Professional Documents
Culture Documents
مقدمه
تاریخ بشری با مهاجرت آغاز شده و همبستگی دیرین و عمیقی با آن دارد .کوچهای بزرگ و تعیینکنندهای که گاه متضمن بقاء بوده و سبب
گسترش فرهنگ و داد و ستدهای ادبی و هنری شدهاند و گاه بر هویت ،ملیّت و قومیّت کوچکنندگان سایه انداختهاند .وقوع حوادث طبیعی مانند زلزله ،سیل و
شیوع بیماریهای فراگیر ،یا وقوع فجایع انسانی مانند جنگ ،کشتار و انقالب از مهمترین دالیل مهاجرتهای بزرگاند .هویت ارمنستان به سبب تاریخ پر فراز
و نشیب خود که همواره با جنگهای مکرر و مهاجرتهای پیوست آنها همراه بوده ،با مفهوم کوچ و مهاجرت درهمتنیده است و جایگاه ارمنستان در جهان
بیش از آنکه به جغرافیا وابسته باشد ،در پیوندی دیرینه و تاریخی با مؤلفه و مفهوم نژاد و ژئوپلیتیک تعریف و شناسایی میشود .خاستگاه این امر به پراکندگی
ارامنه در سراسر جهان بازمیگردد؛ پدیدهای که از آن تحت عنوان دیاسپورای ارمنی یاد میشود .واژۀ دیاسپورا 1در فارسی به «قومپراکندگی» و «جامعۀ دور از
وطن» ترجمه شده است؛ امّا دیاسپورا فراتر از این مفهوم واژگانی ،مصداق از هم گسیختگی جغرافیایی بخشی از یک ملّت و یا قوم است که با وجود ایجاد
سکونتگاههای جدید در سایر سرزمینها همچنان به استمرار هویت و قومیت خویش وفادار هستند و خود را در پیوند با سرزمین مادری معرفی میکنند .برخی
نویسندگان و تاریخنگاران قدمت این پراکندگی را مربوط به سدههای سوم و چهارم میالدی و تشکیل مهاجرنشینهای بزرگ ارمنی در ایران میدانند .بسیاری
از ارامنه سرزمین مادری خود را در نتیجۀ جنگهای مکرر و تبعید اجباری ترک کردند ،اماّ تا پیش از کوچ اجباری سال 1۹1۵میتوان از آنها به عنوان یک
گروه مهاجر موفق نام برد .در واقع ،بار اندوه حاصل از این رویداد ،مفهوم دیاسپورای ارمنی را رسمیت بخشید و رنج و دردی دوچندان را بر دوش مفهوم کوچ
اجباری ارمنیان تحمیل کرد ،پراکندگی ارامنه در سطح جهان را شدید کرد و ادراک جمعی ارامنۀ داخل و خارج از ارمنستان را نسبت به پدیدۀ مهاجرت به طور
بنیادی دستخوش تغییر ساخت .از میان کشورهای پساشوروی و به احتمال زیاد همۀ کشورهای جهان ،ارمنستان به نسبتِ میزان جمعیت داخلی خود ،بزرگترین
جامعۀ مهاجر پراکنده در سراسر جهان را دارد .با اینکه بحث پیرامون تعداد دقیق آنها در جریان است ،اما عموماً گمان میرود که بین ۸تا 1۰میلیون نفر از
نسل ارامنه در حال حاضر خارج از ارمنستان زندگی میکنند که در مقایسه با جمعیت حدوداً ۳میلیون نفری ساکن در این کشور ،رقم بسیار باالیی محسوب
میشود .روسیه ( 2/۳میلیون نفر) ،ایاالت متحده ( 1/۵میلیون نفر) ،فرانسه ( ۴۰۰هزار نفر) و لبنان ( 2۳۰هزار نفر) به ترتیب بزرگترین جوامع ارمنی خارج از
کشور را در خود جای دادهاند .جمعیت ارامنۀ مهاجر در کشورهای گرجستان ،اوکراین ،سوریه ،آرژانتین ،لهستان ،ترکیه ،ایران و کانادا نیز قابل توجه است (بابایی،
.)66 :1۳۹۸جامعۀ دیاسپورای ارمنی با وجود سکونت در سرزمین بیگانه و یا مقصد ،در بستر فرآیندهای مناسکی و خلق نمادها و اسطورههای فرهنگی ،ارتباط
خود را با سرزمین مادری حفظ کردهاند .مفهوم نسلکشی ارامنه مهمترین فصل مشترک ارامنۀ پراکنده در سطح جهان و زیربنای اصلی پیوند میان ارمنیان
مهاجر با سرزمین اجدادیشان را تشکیل میدهد که به وسیلۀ یادبودها ،سالگردها و سالشمارها و در بستر و عرصۀ هنر ،ادبیات و فرهنگ در تداوم و تقویت
حافظۀ تاریخی مشترک ارامنه نقش برجستهای داشته است .تالشهای صورت گرفته از سوی مهاجرین ارمنی برای شناسایی واقعۀ قتل عام 1۹1۵ارامنه به
عنوان نسلکشی این قوم و اجتماع از سوی جوامع میزبانشان به ویژه طی دو دهۀ گذشته ،ایدۀ همپیوندی جامعۀ ارمنیان پراکنده در کشورهای گوناگون را
معنادار و مستحکم ساخت و عرصۀ هنر و فرهنگ ارمنی ،بدل به بستری شد تا جوالنگاه و مأوای حافظۀ جمعی ارامنه باشد و این همپیوندی را متداوم و ثابت
سازد و هویت جمعیشان را که مخدوش ،چندپاره و محو شده است تشخص بخشد.
نگاهی به پیشینه ،تاریخ و مسیر هنر ارمنی
ارمنستان در روزگاران کهن مسکن و مأوای قوم آسیایی «هوری» (مناطق واقع در جنوب غربی کوهستانهای ارمنستان) بود .این قوم به تابعیت
فاتحان هند و اروپایی« ،حِتیّان» و «آشوریان» درآمد و سرانجام ،در سدۀ نهم پیش از میالد دولت مقتدر «اورارتو» در این سرزمین شکل گرفت و در میانۀ سدۀ
هفتم قبل از میالد قومی دیگر از اقوام هند و اروپایی دولت ارمنستان را منقرض کرد و به گواه کتیبههای هخامنشی بیستون این اقوام «ارمنی» خوانده شدهاند.
تاریخ ارمنستان آکنده از تجاوز و تسلط دولتهای همسایه بوده و هنر ارمنی نیز -که سابقۀ کهن دارد -در جریان تحوّالت خود ،از سنّتهای مختلف اثر پذیرفته
است (پاکباز .)7۰7 :1۳۹۰ ،ارمنستان نخستین کشور دنیاست که دین مسیحیت را به رسمیت شناخت و به همین دلیل از دیرباز هنر دینی آمیخته با انگارههای
مذهبی را میتوان در آن به وضوح مشاهده کرد .گرویدن ارمنیان به دین مسیح در اواخر سدۀ سوّم میالدی ،نوعی هنر کلیسایی بر پایۀ سنّتهای ارمنی و
شرقی ،توأم با تأثیرات هنر یونانی را به بارآورد ،مصورسازی و تذهیب کتاب مقدّس در سدۀ ششم میالدی بر این امر صحه میگذارد .در سراسر قرون وسطی
نیز ،شیوههایی مختلف از نگارگری ارمنی که کمابیش متأثر از هنر بیزانس بودند ،توسط استادان گمنام به تکامل رسیدند و تا اواخر قرون وسطی ،به سبب وجود
انواع هنر کاربردی نمونههایی از حجاری صلیب با نقشمایههای تزیینی وجود دارد .سدههای هفدهم و هجدهم در تاریخ ارمنیان دوران گذار از قرون وسطی به
عصر جدید محسوب میشود و عرصۀ وسیعی برای تالقی سنّتهای شرقی و غربی در آن فراهم آمد .این روند تحول در فرهنگ و هنر مهاجرنشینهای ارمنی
ایران و ترکیه (عثمانی) به وضوح دیده میشود .طبق نوشتهها و مستندات موجود در موزۀ مردمشناسی ایروان ،شاه عباس ششصد هزار ارمنی را از جلفای شمال
1
Diaspora
ایران (جوقاینو) به پایتخت آورد و از بیشمار ارمنی آواره ،فقط بخشی از آنها توفیق زنده ماندن پیدا کردند و در اصفهان سکونت یافتند .پذیرفتن این مهاجرت
اجباری برای یک یا دو نسل و شاید نسلهای بعد نیز امری دشوار بود و در ایران نیز مانند سایر سکونتگاههای مشابه ،ارمنیان در یک اقلیت مهجور و جدا
مانده (خصوصاً از حیث مذهب) باقی ماندند .با این همه ،جلفاینو به مرکزی مهم برای فعالیتهای فرهنگی ،تجاری و سیاسی بدل شد و ارتباط بازرگانان ارمنی
از یکسو با بنادر مهم اروپا مثل ونیز و آمستردام و آنتورپ و از سوی دیگر با شهرهای هندوستان چون مَدرَس ،کلکته ،حیدرآباد و شهر خاربین چین رشد و
شکوفایی هنر ارمنی را حاصل آورد .ارمنیان در زیستگاه جدید خود کلیساهای متعدد ساختند که از این 2۴کلیسا ،امروز فقط 1۳کلیسا برجای مانده است .این
کلیساها مطابق با الگوی کلیساهای ارمنی امّا با استفاده از مصالحی چون آجر و کاهگل بنا شدند و برخی از عناصر معماری عهد صفوی در آنها رخ نمودند.
بیپیرایه بودن فضای داخلی از خصایص سنت معماری کلیسای ارمنی بود؛ اما در این کلیساها ،دیوارنگارهها و کاشیهای منقوش جلوهای تازه را به کالبد
کلیساهای قدیمی بخشیدند و اسلوب رنگروغنی و روش طبیعتپردازی اروپایی در دیوارنگاریها و رنگها و نقشهای تازه در کاشیکاریها که حاصل و
ارمغان ارتباط مستقیم ارمنیان جوقاینو با هند و خاور دور بود در شاخصترین نمونۀ این امر «کلیسای وانک» در شهر اصفهان رخ نمود و ماندگار شد .این
نوآوریها به تدریج در معماری کلیساهای ارمنستان نیز مؤثر بودند (پاکباز.)7۰۹ :1۳۹۰ ،
اثری از میشا شهبازیان،عنوان:امامزاده جعفر،ورامین ،ابعاد ۴۵*۳۳ :سانتیمتر اثری از سمبات دِر-کیورغیان ،عنوان :کاروان شتر در نزدیکی پل شهرستان،
سال1۹۳۵ : ابعاد 6۰*۴۰ :سانتیمتر ،سال1۹۵۹:
1
Margar Garabekyan
2
Misha Shahbazian
3
Sumbat Der Kiureghian
4
Harutyun Minasian
5
Andre Sevruguin
6
Marcos Grigorian
نقاشان و مجسمهسازان ارمنی را به وضوح نشان میدهد .هنرمندانی چون مارکو گریگوریان« ،سیراک مـلکانیان« ،»1ادمان آیـوازیان« ،»2رستم وسکانیان،»۳
«سرکیس زاکاریانس »۴و «امـا آبراهیمیان »۵تا میزان قابل توجهی بـه نقاشی مدرن ایران سمتوسو میدهند و «لیلیت تریان »6در مجسمهسازی پیشتاز این
مسیر میشود .اختصاص جوایز بیینال به برخی از این هنرمندان از سوی داوران بینالمللی ،بر درستی شـیوۀ نـگاه و حاصل کـار آنان صحه میگذارد .اگرچه
تأثیرگذاری این هنرمندان در دهۀ ۵۰شمسی به معدودی از این جمع مانند مارکو ،سیراک و لیلیت معطوف میشود؛ امّا وجوه عمیق تأثیر این هنرمندان همچنان
مسیر خود را ادامه میدهد .این تداوم از یکسو در نقش و جایگاه معلم و استاد رخ مینمایاند و نمونۀ شاخص آن ،ثمر سالها تدریس ،تعلیم و پرورش شاگردان
و هنرمندان در عرصۀ هنر مجسمهسازی توسط لیلیت تریان است که به نوعی هنر معاصر مجسمهسازی ایران و اعتالی آن را مرهون خویش میسازد .تریان
معتقد بود توسعۀ هنر مجسمهسازی ایران امری است که همتی بیش از تالشهای فردی هنرمندان را میطلبد و به سبب این باور؛ پس از ادامۀ تحصیل در
فرانسه و بازگشت به ایران ،بهطور مستمر و متعهد بین سالهای 1۳۳۹تا 1۳۵۹در دانشکدههای هنرهای تزیینی به آموزش پرداخت و پس از آن نیز علیرغم
توانمندیهای غیر قابل انکار در خلق آثار ماندگار ،با تأسیس کارگاهی در خانۀ پدری ،تمام توش و توان خود را صرف آموزش و توسعه هنر مجسمهسازی نمود.
هنرمندان بسیاری از جمله «پرویز تناولی» از شاگردان او بودهاند .از سوی دیگر گرایش هنرمندان جوانی که بهواسطۀ اهدای جوایز بیینالهای تهران به این
هنرمندان ،تحت تأثیر آنان قرار گرفتند ،نشان از میراث ارزشمند و چشمگیر دستاورد هنرمندان ارمنی در جریان هنر نوگرای ایران دارد.
مارکو گریگوریان ،بدون عنوان ،ابعاد 6*۳2*۵۵:سانتیمتر ،سال 1۹۸۰ مارکو گریگوریان ،روستا ،ابعاد ۵6*77 :سانتیمتر ،سال 1۹۵۸
لیلیت تریان ،مادر و کودکها لیلیت تریان ،بدون عنوان ،ابعاد ۵۰*۴۰*2۰:سانتیمتر مارکو گریگوریان ،بدون عنوان ،ابعاد ۵۰*7۰ :سانتیمتر ،سال 1۹۵2
1
Sirak Melkonian
2
Edman Ayvazyan
3
Rostom Voskanian
4
Sarkis Zakarian
5
Emma Abrahamian
6
Lilit Teryan
مفهوم نژاد ،قوم ،مذهب و جغرافیا در آثار هنرمندان معاصر ارمنستان
روش و فرم اثر هنری هنرمند محصول ملحقات نظام اعتقادی اوست به مکتبی خاص ،یا بازتابی از وابستگیهای فرهنگی-قومی سرزمینی که در
آن بار آمده و رشد یافته است .تفاوت در روشها و بیانهای گوناگون هنری نشانگر تجربۀ زیستی هنرمندان در برهههای خاصی از زمان و تاریخ است .عالوه
بر زمان و تاریخ ،ما معموالً هنر را به منطقۀ جغرافیایی ضمیمه میکنیم :قالی کرمان ،مکتب هرات و یا فرسک مکزیک .این هویت جغرافیایی امّا در مورد
ارمنستان ویژگیهای منحصر به فرد خویش را دارد .دکتر «دیکران کوماجیان» در این مورد میگوید« :یک هنرمند که دو نسل از اجدادش در آمریکا بودهاند و
در عمرش ارمنستان را ندیده ،چطور میتواند نقاشی ارمنی باشد و در مقایسه با هنرمندان تُرک و کُرد که در ارمنستان زندگی میکنند ،چگونه میتواند جزء
هنرمندان ارمنی قرار بگیرد( ».هزاوهای .)26 :1۳۹2 ،در حقیقت ،با در نظر داشتن پدیدۀ دیاسپورای ارمنی که بر تمام وجوه زیستی جامعۀ ارمنستان سایه انداخته،
تجربههای مشترک در عرصۀ هنر ،به مثابۀ تکههایی از یک کل منسجم ،هویت هنری این جامعه را ساختار بخشیدهاند .هنرمندان ارمنستان با وجود پراکندگی
و دوری از وطن ،همواره نسبت به ریشههای ملّی ،نژادی ،قومی و مذهبی خود وفاخواه بودهاند و ذات و ماهیت هنر معاصر ارمنستان شالوده و ساختاری دیرینه،
محافظهکار ،اختصاصی و وابسته به میراث کهن خویش دارد و بیان دغدغههای نژادی-قومی و مذهبی در برخی از آثار هنرمندان معاصر ارمنستان؛ از حیث
رسانه متأثر از بیان جهانی هنر و متمایل به تجربهگرایی در قالبهای مختلف هنری بازنمود یافته و در بخشی دیگر؛ تمایل هنرمندان به هنرِ زیستگاه جدید
(ایران ،آمریکا ،روسیه و سایر کشورهای مقصد) و درهمآمیختن مشخصههای آن با زبان ،لحن و هویت ارمنی ملموس و آشکار است .به دیگر سخن ،هنر
ارمنستان به فراخور وابستگی جامعه ،تاریخ ،سیاست و سرنوشت ارمنستان با پدیدۀ مهاجرت ،در اُنس و قرابتی تاریخی با این امر ،رشد یافته و به حیات خویش
ادامه داده است و در طی مسیر خود در سالهای اخیر ،تعالی خویش را مدیون این ایمان پابرجا بوده که میتواند میراث مذهبی ،قومی و نژادی خود را به مشاوره
بطلبد و از آن بهره بگیرد و این بدان معناست که در آستانۀ هزارۀ سوم ،منابع فرهنگی ،مذهبی ،سنتی و اقلیمی این سرزمین هنوز تنظیم کنندۀ جریاناتی از هنر
معاصر آن هستند و در میان این منابع؛ مذهب همچنان موردی قدرتمند است که بر نفوذ سایر مؤلفهها سایه افکنده است .میتوان گفت با وجود آنکه ارامنه در
ساخت و پرداخت ساحت معاصر نقاشی در مقایسه با هنر ایران گامی عقبتر از ما ایستادهاند ،امّا برای مؤلفههای آئینی و ذهنی خود ،راهکارهایی وطنپرستانه
و ماهیتمدار را در نقاشی و مجسمهسازی آزمودهاند .مجسمهسازی و نقاشی معاصر ارمنستان نمونۀ قابل تأملی از مدرنیسم مذهبی است .نصب و جایگزینی
مجسمۀ مام وطن که توسط «آرا هاروتیونیان »1طراحی و اجرا شده است ،بر فراز پارک پیروزی واقع در ایروان به دنبال سرنگونی مجسمۀ استالین در طی
سالهای 1۹62الی ،1۹67متجلّی وفاخواهی ارمنیان نسبت به سرزمین مادری و مؤلفههای وابسته به آن است .با وجود این امر که ارمنستان بنا بر دالیل
مذهبی و اجتماعی ،رابطۀ نزدیکتری با مغرب زمین دارد ،امّا چندان در کوران تأثیرپذیری عمیق از هنر معاصر غرب قرار نگرفته است و از همین روی نیز بهجز
معدودی از هنرمندان شناخته شدهای مانند :گَریگوریان ،گورکی ،باالسانیان ،تِریان و مِلکونیان به سختی میتوان جنسی از سخنان عرصۀ بینالمللی را از میان
این هنرمندان شنید و وضعیت جداماندۀ هنر ارمنستان از عرصههای بینالمللی ،عالوه بر خصایصی که از ارمنستان هنری محافظهکار و مهجور ساخته؛ یادگار
دیوار عظیمی است که کمونیسم به دور ارمنستان تنید و این ملّت را دههها با جهان غریبه کرد .از دیگر سوی ،پراکندگی هنرمندان در دیگر سرزمینها ،نگاه،
جهانبینی ،فرم ،شکل و ساختار آثار حاصل از فعالیتهای هنری این هنرمندان را دستخوش تغییر ساخت .بافتار هنر ارمنستان با این پراکندگی سرشته شده
است .سایر هنرمندان ارمنی نیز که به سبب کوچهای اجباری به روسیه ،آمریکا و دیگر کشورها سفر کردهاند؛ به فراخور تأثیرپذیری از این فراز و نشیب زیستی
با این مسئله درگیر شدهاند .نمونهای آشکار از تجمیع و تحلیل هویت تصویری ارمنی در جغرافیای مقصد را در آثار هنرمندانی مانند «یرواند ناهاپتیان« ،»2یسایی
شاهیجانیان« ،»۳سُمبات» و «هِراچ کاراپتیان »۴میتوان جُست .در غالب آثار این هنرمندان محتوایی جای گرفته است که فارغ از تکنیکهای نقاشانه ،هویت
و نژاد ارمنی را به هویت کشور مقصد پیوند زده و بیش از آنکه دغدغۀ آشفتگی سرزمین مادری و پیشینۀ آن را بپرورند ،تلفیق آوردههای دلخواه نسلهای پیشین
خود در سرزمین مبدأ و سکونتگاه فعلی را پروار میکنند و ارمغان این همزیستی آثاری است که غالباً فضای فولکلوریک و زندگی روزمرۀ شرقی را دستمایۀ
خود قرار دادهاند .در سویۀ دیگر این جریان ،هنرمندانی وجود دارند که این رحلت ناخواسته و رنج حاصل از آن را به مثابۀ تن خویش با خود حمل میکنند و آن
را به آبشخوری الیزال برای تغذیۀ هویت هنری خویش بدل میسازند« .آرشیل گورکی »۵نمونهای شاخص و شناخته شده از این هنرمندان است که ماهیت
تصویری در آثار او بهواسطۀ تجربۀ شکنجههای فزایندۀ عثمانیها ،عذاب ناامنی در سرزمین مادری و مهاجرت اجباری ،روحی پروارشده از سنّتهای پرترهنگاری
ارمنی ،نگاه نیمه انتزاعی و یادبودی از گذشته و اکنون ارمنستان را در خویش جای داده است .و این میراث زیبا و بغضآلود در اثر «هنرمند و مادرش» که به
طور تقریبی در سالهای 1۹26-1۹۴2خلق شده رخ مینمایاند و بدل به شناسه و تشخصی تصویری برای این هنرمند و سرگذشت هنرمندانی چون او میشود.
هنرمند در آثار خویش دستاویزی برای گریز از حقیقت تلخ تجربههای زیسته نمیجوید ،بلکه به آنها هجوم میبرد و در مواجه با محتوا ،تکنیک و بیان هنری
در اثر خویش ،فضایی را پدید آورده که حاصل آن ادراکی از این پذیرش است و در حقیقت ،خود را به تمامی در آن فرو برده و مخاطب خویش را نیز با این
1
Ara Harutyunyan
2
Yervand Nahapetian
3
Yesayi Shahijanian
4
Hrach Karapetian
5
Arshile Gorky
جهان عمیق ،مهجور و ناشنیده همراه میکند تا بتواند بخشی از ادراک هولناک خود را با آن به اشتراک بگذارد .گورکی بهواسطۀ ارتباط انتزاعی و هوشمندانهای
که با ذهن و درک مخاطب (نسبت به اثر و هنرمند آن) انجام میدهد ،مفهومی برونزاد را بر معنای آثار خود سوار میکند که از امری درونزاد سرچشمه
میگیرد .این امر ریشه در نگاه ،زبان و ویژگیهای برخورد او با نقاشی و فعل آن دارد .او فضای نیمهانتزاعی و سنّتگون آثار خود را نه تنها در معنای فرم و
خصوصیات بصری اثر تقلیل نمی دهد ،بلکه در پی بخشیدن معنایی استعاری به این خصایص است.
اثر هنرمند و مادرش،رنگروغن روی بوم ،ابعاد 127*1۵2 :سانتیمتر ،تاریخ تقریبی 1۹۴2-1۹26 :میالدی
سونیا باالسانیان ،چیدمان ،عنوان« :روزهای سیاه» ،سیاه ،نیویورک ،سال1۹۸2 :
عالوه بر گورکی ،در آثار و دورههای کاری «سونیا باالسانیان »1نیز با این رویکرد مواجه هستیم .هنر سونیا ،ورای مسئلۀ تحرکات قبیلهای و
دستاوردهای شخصی ،مستقیماً چیزی را هدف میگیرد که خود را در چاه عمیق تعجیل در تولید معاصر نمیافکند و در عین حال به احساسات سطحی
(شبهاکسپرسیونیستی) نیز دچار نمیشود .او نمونهای شاخص از هنرمندانی ارمنی است که در هستی و نام و نشان تاریخی خود اسیر نشدهاند ،از آن عبور کردهاند
و با نگاهی که فقدان جغرافیای متمرکز را زیسته است به مدار حافظۀ خرد جمعی ارمنی بودن بازگشتهاند .هویت تاریخی ،قومی و قبیلهای را نه صرفاً منبعی
برای تغذیه ،بلکه شیوهای برای بیان هنری در تمام این رسانهها ساختهاند .او با تمایل به تجربهگرایی و تنوع در رسانه ،بنای فعالیت حرفهای خود را از زادگاهش
ایران آغاز کرد و در ادامه به لندن ،آمریکا و ارمنستان رساند .در آثار او همواره با سویههایی ژرف از جستجوی زیستی مستقل و یا استقاللخواه روبرو هستیم.
سونیا تجربۀ نبودن در بودن را تصویر میکند .او روح زنانه ،ارمنی ،سرکوبشده و در اقلیت مانده و یا درجۀ دوم بودن را در قالب پیکرههای مرگوار خود میریزد
و در این میان از هستی مرگ به عصیان و سرکشی زندگی پُلی میزند .باالسانیان از رسانهها و ابزارهای گوناگونی مانند :چیدمان ،طراحی صحنه ،ویدئو ،طراحی
جلد کتاب ،طراحی و نقاشی برای خلق اثر هنری استفاده کرده و از این جهت نسبت به نقطۀ آغاز خود ،در چشماندازی گسترده به خلق اثر ،روایت و ذات آن
1
Sonia Balassanian
دست یافته است .آغاز و امکان حضور و شرکت ارمنستان در هفت دوره از بیینال ونیز از دستاوردهای سونیا باالسانیان و «ادوارد باالسانیان »1است و عالوه بر
این امر ،این زوج هنرمند مرکز هنرهای تجربی ارمنستان را در سال 1۹۹6در ایروان تأسیس کردند و بهواسطۀ آن ،مسیر تشویق ،پشتیبانی و تدارک تحصیالت
هنرمندان خالق و آوانگارد ساکن ارمنستان را فراهم آوردند.
سخن آخر
هنر ،میراث و آوردۀ تصویری هر سرزمین ،زاییدۀ فراز و نشیبهای تاریخی ،سیاسی و فرهنگی آن قوم و ملّت است و هنر ارمنستان بهواسطۀ
گُسستها و شکافهای حاصل از توالی مهاجرت در تاریخ و سرگذشت خویش با نوعی از چندپاره بودن و ازهمگسیختگی نمود یافته و این امر با توجه به تفاوت
میزان و جمعیت مردم ساکن در ارمنستان و ارمنیان خارج از این کشور بر این نکته تأکید میکند که شناخت هنر معاصر ارمنستان به مثابۀ کنار هم قراردادن
تکههایی از یک هویت واحد است .گویی هنر در همجواری با تاریخ به منزلۀ نوعی بازنمایی معرفی میشوند که تشریح و بیان تجارب تلخ ارمنیان را بسط و
سامان میدهند و برجسته بودن امر مهاجرت در این مسیر ،نگاه واقعگرایانۀ تاریخ را به بیان تمثیلی هنر گره میزند و این ارمغان را در تمام جوانب هویت و
تشخص ارمنی جستوجو میکند .سرشت و مسیر طی شدۀ هنر معاصر ارمنستان با وجود تمامی خألها ،حفرههای ژرف و کاستیهای خود ،از یک جهت مفهوم
حاصل از قوم ،نژاد و مذهباش را در پیوند با سرزمینهای مقصد به ساختن معنایی میانجی وامیدارد که گویی تفسیر و آرایش تکهپارههای تصویری ارمنی
است و از سویی دیگر کاوش در ردِپاها ،باقیماندهها و میراثی که یادگار نسلهای پیشین هستند در تداوم حافظۀ تصویری و زیستی تبلور مییابند و هنرمند
مهاجر که از سرزمین خویش دورافتاده و هرگونه دسترسی فیزیکی و تعامل حضوری و معاشرت دیداری و شنیداری از او سلب شده به وسیلۀ رجعت همارۀ
خویش به این حافظۀ تصویری در راستای بقای آن تالش میکند و برای عیاربخشی به تالش خود ،رنجها و زخمهای این دورماندگی را بدل به زبانی برجسته
و شخصی میسازد .میتوان گفت همانگونه که تاریخ پرفراز و نشیب ارمنستان ،نقطههای جغرافیایی و سکونتگاههای جامعۀ ارمنی را دستخوش تغییر و
تحوّالت اساسی ساخته ،در عرصۀ جریانهای هنری نیز زبانی گسسته توأم با فقدان تمرکز جغرافیا پدید آمده که جملگیشان هویت تصویری و هنری ارمنستان
را ساختار بخشیدهاند.
منابع:
-بابایی ،محمود و مسلمی ،یوسف )1۳۹۸( ،مقاله« :پیچیدگیهای روابط دیاسپورای ارمنی» ،فصلنامۀ مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز ،شماره
،1۰7پاییز.
-باالسانیان ،سونیا )1۳۹7( ،تغییر نقطۀ جغرافیایی .به کوشش گالری هما ،چاپ ایروان.
-پاکباز ،رویین )1۳۹۰( ،دایره المعارف هنر .نشر فرهنگ معاصر.
-هزاوهای ،هادی )1۳۹2( ،مقاله« :هنر آوراه و هنرمندان آواره» ،دوهفته نامۀ تندیس ،شماره ،2۵6شهریورماه.
1
Edvard Balassanian