You are on page 1of 29

‫بخش اول‪ :‬انسان و ايمان‬

‫‪ (1‬منظور از خودشناسي و شناخت انسان چيست؟‬

‫انسان استعداد ها و نيرو هايي براي فهم خود و جهان دارد كه اگر آن ها را بشناسد بهتر ميتواند از سرمايه هاي وجودي‬
‫اش را به كمال برساند‪ .‬قرآن ميفرمايد‪:‬‬

‫‪-‬انسان بايد بنگرد از چه آفريده شده است‪.‬‬

‫‪-‬آيا انسان به ياد نمي آورد كه ما او را آفريديم و حال آن كه چيزي نبوده است‪.‬‬

‫امام علي‪ :‬كسي كه به خود شناسي دست يابد‪ ،‬به بزرگترين سعادت و كاميابي رسيده است‪.‬‬

‫‪ (2‬دﻻيل هميت دار بودن خودشناسي چيست؟‬

‫مقدمه كمال انساني‪ -‬پيش درآمد جهان شناسي – مقدمه خدا شناسي – حﻼل مشكﻼت انسان‬

‫‪ (3‬چگونه "خود شناسي"‪ ،‬مقدمه ي كمال انساني هست؟‬

‫انسان اگر خود را بشناسد بهتر ميتواند از سرمايه هاي وجودي اش بهره ببرد و شكوفا كند‪ .‬زيرا نقطه ي آغاز همان‬
‫شناخت سرمايه هاي وجودي هست‪.‬‬

‫‪ (4‬چگونه "خود شناسي"‪ ،‬پيش درآمد جهان شناسي هست؟‬

‫شناخت جهان يعني تعامل انسان با جهان خارج‪ .‬انسان ابتدا بايد قوا و ابزار هاي شناخت خود را بشناسد تا به شناخت‬
‫جهان دست يابد‪ .‬امام علي‪ :‬كسي كه خود را نميشناسد‪ ،‬چگونه غير خود را تواند شناخت؟!‬

‫‪ (5‬چگونه "خود شناسي"‪ ،‬مقدمه ي خداشناسي هست؟‬

‫الف( فطرت آدمي با معرفت خدا عجين هست‪.‬‬

‫ب( انسان آفريننده ي خود نيست و هنگام بررسي خودشناسي نياز به خدا را احساس مي كند‪.‬‬

‫ج( تأمل در ساختار پيچيده ي انسان‪.‬‬

‫امام علي‪ :‬هركس خود رابشناسد‪ ،‬پروردگارش را ميشناسد‪.‬‬

‫‪ (6‬چگونه "خود شناسي"‪ ،‬حﻼل مشكﻼت انسان هست؟‬

‫اگر انسان حقيقت واقعي خود‪ ،‬هدف خلقت‪ ،‬موقعيت خود در نظام هستي‪ ،‬رابطه ي خود با خدا را بداند بسياري از‬
‫مشكﻼت روحي رواني و فكري حل ميشود‪.‬‬
‫‪ (7‬در باب حقيقت انسان چه ديدگاه هايي وجود دارد؟ توضيح دهيد‪.‬‬

‫مادّي‪ -‬الهي‬

‫مادّي‪ :‬الف( انسان پديده اي مادّي هست‪ .‬ب( همه ي قوانين حاكم بر انسان مادي هست‪ .‬ج( با قوانين مادي ميتوان انسان‬
‫را شناخت‪ .‬د( انسان پس از مردن‪ ،‬نابود ميشود‪.‬‬

‫الهي‪:‬الف( انسان عﻼوه بر بدن مادي‪ ،‬حقيقتي به نام روح دارد‪ .‬ب( روح را نميتوان با حس و تجربه بررسي كرد‪ .‬ج( روح‬
‫بعد از مردن از بين نميرود‪ ،‬بلكه حياتي جاودانه دارد‪.‬‬

‫‪ (8‬ديدگاه قرآن در مورد "حقيقت انسان" چيست؟‬

‫انسان از روح الهي بهره مند هست و حقيقت انسان ‪،‬روح اوست‪.‬‬

‫‪-‬و ياد كن هنگامي را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت‪ :‬من بشري را از گلي خشك‪ ،‬از گلي سياه و بد بو خواهم‬
‫آفريد‪ .‬پس وقتي آن را درست كردم و از روح خود به آن دميدم‪ ،‬پيش او به سجده درافتيد‪) .‬حجر(‬

‫"تسويه" به معناي خلقت اعضاي بدن )كه در اعتدال آفرده شده هست( است‪.‬‬

‫‪-‬خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامي باز مي ستاند‪) .‬زمر(‬

‫"توفي" يعني اخذ و گرفتن‪.‬‬

‫نكته‪ :‬اگر روح نيمي از شخصيت انسان بود در آيه به جاي "يتوفاكم" گفته ميشد "يتوفي بعضكم"‪ .‬پس حقيقت انسان‬
‫همان روح هست‪.‬‬

‫‪-‬هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شده اند‪ ،‬را مرده مپندار؛ بلكه زنده اند‪ ،‬كه نزد پروردگارشان روزي داده ميشود‪.‬‬

‫‪ (9‬از نظر فيلسوفان چرا روح غير مادي هست؟‬

‫ماده را ميتوان به دو نيم كرد‪ .‬ولي من به دو نيم من تقسيم نمي شود‪.‬‬

‫‪ (10‬ابعاد روح چيست؟ ادراكي‪-‬گرايشي‬

‫‪ (11‬بعد ادراكي انسان در چه حوزه هايي فعاليت ميكند؟ توضيح دهيد‪.‬‬

‫نظر‪-‬عمل‬

‫شناخت نظري‪ :‬متعلق شناخت‪،‬اشيا‪ ،‬آن گونه كه هستند يا خواهند بود‪ ،‬باشد‪.‬‬

‫شناخت عملي‪ :‬متعلق شناخت‪ ،‬عمل انسان از جهت خوب و بد‪ ،‬بايد ها و نبايد ها باشد‪.‬‬
‫‪ (12‬شناخت نظري چند نوع هست توضيح دهيد‪.‬‬

‫حصولي‪ :‬شناختي كه براي انسان حاصل ميشود‪ ،‬يا از طريق صورت ها و مفاهيم ذهني هست‪ .‬مانند علم انسان به درختي‬
‫مقابل خود‪.‬‬

‫حضوري‪ :‬انسان مستقيماً به متعلق شناخت آگاهي دارد‪ .‬مانند حاﻻت رواني‪.‬‬

‫‪ (13‬ويژگي هاي بعد گرايشي چيست؟‬

‫الف( هر كسي دارد‪) .‬حتي ضعيف(‪ .‬ب( عوامل خارجي به وجود نياورده‪ .‬ج( عوامل خارجي روي آن تأثير دارد‪.‬‬

‫‪ (14‬گرايش هاي انسان چند گونه هست؟‬

‫حيواني‪ :‬ميان انسان و حيوان مشتركند‪ .‬مثل‪ :‬حفظ ذات‬

‫انساني‪ :‬مختص انسان هست‪.‬مثل‪ :‬محبت به خدا‪ .‬اين گرايش ها ممكن هست به خاطر شرايط محيطي از بين برود‪ .‬به‬
‫خاطر همين وظيفه ي پيامبران بيدار كردن گنجينه هاي فطرت آدمي است‪.‬‬

‫‪ (15‬بحران هاي پيش روي انسان پيست؟‬

‫الف( معرفتي‪ .‬ب( اخﻼقي‪ .‬ج( رواني و معنوي‪.‬‬

‫‪ (16‬بحران معرفتي چيست؟‬

‫برخي تنها ابزار شناخت را حس و تجربه حسي ميدانند و امور غير مادي را انكار ميكنند‪ .‬گروهي ديگر‪ ،‬بيشتر به ابزار‬
‫عقل تأكيد دارند و گروهي ديگر بيشتر به ابزار شهود عرفاني‪.‬‬

‫در حالي كه ابزار حس و تجربه تنها ابزار شناخت نيست‪ .‬بلكه قوه ي عقل و شهود عرفاني نيز ابزار شناخت هستند‪.‬‬

‫‪ (17‬بحران اخﻼقي چيست؟‬

‫در جهان معاصر‪ ،‬معيار خوبي و بديِ اخﻼقي‪ ،‬سودگرايي مادي هست‪ .‬دعوت انسان به ارزش ها و فضايل انساني و مبارزه‬
‫با نفس اماره‪ ،‬بي معنا شده است و رذايل اخﻼقي بر اساس اين مﻼك ها‪ ،‬توجيه اخﻼقي پيدا ميكند‪ .‬راه برون رفت از اين‬
‫بحران اين هست كه با ديگر انسان به خود رو كند و تنها بعد مادي را در نظر نگيرد‪.‬‬

‫‪ (18‬بحران رواني و معنوي چيست؟‬

‫انسان امروز‪ ،‬هويت واقعي خود را از دست داده است‪.‬علي رغم پيشرفت ها و امكانات مادي احساس تنهايي ميكند‪ .‬اين‬
‫مشكﻼت به خاطر اين هست كه حقيت وجودي خويش را به خوبي نشناخته و نقطه ي اتكاي خود يعني خداوند را از‬
‫دست داده است‪.‬‬
‫‪ (19‬نقش دين در حل بحران معرفتي چيست؟‬

‫بر اساس آموزه هاي ديني راه هاي شناخت حس و تجربه‪ ،‬قوه ي عقل‪ ،‬شهود عرفاني و وحي الهي هست‪ .‬دين نه تنها‬
‫انسان را به حوزه ي خاصي محدود نميكند بلكه افق بازتري را نشان ميدهد‪ .‬و معارفي ممانند خدا شناسي ‪ ،‬هستي شناسي‬
‫‪ ،‬انسان شناسي ‪ ،‬فرجام شناسي را نشان ميدهد‪.‬‬

‫‪ (20‬نقش دين در حل بحران اخﻼقي چيست؟‬

‫دين منهاي خدا باعث ميشود اخﻼق بسيار عقب بماند و فداكاري ها بي معني شود‪.‬‬

‫‪ (21‬دﻻيل بحران رواني چيست؟‬

‫الف( احساس بي نيازي از خدا‪ .‬ب( بي هدفي در زندگي‪.‬‬

‫‪ (22‬نقش دين در حل بحران رواني چيست؟‬

‫كسي كه ايمان دارد‪ :‬الف( براي آنچه از دست داده تأسف نميخورد‪ .‬و آنچه دارد دلبستگي شديد ندارد‪.‬‬

‫ب(در برابر حوادث سخت و محكم هست‪.‬‬

‫ج( مﻼمت و سرزنش بر اراده ي او اثر نمي گذارد‪.‬‬

‫قرآن ميفرمايد‪ :‬آگاه باشيد كه با ياد خدا است كه دل ها آرام ميگيرد‪.‬‬

‫‪ (23‬معني لغوي ايمان چيست؟‬

‫ايمان از مصدر باب افعال از ريشه ي آمن است به معناي جايگير شدن اعتقاد در قلب‪ ،‬يا تصديق چيزي با اطمينان‪ .‬و‬
‫شخص دارنده ي ايمان مؤمن هست‪.‬‬

‫‪ (24‬معني اصطﻼحي ايمان چيست؟‬

‫اعتقاد و تصديق قلبي به خدا‪ ،‬روز قيامت‪ ،‬كتب آسماني‪ ،‬مﻼئكه‪ ،‬پيامبران و امور غيب است و كسي كه به همه ي اين ها‬
‫اعتقاد قلبي دارد مؤمن هست‪.‬‬

‫‪ (25‬ديدگاه قرآن درباره ي ايمان و معرفت چيست؟‬

‫ايمان مبتني بر علم و معرفت هست‪ .‬ولي چنين نيست كه اگر معرفت و علم باشد‪ ،‬ايمان نيز ضرورتاً باشد‪ .‬بسيار كساني‬
‫هستند كه علم و معرفت دارند؛ ولي ايمان ندارند‪ .‬مثال براي كساني كه علم دارند ولي ايمان ندارند‪:‬‬

‫الف( قوم بني اسراوئيل معجزات موسي را ديدند ولي ايمان نياوردند‪.‬‬
‫ب( شيطان كه به عظمت خدا آگاه بود ايمان خود را از دست داد و راه كفر پيشه كرد‪.‬‬

‫آيه قرآن درباره ي معرفت ‪ :‬از ميان بندگان خدا‪ ،‬دانشمندان از او مي هراسند‪.‬‬

‫‪ (26‬تفاوت اسﻼم و مسيحيت درباره ي ايمان چيست؟‬

‫در اسﻼم ايمان مبتني بر شناخت و معرفت هست‪ .‬ولي در مسيحيت‪ ،‬انسان بايد نخست ايمانب بياورد تا بفهمد‪ .‬نه اين كه‬
‫نخست بفهمد و سپس ايمان بياورد‪.‬‬

‫‪ (27‬ديدگاه اسﻼم درباره ي ايمان و عقل چيست؟‬

‫ايمان مبتني بر عقل هست‪ .‬عقل و دين دو موهبت الهي هست‪ .‬دين عقل را تأييد ميكند و عقل‪ ،‬دين را تأييد ميكند‪.‬‬

‫قرآن‪ :‬الف( ما قرآن را به زبان عربي نازل كرديم؛ شايد تعقل كنيد‪ .‬ب( بدترين جانوران كساني اند كه تعقل نميكنند‪.‬‬

‫روايات‪ :‬امام صادق‪ :‬عقل راهنماي مؤمن هست‪.‬‬

‫‪ (28‬رابطه ي ايمان با عمل چيست؟ )يعني ايمان باعث چه اتفاقي در عمل ميشود؟(‬

‫خداوند يكي را بدون ديگري نمي پذيرد‪ .‬عمل نمود ظاهري ايمان است‪ .‬اگر عمل نباشد‪ ،‬نشان ميدهد ايمان هم نبوده‪.‬‬

‫قرآن‪ :‬باديه نشينان گفتند‪ :‬ايمان آورده ايم‪ .‬بگو ايمان نياورده ايد‪ ،‬بلكه بگوييد اسﻼم آورده ايم‪.‬‬

‫امام علي‪ :‬اگر ايمان تنها بر زبان آوردن شهادتين بود‪ ،‬روزه و نماز و هيچ حﻼل و حرامي تشريع نمي گشت‪.‬‬

‫‪ (29‬پاسخ امام صادق درباره ي كمترين مرتبه ي ايمان چه بود؟‬

‫اينكه آدمي به وحدانيت خدا و بندگي و رسالت محمد گواهي دهد و اطاعت از حق را بپذيرد و امام زمان خود را‬
‫بشناسد‪ .‬هرگاه چنين كرد‪ ،‬او مؤمن است‪.‬‬

‫‪ (30‬رابطه ي عمل با ايمان چيست؟ )آيا هر عملي بر ايمان دﻻلت ميكند؟(‬

‫چنين نيست كه هر عملي با هر نيت بر ايمان دﻻلت كند‪ .‬عملي ارزشمند هست كه از سر ايمان به خدا باشد‪ .‬در قرآن‬
‫گفته شده عمل بدون ايمان نزد خداوند‪ ،‬مانند خاكستري است كه در روز طوفاني هيچ اثري از آن باقي نمي ماند‪.‬‬

‫در آيه اي ديگر‪ :‬كساني كه كفر ورزيدند‪ ،‬اعمالشان چون سرابي است در بيابان هموار كه تشنه آن را آب ميپندارد‪.‬‬

‫‪ (31‬رابطه ي ايمان و اختيار چيست؟‬

‫انسان اختيار دارد؛ و با اختيار ميتواند ايمان بياورد يا كفر بورزد‪ .‬ايمان اجباري ارزشي ندارد‪.‬‬
‫آيه ي قرآن‪ :‬بگو‪ ،‬دين حق همان است كه از جانب پروردگار شما آمد‪ .‬پس هر كه ميخواهد ايمان آورد و هركس‬
‫ميخواهد كافر گردد‪.‬‬

‫‪ (32‬متعلقات ايمان چيست؟‬

‫الف( ايمان به خدا‪ .‬ب( ايمان به آخرت‪ .‬ج( ايمان به پيامبران‪ .‬د( ايمان به قرآن‪ .‬ه( ايمان به مﻼئكه‪ .‬ر( ايمان به امامت‪.‬‬

‫چ( ايمان به عالم غيب‪.‬‬

‫سه مورد اول اهميت ويژه دارد چون جزء اصول دين هست‪.‬‬

‫‪ (33‬ايمان به خدا چگونه ايمان به ديگر متعلقاتِ ايمان را نتيجه ميدهد؟‬

‫چون خدا حكيم هست و رب انسان هست‪ ،‬در نتيجه پيامبراني را براي هدايت ميفرستد‪ .‬ايمان به كتاب الهي و امامت از‬
‫لوازم ايمان به رسالت هست‪ .‬چون خدا عادل و حكيم هست اقتضا ميكند پاداش و كيفر بدهد)ايمان به آخرت(‪ .‬حمت‬
‫خدا اقتضا ميكند عالم منحصر به اين عالم نباشد)ايمان به عالم غيب(‪.‬‬

‫‪ (34‬عالم غيب چيست؟‬

‫عالمي كه ما از طريق حواس درك ميكنيم‪ ،‬عالم شهادت يا محسوس هست‪ .‬عالم غيب از طريق حواس درك نميشود‪.‬‬
‫بلكه از طريق عقل يا شهود درك ميشود‪.‬‬

‫‪ (35‬سه روايت كه نشان از درجات در ايمان دارد را بگوييد‪.‬‬

‫الف( قرآن‪ :‬مؤمنان همان كساني هستند كه چون خدا ياد شود‪ ،‬دل هايشان بترسد‪ ،‬چون آيات او بر آنان خوانده شود بر‬
‫ايمانشان بيفزايد و بر پروردگار خود توكل مي كنند‪.‬‬

‫ب( قرآن‪ :‬اوست آن كس كه در دل هاي مؤمنان آرامش را فرستاد تا ايماني بر ايمان خود بيفزايند‪.‬‬

‫ج‪ :‬امام صادق‪ :‬ايمان مانند نردباني هست كه ده پله دارد و پله هاي آن يكي پس از ديگري پيموده ميشود‪.‬‬

‫‪ (36‬راه هايي كه ميتوان ايمان را تقويت كرد چيست؟‬

‫ب(به متعلقات ايمان‪ ،‬علم يابد‪.‬‬ ‫الف( تسليم شدن در برابر خدا‪.‬‬

‫ج( به متعلقات ايمان‪ ،‬بيشتر توجه كند‪ .‬د( به لوازم ايمان پايبند باشد‪.‬‬

‫بخش دوم‪ :‬وجود خدا‬

‫‪ (37‬در باب اثبات وجود خدا چه نظرياتي وجود دارد؟‬


‫برخي فيلسوفان وجود خدا را بديهي و فطري ميدانند‪ .‬قرآن ميفرمايد‪:‬‬

‫‪-‬مگر درباره ي خدا‪-‬پديد آوردنده ي آسمان ها و زمين‪-‬ترديدي هست؟‬

‫امام علي مي فرمايد‪ :‬خدايا! تو قلب ها را با ارادت و محبت خود و عقل ها را با معرفت خود سررشته اي‪.‬‬

‫غربي ها‪ :‬پﻼنتينگا‪ :‬وجود خدا بديهي است و نيازي به استدﻻل ندارد‪.‬‬

‫كييِركِگارد‪ :‬قبل از استدﻻل عقلي بايد به وجود خدا ايمان آورد و استدﻻل فلسفي‪ ،‬بي فايده و زيان آور هست‪.‬‬

‫برخي ديگر از فيلسوفان‪ :‬وجود خدا بديهي نيست و نياز به استدﻻل و برهان دارد‪.‬‬

‫برخي ديگر‪ :‬عﻼوه بر بداهت وجود خدا‪ ،‬وجود استدﻻل مايه توجه به اين امر هست‪.‬‬

‫‪ (38‬راه هاي شناخت وجود خدا چند نوع هست؟ توضيح دهيد‪ .‬يك آيه قرآن در اين باره بگوييد‪.‬‬

‫سير در آفاق‪ :‬با مشاهده ي مخلوقات و تدبّر در امكان و نظم پديده ها به وجود خالقي دانا و توانا پي ميبريم‪.‬‬

‫سير در انفس‪ :‬با تأمل در خود ميفهميم كه نسبت به خدا شناختي به واسطه داريم‪ .‬را انفس به تعبيري "راه فطرت" هست‪.‬‬

‫قرآن ميفرمايد‪:‬‬

‫به زودي نشانه هاي خود را در افق هاي گوناگون و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود‬
‫حق است‪.‬‬

‫‪ (39‬معناي "فطرت" چيست؟‬

‫مادّه ي "فَطَر" به معناي آغاز و شروع هست و به معناي خلق نيز به كار ميرود‪ .‬پس فطرت حالت خاصي ازشروع و نوعي‬
‫از آفرينش هست‪.‬‬

‫‪ (40‬چه اموري را ميتوان فطري دانست و آفرينش اقتضاي آن ها را دارد؟‬

‫الف( در همه ي آن نوع يافت ميشوند‪ ،‬هر چند كيفيت آنها از نظر شدت و ضعف متفاوت است‪.‬‬

‫ب( همواره ثابتاند؛ و در طول زمان اقتضايش تغيير نمي كند‪ .‬قرآن ميفرمايد‪:‬‬

‫اين فطرتي است كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش الهي نيست‪.‬‬

‫ج(نياز به تعليم نداند‪ ،‬هرچند تقويت و يادآوري آن ها ممكن هست نياز به استدﻻل داشته باشد‪.‬‬

‫‪ (41‬امور فطري به چند دسته تقسيم ميشود؟‬

‫الف( شناخت هاي فطري كه هر انساني بدون نياز به آموزش از آن ها برخوردار هست‪.‬‬
‫ب( ميل ها و گرايش هاي فطري كه مقتضاي آفرينش هر فردي هست‪.‬‬

‫‪ (42‬نوعي شناخت خدا كه "براي هر فرد ثابت باشد كه نيازي به آموزش و فراگيري ندارد"؛ را چه ميتوان ناميد؟‬

‫خدا شناسي فطري‪.‬‬

‫‪ (43‬گرايش به خدا را چه ميتوان ناميد؟‬

‫خدا پرستي فطري‪.‬‬

‫‪ (44‬براي فطري بودن خدا شناسي چه دﻻيلي وجود دارد؟‬

‫دليل نقلي‪ -‬دليل عقلي‬

‫‪ (45‬دليل نقلي را توضيح دهيد‪.‬‬

‫انبياي الهي آمده اند تا انسان را به تأمل رو خود دعوت كنند‪ .‬نيامده اند تا بگويند‪ :‬خدا وجود دار؛ بلكه آمده اند بگويند‪:‬‬
‫شما از وجود خدا آگاهيد‪.‬‬

‫قرآن‪ -:‬پس تذكر ده كه تو تنها تذكر دهنده اي‪.‬‬

‫‪ -‬پس روي خود را متوجه آيين پروردگار بكن! اين فطرتي هست كه خداوند انسان ها را بر آن آفرريده؛‬
‫دگرگوني در آفرينش نيست‪ .‬اين است آيين استوار‪ ،‬ولي بيشتر مردم نميدانند‪.‬‬

‫امام علي )ع(‪ :‬پس رسوﻻنش را در ميانش گمارد و پيمبراني را پياپي فرستاد تا از آنان بخواهند حق ميثاق فطرت را‬
‫بگذارند و نعمتي كه فراموششان شده به يادشان آرند‪.‬‬

‫پس اصل معرفت خدا روح و جان آدمي هست‪ .‬و راه هاي عقلي ياد آوري خداشناسي فطري هست‪.‬‬

‫‪(46‬راه هاي شكوفايي و يادآوري فطرت چيست؟‬

‫الف( هر وقت انسان از همه جا قطع اميد ميكند به خدا روي ميآورد‪ .‬قرآن‪:‬‬

‫‪ -‬و چون در دريا به شما صدمه اي برسد‪ ،‬هر كه را جز او ميخوانيد ناپديد ميگردد‪ ،‬و چون خدا‪ ،‬شما را به سوي‬
‫خشكي رهانيد‪ ،‬رويگردان ميشويد و انسان همواره ناسپاس هست‪.‬‬

‫ب(توجه به مخلوقات و نظم حاكم بر آن ها‪ .‬در قرآن در آيه اي ميگويد )به طور خﻼصه( آيا به شتر‪،‬آسمان‪ ،‬كوه ها و‬
‫زمين نگاه نميكنيد؟ پس تذكر ده كه تو تنها تذكر دهنده اي‪.‬‬

‫‪ (47‬چرا خداجويي و خداپرستيِ انسان ها‪ ،‬فطري هست؟‬


‫الف(انسان به گونه اي آفريده شده كه خدا طلب باشد‪ .‬قرآن در آيه اي ميگويد كه خدا از فرزندان آدم پيمان گرفته‬
‫است كه شيطان را نپرستند‪ ،‬بلكخ خدا را بپرستند‪ ،‬پرستش خدا نوعي خداجويي هست‪.‬‬

‫ب( قرآن در آيه اي ميگويد كه تمام كساني كه در آسمان ها و زمين هستند براي خدا سجده ميكنند و سجده كردنشان‪،‬‬
‫نوعي خداجويي هست‪.‬‬

‫ج( ممكن هست اين خداجويي براثر تعليم غلط‪ ،‬كم فروغ شود‪ .‬ولي نابود نميشود‪ .‬قرآن در آيه اي ميفرمايد‪:‬‬

‫‪ -‬هنگامي كه بر كشتي سوار ميشوند خدا را پاكدﻻنه ميخوانند‪ .‬ولي چون به سوي خشكي رساند و نجاتشان داد‪ ،‬به‬
‫ناگاه شرك ميورزند‪.‬‬

‫همچنين از اين آيه ميفهميم هنگام سختي ها خدا را از سر اخﻼص ميخوانند‪.‬‬

‫‪ (48‬تقرير برهان علّي چيست؟‬

‫جهان معلول هست و هر معلولي‪ ،‬نيازمند علت‪ .‬پس علتِ جهان يا خدا هست يا در نهايت به خدا ميرسد‪ .‬پس خدا وجود‬
‫دارد‪.‬‬

‫‪ (49‬علت و معلول را تعريف كنيد‪.‬‬

‫دو جور ميتوانيم تعريف كنيم‪.‬‬

‫الف( تعريف عام علت كه شامل علل ناقصه هم ميشود‪ :‬اگر "الف" موجودي باشد كه تحقق موجود "ب" متوقف بر آن‬
‫باشد؛ "الف" علت هست‪ ،‬و "ب" معلول‪.‬‬

‫ب( تعريف "علت تامه" ‪ :‬موجودي كه با وجود آن‪ ،‬تحقق موجود ديگر ضرورت پيدا ميكند‪.‬‬

‫‪ (50‬تفاوت "علت تامه" و "علت عام" چيست؟‬

‫علت تامه براي تحقق معلول كافي هست‪ .‬ولي علت عام ميتواند كافي باشد يا نباشد‪.‬‬

‫‪(51‬از نظر فيلسوفان چند نوع علت داريم؟ توضيح دهيد‪.‬‬

‫الف( علت فاعلي‪ :‬آن است كه از معلول پديد ميآيد‪ .‬دو اصطﻼح دارد‪ :‬فاعل طبيعي‪ :‬در فيزيك به كار ميرود‪.‬و منشأ‬
‫دگرگوني اجسام هست‪ .‬فاعل الهي‪ :‬در فسفه و الهيات‪ .‬به معلول هستي ميبخشد‪.‬‬

‫ب( علت غايي‪ :‬انگيزه ي فاعل براي انجام كار است‪.‬‬

‫ج( علت مادّي‪ :‬زمينه ي پيدايش معلول هست و در صمنِ آن باقي ميماند‪.‬‬

‫د( علت صوري‪ :‬صورت و فعليتي هست كه در مادّه پديد ميآيد‪ .‬مثل صورت نباتي‪.‬‬
‫‪ (52‬اصل عليت يعني چه؟‬

‫هر معلولي نيازمند علت هست‪.‬‬

‫‪ (53‬شبهه‪ :‬اگر هر موجودي نيازمند علت هست‪ ،‬پس علت خدا چيست؟‬

‫اصل عليت ميگويد هر معلولي نيازمند علت هست‪ .‬نه هر موجودي‪ .‬خداوند هم معلول نيست‪.‬‬

‫‪ (54‬چه چيز هايي معلول هست؟ چرا؟‬

‫چيز هايي كه محدوديت زماني‪ ،‬مكاني‪ ،‬محدوديت آثار‪ ،‬وابستگي به غير‪ ،‬تغيير پذير و فناپذيري دارد‪.‬‬

‫چون ضعف و كمبود وجودي دارند‪ .‬پس خود نميتوانند كمبودشان را برطرف كنند‪.‬‬

‫‪ (55‬چرا عالم‪ ،‬معلول هست؟‬

‫جهان بستر تغيير و تحولّات هست‪ .‬موجودات جهان سابقه نيستي داشته و به هم وابستهاند‪ .‬اگر به موجودات جهان نگاه‬
‫كنيم همه ي آنها داراي يكي از صفات سوال قبل هستند‪ .‬پس جهان معلول هست‪.‬‬

‫امام علي ميفرمايد‪ :‬هر چيزي غير از خدا معلول هست‪.‬‬

‫‪ (56‬شبهه‪ :‬چه اشكالي دارد كه سلسله ي علل تا بينهايت ادامه يابد؟‬

‫در اين صورت سلسله اي از تعلقات و وابستگيها را خواهيم داشت‪ .‬بديهي هست كه وجودِ وابسته بدون وجودِ مستقل‬
‫‪-‬كه طرف وابستگي آن است‪ -‬تحقق نخواهد يافت‪ .‬پس وراي اين سلسله‪ ،‬بايد وجود مستقلي باشد‪ .‬زيرا بينهايت وابسته‪،‬‬
‫هرگز مستقل نخواهد شد‪.‬‬

‫‪ (57‬شبهه‪ :‬آيا نميشود جهان علت خودش باشد؟ )دور(‬

‫دور يعني علت وجودي موجود‪ ،‬خود باشد‪ .‬يعني موجود بر خود هم متوقف هست و هم مقدّم‪ .‬پس ما اينجا اجتماع‬
‫متناقضين داريم كه محال هست‪ .‬قرآن ميفرمايد‪:‬‬

‫‪-‬آيا از هيچ خلق شدهاند؟ يا آنكه خودشان خالق )خود( هستند؟‬

‫‪ (58‬در قرآن و روايات درباره ي برهان نظم چه گفته شده است؟‬

‫قرآن مجيد چنان دﻻلت نظم بر ناظم را بديهي ميداند كه ميفرمايد‪ ،‬فقط به ياد آنها بياور‪ .‬در آياتي ميفرمايد )به طور‬
‫خﻼصه(‪:‬‬

‫‪ -‬آيا به شتر‪،‬آسمان‪ ،‬كوه ها و زمين نگاه نميكنيد؟ پس تذكر ده كه تو تنها تذكر دهنده اي‪.‬‬
‫‪ -‬در آسمان ها و زمين براي مؤمنان نشانه هايي هست‪ .‬و در گردش باد ها نشانه هايي براي مردمي كه ميانديشند است‪.‬‬

‫‪ (59‬برهان نظم به صورت هاي مختلفي قابل مطرح هست‪ .‬ساختار مشترك آن ها چيست؟‬

‫الف( عالم طبيعت پديده اي منظم است‪.‬‬

‫ب( هر نظمي از ناظمي حكيم و با شعور ناشي ميشود‪.‬‬

‫‪ (60‬تعريف نظم چيست؟‬

‫نظم جمع شدن اجزاي متفاوت در يك مجموعه است‪ ،‬به گونه اي كه همكاري و هماهنگي آنها‪ ،‬هدفي مشخص را دنبال‬
‫ميكن‪.‬‬

‫‪ (61‬عنصر سازنده ي مفهوم نظم چيست؟‬

‫الف( طراحي و برنامه ريزي دقيق‪ .‬ب( سازمان دهي حساب شده‪ .‬ج( هدف مندي‪.‬‬

‫‪ (62‬برهان نظم را به چند صورت ميتوان مطرح كرد؟‬

‫الف( برهان هدفمندي‪ .‬ب( برهان نظم از مواد جزئي‪ .‬ج( برهان هماهنگي در كل عالم‪.‬‬

‫‪ (63‬برهان هدفمندي را توضيح دهيد‪.‬‬

‫ما مشاهده ميكنيم موجوداتي كه خود علم ندارند به سوي غايتي در حركتند‪ .‬آنچه علم ندارد نميتواند به سوي غايتي‬
‫حركت كند‪ ،‬مگر موجودي عالم‪ ،‬آن را راه نمايد‪.‬‬

‫قرآن در آيه اي مفرمايد‪ ،‬خدا است كه با هدايت خويش چنان تدبير ميكند كه گياهان همواره ميوه توليد كنند‪.‬‬

‫‪ (64‬برهان نظم از موارد جزئي را توضيح دهيد‪.‬‬

‫هنگامي كه به موجودات عالم نگاه ميكنيم سازماندهي اي حساب شده را احساس ميكنيم كه اين خود به وجود نميآيد‪.‬‬
‫پس ناظمي حكيم و عليم وجود دارد كه آن ها را پديد آورده است‪.‬‬

‫قرآن‪ :‬به راستي در آسمان و زمين‪ ،‬براي مؤمنان نشانه هايي است‪.‬‬

‫‪ (65‬آيا ‪-‬اصلي كه بر اساس آن‪ ،‬از نظم موجودات به نظم حكيم پي ميبريم‪ -‬از تمثيل و تشابه با مصنوعات بشري هست؟‬

‫خير‪ .‬از اصل نسخيت بين علت و معلول است‪ .‬يعني معلول خاص بايد از علت خاص ناشي شود‪ .‬نه هر علتي‪.‬‬

‫‪ (66‬برهان هماهنگي در كل عالم را توضيح دهيد‪.‬‬

‫جهان مجموعه اي هماهنگ است كه از سر حكمت آراسته شده‪ .‬اين هماهنگ كننده كسي جر خداي يگانه نيست‪.‬‬
‫قرآن ميفرمايد‪ :‬اگر در آسمان و زمين خداياني جز اﷲ وجود داشت‪ ،‬تباه ميشدند‪.‬‬

‫‪ (67‬شبهه‪ :‬برهان نظم فقط اثبات نظم ميكند‪ ،‬نه خدا‪.‬‬

‫پاسخ‪ :‬اگر ناظم موجودي فروتر از خدا باشد‪ ،‬باز خود ناظم با جهان يك مجموعه ي منظم تشكيل ميدهند كه احتياج به‬
‫ناظم دارد‪ .‬دور تسلسل هم محال هست‪ .‬پس ناگزير اين جهان به خدا منتهي ميشود‪.‬‬

‫بخش سوم‪ :‬امكان شناخت صفات خدا‬

‫‪ (68‬ديدگاه اهل تعطيل درباره ي امكان شناخت خدا را توضيح دهيد‪.‬‬

‫الف( عقل آدمي نميتواند اوصاف الهي را بشناسد‪.‬‬

‫ب( انسان مفاهيم را از اين دنيا ميفهمد و نبايد آن را به خدا نسبت دهد‪.‬‬

‫ج( خداوند هيچ شباهتي به مخلوقات ندارد و واجبالوجود هست و موجودات ممكنالوجود هستند‪.‬‬

‫د( به وصف هاي خدا در قرآن و پيامبر اعتقاد دارند‪ ،‬ولي ميگويند حقيقت معاني روشن نيست‪.‬‬

‫‪ (69‬ديدگاه اهل تعطيل درباره ي امكان شناخت خدا را نقد و بررسي كنيد‪.‬‬

‫الف( چون از وصف هاي الهي ميتوانيم معنايي بفهميم اگر كسي بگويد هيچ نميفهميم‪ ،‬اشتباه است‪.‬‬

‫ب( اگر ديدگاهي در مورد اوصاف الهي بيان كنيم كه معنا داري آن را ثابت كند‪ ،‬ديدگاه آنان رد خواهد شدو‬

‫ج( امروز مسلك اهل تعطيل "ﻻادري گري" خوانده ميشود‪ .‬كه ميگويند شناخت آدمي محدود به شناخت تجربي است‪.‬‬

‫‪ (70‬ديدگاه اهل تشبيه درباره ي امكان شناخت خدا را توضيح دهيد‪.‬‬

‫الف( صفات الهي از نظر معنايي تفاوتي ندارد‪.‬‬

‫ب( صفات مخلوفات و صفات خدا را تشبيه ميكنند‪.‬به همين خاطر هم اهل تشبيه ناميده ميشوند‪.‬‬

‫ج( براي خدا اعضا و جوارح در نظر ميگيرند‪.‬‬

‫‪ (71‬ديدگاه اهل تشبيه درباره ي امكان شناخت خدا را نقد و بررسي كنيد‪.‬‬

‫دليل عقلي‪ :‬اگر خدا نيازمند اعضا و جوارح باشد‪ ،‬بي نياز نيست‪.‬‬

‫دليل نقلي‪ :‬قرآن‪:‬‬

‫‪ -‬آنان‪ ،‬به ذات حق تعالي احاطه ندارند‪.‬‬


‫‪ -‬او پاك و برتر است از آن چه توصيف ميكنند‪.‬‬

‫‪ (72‬برخي مشبه )اهل تشبيه( به آياتي مانند "يَدُ اﷲِ فَوقَ اَيديهم" و "جاء ربﱡك" تمسك ميكنند و معتقدند بايد به معناي‬
‫ظاهري ايمان آورد‪ .‬و براي خدا توصيف جسم انگاري ميكنند‪ .‬شما به آنان چه پاسخي ميدهيد؟‬

‫آيات محكم آياتي هست كه در معنايش هيچ شكي نيست‪ .‬بايد به آياتي محكم مثل‪" :‬لَيسَ كَمِثلِهِ َشئٌ" و "ﻻ تُدر ُكهُ‬
‫ئ" دست خدا به هيچ چيز مانند نيست‪ .‬و دست نماد قدرت و‬
‫اﻻَبصارُ" اشاره كنيم‪ .‬مثﻼً مطابق آيه ي "لَيسَ كَمِثلِهِ شَ ٌ‬
‫توانايي هست‪.‬‬

‫هم چنين ميتوان گفت هر صفتي كه به خدا نسبت داده شود‪ ،‬بايد جنبه ي محدوديت آن سلب شود‪.‬‬

‫‪ (73‬ديدگاه اهل بﻼتشبيه درباره ي امكان شناخت خدا را توضيح دهيد‪.‬‬

‫الف( انسان ميتواند خدا را بررسي كند و بشناسد‪.‬‬

‫ب( به كنه صقات راه نميابد‪.‬‬

‫‪ (74‬نظر عﻼمه طباطبايي درباره ي امكان شناخت خدا چيست؟‬

‫مَثل انسان در شناخت خداوند مثَل كسي هست كه دو دست خويش را به آب دريا نزديك كند و بخواهد از آن تناول‬
‫كند‪ .‬او فقط ميخواهد آب بنوشد ‪ .‬ابداً مقدار براي او مطرح نيست اﻻ اين كه بيشتر از دو دستش نميتواند از دريا آب‬
‫بردارد‪.‬‬

‫‪ (75‬دﻻيل ديدگاه بﻼتشبيه چيست؟ نقد و بررسي كنيد‪.‬‬

‫الف( قرآن انسان را به تعقل دعوت كرده و صفات الهي را بيان كرده اگر صفات الهي قابل فهم نبود كه دعوت نميكرد‪.‬‬

‫ب( خداوند ميفرمايد‪» :‬من جن و انس را نيافريدم مگر براي اينكه عبادتم كنند‪ «.‬عبادت هم مستلزم شناخت هست‪.‬‬

‫ج( امام علي هم فرموده كه هر چند عقل آدمي به كنه صفات خدا راه ندارد‪ ،‬امّا به كلّي از آن بي نصيب نمانده است‪.‬‬

‫‪ (76‬راه هاي شناخت صفات خدا چيست؟‬

‫الف( راه عقلي‪ .‬ب( سير در آفاق و انفس‪ .‬ج( قرآن و روايات‪ .‬د( كشف و شهود‪.‬‬

‫‪ (77‬راه عقل چگونه يك راه براي شناخت صفات خداست؟‬

‫الف( عقل ميتواند وجود موجودي كه غني بالذّات هست را اثبات كند‪.‬‬

‫ب( هر صفتي كه موجب نقص ذات غني بالذّات شود بايد سلب گردد‪.‬‬
‫ج( مثﻼً واجبالوجود بودن باعث ميشود يكتا باشد؛ زمان مند و مكان مند نباشد‪.‬‬

‫‪ (78‬با سير در آفاق و انفس چگونه انسان صفات خدا را ميشناسد؟‬

‫مثﻼً با بررسي نظم جهان هستي نتيجه ميشود كه خالق جهان هستي بر اساس سنخيت علت و معلول بايد از صفت علم‪،‬‬
‫حكمت و قدرت برخوردار باشد‪ .‬همچنين از انسجام جهان پي به وحدت ميبريم‪ .‬تفاوت در اين جا با راه اول اين هست‬
‫كه برخي مقدّمات از راه مشاهده نتيجه ميشود‪.‬‬

‫‪ (79‬با قرآن و روايات چگونه ميتوان صفات خدا را شناخت؟‬

‫پس از آن كه وجود خدا و برخي صفاتش و همچنين برخي صفات پيامبر به اثبات برسد‪ ،‬ميتوان از طريق قرآن و‬
‫روايات بسياري از صفات الهي را شناخت‪.‬‬

‫‪ (80‬كشف و شهود چگونه صفات خدا را نشان ميدهد؟‬

‫انسان باتكامل روحي و كسب فضايل معنوي به جايي ميرسد كه ميتواند بسياري از حقايق از جمله صفات جمال و جﻼل‬
‫الهي را از طريق مشاهده ي قلبي درك كند‪ .‬اين راه سخت هست و به معدود كسان اختصاص دارد‪.‬‬

‫‪» (81‬صفات خدا توقيفي هستند« يعني چه؟‬

‫يعني مسلمان در مقام وصف خدا بايد تنها از صفاتي استفاده كند كه در قرآن و روايات آمده است‪.‬‬

‫‪ (82‬چرا بعضي از متكلّمان مسلمان بر آنند كه صفات خدا توقيفي هست؟‬

‫آنان به رواياتي تمسّك كردند‪ .‬مثﻼً امام رضا ميفرمايد‪:‬‬

‫خدايا! تو را فقط به آنچه خود وصف كردهاي‪ ،‬ميخوانم و به مخلوقات تشبيه نميكنم‪ .‬تو اهل خير و كمالي پس مرا از‬
‫ستمگران قرار مده!‬

‫‪ (83‬ديدگاه توقيفي بودن صفات خدا را نقد و بررسي كنيد‪.‬‬

‫همان طور كه در روايت گفته شد؛ خدا اهل هر كمال و خيري هست‪ .‬ولي ادب ديني اقتضا ميكند خدا را با صفاتي كه‬
‫در قرآن و روايات هست بيان كنيم‪ .‬البته تقريباً هر وصفي در قرآن و روايات وجود دارد‪ .‬مثﻼً جوشن كبير هزار اسم و‬
‫صفت دارد‪.‬‬

‫‪ (84‬صفات خدا را از چند جهت ميتوان تقسيم كرد؟ نام ببريد‪.‬‬

‫الف( صفات ثبوتي و سلبي‪ .‬ب( صفات ذاتي و فعلي‪.‬‬

‫‪ (85‬صفات ثبوتي چه جور صفاتي هستند؟‬


‫كمالي از خدا را بيان ميكنند‪ .‬نبودش موجب نقص هست‪ .‬مانند‪ :‬علم‪ ،‬قدرت‪ .‬اين صفات مايه جمال و زيبايي هستند و از‬
‫اين جهت به آن ها »صفات جماليه« نيز ميگويند‪.‬‬

‫‪ (86‬صفات سلبي چه جور صفاتي هستند؟‬

‫نقص و كاستي را از خدا نفي ميكنند‪ .‬نقص نوعي سلب كمال است‪ .‬بنابراين سلبِ سلب كمال خود نوعي اثبات كمال‬
‫است‪ .‬مثل جهل‪ .‬چون انسان ها با نقص آشنايند براي آن ها صفات سلبي مفهوم تر هست‪.‬‬

‫‪ (87‬برخي متكلّمان‪ ،‬صفات ثبوتي و سلبي را چند صفت بيشتر ندانستند‪ .‬آن صفات چيست؟ ديدگاهشان را بررسي كنيد‪.‬‬

‫ثبوتي‪ :‬عالم‪ ،‬قادر‪ ،‬حي‪ ،‬سميع‪ ،‬بصير‪ ،‬مريد‪ ،‬متكلّم‪ ،‬غني‬

‫سلبي‪ :‬جسم نيست‪ ،‬جوهر نيست‪ ،‬مرئي نيست‪ ،‬در مكان نيست‪ ،‬حالّ در چيزي نيست‪ ،‬حد ندارد‪.‬‬

‫بررسي‪ :‬خداوند هر كمالي را داراست؛ و اگر متكلّمان برخي صفات را بيشتر ياد ميكنند‪ ،‬به خاطر مصداق و نمونه هست‪.‬‬

‫‪ (88‬صفات ذاتي چه جور صفاتي هستند؟‬

‫اين صفات از ذات الهي جدا ميشوند‪ .‬و نياز به موجودات ديگر نيست‪ .‬مانند‪ :‬علم‪ ،‬قدرت‪ ،‬حيات‬

‫‪ (89‬صفات فعلي چه جور صفاتي هستند؟‬

‫صفاتي هستند كه از ارتباط ذات الهي با مخلوقات سرچشمه ميگيرند‪ .‬مثل خالقيت و رازقيت‪ .‬به عبارتي تا فعل خلقت و‬
‫رزق انجام نشود‪ ،‬او را خالق و رازق بالفعل نميتوان خواند‪ .‬هرچند قدرت ذاتي داشته باشد‪.‬‬

‫‪ (90‬مراتب و انواع علم الهي را نام ببريد‪.‬‬

‫الف( علم به ذات‪ .‬ب( علم به موجودات پيش از آفرينش آن ها‪ .‬ج( علم به موجودات پس از آفرينش آن ها‪.‬‬

‫‪ (91‬چرا خدا به ذات خود علم دارد؟‬

‫انسان به ذات خود آگاه هست‪ .‬پس خدا كه خالق ماست هم به ذات خودش آگاه هست‪.‬‬

‫‪ (92‬دﻻيل علم خدا به موجودات پيش از آفرينش آن ها چيست؟‬

‫الف( علم به علت‪ ،‬از آن نظر كه علت است‪ ،‬مستلزم علم به معلول هست‪ .‬چون ذات خدا‪ ،‬علت همه ي موجودات است‪،‬‬
‫علم او به ذات در واقع‪ ،‬علم به همه ي موجودات است‪.‬‬

‫ب( وجود نظم و تدبير موجودات عالم‪ .‬قرآن ميفرمايد‪:‬‬

‫آيا كسي كه آفريده است نميداند؟ يا اينكه او خود باريكبين آگاه است‪.‬‬
‫‪ (93‬دﻻيل علم خدا به موجودات پس از آفرينش آن ها چيست؟‬

‫هر موجودي غير خدا ممكنالوجودند‪ .‬و ممكنالوجود به واجبالوجود و خدا متكي هست‪ .‬پس خدا به موجودات علم‬
‫دارد‪.‬‬

‫‪ (94‬از قرآن كريم دو آيه در مورد علم الهي بگوييد‪.‬‬

‫الف( و خداوند به هر چيزي دانا است‪.‬‬

‫ب( و كليد هاي غيب‪ ،‬تنها نزد اوست‪ .‬جز او كسي آن را نميداند و آن چه درخشكي و دريا است ميداند‪ ،‬و هر برگي‬
‫فرو نميافتد مگر اين كه آن را ميداند‪ ،‬و هيچ دانه اي در تاريكي هاي زمين و هيچ تر و خشكي نيست مگر اين كه در‬
‫كتابي روشن ثبت است‪.‬‬

‫‪ (95‬يك روايت در مورد علم الهي بگوييد‪.‬‬

‫امام علي‪ :‬چيزي از خدا مخفي نيست‪ .‬نه شمار قطرات فراوان آب ها و نه ستارگان انبوه آسمان و نه ذرّات خاك همراه‬
‫گردبادها در هوا‪ ،‬و نه حركت مورچگان ريز در شب هاي تار‪ .‬خدا از مكان ريزش برگ درختان و حركت مخفيانه ي‬
‫چشم ها آگاه است‪.‬‬

‫‪ (96‬چرا بينايي و شنوايي يا سميع و بصير بودن خدا به علم او برميگردد؟‬

‫زيرا سميع و بصير بودن چيزي جز علم به مسموعات و مبصرات نيست‪.‬‬

‫‪ (97‬توجه به علم بي پايان الهي چرا تأثير شگرفي در انسان دارد؟‬

‫زيرا انسان در هر حالي در محضر الهي است‪ .‬از گناهان اجتناب ميورزد و با ميل بيشتري كار هاي نيك ميكند‪ .‬احساس‬
‫تنهايي نميكند‪.‬‬

‫‪ (98‬دو نوع تعريف از قدرت را بگوييد‪.‬‬

‫الف( قدرت عبارت است از مبدئيت فاعل مختار براي كاري كه ممكن است از او سر بزند‪ .‬قادر به اين معنا در برابر فاعل‬
‫مجبور و به اصطﻼح فاعل مُوجَب است‪ .‬مثل آتشي كه مبدأ عمل است؛ اما عمل حرارت از سر اختيارش نيست‪.‬‬

‫ب( قدت آن است كه اگر قادر بخواهد‪ ،‬فعل را انجام دهد و اگر نخواهد‪ ،‬انجام ندهد‪.‬‬

‫‪ (99‬دﻻيل قدرت الهي چيست؟‬

‫الف( انسان قدرت دارد‪ .‬اين قدرت را خدا به انسان داده‪ .‬پس خدا هم قدرت دارد‪ .‬امام علي‪:‬خدا نيروي هر ناتواني است‪.‬‬
‫ب(وجود نظم مخلوقات‪ .‬اگر خدا قدرت نداشت‪ ،‬نميتوانست نظم به وجود بياورد‪ .‬امام علي‪ :‬خدا با قدرت خود‬
‫مخلوقات را آفريد‪.‬‬

‫‪ (100‬در باره ي عموميت قدرت خدا توضيح دهيد‪.‬‬

‫گستره ي قدرت الهي نامحدود است‪ .‬قرآن در آيه اي ميفرمايد‪ :‬خدا بر هر چيزي توانا است‪.‬‬

‫قدرت خدا به چيزي تعلق ميگيريد كه امكان تحقق دارد‪ .‬و آنچه ذاتاً محال است‪ ،‬متعلق قدرت نخواهد بود‪ .‬مانند‬
‫آفرينش واجبالوجودي ديگر‪ .‬اين نقص به قابليت قابل برميگردد نه فاعليت فاعل‪.‬‬

‫‪ (101‬موجوداتي كه حيات دارند‪ ،‬درواقع چه ويژگي اي دارند؟‬

‫ويژگي مشترك حيات موجودات‪ ،‬ادراك و فعاليت است‪ .‬هرچه حيات در موجودي ضعيف تر باشد‪ ،‬اين دو ويژگي هم‬
‫ضعيف تراست‪ .‬اين دو مفهوم تشكيكي اند كه مفهوم آن ها واحد است‪ ،‬ولي درجات مصاديق آن ها متفاوت‪.‬‬

‫‪ (102‬چگونه ميتوانيم از طريق حيات مخلوقات‪ ،‬صفت حيات را به خدا متصف كنيم؟‬

‫نشانه ي حيات در موجودات طبيعي فعاليت و عام بودن است‪ .‬حال اگر اين دو مفهوم از نقص و محدوديت پاك سازيم‪،‬‬
‫آن چه به جاي ميماند معناي حقيقي آن ها است‪ .‬از طرفي چون خدا علم و قدرت دارد‪ ،‬فعاليت و عالم بودن همسان علم‬
‫و قدرت است‪ .‬پس ميتوان صفت حيات را به خدا متصف كنيم‪.‬‬

‫‪ (103‬چرا خدا بينا و شنوا است؟‬

‫خدا به همه چيز علم دارد‪ ،‬و چون به ديدني ها و شنيدني ها آگاه است‪ ،‬او را سميع و بصير ميخوانيم‪ .‬پس سميع و بصير‬
‫بودن از علم خدا جدا نيست‪.‬‬

‫‪ (104‬قرآن درباره ي اراده ي خدا چه ميگويد؟‬

‫فرمان او چنين است كه هرگاه چيزي را اراده كند‪ ،‬تنها به آن ميگويد‪» :‬موجود باش!«‪ ،‬آن نيز بي درنگ موجود ميشود‪.‬‬

‫‪ (105‬حقيقت اراده چيست؟‬

‫همه ي ما انسان ها هنگامي كه به كار هاي اختيارپي ميپردازيم‪ ،‬در باطن خود حالتي نفساني ميابيم كه همان »اراده« است‪.‬‬
‫وقتي آن را خدا اطﻼق ميكنيم كه از جنبه ي نقص و محدوديت مبرّا كنيم‪.‬‬

‫‪ (106‬اراده الهي به چند صورت است؟ توضيح دهيد‪.‬‬

‫الف( تكويني‪ :‬از رابطه ي خاص خدا با مخلوقات سرچشمه ميگيرد و حتماً تحقق پيدا ميكند‪.‬‬
‫ب( تشريعي‪ :‬از رابطه ي حاص خدا با برخي افعال اختياري انسان سرچشمه ميگيرد و امكان تخلف اراده از مراد وجود‬
‫دارد‪ .‬مثل هدايت انسان ها‪.‬‬

‫‪ (107‬انواع معناي حكمت را بگوييد‪.‬‬

‫الف( همه ي افعال او نيكوترين و كامل ترين شكل است‪ .‬بدون نقص‪ .‬از صفات فعلي هست‪.‬‬

‫ب( افعال او قبيح و بيهوده نيست‪) .‬صفت سلبي(‬

‫‪ (108‬بنابه تعريف الف در سوال ‪ 107‬چرا خدا حكيم هست؟‬

‫الف( مطالعه ي نظم و اسرار خلقت‪ :‬وقتي مطالعه ميكنيم ميبينيم اين نظام شايسته ي تحقق است‪.‬‬

‫ب( تناسب اثر با مؤثر‪ :‬اثر هر فاعل با مؤثرش متناسب است‪ .‬خدا بدون عيب هست در نتيجه جهان بهترين است‪.‬‬

‫ج( نبودن علتي بر نااستواري‪ :‬علت هاي نااستواري در خدا وجود ندارد‪ .‬پس فعلش ناقص نيست‪ .‬پس حكيم هست‪.‬‬

‫‪ (109‬بنابه تعريف ب در سوال ‪ 107‬چرا خدا حكيم هست؟‬

‫افعال قبيح ناشي از جهل و ناتواني است‪ .‬چون خدا جاهل و ناتوان نيست‪ ،‬پس كار بيهوده نميكند‪ .‬پس حكيم است‪.‬‬

‫‪ (110‬تعريف ب در سوال ‪ 107‬چه چيز هايي را نتيجه ميدهد؟‬

‫الف( انسان با هدفِ تكاملِ معنويِ خودش آفريده شده كه تنها نميتواند به اين هدف برسد‪ .‬پس پيامبراني بايد مبعوث‬
‫شوند‪.‬‬

‫ب( همچنين حكمت خدا اقتضا ميكند مرگ پايان زندگي نباشد‪ .‬قرآن ميفرمايد‪:‬‬

‫آيا گمان كرده ايد كه شما را بيهوده آفريديم و اين كه شما به سوي ما باز نميگرديد؟‬

‫‪ (111‬چرا غايت افعال خدا‪ ،‬رساندن مخلوقات به كمال است؟‬

‫چون خدا كمال محض و عاري از هرگونه نقص است‪ .‬از اين رو غايت او رساندن مخلوقات به كمال است‪ .‬نه برطرف‬
‫نمودن نقص از خود يا كسب كمال‪.‬‬

‫‪ (112‬عدل صفت فعلي هست يا ذاتي؟‬

‫فعلي‬

‫‪ (113‬معناي عدل چيست؟‬

‫قرار دادن هر چيز در جاي خود‪.‬‬


‫‪ (114‬اقسام عدل الهي چيست؟ توضيح دهيد‪.‬‬

‫الف( تكويني‪ :‬به اندازه ي ظرفيت هر چيز به آن كمال داده است‪ .‬نظم حاكم بر جهان گواه چنين عدلي است‪.‬‬

‫ب( تشريعي‪ :‬تكاليف خدا براي انسان برا پايه عدل هست‪ .‬يعني دو ويژگي دارد‪:‬‬

‫‪ -‬همه ي احكام ﻻزم را فرستاد‪.‬‬

‫‪ -‬هيچ انساني را بيش از ظرفيتش مكلّف نساخته است‪.‬‬

‫ج( جزايي‪ :‬روز قيامت بر اساس اعمال هست‪.‬‬

‫بخش چهارّم‪ :‬مسئله شرّ‬

‫‪ (115‬انواع شر چيست؟ توضيح دهيد‪.‬‬

‫الف( شرّ اخﻼقي‪ :‬نتيجه ي عامل انساني هست‪ .‬مثل دزدي‬

‫ب( شرّ طبيعي‪ :‬بدون مداخله ي عامل انساني هست‪ .‬مثل زلزله‪.‬‬

‫‪ (116‬شرچيست؟ خير و خوب چيست؟‬

‫انسان خود را محور قرار ميدهد و هرچه را باعث آزار و زيانش ميشود شر ميپندارد و آن چه را در رسيدن به هدف‪ ،‬او را‬
‫ياري كند‪ ،‬خير و خوب ميشمارد‪.‬‬

‫‪ (117‬اگر خداوند قادر‪ ،‬عالم و خير خواه است‪ ،‬پس چرا مانع پيشامد هاي ناگوار نميشود؟ )فقط پاسخ نام برده شود(‬

‫الف( شر‪ ،‬ﻻزمه ي جهان مادي است‪ .‬ب( شر ناشي از آزادي انسان است‪.‬‬

‫د( شر ناشي از جهل انسان است‪.‬‬ ‫ج( شر ناشي از جزئي نگري است‪.‬‬

‫‪" (118‬شر ﻻزمه ي جهان مادّي است" چگونه شبهه ي سوال ‪ 117‬را برطرف ميكند؟‬

‫در جهان مادّي‪ ،‬تضاد و تزاحم وجود دارد‪ .‬وجود جهان مادي كه تضاد و تزاحم در آن نباشد‪ ،‬خﻼف فرض هست‪ .‬جهان‬
‫مادي در مجموع خير هست‪ .‬پس خلقتش بهتر از عدم است‪.‬‬

‫‪ (119‬نظر فارابي در مورد شر چيست؟‬

‫خدا كه در قدرت و حكمت و علم خود تام است‪ ،‬تمامي افعال او كامل و بدون عيب و نقص است‪ .‬آفات و شروري كه‬
‫عارض اشياي طبيعي ميشود‪ ،‬ضروري عالم ماده و طبيعي است‪ .‬عالم ماده‪ ،‬نميتواند خير محض را بپذيرد‪.‬‬

‫‪ (120‬چرا جهان طوري خلق نشد كه قوانينش رنجي حاصل نكند؟‬


‫قدرت به محاﻻت ذاتيه تعلق نميگيرد و اين عدم تعلق به دليل عجز خالق نيست؛ بلكه به علت متعلق قدرت است كه‬
‫امكان تحقق آن وجود ندارد‪.‬‬

‫‪ (121‬آيا بهتر نبود خدا به دليل شرور اندك عالم‪ ،‬از خلقتش صرف نظر ميكرد؟‬

‫ترك خير كثير عالم ماده به دليل وجود شرور اندك‪ ،‬با فيض الهي منافات دارد؛ زيرا ترك خير كثير به دليل شر قليل‪،‬‬
‫خود شرّ كثير محسوب ميشود‪) .‬مثل آفرينش آتش كه شر اندك دارد‪(.‬‬

‫‪ (122‬چرا خيرات نسبت به شرور كمتر نيست؟‬

‫الف( خﻼف وجدان هست‪) .‬مثﻼً منافع آتش(‬

‫ب( انسان نبايد خود را مﻼك و معيار قرار دهد‪.‬‬

‫ج( بسياري از شرور نتيجه ي عملكرد نادرست انسان هاست‪.‬‬

‫د( اموري كه باعث مرگ ميشوند‪ ،‬شر نيستند‪ .‬چون پايان زندگي نيست‪ .‬انسان به آن دنيا ميرود‪.‬‬

‫ه( مﻼك سنجش خير و شر كيفيت هست؛ نه كميت‪.‬‬

‫‪ " (123‬شر ناشي از آزادي انسان است" چگونه شبهه ي سوال ‪ 117‬را برطرف ميكند؟‬

‫شر از شرارت انسان حاصل ميشود‪ .‬شرارت ناشي از اختيار است‪ .‬خدا ميتوانست انسان را دو گونه بيافريند‪ :‬بدون اختيار و‬
‫بي هيچ گناه‪ -‬با اختيار كه در اين گونه برخي شرارت ميكنند‪ .‬لطف و حكمت خدا باعث ميشود انسان را با اختيار‬
‫بيافريند‪.‬‬

‫‪(124‬هاسپرز ميگويد " شر ناشي از آزادي انسان است" شرور طبيعي را توجيه نميكند‪ .‬چه پاسخي داريد؟‬

‫اوﻻً اين راه حل‪ ،‬شر اخﻼقي را هدف گرفته‪ .‬دوماً بسياري از شرور طبيعي ناشي از عملكرد نادرست و گناه انساني اند‪.‬‬
‫قرآن ميفرمايد‪:‬‬

‫و اگر مردم شهر ها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند‪ ،‬قطعا بركاتي از آسمان و زمين برايشان ميگشوديم؛ ولي تكذيب‬
‫كردند؛ وليكن دروغ شمردند‪ ،‬پس آن ها را به سزاي آنچه ميكردند گرفتار ساختيم‪.‬‬

‫‪ (125‬شبهه‪ :‬چرا دنيا طوري هست كه فردي‪ ،‬رنج و درد به ديگري ميرساند؟‬

‫الف( بسياري درد م رنج نيستند و سبب تكامل ستمديده ميشوند‪.‬‬

‫ب( بسياري نتيجه ي عملكرد خود مردم است‪ .‬خدا ميفرمايد‪ :‬حال قومي را تغيير نميدهد مگر آن كه خود حال خويش را‬
‫تغيير دهد‪.‬‬
‫‪ " (126‬شر ناشي از جزئي نگري است" چگونه شبهه ي سوال ‪ 117‬را برطرف ميكند؟‬

‫شر ريشه در جزئي نگري و قضاوت هاي سطحي دارد‪ .‬در حالي كه خدا جهان را روي علم و حكمت خود آفريده‪ .‬آنچه‬
‫مردم شرش ميپندارند ولي اراده ي خداوندآن را بر كائنات خير ميداند‪ .‬البته خير خدا با خير انسان كامﻼً فرق ندارد‪.‬قرآن‪:‬‬

‫و بسا چيزي را خوش نميداريد و آن براي شما خوب است‪ .‬و بسا چيزي را دوست ميداريد و آن براي شما بد است‪ .‬و‬
‫خدا ميداند و شما نميدانيد‪.‬‬

‫‪ " (127‬شر ناشي از جهل انسان است " چگونه شبهه ي سوال ‪ 117‬را برطرف ميكند؟‬

‫شر ناشي از جهل انسان است‪ .‬ما ابتدا خدا را اثبات ميكنيم و ثابت ميكنيم همه ي كماﻻت را دارد و از همه ي جهات‬
‫واجبالوجود است‪ .‬پس خدا كامﻼً خير هست و مسئله ي شر حل است‪ .‬مثال‪ :‬كتاب رياضي را ميخوانم و قسمتي برايم‬
‫مبهم هست‪ .‬اشكال از ماست يا نويسنده؟ پس سوال مشابه‪ :‬ناخوشايندي نشي از خالق هست يا از ضعف علمي ما؟ چون‬
‫خالق خير خواه هست‪ ،‬فرض اول رد ميشود‪.‬‬

‫‪ (128‬راز و فوايد شرور جهان چيست؟‬

‫ب( علت شكوفا شدن استعداد ها‪.‬‬ ‫الف( شرور‪ ،‬ﻻزمه ي ذاتي عالم ماده هست‪.‬‬

‫د( هديه اي به بندگان خاص‪.‬‬ ‫ج( عامل غفلت زدايي‪.‬‬

‫ه(آزمون الهي‪.‬‬

‫‪ (129‬چگونه‪ ،‬شرور‪ ،‬ﻻزمه ي ذاتي عالم ماده هست؟‬

‫تضاد و تزاحم ويژگي عالم مادي هست‪ .‬يا بايد تضاد و تزاحم در عالم مادي باشد‪ ،‬يا كﻼً عالم مادي نباشد‪ .‬چون خير‬
‫عالم از شر بيشتر است‪ ،‬پس بايد خلق شود‪.‬‬

‫‪ (130‬شرور‪ ،‬چگونه‪ ،‬علت شكوفا شدن استعداد ها هست؟‬

‫استعداد ها در مواجه با مشكﻼت شكوفا ميشوند‪ .‬وجود شر براي تكامل معنوي انسان ﻻزم است‪ .‬قرآن ميفرمايد‪:‬‬

‫پس با دشواري‪ ،‬آساني هست‪ .‬آري با دشواري آساني هست‪.‬‬

‫‪ (131‬شرور‪ ،‬چگونه‪ ،‬عامل غفلت زدايي هست؟‬

‫از خواب غفلت بيدار ميكند‪ .‬مثل پليس راهنمايي رانندگي‪ .‬قرآن ميفرمايد‪:‬‬

‫و قطعاً غير از عذاب بزرگ تر )آخرت( از عذاب نزديكتر )عذاب دنيا( به آنان ميچشانيم‪ ،‬اميد آن كه به سوي خدا‬
‫بازگردند‪.‬‬
‫‪ (132‬شرور‪ ،‬چگونه‪ ،‬هديه اي به بندگان خاص هست؟‬

‫وقتي خدا به بنده اي لطف ويژه دارد‪ ،‬او را گرفتار سختي ميكند‪ .‬امام صادق ميفرمايد‪:‬‬

‫چون خداوند بنده اي را دوست بدارد‪ ،‬او را در درياي سختي ها غوطهور ميسازد‪.‬‬

‫‪ (133‬شرور‪ ،‬چرا‪ ،‬آزمون الهي هست؟‬

‫تا مؤمنين راستين شناخته شوند‪ .‬بندگان را در مشكﻼت محك ميزند تا ارزشمندتر گردند‪.‬‬

‫بخش پنجم‪ :‬توحيد و شرك‬

‫‪ (134‬مراتب توحيد چيست؟‬

‫د(توحيد در ربوبيت‪.‬‬ ‫ج(توحيد در خالقيت‪.‬‬ ‫ب( توحيد در صفات‪.‬‬ ‫الف( توحيد در ذات‪.‬‬

‫ز( توحيد در تقنين و تشريع‪ .‬ح( توحيد در عبادت و پرستش‬ ‫و( توحيد در اطاعت‪.‬‬ ‫ه( توحيد در حاكميت‪.‬‬

‫‪ (135‬مقصود از توحيد ذاتي چيست؟‬

‫خدا يگانه و بيهمتا و بيمانند هست‪.‬‬

‫‪ (136‬دو آيه براي توحيد ذاتي بگوييد‪) .‬توحيد ذاتي در قرآن و روايات( )دﻻيل نقلي(‬

‫الف( خدا گواهي ميدهد كه معبودي جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش گواهي ميدهند‪ ،‬در حالي كه )حداوند در‬
‫تمام عالم( به عدالت قيام دارد؛ معبودي جز او نيست كه هم توانا و هم حكيم است‪.‬‬

‫ب( بگو خدا يكتا و يگانه است؛ خداي صمد‪ ،‬نه كس را زاده‪ ،‬نه زاييده از كس و براي او هيچ شبيه و مانندي نبوده‬
‫است‪.‬‬

‫‪ (137‬دﻻيل عقلي بر توحيد ذاتي چيست؟‬

‫الف( خدا بينهايت هست‪ :‬اگر محدود باشد در چيزي انتها دارد و معدوم ميشود‪ .‬پس حادث ميشود‪ .‬در نتيجه معلول‬
‫ميشود و ناقص‪ .‬يعني تناقض‪.‬‬

‫ب( تعدد نميپذيرد‪ :‬ﻻزمه ي دوگانگي اين هست كه با هم فرق داشته باشند‪ .‬و يك به لحاظي در جايي باشد كه ديگري‬
‫نباشد‪ .‬در نتيجه محدودند‪.‬‬

‫‪ (138‬ثابت كنيد ذات خدا بسيط هست و جزء ندارد‪.‬‬

‫اگر در تركيبش بيش از يك واجبالوجود باشد ميشود تعدد خداوند‪ .‬يعني تناقض‪.‬‬
‫اگر يك از اجزا واجبالوجود باشد‪ ،‬خدا همان هست و تركيب واقعيت ندارد‪ .‬زيرا اجزاي ديگر چون ممكنالوجود‬
‫هستند‪ ،‬معلول هستند‪ .‬پس معلول جزء ديگرند‪ .‬آن جزء ديگر هم ببايد وجود مستقل داشته و واجبالوجود هست‪ .‬پس‬
‫تركيب باطل هست‪.‬‬

‫‪ (139‬چرا ديدگاه تثليث باطل است؟‬

‫الف( يا هر يك از اين سه خدا داراي وجود مجزا هستند‪ ،‬كه اين با يكتايي خدا مخالف هست‪.‬‬

‫ب( يا اين كه سه خدا داري يك شخصيت بوده‪ ،‬و هر يك جزئي تشكيل ميدهند‪ .‬اين هم با بساطت خدا مخالف هست‪.‬‬

‫‪ (140‬آيا صفات خدا همان گونه كه در مفهوم فرق دارند‪ ،‬در وجود خارجي هم فرق دارند؟ )مثﻼ يك بخش توانا باشد‬
‫و يك بخش بينا(‬

‫مغايرت آن ها در ذات خدا‪ ،‬مﻼزم با كثرت و تركيب در ذات الهي است‪ ،‬صفات مزبور‪ ،‬در عين اختﻼف مفهومي‪ ،‬در‬
‫مقام عينيت‪ ،‬وحدت دارند‪.‬‬

‫پس صفات خدا در عين قديم و ازلي بودن‪ ،‬عين ذات اويند‪ .‬پس عقيده كساني كه صفات خدا را زائد بر ذات ميدانند‪،‬‬
‫درست نيست‪.‬‬

‫‪ (141‬توحيد در خالقيت يعني چه؟ يك آيه از قرآن بگوييد‪ .‬با دليل عقلي آن را اثبات كنيد‪.‬‬

‫توحيد در خالقيت يعني در عالم‪ ،‬خالقي جز خدا وجود ندارد و هر موجودي كه در هستي وجود دارد‪ ،‬مخلوق اوست‪.‬‬
‫قرآن ميفرمايد‪ :‬بگوخدا خالق همه چيز است و اوست يكتا و پيروز‪.‬‬

‫دليل عقلي‪ :‬خدا واجبالوجود است و همه ي اشيا غير از خدا ممكن و نيازمند است و وجود آن ها از خداست‪.‬‬

‫‪ (142‬چرا توحيد در خالقيت‪ ،‬عليت را نفي نميكند؟‬

‫زيرا وجود علت و نيز اشيا‪ ،‬از مظاهر اراده ي خدا است‪.‬‬

‫‪ (143‬چرا گستره ي خالقيت خدا مستلزم نسبت دادن كار هاي زشت بندگان به خدا نيست؟‬

‫زيرا هر پديده به دليل موجود امكاني بودن‪ ،‬نميتواند بدون قدرت خدا اتفاق بيفتد‪ .‬اما انسان يك موجود مختار است و‬
‫چگونگي شكل پذيري فعل از نظر اطاعت به تصميم او بستگي دارد‪.‬‬

‫‪ (144‬توحيد در ربوبيت را توضيح دهيد‪.‬‬

‫توحيد در ربوبيت يعني تنها خدا در اداره و تدبير جهان مؤثر است‪ .‬كه دو نوع هست‪ :‬تدبير تكويني‪ -‬تدبير تشريعي‪.‬‬
‫تدبير تكويني‪ :‬كارگرداني جهان آفرينش هست‪ .‬در كار هاي بشري تدبير و احداث جدايند ولي براي خدا تدبير و‬
‫آفرينش جدا نيست‪.‬‬

‫آيه قرآن ميفرمايد‪ :‬اگر در آسمان و زمين خداياني جز اﷲ بود‪ ،‬نظام آنان به تباهي ميگراييد‪.‬‬

‫‪ (145‬چگونه توحيد در ربوبيت هر نوع انديشه تدبير مستقل از اذن الهي را باطل ميكند؟‬

‫كارگرداني جهان خلقت‪ ،‬جدا از آفرينش آن نيست و اگر خالق جهان و انسان يكي است‪ ،‬مدبّر آن ها نيز يك است‪.‬‬

‫‪ (146‬توحيد در تشريع و تقنين را توضيح دهيد‪.‬‬

‫توحيد در تشريع به اين معناست كه قانون گذاري و تشريع فقط ويژه خداست‪ .‬قانون گذار بايد دو ويژگي داشته باشد‪:‬‬

‫الف( انسان شناس باشد و به احوال انسان آگاهي داشته باشد‪.‬‬

‫ب(از هر نوع سودجويي پيراسته باشد‪.‬‬

‫قرآن ميفرمايد‪ :‬و هركس به احكامي كه خدا نازل كرده‪ ،‬حكم نكند‪ ،‬ستمگر است‪.‬‬

‫‪ (147‬توحيد در اطاعت چيست؟‬

‫يعني تنها خدا را بايد اطاعت كرد‪ .‬زيرا جهان هستي از جمله انسان همه وابسته به خداست‪.‬‬

‫قرآن ميفرمايد‪- :‬كسي كه از پيامبر اطاعت كند‪ ،‬خدا را اطاعت كرده است‪.‬‬

‫‪-‬پس تا ميتوانيد از مخالفت خدا بپرهيزيد و به سخن او گوش فرا دهيد و از فرمانش اطاعت كنيد و انفاق كنيد كه براي‬
‫شما بهتر است‪.‬‬

‫‪ (148‬دريافت و ابﻼغ پيام خدا توسط پيامبر به چند صورت هست؟‬

‫الف( دريافت و ابﻼغ آيات الهي كه بر قلب پيامبر نازل ميشوند‪.‬‬

‫ب( تبيين آيات الهي كه در قالب احاديث متجلي شدهاند‪.‬‬

‫‪ (149‬توحيد در حاكميت را توضيح دهيد‪.‬‬

‫حق حكومت اصالتاً مربوط به خداست و حكومت ديگران به اجازه ي خاص و عام اوست‪ .‬مثل پيامبران‪ .‬جامعه بر دو پايه‬
‫استوار هست‪ :‬قانون‪-‬مجريان قانون‪ .‬در اسﻼم حكومت هدف نيست‪ .‬ولي براي تأمين اهداف و قوانين نياز به حكومت‬
‫داريم‪ .‬قرآن ميفرمايد‪» :‬حكومت براي كسي جز خدا نيست؛ فرمان داده است كه فقط او را بپرستيد‪«.‬‬

‫‪ (150‬پاسخ امام علي نسبت به خوارج كه ميگفتند ‪-‬حكومت از آن خداست نه براي تو چه‪ -‬بود؟‬
‫سخني است حق كه از آن باطل اراده ميكنند‪ .‬آري حكم‪ ،‬جز از آن خدا نيست؛ ولي اينان گويند فرمانروايي را جز خدا‬
‫روا نيست‪.‬‬

‫‪ (151‬توحيد در عبادت را توضيح دهيد‪ .‬دو آيه از قرآن بگوييد‪.‬‬

‫يكتا پرستي اساس دعوت همه ي پيامبران است‪ .‬همه ي انسان ها بايد فقط خدا را بپرستند‪ .‬قرآن ميفرمايد‪:‬‬

‫‪-‬ما در ميان هر امتي‪ ،‬رسولي بر انگيختيم كه خدا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب ورزيد‪.‬‬

‫‪-‬بگو‪ :‬اي اهل كتاب! بياييد به سوي سخني كه ميان ما و شما يكسان است كه جز خداي يگانه را نپرستيم و چيزي را‬
‫شريك او قرار ندهيم‪.‬‬

‫‪ (152‬عبادت چيست؟‬

‫عبادت آن است كه انسان در برابر موجودي خضوع كند‪ ،‬با اين اعتقاد كه او مستقﻼً سرنوشت جهان و انسان را در دست‬
‫دارد و به تعبيري رب و مالك جهان انسان است‪.‬‬

‫‪ (153‬چگونه بت پرستي شرك است ولي سجده ي فرزندانِ يعقوب به يوسف و مﻼئكه بر آدم شرك نيست؟‬

‫مشركان معتقدند كه بت ها مستقﻼً حق شفاعت دارند و عامل پيروزي در جنگ هستند‪.‬‬

‫اما در مورد دوم‪ :‬اوﻻً اين اعتقاد وجود ندارد كه آن ها در سرنوشت مستقل از خدا دخالت دارند‪ .‬ثانياً به فرمان خدا آن را‬
‫تكريم كردند كه اين امر چيزي جز عبادت خدا نيست‪.‬‬

‫‪ (154‬چرا توسل به اولياي الهي شرك نيست؟‬

‫توسل به غير خدا هنگامي شرك است كه براي آن ها اثر بخشي مستقل از خدا قائل شويم؛ ولي اگر آن ها را وسايلي‬
‫بدانيم كه به اذن الهي اثربخشي دارند‪ ،‬از مسير مطلوب خارج نشدهايم‪.‬‬

‫‪ (155‬چند مورد از وسايل معنوي به غير از نماز‪ ،‬روزه‪ ،‬زكات و ‪ ....‬را نام ببريد‪.‬‬

‫الف( توسل به نام ها و صفات حسناي الهي‪.‬‬

‫قرآن ميفرمايد‪ :‬اسماء حسني مخصوص خداوند است؛ پس خدا را به آن ها بخوانيد‪.‬‬

‫ب( توسل به دعاي صالحان كه برترينش توسل به دعاي پيامبران و بندگان خاص خداوند است‪.‬‬

‫قرآن ميفرمايد‪ :‬اگر اين مخالفان‪ ،‬هنگامي كه به خود ستم ميكردند )و فرمان هاي خداوند را زير پا مينهادند(‪ ،‬نزد تو‬
‫ميآمدند و از خدا طلب آمرزش ميكردند و پيامبر هم براي آن ها استغفار ميكرد‪ ،‬خدا را توبهپذير و مهربان ميافتند‪.‬‬
‫‪ (156‬شبهه‪ :‬توسل به دعاي صالحان در صورتي با توحيد سازگار است كه آن ها در قيد حيات باشند‪ .‬ولي آنان از دنيا‬
‫رفته اند‪ .‬پاسخ شما چيست؟‬

‫حتي اگر شرط توسل اين هست كه آنان در قيد حيات باشند‪ ،‬توسل به آنها عملي غير مفيد است نه شرك؛ ما معتقديم‬
‫آنان در حيات برزخياند‪ .‬دليل عقلي نيز بر جاودانه بودن روح آدمي –كه حقيقت انسان است‪ -‬گواهي ميدهد‪.‬‬

‫خداوند ميفرمايد‪ :‬شهداي راه حق‪ ،‬زندهاند و انبيا و اولياي الهي كه بيشتر آن ها در زمره ي شهدايند و مقامي برتر دارند‪،‬‬
‫از حياتي برتر برخوردارند‪.‬‬

‫‪ (157‬بزرگداشت انبيا و اولياي الهي چرا شرك نيست؟ دو آيه از قرآن بگوييد‪.‬‬

‫چون براي آنان شأن خدايي قائل نيستيم و چون مورد عنايت خدايند‪ ،‬آنان را تكريم ميكنيم‪ .‬اين عمل‪ ،‬شرك نيست‪.‬‬
‫بلكه عين توحيد است‪.‬‬

‫‪-‬بگو من براي اداي رسالت خدا از شما پاداشي نمي طلبم جز محبت به بستگان و نزديكانم‪.‬‬

‫‪-‬پس كساني كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و يارياش كردند و نوري را كه با او نازل شده است پيروي‬
‫كردند‪ ،‬آنان همان رستگارانند‪.‬‬

‫‪ (158‬چهار ويژگي براي رستگاران بگوييد‪.‬‬

‫د(پيروي از آنچه برا او نازل شده‪.‬‬ ‫ج( ياري كردن او‪.‬‬ ‫ب( تكريم او‪.‬‬ ‫الف( ايمان به پيامبر‪.‬‬

‫‪ (159‬منظور از »عَزﱠروه« چيست؟‬

‫تكريم پيامبر است‪ .‬و منحصر به روزگار مادّي نيست‪.‬‬

‫‪ (160‬چه سودي از مهر ورزيدن به پيامبر حاصل ميشود؟‬

‫محبت به انسانِ با كمال‪ ،‬نربان صعود به سوي كمال است‪ .‬و انسان ميكوشد خود را همگون او سازد‪.‬‬

‫‪ (161‬شيوه ي تكريم و مهر ورزيدن به پيامبر و خاندان او چيست؟‬

‫الف( بازتاب عملي دارد‪.‬‬

‫ب( ميتواند آن طور باشد كه در عرف رايج است‪ .‬مثل بزرگ داشت آنان‪ ،‬سالگرد آنان‪ ،‬برافراشتن پرچم‪.‬‬

‫ج( ساختن بناي يادبود‪.‬‬

‫‪ (162‬چرا تبرّك جستن به آثار اولياي الهي شرك نيست؟‬


‫زيرا براي پيامبر و آثارش الوهيت قائل نيستيم؛ بلكه تكريم پيامبر باعث ميشود تا آثار منسوب به او را ببوسند‪ .‬در ضمن‬
‫قرآن نيز اين موضوع را تأييد ميكند‪) .‬ماجراي پيراهن حضرت يوسف كه موجب بينايي يعقوب شد‪(.‬‬

‫‪ (163‬چرا نماز بهترين تجلي عبادت خداست؟ دو آيه از قرآن از قول حضرت ابراهيم در اين رابطه بگوييد‪.‬‬

‫نماز عبادت جامعي هست‪ .‬تمام وجود انسان را در خدمت خدا قرار ميدهد و پس از معرفت خدا بهترين عمل است‪.‬‬

‫‪-‬پروردگارا! مرا به پا دارنده ي نماز قرار ده‪ ،‬و از فرزندانم نيز‪ .‬پروردگارا! دعاي مرا بپذير‪.‬‬

‫‪ -‬پروردگارا! من )يكي از( فرزندانم را در درّه ي بي كشت‪ ،‬نزد خانه ي محترم تو‪ ،‬سكونت دادم‪ .‬پروردگارا! تا نماز را‬
‫به پا دارند‪.‬‬

‫‪ (164‬حضرت عيسي هنگامي كه در گهواره بود‪ ،‬درباره ي نماز چه گفت؟‬

‫خدا مرا سفارش به نماز و زكات كرده است‪.‬‬

‫‪ (165‬امام باقر درباره ي نماز چه ميفرمايد؟‬

‫نماز ستون دين است‪.‬‬

‫‪ (166‬اسرار نماز چيست؟ )‪ 8‬مورد(‬

‫د(مايه پرهيزگاري‪.‬‬ ‫ج(عامل رفع فاصله ي طبقاتي‪.‬‬ ‫ب( تجلي وحدت‪.‬‬ ‫الف( تجلي ياد خدا‪.‬‬

‫ح( مايه شادابي و نشاط‪.‬‬ ‫ز( تجلي اخﻼص‪.‬‬ ‫و( مايه پاكيزگي‪.‬‬ ‫ه( اطاعت پذيري‪.‬‬

‫ط( مايه انضباط و وقت شناسي‪.‬‬

‫‪ (167‬نماز چگونه "تجلي ياد خدا" است؟‬

‫ب( عامل تكامل بسياري از فضايل‪.‬‬ ‫الف(باعث آرامش دل ميشود‪.‬‬

‫د( عامل بازدارنده از غفلت‪.‬‬ ‫ج( اجتناب از تجاوز به حقوق ديگران‪.‬‬

‫‪ (168‬نماز چگونه "تجلي وحدت" است؟‬

‫همه ي مسلمانان در اوقاتي خاص رو به قبله ايستاده و با تشريفاتي خاص نماز ميخوانند‪ .‬كه اين نشانه ي وحدت است‪.‬‬

‫‪ (169‬نماز چگونه "عامل رفع فاصله ي طبقاتي" است؟‬

‫فاصله ي طبقاتي در جامعه ي مادي گرا پديد ميآيد‪ .‬اما در نماز فقير و غني در كنار هم نماز را به جماعت ميخوانند و‬
‫دربرابر خدا يكسانند‪ .‬پس تجلّي اي از رفع تلعيض است‪.‬‬
‫‪ (170‬نماز چگونه "مايه پرهيزگاري" است؟ يك آيه از قرآن در اين رابطه بگوييد‪.‬‬

‫بايد مكان و لباس نماز حﻼل باشد‪ .‬باعث ميشود فرد در كسب و كار خود دقت كند‪ .‬البته نماز علت نماز علت تامه‬
‫دوري از گناه نيست‪.‬بلكه اثري در روح و روان ميگذارد‪ .‬هر قدر نماز با روح كامل تر باشد‪ ،‬اثر بيشتري دارد‪.‬‬

‫قرآن ميفرمايد‪ :‬همانا نماز‪ ،‬انسان را از زشتي ها باز ميدارد‪.‬‬

‫‪ (171‬نماز چگونه "اطاعت پذيري" است؟‬

‫تبعبت از كمال مطلق نياز به تمرين دارد‪ .‬نماز يك تمرين است‪.‬‬

‫‪ (172‬نماز چگونه "مايه پاكيزگي" است؟‬

‫نمازگزار بايد غسل كند و وضو كند و نظافت بدن را از هر نظر مراعات كند‪.‬‬

‫‪ (173‬نماز چگونه "تجلي اخﻼص" است؟‬

‫شرط پذيرفته شدن نماز اين هست كه انگيزه مادي نداشته باشد و از سر عادت نباشد و به خاطر انجام تكاليف الهي و‬
‫شايستگياش باشد‪.‬‬

‫‪ (174‬اخﻼص چه خوبي هايي دارد؟‬

‫ب( مبدأ بسياري از فضايل اخﻼقي هست‪.‬‬ ‫الف( باعث پرورش روحيه ي عبوديت ميشود‪.‬‬

‫ج( جامعه اي كه اخﻼق بر آن حكم كند‪ ،‬به عمق كار ميانديشد‪.‬‬

‫‪ (175‬نماز چگونه "مايه شادابي و نشاط" است؟‬

‫شرط پذيرفته شدن نماز نشاط و شادابي هست‪ .‬كسي كه در نماز از كسالت پرهيز كند‪ ،‬پرهيز از كسالت شيوه ي‬
‫زندگياش ميشود‪.‬‬

‫‪ (176‬نماز چگونه "مايه انضباط و وقت شناسي" است؟ يك آيه از قرآن در اين رابطه بگوييد‪.‬‬

‫كسي كه نماز را در اول وقت ميخواند‪ ،‬در ديگر كار ها هم منظم و وقت شناس ميشود‪.‬‬

‫قرآن ميفرمايد‪ - :‬همانا نماز بر مؤمنان‪ ،‬در اوقات معين مقرر شده است‪.‬‬

‫‪-‬پس واي بر نمازگزاراني كه در نماز خود سهلانگاري ميكنند‪.‬‬

‫‪ (177‬چرا انسان بايد خدا را عبادت كند؟ خدا چه نيازي به پرستش دارد؟‬

‫الف( هدف از نماز خود ماست نه خدا‪ .‬باعث تكامل و كمال شايستگي ميشود‪.‬‬
‫ب( عبادتي كه براي خدا باشد‪ ،‬داراي آثار گرانبها است‪ .‬مثﻼً‪:‬‬

‫‪ (b‬باعث تكامل روحي ميشود‪.‬‬ ‫‪(a‬حس تقدير و شكر گزاري را زنده ميكند‪.‬‬

You might also like