Professional Documents
Culture Documents
گشتالت
گشتالت
نظریه گشتالت
همانگونه که ذکر شد ن قد روانشناسانه فارغ از تعیین معنایی برای زیبایی سعی در کشف معنا نهفته در پس نمادها و نشانه ها و استعارات اثر
هنری بود .ولی در سال های 1910تا 1920گروهی از روانشناسان همچون ماکس ورتهایمر ،ولفگانگ کوهلر ،کورت کوفکا و کریستین فن
ارنفلس نظریه گشتالت را بر پایه مجموعه ای از اصول علمی مبتنی بر تجربیاتی در زمینه ادراک حسی مطرح کردند .واژه گشتالت ()gestalt
به معنای شکل و فرم است .اصلی ترین مبانی نظریه گشتالت به شرح زیر است:
نظریه پردازان گشتالت معتقد بودند که اغلب موقعیت ها ویژگی های خاص خود را دارند که مستلزم درکی متناسب از جانب ماست .گوستاو
بریج معتقد است ذهن ما برای برداشت سامان مند از واقعیت ،به شکلی قاعده مند و منطقی از ساده ترین الگوهای ادراکی به سمت الگوهایی
پیچیده حرکت می کند .بنابراین ،نظریه پویش شناسی فرم می گوید :پیش از آنکه به هر یک از عناصر مجزا توجه کنیم ترکیب کلی کار
گرچه تجربه های روانشناختی از عناصر حسی ناشی می شوند ،اما با خود این عناصر تفاوت دارند .بنابراین هنر را مانند یک
ارگانیسم و سازمان می دیدند که چیزی به تجربه مخاطب می افزاید که تنها در داده های حسی آن نیست بلکه متاثر از سازمان
آن است.
2
با تحلیل جز به جز نمی توان اکثر پدیدارهای طبیعی را به نحوی درست توصیف کرد و مستلزم نوعی دید هنری نسبت به واقعیت •
است.
3
چگونگی ظهور عناصر منفرد وابسته به جایگاه و نقش آن در الگویی کلی است .مجموعه ای از اصول واحد بر تمامی قابلیت های •
ذهنی حاکم است و ذهن در قالب یک کل عمل می کند :ادراک مشتمل بر تفکر ،تفکر مشتمل بر شهود ،مشاهده مشتمل بر ابداع
است.
عمل دیدن به شکلی کامال ذهنی شکل و معنا را واقعیت در نظر می گیرد •
فرم و فضا از ویژگی های خاص خود برخوردارند که مستلزم درکی متناسب از جانب ما هستند .الزمه نگریستن به جهان ،کنش •
متقابل میان خواص به نمایش درآمده شی و ویژگی ذاتی ذهن نگرنده است .در نهایت :عمل دیدن به معنای دریافت الگوهای
اصول گشتالت
از آنجایی که دهن تعداد محدودیتی از اطالعات را می تواند پیگیری کند زمانی که مقدار اطالعات زیاد و پیچیده می شود به صورت خودکار
دست به ساده سازی می زند .یازده اصل نظریه گشتالت عبارتند از:
ذهن ما گرایش دارد تا اشکال و فرمهای شبیه هم را متعلق به هم یا به عنوان یک گروه و خانواده ببیند .این شباهت می تواند در
تمامی ویژگی های بصری یک فرم مانند شکل ،اندازه ،رنگ ،بافت و جنسیت وجود داشته باشد .در این میان اندازه عنصر قوی تری
است:
5
چشم ما دوست دارد تا اشکال نزدیک به هم را مربوط به هم یا هم خانواده تصور نماید .این نزدیکی هم از طریق نزدیک بودن
لبه های عناصر به همدیگر و هم مماس شدن یا روی هم افتادن آنها به وجود آید .همپوشانی تاثیر قوی تری در این میان دارد.
چشم ما دوست دارد امتداد بصری را بین اجزای یک ساختار ایجاد نماید .بر اساس این اصل چشم بین عناصری که در یک مسیر (یک
خط ،یک منحنی) هستند ارتباط برقرار میکند .این ارتباط تا زمانی تداوم مییابد که چیزی این منحنی ذهنی را برهم بزند.
چشم ما گرایش دارد تا اشکال باز را بسته و اشکال ناقص را کامل نماید .بنابراین تگر قسمتی از یک شکل یا طرح جا افتاده و یا حذف شود
ذهن انسان ذاتا در صدد کامل کردن تجربههای ناقص و تکه تکه از محیط پیرامون خود است .بنابراین هنگامی که تصویری را به صورت
چندپاره مشاهده میکند آن را به صورت کامل درک میکند به این اصل پراگنانس ( )pragnanzگفته می شود.
6
اصل شکل و زمینه میگوید ذهن بشر ذاتا تمایل دارد به بخشی از تصویر به عنوان شکل (پیشزمینه) و به بخش دیگر به عنوان
این اصل بیانگر آن است که یک ساختار بصری در مجموع ممکن است از تعدادی گشتالت کوچکتر تشکیل شده باشد ،اما گشتالت
این اصل بیشتر در تصاویر متحرک مطرح میشود .بدین معنی که عناصری که با هم در یک راستا حرکت میکنند از طرف مغز به
عنوان یک کل واحد در نظر گرفته میشوند.
7
این اصل میگوید زمانی که دو عنصر با یکدیگر بر اساس یک محور تقارن داشته باشند ،ذهن آنها را با هم مرتبط میسازد حتی اگر
ذهن انسان عناصری که زاویه مشابه یا نزدیک بهم دارند را یک کل در نظر میگیرد.
بر اساس این اصل ،عناصری که درون یک محدوده غالبا بسته گرد هم بیایند ،به صورت جزئی از یک گروه درک میشوند.
8
بر اساس اصل عنصر متصل ،ذهن انسان عناصری را که به هم اتصال داشته باشند به صورت یک کل در نظر میگیرد.
اصل تداعی :چشم ما دوست دارد تا اشکال نا آشنا برای ذهن را شبیه به اشکال آشنا تشخیص دهد.
کاربرد گشتالت
بنابر آنچه گفته شد در دیدن شکل یک فرم ،یعنی چیز خاصی وجود دارد و کار خاصی انجام می دهد .این نکته یعنی فرم از تناسبات و البته
حرکات تاثیر می گیرد .هرچه پیوند بیولوژیک ما با یک شی بیشتر باشد ما برای درک و بازشناسی آن مستعدتر خواهیم بود .و قضاوت ما برای
فرم از این لحاظ به دو دسته هندسی و بیومرفیک تقسیم می شود .در هر یک از دو حالت مجموعه ای از ویژگی های بارز است
که شی را چون الگویی کامل و بی نقص نشان می دهد و جزییات را می توان به آن افزود .این فرم به دو صورت محدوده طرح
استخوان بندی یکسان را می توان با اشکال متعدد بوجود آورد و اگر یک الگو قابلیت القای دو استخوان بندی ساختاری را داشته
هر ردیف از دو دایره قرار داده شده در تصویر فوق چه محصولی را در ذهن شما تداعی می کند؟
فرم های بصری جدا از آنچه به ما منتقل می کنند هیچ معنا و مفهومی ندارند .بنابر این همواره از الگوهای درک شده به سمت •
مثال زیر را در نظر بگیرید :سعی کنید تا عنوانی برای آن پیدا کنید •
اکنون به محصول مرتبط با تصویر فوق توجه کنید و بررسی کنید چه عناصری به شکل معنا فرمی می داده که در تصویر فوق
وجود نداشته است و محصول چه گشتالتی دارد که مفهوم و عملکرد و الگوی محصول را می یابد؟
11
دستاورد دیگر روانشناسی و روانپزشکی و فیزولوژی به نقد هنری و شناخت کارکرد مغز در درک و بسط مفاهیمی همچون زیبایی و واالیی و
لذت بررسی نحوه عمل مغز و هورمون های بدن در مواجه شدن با هر کدام از این موارد است .نخستین بار ارسطو به تاثیر هورمون ها بر
رفتار افراد اشاره کرده بود .کشف تاثیر ادرنالین بر استرس و هیجان در هنگام بروز خشم ،ترس و اضطراب برای همه شناخته شده است.
در این میان هورمون دوپامین یا پاداش به عنوان پاداش یا لذت در مغز ترشح می شود و به تنظیم حرکت و واکنش عاطفی کمک می کند و
هرمون اکسی توسین یا عشق افزایش دهنده اعتماد و همدلی با دیگران است .این هورمون در کاهش اضطراب و استرس و افزایش مشارکت
هورمون سروتونین یا شادی نیز عالوه بر کمک به کاهش اضطراب و افزایش تمرکز در تثبیت خلق و خو و ایجاد نشاط و شادی موثر است.
هورمون ایندروفین نیز به عنوان آرامش بخش و کاهنده درد شناخته شده است .که مثال در موقع خندیدن در بدن آزاد می شود.
توجه به کارکرد این چند هورمون ساختار فیزیولوژیکی بدن ما را در عکس العمل به درک آثار هنری یا محصوالت و دنیای اطراف نشان می
دهد و مثال می توان با بررسی آزمایشگاهی بدن در مواجه با یک محصول از نتایج قابل اعتماد از تولید و عرضه یک محصول پیشاپیش مطلع
شد.