان‪KK‬دار‪ K‬ع‪KK‬ادل ی‪KK‬ا رئیس ش‪KK‬هربانی اس‪KK‬ت در‬
‫شهرستانها‪ K‬و شخص حاکم در پایتخت‪ ،‬به سوی مص‪KK‬لی ک‪KK‬ه در ب‪KK‬یرون ش‪KK‬هر و بیاب‪KK‬ان‬
‫است روی‪ K‬می‌آورند در حالیکه آستینها را باال زده و ساقهای شلوار را تا نزدیک زانو‬
‫رو مالیده و عمامه بر سر گذاشته و تحت الحنک آویخته با پای برهن‪KK‬ه تکبیرگوی‪KK‬ان ب‪KK‬ا‬
‫جالل و جبروتی خاص به طرف مصلی روان می‌ش‪KK‬وند و در آنج‪KK‬ا ک‪KK‬ه هیچ عالمت و‬
‫‪141‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫آثاری از خودنمائی و ثروت و تجمل ب‪K‬ه چش‪K‬م یک‪K‬دیگر کش‪K‬یدن نیس‪K‬ت‪ ،‬روی ری‪K‬گ و‬
‫خاک بیابان تمام مسلمانان حاضر از غنی و فقیر و وضیع‪ K‬و شریف برادر وار پهلوی‬
‫یکدیگر ایستاده با چهره و جان رو به درگاه قادر منان آورده نماز عید را ب‪KK‬ه جم‪KK‬اعت‬
‫ب‪KK‬ا کیفیت مخص‪KK‬وص خ‪KK‬ود ب‪KK‬ه ج‪KK‬ا می‌آورن‪KK‬د آنگ‪KK‬اه پس از ختم نم‪KK‬از ام‪KK‬ام بط‪KK‬رز‬
‫مخصوصی‪ K‬ایستاده خطبه و موعظه را آغاز و وظایف مس‪KK‬لمین را در قب‪KK‬ال روی‪KK‬دادها‪K‬‬
‫و حوادث جهان گوشزد‪ K‬و آنانرا به نام خدا و بر سبیل تک‪K‬الیف دی‪K‬نی ب‪K‬ه انج‪K‬ام ام‪K‬وری‬
‫ک‪KK‬ه م‪KK‬وجب ص‪KK‬الح دین و دنی‪KK‬ای مس‪KK‬لمین اس‪KK‬ت دع‪KK‬وت و ت‪KK‬رغیب و تش‪KK‬ویق می‌کن‪KK‬د‪.‬‬
‫پرواض‪K‬ح اس‪KK‬ت ک‪K‬ه از چ‪K‬نین منظ‪KK‬ره و چ‪K‬نین مجلس‪K‬ی ج‪KK‬ز خ‪KK‬یر و ص‪K‬الح و ع‪KK‬زت و‬
‫عظمت و اتّحاد و اخوّت برنمی‌آید‪K.‬‬
‫حاال این وضع را مقایسه کنید با عید مجوسان که در آن تجمل و اسراف‪ K‬و تعیین و‬
‫تشخص و خودنمائی‪ K‬حکومت می‌کند و اغنیا سعی دارن به ان‪KK‬واع تجمالت و تب‪KK‬ذیرات‬
‫و اسرافها‪ K‬بر یکدیگر‪ K‬رقابت جویند خانه‌ها و کاخها و اثاث البیت‌ها و قالی‌ها و مبل‌ه‪KK‬ا‬
‫و پرده‌ها و ان‪KK‬واع و اقس‪KK‬ام زینت‌ه‪K‬ا و زیوره‪K‬ا‪ K‬و لباس‪KK‬های خ‪KK‬ود را ب‪K‬ه چش‪KK‬م دس‪K‬تان و‬
‫آشنایان خود بکشند و بدین وسیله حس حسادت و تن‪KK‬افس یک‪KK‬دیگر را تحری‪KK‬ک کنن‪KK‬د ت‪KK‬ا‬
‫ثروتها و پولها و مالها صرف امور غیرالزم‪ K‬و تجمالت زائده و بیهوده گ‪KK‬ردد و ب‪KK‬رای‬
‫ت‪KK‬أمین این قبی‪KK‬ل تش‪KK‬ریفات دس‪KK‬تها ب‪KK‬اختالس و ارتش‪KK‬ا و دزدیه ‪K‬ا‪ K‬و ن‪KK‬اموس فروش‪KK‬یها و‬
‫هزاران از این قبیل فجایع کشوده شود و فقرا را نسبت به خ‪K‬ود خش‪K‬مگین و غض‪K‬بناک‬
‫و مهیای انتقام نمایند و در نتیجه هر کدام به قدر قوّت خ‪KK‬ود تحت ت‪KK‬أثیر این تحریک‪KK‬ات‬
‫برای خرابی کشور و نابودی یکدیگر بکوشند‪K.‬‬
‫آن عید مسلمانان است و این عید مجوسان! و آثار و نتایج آداب ه‪KK‬ر ی‪KK‬ک‪ ،‬خ‪KK‬ود ب‪KK‬ه‬
‫زبان حال از حق و باطل خود می‌گویند‪ .‬بعد از اجتماع جمعه و عیدین که برای سکنة‬
‫هر شهر و دهی در هفته‌ها و ماهها صورت می‌گیرد االمهم یک اجتماع مهم و متینگ‬
‫بزرگ سالیانه دیگر بنام حج دارد ک‪KK‬ه خ‪K‬ود یکی ازم‪K‬ؤثرترین وس‪KK‬ایل وح‪K‬دت و اتف‪KK‬اق‬
‫است و آن عبارت است از اجتم‪KK‬اع زب‪KK‬ده‌ترین اف‪KK‬راد اس‪KK‬المی‪ ،‬زی‪KK‬را کس‪KK‬انیکه بوس‪KK‬ائل‬
‫مشروع‪ ،‬ثروتمند‪ K‬می‌شوند‪ K‬مسلما ً افرادی‪ K‬هستند که در نتیجه هوش و ذوق‪ K‬ف‪KK‬وق‌الع‪KK‬اده‬
‫بوسیلة ابتکار هنری و اختراع صنعتی توانسته‌اند ثورتی‪ K‬تهیه کرده و دارای ق‪KK‬درت و‬
‫استطاعت شوند‪ K‬تا راه خانه خ‪KK‬دا را در پیش گرفت‪KK‬ه در س‪KK‬رزمین وحی ومح‪KK‬ظ اله‪KK‬ام و‬
‫مهبط مالئکه و قبلة مسلمین حاضر شده با برادران همانند خود برای ع‪KK‬زت و ش‪KK‬وکت‬
‫اسالم و رفع حوائج مسلمین تبادل نظر نمایند‪ K‬و هرگاه دولت واحد اسالمی داشته باشند‬
‫در این موقع نمایندة دولت بنام امیرالحاج یاخود‪ K‬حاکم اسالم شخصا ً در موق‪KK‬ف حش‪KK‬ور‬
‫دارد و در روز عی‪KK‬د اض‪KK‬حی در ص‪KK‬حرای م‪KK‬نی درحالیک‪KK‬ه در مح‪KK‬ل بلن‪KK‬دی ب‪KK‬ر اف‪KK‬راد‬
‫مسلمین وحاجیان مشرف است سیاس‪KK‬ت اجتم‪KK‬اعی و انتظ‪KK‬امی مس‪KK‬لمین را ی‪KK‬ادآور ش‪KK‬ده‬
‫وظایف دینی و دنیائی آنان را در آن سرزمین پر نو به آن دلهای پاک و نورانی که از‬
‫روی کمال خلوص حاضر شده‌اند یادآور شده مشکالت مالی و اقتصادی‪ K‬و ف‪KK‬رهنگی و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪142‬‬
‫سیاسی جامعه مسلمین را با افراد‪ K‬فهمیده و زبدة اسالم در میان می‌گذارد و آن‪KK‬ان را ب‪KK‬ه‬
‫وظایف مقدس خود دعوت می‌نماید و با تبادل‌نظر با آنان بر مشکالت موجوده فائق و‬
‫جریان امور را با حسن وجه تا سال دیگر برقرار‪ K‬می‌کند‪ .‬اینست خالصه آنچ‪KK‬ه اس‪KK‬الم‬
‫از جمعه و عیدین و حج از مسلمین می‌خواهد حال اگ‪KK‬ر این برک‪KK‬ات در می‪KK‬ان مس‪KK‬لمین‬
‫نیست چنانکه گفتیم آب از منبع جهل و غفلت مسلمین و شبهه‌افکنی وسواس‪K‬ان و تأیی‪K‬د‬
‫دشمنان می‌خورد و ربطی به اسالم ندارد‪.‬‬

‫یک رکن مهم دیگر از ارکن دین‬


‫یکی دیگر از ارکان دین ویکستون محکم از بنیان شریعت حض‪KK‬رت خ‪KK‬اتم‌النبیین‪‬‬
‫الطاهرین امر به معروف ونهی‪ K‬از منکر است که در آیات شریفه ق‪KK‬رآن ب‪KK‬ه م ‪K‬رّات ب‪KK‬ه‬
‫آن ام‪KK‬ر و بک‪K‬رّات ب‪K‬دان تأکی‪KK‬د ش‪K‬ده و قص‪K‬ور و تقص‪K‬یر در انج‪KK‬ام این فریض‪KK‬ه ش‪K‬ریف‪K‬‬
‫موجب انهدام اساس و تخریب بنیان شریعت مطهره است و آن عبارتست از امرکردن‬
‫و یاری‌نمودن به اجرای هر یک از احکام الهی و عموم اموری که در آن خیر دنیا و‬
‫آخرت مسلمانان است و نهی از تمام محرمات الهیه و جمیع کارهائی‪ K‬که در آن ض‪KK‬رر‬
‫دنیا و آخرت جامعه و افراد مسلمین اس‪KK‬ت و این ک‪KK‬ار ب‪KK‬ر عم‪KK‬وم مس‪KK‬لمانان ب‪KK‬ه وج‪KK‬وب‬
‫کفائی واجب است و پرواضح است که مسلمانی می‌تواند ب‪KK‬دین ام‪KK‬ر مهم اق‪KK‬دام نمایدک‪KK‬ه‬
‫خ‪KK‬ود ب‪KK‬ه مع‪KK‬روفیت‪ K‬آن ام‪KK‬ر و منک‪KK‬ریت آن نهی بص‪KK‬یر وبین‪KK‬ا و ع‪KK‬الم و دان‪KK‬ا باش‪KK‬د پس‬
‫همچنانکه در اول این رساله یادآور‪ K‬شدیم هر مسلمانی‪ K‬قبل از هر چیز باید ب‪KK‬ه مع‪KK‬ارف‪K‬‬
‫حقه و معالم دینی خود عالم و آشنا شود و آنگ‪KK‬اه ب‪KK‬رای اج‪KK‬رای احک‪KK‬ام و توس‪KK‬یع مع‪KK‬الم‬
‫دین کمر همت بندد و هر جا که ببیند ب‪KK‬ه ح‪KK‬ریم آن ام‪KK‬ر ی‪KK‬ا ق‪KK‬ریب ب‪KK‬ه آن نهی تج‪KK‬اوزی‪K‬‬
‫می‌شود با بهترین وسیله به جلوگیری پردازد‪ K.‬بدیهی است ک‪KK‬ه حک‪KK‬ومت اس‪KK‬المی خ‪KK‬ود‬
‫عده‌ای تربیت شده وعالقمند‪ K‬باری این ک‪KK‬ار برمی‌گم‪KK‬ارد ک‪KK‬ه آنه‪KK‬ا ب‪KK‬ر حس‪KK‬ب اص‪KK‬طالح‬
‫عرف‪ ،‬مأمورین آگ‪KK‬اهی و پاس‪KK‬بان نامی‪KK‬ده می‌ش‪KK‬وند‪ K‬ک‪KK‬ه مأمورن‪KK‬د م‪KK‬ردم را از ارتک‪KK‬اب‬
‫مناهی نهی و به اوامر‪ K‬الهی وادار نمایندو‪ K‬این یک امر واجب ش‪KK‬رعی ب‪KK‬رای حک‪KK‬ومت‬
‫‪K‬ر َويَ‪KK‬أْ ُمرُونَ ِب‪KK‬ال َم ْعر ِ‬
‫ُوف َويَ ْنهَ‪K‬وْ نَ‬ ‫ُ‬
‫[و ْلتَ ُك ْن ِم ْن ُك ْم أ َّمةٌ يَ ْد ُعونَ إِلَى الخَ ْي‪ِ K‬‬
‫اسالمیست که ‪َ :‬‬
‫َن ال ُم ْن َك ِر َوأُولَئِكَ هُ ُم ال ُم ْفلِحُونَ ] لکن با این وصف وجوب آن از فرد فرد مس‪KK‬لمانان‬ ‫ع ِ‬
‫ساقط نمی‌شود‪ K،‬زیرا از یک طرف ممکن است محتسبین و مأمورین موظف همه ج‪KK‬ا‪،‬‬
‫نباشد و نتوانند‪ K‬در تمام م‪KK‬وارد ب‪K‬ه این وظیف‪KK‬ه ب‪K‬زرگ رس‪KK‬یدگی و م‪K‬راقبت نماین‪KK‬د و از‬
‫طرف دیگر خود این وضع که عموم مسلمانان راحتی دخالت در رسیدگی و کمک ب‪KK‬ه‬
‫کارهای خوب و جلوگیری‪ K‬از کارهای بد باشد‪ ،‬مأمورین را عالوه بر کم‪KK‬ک‪ ،‬م‪KK‬راقب‬
‫وم ‪ّ K‬دعی هس‪KK‬تند فل‪KK‬ذا ناچ‪KK‬ار م‪KK‬أموری در ک‪KK‬ار خ‪KK‬ود قص‪KK‬ور و تقص‪KK‬یرنخواهند ک‪KK‬رد و‬
‫بالنتیجه همواره محیط اسالمی از شر و فساد‪ K‬خالی و به خ‪KK‬یر خ‪KK‬وبی آکن‪KK‬ده اس‪KK‬ت و ب‪KK‬ا‬
‫ادامه و جریان این اوضاع‪ K‬محیطی به وجود ی‌اید که منتها آرزوی فالس‪KK‬فه و حکم‪KK‬ائی‬
‫است که مدین‪KK‬ه فاض‪KK‬له در ع‪KK‬الم خی‪KK‬ال و تص‪KK‬ور‪ K‬می‌س‪KK‬ازند‪ K‬ولی ب‪KK‬دان دس‪KK‬ت نمی‌یابن‪KK‬د‪،‬‬
‫‪143‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫وجوب کفائی‌بودن امر به معروف‪ K‬و نهی از منکر ب‪KK‬دین ص‪KK‬ورت‪ K‬تحق‪KK‬ق می‌پ‪KK‬ذیرد‪ K‬ک‪KK‬ه‬
‫هرگاه مسلمانی دید معروفی معطل و یا منکری صورت وقوع‪ K‬می‌پذیرد اگر خود قادر‬
‫است فردا بدان کار قیام و اگر احتیاج به کمک دارد به مؤمنین دیگر اعالم می‌دارد‪ K‬ت‪KK‬ا‬
‫به قدر‪ K‬کفایت بوی بپیوندند‪ K‬و بر مسلمانان دیگر واجب است که به ق‪KK‬در کف‪K‬ایت دع‪KK‬وت‬
‫او را اجابت نمایند تا آن معروف‪ K‬بجریان افتد و آن منک‪KK‬ر موق‪KK‬وف ش‪KK‬ود زی‪KK‬را خداون‪K‬د‪K‬‬
‫متعال می‌فرماید‪: K‬‬
‫اإل ْث ِم َوال ُع ْد َو ِ‬
‫ان َواتَّقُ‪KK‬وا‬ ‫اونُوا َعلَى البِرِّ َوالتَّ ْق َوى َواَل تَ َع َ‬
‫اونُوا َعلَى ِ‬ ‫[ َوتَ َع َ‬
‫ب] {المائدة‪}2:‬‬ ‫العقَا ِ‬
‫هللاَ إِ َّن هللاَ َش ِدي ُد ِ‬
‫«و بر نيكوكارى و پرهيزگارى با همديگر همكارى كنيد و بر گناه و س‪KK‬تم همك‪KK‬ارى‬
‫مكنيد و از خدا پروا بداريد‪ K،‬بى گمان خداوند سخت كيفر است»‬

‫مثال دیده می‌شود‪ K‬که مریضی در حال هالکت ی‪KK‬ا می‪KK‬تی م‪KK‬دفون نش‪KK‬ده اس‪KK‬ت ش‪KK‬خص‬
‫مسلمان اگر خود قادر است بدان کار قیام و اگرنه از مسلمانان استمداد می‌نمای‪KK‬د ت‪KK‬ا ب‪KK‬ه‬
‫قدر کفایت بدان مع‪K‬روف‪ K‬اق‪K‬دام ش‪K‬ود و اگ‪K‬ر فرض‪K‬اً‪ K‬ش‪K‬ارب خم‪K‬ری ی‪K‬ا س‪K‬لطان ج‪K‬ائری‬
‫مرتکب فسق‪ K‬و جوری‪‌K‬شود یک نفر مسلمان اگ‪KK‬ر می‌توان‪KK‬د از آن جلوگ‪KK‬یری‪ K‬می‌کن‪KK‬د و‬
‫اگرنه از مسلمین برای جلوگیری‪ K‬آن منک‪KK‬ر دع‪KK‬وت می‌کن‪KK‬د و مس‪KK‬لمین وجوب‪K‬ا ً ب‪KK‬ا او را‬
‫اجابت می‌نمایند‪ K‬تا حدی ک‪KK‬ه ق‪KK‬درت ب‪KK‬ر نهی آن منک‪KK‬ر یابن‪KK‬د و قس علی ه‪KK‬ذا ‪ ...‬و اگ‪KK‬ر‬
‫کوتاهی شود تمام مسلمانان معاقب و مس‪K‬ئول خواهن‪K‬د ب‪K‬ود عالوه ب‪K‬ر آن ک‪K‬ه مس‪K‬توجب‬
‫غضب پروردگار و دخول در نارند در همین جه‪KK‬ان تبع‪KK‬ات و نکب‪KK‬اتی دارد ک‪KK‬ه اخب‪KK‬ار‬
‫بی‌شمار از رسول مختار و ائمه اطهار‪ K‬علیهم السالم بدان ناطق است‪.‬‬
‫حضرت رضا‪ ‬در حدیث شریف کافی می‌فرماید‪: K‬‬
‫«لت‪///‬أمرون ب‪///‬المعروف و لتنهن عن المنک‪///‬ر او لیس‪///‬تعملن علیکم ش‪///‬رارکم‬
‫فیدعوا خیارکم فالیستجاب لهم» البته بای‪KK‬د ام‪KK‬ر ب‪KK‬ه مع‪KK‬روف و نهی از منک‪KK‬ر نمائی‪KK‬د‬
‫وگرنه بدترین شماها بر شما مسلط می‌شود‪ K‬آنگاه هر چه خوب‪KK‬ان ش‪KK‬ما دع‪KK‬ا کنن‪KK‬د ب‪KK‬رای‬
‫ایشان مستجاب نمی‌شود‪ K‬و نیز در همان کتاب شریف از حضرت امام مح ّمدباقر ‪ ‬در‬
‫حدیثی طوالنی روایت شده که فرمود‪: K‬‬
‫«ان االمر ب‪//‬العروف و النهی عن المنک‪//‬ر فریض‪//‬ة عظیم‪//‬ة بهاتق‪//‬ام الف‪//‬رائض‬
‫هنال‪//‬ک یتم غض ‪/‬ب‌هللا عزوج‪//‬ل فیع ّمهم بعقاب‪//‬ه فیهل‪//‬ک االب‪//‬رار فی داراالش‪//‬رار‬
‫والصغار فی دارالکبار ان االمر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل االنبی‪//‬اء و‬
‫منهاج الصلحاء فریضة عظیمة به تقام الفرایض» ک‪KK‬ه خالص‪KK‬ه ح‪KK‬دیث ش‪KK‬ریف آن‬
‫است که امر به معروف‪ K‬و نهی از منکر و ف‪KK‬ریض ب‪KK‬زرگی‪ K‬هس‪KK‬تند ک‪KK‬ه ب‪KK‬دانها ف‪KK‬رایض‬
‫الهیه برپا می‌شود و اگر در آن کوتاهی‪ K‬شود غضب خدا شامل عموم م‪KK‬ردم می‌ش‪KK‬ود و‬
‫در نتیج‪KK‬ه نیک‪KK‬ان در دس‪KK‬ت ب‪KK‬دان گرفت‪KK‬ار می‌گردن‪KK‬د ام‪KK‬ر ب‪KK‬ه مع‪KK‬روف‪ K‬و نهی از منک‪KK‬ر‬
‫طریقه انبیائ و رویة صلحاء است‪. ...‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪144‬‬
‫البته بیشتر مسئولیت این کار متوجه علم‪K‬اء و کس‪K‬انی اس‪K‬ت ک‪K‬ه خ‪K‬ود را ب‪K‬ه عن‪K‬وان‬
‫دانایان دین در مردم گنجانیده‌اند چنانکه در خطبه امیرالمؤمنین‪ ‬می‌فرماید‪K:‬‬
‫«فحمدهللا و اثنی علی‪//‬ه ثم ق‪//‬ال ام‪//‬ا بع‪//‬د فان‪//‬ه انم‪//‬ا هل‪//‬ک من ک‪//‬ان قبلکم حیث‬
‫عمل‪//‬وا من المعاص‪//‬ی و لم ینه‪//‬اهم الرب‪//‬انیون و االحب‪//‬ار عن ذال‪//‬ک» می‌فرمای‪KK‬د‪:‬‬
‫کسانی که قبل از شما بودند از آن جهت هالک شدند که به معصیت پرداختند و علمای‬
‫دینی و دانشمندان مذهبی آنانرا از این کار نهی نکردند‪.‬‬
‫و جناب سیدالشهداء علیه آالف التحی‪K‬ة و الثن‪K‬ادر ح‪KK‬دیث منقول‪KK‬ه در کت‪K‬اب مس‪KK‬تطاب‬
‫تحف‌العقول تصریحا ً گناه فسق‪ K‬و فجور‪ K‬و اشاعة ظلم و ج‪KK‬ور را بگ‪KK‬ردان دانش‪KK‬مندان و‬
‫علمای هر قوم‪ K‬می‌گذارد آنجا که می‌فرماید‪: K‬‬
‫«اعتبروا ایها الن‪//‬اس بم‪//‬ا وعظ‪//‬ا هللا اولیائ‪//‬ه من س‪//‬وء ثنائ‪//‬ة علی االحب‪//‬ار اذ‬
‫س َم‪K‬ا‬ ‫اإل ْث َم َوأَ ْكلِ ِه ُم ُّ‬
‫الس‪K‬حْ تَ لَبِ ْئ َ‬ ‫یق‪//‬ول [لَ‪K‬وْ اَل يَ ْنهَ‪K‬اهُ ُم ال َّربَّانِيُّونَ َواألَحْ بَ‪K‬ا ُر ع َْن قَ‪K‬وْ لِ ِه ُم ِ‬
‫َكانُوا يَصْ نَعُونَ ] {المائ‪KK‬دة‪ }63:‬و انما ع‪/‬اب هللا ذال‪/‬ک علی‪/‬ه النهم ک‪/‬انوا ی‪/‬رون من‬
‫الظلمة المنکر و الفساد فالینهونهم عن ذالک رغب‪//‬ة فیم‪//‬ا ک‪//‬انوا ین‪//‬الون منهم و‬
‫رهبة مما یحذرون و انه یقول فالتخشوا الناس و اخشونی» در جمل‪KK‬ه می‌فرمای‪KK‬د‪K:‬‬
‫ای مردم اعتبار گیرید بدانچه خدا اولیای خود را وعظ می‌نماید از بدگوئی‌هائی‪ K‬که ب‪KK‬ر‬
‫دانشمندان دینی می‌کند آنجا که می‌فرماید‪ :‬چرا آخوندها و علمای دین آنان را از گفت‪KK‬ار‬
‫گناه و خوردن ح‪KK‬رام نهی نمی‌نماین‪K‬د‪ K‬واقع‪K‬ا ً ب‪KK‬دکاری اس‪KK‬ت آنچ‪K‬ه می‌کنن‪KK‬د‪ K.‬و فق‪KK‬ط ب‪KK‬دین‬
‫جهت خدا بر ایشان عیب گرفته که آن‪KK‬ان از س‪KK‬تمکاران منک‪KK‬ر و فس‪KK‬اد را می‌بینن‪K‬د‪ K‬ولی‬
‫آنان را از اینکار نهی نمی‌کنند‪ K‬به جهت طمع و عالقه‌ای ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه خیرهائیک‪KK‬ه از ایش‪KK‬ان‬
‫دریافت می‌دارند‪( K‬از حقوق و هدایا وانعامها) وت‪KK‬رس از آنچ‪KK‬ه از آن بیم دارن‪KK‬د و ح‪KK‬ال‬
‫اینک‪KK‬ه خ‪KK‬دا می‌فرمای‪KK‬د‪ K:‬از م‪KK‬ردم نترس‪KK‬ید‪ K‬و از من بترس‪KK‬ید ‪ ...‬آنگ‪KK‬اه ب‪KK‬ه ش‪KK‬رح ام‪KK‬ر ب‪KK‬ه‬
‫معروف ونهی‪ K‬از منکر می‌پردازد‪ K‬و نتایج سودمند آن را بیان می‌فرماید‪ K‬که بای‪KK‬د ب‪KK‬ه آن‬
‫کتاب شریف رجوع‪ K‬نمود‪ ،‬ما بسی متأسفیم که بواسطه تنگی مجال نمی‌توانیم آن گفت‪KK‬ار‬
‫را تماما ً در این صفحات به نظ‪KK‬ر ش‪KK‬ما برس‪KK‬انیم‪ K‬ت‪KK‬ا ببینی‪KK‬د منش‪KK‬أ خ‪KK‬رابی از کجاس‪KK‬ت! و‬
‫امیرالمؤمنین نیز در نهج‌البالغه می‌فرماید‪« :‬لعن هللا االمرین ب‪//‬المعروف الت‪//‬ارکین ل‪//‬ه‬
‫و الناهین عن المنکر العاملین» به خدا لعنت کند آنهائی را که امر به معروف‪ K‬می‌کنند‬
‫ولی خود تارک آن معروفند‪ K‬و نهی از منکر می‌نمایند‪ K‬ولی خود بدان منکر عاملند!‬
‫در اینجا باید یادآور‪ K‬شد که یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر آن است‬
‫که خطری‪ K‬جانی یا مالی که تحمل آن فوق‌ العاده باشد متوج‪K‬ه آم‪K‬ر و ن‪KK‬اهی نگ‪KK‬ردد ام‪KK‬ا‬
‫همینک‪KK‬ه بیم چ‪KK‬نین خ‪KK‬وفی رود س‪KK‬قوط آن از ف‪KK‬ردی‪ K‬ک‪KK‬ه خط‪KK‬ر متوج‪KK‬ه آن اس‪KK‬ت س‪KK‬اقط‬
‫می‌شود البته این درجائی است که آن معروف‪ ،‬و منک‪KK‬ر‪ ،‬منک‪KK‬ر‪ ،‬ش‪KK‬ناخته ش‪KK‬ود ام‪KK‬ا در‬
‫جائی که کار به آن حد رسد که مع‪KK‬روف مع‪KK‬روف‪ K‬منک‪KK‬ر و منک‪KK‬ر مع‪KK‬روف! گ‪KK‬ردد در‬
‫چنین صورت بر مرد مسلمان دانا به حقیقت یپش آمد خط‪KK‬ر و احتم‪KK‬ال ض‪KK‬رر م‪KK‬انع ی‪KK‬ا‬
‫‪145‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫بهانه از برای عدم قیام‪ K‬به احیاء سنت و اماتة بدعت نمی‌شود‪ K‬بلکه باید تا جان در تن و‬
‫رمق در بدن دارد برای میرانیدن بدعت و زنده‌کردن سنت پایداری نماید‪.‬‬

‫معنی غلط تقیه‬


‫یکی از شبهاتی که در این مورد‪ K‬دستاویز‪ K‬تنبالن و مستمسک بزدالن است آن است‬
‫که پای تقیه را به میان آورده و از وظالف‪ K‬شرعی و وجدانی‪ K‬خود خودداری می‌نماین‪KK‬د‪K‬‬
‫غافل از آنکه تقیه را در شریعت اسالم محلی مخصوص و مقامی دیگر اس‪KK‬ت‪ .‬ف‪KK‬رض‬
‫تقیه که از مختصات مذهب شیعه اس‪K‬ت دارای مص‪K‬لحتی ب‪K‬زرگ و حکم‪K‬تی بس ع‪K‬الی‬
‫است و آن اینس‪K‬ت ک‪K‬ه ائم‪K‬ه معص‪K‬ومین هم‪K‬واره ش‪K‬یعیان خ‪K‬ود را بمماش‪K‬ات و م‪K‬دار او‬
‫کتمان مخالفت با عامه و خلفای وقت امر می‌فرمودند‪ K‬و راضی‪ K‬نبودن‪K‬د‪ K‬ک‪KK‬ه ش‪KK‬یعیان در‬
‫فروع احکام که اندک اختالقی با مسلمانان دیگر دارن‪KK‬د و خلف‪KK‬ای ج‪KK‬ور همین را بهان‪KK‬ه‬
‫برای ریختن خون آنان بلکه م‪KK‬وجب تض‪KK‬ییق و فش‪KK‬ار ب‪KK‬ر حض‪KK‬رات ائمه‪ ‬می‌کردن‪KK‬د‪،‬‬
‫وسیله شوند‪ K‬تا بهانه بدس‪KK‬ت ام‪KK‬رای ج‪K‬ور و خالفی بنی‌امی‪K‬ه و بنی‌عب‪KK‬اس دهن‪KK‬د درنظ‪K‬ر‪K‬‬
‫شارع اسالم وضوگرفتن از مرفق‪ K‬تا سر انگشتن یا بالعکس‪ ،‬آن قدر‪ K‬مهم نیست ک‪KK‬ه در‬
‫سر اختالف آن خونها ریخته شود وم‪KK‬وجب تف‪K‬رّق و تش‪KK‬تت اجتم‪KK‬اع مس‪KK‬لمین گ‪KK‬ردد‪ ،‬و‬
‫بستن دست در نماز یا بازگذاشتن آن چندان ارزش نداردکه به جهت آن دس‪KK‬ت دش‪KK‬منان‬
‫دین و کف‪K‬ار ب‪K‬ه ط‪K‬رف‪ K‬مس‪K‬لمین دراز ش‪K‬ود‪ ،‬ب‪K‬ه همین جهت اس‪K‬ت ک‪K‬ه در بیش از ص‪K‬د‬
‫حدیثی که در باب تقیه در کتاب وس‪KK‬ائل‪ K‬الش‪KK‬یعه و ک‪KK‬افی و وافی وامث‪KK‬ال آن وارده ش‪KK‬ده‬
‫اک‪KK‬ثر ی‪KK‬ا تم‪KK‬ام آن در خص‪KK‬وص مماش‪KK‬ات ب‪KK‬ا مخالف‪KK‬ان و ب‪KK‬ر حذرداش‪KK‬تن از اختالف بین‬
‫مسلمانان است و افسوس‪ K‬که ما نمی‌توانیم‪ K‬تمام آن احادیث یا ب‪KK‬رخی از آن را در اینج‪KK‬ا‬
‫ب‪KK‬رای خوانن‪KK‬دگان بی‪KK‬اوریم ت‪KK‬ا بدانن‪KK‬د نظ‪KK‬ر ع‪KK‬الی بزرگ‪KK‬ان دین ک‪KK‬ه مس‪KK‬تند ب‪KK‬ه وحی از‬
‫حض‪KK‬رت رب‌الع‪KK‬المین اس‪KK‬تناظر بچ‪KK‬ه حکمت و مص‪KK‬لحتی اس‪KK‬ت و مع‪KK‬ذالک عجب در‬
‫اینست که در همان احادیث شریفه اجازه سکوت وتسلیم‪ K‬در برخی‪ K‬از احکام داده نش‪KK‬ده‬
‫است‪.‬‬
‫چنانک‪KK‬ه در کت‪KK‬اب وس‪KK‬ائل الش‪KK‬یعه از زراره روایت اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه حض‪KK‬رت ص‪KK‬ادق‬
‫عرضکرم که در مسح دو موزه (در وض‪KK‬و) تقی‪KK‬ه اس‪KK‬ت؟ فرم‪KK‬ود‪« :K‬ثالث‪//‬ة الاتقی فیهن‬
‫اح‪//‬داً ش‪//‬رب المس‪//‬کر و مس‪//‬ح الخفین و متع‪//‬ة الحج» و در ح‪KK‬دیث دیگ‪KK‬ر می‌فرمای‪KK‬د‪K:‬‬
‫«والتقیة فی کل شیء اال النبیذ و مسح الخفین» که معلوم‪ K‬می‌ش‪KK‬ود ک‪KK‬ه در ش‪KK‬رب نبی‪KK‬ذ‬
‫ک‪K‬ه س‪K‬نیان آن‪K‬را حالل و ش‪K‬یعه ح‪K‬رام می‌دان‪K‬د و مس‪K‬ح روی م‪K‬وزه و متع‪K‬ه حج تقی‪K‬ه را‬
‫دستور نمی‌فرمودند در جائی که حتی س‪KK‬ب ائم‪KK‬ه را در مق‪KK‬ام تقی‪KK‬ه ج‪KK‬ایز می‌ش‪KK‬مردند!!‬
‫چنانکه روایاتی‪ K‬در این باره از امیرالمؤمنین وارد‪ K‬ش‪KK‬ده ک‪KK‬ه در آن بس‪KK‬ب خ‪KK‬ود از ب‪KK‬اب‬
‫تقیه اجازه فرمودند! و حض‪K‬رت ص‪KK‬ادق در ح‪K‬دیث ش‪K‬ریف‪ K‬ک‪K‬افی از مح ّم‪K‬د بن م‪K‬روان‬
‫روایت می‌کند که حضرت صادق‪ K‬فرمود! ما منع میثم رحمه هللا من من التقیة فوهللا لقد‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪146‬‬
‫علم ان ه‪KK‬ذا االی‪KK‬ة ن‪KK‬زلت فی عم‪KK‬ال و اص‪KK‬حابه االمن اک‪KK‬ره و قلب‪KK‬ه مطمئن باالیم‪KK‬ان در‬
‫حالیکه می‌دانیم میثم تمار را عبیدهللا زیاد امر به سبّ علی و برائت از آن جناب نمود‪.‬‬
‫بهرصورت‪ K‬این امر به تقیه فقط برای حف‪KK‬ظ وح‪KK‬دت مس‪KK‬لمین و نظ‪KK‬ر ب‪KK‬ه باقی‌مان‪KK‬دن‬
‫ع‪KK‬زت مس‪KK‬لمانان اس‪KK‬ت زی‪KK‬را مس‪KK‬لمان بهرک‪KK‬اری‪ K‬از این قبی‪KK‬ل اج‪KK‬ازه دارد ج‪KK‬ز ذلی‪KK‬ل و‬
‫خوار‌نمودن‪ K‬خود‪.‬‬
‫ح‪KK‬اال این ام‪KK‬ر ب‪K‬ه این حکمت و مص‪KK‬لحت را ض‪KK‬عیف‌االیمانهای‪ K‬به‪KK‬انه‌جو روپوش‪K‬ی‪K‬‬
‫برای ضعف ایمان و بهانه‌ای برای فرار از تکلی‪KK‬ف ام‪KK‬ر ب‪KK‬ه مع‪KK‬روف و نهی از منک‪KK‬ر‬
‫قرار داده نه تنها در مقاب‪KK‬ل ب‪K‬دران و مس‪KK‬تکبران ب‪K‬ه ام‪K‬ر ب‪K‬زرگ و واجب مهم ام‪K‬ر ب‪K‬ه‬
‫معروف و نهی از منک‪KK‬ر نمی‌پردازن‪KK‬د بلک‪KK‬ه ب‪KK‬ای خ‪KK‬اطر ع‪KK‬وام و در دس‪KK‬ت داش‪KK‬تن این‬
‫گروه کاالنعام‪ K‬نیز از گفتن ح‪K‬ق و ام‪KK‬ر ب‪K‬ه مع‪KK‬روف‪ K‬ونی از منک‪K‬ر خ‪KK‬وددای می‌کنن‪KK‬د و‬
‫ب‪KK‬رخی از این‪KK‬ان آن وقت رگ غیرتش‪KK‬ان ب‪KK‬ه ج‪KK‬وش و قلب بی‌وجدانش‪KK‬ان در خ‪KK‬روش‬
‫می‌آیدکه ریش یک مرد دهاتی را کوتاه و یا صورت یک زن درمانده بی‌پناهی را ب‪KK‬از‬
‫ببیند! در صورتی‪ K‬که هزاران منکر که خدا در برابر او وعده صریح آتش داده نه تنها‬
‫از جباران بلکه از رفقا و یاران خود می‌بیند‪ ،‬ولی شیطان یا جه‪KK‬ل اورا ب‪KK‬ه بهان‪KK‬ه تقی‪KK‬ه‬
‫از انجام امر به مع‪KK‬روف‪ K‬ب‪KK‬از می‌دارد! مثال ش‪KK‬ما در ه‪KK‬ر شهرس‪KK‬تانی‪ K‬در م‪KK‬اه مح‪KK‬رم‪ K‬و‬
‫صفر هزاران منکر از کسانی که به ن‪KK‬ام ع‪KK‬زاداری م‪KK‬رتکب می‌ش‪KK‬وند‪ K‬از زدن طب‪KK‬ل و‬
‫سنج و پوشیدن مرد‪ ،‬لباس زن و شبیه‌های ته ّوع‌آور و آوازه‌خ‪KK‬وانی‪ K‬و دروغ‪ K‬بس‪KK‬تن ب‪KK‬ر‬
‫خدا و رسول و ائمه می‌بینید‪ K‬و امروزه تقریبا ً بر اکثر مردم روشن است که این اعم‪KK‬ال‬
‫مستهجن بوده و موجب سخریه و استهزاء دشمن می‌شود‪ K‬ولی بس‪KK‬یاری از این حامی‪KK‬ان‬
‫دین وحافظین شریعت سید المرسلین برای نهی و جلوگیری از آن قیام‪ K‬نکرده ح‪KK‬تی در‬
‫رس‪KK‬اله‌های عملی‪KK‬ه خ‪KK‬ود از ذک‪KK‬ر فت‪KK‬وای خ‪KK‬ودداری‪ K‬می‌کنن‪KK‬د و همچ‪KK‬نین سالهاس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫درویشان و قلندران و معرکه‌گیران هر کدام در گوشه‌ای بساط پهن کرده و اعمالی ب‪KK‬ه‬
‫بنام دین مرتکب می‌شوند که چهره عقل از شرم آب و دل مؤمن عارف از ت‪KK‬أثر کب‪KK‬اب‬
‫می‌شود ولی از میان این همه مبلغین و معلمین که خود را ناشر احک‪KK‬ام اس‪KK‬الم و م‪KK‬بین‬
‫قوانین خیراالنام می‌دانند‪ K‬حتی یکی اینان را از این عم‪KK‬ل زش‪KK‬ت و دروغه‪KK‬ای‪ K‬ش‪KK‬اخدار‬
‫که بر خدا و رسول می‌بندند‪ K‬و تعلیم شرک و کفر می‌کنند نهی نک‪KK‬رد و ح‪KK‬تی الاق‪KK‬ل در‬
‫باالی منبر نگفت تا طبقه عوام بازار آنان را گرم نکنند‪ ،‬چرا؟ شاید برای اینک‪KK‬ه ع‪KK‬وام‬
‫را به دنیا آید و این دکان بر رونق‪ K‬خود بیفزاید!‬
‫آری تقیه که یکی از احکام گرانقدر اسالم است امروز صورتی گرفته ک‪KK‬ه مش‪KK‬مول‪K‬‬
‫فرموده حسن مثنّی فرزند امام حسن مجتبی ‪ ‬است که ابن عساکر در ص ‪ 165‬تاریخ‬
‫خود آورده اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه یکی از روافض فرم‪KK‬ود‪( : K‬وهللا لئن امکنن‪//‬ا هلل منکم لنقطعن‬
‫ایدیکم و ارجلکم) به خدا قسم‪ K‬اگر خدا به ما مجال دهد و ب‪KK‬ر ش‪KK‬ما مس‪KK‬لط کن‪KK‬د دس‪KK‬ت و‬
‫پای شماها را قطع می‌کنیم مردی به آن جناب گفت چرا از ایش‪KK‬ان توب‪KK‬ه را نمی‌پ‪KK‬ذیری‪K‬‬
‫فرمود‪ K‬ما با آنها از شما داناتریم‪ K‬اینان مردمانیند‪ K‬که اگر بخواهد طرف خود را تصدیق‬
‫‪147‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫می‌کنند و اگر بخواهند تکذیب می‌کنند! و می‌پندارند که در تقیه‪ ،‬این روی‪KK‬ه ب‪KK‬ر ایش‪KK‬ان‬
‫درست و رواست‪ ،‬وای بر تو! تقیه بابی است که مسلمان وقتی‪ K‬که بدان مضطر‪ K‬ش‪KK‬د و‬
‫از صاحب سلطنتی ترسید‪ K‬رخصتی است که به آن ص‪KK‬احب س‪KK‬لطنت غ‪KK‬یر از آنچ‪KK‬ه در‬
‫دل دارد آش‪KK‬کار کن‪KK‬د ت‪KK‬ا ب‪KK‬دین وس‪KK‬یله از ذ ّم‪KK‬ه الهی دف‪KK‬اع نمای‪KK‬د و ب‪KK‬اب فض‪KK‬ل نیس‪KK‬ت و‬
‫فضیلتی ندارد‪ K‬که هر که هرچه خواهد آنرا به تقیه نسبت دهد‪ ،‬بلکه فضیلت در قیام ب‪KK‬ه‬
‫امر خدا و گفتار حق است به خدا سوگند تقیه تا آن حد نمی‌رس‪KK‬د ک‪KK‬ه بن‪KK‬ده‌ای از بن‪KK‬دگان‬
‫خدا را گمراه کند) یعنی هر عمل زشتی‪ K‬دیدالی سبیل بگذارد تا جائیکه منکر معروف‬
‫و معروف‪ K‬منکر گردد چنانکه امروز‪ K‬شده اگر نگفتن حق و الی سبیل پنهان‌کردن ه‪KK‬ر‬
‫منکر جایز بود چرا ائمه معصومین و انبی‪KK‬ای مرس‪KK‬لین و عبادهللا ص‪KK‬الحین هم‪KK‬واره ب‪KK‬ا‬
‫ستمکاران و فاس‪KK‬قان و جب‪KK‬اران زم‪KK‬ان خ‪KK‬ود در کش‪KK‬مکش و ن‪KK‬زاع بودن‪KK‬د و محب‪KK‬وس و‬
‫مقتول شدند؟ برای آنها نیز آسان ب‪KK‬ود ک‪KK‬ه این حرب‪KK‬ه را اس‪KK‬تعمال و الی االب‪KK‬د در ترفّ‪KK‬ه‬
‫اح‪KK‬وال و مص‪KK‬ون از نک‪KK‬ال باش‪KK‬ند یکی از اح‪KK‬ادیثی‪ K‬ک‪KK‬ه درب‪KK‬اره علم‪KK‬ای این امت از‬
‫حضرت ختمی مرتبت‪ ‬شرف صدور یافت‪KK‬ه ح‪KK‬دیث علم‪K‬اء ام‪KK‬تی کانبی‪KK‬اء بنی‌اس‪K‬رائیل‪K‬‬
‫است باید دید انبیای بنی‌اسرائیل چه می‌کردن‪K‬د‪ K‬ج‪KK‬ز مجادل‪KK‬ه ب‪KK‬ا جب‪KK‬اران و مخاص‪KK‬مه ب‪KK‬ا‬
‫ستمکاران چون موسی و عیسی و حزقیل و جرجیس تا جائیکه آنانرا بردارها ک‪KK‬رده و‬
‫در دیگه‪KK‬ا می‌جوش‪KK‬انیدند‪ K‬و مع‪KK‬ذالک از ابالغ فرم‪KK‬ان خ‪KK‬دا خ‪KK‬ودداری‪ K‬نکردن‪KK‬د درب‪KK‬اره‬
‫جرجیس گفته‌اند که پادشاه جباروقت‪ ،‬چندین مرتبه بدن شریفش را با ش‪KK‬انه‌های آه‪KK‬نین‬
‫گوشت برداشت و ریز ریز کرد و یح‪KK‬یی مظل‪KK‬وم‪ K‬داس‪KK‬تانش مش‪KK‬هور اس‪KK‬ت مع‪KK‬ذالک از‬
‫گفتن حق خودداری‪ K‬نکردند پس وجه تشبیه علمای امت به انبیای بنی‌اس‪KK‬رائیل ج‪KK‬ز این‬
‫نیس‪KK‬ت ک‪KK‬ه علم‪KK‬ای حقیقی این امت ن‪KK‬یز در ابالغ رس‪KK‬الت آس‪KK‬مانی اس‪KK‬الم ب‪KK‬ه جانی‪KK‬ان‬
‫چنین‌اند‪ ،‬وگرن‪KK‬ه در دس‪KK‬تگاه خ‪KK‬دا گ‪KK‬زاف نیس‪KK‬ت ک‪KK‬ه عزی‪KK‬ز بی‌جهت درس‪KK‬ت کن‪KK‬د و ب‪KK‬ه‬
‫ا ّدعای مفت به کس چیزی دهد‪.‬‬

‫امداد مظلوم و سرکوبی ظالم از مقررات اسالم است‬


‫یکی از فرائض شریعت اسالم امداد مظلوم و عدم تمکین به ظالم است که متأسفانه‬
‫مدتهاست در امت اسالم متروک و مهجور مانده به طوریک‪KK‬ه ام‪KK‬روز‪ K‬آن‪KK‬را هیچکس از‬
‫وظ‪KK‬ایف‪ K‬دی‪KK‬نی خ‪KK‬ود نمی‌دان‪K‬د‪ K‬و تس‪KK‬لیم ب‪KK‬ر س‪KK‬تمگران و واگذاش‪KK‬تن مظلوم‪KK‬ان در دس‪KK‬ت‬
‫ظالمان یکی از کارهای‪ K‬عادی است به طوری که اگر کسی در این ام‪KK‬ور دخ‪KK‬الت کن‪KK‬د‬
‫او را ناراحت و فضول و اگر سکوت کند مرد سنگین و معقول می‌دانن‪KK‬د!! در حالیک‪KK‬ه‬
‫پروردگار عالم در چند آیه قرآن سلمانان را بر انتصار‪ K‬و دادخواهی‪ K‬ترغیب و تش‪KK‬ویق‪K‬‬
‫و از تسلیم بر ظلم و ستمگری توبیخ و برحذر‪ K‬داشته است در س‪KK‬وره الش‪KK‬عرا آی‪KK‬ه ‪227‬‬
‫در صفات مؤمنین می‌فرماید‪: K‬‬
‫(شعراء ‪)227 :‬‬ ‫‪       ‬‬
‫«مؤمنان کسانید که چون مظلوم واقع شدند دادخواهی می‌کنند‪».‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪148‬‬
‫و در سوره الشوری نیز بعد از ذکر صفات مؤمنین می‌فرماید ‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫(شوری ‪)39 :‬‬
‫«مؤمنان کسانید که همینکه به ایشان ستم رسید دادخواهی می‌کنند‪».‬‬
‫پس تسلیم به ظلم از ایمان خارج بوده و منظلم در ردیف مؤمنین نیست بلکه باید او‬
‫را جزو فساق‪ K‬و کف‪KK‬ار ش‪KK‬مرد مس‪KK‬لمان ن‪KK‬ه تنه‪KK‬ا بای‪KK‬د از خ‪KK‬ود دف‪KK‬ع ظلم نمای‪KK‬د بلک‪KK‬ه بای‪KK‬د‬
‫مظلومان را از دست ستمکاران نجات ده‪KK‬د زی‪KK‬را بعثت انبی‪KK‬ا ن‪KK‬یز ب‪KK‬رای همین منظ‪KK‬ور‬
‫يل‬‫بوده‪ ،‬چنانکه حضرت موسی کلیم به فرعون می‌فرماید‪[ :‬فَأَرْ ِس ‪K‬لْ َم َعنَ‪KK‬ا َبنِي إِ ْس ‪َ K‬رائِ َ‬
‫َواَل تُ َع ِّذ ْبهُ ْم] {طه‪ }47:‬و نعمت‌های باری تعالی که در قرآن شریف ش‪KK‬مرده[يَ ُس‪K‬و ُمونَ ُك ْم‬
‫س‪K‬ا َء ُك ْم]{األع‪KK‬راف‪ K }141:‬و نعمت رس‪KK‬الت‬ ‫ب يُقَتِّلُ‪K‬ونَ أَ ْبنَ‪K‬ا َء ُك ْم َويَ ْس‪K‬تَحْ يُونَ نِ َ‬‫ُس‪K‬و َء ال َع‪َ K‬ذا ِ‬
‫َ‬
‫ع‪ K‬دَا ًء فَ‪KK‬ألَّفَ بَ ْينَ قُلُ‪KK‬وبِ ُك ْم] {آل عم‪KK‬ران‪:‬‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬
‫ختمی مرتبت[ َواذ ُكرُوا ِن ْع َمةَ هللاِ َعلَ ْي ُك ْم إِذ ُك ْنتُ ْم أ ْ‬
‫‪ K }103‬بیشتر همین نظر است وصیت پیغمبر بزرگوار‪ ‬که در کتاب کافی از س‪KK‬کونی‬
‫روایت شده از حضرت امام مح ّمد باقر که فرم‪KK‬ود‪« :‬ق‪/‬ال رس‪/‬ول هللا من س‪/‬مع رجال‬
‫ینادی یا للمسلمین‪ /‬فلم یجبه لیس بمسلم» رسول خدا‪ ‬فرمود‪ :‬هر مسلمانی‪ K‬بشنود‬
‫که مردی‪( K‬خواه مسلمان باشد یا غیرمسلمان) فریاد‪ K‬می‌زند که ای مسلمانان (به فری‪KK‬ادم‪K‬‬
‫رس‪KK‬ید) و آن را اج‪KK‬ابت نکن‪KK‬د مس‪KK‬لمان نیس‪KK‬ت! و ن‪KK‬یز حض‪KK‬رت ص‪KK‬ادق فرم‪KK‬ود‪« :‬ق‪//‬ال‬
‫رس‪//‬ول هللا عون‪//‬ک الض‪//‬عیف من افض‪//‬ل الص‪//‬دقة» کم‪KK‬ک‌ک‪KK‬ردن ت‪KK‬و بن‪KK‬اتوان از‬
‫فاضلترین صدقات‪ K‬است و حضرت امیرالمؤم‪KK‬نین‪ ‬فرم‪KK‬ود‪ K:‬ق‪//‬ال رس‪//‬ول هللا‪« ‬من‬
‫ردعن قوم من المسلمین عادیة او ناراً وجبت له الخیر»‬
‫کسیکه از گ‪KK‬روهی از مس‪KK‬لمانان ش‪KK‬رو س‪KK‬تمی را ی‪KK‬ا آتش‪KK‬ی را رد کن‪KK‬د بهش‪KK‬ت او را‬
‫واجب می‌شود‪K.‬‬
‫و در نهج‌البالغه در فرمان مبارک امیرالمؤمنین به مالک اشتر می‌فرماید‪« :‬ف‪//‬انی‬
‫سمعت رسول هللا‪ ‬یقول فی غیر موطن لن تق‪//‬دس ام‪//‬ة الیؤخ‪//‬ذ للض‪//‬عیف منه‪//‬ا‬
‫حقه من القوی غیرمتمیتع»‬
‫رسول خدا در موارد متعدده فرمود! امتی ک‪KK‬ه ح‪KK‬ق ض‪KK‬عیف آن امت از ق‪KK‬وی‪ K‬ب‪KK‬دون‬
‫مالحظه گرفته نشود هرگز روی پاکی و نیکی نبیند و در وص‪KK‬یت خ‪KK‬ود ب‪KK‬ه حس‪KK‬ین‪‬‬
‫می‌فرماید‪« K:‬وکنا للظالم خصما ً و للمظلوم عونا» همواره با س‪KK‬تمگر دش‪KK‬من ب‪KK‬وده و‬
‫یار و مددکار مظلوم‪ K‬باشید وحدیثی‪ K‬که عامه وخاصه ب‪KK‬ه ص‪KK‬حت آن متفقن‪KK‬د ک‪KK‬ه رس‪KK‬ول‬
‫خدا‪ ‬فرمود ‪« :‬ان الناس اذا رأوا للظالم فلم یأخذوا علی یدیه اوش‪//‬ک ان یعمهم‬
‫هللا بعذاب من عنده»‬
‫یعنی مردم همینکه ظالم را دیدند و جلوی او را نگرفتند بسا باشد که خدا هم‪KK‬ه آنه‪KK‬ا‬
‫را به عذابی از جانب خ‪KK‬ود مبتلی س‪KK‬ازد اینه‪KK‬ا دس‪KK‬تورات ش‪KK‬رع م‪KK‬بین اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ان‪KK‬دک‬
‫قصوری در آن موجب ویرانی‪ K‬خانة دین و پریشانی‪ K‬و پراکندگی‪ K‬مسلمین می‌شود‪ K،‬ولی‬
‫‪149‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫تقیه غلط یعنی بزدلی و بی‌ایمانی کار را به جائی کشیده که هر روزه‌ ه‪KK‬زاران جن‪KK‬ابت‬
‫از ه‪KK‬ر رذل و پس‪KK‬ت و بی‌ش‪K‬رفی دی‪KK‬ده می‌ش‪K‬ود‪ K‬ولی نفس از ع‪K‬الی و دانی برنمی‌آی‪KK‬د و‬
‫بهانه هم در نزد آنانکه می‌دانند ال بدتقیه بی‌پیر‪ K‬است!!‪.‬‬
‫اصیل‌ترین علل انحطاط و ذلت مسلمین تعطیل حدود الهی است‬

‫می‌توان گفت اصیل ترین علل انحطاط مسلمانان وذلت و نکبت آن‪KK‬ان تعطی‪KK‬ل ح‪KK‬دود‪K‬‬
‫الهی است که به جهت نداش‪K‬تن حک‪K‬ومت ش‪K‬رعی و ش‪K‬بهه‌های واهی موق‪K‬وف‪ K‬و معط‪K‬ل‬
‫مانده است‪.‬‬
‫در انسان و هر حیوانی برای ادامة حیات غرایز و قوای‪ K‬مخصوصی‪ K‬بودیعه نه‪KK‬اده‬
‫شده که اگر انسان آن قوا را تحت تربیت قانون عادالنه‌ای تع‪KK‬دیل و ت‪KK‬ربیت کن‪KK‬د حی‪KK‬ات‬
‫سعادتمندانه‌ای را حائز خواهد گشت و اگر آنها رایله و رها کند ک‪KK‬ه ب‪K‬ه مقتض‪K‬ای خ‪KK‬ود‬
‫هر چه خواهند بکنند در اندک مدتی شیرازه اجتماع انسانی از هم گسیخته و مب‪KK‬دل ب‪KK‬ه‬
‫بدترین زندگانی وحشیت و بربریت خواهد شد و موجب قط‪KK‬ع ح‪KK‬رث و نس‪KK‬ل گش‪KK‬ته ب‪KK‬ه‬
‫زودی نسل انسانی منقرض و نابود می‌گردد‪.‬‬
‫شریعت مقدسه اسالم برای تأمین حوائج آن غرایز و قوی‪ ،‬و هم‌چنین برای تع‪KK‬دیل‬
‫و تربیت آن‪ ،‬مقرراتی‪ K‬وضع کرده و به مرحله اجرا درآورده است که مادامی که اجرا‬
‫می‌شد واکنون هم در هر نقطه‌ای اجرا شود زندگی فاضله‌ای نصیب آن اجتماع نم‪KK‬وده‬
‫و می‌نماید‪ K‬و از روزی که موقوف و تعطیل شده هیچ قانون و مقرراتی نتوانسته اس‪KK‬ت‬
‫جانشین آن شود‪.‬‬
‫این قانون و مقررات را حدود الهی نامیده است و کسانیکه از آن تقص‪KK‬یر و تج‪KK‬اوز‬
‫نماین‪KK‬د ظ‪KK‬الم خوان‪KK‬ده ک‪KK‬ه [ َو َم ْن ُح ُدو َد هللاِ فَأُولَئِ‪KK‬كَ هُ ُم الظَّالِ ُمونَ ] {البق‪KK‬رة‪ – }229:‬و‬
‫سهُ] {الطَّالق‪}1:‬‬ ‫[ َو َم ْن يَتَ َع َّد ُح ُدو َد هللاِ فَقَ ْد ظَلَ َم نَ ْف َ‬
‫این حدود عبارتن‪K‬د‪ K‬از مج‪KK‬ازات دنی‪KK‬ائی کس‪KK‬انیکه م‪KK‬رتکب ام‪KK‬وری‪ K‬می‌ش‪KK‬وند ک‪KK‬ه در‬
‫عرف تمام ملل متمدنه عالم گناه وم‪KK‬وجب فس‪KK‬اد و پریش‪KK‬انی اجتم‪KK‬اع اس‪KK‬ت‪ ،‬مثالً زن‪KK‬ا و‬
‫سرقت و دشنام‪‌K‬دادن در می‪KK‬ان تم‪KK‬ام ملت‌ه‪KK‬ا ح‪KK‬تی وحش‪KK‬یان‪ ،‬عم‪KK‬ل زش‪KK‬ت و نف‪KK‬رت‌آور‬
‫است و برای جلوگیری آن هر ملتی ط‪KK‬رقی را پیش‪KK‬نهاد و قوانی‪KK‬نی‪ K‬وض‪KK‬ع کرده‌ان‪KK‬د ام‪KK‬ا‬
‫شریعت مطهره م‪KK‬ؤثرترین و مفی‪KK‬دترین و ق‪KK‬اطعترین وس‪KK‬یله را ب‪KK‬ا ح‪KK‬دود‪ K‬خ‪KK‬ود مهی‪KK‬ا و‬
‫وضع نموده است چنانک‪KK‬ه مثال ب‪KK‬رای زانی و زانی‪KK‬ه هرگ‪KK‬اه محص‪KK‬ن و محص‪KK‬نه باش‪KK‬ند‬
‫رجم و هرگاه چنین نباشند ضرب صد تازیانه و برای قتل عمدی قتل و برای سرقت با‬
‫شرایطش بریدن دست و حتی برای دشنام‌های‪ K‬ناموس‪K‬ی‪ K‬و ق‪KK‬ذف زن‪KK‬ان محص‪KK‬نه هش‪KK‬تاد‬
‫تازیانه و برای لواط‪ ،‬زدن گ‪KK‬ردن ی‪KK‬ا ان‪KK‬داختن از مح‪KK‬ل بلن‪KK‬د‪ ،‬ی‪KK‬ا س‪KK‬وزانیدن در آتش‪ ،‬و‬
‫برای کسانیکه م‪KK‬وجب ارع‪KK‬اب مردمن‪KK‬د نفی بل‪KK‬د و ب‪KK‬رای مفس‪KK‬دین فی‌االرض مق‪KK‬ررات‬
‫شدیدتر وضع کرده است که در کتب فقهی ذکر شه و تع‪KK‬داد وتفص‪KK‬یل آن‌ ه‪KK‬ا را در این‬
‫مختصر مجال نیست‪.‬‬
‫پرواض‪KK‬ح اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه اگ‪KK‬ر این ح‪KK‬دود چنانک‪KK‬ه خداون‪KK‬د متع‪KK‬ال مق‪KK‬رر فرم‪KK‬وده در ه‪KK‬ر‬
‫جامعه‌ای اجرا شود آن جامعه هر چقدر هم فاسد باش‪KK‬د در ان‪KK‬دک م‪KK‬دتی مطه‪KK‬ر و م‪KK‬ن ّزه‬
‫گشته و از افات این قبیل مفاسد مأمون می‌ش‪K‬ود‪ K‬و حی‪K‬ات مطمئن ومحی‪K‬ط ام‪K‬نی بوج‪K‬ود‪K‬‬
‫می‌آید که در آن محیط هرگونه استعداد الیقی می‌تواند به نشو و نما ب‪KK‬پردازد و خ‪KK‬ود و‬
‫دیگران را از قوای مودوعه در وجود خود در اص‪KK‬الح و خ‪KK‬دمت ب‪KK‬ه جامع‪KK‬ه به‪KK‬ره‌ ور‬
‫‪151‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫سازد‪ .‬مثالً هر گ‪KK‬اه آن چنانک‪KK‬ه ش‪KK‬رع مطه‪K‬ر‪ K‬در نظ‪KK‬ر گرفت‪KK‬ه و ب‪KK‬ه موض‪KK‬وع‪ K‬ناموس‪K‬ی‪K‬‬
‫اهمیت داده ت‪KK‬ا جائکی‪KK‬ه دش‪KK‬نامی ک‪KK‬ه از روی تهمت داده ش‪KK‬ود م‪KK‬رتکب آن وق‪KK‬تی‪ K‬ک‪KK‬ه‬
‫نتوانست بوسیله چهار شاهد عادل‪ ،‬مورد دشنام خود را ثابت نماید بای‪KK‬د هش‪KK‬تاد تازیان‪K‬ه‬
‫ب‪KK‬ه خ‪KK‬ورد‪ K‬و از پ‪KK‬اره‌ای از حق‪KK‬وق اجتم‪KK‬اعی مح‪KK‬روم‪ K‬ش‪KK‬ود[ َواَل تَ ْقبَلُوا لَهُ ْم َش‪K‬هَا َدةً أَبَ‪K‬دًا‬
‫اسقُونَ ] {النور‪ }4:‬بدیهی است در چنین محیطی هرگز زبان به دشنام‬ ‫َوأُولَئِكَ هُ ُم الفَ ِ‬
‫گشوده نمی‌شود و جلو بسیاری از مفاسد از قبیل دش‪KK‬منی‪ K‬و ج‪KK‬رح و ض‪KK‬رب و قت‪KK‬ل ک‪K‬ه‬
‫مقدمه آن دشنام است گرفته می‌شود‪ K‬ووقتی‪ K‬ک‪KK‬ه زانی ب‪KK‬ه بین‪KK‬د ب‪KK‬ا ارتک‪KK‬اب این ج‪KK‬رم در‬
‫معرض رجم و سنگسارشدن در حضور‪ K‬مسلمانان و به وسیلة آنان قرار می‌گیرد! آنان‬
‫زنا را هر چند با وجیه‌ترین دختران ح‪KK‬وا باش‪KK‬د م‪KK‬رتکب نمی‌ش‪KK‬ود‪ K‬و ی‪KK‬ا دزدی‪ K‬ک‪K‬ه یقین‬
‫داشته باشد که با ارتکاب این عمل دس‪KK‬تش را می‌بریدن‪KK‬د ح‪KK‬ریم خ‪KK‬ود و خ‪KK‬انواده‌اش را‬
‫ننگین می‌کند هرگز حتی در صورت‪ K‬شدیدترین احتیاج م‪KK‬رتکب نمی‌گ‪KK‬ردد‪ K‬و قس علی‬
‫ذالک‪.‬‬
‫اینک برکاتی که اجرای حدود الهی دارد از زبان بنیادگزار‪ K‬ش‪KK‬ریعت و اه‪KK‬ل بیت و‬
‫عترت او‪ ‬بشنوید‪ K‬در کتاب شریف‪ K‬محاسن برقی‪ K‬از سدیر از حضرت امام مح ّمدباقر‬
‫صلوات هللا علیه روایت شده که فرمود ‪:‬‬
‫«حد یقام فی االرض از کی من مطر اربعین لیلة و ایامها»‬
‫می‌فرماید‪ K‬که حدی که در روی زمین بر پ‪KK‬ا (اج‪KK‬را) ش‪KK‬ود‪ K‬نم‪K‬وّش بیش‪KK‬تر‪ K‬و ب‪KK‬رکتش‬
‫افزون‌تر از باران چهل شبانه‌روز است‪.‬‬
‫و حضرت موسی‪ K‬بن جعفر‪ ‬در تفسیر آیة شریفة یحی‌االرض بعد موتها فرمود‪K:‬‬
‫«لیس یحییه‪//‬ا ب‪//‬القطر ولکن یبعث هللا رج‪//‬اال فیحی‪//‬ون الع‪//‬دل فتح‪//‬یی االرض‬
‫الحیاء العدل و القامة الحدفیه انفع فی االرض من القطر اربعین صباحاً»‬
‫فرمود‪ K‬مقصود این نیس‪KK‬ت ک‪KK‬ه خ‪KK‬دا ب‪KK‬ه وس‪KK‬یلة ب‪KK‬اران زمین را بع‪KK‬د از م‪KK‬رگش زن‪KK‬ده‬
‫می‌کند بلکه مقصود آن است که خ‪K‬دا رج‪K‬الی را برمی‌انگ‪K‬یزد ت‪K‬ا ع‪K‬دالت را زن‪K‬ده کنن‪K‬د‬
‫آنگاه زمین به زنده شدن عدالت زنده می‌شود‪ K‬و اقامة یک حد در زمین نافعتر است در‬
‫زمین از اینکه چهل روز باران ببارد‪K.‬‬
‫س‪KK‬کونی‪ K‬از حض‪KK‬رت ام‪KK‬ام جعف‪KK‬ر ص‪KK‬ادق‪ K‬روایت می‌کن‪KK‬د ک‪KK‬ه آن حض‪KK‬رت فرم‪KK‬ود‪: K‬‬
‫رسول خدا می‌فرمود‪: K‬‬
‫«اقامة حد خیر من مطر اربعین صباحا» و ن‪KK‬یز رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا فرم‪KK‬ود ‪« :‬س‪//‬اعة‬
‫امام عادل افض‪//‬ل من عب‪//‬ادة س‪//‬بعین س‪//‬نة و ح‪//‬دیقام فی االرض افض‪//‬ل من مط‪//‬ر‬
‫اربعین صباحاً» رسول خدا عدالت پیشوای‪ K‬عادل سیاسی‪ K‬اس‪KK‬الم را افض‪KK‬ل از عب‪KK‬ادت‬
‫هفتاد سال برای اقامة حدود الهی می‌شمارد و ا ّمت نادان او در موضوع‪ K‬امام عادل ب‪KK‬ه‬
‫گمراهی و ضاللت عجیبی گرفتار است‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪152‬‬
‫تعطیل حدود الهی دشمنی‪ K‬و ضدیت با پروردگار‪ K‬عالمیان و تولید خرابی و فساد در‬
‫جهان است و عالوه بر تهدیدانی که در آیات شریفة قرآن شده رسول خدا به ص‪KK‬راحت‬
‫آن را از قول خدا دشمنی با خدا می‌داند‪.‬‬
‫ص‪KKK‬الح بن میثم از پ‪KKK‬درش در ح‪KKK‬دیث طوی‪KKK‬ل روایت می‌کن‪KKK‬د ک‪KKK‬ه زنی خ‪KKK‬دمت‬
‫امیرالمؤم‪KK‬نین‪ ‬آم‪KK‬د و ن‪KK‬زد آن حض‪KK‬رت ت‪KK‬ا چه‪KK‬ار مرتب‪KK‬ه اق‪KK‬رار‪ K‬ب‪K‬ه زن‪KK‬ای خ‪KK‬ود نم‪KK‬ود‬
‫امیرالمؤمنین سر مبارک ب‪KK‬ه ط‪KK‬رف‪ K‬آس‪KK‬مان بلن‪KK‬د نم‪KK‬وده ع‪KK‬رض ک‪KK‬رد‪« :‬اللهم ق‪//‬د ثبت‬
‫علیها اربع شهادات وانت قد قلت لنبیک فیم‪//‬ا اخبرت‪//‬ه عن دین‪//‬ک‪ ،‬ی‪//‬ا محم‪//‬د من‬
‫عطل حداً من حدودی فقد عادنی و طب بذالک مضادتی»‬
‫عرض می‌کند ‪ :‬خدایا با چهار مرتبه شهادت (که این زن بر زنای خود اق‪KK‬رار) ح‪KK‬د‬
‫بر او ثابت شد و توالی خدا! به پیغمبر خ‪K‬ود در آنچ‪K‬ه از دین خ‪K‬ود ب‪K‬وی خ‪K‬بر می‌دادی‬
‫فرمود‪ K:‬ای مح ّمد هر کس حدی را از ح‪KK‬دود من معط‪KK‬ل دارد در حقیقت ب‪KK‬ا من دش‪KK‬منی‬
‫کرده و بدین وسیله ضدیت ومخالفت مرا خواستار‪ K‬ش‪KK‬ده! خدائیک‪KK‬ه در تم‪KK‬ام موج‪KK‬ودات‬
‫عالم بر حسب اقتضای فطرت‪ K‬آنها طب‪KK‬ایع و غرای‪KK‬زی مق‪KK‬رر فرم‪KK‬ود ک‪KK‬ه مقتض‪KK‬ای آن‪،‬‬
‫مدت خود را به پایان برند‪ ،‬در آدمی که به نعمت عقل و اختیار مرزوق‪ K‬است بوس‪KK‬یلة‬
‫برگزیدگان خود مقرراتی وضع نمود‪ K‬تا حیات خود را سعادتمند نمایند و به خیر دنیا و‬
‫آخرت نائل آیند و آن عبارت از همین حدودی است ک‪KK‬ه در ش‪KK‬رع مطه‪KK‬ر اس‪KK‬الم مق‪KK‬رر‬
‫فرموده و تجاوز از آن را کفر و ظلم دانسته است‪.‬‬
‫ً‬
‫جای منتهای‪ K‬تعجب و سزای‪ K‬کمال بدبختی است ک‪KK‬ه مس‪KK‬لمانان اب‪KK‬دا ب‪KK‬ه آن مق‪KK‬ررات‬
‫اعتنائی ندارند‪ K‬وح‪K‬تی اک‪K‬ثریت ت‪K‬ام آن‪K‬ان ب‪K‬ه کلی از مق‪K‬ررات وح‪K‬دود‪ K‬الهی بی‌خبرن‪KK‬د و‬
‫نمی‌دانند که مثال حد قذف محصنه و دشنام‌دادن‪ ،‬دست کم هشتاد تازیان‪KK‬ه اس‪KK‬ت! ب‪KK‬ا این‬
‫وصف و چنانکه معلوم و مش‪KK‬هور‪ K‬اس‪KK‬ت در کش‪KK‬ورهای اس‪KK‬المی دش‪KK‬نام‪ K‬وتهمت زن‪KK‬ا و‬
‫زنازادگی‪ K‬از تمام کشورهای‪ K‬جه‪KK‬ان بیش‪KK‬تر اس‪KK‬ت‪ ،‬همچ‪KK‬نین قت‪KK‬ل و س‪KK‬رقت و ض‪KK‬رب و‬
‫جرح و بینا موسی‪ K‬و صدها فجایع دیگر و باز جای بسیار شگفتی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه این م‪KK‬ردم‬
‫آلوده به هزاران معصیت اسالمی و بعید از تعالیم دینی‪ ،‬خ‪K‬ود را مس‪K‬لمان و عزی‪K‬ز در‬
‫دانة پروردگار عالمیان می‌دانند‪.‬‬
‫من نمی‌دانم اسم بی‌مسمی و لفظ بی‌معنی چه فائده‌ای دارد و از ش‪KK‬یر بی‌دم‪ K‬و و س‪KK‬ر‬
‫و اشکم چه برمی‌آید؟!‬
‫خدایا به مسلمانان دلی دانا و چشمی بینا مرحمت فرما تا به معالم دین تو آشنا و ب‪KK‬ه‬
‫عیوب بی‌شمار خود واقف‪ K‬و بین‪KK‬ا کردن‪KK‬د! احک‪KK‬امی را ک‪KK‬ه ح‪KK‬تی ی‪KK‬ک س‪KK‬اعت غفلت از‬
‫اجرای آن موجب تولید هزارگون‪K‬ه فس‪K‬اد در جامع‪K‬ه می‌ش‪K‬ود‪ K‬ب‪K‬ه خی‪K‬الی موه‪K‬وم‪ K‬در این‬
‫مدت مدید در گرو وجود امام معصوم گزارده‌اند‪ K‬یعنی تعلیق به ح‪KK‬ال نمودن‪KK‬د! آم‪KK‬ان از‬
‫این جهالت!‬
‫‪153‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫یکی از موجبات ترقی ملت اسالم که ترک آن علت انحطاط شده‬
‫در شریعت مطهره اسالمی آداب و سنن و شرایع و احکامی وض‪KK‬ع ش‪KK‬ده ک‪K‬ه عالوه‬
‫بر آنکه در صدر اولیه موجب آن همه ترقیات حیرت‌انگیز‪ K‬مسلمین گشت اکنون نیز با‬
‫گذشت روزگاران و طی چهارده قرن مسلم گشته اس‪KK‬ت ک‪K‬ه آن ق‪K‬وانین اب‪KK‬دی ب‪K‬ود و در‬
‫تح‪KK‬ول روزگ‪KK‬اران قاب‪KK‬ل دوام‪ K‬و تغییرناپذیراس‪KK‬ت‪ ،‬از آن جمل‪KK‬ه این اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه س‪KK‬نت‬
‫طبیعت وبه گواهی عقل و فطرت سرتا سر کرة ارض و نقاط معموره عالم مال عموم‬
‫سکنه زمین است که واالرض وضعها اللنام وکسی را نمی‌رس‪KK‬د ک‪KK‬ه ب‪KK‬دون جهت ی‪KK‬ا ب‪KK‬ا‬
‫اصول ساختگی جبارانه‪ ،‬خود را مالک نقطه یا نقاطی بداند مگ‪KK‬ر م‪KK‬وجب ق‪KK‬انون الهی‬
‫و قانون خدا نیز کسانی‪ K‬را مالک می‌شناسد‪ K‬که دارای صفات ایم‪KK‬ان ی‪KK‬ا تحت‌ذم‪KK‬ه آن‪KK‬ان‬
‫باش‪KK‬ند و از آنجائیک‪KK‬ه تم‪KK‬ام حیوان‪KK‬ات و جان‪KK‬داران و انس‪KK‬ان بای‪KK‬د در روی‪ K‬این زمین ک‪K‬ه‬
‫محدود و نقاط معموره‌اش معدود است زندگی کرده و حوائج حی‪KK‬اتی خ‪KK‬ود را برآورن ‪K‬د‪K‬‬
‫در شریعت اسالمی مقرر شده که کسی مالک اصلی ه‪KK‬ر زمین نباش‪KK‬د و ک‪KK‬رة معم‪KK‬وره‬
‫در اختیار‪ K‬تمام مسکنه آن بوده زیر پ‪KK‬رچم اس‪KK‬الم زن‪KK‬دگانی‪ K‬کنن‪KK‬د و فق‪KK‬ط کس‪KK‬انی ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه‬
‫اجازه امام یعنی حاکم منتخب به دستور اسالم مش‪KK‬غول کش‪KK‬ت وعم‪KK‬ران و آب‪KK‬ادی زمین‬
‫می‌شوند‪ K‬و فقط ح‪K‬ق تص‪K‬رف‪ K‬و دخ‪KK‬الت در ام‪K‬ر کش‪K‬ت و زرع دارن‪KK‬د و بای‪KK‬د درآم‪K‬د آن‬
‫طب‪K‬ق مق‪KK‬ررات ش‪KK‬رع ص‪K‬رف‪ K‬مص‪K‬الح مس‪K‬لمین از ه‪K‬ر حیث ش‪K‬ود‪ K‬و البت‪K‬ه در اراض‪KK‬ی‬
‫معموره نقاطی مستثنی گشته‌اند که نسبت به اراضی‪ K‬مزبور بسیار ناچیزند‪ K‬توضیح این‬
‫مدعی‪ :‬آنکه بر طبق قوانین شریعت مطهره هر زمینی‪ K‬که عنوه مفت‪KK‬وح و در تص‪KK‬رف‬
‫مسلمانان درآید عموم مس‪K‬لمین از وقت تص‪K‬رف عن‪K‬وه آن ت‪K‬ا قی‪K‬ام ی‪K‬وم ال‪K‬دین مال‪K‬ک آن‬
‫می‌شوند‪ K‬و منحصر به فاتحین نیست یعنی تمام مسلمانان در هر نقطه از شرق و غرب‬
‫عالم باشند و اطفال و ذراری‪ K‬آنها ت‪KK‬ا ی‪KK‬وم ینفخ فی الص‪KK‬ور‪ K،‬مال‪KK‬ک آن اراض‪KK‬ی ب‪KK‬وده و‬
‫کسی حق ندارد که اختصاصاً‪ K‬مالک زمینی باشد و چون غالب ممالکی ک‪KK‬ه ام‪KK‬روز در‬
‫تصرف مسلمانان است تماما ً مگر اندکی بوسیله شمش‪KK‬یر مس‪KK‬لمانان فتح و تصرف‌ش‪KK‬ده‬
‫پس عموم سکنة مسلمان آن در تم‪KK‬ام نق‪KK‬اط آن مالکن‪KK‬د یع‪KK‬نی در آم‪KK‬د آن متعل‪KK‬ق ب‪KK‬ه تم‪KK‬ام‬
‫مسلمین است و فقط کسانی مباشر امر زراعت وعمران آن می‌ش‪KK‬وند‪ K‬ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه دس‪KK‬تور و‬
‫اجازه پیشوای‪ K‬سیاسی اسالم بدان قیام نماین‪KK‬د و ب‪KK‬ه ه‪KK‬ر ان‪KK‬دازه از درآم‪KK‬د و به‪KK‬رة آن از‬
‫نصف و ثلث و ربع آنچه صالح مس‪K‬لمین در آن باش‪K‬د ک‪K‬ه ب‪K‬ا ح‪K‬اکم ق‪K‬رار نم‪K‬وده باش‪K‬ند‬
‫بهره می‌برند‪ K‬و بقیه را تسلیم خزانة بیت المال مس‪KK‬لمین می‌نماین‪K‬د‪ K‬ت‪KK‬ا در مص‪KK‬الح عام‪KK‬ة‬
‫عموم مسلمین مصرف شود و مادامیکه این دس‪KK‬ته از زارعین و آباد‌کننن‪KK‬دگان اراض ‪K‬ی‪K‬‬
‫به عمران آن اقدام می‌نمایند حق اولویت با آنهاست و حاکم را نمی‌رسد که بدون جهت‬
‫از دست آنها گرفته ب‪K‬ه دیگ‪KK‬ری واگ‪K‬ذارد‪ K‬ام‪K‬ا همینک‪K‬ه در آب‪K‬ادانی‪ K‬آن قص‪KK‬ور‪ K‬و تقص‪K‬یر‪K‬‬
‫کردند بالفاصله حاکم از دست آنان منتزع نم‪KK‬وده بالیق‪KK‬تر وامی‌گ‪KK‬ذارد ب‪KK‬دیهی اس‪KK‬ت ب‪KK‬ا‬
‫اجرای این دستور مالکین چندین دهات و مزارع‪ K‬بزرگ ششدانگی‪ K‬ک‪K‬ه خ‪K‬ود را مال‪K‬ک‬
‫امالکی به وسعت کشور سویس دانسته (مانند باتما نقلیج ک‪KK‬ه چن‪KK‬د س‪KK‬ال قب‪KK‬ل در مجلس‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪154‬‬
‫شورای ملی این ادعا را نمود) و اطالع و دخالتی در ام‪KK‬ر زراعت نداش‪KK‬ته باش‪KK‬ند پی‪KK‬دا‬
‫نمی‌شود‪ K‬و این وضع فئودالیته و ملوک الطوایفی ک‪KK‬ه اکن‪KK‬ون در کش‪KK‬ورهای اس‪KK‬المی و‬
‫غیراسالمی است اصال وقوع نخواهد یافت زیرا تمام آن‪ ،‬خالف ش‪KK‬رع وم‪KK‬الکیت آنه‪KK‬ا‬
‫علی‌رغم ادعائی که می‌نمایند‪ K‬که (اس‪KK‬الم حاف‪KK‬ظ م‪KK‬الکیت اس‪KK‬ت) اص‪KK‬ال مخ‪KK‬الف و ض‪KK‬د‬
‫‪K‬ر أَ َّن هللاَ َس‪َّ K‬خ َر لَ ُك ْم َم‪KK‬ا فِي‬
‫ش‪KK‬رع اس‪KK‬ت‪ ،‬س‪KK‬ند م‪KK‬دعای م‪KK‬ا آی‪KK‬ات ش‪KK‬ریفه ق‪KK‬رآن و[أَلَ ْم تَ‪َ K‬‬
‫[ولَقَ ْد َكتَ ْبنَا فِي ال َّزبُ‪ِ K‬‬
‫‪K‬ور‬ ‫َ‬ ‫ض َعهَا لِأْل َن َِام]‬
‫{الرَّحمن‪}10:‬‬ ‫ض َو َ‬ ‫[واألَرْ َ‬ ‫ض] {الحج‪َ }65:‬‬ ‫األَرْ ِ‬
‫ي الصَّالِحُونَ ] {األنبياء‪}105:‬‬ ‫ِم ْن بَ ْع ِد ال ِّذ ْك ِر أَ َّن األَرْ َ‬
‫ض يَ ِرثُهَا ِعبَا ِد َ‬
‫و س‪KK‬نت رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا و س‪KK‬یرة مس‪KK‬لمین ص‪KK‬در اول در کش‪KK‬ورهای‪ K‬مفت‪KK‬وح العن‪KK‬وة و‬
‫احادیث شریفه وارده از ائمه معص‪KK‬ومین س‪KK‬الم هللا علیهم اجمعین چ‪KK‬ون ح‪KK‬دیث ش‪KK‬ریف‬
‫«االرض هلل و لمن عمرها» و غ‪KK‬یره اس‪KK‬ت ام‪KK‬ا نظ‪KK‬ر ب‪KK‬ه اینک‪KK‬ه ی ّکه‌شناس‪KK‬ان نمی‌توانن‪KK‬د‬
‫تش‪KK‬خیص بین خط‪KK‬ا و ص‪KK‬واب دهن‪KK‬د این مس‪KK‬ئله را از به‪KK‬ترین کتب فقهی ش‪KK‬یعه و از‬
‫مشهورترین و بزرگترین فقهای متأخر مرحوم شیخ جعفر بن خضر نجفی معروف‪ K‬ب‪KK‬ه‬
‫کاشف الغطاء از روی کتاب کشف‌الغطاء آن بزرگوار عباراتی به مطالع‪KK‬ه خوانن‪KK‬دگان‪K‬‬
‫می‌گذاریم‪K.‬‬
‫مرحوم شیخ جعفر در باب جه‪KK‬اد واحک‪KK‬ام اراض‪KK‬ی پس از ش‪KK‬رح مفص‪KK‬لی از ان‪KK‬واع‬
‫غن‪KK‬ایم و اراض‪KK‬ی می‌فرماید‪« :‬االرض المفتوح‪//‬ه ب‪//‬القهر و الغلب‪//‬ة ک‪//‬ارض س‪//‬واد‬
‫الکوفه و ما ماثلها والحکم فیها انته‪//‬اء للمس‪//‬لمین کاف‪//‬ة اه‪//‬ل الح‪//‬ق منهم و ک‪//‬ذا‬
‫اهل الباطل‪» ...‬‬
‫می‌فرماید‪ K‬اراضی که به قهر و غلب‪K‬ه مس‪KK‬لمانان فتح ش‪KK‬ده باش‪KK‬د مانن‪KK‬د س‪KK‬واد کوف‪KK‬ه و‬
‫آنچه مانند آن است و خوشبختانه تمام اراضی اس‪KK‬المی ج‪KK‬ز مع‪KK‬دودی کم‪KK‬تر از ش‪KK‬ماره‬
‫انگشت‪ ،‬مثل کوفه است حکم اسالم این اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه آن اراض‪K‬ی‪ K‬مل‪KK‬ل هم‪KK‬ه مسلمانهاس‪KK‬ت‬
‫خواه اهل حق (شیعه) باشند خ‪KK‬واه اه‪KK‬ل باط‪KK‬ل (غیرش‪KK‬یعه) بع‪KK‬د می‌فرمای‪KK‬د‪« K:‬الیختص‬
‫منها واحد یستوی فیه‪//‬ا ذک‪//‬ورهم و انثهم » این زمینه‪KK‬ا اختص‪KK‬اص ب‪KK‬ه هیچی‪KK‬ک از‬
‫مسلمین ندارد ک‪KK‬ه ادع‪KK‬ای م‪KK‬الکیت اختصاص‪K‬ی‪ K‬نیس‪KK‬ت ودر آن ذک‪KK‬ور و ان‪KK‬اث مس‪KK‬اویند‪K‬‬
‫یعنی مانند ارث نیست که «للذکر مثل حظ االنثیین» جاری شود‪ .‬س‪KK‬پس می‌فرمای‪KK‬د ‪:‬‬
‫«ینقطع فیه ملک من م‪/‬ات و یج‪/‬دد لمن ه‪/‬و آت» کس‪KK‬یکه م‪KK‬رد م‪KK‬الکیت او منقط‪KK‬ع‬
‫می‌شود یعنی میراث نیست که به فرزندان او برسد‪ K‬و ب‪KK‬رای کسیس‪KK‬که بع‪KK‬داً ب‪KK‬دنیال می‬
‫اید این مالکیت تجدید می‌شود‪K.‬‬
‫آنگاه می‌نویسد‪ K‬جز اینکه این حکم مخصوص‪ K‬است به زمینی‪ K‬ک‪KK‬ه در ح‪KK‬ال فتح آب‪KK‬اد‬
‫زنده باشد اما اگر همین زمین که در هنگام فتح آباد ب‪KK‬ود بع‪KK‬داً خ‪KK‬راب و ج‪KK‬زو اراض‪KK‬ی‬
‫موات گردید‪ K‬حکم موات بر آن جاری نمی‌شود‪ K‬که هر کس آن را آباد کند ح‪KK‬ال خ‪KK‬ودش‬
‫باش‪KK‬د ب‪KK‬رای اینک‪KK‬ه س‪KK‬بق ملکیت مس‪KK‬لمانان در آن هس‪KK‬ت وهیچکس نمی‌توان‪KK‬د آن را ب‪KK‬ه‬
‫مالکیت اختصاصی خود در آورد جز امالکی که تصرف در آن اس‪K‬ت مانن‪K‬د خانه‌ه‪K‬ای‬
‫نشینی و بستانها‪ K‬و نحو آن که آنها م‪K‬ال متص‪K‬رف‪ K‬اس‪K‬ت مادامیک‪KK‬ه آث‪KK‬ار تص‪K‬رف‪ K‬در آن‬
‫‪155‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫است می‌ت‪K‬وان آن را خری‪KK‬د و ف‪KK‬روخت و داخ‪K‬ل در وص‪KK‬ایا و اوق‪K‬اف‪ K‬عام‪KK‬ه ک‪K‬رد یع‪K‬نی‬
‫مدرسه و مسجد و کاروانسرا‪ K‬و از این قبیل موقوفات نم‪KK‬ود ام‪KK‬ا همینک‪KK‬ه آث‪KK‬ار تص‪KK‬رف‬
‫زایل شد یعنی آن خانه و حمام و بستان وی‪KK‬ران ش‪KK‬د حکمش ب‪KK‬رمی گ‪KK‬ردد ب‪KK‬ه ح‪KK‬ال اول‬
‫یعنی ملک عموم مسلمین است و ح‪K‬ق اختصاص‪K‬ی آن از بین می‌رود‪ .‬ام‪K‬ا تص‪K‬رف‪ K‬در‬
‫اراضی مفتوح عنوه بعنوان زراعت واجاره برای زراعت‪ ،‬مرجع آن حاکم و پیش‪KK‬وای‪K‬‬
‫مسلمین است که آنرا به هر کسی که بخواهد والیق‪ K‬بداند با مراعات مصالح مس‪KK‬لمانان‬
‫می‌دهد ودرآمد آن را ص‪K‬رف‪ K‬مص‪K‬الح عم‪K‬ومی می‌نمای‪K‬د‪ ...‬و ام‪K‬ا ه‪K‬ر چ‪K‬ه از این قبی‪K‬ل‬
‫اراضی که پیش از فتح موات بوده آن مال ولی امر است و جز به اذن وی تصرف‪ K‬در‬
‫آن جایز نیست)‪.‬‬
‫ب‪KK‬رای اینک‪KK‬ه ش‪KK‬بهه‌افکنان نگوین‪KK‬د‪ K‬ک‪KK‬ه این حکم مخص‪KK‬وص اراض‪KK‬ی س‪KK‬واد اس‪KK‬ت‬
‫می‌فرماید‪« K:‬ان ما کان فی ایدی المس‪//‬لمین من االرض‪//‬ی العربی‪//‬ة والعجمی‪/‬ة‪ /‬و الهندی‪//‬ه‬
‫ویرها وج‪//‬ری علیه‪//‬ا خ‪//‬راج ام‪//‬والهم و اس‪//‬تقرت علیه‪//‬ا ای‪//‬دیهم محک‪//‬وم علیه‪//‬ا یحکم‬
‫المفتوحة عن‪//‬وة ‪ » ...‬می‌فرمای‪K‬د‪ K‬ه‪KK‬ر چ‪KK‬ه در دس‪KK‬ت مس‪KK‬لمانان از اراض‪K‬ی‪ K‬اس‪KK‬ت خ‪KK‬واه‬
‫اراضی عرب باشد یا عجم یا هند و غیر آن تم‪K‬ام اینه‪K‬ا ک‪K‬ه م‪K‬ورد‪ K‬خراجن‪K‬د محک‪K‬وم ب‪K‬ه‬
‫همان حکم اراضی‪ K‬مفتوحة عنوة هستند و بعد می‌نویسد‪:‬‬
‫«والحکم فیها انها تصرف نمائها فیما ب‪//‬ه ص‪//‬الح المس‪//‬لمین س‪//‬واء فتحت بس‪//‬یوف‬
‫اهل الحق من المسلمین او اهل البالطل فی زمن الحضور او الغیب‪//‬ة» حکم این زمینه‪KK‬ا‬
‫یعنی زمینهای عرب وعجم و هند و دیلم هر چ‪KK‬ه هس‪KK‬ت آن اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه آنچ‪KK‬ه نم‪ّ K‬و کن‪KK‬د و‬
‫فائده دهد باید مصرف صالح مسلمانان شود خواه به شمشیر‪ K‬اهل حق فتح شده باش‪KK‬د و‬
‫خواه به شمشیر اهل باطل (چون محمود‪ K‬غزنوی و امثال آنان) خواه در زمان حض‪KK‬ور‪K‬‬
‫معصوم باشد یا در زمان غیبت که تمام آنها حکمش یکی است‪ ،‬آری این حکم اراضی‪K‬‬
‫کشورهای‪ K‬اسالمی است و شما تنها از همین یک مس‪KK‬ئله ک‪KK‬ه می‌بینی‪KK‬د ب‪KK‬ه چ‪KK‬ه ص‪KK‬ورت‪K‬‬
‫درآمده می‌توانید بیشتر احک‪KK‬ام اس‪KK‬الم را قی‪KK‬اس بگیری‪KK‬د ک‪KK‬ه ص‪KK‬احبان اغ‪KK‬راض ب‪KK‬ه چ‪KK‬ه‬
‫صورتی‪ K‬درآورده‌اند! با این حکم تمام اراضی زراعتی مال عموم مسلمین اس‪KK‬ت یع‪KK‬نی‬
‫نفع آن باید عاید عموم شود وکس‪K‬ی ح‪K‬ق دخ‪K‬الت درام‪K‬ر زراعت آن دارد ک‪K‬ه اوال – ب‪K‬ا‬
‫اج‪KK‬ازه و تص‪KK‬ویب حک‪KK‬ومت اس‪KK‬المی باش‪KK‬د و ثانی ‪K‬ا ً – در عم‪KK‬ران و آب‪KK‬ادی آن ح‪KK‬داکثر‬
‫کوشش را نماید‪ ،‬و با تمام این وصف‪ K‬مالک ش‪KK‬مرده نمی‌ش‪KK‬ود‪ K‬وح‪K‬ق‪ K‬خری‪KK‬دو‪ K‬ف‪KK‬روش و‬
‫ق‪KK‬ف وارث ن‪KK‬دارد‪ K‬مگ‪KK‬ر کس‪KK‬ی در زمینه‪KK‬ائی‪ K‬ب‪KK‬ه ام‪KK‬ر ح‪KK‬اکم بن‪KK‬ائی نم‪KK‬وده باش‪KK‬د وح‪KK‬ق‬
‫اختصاصی‪ K‬نسبت به آن بنا پیدا کرده باشد که فق‪KK‬ط آن ح‪KK‬ق را می‌توان‪K‬د‪ K‬ب‪K‬ه دیگ‪K‬ری‪ K‬ب‪K‬ه‬
‫یکی از صور بیع و شراء و وقف وهبه وارث واگذارد‪ K‬و دیگر هیچ!!‬
‫این قانون ابدی الهی است که در آن رعایت منتهای ع‪K‬دالت ومص‪KK‬لحت ش‪K‬ده اس‪K‬ت‪،‬‬
‫اما بدبختانه می‌بینیم که به چه صورت‪ K‬درآم‪KK‬ده و از همین ناحی‪KK‬ه چق‪KK‬در فس‪KK‬اد و ذلت و‬
‫مشقت و نگون بختی عائد مسلمانان گردیده است که هیچ محاس‪KK‬بی‪ K‬نمی‌توان ‪K‬د‪ K‬خس‪KK‬ارت‬
‫آن را به حساب درآورد!!‬
‫کیفیت نامشروع وقف در کشورهای اسالمی یکی از عوامل انحطاط است‬
‫در بحث از اراضی مفتوح العنوة گذش‪K‬ت ک‪K‬ه هیچکس ح‪K‬ق ن‪K‬دارد چ‪K‬نین امالکی را‬
‫خریدو فروش‪ K‬وحتی وقف کند و فی‌ الجمله به حکمت این حکم اشاره شد‪ ،‬زی‪KK‬را زمین‬
‫را پروردگ‪KK‬ار ع‪KK‬الم‪ ،‬مک‪KK‬ان و مح‪KK‬ل اعاش‪KK‬ة ب‪KK‬نی‌آدم و تم‪KK‬ام ج‪KK‬انوران ق‪KK‬رار داده و ه‪KK‬ر‬
‫موجودی‪ K‬حق دارد برای ادامة حیات خود از آن به نحو مشروع استفاده و ارتزاق کن‪KK‬د‬
‫و عقل و شرع و وجدان حکم می‌کند که در انحصار عدة معدودی نباش‪K‬د ک‪K‬ه در آن ب‪K‬ه‬
‫میل واردة خود هر کاری که بخواهند برخالف مصلحت دیگران انجام دهن‪KK‬د‪ .‬اگ‪KK‬ر بن‪KK‬ا‬
‫باشد زمین در انحصار مالکیت عده مع‪KK‬دودی باش‪KK‬د دیگ‪KK‬ران چ‪KK‬ه بکنن‪KK‬د؟! آی‪KK‬ا می‌ت‪KK‬وان‬
‫باور کرد و قبوالند که مردم و موج‪KK‬ودات دیگ‪KK‬ر طفیلی این آقای‪KK‬ان م‪KK‬الکین و عزی‪KK‬زان‬
‫بی‌جهت باشند؟! چه چیزی آنان را بر افراد بی‌شمار دیگ‪KK‬ر امتی‪KK‬از داده اس‪KK‬ت؟! اساس‪K‬ا ً‬
‫همین موضوع‪ K‬مالکیت اختصاصی‪ K‬بی‌حد و حص‪KK‬ر اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه در می‪KK‬ان تم‪KK‬ام ملت‌ه‪KK‬ا و‬
‫دولت‌ه‪KK‬ا از ابت‪KK‬دای ت‪KK‬اریخ ه‪KK‬زاران مفاس‪KK‬د گون‪KK‬اگون ب‪KK‬ه ب‪KK‬ارآورد ک‪KK‬ه کم‪KK‬ترین اث‪KK‬ر و‬
‫کوچکترین مظهر آن موضوع‪ K‬بردگی بنی‌آدم است! چ‪KK‬را بای‪KK‬د دو نف‪KK‬ر فرزن‪KK‬د آدم بکی‬
‫بنده ودیگری‪ K‬آقا باشد مگر نه اینکه این فرد بنده هم به اندازه همان فرد آقا شکم و بدن‬
‫‪K‬ل‬ ‫[ج َع‪َ K‬‬
‫واحتیاجات طبیعی دارد و باید آن را از همین زمینکه خدا دربارة آن می‌فرماید َ‬
‫لَ ُك ُم األَرْ َ‬
‫ض فِ َرا ًشا َو َّ‬
‫الس‪َ K‬ما َء بِنَ‪KK‬ا ًء] {البق‪KK‬رة‪ K }22:‬ت‪KK‬أمین کن‪KK‬د ولی آن را س‪KK‬تمگری‪ ،‬ب‪KK‬ا‬
‫حیله‌های مخصوص‪ ،‬به خود اختص‪K‬اص داده و دیگ‪K‬ران را محت‪K‬اج خ‪K‬ود ک‪K‬رده اس‪K‬ت!‬
‫اسالم که نوری‪ K‬است الهی و برای روشنی دیده عقلها و رفع ظلمت و مظالم آم‪KK‬ده بای‪KK‬د‬
‫آدمی را از ذلت عبودیت دیگران نجات و بعبادت خدای یگانه رهبری‪ K‬کند و اولین راه‬
‫این است که طرق‪ K‬اتخاذ عبودیت غیرخدا را مسدود نماید و آن در درجه اول این است‬
‫ک‪KK‬ه دس‪KK‬ت س‪KK‬تمکاران را از تص‪KK‬رف این س‪KK‬فرة ع‪KK‬ام کوت‪KK‬اه کن‪KK‬د ل‪KK‬ذا زمین را بین تم‪KK‬ام‬
‫مس‪KK‬لمین مش‪KK‬ترک نم‪KK‬وده و هم‪KK‬ه اف‪KK‬راد را ب‪KK‬دان ش‪KK‬رکت داده و ب‪KK‬رای اینک‪KK‬ه در تقس‪KK‬یم‬
‫آنعدالت رعایت شود اختیار‪ K‬آنرا بدست امام عادل و عالم ب‪KK‬ا تق‪KK‬وای منتخب از مؤم‪KK‬نین‬
‫سپرده تا بر طبق مصلحت مسلمین با آن عمل نماید لیئوت کل ذبحق حقه‪.‬‬
‫از میان تمام کشورهای پهناور‪ K‬اسالمی که شامل اکثر قاره کبیر آس‪KK‬یا و مق‪KK‬دار مهم‬
‫آفریقا و استرالیا‪ K‬و سایر نقاط است تنها یکی دو نقطه از این حکم عظیم مستنثی‪ K‬هستند‬
‫که بزرگتر از همه مدینه است زیرا بر طبق قانون مقدس اسالم هر نقطه‌ای ک‪KK‬ه م‪KK‬ردم‪K‬‬
‫آنبه طوع و رغبت و بدون استعمال شمشیر مسلمان شوند‪ K‬امالکشان در دست خودشان‬
‫بوده و مسلمانان حق ندارند آن را از ایشان منتزع کرده و تص‪KK‬رف‪ K‬نماین‪KK‬د و ب‪KK‬ر طب‪KK‬ق‬
‫تواریخ معتبر و نقل صحیح‪ ،‬مدین‪KK‬ه من‪KK‬وره وش‪KK‬اید‪ K‬بح‪KK‬رین و یمن از این قبی‪KK‬ل باش‪KK‬ند و‬
‫بقیة نقاط معموره عالم از شام گرفته تا عراق و ایران و هن‪KK‬د و چین افغانس‪KK‬تان وس‪KK‬ایر‬
‫ممالک اسالمی حتی مکه معظمه تماما ً مفتوح عنوه هس‪KK‬تند و مل‪KK‬ک عم‪KK‬وم مس‪KK‬لمین از‬
‫تاریخ فتح تا انق‪KK‬راض ع‪KK‬الم اس‪KK‬ت وهیچکس ح‪KK‬ق ن‪KK‬دارد در آن ادع‪KK‬ای م‪KK‬الکیت نمای‪KK‬د‪،‬‬
‫بخرد‪ ،‬بفروشد‪ K،‬یا وقف کند یا ارث گذارد‪ K‬جز آنچه قبال یادآور شدیم‪.‬‬
‫‪157‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫پس هرگونه معامله حتی وقف در این اراضی‪ K‬ممنوع است‪ .‬و چنان ک‪KK‬ه در حکمت‬
‫آن گفتیم‪:‬‬
‫اوالً‪ :‬زمین مال عموم است وکسی حق دخالت در امالک عم‪KK‬ومی ن‪KK‬دارد‪ ،‬ه‪KK‬ر کس‬
‫هر چه باشد یک نفر است یک نفر انسان هر قدر الی‪KK‬ق و مهم باش‪KK‬د فق‪KK‬ط ح‪KK‬ق دارد ت‪KK‬ا‬
‫زنده است و تا حدی ک‪KK‬ه می‌توان‪KK‬د بخ‪KK‬ورد‪ ،‬بیاش‪KK‬امد‪ ،‬تمت‪KK‬ع ب‪KK‬برد‪ ،‬ولی بع‪KK‬د از خ‪KK‬ود ب‪KK‬ه‬
‫دیگری واگذارد‪ K‬که او نیز تمتع و بهره خود را ببرد نه اینکه بوسیلة وق ‪K‬ف‪ K‬و امث‪KK‬ال آن‬
‫بعد از خود زمین را اسیر و به قول معروف حبس با وقف کند‪.‬‬
‫ثانیا ً – یک نفر هر چقدر هم دارای فکر روشن و مغز نورانی‪ K‬باشد ح‪KK‬ق ن‪KK‬دارد ک‪KK‬ه‬
‫مردم اعصار بعد از خ‪K‬ود را ب‪K‬ه تبعیت و پ‪K‬یروی از نقش‪K‬ه و فک‪K‬ر خ‪K‬ود مجب‪K‬ور نمای‪K‬د‬
‫وزمینی‪ K‬را که پروردگار عالم برای اعاشة جمی‪K‬ع فرزن‪K‬دان‪ K‬آدم خل‪KK‬ق فرم‪KK‬وده محب‪KK‬وس‬
‫کرده عقل و فکر و اراده و هوای و هوس خود را ب‪KK‬ر آن ح‪KK‬اکم نمای‪KK‬د ت‪KK‬ا ح‪KK‬تی بع‪KK‬د از‬
‫م‪KK‬رگ او هم آن زمین ب‪KK‬ر طب‪KK‬ق فک‪KK‬ر واراده وه‪KK‬وای و ه‪KK‬وس او اداره ش‪KK‬ود و پس از‬
‫اینکه مرد واز این جهان رفت هنوز افکار پوسیده وکهنه‌اش بر مقدرات میلیونها مردم‬
‫که شاید اکثراً از او فهمیده‌تر و الیقتر باشند حاکم باشد؟!‪ .‬این را هیچ عق‪KK‬ل و وج‪KK‬دانی‬
‫اج‪KK‬ازه نمی‌ده‪KK‬د خصوص‪KK‬ا ً هرگ‪KK‬اه دقت ش‪KK‬ود در بس‪KK‬یاری از موقوف‪KK‬ات‪ K‬این کش‪KK‬ورها‬
‫مخصوص‪K‬اً‪ K‬در ای‪K‬ران ک‪K‬ه اک‪K‬ثراً ب‪K‬رخالف نظ‪K‬ر ش‪K‬رع و مص‪K‬لحت مس‪K‬لمین اس‪K‬ت مثال‬
‫می‌بینیم فالن مزارع‪ K‬و دهات شش‌دانگی‪ K‬که تأمین سعادت هزاره‪KK‬ا خ‪KK‬انواده را می‌کن‪KK‬د‬
‫مالیقنعلی وقف کرده برای بقعه و بارگاه وخادم وقاری فالن امامزاده‌ای که در خ‪KK‬واب‬
‫دیده شده و بر فرض اینکه آن امامزاده واقعی هم باشد به ک‪KK‬دام مج‪KK‬وز ش‪KK‬رعی و روی‬
‫چ‪KK‬ه مص‪KK‬لحت عم‪KK‬ومی بای‪KK‬د اک‪KK‬ثر م‪KK‬ردم‪ K‬ب‪KK‬ه فق‪KK‬ر وفالکت بگذارنن‪KK‬د وص‪KK‬دها‪ K‬از این‬
‫امامزاده‌های واقعی زنده مؤمن و مسلمان که به نان شب محتاجند در سختی و عسرت‬
‫به سر برند تا جوانهایشان خدای‌ناکرده تن بدزدی‪ K‬و بی‌ش‪KK‬رفی‪ K‬دهن‪KK‬د و دختره‪KK‬ای ش‪KK‬ان‬
‫از فرط‪ K‬استیصال تن به فحشا و زنا واگذارند‪ ،‬ولی فالن امامزاده راس‪KK‬ت ی‪KK‬ا دروغ ک‪KK‬ه‬
‫هزار سال بر او گذشته و خاک و استخوانی بیش نیست چندین ده و مزرعه وقف بقعه‬
‫و بارگاه وخادم و قاریش کنند!؟!‬
‫ما در بحث آتیه خود عدم مشروعیت این عمل را از روی سنت و احادیث مت‪KK‬واتره‬
‫از ائمه معصومین سالم هللا علیهم اجمعین ث‪KK‬ابت می‌ک‪KK‬نیم و در اینج‪KK‬ا فق‪KK‬ط س‪KK‬خن م‪KK‬ادر‬
‫وق‪KK‬ف‪ K‬امالکی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه اگ‪KK‬ر دقت ش‪KK‬ود‪ K‬بط‪KK‬ور‪ K‬یقین بیش از رب‪KK‬ع نق‪KK‬اط معم‪KK‬وره این‬
‫سرزمین‪ ،‬وقف است وآن چنانکه گف‪KK‬تیم عالوه ب‪KK‬ر ع‪KK‬دم مش‪KK‬روعیت وق‪KK‬ف در اراض‪KK‬ی‬
‫مفت‪KK‬وح العن‪KK‬وه‪ ،‬اساس ‪K‬ا ً خ‪KK‬ود این گون‪KK‬ه وقفه‪KK‬ا خالف ش‪KK‬رع اس‪KK‬ت ه‪KK‬ر چن‪KK‬د در مل‪KK‬ک‬
‫اختصاصی‪ K‬باشد‪.‬‬
‫و در نتیجه می‌بینیم‪ K‬که غالب اراضی وقفی در اثر عدم دلس‪KK‬وزی‪ K‬خصوص‪K‬ا ً اکن‪KK‬ون‬
‫که بازیچه غرض‌ورزی اشخاص و دکان نان ادارات اوقاف‪ K‬شده تماما ً رو ب‪KK‬ه وی‪KK‬رانی‪K‬‬
‫نهاده بطوریکه در هر دهی که زمین وقفی باشد معموال در اثر خرابی ی‪KK‬ک دهم قیمت‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪158‬‬
‫و ارش زمینهای مشابه خود را ن‪K‬دارد‪ K‬و روز ب‪KK‬ه روز و ب‪KK‬ه وی‪K‬رانی‪ K‬اس‪K‬ت و این خ‪K‬ود‬
‫ضرر بزرگی‪ K‬است که متوجه جامع‪KK‬ه می‌ش‪KK‬ود‪ K‬و ح‪KK‬اال چن‪KK‬ان ف‪KK‬رض گ‪KK‬یریم‪ K‬ک‪KK‬ه از این‬
‫زمینهای وقفی به جای سنبل گن‪KK‬دم ش‪KK‬مش طال س‪KK‬بز ش‪KK‬ود! فائ‪KK‬ده آن چ‪KK‬ه خواه‪KK‬د ب‪KK‬ود؟!‬
‫مق‪KK‬داری خش‪KK‬ت و گلت ک‪KK‬ه ب‪KK‬ر ص‪KK‬حن و س‪KK‬رای ام‪KK‬امزاده اف‪KK‬زوده ش‪KK‬ود و اضافه‌ش‪KK‬دن‬
‫تع‪KK‬دادی مفتخ‪KK‬ور بن‪KK‬ام خ‪KK‬ادم وق‪KK‬اری‪ K‬و روض‪K‬ه‌خوان وامث‪KK‬ال آن! ش‪KK‬اید کس‪KK‬انی‪ K‬بگوین‪KK‬د‬
‫موضوع‪ K‬وقف یک موضوعی است که در احکام شرع عنوانی دارد و ائمه معصومین‬
‫هم موقوفاتی‪ K‬داشته‌اند در جواب می‌گوئیم‪ K:‬صحیح است که طبق نقل اخب‪KK‬ار پ‪KK‬اره‌ای از‬
‫ائمه دارای موقوفاتی بوده‌اند ا ّما!‬
‫ً‬
‫اوال – اوقاف‪ K‬امیرالمؤمنین و ائمه معصومین غالب ‪K‬ا در مدین‪KK‬ه واط‪KK‬راف‪ K‬آن ب‪KK‬وده و‬
‫چنانکه گفتیم مدینه از اراضی‪ K‬مفتوحه عنوه نیست لذا وق‪KK‬ف آن ب‪KK‬ه عکس این اراض‪KK‬ی‬
‫منع شرعی ندارد‪.‬‬
‫ثانیا ً – مصرف وقفی که ائمه تعیین نموده‌اند اکثرا وقف بر اوالد و ذری‪KK‬ه خودش‪KK‬ان‬
‫ً‬
‫می‌باشد و این گونه وقفها ک‪K‬ه فائ‪KK‬ده آن عم‪KK‬ومی و متص‪KK‬رف‪ K‬آن ت‪KK‬ا قی‪KK‬ام بالتغی‪K‬یر‪ K‬اس‪K‬ت‬
‫خیلی تفاوت دارد با مصرف‪ K‬این گونه وقفهائیکه ما دیده و می‌بینیم که اگر نباش‪KK‬د خیلی‬
‫بهتر است‪.‬‬
‫ثالثا ً – همان وقف‌کردن ائمه معصومین هم مدینه منوره را که امکان آن داش‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫به ملکیت اختصاصی‪ K‬یک عده درآورد و همان فساد م‪KK‬الکیت اختصاص‪KK‬ی ظه‪KK‬ور کن‪KK‬د‬
‫بدین ترتیب میبرد در ردیف امالک عم‪KK‬ومی زی‪KK‬را وقف‌ک‪KK‬ردن ب‪KK‬ر اوالد و ب‪KK‬ه عب‪KK‬ارت‬
‫دیگر سادات که بحمدهللا تعدادشان روزافزون است و ام‪KK‬روزه می‌ت‪KK‬وان گفت ثلث ملت‬
‫اسالم سادات و از ذراری پیغمبر‪ K‬و ائمه معصومینند‪ ،‬خود زمینه عمومی‌نمودن مل‪KK‬ک‬
‫مدینه است ک‪K‬ه س‪KK‬رانجام اختی‪KK‬ار آن بای‪K‬د بدس‪K‬ت ح‪K‬اکم اس‪KK‬الم افت‪K‬اده و ص‪KK‬رف مص‪K‬الح‬
‫مسلمین یا سادات نماید‪.‬‬
‫اینک پاره‌ای از اخباری که در موضوع وقف‪ K‬از ناحیه معصومین وارد‪ K‬شده دراین‬
‫اوراق به نظر شما می‌رسانیم‪K.‬‬
‫کافی –«عن ایوب بن عطیه قال سمعت اباعبدهللا یقول قسم رس‪//‬ول هللا الف‪//‬ئی‬
‫فاصاب علیا ارض فاحتفر فیه‪//‬ا عین‪//‬ا وخ‪//‬رج منه‪//‬ا م‪//‬اء ینب‪//‬ع فی االرض کهیئ‪//‬ة‬
‫عنق البعیر سماها عین ینبع فجاء البشیر یبشره فقال بش ّر الوارث بش ّر ال‪//‬وارث‬
‫‌هی صدقة منه بتالفی حجیج بیت‌ هللا و عابری سبیل التباع و التوهب و التورث‬
‫فمن باعه‪//‬ا او وهبه‪//‬ا فعلی‪//‬ه لعن‪//‬ة هللا و المالئک‪//‬ة و الن‪//‬اس اجمعین الیقب‪//‬ل من‪//‬ه‬
‫صرفا ً والعدال» مض‪KK‬مون ح‪KK‬دیث ش‪KK‬ریف آن اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه امیرالمؤم‪KK‬نین در زمی‪KK‬نی ک‪KK‬ه‬
‫رسول خدا بوی مرحمت فرمود‪ K‬چشمه‌ای حفر نمود و پس از اینکه چش‪KK‬مه ج‪KK‬اری ش‪KK‬د‬
‫امیرالمؤمنین فرمود این صدقه اس‪KK‬ت ب‪KK‬رای حج‪KK‬اج بیت‌هللا و درمان‪KK‬دگان در راه‪ ،‬نبای‪KK‬د‬
‫خرید و فروش‪ K‬شود و بارث هم به کسی نمی‌رسد یعنی مانند زمینه‪KK‬ای مفتوح‪KK‬ه العن‪KK‬وه‬
‫است که قبال گفتیم اینک حدیث دیگر‪.‬‬
‫‪159‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫کافی – «عن مح ّمد بن عاص‪/‬م عن االس‪//‬ود بن ابی االس‪//‬ود ال‪//‬دوئلی عن ربعی‬
‫بن عبدالرحمن عن ابی عبدهللا‪ ‬قال تصدق امیرالمؤم‪//‬نین ب‪//‬دار ل‪//‬ه فی المدین‪//‬ة‬
‫فی بنی زریق فکتب بسم هللا الرحمن ل‪//‬رحیم ه‪//‬ذا م‪//‬ا تص‪//‬دق ب‪//‬ه علی بن ابی‌الب‬
‫ی تصدق بداره التی فی ب‪/‬نی زری‪/‬ق ص‪//‬دقة التب‪/‬اع و الت‪/‬وهب ح‪/‬تی‬ ‫وهو ح ّی سو ّ‬
‫یرثها هللا الذی یرث السموات و االرض و اسکن هذا الصدقه خاالت‪//‬ه ماعش‪//‬ن و‬
‫ع‪//‬اش عقبهن ف‪//‬اذا انقرض‪//‬وا فهی ل‪//‬ذی الحاج‪//‬ة من المس‪//‬لمین» خالص‪KK‬ه ح‪KK‬دیث‪:‬‬
‫امیرالمؤمنین خانه‌ای که در مدینه داشت تصدق نمود یا وق‪KK‬ف ک‪KK‬رد وخاله‌ه‪KK‬ای خ‪KK‬ود و‬
‫اوالد آنها را مادام الحیوه در آنجا حق سکونت داد و بعد از انقراض آنه‪KK‬ا مل‪KK‬ک عم‪KK‬وم‬
‫مسلمین کرد‪.‬‬
‫باز در ک‪KK‬افی ح‪KK‬دیثی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه امیرالمؤم‪KK‬نین ‪ ‬بی‪KK‬ع و وادی الق‪KK‬ری را وق‪K‬ف‪ K‬بب‪KK‬نی‬
‫فاطمه فرمود و تولیت آنرا به حضرت امام حسن واگذاشت‪ K‬و اگر او نبود ب‪K‬ه حض‪KK‬رت‬
‫امام حسین اگر زنده بود تولیت ب‪KK‬ا اوس‪KK‬ت و وقفنام‪K‬ه حض‪K‬رت موس‪KK‬ی بن جعف‪K‬ر چ‪K‬نین‬
‫است‪.‬‬
‫«هذا ما تصدق به موسی بن جعفر تصدق بااالرض فی مکان کذا و کذا کلها و ح‪//‬د‬
‫االرض ک‪//‬ذا وک‪//‬ذا تص‪//‬دق به‪//‬ا کله‪//‬ا و نخله‪//‬ا و ارض‪//‬ها و قناته‪//‬ا و ماته‪//‬ا و ارجائه‪//‬ا‬
‫وحقوقها و شربها من الماء‪»..‬‬
‫اگر احادیث وارده در موضوع وقف‪ K‬ائمه معصومین س‪KK‬الم هللا علیهم ص‪KK‬حیح باش‪KK‬د‬
‫چنانکه گفتیم‪ :‬اوال غالب یا تمام اینها در حدود مدین‪KK‬ه و ح‪KK‬والی آن ب‪KK‬وده اس‪KK‬ت و چ‪KK‬ون‬
‫مدینه مستثنی از اراضی مفتوحه العنوه است پس اشکالی که بر سایر اراضی است بر‬
‫آن نیست‪.‬‬
‫ثانیا ً موقوفات‪ K‬ائمه معصومین تماما وقف بر اوالد و ت‪KK‬أمین آتی‪K‬ة فرزن‪KK‬دان خودش‪KK‬ان‬
‫ً‬
‫بوده است ک‪KK‬ه اک‪K‬ثراً ص‪K‬غیر‪ K‬و ب‪KK‬دون سرپرس‪KK‬ت و ن‪K‬ان ب‪K‬ده می‌ماندن‪K‬د‪ K‬و آن ب‪K‬ا وقفه‪KK‬ای‬
‫رایجه در زمان ما که اکثراً وقف ب‪KK‬ر قبرس‪KK‬تانهای مجه‪KK‬ولی اس‪KK‬ت ف‪KK‬رق‪ K‬زی‪KK‬اد دارد ک‪KK‬ه‬
‫اصال قابل قیاس نیست!‬
‫ثالثا – چون ذراری ائمه ب‪KK‬ر حس‪KK‬ب وع‪KK‬ده الهی روزب‪KK‬روز‪ K‬رو ب‪KK‬ه ف‪KK‬زونی می‌رفت‪K‬‬
‫همان موقوفات نیر تدریجا ً در ردیف اموال واراضی عمومی در می‌آمد که مال عم‪KK‬وم‬
‫مس‪KK‬لمین می‌ش‪KK‬د پس ناچ‪KK‬ار‪ K‬ب‪KK‬ه هم‪KK‬ان ص‪KK‬ورت س‪KK‬ایر اراض‪KK‬ی‪ K‬اس‪KK‬المی درمی‌آم‪KK‬د و‬
‫نمی‌توانست مالک معینی داشته باشد‪.‬‬
‫رابعا ً – خود ائمه معصومین در وقفنامه‌های‪ K‬خود تص‪KK‬ریح می‌فرمودن‪KK‬د ک‪KK‬ه بع‪KK‬د از‬
‫یکی دو نسل درآمد جزو بیت‌المال مسلمین خواهد شد چنانکه در وقفنامة امیرالمؤمنین‬
‫سالم هللا علیه گذشت این گونه وقفها‪ K‬فرضا ً که نقلش ص‪KK‬حیح باش‪KK‬د چ‪KK‬ه ربطی‪ K‬دارد ب‪KK‬ه‬
‫این وضع غریب و عجیبی که ما می‌بینیم‪ K‬که با چندین اش‪KK‬کالی ک‪K‬ه در اص‪K‬ل آن هس‪KK‬ت‬
‫موقوف‪ K‬علی آنها عبارتست از گورهای‪ K‬مجهول و موهوم‪ K‬که چنانکه بع‪KK‬داً خواه‪KK‬د آم‪KK‬د‬
‫هیچ عنوانی در شرع ندارند و اموری ک‪KK‬ه اص‪KK‬ال ش‪KK‬ارع ب‪KK‬دانها اهمی‪KK‬تی ن‪KK‬داده و ن‪KK‬دارد‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪160‬‬
‫مگر اینکه گ‪KK‬اهی غلط‌ان‪KK‬داز یکی دو م‪KK‬ور مانن‪KK‬د وق‪KK‬ف ب‪KK‬ر م‪KK‬دارس ی‪KK‬ا مریض‌خان‪KK‬ه ی‪KK‬ا‬
‫اعانت ابن‌سبیل که در هزار فقره وقف‪ K‬ی‪KK‬ک م‪KK‬ورد‪ K‬چنی‪KK‬نی ن‪KK‬دارد‪ ،‬پی‪KK‬دا ش‪KK‬ود و آن هم‬
‫بسی نادر است‪.‬‬
‫ّ‬
‫ک‪KK‬اش در می‪KK‬ان این هم‪KK‬ه موقوف‪KK‬ات ص‪KK‬دی ی‪KK‬ک آن ب‪KK‬ه ص‪KK‬رف تعلیم و تعلم و ب‪KK‬ا‬
‫سوادکردن اطفال بی‌بضاعت منظور‪ K‬می‌شد و یک صدم از آن وقف‪ K‬ب‪KK‬ر مرض‪KK‬ائی ک‪KK‬ه‬
‫توان‪KK‬ائی مراجع‪KK‬ه ب‪KK‬دو او غ‪KK‬ذا ندارن‪KK‬د می‌گش‪KK‬ت و موق‪KK‬وفه‌ای‪ K‬ی‪KK‬افت می‌ش‪KK‬د ک‪KK‬ه ص‪KK‬رف‬
‫ازدواج دختران فقیر و جوانان غرب بینوا می‌گردی‪KK‬د ک‪KK‬اش موق‪KK‬وفه‌ای‪ K‬پی‪KK‬دا می‌ش‪KK‬د ک‪KK‬ه‬
‫درآمد آن صرف‪ K‬کار یاد دادن و صنعت‌آموختن به کودک‪KK‬ان ی‪KK‬تیم ولگ‪KK‬رد می‌ش‪KK‬د ت‪KK‬ا از‬
‫این راه هم سعادت دنیائ مسلمانان تأمین می‌شد هم موجب آمرزش وافقین می‌گشت ی‪KK‬ا‬
‫صرف تألیف و طبع کتابی که معالم دین را بین م‪KK‬ردم نش‪KK‬ر ده‪KK‬د ولی ش‪KK‬ما را ب‪KK‬ه خ‪KK‬دا‬
‫سری به ادارات اوقاف‪ K‬بزنید و وقفنامه‌های‪ K‬موجوده را ببینند و مالحظه کنید که زمین‬
‫خدا که مهد پرورش‪ K‬اوالد آدم و تمام جانوران است چگونه اس‪KK‬یر فک‪KK‬ر پوس‪KK‬یدة احمقی‬
‫شده که از راه حسد و تنگ‌نظری ک‪KK‬ه نمی‌خواس‪KK‬ته و ارث او چ‪KK‬یزی ب‪KK‬برد ی‪KK‬ا ب‪KK‬ا خی‪KK‬ال‬
‫بی‌خردانة خود می‌خواسته امامزاده خوابی یا خیالی شفیع گناهان او ش‪KK‬ود و این کیفیت‬
‫موجب شده که هزاران مفتخور بیکاره بر سر گورستانهای معلوم و مجهول بنام خ‪KK‬ادم‬
‫وقاری‪ K‬و زیارت نامه خوان وامثال آن انگل این جامعه بدبخت ش‪KK‬ده ب‪KK‬ه نش‪KK‬ر خراف‪KK‬ات‬
‫مشغول شوند و هر کدام صدها مانند خود را تولی‪KK‬د کنن‪KK‬د و این مملکت را ب‪KK‬ه این روز‬
‫سیاه بنشانند‪.‬‬
‫تعمیر قبور در اسالم!‬
‫ما در ضمن مقالة (علل انحطاط مسلمین‪ )...‬در روزنامه وظیفه اشاره‌ای ب‪K‬ه وض‪KK‬ع‬
‫اسف‌انگیز موقوفات‪ K‬نموده ب‪K‬ودیم‪ K‬ک‪K‬ه در نتیج‪K‬ه جه‪K‬ل و ن‪K‬ادانی واقفین اغلب موقوف‪KK‬ات‬
‫ای‪K‬ران و ش‪K‬اید س‪KK‬ایر کش‪K‬ورهای اس‪KK‬المی ص‪K‬رف‪ K‬بقع‪K‬ه و بارگ‪KK‬اه وخ‪KK‬ادم و ق‪K‬اری‪ K‬ام‪K‬ام‬
‫زادگان خوابی‪ K‬و خیالی می‌شود که چندان مورد‪ K‬نظر شرع نیس‪KK‬ت و در نتیج‪KK‬ه م‪KK‬وجب‬
‫ویرانی آب و ملک و خرابی مملکت و بیکاری و گرسنگی مردم اس‪KK‬ت‪ .‬کس‪KK‬انی‪ K‬از آن‬
‫انتقاد کردند‪ K‬که چ‪KK‬ون بی‌اطالع‪ K‬از مب‪KK‬ادی دین و ح‪KK‬تی فاق‪K‬د‪ K‬س‪KK‬واد مقال‪KK‬ه نوش‪KK‬تن بودن‪KK‬د‬
‫چندان مورد اعتنا نبود ولی نظر به اینکه یک نف‪KK‬ر از عمام‪KK‬ه بس‪KK‬رهای‪ K‬قم ک‪KK‬ه مش‪KK‬هور‪K‬‬
‫بدانش و فضل است و در مقالة خود مندرجه در شماره ‪ 137‬روزنام‪KK‬ه وظیف‪KK‬ه بع‪KK‬د از‬
‫تهمت‌ها و دشنام‌ها استناد به حدیثی کرده است ک‪KK‬ه در آن تش‪KK‬ویق و ت‪KK‬رغیب ب‪KK‬ه تعم‪KK‬یر‬
‫قبور شده چون وی گفته است احادیث و روایات بسیاری‪ K‬از زبان پاک ائمه معصومین‬
‫درباره آنها رسیده با تذکر به اینکه در باب تعمیر قبور بدبختانه یا خوشبختانه در تم‪KK‬ام‬
‫کتب شیعه بیش از یک حدیث نیس‪KK‬ت و ب‪KK‬ر م‪KK‬دعی زی‪KK‬اده اثب‪KK‬ات آن اس‪KK‬ت این‪KK‬ک م‪KK‬ا آن‬
‫حدیث را با دقت در اسناد و مطالعه درمض‪KK‬مون آن از نظ‪KK‬ر خوانن‪KK‬دگان می‌گ‪KK‬ذرانیم‪ K‬و‬
‫قضاوت آن را به ارباب فضل وعقل و انصاف و وجدان وامی‌گذاریم ومن هللا التوفیق‪.‬‬
‫قب‪KK‬ل از ورود‪ K‬در این بحث الزم اس‪KK‬ت ی‪KK‬اد آور ش‪KK‬ویم ک‪KK‬ه س‪KK‬اختن بقع‪KK‬ه و پ‪KK‬رداختن‬
‫دخمه و پرستش اموات یکی از آداب و سنن ادیان خرافی و باطله قبل از اسالم بوده و‬
‫صفحات تاریخ بدان مشحون است مخصوصاً‪ K‬از ایران که دخمه ب‪KK‬رای ام‪KK‬وات و بن‪KK‬ای‬
‫قبه و بارگاه برای شاهان و شاهزادگان از بزرگترین عادات و سنت ایرانیان است ک‪KK‬ه‬
‫از جمل‪KK‬ه ق‪KK‬بر ک‪KK‬ورش اول مع‪KK‬روف (ب‪KK‬ه گ‪KK‬ور دخ‪KK‬تر) ک‪KK‬ه وان‪KK‬دنبرک کش‪KK‬ف ک‪KK‬رده و‬
‫قبرچه‌ای پیش و قبر راه دختر در آرامگاه پازادکاد که توسط هرس‪KK‬فلد مکش‪KK‬وف‪ K‬ش‪KK‬د و‬
‫طبق تحقیق باستانشناس‪KK‬ان‪ ،‬ت‪KK‬اریخ این بناه‪KK‬ا ت‪KK‬ا ق‪KK‬رن هفتم قب‪KK‬ل از میالد می‌رس‪K‬د‪ K‬و در‬
‫شماره ‪ 9/11/39 – 5275‬روزنامة کیهان شرحداده شده هنوز ق‪K‬بر ک‪K‬ورش کب‪K‬یر در‬
‫مشهد مرغ‪K‬اب و ق‪K‬بر داری‪KK‬وش اول در نقش رس‪KK‬تم و تخت م‪K‬ا در س‪KK‬لیمان در ای‪K‬ران و‬
‫اه‪KK‬رام فراعن‪KK‬ه مص‪KK‬ر ووادی‪ K‬مق‪KK‬ابر المل‪KK‬وک در س‪KK‬احل غ‪KK‬ربی نی‪KK‬ل طب‪KK‬ق گ‪KK‬زارش‬
‫وان‪KK‬دنبرک‪ K‬نق‪KK‬ل از روزنام‪KK‬ه کیه‪KK‬ان ‪ 3‬بهمن ‪ 1339‬و جانین‪KK‬ان چچس‪KK‬وت ک‪KK‬ه مق‪KK‬بره‬
‫سالطین جبار و خدایان ستمکار مصر‪ K‬اس‪KK‬ت در آن س‪KK‬رزمین خودنم‪KK‬ائی‪ K‬می‌کن‪KK‬د و ب‪KK‬ه‬
‫تحقیق مورخین مانند (ویل دورانت) قریب پنجاه ق‪KK‬رن ب‪KK‬ر آنه‪KK‬ا می‌گ‪KK‬ذرد‪ K‬و هم‪KK‬ه روزه‬
‫بوسیله باستانشناسان در سرزمینهای ایران‪ ،‬مصر گوری‪ K‬ی‪KK‬ا بقع‪KK‬ه و بارگ‪KK‬اه و مرق‪K‬د‪ K‬و‬
‫ضریحی از زیر خاک بیرون می‌آید چنانکه همین سال جاری ق‪KK‬بر (ک‪KK‬وری دخ‪KK‬تر) در‬
‫بین کازرون و را ازجان و پنج آتشکده که عینا ً شبیه به ق‪KK‬بر ک‪KK‬ورش کب‪KK‬یر ب‪KK‬ود توس‪KK‬ط‬
‫پرفسور واندبرک بلژیکی کشف شد و اما در اسالم چنانک‪KK‬ه ت‪KK‬اریخ مق‪KK‬دس آن حک‪KK‬ایت‬
‫می‌کند نه در زمان رسول اکرم و نه در زمان خلفای راشدین و ن‪KK‬ه در زم‪KK‬ان مس‪KK‬لمین‬
‫صدر اول از ساختن گنبد و بارگاه و تعیین خادم و قاری‪ K‬برای قبر هیچیک از اولی‪KK‬ا و‬
‫بزرگان سابقه‌ای در دست نیست‪ .‬رسول خدا به زیارت ش‪KK‬هداء اح‪KK‬د می‌رفت و فاطم‪KK‬ه‬
‫زهرا قبر حمزه سیدالشهداء را زیارت می‌کرد و امیرالمؤمنین به زیارت قبور تشریف‪K‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪162‬‬
‫می‌بر و در زمان حضرتش‪ K‬صدها و هزارها از بزرگان صحابه رس‪KK‬ول‪ K‬خ‪KK‬دا و ی‪KK‬اران‬
‫و شیعیان آن بزگوار یا در میدان جنگ شهید و ی‪KK‬ا در بس‪KK‬تر م‪KK‬رگ از دنی‪KK‬ا رفتن‪K‬د‪ K‬ولی‬
‫هیچکدام نه قبرشان تعمیر شد و نه قبه و بارگاهی‪ K‬داشتند و همچ‪KK‬نین س‪KK‬ایرین ت‪KK‬ا وق‪KK‬تی‬
‫که کشورهای ایران و مصر و روم و امثال اینان به شمشیر سربازان اس‪KK‬الم مس‪KK‬لمانی‬
‫پذیرفتند‪ K‬و بعد از یکی دو ق‪KK‬رن کم کم اف‪KK‬راد زب‪KK‬دة کش‪KK‬ورهای‪ K‬ن‪KK‬ام‌برده در درب‪KK‬ار‪ K‬خلف‪KK‬ا‬
‫مقاماتی احراز کردند آنگ‪KK‬اه دأب و ع‪KK‬ادت و آداب و س‪K‬نّت م‪KK‬ذاهب خ‪KK‬ود را ب‪KK‬ه وس‪KK‬ایل‬
‫مرم‪KK‬وزی‪ K‬وارد دین اس‪KK‬الم کردن‪KK‬د مخصوص ‪K‬اً‪ K‬ایرانی‪KK‬ان ک‪KK‬ه ت‪KK‬ا توانس‪KK‬تند آداب و س‪KK‬نن‬
‫مجوسیت را به عناوین مختل‪KK‬ف داخ‪K‬ل دین اس‪KK‬الم کردن‪K‬د ک‪KK‬ه عی‪KK‬د ن‪KK‬وروز‪ K‬از آن جمل‪K‬ه‬
‫است و آداب دفن ام‪K‬وات م‪K‬ا‪ ،‬اک‪K‬ثراً آل‪K‬وده ب‪K‬ه مراس‪K‬م مجوس‪K‬یت اس‪K‬ت ک‪K‬ه از آن جمل‪K‬ه‬
‫ساختن بقعه و دخمه و روشن‌کردن شمع و چراغ و خیر حلوا و میوه بر سر قبر‪ ،‬و از‬
‫این قبیل که برای تحقیق این مطالب باید به کتابهای‪ K‬سیر تمدن و تطور‪ K‬ملل‪ ،‬و مش‪KK‬رق‪K‬‬
‫زمین کاهواره تمدن‪ ،‬و میراث اسالم‪ ،‬آغاز تمدن بش‪KK‬ر و ص‪KK‬دها مانن‪KK‬د این مؤلف‪KK‬ات از‬
‫محققین داخلی و خارجی‪ ،‬رجوع کرد‪.‬‬
‫اینک حدیثی که مورد‪ K‬استناد آقایان طرفدار تعمیر‪ K‬قبور امام زادگان است‪.‬‬
‫در تمام کتب معتبره ش‪KK‬یعه ی‪KK‬ک ح‪KK‬دیث ب‪KK‬ا ان‪KK‬دک اختالفی‪ K‬در عب‪KK‬ارت در موض‪KK‬وع‪K‬‬
‫تعمیر قبور آورده‌اند‪ ،‬متن حدیث این است‪.‬‬
‫در تهذیب شیخ طوسی‪ K‬به اسناد خ‪KK‬ود از مح ّم‪KK‬د بن احم‪KK‬د بن داود و او از مح ّم‪KK‬د بن‬
‫علی بن فضل و او از حسین بن محمد ف‪KK‬رزدق‪ K‬و او از موس‪KK‬ی االح‪KK‬ول و او از مح ّم‪KK‬د‬
‫بن ابی‌السری و او از مح ّمأ بن عبدالبلوی و او از عم‪KK‬اره بن یزی‪KK‬د از ابوع‪KK‬امر واع‪KK‬ظ‬
‫اهل حجاز روایت می‌کند که او گفت آمدم خدمت حضرت صادق وگفتم چه ثواب است‬
‫کسی را که زیارت کند قبر او را (یعنی قبر امیرالمؤم‪KK‬نین را) و ت‪KK‬ربت (م‪KK‬زار) او را‬
‫نعمیر نماید؟ حضرت فرمود یا اباعمار پدرم‪ K‬مرا از جدش حس‪KK‬ین بن علی ک‪KK‬ه پیغم‪KK‬بر‬
‫به امیرالمؤمنین چنین و چنان فرمود‪ K‬تا می‌رسد‪ K‬به این جمله که مورد‪ K‬استناد است‪« :‬یا‬
‫علی من عم‪//‬ر قب‪//‬ورکم و تعاه‪//‬دها‪ /‬فکانم‪//‬ا اع‪//‬ان س‪//‬لیمان بن داود علی بن‪//‬اء‬
‫بیت‌المقدس»‬
‫یا علی هر کس قبور شما را تعمیر کند و به آن آم‪KK‬د و ش‪KK‬د و اق‪KK‬امت نمای‪KK‬د همچن‪KK‬ان‬
‫است که سلیمان بن داود را بر بنای بیت‌المقدس کمک و یاری کرده باشد‪.‬‬
‫ما در اینجا اوال اسناد این ح‪K‬دیث را از روی هم‪K‬ان علم درای‪K‬ه و رج‪K‬ال ک‪K‬ه مقب‪K‬ول‬
‫این آقایان است مورد‪ K‬دقت قرار‪ K‬می‌دهیم و سپس می‌پردازیم به مضمون آن‪.‬‬
‫ی ابن ط‪KK‬اوس و ته‪KK‬ذیب ش‪KK‬یخ طوس‪K‬ی‪ K‬عبدهللا‬ ‫در طریق‪ K‬اول آن در کتاب فرحه الغر ّ‬
‫بن مح ّمأ البلوی است‪.‬‬
‫در کتب رجال این م‪KK‬رد را چ‪KK‬نین توص‪KK‬یف‪ K‬نموده‌ان‪KK‬د در خالص‪KK‬ه عالم‪KK‬ه می‌نویس‪K‬د‪K‬‬
‫«ان‪//‬ه ض‪//‬عیف مطع‪//‬ون علیه» این ب‪KK‬دبخت هم ح‪KK‬دیثش ض‪KK‬عیف اس‪KK‬ت و هم خ‪KK‬ودش‬
‫مطعون است‪.‬‬
‫‪163‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫در رج‪KK‬ال نجاش‪KK‬ی هم او را ض‪KK‬عیف می‌ش‪KK‬مارد‪ K‬و در رج‪KK‬ال غض‪KK‬ایری‪ K‬گفت‪KK‬ه اس‪KK‬ت‬
‫«عبدهللا بن محمد بن عمر بن محفوظ البل‪/‬وی اب‪/‬و محم‪/‬د ک‪/‬ذاب وض‪/‬اع للح‪/‬دیث‬
‫الیلتفت الی حدیثه و الیعبأب‪//‬ه» می‌فرمای‪KK‬د‪ :‬عبدهللا البل‪KK‬وی بس‪KK‬یار‪ K‬دروغگ‪KK‬و و بس‪KK‬یار‪K‬‬
‫حدیث‌ساز بوده به حدیث او التفاتی نمی‌شود و نباید بدان اعتنا نمود‪.‬‬
‫حاال ببینید این شخص خیلی محترم! از چه کس‪KK‬ی ح‪KK‬دیث می‌کن‪KK‬د چنانک‪KK‬ه در اس‪KK‬ناد‬
‫حدیث مالحظه فرمودید‪ K‬او از عماره بن زی‪KK‬د روایت می‌کن‪KK‬د این‪KK‬ک جن‪KK‬اب! عم‪KK‬اره بن‬
‫زی‪KK‬د را بشناس‪KK‬ید!! در رج‪KK‬ال نجاش‪KK‬ی می‌نویس‪KK‬د‪ ،‬عم‪KK‬ارة بن زی‪KK‬د الخ‪KK‬والنی‪ K‬الهم‪KK‬دانی‬
‫الیعرف من امره غیر هذا می‌گوید‪ K‬از آقای! عماره بن زید چیزی معلوم‪ K‬نیست ک‪KK‬ه این‬
‫شخص وجود داشته یا نه جز همین اسم نامس‪KK‬می‪ K.‬در رج‪KK‬ال ممق‪KK‬انی هم می‌گوی‪KK‬د ذک‪KK‬ر‬
‫الحس‪KK‬ین بن عبیدهللا ان‪KK‬ه س‪KK‬مع بعض اص‪KK‬حابنا‪ K‬یق‪KK‬ول س‪KK‬ئل عبدهللا بن محم‪KK‬د البل‪KK‬وی عن‬
‫عمارة بن زید هذا الذی حدثک؟ فقال رجل ن‪K‬زل من الس‪K‬ماء ح‪K‬دثنی ثم ع‪K‬رج از آق‪KK‬ای!‬
‫عبدهللا بن مح ّمد البلوی خوشنام‪ K‬بسیار راستگو!! که شرحش فوق‪K‬ا ً گذش‪KK‬ت پرس‪KK‬یدند ک‪KK‬ه‬
‫این عماره بن زیدی که ترا حدیث گفته (البد همین حدیث بوده!؟) چه کس اس‪KK‬ت! گفت‬
‫مردی است که از آسمان نازل شده مرا حدیث گفت‪KK‬ه آنگ‪KK‬اه ع‪KK‬روج فرم‪KK‬ود!! در رج‪KK‬ال‬
‫غضائری هم از این آقای! عماره بن زید این تعریف‪ K‬و توصیف‪ K‬شایان را می‌بینیم!‬
‫اصحابنا یقولون انه اسم لیس تحته احد وک‪KK‬ل مایروی‪KK‬ه ک‪KK‬ذب و الک‪KK‬ذب بین فی وج‪KK‬ه‬
‫حدیثه می‌فرماید اصحاب م‪KK‬ا (یع‪KK‬نی ش‪KK‬یعه) می‌گوین‪KK‬د ک‪KK‬ه عم‪KK‬اره بن زی‪KK‬د اس‪KK‬می اس‪KK‬ت‬
‫بی‌مسما که در زی‪K‬ر این ن‪K‬ام اح‪K‬دی نیس‪K‬ت و ه‪K‬ر چ‪K‬ه را روایت می‌کن‪K‬د دروغ اس‪K‬ت و‬
‫اساسا ً دروغ از ریخت و روی حدیثش روشن و آشکارا است!!‪.‬‬
‫در رجال داود می‌نویس‪KK‬د ض‪KK‬عیف اس‪KK‬ت و اس‪KK‬می اس‪KK‬ت ب‪KK‬دون مس‪KK‬می ودر‪ K‬خالص‪KK‬ه‬
‫الرجال عالمه هم او را بدین صفات ممتاز! می‌ستاید!‬
‫اینها رجال ین حدیث‪ ،‬در تهذیب است‪.‬‬
‫اینک رجال آن از کتاب فرحه الغ‪KK‬ری ابن ط‪KK‬اوس روایت همین ح‪KK‬دیث را از ش‪KK‬یخ‬
‫مفید از مح ّمد بن احمد بن داود عن اسحق بن مح ّمد عن احمد بن زکری ‪K‬ا‪ K‬بن طه‪KK‬ان عن‬
‫الحسن بن عبدهللا بن المغیرة عن علی بن حسان عن عمه عبدالرحمن عن ابی‌عبدهللا‪.‬‬
‫در سند این حدیث اسحق بن مح ّمد اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه در کتب رج‪KK‬ال مث‪KK‬ل خالص‪KK‬ه الرج‪KK‬ال‬
‫عالم‪KK‬ه وج‪KK‬امع ال‪KK‬رواه اردبیلی ورج‪KK‬ال ط‪KK‬ه و رج‪KK‬ال غض‪KK‬ائری او را چ‪KK‬نین مع‪KK‬رفی‬
‫می‌کنند‪:‬‬
‫«اسحق بن محمد ابن احمد انه کان فاسد المذهب‪ /‬ک‪//‬ذابا ً فی الروای‪//‬ة و ض‪//‬اعا‬
‫للحدیث الیلتفت الیه»‬
‫یکی از رجال آن احمد بن زکریاست اینک این بزرگوار!!‬
‫در رجال عالمه می‌نویسد‪ « :‬احمد بن نرکریا القمی من الکذابین المشهورین»‬
‫این احمد بن زکریا از حسن بن عبدهللا روایت می‌کند این‪K‬ک آق‪K‬ای! حس‪K‬ن بن عبدهللا‬
‫را بشناسیم! در خالصه الرجال می‌نویسد‪K:‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪164‬‬
‫حسن بن عبدهللا القمی یرمی بالغلو که متهم بغلو وش‪KK‬رک اس‪KK‬ت این ب‪KK‬دبخت از علی‬
‫بن حس‪KK‬ان روایت می‌کن‪KK‬د ح‪KK‬اال ب‪KK‬رویم‪ K‬س‪KK‬راغ آق‪KK‬ای علی بن حس‪KK‬ان! در رج‪KK‬ال کش‪KK‬ی‬
‫می‌نویسد‪K:‬‬
‫«قال محم‪//‬د بن مس‪//‬عود س‪//‬ألت علی بن الحس‪//‬ن الفض‪//‬ائل عن علی بن حس‪//‬ان‬
‫قال عن ایهما سألت اما الواسطی فهو ثق‪//‬ة و ام‪//‬ا ال‪//‬ذی عن‪//‬دنا یش‪//‬یرانه علی بن‬
‫حسان الهاش‪//‬می ی‪//‬روی عن عم‪//‬ه عب‪//‬دالرحمن بن کث‪//‬یر فه‪//‬و ک‪//‬ذاب وه‪//‬و واقفی‬
‫ایض‪/‬ا ً لم ی‪//‬درک ابالحس‪//‬ن موس‪//‬ی علیه‌الس‪//‬الم» این علی بن حس‪KK‬ان هاش‪KK‬می ک‪KK‬ه از‬
‫عم‪K‬ویش عب‪KK‬دالرحمن بن کث‪KK‬یر همین ح‪K‬دیث را روایت می‌کن‪K‬د گذش‪KK‬ته از اینک‪K‬ه بس‪KK‬یار‬
‫دروغگو بوده واقفی مذهب هم بوده که امام موسی کاظم را به امامت قبول نداشته!‬
‫گل بود بسبزه نیز آراسته شد!‬
‫در خالصه الرجال عالمة حلی می‌نویسد‪:‬‬
‫«علی بن حسان الهاشمی یروی عن عمه عبدالرحمن غ‪//‬ال ض‪//‬عیف رأیت ل‪//‬ه‬
‫کتابا ً سماه کتاب التفسیر الیتعلق من االسالم بسبب و الیروی العن عمه‪» ...‬‬
‫که معلوم‪ K‬می‌شود این ش‪KK‬خص هم غ‪KK‬الی اس‪KK‬ت و هم ض‪KK‬عیف و تفس‪KK‬یری‪ K‬ک‪KK‬ه نوش‪KK‬ته‬
‫اصال ارتباطی و تعلقی به اسالم ندارد یعنی کفریات است بعد می‌فرماید‪: K‬‬
‫ضعیف جداً ذکره بعض اص‪K‬حابنا فی الغالة فاس‪K‬د االعتق‪K‬اد خ‪K‬وب این آق‪K‬ای علی بن‬
‫حس‪K‬ان را ش‪K‬ناختیم‪ K‬این‪K‬ک ب‪K‬رویم دنب‪K‬ال عم‪K‬ویش عب‪K‬دالرحمن بن کث‪K‬یر ک‪K‬ه این علی بن‬
‫حس‪KK‬ان فق‪KK‬ط از او روایت می‌کن‪KK‬د‪ .‬در رج‪KK‬ال نجاش‪KK‬ی‪ K‬چ‪KK‬اپ جدی‪KK‬د ته‪KK‬ران ص ‪175‬‬
‫می‌نویسد‪K:‬‬
‫«عبدالرحمن بن کثیر الهاشمی م‪//‬ولی‪ ...‬ک‪//‬ان ض‪//‬عیفا ً غم‪//‬ز اص‪//‬حابنا علی‪//‬ه و‬
‫قالوا کان یضع االحادیث»‬
‫این آقا! ضعیف بوده واصحاب‪ K‬م‪KK‬ا (ش‪KK‬یعیان) ب‪KK‬ر او طعن‪KK‬ه زده‌ان‪KK‬د و گفته‌ان‪KK‬د ک‪KK‬ه او‬
‫احادیث وضع می‌کرده است!! هنرش وضع احادیث بوده! در خالصه الرج‪KK‬ال اض‪KK‬افه‬
‫می‌کند که لیس بشی این بیچاره هیچ نیست! یعنی او را نمی‌توان یک نفر آدم شمرد!‬
‫تمام اینها از ابوعامر واعظ حجاز نق‪KK‬ل می‌کنن‪KK‬د و بدبختان‪KK‬ه! در کتب رج‪KK‬ال از این‬
‫واعظ حجاز نام و نشانی‪ K‬نیست! هرچند اگر آقای ابوعامر از مشاهیر عب‪KK‬اد و زه‪KK‬اد و‬
‫فی‌المثل هم‌ردیف امام جعفر صادق هم بود ب‪KK‬ا آن رج‪KK‬ال س‪KK‬ند این ح‪KK‬دیث هیچ ارزش‪KK‬ی‬
‫نداشت و آن ح‪KK‬دیث را از دروغ و جعل‌ب‪KK‬ودن خ‪KK‬ارج نمی‌س‪KK‬اخت ولی معه‪KK‬ذا خ‪KK‬ود این‬
‫آقای واعظ اهل حجاز هم معلوم‪ K‬نیست چه کس‪KK‬ی ب‪KK‬وده؟! بلی از ب‪KK‬رکت این ح‪KK‬دیث این‬
‫آقایان خیلی راستگو؟! بوده که کشورهای اسالمی مملو از گنب‪KK‬د و بارگ‪KK‬اه امامزادگ‪KK‬ان‬
‫راست و دروغ است و کمتردهی‪ K‬است که یک یا چند امامزاده نداشته باشد که به سنت‬
‫ایرانی و آداب مجوسی‪ K‬آنه‪KK‬ا را ش‪KK‬اهزاده هم می‌گوین‪K‬د‪ K‬مثال ش‪KK‬اهزاده حم‪KK‬زه! ش‪KK‬اهزاده‬
‫جعفر! شاهزاده احمد! وقس علی ذال‪KK‬ک زی‪KK‬را ایرانی‪KK‬ان شاه‌پرس‪KK‬ت؟ ک‪KK‬ه قب‪KK‬ل از اس‪KK‬الم‬
‫صدها از این شاهزاده‌ها داش‪KK‬تند ک‪KK‬ه دارای دخمه‌ه‪KK‬ا و گنب‪KK‬دها بوده‌ان‪KK‬د ح‪KK‬اال نمی‌توانن‪K‬د‪K‬‬
‫‪165‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫ب‪KK‬دون ش‪KK‬اهزاده باش‪KK‬ند‪ K‬و بیش از رب‪KK‬ع آب و خ‪KK‬اک زراع‪KK‬تی این س‪KK‬ر زمین و خان‪KK‬ه‬
‫ودکاکین آن وقف‪ K‬این امامزاده‌هاست و شما می‌تانید از قیاس خسارت همین ی‪KK‬ک عم‪KK‬ل‬
‫ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه ن‪KK‬ام دین ص‪KK‬ورت می‌گ‪KK‬یرد‪ K‬و ص‪KK‬ورت ن‪KK‬ورانی‪ K‬آن‪KK‬را در ن‪KK‬زد عقال مش‪KK‬وّه و‬
‫نفرت‌انگیز می‌کند خسارت سایر اعمالی را که به نام دین انج‪K‬ام می‌ش‪K‬ودو خوش‪K‬بختانه‬
‫دین از آن بی‌خ‪KK‬بر‪ K‬بلک‪KK‬ه ب‪KK‬یزار اس‪KK‬ت بدس‪KK‬ت آوری‪KK‬د این‪KK‬ک وارد‪ K‬مض‪KK‬مون این ح‪KK‬دیث‬
‫می‌شویم‪K.‬‬
‫ابوعامر واعظ اهل حجاز که معلوم نشد چه کی بوده! از حضرت صادق‪ K‬می‌پرس ‪K‬د‪K‬‬
‫که کسیکه تربت امیرالمؤمنین را تعمیر کند چه ثوابی دارد و حضرت از قول پیغم‪KK‬بر‪K‬‬
‫می‌فرماید‪ K‬که امیرالمؤمنین فرمود‪( K:‬یا علی کسیکه قبور‪ K‬شما را تعمیر کن‪KK‬د مث‪KK‬ل کس‪KK‬ی‬
‫است ک‪K‬ه ب‪K‬ه س‪K‬لمیان بن داوود‪ K‬در بن‪K‬ای بیت‌المق‪K‬دس کم‪K‬ک ک‪K‬رده اس‪K‬ت) این مض‪K‬مون‬
‫صرفنظر از آن رجال بس‪KK‬یار‪ K‬معت‪KK‬برش!! از چن‪KK‬د نظ‪KK‬ر مخ‪KK‬دوش و غ‪KK‬یر قاب‪KK‬ل اعتن‪KK‬ا و‬
‫همانطور‪ K‬که سندش هم می‌رساند از بیخ دروغ است!!‬
‫اوال – تعمیر قبر چنانکه در احادیث ص‪KK‬حیحه ک‪KK‬ه از پیغم‪KK‬بر و ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین‪‬‬
‫رسیده و بعداً آن احادیث را خواهیم آورد عمل مشروعی نبوده که برای آن ثوابی باشد‬
‫تا کسی از امام از ثواب آن بپرسد!‪.‬‬
‫ثانیا ً – قبر امیرالمؤمنین در زمان حضرت صادق‪ K‬معل‪KK‬وم و روش‪KK‬ن نب‪KK‬ود ک‪KK‬ه کس‪KK‬ی‬
‫در صدد تعمیر‪ K‬آن برآید ت‪K‬ا بخواه‪K‬د‪ K‬بدان‪K‬د ث‪K‬وابش چیس‪K‬ت؟ مط‪K‬ابق ت‪K‬واریخ معت‪K‬بر ق‪K‬بر‬
‫امیرالمؤمنین در زمان هارون‌الرشید ب‪KK‬ا قرائ‪KK‬تی کش‪KK‬ف ش‪KK‬د ک‪K‬ه خیلی بع‪KK‬د از حض‪KK‬رت‬
‫صادق بود‪ ،‬و چیزیکه معلوم نیست پرسش از تعمیر آن بسیار‪ K‬بعید بلکه غ‪KK‬یر عاقالن‪KK‬ه‬
‫است و اگر در احادیث دیده می‌شود که گاهی حضرت صادق‪ K‬به نجف تش‪KK‬ریف‪ K‬ب‪KK‬رد و‬
‫به آن نقاطی که قبر امیرالمؤم‪KK‬نین احتم‪KK‬ال داده می‌ش‪KK‬د مش‪KK‬رف می‌ش‪KK‬د ب‪KK‬ه ق‪KK‬دری‪ K‬گم و‬
‫نامعلوم است که کسی نمی‌توانست‪ K‬بداند قبر‪ K‬مطهر در کجاست‪ ،‬چنانکه اگ‪KK‬ر گ‪KK‬اهی از‬
‫خود حضرت صادق پرسیده می‌شد که قبر در کجاست؟ حضرت عالم‪KK‬ات و اش‪KK‬اراتی‪K‬‬
‫می‌فرمود که نقطة مشخصی‪ K‬تعیین نمی‌شد‪ ،‬مثالً در حدیث عامر که گفت جعلت فدلک‬
‫ان الناس یزعمون ان امیرالمؤمنین دفن بالرحبة حض‪KK‬رت فرم‪KK‬ود‪ K‬ن‪KK‬ه ق‪KK‬بر او در رحب‪KK‬ه‬
‫نیست‪ ،‬عرض کرد پس در کجاست؟ حضرت فرمود‪ ،‬لمامات احتمل‪K‬ه الحس‪KK‬ن ف‪K‬أتی‪ K‬ب‪K‬ه‬
‫ی یمنة عن احیرة فدفن‪KK‬ه بین ذک‪KK‬وات ابیض‬ ‫ظهر الکوفة قریباً‪ K‬من النجف یسرة عن الغر ّ‬
‫فرمود‪ K‬وقتی که امیرالمؤمنین از دینا رفت حضرت ام‪KK‬ام حس‪KK‬ن او را برداش‪KK‬ت و آورد‬
‫پشت کوفه نزدیک نجف دس‪KK‬ت چپ غ‪KK‬ری و دس‪KK‬ت راس‪KK‬ت ح‪KK‬یره وآن حض‪KK‬رت را در‬
‫بین ریگهای سفیدی (که آنها را در نجف می‌گوین‪KK‬د) دفن ک‪K‬رد و معل‪K‬وم‪ K‬اس‪K‬ت ب‪K‬ا چ‪K‬نین‬
‫نشانه‌هائی قبر کسی معلوم نمی‌شود؟‪K‬‬
‫ثالثا ً ‪ :‬ثواب تعمیر قبر را معلق به مجهول ک‪KK‬رده زی‪KK‬را بن‪KK‬ای بیت‌القم‪KK‬دس در اس‪KK‬الم‬
‫عملی مأمور به نیست که برای آن ثوابی تعین شود و به توان اعمالی را ب‪KK‬ا آن مقایس‪KK‬ه‬
‫نمود مثالً می‌توان گفت ثواب فالن عم‪KK‬ل چن‪KK‬د براب‪KK‬ر ح ّج ی‪KK‬ا چن‪KK‬د براب‪KK‬ر جه‪KK‬اد ی‪KK‬ا چن‪KK‬د‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪166‬‬
‫رکعت نماز و از این قبیل است زیرا اینها اعمال مأموربه‌ای‪ K‬هستند در شرع که اتی‪KK‬ان‬
‫به آنها موجب ثواب است ولی بنای بیت‌المق‪K‬دس آن هم در زم‪K‬ان س‪K‬لیمان بن داود چ‪K‬ه‬
‫عملی است که مقیاس اعمال حسنه دیگر شود؟!‬
‫رابعا ً – اعانت ب‪K‬ه س‪K‬لیمان بن داود در بن‪K‬ای بیت‌المق‪K‬دس بنصّ ق‪K‬رآن ک‪K‬ار دی‪K‬وان و‬
‫شیاطین بوده است که ‪:‬‬
‫يب َوتَ َماثِي َل َو ِجفَ‪K‬ا ٍن َك‪K‬ال َج َوا ِ‬
‫ب‬ ‫[يَ ْع َملُ‪K‬ونَ لَ‪K‬هُ َم‪K‬ا يَ َش‪K‬ا ُء ِم ْن َم َح‪ِ K‬‬
‫ار َ‬
‫ت]‬ ‫َوقُ‪ُ KKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKK‬د ٍ‬
‫ور َرا ِس‪KKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKK‬يَا ٍ‬
‫{سبأ‪}13:‬‬
‫«برايش هر آنچه مىخواست از [قبيل] قلعهها و تمثاله‪KK‬ا و كاس‪KK‬ههايى چ‪KK‬ون بركهه‪KK‬ا و‬
‫ديگهاى استوار [در جاى خود] مىساختند»‬

‫و در ذیل همین آیة شریفة در کتاب شریف مجمع البیان چاپ جدید تهران ص ‪382‬‬
‫جلد هشتم می‌نویس‪KK‬د وک‪KK‬ان مم‪KK‬ا عمل‪KK‬وه بن‪KK‬اء بیت‌المق‪KK‬دس یع‪KK‬نی از جمل‪KK‬ه چیزه‪KK‬ائی ک‪KK‬ه‬
‫شیاطین برای حضرت سلیمان می‌ساختند‪ K‬بیت‌المقدس ب‪KK‬ود آنگ‪KK‬اه مطلب را ب‪KK‬دین بی‪KK‬ان‬
‫دنبال می‌کند‪ K‬توفاه هللا (داود) و استخلف سلیمن فاحب اتمام بیت المق‪KK‬دس فجم‪KK‬ع الجن و‬
‫الشیاطین و قسّم علیه االعمال‪ .‬مضمون آنکه‪ :‬چ‪KK‬ون خ‪KK‬دا ج‪KK‬ان داود را گ‪KK‬رفت س‪KK‬لیمان‬
‫جن و ش‪KK‬یاطین را جم‪KK‬ع‬ ‫جانشین او گشت پس خواست بیت‌المقدس را باتمام رس‪KK‬اند ل‪KK‬ذا ّ‬
‫نم‪KK‬ود و کاره‪KK‬ای‪ K‬بیت المق‪KK‬دس را در می‪KK‬ان آنه‪KK‬ا تقس‪KK‬یم ک‪KK‬رد ک‪KK‬ه ه‪KK‬ر ط‪KK‬ائفه‌ای بک‪KK‬ار‬
‫مخصوص بپردازد‪ K‬سپس کار هر دسته‌ای را شرح می‌دهد و عجیب اینکه ق‪KK‬رآن همین‬
‫ساختن بیت‌المقدس را عذاب میهن می‌خواند آنجا که می‌فرماید‪K:‬‬
‫ين]‬
‫ب ال ُم ِه ِ‬ ‫[أَ ْن لَ‪KKKKK‬وْ َك‪KKKKK‬انُوا يَ ْعلَ ُم‪KKKKK‬ونَ ال َغي َ‬
‫ْب َم‪KKKKK‬ا لَبِثُ‪KKKKK‬وا فِي ال َع‪َ KKKKK‬ذا ِ‬
‫{سبأ‪}14:‬‬
‫«جنّها دريافتند‪ K‬كه اگر غيب مىدانستند‪ K‬در [اين] عذاب خوار كننده نمىماندند»‪K‬‬
‫و در ص ‪ 353‬و ‪ 354‬جلد هفتم منهج‌الصادقین چاپ علمی تهران شرح س‪KK‬اختمان‬
‫بیت‌المقدس را به وسیله جنیان به تفص‪KK‬یل بی‪KK‬ان می‌کن‪KK‬د چنانک‪KK‬ه گ‪KK‬وئی هیچ انس‪KK‬انی‪ K‬در‬
‫ين)‬ ‫بن‪KK‬ای آن دخ‪KK‬الت نداش‪KK‬ته و در تفس‪KK‬یر جمل‪KK‬ه ش‪KK‬ریفة ( َم‪KK‬ا لَبِثُ‪KK‬وا فِي ال َع‪َ KK‬ذا ِ‬
‫ب ال ُم ِه ِ‬
‫می‌نویسد‪ K‬گویند هنوز یکساله کارمانده بود در بنای بیت‌المق‪KK‬دس ک‪KK‬ه متقاض‪KK‬ی اج‪KK‬ل ب‪KK‬ه‬
‫سلمیان درآمد طلب ودیعه روح نمود سلیمان کسان خود را وصیت کرد که مرگ م‪KK‬را‬
‫فاش نکنید و مرا بر عصای من تکیه دهید که تا جن از عمل خود باز نمانن‪KK‬د و مس‪KK‬جد‬
‫به اتمام رسد و در جل‪KK‬د پنجم بح‪KK‬اراالنوار‪ K‬چ‪KK‬اپ کمپ‪KK‬انی ص ‪ 351 – 350‬ن‪KK‬یز همین‬
‫مضمون است پس تعمیر مزار امیرالمؤمنین با کاری که جنیان و شیطاین متص‪KK‬دی آن‬
‫بودند روی چه مقایسه‌ای است!؟ و اگر پ‪KK‬اره‌ای از تعمیرکنن‪KK‬دگان آن م‪KK‬زار ش‪KK‬ریف را‬
‫که سالطین جبار و سفاکان ستمکاری بودند‪ K‬مانند هارون‌الرش‪KK‬ید‪ ،‬اولی ب‪KK‬انی تعم‪KK‬یر و‬
‫نادرشاه افشار با شیاطین مقایسه کنیم شاید غلط نباشد و مضمون حدیث را برساند!!‬
‫‪167‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫رابعا ً – اگر تعمیر قبر‪ K‬امیرالمؤمنین ثوابی داشته چرا خود حضرت ص‪KK‬ادق ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه‬
‫آن دان‪KK‬اتر ب‪KK‬ود و ق‪KK‬درت م‪KK‬الی هم داش‪KK‬ت (چنانک‪KK‬ه خ‪KK‬ود آن جن‪KK‬اب می‌فرمای‪KK‬د‪ K:‬من‬
‫ثروتمندترین اهل مدین‪KK‬ه هس‪KK‬تم‪ )...‬قی‪KK‬ام نک‪KK‬رد و گرفت‪KK‬ه ش‪KK‬ود ک‪KK‬ه نف‪KK‬وذ معن‪KK‬وی‪ K‬نداش‪KK‬ت‬
‫می‌بینیم چنین نیست زیرا آن حضرت در بجبوبة ق‪KK‬درت خلف‪KK‬ای رئیس ش‪KK‬رطه داود بن‬
‫علی ح اکم مدینه را ک‪K‬ه معلی بن خ‪K‬نیس را کش‪K‬ته ب‪K‬ود بوس‪K‬یله پس‪K‬رش اس‪K‬معیل کش‪K‬ت‬
‫(چنانکه در رجال‌کشی‪ K‬است) و کسی متعرض وی نگشت تعمیر قبر امیرالمؤم‪KK‬نین از‬
‫این کار خیلی آسانتر بود و خوف دیگری هم در بین نب‪KK‬ود و راس‪KK‬تی‪ K‬اگ‪KK‬ر تعم‪KK‬یر قب‪KK‬ور‪K‬‬
‫علی و اوالد علی کار با ثوابی بود ج‪KK‬ا داش‪KK‬ت ک‪KK‬ه خ‪KK‬ود حض‪KK‬رت ص‪KK‬ادق‪ K‬ق‪KK‬بر یکی از‬
‫علویین و الاقل پسر خود اسمعیل را تعمیر و قبه و بارگاه برای او بسازد تا هم کار ب‪KK‬ا‬
‫ثوابی را تعلیم شیعیان کرده باشد و هم از شهرت زن‪KK‬ده ب‪KK‬ودن اس‪KK‬معیل ک‪KK‬ه بع‪KK‬د از وی‬
‫اسماعیلیه قائل شدند و م‪KK‬وجب فس‪KK‬اد بی‌ش‪KK‬ماری‪ K‬گردیدن‪K‬د‪ K‬بکاه‪KK‬د و به‪KK‬ر ص‪KK‬ورت یکی‬
‫ازائمه معصومین و یا مؤمنین می‌توانست این سنت سنیه را به جا آورد ت‪KK‬ا بع‪KK‬داً م‪KK‬ورد‬
‫استناد دیگران قرار‪ K‬گیرد‪.‬‬
‫خامسا ً ف‪KK‬رض ک‪KK‬نیم ک‪KK‬ه تعم‪KK‬یر قب‪KK‬ور امیرالمؤم‪KK‬نین و اوالد معص‪KK‬ومین او س‪KK‬الم هللا‬
‫علیهم اجمعین کار ثوابی باشد دیگر گنبد و بارگاه ساختن برای هر ام‪KK‬امزاده‌ خ‪KK‬واب و‬
‫خیالی چرا؟ مگر اینکه بگوئید چون امامزاده‌ها هم سادات و از اوالد امیرالمؤمنین اند‬
‫مشمول این حدیث بسیار شریف! وراست! می‌شوند‪ K‬که در این صورت باید گفت برای‬
‫تم‪KKK‬ام س‪KKK‬یدها ک‪KKK‬ه از دنی‪KKK‬ا می‌رون‪KKK‬د‪ K‬و البت‪KKK‬ه یقین ب‪KKK‬ه موجودیتش‪KKK‬ان بیش از بیش‪KKK‬تر‬
‫امامزاده‌هاست باید گنبد و بارگاه درست کرد ولی آیا می‌دانید‪ K‬در چنین صورت‪ K‬وض‪KK‬ع‬
‫این ممکلت به چه کیفیت خواهد شد؟!‬
‫چنانکه گفتیم حداقل ثلث مسلمانان از سادات و منسوب به پیغمبر‪ K‬و ائمه اطهارند‪ K‬با‬
‫قبول این معنی باید یک طاق سرتاسری به تمام ای‪KK‬ران و کش‪KK‬ورهای اس‪KK‬المی زد و آن‬
‫را قبرستان‪ K‬امامزادگان نامید! هر چند همین االن هم بهتر از قبرستان نیست؟!‬
‫سادسا ً – فساد‪ K‬این عمل منحصر به گور امامزادگان نیست بلک‪K‬ه چن‪KK‬ان ک‪K‬ه می‌بی‪KK‬نیم‪K‬‬
‫به طبق مترف‪ K‬و مسرف که خودرا اشراف‪ K‬کشور می‌دانند سرایت کرده‪.‬‬
‫االن در همین شهر قم قبرستانهای عجیب و غریبی ساختمان شده ک‪KK‬ه الش‪KK‬ة گندی‪KK‬ده‬
‫ثروتمندان و دزدان اجتماعی را در آن دفن می‌کنند و صاحب مقبره و خ‪KK‬ادم وف‪KK‬اداری‪K‬‬
‫و فرش و چراغ و امثال آن هستند وی‪KK‬ک نف‪KK‬ر از پلوداره‪KK‬ای‪ K‬گ‪KK‬ردن کلفت ته‪KK‬ران الب‪KK‬د‬
‫ب‪KK‬رای رض‪KK‬ای خ‪KK‬دا! مق‪KK‬بره خیلی مجل‪KK‬ل در این ش‪KK‬هر س‪KK‬اخته ک‪KK‬ه ه‪KK‬ر بقعه‌ای را ب‪KK‬ه‬
‫ثروتمندان تهران وشهرستانها بسی یا چهل هزار تومان می‌فروش‪KK‬د و آن احمق‪KK‬ان آخ‪KK‬ر‬
‫الزمان هم آن‌ها را خریده قبال بگل و الله و ریحان می‌آرایند‪ K‬تا ق‪KK‬تی ک‪KK‬ه ج‪KK‬ان از جس‪KK‬د‬
‫کثیفشان خارج شد و در زیر خروارها خاک مدفون گش‪K‬تند عش‪K‬اق س‪K‬وخته ب‪K‬ا دخ‪K‬تران‬
‫حورش بر ب‪KK‬االی عق‪KK‬د آنه‪K‬ا ب‪K‬ر از و نی‪K‬از پردازن‪KK‬د و از فس‪KK‬ق و فج‪K‬وری ک‪K‬ه م‪KK‬رتکب‬
‫می‌شوند‪ K‬بهره‌ای نیز نصیب صاحب قبر گردد؟!‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪168‬‬
‫آری این است آنچه پاره‌ای حامیان دین از آن دفاع می‌کنن‪KK‬د واین عم‪KK‬ل مجوس ‪K‬ی‪ K‬را‬
‫یکی از ارکن دین خاتم النبیین‪ ‬می‌پندارند و اگر کسی سخن گوید او را به تیر تهمت‬
‫و هرگونه صدمه‌ای ک‪KK‬ه از دستش‪KK‬ان برآی‪KK‬د آزار می‌دهن‪KK‬د و از خ‪KK‬دا ش‪KK‬رم و از پیغم‪KK‬بر‬
‫آزرم و از روز قیامت وحشتی‪ K‬ندارند!‬

‫احادیثی که در نهی از تعمیر قبور وارد شده‬


‫اینک می‌‌رویم‪ K‬سراغ احادیثی که از جانب پیغم‪KK‬بر و ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین در ب‪KK‬اب نهی‬
‫از تعمیر قبور‪ K‬وارد شده و آن احادیث شریفه را که کتاب خدا و سنت پیغمبر نیز مؤی‪KK‬د‬
‫آنهاست با این حدیث قالبی مقایسه می‌کنیم‪.‬‬
‫‪ -1‬در کتاب شریف محاسن برقی از اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین‪ ‬روایت شده‬
‫که فرمود‪:‬‬
‫«من جدد قبراً او مثل مثاال فقد خرج عن االسالم»‬
‫کسیکه قبری را تجدید کند یعنی بعد از مندرس‌شدن از نوتعمیر‪ K‬نماید ی‪KK‬ا مجس‪KK‬مه‌ای‬
‫بسازد در حقیقت از اسالم خارج شده است‪.‬‬
‫‪ -2‬و در کتاب کافی از ابن الق‪K‬داح روایت ش‪K‬ده ک‪K‬ه حض‪K‬رت ام‪K‬ام جعف‪K‬ر ص‪K‬ادق ‪‬‬
‫فرمود‪K:‬‬
‫«قال امیرالمؤمنین علیه الس‪/‬الم بعث‪/‬نی رس‪/‬ول هللا ص‪//‬لی هللا علی‪/‬ه و آل‪//‬ه الی‬
‫المدینة فی هدم القبور و کسر الصور فقال التدع ص‪//‬ورة اال محوته‪//‬ا و الق‪//‬براً ال‬
‫س‪//‬ویته» می‌فرمای‪KK‬د‪ :‬رس‪KK‬ول‪ K‬خ‪KK‬دا‪ ‬م‪KK‬را ب‪KK‬ه شهرس‪KK‬تان کس‪KK‬یل داش‪KK‬ت ب‪KK‬رای خ‪KK‬رابی‬
‫گورستانها و شکستن صورتها و فرمود‪ K‬هیچ صورتی مگذار مگر اینکه آنرا محو کنی‬
‫و هیچ قبری را مگذار مگر اینکه آنرا با زمین مساوی گردانی‪.‬‬
‫‪ -3‬و از طری ابی‌الهیاج روایت شده که امیرالمؤمنین فرمود‪:‬‬
‫«ابعث‪//‬ک علی م‪//‬ا ابعث‪//‬نی علی‪//‬ه رس‪//‬ول هللا الت‪//‬ری ق‪//‬براً مش‪//‬رفا ال س‪//‬ویته و‬
‫التمثاال اال طمسته »‬
‫رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا امیرالمؤم‪KK‬نین را و امیرالمؤم‪KK‬نین ابوالهی‪KK‬اج را م‪KK‬أموریت داد ک‪KK‬ه هیچ‬
‫قبری را که از زمین بلند شده یعنی در تعمیر آن را باال آورده‌اند مگذار مگر اینکه آن‬
‫را مساوی‪ K‬زمین گردانی و هیچ تمثال ومجس‪KK‬مه‌ای را مگ‪KK‬ذار مگ‪KK‬ر اینک‪KK‬ه آن‪KK‬را از بین‬
‫ببری‪.‬‬
‫‪ -4‬در کتاب تهذیب شیخ طوسی «عن علی بن جعفر قال سألت ابالحسن موسی‬
‫علیه السالم عن البناء علی القبر والجلوس علیه هل یصلح ق‪//‬ال الیص‪//‬لح البن‪//‬اء‬
‫علی‪//‬ه و الالجل‪//‬وس و التجصیص‪//‬ه والتطیین‪//‬ه» علی بن جعف‪KK‬ر می‌گوی‪KK‬د از ب‪KK‬رادرم‬
‫حضرتموسی بن جعفر علیهم السالم سؤال کردم‪ K‬که آیا ساختمان روی‪ K‬قبرو نشستن ب‪KK‬ر‬
‫روی آن خوب است؟ فرمود‪ :‬نه ساختمان روی‪ K‬قبر خوب است است و ن‪KK‬ه نشس‪KK‬تن ب‪KK‬ر‬
‫روی آن نه گچ‌کاری آن و نه گل‌مالی نمودن آن‪.‬‬
‫‪169‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫‪ -5‬در مجالس شیخ صدوق از حضرت صادق روایت کرده که آن حضرت از آباء‬
‫بزرگوارش‪ K‬روایت نمود و گفت رسول خدا از گچ مالی نمودن قبر و نماز خوان‪KK‬دن در‬
‫آن نهی فرمود‪K.‬‬
‫‪ -6‬در محاسن برقی‪ K‬از جراح مداینی از حضرت ابی‌عبدهللا ص‪KK‬ادق‪ ‬روایت ش‪KK‬ده‬
‫که فرمود‪:‬‬
‫«التبنوا علی القبور و التصوروا سقوف البیوت ف‪/‬ان رس‪/‬ول هللا ک‪/‬ره ذل‪//‬ک»‬
‫فرمود‪ K:‬بر قبرا بنا نکنید و سقفهای خانه‌های را نقاشی نکنی‪KK‬د ب‪K‬رای اینک‪K‬ه رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا‬
‫این عمل را مکروه می‌داشت‪.‬‬
‫‪ -7‬ی‪KK‬ونس بن ظبی‪KK‬ان از حض‪KK‬رت ص‪KK‬ادق روایت می‌کن‪KK‬د ک‪KK‬ه از پ‪KK‬در بزرگ‪KK‬وارش‬
‫روایت کرد که فرمود ‪:‬‬
‫«نهی رسول هللا ان یصلی علی قبر او یقعد علیه او یب‪/‬نی علی‪/‬ه» رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا‬
‫نهی کرد که بر قبری نماز گذارده شود‪ K‬یا روی او بنشینند یا ساختمان روی آن بکنند‪.‬‬
‫‪ -8‬معانی االخبار عن القاسم بن عبید رفع‪//‬ه عن الن‪//‬بی‪ ‬نهی عن تقص‪//‬یص‬
‫القبور و هو التجصص‪.‬‬
‫‪ -9‬فقه الرضا – فخرج علی الی الناس فق‪/‬ال ‪ ...‬و ه‪/‬ل تعلم‪/‬ون ان‪/‬ه ص‪/‬لی هللا‬
‫علیه و آله لعن من جعل القبور مصلی و لعن من یجعل مع هللا الها ً» آی‪KK‬ا می‌دانی‪KK‬د‬
‫که رسول‪ K‬خدا کسی را که قبرها را مصلی و جای نماز خواندن قرار‪ K‬ده‪KK‬د لعنت ک‪KK‬رده‬
‫است و کسیکه با خدا خدائی قرار‪ K‬دهد نیز لعنت فرمود‪ K‬یعنی هر دو مشر کنند!!‬
‫‪ -10‬شیخ صدوق در من الیحضره الفقی‪K‬ه از حض‪K‬رت ک‪K‬اظم ‪ ‬روایت ک‪K‬رده اس‪K‬ت‬
‫که همینکه داخل قبرستان شدی قبرها را پام‪KK‬ال کن ت‪KK‬ا آنک‪KK‬ه م‪KK‬ؤمن اس‪KK‬ت ب‪KK‬دین وس‪KK‬یله‬
‫آرامش می‌یابد‪ K‬و آنکه منافق است احساس الم می‌کند‪ K‬عجالتا ً به همین ده ح‪KK‬دیث ش‪KK‬ریف‬
‫اکتفا می‌کنیم و اگر می‌خواستیم‪ K‬تمام احادیثی‪ K‬که در این ب‪KK‬اب رس‪KK‬یده در اینج‪KK‬ا بی‪KK‬اوریم‪K‬‬
‫طوالنی می‌شد‪ ،‬و برای اینکه بدانید فرقی بین پیغم‪KK‬بر و ائم‪KK‬ه علیهم الس‪KK‬الم و س‪KK‬ایرین‬
‫در این م‪KK‬ورد‪ K‬نیس‪KK‬ت ح‪KK‬دیث عل‪KK‬ل الش‪KK‬رایع را می‌آوریم ک‪KK‬ه حض‪KK‬رت ص‪KK‬ادق از پ‪KK‬در‬
‫بزرگوارش‪ K‬روایت می کند که (أن قبر النبی‪ ‬رفع شیرا من االرض) قبر پیغمبر‪ K‬فقط‬
‫یک شب از زمین باال آمده بود و خود پیغمبر می‌فرمود‪: K‬‬
‫«التتخذوا قبری قبلة و المسجداً ف‪/‬ان هللا تع‪//‬الی لعن الیه‪//‬ود اتخ‪//‬ذوا‪ /‬قب‪//‬ور انبی‪//‬ائهم‬
‫مساجد» فرمود قبر مرا قبله قرار ندهید و سجده نکنید زیرا خدا تع‪KK‬الی یه‪KK‬ود را ب‪KK‬رای‬
‫اینکه قبور پیغمبران خود را مسجد کرده بودند لعنت نمود‪.‬‬
‫مضمون این حدیث در احادیث عا ّمه چنین آمده است‪.‬‬
‫«صح عن عایشه ان ام سلمه ذکرت لرسول هللا صلی هللا علیه و آله کنیس‪//‬ة رأته‪//‬ا‬
‫بارض الحبشه یقال لها ماریة وذکرت ما رأته فیها فق‪//‬ال رس‪//‬ول هللا ص‪//‬لی هللا علی‪//‬ه و‬
‫آله اولئک قوم اذا مات فیهم العبد الصالح بنوا علی قبره مسجداً و ص‪//‬وروا فی‪//‬ه تل‪//‬ک‬
‫الصور اوئلک شرار خلق هللا» می‌نویسد‪ K:‬ام سلمه در حضرت رسول‪ ‬یادآور شد که‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪170‬‬
‫معبدی را در سرزمین حبشه دیده است که به آن ماریه می‌گفتند و آنچ‪KK‬ه در آن از نقش‬
‫و نگارها و آیینه‌کاریه‪KK‬ا دی‪KK‬ده ب‪KK‬ود مع‪KK‬روض داش‪KK‬ت حض‪KK‬رت رس‪KK‬ول‪  K‬فرم‪KK‬ود‪ K:‬این‪KK‬ان‬
‫گروهی بودند‪ K‬که همینکه بنده صالح و مرد خوبی در میان ایشان می‌مرد روی‪ K‬ق‪KK‬بر او‬
‫مسجدی ساختمان می‌کردند‪ K‬و در آن این نقش و نگارها بکار می‌بردند این قبی‪KK‬ل م‪KK‬ردم‬
‫بدترین خلق خدایند‪.‬‬
‫حاال ببینید آن یک ح‪KK‬دیث دروغ و جعلی چ‪KK‬ون مط‪KK‬ابق ه‪KK‬وی وه‪KK‬وس کس‪KK‬انی ب‪KK‬وده‬
‫است که روح اموات‌پرستی و شاه‌پرستی در حیاتش‪KK‬ان نف‪KK‬وذ داش‪KK‬ته‌ ل‪KK‬ذا هم‪KK‬ه قبه‌ه‪KK‬ا و‬
‫بارگاهها ساخته و پرداخته و مال و وقت خود را در این راه ضایع و تل‪KK‬ف کرده‌ان‪KK‬د ت‪KK‬ا‬
‫جائیکه رب‪KK‬ع معم‪KK‬وره این کش‪KK‬ور‪ K‬را معطّ‪KK‬ل و باط‪KK‬ل نموده‌ان‪KK‬د و در نتیج‪KK‬ه ی‪KK‬ک مش‪KK‬ت‬
‫مفتخور بیکاره بار آورده و ب‪KK‬ر این ملت ب‪KK‬دبخت تحمی‪KK‬ل نموده‌ان‪KK‬د واز س‪KK‬نت رس‪KK‬ول و‬
‫چندین حدیث که در مذ ّمت این عمل که یادگار‪ K‬فراعنه و اکاسره است‪ ،‬وارد شده چش‪KK‬م‬
‫پوشیده‌اند! تو گوئی‪ K‬منتهی آرزویشان آن است که هر روزه بارگاهی از مرده‌ای س‪KK‬رپا‬
‫کنند و بکر او بپردازند و دین و آئین را عبارت از همین چیزه‪KK‬ا بدانن‪KK‬د وبس! دین ک‪KK‬ه‬
‫در عرف عقل شرع عبارت از امر ونهی پروردگار‪ K‬و احکام و قوانی‪KK‬نی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ب‪KK‬ا‬
‫اجرای آن سعادت دو جهانی بندگان تأمین می‌شود در ع‪KK‬رف این گمراه‪KK‬ان عب‪KK‬ارت از‬
‫ذکر و فکر افراد و اشخاص و احترام و نیایش به قبور آنهاست و دیگر اصال ب‪KK‬ه فک‪KK‬ر‬
‫آنکه پیغمبر برای چه آمد و پروردگار‪ K‬عالم از بعثت او چه خواسته و چه چیزی برای‬
‫چه آمد وچه چیزی از جنب پروردگار عالم آورده است نبوده‌اند بلکه تا توانسته‌اند ه‪KK‬ر‬
‫ک‪KK‬دام را بع‪KK‬ذری معط‪KK‬ل و موق‪KK‬وف‪ K‬و در نتیج‪KK‬ه دین اب‪KK‬دی الهی را مهج‪KK‬ور و منس‪KK‬وخ‬
‫نموده‌اند و هیچ هم با کشان نیست!‬
‫از دین خدا فقط چیزی که در نظر اینها مهم است همان دایر بودن مق‪KK‬ابر و زراری‪K‬‬
‫است و دیگر به چیز دیگری عنایت ندارند‪.‬‬
‫جالب توجه است که علی‌المشهور‪ K‬موقعی که پادش‪KK‬اه کش‪KK‬ور حج‪KK‬از در ای‪KK‬ران ب‪KK‬ود‬
‫عده‌ای از متظاهرین بدیانت وغمخواران امت! از او درخواست‪ K‬نموده بودند‪ K‬ک‪KK‬ه قب‪KK‬ور‪K‬‬
‫ائمه بقیع تعمیر شود می‌گویند‪ K‬او چنین گفته بود‪:‬‬
‫بنص هشت آیه قرآن حجاب بر زن مسلمان واجب اس‪KK‬ت ش‪KK‬ما ه‪KK‬ا این حکم محکمی‬
‫را که مستند به آیات محکمة قرآن اس‪K‬ت منس‪K‬وخ نم‪K‬وده و زن‪K‬ان خ‪K‬ود را ب‪K‬ا این وض‪K‬ع‬
‫رسوا در کوچه‌ها و خیابانها سرداده‌اید و هیچ برگتان برنمی‌خورد ولی در تعمیر قبور‬
‫اموات که اگر از طرف شرع نهیی داده نش‪K‬ده باش‪K‬د (و ح‪K‬ال آنک‪K‬ه چنانک‪K‬ه دی‪K‬دیم‪ K‬وارد‬
‫شده) الاقل دستوری در این باره نداریم شما آن قدر اصرار‪ K‬و ابرام دارید! خدا عق‪KK‬ل و‬
‫غیرتتان بدهد!!‬
‫یکی از هنرنمائی‌های‪ K‬آقایان اینست که موقعی که از این مقوله سخن به میان می‌آید‬
‫می‌گویند‪ K‬کسروی و فالن و فالن هم چنین می‌گفتند و آقایان جواب آنها را دادن‪KK‬د بروی‪K‬د‪K‬‬
‫‪171‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫کت‪KK‬اب آق‪KK‬ای فالن را برداری‪KK‬د و ببینی‪KK‬د؟ در ج‪KK‬واب این آقای‪KK‬ان بای‪KK‬د گفت اوال مگ‪KK‬ر ه‪KK‬ر‬
‫حرفی را که کسروی گفت باطل است‪ .‬هر چند از روی غرض باشد‪.‬‬
‫شکی نیست که آن مرد ادعایی داشت و روی این نظر مقداری حرف ح‪KK‬ق و باط‪KK‬ل‬
‫بهم آمیخت ام‪KK‬ا این دل‪KK‬ل بطالن تم‪KK‬ام حرفه‪KK‬ای‪ K‬او نمی‌ش‪KK‬ود دروغ‌ ب‪KK‬ودن آن ح‪KK‬دیث ک‪KK‬ه‬
‫مورد استناد گند سازان است چیزی‪ K‬نیست که بتوان کتمان ک‪KK‬رد و اینک‪KK‬ه قب‪KK‬ه و بارگ‪KK‬اه‬
‫ساختن یادگار‪ K‬فراعنه و اکاسره است هم چیزی نیست که در آن تردید توان نم‪KK‬ود!؟ آن‬
‫همه احادیث هم که از ناحیه پیغمبر و ائمه معصومین علیهم السالم در مذمت این عمل‬
‫وارد شده نمی‌توان از کتب احادیث برداش‪KK‬ت و م‪KK‬ا چن‪KK‬د ح‪KK‬دیث از آن را آوردیم س‪KK‬یره‬
‫مسلمین صدر اول هم معلوم است که این قبی‪KK‬ل کاره‪KK‬ا را ص‪KK‬ال مش‪KK‬روع نمی‌دانس‪KK‬ته‌اند‪K‬‬
‫حاال فالن آقا برداشته کتابی از رطب و یا بس بهم‌بافته چه می‌تواند بگوید؟! در مقابل‬
‫کتاب خدا و سنت رسول‪ K‬و احادیث شریفه معصومین هر که هر چه بگوید چرند اس‪KK‬ت‬
‫هر چند عمامه‌اش به قدر گنبد مسجد اعظم و ادعایش اتص‪K‬ال باله‪K‬وت باش‪K‬د و ه‪K‬نرش‬
‫فلسفه و عرفان‌بافی‪ K‬باشد وکتابش را سراپا پر از دشنام‪ K‬کند‪.‬‬
‫در مقاالتی که ما در روزنامه وظیفه انتشار دادیم یادآور شدیم ک‪KK‬ه ب‪KK‬ا اینک‪KK‬ه اس‪KK‬اس‬
‫ادی‪KK‬ان حق‪KK‬ه و بعثت انبی‪KK‬ای الهی ب‪KK‬رای برکن‪KK‬دن ریش‪KK‬ه ش‪KK‬رک و بت‌پرس‪KK‬تی و جانش‪KK‬ین‬
‫‌نمودن روح توحید و یکتاپرستی‪ K‬بوده معذالک چون نوع انسانی مدتها در ظلمات جهل‬
‫بت‌پرس‪KK‬تی‪ K‬ارواح و اش‪KK‬خاص گذرانی‪KK‬ده هن‪KK‬وز آم‪KK‬اده ب‪KK‬رای درک تع‪KK‬الیم انبی‪KK‬ا و اخ‪KK‬ذ‬
‫معارف حقه نب‪KK‬وده و در ه‪KK‬ر م‪KK‬ذهبی کم و بیش آث‪KK‬اری از آن عقای‪KK‬د زش‪KK‬ت ب‪KK‬اقی مان‪KK‬ده‬
‫است! چنانکه در مذهب یهود و نصاری‪ K‬که اساس دینشان ب‪K‬ر ح‪K‬ق ب‪K‬ود لکن در نتیج‪K‬ه‬
‫انس ب‪KK‬ه هم‪KK‬ان خراف‪KK‬ات دوران ظلمت و وحش‪KK‬یت نتوانس‪KK‬ته‌اند‪ K‬آراء و عقای‪KK‬د موه‪KK‬وم‪ K‬و‬
‫زشت و باطله را ترک گویند وباز هم می‌بینیم که به خدائی افراد‪ K‬معین و پرستش آنه‪KK‬ا‬
‫روزگار‪ K‬می‌گذرانند‪K.‬‬
‫دین مقدس اسالم که بدین توحی‪K‬د ویکتاپرس‪K‬تی مش‪KK‬هور وکت‪KK‬اب آس‪K‬مانی آن حاف‪K‬ظ‪ K‬و‬
‫ملقّن این عقیده است و آیات ص‪KK‬ریحه‌ ش‪KK‬ریفه‌اش ج‪KK‬داً ب‪KK‬ا ه‪KK‬ر گون‪KK‬ه ک‪KK‬رنش باش‪KK‬خاص‪،‬‬
‫مخالف و ه‪KK‬ر ستایش‪KK‬ی را شایس‪KK‬ته ذات اح‪KK‬دیت می‌ش‪KK‬مارد که«فالت‪//‬دعوا م‪//‬ع هللا اح‪//‬داً‬
‫»هرگز اجازه نمی‌دهد که از مخلوقات‪ K‬وی هر کس که بوده باشد جنبه رب‪KK‬وبیت گرفت‪KK‬ه‬
‫و تقدیس و تسبیح شود‪.‬‬
‫پیش‪KK‬وایان دین م‪KK‬بین اس‪KK‬الم از پیغم‪KK‬بر اک‪KK‬رم گرفت‪KK‬ه ت‪KK‬ا ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین و ص‪KK‬حابه‬
‫بزرگوار‪ K‬همواره مراقب و مواظب بودند ک‪KK‬ه کوچک‪KK‬ترین حرک‪KK‬تی ک‪KK‬ه از آن اث‪KK‬ر غل‪KK‬و‬
‫نمایان باشد از مسلمانان سرنزند تا جائیکه رسول خدا از بلندشدن اش‪KK‬خاص در جل‪KK‬وی‬
‫پای خود مم‪KK‬انعت می‌فرم‪KK‬ود واز غ‪KK‬ایت تواض‪K‬ع ب‪K‬ه االغ بی‌پ‪K‬االن س‪K‬وار‪ K‬گش‪K‬ته ب‪KK‬ز را‬
‫بدست مبارک می‌دوشید‪ K‬و در بیابان سفر برای پختن غذا دامن به کمر زده هیزم جم‪KK‬ع‬
‫می‌کرد واز احدی کوچک‌ترین تملق را نمی‌پذیرفت‪ K‬و اجازه نمی‌داد کسی آن جناب را‬
‫بالقاب و عناوین اشرافی خطاب ک‪KK‬رده و بس‪KK‬تاید و از ش‪KK‬رح بس‪KK‬یاری‪ K‬از فض‪KK‬ایل ام‪KK‬یر‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪172‬‬
‫المؤمنین‪ ‬خودداری‪ K‬می‌فرمود تا مب‪KK‬ادا م‪KK‬ردم ن‪KK‬ادان درب‪KK‬اره آن حض‪KK‬رت غل‪KK‬و نماین‪KK‬د‬
‫ونسبتی ناروا‪ K‬دهند‪.‬‬
‫معذالک مردمی‪ K‬که دماغشان آکنده به بت‌پرستی و روحشان از پرستش‪ K‬اشخاص و‬
‫ارواح سیرابت شده بود نتوانستند حقیقت تعالیم اسالم را درک کنند که در ع‪KK‬الم وج‪KK‬ود‬
‫و جهان غیب و شهود‪ K‬جز یک خدای معبود نیست و هیچ قدرت و نیرو‪ K‬و مش‪KK‬یتی ج‪KK‬ز‬
‫ذات واجب الوجود‪ K‬مؤثر در آفرینش و هستی یافت نمی‌ش‪KK‬ود و ام‪KK‬ا افس‪KK‬وس ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه آن‬
‫همه تأکیدات متأسفانه روح بت‌پرستی‪ K‬شان نمرد از رسول خدا‪ ‬باره‪KK‬ا ش‪KK‬نیده می‌ش‪KK‬د‬
‫که می‌فرمود‪K:‬‬
‫«انما انا بشر اذا امرتکم بشییء من دینکم فخذوا به و اذا امرتکم بشیء من رأیی‬
‫فانا بشر» من نیز بشرم‪ K‬هرگاه شما را به چیزی امر ک‪KK‬ردم ک‪KK‬ه از دس‪KK‬تورات دین ش‪KK‬ما‬
‫اس‪KK‬تآن را از من ف‪KK‬را بگیری‪KK‬د ولی هرگ‪KK‬اه چ‪KK‬یزی را از روی س‪KK‬لیقه و رأی خ‪KK‬ودم گفتم‬
‫بدانید که من یک نفر بشرم و نیز از آن حضرت به صحت پیوسته است که می‌فرمود‬
‫«انتم اعلم بدنیا کم منی» و این را زمانی‪ K‬فرمود که دید نخلی را هرس می‌کنند فرمود‬
‫چرا چ‪K‬نین می‌کنی‪K‬د‪ K‬آنه‪K‬ا گم‪K‬ان کردن‪K‬د‪ K‬ک‪K‬ه حض‪K‬رت نهیش‪K‬ان می‌نمای‪K‬د ل‪K‬ذا از ه‪K‬رس آن‬
‫خودداری‪ K‬کردند اتفاقا نخل خ‪KK‬وب نش‪KK‬د و ب‪KK‬ار نی‪KK‬اورد چ‪KK‬ون حض‪KK‬رت چ‪KK‬نین دی‪KK‬د ب‪KK‬دان‬
‫کلمات مبارک تنبیه‌شان داد‪ ،‬و ائمه معصومین نیز مقامی برای خود جز بیان حالل و‬
‫حرام ادعا نکرده و درکتاب بصائرالدرجات مح ّمد بن الحسن الصفار از هشام بن سالم‬
‫روایت شده از مح ّمد بن مسلم که گفت بع‪KK‬د از قت‪KK‬ل ابن ابی‌الخط‪KK‬اب ب‪KK‬ر حض‪KK‬رت ام‪KK‬ام‬
‫جعفر صادق‪ K‬س‪KK‬الم هللا علی‪KK‬ه وارد ش‪KK‬دم و از اح‪KK‬ادیثی ک‪KK‬ه قب‪KK‬ل از این حادث‪KK‬ه حض‪KK‬رت‬
‫روایت می‌کرد ی‪KK‬ادآور گش‪KK‬تم حض‪KK‬رت فرم‪KK‬ود «بحس‪//‬بک ی‪//‬ا اب‪//‬ا محم‪//‬د ان تق‪//‬ول فین‪//‬ا‬
‫یعملون الحالل و الحرام فی یسیر من القرآن» همین اندازه ترا کافی است که دباره م‪K‬ا‬
‫قائ‪KK‬ل ش‪KK‬وی ک‪KK‬ه این‪KK‬ان کس‪KK‬انیند ک‪KK‬ه حالل و ح‪KK‬رام را در مق‪KK‬دار ان‪KK‬دکی از ق‪KK‬رآن تعلیم‬
‫می‌دهند‪.‬‬
‫و در تفسیر (البره‪KK‬ان) س‪KK‬ید هاش‪KK‬م بح‪KK‬رانی از ای‪KK‬وب بن الح‪ّ K‬ر از حض‪KK‬رت ص‪KK‬ادق‬
‫روایت می کند که به آن حضرت گفتیم امامان پاره‌ای دان‪KK‬اتر از پ‪KK‬ارة دیگرن‪KK‬د فرم‪KK‬ود‪:‬‬
‫«نعم و علمهم بالحالل و الحرام و تفسیر القرآن واحد»‪.‬‬
‫ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین از نس‪KK‬بت‌دانس‪KK‬تن غیب ک‪KK‬ه پ‪KK‬اره‌ای ازغالت لعنهم هللا بوج‪KK‬ود‪K‬‬
‫مقدسش‪KK‬ان نس‪KK‬بت می‌دادن‪KK‬د‪ K‬کم‪KK‬ال اس‪KK‬تیحاش را داش‪KK‬تند چنانک‪KK‬ه در کت‪KK‬اب بح‪KK‬ار از‬
‫اختصاص از حضرت صادق‪ ‬روایت شده که فرمود‪« K:‬لقد ک‪//‬ان بی‪//‬نی و بین‪//‬ه الی ام‬
‫هذه لحظة القلم ف‪//‬أتتنی ه‪//‬ذه فل‪//‬و کنت اعلم الغیب م‪//‬ا ک‪//‬انت ت‪//‬أتینی و لق‪//‬د قاس‪//‬مت م‪//‬ع‬
‫عبدهللا بن الحسن حائطا بیتنی و بینه فاصابه السهل و الشب واصابنی الجبل»‪.‬‬
‫در این حدیث از پیش‌آمدهائی که خ‪KK‬ود حض‪KK‬رت در ب‪KK‬اطن ب‪KK‬ه آن راض‪KK‬ی نب‪KK‬وده و‬
‫درصدد تغییر‪ K‬آن بوده لکن چون قدرت بر تغییر و علم ب‪KK‬ه غیب نداش‪KK‬ته بی‪KK‬ان می‌نمای‪K‬د‪K‬‬
‫که از جمله باغی بوده که بین او عبدهللا بن حسن بوده وحضرت دوست می‌داش‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫‪173‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫قسمت آبادتر نصیب وی شود ولی بدبختان‪KK‬ه قس‪KK‬مت سنگس‪KK‬تان نص‪KK‬یب وی می‌گ‪KK‬ردد!!‬
‫ندانستن غیب نه تنها از مق‪K‬ام ام‪K‬امت ائم‪K‬ه نمی‌کاه‪K‬د‪ K‬بلک‪K‬ه ح‪K‬تی رس‪KK‬ول خ‪K‬دا ک‪K‬ه مؤی‪K‬د‬
‫تاییدات الهیه ومهبط‪ K‬وحی الهی است دانستن آن را از خود نفی می‌کن‪K‬د ب‪K‬ه م‪KK‬وجب آی‪KK‬ه‬
‫شریفه سوره االعراف می‌فرماید‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪        ‬‬
‫(اعراف ‪)188 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫«و اگر غيب مىدانستم‪ ،‬خير بسيار [براى خود] ف‪KK‬راهم مىآوردم و هيچ ناخوش‪KK‬ىاى ب‪KK‬ه‬
‫من نمىرسيد‪ .‬من [كسى] نيستم جز بيم دهن‪KK‬ده و مژدهآورى ب‪KK‬راى گ‪KK‬روهى ك‪KK‬ه ايم‪KK‬ان‬
‫دارند»‬
‫نه تنها آن بزرگواران علم غیب نمی‌دانستند‪ K‬بلک‪K‬ه بس‪KK‬یاری از ع‪K‬وارض بش‪KK‬ری ک‪K‬ه‬
‫عارض هر فرد عادی می‌شد بر ایشان نیز عارض می‌گردی‪K‬د‪ K‬چنانک‪KK‬ه حض‪KK‬رت رض‪KK‬ا‬
‫در خبر منقوله در جلد هفتم بح‪K‬ار و عی‪KK‬ون اخب‪K‬ار الرض‪KK‬ا از ه‪KK‬روی روایت اس‪K‬ت ک‪K‬ه‬
‫می‌گوید خدمت حضرت رضا‪ ‬عرض کردم ک‪KK‬ه ی‪KK‬ا بن رس‪KK‬ول‪ K‬هللا در کوف‪KK‬ه گ‪KK‬روهی‬
‫هستند که می‌پندارند ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا‪ ‬س‪KK‬هو و اش‪KK‬تباهی در نم‪KK‬ازش واق‪KK‬ع نمی‌ش‪KK‬د‬
‫حضرت فرمود‪« :‬کذبوا لعنهم هللا ان ال‪/‬ذی الیس‪//‬هوا ه‪//‬و هللا» خ‪KK‬دا ایش‪KK‬ان را لعنت‬
‫کند دروغ‪ K‬گفته‌اند آن کسیکه سهو نمی‌کند فق‪KK‬ط خ‪KK‬دای تع‪KK‬الی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ج‪KK‬ز او خ‪KK‬دائی‬
‫نیست‪.‬‬
‫و فض‪KK‬یل روایت می‌کن‪KK‬د ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه حض‪KK‬رت ص‪KK‬ادق موض‪KK‬وع‪ K‬س‪KK‬هو را ی‪KK‬ادآور‪ K‬ش‪KK‬دم‬
‫حضرت فرم‪KK‬ود‪ :‬و ینفلت من ذال‪//‬ک اح‪//‬د؟ ربم‪//‬ا اقع‪//‬دت الخ‪//‬ادم خلفی یحف‪//‬ظ عل ّی‬
‫صلواتی مگر ممکن است کسی سهو نکن‪K‬د؟ بس‪K‬ا می‌ش‪K‬ود ک‪K‬ه من خ‪K‬ادم خ‪K‬ود را پش‪K‬ت‬
‫سرم و امیدوارم که حساب رکعات نماز مرا محفوظ دارد! و امیرالمؤمنین در ن‪KK‬امه‌ای‬
‫که به منذر بن جارود نوشته در نهج‌البالغه می‌فرمای‪KK‬د ‪« :‬ف‪//‬ان ص‪//‬الح ابی‪//‬ک غ‪ّ /‬رنی‬
‫منک و ظننت انک تتبع هدیه و تسلک بسبیله» و چنانکه در مقمه تفسیر البره‪KK‬ان‬
‫در باب عاشر می‌نویسد کسانیکه بعضی از آیات را به ائمه تفسیر می‌کردند‪ K‬مفضل بن‬
‫عمر این معنی را خدمت حضرت صادق‪ K‬عرض نمود آن بزرگوار فرمود‪K:‬‬
‫«من مکان یدین بهذه الص‪/‬فة ال‪/‬تی س‪/‬ئلتنی عنه‪/‬ا فه‪/‬و عن‪/‬دی مش‪/‬رک باهلل»‬
‫کسیکه چنین عقیده‌ای که تو از آن رپسش نمودی دارد چ‪KK‬نین کس در ن‪KK‬زد من مش‪KK‬رک‬
‫به خداست؟‬
‫و با وصایای مؤکدی‪ K‬که امیرالمؤمنین و ائمه معص‪KK‬ومین درب‪KK‬اره برح‪KK‬ذر ب‪KK‬ودن از‬
‫غلو دباره خودشان فرمودند‪ : K‬مانند «هلک فی اثنان محب غ‪/‬ال و مبغض ق‪/‬ال» ک‪K‬ه‬
‫بعب‪KK‬ارت مختل‪KK‬ف از آن حض‪KK‬رت روایت ش‪KK‬ده و در تحف‌العق‪KK‬ول ن‪KK‬یز ض‪KK‬من وص‪KK‬ایای‪K‬‬
‫امیرالمؤمنین است که «ایاکم و الغل‪//‬و فین‪//‬ا قول‪//‬وا ان‪//‬ا عب‪//‬اد مربوب‪//‬ون و قول‪//‬وا فی‬
‫فضلنا ماشئتم من احبنا فلیعمل بعملنا و یستعن بالورع» و مکرر سفاش می‌کردند‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪174‬‬
‫که با این عقاید سخیفه موجب روشنی‪ K‬چشم دشمن و رسوائی خودتان ردر روز قیامت‬
‫نشوید‪:‬‬
‫«والتفضحوا انفسکم عند عدوکم یوم القیامه‪» .‬‬
‫اما افسوس که هم چنانکه ما در بحث جهاد یادآور شدیم دشمنان زی‪KK‬رک و دوس‪KK‬تان‬
‫احمق احادیث زیادی درباره ائمه معصومین جعل نمودن‪K‬د‪ K‬ک‪KK‬ه آن‪KK‬ان ع‪KK‬الم بغیبن‪KK‬د م‪KK‬رده‬
‫زنده می کنند و مرضی را شفا می‌دهند و روزی مردم را تقس‪KK‬یم می‌کنن‪KK‬د و هیچ ملکی‬
‫ب‪KK‬دون اذن ایش‪KK‬ان از ج‪KK‬ای خ‪KK‬ود ح‪KK‬رکت نمی‌کن‪KK‬د و در موق‪KK‬ع ض‪KK‬ربت زدن ب‪KK‬ه م‪KK‬رکب‬
‫جبرئیل و میکائیل و اسرافیل از اسمان نازل می‌شوند که مب‪KK‬ادا ض‪KK‬ربت امیرالمؤم‪KK‬نین‬
‫گاو و ماهی حامل زمین را از بین ببرد و در گه‪KK‬واره اژده‪KK‬ا می‌درن‪KK‬د و در قنداق‪KK‬ه ب‪KK‬ه‬
‫آسمان می‌پرند‪ K‬و قبل از نزول قرآن وبعثت پیغم‪KK‬بر آخرالزم‪KK‬ان علی در گه‪KK‬واره ق‪KK‬رآن‬
‫خواند! و از این قبیل که در نزد عقل و ش‪KK‬رع م‪KK‬ردود اس‪KK‬ت‪ ،‬وض‪KK‬ع نموده‌ان‪KK‬د و باره‪KK‬ا‬
‫ائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین آن‪KK‬ان را لعن کرده‌ان‪KK‬د او اظه‪KK‬ار ب‪KK‬رائت و ب‪KK‬یزاری از آنه‪KK‬ا نموده‌ان‪KK‬د‬
‫چنانکه در خصال از حضرت رضا‪ ‬وارد شد که فرمود‪« :‬انما وضع االخبار عن‪//‬ا‬
‫فی الجبر و التشبیه الغالة الذین صغروا اعظمة هللا فمن احبهم فقدا بغضنا و من‬
‫ابغضهم فقد احبنا»‬
‫و ن‪KK‬یز در جل‪KK‬د هفتم بح‪KK‬ار و در کت‪KK‬اب ش‪KK‬ریف عی‪KK‬ون اخبارالرض ‪K‬ا‪ K‬از اب‪KK‬راهیم بن‬
‫ابی‌محمود‪ K‬روایت شده که به حضرت رضا‪ ‬عرض کردم که در نزد م‪KK‬ا اخب‪KK‬اری در‬
‫فضایل امیرالمؤمنین‪ K‬و فضایل ش‪K‬ما اه‪K‬ل بیت اس‪K‬ت ک‪K‬ه آن روای‪K‬ات‪ K‬مخ‪K‬الف چیزه‪K‬ائی‪K‬‬
‫است که در نزد شماست و مانند آن را از شما ندیده و نمی‌شناسیم آیا بدان معتق‪KK‬د ش‪KK‬ویم‪K‬‬
‫حضرت فرمود‪ K‬یا بن ابی محمود لقد اخبرنی‪ K‬ابی عن ابیه عن جده تا آنکه فرمود‪:‬‬
‫«یا بن ابی محم‪//‬ود ان مخالفین‪//‬ا و ص‪//‬غوا اخب‪//‬اراً فی فض‪//‬ائلنا وجعلوه‪//‬ا علی‬
‫ثلثة اقسام احدها الغلو فینا و ثانیها التقصیر فی امرنا و ثالثها التصریح بمث‪//‬الب‬
‫اعدائنا» می‌فرماید مخالفین ما اخباری در فضائل‌ ما وضع و جعل کردند و آن را ب‪KK‬ر‬
‫سه قسمت نمودند‪ K‬یک قسمت غول است دربارة م‪KK‬ا (مانن‪KK‬د اح‪KK‬ادیثی ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه آن‪KK‬ان جنب‪KK‬ه‬
‫ربوبیت و علم به غیب و احیای اموات و امثال آن را می‌دهد) و دومی تقصیر در ام‪KK‬ر‬
‫ماست (مانند احادیثی ک‪KK‬ه درب‪KK‬ارة تض‪KK‬ییع احک‪KK‬ام نس‪KK‬بت ب‪KK‬ه آن بزرگ‪KK‬واران داده‌ان‪KK‬د) و‬
‫سومی تصریح د مذمت و بدگوئی‪ K‬درباره دشمنان ماست (چنانکه درباره دش‪KK‬منان اه‪KK‬ل‬
‫بیت چیزهائی می‌گویند که با هیچ منطقی سازگار نیست‪.‬‬
‫موضوعی که سیاست مهمش کرده است‬
‫در می‪KK‬ان مس‪KK‬لمانان هیچ موض‪KK‬وعی ب‪KK‬ه ق‪KK‬در ام‪KK‬امت م‪KK‬ورد‪ K‬بحث ق‪KK‬رار‪ K‬نگرفت‪KK‬ه و‬
‫متأسفانه هیچ موضوعی‪ K‬هم به اندازه آن مجهول و نامعلوم نمان‪KK‬ده اس‪KK‬ت اگ‪KK‬ر کتابه‪KK‬ائی‬
‫که در موضوع‪ K‬امامت نوشته شده به شمار درآورند‪ K‬به طور‪ K‬حتم از یک ملیون مؤل‪KK‬ف‬
‫بیشتر است ولی با تمام این تفصیل هنوز‪ K‬حدود ام‪KK‬امت و مق‪KK‬دار ص‪KK‬الحیت و عم‪KK‬ل آن‬
‫تعیین نشده ‪ :‬گروهی‪ K‬وجود او را غیرالزم دانسته و مدعی امامت را که از جانب خ‪KK‬دا‬
‫منصوص و منصوب‪ K‬باشد کاذب و مفتری می‌شمارد و گروهی در این باره ت‪KK‬ا آن ح‪KK‬د‬
‫غلو کرده‌اند که حتی نفس‌کشیدن جانداران و روئیدن نبات‪KK‬ات را منط‪KK‬ور و موق‪KK‬وف‪ K‬ب‪KK‬ه‬
‫وجود و اذن امام می‌دانند‪ K‬و در میان این دو دسته فرقه‌ه‪K‬ای بی‌ش‪K‬ماری‪ K‬هس‪K‬تند ک‪K‬ه ه‪K‬ر‬
‫کدام ب‪KK‬رای ام‪KK‬ام ح‪KK‬دودی‪ K‬و وظ‪KK‬ائفی قائلن‪K‬د‪ K‬و ب‪KK‬ه راس‪KK‬تی این موض‪KK‬وع‪ K‬ام‪KK‬امت م‪KK‬وجب‬
‫گم‪KK‬راهی و س‪KK‬رگردانی این امت ش‪KK‬ده اس‪KK‬ت وخس‪KK‬ارتی ک‪KK‬ه در نتیج‪KK‬ة جه‪KK‬ل در این‬
‫موضوع‪ K‬متوجه جامعة اسالمی شده بیش از هر موضوعی است که به س‪KK‬تور درآی‪KK‬د و‬
‫جای تعجب در آن است که در کتاب خدا ص‪KK‬راحتی‪ K‬در این خص‪KK‬وص نیس‪KK‬ت و مس‪KK‬ئله‬
‫از این جهت چن‪KK‬دان م‪KK‬ورد‪ K‬اعتن‪KK‬ای ش‪KK‬ارع نب‪KK‬وده ک‪KK‬ه قاب‪KK‬ل این هم‪KK‬ه کش‪KK‬مکش و ن‪KK‬زاع‬
‫وجدال و تف‪K‬رّق و تش‪KK‬تت گ‪KK‬ردد ه‪KK‬ر فرق‪KK‬ه دچ‪KK‬ار مفتری‪KK‬انی از ارب‪KK‬اب اغ‪KK‬راض ش‪KK‬ده و‬
‫نظرهای سیاسی‪ K‬و غرض‪KK‬های شخص‪K‬ی‪ K‬گذش‪KK‬تگان را س‪KK‬ند محکم و دس‪KK‬تاویز مس‪KK‬تحکم‬
‫خود قرار داده و بدان مشغول گش‪K‬ته‌اند و از ه‪K‬دف اص‪K‬لی اس‪K‬الم ک‪K‬ه اص‪K‬الح جه‪K‬ان و‬
‫تأمین سعادت جهانیان است منحرف و غافل مانده‌اند‪ .‬تو گوئی تمام زحم‪KK‬ات پیغم‪KK‬بران‬
‫و جمیع آرمانهای ادیان حقه که در اس‪KK‬الم خالص‪KK‬ه می‌ش‪KK‬ود‪ K‬ب‪KK‬رای این ب‪KK‬وده ک‪KK‬ه م‪KK‬ردم‬
‫اک‪K‬ثر عم‪K‬ر و م‪K‬ال و وقت خ‪K‬ود را ص‪K‬رف گفتگ‪K‬و و بحث در اط‪K‬راف‪ K‬زن‪K‬دگانی اف‪K‬راد‪K‬‬
‫مع‪K‬دودی‪ K‬نماین‪K‬د‪ K‬ک‪K‬ه ب‪K‬ه ح‪K‬ق ی‪K‬ا باط‪K‬ل بن‪K‬ام ام‪KK‬ام اظه‪KK‬ار وج‪KK‬ود نموده‌ان‪KK‬د! در نظ‪K‬ر این‬
‫اشخاص غرض از خلقت عالم و مقصود از آفرینش‪ K‬بنی‌آدم این ب‪KK‬وده ک‪KK‬ه دانس‪KK‬ته ش‪KK‬ود‬
‫زید یا عمرو چگونه بدنیا آمده و در وقت دنیا آمدن مادرش چ‪KK‬ه می‌گفت و پ‪KK‬درش چ‪KK‬ه‬
‫می‌کرد و چگونه شیر خورد و چ‪K‬ه نوش‪K‬ید‪ K‬و چن‪K‬د زن گ‪K‬رفت و چن‪K‬د فرزن‪K‬د‪ K‬آورد و ب‪K‬ا‬
‫دوستانش چه گفت و با دش‪KK‬منانش چ‪KK‬ه ک‪KK‬رد و در کج‪KK‬ا م‪KK‬رد و ح‪KK‬اال ق‪KK‬برش کجاس‪KK‬ت و‬
‫برای جلب رض‪KK‬ای او چ‪KK‬ه حرک‪KK‬تی‪ K‬بای‪KK‬د انج‪KK‬ام داد؟! ب‪KK‬ه نظ‪KK‬ر افراطی‪KK‬ون از این دس‪KK‬ته‬
‫معرفت و محبت امام کافی‪ K‬از انجام صلوه و ص‪KK‬یام و مغ‪KK‬نی از دانس‪KK‬تن حالل و ح‪KK‬رام‬
‫است (چنانکه در اس‪KK‬ماعیله چ‪KK‬نین اس‪KK‬ت) و ب‪KK‬رخی در عظمت ام‪KK‬ام اعج‪KK‬از و خ‪KK‬وارق‬
‫عاداتی قائلند‪ K‬که حتی در پیغمبران اولوالعزم نب‪KK‬وده اس‪KK‬ت و ب‪KK‬ا ی‪KK‬ک نگ‪KK‬اه مختص‪KK‬ر ب‪KK‬ه‬
‫کتبی که دربارة معجزات امامان خود نوشته‌اند معلوم می‌ش‪KK‬ود‪ K‬ک‪KK‬ه ه‪KK‬ر ام‪KK‬امی بیش از‬
‫تمام پیغمبران دارای معجزه بوده است‪ .‬این طایف‪KK‬ه ب‪KK‬رای معج‪KK‬زات ح‪KK‬دود و ش‪KK‬رایط و‬
‫نتایجی در نظر نمی‌گیرند بلکه معتقد ک‪KK‬ه ام‪KK‬ام بای‪KK‬د هم‪KK‬ه چ‪KK‬یزش معج‪KK‬زه باش‪KK‬د و تم‪KK‬ام‬
‫حرکات و سکنات و خورد و خواب او از هنگام تولد و قبل از تولد تا م‪KK‬رگ و بع‪KK‬د از‬
‫مرگ تا انقراض عالم باید فوق‌العاده وغیر از سایرین باشد‪ ،‬در گهواره اژ در ب‪KK‬درد و‬
‫در قنداقه به آسمان بپرد قبل از تولد‪ ،‬م‪KK‬ادرش را از ش‪KK‬یر درن‪KK‬ده نج‪KK‬ات ده‪KK‬د و بع‪KK‬د از‬
‫مرگ بتشییع جنازة خود آید‪ ،‬غذایش از آسمان برسد و زمین را بچشم هم‪KK‬زدن بپیمای‪KK‬د‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪176‬‬
‫خود و یارانش را برابر سوارکرده در ملکوت آفاق گرد دهد و در چ‪KK‬اه ب‪KK‬ئرالعلم رفت‪KK‬ه‬
‫سه روز با لشگر بی‌شمار‪ K‬جنیان جنگیده بعداز قتل چندین هزار آنها ب‪KK‬ر ایش‪KK‬ان پادش‪KK‬اه‬
‫تعیین نماید! خود و اهل بیتش از تشنگی جان دهند ولی زمین را برای درویش ک‪KK‬اهلی‬
‫موهوم‪ ،‬دریائی پر از آب نماید زنها را مرد کند و مردها را زن! آدمها را سک کند و‬
‫سگها را آدم و از این قبیل!!‬
‫شما البد می‌دانید که هیچ پیغمبری دارای چنین معجزاتی‪ K‬نبوده اس‪KK‬ت در ح‪KK‬الی ک‪KK‬ه‬
‫یکی از عالئم نبوت اتیان بخ‪KK‬وارق‪ K‬ع‪KK‬ادات اس‪KK‬ت این بیچارگ‪KK‬ان گم‪KK‬راه ندانس‪KK‬ته‌اند ک‪KK‬ه‬
‫اصال معجزه یعنی چه و برای چه؟!‬
‫چون شنیده‌اید و بعض آیات قرآن داللت دارد که برای پاره‌ای از پیغمبران آی‪KK‬ات و‬
‫معجزاتی بوده چون درصدد‪ K‬رقابت و مسابقة پیغمران با امام‪KK‬ان بوده‌ان‪KK‬د ل‪KK‬ذا در مقاب‪KK‬ل‬
‫هر یک معجزه پیغمبر‪ K‬هزار معجزه یا معجزه‌ای که به نظر آنها ه‪KK‬زار براب‪KK‬ر معج‪KK‬زه‬
‫فالن پیغمبر باشد تراشیده‌اند تا عقب‌تر نمانند! اینها ندانسته‌اند که چ‪KK‬ون پیغم‪KK‬بر م ‪ّ K‬دعی‬
‫رسالت از ط‪K‬رف پروردگ‪K‬ار‪ K‬ع‪K‬الم اس‪K‬ت و چ‪K‬ون در می‪K‬ان م‪K‬ردم‪ K‬پ‪K‬اره‌ای از اش‪K‬خاص‬
‫لجوج یافت می‌شوند‪ K‬که پیغامهای‪ K‬الهی که از قلب حقیقت تراویده و هر عقل سالمی آن‬
‫را می‌پذیرد‪ K‬نمیتوانند‪ K‬فهمی‪KK‬ده و درک کنن‪KK‬د و ح‪KK‬ق را بهم‪KK‬ان نش‪KK‬ان حقی خ‪KK‬ود بشناس‪KK‬ند‪K‬‬
‫ناچار کارشان به تکذیب خواهد انجامید‪ ،‬لذا ب‪KK‬رای اتم‪KK‬ام حجت و روشن‌ش‪KK‬دن حق‪KK‬انیت‬
‫پیغمبر اگ‪K‬ر تقاض‪K‬ای معج‪K‬زه‌ای کردن‪K‬د‪ K‬ک‪K‬ه آی‪K‬ة و نش‪K‬انه‌ای از ب‪K‬رای ص‪K‬دق دع‪K‬وی آن‬
‫پیغمبر باشد خداوند از راه لطف آن آیة خواسته شده را بدست آن پیغمبر جاری می‌کند‬
‫که دیگر راه بهانه بسته باشد و چون حقانیت پیغمبری بوسیله آن آیه و مجزه ثابت ش‪KK‬د‬
‫دیگر انکار او و تمرد از فرمان وی موجب عذاب شدید و عقوبت س‪KK‬ختی خواه‪KK‬د ب‪KK‬ود‬
‫که قبل از اتیان آن معجزه چنین نبود‪.‬‬
‫چنانکه در قض‪KK‬یة ناق‪KK‬ة ص‪KK‬الح و معج‪KK‬زات حض‪KK‬رت موس‪KK‬ی و ن‪KK‬زول مائ‪KK‬ده عیس‪KK‬ی‬
‫می‌بینیم که پس از آنکه حجت بوسیلة این معجزات بر منکرین تمام شد دیگر به مجرد‬
‫انکار‪ ،‬بالفاضله ع‪KK‬ذاب الهی بس‪KK‬خت‌ت‪KK‬رین ص‪KK‬ورت ن‪KK‬ازل گردی‪KK‬د زی‪KK‬را اوال – گفت‪KK‬ار‬
‫انبیاء و دعوت آنها چیزی است که هر عقل سلیم و وجدان سالمی درک می‌کند‪ ،‬حرف‬
‫حساب وحق که دیگر باید چنین و چنان کنی ندارد‪.‬‬
‫روی‪ K‬و آواز پیمبر معجزه است‬ ‫در دل هر امتی کز حق مزه است‬

‫ثانی ‪K‬ا ً – ب‪KK‬ر ف‪KK‬رض اینک‪KK‬ه ت‪KK‬و آن ق‪KK‬در ک‪KK‬ودن و کم‌ادراک وهوش ‪K‬ی‪ K‬ک‪KK‬ه نمی‌ت‪KK‬وانی‬
‫تشخیص دهی که این پیغام از جانب خدا است یا خیر و مطالب‪KK‬ه معج‪KK‬زه ک‪KK‬ردی این هم‬
‫معجزه! دیگ‪K‬ر چ‪K‬ه ع‪K‬ذری ب‪K‬رای نپ‪K‬ذیرفتن ح‪K‬ق داری؟! پس معج‪K‬زه اگ‪K‬ر باش‪K‬د ب‪K‬رای‬
‫پیغمبر است نه امام‪.‬‬
‫امام مدعی مقام رسالت از طرف‪ K‬پروردگار نیس‪KK‬ت بلک‪KK‬ه وض‪KK‬ع وی ه‪KK‬ر چ‪KK‬ه باش‪KK‬د‬
‫فرع نبوت است‪.‬‬
‫‪177‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫پس اگر او ستمی دارد باید از ط‪KK‬رف پیغم‪KK‬بر‪ K‬باش‪KK‬د و پیغم‪KK‬بر همینک‪KK‬ه کس‪KK‬ی را ب‪KK‬ه‬
‫ستمی تعیین کرد اطاعت او بر امت فرض است پس دیگر جای چ‪K‬ون و چ‪K‬را ب‪K‬ر امت‬
‫نیست‪ ،‬پیغمبر وقتی‪ K‬که یک یا چند نفر را بنام و نش‪K‬ان تع‪K‬یین ک‪K‬رد و فرم‪K‬ود‪ K:‬از این‪K‬ان‬
‫در فالن موضوع اطاعت کنید دیگر کسی ح‪KK‬ق ن‪KK‬دارد از آنه‪KK‬ا معج‪KK‬زه بخواه‪K‬د‪ K‬و خ‪KK‬ود‬
‫آنها هم‪K‬ه ب‪K‬ه آوردن معج‪K‬زه ال‪K‬زامی ندارن‪K‬د اگ‪K‬ر امت مطی‪K‬ع پیغم‪K‬بر‪ K‬اس‪K‬ت ک‪K‬ه از آنه‪K‬ا‬
‫اطاعت خواهد کرد و اگر مطیع نیست حجت بر وی تم‪KK‬ام اس‪KK‬ت و بای‪KK‬د منتظ‪KK‬ر ع‪KK‬ذاب‬
‫الهی باشد‪.‬‬
‫حاال فرض کنیم که در اثر تکمیل نفس و عظمت روح کرامتی‪ K‬هم در وی دیده ش‪KK‬د‬
‫دیگر آن بازار معرکه‌گیری را الزم ندارد که هر دقیق‪KK‬ه س‪KK‬اعتی از او معج‪KK‬زه ص‪KK‬ادر‬
‫شود!‬
‫اگر بنا باش‪K‬د ام‪K‬ام وح‪K‬تی‪ K‬پیغم‪K‬بر در ه‪K‬ر م‪K‬وردی‪ K‬معج‪K‬زه بیاورن‪K‬د‪ K‬و متص‪ّ K‬دی‪ K‬ام‪K‬ر‬
‫خارق عادت ش‪KK‬وند‪ K‬این عم‪KK‬ل ب‪KK‬رخالف ع‪KK‬دالت و حکمت الهی اس‪KK‬ت زی‪KK‬را پروردگ‪KK‬ار‪K‬‬
‫ع‪KK‬الم پیغم‪KK‬بر و ی‪KK‬ا ام‪KK‬ام را ب‪KK‬رای تق‪KK‬ویت و ت‪KK‬ربیت عق‪KK‬ل وتکمی‪KK‬ل خ‪KK‬رد و ه‪KK‬وش آدمی‬
‫برمی‌انگیزد‪ K‬و در آیات شریفه قرآن همواره از راه تدبیر واندیشه و فکر آزاد مردم را‬
‫دعوت به پرستش خود و اطاعت او‪ ،‬امر نموده اگر بنا باشد چون بساط معرکه‌گیران‬
‫و چشم‌ بندان هر ساعتی خرق ع‪KK‬ادتی کن‪KK‬د دس‪KK‬تگاه ف‪KK‬ک رانس‪KK‬ان م‪KK‬تزلزل و ش‪KK‬عورش‬
‫مشوق و متالشی می‌شود و اگر اظهار‪ K‬ایمانی کند ایمانش‪KK‬خص مرع‪KK‬وب و اس‪KK‬الم ف‪KK‬رد‬
‫مجبور است و چنین اسالم و ایمانی به قدر صد دینار ارزش ندارد!!‬
‫معجزه پیغمبر ما ق‪KK‬رآن مجی‪KK‬د اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه در عین اینک‪KK‬ه در ترص‪KK‬یع‪ K‬و تنظیم در ح‪KK‬د‬
‫اعالی اعجاز است در همین حال در پرورش عقل و تکمی‪K‬ل ه‪K‬وش انس‪K‬انی م‪K‬أموریت‪K‬‬
‫عالی خود را انجام می‌دهد اما اگر ب‪KK‬ه ج‪KK‬ای آن پیغم‪KK‬بر م‪KK‬ا آس‪KK‬مانها‪ K‬را ش‪KK‬ق می‌ک‪KK‬رد و‬
‫کوهها را متزلزل می‌نمود‪ K‬ش‪KK‬ب را روز و روز را ش‪KK‬ب می‌ک‪KK‬رد مح‪KK‬ال ب‪KK‬ود ک‪KK‬ه آدمی‬
‫بتواند با فکر درست و اندیشه صحیح به حقانیّت وی پی برد و اگر تابع می‌ش‪KK‬د هم‪KK‬ان‬
‫ك‬ ‫از ترس و وحشت بود و چنین ایمانی پرواضح است که هیچ فای‪KK‬ده‌ای ن‪KK‬دارد‪[ .‬فَلَ ْم يَ ‪ُ K‬‬
‫سنَا] {غافر‪« }85:‬پس هرگز ايمانشان‪ -‬هنگامى كه كيف‪KK‬ر م‪KK‬ا را‬ ‫يَ ْنفَ ُعهُ ْم إِي َمانُهُ ْم لَ َّما َرأَوْ ا بَأْ َ‬
‫ديدند‪ K-‬به حالشان سودى نمىبخشيد‪» .‬‬
‫مذهب شیعه که بدبختانه اکنون آلوده ب‪KK‬ه خراف‪KK‬ات و موهوم‪KK‬ات بس‪KK‬یاری از م‪KK‬ذاهب‬
‫باطله گردیده عقیده‌اش در ب‪K‬اب ام‪K‬انت اینس‪K‬ت ک‪K‬ه ائم‪K‬ه اث‪K‬نی عش‪K‬ر علیهم ص‪K‬لوات هللا‬
‫راویان صدق گفتار وامامان راست‌کرداری از طرف رسول خدا‪ ‬هستند ک‪KK‬ه امت در‬
‫فهم کالم خدا و بیان ما انزل هللا باید به ایشان مراجع‪KK‬ه نمای‪KK‬د زی‪KK‬را این‪KK‬ان عالم‪KK‬ان اه‪KK‬ل‬
‫البیت اند که بهتر از هر کسی می‌دانند که در خان‪KK‬ة ایش‪KK‬ان چ‪KK‬ه ن‪KK‬ازل ش‪KK‬ده اس‪KK‬ت (اه‪KK‬ل‬
‫البیت ادری بما فی البیت) و در جائی که فهم کسی بدرک آیه‌ای از آی‪KK‬ات کت‪KK‬اب خ‪KK‬دا و‬
‫سیره‌ای از رفتار‪ K‬رسول هللا وفا نک‪KK‬رد ب‪KK‬رای فهم آن بدیش‪KK‬ان مراجع‪KK‬ه کن‪KK‬د و از ایش‪KK‬ان‬
‫اخذ نماید‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪178‬‬
‫و چنین مقامی احتیاج باتیان معجزه آن هم به آن وضع هرج و مرج ندارد‪.‬‬
‫بنابراین امام در مقام خود فقط به سه چیز شناخته می‌شود!‬
‫اول – نص صریح از پیغمبر‪ K‬به اسم و صفت که اخبار شیعه به ح‪K‬د ت‪K‬واتر آن را‬
‫حائز است‪.‬‬
‫دوم – داشتن علم کافی به جمیع احکام الهی که االمام عالم باحکام زمانه من الن‪KK‬اس‬
‫و آثار موجوده از آن بزرگواران دلیل کافی بر این حقیقت است‪.‬‬
‫سوّم – عصمت در رفت‪K‬ار و گفت‪K‬ار ک‪K‬ه خوش‪K‬بختانه این ص‪K‬فت در تم‪K‬ام معص‪K‬ومین‬
‫بطور بارز و آشکارا موجوده بوده بطوریکه با اینکه دشمنان آن بزرگواران که غالب‪KK‬ا ً‬
‫جبابره و سالطین وقت بودند‪ K‬با تمام سعی کوشش‪KK‬ی ک‪KK‬ه کردن‪KK‬د ت‪KK‬ا ش‪KK‬اید دامن عص‪KK‬مت‬
‫یکی از آنان را آلوده نمایند تا بدین وسیله آنانرا در انظار رس‪KK‬وا و ب‪KK‬دنام نماین‪KK‬د توفی‪K‬ق‪K‬‬
‫نیافتن‪K‬د چنانک‪K‬ه داس‪K‬تان کن‪K‬یز فرس‪K‬تادن ه‪K‬ارون ب‪K‬رای حض‪K‬رت موس‪K‬ی بن جعفر ‪ ‬از‬
‫مشهورات است‪.‬‬
‫با وجود‪ K‬این صفات که در تمام ائمه موجود بوده دیگر احتیاجی‪ K‬به هیچ چیز نیس‪KK‬ت‬
‫حاال اگر به حدیث معتبر و نقل ص‪K‬حیح کرام‪K‬تی از ایش‪K‬ان نق‪K‬ل ش‪K‬ده باش‪K‬د البت‪K‬ه م‪K‬ورد‪K‬‬
‫قبول است ولی متأسفانه معجزاتی‪ K‬که بدیشان نسبت داده‌اند‪.‬‬
‫اوال – اکثر آن معجزات‪ ،‬معج‪K‬زه نیس‪K‬ت و اعم‪K‬الی اس‪K‬ت ک‪K‬ه بای‪K‬د آنه‪K‬ا را در ع‪K‬الم‬
‫اوهام وخیاالت پریشان تصور کرد مانند معجزه‌ای که د خزین‪KK‬ه الج‪KK‬واهر نهاون‪KK‬دی از‬
‫حضرت امیرالمؤمنین نقل شده که در شبی که رسول خدا تا نزدیک صبح فضایل خود‬
‫را برای امیرالمؤمنین می‌شمرد آخراالمر‪ K‬گفت یا علی توهم از فضایل خود بگو‪ :‬و آن‬
‫حضرت با چرخانیدن انگشتر خود رسول خدا را به یکی از بیابانها که نزدیک شهری‪K‬‬
‫دور دست و به قول او هفتاد ساله راه بود پرتاب کرد و تا رسول خدا رفت به ش‪KK‬هر و‬
‫فهمید این شهر علی است و خواست ب‪K‬ا علی مالق‪K‬ات نمای‪K‬د ب‪K‬از امیرالمؤم‪K‬نین انگش‪K‬تر‬
‫خود را چرخانید‪ K‬و رسول خدا را به ی‪K‬ک بیاب‪KK‬ان وش‪K‬هر‪ K‬دیگ‪K‬ر پرت‪KK‬اب ک‪K‬رده ح‪KK‬یران و‬
‫سرگردان نمود همچنین تا هفت شهر! و سرانجام‪ K‬او را به مدینه رسانید و رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا‬
‫علی را در خانه فاطمه زهرا دید در حالیک‪KK‬ه س‪KK‬رش روی زان‪KK‬وی فاطم‪KK‬ه و ب‪KK‬ه خ‪KK‬واب‬
‫است و وقتی‪ K‬از حضرت زهرا حال علی را پرسید معلوم شد از سر شب تا صبح علی‬
‫در خانه فاطمه در خواب ب‪K‬وده اس‪K‬ت‪ :‬و ص‪K‬دها و هزاره‪K‬ا از این قبی‪K‬ل موهوم‪K‬ات ک‪K‬ه‬
‫همه روزه از منبرها و معرکه درویشها‪ K‬و نقالها و حتی در کتابه‪KK‬ای باص‪KK‬طالح معت‪K‬بر‪K‬‬
‫ش‪KK‬نیده و خوان‪KK‬ده می‌ش‪KK‬ود‪ K‬اینه‪KK‬ا معج‪KK‬زه نیس‪KK‬ت بلک‪KK‬ه موهوم‪KK‬ات‪ K‬اس‪KK‬ت و گ‪KK‬وش‌دادن و‬
‫منع‌نکردن از آن حرام و گناه عظیم است‪.‬‬
‫زیرا گذشته از افتر و کذب بر خدا و رسول و ائمه علیهم السالم موجب وهن اسالم‬
‫و استهزاء به اساس دین و ویران‌ نمودن بنیان شریعت حضرت خاتم النبین ‪ ‬است که‬
‫بر هر مسلمانی لجوگیری‪ K‬از آن واجب است‪.‬‬
‫‪179‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫ثانیا ً – غالب این معجزات و کرامات به نق‪KK‬ل ی‪K‬ک ش‪KK‬خص مجه‪KK‬ولی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه اگ‪KK‬ر‬
‫معلوم هم باشد در این مقام نباید بدان التفات نمود‪ .‬زیرا معجزه آن است که در محضر‪K‬‬
‫و مالء عام باشد تا موجب استحکام‪ K‬عقیده و اتمام حجت بر مردم ش‪KK‬ود‪ ،‬معج‪KK‬زه‌ای ک‪KK‬ه‬
‫یک نفر ادعا رؤیت آن را نمای‪KK‬د چ‪KK‬ون هنرنم‪KK‬ائی در ظلمت و رجزخ‪KK‬وانی در پس‪KK‬توی‪K‬‬
‫خانه است‪ .‬که نمی‌توان بدان ب‪KK‬ر اح‪KK‬دی حجت گ‪KK‬رفت و آن را دلی‪KK‬ل حق‪KK‬انیت معجزنم‪KK‬ا‬
‫شمرد‪.‬‬
‫ثالثا – اگر حقانیت امامی بدین قبیل معجزات دانسته شود که ی‪KK‬ک نف‪KK‬ر ی‪KK‬ا چن‪KK‬د نف‪KK‬ر‬ ‫ً‬
‫معدودی نقل کرده باشند‪ ،‬هر طائفه و مذهبی برای بزرگان خوداز این قبی‪KK‬ل معج‪KK‬زات‬
‫تراشیده‌اند بلک‪KK‬ه معج‪KK‬زاتی خیلی عجیب‌ت‪KK‬ر از معج‪KK‬زات ائم‪KK‬ه ش‪KK‬یعه ب‪KK‬رای تحقی‪KK‬ق این‬
‫معنی زحمت زیادی‪ K‬الزم نیست ممکن اس‪K‬ت ب‪K‬ه کت‪K‬اب ت‪K‬ذکره االولی‪K‬ای ش‪K‬یخ عط‪K‬ار و‬
‫اسعاف الرغابین یافعی یا حدائق االنس ج‪KK‬امی و امث‪KK‬ال آن ک‪KK‬ه در دس‪KK‬ترس هم‪KK‬ه اس‪KK‬ت‬
‫مراجعه کنید تا ببینید بزرگ‪KK‬ان ص‪K‬وفیه ک‪KK‬ه پ‪K‬اره‌ای از آنه‪KK‬ا دش‪KK‬من ائم‪K‬ه معص‪KK‬ومین هم‬
‫بوده‌اند چگونه کرامات و معجزاتی‪ K‬مانند زنده‌کردن اموات و اطاعت حیوانات از آنها‬
‫صادر شده و گویندگان به خیال خود بدان تواتر معنوی می‌دهند‪ K‬پس آنه‪KK‬ا هم می‌توانن‪KK‬د‬
‫چنین ادعائی کنند!! پس این میزان صحیحی نیست زیرا با بیان این قبیل معج‪KK‬زات ک‪KK‬ه‬
‫همه آنها موهامات است نمی‌توان به حقی رسید و اگرنه پس همة این مدعیان برحقند!‬
‫رابعا ً – با قبول این معجزا خاصیت امامت که پیشوا و مقتدائی مردم در امور دینی‬
‫است از آنها سلب می‌شود‪ K‬زیرا معنی امام به معنی پیشوا و کسیکه در اعم‪KK‬ال و افع‪KK‬ال‬
‫باید به او اقتدا نمود واساسا ً بعثت انبیاء از جنس بشر برای آن بود که مردم را ب‪KK‬ه ه‪KK‬ر‬
‫ُول هللاِ أُس َْوةٌ َح َسنَةٌ‬
‫چه امر می‌نمایند‪ K‬خود بهترین عامل آن باشند [لَقَ ْد َكانَ لَ ُك ْم فِي َرس ِ‬
‫ص‪K‬اَل تِي‬ ‫‪K‬ر هللاَ َكثِ‪KK‬يرًا] {األح‪KK‬زاب‪[}21:‬قُ‪KK‬لْ إِ َّن َ‬ ‫لِ َم ْن َكانَ يَرْ جُو هللاَ َواليَوْ َم اآلَ ِخ‪َ K‬‬
‫‪K‬ر َو َذ َك‪َ K‬‬
‫وح َي إِلَ ْي‪KK‬كَ ِم ْن‬‫اي َو َم َماتِي هللِ َربِّ ال َعالَ ِمينَ ] {األنع‪KK‬ام‪[ }162:‬اتَّبِ ْع َم‪KK‬ا أُ ِ‬ ‫َونُ ُس ِكي َو َمحْ يَ َ‬
‫ُ‬ ‫َربِّكَ اَل إِلَهَ إِاَّل هُ َو َوأَ ْع ِرضْ ع َِن ال ُم ْش ِر ِكينَ ] {األنع‪KK‬ام‪[}106:‬فَ ْ‬
‫اس ‪K‬تَقِ ْم َك َم‪KK‬ا أ ِم‪KK‬رْ تَ َو َم ْن‬
‫َاب َم َعكَ ] {هود‪}112:‬‬ ‫ت َ‬
‫اگر بنا باشد پیغمبر یا ام‪KK‬امی ک‪KK‬ه ام‪KK‬ر ب‪KK‬ه دادن م‪KK‬ال و انف‪KK‬اق در راه خ‪KK‬دا می‌کن‪K‬د‪ K‬و‬
‫پرواضح است که دادن چیزی محرومیت از آن است و خ‪KK‬ود پیغم‪KK‬بر هم مثال م‪KK‬الی در‬
‫راه خدا انفاق کند یا امیرالمؤمنین نانش را با شکم روزه بس‪K‬ائل و محت‪K‬اج ده‪K‬د ولی در‬
‫همان شب به طعام بهشتی مرزوق‪ K‬گردد و در چهل خانه مهمان شود‪ K‬و البد غذا در آن‬
‫خانه‌ها میل نماید چنین عملی موجب تبعیت نیست و چنین انف‪KK‬اقی فض‪KK‬یلت ن‪KK‬دارد‪ K‬زی‪KK‬را‬
‫کسیکه در یک شب در چهل خانه یا بیشتر طعام می‪KK‬ل نم‪K‬وده اس‪KK‬ت اگ‪K‬ر ن‪K‬ان ج‪KK‬وی در‬
‫راه خدا داده هنری نکرده که مسلمانان از آن تبعیت کنند!! و اگر علی چ‪KK‬نین ب‪KK‬وده ک‪KK‬ه‬
‫همینکه دست به شمشیر می‌برده مالئکه هراس‪KK‬ان می‌ش‪KK‬دند ک‪KK‬ه مب‪KK‬ادا گ‪KK‬او حام‪KK‬ل زمین‬
‫کشته شود و خدا برای جلوگیری‪ K‬از چنین پیش‌آمدی حملة عرش را به زمین فرستاد تا‬
‫بازوی علی را بگیرند تا از نیروی او بکاهند و پ‪KK‬ر در زی‪KK‬ر شمش‪KK‬یرش‪ K‬ف‪KK‬رش کنن‪KK‬د ت‪KK‬ا‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪180‬‬
‫مبادا گاو حامل زمین از بین برود‪ K‬و زمین و اهل آن هالک شوند وباز هم بخت بد! پر‬
‫جبرئیل از ضربت شمشیر‪ K‬علی شکسته و مج‪KK‬روح ش‪KK‬د بطوریک‪KK‬ه ن‪KK‬االن و ب‪KK‬ال کش‪KK‬ان‬
‫خدمت خاتم پیغمبران مشرف شد و از ض‪KK‬رب شص‪KK‬ت علی و وی‪KK‬رانی ش‪KK‬هرهای‪ K‬ل‪KK‬وط‬
‫داستانها گفت با چنین قدرت اقدام به جهاد و جانبازی‪ K‬فضیلتی‪ K‬نیس‪KK‬ت و فی‌المث‪KK‬ل مانن‪KK‬د‬
‫آن است که رستم دستان اقدام به جنگ مورچه‌ای از مورچه‌های ناتوان کند ی‪KK‬ا ب‪KK‬ا بمت‬
‫اتم بخواهند‪ K‬خانه موری ویران نمایند‪.‬‬
‫اینها را هنر و فضیلت و شجاعت نمی‌گویند تا مردم به رفتار و کردار مباشران آن‬
‫رغبت نمایند‪ ،‬علی آن وقت می‌تواند امام و مقتدای مسلمانان باشد ک‪KK‬ه ب‪KK‬ا ش‪KK‬کم گرس‪KK‬نه‬
‫بعد از سه روز روزه متوالی که فقط با آب افطار‪ K‬کرده و خاندان مطهرش ب‪KK‬ا اش‪KK‬تهای‬
‫زیادی و عالقمندی‪ K‬فوق‌العاده به همان نان جوین چنانکه خدا می‌فرمای‪KKK‬د‪َ [ :‬وي ْ‬
‫ُط ِع ُمونَ‬
‫س ِكينًا َويَتِي ًم‪KK‬ا َوأَ ِس ‪K‬يرًا] {اإلنس‪KK‬ان‪ }8:‬ای علی حب الطعم آن را‬
‫الطَّ َعا َم َعلَى ُحبِّ ِه ِم ْ‬
‫در راه خدا انفاق نمایند و وقتی می‌توان به م‪KK‬ردم گفت ک‪KK‬ه از جه‪KK‬اد و مب‪KK‬ارزه علی ب‪KK‬ا‬
‫دشمنان دین تبعیت نمائید که با احتمال تلف‌شدن و کشته‌گردیدن‪ ،‬علی ب‪KK‬دان ک‪KK‬ار قی‪KK‬ام‬
‫نماید و وقتی‪ K‬هم که به جنگ مبادرت می‌نمای‪K‬د‪ K‬چن‪KK‬دین زخم ک‪KK‬اری بخ‪KK‬ورد‪ K‬چنانک‪KK‬ه در‬
‫جنگ احد بیش از شانزده زخم مهل‪KK‬ک ب‪KK‬ه ب‪KK‬دن مب‪KK‬ارکش رس‪KK‬یده ب‪KK‬ود در این ص‪KK‬ورت‪K‬‬
‫می‌توان به مردم گفت شما هم به علی تأسی نمائید زیرا او یک نفر مسلمان و مؤمن به‬
‫خدا و رسول است چنین می‌کند شما هم که ادع‪KK‬ای مس‪KK‬لمانی‪ K‬و ایمن ب‪KK‬ه خ‪KK‬دا و رس‪KK‬ول‬
‫می‌نمائید باید از آن بزرگواران بتعیت نمائید‪.‬‬
‫و همچنین سایر اعمال و افعالی که از آن بزرگ‪KK‬واران از فض‪KK‬ایل و محام‪KK‬د انس‪KK‬انی‬
‫نقل شده‪ ،‬این احمقان جاهل هنوز ندانسته که فضایل ش‪KK‬ریفه انس‪KK‬انی و خص‪KK‬ایل حمی‪KK‬ده‬
‫آدمی چه چیز است؟!‬
‫اینها تصور می‌کنند همینکه کسی علم غیب داشت و فهمید که در هر گوش‪KK‬ه جه‪KK‬ان‬
‫چه اعمال و حرکاتی صورت می‌گیرد‪ K‬و یا به آسمانها‪ K‬پرواز ک‪KK‬رد ی‪KK‬ا همینک‪KK‬ه شمش‪KK‬یر‪K‬‬
‫برداشت و همه جن و انس از ترس او پا به فرار گذاش‪KK‬تند‪ K‬ی‪KK‬ا ض‪KK‬ربتی ک‪KK‬ه ف‪KK‬رود‪ K‬آورد‬
‫چندین هزار نفر را نابود کرد یا در هر شبی در چندین خانه طعام خورد ی‪KK‬ا ب‪KK‬ا چن‪KK‬دین‬
‫زن جماع کرد! این قبیل خیاالت کودکانه را که مورد آرزوی‪ K‬هر جاه‪KK‬ل غ‪KK‬افلی اس‪KK‬ت‬
‫فضیلت می‌شمارند‪ K‬و ارتکاب آنرا معجزه می‌پندارند! غافل از آنک‪KK‬ه فض‪KK‬یلت آدمی در‬
‫علم و شناختن خدا و آشنا گشتن به نظ‪KK‬ام ط‪K‬بیعت و تس‪K‬لیم اراده و مش‪K‬یت الهی ش‪KK‬دن و‬
‫مس‪KK‬لط ب‪KK‬ر نفس‌ب‪KK‬ودن و گذش‪KK‬ت و اغم‪KK‬اض از اهان‪KK‬ات و از س‪KK‬تمهائی‪ K‬ک‪KK‬ه از ج‪KK‬اهالن‬
‫صادر می‌شود‪ K‬و هدایت گمراهان و دستگیری بینوایان است و اینه‪KK‬ا ص‪KK‬فاتی اس‪KK‬ت ک‪K‬ه‬
‫در ائمه معصومین‪ K‬سالم هللا علیهم اجمعین بوده وهمین فضایل اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه ایش‪KK‬ان را ب‪KK‬ر‬
‫دیگران فضیلت داده و آنانرا امام و مقتدای جمیع عالمیان کرده است و مردم مأمورن‪KK‬د‪K‬‬
‫که به قدر ق‪KK‬درت و اس‪KK‬تطاعت بین فض‪KK‬ایل آراس‪KK‬ته ش‪KK‬وند ت‪KK‬ا در ب‪KK‬ازار تج‪KK‬ارت جه‪KK‬ان‬
‫سودی کرده سعادت دارین و فوز‪ K‬نشأتین را کس‪KK‬ب نماین‪KK‬د وگرن‪KK‬ه انج‪KK‬ام آن اعم‪KK‬ال ک‪KK‬ه‬
‫‪181‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫بیشتر زائیده اوهام و خیال است برای انسان فض‪K‬یلتی نیس‪K‬ت زی‪K‬را چ‪K‬ه حظی دارد ک‪K‬ه‬
‫شخص‪KK‬ی بدان‪KK‬د در فالن گوش‪KK‬ة دنی‪KK‬ا فالن فق‪KK‬یر چگون‪KK‬ه ج‪KK‬ان می‌ده‪KK‬د و فالن غ‪KK‬نی‬
‫خو‌ش‌گذران چگونه داد دل از شهوات می‌ستاند‪ K‬و در فالن بیشه آن شیر چگونه جستن‬
‫کرد و فالن آهو را درید و فالن دزد چگونه با چاقو قفل خان‪KK‬ه فالن ب‪KK‬دبخت را بری‪KK‬د و‬
‫یا چه سعادتی است که بتواند به دریا فرو رود‪ K‬و بها برها برآید و یا شمش‪KK‬یر برکش‪KK‬د و‬
‫هر درمانده گمراهی را بکشد و ملیونها زن را بیوه و اطفال را یتیم نماید!!‬
‫اینها هوسهای‪ K‬کودکان‪KK‬ه اس‪KK‬ت و ب‪KK‬ه س‪KK‬عادت حقیقی مرب‪KK‬وط نیس‪KK‬ت فض‪KK‬یلت علی بن‬
‫ابیطالب که عالیترین فضایل‪ K‬آن جناب است آن است که در راه خدا از بذل مال و جان‬
‫و نابودی‪ K‬نام و نشان مضایقه نداشت فضیلت آن است که در شب لیله الم‪KK‬بیت ک‪KK‬ه یکی‬
‫از هزار‪ ،‬احتم‪KK‬ال ج‪KK‬ان ب‪KK‬ه س‪KK‬المت ب‪KK‬ردن نداش‪KK‬ت در بس‪KK‬تر‪ K‬رس‪KK‬ول خ‪KK‬دا خوابی‪KK‬د واین‬
‫فداکاری‪ K‬بزرگ تا آنجا کشید که مورد مباهات پروردگار جه‪KK‬ان ب‪KK‬ه فرش‪KK‬تگان‪ K‬گردی‪KK‬د!‬
‫اگر علی چنانکه اینان می‌گوین‪K‬د‪ K‬ع‪KK‬الم ب‪KK‬ه غیب ب‪KK‬ود و می‌دانس‪KK‬ت ک‪KK‬ه آن ش‪KK‬ب خط‪KK‬ری‬
‫عارض وجود مقدسش نمی‌گردد این عمل برای او فض‪KK‬یلتی نمی‌ش‪KK‬د من هم چ‪KK‬ون یقین‬
‫ن‪KK‬دارم ک‪KK‬ه در فالن قض‪KK‬یه ض‪KK‬رری‪ K‬مت‪KK‬وجهم می‌ش‪KK‬ود‪ K‬اق‪KK‬دام م‪KK‬را ب‪KK‬ه آن ک‪KK‬ار ش‪KK‬جاعت‬
‫نمی‌نامند‪ ،‬فضیلت علی در آن بود که بعد از رسول خدا ب‪KK‬ه نصّ پیغم‪KK‬بر و اگ‪KK‬ر ن‪KK‬ه ب‪KK‬ه‬
‫موجب لیاقت و اول‪K‬ویت از هم‪K‬ه کس س‪K‬زاوارتر‪ K‬ب‪K‬ه خالفت ب‪KK‬ود‪ ،‬این هم‪K‬ه وس‪KK‬ایل ک‪K‬ه‬
‫برای انتقام از غاصبین خالفت داشت معهذا ب‪KK‬رای نه‪KK‬ال ت‪KK‬ازه‌رس اس‪KK‬الم چش‪KK‬م ب‪KK‬ر هم‬
‫نهاد و دل بر بال و مصیبت داد و آن همه نامالیمات را که به فرمایش‪ K‬خ‪KK‬ود او ‪ :‬چ‪KK‬ون‬
‫خ‪KK‬ار در دی‪KK‬ده و اس‪KK‬تخوان در گل‪KK‬و ب‪KK‬ود تحم‪KK‬ل فرم‪KK‬ود و ب‪KK‬ر اهانت‌ه‪KK‬ا و مالمت‌ه‪KK‬ا و‬
‫مصیبت‌هائی که دل کوه را آب می‌کرد همچون ضرب زوجه مظلومه و سقط جنین او‬
‫و طناب‌افکندن به گردن مبارکش و کشیدن وی در مالء ع‪KK‬ام ب‪KK‬ه مس‪KK‬جد ب‪KK‬رای بیعت و‬
‫تهدیدنمودن آن حضرت به قتل و توطئه کشتن آن جناب‪ ،‬بر همة اینها شکیبائی ورزید‬
‫تا دین خدا ولو توسط ن‪KK‬ااهالن راه کم‪KK‬ال خ‪KK‬ود را بپیمای‪KK‬د و احک‪KK‬ام اس‪KK‬الم ب‪KK‬ه ص‪KK‬ورت‬
‫ظاهر از جریان نیفتد و خلل و رخنه در دیوار‪ K‬اتحاد مسلمانان راه نیاب‪KK‬د‪ ،‬این اس‪KK‬ت آن‬
‫فضیلت بزرگ که عقل آدم خردمن‪KK‬د در مقاب‪KK‬ل آن م‪KK‬ات و مبه‪KK‬وت می‌ش‪KK‬ود‪ K،‬ن‪K‬ه ح‪KK‬دیث‬
‫بساط و پرواز‪ K‬به باالی ابرو فرورفتن‪ K‬در چ‪KK‬اه ب‪KK‬ئرالعلم و جن‪KK‬گ قص‪KK‬رالذهب و ب‪KK‬ردن‬
‫عمر به کوه قاف و امثال این خرافات که برای سرگرمی کودکان خوب است‪.‬اما ام‪KK‬ان‬
‫از جهل و نادانی و دوستی احمقانه!!‬
‫پس می‌بینید که مردم در مقام امام به چه گمراهی و ضاللت بعیدی دچ‪K‬ار ش‪K‬ده‌اند و‬
‫روی همین گمراهی گمراهیهای‪ K‬دیگر آمده‪.‬‬
‫تا جائیکه روی‪ K‬همان تصورات جاهالنه کودکانه تصور‪ K‬کرده‌اند ک‪KK‬ه ذک‪KK‬ر این قبی‪KK‬ل‬
‫فضایل و نشر اینگون‪KK‬ه من‪KK‬اقب ب‪KK‬اعث رض‪KK‬ایت و م‪KK‬وجب جلب رحمت آنه‪KK‬ا می‌ش‪KK‬ود و‬
‫ثناخوانی و م‪KK‬داحی و نس‪KK‬بت این قبی‪KK‬ل موهوم‪KK‬ات‪ K‬ب‪K‬ه آن بزرگ‪KK‬واران ب‪K‬ه این خی‪KK‬ال ک‪KK‬ه‬
‫اختیار تمام ملکوت الهی در دست ایشان اس‪KK‬ت و ص‪KK‬احب اختی‪KK‬ار س‪KK‬لطنت خ‪KK‬دا هس‪KK‬تند‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪182‬‬
‫این متملقین و ثناخوانان را همچون پادشاهان خودخواه و مقتداران صاحب جاه‌ و صله‬
‫و انعام می‌دهن‪KK‬د و ه‪KK‬ر چن‪KK‬د عاص‪KK‬ی و بزه‌ک‪K‬ار وس‪KK‬تمگر و ب‪K‬دکردار باش‪KK‬ند آن‪K‬ان را از‬
‫عقبات بزرخ و عرصات قیامت می‌رهانن‪KK‬د و ب‪KK‬اب ش‪KK‬فاعتی ب‪KK‬دان وس‪KK‬عت س‪KK‬اخته‌اندکه‬
‫دیگر به تهدی‪KK‬دات خ‪KK‬دا و تن‪KK‬ذیرات پیغم‪KK‬بر کم‪KK‬ترین اث‪KK‬ری نمان‪KK‬ده اس‪KK‬ت و چ‪KK‬ون جس‪KK‬ته‬
‫گریخته که به ق‪KK‬رآن مراجع‪KK‬ه می‌نماین‪KK‬د آی‪KK‬ات ع‪KK‬ذاب و وعی‪KK‬د عق‪KK‬اب گوشش‪KK‬ان را آزار‬
‫می‌دهد و ناچارند‪ K‬بدان اقرار نمایند ب‪KK‬رای گری‪KK‬ز از آن ع‪KK‬ذابها راه چاره‌ایک‪KK‬ه خیلی هم‬
‫آسان است به اغ‪KK‬وای ش‪KK‬یطان همین غ‪KK‬رور و گ‪KK‬زاف در ب‪KK‬اب ش‪KK‬فاعت اس‪KK‬ت‪ ،‬و چ‪KK‬ون‬
‫می‌بینند که جلب رضای خدا که در مقابل بهش‪KK‬ت فق‪KK‬ط ج‪KK‬ان و م‪KK‬ال می‌خ‪KK‬رد و بس ک‪KK‬ه‬
‫الجنَّةَ] {التوب‪KK‬ة‪ }111:‬و دل‬ ‫‪K‬والَهُ ْم بِ‪KK‬أ َ َّن لَهُ ُم َ‬
‫[إِ َّن هللاَ ا ْشت ََرى ِمنَ ال ُم ْؤ ِمنِينَ أَ ْنفُ َس‪K‬هُ ْم َوأَ ْم‪َ K‬‬
‫کندن از جان و حتی مال به آن کیفیت ک‪K‬ه خ‪K‬دا خواس‪K‬ته اس‪K‬ت خیلی س‪K‬خت اس‪K‬ت و ب‪K‬ه‬
‫خیال اینها بدست‌ آوردن دل فالن امام یا فالن‌ امامزاده آسان است و چون با نفس خ‪KK‬ود‬
‫قیاس می‌کنند که به یک تملق بیجا و یک بخش‪KK‬ش ن‪KK‬اروا‪ K‬خ‪KK‬ودش را گم می‌کن‪KK‬د تص‪KK‬ور‪K‬‬
‫کرد که امام و امازاده که به عقیده صاحب اختیار ملک خ‪K‬دا هس‪K‬تند ن‪K‬یز چینن‪K‬د اینس‪K‬ت‬
‫که آن نذورات عجیب و وقفهای‪ K‬بیهوده و روضه‌خوانی‌ها وس‪KK‬ینه‌زدنها و عزاداریه‪KK‬ای‬
‫دروغی و نامشروع را مرتکب می‌شود‪ K‬و خود و دین خدا را به استهزاء می‌گیرد‪K.‬‬
‫علت آن این است ک‪K‬ه این گمراه‪KK‬ان جاه‪KK‬ل مع‪KK‬نی ام‪KK‬ام را نفهمیده‌ان‪KK‬د و ب‪KK‬ا این هم‪KK‬ه‬
‫کتابها و رساله‌ها و گفته‌ها هنوز حدود امامت روشن نگشته بلکه ب‪KK‬ر جه‪KK‬ل و گم‪KK‬راهی‬
‫افزوده است‪.‬‬
‫معنی امام چنانکه گفتیم و ش‪KK‬رع و عق‪KK‬ل و وج‪KK‬دان هم ب‪KK‬دان ح‪KK‬اکم اس‪KK‬ت ب‪KK‬دو مع‪KK‬نی‬
‫حقیقی و چند معنای مجازی بیشتر‪ K‬نیست آن دو معنا‪:‬‬
‫اول معنای امام یعنی پیشوای سیاسی‪ K‬و متصدی امر حکومت مس‪KK‬لمین ک‪KK‬ه ب‪KK‬ه تم‪KK‬ام‬
‫کسانیکه متصدی‪ K‬امر حکومت ش‪KK‬وند این مع‪KK‬نی اطالق می‌ش‪KK‬ود ک‪KK‬ه از آن اگ‪KK‬ر ص‪KK‬الح‬
‫باشد به امام عادل اگر ناص‪K‬الح باش‪K‬د ب‪K‬ه ام‪KK‬ام ج‪KK‬ابر تعب‪K‬یر می‌ش‪KK‬ود و س‪K‬یره مس‪K‬لمین‬
‫احادیث و فریقین مملو از این اصطالح است‪.‬‬
‫و دوم به معنای راهبر و راهنما به جانب خ‪KK‬دا و ه‪KK‬دایت ب‪KK‬ه طری‪K‬ق‪ K‬ح‪KK‬ق و ص‪KK‬راط‬
‫مستقیم است‪.‬‬
‫چنانکه این تقسیم در فرمایش‪ K‬امیرالمؤم‪K‬نین‪ ‬در وس‪KK‬ایل الش‪KK‬یعه من‪K‬درج اس‪KK‬ت ک‪K‬ه‬
‫«الغزو االمع امام عادل و النقل االمن امام فاضل»‬
‫امام به معنای اول شامل تمام ائمه معصومین‌ نمی‌شود‪ K‬جز امیرالمؤم‪KK‬نین در ح‪KK‬دود‬
‫پنج سال و ام‪KK‬ام حس‪KK‬ن در م‪KK‬دت شش‪KK‬ماه دیگ‪KK‬ر کس‪KK‬ی از آن بزرگ‪KK‬واران متص‪KK‬دی‪ K‬ام‪KK‬ر‬
‫حکومت و پیشوای‪ K‬سیاست مسلمانان نگشت‪.‬‬
‫ولی معنای دوم که گفتیم ب‪K‬ه معن‪K‬ای دلی‪K‬ل و راهنم‪K‬ای‪ K‬راه خ‪K‬دا و ره‪K‬بری م‪K‬ردم ب‪K‬ه‬
‫طریق حق و صراط‪ K‬مستقیم وهدایت مردم به راه بهشت اس‪KK‬ت مص‪KK‬داق اولی‪KK‬ه و عالی‪KK‬ه‬
‫‪183‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫آن فقط ائمه معصومین می‌باشند‪ K‬و بعد از ایشان‪ ،‬کس‪KK‬انی ک‪KK‬ه ب‪KK‬دان طری‪KK‬ق ط ّی س‪KK‬لوک‬
‫نمایند و به نور علم قرآن وسیله دستگیری‪ K‬و هدایت گمراهان شوند‪.‬‬
‫و پرواضح است که شخصی‪ K‬که امام و راهبر قومی‪ K‬به طرف مقص‪KK‬دی اس‪KK‬ت تم‪KK‬ام‬
‫همش مصروف‪ K‬آن است که راهروان طی طریق نمایند‪ K‬و ه‪KK‬ر چ‪KK‬ه زودت‪KK‬ر و به‪KK‬تر ب‪KK‬ه‬
‫مقصد برسند‪K.‬‬
‫چنین کسی از مدح و ثناخوانی‪ K‬و تملق و چاپلوسی‪ K‬این و آن چندان خوش‪K‬ش نمی‌آی‪K‬د‬
‫و بدان اعتنا نمی‌نماید‪ K‬خصوصاً‪ K‬هرگاه راهروان‪ ،‬مقصد و راهرا گذاشته و به راههای‬
‫کج و معوج افتاده تنها در مقابل آن همه اصرار و فریاد راهبر که به طریق حق آئید و‬
‫راه به مقصد را درست بپیمائید‪ K‬به ثناگوئی چاپلوسانه و مداحی متملقان‪KK‬ه ب‪KK‬پردازد و ب‪KK‬ا‬
‫حرک‪KK‬ات س‪KK‬اختگی و آداب بیگانگ‪KK‬ان مجوس‪KK‬ی ب‪KK‬ه م‪KK‬دح و ثن‪KK‬ای او مش‪KK‬غول ش‪KK‬ده و از‬
‫راه‌پیمائی و رسیدن به مقصد غافل گردند‪.‬‬
‫این قبیل اعمال اگر موجب خش‪KK‬م و غض‪KK‬ب آن راه‪KK‬بر دلس‪KK‬وز‪ K‬نگ‪KK‬ردد ب‪KK‬اری ب‪KK‬اعث‬
‫خوشنودی و رضایت وی نخواهی‪ K‬شد!‬
‫واقع‪K‬اً‪ K‬انس‪K‬ان تعجب می‌کن‪K‬د از اینک‪K‬ه چگون‪KK‬ه آداب مجوس‪KK‬یت و ارواح‌پرس‪KK‬تی‪ K‬مل‪K‬ل‬
‫وحش‪KK‬یه و مرده‌پرس‪KK‬تی‪ K‬مص‪KK‬ریان و توس‪KK‬ل آن‪KK‬ان ب‪KK‬ه ارواح فراعن‪KK‬ه و امث‪KK‬ال این عقای‪KK‬د‬
‫خرافی در دینی راه یافته که مأمور مبارزه با این موهومات‪ K‬وخرافات است و در تم‪KK‬ام‬
‫آیات کتاب آسمانی و سیره پیغمبر‪ K‬بزرگوار‪ K‬و ائمه معص‪KK‬ومینش کوچک‪KK‬ترین اث‪KK‬ری از‬
‫این حرفها نیست‪.‬‬
‫امامی که خدا برای هدایت و راهبری‪ K‬مردم برانگیخته و وظیفه مردم آن اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫در مسائل دینی و دانستن احکامی که بدان دانا نیستند بوی مراجعه و از او اخذ و بدان‬
‫عمل نمایند‪ K‬این شوربختان این وظیفه بزرگ را کنار نهاده به تملق و ثناخوانی‪ K‬غالیان‪KK‬ه‬
‫و خواستن حوائجی که باید از خ‪K‬دا خواس‪K‬ت و امث‪K‬ال این حرک‪K‬ات ک‪K‬ه ش‪K‬رک ی‪K‬ا الاق‪K‬ل‬
‫نزدیک به شرک است پرداخته واصال درصدد این نیستند ک‪K‬ه آنچ‪KK‬ه این ام‪KK‬ام ب‪KK‬رای آن‬
‫نصب شده ب‪KK‬ه وی مراجع‪KK‬ه و احک‪KK‬ام و آث‪KK‬ار باقیمان‪KK‬ده از او را تبعیت نماین‪KK‬د و هرگ‪KK‬اه‬
‫کسی درصدد برآید وبه ایش‪KK‬ان بگوی‪KK‬د ‪ :‬ک‪K‬ه آقای‪K‬ان ام‪KK‬ام و پیغم‪K‬بر ک‪KK‬ه ب‪K‬رای ب‪KK‬رآوردن‬
‫حاجات و شفای مرضی‪ K‬و دادن اوالد وکم و زیادکردن روزی‪ K‬افراد و این قبی‪KK‬ل ام‪KK‬ور‬
‫برانگیخته نشده‌اند! امام و پیغمبر فقط مأموریت راهبری‪ K‬و راهنمائی‪ K‬در امور دی‪KK‬نی و‬
‫یاد دادن آداب و احکام شرعند و دیگر این کارها مربوط به آنان نیست‪.‬‬
‫در چنین موقع است که می‌بینی از فرظ جهل غضب صورت برافروخته و رگهای‬
‫گردن پرشده و با چشمانی شرربار‪ K‬از خشم می‌گوی‪KK‬د‪ :‬این توس‪KK‬ل اس‪KK‬ت و ت‪KK‬و می‌گ‪KK‬وئی‪K‬‬
‫توسل به ائمه طاهرین جایز نیست و دیگر هر چه تهمت و اه‪KK‬انت از پ‪KK‬یر و اس‪KK‬تاد ی‪KK‬اد‬
‫گرفته باشد نثار آدمی می‌کند‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪184‬‬
‫کسی به این بیچاره نگفته که اوال‪ :‬با وجود خدای تعالی ک‪KK‬ه بن‪KK‬ده را بی‌هیچ واس‪KK‬طه‬
‫می‌پذیرد‪ K‬و اصال واسطه‌گرفتن در درب‪KK‬ار وی من‪KK‬افی توحی‪K‬د‪ K‬اس‪KK‬ت چ‪KK‬ه احتی‪KK‬اج ب‪KK‬ه این‬
‫حرفها؟‬
‫ِّ‬ ‫َ‬ ‫ِّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫خود باریتعالی در آی‪KK‬ات متع‪KK‬دده ق‪KK‬رآن می‌فرمای‪KK‬د‪َ [ :‬وإِذا َسألكَ ِعبَ‪KK‬ا ِدي َعني ف ‪K‬إِني‬
‫َان فَ ْليَ ْست َِجيبُوا لِي] {البقرة‪ }186:‬و می‌فرماید‪َ [ K:‬ونَحْ ُن‬
‫اع إِ َذا َدع ِ‬ ‫ُ‬
‫قَ ِريبٌ أ ِجيبُ َد ْع َوةَ ال َّد ِ‬
‫ّ‬
‫{الجن‪:‬‬ ‫أَ ْق َربُ إِلَ ْي ِه ِم ْن َح ْب ِل ال َو ِري ِد] {ق‪ }16:‬و می‌فرماید‪[ :‬فَاَل تَ ْد ُعوا َم َع هللاِ أَ َحدًا]‬
‫‪}18‬‬
‫و در هر شبانه‌ روزی الاق‪KK‬ل ده مرتب‪KK‬ه ب‪KK‬ه نح‪KK‬و وج‪KK‬وب ب‪KK‬ه م‪KK‬ا تعلیم داده اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫بگوئیم ایاک نعبد و ایاک نستعین یعنی فقط ترا عبادت می‌کنیم و فق‪KK‬ط از ت‪KK‬و کوم‪KK‬ک و‬
‫استعانت می‌جوئیم پس اس‪KK‬تعانت خواس‪KK‬تن منحص‪KK‬راً از خداس‪KK‬ت چنانک‪KK‬ه عب‪KK‬ادت‌کردن‬
‫منحصراً برای اوست یع‪KK‬نی کم‪KK‬ک از دیگ‪KK‬ری‪ K‬خواس‪KK‬تن ش‪KK‬رک اس‪KK‬ت چنانک‪KK‬ه عب‪KK‬ادت‬
‫دیگری شرک است‪.‬‬
‫آیا با همه آیات واضحات ج‪KK‬ایز اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه انس‪KK‬ان خ‪KK‬دای ح ّی ق‪KK‬ادر الیم‪KK‬وت زن‪KK‬ده و‬
‫پاینده و سمیع و بصیر را گذاشته به سراغ کسانی رود که در هر چ‪KK‬یز محت‪KK‬اج و فق‪KK‬یر‬
‫آن دریای‪ K‬بی‌پایان فضل و رحمت او هستند و خودشان به دستور‪ K‬قرآن می‌فرمایند‪[ K‬قُلْ‬
‫{يونس‪}49:‬‬ ‫ض ًّرا َواَل نَ ْفعًا إِاَّل َما َشا َء هللاُ]‬ ‫اَل أَ ْملِ ُ‬
‫ك لِنَ ْف ِسي َ‬
‫ثانیا ً – بر ف‪KK‬رض ع‪KK‬دم نهی از این عم‪KK‬ل چ‪KK‬ون این وادی‪ ،‬وادی‪ K‬هولن‪KK‬اک و پرتگ‪KK‬اه‬
‫مخوفی است که ممکن است انس‪KK‬ان را ب‪KK‬ه هالکت گ‪KK‬اه ش‪KK‬رک درآورد‪ K‬هم‪KK‬ان به‪KK‬تر ک‪KK‬ه‬
‫ترک شود زیرا اگر شما در میان راههائی که به مقصد دارید چن‪KK‬دین راه داش‪KK‬ته باش‪KK‬ید‪K‬‬
‫که معلوم‪ K‬و مسلم است که بی‌خطر است و راهی راهم داش‪KK‬ته باش‪KK‬ید ک‪K‬ه احتم‪K‬ال خط‪KK‬ر‬
‫در آن رود‪ ،‬اولی این نیست که آن راه را فرضا ً که نزدیک هم باشد واگذارید ت‪KK‬ا از آن‬
‫خطر مصون مانید؟‬
‫وضعیت توسل به ائمه و اقارب آنها به این صورتی‪ K‬که اکنون در بین جامعه اس‪KK‬ت‬
‫به هزار احتمال شرک است و بی‪K‬ک احتم‪KK‬ال هم نمی‌ت‪K‬وان بدرس‪KK‬تی آن اعتم‪K‬اد داش‪K‬ت‪،‬‬
‫زیرا آنچه مسلم است خدا در دعا و طلب حاجت واسطه نخواسته است و چنانکه آی‪KK‬ات‬
‫شریفه می‌رساند‪ K‬خود حضرتش از همه نزدیکتر‪ K‬ببنده‌گان خود اس‪KK‬ت و عقال هم معل‪KK‬وم‬
‫است که خدای حی ق‪K‬ادر‪ K‬ع‪K‬الم الس‪KK‬ر و الخفی‪K‬ات را گذاش‪KK‬تن و س‪K‬راغ کس‪K‬انی‪ K‬رفتن ک‪K‬ه‬
‫مرگ و غفلت و خواب و عدم احاطه بر مصلحت بر آنان رواست شایسته نیست‪.‬‬
‫و با تمام این مفاسد شبهه وقوع‪ K‬در شرک که بدترین معاصی‪ K‬و مهلک‌ترین گناه‪KK‬ان‬
‫است وجود دارد‪ ،‬پس دیگر ب‪K‬ه این حرک‪K‬ات ک‪K‬ه باقیمان‪K‬ده آث‪K‬ار ادی‪K‬ان باطل‪K‬ه اس‪K‬ت چ‪K‬ه‬
‫حاجت؟!‬
‫ثالثا ً – در میان این همه آیات و اخبار و احادیث صحیح و ضعیف در کجا خ‪KK‬دا‪ ،‬ی‪KK‬ا‬
‫ائمه دین دس‪K‬تور‪ K‬داده‌ان‪K‬د ک‪K‬ه کس‪K‬ی ب‪KK‬رای قض‪K‬ای‪ K‬ح‪K‬اجتی – ش‪K‬فای مریض‪K‬ی‪ – K‬گ‪KK‬رفتن‬
‫فرزندی‪ – K‬برآوردن مطلبی‪ ،‬به امام و پیغمبری توسل شود؟!‪ ،‬شما سرتاسر‪ K‬آی‪KK‬ات خ‪KK‬دا‬
‫‪185‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫و سیره انبیاء و اولیا را بگردی‪K‬د‪ K‬و ببینی‪KK‬د اث‪KK‬ری از این اعم‪KK‬ال در آنج‪KK‬ا می‌بینی‪KK‬د؟ آخ‪KK‬ر‬
‫بت‌تراشی و بت‌پرستی پس چیست همین است که انس‪KK‬ان ب‪KK‬ه خی‪KK‬ال موه‪KK‬وم ب‪KK‬رای خ‪KK‬ود‬
‫وسطا و شفعاء برای برآوردن حاجات درست کند و به مدح و ثنا و تملق و نیاز نسبت‬
‫به آنها بپردازد‪K.‬‬
‫در مقاب‪KK‬ل این حقیقت کس‪KK‬انی پی‪KK‬دا می‌ش‪KK‬وند‪ K‬ک‪KK‬ه دس‪KK‬ت ب‪KK‬ه این ط‪KK‬رف و آن ط‪KK‬رف‪K‬‬
‫انداخته یک آیة و روایتی‪ K‬پیدا کنند که بتوانند از آن برای این اعم‪KK‬ال ش‪KK‬رک‌آمیز‪ K‬خ‪KK‬واد‬
‫مستمسکی بدست آورند و چون در آی‪K‬ات ق‪K‬رآن متش‪K‬ابهاتی اس‪K‬ت ک‪K‬ه اه‪K‬ل باط‪K‬ل از آن‬
‫[وهُ َو الَّ ِذي فِي ال َّس َما ِء إِلَ‪K‬هٌ َوفِي‬
‫گاهی به نفع خود سوءاستفاده می‌کنند مانند آیة شریفه َ‬
‫ص‪K‬فًّا] {الفج‪KK‬ر‪[}22:‬إِلَى َربِّهَ‪KK‬ا‬
‫ص‪K‬فًّا َ‬
‫ك َ‬ ‫ُّ‬
‫{الزخرف‪}84:‬‬ ‫األَرْ ِ‬
‫[ َو َجا َء َربُّكَ َوال َملَ ُ‬
‫ض إِلَهٌ]‬
‫َاظ َرةٌ]‪{ K‬القيامة‪ K}23:‬و امثال آن که همیشه به فرمایش خود قرآن اهل زیغ و وسوس‪KK‬ه‬
‫ن ِ‬
‫آنانرا برای مقاصد سوء خودبکار‪ K‬برده‌اند و[فَأ َ َّما الَّ ِذينَ فِي قُلُوبِ ِه ْم َز ْي ٌغ فَيَتَّبِعُونَ َم‪K‬ا‬
‫شابَهَ ِم ْنهُ ا ْبتِغَا َء الفِ ْتنَ ِة َوا ْبتِغَا َء تَأْ ِويلِ ِه] {آل عمران‪}7:‬‬
‫تَ َ‬
‫در اینجا هم فوراً‪ K‬آیه[ َيا أَيُّهَا الَّ ِذينَ آَ َمنُوا اتَّقُوا هللاَ َوا ْبتَ ُغوا إِلَ ْي ِه َ‬
‫الو ِس‪KK‬يلَةَ] {المائ‪KK‬دة‪:‬‬
‫‪}35‬را به میان می‌کشند‪ K‬و از آن به مراد و مقص‪K‬ود‪ K‬ش‪K‬رک‌ آم‪K‬یز خ‪K‬ود اس‪KK‬تناد می‌کنن‪K‬د‪K‬‬
‫چنانکه یکی از ارباب عمائم در روزنامه وظیفه به استناد همین آیه به جن‪KK‬گ م‪KK‬ا آم‪KK‬ده‬
‫بود تفسیر این آیه را هر چند بعضی‪ K‬از مفسرین شیعه مانند علی بن ابراهیم قیم تفس‪KK‬یر‬
‫به امام نموده‌ان‪KK‬د ام‪KK‬ا ب‪KK‬ه این بی‪KK‬ان ‪« :‬تقرب‪//‬وا الی‪//‬ه باالم‪//‬ام ای بطاعته» یع‪KK‬نی م‪KK‬راد از‬
‫وسیله اطاعت امام است که همان اطاعت احکام الهی است که ام‪KK‬ام بی‪KK‬ان می‌کن‪KK‬د و در‬
‫الو ِس‪K‬يلَةَ] {اإلس‪KK‬راء‪ }57:‬را چ‪KK‬نین تفس‪KK‬یر‬ ‫تفسیر صافی آیه ش‪KK‬ریفة [يَ ْبتَ ُغونَ إِلَى َربِّ ِه ُم َ‬
‫کرده است «هوالء االئمه یبتغ‪//‬ون الی هللا القرب‪//‬ة بالطاع‪//‬ة» و در کت‪K‬اب عی‪K‬ون اخب‪K‬ار‬
‫الرضا از پیغمبر‪ K‬روایتی‪ K‬آورده در معنای وسیله ولی آن به معنی اطاعت ائمه است نه‬
‫معنی واسطه و شفیق چنانکه می‌فرمای‪K‬د‪« : K‬االئم‪//‬ه من ول‪//‬د الحس‪//‬ین من اط‪//‬اعهم فق‪//‬د‬
‫اطاع هللا و من عصاهم فقد عصی هللا‪ » ...‬ولی امیرالمؤم‪K‬نین در کت‪KK‬اب ک‪KK‬افی آن‪K‬را ب‪K‬ه‬
‫معنای اعلی درجه بهشت تفسیر فرموده در خطبه (الوسیله) که «انه‪//‬ا اعلی درج‪//‬ة فی‬
‫الجنة» وابن شهر آشوب گفته که امیرالمؤم‪KK‬نین فرم‪KK‬ود‪ K‬ان‪KK‬ا وس‪KK‬یلة‌ای ط‪KK‬اعتی و بیع‪KK‬تی‬
‫وحضرت امیرالمؤمنین صلوات هللا علیه و نهج‌البالغه می‌فرمای‪KK‬د‪« K:‬عبادهللا ان افض‪//‬ل‬
‫م‪/‬ا توس‪//‬ل ب‪//‬ه المتوس‪/‬لون الی هللا ج‪/‬ل ذک‪/‬ره االیم‪//‬ان باهلل و برس‪/‬له وم‪//‬ا ج‪/‬أت ب‪//‬ه من‬
‫عندهللا والجهاد فی سبیله فانها ذروة االسالم‪»....‬‬
‫در فرمایش‪ K‬خود آن بزرگواران توس‪KK‬ل و وس‪K‬یله عب‪K‬ارت اس‪K‬ت از ایم‪K‬ان ب‪K‬ه خ‪KK‬دا و‬
‫فرستادگان‪ K‬او و آنچ‪K‬ه از احک‪KK‬ام و آی‪KK‬اتی ک‪KK‬ه از ج‪KK‬انب خ‪KK‬دا آم‪KK‬ده اس‪KK‬ت و جه‪KK‬اد راه او‬
‫وهیچ جا به این معنای غلطی که گرفته‌اند نیس‪KK‬ت می‌بینی‪K‬د‪ K‬ک‪KK‬ه این آی‪KK‬ه اب‪KK‬داً مرب‪KK‬وط ب‪KK‬ه‬
‫مقصود ایشان نیست ولی افراد دغل و مختلس همچون اشخاص حقه‌باز وجاعل که در‬
‫اسناد و اوراق‪ K‬رسمی و قیمتی‪ K‬دست می‌برند‪ K‬و منظور‪ K‬سوء خود را در آن می‌گنجانن‪KK‬د‪K‬‬
‫با قرآن کریم و احادیث صحیحه ن‪KK‬یز چ‪K‬نین کرده‌ان‪KK‬د مثال کس‪K‬انی ک‪KK‬ه از راه اختالس و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪186‬‬
‫جعل و تزویر می‌خواهند‪ K‬کار خود را از پیش برن‪KK‬د اگ‪KK‬ر ش‪KK‬ما ی‪KK‬ک حوال‪KK‬ه ب‪KK‬ا قبض دو‬
‫هزار یالی به آنها بدهید با حق‪K‬ه‌ب‪KK‬ازی و دس‪KK‬تبرد ب‪KK‬ه جمالت آن س‪KK‬ند‪ ،‬کلم‪KK‬ه دو را ده و‬
‫لایر را تومان می‌کنند تا به جای دو ه‪KK‬زار لایر ده ه‪KK‬زار توم‪KK‬ان بگیرن‪K‬د‪ K‬همچ‪KK‬نین س‪KK‬ند‬
‫سازان قالبی را می‌بیند‪ K‬که در آیات شریفه قرآن تا هر جا که توانسته‌اند‪ K‬ضمن جمالت‬
‫و کلمات قرآن یک جمله یا یک کلمه به نفع و غرض سوء خود گنجانیده‌اند که این آی‪KK‬ه‬
‫چ‪KK‬نین ن‪KK‬ازل ش‪KK‬ده ب‪KK‬ود و آن کلم‪KK‬ه چن‪KK‬ان! و ب‪KK‬ا ان‪KK‬دک ت‪KK‬وجهی ب‪KK‬ه کت‪KK‬اب خ‪KK‬دا و تفاس‪KK‬یر‬
‫عجیبه‌ای که پاره‌ای از دغلبازان نوشته‌اند این حقیقت به طور بارز‪ ،‬روش‪KK‬ن و آش‪KK‬کار‬
‫خواهد شد‪.‬‬
‫موقعیکه مقالة عل‪KK‬ل انحط‪KK‬اط مس‪KK‬لمین ‪ ...‬در روزنام‪KK‬ه وظیف‪KK‬ه م‪KK‬ورد انتق‪KK‬اد ع‪KK‬ده‌ای‬
‫اقرار گرفته بود یکی از آنان که خود را از علما و نویسندگان م‪KK‬برّز دی‪KK‬نی می‌دان‪KK‬د در‬
‫رد و انتقاد یکی از طرفدران این مقاله به مناسبتی‪ K‬در خص‪KK‬وص توس‪KK‬ل اس‪KK‬تناد ب‪KK‬ه این‬
‫آیه شریفه کرده آنگاه گستاخانه بر آن طرفدار‪ K‬بیچاره تاخت‪KK‬ه و ه‪KK‬ر چ‪KK‬ه فحش و ناس‪KK‬زا‬
‫می‌دانست نثار آن کرده بود و بعد از استناد به آیه شرفه فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب‬
‫علیه از تفسیر در المنثور خبری آورده بود که آدم‪ ،‬خدا را به خمسه طیبه سوگند داد تا‬
‫خدا توبه اش را پذیرفت اما در همان موقع جواب او و سایر انتقادکنندگان را نوش‪KK‬ته و‬
‫به روز‪ K‬نامه وظیفه فرس‪KK‬تادیم ولی روزنام‪KK‬ه مزب‪KK‬ور ش‪KK‬اید روی مص‪KK‬لحتی‪ K‬از درج آن‬
‫خودداری‪ K‬نمود و متأسفیم که در اینجا بدان تفصیل که در روزنامه پرداختیم نمی‌توانیم‪K‬‬
‫بپردازیم‪ K‬ولی اجماال اشاره‌ای به ضعف منطق این آقا می‌کنیم‪K.‬‬
‫اوال – مقصود ما از توسل غلط این اعمالی است که مردم حوائج خود از ائمه و ی‪K‬ا‬
‫امامزادی می‌خواهند‪ K‬و برای او نذر و قربانی‪ K‬می‌کنند و این چ‪KK‬ه ربطی دارد ب‪KK‬ه اینک‪KK‬ه‬
‫آدم گفته است خدایا به حق خمسه طیبه مرا بیامرز!‬
‫ما نه تنها ائمه معصومین‪ K‬را برای قس‪K‬م‪‌K‬دادن خ‪KK‬دا ج‪KK‬ایز و روا می‌دانیم‪ K‬بلک‪KK‬ه ح‪KK‬تی‬
‫خدا را ب‪KK‬ا ش‪KK‬ک چش‪KK‬م یتیم‪KK‬ان و س‪KK‬وز دل بی‪KK‬وه‌زن‪KK‬ان هم قس‪KK‬م می‌دهیم «الهی ب‪//‬اخص‬
‫صفاتک ‪ ...‬و بعصمة انبیائک و بنور اولیائ‪//‬ک و ب‪//‬دعاء ص‪//‬لحائک و بمناج‪//‬ات‬
‫فقرائتک نسئلک اللهم زیادة فی العلم و ‪»....‬‬
‫ثانیا ً – استناد به یک خبر سنی اگر مضمونش‪ K‬مخالف عقیده شیعه باشد برای ش‪KK‬یعه‬
‫حجت نیست و اگر خواسته بگوید که چون سنی مخالف اس‪KK‬ت این ح‪KK‬دیث را آورده ک‪KK‬ه‬
‫«الفضل ما شهدت به االعداء »‬
‫می‌گوئیم‪ K‬اوال – سنّی صحیح چنانکه بغلط توهم شده فضیلت علی و حسن و حس‪KK‬ین‬
‫را منکر نیست و ثانیا ً بسیاری از اخبار شیعه و س‪KK‬نی درهم آمیخت‪KK‬ه و آنق‪KK‬در ش‪KK‬یعه ب‪KK‬ه‬
‫صورت سنی و سنی به صورت شیعه درآمده و جع‪K‬ل اخب‪K‬ار کرده‌ان‪K‬د ت‪K‬ا آنه‪K‬ا را علی‪K‬ه‬
‫یکدیگر بکار برد‪.‬‬
‫این بندة خدا چون غریق به هر چیزی تش‪KK‬بث ک‪KK‬رده از آن جمل‪KK‬ه ب‪KK‬رای اینک‪KK‬ه ج‪KK‬ای‬
‫واسطه را باز کند استناد به آیه شریفه[يَا أَبَانَا ا ْستَ ْغفِرْ لَنَا ُذنُوبَنَ‪KK‬ا] {يوس‪KK‬ف‪ }97:‬ک‪KK‬رده‬
‫‪187‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫ً‬
‫که اگر ممکن بود فرزندان یعقوب خود مستقیما استغفار کنند چرا ب‪KK‬ه پدرش‪KK‬ان متوس‪K‬ل‪K‬‬
‫شدند؟! پس این دلیل است بر اینکه جایز بلکه الزم است که کسی دیگری را واسطه و‬
‫وسیله در طلب حاجت از خدا کند برای اینکه ضعف منطق او معلوم شود‪.‬‬
‫در جواب او گفته می‌شود‪K.‬‬
‫اوال – طلب استغفار از کسی توسل نیست چون تمام مس‪KK‬لمانان مأمورن‪K‬د‪ K‬ک‪KK‬ه ب‪KK‬رای‬
‫یکدیگر طلب مغفرت کنند و دعاهائی که در این ب‪KK‬اره وارد ش‪KK‬ده مانن‪KK‬د اس‪KK‬تغفار ب‪KK‬رای‬
‫چهل نفر مؤمن در تهج‪KK‬د و امث‪KK‬ال آن و ن‪KK‬یز روای‪KK‬اتی‪ K‬از ناحی‪KK‬ة معص‪KK‬ومین‪ K‬رس‪KK‬یده ک‪KK‬ه‬
‫دعای مؤمن در حق غیر خود به اجابت نزدیک‪KK‬تر‪ K‬اس‪KK‬ت و روایت عبدهللا بن جن‪KK‬دب در‬
‫باب دعای عرفه افضلیت این معنی را می‌رساند‪.‬‬
‫عالوه بر این پیغمبر مأمور است به استغفار برای خود و ب‪KK‬رای مؤم‪KK‬نین بنص آی‪KK‬ه‬
‫شریفه‬
‫{محمد‪}19:‬‬ ‫[ َوا ْستَ ْغفِرْ لِ َذ ْنبِكَ َولِ ْل ُم ْؤ ِمنِينَ َوال ُم ْؤ ِمنَا ِ‬
‫ت]‬
‫و آیه ‪:‬‬
‫سهُ ْم] {المنافقون‪}5:‬‬ ‫يل لَهُ ْم تَ َعالَوْ ا يَ ْستَ ْغفِرْ لَ ُك ْم َرسُو ُل هللاِ لَوَّوْ ا ُر ُءو َ‬‫[وإِ َذا قِ َ‬
‫َ‬
‫معنای شفاعت پیغمبر‪ K‬وهمچنین مؤم‪K‬نین یک‪K‬دیگر را همین طلب اس‪K‬تغفار اس‪K‬ت ک‪K‬ه‬
‫آیات شریفه نیز بدان ناطق است و التماس دعا کردن مسلمانان از یکدیگر ک‪KK‬ه یکی از‬
‫مراسم دینی است کسی آن را توسل نگفته واگر توس‪KK‬ل باش‪KK‬د ب‪KK‬ه آن معن‪KK‬ائی نیس‪KK‬ت ک‪KK‬ه‬
‫شما مردم‪ K‬را دربارة ائمه و امامزادگان اغوا می‌کنید!‬
‫اساسا ً طلب دعا از دیگری‪ K‬یک عمل ممدوحی‪ K‬است که در شرع ب‪KK‬دان دس‪KK‬تور‪ K‬داده‬
‫شده و حضرت امیرالمؤم‪KK‬نین در روایت منقول‪KK‬ه در جل‪KK‬د ‪ 19‬بح‪KK‬ارص ‪ 37‬می‌فرمای‪KK‬د‪K:‬‬
‫«التستحقروا دعوة احد فانه یستجاب للیهودی فیکم و الیستجاب ل‪//‬ه بنفس‪//‬ه» –‬
‫و حضرت صادق‪ K‬می‌فرماید‪« K:‬من قدّم اربعین من المؤمنین ثم دعا استجیب له»‪.‬‬
‫ثانیا ً – تقاضای استغفاری که فرزندان یعقوب از پدرشان کردند از گناهانی بود ک‪KK‬ه‬
‫بین یعقوب و فرزندانش‪ K‬واقع شده بود‪ ،‬به این معنی که پدر خ‪KK‬ود را آزرده و او را ب‪KK‬ه‬
‫فراق یوسف‪ K‬عزیزش مبتلی کرده بودن‪KK‬د و ب‪KK‬ه او دروغ‪ K‬گفت‪KK‬ه بودن‪K‬د‪ K‬وه‪KK‬ر وقت هم ک‪KK‬ه‬
‫یادی از یوسف‪ K‬می‌کرد او را به خرافت متهم نموده و زخم زبان می‌زدند چنانکه قرآن‬
‫ضا‪ K‬أَوْ تَ ُك‪KK‬ونَ ِمنَ‬ ‫از زبان آنها می‌فرماید‪[:‬قَالُوا تَاهللِ تَ ْفتَأ ُ ت َْذ ُك ُر يُوسُفَ َحتَّى تَ ُكونَ َح َر ً‬
‫ضاَل لِكَ القَ‪ِ K‬د ِيم] {يوس‪KK‬ف‪}95K:‬‬ ‫الهَالِ ِكينَ ] {يوسف‪ }85:‬و یا اینکه [قَالُوا تَاهللِ إِنَّكَ لَفِي َ‬
‫و یوسف‪ K‬نیز چنین ب‪KK‬ود چنانک‪KK‬ه ب‪KK‬ه او گفتن‪KK‬د [قَالُوا تَاهللِ لَقَ‪ْ K‬د آَثَ‪َ K‬‬
‫‪K‬ركَ هللاُ َعلَ ْينَ‪KK‬ا َوإِ ْن ُكنَّا‬
‫‪K‬اطئِينَ ] {يوس‪KK‬ف‪ }91:‬ب‪KK‬رای این ب‪KK‬ود ک‪KK‬ه او را آزرده بودن‪KK‬د ب‪KK‬ه طوریک‪KK‬ه از ش‪KK‬رم‬ ‫لَخَ‪ِ K‬‬
‫نتوانس‪KK‬تند‪ K‬ح‪KK‬رفی بزنن‪KK‬د و از او طلب آم‪KK‬رزش کنن‪KK‬د ت‪KK‬ا خ‪KK‬ود یوس‪KK‬ف از ب‪KK‬اب فت‪KK‬وت‬
‫َّاح ِمينَ ]{يوس‪KK‬ف‪:‬‬ ‫يب َعلَ ْي ُك ُم اليَوْ َم يَ ْغفِ ُر هللاُ لَ ُك ْم َوهُ َو أَرْ َح ُم ال ‪K‬ر ِ‬
‫بالفاصله فرمود‪[ K‬اَل ت َْث ِر َ‬
‫‪ }92‬پس این قبیل پیش‌آمدها را توسل نمی‌توان نامید بلکه عذرخواهی و طلب بخش‪KK‬ش‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪188‬‬
‫از حقی است که از طرف مظلوم ضایع شده و آن منحصر‪ K‬به یوسف‪ K‬و یعق‪KK‬وب نیس‪KK‬ت‬
‫از هر مظلومی که حقی ضایع شد باید از او طلب عفو و استغفار نمود‪.‬‬
‫ثالث‪K‬ا ً – روای‪K‬ات وارده از ائم‪KK‬ه معص‪K‬ومین‪ K‬مؤی‪K‬د همین نظ‪KK‬ری اس‪K‬ت ک‪K‬ه مع‪K‬روض‬
‫داشتیم‪:‬‬
‫در تفسیر عیاشی از حضرت صادق در موضوع‪ K‬علت استغفار فرزندان یعقوب از‬
‫پدرشان می‌فرماید‪K:‬‬
‫«اخ‪ّ /‬رلهم الی الس‪َ َّ/‬حر و ق‪//‬ال ی‪//‬ا رب ذنبهم فیم‪//‬ا بی‪//‬نی و بینهم ف‪//‬اوحی هللا ق‪//‬د‬
‫غفرت لهم» جناب یعقوب دعا را تا سحر تأخیر انداخت آنگاه عرض کرد پروردگارا‬
‫گناه اینها فقط فیما بین من وخودش‪KK‬ان اس‪KK‬ت (یع‪KK‬نی من از گناهش‪KK‬ان گذش‪KK‬تم) خ‪KK‬دا وحی‬
‫فرمود‪ K‬که من هم ایشان را آمرزیدم‪K.‬‬
‫و در علل الشرایع از حضرت ص‪KK‬ادق‪ K‬روایت ش‪KK‬ده «انه س‪//‬ئل من یعق‪//‬وب لم‪//‬ا‬
‫اس‪KK‬تَ ْغفِرْ لَنَ‪KK‬ا ُذنُوبَنَ‪KK‬ا] ق‪//‬ال س‪//‬وف اس‪//‬تغفرلکم ربی ف‪//‬اخر‬ ‫ق‪//‬ال بن‪//‬وه [يَ‪KK‬ا أَبَانَ‪KK‬ا ْ‬
‫االستغفارلهم و یوسف لما قالوا [تَاهللِ لَقَ ْد آَثَ‪َ K‬‬
‫‪K‬ركَ هللاُ َعلَ ْينَ‪KK‬ا َوإِ ْن ُكنَّا لَخَ‪ِ K‬‬
‫‪K‬اطئِينَ ] ق‪//‬ال‬
‫َّاح ِمينَ ]»‬‫يب َعلَ ْي ُك ُم اليَوْ َم يَ ْغفِ ُر هللاُ لَ ُك ْم َوهُ َو أَرْ َح ُم الر ِ‬
‫[اَل ت َْث ِر َ‬
‫البته در گناهانی که شخص حق دیگری را ضایع کرده تا او راض‪KK‬ی نش‪KK‬ود خ‪KK‬دا آن‬
‫گناه را نمی‌آمرزد چنانکه ده‌ها روایات صحیحه در این بارهاز‪ K‬معص‪KK‬ومین وارد‪ K‬ش‪KK‬ده‪.‬‬
‫این چه ربطی‪ K‬به موضوع توسل آنچنانی دارد!؟ عالوه ب‪KK‬ر مض‪KK‬امین آی‪KK‬ات ش‪KK‬ریفه ک‪KK‬ه‬
‫ص‪KK‬ریحا ً انس‪KK‬ان را از توس‪KK‬ل ب‪KK‬ه دیگ‪KK‬ری نهی فرم‪KK‬وده اس‪KK‬ت مانند[إِيَّاكَ نَ ْعبُ ‪ُ K‬د َوإِيَّاكَ‬
‫‪K‬ريبٌ أُ ِجيبُ‬ ‫[وإِ َذا َسأَلَكَ ِعبَ‪KK‬ا ِدي َعنِّي فَ ‪K‬إِنِّي قَ‪ِ K‬‬
‫ين] و [فَاَل تَ ْد ُعوا َم َع هللاِ أَ َحدًا] و َ‬ ‫نَ ْست َِع ُ‬
‫َان] در اخبار و احادیث صحیحه‌ای ک‪KK‬ه از ج‪KK‬انب معص‪KK‬ومین وارد‪K‬‬ ‫اع إِ َذا َدع ِ‬‫َد ْع َوةَ ال َّد ِ‬
‫شده این معنی را می‌رساند‪ K‬که دعا باید بدون واس‪KK‬طه باش‪KK‬د در نهج‌البالغ‪KK‬ه در وص‪KK‬یت‬
‫امیرالمؤمنین به حضرت امام حسین سالم هللا علیها می فرماید‪K:‬‬
‫«واعلم ان الذی بیده خزائن السموات و االرض قد اذن لک فی الدّعا و تکفل ل‪//‬ک‬
‫االجابة و امرک ان تسئله لیعطیک و تسترحمه لیرحمک و لم تجعل بینک و بین‪//‬ه من‬
‫یحجب‪//‬ه عن‪//‬ک و لم یلجئ ‪//‬ک الی من یش‪//‬فع ل‪//‬ک الی ‪//‬ه» ک‪KK‬ه در این فق‪KK‬رات ش‪KK‬ریفه‬
‫امیرالمؤمنین‪ ‬فرزندش را وصیت می‌فرماید‪ K‬که خ‪KK‬دائی ک‪KK‬ه خ‪KK‬زائن آس‪KK‬مانها و زمین‬
‫در دست اوست خود اجازه دعا داده و ضامن اج‪KK‬ابت ش‪KK‬ده و بین ت‪KK‬و و خ‪KK‬ود ح‪KK‬اجب و‬
‫دربانی قرار‪ K‬نداده و ترا وادار بشفیع و می‪K‬انجی‪ K‬ک‪K‬ه ب‪K‬رای او بی‪K‬اوری‪ K‬نک‪K‬رده اس‪K‬ت‪ ،‬و‬
‫حضرت امام زین‌العابدین‪ ‬در دعای ابوحمزه ثمالی عرض می‌کند «والحمدهلل ال‪//‬ذی‬
‫انادیه کلما شئت لحاجتی و اخلوبه حیث شئت لس ّری بغیر شفیع فقیض‪//‬ی لی ح‪//‬اجتی»‬
‫در دعای با خدا احتیاج به شفیع و واسطه نیست و این پندارها به منزل‪K‬ة کف‪KK‬ر و ش‪K‬رک‬
‫است‪ ،‬واین یکی از مزایای دین اسالم است که در آن بنده احتیاج به شفیع و واسطه ب‪KK‬ا‬
‫خدا ندارد و خود می‌تواند مستقیما ً از پروردگار خود تقاضا و مسئلت هر گونه حاجتی‬
‫را نماید برخالف مذاهب باطله دیگر‪.‬‬
‫‪189‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫ولی جای صد افسوس است که بسیاری‪ K‬از تعالیم ملل کهن سال قبل از اس‪KK‬الم مانن‪KK‬د‬
‫مصریان قدیم و ایران باستان و سومریها‪ K‬و پاره‌ای از عقاید هندیان به توسط‪ K‬کس‪KK‬انیکه‬
‫کردند طوعا ً او کرها ً ایمان آوردند‪ K‬یا کسانیکه عمداً تظاهر با سالم و مسلمانی‪ K‬نمودن‪KK‬د‪K‬‬
‫اخیراً وارد این شریعت مطهره کردند تا بدینوسیله ضربات کشنده‌ای به حقایق سعادت‬
‫‌بخش این دین مبین وارد آوردند‪ K‬و بدبختانه این پیش‌آمدها باعث شده ک‪KK‬ه ام‪KK‬روه غ‪KK‬الب‬
‫آداب و عادات و عقاید آن‪KK‬ان در مس‪KK‬لمین دی‪KK‬ده می‌ش‪KK‬ود ک‪KK‬ه محیالن‪KK‬ه گ‪KK‬اهی ب‪KK‬ه یکی دو‬
‫حدیث اسالمی منضم و مؤید شده است مانند عید نوروز ‪. ...‬‬
‫از آن جمله موضوع شفاعت است که در این کشورها‪ K‬فسادی‪ K‬ب‪K‬ار آورده ک‪K‬ه لش‪K‬گر‬
‫چنگیز وتیمور‪ K‬بار نیاورد‪ ،‬موضوع‪ K‬ش‪KK‬فاعت در ق‪KK‬رآن مجی‪KK‬د در هیچ م‪KK‬وردی بعن‪KK‬وان‬
‫اثبات نیامده و در بسیاری از آیات نفی شده مانند آیه شریفه‬
‫يُ ْقبَ ُل ِم ْنهَ‪KK‬ا َش‪K‬فَا َعةٌ َواَل‬ ‫س َش ْيئًا َواَل‬ ‫[ َواتَّقُوا يَوْ ًما اَل تَجْ ِزي نَ ْفسٌ ع َْن نَ ْف ٍ‬
‫ص‪KKKKKKKKKKKKKK‬رُونَ ]‬ ‫هُ ْم يُ ْن َ‬ ‫ي ُْؤخَ‪ُ KKKKKKKKKKKKKK‬ذ ِم ْنهَ‪KKKKKKKKKKKKKK‬ا عَ‪ْ KKKKKKKKKKKKKK‬د ٌل َواَل‬
‫{البقرة‪}48:‬‬
‫«و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى [از عذاب خدا] را از كسى دف‪KK‬ع نمىكن‪K‬د‪ K‬و ن‪KK‬ه‬
‫از او شفاعتى پذيرفته‪ ،‬و نه به جاى وى بدلى گرفته مىشود و نه يارى خواهند شد»‬
‫{البقرة‪}254:‬‬ ‫[يَوْ ٌم اَل بَ ْي ٌع فِي ِه َواَل ُخلَّةٌ َواَل َشفَا َعةٌ]‬
‫«پيش از آنك‪KK‬ه روزى ف‪KK‬را رس‪KK‬د ك‪KK‬ه در آن ن‪KK‬ه داد و س‪KK‬تدى اس‪KK‬ت و ن‪KK‬ه دوس‪KK‬تى و ن‪KK‬ه‬
‫شفاعتى»‬

‫و پاره‌ای از آیات هم شفاعت را منوط و مشروط به اذن پروردگار نموده است ام‪KK‬ا‬
‫آثار باقیمانده ادی‪KK‬ان منس‪KK‬وخه و روح غ‪KK‬رور و بهان‪KK‬ه ج‪KK‬وی فس‪KK‬اق و کس‪KK‬انیکه از ی‪KK‬ک‬
‫ط‪KK‬رف‪ K‬بیم و ان‪KK‬ذار دی‪KK‬نی در روحش‪KK‬ان م‪KK‬ؤثر‪ K‬ب‪KK‬وده واز ط‪KK‬رف دیگ‪KK‬ر ب‪KK‬دنبال به‪KK‬انه‌ای‬
‫می‌گردند‪ K‬که خود را از قید و بند احکام آزاد کرده و ه‪KK‬ر چ‪KK‬ه را نفس بهیمی و غری‪KK‬زة‬
‫حیوانیشان مایل است انجام دهند و از آن طرف بازاری که بهشت‌فروشان به عن‪KK‬اوین‬
‫مختلف باز کرده‌اند باعث شده که موضوع‪ K‬شفاعت بعناوین مختلف باز کرده‌اند ب‪KK‬اعث‬
‫شده که موضوع شفاعت بی‌حد وحساب صاحب اختی‪K‬اران روز محش‪KK‬ر‪ ،‬دیگ‪KK‬ر مج‪K‬الی‬
‫برای عرض وج‪KK‬ود‪ K‬آن ان‪KK‬ذارات نگذاش‪KK‬ته و ه‪KK‬ر فاس‪KK‬ق ف‪KK‬اجری‪ K‬ک‪K‬ه خ‪KK‬ود را معتق‪KK‬د ب‪KK‬ه‬
‫قیامت هم می‌داند از این حیث فکرش راحت بوده و به اجرای شهوات خود تا آنجا ک‪KK‬ه‬
‫دست دارد می‌پردازد‪ ،‬آنگاه برای خوشنودی‪ K‬شفیعان برش‪KK‬وه‌هائی از قبی‪K‬ل س‪K‬ینه‌زدن و‬
‫دس‪KK‬ته درآوردن و ن‪KK‬ذور و قرب‪KK‬انی و احیان‪K‬ا ً گریه‌ک‪KK‬ردن و زی‪KK‬ارت و امث‪KK‬ال آن متوس‪KK‬ل‬
‫می‌ش‪KK‬ود ت‪KK‬ا این ش‪KK‬فیعان را ک‪KK‬ه ه‪KK‬ر چ‪KK‬ه باش‪KK‬د ب‪KK‬ه عقی‪KK‬ده آنه‪KK‬ا استرض‪KK‬ای خ‪KK‬اطر و‬
‫بدست‌آوردن دل آنها آسانتر‪ K‬از راضی ساختن خداست از خود خوشنود‪ K‬و وسیلة نجات‬
‫خود از جهنم بلکه عروج به عالیترین درج‪K‬ات بهش‪KK‬ت را ب‪K‬رای خ‪KK‬ود و خویش‪KK‬ان مث‪KK‬ل‬
‫خود فراهم آورد البت‪K‬ه ش‪K‬فاعت چنانک‪K‬ه قبال گف‪K‬تیم بی‌موض‪KK‬وع‪ K‬نیس‪K‬ت و آن عب‪K‬ارت از‬
‫استغفاری است که پیغمبر برای امت و هم‌چنین مؤمنین برای یکدیگر می‌کنن‪KK‬د و طلب‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪190‬‬
‫آمرزش از خدا می‌نمایند اما این چه ربطی دارد ب‪KK‬ه آن دروازه وس‪KK‬یع و لن‪KK‬دهور مول‪KK‬د‬
‫جرأت و غرور؟! یعنی آن شفاعت بیدر وبامی‪ K‬که معزورین بوالهوس و جنود‪ K‬شیاطین‬
‫آن را ادعا می‌کنند؟!‬
‫ش‪KK‬ما ت‪KK‬اریخ ادی‪KK‬ان باطل‪KK‬ه مانن‪KK‬د عقای‪KK‬د مص‪KK‬ریان ق‪KK‬دیم و بخش ‪K‬ش‌ها و طلس‪KK‬مات و‬
‫مرده‌نامه‌ها که برای آمرزش اموات می‌دادند‪ K‬و همچ‪KK‬نین عقای‪KK‬د بابلی‪KK‬ان و س‪KK‬ومریان را‬
‫از کتابهای‪ K‬محققینی مانند ویل دورانت در (تاریخ مشرق‪ K‬زمین گهواره تمدن) و کت‪KK‬اب‬
‫سیره تمدن (رالف لینتون) و امثال آن را مطالعه نمائید تا ببینید این عقاید غل‪KK‬ط چن‪KK‬دین‬
‫هزار س‪K‬ال قب‪K‬ل از اس‪KK‬الم وج‪KK‬ود داش‪KK‬ته ک‪K‬ه ب‪KK‬رای ره‪K‬ائی و نج‪K‬ات از ع‪K‬ذاب اخ‪KK‬روی‬
‫آخوندهای مذاهب باطل‪KK‬ه چگون‪KK‬ه مت‪KK‬اع ش‪KK‬فاعت را رواج داده و اف‪KK‬راد و اشخاص‪KK‬ی را‬
‫برای گرمی بازار خود وجلب توجه پادشاهان عیاش و ستمکار‪ ،‬فس‪KK‬اق‪ K‬و فج‪KK‬ار را ب‪KK‬ه‬
‫سوی خود کشانیده‌اند و ادیان آلوده به خرافات هر کدام آن را به دیگری عاریه داده ت‪KK‬ا‬
‫ق ّوت گرفته و جزو عقاید رسمی ملت جدید درآمده است‪.‬‬
‫ک‪KK‬ار رس‪KK‬وائی در ش‪KK‬فاعت ب‪KK‬ه آن ح‪KK‬د رس‪KK‬یده ک‪KK‬ه در پ‪KK‬اره‌ای از کتابه‪KK‬ای مع‪KK‬روف‬
‫نوشته‌اند که زنی زنا می‌داد واوالدهائی که از زن‪KK‬ا می‪KK‬آورد‪ K‬آنه‪KK‬ا را از ت‪KK‬رس رس‪KK‬وائی‪K‬‬
‫می‌سوزانید و کسی جز مادرش از این افعال شنیعه خبر نداشت همینکه مرد و دفن شد‬
‫خاک او را قبول نمی‌کرد و او را به هر نقطه‌ای می‌بردند‪ K‬چنین بود عاقبت اهل و ق‪KK‬وم‪K‬‬
‫او پیش یکی از امام‪KK‬ان آمدن‪KK‬د و قض‪KK‬یه را ب‪KK‬ه حض‪KK‬رتش‪ K‬ع‪KK‬رض کردن ‪K‬د‪ K‬حض‪KK‬رت ب‪KK‬ه‬
‫مادرش فرمود‪ K‬این زن در زندگی چه می‌کرد؟ مادر آن زن باطن و حقیقت ام‪KK‬ر را ب‪KK‬ه‬
‫آن حضرت گفت حضرت فرمود‪ K‬زمین این را قب‪KK‬ول نخواه‪KK‬د ک‪KK‬رد زی‪KK‬را ب‪KK‬ه ع‪KK‬ذاب او‬
‫سایر خلق‌هللا معذب می‌شوند‪ K‬در قبر او مقداری از تربت حسینی گذارند چ‪KK‬نین کردن‪KK‬د!‬
‫خدا عیب آن زن را پوشانید‪ K‬و از او ستر نمود!!‬
‫دیدید معصیتی به آن بزرگی به چ‪KK‬ه آس‪KK‬انی م‪KK‬ورد عف‪KK‬و ق‪KK‬رار گ‪KK‬رفت؟! ب‪KK‬ا مق‪KK‬داری‬
‫تربت که در دسترس همه هست!‬
‫مالی معروف دیگری در کتابهای بسیاری‪ K‬که در قرن بیستم برای ترویج دین مبین‬
‫و آش‪KK‬ناکردن م‪KK‬ردم‪ K‬ب‪KK‬ه مع‪KK‬ارف‪ K‬و مع‪KK‬الم اس‪KK‬المی! می‌نویس‪KK‬د‪ K‬در یکی از کتابه‪KK‬ایش‬
‫داستان‌زنی را نوشته است که پسر خود را وادار‪ K‬کرده بود که با او زنا کن‪K‬د و آن پس‪K‬ر‬
‫همیشه با مادر خود چنین می‌کرد‪ K‬اما بعد از مرگ او را دیدند ک‪KK‬ه ب‪KK‬ا روی ن‪KK‬ورانی‪ K‬در‬
‫عالی‌ترین درجات بهشت اس‪K‬ت! وق‪K‬تی‪ K‬از این ام‪K‬ر عجیب س‪K‬ؤال کردن‪KK‬د‪ ،‬گفت در ه‪K‬ر‬
‫روزی هفت مرتبه صلوات می‌فرستادم!! و از این قبیل مطالب بسیار است ک‪KK‬ه مش‪KK‬تی‬
‫از آن نمونه خ‪KK‬روار اس‪KK‬ت و ش‪KK‬ما ه‪K‬ر گ‪K‬اه در مج‪K‬ال روض‪K‬ه‌خوانی‌ها باش‪KK‬ید در کم‪KK‬تر‬
‫مجلس‪KK‬ی اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه از این قبی‪KK‬ل مفتری‪KK‬ات ک‪KK‬ه اس‪KK‬اس دین و بنی‪KK‬اد اخالق و انس‪KK‬انیت را‬
‫ویران و نابود می‌کند نشنیده باشید‪ ،‬مثال فالن زن فاحشه که در تم‪KK‬ام عم‪KK‬ر ب‪KK‬ه فس‪KK‬ق و‬
‫فحشا گذرانیده بود روزی به خانه همسایه‌ای که روض‪K‬ه‌خوانی داش‪KK‬ت ب‪KK‬رای برداش‪KK‬تن‬
‫آتش رفت وچون آتش گیره را در زیر دیگی برد که غذا برای اهل مجلس پخته بودن‪KK‬د‪K‬‬
‫‪191‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫وبه آن دمید تا روشن شود‪ ،‬دودی‪ K‬از آن به چشمش رفت و اش‪KK‬گش ب‪KK‬یرون آم‪KK‬د‪ ،‬همین‬
‫موجب آمرزش گناهان یک عمر فاحشه‌گی او شد!! و از این قبیل‪.‬‬
‫حاال با اینگونه تبلیغات‪ ،‬خود شما می‌توانید‪ K‬تصور کنی‪KK‬د ک‪K‬ه در محیطی ک‪K‬ه ن‪K‬ه علم‬
‫است و نه تربیت‪ ،‬چگونه جامعه‌ای بوجود می‌آید؟ چگونه ی‪KK‬ک مش‪KK‬ت حیوان‪KK‬ات غ‪KK‬رق‬
‫شهوات به مال و ناموس و جان مردم‪ K‬می‌تازند وخود‪ K‬را به ص‪KK‬ورت‪ K‬وحش‪K‬ی‌ترین مل‪KK‬ل‬
‫درمی‌آورند در حالیکه مغرور‪ K‬و معجبند به این ک‪K‬ه به‪KK‬ترین م‪KK‬ردم روی زمین هس‪KK‬تند؟‬
‫الحيَ‪KK‬ا ِة ال‪ُّ KK‬د ْنيَا َوهُ ْم‬ ‫[قُ‪KK‬لْ هَ‪KK‬لْ نُنَبِّئُ ُك ْم ِباألَ ْخ َس‪ِ KK‬رينَ أَ ْع َم‪ KK‬ااًل ] [الَّ ِذينَ َ‬
‫ض‪َّ KK‬ل َس‪ْ KK‬عيُهُ ْم فِي َ‬
‫ص ْنعًا] {الكهف‪}103/104 :‬‬ ‫َيحْ َسبُونَ أَنَّهُ ْم يُحْ ِسنُونَ ُ‬
‫«بگو‪« :‬آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم؟»[آنان] كسانىاند كه كوششش‪KK‬ان در زن‪KK‬دگى‬
‫دنيا به هدر رفته و خود مىپندارند‪ K‬كه كار خوب انجام مىدهند»‬
‫این قبیل موهومات‪ K‬و خرافات است که ریشه محامد اخالقی را سوازنیده و بین دین‬
‫و اخالق رابطه‌ای ب‪KK‬اقی نگذاش‪KK‬ته و مت‪KK‬دین آن ب‪KK‬ه بی‌دینش چن‪KK‬دان ف‪KK‬رقی‪ K‬ن‪KK‬دارد بلک‪KK‬ه‬
‫می‌توان گفت ک‪KK‬ه پ‪KK‬اره‌ای از م‪KK‬دعیان دین‪KK‬داریش از پ‪KK‬اره‌ای از بی‌دینه‪KK‬ا هم مض‪K‬رّتر‪ K‬و‬
‫فاسدتر‪ K‬زیرا در میان طبقاتی که روح دین ضعیف شده غالب آنان از تحص‪KK‬یلکرده‌های‪K‬‬
‫فرهنک جدیدند‪ ،‬این طبق‪KK‬ه ه‪KK‬ر چن‪KK‬د الاب‪KK‬الی و بی‌دین و فاس‪KK‬دند ام‪KK‬ا ب‪KK‬از در می‪KK‬ان آنه‪KK‬ا‬
‫کسان بسیاری‪ K‬یافت می‌شوند که به نظم و انتظام طبیعت معترف بوده و به تشکیالت و‬
‫نظام اجتماعی معتقدن‪KK‬د ولی پ‪KK‬اره‌ای از مت‪KK‬دینین خ‪KK‬رافی هیچ چ‪KK‬یز را ش‪KK‬رط هیچ چ‪KK‬یز‬
‫نمی‌دانند و روی آن طبقه بی‌دین را سفید کرده‌اند؟!‬
‫زیرا اکثر معاصی را به غرور شفاعت مرتکب می‌شوند‪ K،‬و از کاره‪KK‬ای اجتم‪KK‬اعی‬
‫به عناوینی‪ K‬تن می‌زنند‪ K‬قاچاق و ام‪KK‬ور منهم‪KK‬ه را از جهت حالل‌ب‪KK‬ودن نافرم‪KK‬انی‪ K‬دولت‬
‫مباشر می‌شوند‪ ،‬از دادن مالیات و انجام خ‪K‬دمت س‪K‬ربازی ف‪K‬رار می‌کنن‪K‬د‪ ،‬ب‪K‬ه ب‪K‬رادران‬
‫هموطن و مسلمان خود به اندک شبهه و بهانه‌ای بدبین و کینه‌جو می‌ش‪KK‬وند‪ K،‬و ب‪KK‬ه هم‪KK‬ة‬
‫آنان به نظر بغض و نف‪K‬رت می‌نگرن‪K‬د‪ K‬از تهمت و دروغ ب‪K‬ه عن‪KK‬وان حالل‌ ب‪K‬ودن غیبت‬
‫فاسق اجتناب نمی‌کنند و صدها و هزاره‪KK‬ا از این قبی‪KK‬ل ک‪KK‬ه می‌ت‪KK‬وان گفت ک‪KK‬ه این‪KK‬ان ب‪KK‬ا‬
‫اینگونه مسلمانی‪ K‬تف‪K‬اوتی ب‪KK‬ا هیچ مش‪K‬رک و ملح‪KK‬دی ندارن‪K‬د! بلک‪K‬ه چ‪KK‬ون پ‪KK‬اره‌ای از آن‬
‫مشرکین و ملحدین به مق‪K‬ررات و نظ‪K‬ام ط‪K‬بیعت و نظ‪K‬ام و انتظ‪K‬ام اجتم‪K‬اع معتقدن‪K‬د ب‪K‬ر‬
‫اینان فضیلت اجتماعی دارند‪K.‬‬
‫اینست آن وضع دلخراشی ک‪K‬ه م‪K‬وجب انحط‪K‬اط مس‪K‬لمین گش‪K‬ته و بدبختان‪K‬ه ج‪K‬اهالن‬
‫غافل آن را ب‪KK‬دین مق‪KK‬دس و ش‪KK‬ریعت مطه‪KK‬ره اس‪KK‬الم نس‪KK‬بت می‌ده‪KK‬د واین ک‪KK‬ذب عظیم و‬
‫بهتان مبین است‪.‬‬

‫خالصة کالم‬
‫آنچه در این اوراق به نظر خوانندگان محترم رسید‪ K‬خالصه‌ای ب‪KK‬ود از آنچ‪KK‬ه م‪KK‬ا در‬
‫نظر داشتیم که در روزنام‪K‬ه وظیف‪KK‬ه تحت عن‪K‬وان (عل‪K‬ل انحط‪KK‬اط مس‪K‬لمین و چ‪KK‬اره آن)‬
‫درج و انتش‪KKK‬ار دهیم و چنانک‪KKK‬ه مس‪KKK‬بوقید‪ K‬بعلت فش‪KKK‬اری‪ K‬ک‪KKK‬ه از ط‪KKK‬رف پ‪KKK‬اره‌ای از‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪192‬‬
‫خودپس‪KK‬ندان ب‪KK‬روز‪ K‬نام‪KK‬ه و بنگارن‪KK‬ده وارد ش‪KK‬د ناچ‪KK‬ار ش‪KK‬دیم ک‪KK‬ه موض‪KK‬وع‪ K‬را مس‪KK‬کوت‬
‫گذاشته و مطلب را در آنج‪KK‬ا تعقیب نک‪KK‬نیم چ‪KK‬ه بش‪KK‬یوه و رویّ‪KK‬ه منتق‪KK‬دین خ‪KK‬ود واقفیم ک‪KK‬ه‬
‫جنجال و غوغ‪KK‬ا راه انداخت‪KK‬ه و بحرب‪KK‬ة زنگ‌زدة تهمت و تکف‪KK‬یر و امث‪KK‬ال آن متوس‪KK‬ل و‬
‫اشخاص صاحب نفوذی را تحریک و با وسایل جاهالن‪K‬ه و ظالمان‪K‬ه افک‪K‬ار را ت‪K‬رور‪ K‬و‬
‫گوینده و نویسنده‌ای را که درصدد بی‪KK‬داری م‪KK‬ردم و ی‪KK‬ا الاق‪KK‬ل اظه‪KK‬ار آالم درونی‪ K‬خ‪KK‬ود‬
‫است به س‪K‬کوت وگوش‪K‬ه‌گیری مجب‪K‬ور‪ K‬می‌‌کنن‪K‬د‪ ،‬م‪K‬ا در نگ‪K‬ارش آن مقال‪K‬ه و ت‪K‬ألیف این‬
‫رساله هیچ غرضی جز بیان حقایقی که در طی مدت چندین سال مطالع‪KK‬ة خ‪KK‬ود در این‬
‫موضوع‪ K‬بدان رسیده‌ایم نداریم و بعین‌الیقین آنچ‪KK‬ه را نوش‪KK‬ته‌ایم می‌بی‪KK‬نیم و معتق‪KK‬دیم ک‪KK‬ه‬
‫ج‪KK‬ز ب‪KK‬دین طری‪KK‬ق این امت واژگ‪KK‬ون بخت را نمی‌ت‪KK‬وان ب‪KK‬ه س‪KK‬رزمین مج‪KK‬د و ش‪KK‬رف و‬
‫سرچشمه حیات ابدی که قبال حائز و واجد بوده است رسانید‪ K‬و چنانکه ب‪KK‬ر اه‪KK‬ل اطالع‬
‫مخفی نیست در نشان‌دادن راه سعادت مفتخر وخوش‪KK‬وقتیم ک‪K‬ه ذره‌ای از طری‪K‬ق ح‪K‬ق و‬
‫صراط مستقیم الهی منحرف نشدیم آنچه می‌گوئیم‪ K‬از جان حقیقت و صمیم واق‪KK‬ع و قلب‬
‫و دل صدق‪ K‬و راستی است‪ ،‬منکرین و منتقدین ما اگر دچار مرض‪K‬های نفس‪K‬انی نیس‪K‬تند‬
‫و واقعاً‪ K‬طالب حق و حقیقت اند و ما را در راه خطا می‌بینند بگویند‪ K‬غیر از این راه که‬
‫ما گفتیم چه راهی را می‌توان پیشنهاد‪ K‬نم‪KK‬ود و طی طری‪KK‬ق ک‪KK‬رد ت‪KK‬ا ب‪KK‬ه مقص‪KK‬د رس‪KK‬ید؟!‬
‫عللی ک‪KK‬ه م‪KK‬ا در آن مقال‪KK‬ه و این رس‪KK‬اله برش‪KK‬مردیم از امه‪KK‬ات عل‪KK‬ل انحط‪KK‬اط اس‪KK‬ت و‬
‫عواملی که برای پیشرفت و ترقی‪ K‬و تالفی عقب‌ماندگی پیشنهاد‪ K‬می‌کنیم‪ K‬همان عواملی‬
‫است که مسلمین صدر اول را با اینکه معالم حقه ومعارف الهیه چنانکه باید در اعماق‬
‫جانشان راه نیافت‪KK‬ه ب‪KK‬ود ب‪KK‬دان عظمت و ارتق‪KK‬ا رس‪KK‬انید آخ‪KK‬ر ای امت را چ‪KK‬یزی اص‪KK‬الح‬
‫نمی‌کند مگر همان چیز که اولش را اصالح کرد چنانکه دچار این انحط‪KK‬اط‪ K‬نش‪KK‬د مگ‪KK‬ر‬
‫اینکه وسائل و عوامل آن ارتق‪KK‬اء را ت‪KK‬رک گفت! و بط‪KK‬ور قط‪KK‬ع و مس‪KK‬لّم این راهی ک‪KK‬ه‬
‫امروزه مسلمین پیش‌گرفته و آنرا اسالم پنداشته‌اند با اس‪KK‬الم حقیقی فاص‪KK‬له‌اش از زمین‬
‫تا آسمان است هم تجربه نشان داده و هم عقل و وجدان حاکم است که ادام‪KK‬ه این رویّ‪KK‬ه‬
‫اگر صد چندان هم باشد باالخره این کاروان ب‪KK‬ه مقص‪KK‬د نخواه‪KK‬د رس‪KK‬ید و از این وض‪KK‬ع‬
‫بهتر نخواهد شد غالب اعمال و افعالی ک‪KK‬ه مس‪KK‬لمانان ب‪KK‬ه عن‪KK‬وان اوام‪KK‬ر و احک‪KK‬ام دی‪KK‬نی‬
‫انجام می‌دهند یا اصال مربوط با سالم نیست یا به قدری به خرافات و مزخرفات آل‪KK‬وده‬
‫شده که فاقد خاصیت نخستین خود است لذا انتظار هیچ نتیج‪KK‬ه م‪KK‬ؤثّری‪ K‬از آن نمی‌ت‪KK‬وان‬
‫داشت‪.‬‬
‫اسالمی را که ما شناختیم!‬
‫اسالمی را که ما از مطاوی آیات و فح‪KK‬اوی روای‪KK‬ات‪ K‬و س‪KK‬یرة متق‪KK‬دمان ش‪KK‬ناختیم در‬
‫این چند جمله خالصه می‌شود‪ K:‬مرد مسلمان پس از آش‪KK‬نا ش‪KK‬دن ب‪KK‬ه حق‪KK‬ایق دین و مع‪KK‬الم‬
‫شریعت خود معتقد می‌شود‪ K‬که در تم‪KK‬ام ع‪KK‬الم وج‪KK‬ود و جه‪KK‬ان غیب و ش‪KK‬هود‪ ،‬ج‪KK‬ز ذات‬
‫بیزوال حضرت احدیت مؤثر‪ K‬و م ّدبری نیست و بنابراین هیچ ق‪K‬درت و مش‪K‬یتی‪ K‬و اراده‬
‫و سلطنتی‪ K‬بر سرتا سر عالم جز وجود مقدس باری تعالی ح‪KK‬اکم نیس‪K‬ت و او ج‪ّ K‬ل ش‪KK‬أنه‬
‫همه علم و هم‪K‬ه ق‪K‬درت و هم‪K‬ه ع‪K‬دل و هم‪K‬ه حکمت اس‪K‬ت از این هم‪K‬ه ع‪K‬والم بی‌پای‪K‬ان‬
‫وکرات بی‌کرانی که آفریده و جز علم الهی چیزی و کسی ب‪KK‬ه حقیقت وه‪KK‬دف و مب‪KK‬دأ و‬
‫مقصد آن واق‪KK‬ف نیس‪K‬ت آدمی را رد یکی از این دنیاه‪K‬ای بی‌ش‪KK‬مار در وض‪KK‬ع خ‪K‬اص و‬
‫کیفیت مخصوصی بوجود‪ K‬آورده و به او نیروها و طبایعی مرحمت فرموده که تکمی‪KK‬ل‬
‫و تکامل آن را از وی خواسه است‪ ،‬طبیعت و فطرت و غریزه و جبلّت ه‪KK‬ر موج‪KK‬ودی‬
‫خود زبان گویا است که این موجود برای چه آفریده شده و این آالت و اعض‪KK‬ا چ‪KK‬را ب‪KK‬ه‬
‫او داده شده است‪ ،‬حوائج بی‌حد و شماری که انس‪KK‬ان را احاط‪KK‬ه ک‪KK‬رده و آالت و ادواتی‪K‬‬
‫که برای مبارزه با آفات حیات ب‪K‬ه او داده ش‪K‬ده ب‪K‬رای موان‪K‬ع و مش‪K‬کالتی اس‪K‬ت ک‪K‬ه در‬
‫طریق زندگی‪ K‬دارد و تنها چیزی ک‪KK‬ه او را در مقاب‪KK‬ل محرومیته‪KK‬ا و آفته‪KK‬ا و گرفتاریه‪K‬ا‪K‬‬
‫بخشیده‌اند شعلة ضعیفی بنام عقل است که اگر عواطف و اوه‪K‬ام و احساس‪K‬ت هم دس‪K‬ت‬
‫از سرش برداند معهذا مشکل به نظر می‌رسد‪ K‬که بتوان در صحنة حیات از تمتع‪KK‬ات و‬
‫لذات به طور صحیح استفاده کند‌ اینست که احتیاج شدید او را به راهبران و پیامبرانی‬
‫که دست او را گرفته و مانند کودک تازه براه افت‪K‬اده ق‪K‬دم‪ K‬ب‪K‬ه ق‪K‬دم او را ب‪K‬ه می‪K‬دان ن‪K‬برد‬
‫زندگی بکشند می‌رساند‪ K،‬همین احتیاج شدید که در ریشه جانش موج‪KK‬ود ب‪KK‬وده و هس‪KK‬ت‬
‫مقتضی آن بوده که سلسله‌ای به نام انبیا و رسل ظهور‪ K‬کرده و موقعیت‪ K‬پذیرش و قبول‬
‫یافته‌اند‪ ،‬زیرا اگر قافله بشریت احساس احتیاج به راهبر را نداشت این همه پیغمبر‪ K‬در‬
‫او ظه‪KK‬ور نمی‌ک‪KK‬رد! عظمت این حقیقت آن وقت جل‪KK‬وه‌گر می‌ش‪KK‬ود ک‪KK‬ه دقی‪KK‬ق ش‪KK‬ویم ک‪KK‬ه‬
‫امروز که بشر مغرور‪ K‬مدعی است که در نتیج‪KK‬ة علم و تجرب‪KK‬ه ب‪KK‬ر بس‪KK‬یاری‪ K‬از اس‪KK‬رار‪K‬‬
‫طبیعت راه یافته و آنرا نسبت به خود رام نموده والبته در همین فتوحات‪ K‬نیز از تع‪KK‬الیم‬
‫انبیا بی‌نیاز‪ K‬نبوده بلکه در حقیقت تمام آن مرهون تعلیمات پیغمبران است معه‪KK‬ذا همین‬
‫امروز! آری همین امروز در مقابل تع‪KK‬الیم عالی‪KK‬ه و ش‪KK‬رایع محکم‪KK‬ه و راه و روش‪KK‬های‪K‬‬
‫اب‪KK‬دی ق‪KK‬رآن م‪KK‬ات و مبه‪KK‬وت و مس‪KK‬خر و مس‪KK‬حور اس‪KK‬ت در حالیک‪KK‬ه آورن‪KK‬ده این کت‪KK‬اب‬
‫آسمانی ب‪KK‬ه ش‪KK‬هادت ت‪KK‬اریخ‪ ،‬م‪KK‬ردی ا ّمی بی‌نص‪KK‬یب از تعلیم و مح‪KK‬روم‪ K‬ح‪KK‬تی از ت‪KK‬ربیت‬
‫عادی بوده و در میان قومی و محیطی نش‪KK‬و و نم‪KK‬ا ک‪KK‬رده ک‪KK‬ه در پس‪K‬ت‌ترین درج‪KK‬ات و‬
‫بدترین شرایط حیات زندگی‪ K‬می‌نمودند!‬
‫آری انسان پس از اقرار‪ K‬بوجود پروردگار‪ K‬عالمیان ناچار بوجود رس‪KK‬والن از جهت‬
‫شدت احتیاج آدمی برای تعلیم وتکمیل عقل وهوش او اقرار واعتراف خواهد نم‪KK‬ود ت‪KK‬ا‬
‫در عرصة حیات برای نیل به عالی‌ترین درجات او را راهبر و رهنما باشد‪.‬‬
‫مختصری‪ /‬از تعالیم عالیه اسالم‬
‫این‪KK‬ک ان‪KK‬دکی از تع‪KK‬الیم عالی‪KK‬ه اس‪KK‬الم ک‪KK‬ه س‪KK‬عادت دارین و ف‪KK‬وز نش‪KK‬أتین را نص‪KK‬یب‬
‫پیروان خود نموده است‪.‬‬
‫اسالم پس از اینکه به وسیله توجه دادن آدمی به آیات انفس‪KK‬ی و آف‪KK‬اقی‪ K‬روح انس‪KK‬انی‬
‫را به باالترین مرتبه عروج پرواز‪ K‬می‌دهد و او را ب‪KK‬ه وج‪KK‬ود خ‪KK‬دای مهیمن و مس‪KK‬یطر‬
‫بر همه اشیاء و آفریننده ومدبر‪ K‬کائنات معترف‪ K‬و معتقد می‌نماید و شخص یقین می‌کن‪KK‬د‪K‬‬
‫که خلقت او در این جهان به عبث و بیه‪KK‬وده نیام‪KK‬ده آغ‪KK‬از او از روی مش‪K‬یّت او دارای‬
‫هدف و غایتی اس‪KK‬ت و بعثت انبی‪KK‬ا را ی‪KK‬ک ام‪KK‬ری ض‪KK‬روری و الزم دانس‪KK‬ته ب‪KK‬رای طی‬
‫طریق کمال تبعیت ایشان را می‌پذیرد‪ K‬بدین اسالم رهنمائی‪ K‬می‌شود که خالصه و نتیجه‬
‫تعالیم تمام ادیان حقه و مذاهب الهیه بوده است‪.‬‬
‫وقتی ب‪KK‬ه تع‪KK‬الیم این دین ح‪KK‬نیف دقی‪KK‬ق می‌ش‪KK‬ود‪ K‬می‌یاب‪KK‬د ک‪KK‬ه حق‪K‬ا ً اتص‪KK‬ال او ب‪KK‬ه منب‪KK‬ع‬
‫الوهیت و ارتباط آن به ملکوت آسمانی است‪ ،‬می‌بیند پس از دورانی که بشر درنتیج‪KK‬ه‬
‫جهل خود و القائ ارباب اغراض هزاران کند و زنجیره‌ها از عادات زشت و خرافات‬
‫بدست و پای خود بسته‪ ،‬پیغمبری‪ K‬نجات‌بخش از جانب پروردگار‪ K‬آمده و تم‪KK‬ام آن غ‪KK‬ل‬
‫و زنجیرها‪ K‬را از دست و پای او می‌گیرد چنانکه در آیه ‪ 157‬اعراف می‌فرماید‪:‬‬
‫ي الَّ ِذي يَ ِج ُدونَ‪K‬هُ َم ْكتُوبً‪KK‬ا ِع ْن‪َ K‬دهُ ْم فِي‬ ‫ي األُ ِّم َّ‬
‫ول النَّبِ َّ‬
‫َّس‪َ K‬‬ ‫[الَّ ِذينَ يَتَّبِعُونَ الر ُ‬
‫‪K‬ر َوي ُِح‪ K‬لُّ لَهُ ُم‬ ‫يل يَ‪KK‬أْ ُم ُرهُ ْم بِ‪KK‬ال َم ْعر ِ‬
‫ُوف َويَ ْنهَ‪KK‬اهُ ْم ع َِن ال ُم ْن َك‪ِ K‬‬ ‫اإل ْن ِج ِ‬
‫التَّوْ َرا ِة َو ِ‬
‫ص ‪َ K‬رهُ ْم َواألَ ْغاَل َل الَّتِي‬ ‫ض ‪ُ K‬ع َع ْنهُ ْم إِ ْ‬
‫ث َويَ َ‬ ‫الطَّيِّبَا ِ‬
‫ت َوي َُحرِّ ُم َعلَ ْي ِه ُم الخَ بَ‪KK‬ائِ َ‬
‫ور الَّ ِذي‬‫َص ‪K‬رُوهُ َواتَّبَ ُع‪KK‬وا النُّ َ‬ ‫َت َعلَ ْي ِه ْم فَالَّ ِذينَ آَ َمنُ‪KK‬وا بِ ‪ِ K‬ه َو َع‪َّ K‬زرُوهُ َون َ‬ ‫َكان ْ‬
‫‪KKKKKKKKKKKKKKK‬ز َل َم َع‪ KKKKKKKKKKKKKKK‬هُ أُولَئِ‪KKKKKKKKKKKKKKK‬كَ هُ ُم ال ُم ْفلِحُ‪KKKKKKKKKKKKKKK‬ونَ ]‬ ‫ِ‬ ‫أُ ْن‬
‫{األعراف‪}157:‬‬
‫«كسانى كه از رسولى پيروى مىكنند كه پيامبر درس ناخواندهاى اس‪KK‬ت ك‪KK‬ه ن‪KK‬ام او را‬
‫نزد خويش در تورات و انجيل نوشته مىيابن‪KK‬د‪ K.‬آن‪KK‬ان را ب‪KK‬ه [كاره‪KK‬اى] پس‪KK‬نديده‪ K‬فرم‪KK‬ان‬
‫مىده‪KK‬د و آن‪KK‬ان را از [كاره‪KK‬اى] ناپس‪KK‬ند ب‪KK‬از مىدارد‪ .‬و پاكيزهه‪KK‬ا را ب‪KK‬راى آن‪KK‬ان حالل‬
‫مىگرداند و ناپاكيزهها را بر آنان حرام مىشمارد و بار گرانش‪K‬ان و قيد [و بن‪K‬د] ه‪K‬ايى‬
‫را كه بر [عهده] آنان بود‪ ،‬از [دوش] شان بر مىدارد‪ .‬پس آنان كه به او ايمان آوردند‪K‬‬
‫و او را گرامى داشتند‪ K‬و او را يارى دادند و از نورى كه با او فرو فرستاده شده است‬
‫پيروى كردند‪ ،‬آنانند كه رستگارند»‬
‫اگر در آیات شریفة دیگر ق‪KK‬رآن دقی‪KK‬ق ش‪KK‬ویم می‌بی‪KK‬نیم‪ K‬مثال یه‪KK‬ود و نص‪KK‬اری‪ K‬چ‪KK‬ه قی‪KK‬د و‬
‫بندهای ساختگی به عنوان عبادت و رهبانیت بنام تعلیمات دین بر خود بافت‪KK‬ه و س‪KK‬اخته‬
‫[و َر ْهبَانِيَّةً ا ْبتَ َد ُ‬
‫عوهَا َما َكتَ ْبنَاهَا َعلَ ْي ِه ْم] {الحديد‪ K }27K:‬از یک ط‪KK‬رف‪ K‬ی‪KK‬ک سلس‪KK‬له‬ ‫بودند َ‬
‫احکامی که اصال خدا بدان دستور نداده بود بنام احکام دی‪KK‬نی در م‪KK‬ذهب خ‪KK‬ود اب‪KK‬داع و‬
‫اختراع نموده بودن‪K‬د‪ K‬ت‪KK‬ا ح‪ّ K‬دی ک‪KK‬ه بزرگ‪KK‬ترین نعمت فط‪KK‬ری‪ K‬و ط‪KK‬بیعی‪ K‬یع‪KK‬نی ازدواج و‬
‫آمیزش با زنان را در پاره‌‌ای اوقات بر خود حرام و در صورت‪ K‬جواز آن را منحص‪K‬ر‪K‬‬
‫به یک زن کرده بودند و از طرف دیگر احکامی را که در ش‪KK‬رع آنه‪KK‬ا معین ب‪KK‬ود بن‪KK‬ام‬
‫احوط چنین است‪ ،‬این احتیاط ترک نش‪KK‬ود‪ ،‬ب‪KK‬ر خ‪KK‬ود س‪KK‬خت و دش‪KK‬وار‪ K‬گرفت‪KK‬ه بودن‪K‬د‪ K‬ت‪KK‬ا‬
‫جائیکه طالق را یک سره بر خود حرام و پ‪KK‬اره‌ای از غ‪KK‬ذهای مب‪KK‬اح وحالل را تح‪KK‬ریم‬
‫‪195‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫وحفظ و و لذایذ مشروعه را ممنوع و ترک نموده بودند و مالیان آنها یا ب‪KK‬رای اظه‪KK‬ار‪K‬‬
‫آقائی و یا به عنوان جلب رضای‪ K‬الهی مناسک و عب‪KK‬اداتی ب‪KK‬رای آنه‪KK‬ا وض‪KK‬ع و آداب و‬
‫اذکاری اختراع کرده بودند‪ ،‬اسالم با تم‪KK‬ام آنه‪K‬ا ب‪K‬ه مب‪K‬ارزه پ‪KK‬رداخت و ب‪KK‬رای نج‪K‬ات و‬
‫رهائی فرزن‪KK‬د آدم از عب‪K‬ودیت یک‪KK‬دیگر‪ ،‬جه‪KK‬د بلی‪K‬غ بک‪KK‬ار ب‪K‬رد و آن‪K‬ان را از تقلی‪K‬د آب‪K‬اء‬
‫وامهات مالمت کرد و از تسلیم شدن ب‪K‬ه خراف‪KK‬ات‪ K‬بافت‪KK‬ة آخوندهایش‪KK‬ان‪ K‬ب‪KK‬ر ح‪KK‬ذر داش‪KK‬ت‬
‫وچنین اطاعتی را از آنان به منزلة شرک دانسته فرمود‪[ :‬اتَّخَ ُذوا أَحْ بَ َ‬
‫ارهُ ْم َو ُر ْهبَ‪KK‬انَهُ ْم‬
‫ون هللاِ] {التوبة‪ ، }31:‬در دین اسالم نه تنها تمتع و بهره‌ وری از لذایذ و‬ ‫أَرْ بَابًا ِم ْن ُد ِ‬
‫نعمای الهی جایز بلکه در بعضی موارد واجب و اکثراً مؤکد و موجب تقرب به دربار‪K‬‬
‫احدیت است شما در همین امر ازدواج وتمتع زن و مرد از یک‪KK‬دیگر ب‪KK‬ه آداب اس‪KK‬المی‬
‫بنگرید ک‪KK‬ه چگون‪KK‬ه نج‪KK‬ام این خ‪KK‬واهش فط‪KK‬رت‪ K‬و ارادة ط‪KK‬بیعت را م‪KK‬وجب ق‪KK‬ربت الهی‬
‫دانسته و تارکین و معرضین آنرا با خطابی تقریبا ً آمیخته به زج‪KK‬ر م‪KK‬ورد عت‪KK‬اب ق‪KK‬رار‬
‫ق]‬ ‫ت ِمنَ ال‪ْ K‬‬
‫‪K‬رِّز ِ‬ ‫داده می‌فرمای‪KK‬د‪[ :‬قُلْ َم ْن َح‪َّ K‬ر َم ِزينَ‪K‬ةَ هللاِ الَّتِي أَ ْخ‪َ K‬ر َج لِ ِعبَ‪KK‬ا ِد ِه َوالطَّيِّبَ‪KK‬ا ِ‬
‫{األع‪KK‬راف‪ }32:‬و برای اینکه روح ش‪KK‬ریف انس‪KK‬انی اس‪KK‬یر وس‪KK‬اوس ش‪KK‬یطانی بن‪KK‬ام دین و‬
‫احکام آن نشود و بدان‪K‬د ک‪K‬ه راه خ‪K‬دا وس‪K‬یعترین ط‪K‬رق و آس‪K‬انترین آنهاس‪K‬ت می‌فرماید‪:K‬‬
‫{الحج‪}78:‬‬ ‫ِّين ِم ْن َح َر ٍ‬
‫ج]‬ ‫[و َما َج َع َل َعلَ ْي ُك ْم فِي الد ِ‬ ‫َ‬
‫ج َولَ ِك ْن ي ُِري ُد‬ ‫‪KK‬ل َعلَ ْي ُك ْم ِم ْن َح َ‬
‫‪KK‬ر ٍ‬ ‫در ج‪KKK‬ای دیگ‪KKK‬ر می‌فرمای‪KKK‬د‪َ [ :‬م‪KK‬ا ي ُِري ُد هللاُ لِيَجْ َع َ‬
‫لِيُطَه َِّر ُك ْم] {المائدة‪ }6:‬و صریحا ً فریاد‪ K‬می‌زند که خدای متع‪KK‬الی از دین و آیین ب‪KK‬رای‬
‫شما راحت و سعات را خواسته نه زحمت و مشتق را [ي ُِري ُد هللاُ بِ ُك ُم الي ُْس‪َ K‬ر َواَل ي ُِري ُد‬
‫ت َو َعلَ ْيهَ‪KK‬ا َم‪KK‬ا‬‫ف هللاُ نَ ْف ًس‪K‬ا إِاَّل ُو ْس‪َ K‬عهَا لَهَ‪KK‬ا َم‪KK‬ا َك َس‪K‬بَ ْ‬‫ُس‪َ K‬ر]{البق‪KK‬رة‪[ }185:‬اَل يُ َكلِّ ُ‬ ‫ِب ُك ُم الع ْ‬
‫ت]{البق‪KK‬رة‪ }286:‬و برای اینک‪KK‬ه ه‪KK‬دف دین معل‪KK‬وم ش‪KK‬ود‪ K‬ک‪KK‬ه مقص‪KK‬ود از آن ب‪KK‬رای‬ ‫ا ْكتَ َسبَ ْ‬
‫خدمت به بشر اس‪KK‬ت ن‪KK‬ه اینک‪KK‬ه آس‪KK‬ایش بش‪KK‬ر وق‪K‬ف‪ K‬دین ش‪KK‬ود می‌فرمای‪KK‬د‪[ K:‬ي ُِري ُد هللاُ أَ ْن‬
‫ض‪ِ K‬عيفًا] {النس‪KK‬اء‪ }28:‬و در تم‪KK‬ام م‪KK‬وارد دین را نعمت و‬ ‫ان َ‬ ‫اإل ْن َس‪ُ K‬‬
‫ق ِ‬ ‫ف َع ْن ُك ْم َو ُخلِ َ‬ ‫يُخَ فِّ َ‪K‬‬
‫رحمت و هدایت و شفا می‌خواند نه زحمت و مشقت و ریاضت و عناء؟!‬
‫و همان احکامی هم که در دین مبین وضع ش‪KK‬ده ج‪KK‬ز رحمت و س‪KK‬عادت نیس‪KK‬ت مثال‬
‫در اسالم احکام الهی بر طبق شمارشی‪ K‬که در اخبار شده پنج چیز است‪ :‬نماز و روزه‬
‫و زکوه و حج وجهاد‪ ،‬شما تنها در نماز آن دقت کنید که انس‪KK‬انی ک‪KK‬ه می‌بین‪K‬د‪ K‬موج‪KK‬ودی‪K‬‬
‫است ناتوان و محیط بهزاران آفات و بلیات سماوی‪ K‬و ارضی که از هر ط‪KK‬رف ام‪KK‬واج‬
‫بال و حوادث با او روی آورده او را به نیستی و فنا تهدید می‌نمایند‪ K‬اما وقتی‪ K‬که انس‪KK‬ان‬
‫معتقد شد که تمام این کثرات ونمودها وحوادث‪ K‬و پیش‌آمدها از یک منبع وی‪KK‬ک ق‪KK‬درت‬
‫ویک مشیّت سرچشمه می‌گیرد‪ K‬و بعب‪KK‬ارت س‪KK‬اده از ج‪KK‬انب خ‪KK‬دای واح‪KK‬د اس‪KK‬ت‪ ،‬آن گ‪KK‬اه‬
‫ب‪KK‬رای وص‪KK‬ول ب‪KK‬دان ق‪KK‬درت و جلب رحمت آن و ایج‪KK‬اد وس‪KK‬یله آس‪KK‬ایش و اطمین‪KK‬ان در‬
‫جستجوی وسیله‌ایست که قطره وجود متزلزل و لرزان و مشرف به فنای خود را بدان‬
‫دریای ابدیت متصل س‪KK‬ازد در ش‪KK‬ریعت ف‪KK‬رض نم‪KK‬از پنجگان‪KK‬ه ش‪KK‬ده ت‪KK‬ا این مقص‪KK‬ود ب‪KK‬ه‬
‫حصول پیوند دو انسان ضعیف عاجز ناتوان خود را به خدای قادر مهربان نزدی‪KK‬ک و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪196‬‬
‫متصل نماید‪ ،‬و فوای‪K‬د‪ K‬معن‪KK‬وی و ص‪KK‬حی روزه عالوه ب‪KK‬ر ایج‪KK‬اد روح اراده وتص‪KK‬میم و‬
‫تسلط بر خواهشهای‪ K‬نفسانی و اطالع از حال گرسنگان و فقرا بر کسی مخفی نیست و‬
‫زکات را آن طور‪ K‬که شرع مقرر فرموده برای ت‪KK‬أمین ح‪KK‬وائج فق‪KK‬ر او مس‪KK‬اکین و از پ‪KK‬ا‬
‫افتادگان به شرط‪ K‬آنکه بر طبق دس‪KK‬تور‪ K‬ش‪KK‬رع تحت نظ‪KK‬ر ح‪KK‬اکم ب‪KK‬ه مص‪KK‬رف‪ K‬نیازمن‪KK‬دی‪K‬‬
‫تنکدستان و شکستگان برسد فوایدی‪ K‬است که محاس‪KK‬ب اندیش‪KK‬ه از احص‪KK‬اء آن ع‪KK‬اجز و‬
‫ناتوان است و چون در فواید حج و جهاد تفصیلی کافی قبال گذش‪KK‬ت ب‪KK‬ه ش‪KK‬رح بیش‪KK‬تری‪K‬‬
‫خود را نیازمند‪ K‬نمی‌بینیم‪.‬‬
‫عبادتهای اسالمی غیر عبادات ادیان منسوخه و مذاهب باطله اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه در آن هیچ‬
‫فائده ما ّدی و معنوی نمی‌توان یافت و تنها مقایسه قربانی‪ K‬اسالم با قربانی‪ K‬یهود و روزه‬
‫مسلمین با ریاضت هنود حقیقت را آشکارا می‌نماید‪ .‬ب‪KK‬رخالف نظ‪KK‬ر انتقادکنن‪KK‬دگان م‪KK‬ا‪،‬‬
‫که تصور می‌کردند‪ K‬ما فریفتة تمدن اروپا شده‌ایم و می‌خ‪K‬واهیم‪ K‬مس‪K‬لمانها هم پ‪K‬یروی از‬
‫اروپائیان نمایند و آن تمدن را اخذ کنند چنانک‪KK‬ه قبال گف‪KK‬تیم م‪KK‬ا ب‪KK‬ه تبعیت از دین مق‪KK‬دس‬
‫خود هر عمل خوب و رویة مستحسنی را می‌پذیریم‪ ،‬ما نه تنها دعویدار این هستیم ک‪KK‬ه‬
‫اسالم مخالف با تمدن نیست بلکه مدعی هستیم که تمدن کام‪KK‬ل و حقیقی تنه‪KK‬ا در اس‪KK‬الم‬
‫است‪ .‬زیرا اس‪K‬الم آدمی را ش‪K‬ریفترین و فاض‪K‬ل‌ترین موج‪K‬ودات ارض‪K‬ی می‌دان‪K‬د‪ K‬و این‬
‫اصیلترین پایة ترقی و تمدن است از آن نظر که اگ‪KK‬ر انس‪KK‬ان وج‪KK‬ود خ‪KK‬ود را واالت‪KK‬رین‬
‫موجودات نداند نمی‌تواند‪ K‬به عالی‌ترین درجات نائل شود و اروپ‪KK‬ا هن‪KK‬وز این حقیقت را‬
‫اإل ْن َسانَ فِي أَحْ َس ‪ِ K‬ن‬
‫درک نکرده است و دین مبین اسالم است که می‌فرماید‪[:‬لَقَ ْد خَ لَ ْقنَا ِ‬
‫[ولَقَ‪ْ KK‬د َك َّر ْمنَ‪KK‬ا بَنِي آَ َد َم َو َح َم ْلنَ‪KK‬اهُ ْم فِي البَ‪KK‬رِّ َوالبَحْ‪ِ KK‬ر َو َرزَ ْقنَ‪KK‬اهُ ْم ِمنَ‬ ‫تَ ْق ِ‬
‫‪KK‬و ٍيم]{التِّين‪َ }4:‬‬
‫ض‪K‬ياًل ]{اإلس‪KK‬راء‪ }70:‬و او را مس‪KK‬جود‪K‬‬ ‫ض‪ْ K‬لنَاهُ ْم َعلَى َكثِ‪ٍ K‬‬
‫‪K‬ير ِم َّم ْن خَ لَ ْقنَ‪KK‬ا تَ ْف ِ‬ ‫ت َوفَ َّ‬‫الطَّيِّبَا ِ‬
‫مالئک‪KK‬ه مق‪KK‬رب و فرش‪KK‬تگان آس‪KK‬مانی می‌دان‪K‬د‪ K‬و زمین و آس‪KK‬مان را مس‪KK‬خر و جوالنگ‪KK‬اه‬
‫ت َو َم‪KK‬ا فِي األَرْ ِ‬
‫ض‬ ‫اوا ِ‬
‫الس ‪َ K‬م َ‬ ‫فع‪KK‬الیت آدمی می‌ش‪KK‬مارد ک‪KK‬ه [أَ َّن َ‬
‫هللا َس ‪َّ K‬خ َر لَ ُك ْم َم‪KK‬ا فِي َّ‬
‫ق لَ ُك ْم َم‪KK‬ا فِي األَرْ ِ‬
‫ض‬ ‫[هُ َو الَّ ِذي خَ لَ ‪َ K‬‬ ‫َوأَ ْسبَ َغ َعلَ ْي ُك ْم ِن َع َمهُ ظَا ِه َرةً‬
‫اطنَةً]{لقم‪KK‬ان‪}20:‬‬
‫َوبَ ِ‬
‫َج ِميعًا]{البقرة‪ }29:‬و برای اینکه مایة سعادت وترقی را بدان‪KK‬د کجاس‪KK‬ت او را ب‪KK‬ه نفس‬
‫خ‪KK‬ود مرج‪KK‬وع می‌دارد‪ K‬ت‪KK‬ا از اتک‪KK‬ل و اتک‪KK‬اء ب‪KK‬ه اص‪KK‬ل و نس‪KK‬ب و این و آن بپره‪KK‬یزد‪K‬‬
‫‪K‬رى] {النَّجم‪}39/40 :‬‬ ‫ى][وأَ َّن َس ْعيَهُ َس‪K‬وْ فَ يُ‪َ K‬‬ ‫َ‬ ‫ان إِاَّل َما َس َع‬ ‫[وأَ ْن لَي َ‬
‫ْس لِإْل ِ ْن َس ِ‬ ‫می‌فرماید‪َ K:‬‬
‫ت] {البقرة‪:‬‬ ‫ت َو َعلَ ْيهَا َما ا ْكتَ َسبَ ْ‬ ‫ف هللاُ نَ ْفسًا إِاَّل ُو ْس َعهَا لَهَا َما َك َسبَ ْ‬ ‫و می‌فرماید‪[ K:‬اَل يُ َكلِّ ُ‬
‫‪ K}286‬و برای آنکه معل‪KK‬وم‪ K‬ش‪KK‬ود ش‪KK‬قاوت و س‪KK‬عادت ه‪KK‬ر فردوجمعی‪KK‬تی‪ K‬در آس‪KK‬تین خ‪KK‬ود‬
‫ص ْبتُ ْم ِم ْثلَ ْيهَا قُ ْلتُ ْم أَنَّى هَ‪َ K‬ذا قُ‪KK‬لْ هُ‪َ K‬‬
‫‪K‬و ِم ْن‬ ‫صيبَةٌ قَ ْد أَ َ‬ ‫اوست می‌فرماید‪[ K:‬أَ َولَ َّما أَ َ‬
‫صابَ ْت ُك ْم ُم ِ‬
‫ك ُم َغيِّرًا نِ ْع َم‪ K‬ةً أَ ْن َع َمهَ‪KK‬ا َعلَى قَ‪KK‬وْ ٍم‬
‫ِع ْن ِد أَ ْنفُ ِس ُك ْم]{آل عم‪KK‬ران‪ }165:‬و [ َذلِ‪KK‬كَ بِ‪KK‬أ َ َّن هللاَ لَ ْم يَ‪ُ K‬‬
‫ت‬ ‫‪K‬ر الفَ َس‪K‬ا ُد فِي البَ‪K‬رِّ َوالبَحْ‪ِ K‬ر بِ َم‪K‬ا َك َس‪K‬بَ ْ‬ ‫َحتَّى يُ َغيِّرُوا َما ِبأ َ ْنفُ ِس ِه ْم] {األنف‪KK‬ال‪}53:‬و [ظَهَ َ‬
‫ت أَيْ‪ِ K‬دي ُك ْم َويَ ْعفُ‪K‬و ع َْن‬ ‫صيبَ ٍة فَبِ َم‪K‬ا َك َس‪K‬بَ ْ‬‫صابَ ُك ْم ِم ْن ُم ِ‬ ‫[و َما أَ َ‬ ‫أَ ْي ِدي النَّ ِ‬
‫اس] {الرُّ وم‪ }41:‬و َ‬
‫ير] {ال ُّشورى‪}30:‬‬ ‫َكثِ ٍ‬
‫‪197‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫اسالم برخالف آنچه بین مسلمین شایع است و موجب طعن دشمنان بر آن شده‪ ،‬بنده‬
‫را آزاد و مختار می‌داند‪ K‬و مجبور‪ K‬و پای‌بست قض‪KK‬ا و ق‪KK‬در نمی‌دان‪KK‬د و در بیش‪KK‬تر‪ K‬آی‪KK‬ات‬
‫قرآن فعل بنده را که باعث تغییر سرنوشت او می‌شود‪ K‬مقدم بر فع‪KK‬ل خ‪KK‬ود می‌ش‪KK‬مارد و‬
‫فعل خدا را متأخر می‌گیرد‪ K‬و می‌فرماید‪َ [ :‬والَّ ِذينَ َجاهَ ُدوا فِينَا لَنَ ْه ِديَنَّهُ ْم ُس‪KK‬بُلَنَا َوإِ َّن هللاَ‬
‫ت هللاِ اَل يَ ْه ِدي ِه ُم هللاُ َولَهُ ْم‬ ‫لَ َم َع ال ُمحْ ِسنِينَ ]{العنكبوت‪ ، K}69:‬و [إِ َّن الَّ ِذينَ اَل ي ُْؤ ِمنُونَ بِآَيَا ِ‬
‫ت يَ ْه‪ِ K‬دي ِه ْم َربُّهُ ْم بِإِي َم‪KK‬انِ ِه ْم‬ ‫َع َذابٌ أَلِي ٌم] {النحل‪[}104:‬إِ َّن الَّ ِذينَ آَ َمنُوا َو َع ِملُوا َّ‬
‫الص ‪K‬الِ َحا ِ‬
‫ت النَّ ِع ِيم] {يونس‪ }9:‬و [يَا أَيُّهَا الَّ ِذينَ آَ َمنُوا اتَّقُوا هللاَ‬ ‫تَجْ ِري ِم ْن تَحْ تِ ِه ُم األَ ْنهَا ُر فِي َجنَّا ِ‬
‫َوقُولُوا قَوْ اًل َس‪ِ K‬ديدًا] {األح‪KK‬زاب‪ ،}70:‬و [فَلَ َّما زَ ا ُغ‪KK‬وا أَزَ ا َغ هللاُ قُلُ‪KK‬وبَهُ ْم َوهللاُ اَل يَ ْه‪ِ K‬دي‬
‫{الص ‪K‬ف‪ }5:‬و دهه‪KK‬ا آی‪KK‬ات دیگ‪KK‬ر ت‪KK‬ا معل‪KK‬وم دارد ک‪KK‬ه ه‪KK‬ر بن‪KK‬ده‌ای ب‪KK‬ر‬ ‫َّ‬ ‫القَوْ َم الفَ ِ‬
‫اس‪K‬قِينَ ]‬
‫سرنوشت خود مسلط است و هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت‪ ،‬حاال اگ‪KK‬ر تع‪KK‬الیم‬
‫جوکهای هن‪KK‬د و ص‪KK‬وفیه روح‌ع‪KK‬اری و تنبلی در م‪KK‬ردم ایج‪KK‬اد ک‪KK‬رده باش‪KK‬د مرب‪KK‬وط ب‪KK‬ه‬
‫اس‪KK‬الم نیس‪KK‬ت از اص‪KK‬یلترین پایه‌ه‪KK‬ای تع‪KK‬الیم اس‪KK‬المی آن اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه بش‪KK‬ر را در حق‪KK‬وق‬
‫مس‪KK‬اوی می‌ش‪KK‬مارد و ب‪KK‬ه اعتب‪KK‬ارات موه‪KK‬وم از ن‪KK‬ژاد و نس‪KK‬بت و ش‪KK‬غل و مق‪KK‬ام اهمی‪KK‬تی‬
‫اح‪َ KK‬د ٍة]‬
‫س َو ِ‬‫نمی‌گ‪KK‬ذارد و می‌فرمای‪KK‬د‪[ :‬يَ‪KK‬ا أَيُّهَ‪KK‬ا النَّاسُ اتَّقُ‪KK‬وا َربَّ ُك ُم الَّ ِذي خَ لَقَ ُك ْم ِم ْن نَ ْف ٍ‬
‫‪K‬ر َوأُ ْنثَى‬
‫{النس‪KK‬اء‪ }1:‬و در جای دیگ‪KK‬ر می‌فرمای‪KK‬د‪[ K:‬يَا أَيُّهَ‪KK‬ا النَّاسُ إِنَّا خَ لَ ْقنَ‪KK‬ا ُك ْم ِم ْن َذ َك‪ٍ K‬‬
‫‪K‬ر َم ُك ْم ِع ْن‪َ K‬د هللاِ أَ ْتقَ‪KK‬ا ُك ْم إِ َّن هللاَ َعلِي ٌم خَ بِ‪KK‬يرٌ]‬
‫‪K‬ارفُوا إِ َّن أَ ْك‪َ K‬‬ ‫َو َج َع ْلنَ‪KK‬ا ُك ْم ُش‪K‬عُوبًا َوقَبَائِ‪َ K‬‬
‫‪K‬ل لِتَ َع‪َ K‬‬
‫{الحج‪KKKK‬رات‪ }13:‬و در س‪KKK‬نت نب‪KKK‬وی می‌فرمای‪KKK‬د‪« : K‬کلکم من آدم و آدم من ت‪///‬راب»‬
‫–«الفض‪//‬ل لع‪//‬ربی علی عجمی و ال االبیض علی االس‪//‬ود اال ب‪//‬التقوی» پس ه‪K‬ر گون‪K‬ه‬
‫مزایای نژادی و افتخار نسبی یادگار دوران جاهلیت و میراث و ملته‪K‬ای ظ‪K‬المی اس‪K‬ت‬
‫که بدین دستاویز‪ K‬دیگران را برده و کنیز خود می‌خواستند تاریخ مقدس اسالم مش‪KK‬حون‬
‫از ابطال و نابود‌کردن این موهوم می‌شوم‪ K‬است‪ .‬مشهور‪ K‬اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه اولین ظلمی ک‪KK‬ه در‬
‫«تنحی عن الطریق» یعنی پس‌رو و پیش‌رو بود ک‪K‬ه زائی‪KK‬ده همین‬ ‫ّ‬ ‫اسالم رخ داد کلمه‬
‫عقیده زشت مزایای نژادی و مقامی است‪.‬‬
‫یکی از بزرگترین بلیه که از ناحیة ادیان در تاریخ بشر بر انسان وارد‪ K‬شده تنفیر و‬
‫عداوت واکراه و اجبار مذهبی است که تاریخ بشریت را ننگین کرده است ولی اس‪KK‬الم‬
‫جز با مشرکین که آفتی بزرگ برای جامعه انسانی و سنگ و س‪ّ K‬د راه ت‪KK‬رقی می‌باش‪KK‬ند‪K‬‬
‫با سایر ملل با کمال مماشات و مهربانی‪ K‬رفت‪KK‬ار ک‪KK‬رده و آن‪KK‬ان را در م‪KK‬ذاهب خ‪KK‬ود آزاد‬
‫گذارده به مسلمین اجازه می دهد که با آنان ب‪K‬ه ع‪KK‬دل و انس‪KK‬انیت س‪KK‬لوک کنن‪KK‬د آنج‪KK‬ا ک‪KK‬ه‬
‫می‌فرماید‪[ K:‬اَل َي ْنهَا ُك ُم هللاُ ع َِن الَّ ِذينَ لَ ْم يُقَاتِلُو ُك ْم فِي الد ِ‬
‫ِّين َولَ ْم ي ُْخ ِر ُج‪KK‬و ُك ْم ِم ْن ِديَ‪ِ K‬‬
‫‪K‬ار ُك ْم‬
‫طينَ ] {الممتحنة‪ }8:‬و مسئله طهارت و‬ ‫أَ ْن تَبَرُّ وهُ ْم َوتُ ْق ِسطُوا إِلَ ْي ِه ْم إِ َّن هللاَ ي ُِحبُّ ال ُم ْق ِس ِ‬
‫نجاست کفار اهل در اسالم دارای اصلی نیست زی‪KK‬را هم کت‪KK‬اب وهم س‪KK‬نت خالف آن‪KK‬را‬
‫ثابت می‌کند وتنها علتی که برای آن می‌توان یافت همان اختالفی است که اهل کتاب و‬
‫مسملین در طهارت و نجاست عرضی اهل کتاب می‌شود‪ K‬و حتی نجاست مش‪KK‬رکین هم‬
‫به عقیده پاره‌ای از محققین جز سیاست موقتی اسالم نبوده اس‪K‬ت اس‪K‬الم مس‪K‬لمین را ب‪K‬ه‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪198‬‬
‫تغی‪KK‬یر عقی‪KK‬ده دیگ‪KK‬ران مجب‪KK‬ور نمی‌کن‪KK‬د واساس‪K‬اً‪ K‬بن‪KK‬ای ع‪K‬الم را روی اختالف می‌دان‪KK‬د و‬
‫اس أُ َّمةً َو ِ‬
‫اح‪َ K‬دةً َواَل يَزَالُ‪KK‬ونَ ُم ْختَلِفِينَ ][إِاَّل َم ْن‬ ‫‪K‬ل النَّ َ‬
‫[ولَ‪KK‬وْ َش‪K‬ا َء َربُّكَ لَ َج َع‪َ K‬‬
‫می‌فرمای‪KK‬د‪َ K:‬‬
‫[ولَ‪KK‬وْ َش‪KK‬ا َء َربُّكَ آَل َ َمنَ َم ْن فِي األَرْ ِ‬
‫ض‬ ‫َر ِح َم َربُّكَ َولِ‪َ KK‬ذلِكَ خَ لَقَهُ ْم]{ه‪KKK‬ود‪َ }118/119 :‬‬
‫[ولَوْ َشا َء هللاُ َما أَ ْش َر ُكوا]{األنعام‪َ }107:‬‬
‫[ولَوْ َشا َء هللاُ لَ َج َم َعهُ ْم‬ ‫ُكلُّهُ ْم َج ِميعًا] {يونس‪َ }99:‬‬
‫َعلَى الهُدَى] {األنعام‪ K}35:‬پس درصدد وحدت عقیده‌بودن از هر حیث ب‪KK‬رای جامع‪KK‬ه‬
‫انسانی درب محال کوبیدن است و اختالس اساس و پایه ترقی و تکامل است به ش‪KK‬رط‬
‫آنک‪KKK‬ه در محیطی آرام و ب‪KKK‬دون زحمت انج‪KKK‬ام گ‪KKK‬یرد بلی اس‪KKK‬الم رس‪KKK‬الت آس‪KKK‬مانی و‬
‫مأموریت الهی دارد که جمیع جهانیان را به نور‪ K‬اس‪KK‬الم و ق‪KK‬رآن دع‪KK‬وت نمای‪KK‬د ام‪KK‬ا این‬
‫کار بیشتر به وسایل‪ K‬سهل و محبت‌آمیز‪ K‬و عوامل شوق‌انگیز انج‪KK‬ام می‌گ‪KK‬یرد‪ K‬و در این‬
‫باره می‌فرماید‪:‬‬
‫الح َس ‪K‬نَ ِة َو َج‪KK‬ا ِد ْلهُ ْم بِ‪KK‬الَّتِي ِه َي أَحْ َس ‪ُ K‬ن]‬
‫الح ْك َم ِ‪K‬ة َوال َموْ ِعظَ ِة َ‬ ‫ع إِلَى َسبِ ِ‬
‫يل َربِّكَ ِب ِ‬ ‫[ا ْد ُ‬
‫{النحل‪[}125:‬فَ َذ ِّكرْ إِنَّ َما أَ ْنتَ ُم‪َ K‬ذ ِّك ٌر][لَ ْس‪K‬تَ َعلَ ْي ِه ْم بِ ُم َس‪ْ K‬ي ِط ٍر] {الغاش‪KK‬ية‪[}21/22:‬إِ َّن‬
‫اس َحتَّى‬‫هَ ِذ ِه ت َْذ ِك َرةٌ فَ َم ْن َشا َء اتَّخَ َذ إِلَى َربِّ ِه َسبِياًل ] {اإلنسان‪[ }29:‬أَفَأ َ ْنتَ تُ ْك ِرهُ النَّ َ‬
‫يَ ُكونُوا ُم ْؤ ِمنِينَ ]{يونس‪ K}99:‬و فقط آن موقع شمش‪KK‬یر تنبی‪KK‬ه از نی‪KK‬ام می‌کش‪KK‬د ک‪K‬ه ب‪KK‬رای‬
‫شنیدن حقایق اسالم مزاحم و م‪KK‬انعی ایج‪KK‬اد ش‪KK‬ود و خس و خاش‪KK‬اکی‪ K‬م‪KK‬انع جری‪KK‬ان عین‬
‫الحیات معالم قرآنی به کشتزار‪ K‬مزارع وج‪KK‬ود‪ K‬انس‪KK‬ان ش‪KK‬ود ام‪KK‬ا اعتق‪KK‬اد و یقین از ام‪KK‬ور‬
‫قلبی است و هیچکس نمی‌تواند‪ K‬با زور و ج‪K‬بر در دل کس‪K‬ی یقین و اعتق‪K‬اد ایج‪K‬اد نمای‪KK‬د‬
‫اسالم و مسلمین را عزی‪KK‬ز و ارجمن‪KK‬د و آق‪KK‬ا و س‪KK‬ربلند می‌خواه‪KK‬د ک‪KK‬ه عالوه ب‪KK‬ر اینک‪KK‬ه‬
‫فرزند‪ K‬آدم و مسجود مالئکه مقرّبند به‪KK‬ترین ام‪KK‬تی هس‪KK‬تند ک‪KK‬ه ب‪KK‬رای ه‪KK‬دایت جهانی‪KK‬ان و‬
‫رهبری کاروان انسن به سوی مقاص‪K‬د و غای‪KK‬ات نه‪KK‬ائی ع‪K‬الم امک‪KK‬ان بوج‪K‬ود‪ K‬آمده‌ان‪K‬د و‬
‫اس]{آل عم‪KK‬ران‪َ [}110:‬و َك‪َ K‬ذلِكَ َج َع ْلنَ‪KK‬ا ُك ْم أُ َّمةً‬ ‫‪K‬ر أُ َّم ٍة أُ ْخ‪ِ K‬ر َج ْ‬
‫ت لِلنَّ ِ‬ ‫می‌فرمای‪KK‬د‪ُ [ K:‬ك ْنتُ ْم خَ ْي‪َ K‬‬
‫اس]{البق‪KK‬رة‪ }143:‬و ع‪KK‬زت و برت‪KK‬ری‪ K‬و س‪KK‬ادت و‬ ‫َو َس‪KK‬طًا لِتَ ُكونُ‪KK‬وا ُش‪KK‬هَدَا َء َعلَى النَّ ِ‬
‫سروری‪ K‬آنان را تا سر حد مقام الوهیت باال می‌برد که العزة هلل ولرسوله و للمؤمنین و‬
‫از همین رهگذر است که مؤمن شریف در هیچ حال از این ارزش و عزت و ش‪KK‬رافت‬
‫و قیمت خود غافل نیس‪KK‬ت و هرگ‪KK‬ز خ‪KK‬ود را ب‪KK‬ه اعتب‪KK‬ارات موه‪KK‬وم‪ K‬و م‪KK‬ال و ج‪KK‬اه ف‪KK‬انی‪K‬‬
‫نمی‌فروشد بلکه اگر سلطنت زمین را به او بدهند که ک‪KK‬وچک‌ترین مخ‪KK‬الفتی از احک‪KK‬ام‬
‫دین خود کند هرگز نخواهد کرد خالصه آنکه اس‪KK‬الم در احک‪KK‬ام و آی‪KK‬اتش این ه‪KK‬دف را‬
‫دارد که عالیترین و راقیترین‪ K‬جامع‪K‬ه را در ت‪K‬وده انس‪K‬انی پدی‪K‬د آورد و چنانک‪K‬ه در طی‬
‫بیانات خود گفتیم بدین منظور‪ K‬توفیق‪ K‬یافته و قرنه‪KK‬ای‪ K‬متم‪KK‬ادی‪ K‬جه‪KK‬ان و جهانی‪KK‬ان را در‬
‫زیر ب‪KK‬ال علم و دانش و تق‪KK‬وی و ع‪KK‬دالت‪ ،‬ب‪KK‬ه س‪KK‬وی حقیقت ره‪KK‬بری‪ K‬ک‪KK‬رده اس‪KK‬ت و این‬
‫کیفیت با این وصف بوده که هن‪KK‬وز اف‪KK‬راد ق‪KK‬ابلیت و اس‪KK‬تعداد درک حق‪KK‬ایق را نداش‪KK‬ته و‬
‫مذاقشان نمی‌توانست طعم شیرین تعالیم اسالمی را دریابد‪ K‬اما امروز‪ K‬با ش‪KK‬رحی ک‪KK‬ه از‬
‫عوامل مترو ک‪KK‬ه و عل‪KK‬ل موج‪KK‬وده دادیم اگ‪KK‬ر جامع‪KK‬ة اس‪KK‬المی بتوان‪KK‬د آن را درک ک‪KK‬رده‬
‫بک‪KK‬ار بن‪KK‬دد یع‪KK‬نی ب‪KK‬ه تحص‪KK‬یل علم و حکمت ب‪KK‬ر حس‪KK‬ب دس‪KK‬تور ش‪KK‬ریعت ب‪KK‬پردازد‪ ،‬و‬
‫‪199‬‬ ‫ارمغان آسمان‬
‫حکومت اسالمی را آن چنانکه شرحش رفت تشکیل ده‪KK‬د و جمع‪KK‬ه و جه‪KK‬اد و ح‪KK‬دود و‬
‫دیات را بر طبق دستور‪ K‬بکار بندد و خرافات و موهومات که چون قاذورات‪ K‬و خب‪KK‬ائث‬
‫چه‪K‬ره ن‪K‬ورانی‪ K‬حق‪K‬ایق را پوش‪KK‬انیده و م‪KK‬ا نمونه‌ه‪KK‬ائی از آن در این کت‪KK‬اب آوردیم‪ K‬ب‪K‬دور‪K‬‬
‫افکند و به جای آن همت به جانشین‌نمودن تعالیم مترو که دین گمارد و اع‪KK‬داد ق‪KK‬وا کن‪KK‬د‬
‫واز حواشی گمراه‌کنن‪KK‬ده ب‪K‬ه متن واق‪KK‬ع پب‪KK‬دازد‪ ،‬آن روز اس‪KK‬ت ک‪KK‬ه دی‪KK‬ده خواه‪KK‬د ش‪KK‬د ک‪KK‬ه‬
‫ت لَيَ ْس‪K‬ت َْخلِفَنَّهُ ْم فِي األَرْ ِ‬
‫ض َك َم‪KK‬ا‬ ‫[و َع َد هللاُ الَّ ِذينَ آَ َمنُوا ِم ْن ُك ْم َو َع ِملُوا الصَّالِ َحا ِ‬
‫مصداق َ‬
‫اس‪KK‬ت َْخلَفَ الَّ ِذينَ ِم ْن قَ ْبلِ ِه ْم َولَيُ َم ِّكن ََّن لَهُ ْم ِدينَهُ ُم الَّ ِذي ارْ ت َ‬
‫َض‪KK‬ى لَهُ ْم َولَيُبَ‪ِّ KK‬دلَنَّهُ ْم ِم ْن َبعْ‪ِ KK‬د‬ ‫ْ‬
‫ش ْيئًا] {النور‪ }55:‬صورت وقوع‪ K‬می‌یابد و قافلة‬ ‫خَ وْ فِ ِه ْم أَ ْمنًا يَ ْعبُ ُدونَنِي اَل يُ ْش ِر ُكونَ بِي َ‬
‫بشریت به سرعت برق باد به سوی هدفی که پروردگار جه‪KK‬ان او را ب‪KK‬رای آن آفری‪KK‬ده‬
‫است می‌شتابد‪ K‬و زندگی تلخ و معیشت ضنک کنونی آدمی مب‪KK‬دل ب‪KK‬ه بهش‪KK‬ت س‪KK‬عادت و‬
‫رضوان می‌گردد‪ .‬برای حصول این منظ‪KK‬ور‪ K‬و الاق‪KK‬ل روشن‌ش‪KK‬دن این حقیقت م‪KK‬ا قب‪KK‬ول‬
‫این زحمت و تحمل آن هم‪K‬ه تهمت ک‪KK‬ردیم و چ‪KK‬ون در این راه ج‪KK‬ز رض‪KK‬ای پروردگ‪KK‬ار‪K‬‬
‫خود را جویا نیستیم از این تهمت و اذیت‌ها نه‪ ،‬تنها آزرده نمی شویم بلکه چون خاص‬
‫و خالص بدون هیچ شائبه باری خاطر ح‪KK‬ق و رض‪K‬ای‪ K‬خ‪K‬دا آرامش وج‪KK‬دان ب‪KK‬دین ک‪K‬ار‬
‫پرداختیم کمال خوشنودی و رضا را خواهیم داشت زیرا اگر هر چیز را در این مورد‪K‬‬
‫فراموش کنیم قض‪KK‬ایای برجس‪KK‬ته ت‪KK‬اریخ را ک‪KK‬ه هم‪KK‬واره عاش‪KK‬قان حقیقت دچ‪KK‬ار تهمت و‬
‫نفرت این گونه افراد بوده‌ان‪KK‬د فرام‪KK‬وش‪ K‬نخ‪KK‬واهیم ک‪KK‬رد‪ ،‬و هم‪KK‬ان ب‪KK‬رای تس‪KK‬لی م‪KK‬ا ک‪KK‬افی‬
‫است‪ ،‬در خاتمه این مقال یادآوری چند نکته الزم است‪.‬‬
‫‪ -1‬آنچه در این اوراق از نظ‪KK‬ر خوانن‪K‬دگان‪ K‬گذش‪K‬ت عقی‪KK‬ده‌ای اس‪K‬ت ک‪KK‬ه نویس‪K‬نده این‬
‫سطور در اثر مطالعه و تفکر در این باره دارا شده و دالیل آن از عقل و نقل ت‪KK‬ا ح‪K‬دی‬
‫روشن گشت و البته هر کسی به عقل و فهم خود مأخوذ و مواخذ است‪.‬‬
‫‪ -2‬با اینکه مدعای ما در این رساله هم‪K‬ه متکی ب‪K‬ه آی‪K‬ات و اس‪K‬ناد و س‪K‬یره مس‪K‬لمین‬
‫صدر اول اس‪KK‬ت معه‪KK‬ذا اگ‪KK‬ر انتق‪KK‬اد ب‪KK‬ه ج‪KK‬ائی برس‪KK‬د ب‪KK‬ا کم‪KK‬ال می‪KK‬ل آن را پذیرفت‪KK‬ه و ب‪K‬ه‬
‫ضمیمه همین رساله منتشر می کنیم تا جبران خط‪KK‬ائی‪ K‬اگ‪KK‬ر م‪KK‬رتکب گش‪KK‬ته باش‪KK‬یم ش‪KK‬ده‬
‫باشد و نیز معلوم شود که ما غرضی جز یافتن حق و بیان آن نداریم اینک بر کسانیکه‬
‫به خطائی‪ K‬از ما واقف‪ K‬شوند واجب است ک‪K‬ه م‪KK‬ا را ب‪KK‬دان بیاگاهانن‪K‬د‪ K‬ت‪KK‬ا هم ادای وظیف‪KK‬ه‬
‫شرعی کرده وهم هدایت گمراهان را دریابند‪.‬‬
‫‪ -3‬چون این مختصر اولین رساله در اینگونه موضوعات و هم اولین تألیف مستقل‬
‫نگارنده است بدیهی است که از هر جهت کامل نیست بنابر این امیدواریم که به توفیق‪K‬‬
‫الهی در آتیه به تکمیل آن پرداخته و در هر یک هر یک از موضوعات کتابی علیحده‬
‫تألیف و بوجهی‪ K‬کافی از عهد بیان و روشن‌کردن ه‪KK‬ر موض‪KK‬وع ب‪KK‬رآئیم ه‪KK‬ر چن‪KK‬د همین‬
‫اندازه برای ارباب هوش کافی است‪.‬‬
‫‪ -4‬کسانی که از راه عناد و لجاج باستهزاء‪ K‬و ارعاب ما می‌پردازند‪ K‬باید یقین بدانند‬
‫که ما قبال حساب آنها را کرده ایم و بنابراین ک‪KK‬وچک‌ترین ارزش و اهمیت ب‪KK‬رای آنه‪KK‬ا‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪200‬‬
‫و اعمالشان قائل نیستیم و تا زنده‌ایم هدف خود را تعقیب و در صورت هرگونه صدمه‬
‫و لطمه‌ای خ‪KK‬ود را مث‪KK‬اب و م‪KK‬أجور‪ K‬دانس‪KK‬ته بلک‪KK‬ه در این راه ت‪KK‬ا پ‪KK‬ای ج‪KK‬ان در آرزوی‬
‫شهادتیم‪.‬‬
‫‪ -5‬چون یقین داریم به مذاق عده‌ای ک‪K‬ه جه‪K‬ل م‪K‬ردم را در این موض‪KK‬وع بنف‪KK‬ع خ‪K‬ود‬
‫می‌دانند این گونه تألیف تلخ است لذا ممکن است درص‪KK‬دد ت‪KK‬یره‌کردن اذه‪KK‬ان برآین‪KK‬د م‪KK‬ا‬
‫ن‪KK‬یز از همین ح‪KK‬اال خ‪KK‬ود را ب‪KK‬رای مدافع‪KK‬ه و دف‪KK‬اع از عقای‪KK‬د خ‪KK‬ود ب‪KK‬ه آی‪KK‬ات و روای‪KK‬ات‬
‫بیشتری مسلح کرده‌ایم‪.‬‬
‫‪ -6‬آثار و تألیفات آتیه ما در پیرامون همین مطالب و امثال آن خواهد بود زی‪KK‬را ب‪KK‬ه‬
‫نظر ما این قبیل مطالب از مهمترین مطالب است‪.‬‬
‫‪ -7‬ما نظریات پاره‌ای از علمای بزرگ و دانای‪KK‬ان روش‪KK‬ن و مطل‪KK‬ع را در پ‪KK‬یرامون‬
‫این مطالب خواسته‌ایم که پس از وصول‪ ،‬ضمیمه خواهیم نمود حق آن بود ک‪KK‬ه م‪KK‬ا ن‪KK‬ام‬
‫این رس‪KK‬اله را (تنزی‪KK‬ه المعص‪KK‬ومین) می‌نه‪KK‬ادیم‪ K‬زی‪KK‬را ت‪KK‬رک حک‪KK‬ومت و تعطی‪KK‬ل جه‪KK‬اد‬
‫وجمع‪KK‬ه و ح‪KK‬دودا را ک‪KK‬ه اه‪KK‬ل آراء ی‪KK‬ا اه‪KK‬واء نس‪KK‬بت بائم‪KK‬ه معص‪KK‬ومین س‪KK‬الم هللا علیهم‬
‫اجمعین داده‌ان‪KK‬د در حقیقت آن بزگ‪KK‬واران را ک‪KK‬ه خ‪KK‬ود از بزرگ‪KK‬ترین‪ K‬مؤب‪KK‬دین ش‪KK‬ریعت‬
‫وهادیان امت بوده‌اند بعنوان ناسخین ق‪KK‬وانین و تعطی‪KK‬ل کنن‪KK‬دگان احک‪KK‬ام دین و بعب‪KK‬ارتی‪K‬‬
‫دیگر پیغمبران بعد از خاتم النبیین‪ ‬معرفی کرده‌اند و حال اینک‪KK‬ه دامن مق‪KK‬دس ایش‪KK‬ان‬
‫از نسبت چنین گناهانی که عالوه بر متزلزل‌نمودن عصمت و ایم‪KK‬ان آن‪KK‬انرا العی‪KK‬اذ باهلل‬
‫در ردیف‪ K‬محرّفین قرآن مبین و مضیعین احکام دین در می‌آورد‪ K‬م‪KK‬نزه و مطه ‪K‬ر‪ K‬اس‪KK‬ت‬
‫اما چون آن را مقدمه پارسی رساله الجمعه قرار دادیم و نماز جمعه را (ارمغان الهی)‬
‫و هدیه آسمانی پیغمبر‪ K‬مختار علیه و آله سالم هللا الملک الجبار می‌دانیم‪ K‬ل‪KK‬ذا آن را بن‪KK‬ام‬
‫(ارمغان آسمان) نامیدیم و باهلل التوفیق‪ K‬و چون خاتم‪KK‬ه این کت‪KK‬اب در لی‪KK‬الی ق‪KK‬در در م‪KK‬اه‬
‫رمضان سال ‪ 1380‬هجری اتفاق افتاد از فرستنده قرن در ش‪KK‬ب ق‪KK‬در مس‪KK‬ئلت می‌ک‪KK‬نیم‬
‫که آنرا وسیله هدایت و جبنش پیروان ق‪KK‬رآن ق‪KK‬رار ده‪KK‬د و م‪KK‬ا را در این راه دش‪KK‬وار‪ K‬از‬
‫طریق حق منح‪K‬رف نک‪K‬رده ه‪K‬دایت و توفی‪KK‬ق خ‪K‬ود را از م‪K‬ا ب‪K‬انگیرد‪ K‬و بی‪K‬ان م‪K‬ا را در‬
‫روشن‌نمودن حقایق بدون هیچ غرضی جز رضای او چنانکه تاکنون چنین بوده بک‪KK‬ار‬
‫وادارد و سرانجام در راه خدمت ب‪KK‬دین خ‪KK‬ود‪ ،‬ش‪KK‬هادت روزی‪ K‬نم‪KK‬وده ی‪KK‬ا ث‪KK‬واب ش‪KK‬هیدان‬
‫عطا فرماید‪ K‬بمنّه وجوده و کرمه‌ انه ذوالفضل العظیم و ال‪//‬بر ال‪ّ /‬رحیم و ص‪//‬لی هللا‬
‫علی سیدنا مح ّمد و آله الطاهرین‪.‬‬

‫اسفندماه ‪ 1339‬قم حیدر علی قلمداران‬


‫شایان عنوان‬
‫شاید خوانندگانی‪ K‬که ب‪KK‬ه ط‪KK‬رز منظم ت‪KK‬ألیف و تص‪KK‬نیف آش‪KK‬نایند ازاینک‪KK‬ه مط‪KK‬الب این‬
‫کتاب را در قید فضول‪ K‬و نظم ابواب نمی‌بینند آن‪KK‬را نقض وی دانن‪KK‬د ب‪KK‬رای ع‪KK‬ذر از این‬
‫پیش‌آم‪K‬د ی‪K‬ادآور اس‪K‬ت ک‪K‬ه چ‪K‬ون م‪K‬ا این راس‪K‬له را بعن‪K‬وان مقدم‪K‬ه ب‪K‬رای پارس‪K‬ی‪ K‬کت‪K‬اب‬
‫(الجمعه) می‌نوشتیم در ابتدای کار نمی‌دانستیم‪ K‬دنبال سخن ب‪KK‬ه کج‪KK‬ا خواه‪KK‬د کش‪KK‬ید و از‬
‫طرفی هم موقعیت و سرعت ناگهانی که برای چاپ آن پیش آمد مجالی نیافتیم‪ K‬که آن‪KK‬را‬
‫به ابواب و فصول‪ K‬تقسیم بندی کنیم زیرا به توفیق‪ K‬پروردگ‪KK‬ار ع‪KK‬الم در م‪KK‬دتی کم‪KK‬تر از‬
‫یک ماه تم‪KK‬ام وس‪KK‬ایل تهی‪KK‬ه مطلب و طب‪KK‬ع آن ف‪KK‬راهم‪ K‬آم‪KK‬د در حالیک‪KK‬ه ک‪KK‬ثرت اش‪KK‬تغال از‬
‫تدریس در کالس‪KK‬های دبیرس‪KK‬تان و رس‪KK‬یدگی‪ K‬ب‪KK‬ه ام‪KK‬ور متفرق‪KK‬ه ودف‪KK‬تری آن و درس‪KK‬های‬
‫شبانه‌ای که در نازل اشخاص به عهده داشتیم و تهیه آب ونان و ت‪KK‬أمین ح‪KK‬وائج زن‪KK‬دگی‪K‬‬
‫یک عائله سنگین (بیش از ده نفر) و مطالعه چند صد جلد کتاب برای تهی‪KK‬ه م‪KK‬دارک و‬
‫دالیل در چنین موضوعاتیکه تاکنون درباره آن کتاب مس‪KK‬تقلی در اس‪KK‬الم و اگ‪KK‬ر ن‪KK‬ه در‬
‫جهان شیعه تألیف نیافته بلکه اکثراً مخالف آن است و بیم کارشکنی عده‌ای که مترصد‬
‫و مراقب آن بودند و تهیه هزینه طبع کتاب و صدها موانع دیگر به م‪KK‬ا مج‪KK‬ال بیش‪KK‬تری‬
‫دست نداد تا در نظم و ترتیب و تفصیل و تب‪KK‬ویب آن چنانک‪KK‬ه بای‪KK‬د ب‪KK‬پردازیم‪ K‬و مع‪KK‬ذلک‬
‫خوش‪KK‬وقت‪ K‬و خورس‪KK‬ندیم ک‪KK‬ه ب‪KK‬ا اینک‪KK‬ه اولین ت‪KK‬ألیف مس‪KK‬تقل و نخس‪KK‬تین کت‪KK‬اب در این‬
‫موضوع‪ K‬بی‌سابقه است معهذا تا آنج‪KK‬ا ک‪KK‬ه ط‪KK‬الب ح‪KK‬ق را وافی و وج‪KK‬دان حقیقت ج‪KK‬ورا‬
‫قانع و کافی باشد‪ .‬دالیل روشن و براهین متقن را حائز است‪.‬‬
‫بعد از آفریدگار‪ K‬مهربان از میان تمام آفریدگان جهان کسی که درباره این کت‪KK‬اب ب‪K‬ه‬
‫ما کمک و هم‪KK‬راهی نم‪KK‬ود‪ K‬زحم‪KK‬ات ایش‪KK‬ان را بدینوس‪KK‬یله تش‪KK‬کر و تق‪KK‬دیر می‌ک‪KK‬نیم‪ K‬فلله‬
‫الحمد والمنه هو حسبنا و نعم الوکیل‪.‬‬

You might also like