Professional Documents
Culture Documents
اسرار هزار ساله علی اکبر حکمی زاده
اسرار هزار ساله علی اکبر حکمی زاده
هزار ساله
[ دعوت از پیشوایان دین کنونی ایران و سخنرانان
و نویسندگان و جمعیتهای طرفدار آن]
نوشتهی:
علی اکبر حکمیزاده
فهرست مطالب
توضیحاتي كوتاه پیرامون اسرار هزار ساله2 ...............................
مقدمه 4 .........................................................................
از ماست که بر ماست 5 .......................................................
6پرسش 7 ...................................................................
اسرار هزارساله8 ..............................................................
گفتار یکم :خدا 22 .............................................................
بهانهها ٔٙ ....................................................................
گفتار دوم :امامت 12 ..........................................................
گفتار سوم :روحان ی 12 .......................................................
گفتار چهارم :حکومت 23 .....................................................
گفتار پنجم :قانون33 ..........................................................
چرا قانون در ا ٌران فلج میشود؟ !ٗ7 ......................................
گفتار ششم :حدیث 42 .........................................................
بمباران سه سنگر اصل ی ٘ٗ ................................................
22پرسش 56 .................................................................
توضیحاتي كوتاه پیرامون اسرار هزار ساله
گزیده از کتاب قتل کسروی ،نوشته ناصر پاکدامن ،چاپ دوم ،ص:
261- 262
انتشارات فروغ ،آلمان
توقٌؾ پرچم نٌمه ماهه ،باالخره در ٕ7اسفند ٕٕٖٔ پاٌان میٌابد اما
در اٌن مٌان ،باٌد به جزوهای اشاره کرد که بصورت ضمٌمه شماره ٕٔ
پرچم دو هفتگی انتشار ٌافت و چه بسا در توقٌؾ دو هفته نامه در ٔ1
مهر ٕٕٖٔ ( 8شوال ٕ )ٖٔ6بیاثر نبوده باشد! آن جزوه اسرار هزار
ساله است .جزوه ٌا کتابچهای در ٖ6صفحه از علی اکبر حکمیزاده،
فرزند ٌکی از روحانٌون قم .او خود هم زمانی در لباس طالب و اهل علم
زندگی کرده و تحصٌال ت قدٌم را به پاٌان رسانده .در ٕٖٔٔ در قم،
ماهنامهای هم به نام هماٌون انتشار میداده که ٌک سالی دوام آورده و از
مساٌل دٌنی به لحن تازهای سخن میگفته .در اٌن ماهنامه ،مقالهای هم از
کسروی به چاپ رسٌده است (درباره او نگاه کنٌد به :محمد تقی حاج
بوشهری« :از کشؾ األسرار تا اسرار هزار ساله» ،چشم انداز،6 ،
.) ٕ6- ٔ1 ،ٖٔ68اکنون که حاج سٌد حسٌن قمی به تهران میآٌد و همه
جا از او پذٌراٌی میکند ،حکمیزاده قلم به دست گرفته است ،اسرار
هزار ساله را نوشته است که عنوان فرعی آن چنٌن است« :دعوت از
پٌشواٌان دٌنی کنونی اٌران و سخنرانان و نوٌسندگان و جمعٌتهای
طرفدار آن» .اٌن جزوه در چاپخانه پٌمان که به باهماد آزادگان تعلق دارد
به چاپ رسٌده است .دفتر پرچم که آن زمان روزنامه ارگان باهماد
آزدگان بود در پشت جلد اٌن جزوه ،چنٌن توضٌح داده است« :چون آقای
حکمیزاده به پٌمان و راه آن نزدٌک بودهاند و اٌن کتابشان از آن راه
دور نٌست ،با پرچم به چاپ رسٌده» .اسرار هزار ساله با شماره ٕٔ
پرچم به چاپ رسٌده است و ناشر درباره آن توضٌح میدهد که «بهای
اٌن کتاب ،پنج لایر است و چون بٌش از اٌن برای خود ما تمام شده،
دٌگر هٌچ مجانی داده نمیشود .جای فروش نشانی باال [خوار و
اسرار هزار ساله 4
بارفروشی رضوی در عشرت آباد ،برابر کارپردازی لشکر ٕ] و
کتابخانه ابن سٌنا و دفتر پرچم».
اٌن جزوه در واقع شرح و تفصٌلی است که حکمیزاده درباره ٖٔ
پرسشی نوشته است که در آؼاز سال ٕٕٖٔ برای «روحانٌان و اهل
اطالع» فرستاده و پاسخ خواسته است اما پاسخی نٌامده و انجمن تبلٌؽات
اسالمی هم که ٖٔ اردبٌهشت ٕٕٖٔ نوشته که پاسخ میدهٌم ،همچنان
خاموش مانده است .پس حکمیزاده بر آن شده است که آن پرسشهای
سٌزدهگانه را «با کمی تؽٌٌر» همراه با توضٌحاتی در جزوهای منتشر
کند.
2
مقدمه
چنانکه میدانٌم پٌشواٌان دٌنی ما آنچه تاکنون گفتهاند و نوشتهاند تنها
به قاضی رفتهاند و دٌگران هم ٌا جرأت نداشتهاند در برابر سخنی بگوٌند
و ٌا اطالع و اگر هم گاهی ٌک نفر دلسوز و با اطالعی پٌدا شده و
خواسته سخنی بگوٌد از هر راه توانستهاند صدای او را خفه کردهاند و
حال آنکه اگر کسی راستی بخود اطمٌنان دارد نه تنها از پٌدا شدن حرٌؾ
باکی ندارد بلکه خود در پی آن است زٌرا ٌک پهلوان اگرچه قرنها در
مٌدان خالی رجز خوانده باشد و ٌا ملٌونها کتاب را از رجز خوانی پر
کرده باشد تا با حرٌفی روبرو نشود دٌگران نمیتوانند درست بفهمند
چکاره است.
اٌنک من میگوٌم اٌن چٌزی را که شما دٌن نام نهادهاٌد 91در صدش
گمراهی است و برای اثباتش هم حاضرم ولی چنانکه گفتٌم ٌک مدعی
هرچه هم درست بگوٌد تا گفتگوی خود را با طرؾ در (ٌکجا) تمام نکند،
دقٌقترٌن قاضٌان هم نمیتوانند درست قضاوت کنند چه رسد به توده.
حال اگر شما راستی به گفتههای خود اطمٌنان دارٌد بٌاٌٌد تا اٌن گفتگو را
در (ٌک کتاب) تمام کنٌم و به قضاوت عامه واگذارٌم شاٌد بفرماٌٌد که ما
چٌزی است در تصرؾ دارٌم و هر کس هم حرفی دارد خودش برود
ثابت کند ولی باٌد دانست که آن سد استواری که در جلو افکار توده
گذاشته شد ه بود و شما هم در پناه آن بودٌد شکسته شد و اکنون جز دلٌل و
منطق چٌزی نمی تواند جلو آن را بگٌرد اگر دارٌد که چه بهتر وگرنه
دٌگر با سکوت و تکفٌر و ٌا فاسدالعقٌده خواندن و استکان آب کشٌدن
نمی توان جلو سٌل احساسات مردم اٌستاد اکنون ٌا جواب ٌا استعفا.
حکمی زاده
اسرار هزارساله
بٌش از هزار سال است که پٌشواٌان و زمامداران ما دٌن را بازٌچه ٌا
وسٌلهي پٌش بردن ؼرضهای سٌاسی و شخصی خود گردانٌدهاند از
اٌنرو دٌنی که امروز بدست ما رسٌده ٌک آش شله قلمکاری از آب
درآمده که هر چٌزش از ٌک جاست و از دٌن چٌزی که دارد همان اسم
است .توحٌد و تقوا که حقٌقت دٌن است از مٌان رفته .شخص پرستی و
دروغ سازی جای آن را گرفته .دٌن که خود ٌک راهنمای خداٌی است
اکنون در جلو راه خدا و زندگی سدی شده و همٌن نبودن راه خود باعث
پٌدا شدن اٌن همه کوره راه گردٌده.
چه شد که اسالم در نٌم قرن ،نٌمی از جهان را گرفت ولی در سٌزده
قرن همواره رو به پستی و اختالؾ رفت تا به وضع کنونی رسٌد؟ چرا
بهمٌن کشورهای کنونی دنٌا که نگاه میکنٌم میبٌنٌم هر ملتی هر اندازه
دٌندارتر است به همان نسبت در زندگی عقبتر است؟ اٌن نٌست جز
برای اٌنکه دٌن در همه جا حقٌقت خود را از دست داده و اکنون دکانی
برای استفادهي پٌشواٌان و آلتی برای مردم فرٌبی اٌن و آن شده.
حال ما اگر بخواهٌم راستی به دٌن خدمتی کنٌم چارهای جز اٌن نٌست
که اول اٌن دروؼها ٌا زبالههای هزارساله را از جلو بردارٌم تا راه
روشن شود وگرنه با اٌن تبلٌػهای خنک و خالی از حقٌقت مردم به چنٌن
دٌنی رو نخواهند آورد و اگر هم بٌاورند (مانند همان پٌش افتادگان) برای
استفاده و مردم فرٌبی است و اگر هم راستی پابند شوند (مانند همٌن بدام
اول
ِ افتادگان) از روی نادانی و چنانکه خواهٌم دٌد برای آنان
گرفتارٌست.
راست است که بٌدار کردن چنٌن مردمی هم که عقل و بلکه حس خود
را زٌر پا و پردههای عادت و تقلٌد را بر چشم نهادهاند و اٌستادگی در
برابر چنان دٌکتاتورهاٌی که کسی حق ندارد به کفش آنها بگوٌد کفشک
دشوار است ولی چاره چٌست.
9 اسرار هزار ساله
اٌنجا پای ملٌونها مردم آن هم برای دورههای بسٌار در کار است که
چه کاری است بهتر از اٌن که ما بکوشٌم تا اٌن بندهای گرانی را که
مردم ندانسته بدست و پای خود انداختهاند پاره کنٌم دٌگران اگر در هزار
سال و ب ا آن همه تبلٌػ مردم را به اٌن روز انداختند ما میتوانٌم با هزار
ٌک آن صد برابر پٌش روٌم چرا که آنها اٌن کار را برای مردم فرٌبی و
رٌاست میکنند ولی در اٌنجا هٌچ نظری جز دلسوزی و حق پرستی در
کار نٌست و از اٌنرو خدا هم خود پشتٌبانش خواهد بود.
اٌنک من به سهم خود دربارهي چند موضوع مهم که بٌشتر باعث
گرفتاری اٌرانٌان شده آنچه را که پس از کوششهای زٌاد بدست آوردهام
مینوٌسم و امٌدوارم که خوانندگان هم با نظر حقٌقتجوٌی آن را بخوانند
اگر اٌرادی دارند ٌادآوری کنند وگرنه از هر راهی مناسب بدانند در
پٌشرفت اٌن منظور بکوشند.
گفتار یکم :خدا
دٌن امروز ما میگوٌد خدای ٌکی است ولی در عمل پا را از شرک هم
باالتر نهاده .اسم خداٌی را به او داده ولی اختٌارات آن را مٌان امامان و
امامزادگان به نسبت شهرت تقسٌم کرده .اگر کسی به خدا هرگونه زبان
درازی کند ندٌدهاٌم کسی بجلوگٌری برخٌزد .خٌام و دٌگران که آنهمه
بیادبی بخدا کردهاند باز هم فٌلسوفند و بزرگ و کتابهاشان هم میدانٌد
که کجاها رفته ولی اگر کسی بگوٌد گنبدپرستی همان بتپرستی است که
آنهمه اسالم با آن جنگٌد میگوٌند عقٌدهاش فاسد است و فکرش مسموم.
در زٌارت جامعهي کبٌره که بگفتهي مجلسی بهترٌن زٌارات جامعه
است از جهت متن و سند و فصاحت و معجزات هم برای آن نقل کردهاند
شما میخوانٌد« :من أراد هللا بدأ بکم ،ومن قصده توجه إلٌکم ،بکم فتح
هللا ،وبکم ٌختم هللا ،بکم ٌنزل هللا الؽٌث من السماء ..إلخ» .اگر اٌن شرک
نٌست پس دٌگر شرکی در دنٌا نخواهد بود در کتاب کافی که ٌکی از آن
چهار کتاب معتبر است مینوٌسد« :خدا عالم را آفرٌد و اختٌار آن را به
محمد و علی و فاطمه واگذاشت» .ولی بعدها چنانکه میدانٌد به اٌن
شماره افزوده شده تا امروز که در کمتر شهر و دهی است ٌک ٌا چند
بتخانه برپا نباشد.
شاٌد بگوٌٌد اٌنها بتپرستی نٌست .میگوٌم پس اول بتپرستی را معنا
کنٌد تا گفتگو تمام شود قرآن میگوٌد آنانکه :جز از خدا ولی گرفتهاند.
میگوٌند ما آنها را نمیپرستٌم مگر آنکه ما را (بخدا نزدٌک کند)( ٔ) .آنچه
از اٌن آٌه و آٌات بسٌار دٌگر بدست میآٌد شرک عبارت است (از
خوا ستن کار خداٌی از ؼٌر خدا با فروتنی در برابر آن) حال اگر شما اٌن
معنا را میپذٌرٌد که چه بهتر وگرنه خودتان آن را معنا کنٌد تا ببٌنٌم ٕ آن
شرکی که ٖٕ سال اسالم با آن جنگٌد چٌست شما که در مسائل نٌشؽولی
آن طور موشکافی میکنٌد چه شد که موضوعی را به اٌن بزرگی ندٌده
و نٌز اٌن حدٌث در خٌلی جاها آمده که علی گفت امر میکنم تو را
بچٌزی که پٌؽمبر مرا امر کرده باٌنکه هر قبری دٌدی از زمٌن بلند است
آنرا مساوی زمٌن کن و هر تمثالی دٌدی آنرا محو کن .اکنون باٌد پرسٌد
که شما با داشتن چنٌن دستورهاٌی (که بعضش در اٌنجا گفته شد) چگونه
بخود اجازه میدهٌد اٌن همه گنبد و بارگاه برپا شود.
میگوٌند بزرگان دٌن کم از سرباز گمنام ٌا فردوسی نٌستند پس چرا
دٌگران قبر آنها را میسازند میگوٌم شما که مقلد دٌگران نٌستٌد آنها
هرچه می خواهند بکنند شما اٌن همه نهی را که در اٌن باره رسٌده چه
خواهٌد کرد و بعالوه احترام ؼٌر از عبادت است شما قبر را باب الحوائج
میخوانٌد و برای آن زٌارت جامعهي کبٌره که سراپا شرک است
میخوانٌد شما بر خاک قبر (سجده) میکنٌد؟؟ با اٌنحال کار خود را با
آنان در ٌک ردٌؾ میآورٌد؟!.
می گوٌٌد اگر کسی به حاکم شهری کار داشته باشد اول باٌد دربان را
ببٌند آٌا خدای عالم بقدر ٌک حاکمی نٌست میگوٌم اشتباه شما در همٌن
جاست که گمان میکنٌد خدا مانند شاهی است که خود نمیتواند بکارهاٌش
رسد ناچار وزٌر میگٌرد و ٌا مانند آخوند مکتب است که وقتی شاگرد را
بفلک بست خٌلی میزند مگر اٌنکه دٌگری بٌاٌد و مٌانجٌگری کند .تعالی
هللا عما ٌقول الظالـمون علوًّ ا کبٌ ًّرا.
ُ
دٌن امروز ما میگوٌد دوم از اصول دٌن عدل است ولی مانند گندم
نماٌان جوفروش خداٌی را که در عمل بما نشان میدهد میبٌنٌم خٌلی
ستمکار و کارهاٌش خٌلی کودکانه است زٌرا اٌن خدا کاهی را بکوهی
میبخشد و کوهی را بکاهی اٌن خدا به بها نمیدهد ولی به بهانه میدهد
اٌن خداٌی است هر دم خٌال که امروز تصمٌم میگٌرد و فردا از رأٌش
برمی گردد .در کافی با سند صحٌح رسٌده که خدا قٌام قائم را سال هفتاد
هجری معٌن کرده بود ولی چون مردم امام حسٌن را کشتند خدا اهل
زمٌن را ؼضب کرد و آن را به سال صد و چهل هجری پس انداخت و
چون ما اٌن را بشما گفتٌم و شما هم به مردم گفتٌد دٌگر خدا برای اٌن
کار وقتی پٌش ما نگذاشت در جای دٌگر است که امام جعفر صادق
اسماع ٌل را جانشٌن خود کرد پس چون از اسماعٌل کاری سر زد که او
نپسندٌد جانشٌن خود را موسا کرد چون از علت اٌن تؽٌٌر پرسٌدند گفت
اسرار هزار ساله 14
دربارهي اسماعٌل بدا پٌدا شد راستی اگر خداٌی اٌن طور است پس هر
بیسر و پاٌی حق دارد ادعای خداٌی کند.
اٌن خدا برای ٌک عزاداری ٌا زٌارت ثواب هزار شهٌد و به رواٌتی
صد هزار شهٌد و به رواٌتی هزار هزار شهٌد!! میدهد راستی اگر خدا
همٌن طور است که ما شناختٌم چه اندازه بدبخت بودند شهٌدان بدر و احد
که نفهمٌدند دستگاه اٌن خدا بچه بازی است و بٌجهت جان شٌرٌن خود را
فدا کردند و چه اندازه خوشبختٌم ما که چنٌن خداٌی را شناختٌم و در
نتٌجه آسوده میخورٌم و میخوابٌم و با ٌک زٌارت ثواب هزار شهٌد بدر
را میبرٌم .آفرٌن به اٌن تردستی که حقهبازان دنٌا باٌد پٌش شما ای وهللا
بگوٌند زٌرا آنها تنها چشم بندی میکنند و شما هم چشم بندی میکنٌد و هم
عقل بندی!.
موضوع دٌگری که در اٌن گفتار باٌد روشن شود استخاره و ؼٌبگوٌی
است که برای ما گرفتاری بزرگی شده .حال میپرسٌم که آٌا استخاره ما
را به واقع راهنماٌی میکند ٌا نه اگر بگوٌٌد میکند دروغ است زٌرا ما
اگر با خدا چنٌن راهی داشتٌم که بفهمٌم کاال را چه وقت باٌد خرٌد و ٌا
فروخت و ٌا چه وقت باٌد به دشمن حمله کرد و چه وقت باٌد دست نگه
داشت پس میتوانٌم به اٌن وسٌله بر همهي دنٌا سٌادت مالی و سٌاسی پٌدا
کنٌم مثال ًّ موسٌلٌنی (حامی اسالم) بجای اٌنکه چند سال جنگ کند و پس
از آن همه خسارتهای جانی و مالی بفهمد شکست میخورد ٌک چنگ
میانداخت به تسبٌح و ٌا قرآن و همان نتٌجه را بیآنهمه خسارت بدست
میآورد از اٌن نزدٌک تر در جنگ قفقاز که با دستور و شرکت خود
علماء بود و به شکست اٌران تمام شد خوب بود اول استخاره میکردند و
اٌن همه زٌان و ننگ برای اٌران باال نمیآوردند.
و اگر بگوٌٌد که استخاره وا قع را نشان نمیدهد پس چرا مردم را
فرٌب می دهد؟! چرا با نام خدا و جان و مال مردم بازی میکنٌد؟! دختری
را برای همسری جوانی میپسندند پس از گفتگو بنا میشود (با خدا
مشورت کنند!!) دانهها جفت میآٌد در نتٌجه اٌن دو نفر باٌد مدتها طاق
بمانند تا چه وقت برای هر ٌک همسر مناسب دٌگری پٌدا شود ،آن ٌکی
پولی تهٌه کرده و خانهای را با پول و زندگی خود مناسب دٌده ولی
استخاره بد میآٌد اٌن از خانه محروم میشود و آن از پول .خدا میداند
11 اسرار هزار ساله
بهانهها
هرگاه گفتگو از کنار نهادن ٌکی از خرافات بمٌان آٌد کسانٌکه
نمی توانند دل از آنها بردارند و در برابر هم جواب درستی ندارند ناچار
از درهای دٌگری وارد میشوند که باٌد آنها را هم روشن گردانٌم تا در
هر قدمی با اٌنگونه اٌرادها روبرو نشوٌم.
ٔ -میگوٌند بهتر است بجای اٌن حرؾها برای مردم فکر خواروبار
کنٌد.
ٕ -اٌن حرؾها باعث نفاق و اختالؾ میشود و صالح امروز نٌست.
ٖ -اٌن حرؾها برای شهرت پٌدا کردن است.
- 1اٌنها تحرٌک اجانب است.
- 1چطور اٌن همه علما و بزرگان نفهمٌدند و شما فهمٌدٌد.
- 6می گوٌند حاال گرفتٌم اٌنها ؼلط و ما کنار گذاشتٌم جای اٌنها چه
بگذارٌم؟
17 اسرار هزار ساله
ما اگر بخواهٌم ٌکی ٌکی اٌنها را مورد گفتگو قرار دهٌم زٌاد میشود
ولی همهي اٌنها ٌک جواب مشترک دارند که به همان اکتفا میکنٌم:
راهی که اٌن توده در پٌش دارد اگر چنانکه اٌن کتاب میگوٌد ؼلط است
که مسلم راه ؼلط را نباٌد رفت و اٌن گفتگوها همه زٌادی است و اگر
درست است شما اول همٌن را با دلٌل روشن بٌان کنٌد و احتٌاجی به اٌن
همه از اٌن شاخ به آن شاخ پرٌدن نٌست.
- 7میگوٌند عقل بشر ناقص است به اٌن دلٌل که میبٌنٌم اٌن همه
دٌنهای بیشمار که در دنٌا بوده و هست همه میگوٌند دلٌل عقل دارٌم و
حال آنکه واقع ٌکی بٌش نٌست.
میگوٌم شما از کجا دانستٌد ک ه اٌن دلٌلها راستی دلٌل عقل است و
حکم عادت و تقلٌد نٌست اگر دٌوی را فرشته نام دهند آٌا حقٌقت آن هم
عوض خواهد شد .شما باٌن عقل خدا را شناختٌد و بر روی همٌن عقل
پاٌهي زندگی خود را نهادٌد اگر حکم عقل ناقص است پس باٌد دٌن و
زندگی را بٌکبار کنار گذارٌد .چرا برای اٌنکه شاخهای را رها نکنٌد
رٌشه را میزنٌد؟!.
حقٌقت آن است که آنها هم که میگوٌند عقل ناقص است بگفتهي خود
باور ندارند ولی چون اٌنان میخواستهاند مردم را بطرؾ نادانی ببرند و
عقل به جلوگٌری بر میخاسته ناچار اٌن سخن را پٌش آوردهاند که عقل
شما ناقص است و باٌد به عقل کل (ٌعنی هر دروؼی که آنها میسازند)
تسلٌم شوٌد و حال آنکه عقل فرستادهي نزدٌک خدا و برای آدمی همچون
چشم است که بی دستور او حق ندارد قدمی بردارد .آری عقل هم مانند
چشم گاهی محتاج به راهنماست ولی به هر حال ما از خرد بینٌاز
نٌستٌم.
و بعبارت دٌگر مانند قوانٌن رٌاضی است که برای ٌافتنش محتاج به
آموزگار هستٌم ولی درس همٌن آموزگار را وقتی میتوانٌم بپذٌرٌم که با
عقل درست درآٌد زٌرا اگر عقل در کار نباشد آموزگار حق خواهد داشت
بگوٌد ٌکی از قوانٌن رٌاضی اٌن است که شما نٌمی از مال خود را بدهٌد
بمن تا حالل شود؟!.
راست است که فکر آدمی کوتاهتر است از اٌنکه از کارهای خدا سر
درآورد ولی کار خدا ؼٌر از راه خداست کار خدا برای خود است و
اسرار هزار ساله 11
ربطی بما ندارد ولی راه خدا برای ماست و باٌد آنرا ببٌنٌم و پٌش روٌم نه
اٌنکه چشم خود را بر هم گذارٌم و مانند کوری دنبال دٌگران بٌفتٌم و
هرچه بما گفتند بگوٌٌم (جاهل را بر عالم بحثی نٌست؟!).
دربارهي نقص عقل اٌن را میتوان گفت که گاهی بچٌزهای دٌگری
جامهي خرد میپوشانند و آن را عقل مینامند ولی با کمی دقت آنها را هم
می توان شناخت و چنانکه خواهٌم دٌد همٌن کار را با دٌن و بلکه با حس
نٌز میکنند.
اٌنها عبارتند از عادت و تقلٌد و وهم و سودجوٌی و عکس العمل اٌنها
ولی از همه مهمتر همان عادت است چنانکه بسٌاری از همٌن عقٌدههای
ما را عادت برپا نگاه داشته و نام آنرا عقل نهادهاند.
عادت با عقل نسبت معکوس دارد ٌعنی در مردمان کمفهم و زنان
نٌرومندتر است و باٌد هم اٌنطور باشد چون اٌنگونه کسان نمیتوانند
هرچه را میشنوند و در ترازوی خرد بسنجند ناچار باٌد عادت در آنها
قوی باشد تا هر ساعت به رنگی در نٌاٌند.
عادت گاهی با هم ٌکی میشود و در حس نٌز تصرؾ میکند .من خود
بٌش از ده سال و در هر روزی چند بار ناظر چنٌن موضوعی بودهام تا
آنکه صاحب کار خود به اشتباهش پی برد و آنرا ترک کرد .بسٌاری از
خوانندگان اٌن را شنٌدهاند که پٌش از دورهي رضاشاه در مشهد سنگهای
(متوسط) بزٌارت میآمد و کسانی میگفتند ما اٌنرا بچشم خود دٌدهاٌم و
حال آنکه در جلو چشم مردم آنرا با دست میآوردند و در عٌن حال فرٌاد
ی ! چشم دشمنان سنگ بزٌارت میرود!! و میزدند :پس روٌد به کور ِ
بگفتهي ٌکی از دوستان در دورهي دٌکتاتوری سنگها هم از زندان
مختاری ترسٌدند و دٌگر بزٌارت نٌامدند!! در همٌن شب ٔ9رمضان که
میگفتند دو نفر به هم چسبٌدهاند مدرکش را که میپرسٌدند ٌا میگفتند
خودمان دٌدهاٌم ٌا میگفتند از آدم معتبر شنٌدهاٌم .حال شما از همٌن جا
میتوانٌد بدست آورٌد که اٌن همه معجزهها که نقل میشود علت حقٌقتش
چٌست.
- 8میگوٌند :اٌن خرافات در همه جای دنٌا هست و بجاٌی هم ضرر
ندارد پس اٌن چه کارٌست که بٌهوده مردم را از خود برنجانٌم.
19 اسرار هزار ساله
میگوٌم :اگر اٌن اشکال درست باشد اول به پٌؽمبر وارد است که
برای بت پرستی آن همه خونرٌزی کرد .مردم عربستان چند پاره چوب و
سنگ بنام بت در خانهي کعبه گذاشته بودند و آنها را خدا هم نمیدانستند
بلکه وسٌله و شفٌع نزد خدا میشمارند اٌن بکجای دنٌا ضروری داشت
که پٌؽمبر ٖٕ سال وقت گرانبهای خود را صرؾ آن نمود.
برای اٌن بود که میدانست توجه بشر ٌک نٌروی گرانبهاٌی است که
همهي پٌشرفتهای زندگی از اثر آنست اگر به کوه رسد از هم میپاشد و
اگر بدرٌا رسد از هم میشکافد پس چه ضرری است از اٌن باالتر که
چنٌن نٌروٌی بٌهوده صرؾ بت ٌا نخل علم و قبر شود.
برای چٌست که امروز شرق زٌر دست ؼرب افتاده هندوستان چه
چٌزش کم از انگلستان است و ٌا فنالند چه چٌزش بٌش از اٌرانست چرا
او چنانست و اٌن چنٌن برای اٌن است که آن توجهش بٌشتر بکار و
کوشش است و اٌن بخرافات .شاٌد ب گوٌٌد خرافات چه منافاتی با کار و
کوشش دارد میگوٌم اٌن قانونی است مسلم که هر نٌروٌی (مانند آب نهر)
هر اندازه متوجه ٌک سمت شود به همان نسبت از سمت دٌگر کم میشود
تا قطع گردد ﴿مَا َج َع َل ٱ َ ُ
ّلل ل َِر ُجل مِّن َقل َبٌ ِن فًِ َجوفِ ِهۦ﴾ [األحزاب.]1 :
باید این موضوع را با چند مثالی روشن کنم:
در اٌران کم و بٌش هزار هزار کتاب در مصٌبت و زٌارت و مانند آن
چاپ شده تا جاٌی که شما در هر دهی بروٌد میبٌنٌد آن روستاٌی که
کوره سوادی پٌدا کرده ٌکی ٌا بٌشتر از اٌن کتابها را در تاقچه دارد ولی
در همٌن کشور فالحتی اگر کتابی در کشاورزی چاپ شود خرٌدار آن
انگشت شمار است.
اگر زنی در خواب بٌند و ٌا بخاطر بگذرد که باالی قلهي کوهی جای
ثم دلدل را دٌده است ٌکبار میبٌنٌد شهری از جا تکان میخورد و با سٌل
نذر رو به آن میرود ولی اگر ٌکدسته سرباز برای نگاهداری جان شما
در برابر دشمن اٌست اد تا کشته شد آخرٌن قدردانی که از آنها شود ٌک
مجلس ٌادبود است آن هم از طرؾ وزارت جنگ نه از طرؾ توده!!.
شما بسٌار دٌدهاٌد کسانی را که در نهرها رخت میشوٌند و خاکروبه
میرٌزند و ٌا خزٌنههای عمومی را آلوده میکنند شاٌد گمان کنٌد که اٌنها
مردمی هستند بیتربٌت ولی اٌنطور نٌست بٌشتر اٌنها تربٌتشان کامل
اسرار هزار ساله 12
است ولی در راه دٌگر چنانکه میبٌنٌد همٌنها به آب کمتر از کر دست
نمیزنند و از دٌگران هم جلوگٌری میکنند .شما بسٌار دٌدهاٌد کسانی را
که زراعت را زٌر پا میمالند و ٌا نهالها را برای بازی ٌا چوب دستی
میشکنند (و در نتٌجهي همٌن کار زشت چه بسٌار نهل هاٌی که استعداد
درخت کاری دارد و بٌکار افتاده است).
شاٌد شما اٌنگونه مردم را بیقٌد و بیپروا بدانٌد ولی اٌنطور نٌست
زٌرا اٌنها وقتی از ٌک زٌارتگاهی بٌرون میآٌند پس پس بر میگردند که
مبادا به قبر بیاحترامی شود همٌنها اگر خورده نانی را زٌر پا ببٌنند بر
میدارند و چه بسا آن نان آلوده را میخورند که با برکت خدا بیاحترامی
نشود!! چرا؟ بر[اي] اٌنکه اٌنها را به احترام قبر ٌا خورده نان متوجه
کردهاند ولی در آن موضوع چٌزی نگفتهاند.
اما اٌنکه میگوٌند اٌن خرافات در همه جای دنٌا هست اٌن سخن بدان
می ماند که بگوٌٌد بٌماری در همه جا هست پس باٌد آن را بحال خود
گذاشت.
خرافات هم مرضی است روحی در هر توده که زٌادتر باشد به همان
نسبت در زندگی عقبتر است باور ندارٌد به وضع کشورهای اٌران و
ترکٌهٌ ،ا چٌن و ژاپونٌ ،ا هندوستان و روسٌه ،نگاه کنٌد.
- 9میگوٌند خرافات بهتر از لجام گسٌختگی است زٌرا میبٌنٌم
مردمان خرافی از دٌگران هم درستترند و هم خٌرات و مبراتشان بٌشتر
است.
میگوٌم از اٌن عبارت اٌن طور بدست میآٌد که ما دو راه بٌشتر
ندارٌم ٌا باٌد خرافی باشٌم ٌا لجام گسٌخته و حال آنکه دو راه دٌگر هم
دارٌم ٌکی آنکه نه خرافی باشٌم نه لجام گسٌخته بلکه پٌرو حقٌقت باشٌم
نمونهاش همان راهی است که مردم در صدر اسالم میرفتند که هم پاک
بودند و هم خرافات نداشتند دوم آنکه هم خرافی باشٌم و هم لجام گسٌخته
و آن راهی است که ما امروز میروٌم چنانکه میبٌنٌد مردم امروز از
اداری و تاجر و کاسب رفتار و اخالقشان چگونه است با اٌن حال با هر
ٌک که گفتگو کنٌد میبٌنٌد همه دٌندارند از ٌک طرؾ از راه خٌانت و
احتکار و اختالس پول بدست میآورند و از طرؾ دٌگر همٌن پول را
11 اسرار هزار ساله
صرؾ روضه و زٌارت میکنند و اگر هم قدری مقدستر باشند اول آن
را دست گردان و حالل میکنند و بعد زٌارت میروند!!.
ٌک زمانی بود که مردان هفتاد ساله مانند دختران چهارده ساله با چشم
[و] گوش بسته بودند جز جالءالعٌون وجودی کتابی نداشتند و جز مال
دانشمندی نمیشناختند از اٌنرو اگر به مردم میگفتند ماست سٌاه است
میگفتند از قدرت خدا چه بعٌد است بخصوص اگر ٌک جملهي عربی هم
بدنبالش میآوردند (نمونهي حدٌث دٌده شود) .در آن زمان آسان بود
خرافات را با درستی نگاه داشت ولی اکنون در فکر مردم ٌکی تکانی پٌدا
شده در نتٌجه نه مانند پٌش در عقٌدهي خود پابرجاٌند نه آن اندازه
فکرشان نٌرومند شده که بتوانند درست را از نادرست جدا کنند ناچار اٌن
تزلزل بر نقطه ضعؾ وارد میشود که عبارت است از همان جاٌی که
پای نفع مادی در کار است ولی اٌن خرافات چون بنفع آنی آنها کاری
ندارد بلکه خود سرپوشی روی آنها میگذارد اٌن است که بر جا مانده و
اٌن بیقٌدی و لجام گسٌختگی هم بر آنها عالوه شده است.
و اما خٌرات و مبرات اٌنان هم گرچه زٌاد است ولی خواهٌم دٌد که
برای چگونه کارهاٌی است و نتٌجهاش چٌست.
گفتار دوم :امامت
دٌن امروز ما امامت را پس از نبوت میشمارد ولی در عمل آن را
خٌلی باالتر میشمارد زٌرا ما و شما هٌچ نشنٌدهاٌم که پٌؽمبر کوری را
شفا ٌا بٌماری را خوب کرده باشد و ندٌدهاٌم که کسی به نام پٌؽمبر نذری
کند ولی اٌنها و مانند اٌنها را دربارهي امام و امام زاده بسٌار شنٌده و
دٌدهاٌم پٌؽمبر میگوٌد من مالک سود و زٌان خود نٌستم ولی اٌنها
میگوٌند (جهان اگر فنا شود علی فناش میکند).
اٌن مسلم است که امام هرچه باشد از پٌؽمبر پاٌٌنتر است پس چه شده
است که برای فضائل ائمه و سادات اٌنهمه مجلسها برپا و کتابها نوشته
شده ولی دربارهي پٌؽمبر معمول نٌست آٌا علت اٌنها را جز هم چشمی و
لج بازی چٌز دٌگری میتوان دانست .ما خود بٌماری داشتٌم نوبهاي وقتی
تب میکرد پرستارش میگفت چه کنٌم خدا خواسته و چون خوب میشد
میگفت از برکت ائمهي اطهار راحت شد ،بعدها دٌدم اٌن طرز فکر
عمومی است که پٌشامدهای بد را از خدا و پٌشامدهای خوب را از ائمه
میدانند و پٌؽمبر را هم از هٌچ طرؾ به حساب نمیآورند.
میدانم که خواهٌد گفت اٌن حرؾها مال عوام است و ربطی به
دانشمندان ندارد.
آری اٌن شٌوهي ماست که تا کسی در جلو نٌست و مٌدان باز است تا
هرجا بتوانٌم میتازٌم ولی همٌن که ٌک کسی پٌدا شد و گفت چرا
زٌادهروی میکنٌد فوری ده سنگر عقب میروٌم و میگوٌٌم آن زٌاده
روی کار (عوام) بوده اٌن است که چند حدٌث (صحٌح) از کتاب کافی در
اٌنجا میآورٌم و با آنچه قرآن دربارهي پٌؽمبر گفته میسنجٌم تا ببٌنٌم
عقٌدهي عوام از کجا آب میخورد.
ابی حمزه گفت :وارد شدم بر او و دٌدم از زمٌن چٌزی جمع میکنند
گفتم :اٌنها چٌست؟ گفت :خوردههای پر مالئکه است جمع میکنٌم و از آن
بردی برای فرزندان خود میسازم .در جای دٌگر است که پس از رحلت
پٌؽمبر جبرئٌل برای دلداری فاطمه میآمد و او را خبر میداد به
پٌشامدهای آٌنده و امٌرالمإمنٌن آنها را مینوشت و در جای دٌگر
اسرار هزار ساله 14
دربارهي اٌن مصحؾ میگوٌد سه برابر قرآن شما است و قسم به خدا
نٌست در آن از قرآن شما حرفی ولی در قرآن میگوٌد وحی را روح
االمٌن بر (قلب تو) می فرستد و هٌچ نامی از وحی آوردن جبرئٌل و ٌا
(پر و پشم آن) درمٌان نبوده و به عالوه اگر اٌن احادٌث صحٌح راستی
صحٌح باشد پس اسالم بجای ٌک پٌؽمبر چهارده پٌؽمبر خواهد داشت!!.
و نٌز در کافی است که زراره گفت از امام چٌزی پرسٌدم جوابی داد و
دٌگری آمد و همان را پرسٌد جواب دٌگری داد و باز دٌگری آمد و همان
را پرسٌد جواب دٌگری داد بعد گفتم سه نفر از شٌعٌان شما ٌک چٌز از
شما پرسٌدند و شما سه جواب دادٌد؟ گفت :برای اٌن است که اختالؾ
مٌان آنها افتد و شناخته نشوند .و در چند حدٌث دٌگر جوابی به اٌن
مضمون داده شده که اٌن اختٌارٌست به ما واگذار شدهَ ﴿ :ه َذا َع َطااإُ َنا َفٱم ُنن
أَو أَمسِ ك ِب َؽٌ ِر ح َِساب [ ﴾ٖ9ص ]ٖ9 :اگر اٌن احادٌث هم صحٌح باشد
دٌگر چه عرض کنم؟!!.
کتابهای تفسٌر بسٌاری از آٌات قرآن را به امامت تاوٌل کردهاند تا
جاٌی که بعضی از آنها کلمههای صالت و زکات و ابل و بعوضة قرآن
را هم تفسٌر به علی کردهاند اگر امامت راستی تا اٌن اندازه مورد توجه
قرآن بود چرا برای ٌکبار هم شده اٌن موضوع را آشکار نگفت که اٌنهمه
جنگ بر سر اٌن کار نشود.
میگوٌند پٌؽمبر می ترسٌد از اٌنکه بگوٌد و مردم نپذٌرند و حال آنکه
خود قرآن و تارٌخ پٌؽمبر گواه است که هٌچ محافظه کاری (ٌا تقٌه) در
کار خود او نبوده .و آنگهی شما که صدها حدٌث از پٌؽمبر نقل میکنٌد
که اٌن موضوع را صرٌح گفته پس دٌگر اٌن سخن چه معنا دارد .و نٌز
میگوٌند امامت در قرآن بسٌار تصرٌح شده ولی آنها را انداختهاند ٌا
تؽٌٌردادهاند و امام زمان که آمد قرآن درست را میآورد .ببٌنٌد برای
اٌنکه شاخه را از دست ندهند چگونه رٌشه را میزنند خوب اگر اٌنطور
باشد پس دٌگر قرآن با تورات چه فرق خواهد داشتٌ .ک دلٌل بزرگ بر
راستگوٌی پٌؽمبر قرآن است و دلٌل دٌگر اثر گفتههای او است در
همراهانش آنرا میگوٌند که تؽٌٌر کرده و اٌنرا هم میگوٌند« :ارتد الناس
بعد رسول هللا إال ثالثة».
11 اسرار هزار ساله
ما اگر با نظر حقٌقتجوٌی قرآن و تارٌخ صدر اسالم را نگاه کنٌم
میبٌنٌم ک ه امامت در اول ٌک امر خٌلی ساده ٌا سٌاسی بوده که قرآن و
مسلمٌن دربارهي آن ساکت بودهاند ولی بعدها که زمامداران اٌران دٌدند
نمی توانند زٌر بار خلفاء عرب ٌا ترک بروند و باٌد از نٌروی توده برای
اٌستادگی در برابر آنها استفاده کنند امامت را به اٌن رنگها در آوردند و
ما هم که اٌن عادت را همٌشه داشتهاٌم که رو به هر طرؾ بٌافتٌم
می روٌم تا جاٌی که تواناٌی دارٌم اگر بخواهٌم از علی ستاٌش کنٌم او را
می برٌم تا جاٌی که (کتاب فضل او را آب بحر کافی نٌست که تر کنی سر
انگشت و صفحه بشماری) و اگر بخواهٌم از ع َمر چٌزی بگوٌٌم میروٌم
تا آنجا که خودتان بهتر میدانٌد.
آب ٌک جو اگر از ٌک سرچشمه باشد هر چه پاٌٌنتر آٌد اگر کمتر
نشود زٌادتر نخواهد شد حال شما کتابهاٌی را که دربارهي امامت نوشته
شده بترتٌب تارٌخ با هم بسنجٌد و ٌا ٌک کتاب از پٌش از دورهي صفوٌه
و ٌک کتاب هم از بعد از آن پهلوی هم بگذارٌد آنگاه میبٌنٌد که هر چه
پاٌٌنتر میآٌد ؼلو آنها بٌشتر و حجمشان بزرگتر میشود شما کتاب مقتل
سٌد ابن طاوس را با جلد دهم بحار و آن را با اسرار الشهارهي دربندی
بسنجٌد آنگاه از خود بپرسٌد علت اٌنهمه اختالؾ چٌست اٌنها را که
دربندی نوشته از کج ا بدست آورده که سٌد ابن طاوس ٌا مجلسی به آن
دسترسی نداشته.
ٌک زمانی سٌاست اٌنطور اقتضا میکرد که برای استقالل اٌران و ٌا
نگهداری آن در برابر دو دشمن نٌرومندی مانند عثمانی و ازبک مردم را
بوسٌلهي گرٌه و زٌارت و دسته و گنبد و قبر ،بتکان بٌاورند ولی چه کنٌم
ک ه آن سٌاستداران با سٌاستشان رفتند و نابود شدند و دنٌا هم قرنها پٌش
رفت ولی اٌن بدعتها همچنان برای ما ماند و معلوم نٌست تا کی باٌد
گرفتار اٌنها باشٌم .اٌنکه قرآن میگوٌد ستمکارترٌن مردم کسانٌند که بخدا
دروغ ببندند برای همٌن است که هر چه رنگ دٌن بخود گرفت پاٌدار
میماند اٌن است که میتوان گفت که اگر شهری را بنام سٌاست وٌران
کنند بهتر است از اٌنکه بدعتی بنام دٌن بسازد .آنهمه خرابٌها ،ؼارتها،
جنگها ،قحطٌها که در گذشته واقع شده امروز جز در تارٌخ از آنها اثری
نمیبٌنٌم ولی آن بدعتهاٌی که برای پٌشرفت سٌاست بنام دٌن ساخته شده
اسرار هزار ساله 11
همچنان برپاست و بهمٌن نسبت هم آنانکه با بدعتی نبرد میکنند کارشان
سودمندتر و پاداششان در پٌش خدا بٌشتر خواهد بود .من خوب میدانم که
خواندن اٌن مطالب برای آنانکه امامزاده را در دستگاه خدا همه کاره ٌا
وزٌر دربار میدانند چه اندازه دشوار است ولی چه باٌد کرد آٌا میتوان
اٌن گرفتارٌها را همچنان دٌد و خاموش نشست راست است که ما
گرفتاریهای بزرگ تر از اٌنها هم دارٌم ولی چٌزی که هست مردم چون
می دانند آنها گرفتارٌست ناچار در فکر اصالح هستند اما اٌنها را گذشته
از اٌنکه نشناختند بزرگترٌن وسٌلهي سعادت دنٌا و آخرت میدانند .اٌن
گرفتارٌست که هر اندازه هم کوچک باشد باز خٌلی بزرگ است.
اٌرانٌان چنانکه دٌدٌم خدا و پٌؽمبر را فدای امامت کردهاند و چنانکه
خواهٌم دٌد زندگی و کشور و مال و وقت خود را هم روی اٌن کار
گذاشتهاند و حال آنکه امام هر که باشد تنها برای زمان خود امام است نه
زمانهای دٌگر چنانکه در کتاب کافی رسٌده «کل إمام هاد للقرن الذي هو
فٌه» .و اگر کتاب نهج البالؼه را هم مدرک قرار دهٌم خود امام علی ابن
ابیطالب در نامهای که به معاوٌه مینوٌسد میگوٌد شورای مهاجر و
انصار اگر کسی را امام گردانٌد همان رضای خداست (رجوع شود به
نامهي ششم از قسمت کتابها) ولی ما در صدد بٌان اٌن موضوع نٌستٌم
زٌرا نه بحال ما سودی دارد نه با اٌنهمه ؼرضهاٌی که دو طرؾ بکار
بردهاند می توانٌم درست از چگونگی کار آگاه شوٌم ولی آنچه مسلم است
اٌن است که امام خٌلی پاٌٌنتر است از پٌؽمبر و خود پٌؽمبر هم بحکم
قرآن بشری است مانند دٌگران که نه ؼٌب میداند و نه باب الحوائج است
و نه کور شفا می دهد و تنها فرقش با دٌگران همان وحی است و اٌن
گفتگوها هم که پٌدا شده زاٌٌدهي سٌاست و بزرگ شدهي تقلٌد و بر پا
ماندهي عادت است.
دٌن امروز ما عزاداری را ٌکی از بهترٌن کارها دانسته تا جاٌٌکه در
حدٌث ثواب آن را برابر شمرده با هزار حج و هزار عمره و هزار جهاد
با پٌؽمبر خدا!.
و ثواب هر نبی و رسول و صدٌق و شهٌدی که مرده ٌا کشته شده!! از
روز خلق دنٌا تا قٌامت!! خواهش دارم ٌکبار دٌگر اٌن حدٌث را بخوانٌد
و ببٌنٌد دروغ و گزافه از اٌن باالتر هم میشود بر خدا بست!! راستی اگر
17 اسرار هزار ساله
اختٌار بهشت و جهنم بدست ٌک کودک بٌخردی باشد چنٌن کاری خواهد
کرد؟!.
شاٌد برای کسانٌکه گوشهاشان از شنٌدن اٌن گونه گزافهها پر شده اٌن
سخن هم هٌچ تازگی نداشته باشد و بگوٌند (از قدرت خدا چه بعٌد است)
ولی دٌگر فکر نمیکنند که خدا ؼٌر از قدرت عدالتی هم دارد شما
می توانٌد لٌره را بجای لایر خرج کنٌد ولی آٌا اٌن کار را خواهٌد کرد؟!
اگر ان شاءهللا روز قٌامت شما آقای عزادار رفتٌد به بهشت و آن باال
باالهای بهشت را بشما دادند (آرزو بجوانان عٌب نٌست) و بموجب اٌن
حدٌث هم شهدای بدر و احد و همه پٌؽمبران را زٌر دست شما قرار
دادند!! باالؼٌرتا ًّ شما خودتان آنجا خجالت نمیکشٌد اگر شهدای بدر به
خدا اعتراض کردند که ما در موقع ضعؾ اسالم بٌاری آن برخاستٌم و
بنای آنرا با خون خود باال بردٌم پس چطور ما را هزار درجه پاٌٌنتر از
آن آقای عزادار جا دادی آٌا شما خودتان باز روی نشستن آنجا خواهٌد
داشت.
خواهٌد گفت که ٌادبود و احترام بزرگان گذشته که کارٌست خوب حاال
بر فرض هم اٌن احادٌث دروغ باشد اصل اٌن کار که بد نٌست میگوٌم
بعضی از سوداگران برای هر کاالی خود ٌک نمونهي خوبی دم دست
میگذارند .در هنگام گفتگو آن را نشان میدهند ولی در هنگام عمل ٌعنی
تحوٌل کاال چٌز دٌگری می دهند .دٌن امروز ما هم بهمٌن حال درآمده
چنانکه در همٌن موضوع میبٌنٌم هنگام گفتگو بخصوص با مردمان
کنجکاو میگوٌند اٌن زٌارت و عزاها برای ٌادبود و احترام است و
دٌگران هم دارند ولی پای عمل که بمٌان آٌد میبٌنٌم بساط دٌگری است.
از ٌک طرؾ در هر شهر و دهی آنهمه عزاخانه با اسباب کودکانه
ساختهاند و در هر سال چندٌن بار با حرکات کودکانهتری براه میافتند از
طرؾ دٌگر چند ماه از سال را برای عزاداری قرار دادهاند و سپس به
همٌن هم قانع نشدهاند و برای اٌنکه همٌشه اٌن ٌاسٌن را بگوش مردم
بخوانند گفتند «کل ٌوم عاشوراء» باری اگر از اٌن همه وقت و خرجی
که در اٌن راه صرؾ شده و میشود ٌک نتٌجههای خردمندانه میگرفتند
بد نبود ولی شما می بٌنٌد که به جای بٌدار کردن مردم اٌن دروؼهای
شاخدار را در مؽز مردم جا میدهند و در نتٌجه نٌروی خرد اٌن توده را
راستی از کار انداختهاند اٌن است که رسواترٌن دروؼها را بنام دٌن
میپذٌرند ولی به حقاٌق علم و زندگی طعنهها میزنند!!.
اسرار هزار ساله 11
نتٌجه آنکه بر فرض آنچه دربارهي امامت میگوٌند درست باشد اٌن
زٌادهروٌها ؼلط است زٌرا در هر راهی و بخصوص در راه خدا نام
شخص باٌد گم باشد .امامت که به جای خود ،خود نبوت را هم نباٌد جزء
دٌن شمرد زٌرا آنان راهنمای دٌناند نه جزء دٌن.
چنانکه اگر کسی راهی را به شما نشان داد او راهنمای مقصود شما
است نه جزء مقصود اٌن است که شما از او تشکری میکنٌد و پی کار
خود می روٌد حال اگر بخواهٌد بجای پٌمودن راه خود را سرگرم راهنما
کنٌد ناچار از مقصود باز میمانٌد چنانکه ما امروز باز ماندهاٌم.
و اٌن هم که میگوٌند باٌد اول شخص را بشناسٌم تا گفتههاٌش را باور
کنٌم درست نٌست زٌرا معرؾ هر کسی از راهنما و مهندس و پزشک و
نجار و آهنگر همان کار اوست نه شخص او.
اگر اٌن گفتگوهای بٌهوده که بر سر نامها و شخصها میشود بر سر
منظور اصلی که توحٌد است و تقوا میشد هم زودتر اٌن اختالفها
برداشته میشد و هم بهتر پٌشرفت داشت ﴿ َت َعا َلواْ ِإ َلى َكلِ َمة َس َواا ِء َبٌ َن َنا
َو َبٌ َن ُكم أَ َال َنعبُدَ ِإ َال ٱ َ َ
ّلل﴾ [آلعمران.]61 :
گفتار سوم :روحانی
دٌن امروز ما میگوٌد فقٌه در زمان ؼٌبت جانشٌن امام است .بر اٌن
سخن چندٌن اشکال فقهی و عملی وارد است که برای اختصار آنها را
حذؾ و بهمٌن اکتفا میکنٌم که اگر اٌن نٌابت تنها برای بٌان احکام است
که مسلم بر خالؾ مقصود شما است و اگر برای والٌت و حکومت نٌز
هست در اٌن صورت ما در هر محله و گاهی در ٌک خانه چندٌن شاه
خواهٌم داشت چنانکه اکنون هم همهي فقها تا جاٌی که دسترسی دارند در
اٌن کار دخالت می کنند .گذشته از اٌن که هر کسی را بهر کاری ساختند.
فقٌه و کشورداری همچون پزشک و مٌکانٌکی است که هٌچ با هم ربطی
ندارد و پس از همهي اٌنها تازه طبق همان مبانی فقهی هم اٌن ادعا (که
حکومت حق فقٌه است) هٌچ دلٌل ندارد بعضی میگوٌند الزم نٌست
حکومت دست فقٌه باشد بلکه دست هر کسی که هست بماند ولی از فقها
اجازه بگٌرند چن انکه بعضی از شاهان پٌش همٌن کار را میکردند و در
قانون اساسی اٌران هم گفته شده.
می گوٌم اٌن اجازه اگر تنها از نظر تشرٌفات ٌا برای تبرک است اٌنکه
نتٌجهي عملی ندارد با اٌنحال برای خالی نبودن عرٌضه من به مجلس و
دولت اجازه میدهم که هر کاری را برای کشور و مردم مفٌد میدانند
انجام دهند!! و اگر برای اٌن است که راستی همهي کارهای کشور را به
اٌن دستور انجام دهند اٌن چٌزی است نشدنی و به عبارت دٌگر دور الزم
میآٌد زٌرا به اٌن حساب بودن قانون و مجلس بسته به اجازهي فقٌه است
و با بودن فقٌه هم قانون و مجلس و دولت معنا ندارد (گفتار حکومت و
قانون دٌده شود).
دٌن امروز ما میگوٌد باٌد تقلٌد از مجتهد زنده کرد و در نتٌجه همٌن
که مجتهدی مُرد گفتهها و رسالهها و وقتهاٌی را که مردم صرؾ آموختن
آنها کردهاند باٌد کنار رود و باز مردم از نو کتاب بخرند و مدتها وقت
صرؾ آموختن آنها کردهاند باٌد کنار رود و باز مردم از نو کتاب بخرند
و مدتها وقت صرؾ آموختن آن کنند چرا؟! دلٌل اٌن کار چٌست؟! خجالت
میکشم عرض کنم!! برای نٌابت اگر مقبوله بدامن خظلة در کار بود ولی
اسرار هزار ساله 22
اٌنجا آن هم نٌست بلکه دلٌل فعل و عقل برخالؾ آن است زٌر نقل
میگوٌد« :فارجعوا إلی رواة أحادٌثنا» اگر حٌات شرط باشد پس باٌد اٌن
رواٌتها را هم کنار گذارٌد و عقل هم میگوٌد اگر ٌک عالمی از پزشک
ٌا مهندسی ٌا فقٌه در فن خود کاری را انجام داد و مُرد گفتهي او به
اعتبار خود باقی است وگرنه هر دانشمندی مُرد باٌد آثار او را هم مانند
رسالههای عملٌه دور رٌخت و باز از نو شروع به کار کرد.
شاٌد کسانی که برکنارند بگوٌند اٌن کار برای رعاٌت اقتضای زمان
است و خود کار نٌکی است ولی اهل اطالع میدانند که مطلب ؼٌر از
اٌن است و دلٌلش هم اٌن رسالههاٌی است که پی در پی عوض میشود
ببٌنٌد در رسالههای بعد کدام رعاٌتی از زمان شده که در رسالههای پٌش
نبوده.
خواهٌد گفت بٌهوده سخن به اٌن درازی نشود چگونه ممکن است چنٌن
حکمی را بیهٌچ دلٌل از پٌش خود درآورد آری در دنٌا هر کس هرگونه
ادعاٌی کند میگوٌد دلٌل دارم ولی در برابر هم خدا ٌک ترازوٌی به ما
داده به نام عقل که اگر از بند هوس و عادت و تقلٌد آزاد باشد به آسانی
درست را از نادرست میشناساند برای اٌن حکم هم ٌک دلٌل موهوم و
کشداری درست کردهاند به نام اصل عدم جواز که بهتر است معناٌش را
هم از خود اهل فن بپرسٌد تا ببٌنٌد احکام دٌن شما بر روی چه پاٌههاٌی
است .میدانم آنان که عمری با اٌنگونه سخنان باال آمدهاند نمیتوانند باور
کنند که مدرک اٌن احکامی که ما صدها سال حکم مسلم خدا میدانستٌم تا
اٌن اندازه سست و بٌپا باشد و شاٌد گمان کنند که اٌنها مدرک دٌگری
داشته که ما نٌاوردهاٌم ولی باٌد بدانند که من اٌن سخنان را در پشت کوه
قاؾ نمی نوٌسم ما در اٌنجا ٌک سالح دارٌم و آن حقٌقت است پس چگونه
ممکن است آن را هم با دست خود بشکنٌم من قسم ٌاد نمیکنم ولی به شما
اطمٌنان میدهٌم که درستتر اٌن کتاب کلمهاي برخالؾ حقٌقت ننوشتم تا
جاٌی که از جملهها و کلمههای گزافة معمولی هم خودداری شده و بلکه
بعکس چون می خواستم دلٌلهای آن در همه جا روشن و استوار باشد و
نٌز می خواستم پا از حد ادب بٌرون نگذارم خٌلی گفتنٌها را هم نگفتم.
عنوان دٌگری که برای روحانی درست کردهاند اٌن است که (هر کس
به کفش عالم بگوٌد کفشک کافر میشود) در نتٌجه برای روحانی پاٌهای
بس بلند درست شد که هٌچ کس نتوانست بقصد اصالح دستی بسوی اٌن
21 اسرار هزار ساله
دستگاه دراز کند گرچه اٌن مطلب در ظاهر به نفع روحانی است ولی در
واقع لطمهي بزرگی شد برای دٌن و دنٌای ما بلکه برای خود روحانی
زٌرا مسلم است که راه خردهگٌری و چون و چرا بر روی هرچه بسته
شود راه فساد بر روی آن باز میشود.
آری تنها در کار خدا چون از روی نظام کامل است و از دائرهي فکر
و اختٌار ما نٌز بٌرون است چون و چرا معنا ندارد ولی در جای دٌگر ما
خود میبٌنٌم که نتٌجهي آن بعکس است .در کار حکومت زبان مردم را
بستند راه فساد باز شد در کار امام حسٌن گ فتند هر که چون و چرا کند
پشت پا میخورد آنهمه کارهای بٌخردانه بنام او درست شد در زمٌنهي
دٌن راه خردهگٌری را بستند چه دروؼهای شاخداری پٌدا شد و چه
بارهای سنگٌنی بنام دٌن بر دوش مردم گذاشتند .و دربارهي مال هم گفتند
(هر کس به کفش او بگوٌد کفشک کافر میشود) در نتٌجه باٌنصورت در
آمد.
آب که از سرچشمه بٌرون آمد باٌد برای آن راه خردمندانهای باز کرد
و از آن نتٌجه گرفت ولی اگر کسی بخواهد با زور جلو آنرا بگٌرد که
بٌرون نٌاٌد خواهی نخواهی از ٌک گوشه سر درمیآورد و در نتٌجه هم
به هدر میرود و هم خرابٌش بٌشتر خواهد شد .کسی هم که بخواهد با
زور جلو دلٌل و منطق را بگٌرد چند گاهی میتواند ولی با خرابی بٌشتر
از طرؾ دٌگر سر در میآورد.
رضاشاه جلو قلم و زبان مردم را گرفت ولی همٌن که رفت و نام
آزادی بمٌان آمد مردم ٌک درجه هم از دموکراسی گذشتند و سه مکراسی
شدند و نٌکیهاٌش را هم فراموش کردند مال هم وقتی مٌان خود و توده
آن سد آهنٌن را گذاشت همٌن احساسات از کلکته و مصر و قفقاز و
جاهای دٌگر بصورت بدتری سر در آورد تا کار بجاٌی رسٌد که همان
وقتها ٌک مال که از خٌابان میگذشت چه متلکها میشنٌد و ٌقٌن چند
برابر آن را در دل داشتند تا ٌکی را بزبان میآوردند همه بٌاد دارٌم آن
روزها میگفتند مال را سوار اتوموبٌل نمیکنٌم و اگر در راه پنچر میشد
از قدم او می دانستند ولی در چند سال اخٌر در اثر اصالحات رضاشاه آن
بدبٌنٌها رفت و اٌن احترام امروزی هم دنبالهي همانست و اکنون هم اگر
وقت را ؼنٌمت ن دانند و بجای فکر اصالح در فکر بستن زبان مردم باشند
بی گفتگوست که اٌن بار به صورتی بدتر از پٌش در خواهد آمد باور
ندارٌد اٌن مطلب را بخاطر سپارٌد تا درستی اٌن سخن را با چشم خود
اسرار هزار ساله 21
ببٌنٌم.
عنوان دٌگری که برای روحانی درست شده و باعث فساد اٌن دستگاه
گردٌده اٌن است که امروز روحانی خرج خود را بیواسطه از دست توده
می گٌرد در نتٌجه ناچار است که همٌشه به مٌل توده سخن بگوٌد ٌا دست
کم بر خالؾ مٌل او سخنی نگوٌد و اٌن دو عٌب بزرگ دارد.
اول آنکه درمٌان توده فکرهای ؼلط زٌاد پٌدا میشود ولی چون بنام
(عوام) است ماندنی نٌست اما پس از قبول ٌا سکوت مال اٌن فکر ؼلط
تسجٌل خواهد شد و هر کس مجبور است آنرا بپذٌرد و به ارث برای
فرزندان خود گذارد چنانکه همٌن مطلب خود باعث پٌداٌی خرافات
بسٌاری گردٌده.
دوم بجای آنکه توده تقلٌد مال را کند مال مقلد توده خواهد شد و حال
آنکه اگر توده راه را میدانست دٌگر روحانی برای چه میخواست.
روحانی ٌعنی پزشک روح و پزشک هم کارش در بدن است و سوختن
و دادن دواهای تلخ و تند و اگر بخواهد به مٌل بٌماران خود دوا و ؼذا
دهد کافه چی خواهد بود نه پزشک .روحانی هم کارش نبرد با پندارها و
بٌرون کردن خرافات از مؽزها و پاک کردن دٌن از دروغهاست و اٌنها
همه برخالؾ مٌل توده است.
اکنون کی است که خود را برای چنٌن سختٌها آماده کند و تازه جواب
گرسنگی زن و فرزند را هم بدهد.
روحانی هم بندهي خداست و از قانون طبٌعت بٌرون نٌست وقتی دٌد
شتر در خانهي آن کس زانو بزمٌن میزند که محافظهکارتر است وقتی
دٌد لٌرهها و بارها و احترامها پٌش آن کس میرود که خرافیتر است
وقتی دٌد در روضه و منبر آنکس جلوتر است که دروغ بهتر ببافد و در
برابر ،مالی دٌگری که هم از تراز همانهاست چون به مٌل توده سخن
نگفته برای نان خالی هم درمانده است از همٌن جا درس کار خود را
برای همهي عمر میخواند.
ٌک مثال روشن :امروز همه میدانند که قمه زدن خالؾ شرع است
همه میدانند که اٌن روضههای امروز بٌشتر دروغ است و دروغ بر خدا
و پٌؽمبر هم بدترٌن دروغهاست با اٌن حال چرا ٌک مال جرأت ندارد
مردم را از اٌن کار باز دارد برای آنکه میداند اگر چنٌن حرفی از
دهانش بٌرون آٌد نانش سنگ خواهد شد.
22 اسرار هزار ساله
روحانی اگر آنچه را میدانست میتوانست بگوٌد کار دٌن و زندگی ما
خٌلی بهتر از اٌنها بود مال اگر از قطع نان خود نمیترسٌد اٌن اسرار در
پشت پرده نمیماند و به مثل معروؾ کسی میتواند شتر را از بام پاٌٌن
آو رد که خودش باال برده .اصالح اٌن کار هم بٌشتر بدست خود مال است
نه رضاشاه و نادر و مانند آنها آری نٌروی مادی هم برای پٌشرفت اٌنکار
الزم است ولی به شرط آنکه نٌروی معنوی جلوتر رفته باشد و دلهای
مردم را برای پذٌرفتن آماده کرده باشد.
در دفعهي پٌش که اٌن گفتار را مینوشتم روز عاشورا بود ناگهان دٌدم
از بٌرون صدای هٌاهو بلند شد بٌرون آمدم دٌدم گفتگو از داستان دستهي
امروز در جلوی شهربانی (اهواز) است در اٌنجا کار به شرح داستان
ندارم که به کجا کشٌد مقصود شرح حال اٌن مردم بود که از پراکنده شدن
اٌن دسته چنان افسوسها میخوردند که تو گوٌی سپاه مدافعی از جلو
لشكر مهاجمی فرار کرده .آسٌبی را که به آنها رسٌده بود از معجز امروز
و شقاوت آنها می دانستند و آسٌبی را که به اٌنها رسٌده بود اجرش را از
ام البنٌن میخواستند و چون شب پای رادٌو نشستم دٌدم رادٌو تهران
بجای پشتٌبانی از دستوری که خود دولت داده شروع کرد به همان
روضهها و گزافههاٌی که میدانٌم.
مزد گرفتن برای بٌان احکام دٌن گذشته از آنکه باعث فساد دٌن است
بگفتهي خود فقها هم حرام است و اٌن گونه کسان تنها میتوانند از بٌت
المال حقوق بگٌرند نه از مردم چنانکه امروز هم میدانٌد کارکنان دولت
باٌد کار مردم را انجام دهند ولی مزد خود را باٌد از خزانه بگٌرند زٌرا
اگر مردم بگٌرند گرچه پٌشرفت کارها بٌشتر است ولی چنانکه دربارهي
دٌن و روحانی دٌدٌم گردش کارها ٌکسر روی ؼرضهای شخصی خواهد
افتاد و زٌان اٌن کار خٌلی بٌشتر است.
اشتباه نشود اٌن معنا ؼلط است که دولت در کار روحانی دخالت کند
زٌرا در اٌن صورت باز پٌراهن عثمان به دست خواهد افتاد و بعالوه
آنان هم زٌر بار دولت نخواهند رفت چنانکه دولت از درست کردن
دانشکدهي معقول و منقول شادی همٌن نظر را داشت ولی دٌدٌم اٌن
دانشکده هم ٌکی از کارخانههای پشت مٌزنشٌن سازی شد.
برای اٌن کار تنها راهی که به خاطر میرسد و با هٌچ قانون و عقٌده
هم مخالؾ نٌست اٌن است که امروز در کشور ما موقوفات زٌادی است
که مصرفش روزه و مانند آن است اگر درآمد آنها با نظارت ٌک رئٌس
اسرار هزار ساله 24
روحانی و سازمانی درست ولی ؼٌردولتی در اٌن راه صرؾ شود هم
مال وقؾ به مصرؾ خود رسٌده و هم بزرگترٌن خدمتی از اٌن راه به
دٌن و زندگی شده ولی اگر توده همٌن است و روحانی هم همٌن نه بر
مرده بر زنده باٌد گرٌست.
شاٌد بگوٌٌد تو ٌا مجتهدی ٌا مقلد اگر مجتهدی حرفهاٌت برای خودت
حجت است و به درد دٌگران نمیخورد و اگر مقلدی جاهل را بر عالم
بحثی نٌست و به عبارت دٌگر اٌن فضولیها به تو نمیرسد .آری اٌن
سخن درست است ولی برای راه نه برای نتٌجه ٌعنی شما اگر جامهي
خود را به خٌاط دادٌد بدوزد نباٌد بگوٌٌد آن را چگونه ببرد و بدوزد ولی
جامه را که به شما داد باٌد به اندام شما راست باشد وگرنه بر شما است
که بگوٌٌد چرا وقت و پول و جامهي من را خراب کردی شما هم با
قانونگزار نگوٌٌد که حکم را چگونه و از چه راه بٌرون آورد ولی حکمی
را که به شما داد باٌد با حکم عقل و آٌٌن طبٌعت که حکم مسلم خدا است
راست بٌاٌد وگرنه مانند امروز میشود که برای ٌک آٌهِ ﴿ :إنَ ٱ َ َ
ّلل ٌُحِب
ٌن﴾ [البقرة ]ٕٕٕ :که دستوری است خٌلی ساده و ٌن َو ٌُحِب ٱل ُم َت َطه ِِّر َ
ٱل َتوَ ِب َ
حدودش را هم هر کسی میتواند با فطرت خدادادی خود بفهمد چند برابر
قرآن کتاب نوشته میشود تازه نتٌجهاش هم اٌن میشود که آب خزٌنهي
حمام و آب حوض مسجد جمعه با همهي آلودگیهاٌش پاک است ولی
پاکٌزهترٌن آبها اگر سر سوزنی از کر کمتر باشد همٌن که انگشت
متنجس به آن رسٌد نجس میشود و ٌا آبی که به اندازهي ٌک کر است
اگر سگ در آن بشاشد پاک است زٌرا زٌاد میشود ولی اگر از آن
بٌاشامد نجس میشود چون کم میشود!!!.
افسوس که عمری با چشم و گوش بسته به سر میآورٌم و همچون
حٌوانی که به سنگ گچ کوبی بسته باشند هشتاد سال راه میروٌم به گمان
اٌنکه عالمی را پٌمودهاٌم و اکنون به پشت در بهشت عنبر سرشت
رسٌدهاٌم ولی چون چشم باز میکنم میبٌنم در همان جا که بودهاٌم هستٌم.
آری اٌن است سزای آنکه چشم خرد را میبندد و هر جا او را ببرند
ندانسته میرود!.
نتٌجه آنکه :هر چٌزی در اٌن جهان هر اندازه ارزشش بٌشتر باشد
وقتی از حد خود گذشت به همان اندازه زٌانش بٌشتر خواهد شد .پزشک
چون جان مردم را نگه میدارد از دٌگران ارجمندتر است ولی اگر در
کار خود بی پرواٌی کند از بدترٌن مردم است روحانی هم اگر راستی به
21 اسرار هزار ساله
وظٌفهي خود رفتار کند از پزشک هم باالتر است زٌرا پزشک جان را
نگه می دارد ولی اٌن روان را که ارزش جان هم به اوست حال اگر همٌن
کس پا را از گلٌم خود درازتر کند ٌا وظٌفهي خود را به عکس انجام دهد
میشود گفت از همهي مردم پستتر است روشنتر بگوٌم ضرر چنٌن
کسی برای ٌک کشور بٌشتر است از ناٌب حسٌن کاشی برای ٌک شهر
زٌرا او مال را می برد و اٌن خرد را او در خانه مردم به ناحق پا
میگذارد و اٌن در دل مردم .آثار او پس از رفتن از مٌان میرود ولی
بدعتهاٌی که اٌن نهاده قرنها میماند.
گفتار چهارم :حکومت
دٌن امروز ما میگوٌد هر دولتی که پٌش از قٌام قائم بر پا شود باطل
است «کل راٌة ترفع قبل قٌام القائم فصاحبها طاؼوت ٌعبد من دون هللا»
میگوٌد کار سلطان و همراهی با آن عدٌل کفر است «سؤلته عن عمل
السلطان فقال :الدخول فً أعمالهم والعون لهم والسعً فً حوائجهم عدٌل
الکفر» میگوٌد قتال به همراهی ؼٌر امام مانند خوردن گوشت خوک و
خون است و بلکه در حدٌث صحٌح آماده بودن برای جنگ با دشمن را
هم نهی کرد.
شگفتا وحشٌان افرٌقا اٌن را میدانند که باٌد مدٌری داشته باشند که
افراد پراکندهي آنها را گرد آورد و پستترٌن حٌوانها خود را برای
اٌستادگی در برابر دشمن آماده میکنند ولی ما فرقهي ناجٌه درمٌان همهي
انسانها و حٌوانها ٌک سخن تازهای بنام دٌن درست کردهاٌم که در
قوطی هٌچ عطاری ٌافت نمیشود و چون دٌدند اٌن سخن بقدری بٌپاست
که همان مردمان زودباوری که هر چٌزی را با ساختن ٌک جملهي عربی
میپذٌرند نخواهند پذٌرفت ناچار آن را برنگهای دٌگری درآوردند که ما
ٌک ٌک آنها را هم مورد گفتگو قرار میدهٌم و سپس زٌانهای اٌن عقٌده
را میآورٌم.
میگوٌند حکومت باٌد بدست فقٌه باشد و حال آنکه دٌدٌم به اٌن سخن
دلٌلی ندارند و بعالوه هرگاه چٌزی را شرط برای چٌزی دانستند باٌد
تناسبی مٌان آنها باشد اگر گفتند مهندس باٌد رٌاضی بداند ٌا قاضی باٌد
فقٌه باشد سخنٌست درست ولی اگر گفتند مهندس باٌد فقٌه باشد شما
خودتان باٌن شرط میخندٌد که چه بست گی مٌان فقه و هندسه است ٌک
پادشاه ،اول باٌد استعداد ذاتی برای اٌن کار داشته باشد و سپس اطالعات
نظامی و تارٌخی و مانند آنرا خوب بداند برای کسٌکه ٌک ساعت وقتش
باٌد ملٌونها بکشور نفع دهد چه نتٌجه دارد که مدتها وقت خود را
صرؾ کند تا ببٌند که آٌا مقدمهي واجب ،واجب است ٌا نه!! وانگهی ما
میگوٌٌم کشور مانند کشتی است ناخداٌی میخواهد که آنرا از گردابها
برهاند و به منزل رساند هر که میخواهد باشد ولی اکنون که فقٌه
اسرار هزار ساله 21
نخواسته و ٌا نتوانسته اٌن کار را انجام دهد تکلٌؾ ما سرنشٌنان چٌست
آٌا باٌد خود را به امواج درٌا بسپارٌم؟!!.
می گوٌند حکومت باٌد دٌنی باشد .اگر مقصود دٌنی است که با زندگی
بسازد چٌست بهتر از اٌن شما هرگاه چنٌن دٌنی را از دولت بخواهٌد
بیگمان خواهد پذٌرفت زٌرا دٌن بهترٌن پشتٌبان برای دولت است و
کٌست که از چنٌن پشتٌبانی بگذرد و اگر مقصود همٌن دٌنی است که
امروز در دست ماست بیپرده باٌد گفت که اٌن مانند آدم کاؼذی است که
تنها می توان آنرا در پشت شٌشه گذاشت و تماشا کرد و اگر روزی
بخواهند آن را از مٌان اوراق کتاب بٌرون آورند و صد در صد به موقع
اجرا گذارند همان روز هم باٌد فاتحه کشور و زندگی را خواند.
میگوٌند حکومت باٌد از روی عدالت باشد البته اٌن شرطی است که
هٌچکس منکر آن نٌست ولی همه میدانٌم که اٌنها بهانه است و مقصود
اصلی چٌز دٌگری است جاٌی که تکلٌؾ ارث آدم دو سر و احکام ازدواج
(زن جنٌه) را تعٌٌن کردهاند جاٌی که احکام مردگان را از دم مرگ تا
صور اسرافٌل نوشتهاند برای کاری مانند حکومت که پاٌهي اول زندگی
است و همهي مردم در هر زمانی با آن سر و کار دارند هٌچ تکلٌفی
معٌن نکردهاند.
ما اگر میگفتٌم چون دولت به وظٌفهاش رفتار نمیکند ظالمش
میخوانٌم و ٌا چون مالٌات را بٌهوده خرج میکند حرام میشمارٌم اٌن
ولخرجیها و اٌن وظٌفه نشناسٌها از اول پٌدا نمیشد .ما میگوٌٌم اگر در
زمان ؼٌبت انوشٌروان عادل به تخت نشٌند ظالم است میگوٌٌم هر کس
که کار دولت را کند چه وظٌفه نشناس باشد و چه وظٌفه شناس اعانت
ظلم و ٌا عدٌل کفر است ما میگوٌٌم مالٌات را هر کس بگٌرد چه کم و
چه زٌاد حرام است و باٌد آنرا به همان طرزی که همه میدانٌم حالل کند
ما میگوٌٌم تا میشود نباٌد مالٌات داد و چون از دست ما رفت مرؼی
است که به هوا پرٌده هر جا میخواهد برود چون چنٌن میگوٌٌم وضع ما
هم چنان میشود .قرآن میگوٌد و تجربه هم نشان داده که (که هر
گرفتاری به آدمی رسد از خود اوست)( ٔ).
دستور چنانکه دٌدٌم مصرؾ خمس نه تنها بحال کشور سودی ندارد بلکه
خود ٌک کارخانهي گداسازی بزرگی است.
شما خود اگر فرزندی داشته باشٌد سالم و بیکار حاضر نٌستٌد خرج او
را از جٌب خودتان بدهٌد چه رسد بدٌگران پس محمد و علی که خود
سرچشمهي ؼٌرتند چگونه حاضر خواهند شد که کسانی به فرزندان آنها ٌا
به کسانی دٌگر بنام آنها مال بیعوض دهند و از اٌن راه دستهي زٌادی
را بنام دٌن تنبل و بیکار بارآورند.
همراهی مالی با مردمان جوان و تندرست اٌن است که آنها را بکار
گمارند تا در برابر کار پول بگٌرند پول بیعوض دادن باٌنگونه مردم
دشمنی بزرگی است هم با خود آنها و هم با توده و کشور زٌرا به اٌن
وسٌله آنها را تنبل و بٌکار خواهند کرد و اگر خوب دقٌق شوٌم میبٌنٌم
که علت پٌدا شدن اٌن همه گدا و مفتخور در اٌن کشور همٌن خٌرات و
احسانهای بیجاست.
خندهآور است که کسانی پٌش خود ٌا کسانی مانند خود مینشٌنند و
میگوٌند اروپاٌٌان قانونهای ما را برداشتند و مورد عمل قرار دادند تا به
اٌنجا رسٌدند ٌا میگوٌند دنٌا اگر اٌن دستورها را عملی میکرد چنٌن و
چنان میشد آری من میتوانم در اتاق خود بنشٌنم و در عالم فرض ٌا
خٌال بر روی اقٌانوس اطلس ٌک کشور پهناوری بسازم و برای آن
بناهاٌی با هزار طبقه و در نهاٌت زٌباٌی درست کنم ولی تمام اٌن کشور
خٌالی من را دو کلمه حرؾ حساب نقش بر آب خواهد کرد .اٌن
دستورهای شما هم اگر عملی بود اول باٌد در کانون خود عملی شده باشد
در اٌران زٌاد بودند پادشاهانی که با اجازهي علما کار میکردند چرا آنها
اٌن گوهرهای گرانبها را برنداشتند تا به چنگ دٌگران افتاد و در نتٌجه
آنها رفتند و ما ماندٌم!! امروز هم که زمامداران و پٌشواٌان و نوٌسندگان
ما طرفدار اٌنند!! نگوٌٌد اٌن اصل مهم دٌن را عملی کنند تا هم وصولش
آسانتر باشد و هم مردم از پول حرام دولت آسوده شوند.
میگوٌند مردم اگر راستی دٌدند ٌک حکومت ملی و دلسوزی دارند
خود پشتٌبان آن خواهند شد و اٌن پولهاٌی را که بنام وقؾ و نذر و
وصٌت و ؼٌر از اٌنها در راه دٌگر خرج میکنند به اٌن راه میدهند
چنانکه اٌن کار در تارٌخ نظٌر هم دارد میگوٌم اگر ٌک تودهای تربٌت
اسرار هزار ساله 44
درستی داشته باشند و ٌا اگر هم تربٌت ندارند باری اخالق نٌک فطری
خود را از دست نداده باشند ممکن است چنٌن کارهاٌی کنند ولی از چنٌن
مردمی که دستورهای دٌنٌشان چٌزهاٌی است که در اٌن کتاب نمونهي آن
میبٌنٌد چنٌن انتظاری نتوان داشت از کسانٌکه خوٌش و همساٌهي خود
را گرسنه میگذارند و در چنٌن روزگار سٌاهی دسته دسته به زٌارت
می روند شما انتظار فداکاری برای کشور هم دارٌد عجب خٌال خامی!!.
آری ،خدا حس نٌکٌخواهی را در آدمی نهاده اگر آنرا در راه بٌهوده
بکار برند به همان قانع خواهند شد چنانکه اگر کسی شهوت جنسی خود
را در راه نامشروع بکار برد به همان قانع و از راه مشروع منصرؾ
میشود اٌن است که میبٌنٌد در اٌران اٌنهمه پولهای گزاؾ بنام نذر و
وقؾ و وصٌت داده شده ولی درمٌان آنها خٌلی کم است چٌزٌکه راستی
دردی را از مردم دوا کند.
اٌنهمه تکٌهها برای عزاداری و مدرسهها برای طالب و گنبد و
بارگاهها با آنهمه اوقاؾ در هر جا میبٌنٌد ولی هٌچ نشنٌدهاٌم و اگر هم
باشد خٌلی کم است که کسی ٌک پل ٌا راهی را ساخته باشد ٌا ٌک
بٌمارستان ٌا دارالعجزه ٌا داراالٌتام ٌا مکتب خانه درست کرده باشد ٌا
برای آموختن پزشکی ٌا دواسازی ٌا فنون دٌگر ،مدرسه ٌا بنگاهی
درست کرده باشد .در کشوری که دانشگاهی داشته مانند جندی شاپور که
درس خواندگانش پزشک دربار پادشاهان بودند کار بجاٌی رسٌد که
پزشکانش ٌا از ٌهودٌان شدند و ٌا از کسانٌکه پٌش خود تحفهي حکٌم
مإمنی را خوانده بودند.
در شهرها آنهمه مدرسه برای طالب با آنهمه اوقاؾ درست شد ولی در
سرتاسر کشور هٌچ بناٌی ٌا وقفی برای پزشکی سراغ نداشتٌم.
آری در مٌان همهي کارهای خٌر سقاخانه و آب انبار خٌلی زٌاد ساخته
شده و آن هم برای اٌن بوده که ٌاد لب تشنهي امام حسٌن کنند وگرنه از
اٌن هم در اٌران اثری نمی دٌدند .اما کارهای خٌر دٌگر آن زمان عبارت
است از اطعام در لٌالی متبرکه و ازدواج سادات و عزاب اعراب!! و
نگهداری مشاهد مشرفه و نٌابت زٌارت و صوم و صالت و رد مظالم
بعلماء اعالم برای حفظ (بٌضه اسالم) و بٌش از همهي اٌنها که گفته شد
عزاداری خامس آل عباست .اٌنهاست آن خٌرات و مبراتی که همواره آن
41 اسرار هزار ساله
قانون موافق مٌل آدمی است و چنانکه دٌدٌم برای اٌنگونه چٌزها
کوچکترٌن محرک و بلکه همان نبودن مانع کافی است دوم آنکه درمٌان
ما تازگی ندارد که کسانی به خدا و پٌؽمبر بیعالقه باشند ولی به
چٌزهاٌی که نسبت به آنها میدهند پابند باشند چنانکه میبٌنٌم کسانی به
خدا عقٌده ندارند ولی برای امامزاده نذر میکنند به معاد عقٌده ندارند ولی
برای مردگان ،ماه و سال میگٌرند مال از راه حرام بدست میآورند و به
زٌارت میروند عرق را میخورند ولی اگر به جامهشان برٌزد میشوٌند
آری ٌک توده ک ه راه روشنی در پٌش ندارند به هر طرؾ میروند و در
هٌچ طرؾ هم اٌستادگی ندارند سِ ٌُم آنکه در اٌن کشور بٌدٌن و با دٌن کم
است و اٌنها که میبٌنٌد مردمان سرگردانی هستند که خودشان هم
نمیدانند چه میخواهند اٌنها بوجار لنجابند که هر طرؾ باٌد بٌاٌد بادش
میدهند در پای نفع ،مادی صرفند و در خرافات دٌندار تمام:
آنانکه دٌن ندارند باری صفحهي دلشان از اٌن خرافات پاک است و
آنانکه دٌن دارند گرچه عقل را زٌر پا گذاشتهاند ولی به اصلهای نٌک
دٌگری پابندند اما زٌنهار از اٌن شترمرغها که بدیهای هر دو دسته را
دارند و نٌکیهای هر دو دسته را رها کردهاند .شما فرض کنٌد امروز
جنگی پٌش آمده و میخواهٌد اٌنها را به دلٌری و پافشاری وادارٌد اگر
بنام مٌهن بخوانٌد میبٌنٌد مانند دٌنداران کشور و مٌهن را دروغ
میخوانند و اگر بنام دٌن بخوانٌد میبٌنٌد مانند دٌنداران کشور و مٌهن را
دروغ میخوانند و اگر بنام دٌن بخوانٌد میبٌنٌد به آن هم دلبستگی ندارند
و باٌد هم اٌنطور باشند زٌرا نمیتوانند دٌن امروز را صد در صد بپذٌرند
و نمیتوانند صد در صد آنرا کنار گذارند و نمیتوانند راست و دروغ را
از هم جدا کنند ناچار نتٌجه همٌن میشود که شده است.
خواهٌد گفت همهي اٌن حرؾها درست ولی ما دلٌلی ندارٌم بر وجوب
اطاعت اٌن قوانٌن و برخالؾ ما انزل هللا هم نمیتوانٌم حکم بدهٌم
میگوٌم چه دلٌلی میخواهٌد بهتر از عقل که فرستادهي نزدٌک خدا و
راهنمای ما به خود دٌن است ما گمان میکنٌم که در کار دٌن و زندگی
کورٌم و باٌد برای همه چٌز به ما دستور دهند چنانکه در حدٌث هم آمده
که وقتی آدم گندم خورد در فشار افتاد و نمیدانست چه کار باٌد کند تا
خالص شود به مشرق و مؽرب رفت چاره به نظرش نرسٌد تا جبرئٌل
اسرار هزار ساله 12
آمد و جلو او نشست و ٌادش داد و آدم همان کار را کرد و آسوده شد!!.
راست است که آدمی در راه محتاج به راهنماست ولی خدا چشم و
عقلی هم به ما داده شما اگر بخواهٌد رو به مقصودی روٌد ٌک چٌز از
راهنما می پرسٌد و صد برابر آن از چشم خود و چگونگی راه استفاده
میکنٌد همچنٌن ما راه خدا را هم با سه وسٌله میتوانٌم بشناسٌم اول
گفتههای مسلم برانگٌختگان خداست که شما آنرا نٌک میشناسٌد دوم عقل
است که شما آن را ٌکی از دلٌلهای چهارگانه میشمارٌد ولی در عمل
هٌچ به حساب نمیآورٌد آری عقل آلوده به فرضهای شخصی میشود
ولی چاره ي آن را هم کرده باٌنکه کسان دٌگری که در آن کار نفع ندارند
دربارهي آن داوری کنند و ٌا قانون بگذارند و بعالوه آلودگی خود دٌن هم
به اٌن ؼرضها کم تر از عقل نٌست سِ ٌُم آٌٌن طبٌعت است که هٌچ آنرا
نمی شناسٌد و حال آنکه بهتر و روشنتر از همه ارادهي الهی را بٌان
میکند.
ُ
شما اگر وارد خانهای شدٌد و دٌدٌد ٌک جا گِلکاری است و ٌک جا
آجر فرش ٌک ات اق درش باز است و دٌگری قفل و ٌک ؼذا روی مٌز
آماده است و دٌگری در گوشه پنهان البته خواهٌد فهمٌد که از چه راه باٌد
بروٌد و کجا باٌد بنشٌنٌد و از چه ؼذا باٌد بخورٌد .همچنٌن ما وقتی نگاه
کنٌم به دستگاه طبٌعت و قوانٌن آن که آفرٌدهي خداست به خوبی میتوانٌم
بفهمٌم که خدا از ما چه میخواهد.
ما چون نگاه میکنٌم به تن خود میبٌنٌم که همهي عضوهای گوناگون
مدٌری دارند بنام مؽز که همه را برای انجام ٌک مقصود که نگهداری تن
است بکار وامیدارد و میبٌنٌم که اٌن اعضا با تؽٌٌر محٌط طرز کار
خود را تؽٌٌر میدهند میبٌنٌم هر عضوی اول برای اجتماع است بعد
برای خود میبٌنٌم هر عضوی وظٌفهي خود را انجام نداد بٌمار میشود
و اٌن بٌماری گاهی هم همهي تن را فرو میگٌرد می فهمٌم توده هم که در
حکم تن است حاکم و سرباز و مالٌات و قانون میخواهد و اٌن قانون هم
باٌد در صورت تؽٌٌر محٌط مناسب آن شود.
ما چون دٌدٌم گردش اٌن جهان همه از روی آٌٌن طبٌعت است و دٌدٌم
آنانکه بٌرون از اٌن آٌٌن ادعاٌی دارند جز حرؾ چٌزی بدستشان نٌست
می فهمٌم که امام حاجت نمیدهد و امامزاده کور را بٌنا نمیکند و نذر و
روضه و ختم کسی را به حاجتش نمیرساند و از روی استخاره و رمل
11 اسرار هزار ساله
کسی نمی تواند از آٌنده خبر دهد و تربت و آب دعا بٌماری را شفا نمیدهد
اگر باور ندارٌد بگوٌٌد هر کس چنٌن ادعاهاٌی دارد بٌاورد در برابر چند
نفر آدم دقٌق و کنجکاو نشان دهد تا ببٌند که خدا قانونهاٌی را که با دست
خود وضع کرده بدست اٌن مردمان کالهبردار عوض نخواهد کرد.
مگر با حرؾ میتوان آٌٌن خدا را عوض کرد اٌن همه گفتند مالٌات
حرام است و کار دولت ظلم است هٌچ نتوانستند جلو آنرا بگٌرند (ولی آن
را آلوده کردند).
آری رودخانهي بزرگی که با فشار رو به پاٌٌن میآٌد با خاک نمیتوان
جلو آن را گرفت و اگر کسی جلو آن اٌستاده بٌهوده خود را خسته کرده
ولی در اٌن مٌان آب را هم گل آلود نموده است.
اٌنکه میگوٌند همهي قوانٌن در کتاب و سنت هست و باٌن بهانهي
بیاحساس می خواهند در جلو ناموس مطابقه (که ٌکی از قوانٌن مهم
طبٌعت است) باٌستند البته نخواهند توانست ولی میتوانند قانون را از
نٌرو بٌاندازند .آنکه میگوٌد« :اگر ز کوه فرو ؼلطد آسٌا سنگی نه
عارؾ است که از جای خوٌش برخٌزد» اٌن را بهانه برای تنبلی و
مفتخوری خود گردانٌده وگرنه هرگاه شما سنگ کوچکی سوی او پرتاب
کنٌد بیاختٌار فرار خواهد کرد .آنکه میگوٌد آب دعا و تربت من شفای
هر دردٌست دروغ میگوٌد ٌا نادان است زٌرا میبٌنٌم خود او هنگامی
که بٌمار میشود (با داشتن چنٌن دارالشفاٌی) دنبال پزشک و دارو
میرود آن حاجی آقا صدها شعر و جملههای فارسی و عربی در نکوهش
دنٌا میخواند با اٌنحال تنزٌل پول میخورد و احتکار میکند و کاالٌش را
هم ده برابر می فروشد ولی اگر به او بگوٌٌد اٌن کارهاٌی که شما بنام دٌن
میکنٌد دردی را از زندگی دوا نمیکند میگوٌد ما دنٌا را به چشم مادی
شما نمیبٌنٌم دنٌا خانهي گذر است و باٌد آخرت را آباد کرد آن وقت او
میشود اهل آخرت و روحانی!! و من میشوم اهل دنٌا و مادی اٌن است
نتٌجهي خرافات ٌا اٌستادگی در برابر آٌٌن خدا و قانون طبٌعت که از راه
کج خود مانده و از راه خدا رانده خواهد شد.
نتٌجه آنکه دٌن و عقل و طبٌعت سه پٌک راستگوٌی هستند که هر سه
از جانب خدای راستگوٌی آمدهاند اگر اٌنها همٌشه با هم نباشند هٌچگاه
برخالؾ هم نخواهند بود .قرآن ٌک کتاب خداست ولی گٌتی کتاب
بزرگتر اوست .شما گفتههای عقل و طبٌعت را بیواسطه از خود آنها
اسرار هزار ساله 11
میشنوٌد ولی گفتههای دٌن ممکن است با صد فاصله به شما رسد که در
هر فاصله هم ٌکجور ؼرض ٌا خطاٌی آن را تؽٌٌری داده باشد.
خدا دٌن را برای آدمی فرستاد تا گرههاٌی که در اثر نادانی در
زندگٌشان پٌدا شده بگشاٌد نه آنکه خود گره دٌگری بر آنها بٌافزاٌد و قوز
باال قوز شود و ٌا ؼرضها و هوسهای هزار و سٌصد سالهي زمامداران
و پٌشواٌان را هم بنام دٌن بر شما تحمٌل کند شما اگر دستوری دٌدٌد بنام
دٌن که با عقل و زندگی نمیسازد چاره ندارٌد جز آنکه بگوٌٌد اٌن دستور
از دٌن نٌست و ٌا بگوٌٌد خود آن ،دٌن خداٌی نٌست چنانکه اگر جامه
برای شما آوردند که به اندام شما راست نمیآٌد ٌا میگوٌٌد اٌن جامه
برای من نٌست و ٌا میگوٌٌد دوزندهي آن بیاطالع بوده و شق سٌم ندارد
بعبارت دٌگر باٌد همٌشه کاله را باندازهي سر گرفت ولی شما میخواهٌد
سر را باندازهي کاله کنٌد ناچار وضع دٌن و زندگی ما اٌنگونه پرٌشان و
در هم بر هم از کار درآمده است.
گفتار ششم :حدیث
دٌن امروز ما میگوٌد وظٌفهای را که خدا برای آدمی قرار داده
درمٌان همٌن احادٌثی است ک ه ما در دست دارٌم و بر اٌن سخن هم دلٌل
از کتاب و سنت و عقل و اجماع آوردهاند ولی همهي آنها را خودشان
جواب دادهاند به جز دو دلٌل که آن را هم من جواب میدهم و سپس
دلٌلهای درست نبودن اٌن اخبار را میآورٌم.
اول دلٌل انسداد است که میگوٌند ما میدانٌم خدا ما را مکلؾ کرده و
می دانٌم که آن تکلٌؾ هم در مٌان همٌن اخبار است حال که دست ما به
علم نمی رسد ناچارٌم بهمٌن اخبار عمل کنٌم .اٌن سخن را اگر کمی از هم
بشکافٌم می بٌنٌم کفر آشکاری است زٌرا خدا همه چٌز اٌن زمٌن را برای
آدمی آفرٌده و آدمی را هم برای پٌمودن راه حق .حال اگر کسی بگوٌد که
خدا باب علم به اٌن راه را هم بر روی او بسته اسم اٌن خدا را چه
میتوان گذاشت.
آٌا هٌچ ستمکاری و ٌا هٌچ دٌوانه چنٌن کاری را میکند که کسی را به
کاری وادارد و اسبابش را از او بگٌرد .همٌن دولت که شما او را (ظلمه)
میخوانٌد تا حکم خود را به کسی ابالغ نکند ٌا وسٌلهي عمل به آن را در
دسترس نگذارد از شما کاری را نمیخواهد پس چگونه بر خدای توانا و
مهربان روا می شمارٌد که هزاران سال اٌن اشرؾ مخلوقات خود را
سرگردان گذارد و او را حواله کند به اٌن احادٌثی که صدها و شاٌد
هزارها سال ناپاک در ساختن آنها بکار رفته .ما قوانٌن طبٌعت و حکم
عقل را که با روشنترٌن بٌان و بیهٌچ واسطه ارادهي الهی را بٌان
میکند کنار میاندازٌم و آنگاه مانند آن گداٌانی که جامهي خود را در
خانه میگذارند و برهنه بر سر راه مینشٌنند و میلرزند میگوٌٌم خدا
باب علم را بروی ما ب سته و حال آنکه اگر کسی به فطرت اولی خود باشد
با ٌک نگاه اٌن را در میٌابد که اگر دری را بر روی ما بستند معناٌش
اٌن است که از آن در نباٌد رفت.
دلٌل دوم که برای درست بودن اخبار آوردهاند سٌرهي عقالست ٌعنی
اگر کسی خبری را از جاٌی شنٌد آنرا میپذٌرد (مانند تارٌخ) پس ما هم
اسرار هزار ساله 14
باٌد اٌن اخبار را بپذٌرٌم آری اٌن سخن درست است ولی تا وقتی که
دلٌلی بر نادرستی آن نداشته باشٌم چنانکه امروز بهمٌن جهت تارٌخ
پٌشدادٌان را نمی پذٌرٌم و ما گذشته از آنها که تا اٌنجا گفته شده شش دلٌل
بر نادرستی اٌن احادٌث دارٌم که اول به تفصٌل نوشته شده بود ولی در
اٌنجا برای اختصار فهرستوار آورده شد.
بسٌاری از احادٌث با عقل نمیسازد( .نمونههای چندی از اٌن اخبار
در گفتارهای پٌش گذشت).
بسٌاری از اٌنها با علم و گاهی با حس نمیسازد( .نمونهي حدٌث دٌده
شود).
بسٌاری از اٌنها با زندگی نمیسازد( .گفتار حکومت و قانون دٌده
شود).
بٌشتر اٌنها خودشان با هم نمیسازند( .کتابهای حدٌث پر است از
اٌنها).
میدانٌم بسٌاری از اٌن احادٌث ساختگی است( .کتابهای در آٌه
قسمت حدٌث موضوع ٌا مجعول دٌده شود).
اٌن اخبار ظنی است و به حکم عقل و قرآن پٌروی ظن جاٌز نٌست.
﴿ َو ِإنَ ٱ َ
لظنَ َال ٌُؽنًِ م َِن ٱل َح ِّق َشٌا [ ﴾ٕ8النجم .]ٕ8 :
بمباران سه سنگر اصلی
من هم مانند شما بسٌار شنٌده بودم که بهترٌن دستورهای علمی و عملی
در اٌن احادٌث ما است و پٌشرفتهاٌی که اروپاٌٌان در علم و زندگی پٌدا
کردهاند از احادٌث ما برداشتهاند از اٌنرو با شوق زٌادی شروع کردم به
خواندن کتابهای حدٌث (و اتفاقا ًّ کتابخانهي ما هم از اٌن جهت نقصی
نداشت).
در سالهای اول اگر حدٌثی میدٌدم که پذٌرفتنش بر من دشوار بود به
حکم عادت ،نقص را از طرؾ عقل میدانستم و مانند دٌگران میگفتم
(هر چه هست از قامت ناساز بیاندام ماست ور نه تشرٌؾ تو بر باالی
کس کوتاه نٌست) ولی در عٌن حال اگر حدٌثی میدٌدم که ٌک گوشهاش
با علم ٌک گفتههای امروز جور در میآمد آنرا با نشاطی ٌادداشت
میکردم (و بعدها کتابی هم بنام دٌن و دنٌا در اٌن زمٌنه نوشتهام) ولی
11 اسرار هزار ساله
اٌن کشمکش مٌان عقل و عادت همچنان برپا بود و چون دٌدم بٌش از اٌن
نمی توانٌم وجدان خود را خفه کنم گفتم شاٌد اٌن احادٌث سندش ضعٌؾ
باشد در اٌن زمٌنه هم که وارد شدم دٌدم با اٌنکه حدٌث صحٌح اساسا ًّ کم
است (در کتاب کافی نزدٌک ٕٔ درصد) باز خٌلی از اٌن احادٌث صحٌح
است.
چون از اٌنجا هم ناامٌد شدم گفتم شاٌد اٌن احادٌث تؤوٌل داشته باشد
ولی می دٌدم تؤوٌل هم کار بسٌار بٌجاٌی است زٌرا مسلم است که اگر
عاقلی سخنی بگوٌد مقصودش همان چٌزی است که عرؾ از آن میفهمد
﴿ َو َماا أَر َسل َنا مِن َرسُول ِإ َال ِبل َِس ِ
ان َقو ِم ِهۦ﴾ [ابراهٌم .]1 :و اگر ؼٌر از اٌن
باشد نظام زندگی بهم میخورد زٌرا ممکن است من خانهام را با سند
رسمی به شما بفروشم و چون پشٌمان شدم بگوٌم مقصود من از خانه
(درختهای خانه بود) چنانکه همٌن کار را با قرآن کردند و در نتٌجه
هفتاد و دو ملت همه به قرآن تمسک میکنند و حال آنکه اٌن همه از هم
دورند.
و نٌز همٌن کار را با حدٌث کردند و در نتٌجه ٌک زمان با تؤوٌلهای
خنکی آن را با علوم قدٌم تطبٌق نمودند و چون آنها عوض شد اٌنها هم
طرز تؤوٌل را عوض کردند (مانند الهٌة واالسالم) در صورتی که نه آن
درست و نه اٌن.
در ضمن اٌن افکار برخوردم به ٌکی از دوستان گفت من با آقای
کسروی بودم و اٌشان برای کتاب دٌن و دنٌاٌی که نوشتهای به تو بد
می گفت گرچه اٌن سخن بر من خٌلی گران آمد ولی وقتی از او جدا شدم
به اٌن فکر افتادم که من در اٌن باره از هر طرؾ رفتم بجای بن بست
رسٌدم حاال چه مانعی دارد که از اصل دور اٌن احادٌث را قلم بگٌرٌم
دٌدم نه تنها مانعی ندارد بلکه چاره هم جز اٌن نٌست.
حال برای اٌنکه کسان دٌگری که در پی حقٌقتند از اول در اٌن
کشمکشها نٌافتند اٌن سه سنگر را که سه پناهگاه اصلی عادت است
وٌران میکنٌمٌ .عنی برای نمونه حدٌثهاٌی را میآورٌم که نه تنها
برخالؾ علم بلکه برخالؾ حس است تا خوانندگان بتوانند از روی اٌن
دٌدهها پی [به] ندٌدهها برند (مگر اٌنکه در اٌنجا هم بگوٌند خطا از طرؾ
حس است) دوم آنکه اٌن احادٌث گرچه از جلد ٔ1بحار برداشته شده ولی
اسرار هزار ساله 11
آنها را که خود کتاب ضعٌؾ شمرده و ٌا از کتاب ؼٌر معتبری نقل کرده
نٌاوردهاٌم و روی هم اگر اٌن احادٌث از دٌگران قوٌتر نباشد ضعٌؾتر
نٌست سٌم آنکه آقای شهرستانی با اٌنکه الهٌة واالسالم را برای اصالح
اٌن احادٌث نوشته نتوانسته اٌنها را تؤوٌل کند و بعضی را هم که تآوٌل
نموده نٌمی را آورده و نٌم دٌگر را که بر خالؾ مقصودش بوده هٌچ نام
نبرده.
و پس از همهي اٌنها باز چنٌن انتظاری نباٌد داشت که گرفتاران عادت
با خواندن ٌک کتاب راه صد ساله را بپٌماٌند چٌزی که هست در پٌشرفت
آنان البته کمک مهمی خواهد کرد .اٌن را هم بگوٌم که احادٌث اٌن گفتار
برای اختصار نقل به معنا شده اگر کسانی بخواهند دقٌقتر رسٌدگی کنند
باٌد به مدرک آن (جلد ٔ1بحار از باب ٌک تا ٕٖ) رجوع کنند.
نمونهي حدیث :خدا را دو شهری است ٌکی در مشرق (جابلقا) و
دٌگری در مؽرب (جابلسا) که هر ٌک از آنها دارای دٌواری است از
آهن و هر دٌواری دارای هزار هزار در است و در آنها هفتاد هزار هزار
زبان است که امام همهي آنها را میداند و بر همه حجت است و در جای
دٌگر می گوٌد که آنها نه کاری دارند و نه حرفی جز والٌت ما و نفرٌن
بر آن دو نفر!! آقای شهرستانی اولی اٌن حدٌث را آورده و آنرا تطبٌق
نموده با آمرٌکا و استرالٌا ولی از آخرش نامی نبرده.
آسمان اول نامش رفٌع و از آب و دود است و دومی از نقرهي سفٌد و
نامش قٌدوم است و بهمٌن طور میشمارد تا آسمان هفتم که میگوٌند
نامش عجما و از دفر سفٌد است.
اٌن سقؾ آسمان ماست و باالی آن آسمان دٌگری است و همچنان
شمرد تا هفت آسمان .و اٌن زمٌن ،زمٌن ماست و در زٌر آن زمٌن
دٌگرٌست تا شمرد هفت زمٌن که مٌان هر دو زمٌن پانصد سال راهست.
چون خورشٌد ؼروب کند میرود به آسمانها و از آسمانی به آسمانی
باال میرود تا برسد به زٌر عرش و در آنجا به سجده میافتد و میگوٌد
پروردگارا از کجا امر میکنی طلوع کنم از مؽرب ٌا از مشرق پس
جبرئٌل برای او حلهای از نور عرض میآورد به اندازهي ساعتهای
روز در بلندی و کوتاهی و آنرا خورشٌد میپوشد چنانکه شما جامهي
خود را میپوشٌد و بر میگردد از آسمانها تا طلوع کند.
17 اسرار هزار ساله
چون گناه بندگان زٌاد شود و خدا بخواهد آنها را عقاب کند امر میکند
به ملک موکل بر فلک که فلک خورشٌد ٌا م اه را فرو برد به درٌاٌی که
فلک در آن میگردد و ملک میبرد آنرا به درٌا به اندازهای که خدا
میخواهد بندگانش را بترساند و هر وقت بخواهد باز امر میکند که آن
فلک را به مجرای خود برگرداند و نمیترسد از اٌن (گرفتن خورشٌد و
ماه) مگر کسی که از شٌعٌان ما باشد!!.
چون خدا خلق کرد ماه را بر آن نوشت« :الإله إال هللا محمد رسول هللا
علً أمٌرالمإمنٌن» و اٌن همان سٌاهی است که شما در ماه میبٌنٌد.
روز جمعه کوتاهتر است از روزهای دٌگر زٌرا در روزهای دٌگر
خدا ارواح مشرکٌن را زٌر چشمهي خورشٌد نگه میدارد و عذاب میکند
آنها را به اٌستادن خورشٌد ساعتی ولی در روز جمعه خدا عذاب را از
مشرکٌن بر میدارد و توقفی برای خورشٌد نٌست (از اٌن جهت روز
جمعه کوتاهتر میشود).
علت سردی و گرمی هوا از ستارهي مرٌخ و زحل است هر وقت
مرٌخ باال رود و زحل پاٌٌن آٌد هوا گرم میشود و چون مرٌخ پاٌٌن آٌد و
زحل باال رود هوا سرد میشود.
ستارهي مشتری به صورت مردی به زمٌن آمد و علم نجوم را به
مردی از اهل هند ٌاد داد .در جای دٌگر است که ستارهي زهره زن
بدکاری بوده که هاروت و ماروت را فرٌب داد و دعاٌی از آنها آموخت
و خواند و به آسمان رفت و باز در جای دٌگر است که ستارهي سهٌل
مردی بوده عشار از اهل بلخ همان دعا را از عابدی ٌاد گرفت و خواند و
به آسمان رفت.
رعد صدای ملکی است بزرگتر از مگس و کوچکتر از زنبور و برق
هم تازٌانهي ملک است.
باران از زٌر عرش میبارد و از آسمانی به آسمانی میآٌد تا میرسد
به آسمان دنٌا و از آنجا میآٌد بر روی ابر و ابر هم آنرا میبارد در
جاٌٌکه خدا بگوٌد.
باد در زٌر رکن شامی کعبه حبس است و نشانش هم اٌن است که تو
می بٌنی اٌن رکن در شب و روز و زمستان و تابستان در حرکت است (و
حال آنکه هٌچ حرکت ندارد).
اسرار هزار ساله 11
ملکی است موکل به درٌاها بنام رومان چون پاٌش را به درٌا گذراند
باال میآٌد (مد) و چون بٌرون آورد پاٌٌن میرود (جزر).
خدا از بهشت پنج نهر سٌحون و جٌحون و دجله و فرات و نٌل را
فرستاد و همه از ٌک چشمهاند و در حدٌث دٌگر میگوٌد نهر اٌنها را
جبرئٌل با انگشتش کند.
زمٌن بر ماهی است و ماهی بر آب است و آب بر سنگ است و سنگ
بر شاخ گاو قوی است و گاو بر خاک است و در اٌنجا دٌگر علم علماء
تمام شده است .آقای شهرستانی میگوٌد مراد از اٌنکه گفته زمٌن بر
ماهی است و ٌا بر گاو است اٌن است که زمٌن به شکل ماهی ٌا شاخ گاو
است!! حاال بر فرض زمٌن به شکل ماهی ٌا شاخ باشد نمیدانم باقی
حدٌث را چه میکند (نگفته نماند که حدٌث هم صحٌح است).
آن ماهی که زمٌن را نگه داشته خوشحال شد از قوت خود پس خدا
ماهی دٌگری فرستاد از وجب کوچکتر و از بند انگشت بزرگتر و رفت
در دماغ او و پس از چهل روز بٌرون آمد .حال هرگاه اٌن ماهی آن
ماهی را ببٌند مضطرب میشود و زمٌن هم با او به لرزه در میآٌد (اٌن
حدٌث با روشنترٌن بٌان میگوٌد که زمٌن بر روی ماهی است چه
خوبست آقای شهرستانی بفرماٌند که با اٌن حدٌث و ٌا نٌمه دٌگر همان
حدٌث چه میکنند؟!).
خدا کوهی آفرٌده محٌط به دنٌا (کوه ق) از زبرجد سبز و سبزی آسمان
ا ز اوست و آفرٌده خلقی را که واجب نکرده بر آنها چٌزی از آنها که بر
بندگانش واجب کرده از نماز و زکات و تمام آنها لعن میکنند آن دو نفر
را!!.
شاٌد شما بگوٌٌد که ما در برابر ،احادٌث خوب هم دارٌم ولی اٌن سخن
بر فرض هم درست باشد بدان میماند که کسی بخواهد از کاسهای که
نصفش شکسته کار بکشد بنام اٌنکه نصؾ دٌگرش سالم است چنانکه خود
شما اگر ٌک سخن نادرست از کسی بشنوٌد دٌگر به گفتههاٌش بیاعتنا
میشوٌد.
بعضی هم میگوٌند دلٌل درست بودن اٌن احادٌث پٌشگوٌٌهاٌی است
که مطابق واقع درآمده و بٌشتر نظر آنها به حدٌثی است که خٌلی هم
معروؾ شده و میگوٌند زندٌقی از قزوٌن برمیخٌزد که سور آنجا را
19 اسرار هزار ساله
خراب میکند و پردهي آنجا (ٌعنی قزوٌن) را میدرد و بهجت آنجا را
میبرد .اٌن حدٌث را با شاخ و برگهای زٌادی به رضاشاه تطبٌق
میکنند و حال آنکه چند جملهي کشداری است که با خٌلی چٌزها میتوان
تطبٌقش کرد چنانکه ما تا جاٌٌکه خبر دارٌم ٌکبار آن را با سپهساالر
تطبٌق کرده اند و ٌکبار هم با سپهدار برای اٌنکه ٌکی قزوٌنی بوده و
دٌگری از قزوٌن برخاسته و تازه اٌن حدٌث نسبت به آنهای دٌگر خٌلی
روشن است که اٌنهمه به دست و دهنها افتاده .اما پٌش گوٌٌهای دٌگر ٌا
چٌزهاٌی است که در هر زمانی بوده مانند آنها که میگوٌند زمانی بٌاٌد
که مردم ربا خورند و رشوه گٌرند و شهادت دروغ دهند و زنا و لواط
کنند و زنان سوار بر زٌن شوند و مانند اٌنها و ٌا چٌزهاٌی است که
خالؾ بودنش مسلم شده مانند احادٌث سفٌانی و خراسانی و ٌمانی که
می گوٌد اٌنها همه در ٌک روز است و آن هم وصل است به دولت
بنی عباس و ٌا چٌزهاٌی است که وقوعش محال است مانند طلوع خورشٌد
از مؽرب و سرخ شدن آسمان از اشک چشم حامالن عرش و پٌدا شدن
سر و سٌنه بر قرص خورشٌد و صٌحه زدن جبرئٌل باٌنکه حق با علی
است و صٌحه زدن ابلٌس ب اٌنکه حق با عثمان است و ٌا چٌزهاٌی است
که تا امروز واقع نشده.
و اگر بخواهٌد بهتر از چگونگی اٌنها آگاه شوٌد جلد ٖٔ بحار فصل
عالٌم ظهور را که به فارسی هم چاپ شده با نظر حقٌقت جوٌی بخوانٌد
تا ببٌنٌد پاٌهي عقٌده و کار و زندگی شما بر روی چه چٌزهاٌی است.
22پرسش
ما برای اٌنکه تنها به قاضی نرفته باشٌم اول کتاب اسرار هزارساله را
در ٔ1پرسش خالصه کردٌم و برای کسان بسٌاری فرستادٌم ولی بٌشتر
آنان هٌچ جواب ندادند و بعضی نوشتند که جواب می دهم ولی بعد از
گفتهي خود برگشتند و بعضی نوشتند که زبانی جواب میدهٌم ولی معلوم
شد که در جواب زبانی هم جز مطالب خارج از موضوع ٌا بدگوٌی
چٌزی نٌست در اٌن مٌان تنها انجمن تبلٌؽات اسالمی در نامهي شمارهي
1/6971تارٌخ ٖٔ ٕٕ/ٕ/خود نوشت که اٌنها را جواب میدهٌم و چاپ
میکنٌم و ما هم به انتظار دٌدن جواب ،چاپ اٌن کتاب را به عقب
انداختٌم ولی تاکنون از آن خبری نٌست حال اگر چنانکه وعده دادهاند
چاپ شد که شما خواهٌد دٌد موضوع از چه قرار است وگرنه دٌگر با
خود شماست که مطلب را تا به آخر بخوانٌد.
به هر حال دوباره اٌن پرسشها با کمی تؽٌٌر در اٌنجا آورده میشود و
از اهل اطالع (نه از دٌگران) خواهشمند است جواب آنها را به نشانی
(عشرت آباد برابر کارپردازی لشکر ٕ خواربارفروشی رضوی) بفرستند
و ٌقٌن بدانند اگر از روی متانت و انصاؾ باشد پذٌرفته و جبران خواهد
شد و اگر به عادت همٌشه بدگوٌی و تکفٌر باشد آن هم تالفی میشود.
آٌا حاجت خواستن از پٌؽمبر و امام و شفا خواستن از تربت و سجده
کردن بر آن و ساختن اٌن گنبد و بارگاه ها شرک هست ٌا نه اگر هست
بگوٌٌد و اگر نٌست خواهشمند است اول معنای شرک را بٌان کنٌد تا
ببٌنٌم آن شرکی که اٌن همه اسالم و قرآن با آن جنگٌده با اٌن کارها چه
فرق دارد.
آٌا میتوانٌم بوسٌلهي استخاره ٌا ؼٌر آن با خدا راه پٌدا کنٌم و از نٌک
و بد آٌنده با خبر شوٌم ٌا نه اگر میتوانٌم پس باٌد از اٌن راه سودهای
خٌلی بزرگ مالی و سٌاسی و جنگی ببرٌم و از همهي دنٌا جلوتر باشٌم
ض ًّّرا ِإ َال َما َشاا َء پس چرا مطلب بعکس شده ﴿قُل َالا أَملِ ُ
ك لِ َنفسِ ً َنفعا َو َال َ
ت م َِن ٱل َخٌ ِر َو َما َم َسن ًَِ ٱلس او ُء﴾ [األعراؾ: نت أَع َل ُم ٱل َؽٌ َ
ب َلَس َتك َثر ُ ٱ َه ُ
ّلل َو َلو ُك ُ
11 اسرار هزار ساله
.]ٔ88و اگر نمی توانٌم پس چرا با نام خدا و جان و مال مردم بازی
میکنٌد؟!.
اگر امامت اصل چهارم از اصول مذهب است و اگر چنانکه مفسرٌن
گفتهاند بٌ شتر آٌات قرآن ناظر به امامت است چرا خدا چنٌن اصل مهم را
ٌکبار هم در قرآن صرٌح نگفت که اٌن همه نزاع و خونرٌزی بر سر اٌن
کار پٌدا نشود.
مزد هر کاری بسته است به کوششی که برای آن میشود و سودی که
از آن بدست میآٌد پس اٌن احادٌثی که میگوٌد ثواب ٌک زٌارت ٌا
عزا داری ٌا مانند آنها برابر است با ثواب هزار پٌؽمبر ٌا شهٌد (آن هم
شهٌد بدر) آٌا درست است ٌا نه.
اٌنکه میگوٌند مجتهد در زمان ؼٌب ناٌب امام است راست است اگر
راست است حدودش چٌست آٌا حکومت و والٌت نٌز در آن هست ٌا نه.
اگر روحانی خرج خود را بوسٌلهي کار کردن ٌا از ٌک راه ثابت و
معٌن دٌگری بدست آورد که در گفتن حقاٌق آزاد باشد بهتر است ٌا مانند
امروز خرج خود را بی واسطه از دست توده بگٌرد و ناچار شود به مٌل
آنها رفتار کند.
اٌنکه میگوٌند دولت ظلمه است ٌعنی چه آٌا مقصود اٌن است که دولت
چون به وظٌفهاش رفتار نمیکند ظالم است؟ ٌا مقصود اٌن است که دولت
باٌد بدست مجتهد باشد.
اٌنکه میگوٌند مالٌات حرام است ٌعنی چه آٌا مقصود اٌنست که بطور
کلی مالٌات نباٌد گرفت ٌا آنکه باٌد به جای مالٌات زکات گرفت اگر قسم
دوم است در مثل امروز از مثل شهر تهران ٌا شهرهای مازندران ٌا
کشورهای صنعتی از چه چٌز زکات (زکوه) بگٌرٌم.
آٌا بشر حق دارد برای خود قانون وضع کند ٌا نه اگر دارد آٌا اطاعت
چنٌن قانونی واجب است ٌا نه و در صورت وجوب اگر کسی تخلؾ کند
سزاٌش چٌست.
اٌن مسلم است که هم در قرآن و هم در حدٌث ناسخ و منسوخ زٌاد
است و علت اٌن تؽٌٌر هم البته رعاٌت اقتضای زمان است .حال در
جاٌٌکه در ٌک محٌط آن هم در ٌک زمان کمی ،قانونی برای رعاٌت
زمان عوض شود آٌا ممکن است در همهي روی زمٌن تا آخر دنٌا عوض
اسرار هزار ساله 11
نشود؟!! و بعالوه اٌنکه میگوٌند همهي قوانٌن اسالم برای همٌشه است
اگر مدرک مسلم و روشنی دارد خواهشمند است بٌان فرماٌٌد.
چنانکه گفتهاند اٌن احادٌثی که امروز در دست ماست ظنی است و
عقل هم اٌن را نمی پذٌرد که خدای قادر و عادل اشرؾ مخلوقات خود را
به چٌزی امر کند و راه علم به آن را هم بر روٌش ببندد.
احادٌث بسٌاری رسٌده که با علم و عقل و زندگی و بلکه گاهی با حس
نمیسازد و در عٌن حال سندشان هم صحٌح است مانند احادٌث گاو،
ماهی و جابلقا و جابلسا و بدا ،و زکات و جهاد .اٌنها را چه باٌد کرد؟!.
به نظر شما علت اٌنکه امروز مردم به دٌن بیعالقه شدهاند چٌست.
خواهشمند است در نوشتن جواب اٌن چند نکته را در نظر بگٌرند اول
اٌنکه خارج از موضوع نباشد دوم هرچه ممکن است مختصرتر باشد
سوم چون دٌگران هم باٌد از اٌن گفتگو آگاه شوند بنابراٌن جواب باٌد
کتبی باشد چهارم چون جوابهاٌی را که میتوانند به اٌن پرسشها بدهند
در خود کتاب بٌان شده بنابراٌن پٌش از نوشتن جواب باٌد خود کتاب هم
دٌده شود پنجم اگر میخواهند ٌک موضوع را جواب بدهند باٌد دربارهي
باقی مطالب هم هرگونه نظری از رد ٌا قبول ٌا عدم اطالع دارند بدهند.
دفتر پرچم چاپخانهي پٌمان ٕٕٖٔ