You are on page 1of 8

‫(‪)  ۹0۹۹0۷۲۹۵0 – ۹0۹۹0۷۲۸۵0‬‬ ‫هالی کتاب | ‪ 10‬سال کنکور کارشناسی ارشد علم النفس‬ ‫‪| 40‬‬

‫( کارشناسی ارشد عمومی‪-‬بالینی ‪)1393‬‬ ‫علم النفس‬

‫‪ .1‬به نظر مالصدرا‪ ،‬مبدأ تکوّن نفس انسان‪ ............. ،‬است‪ ،‬اساساً بین طبیعت و مأورای طبیعت دیوار و حایلی وجود‬

‫‪www.halyzendegy.com‬‬
‫ندارد‪ ،‬هیچ مانعی نیست که یک موجود ‪ ............‬در مراحل ترقی و تکامل خود به موجودی ‪ .............‬تبدیل شود‪.‬‬
‫‪ )2‬ماده جسمانی ‪ /‬مادی ‪ /‬غیرمادی‬ ‫‪ )1‬روح الهی ‪ /‬مادی ‪ /‬غیرمادی‬
‫‪ )4‬عقول مفارقه ‪ /‬مادی ‪ /‬غیرمادی‬ ‫‪ )3‬عقل فعال ‪ /‬غیرمادی ‪ /‬مادی‬
‫‪ .2‬کدامیک جزو صفات یا ویژگیهایی که از نظر آیات قرآن مانع شناخت حقیقت هستند‪ ،‬محسوب نمیشوند؟‬
‫‪ )4‬محیط ناسالم و تبلیغات‬ ‫‪ )3‬تکبّر و لجاجت‬ ‫‪ )2‬هویپرستی‬ ‫‪ )1‬حبّ دنیا‬
‫‪ .3‬به نظر شیخ اشراق‪ ،‬کمال نهایی انسان عبارتست از رهایی از ظلمتها و تعلقات و انقطاع کامل از غیرخدا که‬
‫وی از آن با عنوان ‪ ............‬یاد میکند‪.‬‬
‫‪ )4‬محبت‬ ‫‪ )3‬معرفت‬ ‫‪ )2‬عشق‬ ‫‪ )1‬فناء‬
‫ال کان لَهُ دین» به کدام معنای عقل داللت دارد؟‬
‫‪ .4‬امام صادق(ع) فرمود‪َ « :‬منْ کان عاق ً‬
‫‪ )4‬اخالقی‬ ‫‪ )3‬فلسفی‬ ‫‪ )2‬علمی‬ ‫‪ )1‬تجربی‬
‫‪ .5‬انفعال و احساس در کدامیک از آیات زیر به قلب نسبت داده شده است؟‬
‫‪ )2‬فتکون لهم قلوب یعقلون بها‬ ‫‪ )1‬فَ ِانَّه آثِمٌ قَلبُ ُه‬
‫‪ )4‬ولو کنتُ فَظاً غلیظ القلب النفضوا من حولک‬ ‫‪ )3‬ولکن یُؤاخذکم بما کسبت قلوبکم‬
‫‪ .6‬وجه تسمیه عقل مستفاد چیست؟‬
‫‪ )1‬معقوالت آن‪ ،‬از عقل دیگری که دائماً بالفعل است قابل استفاده است‪.‬‬
‫‪ )2‬صور معقوالت در عقل بالفعل قابل استفاده نیست‪.‬‬
‫‪ )3‬عقل صورت و معانی را در این مرتبه ادراک نمیکند‪.‬‬
‫‪ )4‬معقوالت بالفعل در ذهن مشهود نیست‪.‬‬
‫‪ .7‬استاد مطهری رابطه روح و بدن را چگونه تبیین کرده است؟‬
‫‪ )1‬به دو صفحه تشبیه کرده که از یکدیگر جدا هستند‪.‬‬
‫‪ )2‬بین روح و بدن وحدت وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )3‬روح را مرغ باغ ملکوتی وجسم را قفس دانسته است‪.‬‬
‫‪ )4‬انسان موجود دوگانه‪ ،‬یک رو به دنیا و روی دیگر به آخرت دارد‪.‬‬
‫‪ .8‬کدامیک از اندیشمندان زیر به آیه ‪ 15‬سوره فاطر تمسک جستهاند و هدفشان اثبات چه چیزی بوده است‪« :‬ای‬
‫انسانها شما همه فقیر و محتاج به خداوندید و اوست که غنی و بینیاز و ستوده است»؟‬
‫‪ )1‬غزالی ـ بینیازی خداوند‬
‫‪ )2‬مالصدرا ـ فقر وجودی‬
‫‪ )3‬مالصدرا ـ فقر عرضی‬
‫‪ )4‬ابنسینا ـ اثبات وجود خداوند‬
‫‪ .9‬به مدد کدام عقل‪ ،‬پیمایش مراتب چهارگانه عقل در انسان میسر میگردد؟‬
‫‪ )4‬عقل مستفاد‬ ‫‪ )3‬عقل فعال‬ ‫‪ )2‬عقل عملی‬ ‫‪ )1‬عقل نظری‬
‫‪ .10‬کدام فیلسوف خداجویی را ناشی از کمالجویی انسان میداند؟‬
‫‪ )4‬فارابی‬ ‫‪ )3‬غزالی‬ ‫‪ )2‬بوعلیسینا‬ ‫‪ )1‬شیخ اشراق‬
‫‪ .11‬از نظر بوعلی و غزالی‪ ،‬این نیرو برای حیوانات همانند عقل است برای آدمیان‪ .‬نیروی ‪...........‬‬
‫‪ )4‬حس مشترک‬ ‫‪ )3‬وهم‬ ‫‪ )2‬ذاکره‬ ‫‪ )1‬خیال‬
‫( کارشناسی ارشد عمومی‪-‬بالینی ‪41|)13۹3‬‬ ‫علم النفس‬

‫‪ .12‬خواجه نصیرالدین طوسی حکمت عملی را شامل کدام دسته از علوم زیر میداند؟‬
‫‪ )2‬الهیات و سیاست ُمدُن‬ ‫‪ )1‬ریاضی و طبیعیات‬
‫‪www.halyzendegy.com‬‬

‫‪ )4‬تدبیر منزل و سیاست مُدن‬ ‫‪ )3‬الهیات و اخالق‬


‫‪ .13‬سعادت حقیقی از دیدگاه فارابی‪:‬‬
‫‪ )2‬اعراض از عالم ماده و کون و فساد است‪.‬‬ ‫‪ )1‬از طریق عالم ماده قابل دستیابی است‪.‬‬
‫‪ )4‬همان کسب ثروت و لذت از تمتعات دنیوی است‪.‬‬ ‫‪ )3‬همان زهد و گوشهگیری و دوری از مردم است‪.‬‬
‫‪ .14‬نقش مشیت الهی و مالئکه در اختیار انسان چیست؟‬
‫‪ )1‬مالئکه انسان را به امور خوب مجبور میکنند‪.‬‬
‫‪ )2‬اراده انسان را سلب نمیکند بلکه بر آن تأثیر میگذارد‪.‬‬
‫‪ )3‬مشیت الهی هیچگونه نقشی در اراده انسان ندارد‪.‬‬
‫‪ )4‬اراده انسان را از بین برده و انسان مجبور به رعایت مشیت الهی است‪.‬‬
‫‪ .15‬معنی و مفهوم نفس در آیه «اهلل یتوفی االنفس» چیست؟‬
‫‪ )4‬قلب‬ ‫‪ )3‬روح‬ ‫‪ )2‬فطرت‬ ‫‪ )1‬عقل‬
‫‪ .16‬مراد از نفس در آیه «کُلُّ نفسٍ ذائق ُة الموت» چیست؟‬
‫‪ )4‬نفس حیوانی‬ ‫‪ )3‬نفس حیاتی‬ ‫‪ )2‬نفس نباتی‬ ‫‪ )1‬انسان‬
‫‪ .17‬از دیدگاه شهید مطهری کدامیک از مفاهیم زیر از مصادیق گرایشهای فطری به شمار نمیآید؟‬
‫‪ )4‬ابداع و خالقیت‬ ‫‪ )3‬حقیقتجویی‬ ‫‪ )2‬عشق و پرستش‬ ‫‪ )1‬عدالتطلبی‬
‫‪ .18‬به نظر شیخ اشراق (سهروردی)‪ ،‬نفس انسان ‪ .............‬است‪.‬‬
‫‪ )4‬نور مجرد‬ ‫‪ )3‬روح مجرد‬ ‫‪ )2‬نور غیرمجرد‬ ‫‪ )1‬روح غیرمجرد‬
‫‪ .19‬می توان گفت که بر اساس آیات قرآن و روایات ائمه معصومین(ع)‪ ،‬عمل نسنجیده یا عملی بدون تأمل ‪.............‬‬
‫نامیده میشود‪.‬‬
‫‪ )4‬نفسانیت‬ ‫‪ )3‬باطل‬ ‫‪ )2‬جهل‬ ‫‪ )1‬هوی‬
‫‪ .20‬به نظر شیخ اشراق (سهروردی)‪ ،‬از انواع شناختهای انسان کدامیک مهمتر است؟‬
‫‪ )4‬حسی و خیالی‬ ‫‪ )3‬شهودی‬ ‫‪ )2‬فطری‬ ‫‪ )1‬عقلی‬
‫(‪)  ۹0۹۹0۷۲۹۵0 – ۹0۹۹0۷۲۸۵0‬‬ ‫هالی کتاب | ‪ 10‬سال کنکور کارشناسی ارشد علم النفس‬ ‫‪| 42‬‬

‫‪‬پاسخنامه تشریحی ‪‬‬


‫( کارشناسی ارشد عمومی‪-‬بالینی ‪)13۹3‬‬ ‫علم النفس‬

‫‪www.halyzendegy.com‬‬
‫‪-1‬گزینه «‪»2‬‬
‫مبدأ پیدایش و تکون نفس « ماده جسمانی» است‪ .‬ماده این استعداد را دارد که در دامن خود موجودی بپروراند که بـا مـاورای‬
‫الطبیعه هم افق باشد‪ .‬اساساً بین طبیعت و ماورای طبیعت دیوار و حائلی وجود ندارد‪ .‬هیچ مانعی ندارد که یک موجـود مـادی‬
‫در مراحل پیشرفت و تکامل خود به موجودی غیرمادی تبدیل شود‪.‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬علی اصغر احمدی‪ ،‬نشر امیرکبیر چاپ ‪ ، 90‬صفحه ‪31‬‬

‫‪-2‬گزینه «‪»4‬‬
‫موانع شناخت حقیقت از نگاه اسالم‪ :‬حب دنیا‪ ،‬هوی پرستی‪ ،‬تکبر و لجاجت و تعصب‬
‫صفاتی که مانع شناخت است‪.‬‬
‫‪ -1‬هویپرستی‬
‫«هوی» به معنی تمایل نفس به شهوات است‪ .‬خداوند در قرآن کریم میفرماید‪« :‬اَفَرَأیتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَواهُ و اَضَلَّهُ عَلی عِلـم و‬
‫خَتَمَ عَلَی سَمعِهِ و قَلبِهِ و جَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشاوهً فَمَن یَهدیهِ مِن بَعدِ اهلل اَفَال تَذَکَّرونً»‪ ،‬یعنی «پس آیا دیـدی آن کسـی را کـه‬
‫معبود خویش را هوای خود قرار داده و با این که حق را شناخته است خدا او را در بیراهه گذارده و بر گوش و دلش مهر نهاده‬
‫و بر چشمش پرده افکنده است؟ آیا درباره این گونه افراد نمیاندیشید تا پند گیرید؟»‪.‬‬
‫هم چنین در قرآن‪ ،‬به جمعی از منافقان کوردل اشاره میکند که نزد پیامبر (ص) میآمدند و به سخنانش گوش میدادند ولـی‬
‫همین که از نزد او بیرون میرفتند در برابر مومنان آگاه به استهزاء پیامبر (ص) میپرداختند‪ .‬خداوند درمورد آنهـا مـیگویـد‪:‬‬
‫«اولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اهللُ عَلَی قُلُوبِهِم واتَّبعود أهواءَهُم»‪ ،‬یعنی «آنها کسانی هستند که خداوند بر قلبهایشـان مهـر نهـاده‪ ،‬و از‬
‫هوای نفس شان پیروی میکردند»‪.‬‬
‫‪ -2‬حب دنیا‬
‫دومین عامل حب دنیاست‪ .‬حب دنیا خواه در شاخه عشق به مال و ثروت باشد‪ ،‬یا مقـام و جـاه‪ ،‬و یـا انـواع شـهوات دیگـر‪ ،‬بـه‬
‫طوفانی میماند که در درون جان انسان میوزد و تعادل ترازوی عقل را به کلی به هم میزند‪ .‬قـرآن در ایـن زمینـه مـیگویـد‪:‬‬
‫سـمعَهِم‬‫«ذلکَ بِاَنَّهُم استَحبّبوا الحیاهَ الدۀُنیا عَلی اآلخِرَهَ وَ اَنَّ اهللَ ال یَهدی القَوم الکافرین‪ -‬اولئکَ الَّذینَ طَبَعَ اهللُ عَلی قُلُـوبِهِم وَ َ‬
‫وَ اَبصارِهم وَ اولئکَ هُمُ الغافِلون»‪ ،‬یعنی « این به خاطر آن است که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادنـد‪ ،‬و خداونـد افـراد بـی‬
‫ایمان را هدایت نمیکند‪ ،‬آنها کسانی هستند که خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده و غافالن واقعی آنهایند»‪.‬‬
‫‪ -3‬کبر‬
‫در قرآن با صراحت تمام درمورد متکبران و کسانی که از روی غرور و خودپسندی در برابر آیات الهی ایسـتادهانـد آمـده اسـت‪:‬‬
‫«الَّذین یُجادلونَ فی آیاتِ اهلل بِغَیر سُلطان آتاهُم کَبُرَ مَقتاً عِنداهللِ وَ عندَ الَّذین آمنوا کـذالک یَطَبَـعُ اهللُ عَلـی کُـلق قلـب مُتَکبقـر‬
‫جبّار» یعنی «آنها که در آیات الهی به مجادله برمیخیرند بیآن که دلیلی برای آنها آمده باشد این جدال بـی اسـاخ خشـم‬
‫عظیمی نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آوردهاند برمیانگیزد‪ ،‬این گونه خداوند بر هر قلب متکبر جباری مهر مینهد»‪.‬‬
‫حضرت علی (ع) نیز کبر را آفت عقل میداند و میفرماید‪« :‬شَرُّ آفاتِ العَقلِ الکِبرُ»‪ ،‬یعنـی «بـدترین آفـت عقـل انسـانی تکبـر‬
‫است»‪.‬‬
‫در حدیثی از امام محمد باقر (ع) نیز آمده است‪« :‬ما دَخَلَ قَلبُ اِمرِء شَیی مِن الکِبر الّا نَقَصَ مِن عَقلِهِ مِثلُ ما دَخَلَـهُ مِـن ذلـک‬
‫قَلَّ ذلکَ أو کَثُرَ»‪ ،‬یعنی «در قلب هیچ کس چیزی از کبر داخل نمیشود مگر اینکه به همان اندازه‪ ،‬کم یا زیاد از عقلش مـی‪-‬‬
‫کاهد»‪.‬‬
‫‪ -4‬تعصب و لجاجت‬
‫«لجاجت» به معنی اصرار بیجا درباره چیزی و پافشاری بر آن است‪ .‬تعصب و لجاجت به نـوعی الزم و ملـزوم یکدیگرنـد‪ ،‬زیـرا‬
‫وابستگی به چیزی انسان را وادار می کند که درمورد آن اصرار ورزد‪ .‬سرچشمه این لجاجت و تعصب گاه جهل و کوتاه فکـری و‬
‫( کارشناسی ارشد عمومی‪-‬بالینی ‪43|)13۹3‬‬ ‫علم النفس‬

‫گاه تکبر و خودخواهی است‪.‬‬


‫خداوند در قرآن کریم خطاب به کسانی که در مقابل سخنان حضرت محمد (ص) دست به استهزاء‪ ،‬لجاجت و جـدال مـیزننـد‬
‫میفرماید‪ « :‬وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یَـرَوْا کُـلَّ آیَـة ال یُؤْمِنُـوا بِهـا‬
‫‪www.halyzendegy.com‬‬

‫حَتَّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِالَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ»‪ ،‬یعنی «پارهای از آنها به تو گوش فرا میدهند ولی بر‬
‫دلهای آنها پرده افکندهایم تا آن را نفهمند‪ ،‬و در گوش آنها سنگینی قرار دادهایم ( آنها به قدری لجوجنـد) کـه اگـر تمـام‬
‫نشانههای حق را ببینند ایمان نمیآورند‪ ،‬تا آنجا که وقتی به سراغ تو میآیند به پرخاشگری برمیخیرند‪ ،‬و کافران مـیگوینـد‬
‫اینها افسانههای پیشینیان است»‪.‬‬
‫از دیگر موارد صفاتی که مانع معرفت و شناخت قلبی و عقلی انسان نسبت به حقیقت میشود میتوان به آیات زیر اشاره کرد‪:‬‬
‫• جهل و غفلت‪ :‬روم‪ .59 ،‬یس‪ 6 ،9 ،‬و ‪.10‬‬
‫• نفاق‪ :‬بقره‪ .10-9 ،‬بقره‪ .18 -17 ،‬انفال‪ 49 ،‬و احزاب ‪.12‬‬
‫• تقلید کورکورانه‪ :‬شعرا‪ .138 -136 ،‬مائده‪ .104 ،‬اعراف‪ 28 ،‬و لقمان‪.21 ،‬‬
‫• آرزوهای دور و دراز‪ :‬حدید‪.14 ،‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬محمدباقر کجباف‪ ،‬نشر روان‪ ،‬چاپ ‪ ، 92‬صفحه ‪63‬‬

‫‪-3‬گزینه «‪»1‬‬
‫کمال در نظر شیخ اشراق رهایی از ظلمتها و تعلقات و انقطاع کامل از غیر خداست که وی از آن با عنوان «فنا» یاد مـیکنـد‪.‬‬
‫انسان فانی در این مرحله دست از هر دو جهان شسته و دلش مملو از عشق خداست و جز خدا نمیبیند و نمیخواهـد‪ .‬چنـین‬
‫انسانی به معدن نور و حقیقت راه یافته و از اشراقات و علوم نامتناهی الهی و باالترین لذتها بهرهمند گردیده است‪.‬‬
‫مقام فنا نیز خود مراتبی دارد‪ :‬در مرتبه اول انسان فانی میتواند در خود و عالم هستی تصرف کند و هر گاه بخواهد بـدن‬
‫خود را چون پیراهن خلع کند و قصد عالم کبریا نماید؛ با این حال‪ ،‬چون به ذات خود نظر کند از اینکه نور الهـی بـر او تاییـده‬
‫شاد میشود و این خود نقص است‪ .‬در مرتبه دوم که فنای اکبر است‪ ،‬انسان خود را به کلی فراموش کند و جز خـدا نبینـد؛‬
‫با این حال‪ ،‬چون هنوز به فراموشی خود توجه دارد‪ ،‬ناقص است‪ .‬در مرتبه سوم که فنای در فناست‪ ،‬سالک نه تنها خـود را‪،‬‬
‫که این فراموشی را نیز فراموش میکند و بیخبر از خود به مقام ربط مطلق به حضرت باری میرسد‪.‬‬
‫مراحل فنای انسان را به این صورت نیز می توان بیان کرد‪:‬‬
‫‪ - 1‬فنای انسانی‪ :‬خودمان را تا حدی از عالم طبیعی جدا میکنیم که همان تخلیه است و نفس پیراسته می گردد‪.‬‬
‫‪ - 2‬فنای اکبر‪ :‬رشد آدمی به جایی میرسد که کسی جز خدا را نمیبیند و کمی به خود توجه دارد که همان تجلیه است‪ .‬در‬
‫این مرحله به کسب فضائل می پردازیم‪.‬‬
‫‪ - 3‬فنا در فنا‪ :‬از خود بیخود میشود و در خودش محو میشود که همان تجلیه است و صفا دادن دل اهمیت دارد‪.‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس هالی ص ‪69‬‬

‫‪ -4‬گزینه «‪»4‬‬
‫«عقل به معنی اسم در قرآن نیامده و فقط به صورت فعل مثل «عَقَلُوهُ»‪« ،‬یعقِلونَ»‪« ،‬تَعقِلُونَ» و «نَعقِلُ» به کار رفته است ولی‬
‫در روایات به معنی اسم به کار رفته است‪ .‬در معنی اخالقی عقل از امام صادق علیه السالم روایت شـده کـه فرمـود‪ :‬مَـن کـانَ‬
‫عاقِال کانَ لهُ دین و مَن کانَ لهُ دین دَخَلَ الجَنّه «العقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرّحمن وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان» یعنی‪« :‬عقل نیرویی اسـت کـه‬
‫به وسیله آن خدا عبادت میشود و بهشت کسب میشود»‪ .‬و در حدیث دیگری آمده است‪« :‬ما خَلَقَ اهللُ خَلقـاً اَکـرَمَ عَلیـهِ مِـنَ‬
‫العَقلِ»‪ ،‬یعنی «خداوند هیچ خلقی را گرامی تر از عقل نیافرید»‪.‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬محمدباقر کجباف‪ ،‬نشر روان‪ ،‬چاپ ‪ ، 92‬صفحه ‪14‬‬
‫(‪)  ۹0۹۹0۷۲۹۵0 – ۹0۹۹0۷۲۸۵0‬‬ ‫هالی کتاب | ‪ 10‬سال کنکور کارشناسی ارشد علم النفس‬ ‫‪| 44‬‬

‫‪-5‬گزینه «‪»4‬‬
‫در قرآن کریم قلب کانون ادراک و تعقل‪ ،‬انفعال و احساخ و همچنین مرکز فعل و عمل است‪.‬‬
‫الف‪ -‬مقوله ادراک و تعقل‪ :‬در آیه ‪ 46‬سوره حج یکی از مقولههای مهم که به قلب نسبت داده شده ادراک و تعقل اسـت‪...« :‬‬

‫‪www.halyzendegy.com‬‬
‫فَتَکونَ لَهُم قُلُوبٌ یَعقِلُونَ بِها ‪ ،»...‬یعنی «‪ ...‬تا با قلبهایشان تعقل کنند ‪.»...‬‬
‫ب‪ -‬مقوله انفعال و احساس‪ :‬انفعال و احساخ به معنی اثرپذیری‪ ،‬تاثیر و تاثر میباشد‪ .‬به عنوان مثال عواطف و هیجانهـای‬
‫خشم‪ ،‬محبت و ترخ به قلب نسبت داده شدهاند‪ ،‬خداوند در قرآن میفرماید‪ ...« :‬لو کُنتَ فَظّاً غَلیظَ القَلبِ لَانفَضُّو مِن حَولِـکَ»‪،‬‬
‫«‪ ...‬اگر تو (ای پیامبر) تندخو و سخت دل بودی مردم از اطراف تو پراکنده میشدند»‪.‬‬
‫غلظت و سختی به قلب نسبت داده شده‪ ،‬همانطور که رقت و نرمی نیز به قلب نسبت داده میشود‪ .‬به این معنی قلـب غلـیظ و‬
‫رقیق احساسات و عواطف انسانی را نشان میدهد مالیمت و مهربانی‪ ،‬خشونت و خشم و پرخاشگری از صـفات قلـب بـه شـمار‬
‫میآیند‪.‬‬
‫ج‪ -‬مقوله عمل و فعل‪ :‬اکتساب عمل از خصوصیاتی است که قرآن به قلب نسبت داده است‪ ،‬در این رابطه قـرآن کـریم مـی‪-‬‬
‫فرماید‪« :‬وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما کَسَبَت قُلُوبُکُم» «‪ ...‬لیکن خداوند شما را به آنچه قلبهای شما کسب کرده‪ ،‬مؤاخذه میکند»‪.‬‬
‫با توجه به مقولههای سه گانه فوق میتوان استنباط کرد که قلب صرفاً مترادف عقل یا به تنهایی به عنوان کـانون احساسـات و‬
‫عواطف و یا به معنی کانون اراده و عمل نیست بلکه باید هر سه را به قلب نسبت داد و در نتیجه دو مفهوم قلب و نفـس بـه دو‬
‫دلیل با یکدیگر مترادف هستند‪.‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬محمدباقر کجباف‪ ،‬نشر روان‪ ،‬چاپ ‪ ، 92‬صفحه ‪17‬‬

‫‪-6‬گزینه «‪»1‬‬
‫عقل آدمی به حسب مراتب به چهار قسم تقسیم میشود‪.‬‬
‫اول‪ :‬عقل بالقوه (هیوالنی)‪ ،‬دوم‪ :‬عقل بالملکه‪ ،‬سوم‪ :‬عقل بالفعل و چهارم‪ :‬عقل مستفاد‪.‬‬
‫عقل بالقوه‪ :‬مرز بین انسان و حیوان است‪ .‬صاحب عقل بالقوه دارای نفسی است که توانایی تحصیل علوم و دانشهای مختلـف‬
‫را داشته و امکان عمل بر طبق آن را دارا باشد‪ ،‬تفاوت نوزاد آدمی با نوزاد دیگر موجودات در عقل بالقوه اسـت‪ .‬نـوزاد حیوانـات‬
‫فاقد عقل بالقوه هستند‪ ،‬زیرا نفس آنان امکان تحصیل معقوالت را ندارند‪.‬‬
‫عقل بالملکه ‪ :‬عقلی است که از مرحله بالقوه بودن فراتر آمده و مفاهیم و معـانی و قضـایای اولـی و بـدیهی را ادراک میکنـد‪،‬‬
‫صاحب عقل بالملکه توانایی ترتیب‪ ،‬استدالل و حرکت به سوی مجهوالت نظری را داراست‪.‬‬
‫عقل بالفعل‪ :‬عقلی است که با استفاده از بدیهیات و معارفی که در عقل بالملکه است‪ ،‬به سوی معارف نظـری حرکـت کـرده و‬
‫برخی از آن ها را به فعلیت رسانده است‪ ،‬دامنه عقل بالفعل به تناسب معقوالت متنـوعی کـه وجـود دارد گسـترده اسـت و هـر‬
‫انسان به مقداری که از آن معلومات بهرهمند باشد‪ ،‬دارای عقل بالفعل میباشد‪.‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬احدی ‪،‬بنی جمالی‪ ،‬نشر عالمه طباطبایی‪ ،‬چاپ ‪90‬‬

‫‪-7‬گزینه «‪»2‬‬
‫از نگاه مالصدرا و به نقل از شهید مطهری‪ ،‬بین روح و جسم‪ ،‬نوعی وحدت وجود دارد که این وحـدت در طـول حیـات دنیـایی‬
‫بشر او را تبدیل به یک موجود دو بعدی میکند‪.‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬علی اصغر احمدی‪ ،‬نشر امیرکبیر چاپ ‪ ، 90‬صفحه ‪31‬‬
‫( کارشناسی ارشد عمومی‪-‬بالینی ‪45|)13۹3‬‬ ‫علم النفس‬

‫‪-8‬گزینه «‪»2‬‬
‫حقیقت موجودات معلول عین وابستگی و تعلق به موجودی دیگر است و یادآوری این نکته که هر وابستهای باید به یک طـرف‬
‫دیگر تکیه کند می توان گفت هر موجودی یا وابسته به غیر است یا غیروابسته‪ ،‬اگر غیروابسته باشد‪ ،‬غنی و بینیاز از غیر خواهد‬
‫‪www.halyzendegy.com‬‬

‫بود و مطلوب ما ثابت میشود‪ .‬اگر وابسته به غیر باشد‪ ،‬یا آن غیر نیز وابسته به امر دیگری است یـا خـود غیـر وابسـته (اثبـات‬
‫مطلوب)‪ .‬به دلیل اینکه دور و تسلسل باطل است این سلسله وابستگی باید به موجودی که خود غیروابسته است ختم شود‪.‬‬
‫به عبارت خالصهتر می توان گفت‪ :‬موجود یا غنی و مستقل است یا فقیر و وابسته‪ .‬اگر غنی و مسـتقل باشـد مطلـوب مـا ثابـت‬
‫است‪ .‬اگر فقیر است برای اینکه مشکل دور و تسلسل پیش نیاید‪ ،‬باید به غنی و مستقل منتهی گردد‪ .‬همانطور که خداوند در‬
‫قرآن فرموده است‪" :‬یا ایها الناخ انتم الفقراء الی اهلل و اهلل هوی الغنـی الحمیـد" ای انسـانهـا شـما همـه فقیـر و محتـا بـه‬
‫خداوندید و اوست که غنی و بینیاز و ستوده است‪.‬‬

‫‪-9‬گزینه «‪»3‬‬
‫عقل فعال‪ :‬عبارت است از حقیقتی که در خار از نفس انسانی جای دارد و پیمایش مراتب چهارگانه عقـل را میسـر میکنـد‪.‬‬
‫نوع انسان در مرز عقل مستفاد پایان میگیرد و به منتهای او خود میرسد‪ .‬معقوالت به صـورت بالفعـل در عقـل فعـال و بـه‬
‫صورت بالقوه در نفس ناطقه وجود دارند و عقل فعال باعث میشود معقوالت از حالت بالقوه به حالت بالفعل تبدیل شوند‪ .‬بـرای‬
‫آن که نفس ناطقه‪ ،‬معقوالت را بالفعل حاصل کند باید خود را با آن جوهر مفارق مجرد اتصال دهد‪ .‬مرحلهای از عقل انسـانی را‬
‫که از عقل فعال قبول فیض میکند و معقوالت بالفعل در آن پدید میآید‪ ،‬عقل مستفاد نامیده میشود‪ .‬عقل فعـال جـوهری از‬
‫جواهر عقلی مفارق مجرد است که سلسله مراتب آنها تا مبدأ اولین ادامه دارد‪.‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬احدی ‪،‬بنی جمالی‪ ،‬نشر عالمه طباطبایی‪ ،‬چاپ ‪88‬‬

‫‪-10‬گزینه «‪»1‬‬
‫عمده ترین گرایشی که شیخ اشراق به آن اشاره کرده است و ریشه بسیاری از تمایالت انسان است‪.‬گرایش به کمال اسـت‪.‬بعنی‬
‫همه انسانها کمال جو و طالب حسن و جمـال اند‪.‬خـداجویی یکـی از گـرایش هـای انسـان اسـت کـه ناشـی از کمـال جـویی‬
‫است‪.‬کمال مطلوب ذاتی انسان است و به نفس ناطقه مربوط است و اولین گام در رسیدن به کمال آن است‪.‬به کمـال آن اسـت‬
‫که طالب کمال امکان مرانب کمال را برای انسان باور داشته باشد‪.‬‬
‫سهروردی وجود شناسی خود را "نوراالنوار" نام داده است‪ .‬همان حقیقت الهی که درجه روشنی آن چشم را کور میکند‪ .‬نور را‬
‫نمیتوان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد‪ ،‬زیرا تمام اشیا با نور آشکار میشوند و طبعا باید بـا نـور تعریـف شـوند‪.‬‬
‫"نوراالنوار" و "نور مطلق" همان وجود مطلق است و تمام موجودات‪ ،‬وجود خود را از این منبع کسب کردنـد و جهـان هسـتی‬
‫چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست‪ .‬به همین دلیـل سلسـله مراتـب موجـودات بسـتگی بـه درجـه‬
‫نزدیکی آنها با "نوراالنوار" دارد‪ ،‬یعنی به میزان درجه "اشراق" و نوری که از نوراالنوار به آنها میرسد‪.‬‬
‫ایشان شدت و ضعف موجودات را در شدت و ضعف نورانیت آنها میداند‪ .‬نور حقیقتی واحد است اما شدت و کاستی دارد و بر‬
‫این تعبیر از خداوند به عنوان نوراالنوار و سرچشمه نورانیت سایر وجودها تعبیر میکند‪.‬‬
‫منبع جزوه طالیی علم النفس هالی ص ‪68‬‬

‫‪-11‬گزینه «‪»3‬‬
‫وهم یکی از قوای باطنه نفس است که معانی جزئیه را درک میکند مانند تنفر گوسفند از گرگ و تمایل بره به میش‪ .‬ابنسـینا‬
‫نخستین فردی است که از مقام و تأثیر قوه وهم بحث کرده است‪ .‬ابنسینا وهم در حیوان را مانند قوه عقل در انسـان میدانـد‪.‬‬
‫قوه وهم در انجام وظایف خود مستلزم یاری و کمک ادراک حسی‪ ،‬تداعی معانی و تخیل و حافظه و قوه متصـرفه اسـت و همـه‬
‫آنها را تحت فرمان خود درمیآورد‪.‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬احدی ‪،‬بنی جمالی‪ ،‬نشر عالمه طباطبایی‪ ،‬چاپ ‪72‬‬
‫(‪)  ۹0۹۹0۷۲۹۵0 – ۹0۹۹0۷۲۸۵0‬‬ ‫هالی کتاب | ‪ 10‬سال کنکور کارشناسی ارشد علم النفس‬ ‫‪| 46‬‬

‫‪-12‬گزینه «‪»4‬‬
‫علوم به صورت کلی به دو طبقه تقسیم می شوند‪:‬‬
‫علوم نظری ‪ :‬الهیات ‪ ،‬بدیهیات ‪ ،‬طبیعیات‬

‫‪www.halyzendegy.com‬‬
‫علوم عملی ‪ :‬سیاست مدن ‪ ،‬اخالق ‪ ،‬تدبیر‬
‫منبع جزوه طالیی علم النفس هالی ص ‪73‬‬

‫‪-13‬گزینه «‪»2‬‬
‫از نظر فارابی سعادت حقیقی پس از رستگاری از قید حجاب تن در عالم آخرت حاصل مـیشـود‪« :‬هـر جـا از سـعادت نهـایی‬
‫سخن به میان آورده‪ ،‬اعراض از عالم ماده و کون و فساد را شرط الزم آن دانسته است»‪ .‬گـاهی ماننـد سـقراط فیـدون‪ ،‬حیـات‬
‫آخرت و سعادت بعد از مرگ را مرتبه کمال آدمی دانسته و گاه مانند افلوطین‪ ،‬اعراض نفس از عـالم مـاده و رهـایی و نجـات و‬
‫تعرض آن به عالم معقول را مقام ذات انسان خوانده است»‪.‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬محمدباقر کجباف‪ ،‬نشر روان‪ ،‬چاپ ‪ ، 92‬صفحه ‪ 29‬و ‪30‬‬

‫‪-14‬گزینه «‪»2‬‬
‫دالیل منکرین اختیار و پاسخ به آنها‪:‬‬
‫مشیت الهی‬
‫گروهی به مشیت مطلقه خدا متوسل شده و بیان داشتهاند که خواست خدا بر خواست انسان غلبه و تسـلط داشـته و انسـان از‬
‫خود اختیاری ندارد‪ .‬مشرکین گفتند‪« :‬لَو شاءَ اهللَ ما اَشرکنا»‪ ،‬یعنی «اگر خدا میخواست ما مشرک نمیشـدیم»‪ .‬در پاسـخ بـه‬
‫آنها گفته شده است‪« :‬اگر خدا میخواست میتوانست طرحی ایجاد کند که همه را هدایت کند و هیچ انسانی به شرک گرایش‬
‫نداشته باشد»‪ .‬اما خدا نخواسته است که انسان دست بسته و بی اختیار باشد و شرک ورزیدن خود دلیـل اختیـار انسـان بـوده‬
‫است‪.‬‬
‫در حدیث قدسی (سخنی که از قول خدا گفته شده و در قرآن نیامده است) خداوند خطاب به انسان مـیفرمایـد‪« :‬یـا ابـنَ آأَمَ‬
‫بَمَشیَّتی کُنتَ انتَ الذی تَشاءُ لِنَفسِکَ ما تشاءُ»‪ ،‬یعنی «ای انسان به سبب خواست من است که تو میتـوانی هـر آنچـه را مـی‬
‫خواهی برای خود بخواهی»‪ .‬مفهوم این حدیث نشانگر آن است که اراده خدا و انسان در طول (نه در عـرض) یکـدیگر هسـتند‪،‬‬
‫زیرا اگر در عرض یکدیگر بودند ممکن بود تعارضی حاصل شود‪ ،‬حال آنکه چنـین تعارضـی دیـده نمـیشـود و خواسـت خـدا‪،‬‬
‫خواست انسان بوده است‪ .‬یعنی خدا خواسته که انسان اراده کند و اختیار نماید‪.‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬محمدباقر کجباف‪ ،‬نشر روان‪ ،‬چاپ ‪ ، 92‬صفحه ‪20‬‬

‫‪-15‬گزینه «‪»3‬‬
‫نفس در قرآن به چند معنی بکار رفته است که برخی از آنها را ذکر میکنیم‪:‬‬
‫‪ -1‬روح‪ :‬یکی از معانی نفس «روح» و «جان» است که در قرآن میفرماید‪« :‬اهلل یَتَوَّفی االَنفُسَ حینَ موتها و التی لَم تَمـت فـی‬
‫مَنامِها فَیُمسِک التی قَضی عَلَیها المَوت وَ یُرسَلُ االُخری اِلی اَجَل مُسَمّی» «خداوند روح و جـانهـا را بـه هنگـام مـرگ‪ ،‬بـدون‬
‫کموکاست و بهطور کامل دریافت میدارد و روحی را که بدنش نمرده‪ ،‬در وقت خواب نیز دریافت میکنـد‪ ،‬آنگـاه آن کـس کـه‬
‫مرگ او تعیین شده و فرا رسیده روحش را نگهداشته و روح دیگری را تا زمان معینی به بدن برمیگرداند»‪.‬‬
‫از اینجا معلوم میشود که روح امری مجرد و غیر مادی است‪ ،‬درعینحالی که به بدن و جسم نیز تعلق میگیرد (هرگاه که خدا‬
‫بخواهد)‪.‬‬
‫در جای دیگری قرآن کریم میفرماید‪« :‬وَ ما کانَ لِنَفس اَن تَمُوتَ اال بِاِذن اهلل» «هیچ نفسـی جـز بـا اجـازه پروردگـار نخواهـد‬
‫مرد»‪ .‬و همچنین میفرماید» «کُلُّ نَفس ذائِقَهُ المَوتِ»‪« ،‬هر نفسی مرگ را خواهد چشید»‪ .‬در این آیات نیـز نفسـی بـه معنـی‬
‫روح و مترادف با جان شمرده شده است‪.‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬محمدباقر کجباف‪ ،‬نشر روان‪ ،‬چاپ ‪ ، 92‬صفحه ‪5‬‬
‫( کارشناسی ارشد عمومی‪-‬بالینی ‪47|)13۹3‬‬ ‫علم النفس‬

‫‪-16‬گزینه «‪»1‬‬
‫نفس به معنای جان یا حیات حیوانی‪ :‬در قرمانند آیات‪ « :‬و ما کان لِنَفسِ اِن تَموت اِالَ باذن اهلل» « برای نفـس چیـزی نیسـت‬
‫مگر آنکه بمیرد به اذن پروردگار»‪ « .‬کل نفس ذائقه الموت»« هر نفسی‪ ،‬هر حیاتی‪ ،‬مرگ را خواهـد چشـید»‪ .‬در ایـن دو آیـه‪،‬‬
‫‪www.halyzendegy.com‬‬

‫نفس همردیف جان است که مرگ برایش پایان و غایت است‪.‬‬


‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬احدی ‪،‬بنی جمالی‪ ،‬نشر عالمه طباطبایی‪ ،‬صفحه ‪14‬‬

‫‪-17‬گزینه «‪»1‬‬
‫ویژگیهای عاطفی فطرت‪:‬‬
‫حقیقتجویی‪ -‬خیرخواهی‪ -‬خالقیت‪ -‬زیبایی دوستی‪ -‬عشق و پرستش‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬علی اصغر احمدی‪ ،‬نشر امیرکبیر چاپ ‪ ، 90‬صفحه ‪ 106‬و ‪107‬‬

‫‪-18‬گزینه «‪»4‬‬
‫به نظر شیخ اشراق‪ ،‬نفس انسان نور مجرد است‪.‬طبق نظر سهرودی نفس انسانی یا نفس ناطقه که همان نور استپهبدی است به‬
‫عالم روحانی تعلق دارد و از طریق شبکه این قوا برای مدتی وابسته به جسم می گردد و در حصار طبیعت زندانی اسـت کـه یـا‬
‫خود را آزاد می کند یا در بن بست مسکن جدید گم می شود و وطن اصلی خود را فراموش می کند و به جز وسـیله مـرگ یـا‬
‫اعمال زاهدانه بیدار نمی شود‪.‬‬

‫‪-19‬گزینه «‪»2‬‬
‫در برخی احادیث جهل و نادانی متضاد علم و دانش بوده و در برخی دیگر با عقـل در تضـاد اسـت‪ .‬هـر گـاه علـم منشـأ نـور و‬
‫روشنایی قلب و س بب هدایت به سوی خدای باریتعالی شود عقل خواهد بود چنین علمی که در جهـت تعقـل آدمـی اسـت بـا‬
‫تاریکی و گمراهی در تضاد بوده است‪.‬‬
‫هر گاه عقل به نور هدای ت انسان را در مسیر حق و عدالت قرار داد نیروهایی را در خود خواهد داشت که با نیروهای جهل کامالً‬
‫متضاد خواهند بود‪ .‬هفتاد و پنج نیروی متضاد را در جدول زیر ترسیم میکنیم که با مقایسه آنها میتوان مولفـههـای عقـل و‬
‫جهل را بازشناسی کرد‪.‬‬
‫در مقابل عقل‪ ،‬کلمه جهل به کار میرود که در اصل به معنی عمل بدون تامل و عمل ناسنجیده است‪.‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی‪ ،‬محمدباقر کجباف‪ ،‬نشر روان‪ ،‬چاپ ‪ ، 92‬صفحه ‪53‬‬

‫‪-20‬گزینه «‪»3‬‬
‫انواع شناخت از نظر سهرودی‬
‫شناخت فطری‪ :‬از صادق ترین قضایاست‪ ،‬صدق و کذب آن بدیهی است مثل وحدت و کثرت‬
‫شناخت حسی‪ :‬از راه حواخ بدتس می آید مثل دیدن‬
‫شناخت عقلی‪ :‬با برهان و استدالل به آنها می رسیم‬
‫شناخت خیالی‪ :‬اینجا صورتی که بدون حضور شی به وجود می آید‪.‬‬
‫شناخت شهودی‪ :‬شناختی است در قلب و رویا به انسان می رشد و حضوری بی واسطه اسـت‪.‬این نـوع شـناخت مهـم تـرین‬
‫شناخت است‪.‬‬
‫منبع‪ :‬علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسالمی هالی ‪ ،‬صفحه ‪71‬‬

You might also like