Professional Documents
Culture Documents
لذت بصری
لذت بصری
1.مقدمه
ناکامی
ِ این تحلیل اهمیت آشکاری برای فمینیستها دارد [ ،که برمی گردد به ] ظرافتی که در ارائه دقیق
] [frustrationتجربه شده در لوای نظم احلیل مدار به کار رفته است .این تحلیل ما را با ریشه های سرکوبمان
آشناتر می کند ،مسأله را برای ما برجسته تر می سازد ،ما را با آن چالش نهایی رویاروی می سازد :چگونه با
ً
(دقیقا در لحظه تولد زبان شکل گرفته است) بجنگیم ،در حالی که هنوز ناخودآگاهی که ساختاری همچون زبان دارد
در چارچوب زبان پدرساالر گرفتاریم .راهی که از طریق آن بتوانیم یک بدیل ناگهانی پدید آوریم وجود ندارد ،اما می
توانیم از طریق بررسی پدرساالری با ابزارهایی که این تحلیل در اختیار ما می گذارد ،به خصوص روانکاوی که نه
فقط تنها ابزار بلکه ابزار مهمی است ،گام در راه بگذاریم .هنوز شکاف بزرگی ما را از موضوعاتی که برای ناخودآگاه
تعین جنسی
زنانه حائز اهمیت اند دور نگه داشته است ،موضوعاتی که سنخیت چندانی با نظریه احلیل مدار نداردّ :
مادری بیرون از داللت
ِ زن به لحاظ جنسی بالغ در مقام نامادر،
][sexingنوزاد موءنث و رابطه او با امر نمادینِ ،
احلیل ...اما در این نقطه ،نظریه مبتنی بر روانکاوی به صورتی که امروز هست دست کم می تواند درک ما از وضع
موجود ،از نظم پدرساالرانه ای را که در آن گرفتار آمده ایم ،ارتقا دهد.
ً
تماما، جادوی سبک هالیوودی در بهترین حالتش (و جادوی همه سینماهایی که در حوزه تأثیر آن قرار می گیرند) نه
آفرین آن از لذت بصری است .فیلم رسمی و رایج،
ِ بلکه از یک جنبه بسیار مهم ،حاصل استفاده ماهرانه و رضایت
پدرساالر مسلط رمزپردازی کرده است .در سینمای
ِ زبان نظم
ِ به نحوی گریزناپذیر امر اروتیک یا شهوانی را در قالب
وحشت فقدان
ِ هالیوودی کامالً پیشرفته تنها از طریق این رمزگانها بود که سوژه ازخودبیگانه ای که حس خسران و
بالقوه در خیال اندیشی) ،(2او را در خاطره خیالی اش پاره پاره کرده است ،به یافتن لمحه ای از تسلی خاطر نزدیک
شد :از طریق زیبایی فرمال آن سینما ،و از طریق بهره برداری آن از دغدغه هایی که به سوژه شکل می دهند .این
مقاله به بحث در باره تنیده شدن لذت اروتیک در فیلم ،معنای آن ،و به ویژه جایگاه مرکزی تصویر زن خواهد
پرداخت .گفته می شود که تحلیل لذت ،یا زیبایی ،آن دو را ویران می کند .قصد این مقاله هم همین است.
خشنودکردن و تقویت خود ] [egoکه مظهر بدترین لحظه تاریخ فیلم تاکنون است ،باید مورد نقد قرار گیرد .نه به
نالذت عقالنی شده
ِ خاطر ساختن لذت جدیدی که نمی تواند به طور مج ّرد وجود داشته باشد و نیز نه به خاطر
داستانی روایی .بدیل این لذت ،آن
ِ نعمت فیلم
ِ ] ،[intellectualizedبلکه برای ساختن راهی برای نفی کامل ناز و
شور و شعفی است که از پشت سرگذاشتن گذشته بدون انکار آن ،فرا رفتن از فرمهای نخ نما یا سرکوبگر ،یا از
زبان جدیدی برای میل ،سرچشمه می
ِ پروراندن
ِ بخش متعارف به قصد در سر
ِ شهامت در گسستن از انتظارات لذت
گیرد.
2 .لذت مستتر در نگاه /شیفتگی به فرم انسانی
الف) سینما شماری از لذات ممکن را عرضه می کند .یکی از آنها نظربازی ][scopophiliaاست .در بعضی شرایط،
ْ
خود منبع لذت است ،درست همان گونه که در صورت بندی معکوس ،در معرض نگاه بودن لذت بخش نگاه کردن
است .پیش از همه فروید در سه مقاله در باره رهیافت جنسی ،نظربازی را به عنوان یکی از غریزه های سازنده
رهیافت جنسی که به صورت سائقها و کامالً مستقل از مناطق شهوت زا وجود دارند ،شناسایی کرد .او در این مقطع
نظربازی را متناظر با پنداشتن دیگران همچون ابژه و قرار دادن آنها در معرض نگاه خیره کنترل کننده و کنجکاو می
دانست .مثالهای مشخص او پیرامون فعالیتهای چشم چرانانه کودکان ،میل آنها به دیدن و پی بردن به امر خصوصی
و ممنوع (کنجکاوی در باره کارکردهای تناسلی و جسمانی افراد دیگر ،در باره حضور یا غیاب قضیب و ،با عطف به
ً
اساسا [ عملی [ فعال است( .بعدها ،فروید گذشته ،در باره صحنه نخستین) متمرکز است .در این تحلیل نظربازی
ْ
پیش در غرایز و فراز و نشیبهای آنها ،نظریه خود در باره نظربازی را بیشتر بسط داد ،و آن را ابتدا به خودارضایی
تناسلی مربوط ساخت؛ پس از این است که لذت نگاه ،از راه قیاس ،به دیگران منتقل می شود .در اینجا اهمیت
قاطع رابطه بین غریزه فعال و تحول بعدی آن به یک شکل خودشیفته را می بینیم ).هرچند این غریزه توسط عوامل
ِ
دیگر ،به ویژه سرشت خود] [egooتعدیل می شود ،اما همچنان به عنوان بنیان اروتیک برای لذت مستتر در نگاه
کردن به شخص دیگر در مقام ابژه ،باقی می ماند .در حالت افراطی ،این غریزه می تواند در قالب یک انحراف تثبیت
ِ
تماشاکردن
ِ شود ،و چشم چرانان وسواسی و افراد هیز را بسازد ،افرادی که تنها ارضای جنسی شان می تواند از
دیگری شی ءشده حاصل شود و اینجا منظور از تماشاکردن ،کنترل فعاالنه است.
ِ یک
کردن لذت بخش را برآورده می سازد ،اما از این فراتر هم می رود ،و نظربازی
ِ ب ) سینما یک آرزوی ازلی برای نگاه
را در جنبه خودشیفته آن انکشاف می دهد .قراردادهای فیلم رسمی و رایج توجه را روی فرم انسانی متمرکز می
کنند ،مقیاس ،فضا ،داستانها همه انسان شکل] [anthropomorphiccهستند .در اینجا کنجکاوی و تمایل به نگاه
بازشناسی چهره انسان ،بدن انسان ،رابطه بین فرم انسانی و محیط اطرافش ،و
ِ کردن با شیفتگی به شباهت و
حضور مرئی انسان در جهان ،درمی آمیزد .ژاک الکان توضیح داده است که چگونه لحظه ای که کودک تصویر خود
را در آینه بازمی شناسد ،لحظه ای حیاتی برای شکل گرفتن خود ][egoاست .جنبه های بسیاری از این تحلیل
در اینجا به بحث ما مربوط می شود .مرحله آینه ای وقتی اتفاق می افتد که آمال جسمانی کودک بر ظرفیت حرکتی
او فزونی می گیرند ،و نتیجه آن این است که او از بازشناسی خود لذت می برد چون تصور می کند که تصویر آینه
بازشناسی غلط پوشانده
ِ ای او کاملتر و بی نقصتر از تجربه ای است که او از بدن خود دارد .بدین ترتیب بازشناسی با
می شود :تصویری که بازشناخته شده است به عنوان بدن منعکس شده نفس ] [selfدرک می شود ،اما بازشناسی
غلط آن به صورت] خودِ [برتر ،این بدن را به بیرون از آن همچون یک خودِ آرمانی ][ ،[ideal egoیعنی ] همان
سوژه از خودبیگانه ای فرافکنی می کند که در مقام خو ِد آرمانی دوباره درون فکنی)(3شده و نسل آینده همذات
پنداری یا یکی شدن با دیگران را پدید می آورد .این لحظه آینه ای برای کودک پیش از زبان اتفاق می افتد.
مهم برای این جستار ،این حقیقت است که این ،تصویری است که قالب یا شبکه امر خیالی ،قالب بازشناسی /
بیان سوبژکتیویته را برمی سازد .این
ِ بیان «من»،
ِ بازشناسی غلط و همذات پنداری ،و به تبع آن قالب نخستین
ِ
شیفتگی پیشین به نگاه کردن (مثالً ،شیفتگی به چهره مادر) با تصورات مبهم اولیه
ِ یک آن در که است ای لحظه
تصویر خود )(4است
ِ جداسری طوالنی بین تصویر و
ِ شناخت از نفس تصادم می کند .پس ،همین تولد دلبستگی /
که چنین شدتی از بیان را در فیلم و چنین بازشناسی شادمانه ای را در مخاطب سینما یافته است .کامالً جدا از
شباهتهای بیرونی بین پرده و آینه (به عنوان مثال ،قاب گرفتن فرم انسانی در محیطهای پیرامونش) ،سینما واجد
ساختارهای شیفتگی ای است که آن قدر قوی هستند که همزمان ازدست رفتن موقتی خود ] [egooو تقویت آن
را امکان پذیر سازند .حس فراموش کردن جهان به صورتی که] گویی [خود تازه پی به وجود جهان برده است
پیشاذهنی
ِ (فراموش کردم که کی هستم و کجا بودم) به صورتی نوستالژیک یادآور آن لحظه
][presubjectiveبازشناسی تصویر [ در مرحله آینه ای [است .همزمان ،سینما خود را به عنوان چیزی معرفی کرده
است که خودهایآرمانی ،به صورتی که در نظام ستاره ای می بینیم ،می سازد ،ستاره ها که هم مرکز حضورند و هم
مرکز داستان ،فرایند پیچیده ای از شباهت و تفاوت را بازآفرینی می کنند( )(5امر خیره کننده در جلد امر پیش پاافتاده
فرو می رود).
آنچه مهم است آن چیزی است که قهرمان زن تداعی می کند ،یا بهتر است بگوییم آن چیزی است که او مظهرش
است .او همان است ،یا بهتر است بگوییم همان عشق یا ترسی است که او در قهرمان ایجاد می کند ،یا نه،
دلمشغولی ای است که قهرمان مرد نسبت به او احساس می کند ،زنی که قهرمان مرد را وا می دارد به گونه ای
عمل کند که باید .زن به خودی خود کوچکترین اهمیتی ندارد.
(یکی از گرایشهای اخیر در فیلم روایی عبارت بوده است از کنارگذاشتن این مسأله به طور کل ،و همین است سبب
فعال
ِ پیدایش آن نوع فیلمی که مالی هاسکل «فیلمهای مردانه )»(9می نامد که در آن کامجویی همجنس خواهانه
نقشهای مذکر اصلی فیلم می تواند داستان را بدون افت و خیز به پیش ببرد ).به طور سنتی ،زن به نمایش درآمده
در دو سطح عمل کرده است :به عنوان ابژه اروتیک برای شخصیتهای درون داستان فیلم ،و به عنوان ابژه اروتیک
برای بیننده درون سالن سینما [ ،و در هر دو حالت ] همراه با تنشی که بین نگاههای دوسوی پرده جابه جا می
شود .به عنوان مثال ،تمهید دختر نمایش ) (10امکان می دهد که دو نگاه به لحاظ تکنیکی یکی شوند بدون این که
ُگسستی آشکار در جهان داستانی] دایجسیس [ایجاد شود .زنی در درون روایت ایفای نقش می کند ،نگاه خیره
نمایی روایت ،با هم ترکیب می شوند.
ِ بیننده و نگاه خیره شخصیتهای مردِ درون فیلم بدون ایجاد خلل در راست
زن نقش آفرین ،فیلم را به سرزمین هیچ کس ] ، [no-mans Landdدر خارج از زمان لحظاتی چند تأثیر جنسی ِ
و مکان خود می برد .این گونه است نخستین ظهور مریلین مونرو در رودخانه بدون بازگشت ( )6591ساخته اتوپره
نزدیک قراردادی از
ِ میتجر و آوازهای لورن باکال در داشتن و نداشتن ( .)6511به همین سان ،کلوزآپها یا نماهای
پاها (به عنوان مثال ،دیتریش) یا از صورت (گاربو) وجه متفاوتی از اروتیسم را با فیلم تلفیق می کند .یک بخش
ّ
[توهم عمیقی را که روایت الزم دارد ویران می کند ،پرده را تخت بدن تکه تکه شده فضای رنسانسی [ یعنی
ِ از یک
تصویر بریده شده یا شمایل را به جای راست نمایی ،به پرده می بخشد.
ِ می کند ،کیفیت یک
ب ) یک تقسیم کار دگرجنس خواهانه فعال /منفعل به همین سان ساختار روایت را در اختیار خود گرفته است.
طبق اصول ایدئولوژی حاکم و ساختارهایی روانی که از آنها حمایت می کنند ،پیکر مردانه نمی تواند بار عینی سازی
جنسی را تحمل کند ،مرد از نگریستن به شبیه جلوه فروش خود اکراه دارد .به همین دلیل گسست بین منظره و
روایت نقش فعال مرد را که پیش برنده روایت و مسبب رویدادهاست تحکیم می بخشد .مرد جهان خیالی یا
فانتزی فیلم را در اختیار می گیرد و در عین حال در مقام نماینده یا مظهر قدرت در معنایی دیگر ظاهر می شود[ :
دایجتیک مجسم شده در زن به عنوان
ِ یعنی ] در مقام حامل نگاه بیننده ،که آن را برای خنثی کردن تمایالت برون
منظره] که در سیالن داستان وقفه ایجاد می کند ] ،دوباره به پرده معطوف می کند .این امر از طریق فرایندی ممکن
می شود که فیلم را حول شخصیت کنترل کننده اصلی ای می سازد که بیننده می تواند با او همذات پنداری کند .از
آنجا که بیننده با قهرمان مرد اصلی )(11همذات پنداری می کند ،نگاه خود را به نگاه شبیه خود ،جانشین خود در روی
پرده فرا می افکند ،به طوری که قدرت قهرمان مردی که رویدادها را کنترل می کند با قدرت فعال نگاه شهوانی یکی
می شود ،و هر دو احساس رضایت بخشی حاکی از قدرقدرتی پدید می آورند .بدین ترتیب ویژگیهای خیره کننده
آرمانی بی نقصتر ،کاملتر و
ِ اروتیک نگاه ) ، (gazeبلکه ویژگیهای همان خو ِد
ِ یک ستاره مرد ،نه ویژگیهای ابژه
قدرتمندتری هستند که در لحظه آغازین بازشناسی در برابر آینه تجسم یافت .شخصیت درون داستان بهتر از سوژه
/بیننده می تواند مسبب رخدادها شود و رویدادها را کنترل کند ،درست همان گونه که تصویر در آینه بیشتر در
آرمانی فرایند یکی شدن یا
ِ کنترل هماهنگ سازی حرکتی coordination] [motorبود .پیکره مذکر فعال (خو ِد
بازشناسی آینه ای که در آن
ِ بعدی متناظر با فضای
ِ همذات پنداری) برخالف زن به عنوان شمایل ،یک فضای سه
سوژه از خود بیگانه بازنمایی خود از وجود خیالی خود را درونی ساخت ،طلب می کند .او پیکره ای در یک چشم
طبیعی ادراک انسان را تا حد امکان به درستی
ِ انداز است .در اینجا نقش فیلم این است که شرایط به اصطالح
بازتولید کند .تکنولوژی دوربین (به صورتی که به ویژه در فوکوس عمیق تجسم یافته است) و حرکتهای دوربین (که
متأثر از کنشهای قهرمانهاست) در ترکیب با تدوین نامرئی (که واقع گرایی به آن نیاز دارد) همه برآن اند که
ّ
توهم مرزهای فضای پرده را محو سازند .قهرمان مرد آزاد است که بر صحنه مسلط شود ،صحنه ای ساخته شده از
فضایی که در آن او به نگاه تجسم می بخشد و کنش را خلق می کند.
ج ) 6 .در بخشهای الف و ب قسمت 3تنش بین یک شیوه بازنمایی در فیلم و قراردادهای حاکم بر دایجسیس یا
جهان داستان را توضیح دادم .هر یک با یک نگاه همراه است :نگاه بیننده ای که در تماس نظربازانه مستقیم با فرم
زنانه ای است که به خاطر التذاذ او (که فحوای آن را فانتزی یا خیاالت مردانه تشکیل می دهد) به نمایش درآمده
است] بیننده درون پرده ] ،و نگاه بیننده ای که مجذوب تصویر شبیه خودش است] بیننده در حال تماشای فیلم ]
حاصل یک تو ّ
هم] بصری [قرار گرفته و بیننده به واسطه او ] [himکنترل و تملک بر ِ ،شبیهی که در فضای طبیعی
زن درون جهان داستان را به دست می آورد( .این تنش و جابه جایی از یک قطب به قطب دیگر می تواند یک ِ
متن واحد بسازد .از این رو هم در تنها فرشته ها بال دارند و هم در داشتن و نداشتن (هر دو ساخته هاوارد هاکس)،
فیلم با] نمای [ زن به عنوان ابژه نگاه ) (gazeمرکب از نگاه بیننده و نگاه همه قهرمانان مردِ درون فیلم آغاز می
شود .او چشمگیر و خیره کننده است ،برای نمایش عرضه شده و سرشار از تمایل جنسی است .اما به موازات
پیشروی روایت عاشق قهرمان مرد اصلی و بدل به مایملک او می شود ،و خصلت خیره کنندگی برونگرای خود،
تمایل جنسی عمومی شده خود ،داللتهای «دختر نمایشی» خود را از دست می دهد؛ کامجویی او تنها تابع ستاره
مرد است .بیننده از رهگذر همذات پنداری با ستاره مرد از خالل شریک شدن در قدرت او ،می تواند غیرمستقیم بر
زن نیز تملک یابد).
اما در قاموس روانکاوی ،پیکره زن مسأله ای عمیقتر با خود دارد .زن در عین حال داللت بر چیزی دارد که نگاه مدام
ً
تلویحا حاکی از تهدید اختگی و به تبع آن نالذت دلمشغول آن است اما انکارش می کند :فقدان قضیب در او
][unpleasureاست .زن ،در نهایت ،یعنی تفاوت جنسی ،غیاب قضیب به عنوان چیزی که به صورت بصری قابل
تأیید است ،گواهی مادی که عقده اختگی بر آن استوار است و برای مهیاکردن ورود به سامان نمادین و قانون پدر
ضروری است .بدین ترتیب زن به مثابه شمایل ،شمایلی که برای نگاه مرد و برای التذاذ مردان ،این صاحب اختیاران
فعال نگاه ،به نمایش درآمده است ،همواره دربردارنده تهدیدی است برای برانگیختن اضطرابی که از همان آغاز ِ
حاکی از آن بود .ناخودآگاه مرد دو راه برای گریز از این اضطراب اختگی دارد :خود را دلمشغول بازآفرینی آن ترومای
آغازین بکند (زن را مورد تجسس قرار دهد ،راز او را آشکار سازد)] ترومایی [که از طریق خوارشماری ،تنبیه ،یا نجات
ابژه گناهکار جبران می شود (راهی که نمونه اعالی آن را در مسائل مورد عالقه فیلم ُنوار می بینیم)؛ یا این که با
پیکر بازنمایی شده به بت واره ،به طوری که به جای
ِ جایگزین کردن یک ابژه بت واره ] ، [fetishیا تبدیل خود
خطرناک بودن اطمینان بخش شود ،انکار اختگی را به فرجام برساند (بزرگ شماری ،یعنی کیش ستاره زن نتیجه
این تدبیر است) .این راه دوم ،یعنی نظربازی بت وارانه ] ، [fetishisticزیبایی جسمانی ابژه را بیش از آنچه هست
جلوه می دهد ،و آن را بدل به چیزی می کند که به خودی خود ارضاکننده است .برعکس ،راه نخست ،یعنی چشم
چرانی ،همبستگیهای ی با سادیسم دارد :لذت در اثبات گناه (که همبستگی بی واسطه ای با اختگی دارد) ،در اعمال
کنترل و در مطیع کردن شخص گناهکار از طریق تنبیه یا عفو نهفته است .این سویه سادیستی به خوبی در روایت
جا می افتد .سادیسم نیازمند یک داستان است ،وابسته است به اتفاق افتادن چیزی ،ایجاد تغییری در شخص
دیگر ،جنگی از اراده و قدرت ،پیروزی /شکست ،که همگی در یک زمان خطی که آغازی و پایانی دارد ،روی می
دهند .در سوی دیگر ،نظربازی بت وارانه می تواند خارج از زمان خطی وجود داشته باشد همچنان که غریزه اروتیک
یا شهوانی تنها بر نگاه متمرکز است .این تناقضها و ابهامها را می توان به نحوی ساده تر با استفاده از آثار هیچکاک
و اشترنبرگ ،که هر دو ،نگاه را کم و بیش به عنوان محتوا یا مضمون بسیاری از فیلمهایشان می گیرند ،توضیح داد.
هیچکاک پیچیده تر است چون هر دو سازوکار را به کار می گیرد؛ در سوی دیگر ،آثار اشترنبرگ ،نمونه های نابی از
نظربازی بت سازانه ارائه می کنند.
ج ) 2 .معروف است که اشترنبرگ زمانی گفته که خوشحال می شود فیلمهایش به صورت معکوس نشان داده شوند
تا درگیریهای داستان و شخصیت ،مزاحم ادراک محض بیننده از تصویر روی پرده نشود .این گفته ،روشنگر و در
عین حال صادقانه است .به این دلیل صادقانه است که فیلمهای او طلب می کنند که پیکر زن (نمونه غایی آن،
دیتریش در مجموعه فیلمهایی که با اشترنبرگ همکاری کرد) باید به چشم بیاید .اما روشنگر است به این دلیل که
تصویری محدودشده به قاب ،بسیار مهمتر است تا
ِ بر این واقعیت انگشت می گذارد که از نظر او فضای
تجسس ِی چشم چرانی می شود
ّ فرایندهای روایت یا همذات پنداری .در حالی که هیچکاک وارد سویه
اشترنبرگ غایی ترین شکل بت واره را می سازد ،و آن را به نقطه ای می رساند که در آنجا نگاه مقتدر قهرمان مرد
(که ویژگی فیلم روایی سنتی است) به نفع تصویری که در پیوند اروتیک مستقیمی با بیننده قرار دارد ،شکسته می
شود .زیبایی زن به مثابه ابژه ،و فضای پرده در هم می آمیزند؛ او دیگر حامل گناه نیست ،بلکه محصول بی نقصی
است که بدنش ،که از طریق کلوزآپها تص ّنعی] [stylisedو تکه تکه شده ،محتوای فیلم را تشکیل می دهد و نگاه
هم عمیق پرده نمی دهد؛ پرده او معموال ً تک
بی واسطه بیننده را دریافت می کند .اشترنبرگ چندان بهایی به تو ّ
بعدی است ،چون نور و سایه ،پارچه توری ،بخار ،علف ،تور ،نوارهای کاغذ و غیره میدان دید را کاهش می دهند.
میانجی گری یا وساطت نگاه از خالل چشم قهرمان اصلی یا ناچیز است یا اصال ً وجود ندارد .برعکس،
حضورهای سایه مانند البزیه ] [La Bessièreدر مراکش ( )65311به مثابه جانشینی برای کارگردان عمل می کنند
پنداری مخاطب .به رغم تأکید اشترنبرگ بر این که داستانهای او نامربوط] به تصاویر ً
ظاهرا برکنار از همذات و
ِ
[هستند ،این مهم است که آنها به موقعیت مربوط اند نه تعلیق ،به زمان دایره ای می پردازند نه زمان ّ
خطی ،در
حالی که پیچیدگیهای طر ح و توطئه] [plotحول سوءِ تفاهم می چرخد نه کشمکش .مهمترین غیاب ،غیاب
نگاه )(gazeکنترل کننده در درون صحنه پرده است .نقطه اوج درام احساسی در بیشتر فیلمهای نمونه وار دیتریش]،
یعنی [برترین لحظه های معنای اروتیک او ،در غیاب مردی که او در قصه دوستش دارد اتفاق می افتد .شاهدان
دیگر ،بیننده های دیگری هستند که او را روی پرده تماشا می کنند ،نگاه خیره آنها با نگاه خیره مخاطب همسو
است ،جانشین نگاه خیره مخاطب نیست .در پایان مراکش ،تام براون تازه در بیابان ناپدید شده است که آمی
ژولی صندلهای طالی خود را درمی آورد و به دنبال او می رود .در پایان بی آبرو ( )65366کرانو نسبت به سرنوشت
ماگدا بی تفاوت است .در هر دو مورد تأثیر اروتیک ،که از طریق مرگ تطهیر شده است ،به صورت یک منظره برای
بیننده به نمایش درمی آید .قهرمان مرد دچار سوءِ تفاهم است ،و مهمتر از همه این که نمی بیند.
ً
دقیقا همان چیزی را می بیند که مخاطب .با این حال ،در فیلمهایی که در درست برعکس ،در هیچکاک ،قهرمان
اینجا به آنها خواهم پرداخت ،قهرمان مرد از طریق حظ جنسی نظربازانه به عنوان سوژه یا موضوع فیلم مجذوب
یک تصویر می شود .به عالوه ،در این موارد ،قهرمانها تناقضها و تنشهایی را به نمایش درمی آورند که توسط بیننده
تجربه می شوند .به ویژه در سرگیجه ،اما در مارنی و پنجره عقبی نیز ،نگاه قلب طرح و توطئه را تشکیل می دهد و
بین چشم چرانی و شیفتگی بت وارانه در نوسان است .به عنوان یک پیچش و دخل و تصرف بیشتر در فرایند
معمول دیدن که ،به یک تعبیر ،آن را آشکار می کند ،هیچکاک فرایند همذات پنداری را معموال ً در پیوند با شایستگی
ِ
اخالقیات تثبیت شده ،به کار می گیرد و سویه منحرف آن را به رخ می کشد .هیچکاک هرگز
ِ ایدئولوژیک )(12و تأیید
عالقه خود به چشم چرانی ،چه سینمایی چه غیرسینمایی ،را پنهان نکرده است .قهرمانهای او مظهر سامان نمادین
و قانون یک پلیس (سرگیجه) ،یک مرد برجسته صاحب پول و قدرت (مارنی) هستند اما سائقهای شهوانی شان
آنها را به ورطه موقعیتهای مخاطره آمیز می کشاند .قدرت مطیع کردن شخصی دیگر به صورت سادیستی یا در
معرض نگاه قراردادن او به صورت چشم چرانانه ،معطوف می شود به زن به مثابه ابژه هر دوی اینها .قدرت از سوی
قطعیت حقوق قضایی و گناه تثبیت شده زن (که به زبان روان کاوانه ،تداعی کننده اختگی است) حمایت می شود.
انحراف حقیقی به ندرت زیر نقاب نازک شایستگی ایدئولوژیک پنهان می ماند مرد قانون مدار است ،زن قانون
شکن :استفاده ماهرانه هیچکاک از فرایندهای همذات پنداری و استفاده فراوان او از دوربین ذهنی از نقطه دید
ّ
معذب او [ قهرمان مرد قهرمان مرد ،بیننده ها را کامالً در جایگاه او مستقر می کند و وادارشان می سازد تا در نگاه
] شریک شوند .مخاطب به درون یک موقعیت چشم چرانانه در درون صحنه پرده و جهان داستان یا دایجسیس
نقیض موقعیت خود او در زندگی واقعی است کشیده می شود.
ِ که
ژان دوشه در تحلیل خود از فیلم پنجره عقبی فیلم را استعاره ای برای سینما می داند .جفریس همان بیننده است،
رویدادهای ی که در مجموعه آپارتمانی روبه روی او اتفاق می افتند معادل پرده هستند .ضمن تماشای این صحنه
ها ،سویه ای شهوانی به نگاه او که یکی از تصاویر محوری درام است افزوده می شود .دوست دخترش لیزا مادامی
ً
تقریبا یک موی دماغ است .وقتی لیزا از مانع بین که در طرف بیننده هاست جاذبه جنسی چندانی برای او ندارد،
اطاق جفریس و مجموعه آپارتمانی روبه رو رد می شود ،رابطه آنها این بار از نظر اروتیکی دوباره شکوفا می شود.
معنادار دور تماشا نمی کند ،او را در عین حال به صورت ً
صرفا از عدسی دوربین اش به عنوان یک تصویر او لیزا را
ِ
متجاوز گناهکاری می بیند که از سوی مرد خطرناکی که او را تهدید به تنبیه می کند در معرض خطر قرار گرفته
است ،از این رو سرانجام او را نجات می دهد [ .میل به [جلوه فروشی در لیزا پیش از این از طریق عالقه وسواس
آمیز او به لباس و مُ د ،و معرفی او به عنوان تصویر ی منفعل و به لحاظ بصری بی نقص ،تثبیت شده است :چشم
چرانی و فعال بودن جفریس نیز از طریق شغل او به عنوان یک عکاس روزنامه نگار ،سازنده داستانها و شکارکننده
تصاویر ،جا افتاده است .اما انفعال تشدیدشده او که باعث می شود همچون بیننده ای به صندلی اش بچسبد ،او
ً
تقیما در جایگاه خیالی مخاطب سینما قرار می دهد. را مس
در سرگیجه ،دوربین ذهنی بر صحنه ها غالب است .روایت به جز یک فالش بک از نقطه دید جودی ،پیرامون آنچه
اسکاتی می بیند یا نمی تواند ببیند شکل گرفته است .مخاطب فزونی گرفتن دغدغه اروتیک او و نومیدی بعدی او
ً
دقیقا از نقطه دید اسکاتی تعقیب می کند .چشم چرانی اسکاتی کامالً آشکار است :او عاشق زنی می شود که را
تعقیبش می کند و می پایدش ،بدون این که با او حرف بزند .سویه سادیستی این چشم چرانی نیز به همان اندازه
آشکار است؛ او تصمیم گرفته است (و از روی اجبار تصمیم نگرفته است ،چون حقوقدان موفقی بوده است) که یک
راز زنانه
پلیس باشد ،با همه تبعات مالزم با این کار :تعقیب و تجسس .در نتیجه او تصویر بی نقصی از زیبایی و ِ
را تعقیب می کند ،تماشا می کند و عاشقش می شود .به محض این که عمال ً با او روبه رو می شود ،سائق اروتیک
او زن را درهم می شکند و با سوءال پیچ کردنهای بی امانش او را وادار به گفتن می کند .سپس ،در قسمت دوم
فیلم ،او درگیری وسواس آمیز خود با تصویری را که دوست داشت مخفیانه تماشا کند ،بازآفرینی می کند .او جودی
را به صورت مادلن بازسازی می کند ،او را وا می دارد که جزء به جزء با ظاهر جسمانی واقعی بت واره او منطبق
سادیستی فعال
ِ چرانی
ِ منفعل مطلوبی برای چشم ِ
)(13
شود .جلوه فروشی جودی ،مازوخیسمش ،او را به همتای
اسکاتی تبدیل می کند .جودی می داند که نقش خود را باید ایفا کند ،و تنها با بازی کردن این نقش تا به آخر و
سپس از َسرگیری دوباره آن اس ت که می تواند توجه اروتیک اسکاتی را حفظ کند .اما اسکاتی در حین تکرار او را
درهم می شکند و گناهش را آشکار می سازد .کنجکاوی اسکاتی به بار می نشیند و جودی مجازات می شود .در
سرگیجه درگیری اروتیک با نگاه ،گیج کننده است؛ به موازات این که روایت بیننده را به دنبال خود می کشد و او را
در همان فرایندهایی ادغام می کند که خود او اعمال می کند ،شیفتگی بیننده علیه خودش قد علم می کند.
ْ
خود می اول و آخر حرف من این است که ،نگاه چشم چرانانه نظربازانه که جزء بسیار مهمی از لذت فیلمیک است
ْ
پیش تواند فرو پاشیده شود .در ارتباط با سینما سه نگاه مختلف وجود دارد :نگاه دوربین ،به این دلیل که رویداد
فیلمیک را ثبت می کند ،نگاه مخاطب که محصول نهایی را تماشا می کند ،و نگاه شخصیتها به یکدیگر در درون
ّ
توهم پرده .قراردادهای فیلم روایی دو نگاه اول را روا نمی داند و آنها را تابع نگاه سوم می سازد ،و هدف آگاهانه این
کار همیشه این است که حضور مزاحم دوربین را حذف ،و از] شکل گیری [ وقوف فاصله گذارانه در مخاطب جلوگیری
کند .اگر این دو (وجود مادی فرایند ضبط [ تصاویر [و قرائت انتقادی بیننده) غایب باشند ،درام خیالی یا ّ
قصه ای
می تواند واقعی ،عاری از ابهام و حاوی حقیقت به نظر برسد .با وجود این ،چنان که در این مقاله بحث شد ،ساختار
داستانی روایی حاوی تناقضی در فرضیه های خود است :تصویر زن به مثابه تهدید اختگی مدام
ِ نگاه کردن در فیلم
وحدت جهان داستان یا دایجسیس را با خطر مواجه می سازد ،و در هیأت بت واره ای مزاحم ،ایستا ،و تک بعدی
وارد جهان تو ّ
هم می شود .بدین ترتیب دو نگاهی که به صورت مادی در زمان و مکان حاضر هستند ،به نحو
وسواس آمیزی تابع نیازهای روان نژندانه خو ِد ] [egoمذکر شده اند .دوربین بدل می شود به مکانیزمی برای
ّ
توهمی از فضای رنسانسی ،حرکتهایی نرم و روان همچون حرکات چشم انسان ،و ایدئولوژی ای در باب ساختن
بازنمایی که استوار است بر ادراک سوژه؛ نگاه دوربین انکار می شود تا جهان قانع کننده ای خلق شود که در آن
جانشین بیننده می تواند به صورتی واقع نمایانه اجرای نقش بکند .همزمان ،نگاه مخاطب به عنوان یک نیروی
درونی انکار می شود :به محض این که بازنمایی بت وارانه تصویر زنانه با تهدید شکستن طلسم تو ّ
هم همراه می
ً
مستقیما (بدون میانجی) بر بیننده ظاهر می شود ،رخداد] [factبت سازی که شود ،و تصویر اروتیک روی پرده
مسحور] تصویر درون آینه ً
ظاهرا بر ترس اختگی پرده می کشد ،نگاه را منجمد می کند ،بیننده را] همچون کودکی [
ِ
پرده [می سازد ،و او را از دست یافتن به هر فاصله ای با تصویر روبه روی خود بازمی دارد.
این کنش و واکنشهای پیچیده نگاهها مختص فیلم است .نخستین اقدام در مقابل توده سخت قراردادهای فیلم
سنتی (که پیشاپیش فیلمسازان رادیکال به آن اقدام دست یازیده اند) عبارت است از رها کردن نگاهِ دوربین
جداسری درگیرانه.
ِ به درون مادیت خود در زمان و مکان و رها کردن نگاه مخاطب به درون منطق دیالکتیک،
تردیدی نیست که این کار خشنودی ،لذت و امتیاز «مهمان نامرئی» [ بیننده ] را نابود می کند ،و نظرها را معطوف
می کند به این که چگونه فیلم وابسته به سازوکارهای چشم چرانانه فعال /منفعل است .زنان ،که تصویرشان مدام
دزدیده شده و در راه این هدف به کار گرفته شده است ،نمی توانند زوال فرم فیلم سنتی را با چیزی بسیار بیش
از حسرت احساساتی نظاره کنند.
Film and Theory; Edited by Robert Stam & Tobby Miller; Blackwell, 2000.
ً
نسبتا ثابتی برای دفاع در برابر اختگی ،در برابر فقدان در 1fantasy؛ الکان خیال اندیشی یا خیال ورزی را راه
ً
تصادفا الکان بر جنبه تصویری آن تأکید دارد ،و همین دیگری ] [otherمی دانست .پس ،فقدان خیال اندیشی که
تأکید آن را با سینما متناظر می سازد سوژه را از این مکانیزم دفاعی محروم خواهد کرد .به باور نویسنده ،سینمای
هالیوود این حرمان را جبران می کند و به سوژه پاره پاره تسلی خاطر می بخشد .م.
2 : introjectیکی ساختن خود با شخص یا چیز دیگر ،به طوری که این شخص یا چیز ...همچون جزئی از ذات یا
خود به نظر می رسد؛ عکس برون فکنی یا به دیگری بستن.
3 :self-imageخود ) (selfeبه صورتی که فرد تصویرش می کند یا خیال می کند که باشد (نقل از فرهنگ علوم
رفتاری).
4act aut؛ معادل واژه آلمانی Agierenکه فروید به کار می بُرد .یکی از اصلیترین مضامین در کار فروید تقابل
بین تکرار و یادآوری است :دو شیوه متضاد برای آوردن گذشته به حال .وقتی سوژه قادر به یادآوری گذشته نیست،
ناچار باید از طریق بازآفرینی گذشته ،آن را تکرار کند .این تکرار در کنشهایی تجلی می یابد که با الگوهای انگیزشی
معمول سوژه هماهنگی ندارند :ستاره فوق انسانی [ خیره کننده ] نقش انسانهای پیش پا افتاده را بازی می کند .م.
ِ
5نگاه کنید به مقاله «ماتم و ماخولیا» ،ترجمه مراد فرهادپور ،ارغنون ،شماره .26
6فلورنس زیگفلد ( )6532-6615برنامه ساز تئاتر که از سال 6511تا 6536هر سال یک نمایش به نام مشنگهای زیگفلد
تهیه می کرد .این نمایشها شامل آواز ،رقص ،لطیفه بودند و به خاطر رقصندگان زیبایش شهرت داشتند.
،7spectacleنما ،صحنه یا سکانسی که نقشی در پیشبرد روایت ندارد و تنها به عنوان جلوه ای بصری و عنصری
تماشایی در فیلم گنجانده می شود .م.
،9show girlیکی از دختران گروه آواز یا رقص ،در نمایش موزیکال ،ملبس به لباسهایی عجیب و غریب.
10.البته فیلمهایی هستند که قهرمان اصلی آنها زن است .تحلیل این پدیده من را از موضوع دور خواهد کرد.
تحقیق پم کوک و کلر جانستن ،با عنوان شورش مامی استوور که در کتاب رائول والش ( )6511به ویرایش فیل
هاردی آمده است ،در نمونه ای تکان دهنده نشان می دهد که چگونه قدرت این قهرمان زن آشکارتر از آن چیزی
است که در واقعیت می بینیم.
11idealogical correctness :پرهیز از رفتارها و سخنانی که به لحاظ ایدئولوژیک شایسته یا درست نیستند؛
مثالً هم ارز شمردن زن و مرد در ایدئولوژی پدرساالر .م.
ً
(اساسا شباهت بصری) را با خودش می بیند. )12counterpart (semblableفرد دیگری که سوژه در او شباهتی
همتا نقش مهمی در عقده مزاحمت ] [intrusion complexو مرحله آینه ای دارد .م.