You are on page 1of 120

‫ــــم‬ ‫لــــی ُم َح َّمــــ ٍد َو آلِ ُم َح َّمــــ ٍد َو َع ِّج ْ‬

‫ــــل َف َر َج ُه ْ‬ ‫ـــــل َع ٰ‬ ‫اَللّٰ ُه َّ‬


‫ــــم َص ِّ‬
‫وزارت آموزش و پرورش‬
‫سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی‬
‫فارسی ـ دوم دبستان ـ ‪203‬‬ ‫نام کتاب‪:‬‬
‫سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی‬ ‫پدیدآورنده‪:‬‬
‫دفتر تألیف کتاب های درسی عمومی و متوسطه نظری‬ ‫مدیریت برنامهریزی درسی و تألیف‪:‬‬
‫ِ‬
‫مقدم‪ ،‬پریچهر جبلّی آده‪ ،‬زهراارجمند رشید آباد‪ ،‬فریدون اکبری ش َلدره‪ ،‬حسن‬
‫حسین قاسم پور ّ‬ ‫شناسه افزوده برنامهریزی و تألیف‪:‬‬
‫صغری علیزاده‪،‬‬
‫ٰ‬ ‫فاطمه‬ ‫ّارپور‪،‬‬
‫ف‬ ‫ص‬ ‫عبدالرحمان‬ ‫شعبانی‪،‬‬ ‫ّه‬
‫ل‬ ‫اسدال‬ ‫سنگری‪،‬‬ ‫درضا‬ ‫محم‬
‫ذوالفقاری‪ّ ،‬‬
‫غالمرضا عمرانی‪ ،‬گلزار فرهادی و سلیم نیساری(اعضای گروه تألیف)‬
‫کل نظارت بر نشر و توزیع مواد آموزشی‬
‫اداره ی ّ‬ ‫مدیریت آماده‌سازی هنری‪:‬‬
‫سید علی موسوی‬ ‫احمدرضا امینی (مدیر امور فنی و چاپ) ـ مجید ذاکری یونسی (مدیر هنری) ـ ّ‬ ‫شناسه افزوده آماده سازی‪:‬‬
‫(طراح گرافیک و طراح جلد) ـ الهام ارکیا‪ ،‬بهاره جابری‪ ،‬میثم برزا‪ ،‬صبا صفا‪ ،‬فاطمه حق نژاد‪،‬‬
‫مهدیه صفایی نیا‪ ،‬ثمین صبور‪ ،‬آزیتا آرتا‪ ،‬لیسا برجسته‪ ،‬مهناز خسروپناه‪ ،‬حمیدرضا بیدقی‪ ،‬سمانه‬
‫محمد علی سپهرافغان‪ ،‬حافظ میرآفتابی‪ ،‬علی‬ ‫محمدحسین تهرانی‪ ،‬علی خدایی‪ّ ،‬‬ ‫دهقانیپور‪،‬‬
‫ّ‬
‫سید علی موسوی‪ ،‬مانا نبوی فرهمند‪ ،‬سیاوش ذوالفقاریان‪ ،‬شیوا ضیایی‪ ،‬امیر‬ ‫ّ‬ ‫خلخالی‪،‬‬ ‫موسوی‬
‫سیدعلی‬‫ّ‬ ‫ـ‬ ‫ای)‬ ‫رایانه‬ ‫خط‬ ‫(طراح‬ ‫انصاری‬ ‫کامران‬ ‫ـ‬ ‫(تصویرگران)‬ ‫اری‬ ‫الد‬
‫ّ‬ ‫صاحب‬ ‫مریم‬ ‫و‬ ‫ّنساجی‬
‫محمد‬
‫ّ‬ ‫بیک‬ ‫ّه‬
‫ل‬ ‫ال‬ ‫سیف‬ ‫م‪،‬‬‫مقد‬
‫ّ‬ ‫رشیدی‬ ‫زهرا‬ ‫مهر‪،‬‬ ‫باقری‬ ‫فاطمه‬ ‫ـ‬ ‫آرا)‬ ‫(صفحه‬ ‫پناه‬ ‫خسرو‬ ‫مهناز‬ ‫موسوی‪،‬‬
‫دلیوند‪ ،‬فاطمه پزشکی‪ ،‬حمید ثابتکالچاهی و راحله زادفتح اله (امور آماده سازی)‬
‫تهران‪ :‬خیابان ایرانشهر شمالی ـ ساختمان شمارهی ‪ ٤‬آموزش و پرورش (شهید موسوی)‬ ‫نشانی سازمان‪:‬‬
‫تلفن‪٩ :‬ـ‪ ،٨٨٨٣١١٦١‬دورنگار‪ ،٨٨٣٠٩٢٦٦ :‬کد پستی‪١٥٨٤٧٤٧٣٥٩ :‬‬
‫شرکت افست‪ :‬تهران ـ کیلومتر ‪ 4‬جاده ی آبعلی‪ ،‬پالک ‪ ،8‬تلفن‪77339093 :‬‬ ‫ناشر‪:‬‬
‫دورنگار‪ ،77339097 :‬صندوق پستی‪4979 :‬ـ    ‪11155‬‬
‫شرکت افست «سهامی عام» (‪)www.offset.ir‬‬ ‫چاپخانه‪:‬‬
‫چاپ دوازدهم ‪١402‬‬ ‫سال انتشار و نوبت چاپ‪:‬‬
‫برای دریافت فایل ‪ pdf‬کتابهای درسی به پایگاه کتابهای درسی به نشانی ‪ www.chap.sch.ir‬و‬
‫برای خرید کتابهای درسی به سامانه فروش و توزیع مواد آموزشی به نشانی ‪www.irtextbook.ir‬‬
‫یا ‪ www.irtextbook.com‬مراجعه نمایید‪.‬‬

‫کلیه ی حقوق مادی و معنوی این کتاب متعلق به سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی وزارت آموزش‬
‫و پرورش است و هرگونه استفاده از کتاب و اجزای آن به صورت چاپی و الکترونیکی و ارائه در پایگاه های‬
‫مجازی‪ ،‬نمایش‪ ،‬اقتباس‪ ،‬تلخیص‪ ،‬تبدیل‪ ،‬ترجمه‪ ،‬عکس برداری‪ ،‬نقاشی‪ ،‬تهیه فیلم و تکثیر به هر شکل و نوع‬
‫بدون کسب مجوز از این سازمان ممنوع است و متخلفان تحت پیگرد قانونی قرار می گیرند‪.‬‬

‫شابک ‪ISBN 978 - 964 - 05 - 2028 - 4 978 - 964-05 - 2028- 4‬‬


‫�خ‬
‫امام م ى� ن� ى قُ«� ّ ِد َس ِس ُّر ُه»‬
‫ستایش ‪2 ....................‬‬

‫فصل ا ّول نهادها‬


‫درس اوّل‪ :‬کتاب خانه ی کالس ما ‪4 ...................................‬‬
‫یار مهربان (بخوان و حفظ کن) ‪9 ................................‬‬
‫درس دوم‪ :‬مسجد محلّه ی ما ‪10 .....................................‬‬
‫چغندر پُربرکت (بخوان و بیندیش) ‪13 .............................‬‬

‫فصل دوم بهداشت‬

‫درس سوم‪ :‬خرس کوچولو ‪16 .......................................‬‬


‫را ِه سالمتی (حکایت) ‪21 ......................................‬‬
‫ستاره (بخوان و حفظ کن) ‪22 ..................................‬‬
‫درس چهارم‪ :‬مدرسه ی خرگوش ها ‪23 ...............................‬‬
‫متیز باش و عزیز باش (بخوان و بیندیش)‪28 ......................‬‬

‫فصل سوم اخالق فردی و اجتماعی‬

‫درس پنجم‪ :‬چوپان درستکار ‪32   . ...................................‬‬


‫احوال پرسی (بخوان و حفظ کن) ‪35   . ............................‬‬
‫درس ششم‪ :‬کوشا و نوشا ‪36 ........................................‬‬
‫خوش اخالقی (حکایت) ‪41   . ....................................‬‬
‫درس هفتم‪ :‬دوستان ما ‪42 .........................................‬‬
‫مورچه اشک ریزان‪ ،‬چرا اشک ریزان؟ (بخوان و بیندیش) ‪46 .........‬‬
‫فصل چهارم را ِه زندگی‬
‫درس هشتم‪ :‬از همه مهربان تر ‪50 ..............................‬‬
‫مثل یک رنگنی کمان (بخوان و حفظ کن)‪54 .................‬‬
‫همکاری (حکایت)‪55 .....................................‬‬
‫درس نهم‪ :‬زیارت ‪56 ...........................................‬‬
‫کی بود؟ کی بود؟ (بخوان و بیندیش)‪60 .....................‬‬

‫فصل پنجم هنر و ادب‬


‫درس دهم‪ :‬هنرمند ‪64   . .......................................‬‬
‫من هنرمندم (بخوان و حفظ کن)‪68 ........................‬‬
‫کودک زیرک (حکایت) ‪69   . ...............................‬‬
‫ِ‬
‫درس آزاد ‪70 ..................................‬‬ ‫ِ‬ ‫درس یازدهم‪:‬‬
‫درس دوازدهم‪ :‬فردوسی ‪72 .. ............................‬‬
‫یک کالغ‪ ،‬چهل کالغ (بخوان و بیندیش )‪76 .................‬‬

‫ایران من‬
‫ِ‬ ‫فصل ششم‬

‫ایران زیبا ‪79   . .................................‬‬


‫ِ‬ ‫درس سیزدهم‪:‬‬
‫ای خانه ی ما (بخوان و حفظ کن)‪85 ........................‬‬
‫درس چهاردهم ‪ :‬پرچم‪86 ......................................‬‬
‫با پرستوهای شاد (بخوان و حفظ کن)‪91 ....................‬‬
‫درس پانزدهم‪ :‬نوروز‪92 ........................................‬‬
‫عمو نوروز (بخوان و بیندیش )‪99 ...........................‬‬

‫فصل هفتم طبیعت‬

‫درس شانزدهم‪ :‬پَروا ِز َقطره‪102    . ...............................‬‬


‫شیر و موش (حکایت)‪106 .................................‬‬
‫مثل دانشمندان‪107 .............................‬‬ ‫درس هفدهم‪ِ :‬‬
‫درختکاری (بخوان و حفظ کن)‪110   . ......................‬‬
‫بلبل و مورچه (منایش)‪111    . ..............................‬‬
‫روباه و خروس (بخوان و بیندیش)‪112 ......................‬‬
‫نیایش ‪114 ..................................................‬‬
‫سخنی با آموزگاران گرامی‬

‫طراحی‪ ،‬تدوین و تولید کتابهای فارسی و‬


‫خدا را سپاس میگوییم که به ما توفیق داد تا ّ‬
‫نگارش و دیگر کارافزارهای آموزشی برنامه را براساس تازهترین اهداف و سیاستهای آموزشی‬
‫به اجنام برسانیم‪ .‬امیدوارمی آموزش زبان فارسی موجب بهبود و رشد کیفی آموزش و پرورش‬
‫شود و ه ّمت بلند شما همکاران تالشگر‪ ،‬افقهای تازهای را فراروی نسل آینده بگشاید‪.‬‬
‫طراحی و اجرای تدریس مطلوب این کتاب‪ ،‬نظر شما را به نکات زیر جلب می کنیم‪:‬‬ ‫برای ّ‬
‫‪ .١‬در برنامهی آموزش زبان فارسی به مهارتهای چهارگانهی زبانی و قدرت تف ّکر و اندیشیدن‪،‬‬
‫توجه شده است‪ .‬براین اساس‪ ،‬محتوای درس فارسی در قالب دو کتاب فارسی و‬
‫به یک میزان ّ‬
‫نگارش تهیه و تدوین شده است؛ بنابراین تدریس و یاددهی هردو کتاب دارای اه ّمیت است‪.‬‬
‫خط خواندنی؛ دوم ّ‬
‫خط‬ ‫‪ .2‬در کتاب های فارسی از سه نوع خط استفاده شده است‪ :‬ا ّول ّ‬
‫نوشتنی و سوم ّ‬
‫خط حتریری‪.‬‬
‫خط خواندن‪ ،‬خطّی است که در کتابها و روزنامهها استفاده میشود‪ .‬دانشآموز میتواند‬
‫ّ‬
‫خط نوشنت در منت درس آمده است تا‬‫این خط را در بخشهای «بخوان و بیندیش» ببیند‪ّ .‬‬
‫خط حتریری نیز خ ّ‬
‫طی است که شعرهای کتاب با‬ ‫دانشآموز هنگام رونویسی‪ ،‬آن را مترین کند‪ّ .‬‬
‫آن نوشته شده است تا دانشآموزان با زیباییها و ظرایف آن اُنس بگیرند‪.‬‬
‫توجه به اینکه امروزه در فرایند یاددهی ــ یادگیری‪ ،‬دانش آموز نقشی ف ّعال دارد‪،‬‬
‫‪ .3‬با ّ‬
‫توصیه می شود همکاران تا حدّ امکان از روش های ف ّعال و پیشرفته در تدریس و آموزش کتاب‬
‫فارسی بهره بگیرند‪ .‬ایجاد فرصت های مناسب برای مشارکت دانش آموزان در ف ّعالیت های‬
‫کالسی‪ ،‬باعث تقویت مهارت های گوش دادن‪ ،‬سخن گفنت‪ ،‬خواندن‪ ،‬نوشنت و اندیشیدن‬
‫می شود‪.‬‬
‫توجه به اینکه اساس و پایه ی آموزش بر تف ّکر و ّ‬
‫خلقیت استوار است‪ ،‬انتظار می رود‬ ‫‪ .4‬با ّ‬
‫توجه داشته باشند‪ .‬برای‬
‫همکاران گرامی در کالس درس به این جنبه و نیز تفاوت های فردی ّ‬
‫تقویت ّ‬
‫خلقیت‪ ،‬بهتر است از پرسش های واگرا و باز پاسخ استفاده شود‪ .‬در پاسخ های ابداعی‬
‫خلق دانش آموز‪ ،‬از پیش داوری دوری کنیم تا مانع پرورش و شکوفایی گفتار و نوشتار ّ‬
‫خلق‬ ‫و ّ‬
‫آنان نشود‪.‬‬
‫‪ .5‬برای بهبود آموزش زبان فارسی در طول سال حتصیلی‪ ،‬بهتراست در آغاز سال‪،‬‬
‫جلساتی با اولیای دانش آموزان برگزار و نحوه ی کار با کتاب های فارسی به آنان توضیح داده‬
‫شود‪ .‬این کارموجب آگاهی بیشترخانواده ها از رویکردها‪ ،‬روش ها و ساختار کتاب می شود و‬
‫تعامل بنی مدرسه و خانواده را ارتقا می بخشد‪.‬‬
‫ِ‬ ‫درنتیجه‪،‬‬
‫‪ .6‬اجرای مناسب هر برنامه‪ ،‬به راهنما و دستورالعمل نیاز دارد‪ .‬انتظار می رود همکاران‬
‫کتاب راهنمای معلّم و کارافزارهای آموزشی فارسی‬
‫ِ‬ ‫محترم در کلیه ی مراحل تدریس از مطالب‬
‫به خوبی استفاده کنند‪.‬‬
‫‪ .7‬آموزش خواندن با حلن و آهنگ مناسب‪ ،‬متناسب با فضای منت اهمیت ویژه ای دارد‪.‬‬
‫افزون بر آن مترکز و درک شنیداری در تقویت مهارت گوش کردن‪ ،‬پیش نیاز آموزش سایر‬
‫مهارت های زبانی است؛ به این منظور در ابتدای هر درس از کتاب‪ ،‬رمزینه های سریع پاسخ‬
‫گنجانده شده است که دانش آموزان با اسکن کردن رمزینه ها و گوش دادن به فایل های‬
‫صوتی‪ ،‬حلن مناسب و خوانش درست منت را مترین می کنند و این مهم موجب تسهیل‪ ،‬حتکیم‬
‫و غنی سازی آموزش و یادگیری زبان فارسی می شود‪.‬‬
‫درس «آزاد» فرصتی مناسب برای معلّم و دانش آموزان است تا در محیط کالس و با‬
‫ِ‬ ‫‪.8‬‬
‫آرامش‪ ،‬باهم نوشنت و کا ِر جمعی را مترین کنند‪ .‬نوشنت درس آزاد کمک می کند تا مفاهیم و‬
‫مطالب ضروری متناسب با منطقه ی خود را با درنظر گرفنت فصول کتاب‪ ،‬در کالس درس طرح‬
‫پذیری کتاب‪ ،‬به شما فرصت می دهد تا کمبودهای احتمالی را جبران کنید‬
‫ِ‬ ‫کنید‪ .‬این انعطاف‬
‫ِ‬
‫تألیف بخشی از محتوای کتاب‪ ،‬مشارکت داشته باشید‪.‬‬ ‫و در برنامه ریزی درسی و‬
‫‪ .9‬در ارزشیابی مهارتهای چهارگانهی زبانی‪ ،‬تف ّکر و قدرت حتلیل دانشآموزان درطول‬
‫توجه قرار گیرد‪.‬‬
‫سال حتصیلی در قالب ف ّعالیتهای عملی‪ ،‬مورد ّ‬
‫‪ .10‬از آجنا که هدف اصلی  کتاب فارسی تقویت مهارت گوش دادن‪ ،‬سخن گفنت‪ ،‬خواندن‬
‫و تف ّکر است‪ ،‬پیشنهاد می شود دانش آموزان عزیز پاسخ سؤاالت را در این کتاب ننویسند تا‬
‫فرصت بیشتری برای پرورش توانایی های گفتاری فراهم شود‪.‬‬
‫‪ .11‬ویژگی تلفیق آموختهها و مفاهیم یادگیری ایجاب میکند تا در آموزش زبان فارسی به‬
‫توجه شود؛ بههمنیسبب‪ ،‬بسیاری از مفاهیم اجتماعی‪ ،‬هنری‪ ،‬دینی‬
‫دیگر کتابهای درسی نیز ّ‬
‫قصه و شعر ارائه شده است‪.‬‬
‫و علمی ‪ ،‬در کتاب فارسی در قالب ّ‬

‫رهنمودهای ارزندهی شما همکاران ارجمند‪ ،‬همواره پشتوانهی گامهای ما خواهد بود‪.‬‬

‫گروه زبان و ادبیات فارسی‬


‫دفتر تألیف کتاب های درسی عمومی و متوسطه نظری‬
‫آدرس وبگاه گروه‬
‫‪Literature-dept.talif.sch.ir‬‬
‫ستایش‬

‫ب�ه ت�ر ی�ن س آر� غ� زا�‬


‫ُ‬
‫ب�ی ن�ا ِم ت�و‪ ،‬ن�امه �کی � ک ن�م �ب زا�‬ ‫ای ن�ا ِم ت�و ب�ه ت�ر ی�ن س آر� غ� زا�‬
‫� �بر ز��با ن�م‬ ‫ُ ج� ز� ن�ام ِ ت�و‪ ،‬ن� ی�س ت‬ ‫ای �ی ِاد ت�و مو �نس ِ روا ن�م‬
‫ن� ظ�امی‬

‫٭٭٭‬

‫ای خدای مهربان‪ ،‬نام تو بهترین سرآغاز برای هرکار است‪.‬‬


‫من کارهایم را با نام تو شروع می کنم‪ .‬نام تو به من شادی و نشاط می دهد‪.‬‬
‫ای خدای بزرگ‪ ،‬اکنون که به کالس دوم آمده​ام‪ ،‬از تو سپاس گزارم‪.‬‬
‫ای پروردگار عزیز‪ ،‬از تو یاری می خواهم تا همیشه در درس هایم مو ّفق شوم‪.‬‬
‫پروردگارا‪ ،‬به من کمک کن تا فرزندی خوب برای خانواده​ام باشم و برای کشور‬
‫عزیزم‪ ،‬ایران‪ ،‬کارهای خوبی انجام دهم‪.‬‬

‫‪2‬‬
‫٭ یادآوری‬
‫پیش از آغاز آموزش درسها‪ ،‬الزم است دانشآموزان عزیز در ده روز اول سال تحصیلی‪ ،‬به بررسی و پاسخگویی‬
‫ِ‬
‫فرصت بازآموزی و آمادگی مناسب پدید آید‪.‬‬ ‫«تمرینهای یادآوری» از کتاب نگارش هدایت شوند تا‬

‫فصل اوّل‬
‫نهادها‬

‫‪3‬‬
‫درس ا ّول‬

‫ا� خ� نا�ه ی � ک ِ‬
‫الس ما‬ ‫� ک ت� ب‬

‫رو�های ماه مهر‪ ،‬دا� شن� آ�م زو�ان‪ ،‬آ�رام و �با ن� ظ�م وارد �کالس ش�د ن�د‪ .‬آ�م زو��گار‬‫در ی��کی زا� ز‬
‫� در �گروههای خ�ود ق�رار ب��گ�یر ن�د‪ .‬س پ�س ب�ه‬ ‫س زا� سالم و احوال پ�رسی‪ ،‬زا� ب� چ�ّهها خ�واس ت‬
‫�پ‬

‫‪4‬‬
‫�‪« :‬دا�ن ش� آ�م زو�ان ع ز��ی�ز ‪ ،‬زا� ش�ما می�خواهم ف��کر � ک ن� ی�د و ب��گو�ی�ید چ�� نگو�ه می ت�وا ن��ی م �پاس خ�‬
‫آ�نها � گ ف� ت‬
‫پ�رس ش�های �خود را پ� ی�دا � ک ن��ی م؟»‬
‫� و�گو �کرد ن�د و پ� ی� ش��نهاد �خود را روی �بر�گه ای ن�و ش� ت� ن�د‪ .‬ن�ما ی� ن�ده ی‬ ‫ب� چ�ّه ها در �گروه �خود � گ ف� ت‬
‫ا� ها‪ ،‬م ج� ّله ها و ا�فراد دا ن�ا‬ ‫هر    �گروه آ�ن را �با صدای ب�ل ن�د �خوا ن�د‪� .‬گروه ها ب�ه را�ی نا�ه‪ � ،‬ک ت� ب‬
‫شا�اره �کرده ب�ود ن�د‪.‬‬
‫�‬
‫ا� ها‪،‬‬ ‫«��یا همه ی ن�و ش��ته ها در را�ی نا�ه‪ � ،‬ک ت� ب‬ ‫�‪ :‬آ‬ ‫آ�م زو��گار زا� دا ن ش� آ​�م زو�ان � شت� ّ� کر �کرد و � گ ف� ت‬
‫�؟»‬ ‫و م ج� ّله ها �برای ش�ما ُم ف� ی�د اس ت‬
‫ب‬
‫ا�ها و م ج�لّههای و�ی�ژ هی �خودمان‬ ‫� � ک ت� ب‬ ‫�‪ « :‬خ��یر‪� ،‬ه ت�ر اس ت‬ ‫ن�ما ی� ن�دهی �گروه ا ّول � گ ف� ت‬
‫را ب� خ�وا ن��ی م‪».‬‬
‫ا� های م ن�اس�ب ی آ�ورده‬ ‫ا� ف�ارسی‪ ،‬ن�ام � ک ت� ب‬‫�‪« :‬در آ��خر � ک ت� ب‬ ‫ن�ما ی� ن�ده ی �گروه د ی��گر � گ ف� ت‬
‫� �که ما می ت�وا ن��ی م آ�ن ها را ب� خ�وا ن��ی م‪».‬‬ ‫ش�ده اس ت‬
‫� �که می ت�وا ن�د ب�ه ما خ� ی�لی‬ ‫خو�‪ ،‬ما ن�� ِد دوس ِ‬ ‫�‪ �« :‬ک ت� ِ ب‬
‫خو� اس ت‬ ‫�� ب‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ا� � ب‬ ‫آ�م زو��گار � گ ف� ت‬
‫�کمک � ک ن�د‪».‬‬
‫�‪� ،‬پس زا� هم ف��کری‬ ‫خو� را هم ما ن� ن�د دوس ت‬ ‫ا� � ب‬ ‫�‪ �« :‬ک ت� ب‬ ‫ن�ما ی� ن�دهی ی��کی زا� �گروهها � گ ف� ت‬
‫ا� می� ک ن��ی م‪».‬‬‫� ت�رها ا ن� ت� خ� ب‬ ‫و م ش� ت‬
‫ور� �با �ب�ز ر گ ​‬
‫«��فر ی�ن �بر ش�ما �که � ب‬
‫خو� ف��کر می � ک ن� ی�د و ب�ه درس ت�ی �پاس خ� می ده ی�د‪ .‬حاال‬ ‫�‪ :‬آ‬ ‫آ�م زو��گار � گ ف� ت‬
‫کو�ک در �کالس دا ش��ته �با ش��ی م؟»‬ ‫ا� خ� نا�ه ی � چ‬ ‫ف��کر   � ک ن� ی�د چ�� نگو�ه می ت�وا ن��ی م �یک � ک ت� ب‬

‫‪5‬‬
‫نگاه كن و بگو‬

‫درست‪ ،‬نادرست‬

‫‪ّ .١‬بچه ها در گروه گفت​وگو کردند و پیشنهاد خود را روی تخته ی کالس نوشتند‪.‬‬
‫‪ .2‬بهتر است کتاب ها و مج ّله های ویژه ی خودمان را بخوانیم‪.‬‬
‫‪ .٣‬همه ی نوشته های موجود در رایانه برای ما ُمفید است‪.‬‬
‫‪................................... .٤‬‬

‫‪6‬‬
‫واژه سازی‬

‫به کلمه های زیر‪ ،‬خوب نگاه کن‪.‬‬

‫هم ‪ +‬کالس‬ ‫هم کالس‬

‫هم ‪ +‬فکر‬ ‫هم فکر‬

‫هم ‪ +‬گروه‬ ‫هم گروه‬

‫حاال تو بگو‬

‫هم‪..................‬‬
‫هم‪.................‬‬

‫بياموز و بگو‬

‫این کلمه ها را بلند بخوان‪.‬‬


‫روزنامه‪ ،‬رایانه‪ ،‬مج ّله‪ ،‬کتاب خانه‪ ،‬ساده‪ ،‬تازه‪ ،‬نماینده‪ ،‬ستاره‬
‫حاال جمله های زیر را بخوان‪.‬‬
‫ما امسال دوستان تازه​ای پیدا کرده​ایم‪.‬‬
‫ما می توانیم کتاب خانه​ای کوچک برای کالسمان درست کنیم‪.‬‬
‫آموزگار برای هر گروه نماینده​ای انتخاب کرد‪.‬‬

‫‪7‬‬
‫حاال تو بگو‬
‫دیروز مج ّله‪ .....‬خریدم‪.‬‬
‫خاطره‪ ......‬برای دوستان خود تعریف کردم‪.‬‬
‫بهتر است برای پاسخ دادن به هر پرسشی‪ ،‬لحظه‪ ......‬فکر کنیم‪.‬‬

‫بازی‪ ،‬بازی‪ ،‬بازی‬

‫آموزگار به هر گروه یک کارت کلمه می دهد‪ .‬اعضای هر گروه به کمک یکدیگر باید با آن کلمه‪ ،‬جمله ای‬
‫خنده دار و زیبا بسازند و آن را برای دیگران بخوانند‪.‬‬

‫‪8‬‬
‫بخوان و حفظ كن‬

‫ب‬ ‫ه‬ ‫م‬ ‫ِ‬


‫ي�ار ر �ان‬
‫ِ‬
‫خو� ب� ی�ا�نم‬ ‫دا�ا و � ش‬
‫ن‬ ‫من �یار مهر �با�نم‬
‫�با آ�ن �که ب�ي ز  ��با�نم‬ ‫�گو ي�م س خ�ن �فراوان‬
‫ِ‬
‫من �يار پ� ن�ددا�نم‬ ‫د� دهم �فراوان‬ ‫پ� ن� ت‬
‫�با سود و ب�ي ز  ��يا�نم‬ ‫من دوس ت�ي ه�نرم ن�د‬
‫ِ‬
‫من �يار مهر �با�نم‬ ‫زا� من م ب� شا� غ�ا ف�ل‬
‫ع ّ ب�اس ي�م ي� ن�ي ش�ر   ي� ف�‬

‫‪9‬‬
‫درس دوم‬

‫مس ج� ِد محلّه ی ما‬


‫خو�حال ب�ود ن�د‪� .‬کار ب� ّ ن�ا ی�ی مس ج�د‪ ،‬ت� زا�ه ت�مام ش�ده ب�ود‪ .‬مردم می�خواس ت� ن�د‬ ‫مردم مح ّله ی ما �بس ی�ار � ش‬
‫را�ا�نی ش�ده ب�ود‪ .‬ح ضو� مس ج�د‬ ‫� در ا ی�ن مس ج�د ب� خ�وا ن� ن�د‪ .‬مس ج�د �چ غ‬ ‫�برای ّاول ی�ن �بار‪ ،‬ن� ز‬
‫ما� را ب�ه ج�ماع ت‬
‫مادر�‪ �ُ ،‬گلدان های پُ�ر�گلی را �که آ�ورده ب�ود ن�د‪ � ،‬ک ن�ار ح ضو� �قرار داد ن�د‪.‬‬ ‫� ب�ود‪ .‬مهدی �با �پدر و ش‬ ‫پُ�ر زا� آ� ب‬
‫ی‬
‫� ب�ه مردم می داد ن�د‪.‬‬ ‫چ� ن�د �ن ف�ر هم ش��یر � ن�ی و ش�ر �ب ت‬
‫� زا� همهی �کسا�نی �که در سا خ� ت�ن مس ج�د‪� ،‬کمک و هم�کاری �کرده ب�ود ن�د‪،‬‬ ‫ما�‪ ،‬امام ج�ماع ت‬ ‫ب�عد زا� ن� ز‬
‫ما� ب�ه مس ج�د می آ� ی� ی�م‪ ،‬زا� حال ی��کد ی��گر‬
‫دن ن� ز‬‫�‪ .‬و ق� ت�ی �برای خ�وا ن� ِ‬‫�‪« :‬مس ج�د خ� نا�هی خ�داس ت‬ ‫� شت�ّ� کر �کرد و � گ ف� ت‬
‫و� و �ب ز�ر گ� ا ن� ج�ام ب�ده�ی م‪».‬‬‫�با خ��بر می ش�و ی�م و �با هم ف��کری‪ ،‬می ت�وا ن��ی م �کارهای خ� ب‬
‫�‪:‬‬ ‫مادر� �کرد و � گ ف� ت‬
‫ش‬ ‫ار� می ش�د ن�د‪ ،‬مهدی رو ب�ه‬ ‫مادر� زا� مس ج�د خ� ج‬
‫ش‬ ‫ه ن��گامی �که مهدی �با �پدر و‬
‫ف های پ� ی� ش� ن� ز‬ ‫ّ‬
‫� ب�ود‪ .‬من هم ی� ش�ه ف��کر می �کردم‬
‫ما� � شگو� دادم‪ .‬س خ� ن�ان او ج�ال ب‬ ‫� ب�ه حر�‬ ‫«من �با د�ق ت‬
‫ما� �خوا ن�دن ب�ه مس ج�د می آ� ی� ن�د؛ ن�می دا�نس ت�م �که مس ج� ِد مح ّله ی ما �کالس های آ�م زو� ش� � آقر�ن‪،‬‬
‫مردم �برای ن� ز‬
‫ا� خ� نا�ه ی �خو ب�ی ن��ی ز� �برای �کود�کان و ج�ود دارد‪ .‬مادر ج�ان! من‬
‫�ن قّ�ا ش�ی‪ ،‬را�ی نا�ه و ع ّ�کاسی دارد‪ .‬در آ� ن� ج�ا � ک ت� ب‬
‫هم دلم می�خواهد در ی��کی‬
‫ی‬
‫�‬‫زا� ا�ن �کالس ها ش�ر� ک ت‬
‫� ک ن�م و زا� � ک ت� ب‬
‫ا� خ� نا�ه ی‬
‫آ� ن� ج�ا اس ت� ف�اده � ک ن�م‪».‬‬
‫مادر و �پدر لب� خ� ن�دی‬
‫ب�ه مهدی ز�د ن�د و �با هم ب�ه‬
‫ر� خ� نا�ه ر ف� ت� ن�د‪.‬‬
‫ط ف‬

‫‪10‬‬
‫نگاه كن و بگو‬

‫درست‪ ،‬نادرست‬
‫‪ .1‬کار ب ّنایی مسجد تازه شروع شده بود‪.‬‬ ‫ ‬
‫‪ .2‬مسجد با کمک و همکاری مردم ساخته شد‪.‬‬ ‫ ‬
‫‪ .3‬مردم فقط برای نماز خواندن به مسجد می آیند‪.‬‬ ‫ ‬
‫‪.....................................  .4‬‬ ‫ ‬

‫‪11‬‬
‫واژه سازی‬
‫باسواد یعنی کسی که سواد دارد‪.‬‬
‫باخبر یعنی کسی که از چیزی خبر دارد‪.‬‬
‫باارزش یعنی چیزی که ارزش دارد‪.‬‬
‫باد ّقت یعنی کسی که در هر کاری د ّقت دارد‪.‬‬

‫حاال تو بگو‬
‫باحوصله یعنی …………………‬
‫باحجاب یعنی …………………‬
‫باادب یعنی ……………………‬
‫……… یعنی کسی که سلیقه دارد‪.‬‬

‫بياموز و بگو‬
‫نشانه​ی (و) در کلماتی مانند‪:‬‬
‫آموزگار‪ ،‬گروهی‪ ،‬صورت‪ ،‬صدای (او) می دهد‪.‬‬
‫در کلماتی مانند‪ :‬برویم‪ ،‬نوشته‪ ،‬روان‪ ،‬صدای ِ(و) می دهد‪.‬‬
‫در کلماتی مانند‪ :‬خود‪ ،‬تو‪ ،‬دو‪ ،‬صدای ( ُا) می دهد‪ .‬در کلماتی مانند‪ :‬بخوانیم‪ ،‬خواهش‪ ‌،‬خواهر‪ ،‬صدایی‬
‫ندارد‪ .‬در ترکیب هایی مانند‪ :‬پدر و مادر‪ ،‬دست و پا‪ ،‬بیست و یک‪ ،‬صدای ( ُا) می دهد‪.‬این ِ‬
‫ویژگی نشانه ی ِ(و)‌ را‬
‫در خواندن شعرها و امالی این​گونه ترکیب ها باید رعایت کرد‪.‬‬
‫اکنون شما چند نمونه از این ترکیب ها را پیدا  کنید و بگویید‪.‬‬

‫بازی‪ ،‬بازی‪ ،‬بازی‬


‫مع ّلم جمله یا َضرب​المثلی را به یکی از اعضای گروه می دهد‪ .‬ا ّولین نفر همان جمله یا ضرب​المثل را آهسته‬
‫نفر گروه تکرار می شود‪ .‬سپس‬‫نفر دوم همین کار را تکرار می کند و این کار تا آخرین ِ‬
‫نفر دوم می گوید‪ِ .‬‬‫گوش ِ‬ ‫در ِ‬
‫نفر آخر‪ ،‬جمله​ای را که شنیده است‪ ،‬با صدای بلند برای بقیه می گوید‪.‬‬‫ِ‬
‫نفر آخر‪ ،‬باید بگوید که آن جمله درست است یا نادرست‪.‬‬ ‫نفر ا ّو ِل هر گروه‪ ،‬پس از شنیدن جمله ی ِ‬
‫ِ‬

‫‪12‬‬
‫بخوان و بينديش‬

‫چغندر ُپر برکت‬

‫یکی بود‪ ،‬یکی نبود‪ .‬غیر از خدا هیچ کس نبود‪ .‬پیرمرد و پیرزنی با دو نوه ی کوچکشان در مزرعه​ای‬
‫زندگی می کردند‪ .‬پیرمرد هر سال در مزرعه​اش چیزی می کاشت‪ .‬آن سال هم تصمیم گرفت چغندر بکارد‪.‬‬
‫خم چغندر را پاشیدند‪ .‬چیزی نگذشت‬ ‫پیرمرد و پیرزن و نوههایشان مثل هر سال‪ ،‬زمین را آماده کردند و ُت ِ‬
‫برگ چغندرها بزرگ و بزرگ​تر شدند‪.‬‬ ‫که مزرعه‪ ،‬سرسبز شد و ِ‬
‫ِ‬
‫چغندر‬ ‫یک روز پیرزن خواست آش چغندر بپزد‪ .‬پیرمرد گفت‪« :‬همین حاال می روم و برایت یک‬
‫رسیده می آورم‪».‬‬
‫پیرمرد به مزرعه رفت و چغندری را انتخاب کرد‪ .‬بعد هم برگ های آن را گرفت و کشید ا ّما چغندر‬
‫بیرون نیامد‪ .‬پیرمرد که خسته شده بود‪ ،‬پیرزن را صدا کرد‪ .‬پیرزن آمد‪ .‬پیرمرد برگ های چغندر را گرفت‪.‬‬

‫‪13‬‬
‫شال کمر پیرمرد را گرفت‪ .‬با هم کشیدند و یکصدا خواندند‪« :‬چغندرک‪ ،‬چغندرک‪ ،‬آی شیرینک‪ ،‬بیا‪،‬‬ ‫پیرزن ِ‬
‫بیا‪ .‬بیرون بیا‪ .‬از دل خاک بیرون بیا‪ .‬با یک تکان‪ ،‬با دو تکان‪ ،‬با سه تکان‪ »...،‬ا ّما فایده​ای نداشت‪ .‬چغندر‬
‫از خاک درنیامد که نیامد‪ .‬پیرزن نوههایش را صدا کرد‪ .‬نوههای پیرمرد و پیرزن به کمک آنها آمدند‪ .‬پیرمرد‬
‫برگهای چغندر را گرفت‪ .‬پیرزن شال کمر پیرمرد را گرفت‪ .‬پسرک دامن مادربزرگش را گرفت و دخترک‬
‫گوشهی ُکت برادرش را‪ .‬کشیدند و کشیدند و یکصدا خواندند‪« :‬چغندرک‪ ،‬چغندرک‪ ،‬آی شیرینک‪ ،‬بیا‪،‬‬
‫بیا‪ .‬بیرون بیا‪ .‬از دل خاک بیرون بیا‪ .‬با یک تکان‪ ،‬با دو تکان‪ ،‬با سه تکان‪ ،‬با چهار تکان‪»...،‬‬
‫چغندر باالخره از خاک درآمد‪   .‬از آن طرف پیرمرد و پیرزن‪ ،‬پسرک و دخترک به زمین افتادند ا ّما وقتی‬
‫چشمشان به چغندر افتاد‪ ،‬از خوش حالی فریاد کشیدند‪« :‬وای‪ ،‬چه چغندری‪ ،‬شیرینکی‪ ،‬چقدر بزرگ‪ ،‬چقدر‬
‫بزرگ‪ ...،‬چقدر‪...‬بزرگ‪»!...‬‬
‫زودتر از آنکه فکرش را بکنید‪ ،‬سر و ک ّله ی همسایه های پیرمرد و پیرزن پیدا شد‪ .‬همه از دیدن چغندری‬
‫تعجب کرده بودند‪.‬‬
‫به آن بزرگی ّ‬
‫آش چغندر پخت و آن را میان همسایه ها تقسیم کرد؛ چه آش خوش مزه ای!‬ ‫دیگ بزرگ ِ‬ ‫آن روز پیرزن یک ِ‬
‫چه چغندر پربرکتی!‬

‫‪‬درک و دریافت‬
‫ ‪ .1‬چرا پیرمرد رفت تا چغندر بیاورد؟‬
‫ ‪ .٢‬پیرمرد و نوه هایش چگونه توانستند چغندر را از دل خاک بیرون بیاورند؟‬
‫قصه پربرکت بود؟‬ ‫ِ‬
‫چغندر این ّ‬ ‫ ‪ .٣‬چرا‬

‫‪14‬‬
‫فصل دوم‬
‫بهداشت‬
‫درس سوم‬

‫�خرس �کو چ�ولو‬

‫ودا� �خطر ن�ا�کی هس ت� ن�د‪ .‬ب�ههم ی�ن‬


‫رو�ها» مو ج� ت‬ ‫�خرس �کو�چ ولو �بارها ش� ن� ی�ده ب�ود �که «م ی�� ک ب‬
‫� �با آ�نها ب� ج� ن��گد‪.‬‬ ‫ی ت�‬
‫دل�ل‪ ،‬صم�ی م �گر�ف ت‬
‫� و ب�ه راه ا ف� ت�اد‪ .‬در راه ب�ه �یک ب� چ�ّه �گ ن�� شج�ک رس ی�د‪.‬‬ ‫رو� صب�ح ز�ود‪� ،‬چ و ب�ی �بردا ش� ت‬ ‫�یک ز‬
‫رو� ها ب� ج� ن�� گم‪ .‬ت�و آ�نها را ا ی� ن� ج�ا ن�د�یده​ای؟»‬
‫�‪« :‬من می�خواهم �با م ی�� ک ب‬ ‫ن��گاهی ب�ه او �کرد و � گ ف� ت‬
‫وا� داد‪« :‬ا ی�ن طوری �که ن�می ش�ود؛ ت�و �با�ید‪»...‬‬ ‫�گ ن�� شج�ک ج� ب‬
‫� ت�ا ب�ه ب� چ�ّه ف� ی�لی رس ی�د‪ .‬پ�رس ی�د‪:‬‬
‫ر� های او � شگو� ن��کرد‪ .‬ر�ف ت‬ ‫ّاما �خرس �کو�چ ولو ب�ه ب� ق� ی�ه ی ح ف‬
‫ی‬ ‫ب� ج�‬ ‫رو� ها را ا ی�ن ط ف‬
‫�‪:‬‬ ‫ر� ها ن�د�یده​ای؟ من می�خواهم �با آ�نها ن�� گم‪ ».‬ب� چ�ّه ف��ل � گ ف� ت‬ ‫« ت�و م ی�� ک ب‬
‫خو� �ب ش�و ی�ی‪».‬‬ ‫«ا�گر می�خواهی �با م ی�� ک ب ب�‬
‫� را � ب‬ ‫� ها�ی ت‬ ‫رو� ها ج��ن�گی‪� ،‬با�ید ا ّول دس ت‬
‫�‬ ‫ی‬
‫ر�های ب� چ�ّه ف��ل هم چ��ی�ز ی ن ف�هم ی�ده ب�ود‪ ،‬ن�اراح ت‬
‫� و ب�یحوصله‬ ‫�خرس�کو�چ ولو �که زا� ح ف‬

‫‪16‬‬
‫�‬
‫� �یک‬ ‫� � ک ن�د‪� .‬باالی در خ� ت‬‫� ت�ا اس ت�راح ت‬‫ب�هراها ف� ت�اد‪� .‬کمی ب�عد‪� ،‬خس�ته و �گرس�نه ز��یر در خ� ت�ی ن ش�س ت‬
‫�‪.‬‬ ‫� �باال ر�ف ت‬
‫خو�حال ش�د و زا� در خ� ت‬ ‫� ک ن�دوی عسل ب�ود‪� .‬خرس�کو�چ ولو ت�ا چ� ش�م ش� ب�ه � ک ن�دو ا ف� ت�اد‪ � ،‬ش‬
‫�� ی‬
‫�‪« :‬حاال خ� ی�لی �خس�تهام‪� .‬فردا‬ ‫�های ک ث � ف� ش� �خورد و �با � ش‬
‫خود� � گ ف� ت‬ ‫سلها را �با همان دس ت‬
‫ع‬

‫رو�ها می�ج ن�� گم‪».‬‬


‫می آ� ی�م و �با م ی�� ک ب‬
‫� ب�ه �ج ن�گ م ی�� ک ب‬
‫رو� ها �برود‪.‬‬ ‫رو� ب�عد‪� ،‬خرس �کو�چ ولو ب� ی�مار ش�د و د ی��گر ن� ت�وا�نس ت‬
‫ز‬
‫رو� ها ک� ج�ا هس ت� ن�د‬
‫�‪« :‬ع�ز �ی�ز م‪ ،‬ا�گر ا ّول زا� من می پ�رس ی�دی �که م ی�� ک ب‬ ‫مادر� ب�ه او � گ ف� ت‬
‫ش‬
‫رو� ها در �ج اهای � ک ث� ی� ف�‬‫و �چ ه​طور می ش�ود �با آ�ن ها �ج ن��گ ی�د‪ ،‬ب�ه ت�و می � گ ف� ت�م‪ .‬ت�و �با�ید �بدا� نی �که م ی�� ک ب‬
‫ب‬ ‫�ج‬ ‫�‬ ‫ِ‬
‫� هم ی� ش�ه �خود را �پا�ک�ی�ز ه �ن�گه​داری و‬ ‫ز� ن�د�گی می � ک ن� ن�د‪ .‬پس �برای ن��گ ی�دن �با آ�ن ها‪� ،‬ه ت�ر اس ت‬
‫�‬
‫� � ک ن�ی ت�ا دو�باره سالم و‬ ‫� را ق� ب�ل زا� �غ�ذ ا  �خوردن ب ش�و ی�ی‪ .‬حاالهم �با�ید اس ت�راح ت‬ ‫� ها�ی ت‬
‫دس ت‬
‫ادا� ش�وی‪».‬‬
‫ش� ب‬

‫‪17‬‬
‫نگاه كن و بگو‬

‫‪2‬‬ ‫‪١‬‬

‫‪٤‬‬ ‫‪٣‬‬

‫‪18‬‬
‫درست‪ ،‬نادرست‬
‫‪ .1‬میکروب ها موجودات خطرناکی هستند‪.‬‬ ‫ ‬
‫‪ .2‬خرس کوچولو همه ی حرف های ّبچه فیل را فهمیده بود‪.‬‬ ‫ ‬
‫‪ .3‬برای جنگیدن با میکروب ها بهتر است همیشه خود را پاکیزه نگه داریم‪.‬‬ ‫ ‬
‫‪....................................................... .4‬‬ ‫ ‬

‫واژه سازی‬

‫بی​ادب کسی است که ادب ندارد‪.‬‬


‫بی​حوصله کسی است که حوصله ندارد‪.‬‬
‫بی​کار کسی است که کار ندارد‪.‬‬

‫حاال تو بگو‬
‫بی​هدف کسی است که‪ ...............‬ندارد‪.‬‬
‫​اهمیت چیزی است که‪ ................‬ندارد‪.‬‬
‫بی ّ‬
‫توجه کن و بگو‪:‬‬
‫به کلمه های زیر ّ‬
‫ بی​هنر یعنی   ‪............................‬‬
‫ بی​سلیقه یعنی‪...........................‬‬
‫ بی​سواد یعنی‪.... .......................‬‬

‫‪19‬‬
‫بياموز و بگو‬
‫در ِ‬
‫پایان بیشتر جمله ها نقطه (‪ ).‬می گذاریم مانند‪:‬‬
‫میکروب ها موجودات خطرناکی هستند‪.‬‬
‫من می خواهم با میکروب ها بجنگم‪.‬‬
‫در پایان بعضی از جمله ها عالمت پرسش (؟)‌ می گذاریم مانند‪:‬‬
‫آیا میکروب ها موجودات خطرناکی هستند؟‬
‫امروز هوا سرد است؟‬

‫حاال تو بگو‬
‫چه جمله هایی در درس با عالمت پرسش (؟​) به کار رفته است؟ آن ها را با صدای بلند و‬
‫پرسشی بخوان‪.‬‬

‫کتاب خوانی‬

‫ ‪ .1‬تازه​ترین کتاب داستانی را که خوانده​ای‪ ،‬نام ببر‪.‬‬


‫ ‪ .2‬کدام قسمت داستان برایت جالب بود؟ برای گروه خود تعریف کن‪.‬‬

‫‪20‬‬
‫حکایت‬
‫ِ‬
‫راه سالمتی‬

‫«مدتی است که مردم برای درمان‪ ،‬پیش من نمی آیند و من‬ ‫نزد پیامبر (ص) رفت و گفت‪ّ :‬‬ ‫روزی پزشکی ِ‬
‫بی​کار مانده​ام‪ .‬مگر چه ا ّتفاقی در این شهر افتاده است؟»‬
‫پیغمبر(ص) با مهربانی فرمودند‪« :‬مردم این شهر‪ ،‬تندرست و سالم هستند؛ زیرا به آنان چیزهایی را‬
‫سفارش کرده​ام و مردم هم به سفارش های من عمل می کنند‪».‬‬
‫پزشک پرسید‪« :‬ای رسول خدا‪ ،‬چه سفارش هایی به مردم کرده​اید؟»‬
‫پیامبر گرامی(ص) فرمودند‪« :‬به مردم گفته​ام تا گرسنه نشده​اند‪،‬چیزی نخورند‪ .‬هنگام گرسنگی نیز بهاندازه‬
‫بخورند و پیش از سیر شدن‪ ،‬دست از غذا بکشند‪».‬‬
‫راز تندرستی مردم در همین است‪».‬‬ ‫پزشک کمی   به فکر فرو رفت و سپس گفت‪« :‬آری‪ ،‬به راستی که ِ‬
‫بازنویسی شده از‪ :‬گلستان سعدی‪  ،‬باب سوم‬
‫٭٭٭‬
‫٭ به نظر شما چرا مردم آن شهر‪ ،‬همیشه تندرست و سالم بودند؟‬

‫‪21‬‬
‫بخوان و حفظ كن‬

‫س ت�اره‬
‫�باد آ�سمان را‬
‫د� ی ش� ب‬
‫� ت�کان داد‬
‫سه ت  �ا س ت�اره‬
‫رد دس ت�م ا� تف�اد‬
‫ب�ود ن�د آ�ن ها‬
‫�بس ی�ار ز� ی� ب�ا‬
‫دا�ه ش‬
‫​ا� را‬ ‫�یک ن‬
‫دادم ب�ه �با�با‬
‫آ�ن د ی��گری را‬
‫دادم ب�ه مارد‬
‫د�یدم �که ما ن�ده‬
‫دا�ه د ی��گر‬
‫�یک ن‬
‫آ�ن را ب�ه �باال‬
‫ا� �کردم‬ ‫پ� تر� ب‬
‫ا ی�ن کارها را‬
‫رد � ب‬
‫خوا� �کردم‪.‬‬
‫ن�اصر �ک ش� ز‬
‫اور�‬

‫‪22‬‬
‫درس چهارم‬

‫مدرسه ی �خر� شگو� ها‬


‫ب� چ�ّه �خر� شگو� ها م ن� ت��ظ ر ِ مع ّلم ب�ود ن�د‪ .‬مع ّلم �با س ب� ِد هو ی��ج وارد ش�د‪ ،‬سالم �کرد و پ�رس ی�د‪:‬‬
‫�؟»‬ ‫« ب� چ�ّه ها ف��کر می � ک ن� ی�د �چ را خ�دا ب�ه ما � شگو� داده اس ت‬
‫�‪�« :‬برای ا ی��ن�که صداها را �ب ش� ن�و ی�م‪».‬‬ ‫س�‬
‫�پ ش�مالو د ت ش� را ب�ل ن�د �کرد و � گ ف� ت‬
‫آ�م زو��گار لب� خ� ن�د ز�د و پ�رس ی�د‪« :‬ا�گر � شگو� ن�دا ش� ت��ی م‪� ،‬چ ه می ش�د؟»‬
‫وا� داد‪ « :‬یه� چ� صدا ی�ی را ن�می ش� ن� ی�د ی�م‪».‬‬
‫ُدم​�پ ن� ب�ه​ای ج� ب‬

‫‪23‬‬
‫کو�‪ ،‬م ن� ت��ظ ر پ�رس ش�‬
‫ب� چ�ّه �خر� شگو�ها در س� ت‬
‫ب�عدی ب�ود ن�د �که چ� ش�م�قرم�ز ی پ�رس ی�د‪« :‬ا�گر صداها‬
‫را ن�می ش� ن� ی�د ی�م‪� ،‬چ ه ا ت�ّ ف�ا�قی �برای ما میا ف� ت�اد؟»‬
‫ا ی�ن�بار خ�ا�کس ت�ری ج� ب‬
‫وا� داد‪�« :‬خطرها ی�ی‬
‫�برای ما پ� ی� ش� می آ�مد؛ م ث� ًال ص ِ‬
‫دای رو�باهها و‬
‫ش��غ الها را ن�می ش� ن� ی�د ی�م‪».‬‬
‫�‬‫«ا� خ� ی�لی چ��ی�ز ها هم ل�ذّ ت‬
‫�بر�فی ادامه داد‪ :‬ز‬
‫ن�می�برد ی�م؛ م ث�ل صدای پ�ر ن�دهها و سرود�خوا ن� ِ‬
‫دن‬
‫ب� چ�ّهها‪».‬‬

‫‪24‬‬
‫آ�م زو��گار ادامه داد‪�« :‬پس دا ش� ت� ِ‬
‫ن � شگو�های سالم خ� ی�لی مهم اس ت‬
‫�‪ .‬ب� چ�ّهها آ��یا میدا ن� ی�د �چ ه �با�ید‬
‫ب��ک ن��ی م ت�ا � شگو�های ما سالم ب�ما ن� ن�د؟»‬
‫� � ک ن��ی م و هم ی� ش�ه آ�ن ها را ت�م�ی�ز �ن�گه دار ی�م‪».‬‬ ‫وا� داد‪�«:‬با�ید زا� آ�ن ها � ب‬
‫خو� موا ظ� ب� ت‬ ‫ُدم​ پ� ن� ب�ه​ای ج� ب‬
‫ی‬ ‫ی‬ ‫ز� ن�گ مدرسه �که ب�ه صدا آ م‬
‫�‪ « :‬ب� چ�ّهها‪ ،‬ا�ن هو��ج ها �ج ا�ی�ز هی ش�ماس ت‬
‫� �که ف��کر‬ ‫در�مد‪ ،‬ع ّلم � گ ف� ت‬
‫�کرد�ید و �پاس خ�های  �خو ب�ی داد�ید‪».‬‬
‫خو� حالی زا� �کالس ب��یرون ر ف� ت� ن�د‪.‬‬ ‫ی‬
‫�‪� ،‬با � ش‬ ‫چ� ن�د د�ق ی� ق�ه ب�عد‪ ،‬ب� چ ّ�ه �خر� شگو� ها هو��ج در دس ت‬

‫‪25‬‬
‫نگاه كن و بگو‬

‫درست‪ ،‬نادرست‬
‫‪ .1‬وقتی مع ّلم وارد کالس شد‪ ،‬کتابی در دست داشت‪.‬‬ ‫ ‬
‫اهمیت زیادی ندارد‪.‬‬
‫‪ .٢‬داشتن گوش های سالم‪ّ ،‬‬ ‫ ‬
‫‪ .٣‬اگر صدایی را نمی شنیدیم‪ ،‬خطرهایی برای ما پیش می آمد‪.‬‬ ‫ ‬
‫‪.......................................................  .4‬‬ ‫ ‬

‫‪26‬‬
‫واژه سازی‬
‫توجه کن‪ ،‬معنای آن​ها مثل هم است‪.‬‬ ‫به کلمه​های ِ‬
‫قرمز هر دسته ّ‬
‫این کالس تمیز است‪.‬‬ ‫آن کودک خوش​حال است‪.‬‬
‫این کالس پاکیزه است‪.‬‬ ‫آن کودک شاد است‪.‬‬

‫او از ّبچه ها مراقبت می کند‪.‬‬ ‫این ماشین آهسته می رود‪.‬‬


‫او از ّبچه ها مواظبت می کند‪.‬‬ ‫این ماشین آرام می رود‪.‬‬
‫او از ّبچه ها نگه داری می کند‪.‬‬ ‫این ماشین یواش می رود‪.‬‬

‫٭ حاال در کلمه های زیر‪ ،‬هم معنی ها را پیدا کن و بگو‪.‬‬


‫پاسخ‪ ،‬ا ّول‪ ،‬تالش‪ ،‬خیلی‪ ،‬جواب‪ ،‬آغاز‪ ،‬کوشش‪ ،‬بسیار‬

‫بياموز و بگو‬
‫توجه کن‪.‬‬
‫به این کلمه ها ّ‬
‫لطف ًا‪ ،‬حتم ًا‪ ،‬معموالً‪ ،‬مث ًال‪ ،‬فع ًال‬
‫این شکل « ًا» در پایان کلمه ها صدای َ‬
‫«ــ ن» می دهد‪.‬‬

‫حاال تو بگو‬
‫‪..........................‬‬
‫‪..........................‬‬

‫بازی و منایش‬
‫بخوان و بیندیش «چغندر پر برکت» را به صورت نمایش در کالس اجرا کنید‪.‬‬

‫‪27‬‬
‫بخوان و بينديش‬

‫تمیز باش و عزیز باش‬

‫َحنایی پاکیزگی و نظافت را دوست نداشت‪ ،‬همیشه َپرهایش ُپر از گرد و خاک بود‪ .‬پرنده​های‬
‫همسایه همه از بوی بد او ناراحت بودند و از دستش شکایت می​کردند‪ .‬یک روز حنایی داشت از‬
‫کنار النه ِ​ی َپرطال رد می​شد‪ .‬ناگهان صدای َپرطال به آسمان رفت و گفت‪« :‬وای‪ ،‬وای چه بوی بدی!‬
‫چه شکلی! به من نزدیک نشو!»‬
‫خال​خالی که همسایه​ی او بود‪ ،‬گفت‪« :‬حنایی تو چرا مثل همه‪ ،‬گودال آبی پیدا نمی​کنی و‬
‫خودت را در آن نمی​شویی؟»‬
‫حمام بروم‪ ،‬از شست و شو َب َدم می​آید‪».‬‬
‫حنایی َت َنش را خاراند و گفت‪« :‬من دوست ندارم به ّ‬

‫‪28‬‬
‫حنایی هر روز‪ ،‬به بازی می​رفت و کثیف​تر از ِ‬
‫روز قبل به النه برمی​گشت‪ .‬بعد هم در النه مینشست‬
‫ِ‬
‫خاراندن َت َنش‪.‬‬ ‫و شروع می​کرد به‬
‫… کم​کم َپ رهای حنایی شروع کرد به ریختن‪ .‬روزها می​گذشت و پرهای او‪ ،‬کم و کمتر می​شد‪.‬‬

‫‪29‬‬
‫خال خالی که همسایه و دوستش بود‪ ،‬خیلی غُ ّصه می​خورد و به او می​گفت‪« :‬حنایی جان! برو خودت‬
‫را بشوی‪ .‬کم​کم همه​ی پرهایت می​ریزد و زشت می​شوی‪».‬‬
‫ا ّما حنایی به این حرف​ها گوش نمی​کرد‪ .‬یک روز خال​خالی‪ ،‬پرنده​های همسایه را جمع کرد و‬
‫ماجرا را برای آن​ها تعریف کرد‪ .‬پرنده​ها نشستند و فکر کردند‪ .‬فکر کردند و فکر کردند‪ ،‬تا اینکه راهی‬
‫پیدا کردند‪.‬‬
‫همه با هم به النه​ی حنایی رفتند‪ .‬بدون اینکه او بداند‪ ،‬فور ًا او را با نوک​هایشان بلند کردند و‬
‫شروع کردند به پرواز‪ .‬حنایی هرچه تالش می​کرد و بال و پر می​زد‪ ،‬فایده​ای نداشت‪.‬‬
‫گودال آب رسیدند و حنایی را انداختند توی گودال‪ .‬او خواست از گودال آب بیرون‬ ‫سرانجام به ِ‬
‫بیاید که دوستش خال​خالی را روبه​روی خودش دید‪.‬‬
‫حنایی دوباره خواست از گودال بیرون بیاید که خال​خالی با صدای بلندی گفت‪«َ :‬به َ​به‪ ،‬چقدر‬
‫زیبا و خوشگل شدی! آفرین‪ ،‬حاال زود خودت را بشوی و بیا که همه منتظر تو هستند‪».‬‬
‫حنایی با شنیدن این حرف‪ ،‬خودش را خوب ُش ست‪ .‬بعد هم به کمک پرنده​های دیگر به النه‬
‫برگشت‪ .‬حنایی وقتی دید همه با او مهربانی می​کنند و به او آفرین می​گویند‪ ،‬تصمیم گرفت که پس از‬
‫پیش همه عزیز باشد‪.‬‬‫حمام برود تا همیشه پاکیزه و ِ‬
‫این‪ ،‬زود زود به ّ‬

‫‪‬درک و دریافت‬
‫‪ .1‬در ابتدای داستان چرا همه از حنایی دوری می​کردند؟‬
‫‪.٢‬چرا پرهای حنایی شروع به ریختن کرد؟‬
‫‪ .٣‬برای اینکه سالم و تندرست بمانی‪ ،‬چه کارهایی انجام می دهی؟‬

‫‪30‬‬
‫فصل سوم‬
‫اخالق‬
‫فردی و اجتماعی‬
‫درس پنجم‬
‫� �کار‬ ‫چ�و�پ ِ‬
‫ان ردس ت‬
‫��کاری ن� ب�ود‪ّ .‬اما‬ ‫رو��گاری‪ .‬مردی ب�ود �که �گوس ف� ن�دان ز��یادی دا ش� ت‬
‫�‪ .‬او آ�دم ردس ت‬ ‫رو�ی ب�ود و ز‬
‫ز‬
‫��گو ی�ی ب�ود‪� .‬چ و�پان ه ز‬
‫ررو�‬ ‫��کار و راس ت ​‬ ‫� �که زا� �گوس ف� ن�دهای او ن��گه​داری می�کرد و مرد ردس ت‬
‫�چ و�پا� نی دا ش� ت‬
‫ی‬ ‫� �گوس ف� ن�دها می�برد‪ .‬او هم آ� ب‬‫ش��یر �گوس ف� ن�دان را میدو ش� ی�د و ب�ه خ� نا�هی صاح ِ ب‬
‫خ� و‬‫� رد آ�ن میر�� ت‬
‫�‪« :‬ا ی�ن‬ ‫�‬
‫� می�کرد و می� گ ف� ت‬ ‫�‪� .‬چ و�پان هر�بار او را ن ص ی�ح ت‬ ‫ش��یر را دو �برا�بر می�کرد و ب�ه مردم می ف�رو�خ ت‬
‫�‪ « :‬ت�و‬‫ر�های �چ و�پان � شگو� ن�میداد و لب� خ� ن�دی می ز�د و می � گ ف� ت‬ ‫�‪ّ ».‬اما او ب�ه ح ف‬ ‫� ن� ی�س ت‬ ‫�کار ردس ت‬
‫د� را ب��گ�یر!»‬ ‫ب‬
‫​ا� را ��کن و م�ز ت‬ ‫�چ و�پا�نی ت‬
‫رو� �که �چ و�پان‪� ،‬گوس ف� ن�دان را ب�ه �چ َرا ُ�برد‪� ،‬باران ش�د�یدی ش�روع ب�ه �بار�یدن �کرد و س ی�ل‬ ‫�یک ز‬
‫� ّاما س ی�ل همه ی �گوس ف� ن�دان را �با‬ ‫ا� �خود‪� ،‬باالی رد�خ ت�ی ر�ف ت‬ ‫�ب�ز ر �گی ب�ه راه ا ف� ت�اد‪� .‬چ و�پان �برای ن� ج� ت‬
‫�‪« :‬س ی�ل‬ ‫� �گوس ف� ن�دان ر�ف ت‬
‫� و � گ ف� ت‬ ‫� یه� چ� �کاری ب��ک ن�د‪ .‬ن� چا�ار پ� ی� ش� صاح ب‬ ‫�خود ُ�برد‪� .‬چ و�پان ن� ت�وا�نس ت‬
‫�گوس ف� ن�دهای ت�و را �برد‪».‬‬
‫�‪ ،‬ن�ا�گهان زا� �ک ج�ا آ�مد؟»‬ ‫�‪« :‬من �باور ن�می � ک ن�م‪ .‬آ��خر ا ی�ن همه آ� ب‬ ‫مرد � گ ف� ت‬
‫�‪ « :‬ش� ن� ی�ده​ای �که می�گو�ی ن�د ق�طره ق�طره ج�مع �گردد‪ ،‬وا ن�� گهی رد�یا ش�ود‪ .‬ا ی�ن  س ی�ل‪ ،‬همان‬
‫�چ و�پان � گ ف� ت‬
‫� �که ت�و رد ش��یر میر ی� خ� ت�ی و ب�ه مردم می ف�رو�خ ت�ی‪».‬‬ ‫�ها ی�ی اس ت‬ ‫آ� ب‬
‫مرد �با ش� ن� ی�دن‬
‫ح ف‬
‫ر� های‬
‫�چ و�پان رد ف��کر‬
‫�‪.‬‬‫ف�ُرو ر�ف ت‬

‫‪32‬‬
‫درست‪ ،‬نادرست‬
‫‪ .1‬چوپان مرد درست کاری بود‪.‬‬ ‫ ‬
‫‪ .2‬صاحب گوسفندان به نصیحت چوپان گوش می کرد‪.‬‬ ‫ ‬
‫ِ‬
‫صاحب گوسفندان‪ ،‬در فکر فرو رفت‪.‬‬ ‫‪.3‬‬ ‫ ‬
‫‪....................................... .4‬‬ ‫ ‬

‫گوشکن و بگو‬
‫‪ .1‬چرا صاحب گوسفندان در شیر‪ ،‬آب می ریخت؟‬ ‫ ‬
‫‪ .2‬کدام جمله ی چوپان‪ ،‬مرد را به فکر فرو برد؟‬ ‫ ‬
‫‪َ .٣‬م َث ِل «قطره قطره جمع گردد‪ ،‬وانگهی دریا شود‪ ».‬یعنی چه؟‬ ‫ ‬
‫‪.......................................  .٤‬‬ ‫ ‬

‫واژه سازی‬

‫چوپان هر روز شیر می​دوشد‪.‬‬ ‫←‬ ‫چوپان هرشب شیر می​دوشد‪.‬‬

‫علی از دبستان آمد‪.‬‬ ‫←‬ ‫علی به دبستان رفت‪.‬‬

‫پرنده پایین درخت بود‪.‬‬ ‫←‬ ‫پرنده باالی درخت بود‪.‬‬

‫حاال تو بگو‬
‫مانند نمونه​های باال‪ ،‬برای هر کلمه جمله​ای بساز‪.‬‬
‫‪............‬‬ ‫زیاد‬
‫‪............‬‬ ‫راست​گو‬
‫‪............‬‬ ‫بزرگ‬
‫‪33‬‬
‫بياموز و بگو‬

‫کلمه های زیر را بخوان‪.‬‬

‫ّبچه​ها‬ ‫ّبچه‬
‫درخت​ها‬ ‫درخت‬
‫قطره ها‬ ‫قطره‬

‫چند ّبچه‬ ‫یعنی‬ ‫ّبچه ها‬


‫چند درخت‬ ‫یعنی‬ ‫درخت ها‬
‫چند قطره‬ ‫یعنی‬ ‫قطره ها‬

‫حاال تو بگو‬
‫…………………………‬ ‫میوه​ها یعنی‬
‫…………………………‬ ‫یعنی‬ ‫گل​ها‬
‫…………………………‬ ‫خانه​ها یعنی‬
‫…………………………‬ ‫کوچه​ها یعنی‬

‫پیداکن و بگو‬
‫ ‪ .1‬کلمه هایی که حرف «ص» یا «ط» دارند‪.‬‬
‫ ‪ .2‬کلمه هایی را که با « ها» جمع بسته شده​اند‪.‬‬
‫ ‪.................................  .3‬‬

‫بازی و منایش‬
‫بخوان و بیندیش «تمیز باش و عزیز باش» را به صورت نمایش در کالس اجرا کنید‪.‬‬

‫‪34‬‬
‫بخوان و حفظ كن‬

‫احوال پ�رسی‬

‫روا�ه زا� گُل‬


‫پ� ن‬
‫احوال پ�رس ی�د‪.‬‬
‫�‪�« :‬خو ب�م‪».‬‬ ‫گل � گ ف� ت‬
‫روا�ه خ� ن�د�ید‬
‫پ� ن‬
‫گل �ب زا� ت�ر ش�د‬
‫�با ن� زا� �خوا ب� ی�د‪.‬‬
‫ه دور�‬
‫ش‬ ‫پ� ن‬
‫روا�‬
‫آ�رام ر ق�ص ی�د‪.‬‬
‫م‬
‫ حمود � ک ی�ا ن� ش‬
‫و�‬

‫‪35‬‬
‫درس ششم‬

‫� شکو�ا و ن� شو�ا‬
‫کو�ک در �ج ن��گلی ز� ن�د�گی می�کرد ن�د‪ .‬اسم ی��کی زا� آ�نها‬
‫دو پ�ر ن�دهی � چ‬
‫«� شکو�ا» و اسم د ی��گری « ن� شو�ا» ب�ود‪ .‬آ�نها ش� ب� ی�ه هم ب�ود ن�د و هم ی� ش�ه �با هم‬
‫روا� می�کرد ن�د‪.‬‬
‫پ� ز‬
‫مادر�ان ب�ه آ�نها � گ ف� ت� ن�د‪ :‬ش‬
‫«�ما د ی��گر �ب�ز ر گ� ش�دها�ید‪ .‬غ��یر‬ ‫رو�ی �پدر و ش‬
‫ز‬
‫زا� �ب زا�ی �کردن �با�ید �چ �ی�ز های د ی��گری هم �یاد ب��گ�یر �ید‪».‬‬
‫� شکو�ا و ن� شو�ا خ� شو�حال ش�د ن�د و پ�روا ُ�ز� ک ن�ان‪ ،‬نال�ه ش​�ان را ت�ر ک� �کرد ن�د‪.‬‬
‫کو� پ�ر ن�دهی دا ن�ای �ج ن��گل ب�ود‪.‬‬
‫آ�نها در راه‪ ،‬دار�کو ب�ی را د�ید ن�د‪ .‬دار� ب‬

‫‪36‬‬
‫�‪�« :‬بس ی�ار خ� ب‬
‫و�‪،‬‬ ‫� شکو�ا و ن� شو�ا زا� او خ�واس ت� ن�د �کمی زا� علم و دا ن�ا ی�ی خ�ود ب�ه آ�نها ب� ی�ام زو�د‪ .‬دار� ب‬
‫کو� � گ ف� ت‬
‫ال� � ک ن� ی�د ت�ا دا ن�ا ش�و�ید‪ � ».‬شکو�ا و ن� شو�ا ق� ب�ول �کرد ن�د‪.‬‬ ‫ّاما �کار ساده​ای ن� ی�س ت‬
‫�‪ .‬ش�ما �با�ید سالها ت� ش‬
‫ل‬
‫�‬ ‫�‪ � .‬شکو�ا ب�ه آ�مو خ� ت�ن ادامه داد ّاما ن� شو�ا زا� آ�مو خ� ت�ن�خس�ته ش�د‪.‬او د ش� می خ�واس ت‬ ‫�ذ� ت‬
‫دو سال � گ ش‬
‫روا� �کرد و زا� آ� ن� ج�ا‬
‫رو� پ� ز‬‫آ� ز�اد �با ش�د‪� ،‬ب زا�ی � ک ن�د و زا� ا ی�ن ش�ا خ�ه ب�ه آ�ن ش�ا خ�ه ب��پرد‪� .‬برای هم ی�ن‪� ،‬یک ز‬
‫ر�ف ت‬
‫�‪.‬‬

‫�دار و مهر �بان ب�ود‪ .‬زا� ُهد ُهد خ�واس ت‬


‫�‬ ‫ن� شو�ا در راه ب�ه ُهد ُهدی رس ی�د �که �پا�ک�ی�ز ه‪ ،‬راس ت‬
‫��گو‪ ،‬اما ن� ت‬
‫و� را ب�ه او �یاد �بدهد‪.‬‬ ‫ت�ا ا ی�ن �چ �ی�ز های   خ� ب‬
‫�ذ��ته ب�ود �که ن� شو�ا زا� ا ی�ن �کار هم �خس�ته ش�د و‬
‫ُهد ُهد ق� ب�ول �کرد �که ب�ه او آ�م زو� ش� �بدهد‪ .‬دو سال ن��گ ش‬
‫زا� پ� ی� ش ِ‬
‫� ُهد ُهد ر�ف ت‬
‫�‪.‬‬

‫‪37‬‬
‫ی‬
‫ر� ز�دن را ب�ه او �یاد �بدهد‪ .‬طوطی‬ ‫و�ح ف‬ ‫� خ� ب‬ ‫ا�ن�بار ب�ه طوطیس خ�ن�گو رس ی�د و زا� او خ�واس ت‬
‫و�� شگو��کردن را �یاد ب��گ�یری و ت�مر ی�ن � ک ن�ی‪،‬‬
‫و�د�یدن و خ� ب‬‫و�‪ّ ،‬اما ت�و �با�ید ا ّول خ� ب‬ ‫�‪�« :‬بس ی�ار خ� ب‬‫� گ ف� ت‬
‫و� س خ�ن ب��گو ی�ی‪ .‬ا ی�ن �کار‪� ،‬چ ن�د سال طول می�ک ش�د‪».‬‬
‫ت�ا ب� ت�وا� نی خ� ب‬
‫�ذ��ته ب�ود �که زا� آ�مو خ� ت�ن �خس�ته ش�د‪� .‬برای هم ی�ن‪� ،‬یک‬ ‫ن� شو�ا ق� ب�ول �کرد ولی ه ن� زو� �یک سال ن��گ ش‬
‫�‪ .‬او ت�صم�ی م �گر�ف�ته ب�ود پ� ی� ش� �پدر و مادر پ��ی شر� �بر�گردد‪.‬‬ ‫پ� ی�‬ ‫ُ‬
‫رو� پ�روا�ز� ک ن�ان زا� ش� طوطی ر�ف ت‬
‫ز‬
‫� و د�ید همه زا� �خو ب�ی و دا ن�ا ی�ی � شکو�ا ح ف‬
‫ر� می ز� ن� ن�د‪.‬‬ ‫سرا ن� ج�ام‪ ،‬ن� شو�ا ب�ه نال�ه �بر� شگ� ت‬
‫در� ا ی�ن ش�عر ف�ردوسی را �برا�ی ش� �خوا ن�د‪:‬‬
‫�؛ س پ�س �پ ش‬
‫�کمی ب�ه ف��کر �فرو ر�ف ت‬

‫�ز دا�ن ش� د ِ‬
‫ل پ��یر‪�ُ ،‬بر ن�ا ب�ود‬ ‫ت�وا ن�ا ُب�وَد هر �که دا ن�ا ُب� َود‬

‫‪38‬‬
‫درست‪ ،‬نادرست‬
‫دهد چیزهای خوب را یاد گرفت‪.‬‬ ‫‪ .1‬نوشا از ُه ُ‬ ‫ ‬
‫‪ .2‬دارکوب به کوشا و نوشا گفت‪« :‬شما باید سال ها تالش کنید‪».‬‬ ‫ ‬
‫‪ .3‬کوشا خوب سخن گفتن را از طوطی آموخت‪.‬‬ ‫ ‬
‫‪....................................... .4‬‬ ‫ ‬

‫گوشکن و بگو‬
‫‪ .1‬چرا کوشا و نوشا النه شان را ترک کردند؟‬ ‫ ‬
‫‪ .2‬چرا نوشا در کارهایش مو ّفق نبود؟‬ ‫ ‬
‫‪ .3‬دوست داری مثل کدام پرنده باشی؟ چرا؟‬ ‫ ‬
‫‪....................................... .4‬‬ ‫ ‬

‫واژه سازی‬

‫در کلمه های خندان‪ ،‬خندیدن‪ ،‬لبخند‪ ،‬خنده​رو و خوش​خنده‪ ،‬کلمه ی «خند» مشترک است‪.‬‬
‫در کلمه های کوشا‪ ،‬کوشش‪ ،‬کوشیدن و می​کوشد‪ ،‬کلمه ی «کوش» مشترک است‪.‬‬
‫در کلمه های پرواز‪ ،‬پروازکنان‪ ،‬پریدن و پرنده‪ ،‬کلمه ی «پر» مشترک است‪.‬‬

‫حاال تو بگو‬
‫در هر دسته‪ ،‬کلمه ی مشترک کدام است؟‬

‫می​خواست‬ ‫گیاه خوار‬ ‫سخن​گو‬ ‫دانش​آموز‬


‫خواستگاری‬ ‫گوشت​خوار‬ ‫سخن​ران‬ ‫نوآموز‬
‫خواستن‬ ‫علف​خوار‬ ‫سخن​چین‬ ‫هنرآموز‬

‫‪39‬‬
‫بياموز و بگو‬
‫وقتی این کلمه ها را می خوانید‪ ،‬در آخر آن ها صدای « ِا » می شنوید‪.‬‬
‫گذشته‪ ،‬یک مرتبه‪ ،‬آهسته‪ ،‬شاخه‪ ،‬سایه‪ ،‬دوباره‪ ،‬شکوفه‪ ،‬پرنده‬
‫وقتی این کلمه ها را می خوانید‪ ،‬در آخر آن ها صدای « ه » می شنوید‪.‬‬
‫ماه‪ ،‬کوه‪ ،‬راه‪ ،‬چاه‪ ،‬شبیه‪ِ ،‬مه‪ ،‬گروه‪ ،‬سیاه‬

‫پیداکن و بگو‬
‫ ‪ .1‬کلمه هایی را که نشانه ​های « ﻪ ﻩ » در آخر آن ها صدای « ِا » می دهد‪.‬‬
‫ ‪ .2‬کلمه هایی را که نشانه​های « ﻪ ﻩ » در آخر آن ها صدای « ِه » می دهد‪.‬‬
‫ ‪................................................. .3‬‬

‫کتاب خوانی‬
‫ ‪ .1‬بیشتر دوست داری درباره ی چه چیزهایی مطالعه کنی؟‬
‫ ‪ .2‬برای آنکه یک کتاب نوشته شود و به دست شما برسد‪ ،‬چه کسانی باید با هم همکاری کنند؟‬

‫‪40‬‬
‫حکایت‬
‫خوش اخالقی‬

‫در زمان های کهن‪ ،‬مردی بود که اخالق خوبی نداشت و برای هر چیز کوچکی خشمگین می شد و فریاد‬
‫می زد و همه از او دوری می کردند‪ ،‬ولی بعد پشیمان می شد و دلش می خواست خوش اخالق باشد‪ ،‬ا ّما نمی دانست‬
‫چه کار کند‪.‬‬
‫اخالق ِبد شما را‬
‫ِ‬ ‫یکی از دوستانش که پزشک بود‪ ،‬به او گفت‪« :‬من دارویی می دهم که این رفتار ناپسند و‬
‫درمان کند‪».‬‬
‫روز بعد پزشک کوزه​ای ُپر از آب برای او فرستاد و نوشت‪« :‬هر وقت خشمگین شدی‪ ،‬از این دارو‪،‬‬
‫کمی بنوش‪».‬‬
‫مدتی این دستور را اجرا کرد و دید دیگر مانند گذشته‪ ،‬خشمگین نمی شود و اخالقش بهتر شده‬ ‫آن مرد ّ‬
‫است‪.‬‬
‫روزی نزد دوستش رفت و گفت‪« :‬آن‬
‫و‬ ‫دارویی  که به من دادی خیلی خوب بود و‬
‫به زودی تمام می شود‪ ،‬باز کمی از آن به من بده‪».‬‬
‫پزشک خندید و گفت‪« :‬در آن کوزه‪،‬‬
‫چیزی جز آب نبود و اگر فکر می کنی‬
‫اخالق و رفتار شما خوب شده‪ ،‬برای‬
‫آن است که هر وقت خشمگین می شدی‪،‬‬
‫برای نوشیدن آب‪،‬کمی وقت الزم بود‪ .‬همان‬
‫صبر و ِ‬
‫آرامش اندک‪ ،‬خشم شما را از بین برد‬
‫و اکنون خندان و خوشاخالق شدهای‪».‬‬
‫٭٭٭‬
‫ ٭ به نظر شما چه چیزی باعث‬
‫خوش اخالقی آن مرد شده است؟‬

‫‪41‬‬
‫درس هفتم‬

‫دوس ت�ان ما‬

‫�چ ه �گ ن�دمهای ز�رد � شق� ن��گی! ا ی�نها را �چ ه‬


‫�‬
‫کسی �کا ش��ته اس ت‬
‫�؟‬

‫اور� � شکو�ا ی�ی �که دوس ت‬


‫�‬ ‫اور�؛ همان �ک ش� ز‬
‫�ک ش� ز‬
‫ماس ت‬
‫�‪.‬‬

‫خو�م�ز ه​ای! �چ ه �کسی‬


‫�چ ه ن�ان �گرم و � ش ​‬

‫آ�ن را پ ��خ�ته اس ت‬
‫�؟‬

‫ن�ا ن�وا؛ همان ن�ا ن�وای سحر�خ�ی�ز ی �که دوس ت‬


‫�‬

‫ماس ت‬
‫�‪.‬‬

‫ �چ ه �کو�چ ه ها و �خ ی�ا�بانهای �پا�ک�ی�ز ه​ای!‬


‫�چ ه �کسی آ�ن ها را ت�م�ی�ز و �پا�ک�ی�ز ه �کرده‬

‫اس ت‬
‫�؟‬
‫��ک ش� و مهر �با� نی‬
‫ُر ف� ت��گر؛ همان ر ف� ت��گر �زحم ت‬
‫� ماس ت‬
‫�‪.‬‬ ‫�که دوس ت‬

‫‪42‬‬
‫� و ز� ی� ب�ا ی�ی​! ا ی�ن خ� نا�ه ها را �چ ه �کسی‬
‫�چ ه خ� نا�ه های راح ت‬ ‫ ‬

‫سا�خ�ته اس ت‬
‫�؟‬

‫َ ب� ّ ن�ا؛ همان ب� ّ ن�ای پُ�ر�کاری �که دوس ت‬


‫� ماس ت‬
‫�‪.‬‬
‫ �چ ه �با غ�های سرس�ب�ز و �چ ه � گلهای خ� شو�ر ن��گی! ا ی�ن‬
‫�‬ ‫ی‬
‫�؟‬ ‫�ها و � گلها را رد ا�ن �با غ�ها‪� ،‬چ ه کسی �کا ش��ته اس ت‬ ‫رد�خ ت‬
‫�‪.‬‬ ‫� ماس ت‬ ‫�با غ� ب�ان؛ همان �با غ� ب�ان پ�ر ت�ال ش�ی �که دوس ت‬
‫� و آ�مد مر تّ��ب ی! ا ی�ن ن� ظ�م‬ ‫م� ّ‬
‫ �چ ه �خ ی�ا�بان های ن ظ�می ! �چ ه ر�ف ت‬
‫�‬
‫�؟‬ ‫� را رد �خ ی�ا�بان ها‪� ،‬چ ه کسی   ا ی� ج�اد �کرده اس ت‬
‫و ت�ر ت� ی� ب‬

‫� ماس ت‬
‫�‪.‬‬ ‫أم�مور راه ن�ما ی�ی و را ن� ن�د�گی؛ همان أم�موری �که دوس ت‬
‫�چ ه �کالس ش�اد و �با� شن�اطی! �چ ه دا�ن ش� آ​�م زو�ان‬ ‫ ‬

‫� دا ش� ت� ن�ی و س� ت‬
‫خ� �کو ش�ی!‬ ‫دوس ت‬
‫�؟‬ ‫رور� داده اس ت‬ ‫ادا� را �چ ه �کسی پ� ش‬ ‫ا ی�ن � گل های ش� ب‬
‫م‬ ‫م‬
‫�‪.‬‬ ‫� ماس ت‬ ‫ع ّلم؛ همان    ع ّلم مهر �بان و دا ن�ا ی�ی �که دوس ت‬
‫ ا ی�ن دوس ت�ان   خ� ب‬
‫و� و �چ �ی�ز های � شق� ن�گ را �چ ه �کسی آ� ف�ر �یده‬

‫اس ت‬
‫�؟‬

‫‪43‬‬
‫درست‪ ،‬نادرست‬
‫‪ .1‬رفتگر مدرسه ی ما را تمیز می کند‪.‬‬ ‫ ‬
‫‪ .2‬دانش​آموزان پرتالش و مهربان را مع ّلم پرورش داده است‪.‬‬ ‫ ‬
‫ِ‬
‫کشاورز کوشا ساخته است‪.‬‬ ‫‪ .3‬این خانه های گرم و راحت را‬ ‫ ‬
‫‪........................................... .4‬‬ ‫ ‬

‫گوشکن و بگو‬
‫‪ .1‬از چه کسانی یا از چه راه هایی می توانیم پاسخی مناسب‪ ،‬برای پرسش هایمان پیدا کنیم؟‬ ‫ ‬
‫‪ .2‬به جز دوستانی که در این درس با آن ها آشنا شدیم‪ ،‬چه کسان دیگری دوستان ما هستند؟‬ ‫ ‬
‫‪ .3‬چگونه از خدا‪ ،‬برای چیزهای خوب و قشنگی که آفریده است‪ ،‬سپاس گزاری می کنی؟‬ ‫ ‬
‫‪................................................................ .4‬‬ ‫ ‬

‫واژه سازی‬

‫الف) کی‪ ،‬چی می فروشد؟‬


‫شیرینی فروش‪ ،‬شیرینی می فروشد‪.‬‬
‫سبزی فروش‪ ،‬سبزی می فروشد‪.‬‬
‫ب) کی‪ ،‬چی می سازد؟‬
‫به کسی که دارو می سازد‪ ،‬داروساز می گویند‪.‬‬
‫به کسی که آهنگ می سازد‪ ،‬آهنگ ساز می گویند‪.‬‬

‫حاال تو بگو‬

‫به کسی که پارچه می​فروشد‪ ……………… ،‬می​گویند‪.‬‬

‫کلیدساز یعنی‪…………………………… ،‬‬

‫‪44‬‬
‫بياموز و بگو‬

‫همین کتاب‬ ‫این کتاب‬

‫همان کتاب‬ ‫آن کتاب‬

‫این کتاب‪ ،‬یعنی کتابی که نزدیک است‪.‬‬


‫آن کتاب‪ ،‬یعنی کتابی که دور است‪.‬‬
‫همین کتاب‪ ،‬یعنی کتابی که نزدیک است‪.‬‬
‫همان کتاب‪ ،‬یعنی کتابی که دور است‪.‬‬

‫پیداکن و بگو‬
‫ ‪ .1‬کلمه هایی که نشانه های « ﻪ ﻩ » در آن ها صدای « ِا » می دهد‪.‬‬
‫ ‪ .2‬کلمه هایی که نشانه های «ط» یا «ظ» دارند‪.‬‬
‫ ‪...................................... .3‬‬

‫بازی‪ ،‬بازی‪ ،‬بازی‬


‫دانش​آموزی از روی درس بخواند و بقیه ی هم​کالسی هایش با شنیدن کلمه هایی که‬
‫ ‪ .1‬نشانه ی «ﺣ ﺡ» دارند‪ ،‬دست بزنند‪.‬‬
‫ ‪ .2‬نشانه ی «ﺕ» دارند‪ ،‬هورا بکشند‪.‬‬
‫ ‪................................. .3‬‬
‫‪45‬‬
‫بخوان و بينديش‬

‫مورچه اشک ریزان‪،‬‬


‫چرا  اشک ریزان؟‬

‫یکی بود‪ ،‬یکی نبود‪ .‬غیر از خدا هیچکس نبود‪ .‬در یک ده کوچک‪ ،‬پیرزنی زندگی می‌ کرد‬
‫که نان می‌پخت؛ چه نان‌های خوشمزهای! وقتی بوی نان‌های خالهپیرزن در هوا می‌پیچید‪ ،‬همه از‬
‫پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و پدرها و مادرها گرفته تا ّبچه‌ها‪ ،‬از کالغ‌ها‪ ،‬گنجشک‌ها و جوجه‌ها گرفته‬
‫تا مورچه‌ها‪ ،‬خوشحال می‌شدند؛ چقدر خوشحال!‬
‫یک روز مثل همیشه‪ ،‬خالهپیرزن آرد را خمیر و تنور را‬
‫روشن کرد‪ ،‬ا ّما تا آمد نان را به تنور بچسباند‪ ،‬نان از دستش افتاد‬
‫توی تنور‪ .‬خالهپیرزن خم شد تا نان را بردارد‪ .‬باز هم خم شد ؛‬
‫آنقدر خم شد که فقط پاهایش از تنور بیرون ماند‪.‬‬
‫مورچه ای از آنجا می‌گذشت‪  .‬پاهای خاله پیرزن را   دید‪.‬‬
‫فکر کرد خاله پیرزن توی تنور افتاده است‪ .‬گریه و زاری کرد؛ چه‬
‫گریه ای و فریاد کشید‪« :‬خاله به تنور‪ ،‬خاله به تنور ‪».‬‬
‫گنجشکی از آنجا می‌گذشت‪ .‬مورچه را دید که مثل ِابر بهار‬
‫گریه می‌کند‪ .‬پرسید‪« :‬مورچه اشکریزان‪ ،‬چرا اشکریزان؟»‬

‫‪46‬‬
‫مورچه گفت‪« :‬خاله به تنور‪ ،‬مورچه اشک ریزان ‪».‬‬
‫گنجشک این را که شنید‪ ،‬ناراحت شد؛ چقدر ناراحت! از غم و غُ ّصه پرهایش ریخت‪.‬‬
‫گنجشک پر زد و روی یک درخت نشست و جیکجیک کرد؛ آن هم چه جیکجیکی!‬
‫درخت دید پرهای گنجشک ریخته است‪ .‬از گنجشک پرسید‪« :‬گنجشک َپر ریزان‪ ،‬چرا‬
‫َپر ریزان؟»‬
‫گنجشک گفت‪« :‬خاله به تنور‪ ،‬مورچه اشک ریزان‪ ،‬گنجشک َپر ریزان‪».‬‬
‫درخت این را که شنید‪ ،‬ناراحت شد؛ چقدر ناراحت! از غم و غُ ّصه برگ‌هایش ریخت‪.‬‬
‫پیرمرد ماست فروشی که در کنار دیوار ماست می‌فروخت‪ ،‬صدای ناله ی درخت را شنید و‬ ‫ِ‬
‫گفت‪« :‬درخت برگریزان‪ ،‬چرا برگریزان؟»‬
‫درخت ناله کرد و گفت‪« :‬خاله به تنور‪ ،‬مورچه‬
‫اشک ریزان‪ ،‬گنجشک َپر ریزان‪ ،‬درخت برگ ریزان‪».‬‬
‫پیرمرد این را که شنید‪ ،‬دلش ُپر از غم و غُ ّصه شد؛‬
‫چه غم و غُ ّصه ای! از غم و غُ ّصه ماست‌هایش را ریخت‬
‫روی سر و صورتش‪.‬‬
‫از آن طرف‪ ،‬خاله پیرزن نانی را که توی تنور‬
‫افتاده بود‪ ،‬بیرون آورد‪  .‬بعد نان‌هایش را پخت و‬
‫ِ‬
‫پیرمرد ماست فروش‬ ‫چند تا از آن‌ها را برداشت تا ِ‬
‫پیش‬
‫ببرد و ماست بگیرد‪ .‬توی راه‪ ،‬پیرمرد را دید که با سر و‬
‫روی ماستی می‌دود؛ آن هم چه دویدنی! پیرزن فریاد زد‪:‬‬
‫«بابا ماست  به رو‪ ،‬چرا ماست به رو؟»‬
‫پیرمرد تا خاله پیرزن را دید‪ ،‬فریاد زد‪« :‬خاله پیرزن‪،‬‬
‫مگر توی تنور نیفتاده بودی؟ تو که صحیح و سالمی!»‬

‫‪47‬‬
‫خالهپیرزن گفت‪« :‬معلوم است که صحیح و سالمم! مگر قرار بود ِ‬
‫توی تنور بیفتم؟»‬
‫پیرمرد خوش حال شد؛ چقدر خوش حال! ماست‌ها را از سروصورتش پاک کرد و فریاد‬
‫زد‪« :‬خاله پیرزن که سالم است‪ ،‬نسوخته است‪».‬‬
‫مورچه وگنجشک و درخت تا حرف‌های پیرمرد را شنیدند و خاله پیرزن را دیدند‪ ،‬خوشحال‬
‫شدند؛ چقدر خوشحال!‬
‫خبر توی ده پیچید‪ .‬همه از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و پدرها و مادرها گرفته تا ّبچه‌ها‪،‬‬
‫از گنجشک‌ها گرفته تا مورچه‌ها‪ ،‬به خانه‌ی خاله پیرزن رفتند‪ .‬از نان‌های خوش مزه اش خوردند‬
‫و به اشتباه مورچه خندیدند؛ چه خنده‌هایی!‬

‫‪‬درک و دریافت‬
‫‪ .1‬خاله پیرزن برای پخت نان کارهای زیر را انجام می دهد‪ .‬با شماره‪ ،‬ترتیب آن را درست کنید‪.‬‬
‫روشن کردن تنور‬
‫تهیه ی آرد‬
‫چسباندن نان به تنور‬
‫تهیه ی خمیر‬
‫‪ .٢‬وقتی مورچه پاهای خاله پیرزن را لبه​ی تنور دید‪ ،‬چه کرد؟‬
‫‪ .٣‬وقتی خبر سالمتی خاله پیرزن در ده پیچید‪ ،‬چه ا ّتفاقی افتاد؟‬

‫‪48‬‬
‫فصل چهارم‬
‫ِ‬
‫راه زندگی‬

‫‪49‬‬
‫درس هشتم‬
‫زا� همه مهر �بان‌ ت�ر‬

‫رو� زا� مادرم پ�رس ی�دم‪« :‬دعا ی�ع ن�ی �چ ه؟»‬


‫�یک ز‬
‫�‪« :‬دعا ی�ع ن�ی حر� ز‬
‫ف �دن �با خ�دا‪ .‬در مو ق�ع دعا �با خ�دا س خ�ن م ‌ی�گو�ی ی�م‬ ‫مادرم � گ ف� ت‬
‫و زا� او �یاری م ‌ی�خواه�ی م‪».‬‬

‫‪50‬‬
‫ت�‬ ‫ی�‬
‫�‬‫و ق� ت�ی �فهم ی�دم دعا ع ن�ی �چ ه‪ ،‬صم�ی م �گر�ف ت�م �که من هم دعا � ک ن�م‪� .‬چ ون خ� ی�لی �کارها هس ت‬
‫�که �با�ید زا� خ�دا ب� خ�واهم در ا ن� ج�ام دادن آ�ن‌ها مرا �یاری � ک ن�د‪ .‬من دعا م ‌ی� ک ن�م �که �پدر و مادرم‬
‫هم ی� ش�ه سالم �با ش� ن�د‪ .‬دعا م ‌ی� ک ن�م �پدر�ب ز�ر گ�​ها و مادر�ب ز�ر گ�​های مهر �بان پ� ی� ش� ما �با ش� ن�د؛‬
‫رو�ی زا� مادرم پ�رس ی�دم‪:‬‬ ‫ا �نها را خ� ی�لی دوس ت‬
‫� دارم‪ .‬ز‬ ‫�چ ون �ب زا�ی�کردن و حر� ز‬
‫ف �دن �ب آ‬
‫«�چ را همه �پدر�ب ز� گر�​ها و مادر�ب ز� گر�​ها را دوس ت‬
‫� دار ن�د؟»‬

‫ون �ن ها �بس ی�ار مهر �بان هس ت� ن�د‪ ،‬همه را دوس ت‬


‫� دار ن�د و ب�ه همه‬ ‫آ‬ ‫مادرم � گ ف� ت‬
‫�‪�« :‬چ‬

‫مح ب ّ� ت‬
‫� می‌� ک ن� ن�د‪».‬‬
‫� دارد‪.‬‬ ‫خ�دا �کسا� نی را �که ب�ه د ی��گران مح ب ّ� ت‬
‫� و مهر �با� نی � ک ن� ن�د‪ ،‬دوس ت‬
‫ه‬
‫�‬‫خ�دا�یا‪ ،‬ت�و زا� همه مهر �بان ت�ر س ت�ی‪ .‬من می‌دا ن�م �که ت�و ا�نسان‌های مهر �بان را دوس ت‬
‫ک ت�ر زا� �خودم مهر �بان‬ ‫داری‪� .‬پس هم ی� ش�ه سعی م ‌ی� ک ن�م �با هم�کالسی‌ها ی�م و ح تّ�ی ب� چ ّ�ه​های � چ‬
‫کو� ​‬
‫ب�‬
‫�با ش�م ت�ا ت�و مرا ی� ش� ت�ر دوس ت‬
‫� �بداری!‬

‫‪51‬‬
‫درست‪ ،‬نادرست‬
‫‪ .1‬ما در دعا با خدا ِ‬
‫درد دل می کنیم‪.‬‬ ‫ ‬
‫‪ .2‬همه‪ ،‬آدم های مهربان را دوست دارند‪.‬‬ ‫ ‬
‫‪ .3‬ما فقط برای خودمان دعا می کنیم‪.‬‬ ‫ ‬
‫‪........................................... .4‬‬ ‫ ‬

‫گوشکن و بگو‬
‫‪ .1‬دعا یعنی چه؟‬ ‫ ‬
‫‪ .2‬چرا خدا را شکر می کنیم؟‬ ‫ ‬
‫‪ .3‬چه کارهایی می توانی انجام دهی تا خدا تو را بیشتر دوست داشته باشد؟‬ ‫ ‬
‫‪........................................... .4‬‬ ‫ ‬

‫واژه سازی‬

‫پدربزرگ‬
‫پدر‬
‫مادربزرگ‬
‫بستگان‬
‫پدربزرگ‬
‫مادر‬
‫مادربزرگ‬

‫حاال تو بگو‬
‫‪.....................‬‬ ‫پسرعمو‬
‫خاله‬ ‫عمو‬
‫‪.....................‬‬ ‫‪.....................‬‬
‫دختردایی‬ ‫‪.....................‬‬
‫دایی‬ ‫عمه‬
‫ّ‬
‫‪.....................‬‬ ‫‪.....................‬‬
‫‪52‬‬
‫بياموز و بگو‬
‫توجه کن‪:‬‬
‫به این کلمه ها ّ‬
‫کبری‪ ،‬عیسی‪ ،‬مصطفی‪ ،‬یحیی‪ ،‬مجتبی‪ ،‬مرتضی‪ .‬حرف «ی» در پایان این کلمه ها صدای «آ»‬
‫می دهد‪.‬‬
‫موسی‪.‬‬
‫ٰ‬ ‫برای اینکه این کلمات را درست بخوانیم‪ ،‬روی حرف «ی» عالمت « ٰ » می گذاریم مانند‬
‫حاال بگو چه کلمه​ای در درس به کار رفته است که حرف «ی» در آخر آن صدای «آ» می دهد‪.‬‬

‫پیداکن و بگو‬

‫ ‪ .1‬کلمه هایی را که «ﻋ ﻌ ﻊ ﻉ» دارند‪.‬‬


‫ ‪ .2‬جمله ای که عالمت «!» دارد‪.‬‬
‫ ‪.............................................. .3‬‬

‫بازی و منایش (بدون كالم يا پانتوميم)‬

‫ِ‬
‫نمایش بی کالم نشان دهند و سایر‬ ‫ِ‬
‫صورت‬ ‫چند نفر از دانش​آموزان‪ ،‬هر یک از موارد زیر را به‬
‫دانش​آموزان موضوع نمایش را حدس بزنند‪.‬‬
‫چند پرنده که آب و دانه می خورند و از خدا ّ‬
‫تشکر می کنند‪.‬‬
‫کودکی در حال دعا‪.‬‬
‫پیرزن یا پیرمردی در حال دعا‪.‬‬

‫‪53‬‬
‫بخوان و حفظ كن‬

‫بخوان و حفظ كن‬

‫ل �یک ر ن��گ ی�ن �کمان‬


‫م ث� ِ‬
‫ِ‬
‫پ� ج�ن�ره‬ ‫� ک ن�ار‬ ‫ش�ا َ پ� َر ک� آ�مد‬
‫روی ش� ی� ش�ه‪ ،‬م ث� ِ‬
‫ل �َبر‌ �گی د�یده ش�د‬
‫� ُ�بردم ت�ا ب��گ�یرم‪ ،‬او پ�ر �ید‬ ‫دس ت‬
‫َ�بر�گی ا ن�گار زا� رد خ� ت�ی چ� ی�ده ش�د‬
‫�‬
‫�‬ ‫ش�ا َ پ� َر ک� �ب زا� آ�مد و آ� ن� ج�ا ن ش�س ت‬
‫ل ر�گار� ِ‬
‫گ �خود را �ب زا� �کرد‬ ‫�با ِ ن ن‬
‫ا� مهر �بان �چ ون ماردی‬ ‫�آ ف� ت� ِ ب‬
‫�‬ ‫َ‬
‫�بال‌های ن� ز ُا� ش� را ن� زا� کرد‬
‫�‬ ‫ک‬
‫ا� مهر �بان‬ ‫�پ� ِ‬
‫� ش� ی� ش�ه‪� ،‬آ ف� ت� ِ ب‬ ‫ش ت‬
‫ن آ�سمان‬ ‫می رد� شخ� ی�د زا� م ی�ا ِ‬
‫د�یده می‌ ش�د �بال‌های ش�ا َ پ� َر ک�‬
‫ل �یک ر ن��گ ی�ن �کمان‬
‫روی ش� ی� ش�ه م ث� ِ‬
‫ی‬ ‫ج‬
‫�ع ف�ر ا�براه�می ش‬
‫«�اهد»‬

‫‪54‬‬
‫حکایت‬

‫همکاری‬

‫محمد  (ص) و یارانش از شهری به شهر دیگری می رفتند‪ .‬در راه خسته شدند‪ .‬ایستادند تا‬ ‫حضرت ّ‬
‫کمی استراحت کنند و غذایی بخورند‪.‬‬
‫یکی از یاران گفت‪« :‬من حاضرم که غذا درست کنم‪».‬‬
‫دیگری گفت‪« :‬من هم آب می آورم‪».‬‬
‫انجام کاری را پذیرفتند‪.‬‬
‫به این ترتیب‪ ،‬هر یک از یاران‪ِ ،‬‬
‫محمد (ص) فرمودند‪« :‬من هم هیزم جمع میکنم و می آورم‪».‬‬‫حضرت ّ‬
‫همراهان گفتند‪« :‬شما استراحت کنید‪».‬‬
‫محمد (ص) نپذیرفتند و گفتند‪« :‬من هم مثل یکی از شما هستم‪ ،‬در سفر همه باید همکاری‬
‫ولی حضرت ّ‬
‫کنیم‪».‬‬
‫٭٭٭‬
‫٭ به نظر شما چرا پیامبر (ص) پیشنهاد دوستانشان را نپذیرفتند؟‬

‫‪55‬‬
‫درس نهم‬

‫ز��ی ت‬
‫ار�‬

‫​�ا را ن�ور�باران �کرده ب�ود ن�د‪ .‬ب�وی � گ ب‬


‫ال�‬ ‫ز‌��ی ن� ب‬
‫� دا خ�ل ح َ َرم ا�یس ت�اده ب�ود‪ .‬چ�ل چ�را غ�های �ب ز�ر گ�‪،‬همه ج‬
‫می آ�مد‪ .‬همه دعا می خ�وا ن�د ن�د‪.‬‬
‫� �ب ش‬
‫ر� نا�ه شا� �گ�ذ ا ش� ت‬
‫�و‬ ‫مادر� �با مهر �با� نی دس ت‬
‫ش‬ ‫� ز��ی ِر ل ب‬
‫� دعا می �کرد �که‬ ‫ز‌��ی ن� ب‬
‫� هم دا ش� ت‬
‫� او را �گر�ف ت‬
‫�و‬ ‫ما�ا � ک ن��ی م‪ ».‬آ�ن و�ق ت‬
‫� دس ت‬ ‫�‪ « :‬ق� ب�ول �با ش�د! ب� ی�ا �برو ی�م و � ک ب�و ت�رهای حرم را ت� ش‬
‫� گ ف� ت‬
‫� ب��یرون ر ف� ت� ن�د‪.‬‬‫آ�ن دو �با هم زا� م ی�ان ج�مع ی� ت‬
‫ادر�‪ ،‬م ق�داری‬ ‫� دهها � ک ب�و ت�ر را د�ید �که � شگو�ه​ای ج�مع ش�ده ب�ود ن�د و ن‬
‫دا�ه �برمی چ� ی�د ن�د‪ .‬او زا� ز��یر چ� ش‬ ‫ز‌��ی ن� ب‬
‫ر�ا  (ع)‬ ‫� ب�هم ش�هد می آ� ی�م‪ ،‬ب�ه � ک ب�و ت�رهای امام ض‬ ‫� دارم هرو�ق ت‬ ‫�‪«:‬مادر دوس ت‬ ‫�گ ن�دم ب��یرون آ�ورد و � گ ف� ت‬
‫دا�هها را ب�ه آ�رامی�بر ز�م ی�ن �پا ش� ی�د‪.‬‬ ‫ی‬
‫�‪ ».‬ب�عد ن‬ ‫دا�ه �بدهم‪ .‬ا�ن �گ ن�دمها را مادر�ب ز�ر گ� �برا ی�م �خر �یده اس ت‬ ‫ن‬

‫‪56‬‬
‫� زا� خ� شو� حالی �بال در ب� ی�اورد‪.‬‬ ‫� � زن�د�یک ش�د ن�د‪ .‬ز‌��ی ن� ب‬
‫� می خ�واس ت‬ ‫� ک ب�و ت�رها دس�تهدس�ته ب�ه ز‌��ی ن� ب‬
‫� �که صدای ا ذ�ان زا� � گل دس�ته ها ب�ل ن�د ش�د‪.‬‬ ‫�ذ� ت‬ ‫چ��ی ز�ی ن��گ ش‬
‫� ب�ه و ض�و خ� نا�ه �برو ی�م‪ ،‬و ض�و ب��گ�یر ی�م‬ ‫ب‬ ‫«��ی ن� ب‬
‫ر�  را � گ ف� ت� ن�د‪� .‬ه ت�ر اس ت‬
‫� ج�ان‪ ،‬ا ذ�ان م غ� ب‬ ‫�‪ :‬ز‌‬ ‫مادر � گ ف� ت‬
‫� ب� خ�وا ن��ی م‪».‬‬‫ما�مان را ا ّو ِل و�ق ت‬ ‫و ن� ز‬
‫ر�ا  (ع) را هر� زگ� ف�رام شو� ن�می � ک ن�د‪.‬‬
‫ما� �خوا ن�دن رد حر ِم امام ض‬ ‫ز‌��ی ن� ب‬
‫� ن� ز‬

‫‪57‬‬
‫درست‪ ،‬نادرست‬

‫‪ .1‬زینب بیرون حرم ایستاده بود‪.‬‬


‫ ‪ .2‬زینب ده ها کبوتر را دید که گوشه​ای جمع شده بودند‪.‬‬
‫ ‪ .3‬صدای اذان صبح از گل دسته ها بلند شد‪.‬‬
‫ ‪.................................. .4‬‬

‫گوشکن و بگو‬
‫‪ .1‬چرا زینب با خودش دانه آورده بود؟‬ ‫ ‬
‫‪ .2‬زینب و مادرش پس از شنیدن صدای اذان چه کردند؟‬ ‫ ‬
‫‪ .3‬آن ها چه موقع در حرم بودند؟‬ ‫ ‬
‫‪............................... .4‬‬ ‫ ‬

‫واژه سازی‬

‫وضوخانه یعنی جایی که در آن وضو می گیرند‪.‬‬


‫نمازخانه یعنی جایی که در آن نماز می خوانند‪.‬‬
‫گل خانه یعنی جایی که در آن گل نگه می دارند‪.‬‬

‫حاال تو بگو‬
‫‪.......................‬‬ ‫داروخانه‬
‫‪.......................‬‬ ‫آشپزخانه‬
‫‪.......................‬‬ ‫چاپخانه‬

‫‪58‬‬
‫بياموز و بگو‬
‫د ّقت کن‪:‬‬

‫من دعا می �کردم‪.‬‬ ‫من دعا �کردم‪.‬‬


‫ت�و دعا می �کردی‪.‬‬ ‫ت�و دعا �کردی‪.‬‬
‫او دعا می �کرد‪.‬‬ ‫او دعا �کرد‪ .‬‬
‫ما دعا می �کرد ی�م‪.‬‬ ‫ما دعا �کرد ی�م‪.‬‬
‫ش�ما دعا می �کرد�ید‪.‬‬ ‫ش�ما دعا �کرد�ید‪.‬‬
‫آ�نها دعا می �کرد ن�د‪.‬‬ ‫آ�نها دعا �کرد ن�د‪ .‬‬

‫پیداکن و بگو‬
‫‪ .١‬کلمه هایی را که «می» دارند‪ِ ،‬‬
‫(مثل می آمد)‪.‬‬
‫‪ .٢‬کلمه هایی را که یکی از نشانه های «ﻏ ﻐ ﻎ ﻍ» یا «​​​​ذ» دارند‪.‬‬
‫‪.......................................... .3‬‬

‫کتاب خوانی‬
‫‪ .١‬از کتاب هایی که تا به حال خوانده ای‪ ،‬کدام بهتر بود؟ چرا؟‬
‫‪ .٢‬از آن کتاب ها چه چیزهایی یاد گرفتی؟‬

‫‪59‬‬
‫بخوان و بينديش‬
‫کی بود؟ کی بود؟‬

‫ننه گلی در خانه نبود‪ .‬سوگلی که تنها مانده بود‪ ،‬اطرافش را نگاه کرد‪ .‬کم  کم حوصله اش سر رفت‪ .‬بعد‬
‫فکری کرد و با خود گفت‪« :‬خوب است اتاق را برای ننه جانم‪ ،‬ننه ی مهربانم‪  ،‬تمیز کنم تا وقتی برمی گردد‪،‬‬
‫خوش حال شود‪ ».‬آن وقت شروع به کار کرد‪ .‬اینجا را جارو کشید‪  ،‬آنجا را جارو کشید‪ .‬بعد هم رفت تا‬
‫طاقچه را دستمال بکشد که ناگهان دستش به کاسه ی چینی خاله نگین خورد‪ .‬کاسه افتاد و شکست‪ .‬سوگلی‬
‫به تکّه های کاسه نگاه کرد و خیلی ُغ ّصه خورد‪ .‬خاله نگین دیروز این کاسه را پر از آش کرده و برایش‬
‫فرستاده بود‪ .‬به قول مادر‪ ،‬کاسه امانت بود‪ .‬سوگلی تند تند تکّه های کاسه را جمع کرد و یک گوشه پنهان‬
‫کرد تا وقتی مادر می آید‪ ،‬آن ها را نبیند و با او دعوا نکند‪ .‬در این فکر بود که ننه گلی از راه رسید‪ .‬سوگلی‬
‫سالم کرد‪ .‬بعد هم دوید و باالی پلّه نشست تا ننه جانش او را نبیند‪ .‬می ترسید اگر او را نگاه کند‪ ،‬همه چیز‬
‫را بفهمد‪ .‬در این وقت صدایی شنید‪ .‬سرش را باال گرفت و روی دیوار‪ ،‬خروس خاله نگین را دید‪ .‬خروس‬
‫هم سوگلی را دید و فهمید که برای او اتّفاقی افتاده است‪ .‬پس بالش را به هم زد‪ ،‬نوکش را باز کرد و گفت‪:‬‬
‫«سوگلی‪ ،‬لُپت گُلی‪ ،‬قوقولی قوقو‪ ،‬قوقولی قوقو! خنده ی رو لبت کو؟»‬
‫سوگلی خروس را دید ولی چیزی نگفت‪ .‬آهی کشید و سرش را پایین انداخت‪ .‬خروس هم ناراحت شد‬
‫و همان باال روی دیوار نشست‪.‬نه بال زد و نه قوقولیقوقو کرد‪.‬کالغی که داشت توی آسمان پرواز میکرد‪،‬‬
‫خروس را روی دیوار دید‪.‬پایین پرید‪.‬روی درخت نشست و گفت‪« :‬تاجت چینچین‪ ،‬بالت رنگین‪ ،‬چرا‬
‫نوکت را بستی؟ چرا اینجا نشستی؟»‬
‫خروس به سوگلی اشاره کرد‪ .‬کالغ به سوگلی نگاه کرد‪ .‬بعد صدایش را بلند کرد و گفت‪« :‬سوگلی‪،‬‬
‫لُپت گُلی‪ ،‬قار وقار و قار‪ ،‬چرا نشستی ُغ ّصه دار؟»‬
‫سوگلی به کالغ نگاه کرد ولی چیزی نگفت‪.‬دوباره آهی کشید و سرش را پایین انداخت‪.‬کالغ هم مثل‬
‫خروس ناراحت شد‪ .‬همانجا روی درخت نشست‪.‬نه بال زد و نه قارقار کرد‪ .‬گنجشکی پرید و پرید‪.‬به خانه ِی‬
‫ننه گلی رسید‪.‬دور حیاط چرخید ولی دانهای ندید‪.‬روی درخت پرید‪ .‬کالغ را دید‪.‬کنارش نشست و گفت‪:‬‬
‫«ای بال ِ‬
‫سیاه قارقاری‪ ،‬امروز چرا ُغ ّصه داری؟»‬
‫کالغ به سوگلی اشاره کرد‪ .‬گنجشک به سوگلی نگاه کرد و گفت‪« :‬سوگلی‪ ،‬لُپت گُلی جیک  و جیک  و‬
‫جیک! برایم بکن خنده ای کوچیک‪».‬‬
‫سوگلی به گنجشک نگاه کرد‪ .‬باز هم خواست آه بکشد و سرش را پایین بیندازد که کالغ و خروس و‬
‫گنجشک با هم گفتند‪« :‬سوگلی‪ ،‬حرف بزن‪ ،‬شاید ما بتوانیم کاری کنیم که تو این قدر ُغ ّصه نخوری‪».‬‬
‫سوگلی سرش را باال گرفت و گفت‪« :‬راست می گویید؟!»‬
‫همه گفتند‪« :‬بله»‬
‫سوگلی گفت‪« :‬آمدم طاقچه را دستمال بکشم‪ ،‬کاسه ی خاله نگین که روی طاقچه بود‪ ،‬افتاد و شکست‪.‬‬
‫نه یک تکّه‪ ،‬نه دو تکّه‪ ،‬صد تکّه شد‪ .‬حاال نمی دانم جواب خاله نگین را چه بدهم!»‬
‫گنجشک فکری کرد و بعد با خوشحالی گفت‪« :‬به خالهنگین بگو پنجره باز بود‪،‬گنجشک پرید‪ ،‬به اتاق‬
‫آمد‪ .‬این طرف پرید‪ ،‬آن طرف پرید‪ .‬بعد رفت باالی طاقچه بنشیند تا توی کاسه را ببیند‪ ،‬بالَش به کاسه خورد‪.‬‬
‫کاسه افتاد و شکست‪».‬‬
‫سوگلی خندید‪ .‬یک پلّه پایین آمد‪ .‬گنجشک را بغل کرد و بوسید‪ .‬آمد پایین برود ّاما ایستاد‪ .‬خنده از‬
‫روی لبش پرید و به گنجشک گفت‪« :‬ولی تو که به اتاق نیامدی‪.‬تو که روی طاقچه ننشستی‪ .‬تو که کاسه را‬
‫نشکستی‪ .‬من بودم و من شکستم‪».‬‬
‫سوگلی این را گفت و همانجا نشست‪.‬کالغ که روی پلّه​ی پایین بود‪ ،‬گفت‪« :‬به خالهنگین بگو کالغ آمد‪،‬‬
‫پرید و پرید‪ .‬به طاقچه رسید‪ .‬یک تکّه نان توی کاسه بود‪ .‬نوک زد نان را بردارد که کاسه افتاد و شکست‪».‬‬
‫سوگلی باز هم خوش حال شد و خندید‪ .‬یک پلّه پایین آمد و کالغ را بوسید‪ .‬می خواست یک پلّه ی‬
‫دیگر پایین برود که ایستاد و به کالغ گفت‪« :‬ولی تو که توی اتاق نپریدی‪ .‬کاسه ی خاله نگین را ندیدی‪ .‬توی‬
‫کاسه نانی نبود‪ .‬کاسه را تو نشکستی‪ .‬من بودم و من شکستم‪».‬‬
‫سوگلی این را گفت و همان​جا نشست‪ .‬خروس خاله نگین که تا حاال ساکت بود‪ ،‬بالَش را به هم زد و‬
‫گفت‪« :‬سوگلی به خاله نگین بگو در باز بود‪ .‬خروس از لب دیوار پرید‪ .‬دوید و دوید‪ ،‬به اتاق رسید‪ .‬کاسه را‬
‫روی طاقچه دید‪ .‬باالی طاقچه پرید‪ .‬ناگهان کاسه افتاد و شکست‪».‬‬
‫سوگلی به خروس نگاه کرد‪ .‬خوش حال شد‪ .‬خندید و پایین پرید‪ .‬به پلّه ی آخر رسید‪ .‬خروس را بغل‬
‫پیش خاله نگین برود و بگوید که خروس کاسه را شکسته است ولی‬ ‫کرد و بوسید‪ .‬بعد هم به طرف در رفت تا ِ‬

‫‪61‬‬
‫«تاج تو چین چین‪ِ ،‬بال تو رنگین‪ ،‬تو که به اتاق نیامدی‪،‬‬
‫تا به در رسید‪ ،‬خنده از لبش پرید‪ .‬ایستاد و گفت‪ِ :‬‬
‫کاسه ی خاله  نگین را ندیدی و آن را نشکستی‪  .‬من بودم و من شکستم‪ .‬نه این را می گویم‪ ،‬نه آن را‪».‬‬
‫گنجشک و کالغ و خروس گفتند‪« :‬پس چه می گویی؟»‬
‫سوگلی گفت‪« :‬می گویم خاله نگین جان! خاله ی مهربان! اتاق را جارو می کردم‪ .‬خواستم طاقچه را‬
‫دستمال بکشم که دستم به کاسه​ی شما خورد‪ .‬کاسه​ی شما غلتید‪ ،‬افتاد و شکست‪».‬‬

‫ننهگلی که همه چیز را دیده و شنیده بود‪ ،‬از اتاق بیرون آمد‪.‬سوگلی را صدا زد‪.‬سوگلی دوید‪.‬از پلّهها‬
‫باال رفت‪.‬توی دست ننهگلی دوتا شاخهی گل بود‪.‬یکی را به سوگلی داد و گفت‪« :‬این برای دخترم سوگلی که‬
‫دوست دارد راست بگوید‪.‬این هم برای خالهنگین که سوگلی خانم برایش ببرد و از او معذرتخواهی کند‪».‬‬
‫سوگلی خندید‪ .‬با شاخه ی گل از پلّه ها پایین آمد تا به خانه ی خاله نگین برود و همه چیز را بگوید‪.‬‬
‫گنجشک باالی سرش پرید و گفت‪« :‬جیک  وجیک  وجیک‪ ،‬آفرین!»‬
‫کالغ هم پرید و گفت‪« :‬قاروقاروقار‪ ،‬صد آفرین!»‬
‫خروس هم پَر زد و نشست باالی دیوار و گفت‪« :‬قوقولی قوقو! هزار آفرین به دختر خوب و نازنین‪».‬‬

‫‪‬درک و دریافت‬
‫‪ .1‬کاسه ی خاله نگین چرا شکست؟‬
‫‪ .2‬چرا سوگلی پیشنهاد دوستان خود را قبول نکرد؟‬
‫‪.٣‬اگر تو با چنین مشکلی رو  به  رو شوی‪ ،‬چه میکنی؟‬
‫‪62‬‬
‫فصل پنجم‬
‫هنر و ادب‬
‫درس دهم‬

‫ه ن�رم ن�د‬

‫�‪« :‬من دوس ت‬


‫� دارم ف� زر� ن�دم ه ن�رم ن�د �با ش�د؛‬ ‫د�ی ش� ب‬
‫� من سر�گرم ن� ق ّ�ا ش�ی�کردن ب�ودم �که �پدرم � گ ف� ت‬
‫�یک ه ن�رم ن�د خ� ب‬
‫و�‪».‬‬
‫خو�حالی � گ ف� ت�م‪�« :‬پس من �برای ا ی� ن��که ه ن�رم ن�د �با ش�م‪،‬سعی می� ک ن�م �ن ق ّ�ا ش�ی �کردن را خ� ی�لی‬
‫من �با � ش‬
‫خو� �یاد ب��گ�یرم‪».‬‬
‫� ب‬

‫‪64‬‬
‫ّ‬
‫� و ف��کر ا ن� ج�ام‬ ‫�پدر � گ ف� ت‬
‫�‪«:‬د خ� ت�رم‪ ،‬هر �کاری �که �با د�ق ت‬
‫�؛ م ث� ًال ا�گر ت�و ب� ت�وا� نی س ف�ال�گر �ب ش�وی و �با‬ ‫ش�ود‪ ،‬ه ن�ر اس ت‬
‫ِ‬
‫سا�ی‪ ،‬ه ن�رم ن�د هس ت�ی‪.‬‬ ‫� گل چ��ی�ز های ز� ی� ب�ا �ب ز‬
‫�؛‬ ‫�‪ .‬ع ّ�کاسی هم ه ن�ر اس ت‬ ‫ق�الی �با�فی هم ه ن�ر اس ت‬
‫�پس �برای ا ی� ن��که ب� ت�وا� نی �یک ع�کس خ� ب‬
‫و� ب��گ�یری‪� ،‬با�ید‬
‫ه ن�رم ن�د �با ش�ی‪.‬‬
‫ّ‬ ‫ف� زر� ن�دم‪،‬ه ن�رم ن�د �با�ید خ� ب‬
‫� ب�ه همه‬‫و� ف��کر � ک ن�د‪� .‬با د�ق ت‬
‫چ��ی�ز ن��گاه � ک ن�د و ص�بر و حوصله دا ش��ته �با ش�د ت�ا در �کارها�ی ش�‬
‫مو ف ّ� ق� ش�ود‪».‬‬

‫‪65‬‬
‫گوشکن و بگو‬ ‫درست‪ ،‬نادرست‬

‫‪ .1‬به چه کسی هنرمند میگویند؟‬ ‫‪ .١‬سفالگر با ِگل چیزهای زیبا می سازد‪.‬‬


‫‪ .2‬یک هنرمند چگونه در کارش موفّق می شود؟‬ ‫‪ .٢‬هر کاری که با د ّقت و فکر انجام شود هنر است‪.‬‬
‫‪ .3‬کدام یک از هنرها را بیشتر دوست داری؟ چرا؟‬ ‫‪ .3‬پدرم گفت‪« :‬فقط نقّاش ها هنرمندند‪».‬‬
‫‪.................................... .4‬‬ ‫‪............................ .4‬‬

‫واژه سازی‬

‫آهنگ‬ ‫قلم مو‬

‫سرود‬ ‫موسیقی دان‬ ‫رنگ‬ ‫نقّاش‬

‫……‬ ‫……‬

‫سینما‬ ‫دوربین‬

‫تئاتر‬ ‫بازیگر‬ ‫فیلم‬ ‫عکّاس‬

‫……‬ ‫……‬

‫نخ‬ ‫ِگل‬
‫چرخ‬
‫نقشه‬ ‫فرش باف‬ ‫سفالگری‬ ‫سفالگر‬

‫……‬ ‫……‬

‫‪66‬‬
‫بياموز و بگو‬

‫من هنرمند خواهم شد‪.‬‬ ‫من هنرمندم‪.‬‬


‫او نقّاشی خواهد کشید‪.‬‬ ‫   ‬ ‫او نقّاشی می کشد‪.‬‬
‫از پدرم خواهم پرسید‪.‬‬ ‫از پدرم پرسیدم‪.‬‬
‫علی عکّاس خواهد شد‪.‬‬ ‫  ‬ ‫علی عکّاس است‪.‬‬

‫حاال تو بگو‬
‫……………‬ ‫من می آیم‪.‬‬
‫……………‬ ‫او رفت‪.‬‬
‫……………‬ ‫پروانه نشست‪.‬‬
‫……………‬ ‫او از پدرش می پرسد‪.‬‬

‫پیداکن و بگو‬

‫‪ .١‬کلمه هایی که با «گر» ساخته شده اند‪.‬‬


‫‪ .٢‬کلمه هایی که در آن ها « ه » به کار رفته است‪.‬‬

‫بازی و منایش‬
‫یکی از هنرهایی را که در درس آمده است‪ ،‬به دلخواه انتخاب و به صورت نمایش اجرا کنید‪.‬‬

‫‪67‬‬
‫بخوان و حفظ كن‬

‫من ه�نرم ن�دم‬


‫ا� را ب�ه سالمی ب� ت�کا�نم‬ ‫�‬
‫ب�لد‌م خس ت��گی ت‬ ‫َ ب� َل َدم ش�عر ب��گو ی�م‪ ،‬ب�لدم ق� ّصه ب� خ�وا�نم‬
‫ب�لد‌م ش�ا خ�ه گلی را ِ ب� َدهم هد ی�ه ب�ه مارد‬ ‫سا�م‪ ِ ،‬ب� َ� ب َرم پ� ی� ش� � ک ب�و ت�ر‬ ‫ب�لد‌م ن‬
‫ال�ه �ب ز‬
‫� ب��گو ی�م‬ ‫�‬
‫ب�لد‌م آ� ی��نه �با ش م‪ ،‬ب�لدم راس ت‬ ‫�‪� ،‬ب�ز �نم ش� نا�ه ب�ه مو ی�م‬
‫ب�لد‌م �پا ک‌� و ُمر تّ� ب‬
‫� �بدارم‬ ‫ب�لد‌م مرد ِم د ن� ی�ا‪ ،‬همه را دوس ت‬ ‫ل ل ب� خ� ن�د �بکارم‬
‫� ت�و‪ ،‬گ ُ ِ‬ ‫ب�لد‌م روی ل ِ ب‬
‫ا� شف� ی� ِ‬
‫ن عال‬

‫‪68‬‬
‫حکایت‬

‫ِ‬
‫کودک زیرک‬
‫یکی از دانشمندان‬
‫میگوید‪  « :‬روزی در اتاق‬
‫خود مشغول کتاب    خواندن‬
‫بودم‪ .‬شنیدم در میزنند؛   رفتم‬
‫کردم؛      بچهی همسایه‬
‫ّ‬ ‫و در را باز‬
‫بود که آتش میخواست‪   .‬آتشدان‬
‫را به او نشان دادم و گفتم‪ :‬این آتش‪،‬‬
‫ّاما چگونه میبری؟ تو که ظرفی نداری؟‬
‫اندکی صبرکن تا ظرفی بیاورم‪ ».‬آن‬
‫کودک با احترام گفت‪« :‬راضی به زحمت‬
‫شما نیستم‪ ».‬نزدیک آتشدان رفت؛ ابتدا‬
‫کمی خاکستر سرد برداشت و سپس‬
‫مقداری آتش روی خاکستر گذاشت‪،‬‬
‫آنگاه رو   به من کرد و گفت‪« :‬این طور» و‬
‫با لبی خندان خداحافظی کرد و رفت‪ .‬من‬
‫به هوش آن کودک آفرین گفتم‪.‬‬

‫چرا دانشمند به هوش کودک آفرین گفت؟‬ ‫٭‬

‫‪69‬‬
‫درس يازدهم‬

‫ِ‬
‫ردس آ� ز�اد‬

‫گوشکن و بگو‬

‫درست‪ ،‬نادرست‬

‫واژه سازی‬

‫‪70‬‬
‫بياموز و بگو‬

‫پیداکن و بگو‬

‫بازی‪ ،‬بازی‪ ،‬بازی‬


‫یکی از دانش​آموزان‪ ،‬نام حیوانی را به دلخواه روی تخته ی کالس می نویسد‪ .‬اعضای هر گروه‪ ،‬حرف های‬
‫آن نام را جدا می کنند و در جدولی مانند جدول زیر می نویسند‪ .‬سپس با هر یک از حرف ها نام دختر‪ ،‬پسر‪ ،‬شهر‪،‬‬
‫میوه و حیوان می سازند‪ .‬هر گروهی که جدول را زودتر تمام کند‪ ،‬برنده است‪.‬‬

‫نام میوه‬ ‫نام شهر‬ ‫نام دختر‬ ‫نام پسر‬ ‫نام حیوان‬ ‫حرف‬
‫پرتقال‬ ‫پل سفید‬ ‫پروین‬ ‫پوریا‬ ‫پرستو‬ ‫پ‬
‫ل‬
‫ن‬
‫گ‬

‫‪71‬‬
‫درس دوازدهم‬

‫�فردوسی‬

‫ار� امام ر�ض ا (ع) ر�ف�ته‬ ‫�ذ��ته �با �پدر‪ ،‬مادر و �خواهرم ب�ه ز��ی ت‬
‫سال � گ ش‬
‫ب�ود ی�م‪.‬‬
‫�‪«:‬در ن��ز د ی��کی م ش�هد‪ ،‬ش�هر ق�د    ی�می ت�وس‪ ،‬آ�رام�گ ِاه �فردوسی‪،‬‬ ‫�پدرم   � گ ف� ت‬
‫� �برو ی�م و آ� ن� ج�ا را هم ب� ب� ی� ن��ی م‪».‬‬ ‫ش�اعر �ب�ز ر گ� ا�یران ق�رار دارد‪ .‬خ� ب‬
‫و� اس ت‬
‫رو� ب�عد‪ ،‬ب�ه ت�وس ر ف��ت�ی م‪ .‬ف�اصلهی م ش�هد ت�ا ش�هر ت�وس ز��یاد‬ ‫چ� ن�د ز‬
‫ِ‬
‫� ز��یادی را در آ� ن� ج�ا‬ ‫ن� ب�ود‪ .‬و ق� ت�ی ب�ه آ�رام�گاه ف�ردوسی رس ی�د ی�م‪ ،‬ج�مع ی� ت‬
‫�‪ « :‬ف�ردوسی‬ ‫� �کرد‪ .‬او می� گ ف� ت‬‫د�ید ی�م‪� .‬یک �ن ف�ر راه ن�ما �برای ما صح ب� ت‬
‫ا�‬ ‫� � شک� ی�د ت�ا ش�اه ن�امه را ن�و ش� ت‬
‫�‪ .‬ش�اه ن�امه � ک ت� ب‬ ‫سی  سال �زحم ت‬
‫� �که در آ�ن داس ت�انهای ز��یادی در�بارهی ا�یران و‬ ‫ار� ش�ی اس ت‬
‫�با ز‬
‫پ�هل نوا�ان آ�ن می خ�وا ن��ی م‪ .‬رس ت�م �ب�ز ر گ� ت�ر ی�ن پ�هلوان داس ت�انهای‬
‫�‪ .‬ف�ردوسی ا ی�ن داس ت�انها را ج�مع �کرد و ا ث�ری �بس ی�ار‬ ‫ش�اه ن�امه اس ت‬
‫ر�‬ ‫ع ظ��ی م ب�ه ش�عر �پد�ید آ�ورد ت�ا ز��بان ف�ارسی را �که ما ام ز‬
‫رو� �با آ�ن ح ف‬
‫می ز� ن��ی م‪ ،‬ز   � ن�ده ن��گه دارد‪».‬‬

‫‪72‬‬
‫راه ن�ما ش�عرها ی�ی زا� ش�اه ن�امه خ�وا ن�د و �با ما �خ داحا ف� ظ�ی �کرد‪ .‬ه ن��گام �بر�گ ش� ت�ن زا� ت�وس‪� ،‬پدرم ق�ول داد‬
‫ب�ع ض�ی زا� داس ت�انهای ش�اه ن�امه را �برا ی�م ت�عر� ی ف� � ک ن�د‪.‬‬

‫‪73‬‬
‫درست‪ ،‬نادرست‬
‫‪ .١‬آرامگاه فردوسی در شهر مشهد قرار دارد‪.‬‬
‫‪ .٢‬همه ی داستان های شاهنامه به شعر است‪.‬‬
‫‪ .٣‬فردوسی چهل سال زحمت کشید تا کتاب شاهنامه را نوشت‪.‬‬
‫‪...................................... .٤‬‬

‫گوشکن و بگو‬
‫‪ .1‬شاهنامه ی فردوسی درباره ی چیست؟‬
‫‪ .٢‬بزرگ​ترین پهلوان داستان های شاهنامه کیست؟‬
‫‪ .٣‬به جز فردوسی کدام شاعر را می شناسی؟‬
‫‪...................................... .٤‬‬

‫واژه سازی‬

‫فردوسی شاعر بزرگ ایران است‪.‬‬


‫فردوسی از بعضی شاعران زمان خود‪ ،‬بزرگ تر است‪.‬‬
‫فردوسی یکی از بزرگ ترین شاعران ایران است‪.‬‬
‫شهر مشهد بزرگ است‪.‬‬
‫شهر مشهد از توس‪ ،‬بزرگ​تر است‪.‬‬
‫شهر مشهد یکی از بزرگ​ترین شهرهای ایران است‪.‬‬

‫حاال تو بگو‬

‫……‬ ‫……‬ ‫نزدیک‬ ‫زیباترین‬ ‫زیباتر‬ ‫زیبا‬

‫……‬ ‫……‬ ‫بلند‬ ‫……‬ ‫……‬ ‫دور‬

‫‪74‬‬
‫بياموز و بگو‬

‫ب‬ ‫ ‬ ‫الف‬
‫من دیروز کتاب را به کتاب خانه بردم‪.‬‬ ‫سال گذشته با پدر و  مادرم به مشهد رفته بودم‪.‬‬
‫من امروز کتاب را به کتاب خانه بردم‪.‬‬ ‫پارسال با پدر و  مادرم به مشهد رفته بودم‪.‬‬
‫من صبح زود کتاب را به کتاب خانه بردم‪.‬‬ ‫یک سال با پدر و  مادرم به مشهد رفته بودم‪.‬‬
‫من هفته​ی گذشته کتاب را به کتاب خانه بردم‪.‬‬ ‫ماه گذشته با پدر و  مادرم به مشهد رفته بودم‪.‬‬

‫حاال تو بگو‬
‫من پارسال در مسابقه ی علمی مدرسه‪ ،‬نفر ّاول شدم‪.‬‬
‫‪........................................‬‬
‫‪........................................‬‬

‫پیداکن و بگو‬
‫‪١‬ــ اسم هایی که در درس آمده است‪.‬‬
‫‪٢‬ــ کلمه هایی که در آن ها حرف «ش» به کار رفته است‪.‬‬

‫فكر كن و بگو‬
‫‪ .١‬چرا مردمِ ِ‬
‫میهن ما‪ ،‬به فردوسی احترام می گذارند؟‬
‫‪ .٢‬به ُجز فردوسی کدام یک از شاعران را می شناسی؟‬

‫کتاب خوانی‬
‫‪ .١‬نام کتابی که هفته ی پیش خواندی‪ ،‬چه بود؟‬
‫‪ .٢‬اگر تو نویسنده ی آن کتاب بودی آن را چگونه تمام می کردی؟‬

‫‪75‬‬
‫بخوان و بينديش‬

‫یک کالغ‪ ،‬چهل کالغ‬


‫یکی بود‪ ،‬یکی نبود‪.‬غیر از خدا هیچکس نبود‪.‬جوجهکالغی بود که هنوز پرواز را خوب یاد نگرفته بود‪ .‬یکروز‬
‫مادرش‪ ،‬یعنی ننهکالغ‪ ،‬میخواست به دنبال غذا برود‪.‬قبل از رفتن به او گفت‪« :‬از النه بیرون نیا تا من برگردم!»‬
‫جوجهکالغ حرف مادرش را گوش نکرد‪ .‬وقتی او رفت‪ ،‬جستی زد و از النه به روی شاخهی درخت پرید‪ .‬بعد‬
‫از شاخهی درخت به روی زمین پرید‪ .‬سپس دوباره جست زد و روی درخت نشست‪ .‬وقتی دید جستوخیز  کردن‬
‫را بلد است‪ ،‬خیلی خوشحال شد‪ .‬خیال کرد که پروازکردن هم به همین راحتی است‪ .‬بالهایش را باز کرد و‬
‫خواست از روی درخت به پرواز درآید‪ّ ،‬اما چند بال که زد‪ ،‬دیگر نتوانست پرواز کند و با سر‪ ،‬توی بوتههای خار‬
‫افتاد‪ .‬آنوقت هر کاری کرد‪ ،‬نتوانست از توی خارها بیرون بیاید‪.‬‬
‫ا ّتفاقاً کالغی از آنجا می گذشت‪ .‬چشمش که به جوجه کالغ افتاد‪ ،‬با خودش گفت‪« :‬چه کنم؟ چه نکنم؟‬
‫بروم بقیه را خبر کنم!»‬
‫بعد‪ ،‬بال زد و رفت به کالغ دومی   و سومی   و چهارمی و پنجمی رسید و گفت‪« :‬چه نشسته​اید که جوجه ِی‬
‫ننه کالغ توی خارها افتاده!»‬
‫کالغ پنجمی بال زد و رفت به کالغ ششمی و هفتمی و ‪ ...‬دهمی رسید و گفت‪« :‬چه نشستهاید که جوجه ِی‬
‫ننهکالغ‪ ،‬توی خارها افتاده و زبانم الل‪ ،‬حتماً نوکش هم شکسته!»‬
‫کالغ  دهمی اشکش درآمد‪ .‬پرزد  و  رفت به کالغ یازدهمی و دوازدهمی و‪ ...‬بیستمی‬
‫رسید   و گفت‪« :‬چه نشسته​اید که جوجهی ننهکالغ‪ ،‬توی خارها  افتاده‬
‫و نوکش شکسته و زبانم الل‪ ،‬حتماً بالش هم شکسته!»‬
‫کالغ بیستمی دو بالش را توی سر خودش زد و پر کشید‪ .‬به‬
‫کالغ بیست  ویکمی و بیستودومی و‪ ...‬بیست  ونهمی رسید و گفت‪:‬‬
‫«چه نشسته​اید که جوجهی ننهکالغ‪ ،‬توی خارها افتاده و نوکش شکسته و‬
‫بالش شکسته و زبانم الل‪ ،‬حتماً پرهایش هم ریخته!»‬
‫کالغ بیست ونهمی قارقاری کرد و پر زد و رفت تا به کالغ‬

‫‪76‬‬
‫سیاُمی و سیویکمی و سیودومی و… چهلمی‬
‫رسید و گفت‪« :‬چه نشسته​اید که جوجه ِی ننهکالغ‪،‬‬
‫توی خارها افتاده و نوکش شکسته و بالش شکسته و‬
‫پرهایش ریخته و زبانم الل‪ ،‬دیگر زنده نیست!»‬
‫کالغ چهلمی چنان قارقاری کرد که نگو و نپرس! پر زد و رفت و همه ی کالغ ها را جمع کرد و به دنبال‬
‫خودش راه انداخت تا به النه ی ننه کالغ بروند و به او سرسالمتی بدهند‪.‬‬
‫چهل تا کالغ پر زدند و به سراغ ننهکالغ رفتند ّاما هنوز به النهی او نرسیده بودند که جوجهکالغ را دیدند که‬
‫توی خارها گیر کرده بود و ننهکالغ داشت او را بیرون میکشید‪.‬‬
‫تعجب به هم نگاه کردند‪ .‬کالغ چهلمی گفت‪« :‬این که جوجه کالغ است ! نوکش‬ ‫کالغ ها‪ ،‬قارقارکنان و با ّ‬
‫نشکسته‪ ،‬بالش نشکسته‪ ،‬پرهایش نریخته‪ ،‬زنده است و توی خارها گیر کرده!»‬
‫کالغ پنجمی گفت‪« :‬من خیال کردم نوکش شکسته!»‬
‫کالغ دهمی گفت‪« :‬من خیال کردم بالش شکسته!»‬
‫کالغ بیستمی گفت‪« :‬من خیال کردم پرهایش ریخته!»‬
‫کالغ بیست و نهمی گفت‪« :‬من خیال کردم از بین رفته!»‬
‫آن وقت هر چهل کالغ به ننه کالغ کمک کردند که جوجه​اش را از توی خارها بیرون بکشد‪ .‬بعد هم به هم‬
‫قول دادند درباره ی آن چیزی که آگاهی ندارند‪ ،‬حرفی نزنند‪ ،‬تا خبرها «یک کالغ‪ ،‬چهل کالغ» نشود‪.‬‬

‫‪‬درک و دریافت‬
‫‪١‬ــ وقتی جوجه کالغ حرف مادرش را گوش نکرد‪ ،‬چه شد؟‬
‫‪٢‬ــ «یک کالغ‪ ،‬چهل کالغ» یعنی چه؟‬

‫‪77‬‬
‫فصل ششم‬
‫ن من‬
‫ايرا ِ‬
‫درس سیزدهم‬

‫ا�ی ِ‬
‫ران ز� ي� ب�ا‬

‫�‪ .‬ما رد ا�یران ز� ن�د�گی م ‌ی� ک ن��ی م‪ .‬ما ا�یران‬ ‫�‬


‫ن�ام شک�ور ما ا�یران اس ت‬
‫�‪ .‬رد ا�یران د�ید�نی‌های‬ ‫� دار ی�م‪.‬ا�یران خ� نا�ه‌ی �ب ز�ر گ� ماس ت‬
‫را دوس ت‬
‫�ها‪ ،‬رد�یاها‪ ،‬ج� ن��گلها‪ ،‬ز��یار ت��گاه‌ها‬
‫�فراوان و ج�ود دارد؛ م ث�ل �کوهها‪ ،‬د ش� ت‬
‫و ب� ن�اهای ق�د   ی�می‪ .‬من ب�ه دا ش� ت�ن � شک�وری �با ا ی�نهمه ز� ی� ب�ا ی�ی ا ف� ت� خ�ار م ‌ی� ک ن�م‪.‬‬
‫ال� و �باا ی�مان هس ت� ن�د‪ .‬آ�ن�ان   � شک�ور خ�ود را‬
‫مردان و ز�ن�ان ا�یرا� نی‪ ،‬پُ�ر ت� ش‬
‫زا� حمله‌ی د ش�م ن�ان ح ف� ظ� م ‌ی� ک ن� ن�د‪.‬‬
‫� ها ی�ی زا� ا�یران س ف�ر � ک ن��ی م‪.‬‬
‫ا� ک ن�ون ب� ی�ا ی� ی�د ب�ه �قسم ت‬

‫مشهد‬

‫‪79‬‬
‫ا ی� ن� ج�ا آ�رام�گاه �فردوسی‪ ،‬ش�اعر �ب ز� گر� ا�یران‪،‬‬
‫م‬
‫�‪.‬‬‫در ت�وس ش�هد اس ت‬

‫ه‬
‫ا ی� ن� ج�ا ح ََر ِم امام ش� ت�م‪ ،‬ح ض� ت‬
‫ر� ض‬
‫ر�ا ( ع )‬
‫م‬
‫�‪.‬‬ ‫در ش�هر ش�هد اس ت‬

‫َ‬
‫ا ی� ن� ج�ا � ک ن� ُدوان ت��بر � زی� اس ت‬
‫�‪.‬‬
‫ا ی� ن� ج�ا آ�رام�گاه حا ف� ظ� ش��ی ز‬
‫را�ی اس ت‬
‫�‪.‬‬

‫ا� نی� ج�ا سی و سه پ�ل اص ف�هان اس ت‬


‫�‪.‬‬

‫ی‬
‫ا�ن ق� ّله ی ز� ی� ب�ای دماو ن�د اس ت‬
‫�‪.‬‬
‫‪80‬‬
‫ی‬
‫ا� ن� ج�ا ماسوله ی �گ ی�الن اس ت‬
‫�‪.‬‬

‫ِ‬ ‫ی‬
‫ا� ن� ج�ا َا گر� ب َ�م �کرمان اس ت‬
‫�‪.‬‬

‫ا ی�ن ت�صو�یری زا� ب��یس ت� ِ‬


‫ون �کرما� شن�اه اس ت‬
‫�‪.‬‬

‫ی‬
‫ا� ن� ج�ا ُ�بر ج� م ی�الد �تهران اس ت‬
‫�‪.‬‬

‫� ف�ارس اس ت‬
‫�‪.‬‬ ‫ا ی� ن� ج�ا ت�� ت‬
‫خ� �ج م ش� ی�د رد م َرو َد ش� ت‬

‫‪81‬‬
‫درست‪ ،‬نادرست‬

‫اصفهان‬

‫شیراز‬

‫مشهد‬

‫تهران‬

‫گوشکن و بگو‬

‫‪ .١‬نام چند مکان تاریخی و دیدنی را بگو‪.‬‬


‫‪ .٢‬چرا ما کشور خود‪ ،‬ایران را دوست داریم؟‬
‫‪ .٣‬در شهر شما چه مکان های تاریخی و دیدنی وجود دارد؟‬
‫‪……………………………… .٤‬‬

‫‪82‬‬
‫واژه سازی‬
‫توجه کن‪:‬‬
‫به این جمله ها ّ‬
‫در ایران زیارتگاه های زیادی هست‪.‬‬
‫این شهر نمایشگاه دارد‪.‬‬
‫محل زیارت‪.‬‬‫زیارتگاه یعنی ّ‬
‫نمایشگاه یعنی ّ‬
‫محل نمایش و نشان دادن‪.‬‬

‫حاال تو بگو‬
‫دانشگاه یعنی ……………‬
‫آزمایشگاه یعنی ……………‬
‫…………… یعنی ……………‬

‫بياموز و بگو‬

‫چشم ها‬ ‫چشمان یعنی چند چشم‬ ‫ ‬


‫مردها‬ ‫مردان یعنی چند مرد‬
‫درخت ها‬ ‫درختان یعنی چند درخت‬ ‫ ‬‫زن ها‬ ‫زنان یعنی چند زن‬
‫‪….........‬‬ ‫‪ ……...‬یعنی …‪.....‬‬ ‫……‬ ‫…… یعنی ……‬

‫‪83‬‬
‫پیداکن و بگو‬

‫‪ .١‬کلمه هایی که « ها» دارند‪.‬‬


‫‪ .٢‬کلمه هایی که «ان» دارند‪.‬‬

‫فكر كن و بگو‬
‫‪ .١‬چرا سفر می کنیم؟‬
‫توجه کنیم؟‬
‫‪ .٢‬در سفر به چه چیزهایی باید ّ‬

‫بازی‪ ،‬بازی‪ ،‬بازی‬


‫آموزگار چند کارت برمیدارد و روی هریک‪ ،‬کلمهای مانند خندیدن‪ ،‬مطالعهکردن و ‪...‬‬
‫مینویسد‪ .‬سپس هرکارت را به یکی از گروهها میدهد‪ .‬اعضای آن گروه باید کلمهها را بخوانند   و‬
‫نقش آنها را بازی کنند‪ .‬بقیهی دانش  آموزان باید بگویند هرکس نقش چه کلمهای را بازی    میکند‪.‬‬

‫‪84‬‬
‫ای خ� نا�ه ی ما‬ ‫بخوان و حفظ كن‬
‫خو� و ع ز� ی� ز�ی‬ ‫� ب‬
‫ا�یرا ِ‬
‫ن ز� ی� ب�ا‬
‫�پا ی� ن�ده �با ش�ی‬
‫ای خ� نا�ه ی ما‬
‫م س ه‬
‫� س ت�م‬‫ن دو ت ‌‬
‫�‬ ‫�با ش�هرها�ی ت‬
‫�‬ ‫�با �کوه و د ش� ت� ت‬
‫�‬ ‫�با �نهرها�ی ت‬
‫�خور ش� ی� ِد اسالم‬
‫ِ‬
‫�یک �بار د ی��گر‬
‫ت�ا ب� ی�ده زا� ت�و‬
‫ال ّله ا�ک�بر ! ‪.....‬‬
‫�‬‫رد هر ک� ج�ا�ی ت‬
‫�خون ش�ه ی�دان‬
‫پ� ی�وس�ته ج�اری اس ت‬
‫�‬
‫ا� ا�یران‬ ‫ای خ� ک‬
‫�بر �کوی و �کو چ�ه‬
‫�‬‫� ها�ی ت‬ ‫�بر د ش� ت‬
‫رو ی� ی�ده الله‬
‫�‬
‫�‪.‬‬ ‫ج�ا نم ف�دا�ی ت‬
‫مص‬
‫ط ف�یٰ رحما ن�دوس ت‬
‫�‬

‫‪85‬‬
‫درس چهاردهم‬

‫پ�ر چ�م‬

‫ِ‬
‫ا� �ق ش� ن�گ صُ ب�ح�گاهی می ت‌�ا ب� ی�د‪� .‬نس�ی م آ�هس�ته می ز‬
‫‌و��ید‬ ‫آ� ف� ت� ِ ب‬
‫و پ�ر چ�م ز� ی� ب�ای ا�یران را ت��کان می‌داد‪.‬‬
‫� ب�ه پ�ر چ�م ن ��گاه می‌� ک ن�م‪،‬‬ ‫ّ‬
‫�پدرم و ق� ت�ی د�ید �که من هر �بار �با د�ق ت‬
‫چ‬
‫�؟»‬ ‫پ�رس ی�د‪« :‬ام ی�ن ج�ان‪ ،‬می‌دا� نی پ�ر چ�م �برای ��یس ت‬
‫�‬
‫«�ه»‬ ‫گ ف� ت�م‪ :‬ن‬
‫�‪ « :‬پ�ر چ�م � شن� نا�ه‌ی آ� ز�ادی و سر ب�ل ن�دی �یک‬ ‫�پدرم � گ ف� ت‬
‫�‪ .‬هر � شک�ور �یک پ�ر چ�م دارد‪».‬‬ ‫شک�ور اس ت‬
‫�‬
‫� گ ف� ت�م‪�« :‬پ ج‬
‫در�ان‪� ،‬چ را ر ن�گ پ�ر چ�م � شک�ورها �با هم �فر ق�‬
‫می‌� ک ن�د؟»‬
‫وا� داد‪« :‬هر �کدام زا� ر ن�گ‌های پ�ر چ�م � شن� نا�ه‌ی‬
‫�پدرم ج� ب‬
‫�؛ م ث� ًال پ�ر چ�م ا�یران سه ر ن�گ دارد‪ .‬ر ن�گ س�ب ز�‬
‫چ�� زی�ی اس ت‬
‫� شن� نا�ه‌ی سرس�ب ز�ی‪ ،‬ر ن�گ س ف� ی�د � شن� نا�ه‌ی صلح و دوس ت�ی و‬
‫می‬
‫ر ن�گ ُسر    خ� � شن� نا�ه‌ی د ف�اع زا� �هن و آ� ز�ادی آ�ن اس ت‬
‫�‪».‬‬

‫‪86‬‬
‫من دو�باره ب�ه پ�ر چ�م ن ��گاه �کردم و پ�رس ی�دم‪:‬‬
‫چ‬ ‫ِ‬
‫�؟»‬ ‫«�پدر ج�ان‪ � ،‬شن� نا�ه ی وسط پ�ر چ�م ��یس ت‬
‫� �که ب�ه ش��کل � گل الله‬ ‫�‪�« :‬کلمهی  اللّه اس ت‬ ‫�پدرم � گ ف� ت‬
‫�‪».‬‬ ‫هم د�یده می ش‌�ود‪ � .‬گل الله � شن� نا�هی خ�ون ش�ه ی�دان اس ت‬
‫در ا ی�ن  ه ن��گام زا� �پدرم خ�داحا ف� ظ�ی �کردم و وارد ح ی� ِاط‬
‫مدرسه ش�دم‪ .‬پ�ر چ�م �ق ش� ن�گ ا�یران‪ ،‬ام ز‬
‫رو� �برا ی�م ز� ی� ب�ا ت�ر ش�ده‬
‫� دارم و‬ ‫�ذ��ته دوس ت‬ ‫ب�ود‪.‬احساس می�کردم آ�ن را ب� ی� ش� ت�ر زا� � گ ش‬
‫� م ‌ی�برم‪.‬‬ ‫ما�ای آ�ن ل�ذّ ت‬ ‫م ث�ل هر ا�یرا�نی د ی��گر‪ ،‬زا� ت� ش‬

‫‪87‬‬
‫درست‪ ،‬نادرست‬

‫‪ .١‬رنگ سرخ پرچم ایران نشانه ی سرسبزی کشور است‪.‬‬


‫‪ .٢‬پرچم همه ی کشورها سه رنگ دارد‪.‬‬
‫‪ .٣‬پرچم نشانه ی آزادی و سربلندی هر کشوری است‪.‬‬
‫‪……………………………… .٤‬‬

‫گوشکن و بگو‬

‫‪ .١‬رنگ سبز پرچم ایران نشانه ی چیست؟‬


‫‪ .٢‬کدام رنگ پرچم ایران نشانه ی صلح و دوستی است؟‬
‫‪ .٣‬کلمه ی «اللّٰه» در وسط پرچم نشانه ی چیست؟‬
‫‪ .٤‬چه چیز باعث شد امین احساس بهتری نسبت به پرچم داشته باشد؟‬
‫‪………………………………………………………… .٥‬‬

‫‪88‬‬
‫واژه سازی‬

‫خوب د ّقت کن‬


‫الف) من هر بار با د ّقت به پرچم نگاه می کردم‪.‬‬
‫کارگران بار را از کشتی خالی کردند‪.‬‬
‫ب) هروقت سیر باشیم‪ ،‬نباید چیزی بخوریم‪.‬‬
‫سیر و پیاز غذا را خوش مزه می کنند‪.‬‬
‫پ) شیر از حیوانات وحشی است‪.‬‬
‫   ما هر روز یک لیوان شیر می نوشیم‪.‬‬
‫    ِ‬
‫شیر آب را باید محکم ببندیم تا آب هدر نرود‪.‬‬

‫بياموز و بگو‬
‫به کسی که اهل ایران است‪« ،‬ایرانی» می گویند‪.‬‬
‫به کسی که اهل یزد است‪« ،‬یزدی» می گویند‪.‬‬
‫به چیزی که از آهن درست شده باشد‪« ،‬آهنی» می گویند‪.‬‬
‫به چیزی که از چوب درست شده باشد‪« ،‬چوبی» می گویند‪.‬‬

‫حاال تو بگو‬
‫سیستانی یعنی ………………………………………………‬
‫تبریزی یعنی…………………………………………………‬
‫سنگی یعنی…………………………………………………‬
‫فل ّزی یعنی …………………………………………………‬

‫‪89‬‬
‫پیداکن و بگو‬
‫در جدول زیر‪ ،‬پنج کلمه از کلمه های درس وجود دارد‪ .‬آن ها را پیدا کن و بگو‪.‬‬

‫ح‬ ‫بـ‬ ‫صـ‬


‫ـه‬ ‫لـ‬ ‫ا‬ ‫لـ‬
‫طـ‬ ‫ا‬ ‫یـ‬ ‫حـ‬
‫طـ‬ ‫سـ‬ ‫و‬

‫فكر كن و بگو‬
‫‪ .١‬چرا باید به پرچم کشورمان احترام بگذاریم؟‬
‫‪ .٢‬تو چگونه از میهن خود دفاع می کنی؟‬
‫‪……………………………… .٣‬‬

‫بازی و منایش‬
‫داستان زیر را به صورت نمایش در کالس اجرا کنید‪.‬‬
‫موجودی فضایی به زمین آمده است و با چند کودک روبه رو می شود و کودکان با او صحبت‬
‫می کنند‪.‬‬

‫‪90‬‬
‫بخوان و حفظ كن‬
‫�با پ�رس ت�وهای ش�اد‬
‫ش�ا خ�ه ها س�ب�ز و س ف� ی�د‬ ‫صا�‬ ‫آ�سمان‪ ،‬خ� شو�حا   ‬
‫لو ف‬
‫می رسد زا� راه‪ ،‬ع ی�د‬ ‫ش�اد‬ ‫�با پ�رس ت�وهای‬
‫گ � شن�اط‬ ‫می ��د ر� ِ‬ ‫آ� ف� ت� ب‬
‫ا�‬ ‫را‬ ‫�خ نا�ه ها‬
‫ن‬ ‫زن‬
‫می ت�کا ن�َد رد ح ی�اط‬ ‫فر� ها را ماردم‬ ‫� ش‬
‫ِ‬
‫دور گلدان را چ�ه � ب‬
‫   ر�گ �کرده �خواهرم‬ ‫ن‬ ‫خو�‬
‫من �برا�ی ش� می‌ َ�ب َرم‬ ‫�یک گ ِ‬
‫ل ز� ی� ب�ا و ُسر خ�‬
‫می‌� ک ن�د‬ ‫آ     � ب‬
‫�  �ب زا�ی‬ ‫ماهی من‪ ،‬ت�وی ِ ح ضو�‬
‫می‌� ک ن�د‬ ‫ت� ب‬
‫ا�  �ب زا�ی‬ ‫�باد هم �با ش�ا خ�ه ها‬
‫محمود پ�وروه ب‬
‫ّا�‬

‫‪91‬‬
‫درس پانزدهم‬

‫ن� ز‬
‫ورو�‬
‫رو� سال ج�د�ید �خود را �ج ش�ن‬ ‫مردم ج�هان‪ّ ،‬اول ی�ن ز‬
‫می �گ�یر ن�د‪ .‬همه ی ا ی�ن �ج ش�ن ها ز� ی� ب�ا هس ت� ن�د‪.‬‬
‫رو�ِ ِ‬ ‫�‬
‫سال‬ ‫رو� ا ّول �فرورد ی�ن‪ ،‬ن �خس ت� ی�ن ز‬ ‫در � شک�ور ما ز‬
‫ورو�» می �گو�ی ن�د‪.‬‬ ‫�‪ .‬ا ی�ن ز‬
‫رو� را « ن� ز‬ ‫ن�و اس ت‬
‫طب‬ ‫ف�‬
‫�‬‫ورو� آ� غ� زا� صل سرس�ب ز�ی و ز� ی� ب�ا ی�ی های � ی�ع ت‬
‫ن� ز‬
‫�‪.‬‬ ‫اس ت‬
‫� �که ما ا�یرا ن� ی�ان ع ی�د ن� ز‬
‫ورو� را‬ ‫ه ز�اران سال اس ت‬
‫�ج ش�ن می �گ�یر ی�م‪.‬‬
‫مردم ما پ� ی� ش� زا� ن� ز‬
‫ورو�‪ ،‬خ� نا� ته��کا� نی می� ک ن� ن�د‪ ،‬در �ج ش�ن‬
‫ل سال‪ ،‬س ف�رهی‬ ‫� می� ک ن� ن�د و �برای �تحو ی� ِ‬ ‫ی‬
‫ن���کو�کاری ش�ر� ک ت‬
‫ل سال‪ ،‬ح ظ�های اس ت‬
‫� �که‬ ‫ل‬ ‫�س ی�ن می چ� ی� ن� ن�د‪� .‬تحو ی� ِ‬ ‫ه ف� ت‬
‫سال �که�نه ب�ه �پا�یان میرسد و ِ‬
‫سال ن�و ش�روع می ش�ود‪.‬‬ ‫ِ‬
‫در ا ی�ن ه ن��گام همهی اع�ض ای خ�ا ن�واده � ک ن�ار س ف�رهی‬
‫�س ی�ن می� شن� ی� ن� ن�د و دعا می خ�وا ن� ن�د و زا� خ�داو ن�د‬ ‫ه ف� ت‬
‫و� و خ� ب‬
‫و� ت�ر � ک ن�د‪.‬‬ ‫ال� آ�نها را خ� ب‬ ‫می خ�واه ن�د �که ا خ� ق‬
‫ب� ی� ش� ت�ر مردم م ی�هن ما   در س ف�رهی ه ف� ت ​‬
‫� س ی�ن‪،‬‬

‫‪92‬‬
93
94
‫�‬‫ق� آر�ن‪ ،‬آ� ی��نه‪ ،‬ش�معهای رو ش�ن و ه ف� ت‬
‫چ�� زی� می�گ�ذ ار ن�د �که ن�ام آ�نها �با «س»‬
‫� چ�� زی� س�ب ز�ه‪،‬‬ ‫ی‬
‫ش�روع می ش�ود‪ .‬ا�ن ه ف� ت‬
‫سما�‪ ،‬سم ن�و‪ ،‬س ن� ج�د‪ ،‬س�یر و‬‫ق‬ ‫سر�که‪،‬‬
‫� هس ت� ن�د‪.‬‬ ‫س ی� ب‬
‫�س ی�ن‪،‬‬ ‫ب�‬
‫ع ض�ی در س ف�رهی ه ف� ت‬
‫ت� خ�ممر غ�های ر ن�گ �کرده‪ � ،‬گل و ش��یر ی� ن�ی‬
‫ر� آ� ب�ی‬ ‫هم می�گ�ذ ار ن�د‪ .‬هم چ� ن� ی�ن‪ ،‬ظ� ف‬
‫می�گ�ذ ار ن�د �که ماهی � چ‬
‫کو�ک �قرم ز�ی در‬
‫آ�ن ش� ن�ا می� ک ن�د‪.‬‬
‫ورو�‪،‬مردم ب�ه د�ید  و   �ب زا�د�ید ی��کد ی��گر‬
‫در ن� ز‬
‫می رو ن�د‪� .‬ب ز� گ‬
‫ر� ت�رها ب�ه � چ‬
‫کو�ک ت�رها‬
‫ع ی�دی میده ن�د‪.‬‬
‫رو�ها‪ ،‬مردم ب�ه ج�اهای‬ ‫در ا ی�ن ز‬
‫ز��یار� تی‪ ،‬آ�رام�گ ِاه ش�ه ی�دان و در� گ ش‬
‫�ذ� ت��گان‬
‫ن�� زی� می رو ن�د‪.‬‬
‫� ش�ادا ب�ی ما‬ ‫�ج ش�ن ن� ز‬
‫ورو� �باع ث‬
‫می ش�ود و ما را �برای �کار و �کو ش� ش� و‬
‫سا خ� ت�ن ا�یرا�نی آ� ز�اد و آ��باد‪ ،‬آ�ماده ت�ر‬
‫می � ک ن�د‪.‬‬

‫‪95‬‬
‫درست‪ ،‬نادرست‬

‫‪ .1‬سفره ی هفت سین را روز سیزده به در می چینیم‪.‬‬


‫‪ .  2‬تحویل سال وقتی است که سال نو شروع می شود‪.‬‬
‫‪ .  3‬مردم ایران در جشن نیکوکاری شرکت می کنند‪.‬‬
‫‪ .  4‬مردم در کنار سفره ی هفت سین از خداوند می خواهند اخالق آن ها را خوب و خوب تر کند‪.‬‬
‫‪.................................... .٥‬‬

‫گوشکن و بگو‬
‫سال نو در کشور ما چه روزی است؟‬
‫روز ِ‬‫‪ .1‬اوّلین ِ‬
‫سال نو هفت سین می گویند؟‬
‫تحویل ِ‬
‫ِ‬ ‫‪ . 2‬چرا به سفره ی‬
‫‪ . 3‬شما بر سر سفره ی هفت سین چه  چیزهایی می گذارید؟‬
‫‪...................................... . 4‬‬

‫واژه سازی‬

‫نیکوکار یعنی کسی که کار نیک انجام می دهد‪.‬‬


‫درست کار یعنی کسی که کار درست انجام می دهد‪.‬‬
‫ستم کار یعنی کسی که ظلم و ستم می کند‪.‬‬
‫َم َددکار یعنی کسی که به دیگران کمک می کند‪.‬‬

‫‪96‬‬
‫حاال تو بگو‬

‫ورزش کار ‪...‬‬


‫خدمتکار ‪...‬‬

‫بياموز و بگو‬

‫تشنه ‪ +‬ان = تشنگان‬


‫گرسنه ‪ +‬ان = گرسنگان‬
‫خسته ‪ +‬ان = خستگان‬
‫دیده ‪ +‬ان = دیدگان‬
‫خفته ‪ +‬ان = خفتگان‬

‫حاال تو بگو‬
‫فرشته  ‪ +‬ان =‬
‫گذشته ‪ +‬ان =‬
‫زنده ‪ +‬ان =‬
‫اگر در آخر کلمه ای‪ ،‬حرف (​ ه​ ـه) باشد و بخواهیم آن کلمه را با «ان» جمع ببندیم‪ ​( ،‬ه​ ـه) را‬
‫برمی داریم و به جای «ان»‪« ،‬گان» می گذاریم‪.‬‬

‫‪97‬‬
‫پیداکن و بگو‬

‫‪ .١‬درس را بخوان و کلمه هایی را که با «سـ » شروع می شوند‪ ،‬پیدا کن‪.‬‬


‫‪ .٢‬در درس کلمه هایی را که یکی از نشانه های « ﻋ ﻌ ﻊ ﻉ » دارند‪ ،‬پیدا کن‪.‬‬

‫فكر كن و بگو‬

‫‪ .١‬درباره ی جشن نیکوکاری چه می دانی؟‬


‫‪ .٢‬تو در برگزاری ِ‬
‫جشن نوروز‪ ،‬چگونه به بزرگ ترها کمک می کنی؟‬

‫کتاب خوانی‬

‫ِ‬
‫داستان هفته ی پیش را در سه بخش بیان کنند‪.‬‬ ‫‪ .١‬سه نفر از دانش​آموزان‬
‫فکری اعضای گروه خود‪ ،‬یک داستان تعریف کنید‪.‬‬‫‪ .٢‬با هم ِ‬

‫‪98‬‬
‫بخوان و بينديش‬
‫عمونوروز‬

‫پیرمرد باالی ّتپه‪ ،‬رو به دروازهی شهر ایستاد‪ .‬نفس نفس میزد‪ .‬با خودش گفت‪« :‬من دیگر خیلی پیر شدهام!»‬
‫آن وقت کاله نمدی را دوباره روی سرش گذاشت‪ ،‬شال کمرش را محکم کرد و به طرف شهر روانه شد‪.‬‬
‫بلبل ها با دیدنش شروع کردند به آواز خواندن‪ .‬آن ها ّاولین کسانی بودند که از آمدن بهار باخبر می شدند‪.‬‬
‫نفس عمیقی کشید‪ ،‬دستی برای بلبل ها تکان داد و گفت‪« :‬باشد‪ ،‬باشد؛ حرفم را پس میگیرم! آنقدرها‬ ‫عمونوروز ِ‬
‫هم پیر نشده ام‪ .‬حاال زود باشید بروید توی شهر و به همه بگویید که بهار آمده است‪».‬‬
‫عمونوروز هرسال‪ ،‬روز ّاول بهار میآمد‪ .‬همهی مردم میدانستند که پیرمرد از راه دوری میآید‪ .‬میدانستند‬
‫صبح خیلی زود از خواب بیدار میشدند‪ ،‬جلوی خانهشان را آب   و   جارو میکردند و‬ ‫که خسته است‪.‬بههمیندلیل‪ِ ،‬‬
‫با لباسهای نو‪ ،‬دم در میایستادند‪.‬میدانستند عمونوروز خیلی وقت ندارد‪ ،‬باید به همه سر بزند ّاما هر کسی دوست‬
‫داشت عمونوروز‪،‬در سال نو‪،‬چند لحظهای مهمان خانهاش باشد؛میگفتند‪« :‬قدمش خیر و برکت میآورد‪».‬‬
‫پیرمرد تا جایی که وقت داشت‪ ،‬به مردم سر می زد‪ .‬دهنش را با نقل و نبات شیرین می کرد و به صاحب خانه‬
‫عیدی می داد و می رفت؛ ولی برای خوردن صبحانه‪ ،‬خانه ی هیچ کسی نمی ماند‪ .‬همه می دانستند که او برای‬
‫صبحانه‪ ،‬به خانه ی خواهرش می رود؛ به خانه ی ننه سرما‪.‬‬

‫‪99‬‬
‫پیرزن چشمبهراهش بود‪.‬تمامِ سال را منتظر میماند تا روز ّاول بهار‪ ،‬برادرش از راه برسد و او را ببیند‪.‬‬
‫صبح زود از خواب بیدار میشد و حیاط کوچک خانهاش را آبوجارو میکرد و سماورش را روشن‬ ‫باید ِ‬
‫چیدن سفرهی هفتسین‬ ‫میکرد‪ .‬بعد هم درآوردن لباسهای نو از توی صندوقچه‪ ،‬حنا بستن به موها و ناخنها‪ِ ،‬‬
‫و آماده کردن آجیل و شیرینی و  …  ‪.‬‬
‫این کارها برای او کمی سخت و وقت گیر بود ّاما پیرزن از شوق دیدن برادرش‪ ،‬همه ی این کارها را‬
‫تندتند انجام می داد‪ .‬آن وقت لباس قرمز و پُرچینش را می پوشید و آخر از همه‪ ،‬قالیچه اش را پهن می کرد و‬
‫تکیه می داد به بالش ها‪ .‬آن قدر منتظر برادرش می نشست که از انتظار خسته می شد و خوابش می برد‪.‬‬
‫پیرزن امسال هم مثل هر سال‪ ،‬صبح زود بیدار شده بود‪ .‬نشست و به بالش ها تکیه داد‪ ،‬با خودش‬
‫گفت‪« :‬این بار دیگر نباید بخوابم‪ .‬حاال چایی هم دم نمی کنم تا وقتی آمد‪ ،‬چای تازه دم به او بدهم‪».‬‬
‫آفتاب مالیم بهار نشسته بود‪ ،‬چشمهایش کمکم گرم شد و خوابش برد‪ .‬طولی‬ ‫ننهسرما همینطور که زیر ِ‬
‫نکشید که عمونوروز از راه رسید‪ .‬به باغچه ی مرتّب و گُل کاری شده ی ننه سرما نگاهی انداخت‪ ،‬یک شاخه‬
‫گل همیشه بهار چید و به طرف او رفت‪.‬‬ ‫ِ‬
‫ای خواهر! دوباره خوابت برده!‬
‫نوک پنجه‪ ،‬از پلّه ها باال رفت و روی قالیچه‬‫پیرمرد دلش نیامد خواهرش را بیدار کند‪ .‬آرام‪ ،‬روی ِ‬
‫سینی میوه‪ ،‬یک پرتقال برداشت‪،‬‬ ‫نشست‪ .‬خودش چای را دم کرد و با نُقل و شیرینی خورد‪ .‬بعد هم از توی ِ‬
‫دو قسمت کرد؛ یک قسمتش را خورد و قسمت دیگرش را برای خواهرش گذاشت‪ .‬کمی منتظر نشست؛‬
‫ولی خواهرش که از این  همه کار‪ ،‬حسابی خسته شده بود‪ ،‬بیدار نشد که نشد!‬
‫عمونوروز نگاهی به خورشید انداخت‪ .‬خیلی دیر شده بود‪ .‬داشت ظهر میشد و او باید می رفت تا ِ‬
‫آمدن‬
‫گوش مردم شهرها و روستاهای دیگر برساند‪ .‬مثل سال های گذشته‪ ،‬آرام‪ ،‬گ ُِل همیشه بهار را کنار‬ ‫بهار را به ِ‬
‫بالش خواهرش گذاشت و آهسته بیرون رفت‪.‬‬
‫گل‬‫پیرزن که بیدار شد‪ ،‬دید قوری روی سماور است و کسی با استکان‪ ،‬چای خورده و یک شاخه ِ‬
‫همیشه بهار برای او چیده است‪ .‬فهمید که امسال هم وقتی خوابش برده‪ ،‬عمونوروز آمده و رفته است‪ .‬خیلی‬
‫سال دیگر صبر می کرد‪.‬‬‫دلش سوخت! برای دیدن برادرش‪ ،‬باید یک ِ‬

‫‪‬درک و دریافت‬
‫‪ .١‬چرا هر سال عمونوروز به دیدن خواهرش ننه سرما می رود؟‬
‫‪ .٢‬چرا ننه سرما نتوانست برادرش عمونوروز را ببیند؟‬

‫‪100‬‬
‫فصل هفتم‬

‫طبیعت‬
‫درس شانزدهم‬

‫پ� ِ‬
‫َروا� قَ�طره‬
‫ز‬
‫خ�ور ش� ی�د وس ِط آ�سمان ب�ود و زا� �باال ب�ه در�یای آ� ب�ی ن ��گاه می�کرد‪ .‬ن�ا�گهان آ� ب‬
‫� در�یا مو�ج ی ز�د و ق�طرههای‬
‫�‪ .‬زا� او پ�رس ی�د‪:‬‬ ‫را� پ�را� ک ن�ده ش�د ن�د‪� .‬خور ش� ی�د ق�طره ی آ� ب�ی را د�ید �که �خ ی�لی ن�اراح ت‬
‫� اس ت‬ ‫� ب�ه اط ف‬‫آ� ب‬
‫«�چ را ا ی�ن ق�در ن�اراح ت�ی؟»‬
‫رو� پ� ی� ش�‪ ،‬ب�ه ش��کل ا�بر در ب� ی�ا ی�م‪».‬‬
‫�‪« :‬دلم می خ�واهد م ث�ل �چ ن�د ز‬
‫ق�طره � گ ف� ت‬
‫�‪�« :‬چ ه ش�د �که ب�ه در�یا آ�مد�ید؟»‬
‫�خور ش� ی�د � گ ف� ت‬
‫رو� دا ش� ت��ی م �با دوس ت�ا ن�مان �ب زا�ی می �کرد ی�م �که ن�ا�گهان �باد‬
‫�‪« :‬ما ا ّول َا�بر ب�ود ی�م‪� .‬یک ز‬ ‫او � گ ف� ت‬
‫ر� ُ�برد‪ .‬آ� ن� ج�ا هوا �خ ی�لی سرد ب�ود؛ �باران ش�د ی�م و روی‬ ‫ت� ن�دی زو��ید‪� .‬باد ما را ب�ه ا ی�ن ط ف‬
‫ر� و آ�ن ط ف‬
‫در�یا �بار�ید ی�م‪� .‬خ ی�لی زا� دوس ت�ا ن�م روی �کوه و ج� ن��گل و صحرا �بار�ید ن�د؛ ب�ع ض�ی زا� آ�نها هم‪ ،‬همراه رودها‬
‫ب�ه در�یا آ�مد ن�د‪».‬‬

‫‪102‬‬
‫�‪« :‬حاال �چ را دل ت�ان می خ�واهد دو�باره ب�ه ش��کل ا�بر در ب� ی�ا ی� ی�د؟»‬ ‫خ�ور ش� ی�د � گ ف� ت‬
‫ر� �برو ی�م‪ .‬در‬
‫ر� و آ�ن ط ف‬ ‫� دار ی�م در آ�سمان ب�ه ا ی�ن ط ف‬ ‫�‪�« :‬چ ون دوس ت‬ ‫� � گ ف� ت‬‫ق�طره ی آ� ب‬
‫آ� ن� ج�ا �باران �ب ش�و ی�م و �بر ز�م ی�ن ها ی�ی �که ب�ه آ� ب‬
‫� ن� ی� زا� دار ن�د‪ ،‬ب� ب�ار ی�م و � گل ها و �گ ی�اهان �ت ش��نه را س�ی ب‬
‫را�‬
‫� ک ن��ی م‪».‬‬

‫�‪« :‬ع ز� �ی ز�م‪ ،‬یه� چ� ن�اراح ت‬


‫� ن� ب� شا�! من می ت�وا ن�م دو�باره ش�ما را ب�ه‬ ‫�خور ش� ی�د لب� خ� ن�دی ز�د و � گ ف� ت‬
‫ش��کل ا�ب ِر �ق ش��ن�گی در ب� ی�اورم‪».‬‬
‫ق�طره �با � ش‬
‫خو�حالی �فر �یاد ز�د‪« :‬راس ت‬
‫� می �گو ی�ی؟»‬
‫�‪ « :‬ب�له ! » ب�عد‪� ،‬گرما و ن�ور �خود را روی ق�طره های آ� ب‬
‫� �پا ش� ی�د‪ .‬آ�ن ها �کم �کم �گرم‬ ‫�خور ش� ی�د � گ ف� ت‬
‫ش�د ن�د‪ ،‬ب�عد هم آ�رام آ�رام ب� خ�ار ش�د ن�د و �باال ر ف� ت� ن�د و ب�ه ش��کل �یک ت� ّ�که ا�ب ِر �کو�چ ک و �ق ش� ن�گ آ‬
‫در�مد ن�د‪.‬‬
‫ور� طال�ی و �ق�� ِ‬
‫گ �خور ش� ی�د را‬ ‫شن‬ ‫� �که ب�ه �خور ش� ی�د � زن�د�یک ش�د و ص ت ِ ی‬ ‫ا�بر �کو�چ ولو آ�ن ق�در �باال ر�ف ت‬
‫ب�وس ی�د‪.‬‬

‫‪103‬‬
‫درست‪ ،‬نادرست‬
‫‪ .١‬خورشید قطره را در وسط جنگل دید‪.‬‬
‫‪ .٢‬قطره دلش می خواست ابر بشود و ببارد‪.‬‬
‫‪ .٣‬خورشید می توانست قطره ها را به شکل ابر درآورد‪.‬‬
‫‪ .٤‬قطره ها کم کم گرم شدند؛ بعد هم آرام آرام بخار شدند‪.‬‬
‫‪……………………………………………… .٥‬‬

‫گوشکن و بگو‬

‫‪ .١‬خورشید چه دید؟‬
‫‪ .٢‬چرا قطره ها دوست داشتند به شکل ابر دربیایند؟‬
‫‪ .٣‬پایان داستان چه شد؟‬
‫‪………………………………………… .٤‬‬

‫واژه سازی‬

‫به چیزی که مناسب نباشد‪« ،‬نامناسب» می گویند‪.‬‬


‫به کاری که تمام نشده باشد‪«،‬ناتمام» می گویند‪.‬‬
‫به کسی که راحت نباشد‪« ،‬ناراحت» می گویند‪.‬‬

‫حاال تو بگو‬
‫نا آشنا‪ ،‬نامرتّب‪ ،‬نادرست‪ ،‬نابینا‪ ،‬ناشنوا‪ ،‬ناراضی‬

‫‪104‬‬
‫بياموز و بگو‬
‫آب آرام آرام بخار می شود‪.‬‬ ‫آب بخار می شود‬
‫او آهسته آهسته حرف می زند‪.‬‬ ‫او حرف می زند‬
‫او تندتند غذا خورد‪.‬‬ ‫او غذا خورد‬

‫حاال تو بگو‬
‫…………‬ ‫علی درسش را خواند‬
‫…………‬ ‫گلی آمد‬

‫پیداکن و بگو‬
‫‪ .١‬کلمه هایی را که حرف «ﺣ ﺡ» دارند‪.‬‬
‫‪ .٢‬کلمه هایی را که حرف «و» در آن ها صدای «اُ» می دهد‪.‬‬

‫فكر كن و بگو‬
‫‪ .١‬خورشید چه فایده هایی دارد؟‬
‫ِ‬
‫مصرف آب صرفه جویی کنیم؟‬ ‫‪ .٢‬چرا باید در‬

‫بازی‪ ،‬بازی‪ ،‬بازی‬


‫آموزان کالس به چند گروه تقسیم شوند‪ .‬یک گروه از دانش آموزان به جلوی کالس‬ ‫ِ‬ ‫دانش‬
‫بیایند‪ّ .‬اولین نفر یک کلمه بگوید و هرکدام از اعضای گروه یک کلمه به آن اضافه کنند تا جمله هایی‬
‫ساخته شود‪ .‬این بازی تا ِ‬
‫پایان ِ‬
‫کار گروه ادامه یابد‪.‬‬

‫‪105‬‬
‫حکایت‬
‫شیر و موش‬

‫شیری در زیر درختی خوابیده بود‪ .‬موشی از راه رسید و شروع کرد به بازی کردن با ُدم او‪ .‬شیر از خواب بیدار‬
‫شد و با خشم موش را گرفت‪ .‬موش با ترس و لرز گفت‪« :‬ای شیر مرا ببخش‪ .‬من هم یک روز به تو کمک میکنم‪».‬‬
‫شیر خنده اش گرفت‪ ،‬فکری کرد و گفت‪« :‬موش برای من که سلطان جنگل هستم‪ ،‬چه کاری می تواند انجام‬
‫دهد؟»‬
‫چندی گذشت و شکارچی ها شیر را به دام انداختند‪ .‬شیر هرچه تالش کرد‪ ،‬نتوانست خود را نجات دهد‪.‬‬
‫همان موقع موش رسید؛ بندها را جوید و شیر را نجات داد‪ .‬شیر از اینکه موش را دست کم گرفته بود‪ ،‬پشیمان شد‬
‫و به اشتباه خود پی بُرد‪.‬‬
‫٭٭٭‬
‫٭ به نظر شما چرا شیر در دام شکارچی ها افتاد؟‬

‫‪106‬‬
‫درس هفدهم‬

‫م ث� ِ‬
‫ل دا� شن�م ن�دان‬
‫�‪ « :‬ف�صل ب�هار‬ ‫رو� �تعط ی�ل‪ ،‬من همراه �پدر و مادرم ب�ه �پ ک ج�‬
‫ار� ن��گلی ر�ف�ته ب�ودم‪� .‬پدر� گ ف� ت‬ ‫در �یک ز‬
‫چ‬ ‫چ‬
‫�‪ .‬هر �کدام �برای �خود �یک ج�ور ز� ی� ب�ا ی�ی‬ ‫�‪ .‬ن ��گاه ک�ن‪ � ،‬ق�در �گ ی�اه و ح ی�وان ا ی� ن� ج�اس ت‬
‫� ق�در �ق ش� ن�گ اس ت‬
‫رو� می ت�وا� نی ا ی� ن� ج�ا پ� ی�دا � ک ن�ی‪ .‬م ث�ل‬
‫ا� �خوا ن�ده ب�ودی‪ ،‬ام ز‬ ‫دارد‪� .‬خ ی�لی زا� ح ی� نوا� ت‬
‫ا� و �گ ی�اها� نی را �که در � ک ت� ب‬
‫ور� �ب ش�وی‪».‬‬ ‫دا� شن�م ن�دها ب�ه آ�ن ها ن ��گاه ک�ن! �کسی �چ ه میدا ن�د ش�ا�ید ت�و هم دا� شن�م ن�د � زب�ر �گی �برای � شک� ت‬
‫را� را ن ��گاه می �کرد‪ .‬من‬ ‫� ولی مادرم �ن ش�س�ته ب�ود و اط ف‬ ‫� ر�ف ت‬
‫�پدر ق�دم ز� ن�ان ب�ه ت� ش ط ب‬
‫ما�ای � ی�ع ت‬
‫ک �ق ش� ن�گ د�یدم‪ ،‬ولی هم ی�ن �که �خواس ت�م او را‬ ‫�با د�قّ� ب�ه ط ب� ی�ع� � ی� ب�ا ��اه می �کردم‪� .‬یک س� ج�ا� ِ‬
‫ن ق‬ ‫ت ز ن گ‬ ‫ت‬
‫�‪ « :‬ب�ه ا ی�ن ج�ا ن�ور ز� ی� ب�ا �چ ه �کار داری؟»‬‫ب��گ�یرم‪ ،‬مادرم � گ ف� ت‬
‫� � زن�ن!» د ن� ب�ال �یک مل خ� دو�یدم و او را �گر�ف ت�م‪.‬‬ ‫ر�ف ت�م ق�ور�با غ�ه ب��گ�یرم‪ � .‬گ ف� ت‬
‫�‪ « :‬ف� زر� ن�دم‪ ،‬ب�ه ح ی�وان دس ت‬
‫�‬
‫�‬‫گرد� ک�ن‪� ».‬کمی ص�بر �کردم و گ ف� ت�م‪« :‬ا�گر �قرار اس ت‬ ‫رو� �برای �ب زا�ی آ�مدی؛ �برو � ش‬ ‫�‪ « :‬ت�و ام ز‬ ‫مادرم � گ ف� ت‬
‫من دا�ن ش�م ن�د �ب ش�وم �با�ید ا ی�نها را خ� ب‬
‫و� ن ��گاه � ک ن�م و دس ت‬
‫�   و �پا و ش�ا�خ کها�ی ش�ان را‬
‫�ب ش�مارم‪».‬‬
‫�‪ « :‬ت�و می�خواهی دا� شن�م ن�د ش�وی‪،‬‬
‫مادر � گ ف� ت‬
‫� ولی �با�ید مرا�ق ب‬
‫� �با ش�ی ب�ه �چ �ی ز�های‬ ‫و� اس ت‬ ‫خ� ب‬
‫� ن�رسا� نی‪ � ».‬گ ف� ت�م‪« :‬ا ی�ن ها هم در ا ی�ن‬‫د ی��گر آ�س ی� ب‬
‫�‬ ‫� و �پای من را �ب ش�مار ن�د‪ ،‬آ�ن و�ق ت‬ ‫� دس ت‬ ‫م ّد ت‬
‫همه دا� شن�م ن�د می ش�و ی�م‪ .‬من ج  �ا ن�ور ش� ن�اس‪ ،‬آ�نها‬
‫آ�دم ش� ن�اس‪».‬‬

‫‪107‬‬
‫درست‪ ،‬نادرست‬
‫‪ .١‬روز جمعه همراه پدر و مادرم به کوهستان رفته بودیم‪.‬‬
‫‪ .٢‬گیاهان و جانوران هرکدام یک جور زیبایی دارند‪.‬‬
‫‪ .٣‬اگر قرار است من دانشمند شوم‪ ،‬باید از این جانوران نگه​داری کنم‪.‬‬

‫گوشکن و بگو‬
‫‪ .١‬ماجرای درس در کجا و در چه فصلی اتّفاق افتاده بود؟‬
‫توجه کودک کنجکاو را جلب کردند؟‬ ‫‪ .٢‬چه جانورانی ّ‬
‫‪ .٣‬پیشنهاد پدر برای این که فرزندش مثل دانشمندها رفتار کند‪ ،‬چه بود؟‬

‫واژه سازی‬
‫ه‬
‫ندو‬ ‫گرما‬ ‫سبز‬ ‫بزه‬
‫انه‬ ‫گوجه‬ ‫س‬
‫آفت‬
‫اب‬ ‫ران‬
‫تند‬ ‫با‬
‫ت‬ ‫داد‬
‫یر‬
‫ز‬

‫وفه‬
‫رد‬

‫خر‬
‫آلو‬

‫ م‬
‫شک‬

‫ر‬ ‫ت ‬
‫داد‬
‫شنا‬

‫هش‬
‫ابر‬

‫دیب‬
‫ ‬ ‫ار‬
‫شه‬ ‫ین‬
‫تاب‬
‫گ‬

‫ریو‬ ‫رد‬
‫یالس‬

‫ر‬
‫ست‬
‫گل‬

‫رو‬
‫ان‬
‫ف‬
‫هار‬
‫ب‬

‫فصل ها‬

‫زم‬
‫ست‬
‫ن‬

‫د‬
‫یز‬

‫ارنگی‬

‫ان‬
‫ذر‬ ‫ی‬
‫پای‬

‫ آ‬
‫ ‬
‫انار‬

‫ان‬ ‫ه‬ ‫ب‬


‫ آب‬ ‫ن‬ ‫م‬
‫س‬

‫ ‬
‫رما‬

‫هر‬ ‫ف‬‫اس‬
‫بِه‬

‫م‬ ‫ند‬
‫ان‬

‫ی‬
‫خب‬
‫بار‬

‫چ‬ ‫ند‬
‫ان‬
‫ب‬

‫کو ه ها‬
‫سی‬

‫پ‬
‫رند‬ ‫ب‬ ‫رتق‬
‫گور‬
‫پ‬ ‫خنک‬ ‫رف‬ ‫ال‬
‫ان‬ ‫باد‬

‫‪108‬‬
‫‪108‬‬
‫بياموز و بگو‬

‫صدای جیک جیک گنجشکان به گوش می رسید‪.‬‬


‫صدای چهچه بلبل ها به گوش می رسید‪.‬‬
‫رشر آب را از دور می شنیدم‪.‬‬
‫صدای ُش ُ‬
‫بچه ها با هم پچ پچ می کردند‪.‬‬
‫ّ‬

‫حاال تو بگو‬
‫‪ ..............‬قارقار می کند‪.‬‬
‫‪ ....................‬بع بع می کند‪.‬‬
‫‪ ..............‬هاپ هاپ می کند‪.‬‬
‫‪ .................‬قوقولی قوقو می کند‪.‬‬

‫پیداکن و بگو‬
‫‪ .١‬کلمه هایی را که در آن ها نشانه ی «ﻗ ق» وجود دارد‪.‬‬
‫‪ .٢‬کلمه هایی را که در آن ها نشانه ی «ط» وجود دارد‪.‬‬

‫فكر كن و بگو‬
‫‪ .١‬کدام فصل را بیشتر دوست داری؟ چرا؟‬
‫‪ .٢‬برای اینکه دانشمند شوی‪ ،‬چه کارهایی باید انجام بدهی؟‬

‫‪109‬‬
‫بخوان و حفظ كن‬

‫رد خ� ت‬
‫� کاری‬
‫ب�ه �پا�ی ش� ج�وی آ� ب�ی می �ک ش�ا�نم‬ ‫� �خود رد خ� ت�ی می � شن�ا�نم‬
‫ب�ه دس ت ِ‬
‫�‬
‫می � شف�ا�نم‬ ‫�یادگاری‬ ‫�برای‬ ‫�کمی ت خ� ِم چ َ�مَن �بر روی خ�ا�ک ش�‬
‫٭‬
‫سر ِ �خود ش�ا�خساری‬ ‫سا�د �بر‬
‫�ب ز‬ ‫ر� و �باری‬ ‫�کم  � کم آ� َرد �ب گ‬ ‫رد خ� ت�م‬
‫رد خ� ت�م س�ب�ز ه ز�اری‬ ‫ش�ود ز��ی ِر‬ ‫رو�ید رد آ� ن� ج�ا س�ب�ز و �خ ّرم‬ ‫چ�من‬
‫٭‬
‫َچ� ت�ر �خود را می �گ ش�ا�ید‬ ‫رد خ� ت�م‬ ‫ب�ه ت�ا�بس ت�ان �که �گرما رو �نما�ید‬
‫هر ره�گ�ذ ر را می ر�با�ید‬ ‫ل‬‫د ِ‬ ‫سا�د آ� ن� ج�ا را ز� سا ی�ه‬
‫خ�ُ ن�ک می ز‬
‫٭‬
‫ن زِ‬
‫رو� �گرمی ‪ ،‬می رود � ب‬
‫خوا�‬ ‫م ی�ا ِ‬ ‫ا�‬ ‫ب�ه�پا�ی ش��خس�تهای ب�یحالو ب�ی ت� ب‬
‫رد خ� ت�ی کا ش� ت�ی‪ ،‬رو ِح ت�و ش� ب‬
‫ادا�‬ ‫ش�ود ب� ی�دار و �گو�ید‪ :‬ای �که ا�ی ن� ج�ا‬
‫ع ب�ّاس ی�م ی� ن�ی ش�ر ی� ف�‬

‫‪110‬‬
‫منایش‬
‫بلبل و مورچه‬

‫مورچه مشغول کار و دانهپیداکردن است و بلبل از این شاخه به آن شاخه میپرد‬
‫و آواز میخواند (چهچه میزند)‪ .‬باد می آید و هوهوکنان از بین درختان می گذرد و‬
‫برگ های درخت ها می ریزد‪ .‬یکی دو نفر در حالی که سردشان شده‪ ،‬از خیابان عبور‬
‫می کنند‪ .‬مورچه در خانه اش نشسته‪ ،‬استراحت می کند و دانه می خورد‪ .‬بلبل لرزان‬
‫به در خانه ی مورچه می آید و در می زند‪.‬‬
‫مورچه‪« :‬کیه؟»‬
‫بلبل‪« :‬خیلی سردم شده و گرسنه هستم‪ .‬کمی دانه به من می دهی؟»‬
‫مورچه‪« :‬توکه در تابستان به فکر سرمای زمستان نبودی‪ ،‬حاال مجبوری که سختی بکشی‪».‬‬
‫بلبل با ناراحتی در گوشه ای می نشیند و به فکر فرو می رود و با خود می گوید‪« :‬امسال زمستان سختی را‬
‫میگذرانم ّاما تابستان کار و تالش می کنم تا محتاج دیگران نشوم‪».‬‬
‫مورچه با مهربانی‪« :‬نگران نباش! من هم به تو کمک می کنم تا زمستان را راحت تر بگذرانی‪».‬‬

‫‪111‬‬
‫بخوان و بينديش‬
‫روباه و خروس‬
‫روزی بود و روزگاری بود‪  .‬خروسی بود که‬
‫قصهگفتن و داستانشنیدن را دوست داشت و هروقت‬ ‫ّ‬
‫مرغها و کبوترها و گنجشکها را میدید از آنها‬
‫میخواست که سرگذشتهای خود را تعریف کنند‪ .‬آنها‬
‫هم خروس را دعوت میکردند و هر چه را خودشان دیده‬
‫بودند و هر چه را شنیده بودند از حیلهها و ُحقّههایی که شغالها‬
‫و روباهها و شکارچیها برای گرفتن مرغها به کار میبردند و از‬
‫بالهایی که بر سر خودشان یا دوستانشان آمده بود‪ ،‬سخن میگفتند‪.‬‬
‫یک روز خروس قدمزنان به صحرا رسید‪ .‬فصل بهار بود‬
‫خرم بود‪ ،‬درختها شکوفه کرده و بوی گل در هوا‬ ‫و صحرا سبز و ّ‬
‫پیچیده بود‪ .‬خروس دلش به شوق آمد و به صدای بلند آوازی خواند‪.‬‬
‫روباهی در آن نزدیکی بود‪ .‬صدای خروس را شنید و بهسرعت به طرف خروس آمد‪ .‬خروس همین‬
‫که روباه را دید‪ ،‬از ترس پرید روی دیوار و از آنجا به روی شاخهی درختی پرید و همانجا نشست‪ .‬روباه‬
‫به خروس گفت‪:‬‬
‫«چرا رفتی باالی درخت؟ مگر از من میترسی؟ من که با تو دشمنی ندارم‪ .‬من وقتی آواز تو را‬
‫شنیدم و دیدم آواز خوبی داری‪ ،‬آمدم با تو دوست شوم‪ .‬امروز هوا هم خیلی خوب است‪ ،‬بیا قدری با هم‬
‫در این صحرا گردش کنیم‪».‬‬
‫خروس که داستانهای بسیاری از حیلهی روباه شنیده بود و میدانست این حرفها همه برای‬
‫پایینآوردن او از درخت است‪ ،‬جواب داد‪« :‬بله‪ ،‬هوا خوب است‪ ،‬صحرا هم سبز است‪ ،‬گلها هم شکفته‬
‫شده است‪ ،‬آواز من هم بد نیست ولی من تو را نمیشناسم و همیشه پدرم مرا‬

‫‪112‬‬
‫نصیحت میکرد که با مردم ناشناس رفاقت نکنم و با کسی که از من قویتر است‪ ،‬در جاهای خلوت تنها گردش نکنم‪ .‬من‬
‫همیشه پند پدر را بهیاد دارم‪ ».‬روباه فور ًا گفت‪« :‬بله‪ ،‬بله‪ ،‬من هم با پدرت دوست هستم‪ ،‬چه مرد خوبی است‪ ،‬من از موقعی‬
‫بچه بودی‪ ،‬هر روز به خانهی شما میآمدم‪ ،‬اتّفاقاً همین دیروز‪ ،‬ساعتی با پدرت بودم‪ ،‬از تو هم تعریف میکرد و میگفت‬
‫که تو ّ‬
‫که پسرم خیلی باهوش و زیرک است‪ .‬بعد پدرت از من خواهش کرد که در صحرا و بیابان مواظب تو باشم تا کسی نتواند‬
‫به تو آسیبی برساند‪».‬‬
‫خروس گفت‪« :‬پدرم هیچوقت از تو صحبتی نکرد‪ .‬من هرگز یاد ندارم که روباهی در خانهی ما رفتوآمد داشته‬
‫باشد‪ .‬اصال ً پدر من پارسال درگذشت‪ ».‬روباه گفت‪« :‬ببخشید‪ ،‬مقصود من مادرت بود‪ .‬دیروز مادرت سفارش میکرد که‬
‫تو را تنها نگذارم‪ ،‬حاال اگر میل نداری گردش کنی‪ ،‬حرفی نیست‪ ،‬ولی از این که از راهرفتن با من احتیاط میکنی خیلی‬
‫متأسفم که هنوز دوست و دشمن خود را نشناختهای و نمیدانم چه کسی ممکن است از من بدگویی کرده باشد‪».‬‬ ‫ّ‬
‫خروس گفت‪« :‬من این را میدانم که خروس و روباه نباید با هم رفاقت کنند‪ .‬چون که روباه از خوردن خروس‬
‫خوشش میآید و خروس عاقل باید دلش برای خودش بسوزد و با دشمن خود دوستی نکند‪ ».‬روباه با خنده جواب داد‪:‬‬
‫ِ‬
‫سلطان حیوانات دستور‬ ‫«گفتی دشمن؟ دشمن کدام است؟ مگر خبر نداری؟ دشمنی از میان حیوانات برداشته شده و‬
‫داده است که تمام حیوانات با هم دوست باشند و هیچکس به دیگری آزاری نرساند‪».‬‬
‫وقتی روباه داشت این حرفها را میزد‪ ،‬خروس گردن خود را دراز کرده بود و به راهی که به آبادی میرسید‪ ،‬نگاه‬
‫میکرد‪.‬‬
‫روباه پرسید‪« :‬کجا را نگاه میکنی‪ ،‬حواست اینجا نیست؟» خروس گفت‪« :‬حیوانی را میبینم که از طرف آبادی‬
‫دارد میآید‪ ،‬نمیدانم چه حیوانی است ّاما از روباه‪ ،‬کمیبزرگتر است و گوشها و ُدمِ بزرگ دارد و پاهایش باریک و بلند‬
‫است و مثل برق و باد میدود و میآید‪ ».‬روباه از شنیدن این حرف ترسید و دست از فریب دادن خروس برداشت و در فکر‬
‫بود که به کجا بگریزد و چگونه پناهگاهی پیدا کند و پنهان شود و شروع کرد به طرف صحرارفتن‪.‬‬
‫خروس که روباه را خیلی وحشتزده دید‪ ،‬گفت‪« :‬حاال کجا میروی؟ صبر کن ببینم این حیوان که میآید‪ ،‬چه‬
‫جانوری است؟»‬
‫روباه گفت‪« :‬نه‪ ،‬از نشانههایی که تو میدهی‪ ،‬معلوم میشود که این یک سگ شکاری است و ما میانهی خوبی با هم‬
‫نداریم‪ ،‬میترسم مرا اذیت کند‪ ».‬خروس گفت‪« :‬پس چه طور خودت اآلن میگفتی که همه با هم دوست هستند و گرگ و‬
‫گوسفند و روباه و خروس رفیق شدهاند و کسی با کسی کاری ندارد؟» روباه گفت‪« :‬بله‪ّ ،‬اما میترسم این سگ هم مثل تو‬
‫این خبر را هنوز نشنیده باشد‪ ».‬این را گفت و پا به فرار گذاشت‪.‬‬
‫مرزبان نامه‪،‬بازنویسی مهدی آذریزدی‬
‫‪‬درک و دریافت‬
‫‪ .١‬روباه برای فریب خروس چه تالشی کرد؟‬
‫‪ .٢‬خروس چگونه از فریب روباه در امان ماند؟‬

‫‪113‬‬
‫ن� ی�ا�ی ش�‬
‫�‪،‬‬ ‫ودا� رس ی�ده اس ت‬‫� ت�و‪ ،‬ب�ه همه​ی مو ج� ت‬ ‫ای پ�رورد�گار ع ز� �ی ز�‪ ،‬مهر و مح ب� ّ ت‬
‫� �خو�ی ش� �قرار �بده‪.‬‬ ‫ما را هم در پ� ن�اه مهر و مح ب� ّ ت‬
‫خ�دا�یا‪ ،‬ب�ه ما ت� ن�درس ت�ی و ت�وا ن�ا ی�ی �بده ت�ا ب� ت�وا ن��ی م در درس و ز� ن�د �گی‪ ،‬مو ف ّ� ق�‬
‫� � ک ن��ی م‪.‬‬ ‫می‬
‫�با ش��ی م و ب�ه �هن ع ز� �ی ز�مان‪ ،‬ا�یران خ�دم ت‬
‫ای خ�دای �ب ز�ر گ� و مهر �بان‪ ،‬ا� ک ن�ون �که �یک سال �ب ز�ر گ� ت�ر ش�دم     و �کالس‬
‫دوم د�بس ت�ان را �با �یاری و لط ف� ت�و‪ ،‬ب�ه �پا�یان رسا ن�دم‪ ،‬زا� ت�و س�پاس� زگ�ارم و‬
‫ام ی�دوارم هم ی� ش�ه �یار و �یاور من �با ش�ی‪.‬‬

‫برای مشاهدهی فهرست کتابهای مناسب‪ ،‬رمزینهی سریع پاسخ را اسکن کنید‪.‬‬

‫‪114‬‬

You might also like

  • C203
    C203
    Document120 pages
    C203
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • 000-C203 0
    000-C203 0
    Document11 pages
    000-C203 0
    alg ghr
    No ratings yet
  • C203 0
    C203 0
    Document128 pages
    C203 0
    samaneh ghaidar
    No ratings yet
  • Farsi 2 Daneshchi - Ir
    Farsi 2 Daneshchi - Ir
    Document128 pages
    Farsi 2 Daneshchi - Ir
    alg ghr
    No ratings yet
  • C204 0
    C204 0
    Document104 pages
    C204 0
    hgdsvuafdygjgwwnbj
    No ratings yet
  • 001 047 C703 PDF
    001 047 C703 PDF
    Document47 pages
    001 047 C703 PDF
    Farid Forooghi
    No ratings yet
  • C204
    C204
    Document104 pages
    C204
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • C703
    C703
    Document184 pages
    C703
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • Kole Ketab C5-1 PDF
    Kole Ketab C5-1 PDF
    Document104 pages
    Kole Ketab C5-1 PDF
    xwesmer
    No ratings yet
  • Farsi 10 Fani Daneshchi - Ir
    Farsi 10 Fani Daneshchi - Ir
    Document128 pages
    Farsi 10 Fani Daneshchi - Ir
    fatemehjamali1387
    No ratings yet
  • C504
    C504
    Document96 pages
    C504
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • C16021
    C16021
    Document112 pages
    C16021
    Hamed Taki
    No ratings yet
  • C502
    C502
    Document128 pages
    C502
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • C604
    C604
    Document104 pages
    C604
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • علوم
    علوم
    Document184 pages
    علوم
    Parsa Tajik
    No ratings yet
  • C104
    C104
    Document144 pages
    C104
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • File 1
    File 1
    Document5 pages
    File 1
    fhasanzade1995
    No ratings yet
  • C604
    C604
    Document104 pages
    C604
    Hamed Taki
    No ratings yet
  • C402
    C402
    Document128 pages
    C402
    shadan803
    No ratings yet
  • C306
    C306
    Document112 pages
    C306
    Ali Kia
    No ratings yet
  • Persian Science
    Persian Science
    Document8 pages
    Persian Science
    Hgfvg Hhggbytghbj
    No ratings yet
  • C906
    C906
    Document184 pages
    C906
    Hgfvg Hhggbytghbj
    No ratings yet
  • C307
    C307
    Document104 pages
    C307
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • C906
    C906
    Document184 pages
    C906
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • C603 2
    C603 2
    Document128 pages
    C603 2
    Hasti Tahafchi
    No ratings yet
  • C507
    C507
    Document136 pages
    C507
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • C507
    C507
    Document135 pages
    C507
    Mustafa Balci
    No ratings yet
  • C903
    C903
    Document160 pages
    C903
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • C907
    C907
    Document200 pages
    C907
    Hamed Taki
    No ratings yet
  • C302
    C302
    Document128 pages
    C302
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • C407
    C407
    Document120 pages
    C407
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • Motaleate Ejtemae 4 1401 1402
    Motaleate Ejtemae 4 1401 1402
    Document119 pages
    Motaleate Ejtemae 4 1401 1402
    Neda Hamidi
    No ratings yet
  • 01 096 C703
    01 096 C703
    Document96 pages
    01 096 C703
    Hamed Taki
    No ratings yet
  • 001 010 C903
    001 010 C903
    Document10 pages
    001 010 C903
    AmirDragon
    No ratings yet
  • C16031
    C16031
    Document128 pages
    C16031
    Hamed Taki
    No ratings yet
  • 001-040 - C210116
    001-040 - C210116
    Document40 pages
    001-040 - C210116
    my painting planet
    No ratings yet
  • 000 C606
    000 C606
    Document8 pages
    000 C606
    Erfan Mahdi
    No ratings yet
  • C11041 0
    C11041 0
    Document152 pages
    C11041 0
    Hamed Taki
    No ratings yet
  • C34 - 6th Grade - Elemetry School
    C34 - 6th Grade - Elemetry School
    Document128 pages
    C34 - 6th Grade - Elemetry School
    aaes2
    No ratings yet
  • C606
    C606
    Document112 pages
    C606
    hoseinifizik1
    No ratings yet
  • C803
    C803
    Document144 pages
    C803
    almasikimiya2001
    No ratings yet
  • C706
    C706
    Document136 pages
    C706
    Hossein Forouzan
    No ratings yet
  • 000 C110350
    000 C110350
    Document10 pages
    000 C110350
    Hamed Taki
    No ratings yet
  • 000 C905 - 0
    000 C905 - 0
    Document8 pages
    000 C905 - 0
    maahdiiyzyzy70
    No ratings yet
  • C905
    C905
    Document152 pages
    C905
    gilemardrasht164
    No ratings yet
  • 001-103-C39-2 ب
    001-103-C39-2 ب
    Document103 pages
    001-103-C39-2 ب
    Hamed Taki
    No ratings yet
  • آمار و احتمال
    آمار و احتمال
    Document136 pages
    آمار و احتمال
    netherite258
    No ratings yet
  • C905 0
    C905 0
    Document152 pages
    C905 0
    Maral Mirafshar
    No ratings yet
  • C11051 0
    C11051 0
    Document184 pages
    C11051 0
    Hamed Taki
    No ratings yet
  • ریاضی پنج
    ریاضی پنج
    Document151 pages
    ریاضی پنج
    mahmood mohammadi
    No ratings yet
  • C16061
    C16061
    Document112 pages
    C16061
    Hamed Taki
    No ratings yet
  • ریاضی نه
    ریاضی نه
    Document152 pages
    ریاضی نه
    mahmood mohammadi
    No ratings yet
  • 001 028 C805 - 0
    001 028 C805 - 0
    Document36 pages
    001 028 C805 - 0
    sara.herischian
    No ratings yet
  • C704
    C704
    Document104 pages
    C704
    Hossein Forouzan
    No ratings yet
  • Untitled
    Untitled
    Document112 pages
    Untitled
    Sadra
    No ratings yet
  • C922
    C922
    Document230 pages
    C922
    Hamed Taki
    No ratings yet
  • ریاضی یک
    ریاضی یک
    Document184 pages
    ریاضی یک
    mahmood mohammadi
    No ratings yet
  • 000 C110211
    000 C110211
    Document6 pages
    000 C110211
    babakh4n.ff
    No ratings yet
  • Sorooshan
    Sorooshan
    From Everand
    Sorooshan
    No ratings yet
  • English in 50 Pages: Volume 04
    English in 50 Pages: Volume 04
    From Everand
    English in 50 Pages: Volume 04
    No ratings yet