‫اسطوره و آئین‬

‫جلسه پنجم‬
‫روح‬
 ‫روح از منظر کاسیرر‬

‫روح مبدا و پایان اسطوره است‪.‬‬ ‫•‬

‫عدم وجود امر فی نفسه در تفکر بدوی‬ ‫•‬

‫در قلمرو باستانی همه چیز مقدس است‬ ‫•‬

‫روح مفهومی غیر ثابت و شکل پذیر‬ ‫•‬

‫است‬
‫روح در مفهوم عمومی‬

‫روح آزاد‬
‫جان‬
‫جسم‬
 ‫حیات‬
‫• زندگی به مثابه یک کل مقطع‬

‫• روح در ابتدا فناپذیر است‬

‫• فناناپذیری‪ :‬یک وضعیت اکتسابی‬

‫• شناخت به مثابه تحول‬

 ‫سه تا هفت روح‬ ‫•‬ ‫روح و مانا‬
‫مو‪ ،‬ناخن و دفعیات‬ ‫•‬

‫مانا‪ :‬قدرت رازآلود ولیکن فعالی که به بعضی از اشخاص تعلق دارد‬ ‫•‬
‫و سپس به نحو عام به همه ارواح و جانها تعلق میگیرد‪.‬‬

‫جلوهی مقدس به تابو بدل میشود‪.‬‬

‫تابو‪ :‬هر شی‪ ،‬عمل یا شخصی که به طور طبیعی یا در اثر نوعی تغییر‬
‫در ساحت هستی شناختی خود به نیرویی کم و بیش نامطمئن دست‬
‫مییابد‪.‬‬

‫همه چیز روح دارد زیرا هر چیزی قوهای عرفانی دارد‪.‬‬ ‫•‬
‫من‬ ‫روح‬

‫• در میان اقوام اولیه هر میل یا‬

‫هدفی جمعی بود‪.‬‬

‫• فهم آرزومندی‬

‫• تفرد‬

‫• من‬
‫مشروعیت بخشی به «من»‬

‫پوشش «من» در اندیشه اسطورهای‬ ‫•‬

‫خدایان خلق الساعه‬ ‫•‬

‫دایمون‬ ‫•‬

‫گنیوس‬ ‫•‬

‫دیو‬ ‫•‬
‫تجسد آرزو در من از منظر کاسیرر‬
‫قایق کاراهوپو؛ مهاجرت پولینزیایی‬
 ‫دایمون‪/‬روح‬
‫• آنیمیسم‪ /‬فرا افکنی‪ /‬آرزومندی‬

‫• خدایان در بیرون‬

‫• خدایان خلق الساعه‬

‫• آرزوی دایمون __ بدن من‬

 ‫الئه خسیس(الهه سرنوشت)‪ ،‬دختر آناکه (ضرورت)‬
‫• کتاب دهم جمهوری افالطون‬

‫• «دایمون تو را برایت انتخاب نمیکنند‪ ،‬بلکه‬

‫تو خود آنرا انتخاب میکنی‪ ،‬فضیلت آزاد‬
‫است‪ ،‬انتخاب بهره بردن از آن و مسئولیت‬
‫آن با توست نه با خدا»‬
 ‫جمع بندی من‪/‬روح‬

‫‪ .1‬فهم آرزو مندی مسیر رسیدن به «من» بود‪.‬‬

‫‪ .2‬شناخت و شرعیت بخشی به من نیازمند بیرون کشیده شدن «من» از من بود‪.‬‬

‫‪ .3‬میل در پیکر خدایان خلق الساعه تجسد یافت‪.‬‬

‫‪ .4‬دایمون‪ ،‬بدن افراد را برای رسیدن به هدف خود تسخیر میکرد‪.‬‬

‫‪ .5‬شناخت این دایمون منجر به شناخت اختیار شد؛ بازگشت «من» به درون من‪.‬‬
‫ظهور دین‬
 ‫دین‪ :‬قوهی ناظر بر دایمون‬

‫• ده فرمان‬

‫• نهی و نفی‬

‫• تفاوت دین و جادو در این حیطه‬

‫• ریتا‪ ،‬ارته‬

‫• داوری اعمال‬

‫• تحول خویشکاری خدایان_ از خدایان طبیعت به ناظران اعمال و داوران جهان مردگان‬
‫اوزیریس‬
‫روح در میانهی مرگ و زندگی‬
KA
BA
KHU