You are on page 1of 10

‫گرین لنترن ریبرث ‪3#‬‬

‫کاور‬
‫گرین لنترن ریبرث‬
‫جف جانز‬
‫ایثن ون اسکایور‬
‫پرنتیس رالینز‬
‫شماره ‪( 3‬از ‪)6‬‬
‫سه گانه‪ /‬تثلیث نامقدس‪ /‬کفر!‬
‫صفحه ‪1‬‬
‫‪-‬بزرگراه میل‪ ،‬نیومکزیکو‪.‬‬
‫‪-‬به خودش میگه گانثت‪ /‬گنثت‪.‬‬
‫آخرین بازمانده ی نگهبانان جهان‪.‬‬
‫اون تنها کسیه که از وقتی حلقه رو بهم داد‪ ،‬مراقب میراث ارتش گرین لنترن بوده‪.‬‬
‫مسنه‪ ،‬در حد آغاز تاریخ‪ ،‬یا تئوری بیگ بنگ‪ .‬ولی گول ردای قرمزش رو نخور‪.‬‬
‫گنثت میتونه سیاره رو با ذهنش از وسط نصف کنه‪.‬‬
‫قبال هیچوقت عصبی ندیده‪ R‬بودمش‪ .‬کال ندیده بودم نگهبان ها احساساتی بروز بدن‪.‬‬
‫‪-‬درخواستم رو نادیده نگیر کیلوواگ‪.‬‬
‫حلقت رو پایین بیار‪.‬‬
‫‪-‬تا وقتی از بخش ‪ 3599‬برگشتم‪ .‬و راجع به پاراالکس بهش گفتم‪.‬‬
‫‪-‬چیزی که مال تو بود‪ ،‬نگهبان‪...‬‬
‫‪...‬مال منه‪.‬‬
‫صفحه ‪2‬‬
‫‪-‬ارتش من‪ .‬همکاران نگهبانم‪.‬‬
‫هدف من‪.‬‬
‫نباید از چیزی چشم بپوشم‪.‬‬
‫‪-‬هوا داغ میشه‪.‬‬
‫و باد متوقف‪.‬‬
‫سکوت‪.‬‬
‫باالخره قفسه سینه ی کیلوواگ باد میکنه‪ ،‬مثل جونوری وحشی نفس عمیق از سوراخای بینیش بیرون میزنه‪.‬‬
‫صفحه ‪3‬‬
‫صفحه ‪4‬‬
‫صفحه ‪5‬‬
‫‪-‬رنن‪.‬‬
‫خرده فلزا پرواز میکنن‪.‬‬
‫مجبورم از حلقه استفاده کنم‪ .‬بار الکتریکی به داخل بازو و بعد قلبم شلیک میشه‪.‬‬
‫داره دوباره وارد روحم میشه‪.‬‬
‫باهاش می جنگم‪.‬‬
‫ولی تصاویری بهم نشون میده‪ .‬سعی داره ارادم رو ضعیف کنه‪.‬‬
‫میتونم گای گاردنرو ببینم‪...‬‬
‫‪...‬مردی که قرار بود اگه هل جوردن دیگه نتونه وظایف گرین لنترنش رو انجام بده جانشینش باشه‪.‬‬
‫مردی با قابلیت غلبه بر ترس‪.‬‬
‫صدایی تو گوشم زمزمه میکنه‪" ...‬اون مال منه‪".‬‬
‫برو‪ ...‬بیرون‪.‬‬
‫تصویر دیگه ای از حلقه به داخل مغزم میخزه‪.‬‬
‫جان استوارت‪.‬‬
‫آرشیتکت‪ /‬معماری از دیترویت‪ .‬تالش برای نه تنها نجات زندگی ها‪ ...‬بلکه موثر بودن‪ /‬اثر گذاشتن در اون ها‪.‬‬
‫وقتی گای از کمیسیون خارج شد‪ ،‬جان به عنوان جانشین بعدی هل جوردن انتخاب شد‪.‬‬
‫بتمن‪ ،‬فلش‪ ...‬حتی واندروومن و سوپرمن‪.‬‬
‫قدرت اراده ی خام جان اونا رو میسوزونه‪.‬‬
‫اینم از دست دادم‪.‬‬
‫لعنت بهت جوردن‪.‬‬
‫بهتره لیاقت‪/‬ارزش اینو داشته باشی‪.‬‬
‫صفحه ‪6‬‬
‫‪...-‬نه! جان!؟‬
‫چه بالیی سرت‪...‬؟‬
‫اینجا کجاست منو آوردی‪ ،‬اسپکتر؟ چرا‪...‬؟‬
‫‪-‬به کوست سیتی خوش آمدید‪R.‬‬
‫‪-‬این دیگه چیه؟‬
‫صفحه ‪7‬‬
‫‪-‬صدای خنده هاشو شنیدم‪ ،‬آقای جوردن‪ .‬راجع به دختر آوردن این وقت شب چی گفته بودم؟‬
‫نمیخوام ساختمون من جای اینجور کارا باشه‪.‬‬
‫‪-‬صدای تلویزیون بود‪ ،‬خانم بروم‪.‬‬
‫مراسم پیشاهنگی‪.‬‬
‫‪-‬به خدا‪.‬‬
‫همه ی شما خلبانا مثل همید‪R.‬‬
‫صفحه ‪8‬‬
‫‪-‬اینا کار کی بوده؟‬
‫کی همه چیزو برگردونده؟‬
‫‪-‬کار توئه‪ ،‬جوردن‪.‬‬
‫کار ما‪.‬‬
‫صفحه ‪9‬‬
‫‪-‬دو تا گردشگر بودن که‪ ...‬نجاتم دادن‪.‬‬
‫‪-‬من زمینی ها رو به مسکنشون برگردوندم‪.‬‬
‫دیگه در خطر نیستن‪.‬‬
‫به نظر بدن هال جوردن آسیب ندیده‪ R.‬همونطور که فکر می کردم باقی مونده ی انرژی که به عنوان پاراالکس ذخیره کرد‬
‫حفظش کرده‪.‬‬
‫‪-‬در مرکز خورشید‪...‬‬
‫سفینه ای که بهم دادی‪ ...‬به زحمت یکپارچه موند‪.‬‬
‫آماده سازی های مناسب در او آ انجام شده‪.‬‬
‫باید برم پیش لیگ‪ .‬باید بهشون بگم چی به سر هال اومده‪...‬‬
‫‪-‬حلقه‪...‬‬
‫‪-‬نمی تونم‪ ...‬من‪...‬‬
‫‪-‬ترس‪.‬‬
‫نمی تونه کسی رو که بهش آشناست غافلگیر کنه‪ .‬ضعف تو از سرنوشت بقیه نجاتت داده‪.‬‬
‫‪-‬ولی کیلوواگ‪ .‬جان و گای‪ .‬اونا رو مبتال کرده‪.‬‬
‫‪-‬دیدم‪.‬‬
‫از بدن هال جوردن حفاظت کن‪ .‬روحش‪...‬‬
‫‪...‬اونم شاید بشه هنوز نجات داد‪ .‬و کل هستی رو‪.‬‬
‫‪-‬بهتره امیدوار باش‪...‬‬
‫‪-‬امید در برابر ترس بی معنیه‪ R،‬گرین لنترن بخش ‪.2814‬‬
‫‪-‬آآآآآآررر!‬
‫‪-‬نیروی اراده تنها سالح ماست‪.‬‬
‫صفحه ‪10‬‬
‫‪-‬واچ تاور‪.‬‬
‫‪-‬خدای من‪...‬‬
‫اینجا نابود شده‪ .‬از واحد های تلپورت خبری نیست‪ .‬اینجا گیر کردم تا‪...‬‬
‫ج’انن؟!‬
‫نفس می کشه‪ .‬دکتر میدنایت و مستر تریفیک هم همینطور‪.‬‬
‫فلز داغه‪ .‬مثل کره‪ /‬آب خوردن بریدنش‪.‬‬
‫نشونه های حلقه ی قدرت‪.‬‬
‫گرین ارو‪.‬‬
‫بهترین دوست هال‪ .‬با نهایت احترامم بهش‪ ،‬اولین نفری نبود که مشتاق دیدنش بودم‪.‬‬
‫‪-‬کار گای گاردنره‪ ،‬جوون‪.‬‬
‫کجا بودی؟‬
‫تمام مدت سعی می کردن بهت دسترسی‪...‬‬
‫‪...‬هال؟ این هاله؟‬
‫تو این خراب شده چه خبره؟‬
‫‪-‬فکر کنم بهتره بشینی‪ ،‬اولیور‪.‬‬
‫صفحه ‪11‬‬
‫‪-‬پاراالکس‪.‬‬
‫تو‪ ،‬من نیستی‪ .‬دیگه نه‪.‬‬
‫‪-‬درسته‪...‬‬
‫‪...‬من بخشی از تو ام‪ ،‬جوردن‪.‬‬
‫‪-‬آرر!‬
‫‪-‬من واالترین خواسته هات رو کامل می کنم‪ .‬و تو یک بار برای همیشه جنگیدن علیه این اتحاد رو تموم میکنی‪.‬‬
‫می تونم همش رو برگردونم‪ .‬کوست سیتی‪ .‬ارتشت‪ .‬حتی‪ ...‬کارول‪.‬‬
‫‪-‬کارول؟!؟ باید برگردم پیش‪...‬‬
‫=حالش خوبه‪.‬‬
‫البته فعال‪.‬‬
‫‪-‬انتقام! ما باید‪...‬ننننن‪R.‬‬
‫‪...-‬اسپکتر؟‬
‫روح انتقام‪...‬نباید‪...‬شکست‪...‬‬
‫‪...‬بخوره‪.‬‬
‫صفحه ‪12‬‬
‫‪-‬روح انتقام؟ تو برای من چیزی جز یه میزبان نیستی‪.‬‬
‫همونطور که هال جوردن برای تو هست‪.‬‬
‫‪-‬تو نابود خواهی شد‪...‬‬
‫‪-‬نه‪.‬‬
‫فکر کنم این برای بقیست‪.‬‬
‫‪...-‬تو باید حقیقت رو دریابی‪ ،‬هال جوردن‪.‬‬
‫باید کمکم کنی باهاش بجنگم‪.‬‬
‫‪-‬حقیقت‪...‬ررر‪ ...‬چی؟‬
‫‪-‬حقیقت مربوط به پاراالکس‪.‬‬
‫حقیقت مربوط به خودت‪.‬‬
‫صفحه ‪13‬‬
‫‪-‬آروم تر‪ .‬راجع به چی حرف میزنی کایل؟‬
‫‪-‬قدرتی که در حلقه هامون جریان داره‪...‬‬
‫‪...‬فقط نور خالی نیست اولیور‪.‬‬
‫باتری مرکزی که نگهبانان ساختن‪ ،‬نیروی اراده ی هر موجود زنده ای در جهان رو جمع می کنه‪ .‬اراده ی احساس و خام‬
‫که به انرژی تبدیل‪ R‬میشه‪.‬‬
‫که با اراده ی خودمون میلیون ها بار تقویت میشه‪.‬‬
‫یک طیف الکترومغناطیسی احساس وجود داره که پتانسیل بهره برداری و استفاده داره‪ .‬نیروی اراده ی سبز خالص ترینه‪...‬‬
‫‪-‬این به هال چه ربطی داره؟‬
‫‪-‬بعد همه ی اتفاقاتی که ماه های اخیر روی زمین افتاد‪ ،‬احساس کردم‪...‬‬
‫‪...‬حس کردم دیگه متعلق به اینجا نیستم‪ .‬برگشتم پیش ستاره ها‪.‬‬
‫و یه چیزی پیدا کردم‪.‬‬
‫روی لبه‪ /‬انتهای جهان هستی‪.‬‬
‫صفحه ‪14‬‬
‫‪-‬روی دهمین سیاره از خورشید پگالوس‪.‬‬
‫موجودات مقیم اونجا وقتی حلقم رو دیدن وحشت کردن‪.‬‬
‫یکی از ریش سفیدهاشون‪ ،‬به بقیه هشدار میداد که جهان در حال نابودیه‪...‬‬
‫‪...‬به دستان پاراالکس‪.‬‬
‫فکر کردم منظورش اولین باری که با هم با هال جنگیدیمه‪ R،‬ولی‪ ...‬داستانی برام تعریف کردن‪.‬‬
‫داستان وجودی که در سرآغاز ادراک متولد شده بود‪.‬‬
‫وجودی که از ترس جون‪ /‬حیات گرفته بود‪.‬‬
‫با هرچیزی در تماس بود وحشت می آفرید‪ .‬باعث شد تمدن های بزرگی با پارانویا* خودشون رو نابود کنن‪.‬‬
‫*بیماری روانی سوءظن و شک نسبت به همه‪.‬‬
‫ترس اون ها‪ ،‬غذای این وجود بود‪.‬‬
‫و به این وجود می گفتن پاراالکس‪.‬‬
‫‪-‬چی؟ این چه مزخرفاتیه می‪...‬‬
‫‪-‬لطفا‪ ،‬اولیور‪ .‬من سال های نوری رو طی کردم تا برگردم اینجا‪.‬‬
‫بذار کامل بگم‪.‬‬
‫صفحه ‪15‬‬
‫‪-‬پاراالکس تهدید کرد که از کل جهان تغذیه می کنه‪ .‬میخواست هر موجود زنده ای به ترس آلوده بشه‪ ،‬و ترس منجر به‬
‫خشونت میشه‪ .‬و خشونت به ترس‪.‬‬
‫مثل یه چرخه ی بی پایان مرگ و نابودی که مدام پاراالکس رو تغذیه‪ R‬میکنه‪.‬‬
‫بهم گفتن نگهبان ها میدونستن پاراالکس باید متوقف بشه‪.‬‬
‫همون زمان که نگهبان ها باتری مرکزی میساختن و دنبال اراده بودن‪ ،‬پاراالکس ترس جمع می کرد‪.‬‬
‫انرژی های مخالف نتونستن همدیگرو نابود کنن‪...‬‬
‫‪...‬ولی پاراالکس زندانی شد‪ .‬به وضعیت کما گونه ای رفت که نگهبان ها معتقد بودن نمیتونه ازش بیدار بشه‪.‬‬
‫طی هزاره ها‪ ،‬پاراالکس فقط به اسم ناخالصی زرد شناخته شد‪ .‬داستانش عامدانه فراموش شد تا کسی هرگز سعی نکنه‬
‫فراریش بده‪.‬‬
‫برای همین حلقه ها با رنگ زرد مشکل داشتن‪ .‬پاراالکس قدرتشون رو از طیف مربوطه ضعیف می کرد‪.‬‬
‫و فقط کسی با توانایی فوق العاده ی غلبه به ترس می تونست به حلقه ی قدرت کامل مسلط بشه‪.‬‬
‫برای میلیارد ها سال‪ ،‬پاراالکس مرده محسوب میشد‪.‬‬
‫و ارتش گرین لنترن رشد کرد‪.‬‬
‫صفحه ‪16‬‬
‫‪-‬تا یه روز‪ ،‬یه جوری‪...‬‬
‫‪...‬پاراالکس بیدار شد‪.‬‬
‫ضعیف شده بود‪.‬‬
‫و گرسنه‪.‬‬
‫حلقه های قدرت مستقیما به باتری مرکزی اصلی وصلن‪ ،‬پاراالکس هم با گشتن اطالعات بین ارتش‪ ،‬دنبال یه میزبان قوی‬
‫می گشت تا کنترلش کنه‪.‬‬
‫کسی که میتونست برای فرار کمکش کنه‪.‬‬
‫پاراالکس هال جوردن رو پیدا کرد‪.‬‬
‫گنتت فکر می کنه از وسط حلقش به بیرون نشت کرد‪ ،‬تا کنترلش کنه‪.‬‬
‫سعی کرد اراده و اعتماد به نفس هال رو ضعیف کنه‪.‬‬
‫و اینکه هال جوردن ترس رو بچشه‪.‬‬
‫باالخره‪ ،‬وقتی ترسی ماورایی شوکت می کنه؟‬
‫سفید شدن موهاش اولین نشانه بود‪.‬‬
‫جوردن احتماال فقط فکر کرده چرا اینقدر زود خاکستری شد‪ ،‬بعید میدونم بهش فکر می کرد‪...‬‬
‫‪...‬چند ماه بعد‪ ،‬مونگول در نابود شدن کوست سیتی دست داشت‪...‬‬
‫همه آشناهایی که باهاشون بزرگ شده بود‪ ،‬و هرکسی که اونهمه سال حفاظت کرد‪...‬‬
‫‪ ...‬مردن‪.‬‬
‫این برای پاراالکس کافی بود که کنترل ذهنش رو به دست بگیره و با خشم‪ ،‬غم و انتقام پرش کنه‪.‬‬
‫تشخیص کار درست و خوب رو برهم میزد‪.‬‬
‫و برای همیشه تغییرش داد‪ .‬هال جوردن عوض شد‪.‬‬
‫پاراالکس ترس رو برای جوردن معنی کرد‪.‬‬
‫ترس اینکه فردا ممکنه چه اتفاقی بیفته‪.‬‬
‫صفحه ‪17‬‬
‫‪-‬جوردن سعی کرد کوست سیتی رو بازسازی کنه‪ ،‬ولی نگهبان ها تنبیهش کردن‪ .‬تهدید کردن که قدرتش ازش گرفته میشه‪،‬‬
‫چون برای اهداف شخصی ازش استفاده کرد‪.‬‬
‫پس اون کاری کرد که از هر آدم ناامید و وحشت زده ای بر میاد‪...‬‬
‫‪...‬مقابله به مثل کرد‪.‬‬
‫و واقعیت اینه که‪ ،‬کامال سرزنشش نمی کنم‪.‬‬
‫پاراالکس ذهنش رو مسموم کرد که به او آ برگرده‪ .‬توی مسیرش هم با چندتا از اعضای ارتشمون روبرو شد‪.‬‬
‫و روی او آ‪...‬‬
‫‪...‬نگهبان ها هم تیر آخر خودشون رو شلیک و تنها خائن دیگه‪ ،‬سینسترو‪ ،‬رو از باتری مرکزی آزاد کردن‪ .‬چندماه قبل‬
‫اونجا زندانی شده بود‪.‬‬
‫نمی دونم نگهبان ها پیش خودشون چه فکری می کردن‪ .‬که از اون روانی برای متوقف کردن هال استفاده کنن و بعد‪ R‬برش‬
‫گردونن به باتری‪...‬‬
‫‪...‬یا اینکه یه خائن به ارتش میتونه‪ R‬اون یکی رو متوقف کنه؟‬
‫برنامشون هرچی که بود‪...‬‬
‫‪...‬شکست بدی خورد‪.‬‬
‫جوردن گردن سینسترو رو شکوند‪.‬‬
‫صفحه ‪18‬‬
‫‪-‬و بعد باتری مرکزی رو نابود کرد و تمام انرژیش رو برای خودش برداشت‪...‬‬
‫و بدون اینکه حتی خودش بدونه‪ ،‬جوردن پاراالکس رو آزاد کرد‪.‬‬
‫انگل کیهانی خودش رو به روح جوردن پیوند زد‪.‬‬
‫و پاراالکسی که ما بهش آشناییم متولد شد‪.‬‬
‫از اون زمان تا به حال اونجا مونده‪ .‬و افکار و کارهاش رو فاسد می کنه‪.‬‬
‫حتی وقتی جوردن خورشید رو دوباره مشتعل کرد و خودش رو برای نجات زمین فدا کرد‪...‬‬
‫‪...‬فقط درخشش لحظه ای خود واقعی هال جوردن بود‪.‬‬
‫همیشه برای جان و من سوال بود که چرا حلقه ی من با زرد مشکلی نداره‪.‬‬
‫هیچوقت فکر نمی کردم دلیلی باشه‪ ...‬یا اینکه موضوع مهمی باشه‪.‬‬
‫ولی دلیلش آزاد شدن پاراالکس بود‪.‬‬
‫‪-‬ناخالصی زرد هنوز به روحش متصله؟ یعنی االن جزوی از اسپکتره؟‬
‫‪-‬آره‪.‬‬
‫شیطان باالخره از چشم جوردن دور موند*‪.‬‬
‫*اشاره به سوگند معروف ارتش گرین لنترن‪.‬‬
‫توی خودش قایم شد‪.‬‬
‫صفحه ‪19‬‬
‫‪-‬این ممکن‪ ...‬نیست‪ .‬ناخالصی‪...‬؟‬
‫‪-‬احساست راجع به اینکه آدم دیگه ای جز خودت هستی درست بود هال جوردن‪.‬‬
‫و هنوز به عنوان میزبانی برای پاراالکس عمل می کنی‪.‬‬
‫‪-‬نه‪ ...‬من پاراالکس هستم‪ .‬اگه من‪...‬‬
‫‪...‬غیر این بود متوجه می شدم‪.‬‬
‫قدرت کافی برای متوقف کردن خودم رو داشتم تا‪...‬‬
‫‪-‬ممکنه بهترین گرین لنترن ها بوده باشی‪...‬‬
‫‪...‬ولی حتی تو‪ ،‬هال جوردن‪ ،‬رویین تن نیستی‪.‬‬
‫‪-‬معلومه‪ .‬پسر کو ندارد نشان از پدر‪ ،‬درسته؟‬
‫‪-‬خفه شو‪.‬‬
‫‪-‬من بدون دلیل اجازه نمی دادم روحت به سمتم کشیده بشه‪.‬‬
‫امیدوار بودم با اتصال به جسم آلودت‪ ،‬قابلیت سوزوندن این پاراالکس رو مثل یه بیماری داشته باشم‪.‬‬
‫تا برای همه ی ترس ها و مرگ هایی که در هستی خداوند پخش کرده انتقام بگیرم‪...‬‬
‫‪...‬و تا‪...‬روحت رو آزاد‪ ...‬آآررر!‬
‫‪-‬ولی من حتی برای تو زیادی قوی ام‪ ،‬اسپکتر‪.‬‬
‫تو مال منی‪ ،‬عروسک خیمه شب بازیم‪ .‬و تو‪ ،‬انسان‪...‬‬
‫‪...‬تو مردی‪ ،‬هال جوردن‪.‬‬

‫‪Ddy‬‬
‫صفحه ‪20‬‬
‫‪-‬پاراالکس زندست‪.‬‬
‫صفحه ‪21‬‬
‫‪-‬تقریبا دو دقیقست به بدنش زل زده‪.‬‬
‫میدونم ماجرای بزرگیه‪...‬‬
‫‪-‬بهم دست نزن جوون‪ .‬فقط‪...‬‬
‫‪...‬فقط یکم فرصت بده که این قضایا روهضم کنم‪.‬‬
‫نگهبانای لعنتی پاراالکس رو توی باتری گذاشتن‪ .‬آخه چرا اونا‪...‬؟‬
‫‪-‬اونا قبل اینکه حتی بفهمن چی شده نابود شدن‪ .‬و گنتت‪...‬‬
‫‪...‬وقتی برای دیدنش راجع به این به او آ رفتم‪ ،‬فکر می کرد وقتی پاراالکس آزاد شد خاطراتش رو پاک کرد‪.‬‬
‫‪-‬چرند محضه! نمی تونی به این نگهبانا اعتماد کنی‪.‬‬
‫‪-‬در حال حاضر راه دیگه ای نداریم‪ .‬گنتت منو فرستاد تا بدن هال رو از خورشید بیارم‪.‬‬
‫‪-‬هال‪...‬‬
‫‪...‬شهرتش‪ ،‬زندگیش‪ ،‬حتی روحش‪ .‬همه رو ازش گرفتن‪.‬‬
‫‪-‬ماسک اشک ها رو مخفی میکنه‪.‬‬
‫برای همین جان مال خودشو برداشت‪.‬‬
‫‪-‬متوجه بیشتر چیزهایی که میگی شدم‪ .‬ولی االن باید چیکار کنیم؟ چطوری میتونیم کمکش کنیم؟‬
‫‪-‬مطمئن نیستم‪ .‬فقط میدونم‪ ...‬باید یه کاری بکنیم‪ .‬قبل اینکه قدرت اسپکتر هم مثل جوردن فاسد بشه‪.‬‬
‫‪-‬چرا این ناخالصی‪ ...‬این پاراالکس از بین هزاران عضو ارتش هال رو انتخاب کرد؟‬
‫و اگه این هیوال خوابیده بود‪...‬‬
‫‪...‬کدوم خری بیدارش‪...‬‬
‫آآر!‬
‫‪-‬کی بیدارش کرد؟‬
‫‪-‬آآرر!‬
‫‪-‬کی میتونه؟ کی حاضره؟‬
‫صفحه ‪22‬‬
‫‪-‬به جز من؟‬
‫‪-‬زرد‬
‫جف جانز‪-‬نویسنده‬
‫ایثن ون اسکایور‪-‬طراح‬
‫پرنتیس رالینز‪-‬جوهرزن‬
‫و سایرین‪...‬‬

You might also like