You are on page 1of 7

‫نعلبندیان در سال ‪ ۱۳۲۸‬در تهران زاده شد‪ .‬اصالت پدر وی بروجردی بود‪ .

‬دوران ک ودکی و نوج وانی‌اش را در روزنام ه فروش ی‬


‫پدرش گذراند و پس از آشنایی با افرادی چون محمد آستیم ک ه دیگ ران او را اس تاد نعلبن دیان تلقی می‌کردن د و محم ود اس تادمحمد و‬
‫رفت و آمد به محافل هنری آن دوره مانند کافه فیروز در ‪ ۱۸‬سالگی شروع به نوشتن کرد‪ .‬او با شکوه نجم آبادی ازدواج ک رد و بع د‬
‫از مدتی از او جدا شد‪ .‬مدتی هم با فهیمه آموزنده زندگی کرد او فرزندی ندارد‪ .‬در حال حاضر _( ‪ )۱۳۹۰‬تنها برادرش محمد یوسفی‬
‫و برادر زاده‌ها و خواهر زاده‌ها بازماندگان او می‌باشند‪ .‬با نگارش نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ در سنگواره‌های ق رن بیس ت‬
‫و پنجم زمین‌شناسی یا چهاردهم‪ ،‬بیستم فرقی نمی‌کند» جایزه اول مسابقه نمایشنامه نویسی نسل جوان را از آن خود کرد‪ .‬این نم ایش‬
‫همان سال در جشن هنر شیراز نیز جوایز متعددی را نصیب خود کرد و نویسنده را به شهرت رساند‪“ ،‬پژوهشی ژرف وسترگ“ بعد‬
‫از آن در سال ‪ ۴۸‬در تاالر سینمای کانون و به کارگردانی “آربی آوانسیان“ به اجرای عمومی در آمد‪ .‬عباس نعلبن دیان در س ال ‪۴۸‬‬
‫به عنوان مدیر و عضو شورا در کارگاه نمایش مشغول به کار شد و تا اواخر سال ‪ ۵۷‬در همین س مت ب اقی مان د‪ .‬نعلبن دیان در اول‬
‫خرداد سال ‪ ۶۸‬در سن ‪ ۴۰‬سالگی با خوردن قرص اقدام به خودکشی کرد در زمان مرگ صدای خود را ضبط کرد و آخرین سخنان‬
‫را بر زبان جاری کرد و در هفتم خرداد جان سپرد و در هشتم خرداد به خاک سپرده ش د‪ .‬او در قطع ه ‪ ۱۰۹‬ردی ف ‪ ۹۶‬ش ماره ‪۵۰‬‬
‫بهشت زهرا تهران آرمیده است و بر سنگ مزارش نوشته در این غربت قریب عطر تو را از کدامین طوف ان بای د خاس ت‪ .‬نعلبن دیان‬
‫امالء خاص خود را داشت ( تال ‪ .‬خاهش ‪ .‬خاهر‪ -‬سدا ‪ -‬سندلی ‪ -‬خاست و‪ )..‬نعلبندیان در گفت‌وگوی با همایون علی‌آب ادی درب اره‌‌ی‬
‫سوالی که او درباره‌ی رسم‌الخطی که پیشنهاد می‌دهد چنین می‌گوید؛ همایون علی‌آبادی‪ :‬رسم‌الخطی ک ه ش ما در کارهای‌ت ان ب ه ک ار‬
‫جو‌م رج هم باش د‪ ،‬ش اید کمکی‬ ‫می‌برید فکر نمی‌کنید وضع زبان فارسی را آشفته‌تر از وضعیت کنونی‌اش بکند؟ نعلبندیان‪ :‬اگر این هر ‌‬
‫بکند و کسی را به فکر بیندازد که این وضع را درست کن د‪ .‬چ ون ت ا م وقعی ک ه هیچ‌کس هیچ اق دامی نمی‌کن د و هیچ ح رفی هم زده‬
‫نمی‌شود آدم‌هایی که در فرهنگستان هس تند عین خیالش ان نیس ت‪ .‬مثال لغت «خیس اندن» در چند‌ص د س ال پیش «واو» داش ته ک ه م ا‬
‫امروز نمی‌نویسیم و حاال ما «استخوان» را با «واو» می‌نویس یم‪ .‬ص د س ال دیگ ر این هم از بین می‌رود‪ .‬ی ا مثال بعض ی روزنامه‌ه ا‬
‫االن «حتی» را با «الف» می‌نویسند‪ .‬این بیست سال پیش نبوده است‪ .‬پنجاه س ال پیش «تماش ا» را ب ا «ی» می‌نوش تند ولی االن م ا‬
‫عادت نداریم تماشا را با «ی» بنویسیم‪ .‬چرا ما باید صبر کنیم هر چیزی در طول زمان درست بشود؟ چ را بای د سیص د س ال ط ول‬
‫بکشد پنج‌نت «واو» معدوله از زبان بیرون برود؟ این است که فکر می‌کنم واقعا باید بنشینند و فک ری در این‌ب اره بکنن د‪ .‬این ک ار من‬
‫نیست و من ادعای بخصوصی در این‌باره ندارم و اگر کاری می‌کنم یک پیشنهاد است‪ .‬باید یکباره تکلیف این را روشن کنیم‪.‬‬

‫منبع‪ :‬لینک صفحه وب‬

‫نویسنده‌ای که جامعه او را خودکشی کرد‬


‫عباس نعلبندیان نمایشنامه نویس پیشرو ایرانی در سال ‪ 1326‬در منطقۀ سنگلج ته ران ب ه دنی ا آم د و در م دت چهارده ه‬
‫زیست هنرمندانۀ خود نمایشنامه‌هایی را به ثبت رساند‪،‬‬

‫عباس نعلبندیان در فراخوان "نگارش نمایشنامه جهت اجرا" در جشن هنر شیراز با نمایش نامه "پژوهش ی ژرف و س ترگ‬
‫و نو در سنگواره‌های قرن بیست و پنجم زمین‌شناسی یا چهاردهم‪ ،‬بیستم فرقی نمی‌کند "(‪ )۱۳۴۷‬شرکت کرد و موف ق ب ه‬
‫کسب جایزه دوم مسابقه نمایشنامه نویسی جشن هنر شیراز شد‪ ،‬آربی آوانسیان این نمایش را در جشن هنر ش یراز و پس‬
‫از آن در فرانسه و برتانیا به روی صحنه برد‪.‬‬

‫از دیگر نمایشنامه‌های او می‌توان به‪:‬‬

‫اگر فاوست یک کم معرفت به خرج داده بود (‪)۱۳۴۸‬‬

‫سندلی کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و به شب دراز و تاریک خاموش سرد بیابان نگاه کنیم (‪)۱۳۴۹‬‬

‫ناگهان هذا حبیب هللا مات فی حب هللا هذا قتیل هللا مات بسیف هللا (‪)1350‬‬

‫قصه غریب سفر شاد شین شنگول به دیار آدم کشان و امردان و جذامیان و دزدان و دیوانگان و روسپیان و کاف کش ان (‬
‫‪)1351‬‬

‫پوف هرامسا داستان‌هایی از بارش مهر و مرگ (‪)1356‬‬

‫داود و اوریا قصه‌ها هفت تا نه و نیم (‪)1345‬‬

‫عباس نعلبندیان‪ ،‬محمد آستیم (محمد فرهنگیان) را استاد خود می‌دانست‪ ،‬محمود استاد محم ود (‪ )1329-1392‬نمایش نامه‬
‫نویس‪ ،‬کارگردان و ب ازیگر تئ اتر گفت ه ب ود‪ ،‬محم د آس تیم قلم نمایش نامه نویس ی‌اش را ب ه عب اس نعلبن دیان و قلم داس تان‬
‫نویسی‌اش را به بهرام صادقی بخشید‪.‬‬

‫عباس نعلبندیان در سال ‪ 1348‬به عنوان مدیر و عضو شورا در کارگاه نمایش مشغول به کار شد‪ ،‬کارگاه نم ایش تش کلی‬
‫تئاتری بود که در ‪ 14‬خرداد ‪ 1348‬به پیشنهاد رضا قطبی و با همکاری ایرج انور‪ ،‬بیژن صفاری‪ ،‬آربی آوانسیان‪ ،‬داوود‬
‫رشیدی و عباس نعلبندیان تأسیس شد‪ ،‬کارگاه نمایش با هدفی ارزشمند ش روع ب ه ک ار ک رد‪ ،‬ه دفی ک ه در آن ب رای تم ام‬
‫نویسندگان‪ ،‬بازیگران و کارگردان ان عرص ۀ نم ایش‪ ،‬فض ایی آزاد را میس ر می‌ک رد ت ا بتوانن د ب ه تجربه‌ه ایی خ ارج از‬
‫محدودیت‌های متداول دست بزنند‪ ،‬گروهی متشکل از جوانانی پویا و خالق و کارگردان انی آوانگ ارد چ ون آربی آوانس یان‬
‫که موجب تحولی شگرف در عرصۀ تئاتر پیش از انقالب شدند‪ ،‬عباس نعلبندیان در این بستر و فضا س هم بس یار عم ده و‬
‫تحول ساز داشت‪ ،‬باید کارگاه نمایش را ادامۀ جریان‌های آزادیخواه از دوران مش روطه دانس ت‪ ،‬در ده ۀ س ی از تش کیل‬
‫"انجمن اخوت" در دوران مشروطه تا "گروه ملی" به سرپرستی شاهین سرکیسیان (مرد گمنام تئاتر ایران)‪ ،‬جری انی ک ه‬
‫می‌خواست گام‌های نوینی در عرصۀ نمایش در ایران بردارد‪ ،‬در دهۀ چهل نیز کسانی چ ون غالمحس ین س اعدی‪ ،‬عب اس‬
‫ج وانمرد و به رام بیض ایی‪ ،‬اک بر رادی‪ ،‬حمی د س مندریان و ‪ ...‬در این عرص ه گ ام برداش تند‪ ،‬ام ا کارگ اه نم ایش چ ون‬
‫کاتالیزوری به این جریان نوگرایی شتاب بخشید‪ ،‬گروه‌های تجرب ه گ را ب ا خالقیت‌ه ای ف راوان فض ایی یافتن د ت ا بتوانن د‬
‫ایده‌های خود را به دور از هر گونه ساختار دستوری ح اکم ب ر فض ای ه نر و جامع ه ب ه منص ۀ ظه ور برس انند‪ ،‬عب اس‬
‫نعلبندیان در این گروه خالق با متون آوانگارد خود پیشروترین متن‌ها را می‌نوشت‪ ،‬متن‌هایی با فضایی ان تزاعی و پیچی ده‬
‫و سرشار از نماد و نشانه که درک آن را برای بسیاری از اهالی تئاتر نیز غیرممکن می‌ساخت‪ ،‬ب ا انقالب ‪ 1357‬کارگ اه‬
‫نمایش با حکم صادق قطب زاده رئیس وقت صدا و سیمای آن زمان تعطیل گردید و همچنین مورد هجوم گروهی از اه الی‬
‫تئاتر قرار گرفت که با جریان نوگرایی آن به شدت مشکل داشتند‪ ،‬با تعطیلی کارگاه نمایش گویی خالقیت هنرمندان ن وگرا‬
‫به تعلیق درآمد‪.‬‬

‫پس از تعطیلی شدن کارگاه تعدادی از اعضای آن به دادگاه احضار شدند و عباس نعلبندیان نیز بازداشت ش د و ‪ 4‬م اه را‬
‫در زن دان گذران د‪ ،‬این دوران زن دان بس یار ب ر روحی ۀ ن وگرا و آزادیخ واه او ت أثیر گذاش ت‪ ،‬پس از آزادی از زن دان‬
‫نوشته‌های او با محدودیت‌های بسیاری رو به رو شد و با مصادرۀ منزل مسکونی‌اش در خیابان جمهوری‪ ،‬خیابان سی تیر‬
‫به منزل پدری نقل مکان کرد‪ ،‬نعلبندیان از لحاظ اقتصادی به علت‬

‫جدایی از کار و مصادرۀ منزلش دچار تنگنای مالی بسیار شد و زیست هنری او ب ه ان زوا و خان ه نش ینی منتهی ش د‪ ،‬ت ا‬
‫جایی که روابطش جز با عده‌ای معدود از دوستانش نبود‪ ،‬او در خ رداد م اه س ال ‪ 1368‬در س ن ‪ 42‬س الگی ب ا خ وردن‬
‫قرص اقدام به خودکشی کرد و در هشتم خرداد ماه به خاک سپرده شد‪.‬‬

‫نعلبندیان در آثار خود به مردم فرودست جامعه می‌پرداخت چون خود نیز زاییدۀ این بستر بود‪ ،‬در آث ار او م رگ و تنه ایی‬
‫قهرمان مانند آثار کامو‪ ،‬سارتر و‪ ...‬بسیار برجسته است‪ ،‬او از مفاهیم عرفانی به موازات ادبیات فرودست جامع ه ن وعی‬
‫بیان چند صدایی را جهت دوری از تک گویی انتخاب می‌کند‪ ،‬عصیان او در انتخاب عشق‌ها و ل ذات نامتع ارف در آث ارش‬
‫یادآور طغیان اگزیستانسیالیستی او در کنار کارکرد ابزورد می‌باشد‪ ،‬او بر لبۀ تیغی حرکت می‌کند تا بتوان د مف اهیم ج دلی‬
‫را در صورت‌هایی خالقان ه رقم زن د‪ ،‬رویک رد نعلبن دیان ب ه مت ون کهن و عرف انی از جمل ه کتاب‌ه ای مق دس در آث ارش‬
‫پیداست‪ ،‬زبان او در آثارش گاهی حالت شعرگونه دارد ام ا در بس تر بی انی نمایش ی ت ا بتوان د ب ا ایج اد وج وه بین امتنی و‬
‫ارجاع به شخص یت‌های ت اریخی‪ ،‬عرف انی‪ ،‬اس طوره‌ای غن ای آث ار خ ود را از ب ازگویی ب ه بازنم ایی و از بازنم ایی ب ه‬
‫بازگویی به شیواترین شکل به تصویر کشد‪ ،‬نعلبندیان را بیشتر به واسطۀ رسم الخط متفاوت در آث ارش‪ ،‬ع دم اس تفاده از‬
‫حروف عربی و نام طوالنی نمایشنامه‌هایش می‌شناسند اما آگاهی او از متون پهلوی و ساسانی‪ ،‬آشنایی ب ا زب ان ع ربی و‬
‫متون مقدس و همچنین تسلط او بر زب ان انگلیس ی ک ه از او م ترجمی متبح ر س اخته ب ود ن یز از دیگ ر توانمن دی‌های این‬
‫نمایش نامه ن ویس ب زرگ اس ت‪ ،‬تلمیح ات بس یار در آث ار او و بین امتنیت و س یالن می ان زبان‌ه ای عرف انی‪ ،‬اس طوره‌ای‪،‬‬
‫تاریخی‪ ،‬محاوره‌ای‪ ،‬امروزی و جریان سیال نمایشنامه‌های او از حاف ظ و موالن ا ت ا شکس پیر و ادبی ات ش رق و اس اطیر‬
‫ایران باستان و‪ ...‬همگی گسترۀ جهان آثار او را در الیه‌های مختلف متن و زی رمتن ب ه اقیانوس ی ب دل می‌کن د ک ه تنه ا ب ا‬
‫تعمق در آثارش می‌توان عباس نعلبندیان را بهتر شناخت‪.‬‬

‫نقد و تحلیل نمایشنامه‬

‫نعلبندیان نام نمایشنامۀ ناگهان " هذا حبیب هللا و‪ "...‬را از باب سیزدهم تذکره االولیای عطار که در ذکر ذوالن ون مص ری‬
‫ست‪ ،‬انتخاب می‌کند‪ ،‬ذوالنون مصری یکی از خواص طریقت است و عطار او را به واسطۀ کرامت‌ه ای فراانس انی اش‪،‬‬
‫مردی جدا از زمان و مکان می‌داند‪ ،‬ذالنون به واسطۀ افکار و نوع طریقت و س لوک خ ود‪ ،‬ب ه علت جه ل م ردم زم انه‌اش‬
‫درک نمی‌شود و زمانی که از دنیا می‌رود‪ ،‬مردمی نادم و پشیمان بر گ ورش اب راز شرمس اری می‌کنن د‪ ،‬نعلبن دیان ش روع‬
‫نمایشنامۀ خود را با نامی آغاز می‌کند تا مخاطب را مهیای ورود به جهانی کند که در آن "تنهایی" کنش دراماتیک قهرم ان‬
‫را رقم می زند‪.‬‬

‫از باب سیزدهم تذکره االولیا‪ ،‬ذکر ذوالنون مصری‪:‬‬

‫"چون وفات کرد بر پیشانی او نبشته بود به خطی سبز‪:‬‬


‫هذا حبیب هللا‪ ،‬مات فی حب هللا‪ ،‬هذا قتیل هللا‪ ،‬بسیف هللا‪.‬‬

‫چون جنازه وی برداشتند‪ ،‬مرغان پر در پر افگندند و سایه کردند‪ .‬که آفتاب‪ ،‬عظیم گرم بود‪ .‬و در راه جن ازه او می‌بردن د‪،‬‬
‫مؤذنی بانگ نماز می‌کرد‪ .‬چون به کلمه شهادت رسید‪ ،‬ذوالنون انگشت برآورد‪ .‬و فریاد از خالیق برآمد‪.‬‬

‫گفتند‪« :‬مگر زنده است!»‪ .‬جنازه بنهادند‪ ،‬و انگشت که برآورده بود ‪-‬هر چند خواستند که فرو گیرند ‪ -‬فرو گرفت ه نمی‌ش د‪.‬‬
‫بعد از آن او را دفن کردند‪ .‬اهل مصر چون احوال او چنان دیدند‪ ،‬تشویر خوردند و توبه کردند از جفایی ک ه ب ا وی ک رده‬
‫بودند‪".‬‬

‫نعلبندیان با اضافه کردن کلمه "ناگهان" به ابتدای نام نمایشنامۀ خود و اشاره به تلمیح ذوالن ون مص ری ب ه رخ داد اش اره‬
‫دارد‪ ،‬به ناگهان‌های مکرری که در زیست انسان اندیشه ورز (قهرمان مدرن) رخ می‌دهد در تقاب ل ب ا "ناگه ان" ه ایی در‬
‫بستر جهل مردمانی که به سوی تحولی کاذب در حرکتند‪ ،‬آنجا که دیگر "دیر شده است" و بازگشتی برای قهرمان نخواهد‬
‫بود‪.‬‬

‫طرح کلی نمایشنامه‬

‫نمایشنامه موضوع مردی ست به نام فریدون که از شغل آموزگاری به علت اتهامی اخ راج ش ده اس ت و ب ا ص ندوقچه‌ای‬
‫در یک اتاق از خانه‌ای مخروبه‪ ،‬کنار عده‌ای از مردم فرودست جامعه‪ ،‬زندگی می‌کند‪ ،‬در بین همسایه‌ها شایعه می‌شود که‬
‫صندوقچه حاوی پول بسیاری ست و هر کدام از همسایه‌ها به دلیلی محتاج آن پول است‪ ،‬در ظهر عاشورا‪ ،‬فریدون توسط‬
‫همسایگان به قتل می‌رسد در حالیکه در صندوقچه تنها کتاب است و بس‪.‬‬

‫نقدوتحلیل ساختاری و محتوایی‬

‫نمایشنامه شامل شش صحنه است با دستور صحنه‌های معرف ماکسیمال و دس تور ص حنه‌های درون مت نی ک ه بیش تر در‬
‫حالت وضعی هستند و نمایشنامه را به سمت ساختاری مدرن پیش می‌برند‪ ،‬دس تور ص حنۀ مع رف در ابت دای نمایش نامه‪،‬‬
‫خانه‌ای را توصیف می‌کند که در حال ویرانی ست با آجرهایی پوسیده‪ ،‬شکسته و ریخت ه ک ه از ش کاف آن‌ه ا آتش ب یرون‬
‫می زند و آب‌ها در آن دیگر جریان ندارند و به تعفن رسیده‌اند‪.‬‬

‫شخصیت‌های نمایشنامه در صحنۀ اول به ص ورت ت ک گ ویی و مونول وگ خ ود را و دغدغه‌هایش ان را ب رای مع رفی ب ه‬
‫مخاطب بیان می‌کنند‪( .‬نعلبندیان در صحنۀ اول به کاراکترهایش اجازه داده است تا چشم در چش م مخ اطب آزادان ه س خن‬
‫گویند)‬

‫شخصیت‌های نمایشنامه‪ :‬فریدون‪ ،‬مهری‪ ،‬ماه بانو‪ ،‬فاطمه‪ ،‬ماشاهلل‪ ،‬کبرا‪ ،‬تقی‪ ،‬صدا‪ ،‬صاحبخانه‬

‫در تک گویی های شخصیت‌ها در صحنۀ اول موقعیت ساکنین خانه و دغدغه‌هایشان که نماد جامعۀ زمان زیس ت نعلبن دیان‬
‫هستند به صورتی تلخ و گزنده با حالتی محاوره‌ای بیان می‌شود‪ ،‬نوع نوشتار نعلبندیان در بیان تک گویی ها ک ه ب ه عن وان‬
‫عناصری جدا در کنار تک گویی های بعدی شکل می‌گ یرد‪ ،‬م درن ب ودن نمایش نامه را از منظ ر چندص دایی بی ان می‌کن د‪،‬‬
‫نعلبندیان شخصیت‌های خود را آزاد گذاشته است تا به راحتی بدون سانسور از خود و دغدغه‌های خ ود بگوین د‪ ،‬مخ اطب‬
‫در ص حنۀ اول خ ود را در براب ر شخص یت‌ها می‌بین د ک ه م دام ب ه ص ورت او س یلی می‌زنن د‪ ،‬ص حنۀ اول ب ه مع رفی‬
‫شخصیت‌ها می‌پردازد و فریدون شخصیتی که گویی چون ذوالنون مصری به هیچ زمان و مکانی وابسته نیست در کل اثر‬
‫به جهات مختلف سیر و سلوک می‌کند و شاید بتوان موقعیتی اسکیزوفرن را برای او متصور شد‪.‬‬
‫شروع صحنۀ اول بعد از نمای معرف‪ ،‬با این جمالت که با تغییرات کوچکی از باب سیزدهم تذکره االولی ای عط ار اس ت‬
‫آغاز می‌شود‪:‬‬

‫" به صحرا شدم‪ ،‬عشق باریده بود و زمین‌تر شد‪ ،‬چنان که پای به برف فرو شود‪ ،‬به عشق فرو می‌شد"‬

‫در این جمله نعلبندیان پایانی را برای عشق فریاد می‌کشد‪...‬‬

‫همانطور که مشاهده می‌شود تأثیر نعلبندیان از متون کهن بسیار واضح اس ت و هم انطور ک ه در نمایش نامه پیش می‌رویم‬
‫گویی در صحنه‌های مختلف تاریخی‪ ،‬اسطوره‌ای‪ ،‬مذهبی‪ ،‬آیینی و مت ون ادبی گ ام ب ر می‌داریم‪ ،‬مانن د بن دبازی هس تیم در‬
‫بینامتنیت ذهن انتزاعی و پیچیدۀ عباس نعلبندیان‪.‬‬

‫با توجه به دستور صحنه‌های وضعی بی ش مار در نمایش نامه ب ه م اهیت اب زورد نمایش نامه می‌رس یم‪ ،‬هم ان ش روع‌های‬
‫مکرری که در فریدون به صورت مستی و خواندن کتاب مدام تکرار می‌شود و منجر به هیچ تغی یری نمی‌گ ردد‪ ،‬از منظ ر‬
‫مخاطب جهان فریدون یک جهان مالیخولیایی ست‪ ،‬اما فریدون در بستر نمایشنامه دارای منطقی ست که با منط ق مخ اطب‬
‫نمی‌خواند زیرا طغیان او از جنس طغیانی ست که با دیگ ر شخص یت‌های نم ادین در نمایش نامه مانن د کالژی در هم تنی ده‬
‫است‪ ،‬شخصیت‌هایی مانند امام حسین و طغیان او در برابر اندیشۀ مخالف خود‪ ،‬ذوالن ون مص ری و م رگ او ک ه طغی انی‬
‫ست در برابر جهل مردم‪ ،‬اشعار موالنا از دیوان شمس و تکرار آن در نمایش نامه‪ ،‬طغی ان عقلی موالن ا در براب ر عش ق‪،‬‬
‫طغیان حضرت مسیح و به صلیب کشیده شدن او ‪ ...‬ریشۀ روایت‌های این شخص یت‌ها و نماده ای ت اریخی و اس طوره‌ای‬
‫آنها از تنهایی انسان نشات می‌گیرند که این نیز می‌تواند ردپای رویکرد اگزیستانسیالیستی نعلبندیان در اثر باشد‪.‬‬

‫نمایشنامه بر سه اندیشۀ فلسفی ابزورد‪ ،‬اگزیستانسیالیس ت و نیهلیس م ش رقی بن ا ش ده اس ت‪ ،‬تنه ایی فری دون ب ه واس طۀ‬
‫اتهامی که جامعۀ پیرامونش به او وارد کرده است تا او را به انفعال و انزوا بکشاند و فریدون در جهان مالیخولی ایی خ ود‬
‫میان گذشته‌های تاریخی و اسطوره‌ای و عرفانی در نوسان است و صدایی می‌شنود و م دام ص دایی می‌ش نود و ب ا او ب ه‬
‫گفتگو می‌نشیند‪ ،‬گویی در این جهان هیچکس صدای او را نمی‌شنود‪.‬‬

‫جایی فاطمه شخصیتی که نزدیکی بیشتری به فریدون دارد از مشخصات او می‌گوید‪:‬‬

‫" ‪ ....‬به هیچکس نگاه نمی کنه‪ ،‬سرش پایینه و به کار هیچکس کاری نداره"‬

‫نعلبندیان یک زنجیرۀ تاریخی‪ ،‬عرفانی‪ ،‬اسطوره‌ای‪ ،‬مذهبی می‌سازد‪ ،‬می‌خواهد خیال همه را راحت کند‪ ،‬نمی‌خواه د پش ت‬
‫سرش بگویند‪ ،‬او مذهبی ست! او عارف است! و مدام به او اتهام بزنند‪ ...‬گویی عباس هم مانند فریدون از جه ان اط رافش‬
‫گریزان است‪ ،‬احساس انزوای شدید می‌کند‪ ،‬از این جهت زنجیره‌ای از تمام افکار و اندیشه‌ها را در کل اثر بی ان می‌کن د‪،‬‬
‫عباس هم در هراس است جامعه او را خودکشی کند‪ ،‬اگر چه او را خودکشی کردند‪.‬‬

‫فریدون در نمایشنامه در سیاره‌ای زیست می‌کند ک ه ی ک ص دا وج ود دارد و ی ک ص احبخانه ای ک ه روی درخت نشس ته‬
‫است (همان درخت زندگی که همۀ اجزای حیات به صورت اسطوره‌ای بر روی آن به هم مرتبط هستند) و پدری که م دام‬
‫او را مسیح وار صدا می‌کند‪.‬‬

‫در جایی فریدون خطاب به پدر می‌گوید‪:‬‬

‫" پدر! به یادت که می افتم گریه‌ام می‌گیرد‪ ،‬صورتت را از یاد برده‌ام‪ ،‬امروز پیاپی گریه‌ام می‌گیرد‪"...‬‬
‫او با پدری سخن می‌گوید که او را به یاد نمی‌آورد‪ ،‬در سیارۀ او انسان‌ها حضور ندارند و او از مس یح ب ه حض رت علی‬
‫در ادامۀ این مونولوگ بر می‌گردد‪:‬‬

‫"پدر! آه موالی من! موالی من! دستت که پدرانه بر سر یتیمان کشیده می‌شود‪ ،‬کجاست؟ "‬

‫فریدون در جهانی متفاوت با جهان همسایگانش زیست می‌کند‪ ،‬زیرا او تنهاست‪ ،‬از یک طرف می ل ب ه همبس تگی ب ا جه ان‬
‫اط رافش دارد و از ی ک ط رف تنه ایی اب زوردی او را ره ا نمی‌کن د‪ ،‬جه ان او جه ان اب زورد اس ت‪ ،‬او می‌خواه د ح تی‬
‫اگزیستنس خود را انکار کند‪ ،‬می‌خواهد طغیان کن د و آزاد گ ردد‪ ،‬ام ا انتخ اب او در این جه ان اب زورد چ یزی ج ز م رگ‬
‫نمی‌تواند باشد‪.‬‬

‫نمایشنامه طبق تبعیت نعلبندیان از چند صدایی و عدم حضور یک لحن و یک اندیشه‪ ،‬گاهی ب ه ص ورت ش عر‪ ،‬گ اهی مانن د‬
‫متون مقدس‪ ،‬گاهی به ص ورت مح اوره پیش می‌رود ت ا ح تی ب ا آزادیخ واهی در س اختار متن بتوان د کمی فری دون را از‬
‫زندان پیرامونش رها کند‪.‬‬

‫ضرباهنگ سنج و زنجیر مانند نتی یکسان یا ترجیع بن دی در نمایش نامه تک رار می‌ش ود‪ ،‬ت ا مخ اطب فرام وش نکن د ظه ر‬
‫عاشوراست و درست در لحظۀ قتلی که سنت و مذهب آن را تأیید می‌کند‪ ،‬قتلی دیگر صورت می‌گیرد‪ ،‬فریدون در یک گناه‬
‫جمعی توسط قاتلین جمعی در ظهر عاشورا به قتل می‌رسد‪ ،‬گویی تمام همسایگان با این قتل خود را و هویت خود را نابود‬
‫می‌کنند‪ ،‬البته باید مدنظر داشت که نعلبندیان با آزادی در بیان موقعیت‌های گفتمانی شخصیت‌ها‪ ،‬در الیه‌ه ای زی ر متن ب ه‬
‫س اختارهای دس توری و نهاده ایی ک ه این خان ه را ب ه وی رانی کش انده‌اند ن یز اندیش یده اس ت‪ ،‬بع د از قت ل ه ر ک دام از‬
‫شخصیت‌ها در صحنۀ آخر در یک نشست توجیهی شروع به غسل تعمید خود می‌کنند‪ ،‬برای فریدون مرگ یک انتخاب و یک‬
‫طغیان بود برای آزادی از شرایطی غیر قابل تغییر‪.‬‬

‫این نمایشنامه توسط عباس نعلبندیان به استاد خود محمد آستیم تقدیم ش ده اس ت و ب ه ن وعی نعلبن دیان روای تی از زن دگی‬
‫محمد فرهنگیان (آستیم) را در شمایل فریدون نقل کرده است‪ ،‬او در ابتدای نمایشنامه با حروف کوچک نوشته است‪ :‬ب رایم‪.‬‬
‫ف‬

‫محمد فرهنگیان (آستیم) آموزگاری بود که در دهۀ چهل به علت اتهامی از سمت آموزگاری اخراج می‌گ ردد‪ ،‬او در زمین ۀ‬
‫تئاتر و هنر نویسندگی الگویی برای نعلبندیان بود‪ ،‬آستیم پس از اخراج با فقر شدید مواجه می‌ش ود و نمی‌توان د خ ود را ب ا‬
‫شرایط موجود وفق دهد و به خانه‌ای با صندوقچه‌ای سرشار از کتاب نقل مکان می‌کند که در آنجا نیز با حواشی بس یاری‬
‫مواجه می‌شود و پس از ترک آنجا به اعتیاد کشیده می‌شود و تمام‪ ....‬فریدون تصویری از محمد آستیم است‪ ،‬نعلبن دیان ام ا‬
‫اینبار نمی‌گذارد فریدون آن خانه را مانند آستیم رها کند و اجازۀ زیست در آن فضا را به فریدون می‌دهد تا نشان ده د ک ه‬
‫چگونه فریدون توسط جامعه به قتل می‌رسد‪ ،‬همانطور که آستیم ب ه ص ورت غ یر مس تقیم توس ط جامع ه ب ه قت ل رس ید و‬
‫نعلبندیان نمی‌دانست و شاید می‌دانست که خود نیز توسط همین جامعه خان ه نش ین ش ده و جامع ه او را خودکش ی خواه د‬
‫کرد‪.‬‬

‫نعلبندیان پس از ‪ 42‬سال زندگی در سال ‪ 1368‬با خوردن قرص به زندگی خود پایان داد‪ ،‬البته پیش از آن ب ه زن دگی او‬
‫پایان داده بودند‪ ،‬او در ساعات آخر عمرش ‪ 40‬ثانیه صدای خود را ضبط می‌کند با این مضمون‪:‬‬

‫"هنوز کاری نکردم و مخصوصًا" دارم این ن‪,,‬وار رو پیش از آنک‪,,‬ه ک‪,,‬اری کنم‪ ...‬یع‪,,‬نی در حقیقت هم‪,,‬ون‬
‫دیگه‪ ،‬تنها کاری که االن برام مقدوره‪ ،‬برای اینکه کل‪,,‬ک تم‪,,‬ام این فض‪,,‬احت‌ها و بحث‌ه‪,,‬ا و اینه‪,,‬ا رو بکنم‪،‬‬
‫تنها چیزی که دارم قرصه"‬
‫عباس نعلبندیان به زندگی خود پایان داد و آثار ارزشمندی بر جای گذاشت‪ ،‬اگر چه جامعۀ ه نری س اختارمند و خودخ واه‬
‫بخشی از قاتالن او را تشکیل می‌دهند‪ ،‬او توسط یک جمع قاتل به قتل رسید‪ ،‬اگ ر چ ه بس یار بودن د چ ون آربی آوانس یان‪،‬‬
‫آستیم؛ استاد محمود محمد‪ ،‬فردوس کاویانی و بسیاری دیگر‬

‫که کنار او نفس کشیدند و در کارگاه نمایش به او جان دوباره بخشیدند‪ ،‬اما افسوس که نیروی ق اتالن بیش تر ب ود و او در‬
‫آخرین لحظات زیست خود تنها چند قرص برایش باقی مانده بود‪ ،‬زیرا جامعه قلم او را گرفت و هنرمن دان قات ل نگذاش تند‬
‫او به تجربه گرایی خود ادامه دهد و به خالقیت بی نظ یر او هج وم آوردن د و دس ت در دس ت افراطی ون انقالبی دادن د ت ا‬
‫کارگاه نمایش به عنوان یک مکان مشروطۀ تئاتری نتواند به زیست خود ادامه دهد ت ا جوان انی چ ون نعلبن دیان در آن نفس‬
‫بکشند‪ ،‬نعلبندیان حودکشی نکرد بلکه جامعه او را خودکشی کرد‪.‬‬

‫به خودتان نگاه کنید‪ ،‬خوب نگاه کنید در حال کشتن روح کدام هنرمند هستید؟■‬

‫منابع‪:‬‬

‫نمایشنامه ناگهان "ناگهان هذا حبیب‌هللا مات فی حب‌هللا هذا قتیل‌هللا مات بسیف‌هللا"‬ ‫‪‬‬

‫مجموعه آثار نعلبندیان به کوشش جواد عاطفه‬ ‫‪‬‬

‫ون گوگ مردی که جامعه او را خودکشی کرد به قلم آنتونن آرتو‪ ،‬مترجم مریم مجد‬ ‫‪‬‬

‫کتاب تئاتر ایران در گذر زمان به قلم ستاره خرم زاده اصفهانی‬ ‫‪‬‬

You might also like