Professional Documents
Culture Documents
اگر بخواهیم کارمندان بخوبی انجام مسیولیت کنند ،بهتر است به طور مداوم با آنان حرف
بزنیم تا تشویق بشوند .
آزمایشی جالب :مقداری برنج پخته را در ظرف شیشه ای ریختند و به مدت یک ماه ،هر
روز به یکی از آنها میگفتند از تو متشکرم و به دیگری میگفتند تو احمقی ،و تغییرات برنج
را در طول این یک ماه زیر نظر داشتند .بعد از یک ماه برنجی که عبارت متشکرم را
شنیده بود ،شروع به تخمیر شدن کرد و بوی خوشایند مانند بوی جوانه ی جو از آن
متصاعد شد ،در حالی که برنجی که در معرض تو احمقی قرار گرفته بود ،خراب و سیاه
شد .ظرف سومی که در این مدت نادیده گرفته شده بود زود تر از برنجی که به آن اهانت
میشد خراب شد .توهین و تمسخر به اندازه نادیده گرفتن مخرب و آسیب رسان نیست .
توجه مثبت یا منفی به چیزی ،راهی برای انرژی دادن است .در واقع آسیب رسان ترین
نوع رفتار ،بی اعتنایی است .
هیچ وضعیتی سخت تر از این نیست که انسان در موقعیتی قرار گیرد که کاری برای انجام
دادن نداشته باشد و کسی با او حرف نزند .وقتی آنان دیگر نتوانند چنین شرایطی را تحمل
کنند،داوطلبانه شرکت را ترک میکنند و بدترین قسمت قضیه این است که از شدت
درماندگی دست به خودکشی می زنند .
این آزمایش نیرویی بالقوه برای آموزش درسی مهم به ما دارد .ما باید به فرزندانمان توجه
کنیم و با آنان حرف بزنیم بر زبان آوردن کلمات پر مهر باید از همان زمان لقاح آغاز شود
توجه کردن ،اهمیت دادن و انجام دادن کاری در باب هر موضوعی راز موفقیت است
1
یکی از ایرادات فرهنگی و شخصیتیه مردم ایران این است که فقط پیرامون یک مسیله و
مشکل حرف میزنند و اقدامی در آن راستا نمیکنند .
هر تصور یا هدفی در زندگیمان ،بهایی دارد – اگر نمیخواهید بهایش را بپردازید بهتر
است دست از تخیل بردارید و همچون تخته سنگی در کف رودخانه ته نشین شوید ( .پنیر
مجانی فقط در تله ی موش به دست می آید) پس اگر هدفم یاد گرفتن دوره ریخته گریه باید
از وقتم مایه بذارم – تالش کنم استاد مناسب پیدا کنم – منبع خارجی جهت تحقیق پیدا کنم –
ترجمه کنم – شاید باید کمتر بخوابم – شاید بهتر باشه بیشتر کار کنم و پول دوره رو آماده
کنم .
اگه حاضر نیستم بهاش رو بپردازم پس هرگز نباید تو ذهنم به موفقیت و پولداری فکر کنم
– بهتره دقیقا به حقوق بخور و نمیری که برای 09درصد مردم جامعه هست خودمو آماده
کنم چون حاضر نیستم بهای ترقی و تغییر رو بپردازم .
یا شایدم بهای یاد گرفتن کار طال از تلخ ترین راهش باشه .فروختن عمر !
بله ،شرایط به قدری از مدیریت در رفته که استاد کار یا صاحب کار شما در ازای زمانی
که براش پولی نمیگیرین و خدمت میکنین حاضر نیست چیزی عاید شما بشه !
راه حل این موضوع خروج از تله هست ،هرچه از سن کمتری کار فنی رو شروع کرده
باشین زودتر و با روحیه بهتر پیش میرین ولی در سنین باالتر به دلیل نبود انعطاف در
نگرش صاحبان کار به ناچار چند سالی را مجبور به درجا زدن خواهید بود – کلید خالصی
این است که برای پول و با تفکر پولدار شدن به این قضیه نگاه نکنید .صرفا نهایت
تمرکزتان بر یادگیریه تکنیک های کار باید باشد ! اشتها ،میل و انگیزه شما در یادگیری به
هیچ عنوان نباید ارضا شود ! شما همیشه در این موقعیت های ناپسندتان باقی نمیمانید فقط
اگر در قبال عمری که میفروشید فن و تکنیکی به دست آورید – در غیر این صورت بدانید
که هر روز باید زیر دست بمانید و برای نان شبتان هر روز مانند کودکیتان کار کنید .
اگر دوس دارید که داستان زندگیتان و لیستی از شکست ها را برای جلب محبت و دلسوزی
و توجه دیگران تعریف کنید – شما در مسیر شکست قرار دارید و اگر با تعریف بد بختی
هایتان و جلب دلسوزیه دیگران ارضا میشود شما در تیم فالکت و شکست اسم نویسی کرده
اید .
2
زندگیه سطح پایی ن حالتی معنوی و قابل افتخار ندارد – بی جهت خودتان را با ژست گرفتن
مظلوم نشان ندهید و با کلمه ی قناعت مشکالتتان را استتار نکنید – از مسیولیت خودتان
سر باز نزنید هیچ راه میان بر ،هیچ منجی و هیچ معجزه ای وجود ندارد ،بهای زندگی را
بپردازید یا هم اکنون بمیرید .بهتر است هم اکنون دلخور شوید تا از روش سخت تر یاد
بگیرید یعنی ترجبه کردن و شکست کاری خوردن یا اینکه با توقع نابه جا از جامعه و
قوانینش عمرتون رو از دست بدین (هرچند جامعه و قوانین مشکل دارند ولی شما مسیول
تغییر خود هستید نه جامعه) .حقیقت اینه که قانونی برای حمایت از شما وجود نداره – شما
بیمه نمیشید و حقوقتان از دوستانتان کمتر خواهد بود – اما هرچه سریعتر مسیر را طی کنید
زودتر به درآمد نزدیک خواهید شد .
باید سعی کنم در روز سکوت کنم ،سکوت به شرایط بیرونی یا موقعیت قرارگیری فرد
بستگی ندارد .بزرگان آن را در درون خود یافته اند و از آزادی آن لذت برده اند .
در سکوت است که میتوان هستی درون را یافت .باید به سکوت زبان ،چشم ها و جان خو
کنیم .اگر کالم قوی تر از شمشیر است ،پس هر کلمه ای که میگوییم باید ارزش بیان
کردن داشته باشد .باید برای رهایی از آشوب و هیجانات روزمره بتوانیم سکوت کنیم و
آرامش را از درون کسب کنیم ،با تمرکز بر اهداف ،برنامه هایمان ،وقایع دوست داشتنی
و حتی دست آورد هایمان ! بزرگترین مبارزه ،مبارزه با نفسمان است .درون نگری در
سکوت یکی از تمرین های موفقیت است.خودشناسی هدف اصلی از تمرینات سکوت است.
شناخت نفس یعنی غلبه بر نفس .با افکار ناپاکتان بجنگید .وقتی بزرگترین مبارزه ی ما
مهار کردن نفسمان است ،پس خشم بزرگترین دشمنمان است .مردمانی هستند که در ترس
از خشمشان زندگی میکنند .خشم ناگهانی میتواند هزاران کار نیک را بر باد دهد .وقتی
تسلیم خشم شوید ،خشم از بین نمیرود بلکه تشدید شده و بر شما مسلط میشود .میتوان تیغ
همراه داشت ،ولی هرگز نباید از آن اشتفاده کرد ،زیرا خشم به همراه خواهد داشت .
اگر در ذهنمان که همچون علف زار میماند هر روز و روزانه افکار و اندیشه های نیک را
مرور نکنیم و به یاد خودمان نیاندازیم قافله را باخته ایم – چون ذهن مدام به اشتباه از ابتدا
برای شکست و ناکامی برنامه ریزی شده ،توسط تلقین ها و نهیب های والد ها ،و از همه
فاجعه تر مرکز سم پاشی و اشاعه بیماری های ذهنی = رسانه ها ،چه داخلی و چه خارجی
! به من نگید که فالن برنامه آموزنده بود ،درسته در جعبه احمق ها برنامه ی جالب هم
پخش میشود اما 00درصد برای شکستتان ،ذهنتان را مسموم میکنند ! این کامال به
خودتان بستگی دارد ،خودتان تجربه و انتخاب خواهید کرد ،همان طور که تلوزیون برایم
3
منزجر کننده و دوری از آن آرامش بخشم بوده .اگر سرمایه گذار و سیاست مدار هستید
اخبار را دنبال کنید در غیر این صورت در حفظ آرامش خودتان برای ثروتمند شدن تالش
کنید .تنها چیزی که رسانه به ذهنم تزریق کرد زندگی در شرایط سخت و زاضی بودن به
زیر دست بودن و اینکه پول چیز بدیه و پولدار ها خالف کار هستند .درسته شما باید این
طوری فکر کنید تا دولت حمال و کارگر های مجانی داشته باشه و با کمترین هزینه کارهای
کشور رو بچرخونه .آدم ها بازی کردن را دوست دارند این تو هستی که انتخاب میکنی
همبازیشون باشی یا اسباب بازیشون .
کار طال در ایران ،گره خورده با ارتباطات است مگر اینکه مغازه ای در خیابان در جای
خوب ،مثال در راسته یا پاساژ طال فروشی اجاره کنید و از مشتری های گذری کار بگیرید
.در غیر این صورت در نهایت مهارتتان هم باید اسم و رسمتان را بشناسند تا مشتری و
کار بهتان ارجاع دهند .پس تا جایی که میتوانید ارتباطاتتان را وسعت دهید و عمیق کنید .
مهمترین اصل این است که هیچ وقت به خودتان نگویید دیگر بس است من همه چیز را
میدانم ،شما همیشه باید تشنه باشید همیشه باید آماده و تازه باشید همیشه باید دنبال یادگیریه
مطالب جدید باشید .اگر نمیخواهید لطفا زیر دست باشید و با حقوق بخور و بمیرتان خوش
باشید (با توجه به نبودن اصناف کارگری و قوانین حمایت از کارگر) .پس همیشه آماده
باشد دیدگاه و بسط های ذهنیتان را تغییر دهید و شکستن مرز و چهار چوب ذهنی را
مهارت خودتان بدانید .از شر افکار قدیمیه خودتان خالص شوید .پروانه وقتی پرواز
میکند که خود را تغییر میدهد .
فرهنگ هر سازمان از خودم شروع میشود
اگر در سازمانمان خواهان داشتن همکارانی به موقع خوشتیپ و سالمت هستیم باید ابتدا
تغییرات مورد نظر را از خودمان شروع کنیم ،اگر دوست داریم اهل آموزش باشند بهتر
است یادگیری را ابتدا خودمان شروع کنیم .در تاریخ خواندم که کورش بزرگ خودش در
تمام جنگ ها در ابتدا خط مقدم حمله بوده و به این میگن نگرش یک راهبر و رهبر .اگر
خودتان در نقطه امن و راحتتان لم داده اید از سایرین این انتظار را نداشته باشید که در
تکاپو و تحول باشند .شما الگوی آنها هستید .
4
ما از محیط اطرافمان میتوانیم یاد بگیریم ،مثال از زندگیه غاز ها :
+غازها مانند پیکان و Vحرکت میکنند ،که نتیجه اش صرفه جویی در انرژی است .
دلیل در این الگو آن است که بال زدن غاز های ردیف جلو برای غاز هایی که به دنبال آن
ها پرواز میکنند .یک جریان هوای رو به باال ایجاد میکنند .این الگوی “ ”vدامنه پرواز
غازها را در مجموع تا 17درصد در مقایسه با زمانی که به تنهایی پرواز میکننند .
افزایش میدهد .
در پرواز های طوالنی ,بعد از اینکه غاز پیشرو چند دقیقه ای در جلو “ ”vپرواز کرد به
عقب برمیگردد تا در جایی از “ ”vقرار گیرد که پرواز اسانتر است .سپس غازی دیگر در
نوک تیم قرار میگیرد که پرواز در آنجا بسیار توان فرسات .اگر غازی خارج از ارایش یا
5
شکل بندی پرواز کند به علت اینکه به وسیله بال زدن های سایر غاز ها حمایت نمیشود
فشار هوا او را بعد از اندک مدتی وادار به بازگشت به مدل “ ”vمیکند .
ما بهترین فرصت ها را داریم ،در خانواده والدینمان مسیولیت ها را به عهده دارند و این ما
هستیم که باید در سایه این امکانات و آرامش هدفی را دنبال کنیم ،آنها همچون نوک پیکان
و غاز راس دسته هوا را میشکافند و ما با فشار کمتری در آرامش موقعیت فعالیت داریم .
+یک غاز در راس حرکت میکند و بعد از خسته شدن جایش را با دیگری عوض میکند .
در سازمان ها یک وظیفه ی خاص برای مدتی به عهده ی یک شخص است بعد از مدتی آن
پست یا وظیفه به شخصی دیگر محول میشود .
+هر غاز غاز جلویی و راس را میبیند و به اعتبار غاز جلویی خود حرکت میکند .
+وقتی غازی به هر دلیلی نمیتواند حرکت کند و به راه ادامه دهد دو غاز آنرا همراهی
میکنند تا به دسته برگردد .
شاخص قابل توجه دیگر این غازها صدای بلندی است که هنگام پرواز ایجاد میشود .غاز
های کانادایی هرگز بدون سرو صدا پرواز نمیکنند .به علت این صدا همیشه پرواز آن ها
را در آسمان میتوان تشخیص داد .اما این صدای غاز ها اتفاقی نیست ,بلکه رفتاری است
که در بین غاز های عقب صف پرواز ,به منظور تشویق غاز پیشرو سر میزند .غاز
پیشرو صدا نمیکند .فقط آن هایی صدا میکنند که مشغول حمابت تشویق او در ادامه کارش
هستند.
6
سرانجام ،مهم ترین راز غازهای وحشی این است که اگر غازی از میان گروه مریض و
ناتوان و از آرایه ی شکل پرواز گروه خارج شد دو غاز دیگر از گروه جدا شده و تا سطح
زمین او را همراهی می کنند و به مراقبت او می پردازند.آن ها ،تا بهبودی غاز زخمی
و بازیافت نیروی پرواز و یا تا لحظه ی مرگ او ،در کنارش باقی می مانند و تنها بعد از
این لحظه ،این دو غاز اوج گرفته و در کنار یکدیگر پرواز کرده و یا برصف گروه دیگری
از غازها می پیوندند تا به گروه خود برسند.
* تیم های اثر بخش ,اعضایی وابسته به هم دارند .مانند غاز ها بهره وری و کارایی تمام
واجد یا هماهنگی و تالشهای متقابل همه اعضای آن تعیین میشود .
* تیم های اثر بخش به اعضا کمک میکنند که در هنگام کار کردن با یکدیگر در مقایسه با
کار کردن به تنهایی کاراتر باشند .مانند غاز ها .عملکرد تیم های اثر بخش حتی از
بهترین عملکرد فردی فراتر می رود .
* تیم های اثر بخش ,چنان خوب عمل میکنند که جاذبه خودشان را در خودشان می آفرینند
.مانند غاز ها .اعضای تیم به سبب امتیازاتی که از عضویت در تیم دریافت میدارند ,
اشتیاق دارند به عضویت تیم در آیند .
* در تیم های اثر بخش ,همیشه یک شخص نقش رهبری را به عهده ندارد .چنانچه در
مورد غاز ها دیدیم ,مسئولیت رهبری اغلب میچرخد و در تیم هایی که از رهبری ماهرانه
برخوردارند ,به نحو وسیعی تسهیم میشود .
* در تیم های اثر بخش ,اعضا مراقب یکدیگرند و همدیگر را حمایت میکنند .ارزش هیچ
عضوی کاسته نمی گردد و یا خدمات وی نادیده گرفته نمیشود .با همه به عنوان جزء
الینفک تیم رفتار میشود .
7
* در تیم های اثر بخش ,اعضا رهبر را تشویق و پشتیبانی میکند و بالعکس .هر عضوی
عضو دیگر را تشویق میکند و مورد تشویق دیگر اعضا قرار میگیرد .
* در تیم های اثر بخش ,سطح باالیی از اعتماد میان اعضا وجود دارد .آنان به موفقیت
های دیگران و نیز به موفقیت خویش عالقه مند هستند .
همافزایی
همافزایی یا سینرژی معموالً اینگونه تعریف میشود :زمانی که دو یا چند عنصر ،جریان یا
عامل با هم همیاری و برهمکنش (تعامل) داشته باشند معموالً اثری بوجود میآید .اگر این
اثر از مجموع اثرهایی که هر کدام از آن عناصر جداگانه میتوانستند بوجود آورند بیشتر
شود در اینصورت پدیده همافزایی رخ داده است .از قدیم گفتهاند «همکاری نتیجه بهتری
میدهد» .آن نتیجه بهتر همین همافزایی است .مقدار همافزاییرا میتوان با محاسبه برآیند
کار گروهی و از سوی دیگر محاسبه مجموع نتیجه کار تک تک افراد در حالت کار جدا و
تکی و سپس کسر کردن نتیجه محاسبه اول از دوم بدست آورد.
سینرژی یا هم افزایی را می توان در طبیعت مشاهده کرد حرکات دسته جمعی و Vشکل
غاز های وحشی نمونه ی بارزی از سینرژی است یا مسابقات دوچرخه سواری تیمی که
دوچرخه سواران هر تیم پشت سر هم در یک خط راست حرکت می کنند و مداوم جای نفر
اول تعویض میشود تا شکافتن هوا در کل گروه انجام شود و بازده یا راندمان کل تیم با ال
رود.
8
در ساده ترین توصیف می توان گفت که برآیند نیروی جمعی از جمع تک تک نیرو ها
بیشتر است.
به این مفهوم که رابطه ی اجزا با یکدیگرجزئی جداگانه تلقی می شود.انرژی آزاد شده
ازسوی افرادی که دارای روحیه ی تیمی هستند،انرژی کلی به نام سینرژی را ایجاد می
کند.
جلوه هایی از نیروی جمعی را در همه جای طبیعت می توان یافت.برای مثال اگر دو
گیاه را نزدیک هم بکارید،ریشه های آنها در هم می آمیزد و کیفیت خاک را بهبود می بخشد
ودر پرتوی این تعاون و همبستگی هر دو بهتر رشد میکنند.یا وزنی که دو قطعه چوب
تحمل میکنند بسیار بیشتر از مجموع وزنی است که هریک به تنهایی تاب می آورند.روحیه
ی تیمی معادالت ریاضی را به هم
9
تفاوت رهبری و مدیریت سازمانی
از آنجایی که رهبری و مدیریت از جمله مفاهیمی هستند که همواره در کنار یکدیگر بهکار
میروند ،اغلب وجود تفاوت معنیدار بین آنها به فراموشی سپرده میشود.
در واقع دارا بودن مهارتهای مدیریتی و رهبری در کنار هم یک ضرورت به حساب
میآید ،از این رو آگاهی از تمایزهای موجود بین این دو از اهمیت برخوردار است .احتماال
اولین نکتهای که به ذهن خطور میکند این است که مدیران اغلب مدیریت کرده و رهبران
هدایت میکنند .در حالی که ممکن است این نکته کمی سادهانگارانه به نظر آید ،اما حقیقتی
بیش نیست .یک مدیر ،سیستم یا فرآیندی توسعه یافته را مدیریت میکند و وظیفه وی کسب
اطمینان از پیشرفت صحیح این فرآیندها است .رهبر شخصی است که ایدهها و فرآیندها را
برای اولین بار ایجاد می کند ،در واقع رهبر فردی مبتکر است .تفاوت عمده دیگر این است
که مدیر در سازمان منصوب میشود و موظف به انجام وظایف شغلی خود است.
اما به یاد داشته باشید که مدیران هیچ گاه لزوما یک رهبر نیستند و دارا بودن این ویژگی
بی شتر به خصوصیات فردی آنان بستگی دارد .همه ما تجربه حضور در سازمانهایی را
داریم که در آن بسیاری از افراد با سطوح شغلی یکسان در حال فعالیت هستند ،اما در این
میان افرادی وجود دارند که دارای ویژگیهای برجستهای هستند و البته مورد احترام و
پذیرش سایرین قرار می گیرند .مدیران همیشه کارکنانی در اختیار دارند ،اما رهبران از
طریق سبک فعالیت خود پیروانی را به دست میآورند.
تشویق اطرافیان ،یکی از روشهایی است که رهبران از آن برای جذب افراد پیرامون خود
استفاده میکنند .به بیان کلی ،رهبر سازمانی خوب همواره به فکر توسعه امور است و یک
مربی است ،اما در مقابل مدیر انتقاد میکند و همیشه نکاتی را به اطرافیان خود متذکر
میشود تا به این ترتیب کارکنان با سیستم مطابقت پیدا کنند.
باید گفت که سازمانها به هر دو سبک نیاز دارند ،اما در این میان ،فقط رهبران سازمانی
هستند که مورد قدردانی قرار میگیرند .دلیل قدردانی از آنان وجود مهارت برقراری ارتباط
در آنان است .مهم ترین عامل این است که رهبران سازمانی همواره شنوندگان خوبی برای
10
پیروان خود هستند .تفاوت اصلی در این است که یک مدیر برای اطمینان از اینکه امور
سازمان به راحتی قابل تغییر نیست ،از شخص دیگری کمک میگیرد تا شنونده نظرات
کارکنان باشد .تمایل به تغییر خصیصه اصلی افرادی است که مهارت رهبری دارند.
رهبران سازمانی به جای احساس محدودیت ،فعاالنه به دنبال فرصتهایی هستند تا تغییرات
مثبتی ایجاد کنند .در مقابل مدیران به مراتب از وضع موجود خشنود هستند و به دنبال
راههایی هستند تا سیستم موجود کارآمدتر شود .به این ترتیب ،میتوان چنین استدالل کرد که
یک مدیر مقلد است در حالی که یک رهبر سازمانی بیشتر فردی مبتکر است .این نکته نه
تنها برای یک سیستم صادق است ،بلکه در سبکهای مدیریتی و رهبری نیز بهکار گرفته
می شود .البته به یاد داشته باشید که تقلید از عملکرد یک رهبر شما را در مقام رهبری قرار
نمیدهد.
یک مدیر در رویارویی با هر موقعیتی بیشتر به دنبال این است که بداند هر یک از
فعالیت ها چگونه و در چه زمانی باید تکمیل شوند .اما یک رهبر سازمانی تمایل دارد از
چر ایی انجام همان فعالیت اطالع داشته باشد .گرایش به تفکر خالق دلیل اصلی تفاوت بین
مهارت های مدیریتی و رهبری است .اگرچه در هر موقعیتی نمی توان مهارتهای رهبری
را به کار بست ،اما داشتن تفکری خالق جهت توسعه ،امری حیاتی به نظر میآید .بدیهی
است هر چه تفکر بسته و محدود باشد ،تمایل به تغییر کمتر است .حتی بهترین رهبران
سازمانی نیز با افتادن در این دام ،به راحتی به مدیری ساده تبدیل خواهند شد.
آخرین تمایز بین مدیر و یک رهبر این است که مدیران سعی میکنند کارها را به طور
صحیحی انجام دهند ،ولی رهبران کارهای صحیحی انجام میدهند .انجام وظایف رسمی
موجب ایجاد محدودیت در انعطاف پذیری و توسعه میشود و رهبرانی که به اندازه کافی
شجاع هستند سعی در تشویق خالقیت و نوآوری دارند.
11
پایان
12