You are on page 1of 141

‫تعليمات اسالمي‬

Click to edit
Master title style
Click to edit Master subtitle style
‫مطالعات اسالمی‬

‫تحت نظر ‪ :‬استاد محمد علی فطری‬


‫چوکات کلي درس هاي مطالعات اسالمي‬

‫‪ -١‬مقدمه‬
‫‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -٢‬تعريف مطالعات اسالم‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -٣‬اهميت تفکروانتخاب عقيدۀ درست‬


‫‪(..........‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -٤‬خود شناسي و نتايج آن‪(..........‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -٥‬ضرورت خود شناسي‪(..........‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -٦‬آثار اعتقاد به دين‪(..........‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -٧‬ضرورت دين در زندگي‪(..........‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -٨‬خدا شناسي‪(..........‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬


‫‪ -٩‬آثار و برکات آن در زندگي ما‬
‫‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -١٠‬راه هاي خدا شناسي ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫٭‪ -‬دل‬
‫٭‪ -‬تجربه‬
‫٭‪ -‬عقل‬
‫‪ -١١‬برهان هاي اثبات وجود خداوند ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک‬
‫کنید)‬

‫برهان وجود و امکان‬


‫‪ -١٢‬توحيد و يگانگي خداوند ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -١٣‬داليل توحيد ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -١٤‬مراتب توحيد ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬


‫‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬ ‫‪ -١٥‬توسل به اولياي الهي‬
‫‪ -١٦‬بزرگداشت اولياء و انبياء ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -١٧‬تبرک جستن به آثار اولياء ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۱٨‬شناخت صفات خداوند ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۱۹‬صفات ثبوتيه وسلبيه ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۲۰‬صفات ذات وصفات فعل ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۲۱‬عدل الهي و دليل عقلي آن ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۲۳‬نبوت ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۲۴‬هدف از بعثت انبياء ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۲۵‬راه هاي شناسايي پيامبران ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬
‫عصمت پيامبران‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید) ‪۲۶-‬‬
‫‪ -۲۷‬نبوت عامه وخاصه ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۲۸‬راه هاي اثبات رسالت خاتم االنبياء‪(......‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۲۹‬مساله خاتميت ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۳۰‬امامت‪..‬و خالفت ‪(....................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۳۱‬معاد واثبات آن با داليل عقلي و قراني‪(.....‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۳۲‬آثار اعتقاد به معاد ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۳۳‬نمونه محکم قيامت درون جان آدمي‪(.......‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۳۴‬معاد جسماني يا روحاني داليل هر نظريه‪(.........‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۳۵‬برزخ يا قيامت صغري ‪(......................‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۳۶‬بهشت و دوزخ تجسم اعمال ما ‪(............‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬

‫‪ -۳۷‬نعمت هاي بهشتي جسماني يا روحاني‪(.......‬برای رفتن به درس اینجا را کلیک کنید)‬
‫مقدمه‬
‫مسائل اعتقادي ازمباحث ريشه دار در تفکر انساني‬
‫سواالت اساسي بشر در طول تاريخ ‪:‬‬
‫‪ -۱‬مبداء پيدايش انسان و جهان چيست ؟ از کجا ؟‬
‫‪ -۲‬نهايت انسان وجهان کجاست ؟ به کجا ؟‬
‫‪ -۳‬آيا جهان و انسان بي هدف و بي نظم اند يا برعکس درکجا؟‬
‫روزها فکرمن اين است همه شب سخنم‬
‫که چرا غافل از احوال دل خويش تنم‬
‫زکجا آمده ام آمدنم بهر چه بود‬
‫به کجا می روم اخر ننمائی وطنم‬
‫حضرت علی (ع)می فرمايد ‪ :‬رحم هللا امرء من این ؟ و فی این ؟ و الی‬
‫این ؟ اموزه های دینی به هر سه تا سوال جواب‬
‫هدف ازطرح مطالعات اسالمي‬
‫تقويت هدفمندي و احساس مسوليت در نهاد ‪۱ -‬‬
‫جوانان‬
‫‪-2‬عمق بخشيدن به اعتقادات فطري وآموخته هاي قبل‬
‫‪ -۳‬آمادگي دفاع صحيح از باور هاي ديني‬
‫‪ -۴‬اصالح اعتقادات و باورهاي ديني قبلي‬
‫‪ -۵‬يافتن پاسخ به سواالت وشبهات‬
‫‪ -۶‬جذب وتشويق افراديکه از مباحث اعتقادي فاصله‬
‫دارند‬
‫تعريف مطالعات اسالمي‬
‫به مجموعه آموزه هاي ديني پيرامون انسان ‪ ،‬خدا و جهان هستي‬
‫و آخرت را معارف اسالمي مي نامند ‪.‬‬
‫تفکر ‪ ،‬تعقل و اعتقادات درست بسياراهميت دارد و بزرگترين و‬
‫مهمترين تفکر ‪ ،‬تفکر درمورد خدا ‪،‬جهان ‪ ،‬انسان ومعاد است ‪.‬‬
‫از پیامبر نقل شده ‪ :‬من عرف نفسه فقد عرف ربه (غررالحکم ‪،‬ص‪)268‬‬

‫از امام علی (ع) نقل شده ‪ :‬رحم هللا امرء عرف من اين في اين‬
‫والي اين‬
‫پس شناخت انسان از مسائل مهم است ‪ .‬دراسالم بسيار به آن‬
‫تاکيد شده‪ ...‬دربسياری از علوم انسان موضوع واقع گرديده‬
‫است مثل روانشناسی ‪ ...‬در بحث ما از جهت اينکه در انسان ؛‬
‫استعداد شناخت خود ‪ ،‬خدا و جهان وجود دارد مهم است‬
‫داليل ضرورت بحث خود شناسي‬
‫‪ -١‬خود شناسي مقدمه کمال ‪ :‬اگر انسان قبل از هر چيز خودرا بشناسد ‪،‬بهتر مي تواند از‬
‫سر مايه هاي وجودي خود بهره ببرد وآنها را شکوفا سازدوباالتر ازسائر موجودات قرار‬
‫گیرد ‪ .‬وقتی به خود توجه میکند استعداد های خود را می یابد و به سمت کمال حرکت می‬
‫‪ .‬کند‬

‫رسد آدمي به جاي که بجز از خدا نبيند‬


‫بنگر‬
‫که تا چه حد است مقام آدمیت‬

‫خود شناسي پيش در آمد جهانشناسي ‪۲ -‬‬


‫شناخت جهان عبارت است از تعامل انسان با جهان خارج خود ‪ ،‬انسان بايد ابزار های‬
‫شناخت را بشناسد ‪ .‬امام علی عليه السالم می فرمايد ‪ :‬کيف تعرف غيره من يجهل نفسه‬
‫وباز می فرمايد ‪ :‬من عرف نفسه کان لغيره اعرف ومن جهل نفسه کان بغيره اجهل (غرر‬
‫الحکم)‬
‫خود شناسیمقدمه خداشناسی‪- 3-‬‬
‫از دو جهتاينب حثق ابل ت املاست‪:‬‬
‫ا لف‪ :‬ف طرتآدمیب ا مع رفتخداوند عجينو مخلوط است‬
‫‪-‬‬ ‫ب ‪ :‬وجود انسان وجود وابسته است ‪ .‬فاقد شی نمی تواند مطیع شی‬
‫باشد‬
‫ذات نا يافته از هستی بخش‬
‫کی تواند که شود هستی‬
‫بخش‬
‫‪ -۴‬خود شناسی حالل مشکالت ‪ :‬بسياری از مشکالت روحی‬
‫وجسمی انسان ناشی از عدم شناخت خود است ‪ .‬اگر انسان هدف‬
‫خلقت ‪ ،‬رابطه خود با خدا ‪ ،‬رابط خود با دیگران ‪ ،‬رابط خود با‬
‫طبیعت و رابط خود با خودش را بداند بسياری از مشکالت او حل می‬
‫گردد‪.‬بسياری ازمکاتب دست ساخته بشر مثل سوسیالیزم کمونیزم‬
‫اومانیزم ‪ ...‬ريشه در عدم شناخت انسان دارد ‪.‬‬
‫لذا علم اعتقادات شريفترين موضوع را دارد زيرا بنا تمام حرکات‬
‫آثار اعتقاد به دين‬
‫‪ -۱‬دين به زندگی محتوا می دهد‪...‬‬
‫‪ -۲‬دين از انسان رفع تحير می کند به سواالت اساسی او‪...‬‬
‫پاسخ منطقی وعقالنی و مثبت می دهد‪...‬‬
‫‪ -۳‬دين انسان را به سمت کمال واقعی هدايت می کند‪...‬‬
‫‪ -۴‬دين به انسان آرامش می بخشد ‪.‬درکشورهای که دين مورد‬
‫عمل واقع نمی شود گرفتار بحرانهای مختلف مثل کمبود‬
‫معنویت ‪... ،‬هستند ‪ .‬خداوند در قرآن می فرمايد ‪:‬‬

‫‪ -۵‬دين به انسان اميد و نيروی تالش می دهد‪.‬زمانيکه همه درها‬


‫به روی انسان بسته شود درگاهی الهی همیشه باز است ‪..‬‬
‫رسول اکرم (صل هللا عليه و آله ) می فرمايد‪ :‬المومن کالجبل‬
‫الراسخ اليحرکه العواصف (شرح اصول کافی ج‪1‬ص‪)181‬‬
‫دليل ضرورت دين در زندگی‬

‫انسان موجود اجتماعی است وبرای تنازع بقا اختالف پدید می‬
‫اید و رفع آن بدون قانون امکان پذير نيست ‪ .‬بشر نمی تواند‬
‫قانون گزار خوبی باشد چون داری عقل محدود وهواهای‬
‫نفسانی است ‪ .‬پس قانونيکه ضامن اجرايی دارد دين است‬
‫و واضع قانون در دين خدای تعالی است ‪.‬‬
‫عوامل خداجویی‬
‫‪ -۱‬عشق به آگاهی و آشنايی با جهان هستی که يک خواسته‬
‫فطری است‬
‫‪ -۲‬حس شکر گزاری که باز از فطريات است‬
‫تشکردرمقابل‪...‬‬
‫‪ -۳‬پيوند داشتن نفع و ضرر آدمی با دين و‬
‫خداشناسی‬
‫آثار و برکات خداشناسی در زندگی ما‬
‫‪ -۱‬پيشرفت علوم‬
‫‪ -۲‬احساس مسوليت‬
‫‪ -۳‬آرامش روحی وجسمی‬
‫‪ -۴‬تالش و اميد‬
‫راههاي خداشناسي‬

‫در حوزه شناخت خدا‪،‬مي توان دو مرحله اساسي را از‬


‫‪:‬يکديگر باز شناخت‬
‫الف ‪ -‬شناخت موجوديت خداوند‬
‫ب ‪ -‬شناخت اوصاف وافعال الهي ورابطه خداوند با انسان‬
‫وجهان‬
‫عمده ترين راههاي خداشناسي در سه گزينه زير جاي مي‬
‫‪:‬گيرد‬
‫راه دل ‪ :‬راهي ازدرون ‪ ،‬نزديک ترين راه بي ‪۱-‬‬
‫نيازازهرگونه استدالل عقلی وحسی خدا را در درون‬
‫‪ ...‬خود می توان يافت‬
‫نقطه آغازين اين راه خدايابي فطري است ‪...‬دانشمندان می‬
‫گويند اگرانسان به حال خود گذاشته شود خداپرست بارمی‬
‫اید رسو ل هللا (ص) می فرماید‪ :‬کل مولود يولد علي الفطرة‬
‫حتتّي يکون ابواه ّ‬
‫يهودانه او ينصّرانه ‪ (...‬بحار ‪،‬ج‪،3:‬ص‪)2811 :‬‬
‫يا هنگامي که خود را در برابر مشکالت وگرفتاريها مشاهده‬
‫مي کند اين نداي فطرت در درون جان او ق ّوت مي گيرد‪...‬‬
‫وبا سيروسلوک می توان حجاب ها را برداشت و غرق‬
‫درجمال الهی شد‬
‫ميان عاشق ومعشوق هيچ حايل نيست‬

‫توخود حجاب خودي حافظ از ميان بر خيز‬


‫را^ه^ ت^^جربه^ ‪ :‬راهياز برون‪ ،‬روشن ترين راه ‪2 -‬‬
‫اين راه از آن جا که بر مشاهده جهان طبيعت ومطالعه‬
‫تجربي پديده هاي طبيعي استوار است ‪،‬راه تجربي ناميده‬
‫مي شود‪ ...‬و هر پدیده ای سکوی پرواز به سوی معرفت‬
‫الهی خواهد بود ‪ .‬شاعر می گوید ‪:‬‬
‫برگ درختان سبز در نظر هوشیار‬
‫هرورق اش دفتريست ‪ ،‬معرفت کردگار‬
‫را^ه^ عقل‪ :‬در اين راه ‪ ،‬هستيو موجوديتخداوند با ‪3-‬‬
‫مقدمات واصول وروش هاي کامال عقلي ثابت مي شود ‪ .‬براهين وادله‬
‫فلسفي اثبات خدا نمونه هاي روشني از کاوش هاي عقلي در راه اثبات‬
‫‪.‬خدااست‬
‫‪ :‬ويژگی های مثبت ومنفی اين راه‬
‫مفيد نبودن استدالل های عقلی برای همه چون پيچيده با مباحث ‪۱-‬‬
‫فلسفی است و بعضی به مباحث عقلی عالقه ندارند ‪( .‬ویژگی منفی)‬
‫‪ -2‬يکي از امتيازات راه عقلي آن است که مي توان در مصاف علمي با‬
‫شبهات ملحدان از آن بهره جست ودر مقام احتجاج ومناظره ‪،‬ضعف‬
‫وسستي داليل منکران را آشکار ساخت وبه چالش هاي آنان پاسخ‬
‫داد ‪( ...‬ویژگی مثبت)‬
‫‪ -۳‬راه عقلي مي تواند در تقويت ايمان ديني مؤثّر باشد زيرا هر گاه‬
‫خرد و عقل آدمي در برابر حقيقتي خاضع گردد ‪ ،‬قلب ودل او نيز‬
‫بسوی او گرايش قوي تر مي يابد ‪...‬‬
‫خدا را‬ ‫ما در این جا با برهان عقلی وجوب و امکان‬
‫ثابت میکنیم ‪:‬‬
‫با توجه به تحقيقات دانشمندان در اين مورد به تبين برهان‬
‫وجوب و امکان می پردازيم‬
‫برهان وجوب و امکان‬

‫مقدمه نخست ‪ :‬تعريف "واجب الوجود"و"ممکن الوجود"‬


‫‪...‬است که فهم برهان وجوب وامکان در گرو آن است‬
‫هر شي موجودي که نسبت آن را با وجود (هستي داشتن‬
‫‪:‬وموجود بودن) در نظر بگیریم از دوحال بيرون نيست‬
‫‪...‬موجود بودن براي آن ضروري است ‪۱-‬‬
‫موجود بودن براي آن ضرورتي ندارد ومي توان تص ّور ‪۲-‬‬
‫‪...‬کرد که رابطه آن با وجود گسسته شود و معدوم گردد‬
‫مثال ‪ :‬رابطه (واجب الوجود وممکن الوجود )با (وجود)‬
‫شبيه رابطه (چای شیرین) با (شيرين بودن) است‬
‫دوم ‪ :‬اصل عليت ‪:‬يکي ديگر از مباني برهان وجوب‬ ‫مقدمه ّ‬
‫وامکان اصل عليت است ‪ .‬با توجه به تعريفي که از‬
‫واجب الوجود وممکن الوجود ارايه شد ‪،‬مفاد اصل عليت‬
‫آن است که "هر موجود ممکني نيازمندـ علّت است‪...‬‬
‫بنابراين هرگاه چنين شي براي آنکه موجود شود نيازمند‬
‫مرجح(علت) است که سبب ترجيح وجود برعدمش گر دد‬ ‫ّ‬
‫يکي از تفاوت هاي ديگر براي واجب الوجود وممکن الوجود‬
‫اين است که موجود بودن "ممکن الوجود "وجودش وابسته‬
‫به موجود ديگر (يعني علت) است ولي وجود "واجب‬
‫الوجود"وجودي غير وابسته است‬
‫سوم ‪ :‬امتناع تسلسل ‪ :‬از ديگر پايه هاي برهان‬
‫مقدمه ّ‬
‫وجوب وامکان "امتناع تسلسل"است ‪".‬تسلسل "به معناي‬
‫اما مقصود‬
‫پي درپي وبه دنبال يکديگربودن است ‪ّ .‬‬
‫ازتسلسل در بحث حاضرآن است که اگرسلسله اي از‬
‫علّت هاومعلولهاداشته باشيم که تا بي نهايت پيشـ رود‬
‫وهيچ گاه به يک علّت نخستين ختم نشود‪ .‬اين‬
‫تسلسل است و تسلسل باطل ومحال است ‪.‬‬
‫مثال موجود "الف"معلول موجود "ب"و"ب"معلول "ج" و"ج"‬
‫‪.‬معلول "د"و‪..........‬باشد واين سلسله هيچ گاه پايان نپذيرد‬
‫يا مثال صفي را از سربازان در نظر بگيريم که در کنار‬
‫هم ايستاده اند وقرار است به مواضع دشمن حمله کنند؛ا ّما‬
‫هريک از سربازان حمله کردن خود را مشروط بر حمله‬
‫ديگر مي کند بنا براين سرباز "الف"تنها هنگامي حمله‬
‫خودرا آغاز مي کند که سرباز "ب"حمله کرده باشد‬
‫وسرباز"ب"نيز حمله خود را منوط به سرباز "ج"مي‬
‫داندو‪ ..........‬حال اگر اين سلسله متناهي نباشد وبه‬
‫سربازي ختم نشود که حمله او مشروط به چيزي نباشد‬
‫‪،‬آيا اساساَحمله اي آغاز خواهد شد؟پاسخ اين پرسش به‬
‫‪.‬وضوح منفي است‬
‫مقدمه چهارم ‪ :‬امتناع َدور ‪:‬مقصود از "دور"آن است که‬
‫شيءبايک يا چند واسطه ‪،‬علّت خودش باشد مثالً"الف"علت‬
‫"ب "و"ب "علت "الف" باشد و‪.........‬باطل بودن دور ‪،‬امري‬
‫مسلّم وروشن است ؛زيرا باتوجه به اين که هر علتي بر‬
‫معلول خود مق ّدم است ‪،‬عليت "الف"براي "ب" به معناي تقدم‬
‫"الف"بر "ب" است ‪.‬حال اگر "ب"علت "الف"باشد "ب" بر‬
‫"الف" تق ّدم خواهد داشت ودر نتيجه "الف"بر خودش مق ّدم‬
‫خواهد شد واين مستلزم اجتماع نقيضين است ‪.‬تقدم شی‬
‫برنفس محال است يا تقدم وتاخرشی در ان واحد محال‬
‫‪ ...‬است‬
‫توضيح برهان وجوب وامکان‬

‫ترديدي نيست که در جهان هستي ‪،‬في الجمله موجودي هست که مي توانيم‬


‫ازآن سخن بگوييم‬
‫اين موجود يا واجب الوجود است يا ممکن الوجود ( ش ّ‬
‫ق س ّومي در کار‬
‫نيست)‪.‬به ديگر سخن موجود مفروض يا در وجودش مستقل است (واجب‬
‫الوجود) يا وابسطه(ممکن الوجود) اگر فرض ا ّول واقعيت داشته باشد‬
‫واجب الوجود ثابت مي شود وهمان گونه که اشاره کرديم واجب الوجود‬
‫همان خداوند است ‪.‬وبا قبول فرض د ّوم موجود مفروض ما ممکن الوجود‬
‫خواهد بود آنگاه بنا براصل عليت در وجودش نيازمند علّت خواهد بود‬
‫‪ .‬ووجود آن حاکي از وجود علتش است‬
‫حال اگر علت اين ممکن يک ممکن ديگر باشد همان تسلسل‬
‫الزم مي آيد که محال وباطل است واگر چنانچه وجودش معلول‬
‫علتي باشد که خود معلول آن موجود ممکن است ‪.‬اين احتمال‬
‫نيز باطل است ‪،‬زيرا مستلزم " َدور"است که قبال اشاره شد که‬
‫وقوع دور همانند "تسلسل " عقال ممتنع وباطل است ‪.‬چون‬
‫‪.‬مستلزم اجتماع نقيضين می شود‬
‫بدين ترتيب ‪،‬تنها احتمال معقول با قيمانده آن است که موجود‬
‫ممکن مورد بحث ما‪،‬بي واسطه يا باواسطه ‪،‬معلول علتي خود‬
‫باشد که آن علت معلول شيءديگري نيست ‪.‬بلکه در وجودخود‬
‫مستقل وبي نياز از غير است وچنين موجودي" واجب الوجود"‬
‫‪.‬خواهد بود ‪.‬بنا بر اين بار ديگر واجب الوجود ثابت مي شود‬
‫دالیل توحيد ويگانگي خداوند‬
‫‪ :‬اوال در قران‬

‫‪۱-‬‬

‫خ^دا^يش^^ما ي^^کيا^ستپ^^سهمه^ در ب^^را^برشس^^ر ت^^سليم^"‬


‫‪.‬ف^^^رود آوريد‬
‫‪۲-‬‬

‫باخدا وند ‪،‬خداي ديگر قرار مده‬

‫‪۳-‬‬
‫‪ :‬ثانیا در حدیث و سن^ت نبوی‬
‫‪ .‬ت^^وحيد ش^^ع^ار ا^صليهمه^ پ^^يامبرا^نا^^لهيب^^وده^ ا^ست‪1 -‬‬
‫ح^ضرتمحمد(ص)ب^^ا ا^ينش^^ع^ار از ک^^وه^ ‪2 -‬‬
‫ح^راءآ^مد(ق^^ولوا ال^ ا^^له^ ا^ ّ^الهللا^^ ت^^فلحوا )‬
‫پ^^یامبر معظم^ ا^سالم^ در ح^ديثيف^^^رمود‪:‬ا^ف^ضل ا^^لعبادة – ‪3‬‬
‫‪.‬ق^^ول ال^ ا^^له^ ا ^الهللا^^‬
‫ثالثا داليل توحيد ويگانگي از نظر عقل‬

‫خداوند کمال مطلق است و نامحدود و هرهر مطلق و ‪۱-‬‬


‫نامحدودی جز يکی بوده نمی تواند ‪...‬چون‬
‫‪ .‬محدوديت با کمال مطلق جمع نمي شود‬
‫در جهان نظم واحدي وجود دارد ونظم واحد‪،‬دليل بر ‪۲-‬‬
‫‪.‬ناظم واحد است‬
‫واين است معناي ایه مبارکه ‪(:‬لوکان فيهما الهةاال هللا‬
‫لفسدتا) انبيا‪22،‬‬
‫اخبار همه انبياء بر يگانگي خداوند دليل قاطعي ‪۳-‬‬
‫‪.‬بروحدانيت اوست‬
‫مراتب توحيد‬
‫الف – توحيد در ذات ‪ :‬يعني خداوند در ذات بي نظير‬
‫‪.‬از هر جهت ومطلق از جميع جهات است‬

‫ب ‪ -‬توحيد در صفات ‪ :‬يعني همه صفات به يک چيز‬


‫برمي گردد وعين ذات خداوند است يعني اوست که عالم‬
‫وقادر وحي و‪...‬است يعنی از نظر مفهوم مغاير و از نظر‬
‫‪.....‬مصداق وحدت دارد‬
‫شخصي نزد رسول خدا(ص)آمد وپرسيد‪:‬اساس علم چيست؟‬
‫ق معرفة "شناخت خدا‬ ‫حضرت فرمودند‪:‬معرفة هللا ح ّ‬
‫آنچنان که شايسته اوست "پرسيد ‪ :‬حق ّمعرفت خدا‬
‫چيست؟حضرت فرمودند ‪(:‬ان تعرفه بال مثال وال شبه‬
‫وتعرفه الها واحدا خالقا قادرا ا ّوال وآخراًوظاهرا وباطنا ال‬
‫کفواله و ال مثل له ‪ ،‬فذالک معرفةهللا حق ّمعرفته)‬
‫يعني "اينکه بداني اونه مثلي دارد ونه شبيهي واورا معبود‬
‫واحد وخالق وقادر وا ّول وآخر وظاهر وباطن بشناسي که‬
‫"‪.‬مثل ومانندي ندارد اين است حق معرفت خداوند‬
‫بحار االنوار ‪،‬ج‪ ، 3:‬ص‪14:‬‬
‫ج‪ -‬توحيد در افعال ‪ :‬منظور از توحيد افعال اين است که همه‬
‫کارهارا در دو جهان فعل خداوند بدانی واين که هر موجودي هر‬
‫خاصيتي که دارد از ذات پاک خداوند بدانی مثال زيبای يك گل ‪،‬‬
‫‪ .‬قشنگی یک تصور ‪ ...‬همه از هللا است‬
‫همانگونه که موجودات در اصل وجود خود وابسته به ذات اوهستند‬
‫‪ .‬در تأثير وفعل خود نيز چنين هستند‬
‫د‪-‬توحيد در عبادت ‪:‬حساسترين بخش توحيد ‪،‬توحيد در عبادت‬
‫است که جز خداوند را نپرستيم ودر برابر غير او سر تسليم فرود‬
‫نياوريم ‪.‬توحيد در عبادت الزمه توحيد ذات وصفات است‪ ...‬سر‬
‫لوحه دعوت پيامبران مسأله توحيد در عبادت بوده وقرآن آيات‬
‫فراواني در مورد توحيد عبادت دارد‪.‬مثل(سوره نحل ‪) 36/‬‬
‫(انبيا‪( ) 25/‬مريم ‪ ) 36/‬و‪...‬ولقد بعثنا فی کل امه رسوال ان‬
‫اعبدوا هللا و اجتنبوا الطاغوت ومنهم من حقت عليه الضاله فسيروا‬
‫فی االرض فانظروا کيف کان عاقبة المکذبين (نحل ‪)36/‬‬
‫(سوره نحل ‪، 36/‬انبيا‪ 25/‬مريم ‪)36/‬‬
‫توسل به اولياي الهي‬

‫با توجه به معناي عبادت بي گمان توسل وتعلق به غير خدا‬


‫هنگامي شرک محسوب مي شود که ما براي آنها در اثر‬
‫بخشي بدون اذن خدا اصالت واستقالل قائل شويم ولي اگر‬
‫آنها را وسايلي بدانيم که به مشيت واذن الهي اثر بخشي‬
‫دارند وما را به نتيجه مطلوب مي رسانند از مسير توحيد‬
‫خارج نشده ايم ‪ .‬توسل به واجبات ومستحبّات‪ ،‬توسل به‬
‫‪ :‬نام ها وصفات حسناي الهي‪ ...‬در قران امده‬
‫توسل به دعاي صالحان که برترين آنان توسل به دعاي ‪،‬‬
‫پيامبران است همه از انواع توسل است‪ ...‬خداوند خطاب به‬
‫رسول مبارک می فرمايد‪ :‬بندگان من می توانند ترا وسیله به‬
‫درگاه من قرار دهند ‪ .‬تا تو از من بخشش گناهان شان را بخواهی‬
‫‪ ، :‬اگر این کار را کنی مرا توبه پذیر خواهی یافت‬
‫توسل سيره امت های پيشين ‪ :‬مثال طلب استغفار فرزندان‬
‫‪ ...‬يعقوب از پدر شان حضرت یعقوب علی نبینا وعلیه‬
‫اشکال ‪ (:‬توسل از زنده درست است نه از مرده )‬
‫جواب ‪:‬حتي اگر فرض کنيم که شرط توسل به نبي يا ولي خدا‬
‫حيات است توسل به آنها عملي غير مفيد است نه شرک ا ّما‬
‫ما معتقد يم که انبياء واولياي الهي در حيات برزخي اند و‬
‫‪ :‬هم می بینند و هم می شنوند‬
‫ابوهريره مي گويد ‪ :‬همانا رسول خدا (ص) به سوي قبرستان‬
‫بيرون رفتند پس فرمودند‪ :‬السالم عليکم دار قوم مؤمنين وانّا‬
‫ان شاء هللا بکم ال حقون‪(.‬صحيح مسلم ‪،‬ج‪،3 ،‬ص‪ ....)14،‬همچنين همه‬
‫مسلمانان در پايان نماز خطاب به پيامبر مي گويند‪ :‬السالم‬
‫‪ :‬عليک ايهاالنبي ورحمه هللا وبرکاته‬
‫آيا سالم به پيامبرعمل لغوي است وپيامبر سالم هارا نمي‬
‫شنود وهيچ پاسخي نمي دهد ؟ بي شک پيامبر خدا زنده‬
‫ودر حيات برزخي است وهمه سالم هارا مي شنود‬
‫وپاسخ مي دهد و قدرت و منزلت شان هم نزد خداوند‬
‫‪ .‬کم نشده است‬
‫در پايان توجه شمارا به دو موضوع د يگر جلب ميکنم‬
‫هر حرام موجب شرک نمي شود بين فسق وشرک ‪۱-‬‬
‫فاصله اي زياد است ‪،‬گناهان کبيره هم موجب شرک‬
‫نمي شود وشفاعت پيامبر(ص) به اهل کبايرهم مي‬
‫‪ :‬رسد وقرآن مي فرمايد‬
‫کسی یا چیزیرا واجب الوجود دانستنموجب شرکوخروج از ‪2-‬‬
‫اسالم استودر اينمورد هيچ اختالفي بينمسلمانان جهان ومذاهب‬
‫مختلفوجود ندارد‪.‬وبه عبارتديگر توحيد فاعلي(خلقوتدبير)‬
‫وتوحيد ذاتيوعبادي( ال معبود االهللا ) از ضرورياتدين اسالم‬
‫ومورد اتفاقهمگان است‪(.....‬مسايل کابل‪ ،‬تالیفآيه هللا محسني‪،‬‬
‫‪) 47‬‬
‫بزرگداشت انبيا واولياي الهي‬
‫برخي فرقه هاي مسلمان بزرگداشت پيامبر واهل بيت (ع)آن‬
‫حضرت را شرک مي پندارند ا ّما ازاين نکته غافلند که هر کس‬
‫انبياء واولياي الهي را تکريم مي کند ‪ ،‬براي آنان شأن خداي‬
‫قايل نيست وتنها چون مورد عنايت خدايند ‪ ،‬آنان را تکريم مي‬
‫کند وچنين عملي یعنی دوستی خاندان پیامبرو اولیاء مورد تایید‬
‫‪ :‬قران نیز است‬
‫خداوند به پیامبرشمی فرماید ‪ :‬به مردم بگو من جز ‪:‬‬
‫‪ :‬دوستیو مودت خاندانم اجر دیگریاز شما نمی خواهم‬
‫خداوند در اين آيه براي رستگاران چهار ويژگي مي‬
‫شمارد‪ -1:‬ايمان به پيامبر ‪ -2 ،‬تکريم او ‪ - 3،‬ياري کردن‬
‫‪ :‬او ‪ - 4‬پيروي از آنچه بر او نازل شده است‬
‫منظور از "ع ّزروه"همان تکريم وتعظيم پيامبر است وتکريم او‬
‫منحصر به روز گار حيات ما ّدي نيست همان گونه که ايمان به‬
‫او نيز چنين نيست ‪ .‬روايات نيز بر وجوب محبّت به پيامبر‬
‫واهلبيت او پاي مي فشارند چنان که پيامبر گرامي اسالم فرمود‪:‬‬
‫"کسي مؤمن نيست مگر مرا بيش از خود دوست بدارد‬
‫وفرزندان مرا بيش از فرزندانش ‪،‬وخاندان مرا بيش از خاندان‬
‫خود بخواهد‪(.‬بحار ‪،‬ج‪)17،13 ،‬‬
‫‪ :‬اکنون با دو سوال مواجهيم‬
‫ا ّول ‪:‬چه سودي از مهر ورزيدن به پيامبر وخاندان او عايد انسان‬
‫مي شود؟‬
‫د ّوم ‪:‬شيوه تکريم ومهر ورزيدن به پيامبر وخاندان او چگونه است ؟‬
‫در پاسخ به سوال ا ّول مي توان گفت ‪ :‬محبّت به انسان با کمال‬
‫‪ .‬وفضيلت راهزینه صعود انسان به سوي کمال است‬
‫هر گاه انسان کسي را از صميم دل دوست بدارد مي کوشد خود‬
‫را همگون او سازد وآنچه مايه خرسندي اوست انجام‬
‫دهدوآنچه اورا آزار مي دهد ترک نمايد بي شک وجود چنين‬
‫روحيه هاي در آدمي سبب تح ّول وکمال او مي شود ‪ .‬اما‬
‫کساني به زبان اظهارعالقه مي کنند ولي در عمل با محبوب‬
‫‪ .‬خود مخالفت مي ورزند محبّت واقعي ندارد‬
‫ا ّما در پاسخ به سوال د ّوم مي توان گفت ‪:‬بي گمان محبّت قلبي‬
‫در گفتار وکردار آدمي باز تاب عملي دارد ‪.‬از باز تاب هاي‬
‫محبّت به پيامبر وخاندان او پيروي از اعمال آنان است ولي‬
‫اين محبّت دروني مي تواند به صورت هاي ديگري نيز خود‬
‫را نشان دهد که در عرف مردم رايج است ‪.‬البته چنين نشانه‬
‫هاي محبتي بايد اعمال مشروع باشد نه حرام مانند‬
‫بزرگداشت آنان در سالروز والدت وحزن در سالگرد وفات‬
‫‪ .‬يا شهادت آنان‬
‫وهمچنين است آذين بندي در روزهاي والدت وروشن کردن‬
‫چراغ وبرافراشتن پرچم وبرپاي مجالس براي ذکر‬
‫فضائل ومناقب آنان وحفظ آثار آنان ويا بوسيدن آثار بر‬
‫جاي مانده ومنتسب به آنان ‪ .‬از اين رو بزر گداشت‬
‫پيامبر در ايام والدت يک سنت مستمرّدر ميان مسلمانان‬
‫‪ .‬است‬
‫تب ّرک جستن به آثار اولياي الهي‬
‫برخي برآنند که تبرّ ک جستن به آثار اولياي الهي شرک است‬
‫واز اين رو کسي را که محراب ومنبر پيامبررا مي بوسد‬
‫واز آنها تبرک مي جويد مشرک مي خوانند‪.‬و نوعا به اين‬
‫آيه اي قرآن استدالل مي کنند‪ّ (:‬‬
‫ان المساجد هلل فال تدعوا‬
‫مع هللا احدا) (جن‪) 18/‬‬
‫البته هر دانشمندي مي داند که استدالل به اين آيه براي شرک‬
‫بسيار ضعيف است زيرا آيه مبارکه بر اساس خيال اينها‬
‫مطلق خواندن وصدا زدن غير از خدا در هر امر جزئي‬
‫وکلي را حرام وشرک آور مي سازد وبه پندار اينها اگر به‬
‫کسي بگويي که اي فالني اين کاسه را بده مشرک مي شوي‬
‫ويا بگويي اي فالني اين چيز را بگير مشرک مي شوي‬
‫‪...‬بلکه معناي آيه اين است که هيچ کس را با خدا مخوان‬
‫يعني هيچ موجودي را شريک خدا در خدايي اش قرار مده و‬
‫باآنگونه که خدا را به عنوان قادر مطلق مي خواني مخوان‬
‫نه اينکه هيچ کس رابه هيچ نحوی مخوان زيرا جمله اول آيه‬
‫( ان المساجد هلل ) مي رساند که دعا وخواستن در اينجا به‬
‫معناي عبادت است يعني هيچ کس را با خدا عبادت مکن‬
‫بنابر اين آيه مبارکه هيچ ربطي به پندار باطل آنها ندارد‬
‫اینکه مطلق خواندن غیر خدا شرک باشد‬
‫با توجه به معناي توحيد وشرک مشخص مي گر دد کساني که به‬
‫اين آثار تبرّک مي جويند‪،‬براي پيامبر وآثارش الوهيت قايل‬
‫نيستند ؛بلکه تکريم ومهر به پيامبر سبب مي شود تاآثار‬
‫منسوب به اورا ببوسند پيامبري که افتخار او اين است که عبد‬
‫وبنده صالح خداست وپيام خدا را به انسان ها ابالغ کرده ودر‬
‫‪ .‬اين راه سختي هاي فراواني را به جان خريده است‬
‫قرآن نيز تبرّک جستن به آثار اولياي الهي را تأييد مي کند ‪ .‬در‬
‫ماجراي حضرت يعقوب (ع) وقتي ايشان از فراق يوسف واز‬
‫ش ّدت گريه بينايي خودرا از دست مي دهد ‪،‬حضرت يوسف به‬
‫برادر ان خود مي گويد ‪ :‬پيراهن مرا ببريد وبرديدگان پدرم‬
‫‪ :‬بيفکنيد تا او بيناي خودرا باز يابد‬
‫اين")اذ هبوا بقميصيهذا فألقّوه عليوجه ابي يأت بصيرا(‬
‫بيدازيد‪،‬بينا مي‬ ‫پيراهنمرا ببريد ‪،‬وبرصورت پدرم‬
‫وسف ‪) 93‬‬
‫شود ‪ (.‬ي ‪/‬‬
‫حال اگر مسلماني خاک قبر وضريح پيامبران (ص) را بر ديده بگذارد‬
‫وقبر وضريح اولياي الهيرا به احترام ببوسد ويا به آنها تبرک جويد‬
‫ومعتقد باشد که خداوند در اين خاک وآثار ‪،‬اثري نهاده است ودر اين کار‬
‫موحدانه انجام داده است نه‬‫از حضرت يعقوب پيروي کند ‪ ،‬عملي ّ‬
‫شناخت صفات خداوند‬
‫به اندازه که شناخت خداوند وپي بردن به اصل وجودش آسان‬
‫است پي بردن به صفات او آسان نيست ‪.‬زيرا در مرحله‬
‫شناخت خداوند به تعداد ستارگان آسمان برگهاي در ختان انواع‬
‫گياهان وجانداران بلکه به تعداد ذرات اتم دليل بر وجود خداوند‬
‫داريم (خود اينها آيه ونشانه هاي وجود وعظمت او هستند)‬
‫برگ درختان سبز در نظر هوشيار‬
‫هر‬
‫ورقش دفتراست معرفت کردگار‬
‫ا ّما در راه شناسایي صفات خداوند بايد دقت کنيم تا از خطر‬
‫تشبيه وقياس در امان باشيم ونخستين شرط شناخت صفات نفي‬
‫تمام صفات مخلوقات از خداوند وتشبيه نکردن او به مخلوقات‬
‫است زيرا هيچيک از صفات خداوند با صفات مخلوقات قابل‬
‫‪ .‬مقايسه نيست‪ ...‬لذا هرگز به کنه ذات خداوند پی نخواهيم برد‬
‫سوال ‪ -‬چرا عقل به کنه ذات وصفات خداوند نمي رسد؟‬
‫جواب ‪ -‬زيرا او وجودي است از هر نظر بي نهايت علم‬
‫وقدرت و‪...‬همه اي صفات خداوند مانند ذات او بي نهايت‬
‫است واز سوي ديگر ما وهر چه مربوط به ما مي شود‬
‫(علم وقدرت وحيات وزمان ومکاني که در اختيار‬
‫داريم )همه محدود ومتناهي است ‪،‬بنابراين با همه اي‬
‫محدوديت چگونه مي توانيم به آن موجود نا محدود‬
‫وصفاتش برسيم وچگونه مي توانيم به کنه وجود ش پي‬
‫‪ .‬ببريم که هيچ مثل ومانندي ندارد‬
‫صفات ثبوتيه وسلبيه‬
‫‪ :‬صفات خداوند را به دو بخش تقسيم مي کنند‬
‫صفات ثبوتيه (جماليه ) ‪۱-‬‬
‫صفات سلبيه(جالليه) ‪۲-‬‬
‫صفات ثبوتيه يا جماليه ‪:‬هروصفي که اثبات آن موجب کمال ذاتي ويا کمال فعلي‬
‫‪ :‬حضرت او باشد صفات ثبوتيه نا ميده مي شود‬
‫‪١‬عالم و‪۲‬قادر و‪۳‬حي است و‪۴‬مريد و‪۵‬مدرک‬
‫هم‪ ۶‬قديم وابدي دان ‪٧‬متکلم ‪۸‬صادق‬
‫خداوند متعال درنهايت کمال است وآنچه به عنوان صفات ثبوتيه گفته مي شود‬
‫‪.‬اصول صفات اوست نه اين که منحصردر آنها باشد‬
‫صفات سلبيه يا جالليه ‪ :‬هر صفتي که داللت بر نوعي نقص وعيب ومحدوديت‬
‫خداوند داشته باشد از خداوند نفي وسلب مي شود واصطالحا صفات سلبيه‬
‫خوانده مي شوند‪.‬در قالب شعري چنين گفته شده است‬
‫نه مرکب بود و ‪۲‬مجسم ‪۳‬نه مرءي و‪ ۴‬نه مح ّل‪۱۵‬‬
‫بي شريک است و‪۶‬معاني تو ‪٧‬غني دان خالق‬
‫يست‬
‫) بي معاني يعني صفاتاو عين ذاتاوستوزايد برذاتاو ن (‬
‫صفات ذات وصفات فعل‬

‫صفات ذات ‪:‬که عين ذات خداوند است ونمي شود آن را از‬
‫خداوند سلب نمود که عبارتند از ‪:‬علم ‪ ،‬قدرت ‪ ،‬حيات‬
‫وهر چه به اين سه بازگشت کند ‪ :‬سميع ‪ ،‬بصير‪ ،‬قديم‬
‫‪،....‬ازلي‪،‬ابدي‪،‬مدرک‪ ،‬حکيم ‪،‬غني‪،‬کريم ‪،‬عزيز و‬
‫صفات فعل ‪:‬صفاتي است که به افعال خداوند بستگي دارد‬
‫يعني تا آن فعل از او صادر نشود آن صفت بر او اطالق‬
‫نمي گردد مانند خالق ورازق وامثال آن که گاه خداوند به‬
‫آن متصف مي شود وگاهي هم از او سلب مي شود مانند ‪:‬‬
‫کان هللا ولم يخلق شيئا ثم خلق – اراد هللا شيئا ولم يرد شيئا‬
‫آخر – تکلم مع موسي ولم يتکلم مع فرعون – يحب من‬
‫‪...‬اطاعه و اليحب من عصاه‬
‫عدل الهي‬

‫دوم از اصول اعتقادي اسالم عدل خداوند است عدل يکي‬ ‫اصل ّ‬
‫از صفات جماليه خداوند است ‪.‬مسأله عدل الهي از يک سو‬
‫با اصل ايمان به خدا ارتباط دارد واز طرفي ديگر با مسأله‬
‫معاد واز سويي با مسأله نبوت وامامت واز طرفي با مسأله‬
‫فلسفه احکام پاداش وجزا ‪،‬جبر وتفويض مربوط مي شود از‬
‫اين جهت اعتقاد به اصل عدالت يا نفي آن مي تواند چهره‬
‫تمام معارف واعتقادات ديني را دگرگون سازد اضافه براين‬
‫باز تاب عدل الهي در مسأله عدالت اجتماعي وعدالت‬
‫اخالقي ومسايل تربيتي نيز قابل انکار نيست به خاطر اين‬
‫ويژگيها ست که در بين صفات خداوند عدل از اصول‬
‫‪ .‬اعتقادي شمرده شده است‬
‫دليل عقلي عدل الهي‬

‫ظلم قبيح است وخداوند حکيم هر گز کار قبيح انجام نمي دهد زيرا‬
‫‪ .‬عوامل ظلم چند چيز است وخداوند منزه از آنها ست‬
‫‪ :‬عوامل وريشه هاي ظلم‬
‫نيازمندي ‪:‬کسي ظلم مي کند که براي رسيدن به اموري ‪۱-‬‬
‫‪.‬نيازمند باشد وازراه ظلم بتواند به آنهابرسد‬
‫جهل وناداني ‪:‬کسي ظلم مي کند که زشتي وقبيح بودن ظلم را ‪۲-‬‬
‫‪.‬نداند‬
‫رزايل اخالقي ‪:‬کسي ظلم مي کند که در وجودش ‪۳-‬‬
‫‪.‬کينه‪،‬عداوت ‪،‬حسد‪،‬خود خواهي وهواپرستي باشد‬
‫عجز وناتواني ‪:‬کسي ظلم مي کند که از دفع ضر روخطر از ‪۴-‬‬
‫‪...‬خودش عاجز است وبرای رسيدن به هدف راهی جز ظلم‬
‫وهيچ يک از عوامل مذکور به ساحت قدس پروردگار راه ندارد‬
‫‪:‬زيرا خداوند‬
‫‪ .‬الف –غني وبي نياز است‬
‫‪.‬ب‪ -‬علمش نا محدود وبي پايان است‬
‫ج‪ -‬تمام صفات کمال را داراست واز تمام عيوب ونواقص پاک‬
‫‪.‬ومبرّي است‬
‫د‪ -‬داراي قدرت نا متناهي وبي حد مي باشد ‪ .‬پس او عادل است‬
‫معناومفهوم عدالت خداوند‬
‫غير از معناي مشهور که براي عدل خداوند هست (خداوند‬
‫عادل است وبه کسي ظلم نمي کند)معاني ديگري هم وجود‬
‫‪:‬دارد‬
‫عدل خداوند ‪:‬يعني دوري آفريدگار از انجام هر عملي که ‪۱-‬‬
‫‪ .‬برخالف مصلحت وحکمت است‬
‫عدل يعني ‪ :‬همه انسانهادر پيشگاه خداوند از هر جهت@ ‪۲-‬‬
‫يکسان وبرابرند وهيچ انساني نزد او برديگري برتري ندارد‬
‫ان اکرمکم عند هللا اتقکم ّ‬
‫ان هللا عليم خبير(سوره حجرات ‪)13 ،‬‬ ‫ّ‬

‫قضاوت وپاداش به ح ّ‬
‫ق‪:‬يعني خداوند هيچ عملي را هرچند ‪۳ -‬‬
‫خيلي ناچيز وکوچک باشد از هيچ کس ضايع نکرده وبي‬
‫اجر وپاداش نمي گذارد وبدون تبعيض به هر کس جزاي‬
‫عملش را خواهد داد‪(.‬فمن يعمل مثقال ذرّةخيرايره ومن يعمل‬
‫‪ ،‬مثقال ذرّةشرّا يره)“سوره زلزال‬
‫قرار دادن هر چيز در محل خودش ‪(:‬العادل ‪ ،‬الواضع ک ّل شييء ‪۴ -‬‬
‫موضعه )"عادل کسي است که هر چيز ي را در جاي خود قرار‬
‫مي دهد"مجمع البحرين ‪،‬واژه عدل‬

‫عدل چبود ؟وضع در موضعش‬


‫ظلم چبود ؟وضع در نا موضعش‬
‫عدل چبود ؟ آب ده اشجار را‬
‫ظلم چبود ؟ آب دادن خا ر را‬
‫خداوند هر پديده ومخلوقي را در جاي خود آفريده ومواد ترکيبي هر‬
‫موجودي را به اندازه الزم آن معين کرده است وتعادل وتناسب در‬
‫تمام پديده هاي جهان آفرينش وجود دارد ‪(.‬وانبتناه فيها من ک ّل شيي‬
‫ءموزون) "ورويانديم در روي زمين از هر چيزي به اندازه حساب‬
‫" شده "سوره حجر‪19،‬‬
‫جهان چون ّخط وخال وچشم وابروست‬
‫که هر چيزي به‬
‫جاي خويش نيکو است‬
‫عمل بر مبناي هدف‪:‬يعني تمام آفرينش در جهان ‪۵ -‬‬
‫هستي بر مبناي هدف است ودر ايجاد همه عالم اسرار‬
‫وداليلي نهفته است وهيچ چيز بيهوده وعبث نيست ‪.‬‬
‫(افحسبتم انّما خلقناکم عبثا وانّکم الينا ال ترجعون )"آيا‬
‫گمان کرديد ما شما را عبث وبيهوده آفريديم وشما به‬
‫سوي ما باز گشت نمي کنيد‪ ".‬سوره مؤمنون ‪115 ،‬‬
‫اعتقاد ويقين به عدل با معاني مذکورش وپياده‬
‫کردن هر يک از معاني را در خويشتن آثار‬
‫اخالقي فوق العاده اي دارد (عادل عدالتخواه‬
‫‪ .‬است)‬
‫توجه‬

‫‪ -١‬نکته قابل توجه اينکه ‪:‬در آغاز اسالم اختالفي در‬


‫‪:‬مسأله عدالت پرور دگار در گرفت‬
‫گروهي از مسلمانان اهل سنت وجماعت که (اشاعره)‬
‫ناميده مي شدند بکلي منکر عدالت خداوند شدند‬
‫وگفتند در مورد خدا عدالت وظلم مفهوم ندارد زيرا‬
‫خداوند مالک تمام هستي است وبه او تعلق دارد‬
‫‪،‬وهر کاري کند عين عدالت است آنها حتّي معتقد به‬
‫حسن وقبح عقلي نبودند‬
‫مي گفتند ‪:‬عقل ما خوبي وبدي را به تنهایي نمي تواند درک کند‬
‫‪ .‬بلکه حسن وقبح شرعي است‬
‫گروهي ديگر از اهل سنت که (معتزله) ناميده شدند و تمام‬
‫جمعيت (شيعه) "عدليه" معتقد به اصل عدالت در مورد‬
‫پروردگار بودندومي گفتند ‪:‬او هر گز ظلم وستم نمي کند‬
‫‪.‬زيرا ظلم عقال برخداوند قبيح ومحال است يعني معتقد به‬
‫‪.‬حسن وقبح عقلي بودند‬
‫فرق ميان مساوات وعدالت ‪۲ -‬‬
‫نکته مهم ديگر اين است که گاهي "عدالت"با "مساوات"اشتباه مي‬
‫شود وگمان مي رود معني عدالت آن است که رعايت‬
‫‪ .‬مساوات شود ‪،‬در حال که چنين نيست‬
‫در عدالت هر گز مساوات شرط نيست ‪،‬بلکه استحقاق واولويت‬
‫‪ .‬ها بايد در نظر گرفته شود‬
‫في المثل عدالت در ميان شاگردان يک صنف اين نيست که به‬
‫همه نمره مساوي داده شود وعدالت در ميان دو کارگر اين‬
‫نيست که هر دو مزد مساوي در يافت دارند بلکه عدالت به‬
‫اين است که هرشاگرد ي به اندازه معلومات ولياقتش وهر‬
‫کارگري به اندازه کار وفعاليتش "نمره "يا "مزد" در يافت‬
‫‪.‬دارند‬
‫در عالم طبيعت نيز عدالت به معناي وسيع همين است اگر‬
‫قلب يک بالن (نهنگ عظيم دريايي)که حدود يک تن وزن‬
‫دارد با قلب يک گنجشک که شايد يک گرم بيشتر نباشد‬
‫مساوي بود عدالت نبود واگر ريشه درخت تنومند بسيار‬
‫بلند با ريشه يک نهال بسيار خرد مساوي باشد عدالت‬
‫نيست وعين ظلم است ‪.‬عدالت آن است که هر موجودي به‬
‫‪.‬ميزان حق واستعدادو لياقت خود سهمي در يافت دارد‬
‫اصل س ّوم‬
‫نب ّوت‬

‫يکي ديگر از اصول اعتقادي اسالم "نب ّوت " است پس از‬
‫بحث توحيد وعدل فطرتا انسان متوجه مي شود که به‬
‫‪ .‬رهبر وراهنما وپيشوا نيازمند است‬
‫دراين بحث ابتدا اصل نياز انسان به وحي ولزوم بعثت انبيا‬
‫وخصايص وصفات انبيا ءمطرح مي شود که در‬
‫اصطالح علم کالم به آن" نب ّوت عا ّمه "مي گويند وسپس‬
‫اثبات نب ّوت پيامبر اکرم (ص)وخاتميت وي که به آن‬
‫‪" .‬نب ّوت خاصّه "مي گويند‬
‫نبوت عامه‬

‫ضرورت وحی و لزوم بعثت انبياء‬


‫‪ - ١‬لزوم بعثت جهت شناخت آفرينش ‪:‬وقتي انسان به جهان آفرينش‬
‫نظرمي کند نمي تواند باور کند که جهان خلقت بي هدف آفريده شده‬
‫است ‪.‬از آنجاي که خداوند حکيم است وهر گز کار بيهوده وعبث انجام‬
‫نمي دهد ‪،‬نظام وپيوستگي جهان آفرينش وهماهنگي همه مو جودات‬
‫حکايت از يک هدف مشخص ومعيني در اصل آفرينش دارد‪.‬در نتيجه‬
‫‪ :‬اين سوال مطرح مي شودکه‬
‫الف‪ -‬خداوند حکيم براي چه جهان آفرينش را آفريده وهدف از خلقت ما‬
‫چيست ؟‬
‫ب‪ -‬از چه راهي مي توان به هدف از خلقت خويش برسيم وراه سعادت‬
‫وکمال چيست وچگونه بايد پيمود؟‬
‫ج‪ -‬پس از مرگ چه خواهد شد؟( آيا با مردن نابود مي شويم يا حيات يا‬
‫حيات ديگری در کار است و زندگی پس از مرگ چگونه خواهد بود ؟)‬
‫براي آگاهي از پاسخ اينگونه سواالت متوجه مي شويم که‬
‫بايد شخصي از طرف خداوند مبعوث گردد که فلسفه‬
‫آفرينش وراه رسيدن به کمال وسعادت وچگونگي جهان‬
‫پس از مرگ را به ما ياد دهد‪.‬‬
‫انسان با عقل خود مسايل مربوط به زندگي دنيوي را درک‬
‫مي کند ا ّما در مسايل مربوط به سعادت وکمال آينده‬
‫زندگي وجهان گسترده پس از مرگ نا توان است ‪.‬از اين‬
‫رو خداوند حکيم بايد پيامبراني معصوم را براي‬
‫راهنمايي انسانهاجهت رسيدن به کمال واقعي بفرستد‪.‬‬
‫توجه‬

‫ممکن است بعضي چنين بينديشند که آيا اصوال مبعوث شدن‬


‫پيامبران از سوي خدا براي راهنماي انسانها ضرورت‬
‫دارد؟مگر عقل وخرد ما براي درک واقعيتها کافي نيست؟‬
‫مگر پيشرفت علم ودانش بشر کمک به کشف راز ها‬
‫وروشن شدن همه اي حقايق نمي کند ؟تازه آنچه را‬
‫پيامبران ممکن است براي ما بياورند از دو حال خارج‬
‫نيست ‪:‬ياعقل ما بخوبي ان را درک مي کند‪ ،‬ويا نه‬
‫در صورت ا ّول نيازي به زحمت پيامبران نداريم در صورت‬
‫د ّوم مانميتوانيم زير بار مطالبي که بر خالف عقل وخرد‬
‫مااست برويم ‪ .‬از سوي ديگر آيا اساسا ً صحيح است که‬
‫انسان خود را دربست در اختيار ديگري بگذارد‬
‫وسخنان اورا بدون چون وچرا بپذ يرد ؟‬
‫مگر پيامبران انسانهايي هم چون خود ما نيستند ؟چگونه ما خود‬
‫را در اختيار انسانهايي همچون خود مان بگذاريم ؟‬
‫وموقعيت پيامبران در نظام زندگي انسانها معلوم مي گر دد‬
‫پاسخ ‪:‬با توجه به دونکته پاسخ همه اين سواالت روشن مي شود‬
‫وموقعيت پيامبران در نظام زندگي انسانها معلوم مي گر دد‬
‫نکته اول ‪:‬ما بايد بدانيم که علم ودانش ما محدود است ‪،‬وبا‬
‫تمام پيشرفتهايي که در تمام علوم ودانش ها نصيب بشر شده‬
‫هنوز آنچه را که ما مي دانيم در برابرآنچه نمي دانيم همچون‬
‫قطره در برابر دريا وگاهي در برابر کوه است ويا بگفته‬
‫بعضي از دانشمندان بزرگ تمام علومي را که ما امروز در‬
‫اختيار داريم الفبايي براي کتاب بزرگ عالم هستي محسوب‬
‫‪ .‬مي شود‬
‫به عبارت ديگر‪:‬قلمروقضاوت ودرک عقل ما منطقه خردي‬
‫است که شعاع علم ودانش آن را روشن ساخته وما از‬
‫بيرون آن بکلي بي خبريم ‪.‬‬
‫پيامبران مي آيند واين منطقه وسيع را تا آنجا که ما نياز داريم‬
‫روشن مي سازند‪.‬در حقيقت عقل ما همچون نور افکن قوي‬
‫ونيرومندي است ا ّما پيامبران ووحي آسماني همچون يک‬
‫خورشيد عالمتاب آيا کسي مي تواند بگويد من باداشتن يک‬
‫نور افکن ق ّوي چه احتياجي به خورشيد دارم ؟‬
‫باز با تعبير روشن تر‪:‬مسايل زندگي را مي توان به سه گروه‬
‫‪".‬تقسيم کرد ‪":‬معقول "‪"،‬نامعقول"و"مجهول‬
‫پيامبران هرگز سخن نامعقول يعني چيزي بر ضد عقل وخرد‬
‫نمي گويند واگر بگويند پيامبر نيستند بلکه آنها در فهم‬
‫ودرک مجهوالت به ما کمک مي کنند واين بسيار براي ما‬
‫مهم است‪.‬‬
‫نکته دوم ‪:‬هيچ کس نمي گويد انسان خود را در بست در‬
‫اختياري فردي همچون خودش بگذارد سخن اينجاست که‬
‫مابايد از طريق داليل قطعي ارتباطمان را باخدا بشناسيم‬
‫زيراپيامبران با وحي آسماني يعني علم بي پايان خداوند‬
‫ارتباط دارند‪.‬درچنين حالتي است که ما سخنان اين رهبران‬
‫آسماني را مي پذيريم‪.‬‬
‫آيااگر کسي به نسخه طبيب ماهر ودلسوزي عمل کرد کار خالفي‬
‫انجام داده است؟پيامبران طبيبان بزرگ روحاني هستند ‪.‬‬
‫آيا اگر کسي در س معلم واستاد را که باعقل وفکرش هماهنگ‬
‫است بيپذيرد کار نادرستي انجام داده است ؟پيامبران معلم‬
‫بزرگ بشريتند‪.‬‬
‫نياز به پيامبران جهت آوردن قانون تکامل انسان‪:‬براي اينکه انسان‬
‫به هدف اصلي خلقتش که همان کمال واقعي است برسد احتياج‬
‫به قانون گذاري دارد که شرايط زير را بطور کامل داراباشد‪:‬‬
‫‪ -1-2‬کامال انسان را بشناسد واز تمام رموز واسرار جسم وجان‬
‫انسان ‪،‬عواطف وغرايز ‪،‬اميال وشهوات او آگاهي کامل داشته‬
‫باشد ‪.‬‬
‫‪ -2-2‬از تمام استعدادها وشايستگي هايي که در وجود انسانها‬
‫نهفته است وهمه کماالتي که باالمکان براي آنان ميسر است‬
‫مطلع باشد –‬
‫‪ -2-‬نسبت به همه اصولي که موجب تکامل انسان است مطلع بوده‬
‫وموانع کمال اورا بشناسد وآگاه به شرايط کمالش باشد ‪.‬‬
‫‪ -4-2‬هرگز خطا ولغزش ‪،‬گناه واشتباه از او سر نزند به عالوه‬
‫فردي دلسوز ومهربان ‪،‬قوي وبا شهامت بوده واز هيج قدرتي‬
‫نهراسد‪-‬‬
‫‪ -5-2‬خودش هيچگونه منافعي در اجتماع نداشته باشد تا تحت تأثير‬
‫منافع شخصي ‪،‬برخالف مصالح اجتماع قانوني وضع نکند ‪.‬‬
‫کسي که شرايط مذکور را دارا باشد بهترين قانون گذار است ‪.‬حال‬
‫اين شرايط در چه کسي جمع است؟‬
‫آيا انسان مي تواند بهترين قانونگذار باشد؟‬
‫آيا تا کنون کسي انسان را به طور کامل شناخته ؟در حاليکه يکي از‬
‫دانشمندان بزرگ عصر ما کتاب مفصلي در باره انسان نوشته‬
‫ونام کتابش را "انسان موجودي نا شناخته"گذارده است ‪.‬‬
‫آيا روحيات وغرايز وعواطف ‪،‬نيازهاي جسمي وروحي‬
‫انسانها همگي بخوبي شناخته شده وبر کسي جز خدا آشکار‬
‫است؟‬
‫پس بنابراين غير از خدا وکسي که وحي الهي را دريافت مي‬
‫دارد نمي تواند قانونگذار خوب وجامعي باشد‪.‬و در نهايت‬
‫به اين نتيجه مي رسيم ‪ :‬خدايي که بشر رابراي پيمودن راه‬
‫تکامل آفريده ‪،‬بايد کساني را مأمور هدايت اوکند تا قوانين‬
‫آسماني وجامع االطراف الهي را در اختيار انسانها‬
‫بگذارد‪.‬ومسلماَهنگامي که مردم بدانند قانون ‪،‬قانون خدا‬
‫ست با اعتماد واطمينان بيشتر به آن عمل مي کنند وبه‬
‫تعبير ديگر اين آگاهي ضامن اجراي ارزنده براي قوانين‬
‫خواهد بود‪.‬‬
‫هدف از بعثت پيامبران‬
‫در قرآن اصولي به عنوان هدف از بعثت انبياءذکر شده است‪.‬‬
‫‪-1‬پرورش وآموزش‬

‫اوست خدايي که در ميان عرب ّامي پيامبري از خودشان‬


‫برانگيخت تا بر آنها آيات وحي خداوند را تالوت کند وآنها را‬
‫پاک نموده وکتاب وحکمت را بياموزد اگر چه پيش از اين در‬
‫جهالت وگمراهي بودند‪".‬سوره جمعه‪2،‬‬
‫عبادت خداوندواجتنابومبارزه با طاغوت(ولقد بعثنا في‪2-‬‬
‫ک ّل ا ّمة رسوال ان اعبدوهللا واجتنبوا الطاغوت‪)...‬‬
‫‪ -3‬تأمين عدالت وآزادي ‪(:‬لقد ارسلنا بالبينات وانزلنا معهم‬
‫الکتاب والميزان ليقوم النّاس بالقسط‪" )...‬ما پيامبران را‬
‫بادليلهاي روشن فرستاديم وهمراه آن کتاب وميزان نازل‬
‫کرديم تا مردم گرايش به عدالت پيداکنند‪".‬سوره نحل ‪36‬‬
‫هدف نهايي‪:‬اصوليکه به عنوان فلسفه بعثت پيامبران بيان شد‬
‫همه براي تکامل انسان است وآنهم از راه عبادت با معرفت‬
‫خداوند ميسر مي شود هدف از آفرينش انسان همين بوده‬
‫است‪:‬‬
‫راه شناسايي پيامبران‬
‫بعد از بحث در ضرورت بعثت انبياءجهت هدايت بشر اين بحث‬
‫مطرح مي شود که از کجا بفهميم م ّدعي نب ّوت وپيامبري در‬
‫ادعايش راستگو ست چون فطرت هيچ انساني اجازه نمي‬
‫دهد که ادعاي بدون دليلي رابپذيرد زيرا صفحات تاريخ هم‬
‫گواه است که در گذشته عده اي جاه طلب گروهي ساده دل را‬
‫فريب داده وم ّدعي نب ّوت ورسالت شدند ‪،‬از اين جهت‬
‫دانشمندان عقايد براي شناسايي پيامبران راههاونشانه هايي‬
‫را معين کرده اند که هر کدام مي تواند سند زنده اي براي‬
‫حقاّنيت انبياء باشند‪.‬‬
‫نشانه ا ّول معجزه ‪ :‬دانشمندان عقايد ومذاهب مي گويند معجزه‬
‫کار خارق العاده اي است که م ّدعي نب ّوت آنرا براي اثبات‬
‫ارتباط خود با خداوند متعال انجام مي دهد‬
‫وهمه را براي مقابله ومعارضه دعوت مي کند وهيچ کس‬
‫نمي تواند مانند آن را انجام دهد بنابراين معجزه سه جهت‬
‫دارد‪:‬‬
‫‪ -1‬کاري که از توانايي نوع بشر (حتّي نوابغ) خارج است ‪.‬‬
‫‪ -2‬آورنده معجزه ادعاي منصب نب ّوت ورسالت نموده‬
‫وعمل او مطابق ادعاي او باشد‪.‬‬
‫‪ -3‬جهانيان از مقابله ومعارضه (آوردن مانند آن ) عاجز‬
‫وناتوان باشند‪.‬‬
‫پس حتّي اگر يکي از جهات سه گانه در آن نباشد معجزه‬
‫نيست ‪.‬‬
‫تذکر‬
‫تفاوت معجزه با سحر وجادو وکارهاي مرتاضان چيست؟‬
‫معجزه با کارها ي ديگر چندين فرق دارد‪:‬‬
‫‪ -1‬کارهاي مرتاضان وساحران تمريني است وآنها استاد مي بينند‬
‫از اين جهت کارهاي آنها محدود به اموري است که استادش را‬
‫ديده وتمرين کرده اند وقادر به هر کاري نيستند ا ّما پيامبران معلّم‬
‫واستادي نداشته اند وقادر به هر کاري بوده اند مثال از حضرت‬
‫صالح (ع) مي خواهند که از کوه شتري خارج کند واوانجام داد‬
‫وياوقتي از مريم (س) درباره فرزندش سوال مي کند حضرت‬
‫عيسي(ع)که در گهواره کودکي چند روزه بود مي فرمايد‬
‫يا وقتي از حضرت محمد(ص) معجزه خواستند سنگريزه ها در دست‬
‫حضرت شهادت به رسالت آن حضرت داد‪.‬‬
‫‪-2‬کارهاي ساحران ومرتاضان محدود به زمان ومکان وشرايطي‬
‫خاصي است ومحتاج به ابزار معيني مي باشند ولي معجزات‬
‫پيامبران چونکه از نيروي اليزال الهي سر چشمه گرفته هيچ‬
‫محدوديتي ندارندهر معجزه اي را در هر موقعيتي انجام مي دادند‪.‬‬
‫‪ -3‬کار ساحران ومرتاضان غالبا باهدف ما ّدي همراه است (يابراي‬
‫جمع مال ياجلب نظر مردم وامورديگر)ا ّماهدف انبيا ساختن‬
‫انسانها شايسته وجامعه ايده آل بود ومي فرمودند ‪:‬‬

‫سوره شعرا‪164،145،127،1.9،.18،‬‬
‫‪ -4‬عمل ساحران ومرتاضان قابل معارضه است يعني ديگران هم مي‬
‫توانند مثل آن را انجام دهند ا ّما کسي نمي تواند مانند معجزه پيامبران‬
‫را بياورد‪.‬‬
‫نشانه د ّوم ‪:‬راه د ّوم براي شناخت پيامبر آنست که پيامبر قبلي که نب ّوت او‬
‫با دليل ثابت شده است با ذکر نام ومشخصات پيامبر آينده را معرّفي‬
‫نمايد از باب نمونه بشارتهايي که در تورات وانجيل در باره ظهور‬
‫ورسالت پيغمبر اکرم (ص) آمده است قرآن از اين بشارتهانمونه اي‬
‫از قول حضرت عيسي (ع) بيان مي کند که‪(:‬واذ قال عيسي بن مريم‬
‫يابني اسراءيل انّي رسول هللا اليکم مص ّدقا لما بين يدي من التورات‬
‫" ومبشرا برسول يأتي من بعدي اسمه احمد‪)...‬‬
‫نشانه س ّوم ‪ :‬راه س ّوم براي شناخت انبيا قران وشواهدي است‬
‫که به طور قطع نب ّوت ورسالت را ثابت کند که بطور‬
‫خالصه بيان مي گردد‪:‬‬
‫‪-1‬بررسي خصوصيات روحي واخالقي کسي که ادعاي‬
‫پيامبري دارد (از قرينه هاي صداقت م ّدعي نبوت داشتن‬
‫صفات عالي واخالق فاضله انساني است )‬
‫‪ -2‬بررسي محتويات آيين ودستورات او از نظر عقلي‬
‫ومنطبق بودن با معارف الهي وفضايل انساني‬
‫‪ -3‬ثبات واستقامت او در دعوت ومطابقت عمل او با قولش‬
‫‪ -4‬بررسي وضع پيروان او وشناخت مخالفينش‬
‫چگونگي تبليغ او وهمچنين توجه به اينکه براياثبات‪5-‬‬
‫آيينشازچه وسايلوچه راههايياستفاده مي کند اين قبيل‬
‫قراينموجب يقين به نب ّوتم ّدعي نب ّوتمي گرد د‬
‫عصمت پيامبران‬
‫يکي از مهمترين ويژگي هاي انبيا معصوم بودن آنها است‬
‫عصمت در لغت به معناي منع ‪،‬حفظ ‪ ،‬جلوگيري وپيشگيري از‬
‫نا ماليمات است ودر مباحث اعتقادي وقتي عصمت انبيا‬
‫وامامان مطرح مي شود يعني مصونيت آنهااز گناه ومصونيت‬
‫آنهااز خطا واشتباه بنابر اين انبيا نه گناه مي کنند ونه فکر گناه‬
‫وهيچگاه از آنها خطا واشتباهي سر نمي زند‪.‬‬
‫سؤال‪:‬چرا انبيا بايد معصوم باشند واز خطا و اشتباه مصون باشند؟‬
‫ج ‪ -1‬چنانچه قبال اشاره شد هدف از بعثت انبيا تربيت وراهنمايي‬
‫انسانها ست ومعلوم مي باشد که در تربيت عمل مربّي بيش از‬
‫گفتار وراهنمايي هاي اومؤثر است پس اگر مربّي خودش‬
‫گرفتار گناه وآلودگي شود چگونه مي تواند ديگران را برحذر‬
‫دارد‪".‬به قول معروف ‪:‬رطب خورده کي کند منع رطب"‬
‫ج ‪ -2‬انبيا که مربّيان واقعي بشر هستند بايد مورد اعتماد‬
‫وپذيرش مردم باشد وبه قول يکي از دانشمندان اسالمي‪:‬کسي‬
‫که درباره اواحتمال آلودگي مي دهيم واطمينان نداريم که‬
‫خود را به گناه آلوده نمي کند هرگز با قلبي آرام به گفته‬
‫هايش گوش نمي دهيم وبه همين دليل انبيا بايد از خطا‬
‫واشتباه مصون باشند زيرا خطا واشتباه موجب بي اعتمادي‬
‫مردم مي شود وآنها بايد مورد اعتماد باشند‪.‬‬
‫باتوجه به ضرورت عصمت براي انبيأ توجيه نسبت ‪:‬ذنب‬
‫عصيان وظلم در باره پيامبران چيست؟‬
‫براي روشن شدن مقصود قرآن از ‪:‬ذنب ‪،‬عصيان وظلم بر نفس‬
‫در باره برخي از پيامبران بايد به چند نکته توجه کنيم‬
‫‪ -١‬مقصود از عصمت انبيأ همان گونه که قبال توضيح داديم‬
‫اين است که انبيأ کار حرام وگناه نمي کنند ا ّماکاري که‬
‫ترک آن بهتر است ولي انجام آن حرام نيست از انبيا‬
‫گذشته ممکن وجايز است وهيچ منافاتي با عصمت آنان‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ -٢‬نکته مه ّم توجه کردن به معناي صحيح کلمات وواژه‬
‫هاي قرآن است زيرا قرآن بر لغت عرب نازل شده است‬
‫وبايد ديد که فرهنگ عرب کلمات قرآن را چگونه معني‬
‫کرده است ولي متأسفانه گاهي در اثر بي توجهي به اين‬
‫مهم برخي آيات قرآن نادرست معني مي شود‪.‬‬
‫‪ -٣‬توجه جدي به تفسير هايي که از اهل بيت عصمت‬
‫وطهارت براي آيات قرآن شده است ‪،‬زيرا آنان مفسّر‬
‫‪.‬اصلي قرآنند‬
‫ما اکنون به چند مورد از آياتي که بعضي تصور کرده اند در آنها به‬
‫پيامبران نسبت گناه داده شده اشاره مي کنيم تا رفع اشکال گردد ‪.‬‬
‫الف‪( -‬وعصي آدم ربّه فغوي)‪ 1‬سوره ‪،‬طه‪:116-121،‬بعضي اين‬
‫آيه را اين گونه معني کرده اند ‪":‬آدم معصيت کرد پروردگار‬
‫خودرا پس گمراه شد‪ ".‬در حالي که معناي صحيح آيه چنين است‬
‫‪":‬ونا فرماني کرد پروردگارش را پس بي بهره شد "‪،‬آيا اين‬
‫فرمان واجب بوده يا ارشادي ؟‬
‫صاحب تفسير مجمع البيان در ذيل آيه مي گويد‪:‬آدم مخالفت نمود‬
‫امر پروردگارش را پس از ثواب آن بي بهره شد ومراد از‬
‫معصيت وعصيان مخالفت با امر است خواه آن امر واجب باشد‬
‫يا مستحب درجاي ديگر گفته شده ‪:‬واژه "عصم"اين گونه معنا‬
‫ان ترک المستحب وفعل المکروه قد سمي ذنبا ) "ترک‬ ‫شده ‪ّ (:‬‬
‫مستحب يا انجام مکروه را گاهي ذنب وعصيان مي گويند"‪.‬‬
‫براي اثبات آنچه گفته شد ابتدابه لغت مراجعه مي کنيم ‪:‬‬
‫المنجد (يکي از فرهنگهاي مشهور )مي نوسيد‪" :‬عصيان‬
‫ترک اطاعت وفرمانبرداري نکردن است "وهم چنين‬
‫يکي از معاني "غوي"‪( :‬خاب)يعني بي بهره شدن ودچار‬
‫ضررشدن است ‪.‬‬
‫خالصه آنچه ازداستان آدم وح ّوا معلوم مي شود ‪"،‬عصيان "‬
‫انجام حرام يا ترک واجب نبوده است به اصطالح اصولي‬
‫(علم اصول الفقه) نهي از درخت ممنوعه ‪،‬ارشادي است‬
‫نه مولوي يعني منع ونخوردن ازدرخت صرفا يک جنبه‬
‫ارشادي وراهنماي داشت که فقط شرطي بود براي جاويد‬
‫‪.‬ماندن در بهشت‬
‫ب‪ ( -‬ربّ ظلمت نفسي فاغفرلي ) "پروردگارا من به نفس خود‬
‫ظلم کردم پس تو غفرانت را شامل من گردان" قصص‪ 16،‬از‬
‫موارد ديگري که باز تص ّور شده قرآن نسبت گناه به انبيأداده‬
‫اين آيه است آيه مربوط به داستان حضرت موسي (ع) است‬
‫که وقتي آن قبطي را کشت چنين گفت ‪(:‬رب ّانّي ‪)...‬‬
‫المنجد "مي نويسد ( الظلم وضع الشي فيغير محلّه )ظلم "‬
‫يعني قرار دادنچيزيدر غير موردشدر مورد واژه ( غفر)مي‬
‫نويسد‪ ":‬غفرالشيغطاه وستره " يعنيهنگامي" غفر" گفته مي‬
‫شود که چيزيرا پوشانده ومخفي کرده باشند‪ .‬بنابراين‬
‫معنايآيه چنينمي شود که موسيمي گويد ‪ :‬پروردگارا من‬
‫با کشتن يکياز ياران فرعونعمليدر غير موردش انجام‬
‫‪ .‬دادم هر چند کشتناو برمن جايز بود اما االنموقعش نبود‬
‫"فاغفرلي"يعني خداوندا براين کار من پرده بپوشان تادشمنان‬
‫برمن ظفر نيابند پس هيچ گونه گناه ‪،‬ظلم و حرام به‬
‫موسي نسبت داده نشده است‪.‬‬
‫در نتيجه ‪:‬مقصود از "ظلم"و"غفران"همان معناي کلي‬
‫ولغوي آنها ست نه آن معناي خاصي که ما از اين الفاظ‬
‫تصور مي کنيم پس اين آيه هم منافات با عصمت ندارد‪.‬‬
‫ج‪( -‬انّافتحنا لک فتحا مبناًليغفرلک ماتق ّدم من ذنبک وما‬
‫تأخر) "ما فتح کرديم براي تو فتحي آشکارتا بپوشانيم‬
‫ذنب گذشته وآينده تو را" فتح ‪ 1،‬اين هم از مواردي است‬
‫که تصور شده قرآن نسبت گناه به پيامبر عزيز اسالم داده‬
‫وسپس بخشيده شده است در اين مورد نيز معاني اصلي"‬
‫ذنب " و"غفران" در نظر گرفته نشده است ومتأسفانه از‬
‫اصل معنا غفلت شده است‬
‫فرهنگ عرب معناي اصلي ومفهوم کلي "ذنب"را دنباله يا‬
‫اثر وبه عبارت ديگر نتيجه وعکس العمل مي داند "المنجد"‬
‫مي نويسد ‪:‬ذنب ذنبا ‪:‬تبعه ولم يفارق اثره "ذنب عبارت است‬
‫از نتايج عمل وآثاري که از آن جدا نمي گر دد ‪،‬واين که به‬
‫گناه ذنب گفته مي شود به علت اين است که گناه دنباله عمل‬
‫نادرست واثر ونتيجه آ ن است ‪.‬بنابراين با توجه به معاني که‬
‫قبال براي غفران (پوشش) بيان کرديم معناي آيه روشن مي‬
‫‪ .‬شود‬
‫تعداد پيامبران‬
‫از پيامبر گرامي اسالم نقل شده است‪( :‬قال رسول هللا (ص) ‪..‬‬
‫کان عدد جميع انبيأمأة الف نبي واربعة وعشرين الف نبي‬
‫خمسة منهم اولوالعزم ‪:‬نوح وابراهيم وموسي وعيسي ومحمد‬
‫"صلي هللا عليه وآله‪ ...‬فرموده است که "تعداد پيامبران‬
‫يکصدو بيست وچهار هزار نفر است که پنج نفر آنان اوالعزم‬
‫هستند ‪ :‬نوح ‪،‬ابراهيم‪،‬موسي‪،‬عيسي‪،‬محمد (ص)‬
‫از نظر قرآن اعتقاد به همه پيامبران الزم وضروري است (قولو‬
‫اآمنّا باهلل وما انزل الينا وما انزل الي ابراهيم واسماعيل‬
‫واسحاق ويعقوب واالسباط وما اوتي موسي وعيسي وما اوتي‬
‫النبيون من ربّهم ال نفرق بين احد منهم ونحن له مسلمون ) ”‬
‫بقره ‪136‬‬
‫نکته‬
‫پيامبران الهي بر سه دسته اند‪:‬‬
‫الف‪ -‬دارندگان مرتبه نب ّوت يعني انبياءکه اکثريت دارند‪.‬‬
‫ب‪ -‬دارندگان مرتبه رسالت يعني رسوالن که تعداد شان نسبت‬
‫به انبياء بسيار کمتر است‪.‬‬
‫ج‪ -‬اولوالعزم که عبارتند از ‪ :‬حضرت نوح ‪،‬ابراهيم ‪،‬موسي‬
‫‪،‬عيسي ‪،‬وحضرت خاتم النبيين "صلوات هللا عليهم اجمعين "‬
‫وويژگي ايشان –عالوه برصبر واستقامت ممتاز که در قرآن‬
‫کريم نيز به آن اشاره شده است –اين بوده که هر کدام از‬
‫ايشان کتاب وشريعت مستقلي داشته اند آنچه را مي توان‬
‫پذيرفت اين است که "نبي"از نظر مصداق "ونه از نظر‬
‫مفهوم " اعم از "رسول " است ‪ .‬يعني همه پيامبران ‪ ،‬داراي‬
‫مقام نب ّوت اند ولي مقام رسالت اختصاص به گروهي از‬
‫‪ .‬ايشان داشته است‬
‫نب ّوت خاصه‬

‫نبوت خاصه وبعثت حضرت محمد (ص)‬


‫چهارده قرن پيش(سال ‪.571‬م)در زماني که شرک وبت‬
‫پرستي سراسر جهان را فرا گفته بود وانسانها ي مظلوم‬
‫زير فشار طبقه حاکم دست وپا مي زد ند وهمه مردم‬
‫گرفتار يأس ونا اميدي بودند‪،‬از خانداني شريف مردي‬
‫برخاست وخودرا حامي مظلومان ‪،‬خواستار عدل وآزادي‬
‫‪،‬پاره کننده زنجير هاي اسارت وطر فدارعلم ودانش‬
‫خوانده واساس رسالت خودرا فرمانهاي الهي ووحي‬
‫آسماني معرفي نمود وخودرا خاتم پيامبران ناميد‪.‬‬
‫او محمد بن عبدهللا (ص) است او از بني هاشم است ‪،‬يعني‬
‫همان طايفه اي که در شجاعت وسخاوت وپاکي واصالت‬
‫در بين همه قبايل عرب مشهور بوده اند‬
‫راههايي که براي شناخت پيامبران بيان کرديم دليل رسالت‬
‫حضرت محمد (ص) است (يعني اعجاز ‪،‬معرفي پيامبران‬
‫قبلي‪،‬قراين وشواهد قطعي)تاريخ گواه قراين وشواهد رسالت‬
‫وبعثت حضرت است وکتابهاي آسماني وانبيأقبل بشارت‬
‫بعثت پيامبر گرامي اسالم را داده اند‪.‬‬
‫ا ّما معجزات پيامبر اسالم (ص)دو نوع است ‪:‬‬
‫نوع ا ّول ‪ :‬معجزاتي که به تقاضاي فردي يا جمعي انجام مي‬
‫گرفت وحضرت هم از خداوند مي خواست وسپس آن‬
‫معجزه بدست حضرت عملي مي شد مانند سالم کردن سنگ‬
‫ودرخت برآن حضرت ‪،‬شهادت دادن سوسمار به رسات آن‬
‫ق القمر‪،‬زنده کردن مردگان واخبار حضرت از‬ ‫حضرت ‪،‬ش ّ‬
‫امري مغايب ‪ ،‬ابن شهر آشوب مي گويد ‪.444‬معجزه براي‬
‫پيامبر اسالم بوده است که فقط ‪300‬از آنهاذکر شده است‪.‬‬
‫قرآن معجزه دايمي پيامبر اسالم(ص)‬
‫نوع د ّوم ‪:‬قرآن معجزه دايمي حضرت محمد(ص ) است که‬
‫جاويدان براي همه زمانها ومکانها تا قيامت مي باشد‬
‫تفاوتي که ميان پيامبر اسالم وساير پيامبران وجود دارد اين‬
‫است که رسالت آنان از جهاتي محدود بود مثال آنان براي‬
‫ا ّمت وگروه محدودي مبعوث شده بودند بعضي محدود به‬
‫زمان ومکان خاصي بودند وبعضي از آنان از نظر مکاني‬
‫محدود نبودند ولي م ّدت وزمان رسالت آنها کامال محدود‬
‫وم ّوقت بود وهرگز م ّدعي رسالت دايمي نبودند از اين‬
‫جهت معجزات آنان هم فصلي ومقطعي بود وا ّما حضرت‬
‫محمد(ص) رسالتش دايمي وهميشگي است لذا غير از‬
‫معجزات فصلي معجزه دايمي (قرآن) دارد که براي هميشه‬
‫باقي است وبراي هميشه داللت بر رسالت آن حضرت دارد‬
‫برخي از ويژگي هاي قرآن‬

‫‪ -١‬مرز زمان و مکان را درهم شکسته وتا قيامت معجزه‬


‫است ‪.‬‬
‫‪ -٢‬قرآن معجزه اي روحاني است يعني معجزات ديگر چشم‬
‫وگوش را تسخير مي کند ولي قرآن در اعماق جان‬
‫وروان انسان نفوذ مي کند‬
‫‪ -٣‬قرآن يک معجزه اي گويا است که براي هميشه تاقيامت‬
‫مخالفان را به مبارزه دعوت مي کند ومي گويد اگر مي‬
‫توانيد سوره اي مانند من بياوريد وچهارده قرن از اين‬
‫دعوت گذشته وکسي نتوانسته مقابله کند وتا قيامت هم‬
‫نمي تواند‪.‬‬
‫خاتميت پيامبرو دين اسالم‬

‫حضرت محمد (ص) آخرين پيامبرخداست وسلسله نب ّوت به‬


‫او ختم مي شود واز القاب حضرت خاتم االنبيأاست‪" .‬خاتم‬
‫به کسر يا فتح تا(خاتَم‪،‬خاتم)هر دو به معناي تماميت‬
‫وپايان هر چيزي است از اين نظر عرب به انگشتر خاتًم‬
‫مي گويد چون که انگشتر در آن زمان مهر وبه منزله‬
‫امضاي افراد بوده وچون نامه اي مي نوشتند آخر آن را با‬
‫انگشتر خود مهر مي کردند"‪.‬‬
‫خاتميت پيامبر اسالم از ضروريات اسالم است وهر‬
‫مسلماني مي داند که بعد از حضرت محمد (ص) تا قيامت‬
‫پيامبري نخواهد آمد‪ .‬براي اين اصل سه دليل اقامه شده‬
‫است ‪:‬‬
‫‪ -١‬ضروري بودن خاتميت ‪ :‬اگر کسي اسالم را از طريق دليل و‬
‫منطق کافي پذيرفت خاتميت پيامبر اسالم را هم پذيرفته است‬
‫وهيچ گروهي از مسلمانان در انتظار آمدن پيامبرجديد نيست‬
‫يعني خاتميت از ضروريات وبديهيات در نظر مسلمين است ‪.‬‬
‫‪ -٢‬آيات قرآن ‪( :‬ماکان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول هللا‬
‫وخاتم النبيين ) "محمد(ص) پدر هيچ يک از شما نيست او فقط‬
‫رسول خدا وخاتم پيامبران است" احزاب ‪( .4،‬وما ارسلناک‬
‫االّکافة للناس)"نفرستاديم تورا مگر براي همه انسانها" سبأ‪28،‬‬
‫‪ -٣‬احاديث ‪ :‬در حديث منزلت که فريقين از پيامبر (ص) نقل‬
‫کرده اند حضرت خطاب به حضرت علي (ع) چنين مي‬
‫فرمود ‪(:‬انت مني بمنزلة هارون من موسي اال انّه ال نبي‬
‫بعدي) "تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسي هستي‬
‫جز اينکه بعد از من پيامبري نخواهد بود‪".‬‬
‫فلسفه خاتميت‬
‫ممکن است سؤال شود با اينکه جامعه بشري دايما در حال‬
‫تح ّول ودگرگوني است چگونه مي شود با قوانين ثابت‬
‫وبدون تغيير پاسخگوي نيازهاي جامعه بوده وچگونه مي‬
‫شود پيامبر اسالم خاتم پيامبران باشد وديگر نياز به‬
‫پيامبري نباشد ؟دو جواب مي دهيم ‪:‬‬
‫‪ -١‬دين اسالم با فطرت انسانها هماهنگ است ودر فطريات‬
‫هيچ گونه تغييري نيست ‪( .‬فاقم وجهک لل ّدين حنيفا‬
‫فطرةهللا الّتي فطر الناس عليها ال تبديل لخلق هللا ذالک‬
‫ال ّدين القيم ولکن اکثرالناس ال يعلمون )"پايدار باش پاي‬
‫دين حنيفي که مطابق فطرت است آن فطرتي که خداوند‬
‫انسانهارا بر اساس آن آفريد وهيچ تبديل وتغييري در آن‬
‫نيست‪".‬روم ‪،‬‬
‫دين اسالم تکيه اش برثقلين (قرآن واهل بيت پيامبر (ص))‬
‫مي باشد ‪.‬قرآن از ناحيه علم بي نهايت صادر شده وهمچنين‬
‫اهل بيت (ع) متکي بر وحي الهي هستند وطبق فرمايش‬
‫پيامبراکرم (ص) در حديث مشهور ثقلين اين هاديان تا‬
‫قيامت جدا نشدني وهمراه يکديگر هستند بنابر اين اسالم‬
‫‪ .‬هميشه زنده‪،‬پيشتاز ‪،‬بدون تغيير ‪،‬پاسخگوي بشريت است‬
‫امامت‬

‫يکي از اصول اعتقادي اسالم ‪ ،‬امامت (خالفت) است‪،‬مي دانيم بعد‬


‫از پيامبر اسالم مسلمانان به دو گروه تقسيم شدند‪:‬‬
‫عده اي معتقد بودند پيامبر (ص) جانشيني براي خود تعيين‬
‫نکرده ‪،‬واين امر را بر عهده ا ّمت گذارده که آنها بنيشينند واز‬
‫ميان خود رهبري بر گزينند –اين گروه را "اهل سنت " مي نامند‪.‬‬
‫گروه ديگر ي معتقد بودند که جانشين پيامبر (ص) همچون خود او‬
‫بايد معصوم از خطا واشتباه باشد وداراي علم وافري که بتواند‬
‫رهبري معنوي ومادي مردم را بر عهده بگيرد واساس اسالم را‬
‫حفظ کند وتداوم بخشد‪.‬‬
‫آنها معتقد بودند تعين چنين کسي تنها از سوي خدا وبه وسيله پيامبر‬
‫(ص) امکان پذير است ‪،‬وپيامبر اسالم اين کار را کرده است اين‬
‫گروه را "اماميه "يا "شيعه" مي نا مند‪.‬‬
‫ياد آوري چند نکته ضروري‬
‫آيا طرح اين بحث اختالف بر انگيز است؟‬
‫بعضي تا سخن از مسأله امامت به ميان مي آيد فورا مي‬
‫گويند امروز روز اين حرفها نيست روزوحدت مسلمين‬
‫است وگفتگواز جانشين پيامبر (ص) مايه تفرقه وپراکند‬
‫گي است ما امروز دشمن مشترک داريم که بايد به فکر‬
‫آنها باشيم ولي اين طرز تفکر مسلما اشتباه است زيرا‪:‬‬
‫آنچه مايه اختالف وپراکندگي است ج ّر وبحثهاي تعصب‬
‫آميز وغير منطقي وپرخاشگريهاي کينه توزانه است ولي‬
‫بحثهاي منطقي ومستد ّل ودور از تعصب ولجاجت‬
‫وپرخاشگري ‪،‬در محيطي صميمانه ودوستانه نه تنها‬
‫تفرقه انگيز نيست بلکه فاصله ها را کم مي کند ‪،‬ونقاط‬
‫مشترک را تقويت مي نمايد‪.‬‬
‫مه ّم اين است که در اين بحثها روشن مي شود ما با يکديگر‬
‫نقطه هاي مشترک فراواني داريم که مي توانيم در برابر‬
‫دشمنان مشترک روي آن تکيه وتأکيد کنيم ‪.‬‬
‫زيرا وجود اختالفات فکري لزوما منجر به تفرقه وپراکندگي‬
‫نمي شود زيرا اهل سنت وجماعت خود به چهار مذهب‬
‫(حنفي ‪،‬حنبلي‪،‬مالکي‪،‬وشافعي ) تقسيم مي شوند ولي اين‬
‫چهار گروه سبب تفرقه آنها نشد مسلما پذيرش مذهب‬
‫شيعه به عنوان مذهب فقهي پنجم هيچگاه سبب تفرقه‬
‫دربين مسلمين نخواهد شد‬
‫بلکه عدم پذيرشوتعصبهمواره موجب تفرقه شده (‬
‫همانگونه که در فتواي شجاعانه مفتي بزرگاهل) است‬
‫لتوتره ) مبني بر‬
‫سنترئيس دانشگاه جامع االزهر شيخ ش (‬
‫رسميت فقه شيعه در ميان اهل سنت گام مؤثري به تفاهم‬
‫اسالمي برجاي گذاشتوروابط دوستانه اياو با مرحوم " اية‬
‫روجرديمرجع بزرگ عالم تشيع " از اينطريق‬
‫"‬ ‫هللا ب‬
‫برقرار شد که سر مشقهمه مصلحانووحدتطلبانمسلمان‬
‫‪ .‬گرديد‬
‫معاد‬

‫اصل پنجم وآخرين اصل اعتقادي ‪،‬که بعد از اصل "توحيد"‬


‫هيچ يک از مسايل عقيدتي به اهميت آن نمي رسد ‪،‬مسأله‬
‫" معاد " است ‪ .‬در قرآن حدود ‪1200‬آيه در باره معاد‬
‫وجود دارد وتقريبا در تمام صفحات قرآن ذکري از معاد‬
‫شده است وحدود ‪ 30‬مورد بعد از ايمان به خداوند‬
‫موضوع ايمان به جهان ديگر مطرح شده است مانند ‪:‬‬
‫(ويؤمنون باهلل واليوم االخر)‪ ،‬بنابر اين ايمان به خداوند‬
‫وحکمت وقدرت وعدالت او بدون ايمان به معاد کامل نمي‬
‫‪.‬گردد‬
‫اثبات معاد با داليل قرآني‬
‫‪ -١‬يادآوري آفرينش نخستين ‪( :‬هوالذي يبدؤالخلق ثم ّيعيده‬
‫وهواهون عليه)"خداوندي که ايجاد نمودآفرينش را‬
‫بارديگرباز گرداندن براي خدا آسان است" روم ‪( 27،‬کما‬
‫بدأکم تعدون) "همانگونه که ا ّول شما را آفريد بار ديگر‬
‫(قيامت)باز مي گر داند" اعراف ‪( 66-67،‬فسيقولون من‬
‫الذي فطرکم ا ّول م ّرة) "مي پرسندچه کسي ما را‬ ‫يعيدنا قل ّ‬
‫دوباره بر مي گرداند بگو همان خدايي که بار ا ّول شما را‬
‫آفريد" اسرا‪51،‬‬
‫عربي بياباني قطعه استخوان پوسيده اي از انساني را پيدا‬
‫کر؟( قل يحيها ّ‬
‫الذي انشأها ا ّول م ّرة وهو بکل خلق عليم )‬
‫” ياسين‪79/‬‬
‫‪ -٢‬معاد و قدرت مطلقه خداوند‪:‬قدرت بي پايان خداوند يکي‬
‫از صفات الهي است ( اولم يروا ان هللا خلق السموات‬
‫ّ‬
‫بخلقهن بقادر علي ان يحيي الموتي بلي‬ ‫واالرض ولم يحي‬
‫انّه علي ک ّل شييء قدير "آيا ندانستند خداوندي که آسمانها‬
‫وزمين را آفريد وازآفرينش آنها ناتوان نبود قادر است‬
‫مردگان را زنده کند آري بر همه چيز توانا است "احقاف ‪،‬‬
‫‪33‬و‪....‬‬
‫‪ ٣‬عدالت ومسأله قيامت‪:‬مردم در برابر دستورات خداوند دو‬
‫گروه اند‪:‬گروهي مطيع وفرمانبردار وگروهي عاصي‬
‫وگنهکار وهمين طور مردم نسبت به يکديگر‪،‬گروهي ظالم‬
‫وگروهي مظلوم وتحت آزار وشکنجه هاهستند‬
‫ّکالذين آمنوا وعملوا(‪.‬‬ ‫ام حسب ّالذين اجترحواالسياتان نجعلهم‬
‫الصالحات سواء محياهم ومماتهم ساءما يحکمونوخلق‬
‫هللا السموات واالرض بالحقولتجزي کل بما کسبتوهم‬
‫جاثيه ‪21/‬و‪) ” 22‬ال يظلمون‬
‫‪ - ٤‬معاد وفلسفه آفرينش ‪:‬در قرآن حدود صد مرتبه خداوند به‬
‫کلمه "حکيم "توصيف شده است وما نشانه هاي حکمت‬
‫خداوند را در همه جهان هستي مشاهده مي کنيم ‪،‬حال اگر‬
‫چنين فرض کنيم که مرگ براي انسان پايان همه چيز است‬
‫واگر بعد از اين جهان قيامتي نباشد آفرينش پوچ وعبث‬
‫وبيهوده خواهد بود وهر گز خداوند حکيم کار عبث نمي‬
‫کند‪.‬آيا صحيح است کسي فکر کند آن همه حکمتي که در‬
‫خلقت جهان هستي بکار رفته عبث بوده ونهايت هستي‬
‫‪،‬نيستي وفنا باشد؟ خداوند در سوره آل عمران آيه ‪191‬می‬
‫‪ .‬فرمايد ‪ :‬ربنا ما خلقت هذا باطال‬
‫آثار اعتقاد به معاد‬

‫‪ -١‬ايمان واعتقاد به معاد به زندگي انسان مفهوم مي بخشد‬


‫وزندگي اين جهان را از پوچي در مي آورد‪.‬‬
‫‪ -٢‬اعتقاد به معاد انسان در روند تکاملي خويش قرار داده‬
‫واورا از تحير وسر گرداني نجات مي دهد‪.‬‬
‫‪ -٣‬ايمان به معاد ضامن اجراي تمام قوانين الهي ‪،‬احقاق حقوق‬
‫مي گردد وبه انسان در برابر سختيها نيرو مي بخشد‪.‬‬
‫‪ -٤‬اعتقاد به معاد انگيزه اصلي تهذيب نفس ‪،‬عمل به تکاليف‬
‫شرع ‪،‬فداکاري وايثار مي باشد‪.‬‬
‫‪ -٥‬ايمان به معاد روح دنياپرستي را که ريشه همه خطايا‬
‫‪ .‬وجنايات است از بين مي برد وخود عامل ترک گناه است‬
‫در نتيجه ايمان به معاد تأثير بسيار عميق وگسترده اي در‬
‫اعمال انسانها دارد زيرا اعمال انسان باز تاب اعتقاد او‬
‫ست وبه تعبير ديگر رفتار هر انساني با جهان بيني او‬
‫ارتباط وپيوند مستقيم دارد ‪،‬کسي که به قيامت اعتقاد دارد‬
‫در اصالح خويش وانجام اعمال گوناگون فوق العاده‬
‫سخت گير است ‪.‬او هر لحظه بخواهد هر کاري انجام دهد‬
‫آثار قطعي آن را در مقابل چشمان خود مي بيند بنابر اين‬
‫هميشه مراقب رفتار خويش است ‪.‬‬
‫در مقابل انسانهاي که توجه به جهان پس از مرگ ندارند‬
‫زندگي دنيا بر ايشان پوچ وبي محتوا وتکراري است اگر‬
‫زندگي دنيا را بدون جهان ديگر در نظر بگيريم درست‬
‫مانند اين است که زندگي دوران جنين را بدون اين دنيا‬
‫فرض کنيم که چيزي جز يک زندان تاريک نخواهد‬
‫‪ ...‬بود‬
‫ايمان به معاد عامل مهم تربيت‬

‫عالوه بر اين که اعتقاد به وجود محکمه بزرگ آخرت ‪ ،‬فوق‬


‫العاده در زندگي امروز ما مؤثر است ‪.‬فرض کنيد در کشوري‬
‫اعالن شود که در فالن روز هيچ جرمي مجازات نخواهد‬
‫داشت ودوسيه اي براي آن تنظيم نمي شود ومردم مي توانند با‬
‫اطمينان خاطر از عدم مجازات ‪ ،‬آن روزرا به آخر بر سانند ‪،‬‬
‫فکر کنيد آن روز اجتماع چه شکلي به خود خواهد گرفت ‪.‬‬
‫ايمان به رستاخيز ‪ ،‬ايمان به محکمه بزرگي است که با‬
‫محکمه اين جهان اصال قابل مقايسه نيست ‪ .‬مشخصات اين‬
‫محکمه به شرح زير است ‪:‬‬
‫‪ -١‬محکمه اي است که نه توصيه در آن مؤثر است ونه‬
‫"روابط"بر "ضوابط" آن حاکم ونه مي توان فکر قضات آن را‬
‫به ارايه اسناد دروغين تغيير داد‬
‫‪ -٢‬محکمه اي است که نياز به تشريفات محاکم اين جهان‬
‫ندارد ‪،‬وبه همين دليل طول وتفصيل درآن نيست برق آسا‬
‫رسيدگي مي کند ودقيقا حکم صادر مي کند ‪.‬‬
‫‪ -٣‬محکمه اي است که مدارک اتهام افراد ‪،‬خود اعمال آنها‬
‫ست ‪ ،‬يعني اعمال در آن جا حضور مي يابند ‪،‬وارتباط‬
‫وپيوند شان را با فاعل خود مشخص مي کنند به گونه اي‬
‫که جاي انکار باقي نمي ماند‪.‬‬
‫‪ -٤‬شهود آن محکمه ‪ ،‬دست وپا وگوش وچشم وزبان‬
‫وپوست تن انسان وحّتي زمين ودر وديوار خانه اي است‬
‫که در آن گناه يا ثواب کرده است ‪،‬مي باشد ‪،‬شهودي که‬
‫همچون اثر طبيعي اعمال انسان قابل انکار نيست ‪.‬‬
‫‪ -٥‬اين محکمه‪ ،‬محکمه اي است که حاکمش خداست‬
‫‪،‬خدايي که از همه چيز آگاه واز همه کس بي نياز واز‬
‫همه عادلتر است ‪.‬‬
‫‪ -٦‬از اين گذشته مجازات وکيفر در آن جا قرار دادي‬
‫نيست ‪،‬وبيشتر خود اعمال ما ست که شکل مي گيرد ودر‬
‫کنا رما قرار دارد ومدام ما را آزار مي دهد ويا در‬
‫آسايش ونعمت فرو مي برد‪.‬‬
‫ايمان به چنين محکمه اي انسان را به جايي مي رساند که‬
‫(علي وار )مي گويد‪:‬‬
‫" بخدا سوگند اگر شبها را تا به صبح به جاي بستر نرم بر‬
‫نوک خارهاي جانگداز به سرم برم وروزها دست وپايم‬
‫در زنجير باشد ودر کوچه وبازار بکشاند ازآ« خوشترم‬
‫که در محکمه اي بزرگ پروردگارم حاضر شوم در‬
‫حالي که ستمي بر بنده اي از بندگان خدا کرده باشم ويا‬
‫حق کسي را غصب نموده باشم ‪ .‬نهج البالغه ‪،‬خ ‪224،‬‬
‫نمونه محکمه قيامت‪،‬درون جان شماست‬
‫‪ ...‬نخستين محکمه همان محاکم معمولي بشري است‬
‫هر گز نمي توان از آنها انتظار اجراي عدالت کامل داشت‬
‫دومين محکمه که از اين حساب شده تر ودقيق تر است‬
‫محکمه (مکافات عمل است) ‪ ...‬تنها نارسايي اين محکمه‬
‫اين است که عمومي وکلي وهمگاني نيست‬
‫سو ّمين محکمه که از اين هم دقيقتر وحساب شده تر است؟‬
‫‪ .‬محکمه وجدان است‬
‫زيرا در درون وجود انسان نيروي مرموزي است که فال‬
‫سفه آنرا "عقل عملي"مي نامند وقرآن مجيد "نفس‬
‫لوا ّمه"مي خواند وامروز از آن به "وجدان"تعبير مي کنند‬
‫اين محکمه عجايب وويژگيها دارد"‬
‫‪ -١‬در اين محکمه قاضي ‪،‬شاهد ومجري حکم وتماشاچي‬
‫‪...‬همه يکي است‬
‫‪ -٢...‬محاکمه اين محکمه برق آسا ست‬
‫‪ -٣....‬حکم اين محکمه يک مرحله اي است‬
‫‪ -٤....‬تناسب اعمالشان پاداش وکيفر مي بينند‬
‫‪ -٥‬کيفر هاي اين محکمه هيچ شباهتي با کيفر هاي معمولي‬
‫‪...‬ندارد‬
‫خالصه اين محکمه از نوع محاکم اين جهان نيست که از‬
‫نوع محاکم رستاخيز است‬
‫معاد جسماني وروحاني است‬

‫آيا حيات بعد از مرگ روحاني است؟يعني بدن مي پوسد‬


‫ومتالشي مي شود وزندگي آخرت تنها مربوط به روح‬
‫است ويا فقط جسماني است وروح هم از خواص وآثار‬
‫جسم است ؟يا اين که روحاني ونيمه جسماني است (جسم‬
‫لطيفي که برتر از اين جسم دنيوي است )ويا زندگي پس‬
‫از مرگ هم باجسم مادي وهم روح است وبار ديگر به‬
‫يکديگر متحد شده وحاضر مي شوند؟‬
‫هر چهار نظريه طرفداراني دارد اما مطابق آياتي از قرآن‬
‫واحاديث فراواني داللت دارد که معاد جسماني وروحاني‬
‫است ودر اين مورد جاي ترديدي نيست‪.‬‬
‫‪ -١‬در موارد متعدد قرآن به منکراني که مي پرسيدند چگونه‬
‫ما وقتي خاک شديم و يابه صورت استخوانهاي پوسيده در‬
‫آمديم زنده مي شويم پاسخ داد وما در بخش استداللهاي‬
‫قرآن بيان کرديم (مانند سوره يس‪)78-79،‬‬
‫نمونه ديگر آيه ‪3‬و‪ 4‬از سوره قيامت که مي فرمايد ‪:‬آيا انسان‬
‫مي پندارد که ما استخوانهاي اورا جمع نخواهيم کرد آري‬
‫قادريم که حتّي خطوط سر انگشتان را مرتب کنيم که‬
‫قدرت خداوند بر جمع استخوانها وتسويه سر انگشتان‬
‫دليل ديگري بر معاد جسماني وروحاني مي باشد‪.‬‬
‫‪ -٣‬نمونه س ّوم آياتي که مي گويد انسانها از قبرها بر مي‬
‫خيزند روشن است که قبرها جايگاه جسم انسانها ست ودر‬
‫نزد دانشمندان اسالمي مسلم است که بازگشت جسم بدون‬
‫روح ممکن نيست (جسم بي روح همان مرده است)در‬
‫نتيجه آياتي از اين قبيل دليل روشن بر معاد جسماني‬
‫وان الساعة آتية الريب فيها ّ‬
‫وان هللا يبعث‬ ‫وروحاني است ‪ّ ( :‬‬
‫من في القبور)"شکي در قيامت نيست وحتما خداوند تمام‬
‫کساني که در قبرها هستند زنده مي کند" حج‪ 7،‬وسوره‬
‫يس‪51-52،‬وآيات ديگر ‪.‬‬
‫‪ -٤‬آياتي که از انواع نعمتهاي مادي بهشتي (ميوه ها‪-‬نهرها‪-‬‬
‫خوردني ها‪-‬ونوشيدني ها‪-‬لباسهاي مختلف‪-‬وانواع لذايذ‬
‫جسماني ديگر)سخن مي گويد ‪.‬البته لذتها ونعمتهاي بهشت‬
‫منحصر به ماديات نيست ولذايذ معنوي وروحي فراواني‬
‫دارد ‪.‬‬
‫‪ -٥‬آياتي که از انواع کيفرها وعذابهاي مختلف مجرمان سخن‬
‫مي گويد که بسياري ار آنها برجسم است ‪.‬اين آيات در قرآن‬
‫فراوان است که به چند آيه اشاره مي کنيم ‪:‬‬
‫(يوم يحمي عليها في نار جهنم فتکوي بها جباهم وجنوبهم‬
‫وظهورهم ) "روزي که آنها را در آتش جهنم گرم وسوزنده‬
‫وارد کرده وبا آن صورتها وپهلوها وپشتهايشان را داغ مي‬
‫کنند"توبه ‪35،‬‬
‫‪ -٦‬آياتي در قرآن از سخن گفتن اعضاي بدن انسان در روز‬
‫قيامت سخن مي گويد که دليل روشني بر جسماني وروحاني‬
‫بودن معاد مي باشد ‪.‬‬
‫‪ -٧‬آياتي که نمونه هايي از معاد را در همين دنيا به صورت‬
‫جسماني وروحاني ثابت مي کند ‪.‬مانند داستان حضرت‬
‫(سوره‬ ‫ابراهيم ومرغهاي چهارگانه که زنده شدند‬
‫بقره‪).26،‬‬
‫برزخ يا قيامت صغري‬
‫هر کس قدم به اين جهان مي گذارد ناچار چهار دوره را خواهد‬
‫ديد‪:‬‬
‫‪ -١‬دوران تولد تا مرگ که عالم دنيا ست‪.‬‬
‫‪ -٢‬دوره مرگ تا بر پايي قيامت که به آن عالم برزخ گفته مي‬
‫شود‪.‬‬
‫‪ -٣‬قيامت کبري‪.‬‬
‫‪ -٤‬بهشت يا دوزخ‪.‬‬
‫برزخ به معناي فاصله وحايل بين دو چيزي است در اينجا‬
‫منطور از برزخ جهاني است که بين دنيا وآخرت است‬
‫هنگامي که روح از بدن جدا مي شود (قبل از آنکه بار ديگر‬
‫در قيامت به بدن اصلي برگردد) در يک جسم لطيفي که با آن‬
‫بدن مثالي مي گويند قرار مي گيرد وتا بر پا شدن قيامت با او‬
‫خواهد بود‬
‫به طوري که از بعضي احاديث استفاده مي شود هنگام مرگ اموري‬
‫براي ما روشن وآشکار مي گردد ‪:‬‬
‫‪-1‬ديدن ملک الموت وماليکه‬
‫‪ -2‬مشاهده پيغمبر اکرم (ص) وامامان معصوم (ع)‬
‫‪ -3‬ديدن جايگاه خود در بهشت يا دوزخ‪.‬‬
‫‪ -4‬تجسم اعمال وتوجه به پرونده عمر گذشته‪.‬‬
‫‪ -5‬تجسم اموالي که جمع کر ده ‪.‬‬
‫‪ -6‬تجسم اوالد وخويشان ودوستان‪.‬‬
‫‪ -7‬تجسم شيطان‬
‫اين حالتي است که حتي خوبان ونيکو کاران ازآن دلهره دارند وپناه‬
‫برخدا مي بردند‪.‬در اين هنگام انسان وقتي بعضي از اسرار پشت‬
‫پرده دنيا (جهان برزخ) را مي بيند نتيجه اعمالش آشکار گشته‬
‫ودست خود را خالي از حسنات وپشت خود را سنگين از بار‬
‫‪.....‬گناهان مي بيند‬
‫آل عمران‪ ( 169،‬وال تقولوا لمن يقتل في سبيل هللا اموات بل‬
‫احياءولکن ال تشعرون )‬
‫بهشت ودوزخ وتجسم اعمال‬
‫بسياري از خود مي پرسند آيا عالم پس از مرگ درست مانند اين‬
‫جهان است يا با آن تفاوتهايي دارد؟نعمتهايش کيفرهايش‬
‫وخالصه نظام وقوانيني که بر آن حاکم است همانند اين جهان مي‬
‫باشد ؟‬
‫در پاسخ بايد گفت ‪ :‬شواهد بسيار در دست داريم که نشان مي دهد آن‬
‫جهان با اين جهان فرق بسيار زيادي دارد تا آنجا که آنچه از‬
‫قيامت در اين جهان مي دانيم همانند شبحي است که از دور مي‬
‫بينيم ‪.‬‬
‫بهتر اين است از همان مثال (جنين) استفاده کنيم ‪:‬همان قدر که ميان‬
‫"عالم جنين "با اين "دنيا" فاصله است ميان اين "جهان "با"جهان‪...‬‬
‫بهشت ونعمتهاي بهشتي‬
‫بهشت يعني کانون انواع نعمتهاي معنوي ومادي آيات‬
‫واحاديث بسياري درباره صفات بهشت وبهشتيان ونعمت‬
‫هاي مختلف آن آمده است اين نعمتها روحاني وجسماني‬
‫است وقبال بيان شد که معاد جسماني وروحاني است وبايد‬
‫جسم وروح هردو بهره مند گردند ‪ .‬فقط فهرستي از اين‬
‫نعمتها را بيان مي کنيم ‪:‬‬

‫نعمت هاي‬
‫بيشاز يکصد آيه قرانمجيد ‪1-‬‬ ‫جسماني‬
‫هشتي‪ :‬در‬‫باغهاي ب‬
‫تعبير جنّتوجنّاتو‪ ...‬آمده است باغهايي که قابلمقايسه‬
‫با بغهايدنيا نيستواصال برايما قابلدرک نيست‬
‫‪ -2‬قصرهاي بهشت‪ :‬تعبيرهاي مانند (ومساکن طيبه ) مي‬
‫فهماند که محل سکونت بهشتيان تمام مزايا را دارد‪.‬‬
‫‪ -3‬فرشها وتختهاي گوناگون ‪:‬از نعمتهاي جالب بهشت‬
‫فرشهاي زيبا ودل انگيز است که با تعبيرهاي مختلف نقل‬
‫شده است ‪.‬‬
‫‪ -4‬غذاهاي بهشتي ‪:‬از مجموع آيات قرآن استفاده مي شود‬
‫که غذاهاي بهشت کامال متنوع است وجمله (مما‬
‫يشتهون)"از هر نوع که بخواهند" معناي وسيعي دارد‬
‫وقسمت عمده آن ميوه هاي مختلف است‬
‫‪ -5‬شرابهاي طهور ‪:‬نوشيدنيها بهشت کامال متنوع ونشاط‬
‫افرين است وبه قول قرآن ( ّلذةللشاربين)" مايه لذت‬
‫نوشندگان است"وهميشه تازه وهيچ وقت طعم آن تغيير‬
‫نمي کند‬
‫‪ -6‬لباسها وزينتها‪:‬لباس زينت که براي انسان مهم است با‬
‫تعبير هاي مختلفي از لباس اهل بهشت (درآيات واحاديث)‬
‫توصيف شده است که همه حکايت از زيبايي وجذابيت آن‬
‫مي باشد ‪.‬‬
‫‪ -7‬همسران بهشتي ‪:‬همسر شايسته وسيله آرامش انسان است‬
‫بلکه اساس لذت روحاني هم هست در قرآن واحاديث به‬
‫تعبير هاي مختلف از اين نعمت بهشتي سخن به ميان آمده‬
‫است واز آن توصيف بسيار شده است ‪ .‬يعني همسران‬
‫بهشتي داراي تمام امتيازات ظاهري وباطني هستند ‪.‬‬
‫‪ -8‬هرچه بخواهند ‪(:‬فيهاما تشتهيه االنفس ّ‬
‫وتلذاالعين)"در‬
‫بهشت آنچه دل مي خواهد وچشم از آن لذت مي برد موجود‬
‫است "اين باالترين تعبيري است که درباره نعمتهاي بهشت‬
‫آمده است ‪.‬يعني همه لذتهاي جسمي وروحي موجود است‪.‬‬
‫نعمتهاي روحاني‬
‫نعمتهاي روحاني بهشت به مراتب از لذتهاي مادي وجسماني‬
‫واالتر وپر شکوه تر است ‪ .‬ولي از آنجاکه نعمتهاي‬
‫معنوي معموال در وصف نمي گنجد (يعني گفتني‬
‫وشنيدني نيست بلکه رسيدني يافتني وچشيدني است )لذا‬
‫در قرآن واحاديث غالبا سر بسته به آن اشاره شده است‬
‫که ذيال بطور خال صه بيان مي کنيم ‪:‬‬
‫‪ -١‬احترام مخصوص‪:‬از هنگام ورود به بهشت استقبال‬
‫فرشتگان واحترامات ويژه آغاز مي شود واز هر دري‬
‫فرشته ها وارد شده ومي گويند سالم بر شما به جهت‬
‫صبر واستقامتتان چه عاقبتي خوبي پيدا کرديد‪.‬‬
‫‪ -٢‬محيط آرامش ‪:‬بهشت دار السالم است خانه امن وامان‬
‫است (ادخلوالجنة ال خوف عليکم وال انتم تحزنون) "داخل‬
‫بهشت شويد که ديگر هيچ غصه اي بر شما نخواهد‬
‫بود‪".‬اعراف ‪49،‬‬
‫‪ -٣‬دوستان وهمراهان با وفا يکي از بهترين لذات روحاني‬
‫بهره مند شدن از دوستان با صفا وبا کمال است ‪.‬قرآن‬
‫تعبيرش چنين است ‪( :‬وحسن اولءک رفيقا)چه رفيقان‬
‫خوبي اين فضل ومرحمت خداوندي است "‬
‫‪ -٤‬برخورد هاي آميخته از محبّت‪:‬در بهشت صفا وصميميت‬
‫ومحبت فضا را پر نشاط مي کند ‪ .‬هيچ سخن بيهوده اي‬
‫نيست فقط سالم است ‪( :‬في شغل فاکهون) "سر گرميهاي‬
‫خوشحال کننده دارند"‬
‫‪ -٥‬نشاط وخوشحالي فوق العاده ‪( :‬تعرف في وجوههم‬
‫نضرةالنعيم ) "در چهره هاي آنان طراوت ونشاط نعمت‬
‫را مي بيني "مطففين‪ ( 24،‬وجوه يومءذ مسفرة ضاحکة‬
‫مستبشرة) "صورتهايي که در آن روز نوراني گشاده‬
‫خندان ومسرور است "عبس‪38-39،‬‬
‫دوزخ وعذاب هاي دوزخيان‬
‫دوزخ ياجهنم ‪ :‬يعني کانون قهر وغضب الهي با انواع رنجها‬
‫وشکنجه هاوسختي ها عذابهاي جهنم نيز جسماني‬
‫وروحاني است واگر کسي فقط به مجازاتهاي روحي‬
‫ومعنوي تفسير کند بخش عظيمي از آيات قرآن را ناديده‬
‫گرفته است در بحث معاد بيان شد که معاد جسماني‬
‫وروحاني است پس بهشت وجهنم و نعمتهايشان هم‬
‫روحاني وجسماني خواهد بود‪.‬‬
‫عذابهاي جسماني‬
‫‪ -1‬ش ّدت عذاب‪:‬عذاب جهنم به اندازه اي شديد است که شخص‬
‫گنهکار دوست مي دارد فرزندان‪،‬همسر‪،‬برادر‪،‬دوست ‪،‬‬
‫قبيله وحتي همه اي روي زمين را فدا کند تا سبب نجاتش‬
‫فراهم شود (يو ّدالمجرم لو يفتدي من عذاب يو مءذ ببنيه‬
‫وصاحبته واخيه وفصيلته الّتي تؤويه ومنفي االرض جميعا‬
‫ث ّمينجيه) "گنهکاردوست مي دارد فرزندان خود را در‬
‫برابر عذاب آن روز فداکند وهمسر وبرادرش وقبيله اش‬
‫را که هميشه از او حمايت مي کردندوتمام مردم روي‬
‫زمين را تا مايه نجاتش شود‪".‬معارج ‪11-14،‬‬
‫‪ -2‬غذاها ونوشيدني هاي دوزخيان ‪( :‬ان ّالشجرة الزقّوم طعام‬
‫االثيم کالمهل يغلي في البطون کغلي الحميم )"همانا درخت‬
‫زقوم غذاي گنهکاران است همانند آهن گداخته در شکمها‬
‫مي جوشدجوششي چون آب سوزان " دخان‪43-46،‬‬
‫‪ -3‬لباس جهنميان ‪( :‬وتري المجرمين يومءذ مقّرنين في االصفاد‬
‫سرابيلهم من قطران ونغشي وجوههم النار) "در آن روز‬
‫گنهکاران را همراه هم درغل وزنجير مي بيني لباسشان از‬
‫قطران (ماده چسبنده بد بوي قابل اشتعال)است وصورتهايشان‬
‫را آتشمي پوشاند"ابراهيم‪49-.5،‬‬
‫‪ -4‬عذابهاي گوناگون ‪:‬همه چيز جهنم رنگ عذاب دارد زيرا‬
‫ان الذين کفروا باياتنا سوف‬‫جهنم کانون قهر وغضب است ( ّ‬
‫نصليهم نارا کلما نضجت جلودهم ب ّدلنا هم جلودا غيرها ليذوقوا‬
‫العذاب انّاهلل کان عزيزا حکيما)" همانا کساني که به آيات ما‬
‫کافر شدند بزودي آنها را در آتشي وارد مي کنيم که هر چه‬
‫پوستهاي آنها سوخت پوستهاي ديگر ي به جاي آنها قرار مي‬
‫دهيم تا عذاب را بچشد خداوند توانا وحکيم است "حج ‪19-.2،‬‬
‫از مجموع آياتي که در باره عذاب جهنميان آمده به دست مي آيد‬
‫که کيفر اهل جهنم به وصف نمي گنجد وبسيارشديد ودرد ناک‬
‫است ‪.‬‬
‫عذابهاي روحي‬

‫‪ -1‬غم واندوه وحسرت بي پايان‪( :‬کلما ارادوا ان يخرجوامنها من‬


‫غ ّم اعيدوا فيها وذوقوا الحريق) "هر زماني بخواهند از غم‬
‫وغصه هاي جهنم خارج شوند آن را بر مي گردانند وگفته مي‬
‫شود بچشيد عذاب سوزان را" حج ‪22،‬‬
‫‪ -2‬خواري وذلت فراوان ‪ّ ( :‬‬
‫والذين کفروا وکذبوا بآياتنا فاوألک لهم‬
‫عذاب مهين ) "وکساني که کافر شدند وآيات ما را تکذيب کردند‬
‫براي آنها عذاب خوار کننده اي است " حج ‪57 ،‬‬
‫در موارد متعددي از قرآن ذلت وخواري اهل جهنم را بيان مي کند‬
‫همانگونه که آنها در دنيا مؤمنين را خوار مي انداشتند‪.‬‬
‫تحقير وسرزنش بسيار‪:‬وقتيدوزخيانمي گويند پروردگارا ما ‪3-‬‬
‫را از دوزخ خارج کن اگر به اعمال گذشته بر گرديم‬
‫قطعا ستمگريم‬
‫به آنها گفته مي شود ‪(:‬اخسءوافيها وال تکلّمون) "دور شويد در‬
‫دوزخ وبا من سخن نگوييد"مؤمنون‪1.8،‬‬
‫اين تعبير (اخسءوا) جمله اي است که هنگام دور ساختن سگ به‬
‫کار مي رود واين جمله براي تحقير ستمگران وگنهکاران است‬
‫‪.‬‬
‫‪ -4‬جاودانگي عذاب وکيفر ‪( :‬ومن يعص هللا ورسوله فانّله نار‬
‫جهنم خالدين فيها ابدا) "کسي که نافرماني خدا ورسولش کند‬
‫براي او آتش جهنم است که هميشه در آن خواهد ماند" جن ‪23،‬‬
‫خلود وهميشگي که براي گروهي از اهل جهنم هست بسيار‬
‫دردناک وسخت خواهد بود زيرا هر کس در مشکلي به سر مي‬
‫برد فقط شاديش اميد نجات است اما شدت بيچارگي در موردي‬
‫است که هيچ اميد نجات نباشد ‪ .‬عالوه براينها دوري از رحمت‬
‫خداوند از شديدترين آالم روحي است ‪( :‬فکيف اصبر علي‬
‫فراقک)‬
‫سؤال ‪ :‬چگونه مي شود انساني که حد اکثر صد سال گناه‬
‫کرده است هزاران سال بلکه هميشه عذاب شود عذاب‬
‫هميشگي چگونه با عدل سازگار است ؟‬
‫جواب ‪ :‬بعضي گناهان مانند کفر اثرطبيعيش عذاب هميشگي‬
‫است ‪.‬مثال اگر راننده اي با تخلف از قوانين رانندگي‬
‫موجب تصادف ومثال قطع پا ها گردد‪،‬تخلف او يک‬
‫لحظه بوده ولي تا آخر عمر از نعمت پاها محروم است ‪.‬‬
‫قرآن مي فرمايد‪( :‬وال تجزون اال ماکنتم تعملون) "هرگز‬
‫جزا داده نمي شويد مگربه آنچه عمل کرده ايد"يس‪54،‬‬
‫‪ .‬خلود اثر خود عمل است‬
‫تجسم اعمال‬
‫قابل توجه اينکه از آيات بسياري از قرآن استفاده مي شود که در‬
‫رستاخيز اعمال ما زنده مي شود ودر صورتهاي مختلفي‬
‫باماخواهد بود ويکي از بخشهاي مهم پاداش وکيفر همين تجسم‬
‫اعمال است‪.‬‬
‫ظلم وبيدادگري به شکل ابري سياه وظلماني اطراف ما را فرا‬
‫خواهد گرفت چنانکه در حديثي از پيامبر(ص)‪( :‬الظلم‬
‫هوالظلمات يوم القيامة) اموال نا مشروع يتيمان به صورت شعله‬
‫هاي آتش ما را فرو مي گيرد (سوره نسا‪ ).1،‬وايمان بصورت‬
‫نور وروشنايي اطراف ما را روشن مي کند (سوره حديد‪)12،‬‬
‫ربا خوراني که با عمل زشت وننگين خود تعادل اقتصادي جامعه‬
‫را بر همزده بودند همچون بيماران مصروعي خواهند بود که به‬
‫هنگام بر خاستن قادر به حفظ تعادل خود نيستند گاهي زمين مي‬
‫خورند وگاه برمي خيزند (سوره بقره ‪)27،‬‬
‫مسأله شفاعت‬

‫مسأله شفاعت يکي از مسايل مهم ديني واعتقادي است ودر قرآن‬
‫مجيد وروايات پيشوايان ديني از آن بسيار ياد شده است براي‬
‫روشن شدن بحث به مطالبي بايد توجه کنيم ‪:‬‬
‫‪ -1‬معناومفهوم شفاعت چيست ؟ در لسان العرب واژه (شفع) چنين‬
‫آمده است ‪:‬الشافع الطالب لغيره يت ّشفع الي المطلوب "شافع کسي‬
‫است که چيزي براي غير خود طلب مي کند‪"..‬ودر فردات راغب‬
‫واژه (شفع) چنين آمده است ‪:‬الشفاعةاالنضمام الي آخر ناصرا له‬
‫وسائالعنه "شفاعت منضم شدن کسي به ديگري است به منظور‬
‫اينکه او را ياري داده واز طرف او خواسته هايش را بخواهد"‬
‫آنچه مورد بحثما است شفاعتياست که يکطرفخداوند باشد ‪2-‬‬
‫يعني شفاعت کنند يبنخلق وخالق واسطه شود ودر اينجا شفاعت‬
‫‪ .‬بيندو مخلوقمورد بحث نيست‬
‫‪ 3-‬تأييد شفاعت در برخي از آيات قرآن خود شاهد اين‬
‫مدعي است ‪:‬وال تنفع الشفاعةعنده اال لمن اذن له "شفاعت‬
‫سودي ندارد مگر براي کسي که خداوند اذن داده باشد‬
‫"سبأ‪ 23،‬يومءذ ال تنفع الشفاعةاالمناذن له الرحمان‬
‫ورضي له قوال"روز قيامت شفاعت نفهي ندارد مگر‬
‫براي کسي که خداوند رحمان برايش اذن داده واز سخنش‬
‫راضي باشد " طه‪ 1.9،‬وال يشفعون اال لمن ارتضي "وآنها‬
‫شفاعت نمي کنند مگر براي کسي که خدا از او خشنود‬
‫است "انبيأ‪28،‬‬
‫ما من شفيع االّمن بعداذنه "هيچ شفاعت کننده اي جز به اذن‬
‫خداوند نيست " يونس ‪3،‬‬
‫سؤال –چرا در بعضي آيات قرآن ‪،‬شفاعت نفي شده است؟ مانندآيه‬
‫‪ 48‬از سوره مدثر‪:‬فما تنفعهم شفاعةالشافعين "شفاعت شافعين‬
‫براي آنها سودي ندارد"واتّقوا يوما التجزي نفس عن نفس شيأوال‬
‫يقبل شفاعةوال يؤخذ منها عدل وال هم ينصرون "از روزي‬
‫بترسيد که کسي به جاي ديگري مجازات نمي شود وشفاعت‬
‫کسي پذيرفته نمي شود وغرامت وبدلي گرفته نمي شود ونه آنها‬
‫ياري مي شوند" بقره ‪48،‬‬
‫جواب‪-‬آيه اول مربوط به آنهاست که نماز واطعام را ترک کرده‬
‫وقيامت را تکذيب مي کردند ‪،‬آيه مي فرمايد براي آنها شفاعت‬
‫سودي ندارد که به طور ضمني شفاعت اثبات شده است ‪ ،‬يعني‬
‫مي فهميم که در قيامت شفيع وشفاعت هست ‪ ،‬اما براي بعضي‬
‫مجرمين نيست ‪ .‬وآيه دوم به قرينه آيه سابقش مخصوص قوم‬
‫يهود است که راه کفر ودشمني با حق را ظيش گرفته وحتي‬
‫انبيأالهي را به قتل رساندند پس هيچ شفاعتي براي آنها پذيرفته‬
‫نمي شود ‪....‬‬
‫سؤال‪ -‬چرا در بعضي آيات شفاعت مخصوص خداوند شمرده‬
‫شده است ؟ مانند‪ :‬مالکم من دونه من ولي وال شفيع "هيچ ولي‬
‫وشفاعت کننده جز خداوند براي شما نيست " سجده ‪ 4،‬قل هلل‬
‫الشفاعةجميعا "بگو تمام شفاعت براي خداوند است " زمر‪44،‬‬
‫جواب‪ -‬بديهي است که ذاتا واستقالالً شفاعت منحصر به خداوند‬
‫است واين منافات با شفاعت ديگران به اذن خداوند ندارد‪ .‬به‬
‫دليل آياتي که قبال شفاعت را با اذن ورضايت خداوند بيان مي‬
‫کرد‪.‬‬
‫در نتيجه قرآن شفاعت را با شرايطي براي گروهي اثبات مي‬
‫کند ‪.‬‬
‫طبق حديثي از پيامبر(ص) شفعاء گروههاي ذيل مي باشند‪:‬‬
‫(الشفعاء خمسة‪ :‬القرآن والرحم واالمانةونبيکم واهل بيت‬
‫نبيکم ) "در روز قيامت پنچ شفيع وجود دارد‪ :‬قرآن ‪ ،‬صله‬
‫رحم ‪،‬امانتوپيامبر شماواهل بيت او" کنزالعمال ‪،‬‬
‫ح‪،39.41،‬ج‪،14،‬ص‪.39،‬‬
‫فلسفه شفاعت‬
‫شفاعت يک مسأله مهم تربيتي است که از جهات مختلف آثار مثبت‬
‫وسارنده دارد از جمله ‪:‬‬
‫ايجاد رابطه معنوي با اولياء الهي وشفيعان ‪ :‬واضح است که به‬
‫مسايل روز قيامت واضطراب وترس آنجا توجه دارد واميد به‬
‫شفاعت پيغمبر اکرم وخاندان پاکش دارد ‪ ،‬سعي مي کند که نوعي‬
‫رابطه با آنها بر قرار سازد وآنچه موجب رضاي آنها است انجام‬
‫داده آنچه موجب ناراحتي آنها است ترک کند زيرا از مفهوم‬
‫شفاعت مي فهميم که بايد رابطه اي معنوي بين شفاعت شوندگان‬
‫وشفيعان وجود داشته باشد‪.‬‬
‫تحصيل شرايط شفاعت‪:‬در آياتي که قبال به آن اشاره کرديم ودر‬
‫احاديث بسيار شرايط مختلفي براي شفاعت ذکر شده است ‪ ،‬مسلما‬
‫‪ ... ..‬کسي که اميد وانتظار شفاعت دارد کوشش مي کند که اين‬
‫اين شرايط را در خود ايجاد کند از همه مهمتر اذن ورضايت‬
‫ظروردگار است ‪ .‬يعني بايد کاري انجام دهيم که محبوب‬
‫ومطلوب خداوند است وآنچه موجب محروميت از‬
‫شفاعت است پر هيز کنيم ‪.‬‬
‫برخي از شرايط مهم شفاعت‬
‫الف – ايمان از شرايط اصلي است وافرادي که ايمان وعقيده‬
‫ندارند شفاعت شامل آنها نمي شود‪.‬‬
‫ب‪ -‬تارک الصالة نباشد وحتي طبق روايت امام صادق (ع)‬
‫نماز را سبک نشمرده باشد ‪.‬‬
‫ج‪ -‬تارک زکات نباشد‬
‫د‪ -‬تارک حج نباشد‬
‫ه‪ -‬ظالم نباشد ( وما للظالمين من حميم وال شفيع يطاع ) يعني‬
‫" براي ظالمين هيچ يار مهربان وهيچ شفيع مطاعي نباشد‬
‫" ودر سوره م ّدثر مي فرمايد ‪ :‬چند چيز موجب محروم‬
‫شدن از شفاعت است ‪:‬‬
‫‪ -1‬بي اعتناي به نماز ‪ -2‬بي توجهي به طبقه محروم جامعه‬
‫‪-3‬سرگرم باطل شدن ‪ -4‬نپذيرفتن معاد‬
‫مجموعه اين جهات سبب ميشود که اميدواران شفاعت‬
‫دراعمال خويش تجديد نظر کنند ونسبت به آينده‬
‫تصميمهاي بهتري بگيرند ‪.‬پس شفاعت آثار مثبت‬
‫وسازنده اي داشته ويک عامل مهم تربيتي است‬

You might also like