Professional Documents
Culture Documents
انسان
مشخصات کتاب
تشکل شخصیت معنوی انسان عنوان کتاب
انجنیر محراب الدین « جویا» مؤلف
کانون علمی -فرهنگی شهید استاد عبدالقادر توانا ناشر
عبدالباری « مسعود» دیزاین و ویرایش
محب الدین « جویا» تایپ
مطبعه مالک اشتر محل چاپ
اول1400 ، نوبت و سال چاپ
1000 تيـراژ
0700718949 شماره تماس
فهرست مطالب
صفحه موضوعات
سر انجـام باید گفت :فقط خـدا و آفریدگـار انسان است که
میتواند برنامه ای را برای زندگی ارائه کند که اوالً همه ارزش ها
و ابعاد وجودی انسان را بشناسد و مورد توجه قرار دهد و از هیچ
استعداد و نیازی غفلت نکند و ثانیاً در فرایند هدایت و شـگوفا
سازی و رشد این ارزش ها ،هماهنگی و پیوند و ارتباط آن ها را
مورد اهتمام قرار دهد .شایان ذکر است ،انسان جز اندیشه و عمل
چیزی دیگری نیست ،یعنی انسان با اینکه خود جز اندیشه و
عمل چیزی دیگری نیست ،با هر عمل صالح فربه و فربه تر ،رشید
و رشیدتر ،بصیر و بصیرتر و نورانی و نورانی تر می گردد و همین
اوصاف او را به سوی عزت و رب العزت باال می برد و تبدیل به
عزت می شود.
موالنای بلخی می فرماید:
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست خام بودم ،پخته شدم،
سوختم هرکس عزت میخواهد ،باید بداند کـه تمـام عـزت از آن
خداست و تنها انسان پاک و سوخته بسوی خدا صعود می کند و
تنها ایمان و عمل صالح انسان را به سوی خدا باال می برد.
چنین گوهر لطیف و دیریابی در هر گونه از بستر اجتماعی و
سیاسی و در هر گونه از بافت قدرت و وظایف حکومت امکان
وجود نمی یابد ،زیرا آزادی و اندیشه و آزادی اراده واقعیتی نیست
که بتواند در هر گونه بستر و بافت اجتماعی موجود شود.
3 تشکل شخصیت معنوی انسان
ایفا کند و این کتاب را یک منبع ارزشمند برای احیاء ارزش های
واالی اسالمی ،ملی وانسانی میدانم که میتواند زمینه ساز وسیله
آگاهی بیشتر در جامعه بشری باشد.
امیدوارم خداوند متعال به جناب مهندس جویا توفیقات بیشتر
عنایت بفرماید تا کتاب مستقل از مجموعه درس های خوشناسی
و خداشناسی روزهای جمعه اش که در کانون علمی ــ فرهنگی
شهید توانا تدریس می نماید نیز به زیور چاپ آماده سازند و آن
را از نیازهای اساسی جامعه می دانم.
عبدالرووف توانا 28جدی 1400
5 تشکل شخصیت معنوی انسان
با احترام
پوهنوال احمد ضیاء « یوسفزی »
استاد پوهنتون علوم طبی کابل
11 تشکل شخصیت معنوی انسان
مقدمه:
همه کس در هـرجـا و بـه هـر کیش و مذهبی کـه باشند از
انسانهای وارسته ،خدمتگذار ،با احساس و با ایمـان خوش شان
آمده استقبال مینمایند ،چرا که شخصیت های معنوی منحیث
طبیب در اجتماع بشری اند که امراض مهلک و بی درمان ناشی از
انحرافات عقیدتی ،اخالقی ،سیاسی و غیره رذایل را اوالً طور دقیق
تشخیص نموده وعمیقاً از ریشه تداوی مینمایند.
بناءً ایجـاب میکـند تا تشـکل شخصیت معنوی در انسان از
دیدگاه قرآن و سنت تحقیق شـود و طور تحلیلی در این راستا گام
برداری صـورت گیرد ،چـرا کـه نسبت کمی و حتی فقدان ذوات
معنوی ،مشکالت گوناگون نه تنها در میان مسلمین رو به افزایش
است بلکه کلیه بشریت به پرتگاه نابودی و نیستی از اثر ازدیاد
اسلحه مخـوف اتومی و ذروی ،نایتروجنی و میـکروبی و غیره
رهسپار گردیده میروند ،اگر بی طرفانه و مسؤوالنه قضاوت نمائیم
در عصر امروز کشت و کشتار انسان توسط انسان شکل قانونی به
خود میگیرد و ظلم و تعدی به انواع مختلف و اشکال گوناگون
رواج پیدا میکند و فضای زندگی انسان ها علی الرغم پیشرفت ها
در بُعـد تخنیکی و موجودیت وسایل رفاهیت آدمی تنگ و تنگتر
شده میرود تا اینکه دنیا به زندان هـای سیاسی مبدل گردیده و
انسانهای زورمند قانون ساز شده و سلطه خویش را به زور سرنیزه
بر دیگران تحمیل میدارند.
تشکل شخصیت معنوی انسان 20
از خـود بروز میدهـد .رفتار بـا وقـار و همچنین آهنگ سنگین و
سخن سنجیده بطور کلی نشان مرد بزرگ منش است.
.3انسان بر سر دوراهی:
انسان تا منزل حیوانیت ،با سایر حیوانات همقدم بوده و از این
منزل دو راه در پیش دارد که با قدم اختیار باید طی کند :یکی
منزل سعادت که صراط مستقیم ربالعالمین است (إِنَّ رَبِّی عَلَی
تشکل شخصیت معنوی انسان 34
.5سیریناپذیری انسان:
این انسان است که سیر نمیشود؛ این انسانی است که هواهای
نفسانیاش آخر ندارد ،چنانچه یک مملکت را به او بدهند ،دنبال
یک مملکت دیگر است ...اینطور نیست کـه حدود داشته باشد
آمال انسان.
.10قوای انسان:
قوای ظاهره و باطنه که جنود ملکیه و ملکوتیۀ نفس است که
محل آنها ارض طبیعت انسان است که این بنیه و کالبد باشد.
امام خمینی مانند مالصدرا بر این باور است که گرچه این قوا
متکثرند ،اما این کثرت در دل یک وحدت و بساطت حضور دارند.
انسان یک تشخص ذو مراتب است و هویت بسیطۀ واحدۀ شخصیه
با عرض عریض است که گویا یک شجر است که صاحب تنه و
ریشه و شاخه و گل و برگ است.
37 تشکل شخصیت معنوی انسان
قوایی که انسان دارد ،به ترتیب در انسان حاصل میشود؛ جلوتر از
همه ،قوۀ شهوت حاصل میگردد؛ مثالً بچهای که متولد شد ،شهوت
در او جلوتر از قوای سهگانه دیگر است و لذا بالطبع مایل به باطل
است و شاید در این مرتبه ،قوۀ غضب هم حاصل شود ،ولی خیلی
ال اگر قوه
ضعیف است ...البته همۀ این قوا ،شریف و الزم هستند؛ مث ً
شهوت نباشد ،بقای نوع ،ممکن نمیگردد ...قوۀ دیگری الزم است که
قوۀ ناصحه و عاقله و ممیزه است و این قوه در مملکت بدن ،بعد از
اینها حاصل میشود و چون بعد حاصل میشود ،غلبهاش بر این قوا
سخت است ،به جهت اینکه او باید قلعه گیری کند و طوری مستقر
شود که اینها را تحت تسخیر حکومت خود بیاورد.
.11انسان کامل:
وتواند بود که چون موجودات دیگر ،دانند که وصول به فنای
ذات مقدس و استغراق در بحر کمال برای آنها امکانپذیر نیست،
جز به طفیل و تبع ذات مقدس انسان کامل ،عالم باهلل و عارف
معارف الهیه و جامع علم و عمل ـ چنانچه این نیز مقرر است در
محالّ خود ـ ازاینجهت کمال انسانی را که به استغراق در بحر
غفاریت حاصل شود ،از حقتعالی طلب کنند که خود نیز بهوسیله
او به کماالت الیقۀ خود برسند.
و مؤمنین چون تابع انسان کامل هستند ،در سیر و قدم خود را
جای قدم او گذارند و به نور هدایت و مصباح معرفت او سیر کنند و
تشکل شخصیت معنوی انسان 38
البته این کبرا کـه اشـرف بر اخسّ سجده کند و اطاعت نماید،
درست است ،ولی خطای شیطان در صغرا بود که آن جهت
ی منسوب الی اهلل راندید( .وَعَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمَاْءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَ َ
ضهُمْ عَل َ
المَالئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونیِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ) خداوند
همۀ اسماء را به آدم یاد داد ،سپس آنها را بر فرشتگان عرضه
داشت و فرمود :اگر راستگویید مرا به نامهای آنها خبر دهید.
مالئکـه کـه مظـهر اسم خـدا هستند ،یکی مثالً مظهر اسم
«علیم» و دیگری مظهر اسم «قدیر» و دیگری مظهر اسم «قابض»
است و آنها مجرد هستند .پس آدم که مظهر تمام اسماء الهیه
است و فوق تمام مالئکه ،بلکه فوق تمام موجودات عالم است و از
طرفی این بدن جسمانی نمیتواند مظهر اسم الهی باشد ،پس
معلوم می شود چیزی در کار است که فوق التجرد است و آن
نفس است که از صقع ربوبی است و به تمام مالئکه امر شد بر او
سجده کنند و آن همان مظهر اسم جامع «اهلل» است که وقتی
مالئکه اعتراض کردند که ما تسبیح و تقدیس میکنیم ،فرمود:
(إِنّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ) .پس به آدم فرمود :خود را به مالئکه،
عرضه کن و مالئکه تا دیدند ،بالفاصله گفتند :خدایا میدانی که ما
نمیدانیم ،مگر آنچه شما بر ما تعلیم فرمودید .معنای تعلیم این
نیست که به آدم زیادتر درس داده و به اینها کمتر درس داده
بود ،بلــکه معنای تعلیم این است کــه وجود اینها مظهریت
محدودی داشته است و وجود آدمی مظــهر همۀ اسماء الهیه بوده
41 تشکل شخصیت معنوی انسان
وسلم است که مظهر اسم اعظم الهی بود .لذا در روایات فرمودند:
«س ّبحنا فس ّبحت املالئکة وقدّ سنا فقدّ ست املالئکة» ،پس آن
آدم روحانی ،ابوالبشر نورانی اوّلی است که به مالئکه اهلل تعلیم
الهیه داد و مالئکه از اظلّۀ او هستند .منتها این آدمی که در دامنۀ
کوه سرندیب افتاد ،ابوالبشر روحانی نمیباشد ،بلکه این آدمی بود.
منتها آنچه ما بالقوه داریم ،او بالفعل داشته است ولیکن این آدم
بعد از وجود مالئک بود ،ولی آن ابوالبشر روحانی قبل از تمام
موجودات است و صدور مالئک هم از اوست.
.13با این بیان روشن شد که طبق فرمایش حضرت امام
انسانی را میتوان دارای کرامت شمرد و برتر از مالئک معرفی
نمود که آدمیت بالقوه خویش را به فعلیت رسانده و مظهر همۀ
اسمای الهی قرارگرفته باشد .ولی تا زمانی که حیوانیت او وجه
غالب است و تمام شئون حیوانیت را دارا است و برای عرضۀ
شئون انسانیت شایستگی ندارد ،بهطورقطع ،کریم بودن او در
هالهای از ابهام قرار میگیرد .نکتهای که در کالم امام راحل
بهخوبی نمایان است ،این است که حتی درک و شعور را
نمیتوان مالکبرتری انسان بر حیوان دانست؛ چراکه برخی از
حیوانها هـم دارای درک و شعور هستند و همچنین اراده و
اختیار از خویش دارند و جالبتر آنکه قدرت تشخیص حسن و
قبح و صالح و فساد رادارند.
43 تشکل شخصیت معنوی انسان
فقه را فرا گیرد و به احکام شریعت عمل کند ،همچنین باید به
محاسبه نفس بپردازد و از نفوذ خواطر نکوهیده به درون خود
سخت جلوگیری نماید.
ابن عـربی راه و روش هــای نیل به کمــال را اینطور روشنی
میاندازد:
اعمال چهار گانه که سالک را به مقام ابدال میرساند:
-1صمت(خاموشی) یعنی دوری از سخنان بیهوده و عاری از
حکمت .خاموشی دو قسم است :خاموشی به زبان(پرهیز از سخن
گفتن با غیر خداست) و خاموشی به دل (دوری دل از یاد غیر خدا).
-2عزلت (دوری از هر چیز و هر کسی که موجب برقراری
حجاب بین او و خدا(ج) شود).
-3جوع (گرسنگی) ،بازداشتن جسم است از زیاده روی در
خوردن و آشامیدن .گرسنگی خود دو قسم است :گرسنگی
اختیاری و گرسنگی اضطراری.
-4سهر (بی خوابی) ،مقصود از آن بیداری است ،که آنهم دو
نوع است :یکی بی خوابی چشم و دیگر بی خوابی دل(بیدار شدن
از خواب های غفلت و طلب مشاهدات).
تنها انسان قـادر است آنهـا را نشان دهــد .چـون کماالت ذاتیه
خداوند در غیب مطلق بود ،خداوند خواست تا در عالم شهادت آنها
را مشاهده کند ،لذا انسان کامل را آفرید تا در آئینه وجود او خود
را مشاهده کند .انسان کامل غایت خلقت است.
چون انسان کامل مظهر جمیع اسماء حق تعالی است ،پس خدا
را باید به وسیله او شناخت .یعنی با شناخت انسان کامل است که
معرفت به حق پیدا میشود و خداوند نیز آیات خود را که نشانههای
وجودیش میباشد ،در این موجود قــرار داده است .انسان کامـل
متصف به صـفات گوناگون است ،حتی صفات متضاد نیز در او
جمعند ،از قبیل جالل و جمال ،ظاهر و باطن و اول و آخر.
از نظـر ابن عربی انسان کـامل روح عالـم است و به خاطر
کماالتی که دارد همه چیز مسخر اوست .انسان کامل نزد این
طایفه علت غایی است از ایجاد عالم ،آنچنان که در خبر وارد است
که «:لوالک لما خلقت االفالک و الالجنته والالنار».
چون انسان کامل سبب وجود افراد و غایت خلقت است،
واسطه میان حق و خلق است به واسطه او فیض وجود از حق
تعالی به موجودات میرسد .به قول برخی شارحان نصوص حتی
مالیکه ،فیض وجودی خود را از انسان کامل می گیرند.
انسان کامل به صورت در دنیاست و به باطن در آخرت و به
تن ،فرشی است و به جان عرشی .انسان کامل حافظ عالم است و
تا زمانی که انسان کامل در این عالم است ،عالم و خزاین موجود
49 تشکل شخصیت معنوی انسان
در آن نیز محفوظ می ماند ،و چون این انسان از این عالم گام به
عرصه آخرت نهد ،هر چیز از خزاین دنیا در آن باشد مانند کماالت
و معنویات با خود به آن عالم می برد .و این انسان کامل همانگونه
کــه در دنیا مُهر خزاین دنیوی بود در آخرت مُهر خزاین اخروی
میشود (مُهر ابدی).
انسان کامل در واقع مظهر اسم اعظـم است ،پس اسم اعظـم
حق تعالی نیز باید در عالـم دارای مظــهری باشد که انسان کامل
چنین مظهری است.
هر چند انسان کامل دارای مقام و مرتبه واالست و ابن عربی او
را برخوردار از علو مکانی و مکانتی میداند اما هرگز برای او علو
ذاتی در نظر نمی گیرد ،چرا که علو ذاتی منحصر به ذات الهی
است.
بردن و طمـع داشتن بر خـلق ،و حـرص و امل دراز ،و اندیشه
چگونگی خدای تعالی ،و بی محبت کار مکن ،و به علم کارکن ،و در
خشم حلیمی کن ،و از اندک چیز جوان مردی کن).
الصلوة اال بحضور القلب ،از نظر شمس حضور قلب تا آنجاست
که نبود آنرا برای انسان کامل معصیت تلقی میکند .انسان کامل
هم جاذبه دارد و هم دافعه ،چه آنکه کمال حقیقی در آن است که
آدمی به هنگام لطف ،لطف کند و به هنگام قهر ،قهر .و این نظر
شمس برخالف آراء بعضی از صوفیه است که انسان نمونه را
موجود سراسر مهر و محبت میدانند که هیچگونه خالفی او را به
خشم و قهر نمی کشاند .اما از نظر شمس انسان نمونه را هم لطف
می باید و هم قهر ،لیکن به موضع خویش.
شمس را نظر بر آنست ،آنها که با اولیای حق عداوت میکنند،
پندارند که در حق ایشان بدی می کنند غلط است ،بلکه نیکی
میکنند و دل ایشان را بر خود سرد می کنند ،زیرا ایشان غم خوار
عالمند و این مهر و نگرانی بر کسی همچو باری است بر آدمی ،و
چون کاری میکنند که آن مهر بگسلد ،چنان است که از او کوه
قافی بر میدارند.
شمس میگوید :سالک باید با کسانی که در مسیر کمال نیستند
کمتر نشت و برخاست کند ،تا از مسیر کمال دور نیفتد .انسان
کامل با نیازمندان متواضع است و با متکبران ،متکبر.
53 تشکل شخصیت معنوی انسان
از نظر موالنا انسان میان دو بی نهایت مثبت و منفی قرار دارد،
از یکسو به قله کمال برسد و از سوی دیگر میتواند به اسفل
السافلین کشانده شود .انسان موجودی است که نیروهای متضاد
تشکل شخصیت معنوی انسان 54
وی به هم آمیخته اند ،با این بیان که هم میل به سوی عالم باال و
ماورأ طبیعت دارد و هم میل بسوی عالم پائین و خور و خواب و
شهوت.
میلی در درون انسان است که او را بسوی خــدا و بندگی او
میکشاند و میلی در نهاد وی است که او را بسوی ذلت ها و
خواریها می کشاند.
جان گشاید سـوی بـاال بالها
تـن زده انـدر زمین چنگالها
موالنا در رابطه به محاسبه و ارزیابی خـود میگوید :انسان باید
بررسی کند کـه لحظات گرانبهای عمر خـود را چگونه به پایان
برده است.
عمـــر خـود را در چـه پـایـان بـرده ای
قـوت و قـوت در چــه فــانـی کـرده ای
گـوهـــر دیــده کـجـــا فرســـوده ای
پنــج حس را در کـجـــا یالـــــوده ای
گوش و چشم و هوش و گوهر های عرش
خــرچ کــردی چـه خریدی تو ز فـرش
به نظر موالنا خود پرستی یا طواف به دور خود بزرگترین مانع
کمال انسان است.
نردبـان خلـق این مـا و مـن است
عاقبـت زیـن نـردبــان افتادنست
هـرکــه باالتـر رود ابلــه تر است
کاستخوان او بدتر خواهد شکست
چند صورت آخرای صورت پرست
جان بی معنیت از صـورت نرست
به نظر موالنا ،پس از آنکه انسان انگیزه کمال جویی را در خود
احیا کرد باید باهوا و هوس ها مبارزه کند ،روح را از اسارت تن
بسوی امور معنوی وروحانی کشاند.
این جهــان زندان و مـا زندانیان
حفره کن زندان و خود را وارهان
با سـگان بگــذار این مـــردار را
خُـــرد بشکن شـیشه پنــدار را
ملکتی کان می نمــاید جـاودان
ای دلت خفته ،تو آنرا خواب دان
57 تشکل شخصیت معنوی انسان
به نظر موالنا جهد بی توفیق جان کندن است .در مسیر کمال
از عنایات الهی باید استمداد جست ،چراکه بر سیر راه کمال موانع
آنچنان است که بدون لطف نمی توان کاری از پیش برد.
به نظر موالنا جسم انسان کامل در طبیعت است و جانش در
ماورای طبیعت .حاالت روحانی او بـه گــونه ای است کـه حتی
سالکان نیز نمیتوانند آنرا تصورکنند تا چه رسد به گمراهان.
است که بینش باطنی و لطیفه ربانی نامیده شده است ،چون هدف
از آفرینش انسان شناخت حقایق و ماهیات اشیاء است.
موالنا صاحب درین آزمونگاه " دنیا " انسان هـا را با یک دید
بلند توحیدی و جهان بینی دینی طبقه بندی نموده و به هر کدام
جایگاه خاصی را قایل است ،طبقه اول " انسان خوب" هرکسی که
ضررش به دیگـران نرسـد او را انسان خوب میداند ،و لو که به
هرکیش و روشی باشد ،طبقه دوم " انسان خوبتر " عالوه بر اینکه
ضررش بدیگران نرسد ،بلکه خدمات درخور توان را از نگاه
تخنیکی و فراهم آوری سهولت های زندگی برای دیگران نیز ایفا
نموده و دربخشهای مختلف چون بهداشت ،ترانسپورت ،کمپیوتر،
انترنت و سایر خدمات عامه ...مساعی بخرج دهد.
طبـقه سوم " انسان خوبترین " یعنی ذوات شریفی کـه قلـوب
شان مجهز با نور ایمان بوده و خدمتگذاری خلق اهلل را غرض کسب
خوشنودی پروردگار جل جالله طور خستگی ناپذیر بدوش کشند و
ایمان در قلــوب شـان دایماً حکومت داشته باشد ،در حقیقت اینها
معناً تکامل نموده اند و جهات معنوی شخصیت شان رو به رشد و
تکامل بوده و ایشان خدمتگذاران حقیقی اجتماع بشری محضاً هلل
بدون کوچکترین نظرداشت های مادی به حساب می آیند.
طــوریکه در ادامـه برنامــه مؤقت چنین می فـرماید( :اینجا
انسانهای خوب کسانی اند که برای آرامی خود زندگی دیگران را
متضرر نسازند ،و بهتر از ایشان محترمانی انـد کـه بـه غـرض رفاه
عامه به خدمات مالی ،جانی و زبانی به قدر توان و حتی اضافه تر
از آن بطور مؤثر کوشان باشند.
تشکل شخصیت معنوی انسان 72
کلمه طور تحلیلی خدا شناس و خود شناس شده باشند و ایمان
در قلوب شان حکومت نماید و پروردگار را حاضر و ناظر اعمال و
اقوال خود بدانند و همواره مراقبت و مواظبت جدی بخود و اعمال
خود داشته باشند و محاسبه ای مؤمنانه ای با خود شان در شب و
روز داشته و همچنان برخوردار از تهذیب نفس شوند ،پس به هیچ
وجه از همچو اشخاص خیانت در امور بیت المال متصور نیست،
قوم پرستی و بی عدالتی نمی نمایند ،با رشوه دهی و رشوه ستانی
و اختالس و دزدی نهایت در تضاد بوده و خالصه اینکه در برابر
گناهان باطناً تنفر شدید میداشته باشند.
بدون شک در هر پُست و موقفی کـه قرار بگیرند ،عدالت را به
مرحله نهایی رسانیده و در برابر متملقین ،متخلفین و چاالکان
اجتماع بیدار و فعال بوده و هیچ گاه فریب آنها را نمی خورند و در
برابر مقتدرین و مستکبرین ،متوکل به درگاه کردگار میباشند.
مثال اگر یک رئیس جمهور باشد ،شفافیت ،عدالت ،خدمتگذاری...
و باالخره فیض و برکت به سطح یک مملکت ،اگر وزیر باشد به
سطح یک وزارت و اگـر والـی باشد به سطح یک والیت الی اخیر
مشهود میگردد.
باالمقابل اگر یک انسان نا سالم و تربیت نیافته که مسلماً هوا و
هوس در قلب او حکومت دارد و هواجس نفسانی اورا جهت دهی
مینمــاید ،در رأس رهبری یک اجتماع قرار بگیرد ،آنگاه فساد در
ساحه حکمروایی اینگونه افراد در همه ابعاد گسترش یافته و ظلم
و استبداد بیداد خواهد کرد.
تشکل شخصیت معنوی انسان 74
(ص)
چونکه استراتیژی فکری موالنا از اسالم ناب محمدی
سرچشمه گرفته و مبنی بر آن نجات و سالمت انسان در
مجـموع مطـرح بحث اوست ،چنانچه تحت عنوان اساس
ارتقای نیروی ایمان و طریقه مختصر دریافت آن در انسان
چنین میگوید( :وقتیکه میخواهیم برای بار اول شما را به
دنیای دیگر یعنی سالمت بشر ،باخود ببریم باید قبول کنیم
که راه و روش هر ایده آل ،خصوصاً مکتب ابتکاری قرآن که
تماماً متکی به اساسات علمی و عملی است ،اسلوب خاص
تربیتی دارد.
لذا انسان را نیازمند دریافت نیرویی می سازد که باید
حتماً به اصول مقدماتی فلسفه این مکتب به روشنی تمام
وارد گردد.
چنانچـه معـموالٌ در مکتب مقـدماتی اصـول فلسـفه
ماتریالیستی و غیره مکاتب فارمول هـای را بغرض واضح
ساختن اساسات فلسفه خـود خلـق کـرده اند ،با آنکه
فرآورده های نام نهـاد علمـی شـان جـز مغالطه اندازی و
سفسطه سرایی و انتها نیرنگ استعمارگری جدید در آن
بدیدهای حقایق بینان و زیر ورق خوانان چیزی بیش نیست،
بازهم کلمات و جمالت میان تهـی را جـا زدند که میدانند.
پس با این نظرداشت ها چون درینجا همه حقایق فلسفی
اسـالم متکی بـر مشاهدات عینی و ذهنـی افراد بنا یافته
تشکل شخصیت معنوی انسان 76
الداعی الی اهلل موالنا محـمد عطاو اهلل "فیضانی(رح)" که( :و سایط
ارتقای فرد و اجتماع را استفاده اعظمی از قدرت ،ثروت و فرصت)
تثبیت فرموده است.
قرآن پاک اولیاء اهلل را اینطور به تعریف میگیرد( :أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ
اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿﴾ الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا
یَتَّقُونَ ﴿﴾ {یونس}63-62 /
ترجمه :آگاه باشید دوستان و اولیای خدا ،نه ترسی دارند و نه
غمگین میشوند! همانها که ایمان آوردند ،و از مخالفت فرمان خدا
پرهیز میکنند.
مسلماً اهمیت و ضرورت انسان های معنوی ونحوه کاربرد شان
در همه ابعاد زندگی فردی و اجتماع بخوبی مشخص میگردد و
نمـونههای اینگـونه ذوات وارسـته را در صـدر اول اسالم و در
زمانهای بعـدی حتی تا امروز بفضل پروردگار داریم و به مراتب
تجربه شده است.
اما با تأسف در عصر امروز نسبت دوری و مهجوری ما مسلمانان
از قرآن و سنت سید السادات حضرت محمد صلی اهلل علیه وسلم
و یا انحرافات محسوس یا غیر محسوس به نحوی از انحا از مسیر
هدایت ،ذلت های پیاپی بر ما تحمیل میگــردد و جهان اسالم
متفرق و متشتت و دست نگر و مزدور اجانب " دشمنان انسانیت و
اسالمیت " بوده بطور ذلت بار حیات بسر می برند.
لهذا به سلسله پرابلم هـا و معضالت دیگـر ،معضل قابل درک
اینست که جهان اسالم در تربیه افــراد سلیم توجه الزم نداشته و
تشکل شخصیت معنوی انسان 88
هنوز هم ازین امر مهم غفلت می ورزند و فراموش نموده ایم که
پیامبر بزرگوار مان از افراد بدوی و وحشی در اثر تربیه و تزکیه
چگونه شخصیت ها و الگوهای را به جهان بشریت تقدیم فرمود،
انسان را تربیه نمود و به سالمتی روحی و معنوی اش عطف توجه
فرمود و بعد از طی مراحل الزم تربیه و تزکیه ،اورا در رأس رهبری
قرار داد و از همین جا بود که اصحاب کبار در هیچ جای از خود
ضعف نشان نداده و به هیچ تطمیع تسلیم نشده و از هیچ تهدید
نهراسیدند ،بلکه مردانه وار و با نیروی ایمان و اهداف بلند معنوی
در قلع و قمع بنیاد های باطل و باطل گرائیان ،طاغوت و طاغوتیان
و ظالمان و فرعونان وقت ،با صفوف مرصوص حمله ور شده و
موفق و کامیاب و سرفراز و با عزت بدر آمدند که تاریخ شاهد و
گواه این مدعاست و نصرت ها و امداد های غیبی خداوند متعال
در همه جا مشهود بود.
طـور مثال :یکــی از این انسانهای معنوی حضــرت ابوبکر
صدیق(رض) اولین جانشین پیامبر خداست که مسلماً از حقانیت
دین و تبعیت مخلصانه پیامبر مان در حین خالفت و غیر آن
تصویر حقیقی را طوری ارایه میدارد که نه تنها مسلمین بلکه غیر
مسلم هم از آن انکار کرده نمی توانند ،تأثیرات آن در عمق وجدان
بشریت کارگر شده و عدالت و انسانیت و دفاع از حقوق انسان در
آن زمان به مرحله نهایی رسیده بود که این خود تجسم عینی از
یک انسان معنوی بوده و مبین اهمیت و کاربرد آن در ساحات
مختلف زندگی فردی و اجتماعی در جهت نجات و هدایت انسان
89 تشکل شخصیت معنوی انسان
بدل راه مده ،صبح نزد ما بیا ! آنگاه برای نوزاد حقوقی تعین نمود و
بخودش هم کمک کرد.
روزی حضرت فاروق اعظم(رض) پس از مراجعت از سرزمین شام
تنها و نا شناس برای وارسی به امور مردم به کوچه ها و خیابان
های شهر مدینه از منزل خارج شد .پیر زنی را دید و جویای
احوال وی شد ،از او پرسید :امیر المومنین شما ،چگونه مردی
است؟ آن پیر زن به بدی از ایشان یاد کرد و گفت :از روزی که
عمر خلیفه شده درهمی هم به من نرسیده است.
حضرت عمر(رض) فرمود :عمر از حال تو چه خبر دارد ،چرا به او
اطالع ندادی ؟ پیر زن گفت :او امیر المومنین است ،باید از شرق و
غرب مملکت احوال همه مردم را بداند ،فاروق اعظم(رض) با شنیدن
این سخن به گــریه در آمـد و فـرمود :مرا هم بر حال عمر رحم
(رض)
میآید ،شما در مقابل چه چیزی از سر تقصیر وکوتاهی عمر
میگذری؟ پیر زن با تعجب گفت :ای مرد مرا مورد تمسخر قرار
مده ،عمر گفت :باور کن قصد استهزاء شما را ندارم ،این گفتگو
همچنان جریان داشت تا اینکه حضرت علی و حضرت عبداهلل ابن
مسعود رضی اهلل عنهما از طرف دیگر خیابان آمدند و عرض
کردند :السالم علیکم یا امیر المومنین ! پیر زن با شنیدن نام امیر
المومنین سخت پریشان و مبهوت شد که چرا به امیر المومنین بد
گفته است .حضرت عمر(رض) فرمود :اشکالی ندارد ،آنگاه با توافق
پیر زن ،روی قطعه پوستی نوشتند که حضرت عمر فاروق(رض) در
مقابل پرداخت ( )25اشرفی از جانب پیر زن مورد عفو قرار گرفته
93 تشکل شخصیت معنوی انسان
است .لذا این زن کهن سال در روز قیامت نمی تواند ادعایی داشته
باشد .در پایان رضایت نامه ،گواهی حضرت علی و حضرت عبداهلل
ابن مسعود رضی اهلل عنهما نیز درج گردید.
برمبنای همین عدل و انصاف است که فرمان عمر(رض) بر زلزله
هم تاثیر بسزایی دارد ،چنانچه در زمان خالفتش زلزله آمد و
زمین پیوسته حرکت میکرد ،او حمد و ثنایی خدا را بیان کرد و
تازیانه ای بر زمین زد و فرمود( :آرام باش ! آیا من بر روی تو عدل
و انصاف بر قرار نکرده ام ؟) فوراً زلزله متوقف شد.
وقتی سرزمین مصر فتح شد ،اهالی آن نزد حضرت عمرو بن
العاص(رض) فاتح مصــر آمدند و گفتند :در این سرزمین تنها راه
ارتزاق ما کشاورزی است که از رود نیل میسر میگردد و مرسوم
است که هر سال یک دختر باکره که در حسن و جمال ممتاز باشد
به رود خانه انداخته میشود و چنانچه این رسم بجا آورده نشود ،آب
دریا افزوده نخواهد شد و قحطی واقع می شود .حضرت عمرو بن
العاص(رض) موضوع را برای فاروق اعظم(رض) نوشت .ایشان در پاسخ
فرمود :اسالم اینگونه آداب وحشیانه را مجاز نمیداند و نامهای
خطاب به دریای نیل اینگونه نوشت:
با انداختن این نامه ،رود نیل روبه فزونی نهاد بطوری که سطح
آب نسبت به سالهای قبل حدود شش متر باال آمد و از آن روز این
رسم جاهلی متوقف شد و از بین رفت.
"شـخص عجـمی در مدینه منوره مشغول جستجوی فـاروق
اعظم(رض) بود .کسی اطالع داد که او به صحرا رفته و درین لحظه
ممکن است در خواب باشد .چنانکه او بطرف صحرا رفت و دید که
آن جناب روی زمین خوابیده و تازیانه زیر سر نهاده است ،در دل
پنداشت که در تمام جهان از وجود این شخص فتنه برپاست و
کشتن او بسیار آسان است ،با این اراده شمشیر از نیام برکشید ،در
همین لحظه دو شیر نمودار گردیده بر وی حمله ور شدند ،او چیغ
و فـریاد کشید ،حضرت فاروق اعظــم(رض) بیدار شد و آن شخص
تمام حکایت را بازگو کرد و سپس مسلمان شد ".
(روزی در مدینه منوره در حالـی کـه خطبه جمعه را ایـراد
میکرد ،دو یا سه بار فرمود:
" یا ساریة الجبل " و بعداً خطبه را ادامه داد .تمام حاضرین در
حیرت فرو رفتند که این جمله بی ربط چگونه بر زبان مبارکش
جاری شد .او با عبدالرحمن بن عوف ارتباط خاصی داشت ،حضرت
عبدالرحمن(رض) از او پرسید :امروز شما در میان خطبه عبارت " یا
ساریة الجبل " را به چه منظوری بر زبان آوردید ؟ وی از لشکرش
ذکر کرد که در نهاوند عراق مشغول جهاد بود و فرمانده لشکر
"ساریه" نام داشت ،فرمود :دیدم کــه این لشکر در دامنه کــوه
95 تشکل شخصیت معنوی انسان
فیل سفید فوراً او را زیر دست و پاهایش نابود کرد .بعد از شهادت
وی هفت نفر یکی بعد از دیگری پرچم را بلند کردند و شهید شدند.
در اخیر حضرت مثنی پرچم را بدست گرفت.
سر انجام ایرانیان شکست خوردند و مسلمانان پل تخریب شده
را بازسازی کردند .و باز به آن طرف پل برگشتند .در این جنگ
چهار هزار نفر از مسلمانان شهید شدند و نزدیک بود ترس و
اضطراب بر سپاه مستولی شود ،اما خداوند متعال قلب های شان را
نیرو بخشید و تا چند روز جنگ متوقف شد .وقتی رومیان دیدند
که تمام نیروهای مسلمین بطـرف ایران روانه شده اند ،جنگ را
علیه مسلمانان آغاز کردند که شرح آن بعداً بیان خواهد شد.
حضرت فاروق اعظم(رض) بدون تردید و دغـدغـه خاطر برای
مبارزه با رومیان نیز آماده شد .در همین هنگام حضرت جریر بن
عبداهلل بجلی با چهار هزار نفر از یمن آمد ،فارون اعظم(رض) فوراً به
او دستور داد تا عازم ایران شود و تحت فرماندهی حضرت مثنی
قرار گیرد و به مثنی(رض) نامه نوشت که جریر بن عبداهلل یکی از
صحابه است ،احترام و اکرام وی را کامالً در نظر داشته باشید.
اینبار ایرانیان مهران حمدانی را سرلشکر قرار داده برای نبرد
فرستادند ،جنگ سختی در گــرفت کــه نـام آن در تاریخ "یوم
االعشار" گذاشته شده است ،زیرا کــه درین جنگ صد نفر از
مسلمانان هرکدام ده نفــر از کافــران را کشته بودند .مهران هم
بدست غالمی کشته شد ،در این هنگام حضرت مثنی(رض) به
تشکل شخصیت معنوی انسان 100
میمنه سپاه ایران حمله کرد و مقدار زیادی از طالها و جواهرات را
که ارزش زیادی داشتند ،بدست آورد .سال 15هجری شروع شد
و مسلمانان خود را برای نبرد بزرگی در تاریخ اسالم ،که آنرا جنگ
" قادسیه " می گویند آماده ساختند .حضرت شاه ولی اهلل دهلوی
(رض)
در "ازالة الخفا" می نویسد " :به کوشش حضرت فاروق اعظم
درین جنگ فرقان اکبر در میان اسالم و کفـر ظهـور پذیر شد،
وقتی جنگ به شروع شدن نزدیک شد ،حال اضطراب حضرت
فاروق اعظم(رض) به نحوی بود ،که نبی اکرم(ص) در جنگ بدر برای
پیروزی مسلمین و شکست کفار دعای قنوت میخواند ".
حضرت فاروق اعظم(رض) به تمام جوانب و اطراف فرمان داد تا
سرباز استخدام کرده به مدینه منوره اعزام دارند .حضرت سعد بن
ابی وقاص(رض) را که یکی از عشره مبشره بود ،فرمانده تمام قشون
عراق قرار داد و او را به تقوا ،صبر و ثبات قدم توصیه فراوان کرد.
سعد(رض) با سی هزار نفر که از آنجمله هزار نفر از اصحاب و نود و
نه نفر از اهل بدر بودند عازم عراق گشت .در عراق آمار مجموعی
سربازان اسالم شصت هزار نفر ذکر شده است .از طرف دیگر
ایرانیان ملکه را معزول کردند و یزد گرد را بر تخت نشاندند ،زیرا
مرد ،کارهای جنگی بهتر از زن را می تواند انجام دهد .در نتیجه
خـزاین و دفینه هـای شاهان قدیم بیرون آورده شدند و برای
آمادگی و اسلحه سازی و استخدام لشکر ،ثروت بیشماری صرف
شد و رستم با قشون خود وارد کارزار گردید .به رود خانه پل بست
101 تشکل شخصیت معنوی انسان
ندیده است .در تاریخ اسالم روز اول جنگ را "یوم االرماث" و روز
دوم را "یوم االغواث" و روز سوم را "یوم العماس" و آخرین شب
(رض)
را " لیلة الهریر" نام نهاده اند .در " لیلة الهریر" حضرت سـعد
در جایگاه خود مشغول دعـا بود ،سپاهیان هردو طرف سخت
مشغول کـــار زار بودنـد و درهای جنت و جهنم باز شده بود .در
نیمههای شب از جانب خداوند(ج) بر دل حضرت سعد(رض) سکینه و
نوید امداد غیبی نازل شد .الهام ربانی آمد و او در همـان لحظه
مسلمانان را بشارت داد و اعالم نمود " :مدد خدا نزدیک است و
بادهای نصرت خواهد وزید ".
در اثر این مژده و نوید ،دل مسلمانان قوت گرفت و با چنان
نیرویی به قلع و قمع کفار مشغول شدند که افسانه های شهامت
ایرانیان به فراموشی سپرده شد .تا اینکه صبح فرا رسید و آفتاب
اندکی برآمد ،آنگاه " هالل بن علقمه " به قلب سپاه ایران نفوذ و
خود را به رستم رسانید ،آنگاه با یک حمله سر آن مغرور را از تن
جدا کرده بر نیزه گذاشت و فریاد برآود " :انی قتلت رستما " با
بلند شـدن این صدا در میان ایرانیان اضطـراب پدید آمد ،جسم
بیجان رستم در جلو حضرت سعد(رض) انداخته شد ،ایرانیان پا به
فرار گذاشتند و مسلمانان به تعقیب آنها پرداختند تا اینکه آنها را
نابود کردند.
آمار واقعی کشته ها دقیقاً معلوم نیست ،ولی مؤرخین تخمین
زده اند که درین جنگ تعداد یکصد هزار ایرانی کشته و شش هزار
103 تشکل شخصیت معنوی انسان
تا باشد از این دنیای وسیع و زمین پهناور اهلل " الم نجعل
االرض مهاداً " که فعال توسط افراد مادی ،بی ایمان و زورگو به
زندان های جهنمی و سیاسی مبدل گشته است ،به برکت اشخاص
معنوی و دوستان برحق پروردگار به فضای باز برادری و برابری و
همزیستی مسالمت آمیز و دور از هرگونه نیرنگ و تزویر و استبداد
و بی عدالتی منحیث یک نعمت بزرگ الهی استفاده معقول و
مشروع صورت گیرد و جهان و جهانیان ازاین تاریکی های مغلق و
پرپیج بسوی نور و آسانی و بی آالیشی سفر نمایند و همان تعریف
اسالم را که دعوتگر عارف ،عامل و مبارز جهان اسالم الداعی الی
اهلل موالنا محمد عطاواهلل فیضانی در کوته قفلی های زندان ظالمان
به رشته تحریر در آورده است ،غرض اقناع و ارضاء فطری و باطنی
بشریت سرگردان در میادین عملی بظهور پیوسته و تحقق یابد و
آن اینست " اسالم عبارت از پذیرفتن قواعد و قوانین آسمانیست،
انسان را به شدت تکــامل داده ،مقـام خـالفت را در او تحقق
بخشیده ،مسؤولیت را برایش تفهـیم و زندگی اش را مطـابق
فطرتش تنظیم نماید".
تشکل شخصیت معنوی انسان 106
میکند ،فرمود " :اگر قلب او خاشع بود ،اعضای بدنش نیز خاشع
میشد ،اشاره به اینکه خشوع حالت درونی است که بر جلوه بیرونی
اثر میگذارد .به همین جهت از همان حضرت روایت شده است:
"از خشوع منافقانه به خدا پناه برید" به ایشان عرض شد :خشوع
منافقانه چیست ؟ فرمود " :اینکه بدن کسی را خاشع ببینی ،در
حالیکه قلبش خاشع نباشد").
قرآن حکیم و شرح آیات منتخب (آیت اهلل مکارم شیرازی)
دیگر از نشانه های شخصیت های که معناً تکامل می نمایند،
توبه اکید و دقیق از گناه است ،در اثر توبه نه تنها گناهان انسان
مورد عفو پروردگار قرار میگیرد ،بلکه تکامل بُعد معنوی شخصیت
اورا بعد از توبه نیز عهده دار بوده که البته دراثر مداومت و پیگیری
به طاعات و عبادات پروردگار و مخلصانه فرمانبردار خدا و رسول او
بعد از توبه شدن ،مسلمان را بجایی میرساند که خودش گمان هم
کرده نمی تواند ،غرض وضاحت هرچه خوبتر و بیشتر توبه مالک
ابن دینار را از کتاب اصالح قلب ها که عمرو خالد آنرا به رشته
تحریر در آورده است ،تذکر میدهیم( :مالک بن دینار یکی از
پیشوایان تابعین است .مشهور است که شب ها گریه میکرد و
میگفت :خدایا ! تو تنها ذاتی هستی کــه میدانی چه کسی اهل
بهشت است و چه کسی اهل جهنم ،من جزو کدام دسته هستم ؟
خداوندا ! مرا از ساکنان بهشت قرار بده و از اهل دوزخ مگردان .به
عبادتش بنگرید ،این همان مالک بن دینار است ،ولی او در ابتدای
109 تشکل شخصیت معنوی انسان
تا اینکه به پیرمرد رسیدم و به او گفتم ترا بخدا قسم مرا نجات
بده ،او از سـر دلسوزی بحـال من گریست و گفت :همانطور که
میبینی من ضعیفم و نمی توانم کاری برایت انجام دهم ،ولی به
سمت این کوه برو ،شاید نجات یابی ،به سمت کوه دویدم ،اژدها
هر لحظه نزدیک بود مرا برباید ،روی کوه کودکانی را دیدم .شنیدم
که کودکان فریاد میزدند :فاطمه! پدرت را دریاب ،پدرت را دریاب،
پدرت را دریاب .گوید :دانستم که او دخترم است ،از اینکه دختر
سه ساله و مـرده داشتم کـه مـرا از آن مهلکه نجات میدهد،
خوشحال و شادمان گشتم ،او با دست راستش مرا گرفت و بادست
چپش اژدها را راند ،من از شدت ترس مثل مرده شده بودم ،سپس
همانگونه که دردنیا در آغوشم مینشست ،نشست و گفت :پدرجان
خشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ) (حدید )16
(أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَ ْ
(آیا وقت آن برای مؤمنان نرسیده است که دلهایشان به هنگام
یاد خدا فروتن شود).
ای مومنان! آیا وقت آن نرسیده است که قلبهایتان از ذکــر
پروردگار خاشع و فروتن گردد .گفتم :دخترم ! به من بگو قضیه
این اژدها چه بود ؟ گفت :این کارهای زشت و نا پسند توست که
آنرا گسترش دادی و بزرگ نمـودی تا آنجا که نزدیک بود ترا
ببلعد ،پدرم! مگر نمی دانستی اعمال و کارهای دنیایی ،روز قیامت
مجسم می شود ؟ گفتم آن مرد ضعیف و فرتوت چه بود ؟ گفت:
آن اعمال صالحت بود که آنرا ضعیف و نا توان ساخته بودی ،تا
تشکل شخصیت معنوی انسان 112
آنجا که بحالت گریست ،چون نمی توانست کاری برایت انجام دهد
و اگر تو مرا بدنیا نمی آوردی و من در کودکی نمی مـردم راه
فراری نداشتی ،گوید :از خواب بیدار شدم و فریاد میزدم ،خدایا !
وقتش رسیده است ،خدایا ! وقتش رسیده است ،بلی " :آیا وقت
آن برای مؤمنان نرسیده است که دل هایشان به هنگام یاد خدا
فروتن شود " گوید :غسل کردم و برای ادای نماز صبح از خانه
بیرون رفتم ،میخواستم توبه کنم و بسوی پروردگار بازگردم.
گوید :وقتی وارد مسجد شدم امام همین آیه را تالوت میکرد:
" آیا وقت آن برای مؤمنان نرسیده است که دل هایشان به هنگام
یاد خدا فروتن شود " مالک بن دینار توبه کرد و مشهور شد به
این که جلو در مسجد میایستاد و فریاد میزد :ای بندهی سرکش!
بسوی موالیت باز گرد ،ای بنده ی فراری ! بسوی موالیت باز گرد،
ای بنده ی غافل ! بسوی موالیت باز گرد ،موالیت شب و روز ترا
فرا میخواند و می گوید " :کسیکه یک وجب به من نزدیک شود
من به اندازه یک دست به او نزدیک میشوم و کسیکه به اندازه ی
یک دست به من نزدیک شود ،من به اندازه ای دو دست باز به او
نزدیک می شوم و کسیکه قدم زنان به من نزدیک شود ،من با
جست و خیز به او نزدیک می شوم ").
واقعاً مطلب فوق الذکر که از زبان خود مالک بن دینار بازگو
گردیده است ،بیانگر آنست که توبه اصلی و حقیقی چقدر در رشد
شخصیت معنوی انسان تاثیرات مثبت و بنیادی داشته و انسان را
113 تشکل شخصیت معنوی انسان
وقتی این حالت ادامه پیدا کرد ،گفت :او را پائین بیاورید ،دیگ
بزرگی بیاورید ،زیر آن آتش روشن کنید ،آنرا پر از آب و روغن
کنید و دو نفر از یارانش را بیاورید و جلو چشمانش در آب جوش
بیاندازید ،دو نفر از اسیران مسلمان آورده شـدند و در بـرابـر
چشمانش در آب جوش انداخته شدند و مردند ،پادشاه روم
میگفت :آیا دینت را رها میکنی یا همین بال را بـر سـر تـو هـم
بیاورم؟ گفت :هر کاری میخواهی بکن ،گفت :او را بگیرید و در
دیگ بیاندازید ،وقتی عبداهلل بن حـذافه در بـرابـر دیگ ایستاد،
گریست! رومیان گفتند :مژده بده ای پادشاه روم! او بیقراری کرد،
ترسید ،گفت :او را باز گردانید ،پادشاه گفت :آیا از دینت دست
برمیداری و به دین من بر میگردی؟ او سرباز زد ،پادشاه گفت :وای
بر تو ! پس چرا گریستی؟ گفت :جلو آتش و دیگ ایستادم ،در
حالی که فقط یک جان دارم ،آرزو کردم که به اندازه موهای تنم
جان میداشتم و یکی پس از دیگری در راه اهلل جل جالله از بدنم
خارج می شد).
الگو ها و نمونه های فوق الذکر بسیار هیجان انگیز و احساس
برانگیز است و نشان دهنده ارتقا و تکامل جنبۀ معنویت در همچو
اشخاص میباشد و به ما می فهماند که مقایسه آنها با حاالت فعلی
مسلمین خیلی ها نگران کننده و حتی کامالً مأیوس کننده است.
شکست و ریخت و ذلت ها و اسارت های پیهم مسلمین در کل
جهان ،این حقیقت را به اثبات میرساند که از دین و حقیقت آن
که نصرت آور و عزت بخش و انقالب آفرین است ،دور شده ایم،
تشکل شخصیت معنوی انسان 118
در مکه مکرمه در اولویت برنامه های شان قرار داشت و بذل توجه
فرمودند ،همانا تربیه دقیق یاران مبارک شان بود ،یعنی قبل از هر
کار دیگــر توجهی عمیق و دقیق در تربیـه انسان فرمـودند و از
انسانهای بدوی و غیرمترقی ،شخصیت های مؤدب و مهذب و
ستارگان رحمت و هدایت ساختند و از بردگان منزوی و از چشم
افتاده پیشوایان و رهبران بشریت را به اجتماع جهالت پرور آن روز
تحویل دادند که در هیچ مقطع از مقاطع زمانی و مکانی ضعف از
خود نشان ندادند ،هیچگاه به بیت المال خیانت نکردند و در برابر
ظالمان و ستمگران ایستادند و سازش نکـردنـد و از مظلومان و
ضعیفان دفاع مؤمنانه و جوانمردانه نمودند.
اگر در رأس امور مسلمین و یا سایر انسانها قرار گرفتند ،هرگز
به سرمایه اندوزی نپرداختند و حتی حقوق حقه خویش را هم در
اختیار نیازمندان و محتاجان قرار دادند ،از بی عدالتی و ظلم
شدیداً نفرت داشتند و عدالت را به مرحله نهایی آن رسانیدند ،به
زیب و زینت دنیا فریفته نشدند بلکه تشنه خدمتگذاری به خلق
اهلل بودند ،امتیاز طلبی نکردند و در حین سپردن یک مسؤولیت
باالیی به ایشان از مسؤولیت فرار میکردند و مستحق پست و مقام
دیگــر برادران دینی خود را میدانستند ،آنگــونه کــه در دولت
مرابطین شیخ ابوبکر بن عمر لمتونی سرپرست پادشاهی آن دیار،
یوسف بن تشفین را مقرر کرد و خودش به دعوت مردم بسوی
اسالم رفت.
تشکل شخصیت معنوی انسان 136
ترین آنها فکر و ذکر است ،متأسفانه با اجرا و عملی نمودن عبادات
دارای شروط بطور ناقص و غفلت از عبادات بدون قید و شرط ،نه
تنها غفلت و سهل انگاری بلکه بحیث یک عبادت آن را قبول
نداشتن ،جوامع اسالمی را در قرون اخیر به سقوط و رکود رسانیده
است ،حال برمی گردیم به تحقیق مختصر پیرامون یک عبادت
فراموش شده بنام تفکر و این عبادت بی قید و شرط و بس مؤثر را
که در رشد بعد معنوی شخصیت مسلمان نقش کلیدی و مؤثر را
دارا می باشد ،از دیدگاه دانشمندان اسالمی به یاری خدای
عزوجل به بحث می گیریم :آنچه امروز دل را اصالح می کند و در
واقع یک عبادت قلبی است که به وسیله قلب انجام می شود و
شاید چشم هم در آن شرکت داشته باشد و آن عبادتی است که با
کمال تأسف مردم آن را ترک کرده اند و منقرض شده است ،پس
اکنون تصور کنید که وضعیت بشریت به کجا رسیده است؟!
در حالیکه باید همواره انجام گیرد ،با این عبادت خدا شناخته
می شود ،این عبادت دلیل وجود خدای تعالی است ،این عبادتی
است کــه پیامبران انجــام داده اند ،پیامبر ما رسول اهلل صلی اهلل
علیه وسلم نیز راه آنان را ادامه داد.
تفکر و اندیشیدن در مخلوقات خدای تعالی یکی از بزرگترین
عبادات است.
با این عبادت مردم بر خدا وارد میشوند ،با این عبادت گناهان
ترک می شود ،با این عبادت خدای تعالی دوست داشته می شود،
با این عبادت به مفهوم اصلی خلقت جهان هستی پی می بریم ،با
147 تشکل شخصیت معنوی انسان
پیچیده به دست اوست او منزه است و برتر است از آنچه [با وى]
شریک مىگردانند.
دانشمندان می گــویند :زمین مانند یک نقــطه در منظومه
شمسی است ،منظومه شمسی معادل یک نقطه در کهکشان راه
شیری است ،کهکشان راه شیری معادل یک نقطه در میان هزاران
کهکشانی است و هزاران کهکشان معادل یک نقطه در آسمان اول
اند .بخاطر اینکه خورشید یک دور مکمل دور کهکشان راه شیری
بچرخد ،نیاز به 250میلیون سال دارد.
نظر تان در مورد کهکشانهایی که تا هنوز کشف نشده ،چیست؟
(ص)
دراین مورد چنین است :آسمان اول مفهوم حدیث پیامبر
در برابر آسمان دوم مانند یک دانه در یک صحراست ،آسمان دوم
در برابر آسمان سوم مانند یک دانه در صحراست ،آسمان سوم در
برابر آسمان چهارم مانند یک دانه در صحراست ،آسمان چهارم در
برابر آسمان پنجم مانند یک دانه در صحراست ،آسمان پنجم در
برابر آسمان ششم مانند یک دانه در صحراست ،آسمان ششم در
برابر آسمان هفتم مانند یک دانه در صحراست و آسمان هفتم در
برابر کرسی مانند یک دانه در صحراست.
(وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَاألَرْضَ) (بقره )255 /
ترجمه( :کرسى او آسمانها و زمین را در بر گرفته).
کرسی در برابرعرش مانند یک دانه در صحراست وعرش در
برابر دست بال کیف رحمان مانند یک دانه در صحراست.
تشکل شخصیت معنوی انسان 154
بناءً قابل دقت و تأمل است که اگر امروز به برکت مغز منکشف
و عقل موهوبی حضرت انسان ،با گذشت زمان تلسکوپ ساخته
شده که به وسیله آن دانشمندان به سیارات و کهکشان ها نظاره
کرده می توانند 14 ،قرن پیش پیامبر(ص) به کدام تلسکوپ به
سیارات و کهکشانها نظاره کرد؟
بدون شک به نور نبوت و روحانیت متعالی و قلب مصفا و آنچه
پروردگار جل جالله به پیامبرش بیان داشته که از عقل و فهم
نوابغ ازآن زمان تا این دم کامالً باال و باالتر بوده فقط ذوات
شریفی که دارای نور ایمانی و روحانیت متعالی بوده باشند آن را
بخوبی درک کرده و به یقین کامل پی می برند که آنچه را
پیامبر(ص) ارشاد فرموده و عمالً تطبیق نموده است ،راه نجات کلیه
بشریت شده می تواند ،درغیر آن و اتکا به عقل و برداشت مغزی
خود انسانها داللت زا و وحشت آور بوده و بشریت را به قهقراء
سوق داده می رود.
آیا نمی بینیم که دانشمند ترین انسانها سبب تباهی بشریت
شده می روند؟!
و بدین نتیجه می رسیم علم و دانشی که در چوکات ایمان و
خدا پرستی مدیریت نشود ،از سودش کرده زیانش به مراتب بیشتر
است.
آیا این ادعا داران مدنیت و ترقی و دانش و تکنالوژی نیستند
که بخاطر تباهی انسان ،سالح های مخوف و مرگبار اتومی و
استراتیژیکی را ایجاد کرده اند؟!
155 تشکل شخصیت معنوی انسان
(إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ ( ص )70 /
(آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت :من بشرى را از گل
می آفرینم).
وقتی گل تر شد به گل محکم تبدیل شد...( :إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن
طِینٍ لَّازِبٍ (الصافات ( )11 /ما آنان را از گلى چسبنده پدید آوردیم).
ت بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ
ک أَن َتسْجُدَ لِمَا خَ َلقْ ُ
قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَ َ
أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ (ص )75 /
(فرمود اى ابلیس چه چیز تو را مانع شد که براى چیزى که به
دستان قدرت خویش خلق کردم سجده آورى آیا تکبر نمودى یا از
[جمله] برترىجویانى).
این مراحل آفرینش پدرمان آدم است ،خاک اول تر شد و به
گل تبدیل شد ،سپس رها شد تا به گل بدبو و سیه رنگ تبدیل
شد و بعد رها شد تا خشک شد و به گل خشکیده ای سفال مانند
تبدیل شد.
چنانچه خدای متعال می فرماید :هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ
مِّنَ الدَّهْ ِر لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا (االنسان )1 /
(آیا زمانى طــوالنى بر انسان گذشت کــه چیز قابل ذکــرى
نبود( ).سوره دهر).
أَوَلَمْ یَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْـفَةٍ فَإِذَا هُـوَ خَصِیمٌ ُّمبِینٌ
(یس( )77 /مگر آدمى ندانسته است که ما او را از نطفهاى آفریده
ایم پس بناگاه وى ستیزهجویى آشکار شده است).
تشکل شخصیت معنوی انسان 160
قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَا مُوسَى ﴿ ﴾4٩قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ
خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى [فرعون] گفت اى موسى پروردگار شما دو تن
کیست ،گفت پروردگار ما کسى است که هر چیزى را خلقتى که
درخور اوست داده سپس آن را هدایت فرموده است.
پیامبر اکرم صلی اهلل علیه وسلم می فرمایند( :مَا مِن کُ ِ
ل المَاءِ
یَکونُ الوَلَد ...مسلم)
(بچه از همه ی آب نیست )....لذا از 500میلیون اسپرم فقط
500اسپرم و از 500اسپرم فقط یک اسپرم قادر به شگافتن
تخمک می شود و در رحم استقرار می یابد .رحم به استخوان های
لگن زن احاطه شده ،استخوان های لگن زن پیرامون رحم قرار
دارد ،نه فقط استخوان های لگن ،بلکه ماهیچه ها و رباط هایی از
هر طرف رحم را می کشند تا از او محافظت نمایند.
پزشکان می گویند :اگر کسی زنی را با کارد تکه تکه کند و
بکشد نمی تواند به رحم برسد ویا از جای
بلند بیفتد و استخوان ها بشکند ،رحم محفوظ باقی می ماند.
(ج)
می فرماید :وَلَقَدْ خَ َلقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ آنگونه که خداوند
م جَ َعلْنَاهُ نُطْ َفةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ ﴿﴾13
مِّن طِینٍ ﴿ ﴾12ثُ َّ
(و به یقین انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم( ).سپس او را
بصورت نطفه ای در جایگاهی استوار قرار دادیم().سوره مؤمنون)
جایگاه استوار همان رحم زن است و این موضوعات اعجاز قرآن
پاک را بازگو نموده و تثبیت می نماید .این مطالعه که در بردارنده
تشکل شخصیت معنوی انسان 162
در حالیکه این پیش بینی او کامال درست و دقیق است اما بر
اساس نیازمندی بشریت خداوند دانشی را در قلب و مغز یکی از
انسان ها قرار داد تا با کشف واختراع کود کیمیاوی (مضنوعی) این
معضل بسیار مهم حل گردید.
راستی هم اگر با این ازدیاد فعلی نفوس کود مصنوعی کشف
نمی گردید ،بشریت از گرسنگی هالک می گردیدند وبه قحطی
شدید از این ناحیه گرفتار می شدند ،بدون شک از سرچشمه
الرحمنی پروردگار واینکه ارتباط خدای متعال به اساس رحمت
ومهربانی با مخلوقاتش پیوند نا گسستنی دارد ومی فرماید:
(وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِی األَرْضِ إِالَّ َعلَى اللّهِ رِزْقُهَا)(سوره هود)
(هیچ جنبندهاى در زمین نیست مگر [اینکه] روزیش بر عهده
خداست).
با وجودی که پروردگارعالمیان طور طبیعی به وسیله رعد و
برق و حشرات که در ریشه نباتات وجود دارند ،نیز زمین را کود
میدهد.
یقیناً این اختراع و اکتشاف از ناحیه ی انسانهای دانشمند و
فهمیده در مسلک مربوطه امکان پذیر است ،اما مطمئن نیستیم
که اینگونه انسان های دانشمند اگر در رأس امور در هر موقعیتی
که باشند و قرار گیرند سالم اند و مورد نفع رسانی به همنوعان
خویش میگردند ،شاید بعضاً خوب باشند که از جمله نادرات و
استثناآت خواهد بود.
167 تشکل شخصیت معنوی انسان
را با فرزندش یکجا احضار کرد ،بعد از گرفتن قصاص والی اش
(عمرو بن العاص) را مورد خطاب قرار داده و گفت :از چه وقت
شما مردم را غالم و برده خود ساخته اید ،در حالیکه مادران شان
آنان را آزاد به دنیا آورده اند.
این است عدالت و این است انسانیت و حتی درجـه اعلـی
انسانیت که فقط و فقط تمسک به قرآن و عمل کردن صادقانه و
مخلصانه به دستورات پیامبرمان ،برمبنای تربیت معنوی و تحصیل
قدرت روحی و قوت ایمانی امکان پذیر است و بس.
در قلوب آنان ایمان حکومت می کرد و در روشنایی آن از دید
و بینش ایمانی برخوردار بودند و از فراست باطنی و یقین کامل
بهره مند ،رفتن در مسیر روحانی و عمل کردن مطابق احساس و
ادراک ایمـانی همانند نور در بواطـن آن مبارکان پـرتـو افگنی
مینمود و تمامی موانعات و مزاحمات را پیش بین و مترصب بودند
و در برابر مکاید نفس و وساوس شیطان ،حمالت هجومی و قاطع
را طور مرعی االجراء می داشتند که لذت های معنوی را به زبان
روح و قلب می چشیدند و هنوز هم تشنگی احساس می کردند،
بخاطریکه لذات معنوی و روحی و کارکردهایی که با در نظرداشت
حضور خدا جل جالله در خفا و مَلَا خالصانه انجام یابد ،به حدی
وسعت دارد که پایان ناپذیر است.
بدین اساس هنوز هم عطش باطنی آنها از یکسو و قوت روحی
و معنوی آنان از جانب دیگر ،سبب وادار کردن ایشان بسوی اعمال
173 تشکل شخصیت معنوی انسان
دولت قلب جاودان است و ثروت تن زوال پذیر ،در جهان دل
سلطه بیگانه و اختالف طبقات وجود ندارد .ازهمین جاست که
تحصیل کرده امروزی در جغرافیای افریقا و قطب شمال و زندگی
حیوانات و گیاهان اطالعات فراوانی دارد ،اما دانستنی های او در
زمینه شناخت خودش بسیار اندک است ،برق و بخار و اتوم را در
اختیار خود در آورده ،اما قوای خویش را نمی تواند کنترول کند.
انسان امروز مانند پرندگان به هوا می پرد و مانند ماهی در دریا
شنا می کند ،اما آداب راه رفتن بر روی زمین را نمی داند ،جای
تعجب است کسی که سیاره ها و کهکشان ها را مسخر کرده است،
نمی داند شب تاریک زندگی خود را چگونه روشن سازد و به سحر
برساند.
کسی که به کره ماه سفر می کند و نظام سیاره ها را می داند،
نمی تواند در جهان افکار خود سفر کند ،کسی که مسایل پیچیده
فلسفی و معما ها را حل می کند ،تا کنون نتوانسته نفع و ضرر
خود را تشخیص نماید.
این همه از ناکامی نظام آموزشی جدید در راستای ادای رسالت
و تربیت نسل نوین می باشد.
طوریکـه عالمه سـید ابوالحسن نـدوی در کتاب شگفتی های
اندیشه اقبال گفته های عالمه محمد اقبال الهوری را در رابطه به
اروپا چنین می نگارد( :اروپا در علم و صنعت پیشرفته است ،اما در
واقع در این دریای ظلمات چشمه حیات وجود ندارد ،مادی گرایی
تشکل شخصیت معنوی انسان 176
انسان معاصر بر اثر فعالیت های ذهنی ،بصیرت و بینش خود را
از دست داده است و از وجدان و زندگی روحانی که در ژرفای
قلبش نفوذ کند غافل مانده است.
در عرصه اندیشه با وجدان و ضمیر خود در ستیز است و در
حوزه زندگی اقتصادی و سیاسی آشکارا با دیگران رقابت می کند
و توان آن را ندارد که خود خواهی و حرص و فزون طلبی خود را
کنترول نماید ،هر گونه تالش و مبارزه در راستای رسیدن به قله
های بلند معنوی را به تدریج نابود می کند و در واقع از زندگی
خسته شده است و فقط به واقعیات و آنچه با چشم مشاهده می
کند نظر ندارد و با اعماق وجود خود ارتباطی ندارد)...
عالمه محمد اقبال نظام اموزش غربی و تأثیر آن را این گونه
تعبیر کرده است( :نظام آموزشی غــرب مانند اسیدی است که
شخصیت موجود زنده را ذوب می کند و به هر شکلی که بخواهد
در می آورد ،این اسید از هر گونه مواد شیمیایی مؤثرتر است و می
تواند یک کوه بلند طالیی را به یک مشت خاک تبدیل کند).
به عقیده او نظام آموزش غربی ،توطئه ای است برای نابودی
دین و ارزش های اخالقی.
عالمه محمد اقبال در رابطه به جایگاه واقعی مسلمان چنین
معتقد است که مسلمان آفریده نشده که در جامعه ذوب شود و
هر سو که کاروان بشری در حرکت است ،او نیز در این مسیر گام
بردارد ،بلکه به این منظور آفریده شده که مسیر تمدن ،جامعه و
جهان را عوض کند و بسوی خیر و نیکویی و فالح و رستگاری
تشکل شخصیت معنوی انسان 178
منابع و مآخذ:
.1قرآن کریم
.2احادیث مبارک (مسلم ــ بخاری ــ ترمذی ــ ابن ماجه و
مشکوۀ شریف).
.3زندگانی خلفای راشدین تألیف :عالمه عبدالشکور "لکنوی"رح.
ترجمه :شیخ الحدیث موالنا محمد یوسف "حسین پور"
.4شگفتی های اندیشه اقبال تألیف :عالمه سید ابوالحسن علی
"ندوی"رح مترجم :عبدالقادر "دهقان".
.5انسان کامل تألیف :عزیزالدین نسفی ،ترجمه :دکتر سید
ضیاءالدین دهشیری.
.6عبادت های تفکر دوکتور :عمرو خالد مترجم :داکتر محمد
ابراهیم ساعدی رودی.
.7اندلس یا هسپانیا و پرتگال امروزی از فتح تا سقوط ،داکتر
راغب سیر جانی ،مترجم :محمد احسان "علی خیل".
.8قرآن کریم و شرح آیات منتخب (آیت اهلل مکارم شیرازی)
.9اصالح قلب ها (عمرو خالد)
.10خودشناسی ــ خداشناسی (الداعی الی اهلل موالنا محمد
عطاواهلل فیضانی)
تشکل شخصیت معنوی انسان 182
بیوگرافی مختصر
انجنیرمحراب الدین«جویا»
محراب الدین "جـویا" فـرزند مرحوم
غالم سخی خان باشنده قریه گدالی
قاصان ولسوالی ده صالح اندراب
والیت بغالن در سال ( )1342در قریه
مذکور چشم بدنیا گشوده و در سال
( )1363از فاکولته انجنیری کابل به
سویه فوق لیسانس از رشته برق فارغ
گردیده است ،تحصیالت ابتدایی را در
متوسطه قاصان اندراب تا صنف هشتم و دوره لیسه را در تخنیک ثانوی
کابل از صنف نهم تا دوازده به پایان رسانیده است ،بنابر عالقه مندی
پدر بزرگوارش که یک شخصیت متدین ،سخی ،جواد و عالقه مند
خدمتگذاری به مردمش برمبنای عقیده و ایمان بود ،در پهلوی فاکولته
و مکتب علوم دینی را نیز طور خصوصی به پیش برده است و بعد از
فراغت مدت کمی به حیث آمر فابریکه آسیاب سیلوی پلخمری ایفای
وظیفه داشته و بنابر تعقیب جواسیس امنیت دولتی رژیم کمونیستی
آن وقت که فقط به جرم مسلمان بودن و نماز خواندن می خواستند
وی را دستگیر و راهی زندان نمایند ،وظیفه را ترک و همراه مجاهدین
پیوسته و بعد از مدتی راهی دیار هجرت به پاکستان شدند ،زیرا که
دژخیمان کمونیست در حین ادامه تحصیل نیز موصوف را مورد تعقیب
قرار داده و مدت کمی بازداشت نموده بودند.
تشکل شخصیت معنوی انسان 184
وظایف جهادی:
به حیث یک سرباز اسالم (مجاهد)
منشی فکری جوانان والیت بغالن
مسؤول فرهنگی ماورای کوکچه
استاد در مکاتب جهادی
وظایف دولتی:
آمر فابریکه آسیاب سیلوی پلخمری والیت بغالن
رئیس سیلوی پلخمری
رئیس سیلوی مرکز کابل
رئیس نساجی پلخمری
رئیس برق غوری والیت بغالن
استاد در پوهنتون و تربیه معلم والیت بغالن طور افتخاری
رئیس برق والیت بامیان
رئیس برق والیت سمنگان
استاد در تحصیالت عالی و تربیه معلم والیت سمنگان طور افتخاری
استاد در تحصیالت خصوصی موالنا جالل الدین محمد بلخی
والیت سمنگان
مشاور تخنیکی ریاست عمومی د افغانستان برشنا شرکت
آمر سب استیشن پل چرخی
رئیس برق والیت تخار
استاد در دانشگاه خصوصی فجرستان والیت تخار
رئیس برق والیت پنجشیر
مشاور ریاست حوزه بلخ برشنا
185 تشکل شخصیت معنوی انسان