You are on page 1of 192

‫تشکل شخصیت معنوی‬

‫انسان‬
‫مشخصات کتاب‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫عنوان کتاب‬
‫انجنیر محراب الدین « جویا»‬ ‫مؤلف‬
‫کانون علمی‪ -‬فرهنگی شهید استاد عبدالقادر توانا‬ ‫ناشر‬
‫عبدالباری « مسعود»‬ ‫دیزاین و ویرایش‬
‫محب الدین « جویا»‬ ‫تایپ‬
‫مطبعه مالک اشتر‬ ‫محل چاپ‬
‫اول‪1400 ،‬‬ ‫نوبت و سال چاپ‬
‫‪1000‬‬ ‫تيـراژ‬
‫‪0700718949‬‬ ‫شماره تماس‬
‫فهرست مطالب‬

‫صفحه‬ ‫موضوعات‬

‫تقریظ اسـتاد عــبدالـروف "توانا" رئیس کانـــون علـمی‪ -‬فرهنـگی شـهید‬


‫اسـتاد عبدالقادر " توانا " و منشی شورای علمای اخوت اسالمی ‪1 ......................‬‬
‫تقریظ پروفیسور عبدالباری "راشد" رئیس اسبق اکادمی علوم افغانستان ‪5 ........‬‬
‫تقریظ پوهنوال احمد ضیاء " یوسفزی " استاد پوهنتون علوم طبی کابل و‬
‫رئیس اسبق پوهنتون های خصوصی افغانستان ‪7 .....................................................‬‬
‫تقریظ پوهاند جالل فرهیخته استاد پوهنحی ادبیات پوهنتون کابل ‪11 .............‬‬
‫تقریظ دوکتور مـولـوی نوراهلل " کـوثر" کـادر علـمی اکـادمی علـوم افغانستان‬
‫و استاد پوهنتون ‪14 ..........................................................................................................‬‬
‫مقدمه ‪19 .............................................................................................................................‬‬
‫طــرز تفکر دانشمندان و مکتبداران فکــری در رابطـه به انسان ایده آل (انسان‬
‫کامل) ‪24 .............................................................................................................................‬‬
‫انسان کامل ازنظر یوگا ‪28 ..............................................................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه کنفیوس«کنفوسیوس» ‪29 ...................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه ارسطو ‪30 .....................................................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه رواقیون ‪31 ...................................................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه افلوطین ‪31 ..................................................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه امام خمینی ‪33 ...........................................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه فارابی ‪43 ......................................................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه عرفان و تصوف ‪43 .....................................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه ابن عربی ‪46 ................................................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه عزیزالدین نسفی ‪49 ..................................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه شمس تبریزی ‪50 ......................................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه مولوی ‪53 .....................................................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه مال صدرا ‪60 ................................................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه مارکس ‪64 ...................................................................................‬‬
‫انسان کامل از دیدگاه کرکگوری ‪66................................................................................‬‬
‫انسان و تکامل شخصیت معنوی او از دیدگاه مکتب موالنا محمد عطاءاهلل‬
‫«فیضانی(رح)»‪67 .................................................................................................................‬‬
‫اهمیت و ضرورت اشخاص معنوی و نحوۀ کاربردشان در ساحات مختلف زندگی‬
‫فردی و اجتماعی ‪85 ........................................................................................................‬‬
‫عالیم و آثار اشخاصیکه بُعد معنوی شخصت شان ترقی و تکامل ‪106 .................‬‬
‫کمبود و حتی نبود اینگونه اشخاص و عدم تأثیرگذاری شان در اجتماع بشری‬
‫چه پیامی را همراه خواهد داشت؟ ‪120 .........................................................................‬‬
‫رشد و ترقی بُعد شخصیت معنوی در انسان و اهمیت آن از نظر اسالم ‪133 ......‬‬
‫مدارک رشد بُعد شخصیت معنوی انسان ‪139 .............................................................‬‬
‫نتایج غفلت از عبادات بدون قید و شرط مانند تفکر ‪145 .........................................‬‬
‫ارزش و اهمیت این عبادت (تفکر) ‪147 ........................................................................‬‬
‫تفکر در آفاق و انفس ‪151 ................................................................................................‬‬
‫تفکر در آفرینش انسان ‪158 .............................................................................................‬‬
‫آ یا انسان های فهمیده و دانشمند هم ضرورت به تربیه معنوی و روحی دارند؟‬
‫و اگر دارند چطور؟ ‪165 ....................................................................................................‬‬
‫منابع و مآخذ‪181 ...............................................................................................................‬‬
‫‪1‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫تقریظ اسـتاد عـبدالـروف "توانا"‬


‫رئیس کانون علمی‪ -‬فرهنگی شهید استاد عبدالقادر « توانا »‬
‫و منشی شورای علمای اخوت اسالمی‬
‫بر اثر گرانبهای (تشکل شخصیت معنوی انسان)‬

‫بسم اهلل الرحمن الرحیم‬


‫سـعادت هـر انسانی بسته به این است کـه تمـام نیروهـا و‬
‫استعدادهای مادی و معنوی وجود خود را بطور صحیح پرورش‬
‫دهد‪" .‬هدایت الهی" به معنی توفیق و کمک او بر کارهای خیر و‬
‫راه های نیک بختی و سعادت است و آن مخصوص کسانی است‬
‫که در راه حق گام بردارند و در این راه مجاهده کنند‪.‬‬
‫هدایت الهی چون نور خورشید و باران بر وجود همگان نازل‬
‫می شود‪ ،‬اما بعضی از انسانها از معرض نور و باران می گریزند‪.‬‬
‫هدایت و ضاللت الهی به معنای زمینه سازی یا از بین بردن‬
‫زمینههای مساعد است‪ ،‬بدون اینکه فرد توسط اراده الهی بر هدایت‬
‫یا گمـراهی اجبار شـده باشد‪ .‬این توفیقات و یا سلب توفیقات از‬
‫سوی خداوند بی حساب و کتاب نیست؛ بلکه هر بندهای با اعمال‬
‫اختیاری خود که شامل نافرمانی و کفر و نفاق یا با توبه و جهاد و‬
‫اطاعت فرامین خداوند است‪ ،‬توفیقات الهی را به خود جلب و یا از‬
‫خود سلب می کند‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪2‬‬

‫سر انجـام باید گفت‪ :‬فقط خـدا و آفریدگـار انسان است که‬
‫میتواند برنامه ای را برای زندگی ارائه کند که اوالً همه ارزش ها‬
‫و ابعاد وجودی انسان را بشناسد و مورد توجه قرار دهد و از هیچ‬
‫استعداد و نیازی غفلت نکند و ثانیاً در فرایند هدایت و شـگوفا‬
‫سازی و رشد این ارزش ها‪ ،‬هماهنگی و پیوند و ارتباط آن ها را‬
‫مورد اهتمام قرار دهد‪ .‬شایان ذکر است‪ ،‬انسان جز اندیشه و عمل‬
‫چیزی دیگری نیست‪ ،‬یعنی انسان با اینکه خود جز اندیشه و‬
‫عمل چیزی دیگری نیست‪ ،‬با هر عمل صالح فربه و فربه تر‪ ،‬رشید‬
‫و رشیدتر‪ ،‬بصیر و بصیرتر و نورانی و نورانی تر می گردد و همین‬
‫اوصاف او را به سوی عزت و رب العزت باال می برد و تبدیل به‬
‫عزت می شود‪.‬‬
‫موالنای بلخی می فرماید‪:‬‬
‫حاصل عمرم سه سخن بیش نیست خام بودم‪ ،‬پخته شدم‪،‬‬
‫سوختم هرکس عزت میخواهد‪ ،‬باید بداند کـه تمـام عـزت از آن‬
‫خداست و تنها انسان پاک و سوخته بسوی خدا صعود می کند و‬
‫تنها ایمان و عمل صالح انسان را به سوی خدا باال می برد‪.‬‬
‫چنین گوهر لطیف و دیریابی در هر گونه از بستر اجتماعی و‬
‫سیاسی و در هر گونه از بافت قدرت و وظایف حکومت امکان‬
‫وجود نمی یابد‪ ،‬زیرا آزادی و اندیشه و آزادی اراده واقعیتی نیست‬
‫که بتواند در هر گونه بستر و بافت اجتماعی موجود شود‪.‬‬
‫‪3‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫نتیجه این است که چگونگی های ارتباط هر گونه عمل و هر‬


‫گونه واقعیت اجتماعی سیاسی به گوهر ایمان بستگی دارد‪ ،‬ایمان‬
‫امانت خداوند نزد انسان است‪.‬‬
‫و میزان انسان بودن هر شخص به میزان نگهداری وی از این‬
‫امانت الهی وابسته است‪.‬‬
‫آری‪ ،‬انسان در بستر شناور زمان در قالب لحظه های ناپایدار‪،‬‬
‫با امکانات همه جانبه و صحنه های جالب توأم با فراز و فرود های‬
‫تلخ و شیرین فرصت نقش آفرینی دارد‪.‬‬
‫یکی عدالت فکر می کند‪ ،‬دیگری بذر ظلم و جفا می افشاند‪،‬‬
‫یکی برای آسایش و آرامش دیگران می اندیشد و به الگوی ایثار‪،‬‬
‫قربانی و سخاوت تبدیل شده است‪ ،‬دیگری پرچم جور و جنایت را‬
‫می افرازد و به فکر بلعیدن دیگران است‪.‬‬
‫انسانها میروند و کارنامه های شان باقی میماند‪ .‬کتاب تشکل‬
‫شخصیت معنوی انسان تألیف دانشمند فرهیخته و خدوم از منظر‬
‫اندیشمندان و متفکران دینی و فکری برادرعزیزم جناب مهندس‬
‫محراب الدین «جویا» معاون محترم کانون علمی‪ -‬فرهنگی شهید‬
‫استاد عبدالقادر «توانا» که مجموعه دیدگاه های اندیشمندان و‬
‫متفکران پیرامون انسان کامل در قالب کتاب به زیور چاپ آراسته‬
‫شـده است‪ ،‬به لطـف پروردگـار یقین دارم میتواند به عنوان‬
‫گنجینهای ارزشمند برای بیداری جوانان نقش مفید و بارزی را‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪4‬‬

‫ایفا کند و این کتاب را یک منبع ارزشمند برای احیاء ارزش های‬
‫واالی اسالمی‪ ،‬ملی وانسانی میدانم که میتواند زمینه ساز وسیله‬
‫آگاهی بیشتر در جامعه بشری باشد‪.‬‬
‫امیدوارم خداوند متعال به جناب مهندس جویا توفیقات بیشتر‬
‫عنایت بفرماید تا کتاب مستقل از مجموعه درس های خوشناسی‬
‫و خداشناسی روزهای جمعه اش که در کانون علمی ــ فرهنگی‬
‫شهید توانا تدریس می نماید نیز به زیور چاپ آماده سازند و آن‬
‫را از نیازهای اساسی جامعه می دانم‪.‬‬
‫عبدالرووف توانا ‪ 28‬جدی ‪1400‬‬
‫‪5‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫تقریظ پروفیسور دکتور عبدالباری « راشد »‬


‫رئیس اسبق اکادمی علوم افغانستان‬

‫بنام خدای حکیم‬


‫بزرگترین معضل افراد و جوامع انسانی پس از هبوط آدم و هوا‬
‫علیهما السالم بر زمین‪ ،‬با گسترش نسل آدمی تاکنون خود انسان‬
‫است‪.‬‬
‫معضالت اخالقی‪ ،‬روانـی‪ ،‬فـردی‪ ،‬فامیلی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬اقتصـادی‪،‬‬
‫سیاسی‪ ،‬فرهنگی‪ ،‬عدلی‪ ،‬قضایی‪ ،‬حقوقی‪ ،‬نظامی و غیره جزو تجارب‬
‫تلخ تاریخ حیات سیاسی‪ -‬اجتماعی انسان است در زمین‪.‬‬
‫این معضالت و غیره بحـرانهای تباه کـن بشـری موجب فقر‪،‬‬
‫ناآرامی‪ ،‬کشمکش ها‪ ،‬منازعات‪ ،‬آواره گی های اجباری متداوم توده‬
‫بشری و نسل کشیهای مستمر میلیاردها انسان در کره زمین شده‪،‬‬
‫بدست خود انسان علیه انسان اعمال گردیده اند‪.‬‬
‫به عباره دیگـر مسؤول و یا عامل این همه فجایع و جنایات‪،‬‬
‫همیشه انسانهـا بـوده نـه طبیعت به شـمول کلـیه حیوانات‪،‬‬
‫درندهگان‪ ،‬گزندهگان و سایر جنبندهگان بی خرد و نادان!‬
‫قرن تاریک ما نقطه اوج وحشت‪ ،‬دهشت و ظلم و تعدی بر‬
‫بشریت است‪.‬‬
‫در رأس این تراژدیهای عظیم تاریخ نیز هیچ موجود و مخلوق‬
‫دیگری جز انسان های نا سلیم و نا کامل جهان قرار ندارد‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪6‬‬

‫از اینجاست که ادیان‪ ،‬مذاهب‪ ،‬فالسفه و پیامبران(ع) و وارثین‬


‫برحق ایشان همیشه بر تعریف انسان مکث نموده و در جستجوی‬
‫سالمت انسان وطرق دریافت شیوههای تعلیم و تربیت این موجود‬
‫پیچیده شده اند‪.‬‬
‫برادر مجاهد و ساعی ما دیپلوم انجنیر محراب الدین "جویا" با‬
‫توجـه به مبرمیت این موضوع بزرگ رسالـه ای را بنام (تشکل‬
‫شخصیت معنوی انسان) تألیف نمـوده اند کـه سزاوار تقدیر و‬
‫ستایش اند‪.‬‬
‫ایشان خیلی کارشناسانه وارد مسأله شده اند‪ .‬چنانچه در ابتدای‬
‫کتاب مقدمه ای زیبا نوشته‪ ،‬سپس به انسان ایده آل از نظرگاه‬
‫دانشمندان‪ ،‬فالسفه و عرفای پیشین جهان پرداخته و در انجام‬
‫این موضوع را با دیدگاه های بی مثال حضرت الداعی الی اهلل‬
‫موالنا محمد عطاواهلل "فیضانی" (رحمة اهلل) به عنوان فصل‬
‫الخطاب پایان بخشیده اند‪.‬‬
‫من مطالعه این رساله را برای هر جوان بیدار مخصوصاً کسانی‬
‫که در آرمان شناخت دقیق خود با هدف رفتن در مسیر تکامل‬
‫شخصیت واالی انسانی شان باشند صمیمانه پیشنهاد می نمایم‪.‬‬
‫امـیدوارم نویسنده محترم در راه رسانیدن پیام هـای انسانی و‬
‫اسالمی شان موفق و مؤید باشند‪.‬‬
‫با التماس دعا راشد ‪1400/10/16‬‬
‫‪7‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫تقریظ پوهنوال احمد ضیاء « یوسفزی »‬


‫استاد پوهنتون علوم طبی کابل‪:‬‬

‫بسم اهلل الرحمن الرحیم‬


‫در این روزهای سرد زمستان و شب چند‪ ،‬در لحظات قبل از‬
‫خواب‪ ،‬در فضای عطـرآگین و مصفا و در معـراج شـور و حالی که‬
‫سطور و کلمات نورانی کتاب (تشکل شخصیت معنوی انسان)‬
‫تفویض فیض به خواننده چون من عطا نمود‪ ،‬کیف نمودم‪ ،‬هم بر‬
‫آن قطره عشقی که در قلب این نویسنده عزیز و ارجمند افگنده و‬
‫چنین زالل اندیشه و ذوقی را بر قلم او جاری ساخته است‪ ،‬تقدیر‬
‫نموده و هم بر آن دست قدرتی که نقش چنان بدیع و یکتا بر‬
‫صفحه هستی گذاشته ثنا و ستایش نمودم‪.‬‬
‫در این کتاب نفیس بحث انسان کامل و نقش عبادات بـدون‬
‫قیود و شروط مانند تفکر در تکامل شخصیت معنوی انسان اشاره‬
‫شده است‪ ،‬کوشش و تالش عظیمی از سوی نویسندۀ فرهیخته‬
‫آقای جویا به عمل آمده تا انسان را از دیدگاه دانشمندان اسالمی‬
‫و غیر اسالمی مورد مطالعه قرار داده و بهترین تحلیل ها را در‬
‫زمینۀ ساختن انسان سلیم با صبغه الهی ارائه نماید‪.‬‬
‫در میان تمامی معجـزاتی کـه در طـول تاریـخ نبوت از جانب‬
‫پیامبران خداوند ظهـور و بروز یافته اند‪ ،‬تنها معجزه ای که باقی‬
‫مانده و بنا به وعده الهی (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون)‬
‫برای همیشه باقی خواهد ماند‪" ،‬قرآن انسان ساز" است‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪8‬‬

‫کتابی که در بردارندۀ تمامی حوائج و نیازمندی های مادی و‬


‫معنوی‪ ،‬فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی بشر بوده و براستی‬
‫می تواند سعادت ابنای انسان را به اعالء درجه تأمین نماید‪ ،‬ولی‬
‫باید اذعان کرد که متأسفانه علی رغم گذشت بیش از پانزده قرن‬
‫از نزول قرآن‪ ،‬هنوز همان گونه که شایسته و بایسته است قدر این‬
‫کتاب و عظمت اسرار دست ناخورده اش‪ ،‬مفاهیم و محتوای آن‬
‫بـرای مـا شناخـته نشده و حتی در میان پیـروان خـود یعنی‬
‫مسلمانان مهجور است! زیرا تمامی همت شان صرف قرائت مجرد‪،‬‬
‫حفظ آیات و چرخیدن به محور احکام فقهی آن گردیده و در‬
‫عرصه ساختن انسان نمونه با صبغه الهی و جامعه ایده آل با پیاده‬
‫نمودن دستورات آن در سطح جوامع اسالمی چند گامی بیش بر‬
‫نداشته اند! و از همین رو خداوند عزیز در آیات بسیاری از این‬
‫کتاب بی بدیل برای آن که مخاطبان آن را متوجه عظمت و‬
‫حقانیت آن نمـاید و به دنبال آن شـوق فراگـیری و عمـل به‬
‫تعالیمش را در درون جان انسان ها بر انگیزد با شیوه های متعدد‬
‫در صدد اثبات و بیان این موضوع برآمده و مخاطبان قرآن را به‬
‫اندیشه در عظمت آن فرا می خواند‪.‬‬
‫همانگونه که از مفاد آیات این کتاب بر می آید‪ ،‬خداوند عزیز‬
‫با ذکر مثالی گویا و زیبا مردمان را به اندیشه‪ ،‬تفکر و تدبر‪ ،‬در باره‬
‫عظمت قـرآن انسان سـاز دعـوت فرمــوده و در حقیقت بیان‬
‫میفرماید که‪ :‬ای انسان ها! این قرآن کتابی است کـه اگـر بر کوه‬
‫‪9‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫نازل می شد آن را با تمامی عظمت و صالبتی که دارد از هـم فرو‬


‫میپاشید‪.‬‬
‫پس شما را چه شده است که بر دل های تان اثر نمی گذارد؟‬
‫کمی بیاندیشید و سر به جیب تفکـر فرو برید که همین تفکر و‬
‫اندیشه شما را به سوی عظمت و حقانیت آن رهنمون خواهد کـرد‪.‬‬
‫طوری که در کنار توضیح و تبیین و تشریح احکام و قواعد و‬
‫قوانین شرع مقدس اسالم‪ ،‬به منظور سازندگی روحی و اخالقی‬
‫انسانها و آگاهی ایشان از علل و عوامل ابتالء به شقاوت و عذاب‬
‫الهی‪ ،‬داستان های بسیاری را از اقوام و ملل گذشته حضرت‬
‫خداوند جلت عظمته نقل فرموده است تا مخاطبان قرآن کریم با‬
‫اندیشه در اوضاع و احوال زندگی آنان‪ ،‬راه سعادت را از شقاوت‬
‫بهتر شناخته و به طاعت پروردگار گردن نهند‪.‬‬
‫ولـی از آنجـا کـه عـدۀ کثیری از انسانهـا محصور در حصـار‬
‫محسوسات می باشند و "خدای نادیده" برای آنها قابل قبول و‬
‫باور نمی باشد‪ ،‬حضرت آفریدگار جلت عظمته در کتاب مقدس‬
‫خود این گروه دیر باور را به تفکر و اندیشه در مخلوقات و آفریده‬
‫های خود و نیز پدیده های عالم آفرینش فرا می خواند‪ ،‬تا از این‬
‫طریق و به اصطالح عرفا (سیر در آفاق و انفس) به وجود و نیز‬
‫وحدانیت او پی ببرند‪.‬‬
‫در قرآنکریم آیات فراوانی را می توان مشاهده کرد که عهده‬
‫دار چنین مأموریتی هستند‪" ،‬دعوت انسانها به اندیشه و تفکر در‬
‫آثار و عجایب خلقت" چنانچه با وضاحت کامل در آیه ‪ 164‬از‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪10‬‬

‫سوره مبارکه بقره اشاره نمود که در آن خداوند عزیز آدمیان را به‬


‫اندیشه در خلقت آسمانها و زمین‪ ،‬پیدایش شب و روز‪ ،‬حرکت‬
‫کشتی در دریاها‪ ،‬نزول باران از آسمان‪ ،‬زنده شدن زمین مرده در‬
‫بهار‪ ،‬وزش بادها و حرکت ابرها دعوت می نماید‪.‬‬
‫( ان فی خلق السماوات واالرض واختالف الیل والنهار و‬
‫الفلک التی تجری فی البحر‪...‬آلیات القوم یعقلون)‬
‫بناء آنچه در محتوای کتاب مؤلف محترم جناب دیپلوم انجنیر‬
‫محراب الدین «جویا» یافتم همه و همه اسرار و رموز نهفته در‬
‫آیات کتب اهلل و ارشادات فرسـتاده برحـق اش حضرت محـمد‬
‫مصطفی(ص) در مطابقت کامل قـرار داشته و مردم مسلمان کشور‬
‫عـزیزم افغانستان‪ ،‬بااالخص جـوانان دردمند و صاحب نظـران‬
‫هوشمند امت مسلمه را به مطالعه آن دعوت می نمایم‪.‬‬
‫پس هنگامی که این کتاب بر فرهیختگان و جوانان مبارز و‬
‫دردمند دعوت اسالم عرضه می گردد‪ ،‬مطمئنم همه آن را تلقی‬
‫به قبول خواهند نمود و بر مؤلفش درود و دعای خیر نموده این‬
‫اقدام جالب را به این مؤلف محترم تبریک عرض می دارم‪.‬‬

‫با احترام‬
‫پوهنوال احمد ضیاء « یوسفزی »‬
‫استاد پوهنتون علوم طبی کابل‬
‫‪11‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫نگاهی گذرا به (تشکل شخصیت معنوی انسان)‪:‬‬


‫برخی در میان دو واژه ی تام و کامل فرقی قایل نه شده‪ ،‬هر‬
‫دو را به یک معنی گرفته اند؛ برخی دیگر در کیان آن ها تفاوت‬
‫قایل شده اند‪ .‬بنا بر رأی دسته دوم‪ ،‬کامل صفتی است که پس از‬
‫اتصاف موصوفی به صفت تام می تواند عارض آن گردد‪ .‬فالسفه و‬
‫عرفا به این سایه روشن های معنایی توجه دارند‪.‬‬
‫شیخ فرید الدین عطار را در پیوند با کمال در سیر معنوی‬
‫بیتی است بلند‪:‬‬
‫سیر هــر کس تا کـمـال او بود‬
‫قرب هر کس حسب حال او بود‬
‫شخصیت معنوی انسان و تکامل آن که فرایندی است طوالنی‬
‫همواره موضوع پژوهش و گفتار شماری از فالسفه و عارفان بوده‬
‫است‪.‬‬
‫الهیجی از شارحان مشهور «گلشنراز» شیخ محمود شبستری‬
‫در شـرح بیت نخستین گلشن راز در پیوند با انسان کامل‬
‫میگوید‪ « :‬کمال آن است که سالک سایر به ارشاد مرشد کامل‬
‫به طریق تصفیه و تجلیه و شهود ـ نه به طریق علم ـ بر مراتب‬
‫عبور نماید و از سرحد محسوس و معقول در گذشته به انوار‬
‫تجلیات اسمایی وصول یابد و در پرتو نور تجلی ذات احدی محو و‬
‫فانی مطلق شود و به بقای احدیت باقی گشته محقق به جمیع‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪12‬‬

‫اسماء و صفات الهی گردد‪ »...‬سپس گوید‪...« :‬کمال حقیقی فی‬


‫نفس االمر آن است که از مرتبه ی اطالق و سکر به مقام تقید و‬
‫صحو تنزل نماید تا ارشاد مسترشدان تواند نمود‪».‬‬
‫عـالمه اقبال ضـمن صحبت از نحـله هـای تصوف‪ ،‬به کتاب‬
‫« انسان الکامل فی معرفت االواخـر و االوایل» عبدالکـریم بن‬
‫ابراهیم جیالنی‪ ،‬عارف سده ی هشتم هجری اشاره کرده است‪.‬‬
‫جیالنی بحث پ یچیده و مبسوطی در باره ی انسان کامل در این‬
‫اثر دارد‪.‬‬
‫جناب انجنیر محراب الدین «جویا» که به مطالعه و پژوهش در‬
‫حوزهی تشکل شخصیت معنوی انسان دلبستگی دارد‪ ،‬رسالهی‬
‫خود را به این موضوع اختصاص داده و کوشش زیادی در استیعاب‬
‫آن به کار گرفته است‪.‬‬
‫مفردات رساله گـویای آن است کـه دانشمندان و فالسفه از‬
‫روزگاران کهن به این موضوع پرداخته اند که سلسله ی این‬
‫مباحثه ها تا روزگار ما امتداد یافته است‪.‬‬
‫رساله موضـوع انسان کـامل را از کنفوسیوس در چین آغاز‬
‫کرده به یونان باستان منتقل می شود و جریان تحقق انسان کامل‬
‫را در آثار فالسفه ی یونان باستان پی گرفته به تحقیق موضوع در‬
‫آثار فالسفه ی اسالمی در سده های گذشته می پردازد و آن را تا‬
‫زمان کنونی دنبال می کند‪.‬‬
‫‪13‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫جستجوی موضوع درآثار دانشمندان مبارز معاصر بخش پایانی‬


‫رساله است‪.‬‬
‫آنچه من نگاشته ام برایند نگاهـی گـذرا به رساله ی جناب‬
‫جویاست‪ .‬به ایشان در نگارش آثار تحقیقی بیشتر و عمیق تر از‬
‫پروردگار دانا آرزومندم‪.‬‬
‫پوهاند جالل فرهیخته‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪14‬‬

‫تقریظ بر اثر گرانبهای (تشکل شخصیت معنوی انسان)‬

‫بسم اهلل الرحمن الرحیم‬


‫الحمدهلل الذی هدانا لهـذا و ما کنا لنهتدی لوال أن هدانا اهلل‬
‫والصلوة والسالم علی رسول اهلل و علی آله و صحبه و من وااله‪.‬‬
‫ان الحمدهلل نحمده و نستعینه و نستغفره و نعوذ باهلل من‬
‫شرور انفسنا و من سیئات اعمالنا من یهده اهلل فهو المهتد‪ ،‬و من‬
‫یضلل فال هادی له وأشهد أن ال اله اال اهلل وحده ال شریک له و‬
‫أشـهد أن محمداً عبده و رسـوله صـلی اهلل علیه و عـلی آله و‬
‫اصحابه اجمعین‪.‬‬
‫عصری کـه ما در آن زندگی میکنیم و دنیایی کـه مـا در آن‬
‫زیست داریم‪ ،‬مملو از انحرافات و لبریز از فساد آدمی است‪ ،‬جهل و‬
‫ظلم‪ ،‬بسا قلب هـا را اشغال و نفس هـا را به پرتگاه سقوط اخالقی‬
‫کشانده است‪ ،‬انسانهای که گرفتار لذایذ و متاع زودگذر مادی دنیا‬
‫شده و در گرو شهوات و خواسته های نفسی مانده اند‪ ،‬اکثریت آنها‬
‫امروز در لجن زار ماده و مادیات دست و پا می زنند و برای پیشبرد‬
‫اهداف مادی خود از همدیگر سبقت می گیرند و جهان را بر خود و‬
‫همنوعان خود تنگ و تنگ تر کرده اند‪ ،‬برای رسیدن به مقاصد‬
‫مادی و نفسانی خود هر راهی را میپیمایند و هر فاجری را‬
‫میستایند‪ ،‬و به هر مأوایی التجاء دارند‪ .‬برای دستیابی به اهداف‬
‫مادی هر گونه خفت و خواری را تحمل می کنند‪.‬‬
‫‪15‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫آنها بیشتر برای زیستن می میرند و کمتر برای مردن زندگی‬


‫میکنند‪.‬‬
‫بیشتر به جنبه مـادی زندگـی مشغولند و کمتر بـه معنویت‬
‫میپردازند‪ ،‬در حالی که باید از تجارب تلخ و شیرین گذشتگان‬
‫درس بگیرند و آن را چـراغ فرا راه خـود قرار داده و به نسل های‬
‫آینده انتقال دهند‪.‬‬
‫ما در زمان و شرایطی زندگی می کنیم که دانش مادی بشری‬
‫بصورت بسیار گسترده پیشرفت نموده‪ ،‬وسایل رفاهی متنوعی را‬
‫برای انسان تولید کرده‪ ،‬بر دوام در راه پیشرفت گام بر می دارد و‬
‫هر روز محصول جدیدی را عرضه می نماید و انسان شتاب زده در‬
‫پی حصول آن سرگردان است‪.‬‬
‫انسان با شتاب تمام برای بدست آوردن وسایل رفاهی روز و‬
‫استفاده از آنها مصروف است‪ ،‬اما هیـچ گـاه به تمـام آرزوهای‬
‫خویش دست نخواهد یافت‪ ،‬زیرا محصوالت و امکانات جدید بدون‬
‫توقف به بازارها عرضه می شوند!‬
‫چیزی که در این میدان شگفتی برانگیز می باشد این است که‬
‫هیچکدام از آنان نمی توانند برای تازه نمودن نفس خویش حتی‬
‫اندکی هم توقف کنند و کوتاه بیایند‪.‬‬
‫انسان امروز توانست تا به قله های بلند آرزوهای مادی خویش‬
‫برسد‪ ،‬اما نتوانست بر قله نفس خویش فاتح گردد‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪16‬‬

‫متأسفانه سر و صدای زندگی مادی و غرق در گرداب هوای‬


‫نفس‪ ،‬تشخیص راستی از ناراستی و دوست از دشمن را مشکل‬
‫کرده است‪ ،‬در چنین شرایطی دستیابی به انسانهای وارسته‪ ،‬صالح‬
‫و مصلح که بتوانند ما را از این گرداب رهایی بخشند‪ ،‬چندان‬
‫سهل و آسان نیست‪.‬‬
‫دیده می شود بسا اشخاص که ظاهر زیبا دارند و با ادعا های‬
‫بزرگ افراد را شیفته خود می کنند‪ ،‬درون شان از معنویات حیات‬
‫بخش دینی بی بهره است‪ ،‬خود آگنده در لوث نفس پرستی و‬
‫خودخواهی اند‪ ،‬بلکه از سرسخت ترین دشمنان این ارزشها‬
‫هستند‪ ،‬آنان برای رسیدن به اهداف پست و پلید حیوانی خود‬
‫حاضرند همه چیز را فدای خواهشات نفسی خود کنند و تخم‬
‫فساد را در زمین بکارند‪.‬‬
‫کسانیکه در برابر هیجان نفس مرعوب و در برابر کبر آن ذلیل‬
‫و از وحشت آن نگران شده اند‪ ،‬افسار و زمام آن را رها کرده و به‬
‫اطاعت نفس اماره درآمده اند‪.‬‬
‫نفسی که آنها را به بی راهه می کشاند‪ ،‬و به تجاوز از حدودی‬
‫که قرآن و سنت تعیین کرده وا می دارد است‪ ،‬در نتیجه زیان بار‬
‫دنیا و آخرت گشته اند‪ ،‬چون مواهب و لذایذ دنیوی را که می‬
‫توانست در خدمت دین قرار گیرد‪ ،‬بر امور دین ترجیح داده و تا‬
‫حد پرستش به آن اهمیت داده اند‪.‬‬
‫‪17‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫واضح است که به سبب غلبه نفس اماره‪ ،‬انسان به محور منافع‬


‫شخصی چرخیده و تأمین امیال فاسد نفسانی و شهوانی را غایه‬
‫نهایی زندگی می داند و برای برآورده شدن و بدست آوردن این‬
‫آرزوهای ناپاک‪ ،‬پریشانی‪ ،‬سرگردانی و حتی تباهی اشخاص به‬
‫دیده شان بی ارزش می نماید‪.‬‬
‫اثـر حاضـر بنام (تشکل شخصیت معنوی انسان) بـه همین‬
‫منظور نگاشته شده‪ ،‬تا باشـد در راه نجـات از شـرور نفس که‬
‫پیامبر(ص) نیز از آن به اهلل جلت عظمته پناه خواسـته‪ ،‬راهگشا‬
‫باشد‪ .‬و از تشنجات روزافزون فکری و انحرافات اخالقی انسانها که‬
‫به سبب پیروی از نفس و خواهشات آن به ستوه آمده اند نجات‬
‫دهنده باشند‪ .‬نویسنده این اثر ارزشمند کار بجا و خیلی ها مفید‬
‫و نیکو نموده که مورد تأیید و تمجید ما قرار گرفته است و از اهلل‬
‫متعال برای شان پاداش نیکو خواهانم‪ .‬در این اثر تالش گردیده تا‬
‫در باره تکامل شخصیت معنوی انسان و راه های سالمت و فساد‬
‫او از ابعاد متعدد بحث همه جانبه صورت گرفته‪ ،‬تا باشد از این راه‬
‫به سالمت واقعی انسانیت رسیده باشیم‪.‬‬
‫از اهلل رب العزت برای مؤلف رساله مذکور توفیقات مزید در راه‬
‫خدمت و نفع رسانی به مسلمانان خواهانم‪.‬‬
‫در اخیر از پروردگار منان جلت عظمته خواهانم تا این رساله‬
‫را مورد نفع برای نویسنده و خواننده گان عزیز و سایر مسلمین‬
‫بگرداند‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪18‬‬

‫و از بارگاه اهلل منان برای دوست و برادر عزیزم مجاهد و مبارز‬


‫آگاه دیپلوم انجنیر صاحب محراب الدین «جویا» نویسنده این‬
‫رساله ارزشمند استدعای خیر نموده‪ ،‬توفیق مزید برای شان‬
‫خواهانم و التماس دارم تا این اثر برای همه نسل موجود بشر ره‬
‫گشای حق و حقیقت اسالف ما گردد‪.‬‬

‫واهلل ولی التوفیق و علیه التکالن و به نستعین‪.‬‬


‫با عرض حرمت‬
‫محقق دوکتور نوراهلل کوثر‬
‫کادر علمی اکادمی علوم افغانستان و استاد پوهنتون‬
‫‪19‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫مقدمه‪:‬‬
‫همه کس در هـرجـا و بـه هـر کیش و مذهبی کـه باشند از‬
‫انسانهای وارسته‪ ،‬خدمتگذار‪ ،‬با احساس و با ایمـان خوش شان‬
‫آمده استقبال مینمایند‪ ،‬چرا که شخصیت های معنوی منحیث‬
‫طبیب در اجتماع بشری اند که امراض مهلک و بی درمان ناشی از‬
‫انحرافات عقیدتی‪ ،‬اخالقی‪ ،‬سیاسی و غیره رذایل را اوالً طور دقیق‬
‫تشخیص نموده وعمیقاً از ریشه تداوی مینمایند‪.‬‬
‫بناءً ایجـاب میکـند تا تشـکل شخصیت معنوی در انسان از‬
‫دیدگاه قرآن و سنت تحقیق شـود و طور تحلیلی در این راستا گام‬
‫برداری صـورت گیرد‪ ،‬چـرا کـه نسبت کمی و حتی فقدان ذوات‬
‫معنوی‪ ،‬مشکالت گوناگون نه تنها در میان مسلمین رو به افزایش‬
‫است بلکه کلیه بشریت به پرتگاه نابودی و نیستی از اثر ازدیاد‬
‫اسلحه مخـوف اتومی و ذروی‪ ،‬نایتروجنی و میـکروبی و غیره‬
‫رهسپار گردیده میروند‪ ،‬اگر بی طرفانه و مسؤوالنه قضاوت نمائیم‬
‫در عصر امروز کشت و کشتار انسان توسط انسان شکل قانونی به‬
‫خود میگیرد و ظلم و تعدی به انواع مختلف و اشکال گوناگون‬
‫رواج پیدا میکند و فضای زندگی انسان ها علی الرغم پیشرفت ها‬
‫در بُعـد تخنیکی و موجودیت وسایل رفاهیت آدمی تنگ و تنگتر‬
‫شده میرود تا اینکه دنیا به زندان هـای سیاسی مبدل گردیده و‬
‫انسانهای زورمند قانون ساز شده و سلطه خویش را به زور سرنیزه‬
‫بر دیگران تحمیل میدارند‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪20‬‬

‫بناءً الزم است تا طرحی درست و معقول تشکل شخصیت‬


‫معنوی در انسان یا به عباره دیگر چگونه شخصیت معـنوی در‬
‫انسان ایجاد میگردد را از دیدگاه اسالم عزیز مختصراً به بحث‬
‫بگیریم و بعداً به سواالت چون‪ :‬طرز تفکر دانشمندان و مکتب داران‬
‫در رابطه به انسان ایده آل (انسان کامل) چگونه است؟‪ .‬اهمیت و‬
‫ضرورت اشخاص معنوی و کاربرد شان در ساحات مختلف زندگی‬
‫فردی و اجتماعی‪ ،‬عالیم و آثار اشخاصیکه بُعد معنوی شخصیت‬
‫شان ترقی و تکامل کرده است‪ ،‬کمبود و حتی نبود اینگونه اشخاص‬
‫و عدم تأثیرگذاری شان در اجتماع بشری چه پیامی را همراه خواهد‬
‫داشت؟‪ .‬رشد و ترقی بعد شخصیت معنوی در انسان و اهمیت آن از‬
‫نظر اسالم چه خواهد بود؟‪ .‬مدارک رشد بعد معنوی انسان چیست؟‬
‫آیا انسان های فهمیده و دانشمند هم ضرورت به تربیه معنوی و‬
‫روحی دارند؟ و اگر دارند چطور؟ عندالموقع پاسخ داده شود‪.‬‬
‫حاال برمی گردیم به تشکل شخصیت معنوی در انسان یعنی‬
‫انسان چگونه دارای شخصیت معنوی شده میتواند‪ ،‬همانگونه که‬
‫انسان به حیث خلیفه خدا (ج) در روی زمین از طرف پروردگار‬
‫عالمیان معرفی گردیده و دارای کرامت و شرافت فطری و ذاتی‬
‫میباشد‪ ،‬لهذا در اثر پیروی فرامین خداوند الیزال‪ ،‬تطبیق و‬
‫کاربندی کتاب اهلل و سنت رسول اهلل در زندگی فردی و اجتماعی‪،‬‬
‫انسان مسلمان می تواند که خالفت خـود را تحـقق پذیر نمـاید‪،‬‬
‫بدین مفهوم که مواهب و اعطیات الهی را که سراپای وجودش را‬
‫‪21‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫فراگرفته به دقت هرچه تمام شناسایی کرده و در پرتو تحصیل نور‬


‫ایمان و سپاس گذاری های همیشگی در جهت رشد و تکامل‬
‫معنوی گام سریع و زود رس برداشته بتواند‪.‬‬
‫مسلماً انسان یک موجود دو بعدی بوده و دارای خواست ها و‬
‫آرزوهای مادی و معنوی میباشد‪ .‬اگر واضح تر بگویم غرایز مادی و‬
‫معنوی و جاذبه ها و کشش های نفسی و روحی از ابتدای خلقت در‬
‫نهاد و فطرت آدمی طور مساویانه تخمیر گردیده است که امتزاج‬
‫اینگونه غرایز متضاد در سرشت آدمی از یک طرف مسئله ابتال و‬
‫آزمایش اوالد آدم را در این آزمونگاه (دنیا) به تعریف میگیرد‬
‫ن عَمَال) و از جانب دیگر عدالت مطلق پرودگار‬
‫(لِیَبلُوَکُم أیُّکُم أحسَ ُ‬
‫را عمالً بازگو می نماید و به ما می فهماند که انسان اگر قوای‬
‫ایمانی اش را تقویه نموده در این راستا با شناخت دقیق و برداشت‬
‫درست و با ثبات حرکت نماید و مسیر بگیرد و موانع راه سفر را‬
‫پیش بین و مترصد باشد‪ ،‬بدون شک در اثر تقویه ایمان و رسانیدن‬
‫غذا های روحی طور پیگیر و متداوم‪ ،‬شخصیت معنوی در انسان رو‬
‫به تشکل نهاده و طور روز افزون ترقی کرده و تکامل مینماید و‬
‫برعکس اگر آرزوهای مادی و خواست های منفی نفس که آنرا‬
‫هواجس نفسانی نیز گویند‪ ،‬سرزمین قلب انسان را احتوا نمود یا به‬
‫عباره دیگر لنگر اندازی غرایز نفسی و برآورده شدن خواست های‬
‫غیر انسانی نصب العین انسان گردید‪ ،‬آنگاه قوت های معنوی در‬
‫انسان تضعیف گردیده و بُعد شخصیت مادی انسان تشکل می یابد‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪22‬‬

‫همانگونه که انسان های معنوی از دیدگاه اسالم عزیز قوام دنیا‬


‫به حساب می آیند و موجودیت شان در جهان سبب نزول رحمت‬
‫خدا(ج) می گردد و از فیض و برکت آنها نه تنها انسان ها بلکه سایر‬
‫ذوی االرواح نیز مستفید میشوند که حتی در حین رحلت شان از‬
‫این دار فنا به دار بقا ماهیان دریا نیز غمگین گردیده و ناراحتی‬
‫شدیدی را احساس مینمایند و به تعبیر پیامبر خدا صلی اهلل علیه‬
‫وسلم ‪(:‬بهم یمطرون و بهم یرزقون) به برکت ایشان باران از‬
‫آسمان فرود آید و نبات از زمین برآید و ایشان متوکالن حاضرانند‬
‫و شب و روز به ظاهر و باطن بر درگاه خدای عزوجل باشند و به‬
‫برکت ایشان روزی داده میشوند‪.‬‬
‫باالمقابل موجودیت انسان های مادی و کسانی که محبت دنیا‬
‫و آالیشات آن قلوب شان را تسخیر نموده باشد و تمامی هم و غم‬
‫شان را برآورده ساختن آرمان های مادی و تجملی و تزئینی‬
‫تشکیل بدهد و علی الخصوص که اینگونه چهره های دنیا پرست و‬
‫دنیا دوست در رأس رهبری اجتماعات بشری قرار گیرند (ولو که‬
‫در پوشش اسالم باشند یا غیر آن)‪ ،‬خواهی نخـواهی تنگی هـای‬
‫عجیب و غریب و اضطرابات گوناگون و ناآرامی های وحشت افزا و‬
‫بی عدالتی های غم انگیز‪ ،‬با پنجه هـای ناپاک و نفـاق آور شان‬
‫گلون فرد و اجتماع را فشرده و صـدای عدالت خواهی آنان را خفه‬
‫نموده و از اثر ارتکاب اعمال نامیمون‪ ،‬زشت و شریرانه شان سبب‬
‫نزول عذاب خداوندی میگردند‪.‬‬
‫‪23‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫اکنون بجا خواهـد بود تا نخست در رابطه به انسان ایده آل که‬


‫به تعبیر دین مقدس اسالم آنرا انسان معنوی نیز گفته میتوانیم‪ ،‬از‬
‫نظـر دانشمندان و مکتب داران فکـری مرور مختصر و کوتاهی‬
‫نموده وبعداً به اصل موضوع که تشکیل شخصیت معنوی انسان و‬
‫مـوارد مرتبط بـدان است‪ ،‬بـه یـاری و توفیق پروردگار الیزال‬
‫بپردازیم‪.‬‬
‫از خداوند توانا و مقتدر مقصرانه و عاجزانه استدعا مینمایم تا‬
‫همه اعمال‪ ،‬گفتار و نوشتار ما را از شر شیطان و نشرات رذیالنه و‬
‫غیر مرئی نفس مصئون و محفوظ بدارد که اکثراً سبب ابطال‬
‫اعمال خیر و نیکوئی بعـد از انجام دادن گردیده و به اثر ریا و‬
‫سمعه وغیره نظرداشت ها از نفوذ نور اخالص در باطن جلوگیری‬
‫به عمل می آورد‪ ،‬نجات یافته بتوانیم‪.‬‬
‫پروردگارا! به لطف خاصت همان انشراح قلب را که سبب سرازیر‬
‫شدن الهامات ملکی و گریز وساوس شیطانی در پایگاه قلبم شده‬
‫بتواند‪ ،‬آنچنانیکـه بـه دوستان خاصت روا دار هستی به من روی‬
‫سیاه و گنه کار نیز لطف فرما‪.‬‬
‫(رب الشرح لی صدری و علمی و عقلی و یسرلی امری‬
‫وافقهو قولی و تحریری و زین اخالقی والرفع السدودِ من الباطن‬
‫و الظاهر‪).....‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪24‬‬

‫طرز تفکر دانشمندان و مکتب داران فکری‬


‫در رابطه به انسان ایده آل (انسان کامل)‬

‫انسان روزگار ما نیز که بر اثر خودباختگی و ماشین زدگی‬


‫اصالت خود را از دست داده و یک بُعدی حرکت مینماید‪ ،‬و با همه‬
‫پیشرفت ها و ترقیات چشمگیر که از برکت مغز منکشف انسان‬
‫کسب گردیده است‪ ،‬متأسفانه نسبت نداشتن برنامه منظم تربیتی‬
‫و دور بودن از قانون خلقت و فطرت(دور بودن از پیام آسمانی) به‬
‫همان اندازه از کاروان فضیلت و اخالق عقب مانده اند‪.‬‬
‫کهنگی و فرسودگی انسان امروز آنگاه خوبتر واضح خواهد‬
‫شد که عملکرد های خالف فطرت او به بحث گرفته شود‪ ،‬از قتل و‬
‫قتال کتلوی انسان توسط انسان تا همجنس بازی خالف کرامت و‬
‫عزت او‪ ،‬یا به عباره دیگر از جنگ و جنجال ها و کشورگشایی های‬
‫او که چه پیامد های ناگوار و خونریزی های وحشتناکی را در قبال‬
‫داشته و دارد تا نکاح زن با زن و مرد با مرد‪.‬‬
‫چنانچه آماری که در رابطه به همجنس خواهی در این‬
‫اواخر تنها از ایاالت متحده امریکا گرفته شده است‪ ،‬در آنجا بیست‬
‫و پنج ملیون همجنس خواه وجود دارد (زن با زن نکاح کرده است‬
‫و مرد با مرد خـالف فطرت انسانی)‪ .‬و به همین منوال در دیگـر‬
‫نقاط و ممالک دور از قرآن و اسالم نیز‪.‬‬
‫‪25‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫بدون شک انسان را خـدای زمین و زمـان اشـرف مخلوقات‬


‫آفریده‪ ،‬خلیفه و نایب خویش در روی زمین قرار داده‪ ،‬با کرامت و‬
‫حسن خلقت و زیبایی های ویژه و تصرفات خاص به صحنه آزمون‬
‫زندگی کشیده است و تمام اسرار نظام آفرینش را در جُثه کوچک‬
‫حضرت انسان پنهان نموده است‪ ،‬به تعبیر مولوی معنوی‪:‬‬
‫بحـر علمی در نمی پنهان شده‬
‫در دو گز تن عالمی پنهان شده‬
‫مسلماً اگـر انسان خــود را یافت و از دیدگـاه آفریدگـار نظـام‬
‫آفرینش و وحی آسمانی(قرآن پاک) به معرفت خود پرداخت‪ ،‬آنگاه‬
‫خالق خود و تمامی نظام هستی را پیدا نموده و با او (خدا(ج)) از اثر‬
‫پیروی فرامین و دستورات انسان سازش‪ ،‬رابطه پیدا کرده و راه‬
‫محبت باز میگردد و با تبعیت از رسول گـرامی اسـالم حضرت‬
‫محمد(ص) همه موانعات مسیر قرب با او تعـالی برطـرف گردیده‪،‬‬
‫آنگاه در آئینه قرآن بطور کامل چهره و قیافه باطنی و ظاهری و یا‬
‫خوب و زشت خود را بدون کم وکاست دیده و توفیق می یابد تا‬
‫به یاری خدا(ج) طرف های زیبایی را هر چه بیشتر تقویه نماید و به‬
‫تضعیف جهات زشت کوشا گردد تا باشد که از جهان وحشت و‬
‫دنیای مکدر و تاریک که هر آن و هر لحظه خطر نابودی دایمی‬
‫خویش را احساس مینماید‪ ،‬فرصت خروج پیدا نموده و به جهان‬
‫انسانیت و مملو از صلح و صفا‪ ،‬راستی و عدل‪ ،‬محبت و صمیمیت‪،‬‬
‫نیک خواهی و نیک اندیشی‪ ،‬بزرگــواری و احسان‪ ،‬همــکاری و‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪26‬‬

‫همدردی‪ ،‬خدمت گذاری و قناعت‪ ،‬صفای دل و آرامش وجدان و‬


‫باآلخره سعادت حقیقی و اصلی سیر و سفر نماید‪.‬‬
‫به تعبیر سید جمال الدین افغان‪( :‬اگر عقیده داشته باشیم که‬
‫انسان از نفخ روح خداوندی خلق شده‪ ،‬این عقیده ما را به سوی‬
‫عزت و مجد کشانیده و به سویه عالی اخالقی میرساند و اگر‬
‫معتقد باشیم که زاده بوزینه هستیم‪ ،‬آنگاه ناگزیریم تا از قانون‬
‫وحشت پیروی نموده و به سویه حیوانات پائین بیاییم)‪.‬‬
‫اگر انسان خدا را فراموش کرد خود را نیز فراموش کرده و‬
‫هدف خلقت و آفرینش خویش را نیز به فراموشی میگیرد‪ ،‬در‬
‫آن صورت خودکامگی و خود خواهی‪ ،‬تکبر و سرکشی‪ ،‬تجاوز به‬
‫حقوق دیگران‪ ،‬ددمنشی و حیوان صفتی‪ ،‬منفعت طلبی و‬
‫مصلحت بینی‪ ،‬حرص و طمع‪ ،‬کشورگشایی و استعمارگری‪،‬‬
‫استبداد و ظلم‪ ،‬رذایل اخالقی و برآورده شدن هواجس نفسانی و‬
‫سایر پستی ها‪ ،‬شعار او گردیده و فقط و فقط در محور منافع‬
‫شخصی و ظاهری مادی خویش در چرخش میشود و بس‪ ،‬و اگر‬
‫این نوع اشخاص به هر عنوانی که در رأس رهبری اجتماع بشری‬
‫قرار گیرند‪ ،‬یقی ناً مرتکب جنایات جبران ناپذیر میگردند‪ ،‬طبق‬
‫فرمـوده پروردگـــار‪( :‬وال تکونو کاالذین نسواهلل فانساهم‬
‫انفسهم) { حشر – ‪.}19‬‬
‫ترجمه‪ :‬ای مومنان! مانند آنان مباشید که خدا را فراموش‬
‫کردند‪ ،‬خدا نیز نفوس آنان را از یادشان برد‪.‬‬
‫‪27‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫پس بدین نتیجه میرسیم که انسان ایدهآل (انسان معنوی) در‬


‫عصر امروز کمیاب و حتی نایاب گردیده است و فغانهای درونی و‬
‫وجدانی تمامی بشریت گـواه آن است که به انسانهای معنوی و‬
‫آنگـــونه اشخاصیکه مکتب محمدی(ص) فارغانش را غرض التیام‬
‫دردهای بی درمان اوالد آدم به اجتماع تحویل داد و از آدم های‬
‫بی سواد‪ ،‬بادیه نشین و جاهل آنروز ستاره های هدایت ساخت که‬
‫در هیچ مقطع زمانی و مکانی کوچکترین ضعف نشان ندادند و در‬
‫عمل خدمتگذار واقعی مردم بودند و عدالت و انسانیت را به مرحله‬
‫نهایی آن رسانیدند‪ ،‬شدیداً نیازمندی احساس میگردد و قلوب‬
‫کافه بشریت همچو ذوات شریف را خواهان اند‪.‬‬
‫حـ ال به اصل موضوع مورد بحث مان پرداخته و انسان ایدهآل‬
‫(انسان کامل) و یا به عباره دیگر انسان معنوی از نظر مکتبداران‬
‫فکــری و اندیشمندان به یاری خـدای مهربان به بحث میگیریم‬
‫کــه البته هــر کــدام نظــرات مختلفی را در این راسـتا ارائـه‬
‫نموده اند‪.‬‬
‫«مکتبی میتواند انسان را به عنوان الگو برای همهی عصرها و‬
‫نسلها معرفی کند که جامع جمیع صفات متعالی انسانی بوده و‬
‫کوچک ترین خرافه ای در او راه نیافته باشد‪ ،‬نه آن آئینی که نه‬
‫هستی را درست تفسیر میکند و نه انسان را‪ ،‬و بایدها و نبایدهای‬
‫هم که ارائه میدهد هم محدود است و هم آگنده از خرافات و امور‬
‫غیر منطقی»‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪28‬‬

‫انسان با اتصال به خدا نه تنها به کمال میرسد‪ ،‬بلکه از آرامش‬


‫روحی و آزادی حقیقی نیز برخـوردار میشود‪ ،‬یعنی بـه واسطه‬
‫معرفت خدا تمام قیود بر میافتد‪ .‬عالمه اقبال چه خوب گفته است‪:‬‬
‫هر که پیمان با هوالموجود بست‬
‫گردنش از بند هــر معبود رست‬
‫یعنی با شناخت خدا شخص از تمام قیود آزاد میگردد یا به‬
‫عباره دیگر آزادگی و استقالل حقیقی انسان در بندگی با خداست‪.‬‬

‫انسان ایده آل (کامل) از نظر یوگا‪:‬‬


‫یوگا میخواهد آدمی را به ذات خود فرو ببرد و با جستجو در‬
‫فطرت اصیل‪ ،‬انسان را به واالترین مقام که مقام «زنده آزادی»‪،‬‬
‫است نایل گرداند‪.‬‬
‫آئین یوگا طـریقتی است کـه به خویشتن کاوی عقیده دارد و‬
‫میخواهد با درونگرایی و درونبینی انسان را از جار و جنجالهای‬
‫برون بـه جهـان درون کشانده و «یـوگی» را به سرمنزل مقصود‬
‫رهسپار سازد‪.‬‬
‫یوگا معتقد است که موجود حق گرا نمی تواند در برابر حق و‬
‫باطل برخورد یکسان داشته باشد‪ ،‬یعنی هم حق را جذب کند و‬
‫هم باطل را‪ ،‬انسان کامل هم جاذبه داشته باشد و هم دافعه‪ ،‬یعنی‬
‫حق را بپذیرد و باطل را دفع کند‪.‬‬
‫‪29‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫انسان ایده آل (کامل) از دیدگاه کنفوسیوس‬


‫نگرشی بر مجموع صفات انسان آزاده‪:‬‬
‫‪ -1‬مراقب گفتار و کـردار خـود است و هیچگاه از راه راست‬
‫منحرف نمیشود‪.‬‬
‫‪ -2‬طـرفدار حـق و حقیقت است و برای وصول به آن سخت‬
‫میکوشد‪.‬‬
‫‪ -3‬دارای مسؤلیت و تعـهد است و تکالیف اجتماعی خود را‬
‫هیچگاه به فراموشی نمی سپارد‪.‬‬
‫‪ -4‬صبر و برداری دارد و شکیبائی خـود را هیچـگاه از دست‬
‫نمی دهد‪.‬‬
‫‪ -5‬غـرور و تکـبر ندارد و کینه کسی را هـم به دل نمیگیرد‪.‬‬
‫‪ -6‬با همگان سازگاری دارد و در برخورد با عموم مردم متانت‬
‫خود را از دست نمی دهد‪.‬‬
‫‪ -7‬شکستها و بدبختیها را به خوبی تحمل میکند و از روزگار‬
‫و مردمان شکوه و شکایت نمیکند‪.‬‬
‫‪ -8‬در هرحال بر خود مسلط است و خویشتن سازی را هیچگاه‬
‫به فراموشی نمی سپارد‪.‬‬
‫‪ -9‬طـرفدار عدالت است و حتی بـدی را نیز با عدالت پاسخ‬
‫میدهد‪ .‬نه با مهربانی یا کینه و خشم‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪30‬‬

‫انسان کامل از دیدگاه ارسطو‪:‬‬


‫ارسطو معتقد است که سعادت غایت وجود آدمی است‪ ،‬سعادت‬
‫از نظر وی‪ ،‬عبارت است از مطابقت فعالیت نفس با فضیلت‪ .‬به‬
‫عباره دیگر «عمل مطابق با فضیلت» سعادت است‪ .‬فضیلت را بر‬
‫دو قسم میداند‪ :‬یکی فضایل عقالنی و دیگری فضایل اخالقی‪،‬‬
‫حکمت و فرزانگی از فضایل عقالنی اند و سخاوت‪ ،‬جوانمردی و‬
‫شجاعت از جمله فضایل اخالقی‪.‬‬
‫چون عقل پرتو الهی در انسان است‪ ،‬زندگی بر اساس تأمل و‬
‫تعقل موجب سعادت ابدی برای انسان می شود‪ .‬سعادت نه‬
‫معلول اتفـاق و تصادف است‪ ،‬و نـ ه ذاتی و طبیعی است‪ ،‬بلـکه‬
‫استعدادی است و باید کسب شـود تا به درجـ ه عادت برسد‪.‬‬
‫فضایل اخـالقی در انسان قابل تغیر بوده و گـاه جای فضایل را‬
‫رذایل می گیرد‪.‬‬
‫بطور اساسی افراط و تفریط انسان را از کمال باز میدارد‪ ،‬در‬
‫حالیکه اندیشه حد وسط و اعتدال جویی انسان را به سوی کمال‬
‫میکشاند‪.‬‬
‫احسان کردن نشانه برتری و احسان دیدن نشانه زیر دستی‬
‫است‪ .‬جویای تفوق و برتری طلبی بیشتر طالب نیکی کردن است‬
‫تا نیکی دیدن‪.‬‬
‫رفتار و کردار انسان بزرگوار توأم با وقار و متانت است‪ ،‬چنین‬
‫انسانی نه شکوه و شکایتی میکند و نه رفتار عجوالنه و نا سنجیده‬
‫‪31‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫از خـود بروز میدهـد‪ .‬رفتار بـا وقـار و همچنین آهنگ سنگین و‬
‫سخن سنجیده بطور کلی نشان مرد بزرگ منش است‪.‬‬

‫انسان کامل از دیدگاه رواقیون‪:‬‬


‫سرنوشت عبارت است از همدردی جهانی‪ ،‬که موجب ارتباط‬
‫متقابل و پیوستگی همه اشیاء میشود و موجب میگردد که بعضی‬
‫از اجزای جهان بنا بر میل و کشش و مهر مشترک در یک دیگر‬
‫ادغام گردند و نیرو و حیات بپذیرند‪.‬‬
‫انسان کامل را رواقیون چنین می پندارند‪:‬‬
‫‪ -1‬انسان نمونه رواقی بر اساس مشیت الهی و هماهنگی با‬
‫طبیعت زندگی میکند‪.‬‬
‫‪ -2‬انسان رواقی امیال خود را تحت کنترول درآورده و به‬
‫ناگزیر جز به خود به هیچ کس و هیچ چیز متکی نیست‪.‬‬
‫‪ -3‬انسان نمـونه رواقی عامـل بدبختی و نگـرانی انسان را در‬
‫جهـان خـارج جستجو نمیکند‪ ،‬بلـکه در درون خودش سـراغ‬
‫میگیرد‪ .‬خویشتن داری بسیار ضروری است‪ ،‬به شرط آنکه به‬
‫پاک سازی محیط نیز توجه شود‪.‬‬

‫انسان کامل از نظر افلوطین‪:‬‬


‫فضایلی چون دانایی‪ ،‬شجاعت‪ ،‬خردمندی و عدالت از جمله‬
‫اموری هستند که انسان را به کمال میرسانند‪ .‬برای نیل به کمال‪،‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪32‬‬

‫روح نباید پیرو امیال تن باشد‪ .‬افلوطین تعلق به تن را عامل زشتی‬


‫روح میداند و میگوید‪ ،‬همانگونه که طـال بر اثر امیخته شدن با‬
‫مواد بیگانه زشت میشود و تنها با حذف مواد زاید است که زیبایی‬
‫خود را بدست می آورد‪ ،‬روح نیز تا هنگامی که به سوی تن و ماده‬
‫کشش دارد‪ ،‬از حقیقت خود بیگانه است و از زیبایی برخوردار‬
‫نیست‪.‬‬
‫او میگـوید‪ « :‬آزادی از زنجیرهـای زمینی‪ ،‬زندگی عـاری از‬
‫شهوات این جهـانی‪ ،‬فقـط گـریز در حال تنهایی به سوی واحد‬
‫یکتاست»‪.‬‬
‫ما وقتی متعلق به خود هستیم‪ ،‬زیبا هستیم‪ ،‬ولی همین که گام‬
‫در هستی بیگانه میگذاریم زشت میشویم‪.‬‬
‫‪33‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫انسان کامل از نظر امام خمینی‪:‬‬


‫امـام خمینی در اندیشه انسانشناسی خـود‪ ،‬مطـابق انسان‬
‫شناسی قرآنی بهصورت جامع نگرانه‪ ،‬وی بر این باور است که‪:‬‬

‫‪ .1‬انسان حیوان بالفعل‪:‬‬


‫انسان در آغاز پیدایش‪ ،‬حیوان بالفعل و ضعیفی است که جز به‬
‫قابلیت انسانیت‪ ،‬امتیازی از سایر حیوانات ندارد‪.‬‬

‫‪ .2‬انسان موجودی جامع و دارای قابلیت نامتناهی‪:‬‬


‫انسان دارای مراتبی است؛ یکمرتبه ظاهـر‪ ،‬یکمرتبه باطـن‪،‬‬
‫یکمرتبه عقلیت‪ ،‬یکمرتبه باالتر از مرتبۀ عقل‪ .‬در ابتدا بهصورت‬
‫بالقوه در انسان است تا اینکه انسان از این عالم سیر بکند تا برسد‬
‫به آنجایی که وهم ماها نمیتواند برسد و همۀ اینها محتاج تربیت‬
‫است‪.‬‬
‫حاصل سـخن آنکـه انسان یک اعجـوبهای است کـه هـم در او‬
‫حیوانیت هست‪ ،‬حیوانی شهوی الی غیرمتناهی و هم در او شیطنت‬
‫هست الی غیرمتناهی‪ .‬یک موجودی است‪ ،‬همۀ ابعادش غیرمتناهی‬
‫است؛ از هر راهی که برود‪ ،‬آخر ندارد‪.‬‬

‫‪ .3‬انسان بر سر دوراهی‪:‬‬
‫انسان تا منزل حیوانیت‪ ،‬با سایر حیوانات همقدم بوده و از این‬
‫منزل دو راه در پیش دارد که با قدم اختیار باید طی کند‪ :‬یکی‬
‫منزل سعادت که صراط مستقیم ربالعالمین است (إِنَّ رَبِّی عَلَی‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪34‬‬

‫صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ) و یکی راه شقاوت که طریق معوج شیطان رجیم‬


‫است‪ .‬پس انسان موجودی است که امکان رشد و فساد در او‬
‫وجود دارد‪.‬‬
‫این امکان رشد و فساد‪ ،‬نهتنها با اختیار او صورت میپذیرد‪،‬‬
‫بلکه به تعبیر امام خمینی‪ :‬نفس از اول بهمقتضای جبلت و فطرت‪،‬‬
‫از طبیعت بیرون میرود منتها یا شقیاً و یا سعیداً؛ و در سعادت یا‬
‫شقاوت‪ ،‬تجرد پیدا میکند‪.‬‬

‫‪ .4‬بُعد حیوانیت انسان‪:‬‬


‫انسان‪ ...‬یک حیوانی است مثل سایر حیوانات‪ ،‬بلکه خطرناکتر‬
‫است‪ .‬خطر حیوانات بهاندازه خطر انسان نیست‪ .‬آنقدری که انسان‬
‫جنایت وارد میکند به همنوع خودش‪ ،‬هیچ حیوانی حتی سبع هم‬
‫آنقدر جنایت وارد نمیکند‪.‬‬

‫‪ .5‬سیریناپذیری انسان‪:‬‬
‫این انسان است که سیر نمیشود؛ این انسانی است که هواهای‬
‫نفسانیاش آخر ندارد‪ ،‬چنانچه یک مملکت را به او بدهند‪ ،‬دنبال‬
‫یک مملکت دیگر است‪ ...‬اینطور نیست کـه حدود داشته باشد‬
‫آمال انسان‪.‬‬

‫‪ .6‬نشآت سه گانۀ وجود انسان‪:‬‬


‫بدان که‪ ...‬انسان بهطور اجمال و کلی دارای سه نشئه و صاحب‬
‫سه مقام و عالـم است‪ :‬اول‪ ،‬نشئۀ آخـرت و عالـم غیب و مقام‬
‫‪35‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫روحانیت و عقل‪ .‬دوم‪ ،‬نشئۀ برزخ و عالم متوسط بین العالمین و‬


‫مقام خیال‪ .‬سوم‪ ،‬نشئۀ دنیا و مقام ملک و عالم شهادت؛ و از برای‬
‫هر یک از [اینها] کمال خاصی و تربیت مخصوصی است و عملی‬
‫است مناسب با نشئه و مقام خود و انبیاء‪ ،‬علیهمالسالم‪ ،‬متکفل‬
‫دستور آن اعمال هستند‪.‬‬
‫به یک معنا مرتبۀ عالیه‪ ،‬تمام جهات و تمام قوای مرتبۀ پایین‬
‫را بهطوریکه چیزی فروگذار نباشد‪ ،‬داراست‪.‬‬

‫‪ .7‬تأثیر عوالم سهگانه وجود انسان بر یکدیگر‪:‬‬


‫بدان که نفس ناطقه انسانیه‪ ،‬حقیقتی است که در عین وحدت‬
‫و کمال بساطت دارای نشآتی است که عمدۀ آن به طریق کلی سه‬
‫نشئه است‪ .‬اول‪ ،‬نشئۀ ملکیه دنیاویۀ ظاهره‪ ...‬دوم‪ ،‬نشئۀ برزخیۀ‬
‫متوسطه‪ ...‬سوم‪ ،‬نشئۀ غیبیۀ باطنیه‪ ...‬و نسبت هـر یک از این‬
‫مراتب به دیگری نسبت ظاهریت و باطنت و جلوه و متجلی است؛‬
‫و ازاینجهت است که آثار و خواص و انفعاالت هر مرتبهای به‬
‫مرتبه دیگر سرایت میکند‪.‬‬
‫و باید دانست که هر یک از این مراتب ثالثه انسانیه که ذکر‬
‫شد‪ ،‬بهطوری به هم مرتبط است که آثار هر یک به دیگری سرایت‬
‫میکند‪ ،‬چه در جانب کمال یا طرف نقص‪.‬‬

‫‪ .8‬سیر تکاملی مراتب وجودی انسان‪:‬‬


‫با حرکت جوهری‪ ،‬عین همین موجود طبیعی‪ ،‬از طبیعت‬
‫حـرکت نمـوده و بـه طــرف کمـال میرود؛ چنانکه در طفولیت و‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪36‬‬

‫صباوت و شباب و کهولت‪ ،‬یک هویت وجود است‪ ...‬و همانگونه‬


‫که طفل از طفولیت به کهولت میرود‪ ،‬در همان حال از طبیعت به‬
‫تجرد هم خواهد رفت‪ ،‬منتها چون رفتن به تجرد برزخی بهتدریج‬
‫است‪ ،‬خیلی مشهود نمیباشد‪.‬‬

‫‪ .9‬نسبت انسان و عالم هستی‪:‬‬


‫انسان ازنظر امام خمینی‪ ،‬جامع تمام جهات عالم و نسخۀ کامل‬
‫هستی و شامل عالم غیب و شهادت و عصاره و خالصه و غایت‬
‫عالم است‪ .‬انسان‪ ،‬جلوهگاه نور حق و مظهر اسم اعظم و مظهر‬
‫جمیع اسمای الهی و جامع کـون کبیر میباشد‪ .‬انسان و ساختار‬
‫وجودی و قوای او با ساحتهای عالم کبیر انطباق دارد و نسخۀ‬
‫ملک و ملکوت است‪.‬‬

‫‪ .10‬قوای انسان‪:‬‬
‫قوای ظاهره و باطنه که جنود ملکیه و ملکوتیۀ نفس است که‬
‫محل آنها ارض طبیعت انسان است که این بنیه و کالبد باشد‪.‬‬
‫امام خمینی مانند مالصدرا بر این باور است که گرچه این قوا‬
‫متکثرند‪ ،‬اما این کثرت در دل یک وحدت و بساطت حضور دارند‪.‬‬
‫انسان یک تشخص ذو مراتب است و هویت بسیطۀ واحدۀ شخصیه‬
‫با عرض عریض است که گویا یک شجر است که صاحب تنه و‬
‫ریشه و شاخه و گل و برگ است‪.‬‬
‫‪37‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫قوایی که انسان دارد‪ ،‬به ترتیب در انسان حاصل میشود؛ جلوتر از‬
‫همه‪ ،‬قوۀ شهوت حاصل میگردد؛ مثالً بچهای که متولد شد‪ ،‬شهوت‬
‫در او جلوتر از قوای سهگانه دیگر است و لذا بالطبع مایل به باطل‬
‫است و شاید در این مرتبه‪ ،‬قوۀ غضب هم حاصل شود‪ ،‬ولی خیلی‬
‫ال اگر قوه‬
‫ضعیف است‪ ...‬البته همۀ این قوا‪ ،‬شریف و الزم هستند؛ مث ً‬
‫شهوت نباشد‪ ،‬بقای نوع‪ ،‬ممکن نمیگردد‪ ...‬قوۀ دیگری الزم است که‬
‫قوۀ ناصحه و عاقله و ممیزه است و این قوه در مملکت بدن‪ ،‬بعد از‬
‫اینها حاصل میشود و چون بعد حاصل میشود‪ ،‬غلبهاش بر این قوا‬
‫سخت است‪ ،‬به جهت اینکه او باید قلعه گیری کند و طوری مستقر‬
‫شود که اینها را تحت تسخیر حکومت خود بیاورد‪.‬‬

‫‪ .11‬انسان کامل‪:‬‬
‫وتواند بود که چون موجودات دیگر‪ ،‬دانند که وصول به فنای‬
‫ذات مقدس و استغراق در بحر کمال برای آنها امکانپذیر نیست‪،‬‬
‫جز به طفیل و تبع ذات مقدس انسان کامل‪ ،‬عالم باهلل و عارف‬
‫معارف الهیه و جامع علم و عمل ـ چنانچه این نیز مقرر است در‬
‫محالّ خود ـ ازاینجهت کمال انسانی را که به استغراق در بحر‬
‫غفاریت حاصل شود‪ ،‬از حقتعالی طلب کنند که خود نیز بهوسیله‬
‫او به کماالت الیقۀ خود برسند‪.‬‬
‫و مؤمنین چون تابع انسان کامل هستند‪ ،‬در سیر و قدم خود را‬
‫جای قدم او گذارند و به نور هدایت و مصباح معرفت او سیر کنند و‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪38‬‬

‫تسلیم ذات مقدس انسان کامل هستند و از پیش خود قدمی‬


‫برندارند و عقل خود را در کیفیت سیر معنوی الی اهلل دخالت‬
‫ندهند‪ ،‬از این جهت‪ ،‬صراط آنها نیز مستقیم و حشر آنها با انسان‬
‫کامل و وصول آنها بهتبع وصول انسان کامل است؛ بهشرط آنکه‬
‫قلوب صافیۀ خود را از تصرفات شیاطین و اِنیت و اَنانیت حفظ کنند‬
‫و یکسره خود را در سیر‪ ،‬تسلیم انسان کامل و مقام خاتمیت کنند‪.‬‬
‫و بالجمله‪ ،‬انسان کامل که آدم ابوالبشر یکی از مصادیق آن‬
‫است‪ ،‬بزرگترین آیات و مظاهر اسما و صفات حق و مثل و آیت‬
‫حقتعالی است؛ و خدای تبارک و تعالی از «مثل»‪ ،‬به معنی آیت و‬
‫عالمت‪ ،‬نباید نمود و له المثل االعلی‪ .‬همۀ ذرات کائنات‪ ،‬آیات و‬
‫مرآت تجلیات آن جمال جمیل عزّوجلّ هستند‪ ،‬منتها آنکه هر‬
‫یک به اندازه دعاء وجودی خـود‪ ،‬ولـی هیچیک آیت اسم اعظم‬
‫جامع‪ ،‬یعنی «اهلل» نیستند‬
‫امام خمینی شرافت انسانی را از همان ابتدای خلقت مطرح‬
‫مینمایند و به آیۀ ذیل مستند میسازند‪:‬‬
‫هرآینه ما انسان را از گل خالص آفریدیم‪ .‬سپس او را نطفهای‬
‫در جایگاهی استوار قراردادیم‪ .‬آنگاه از آن نطفه‪ ،‬لخته خونی‬
‫آفریدیم و از آن لخته خون‪ ،‬پاره گوشتی و از آن پاره گوشت‪،‬‬
‫استخوانها آفریدیم و استخوانها را به گوشت پوشانیدیم‪ ،‬بار دیگر‬
‫او را آفرینشی دیگر دادیم‪ .‬درخور تعظیم است خداوند‪ ،‬آن بهترین‬
‫آفرینندگان‪.‬‬
‫‪39‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫‪ .12‬حقیقت روحانی انسان‪:‬‬


‫نکته در اینجا است که میفرماید‪ :‬ما آن را خلق دیگری انشا‬
‫کردیم و در همۀ تبدّالت سابق تعبیر به خلق فرمود‪ ،‬ولی در این‬
‫بیان عبارت را تغییر داده و تعبیر به انشا فرموده است و فرموده‬
‫است که آن را چیز دیگری در آخرین مرحله قراردادیم؛ و در‬
‫حقیقت میرساند که این جوهراً با آن ماسبق فرق دارد‪ ،‬مثالً‬
‫این‪ ،‬مجرد شده و ماسبق جسم بوده و باز بعدازاین مرحله فرمود‪:‬‬
‫( فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخْ الِقِینَ) و این جمله را در چیزی که از‬
‫مادیات و جسمانیات بود‪ ،‬نفرموده است‪ ،‬ولیکن از تشریفات این‬
‫انشای جدید است که (أَحْسَنُ الخَالِقِینَ) را فرموده است‪ .‬پس‬
‫معلوم میشـود کـه این یک موجودی شـریف و ورای جسم و‬
‫جسمانی است؛ چنانکه از غایت تشریفات این است که فرمود‪:‬‬
‫(فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی) البته از تشریف است که‬
‫تسویه را به خودش نسبت داده است‪ .‬مثالً اگر یک شریفی بیاید‪،‬‬
‫از شرافت اوست که صاحبمنزل مباشرت به کارهای او بکند و از‬
‫اهمیت و شرافت فعل است که خود خواجه مباشر آن باشد؛ و باز‬
‫از تشریف است کــه روح او را بـه خودش نسبت میدهــد و‬
‫میفرماید‪( :‬وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی) و مالئکه اهلل بر انسان سجده‬
‫کردند؛ اما شیطان آن جهت را نمیدید‪ ،‬بلکه جهت طینی آدم را‬
‫مالحظه میکرد و لذا استدالل کرد‪( :‬خَلَقْتَنیِ مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ‬
‫مِن طِینٍ)‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪40‬‬

‫البته این کبرا کـه اشـرف بر اخسّ سجده کند و اطاعت نماید‪،‬‬
‫درست است‪ ،‬ولی خطای شیطان در صغرا بود که آن جهت‬
‫ی‬ ‫منسوب الی اهلل راندید‪( .‬وَعَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمَاْءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَ َ‬
‫ضهُمْ عَل َ‬
‫المَالئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونیِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ) خداوند‬
‫همۀ اسماء را به آدم یاد داد‪ ،‬سپس آنها را بر فرشتگان عرضه‬
‫داشت و فرمود‪ :‬اگر راستگویید مرا به نام­های آنها خبر دهید‪.‬‬
‫مالئکـه کـه مظـهر اسم خـدا هستند‪ ،‬یکی مثالً مظهر اسم‬
‫«علیم» و دیگری مظهر اسم «قدیر» و دیگری مظهر اسم «قابض»‬
‫است و آنها مجرد هستند‪ .‬پس آدم که مظهر تمام اسماء الهیه‬
‫است و فوق تمام مالئکه‪ ،‬بلکه فوق تمام موجودات عالم است و از‬
‫طرفی این بدن جسمانی نمیتواند مظهر اسم الهی باشد‪ ،‬پس‬
‫معلوم می شود چیزی در کار است که فوق التجرد است و آن‬
‫نفس است که از صقع ربوبی است و به تمام مالئکه امر شد بر او‬
‫سجده کنند و آن همان مظهر اسم جامع «اهلل» است که وقتی‬
‫مالئکه اعتراض کردند که ما تسبیح و تقدیس میکنیم‪ ،‬فرمود‪:‬‬
‫(إِنّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ)‪ .‬پس به آدم فرمود‪ :‬خود را به مالئکه‪،‬‬
‫عرضه کن و مالئکه تا دیدند‪ ،‬بالفاصله گفتند‪ :‬خدایا میدانی که ما‬
‫نمیدانیم‪ ،‬مگر آنچه شما بر ما تعلیم فرمودید‪ .‬معنای تعلیم این‬
‫نیست که به آدم زیادتر درس داده و به اینها کمتر درس داده‬
‫بود‪ ،‬بلــکه معنای تعلیم این است کــه وجود اینها مظهریت‬
‫محدودی داشته است و وجود آدمی مظــهر همۀ اسماء الهیه بوده‬
‫‪41‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫است‪ .‬انسان‪ ،‬مظهریت اسم اعظم الهی را داشته و اسم اعظم‪،‬‬


‫جامع همۀ اسماء الهی میباشد و تمام اسماء الهیه در او فعلیت‬
‫داشته؛ لذا آدم توانسته است خودش را به مالئکه عرضه بدارد تا‬
‫بدانند کماالت آدم از آنان بیشتر است‪ ،‬هرچه همه دارند‪ ،‬او تنها‬
‫دارد‪ .‬آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری‪.‬‬
‫البته فقط آن آدم نبود که مظهر همۀ اسماء بود‪ ،‬بلکه ما همه‬
‫آدمیم؛ ولیکن فرق ما و او این است که در ما این قوه هست که‬
‫مظاهر اسماء الهی بتواند در ما فعلیت پیدا کند‪ ،‬ولی افسوس این‬
‫قوه در حالت قوه مانده و به فعلیت نرسیده است نخواهد رسید‪،‬‬
‫درنتیجه ما نمیتوانیم خودمان را به مالئکــه عرضـه بداریم و‬
‫نمیتوانیم آن اسماء الهیه را نمایان کنیم‪ .‬ولیکن خوب میتوانیم‬
‫حیوانیت را عرضه بداریم‪ ،‬تمام شئون حیوانیت را بهطور کمال‬
‫فعلی و به نحو فعلیت اتمّ از شهوت و حرص و طمع و غضب و‬
‫درندگی و حقد و حسد میتوانیم عرضه کنیم‪ ،‬ولی هیچیک از‬
‫شئون انسانی و آدمی را نمیتوانیم‪ ،‬عرضه کنیم‪ .‬به خالف آدم که‬
‫در او این مظهریت تامه‪ ،‬فعلیت داشته است و توانسته است عرضه‬
‫بدارد و مالئکه اهلل هم تا دیدند‪ ،‬دانستند آدم اشرف است و قابلیت‬
‫آن را دارد که مقدّم باشد‪ .‬برای اینکه برخالف آدم‪ ،‬علم و توکل و‬
‫مظهریت آنها محدود بوده‪ ،‬بلکه آنها از ابوالبشر روحانی متعلم‬
‫بودند؛ و اگر آن ابوالبشر نبود‪ ،‬این کماالت محدود هم برای آنان‬
‫نبود؛ و آن ابوالبشر عبارت از نور نورانی محمّد صلیاهلل علیه و آله‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪42‬‬

‫وسلم است که مظهر اسم اعظم الهی بود‪ .‬لذا در روایات فرمودند‪:‬‬
‫«س ّبحنا فس ّبحت املالئکة وقدّ سنا فقدّ ست املالئکة»‪ ،‬پس آن‬
‫آدم روحانی‪ ،‬ابوالبشر نورانی اوّلی است که به مالئکه اهلل تعلیم‬
‫الهیه داد و مالئکه از اظلّۀ او هستند‪ .‬منتها این آدمی که در دامنۀ‬
‫کوه سرندیب افتاد‪ ،‬ابوالبشر روحانی نمیباشد‪ ،‬بلکه این آدمی بود‪.‬‬
‫منتها آنچه ما بالقوه داریم‪ ،‬او بالفعل داشته است ولیکن این آدم‬
‫بعد از وجود مالئک بود‪ ،‬ولی آن ابوالبشر روحانی قبل از تمام‬
‫موجودات است و صدور مالئک هم از اوست‪.‬‬
‫‪ .13‬با این بیان روشن شد که طبق فرمایش حضرت امام‬
‫انسانی را میتوان دارای کرامت شمرد و برتر از مالئک معرفی‬
‫نمود که آدمیت بالقوه خویش را به فعلیت رسانده و مظهر همۀ‬
‫اسمای الهی قرارگرفته باشد‪ .‬ولی تا زمانی که حیوانیت او وجه‬
‫غالب است و تمام شئون حیوانیت را دارا است و برای عرضۀ‬
‫شئون انسانیت شایستگی ندارد‪ ،‬بهطورقطع‪ ،‬کریم بودن او در‬
‫هالهای از ابهام قرار میگیرد‪ .‬نکتهای که در کالم امام راحل‬
‫بهخوبی نمایان است‪ ،‬این است که حتی درک و شعور را‬
‫نمیتوان مالکبرتری انسان بر حیوان دانست؛ چراکه برخی از‬
‫حیوانها هـم دارای درک و شعور هستند و همچنین اراده و‬
‫اختیار از خویش دارند و جالبتر آنکه قدرت تشخیص حسن و‬
‫قبح و صالح و فساد رادارند‪.‬‬
‫‪43‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫انسان کامل از دیدگاه فارابی‪:‬‬


‫ابونصر محمد ابن طرخان فارابی (فیلسوف قــرن سوم هجری)‬
‫نخستین فیلسوفی است که در جهان اسالم به بحث پیرامون‬
‫فلسفه آفرینش و سعادت آدمی و ویژگی های انسان کامل‬
‫پرداخته است‪ ،‬به نظر فارابی غرض و مقصد آدمی نیل به کمال و‬
‫سعادت است‪ ،‬البته سعادت حقیقی نه سعادت موهومی‪ ،‬زیرا در‬
‫سعادت حقیقی تمامی امور و افعال آدمی به عنوان وسیله ای برای‬
‫وصول به سعات حقیقی تلقی میشوند‪ .‬در حالیکه در سعادت‬
‫وهمی اموری مانند ثروت و لذت که وسیله اند به عنوان هدف در‬
‫نظر گرفته میشوند‪.‬‬
‫او معتقد است که به هیچ فردی از افراد انسان وصول بدان‬
‫کمالی که فطرت طبیعی او برای او نهاده است ممکن نبود مگر به‬
‫واسطه اجتماع‪.‬‬

‫انسان کامل از دیدگاه عرفان و تصوف‪:‬‬


‫از نظر عرفان و تصوف انسان مورد مکرمت و عزت پروردگار از‬
‫دو منبع دانش و بینش قرار گرفته است‪ ،‬منبع دانش انسان مغز‬
‫منکشف اوست که او را قادر به اختراعات و اکتشافات سرسام آور و‬
‫متحیر کننده در عصر امروز در بخش های مختلف تخنیکی و‬
‫دریافت سهولت های زندگی نموده است‪ ،‬در حالیکه مغز انسان و‬
‫سیر و سیاحت آن محدود است‪ .‬اما منبع بینش انسان‪ ،‬قلب آدمی‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪44‬‬

‫بوده که در صورت تصفیه و تزکیه از آفات و آلودگی های گناه‪،‬‬


‫دید آن نامحدود بوده و سیر و سیاحت آن در رابطه به کشف اسرار‬
‫و در آن مواردی که تراوشات مغزی دسترسی بدانجا نباشد‪ ،‬راه‬
‫پیدا نموده و در دل تاریکی های اوهام و تخیالت و خرافات نور‬
‫حقیقت بین و روشنی بخش را که ناشی از نورانیت ایمانی و تزکیه‬
‫نفسی است‪ ،‬به سیر و سیاحت واداشته و هدف اصلی خلقت و غایه‬
‫نهایی آفرینش انسان و مسؤولیت های که در قبال آن متوجه اوالد‬
‫آدم است‪ ،‬طور یقینی و حتی عینی به دیده روح و کماالت‬
‫روحانی به ساحه کشف می گراید‪ .‬به تعیبر موالنای بلخ‪:‬‬
‫دل درون سینه است جام جهان بین میشود‬
‫گـر تو این آئینه را تسلیم روشـن گــر کنی‬
‫دین مقدس اسالم بخاطر تکامل شخصیت معنوی انسان هردو‬
‫منبع (مغز و قلب) را مورد توجه قرار داده و طریقه های رشد آن‬
‫را در چوکات مکتب وحی به درستی می آموزاند و به ما میفهماند‬
‫که هر کدام بر وفق استعداد فطری که خدا(ج) تعین فرموده است‪،‬‬
‫در دل مجهوالت راه پیدا نموده و بی آنکه یکی بر دیگری مزاحم‬
‫واقع گردد با همنوائی و همکاری همدیگر در فعالیت بوده و ممد‬
‫یکدیگر اند و حقایق علمی و معنوی را بدسترس حضرت انسان و‬
‫اطمینان قلبی او عندالموقع قرار میدهند‪.‬‬
‫مسلماً بینش انسان کـه از قلب او سرچشمه میگیرد و غـذا‬
‫گیریهای مستمر و دوامدار روحی کـه منتج به تقـویه ایمـان او‬
‫‪45‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫میگردد‪ ،‬به مقایسه دانش انسان که از مغز او منبع می گیرد‪،‬‬


‫خیلیها گسترده و وسیع بوده که حتی قابل مقایسه نمی باشد‪.‬‬
‫طور مثال‪ :‬گفتگوی ابوسعید که عارف است و دارای بینش قلبی‪ ،‬و‬
‫بوعلی سینا که دانشمند است و فیلسوف‪ ،‬موضوع را خوبتر روشن‬
‫میناید‪.‬‬
‫ابوسعید ابوالخیر و بوعلــی سینا سـه شــبانه روز باهم بودند‪،‬‬
‫بوعلی گفت‪ :‬هر چه من میدانم او می بیند و متصوفه و مریدان‬
‫شیخ سوال کردند که ای شیخ! بوعلی را چون یافتی؟ گفت‪ :‬هر چه‬
‫ما می بینیم او میداند‪.‬‬
‫از شیخ ابوالحسن «خرقانی» پرسیدند که درویشی چیست؟‬
‫گفت‪ :‬دریایی است از سه چشمه‪ :‬یکی پرهیز‪ ،‬دوم سخاوت و سوم‬
‫بی نیاز بودن از خلق خدای عزوجل‪.‬‬
‫متصوفین معتقد اند که انسان دارای ظاهر و باطن است‪ ،‬ظاهر‬
‫انسان همان بعد جسمانی وی است که از حقایق و صور عالم‬
‫حاصل شده است‪ ،‬باطن انسان نیز همان روح انسان است که‬
‫خداوند در علم خود بر صورت خویش آفریده است‪ ،‬یعنی متصف‬
‫به صفات و اسماء خود نموده است‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪46‬‬

‫انسان کامل از دیدگاه ابن عربی‪:‬‬


‫همانگونه که عالم آفرینش دارای غیب و شهادت است‪ ،‬انسان‬
‫نیز دارای غیب و شهادت است‪ .‬روح و دل آدمی نمودار عالم غیب‬
‫است و مشاعر و قـوای ظاهری هــم عالم شهادت انسان به شمار‬
‫میآیند‪ .‬انسان به وسیله روح و قلب خود می تواند عالم باطن را‬
‫که جبروت و ملکوت است‪ ،‬درک کند و به وسیله ابدان و مشاعر‬
‫خود عالم ظاهر را که عالم جسمانی است دریابد‪.‬‬
‫ابن عربی می گــوید‪ :‬حق تعـالی انسان را بر اساس دو صفت‬
‫جالل و جمال خود آفریده است‪ .‬همه صفات جمالیه خداوند که‬
‫تعلق به لطف و رحمت دارد‪ ،‬در انسان تجلی پیدا کرده است و هم‬
‫صفات جالل که تعلق به قهر‪ ،‬شر و عظمت دارد‪.‬‬
‫انسان هم حادث است و هم ازلی‪ .‬از نظر نشئه جسمانی‪ ،‬انسان‬
‫مسبوق به عدم زمانی است و در نتیجه حادث است‪ ،‬اما از نظر‬
‫روح و حقیقت وجودی که عین او علم حق تعالی است‪ ،‬موجودی‬
‫ازلی و ابدی است‪.‬‬
‫برتری انسان بر مالیکه‪ :‬مالیکه حق را از حیث اسم خاصی که‬
‫در آنها تجلی پیدا کرده است‪ ،‬عبادت می کنند‪ ،‬در حال که انسان‬
‫کامل چون مظهر جمیع اسماء و صفات حق تعالی است او را به‬
‫طور کامل عبادت می کند‪ .‬از نظر ابن عربی سیر و سلوک یعنی‬
‫انتقال از مقامی به مقام دیگر‪ ،‬از اسمی به اسم دیگر و از تجلی به‬
‫تجلی دیگر برای سیر و سلوک‪ ،‬سالک باید در آغاز سفر خود‪ ،‬علم‬
‫‪47‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫فقه را فرا گیرد و به احکام شریعت عمل کند‪ ،‬همچنین باید به‬
‫محاسبه نفس بپردازد و از نفوذ خواطر نکوهیده به درون خود‬
‫سخت جلوگیری نماید‪.‬‬
‫ابن عـربی راه و روش هــای نیل به کمــال را اینطور روشنی‬
‫میاندازد‪:‬‬
‫اعمال چهار گانه که سالک را به مقام ابدال میرساند‪:‬‬
‫‪ -1‬صمت(خاموشی) یعنی دوری از سخنان بیهوده و عاری از‬
‫حکمت‪ .‬خاموشی دو قسم است‪ :‬خاموشی به زبان(پرهیز از سخن‬
‫گفتن با غیر خداست) و خاموشی به دل (دوری دل از یاد غیر خدا)‪.‬‬
‫‪ -2‬عزلت (دوری از هر چیز و هر کسی که موجب برقراری‬
‫حجاب بین او و خدا(ج) شود)‪.‬‬
‫‪ -3‬جوع (گرسنگی)‪ ،‬بازداشتن جسم است از زیاده روی در‬
‫خوردن و آشامیدن‪ .‬گرسنگی خود دو قسم است‪ :‬گرسنگی‬
‫اختیاری و گرسنگی اضطراری‪.‬‬
‫‪ -4‬سهر (بی خوابی)‪ ،‬مقصود از آن بیداری است‪ ،‬که آنهم دو‬
‫نوع است‪ :‬یکی بی خوابی چشم و دیگر بی خوابی دل(بیدار شدن‬
‫از خواب های غفلت و طلب مشاهدات)‪.‬‬

‫ویژگی های انسان کامل از نظر ابن عربی‪:‬‬


‫انسان کامل موجودی است که به وسیله او سُر حق به حق‬
‫ظاهر می گردد‪ .‬مراد از سُر حق نیز کماالت ذاتیه خداوند است که‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪48‬‬

‫تنها انسان قـادر است آنهـا را نشان دهــد‪ .‬چـون کماالت ذاتیه‬
‫خداوند در غیب مطلق بود‪ ،‬خداوند خواست تا در عالم شهادت آنها‬
‫را مشاهده کند‪ ،‬لذا انسان کامل را آفرید تا در آئینه وجود او خود‬
‫را مشاهده کند‪ .‬انسان کامل غایت خلقت است‪.‬‬
‫چون انسان کامل مظهر جمیع اسماء حق تعالی است‪ ،‬پس خدا‬
‫را باید به وسیله او شناخت‪ .‬یعنی با شناخت انسان کامل است که‬
‫معرفت به حق پیدا میشود و خداوند نیز آیات خود را که نشانههای‬
‫وجودیش میباشد‪ ،‬در این موجود قــرار داده است‪ .‬انسان کامـل‬
‫متصف به صـفات گوناگون است‪ ،‬حتی صفات متضاد نیز در او‬
‫جمعند‪ ،‬از قبیل جالل و جمال‪ ،‬ظاهر و باطن و اول و آخر‪.‬‬
‫از نظـر ابن عربی انسان کـامل روح عالـم است و به خاطر‬
‫کماالتی که دارد همه چیز مسخر اوست‪ .‬انسان کامل نزد این‬
‫طایفه علت غایی است از ایجاد عالم‪ ،‬آنچنان که در خبر وارد است‬
‫که‪ «:‬لوالک لما خلقت االفالک و الالجنته والالنار»‪.‬‬
‫چون انسان کامل سبب وجود افراد و غایت خلقت است‪،‬‬
‫واسطه میان حق و خلق است به واسطه او فیض وجود از حق‬
‫تعالی به موجودات میرسد‪ .‬به قول برخی شارحان نصوص حتی‬
‫مالیکه‪ ،‬فیض وجودی خود را از انسان کامل می گیرند‪.‬‬
‫انسان کامل به صورت در دنیاست و به باطن در آخرت و به‬
‫تن‪ ،‬فرشی است و به جان عرشی‪ .‬انسان کامل حافظ عالم است و‬
‫تا زمانی که انسان کامل در این عالم است‪ ،‬عالم و خزاین موجود‬
‫‪49‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫در آن نیز محفوظ می ماند‪ ،‬و چون این انسان از این عالم گام به‬
‫عرصه آخرت نهد‪ ،‬هر چیز از خزاین دنیا در آن باشد مانند کماالت‬
‫و معنویات با خود به آن عالم می برد‪ .‬و این انسان کامل همانگونه‬
‫کــه در دنیا مُهر خزاین دنیوی بود در آخرت مُهر خزاین اخروی‬
‫میشود (مُهر ابدی)‪.‬‬
‫انسان کامل در واقع مظهر اسم اعظـم است‪ ،‬پس اسم اعظـم‬
‫حق تعالی نیز باید در عالـم دارای مظــهری باشد که انسان کامل‬
‫چنین مظهری است‪.‬‬
‫هر چند انسان کامل دارای مقام و مرتبه واالست و ابن عربی او‬
‫را برخوردار از علو مکانی و مکانتی میداند اما هرگز برای او علو‬
‫ذاتی در نظر نمی گیرد‪ ،‬چرا که علو ذاتی منحصر به ذات الهی‬
‫است‪.‬‬

‫انسان کامل از دیدگاه عزیزالدین نسفی‪:‬‬


‫صوفی در طلب حقیقت است ولی عموماً طریقت وگاه شریعت را‬
‫از نظر دور نمیدارد‪ .‬شریعت را گفتار انبیأ و طریقت را کردار انبیأ و‬
‫حقیقت را دید و دانش انبیأ میداند‪ ،‬هرکه سخن پیامبر را قبول‬
‫داشته باشد‪ ،‬اهل شریعت‪ ،‬و هرکه عمل پیامبر را انجام دهد اهل‬
‫طریقت و هرکه بیند آنچه را پیامبر دیده است‪ ،‬اهل حقیقت است‪.‬‬
‫انسان کامل دارای چهارخصلت است‪ :‬اقوال نیک‪ ،‬افعال نیک‪،‬‬
‫اخالق نیک و معارف‪ ،‬معارف نیز بر چهار دسته است‪ :‬معرفت دنیا‪،‬‬
‫معرفت آخرت‪ ،‬معرفت خود و معرفت خدا‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪50‬‬

‫انسان کامل دل عالم است‪ ،‬انسان کامل موجودی است که همه‬


‫حقایق عالم را آنگونه که هست (کماهی) میداند‪ ،‬وی هم از عالم‬
‫ملک که عالم محسوس است‪ ،‬باخبر است و هم عالم ملکوت‪ ،‬که‬
‫عالم ارواح و یا عالم معقول‪ ،‬و هم از عالم جبروت‪ ،‬که عالم ذات و‬
‫صفات خداست‪.‬‬
‫سیر و سلوک چیست؟‬
‫از نظر عزیزالدین نسفی‪ :‬سیر الی اهلل عبارت از آن است که‬
‫سالک چندان سیر کند که از هستی خود نیست شود و به هستی‬
‫خدا هست شود و به خدا زنده و دانا و بینا و شنوا و گویا گردد‪.‬‬
‫سیر فی اهلل عبارت از آنست که سالک چون به هستی خدا‬
‫هست شد و به خدا زنده و دانا و بینا و گویا و شنوا گشت‪ ،‬چندان‬
‫دیگر سیر کند که اشیاء را کماهی به تفصیل و به تحقیق بداند و‬
‫ببیند‪ ،‬چنانکه هیچ چیز در ملک و ملکوت و جبروت بروی پوشیده‬
‫نماند‪ .‬و نیز میگوید‪ :‬دانش اولیای خدا به مشاهده ی حضرت حق‬
‫حاصل میشود‪ ،‬ذوق ایشان نیز در لقای اوست‪.‬‬

‫انسان کامل ازدیدگاه شمس تبریزی‪:‬‬


‫انسان از نظر شمس تبریز موجودی با ارزش است‪ ،‬چراکه همه‬
‫حقایق عالم هستی در وجود او نهفته است‪ .‬بناءً انسان باید به‬
‫سپری شدن لحظات حیات خویش همواره بیندیشد تا سرمایه‬
‫گرانبهای حیات را با اسراف و تبذیر از میان نبرد‪.‬‬
‫‪51‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫شمس فلسفه بعثت انبیأ را نیز خبری جز گشودن راه دل‬


‫بسوی حق نمی داند‪ .‬او می گوید‪ :‬در دل می باید که باز شود‪،‬‬
‫جان کندن همه انبیأ و اولیأ و اصفیا برای این بود‪ ،‬این میجستند‪.‬‬
‫خدا پرستی آنست که خود پرستی را رها کنی‪.‬‬
‫توجه به نیکی های درون نیز چیزی جز خود پرستی نیست‪،‬‬
‫چرک اندرون می باید پاک شود که ذره ای از چرک اندرون آن‬
‫کند که صد هزار چرک بیرون نکند‪ .‬به کدام آب؟ آب دیده ای که‬
‫از صدق برخیزد‪ .‬راه مبارزه با هوا و هوس های درونی و شیطان‬
‫بیرونی تنها ریاضت نیست‪ ،‬بایدآتش عشق در درون انسان شعلهور‬
‫شود تا انسان به مقام کمال نایل آید‪.‬‬
‫آنچه که انسان را از کمال باز میدارد‪ ،‬حجاب های میان بنده و‬
‫خداست‪ ،‬یکی از این حجاب ها تن است‪ .‬شکم پرستی‪ ،‬زنبارگی و‬
‫مال و جاه را مظاهر تن میداند‪ .‬حجاب تعلیم نیزیکی دیگر از‬
‫حجاب های است که انسان را در خود فرومی برد‪ ،‬از این حجابها‬
‫ظریفتر حجاب خاص است که عبارت از (دیدار اطاعت و دیدار‬
‫ثواب و دیدار کرامت)‪.‬‬

‫کلمات قصار شمس بصورت زیر بیان شده است‪:‬‬


‫(زبان خویش نگهدار از دروغ و غیبت‪ ،‬و شکم از حرام‪ .‬پس ببر‬
‫از یار بد‪ ،‬و صدق و اخالص میان خویش و خدا نگهدار‪ .‬صبر و‬
‫قناعت پیشه کن‪ ،‬و بگذار افزون نگریستن و افزون خوردن و افزون‬
‫گفتن و بگـذار مزاح کــردن و احوال کسی تجسس کردن و حسد‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪52‬‬

‫بردن و طمـع داشتن بر خـلق‪ ،‬و حـرص و امل دراز‪ ،‬و اندیشه‬
‫چگونگی خدای تعالی‪ ،‬و بی محبت کار مکن‪ ،‬و به علم کارکن‪ ،‬و در‬
‫خشم حلیمی کن‪ ،‬و از اندک چیز جوان مردی کن)‪.‬‬
‫الصلوة اال بحضور القلب‪ ،‬از نظر شمس حضور قلب تا آنجاست‬
‫که نبود آنرا برای انسان کامل معصیت تلقی میکند‪ .‬انسان کامل‬
‫هم جاذبه دارد و هم دافعه‪ ،‬چه آنکه کمال حقیقی در آن است که‬
‫آدمی به هنگام لطف‪ ،‬لطف کند و به هنگام قهر‪ ،‬قهر‪ .‬و این نظر‬
‫شمس برخالف آراء بعضی از صوفیه است که انسان نمونه را‬
‫موجود سراسر مهر و محبت میدانند که هیچگونه خالفی او را به‬
‫خشم و قهر نمی کشاند‪ .‬اما از نظر شمس انسان نمونه را هم لطف‬
‫می باید و هم قهر‪ ،‬لیکن به موضع خویش‪.‬‬
‫شمس را نظر بر آنست‪ ،‬آنها که با اولیای حق عداوت میکنند‪،‬‬
‫پندارند که در حق ایشان بدی می کنند غلط است‪ ،‬بلکه نیکی‬
‫میکنند و دل ایشان را بر خود سرد می کنند‪ ،‬زیرا ایشان غم خوار‬
‫عالمند و این مهر و نگرانی بر کسی همچو باری است بر آدمی‪ ،‬و‬
‫چون کاری میکنند که آن مهر بگسلد‪ ،‬چنان است که از او کوه‬
‫قافی بر میدارند‪.‬‬
‫شمس میگوید‪ :‬سالک باید با کسانی که در مسیر کمال نیستند‬
‫کمتر نشت و برخاست کند‪ ،‬تا از مسیر کمال دور نیفتد‪ .‬انسان‬
‫کامل با نیازمندان متواضع است و با متکبران‪ ،‬متکبر‪.‬‬
‫‪53‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫انسان کامل ازدید گاه مولوی‪:‬‬


‫انسان موجود دو بعدی بوده و هریک از این دو سیری‬
‫ْس اللَّ َّوا َم ِة ﴿القیامۀ‪( ﴾2 :‬قسم‬ ‫مخصوص بخود دارد‪َ .‬و ََل أُق ِ‬
‫ْس ُم بِال َّنف ِ‬
‫به نفس سرزنش گر)‪.‬‬
‫این صــدا در کـوه دلهـا بانگ کیست‬
‫گه پرست از بانگ این که گه تهیست‬
‫بحــر علمــی در نمـی پنـهان شـده‬
‫در دو گــز تـن عالمـی پنـهان شـده‬
‫در سه گــز قالب کــه دادش وا نمود‬
‫آنچـــه در الـــــواح و در ارواح بـود‬
‫الحــذرای مؤمنان کــان در شماست‬
‫در شــما بس عالمــی بــی انتهاست‬

‫از نظــر موالنا انسان موجودی با ارزش و با عظمت است‪ .‬در‬


‫میان موجودات جهان آفرینش موجودی یگانه و فرد است‪ .‬هرآنچه‬
‫در عالم ملک و ملکوت وجود دارد‪ ،‬در نهاد انسان موجود است‪.‬‬
‫پس بصورت عالم صغری تویی‬
‫پس به معنی عالم کبری تویی‬

‫از نظر موالنا انسان میان دو بی نهایت مثبت و منفی قرار دارد‪،‬‬
‫از یکسو به قله کمال برسد و از سوی دیگر میتواند به اسفل‬
‫السافلین کشانده شود‪ .‬انسان موجودی است که نیروهای متضاد‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪54‬‬

‫وی به هم آمیخته اند‪ ،‬با این بیان که هم میل به سوی عالم باال و‬
‫ماورأ طبیعت دارد و هم میل بسوی عالم پائین و خور و خواب و‬
‫شهوت‪.‬‬
‫میلی در درون انسان است که او را بسوی خــدا و بندگی او‬
‫میکشاند و میلی در نهاد وی است که او را بسوی ذلت ها و‬
‫خواریها می کشاند‪.‬‬
‫جان گشاید سـوی بـاال بالها‬
‫تـن زده انـدر زمین چنگالها‬
‫موالنا در رابطه به محاسبه و ارزیابی خـود میگوید‪ :‬انسان باید‬
‫بررسی کند کـه لحظات گرانبهای عمر خـود را چگونه به پایان‬
‫برده است‪.‬‬
‫عمـــر خـود را در چـه پـایـان بـرده ای‬
‫قـوت و قـوت در چــه فــانـی کـرده ای‬
‫گـوهـــر دیــده کـجـــا فرســـوده ای‬
‫پنــج حس را در کـجـــا یالـــــوده ای‬
‫گوش و چشم و هوش و گوهر های عرش‬
‫خــرچ کــردی چـه خریدی تو ز فـرش‬

‫انسان اگر به شناخت خود پردازد‪ ،‬در می یابد که روح او پذیرش‬


‫حکمت لقمانی را دارد و نباید آنرا اسیر خس و خاشاکهای عالم‬
‫ماده سازد‪.‬‬
‫جـان لقــمان کــه گلستان خداست‬
‫پای جانش خسته ای خاری چراست‬
‫‪55‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫موانع رشد و کمال‪:‬‬


‫از نظر موالنا بزرگترین مانع رشد و کمال انسان (خود پرستی)‬
‫است آن نیروی کــه موجب بـه تباهــی کشانده شـدن انسان‬
‫میشود‪.‬‬
‫در اندیشه موالنا ریشۀ همۀ بدبختی ها و گرفتاری های بشر به‬
‫جهت عدم کنترول نفس اماره است و در واقع نفس اماره چنان‬
‫اژدهای است که مبارزه با آن سخت مشکل و توان فرساست‪ ،‬و‬
‫همت مردانه میخواهد تا آدمی بتواند بر این بت درونی که مادر‬
‫همه بت هاست غلبه کند‪.‬‬
‫مــادر بت هــا بت نفس شـماسـت‬
‫زانکه آن بت مار و این بت اژدهاست‬
‫نفست اژدرهاست او کـی مرده است‬
‫از غــــم بـی آلـتی افســرده است‬

‫از نظر موالنا نفس اماره سوسماری تلقی می شود که با دیدن‬


‫مزاحم به سوراخ میرود و برای حیله گری از سوراخی دیگر سر‬
‫بیرون میآورد‪.‬‬
‫گــر نماز و روزه می فرمایدت‬
‫نفس مکار است مکری زایدت‬

‫مکاری های نفس اماره تا آنجاست که اگر به عبادت خدا هم‬


‫دستور دهد‪ ،‬حتما مکری در کار وی خواهد بود‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪56‬‬

‫به نظر موالنا خود پرستی یا طواف به دور خود بزرگترین مانع‬
‫کمال انسان است‪.‬‬
‫نردبـان خلـق این مـا و مـن است‬
‫عاقبـت زیـن نـردبــان افتادنست‬
‫هـرکــه باالتـر رود ابلــه تر است‬
‫کاستخوان او بدتر خواهد شکست‬
‫چند صورت آخرای صورت پرست‬
‫جان بی معنیت از صـورت نرست‬

‫نام جویی و جاه طلبی نیز از مکرجوییهای نفس اماره هستند‪.‬‬


‫تـا نـزایـد طفـلک نازک گلــو‬
‫کی روان گردد زپستان شیر او‬

‫به نظر موالنا‪ ،‬پس از آنکه انسان انگیزه کمال جویی را در خود‬
‫احیا کرد باید باهوا و هوس ها مبارزه کند‪ ،‬روح را از اسارت تن‬
‫بسوی امور معنوی وروحانی کشاند‪.‬‬
‫این جهــان زندان و مـا زندانیان‬
‫حفره کن زندان و خود را وارهان‬
‫با سـگان بگــذار این مـــردار را‬
‫خُـــرد بشکن شـیشه پنــدار را‬
‫ملکتی کان می نمــاید جـاودان‬
‫ای دلت خفته‪ ،‬تو آنرا خواب دان‬
‫‪57‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫خلــق اطفالند جـز مست خــدا‬


‫نیست بالــغ جـز رهیده از هــوا‬
‫پس سلیمان همتـی بـایـد که او‬
‫بگـذرد زین صد هزاران رنگ و بو‬

‫اگـر انسان دل از آلودهگی هـا پاک سازد‪ ،‬جایگـاه نور الهی‬


‫خواهد شد‪.‬‬
‫تخـت دل معـمور شـد پـاک از هـوا‬
‫بـروی الرحمـن علی العـرش الستوی‬
‫هرکه را هست از هوس ها جان پاک‬
‫زود بیـند حضـــرت و ایــوان پـاک‬
‫وای آن زنـده کــه بـا مـرده نشست‬
‫مرده گشت و زندگــی از وی بجست‬
‫علـم و حکـمت زاید از لقـمه حـالل‬
‫عشـق و رقـت زایـد از لقـمه حـالل‬
‫ای کــه جـان از بهـر تـن سوختـی‬
‫سـوختی جــان را و تـن افـروختـی‬
‫چون زخـود رستی همه برهان شدی‬
‫چونکـه گفتی بنده ام سـلطان شدی‬

‫تمسک به دامان اولیای الهی و دستگیری مـردان حـق برای‬


‫راهیابی انسان به سرمنزل مقصود ارزش دیگر دارد‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪58‬‬

‫هیــچ نکشد نفس را جـــز ظـل پیـر‬


‫دامــن آن نفـس کـش را سخت گـیر‬
‫چون بگیـری سخت‪ ،‬آن توفیق هوست‬
‫در تو هــر وقت کـه آیـد جذب اوست‬
‫ور بهــر زخمــی تـو پرکیــنه شــوی‬
‫پس کجـــا بـی سیقل آئیــنه شــوی‬

‫به نظر موالنا جهد بی توفیق جان کندن است‪ .‬در مسیر کمال‬
‫از عنایات الهی باید استمداد جست‪ ،‬چراکه بر سیر راه کمال موانع‬
‫آنچنان است که بدون لطف نمی توان کاری از پیش برد‪.‬‬

‫باز غیر عقــل و جـــان آدمی‬


‫هست جانـی در نبی و در ولی‬
‫آن دلی کز آسمان ها برتراست‬
‫آن دل ابدال یـا پیغمـبر است‬
‫پـاســـبان آفتـابنـــد اولیـــأ‬
‫در بشـر واقف ز اســرار خــدا‬

‫باید از خود رست و به حق پیوست و از ناپاکی ها و آلودگی ها‬


‫مبرا شد تا قطب زمان و ولی دهر را مالقات نمود‪.‬‬
‫‪59‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫ویژگی های انسان کامل از نظر موالنا‪:‬‬

‫آن کـــه بـدهـــد بی امیــد ســودها‬


‫آن خدای است آن خدای است آن خدا‬
‫یا ولی حــق کــه خــوی حـق گرفت‬
‫نـور گشت و تـابش مطــلق گـــرفـت‬

‫وارسته گان راه حقیقت که از خود گذشته اند و به حق پیوسته‬


‫اند‪ ،‬همواره از اسرار غیبی و اوضاع و احوال پنهانی خالیق آگاهند‪.‬‬

‫هرکه خواهد هم نشینی با خــدا‬


‫گـو نشـــیند در حضــور اولیــا‬
‫از حضــور اولیــا گـــر بگسـلی‬
‫تو هــالکی‪ ،‬زانکه جـزو بی کلی‬

‫به نظر موالنا جسم انسان کامل در طبیعت است و جانش در‬
‫ماورای طبیعت‪ .‬حاالت روحانی او بـه گــونه ای است کـه حتی‬
‫سالکان نیز نمیتوانند آنرا تصورکنند تا چه رسد به گمراهان‪.‬‬

‫صورتش در خاک و جان در ال مکان‬


‫المکـانـی فــوقِ و هـــم سالـکــان‬
‫هر دمی او را یکــی معــراج خـاص‬
‫بر سر فرقش نهـد حــق تاج خـاص‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪60‬‬

‫در درون انسان کامل رازهای نهفته است‪...‬‬


‫بر لبش قفـل است و در دل رازهـا‬
‫لب خمــوش و دل پـر از آوازهــا‬
‫عارفــان کـه جام حق نوشیده اند‬
‫رازهــا دانســته و پوشـــیده انـد‬
‫هرکـــه را اسـرار حــق آموختند‬
‫مهر کـــردند و دهـانش دوختـند‬

‫ازاین روی این انسان کوشش دارد تا کسانی را که در دار‬


‫وجود اسیر ماده و مادیات و شهوات هستند‪ ،‬نجات بخشد و همه‬
‫رنگ هــا را از دل جان انسان ها بزداید‪ ،‬تا بی رنگی بر عالــم‬
‫انسانیت حاکــم شود‪ .‬انسان کامل مـولـوی گـاه عزلت نشین‬
‫است و گـاه جمع نشین‪.‬‬

‫انسان کامل از دیدگاه مال صدرا‪:‬‬


‫در فلسفه صدرا عقــل با نقل‪ ،‬برهان با قــرآن نه تنها متضاد‬
‫نیستند که مؤید و مکمل یکدیگرند‪ ،‬عقل مؤید نقل است و نقل‬
‫مکمل عقل‪.‬‬
‫‪ .1‬بواسطه شناخت نفس تمامی اشیاء شناخته می شوند‪.‬‬
‫‪ .2‬هرکس نفس خــود را بشناسد‪ ،‬عالــم خلقت را خواهد‬
‫شناخت‪ ،‬و هــرکه عالم آفرینش را شناخت‪ ،‬خـداوند را شناخته‬
‫است‪.‬‬
‫‪61‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫‪ .3‬بویسله شناخت نفس‪ ،‬انسان میتواند عوالم روحانی ومجرد‬


‫از مـاده را بشناسد و به بقای آنها پی ببرد‪ .‬همانگونه کــه بوسیله‬
‫شناخت بدن خود‪ ،‬عالم مادی و فنای آنرا خواهد شناخت‪.‬‬
‫‪ .4‬هرکس که نفس خود را بشناسد‪ ،‬دشمن خود را که در‬
‫آن پنهان است‪ ،‬خواهد شناخت‪.‬‬
‫‪ .5‬هرکس نفس خود را شناخت‪ ،‬میداند که چگونه باید آنرا‬
‫اداره کند و هرکه بتواند نفس را تربیت و رهبری نماید‪ ،‬میتواند که‬
‫عالم را رهبری نماید‪.‬‬
‫‪ .6‬هــرکس نفس را شناخت‪ ،‬در هیـچ کس نقـص و بـدی‬
‫نمیبیند‪ ،‬مگر آنکه آنرا در خود موجود ببیند و هرکس عیب خود‬
‫را یافت از کسانی خواهـد بـود کــه پیامبر در حق شان میگوید‪:‬‬
‫(رحم اهلل من اشغله عیبه عن عیب غیره)‪ .‬خـداوند بیامــرزد‬
‫کسی را کــه توجه بـه عیب خودش او را از پرداختن بـه عیب‬
‫دیگران باز داشت‪.‬‬
‫‪ .7‬هــر کـه نفس خود را بشناسد در واقع خــدای خــود را‬
‫شناخته است‪.‬‬
‫مال صدرا به این نظر است که‪ :‬لذت هر یک از غرایز و قوای‬
‫ظاهری و باطنی انسان نیز در رسیدن به غایت خود میباشد‪ .‬و‬
‫درد و الم آن نیز ناشی از عدم نیل به هدف و غایت خود میباشد‪.‬‬
‫مال صدرا معتقد است که مهم ترین غریزه در انسان غریزه عقلی‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪62‬‬

‫است که بینش باطنی و لطیفه ربانی نامیده شده است‪ ،‬چون هدف‬
‫از آفرینش انسان شناخت حقایق و ماهیات اشیاء است‪.‬‬

‫مقام وعظمت انسان ازنظرمال صدرا‪:‬‬


‫انسان بزرگترین آیه و نشانه خداوندی است‪ ،‬وی بزرگترین‬
‫حجت الهی بر مخلوقات است‪ ،‬چنان کتابی است که حق تعالی‬
‫خود نوشته است‪ ،‬وی مسجد جامعی است که خداوند به حکمت‬
‫خویش او را ایجاد کرده است‪ .‬انسان لوح محفوظ است و گواه بر‬
‫هر ستیزگر و منکری‪ ،‬وی صراط مستقیمی است که میان بهشت‬
‫و دوزخ کشیده شده است‪ ،‬در مقام و عظمت انسان همین بس که‬
‫از نظر کماالت وجودی حد و مرزی ندارد‪ ،‬در حالیکه تمامی‬
‫موجودات دیگر دارای حد و مرز مخصوص به خود هستند و از آن‬
‫حد نمی توانند تجاوزکنند‪ ،‬هر موجودی دارای مرتبه ای است که‬
‫آن مرتبه همیشه برای وی ثابت است‪ .‬جماد در جماد بودن‪ ،‬نبات‬
‫در رشد و نمو و حیوان در حیوان بودن‪...‬‬

‫مال صدرا انواع و اقسام نفس را چنین ارائه میدارد‪:‬‬


‫‪ .1‬نفس اماره‪ ،‬که انسان را به بدیها وزشتیها سوق میدهد‪.‬‬
‫‪ .2‬نفس لوامه‪ ،‬که انسان را در بـرابـر پلیدی ها وزشتیهای‬
‫درون سرزنش میکند‪.‬‬
‫‪ .3‬نفس مطمئنه‪ ،‬از هـوا و هوسها تخلیه شده و تزکیه پیدا‬
‫کند‪.‬‬
‫‪63‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫‪ .4‬نفس ملهمه‪ ،‬حقـایق عقـلی و معارف الهـی را مشاهده‬


‫مینماید‪.‬‬
‫مال صدرا با بیان حدیث پیامبر صلی اهلل علیه وسلم که فرمود‪:‬‬
‫یک ساعت اندیشیدن از هفتاد سال عبادت برتر است‪ ،‬برای‬
‫اندیشیدن و تفکر مقام خاصی قایل است‪ .‬وی می گوید‪ :‬به دو‬
‫دلیل اندیشه و تفکر برتر از عبادت است‪:‬‬
‫اول‪ -‬از این جهت کـه تفکـر انسان را بـه خـدا میرساند‪ ،‬در‬
‫حالیکه عبادت تنها به پاداش می رساند نه به خدا‪.‬‬
‫دوم‪ -‬آنکه اندیشه کــار دل و قلب است‪ ،‬در حالیکه عبادت‬
‫عمل اعضأ و جوارح است و چون دل از همه اعضأ شریفتر است‪،‬‬
‫عمــل او برتر از عبادت است‪ .‬و انحراف از هریکی آنها موجب‬
‫سقوط از فطرت انسانی میشود‪( .‬لوال ان الشیاطین یحومون‬
‫علی قلوب بنی آدم لنظرو الی ملکوت السماء) اگرشیاطین‬
‫به دل های بنی آدم هجوم نمی آوردند‪ ،‬انسان ملکوت آسمان را‬
‫مشاهده می کرد‪.‬‬
‫مال صدرا ویژگی انسان کامل را اینطور بیان دارد‪:‬‬
‫از بیـــرون در میــان بازارم‬
‫وز درون خلوتی است با یارم‬
‫بدین مفهوم که انسان معنوی آنست که در اثر تصفیه و تزکیه‬
‫قلب و ازدیاد نورانیت ایمان دارای همان صالبت و قوت معنوی‬
‫میشود که لحظه ای هم از یاد خدا غافل نگردیده و از اثر تفکر در‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪64‬‬

‫پاره ای از نعما و مصنوعات حق تعالی همواره خداوند را حاضر و‬


‫ناظر اقوال و افعال خود دانسته و اگر ظاهراً در بازار و یا غیره‬
‫معامالت اجتماعی مصروف هم باشد‪ ،‬اما باطناً با خداوند متعال راز‬
‫و نیاز داشته‪ ،‬یا به عباره دیگر معامالت دنیوی و مصروفیتهای‬
‫آن‪ ،‬هیچگاه اینگونه انسان را بـه غفلت فـرو برده نمیتواند و او‬
‫همواره بیدار و فعال بوده و با نگران بودن در برابر وساوس شیطانی‬
‫بطور پیهم و مستمر در سنگر مبارزه و مجاهده قرار داشته و با‬
‫هدفمندی بلند معنوی و تشخیص جهت بصوب اهلل جل جالله‬
‫دوره امتحان زنده گی را سپری مینماید‪.‬‬

‫انسان کامل از دیدگاه مارکس‬


‫بقول فوئر باخ انسان خدا را آفریده است نه آنکه خدا انسان را‬
‫آفریده باشد‪ ،‬خدایان همان صفات عالی انسان هستند که جنبه‬
‫الهی پیدا کرده اند‪ ،‬یعنی مخلوق انسان هستند‪.‬‬
‫حقیقت انسان نیز درین مکتب چیزی جز ماده نیست‪ .‬روح‪،‬‬
‫فکر‪ ،‬ذهن‪ ،‬عقل و اندیشه همه و همه جلوهها و تأثراتی از ماده‬
‫میباشند‪ ،‬و هر مکتب که بخواهد برای این امر حقیقتی خارج ازین‬
‫قلمرو در نظر گیرد به (پندار گرایی) محکوم خواهد شد‪.‬‬
‫بنابر فلسفه پوچ مارکس و پیروانش (کمونیزم جهانخوار) که‬
‫کامــالً غیر علمــی و غیر منطقـی بـوده و چرندیات و سفسطه‬
‫سراییهای را تحویل اذهان جوانان بیخبر از حقیقت دین و جهان‬
‫‪65‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫هستی در طول تقریبا هفتاد سال نمودند و همان بود که به برکت‬


‫جهاد ملت مظلوم افغانستان همه نیرنگها و حیله گرهای شیطانی‬
‫شان به شکست مواجه گردید‪ .‬و بر فلسفه پوچ ماتریالیزم خط‬
‫بطالن کشیده شد‪.‬‬
‫و در پهلوی بطالن مطلق این تئوری غیر علمـی مارکسیزم‪،‬‬
‫انتقاد دیگری که بر مارکس میتوان وارد نمود‪ ،‬اینست که وی‬
‫معتقد است کـه راه رهایی ورستگاری بشـر فقـط بوسیله حل‬
‫مشکالت اقتصادی و اجتـماعی میسر است‪ ،‬یعنـی اگـر مشکالت‬
‫اساسی اقتصادی بشر کـه مهمترین عامـل وجـود آن مالکیت‬
‫شخصی است از میان برود‪ ،‬بشر رستگار خواهد شد‪.‬‬
‫درحالیکه مکتبی میتواند انسان را از (خود بیگانگی) نجات‬
‫دهد و بشخصیت حقیقی اش رهنمون سازد که‪:‬‬
‫‪ -1‬انسان را برتر از ماده دانسته و از افق باالتر از مسایل‬
‫تولیدی به او بنگرد‪.‬‬
‫‪ -2‬طبیعت انسانی را درست تفسیر کــرده‪ ،‬بـرای نیل بــه‬
‫یک آیــده آل حقیقی اورا بـه تکــاپو و شــدن هـای تکاملــی‬
‫وادار ســازد‪.‬‬
‫‪ -3‬با وجــود گـرایش بـه تغییرات‪ ،‬امـور ثابـت را از نظـــر‬
‫دور نداشــته و بـرای امــور اخــالقی وارزشـــهای انسانی اصالت‬
‫قـایل باشــد‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪66‬‬

‫‪ -4‬انسان را حاکــم بـر سـرنوشت خـود و طـراح و سازنده‬


‫تاریخ بـدانـد و برای انسان اراده حقیقی قایل بوده و سپس اورا‬
‫مسئول بداند‪.‬‬
‫‪ -5‬ابعاد گوناگون هستی انسان را چون عقل‪ ،‬وجدان‪ ،‬آزادی‪،‬‬
‫برابری‪ ،‬برادری و عشق و عرفان را همواره در نظر داشته و در‬
‫تحقق بخشیدن مجموع آنها بکوشد‪.‬‬

‫انسان کامل از دیدگاه کرکگور‬


‫آنچـه انسان را اصـالت میبخـشد‪ " ،‬فـردیت " و " گزینش "‬
‫و " جهـش بسـوی خـدا" است‪ .‬اعتـقاد مالک شناخت است نـه‬
‫اسـتدالل‪.‬‬
‫خـدا را میتوان تنـها بـا دیـده درون و دریافت درون گـرایانه‬
‫شناخت نـه استدالل هــای بیـهوده عقـــلی کــه مایه گمـراهی‬
‫است‪ .‬انسان با غوطـــه خـــوردن در لذات از اهمیت لحــظات‬
‫غافـل است‪.‬‬
‫‪67‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫انسان و تکامل شخصیت معنوی او از دیدگـاه مکتب‬


‫موالنا محمد عطاءاهلل " فیضانی(رح) "‬
‫موالنـا صاحب فیضانی رحمـة اهلل علیه فشرده ترین حقـایق‬
‫معنوی را مبنی بر اساسات قرآن و احادیث سید السادات حضرت‬
‫محمد صلی اهلل علیه وسلم در رابطه به تربیه حضرت انسان و‬
‫نجات او از کلیه بدبختی ها به رشته تحریر درآورده است و اسرار‬
‫قرآن پاک را بـه زبـان و بیان سـاده بشکل تحلیلی طوری بیان‬
‫میدارد که بدون ابهام و پیچیده گی قابل فهم به همگان بوده و‬
‫هرکس بنابر استعداد فطری و ظرفیت باطنی خویش کسب فیض‬
‫نموده میتواند‪ .‬که البته در طریق انسانیت و جهت دهی بصوب‬
‫سالمت مغز و قلب آدمی نقش بس عمده را ایفا میدارد‪.‬‬
‫انسان از نظــر مـوالنا صاحب فیضانی جایگـاهـی خاصـی نزد‬
‫پروردگار عالمیان داشته و خلیفه و نائب حق تعالی در روی زمین‬
‫بوده و دارای کرامت و شرافت‪ ،‬تصرف و عنایات فطری و استعداد‬
‫موهوبی و امتیازات ویژه ای به مقایسه سایر جانداران است‪ .‬و از‬
‫برکت مغـز منکشف قادر به اختراعات و اکتشافات چشمگیری در‬
‫عصر حاضر گردیده و توانسته است در اعماق بحرها راه پیدا نماید‬
‫و در آسمان ها به سیر و سیاحت بپردازد و در دل کوه ها تونل ها‬
‫و راه های عبوری احداث نماید‪ ،‬خالصه آنچه در زمین وافالک‪ ،‬زیر‬
‫زمین و روی زمین است‪ ،‬به برکت مقام خالفت و کرامت و عقل‬
‫موهوبی و مغز منکشف انسان‪ ،‬مسخر وی بوده و گوش به فرمان و‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪68‬‬

‫در خدمت وی قرار دارد‪ .‬چنانچه در حدیث قدسی آمده است‪:‬‬


‫(فرزند آدم ! تو را برای خـودم آفـریـدم‪ ،‬و همـه چیز را برای تو‬
‫آفریده ام‪ ،‬پس به حق که من در گردن تو دارم‪ ،‬به آنچه که برای‬
‫تو آفریده ام سرگرم مشو‪ ،‬تا آنچه که تورا به خاطر آن خلق کرده‬
‫ام غافل شوی)‪.‬‬
‫موالنا صاحب اکثراً تأسف خود را در رابطه به انحراف اوالد آدم‬
‫از راه هدایت اظهار داشته و می فرماید که‪ :‬انسان بر همه چیز‬
‫فایق آمد و آنرا مورد بهره برداری خویش قرار داد‪ ،‬اما متأسفانه‬
‫برخود حاکمیت پیدا ننمود‪ .‬و برهر چیز سرکش مهار انداخت و‬
‫غرض استفاده خویش آنرا رام ساخت‪ ،‬اما با تأسف بر نفس سرکش‬
‫خود مهار انداخته نتوانست که همواره سبب ناراحتی های او شده‬
‫و باعث بر زد و خورد های شدید و خونریزی های جبران ناپذیر‬
‫شده میرود‪.‬‬
‫موالنا صاحب دنیا را سراچه امتحان دانسته و انسان را اکتر‬
‫رول گردانی آن میداند و تشخیص جهت را درین دار ابتال بسیار‬
‫مهم تلقی داشته و به ما می فهماند که اگر انسان تعین جهت‬
‫درست و مکتبی نداشته باشــد‪ ،‬حتی با وجـود ادعای ایمان و‬
‫ایمانداری و اسالمیت اکثراً فریب آالیشات دنیوی را خورده و‬
‫تزئینات و تجمالت مادی طوری اورا مسحور خویش میسازند تا‬
‫آنجا که اسالم و دین نیز وسیله رسیدن به اهداف زود گذر دنیوی‬
‫قــرار میگیرد‪ .‬چنانچه در برنامه موقت اینطور می فرماید‪( :‬دنیا‬
‫‪69‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫بدیده جوان مردان مؤمن از ابتدای مکلفیت تا آخر فنا سراچه‬


‫امتحان بوده و انسان اکتر رولگردانی آن شمرده میشود‪ .‬و پرکاری‬
‫فلم حیات خود را بایست هر واحد به طی مراحل طفلی‪ ،‬جوانی و‬
‫پیری مقید به زمـان های شب و روز‪ ،‬فصول اربعـه و مکانهـای‬
‫گوناگون نمـاید و صفحات زنده گی خویش را مسلمان با تعین‬
‫جهت به یکی از دو طرف " صانع جل جالله یا مصنوع " الزم‬
‫است تا حتما مملو سازد‪)....‬‬
‫باید دانست که بطور خواه یا نا خواه در میانه حاالت صحت و‬
‫مریضی‪ ،‬دارایی و ناداری‪ ،‬قدرت و ناتوانی‪ ،‬غم و شادی‪ ،‬خانه داری‬
‫و بی خانگی ‪ ،‬آزادی و محبوسی و امثال این وقایع دیگر بر سعید‬
‫و شقی میرسد و میگذرد‪.‬‬
‫مـوالنـا صاحب معتقد است کـه اسـالم بنابر کامل بودنش و‬
‫همچنان آخــر بودنش کــه بعد از پیامبر اکرم اسالم دیگر هیچ‬
‫پیامبر نمی آید و بعد از دین مقدس اسالم دیگر هیچ دین مورد‬
‫پذیرش واقع نشده و متضمن نجات حضرت انسان شده نمی تواند‪.‬‬
‫پس برماست (برکافه امت محمدی(ص)) تا بشریت دور از اسالم‬
‫را به طرف نور و هدایت رهنمایی و رهبری نماییم‪ .‬و این مأمول در‬
‫صورتی بر آورده خواهد شد که ما خود هدایت شده باشیم‪.‬‬
‫موالنا صاحب فیضانی بنابر وسعت نظر و دیدگاه توحیدی اصلی‬
‫و حقیقی که حق تعالی به اوشان ارزانی فرموده است‪ ،‬با تلسکوپ‬
‫قـرآن جهــان را نظــاره مینماید و مبنی برآن دید و احساس‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪70‬‬

‫مسئولیت ایمانی‪ ،‬به مسلمانان تفهیم میدارد که‪( :‬اولین رهنمای‬


‫این ادوار علم معاش را بخوبی دانستن و علم معاد را به نیکویی کار‬
‫بستن باشد و بس)‪.‬‬
‫یعنی فرزندان مسلمان و آنانیکه با احساس مسئولیت ایمانی‬
‫آرزو دارند تا بشریت راه گم و مغلوب الشیطان را به طرف اسالم‬
‫دعوت نمایند‪ ،‬چقدر زیباست تا در علوم روز دست باالیی داشته‬
‫باشند‪ ،‬و در بخش های مختلف همچون طبابت‪ ،‬انجنیری‪ ،‬زراعت‪،‬‬
‫ساینس‪ ،‬هـوانـوردی‪ ،‬کمپیوتر‪ ،‬انترنت و سایر علــوم عصــری و‬
‫تخنیکی دسترسی خوبی کسب نمایند‪ .‬و علــوم خـدا شناسی را‬
‫فراگرفته و مخلصانه عمل نمایند تا باشد که با دو بال (فراگیری‬
‫علوم معاش و تطبیق و کاربندی عملی علوم معاد و خدا شناسی)‬
‫در پهنای گیتی بخاطر دعوت خلق به طرف خالق و پخش توحید‬
‫و عدالت و انسانیت به پرواز درآمده و این دار آزمون دنیا را مزین‬
‫به ایمان با همه مردانگی و جوانمردی و ثبات و استقامت در مسیر‬
‫دعوت الی اهلل وطاعت و بندگی حق تعالی و خدمت خلق اهلل‬
‫سپری نموده بتوانند و کارنامه های بس بزرگ را از خود ماندگار‬
‫گذاشته و فلم خویش را هرآن و هر لحظه با درنظر داشت حضور‬
‫او تعالی جل جالله و ثبت و ضبط کـرام الکاتبین از کارنامههای‬
‫بس بزرگ و شایسته مملو نموده و در روز حشر و نشر سر افراز و‬
‫س ِف َر ٌة ط‬
‫جو ٌه َي ْو َم ِئ ٍذ ُّم ْ‬
‫سرخ رو در نزد خالق اکبر(ج) برخیزند‪ُ ( :‬و ُ‬
‫س َت ْب ِ َ‬
‫ِش ٌة)(عبس‪)39-38 :‬‬ ‫ضَ ا ِ‬
‫حكَ ٌة ُّم ْ‬
‫چهره هایی در آنروز گشاده و روشن است‪ ،‬خندان و شاد است‪.‬‬
‫‪71‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫موالنا صاحب درین آزمونگاه " دنیا " انسان هـا را با یک دید‬
‫بلند توحیدی و جهان بینی دینی طبقه بندی نموده و به هر کدام‬
‫جایگاه خاصی را قایل است‪ ،‬طبقه اول " انسان خوب" هرکسی که‬
‫ضررش به دیگـران نرسـد او را انسان خوب میداند‪ ،‬و لو که به‬
‫هرکیش و روشی باشد‪ ،‬طبقه دوم " انسان خوبتر " عالوه بر اینکه‬
‫ضررش بدیگران نرسد‪ ،‬بلکه خدمات درخور توان را از نگاه‬
‫تخنیکی و فراهم آوری سهولت های زندگی برای دیگران نیز ایفا‬
‫نموده و دربخشهای مختلف چون بهداشت‪ ،‬ترانسپورت‪ ،‬کمپیوتر‪،‬‬
‫انترنت و سایر خدمات عامه‪ ...‬مساعی بخرج دهد‪.‬‬
‫طبـقه سوم " انسان خوبترین " یعنی ذوات شریفی کـه قلـوب‬
‫شان مجهز با نور ایمان بوده و خدمتگذاری خلق اهلل را غرض کسب‬
‫خوشنودی پروردگار جل جالله طور خستگی ناپذیر بدوش کشند و‬
‫ایمان در قلــوب شـان دایماً حکومت داشته باشد‪ ،‬در حقیقت اینها‬
‫معناً تکامل نموده اند و جهات معنوی شخصیت شان رو به رشد و‬
‫تکامل بوده و ایشان خدمتگذاران حقیقی اجتماع بشری محضاً هلل‬
‫بدون کوچکترین نظرداشت های مادی به حساب می آیند‪.‬‬
‫طــوریکه در ادامـه برنامــه مؤقت چنین می فـرماید‪( :‬اینجا‬
‫انسانهای خوب کسانی اند که برای آرامی خود زندگی دیگران را‬
‫متضرر نسازند‪ ،‬و بهتر از ایشان محترمانی انـد کـه بـه غـرض رفاه‬
‫عامه به خدمات مالی‪ ،‬جانی و زبانی به قدر توان و حتی اضافه تر‬
‫از آن بطور مؤثر کوشان باشند‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪72‬‬

‫نیکوتر از هردو طبقه فوق ذواتی اند که فقط به نیروی ایمان‬


‫کامل به منظور حصول رضـای خدا(ج) و اعـالی کلمة اهلل به آرامی‬
‫خـلق اهلل و ارتقــای سویههـای گـوناگـون اقتصادی‪ ،‬سیاسی و‬
‫اجتماعی مساعی وایثار با همه درایت بلند از توان را به قسم پیگیر‬
‫بنمایند‪ ،‬زیرا جامعه اسالم خیلی ها از هر نگاه عقب افتاده است‪.‬‬
‫آری! ناکـامـان شـان کامیاب و کامیابان آن هـا بـرگـزیدگـان رب‬
‫االرباب اند‪.‬‬
‫مدرسه قرآن دست ناخورده اسالم متکفل رسانیدن شایقین به‬
‫این هـدف علیای اجتـماعی " سالمت بشر و اسالمیت " به یاری‬
‫خداوند جلت عظمته و همکاری یاران پاکدل آماده گی خود را‬
‫بدون کوچکترین نظرداشت مادی بدینوسیله اظهار مینماید)‪.‬‬
‫موالنا محمد عطاواهلل فیضانی(رح) سالمت و نجات بشریت را در‬
‫سالمت فـرد و سالمت فـرد را در سالمت مغز و قلب او دیده و‬
‫خصوصاً که در رأس رهبری اجتماع قرار گیرد‪ ،‬آنگاه سالمت او‬
‫سالمت اجتماع و فساد او فساد اجتماع خواهــد بود‪ .‬چـه خوب‬
‫تحلیل مؤمنانه و عالمانه و مدبرانه و مبتکرانه !‬
‫اگر دقیق شویم با سالمت یک فرد چگونه اجتماع به سالمت‬
‫میرسد و با فسادش به هالکت؟! خوب است تا مثالی را در زمینه‬
‫ارایه بداریم‪ :‬اگر یک رئیس جمهور‪ ،‬وزیـر‪ ،‬والـی الـی اخیر در هر‬
‫موقعیت و پُستی که قرار داشته باشند‪ ،‬در صورتی که هریک از‬
‫تعلیم و تربیت اسالمی برخوردار گردند‪ ،‬به مفهوم اصلی و حقیقی‬
‫‪73‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫کلمه طور تحلیلی خدا شناس و خود شناس شده باشند و ایمان‬
‫در قلوب شان حکومت نماید و پروردگار را حاضر و ناظر اعمال و‬
‫اقوال خود بدانند و همواره مراقبت و مواظبت جدی بخود و اعمال‬
‫خود داشته باشند و محاسبه ای مؤمنانه ای با خود شان در شب و‬
‫روز داشته و همچنان برخوردار از تهذیب نفس شوند‪ ،‬پس به هیچ‬
‫وجه از همچو اشخاص خیانت در امور بیت المال متصور نیست‪،‬‬
‫قوم پرستی و بی عدالتی نمی نمایند‪ ،‬با رشوه دهی و رشوه ستانی‬
‫و اختالس و دزدی نهایت در تضاد بوده و خالصه اینکه در برابر‬
‫گناهان باطناً تنفر شدید میداشته باشند‪.‬‬
‫بدون شک در هر پُست و موقفی کـه قرار بگیرند‪ ،‬عدالت را به‬
‫مرحله نهایی رسانیده و در برابر متملقین‪ ،‬متخلفین و چاالکان‬
‫اجتماع بیدار و فعال بوده و هیچ گاه فریب آنها را نمی خورند و در‬
‫برابر مقتدرین و مستکبرین‪ ،‬متوکل به درگاه کردگار میباشند‪.‬‬
‫مثال اگر یک رئیس جمهور باشد‪ ،‬شفافیت‪ ،‬عدالت‪ ،‬خدمتگذاری‪...‬‬
‫و باالخره فیض و برکت به سطح یک مملکت‪ ،‬اگر وزیر باشد به‬
‫سطح یک وزارت و اگـر والـی باشد به سطح یک والیت الی اخیر‬
‫مشهود میگردد‪.‬‬
‫باالمقابل اگر یک انسان نا سالم و تربیت نیافته که مسلماً هوا و‬
‫هوس در قلب او حکومت دارد و هواجس نفسانی اورا جهت دهی‬
‫مینمــاید‪ ،‬در رأس رهبری یک اجتماع قرار بگیرد‪ ،‬آنگاه فساد در‬
‫ساحه حکمروایی اینگونه افراد در همه ابعاد گسترش یافته و ظلم‬
‫و استبداد بیداد خواهد کرد‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪74‬‬

‫اینجاست کـه موالنای عزیز تحلیل بسیار بلند مؤمنانه‪ ،‬عالمانه‪،‬‬


‫حکیمانه و عارفانه را در رابطه به شناخت انسان و تربیه و تزکیه او‬
‫دارا بوده و تأویل و تفسیر بسیار ظریفانه را به اساس حقایق قرآنی‬
‫واحادیث نبوی(ص) ارایه میدارد‪ .‬چنانچه در جـایی از مقدمه رسـاله‬
‫اول میفرماید‪( :‬حقیقتی را کـه در خـالل این رسایل خوانندگان به‬
‫وضاحت کامل با آن وارد میگـردند و بـه تأسی از آن به اصالح‬
‫همه عیوب و نواقص ظاهـری و باطنی خویش به یاری خداوند‬
‫جلجالله موفق میشوند و حتی به رهنمایی هـای نیک فرد و‬
‫اجتماع به کاملترین اسلوب ساده دسترسی بسزایی می یابند‪.‬‬
‫انسان به رفع بد کنشتی های فطری‪ ،‬عنعنوی یا اجتماعی خود‬
‫زمانی کامیاب میشود که عامل اصلی محرک شر را تشخیص کرده‬
‫جلوگیری نماید و برعکس محرک اساسی خیر را نیروی الزم‬
‫بخشیده جدی تر گرداند‪ ،‬بیشک تا حقایق مذکور را علماً ندانیم‬
‫توفیق بدان ناممکن نماید‪.‬‬
‫اینجاست که ذوات شریف فالسفه محقق و مدقق مؤمن به‬
‫اتکای (‪ )6666‬آیات قران دست ناخورده اسالم و احادیث نبی علیه‬
‫السالم بادی بدن انسان را حاوی دو اصل روح و نفس ثابت کرده و‬
‫در آن قلب را بـه مثابـه اشـترنگ یا کمپیوتر جسد دانسـته و‬
‫کـارگـردانیهای الهـامـات ملـکی و وساوس شـیطانی را بردل با‬
‫استفاده از شعبه حفظیه مغز و حجرات قلب بسوی خیـر یا شر‬
‫فعال میدانند‪ .‬و دریافت این حقایق را متکی بر هفت مطلب علمی‬
‫و عینی ذیل وانمود کرده اند‪.)...‬‬
‫‪75‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫(ص)‬
‫چونکه استراتیژی فکری موالنا از اسالم ناب محمدی‬
‫سرچشمه گرفته و مبنی بر آن نجات و سالمت انسان در‬
‫مجـموع مطـرح بحث اوست‪ ،‬چنانچه تحت عنوان اساس‬
‫ارتقای نیروی ایمان و طریقه مختصر دریافت آن در انسان‬
‫چنین میگوید‪( :‬وقتیکه میخواهیم برای بار اول شما را به‬
‫دنیای دیگر یعنی سالمت بشر‪ ،‬باخود ببریم باید قبول کنیم‬
‫که راه و روش هر ایده آل‪ ،‬خصوصاً مکتب ابتکاری قرآن که‬
‫تماماً متکی به اساسات علمی و عملی است‪ ،‬اسلوب خاص‬
‫تربیتی دارد‪.‬‬
‫لذا انسان را نیازمند دریافت نیرویی می سازد که باید‬
‫حتماً به اصول مقدماتی فلسفه این مکتب به روشنی تمام‬
‫وارد گردد‪.‬‬
‫چنانچـه معـموالٌ در مکتب مقـدماتی اصـول فلسـفه‬
‫ماتریالیستی و غیره مکاتب فارمول هـای را بغرض واضح‬
‫ساختن اساسات فلسفه خـود خلـق کـرده اند‪ ،‬با آنکه‬
‫فرآورده های نام نهـاد علمـی شـان جـز مغالطه اندازی و‬
‫سفسطه سرایی و انتها نیرنگ استعمارگری جدید در آن‬
‫بدیدهای حقایق بینان و زیر ورق خوانان چیزی بیش نیست‪،‬‬
‫بازهم کلمات و جمالت میان تهـی را جـا زدند که میدانند‪.‬‬
‫پس با این نظرداشت ها چون درینجا همه حقایق فلسفی‬
‫اسـالم متکی بـر مشاهدات عینی و ذهنـی افراد بنا یافته‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪76‬‬

‫است‪ ،‬ازینرو بررسی علمی و واقعی آن شخص را از سطح به‬


‫عمق کشیده و دست کم بدرک کلیه معضالت درونی که‬
‫آثارش بروی کشیده گی های ظاهری هر واحد به هر صفت‬
‫و مقام که هستند روشن است‪ ،‬شما را چنان با آرامی واقعی‬
‫رهنمونی می کند تا بدانید که کلید سعادت حقیقی بشر در‬
‫کجاست ؟‪.)...‬‬
‫برجستگی و برازندگی اندیشه موالنا آنگاه هویدا شده و‬
‫حقیقت آن اثبات میگردد که انسان قلب و مغز خود را به‬
‫این حقایق بسپارد و طور دقیق و عمیق آنرا فرا گرفته و در‬
‫صحنه های عملی کاربندی نماید‪ .‬چراکه از اثر مطالعه مداوم‬
‫و فرو رفتن به عمق معانی آن‪ ،‬شخص دارای نورانیت ایمانی‬
‫شده و توفیق تطبیق گفتار بر کردار را به آسانی می یابد‪ ،‬و‬
‫اورا به درک کلیه معضـالت درونی کـه آثارش در بیرون‬
‫بوقوع می پیوندد آگاهی الزم می بخشد‪.‬‬
‫به عباره دیگــر این مکتب خواهـان آنست تا درون و‬
‫بیرون حضرت انسان با هم منطبق شده و توازن پیدا نماید‬
‫یعنی آنچه را میگوید قوت تطبیق آنرا به سهولت پیدا نماید‬
‫و آنچه را می نماید از خود نمایی و ریا و سمعه بدور بوده و‬
‫در آن اخالص مشهود باشد‪ ،‬یا اینکه توازن و تعادل مناسب‬
‫را در ظاهر و باطن طوری رونما سازد که اسالم خواهان‬
‫آنست و جوابگوی نیازمندی های فطری اوالد آدم به نحو‬
‫‪77‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫بسیار درست و معقول میگـردد کـه اساس و بنیاد وحی‬


‫آسمانی بدان منظور است‪.‬‬
‫و همچنان راز بزرگ دیگری که در مکتب موالنا نهفته‬
‫است‪ ،‬اینست کــه برنامه هــای تربیـتی خـود را باهمه‬
‫جهان بینی وسیع توحیدی مطابق به منطق هر عصر و زمان‬
‫و استعداد همگان پیشکش نموده و گرنتی صحت وسالمت‬
‫بشریت را با اطمینا ن کامل و صالبت ایمانی در محدودۀ‬
‫زمانی می نماید‪ ،‬یا به عباره دیگر تضمین می نماید که اگر‬
‫فرد و اجتماع در مدت معینه طـور شاید و باید از آن‬
‫استفاده الزم بعمل آرند بشرطیکه خواست و آرزوی ایجاد‬
‫تغییرات کیفی را در بواطن خود و دیگران داشته باشند‪،‬‬
‫بدون شک تمام حقایقی که درین مکتب تذکر داده شده‬
‫است‪ ،‬بدون کوچکترین کم و کاست اوالً آنرا در خود شان‬
‫یافته و حتی به مرحله احساس و لمس درآمده و آنگاه به‬
‫یقین پی میبرند که کلید حقیقی سعادت بشر و بشریت‬
‫در کجاست ؟!!‬
‫چنانچه برتری ویژه این مکتب را که در بردارنده اسرار‬
‫قرآن و احادیث سرور کائینات است‪ ،‬تحت عنوان دیگران‬
‫چه کـردنـد؟ و ما چـه میکنیم؟ موالنا(رح) چنین به توضیح‬
‫میگیرد‪:‬‬
‫(دیگران در کشف مـاده و مادیات کوشیدند و رسیدند‪).‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪78‬‬

‫مومنین عالوه براین به کشف اسرار روح و روحانیت و‬


‫کلید این همه سعادت میکوشند تا دریابند و سرآیند‪.‬‬
‫دیگران به نظام بخشی صورت به زیب و زینت پرداختند‬
‫و جهان را بر خـود و همگان در نتیجه اینک دوزخ ساختند‪.‬‬
‫مؤمنین به جال دهی مقـام عالی انسانیت از راه علـم و‬
‫عمل به منظور تعمیم عدالت و زندگی با همه مسالمت سعی‬
‫ورزند تا در بدست آوردن این دولت مؤفق گردند‪.‬‬
‫دیگران کماالت علوم معاش را از شانزده تا بیست سال‬
‫امتداد دهند‪.‬‬
‫مؤمنین به طول یک یا دوسال حقایق علوم معاد و معاش‬
‫را از این مدرسه فرا می گیرند‪.‬‬
‫دیگران اصالحات اراضـی را بزعـم خویش بنیاد عدالت‬
‫دانند و نمایند آنچه توانند‪.‬‬
‫مؤمنین به اصالحات مغز و قلب عالوه از نظام بخشی بادی‬
‫بدن با سادگی مساعی نمایند تا از همـه پیش قدمتر باشند‪.‬‬
‫دیگران از مکاتب خود انسان های با همه انانیت و خود‬
‫خواهی را با آقایی و بابایی بر آرند‪.‬‬
‫مؤمنین ازین مدرسه بشر دوستان واقعـی را با همـه‬
‫وسعت نظـر و جهـان بینی وسیع بغرض رفع آالم فرد و‬
‫اجتماع بظاهر و باطن تقدیم می کنند‪.‬‬
‫‪79‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫دیگران دوکتوران و دیپلوم داران خویش را درجـاهـای‬


‫معین به استادی مقرر دارند‪.‬‬
‫مؤمنین فرآورده های خود را در هرجا و هر وقت برای‬
‫بهبود فرد و اجتماع بکار اندازند‪.‬‬
‫دیگـران معادن و ذخـایر را از دل زمین می کشند و‬
‫جایش را خالی گذارند تا سر انجام جهان را بنابر فقدانش به‬
‫نابودی درآرند‪.‬‬
‫مؤمنین معادن و ذخایر اسـرار دل را از زیر سنگها و‬
‫چتلیهای نفس برآورده و جابرجا طوری گذارند که از تقویت‬
‫آن بشر و بشریت را بکام برداری هردو جهان مؤفق سازند)‪.‬‬
‫ویژه گی دیگری مکتب موالنا اینست که غرض تقویه و رشد‬
‫شخصیت معنوی انسان عبادات بیقید وشرط را در پهلوی عبادات‬
‫با قید و شـرط بسیار با اهمیت تلقـی نمـوده و خاصتاً در مورد‬
‫تفـکر و ذکـر روشـنیهای بسزایی انداخته و آنرا شامل برنامههای‬
‫تربیتی نموده است‪ ،‬خوانندگان گرامی غرض کسب معلومات‬
‫بیشتر میتوانند به کتاب دلیل الذاکرین و جام های ششگانه به‬
‫تقویه ایمان مؤلفه موالنا مراجعه نمایند‪.‬‬
‫موالنا صاحب به استناد این حدیث پیامبر خدا که فرموده است‪:‬‬
‫(من تفکر ساعة فی آَلء اهلل افضل من عبادت ستین سنه)‪.‬‬
‫یعنی یک ساعت تفکر در مصنوعات و نعمات پروردگار بهتر‬
‫است از شصت سال عبادت‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪80‬‬

‫در مورد تفکر لنگر اندازی قابل مالحظه ای را مرعی داشته و‬


‫آنرا مطابق «‪ »2500‬آیات کالم ربانی میداند که به ارتباط دقت‬
‫کردن و عمیق شدن به عالیم و نشانه های قدرت خدا(ج) و آنرا به‬
‫مرتبه ایمان به قلب جای دادن باشد‪.‬‬
‫ن يَ ْذكُ ُرونَ اللَّهَ ِق َيا ًما َو ُق ُعودًا‬
‫طوریکه پروردگار میفرماید‪(:‬الَّ ِذي َ‬
‫ض َر َّب َنا َما‬‫اْلَ ْر ِ‬
‫ات َو ْ‬‫الس ََم َو ِ‬
‫خلْ ِق َّ‬ ‫ِف َ‬ ‫ج ُنو ِبه ِْم َو َي َت َفكَّ ُرونَ ِ‬ ‫َو َع َ ٰ‬
‫َل ُ‬
‫حانَكَ َف ِق َنا َع َذ َ‬
‫اب ال َّنا ِر) [آل عمران ‪]191‬‬ ‫س ْب َ‬ ‫ْت َٰه َذا بَ ِ‬
‫اط ًال ُ‬ ‫خلَق َ‬
‫َ‬
‫آنانیکه یاد میکنند خـدا را ایستاده و نشسته و بر پهـلوی خویش‬
‫خفته و تامل میکنند در آفرینش آسمان ها و زمین‪ ،‬میگویند ای‬
‫پروردگار ما نیافریده ای اینها را طور عبث و باطل‪ ،‬پاکی تراست‪،‬‬
‫پس نگهدار مارا از عذاب آتش‪.‬‬
‫درین راستا مال صـدرا نیز هــم نظر با اندیشه موالنا بوده و‬
‫موصوف هم در مورد تفکر و اندیشیدن مقام خاص را قایل بوده و‬
‫چنین ابراز رای می نماید‪( :‬بنابر حدیث پیامبر که فرمود‪ ":‬یک‬
‫ساعت اندیشیدن از هفتاد سال عبادت برتر است " بدو دلیل‬
‫اندیشه و تفکر برتر از عبادت است‪:‬‬
‫اول – از این جهت که تفکر انسان را بخدا میرساند‪ ،‬در حالیکه‬
‫عبادت تنها به پاداش میرساند نه خدا‪.‬‬
‫دوم – آنکه اندیشه کار دل و قلب است‪ ،‬در حالیکه عبادت‬
‫عمل اعضاء و جوارح است و چون دل از همه اعضاء شریفتر است‪،‬‬
‫عمل او نیز برتر از عبادت است)‪.‬‬
‫‪81‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫موالنا صاحب فیضانی(رح) را عقیده بر آنست تا زمانیکه انسان از‬


‫دیدگاه اسالم مورد تعلیم و تربیت قرار نگیرد و از تهذیب نفس‬
‫برخوردار نشود و مراتب نفسی آدمی از اماره بالسوء در اثر غذا‬
‫رسانی به روح و روان او به نفس لوامه و از نفس لوامه به نفس‬
‫مطمئنه مبدل نگردد و در برابر وساوس شیطان‪ ،‬مبارزه و مجاهده‬
‫دوامدار و مکتبی را مرعی االجرا قرار ندهد و قدرت جذب الهامات‬
‫ملکی را پیدا ننماید‪ ،‬و مراقبت و مواظبت از حاالت درونی و‬
‫بیرونی " باطنی و ظاهری" خود نداشته باشد و خدمت خلق اهلل را‬
‫غرض حصول رضای پروردگار جل جالله انجام ندهد و در برابر‬
‫خوش باشی ها و یا بدگویی های دیگران (والیخافون لومته الیم)‬
‫بی پروا نباشد و خالصه اینکه در تمامی اقوال و افعال او اخالص‬
‫مشهود نگردد‪ ،‬محال است که در خور خدمتی به اجتماع شده‬
‫بتواند و یا اعمال و اقوال او مورد پذیرش خدای زمین و زمان واقع‬
‫گردد‪.‬‬
‫و هم معتقد است تا زمانیکه افراد با ایمان و با سالمت مغز و‬
‫قلب (آنانیکه قلوب شان از آفات غیراهلل مصئون و محفوظ است)‪،‬‬
‫زمام امور را در هر موقعیتی که باشند‪ ،‬بدست نگیرند‪ ،‬بوجود آمدن‬
‫فضای صلح و انسانیت و اخوت و عدالت و روا داری متقابل‪ ،‬به‬
‫هیچ وجه امکان پذیر نبوده و کامال محال است‪.‬‬
‫پس از دیدگاه موالنا انسان و ایجاد انقالب و دگرگونی کیفی در‬
‫نهاد او به جهت مثبت اشد ضرورت است تا از برکت اینگونه افراد‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪82‬‬

‫سلیم‪ ،‬اجتماع بشری بطرف سالمت و عدالت و انسانیت سیر نماید‬


‫تا باشد که عدالت همچون زمانه اصحاب کبار و سایر بزرگمردان‬
‫دین به پایه نهایی و حقیقی اش رسیده بتواند‪.‬‬
‫موالنا صاحب از مشکالت که در میان مسلمین ایجاد گردیده‬
‫است سخت رنج می برد چه آن مشکلی که از ناحیه تنبلی خود‬
‫مسلمانان باشد و یا اینکه از طرف اعداء دین باالی جوامع اسالمی‬
‫تحمیل گردیده است و تمامی بدبختی های جوامع بشری و خاصتاً‬
‫مسلمین را از عدم درک اسرار قرآن و عدم برداشت درست از‬
‫حقایق قـــرآن و احادیث رسول گـرامی اسالم و همچنان ازدیاد‬
‫جاسوسان به نفع اغیار و بیگانگان در ممالک اسالمی دانسته و این‬
‫مطلب را در کتاب " راز های موفقیت یا انسان با قرآن " تحت‬
‫عنوان فشرده مشکالت و چاره آن اینطور می فرماید‪( :‬این ذوات از‬
‫همه بیشتر و تمام تر ثقلت بار رسالت خود ها را درک کرده و‬
‫بخوبی تمام میدانند که معجزه های تخنیک و شریان های‬
‫اقتصادی‪ ،‬از آن اعداء گشته و شقوق و شعب گوناگون مذهبی و‬
‫سیاسی‪ ،‬از آن ما و هکذا پیشرفت های علمی از ایشان‪ ،‬پسمانی و‬
‫مزخرفات جویی با غیره بدبختی ها قسمت ما گردیده است‪.‬‬
‫بنابرین نباید این کار را سهل دید‪ ،‬الزم است تا در پیشرفت‬
‫اعالی کلمة اهلل متکی بر اصــل برادری و برابری هنوز هم اراده‬
‫ناشکن و آهنین را در خویش به نیروی ایمان و قلب سالم ورزیده‬
‫تر کرده باشیم‪.‬‬
‫‪83‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫ناگفته نباید گذاشت که در جوامع پسمانده خصوصاٌ ممالک‬


‫اسالمی منشاء عدم ترقی و اتحاد بر این اصل استوار است که‬
‫مخالفین از آدم بیشتر جاسوس و از مسلمان اضافه تر مخبر به نفع‬
‫خویش خلق کرده اند‪ .‬با درک این واقعیت ها ضرور است که به‬
‫درایت کامل و دقت مزید به پیشرفت امور خویش فعالیت الزمی‬
‫مرموز را منسجم نمایند‪.)....‬‬
‫و همانگونه تحت همین عنوان در رابطه به طرز دید و برخورد‬
‫انسان های ایده آل و نمونه که مصروف اعالی کلمة اهلل اند‪ ،‬تصویر‬
‫نهایت منطقی و مؤمنانه و عارفانه را ارایه داشته و چنین ابراز‬
‫میدارد‪( :‬پیروان مدرسه مبارکه توحید به هیچ کس در هیچ جا به‬
‫اکراه ندیده و بهر کیش که دارند‪ ،‬اعتراض نمی نمایند‪ .‬زیرا اینها‬
‫معتقد اند که اسالم عملی را ما مسلمان ها برخویش تطبیق‬
‫نکردیم‪ ،‬جز مراسم غیر ارادی منسوب به اسالم و تعبدات محدود‬
‫بدون کیف‪ ،‬دیگر به اساسات سلیم قرآن دست ناخورده اسالم‬
‫دست نزدیم‪.‬‬
‫هرگـاه مؤمنین خـدا جل جالله را حاضــر و ناظر به هرجا و‬
‫هر وقت می دیدند‪ ،‬خود و اعمال خــود را به پیشگاه حضور وی‬
‫یقیناً رسیدنی میدانستند‪ ،‬بیشک به روی زمین احدی از پیروان‬
‫ادیان باطله باقی نمی ماند‪ ،‬مگر که مسلمان می شد)‪.‬‬
‫و در جایی دیگر تحلیل بسیار دقیق‪ ،‬عمیق‪ ،‬اندیشمندانه و‬
‫عالمانه را با دید بلند معنوی و ایمانی مبنی بر عدم رشد پیروان‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪84‬‬

‫اسالم و تهاجم مرموز فرهنگی دشمنان اسالم‪ ،‬که میخواهند در‬


‫لباس اسالم و در پوشش دین و دینداری و حتی دعوتگری‪ ،‬به‬
‫دعوتگری ضربه شدید و مرگبار وارد سازند اینطور می فرماید‪:‬‬
‫(دشمنان اسالم گماشته گانی را بشکل و قیافه علما به بهانه ی امر‬
‫به معروف ونهی از منکر در میان صفوف مسلمین جا زده و‬
‫میخواهند توسط آنها امر به معروف و نهی از منکر را طور خشن و‬
‫غیر منطقی سازمان دهند که باید اصطحکاک صورت گیرد و‬
‫مبارزین پاک اسالم بدنام و متوقف شوند‪.)....‬‬
‫‪85‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫اهمیت و ضرورت اشخاص معنوی و نحوه کاربرد شان‬


‫در ساحات مختلف زندگی فردی و اجتماعی‬

‫اوالً بایست تفکیک و تشخیص داشته باشیم که انسان معنوی‬


‫چگونه بوده و بکدام اشخاص نسبت داده میشود‪ .‬از دیدگاه اسالم‬
‫اشخاص معنوی به همان کسانی خطاب میگردد که جهات روحی‬
‫و ایمانی اوشان از اثر تعلیم‪ ،‬تربیه و تزکیه رشد و ترقی کرده باشد‬
‫و این مأمول هرگز بر آورده شدنی نخواهد بود‪ ،‬مگر اینکه از قرآن‬
‫و سنت پیامبر آخرالــزمان (حضرت محمد صلی اهلل علیه وسلم)‬
‫تبعیت صورت گیرد‪ .‬و آنچه را که میدانند بر مبنای عمل واخالص‬
‫مؤمنانه غرض ارتقای دین و حصول رضای پروردگار انجام دهند و‬
‫بدون کمترین روحیه غش و فریب در همـان مسیر استقامت‬
‫ورزیده و تداوم آنرا با همه عجز و بیچاره گی از بارگاه رب العزت‬
‫استدعا نمایند‪.‬‬
‫بدین مفهوم اگر جنبه های روحی و معنوی انسان رشد و ترقی‬
‫پیدا کرد و استعداد معنوی انسان شگوفا شد‪ ،‬دید و بینش او هم‬
‫به همان تناسب عالی و عالیتر گـردیده و هدفمندی او هم از بند‬
‫مادیات رهـایی کسب نمــوده و در جهت اهـداف علیای معنوی‬
‫"نجات و سالمت بشریت" مسیر گرفته و به اساس عشق و محبتی‬
‫که به خدا و رسول خدا نصیب همچو اشخاص میگردد‪ ،‬بدون منت‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪86‬‬

‫گذاری و یا خودنمایی و با همه بزرگواری که شایسته دوستان‬


‫خداست‪ ،‬متوجه پرشدن فلم درست زندگی خویش در پیشگاه ایزد‬
‫الیزالی بوده و مراقب و مواظب آنست که چگونه و بکدام ظرافت و‬
‫لطافت ممکنه‪ ،‬ذات اقدس او تعالی را راضی ساخته بتواند‪.‬‬
‫بناء از ثروت اندوزی های بیجا و شهرت و اخذ منصب و قدرت‪،‬‬
‫کامالً بیزار گردیده و در جلب و جذب خشنودی و نظر کردگار‬
‫دایماً دست اندر کار میباشد‪.‬‬
‫چنانکه حضرت علی(رض) فرموده است‪( :‬مبارک باد برکسی که‬
‫گمنام باشد و او دیگران را بشناسد‪ ،‬اما مردم اورا نشناسند‪ ،‬زیرا به‬
‫رضامندی خدا نایل میگردد‪ .‬این قبیل مردم چراغ هدایت اند و از‬
‫برکات ایشان فتنه های تاریک برطرف میشوند و خداوند آنان را در‬
‫رحمت خویش داخل میگرداند‪ ،‬اینگونه مردم حال خود را ظاهر‬
‫نمی کنند و از کسی بدگــویی نمی کنند و بـی مـروت و ریـا کار‬
‫نمیشوند)‪.‬‬
‫انسانهای معنوی یا به تعبیر دیگر اولیاء اهلل یا دوستان برحق‬
‫خداوند جلت عظمته دارای همان ظرفیتی اند که اگر دنیا با همه‬
‫داشتگیهای آن بدنبال آنان بشتابد اوشان دنیا را بدست میگیرند‬
‫نه در قلب یا بعباره دیگر داشتگی های دنیوی را تنظیم و توجیه‬
‫می نمایند در همان مسیری که خدا و پیامبرش فرموده اند‪ ،‬یعنی‬
‫" قدرت‪ ،‬ثروت و شهرت" که فشرده ترین لذات دنیوی است‪ ،‬آنها‬
‫را فریب داده نمی تواند‪ ،‬بلکه به تعبیر دعوتگر سترگ جهان اسالم‬
‫‪87‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫الداعی الی اهلل موالنا محـمد عطاو اهلل "فیضانی(رح)" که‪( :‬و سایط‬
‫ارتقای فرد و اجتماع را استفاده اعظمی از قدرت‪ ،‬ثروت و فرصت)‬
‫تثبیت فرموده است‪.‬‬
‫قرآن پاک اولیاء اهلل را اینطور به تعریف میگیرد‪( :‬أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ‬
‫اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿﴾ الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا‬
‫یَتَّقُونَ ﴿﴾ {یونس‪}63-62 /‬‬
‫ترجمه‪ :‬آگاه باشید دوستان و اولیای خدا‪ ،‬نه ترسی دارند و نه‬
‫غمگین میشوند! همانها که ایمان آوردند‪ ،‬و از مخالفت فرمان خدا‬
‫پرهیز میکنند‪.‬‬
‫مسلماً اهمیت و ضرورت انسان های معنوی ونحوه کاربرد شان‬
‫در همه ابعاد زندگی فردی و اجتماع بخوبی مشخص میگردد و‬
‫نمـونههای اینگـونه ذوات وارسـته را در صـدر اول اسالم و در‬
‫زمانهای بعـدی حتی تا امروز بفضل پروردگار داریم و به مراتب‬
‫تجربه شده است‪.‬‬
‫اما با تأسف در عصر امروز نسبت دوری و مهجوری ما مسلمانان‬
‫از قرآن و سنت سید السادات حضرت محمد صلی اهلل علیه وسلم‬
‫و یا انحرافات محسوس یا غیر محسوس به نحوی از انحا از مسیر‬
‫هدایت‪ ،‬ذلت های پیاپی بر ما تحمیل میگــردد و جهان اسالم‬
‫متفرق و متشتت و دست نگر و مزدور اجانب " دشمنان انسانیت و‬
‫اسالمیت " بوده بطور ذلت بار حیات بسر می برند‪.‬‬
‫لهذا به سلسله پرابلم هـا و معضالت دیگـر‪ ،‬معضل قابل درک‬
‫اینست که جهان اسالم در تربیه افــراد سلیم توجه الزم نداشته و‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪88‬‬

‫هنوز هم ازین امر مهم غفلت می ورزند و فراموش نموده ایم که‬
‫پیامبر بزرگوار مان از افراد بدوی و وحشی در اثر تربیه و تزکیه‬
‫چگونه شخصیت ها و الگوهای را به جهان بشریت تقدیم فرمود‪،‬‬
‫انسان را تربیه نمود و به سالمتی روحی و معنوی اش عطف توجه‬
‫فرمود و بعد از طی مراحل الزم تربیه و تزکیه‪ ،‬اورا در رأس رهبری‬
‫قرار داد و از همین جا بود که اصحاب کبار در هیچ جای از خود‬
‫ضعف نشان نداده و به هیچ تطمیع تسلیم نشده و از هیچ تهدید‬
‫نهراسیدند‪ ،‬بلکه مردانه وار و با نیروی ایمان و اهداف بلند معنوی‬
‫در قلع و قمع بنیاد های باطل و باطل گرائیان‪ ،‬طاغوت و طاغوتیان‬
‫و ظالمان و فرعونان وقت‪ ،‬با صفوف مرصوص حمله ور شده و‬
‫موفق و کامیاب و سرفراز و با عزت بدر آمدند که تاریخ شاهد و‬
‫گواه این مدعاست و نصرت ها و امداد های غیبی خداوند متعال‬
‫در همه جا مشهود بود‪.‬‬
‫طـور مثال‪ :‬یکــی از این انسانهای معنوی حضــرت ابوبکر‬
‫صدیق(رض) اولین جانشین پیامبر خداست که مسلماً از حقانیت‬
‫دین و تبعیت مخلصانه پیامبر مان در حین خالفت و غیر آن‬
‫تصویر حقیقی را طوری ارایه میدارد که نه تنها مسلمین بلکه غیر‬
‫مسلم هم از آن انکار کرده نمی توانند‪ ،‬تأثیرات آن در عمق وجدان‬
‫بشریت کارگر شده و عدالت و انسانیت و دفاع از حقوق انسان در‬
‫آن زمان به مرحله نهایی رسیده بود که این خود تجسم عینی از‬
‫یک انسان معنوی بوده و مبین اهمیت و کاربرد آن در ساحات‬
‫مختلف زندگی فردی و اجتماعی در جهت نجات و هدایت انسان‬
‫‪89‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫میباشد و همچنان عـالیم و نشانه هـای از بـزرگی و کرامات و‬


‫نزدیکی او را به پروردگار عالمیان بازگو می نماید‪ "( :‬قبیله بنی‬
‫بکر" با " منذر بن سارا " از در صلح و آشتی درآمده‪ ،‬قصد تاخت‬
‫و تاراج به مسلمانان بحرین و قبیله عبدالقیس را داشتند‪ .‬حضرت‬
‫ابوبکر صدیق(رض) بسرکردگی"عالء حضرمی" سپاهی برای سرکوبی‬
‫آنان گسیل داشت که در میان راه دچار کمبود آب شدند و از‬
‫تشنگی حالت سپاه مسلمین دگرگون شد‪ ،‬حضرت عالء حضرمی‬
‫دست دعا بدرگاه ایزد متعال دراز نمود و دعای وی مؤثر واقع شد‪،‬‬
‫اسب وی طبق عادت سُم های خود را برزمین کوفت‪ ،‬در زیر نعل‬
‫او چشمه زالل نمودار شد که بنام " ماء الفرس " مشهور گشت)‪.‬‬
‫بعد از فراغت از فتح بحرین‪( :‬به سمت دارین روانه شد در آنجا‬
‫اجتماع بزرگی از دشمن مستقر بود‪ .‬در وسـط راه دریایی حایل‬
‫گشت که عبور از آن احتیاج به کشتی بوده اما فراهم آوردن کشتی‬
‫برای سپاه اسالم از جایی میسر نبود‪ ،‬لذا بدستور عالء حضرمی همه‬
‫قشون اسب های شانرا به دریا راندند و بعضی هم شتر و قاطرهای‬
‫شان را‪ ،‬و کلمات دعا بر زبان شان جاری بود‪ .‬در نتیجه از دریا عبور‬
‫نمودند‪ ،‬در حالیکه کشتی ها این مسافت را درزیک شبانه روز طی‬
‫می کـردند‪ .‬با دیدن این کرامت ها کفار مات و مبهوت گشتند‪ ،‬تا‬
‫جایی که راهب بزرگ عیسوی نیز مسلمان شد‪.)...‬‬
‫(امپراطور روم پس از شکست در نبرد یرموک‪ ،‬از پایتخت‬
‫خویش " حمص " فرار کرد‪ .‬مسلمانان این شهر را محاصره کردند‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪90‬‬

‫نیروهای دشمن باهم مشورت و چنین تصور کردند که درون قلعه‬


‫محکمی قرار دارند و نیازی به جنگ و مقابله نمی بینند‪ ،‬اگر این‬
‫روش را پیشه کنیم مسلمانان سررانجام به تنگ آمده‪ ،‬خواهند‬
‫گریخت و چون فصل سرما بود آنان تصور میکردند که مردم عرب‬
‫تاب تحمل سرما را ندارند‪ ،‬نه لباس و پوششی مناسبی دارند و نه‬
‫از امکانات دیگر برخوردارند و حال آنکه فصل سرما در حال اتمام‬
‫بود و مسلمانان به محاصره خود ادامه می دادند‪.‬‬
‫با فضل الهی هیـچ یک از سپاهیان اسالم در اثر سرما آسیبی‬
‫ندیدند‪ .‬روزی مسلمانان طبق نقشه و برنامه ریزی قبلی تصمیم‬
‫گرفتند یکباره به قلعه غیر قابل تسخیر رومیان یورش برند‪ ،‬آنگاه‬
‫همگی ندای اهلل اکبر را سر دادند‪ ،‬آن قلعه با قدرت الهی طوری‬
‫شروع به لرزیدن کرد که دیوارهایش فروریخت و با تکبیر دوم‪،‬‬
‫لرزش شدیدتری ایجاد شد بطورکه مردم " حمص" تسلیم شدند‬
‫و درخواست معاهده صلح کردند‪ .‬به اثر صلح نامه مقرر شد که هر‬
‫نفر سالیانه یک سکه طال و یک جریب گندم به عنوان جزیه‬
‫پرداخت کنند‪.)...‬‬
‫این همه تأثیرات انسان های معنوی و قرار داشتن همانگونه‬
‫انسان ها در رأس رهبری است که سبب جذب امداد های غیبی‬
‫الهی شده و در اثر آن فتوحات معجزه آسایی نصیب پیروان‬
‫راستین مکتب قرآن گردیده است‪.‬‬
‫اینجا شخصیت معنوی دیگری را که از اثر تربیت در مکتب‬
‫محمدی(ص) بعد معنوی شخصیت شریفش تشکل پیدا کرده است‪،‬‬
‫‪91‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫مثال می زنیم و آن حضرت عمر فاروق(رض) دومین جانشین پیامبر‬


‫اکرم صلی اهلل علیه وسلم میباشد‪.‬‬
‫به احساس مسوولیت و عدالت و ظرافت او دقیق شویم که‬
‫درحین گشت زنی و وارسی از حال و احوال مظلومین و محتاجان‬
‫چگونه برخورد می نماید که اصالً بجز مکتب محمدی(ص) دیگر‬
‫هیچ مکتبی در جهان تا هنوز قادر به تربیه اینگونه ذوات شریف‬
‫نشده و نخواهد شد‪.‬‬
‫حضرت انس(رض) می گــوید‪ :‬فاروق اعظم(رض) طبق معمول در‬
‫حال گشت زنی و نگهبانی بود‪ ،‬گذرش به مرد عربی افتاد که جلوی‬
‫خیمه خود نشسته است‪ ،‬او هم رفت و پهلوی او نشست و سر‬
‫صحبت را با وی باز کرد‪ ،‬آنگاه از او پرسید‪ :‬چگونه گذر ات به اینجا‬
‫افتاد؟! ناگهان صدای گریه ای از داخل خیمه بلند شد‪ ،‬حضرت فاروق‬
‫اعظم(رض) پرسید‪ :‬این گریه از که و برای چیست ؟ او گفت‪ :‬به تو‬
‫ارتباطی ندارد‪ ،‬این فریاد زنی است که در حال وضع حمل میباشد‪،‬‬
‫حضرت فاروق(رض) به منزل رفت و به همسرش " ام کلثوم " رضی‬
‫اهلل عنها گفت‪ :‬برخیز‪ ،‬چادر حجابت را بر سرکن و همراه من بیا‪ ،‬آنگاه‬
‫اورا همراه خود برد و نزد اعرابی رسید و به او گفت‪ :‬آیا اجازه هست‬
‫این زن داخل خیمه برود و او را در امر زایمان یاری دهد ؟ مرد عرب‬
‫اجازه داد‪ .‬ام کلثوم رضی اهلل عنها وارد خیمه شد‪ ،‬پس از مدتی آواز‬
‫داد‪ ،‬ای امیرالمومنین ! به دوست خود مژده بده که پسری برای وی‬
‫متولد شد‪ .‬اعرابی با شنیدن کلمه " امیرالمومنین " لرزه بر اندام شد‪،‬‬
‫فوراً با ادب نشست و معذرت خواست‪ .‬حضرت عمر(رض) فرمود‪ :‬حرفی‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪92‬‬

‫بدل راه مده‪ ،‬صبح نزد ما بیا ! آنگاه برای نوزاد حقوقی تعین نمود و‬
‫بخودش هم کمک کرد‪.‬‬
‫روزی حضرت فاروق اعظم(رض) پس از مراجعت از سرزمین شام‬
‫تنها و نا شناس برای وارسی به امور مردم به کوچه ها و خیابان‬
‫های شهر مدینه از منزل خارج شد‪ .‬پیر زنی را دید و جویای‬
‫احوال وی شد‪ ،‬از او پرسید‪ :‬امیر المومنین شما‪ ،‬چگونه مردی‬
‫است؟ آن پیر زن به بدی از ایشان یاد کرد و گفت‪ :‬از روزی که‬
‫عمر خلیفه شده درهمی هم به من نرسیده است‪.‬‬
‫حضرت عمر(رض) فرمود‪ :‬عمر از حال تو چه خبر دارد‪ ،‬چرا به او‬
‫اطالع ندادی ؟ پیر زن گفت‪ :‬او امیر المومنین است‪ ،‬باید از شرق و‬
‫غرب مملکت احوال همه مردم را بداند‪ ،‬فاروق اعظم(رض) با شنیدن‬
‫این سخن به گــریه در آمـد و فـرمود‪ :‬مرا هم بر حال عمر رحم‬
‫(رض)‬
‫میآید‪ ،‬شما در مقابل چه چیزی از سر تقصیر وکوتاهی عمر‬
‫میگذری؟ پیر زن با تعجب گفت‪ :‬ای مرد مرا مورد تمسخر قرار‬
‫مده‪ ،‬عمر گفت‪ :‬باور کن قصد استهزاء شما را ندارم‪ ،‬این گفتگو‬
‫همچنان جریان داشت تا اینکه حضرت علی و حضرت عبداهلل ابن‬
‫مسعود رضی اهلل عنهما از طرف دیگر خیابان آمدند و عرض‬
‫کردند‪ :‬السالم علیکم یا امیر المومنین ! پیر زن با شنیدن نام امیر‬
‫المومنین سخت پریشان و مبهوت شد که چرا به امیر المومنین بد‬
‫گفته است‪ .‬حضرت عمر(رض) فرمود‪ :‬اشکالی ندارد‪ ،‬آنگاه با توافق‬
‫پیر زن‪ ،‬روی قطعه پوستی نوشتند که حضرت عمر فاروق(رض) در‬
‫مقابل پرداخت (‪ )25‬اشرفی از جانب پیر زن مورد عفو قرار گرفته‬
‫‪93‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫است‪ .‬لذا این زن کهن سال در روز قیامت نمی تواند ادعایی داشته‬
‫باشد‪ .‬در پایان رضایت نامه‪ ،‬گواهی حضرت علی و حضرت عبداهلل‬
‫ابن مسعود رضی اهلل عنهما نیز درج گردید‪.‬‬
‫برمبنای همین عدل و انصاف است که فرمان عمر(رض) بر زلزله‬
‫هم تاثیر بسزایی دارد‪ ،‬چنانچه در زمان خالفتش زلزله آمد و‬
‫زمین پیوسته حرکت میکرد‪ ،‬او حمد و ثنایی خدا را بیان کرد و‬
‫تازیانه ای بر زمین زد و فرمود‪( :‬آرام باش ! آیا من بر روی تو عدل‬
‫و انصاف بر قرار نکرده ام ؟) فوراً زلزله متوقف شد‪.‬‬
‫وقتی سرزمین مصر فتح شد‪ ،‬اهالی آن نزد حضرت عمرو بن‬
‫العاص(رض) فاتح مصــر آمدند و گفتند‪ :‬در این سرزمین تنها راه‬
‫ارتزاق ما کشاورزی است که از رود نیل میسر میگردد و مرسوم‬
‫است که هر سال یک دختر باکره که در حسن و جمال ممتاز باشد‬
‫به رود خانه انداخته میشود و چنانچه این رسم بجا آورده نشود‪ ،‬آب‬
‫دریا افزوده نخواهد شد و قحطی واقع می شود‪ .‬حضرت عمرو بن‬
‫العاص(رض) موضوع را برای فاروق اعظم(رض) نوشت‪ .‬ایشان در پاسخ‬
‫فرمود‪ :‬اسالم اینگونه آداب وحشیانه را مجاز نمیداند و نامهای‬
‫خطاب به دریای نیل اینگونه نوشت‪:‬‬

‫بسم اهلل الرحمن الرحیم‬


‫" این نامۀ بندۀ خدا عمر بن الخطاب به رود نیل در مصر است‪،‬‬
‫اگر تو به اختیار خود جاری هستی ما بتو کاری نداریم و اگر به‬
‫دستور خدا جاری هستی پس بنام خدا جاری باش "‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪94‬‬

‫با انداختن این نامه‪ ،‬رود نیل روبه فزونی نهاد بطوری که سطح‬
‫آب نسبت به سالهای قبل حدود شش متر باال آمد و از آن روز این‬
‫رسم جاهلی متوقف شد و از بین رفت‪.‬‬
‫"شـخص عجـمی در مدینه منوره مشغول جستجوی فـاروق‬
‫اعظم(رض) بود‪ .‬کسی اطالع داد که او به صحرا رفته و درین لحظه‬
‫ممکن است در خواب باشد‪ .‬چنانکه او بطرف صحرا رفت و دید که‬
‫آن جناب روی زمین خوابیده و تازیانه زیر سر نهاده است‪ ،‬در دل‬
‫پنداشت که در تمام جهان از وجود این شخص فتنه برپاست و‬
‫کشتن او بسیار آسان است‪ ،‬با این اراده شمشیر از نیام برکشید‪ ،‬در‬
‫همین لحظه دو شیر نمودار گردیده بر وی حمله ور شدند‪ ،‬او چیغ‬
‫و فـریاد کشید‪ ،‬حضرت فاروق اعظــم(رض) بیدار شد و آن شخص‬
‫تمام حکایت را بازگو کرد و سپس مسلمان شد "‪.‬‬
‫(روزی در مدینه منوره در حالـی کـه خطبه جمعه را ایـراد‬
‫میکرد‪ ،‬دو یا سه بار فرمود‪:‬‬
‫" یا ساریة الجبل " و بعداً خطبه را ادامه داد‪ .‬تمام حاضرین در‬
‫حیرت فرو رفتند که این جمله بی ربط چگونه بر زبان مبارکش‬
‫جاری شد‪ .‬او با عبدالرحمن بن عوف ارتباط خاصی داشت‪ ،‬حضرت‬
‫عبدالرحمن(رض) از او پرسید‪ :‬امروز شما در میان خطبه عبارت " یا‬
‫ساریة الجبل " را به چه منظوری بر زبان آوردید ؟ وی از لشکرش‬
‫ذکر کرد که در نهاوند عراق مشغول جهاد بود و فرمانده لشکر‬
‫"ساریه" نام داشت‪ ،‬فرمود‪ :‬دیدم کــه این لشکر در دامنه کــوه‬
‫‪95‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫مشغول جنگ است و قشون دشمن از جلو و عقب می آمد و آنان‬


‫از آن خبری نداشتند‪ .‬با دیدن این وضع نتوانستم خودم را کنترول‬
‫کنم و ساریه را صدا زدم تا به سمت کوه برود‪.‬‬
‫بعد از چند روزی که قاصد ساریه‪ ،‬جریان را بیان کرد و گفت‪:‬‬
‫ما مشغول جنگ بودیم‪ ،‬ناگهان ندای " یا ساریة الجبل " شنیدیم‪،‬‬
‫با شنیدن این آواز به کوه پناه بردیم و پیروز شدیم)‪.‬‬
‫مطالب فوق الذکــر چهره اصلی و حقیقی انسان معنوی که‬
‫شخصیت معنوی اش تکامل و رشد کرده باشد‪ ،‬به ما معرفی‬
‫میدارد و همانگونه اهمیت این گونه چهره های نورانی و تابناک را‬
‫که آنهم در سطح رهبری قرار داشته باشند‪ ،‬بخوبی نمایان ساخته‬
‫و اینکه چگونه درد های اجتماع بشری را التیام می بخشند و به‬
‫جروحات ناشی از مظالم اجتماعی عصر امروز مرهم می گذارند‪ ،‬به‬
‫وضاحت تثبیت میگردد که اگر همچو شخصیت های معنوی و‬
‫تربیت یافته گان واقعی مکتب توحید در راس رهبری ملت ها قرار‬
‫گیرند‪ ،‬بـدون شک فیض و برکت از آسمان باریـده و بـه این‬
‫بیعدالتیها و زورگوییها و خاصتا استثمارگری و استعمارجویی‬
‫های بیجا و بی مورد که به شأن واالی انسانی لطمه مرگباری وارد‬
‫نموده است‪ ،‬نقطه پایان گذاشته خواهد شد‪.‬‬
‫ى‬‫طوریکه پروردگار ذوالمنان می فرماید‪َ ":‬ولَ ْو أَنَّ أَه َْل الْ ُق َر ٰ‬
‫ض َو ٰلَ ِكن‬ ‫اْلَ ْر ِ‬
‫الس ََم ِء َو ْ‬
‫ن َّ‬ ‫ح َنا َعلَ ْيهِم بَ َرك ٍ‬
‫َات ِّم َ‬ ‫آ َم ُنوا َواتَّ َق ْوا لَ َف َت ْ‬
‫كَ َّذبُوا َفأَ َ‬
‫خ ْذنَاهُم ِبِ َا كَانُوا يَك ِ‬
‫ْس ُبونَ [‪]٧:٩٦‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪96‬‬

‫ترجمه‪ :‬و اگر اهل شهرها و آبادیها‪ ،‬ایمان میآوردند و تقوا‬


‫پیشه میکردند‪ ،‬برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم؛ ولی‬
‫(آنها حق را) تکذیب کردند؛ ما هم آنان را به کیفر اعمالشان‬
‫مجازات کردیم‪.‬‬
‫حاال بجا خواهد بودکه تاثیرات کیفی و عمیق شخصیت معنوی‬
‫همچون "حضرت عمر فاروق اعظم(رض)" را در صحنههای درگیری‬
‫و نبرد میان حق و باطل به مطالعه و تحقیق بگیریم‪:‬‬
‫(درحین فتــح ایران در سـال ‪ 13‬هجری که حضرت عمر‬
‫فاروق(رض) بر مسند خالفت نشست‪ ،‬تدابیر نابودی حکومت ایران را‬
‫آغاز نمود‪ .‬کدام مسلمان بود که در دل‪ ،‬حس انتقام گیری از ایران‬
‫را نداشت‪ " .‬خسرو پرویز شاه ایران که نامه حضرت رسول خدا‬
‫صلی اهلل علیه و سلم را که بنام او و به عنوان دعوت به اسالم‬
‫ارسال شده بود‪ ،‬پاره کرد و رسول خدا صلی اهلل علیه وسلم فرمود‪:‬‬
‫که خداوند سلطنت او را پاره کند)‪.‬‬
‫نخست تـا چند روز متواتر حضــرت فاروق(رض) خطـبه ایـراد‬
‫میفرمود و در آن مسلمانان را علیـه ایرانیـان به جهـاد ترغیب‬
‫میداد‪ .‬آیه های قرآنی را تالوت و احادیث نبوی را بیان میکرد وعده‬
‫فتح ایران را که خدا و رسولش به مسلمانان داده بودند‪ ،‬یاد آور می‬
‫شد و در دلهای شان اشتیاق و تپش خاص جهاد را بوجود می آورد‪.‬‬
‫نخست ابو عبیده ثقفی که یکی از بزرگان تابعین بود به ندای‬
‫وی لبیک گفت‪ .‬آنجناب از این اقدام وی بسیار تشکر کرد‪ .‬آنگاه‬
‫‪97‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫سپاه اسالم را به دسته هـای مختلف تقسیم کـرد و اعزام داشت‬


‫بعضی از اصحاب بزرگ هم جز آنها بودند‪ ،‬حتی یک صحابی‬
‫بدوی بنام سلیط بن قیس(رض) هم در میان شان وجود داشت‪.‬‬
‫فرماندهی سپاه را به ابوعبیده ثقفی سپرد و فرمان داد‪ :‬بدون‬
‫مشورت اصحاب هیچ کاری را انجام ندهید‪ .‬به مثنی بن حارثه که‬
‫قبالً بنا به دستور حضرت ابوبکــر صدیق(رض) در عراق استقرار‬
‫یافته بود‪ ،‬دستور داد تا سـپاه خـود را به حرکت در آورد‪ ،‬این‬
‫هردو فرمانده با قشون خود بجانب ایران حرکت کردند‪ .‬ایرانیان‬
‫از دیر وقت مشغول آماده کردن لشکریان خود بودند‪ ،‬رستم پسر‬
‫فرخ زاد که فرمانده بزرگ نیروهای ایران بود‪ ،‬فوراً به " جابان "‬
‫دستور داد تا با سپاهی نیرومند در مقابل نیروهای اعراب آماده‬
‫گردد‪ .‬چنانکه هر دو ارتش در مقابل یکدیگر قرار گرفتند و بعداز‬
‫نبرد بزرگی‪ ،‬فتح نصیب مسلمانان گردید و اموال بسیاری به‬
‫غنیمت گرفته شد‪.‬‬
‫هنوز غنایم توزیع نشده بود که " نرسی " پسر خاله شاه ایران با‬
‫نیروی بزرگ برای مقابله با مسلمانان وارد شد و از طرف دیگر‬
‫"رستم" نیز بفرماندهی "جالینوس" لشکر بزرگی را اعزام نمود‪ .‬اما‬
‫ابوعبیده ثقفی قبل از اینکه نرسی و جالینوس بهم بپیوندند‪ ،‬بر‬
‫نرسی حمله کرد‪ ،‬نرسی پا به فرار گذاشت و اموال زیادی به غنیمت‬
‫گرفته شد‪ .‬سپس بی درنگ بر جالینوس و لشکریان او حمله ور شد‬
‫و او را نیز شکست داد و از او هم اموال فراوانی بدست آورد‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪98‬‬

‫پس از پایان این سه نبرد‪ ،‬خمس "یک پنجم" اموال غنیمت و‬


‫اسیران را به دارالخالفه فرستاد و بقیه اموال را بین مجاهدین‬
‫تقسیم نمود‪ .‬وقتی خبر شکست سپاهیان ایران به ملکه پارس‪،‬‬
‫"پوران دخت" رسید‪" ،‬بهمن جارو" را با سی هزار سرباز جنگآور‬
‫و سی هزار فیل گسیل داشت‪ .‬در میان آنهــا فیل سفیدی وجود‬
‫داشت که از زمان خسرو پرویز خیلی یُمن و خوش اقبال محسوب‬
‫میشد و در هر معرکه ای که میرفت‪ ،‬فتح حاصل میگشت‪ .‬درفش‬
‫کاویانی نیز که از دوران فریدون در خزانه شاهی نگهداری و نشانه‬
‫بزرگ فتح و پیروزی پنداشته می شد تحویل فرمانده سپاه گردید‪،‬‬
‫رستم نیز سپاهیانی تازه نفس جهت یاری رساندن به بهمن جارود‬
‫اعزام نمود‪.‬‬
‫حضرت ابوعبیده این بار از حد شجاعت گذشت و به حد تهور‬
‫رسید‪ .‬و از پل فرات عبور کرد و مشغول کار زار گردید‪ ،‬هنگام شروع‬
‫جنگ مسلمانان اندکـی متزلزل شدند‪ ،‬در همین حال یکــی از‬
‫مسلمانان پل را تخــریب کـرد تا چنانچه شکستی روی دهد‪،‬‬
‫مسلمانان نتوانند بگریزند‪ .‬سپاهیان اسالم از حمله فیل های ایرانیان‬
‫بسیار پریشان شدند‪ ،‬زیرا در میان اعراب‪ ،‬فیل نبود و چون اسپ ها‬
‫و شتر ها فیل ها را می دیدند‪ ،‬می ترسیدند و فرار میکردند‪ ،‬در‬
‫اخیر حضرت ابوعبیده با چند نفر دیگر از اسپ ها پیاده شدند و‬
‫شروع به قطع خرطوم فیل ها کردند‪ .‬حضرت ابوعبیده خرطوم فیل‬
‫سفید را قطع کرد اما وقتی عقب رفت‪ ،‬پایش لغزید و برزمین افتاد‪،‬‬
‫‪99‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫فیل سفید فوراً او را زیر دست و پاهایش نابود کرد‪ .‬بعد از شهادت‬
‫وی هفت نفر یکی بعد از دیگری پرچم را بلند کردند و شهید شدند‪.‬‬
‫در اخیر حضرت مثنی پرچم را بدست گرفت‪.‬‬
‫سر انجام ایرانیان شکست خوردند و مسلمانان پل تخریب شده‬
‫را بازسازی کردند‪ .‬و باز به آن طرف پل برگشتند‪ .‬در این جنگ‬
‫چهار هزار نفر از مسلمانان شهید شدند و نزدیک بود ترس و‬
‫اضطراب بر سپاه مستولی شود‪ ،‬اما خداوند متعال قلب های شان را‬
‫نیرو بخشید و تا چند روز جنگ متوقف شد‪ .‬وقتی رومیان دیدند‬
‫که تمام نیروهای مسلمین بطـرف ایران روانه شده اند‪ ،‬جنگ را‬
‫علیه مسلمانان آغاز کردند که شرح آن بعداً بیان خواهد شد‪.‬‬
‫حضرت فاروق اعظم(رض) بدون تردید و دغـدغـه خاطر برای‬
‫مبارزه با رومیان نیز آماده شد‪ .‬در همین هنگام حضرت جریر بن‬
‫عبداهلل بجلی با چهار هزار نفر از یمن آمد‪ ،‬فارون اعظم(رض) فوراً به‬
‫او دستور داد تا عازم ایران شود و تحت فرماندهی حضرت مثنی‬
‫قرار گیرد و به مثنی(رض) نامه نوشت که جریر بن عبداهلل یکی از‬
‫صحابه است‪ ،‬احترام و اکرام وی را کامالً در نظر داشته باشید‪.‬‬
‫اینبار ایرانیان مهران حمدانی را سرلشکر قرار داده برای نبرد‬
‫فرستادند‪ ،‬جنگ سختی در گــرفت کــه نـام آن در تاریخ "یوم‬
‫االعشار" گذاشته شده است‪ ،‬زیرا کــه درین جنگ صد نفر از‬
‫مسلمانان هرکدام ده نفــر از کافــران را کشته بودند‪ .‬مهران هم‬
‫بدست غالمی کشته شد‪ ،‬در این هنگام حضرت مثنی(رض) به‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪100‬‬

‫میمنه سپاه ایران حمله کرد و مقدار زیادی از طالها و جواهرات را‬
‫که ارزش زیادی داشتند‪ ،‬بدست آورد‪ .‬سال ‪ 15‬هجری شروع شد‬
‫و مسلمانان خود را برای نبرد بزرگی در تاریخ اسالم‪ ،‬که آنرا جنگ‬
‫" قادسیه " می گویند آماده ساختند‪ .‬حضرت شاه ولی اهلل دهلوی‬
‫(رض)‬
‫در "ازالة الخفا" می نویسد‪ " :‬به کوشش حضرت فاروق اعظم‬
‫درین جنگ فرقان اکبر در میان اسالم و کفـر ظهـور پذیر شد‪،‬‬
‫وقتی جنگ به شروع شدن نزدیک شد‪ ،‬حال اضطراب حضرت‬
‫فاروق اعظم(رض) به نحوی بود‪ ،‬که نبی اکرم(ص) در جنگ بدر برای‬
‫پیروزی مسلمین و شکست کفار دعای قنوت میخواند "‪.‬‬
‫حضرت فاروق اعظم(رض) به تمام جوانب و اطراف فرمان داد تا‬
‫سرباز استخدام کرده به مدینه منوره اعزام دارند‪ .‬حضرت سعد بن‬
‫ابی وقاص(رض) را که یکی از عشره مبشره بود‪ ،‬فرمانده تمام قشون‬
‫عراق قرار داد و او را به تقوا‪ ،‬صبر و ثبات قدم توصیه فراوان کرد‪.‬‬
‫سعد(رض) با سی هزار نفر که از آنجمله هزار نفر از اصحاب و نود و‬
‫نه نفر از اهل بدر بودند عازم عراق گشت‪ .‬در عراق آمار مجموعی‬
‫سربازان اسالم شصت هزار نفر ذکر شده است‪ .‬از طرف دیگر‬
‫ایرانیان ملکه را معزول کردند و یزد گرد را بر تخت نشاندند‪ ،‬زیرا‬
‫مرد‪ ،‬کارهای جنگی بهتر از زن را می تواند انجام دهد‪ .‬در نتیجه‬
‫خـزاین و دفینه هـای شاهان قدیم بیرون آورده شدند و برای‬
‫آمادگی و اسلحه سازی و استخدام لشکر‪ ،‬ثروت بیشماری صرف‬
‫شد و رستم با قشون خود وارد کارزار گردید‪ .‬به رود خانه پل بست‬
‫‪101‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫و از آن گذشت‪ ،‬حضرت سعد(رض) کثرت سپاه و سازو برگ دشمن‬


‫را به حضرت عمر(رض) اطالع داد‪ .‬آنجناب در جواب نوشت‪ " :‬هیچ‬
‫تردیدی بخـود راه ندهـید و به ساز و برگ دشمن نیندیشید‪،‬‬
‫رحمتهای خداوندی را در نظر بگیرید "‬
‫(رض)‬
‫از قضای الهی آبله هــای بر جسم مبارک حضــرت سعد‬
‫بیرون آمد بطوریکه نمیتوانست از جای خود حرکت کند‪ ،‬از جانب‬
‫دیگر یزد گرد در "مداین" اردو زده بود و هر روز سپاه تازه ای را‬
‫اعزام میکرد‪ .‬یزدگرد چندین پیک را جهت اطالع از میدان جنگ‬
‫گمــارده بود‪ ،‬طــوریکه هــر لحــظه خبر از میدان جنگ به او‬
‫میرسید‪.‬‬
‫حضرت سعد(رض) در محل فرماندهی که در وسط قشون قرار‬
‫گرفته بود‪ ،‬اقامت گزید و تمام سربازان خود را جمع کرد و برای‬
‫آنان سخنرانی نمود و پیشگویی های فتح ایران را در پرتو احادیث‬
‫رسول اهلل صلی اهلل علیه وسلم بگـوش تمام مجاهدان رسانید و‬
‫فرمود‪ :‬من چهار بار تکبیر میگویم با اولین تکبیر‪ ،‬شما هم تکبیر‬
‫بگویید و اسلحه های خود را آماده سازید‪ ،‬با تکبیر دوم لباس های‬
‫جنگی را بپوشید‪ ،‬با تکبیر سوم صف های خود را منظم کنید و با‬
‫تکبیر چهارم الحول والقوة اال بااهلل العلی العظیم گویان بر دشمن‬
‫حمله کنید‪.‬‬
‫چنانکه بطور متوالی سه روز و یک شب جنگ ادامه پیدا کرد و‬
‫شاید دنیا هرگز درخواب خود هم چنین معرکه و جنگ سختی را‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪102‬‬

‫ندیده است‪ .‬در تاریخ اسالم روز اول جنگ را "یوم االرماث" و روز‬
‫دوم را "یوم االغواث" و روز سوم را "یوم العماس" و آخرین شب‬
‫(رض)‬
‫را " لیلة الهریر" نام نهاده اند‪ .‬در " لیلة الهریر" حضرت سـعد‬
‫در جایگاه خود مشغول دعـا بود‪ ،‬سپاهیان هردو طرف سخت‬
‫مشغول کـــار زار بودنـد و درهای جنت و جهنم باز شده بود‪ .‬در‬
‫نیمههای شب از جانب خداوند(ج) بر دل حضرت سعد(رض) سکینه و‬
‫نوید امداد غیبی نازل شد‪ .‬الهام ربانی آمد و او در همـان لحظه‬
‫مسلمانان را بشارت داد و اعالم نمود‪ " :‬مدد خدا نزدیک است و‬
‫بادهای نصرت خواهد وزید "‪.‬‬
‫در اثر این مژده و نوید‪ ،‬دل مسلمانان قوت گرفت و با چنان‬
‫نیرویی به قلع و قمع کفار مشغول شدند که افسانه های شهامت‬
‫ایرانیان به فراموشی سپرده شد‪ .‬تا اینکه صبح فرا رسید و آفتاب‬
‫اندکی برآمد‪ ،‬آنگاه " هالل بن علقمه " به قلب سپاه ایران نفوذ و‬
‫خود را به رستم رسانید‪ ،‬آنگاه با یک حمله سر آن مغرور را از تن‬
‫جدا کرده بر نیزه گذاشت و فریاد برآود‪ " :‬انی قتلت رستما " با‬
‫بلند شـدن این صدا در میان ایرانیان اضطـراب پدید آمد‪ ،‬جسم‬
‫بیجان رستم در جلو حضرت سعد(رض) انداخته شد‪ ،‬ایرانیان پا به‬
‫فرار گذاشتند و مسلمانان به تعقیب آنها پرداختند تا اینکه آنها را‬
‫نابود کردند‪.‬‬
‫آمار واقعی کشته ها دقیقاً معلوم نیست‪ ،‬ولی مؤرخین تخمین‬
‫زده اند که درین جنگ تعداد یکصد هزار ایرانی کشته و شش هزار‬
‫‪103‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫مسلمان شهید شده اند‪ .‬هشتاد معرکه بین مسلمانان و ایرانیان‬


‫بوقوع پیوست که بزرگترین آنها همین بود که ذکرش گذشت)‪.‬‬
‫(بعد از پایان جنگ قادسیه‪ ،‬ایرانیان پل رود خانه دجله را‬
‫شکستند و کشتی ها را به کنار دریا کشیدند‪ ،‬تا سپاه اسالم داخل‬
‫مداین نشود‪ .‬حضرت سعد بن ابی وقاص(رض) فرمود‪ :‬پروای نیست‪،‬‬
‫نام خدا را یاد کرده‪ ،‬عدل و انصاف حضرت فاروق(رض) را وسیله قرار‬
‫داده‪ ،‬با اسب خود وارد رودخانه شوید‪ .‬به محض اینکه اسب او وارد‬
‫رود خانه گردید‪ ،‬سپاه شصت هزار نفری مسلمانان نیز وارد رود‬
‫خانه شدند‪ .‬به ترتیبی که هردو نفر از مسلمانان در کنارهم بودند‪،‬‬
‫حضرت سلمان فارسی(رض) میفرماید‪ :‬شصت هزار شهسوار اسالم‬
‫بر سطح آب روان رود خانه دجله طوری دیده میشد که گویی در‬
‫سبزه زار قدم میزنند‪ .‬هرکجا که اسب ها خسته می شدند تپه یا‬
‫زمین خشکی پدید می آمد تا اسب ها بر روی آن آرامش یابند نه‬
‫کسی در رود خانه غرق شد و نه از کسی چیزی گم گردید‪ .‬همگی‬
‫در یک لحظه از آن عبور کردند‪ .‬فقط لیوان مجاهدی در رود خانه‬
‫افتاد زیرا ریسمانی که لیوان به او بسته شده بود‪ ،‬در امواج‬
‫رودخانه قطع شد‪ .‬همینکه از رود خانه عبور کرد گفت‪ :‬بخدا قسم‬
‫چنین نمی شود که لیوان مرا امواج خروشان رود خانه ببرد‪ .‬هنوز‬
‫دراین گفتگو بود که موجی از رود خانه آمد و لیوان را به ساحل‬
‫انداخت‪ .‬این روز در تاریخ عرب بنام " یوم الماء " معروف گشت‪.‬‬
‫ایرانیان این نصــرت الهی دو راز عقـل و باور را مشاهده کرده‪،‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪104‬‬

‫"مداین" را تخلیه نمودند و مسلمانان بدون جنگ و خون ریزی‬


‫بدان تسلط یافتند‪.)...‬‬
‫بطور اختصار اهمیت و ضرورت شخصیت های معنوی و اینکه‬
‫چه تاثیراتی در ابعاد مختلف زندگــی سیاسی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬دینی‪،‬‬
‫اقتصادی و خاصتاً حکومت داری دارند‪ ،‬به بحث گرفته شد‪ .‬هدف‬
‫اصلی اینجاست که در عصر امروز یا به تعبیر دانشمندان اسالمی‪،‬‬
‫زمانه فتنه های اخیر " فتنات آخرالزمانی" ضرورت اشد به همچو‬
‫ذوات شریف احساس میگردد‪ ،‬تا نخست مسلمین را از تفرق و‬
‫تشتت و پراگندگی و زد و بند های داخلی و ذات البینی به سمت‬
‫و سوی وحدت و یکپارچگی و انسجام و هماهنگی مسیر داده‬
‫بتوانند و حالوت دین و ایمان در قلوب پیروان قرآن طور ملموس‬
‫تاثیر گذار شود که با قوت و نیرومندی تمام غرض برآورده شدن‬
‫اهداف بلند معنوی " شیوع وحـدت و عدالت گستری و ایجاد‬
‫فضای برادری و برابری " بدون احساس کوچکترین و کمترین‬
‫خستگی مساعی بخرچ دهند و ثانیاً در نجات حضرت انسان تفکر‬
‫نمایند و راه ها وشیوه های نجات کلیه بشریت و رهایی ذهنیت‬
‫آنها را از چنگال سیطره و تسلط تفکــر مادی " استعمارگری‪،‬‬
‫کشورگشایی ها و کشتارهای بیرحمانه انسان ازدست انسان غرض‬
‫کسب منافع محض مادی و زود گذر دنیوی " در روشنایی حقایق‬
‫قرآن و احادیث پیامبر بزرگوار اسالم طرح های زود رس مکتبی و‬
‫علمی و عملی داده بتوانند‪.‬‬
‫‪105‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫تا باشد از این دنیای وسیع و زمین پهناور اهلل " الم نجعل‬
‫االرض مهاداً " که فعال توسط افراد مادی‪ ،‬بی ایمان و زورگو به‬
‫زندان های جهنمی و سیاسی مبدل گشته است‪ ،‬به برکت اشخاص‬
‫معنوی و دوستان برحق پروردگار به فضای باز برادری و برابری و‬
‫همزیستی مسالمت آمیز و دور از هرگونه نیرنگ و تزویر و استبداد‬
‫و بی عدالتی منحیث یک نعمت بزرگ الهی استفاده معقول و‬
‫مشروع صورت گیرد و جهان و جهانیان ازاین تاریکی های مغلق و‬
‫پرپیج بسوی نور و آسانی و بی آالیشی سفر نمایند و همان تعریف‬
‫اسالم را که دعوتگر عارف‪ ،‬عامل و مبارز جهان اسالم الداعی الی‬
‫اهلل موالنا محمد عطاواهلل فیضانی در کوته قفلی های زندان ظالمان‬
‫به رشته تحریر در آورده است‪ ،‬غرض اقناع و ارضاء فطری و باطنی‬
‫بشریت سرگردان در میادین عملی بظهور پیوسته و تحقق یابد و‬
‫آن اینست " اسالم عبارت از پذیرفتن قواعد و قوانین آسمانیست‪،‬‬
‫انسان را به شدت تکــامل داده‪ ،‬مقـام خـالفت را در او تحقق‬
‫بخشیده‪ ،‬مسؤولیت را برایش تفهـیم و زندگی اش را مطـابق‬
‫فطرتش تنظیم نماید"‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪106‬‬

‫عالیم و آثار اشخاصیکه بُعد معنوی شخصیت شان‬


‫ترقی و تکامل کرده است‬

‫انسان های سلیم و آنانیکه از سالمت قلب و مغز برخوردار اند و‬


‫ایمان آنها در اثر رسیدن غذاهای مقوی روح یعنی عبادات با قید و‬
‫شرط و بدون قید و شرط همواره چارج گردیده و تقویه میگردد و‬
‫بُعد معنوی شخصیت شان یا بُعد روح و روحانیت آنها از اثر‬
‫انسجام هسته توحید و خدا شناسی ارتقا مینماید و با مقابله و‬
‫مجاهده مداوم در برابر خواسته هـای نابجـای نفس و استقامت‬
‫ورزیدن درین راستا توأم با رد نمودن و مغلوب ساختن وساوس‬
‫شیاطین جنی و انسی و خاصتاً ترک منهیات در حین قدرت یابی‬
‫به گناه‪ ،‬بُعد معنوی شخصیت مسلمان تشکل پیدا کرده و عالیم‬
‫اینگونه اشخاص از دیدگاه قرآن چنین تعریف میگردد‪َ ( :‬قدْ أَ ْفل َ‬
‫َح‬
‫َاش ُعونَ ﴿‪َ ﴾٢‬والَّ ِذينَ ه ُْم‬‫ص َال ِته ِْم خ ِ‬ ‫الْ ُم ْؤ ِم ُنونَ ﴿‪﴾١‬الَّ ِذينَ ه ُْم ِ‬
‫ِف َ‬
‫عَنِ اللَّ ْغ ِو ُم ْعرِضُ ونَ ﴿‪َ ﴾٣‬والَّ ِذينَ ه ُْم لِل َّزكَا ِة فَا ِعلُونَ ﴿‪َ ﴾٤‬وا َّل ِذينَ ه ُْم‬
‫َت أَ ْ‬
‫ْيَانُ ُه ْم‬ ‫َل أَ ْز َواجِ ه ِْم أَ ْو َما َملَك ْ‬
‫ظونَ ﴿‪ ﴾٥‬إِ ََّل َع َ ٰ‬ ‫حا ِف ُ‬
‫لِ ُف ُروجِ ه ِْم َ‬
‫َى َو َرا َء َٰذلِكَ َفأُو َٰل ِئكَ ه ُُم‬ ‫ي﴿‪َ ﴾٦‬ف َمنِ ابْ َتغ ٰ‬ ‫َْي َملُو ِم َ‬
‫َفإِنَّ ُه ْم غ ْ ُ‬
‫الْ َعادُونَ ﴿‪َ ﴾٧‬والَّ ِذينَ ه ُْم ِْلَ َمانَاتِه ِْم َو َع ْه ِد ِه ْم َرا ُعونَ ﴿‪َ ﴾٨‬والَّ ِذينَ‬
‫حا ِفظُونَ ﴿‪﴾٩‬أُولَٰ ِئكَ ه ُُم الْ َوا ِرثُونَ ﴿‪ ﴾١٠‬الَّ ِذينَ‬ ‫صلَ َواتِه ِْم يُ َ‬ ‫ه ُْم َع َ ٰ‬
‫َل َ‬
‫س ه ُْم ِفي َها خَا ِلدُ ونَ ﴿‪{ ﴾١١‬المومنون}‬
‫َي ِرثُونَ الْ ِف ْر َد ْو َ‬
‫‪107‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫ترجمه‪ :‬آنها که در نمازشان خشوع دارند و آنها که از لغو و‬


‫بیهودگی روی گردان اند و آنها که زکات را انجام میدهند و آنها‬
‫که دامان خود را (از آلوده شدن به بی عفتی) حفظ می کنند‪ ،‬تنها‬
‫آمیزش جنسی با همسران و کنیزان شان دارند‪ ،‬که در بهره گیری‬
‫از آنان مالمت نمی شوند‪ ،‬و کسانیکه غیر از این طریق را طلب‬
‫کنند تجاوزگرند‪ .‬و آنها که امانت ها و عهد خود را رعایت میکنند‪،‬‬
‫و آنها که به نمازهایشان مواظبت مینمایند‪ ،‬آری‪ ،‬آنها وارثانند‪.‬‬
‫(وارثانی) که بهشت برین را ارث میبرند و جاویدانه در آن خواهند‬
‫ماند‪.‬‬
‫خشوع در نماز در حقیقت روح نماز محسوب میگردد (خشوع‬
‫به معنی تواضع و ادب جسمی و روحی است که در برابر شخص‬
‫بزرگ یا حقیقت مهمی در انسان پیدا میشود و آثارش در بدن‬
‫ظاهر میگردد‪ ،‬قرآن درینجا نماز خواندن را نشانۀ مؤمنان بر نمی‬
‫شمارد‪ ،‬بلکه خشوع در نماز را از ویژه گیهای آنان معرفی میکند‪،‬‬
‫اشاره به این که نماز آنان الفاظ و حرکات بی روح نیست‪ ،‬بلکه به‬
‫هنگام نماز چنان حالت توجه به پروردگار در آنها پیدا میشود که‬
‫از غیر او جدا میگردند و به او می پیوندند‪ .‬چنان غرق تفکر و‬
‫حضور و راز و نیاز با پروردگار میشوند که این حالت در تمام ذرات‬
‫وجـود شـان اثر میگذارد‪ .‬خود را ذره ای در برابر وجود بی پایان‬
‫میبینند‪ .‬و قطره ای در برابر اقیانوسی بیکران‪ .‬در حدیث میخوانیم‬
‫که پیامبر اکرم(ص) مردی را دید که در حال نماز با ریش خود بازی‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪108‬‬

‫میکند‪ ،‬فرمود‪ " :‬اگر قلب او خاشع بود‪ ،‬اعضای بدنش نیز خاشع‬
‫میشد‪ ،‬اشاره به اینکه خشوع حالت درونی است که بر جلوه بیرونی‬
‫اثر میگذارد‪ .‬به همین جهت از همان حضرت روایت شده است‪:‬‬
‫"از خشوع منافقانه به خدا پناه برید" به ایشان عرض شد‪ :‬خشوع‬
‫منافقانه چیست ؟ فرمود‪ " :‬اینکه بدن کسی را خاشع ببینی‪ ،‬در‬
‫حالیکه قلبش خاشع نباشد")‪.‬‬
‫قرآن حکیم و شرح آیات منتخب (آیت اهلل مکارم شیرازی)‬
‫دیگر از نشانه های شخصیت های که معناً تکامل می نمایند‪،‬‬
‫توبه اکید و دقیق از گناه است‪ ،‬در اثر توبه نه تنها گناهان انسان‬
‫مورد عفو پروردگار قرار میگیرد‪ ،‬بلکه تکامل بُعد معنوی شخصیت‬
‫اورا بعد از توبه نیز عهده دار بوده که البته دراثر مداومت و پیگیری‬
‫به طاعات و عبادات پروردگار و مخلصانه فرمانبردار خدا و رسول او‬
‫بعد از توبه شدن‪ ،‬مسلمان را بجایی میرساند که خودش گمان هم‬
‫کرده نمی تواند‪ ،‬غرض وضاحت هرچه خوبتر و بیشتر توبه مالک‬
‫ابن دینار را از کتاب اصالح قلب ها که عمرو خالد آنرا به رشته‬
‫تحریر در آورده است‪ ،‬تذکر میدهیم‪( :‬مالک بن دینار یکی از‬
‫پیشوایان تابعین است‪ .‬مشهور است که شب ها گریه میکرد و‬
‫میگفت‪ :‬خدایا ! تو تنها ذاتی هستی کــه میدانی چه کسی اهل‬
‫بهشت است و چه کسی اهل جهنم‪ ،‬من جزو کدام دسته هستم ؟‬
‫خداوندا ! مرا از ساکنان بهشت قرار بده و از اهل دوزخ مگردان‪ .‬به‬
‫عبادتش بنگرید‪ ،‬این همان مالک بن دینار است‪ ،‬ولی او در ابتدای‬
‫‪109‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫زندگیش چنین با تقوا و پرهیز گار نبود‪ ،‬میگوید‪ :‬زندگیم را با‬


‫گمراهی‪ ،‬مستی و سرکشی آغاز نمودم و به مردم ظلم میکردم‪،‬‬
‫حق و حقوق شانرا پایمال می نمودم‪ ،‬مردم را مورد ضرب و شتم‬
‫قرار میدادم‪ ،‬خالصه مرد ستمگر و ظالم بودم‪ ،‬و هیچ گناهی نبود‬
‫که انجام نداده باشم‪ ،‬مردم بخاطر فسق و فجور زیاد از من اجتناب‬
‫می ورزیدند‪.‬‬
‫آیا مالک ابن دینار اینگـونه بود؟ بلـی‪ ،‬او چنین شخصی بود‪،‬‬
‫گوید‪ :‬ولی روزی عالقمند شدم که ازدواج کنم و صاحب دختری‬
‫شوم‪ .‬ازدواج کردم و صاحب دختری بنام فاطمه شدم‪ ،‬دیوانه وار او‬
‫را دوست میداشتم‪ ،‬هرچه فاطمه بزرگتر می شد ایمان در قلبم‬
‫بیشتر و معصیت کمتر می شد‪ ،‬برخی اوقات فاطمه مرا می دید‬
‫کـه جام شـراب دردست داشتم‪ ،‬به من نزدیک میشد و آنـرا‬
‫میریخت‪ .‬او هنوز دوساله نشده بود‪ ،‬گویی خداوند او را به انجام‬
‫این کـار وا میداشت‪ ،‬هرچه فاطمه بزرگتر می شد‪ ،‬ایمانم نیز‬
‫افزایش میافت و یک قدم به خداوند نزدیکتر می شدم و به تدریج‬
‫از گناهان فاصله می گرفتم تا اینکه فاطمه سه ساله شد‪ .‬گوید‪:‬‬
‫وقتی فاطمه سه ساله شد درگذشت‪ .‬بخاطر این اتفاق از آنچه بودم‬
‫بدتر شدم‪ ،‬حتی یک ذره صبر در وجودم نبود که مرا در برابر این‬
‫مصیبت یاری دهد‪ ،‬وضعیتم از آنچه بود‪ ،‬بدتر شد و شیطان مرا به‬
‫بازیچه گرفت‪ ،‬تا اینکه روزی شیطان به من گفت‪ :‬امروز چنان‬
‫مست میشوی که هرگز تا کنون چنین مست نشده ای‪ .‬تصمیم‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪110‬‬

‫گرفتم مست شوم و شراب بنوشم‪ ،‬در تمام شب شراب مینوشیدم‪،‬‬


‫نوشیدم و نوشیدم تا اینکه خواب و خیاالت بسیاری بسراغم آمد‪،‬‬
‫در خواب دیدم این سخنان قصه مالک ابن دینار است که آنرا‬
‫تعریف کرده و این خوابش حقیقت دارد‪.‬‬
‫گوید‪ :‬دیدم که روز قیامت فرارسیده است و خورشید تاریک‬
‫شده است‪ ،‬دریاها به آتش تبدیل شده اند‪ ،‬زمین به لرزه در آمده‬
‫است‪ ،‬مردم محشور شده اند و دسته دسته اند و من نیز میان آنان‬
‫هستم‪ ،‬تا اینکه شنیدم ندا میدهند‪ :‬فالن ابن فالن ! بشتاب تا در‬
‫برابر پروردگار جبار حاضـر شوی‪ .‬گـوید‪ :‬دیدم این فالنی از شدت‬
‫ترس چهره اش سیاه و کبود شد‪ ،‬تا اینکه شنیدم ندا دادند‪ :‬مالک‬
‫ابن دینار ! بشتاب تا در بـرابـر پروردگار جبار حاضر شوی‪ .‬گوید‪:‬‬
‫کسانیکه اطرافم بودند‪ ،‬یکباره ناپدید شدند‪ ،‬این یک خواب است‪،‬‬
‫گویی کـه هیچ کس در صـحرای محشر نیست‪ ،‬سپس اژدهـای‬
‫بزرگ و قدرتمندی را دیدم که دهانش را باز کرده و به سمت من‬
‫میدود‪ ،‬من نیز از شدت ترس شروع کردم به دویدن‪ ،‬سپس‬
‫پیرمردی ضعیف و فرتوت را یافتم‪ ،‬به او گفتم‪ :‬مـرا از دست این‬
‫اژدها نجات بده او گفت‪ ،‬پسرم ! من ضعیف و از کار افتاده ام توان‬
‫این کار را ندارم‪ ،‬ولی از این طـرف برو شـاید از دستش خالص‬
‫شوی‪ .‬سپس به همان سمت که اشاره کرده بود‪ ،‬دویدم‪ ،‬اژدها هم‬
‫پشت سرم بود تا اینکه به آتش رسیدم‪ .‬باخود گفتم‪ :‬آیا از آژدها‬
‫فرار کنم تا در آتش بیفتم ؟! اژدها به من نزدیک می شد‪ .‬بازگشتم‬
‫‪111‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫تا اینکه به پیرمرد رسیدم و به او گفتم ترا بخدا قسم مرا نجات‬
‫بده‪ ،‬او از سـر دلسوزی بحـال من گریست و گفت‪ :‬همانطور که‬
‫میبینی من ضعیفم و نمی توانم کاری برایت انجام دهم‪ ،‬ولی به‬
‫سمت این کوه برو‪ ،‬شاید نجات یابی‪ ،‬به سمت کوه دویدم‪ ،‬اژدها‬
‫هر لحظه نزدیک بود مرا برباید‪ ،‬روی کوه کودکانی را دیدم‪ .‬شنیدم‬
‫که کودکان فریاد میزدند‪ :‬فاطمه! پدرت را دریاب‪ ،‬پدرت را دریاب‪،‬‬
‫پدرت را دریاب‪ .‬گوید‪ :‬دانستم که او دخترم است‪ ،‬از اینکه دختر‬
‫سه ساله و مـرده داشتم کـه مـرا از آن مهلکه نجات میدهد‪،‬‬
‫خوشحال و شادمان گشتم‪ ،‬او با دست راستش مرا گرفت و بادست‬
‫چپش اژدها را راند‪ ،‬من از شدت ترس مثل مرده شده بودم‪ ،‬سپس‬
‫همانگونه که دردنیا در آغوشم مینشست‪ ،‬نشست و گفت‪ :‬پدرجان‬
‫خشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ) (حدید ‪)16‬‬
‫(أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَ ْ‬
‫(آیا وقت آن برای مؤمنان نرسیده است که دلهایشان به هنگام‬
‫یاد خدا فروتن شود)‪.‬‬
‫ای مومنان! آیا وقت آن نرسیده است که قلبهایتان از ذکــر‬
‫پروردگار خاشع و فروتن گردد‪ .‬گفتم‪ :‬دخترم ! به من بگو قضیه‬
‫این اژدها چه بود ؟ گفت‪ :‬این کارهای زشت و نا پسند توست که‬
‫آنرا گسترش دادی و بزرگ نمـودی تا آنجا که نزدیک بود ترا‬
‫ببلعد‪ ،‬پدرم! مگر نمی دانستی اعمال و کارهای دنیایی‪ ،‬روز قیامت‬
‫مجسم می شود ؟ گفتم آن مرد ضعیف و فرتوت چه بود ؟ گفت‪:‬‬
‫آن اعمال صالحت بود که آنرا ضعیف و نا توان ساخته بودی‪ ،‬تا‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪112‬‬

‫آنجا که بحالت گریست‪ ،‬چون نمی توانست کاری برایت انجام دهد‬
‫و اگر تو مرا بدنیا نمی آوردی و من در کودکی نمی مـردم راه‬
‫فراری نداشتی‪ ،‬گوید‪ :‬از خواب بیدار شدم و فریاد میزدم‪ ،‬خدایا !‬
‫وقتش رسیده است‪ ،‬خدایا ! وقتش رسیده است‪ ،‬بلی‪ " :‬آیا وقت‬
‫آن برای مؤمنان نرسیده است که دل هایشان به هنگام یاد خدا‬
‫فروتن شود " گوید‪ :‬غسل کردم و برای ادای نماز صبح از خانه‬
‫بیرون رفتم‪ ،‬میخواستم توبه کنم و بسوی پروردگار بازگردم‪.‬‬
‫گوید‪ :‬وقتی وارد مسجد شدم امام همین آیه را تالوت میکرد‪:‬‬
‫" آیا وقت آن برای مؤمنان نرسیده است که دل هایشان به هنگام‬
‫یاد خدا فروتن شود " مالک بن دینار توبه کرد و مشهور شد به‬
‫این که جلو در مسجد میایستاد و فریاد میزد‪ :‬ای بندهی سرکش!‬
‫بسوی موالیت باز گرد‪ ،‬ای بنده ی فراری ! بسوی موالیت باز گرد‪،‬‬
‫ای بنده ی غافل ! بسوی موالیت باز گرد‪ ،‬موالیت شب و روز ترا‬
‫فرا میخواند و می گوید‪ " :‬کسیکه یک وجب به من نزدیک شود‬
‫من به اندازه یک دست به او نزدیک میشوم و کسیکه به اندازه ی‬
‫یک دست به من نزدیک شود‪ ،‬من به اندازه ای دو دست باز به او‬
‫نزدیک می شوم و کسیکه قدم زنان به من نزدیک شود‪ ،‬من با‬
‫جست و خیز به او نزدیک می شوم ")‪.‬‬
‫واقعاً مطلب فوق الذکر که از زبان خود مالک بن دینار بازگو‬
‫گردیده است‪ ،‬بیانگر آنست که توبه اصلی و حقیقی چقدر در رشد‬
‫شخصیت معنوی انسان تاثیرات مثبت و بنیادی داشته و انسان را‬
‫‪113‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫از کدرانیت به صوب نورانیت و از نزول به سمت عروج معناً رشد و‬


‫تکامل میدهد‪.‬‬
‫چنانچه مالک بن دینار بعد از توبه راستین در زمره اولیاء اهلل‬
‫امت پیامبر آخرزمان محسوب گشته و مشهور شد‪.‬‬
‫یکی دیگر از نشانه های مردان و زنان مؤمنین و دوستان برحق‬
‫پروردگار کــه بُعد معنوی شخصیت شان تکامل و رشد مییابد‬
‫اینست که آنها همواره در خفا و مال "پنهان و آشکارا" متوجه‬
‫تحریکات باطنی خود بوده و الهام ملک و وسوسه شیطان را دقیقاً‬
‫با تحلیل و درایت ایمانی‪ ،‬تفکیک و تشخیص کرده‪ ،‬الهامات را‬
‫اکثرا جذب و نداهای ملک " الهامات" را در عمل کاربندی درست‬
‫و دقیق مینمایند‪ .‬برعکس آوازهای شیطان "وساوس" را تشخیص‬
‫و آنرا دفع میکنند‪ ،‬که البته درطول دوره فلم پرکنی حیات این‬
‫روش را بطور مستدام ادامه داده و پیگیری همه جانبه را مرعی‬
‫میدارند‪ .‬چنانچه قرآن پاک میفرماید‪ :‬إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُ ْ‬
‫م‬
‫طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ [اعراف ‪]200‬‬
‫پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطان شوند‪ ،‬به‬
‫یاد (خدا و پاداش و کیفر او) میافتند؛ و (در پرتو یاد او‪ ،‬راه حق را‬
‫میبینند و) ناگهان بینا میگردند‪.‬‬
‫مسلماً اشخاص معنوی در برابر هواهای نفسانی یا به تعبیر‬
‫دیگر هواجس نفسانی " آرزوهای فاسد و نابجای نفس" متکی به‬
‫قرآن پاک و فرموده هـای رسـول گرامی اسالم بعـد از تحلیل و‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪114‬‬

‫تشخیص دقیق‪ ،‬به پا میخیزند‪ ،‬مبارزه و مجاهده میکنند و با‬


‫همت عالی و تصمیم قاطع‪ ،‬جلو آنرا میگیرند و باالخره بخاطر‬
‫مهـار نمـودن خواسته هـای فاسد نفس توانمندی الزم را کسب‬
‫مینمایند‪ .‬و این حالت را توفیقی از جانب اهلل جل جالله میدانند‬
‫نه سـعی و تالش خود شـان‪ ،‬خـداوند ذوالمنان در قرآن پاک‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ى ﴿‪﴾٣٩‬‬ ‫َاف َمقَا َم َربِّ ِه َونَ َهى ال َّنف َ‬
‫ْس عَنِ الْ َه َو ٰ‬ ‫نخ َ‬ ‫َوأَ َّما َم ْ‬
‫ى ﴿‪[ ﴾٤٠‬النازعات]‬ ‫ي ال ََْمْ َو ٰ‬
‫ج َّن َة ِه َ‬
‫َفإِنَّ الْ َ‬
‫و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از‬
‫هوی باز دارد‪ ،‬قطعاً بهشت جایگاه اوست!‬
‫درینجا بجا خواهد بود تا چند مثال از صحابه کرام را که بدون‬
‫شک در تربیت گاه معنوی " مکتب پیامبر خــدا " بُعد معنوی‬
‫شخصیت شان ترقی و تکامل نمـوده است و از این لحاظ دارای‬
‫قوت و قدرت معنوی گردیده اند‪ ،‬مسلماً به دارایان قوت بزرگ‬
‫معنوی و ایمانی‪ ،‬ایثار جان و مال و زبان بسیار آسان بوده و در‬
‫سخترین شرایط کوچکترین ضعف از او شان دیده نمی شود‪ .‬چند‬
‫نمونه این عاشقان خدا و رسول او را به بحث میگیریم‪:‬‬
‫عبداهلل بن جهش(رض)‪( :‬پیش از غزوه ی احد همه صحابه دعا‬
‫میکردند که خداوند جل جالله آنان را بر قریش پیروز بگرداند‪.‬‬
‫هنگامیکه عبداهلل بن جهش(رض) دست به دعا برداشت اینطور‬
‫گفت‪" :‬خداوندا! من از تو میخواهم که فردا وقتی با دشمن روبرو‬
‫‪115‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫شدیم‪ ،‬مردی قدرتمند و قهرمان را نصیبم بگردانی‪ ،‬بخاطر تو با او‬


‫بجنگم و او بامن بجنگد‪ ،‬سپس بینی و گوشم را ببرد و هنگامیکه‬
‫فردا بدیدار تو آمدم‪ ،‬بگویی‪ :‬ای عبداهلل ! چرا بینی و گوشت بریده‬
‫شده است؟ من بگویم‪ :‬بخاطر تو و رسولت و بگویی‪ :‬راست گفتی")‪.‬‬
‫ابو دحداح‪( :‬یکی از اصحاب است که صاحب بزرگترین باغ در‬
‫مدینه بود‪ ،‬درآن باغ ‪ 600‬نخل خرما وجود داشت‪ ،‬وقتی در حضور‬
‫رسول اهلل صلی علیه وسلم نشسته بود فقط این آیه را شنید‪":‬‬
‫س ًنا َف ُيضَ ا ِع َفهُ لَهُ أَضْ َعافًا‬ ‫َّمن َذا الَّ ِذي ُي ْقر ُ‬
‫ِض اللَّهَ َق ْرضً ا َ‬
‫ح َ‬
‫ط َوإِلَ ْي ِه تُ ْر َ‬
‫ج ُعونَ [بقره ‪]245‬‬ ‫س ُ‬ ‫كَ ِثْيَ ًة َواللَّهُ يَ ْقب ُ‬
‫ِض َويَ ْب ُ‬
‫کیست که به خدا «قرض الحسنهای» دهـد‪( ،‬و از اموالی کـه‬
‫خدا به او بخشیده‪ ،‬انفاق کند‪ )،‬تا آن را برای او‪ ،‬چندین برابر کند؟‬
‫و خداوند است (که روزی بندگان را) محدود یا گسترده میسازد؛‬
‫(و انفاق‪ ،‬هرگز باعث کمبود روزی آنها نمیشود)‪ .‬و به سوی او باز‬
‫میگردید (و پاداش خود را خواهید گرفت)‪.‬‬
‫او گفت‪ :‬ای رسول اهلل! آیا اهلل تعالی از ما قرض نیکو میخواهد؟‬
‫فرمود‪ " :‬نعم یا ابا الدحداح " (بلی ای ابو دحداح) گفت‪ :‬ای رسول‬
‫اهلل ! دستت را دراز کن‪ ،‬رسول اهلل(ص) دستش را دراز کرد‪ ،‬ابو‬
‫دحداح دستش را در دو دست پیامبر گذاشت و گفت‪ :‬ای رسول‬
‫اهلل ! من باغــم را بخدا قرض میدهم و از حضور پیامبر رفت تا‬
‫بباغش برود و همسر و فرزند کوچکش را از آن بیرون ببرد‪،‬‬
‫همسرش همراه فرزند کوچکش که خرمایی در دستش بود و در‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪116‬‬

‫دهان میگذاشت در باغ بودند او از بیرون باغ شروع کرد به صدا‬


‫زدن‪ :‬ام دحداح ! همراه بچه از باغ بیرون بیا که باغ را بخدا قرض‬
‫داده ام‪ ،‬همسرش کــه زن مؤمنی بود گفت‪ :‬در خدمتم ای ابو‬
‫دحداح ! خرما را از دهان پسر بچه بیرون آورد و گفت‪ :‬کخ کخ‪،‬‬
‫این ها مال خداست‪ ،‬این ها مال خداست)‪.‬‬
‫عبداهلل بن حذافه سهمی(رض) ‪( :‬او پس از وفات رسول اهلل(ص) در‬
‫دوران خالفت امیر المؤمنین عمر بن خطاب(رض) بدست رومیان‬
‫اسیر شد‪ ،‬اورا نزد پادشاه روم بردند‪ ،‬بیست نفر دیگر از مسلمانان‬
‫نیز اسیر شده بودند‪ ،‬پادشاه روم به او گفت‪ :‬آیا تو بزرگ این افراد‬
‫هستی ؟ عبداهلل بن حذافه گفت‪ :‬بلی‪ ،‬گفت‪ :‬من به تو پیشنهاد‬
‫میکنم کـه مسیحی شـوی و به دین من درآیی‪ ،‬در عوض ترا‬
‫میبخشایم‪ .‬گفت‪ :‬بخدا قسم اگر مرا تکه تکه کنید هرگز دینم را‬
‫رها نمی کنم‪ ،‬پادشاه روم گفت‪ :‬نیمی از پادشاهیم را به تو واگذار‬
‫میکنم بشرط که به دین من درآیی‪ ،‬گفت‪ :‬بخدا قسم اگر تمام‬
‫پادشاهی خود و عرب ها را به من بدهی‪ ،‬حتی به اندازه یک سر‬
‫انگشتی دین محمد را رها نخواهم کرد‪ .‬گفت‪ :‬پس تو را می کشم‪،‬‬
‫عبداهلل گفت‪ :‬هرکاری میخواهی بکن‪ .‬او را گرفتند و به صلیب‬
‫کشیدند‪ .‬پادشاه روم به تیر اندازان گفت‪ :‬بطرف دستانش تیر‬
‫اندازی کنید‪ ،‬آنان همچنان بطــرف دستان آن مـرد استوار تیر‬
‫اندازی می کردند و پادشاه روم مرتب میگفت‪ :‬آیا دینت را رها‬
‫میکنی و به دین من در می آیی ؟ عبداهلل بن حذافه سرباز می زد‪،‬‬
‫‪117‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫وقتی این حالت ادامه پیدا کرد‪ ،‬گفت‪ :‬او را پائین بیاورید‪ ،‬دیگ‬
‫بزرگی بیاورید‪ ،‬زیر آن آتش روشن کنید‪ ،‬آنرا پر از آب و روغن‬
‫کنید و دو نفر از یارانش را بیاورید و جلو چشمانش در آب جوش‬
‫بیاندازید‪ ،‬دو نفر از اسیران مسلمان آورده شـدند و در بـرابـر‬
‫چشمانش در آب جوش انداخته شدند و مردند‪ ،‬پادشاه روم‬
‫میگفت‪ :‬آیا دینت را رها میکنی یا همین بال را بـر سـر تـو هـم‬
‫بیاورم؟ گفت‪ :‬هر کاری میخواهی بکن‪ ،‬گفت‪ :‬او را بگیرید و در‬
‫دیگ بیاندازید‪ ،‬وقتی عبداهلل بن حـذافه در بـرابـر دیگ ایستاد‪،‬‬
‫گریست! رومیان گفتند‪ :‬مژده بده ای پادشاه روم! او بیقراری کرد‪،‬‬
‫ترسید‪ ،‬گفت‪ :‬او را باز گردانید‪ ،‬پادشاه گفت‪ :‬آیا از دینت دست‬
‫برمیداری و به دین من بر میگردی؟ او سرباز زد‪ ،‬پادشاه گفت‪ :‬وای‬
‫بر تو ! پس چرا گریستی؟ گفت‪ :‬جلو آتش و دیگ ایستادم‪ ،‬در‬
‫حالی که فقط یک جان دارم‪ ،‬آرزو کردم که به اندازه موهای تنم‬
‫جان میداشتم و یکی پس از دیگری در راه اهلل جل جالله از بدنم‬
‫خارج می شد)‪.‬‬
‫الگو ها و نمونه های فوق الذکر بسیار هیجان انگیز و احساس‬
‫برانگیز است و نشان دهنده ارتقا و تکامل جنبۀ معنویت در همچو‬
‫اشخاص میباشد و به ما می فهماند که مقایسه آنها با حاالت فعلی‬
‫مسلمین خیلی ها نگران کننده و حتی کامالً مأیوس کننده است‪.‬‬
‫شکست و ریخت و ذلت ها و اسارت های پیهم مسلمین در کل‬
‫جهان‪ ،‬این حقیقت را به اثبات میرساند که از دین و حقیقت آن‬
‫که نصرت آور و عزت بخش و انقالب آفرین است‪ ،‬دور شده ایم‪،‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪118‬‬

‫دشمنان اسالم کارهای بنیادی و تهدابی را بخاطر زایل شدن روح‬


‫و حقیقت دین در جوامع اسالمی طوری راه اندازی نموده اند که‬
‫صرف جهات ظاهری دین آن هم توأم با تقدس مآبی های قالبی و‬
‫همراه با نیرنگ و فریب کاری در اذهان و قلوب جایگزین گردیده‬
‫است‪ ،‬صداقت و اخالص روز بروز کمرنگ شده و جای آنرا خیانت‬
‫و ریا و تظاهر و تفاخر گرفته می رود‪.‬‬
‫اگـر مسلمین بخـود بیایند و در ترقی و رشد بُعد شخصیت‬
‫معنوی شان‪ ،‬همچون پیروان برحق رسول خـدا مساعی جدی‬
‫بخــرچ دهند‪ ،‬دارای تحلیل جامــع در رابطه به خود شناسی‪،‬‬
‫خداشناسی و باالخره خود سازی و سالمت مغز و قلب خویش‬
‫گردند و محبت و عشق خدا و رسولش در قلوب به عوض محبت‬
‫غیر اهلل جایگزین شود‪ ،‬و دین و اهـداف بلند معنوی باالتر از‬
‫هدفهای زود گذر مادی در قلوب راه پیدا نماید و اینگونه افراد‬
‫وارسته در رأس رهبــری مسلمین قــرار گیرند‪ ،‬بـدون شک‬
‫نصرتهای غیبی پروردگار شامل حـال جـوامع اسالمی گردیده‬
‫میرود‪ ،‬آنگاه از اسارت اجانب بطرف استقالل و آزادگی و از ذلت‬
‫بصوب عزت و سربلندی و از ناکامیهای پیهم بجهت موفقیتهای‬
‫متمادی مسیر گرفته و فرمـوده ایـزد الیزال و مربی ال زوال(ج)‪:‬‬
‫(وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ) [الروم آیه ‪ ]46‬تحقق پذیر شده‬
‫و ندای ملکوتی قرآن‪( :‬وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ) [اسراء ‪]80‬‬
‫در صحنه های عملی بظهور پیوسته و انقالب جهان شمول اسالم‬
‫توسط رادمردان مؤمن و دوستان برحق او تعالی جل جالله غرض‬
‫‪119‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫نجات اوالد مظلوم انسان از چنگال شیطنت ها و رذالت پیشه گان‬


‫جهـان‪ ،‬طـرح ریزی و سازماندهی شـده و بـدون شک دنیا از‬
‫تاریکیهای مغلق‪ ،‬پیچیده و تباه کـن عصــر کنونی بطــرف نـور‪،‬‬
‫روشنایی و بی آالیشی و انسان دوستی به حرکت در آمده و بر‬
‫ى‬‫سولَهُ بِالْ ُهدَ ٰ‬ ‫وفق فرموده پروردگار مهربان‪ُ ( :‬ه َو الَّ ِذي أَ ْر َ‬
‫س َل َر ُ‬
‫َى بِاللَّ ِه شَ هِيدً ا) [الفتح ‪]28‬‬
‫َل الدِّ ينِ كُلِّ ِه َوكَف ٰ‬
‫ح ِّق لِ ُيظْ ِه َرهُ َع َ‬
‫َو ِدينِ الْ َ‬
‫با پیروزی کلی و نهایی دین مقدس اسالم بر تمام ادیان باطله‬
‫جهان‪ ،‬عدالت به مرحله نهایی رسیده و چهره اصلی و حقیقی‬
‫انسان از زیر گـرد و غبار زندان هـای سیاه و هولناک هواجس‬
‫نفسانی ظالمان و مستکبران‪ ،‬بدرخشش آغازیده و با زنده شدن‬
‫جواهر عالیه انسان سعادت حقیقی و دلخواه در کام بشریت فرو‬
‫می ریزد‪ ،‬سعادتی که اوالد آدم باطناً خواهان آن بوده اما در عصر‬
‫وحشت بار امروز‪ ،‬عنقای زمان گردیده است‪.‬‬

‫به تعبیر موالنای بلخ‪:‬‬


‫مـــیل تـن در ســــــــبزه و آب روان‬
‫زان بـود کـــه اصــــل او آمـــد از آن‬
‫میل جــان انـدر حیات و در حـی است‬
‫زانکـه جــان المکان اصــــل وی است‬
‫دل تـرا در کــــوی اهـــل دل کشــد‬
‫تن تـرا در حبــس آب و گـــل کشــد‬
‫جــان گشــاید ســـوی باال بـال هـــا‬
‫تن زده انــدر زمیـــن چنــگـال هــــا‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪120‬‬

‫این جهان خود حبس جانهای شماست‬


‫هین رود آنسو کــه صحـــرای شماست‬

‫کمبود و حتی نبود اینگونه اشخاص و عدم تأثیر گذاری‬


‫شان در اجتماع چه پیامی را همراه خواهد داشت؟‬
‫این یک حقیقت مسلم و تثبیت شده است و به اهل تحقیق و‬
‫آنانیکه دارای دید وسیع و همه جانبه و قضاوت عادالنه میباشند‪،‬‬
‫بخوبی روشن است که انسانیت از اثر نبود انسانهای سالم و نیک‬
‫خواه و نیک سرشت کامال لگد مال گردیده و جنگ و جنجال ها‬
‫اکثراً بخاطر کسب ثروت بیشتر و قدرت زیاد تر بوقوع می پیوندد‪،‬‬
‫کهنه گی و افسردگی در تمـام ابعاد زندگی انسان امروز با وجود‬
‫پیشرفت های اعجاز آمیز تخنیکی وایجاد زمینه های زندگی مرفه‬
‫نسبت به گذشته ها‪ ،‬بوضوح مشاهده میشود و همه چیز از نگاه‬
‫برآورده شدن آرزوهـای مـادی و تأمین خواست هـای نفسانی و‬
‫شهوانی در دسترس زور مندان بوده و زیردستان و مظلومان به‬
‫شکلی از اشکال و یا بطور محسوس یا غیر محسوس‪ ،‬به زندگی‬
‫بخور و نمیر حیات بسر می برند و از نعمت های الهی با وجود‬
‫وفرت آن نه تنها محروم اند بلکه زیر ظلم و فساد جباران تاریخ‬
‫کمر شان خم گردیده است‪.‬‬
‫کسانیکه زور گویی‪ ،‬ظلم و تجاوز می نمایند و در فساد و فساد‬
‫پیشگی دست باالی را دارا اند‪ ،‬بیرحم و قسی القلب اند‪ ،‬عاصی و‬
‫طغیانگر انـد و هیـچ معیاری را حین تأمین منافع مـادی شـان‬
‫‪121‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫نمیشناسند‪ ،‬اکثراً در رأس قدرت ها قرار میگیرند چه در ممالک‬


‫اسالمی است یا غیر آن‪ .‬طوریکه حدیث مبارک رسول خدا در‬
‫رابطه به عالیم فتنات آخرالزمانی‪ ،‬در این عصر فتنه مصداق این‬
‫وضعیت کامالً نا مطلوب بوده و چنین فرموده است‪ ...( :‬و ساد‬
‫القبیلة فاسقهم و کان زعیم القوم ارذلهم و اکرم الرجل‬
‫مخافة الِشه) رواه الترمذی‬
‫ترجمه‪ :‬سردار قبیله بدترین شخص از ایشان قرار گیرد و زعیم‬
‫"بزرگ و اختیار دار" قـوم رذیل ترین ایشان شـود‪ ،‬عزت انسان‬
‫شریر از جهت ترس و خوف کرده شود‪.‬‬
‫این وضعیت فعلی در جهان خود نمایانگر آنست که در رأس‬
‫رهبری نظام ها انسان های شریر‪ ،‬مفسد‪ ،‬خائین‪ ،‬فاسق‪ ،‬متکبر‪،‬‬
‫مسرف و ظالم قرار دارند و نتایج آن بد امنی‪ ،‬بی عدالتی‪ ،‬ترویج‬
‫فحشا و کارهای زشت‪ ،‬قتل و قتال و سایر پیامد های نا گوار را در‬
‫قبال داشته و دارد‪ .‬چنانچه فرموده های پروردگار در مورد اینگونه‬
‫افراد مکرراً صراحت کامل داشته و چنین فرموده است‪:‬‬

‫(إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ) القصص ‪77‬‬

‫(إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ) االنفال ‪58‬‬

‫(إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ) النحل ‪23‬‬

‫(إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ) االعراف ‪31‬‬

‫(إنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ) الشوری ‪40‬‬


‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪122‬‬

‫یعنی خـداونـد دوست نـدارد فساد پیشه گــان‪ ،‬خائینان‪،‬‬


‫مستکبران‪ ،‬اسراف کنندگان و ظالمان را‪ .‬کــه البته این طـبقات‬
‫شامل کفر و مسلمان شده میتواند‪ ،‬به عباره دیگر اگر کسانی که‬
‫منکر خدا(ج) باشند این اعمال نا شایست را انجام دهند و یا آنانیکه‬
‫بنام اسالم و در پوشش دین و دینداری این ستمگری ها و عصیان‬
‫گریها را به منصه تطبیق در آرند‪ ،‬هردو طبقه که مرتکبین همچو‬
‫اعمال زشت اند‪ ،‬خداوند آنان را دوست نـدارد‪ ،‬پس به همـچو‬
‫اشخاص به نظر رحمت نمی نگرد‪ ،‬طبیعی است که به اینگونه افراد‬
‫به نفرت نگاه میکند‪.‬‬
‫بناءً در صورتیکه خداوند جلت عظمته اینگونه افراد را دوست‬
‫نداشته باشد‪ ،‬بدیهی است که آنها را بد می بیند‪.‬‬
‫مسلماً همه فیوضات و برکات در ید مطلق خداوند مقتدر وتوانا‬
‫بوده و آن فیوضات و برکات را باالی کسانیکه با ایمان بوده و اهل‬
‫تقوا اند‪ ،‬می ریزاند چنانچه قرآن کریم می فرماید‪َ ( :‬ولَ ْو أَنَّ أَه َْل‬
‫ض‬ ‫اْلَ ْر ِ‬
‫الس ََم ِء َو ْ‬
‫ن َّ‬ ‫ح َنا َعلَ ْيهِم بَ َرك ٍ‬
‫َات ِّم َ‬ ‫ى آ َم ُنوا َواتَّ َق ْوا لَ َف َت ْ‬
‫الْ ُق َر ٰ‬
‫َولَٰ ِكن كَ َّذبُوا َفأَ َ‬
‫خ ْذنَاهُم ِبِ َا كَانُوا يَك ِ‬
‫ْس ُبونَ ) االعراف‪96‬‬
‫اینجاست که کمبود و یا نبود اشخاصیکه بُعد معنوی شخصیت‬
‫شان رشد و ترقی نموده است به آسانی آشکار میشود یا به عباره‬
‫دیگـر که اگر همچو دوستان خـدا در رأس رهبـری ملت ها قرار‬
‫نگیرند‪ ،‬همان ملت و مردم از فیوضات و برکات و سایر نعمت های‬
‫معنوی بی نصیب گردیده و همواره با فقر و تنگدستی‪ ،‬پراگندگی‬
‫‪123‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫و بی اتفاقی‪ ،‬نا امنی و بی عدالتی‪ ،‬قتل و قتال بخاطر کسب قدرت‬


‫و ثـروت‪ ،‬سنگدلی و بیرحمی و سایر پیامدهای زشت دست و‬
‫گریبان میگردند و مثال هـای زنـده آنـرا در کشور خـود مـان‬
‫افغانستان به وضاحت می بینیم و می شنویم‪ ،‬اما دقیق شده نمی‬
‫توانیم که چرا با وجود خون دادن های پیهم و آنهـم بنام دین و‬
‫اسالم‪ ،‬نه تنها به استقالل و آزادی واقعی نرسیدیم بلکه معضالت و‬
‫مشکالت مردم ما در همه ابعاد طور روز افزون افزایش می یابد؟ و‬
‫هر روز ما بدتر از دیروز میشود؟‬
‫آیا ملت ما نماز خوان و روزه دار نیستند؟ آیا مساجد ما روز‬
‫بروز آباد شده نمی رود ؟ آیا ما فرزندان خود را جهت آموزش علوم‬
‫دینی به مدارس نمی فرستیم ؟ آیا ما نمازهای جمعه و عیدین را‬
‫با جماعت نمی خوانیم؟ پس چرا نتایج برعکس رقم زده می شود؟‬
‫به جواب سواالت فوق بسیار ساده و مختصر عرض نمایم که‪ :‬ما‬
‫همه امورات فوق الذکر را در تحت عنوان دین و دینداری انجام‬
‫میدهیم‪ ،‬اما روح مطلب دین در اثر غفلتهای پیاپی خود مان و‬
‫هــم در نتیجه تهاجــمات و تجاوزات مرئی و نامــرئی کفــار و‬
‫متجاوزین‪ ،‬مورد دستبرد شیاطین جنی و انسی قرار گرفته است و‬
‫ما خط و مش پیامبر بزرگــوار و اصحاب کبار را در صحنههای‬
‫عملی تطبیق کرده نمی توانیم صرف به زبان ادعا کرده و تظاهر به‬
‫دین و دینداری می نمائیم‪ ،‬اگر اینطور نیست پس بیائید قضاوت‬
‫آزاد و تحلیل همه جانبه نمایم‪:‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪124‬‬

‫آیا تبعیضات نژادی‪ ،‬قومی‪ ،‬سمتی‪ ،‬زبانی‪ ،‬حزبی و گروهی در‬


‫دین جای دارد ؟ آیا ما به چشم ندیدیم که در انتخابات نام نهاد با‬
‫وجود اینکه یک بازی سیاسی در چوکات دموکراسی غربی چیزی‬
‫بیش نیست‪ ،‬با آنهم چشم بسته بدون در نظـرداشت معیار هـای‬
‫دینی به چهره های قالبی و طاغوتی با داشتن سوابق بسیار تاریک‪،‬‬
‫زشت و غیر اسالمی رأی خود را در صندوق ها نریختیم ؟‬
‫آیا در دین مقدس اسالم سرمایه اندوزی و آنهم از وجوه ناروا و‬
‫حرام و تجارت خون مردم گنجایش دارد؟‬
‫پس متوجه شویم که این سرمایه های فرعونی را بدون کسب و‬
‫کار و یا تجارت حالل از کجا بدست آوردیم ؟ آیا ملت مظلوم و‬
‫پای برهنه افغانستان بخاطر بدست آوردن یک لقمه نان بدون‬
‫داشتن یک برنامه درست و سرنوشت مطمئن در بـر و بحــر و‬
‫صحراهای سوزان ممالک دیگر آواره و سرگردان در حرکت نیستند‬
‫و اکثراً جانهای شیرین شان را مظلومانه از دست نمی دهند ؟‬
‫در حالیکه اگر احساس مسؤولیت ایمانی می داشتیم‪ ،‬به عوض‬
‫اینکه تنها به خود مان و زن و فرزند مان باندیشیم‪ ،‬به زندگی آنها‬
‫نیـز می اندیشیدیم و در حین مسؤولیت هــای بـاالیی از این‬
‫سرمایههـای هنگفت در طــرح یک برنامـه اقتصـادی و زدودن‬
‫بیکاریهـا دست بکـار شده عمل مینمودیم ؟! آیا فرمـوده پیامبر‬
‫رحمت را که فرموده است‪( :‬لیس المومن باالذی یشبع و جاره‬
‫جائع الی جنبه) آنکس مؤمن نیست که او سیر باشد و همسایه‬
‫اش در پهلویش گرسنه بخوابد‪ ،‬فراموش نکرده ایم ؟‬
‫‪125‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫آیا در دین مقدس اسـالم رشـوه ستانی و تجــاوز به حقـوق‬


‫دیگران کوچکترین گنجایشی دارد؟‬
‫بیائید دقیقا متوجه شـویم کــه این نمازخوانان و روزه داران و‬
‫حج روندگان درحین قدرت شان چرا رشـوه را چون مال خودشان‬
‫حتی لذیذتر از آن در جیب میکنند‪ ،‬به نفع پول داران و مقتدران‬
‫فیصله می نمایند و اشک مظلومان و محرومان را می ریزند و آنهم‬
‫تکـرار در تکـرار؟! آیا همچو اشخاص مرتکبین گناهان کبیره را باز‬
‫هم مؤمن حقیقی گفته می توانیم؟ آیا در صورت ارتکاب همچو‬
‫اعمال‪ ،‬رحمت خدا فرود می آید یا غضبش؟!‬
‫آیا در دین مقدس اسالم اختالط زن و مردم و آنهم به شکل‬
‫بسیار خطرناک و وحشیانه آن یعنی آرایش های غلیظ و برجسته‬
‫سـازی برجستگی های بدن زنان و نشست و برخاست همیشگی‬
‫شان در پهلوی مردان به همین شکل امروزی جای دارد؟! بجاست‬
‫تا کمی بخود بیائیم! و متوجه شویم! و دقت نمائیم!‬
‫مسلماً معنویت و دین و دینداری حقیقی را شیاطین جنی و‬
‫انسی از ما ربوده و صرف تظاهـر به دین و فقط منسوب بودن‬
‫تذکرهای به اسالم‪ ،‬به ما باقی مانده است و بس‪ .‬آیا متوجه نشده‬
‫ایم؟! که خلیفه اول مسلمین حضرت ابوبکر صدیق(رض) چه زیبا‬
‫فرمـوده است‪( :‬ملتی کـه مساعی در راه خـدا را ترک کـرد حتما‬
‫ذلیل میشود و در ملتی که فواحش رواج پیدا کــرد با آسیب‬
‫عمومی گرفتار میگردد)‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪126‬‬

‫آیا این استعمار معنوی اغیار و دشمنان اسالم درما تأثیرگذار‬


‫نشده است؟! یعنی استعمارگران خواهان رکــود و جمود فکری و‬
‫تسخیر مغزها و قلب های ماست‪ .‬آیا گــاهی دقیق شده ایم که‬
‫چقدر قلب و مغز و اوقات گرانبهای خود و مربوطین خود را در‬
‫خدمت برنامـههای بیگانگان و لهــویات و چرندیات‪ ،‬همچــون‬
‫سریالهای مبتذل ورقصهای عریان ونیمه عریان قرارداده ایم؟! آیا‬
‫با این شیوه که اکنون در حرکت هستیم‪ ،‬فرزندان مان میتوانند که‬
‫از وقت استفاده اعظمی در فراگرفتن دروس شان نمایند؟! پس به‬
‫یقین که این استعمار تخدیر ملت هاست و بسیار خطرناک است‬
‫که ما را طوری بی خود ساخته که حتی آنقدر قوت و توان ایمانی‬
‫و یا انسانی در ما نمانده تا خود را الاقل از این گونه چرندیات و‬
‫لهویات دور نگهداریم!‪.‬‬
‫آیا در دین مقدس اسالم نگهداشتن دختران جوان بخاطر پول‬
‫و عنعنات و مراسم غیرانسانی و مصارف گزاف‪ ،‬و آنها را از ازدواج‬
‫که حق مسلم شان است محروم نمودن کدام گنجایشی دارد؟!‬
‫آیا نمی بینیم که بخاطر تطبیق عرف و عنعنات و مراسم کامالً‬
‫غیرانسانی و غیر اسالمی در هوتل های عروسی دریک شب چقدر‬
‫پول مصرف میشود و چقدر اسراف صورت می گیرد؟! بدون شک‬
‫در صورت رایج شدن اینگونه اعمال نا مرغوب و زشت در این ملت‬
‫غریب نکاح شرعی آسیب پذیر شده و در مقابل اعمال زشت زنا رو‬
‫به فزونی خواهد گذارد!‪.‬‬
‫‪127‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫لهـذا ایجاب می نمــاید که ملت های مسلمان در مجموع و‬


‫بخصوص مردم مسلمان کشور مان افغانستان‪ ،‬هرچه زودتر بخود‬
‫بیایند‪ ،‬خود را بیابند‪ ،‬عیوب و نواقص ظاهری و باطنی خود را‬
‫شناسایی نموده و در جهت رفع عیوب خود و دیگران و اصالح‬
‫آوری‪ ،‬قدمهای جدی بردارند‪ ،‬تا زمانیکه ما خود را نسازیم و قلوب‬
‫و مغزهای مانرا از حقایق معنوی دین بهرهور نگردانیم‪ ،‬شیاطین‬
‫جنی و انسی را تشخیص و آوازهای شرارت پیشه آنان را دقیقاً‬
‫تفکیک ننمائیم و آنرا رد نکنیم و همچنان آوازهای خیر ملکی را‬
‫در باطن مان جایگزین و استوار نبخشیم محال است که ملت های‬
‫مسلمان بطرف صالح و سالمت بروند!‪.‬‬
‫در تغییر و دگرگونی حاالت مان دستورات قرآن پاک و دساتیر‬
‫پیامبر آخرالزمان متضمن هر نوع اصالح آوری در ما بوده و ما را‬
‫بطرف هدایت و سالمت سوق میدهد و این بدین مفهوم خواهد‬
‫بود که شناخت دقیق فطرت انسان‪ ،‬آرزوهای مادی و معنوی که‬
‫در فطرت او تخمیر گردیده است و اسلوب و طریقه که جهات‬
‫مادی انسان که در برگیرنده نفس‪ ،‬هواجس نفسانی و همکار نفس‬
‫که شیطان است در روشنایی قرآن و احادیث طور تحلیلی‬
‫تشخیص گردیده و جلو آنها گرفته شود و تضعیف گردند‪ .‬و در‬
‫مقابل بُعد معنوی و جهت قدسی انسان کــه روح و روحانیت و‬
‫خواستههای روحی و همکار روح که ملک است‪ ،‬دقیقاً طور تحلیلی‬
‫تشخیص و هرچه بیشتر تقویه گردند‪ ،‬تا باشد که روابط معنوی‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪128‬‬

‫مسلمان با ابعاد بقا پیوند پیدا کرده و خواستهای روحی که منشأ‬


‫از عالم قدس دارد در قلب و مغز او بیشتر و قوی تر راه بخود باز‬
‫کرده و در اثر چارج نمودن و تقویه نمودن ایمان‪ ،‬به بسیار آسانی‬
‫از کارهای زشت گریزان و حتی متنفر گردد و در مقابل اعمال‬
‫خوب و قابل تأیید پروردگار را هرچه بیشتر انجام داده بتواند‪.‬‬
‫اینجاست که در اثر کسب یکنوع قوت که بنام قوت ایمانی یاد‬
‫میشود‪ ،‬شــخص مسلمان از طاعات و عبادات و کارهــای نیکو‬
‫احساس لذت و فرحت کرده و یکنوع نشاط باالتر از نشاطهای‬
‫نفسی را در خود می یابد‪ ،‬که این نوع لذت و نشاط را بنام حالوت‬
‫ایمانی هم یاد میکنند و در اثر انکشاف و تقویه این حالت‪ ،‬یقین‬
‫مسلمان در رابطه به بهشت و دوزخ و لقای پروردگار و هرآنچه‬
‫قرآن بما خبر داده و پیامبر خدا آنرا ابالغ فرموده و عملی کرده‬
‫است‪ ،‬نیز انکشاف قابل مالحظه ی کسب کــرده و بُعـد معنوی‬
‫شخصیت او آهسته آهسته در اثر مداومت و ثبات و استقامت به‬
‫همچو اعمال خالصانه و مورد تائید پروردگار‪ ،‬تشکل پیدا کرده و‬
‫این گونه انسان ها بنام اولیاء اهلل و یا دوستان برحق خدا(ج) یاد‬
‫میشوند‪ .‬و دوستان خود را خداوند(ج) بار بار و به تکرار اینچنین‬
‫معرفی میدارد‪:‬‬

‫حبُّ الْمُتَّقِینَ ﴿التوبۀ‪﴾7 :‬‬


‫إِنَّ اللَّهَ یُ ِ‬
‫ب الْمُطَّهِّرِینَ ﴿التوبۀ‪﴾108 :‬‬
‫وَاللَّهُ ُیحِ ُّ‬
‫ب الْمُحْسِنِینَ ﴿المائدۀ‪﴾93 :‬‬
‫وَاللَّهُ ُیحِ ُّ‬
‫‪129‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫حبُّ الْ ُمقْسِطِینَ ﴿الممتحنۀ‪﴾8 :‬‬


‫إِنَّ اللَّهَ یُ ِ‬
‫حبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ ﴿آلعمران‪﴾159 :‬‬
‫إِنَّ اللَّهَ یُ ِ‬
‫حبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ﴿البقرۀ‪﴾222 :‬‬
‫حبُّ التَّوَّابِینَ وَیُ ِ‬
‫إِنَّ اللَّهَ یُ ِ‬
‫یعنی خداوند متعال دوست دارد‪( :‬متقیان‪ ،‬طهارت دارندگان‬
‫(پاکان)‪ ،‬نیکوکاران‪ ،‬عدالت پیشه گان‪ ،‬متوکالن و توبه کننده گان‬
‫را‪.)...‬‬
‫اگر پیروان قرآن توأم با اصالح آوری درعقیده و ایمان شان در‬
‫انجام اعمال صالح نیز سعی و تالش جدی بخرچ دهند و در این‬
‫راستا پایه داری نموده و استقامت بورزند‪ ،‬بدون شک مقام دوستی‬
‫با خــدا جل جـالله به استقبال شـان آمده و راه های ارتباط به‬
‫پروردگار هموار میگردد‪ ،‬در آنصورت هرآنچه خدا و پیامبرش از آن‬
‫خشنود میشوند‪ ،‬انجام میدهند و از هر آنچـه خــدا جل جالله و‬
‫پیامبرش ناراض میگردند نه تنها به شدت دوری می جویند بلکه‬
‫نفرت مزید از آن نیز دارند‪ .‬و این گـونه ذوات شـریفی کـه بعد‬
‫معنوی شخصیت شان ارتقا نموده و رو به تکامل گذاشته است‪ ،‬اگر‬
‫در رأس رهبری ملت ها قرار گیرند‪ ،‬مسلماً باران رحمت و فیوضات‬
‫و برکات از جانب اهلل جل جالله در میان همان جامعه و ملت به‬
‫باریدن آغازیده و عدالت و انسانیت و تأمین آرزوهای فطری و‬
‫نهایی جهانیان که همانا وصلت جستن به سعادت خاطرخواه و‬
‫ایده آل غرض ارضاء و تسکین و اطمینان باطنی حضرت انسان‬
‫است به ارمغان آورده خواهد شد‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪130‬‬

‫قابل تذکر است که رسیدن به این آرمان های علیای سالمت‬


‫انسان و تأسیس یک حکومت جهـان شـمول اسالمی و رسیدن‬
‫عدالت و انسانیت به مدارج نهایی آن‪ ،‬یک خواب و خیال نبوده‪،‬‬
‫بلکه حقیقتی است که بارها در زمان پیامبر رحمت (حضرت‬
‫محمد(ص)) و خلفای راشدین‪ ،‬اصحاب کبار و یاران بزرگوار آن‬
‫حضرت و همچنان در زمان های بعـدی بوسیله پیروان راستین‬
‫مکتب محمدی تجربه شده است‪ ،‬اما اینقدر تفاوت خواهد داشت‬
‫که این بار یعنی در عصر کنونی که بشریت شاهد پیشرفت های‬
‫شگفت انگیز علمی و تخنیکی بوده و ترقیات چشمگیر علمی و‬
‫اسباب و وسایط آن جهان را به یک دهکده کوچک درآورده است‪،‬‬
‫چنانچه ما در یک لحظه و دقیقه از هرگونه وقایع وحوادثی که در‬
‫دنیا رخ میدهد باخبر شده میتوانیم‪.‬‬
‫فلــهذا به تناسب همین پیشرفت ها‪ ،‬پخش و گسترش حقایق‬
‫قــرآن و دین هـــم توسـط راد مــردان مؤمـن و دوسـتان برحق‬
‫خدا جلجالله که بُعد معنوی شخصیت شان رشد و تکامل نموده‬
‫است و دارای تحلیل همــه جانبه و دلسـوزانه به همـه بشریت‬
‫میباشــند به ســـرعت انجامیده و کالً بشریت از آن مستفید و‬
‫مستفیض خواهند شد‪.‬‬
‫اگــر بروح مطلب دقیقاً متوجه شده و عمیقاً بـدان فرو رویم‪،‬‬
‫درخواهیم یافت که نیازمندیهای باطنی وفطری انسان ها در همه‬
‫اعصار و علیالخصوص در زمان کنونی با در نظرداشت ناآرامی ها و‬
‫‪131‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫افسردگی ها و پریشانی های که با وجود همۀ این پیشرفت های‬


‫علمی و تخنیکی دامنگیر بشریت امروز گردیده است‪ ،‬بیانگر آنست‬
‫که تنها و تنها با چیره شدن علم معاش آرامی دلخواه که الاقل‬
‫اوالد آدم را از اضطراب و پریشانی درونی برهاند‪ ،‬نصیبش نگردیده‬
‫است‪.‬‬
‫بناءً ضرورت اشد و نیاز مبرم احساس میگردد که به بُعد دیگر‬
‫انسان یعنی بـه بُعـد معنوی او هـم توجـه دقیق صورت گیرد و‬
‫خواستهها و آرزوهای آن‪ ،‬اوالً تشخیص و بعــداً در تأمین آن‬
‫نیازمندی های روحی و معنوی که سبب رفع همۀ این خستگی ها‬
‫میگردد‪ ،‬تالش همه جانبه مبذول گردد تا باشد که با دستیابی به‬
‫این آرمانهای میمون و مقدس‪ ،‬حضرت انسان بخود آمده و دیگر‬
‫بدست خود به پرتگاه نابودی و بدبختی ابدی خود را دفن ننماید و‬
‫به کشتن همنوعان غیر حق نپردازد و جهان را که به زندان های‬
‫سیاسی منقسم ساخته اند‪ ،‬همگی ازاین زندانهای تاریک جهنمی‬
‫بیرون آیند و نور تابناک آزادی را در بندگی و راهیابی و دوستی با‬
‫خدای عیان و نهان دریابند و حتی لمس نمایند و لذت آنرا با‬
‫طمع ایمان و ایقان بچشند و با نشاط و با امیدواری تمام زندگی‬
‫نماینـد و از اثـر بیـداری روزافزون وجدان تا به سرحد آرامی و‬
‫راحتی آن (وجدان) متوصل شوند‪ .‬با خدعه و نیرنگ و تزویر کامالً‬
‫بدبین و متنفر گردیده و از برخوردهای بی آالیشانه و بی رنگ و‬
‫طبیعی و همدیگر پذیـری لذت ببرند‪ ،‬از حکومت نمودن هواهای‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪132‬‬

‫نفسی برخود و دیگران گریزان و فقط حکومت و فرمان پذیری‬


‫ازخدای یکتای قهار را درهمه جا شاهد باشند‪ ،‬چون ما و همۀ این‬
‫جهان عیان و نهان از آن خدای یکتا و بی همتاست‪ ،‬پس مراقبت‬
‫و مواظبت از اینکه فقط فرمان خدا در همهجا و در تمامی ابعاد‬
‫زندگی انسان ها نافذ باشد و بس‪.‬‬
‫این عقیده و طرز فکر و عمل کردن بدان سبب نجات حضرت‬
‫انسان از چنگال شیاطین و از هرگـونه نابسامانیهای ظاهـری و‬
‫باطنی میگردد‪.‬‬
‫در مقـابل طغیانگری طاغیان و عصیانگـری عاصیان و تسلط‬
‫جابرانه مستکبران که فقط هوا و هوس های نفسانی و شهوانی آنها‬
‫باالی اجساد انسان ها حکومت میکند‪ ،‬مانند امروز سبب بدبختی‬
‫حضرت انسان و ناآرامی ها و دربدری های او و همانگونه رویا رویی‬
‫نمودن او در میادین کار زار طور ناحق و بی مفهوم‪ ،‬که در همچو‬
‫رویدادها و حوادث فقط تأمین منافع مادی چند نفر محدود مد‬
‫نظر بوده اما به تباهی میلیون ها انسان می انجامد‪.‬‬
‫لهذا پیامد و نتایج اعمال کسانیکه بُعد معنوی شخصیت شان‬
‫رشد و تکامل نکرده است روشن گردیده خاصتاً اگر اینگونه انسانها‬
‫در رأس رهبری ملت ها قرار گیرند‪ ،‬به تناسب موقعیت و قدرت‬
‫شان نتایج و پیامدهـای شــوم را درقبال داشته که نه تنها سبب‬
‫دربدری و تباهی جـوامع بشـری کــه حتی موجودات دگــر نیز‬
‫میگردند‪.‬‬
‫‪133‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫رشد و ترقی بُعد شخصیت معنوی در انسان‬


‫و اهمیت آن از نظر اسالم‬

‫انسان دو جهان دارد‪ ،‬یکی جهان ظاهری و دیگری باطنی که‬


‫بر مبنای آن دو گونه شخصیت تبارز می نماید که همانا شخصیت‬
‫مادی و شخصیت معنوی گفته می توانیم‪.‬‬
‫ابعاد وجودی مسلمان هم دو نوع است‪ ،‬وجود ایمانی و وجود‬
‫انسانی‪ ،‬بُعد انسانی مسلمان با سایر انسانها مشترک است که تعبیر‬
‫کننده جنبه ظاهری وجود اوست‪ ،‬از خوردن و نوشیدن و نکاح‬
‫کردن گرفته تا حکومت کردن و هر آنچه ناظم بخش ظاهری‬
‫زندگی آدمی باشد‪ ،‬اما بُعد معنوی و ایمانی مسلمان با دیگران‬
‫(غیرمسلمانان) کامال فرق داشته و حاوی عشق و ایمان به خدا و‬
‫پیروی از دساتیر رسول اهلل بوده و در اثر این پیروی دارای وجدان‬
‫بیدار‪ ،‬قلب مصفا و آگنده از عقیدت و ایمان و احساس مسؤولیت‬
‫در قبال خالق و خلق او و سایر خوبی ها میگردد‪.‬‬
‫بناءً این مفهوم را ارائه می دارد که اگر بُعد معنوی انسان در اثر‬
‫آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) مستمر و دوامدار ارتقا یابد‪،‬‬
‫کاربرد بسیار ارزشمندی رادر تغییر و تحول جهان به جهت مثبت‬
‫و نیل به سعادت و رفاهیت آدمی دارا می باشد‪.‬‬
‫چـرا کـه (وجود ایمـانی عبارت از این است کـه فرد مسلمان‬
‫حامل رسالت ویژه ای است که همانا رسالت انبیاست و به اصول و‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪134‬‬

‫عقاید خاصی ایمان دارد و برای هدفی مخصوص زندگی می کند‪،‬‬


‫بنا بر این مسلمان از این نظر‪ ،‬سِرّی است از اسرار حق و پایه یی‬
‫است از پایه های جهـان و نیازی است از جمله نیازهای بشر که‬
‫سزاوار است زنده بماند‪ ،‬مسلمان زنده جاوید است‪ ،‬زیرا رسالت و‬
‫امانت و هدف جاویدانی را بدوش دارد‪).‬‬
‫بناءً در صورت رشد و ترقی بعد شخصیت معنوی‪ ،‬مرد مؤمن‬
‫قدرت و نیروی خارق العاده ی را که از رسالت و ایمان او و فنا‬
‫شدن در اراده اهلل(ج) سرچشمه می گیرد‪ ،‬کسب می کند و همچون‬
‫شمشیر برنده الهی که هیچ مانعی مانند کوه و دریا یارای مقاومت‬
‫در برابر او را ندارد‪ ،‬تبارز می نماید‪ ،‬جسم بنده مؤمن خاکی ولی‬
‫سرشت او نوری‪ ،‬بنده ای است که به صفات موالی خویش متصف‬
‫است و دل بی نیاز او از هر دو جهان مستغنی است‪.‬‬
‫از ورای مطالعه تاریخ به خوبی تأیید می گردد که مسلمانان در‬
‫قرن اول با وجود تعداد اندک شان‪ ،‬دشت و صحرا و کوه و دریا را‬
‫پشت سر گذاشتند و بی باکانه از موانع عبور کردند و فتوحات‬
‫چشمگیری را نصیب شدند‪ ،‬داستانهـای قهــرمانی راد مــردانی‬
‫همـچون سـعد بن ابی وقاص‪ ،‬خالـد بن ولید‪ ،‬مثنی بن حـارثه‬
‫شیبانی‪ ،‬عقبه بن نافع‪ ،‬محمد بن قاسم ثقفی‪ ،‬موسی بن نُصیر و‬
‫طارق بن زیاد گواه صدق این گفتار است‪.‬‬
‫به همین دلیل است که پیامبر خدا حضرت محمد رسول اهلل‬
‫صلی اهلل علیه وسلم به اساسی ترین کاری که در مدت ‪ 13‬سال‬
‫‪135‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫در مکه مکرمه در اولویت برنامه های شان قرار داشت و بذل توجه‬
‫فرمودند‪ ،‬همانا تربیه دقیق یاران مبارک شان بود‪ ،‬یعنی قبل از هر‬
‫کار دیگــر توجهی عمیق و دقیق در تربیـه انسان فرمـودند و از‬
‫انسانهای بدوی و غیرمترقی‪ ،‬شخصیت های مؤدب و مهذب و‬
‫ستارگان رحمت و هدایت ساختند و از بردگان منزوی و از چشم‬
‫افتاده پیشوایان و رهبران بشریت را به اجتماع جهالت پرور آن روز‬
‫تحویل دادند که در هیچ مقطع از مقاطع زمانی و مکانی ضعف از‬
‫خود نشان ندادند‪ ،‬هیچگاه به بیت المال خیانت نکردند و در برابر‬
‫ظالمان و ستمگران ایستادند و سازش نکـردنـد و از مظلومان و‬
‫ضعیفان دفاع مؤمنانه و جوانمردانه نمودند‪.‬‬
‫اگر در رأس امور مسلمین و یا سایر انسانها قرار گرفتند‪ ،‬هرگز‬
‫به سرمایه اندوزی نپرداختند و حتی حقوق حقه خویش را هم در‬
‫اختیار نیازمندان و محتاجان قرار دادند‪ ،‬از بی عدالتی و ظلم‬
‫شدیداً نفرت داشتند و عدالت را به مرحله نهایی آن رسانیدند‪ ،‬به‬
‫زیب و زینت دنیا فریفته نشدند بلکه تشنه خدمتگذاری به خلق‬
‫اهلل بودند‪ ،‬امتیاز طلبی نکردند و در حین سپردن یک مسؤولیت‬
‫باالیی به ایشان از مسؤولیت فرار میکردند و مستحق پست و مقام‬
‫دیگــر برادران دینی خود را میدانستند‪ ،‬آنگــونه کــه در دولت‬
‫مرابطین شیخ ابوبکر بن عمر لمتونی سرپرست پادشاهی آن دیار‪،‬‬
‫یوسف بن تشفین را مقرر کرد و خودش به دعوت مردم بسوی‬
‫اسالم رفت‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪136‬‬

‫بعد از گذشت ‪ 15‬سال زمانیکه دوباره می آید و می بیند که‬


‫پایههـای حکومت را یوسف بن تشفین بـه مـراتب بیشتر از پیش‬
‫وسعت داده است‪ ،‬اما یوسف بن تشفین حریصانه منتظر است که با‬
‫آمدن او از برداشت این مسؤولیت بزرگ خود را سبکدوش نماید و‬
‫سلطنت را به مسؤول اصلی اش تسلیم بدارد‪ ،‬اما ابوبکر بن عمر‬
‫لمتونی کار عجیبی کرد کـه جز در تاریخ اسالم در جای دیگری رخ‬
‫نـداده و رخ نخـواهد داد‪ ،‬از احـراز دوباره این مسؤولیت اباء میورزد‬
‫و در جواب می گوید‪ :‬تو از من کرده به حکومت کردن مستحق تر‬
‫هستی‪ ،‬تو افضل هستی‪ ،‬تو می توانی جمع نمایی‪ ،‬تو می توانی‬
‫رهبری و مدیریت خوب کنی‪ ،‬بلی من ترا مقرر کردم تا زمانیکه‬
‫برگردم‪ ،‬لیکن تو مستحق تر هستی‪ ،‬تو می توانی ممالک را بدست‬
‫بگیری و اسالم را در آنجا منتشر سازی‪ ،‬تو خالفت نما و من بطرف‬
‫صحرای افریقا غرض دعوت مردم بسوی خدا جل جالله می روم‪،‬‬
‫چرا که شیرینی دعوت را چشیده ام‪.‬‬
‫یوسف بن تشفین‪ ،‬ابوبکـر بن عمـر لمتونی‪ ،‬شیخ عبداهلل بن‬
‫یاسین‪ ،‬شیخ یحی بن ابراهیـم الجـدالی رحمة اهلل علیهم اجمعین از‬
‫جمله مؤسسین دولت مرابطین بودند که به اساس تربیت درست و با‬
‫تبعیت از رسول اهلل و به اساس تقوا بنا نهاده شده بود که برای مدت‬
‫شصت سال دولت مرابطین از قـوی ترین دُول عالـم در آن زمان بود‪.‬‬
‫ذوات شـریفی کــه به اثـر تبعیت از رسول اهلل صلی اهلل علیه‬
‫وسلم و یاران و اصحابش جهات معنوی شخصیت خود را پرورش‬
‫دادند و با ایجـاد تهذیب نفس‪ ،‬ادب‪ ،‬تقـوا و معنویت در خــود و‬
‫‪137‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫همراهـان شان تغییرات کیفی و مثبت رونما ساختند و در برابر‬


‫مکاید نفس و وساوس شیاطین آگاهانه و سرسختانه رزمیدند و‬
‫ثبات قدم نشان دادند‪ ،‬از یـاد و ذکـر پروردگار لحظه ای غفلت‬
‫نورزیدند و در طاعت و بندگی خـدا جل جالله سهل انگـاری و‬
‫غفلت ننمودند و در قبال رفع مسؤولیت های ایمانی و انسانی شان‬
‫در پیشگاه اهلل جل جالله و خلق او مساعی جدی و خستگی ناپذیر‬
‫به خرج دادند‪ ،‬در برابر زور و زر (تهدید و تطمیع نهراسیدند) و سر‬
‫خم نکردند و تسلیم نشدند‪ ،‬زیرا محبت و عشق خدا و رسولش‬
‫قلوب شان را نـورانـی ساخته بود‪ ،‬جوانمــردانه و سربلند زیستند‬
‫و آبرومندانه و با عزت از دنیا رخت سفر بربستند‪.‬‬
‫همه وهمه ای این منظرههای زیبای انسانی و ایمانی‪ ،‬زمانی به‬
‫ظهور می پیوندد که علماً و عمالً و با اخالص تمام از دین مقدس‬
‫اسالم پیروی گردد و از روش سردار کونین (حضرت محمد رسول‬
‫اهلل) تبعیت صورت گیرد‪.‬‬
‫این مـال و آرزوهــای مبارک وقتی تحقق پذیر میشـود که‬
‫ظرفهای معنوی شخصیت انسان ها و خاصتاً کسانیکه در رأس‬
‫امور قــرار میگیرند‪ ،‬رشـد و ترقـی ایمانی را نصیب شوند و از‬
‫صفائیت باطن‪ ،‬وجدان بیدار و قلب پرسوز و گداز بهره مند گردند‬
‫و تأسیس رابطه میان خود و خدا جل جالله کرده بتوانند‪.‬‬
‫امروز که جهان تاریک است و مسلمانان تاریک تر از آن‪ ،‬بخاطر‬
‫این است که برنامه های تعلیمی و تربیتی از روح ایمان و ایقان‬
‫متأسفانه عـاری بوده و معیار قضاوت هـا برمبنای ظواهر صورت‬
‫میگیرد و از بواطن که در حقیقت اصل است هیچ خبری نیست‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪138‬‬

‫در حالیکه مردان حق‪ ،‬سلحشوران عرب‪ ،‬حامالن خُلُق عظیم‬


‫صاحبان صدق و یقین فرمانروایان عادل که با فرمانروایی خود‬
‫اثبات کرده اند که حکومت اهل دل خدمتگذاری و زُهد است نه‬
‫سلطنت و شاهی‪ ،‬آن مربیان شرق و غرب و پیشگامان اندیشه و‬
‫خرد‪ ،‬در عصری که اروپاییان در جهل محض و ظلمت فراگیر‬
‫بسر می بردند‪ ،‬قلوب شان از نـور ایمـان متجلی و از قوت معنوی‬
‫و روحی برخوردار گردیده بود و بعد معنوی شخصیت شان شگوفا‬
‫و از تحت تسلط نفس و زنگـار معصیت آن کامــالً رهایی کسب‬
‫نموده بودند که چنان کارنامه های درخشان را از خود ماندگار‬
‫گذاشتند‪.‬‬
‫‪139‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫مدارک رشد بُعد شخصیت معنوی انسان‬


‫از آنجایکه انسان خلیفه خدا جل جالله در روی زمین بوده و از‬
‫کرامت‪ ،‬شرافت و تصرفات خاصه ای برخوردار می باشد و همانگونه‬
‫دارای آرزوهای مادی و معنوی که همانا در سرشت و فطرت او‬
‫تخمیر گردیده است یا به عباره دیگر منشأ و مبدأ امتحان و ابتال‬
‫در نهاد انسان از ابتدای خلقت گذاشـته شده است تا تشخیص‬
‫جهت اش نزد خدای متعال تثبیت گردد که آیا بطرف صانع جل‬
‫جالله مسیر می گیرد و یا بسوی غیر او‪.‬‬
‫بدین مفهوم که انسان خالف مالیک و جانداران دیگر موجود‬
‫دو بعدی بوده که یک طرف آن رابطه دارد به عالم قدس و طرف‬
‫دیگر آن مرتبط است به عالم خُبث‪ ،‬یعنی روح او از عالم امر است‬
‫و از نزد خدای متعال و نفس او فشرده و خالصه زمین و از عالم‬
‫کدرانیت و خباثت‪ ،‬در حالیکه مالیک یک بعدی اند و آنهم قدسی‬
‫و جهت مخالف در آنها موجود نیست که مانع تسبیح و تقدیس‬
‫خدای متعال گردد و حیوانات هم تنها و تنها بعد مادی در رابطه‬
‫به خورد و نوش و اطفای غرایز شهوانی دارند و بس و از جنبه‬
‫معنوی بی بهره اند‪ .‬لهذا تنها انسان است که در این دنیا بنابر‬
‫موجودیت خواستههای متضاد و آرزوهای مختلف (مادی و معنوی)‬
‫در نهــاد و فطـرتش به صحنه امتحان کشیده شـده است کـه‬
‫جاذبههای معنوی او رابطه به روح و روحانیت دارد و کشش های‬
‫مادی اش مرتبط است با نفس و نفسانیت‪ .‬قابل تذکر است که جن‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪140‬‬

‫و انس هر دو برای عبادت و معرفت پروردگار خلق گردیده اند اما‬


‫موضوع بحث ما در اینجا تنها انسان است‪.‬‬
‫چنانچه از برکت موجودیت روح در کالبد انسان‪ ،‬حجــرات و‬
‫انساج بدن و سایر حسیات و ادراکات آدمی فعال بود و هر کدام‬
‫وظایف خویش را طور خودکار (اتوماتیک) و به امر پروردگار ایفا‬
‫مینمایند‪ ،‬یعنی برعالوه اینکه بدن انسان از شاریدگی و پوسیدگی‬
‫محفوظ می ماند‪ ،‬حواس پنجگانه نیز وظایف خویش را اعم از‬
‫بوییدن‪ ،‬چشیدن‪ ،‬دیـدن‪ ،‬لمس کـردن و شـنیدن به نحو احسن‬
‫انجــام میدهند‪ ،‬همین کــه روح از جسد مفارقت کرد‪ ،‬تمامی‬
‫داشتگی خویش را انسان از دست داده‪ ،‬هرچه زودتر باید از انظار‬
‫نزدیکترین کسـان همچـون زن و فـرزنـد و سـایر دوسـتان و‬
‫خویشاوندان دور شود و به خاک تیره دفن گردد و یا طوریکه غیر‬
‫مسلمین رسم و رواج دارند‪ ،‬بدان گونه تدفین گردد‪.‬‬
‫بدون شک تأمین گر همه ارزشهای اقتصادی‪ ،‬سیاسی‪ ،‬فرهنگی‬
‫و اجتماعی انسان همان روح او بوده که با فقدان آن انسان را بنام‬
‫مرده یاد می کنند‪.‬‬
‫از اینکه روح از عالم قدس بنا به دستور پروردگار (وَنَفَخْتُ فِی ِه‬
‫مِن رُّوحِی) دمیدم چیزی را در وجود انسان از خود بنام روح‪ ،‬در‬
‫کالبد آدمی مستقر گردیده است‪ ،‬خواسته ها و آرزوهای قدسی و‬
‫پاک را با خود همراه دارد و همواره تنبیه گر انسان بطرف نیک‬
‫‪141‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫اندیشی‪ ،‬وسعت نگــری‪ ،‬نوع دوستی و خدمتگذاری به خلق اهلل‬


‫میباشد‪.‬‬
‫و این معـمول روح زمانی برآورده شده میتواند کــه غــذا و‬
‫خوراکه های روح با برنامه منظم و مستمر مطابق شرع انور برایش‬
‫برسد و آن غذا ها دو نوع اند‪ :‬یکی عبادات با قید و شرط (پنج بنای‬
‫مسلمانی) مانند کلمه‪ ،‬نماز‪ ،‬روزه‪ ،‬زکات و حج و دیگر عبادات بدون‬
‫قید و شـرط کــه حـاوی تفکـر‪ ،‬ذکـر‪ ،‬عجز‪ ،‬شکر‪ ،‬صبر‪ ،‬توکل‪،‬‬
‫خدمتگذاری خلق اهلل و سرآمد همگی اخالص در عمل می باشد که‬
‫متأسفانه با اجرای عبادات با قید و شرط طور ناقص و غفلت از‬
‫عبادات بدون قید و شرط‪ ،‬امت اسالمی بطرف اسارت ها و ذلت ها و‬
‫حتی انقراض و سقوط و رکود‪ ،‬مسیر گرفته می رود و عاری از‬
‫شخصیت های الگو و نمونه‪ ،‬خاصتاً در رأس زعامت ها می باشد‪.‬‬
‫روی این ملحــوظ روح و اثرات روحی در ساختار شخصیت‬
‫معنوی انسان نقش مؤثر و بسزایی داشته و امثال این ذوات شریف‬
‫در صدر اسالم و زمان های بعدی به مراتب تجربه شده است که‬
‫افراد و اشخاص دارای قوت معنوی و روحی اگر در رأس زعامت و‬
‫رهبری قرار گیرند‪ ،‬مانند پیامبر شان به تمامی بشریت رحمت آور‬
‫بوده وعدالت و انسانیت را به مرحله نهایی آن تعمیم بخشیده و‬
‫جهان بشریت را از این زنجیر های منحوس اسارت و محرومیت‪،‬‬
‫مادیت و مادیات پرسـتی‪ ،‬کشور گشایی و استعمارگـری‪ ،‬ظلم و‬
‫استبداد و سایر نابسامانیهای فردی و اجتماعی که ملت افغانستان‬
‫و کلیه بشریت را در قید و بسط قــرار داده و جهــان پهناور به‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪142‬‬

‫زندانهای سیاسی مبدل گردیده است‪ ،‬می رهانند و وسیله نجات‬


‫میگردند‪.‬‬
‫بناءً مدارک رشد بُعـد معنوی انسان غـذا های روحی بوده که‬
‫متشکل است از عبادات مقید بشرط و عبادات بدون قید و شرط و‬
‫همچنان ترک نواهی در حال قدرت‪.‬‬
‫چنانچه الداعی الی اهلل موالنا محمد عطاءاهلل فیضانی(رح) مرتبط‬
‫بدین موضوع در مقدمه جام اول (خودشناسی ــ خداشناسی)‬
‫چنین نگاشته اند‪:‬‬
‫(حقیقتی را کــه در خـالل این رسایل خوانندگان به وضاحت‬
‫کامل به آن وارد می گردند به تأسی از آن‪ ،‬به اصالح همه عیوب و‬
‫نواقص ظاهری و باطنی خویش به یاری خداوند جل جالله موفق‬
‫میشوند‪ ،‬و حتی به رهنماییهای نیک فرد و اجتماع به کاملترین‬
‫اسلوب ساده دسترسی بسزایی می یابند‪.‬‬
‫انسان به رفع بد کنشتی های فطری‪ ،‬عنعنوی یا اجتماعی خود‬
‫زمانی کامیاب می شود که عامل اصلی محرک شر را تشخیص‬
‫کرده جلوگیری نماید و برعکس محرک اساسی خیر را نیروی الزم‬
‫بخشیده جدی تر گرداند بی شک تا حقایق مذکور را علماً ندانیم‬
‫توفیق بدان ناممکن نماید‪.‬‬
‫از اینجاست که ذوات شریف فالسفهء محقق و مدقق مؤمن به‬
‫اتکا از (‪ )6666‬آیات قرآن دست ناخورده اسالم و احادیث نبی‬
‫علیه السالم‪ ،‬بادی بدن انسان را حاوی دو اصل روح و نفس ثابت‬
‫کرده‪ ،‬و در آن قلب را به مثابه اشترنگ یا کمپیوتر جسد دانسته‪ ،‬و‬
‫‪143‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫کارگردانیهای الهامات ملکی و وساوس شیطانی را بر دل با استفاده‬


‫از شعبۀ حفظیۀ مغز و حجرات قلب بسوی خیر یا شر فعال می‬
‫دانند و دریافت این حقایق را متکی بر هفت مطلب علمی و عینی‬
‫ذیل وانمود کرده اند‪:‬‬
‫اول ــ روح‪ :‬چنانکه می دانند کالبد انسان دارای روح حیات‬
‫بخش جسم بوده‪ ،‬و تا زمان موجودیت آن همه مالیکولها و انساج‬
‫بدن به طول اضافه از صدها سال منظم فعالیت داشته و نمی شارد‬
‫و حواس خمسه با غیره حسیات کار خود را می نماید‪ .‬همینکه‬
‫روح از جسد مفارقت کرد‪ ،‬بدن شخص از درک حواس دم در حال‬
‫فاقد گشته‪ ،‬و به طول سه تا هفت روز می ریزد و می پوسد‪ ،‬حتی‬
‫مالکیت بر اموال و ارتباط اشـخاص با غیره مختصات بشـری از‬
‫برکت روح در کالبد است‪.‬‬
‫دوم ــ نفس‪ :‬که از راه مرئی در تقویه مالیکول های ضایع شده‬
‫و رشد جسم رولگردانی بسزایی داشته‪ ،‬و چون ذاتاً پیدایش آن از‬
‫جوهر زمین صورت گرفته لذا فرآورده هایش را به هر نوع از انواع‬
‫که ممکن بود ولو که چون تریاک کشنده و مرچ سوزنده و تنباکو‬
‫تلخ هم باشد‪ ،‬به نحوی از انحا انسان آن را صرف می نماید‪ ،‬اما‬
‫خوراکه های نامرئی نفس عبارت از انانیت‪ ،‬حرص بیجا‪ ،‬تفاخر به‬
‫لباس‪ ،‬سیما‪ ،‬مسکن و غیره رذایل اخالقی باشد‪.‬‬
‫سوم ــ ملک یا همکار روح‪ :‬محرک این نیرو به طور اجمال‬
‫چنین است کــه قــوای روحانی چقدر عالی شود به همان اندازه‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪144‬‬

‫الهامات ملکی بر شخص مستولی بوده‪ ،‬عالمتش این باشد که از‬


‫گفتار و کردار همچو اشخاص جز نیکویی و خیرخواهی به خود و‬
‫بیگانه‪ ،‬کار نابجا دیده نمی شود‪.‬‬
‫چهارم ــ شیطان یا همکار نفس‪ :‬برعکس اگر نفس قوی‬
‫گردید‪ ،‬همه و همه قول و عمل همچو کسان به تلبیسات شیطان‬
‫متکی بوده‪ ،‬و به محور منافع شخصی چرخیده‪ ،‬و تأمین امیال‬
‫فاسد نفسانی و شهوانی‪ ،‬غایه نهایی زندگی او محسوب گشته‪ ،‬و‬
‫برای برآورده شدن وبه دست آوردن این آرزوهای خبیث‪ ،‬پریشانی‪،‬‬
‫سرگــردانی و حتی تباهی اشخاص بـه دیـده شـان بی ارزش‬
‫مینمــاید‪.‬‬
‫پنجم ــ قلب‪ :‬محل کارگردانی هر دو قوای روح و نفس یا‬
‫ملک و شیطان بر اشترنگ دل یا کمپیوتر قلب باشد‪.‬‬
‫ششم ــ مغز‪ :‬به حکم شعبه آرشیف یا حفظیه حسیات بدن و‬
‫مطالب مربوط به قلب یا اجراآت متعلق به آن است که هم ملک و‬
‫هم شیطان به استفاده از آن در تقـویه امور خیر و شـر بر انسان‬
‫تلقینات خوب و بد را مؤثر می سازند‪.‬‬
‫اکنون که بطور اجمال دانستند بادی بدن حاوی دو اصل روح و‬
‫نفس و دو محرکین خیر و شـر به اسم ملک و شـیطان مطابق‬
‫ارشادات قــرآن و احادیث رسول علیه السالم است و دو دستگاه‬
‫کارگردانی قلب و مغز‪ ،‬بالنوبه بـه صفت دایرکتر و معـاون جسد‬
‫شمرده می شوند‪ ،‬در چنین صورت ها طبیعی که قوای روحانی و‬
‫نفسانی مدارک رشد به خصوص به خویش نیز دارند‪.‬‬
‫‪145‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫هفتم ــ غذای روح و نفس‪ :‬آری‪ ،‬چنانکه میدانند جسد انسان‬


‫از انواع خوراکه ها و مشروبات و غیره انرژی می گیرد‪ ،‬این چنین از‬
‫اقسام عبادات و کارهای نیکو‪ ،‬روح قوی و عالیتر می شود‪ .‬ضرورت‬
‫به تذکر اظـهار انـواع اغذیه جسم نیست زیرا همــه می دانند اما‬
‫بیمورد نخواهد بود تا از اقسام اغذیه روح فشرده آن را ارائه داریم‪.‬‬
‫بلی‪ ،‬نیکوییهایی که باعث بر تقویه روح می گردند‪ ،‬به دو اصل‬
‫خالصه می شوند‪:‬‬
‫اول ــ انواع طاعات مقید بشرط‪ :‬که فقه شریف از عهده آن‬
‫برآمده است‪.‬‬
‫دوم ــ عبادات بدون قید و شرط‪ :‬مثل ذکر خداوند جل جالله‬
‫و تماشای نندارتون (دنیا) یعنی جمال و کمال صانع جل جالله را‬
‫در مصنوعات دیدن و آن را به مرتبه ایمان در قلب جای دادن و‬
‫باالثر حاالت عجز و شـکر را در خویش یافتن و در نتیجه خدمت‬
‫خلق اهلل را برای خشنودی او تعالی جل جالله به غرض اعـالی‬
‫کلمة اهلل نمــودن و در مقابل مشکالت و مصایب راه حـق صـبر‬
‫کردن و بدون کدام تزلزل به عقیده راسخ توکل بر خدا جل جالله‬
‫داشتن‪ ،‬بطور عمده از فرآورده های غذای روح باشد‪)...‬‬

‫نتایج غفلت از عبادات بدون قید و شرط مانند تفکر‪:‬‬


‫طوریکه در بحث گذشته تذکر دادیم‪ ،‬مدارک رشد بعد معنوی‬
‫انسان غذاهای روحی بوده که عبارتند از‪ :‬عبادات با قید و شرط‬
‫چون نماز‪ ،‬روزه‪ ،‬زکات و حج و عبادات بدون قید و شرط که مؤثر‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪146‬‬

‫ترین آنها فکر و ذکر است‪ ،‬متأسفانه با اجرا و عملی نمودن عبادات‬
‫دارای شروط بطور ناقص و غفلت از عبادات بدون قید و شرط‪ ،‬نه‬
‫تنها غفلت و سهل انگاری بلکه بحیث یک عبادت آن را قبول‬
‫نداشتن‪ ،‬جوامع اسالمی را در قرون اخیر به سقوط و رکود رسانیده‬
‫است‪ ،‬حال برمی گردیم به تحقیق مختصر پیرامون یک عبادت‬
‫فراموش شده بنام تفکر و این عبادت بی قید و شرط و بس مؤثر را‬
‫که در رشد بعد معنوی شخصیت مسلمان نقش کلیدی و مؤثر را‬
‫دارا می باشد‪ ،‬از دیدگاه دانشمندان اسالمی به یاری خدای‬
‫عزوجل به بحث می گیریم‪ :‬آنچه امروز دل را اصالح می کند و در‬
‫واقع یک عبادت قلبی است که به وسیله قلب انجام می شود و‬
‫شاید چشم هم در آن شرکت داشته باشد و آن عبادتی است که با‬
‫کمال تأسف مردم آن را ترک کرده اند و منقرض شده است‪ ،‬پس‬
‫اکنون تصور کنید که وضعیت بشریت به کجا رسیده است؟!‬
‫در حالیکه باید همواره انجام گیرد‪ ،‬با این عبادت خدا شناخته‬
‫می شود‪ ،‬این عبادت دلیل وجود خدای تعالی است‪ ،‬این عبادتی‬
‫است کــه پیامبران انجــام داده اند‪ ،‬پیامبر ما رسول اهلل صلی اهلل‬
‫علیه وسلم نیز راه آنان را ادامه داد‪.‬‬
‫تفکر و اندیشیدن در مخلوقات خدای تعالی یکی از بزرگترین‬
‫عبادات است‪.‬‬
‫با این عبادت مردم بر خدا وارد میشوند‪ ،‬با این عبادت گناهان‬
‫ترک می شود‪ ،‬با این عبادت خدای تعالی دوست داشته می شود‪،‬‬
‫با این عبادت به مفهوم اصلی خلقت جهان هستی پی می بریم‪ ،‬با‬
‫‪147‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫این عبادت دل نرم می شود و با آفریدگار عزوجل ارتباط پیدا می‬


‫کنیم‪ ،‬با عبادت تفکر و اندیشیدن در نظام آفرینش خدای تعالی به‬
‫دو شیوه به شناخت خدای تعالی می رسیم‪:‬‬
‫اول ــ کتاب خواندنی خداوند که قرآن است‪.‬‬
‫دوم ــ کتاب دیدنی خداوند که صفحه هستی است‪.‬‬
‫چنانچه پروردگار می فرماید‪ :‬افلم ینظروا؟! آیا نگاه نکرده‬
‫اند؟! افلم یسمعوا؟! آیا نشنیده اند؟! افلم یرو؟! آیا ندیده اند؟!‪.‬‬

‫ارزش و اهمیت این عبادت (تفکر)‪:‬‬


‫مراحل پایانی قبل از بعثت پیامبر(ص) عبارت است از تأمل و تفکر‪.‬‬
‫حضرت عایشه رضی اهلل عنها ــ در حدیثی که در باب « بدأ‬
‫الوحی» بخاری روایت می کند می گوید‪...« :‬سپس گوشه نشینی‬
‫نزد او محبوب شد‪ ،‬شب های متوالی به غار حرا می رفت و در آنجا‬
‫عبادت می کرد‪».‬‬
‫عبادت می کرد‪ ،‬چه عبادتی؟ نماز و روزه وجود نداشت‪ ،‬پس‬
‫این عبادت تأمل است‪.‬‬
‫نه تنها پیامبر(ص) بلکه تمام پیامبران این عبادت تفکر و تأمل را‬
‫انجــام داده انـد چنانچه خــدای متعال بـه ابراهیم علیه السالم‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫(وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَاألَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ‬
‫الْمُوقِنِینَ) (انعام ‪)75 /‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪148‬‬

‫(بدین سان به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم تا‬


‫از اهل یقین گردد‪ ).‬هر چه بیشتر فکر کنی یقینت بیشتر میشود‪،‬‬
‫این عبادات پیامبر خدا ابراهیم علیه السالم بود‪.‬‬
‫یک شب پیامبر خدا نماز می خواند که بالل رضی اهلل عنه آمد‬
‫و در مورد این شب از حضرت عایشه رضی اهلل عنها پرسیده شد‪:‬‬
‫کدام کار پیامبر شگفت انگیز تر بود؟ عایشه(رض) گفت‪ :‬کدام کارش‬
‫شگفت انگیز نبود؟ ولی حال که پرسیدید من در باره شگفت انگیز‬
‫ترین شب برای شما میگویم‪ ...‬برخاست تا نماز بخواند‪ ،‬گریه کرد‪،‬‬
‫تا اینکه اشک هایش ریشش را تر کــرد‪ ،‬سپس رکـوع کـرد و‬
‫گریست‪ ،‬سپس سجده کرد و گریست‪ ،‬تا اینکه بالل آمد تا نماز‬
‫بامداد را به او اعالم کند‪ ،‬بالل نگاه کرد‪ ،‬دید گریه می کند‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫یا رسول اهلل! چـرا گـریه می کنی‪ ،‬در حالیکه خـداوند گناهـان‬
‫گذشته و آینده ات را آمـرزیده است؟ پیامبر(ص) فرمود‪ :‬آیا بنده‬
‫شکر گزار نباشم؟ چگونه گریه نکنم در حالیکه امشب این آیه بر‬
‫من نازل شده است‪:‬‬
‫خ ِتال َِف اللَّ ْيلِ َوال َّن َها ِر آليَ ٍ‬
‫ات‬ ‫ات َواْلَ ْر ِ‬
‫ض َوا ْ‬ ‫الس ََم َو ِ‬
‫خل ِْق َّ‬ ‫(إِنَّ ِ‬
‫ِف َ‬
‫اب ﴿‪﴾١٩٠‬الَّ ِذينَ يَ ْذكُ ُرونَ اللّهَ ِق َيا ًما َو ُق ُعودًا َو َع َ َ‬
‫َل‬ ‫ِل اْللْ َب ِ‬ ‫ِّْلُ ْو ِ‬
‫ْت هَذا‬ ‫خ َلق َ‬
‫ض َربَّ َنا َما َ‬ ‫ات َواْلَ ْر ِ‬
‫الس ََم َو ِ‬
‫خل ِْق َّ‬ ‫ج ُنو ِبه ِْم َو َي َت َفكَّ ُرونَ ِ‬
‫ِف َ‬ ‫ُ‬
‫حانَكَ َف ِق َنا َع َذ َ‬
‫اب ال َّنا ِر ﴿‪( ﴾١٩١‬آل عمران) (براستی در‬ ‫َب ِ‬
‫اط ًال ُ‬
‫س ْب َ‬
‫آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز برای خردمندان‬
‫نشانه هاست‪ ،‬آنان که خدا را ایستاده‪ ،‬نشسته و به پهلوی خویش‬
‫"آرمیده" یـاد میکنند و در آفرینش آسمانهـا و زمین اندیشه‬
‫‪149‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫میکنند "و می گویند" پروردگارا این را باطل نیافریده ای‪ ،‬پاکی‬


‫برای توست‪ ،‬پس ما را از عذاب آتش جهنم حفظ کن)‪.‬‬
‫پیامبر(ص) بخاطر این آیه گریست و سپس فرمود‪( :‬ویل لمن‬
‫قرأها ولم یتفکر فیها) (وای بر کسی که این آیات را بخواند و در‬
‫آن تفکر نکند‪).‬‬
‫پیامبر(ص) میفرماید‪( :‬تفکروا فی خلق اهلل) در مخلوقات خدای‬
‫تعالی تفکر کنید‪.‬‬
‫واالترین ارزشی کــه عقـل دارد همانا شناخت خـدای تعـالی‬
‫میباشد‪ ،‬پس اگـر به آنچـه خداوند آن را برای آن آفریده است‪،‬‬
‫اهمیت ندهد‪ ،‬ارزشی ندارد‪ .‬واقعیت موجود بیانگر آنست که امروزه‬
‫عقل به چیزهای اهمیت می دهد که برایش تضمین شده است‪ .‬به‬
‫رزق و روزی در حالیکه برایش تضمین شده است و فراموش کرده‬
‫برای چه آفریده شده است‪ ،‬برای شناخت خدای تعالی و ارتباط با‬
‫خدای تعالی‪.‬‬
‫(تفکروا فی خلق اهلل وال تفکرو فی اهلل فانکم لن تقدروا‬
‫قدره) (در مخلوقات خدای تعالی تفکر کنید‪ ،‬در خود خدای تعالی‬
‫تفکر نکنید چون شما هرگز توانش را ندارید)‪.‬‬
‫از ام درداء‪ ،‬آن بانوی صحابی بزرگوار پرسیده شد‪( :‬بزرگترین‬
‫کار ابو درداء چه بود؟) گفت‪( :‬تفکر و عبرت گرفتن)‪ ،‬عامر بن عبد‬
‫قیس گوید‪ :‬من نه از یک نفر‪ ،‬نه از دو نفر‪ ،‬نه از سه نفر بلکه از‬
‫تعداد زیاد یاران رسول اهلل شنیدم که می گفتند‪( :‬نور ایمان تفکر‬
‫است)‪ " .‬تفسیر بن کثیر"‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪150‬‬

‫حسن بصری گوید‪( :‬تفکر یک لحظه از برپاداشتن یک شب‬


‫بهتر است)‪.‬‬
‫عمر بن عبدالعزیز گوید‪( :‬تفکر و تأمل در نعمت های خداوند‬
‫یکی از برترین عبادات است)‪ .‬بناءً با در نظرداشت مطالب فوق‬
‫الذکر تفکر یک عبادت بسیار مهم بوده و غفلت از آن سبب زوال‬
‫ایمان و زوال ایمان موجب دوری از خدای زمین و زمان و دوری از‬
‫خــدای متعال سبب رکــود امت اسالمی و سقوط آنها در پای‬
‫دشمنان اسالم (شرق و غرب) گردیده است‪.‬‬
‫پیامبر خدا یک ساعت تفکر در مخلوقات و مصنوعات او جل‬
‫جالله را معادل شصت سال عبادت و حتی افضل تر از آن وانمود‬
‫فرموده است‪.‬‬
‫مسلماً قوت معنوی و ایمانی مسلمان مستقیماً مرتبط است با‬
‫غذا رسانی و غذا گیری روح و روحانیت او که همانا غذای روح‬
‫متشکل است از عبادات با قید و شرط و بدون قید و شرط که در‬
‫رأس عبادات بدون قید و شرط تفکر و ذکر قرار دارد و از اثر تفکر‪،‬‬
‫ترقیات چشمگیری در زندگی مادی و معنوی امت اسالمی رونما‬
‫گردیده و از این اسارت ها‪ ،‬ضعف ها و ذلت های پیگیر نجات می‬
‫یابند‪ ،‬همان گونه توحید خالص و ایجاد وحدت کلی مسلمین‬
‫برمبنای قوت ایمان و روحانیت عالی که از برکت تفکر امکان پذیر‬
‫است‪ ،‬میسر شدنی است و بس‪.‬‬
‫‪151‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫تفکر در آفاق و انفس‪:‬‬


‫سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ َوفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَ ُهمْ أَنَّهُ‬
‫د (فصلت ‪)53‬‬
‫شیْءٍ شَهِی ٌ‬
‫الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ َ‬
‫ترجمه! به زودى نشانههاى خـود را در افقها[ى گوناگون] و در‬
‫دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود‬
‫حق است آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزى است‪.‬‬
‫پروردگار ذوالمنان واالکرام اراده دارد تا انسان ها در اثر تفکر و‬
‫تأمل در آفاق و انفس طور تحقیقی به نشانه ها و عالیم قدرت او‬
‫تعالی جل جالله به غور نگریسته و حقانیت فرموده او جل جالله‬
‫را به زبان قلب درک نموده بتوانند و به یقین بدانند که هر آنچه‬
‫خدای متعال در قرآنکریم بیان فرموده و پیامبر اکرم (ص) قدم به‬
‫قدم آن را ارشاد نموده و در زندگی اعتقادی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬سیاسی و‬
‫فرهنگی و اقتصادی تطبیق فرموده است‪ ،‬کامال برحق می باشد‪.‬‬
‫دانشمندان می گویند‪ :‬خورشید مصدر انرژی های ماست‪ ،‬اگر‬
‫خورشید نبود زندگی در روی کره زمین ممکن نبود‪ ،‬خورشید‬
‫همواره مشغول فعل و انفعاالت اتومی هست‪ 650،‬میلیون تن‬
‫هایدروجن با ‪ 650‬میلیون تن هیلیوم تعامل می کند که نتیجه اش‬
‫حرارتی با ‪ 27‬میلیون درجه‪ ،‬یعنی ‪ 400‬تریلیون وات در هر ثانیه‬
‫تولید می گردد‪ ،‬حجم خورشید یک میلیون و دو صد بار از زمین‬
‫بزرگ تر است و ‪ 93‬میلیون مایل از زمین فاصله دارد‪ ،‬نورش فقط‬
‫در ‪ 8‬دقیقه به ما می رسد‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪152‬‬

‫عظمت خلقت خداوند را تصور نماییم که قدرت نامحدود را در‬


‫آفرینش کاینات بازگو می نماید‪.‬‬
‫دانشمندان می گویند‪ :‬خورشید با سرعت شگفت انگیزی در‬
‫حرکت است‪ ،‬در یک ثانیه مسافتی را می پیماید که انسان پیاده‬
‫در ‪ 500‬سال می پیماید‪.‬‬
‫ر الْعَزِیزِ ا ْلعَلِیمِ (یس ‪)38‬‬
‫س تَجْرِی ِلمُسْتَقَرٍّ َّلهَا ذَلِکَ َتقْدِی ُ‬
‫وَالشَّمْ ُ‬
‫ترجمه‪ :‬و خورشید به [سوى] قرارگاه ویژه خود روان است‬
‫تقدیر آن عزیز دانا این است‪.‬‬
‫کلمه (تجری) یعنی به سرعت حرکت میکند‪ ،‬نه اینکه حرکت‬
‫میکند‪ ،‬یعنی می دود‪.‬‬
‫در منظومه شمسی یا بخشی ازآن تأمل نماییم‪ ،‬این منظومه نُه‬
‫سیاره دارد (عطارد‪ ،‬مشتری‪ ،‬زحل‪ ،‬نپتون‪ ،‬پلوتون‪ )...‬که همه دور‬
‫آفتاب می چرخند و یکی از سیارات منظومه شمسی زمین است‪.‬‬
‫منظومه شمسی یک بخش بسیار کوچک از کهکشانی است که‬
‫دو صد بیلیون سیاره دارد که خورشید یکی از آنهاست‪ ،‬کهکشانی‬
‫که ما در آن زندگی می کنیم نامش کهکشان راه شیری است‪ ،‬این‬
‫کهکشان یکی از صد هزار کهکشانی است که تا بحال دانشمندان‬
‫کشف کرده اند‪.‬‬
‫وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ‬
‫وَالسَّماوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ(زمر ‪)67/‬‬
‫ترجمه‪ :‬و خدا را نشناختند آن چنان که شایان شناخت اوست حال‬
‫آنکه روز قیامت زمین یکسره در قبضه [قدرت] اوست و آسمانها در‬
‫‪153‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫پیچیده به دست اوست او منزه است و برتر است از آنچه [با وى]‬
‫شریک مىگردانند‪.‬‬
‫دانشمندان می گــویند‪ :‬زمین مانند یک نقــطه در منظومه‬
‫شمسی است‪ ،‬منظومه شمسی معادل یک نقطه در کهکشان راه‬
‫شیری است‪ ،‬کهکشان راه شیری معادل یک نقطه در میان هزاران‬
‫کهکشانی است و هزاران کهکشان معادل یک نقطه در آسمان اول‬
‫اند‪ .‬بخاطر اینکه خورشید یک دور مکمل دور کهکشان راه شیری‬
‫بچرخد‪ ،‬نیاز به ‪ 250‬میلیون سال دارد‪.‬‬
‫نظر تان در مورد کهکشانهایی که تا هنوز کشف نشده‪ ،‬چیست؟‬
‫(ص)‬
‫دراین مورد چنین است‪ :‬آسمان اول‬ ‫مفهوم حدیث پیامبر‬
‫در برابر آسمان دوم مانند یک دانه در یک صحراست‪ ،‬آسمان دوم‬
‫در برابر آسمان سوم مانند یک دانه در صحراست‪ ،‬آسمان سوم در‬
‫برابر آسمان چهارم مانند یک دانه در صحراست‪ ،‬آسمان چهارم در‬
‫برابر آسمان پنجم مانند یک دانه در صحراست‪ ،‬آسمان پنجم در‬
‫برابر آسمان ششم مانند یک دانه در صحراست‪ ،‬آسمان ششم در‬
‫برابر آسمان هفتم مانند یک دانه در صحراست و آسمان هفتم در‬
‫برابر کرسی مانند یک دانه در صحراست‪.‬‬
‫(وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَاألَرْضَ) (بقره ‪)255 /‬‬
‫ترجمه‪( :‬کرسى او آسمانها و زمین را در بر گرفته‪).‬‬
‫کرسی در برابرعرش مانند یک دانه در صحراست وعرش در‬
‫برابر دست بال کیف رحمان مانند یک دانه در صحراست‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪154‬‬

‫بناءً قابل دقت و تأمل است که اگر امروز به برکت مغز منکشف‬
‫و عقل موهوبی حضرت انسان‪ ،‬با گذشت زمان تلسکوپ ساخته‬
‫شده که به وسیله آن دانشمندان به سیارات و کهکشان ها نظاره‬
‫کرده می توانند‪ 14 ،‬قرن پیش پیامبر(ص) به کدام تلسکوپ به‬
‫سیارات و کهکشانها نظاره کرد؟‬
‫بدون شک به نور نبوت و روحانیت متعالی و قلب مصفا و آنچه‬
‫پروردگار جل جالله به پیامبرش بیان داشته که از عقل و فهم‬
‫نوابغ ازآن زمان تا این دم کامالً باال و باالتر بوده فقط ذوات‬
‫شریفی که دارای نور ایمانی و روحانیت متعالی بوده باشند آن را‬
‫بخوبی درک کرده و به یقین کامل پی می برند که آنچه را‬
‫پیامبر(ص) ارشاد فرموده و عمالً تطبیق نموده است‪ ،‬راه نجات کلیه‬
‫بشریت شده می تواند‪ ،‬درغیر آن و اتکا به عقل و برداشت مغزی‬
‫خود انسانها داللت زا و وحشت آور بوده و بشریت را به قهقراء‬
‫سوق داده می رود‪.‬‬
‫آیا نمی بینیم که دانشمند ترین انسانها سبب تباهی بشریت‬
‫شده می روند؟!‬
‫و بدین نتیجه می رسیم علم و دانشی که در چوکات ایمان و‬
‫خدا پرستی مدیریت نشود‪ ،‬از سودش کرده زیانش به مراتب بیشتر‬
‫است‪.‬‬
‫آیا این ادعا داران مدنیت و ترقی و دانش و تکنالوژی نیستند‬
‫که بخاطر تباهی انسان‪ ،‬سالح های مخوف و مرگبار اتومی و‬
‫استراتیژیکی را ایجاد کرده اند؟!‬
‫‪155‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫آیا ما شاهد کشور گشایی هـای بی مفــهوم و قتل و کشتار‬


‫میلیون ها انسان در گوشه و کنار جهان از‬
‫دست این قدرتمندان بی ایمان و قسی القلب‪ ،‬از ورای مطالعه‬
‫تاریخ نمی باشیم؟!‬
‫پس یگانه راه نجات فقط تسلیم شدن و تبعیت کردن از حق و‬
‫حقیقت است‪ ،‬آن حق و حقیقتی که پیامبر اکرم(ص) به کافه بشریت‬
‫بدون کوچکترین تبعیض رنگ‪ ،‬پوست و نجات‪ ...‬به ارمغان آورده‬
‫است و زحمات و مشقات بی شماری را خود و یاران مبارکش در‬
‫این راستا متحمل گردیده اند‪ ،‬ایمان داشتن به آن ذات مقتدر و توانا‬
‫راه حل تمامی معضالت بشری است که میفرماید‪:‬‬
‫خ ْلقُ وَاألَمْ ُر‬
‫س وَا ْلقَمَرَ وَالنُّجُومَ ُمسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَالَ لَهُ الْ َ‬
‫وَالشَّمْ َ‬
‫تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ (االعراف ‪)54 /‬‬

‫ترجمه‪ :‬و [نیز] خورشید و ماه و ستارگان را که به فرمان او رام‬


‫شدهاند [پدید آورد] آگاه باش که [عالم] خلق و امر از آن اوست‬
‫فرخنده خدایى است پروردگار جهانیان‪.‬‬
‫دانشمندان یک چیز معجزه آسایی دیگری را در جهان هستی‬
‫پیدا کرده اند که جهان هستی ثابت نیست‪ ،‬بلکه در حال توسعه‬
‫است‪ .‬هر روز کهکشانها و سیارات از هم دور میشوند و دانشمندان‬
‫تخمین زده اند که جهان هستی در هر دقیقه یک میلیون تریلیون‬
‫سال نوری بزرگ ترمی شود‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪156‬‬

‫(وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ) (ذاریات ‪)47 /‬‬


‫ترجمه‪ :‬وآسـمان را به قدرت خود برافراشتیم و بىگمان ما‬
‫[آسمان] گستریم‪.‬‬
‫به اتمسفیر زمین دقت نماییم کـــه مـا ارزش اتمسفیر (غالف‬
‫جوی) کــه کــره زمین را در بـرگرفته است‪ ،‬نمی دانیم‪ ،‬اگر‬
‫اتمسفیری که زمین را در برگرفته نبود‪ ،‬شهاب سنگ هایی که از‬
‫آسمان می آید‪ ،‬در چند لحظه می تواند کره زمین را نابود کند‪.‬‬
‫یکی از شـهاب سنگ ها کـه اتمسفیر را شگافته و در صحـرای‬
‫آریزونای ایاالت متحده فرود آمده است‪ ،‬گفته می شـود‪ ،‬قطـر‬
‫سوراخی که ایجاد کرده ‪ 12000‬متر است‪ ،‬عمق آن ‪ 600‬قدم و‬
‫وزن آن ‪ 50‬هزار تن‪...‬‬
‫پس چه چیز مانع اصابت این شهاب سنگ ها میشود‪ ،‬اتمسفیر‪.‬‬
‫(وَجَ َعلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْ ِرضُونَ)‬
‫(االنبیاء ‪ )32 /‬و آسمان را سقفى محفوظ قرار دادیم و[لى] آنان از‬
‫[مطالعه در] نشانههاى آن اعراض مىکنند‪.‬‬
‫شیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَ ْفعَلُونَ)(نمل‪)88 /‬‬ ‫(صُنْعَ اللَّهِ ا َّلذِی أَ ْتقَنَ کُ َّ‬
‫ل َ‬
‫[این] صنع خدایى است که هر چیزى را در کمال استوارى پدید‬
‫آورده است در حقیقت او به آنچه انجام مىدهید آگاه است‪.‬‬
‫أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاء الَّذِی تَشْرَبُونَ ﴿‪ ﴾٦8‬أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُ ْزنِ أَمْ‬
‫نَحْنُ الْمُنزِلُونَ ﴿‪ ﴾٦٩‬لَوْ نَشَاء جَ َعلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْکُرُونَ ﴿‪﴾٧0‬‬
‫ترجمه‪ :‬آیا آبى را که مىنوشید دیدهاید (‪ )68‬آیا شما آن را از‬
‫‪157‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫[دل] ابر سپید فرود آوردهاید یا ما فرودآورندهایم (‪ )69‬اگر‬


‫بخواهیم آن را تلخ مىگردانیم پس چرا سپاس نمىدارید‪.‬‬
‫و در جای دیگر پروردگار(ج) می فرماید‪ :‬أَفَرَأَیْتُم مَّا تَ ْ‬
‫حرُثُونَ‬
‫﴿‪ ﴾٦3‬أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿‪ ﴾٦4‬لَوْ نَشَاء لَجَ َعلْنَا ُه‬
‫حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَ َّکهُونَ ﴿‪ ﴾٦5‬آیا آنچه را کشت مىکنید مالحظه‬
‫کردهاید‪.‬‬
‫آیا شما آن را [بىیارى ما] زراعت مىکنید یا ماییم که زراعت‬
‫مىکنیم (‪ )64‬اگر بخواهیم قطعا خاشاکش مىگردانیم پس در‬
‫افسوس [و تعجب] مىافتید‪.‬‬
‫دانشمندان می گویند‪ :‬اگر به اندازه یک چهارم فاصله آفتاب‬
‫و زمین نزدیکتر شود‪ ،‬زمین می سوزد و اگر به اندازه یک چهارم‬
‫فاصله اش دور تر شود منجمد می شود‪.‬‬
‫اگر ضخامت اتمسفیر اندکی نازک تر بود‪ ،‬شهاب سنگ هـای‬
‫زیادی آن را می سوزاند و زمین در عرض چند ثانیه می سوخت‪.‬‬
‫نسبت آکسیجن در اتمسفیر ‪ 21٪‬است‪ ،‬اگر اندکی زیادتر‬
‫شود‪ ،‬حادثه یک آتش سوزی کوچک‪ ،‬حتی روشن کردن یک پلته‬
‫گوگرد‪ ،‬باعث آتش گرفتن تمام زمین می شد‪ ،‬ولی این نسبت‬
‫باعث می شود تا از آتش استفاده کنی‪.‬‬
‫دهُ بِمِقْدَارٍ (الرعد ‪)8 /‬‬
‫وَکُلُّ شَیْءٍ عِن َ‬
‫و هر چیزى نزد او اندازهاى دارد‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪158‬‬

‫تفکر در آفرینش انسان‪:‬‬


‫آیات بسیاری در قــرآن در مورد خلقت حضــرت آدم سخن‬
‫میگوید‪:‬‬
‫در یک آیه از خاک (تراب) آفریده شده‪ ،‬در جای دیگر از گل‬
‫الزب (طین)‪ ،‬از گل چسپنده (طین الزب) و در جای دیگر از گل‬
‫خشکیده ای سفال مانند (صلصالٍ کا الفخار) آفریده شده است‪.‬‬
‫پس از چه آفریده شده است؟ آدم(ع) از همه اینها آفریده شده‬
‫است‪.‬‬
‫آیات فوق الذکر مراحل تدریجی خلقت آدم را به بحث میگیرد‪.‬‬
‫پیامبر(ص) می فرماید‪( :‬إن اهلل خَ َلقَ آدّمّ من قبضةٍ قَبضَتها من‬
‫جمیع االرض فجاء بنو آدم علی قدرِ االرض‪ )...‬ابو داوود‪.‬‬
‫(خداوند آدم را از مشت خاکی که از تمام زمین برداشت‪ ،‬آفرید‪،‬‬
‫پس فرزندان آدم مثل زمین هستند‪).‬‬
‫پس صفات انسانها مثل صفات زمین متنوع است‪ ،‬بعضی آنها‬
‫شخصیت آسانی دارند‪ ،‬مانند زمین حاصل خیز‪ ،‬بعضی تند و‬
‫سخت‪ ،‬بعضی صخره و سنگ‪ ،‬سرشت بنی نوع بشر مثل صفات‬
‫زمین متنوع است‪ ،‬چون مشت خاک از تمام زمین برداشته شده‪،‬‬
‫تفاوت رنگ ها و چهره مانند سفید‪ ،‬سیاه و سرخ همانند تفاوت‬
‫رنگ های زمین است‪.‬‬
‫چون خداوند مشت خاک را از تمام زمین برداشت و به این‬
‫خاطر آدم‪ ،‬آدم نامیده شد‪ ،‬چون از (ادیم) زمین است‪ ،‬و (ادیم)‬
‫یعنی خاک‪.‬‬
‫‪159‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫(إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ ( ص ‪)70 /‬‬
‫(آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت‪ :‬من بشرى را از گل‬
‫می آفرینم‪).‬‬
‫وقتی گل تر شد به گل محکم تبدیل شد‪...( :‬إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن‬
‫طِینٍ لَّازِبٍ (الصافات ‪( )11 /‬ما آنان را از گلى چسبنده پدید آوردیم)‪.‬‬
‫ت بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ‬
‫ک أَن َتسْجُدَ لِمَا خَ َلقْ ُ‬
‫قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَ َ‬
‫أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ (ص ‪)75 /‬‬
‫(فرمود اى ابلیس چه چیز تو را مانع شد که براى چیزى که به‬
‫دستان قدرت خویش خلق کردم سجده آورى آیا تکبر نمودى یا از‬
‫[جمله] برترىجویانى)‪.‬‬
‫این مراحل آفرینش پدرمان آدم است‪ ،‬خاک اول تر شد و به‬
‫گل تبدیل شد‪ ،‬سپس رها شد تا به گل بدبو و سیه رنگ تبدیل‬
‫شد و بعد رها شد تا خشک شد و به گل خشکیده ای سفال مانند‬
‫تبدیل شد‪.‬‬
‫چنانچه خدای متعال می فرماید‪ :‬هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ‬
‫مِّنَ الدَّهْ ِر لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا (االنسان ‪)1 /‬‬
‫(آیا زمانى طــوالنى بر انسان گذشت کــه چیز قابل ذکــرى‬
‫نبود‪( ).‬سوره دهر)‪.‬‬
‫أَوَلَمْ یَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْـفَةٍ فَإِذَا هُـوَ خَصِیمٌ ُّمبِینٌ‬
‫(یس‪( )77 /‬مگر آدمى ندانسته است که ما او را از نطفهاى آفریده‬
‫ایم پس بناگاه وى ستیزهجویى آشکار شده است‪).‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪160‬‬

‫بعد از اینکه نطفه بودی با خدای متعال جنگ می کنی‪...‬‬


‫ی رَمِیمٌ‬
‫خلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْ ِعظَامَ َوهِ َ‬
‫ی َ‬
‫وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِ َ‬
‫﴿‪ ﴾٧8‬قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّۀٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَ ْلقٍ عَلِیمٌ ﴿‪﴾٧٩‬‬
‫و براى ما مثلى آورد و آفرینش خود را فراموش کرد گفت چه‬
‫کسى این استخوانها را که چنین پوسیده است زندگى مىبخشد؟‬
‫بگو همان کسى که نخستینبار آن را پدید آورد و اوست که به هر‬
‫[گونه] آفرینشى داناست‪( .‬سوره یس)‬
‫خداوند متعال می فرماید‪ :‬قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ ﴿‪ِ ﴾1٧‬منْ أَیِّ‬
‫شَیْءٍ خَ َلقَهُ ﴿‪ ﴾18‬مِن نُّطْفَةٍ َخلَقَهُ فَ َقدَّرَهُ ﴿‪ ﴾1٩‬کشته باد انسان چه‬
‫ناسپاس است‪ ،‬او را از چه چیز آفریده است‪ ،‬از نطفهاى خلقش کرد‬
‫و اندازه مقررش بخشید‪.‬‬
‫دانشمندان می گویند‪ :‬یک ثانتی متر مکعب نطفه حاوی ‪ 80‬تا‬
‫‪ 100‬میلیون اسپرم است‪ .‬مقدار نطفهیی که از مرد خارج میشود‪،‬‬
‫حدود سه تا پنج سانتی متر مکعب است و این بدان معناست که‬
‫حاوی ‪ 500‬میلیون اسپرم از مرد خارج میشود‪ ،‬به طــرف رحم‬
‫حرکت می کند‪ ،‬اغلب این اسپرم ها می میرند‪ ،‬فقط ‪ 500‬تا از‬
‫میان ‪ 500‬میلیون میرسند و این ‪ 500‬اسپرم میکوشـد تـا‬
‫تخمکی را که توسط یک پرده غلیظ احاطه شده و اجازه ورود به‬
‫چیزی نمی دهد‪ ،‬بشگافد ــ هر یک از آنها یک مایعی را ترشح‬
‫میکنند که این پرده را ذوب می کند‪ ،‬تخمک هم مایعی را ترشح‬
‫میکند تا پرده ذوب گردد‪.‬‬
‫‪161‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَا مُوسَى ﴿‪ ﴾4٩‬قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ‬
‫خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى [فرعون] گفت اى موسى پروردگار شما دو تن‬
‫کیست‪ ،‬گفت پروردگار ما کسى است که هر چیزى را خلقتى که‬
‫درخور اوست داده سپس آن را هدایت فرموده است‪.‬‬
‫پیامبر اکرم صلی اهلل علیه وسلم می فرمایند‪( :‬مَا مِن کُ ِ‬
‫ل المَاءِ‬
‫یَکونُ الوَلَد‪ ...‬مسلم)‬
‫(بچه از همه ی آب نیست‪ )....‬لذا از ‪ 500‬میلیون اسپرم فقط‬
‫‪ 500‬اسپرم و از ‪ 500‬اسپرم فقط یک اسپرم قادر به شگافتن‬
‫تخمک می شود و در رحم استقرار می یابد‪ .‬رحم به استخوان های‬
‫لگن زن احاطه شده‪ ،‬استخوان های لگن زن پیرامون رحم قرار‬
‫دارد‪ ،‬نه فقط استخوان های لگن‪ ،‬بلکه ماهیچه ها و رباط هایی از‬
‫هر طرف رحم را می کشند تا از او محافظت نمایند‪.‬‬
‫پزشکان می گویند‪ :‬اگر کسی زنی را با کارد تکه تکه کند و‬
‫بکشد نمی تواند به رحم برسد ویا از جای‬
‫بلند بیفتد و استخوان ها بشکند‪ ،‬رحم محفوظ باقی می ماند‪.‬‬
‫(ج)‬
‫می فرماید‪ :‬وَلَقَدْ خَ َلقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ‬ ‫آنگونه که خداوند‬
‫م جَ َعلْنَاهُ نُطْ َفةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ ﴿‪﴾13‬‬
‫مِّن طِینٍ ﴿‪ ﴾12‬ثُ َّ‬
‫(و به یقین انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم‪( ).‬سپس او را‬
‫بصورت نطفه ای در جایگاهی استوار قرار دادیم‪().‬سوره مؤمنون)‬
‫جایگاه استوار همان رحم زن است و این موضوعات اعجاز قرآن‬
‫پاک را بازگو نموده و تثبیت می نماید‪ .‬این مطالعه که در بردارنده‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪162‬‬

‫حقایق قرآنی است نه فقط بخاطر دانستن و کسب معلومات‪ ،‬بلکه‬


‫بخاطر احساس عظمت خدای متعال بخوانیم و دقیق شویم‪.‬‬
‫پروردگار قادر و توانا در این آیه قدرت نمایی خویش را این‬
‫م‬ ‫طور به توضیح میگیرد و می فرماید‪( :‬یَخْلُقُکُ ْ‬
‫م فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُ ْ‬
‫م لَهُ الْمُلْکُ)‬
‫کمُ اللَّهُ رَبُّکُ ْ‬
‫ق فِی ظُلُمَاتٍ َثلَاثٍ ذَلِ ُ‬
‫خلْ ٍ‬
‫د َ‬
‫خَلْقًا مِن بَعْ ِ‬
‫(شما را در شکمهاى مادرانتان آفرینشى پس از آفرینشى [دیگر] در‬
‫تاریکیهاى سه گانه [م شیمه و رحم و شکم] خلق کرد این است‬
‫خدا پروردگار شما فرمانروایى [و حکومت مطلق] از آن اوست‪).‬‬
‫نطفه سفید تبدیل به خون پارهی سرخ بنام (علقه) میشود‪ ،‬چرا‬
‫(علقه) نامیده می شود‪ ،‬چون به دیوار رحم معلق و آویزان است‪.‬‬
‫دانش پزشکی جدید این را گفته ولی کی به پیامبر آموخت که‬
‫این خون پاره به دیواره رحم معلق و آویزان می شود‪ ،‬طول خون‬
‫پاره بین (‪ )4-2.5‬ملی متر است عجب تر اینکه در دو ماه اخیر‬
‫جنین شروع می کند به نهادن انگشت در دهانش و آن را می‬
‫مکد‪ .‬خود را برای شیرخوارگی بعد از والدت آماده می کند‪ ،‬چه‬
‫کسی این را به او تعلیم داده است؟ خداوند رحیم و رحمان که‬
‫مهربان ترین مهربانان است‪.‬‬
‫یک نطفه که از آن دو چشم‪ ،‬دو گوش‪ ،‬زبان سخنگو‪ ،‬اعصاب‪،‬‬
‫رگ‪ ،‬ماهیچه‪ ،‬دستگاه گردش خـون‪ ،‬مغـز‪ ،‬جگر‪ ،‬طحال‪ ،‬قلب‪،‬‬
‫شنوایی‪ ،‬گویایی‪ ،‬توانایی‪ ،‬حرکت و تفکر بوجود آمده است‪ ،‬چه‬
‫کسی دستور داده که چشم ببندد و گوش بشنود؟‬
‫‪163‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫بخاطر اینکه بعــد از تکمیل حس شنوایی و بینایی جنین‪،‬‬


‫چشمانش بسته است‪ ،‬چون اگر چشمانش را باز کند بر اثر وجود‬
‫خون‪ ،‬لعاب ها و انزایم های داخل رحم مادر شبکه چشمش آسیب‬
‫می بیند‪.‬‬
‫چه کسی بعد از اینکه گوشش را باز کرد به او می آموزد که‬
‫چشمانش را بسته نگه دارد؟ چون اگر آنها را باز کند کور می شود!‬
‫مدبر حقیقی و پاک و منزه است خالق یکتا جل جالله‪.‬‬
‫به منظور اینکه با نشاط و تر و تازه زندگی کنی سلول ها باید‬
‫مرتب تجدید شوند‪ :‬در هر دقیقه دوصد میلیون سلول در بدن‬
‫میمیرد و بجایش دو صد میلیون سلول جدید به وجود می آید‪.‬‬
‫یک تکه گوشتی کــه میخوریم بدون وسایلی کــه خدا برای‬
‫هضمش به ما داده نیاز به پنجاه سال دارد که تجزیه گردد و هضم‬
‫شود‪.‬‬
‫زبان کوچک (زبانچه) به شیوه عجیبی خدا را عبادت میکند‪ .‬به‬
‫محض اینکه زبان لقمه را به داخل میفرستد‪ ،‬زبان کوچک مجرای‬
‫هوا را میبندد‪ ،‬چی کسی به او آموخته است؟‬
‫در مغز انسان یک میلیارد سلول عصبی وجود دارد که با سیم‬
‫یعنی موی رگهای عصب به تمام اجزای جسم وصل شده اند‪،‬‬
‫عملیات دریافت اطالعات وپاسخ آن در مغز به سرعت (‪ )70‬مایل در‬
‫ساعت انجام میگیرد‪ .‬به نظر دانشمندان که اگر عروق وشریانها و‬
‫رگ های موی مانند که حتی بعضا به چشم دیده نمیشود‪ ،‬نوک به‬
‫نوک به یکدیگر پیوند شوند‪ ،‬طول آنها معادل (‪ )96‬هزار کیلو متر‬
‫یعنی تقریباٌ به یکصد هزار کیلو متر میشود‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪164‬‬

‫دانشمندان میگویند‪ :‬اگر بخواهیم عملیاتی که داخل مغز(مخ)‬


‫انجام میگیرد‪ ،‬توسط کمپیوتر انجام دهیم‪ ،‬برای کارگذاشتن این‬
‫دستگاه ها نیاز به مساحتی به اندازه شهر نیویورک داریم‪.‬‬
‫مسلماً بدین نتیجه میرسیم که تفکر وتأمل یک عبادت بسیار‬
‫مهم بوده که غفلت از آن منجر به زوال ایمان ودوری از خدا شده‬
‫و در تمامی ابعاد زندگی مادی ومعنوی ما مسلمانان تأثیرات بس‬
‫منفی ونا هنجار را بجا گذاشته است وسبب رکود مسلمین وسقوط‬
‫شان به دامان ممالک کفری(شرق وغرب) گردیده است‪ ،‬همچنان‬
‫نسبت منضبط نبودن وعمیق نه نگریستن به قضایا و طور سطحی‬
‫عبور کردن از هر چیز‪ ،‬وحدت امت مسلمه خدشه دار گردیده‪ ،‬تا‬
‫جایی که متأسفانه پراگندگی ونفاق را لذت بخش تصور کرده اند!‬
‫چـرا کـه کارگردانان سیاست جهانی یهود و نصارا و سایر‬
‫مستکبرین با همه اختالف شان در بسا قضایا علی الخصوص در‬
‫موارد راه اندازی جنگ فکری و نظامی علیه مسلمین متحدانه‬
‫عمل میکنند‪ ،‬اما با تأسف در سخت ترین ودشوارترین شرایط که‬
‫همه چیز مسلمانان به تاراج برده میشود وحتی به آبرو‪ ،‬حیثیت‪،‬‬
‫ناموس‪ ،‬دین وسایر ارزش ها تهاجم صورت میگیرد‪ ،‬زعمای‬
‫دولتی‪ ،‬حزبی ویا مذهبی درعصر حاضر دیده نشده که با همسویی‬
‫وهمدیگر پذیری بیاندیشند وعمل نمایند‪.‬‬
‫این خود نشان دهنده ضعف ایمان و دوری از خدای متعال‬
‫بوده وعدم استفاده درست ودقیق از عبادات بدون قید و شرط‪،‬‬
‫خاصتاً تفکر وتأمل به تعریف می گیرد‪.‬‬
‫‪165‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫آیا انسان های فهمیده و دانشمند هم ضرورت به تربیه‬


‫معنوی و روحی دارند؟ و اگر دارند چطور؟‬

‫مسلماً پروردگار جل جالله انسان را از دو منبع مورد مکرمت‬


‫و عزت قرار داده و او را نسبت به سایر موجودات زنده متمایز و‬
‫اشرف مخلوقات خویش قلمداد فرموده است‪.‬‬
‫منبع دانش یعنی هرآنچه رابطه به علم ومعلومات دارد‪ ،‬یا به‬
‫عباره دیگر اگر علوم معاد باشد و یا علوم معاش‪ ،‬در اثر تعقیب و‬
‫سعی و تالش بر مبنای استعداد‪ ،‬هر کس از آن علوم مستفید و‬
‫مستفیض شده میتواند‪.‬‬
‫یا به عباره دیگر نظر به فرموده خدای متعال‪ :‬وَعَلَّمَ آدَ َم‬
‫األَسْمَاء کُلَّهَا تمامی نام ها (اسرار اشیا) از ابتدای خلقت در نهاد‬
‫آدم(ع) گذاشته شده است که بر مقتضای زمان واجابات عصر و‬
‫احساس نیازمندی‪ ،‬انسان ها قادر به اختراعات و اکتشافات سرسام‬
‫آور گردیده میتوانند‪ ،‬چنانچه یک حقیقت مبرهن است ودر تمامی‬
‫ساحات زندگی‪ ،‬دانش مرتبط بدان را کسب نموده میتوانند‪.‬‬
‫طور مثال‪ :‬التوس یک دانشمند فرانسوی است و پنجصد سال‬
‫قبل از اختراع کود کیمیاوی تشویش داشت بنا به کشت و زراعت‬
‫دوامدار و ازدیاد نفوس‪ ،‬زمین استعداد حاصل خیزی اش را از‬
‫دست میدهد و ساکنین روی زمین به قحطی شدید مواد خوراکی‬
‫گرفتار خواهند شد‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪166‬‬

‫در حالیکه این پیش بینی او کامال درست و دقیق است اما بر‬
‫اساس نیازمندی بشریت خداوند دانشی را در قلب و مغز یکی از‬
‫انسان ها قرار داد تا با کشف واختراع کود کیمیاوی (مضنوعی) این‬
‫معضل بسیار مهم حل گردید‪.‬‬
‫راستی هم اگر با این ازدیاد فعلی نفوس کود مصنوعی کشف‬
‫نمی گردید‪ ،‬بشریت از گرسنگی هالک می گردیدند وبه قحطی‬
‫شدید از این ناحیه گرفتار می شدند‪ ،‬بدون شک از سرچشمه‬
‫الرحمنی پروردگار واینکه ارتباط خدای متعال به اساس رحمت‬
‫ومهربانی با مخلوقاتش پیوند نا گسستنی دارد ومی فرماید‪:‬‬
‫(وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِی األَرْضِ إِالَّ َعلَى اللّهِ رِزْقُهَا)(سوره هود)‬
‫(هیچ جنبندهاى در زمین نیست مگر [اینکه] روزیش بر عهده‬
‫خداست‪).‬‬
‫با وجودی که پروردگارعالمیان طور طبیعی به وسیله رعد و‬
‫برق و حشرات که در ریشه نباتات وجود دارند‪ ،‬نیز زمین را کود‬
‫میدهد‪.‬‬
‫یقیناً این اختراع و اکتشاف از ناحیه ی انسانهای دانشمند و‬
‫فهمیده در مسلک مربوطه امکان پذیر است‪ ،‬اما مطمئن نیستیم‬
‫که اینگونه انسان های دانشمند اگر در رأس امور در هر موقعیتی‬
‫که باشند و قرار گیرند سالم اند و مورد نفع رسانی به همنوعان‬
‫خویش میگردند‪ ،‬شاید بعضاً خوب باشند که از جمله نادرات و‬
‫استثناآت خواهد بود‪.‬‬
‫‪167‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫و یا اشخاصی که در امور دینی تحصیل میکنند و هجده یا‬


‫بیست سال را در فراگیری علوم دینی تفسیر‪ ،‬حدیث‪ ،‬صرف و نحو‬
‫و فقه شریف که در بردارنده قانون عبادات و معامالت است‪ ،‬سپری‬
‫مینمایند‪ ،‬این ذوات شریف هم اگر در رأس امور قرار گیرند‪ ،‬شاید‬
‫عدهی کارهای خوبی را به نفع اسالمیت وانسانیت انجام دهند و‬
‫عدهی هم با همه داشته گی های علمی وآن هم مرتبط به دین و‬
‫اسالم‪ ،‬کار های نابجا وخالف شرع را مرتکب گردند‪ ،‬بخاطریکه‬
‫اینان تنها و تنها از منبع دانش که مغز آدمی می باشد استفاده‬
‫کرده اند و بنا بر ظرفیت و استعداد مغزی شان‪ ،‬مطالب و مسایل را‬
‫آموخته اند و از بخش دیگر انسان که قلب است ومنبع بینش‪،‬‬
‫فراست و صفائیت‪ ،‬تزکیه و تهذیب و سایر موارد ارزشی‪ ،‬هنوز هم‬
‫استفاده نکرده اند و محروم اند‪.‬‬
‫بناءً اگر منبع علم ودانش مغز انسان است وانسان را نیازمند‬
‫تالش و زحمت کشی در راستای فراگیری آن میسازد‪ ،‬تا دانش‬
‫الزم را در هر بخش بدست آورده بتواند‪.‬‬
‫منبع بینش که همانا حاوی فراست‪ ،‬تزکیه‪ ،‬سالمت و سعادت‬
‫انسان است قلب آدمی می باشد که به اثر تربیه وتحمل فشارها و‬
‫زجرهای نفسی و ایستاد شدن ومقابله در برابر هواجس نفسانی‬
‫وآرزوهای نا بجای نفس و آنهم تحت نظارت استاد وارسته و وارد‬
‫به این موارد امکان پذیر است‪.‬‬
‫لهذا همانگونه که انسان دارای دنیای بیرونی ودرونی است‪،‬‬
‫دنیای بیرونی او به اثر علم ودانش که پیشرفت های تکنالوژی و‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪168‬‬

‫سهولت های زندگی را در بر دارد‪ ،‬انتظام پیدا می کند و شگوفا‬


‫می شود‪ .‬دنیای درونی اوهم که نظام باطنیش را احتوا میکند‪ ،‬به‬
‫اثر تمرین و ممارست و مبارزه و مجادله در مقابل غرایز فاسده‬
‫نفس‪ ،‬شکل می گیرد و انتظام می یابد و هواجس نفسانی اش که‬
‫متشکل از خواسته های نا بجای نفس است‪ ،‬مهار می گردد که‬
‫جایگاه و مرکز نظام درونی انسان قلب و مغز اوست‪ ،‬چنانچه رسول‬
‫جسَدَ ُکلُّ ُه‬
‫ص َلحَ ا ْل َ‬
‫حتْ َ‬
‫صلَ َ‬ ‫خدا میفرماید‪( :‬إنَّ فِی الْجَ َ‬
‫سدُِ مُضغَةٌ إِذَا َ‬
‫وَ إذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدَ ُک ُّلهُ أَلَا وَ هِیَ الْقَلب)(در وجود یک توته‬
‫گوشت است‪ ،‬اگر اصالح شد تمام بدن اصالح می شود و اگر فاسد‬
‫شد‪ ،‬تمام بدن فاسد می گردد‪ ،‬آگاه باشید که آن توته گوشت قلب‬
‫است‪).‬‬
‫بناءً بعثت تمامی پیامبران علـی الخصـوص پیامبر آخرالزمان‬
‫حضرت محمد(ص) بدین منظور بوده تا با مهار کردن غرایض فاسده‬
‫انسان و جلوگیری از آرزوهای نابجای نفس آدمی‪ ،‬انسانیت و‬
‫عدالت و سایر موارد رحمت آور و نجات بخش و سعادت زا را به‬
‫بشریت به ارمغان بیاورند‪ ،‬چنانچه آورده اند‪ ،‬ستاره های درخشان‬
‫هدایت و الگوهای انسانیت و عدالت را به بشریت تحویل داده اند‬
‫که در تاریخ انسانی نظیر نداشته و جز در مکتب محمدی(ص) هیچ‬
‫مکتب دیگر و طرز تفکر دیگری غیر از اسالم قادر به پرورش این‬
‫گونه افراد نبوده و هرگز نخواهند بود‪ ،‬چرا که پیروان رسول اهلل‬
‫صلی اهلل علیه وسلم همواره در میدان پیروی از شرع و جمع ظاهر‬
‫و باطن و دعوت و عمل پیشگام بوده اند‪.‬‬
‫‪169‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫از اینجاست که در دین مقدس اسالم درون گرایی و بیرون‬


‫گرایی توأم با یکدیگر بوده وهماهنگی خاص خود را دارا میباشد‪،‬‬
‫آن درون گرایی که متوجه بیرون نباشد و در چوکات شریعت‬
‫نبی کـریم(ص) تنظیم و ترتیب نگـردد‪ ،‬عـرفان نیست‪ ،‬تصوف‬
‫گفته نمی شود و معنویت را در قبال ندارد و آن درون گرایی‬
‫عـاری از زهد و تقوای حقیقی بوده و سرانجام به انحراف منتهی‬
‫میگـردد‪.‬‬
‫و آن بیرون گـرایی کـه متوجه درون نباشد‪ ،‬به نظام باطنی‬
‫اعتناء نداشته باشد‪ ،‬در صفائیت مغز و قلب کوشا نباشد‪ ،‬برعلیه‬
‫غـرایـز فاسـده نفس و هواجـس نفسانی مبارزه دوامـدار مطابق‬
‫دستورات اسـالم عزیز صورت نگیرد و بر صفائیت باطـن اسـتوار‬
‫نباشـد‪ ،‬بـدون شک آن دعـوت نیست‪ ،‬مبارزه و جهـاد حقیقی‬
‫نمیباشد‪ ،‬سیاست و حکومـت داری در چوکـات ارشـادات دینی‬
‫نبوده و در نتیجه به فسق و فجور متمایل گشته و خون ریزیهای‬
‫بی مورد و قتل های نابجا را در پی داشته و با تأویالت و توجیهات‬
‫نفسی و شیطانی عاری از سعادت و سالمت بوده و انحرافات بس‬
‫خطرناک و جبران ناپذیر را در خود می پروراند و سبب رکود و‬
‫سقوط جوامع اسالمی و انسانی می گردد‪.‬‬
‫روی این ملحوظ است که تعادل و توازن میان ظاهر و باطن‬
‫انسان از دیدگاه اسالم یک اصل بوده و حرکت خالف آن زمینه‬
‫ساز نفاق و افتراق‪ ،‬دو رویی و دو رنگی و سایر زشتی ها می باشد‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪170‬‬

‫و مشکل بس مغلق و پیچیده در جوامع اسالمی امروزی هم از‬


‫همین نقطه آغاز گردیده و انحرافات عقیدتی‪ ،‬عملی‪ ،‬سیاسی‪،‬‬
‫اجتماعی‪ ،‬فرهنگی‪...‬وغیره نابسامانی ها و کج روی ها را در قبال‬
‫داشته و ذلت ها و اسارت های ناشی از آن‪ ،‬ناکامی ها و بی عزتی‬
‫های پیهم را رقم زده است‪.‬‬
‫چنانچه حضرت ابوبکر صدیق(رض) در نخستین خطبه اش در‬
‫حین بیعت چنین می فرماید‪:‬‬
‫(ملتی که مساعی در راه خدا را ترک کرد‪ ،‬حتماً ذلیل می شود‬
‫و در میان مردمی که فواحش رواج پیدا کرد‪ ،‬به آسیب عمومی‬
‫گرفتارمی شوند‪).‬‬
‫همانگونه حضرت عمر(رض) می فرماید‪( :‬شما مردم بدوی و دور‬
‫از عزت بودید‪ ،‬به برکت پذیرفتن و عمل کردن به اسالم‪ ،‬عزیز‬
‫شدید‪ ،‬اگـر عــزت را در غیر این دین جستجو کنید حتماً ذلیل‬
‫میشوید‪).‬‬
‫خداوند(ج) می فرماید‪ :‬وَلِلَّهِ الْعِزَّ ُۀ وَلِرَسُولِهِ وَ ِللْمُؤْمِنِینَ َولَکِنَّ‬
‫الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ (و[لى] عزت از آن خدا و از آن پیامبر او و از‬
‫آن مؤمنان است لیکن این دورویان نمىدانند‪).‬‬
‫یعنی عزت از خداست‪ ،‬از رسول خداست‪ ،‬و از مؤمنین (پیروان‬
‫رسول اهلل)‪ ،‬اینکه ما ذلیل و بی عزت می شویم‪ ،‬ممالک اسالمی‬
‫مورد هجوم بیگانگان و دشمنان اسالم قرار می گیرند‪ ،‬سبب آن‬
‫دوری از خدا(ج) و عمل نکردن به دستورات رسول اهلل صلی اهلل‬
‫‪171‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫علیه وسلم می باشد و بس‪ .‬چرا که خداوند توانا و مقتدر نصرت و‬


‫پیروزی حق را بر باطل و مؤمن را بر کافر تضمین کرده است‪َ ( :‬و‬
‫کَانَ حَقاً عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤمِنِینْ) (نصرت من بر مؤمنان واجب است‪).‬‬
‫اصحاب کبار رضی اهلل عنهم و بزرگمردان بعدی با خود چه‬
‫داشتند که صادقانه و آبرومندانه و با همه مستانگی و مردانگی و‬
‫نشاط تحوالت بزرگ را رقم زدند و فتوحات کم نظیر را نصیب‬
‫شدند و عدالت و صداقت را به پایه نهایی آن رسانیدند و در هیچ‬
‫جایی از خود ضعف نشان ندادند و همواره در پیشروی و پخش و‬
‫نشر دین مقدس اسالم با وجود امکانات بسیار کم و نداشتن‬
‫تخصص در بعد نظامی و سیاسی و دولت داری‪ ،‬افتخارات مؤمنانه‬
‫و خالصانه را ثبت تاریخ بشری کردند‪.‬‬
‫آنها هم انسان بودند و دارای غرایز همچو ما‪ ،‬آنان هم فطرت‬
‫انسانی شان خواهان آنچه بود که ما بدان مشغولیم (ثروت‪ ،‬قدرت‬
‫و شهرت)‪ ،‬اما چطور شد که بر فطرت انسانی غالب شدند و کدام‬
‫قوت بود که اوشان را چنان تجهیز کرد که دوکتوران و دیپلوم‬
‫داران امروزی ولو که مسلمان هم باشند‪ ،‬از آن ویژه گی ها کامالً‬
‫بی بهره اند‪.‬‬
‫طور مثال‪ :‬آیا به عدالت حضرت عمر(رض) نگاه نمی کنید که از‬
‫فرزند حضرت عمرو بن العاص که در مسابقه اسپ دوانی‪ ،‬فرزند‬
‫قبطی (غیرمسلمان) را به سیلی زده بود به اثر دادخواهی پدرش و‬
‫تحمل رنج سفرش از مصر به مدینه‪ ،‬چگونه قصاص گرفت و والی‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪172‬‬

‫را با فرزندش یکجا احضار کرد‪ ،‬بعد از گرفتن قصاص والی اش‬
‫(عمرو بن العاص) را مورد خطاب قرار داده و گفت‪ :‬از چه وقت‬
‫شما مردم را غالم و برده خود ساخته اید‪ ،‬در حالیکه مادران شان‬
‫آنان را آزاد به دنیا آورده اند‪.‬‬
‫این است عدالت و این است انسانیت و حتی درجـه اعلـی‬
‫انسانیت که فقط و فقط تمسک به قرآن و عمل کردن صادقانه و‬
‫مخلصانه به دستورات پیامبرمان‪ ،‬برمبنای تربیت معنوی و تحصیل‬
‫قدرت روحی و قوت ایمانی امکان پذیر است و بس‪.‬‬
‫در قلوب آنان ایمان حکومت می کرد و در روشنایی آن از دید‬
‫و بینش ایمانی برخوردار بودند و از فراست باطنی و یقین کامل‬
‫بهره مند‪ ،‬رفتن در مسیر روحانی و عمل کردن مطابق احساس و‬
‫ادراک ایمـانی همانند نور در بواطـن آن مبارکان پـرتـو افگنی‬
‫مینمود و تمامی موانعات و مزاحمات را پیش بین و مترصب بودند‬
‫و در برابر مکاید نفس و وساوس شیطان‪ ،‬حمالت هجومی و قاطع‬
‫را طور مرعی االجراء می داشتند که لذت های معنوی را به زبان‬
‫روح و قلب می چشیدند و هنوز هم تشنگی احساس می کردند‪،‬‬
‫بخاطریکه لذات معنوی و روحی و کارکردهایی که با در نظرداشت‬
‫حضور خدا جل جالله در خفا و مَلَا خالصانه انجام یابد‪ ،‬به حدی‬
‫وسعت دارد که پایان ناپذیر است‪.‬‬
‫بدین اساس هنوز هم عطش باطنی آنها از یکسو و قوت روحی‬
‫و معنوی آنان از جانب دیگر‪ ،‬سبب وادار کردن ایشان بسوی اعمال‬
‫‪173‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫خوب‪ ،‬خوب تر و خوب ترین می گردید و عاشقانه در جهت اعالی‬


‫کلمۀ اهلل و خدمت گذاری به خلق اهلل مسیر می گرفتند و هیچ‬
‫موانع و قدرتی را جز خدا(ج) به رسمیت نمی شناختند‪ ،‬زیرا که با‬
‫منبع همه قدرت و عزت ها پیوند و رابطه ناگسستنی داشتند که‬
‫همانا ذات مقتدر و توانای الیزال اوست جل جالله‪ ،‬و آن ذات پاک‬
‫در حدیث قدسی چنین می فرماید‪( :‬کسی که با دوستان من می‬
‫جنگد‪ ،‬خبر ده که در حقیقت با من می جنگد‪).‬‬
‫یقینا اصحاب کبار و سایر بزرگمردان بعدی از پشتوانه بسیار‬
‫بزرگ معنوی که همانا رابطه دوستی شان با پروردگار است‪،‬‬
‫برخوردار بوده اند‪ ،‬متأسفانه جوامع اسالمی ما در عصر امروز فاقد‬
‫این ارتباط و این اعتبار بنابر ضعف ایمان و اندیشه و عملکرد های‬
‫نا سالم و نا شایست نزد پروردگار می باشند‪.‬‬
‫دانشمندان و محققین اسالمی را عقیده بر آنست که انسان‬
‫همانطوریکه جهان بیرونی و درونی دارد‪ ،‬دانشگاه های بیرونی و‬
‫درونی نیز دارد‪.‬‬
‫بدین مفهوم که دانشگاه درونی همراه تولد انسان بدنیا می آید‬
‫و هر کجا با او همراه است‪ ،‬همانا این دانشگاه قلب و وجدان بیدار‬
‫آدمی است‪ ،‬دانشگاهی است که زیر تربیت الهی قرار دارد و مرکز‬
‫نیروهای روحانی است‪.‬‬
‫هرگــاه شخصـی از این دانشگاه کــه همـانـا شگوفا شـدن‬
‫استعدادهای روحـانی و معنوی و عشـق و محبت با خـدای یکتا‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪174‬‬

‫است‪ ،‬عاری باشد‪ ،‬هیکلی است از گوشت و خون و هرگاه ملتی‬


‫بدون عشق و عاطفه باشد‪ ،‬همانند گله ای است از گوسفندان‪.‬‬
‫و هرگاه در شعری عشق وجود نداشته باشد‪ ،‬فقط یک سخن‬
‫موزون و قافیه بندی بیش نیست‪ .‬خالصه اینکه اگر در زندگی‬
‫عشق و عاطفه وجود نداشته باشد وجدان ها می میرد‪ ،‬ذوق ها‬
‫منجمد می شود‪ ،‬عقل ها گمراه می گردد و استعداد ها در نطفه‬
‫خنثی خواهند شد‪.‬‬
‫آری! این عشق راستین است که کالم بدیع‪ ،‬شجاعت بی نظیر‬
‫و آثار جاودانی علمی و ادبی می آفریند و این عشق واقعی است‬
‫که قلب و فکر انسان را به خود واداشته و از فراز و نشیب های‬
‫زندگی و زرق و برق دنیا و شهوت پرستی می رهاند‪ ،‬بناءً معیار‬
‫برتری عشق به هدف و اخالص در آن است‪.‬‬
‫تمدن جدید از اینکه در چوکات دین و ایمان مدیریت نشده‬
‫است‪ ،‬ضربه کشنده ای بر پیکر این عاطفه که نیروی بزرگ و حیاتی‬
‫بوده وارد کرده و جای آن را با عشق مادی و جنسی و فزون خواهی‬
‫و سود جویی پر کرد‪ ،‬و در جهت دهی دلها خوب عمل نکرده است‬
‫و حرارت ایمان و بیداری وجدان را نیفروخته است‪ ،‬و نتیجه دانش‬
‫آموخته امروزی به مانند اشیای بیجان و متحرک است که در‬
‫پیکرش نه وجدان و شعور وجود دارد و نه درد و آرمان‪.‬‬
‫بناءً جهان دل که مرتبط است به نظام درونی انسان‪ ،‬عبارت‬
‫است از سوز و گداز و محبت و شوق و جهان بیرونی انسان که همانا‬
‫جسم و ظاهر انسان است عبارت است از سود و سودا و مکر و فن‪.‬‬
‫‪175‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫دولت قلب جاودان است و ثروت تن زوال پذیر‪ ،‬در جهان دل‬
‫سلطه بیگانه و اختالف طبقات وجود ندارد‪ .‬ازهمین جاست که‬
‫تحصیل کرده امروزی در جغرافیای افریقا و قطب شمال و زندگی‬
‫حیوانات و گیاهان اطالعات فراوانی دارد‪ ،‬اما دانستنی های او در‬
‫زمینه شناخت خودش بسیار اندک است‪ ،‬برق و بخار و اتوم را در‬
‫اختیار خود در آورده‪ ،‬اما قوای خویش را نمی تواند کنترول کند‪.‬‬
‫انسان امروز مانند پرندگان به هوا می پرد و مانند ماهی در دریا‬
‫شنا می کند‪ ،‬اما آداب راه رفتن بر روی زمین را نمی داند‪ ،‬جای‬
‫تعجب است کسی که سیاره ها و کهکشان ها را مسخر کرده است‪،‬‬
‫نمی داند شب تاریک زندگی خود را چگونه روشن سازد و به سحر‬
‫برساند‪.‬‬
‫کسی که به کره ماه سفر می کند و نظام سیاره ها را می داند‪،‬‬
‫نمی تواند در جهان افکار خود سفر کند‪ ،‬کسی که مسایل پیچیده‬
‫فلسفی و معما ها را حل می کند‪ ،‬تا کنون نتوانسته نفع و ضرر‬
‫خود را تشخیص نماید‪.‬‬
‫این همه از ناکامی نظام آموزشی جدید در راستای ادای رسالت‬
‫و تربیت نسل نوین می باشد‪.‬‬
‫طوریکـه عالمه سـید ابوالحسن نـدوی در کتاب شگفتی های‬
‫اندیشه اقبال گفته های عالمه محمد اقبال الهوری را در رابطه به‬
‫اروپا چنین می نگارد‪( :‬اروپا در علم و صنعت پیشرفته است‪ ،‬اما در‬
‫واقع در این دریای ظلمات چشمه حیات وجود ندارد‪ ،‬مادی گرایی‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪176‬‬

‫آن به حدی است که ساختمانهای بانکی از نظر زیبایی‪ ،‬معماری‪،‬‬


‫رونق و نظافت از ساختمان کلیساها و مراکز مذهبـی شگوفا تر‬
‫است‪ ،‬تجارت و بازرگانی آن به ظاهــر داد و ستد است‪ ،‬اما در‬
‫حقیقت قماری است که یک نفر سود می برد و میلیون ها انسان‬
‫دیگر به زیان و مرگ ناگهانی مواجه می شوند‪ ،‬این علم و حکمت‪،‬‬
‫این سیاست و حکومت که اروپا به آن می نازد‪ ،‬مظاهر پوچ و‬
‫توخالی استند که از واقعیت بهره یی ندارند‪ ،‬دولت مردان غربی‬
‫خون ملت های مستضعف را می مکند و بر فراز تربیون ها درس‬
‫مساوات و عدالت اجتماعی می آموزند‪ ،‬بیکاری‪ ،‬عریانی‪ ،‬می‬
‫خواری و فقر دستاورد تمدن فرنگی است‪ ،‬آیا این دستاورد های‬
‫مهم اندک است؟!‬
‫ملتی که از برکت وحی آسمانی بی بهره باشد‪ ،‬آخرین حد نبوغ‬
‫و دانش او از تسخیر برق و بخار فراتر نخواهد رفت‪ ،‬در تمدنی که‬
‫ماشین آالت صنعتی حکومت می کند‪ ،‬مرگ دلها و نابودی وفا و‬
‫عاطفه و از بین رفتن صفات عالی انسانی یقینی است‪).‬‬
‫در رابطه به تحلیل و تجزیه طبیعت مادی تمدن غرب و‬
‫مشکالتی که برای انسان معاصر و طرفداران این تمدن پدید‬
‫آورده‪ ،‬اینگونه اظهار نظر شده است‪( :‬انسان معاصر به رغم داشتن‬
‫مکتب های فلسفی و تخصص علمی‪ ،‬بازهم احساس می کند که‬
‫در یک وضعیت سخت بحرانی قرار دارد‪ ،‬هر چند مذهب طبیعی‬
‫اش او را بر نیروهای طبیعت و جهان هستی چنان مسلط کرده‬
‫است که سابقه ندارد‪ ،‬اما در مقابل ایمان و یقین او را گرفته است‪.‬‬
‫‪177‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫انسان معاصر بر اثر فعالیت های ذهنی‪ ،‬بصیرت و بینش خود را‬
‫از دست داده است و از وجدان و زندگی روحانی که در ژرفای‬
‫قلبش نفوذ کند غافل مانده است‪.‬‬
‫در عرصه اندیشه با وجدان و ضمیر خود در ستیز است و در‬
‫حوزه زندگی اقتصادی و سیاسی آشکارا با دیگران رقابت می کند‬
‫و توان آن را ندارد که خود خواهی و حرص و فزون طلبی خود را‬
‫کنترول نماید‪ ،‬هر گونه تالش و مبارزه در راستای رسیدن به قله‬
‫های بلند معنوی را به تدریج نابود می کند و در واقع از زندگی‬
‫خسته شده است و فقط به واقعیات و آنچه با چشم مشاهده می‬
‫کند نظر ندارد و با اعماق وجود خود ارتباطی ندارد‪)...‬‬
‫عالمه محمد اقبال نظام اموزش غربی و تأثیر آن را این گونه‬
‫تعبیر کرده است‪( :‬نظام آموزشی غــرب مانند اسیدی است که‬
‫شخصیت موجود زنده را ذوب می کند و به هر شکلی که بخواهد‬
‫در می آورد‪ ،‬این اسید از هر گونه مواد شیمیایی مؤثرتر است و می‬
‫تواند یک کوه بلند طالیی را به یک مشت خاک تبدیل کند‪).‬‬
‫به عقیده او نظام آموزش غربی‪ ،‬توطئه ای است برای نابودی‬
‫دین و ارزش های اخالقی‪.‬‬
‫عالمه محمد اقبال در رابطه به جایگاه واقعی مسلمان چنین‬
‫معتقد است که مسلمان آفریده نشده که در جامعه ذوب شود و‬
‫هر سو که کاروان بشری در حرکت است‪ ،‬او نیز در این مسیر گام‬
‫بردارد‪ ،‬بلکه به این منظور آفریده شده که مسیر تمدن‪ ،‬جامعه و‬
‫جهان را عوض کند و بسوی خیر و نیکویی و فالح و رستگاری‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪178‬‬

‫رهنمون شود‪ ،‬زیرا او صاحب رسالت و صاحب علم و یقین است و‬


‫در مورد رویکرد جهان مسؤولیت دارد‪ ،‬او نباید از دیگران تقلید‬
‫کند‪ ،‬مقام او جایگاه رهبری و امامت و امر و نهی و نوآوری است‪،‬‬
‫نباید در برابر منکرات سقوط کند‪ ،‬وظیفه او امر به معروف‪ ،‬نهی از‬
‫منکر و اصالح فساد و افشای حق است‪ ،‬مسلمان نباید در برابر‬
‫اوضاع فاسد از روش محافظه کارانه کار بگیرد و پیروی کند‪ ،‬بلکه‬
‫او مکلف است در برابر فساد بایستد و قیام کند و آن را اصالح کند‬
‫و کجی ها را راست نماید‪.‬‬
‫بناءً بدین نتیجه می رسیم که تمامی انسانها اعم از دانشمند و‬
‫غیر آن به تربیت روحی و معنوی‬
‫شدیداً نیازمند بوده و بدون ارتقای روح و روحانیت و تجدید‬
‫دوامدار ایمان‪ ،‬قبل از اینکه مصدر خدمتگذاری به اجتماع بشری‬
‫گردیم آنها را متضرر می سازیم‪.‬‬
‫آیا این مدعیان کمال و دانش را ندیده اید ویا نشنیده اید که‬
‫چقدر جفا به همنوعان خود روا می دارند و وسایل و وسایط آدم‬
‫کشی را رونق روزافزون داده می روند‪.‬‬
‫آیا این اسلحه مخوف آدم کشی (اتومی و غیر آن) از تراوش‬
‫ذهنیت انسان های عادی است؟ نخیر‪ .‬این دانشمندان مسلک های‬
‫مربوطه اند که بشریت را در پرتگاه نابودی رسانیده اند و روزانه‬
‫چقدر انسان های بیگناه را به عناوین مختلف بطور مستقیم یا‬
‫غیرمستقیم بخاک و خون یکسان می نمایند‪.‬‬
‫‪179‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫آیا این دیپلوم داران شقوق مختلفه علمی نیستند که جهان‬


‫پهناور را به زندان های سیاسی مبدل کرده اند و ظلم و استبداد و‬
‫استثمار و استعمار آنها اوالد آدم را به ستوه در آورده است و چیغ‬
‫و فریاد مظلومین در فضا طنین انداز است و هیچ کس جز ااهلل به‬
‫داد شان نمی رسد‪.‬‬
‫بدین اساس تا زمانیکه همه داشتگی های انسان اعم از علم و‬
‫دانش و ثروت و قدرت و سایر موارد آن‪ ،‬در چوکات دین و ایمان‬
‫مدیریت نشود فاجعه زا بوده و ضرر آن نسبت به نفع آن حتماً زیاد‬
‫می باشد‪.‬‬
‫با درنظرداشت مطالب متذکره در قسمت اخیر بحث در این‬
‫شب ‪ 23‬ام رمضان مبارک سال ‪1400‬ه‪.‬ش‪ .‬به پیشگاه قادر توانا و‬
‫داننده اسرار عیان و نهان‪ ،‬روی آورده و با همه تاریکی و کوردلی‬
‫به رحمت و فضل آن ذات متعالی پناهنده شده و نواقص و عیوب و‬
‫گناهان را به دریای ستاریت بی کران او جلت عظمته‪ ،‬شستشو‬
‫کرده و صفت غفاریت او تعالی را دستاویز قرار داده‪ ،‬ازهمه گناهان‬
‫آشکار و پنهان‪ ،‬آگاهانه ویا ناآگاهانه خالصانه توبه نموده و با همه‬
‫ناتوانی و ضعف و مملو از کدرانیت این طور استدعا می نماییم‪:‬‬
‫ای خدای کریم و رحیم و پرورش دهنده کافه مخلوقات و‬
‫موجودات در روی زمین و غیرآن! ما ناتوانیم و ضعیف‪ ،‬ذات پاک‬
‫تو توانا و مقتدر‪ ،‬ما دارای عیوبیم و ذات اقدست عاری و منزه ازهر‬
‫گونه عیب‪ ،‬ما توانمندی رفتن در مسیر هدایت را نداریم‪ ،‬مگر آنکه‬
‫ذات مهربان و بی چون تو یاری فرماید و توفیق دهد‪ ،‬پس یاری‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪180‬‬

‫فرما و توفیق ده ما مسلمانان را تا به اساسات حقه دین شناخت‬


‫پیدا کرده و بدان صادقانه و مخلصانه عمل کرده بتوانیم و نور آن‬
‫را در بواطن خویش طوری بریزیم که از آن نور‪ ،‬انرژی معنوی و‬
‫روحی کسب نموده و در میادین مبارزه و امتحان ثابت قدم‬
‫مانده‪،‬عالوه بر اینکه در وحدت آوری جهان اسالم هرچه بیشتر‬
‫ساعی و سخت کوش شده باشیم‪ ،‬در دعوت ملحدین و منکرین‬
‫بسوی دین حق‪ ،‬آبرومندانه وعزت مندانه موفقانه بدر آییم‪.‬‬
‫و نور حاصله از تمامی اقوال‪ ،‬اعمال و نوشتار ما در محور صدق‬
‫و صفا و اخالص طوری بچرخد‪ ،‬تا از آن نور شیطان دشمن فطری‬
‫و اصلی اوالد آدم‪ ،‬بترسد و بلرزد و پای به فرار نهد‬
‫تا باشد که آن نور به بارگاه ربوبیت آن ذات متعالی و با حکمت‬
‫و با قدرت صعود نموده و مورد پذیرش قرار گیرد‪.‬‬
‫(رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ)‪.‬‬
‫‪181‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫منابع و مآخذ‪:‬‬

‫‪ .1‬قرآن کریم‬
‫‪ .2‬احادیث مبارک (مسلم ــ بخاری ــ ترمذی ــ ابن ماجه و‬
‫مشکوۀ شریف‪).‬‬
‫‪ .3‬زندگانی خلفای راشدین تألیف‪ :‬عالمه عبدالشکور "لکنوی"رح‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬شیخ الحدیث موالنا محمد یوسف "حسین پور"‬
‫‪ .4‬شگفتی های اندیشه اقبال تألیف‪ :‬عالمه سید ابوالحسن علی‬
‫"ندوی"رح مترجم‪ :‬عبدالقادر "دهقان"‪.‬‬
‫‪ .5‬انسان کامل تألیف‪ :‬عزیزالدین نسفی‪ ،‬ترجمه‪ :‬دکتر سید‬
‫ضیاءالدین دهشیری‪.‬‬
‫‪ .6‬عبادت های تفکر دوکتور‪ :‬عمرو خالد مترجم‪ :‬داکتر محمد‬
‫ابراهیم ساعدی رودی‪.‬‬
‫‪ .7‬اندلس یا هسپانیا و پرتگال امروزی از فتح تا سقوط‪ ،‬داکتر‬
‫راغب سیر جانی‪ ،‬مترجم‪ :‬محمد احسان "علی خیل"‪.‬‬
‫‪ .8‬قرآن کریم و شرح آیات منتخب (آیت اهلل مکارم شیرازی)‬
‫‪ .9‬اصالح قلب ها (عمرو خالد)‬
‫‪ .10‬خودشناسی ــ خداشناسی (الداعی الی اهلل موالنا محمد‬
‫عطاواهلل فیضانی)‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪182‬‬

‫‪ .11‬پروگرام ابتدایی مدرسه قرآن (الداعی الی اهلل موالنا محمد‬


‫عطاواهلل فیضانی)‬
‫‪ .12‬راز های موفقیت یا انسان با قرآن (الداعی الی اهلل موالنا محمد‬
‫عطاواهلل فیضانی)‬
‫‪ .13‬انسانشناسی در اندیشه امام خمینی‪ ،‬تبیان‪ ،‬دفتر چهل و‬
‫سوم‪ ،‬مرضیه اخالقی‪ ،‬شایسته شریعتمداری‪ ،‬مؤسسه تنظیم و نشر آثار‬
‫امام خمینی‪ ،‬تهران‪.1385 ،‬‬
‫‪ .14‬تقریرات فلسفه امام خمینی‪ ،‬عبدالغنی اردبیلی‪ ،‬مؤسسه‬
‫تنظیم و نشر آثار امام خمینی‪ ،‬تهران‪.1381 ،‬‬
‫‪ .15‬شرح چهل حدیث‪ ،‬امام خمینی‪ ،‬مؤسسه تنظیم و نشر آثار‬
‫امام خمینی‪.1371 ،‬‬
‫‪ .16‬صحیفه امام‪ ،‬امام خمینی‪ ،‬مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‬
‫خمینی‪ ،‬تهران‪.1378 ،‬‬
‫‪ .17‬کرامت انسان در ادیان و مکاتب‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪142 -124‬‬
‫‪183‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫بیوگرافی مختصر‬
‫انجنیرمحراب الدین«جویا»‬
‫محراب الدین "جـویا" فـرزند مرحوم‬
‫غالم سخی خان باشنده قریه گدالی‬
‫قاصان ولسوالی ده صالح اندراب‬
‫والیت بغالن در سال (‪ )1342‬در قریه‬
‫مذکور چشم بدنیا گشوده و در سال‬
‫(‪ )1363‬از فاکولته انجنیری کابل به‬
‫سویه فوق لیسانس از رشته برق فارغ‬
‫گردیده است‪ ،‬تحصیالت ابتدایی را در‬
‫متوسطه قاصان اندراب تا صنف هشتم و دوره لیسه را در تخنیک ثانوی‬
‫کابل از صنف نهم تا دوازده به پایان رسانیده است‪ ،‬بنابر عالقه مندی‬
‫پدر بزرگوارش که یک شخصیت متدین‪ ،‬سخی‪ ،‬جواد و عالقه مند‬
‫خدمتگذاری به مردمش برمبنای عقیده و ایمان بود‪ ،‬در پهلوی فاکولته‬
‫و مکتب علوم دینی را نیز طور خصوصی به پیش برده است و بعد از‬
‫فراغت مدت کمی به حیث آمر فابریکه آسیاب سیلوی پلخمری ایفای‬
‫وظیفه داشته و بنابر تعقیب جواسیس امنیت دولتی رژیم کمونیستی‬
‫آن وقت که فقط به جرم مسلمان بودن و نماز خواندن می خواستند‬
‫وی را دستگیر و راهی زندان نمایند‪ ،‬وظیفه را ترک و همراه مجاهدین‬
‫پیوسته و بعد از مدتی راهی دیار هجرت به پاکستان شدند‪ ،‬زیرا که‬
‫دژخیمان کمونیست در حین ادامه تحصیل نیز موصوف را مورد تعقیب‬
‫قرار داده و مدت کمی بازداشت نموده بودند‪.‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪184‬‬

‫وظایف جهادی‪:‬‬
‫به حیث یک سرباز اسالم (مجاهد)‬ ‫‪‬‬
‫منشی فکری جوانان والیت بغالن‬ ‫‪‬‬
‫مسؤول فرهنگی ماورای کوکچه‬ ‫‪‬‬
‫استاد در مکاتب جهادی‬ ‫‪‬‬

‫وظایف دولتی‪:‬‬
‫‪ ‬آمر فابریکه آسیاب سیلوی پلخمری والیت بغالن‬
‫‪ ‬رئیس سیلوی پلخمری‬
‫‪ ‬رئیس سیلوی مرکز کابل‬
‫‪ ‬رئیس نساجی پلخمری‬
‫‪ ‬رئیس برق غوری والیت بغالن‬
‫‪ ‬استاد در پوهنتون و تربیه معلم والیت بغالن طور افتخاری‬
‫‪ ‬رئیس برق والیت بامیان‬
‫‪ ‬رئیس برق والیت سمنگان‬
‫‪ ‬استاد در تحصیالت عالی و تربیه معلم والیت سمنگان طور افتخاری‬
‫‪ ‬استاد در تحصیالت خصوصی موالنا جالل الدین محمد بلخی‬
‫والیت سمنگان‬
‫‪ ‬مشاور تخنیکی ریاست عمومی د افغانستان برشنا شرکت‬
‫‪ ‬آمر سب استیشن پل چرخی‬
‫‪ ‬رئیس برق والیت تخار‬
‫‪ ‬استاد در دانشگاه خصوصی فجرستان والیت تخار‬
‫‪ ‬رئیس برق والیت پنجشیر‬
‫‪ ‬مشاور ریاست حوزه بلخ برشنا‬
‫‪185‬‬ ‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬

‫وظایف غیر دولتی‪:‬‬


‫‪ -‬تیم لیدر و انجنیر در دفتر افغان اید مقیم پشاور و سفرها در‬
‫داخل مناطق مجاهدین‪.‬‬
‫‪ -‬فیلد اسیستانت در دفتر (‪ (UNHCR‬کندز (کمیشنری عالی‬
‫ملل متحد در امور پناهندگان)‪.‬‬
‫‪ -‬پروگرام اسیستانت در (‪ )WFP‬کابل (پروگرام غذایی جهان)‪.‬‬

‫آثار طبع شده‪:‬‬


‫افغانستان در چه حالی؟‬ ‫‪-‬‬
‫اسالم ارتقا دهنده تحول مثبت سیر فکری انسان و نگهدارنده‬ ‫‪-‬‬
‫آن از جهل و پریشانی‪.‬‬
‫مقاالت از مشاهده دردهای عینی اجتماعی‬ ‫‪-‬‬
‫گوشه از پیام حج‬ ‫‪-‬‬
‫مردان وارسته جلد اول طبع اول‬ ‫‪-‬‬
‫طلوع نور پر فروغ توحید الگو آفرین و یأس زدای‬ ‫‪-‬‬
‫نفاق و عوامل آن‬ ‫‪-‬‬
‫در انتظار نور‬ ‫‪-‬‬
‫اداره سالم از دیدگاه اسالم‬ ‫‪-‬‬
‫مردان وارسته جلد اول طبع دوم‬ ‫‪-‬‬
‫مردان وارسته جلد دوم‬ ‫‪-‬‬
‫فریاد وجدان‬ ‫‪-‬‬
‫مقاالت در جراید اتحاد بغالن‪ ،‬تخار‪ ،‬بامیان و سایر جراید‬ ‫‪-‬‬
‫مقاالت در مجالت تکبیر‪ ،‬استقامت و وکالت‬ ‫‪-‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪186‬‬

‫مطالب در جریده تفکر اکادمی علوم افغانستان‬ ‫‪-‬‬


‫مضامین در هفته نامه فجر نشریه کانون علمی فرهنگی شهید‬ ‫‪-‬‬
‫استاد عبدالقادر "توانا"‪.‬‬
‫نگاهی گذرا بر مظاهر قوت و ضعف مسلمین در اندلس‬ ‫‪-‬‬
‫تشکل شخصیت معنوی انسان‬ ‫‪-‬‬

‫انتشار دروس و پیام ها به شکل رسانه ای و تصویری از طریق‪:‬‬


‫تلویزیون ملی افغانستان ــ کابل‬ ‫‪-‬‬
‫تلویزیون نور ــ کابل‬ ‫‪-‬‬
‫تلویزیون ملی بغالن‬ ‫‪-‬‬
‫تلویزیون ملی سمنگان‬ ‫‪-‬‬
‫رادیو محلی بغالن‬ ‫‪-‬‬
‫رادیو حقیقت والیت سمنگان و سایر رسانه ها (سمعی و بصری)‬ ‫‪-‬‬
‫رادیو فجر بیداری ــ والیت بلخ‬ ‫‪-‬‬

You might also like