You are on page 1of 16

‫صفحه‪1‬‬

‫هشدار‬

‫این قسمت دارای محتوای خشن است که ممکن است برای برخی خوانندگان‬
‫ناخوشایند باشد‪.‬‬

‫در اصل و از اول حیوانات روئسای خاندان‌های فرعی متعلق به من بوده‪.‬‬

‫گرومپ‬

‫گرومپ‬

‫وقتی من بهشون فرمان بدم تغییر شکل میدن‪.‬‬

‫و فقط ظاهرشون نیست که تغییر می‌کنه‪.‬‬

‫گرومپ‬

‫این چه قدرتیه!؟‬

‫قدرتشون هم تغییر می‌کنه‪.‬‬

‫اکهی!‬

‫گرفتن‬

‫!‬

‫لـ‪-‬لعنتی‪ ...‬نه!‬

‫لویاتان هم داره واکنش نشون میده‪...‬‬

‫فشردن‬

‫این کشتی پر از حیوانات تحت فرمان منه‪.‬‬

‫وقتی من بهشون فرمان بدم تغییر شکل میدن‪.‬‬

‫و فقط ظاهرشون نیست که تغییر می‌کنه‪.‬‬

‫گرومپ‬

‫این چه قدرتیه!؟‬

‫قدرتشون هم تغییر می‌کنه‪.‬‬


‫صفحه‪2‬‬
‫اکهی!‬

‫گرفتن‬

‫!‬

‫لـ‪-‬لعنتی‪ ...‬نه!‬

‫لویاتان هم داره واکنش نشون میده‪...‬‬

‫فشردن‬

‫این کشتی پر از حیوانات تحت فرمان منه‪.‬‬

‫در واقع میدان نبرد بی‌نقصی برامه‪.‬‬

‫اینجا قلمرو منه!‬

‫وووووووش‬

‫ووووش‬

‫ووووش‬

‫ووووش‬

‫تیغه‌ها‪.‬‬

‫وووم‬

‫وووم‬

‫وووم‬

‫وووم‬

‫بکششون‪.‬‬

‫برج خدا‬

‫فصل ‪۳‬‬
‫صفحه‪3‬‬
‫معامله ‪۲‬‬

‫بکششون‪.‬‬

‫شوووووم‬

‫پینگ‬

‫شیینگ‬

‫ووووووش‬

‫ووووش‬

‫جررررنگ‬

‫غرررررش‬

‫شیییینگ‬

‫ووووش‬

‫تیغه‌ها‪.‬‬

‫وووم‬

‫وووم‬

‫وووم‬

‫وووم‬

‫بکششون‪.‬‬

‫برج خدا‬

‫فصل ‪۳‬‬

‫معامله ‪۲‬‬

‫بکششون‪.‬‬

‫شوووووم‬
‫صفحه‪4‬‬
‫پینگ‬

‫شیینگ‬

‫ووووووش‬

‫شیییینگ‬

‫شیییینگ‬

‫شییینگ‬

‫شییینگ‬

‫شینننگ‬

‫شییینگ‬

‫شیییینگ‬

‫شینننگ‬

‫شییینگ‬

‫شییینگ‬

‫شینننگ‬

‫شینننگ‬

‫شییینگ‬

‫شینننگ‬

‫شینننگ‬

‫شییینگ‬

‫فششش‬

‫فششش‬
‫صفحه‪5‬‬
‫فشششش‬

‫پاشیدن‬

‫آآآآخ!‬

‫وییش‬

‫وییش‬

‫وییش‬

‫وییش‬

‫وییش‬

‫شششش‬

‫می‌خوام اون توده‌های تهوع آور گوشت رو‪...‬‬

‫تسسسس‬

‫‪ ...‬بسوزونم و خاکستر کنم‪.‬‬

‫کابوووم‬

‫اینجا رو قلمرو خودت می‌دونی؟ من که فقط یه تپه آشغال بی‌مصرف برای‬


‫سوزوندن می‌بینم‪.‬‬

‫ووووووش‬

‫اگه نظر منو بخوای‪...‬‬

‫‪ ...‬رزم‌ناوت به نظرم شبیه محل جمع آوری زباله می‌مونه‪.‬‬

‫ووووووم‬

‫گوستانگ‪.‬‬

‫سکووت‬

‫سکووت‬

‫معلق‬
‫صفحه‪6‬‬
‫معلق‬

‫اگر همین جوری مدام بهم اهانت کنی‪...‬‬

‫سکوووت‬

‫لولیدن‬

‫لولیدن‬

‫‪ ...‬اونی که زیر این آشغال‌ها له میشه تویی‪.‬‬

‫ترق‬

‫لولیدن‬

‫لولیدن‬

‫لولیدن‬

‫ترق‬

‫ترق‬

‫ترررق‬

‫کرررر‬

‫کرررر‬

‫وووووش‬

‫غررررش‬

‫واقعًا داره حالم از اینا به هم می‌خوره‪.‬‬

‫خودت خوب می‌دونی این حشره‌های ناچیز نمی‌تونن متوقفم کنن‪.‬‬

‫کی می‌خوای از مخفی شدن پشت اینا دست برداری؟‬

‫شاید مخفی نشده باشم‪.‬‬

‫اگر بتونم باهات بجنگم چی؟‬


‫صفحه‪7‬‬
‫هاه!‬

‫پس بیا و باهام بجنگ‪ ،‬اسکل‪.‬‬

‫غرررررش‬

‫فکر کردی نمیام؟‬

‫دندان ساییدن‬

‫گرررررررر‬

‫درسته‪.‬‬

‫فکر نمی‌کنم بیای‪.‬‬

‫فششششش‬

‫وووووش‬

‫ووووش‬

‫چون آدم بزدلی هستی‪.‬‬

‫شعله‌ور شدن‬

‫!‬

‫بریدن‬

‫شییییینگ‬

‫بریدن‬

‫بریدن‬

‫بریدن‬

‫بریدن‬

‫بریدن‬

‫برش‬
‫صفحه‪8‬‬
‫هر چه قدر بخوای می‌تونی اونا رو شقه شقه کنی و بسوزونی‪.‬‬

‫تا وقتی توی قلمرو من باشی‪...‬‬

‫‪ ...‬می‌تونم این مخلوقات رو دوباره زنده بکنم و هر چه قدر الزمه قوی‌شون‬


‫کنم‪.‬‬

‫ترررررق‬

‫راستی؟‬

‫ولی بازم باعث نمیشه یه مشت آشغال بی‌مصرف نباشن‪.‬‬

‫خرد شدن‬

‫فششششش‬

‫به نظر میاد وضعیت حافظه‌ات خیلی بدتر از قبل شده باشه‪.‬‬

‫اگر این یکی رو آزاد کنم چی؟‬

‫درخشش‬

‫اونی که غرورش هیچ حدی نداره‪.‬‬

‫بفرما‪.‬‬

‫لبخند‬

‫ووووووش‬

‫کابوووم‬

‫شعله‬

‫شعله‬

‫شعله‬

‫سال‌ها بود اون صورت چندش رو ندیده بودم‪.‬‬

‫اوخ!‬

‫خرد شدن‬
‫صفحه‪9‬‬
‫چرخیدن‬

‫خرد شدن‬

‫چرخیدن‬

‫چرخیدن‬

‫خرد شدن‬

‫ویششش‬

‫ویششش‬

‫غرررررش‬

‫ویششش‬

‫ویییش‬

‫ویییش‬

‫بریدن‬

‫پاشیدن‬

‫بریدن‬

‫شششششش‬

‫تسسسسسسس‬

‫ترق ترق‬

‫ترق ترق‬

‫شووووووم‬

‫شوووووم‬

‫در هم شکننده‬ ‫اژدهای سم‬

‫غرررررش‬
‫صفحه‪10‬‬
‫جززززز‬

‫ترق ترق‬

‫ترق ترق‬

‫انفجار‬

‫جززززز‬

‫کافیه‪.‬‬

‫حرکت دست‬

‫در هم شکستن‬

‫وووووم‬

‫هی!‬

‫چرا اونجا ایستادی!؟‬

‫می‌خوای خودتو به کشتن بدی؟‬

‫اآلن فرصت دارم‪!...‬‬

‫باید از اینجا بریم!‬

‫گرومپ‬

‫از پسش برمیام!‬

‫کوون!‬

‫قدم‬

‫قدم‬

‫صبر کنید‪ ،‬صبر کنید‪.‬‬

‫می‌دونم نمی‌تونید همدیگه رو تحمل کنید‪...‬‬

‫قدم‬
‫صفحه‪11‬‬
‫قدم‬

‫‪ ...‬اما با این حال ناسالمتی هر دو رئیس خاندان هستید‪ .‬یه مقدار ناشایست به‬
‫نظر نمیاد دارید توی همچین سوراخ تنگ و ترش و تاریکی مبارزه می‌کنید؟‬

‫قدم‬

‫اگر همه چی رو براتون فراهم کنم‪...‬‬

‫‪ ...‬تمایل دارید مبارزه‌ی درست و حسابی داشته باشید؟‬

‫‪...‬؟‬

‫فقط ازتون می‌خوام اجازه بدید ما هم توی مبارزه باشیم‪.‬‬

‫ولی جایزه رو ما تعیین می‌کنیم‪.‬‬

‫هرکس برنده این رقابت بشه‪...‬‬

‫‪ ...‬می‌تونه بام رو به دست بیاره‪.‬‬

‫چی!؟‬

‫کوون!‬

‫هی!‬

‫کی بهت حق داده در این مورد تصمیم بگیری!؟‬

‫یه حسی بهم میگه مکان مبارزه برای رئیس خاندان پو بیدائو خیلی اهمیت داره‪.‬‬

‫بنابراین اجازه میدیم خاندان پو بیدائو تصمیم بگیره‪...‬‬

‫‪ ...‬مسابقه کجا برگزار بشه‪.‬‬

‫چه قصدی داره‪...‬؟‬

‫چرنده‪ ...‬چرا باید همچین پیشنهادی رو قبول کنم؟‬

‫و روش تعیین برنده هم بر اساس‪...‬‬

‫‪ ...‬بازی شطرنج ـه‪.‬‬

‫‪!...‬‬
‫صفحه‪12‬‬
‫شرط برنده شدن ما اینه که‪،‬‬

‫باید بدون این که توسط هیچ کدوم از شما دستگیر بشیم بتونیم خودمون رو به‬
‫میدان مسابقه برسونیم‪...‬‬

‫‪ ...‬اونم قبل از شروع مسابقه شما‪.‬‬

‫از فردای روزی که رزم‌ناو رو ترک کنیم‪...‬‬

‫اگر هر کدوم از شما بتونه ما رو بگیره و بام رو دستگیر کنه‪ ،‬ما تسلیم میشیم‪.‬‬

‫اما اگر ما برنده بشیم‪ ،‬هر دو خاندان باید توافق کنن به بام کاری نداشته باشن‪.‬‬

‫نظرتون چیه؟‬

‫اگر از من بپرسید‪ ،‬پیشنهاد خیلی خوبیه‪.‬‬

‫یاال‪ ،‬پیشنهاد رو قبول کنید‪.‬‬

‫بر فرض‪...‬‬

‫اگر بگم آره‪ ،‬اون وقت یه شانسی برای پیروزی داریم!‬

‫به نظر میاد پو بیدائو گوستانگ داره از بام استفاده می‌کنه‪...‬‬

‫‪ ...‬تا سعی کنه ترامری رو به محل خاصی بکشونه‪.‬‬

‫و در مورد ترامری‪ ،‬از اونجایی که نمی‌تونه این جنگ رو متوقف کنه‪...‬‬

‫‪ ...‬نیاز به راهی داره تا از پیروزی اطمینان حاصل کنه‪.‬‬

‫این پیشنهاد خواسته‌های هر دو طرف رو برآورده می‌کنه‪...‬‬

‫و در عین حال فرصتی برای پیروزی به ما!‬

‫تو رو خدا پیشنهاد رو قبول کنید!‬

‫خب‪...‬‬

‫هممم‪...‬‬

‫چندان بد به نظر نمیاد‪.‬‬

‫بسیار خوب‪.‬‬
‫صفحه‪13‬‬
‫مشت کردن‬

‫آره!‬

‫اما بازی باید تا یک هفته دیگه‪...‬‬

‫در مکان و زمان مورد انتخاب ما برگزار بشه‪.‬‬

‫اگر نتونید سر وقت به میدان مسابقه مقرر برسید‪ ،‬هر دوتون می‌بازید‪.‬‬

‫و البته خاندان ما تمام تالشش رو می‌کنه تا شما رو قبل از اون دستگیر کنه‪.‬‬

‫اهمیتی نداره‪.‬‬

‫این جنگ که در هر صورت قراره رخ بده‪.‬‬

‫دیگه برای اجتناب از اون خیلی دیر شده‪.‬‬

‫ما هم موافقیم‪.‬‬

‫ظرف یک هفته شما رو در میدان مسابقه خواهیم دید‪.‬‬

‫ما تمام تالشمون رو می‌کنیم‪...‬‬

‫تا برسیم اونجا‪.‬‬

‫ظرف یک هفته‪...‬‬

‫‪ ...‬تکلیف این جنگ مشخص میشه‪.‬‬

‫خب‪ ،‬ختم مذاکرات رو اعالم می‌کنم!‬

‫بشکن زدن‬

‫ما دیگه میریم!‬

‫هنوز نمی‌دونیم مسابقه کجا قراره برگزار بشه‪ ،‬وقتی تصمیم گرفتید به ما اطالع‬
‫بدید‪.‬‬

‫صبر کن‪.‬‬

‫؟‬

‫شاید این بازی کشکیت سرگرم کننده باشه‪...‬‬


‫صفحه‪14‬‬
‫‪ ...‬اما وقتی شما توی مشتم هستید نمی‌تونم اجازه بدم همین جوری راهتون رو‬
‫بکشید و برید‪.‬‬

‫می‌خوام چند تا شرط دیگه اضافه کنم‪.‬‬

‫شرط؟‬

‫درسته‪ .‬برای شرایطی که بخوایید فرار کنید‪...‬‬

‫‪ ...‬رئیس خاندان فرعی لوپوبیا البابا رو مامور می‌کنم شما رو زیر نظر داشته‬
‫باشه‪ .‬همراهشون برو‪ ،‬البابا‪.‬‬

‫البته فقط در صورتی با من تماس میگیره که شما از مسابقه فرار کنید‪.‬‬

‫چی!؟ و‪-‬ولی عالیجناب ترامری—‬

‫اگر نری‪ ،‬چندتا عضو باقی‌مونده خانواده‌ات رو هم از دست میدی‪ ،‬البابا‪.‬‬

‫ببخشید قربان! میرم!‬

‫دوم‪،‬‬

‫شما هنوز داخل رزم‌ناو من هستید‪.‬‬

‫طبق قولی که دادم اجازه میدم برید و هیچ رئیس خاندان فرعی رو هم دنبالتون‬
‫نمی‌فرستم‪.‬‬

‫اما در مورد تو‪ ،‬قانون شکن‪ ،‬اگر واقعًا می‌خوای از اینجا فرار کنی‪...‬‬

‫نباید خودت تنهای فرار کنی؟‬

‫اگر بتونی بدون کمک گرفتن از گوستانگ و یا هر افسر دیگه‌ای از این رزم‌ناو‬
‫فرار کنی‪...‬‬

‫‪ ...‬پیشنهادتون رو می‌پذیرم‪.‬‬

‫می‌تونی انجامش بدی؟‬

‫بله‪.‬‬

‫می‌تونم‪.‬‬

‫توی میدان مسابقه می‌بینمتون‪.‬‬


‫صفحه‪15‬‬
‫گرووومپ‬

‫حرکت زیرکانه‌ای از سمت شما بود عالیجناب ترامری‪.‬‬

‫به نظر میاد هیچ قصدی ندارید که اجازه بدید اون شرکت کننده فرار کنه‪.‬‬

‫به نظر میاد گورورو قصد داره از زیردریایی برای عبور از آکواریوم مرکزی‬
‫رزم‌ناو استفاده کنه‪.‬‬

‫اما فشار شینسوی اونجا به حدی زیاده که حتی افسرها هم نمی‌تونن تحملش کنن‪.‬‬

‫به عالوه‪ ،‬در اعماق آکواریوم‪...‬‬

‫‪ ...‬اون شینهیوی خاص در حال حاضر آزاده‪ ،‬مگه نه؟‬

‫شرکت کننده هرگز نمی‌تونه با زور خودش‪...‬‬

‫ووووووش‬

‫‪ ...‬از اینجا فرار کنه‪.‬‬

‫اون شینهیو‪...‬‬

‫غررررررش‬

‫غررش‬

‫‪ ...‬حتی یک خاندان فرعی لوپوبیا رو به تنهایی نابود کرده‪.‬‬

‫مهم نیست شرکت کننده چه قدر قوی باشه‪...‬‬

‫‪ ...‬امکان نداره بتونه با اون هیوال مبارزه کنه‪.‬‬

‫ادامه دارد‬

‫دستیاران‪:‬‬

‫سوجین جون‬

‫آرام‬

‫ند‬

‫گیولونا‬
‫صفحه‪16‬‬
‫سیوول لی‬

‫هیجین یون‬

‫و دیگرانی که در انتشار این اثر یاری داده‌اند‪.‬‬

You might also like