You are on page 1of 31

‫‪R.

M‬‬

‫فروپاشیدن‬
‫(آن هنگام که اینترنت «مِدوسا» میشود‪).‬‬

‫رضا مقصودی‬
‫‪R.M‬‬

‫یکی از بیشمار سویههای جنگ‪ ،‬تروماتیزه کردن انسان است با مفهوم انهدام و ویرانگی‪.‬‬
‫جنگ به خط نخستین نبرد (آوانگارد) محدود و منحصر نمیماند و ریزش میکند در‬
‫سطوح مختلف‪ .‬در سویههای متعدد و الیههای عمیقتر و عموما نادیدنی‪.‬‬

‫شب‪ ،‬خارجی‪ ،‬شهر‬

‫بیداری‪ ،‬کابوس شده و مَحمِل اضطراب است و پریشانی‪ .‬دلهره ذره ذره جان میگیرد و‬
‫جان‪ ،‬میگیرد‪ .‬مردمِ ترسان و مشوش و غمزده‪ ،‬به آخرین مُسکنشان‪ ،‬خواب‪ ،‬پناه بردهاند‪.‬‬
‫بانگ بلندی از پرواز جنگندهها‪ ،‬سیطرهی سکوت را از شب میستانَد‪ .‬هواپیماها در فاصلهای‬
‫نزدیک پرواز میکنند و بر فراز سازهها میچرخند‪ .‬میگها‪ ،‬جتها‪ ،‬راکتها‪ ،‬موشکها و‬
‫بمبافکنها به تناوب خیمه میزنند بر گنبد طاق آسمان‪ .‬دیوار صوتی میشکند و اولین‬
‫صدای انفجار به گوش میرسد‪ .‬بمباران شروع شده‪ .‬هزاران هزار تُن مادهی منفجره سرازیر‬
‫میشود بر شهر‪.‬‬

‫صدای انفجار‪ ...‬دود‪ ...‬شعلههای آتش‪...‬‬

‫صدای انفجار‪ ...‬دود‪ ...‬فروریختن ساختمانها‪...‬‬

‫صدای انفجار‪ ...‬دود‪ ...‬درهم شکستن پلها‪...‬‬

‫صدای انفجار‪ ...‬دود‪ ...‬بیرون ریختن دلِ خیابانها‪ ،‬لولهها‪ ،‬کابلها‪ ،‬سیمها‪...‬‬

‫صدای انفجار‪ ...‬دود‪ ...‬زخمهای دهان باز کردهی زمین‪...‬‬

‫‪1‬‬
‫‪R.M‬‬

‫صدای انفجار‪ ،‬صدای جیغ‪ ،‬صدای شیون‪ ،‬صدای سوت کشیدن و زنگ زدن گوش‪ ،‬بارش‬
‫بمبهای خوشهای‪ ،‬ترکیدن ماشینها‪ ،‬قطع شدن سر و دست و پا‪ ،‬بمباران‪ ،‬به آتش کشیده‬
‫شدن همه جا‪ ،‬همه کس‪ ،‬همه چیز‪.‬‬

‫بمباران‪ ...‬صدای انفجار‪ ...‬دود‪ ...‬بوی سوختن‪. ...‬‬

‫صبح‪ ،‬خارجی‪ ،‬شهر‬

‫ویرانه‪ ...‬صدای سکوت‪. ...‬‬

‫خیرگی به ویرانهها‪ ،‬تجربهی انسان بازمانده از جنگ است‪ .‬مواجهه با زوال آنی و تکهتکه‬
‫شدن المانهای برسازندهی شهر (نماد تمدن)‪ ،‬نیرویی شگرف و از یاد نرفتنی در دل خود‬
‫پنهان دارد‪.‬‬

‫اغلب‪ ،‬انسانِ عصر حاضر‪ ،‬در طول دوران عمر خویش‪ ،‬با این پدیدار رخبهرخ نخواهد شد‪.‬‬
‫جنگ و بمباران شهرها‪ ،‬مبدل به قصه و افسانه و ابزار روایت شدهاند‪ .‬اما این نگاه‪ ،‬سطحی و‬
‫سادهانگارانه است‪.‬‬

‫انسانِ سوپرتکنولوژیکِ پساپستمدرن‪ ،‬ساکن تهران و برلین و لندن و پاریس و توکیو و‬


‫دهلی و سنپترزبورگ و دوحه و نیجر و سائوپائولو و استانبول و استکهلم و واشنگتن نیست‪.‬‬
‫ما ساکن کالنشهر دیگری هستیم‪ :‬اینترنت‪.‬‬

‫‪2‬‬
‫‪R.M‬‬

‫کالنشهری که در آن‪ ،‬به جای آدرس محله و خیابان و کوچه‪ ،‬آیدی داریم‪ .‬به جای‬
‫پالک‪ ،‬پروفایل‪ .‬به جای پیوند‪ ،‬لینک‪ .‬تجربهی زیستهی ما در ارتباط مستقیم و تنگاتنگ با‬
‫گوشی هوشمندمان تکوین پیدا کرده و در هر دو سطح ماهیت و شکل (فرم) دچار‬
‫دگردیسی شده است‪ .‬هویت‪ ،‬حافظه و خاطرات مان بیش از آن که با جغرافیا‪ ،‬معماری و‬
‫فضای شهری پیوسته باشد‪ ،‬تنیده است در اقالیم اینترنتی؛ در سایت و اپلیکیشن و گجت‪.‬‬
‫دیرزمانی است که کسی دنیای بدون ترند‪ ،‬وایرال‪ ،‬سلفی‪ ،‬الیک‪ ،‬کامنت‪ ،‬بالک‪ ،‬دایرکت‪،‬‬
‫فالو‪ ،‬استوری‪ ،‬شِیر‪ ،‬تگ‪ ،‬توئیت‪ ،‬اسکرین شات و ‪ ...‬را به خاطر ندارد‪ .‬آنچه در برابر ما‬
‫قرار گرفته‪ ،‬صرفا یک صفحهی نمایش نیست‪ .‬دریچهای برای ورود به دنیایی است که در‬
‫آن شهروند نیستیم‪ ،‬کاربرایم‪.‬‬

‫حاال و با پذیرفتن این پیشفرض‪ ،‬دیگر نمیتوان از عدم وجود بمباران سخن گفت‪ .‬عوض‬
‫موشک و راکت‪ ،‬بیوقفه‪ ،‬پیام و پست و توئیت بر سرمان میریزد‪ .‬بهجای نفیر گوشخراش‬
‫کرکنندهی جتها‪ ،‬آوای دلانگیز و هیجانآور نوتیفیکیشن را میشنویم‪ .‬و بهجای بر جا‬
‫ماندن ویرانههایی از تلّ سنگ و خاک و آجر و آهن‪ ،‬انسانهایی باقی ماندهاند ویران‪،‬‬
‫دفرمه‪ ،‬تکهتکه و منهدم‪ .‬بمباران همانگونه که شهرها را بدل به الشهای از مخروبههای‬
‫تلنبارشده میکرد‪ ،‬مغز ما را هم میترکانَد‪ .‬انفجار و به تبع آن تکهپارگی‪ ،‬حاال به منزلهی‬
‫تجربهی سوژهی مدرن مقیم در این کالنشهر رخ مینمایانَد‪.‬‬

‫‪3‬‬
‫‪R.M‬‬

‫برای شکافتن کالبد این ایدهی مفروض‪ ،‬و تشریح آناتومیاش در دو سطح (رخداد و ذهن)‪،‬‬
‫ناگزیر به پرداخت جزئینگرانه از نفوذ و رسوخ اینترنت بر زیستمان خویشتن (جمعی و‬
‫فردی) هستیم‪ .‬تقالی من در این یادداشت‪ ،‬پرداختن به ‪ 7‬گزارهی مجزا (در سطح) و‬
‫پیوسته (در بطن) موضوع بمباران اینترنتی است‪ .‬تا حدّ امکان با چشمانی باز و بدون‬
‫درغلتیدن در ورطهی تحریک احساسات؛ تلخ‪ ،‬سرد و متراکم‪ .‬تالشی برای پیکربندی و‬
‫منظم و منسجم ساختن ایدهای رادیکال‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫‪R.M‬‬

‫سانسور‬

‫تودهی عظیم‪ ،‬ناآرام‪ ،‬سیال‪ ،‬بیوقفه و همهجا حاضر تصاویر‪ ،‬کلمات‪ ،‬داستانها‪ ،‬پیامها‪،‬‬
‫توئیتها‪ ،‬تحریکها و اخبار و‪ ...‬خستگیناپذیر و پیوسته در تکاپوی مغروق ساختن ما‬
‫است‪ .‬در این ملقمهی پرهیاهوی مدرنیته به مثابه عصر ازدحام‪ ،‬آنچه غالب میشود‬
‫«‪ »Noise‬است تا نگذارد «صدا»یی بشنویم‪ .‬کارکرد آگاهیبخشی اطالعات‪ ،‬از دست شده‬
‫و به ضد خود تبدیل گشته است‪ .‬به انبوهگی‪ .‬و این انباشت‪ ،‬ما را بدل میکند به انباردار نه‬
‫سوژهی آگاه‪ .‬آگاهی نیازمند دقت‪ ،‬اشراف و حدی از فاصله است‪ .‬در له شدن زیر بار‬
‫آشغالها‪ ،‬فاصله و به تناسب آن‪ ،‬دقت و اشراف و ادراک‪ ،‬به کف نمیآید‪ .‬تولید و انتشار‬
‫دائمی انبوه آشغال‪ ،‬از امکانِ یافتن اثر مهم و تاثیرگذار‪ ،‬میکاهد‪ .‬محتوای بیشتر‪ ،‬لزوما به‬
‫معنای دانش بیشتر نیست‪ .‬بلکه توانایی ما را در تفکیک پیام اصلی از پیامهای زائد‪ ،‬متالشی‬
‫و تباه میکند‪ .‬در ذهن پر از دیتا‪ ،‬جایی برای تحلیل نیست‪.‬‬

‫«در گذشته‪ ،‬سانسور از طریق مسدود کردن جریان اطالعات به اجرا درمیآمد‪ .‬در قرن‬
‫بیستویکم‪ ،‬از طریق غوطهور کردن انسانها در سیالب اطالعات بیاهمیت و نامربوط‪]1[ ».‬‬

‫در دسترس بودن همیشگی همهی چیزهای مخرب و مبتذل‪ ،‬تولید انبوهِ بدون فکر و سطحی‬
‫و توخالی‪ ،‬مجموعهای از چیزها ساخته که دورمان حلقه زدهاند و نیزهی هر کدام به بخشی‬
‫از ذهنمان فرورفته است و این وضعیت‪ ،‬وجه مشخصه و برسازندهای شده از صنعتِ فرهنگِ‬
‫جامعهی مدرن‪.‬‬

‫‪5‬‬
‫‪R.M‬‬

‫از این موقعیت‪ ،‬آن که سود و بهره میبَرد‪ ،‬استبداد است‪ .‬نظامهای حکومتی تمامیتخواه از‬
‫این اهرم برای سرگرم کردن رعیت به جای سرکوبشان استفاده میکنند‪ .‬یعنی مدیریت‬
‫ظرفیت فکری تودهها با خفه کردن آنها در اضافه بار اطالعات‪.‬کوششی بیامان برای در‬
‫جهل نگه داشتن مردم‪ .‬مردمی که در این بمباران بیپایان‪:‬‬

‫الف) خودشان هم سهیماند و دست در دست نیروهای دیکتاتور حاکم‪ ،‬به خوداستثماری‬
‫مشغول‪.‬‬

‫ب) به مرور خسته و فرسوده میشوند‪.‬‬

‫در نتیجه‪ ،‬توان کندوکاو‪ ،‬ریشهیابی‪ ،‬اندیشیدن و آنالیزشان را از دست میدهند و نمیتوانند‬
‫تمایزی قائل شوند بین همهی آن چیزهایی که کارا و مهماند با چیزهایی که نیستند‪ .‬مردمی‬
‫که در این شتاب بیدرنگ تولید‪ ،‬ترس جاماندن از جهان‪ ،‬عقب ماندن از قافله‪ ،‬و ترس از‬
‫دست دادن چیزها را دارند و در نهایت به سندرم فرسودگی اطالعات(‪ )IFS‬دچار خواهند‬
‫شد‪.‬‬

‫سانسورِ همیشگی‪ ،‬حاال نامرئی میتازد و نخست مرز بین حقیقت و دروغ؛ و پس از آن‪،‬‬
‫خود مفهوم حقیقت‪ ،‬از میان میرود‪.‬‬

‫«بهای دروغ چهقدره؟ اشتباه گرفتن دروغ با حقیقت چیز خطرناکی نیست‪ .‬خطر اصلی اینه‬
‫که اگه دروغهای زیادی بشنویم‪ ،‬دیگه اصال نمیتونیم حقیقت رو تشخیص بدیم‪ .‬اون موقع‬
‫چیکار میتونیم بکنیم؟ دیگه چی میمونه به جز رها کردن امید به حقیقت؟» [‪]2‬‬

‫‪6‬‬
‫‪R.M‬‬

‫همسان شدن ذهن همگان‪ ،‬دادن اطالعات به الگوریتم‪ ،‬کنترلپذیری‬

‫«هرگونه آزادی‪ ،‬نخست مستلزم شناخت انواع بردگی است‪]3[ ».‬‬

‫سیستم برای بقا و سرپا ماندن خود‪ ،‬به قطعاتی نیاز دارد که همزمان با هم و در استمراری‬
‫بی پایان‪ ،‬یک کار تکراری را متناوب انجام دهند‪ .‬در ساختار حاکم بر جهان (امپراتوری)‬
‫انسانها (بردگان) به عنوان چرخدنده‪ ،‬بدون نافرمانی و برون رفتن از مرز تعیین و تعریف‬
‫شده و برنامهی مشخص‪ ،‬باید فعالیت کنند‪ .‬این اصل اساسی بردگی باید به مرور زمان و از‬
‫هنگامهی تولد‪ ،‬به صورت سیستماتیک و مدون عملیاتی شود‪ .‬در یک خط تولید‪ ،‬همهی‬
‫محصوالت باید همسان‪ ،‬همشکل و با مجموعهای از کارکردهای مشخص‪ ،‬ساخته شوند‪.‬‬
‫نهادهای مکمل نظیر خانواده (تربیت)‪ ،‬اخالق (سنت)‪ ،‬نظام آموزشی (مدرسه‪ ،‬دانشگاه)‪،‬‬
‫نظام تنبیهی (زندان)‪ ،‬آن شاکلهای را میسازند که «میشل فوکو» در ایدهی «جامعهی‬
‫انضباطی» مطرح میکند‪ .‬یعنی خلق سوژهی مطیع‪ ،‬منقاد و بیآزار برای سیستم‪ .‬با ظهور‬
‫اَشکال نوینی از حکمرانی که ظاهرا کمتر کریه هستند‪ ،‬نهادهای دیگری نیز به بازتولید‬
‫جامعهی انضباطی یاری میرسانند‪ .‬اما این بار به صورتی که کمرنگتر به چشم بیایند‪.‬‬
‫کنترل به جای بودن در ظاهر‪ ،‬به عمق روان نفوذ میکند برای دگردیسی ذهن‪ .‬مهمترین این‬
‫نهادها‪ ،‬بانکها اند (سیستم پولی)‪ ،‬بازار (جهتدهی سیستم مصرف) و مَراجع مرتبط با‬
‫زیبایی و تناسب اندام (ساخت برند از بدن)‪ .‬برای جا افتادن هر کدام از این ابزارها‪ ،‬وجود‬
‫«رسانه» ضرورت دارد‪ .‬در روزگاری روزنامهها و مجالت و رادیو‪ ،‬بعدتر سینما و تلویزیون و‬

‫‪7‬‬
‫‪R.M‬‬

‫حاال شبکههای اجتماعی‪ .‬المانهای اصلی برسازندهی محتوا در شبکههای اجتماعی‪ ،‬همانها‬
‫است که در جامعهی انضباطی و کنترلی بود‪ .‬حاال همگان از شیوههای مشخصی برای تربیت‬
‫و فرزندپروری استفاده میکنند‪( .‬تحکیم نهاد سیاسی خانواده)‪ ،‬گفتمان و روایت همهی‬
‫افراد شبیه به هم میشود‪ .‬آموزش چارچوبهای سیطرهاش را از دیوارهای مدارس‬
‫گستردهتر میکند و به دست صاحبان رسانه و سرمایه میرساند‪ .‬دیده نشدن‪ ،‬الیک نشدن‪،‬‬
‫بالک یا ریپورت شدن جای زندان و طرد و تبعید را میگیرد‪ .‬اسطورهی موفقیت و‬
‫سودآوری که ماهیت بانکداری جهانی و اقتصاد بازار است‪ ،‬پارادایم چیره بر شبکههای‬
‫اجتماعی میشود‪ .‬چهرهها‪ ،‬بدنها‪ ،‬رژیمها‪ ،‬تمرینها‪ ،‬همه از چارچوب و اسلوبهای مشابه‬
‫یکدیگر وام میگیرند تا بتوانند معیارها و سنجههای زیبایی را مستقر و مستحکم کنند‪.‬‬

‫مصرف کردن باید شبیه دیگران باشد‪ .‬برند ‪ ،X‬جنس ‪ ،Y‬کاالی ‪ ،Z‬شما را به جرگهی یک‬
‫یا چند طبقه باالتر خواهد برد‪ .‬افزون بر اسطورهی مصرفِ همشکلشده‪ ،‬باید تولید نیز‬
‫همشکل شود‪ .‬بنابراین هر کس شبیه دیگری محتوایی تولید میکند‪ .‬شبیه دیگری مینویسد‪.‬‬
‫بدون نوآوری و خرق عادت‪ ،‬از الگوها و فرمهای رایج‪ ،‬پیروی میکند‪ ،‬مشابه دیگری فکر‬
‫میکند‪ .‬فردیت و تکثر از بین میرود به نفع منحل شدن و ذوب شدن دستهجمعی در یک‬
‫هستی بیشکل بزرگتر‪ .‬داشتن نظر متفاوت دشوارتر میشود‪ .‬نیروهای حاکم‪ ،‬همه چیز را‬
‫برابر میسازد‪ ،‬هموار و هماهنگ و همرنگ میکند‪ .‬همسازی فکر و احساس و رفتار‪،‬‬
‫دیگری بودن را نابود میکند‪ .‬یکنواختیِ درمانناپذیر‪ ،‬همهی جهان را میگیرد و در یک‬
‫لوپ معیوب‪ ،‬تولیدکننده و منتشرکننده‪ ،‬گیرنده و فرستنده‪ ،‬یکی میشود‪ .‬در این ایزوله‬
‫بودن‪ ،‬انسان تک بعدیِ تک ساحتیِ ماشینی بخشی از یک توهم جمعی بزرگ میشود‪.‬‬

‫‪8‬‬
‫‪R.M‬‬

‫جهتدهی و الگوسازی‪ ،‬اطاعت بردهوار میسازد‪ .‬اینترنت و رسانههای اجتماعی و‬


‫موتورهای جستجوی شخصیسازی شده‪ ،‬یک فضای نزدیکی مطلق برپا میکند‪ .‬در اینجا‪،‬‬
‫بیرون‪ ،‬ذره ذره محو میشود و فرد فقط با خودش (خود برساخته) مواجه میشود‪ .‬هر کس‬
‫باید بهطور خودکار هماهنگ با سطحی که از پیش برایاش تعیین شده رفتار کند و از این‬
‫محصوالت آماده‪ ،‬آن چه را با خود متناسب است برگزیند‪ .‬انسان به عنوان یک حیوان‬
‫اجتماعی سیستم فکریاش را مجهز به همگرایی عقیدتی میکند و وارد ‪Filter Bubble‬‬
‫میشود‪ .‬یک حباب فیلتری که در آن فقط با طیف مشابه خودمان در ارتباط خواهیم بود‪.‬‬
‫مثال یک فرد مذهبی صرفا در صفحات و شبکههای مرتبط قرار میگیرد و این گزاره به‬
‫تقویت جمود و دگماتیسم او منجر میشود‪ .‬چون امکان برونرفت و ارتباط گرفتن با نگاه و‬
‫ایدهی مخالف و دیالکتیک و سنتز وجود ندارد‪ ،‬چیزی شبیه طرفداری از یک تیم فوتبال‬
‫اتفاق میافتد‪ .‬همانقدر انعطافناپذیر‪ .‬کسی که معتقد به انرژی مثبت و کارما و قانون‬
‫جذب است‪ ،‬در البیرنت معتقدان به انرژی مثبت و کارما و قانون جذب گیر میکند‪ .‬زن‬
‫خانهدار در حباب شیوههای آراستن سفره و طبخ غذا و دل و هوشربایی در تخت خواب‪.‬‬

‫تهدید نخست‪ ،‬از بین رفتن امکان اندیشیدن است‪ .‬چون دیالکتیک‪ ،‬برپایهی نفیاندیشی‬
‫شکل میگیرد‪ .‬وقتی همه همزمان به یک وجه مشخص از موضوع نگاه و توجه میکنند‪،‬‬
‫همه همنظر اند و صدای مخالفی وجود ندارد که به گوش برسد یا به دایرهی توجه راه یابد‪.‬‬

‫‪9‬‬
‫‪R.M‬‬

‫دومین خطر‪ ،‬از جانب صاحبان قدرت است‪ .‬وقتی کسی بیوقفه در حبابهای از پیش‬
‫تعریف شده دستوپا میزند‪ ،‬عالوه بر مسخ شدن توان اندیشیدناش‪ ،‬دائما در حال ارائهی‬
‫اطالعات به الگوریتمها است‪ .‬و این اهرمِ ‪ Big Data‬را متورم و انباشته میکند‪ .‬حاال که‬
‫سوژههای حاضر‪ ،‬همشکل و محاسبهپذیرتر شدند‪ ،‬الگوریتمهای برقآسا میتوانند راحتتر‬
‫و هدفمندتر‪ ،‬وضعیت را تشدید کنند‪ .‬الگوریتم در سطح اول صرفا ابزاری برای جهتدهی‬
‫و کانالیزه کردن محتواها است اما در سطح دوم‪ ،‬اسباب و افزاری خواهد بود در دست‬
‫حکومتها‪ .‬الگوریتم‪ ،‬تودهها را قابل کنترلتر میکند و امکان فرمانپذیریشان را بیشتر‪.‬‬
‫وقتی هر کسی خودخواسته‪ ،‬در تمام مدت شبانهروز دست به خودافشاگری میزند‪ ،‬شرایط‬
‫برای مراقبت همیشگی از خودش را فراهم کرده‪ .‬پروژهی مهندسی افکار عمومی با‬
‫پروپاگانداهای عوامفریبانه‪ ،‬تحریف افکار عمومی‪ ،‬و نظامی نو از کنترل دائمی ذهن توسط‬
‫این سرمایهداری نظارتی شکل میگیرد‪ .‬و ابزارهای کنترل و سلطه‪ ،‬درونی میشوند‪ .‬در‬
‫جوامع تمامیتخواه و حکومتهای دیکتاتوری‪ ،‬آنچه نباید وجود داشته باشد‪« ،‬فرد» است‪.‬‬

‫‪10‬‬
‫‪R.M‬‬

‫توهم کنشگری‬

‫در بمباران پایا و ابدمدت اینترنتی آن چه از دست میرود نیروی ذهن است‪ .‬اسکرول‬
‫کردن‪ ،‬هرزهگردی است‪ .‬و این هرزهگردی‪ ،‬که دقیق و هدفمند برنامهریزی شده‪ ،‬توان‬
‫ذهنمان را از ما میستانَد تا امکان بروز آن را در شکلهای مولد و موثر نداشته باشیم‪.‬‬
‫مواجهه با این واقعیت تلخ و دردناک میآید ما را‪ .‬پس ناگزیریم از رنج و التهاباش‬
‫بکاهیم‪ .‬بدین صورت که «انفعال» خودمان را با «توهم کنشگری» از یاد ببریم‪.‬‬

‫ما نسبت به وضعیت موجود کورایم و در انفعال کامل‪ ،‬فلج شده و نشستهایم و هیچ کاری‬
‫انجام نمیدهیم‪ .‬حتی توانِ تصور کردنِ امکانهای دیگر را نیز نداریم‪ .‬اما کیست که از این‬
‫تصویر خوشاش بیاید؟ اثر زهرآگین این زیست منفعالنه باید با توهم زیست فعاالنه خنثی‬
‫شود‪ .‬به موازات انفعال بیشتر در زندگی واقعی‪ ،‬میزان فعالیت در زندگی اینترنتی بیشتر‬
‫میشود‪ .‬آن سان که پست میگذاریم‪ ،‬الیک میکنیم‪ ،‬به اشتراک میگذاریم‪ ،‬اسکرول‬
‫میکنیم‪ ،‬توئیت میزنیم و با فالو و آنفالو ارتباط میگیریم‪ ،‬خودمان را فردی فعال‪ ،‬پویا و‬
‫کنشگر به حساب میآوریم‪ .‬نکته اما این است که کنشهای ما در این سطح‪ ،‬صرفا‬
‫خودارضایی است و اثری بر ایجاد وضعیتی متفاوت یا برهم زدن شرایط موجود ندارد‪ .‬برای‬
‫همین خشم در دنیای سایبری‪ ،‬زود و آرام فروکش میکند؛ خاموش و فراموش میشود‪ .‬ما‬
‫در یک وضعیت عاطفی و عاری از هرگونه قدرت عمل کردن قرار میگیریم‪ .‬پریشانی و‬
‫حواسپرتی که ویژگی مشترک و مشخصهی همگانی است اجازهی ظهور و بروز خشمِ‬

‫‪11‬‬
‫‪R.M‬‬

‫حماسیِ بنیانافکن (که تودهها پیش از این داشتند) را نمیدهد‪ .‬و صرفا سوپاپ اطمینانی‬
‫خواهد شد برای تخلیهی بیخطر و گذرا و پراکندهی هیجان در بستر از پیش تعیین شده‪.‬‬
‫هیجان که خود میتوانست در عاملیت (‪ )Agency‬به شناخت (چه پیش آمد‪ ،‬چرا پیش‬
‫آمد؟ چگونه پیش آمد؟ چگونه میتوانست پیش نیاید؟) و کنش بدل شود‪ ،‬میفِسُرَد‪.‬‬
‫ناخرسندی تودهای گسترش نمییابد و پتانسیلاش را برای دگرگون کردن حال و رسیدن به‬
‫آیندهای مطلوبتر تلف میکند‪ .‬همهی سازماندهی اجتماعی و مسئولیت ما در قبال زیست‬
‫سیاسی‪ ،‬به کنشهای بیهودهی هشتگانه فروکاسته و خالصه میشود‪ .‬و این بیشفعالی ما را‬
‫به پرتگاه سکون و بیعملی میکشاند‪ .‬دو مفهوم «بیشفعالی» و «سکون» در نگاه ابتدایی‬
‫متناقض به نظر میرسند اما دقیقا مترادفاند‪.‬‬

‫«تودهها درگیر فرایند عظیم سکون از طریق شتاباند‪]4[ ».‬‬

‫بیشدیدن‪ ،‬بیشارتباط‪ ،‬بیشتولید‪ ،‬بیشمصرف‪ ،‬ما را در ایستایی و رکود و رخوت و‬


‫کرختیِ یکجاماندگی فرومیبَرَد‪ .‬چون شتابشان هیچ هدفی را دنبال نمیکند‪ .‬به هیچ‬
‫سمتی حرکت نمیکند و چیزی به وجود نمیآورد‪ .‬ولی به محض این که پیشوند «بیش» را‬
‫میبینیم‪ ،‬گمان خواهیم داشت که در حال انجام کاری هستیم‪ .‬که تقال و تالش خودمان را‬
‫کردهایم‪ .‬بله‪ .‬درست است‪ .‬جهد و کوشش کردهایم اما برای حفظ و تثبیت وضع موجود‪.‬‬
‫برای از بین بردن اهمیت دنیای بیرون از صفحهی نمایش‪ .‬برای افشای سطحی یک جنایت‬
‫در راستای نادیده گرفتن جنایتهای بسیار دیگر‪.‬‬

‫‪12‬‬
‫‪R.M‬‬

‫میل به بیشینهسازی تولید‪ ،‬فشار برای دستاورد داشتن‪ ،‬توهم تولید‬

‫در این اقلیم‪ ،‬ما صرفا گیرنده و مصرفکنندهی اطالعات نیستیم‪ .‬بلکه آنها را تولید و پخش‬
‫هم میکنیم‪ .‬یعنی صرفا به بودن در میان آشغالها راضی نیستیم و خودمان هم با سرعت و‬
‫شدت سرسامآوری آشغال میسازیم‪ .‬یکی از اصلهای اساسی خللناپذیر حضور داشتن در‬
‫این زبالهدانی‪ ،‬تولید زباله است وگرنه از چرخه بیرون رانده خواهیم شد‪.‬‬

‫چرا؟‬

‫نخستین نکتهی متبادر شده به خاطر‪ ،‬انفعال است‪ .‬این بار از زاویهای دیگر‪ .‬در مصرفکننده‬
‫بودن‪ ،‬نوعی انفعال آزرمگین وجود دارد اما در تولید کردن‪ ،‬فعالیت و رضایت انجام یک‬
‫کار جدی‪.‬‬

‫در جهانی روزگار میگذرانیم که یکی از اسطورههای فرهنگیاش «دستاورد» است‪ .‬تو باید‬
‫چیزی داشته باشی یا به چیزی رسیده باشی‪ .‬طُرفه آن که باید بتوانی نام و امضا و اثر شخصی‬
‫خودت را بر آن چیز بگذاری‪ .‬دستاورد داشتن‪ ،‬غایت آرزوی بشری است‪ .‬به سادگی هم‬
‫میسر نیست‪ .‬اما یکی از میانبرهایی که برای رسیدن به آن وجود دارد‪ ،‬دستاوردهای‬
‫(زودیاب و آسانیاب) اینترنتی است‪ .‬وقتی من بتوانم با چند کلمه و توئیت‪ ،‬صدای خودم را‬
‫برسانم و اندیشهام را بیان کنم؛ این مهم را رقم زدهام‪ .‬صدا و اندیشه‪ ،‬دستاورد اولیهی من‬
‫است و تعداد الیک و ریتوئیت‪ ،‬دستاورد ثانویه‪ .‬همینگونه است وقتی از ظاهرِ جدیدِ‬

‫‪13‬‬
‫‪R.M‬‬

‫جذاب خودم در یک پست اینستاگرامی رونمایی میکنم‪ .‬قصه تکرار میشود‪( .‬ظاهر‪،‬‬
‫دستاورد نخستین و واکنشها به آن عکس‪ ،‬دستاورد دوم)‬

‫قرار گرفتن در این عرصه‪ ،‬رضایتی ناخودآگاهانه (افزایش ترشح دوپامین در مغز) برای من‬
‫به ارمغان میآورد که خودم ( توهم خودِ متفاوت و منحصر به فرد) را صرفا مصرفکنندهی‬
‫اطالعات و محتواهای دیگران نمیبینم‪ .‬حاال من هم تولید میکنم‪ .‬و آفرینش که نیازی‬
‫اساسی برای پاسخ دادن به رانهی مرگ است‪ ،‬این گونه مسحورم میسازد و تمایل همیشگی‬
‫عمیقام به خلق کردن را ارضا میکند‪ .‬یعنی به موازات باالتر رفتن مصرف‪ ،‬تولید هم بیشتر‬
‫میشود و ناچار میرسیم به نقطهای که در آن تولیدکننده و بلعنده یکی خواهد شد‪( .‬بلع‬
‫کلمهی جایگزین مناسبتری است تا مصرف‪ ).‬محتوا باید ساده‪ ،‬راحت و بدون هیچ نشانی‬
‫از پیچیدگی و سختی باشد تا بیدردسر بلعیده شود‪ .‬در یک سیکل تکراری و ابدی‪ ،‬آشغال‬
‫میخوریم و پسماند تولید میکنیم‪ .‬پسماند ما میشود خوراکِ قابلِ خوردن دیگری تا‬
‫دوباره در این سیر تطور و تغییر‪ ،‬پسماند شود‪.‬‬

‫این تولید و مصرف پیاپی و الزام محتوم به شرکت در آن‪ ،‬از ما جامعهی کارگری مدرنی بنا‬
‫میکند‪ .‬در این نظام جدید‪ ،‬همهی کهنالگوهای اتوریته و هژمونی همچنان در حال‬
‫فعالیتاند‪ .‬سرمایه‪ ،‬از پول به الیک تغییر جهت میدهد‪ .‬نظام طبقاتی شکل میگیرد‪.‬‬
‫‪ Corporation‬و ‪ Monopolization‬بازی قدرت را به نفع خود تغییر میدهد‪ .‬اطالعات‪،‬‬
‫کاال میشود و کاال‪ ،‬قابل خرید و فروش‪ .‬نئولیبرالیسم در زمینی دیگر‪ .‬در جامهای دیگر‪.‬‬

‫‪14‬‬
‫‪R.M‬‬

‫هر عصر و زمانهای روح (‪ )Zeitgeist‬حاکم بر خود را دارا است‪ .‬طریق اندیشیدن و‬
‫احساس کردن‪ .‬نظام ارزشها و اسطورههای غالب‪ .‬این روحِ زمانه و اصل بنیادین متافیزیک‬
‫عصر ما‪ ،‬موفقیت و پیشرفت است‪ .‬آن مفهوم ذکر شده در چند سطر باالتر پیرامون‬
‫«دستاورد» ذیل پدیدار موفقیت قرار میگیرد‪( .‬که پرداختن بدان و سخن گفتن از این غول‪،‬‬
‫مجال و توانی دیگر و یادداشتی بلندباال میطلبد‪).‬‬

‫اما‪« ،‬پیشرفت»‪.‬‬

‫معنای واژه‪ :‬ترقی‪ ،‬رشد‪ ،‬جلورفتن‪ ،‬ترفیع‪ ،‬توسعه‪.‬‬

‫افسانهی پیشرفت در دو سطح فردی (خرد) و جمعی (کالن)‪ ،‬عمل میکند‪.‬‬

‫فشاری همهجانبه و همیشگی بر فرد وجود دارد تا بدوَد‪ ،‬خودش را باال بکشد‪ ،‬بستیزد‪،‬‬
‫توانمندیهایش را ارتقا دهد‪ ،‬مهارتهای جدید فرا بگیرد و چون پیشفرض‪« ،‬درخشیدن»‬
‫است‪ ،‬بر میزان و شدت پرتوهای نور ساطع شده از خویش‪ ،‬بیافزاید‪ .‬غلبه پیدا کردن صنعت‬
‫توسعهی فردی و خودیاری‪ ،‬که تجسدش را در نظام آرزوها و گفتمان‪ ،‬دورههای آموزشی‬
‫و کتابهای پرفروش شاهدیم‪ ،‬ثمرهی این افسانه است‪ .‬به تناسب این که باید کوشید در‬
‫زندگی واقعی‪ ،‬هر روز و هر لحظه جلوتر رفت و مرزهای تازه را درنوردید‪ ،‬باید تالشی‬
‫مضاعف کرد تا در زندگی اینترنتی‪ ،‬پروفایل خود را ارتقاء داد‪.‬‬

‫این سویهی نخست اسطورهی پیشرفت در بُعد فردی خیلی ترسناک یا ویرانگر به نظر‬
‫نمیآید اما ماجرای اصلی چیز دیگری است‪.‬‬

‫‪15‬‬
‫‪R.M‬‬

‫در سطح کالن‪ ،‬همان مردم که حاال یک اجتماع (کشور) را تشکیل میدهند‪ ،‬خواستار‬
‫پیشرفت و توسعهی بیوقفه در همهچیز هستند‪ .‬باالتر رفتن نرخ تولید‪ ،‬باالتر رفتن نرخ‬
‫شغل‪ ،‬باالتر رفتن تولید ناخالص داخلی (‪ ،)GDP‬باالتر رفتن نرخ رشد اقتصادی و در‬
‫نتیجهی همهی اینها‪ ،‬توسعههای زیرساختی و روبنایی برای عقب نماندن کشور از دیگر‬
‫رقیبان در جهان‪.‬‬

‫در علم بوم شناسی‪ ،‬تئوری مشهوری وجود دارد به نام «تراژدی منابع مشترک»‪ .‬طبق تعریف‬
‫دانشنامهای‪:‬‬

‫«تراژدی منابع مشترک به حالتی اشاره دارد که یک منبع مشترک متناهی بین تعداد زیادی‬
‫از انسانها وجود داشته باشد و ایشان در برابر این تصمیم قرار بگیرند که تا چه اندازه از آن‬
‫منبع مشترک استفاده کنند‪ .‬منبع مشترک میتواند مواردی چون بومسازگان اقیانوسی که از‬
‫آن ماهی میگیرند‪ ،‬جنگلی که از چوب درختان آن استفاده میکنند یا جَو زمین که در آن‬
‫گازهای گلخانهای را رها میکنند باشد که مصرف بیرویه از آنها موجب به خطر افتادن‬
‫پایداری آنها میگردد‪ .‬در این شرایط افراد در برابر این دوراهی قرار میگیرند که آیا برای‬
‫حفظ منابع در بلند مدت از برداشتهای خود بکاهند‪ ،‬یا اینکه برای باال بردن منافع خود و‬
‫پیشگیری از عقبافتادن از دیگرانی که در حال استفاده از آن منبع هستند و دیر یا زود آن را‬
‫به پایان میرسانند‪ ،‬به برداشت حداکثری از آن بپردازند‪]5[ ».‬‬

‫‪16‬‬
‫‪R.M‬‬

‫وقتی منبع اصلی سرمایهی کشورهای جهان کرهی زمین(منبع مشترک) است‪ ،‬طبعا باید‬
‫نسبت به تخریب و تعدی به آن واکنشی نکوهشگرانه نشان دهیم اما چرا این اتفاق نمیافتد‬
‫و ما (همهی جهان) بدون توجه به زیستبوم و محل زندگی‪ ،‬خواهان توسعه هستیم و تولید‬
‫به صرف تولید‪ ،‬مقدس و خللناپذیر است؟ اینجا‪ ،‬خطر و نیروی متالشیکنندهی اسطورهی‬
‫پیشرفت خودش را نشان میدهد‪ .‬وقتی پیشرفت در ضمیر ناخودآگاه جمعی ما جا افتاد‪،‬‬
‫میل به بیشینهسازی تولید‪ ،‬نهتنها کژ و منفور و تباهگر نیست‪ ،‬که اغواکننده و بدیهی هم به‬
‫نظر میآید‪ .‬در زیر سایهی گستردهی پیشرفت‪ ،‬هر تجاوزی پذیرفته است‪ .‬از کشیدن‬
‫شیرهی جان زمین و آسمان تا بهرهکشی هر روزینه از میلیاردها نفر در اردوگاههای کار‬
‫موجود در سراسر دنیا که دیوار و میله ندارند‪( .‬و بعضا دارند‪ ).‬حتی اگر این به منزلهی ناامنی‬
‫حاصل شود‪( .‬ناامنی بقا در محیط زیست یا ناامنی شغلی در شریانهای بازار کار‪).‬‬

‫‪17‬‬
‫‪R.M‬‬

‫خود به مثابه کاال‪ ،‬مصرف معنابخش‬

‫مناسبات تعیینکنندهی ساختاربندی جهان‪ ،‬برای تثبیت ارزش مصرف‪ ،‬انسانها (کاربران‪،‬‬
‫خریداران‪ ،‬مصرفکنندگان) را راهی میکند به سمت بیشتر خواستن‪ ،‬بیشتر داشتن و‬
‫بیشتر استفاده کردن‪ .‬یکی از اهرمهای این پارادایم‪ ،‬ترجمان انباشت سرمایه به نمایش است‬
‫و تصویر‪ .‬در این اسلوب و معادله‪ ،‬هر چیزی که قابل مبادله نباشد‪ ،‬حذف خواهد شد‪ .‬و‬
‫«خود» باید به «کاال» تغییر سطح دهد تا قابلیت به چشم آمدن (در نمایش) و وجود داشتن را‬
‫بیابد‪.‬‬

‫هر مرجع اقتصادی برای ساخت مشتری و فروش بیشتر‪ ،‬باید از اسلحههای تبلیغات استفاده‬
‫کند‪ .‬به صورت موازی با این شرکتها‪ ،‬هر فرد هم برای ارتقای جایگاه کاالشدهی خود‪،‬‬
‫باید تبلیغ کند‪ .‬خودش را‪ .‬نگاهاش را‪ .‬سبک زندگیاش را‪ .‬همه جار میزنند و بلندگووار‬
‫گلو میدرانند و تبلیغگر خود میشوند تا هر چیزی را نمایش دهند‪ .‬تا «توجه» بیشتری‬
‫بخرند‪ .‬در فرمول توجه = پول‪ ،‬هر کسی میخواهد از توجه و زمان دیگری بهرهبرداری کند‬
‫تا کاال را بفروشد‪ .‬کاال همان خودِ بتواره شده است‪.‬‬

‫«اصالت یعنی آزاد بودن از الگوهای بیانی و رفتاری ازپیشساختهای که از بیرون به ما دیکته‬
‫میشوند‪ .‬بر اساس این تعریف‪ ،‬شخص باید با خودش برابر باشد و خود را از طریق خودش‬
‫تعریف کند‪ .‬یعنی هر کس باید مولف و خالق خودش باشد‪ .‬جبرِ اصالت‪ ،‬اجباری شخصی‬
‫میسازد تا فرد همیشه خودش را مواخذه کند‪ ،‬از خودش خبرچینی کند و خود را زیر نظر‬

‫‪18‬‬
‫‪R.M‬‬

‫بگیرد و محاصره کند‪ .‬به همین دلیل‪ ،‬خودارجاعی شیفتهوار را افزایش میدهد‪ .‬اصالت به‬
‫اجبار‪ ،‬من را وامیدارد خود را تولید کند‪ .‬اصالت در نهایت شیوهی تولید نئولیبرال خود‬
‫است‪ :‬هر شخص را به تولیدکنندهی خودش تبدیل میکند‪ .‬من به عنوان کارآفرین خود‪،‬‬
‫خودش را تولید میکند‪ ،‬خودش را اجرا میکند و خودش را به عنوان کاال عرضه میکند‪.‬‬
‫اصالت ویترین فروش است‪ .‬یعنی اهمیت من در گرو نگاه دیگران است‪ .‬این رد را میتوان‬
‫در باب سلفی هم دید‪ .‬اعتیاد به عکسهای سلفی ارتباط چندانی به خویشتندوستی ندارد‪.‬‬
‫چیزی نیست جز حرکت بیهودهی سوژهی تنها‪ .‬فرد در مواجهه با پوچی درون‪ ،‬بیفرجام‬
‫میکوشد تا خود را تولید کند‪ .‬پوچی فقط خودش را بازتولید میکند‪]6[ ».‬‬

‫حال وقتی سرمایه به دنبال بیشینه کردن ارزش نمایشی است‪ ،‬خودِ کاالشده هم باید نمایش‬
‫دائمی تصاویری از زندگی شخصی راه بیاندازد که‪:‬‬

‫‪ .1‬به شدت برنامهریزی شده و هدفمند است‪.‬‬

‫‪ .2‬در خدمت بیشینه کردن ارزش «خود» و در راستای ارتقای جایگاه (پروفایل) است‪.‬‬
‫(تصاویر برش یافته باید به لحظات شیرین و زیبای زندگی منحصر شود و حتی اگر زمانی‬
‫نمایانگر سویهی تاریک زیستن است‪ ،‬با هدف جلب ترحم (توجه)‪ ،‬منتشرشوند‪).‬‬

‫در این بازی‪ ،‬همهی حضور و کنش ما‪« ،‬بازاریابی» است‪ .‬گوشی هوشمند بیلبورد تبلیغاتی و‬
‫شبکههای اجتماعی تاالر و سالن نمایش موضوعات شخصی شده است و کالنشهرِ رسانهی‬
‫اجتماعیِ دربرگیرندهی زندگی‪ ،‬با قوانین تبلیغات و بازار آزاد و چرخش مداوم پول (یا‬
‫سرمایههای جایگزین نظیر توجه یا اعتبار) مدیریت میشود‪.‬‬

‫‪19‬‬
‫‪R.M‬‬

‫میزان اهمیت آن چیزی که نشان میدهیم به مراتب بیشتر است از آن چه هستیم‪ .‬فاصلهی‬
‫عمیق و غریبی وجود دارد بین این دو‪ .‬در این رویکرد‪ ،‬نمایش دادن تصویرِ اهمیتِ جایگاهِ‬
‫خودمان در دنیا به مراتب مهمتر از نمایش دادن خود دنیا است‪ .‬همردیف قدرت و لذت‪،‬‬
‫پرستیژ و تظاهر و تشخّص سربرآورده‪.‬‬

‫آنچه در گزارهی چهارم (بیشینه کردن تولید) مطرح شد‪ ،‬سویهی دیگر بیشینه شدن‬
‫مصرف است‪ .‬ظاهر سرمایهداری تغییر یافته است؛ از نظامی برنامهریزی شده که از باال‬
‫مدیریت میشد و در آن اقتداری نمادین بر همه چیز نظارت میکرد‪ ،‬به «خود‬
‫ساماندهی»گذر کرده است که همزمان پویا‪ ،‬چند قطبی و سازگار با شرایط است‪.‬‬
‫مشخصهی اقتصاد بازار دغدغهی کمیابی است و القای «نیاز»‪ .‬برای مشارکت در مسابقهی‬
‫بیرحمانهی ثروتمند شدن و ارضای حس سودآوری‪ ،‬باید با قوانین جهانِ مصرف که‬
‫حاکم بر الگووارهی مسلط انبوهگی و فراوانی است‪ ،‬حرکت کرد‪ .‬این واقعیت صرفا به‬
‫مصرف کاال فروکاسته نمیشود‪ .‬رخدادها‪ ،‬اطالعات‪ ،‬تصاویر‪ ،‬نشانهها‪ ،‬پیامها‪ ،‬خبرها و‬
‫روایتها باید مصرف شوند‪ .‬مصرف‪ ،‬مترادف مفهوم رستگاری است‪.‬‬

‫وقتی به مهمترین روز «سال» میاندیشم‪ ،‬پدیداری آیرونیک‪ ،‬نگاهام را به خود معطوف‬
‫میدارد‪ .‬آن کدام روز است‪ ،‬کدام ‪ 24‬ساعت‪ ،‬که برای اغلب مردم در نقاط مختلف جهان‬
‫بااهمیتترین روز سال است؟ کریسمس آیا برای یک مسلمان در خاورمیانه ارجی دارد؟‬
‫نوروز‪ ،‬برای مردم چین یا کشورهای آمریکای التین جلوهگر است؟ روز جهانی آب‪ ،‬روز‬
‫جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان یا منع کار کردن کودکان؟ روز گرامیداشتن الغای‬

‫‪20‬‬
‫‪R.M‬‬

‫قانون بردهداری؟ روز حمایت از حقوق پناهندگان یا ستیز با نژادپرستی و تبعیضی نژادی؟‬
‫کدامیک مهمترین روز سال است؟ مهمترین روز سال که از چند صباح قبل همه خودشان‬
‫را برایاش مهیا میکنند‪ ،‬مرخصیهای بسیاری گرفته میشود تا در کارناوالاش شرکت‬
‫کنند‪ ،‬سایتها و شبکهها و رسانهها بدان میپردازند‪ ،‬تمهیدات ترافیکی و امنیتی بسیاری در‬
‫نظر گرفته میشود‪ ،‬همهی نیروها در حالت آمادهباش قرار میگیرند‪ .‬اگر هنوز روشن و‬
‫شفاف نشده این روز در ذهنتان‪ ،‬به آخرین جمعهی ماه نوامبر تقویم میالدی نگاه کنید‪.‬‬

‫روز خرید کردنِ وحشیانه و دیوانهوار برای مصرف کردنِ وحشیانه و دیوانهوار‪ ،‬مهمترین‬
‫روز سال در جهان است‪.‬‬

‫زنده باد مصرف‪.‬‬

‫‪21‬‬
‫‪R.M‬‬

‫تغییر شکل مغز‪ ،‬کاسته شدن از آستانهی توجه‬

‫ما چیزی جز مغزمان نیستایم‪ .‬آنچه مغز انسان را شکل داده‪ ،‬میلیاردها نورون (سلول‬
‫عصبی) و مداربندیهای بین این نورونها است‪ .‬این سلولهای عصبی که در شبکههای‬
‫پیچیدهای شکل میپذیرند و شکل میدهند و با سیناپسها و انتقالدهندههای الکتروشیمیایی‬
‫با هم ارتباط برقرار میکنند‪ .‬مغز‪ ،‬صلبیت و یکسانی ندارد و دائما در حال تغییر است و‬
‫پیوسته در حال تطبیق با کوچکترین استحالههای محیطی یا فیزیولوژیک‪ .‬هر تجربهای آن‬
‫را دستخوش دگرگونی میسازد‪ .‬هر کنشی یک اثر بر این بافت عصبی‪ ،‬مسیربندیها و‬
‫ترکیبات شیمیایی میگذارد و آن را در سطح سلولی و بین سلولی دچار دگرگونی‬
‫ساختاری سریع و گسترده میکند‪ .‬و مثل هر مادهی فیزیکی مرکب دیگری فشارهای‬
‫خارجی و کششهای درونی میتواند از لحظهای به لحظهی دیگر‪ ،‬این ساختار را به چیزی‬
‫متفاوت از آنچه پیشتر بوده‪ ،‬تغییر دهد‪ .‬وقتی بمباران دائمیِ رسانهها و شتابگیری انسان‬
‫به سوی دنیای ابرفناوارانه‪ ،‬لحظهای امان نمیدهند‪ ،‬آنچه زیر بار این فشار مسخ میشود‪،‬‬
‫مغز است‪.‬‬

‫«به مرور زمان‪ ،‬محتوای یک رسانه‪ ،‬از نظر اثرگذاری بر تفکر و رفتار انسان‪ ،‬کمتر از خود‬
‫رسانه اهمیت خواهد داشت‪ .‬یک رسانهی عمومی مانند پنجرهای رو به دنیا و به خود ما عمل‬
‫میکند و هم آن چه را که میبینیم و هم شیوهی تفکر و دیدنمان را شکل میدهد و نهایتا‬
‫اگر به اندازهی کافی از آن استفاده کنیم‪ ،‬شخصیت فردی و اجتماعی ما را تغییر میدهد‪.‬‬

‫‪22‬‬
‫‪R.M‬‬

‫تاثیرگذاری فناوری تنها در سطح نظرات و مفاهیم اتفاق نمیافتد‪ ،‬بلکه بهطور مستمر و بدون‬
‫مقاومت‪ ،‬الگوهای ادراکی ما را دگرگون میکند‪ .‬هر رسانهی جدید ما را تغییر میدهد‪.‬‬
‫رسانه ها تنها مجراهای اطالعات نیستند‪ ،‬بلکه مواد و مصالح برای تفکر را تامین میکند و در‬
‫عین حال فرایند تفکر را هم شکل میدهند‪ .‬اینترنت ظرفیت ما را برای تمرکز و تعمق‪ ،‬خرد‬
‫خرد تحلیل میبرد‪ .‬آنالین باشم یا نباشم‪ ،‬ذهنم انتظار دارد اطالعات را به همان شیوهای که‬
‫اینترنت برایش فراهم میسازد‪ ،‬دریافت کند‪ :‬جریان تند و پرتحرکی از ذرات‪ .‬ذهن آرام‪،‬‬
‫متمرکز‪ ،‬ناپریشان و خطی ما با نوع جدیدی از ذهن که میخواهد و باید اطالعات را در‬
‫انفجارهای زمانی کوتاه‪ ،‬نامتصل و همپوشان دریافت و توزیع کند‪ ،‬جایگزین میشود‪]7[ ».‬‬

‫« مغز‪ ،‬کار است‪ .‬و ما این را نمیدانیم‪ .‬ما سوژههای آنایم _مولفان و در آنِ واحد‬
‫محصوالت آن_ و این را نمیدانیم‪ .‬انسانها مغز خویش را میسازند‪ ،‬اما نمیدانند که چنین‬
‫میکنند‪ .‬مغز یکپارچگی اندواموار بنیادین شخصیت ما‪ ،‬یعنی خود را ممکن میسازد‪.‬‬
‫خود‪ ،‬نتیجه و بازتاب کارکرد نظمیافتهی شبکههای نورونی تشکیلدهندهی مغز است‪ .‬مغز با‬
‫تضمین همنهاد امر نورونی و امر ذهنی‪ ،‬همایستایی حاالت ذهنیمان را تنظیم میکند‪.‬‬
‫درست همانطور که در سطحی دیگر ما دارای تنظیم محیط درونیای هستیم که وحدت‬
‫اندامواره را حفظ میکند‪.‬‬

‫مغز‪ ،‬دینامیک و محصول پالستیسیته است‪( .‬دارای قابلیت شکلپذیری و شکلدهی)‬


‫جنس مغز در طول سدههای گذشته تغییر نکرده‪ ،‬اما مداربندیها و نظام درهمتنیدهی‬
‫نورونی دگرگون و بازآرایی شده است‪.‬‬

‫‪23‬‬
‫‪R.M‬‬

‫با تالش برای آگاهی یافتن از مکانیسمهای مغز‪ ،‬چهبسا بتوانیم آزادی تازهای به دست‬
‫بیاوریم‪ .‬آزادیِ تحمیل سازمان خویش به جهان بهجای تسلیم شدن به تاثیرات محیط‪.‬‬
‫پالستیسیته در واقع انعطافپذیری نیست‪ .‬پالستیسیته مکانیسمی برای سازگاری است اما‬
‫انعطاف پذیری مکانیسمی برای تسلیم‪ .‬سازگاری تسلیم نیست و به این معنا پالستیسیته نباید‬
‫بهانهای باشد برای تسلیم شدن به نظم جهانی نوینی که سرمایهداری رویای آن را در سر‬
‫میپروراند‪]8[ ».‬‬

‫ابزار‪ ،‬مرا (مغز مرا) تغییر میدهد‪ .‬این ابزاری که در خدمت قدرت و سرمایه و امپراتوری‬
‫است‪ ،‬مهمترین اهرم برای هک کردن مغزمان شده‪ .‬ما شیوههای درک کردن‪ ،‬احساس‬
‫ن‬
‫کردن‪ ،‬رفتار کردن‪ ،‬تفکر‪ ،‬عملکرد‪ ،‬زندگی و بودن را مبادله کردهایم با چرخهی دوپامی ِ‬
‫برنامهریزیشده و اعتیاد به محرکهای ثابتِ بیرونی‪.‬‬

‫این اقلیم‪ ،‬از ما نسل استرس ساخته است‪ .‬نسل همواره متصل‪ ،‬که فضا و زمان برای تامل و‬
‫دقت ندارد و اشباع شده و تمرکزش دائما استثمار میشود‪ .‬ما بیوقفه در حالت ستیز و‬
‫گریزایم و حساسیتمان و امکان توجه عمیق بر موضوعات‪ ،‬از دست رفته چون تسلیم هر‬
‫تکانه میشویم و نیروی ذهنمان را به بطالت مختلکننده و گرفتن دادههای انبوه ورودی‪ ،‬از‬
‫خود میسِتانیم‪ .‬بیتفاوتی‪ ،‬محصول بیتفاوتی است‪ .‬نگاههای کوتاه و سریع و شتابزدهی‬
‫عصر تحرک و ارتباط‪ ،‬یا خیرگی بدون توجه‪ ،‬نقد‪ ،‬وضوح و عقالنیت‪ ،‬از ما بیقرارانی‬
‫سرگشته ساخته‪ .‬دیگر توجه طوالنی مدت ما را ناآرام و عصبانی میکند‪ .‬ظرفیت و آستانهی‬
‫توجه به کمتر از ‪ 3‬ثانیه رسیده‪ .‬این دوزهای کوتاه و تند و پیدرپی حواسپرتی‪ ،‬نفوذ‬

‫‪24‬‬
‫‪R.M‬‬

‫محرک شوکآور به الیههای زیرین آگاهی ما را ناممکن ساخته و کل قضیه در حیطهی‬


‫تجربهی آنی و بیواسطه محصور و محدود میمانَد‪.‬‬

‫« زندگی ما هر روز بیشتر و بیشتر شبیه زندگی پزشکان بخش اورژانس میشود که مدام‬
‫در حالت آمادهباش هستند‪ .‬جوری در حال دویدن هستم که انگار هیچ فرصتی ندارم تا‬
‫بایستم و ببینم واقعا به کجا دارم میروم‪ .‬نیاز به فضای خالی‪ ،‬یا مکثی در روند زندگی‪،‬‬
‫چیزی است که همهی ما از درون احساساش کردهایم اما ساکت و آرام نشستن و برای‬
‫مدتی هیچ کاری انجام ندادن‪ ،‬دشوارترین کار برای هر شخص است‪ .‬تنها با دوری از هیاهو‬
‫و عوامل حواسپرتی است که میتوانم چیزی خارج از دامنهی شنواییام را بشنوم و به یاد‬
‫بیاورم که گوش دادن روحبخشتر است از صوت دادن به افکار و تعصباتی که بیست و‬
‫چهار ساعته همراهام هستند‪ .‬و تنها با سفر به ناکجا _با آرام نشستن و آرام کردن ذهن_ است‬
‫که ایدههایی به ذهنم میرسند بسیار تازهتر و خالقانهتر از افکاری که خودآگاهانه سعی در‬
‫یافتنشان دارم‪ .‬در عصر سرعت‪ ،‬هیچچیز نمیتواند مثل آهسته رفتن روحبخش باشد‪ .‬در‬
‫عصر حواسپرتی‪ ،‬هیچچیز نمیتواند مثل توجه نشان دادن ارزشمند باشد‪ .‬در عصر حرکت‬
‫مداوم‪ ،‬هیچچیز نمیتواند اضطراریتر از نشستن در سکوت و سکون باشد‪]9[ ».‬‬

‫‪25‬‬
‫‪R.M‬‬

‫بیخویشتنی (‪)Alienation‬‬

‫تقریبا همهی کنشهای انسان در طول تمام عمر‪ ،‬معطوف به فرار از تنهایی است‪ .‬تنهایی‪،‬‬
‫گرانبارترین‪ ،‬مهیبترین‪ ،‬و دهشتناکترین تجربهی برای سوژهی ناتوان است‪ .‬هراسی‬
‫توانفرسا و طاقتسوز و رماننده‪ .‬تنهایی آبستن عظیمترین وحشتهای دلشکاف و‬
‫اضطرابهای بشری است‪ .‬در نگاه تکاملی نیز‪ ،‬در گونهی ما‪ ،‬هر آن که در طبیعت‪ ،‬تنها و‬
‫بدون پیوند‪ ،‬از گَله جدا میماند‪ ،‬امکان بقا و انتقال ژن کمتری داشت‪ .‬تلف شدن از‬
‫گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما‪ ،‬یا در تیررس شکارچیان بودن‪ ،‬همواره یک فرد تکین را‬
‫ضعیف و آسیبپذیرتر میکرد‪ .‬ما با همان مغز‪ ،‬که ریشه در بدویت دارد و ژنومی که حامل‬
‫میلیونها سال فرگشت و دگرگشت است‪ ،‬با پدیدهی تنهایی‪ ،‬روبهرو میشویم‪ .‬در مدرنیته‬
‫س رفتن به جمع همفکران و همقطاران‪ ،‬ما را قدرتمندتر‬
‫هم‪ ،‬تنهایی رد و خفه میشود‪ .‬ح ِ‬
‫نشان میدهد‪ .‬بودن در گله‪ ،‬به بودن در گعده‪ ،‬تغییر شکل داده‪ .‬در تنهایی‪ ،‬یک پدیدهی‬
‫سترگ به عنوان ابژهی مورد مطالعه‪ ،‬تاب و رمق اندیشیدن را میگیرد‪ :‬خود‪.‬‬

‫به محض نمایان گشتن «خود» به مثابه مسئلهای که نیاز به دقت و شناخت و واکاوی‬
‫انضمامی دارد‪ ،‬کیفیت زمان تغییر میکند‪ .‬در کالفگی و بیحوصلگی‪ ،‬زمان کند و طوالنی‬
‫نمیشود (که ماهیتا امکان کم و زیاد شدن سرعت زمان وجود ندارد)‪ ،‬بلکه زمان (تجربه و‬
‫درک ما از زمان) سنگین میشود و در این سنگینی‪ ،‬میل نخستینی که در ریشهی جانمان‬
‫سر برمیکشد‪ ،‬فرار است‪ .‬گریختن از کسالت و مالل ناشی از این برخورد‪.‬‬

‫‪26‬‬
‫‪R.M‬‬

‫تمایل به گریز از واقعیتِ زیستن و تمنای انکار آن‪ ،‬غریزی است‪ .‬سکونت در هر نوعی از‬
‫زندگی‪ ،‬همیشه آرزوی ترکاش را هم به دنبال دارد‪ .‬خواستار آنجای دیگر و آنزمان‬
‫دیگر بودن‪ .‬با رویاپردازی‪ ،‬داستانگویی‪ ،‬با لذتهای آنی ناشی از هنر یا محصوالت صنعت‬
‫سرگرمی (به عبارت دیگر‪ :‬سر کار گذاشتن خود)‪ ،‬با کار و بازی و سفر و خواب و الکل و‬
‫مواد مخدر و وقتکشی‪.‬‬

‫در استمراری تزلزلناپذیر‪ ،‬تالش ما پرت کردن حواسمان از «خود» به «چیز دیگر» است‪.‬‬
‫امکانهای این گریز وسوسهکنندهی سریع و راحت را اینترنت و متعلقاتاش در اختیارمان‬
‫میگذارد و ما را از خلوت محروم میکند‪ .‬که «خلوت» اتفاقی مربوط به ذهن است نه‬
‫محیط‪ .‬ما در هیچ لحظهای تنها نیستایم‪ .‬در هیچ آنی‪ ،‬با خود‪ ،‬افکار‪ ،‬احساسات‪ ،‬جهانبینی‪،‬‬
‫ادراک‪ ،‬و واقعیات زندگی رخبهرخ نمیشویم‪ .‬وضعیت موجود‪ ،‬آشکار و شفاف نمیشود‬
‫و هرگز به پردازش نمیرسد‪ .‬وضعیتی‪ ،‬که در آن کسالت و بیحوصلگی‪ ،‬به عنوان یک‬
‫عارضه (‪ ،)Symptom‬هشدار میدهد که چیزی درست نیست و باید تغییر کند؛ نیرویی‬
‫الزم است برای فعالیتهای سازندهتر در راستای خروج از شرایط حاضر‪ .‬این مالل‪ ،‬که در‬
‫بطن خود‪ ،‬محرکی برای وادار ساختن ما به دیدن بیپرده واقعیت حاکم است و یاریمان‬
‫میکند سوالهای مهمی مطرح کنیم (چرا اینگونه است؟ چه باید کرد؟) با چند کلیک و‬
‫اسکرول‪ ،‬سرکوب و خفه میشود‪ .‬حاال ما میمانیم و امتداد وضع موجود‪ .‬وضعی که در‬
‫باریکهای از تخیالتمان میدانیم نادلخواه است؛ اما به مرور دچار فقدان عالقه و انگیزه‬
‫برای تغییر و بهبود شرایط خواهیم شد‪.‬‬

‫‪27‬‬
‫‪R.M‬‬

‫این استثمار مدام‪ ،‬ما را تضعیف میکند و عادتمان میدهد به محض آشکار گشتن اولین‬
‫بارقههای نارضایتی و بیحوصلگی و رنجش‪ ،‬بهجای پرداختن به حقیقت حاضر‪ ،‬خودمان را‬
‫پرتاب کنیم به دنیای صفر و یکها‪ ،‬جهان هیجانانگیز و پرسروصدای اینترنتی‪ ،‬دنیای‬
‫رنگارنگی که در آن‪ ،‬آن چه رنگ میبازد‪ ،‬ارتباط با خود است‪ .‬و در این نظام نوین‪ ،‬ما‬
‫سرسپردهی بندهای بیشماری میمانیم و حتی توان تصور برونرفت از اوضاع را نیز از کف‬
‫میدهیم‪ .‬راه رهایی‪ ،‬بسته میمانَد و خیال یافتن راه رهایی را هم فراموش میکنیم‪.‬‬

‫‪28‬‬
‫‪R.M‬‬

‫در اساطیر یونان باستان‪ ،‬شخصیتی وجود دارد به نام «مِدوسا» که نیروی تخریبگری‬
‫داشت‪ .‬هر کس که به چشمان او خیره نگاه میکرد‪ ،‬تبدیل به سنگ میشد‪ .‬این روزها‪،‬‬
‫مدوسا‪ ،‬همان صفحهی نمایش گوشی هوشمند در دستان ماست‪ .‬ما بعد از خیره شدن به‬
‫آن‪ ،‬فرومیپاشیم‪ .‬در ابتدای این متن‪ ،‬ویرانهی پس از بمباران را تصویر کردم‪ .‬آن چه مهم‬
‫است‪ ،‬مواجههی سوژه با ویرانگی نیست‪ ،‬ویران شدن خود سوژه است‪ .‬این خودتخریبی‬
‫ذهنی و عینی‪ ،‬پیش فرض برساخته شدن ما در این روزگار است‪ .‬نابودی و آشوب‪ ،‬در‬
‫جهان اطراف ما اتفاق نمیافتد‪ ،‬در خود ما به وقوع میپیوندد‪ .‬این غوغای دهشتناک که‬
‫در خودآگاه و ناخودآگاه ما جریان دارد‪ ،‬از ما چیزی جز ویرانه باقی نمیگذارد‪.‬‬

‫ما به چشمان مدوسا چشم دوختیم‬

‫و‬

‫نابود شدیم‪.‬‬

‫‪29‬‬
‫‪R.M‬‬

‫یادداشتها‪:‬‬

‫‪ .1‬کتاب انسان خردمند (تاریخ مختصر بشر) ‪ /‬یووال نوح هراری‪ /‬نیک گرگین‬
‫‪ .2‬سریال چرنوبیل (‪ / 2019 / )Chernobyl‬کریگ مازن‬
‫‪ .3‬کتاب انسان تکساحتی‪ /‬هربرت مارکوزه‪ /‬محسن مویدی‬
‫‪ .4‬کتاب وانمودهها و وانمود ‪ /‬ژان بودریار ‪ /‬پیروز ایزدی‬
‫‪ .5‬ویکیپدیا ‪ /‬تراژدی انبازهها‬
‫‪ .6‬کتاب در میان جمع و طرد دیگری‪ /‬بیونگچول هان ‪ /‬محمد راسخسهند‪ ،‬مهدی پریزاده‬
‫‪ .7‬کتاب کمعمقها (اینترنت با مغز ما چه میکند؟) ‪ /‬نیکالس کار ‪ /‬امیر سپهرام‬
‫‪ .8‬کتاب با مغزمان چه باید بکنیم؟ ‪ /‬کاترین ماالبو ‪ /‬علی حسنزاده‬
‫‪ .9‬کتاب هنر آرامش (ماجراجویی در سفر به ناکجا) ‪ /‬پیکو آیر ‪ /‬رضا اسکندری آذر‬

‫‪30‬‬

You might also like