Professional Documents
Culture Documents
M
فروپاشیدن
(آن هنگام که اینترنت «مِدوسا» میشود).
رضا مقصودی
R.M
یکی از بیشمار سویههای جنگ ،تروماتیزه کردن انسان است با مفهوم انهدام و ویرانگی.
جنگ به خط نخستین نبرد (آوانگارد) محدود و منحصر نمیماند و ریزش میکند در
سطوح مختلف .در سویههای متعدد و الیههای عمیقتر و عموما نادیدنی.
بیداری ،کابوس شده و مَحمِل اضطراب است و پریشانی .دلهره ذره ذره جان میگیرد و
جان ،میگیرد .مردمِ ترسان و مشوش و غمزده ،به آخرین مُسکنشان ،خواب ،پناه بردهاند.
بانگ بلندی از پرواز جنگندهها ،سیطرهی سکوت را از شب میستانَد .هواپیماها در فاصلهای
نزدیک پرواز میکنند و بر فراز سازهها میچرخند .میگها ،جتها ،راکتها ،موشکها و
بمبافکنها به تناوب خیمه میزنند بر گنبد طاق آسمان .دیوار صوتی میشکند و اولین
صدای انفجار به گوش میرسد .بمباران شروع شده .هزاران هزار تُن مادهی منفجره سرازیر
میشود بر شهر.
صدای انفجار ...دود ...بیرون ریختن دلِ خیابانها ،لولهها ،کابلها ،سیمها...
1
R.M
صدای انفجار ،صدای جیغ ،صدای شیون ،صدای سوت کشیدن و زنگ زدن گوش ،بارش
بمبهای خوشهای ،ترکیدن ماشینها ،قطع شدن سر و دست و پا ،بمباران ،به آتش کشیده
شدن همه جا ،همه کس ،همه چیز.
خیرگی به ویرانهها ،تجربهی انسان بازمانده از جنگ است .مواجهه با زوال آنی و تکهتکه
شدن المانهای برسازندهی شهر (نماد تمدن) ،نیرویی شگرف و از یاد نرفتنی در دل خود
پنهان دارد.
اغلب ،انسانِ عصر حاضر ،در طول دوران عمر خویش ،با این پدیدار رخبهرخ نخواهد شد.
جنگ و بمباران شهرها ،مبدل به قصه و افسانه و ابزار روایت شدهاند .اما این نگاه ،سطحی و
سادهانگارانه است.
2
R.M
کالنشهری که در آن ،به جای آدرس محله و خیابان و کوچه ،آیدی داریم .به جای
پالک ،پروفایل .به جای پیوند ،لینک .تجربهی زیستهی ما در ارتباط مستقیم و تنگاتنگ با
گوشی هوشمندمان تکوین پیدا کرده و در هر دو سطح ماهیت و شکل (فرم) دچار
دگردیسی شده است .هویت ،حافظه و خاطرات مان بیش از آن که با جغرافیا ،معماری و
فضای شهری پیوسته باشد ،تنیده است در اقالیم اینترنتی؛ در سایت و اپلیکیشن و گجت.
دیرزمانی است که کسی دنیای بدون ترند ،وایرال ،سلفی ،الیک ،کامنت ،بالک ،دایرکت،
فالو ،استوری ،شِیر ،تگ ،توئیت ،اسکرین شات و ...را به خاطر ندارد .آنچه در برابر ما
قرار گرفته ،صرفا یک صفحهی نمایش نیست .دریچهای برای ورود به دنیایی است که در
آن شهروند نیستیم ،کاربرایم.
حاال و با پذیرفتن این پیشفرض ،دیگر نمیتوان از عدم وجود بمباران سخن گفت .عوض
موشک و راکت ،بیوقفه ،پیام و پست و توئیت بر سرمان میریزد .بهجای نفیر گوشخراش
کرکنندهی جتها ،آوای دلانگیز و هیجانآور نوتیفیکیشن را میشنویم .و بهجای بر جا
ماندن ویرانههایی از تلّ سنگ و خاک و آجر و آهن ،انسانهایی باقی ماندهاند ویران،
دفرمه ،تکهتکه و منهدم .بمباران همانگونه که شهرها را بدل به الشهای از مخروبههای
تلنبارشده میکرد ،مغز ما را هم میترکانَد .انفجار و به تبع آن تکهپارگی ،حاال به منزلهی
تجربهی سوژهی مدرن مقیم در این کالنشهر رخ مینمایانَد.
3
R.M
برای شکافتن کالبد این ایدهی مفروض ،و تشریح آناتومیاش در دو سطح (رخداد و ذهن)،
ناگزیر به پرداخت جزئینگرانه از نفوذ و رسوخ اینترنت بر زیستمان خویشتن (جمعی و
فردی) هستیم .تقالی من در این یادداشت ،پرداختن به 7گزارهی مجزا (در سطح) و
پیوسته (در بطن) موضوع بمباران اینترنتی است .تا حدّ امکان با چشمانی باز و بدون
درغلتیدن در ورطهی تحریک احساسات؛ تلخ ،سرد و متراکم .تالشی برای پیکربندی و
منظم و منسجم ساختن ایدهای رادیکال.
4
R.M
سانسور
تودهی عظیم ،ناآرام ،سیال ،بیوقفه و همهجا حاضر تصاویر ،کلمات ،داستانها ،پیامها،
توئیتها ،تحریکها و اخبار و ...خستگیناپذیر و پیوسته در تکاپوی مغروق ساختن ما
است .در این ملقمهی پرهیاهوی مدرنیته به مثابه عصر ازدحام ،آنچه غالب میشود
« »Noiseاست تا نگذارد «صدا»یی بشنویم .کارکرد آگاهیبخشی اطالعات ،از دست شده
و به ضد خود تبدیل گشته است .به انبوهگی .و این انباشت ،ما را بدل میکند به انباردار نه
سوژهی آگاه .آگاهی نیازمند دقت ،اشراف و حدی از فاصله است .در له شدن زیر بار
آشغالها ،فاصله و به تناسب آن ،دقت و اشراف و ادراک ،به کف نمیآید .تولید و انتشار
دائمی انبوه آشغال ،از امکانِ یافتن اثر مهم و تاثیرگذار ،میکاهد .محتوای بیشتر ،لزوما به
معنای دانش بیشتر نیست .بلکه توانایی ما را در تفکیک پیام اصلی از پیامهای زائد ،متالشی
و تباه میکند .در ذهن پر از دیتا ،جایی برای تحلیل نیست.
«در گذشته ،سانسور از طریق مسدود کردن جریان اطالعات به اجرا درمیآمد .در قرن
بیستویکم ،از طریق غوطهور کردن انسانها در سیالب اطالعات بیاهمیت و نامربوط]1[ ».
در دسترس بودن همیشگی همهی چیزهای مخرب و مبتذل ،تولید انبوهِ بدون فکر و سطحی
و توخالی ،مجموعهای از چیزها ساخته که دورمان حلقه زدهاند و نیزهی هر کدام به بخشی
از ذهنمان فرورفته است و این وضعیت ،وجه مشخصه و برسازندهای شده از صنعتِ فرهنگِ
جامعهی مدرن.
5
R.M
از این موقعیت ،آن که سود و بهره میبَرد ،استبداد است .نظامهای حکومتی تمامیتخواه از
این اهرم برای سرگرم کردن رعیت به جای سرکوبشان استفاده میکنند .یعنی مدیریت
ظرفیت فکری تودهها با خفه کردن آنها در اضافه بار اطالعات.کوششی بیامان برای در
جهل نگه داشتن مردم .مردمی که در این بمباران بیپایان:
الف) خودشان هم سهیماند و دست در دست نیروهای دیکتاتور حاکم ،به خوداستثماری
مشغول.
در نتیجه ،توان کندوکاو ،ریشهیابی ،اندیشیدن و آنالیزشان را از دست میدهند و نمیتوانند
تمایزی قائل شوند بین همهی آن چیزهایی که کارا و مهماند با چیزهایی که نیستند .مردمی
که در این شتاب بیدرنگ تولید ،ترس جاماندن از جهان ،عقب ماندن از قافله ،و ترس از
دست دادن چیزها را دارند و در نهایت به سندرم فرسودگی اطالعات( )IFSدچار خواهند
شد.
سانسورِ همیشگی ،حاال نامرئی میتازد و نخست مرز بین حقیقت و دروغ؛ و پس از آن،
خود مفهوم حقیقت ،از میان میرود.
«بهای دروغ چهقدره؟ اشتباه گرفتن دروغ با حقیقت چیز خطرناکی نیست .خطر اصلی اینه
که اگه دروغهای زیادی بشنویم ،دیگه اصال نمیتونیم حقیقت رو تشخیص بدیم .اون موقع
چیکار میتونیم بکنیم؟ دیگه چی میمونه به جز رها کردن امید به حقیقت؟» []2
6
R.M
سیستم برای بقا و سرپا ماندن خود ،به قطعاتی نیاز دارد که همزمان با هم و در استمراری
بی پایان ،یک کار تکراری را متناوب انجام دهند .در ساختار حاکم بر جهان (امپراتوری)
انسانها (بردگان) به عنوان چرخدنده ،بدون نافرمانی و برون رفتن از مرز تعیین و تعریف
شده و برنامهی مشخص ،باید فعالیت کنند .این اصل اساسی بردگی باید به مرور زمان و از
هنگامهی تولد ،به صورت سیستماتیک و مدون عملیاتی شود .در یک خط تولید ،همهی
محصوالت باید همسان ،همشکل و با مجموعهای از کارکردهای مشخص ،ساخته شوند.
نهادهای مکمل نظیر خانواده (تربیت) ،اخالق (سنت) ،نظام آموزشی (مدرسه ،دانشگاه)،
نظام تنبیهی (زندان) ،آن شاکلهای را میسازند که «میشل فوکو» در ایدهی «جامعهی
انضباطی» مطرح میکند .یعنی خلق سوژهی مطیع ،منقاد و بیآزار برای سیستم .با ظهور
اَشکال نوینی از حکمرانی که ظاهرا کمتر کریه هستند ،نهادهای دیگری نیز به بازتولید
جامعهی انضباطی یاری میرسانند .اما این بار به صورتی که کمرنگتر به چشم بیایند.
کنترل به جای بودن در ظاهر ،به عمق روان نفوذ میکند برای دگردیسی ذهن .مهمترین این
نهادها ،بانکها اند (سیستم پولی) ،بازار (جهتدهی سیستم مصرف) و مَراجع مرتبط با
زیبایی و تناسب اندام (ساخت برند از بدن) .برای جا افتادن هر کدام از این ابزارها ،وجود
«رسانه» ضرورت دارد .در روزگاری روزنامهها و مجالت و رادیو ،بعدتر سینما و تلویزیون و
7
R.M
حاال شبکههای اجتماعی .المانهای اصلی برسازندهی محتوا در شبکههای اجتماعی ،همانها
است که در جامعهی انضباطی و کنترلی بود .حاال همگان از شیوههای مشخصی برای تربیت
و فرزندپروری استفاده میکنند( .تحکیم نهاد سیاسی خانواده) ،گفتمان و روایت همهی
افراد شبیه به هم میشود .آموزش چارچوبهای سیطرهاش را از دیوارهای مدارس
گستردهتر میکند و به دست صاحبان رسانه و سرمایه میرساند .دیده نشدن ،الیک نشدن،
بالک یا ریپورت شدن جای زندان و طرد و تبعید را میگیرد .اسطورهی موفقیت و
سودآوری که ماهیت بانکداری جهانی و اقتصاد بازار است ،پارادایم چیره بر شبکههای
اجتماعی میشود .چهرهها ،بدنها ،رژیمها ،تمرینها ،همه از چارچوب و اسلوبهای مشابه
یکدیگر وام میگیرند تا بتوانند معیارها و سنجههای زیبایی را مستقر و مستحکم کنند.
مصرف کردن باید شبیه دیگران باشد .برند ،Xجنس ،Yکاالی ،Zشما را به جرگهی یک
یا چند طبقه باالتر خواهد برد .افزون بر اسطورهی مصرفِ همشکلشده ،باید تولید نیز
همشکل شود .بنابراین هر کس شبیه دیگری محتوایی تولید میکند .شبیه دیگری مینویسد.
بدون نوآوری و خرق عادت ،از الگوها و فرمهای رایج ،پیروی میکند ،مشابه دیگری فکر
میکند .فردیت و تکثر از بین میرود به نفع منحل شدن و ذوب شدن دستهجمعی در یک
هستی بیشکل بزرگتر .داشتن نظر متفاوت دشوارتر میشود .نیروهای حاکم ،همه چیز را
برابر میسازد ،هموار و هماهنگ و همرنگ میکند .همسازی فکر و احساس و رفتار،
دیگری بودن را نابود میکند .یکنواختیِ درمانناپذیر ،همهی جهان را میگیرد و در یک
لوپ معیوب ،تولیدکننده و منتشرکننده ،گیرنده و فرستنده ،یکی میشود .در این ایزوله
بودن ،انسان تک بعدیِ تک ساحتیِ ماشینی بخشی از یک توهم جمعی بزرگ میشود.
8
R.M
تهدید نخست ،از بین رفتن امکان اندیشیدن است .چون دیالکتیک ،برپایهی نفیاندیشی
شکل میگیرد .وقتی همه همزمان به یک وجه مشخص از موضوع نگاه و توجه میکنند،
همه همنظر اند و صدای مخالفی وجود ندارد که به گوش برسد یا به دایرهی توجه راه یابد.
9
R.M
دومین خطر ،از جانب صاحبان قدرت است .وقتی کسی بیوقفه در حبابهای از پیش
تعریف شده دستوپا میزند ،عالوه بر مسخ شدن توان اندیشیدناش ،دائما در حال ارائهی
اطالعات به الگوریتمها است .و این اهرمِ Big Dataرا متورم و انباشته میکند .حاال که
سوژههای حاضر ،همشکل و محاسبهپذیرتر شدند ،الگوریتمهای برقآسا میتوانند راحتتر
و هدفمندتر ،وضعیت را تشدید کنند .الگوریتم در سطح اول صرفا ابزاری برای جهتدهی
و کانالیزه کردن محتواها است اما در سطح دوم ،اسباب و افزاری خواهد بود در دست
حکومتها .الگوریتم ،تودهها را قابل کنترلتر میکند و امکان فرمانپذیریشان را بیشتر.
وقتی هر کسی خودخواسته ،در تمام مدت شبانهروز دست به خودافشاگری میزند ،شرایط
برای مراقبت همیشگی از خودش را فراهم کرده .پروژهی مهندسی افکار عمومی با
پروپاگانداهای عوامفریبانه ،تحریف افکار عمومی ،و نظامی نو از کنترل دائمی ذهن توسط
این سرمایهداری نظارتی شکل میگیرد .و ابزارهای کنترل و سلطه ،درونی میشوند .در
جوامع تمامیتخواه و حکومتهای دیکتاتوری ،آنچه نباید وجود داشته باشد« ،فرد» است.
10
R.M
توهم کنشگری
در بمباران پایا و ابدمدت اینترنتی آن چه از دست میرود نیروی ذهن است .اسکرول
کردن ،هرزهگردی است .و این هرزهگردی ،که دقیق و هدفمند برنامهریزی شده ،توان
ذهنمان را از ما میستانَد تا امکان بروز آن را در شکلهای مولد و موثر نداشته باشیم.
مواجهه با این واقعیت تلخ و دردناک میآید ما را .پس ناگزیریم از رنج و التهاباش
بکاهیم .بدین صورت که «انفعال» خودمان را با «توهم کنشگری» از یاد ببریم.
ما نسبت به وضعیت موجود کورایم و در انفعال کامل ،فلج شده و نشستهایم و هیچ کاری
انجام نمیدهیم .حتی توانِ تصور کردنِ امکانهای دیگر را نیز نداریم .اما کیست که از این
تصویر خوشاش بیاید؟ اثر زهرآگین این زیست منفعالنه باید با توهم زیست فعاالنه خنثی
شود .به موازات انفعال بیشتر در زندگی واقعی ،میزان فعالیت در زندگی اینترنتی بیشتر
میشود .آن سان که پست میگذاریم ،الیک میکنیم ،به اشتراک میگذاریم ،اسکرول
میکنیم ،توئیت میزنیم و با فالو و آنفالو ارتباط میگیریم ،خودمان را فردی فعال ،پویا و
کنشگر به حساب میآوریم .نکته اما این است که کنشهای ما در این سطح ،صرفا
خودارضایی است و اثری بر ایجاد وضعیتی متفاوت یا برهم زدن شرایط موجود ندارد .برای
همین خشم در دنیای سایبری ،زود و آرام فروکش میکند؛ خاموش و فراموش میشود .ما
در یک وضعیت عاطفی و عاری از هرگونه قدرت عمل کردن قرار میگیریم .پریشانی و
حواسپرتی که ویژگی مشترک و مشخصهی همگانی است اجازهی ظهور و بروز خشمِ
11
R.M
حماسیِ بنیانافکن (که تودهها پیش از این داشتند) را نمیدهد .و صرفا سوپاپ اطمینانی
خواهد شد برای تخلیهی بیخطر و گذرا و پراکندهی هیجان در بستر از پیش تعیین شده.
هیجان که خود میتوانست در عاملیت ( )Agencyبه شناخت (چه پیش آمد ،چرا پیش
آمد؟ چگونه پیش آمد؟ چگونه میتوانست پیش نیاید؟) و کنش بدل شود ،میفِسُرَد.
ناخرسندی تودهای گسترش نمییابد و پتانسیلاش را برای دگرگون کردن حال و رسیدن به
آیندهای مطلوبتر تلف میکند .همهی سازماندهی اجتماعی و مسئولیت ما در قبال زیست
سیاسی ،به کنشهای بیهودهی هشتگانه فروکاسته و خالصه میشود .و این بیشفعالی ما را
به پرتگاه سکون و بیعملی میکشاند .دو مفهوم «بیشفعالی» و «سکون» در نگاه ابتدایی
متناقض به نظر میرسند اما دقیقا مترادفاند.
12
R.M
در این اقلیم ،ما صرفا گیرنده و مصرفکنندهی اطالعات نیستیم .بلکه آنها را تولید و پخش
هم میکنیم .یعنی صرفا به بودن در میان آشغالها راضی نیستیم و خودمان هم با سرعت و
شدت سرسامآوری آشغال میسازیم .یکی از اصلهای اساسی خللناپذیر حضور داشتن در
این زبالهدانی ،تولید زباله است وگرنه از چرخه بیرون رانده خواهیم شد.
چرا؟
نخستین نکتهی متبادر شده به خاطر ،انفعال است .این بار از زاویهای دیگر .در مصرفکننده
بودن ،نوعی انفعال آزرمگین وجود دارد اما در تولید کردن ،فعالیت و رضایت انجام یک
کار جدی.
در جهانی روزگار میگذرانیم که یکی از اسطورههای فرهنگیاش «دستاورد» است .تو باید
چیزی داشته باشی یا به چیزی رسیده باشی .طُرفه آن که باید بتوانی نام و امضا و اثر شخصی
خودت را بر آن چیز بگذاری .دستاورد داشتن ،غایت آرزوی بشری است .به سادگی هم
میسر نیست .اما یکی از میانبرهایی که برای رسیدن به آن وجود دارد ،دستاوردهای
(زودیاب و آسانیاب) اینترنتی است .وقتی من بتوانم با چند کلمه و توئیت ،صدای خودم را
برسانم و اندیشهام را بیان کنم؛ این مهم را رقم زدهام .صدا و اندیشه ،دستاورد اولیهی من
است و تعداد الیک و ریتوئیت ،دستاورد ثانویه .همینگونه است وقتی از ظاهرِ جدیدِ
13
R.M
جذاب خودم در یک پست اینستاگرامی رونمایی میکنم .قصه تکرار میشود( .ظاهر،
دستاورد نخستین و واکنشها به آن عکس ،دستاورد دوم)
قرار گرفتن در این عرصه ،رضایتی ناخودآگاهانه (افزایش ترشح دوپامین در مغز) برای من
به ارمغان میآورد که خودم ( توهم خودِ متفاوت و منحصر به فرد) را صرفا مصرفکنندهی
اطالعات و محتواهای دیگران نمیبینم .حاال من هم تولید میکنم .و آفرینش که نیازی
اساسی برای پاسخ دادن به رانهی مرگ است ،این گونه مسحورم میسازد و تمایل همیشگی
عمیقام به خلق کردن را ارضا میکند .یعنی به موازات باالتر رفتن مصرف ،تولید هم بیشتر
میشود و ناچار میرسیم به نقطهای که در آن تولیدکننده و بلعنده یکی خواهد شد( .بلع
کلمهی جایگزین مناسبتری است تا مصرف ).محتوا باید ساده ،راحت و بدون هیچ نشانی
از پیچیدگی و سختی باشد تا بیدردسر بلعیده شود .در یک سیکل تکراری و ابدی ،آشغال
میخوریم و پسماند تولید میکنیم .پسماند ما میشود خوراکِ قابلِ خوردن دیگری تا
دوباره در این سیر تطور و تغییر ،پسماند شود.
این تولید و مصرف پیاپی و الزام محتوم به شرکت در آن ،از ما جامعهی کارگری مدرنی بنا
میکند .در این نظام جدید ،همهی کهنالگوهای اتوریته و هژمونی همچنان در حال
فعالیتاند .سرمایه ،از پول به الیک تغییر جهت میدهد .نظام طبقاتی شکل میگیرد.
Corporationو Monopolizationبازی قدرت را به نفع خود تغییر میدهد .اطالعات،
کاال میشود و کاال ،قابل خرید و فروش .نئولیبرالیسم در زمینی دیگر .در جامهای دیگر.
14
R.M
هر عصر و زمانهای روح ( )Zeitgeistحاکم بر خود را دارا است .طریق اندیشیدن و
احساس کردن .نظام ارزشها و اسطورههای غالب .این روحِ زمانه و اصل بنیادین متافیزیک
عصر ما ،موفقیت و پیشرفت است .آن مفهوم ذکر شده در چند سطر باالتر پیرامون
«دستاورد» ذیل پدیدار موفقیت قرار میگیرد( .که پرداختن بدان و سخن گفتن از این غول،
مجال و توانی دیگر و یادداشتی بلندباال میطلبد).
اما« ،پیشرفت».
فشاری همهجانبه و همیشگی بر فرد وجود دارد تا بدوَد ،خودش را باال بکشد ،بستیزد،
توانمندیهایش را ارتقا دهد ،مهارتهای جدید فرا بگیرد و چون پیشفرض« ،درخشیدن»
است ،بر میزان و شدت پرتوهای نور ساطع شده از خویش ،بیافزاید .غلبه پیدا کردن صنعت
توسعهی فردی و خودیاری ،که تجسدش را در نظام آرزوها و گفتمان ،دورههای آموزشی
و کتابهای پرفروش شاهدیم ،ثمرهی این افسانه است .به تناسب این که باید کوشید در
زندگی واقعی ،هر روز و هر لحظه جلوتر رفت و مرزهای تازه را درنوردید ،باید تالشی
مضاعف کرد تا در زندگی اینترنتی ،پروفایل خود را ارتقاء داد.
این سویهی نخست اسطورهی پیشرفت در بُعد فردی خیلی ترسناک یا ویرانگر به نظر
نمیآید اما ماجرای اصلی چیز دیگری است.
15
R.M
در سطح کالن ،همان مردم که حاال یک اجتماع (کشور) را تشکیل میدهند ،خواستار
پیشرفت و توسعهی بیوقفه در همهچیز هستند .باالتر رفتن نرخ تولید ،باالتر رفتن نرخ
شغل ،باالتر رفتن تولید ناخالص داخلی ( ،)GDPباالتر رفتن نرخ رشد اقتصادی و در
نتیجهی همهی اینها ،توسعههای زیرساختی و روبنایی برای عقب نماندن کشور از دیگر
رقیبان در جهان.
در علم بوم شناسی ،تئوری مشهوری وجود دارد به نام «تراژدی منابع مشترک» .طبق تعریف
دانشنامهای:
«تراژدی منابع مشترک به حالتی اشاره دارد که یک منبع مشترک متناهی بین تعداد زیادی
از انسانها وجود داشته باشد و ایشان در برابر این تصمیم قرار بگیرند که تا چه اندازه از آن
منبع مشترک استفاده کنند .منبع مشترک میتواند مواردی چون بومسازگان اقیانوسی که از
آن ماهی میگیرند ،جنگلی که از چوب درختان آن استفاده میکنند یا جَو زمین که در آن
گازهای گلخانهای را رها میکنند باشد که مصرف بیرویه از آنها موجب به خطر افتادن
پایداری آنها میگردد .در این شرایط افراد در برابر این دوراهی قرار میگیرند که آیا برای
حفظ منابع در بلند مدت از برداشتهای خود بکاهند ،یا اینکه برای باال بردن منافع خود و
پیشگیری از عقبافتادن از دیگرانی که در حال استفاده از آن منبع هستند و دیر یا زود آن را
به پایان میرسانند ،به برداشت حداکثری از آن بپردازند]5[ ».
16
R.M
وقتی منبع اصلی سرمایهی کشورهای جهان کرهی زمین(منبع مشترک) است ،طبعا باید
نسبت به تخریب و تعدی به آن واکنشی نکوهشگرانه نشان دهیم اما چرا این اتفاق نمیافتد
و ما (همهی جهان) بدون توجه به زیستبوم و محل زندگی ،خواهان توسعه هستیم و تولید
به صرف تولید ،مقدس و خللناپذیر است؟ اینجا ،خطر و نیروی متالشیکنندهی اسطورهی
پیشرفت خودش را نشان میدهد .وقتی پیشرفت در ضمیر ناخودآگاه جمعی ما جا افتاد،
میل به بیشینهسازی تولید ،نهتنها کژ و منفور و تباهگر نیست ،که اغواکننده و بدیهی هم به
نظر میآید .در زیر سایهی گستردهی پیشرفت ،هر تجاوزی پذیرفته است .از کشیدن
شیرهی جان زمین و آسمان تا بهرهکشی هر روزینه از میلیاردها نفر در اردوگاههای کار
موجود در سراسر دنیا که دیوار و میله ندارند( .و بعضا دارند ).حتی اگر این به منزلهی ناامنی
حاصل شود( .ناامنی بقا در محیط زیست یا ناامنی شغلی در شریانهای بازار کار).
17
R.M
مناسبات تعیینکنندهی ساختاربندی جهان ،برای تثبیت ارزش مصرف ،انسانها (کاربران،
خریداران ،مصرفکنندگان) را راهی میکند به سمت بیشتر خواستن ،بیشتر داشتن و
بیشتر استفاده کردن .یکی از اهرمهای این پارادایم ،ترجمان انباشت سرمایه به نمایش است
و تصویر .در این اسلوب و معادله ،هر چیزی که قابل مبادله نباشد ،حذف خواهد شد .و
«خود» باید به «کاال» تغییر سطح دهد تا قابلیت به چشم آمدن (در نمایش) و وجود داشتن را
بیابد.
هر مرجع اقتصادی برای ساخت مشتری و فروش بیشتر ،باید از اسلحههای تبلیغات استفاده
کند .به صورت موازی با این شرکتها ،هر فرد هم برای ارتقای جایگاه کاالشدهی خود،
باید تبلیغ کند .خودش را .نگاهاش را .سبک زندگیاش را .همه جار میزنند و بلندگووار
گلو میدرانند و تبلیغگر خود میشوند تا هر چیزی را نمایش دهند .تا «توجه» بیشتری
بخرند .در فرمول توجه = پول ،هر کسی میخواهد از توجه و زمان دیگری بهرهبرداری کند
تا کاال را بفروشد .کاال همان خودِ بتواره شده است.
«اصالت یعنی آزاد بودن از الگوهای بیانی و رفتاری ازپیشساختهای که از بیرون به ما دیکته
میشوند .بر اساس این تعریف ،شخص باید با خودش برابر باشد و خود را از طریق خودش
تعریف کند .یعنی هر کس باید مولف و خالق خودش باشد .جبرِ اصالت ،اجباری شخصی
میسازد تا فرد همیشه خودش را مواخذه کند ،از خودش خبرچینی کند و خود را زیر نظر
18
R.M
بگیرد و محاصره کند .به همین دلیل ،خودارجاعی شیفتهوار را افزایش میدهد .اصالت به
اجبار ،من را وامیدارد خود را تولید کند .اصالت در نهایت شیوهی تولید نئولیبرال خود
است :هر شخص را به تولیدکنندهی خودش تبدیل میکند .من به عنوان کارآفرین خود،
خودش را تولید میکند ،خودش را اجرا میکند و خودش را به عنوان کاال عرضه میکند.
اصالت ویترین فروش است .یعنی اهمیت من در گرو نگاه دیگران است .این رد را میتوان
در باب سلفی هم دید .اعتیاد به عکسهای سلفی ارتباط چندانی به خویشتندوستی ندارد.
چیزی نیست جز حرکت بیهودهی سوژهی تنها .فرد در مواجهه با پوچی درون ،بیفرجام
میکوشد تا خود را تولید کند .پوچی فقط خودش را بازتولید میکند]6[ ».
حال وقتی سرمایه به دنبال بیشینه کردن ارزش نمایشی است ،خودِ کاالشده هم باید نمایش
دائمی تصاویری از زندگی شخصی راه بیاندازد که:
.2در خدمت بیشینه کردن ارزش «خود» و در راستای ارتقای جایگاه (پروفایل) است.
(تصاویر برش یافته باید به لحظات شیرین و زیبای زندگی منحصر شود و حتی اگر زمانی
نمایانگر سویهی تاریک زیستن است ،با هدف جلب ترحم (توجه) ،منتشرشوند).
در این بازی ،همهی حضور و کنش ما« ،بازاریابی» است .گوشی هوشمند بیلبورد تبلیغاتی و
شبکههای اجتماعی تاالر و سالن نمایش موضوعات شخصی شده است و کالنشهرِ رسانهی
اجتماعیِ دربرگیرندهی زندگی ،با قوانین تبلیغات و بازار آزاد و چرخش مداوم پول (یا
سرمایههای جایگزین نظیر توجه یا اعتبار) مدیریت میشود.
19
R.M
میزان اهمیت آن چیزی که نشان میدهیم به مراتب بیشتر است از آن چه هستیم .فاصلهی
عمیق و غریبی وجود دارد بین این دو .در این رویکرد ،نمایش دادن تصویرِ اهمیتِ جایگاهِ
خودمان در دنیا به مراتب مهمتر از نمایش دادن خود دنیا است .همردیف قدرت و لذت،
پرستیژ و تظاهر و تشخّص سربرآورده.
آنچه در گزارهی چهارم (بیشینه کردن تولید) مطرح شد ،سویهی دیگر بیشینه شدن
مصرف است .ظاهر سرمایهداری تغییر یافته است؛ از نظامی برنامهریزی شده که از باال
مدیریت میشد و در آن اقتداری نمادین بر همه چیز نظارت میکرد ،به «خود
ساماندهی»گذر کرده است که همزمان پویا ،چند قطبی و سازگار با شرایط است.
مشخصهی اقتصاد بازار دغدغهی کمیابی است و القای «نیاز» .برای مشارکت در مسابقهی
بیرحمانهی ثروتمند شدن و ارضای حس سودآوری ،باید با قوانین جهانِ مصرف که
حاکم بر الگووارهی مسلط انبوهگی و فراوانی است ،حرکت کرد .این واقعیت صرفا به
مصرف کاال فروکاسته نمیشود .رخدادها ،اطالعات ،تصاویر ،نشانهها ،پیامها ،خبرها و
روایتها باید مصرف شوند .مصرف ،مترادف مفهوم رستگاری است.
وقتی به مهمترین روز «سال» میاندیشم ،پدیداری آیرونیک ،نگاهام را به خود معطوف
میدارد .آن کدام روز است ،کدام 24ساعت ،که برای اغلب مردم در نقاط مختلف جهان
بااهمیتترین روز سال است؟ کریسمس آیا برای یک مسلمان در خاورمیانه ارجی دارد؟
نوروز ،برای مردم چین یا کشورهای آمریکای التین جلوهگر است؟ روز جهانی آب ،روز
جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان یا منع کار کردن کودکان؟ روز گرامیداشتن الغای
20
R.M
قانون بردهداری؟ روز حمایت از حقوق پناهندگان یا ستیز با نژادپرستی و تبعیضی نژادی؟
کدامیک مهمترین روز سال است؟ مهمترین روز سال که از چند صباح قبل همه خودشان
را برایاش مهیا میکنند ،مرخصیهای بسیاری گرفته میشود تا در کارناوالاش شرکت
کنند ،سایتها و شبکهها و رسانهها بدان میپردازند ،تمهیدات ترافیکی و امنیتی بسیاری در
نظر گرفته میشود ،همهی نیروها در حالت آمادهباش قرار میگیرند .اگر هنوز روشن و
شفاف نشده این روز در ذهنتان ،به آخرین جمعهی ماه نوامبر تقویم میالدی نگاه کنید.
روز خرید کردنِ وحشیانه و دیوانهوار برای مصرف کردنِ وحشیانه و دیوانهوار ،مهمترین
روز سال در جهان است.
21
R.M
ما چیزی جز مغزمان نیستایم .آنچه مغز انسان را شکل داده ،میلیاردها نورون (سلول
عصبی) و مداربندیهای بین این نورونها است .این سلولهای عصبی که در شبکههای
پیچیدهای شکل میپذیرند و شکل میدهند و با سیناپسها و انتقالدهندههای الکتروشیمیایی
با هم ارتباط برقرار میکنند .مغز ،صلبیت و یکسانی ندارد و دائما در حال تغییر است و
پیوسته در حال تطبیق با کوچکترین استحالههای محیطی یا فیزیولوژیک .هر تجربهای آن
را دستخوش دگرگونی میسازد .هر کنشی یک اثر بر این بافت عصبی ،مسیربندیها و
ترکیبات شیمیایی میگذارد و آن را در سطح سلولی و بین سلولی دچار دگرگونی
ساختاری سریع و گسترده میکند .و مثل هر مادهی فیزیکی مرکب دیگری فشارهای
خارجی و کششهای درونی میتواند از لحظهای به لحظهی دیگر ،این ساختار را به چیزی
متفاوت از آنچه پیشتر بوده ،تغییر دهد .وقتی بمباران دائمیِ رسانهها و شتابگیری انسان
به سوی دنیای ابرفناوارانه ،لحظهای امان نمیدهند ،آنچه زیر بار این فشار مسخ میشود،
مغز است.
«به مرور زمان ،محتوای یک رسانه ،از نظر اثرگذاری بر تفکر و رفتار انسان ،کمتر از خود
رسانه اهمیت خواهد داشت .یک رسانهی عمومی مانند پنجرهای رو به دنیا و به خود ما عمل
میکند و هم آن چه را که میبینیم و هم شیوهی تفکر و دیدنمان را شکل میدهد و نهایتا
اگر به اندازهی کافی از آن استفاده کنیم ،شخصیت فردی و اجتماعی ما را تغییر میدهد.
22
R.M
تاثیرگذاری فناوری تنها در سطح نظرات و مفاهیم اتفاق نمیافتد ،بلکه بهطور مستمر و بدون
مقاومت ،الگوهای ادراکی ما را دگرگون میکند .هر رسانهی جدید ما را تغییر میدهد.
رسانه ها تنها مجراهای اطالعات نیستند ،بلکه مواد و مصالح برای تفکر را تامین میکند و در
عین حال فرایند تفکر را هم شکل میدهند .اینترنت ظرفیت ما را برای تمرکز و تعمق ،خرد
خرد تحلیل میبرد .آنالین باشم یا نباشم ،ذهنم انتظار دارد اطالعات را به همان شیوهای که
اینترنت برایش فراهم میسازد ،دریافت کند :جریان تند و پرتحرکی از ذرات .ذهن آرام،
متمرکز ،ناپریشان و خطی ما با نوع جدیدی از ذهن که میخواهد و باید اطالعات را در
انفجارهای زمانی کوتاه ،نامتصل و همپوشان دریافت و توزیع کند ،جایگزین میشود]7[ ».
« مغز ،کار است .و ما این را نمیدانیم .ما سوژههای آنایم _مولفان و در آنِ واحد
محصوالت آن_ و این را نمیدانیم .انسانها مغز خویش را میسازند ،اما نمیدانند که چنین
میکنند .مغز یکپارچگی اندواموار بنیادین شخصیت ما ،یعنی خود را ممکن میسازد.
خود ،نتیجه و بازتاب کارکرد نظمیافتهی شبکههای نورونی تشکیلدهندهی مغز است .مغز با
تضمین همنهاد امر نورونی و امر ذهنی ،همایستایی حاالت ذهنیمان را تنظیم میکند.
درست همانطور که در سطحی دیگر ما دارای تنظیم محیط درونیای هستیم که وحدت
اندامواره را حفظ میکند.
23
R.M
با تالش برای آگاهی یافتن از مکانیسمهای مغز ،چهبسا بتوانیم آزادی تازهای به دست
بیاوریم .آزادیِ تحمیل سازمان خویش به جهان بهجای تسلیم شدن به تاثیرات محیط.
پالستیسیته در واقع انعطافپذیری نیست .پالستیسیته مکانیسمی برای سازگاری است اما
انعطاف پذیری مکانیسمی برای تسلیم .سازگاری تسلیم نیست و به این معنا پالستیسیته نباید
بهانهای باشد برای تسلیم شدن به نظم جهانی نوینی که سرمایهداری رویای آن را در سر
میپروراند]8[ ».
ابزار ،مرا (مغز مرا) تغییر میدهد .این ابزاری که در خدمت قدرت و سرمایه و امپراتوری
است ،مهمترین اهرم برای هک کردن مغزمان شده .ما شیوههای درک کردن ،احساس
ن
کردن ،رفتار کردن ،تفکر ،عملکرد ،زندگی و بودن را مبادله کردهایم با چرخهی دوپامی ِ
برنامهریزیشده و اعتیاد به محرکهای ثابتِ بیرونی.
این اقلیم ،از ما نسل استرس ساخته است .نسل همواره متصل ،که فضا و زمان برای تامل و
دقت ندارد و اشباع شده و تمرکزش دائما استثمار میشود .ما بیوقفه در حالت ستیز و
گریزایم و حساسیتمان و امکان توجه عمیق بر موضوعات ،از دست رفته چون تسلیم هر
تکانه میشویم و نیروی ذهنمان را به بطالت مختلکننده و گرفتن دادههای انبوه ورودی ،از
خود میسِتانیم .بیتفاوتی ،محصول بیتفاوتی است .نگاههای کوتاه و سریع و شتابزدهی
عصر تحرک و ارتباط ،یا خیرگی بدون توجه ،نقد ،وضوح و عقالنیت ،از ما بیقرارانی
سرگشته ساخته .دیگر توجه طوالنی مدت ما را ناآرام و عصبانی میکند .ظرفیت و آستانهی
توجه به کمتر از 3ثانیه رسیده .این دوزهای کوتاه و تند و پیدرپی حواسپرتی ،نفوذ
24
R.M
« زندگی ما هر روز بیشتر و بیشتر شبیه زندگی پزشکان بخش اورژانس میشود که مدام
در حالت آمادهباش هستند .جوری در حال دویدن هستم که انگار هیچ فرصتی ندارم تا
بایستم و ببینم واقعا به کجا دارم میروم .نیاز به فضای خالی ،یا مکثی در روند زندگی،
چیزی است که همهی ما از درون احساساش کردهایم اما ساکت و آرام نشستن و برای
مدتی هیچ کاری انجام ندادن ،دشوارترین کار برای هر شخص است .تنها با دوری از هیاهو
و عوامل حواسپرتی است که میتوانم چیزی خارج از دامنهی شنواییام را بشنوم و به یاد
بیاورم که گوش دادن روحبخشتر است از صوت دادن به افکار و تعصباتی که بیست و
چهار ساعته همراهام هستند .و تنها با سفر به ناکجا _با آرام نشستن و آرام کردن ذهن_ است
که ایدههایی به ذهنم میرسند بسیار تازهتر و خالقانهتر از افکاری که خودآگاهانه سعی در
یافتنشان دارم .در عصر سرعت ،هیچچیز نمیتواند مثل آهسته رفتن روحبخش باشد .در
عصر حواسپرتی ،هیچچیز نمیتواند مثل توجه نشان دادن ارزشمند باشد .در عصر حرکت
مداوم ،هیچچیز نمیتواند اضطراریتر از نشستن در سکوت و سکون باشد]9[ ».
25
R.M
بیخویشتنی ()Alienation
تقریبا همهی کنشهای انسان در طول تمام عمر ،معطوف به فرار از تنهایی است .تنهایی،
گرانبارترین ،مهیبترین ،و دهشتناکترین تجربهی برای سوژهی ناتوان است .هراسی
توانفرسا و طاقتسوز و رماننده .تنهایی آبستن عظیمترین وحشتهای دلشکاف و
اضطرابهای بشری است .در نگاه تکاملی نیز ،در گونهی ما ،هر آن که در طبیعت ،تنها و
بدون پیوند ،از گَله جدا میماند ،امکان بقا و انتقال ژن کمتری داشت .تلف شدن از
گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما ،یا در تیررس شکارچیان بودن ،همواره یک فرد تکین را
ضعیف و آسیبپذیرتر میکرد .ما با همان مغز ،که ریشه در بدویت دارد و ژنومی که حامل
میلیونها سال فرگشت و دگرگشت است ،با پدیدهی تنهایی ،روبهرو میشویم .در مدرنیته
س رفتن به جمع همفکران و همقطاران ،ما را قدرتمندتر
هم ،تنهایی رد و خفه میشود .ح ِ
نشان میدهد .بودن در گله ،به بودن در گعده ،تغییر شکل داده .در تنهایی ،یک پدیدهی
سترگ به عنوان ابژهی مورد مطالعه ،تاب و رمق اندیشیدن را میگیرد :خود.
به محض نمایان گشتن «خود» به مثابه مسئلهای که نیاز به دقت و شناخت و واکاوی
انضمامی دارد ،کیفیت زمان تغییر میکند .در کالفگی و بیحوصلگی ،زمان کند و طوالنی
نمیشود (که ماهیتا امکان کم و زیاد شدن سرعت زمان وجود ندارد) ،بلکه زمان (تجربه و
درک ما از زمان) سنگین میشود و در این سنگینی ،میل نخستینی که در ریشهی جانمان
سر برمیکشد ،فرار است .گریختن از کسالت و مالل ناشی از این برخورد.
26
R.M
تمایل به گریز از واقعیتِ زیستن و تمنای انکار آن ،غریزی است .سکونت در هر نوعی از
زندگی ،همیشه آرزوی ترکاش را هم به دنبال دارد .خواستار آنجای دیگر و آنزمان
دیگر بودن .با رویاپردازی ،داستانگویی ،با لذتهای آنی ناشی از هنر یا محصوالت صنعت
سرگرمی (به عبارت دیگر :سر کار گذاشتن خود) ،با کار و بازی و سفر و خواب و الکل و
مواد مخدر و وقتکشی.
در استمراری تزلزلناپذیر ،تالش ما پرت کردن حواسمان از «خود» به «چیز دیگر» است.
امکانهای این گریز وسوسهکنندهی سریع و راحت را اینترنت و متعلقاتاش در اختیارمان
میگذارد و ما را از خلوت محروم میکند .که «خلوت» اتفاقی مربوط به ذهن است نه
محیط .ما در هیچ لحظهای تنها نیستایم .در هیچ آنی ،با خود ،افکار ،احساسات ،جهانبینی،
ادراک ،و واقعیات زندگی رخبهرخ نمیشویم .وضعیت موجود ،آشکار و شفاف نمیشود
و هرگز به پردازش نمیرسد .وضعیتی ،که در آن کسالت و بیحوصلگی ،به عنوان یک
عارضه ( ،)Symptomهشدار میدهد که چیزی درست نیست و باید تغییر کند؛ نیرویی
الزم است برای فعالیتهای سازندهتر در راستای خروج از شرایط حاضر .این مالل ،که در
بطن خود ،محرکی برای وادار ساختن ما به دیدن بیپرده واقعیت حاکم است و یاریمان
میکند سوالهای مهمی مطرح کنیم (چرا اینگونه است؟ چه باید کرد؟) با چند کلیک و
اسکرول ،سرکوب و خفه میشود .حاال ما میمانیم و امتداد وضع موجود .وضعی که در
باریکهای از تخیالتمان میدانیم نادلخواه است؛ اما به مرور دچار فقدان عالقه و انگیزه
برای تغییر و بهبود شرایط خواهیم شد.
27
R.M
این استثمار مدام ،ما را تضعیف میکند و عادتمان میدهد به محض آشکار گشتن اولین
بارقههای نارضایتی و بیحوصلگی و رنجش ،بهجای پرداختن به حقیقت حاضر ،خودمان را
پرتاب کنیم به دنیای صفر و یکها ،جهان هیجانانگیز و پرسروصدای اینترنتی ،دنیای
رنگارنگی که در آن ،آن چه رنگ میبازد ،ارتباط با خود است .و در این نظام نوین ،ما
سرسپردهی بندهای بیشماری میمانیم و حتی توان تصور برونرفت از اوضاع را نیز از کف
میدهیم .راه رهایی ،بسته میمانَد و خیال یافتن راه رهایی را هم فراموش میکنیم.
28
R.M
در اساطیر یونان باستان ،شخصیتی وجود دارد به نام «مِدوسا» که نیروی تخریبگری
داشت .هر کس که به چشمان او خیره نگاه میکرد ،تبدیل به سنگ میشد .این روزها،
مدوسا ،همان صفحهی نمایش گوشی هوشمند در دستان ماست .ما بعد از خیره شدن به
آن ،فرومیپاشیم .در ابتدای این متن ،ویرانهی پس از بمباران را تصویر کردم .آن چه مهم
است ،مواجههی سوژه با ویرانگی نیست ،ویران شدن خود سوژه است .این خودتخریبی
ذهنی و عینی ،پیش فرض برساخته شدن ما در این روزگار است .نابودی و آشوب ،در
جهان اطراف ما اتفاق نمیافتد ،در خود ما به وقوع میپیوندد .این غوغای دهشتناک که
در خودآگاه و ناخودآگاه ما جریان دارد ،از ما چیزی جز ویرانه باقی نمیگذارد.
و
نابود شدیم.
29
R.M
یادداشتها:
.1کتاب انسان خردمند (تاریخ مختصر بشر) /یووال نوح هراری /نیک گرگین
.2سریال چرنوبیل ( / 2019 / )Chernobylکریگ مازن
.3کتاب انسان تکساحتی /هربرت مارکوزه /محسن مویدی
.4کتاب وانمودهها و وانمود /ژان بودریار /پیروز ایزدی
.5ویکیپدیا /تراژدی انبازهها
.6کتاب در میان جمع و طرد دیگری /بیونگچول هان /محمد راسخسهند ،مهدی پریزاده
.7کتاب کمعمقها (اینترنت با مغز ما چه میکند؟) /نیکالس کار /امیر سپهرام
.8کتاب با مغزمان چه باید بکنیم؟ /کاترین ماالبو /علی حسنزاده
.9کتاب هنر آرامش (ماجراجویی در سفر به ناکجا) /پیکو آیر /رضا اسکندری آذر
30