Professional Documents
Culture Documents
مجموعه مقاالت و
مصاحبه های دکتر
فرزین وحدت
فرزین وحدت
انم كتاب :؟؟؟
مؤلف :
انرش :
چاپ اول:
چاپ و حصايف :
شابك:
لك ّيه حقوق براي انرش حمفوظ است.
آدرس:
تلفن:
:E-mail
قمیت:
فهرست مطالب
-۱ایران ،انقالب ،اصالحات و مدرنیته
-۴۶بهار عربی
-۴۹طبقه متوسط
1
ایران ،انقالب ،اصالحات و مدرنیته
بر خالف تصور راجی ،انقالب اسالمی ایران شالودههای ورود ایران به آستانهی
دنیای مدرن را پیریزی کرده است .ابور متداول بر این است که انقالب سال ،1357
سییل حممکی بود بر گونهی مولفهها و هنادهایی که معموال به هجان متجدد نسبت داده
میشود.
شکی دراین نیست که بریخ از جنبههای هنضت اسالمی در ایران انیف بعیض از
خصیصههای دنیای مدرن است .خمالفت انقالیبگرااین اسالمی اب آزادیهای فردی از قبیل
حق انتخاب در پوشاک و مرصف خوراک و آشامیدینهایی که خالف «رشع» حمسوب
میشوند ،ضدیت اب رسگرمیهای غریب (بهطور لکی اب اکرث رسگرمیها) ،انشکیبایی در
مورد دگراندیشان ،فرهنگها و اداین دیگر ،مهگی از حایک از تعصبورزی اینان نسبت به
طرز زندگی مدرن -که آزادیهای فردی در آن نقش حموری دارند -بوده است .اب اتسیس
دولت اسالمی ،انقالبیان مسلامن رشوع به آزار و ایذاء هبائیان ایراین در سطح گسرتدهی
کردند که منجر به اعدام صدها تن از پریوان این آینی ،مصادرهی اموال ،حمروم کردن کوداکن
و جوااننشان از حق حتصیل واخراج آهنا از دوایر دولیت شد.حکومیت که پس از سقوط
رژمی هپلوی در ایران مستقر شد ،هناد ضددمکراتیک «والیت فقیه» را که به طرز
فاحشی انقض زیربناییترین اصول مردمساالری است ،به مردم ایران حتمیل کرد.
افزون بر این ،انقالبیون اسالمی برای بریون راندن طبقات متوسط از اراکن قدرت،
اب استفاده از اهرم فشارهای فرهنگی ،سیایس ،و ات حدی اقتصادی ،از هیچ کوششی
فروگذار نکردند؛ واین امر موجب تبعید نشیین و «هجان پراکندگی» قرش وسیعی از
ایرانیان شد .چننی هماجرت گسرتدهای به دالیل سیایس و عقیدیت ،از محهلی اعراب به
ایران و نزی دوران حکومت صفویه به این سو ،در اترخی ایران یبسابقه بوده است.
بنابر این ،تردیدی نیست که انقالب 1357انقض بریخ از جنبههای بسیار پرامهیت
مدرنیت هجان امروز بوده و هست ،که بهتدرجی از اوسط قرن نوزدمه میالدی در ایران در
حال نضج گرفنت بوده است.
اب اینحال ،نکتهی حموری در این مقاهل این است که اراکن اولیهی مدرنیت ه در ای ران قب ل از
انقالب 57مغفول مانده بودند و تنها اب این انقالب بود که این اراکن ابت دایی ویل بس یار همم،
خواسته ای انخواسته ،در ایران پیاده شدند .ابید توجه داش ت ک ه ب دون این مب این اسایس،
عنارص آش ناتر مدرنیت ه (از قبیل دمکرایس ،آزادیه ای خشیص و ف رهنگی ،تک رث گ رایی
فرهنگی و تساهل در امور قومی و مذهیب) اماکن پذیر نیست .میت وان گفت ک ه ف اعلیت و
عاملیت عامهی انسانها و اتثریگذاری آنها برهجان و طبیعت ،سنگ زیر بنای دنیای مدرن
را تشکیل میدهد.
عنارص جدی دنیای م درن از آن زم این پامیگرین د ک ه انس انها در مقیایس گس رتده ب ه این
حس دست میایبند که میتوانند در حمیط اطراف خود به گونهای موثر دخلوترصف کنند؛
چه این حمیط ط بیعی ابش د ،چ ه سیایس و اجامتعی .ش الودههای جتدد تنه ا هنگ امی تث بیت
میشود که تعداد زایدی از افراد یک جامعه به مقامی برسند ک ه بتوانن د اب درجهی ابالیی از
کارایی' به ارادهی خود جامهی واقعیت بپوشانند؛ یعین حمیط پریامون را حیتاملقدور حتت
چریگی خود درآورند و در مسایل اجامتعی و سیایس نزی آمال خود را به نتیجه برسانند.
در چ ننی رشایطی اس ت ک ه تکنول وژی م درن ،ک ه در واق ع زمینهسازس لطهی انس ان ب ر
طبیعت است ،پدیدار میشود .مهچننی ،هنگامی که اکرثیت یک جامع ه ب ه ان دازهی اکیف از
ق درت دخ الت در ام ور سیایس و اجامتعی ج امعهی خ ود برخ وردار ش د ،پایهه ای اص یل
دمکرایس فراگری وطبع آزادیطلب بهوجود میآید .در جامعهای که اکرثیت م ردم آن منفع ل
و کنشپ ذیر ابش ند ،مدرنیت ه و جنبهه ای خمتل ف آن -چ ه جنبهی سیایس ،چ ه اقتص ادی و
اجامتعی -منیتواند ریشههای خود را بگسرتاند و الزاما اناکمیاب خواهد شد.
مثال انقالب مرشوطهی ایران در س دهی گذش ته ش اهد بس یار هممی ب راین مدعاس ت .در
10 ؟؟؟
انقالب مرشوطهی ای ران ،بس یاری از هناده ای دنیای م درن ،از قبیل پارملان ،مطبوع ات
نسبتا آزاد ،و مقدمات آموزش و پرورش مدرن پایهگذاری شد.
ویل به آن دلیل که اکرثیت مردم ایران در رشایط روستایی و ع دم ف اعلیت بهرس میبردن د،
هیچیک از این هناده ا منیتوانس ت بهدرس یت معل کن د و ن تیجهی آن ،جتربهی مرشوطیت-
که
ویژه طبقات زیردست جامعه ،در امور سیایس و اجامتعی کشور خود شد.
تظ اهرات عظمی ،فراخوانه ای سیایس ،گردهامییه ا و س ازمان دهی تش لکهای انقالیب،
اولنی ق دمهایی بودن د ک ه تودهه ای م ردم ای ران را ،ب ه خص وص در ش هرها ،اب رسعت و
ش دت ب ه ج انب «احس اس ف اعلیت» پراتب کردن د؛ ول و در س طح ابت دایی آن .انقالب 57
ایران ،در مقایسه اب بسیاری از انقالبهای دوران مدرن ،تودههای عظمی ملت ای ران را ب ه
حصنههای
قرنهاست به به دنبال ذلتهای خمتلف زندگی بودهاند ،منج ر ب ه واکنش ش دیدی ن زی ش ده
است.
ن
بر این مبنا ،میتوان گفت که هنضت اصالحات که در میهی دوم ده ه هفت اد جهری ب ه ت وان
رس ید ،اب این فرآین دهای بس یار پیچیدهی فوقاذلکر ک ه در ای ران ب ه رسعت اتف اق افت اد،
رابطهی نزدیکی دارد .بدین طریق این نهضت ش یوع رسیع احس اس ف اعلیت و
عاملیت ،مباین مطالبه حقوق دمکراتیک و شهروندی در ایران را در می ان خبش وس یعی از
اقشار جامعه پیریزی کرده است.
زنده است .تعداد کثریی از ایرانیاین که به ف اعلیت و ع املیت دس تایفتهان د و نتیجت ا حس
مطالبه حقوق شهروندی -که اس و اساس خشصیت مدرن اس ت -در آنه ا بیدار ش ده ،ب ه
این سادگیها از میدان بهدر منیروند.
عالوه ب راین ،عیلرمغ اکرش کینهای ف راوان نریوه ای اقت دارگرا ،بس یاری از اص الحطلبان
هنوز در جرایانت ف رهنگی و ام ور سیایس در پش ت پ رده و آش اکرا بس یار فع ال هس تند
وآهنا ن زی بهراح یت مواض ع بهدس ت آم ده را ره ا منیکنن د.نکتهی ح ایز امهیت این اس ت ک ه
«اصالحطلیب» نریوی زندهای است که میتواند تغیریات ژریف در ایران بهوجود آورد.
اصالحطلبان ریشههای معیقی در بطن جامعه و فرهنگ آن دارن د و در مقایس ه اب بس یاری
از نریوهای سیایس دیگر ،چننی به نظر میرسد که نریوه ای موس وم ب ه «اص الحطلبان» اب
حساسیتهای فرد معمویل ایراین بیشرت آشنا هستند .ویل این به این معین نیست که جنبش
اصالحطلیب و اعضای آن خود قابلیت تغیری ایفنت ندارند.
در قانون حامیت از خانواده رها شدند .آزادیهای خشیص ،که قبل از انقالب اسالمی سال
1979مک و بیش پذیرفته میشد ،مورد محهل شدید توسط انقالبیون قرار گرفت .زانن جمبور
به داشنت جحاب بودند ،و هر شلکی از مقاومت در برابر آچنه که انقالبیون از لباس زانن و
مردان انتظار داشتند اب جمازاتهای خشن از مجهل شالق در مالء عام روبرو میشد.
قواننی قدمیی عذاب که شامل بریدن دست دزد و سنگسار زانی حمصنه در بسیاری
از نقاط کشور که در واقع در دوره قرون وسطی در ایران به ندرت اجنام شده بود ,به اجرا
گذاشته شد .حقوق برش و آزادی عقیده ،که یکی از ویژگیهای اسایس هجان مدرن
است ،رضبه هملکی از مجهوری اسالمی خورد ،.به عنوان مثال ،پریوان آئنی هبایئ مکی پس
از انقالب مورد محهل وحشیانه توسط دولت و متعصبان قرار گرفتند.
حدود 200ات 300هبایئ اعدام و ای کشته شدند تنها به خاطر اینکه متاییل به تکذیب
مذهب خویش نداشتند.
بسیاری دیگر زنداینهای طوالین مدت درایفت کردند و داراییهای هزاران نفر از
هبائیان ضبط شد و کوداکن آهنا از آموزش و پرورش ،به خصوص آموزش عایل حمروم
ماندند.
هفته گذشته در محهلای جمدد بر اعضای این آینی ,دادگاهی در هتران بیست سال
زندان را برای هفت تن از رهربان هبایی تعینی کرد.
بنابراین ،شکی نیست که انقالب اسالمی سال 1979و مجهوری اسالمی که در
حوادث پس از آن ساخته شد ،در برابر بریخ از هممترین جنبههای آچنه که اکرث مردم
ویژگیهای مدرنیته در نظر میگریند ,صف آرایی کرده و آن را نفی میکند.
اب این حال ،مدرنیته و اراکن و ویژگیهای آن پیچیده است و اب یک جتزیه و حتلیل
دقیقتر آشاکر میشود که آچنه در ایران در سه دهه گذشته در حال اتفاق افتادن بوده
است مراحل اولیه مدرنیته است که در بسیاری از نقاط هجان اغلب دارای دو چهره
است.
مفهوم مدرنیته بسیار حبث برانگزی است که روش های متضاد برای حتلیل آن باکر
گرفته میشود و حتلیل گران نسبت به آن ارزش داوری ها و احساسات متناقض از خود
نشان میدهند.
در مورد به نظریهپردازی مدرنیته اتفاق نظر اجامتعی و سیایس مکی در میان متفکران
18 ؟؟؟
وجود دارد .ماهیت مدرنیته چیست؟ آای ما هنوز در مدرنیتهامی ای وارد پست مدرنیته
شدهامی؟ مساهل فضا و زمان مه ،اب توجه به مدرنیته ،حبث برانگزی و حل نشده میابشد .آای
مدرنیته یک پدیده غریب ,یعین غرب اروپایی بود ،ای نه؟ و چه زماین رشوع شد و آای ما
میتوانمی قایل به مراحل خمتلفی در توسعه متدن مدرن ابشمی؟ آای مدرنیته زندگی برش را
هببود خبشیده و ای آن که خمل شادی و امنیت ما شده است؟ اینها در واقع پرسشهایی
دشوار است و قملهای زایدی بدون اینکه اجامعی اجیاد کند در این مورد به نگارش در
آمدهاند.
اب این حال ،بریخ حنهل ها و سنت های فکری وجود دارند که مدرنیته را از نظر
حتول در روح و روان انسان مورد برریس قرارمیدهند .از دیدگاه این حنهل ها افراد
صاحب اختیار میباشند و دیگر منفعل ،غریفعال ،رام ،سازگار ،تنبل ،متحمل و مستعفی
نیستند .از نظر بریخ فالسفه مانند امانوئل اکنت ،هنگل و یورگن هابرماس ،مدرنیته از
این نقطه نظر آغاز میشود :هنگامی که یک توده قابل توجه از یک جامعه زندگی انفعایل را
رها کرده و دریک از ابراز وجود ،قدرت ،اراده ،توان حل و فصل امور و معل را کسب
میکند.
به طور خالصه ،مردم مدرن منفعل نیستند و دارای اراده و قدرت هستند .آهنا بر
هجان اتثری میگذارند .مداخهل انسان مدرن و دخل و ترصف وی در طبیعت به مزنهل
بنیانهای فنآوری است که ،ات حدودی ،انسان را از هوی و هوس طبیعت رها میسازد
و در عنی حال ما را به انبودی طبیعت و تباهی خودمان نزدیک میکند.
بر مهنی سیاق مردم مدرن قدرت فردی و مجعی خود را بر فرآیندهای سیایس و
هجان اجامتعی اعامل میکنند و بر روی جامعه و سیاست اتثری میگذارند .این جنبهی فاعلیت
و توامنندسازی انسان پایه و اساس هناد های دموکراتیک در جوامع مدرن است.
دموکرایس در دنیای مدرن بدون این حتوالت اسایس در روح و روان اعضای یک
جامعه ممکن نیست .ما میتوانمی متام قواننی یک دموکرایس مدرن را ،از قبیل پارملان،
مطبوعات آزاد ،انتخاابت و تفکیک قوا برقرار کنمی ،اما بدون اینکه جحم زایدی در جامعه
یک حس فاعلیت و عاملیت را در خود هنادینه نکرده ابشد ,موسسات مربوط به
دمکرایس قادر به بقا خنواهند بود.
چننی پدیده ای در ایران ( مانند بسیاری کشورهای دیگر ) در اوایل قرن بیسمت,
زماین که انقالب مرشوطه در سال 1906پایههای یک سلطنت مرشوطه را بنا گذاشت و
؟؟؟19
سلطنت را حمدود کرد و پارملان ،مطبوعات مک و بیش آزاد و انتخاابت را بنا کرد ,اتفاق
افتاد .به دلیل اینکه حس فاعلیت و عاملیت در میان خبش معدهای از مردم ایران توسعه
نیافته بود ،متام این هناد های دمکراتیک شکست خورد و در واقع بدل به ابزاری در دست
شاهان مستبد هپلوی برای تروجی حامکیت رسکوبگرانه خود شد که تالش میکرد ات برای
رسیدن به مرشوعیتهای بلند پروازانه ،اما اغلب فاسدش ،پروژههای توسعه اقتصادی
هدایت شده از ابال ،به ویژه در دوره بنی دهه 60و 70را به اجرا در آورد.
آچنه در نگاه اول ممکن است دور از عقل به نظر رسد اینست که جتربه ایران در
سه دهه گذشته مقدار قابل توجه ای از حس فاعلیت و عاملیت را برای طبقه متوسط
ایرانیان به ارمغان آورده است ،به ویژه درمیان کساین که از طبقات پاینی و طبقه متوسط
پاینیتر هستند ،که از قضا ممکن است جوهر وجودی مجهوری اسالمی را در میان مدت ای
دراز مدت به چالش بکشد .انقالب اسالمی سال " 79توده"های مردم ایران را به حدی
جنب و جوش و حترک خبشید که هیچ رویداد دیگری در اترخی اخری ایران قادر به اجنام
این همم نشده بود .مشارکت گسرتده اقشار خمتلف مردم ایران ،به ویژه از طبقات پاینیتر
و پاینی وسط ،در انقالب که در تظاهرات سیایس ،جلسات ارتقاء آگاهی( و مهچننی تلقنی
فکری ایدئولوژیکی ) ،تشکیل گروههای اعرتاض ،و بسیاری از دیگر اشاکل اجامتعی و
مبارزه سیایس آشاکر شد .این کنش های سیایس گروهی ،افراد معمویل ایران را به شدت
تاکن داد و آهنا را به سوی دایره فاعلیت و کنشگری پراتب کرد ،هرچند به صورت انقص
و متناقض.
هشت سال جنگ متقابل اب عراق ( )1988-1980بیش از پیش حس فاعلیت را در
میان اکرثیت مجعیت مردان در ایران ،و ات حدی زانن ( مشارکت زانن در تالش های
جنگی در پشت جبهه قابل توجه بود ) تروجی داد .از هجات بسیاری این جنگ واقعا
ویرانگر بود چرا که تلفات عظمی انساین گرفت .ختمنی زده میشود که مجعییت بنی یک
چهارم میلیون نفر ات یک میلیون نفر در آن زمان انبود شدهاند .عالوه بر این هر آچنه که از
زیرساختهای ایران که از انقالب جان سامل به در برده بود ویران کرد.
اب این حال ،و اب وجود ویراین عظمی انساین و فزییکی که جنگ اب عراق بر مردم ایران
حتمیل کرده است ،میتوان گفت که این جنگ خامنانسوز توانست حس جسارت و
فاعلیت را در میان بسیاری از ایرانیان افزایش دهد .
بدین سیاق پایههای مدرنیته اجامتعی در میان ایرانیان متوسط احلال گذاشته شد .و
20 ؟؟؟
هنگامی که حس فاعلیت و عاملیت در میان یک توده عظمیی از مجعیت آغاز شود ،ممکن
است به یک فرایند پوای تبدیل شود که نه تنها حس خود بنیادی را در فرد افزایش
میدهد ،بلکه آن را بیشرت در جامعه پراکنده و منترش می کند .هنگامی که فرد نوعی حس
فاعلیت و عاملیت در روح خود می پروراند و می فهمد که افراد دیگر در جامعه نزی ابید
هامن حس را داشته ابشند ،سپس پایه های حقوق مهگاین اجیاد می شود که به نوبه خود
می تواند منجر به اخالق دموکراتیک در میان تعداد زایدتری از مردم گردد .این پدیده به
نظر می رسد ات حد زایدی در ایران صورت گرفته است .جنبش اصالح طلیب از دهه
1990نسخه کوچکی از این سناریو بود که منجر به جنبش مدین بسیار بزرگرت و پرمجعیت
تری شد که سال گذشته ظاهرا به طور خود به خود در واکنش به مسایل مربوط به
انتخاابت رایست مجهوری سال 2009پدید آمد.
در واقع جنبش اصالحات اواخر دهه 1990که ات سال های اولیه دهه کنوین به طول
اجنامید به طورخلق الساعه اجیاد نشده بود .بلکه نتیجه توسعه حس فاعلیت در میان بریخ
از مردم سمتدیده سابق ایران که به انقالب پیوسته بودند و در جنگ اب عراق رشکت کرده
بودند و در نتیجه حس ابالیی از فاعلیت را داشتند و در عنی حال هامن حق خود بنیادی را
برای دیگران مه تصدیق و اذعان می کردند .به این ترتیب گروهی از ایرانیان اب پیشینه ی
اجامتعی پاینی دست ،که بعدها به عنوان اصالح طلبان شناخته شدند ،اخالق مدرن
فاعلیت و هجانشمویل آنر را که پایه ی مدرنیته اجامتعی و دموکرایس است ،بوجود آوردند.
اب این حال ،جنبش اصالحات ،در حایل که به اندازه اکیف بزرگ بود که دو انتخاابت رایست
مجهوری محمد خامتى را به پریوزی برساند ،به بزرگی آچنه در سال گذشته به صورت
جنبش مدین ظهور کرد نبود .در طول هشت سال رایست مجهوری خامتى ()2005-1997
،طبقات متوسط به اتزگی توسعه ایفته ایران که از پیشینه های پاینی دست رسچشمه
گرفته بودند ،و کساین که اراده اجامتعی و اقتصادی کسب کرده بودند و ات حد زایدی به دلیل
رشکت در انقالب و جنگ قدرت ایفته بودند،معدات سکوت اختیار کرده بودند در حایل که
اب سیاسمتداران اصالح طلب احساس مهدردی می کردند .اب انتخاابت رایست مجهوری
سال گذشته ( )2009این گروه وسیع از مردم آخرین الیه ی انفعال خود را بریون رخیته و
اب رشکت در اعرتاضایت که قدرت را ماه ها مشغول خود کرد به طور اکمل فعال شدند.
اب این حال ،مدرنیته اجامتعی چهره دیگری مه دارد .تروجی فاعلیت در میان بسیاری
؟؟؟21
ممکن است به اشاعه اکمل آن در جامعه منجر نشود .اخالق دموکراتیک زماین ممکن است
که احساس توامنندی و فاعلیت در جامعه پراکنده شود و مردم داشنت فاعلیت توسط هر
کس را بپذیرند .اما زماین که یک گروه فاعلیت و قدرت را فقط برای اعضای خود می
خواهد ،اخالق ضد دموکراتیک به وجود می آید .اینچننی میامنید که مدرنیته هر دو نوع
از این اخالق و گروه های اجامتعی که به آهنا مربوط است را اجیاد می کند .مردم اطراف
امحدی نژاد سپاه پاسداران و بسیج و قدرمتداران این چهره از مدرنیته اجامتعی را جتسم
می کنند .ریشه های آهنا نزی بیشرت به طبقات پاینی و پاینی تر از متوسط دهه 1960و 70
بر می گردد که احساس توامنندی و فاعلیت را به عنوان یک نتیجه از انقالب و جنگ اب
عراق به دست آورده اند ،اما مایل به حفظ این اراده در میان گروه خود و قدرت
احنصاری هستند .آهنا گروه های نسبتا کوچکی هستند که از عدم به اشرتاک گذاری
قدرت سود می برند( و ای فکر می کنند سود می برند) .آهنا به هیچ وجه تشکیل یک طبقه
از مردم "زیردست" را تشکیل منی دهند ,آچنه که گاهی اوقات به بقیه نشان می دهند .آهنا
اکرثا اقشار مشرتایین هستند که به دنبال نفع ،موقعیت و منابع مایل رهربان سپاه پاسداران
و بسیج می ابشند .اب این حال ،آهنا دارای اشتهای زایدی برای قدرت و برای نگه داشنت
آن در میان صفوف خود دارند .آهنا مهچننی در استفاده از خشونت قدرت احنصارانه دارند.
درگریی بنی این دو چهره از مدرنیته اجامتعی در ایران به نظر می رسد یک تالش
طوالین برای تغیری ابشد .کساین که مایل به احنصار قدرت برای خود هستند به راحیت
انامید منی شوند .آهنا متعلق به اولنی نسل از ایرانیان لگدکوب شده هستند که قدرت را اب
استفاده از مبارزه و خشونت به دست آوردند؛ ای بسیجیان و شبه نظامیان جوانند ،اولنی
نسل از آدم های رضبه دیده که طعم و مزه قدرت را چشیده اند .از طرف دیگر ،طبقه
متوسط جدید ایران نزی به چشم میخورد که به اتزگی نوعی احساس توامنندی و ارده به
دست آورده ،اما مایل به اشرتاک گذاری آن در یک حالت دموکراتیک است .افراد این
طبقه متوسط حالت مقاومت و ایستادگی زایدی دارند زیرا هیچ کس مرتبه جدید آهنا را به
آهنا را در یک سیین نقره ای به آهنا اعطا نکرده است .آهنا مزنلت نسبتا موفق خود را
خود به دست آورده اند و اخالق مدرن دموکراتیک را از طریق جتربه خست در یس سال
گذشته کسب کرده اند .این طبقه متوسط جدید را میتوان موتور جنبش مدین ایران انمید
که در این چند سال اخری قدرت خود را به منایش گذاشته است .آهنا متایل خود را برای
22 ؟؟؟
دموکرایس از دست منی دهند ،زیرا که این متایل بیش از سه دهه در حال تاکمل ایفنت است
.خرب خوب این است که بسیاری از افراد درگری در این جنبش مدین به روش های غری
خشونت آمزی برای اجیاد تغیری و دموکرایس در ایران معتقدند ،و به این دلیل ممکن است که
مدیت برای موفقیتشان طول بکشد ،اما آهنا آگاهانه از درگریی های خشونت آمزی اب
نریوهای احنصارطلبان اجتناب می کنند که در غری این صورت می توانست به یک حریق
سیایس-اجامتعی ویرانگر منجر شود.
؟؟؟23
سلطه است .در حایل که cogitoداکریت به عنوان ذهن جتریدی مدرن منبع آزادی است
(به عنوان مثال ،در مورد مباین فلسفی حقوق شهروندی) ،مهچننی این ذهن مسئول یش
سازی طبیعت ،استفاده ابزاری از "دیگری" ،مانند استعامر هجان سوم و سلطه گری بر
زانن ،و مهچننی یش سازی خود سوژه و ذهن است .از هگل ات هابرماس ،بسیاری از
متفکران اجامتعی و فالسفه سعی کرده اند که این دو جنبه مدرنیته یعین ذهن و "دیگری"
را اب مه آشیت دهند .هگل این آشیت را در درجه اول به صورت "لکیت" ای "هجانشمویل"
در نظر میگرفت.
به این ترتیب ،هجان مشویل ،مقوهل ای ات حدودی دست نیافتین تر به نظر میاید ،
اما ممکن است از آن به عنوان شناخت متقابل در میان ذهن ها از یکدیگر اید کرد .در
بیاین متفاوت و در بسرت اترخیی آن ،هجان مشویل به رفع حمدودیت های بر اساس امتیاز،
وضعیت و /ای مالحظات "ذایت" دیگر اشاره می کند .به معنای حمدودتر ،هجان مشویل می
تواند به عنوان برابری رمسی بورژوازی در برابر قانون در نظر گرفته شود .هگل دو مفهوم
ذهنیت و هجان مشویل را طوری که در مفهوم جامعه مدین جمسم شده است توصیف کرده
است ،که به گفته وی ،داللت میکند بر "اجنمن اعضای تشکیل شده از افراد خودبنیاد در
لکییت که به دلیل خودبنیادی آانن تنها صوری است 1".در این گزیده به نظر می رسد هگل
در مورد "جدایی"( )diremptionاز طبیعت و جامعه و " هرج و مرج " اخالیق ابراز
نگراین می کند که نتیجه ی روند فردی سازی و استقالل تندرواینه انسان در ارتباط اب
فاعلیت انسان است .اصل لکیت در جامعه مدین در فرمول بندی اکنیت قرار است که
این نوع "زمخ" ها را التیام خبشد .اما هگل معتقد است که این نوع التیام اکیف نیست چون
آداب درک بورژوایئ از لکیت وهجان مشویل رصفا برابری در برابر قانون است و به این
دلیل "هتی" و پوچ است .در واقع ،کوشش هگل یکی از اولنی ها و برجسته ترین ها
در تالش برای شناساندن و حل و فصل تناقضات و وابستگی نزدیک بنی فاعلیت و هجان
2
مشویل در یک ترکیب اسایس (در مقابل صوری ) از این دو اصل بود.
در عرص مدرن اصل ذهنیت موجب آزادی و مفهوم استقالل فردی و مجعی شده
است .اما از طرف دیگر ذهنیت و فاعلیت افسارگسیخته مدرنیته ،مسئول هرج و مرج
1برای بحث در مورد "ریشه مند سازی" ذهن مدرن بدون سلب
آزادی از وی رجوع کنید به
Seyla Benhabib, Critique, Noran and Utopia (New York:
Columbia University Press, 1986) and Situating the Self: Gender,
Community and Postmodernism in Contemporary Ethics (New York:
).Rougledge, 2992
2رجوع کنید به Jurgen Habermas, The Theory of Communicative
Action. Vol.1 Reason and Rationalization of Society (Boston: Beason
Press, 1981) and Theory of Communicative Action. Vol 2. Lifeworld
and System: Critique of Functionalist Reason (Boston: Beacon Press,
).1984
؟؟؟27
انسان رد نشده است ،هرگز مستقل از فاعلیت الهی نیست و بدینصورت " اب واسطه "
است .این مفهوم پردازی معموال به استنباطی مریسد که در آن جنگ بزرگی بنی فاعلیت
الهی و انسان در جراین است .یک درگریی عظمی که منجر به افزایش انواع خمتلف
دیگری از درگریی ها می شود ،که یکی از حاد ترین آهنا تذبذب مهیشگی و
شزیوفرنیک بنی اتیید و نفی فاعلیت انسان به طور لکی ،و مهچننی یک نوسان دامئی بنی
فاعلیت فردی و مفهوم مجعی فاعلیت است .در گفامتن های مدرن اسالمی ،فاعلیت اب
واسطه اغلب در مفهوم انسان به عنوان جانشنی خدا بر روی زمنی ای خلیفة هللا یف الارض
1
بیان شده است.
در نتیجه الگوی ذهنیت اب واسطه می تواند به عنوان حرکت رو به جلو در هجت
دموکرایس و حقوق شهروندی در یک جامعه مدین در نظر گرفته شود .حرکیت که پایه و
اساس هسیت شناخیت اش حایک از از اثبات فاعلیت انسان میباشد ،اما در اغلب موارد
مهننی فاعلیت انساین تقریبا بالفاصهل نفی میشود .در طول دو دهه از استقرار مجهوری
اسالمی در ایران ،جنبه های سیایس و جامعه شناخیت تناقضات اصیل این مجموعه تناقضات
مشخص شده است .در سطح نظری تر نزی ،این تناقضات مورد توجه قرار گرفته است و
بسیاری از گفامتهنای پس از انقالب اسالمی به طریقی ،عالوه بر مسائل پیش پا افتاده تر و
فوری نگراین های سیایس و اجامتعی روزمره ،به این مسائل مه رسیدگی می کنند .در این
2
گفامتن های پس از انقالب اسالمی ،حداقل دو روند لکی مشاهده می شود.
یک روند ،بسیار اب عبدالکرمی رسوش در ارتباط است ،و به نظر می رسد اب تالیش
برای اکهش تناقضات الگوی ذهنیت اب واسطه مشخص می شود ،و در حایل که دین را
امری خصویص می شامرد و به احساسات مذهیب مجعیت مسلامن احرتام می گذارد ,به
آستانه ی ذهنیت فردی و حالت بنی الاذهاین می رسد .3روند دوم،که نقطه ی مترکز این
نوشته است ،توسط محمد جمتهد شبسرتی بیان شده است .هبرت است به عنوان تالش برای
جانداران دیگر و به وجود آورنده متدن و فرهنگ شناخته است" 1در واقع ،شبسرتی
شلکی از "سفری به سوی فاعلیت" گفامتن های پیشینیان انقالیب خود ،یعین رشیعیت ،آیت
هللا مخیین و مطهری را فرض می کند .اب اشاره به رشایط اگزیستنسیالیسیت مانند "اترخی"،
"زابن"" ،جامعه" و " بدن انسان" به عنوان چهار منبع آزاد نبودن برش ،شبسرتی به
هماجرت از یک "خود" گرفتار در این "زندان" به مست الوهیت فرا می خواند:
" پس اسالم یک "رویکرد اب متام وجود" است و وقیت رویکرد مطرح می شود
بریون آمند از خود مطرح می شود ،جهرت از خود مطرح می شود ،از خود به سوی دیگر
روان شدن مطرح می شود .این که انسان ابید از آن روان شود و جهرت کند آن خود
است که ابعاد هویت انسان را تشکیل می دهد ،خود اترخیی ،خود اجامتعی ،خود مدین،
خود زابین .انسان اب عامل اترخی ،عامل جامعه ،عامل بدن و عامل زابن حمدود است و به
طور معمویل در این چهار بعد زندگی میکند .ویح و عالمئ خدا نقشش این است که افق
دیگری غری از این چهار بعد را برای انسان می گشاید و بدون اینکه این چهار بعد را نفی
کند آهنا را شفاف می سازد و انسان را از آهنا به سوی خدا عبور می دهد ،البته این عبور
مهواره غبار را به مهراه دارد و شفافیت مورد نظر هیچ گاه صددر صد متام و اکمل
2
نیست ".
شبسرتی مهچننی اب رجوع به عالمه طباطبایی ( )1981-1903اشاره می کند بدان
دارد که ایده ی نبوت معنای خود را به عنوان هدایت گر انسان ها در حرکت از طبیعت
به مست قلمرو کامل و عبور از طبیعت می ایبد 3.شبسرتی مفهوم فاعلیت انسان را به
صورت خالفت خدا در زمنی مطرح می کند ,که بسیار ایدآور اسالف فکری خود در دو
دهه ی قبل از انقالب اسالمی است .او می نویسد:
" .اسالم و مسیحیت ،هردو انسان را موجودی می دانند که گوهر او والاتر از
ماده است ،او ارشف خملوقات است و خلیفه خداوند بر روی زمنی ،دارای فطریت خدا
آشنا ،آزاد ،مستقل ،امانتدار خدا و مسئول خویشنت و هجان ،مسلط بر طبیعت و زمنی و
فاعلیت مفرس در برابر منت حیت در مورد ویح معترب است .هامنطور که شبسرتی آن را
بیان کرده است:
" آایت خود به خود خسن منی گویند ،این مفرس است که اول یک سئوال مطرح
میکند و سپس به دنبال پاخس آن از طریق تفسری آیه به آیه می گردد .وی سئوال خود را
از کجا می آورد؟ سئوال وی در بر دارنده پیش فرضهایی است که این پیش فرضها از خود
1
قرآن گرفته منی شود ،بلکه از علوم و معارف گوانگون مفرس گرفته میشود".
بدون شک رویکرد تفسریی شبسرتی توسط ویژگی های دیگری از فاعلیت مدرن
مشخص شده است .او میگوید که تفسری تنها به صورت نتیجه ی یک نگرش انتقادی
ممکن میشود .اوال,هامنطور که او استدالل کرده است ،ابور به رضورت تفسری برای منت
ریشه در نگرش انتقادی،و در ارتباط اب فاعل مدرن است 2.دوم اینکه ،این معل تفسریی
شامل اراده و قصد مفرس است،که مشخصا ویژگی های فاعل مدرن است .هامنطور که
شبسرتی آن را توصیف کرده ،هر تفسریی از منت شامل یک معل ارادی است که " مانند
هر معل ارادی دیگر از عالقه ای انیش می شود و به منظور رسیدن به هدیف اجنام می
3
گرید ".
اب تعمق در تئوری های زابین معزتهل ،شبسرتی اشاره به قراردادی بوندن
(مواضعه) داللت کننده ها ،و قصد و نیت در خسنورزی دارد 4.معدی بودن در نشانه
شنایس معزتهل ماکین را برای اراده حفظ می کند ،چرا که فرد خسرنان دلیل را رصفا اب
هدمفندی به مدلول متصل می کند.
" در نظر معزتهل ،خنستنی رشط داللت خسن ،وجود مواضعه و قرارداد انساین پیشنی
برای تعینی رابطه اسامی و مسمیات است .رشط دوم ،شناخت صفت ها و حالت ها و
قصد متلکم است .قایض عبداجلبار در آاثر خود گاهی روی حالت های متلکم تکیه میکند و
5
گاهی روی صفت های او وگاهی از قصد وی خسن میگوید" ...
یکی از تبعات بسیار همم رویکرد تفسریی شبسرتی این است که شناخت خدا
بدون دانش انساین غری ممکن است .شناخت خدا و پیامربانش در متام دوره ها جز از
همانجا. 5
و قواننی و احاکمی که در معرض تغیری هستند وجود ندارد . 1فقهای معارص به منظور قادر
بودن به نوآوری در پیشفرض ها و زمینه های مورد عالقه خود ,نیاز به آشنایی اب علوم
مدرن انساین و رویکردهای فلسفی دارند .علومی مانند انسان شنایس مدرن ،فلسفه،
جامعه شنایس ،اترخی ،اقتصاد ،علوم سیایس و روانشنایس برای آگاهی از مفروضات
بنیادی در فقه الزم می ابشد .فلسفه سنیت در دستیایب به این امر اکیف نیست .واقعیت این
است که حوزه های علمیه شیعه ,علوم مدرن انساین را اندیده گرفته اند و به مهنی دلیل ،
"امروز نه فلسفه حقویق مدوین دارمی و نه فلسفه اخالق مدون ،نه فلسفه سیاست و نه
2
فلسفه اقتصاد" .
اتیید ظریف فاعلیت انساین از طریق یک رویکرد هرمنوتیکی و تبعات آن تنها یک
بعد از گفامتن بلوغ ایفته ی شبسرتی است.لک اندیشه او در تالش او در آشیت دادن دو
انتهای متفاوت در انگاره اسالمی فاعلیت ابواسطه ،که وی خواسته ای انخواسته به ازث
برده ،است
آشیت فاعلیت الهی و انساین
شبسرتی معتقد است که دانش انسان هرگز منی تواند به معق وجود الهی نفوذ کند ،
در عنی حال ،این واقعیت به این معنا نیست که دانش برشی است در برابر حقیقت هنایی
ابید اناکر شود .در واقع ،اب توجه به استدالل ات حدودی وحدت وجودی شبسرتی
،حقیقت یب هنایت منی تواند "حقیقت حمدود" ،را نفی کند هرچند که حقیفت هنایی
دربر گرینده حقیقت حمدود (یعین انسان) است و در یک موقعیت تعایل قرار دارد .
بنابراین ،ابید حمتاط بود که " خدا را در مقابل انسا و نفی کننده وی قرار" ندهمی .در
3
همانجا.48-49، 2
همانجا. 2
نوعی رابطه میان انسان و خدا است .وقیت این رابطه زالل و زنده است ،انسان خدا را
جتربه می کند (البته هرکس در حد خودش) ،نه خدا نفی میشود و نه انسان .در رابطه ی
توحیدی خالص ،خدا در خداوندی خود نه تنها مزامح انسان نیست بلکه معین خبش و مقوم
1
اوست".
ما به راحیت می توانمی رد پای فاعلیت اب واسطه را در حاق گفامتن شبسرتی در اینجا
تشخیص دهمی .لیکن ،آچنه گفامتن شبسرتی را مامتیز می کند این است که او برای جلوگریی
از تناقض مهزمان قبول و نفی فاعلیت انسان تالش می کند ،آچنه که مشخصه تفکر
پیشینیان انقالیب او میبود .در واقع ،نتیجه حبث شبسرتی از رابطه ی خدا و انسان در
اینجا نفی فاعلیت انسان نیست .شبسرتی یک طرح دایلکتیکی پیشنهاد داده است که در
آن انسان در یک تعامل گفت و گویی مهیشگی میان ویح الهی و عقل انسان به آگاهی
دست می ایبد .حاصل این رابطه ی گفت و گویی بنی انسان و خدا اتیید انسان است .اب
توصیف آگاهی اولیه برش به عنوان "رسمایه انچزی" شبسرتی می نویسد:
" داستان فهم الکم خداوند داستان یک گفتگوی دو جانبه پیوسته ی و مهیشگی و
جدال آمزی و پرشور و رش میان انسان و خداوند است .انسان اب "بضاعت مزجاه"
(رسمایه اندک) خود به الکم خدا روی می آورد .از این الکم پرتوی در او می اتبد .انسان
آچنه را از الکم خداوند درایفته اب تعبریات انساین خود مفهوم می سازد و بیان میکند .این
تعبریها و مفاهمی چون رنگ و بوی انساین دارند برا ی اطمینان درسیت آن اب ابزار هایی که
انسان در اختیار دارد یعین عمل و فلسفه نقادی می شود و صورت هنایی و پذیرفتین خود را
می ایبد .این صورت هنایی رسمایه انسان در مرجهل دوم می شود و مقبول ها و انتظار های
پیشنی وی در این مرحهل را تشکیل میدهد .انسان دوابره اب این بضاعت به الکم خداوند
روی می آورد و دوابره پرتوی در او می اتبد .این پرتو به صورت تعبری هایی در می آید و
دوابره نقادی می شود .ابر دیگر انسان اب رسمایه ی انساین نویین به الکم خدا روی می
آورد .این یب نظری ترین داستان عامل ،یعین گفتگوی انسان و خدا مهچنان ادامه می ایبد.
تفسری ویح این چننی اجنام می گرید و برای آن پاایین نیست .در چننی وضعییت است که
در عنی حال که انسان در برابر خداوند نفی منی شود ،مهیشه طرف گفتگو و خماطب ویح
2
او ابیق می ماند ".
همانجا. 1
رسد متعلق به نوعی از اراده ابشد که ریشه در خود اراده دارد .به عنوان مثال ،اراده
انسان آزاد از هر نریوی خاریج و ای داخیل،یک اراده خود خمتار و خود بنیاد که غری از
خود ,الوهییت را منی شناسد 1.به طور مشابه ،شبسرتی آزادی را به عنوان "هویت اصیل
2
انسان ها " و مفهوم وجود اصیل انسان را آزادی حتت هر رشایطی اعالم کرده است.
من و تو
اب این وجود ،و ای شاید به دلیل اینگونه اقدامات هسیت شناخیت تندرواینه ،مفهوم
شبسرتی از فاعلیت است در چارچوب بزرگرت خود متشلک از یک طرح – "ذهنیت در
برابر ذهنیت" است که انیش از روش های اگزیستانسیالیسیت و تفسریی وی
میباشد".فلسفه ذهنیت " که از ذهنیت و فاعلیت افسار گسیخته در هجان مدرن می
تشکیل میشود ،از ابعاد خمتلفی به عنوان مست "اتریک" مدرنیته مورد انتقاد قرار گرفته
است .به طور خالصه ،این انتقادات اشاره دارد به پایه و اساس هسیت شناخیت مدرنیته که
ریشه در یک رابطه ذهن-شیئ (ای سوژه-ابژه) دارد که در آن آزادی جلام گسیخته سلطه
توسط ذهن دیگری حمدود نیست ،بلکه یک رابطه سلطه گرانه از طرف ذهن بر دیگری
3
اعامل میگردد.
اب توجه به فضل و دانش او از الهیات هرمنوتیکی اروپا و به طور خاص آملان،
شبسرتی یک طرح "من و تو" را در یک الگوی ذهن-ذهن پیشنهاد کرده است.انگاره
اولیه رابطه ی "من و تو" در گفامتن شبسرتی البته انسان و خدا می ابشد .اب این حال،
ابزیگر اصیل به نظر می رسد در این رابطه انسان است .شبسرتی استدالل می کند که ما
انسان ها قادر به دو نوع معل هستمی .معیل که در رابطه اب اشیاء اتفاق می افتد و معیل که
4
نسبت به خشص دیگری به عنوان یک فرد آگاه رخ می دهد.
این تنها نوع دوم معل است که می تواند آزادی به ارمغان بیاورد .ما منی توانمی تعامیل
بنی اشیاء و خودمان اجیاد کنمی .هنگامی که ما اراده ی خود را بر یک جسم قرار می دهمی
1همانجا.
2همانجا،صص .35-36
3همانجا.
4شبستری ،هرمنوتیک.92-93 ،
5برای مثال سروش فرد را برای هرگونه مفهومی از ایمان
محوری میپندارد" :ایمان هر کس ،تجربه منحصر به فرد و ملک
خصوصی اوست .هریک از ما تنها ایمان میاوریم همچنان که تنها می
میریم .اعمال و آداب دسته چمعی دینی داریم ،اما ایمان دسته جمعی
نداریم...عرصه ایمان ،عرصه قیامت است و در قیامت ،آدمیان یکایک
میایند "...عبد الکریم سروش"،مدارا و مدیریت مومنان :سخنی در
نسبت دین و دمکراسی "،کیان ،4شماره ،21 Nص.7 .
؟؟؟39
بدون تواانیی انتخاب آزادانه ،امیان معین ندارد .هامنطور که شبسرتیآن را می گوید:
" امیان یک انتخاب است ،یک انتخاب رسنوشت ساز .مسئهل این است که انساین
که بر رس دوراهی قرار گرفته و می خواهد نوع زندگی اش را انتخاب بکند ،چگونه راهی
را برای زیسنت انتخاب بکند؟ ...جامعه مطلوب برای امیان و مومنان مه جامعه ای است که
در آن این انتخاب هرچه بیشرت اماکن پذیر است...حقیقت امیان یک انتخاب آگاهانه است.
متام عرفای ما به بریون آمدن از امیان های تقلیدی و رسیدن به امیان آگاهانه دعوت کرده
1
اند".
به طور مشابه ،شبسرتی درک خود از مفهوم امیان را بصوریت پایدار و حممک در
آزادی اندیشه و آزادی اراده انسان استوار کرده است .در کتاب اخری خود ،امیان و
آزادی ،تالش شبسرتی در آشیت دادن دو انتهای انسازگار در الگوی فاعلیت اب واسطه
در کوشش اش برای هامهنگ کردن دو مقوهل ی امیان و آزادی آشاکر می شود .شبسرتی
چهار رویکرد نسبت به مفهوم امیان در سنت اسالمی ارائه کرده است .در روش اول،
آچنه که او از آن به عنوان نظریه اشعری اید می کند ،حقیقت امیان اعتقاد به خدا و
2
پیامربان ,ومهچننی پایبندی به احاکم الهی بر پایه ی احساسات صادقانه است.
در روش دوم ،که توسط معزتهل مورد حامیت است ،جوهره امیان شامل معل به
تلکیف و وظیفه" است .در این بیان ,امیان انیش از عقالنیت ذایت انسان است که ابعث
می شود ما قادر به تشخیص بنی خوب و بد ،ابشمی و به این صورت ما را عهده دار وظیفه
و مسئولیت می کند .فرد مؤمن کیس است که مطابق اب این احساس مسئولیت معل می
3
کند ،و رصف تصدیق پیامربان نشان اناکیف از امیان است.
روش سوم که روش فالسفه اسالمی است .کساین که حقیقت امیان برایشان به
عنوان معرفت و دانش فلسفی به "واقعیت های عامل هسیت" مطرح است .از نظر
طرفداران این دیدگاه ،امیان شامل تاکمل انسان به مست حالت کامل فکری است 4.در
هنایت ،عارفان اسالمی ،امیان را به عنوان "اقبال آوردن به خداوند و اعراض منودن از مهه
5
اغیار" تفسری کرده اند.
همانجا. 2
همانجا. 4
مدرنیته ،بلکه نقدی است " غریب " از هجان مدرن ،که در قرن بیسمت توسط بریخ از
فیلسوفان و متلکامن غریب بیان شده است.
مدرنیته و انخرسندی های آن
شبسرتی فکر می کند که یکی از همم ترین دستاوردهای مدرنیته رهایی از جزم
اندیشی است .او استدالل می کند که قبل از اینکه مسلامانن اب مدرنیته مواجه شوند ،و
خواسته ای انخواسته اب اصول معرفت شناخیت آن اخت پیدا کنند ،الهیات و کیهان شنایس
اسالمی به طور لکی در درجه اول به طور وسواسانه ای اب پرسش حقیقت خدا ،نبوت ،و
آینده انسان در این هجان و هجان بعدی مربوط می شد .فضای فکری ای که در آن این
نوع از پرس و جو و تعقیب حقیقت اجنام می شد جزم اندیشی و جستجوی حقایق مطلقی
بود که میتوانست پیش ابورها درابره اعتقادات مذهیب را اتیید کند 1.در چننی فضایی
"یقنی" مقیایس برای مطابقت اب حقیقت و مهچننی رستگاری مؤمنان در نظر گرفته می شد
2.لیکن در عرص مدرن مافضای فکری و معرفت شناخیت تغیری کرده است .در این حمیط
جدید جزمیت فلسفی و معرفیت رد شده و یقنی دوران گذشته به اثبات رسانده است که
3
یب مثر است و در نتیجه شلکی از "عدم جازمیت" در متامی زمینه ها سایه افکنده است.
به نظر می رسد شبسرتی پیشنهاد می کند که نتیجه مثبت این فرایند ،شیوع نگریش
انتقادی اب توجه به متام انواع و جنبه های دانش است .از قرن هایی که مدرنیته ریشه
دوانیده است ،انسان ها یک نگرش جدا شده نسبت به ذهن خود و فعالیت های آن
گرفته اند ،که نتیجه اش خود آگاهی و رویکرد انتقادی در مهه جا است 4.در نتیجه ،انسان
های مدرن خود را در موقعییت می ایبند که نیاز به ارزاییب مسمتر ،جتدید نظر ،و هممرت از
مهه جنبش دامئی ،بدون داشنت یک هدف و مقصد مشخص و معنی ،دارد .در چننی
هجاین ،انسان ها مهیشه برای چزیی تالش می کنند و مهیشه اب "مشلک و مسئهل" روبرو
هستند .اب این حال ،مردم به دنبال پایبندی در این هجان هستند ،چون مهه ی آچنه که
جامد است به طور مداوم در حال ساختار شکین است .این یک دنیای بدون "تصور"
و معین ی قطعی است ،و انسان ها فاقد مفهومی قطعی از خود هستند 5.شبسرتی نشان
همانجا. 2
همانجا. 4
هسته ای ،خالصه شدن معنای زندگی میلیون ها انسان در مرصف اکال و پیدایش فلسفه
های مروج پوچی و بیهودگی هسیت ،و رشور دیگری از این قبیل ،مهه از عواقب مهنی
1
جراین فکری و معیل موجود در جوامع غریب می ابشند...
آچنه شبسرتی به عنوان ابزار شدگی توسط تکنولوژی مدرن (اب استفاده از اصطالح
" "،mashinismترمجه از زابن فرانسوی) رشح داده ،به نظر می رسد در موازات نقد
جنبه ی رسکوبگر فاعلیت مدرن تو سط انسان گرااین ابشد؛ نقدی که بیش از یک جراین
فکری در غرب در قرن بیسمت اجنام داده است .او به ایرانیان و دیگر مسلامانن توصیه می
کند که از مشالکت انتقال تکنولوژی آگاه ابشند و اب دوراندیشی برای دستیایب به فن
آوری ای که در "انطباق اب انسان است" معل کنند 2.اب این حال ،شبسرتی رسیعا اشاره
می کنند که غرب مدرن را منی توان به این جنبه ابزار شده گی اکهش داد .عالوه بر این،
یک خمالفت رو به رشد اب این پدیده در خود غرب و تالش برای اشاکل جدید ،و مهچننی
قدمیی "معنویت" قوی است .شبسرتی می گوید که مدرنیته اجتناب انپذیر است و هیچ
3
کشوری ،مسلامن و ای غری مسلامن ،منی تواند از جنبه های خمتلف تطابق اب آن فرار مناید.
در واقع ،در 150سال گذشته کشورهای اسالمی ،از مجهل ایران ،سبک زندگی
مدرن را انتخاب کرده اند .سوال ابیق مانده این است که چگونه به مقابهل اب سوی اتریک
مدرنیته بپردازمی .دین و مذهب می توانند از رفع حبران معین ،خلع قدرت ،و رسگشتگی
ای که مهراه اب روند مدرنیته سازی است حامیت کنند 4.دین و مذهب می تواند این اکر را
اب تسهیل اجیاد یک هرن و ادبیات دیین برای ارائه تغذیه معنوی و روحاین برای یک جامعه
در روند نوسازی اجنام دهد 5.شبسرتی ،اب این حال ،تردید منی کند که اتکید مناید که در
اینجا حامیت معنوی که دین در روند نوسازی می تواند فرامه می کند اکمال متفاوت اب
مدیریت جامعه،به طور سیایس و ای غری آن ،از طریق مذهب است .گفامتن شبسرتی را
می توان در درجه اول به عنوان یک گفامتن اجامتعی و فلسفی توصیف کرد .در عنی حال،
همانجا. 3
او موقعیت سوم را رد کرد چرا که در نظر او ،قطع اکمل سیاست از اصول مذهیب و
نظاریت در یک مجعیت دیین غریقابل دفاع است .این موقعیت دوم است که بیشرت از مهه
منجر به آشیت و سازش بنی دین از یک طرف ،و تغیری و مدرنیته ،از سوی دیگر می
گردد .به نظر می رسد شبسرتی برای اطمینان از اینکه در این آشیت ،آزادی انسان قرابین
نشود تالش زایدی می کند .اب ابزاتب نقد رشیعیت از دین هنادینه شده ،شبسرتی ذکر می
کند که زماین که دین هنادینه شده است ,خطر نفی انسان ,بزرگ به نظر می رسد.
شبسرتی دلیل این پدیده در اندیشه ی دایلکتیکی خود توضیح می دهد ،بطوری که متامیت
متقابل خدا و انسان به عنوان پیش رشط یکدیگر قرار میگریند:
" وقیت دین به صورت هناد در می آید ،این خطر به وجود می آید که انسان از
طریق این هناد ها نفی شود .چرا؟ چون وقیت اینها به صورت هناد در می آیند ،آن خدای
مطلق از مطلق بودنش در می آید .اب هنادی شدن دین ،خدا در چارچوب لکیسا ،مسجد،
فلسفه دیین ،الاهیات ،قواننی ،آداب و رسوم و خواسته های متولیان دین و منافع گروهی
و طبقه ای ،اوضاع و احوال خانوادگی و شعائر مذهیب حمدود می شود .متام اینها جحاب
چهره ی الوهیت می گردد .وقیت این جحاب ها پیدا می شود دیگر انسان در برابر خدایی
که مطلق است قرار ندارد ،در برابر خدایی که حمدود است وبه شیئ تبدیل شده اب
چارچوب و مشخصات ویژه و حمدود آن قرار دارد .در این وضعیت است که انسان نفی
1
می شود ،خدا ضد آزادی جتربه می شود".
در عدویل جسورانه نسبت به متفکران دیین دیگر که معل قانون گذاری توسط
انسان را کفر آمزی در نظر میگرفتند ،شبسرتی ،البته به طور ظریفانه ،به اماکن
قانونگذاری توسط افراد فاین اشاره کرده است .در این طرح قانون خدا در درجه اول
وضع سیسمت های ارزیش لکی اما مهیشگی است .خدا اولنی و هممرتین رسچشمه اصول
2
اخالیق است که برای تصممی گریی های انسان مانند " تعینی" قواننی فضا ابز می گذارد .
به این ترتیب اماکن تغیری در قواننی و مقررات الهی رد منی شوند ،در حایل که ارزش های
الهی تغیری منیکنند .این فرض همم شبسرتی را به این نتیجه رساند که قواننی به خودی خود
مقدس نیستند ،حیت اگر در ابتدا در انطباق اب ارزش های معومی مذهیب وضع شده
ابشند .حمدوده ای که شبسرتی برای قانون گذاری انسان ها اجازه داده است بطور قابل
همانجا. 4
زورمدار و تواتلیرت بذر امیان " امیاین که او می پندارد اب معل آگاهانه انتخاب گره خورده
است "،میپوسد وانبود میگردد. 1".
در نتیجه ،در آچنه که به نظر می رسد نقدی غری مستقمی از مفهوم تولیت سیایس
ابشد ،شبسرتی گفته است که اسالم هیچ شلک مفردی از حکومت را نه به رمسیت می
شناسد و نه توصیه می کند 2.در عوض ،اب توجه به تعریفی که شبسرتی از امیان فرامه کرده
است ،شلکی از حکومت که در آن امیان می تواند شکوفا شود شلکی است که در آن،
عالوه بر تضمنی های هنادی از آزادی ،توزیع قدرت و تدارک کنرتل و توازن آن ،و یک
ماکنیسم برای انتقال صلح آمزی قدرت نزی وجود دارد 3.شبسرتی اظهار می کند که چننی
حکومیت ،تنها در جامعه ای که در آن یک سیسمت پارملاین دست در دست یک قوه قضائیه
اکرآمد و یک اقتصاد پایدار "سامل" ممکن است 4.در این راستا ،شبسرتی این تفکر را که
تنها علام و متخصصان اسالمی قادر به تعینی این هستند که آای حکومت اب اسالم سازگار
است ای نه ،رد کرده است .به عبارت دیگر ،به زمع شبسرتی این حق شهروندان غری
5
متخصص است که در امور سیایس کشور رشکت منایند.
آچنه به نظر می رسد بیشرتین امهیت را در دیدگاه های سیایس شبسرتی دارد این
است که او هنادهای دولیت و سیایس را به عنوان هناد های "مدین" که در تقابل اب مذهیب
است در نظر می گرید .از آجنا که ازدواج و طالق دو رمس هنادینه شده مدین هستند ،و به
اکرگرفنت مرامس مذهیب در مورد شان آن ها را از هویت مدین خود حمروم منی کند ،مهنی
اصل در مورد هناد های دولیت و سیایس مه صادق است .این واقعیت که ممکن است
معیارهای مذهیب در مورد این رمس ها استفاده شود به این معنا نیست که آهنا ذاات "مدین"
نیستند .شبسرتی حیت از اصطالح "عریف " استفاده کرده است ،که می تواند به عنوان "
6
"laicistبرای توضیح دولت در این زمینه ترمجه شود.
نتیجه گریی
از یک دیدگاه نظری ،گفامتن شبسرتی به طور لکی ممکن است به هبرتین حنو به
1شبستری ،ایمان و آزادی ،ص.8
2همانچا.74-75 ،
3همانجا ،ص .79
4همانجا ،ص .132متاسفانه شبتستری توضیح بیشتری در مورد
قوه قضائیه کارآمد و اقتصاد پایدار سالم نمیدهد.
5همانجا ،صص .75-76
6همانجا ،ص .68
48 ؟؟؟
عنوان تالیش برای آشیت دادن تناقضایت که گفامتن انقالب اسالمی در دهه های 1960و
1970اجیاد کرد ,دیده شود .از این دیدگاه ،گفامتن شبسرتی را میتوان در انگاره ذهنیت ای
فاعلیت اب واسطه جای داد .در حایل که تفکر شبسرتی یک تالش ارزمشند برای غلبه بر
تناقضات این پارادامی است ،به طور اکمل از برگشت در نوع تناقضایت که تالش می کند ات
آهنا را التیام خبشد امین نیست ،ولو به ندرت .به عنوان مثال ،در حایل که او از آزادی های
سیایس و اجامتعی از انواع خمتلف حامیت کرده است ،نگرش های حمافظه اکرانه ای اب
توجه به مسائل خشیص ابراز کرده است .به عنوان مثال ،در ابره امور زندگی خصویص
تنظمی شده بوسیهل ی رشیعت ،دست مک در یک مورد در نوشته های اخری او ،دیدگاه
شبسرتی سنیت به نظر مریسد 1.به طور مشابه ،ممکن است گفته شود که در حایل که
شبسرتی به شدت تالش می کند تناقض های مدرنیته مذهیب در ایران را اکهش دهد ،به
طور مستقمی به بزرگرتین این تناقضات که مفهوم و هناد تولیت سیایس است نپرداخته
است .
اب این حال ،همم ترین دستاورد گفامتن شبسرتی به نظر می رسد در ساخت تفسریی
ازبنی الاذهاین که در چهارچوب آن گفامتن مدرنیته مذهیب در ایران می تواند پیرشفت مناید
.به دلیل تضاد تصوری و ای واقعی که پارادمی فاعلیت اب واسطه میان فاعلیت انسان و
فاعلیت الهی و حامکیت تولید کرده است ،این انگاره منی توانست مهراه اب هرمنوتیکی که
درگری اتوییل مستقمی از قرآن است ,بیشرت توسعه ایبد .نتیجه ,توسعه تفسریی است که
نشان دهنده گسرتش عنارص فاعلییت انسان در فاعلیت اب واسطه است ،بدون اتکید بر
رویکرد نظری است که مشخصه تفکر پیشینیان انقالیب می بود .توسعه بیشرت منطق
انسان-خدایی می تواند فرآیند مدرنیته را اب مشالکت جدی در یک جامعه ی معیقا مذهیب
مواجه کند،چون فاعلیت انسان به راحیت می تواند اب به چالش کشیدن فاعلیت و حامکیت
الهی متصور شود .مسری راه فرعی ماهرانه ای که شبسرتی به سوی یک رویکرد
هرمنوتیکی به مست فاعلیت طی کرده است او را از این اماکن حمافظت می کند .یکی دیگر
از خصوصیات همم این روش این است که بر اصل بنی الاذهاین متکی است .روش
شبسرتی عمل تفسریی را می سازد که در آن انسان فاعلیت را بوسیهل ی پردازش منت به
عنوان " هدف " فاعلیتش کسب می کند .اب این حال ،به دلیل اینکه منت,چه مقدس و چه
غری مقدس ،مهیشه نیازمند یک نویسنده است که یک فاعل است ،ارتباطی که بنی دو
شبستری ،هرمنوتیک ص .81 1
؟؟؟49
طرف روند تفسری وجود دارد یک رابطه هدف و فاعل نیست ،بلکه فاعل و فاعل است .
اصل من و تو که شبسرتی در گفامتن خود معریف کرده است ,مدیل برای یک مفهوم مذهیب
بنی اذلهاین است .روش بنی الاذهاین میتواند جنبه اثباتگرااینه مدرنیته را که بر اساس
یک ارتباط فاعل و شیئ و هنایتا فاعل رسکوب کننده تشکیل شده ،همار کند .بر مهین
منوال ،روش بنی الاذهاین که شبسرتی به طور مضین پیشنهاد میکند میتواند راه را به
سوی جنبه های دمکراتیک مدرنیته مهوار سازد.
1
مدرنيته مذهیب در ايران :معضالت دموکرایس اسالمی در گفامتن محمد خامتی
در طی چند سال اولِ بعد از انتخاب محمد خامتی به رايست مجهوری در سال
-کنفرانس در دانشگاه ییل 1
50 ؟؟؟
،1997گروها و افراد طرفدار دمکرایس احساس شور و شعف چنداین در خود احساس
کردند که به زودی به نوميدی و یب عالقگی مبدل شد .حیت در دوره اول رايست مجهوری
خامتی ،وعده های آزادی ،جامعه مدین ،و حکومت قانون وی خنیث شدند و از اجرای
آانن ،توسط حمافظه اکران حامک ،جلوگريی به معل آمد .خامتی خود نزي حارض به خطرکردن
برای به معل درآوردن برانمه های جامعه مدین خود نبود و عدم فعاليت و تسلمي وی منجر
به تعطيل بسياری ،اما نه مهه ،وعده هايش شد .در اين مقاهل سعی بر اين دارم که
شکست ها و اناکمی ها ،موفقيت ها ،و بریخ از پیامدهای احامتیل سيایس رايست
مجهوری خامتی را ،اب مداقه بر گفامتن خامتی در چهارچوب حتول فکری گفامتن اسالمی از
1
دوره انقالیب ات مرحهل پسا-انقالیب و اصالح طلیب ،مورد حتليل قرار بدمه.
بدون شک گفامتن اسالمی در ايران ات حد زايدی واکنشی بوده است به جنبه
های فرهنگی دنيای مدرن ،که بریخ از این جنبه ها را به چالش کشيده است .و اين در
حایل بوده است که در هامن زمان ،به طرز خود آگاه و انخود آگاه ،اب بریخ از مولفه های
دنيای جديد در حال گفت وشنود بوده است .به مهني دليل ،هرنوع برریس ژریف در مورد
گفامتن های اسالمی در ايران ،منجمهل گفامتن پسا-انقالیب ،هبره ی زايدی از يک شناخت
نظری از آچنه به عنوان جتدد ايد ميکنمي ميربد .به عبارت ساده ،بنياد دنيای مدرن را به
صورت فرآيند به قدرت رسيدن انسان ميتوان تصور کرد ،فرآيندی که به طور لکی يک
خط ِسري مستقمي نبوده است .فرآيند اترخيی توامنند شدن انسان در غرب از طريق اداين
ابراهميی ،فلسف ِه يوانین ،رنسانس ،رفورماسيون پروتستان ها ،انقالب های دمکراتيک ،و
2
انقالب صنعیت شلک گرفته است که به دنيای مدرن و متام منافع و مضار آن اجناميده است.
. 1برای پژوهش های تحليلی در مورد شرايط سياسی زمان خاتمی نگاه کنيد به:
Ramin Jahanbegloo, “The Deadlock in Iran: Pressures, from
Below,” Journal of Democracy, Vol. 14, No, 1, January
2003, pp. 126-21; Ali Gheissar and Vali Nasr, “Iran’s
Democracy Debate,” Middle East Policy, Vol. XI, No.2,
Summer 2004, pp. 94-106; Said Amir Arjomand “Civil Society
and the Rule OF Law in the Constitutional Politics of Iran
under Khatami,” Social Research, Vol. 67 Issue 2, Summer
2000, pp283-202; and Ahmad Sadri, “The Varieties of
”Religious Reform: Public Intelligentsia in Iran,
International Journal of Politics, Culture, and Society,
.Vol.15, No.2, Winter 2001, pp. 271-282
.2درمورد تحليل بنياد های فرهنگی دنيای مدرن به مثابه توانمند Nشدن انسان،
نگاه کنيد به :
Farzin Vahdat, God and Juggernaut: Iran’s Intellectual
Encounter with Modernity (Syracuse: Syracuse University
.Press, 2002), Chapter 1
؟؟؟51
بنياد و مبدا فرآيند توامنند شدن انسان را ميباد در ذهن و نريوی فکری برش
جستجو کرد که وی را از طبيعت و دنيای ماده جدا کرده است .از ايرنو ،انسان مدرن
دارای آگاهی ،و در واقع خودآگاهی ،است .انسان متجدد آگاه از آزادی خود است که اگر
از آن حمروم گردد آنرا مطالبه ميکند .وی مهچنان صاحب حدی از اراده آزاد است که در
ادوار ديگر اترخيی ميرس منی بود .انسان های مدرن برهجان اثر ميگذارند ومنشا معل در دنيا
هستند .انسان دوران جتدد ،انسان کنش پذير نيست؛ او انسان کنشگر و عامل است.
مسلام اين ها وعده های دنيای مدرن هستند و راه درازی برای رسيدن به آهنا ،حیت در
اوروپا و امرياک و آسيای خاوری ،در پيش است .ویل مه اکنون نزي بریخ ازاين وعده ها،
دستمک بعضا ،متحقق شده اند .توامنندی انسان ها در بریخ از مناطق دنيا منجر به
مردمساالری شده است ،هرچند که اين مردمساالری در مراحل ابتدایي خود از
فراگريندگی بسياربدور بوده است ،و حیت حاال مه اکمل نيست .در نتيجه ی توامنند شدن
افراد در برابر دولت وجنبه های متاميت خواه جامعه ،بسياری از انسان ها در دنيای مدرن
به حقوق و آزادی های سيایس ،فرهنگی ،اجامتعی ،و اقتصادی دست ايفته اند که در واقع
اين ها پايه های مردمساالری را تشکيل ميدهند .انسان های مدرن مهچنني در مقابل
طبيعت کسب قدرت کرده اند ،و نتيجتا طول معر خود را افزايش داده اند و بر جنبه های
انهمراباننه طبيعت مانند باميری ،سواحن طبيعی و غريه به طور نسیب فائق شده اند .و اين
جنبه توامنندی انسان در واقع چزيی نيست جبز تکنولوژی.
در زابن فلسفی و تئوريک به مفهوم به قدرت رسيدن انسان اغلب واژه
«ذهنيت»[ ]subjectivityاطالق ميشود ،و انسان های مقتدر دوران مدرن را غالبا
«ذهن» [ ]subjectمينامند .مفهوم ذهنيت در فاریس جديد يکی از مفاهمي سهل و ممتنع
است که ممکن است عده ای را به اشتباه بياندازد .معنای متداول ذهنيت معوما به «طرز
فکر» و «نوع انديشه» داللت ميکند که از آچنه در اينجا مراد است بسيار دور ميباشد .در
اينجا ،به طور ساده ،ذهنيت به انسان توامنند شده مدرن داللت ميکند که در اثر نريوی
عقالین خود به قدرت رسيده است .1بدون شک ذهنيت اساس و بنيان آزادی و نتيجتا
بنيان حقوق برش و حقوق شهروندی است .2ویل ،ذهنيت يک جنبه منفی بسيار همم نزي
.1برای توضيح در مورد استفاده از واژه «سوژه» در تاريخ مغرب به معنی ياد
شده در اينجا رجوع کنيد به Louis Dupre, Passage to Modernity: An essay in the :
.Hermeneutics of Nature and Culture. New Haven: Yale University Press, 1993
. 2در مورد مفهوم ذهنيت انسان به مثابه پايه و رکن دنيای مدرن رجوع کنيد به :
52 ؟؟؟
دارد .جنبه «اتريک» ذهنيت ،هامنطور که گفامتن بعیض از پست مدرنيست ها به درسیت
نشان داده است ،موجب يک سلسهل جفايع در اترخي دنيای مدرن شده است .و اين بدان
دليل است که هرگاه که پای قدرت و به قدرت رسيدن در ميان است ،روی ديگر سکه
سلب قدرت و به خسره در آوردن ديگری است .از ديدگاه اترخيی ،فرآيند به قدرت
رسيدن غرب اب سلب قدرت از بقيه دنيا مهراه بوده است.
گفامتن معامران اصیل انقالب اسالمی در ايران (آيت هللا مخيین ،عیل رشيعیت ،و
آيت هللا مطهری) را ميتوان به صورت خایص از ذهنيت انسان تلقی کرد که در آن نوع
متناقیض از به قدرت رسيدن آدمی هنفته است .من در جایي ديگر از اين نوع آغازين
ذهنيت به عنوان «ذهنيت اب واسطه» ايد کرده ام 1.اين نوع به قدرت رسيدن انسان ،به اين
دليل اب واسطه است که هيچگاه به صورت مستقمي نيست و انسان تنها از طريق ذات
ابری تعایل و اتصاف مرشوط اصفات الهی ( مانند قدرت ،آگاهی و اراده) به خود ،به
مرشوط دستيایب به قدرت هسته اصیل ِ توامنندی دست ميازد .اين نوع ِ غري مستقمي و
فلسفی گفامتن معامران اصیل انقالب اسالمی ايران را در دهه های 60و 70ميالدی را
تشکيل ميدهد .برای مثال عیل رشيعیت در مورد انسان ها چنني مينويسد:
انسان که در مقابل او فرشتگان به زانو در ميايند ،جانشني خدا در
طبيعت است .انسان به عنوان رازدار و امانتدار خدا که هبرمند از
خشصيت خدا است ،دارای اراده ،آزادی ،مسئوليت،بينش ،آگاهی،
خالقيت ،کامل ،زيبایي،و دانش است .انسان خالق رسنوشت خود و
مسئول زمان ،جامعه ،اميان ،فرهنگ ،اترخي ،و آينده است2.
مشاهده اينکه در اينجا رشيعیت مولفه های اصیل به قدرت رسيدن انسان را،
که پيش نيازبرقراری حقوق برش و حقوق شهروندی است ،برميشمرد چندان دشوار
نيست .حیت آيت آهلل مخيین نزي گفته های مشاهبی در ابره انسان بيان کرده بود ،البته اب
3
رصاحت بسيار مکرت و در عبارات بسيار پيچيده تر فلسفی و عرفاین.
Charles Taylor, Hegel and Modern Society, Cambridge, Cambridge University Press,
.1979
. 1نگاه کنيد بهVahdat, God and Juggernaut :
. 2علی شريعتی ،امت و امامت .تهران :قلم ،1358 ،ص .107
. 3برای تحليل و بررسی شالوده های فلسفی Nگفتمان خمينی ،برای مثال ،رجوع
کنيد به (به ويژه فصل دوم) Vanessa Martin, Creating an Islamic State: Khomeini :
.and the Making of a New Iran. London, I.B. Tauris, 2000
؟؟؟53
اما اين تنها يک روی قضيه است .از سوی ديگر ،هر زمان که اين متفکران
انقالب اسالمی قائل به ذهنيت انساین ميشدند ،تقريبا بالدرنگ مهني ذهنيت و فاعليت
انسان را اناکر ميکردند .دليل اين اناکر،چندان که به نظر مريسد ،اين بود که ذهنيت و
فاعليت انسان به سادگی ميتواند به هبای سلب قدرت و ذهنيت از ذات ابری تعایل متصور
شود .بدين قرار ،آچنه که گفامتن متفکرين انقالب اسالمی ايران را،اب مهه تفاوت هايشان،
مشخص ميکند اين است که مهزمان به اثبات و نفی ذهنيت انسان يم پرداختند .ازاين
ديدگاه ،مشخصه اصیل «ذهنيت اب واسطه» را ميتوان به صورت تناقض و تذبذب در ابب
اثبات و نفی ذهنيت انساین انگاشت .افزون بر اين ،يک نوع ديگر از تذبذب نزي در اين
پارادمي ميتوان مشاهده کرد و آن اين است که در اين انگاره حامل به قدرت رسيدن
انسان ،بني فرد و مجع ،مدام در حال نوسان است .در گفامتن رشيعیت ،اکرثا ،ویل نه متاما،
مجع است که حامل توامنند شد انسان است و فرد هبره ی چنداین از آن منيربد .آيت هللا
مطهری ،از طرف ديگر ،هبای بيشرتی به توامنند شدن فرد ميداد ،البته بيشرت به خاطر
خمالفتش اب طرز تفکر مارکسيسیت.
نوساانت تئوريک و تناقضات موجود در گفامتن بنيانگذاران انقالب اسالمی،
معدات در قانون اسایس و هناد های مجهوری اسالمی متجیل هستند .بدين ترتيب ،قانون
اسایس اسالمی مه خدا و مه انسان را مهزمان حائز حق حامکيت ميشامرد .در نتيجه بعیض
از حقوق اوليه و پايه ای برقرار شده اند ،هرچند که در اين قانون اسایس اهرم هایي وجود
دارد که به اجرا در آوردن اکمل اين حقوق را خنیث ميکند .خود انم «مجهوری اسالمی»
حایک از اين دوگانگی و تردد است .اب متام اين احوال ،هنضت اسالمگرا در ايران ،به دليل
ذهنيت گرایي اش که در طی انقالب و جنگ هشت ساهل خونني اب عراق صورت حتقق
ايفت ،توانسته است که بعیض از جنبه های به قدر رسيدن انسان را برای اولني ابر در
اترخي ايران برای توده های مردم برقرار سازد ،و افاکر مقدمایت و ابتدایی حقوق برش و
مردم ساالری در بني آهنا رواج بدهد .البته شکی نيست که شالوده ريزی توامنند شدن
توده ها به هبای بسيار گزاف سيه روزی و ايثارگری ميليون ها انسان به دست آمده
است.
گفامتن های پسا انقالیب متفکران اسالمی در ايران ريشه در پارادامي ذهنيت اب
واسطه دارند و بعیض از نوساانت آن را از خود نشان ميدهند ،هرچند که اين نوساانت در
مقايسه اب نوساانت گفامتن های متفکران سلف خود بسيار خفيف تر هستند .در واقع
54 ؟؟؟
گفامتن عبدالکرمي رسوش ،محمد جمتهد شبسرتی ،و حمسن کديور ،هرکدام به طريق خاص
خود ،جنبه های مثبت ذهنيت و فاعليت انسان وپی آمد های دمکراتيک و مفهوم حقوق
انساین آنرا را بسط داده اند وانديشه حقوق شهروندی را توسعه خبشيده اند .در مورد
خبصوص رسوش ،نکته بسيار اب امهيت اين است که وی از اين نزي فراتر رفته وفرد را
1
حامل حقوق خوانده است.
آچنه که مورد محمد خامتی را شااين توجه ميکند اين است که وی تنها يک متفکر
نيست ،بلکه يک ر ُجل سيایس نزي است که دو ابر به رايست مجهوری انتخاب شده
است .يقينا خامتی از نظر انديشه به سطح شبسرتی و رسوش منريسد ،اما به دليل درگريی
مستقمي وی در امر سياست در ابالترين سطوح ممکنه ،گفامتن او و پيامدهای سيایس آن از
امهيت زايدی برخوردار است.
مشهورترين علامی آن شهر از قبيل آيت هللا مطهری حارض شد .قبل و بعد از انقالب
اسالمی خامتی در فعاليت های سيایس رشکت ميکرد و بعد از انقالب برای مدت کواتهی
رسپرسیت مرکز اسالمی هامبورگ را در آملان غریب به عهده داشت .در سال 1980خامتی
به منايندگی از طرف مردم ارداکن و ميبد به جملس اسالمی راه ايفت و در سال 1981
آيت هللا مخيین وی را به رسپرسیت روزانمه ابنفوذ کيهان تعيني کرد .در سال 1982خامتی
به به عنوان وزير فرهنگ و ارشاد اسالمی در اکبينه مري حسني موسوی مشغول به اکر
شد .در طول جنگ ايران و عراق وی به شغل های سيایس و دولیت هممی پرداخت
منجمهل معاونت و رسپرسیت ستاد مشرتک نريوهای مسلح مجهوری اسالمی و رايست
ستاد تبليغات جنگ .در سال 1989خامتی ابر ديگر در زمان رايست مجهوری هامشی
رفسنجاین وزير فرهنگ و ارشاد اسالمی شد ویل بعد از سه سال ،حتت فشاراز سوی
نريوهای حمافظه اکر ،ترجيح داد که از مقام خود استفاء دهد ات اينکه مباند و اب حريفان
1
مبارزه کند.
ديدگاه خامتی ،انسان به اين دليل که خليفه اي جانشني خدا در زمني است ،دارای قدرت و
آگاهی است 3.ویل در نظر خامتی اين ويژگی های بنيادی مبتین بر ذات الهی ميباشند و
. 1سيد محمد خاتمی ،اسالم ،روحانيت و انقالب اسالمی .طرح نو ،تهران
. 1379ص . 35
. 2سيد محمد خاتمی ،اسالم ،روحانيت و انقالب اسالمی .ص .48
. 3سيد محمد خاتمی ،زنان و جوانان ،طرح نو ،تهران . 1379ص .148
.4خاتمی ،اسالم ،روحانيت و انقالب اسالمی .ص . 123
؟؟؟57
ابواسطه ،برای خامتی اصیل حموری حمسوب میشود بر اين اساس است که خامتی حافظ را
به شهادت ميخواند که «خود» آدمی توان آنرا دارد که بگويد «چرخ بر مه زمن ار غري مرادم
گردد» و اي «اگربه کوه بگويد که به دراي فکنده شود چنني گردد 1».از ايرنو آچننان اتفایق
نيست که در ميان ورزش ها ،خامتی کوهنوردی را از مهه خوشنود کننده تر ميابد،
در ميان ورزش ها ،کوهنوردی جنبه منادين مه دارد .کوهها مناد و
مظهر رسبلندی ،صالبت و استقامت زمني و زندگی اند .رام کردن اين
مظاهر صالبت ،منااينگر اوج رسزندگی ،توامنندی ،افتخار و رسبلندی
انسان هاست .کساین که بر قهل های بلند و رفيع کوهها پا می گذارند،
منونه برجسته صالبت انساین هستند و اب اين اکر نشان می دهند که
انسان نسبت به مهه موجودات هسیت توامنندتر است و می تواند برترين
مظاهر قدرت و صالبت دنيای طبيعی را زير پای خود بگذارد .ما انسان
هایي متدين و موحد هستمي و معتقدمي که قدرت انساین ابيد در خدمت
انسانيت قرار بگريد .يعین اين صالبت و قدرت ابيد در هجت بندگی
خدا ،که عني آزادگی ،و آزادی در برابر جز خداست ،به اکر گرفته شود2.
برشی به حساب ميايد .در «نظر» هرچه خالف لکيسا ابشد خالف خدا
است و در «معل» هرکس ميتواند نظر بدهد ،زيرا امری برشی است ...
اما در اين سوی عامل [دنيای اسالم] «معل» جنبه «قدیس» می گريد و
ميدان تفحص و عرض وجود در عامل نظر ابز (اي ابزتر) می شود و به مهني
دليل سياست بسته می ماند ،اما فلسفه و عرفان و ساير علوم نظری
1
گسرتش می ايبد.
خامتی در کتاب خود راجع به تفکر سيایس در هجان اسالم ،تالش بر اين دارد
که تصلب گفامتن سيایس در اترخي اسالمی و به موازات آن اترخي خوداکمگی و «تغلب» را
در اين گوشه هجان جتزيه و حتليل کند .او اترخي متدن اسالمی را به سه دوره تقسمي ميکند.
دوره اول چهل سال دارد که از اتسيس سازمان سيایس در مدينه رشوع ميشود و اب خامته
زمامداری خالفای راشدين پااين مييابد .اين دوره تنها زماین است که جامعه اسالمی
ميتوانست اميدی برای رهایی داشته ابشد 2.دوره دوم از امواين رشوع ميشود،
وعباسيان را شامل ميشود ،و اب رشوع دست اندازی غربيان به هجان اسالم در قرن
نوزدمه به انتها مريسد .در اين دوران طوالین ،خوداکمگی و تغلب هممرتين وجه مشرتک هناد
های سيایس و روح سياست در متام رسزمني های اسالمی است ،به رمغ متام اختالفات در
زمينه های ديگر 3.دوره سوم از چريگی هجانساالری غریب آغاز ميگردد و ات به اکنون ادامه
4
دارد.
به نظر خامتی در دوران دوم ،حيطه فکری و فرهنگی در دنيای اسالم را به سه
مقوهل مک وبيش جمزا ميتوان تقسمي کرد :ترشع ،تصوف ،و تعقل 5.ازاين سه مقوهل ،ترشع
ابنفوذترين و اتثريگذارترين عامل در ميان توده ها بوده است .تصوف ،از ديد خامتی ،بيشرت
در ميان بریخ از خنبگان مسلامین که از وضع موجود انرایض بودند ویل راه چاره ای پيدا
منیکردند ،رواج پيدا کرد .فلسفه و تعقل ،از طرف ديگر ،به حاشيه رانده ميشدند،
روی انسان خواستار رسبلندی گشود .اما تقدير اترخيی مسلامانن چنان
بود که نمي قرن پس از دميدن آفتاب اسالم ،ابر سياه «تغلب» و
«خوداکمگی» آسامن زندگی اجامتعی آانن را تريه کرد و در اين تريگی چشم
بصريت اندمشندان مسلامن نزي بر روی ماهيت «سياست» و «قدرت»
بسته شد و اتمل فلسفی جدی در امر «مدينه» و نظام سيایس و اجامتعی
که اب تالش ارمجند بنيانگذار فلسفه اسالمی ،فارایب آغاز شده بود اب
درگذشت او به حماق تعطيل افتاد و انديشه سيایس به پرتگاه بدفرجام
توجيه ،تطهري اي دست ابال ترشحي امر سياست جاری فرو غلتيد1 ...
گفامتن خود خامتی ،آنطور که به نظر مريسد ،سعی بر اين دارد که اين سري اترخيی را
در هجت خمالف برگرداند.
مطلوب رشيف مهه انسان ها در طول اترخي نبوده است؟ و مگر برای چزيی به اندازه
آزادی قرابین داده شده است؟» 1در بسياری از موارد خامتی به خمطاابن خود اخطار داده
است که هر آچنه در مقابل آزادی ايستاده است لطمه خورده است .حیت فضيلت های
انساین ،اگر اب آزادی رس تقابل داشته اند خود صدمه ديده اند .هامنطور که در جتربه قرون
وسطی و هجان مکونيسم به چشم ميخورد ،دين ،عدالت ،توسعه ،عدالت اجامتعی و اقتصادی
2
هنگامی که اب آزادی تضاد داشته اند ،زاين ديده اند.
هامنطور که در ابال اشاره کردم ديدگاه خامتی در مورد آزادی ات حد زايدی مبتین
برهجانبيین متافزييک اداين توحيدی ميباشد و کوشش بر آن دارد که راهی غري مستقمي برای
فاعليت و توامنند شدن انسان بيابيد .در نظر وی ،تنها اميان ميتواند آزادی انسان را از
چنگال رشايط هسیت ،يعین جربيت وقرسی بودن رشايط وجودی برش ،به ارمغان بياورد.
از طرف ديگر ،اميان تنها به دليل خمتار بودن انسان ممکن است،
انسان چه در چنرب ادوار مهيشه تکرار شونده هسیت گرفتار ابشد
و چه در آفات و اايم زمان اترخيی و اترخي را چه اترخي پيش بربد ،چه
سوائق نفساین ،چه شيوه توليد ،وچه قهرمان ابرمرد ،نکته مسمل آن است
که فقط اب اکسري اميان که عبارت است از "برداشته شدن قيدهای جديد
و قدمي از دست و پای آدمی" می توان از دايره تکرار "ازیل" اي از سلطه
رضورت اترخيی به فراخنای آزادی و رهایي فراز آمد .مه چنانکه اب ن َ َفس
حيات خبش آزادی است که اماکن انتخاب معنويت و اميان فرامه ميشود3.
از اين حلاظ ،خامتی به اين نکته همم اشعار دارد که آزادی تنها يک شعار سيایس
منيتواند ابشد« :آزادی يعین آزادی خمالف ».حکومت وظيفه دارد که رشايطی را فرامه سازد
که خمالفان آن بتوانند خمالفت خود را به صورت صلح آمزي بيان کنند 4.اب اين وجود ،از نظر
خامتی ،آزادی دارای حمدوديت ها و مرز هایي است .قانون اين مرز ها و حدود را تعيني
ميکند .در يک نظام اسالمی هيچ کیس آزادی آنرا ندارد که هر خسین که خبواهد به زابن
.1محمد خاتمی ،مردم ساالری ،تهران طرح نو . 1380 ،ص . 99
.2خاتمی ،گزيده سخنرانی های رئيس جمهور در باره توسعه سياسی ،توسعه
اقتصادی ،و امنيت .ص 117-18
.3خاتمی ،هزاره گفتگو و تفاهم N.ص . 54
.4خاتمی ،گزيده سخنرانی های رئيس جمهور در باره توسعه سياسی ،توسعه
اقتصادی ،و امنيت .ص . 120
64 ؟؟؟
بياورد؛ هيچ نظام ديگری چنني اجازه ای را منيدهد،
در نظام ما حد آزادی بيان ات جایي است که خمل مباین اسالم و
خمالف حقوق معومی نباشد .اب رعايت اين حدود مهه آزادند که حرف
هايشان را بزنند .تنگ نظری مه نبايد کرد طوری که مباین اسالم را آن
قدر حمدود تعريف کنمي که فقط منطبق بر سليقه خودمان ابشد .چنان
نباشد که هر کس اب سليقه ما خمالفت کرد ،به خمالفت اب مباین اسالم متهم
شود؛ مباین اسالم بسيار وسيع و بزرگرت از حمدوده تنگ سليقه های
ماست1.
برای پاسداری از اسالم و نگاهداشنت آزادی ،درمضن ِ جلوگريی از تبديل آزادی به
هرج و مرج ،خامتی قصد دارد که سازگاری اسالم و آزادی را اثبت کند .از نظر وی در
دنيای کنوین غري ممکن است که بتوان اسالم را در برابر آزادی قرار داد و اگر چننني شود
2
اين اسالم است که شکست خواهد خورد.
از مهه هممرت برای خامتی ،و اب توجه به اتکيد زايد وی بر ابعاد فکری و فرهنگی
زندگاین که يقينا ريشه در هجانبيین لکی او دارد ،آزادی فکر مطرح است .امتياز انسان بر
موجودات ديگر ريشه در نريوی تفکر او دارد و انديشه چزيی جز پرسش کردن و تالش
برای پاخس به آهنا نيست 3.پرسش کردن حق متام شهروندان ميباشد .هامنطور که به انسان
گرسنه «منی توان فرمان داد که فعال ات ده روز گرسنه نشود »،انسان هایي که دارای
نريوی انديشه هستند ،خبصوص جواانن ،را منيتوان وادار به اين کرد که پرسش نکنند .در
4
يکی از خسرناین هايش خطاب به معلامن کشور ،خامتی رصحيا اظهار داشت که «پرسش
منطقه ممنوعه ندارد ،چه در زمينه عقايد ،چه در زمينه عادات و فرهنگ ،چه در امور
اجامتعی ،و چه در امور طبيعی وفزييکی ابشد .مه چنان که شام ابيد سئوال کنيد که آاي امت
وجود دارد اي نه ،اي خدا هست اي نه ،اين که خداوند اين خصوصيات را دارد اي نه 5».در
واقع ،از ديدگاه خامتی قومی که نتواند پرسش کند ،انديشه ندارد و قوم یب انديشه حمکوم به
.1خاتمی ،اسالم ،روحانيت و انقالب اسالمی .ص . 143
.2خاتمی ،مردم ساالری ،ص . 72
.3خاتمی ،گزيده سخنرانی های رئيس جمهور در باره توسعه سياسی ،توسعه
اقتصادی ،و امنيت .ص . 134-5
.4خاتمی ،زنان و جوانان .ص . 105
.5خاتمی ،زنان و جوانان .ص . 103
؟؟؟65
1
انفعال و مقهور ديگران است.
اين رويکرد خامتی را وارد جراين ابزنگری در امور فرهنگی ميکند .از نظر
خامتی فرهنگی که نتواند در خود نظر کند و متام گذشته خود را مقدس بيانگارد و از اين
حلاظ غري قابل پرسش ،فرهنگ راکدی ست که روح جامعه را مميراند 2.منيتوان گفت که
هرچه رنگ و بوی فرهنگ ما را دارد مقدس است و به هرقميت که شده ابيد در اسمترار
آن کوشيد و هرآچنه متعلق به ديگران است یب ارزش ميباشد .فهم ما از دنيا ،روابط و
موسسات اجامتعی ،آداب اجامتعی ،دریک انساین است که به مهني خاطر ممکن است که
بریخ از آن اشتباه ابشد و اي آنکه متعلق به زمان های گذشته ابشد .تنها فرهنگی که دامئا
خود را نقد و پااليش کند ميتواند توسعه پيدا کند و زنده مباند 3.ميبايست گذشته خود را
بشناسمي ،نه برای اين که به آن برگشت کنمي ودر آن درجا بزنمي ،که آن نفسا ارجتاعی
است ،بلکه برای آنکه بدانمي که بسياری از طرز فکرها و عادت ها متعلق به زمان و ماکن
خایص هستند ،و مهچنني برای آنکه بتوانمي گذشته خود را خردمندانه نقد کنمي و از اين راه
4
در آينده به عزت و شکوهی دست بيابمي که از بزرگی گذشته مان درخشنده تر ابشد.
آزادی عقيده در گفامتن خامتی مفهوم کرثتگرایي را ،در جامعه ای که هيچگاه واقعا
اين فکر را که طبقات متعددی از ابور ها و رفتار ها ميتوانند مهزمان مرشوعيت داشته
ابشند نپذيرفته ،نزي به دنبال دارد .در ديد خامتی دولیت واقعا دارای قدرت است « که اين
واقعيت فلسفی ،ازیل و تکويین را می پذيرد که در جامعه برشی اختالفات نظرهست».
خداوند« ،انسان ها را خمتلف آفريده است ...کساین که ميخواهند جامعه ای يکدست و
تک سليقه بسازند ،آن مه اب خبشنامه و از ابال ،در واقع خالف مسري آفرينش قدم بر می
دارند 5».از آجنایي که انسان دارای انديشه است و ابزار انديشه منطق ميباشد ،ما در حبث
و گفتگو اب ديگراین که هجانبينيشان اب ما خمتلقف است ميبايست اب سعه صدر از منطق
رسنوشت و دخالت در عرصه زندگی قائل است .امتياز ديگر اين نکته است که اين حق
تعممي ميابد؛ بدان معنا که حق حضور در عرصه رسنوشت ،تنها به خبشی از جامعه ،يعین
1
مردان اختصاص ندارد ،بلکه يک حق عامه می ابشد که زانن و مردان در آن مشرتکند».
خامتی جزو معدود مقامات مجهوری اسالمی است که به طور رمسی اعالم منوده
است که حقوق شهروندی ميبايد به غري مسلامانن تعممي پيدا کند ،هرچند که واحض نيست که
آاي اين حقوق شامل متام غري مسلامانن منجمهل هبائيان ميشود اي نه ،و آنکه غري مسلامانن دقيقا
از مهه حقوق مسلامانن برخوردار ميشوند اي نه .به گفته خامتی،
در واقع ،نظام قضایي ما پاسدار حق انسان مومن و انساین است که
در جامعه زندگی ميکند .مومن حقوق والایِي دارد ویل هر شهروندی که
در نظام مجهوری اسالمی زندگی ميکند ،ولو مسلامن نباشد اي حیت فاسق
ابشد ،صاحب حقویق است که حکومت اسالمی موظف است آن حقوق
را برآورده کند؛ يعین ما فقط در مقابل احقاق حقوق مومنان و متدينان
مسئول نيستمي .هر انساین که اين نظام را پذيرفته ابشد و در درون نظام
زندگی کند و شهروند اين نظام به حساب آيد صاحب حقویق است و
حیت اگر انسان مومین حق او را زير پا بگذارد ،اب او برخورد خواهد
شد2.
خامتی به طور اخص موضوع حقوق زانن مورد حبث قرار داده است .زانن به
عقيده وی« ،مهواره در اترخي مظلوم بوده اند .ما مهيشه گفته امي که انقالب اسالمی ما زانن
را از مظلوميت جنات داد و اآلن مه معتقد هستمي که زانن در کشورهای مسلامن و غري
مسلامن دچار نوعی مظلوميت اترخيی هستند.
آ
واقعا هر وقت که از حقوق حریف به ميان مده ،بيشرت حصبت از حقوق
شوهران اي مردها نسبت به زن ها بوده است .زن های ما انصافا مظلوم بودند؛ ما شاهد
بودمي که در خيیل از خانواده ها حقوق فقهی مه رعايت منی شد؛ من معتقدم که آن حقوق
باکهد 1.به عبارت ديگر ،خبش خصویص ميبايست بيشرت فعال شود و روحيه توليد گری،
اکرآفريین و رسمايه گذاری ميبايد تشويق بشود 2.مستخدمني دولت نزي ابيد برای مشارکت
در اداره دواير دولیت تشويق بشوند 3.از طرف ديگر ،خامتی توسعه تعاوین ها را راه
4
ديگری برای افزايش مشارکت مردم در فعاليت های اقتصادی مملکت ميداند.
ِ
«پارادوکس» مشارکت زانن
يکی ديگر از ويژگی های انديشه خامتی در مورد مشارکت اجامتعی اين است که
وی توجه نسبتا زايدی به مسئهل مشارکت زانن در يک جامعه اسالمی مبذول ميدارد.
انديشه وی در مورد مشارکت زانن حتت اتثري افاکر وی به طور لکی در مورد زانن است،
برای اينکه زانن جامعه ما آينده هبرت داشته ابشند ،ابيد اين تفکر
غلط را از ذهن خود بريون کنمي که زن جنس دوم است و مرد جنس
اول و برتر .البته زن ،زن است و مرد ،مرد است .هر تالیش برای
انديده گرفنت اختالف ميان زن و مرد ،مه جفای به زن است ،مه جفای
به مرد و مه جفای به جامعه انساین است .زن و مرد اب يکديگر تفاوت
دارند ،اما زن جنس دوم نيست و مرد مه جنس برتر نيست .هردو پاره
های يک انسانيت هستند ،هر دو جايگاه خاص خويش را دادند و هر دو
انسان های بزرگی هستند .ما جامعه ای رسبلند می خواهمي و وجود
جامعه رسبلند در گرو وجود زانن و مردان رسبلند است .در گذشته
چنني پنداشته ميشد که از نظر خلقت ،مردان از زانن برترند و اين
برتری را ،دين مه مورد اتئيد قرار داده است .اب اين ديد غلط بود که مه
.1خاتمی ،گزيده سخنرانی های رئيس جمهور در باره توسعه سياسی ،توسعه
اقتصادی ،و امنيت .ص . 224
.2خاتمی ،گزيده سخنرانی های رئيس جمهور در باره توسعه سياسی ،توسعه
اقتصادی ،و امنيت .ص . 224اين رويکرد با رويه به شدت دولتگرای [ ]statistپانزده
سال اول انقالب در تقابل بسيار است.
.3خاتمی ،گزيده سخنرانی های رئيس جمهور در باره توسعه سياسی ،توسعه
اقتصادی ،و امنيت .ص . 102-3
.4خاتمی ،گزيده سخنرانی های رئيس جمهور در باره توسعه سياسی ،توسعه
اقتصادی ،و امنيت .ص . 224-5تعاونی ها در قانون اساسی جمهوری اسالمی مطرح
شدند و قرار بود که دوشادوش بخش دولتی و بخش خصوصی به فعاليت بپردازند ،ولی
هيچگاه به مقياس انحصارات دولتی توسعه پيدا نکردند.
70 ؟؟؟
1 به زن سمت می شد ،مه به مرد و مه به جامعه انساین.
از ديدگاه خامتی ،برای آنکه زانن بتوانند نريوی ابلقوه خود را به فعل در
بياورند ،آهنا ميبايد حضور خود را در عرصه معومی افزايش بدهند و در تعيني رسنوشت
خشیص خود و امور اجامتع فعال بشوند .اما ،به ابور خامتی ،يک نوع «پارادوکس» و
«تناقض منا» در مورد مشارکت زانن در عرصه معومی وجود دارد .از طریف ،به زمع خامتی،
خشصيت انسان در ارتباطات اجامتعی رشد پيدا ميکند و نريوی عقالین ،عاطفی ،و همارت
های برشی به رشط حضور فعال وی در جامعه شلک ميگريد .از طریف ديگر« ،آفريدگار،
زن را در موقعيت بسيار ممتازی قرار داده است زيرا نقش او در رسنوشت برش و جامعه
بسيار برجسته است و از اين هجت از مرد جلوتر است .زن به هرحال مادر است و
خدای منان ويژگی های طبيعی در وجود او به وديعه گذاشته و او را حمور خانواده قرار
داده است ».به عبارت ديگر ،به گفته خامتی
تناقض منایي که از آن حصبت کردم اين جاست .اي پذيرش نقش
آ
حموری زن در خانواده به معین در حاشيه قرار گرفنت او و دور بودن او
از حصنه اجامتع و در نتيجه حمروم ماندن او از رشد است؟ آاي حضور او
در حصنه اجامتع و برخورداری او از فرصت های برابر اجامتعی و در
نتيجه رشد کردن او به معین حمروم شدن جامعه از خانواده سامل و مستحمک
است؟ من فکر ميکمن موضوع حموری امروز در مورد زانن اتمل در اين
پارادوکس و ايفنت راه حل مناسب برای آن است؛ چه کنمي که زن در
عرصه اجامتع ابشد و رشد کند و چه کنمي که خانه از مه نپاشد؟ ايفنت راه
ميانه دشوار است اما انسان های بزرگ اکرهای دشواری می کنند2.
خامتی هيچگاه راه حل قانع کننده ای را برای «پارادوکس» خود ارائه منی کند.
تنها راه حل نسیب که وی پيشنهاد ميکند اين است که زانین که حرفه و پيشه ای در
زندگاین خود انتخاب منيکنند ،در اجنمن هایي از قبيل هرنی ،فین ،اجامتعی ،علمی ،ورزیش
3
و مذهیب که در آن ها ميتوانند فاعليت خود را رشد بدهند رشکت کنند.
خاتمی ،زنان و جوانان .ص . 21 .1
خاتمی ،زنان و جوانان .ص . 32-3 .2
خاتمی ،زنان و جوانان .ص . 38 .3
؟؟؟71
پرادامي ذهنيت اب واسطه ،واي در اين مورد «حامکيت اب واسطه» ،ات حد زايدی
مامتيل به یب ثبایت و تذبذب است ،آچننانکه ميتواند ذهنيت و حامکيت انساین را مه زمان
اثبات و نفی کند 2.گویي که خامتی از اين اماکن آگاه است ،سعی بر آن دارد که اب اتکيد بر
آنکه حامکيت خداوند هيچ تغايری وتقابیل اب حامکيت انسان ندارد ،اين برداشت از مفهوم
حامکيت مردم را ابثبات تر کند« :در نظر امام ،مردم ،مردم عادی ،و خدا اب مه خمالف
نيستد .مردم در حامکيت خدا تداخل منيکنند{ .مخيین} نگران آن نيست که اگر مردم
.1خاتمی ،گزيده سخنرانی های رئيس جمهور در باره توسعه سياسی ،توسعه
اقتصادی ،و امنيت .ص . 44-5
خاتمی نوع خاصی تعبير از مفهموم آزادی انسان را با تکيه به مفهوم توحيد به
دست ميدهد که با پاراديم ذهنيت باواسطه ،به عنوان راهی غيرمستقيم به سوی
نهادينه سازی توانمندی انسان ،قرابت نزديکی دارد .به زعم وی استقالل و آزادی انسان
را ميتوان از مفهوم توحيد Nانتاج کرد به اين دليل که ،از يک نظر ،توحيد به معنی تسليمN
به خدا و سرپيچی از هر آنچه غير خداست ميباشد .به گفته خاتمی« ،جامعه ای که
اسالم می خواهد ،دارای دو ويژگی است :يکی توحيد اعتقادی و ديگری استقالل
اجتماعی N.آلبته به نظر می رسد که اگر توحيد را تحليل بکنيم ،استقالل هم در آن نهفته
است .سلطه ناپذيری در برابر زورگويان ،ستمگران و کافران از متن توحيد فهميده
ميشود ،زيرا توحيد فقط توحيد اعتقادی نيست .در دل توحيد ،استقالل ،آزادی،
پيشرفت ،سازندگی ،فراهم آوردن زمينه برای رشد همه انسان ها و عدالت وجود دارد.
الاقل اين مسئله ،مسئله مهمی بوده که در قران در کنار توحيد ،عدم وابستگی به
اجانب و بيگانگانی که قصد سلطه دارند ،ذکر شده است .اول اينکه با توحيد Nبه
شخصيت انسان استقالل ميدهد و ديگر اينکه با عدم رکون به ظالمان روح استقالل را
در جامعه مدنی اسالمی مي دمد» .رجوع کنيد به خاتمی ،اسالم ،روحانيت و انقالب
اسالمی ،ص .81
خاتمی همين فکر را به طرز ديگری بيان کرده است« :جوهره آزادی عبارت
است از توانايی رهايی از آنچه که کمتر و يا مساوی با خويشتن Nاست .واين تنها از راه
تسليم Nبه حقيقيت مطلق ميسر ميگردد .الزمه شان انسانی اين است که تنها خداوند بر
انسان حکمرانی کند N.»....محمد خاتمی ،احيای حقيقت دين :مجموعه مقاالت ،تهران:
ذکر ، 1380 ،صص . 141-42
.2برای بحثی در مورد بی ثباتی و اثبات Nونفی همزمان فاعليت بشری در پراديم
ذهنيت باواسطه ،رجوع کنيد به فرزين وحدت ،رويارويی فکری ايران با مدرنيت ،تهران:
ققنوس. 1383 ،
؟؟؟73
حامکيت بدست آورند و در حصنه ها ابشند ،خداوند صدمه ميبيند ...حامکيت مردم انیف
حامکيت مطلق خداوند بر انسان ها و هسیت نيست » 1.اين نوع انسانگرایي مرشوط در
گفامتن خامتی به طرز ويژه ای جتیل ميابد که در آن انسان موضع مرکزی دارد
.1خاتمی ،گزيده سخنرانی های رئيس جمهور در باره توسعه سياسی ،توسعه
اقتصادی ،و امنيت .ص . 129
.2در سال 1998مجمع عمومی سازمان ملل متحد سال 2001را به عنوان
«سال گفتو بين ملت ها» اعالم کرد.
؟؟؟75
را به عنوان واقيعیت درگذشته مورد شناسایي قرار ميدهند؛ واقيعیت که
1امروز يک شیئ اترخيی و موزه ای است و ميتوان در آن ترصف کرد.
چنني حتليیل خامتی را بر آن ميدارد که جنبه اتريک مدرنيته را مورد اکوش قرار
دهد .روی ديگر فرآيند کسب قدرت برای خويشنتِ مدرن به عنوان ذهن ،البته سلب
قدرت از ديگران و سلطه طلیب است 2.در يک خسرناین خطاب به گروهی از دانشگاهيان
اروپایي در دانشگاه فلورانس ،خامتی امپرايلسمي اروپایي را از ديدگاه «رسشت دوگانه»
مدرنيته مورد حتليل قرار داد .رويکرد سلطه جویی نسبت به طبيعت در دنيای مدرن،
جوامع برشی را نزي مورد جهوم قرار داده است .در حتليل خامتی ،آچنه که بعدها به عنوان
امپرايلسمي شناخته ميشود ،در واقع نتيجه رويکرد سلطه جواينه انسان مدرن نسبت به
طبيعت و مضمر در هناد علوم طبيعی جديد است ،که به انسان و علوم انساین گسرتش
پيدا ميکند .به مهني دليل منيتوان مدرنيته را بدون در نظر گرفنت جنبه های اخالیق و انساین
3
مورد مطالعه قرار داد.
اب اينهمه ،خامتی مدرنيته و جتربه غرب اب دنيای جديد را به جنبه سلطه جواينه
آن تقليل منيدهد .در يک خسرناین خطاب به گروهی از انديشمندان آملاین ،خامتی اذعان دارد
که بریخ از گرايشهای فکری غریب بني هجاچنريگی راجي در علوم طبيعی که مبتین بر رابطه
ذهن و شیئ ميباشد ،و علوم انساین که متکی بر روابط بني الهذاین هستند ،تفاوت قائل
ميشوند 4.از نظر خامتی شکی وجود ندارد که مدرنيته غریب موجبات ظهور مردمساالری را
فرامه کرده است؛ اما دستاوردهای دمکرایس و صلح هجاین را تنها در صوریت ميتوان حفظ
5
کرد که روابط بني امللیل بر اساس روابط بني الهذاین و برابری بنا شوند.
ات اين جا سعی من در اين بوده است که گفامتن خامتی را در چهارچوب کوشش
.1خاتمی ،گفتگوی تمدن ها .ص . 97-8
.2يکی از موثرترين انتقادات از جنبه تاريک و سلطه گرای مدرنيته ،بدون شک
هنوز« دياليکتيک روشنگری» اثر تئودور آدورنو و ماکس هورکهايمر ميباشد.
3
.بابک داد ،خاتمی در ايتاليا :99 Nيادداشت های سفر رئيس جمهور به اروپا
بهمراه متن کامل دو سخنرانی و يک مصاحبه ،سازمان چاپ و انتشارات Nوزارت فرهنگ
و ارشاد اسالمی ،1378،ص . 82جالب است که با وجود انتقاد خاتمی از جنبه سلطه
جويانه Nذهنيت به عنوان سويه تاريک دنيای مدرن ،وی اشعار ندارد که مفهوم «عزت»
که در واقع بسيار نزديک به مفهوم ذهنيت است ،حاوی همان دوگانگی رهايی و سلطه
گری موجود در مقتدر شدن انسان جديد است.
.4خاتمی ،گفتگوی تمدن ها .ص . 52
.5داد ،خاتمی در ايتاليا ،Nص 67و . 74
76 ؟؟؟
نريوهای مذهیب پسا انقالیب ايران برای مهراه سازی خود اب مدرنيته مورد حتليل قرار بدمه.
در مالحظات پاايین اين مقاهل بریخ از جنبه های بيشرت معیل دوران رايست مجهوری خامتی
اب التفات به حتليل ابال اجامال مورد حبث قرار خواهد گرفت.
داشته ابشد ،بناهنادن حکومت قانون و حرکت در چهارچوب آن رضوری است .ویل،
هنگامی که بریخ هناد های ضد دمکراتيک در قانون گنجانيده شده اند ،پافشاری برای
رعايت قانون در مهه موارد آن ،خمالف اصول جامعه مدین است .چنني به نظر مريسد که
اين معضل هسته اصیل انمهخواین وعده های خامتی مطرح شده در گفامتن او و عدم موفقيت
1
وی در اجرای آانن را تشکيل ميدهد.
اب اين مهه ،خسن بردن از اناکمی مطلق در مورد طرح های خامتی نزي اندرست
ميباشد .در طول مدت هشت سال رايست مجهوری خامتی ،اشاعه افاکر دموکراتيک از
طريق شکوفایي مطبوعات آزادتر ،و بریخ جمراها برای تعميق اين نوع افاکر مانند تساهل
بيشرت در امر چاپ و انتشار کتاب و توليد فيمل ،عیل رمغ تالش خست نريوهای ضد
دمکرایس برای رسکویب آانن ،ميرس گرديد .بدون شک اتثري شنيدن صدای خود در مطالبه
آزادی های فردی و حقوق شهروندی و اجامتعی بر مردم تنها ميتواند اشتهای آانن را برای
دمکرایس گسرتش بدهد .نظام کنوین سيایس در ايران در صدد است که موج مطالبه
برای فاعليت و عامليت هجانشمول را ،که اساس وپايه حقوق شهروندی ميباشد ،به طرق
خمتلف همار کند .اما ،آچنه ،غالبا مورد غفلت قرار ميگريد اينست که به جمردی که يک
ملت به مرحهل ای از آگاهی از حقوق شهروندی که ملت ايران در اين برهه بدان دست
ايفته مريسد ،بسيار دشوار به نظر ميايد که هيچ نريوی بتواند اين فرآيند را به عقب براند و
اي معکوس کند.
1
خامتی بیشرت دغدغهی دموکرایس دارد
اشاره :ابزگشت سید محمد خامتی رئیس مجهور سابق ایران ،به حصنه انتخاابت ،گامنه
زین ها برای چگونگی ادامه فعالیت سیایس این چهره شناخته شده بنی امللیل را دوچندان
کرده است .بریخ می کوشند از خامتی در دوره سوم رایست مجهوری اش چهره ای حمافظه
اکر و بریخ او را جسورتر معریف می کنند .ویل آای خامتی اب موانع متعدد پیش رویش خواهد
توانست آزادی ،حقوق برش و دموکرایس را یک گام به جلو بربد؟ اگرچه بسیاری اب طرح
این ایده که اگر خامتی از خراب تر شدن وضع موجود جلوگریی کند اکر بزرگی اجنام داده
است ،می کوشند سطح مطالبات میل را از وی اکهش دهند ویل واقعیت این است که نگه
داشنت کشور در وضع موجود نیازمند ابزگشت خامتی به عنوان مسبل و لیدر جراین
اصالحات به حصنه انتخاابت نبود.
این پرسش را اب نمی نگاهی به معلکرد خامتی در دو دورهی رایست مجهوری اش ،در
گفتگویی اب دکرت فرزین وحدت مطرح شده است که در ادامه میخوانید.
فرزین وحدت دارای مدرک دکرتا در رشته جامعه شنایس است .ختصص وی در
ابره مفاهمی و رشایط مدرنیته و اکربرد آهنا در مورد ایران ،اسالم و خاور میانه میباشد.
وحدت نویسنده کتاب "روایروی فکری ایران اب مدرنیت" است که اصل آن به انگلییس
در امریاک به چاپ رسیده و در ایران توسط انتشارات ققنوس ترمجه و چاپ شده است.
-چاپ شده در مجله اینترنتی گذار 1
؟؟؟81
از وی مقاالت متعددی در امریاک و ایران منترش و بریخ از ااثرانگلییس وی عالوه به
فاریس ،به زابن های سوئدی ،ایتالیایی و اسپانیویل ترمجه و چاپ گردیده است .کتاب
بعدی وی در ابره بریخ متفکران اسالمی غری ایراین و ایراین قرن بیسمت و پدیده مدرنیته ،
در رشف امتام است .وحدت در دانشگاه های اتفزت ،هاروارد و ییل تدریس کرده و اکنون
در اکجل وسار به حتقیق مشغول است.
***
نظر به ذهنیت افاکر معومی ایران نسبت به اندیشه و کردار سید محمد خامتی ابزگشت
ایشان به عرصه انتخاابت چه اتثریی بر فرآیند دموکرایس خواهی در ایران به مهراه خواهد
داشت؟ آای در فرصت پیش رو خامتی قادر به حتکمی مباین گفامتین که پیشرت آن را راجی کرده
است خواهد بود؟
به نظر من آقای خامتی لیربال ترین و دموکرات ترین فردی است که می توانست در
انتخاابت رشکت و اماکن برنده شدن را داشته ابشد .البته در طیف اصالحطلب احامتال
افرادی وجود دارند که از آقای خامتی لیربال تر ابشند ،ویل اماکن اینکه بتوانند از صایف
شورای نگهبان عبور کنند به نظر بعید میرسد .از میان انمزدان مطرح ،که به دالیل سوابق
خود میتوانند اتییدیه شورای نگهبان را کسب کنند ،از مجهل آقااین کرویب و مری حسنی
موسوی ،به نظر من خامتی بیشرت دغدغه دموکرایس دارد.
هواداران آقای خامتی بیشرت از طبقات متوسط و شهر نشنی ،جواانن و به خصوص
زانن جوان تشکیل شده اند که در زمان حامکیت امحدی نژاد آسیب های مادی و رواین
زایدی را متحمل شده اند .از این رو ،این قرش ها شاید تنها مفر خود را در انتخاب جمدد
آقای خامتی میابند .البته نباید فراموش کرد که در اواخر دوران هشت ساهل رایست مجهوری
خامتی ،این اقشار ،به حلاظ سطح انتظار ابالیشان -که در ابال رفنت آن خود آقای خامتی
نقش داشت -ات حد زایدی از ایشان و حیت جراین اصالح طلیب مایوس و رسخورده شده
بودند و هنوز نزی خاطره مجعی و فردی آهنا از آن دوران اکمال التیام نیافته است.
از طرف دیگر ،طبقات زیرتر جامعه نزی احامتال نسبت به آقای خامتی احساس دودیل
میکنند .از یک سو اظهارات آزادیخواهانه و دموکراتیک خامتی برای آانن اولویت ندارد و
82 ؟؟؟
مسایل مادی ،اشتغال و فقر در درجه اول ذهن آانن را به خود مشغول میکند .ویل از
آجنا که در زمان امحدی نژاد حتت فشار بیشرتی بوده اند ات در دوران خامتی ،احامتال گرایش
بیشرتی به خامتی نشان خواهند داد .امحدی نژاد در آمد نفت را به صورت پوپولسییت در
میان مردم مک بضاعت توزیع کرده است ،ویل تولیدات اضافه نشده است و در نتجه بیاکری،
به خصوص در میان جواانن رو به افزایش هناده و نرخ تورم به مرز یس در صد رسیده
است .از این نظر این طبقات نزی در مورد انتخاابت دستخوش تردید هستند.
خامتی ات کنون در مورد برانمه خود برای انتخاابت و وعدههای اصالیح حصبت
زایدی نکرده است .در حقیقت وی تنها به لکیات بسنده منوده و تنها شعاری که مطرح کرده
این است که میابید به اهداف اصیل انقالب که به زمع وی ،آزادی ،استقالل و عدالت،
است پرداخته شود.
به عنوان یک فیلسوف طبیعتا دغدغههای اصیل آقای خامتی از این جور مسایل
«متعایل» و اسایس تشکیل شده است .ویل به جاست که وی مسایل روزمره مردم ،یعین
مسایل اقتصادی و صلح و آرامش را از اید نربد و در واقع سعی کند دو مقوهل آزادی و
اقتصاد را اب مه ادغام کند و یکی را در گرو دیگری قرار دهد.
بدون شک خامتی در دوران هشت ساهل رایست مجهوری اش ،در به حتقق رساندن
بسیاری از شعارهای آزادیخواهانه و دموکراتیک خود اناکم ماند .ویل در دو مورد وی به
موفقیتهای هممی دست ایفت .خنست ،اب آزادسازی بیشرت مطبوعات ،چاپ کتاب و
تولید فیمل ،مردم ایران توانستند آمال آزادیخواهانه خود را به حنو هبرتی بیان کنند و مهنی
ابعث شد که این نوع افاکر دموکراتیک اب قدرت و شدت بیشرتی دوابره به جامعه وارد
شود و مطالبات آزادیخواهانه را بیش از پیش تقویت کند .دوم ،اب تشکیل واقعی شوراها
و انتخاابت حمیل برای اولنی ابر در اترخی ایران در زمان خامتی قدم هممی در راه اتسیس
هنادهای دموکراتیک در کشور برداشته شد .قدم بعدی که به نظرمن بسیار همم است این
است که مرحهل دوم راهاندازی هنادهای مردم ساالر ،یعین تشکیل احزاب سیایس استوار،
رمسی و قانومنند در ایران جدی گرفته شود .بر فرض اینکه آقای خامتی ای فرد اصالح طلب
دیگری انتخاب شود این همم در راه پیشربد دمکرایس اسایس به نظر میرسد .اب وجود
احزاب سیایس که بتوانند مردم را برای حتقق اهداف خود بسیج کنند ،نریوهای اصالح
طلب هبرت میتوانند در مقابل نریوهای احنصارطلب صفآرایی کنند.
؟؟؟83
ویل نگراین این است که خامتی اب جایگزین کردن شعارهای اقتصادی ،اماکن برطرف
کردن موانع آزادی و دموکرایس را از دست بدهد ،ای به عباریت دیگر فرصت تالش برای
حتقق آرمان آزادی و دموکرایس را به علت ممترکز شدن روی شعارهای اقتصادی از دست
بدهد.
این دغدغه هممی است ،اما به نظر می رسد خامتی از ادغام این دو رضورت جامعه
ایران گریز ندارد .یعین مهزمان که او از آرمان آزادی و دموکرایس دفاع می کند ابید برای
حل مشالکت اقتصادی تدبریی بیاندیشد چراکه شمک گرسنه آزادی و دموکرایس را
جستجو منیکند .اقتصاد و آزادی مالزم یکدیگرند و منیتوان یکی را مورد توجه و از
دیگری غفلت کرد.
پریوزی ای شکست احامتیل خامتی ،را می توان اقبال به اندیشه و کردار خامتی حتلیل
کرد ،به عبارت دیگر نتیجه انتخاابت (به فرض حصت و سالمت) مالک روشین برای
مزیان اثرگذاری و پذیرش اندیشه خامتی در جامعه ایران خواهد بود؟
به عقیده من شکی نیست که اندیشه و کردار آقای خامتی اتثری هممی در جامعه ایران
گذاشته است .ویل هیچگاه نباید از نظر دور داشت که افاکر روشنفکران ات حد زایدی از
خود جامعه گرفته میشود و دوابره اب بیان واحض تری به بطن جامعه ابز میگردد .جامعه
ایران به دلیل اتفاقات چند دهه گذشته تبدیل به جامعه ای شده است که پا به مراحل اولیه
دنیای مدرن گذاشته است .حس فاعلیت و عاملیت که از اوایل قرن بیسمت به تدرجی در
بطن جامعه ایران رواج پیدا کرد ،اب انقالب اسالمی و جنگ هشت ساهل آهنگ رشد
رسیعتری گرفته و مردم ایران را از حالت مخود و مجود و کُنش پذیری درآورده وآن ها را
اب حقوق فردی و شهروندی خود آشنا کرده است؛ هرچند که ما هنوز در اوایل راه هستمی
ویل به هر حال وارد این مرحهل اسایس شده امی .از دیدگاه من به طور لکی اتثری
روشنفکران و دولمتردان بر روی یک جامعه یک فرآیند تنها فکری و یکطرفه نیست.
تغریات ساختاری از نوع صنعیت شدن ،شهر نشیین ،انقالب ،جنگ و مبارزات سیایس و
اجامتعی توام اب دگرگوینهای اندیشهای ،بر روی وجدان مردم اتثری میگذارند و این دو را
منیتوان از مه جدا کرد .البته نقش روشنفکران در این فرایند پیچیده بسیار همم است ،ویل
آن ها تنها عامل نیستند .از اینرو ،گرچه اتثری آقای خامتی در دوران رایست مجهوری
خود ،و حیت پیش از آن ،بر روی افاکر مردم ساالرانه همم بوده است ،ویل چه ایشان و
84 ؟؟؟
چه اشخاص دیگر به هر حال خود حتت اتثری دگردییسهای جامعه و آمادگی آن برای
پذیرش و در واقع مطالبه هناد های دموکراتیک بودهاند .البته ابز مه ابید اتکید بر نقش
روشنفکرانه خشیص مانند خامتی اجنام شود ،به خصوص آنکه خامتی توانست در یک
موقعیت سیایس لکیدی ،گشایشی در امور فرهنگی و به خصوص اشاعه فرهنگ سیایس
دموکراتیکتر بوجود آورد ،اما اب این مهه آمادگی ملت ایران را برای پذیرش و در واقع
طلب ،هرچند مضین و مکتوم ،برای آزادی خواهی را نزی منی ابیست فراموش کرد.
پارادوکس حامک در گفتار و کردار خامتی نشات گرفته از سست بودن مباین فکری و ای
نداشنت اراده اکیف برای اجرایی کردن اندیشه ایشان است؟
ات آجنایی که میتوان بدون شناخت خشیص از یک فرد داوری کرد ،چننی به نظر
میرسد که آقای خامتی در بریخ از موارد همم از خلقیات معمول در بسیاری از سیاسیون
برخوردار نیست .بیشرت سیاسیون عاری از روحیه فیلسوفانه هستند و به این دلیل اب
قاطعیت ،و در بسیاری از موارد اب سنگدیل ،معل میکنند .فیلسوفان ،ابلعکس اب اتمل و
درنگ اب مسایل برخورد میکنند .از اینرو ،اب یک تعبری خساومتندانه ،میتوان گفت در
بسیاری از حبرانهای پیش آمده ،خامتی اب دودیل و عدم قاطعیت برخورد کرد که منونه ابرز
آن جرایانت کوی دانشگاه بود.
ویل به نظر من این تنها یک جنبه مسئهل است و قضیه ریشه های معیقتری نزی
دارد .مجهوری اسالمی ،از پایبست و اساس ،یک پدیدهی شدیدا متناقض است .و آن
اینست که در حالیکه این نظام به طور لکی از بسیاری از مولفههای غری دموکراتیک و
ضددموکراتیک تشکیل شده است ،دارای بعیض از جنبه های همم دموکرایس نزی میابشد.
نظام اسالمی در ایران بر مبنای به حرکت در آوردن و بسیج کردن تودههای مردم بنا هناده
شده است .و به مهنی دلیل نزی ات حد قابل مالحظهای احساس فاعلیت و عاملیت را در بنی
بسیاری از اقشار جامعه ،البته در سطح ابتدایی ،بوجود آورده است .و مهنی احساس
فاعلیت و عاملیت است که پایههای مطالبه حقوق شهروندی را تشکیل میدهد .اصالح
طلبان و گروههایی که پایه های اجامتعی اصالح طلیب را تشکیل میدهند در اثر این فرآیند
اترخیی-اجامتعی پا به عرصه وجود گذاشتهاند ،وگرنه ،هنضت اصالح طلیب به صورت خلق
الساعه بوجود نیامده است.
؟؟؟85
از طرف دیگر هنادهای رسکوب کننده بسیاری در نظام مجهوری اسالمی تعبیه شده
است که در راس آن والیت فقیه قرار گرفته است .بدین صورت ،از طریف جنبش
اسالمی ابعث بوجود آمدن احساسات دموکراتیک در بسیاری از مردم و بعیض از خنبگان
سیایس شده است ،و از طرف دیگر هنادهای ضد دموکراتیک فراواین را اتسیس و تقویت
کرده است .چننی تناقیض حمدود به جتربه ایران نیست .انقالبهای دوران مدرن غالبا چننی
پدیده ضد و نقییض را به مهراه داشته اند و در بریخ از آهنا جنبه رسکوب کننده اکمال بر
سویه دیگر آن غلبه کرده است و آن را از میان برداشته .فقط اکیف است که انقالب
سوسیالیسیت را در شوروی سابق در نظر بگریید .خوشبختانه در ایران هنوز چننی اتفایق
اکمال رخ نداده است ،شاید به دلیل آنکه از دیدگاه اترخیی در دستگاه شیعه یک نوع
کرثتگرایی وجود داشته است که ات به حال از یک پارچه شدن حکومت ات حدی
جلوگریی کرده است.
به گامن من مخمسهای که آقای خامتی در آن گری کرده ،مهراه بسیاری دیگر از
اصالحطلبان ،ریشه در این پدیده دارد :از یک طرف وفاداری به هنضت اسالمی و از
طرف دیگر طلب و جستجو برای تقویت هنادهای دموکراتیک .در مضن خود موسسات و
هنادهای مجهوری اسالمی ،به مهنی دالیل ،چننی تضادی را تشدید میکنند .البته هامنطور
که اشاره کردم ،به نظر من ،روحیه فیلسوفانه آقای خامتی مه در این امر ات حدی دخالت
دارد.
شام بیشرت این پارادوکس را متوجه جرایانت حامک بر ایدئولوژی مجهوری اسالمی و
خارج از اراده خامتی میدانید؛ حال آنکه به زمع من خامتی در بسیاری از مواقع خمالف اندیشه
خود معل کرده است که به کیس جز خود او مرتبط نیست ،برای مثال وقیت جملس ششم از
او خواست یک زن را به عنوان وزیر معریف کند ،اب وجود اینکه او ابرها در خسرناینهایش
از کرامت و شایستگی زانن خسن گفته بود ،اعالم کرد حارض به ریسک کردن نیست .در
این ابره چه نظری دارید؟
من ابز اتکید دارم که پارادوکس حامک در گفتار و کردار اصالحطلبان انیش از تضادهای
موجود در خود جنبش اسالمی که اکنون به دو جناح اصیل اصالحطلیب و حمافظهاکری
تقسمی شده است میابشد .در واقع وفاداری طیف اصالحطلبان طرفدار خامتی به جنبش
اسالمی اجازه منیدهد که آهنا اصالحات را به طوری که شایسته است به رسعت به پیش
86 ؟؟؟
بربند.
در مورد زانن اکمال درست میگویید خامتی در جایی میگوید زانن برای اینکه فاعلیت
پیدا کنند ابید در عرصه معومی فعال شوند ویل در جایی دیگر معتقد است نقش مادری،
نقش اصیل زانن است .این پارادوکس اکمال به عالمقندی خامتی به جنبش اسالمی ابز
میگردد .و این نوع تناقضات خمتص اصالحطلبان ایراین نیست ،این پدیده اکرث کشورهای
که در آهنا نوعی انقالب تودهگرا رخ داده قابل مشاهده است.
دفاع مکرر و قاطع خامتی از قانون اسایس مجهوری اسالمی و تضاد آشاکر این قانون
اب اندیشهیی مدرن وی چگونه قابل مجع است؟ جناب عایل در تبینی اندیشه خامتی معتقدید
طرح خامتی ،متضمن حامکیت مردم در یک جامعه مدین است ،حال پرسش این است که
او چگونه میخواهد این طرح را در یک جامعه والیی و فرد حمور به اجرا بگذارد؟ نتیجه
این تناقض چه خواهد بود؟
من فکر میکمن که ریشه دفاع مکرر آقای خامتی از قانون اسایس مجهوری اسالمی و
تضاد آن اب خواست جامعه مدین و اندیشه دموکراتیک ریشه در تناقضایت دارد که در ابال به
آهنا اشاره کردم .آقای خامتی رصحیا گفته است که دولمتردان میابید به مردم جوابگو ابشند
و این یکی از اصول اسایس دموکرایس است .اما ،يکی از هممرتين موانع در راه حتقق آن،
يعین مفهوم و هناد واليت فقيه ،هيچگاه به صورت مبسوط در نوشتهها و خسنان خامتی
مطرح منيشود .خامتی در رابطه اب اين مسئهل غالبا سعی کرده است که وارد جزئيات نشود.
وی در واقع در بيشرت نوشتارها وگفتارهای خود از اختيارات وسيع وعدم پاخسگویي مقام
رهربی دفاع کرده است .حداکرث ،خامتی چنني اعالم کرده است که حبث در مورد مفهموم
واليت فقيه بالمانع يمابشد ،ویل خمالفت اب اصل واليت فقيه به مزنهل مقابهل اب کيان نظام
مجهوری اسالمی تلقی يمشود.
حال ،بر فرض آنکه آقای خامتی در انتخاابت پیش رو جمددا به رایست مجهوری
انتخاب شود ،چگونه وی از این معضل رهایی میابد ،در واقع این امر مسئهلی بزرگ وی
و دیگر اصالحطلبان است .به احامتل زاید آقای خامتی سعی بر آن خواهد داشت که رویه
سابق خود را به مصداق رضباملثل «کژدار و مریز» ادامه بدهد .ویل آنکه این رویه بتوانند
ادامه پیدا کند ،خود پرسش بسیار اسایس دیگری است .البته عامل رایست مجهوری آقای
اوابما در این معادهل بسیار همم میمناید .اگر به طریقی روابط ایران و اایالت متحده به مست
؟؟؟87
عادی شدن سوق پیدا کند ،احامتل آنکه این تناقضات اصیل نظام مجهوری اسالمی ،حد اقل
ات مدیت ،به حبرانهای جدیتری منجر نشود وجود دارد .اب هببود وضع اقتصاد ،حبرانهای
سیایس و اسایس دستگاه اسالمی شاید ات حدودی مالمیتر شود .ویل از طرف دیگر ،اگر
جناح راست و دستگاه رهربی ،از خود مانند سابق رسخسیت نشان بدهد و مانع اصالحات
بشود ،که احامتل آن بسیار زاید است ،حبران دروین ایران تشدید خواهد شد که عاقبت آن
میتواند خشونتهای زایدی را در بر داشته ابشد .در مضن ،اگر به هر دلییل ،ای به
صورت طبیعی ای از طرق دیگر ،رهربی از حصنه کنار برود ،احامتل آن وجود دارد دارد
که معضل اسایس سیایس ایران ،به سوی مرتفع شدن گام بردارد.
88 ؟؟؟
میکرد که درآن خون بیس مردمان بیگناه و ابگناه جاری بوده و هست .اب این وجود ،حد
اقل در مبحث خدایگان وبنده ،هگل نتیجه این نزاع را ابعث رهایی برش میپندارد و پااین
خویش را بر آن مرتتب میداشت .اما در اترخی دنیای مدرن نزاع خدایگان و بنده ،در
بسیاری از موارد ،فرجام های بسیار مغنایک را مهراه داشته است .رژمی مخر رسخ در
قرن بیسمت به مثابه نریویی که میتوانست بندگان فرودست را به سوی فاعلیت و عاملیت
راهامنیی کند ،نه تنها برای دهقاانن اکمبویج عاملیت وفاعلیت چنداین به ابر نیاورد ،بلکه
ابعث قتل عام میلیون ها انسان طبقات میاین و در بسیاری از موارد الیه های زیرین
شهری شد .جتربه مکونیسم درشوروی نزی ،در جدال میان خدایگان روس سفید و بندگان
هتیج شده به دست بولشویک ها ،منجر به خونریزی های الکین شد که در اثر آن ملیون
ها فرد به هالکت رسیدند ،ویل بعد از قریبا هفتاد سال حکومت زور و خون ،تنها عاملیت
و فاعلیت مکی در بنی مردمان خمتلف حتت سلطه مکونیسم پدیدار شد .ژاپین ها و آملاین ها
جدال بنی خدایگان و بندگان را به وادی های دیگری فرافکین کردند؛ یعین به عرصه جنگ
بنی ملت ها ،قومیت ها و نژاد ها .و دیدمی که نتیجه این گونه اعامل چه بود :انبودی
خدایگان و بنده هردو ،و بسیاری از آانن که در بنی این دو قطب اجامتعی قرار دارند .در
قرن بیسمت تنها چنی به نظر مریسد توانسته است ات حدی از نزاع خدایگان و بنده جان سامل
به در برد و بندگان سابق را اعتباری خبشد و آانن را به آستانه فاعلیت و عاملیت و ذهنیت
سوق دهد؛ اما به هبای بس گزاف حداقل 20میلیون کشته در زمان انقالب فرهنگی.
ویل جتربه ایران چگونه بوده است؟ شکی نیست که آچنه در چند ده اخری در ایران
به وقوع پیوسته ،حایک از نوعی نزاع اجامتعی بنی طبقات قدرمتند و طبقات مک قدرت ای یب
قدرت بوده است .حتوالت معیق اجامتعی ،به خصوص در سه دهه گذشته ،مردمان ایران و
ساختار اجامتعی آنرا زیر و رو کرده است .تعدادی از خدایگان سابق در زیر تیغ آاننکه
خود را مناینده بندگان میدانستند به هالکت رسیدند و ابیق رهسپار دایرهای دیگری شدند
و اب ثروت های خود زندگی نسبتا آرامی را سپری میکنند .ویل در این نزاع اب جتاوز دمشن
خاریج به ایران مقداری از نریوی آن به خارج منعطف شد و از شدت و سورت جدال
داخیل ات حدی اکسته شد .طرفه آنست که در این فرآیند خیل عظمیی از مردمان سابقا
بنده و ای "نمیه بنده" ایران به سطوح قابل توجه ای از فاعلیت و ذهنیت دست ایفتند .اب
وجود هبای سنگیین که صدمات و ویراین های عظمی انساین و مادی در این فرآیند نصیب
ایرانیان شد ،در مقام مقایسه اب دیگر مناطق هجان در قرن بیسمت ،جتربه ایران مک رجن تر و
90 ؟؟؟
پر مثر تر (حداقل ات اکنون) بوده است .شاید دلیل این نوع خبت نسیب این بوده که نزاع
خدایگان و بنده در ایران اب واسطه مذهب و احساسات دیین مکرت حاد بوده است .ویل
چونکه پدیده ذهنیت و عاملییت که در این فرآیند شلک گرفته ات حد زایدی لکیت پذیر بوده
(هرچند که بسیاری از اقوام و اداین ایران در این لکیت ات به حال پذیرفته نشده اند) شلک
آن از ذهنیت حمض به در آمده و ات حد زایدی ماهیت و صورت بنی الاذهاین به خود گرفته
است .به عبارت دیگربسیاری از مردمان و افراد به فاعلیت رسیده ایران ،منیخواهند
قدرت را در احنصار خود در آورند و به این آگاهی رسیده اند که قدرت و عاملیت
میبایست در جامعه به طور بیش و مک یکسان پخش و توزیع گردد .این قرش که بیشرت طبقه
جوان ،زانن حتصیل کرده ،و دانشجواین را تشکیل میدهد به پختگی بسیار زایدی دست
ایفته است که دلیل اصیل هامن خاصیت بنی الاذهاین آن است .هنگامی که این قرشبر
مطالبات سیایس و اجامتعی خود پافشاری میکند ،دیگر در پی نزاع اب خدایگان نیست،
چون خود را بنده منیداند و اوصوال اب نزاع به تعریف سنیت آن میانه ای ندارد .این قرش در
مطاالابت خود پایدار است ویل به دلیل خصلت بنی الاذهاین اش از خشونت ات حد زایدی
پرهزی میدارد.
ویل در این میان اقلیییت از بندگان و "مک قدرمتندان" سابق نزی بوجود آمده که قدرت
و عاملیت فراواین بدست آورده اند ویل ای نگران از دست دادن آن هستند و ای اصوال
آزمندانه به احنصار فاعلیت و قدرت عالمقند اند .اینان حارض نیستند که عاملیت و قدرت
اتزه کسب شده خود را اب دیگران تقسمی کنند ات مه خود و دیگران را به ساحل جنات
امنیت سیایس و آرامش اجامتعی بیاندازند .ابید به اینان آموخت که دوران جدال بنی
خدایگان و بنده به رس آمده و در یک جامعه ای که فاعلیت مهگاین و اصل بنی الاذهاین در
آن راجی است ،کیس نباید وامهه ای از سلب قدرت از او داشته ابشد ،واب رعایت قواعد
ابزی میتواند در قدرت اب دیگران سهمی ابشد و دیگران اب وی.
؟؟؟91
ارتباط اب یکدیگر به آن نیاز است ،معرتف بوده اند .هیچ ملت-دولت مدرین منیتواند بدون
یک زابن فراگری امور اقتصادی ،سیایس و اجامتعی و فرهنگی خود را اب سهولت و اکرآیی
اجنام دهد ،ویل این راستینه نباید به مزنهل هبانه ای برای به حاشیه راندن زابن های گروه
های خمتلف ایراین تلقی شود.
یکی دیگر از عوامیل که معضل هویت فرهنگی در ایران را بسیار پیچیده تر میکند،
وضع نسبتا ویژه مذهیب ایران است .اب آغاز اسالمی شدن ایران در قرن هفمت میالدی ایران
تنها کشوری است که در صدر اسالم مسلامن شد ویل بسیاری از مولفه های فرهنگی خود
را نزی حفظ کرد .زابن فاریس البته در صدر این مولفه ها قرار دارد ویل مولفه هایی
دیگری مانند خاطره میل پیش از اسالم که در آاثر اندیشمندان ایراین زنده نگاه داشته
شدند نزینقش بزسایی در این زمینه ابزی کرده اند .مذهب شیعه اثین عرشی بدون شک
مولفه اصیل دیین هویت فرهنگی ایران در صده های گذشته بوده و هست .اما این مولفه
دیین خود در تغیری و تبدیل دامئی بوده است و قرائت های خمتلفی در سطوح خمتلف (در
سطح علام و فقها و در سطح آینی مردم کوچه و ابزار) در آن جراین داشته و دارد .از
ه
طرف دیگر ،ایران یکی از معدود کشوره های بزرگ اسالمی است که دیگر اداین ابرا میی
اب ریشه های قوی فرهنگی هنوز در آن حضور دارند .افزون براین ایران از معدود
کشورهای اسالمی است که در آن دین نسبتا جدیدی بوجود آمده .در واقع پریوان داینت
هبایی مدعی هستند که دین آانن جدید ترین دین ابراهمیی است که این نزی ،اب توجه به شامر
نسبتا ابالی پریوان این دین ،در خبش دیین هویت فرهنگی ایران بدون اتثری نبوده و اب
وجود کنجاکوی های اخری در مورد این آینی نزی شاید در آینده نه چندان دور بیش از پیش
این اتثری افزایش بیابد.
اما ات به حال به مولفه های اترخیی و گذشته هویت و فرهنگ ایران توجه
زایدی مبذول شده است .اما میباست به عنارص در حال تکوین و آینده هویت میل نزی
فرهنگ دمکرایس جستجو کرد. ِ توجه کرد .همم ترین این عنرص ها را ابید در حوزه ی
ایران از یک قرن و نمی پیش اب این حوزه آشنا شده است و در از قرن بیسمت به بعد به
طور جدی دراین راه قدم گذاشته ،گرچه که این راه از فراز و نشیب های بیشامر و در
مواقعی پرتگاه های هولنایک مملو بوده است .آچنه در دو دهه اخری در ایران اتفاق افتاده،
یعین مطالبه آزادی و حقوق برش ،حقوق شهروندی ،حقوق زانن و حقوق اقلیت ها ،اجزاء
اصیل فرهنگ دمکرایس را تشکیل میدهند که در حال جا افتادن در فرهنگ معومی ایران
94 ؟؟؟
میباشد .به طور لکی میتوان گفت که یکی از اراکن اصیل یک دولت-ملت متجدد فرهنگ
پایبندی به اصول آزادی و دمکرایس است که میتواند به صورت یکی از مولفه های بسیار
همم در هویت میل کشوری مانند ایران خود را به منصه ظهور برساند.
کواته خسن آنکه حداقل در مورد ایران ،منیتوان منکر آن شد که مولفه های فرهنگی
بسیار قویی از دیر زمان در ایران فرهنگ و هویت میل را تشکیل داده اند .بلعکس،
ایران دارای مولفه های معیق و ریشه دار فرهنگی است که هویت میل از آهنا تشکیل
میشود ،ویل هویت میل ایران مانند متام دیگر مناطق دنیا مهواره در حال تغیری و تبدیل بوده
است و یک جراین سیال میباشد .به مهنی منوال نزی در حایل که منیتوان منکر یک فرهنگ
فراگری ولکی مبتین بر زابن فاریس ،خاطره پیش از اسالم و تشیع شد ،در مضن منیتواند از
امهیت گروه های زابین ،قومی و مذهیب و ارزش آانن در ساختار فرهنگی ایران چشم
پوشید و مانع شکوفای آانن گردید ،چه سعادت لک و جزء در گرو یکدیگر است .و
هنگامی که یک دولت-ملت به مرحهل بلوغ مریسد میتواند گروه کوچکرت درون خود را نه
تنها حتمل کند ،بلکه شکوفایی لکی را مهراه ،و در واقع در اثر ،شکوفایی متام اجزاء بیابد .در
واقع یکی از حمک های بسیار مطمنئ یک دولت-ملت متجدد پایبندی به اصول آزادی و
دمکرایس است که به نظر مریسد در مورد ایران در حال تکوین میباشد ومیتواند در آینده
نه چندان دور جزو الینفکی از هویت میل ایران گردد.
که انسان ها فاعالن خمتار( )free agentsبه حساب می آیند که میتوانند در حمیط اطراف
خود اتثریگذار ابشند .جتدد آن هنگامی آغاز میشود که انسانها در مقیایس گسرتده به این
حس دست میایبند که میتوانند در حمیط اطراف خود به گونهای موثر دخلوترصف
کنند؛ چه این حمیط طبیعی ابشد ،چه سیایس وچه اجامتعی.
شالودههای جتدد تنها هنگامی تثبیت میشود که تعداد زایدی از افراد یک جامعه به
مقامی برسند که بتوانند اب درجهی ابالیی از اکر ُبری ،به ارادهی خود جامه ی واقعیت
بپوشانند؛ یعین حمیط پریامون را حیتاملقدور حتت چریگی خود درآورند و در مسایل
اجامتعی و سیایس نزی آمال خود را به نتیجه برسانند .در چننی رشایطی است که تکنولوژی
مدرن ،که در واقع زمینهسازسلطهی انسان بر طبیعت است ،پدیدار میشود .مهچننی،
هنگامی که اکرثیت یک جامعه به اندازهی اکیف از قدرت دخالت در امور سیایس و اجامتعی
جامعهی خود برخوردار شد ،پایههای اصیل دمکرایس فراگری وطبع آزادیطلب به وجود
میآید.
در جامعهای که اکرثیت مردم آن منفعل و کنشپذیر ابشند ،جتدد و جنبههای خمتلف
آن -چه جنبهی سیایس ،چه اقتصادی و اجامتعی -منیتواند ریشههای خود را بگسرتاند و
الزاما اناکمیاب خواهد شد .میتوان فرآیندی را که منجر به ظهور دنیای جدید در ِ
غرب بعد
از رنسانس شد نوعی توامنند سازی و به قدرت رساین انسان توصیف کرد .انسان های
مدرن توان چریگی بر طبیعت ،جامعه وتشکیالت سیایس را در مضری خود محل میکنند.
در اصطالح فلسفی و تئوریک این پدیده را فاعلیت انسان انم گذاری کرده اند و از
انسان مدرن به عنوان فاعل و عامل ،یعین معل کننده اید میکنند .واژه دیگری که برای
انمیدن انسان توامنند مدرن مورد استفاده قرار میگرید" ،ذهنیت" است که از زمان فروغی
(وفات )1943برابر لغت سوبژکتیویته ی فرنگی باکر برده میشود.
از نظر بسیاری از فالسفه ،دنیای مدرن دارای یک نوع خصلت دوگانه است که
من آنرا دوچهرگی مدرنیته مینامم .آشنایی اب خصلت دو چهره ی فاعلیت و عاملیت انسان،
ودر پی آن هجان مدرن ،حائز امهیت بسیار است .از یک طرف ،فاعلیت و عاملیت
انسان اب آزادسازی وی از جنبه های سمتگرانه طبیعت مانند بالای طبیعی ،پایه و اساس
رهایی برش را تشکیل میدهد .به مهنی سیاق ،توسعه فاعلیت انسان ابعث آن شده که
جنبه های استبدادی دولت حمدود شود و حقوق برش به مثابه بنیاد و شالوده دمکرایس
بوجود آید .و این را میتوان به عنوان جنبه مثبت و روشن مدرنیته تلقی کرد که در آن
96 ؟؟؟
جوانه های آزادی انسان ،در وسیع ترین تعریف آن ،اکشته شده است.
از طرف دیگر ،مدرنیته به مثابه توامنندی و فاعلیت انسان ،دارای یک جنبه اتریک
و منفی نزی هست .واقعیت این است که توامنند شدن انسان مهواره نسبت به شیئ ای
خشص دیگری صورت میگرید .بنابر این ،توامند سازی و قدرمتندی انسان مهواره به معین
سلب قدرت از دیگری و چریگی بر او نزی بوده است .از این نظر چندان تعجب آور نیست
که در عرص جدید ،توامنندی انسان مذکر و طبقه متوسط و ابالی غریب از ابتدا مهراه اب
سلب قدرت و استیال بر اقلیت ها ،مردمان کشورهای دیگر ،و زانن بوده است.
بدین ترتیب مدرنیته ارمغان های بسیار مفیدی مانند حقوق فرد ،دمکرایس ،و
سهیالت منتج از تکنولوژی را به برش اعطاء کرده است .ویل از سوی ِ بسیاری از منافع و ت
دیگر جتدد ابعث تسلط گروه کوچک خنبگان بر توده ها در داخل ،و استعامر و هجانگشایی
در خارج بوده است.
یکی از سازاکرهای تسلط در درون جوامعی که گام به سوی جتدد بر میدارند بدون
شک دستگاه دیوانساالری ای بورکرایس جدید است .این نوع دستگاه اداری جدید
هامنطور که یک ماشنی تسلط انسان را بر طبیعت به مقدار بسیار زایدی تقویت میکند،
میتواند سلطه حاکم بر مردم را ،در مقایسه اب زمان های قبل از مدرن ،به طرز چشمگریی
افزایش دهد .برای مثال دستگاه اداری را که صدام حسنی برای انقیاد مردم عراق
بوجود آورده بود در نظر بگریید .بورکرایس مدرن و اکرآمدی که انزی ها برای تسلط بر
مردم در داخل و خارج از آملان اعامل میکردند نزی از مهنی دست بود.
اب در نظر گرفنت این ماهیت دوچهره ی دنیای جدید اکنون میتوانمی به حتلیل برداشت
متفکران قرن نوزدمهی ایران از این جرایانت بپردازمی.
بدون شک مدارک زایدی دال بر آشنایی مستقمی متفکران قرن نوزدمهی ایران اب این
نوع مسائل نظری مربوط به مدرنیته وجود ندارد .اب این وجود ،این روشنفکران اب
بسیاری از پیامدهای همم این مفاهمی درگری بودند که نتیجتا آهنا را به پرداخنت به اصول
فاعلیت انسان و جنبه های مثبت و منفی آن وادار میکرد.
به دلیل مکی وقت من اینجا تنها به حتلیل آاثر دو تن از متفکران اتثری گزار قرن نوزدمه
ایران بسنده میکمن .ویل قبل از اینکه به گفامتن این دو تن بپردازم الزم است که در ابره
زمینه ی اترخیی روایرویی ایران اب مدرنیته مکی توضیح بدمه.
مدرنیته به تاکنده ترین و در نتیجه بیدار کننده ترین شلک خود ،یعین امپرایلسمی
؟؟؟97
نظامی گرااینه ،اب ایران اصابت کرد --مانند بسیاری از دیگر نقاط دنیای غری غرب؛ ابتدا
تعرضات روسیه در اوایل قرن نوزدمه و در پی آن دست درازی های بریتانیا .اولنی
واکنش درخور توجه ای که دولت ایران برای مقابهل اب سلطه اروپای مدرن از خود نشان
داد ،اعزام دانشجواین ایراین به اروپا برای حتصیل ،خبصوص در زمینه های علوم نوین
نظامی و دانش های طبیعی و تکنولوژهای وابسته به این علوم نظامی بود .درمضن مقداری
مه عالقه به علوم کشورداری در این زمان به چشم میخورد .گرچه روی مه رفته ،بیشرت
اتکید بر علوم طبیعی ،و تکنولوژی مربوط به امور نظامی و علوم کشورداری بود ،مقداری
توجه به افاکر رهایی خبش دوران روشنگری اروپا و هناد های دمکراتیک نزی به چشم
میخورد.
برای مثال ،مریزا صاحل ،یکی از دانشجوایین که توسط عباس مریزا برای فراگریی
زابن های اوروپایی در سال 1815به انگلستان فرستاده شده بود ،منیتوانست اشتیاق خود
را نسبت به "مگنا اکرات" و "آزادی مردم" متجیل در جملس عوام ،و مفهوم دمکرایس
انتخایب ( )representative democracyپنهان کند .مریزا صاحل حیت گزاریش در ابره
آزادی بیان به عنوان شالوده ی نظام پارملاین بریتانیا در اوایل قرن نوزدمه نوشت ،که شاید
اولنی گزارش از نوع خود در ایران ابشد .بدین ترتیب ،از هامن آغاز روایرویی ایران اب
مدرنیته ،میتوانمی یک دوگانگی را مشاهده کنمی :توجه شدید به جنبه های نظامی و سلطه
گرااینه ی جتدد ،در کنار ارج گذاری ضعیف تر به جنبه های رهایی خبش دنیای مدرن ،به
ویژه هنادهای دمکراتیک.
بعد از این توضیحات میتوانمی در حدود نمی قرن به جلو برومی و گفامتن دو تن از
متفکران معده ایران در واپسنی ده های قرن نوزدمه را در ارتباط اب موضوعات مربوط به
مدرنیته برریس کنمی.
مریزا ملمک خان
مریزا ملمک خان ( )1833-1908یکی از خنستنی وموثرترین نظریه پردازاین بود که
به طور نظام مند به مسائل مربوط به مدرنیته در ایران پرداخت .او در یک خانواده ی
ارمین در اصفهان متودل و در جواین اب هزینه دولت برای حتصیل همندیس به فرانسه اعزام
شده بود .در آجنا به فلسفه ی سیایس ،به ویژه عقاید َسن سمیون در ابره ی همندیس
نیت" اوگوست کّنت عالقه مند شد .ملمک پس از ابزگشت به "مذهب انسا ِ
ِ اجامتعی و
ایران ،در ظاهر به اسالم گروید ات در دارالفنون که اتزه اتسیس شده بود یک شغل
98 ؟؟؟
آموزیش برای خودش دست و پا کند .وی به زودی تالش مهه جانبه ای را برای متقاعد
کردن انرصادلین شاه و برگزیدگان درابری برای اجنام اصالحات مدرن ،به ویژه بر مبنای
طرح عامثین تنظامیت ،آغاز کرد .اب آنکه شاه در آغاز اب پیشنهادهای اصالیح ملمک خان اب نظر
مساعد برخورد می کرد ،اما به زودی به مقاصد او بد گامن شد و او را به ترکیه تبعید کرد.
عقاید اصالیح ملمک ابعث میشد که به تناوب مورد عنایت و مواخذه شاه قرار گرید ،ات این
که در دهه ی آخر قرن نوزدمه که مقام سفارت خود را در بریتانیا از دست داد ،به منتقد
تندرو اوضاع سیایس ایران تبدیل شد و روزانمه ی مشهور وپر اتثری خود ،قانون ،را در
لندن منترش کرد.
بدون شک گفامتن ملمک در مورد مدرنیته دوگانگی ای که قبال در ابره آن حصبت کردم
در بر دارد .او از یک سو طرفدار ورود اکمل دیوانساالری اروپایی و الگوی عامثین آن
یعین تنظامیت بود ،واز سوی دیگر به هناد های دمکراتیک ،دست مک به شلک ابتدایی ،به
ویژه شالوده های فلسفی آن ها عالقه نشان میداد.
از نوشته های ملمک به وضوح چننی استنباط میشود که وی به شدت حتت اتثری
دستگاه اداری اروپایی ،به خصوص دستگاه اداری دولیت قرار داشت است .به مهنی
دلیل در یکی از آاثر خود چننی نوشت که "به طور خالصه ما در ایران فاقد «دستگاه
دولت» هستمی وات زماین که نتوانمی چننی دستگاه اسایس را تقریر منائمی ،متام اقوال و
مکتوابت ما الک بیهوده و موجب ننگ است".
جالب اینجاست که وی برای تربیت چننی دستگاه دولیت تصویری ارائه میداد که
اکمال از مفهوم آزادی انسان بدور بود .از نظر او اروپائیان نه تنها اکرخانه های توسعه ایفته
برای تولید اشیاء ،بلکه اکرخانه های پیرشفته برای تولید "انسان ها" نزی دارند .به زمع وی
درست مانند اکرخانه های صنعیت که در آن ها از یک طرف مواد خام وارد میشود و از
طرف دیگر حمصوالت بریون میاید ،اکرخانه های انساین نزی وجود دارد که در آن ها از
یک طرف چبه های اندان وارد میشوند و از طرف دیگر همندسان و اندیشمندان اکمل
بریون می آیند.
به سهولت میتوان مشاهده کرد که مسلام چننی برداشیت از مدرنیته که در آن افراد به
صورت حمصوالت ماشیین اکرخانه ای تلقی میشوند به رهایی انسان و آزادی فرد منجر
منیشود.
به مهنی سیاق نزی ملمک انگار ٌه قانون را ،که در مرکز افاکر جتدد گرا و فعالیت های
؟؟؟99
سیایس وی قرار داشت ،مطرح میکرد .وی از ازمفهوم قانون به عنوان وسیهل ای اسایس
برای اصالح ساختار سیایس و اجامتعی ایران استفاده میکرد .به زمع ملمک ،اکهش
خوداکمگی پادشاهان قاجار تنها از طریق هنادینه کردن قواننی مکتوب به جای فرمان های
خود رسانه ی شاه و عُامل وی ،اماکن پذیر بود .ویل نکته بسیار حائز امهیت این است که
نون مکتویب که ملمک ِ
واقعیت قا ِ این نوع قانون به هیچ وجه از اراده مردم انیش منیشد.
پیشنهاد میکرد چزیی نبود جبزتدوین و به نظم کشیدن رای مستبدانه پادشاه و هنادینه کردن
آن دریک دستگاه دولیت منتظم مبتین برعقل ابزاری.
ملمک حیت پیشنهاد میکرد که جملیس برای وضع کردن قوانیین از این دست بوجود آید،
ویل چننی جملیس اب یک جملس دمکراتیک که مناینده حق حامکیت مردم است تفاوت های
جملس پیشنهادی ملمک در واقع چزیی بیشرت نون ویِ ، اسایس داشت .درست مانند مفهو ِم قا ِ
از یک دستگاه دیوانساالری منظم و رومشند در خدمت استبداد و برای حکومت بر مردم
زیر دست نبود .نکت ٌه بسیار حائز امهیت اینجاست که چننی دستگاهی درزمان خود ملمک پا
به عرصه وجود نگذاشت ویل انگار ٌه آن تبدیل به نوعی پیش منونه ای پروتواتیپی برای مترکز
قدرت در دستان شاهان هپلوی در قرن بیسمت شد.
اما این تنها یک جنبه گفامتن ملمک بود .از سوی دیگر او در سال 1881در رساهل ای
حتت عنوان "رصاط مستقمی" مباین حقوق فرد را رصحیا اعالم کرد .در این رساهل او می
گوید" :حقوق انساین بر چهار رکن اصیل استوار است :اطمینان ،اختیار ای آزادی،
مساوات ،و امتیاز فضیل .اطمینان شامل اطمینان جاین و مایل است .اختیار شامل اختیار
1
بدین ،اختیار زابن ،اختیار قمل ،اختیار خیال ،اختیار کسب و اختیار جامعت است".
نکته بسیار هممی که ابیست به آن اشاره شود اینست که پایه فلسفی این برداشت از
آزادی برش در واقع هامن مفهوم فاعلیت و سوبژکتیویته است که ملمک رصحیا به آن اشاره
میکند" :رشافت خلقت ما در اینست که [خدا] ما را فاعل خمتار آفرید و به اقتضای این
رشافت ما را مامور فرموده که به عقل و اجتها ِد خودمان ما لک و مستحفظ حقوق آدمیت
2
خود ابشمی".
واژه ای که ملمک خان برای ارائه درک خود از مفهوم فاعلیت و سوبژکتیویته برگزیده
1به نقل از فریدون آدمیت ،فکر آزادی و مقدمه نهضت
مشروطیت ،تهران ،سخن ،1340 ،ص .214
2میرزا ملکم خان ،ندای عدالت( .)1327در مجموعه آثار ملکم
خان (به کوشش محمد محیط طباطبایی) ،تهران ،دانش ،ص.215
100 ؟؟؟
بود لغت آدمیت بود ،که از لفظ سامی آدم ،به معنای "انسان" ریشه می گرفت و در
رساترس فرهنگ اسالمی به اکر مریفت .او چننی استدالل میکرد که در متام دین ها و
فلسفه های اخالیق خدا از ابتدا ما را آدم آفریده و به برای اثبات آن فرد فرد ما را صاحب
"حقوق آدمیت" می گویند .در واقع اینجا
ٍ و وارث آن مواهب عظمیی ساخته که مجموع آنرا
ملمک به آچنه امروز حقوق برشانمیده میشود و آن مه برای فرد رصحیا اشاره میکند.
اب در نظر گرفنت متام جوانب ،میتوان گفت که آچنه افاکر مرتیق ملمک در مورد فاعلیت
انسان و در پی آن آزادی برش را خدشه دار میکند ،گزاره های ماکنیکی وی از وضع
انسان ها و پیشنهاد وی برای اجیاد اکرخانه های آدم سازی بود .درواقع این افاکر جزوی
الینفک از فلسفه ی وسیعرت وی در ارتباط اب عقالنیت ابزاری بود که میتوانست راه را به
سوی دیوان ساالری وتولید وسیهل ای برای تقویت قدرت استبدادی حکومت مهوار کند.
طالبوف تربیزی
درمقام مقایسه اب دیگر روشنفکران قرن نوزدمه در گفامتن طالبوف جنبه های رهایی
خبش دنیای مدرن بیشرتبسط پیدا کرده اند .هرچند که گهگاهی ،اما به ندرت ،گرایش
های ضد آزادی در گفامتن وی نزی به چشم میخورد.
عبد الرحمی طالبوف ( )1832-1910در یک خانواده متوسط پیشه ور در تربيز به
دنیا آمد .پدر و پدربزرگش جنار بودند .در شانزده سالگی طالبوف ایران را به قصد
تفلیس ترک کرد و در مدارس جدید قفقاز به حتصیل پرداخت .مجعا ایزده کتاب و مهه را
بعد از سن 55سالگی نوشت .بدون شک نوشته های طالبوف اتثری مستقمیی بر انقالب
مرشوطیت داشته است .وی در سال 1906به منایندگی از شهر زادگاهش تربیز برای
جملس اول انتخاب شد ،اما به دالییل که اکمال روشن نیست ،در جملس حضور نیافت.
عقیده به اندیشه ی آزاد که وی آنرا کریتاک ای نقد گرایی مینامید ،حمور اصیل گفامتن طالبوف
را تشکیل میدهد .او اثر سه جدلی مشهور خود ،کتاب امحد را اب این گفته آغاز میکند که
"انسان آن روز انسان شد که لفظ چون و چرا گفنت ،و ماهیت هر چزیی را جسنت
گرفت" 1.طالبوف مهچننی گشایش به سوی پیرشفت یک ملت را انیش از پیرشوی در
عادت به نقد گرایی به خصوص در امور میل میدانست .درایفت طالبوف از آزادی ،که او
آنرا مقوهل ای بنیادی در امور انساین و به خودی خود یک هدف می دانست ،رابطه ی
نزدیکی اب درایفت او از روحیه ی انتقادگری داشت .مثال به این قطعه از نوشته وی توجه
کنید" :آزادی مثل سایر اقوال و افعال ما مقدمه نیست که از او نتیجه تولید گردد ،مثال
مشی [راه رفنت] را طی مسافت نتیجه میباشد ...هکذا به هرچه متوجه ابیش دراییب که او
مقدمه ی یک نتیجه است ،مگر آزادی که فقط آزادی و برای آزادی است ...و او
1
[آزادی] را لفظ جمرد میگویمی".
ویل از طرف دیگر آزادی برای طالبوف به شلک جتریدی و انزتاعی خالص نبود و
وی آزادی را به طرز ملموس وبه صورت دارا بودن حق و حقوق در انسان مطرح
میساخت .در نظر وی حق اب انسان زاده میشود و از روز تودل ات هنگام مرگ اب انسان
ابیق مامیند.
هامنند ملمک خان ،طالبوف نزی میکوشید مفاهمی آزادی و حقوق انسان را از نظر
فلسفی قوام دهد .برای این مظور طالبوف اصطالح فاریس "مین" را پیشنهاد میکرد که
به مفهوم فاعلیت و عاملیت انسان بسیار نزدیک است .مین از واژه من مشتق میشود و
گرچه به صورت سنیت مرتادف واژه ی عریب "ااننیت" است و معنای منفی "خودبیین"
میدهد ،طالبوف آنرا به معنای مثبت "خویشتین" به اکر میربد" :برای تولید حق یک منبع و
یک مظهر دارمی[ ...که] عبارت از مین من ،تویی تو ،اویی اوست .مظهر زابن ماست که
2
به واسطه ی آن اظهار حق می منائمی".
اما حبث طالبوف در مورد حق و آزادی در سطح فردی حمدود منیشود :او از فرد به
متامی افراد جامعه مریسید .شالوده ی این تعممی دهی او چزیی بود که او آن را "تصادم" و
تداخل حق فرد اب حق دیگری مینامید .در واقع ،ما از طریق برخورد این حق های افراد
اب یکدیگر به حقوق لکی ای حقوق معومی مریسمی ،که بدون آن سعادت مشرتک اماکن پذیر
نیست.
بر مبنای این نوع برداشت از تداخل حقوق فرد و حقوق افراد ،طالبوف اساس
قانون را که ات آن زمان جز تنظمی وتدوین دستگاه دیواین حکومت استبدادی معنایی نداشت
به صورت حامکیت مردم پایه ریزی میکرد .بدین ترتیب طالبوف مراقب بود که بنی قانوین
"منتظم" وسامان ایفته می کرد و مثال در روسیه تزاری موجود که دستگاه استبداد را ِ
دیوانساالری مدرن است .مسلام این رسشت دوگانه ی مدرنیته در زادگاه اروپایی آن متودل
شد ،ویل مهنی دوگانگی در کشورهای دیگر ،منجمهل ایران ،رسنوشت جتدد را نزی رمق زده
است .در اینجا من کوشش کرده ام که این دوچهره ی متفاوت ویل درمه ابفته ی جتدد را
اتثریگزار قرن نوزدمه ایران به تصویر
ِ به عنوان اعزای الینفک و مهزمان در گفامتن متفکرین
بکشامن .البته انگفته مناند که افاکر متفکرین قرن نوزدمه ایران تفاوت های اسایس اب یکدیگر
داشتند ،ویل آچنه این گفامتن ها را به مه ربط میداد مهنی دوچهره ی اصیل متدن مدرن بود.
انقالب مرشوطه ایران را میتوان به عنوان مثره جنبه مثبت و آزادی خبش جتدد تلقی
کرد که متسفانه معر چنداین نداشت .ویل از طرف دیگر عقالنیت ابزاری و تبلور آن در
دستگاه دیوانساالری مدون و جدید ریشه در جنبه ی اتریک مدرنیته داشت که خود را به
حنو ابرزی در دستگاه اداری دولیت در عرصشاهان هپلوی نشان داد .شکی نیست که مهنی
جنبه منفی جتدد و دستگاه دیواین مربوط به آن در عرص مجهوری اسالمی نزی در سطح
بسیار ابالیی خود منایی میکند.
البته این حرف به این معین نیست که جنبه آزادی خواه و رهایی خبش جتدد به لکی
در ایران از میان رفته است .اب وجود اینکه این رویه ی مثبت متدن جدید از دیرابز در
ُمحاق قرار گرفته ،ویل چه در جنبش مرشوطه ،چه در زمان میل گرایی دمکراتیک عرص
مصدق ،و چه در جنبش اصالحات و هنضت زانن در سال های اخری ،مردم ایران در
طلب این جنبه ی دنیای مدرن خست کوشیده اند و میکوشند.
104 ؟؟؟
ديدگاه اترخيی ،فرآيند به قدرت رسيدن انسان در غرب اب سلب قدرت از ساير مردمان
هجان مهراه بوده است .و در حيطه دانش جديد ،حد اقل ات اين اواخر ،دانشمند ذهن و
ساجبکت بوده است و طبيعت شئیي که وی آنرا حتت مطالعه قرار داده که از آن هبره کشی
بشود.
استعامر در قرون جديد نزي رابطه نزديکی اب مفهوم "ذهنيت" دارد .دنيا مهواره شاهد
استيال و فتوحات فراواین بوده است .اما ،تنها در دوران جديد است که استعامر صورت
بسيار شديد به خود ميگريد ،به اين دليل که انسان معارص ديگری را به شيیئ تقليل ميدهد
و دامنه انقياد را به حد اعالی خود مريساند .و از اين هجت است که تنها دنيای مدرن
متویل "خاور شنایس" است که ادوارد سعيد از آن حصبت ميکرد .خاور شنایس چزيی
نيست مگر دانشی که به غربيان قدرت چريگی و سيادت به ديگری غرب را اعطا ميکند.
به عبارت ديگر ،برای آنکه "ذهین" ابشد ،ميبايد شئیي وجود داشته ابشد .از اين
انسان استعامر
پوست غریب ،مهواره ِ ذهنيت انسان مذک ِر سفيد ِ
ِ رو ،برای سوبژکتيويته و
انسان مو ِنث به انقياد درآمده در خود غرب و خبصوص خارج از غرب شده ،استامثر شدهِ ،
وجود داشته است .ذلا ،رويه ديگر توامنند شدن انسان ،مهواره اب به شيیئ درآوردن،
سلب ذهنيت ،سلب فاعليت و استيال بر ديگری و منجمهل هتامج نسبت به طبيعت مهراه
بوده است.
دامنه استيال بر طبيعت تنها به طبيعت خاریج حمدود منيشود .انسان برای دستيایب
به قدرمتندی "ذهنيت "،ميباست بر طبيعت دروین خود نزي مستویل بشوند .به عبارت
ديگر انسان بدن خود را حتت کنرتل و از نظری ،حتت انقياد درآورده است .برا رسيدن
به آزادی که از ذهنيت و سوبژکتيويته انیش ميشود ،غرايز برشی ميبايست همار شوند که
نتيجه آن ديسيپلني شديد بدن است که حد اعالی آن در اوج مدرنيته به چشم ميخورد.
ویل ،ازطرف ديگر ،هامنطور که اشاره شد ،ذهنيت مبنا و شالوده آزادی و
دمکرایس هست و منی توان آنرا يکرسه مردود دانست ،وتر و خشک را اب مه سوزاند و اي
به قول انگليیس زابن ها منی توان کودک را مهراه اب آب چرک حامم به دور رخيت.
به مهني دليل ،بسياری از متفکرين و فالسفه کوشيده اند که نوعی مصاحله بني
"ذهن" و ديگری اش برقرار کنند .هگل يکی از اولني کساین بود که به صورت خيیل
جدی کوشش منود که "ذهن" فردی را اب جامعه به آشیت برساند .از نظر هگیل در جامعه
مدرن ذهنيت که به صورت فرد گرایي افراطی ابراز ميشد ،جامعه را شئیي واره کرده بود،
108 ؟؟؟
و از اين نظر ،وی بر آن بود که شاکف عظميی که در جامعه متجدد بني فرد و مجع پيش
آمده بود پر کند .ویل از نظر هگل ،تنش بني انسان به قدرت رسيده و ديگری اش تنها به
افرتاق بني فرد و جامعه خمت منيشد ،و اصوال ،پروژه هگل اين بود انسان توامنند شده ،ویل
جدا شده و بيگانه شده از هجان و جامعه و طبيعت را ،اب مهه اين ها آشیت بدهد و بني آن
ها تلفيق بر قرار سازد.
يکی از متاخرترين کوشش ها از اين دست ،توسط متفکر معارص آملاین ،يورگن
هابرمس اجنام شده است .وی در آاثر خود سعی بر اين دارد که اساس دنيای جديد را که
بر مبنای روابط بني ذهن و شئیي و اي انسان توامنند و ديگری بيتوان را به صورت روابط
بني ذهن ها ،اي به عبارت ديگر به صورت روابط بني الاهذاین درآورد .در اين نوع رابطه
ديگر انسان توامنند ،اب موجود بيتوان و منفعل رس و اکر ندارد ،و روابط بر اساس به لکيت
درآمدن ذهنيت مهگان قرار دارد .در نظريه هابرمس ،روابط بني الاهذاین مبتین بر الگوی
زابن هست زيرا که تلکم بني انسان ها بر اساس اين پيش فرض قرار دارد که مهه متلکامن
دارای ذهنيت هستند.
به زابن ديگر ،روابط انسان های جديد اب هجان بر اساس اين بوده است که ذهین
وجود دارد که غري خود را امع از طبيعت و اي خشص ديگری ،را به صورت شيیئ در
آورده است ،و اين الگوی متداول عمل جديد ،حداقل ات مهني اواخر بوده است .و
هابرمس بر اين اساس که زابن مبتین بر حد اقل دو ذهن ميباشد ،پيشنهاد ميکند که زابن و
خرد ارتباطی ميتواند الگویي برای به توان رسيدن مهگان ابشد .چنني مبنایي به زمع وی
موجبات هنادينه شدن موسسات دمکراتيک را در جامعه فرامه می آورد .وبه مهني ترتيب
استفرار خرد بني الاهذاین ،به جای خرد مبتین بر ذهنيیت که غري خود را حتت سلطه در
مياورد ،ابعث حتقق وعده های جتدد خواهد شد .حال اينکه ات چه اندازه گفامتن هربمس
وطرح وی در پيشربد دمکرایس موفق خواهد بود ،امری است که در آينده معلوم خواهد
شد.
به هر تقدير ،از نقطه نظر اجامتعی و سيایس ،جتدد دمکراتيک تنها در صوریت اماکن
پذير خواهد بود که اين الگوی رابطه بني ذهن و شیئ را رد بکند ،و در واقع الگوی بني
الاهذاین را جانشني آن بکند.
و حاال برومي به رساغ جتربه ايران معارص اب جتدد
از اواسط قرن 19ام ميالدی ،گفامتهنای متفاویت در ايران پديد آمده اند که هر کدام
؟؟؟109
به حنوی به مفهوم به قدرت رسيدن انسان ميپردازند .البته اين گونه پردازش ها به توامنند
شدن انسان ،که ات حد قابل توهجی نوعی واکنش به جتدد مغرب زمني هستند ،در اين
گفامتن ها بيشرت به تلوحي مطرح ميشود ات به رصاحت.
در نميه دوم قرن نوزدمه ،يعین ازهامن ابتدایئ که ايرانيان هتديد ها و مهچنني ناکت
مثبت غرب را به صورت جدی تلقی کردند ،متفکرين جتدد طلب مملکت شديد ًا حتت اتثري
مکتب اثباتگرایي غریب اي پوزيتويسم قرار گرفتند .مکتب اثباتگرایي که يکی از هممرتين
بنيانگذاران آن اوگوست کنت فرانسوی در نميه اول قرن نوزدمه بود ،خود بسيار از الگوی
علوم طبيعی الهام ميگرفت و نسخه برداری ميکرد.
ِ
در رويکرد اثباتگرایي ،جتدد ات درجه زايدی به صورت يک خرد ابريک نگر که در
آن سوژه در پی سلطه گری بر هجان و جامعه است تقليل داده ميشود .در َروش
اثباتگرایي نظم ،سازماندهی و حماسبه گریُ ،رويه های اصیل جتدد به حساب مياينند .برای
مثال ،در ايران مدارس جديد که بر مبنای الگوی مدرسه های اروپایي بر پا شده بودند،
ظهور ميکنند که در آهنا دانش آموزان اب عرف و هنوه دانش جديد به سبک غریب آشنا
ميشوند ودر هجان بيین اين دانش آموزان رابطه بني ذهن و شیئ هنادينه ميشود.
يکی از خنستني متفکرين جتدد در ايران مريزا ملمک خان است که در سال 1908
فوت کرد .وی معارص انرصادلين شاه بود و مه ومغ او ات حد بسيار زايدی مربوط ميشد به
مفهوم نظم .از نظر ملمک خان ،اگر ايران صاحب دستگاه ديوان اکرآمدی ميشد ،راه جتدد
را ميتوانست يکشبه بپامييد .ملمک خان بسيار حتت اتثري اکرآم ِد ابالی دستگاه های اداری
اوروپا ،خبصوص ديوان دولت قرار گرفته بود.
اروپائيان از ديدگاه وی ،نه تنها اکرخاجنات اکرآمدی برای توليد اکال درست کرده
بودند ،بلکه اکرخانه "آدم سازی" مه درست کرده بودند .هامنطور که در اکرخانه توليد اکال
از يکطرف مواد خام وارد ميشود و از طرف ديگر حمصوالت خارج ميشوند ،اکرخانه های
آدم سازی در اوروپا بر پا شده اند که از يک طرف کوداکن اندان وارد ميشوند و از طرف
ديگر همندسان و انديشمندان اکمل بريون ميايند.
ملمک خان در مورد اصالح نريوی نظامی ايران نزي نظريه های مشابه ای را ارائه می
کرد .بدين معین که در نظر وی قوای نظامی ايران به منظور بدست آوردن سلطه در حيطه
اجامتعی و سيایس ،ميبايست از عقالنيت ديوانساالر برخوردار ميشد.
در ديدگاه ملمک خان ،پيش رشط اخذ نظم ديوانساالر جديد ،عمل و تکنولوژی مدرن
110 ؟؟؟
بود .در نظر او اناکمی فرامانروااين ايران از یب خربيشان در مورد علوم و فنون جديد انیش
ميشد.
معهذا ،ملمک ات حدی از جنبه های دمکراتيک متدن جديد ،هرچند به صورت ابتدایئ،
اطالع داشت وبه آن ِکشش نشان ميداد .برای مثال ،برداشت وی از قانون دوران جتدد،
در هنايت ،بدون ربط به انديشه بني الاهذاین نبود ،چه در آن طرفني درگري در قانون
ميبايست به نوعی رضايت متقابل مريسيدند .در مضن قانون از نظر ملمک خان ،حمکی بود
هجانشمول که بر اساس بر رمسيت شناخنت حقوق پايه ای متام افراد مملکت ايران قرار گرفته
بود.
بر اساس اين مالحظات ،ميتوانمي نتيجه بگريمي که در مرحهل اوليه جتربه ايران اب
جتدد ،يک نوع برخورد دوگانه اب دنيای مدرن بوجود ميايد .از يک طرف ،کشش بسيار
زايدی برای اخذ جنبه های تکنيکی-علمی و عقل ابزاریِ دنيای جديد وجود دارد ،و از
طرف ديگر ،ات حدی عالقه و کنجاکوی در مورد افاکر و هناد های جامعه مدین وجود دارد
که اب رويکرد بني الاهذاین مالزمت و سازگاری دارد.
متفکرين بسيار برجسته ديگر قرن نوزدمه ،از قبيل مريزا آقاخان کرماین ،فتحعیل
آخوندزاده ،رحمي طالبوف ،و سيد جامل ادلين اسد آابدی ،اب وجود متام اختالفات
چشمگريی که در گفامتنشان وجود دارد ،به مهني ترتيب ،در مهني پارادامي قرار دارند .اين
متفکرين نزي هر کدام به حنوی مه جنبه های اثباتگرا و سلطه گرایِ هجان جديد و مهچنني
جنبه های ابلقوه رهایي خبش و دمکراتيک دنيای نو را در يک جا و به صورت ملقمه ای
تفکيک انپذيردر افاکر خود نشان ميدهند.
در اينجا من ادعا منيکمن که آچنه که به آن جنبه اثباتگرای دنيای جديد اطالق ميکمن را
ميتوان انديده گرفت وبه دور افکند .به خسیت ميتوان جامعه مدرین را در نظر آورد که در
آن ديوانساالری اکرآمد ،و اي علوم و تکنولوژی پيرشفته وجود نداشته ابشد .اب اين
وصف ،کشورهایي زايدی وجود دارند که در آن ها اين جنبه های دنيای جديد ابال دسیت
دارند و در نتيجه جنبه های بيشرت رهایي خبش و دمکراتيک مدنيت مدرن در حماق قرار
گرفته اند.
چندان دور از ذهن نيست اگر دولت های خوداکمه و متاميت طلیب را در نظر بگريمي
نيت ابزاری و خر ِد تکنيکی-علمی در آهنا ،روحيه و که دقيقا به دليل تفوق و استيالی عقال ِ
هنادهای دمکراتيک رسکوب شده اند.
؟؟؟111
به هر تقدير،در حتليل من ،در حوزه های فکری و اجامتیئ ايران ،اين نوع رويکرد
دوگانه به پديده جتدد به دوران مرشوطيت نزي کشيده شد و ات اوايل قرن بيسمت مه ادامه
داشت.
اما در حببوحه جنگ هجاین اول چنني به نظر مريسد که انگهان يک تغيري اسایس در
ساختار فکری و به دنبال آن در ساختار سيایس-اجامتعی مملکت شلک ميگريد .داليل اصیل
اين تغيري را معدات ميبايست در وقايعی که کشور را هرچه بيشرت و رسيع تر در مرداب
هرج و مرج فرو ميربد ،جستجو کرد .ویل آچنه حائز امهيت بسيار زايد است اين است
که در اين هنگام جنبه های اثباتگرای دنيای مدرن در ايران به صورت غالب در آمد و
جنبه های رهایی خبش و بني الاهذاین قدرمتند شدن انسان به حاشيه رانده شدند.
در ميان جمالیت که در اين دوره چه در داخل و چه در خارج از ايران به چاپ
مريسند ،اين نکته بسيار شااين توجه است که بریخ از رسشناسرتين نويسندگان و
متفکران کشور ندای مترکز خبشيدن و صنعیت کردن ايران را ،بر اساس ديوانساالری
نظاميگرااينه و به هبای از دست دادن جملس ،آزادی و اجنمن های آزاد ،رس ميدهند.
مهگرایي بني خواسته های روشنفکران برای مدرن سازی ايران بر اساس اصول
اثباتگرااينه و اعامل رضا شاه که منتهی به تکقطیب شدن فرآيند جتدد در ايران شد ،به طور
واحضی در مالقیت که بني رضا خان آن زمان و اعضای اجنمن ايران جوان رخ ميدهد ،به
منايش درميايد.
عیل اکرب سيایس نقل ميکند که در مالقایت که بني رضا خان که در آن زمان رئيس
الوزرا بود واعضا اجنمن که در فروردين ماه 1300صورت ميگريد ،رضا خان ازماهيت و
اهداف اجنمن پرس و جو ميکند .سيایس توضيح ميدهد که آن ها جواانن ميهن پرسیت
هستند که از عقب ماندگی ايران در عذاب ميباشند و آرزو دارند که شاکف بني ايران و
کشور های اوروپایي را پر کنند .رضا خان پس از مطالعه دقيق منشور اين اجنمن ،به آهنا
اطمينان ميدهد که آچنه آهنا به زابن می آورند ،او در معل پياده خواهد کرد.
شايد گواي ترين بيان اين تغيري مقاهل ای بود که عیل اکرب داور ،مناينده آن زمان جملس
و بعد ها وزير عدليه رضا شاه در سال 1305نوشت .داور در مقاهل خود اب عنوان
"حبران" راه حل مسائیل را که ايران در آن زمان اب آن مواجه بود در کنار گذاشنت
دملشغویل های مربوط به دمکرایس و پيگريی عقلگرایي مبتین بر توسعه اقتصادی رصف
مييافت.
112 ؟؟؟
در اين مقاهل او ميگويد:
"اساس حبران ما اقتصادی است .مهه پيش آمد های ديگر انیش از آن حبران است...
چه ابيد کرد؟ فکر انن .اساس اکر های ما یب چزيی است .ملت فقري به حمک طبيعت
حمکوم به متام اين نکبت ها ست .شام خيال کرديد اصول حکومت میل را اب چند بند و
اصل و ماده به حلق مردم مفلوک فرو می شود کرد .اين بود که متام سعی و توهجتان دنبال
حرف آزادی و مساوات رفت و درمضن خواستيد اين بساط مرشوطيت اک ِر فرنگ را به
دست مهت رجال درابر قدمي[ ...در رسارس ايران] هپن کنيد! امروزه گواي جای ترديد
ديگر نباشد .ديديد که غلط رفتيد و نتيجه حاصل نشد ...به اعتقاد علامی از ما هبرتان ،طرز
توليد ثروت اساس اخالق و سياست ملل دنياست ....اگر واقعا ميل داريد اوضاع معومی
اصالح بشود ،زندگاین اقتصای را اتزه و نو کنيد ....خالصه ،دنبال انن برويد آزادی
1
خودش عقب شام می آيد".
به اين طريق خنبگان و متفکران وابسطه به سلطنت هپلوی غالبا به به قدرت رسيدن
انسان از ديدگاه تکنيکی-علمی و به هبای مک ارزش دادن به جنبه های دمکراتيک اصل
ذهنيت برخورد ميکردند.
گفامتن مارکسيسیت در ايران اترخي نسبتا طوالین دارد .طبيعتا به پريوی از مارکس
واز طريق مارکس به دنبال هگل ،تفکر مارکسيسیت در ايران به طور لکی توجه زايدی به
مفهوم به قدرت رسيدند انسان و ذهنيت مبذول داشته است.
قصد من در اينجا اين نيست که وارد جزئيات تفکر مارکسيسیت در ايران بشوم ،تنها
به اين اکتفا ميکمن که متفکران مارکسيست در ايران مانند بسياری ديگر از مه مسلاکن
خويش در ديگر نقاط دنيا ،در درايفت خود از مفهوم توامنند ساخنت انسان،فاعليت و ذهن
بودن را به صورت ذهن مجعی تقليل ميداند .از نظر آهنا پرولتاراي ،و در بریخ موارد توده
های مردم ،به مثابه يک موجود مجعی ذهن و فاعل دنيا جديد هستند .و از اين نظر
مارکسيست های ايراین مهواره فرد را که درواقع هبره َبردار اصیل توامنند شدن انسان در
مجعی طبقه قرابین کردنده اند.
دنيای جديد است ،در پای ذهن و فاعل ِ
گفامتهنای اسالمی در ايران رابطه ای بسيار شگفت انگزيی اب موضوع به قدرت
رسيدن و ذهن شدن انسان داشته است .از يک طرف اين گفامتن ها توامنند شدن انسان
برای توده های مردم ايران ،به ارمغان آوردند ،هرچند به صورت ابتداعی ،اناکمل و
متناقض.
آ
من فکر ميکمن که اين فر يند متناقض مقتدر سازی که اساس جامعه و سياست را
پس از انقالب اسالمی تشکيل داده ،مهچنني موتوری بوده برای تغيري و تبدل در بطن
جامعه ايران .انقالب ايران ابعث شد که توده های مردم از طبقات زيردست جامعه در
امور جامعه مشارکت بکنند ،در حني اينکه اين مشارکت بسيار از مشارکت اکمل
دمکراتيک دور بوده است .ویل به هر هال ايدولوژی انقالب اسالمی در ايران ،که مبتین
بر مقتدر سازی غري مستقمي مردم بود ،توده های مردم را برای انقالب و جنگ هشت
ساهل بسيج کرد و از اين راه زمينه های مشارکت مردم را در امور سيایس فرامه کرد .و
اين بسيج و مشارکت ،مردم را اب حقوق سيايس خود آشنا کرد و اکنون نتيجه اين شده که
مهني مردم حقوق و آزادی های اکملرتی را مطالبه ميکنند ،و خواهان اصالح ساختار
سيایس و اجامتعی و استفرار هناد های دمکراتيک هستند .البته مهه واقف هستمي که متامی
ملت ايران ،از طبقات وگروه های خمتلف ،چه هبای گزایف در اين فرآيند توامند شدن
پرداخته است.
در حتليل من ،گفامتن مابعد انقالیب روشنفکران اسالمی در ايران ريشه در مهني
پارادامي "ذهنيت اب واسطه" دارد و بریخ از نوساانت و تناقض های اين پرادامي را مه از
خود بروز ميدهد ،هرچند که نوساانت بسيار خفيف تر هستند .در واقع در گفامتن های
عبدالکرمي رسوش ،محمد جمتهد شبسرتی ،و ات حدی حمسن کديور ،ما شاهد اين هستمي که
جنبه هایي که در پارادامي ذهنيت اب واسطه توامنند شدن انسان و تشکيل هناد های
دمکراتيک را اثبات ميکنند ،ات حد بسيار زايدی بسط داده شده اند و بر اين اساس
حقوق شهروندی و هناد های الزمه آن مورد حبث قرار ميگريند .وهامنطور که قب ًال اشاره
کردم ،در گفامتن رسوش يک نکته بسيار همم اين است که فرد به صورت يک رکن اسایس
حقوق انسان و حامل و َهبره بردا ِر حقوق انیش از توامنند شدن انسان مطرح ميشود.
نتيجه:
در هيچ ماکین از دنيا فرآيند توامنند شدن انسان و نتيجه بسيار همم آن يعین به دست
آوردن حقوق شهروندی ،يک راه مستقمي و رسيع نبوده است .مهواره مسري دنيا متجدد،
راهی پر پيچ و مملو از حمنت و مشقت بوده است و جتربه ايران نزي از اين قاعده مستثنا
نيست .به نظر من ،مردمان ايران ،در نتيجه انباشت جتربه هایي که در اين دو قرن اخري
116 ؟؟؟
داشته اند ،اکنون در آستانه ورود به دنيای مدرن اب متام جنبه های مثبت و منفی آن قرار
گرفته اند ،و به مهني دليل انتظار آانن در مورد حقوق شهروندی خود در حال افزايش
است.
دستگاه سيایس موجود در ايران به طرق خمتلف سعی بر اين دارد که مطالبه
روزافزون برای فاعليت و عامليت مهگاین و حقوق شهروندی را همار کند .اما چنني به نظر
مريسد که هنگامی که ملیت به اين مرحهل از آگاهی حقوق خود دست ايبد ،وات اين حد
خواهان هنادينه شدن آن ابشد ،مکرت نريوی را ميتوان رساغ داشت که بتواند اين فرآيند را
به عقب براند.
؟؟؟117
جنبش آزادی خواهانه ایرانیان ،رسنوشت این کشور دوابره میتواند در مسری نیک تری
تغیری کند .در واقع منافع این طبقه اب منافع قرش متوسط به طرز هممی گره خورده است ،به
این دلیل که برای رسیدن به حقوق و عدالت اجامتعی ،طبقه اکرگر میبایست از طریق
تشالکت مستقل اهرم های خود را به حرکت درآورد و تنها ازاین راه است که میتواند به
منافع و آرمان های خود دسرتیس پیدا کند .هیچ دولیت که ادعای احقاق حقوق اکرگران را
داشته و دارد نه خواسته است و نه توانسته است منافع اکرگران را اتمنی کنند .تنها این
خود اکرگران هستند که ابید اب دست خودشان این منافع ،اولویت ها و آرمان ها را اتمنی
کنند ،و حتقق این اهداف فقط و فقط از طریق تشالکت مستقل اماکن پذیر میباشد.
پرواحض است که تشالکت مستقل نزی تنها در حمیطی اماکن پذیر است که در آن آزادی
های خمتلف که درابال به آهنا اشاره شد قابل شکوفایی ابشند.
از طرف دیگر ،اترخی معارص هجاین نشان داده است که منافع اکرگران ،معوما (ویل نه
الزاما مهواره) میتواند از بسط و توسعه اقتصاد هبره بربد .حتت رشایطی ،توسعه اقتصادی
که ابعث رونق اکری است ،تولید اکر میکند و درآمد و رفاه اکرگران را هبینه میسازد .این
جنبه قضیه نزی ارتباط نزدیکی اب اصل آزادی دارد .آزادی اقتصادی( ،اب کنرتل ها و
حمدودیت های قانوین) به دلیل آنکه اکرزایی میکند و گزینش های اکرگران را برای اماکن
اکر ازداید میکند میتواند در راستای هبرت شدن اوضاع معیشیت طبقه اکرگر بسیار موثر
ابشد ،هامنطور که جتربه چنی ،هند و بریخ دیگر کشور ها در دو دهه اخری به وضوح
شاهد این مدعا هستند .البته سوء استفاده هایی که میتواند به رضر اکرگران و مردم عادی
ابشد میتواند از تبعات آزادی اقتصادی نزی ابشد .ویل منظور ما اینجا به هیچ وجه آزادی
انحمدود و کنرتل نشده منیباشد هامنطور که مخمصه های کشورهای غریب و به ویژه اایالت
متحده در این دو سال اخری داللت برمضار این نوع آزادی های مطلق اقتصادی بوده است.
ویل وجود هناد های آزادی گسرت و دمکرایس پروردر عرصه اجامتعی و سیایس میتواند از
این نوع افتضاحات در عرصه اقتصادی ای جلو گریی کند و ای معضالت انیش از آنرا
برطرف سازد ،که صد البته اولیت در جلوگریی است .کشور هایی که مه اقتصاد نسبتا ابز
و مه حقوق شهروندان را از طریق هنادینه کردن آزادی ها و هناد های دمکرایس ادغام کرده
اند ،مانند ممالک اساکندیناوی وبریخ دیگر کشورهای اروپایی ،میتوانند رسمشقی برای
ایرانیان ابشند.
به طور لکی هیچ انساین نیست که از آزادی هبره نربد ،چه فردی از طبقه متوسط،،
120 ؟؟؟
چه اکرگر ،چه زن چه مرد .اصل آزادی میتواند عامیل ابشد که ایرانیان را از طبقات و
اقشار خمتلف به یکدیگر نزدیک کند و راه را برای ایراین آابد و رسفراز مهوار سازد.
- 1گفت و گو اب مسعود سینائیان -روزانمه ايران به اترخي چهارشنبه 20خرداد 1383مطابق اب 9ژوئن 2004
؟؟؟121
برخورد دوگانه اب متدن مدرن داشتند ،كه جنبه هاى ابلقوه رهاىي خبش و مهچنني جنبه هاى
سلطه گراى اين متدن را به طور مهزمان در گفامتن خودشان اشاعه دادند.
در اين زمان نوعى تعبري از انسان صورت گرفت كه در آن انسان معارص فاعىل تلقى
شد كه بر طبيعت و حميط اجامتعى و سياىس خودش ،حداقل ابلقوه ،مسلط و چريه است
و اين چريگى به خود خمتارى و در پى آن آزادى ىم تواند منجر شود .به عقيده من اين طرز
تفكر ريشه هاى زايدى در فرهنگ خود ما داشت ،وىل به طور يقني حتت تأثري شديد
فرهنگ مدرن مغرب زمني بود .به هر حال قابل توجه است كه اين جراين فكرى خود
شامل دو مؤلفه بود و آنكه مهواره اين دو مؤلفه در حال رقابت اب يكديگر بوده اند .من جنبه
اول را فاعليت رهاىي خبش و هجانشمول پذيرانميده ام و جنبه دوم را ىم توان به فاعليت
اثبات گرا تعبري كرد.
منظورم از اوىل اين است كه در هجان جديد وقىت كه در فاعليت انسان مهه آحاد
ملت سهمي به حساب بيايند ،مبناى فكرى مردمساالرى رمق ىم خورد .در اين طرز تفكر،
قدرت گرفنت فرد در مقابل دولت و ات حدودى جامعه ،هنگاىم كه به معوم مردم اشاعه پيدا
كند ،مبناى اصىل مردمساالرى را تشكيل ىم دهد.
در اين مؤلفه فاعل در مقابل فعل پذير قرار ندارد و مهه آحاد ملت به دليل خود
خمتارى از آزادى بر خوردارند .وىل در مؤلفه دوم ،فاعل در مقابل فعل پذير قرار دارد .اين
در واقع الگوى دانش مدرن است كه در آن فاعليت برش در مقابل فعل پذيرى اشياء و
طبيعت شلك ىم گريد .انسان مقتدر دوران مدرن ،بسيارى از قدرتش را اب چريگى به
طبيعت و به ىشء درآوردن انسان هاى ديگر به حتقق ىم رساند.
در بسيارى از رژمي هاى قرن بيسمت اين مؤلفه اخري به عنوان مؤلفه اصىل مدرنيت
تلقى شده است و نظام هاى بسيارى از آن براى مرشوعيت خود استفاده كرده اند .در
نگرش اين مدرنيت اثبات گرا ،هجان و جامعه بيشرت به صورت يك پروژه همندىس ديده ىم
شوند كه دولت و ديوانساالرانش ،در هبرتين شق ،سعى بر آن دارند كه تهنا از راه فن
آورى و صنعىت شدن،كشور را به جلو بربند.
اي به بياىن تقدم تكنيك مدرنيته بر نوعى تفكر و اي به عبارت هبرت مابعدالطبيعه
مدرن...؟
بهل ،من فكر ىم كمن كه بعد از افول مؤلفه دموكراتيك ،كه اب تعطيىل دستاوردهاى
122 ؟؟؟
انقالب مرشوطيت رشوع شد ،اين نوع تفكر به صورت دامنه دارى جانشني تلقى
دموكراتيك از مدرنيته شد.
در دهه هاى چهل و پنجاه زماى كه من در ايران حمصل بودم ،تهنا جنبه اى از
پيرشفت كه در دروس ما به آن توجه ىم شد علوم طبيعى و همندىس و رايضيات بود و از
علوم انساىن و فلسفه و علوم اجامتعى كه ىم توانست بر جنبه رهاىي خبش دنياى جديد تأكيد
كند خرب چنداىن نبود .در حال حارض مه عده اى در اين فكر هستند كه از مدرنيت بيشرت بر
اين جنبه تأكيد كنند ،و تهنا از اين طريق پاخسگوى تقاضاهاى مردم مبىن بر حصول مثرات
دنياى مدرن ابشند.
ببينيد پس من از آچنه شام ىم گوييد اين گونه تعبري ىم كمن كه جذابيت ها و رفاىه كه
حمصل دوران قاجار و رضاخاىن در فالن كشور اروپاىي ىم ديد ،برايش آنقدرها جذابيت
داشت كه اساس متجددشدن ما مه بر مهني زمني گذاشته شد .آن چنان كه مه اكنون مه آچنه
براى ما بيشرت امهيت داشته و دارد مهني وهجه تكنيىك آن است .به نظر شام اين رويه در
ظاهر در پى چيدن ميوه هاى مدرنيته است و به قول شام بر جنبه سلطه گرى مدرنيته
بيشرت تأكيد ىم كند ات به جنبه هاى رهاىي خبش آن ،عقمي و سرتون خنواهد ماند؟
مراد من از طرح اين نكته اين نيست كه بدون دستياىب به فن آورى و صنعت مدرن
ما ىم توانمي در دنياى جديد زندگى كنمي ،بلكه بدون بعد دموكراتيك ،دستياىب واقعى به جنبه
هاى مثبت دنياى مدرن بس دشوار به نظر ىم رسد .اين دو جراين فكرى در ايران ،به
نظر من ،چارچوب اصىل بسيارى از جرايهناى ديگر سياىس و اجامتعى را تشكيل ىم دهد
كه ىم ابيد هريك جداگانه حتليل بشوند.
در حتليل هاىي كه برپايه دوگانگى روح مدرن و چسبيدن ما به يىك از دو قطب آن
شلك گرفته نزي روشنفكران ما قبل تر از ايهنا حتليل هاىي كرده اند .پس لطف ًا مكى راجع به
اين واژه دموكراتيك و رهاىي خبش بگوييد ات فاصهل تفاوت آن اب نظرايت ديگراىن كه فرض ًا
عقل متافزييىك ،قانون گراىي و نظم سياىس ـ اجامتعى را جايگزين آن كرده اند ،مشخص تر
شود.
ببينيد ،انسان به قدرت رسيده دوران جتددانساىن است كه اب غلبه بر طبيعت به اين
مقام رسيده است .اصو ًال در physisمتافزييك در اصل به معىن عبور از طبيعت و چريه
؟؟؟123
شدن به آن است .واژه لغت به معىن طبيعت است و از واژه متافزييك مه عبور از آن
طبيعت و چريگى بر آن مستفاد ىم شود كه روح دنياى مدرن براين اساس قراردارد .متام
فن آورى و صنعت دنياى جديد بر اين مبناى ساده قرارگرفته است .وىل اشاكل در
اينجاست كه مهني عامل كه ابعث توامنندى انسان در برابر طبيعت ىم گردد ،مهزمان،
هنگاىم كه در مورد انساهناى ديگر به اكر گرفته ىم شود ،منجر به سلطه گرى ىم شود .در
واقع ىم توان گفت كه به قدرت رسيدن انساهنا دو رويه مهزمان دارد.
از يك طرف به انسان توامنند مكك ىم كند كه به ىب همرى هاى طبيعت ،و اي به
تعبري افرادى مانند رشيعىت به زندان طبيعت ،فائق شود و زندگى را اب رفاه بيشرت از سابق
جتربه كند .وىل از طرف ديگر مهني به قدرت رسيدن بعىض از انساهنا ،به سلطه بر ديگر
انسان ىم اجنامد.
براى مثال ،انسان غرىب ،در دوران مدرن است كه اب نريوى علوم جترىب و فن
آورى بر بسيارى از جنبه هاى انخوشايند زندگى طبيعى ،از قبيل امراض و بالايىي مانند
زلزهل (كه ما هنوز هرچند سال دهها هزار تن از مهوطنامنان را به آن تقدمي ىم كنمي) و ساير
آفات ،حداقل به طور نسىب فايق ىم شود ،وىل مهني انسان غرىب ،در مهني زمان بر
انساهناى ديگر ،انساهناى مك قدرت رسزمني خود و از آن بيشرت ،به انساهناى رسزميهناى
ديگر ،دام سيطره خود را ىم گسرتد و اكرث نقاط دنيا و مردمان آن نقاط را به زير يوغ
استعامر درىم آورد.
اين دو امر متقارن به هيچ وجه تصادىف نيستند ،چون كه رويه ديگر به قدرت
رسيدن ،سلطه و سيطره است ،وىل اين تهنا يك جنبه دنياى مدرن است .از طرف ديگر،
هنگاىم كه يك گروه از انساهنا توامنند ىم شوند و به فاعليت و عامليت ىم رسند ،مهني
حس در متام آحاد و افراد ديگر نزي به وجود ىم آيد.
حىت شايد بتوان گفت كه در هناد برش ميل به فاعليت و عامليت ابلقوه به طور
يكسان وجود دارد .از اين رو ىم توان گفت كه غلبه بر ديگرى هيچ گاه به صورت دامي منى
تواند وجود داشته ابشد و نفس غلبه كردن و چريگى به چالش اب آن منهتى ىم شود .من اين
نوع اخري به قدرت رسيدن انساهنا را كه داراى خصلت هجان مشوىل است و ابعث ىم
شود كه قدرت هر فرد اب قدرت فرد ديگرى همار شود ،به مثابه فاعليت رهاىي خبش گرفته
ام .در نوع اول كه من به آن انم فاعليت اثبات گرا ىم دمه ،علوم طبيعى مدل كنش انساهنا
قرار دارد ،زيرا كه در اين مدل قدرت و سلطه بر طبيعت عامل اصىل را تشكيل ىم دهد.
124 ؟؟؟
ىب دليل نيست كه بر طبق اين الگو ،مدرن شدن به معناى صنعىت شدن رصف اكهش ىم
ايبد .در حيطه امور اجامتعى نزي آچنه كه چرخ جامعه را به گردش در ىم آورد ،خود مردم و
دموكراىس نيست ،بلكه بوروكراىس است كه حداقل در سطح نظرى ،براساس اكرآىي علمى
و سلسهل مراتىب است كه در آن قدرت به طور انمساوى تقسمي شده ،سازمان ايفته است.
البته ابز مه ابيد تأكيد كمن كه هيچ جامعه مدرىن بدون علوم طبيعى ،صنعت و فن آورى
جديد و بوروكراىس اكرآمد منى تواند وجود داشته ابشد ،اما اين اشتباه حمض است كه
اساس جامعه مدرن را به اين عوامل تقليل بدهمي و روح آن را اب فاعليىت كه متىك بر
قدرمتندى به معناى سلطه گرى است ،مساوى بدانمي.
در واقع اين تعبري از مباىن دنياى مدرن منطبق اب تعبري فاشيسهتا در اروپا و ژاپن
زمان امپراتورى و ات حد زايدى شوروى حتت نفوذ استالني است .فاعليت انسان تهنا زماىن
ىم تواند نتاجي مطلوب دوران مدرنيته را تضمني كند كه به صورت هجانشمول و مهگاىن به
صورت حقوق شهروندى و مؤسساىت كه ملزومه آن است ،هنادينه بشود.
اب اين توضيح شام ،ىم خوامه در مهني امتداد از حال و روز اكر فكرى در ايران
بپرمس .به نظر ىم رسد در متدن ما روشنفكرى كه به شلكى هجاىن مطرح ابشد ،ندارمي.
بسيارى از نظريه پردازاىن مه كه به شلك هجاىن مطرح هستند ،از سوىي انگارى به واسطه
حتصيالت دوران كودىك ات دبريستان در هامن سنهتاى اروپاىي رشد و تطور ايفته اند و حىت
موضوع و دغدغه هايشان مه به نظر اغلب در هامن مست و سوى اكر فكرى هامن جوامع
است .البته وضع برىخ از كشورهاى عرىب نزي هبرت از ما نيست ،يعىن اگرچه بسيارى از
روشنفكران و فالسفه و جامعه شناسان آهنا نظري ادوارد سعيد ،مسري امني اي نرص حامد
ابوزيد در سطح هجاىن از امثال آهنا كه ما دارمي معتربتر و شناخته شده ترند اما آهنا مه اي
استاد فالن دانشگاه اروپاىي اند و در آجنا ىم زيند و از متدىن كه بر آهنا ادعا دارد به دورند
و فوكوىي ،ماركسيست و هرمنيوتيستند .به نظر شام روند اكر فكرى و عقل چگونه است و
چه ايراداىت به طور خالصه متوجه آن است و اين سنت فكرى از كدام آبشخور مريض
است؟
ببينيد ،ما از موقعى كه مورد جهوم دنياى مدرن قرار گرفته امي (وقىت ىم گومي جهوم به
اين معنا نيست كه نتيجه آن تهنا منفى بوده است) ما به مواضع دفاعى و عكس العمىل رانده
شده امي .بنابراين ،ات اينكه خودمان به فاعليت دست نيابمي بيشرت در اين موضع ها ابىق
؟؟؟125
خواهمي ماند .ىب دليل نيست كه متفكر برجسته اى مانند ادوارد سعيد ،در واقع ،تهنا بست
دهنده تفكر فوكوىي بود ،و مهينطور ديگران كه شام اشاره كرده ايد.
آ
البته به نظر من اين هيچ عيب نيست كه ما اب ديگران در تعامل و تبادل را ابشمي.
در واقع در مهه جاى دنيا و در مهه ادوار ،مهواره جرايانت فكرى از خارج تغذيه شده اند،
و اصو ًال فكر دراثر تعامل و تبادل به وجود ىم آيد .وىل به هرحال ما در زمينه فكرى هنوز
به فاعليت نرسيده امي ،و اين خود فرآينديست طوالىن و در اثر درگريى اب افاكر ديگران به
وجود ىم آيد .وىل در مهني كشورها افرادى هستند كه از راه ترضيب فرهنگ بوىم و
فرهنگ هجاىن ،در اين امر قدم هاى بسيار مؤثرى را برداشته اند ،گرچه كه گفامتن آهنا
مسائل ويژه خودش را در پى داشته.
مث ًال آل امحد اين عقب افتادگى ما را در شلك غامىض به اصطالح دورافتادگى ما از
متدن مادر هند ىم ديد و وابستگى ما به ماشني غرب را مصداق اصىل غربزدگى ما ىم
دانست اي در ديگر دوران رشيعىت از آن جنبه فراگري دانش و تكنيك در مقابل آن چزي مهبم
ديگر دفاع ىم كرد.
مورد آل امحد مورد خاىص است .او بسيارى از اوقات به نظر ىم رسد كه از مفهوم
غربزدگى به عنوان گريز از غرب و مقابهل اب ماهيت اصىل آن يعىن مدرنيته استفاده ىم كرد.
وىل به نظر من اين تعبري از مفهوم غربزدگى آل امحد دقيق نيست .منظور آل امحد از
غربزدگى در واقع هتى شدن ما از فاعليت و عامليت به دست استعامر بود.
وىل آل امحد فاعليت را ات حدى به فاعليت اثباتگرا تقليل ىم داد كه در مفهوم وى به
صورت درك رمز ماشني ،يعىن هامن دستياىب به دانش براى چريگى بر طبيعت ،ابراز ىم
شد .من در كتاب اخريم اين جنبه افاكر آل امحد را خيىل دقيق موردحبث قرار داده ام .وىل
مث ًال شام افاكر خشىص مانند دكرت رشيعىت را درنظر بگرييد .اب يك نوع سنزت ميان تعبري خود
از فكر ديىن و افاكر جديد ،رشيعىت توانست مفهوم انسان مدرن به مثابه فاعل خودخمتار را
در سطح وسيعى از جامعه ايران اشاعه دهد كه قبل از وى مكرت كىس توانسته بود به چنني
امرى انئل شود .البته فاعليىت كه رشيعىت و ديگر متفكران ديىن دهه هاى پنجاه و شصت
ارائه ىم دادند از نوع انمستقمي ،بيشرت براساس ضديت اي فرديت و مملو از تناقض بود.
اما حركت ها و جنبش هاى اصالح طلبانه در دوره هاى متناوب اترخي معارص ما به
قوىل اب بن بست هاىي مواجه ىم شود كه انگارى هرگونه اميدى در درون لكيت سابق هضم
و جذب شده و شلكى از خود آن ىم گريد و درهنايت حاصلش هامن يأس مهيشگى است.
اصالح طلىب كنوىن مه نريوى خود را معد ًات از مهني منبع ،يعىن احساس حقوق
شهروندى افراد جامعه ،اخذىم كند .هنوز بسيارزود است كه هنضت اصالح طلىب را
بتوانمي دقيق ًا ارزايىب كنمي وبگويمي كه اكم ًال شكست خورده است.
درست است كه از نقطه نظر سياىس اين جنبش به بسيارى از اهدافش اتكنون
دست نيافته است ،وىل درجنبه هاى ديگر اتحدزايدى به نتاجي مثبىت رسيده است كه شايد
بتوان گفت هممرتين آن توليد صدا و جمراى بيان براى احساس ذى حق بودن و احساس
شهروندى مردم دراين چندسال اخري بوده است .توليد اين صدا و پژواك آن درجامعه منجر
به تقويت روحيه ذى حق بودن و احساس شهروندى كردن و تثبيت آن شده است و خست
؟؟؟127
از يك سو شاهد صداهاىي هستمي مبىن بر آزادى خواىه برىخ گروههاى اجامتعى
نظري زانن و اي دانشجواين حىت به شلك مقطعى اي سطحى كه در جامعه نفوذ ىم كند ،اما
ازسوى ديگر گسرتش جنىس شدن در بسيارى از مناسك براى خشص من آش در مه
جوىش را متصور ىم شود كه حتليل آن را بسيار خست ىم كند .شام به عنوان يك جامعه
شناس ،بطور خالصه چه حتليىل و ديدگاىه را در برخورد اب اوضاع كنوىن و چشم
اندازهاى آن اكر ىم دانيد؟
ىب شك صداى حق خواىه و مطالبه حقوق مدىن بطور رساىي از قرشهاىي كثري
زانن ،دانشجواين و بطور معوىم جواانن ايران به گوش ىم رسد و اين صداها نه تهنا به
جامعه نفوذ ىم كند ،بلكه در وههل اول از خود جامعه متصاعد ىم شود و بعد از طنني
پيداكردن در اين اقشار جمدد ًا اب صالبت بيشرت به بطن جامعه وارد ىم شود .مسائل حول و
حوش جنسيت در يك جامعه در حال مدرن شدن مانند ايران به نظر من موضوع نسبت ًا
پيچيده اى است كه به سادگى منى شود آن را حتليل كرد .وىل از يك طرف اعرتاض به آچنه
128 ؟؟؟
كه به نظر قرش جوان پاميال كردن حقوق برشى و دخالت در زندگى خصوىص آانن ىم رسد
به صورت عصيان ،عليه هنجارهاى سنىت بروز ىم كند و چه هنجارى حساس تر و بنابراين
از نظر معرتضني مناسبرت از اين هنجارها براى ابراز رسكىش؟ مهچنني ،هنجارهاى سنىت
انتخاب مهرس ،خبصوص در شهرهاى بزرگ ،در حال سست شدن هستند و اين در حاىل
است كه اماكانت معارشت قانوىن اب جنس خمالف حمدود ىم ابشد كه خود به اين نوع رفتار
ها دامن ىم زند.
از طرف ديگر ،رسخوردن از جرايانت سياىس و اجامتعى ىم تواند نقش هممى در
اين نوع رفتار ابزى كند .شايد برىخ از جواانن امروزى ،در پى اناميدى از جرايانت
سياىس به نوعى گريز فرهنگى دست به دامان بشوند ،كه يك جنبه آن خود را گم كردن در
اينجور رفتارها ابشد .معهذا ،اين رفتار در بطن خود حاكيت از اعرتاض به وضع موجود
دارد .ما نظاير اين جراين را در دهه هاى ۶۰و ۷۰ميالدى در آمرياك و برىخ كشورهاى
اروپاىي شاهد بوده امي.
جتربه هاى هرچند انمهزمان اما مشابه! اب توجه به گسرتش ارتباطى و تغيريات معده
جامعه هجاىن در اين چند سده و خصوص ًا چند دهه كه اوضاع را اب زمانه اى پيش از اين
نظري هنضت ترمجه و عقمي ماندن آن در يك فضاى بسته متفاوت ىم سازد ،ات چه حد ىم
توان به معلكردهاىي كه خوددرماىن (مشمتل بر واژه هاىي نظري اصالح طلىب و آابدگرى
و…) سنت هاىي نظري ما را رمق بزنند ىم توان خوشبني بود؟
زيربناى فاعليت و عامليت انسان ،بدون شك عامل دماغى و فكرى است .در واقع
فاعليت انسان بدون حتول فكرى اماكنپذير نيست و از مهني رو واژه ديگرى كه براى
فاعليت انسان در اصطالحات فلسفى به اكر برده ىم شود ،اصالت ذهنيت اي به فرنگى
سوبژ كتيوبته ،است كه در پيشاپيش فاعليت قرار دارد و در حقيقت اين دو در
امتداديكديگر ىم ابشند و در بسط تفكر چه عامىل همم تر از ارتباطات را ىم توان رساغ
كرد؟ اب گسرتش عظمي هجاىن وسايل ارتباطى و در رأس آهنا اينرتنت ،در اثر مبادهل آرا
هرچه بيشرت و رسيعرت ،ذهنيت و در پى آن فاعليت توان آن را دارد كه بطور گرسده
تقويت شود.
كىس كه به انواع اطالعات از طريق اينرتنت دسرتىس دارد ،از نظر فكرى ىم تواند
به استقالل فردى بيشرتى دست پيدا كند .البته استقالل در فكر از استقالل در معل جدا
؟؟؟129
نيست و اين تقويت حس ذهنيت و فاعليت خود منجر به مطالبه هرچه بيشرت حقوق
شهروندى ىم شود .عالوه برايهنا از توان بسيار ابال و رسيع خربدىه و در پى آن
سازماندىه وسايل ارتباطى جديد منى توان غافل بود.
آاي اين ابزى برنده هاى اتزه خود را خواهدداشت و اي لكيت ما در امتداد روند
سابق ،ابز در طبقات اجامتعى حتتاىن جامعه اطالعاىت و شبكه اى (به تعبري مانويل اكستلز)
دسته بندى خواهدشد؟ آچننان كه آن را سلطه چندصدميليون بر مابقى كره ىم خوانند.
البته حق اب شامست كه يىك از آسيب هاى اين جراين اين است كه دسرتىس به
اينرتنت به صورت امتياز ويژه قرش خنبگان و طبقات مرفه در بيايد و اختالف طبقاىت را
بيش از اين دامن بزند .وىل آنطور كه ىم گويند قريب هفت ميليون نفر در ايران ،حداقل
هراز گاىه ،به شبكه هجان دسرتىس دارند و اين خود رمق قابل مالحظه اى است.
وىل ،اب سياستگذارى هاى مناسب ىم توان استفاده از اين وسيهل توان خبش را نزي
بيشرت توسعه داد .چناچنه در كشور كره جنوىب ،بعد از استقرار مردمساالرى در سالهاى
اخري ،تصممي مجعى براين قرارگرفت كه استفاده از اينرتنت در سطح وسيعى اشاعه پيداكند
و مهني اكر مه شده است.
130 ؟؟؟
1
روشنفکری در ایران امروز
می توانمی حاج مریزا آغایس را روشنفکر بناممی درحایل که او نزی اب فکر رس و اکر
داشت.بسیاری از افرادی که اب مساهل جتدد و حیت در دوره ای اب قانون خمالف بودند
درواقع افراد متفکری بودند اما اای روشنفکر مه بودند؟.تعریف آل امحد از
روشنفکری به متام کساین گفته می شود که می توانند بنیان های جتدد را در ایران طرح
ریزی و حممک کنند.
آ
از این روو به مهنی دلیل اب متام تناقض هایی که در افاکر ل امحد مشاهده می کنمی اما
این مساهل به وضوح در کتاب"درخدمت و خیانت روشنفکران" او دیده می شود.
به زمع آل امحد "دوره روشنفکری دوره است که در آن آدمزیاد از عوامل طبیعی
بریده و تنها مانده و رسنوشتش از رسنوشت آن ها جدا شده و خود را در مقابل رسنوشت
خود تنها و یب هیچ پشتیباین آسامین ای زمیین می ایبد ،وجمبور است که به هیچ انتظاری از
خارج ای از عامل ابال و فقط به اتاکی خشیص خود معل کند .خمتار ابشد .آزاد ابشد.
1
ومسئول".
از نظر آل امحد "آدمی وقیت از بند قضا و قدر رست و همار زندگی خود را به دست
گرفت ...پا به دایره روشنفکری گذاشته" است 2.این ها تقریبا اکمال درس انمه
روشنگری است که در آن فردیت ،عاملیت ،خود خمتاری و آزادی انسان مورد اتکید قرار
گرفته است.
ویل ،آل امحد در حبث روشنفکری دیدی خنبه گرا داشت.
از این هجت که گامن میکرد تنها یک عده خاص هستند که میتوانند روشنفکر
ابشند و روشنفکر بودن از هر کیس بر منیآید.اما امروز مهه چزی تغیری کرده است .به نظر
من اگر امروزه خبواهمی به این حبث بپردازمی و مفهوم روشنفکر را تیپ اییب کنمی ابید گفت؛
دیگر تنها خنبه ها نیستند که حامالن این مفهوم هستند .بلکه طیف وسیعی از مردم و بطور
معده طبقه متوسط شهری خود می توانند روشنفکر ابشند و هستند.مردمی که اب حقوق
شهروندی و مفاهمی مدرن آشنا شده اند می توانند حامالن مفهوم روشنفکری ابشند.از این
رو مفهوم روشنفکری در طیف وسیعی قرار می گرید.
از این روبه مهنی دلیل روشنفکری از احنصار خنبگان خارج شده است .بنابراین
از این رو به نظر شام حتوالیت که طی یس سال گذشته در ایران اتفاق افتاده است
زمینه را برای خروج مفهوم روشنفکری از احنصار یک عده خاص آماده کرده است؟
بهل.البته هنوز در مراحل ابتدایی این تغیری قرار دارمی.اما در مهنی مراحل ابتدایی مه
شاهدمی که گسرتش چننی مفهومی در میان حامالن بیشرتی مهواره اب شتاب ادامه دارد.
ایرادی که آل امحد به روشنفکران می گرید این است که اتفته جداابفته ای شده اند و
به مردم توجه ندارند.می گوید روشنفکران اصال شبیه مردم نیستند .اب این حال حتویل که
منجر به بومی شدن روشنفکری در ایران شد انیش از چه چزیی است؟انیش از حتویل
منطقی و اترخیی و ای اجامتعی است و ای انیش از رخویت که گاهی روشنفکری احنصاری و
خنبه گرای ایران داشت؟
در متام دنیا روشنفکران جلوتر از مردم حرکت می کنند .مثال اگر به فرانسه نگاه کنمی
مهنی مساهل را مشاهده خواهمی کرد.فالسفه فرانسه مه مهچون ولرت و غریه از مردم جلوتر
بودند اما مردم در طول اترخی سعی کردند فاصهل خود را اب خنبگان مک کنند و کردند.
از این رو فاصهل مردم و روشنفکران چندان مه بد نیست .متام حتوالیت که در طول
اترخی شاهد بودمی در راستای مهنی مک شدن فاصهل ها صورت گرفت.
از این رو مردمی که از اصالح طلبان حامیت می کنند،مردمی متحول شده هستند
که سعی کردند فاصهل خود را اب روشنفکران مک کنند.این خبش از جامعه از ابطن و از نظر
فکری مدرن شده اند.در طول اترخی جامعه ای که متحول شده و مدرن شده ابشد از خود
اراده و معل دارد و اب این اراده و معل زمینه تغیریرا فرامه کرده است.
انتقاد شام به کنش سیایس روشنفکری ایران چیست؟( یکی از انتقادهایی که به
134 ؟؟؟
روشنفکری ایران وارد می شود این است که در عرصه سیاست اکرانمه خویب نداشت.
حتلیل گرااین انتخاابت ها را مبنای حتلیل رفتار روشنفکری قرار می دهند و از این هجت
انتخاابت سال 84پریوزی روشنفکری ایران نبود.روشنفکری ایران در آن سال از آقای
هامشی حامیت کرد اما در هنایت محمود امحدی نژاد رئیس مجهور شد).
به گامن من این اتفاق دقیقا گواه روشنفکر شدن عده کثریی از ایرانیان است .چه،
آهنا به دنبال توصیه های روشنفکران رمسی نرفتند و بر طبق اراده مستقل خود معل
کردند ،هرچند که از نظر خییل ها این اعامل اراده به نتاجی انمطلوب اجنامید.
خرد مجعی مه مرتکب اشتباه میشود ویل میتواند از آن برای آینده درس بگرید،
هامنطور که پس از چهار سال ،که مدت کواتهی هست ،چننی شده است.
در کدام دوره از اترخی معارص روشنفکری ایران اکرانمه قابل توهجی داشت؟
شاید بتوان گفت روشنفکری در هامن ابتدا (دوره انرصی)که توسط ملمک
خان،مستشارادلوهل،طالبوف،کرماین و ..وارد ایران شد در مورد وابستگی به اروپا(فرنگ)
به شدت مورد انتقاد واقع شدند.اما آهنا سعی کردند مفاهمی پایه ای مدرن را مهچون آزادی
فردی،حقوق،قانون و غریه را در جامعه مطرح کرده و مردم را اب این مفاهمی آشنا کنند .از
این رو مورد انتقاد واقع شدند.
اما به نظر من این انتقاد وارد نبود و آهنا مستفرنگ نبودند.برعکس،آهنا سعی کردند
مفاهمی مدرن را در ایران بومی کنند.تلفیقی که آهنا از این مفاهمی و مفاهمی بومی ارائه دادند
اکر بسیار هممی بود.اگر خوب نگاه کنمی می بینمی که در جدال آن دوره بنی سنت و
مدنیته،روشنفکران وقت سعی کردند سنت را اکمال قرابین مدرنیته نکنند.از این رو اولنی
برهه از اترخی روشنفکری ایران بسیار همم و قابل توجه بود.اما در دور بعد می بینمی که پس
از انقالب مرشوطه،تعادیل که روشنفکران قبل از مرشوطه بدان دست ایفته بودند دیگر
وجود نداشت.
بعدها اب ورود اندیشه های چپ،روشنفکری ایران دستخوش تغیریات دیگری
شد.چراکه برداشت مارکسیسم از مدرنیته،برداشت خمدویش بود.البته پس از اینکه
نویسندگان اسالمی در مورد مدرنیته نوشته هایی را ارائه دادند هر چند گاهی انرسا بود اما
رساجنام نوعی موازنه اجیاد شد .پس از این دوره طی یس سال اخری در عنی گسرتش نفوذ
مذهب و اجیاد ساختاری رشعی ،روشنفکری ما رشد کرد .هگل حتلییل اب عنوان"زیریک
؟؟؟135
1
من مورخ نیسمت
- 1پاخس به پرسش متنی غفاراین درابره اترخی نگاری ایران-شهروند امروز 27آابن 1386
136 ؟؟؟
در وههل اول ابید توضیح بدمه که کتاب روایرویئ فکری ایران اب مدرنیت اترخینگاری
رصف نیست .من مورخ نیسمت و اغلب موضوعات اترخیی این کتاب قبال توسط مورخنی
مورد پژوهش اترخی شنایس قرار گرفته است .اثنیا قصد من در این کتاب تنها برریس آراء
روشنفکران ایراین دوران جتدد نبوده است ،چه آنکه این نوع پژوهش مه سابقا اجنام شده
است .پرسش اصیل من در این کتاب مسئهل جتدد در ایران و بویژه در قبال انقالب
اسالمی ایران بوده است .در حال حارض بسیاری اندیشمندان ایراین و غری ایراین ،ای در
غرب و ای در هجان اسالم ،بر این ابور هستند که مسئهل اصیل ایران و بسیاری دیگر از
نقاط دنیای اسالم در برهه کنوین و ات آینده درازی پریامون این سئوال اسایس میگردد .و
این تنها خمتص اندیشمندان نیست .بسیاری از مردم کوچه و ابزار نزی اب فراست به این
موضوع آگاهی دارند .حیت کساین که به حنوی اب جتدد خمالفت میکنند ،به امهیت این موضوع
در این مقطع زماین وقوف اکمل دارند (برای مثال افاکر سید حسنی نرص را در نظر
بگریید).
از این رو هدف اصیل من در این کتاب اترخی نوییس و آهنم اترخی نوییس روشنفکران
ایراین معارص نبوده است .ویل از آجنائیکه اندیشمندان بطور لکی منعکس کننده دملشغویل
ها ،بمی ها ،اناکمی ها ،آرزوها و آرمان های یک جامعه هستند ،یکی از موثرترین هنوه های
دسرتیس به افاکر یک ملت از طریق حتلیل آراء این اندیشمندان اماکن پذیر است .این
روشنفکران،
خبصوص اندیشمندان طراز اول یک جامعه ،به مقدار زایدی احساسات و دملشغویل
های مردم را در خود جذب میکنند ونسبت به آن ها واکنش نشان میدهند که حمصول آن
راهاکرهای جدید وارائه روش ها نو برای حتوالت اجامتعی است ،البته بدون آنکه الزاما به
هببود جامعه منتهی بشود .گفامتن شامر زایدی ازمتفکران در بسیاری از مواقع منجر به
تضعیف و حیت اهندام بسیاری از هناد های کهنه ،واحمتال شلک گریی هنضت های سیایس
و اجامتعی و اتسیس هناد های جدید درجامعه میشود.
از طرف دیگر ،جتزیه و حتلیل افاکر این گونه هرنمندان ،شاعران ،نویسندگان
وروشنفکران در جامعه میتواند پژوهشگر را قادر به دستیایب به ژرفنای حمتوای ذهین
یک جامعه مناید .البته منیتوان و نباید از امور اب اصطالح "عیین" و "ساختاری" جامعه
غافل بود .ویل این امور به نوبه خود در گفامتن اندیشمندان اصیل جامعه مسترت هستند و
این افراد به حنو وسیعی متاثر ازاوضاع عیین و ساختاری جامعه خود و تغیریات در آهنا
؟؟؟137
میباشند .در جوامعی در حال گذاری مانند جامعه ایران حتقیقات میداین و نظر سنجی هنوز
اب موانع بسیاری روبرو هستند و از این نظر به هیچ وجه منیتوان اتاکء زایدی به این نوع
پژوهشها کرد .از طرف دیگر ،حیت در جوامعی که این نوع حتقیقات جتریب اب سهولت
بیشرت اجنام میگریند ،دید تئوریک ،به رشطی که اب غور اکمل اجنام شود ،به مثابه پایه ی
راییض جامعه شنایس معل میکند ومیتواند به معق مسائل اجامتعی نفوذ کند .دید تئوریک
شالوده فهم واقعی از جامعه را به مقدار زایدی بسط میتواند بدهد و من سعی کرده ام که از
این منظر به رویدادهای الکن جامعه ایران در یک قرن و نمی اخری بپردازم .ویل ابز مه ابید
اتکید بکمن که میبایست حداکرث استفاده از حتقیقات جتریب را منود و من سعی کرده ام که در
این کتاب حداملقدور از این نوع تفحصات هبره بربم.
بر اساس این نوع رویکرد اکر من از سه مولفه توصیف ،حتلیل و جتویز تشکیل
شده است .توصیف و حتلیل به این حلاظ که برخورد و جتربه فرهنگی ایران اب نریوهای
دوران جتدد میباست رشح داده شوند و مسائل آن گشوده شود .ویل جتویز نزی جای
بسیار هممی را در این نوع پژوهش را دارد .در دوره حارض که جراین های روشنفکری
در ایران از موضع ایدولوژیک به تدرجی در حال گذار به سوی حبث های انتقادپذیر هستند،
جایگاه جتویز از امهیت فراواین برخوردار است .بویژه در این برهه که بریخ حساسیت
های پسمتدرن ،اماکن داوری در مورد مسائل اجامتعی و سیایس را تضعیف کرده است،
نقش حبث های انتقادپذیر در جامعه بسیار ملتهب و در حال تغیریی مثل ایران بسیار
پررنگ تر شده است .منظور من از "حبث های انتقادپذیر" این است که به هر حال هر
جامعه زنده و پواییی حمتاج پذیرفنت عرف ها و هنجار های نو میباشد که در دوره
ایدولوژیک از طرف اندیشمندان اب نفوذ به صورت احاکم غری قابل تردید به جامعه ابالغ
میشد واز طرف جامعه نزی بدون چون و چرای زایدی و اب سهولت پذیرفته میشد .ویل
امروز نه جامعه این نوع مناسبات را قبول میکند و نه اندیشمندان اب ذاکوت در پی آنگونه
روش های ایدولوژیک هستند .اما از طرف دیگر ،جامعه ایران تشنه هنجار ها ی اتزه به
نظر مریسد و از متفکران خود انتظار آن را دارد که به این درخواست پاخس بدهند .در این
میان گفتارهایی هستند که از منش غری قطعی و انمطلق برخوردار میباشند و میباید به بوته
نقادی سپرده شوند ات قابلیت این را داشته ابشند که در اثر حبث و تنقیح به جامعه به
صورت هنجار های قابل انتقاد و موقیت ارائه گردند .ات حدی قصد من در این کتاب ارائه
اینگونه حبث های جتویزی ویل انتقادپذیر در قبال مسائل لکی ایران در مواهجه اب مولفه های
138 ؟؟؟
دنیا مدرن بوده است.
اما در مورد اینکه اگر امروز ابر دیگر به موضوع این کتاب میپرداخمت چه
تغیریایت اعامل میکردم ،ابید بگومی که کتاب روایرویئ فکری ایران اب مدرنیت سعی بر
داشته است که به مسائل اسایس و معده جتربه ایران و پدیده جتدد بپردازد و از این رو آن
را میتوان یک اکر
پایه ای به حساب آورد .به این دلیل من آنرا تنها پیش درآمدی برای جنبه های
دیگر جتربه ایران اب پدیده جتدد میدامن و قصد آنرا دارم که در آینده به آن جنبه های دیگر
توجه کمن و امیدوارم که دیگران از این اکر پایه ای بتوانند استفاده کنند و افاکر قابل انتقاد
جدیدی را به جامعه ارائه کنند.
1
خنبگان سیایس در حصار قدرت مطلقه
روانشنایس خنبگان ایران دومنی كتایب است كه پس از”شكست شاهانه” از ماروین
زونیس در ایران ترمجه شده است .شكست شاهانه در نوع خود كتاب یببدییل بود .اما
كتاب اخری اب توجه به اتخری 37ساهل انتشار آن در ایران هنوز خواندین است .او به برریس
گرایش خنبگان ایران در دو دهه آخر حكومت شاه میپردازد .در این ابره اب دكرت فرزین
وحدت استاد جامعه شنایس در آمریاك گفتوگو كردمی .وحدت معتقد است الگوهایی كه
زونیس در شناخت رویكردها و رفتار خنبگان ایراین برمیشامرد چه در قبال یكدیگر و چه
درقبال قدرت هنوز پس از چهار دهه در ایران امروز وجود دارد .از نظر او زونیس به
درسیت انامین ،سوءظن ،بدبیین و سوءاستفاده را از مجهل ویژگی خنبگان میشامرد و این
مساهل هنوز ات امروز نزی میتواند ویژگی خنبگان ایراین حمسوب شود.
فرشاد قرابنپور
به نظر شام سیسمت حكومیت در آن زمان ات چه حدوچگونه توانست از این حتقیقات
- 1گفت و گو اب فرشاد قرابنپور درابره کتاب روانشنایس ختبگان سیایس ایران -شهروند امروز شامره 68
140 ؟؟؟
سود برد؟
البته حتقیقات زونیس در رابطه اب روانشنایس خنبگان ایران بیشرت معطوف به ساختار
سلطاین در ایران است چرا كه به هر حال در آن زمان مه افرادی در خود رژمی شاه
حضور داشتند كه چندان اب آن موافق نبودند .درست است كه از كنار آن درآمدی داشتند
و زندگی به نسبت خویب مه برای خود گردآوری كرده بودند .اما بههرحال خییل مه رایض
نبودند و ات اندازهای به این مباحث هرچند غریمستقمی پروابل میدادند .ویل چون این
حتقیقات در سطح عوام پخش منیشد ،اتثری چنداین نداشت و در سطح الكن رسان رژمی مه
در هنایت امر ،برای این حتقیقات امهیت چنداین قائل نبودند.
موضوع كتاب در نگاه اول در مورد رویكرد معومی خنبگان ایران است .به نظر شام
این رویكرد چه ویژگیهایی داشت؟چون به نظر میرسد وقیت رژمی شاه از زونیس برای
حتقیق در چننی موردی دعوت میكند ،یعین به دنبال دستیایب به زابین مشرتك اب خنبگان
خود است ،زابین كه آن را فرا نگرفته است.
شاید اینطور ابشد كه عدهای در داخل سیسمت حامكییت شاه بودند كه خرده متایالیت
برای ورود به حوزه اصالحات داشتند ،ات شاید رفرومها و تغیریات كوچكی صورت بگرید.
اما رساجنام این حتقیق و حیت متایالت این عده از اصالح طلبان داخل رژمی چندان اتثریی
در ایران آن روزگار نداشت ،الا اینكه در آن زمان عدهای گامن میكردند كه آمریاكییها
قصد دارند زیر پای شاه را خایل كنند .حتقیقات زونیس را مه در مهنی راستا مورد ارزاییب
قرار میدادند.
البته این مساهل به تئوری توطئه نزدیك است .اما به هر حال عدهای عقیده داشتند
این اكرها از طرف دولت آمریاك و ای دستاهای انمریئ اجنام میشود ات پایههای رژمی شاه را
سست كنند .البته به نظر من این ادعا چندان پایه و اسایس نداشت .اما در عنی حال بعد از
انقالب مه این تلقی ادامه ایفت .برایناساس تصور میشد افرادی مهچون زونیس و ای
“رچیارد اكمت” كه حتقیقایت در مهنی زمینه داشتند در این راستا قدم برداشته و نقشه آهنا این
بود كه زیر پایههای رژمی هپلوی را سست كنند.
اما كساین كه در آن زمان در ایران حضور داشتند چندان منیتوانستند از این كتاب
هبرهای بربند و ای از آن پندی بگریند .عده مكی در ایران آن زمان به این حتقیق دست ایفتند.
؟؟؟141
ماروین زونیس در این كتاب به چهار نكته اسایس اشاره میكند كه حمورهای اصیل اكركرد
سیایس خنبگان در ایران در دودهه آخر حكومت شاه را رمق مزیند :بدبیین سیایس،
احساس آشاكر عدم امنیت ،سوء ظنهای فردی خنبگان نسبت به یكدیگر ،و
سوءاستفادههای متقابل افراد خنبه ازمهدیگر.
آ
به نظر من عیلالاصول در دنیای مدرن این پدیدههایی كه زونیس به هنا اشاره
میكند در هر نوع هناد خوداكمه امع از دولت ،خانواده ،حزب و غریه كه در آن قدرت
دردست یك خشص ممتركز است ،قابل مشاهده است .قدرت ممتركز در یك فرد در هجان
ماقبل مدرن ات حد بیشرتی قابل توجیه بود بدین دلیل كه از حلاظ تئوریهای سیایس قدمی
از دیدگاه مذهیب و سیاست انمه نوییس به هرحال سلسهل مراتب در تقسمی قدرت توجیه
شده بود ،هرچند كه در معل این مرشوعیتها به طور اتم و متام موثر واقع منیشد و نزاع
بررس قدرت در بسیاری از موارد پیش میآمد.
م
ویل در هجان كنوین كه فرضا قدرت میابید مكرت متركز ابشد و بیشرت در میان افراد
تقسمی شده ابشد ،هنادهای خوداكمه برای حفظ قدرت در یك فرد اب مشالكت بیشرتی
روبهرو هستند .از این رو خشص تكساالر و اوتوكرات مهواره سعی بر این دارد كه رقبای
سیایس خود را به شدت همار كند .برای رسیدن به این هدف خشص خوداكمه ات جایی كه
میتواند كوشش میكند كه اماكن ابتاكرمعل در اطرافیان خود را به حداقل برساند .از
طرف دیگر حمكران برای آنكه از قدرت خود صیانت كند متام مهومغ خود را باكر میبرد ات
از تباین مالزمان برای توطئه علیه وی جلوگریی كند.
درپی این امر حامك سعی براین دارد كه متام مالزمان خود را در حالت بیگانگی از
یكدیگر قرار دهد و آهنا را ترغیب میكند كه به یكدیگر اعامتد نداشته ابشند .در نتیجه در
دستگاه حامكیت گرایشی بوجود میآید كه رقابت چاپلوسانه برای خشنودسازی فرد حامك به
حد اعالی خود میرسد .حتت این رشایط اطرافیان خشص حامك چارهای جبز بدبیین به
دستگاهی كه برای آن اكر میكنند و نه تنها رزق فراخ خود ،بلكه اكرث امتیازایت كه تودهها
از آن حمروم هستند ،از آن دستگاه بدست میآورند ،ندارند.
سلب اماكن ابتاكر معل از این خنبگان آهنا را وادار میكند كه نسبت به دستگاه
سیایس احساس بدبیین داشته ابشند؛ ای آنكه از اول كساین جذب دستگاه میشوند كه
ازقابلیت چنداین برای ابتاكر معل برخوردار نیستند و تنها ابدجنان دورقاب چیین را
142 ؟؟؟
میدانند .جالب اینجاست كه این افراد ممتلق در كنه روان خویش احساس یباعامتدی به
نظام سیایس دارند چونكه میدانند اگر حامك مطلق را میتوانند بفریبند ،خود را منیتوانند
گول بزنند.
شام گفتید مسائل مورد حبث در این كتاب از مجهل مساهل قدرت ممتركز وای
متامیتخواهی شاه و ای چاپلویس و دستاكری شاه در جامعه خنبه چزی جدیدی نیست و در
دنیای قبل از مدرن نزی وجود داشت .اما اگر قرار ابشد این كتاب را تنها حتلیل و برریس
مسائیل كه قبال مه وجود داشت بدانمی بنابراین آای ابید گفت این حتقیق هیچ چزی جدیدی
نداشت؟
شاید بتوان گفت این اولنی حتقیقی است كه به حلاظ سیسامتتیك مساهل خنبگان ایراین
و رویكرد آهنا را مورد برریس قرارداد .البته به نظر من بنی رژمیهای خوداكمه و رژمیهای
استبدای میتوان تفاویت قائل شد .به عنوان مثال اگر رژمی "پارک چونگ هی" در
كرهجنویب را مثال بزنمی و آن را اب رژمی شاه مورد مقایسه قرار دهمی میتوان گفت "پارک
چونگ هی" فردی مستبد و خوداكمه بود اما ویژگی خایص داشت مبین بر اینكه افراد
اكردان و متخصص را از خود دور منیكرد بلكه آهنا را در ختصصهای مرتبط میگامرد و از
آهنا اكر میكشید.
اما كیس مثل شاه ایران از آجنا كه قدرت نفس بلند بریخ از افراد مستبد دیگر را
نداشت بیشرت به دنبال دستاكری در تركیب خنبگان بود ات بدین ترتیب برای ادامه حضور
خود در قدرت زمینه داشته ابشد .در كره جنویب دهه 1970هر چند كه استبداد وجود
داشت اما دموكرایس امروز ،صنعت و توسعه این كشور مدیون هامن دوران”پارك” است.
اما شاه فاقد چننی خصوصییت بود.
به نظر شام چرا خنبگان ایراین دچار ویژگیهای چهارگانهای كه در كتاب مه به آن
اشاره شده و شام نزی اتكید كردید شده است؟
دالیل جامعه شنایس آن بیشرت به رویكرد حامك خوداكمه برمی گردد .او اطرافیان و
رقبای سیایس خود را همار میكند .هر چند كه بسیاری از این اطرافیان در واقع جزیئ از
اكرگزاران او ابشند .از این رو سعی میكند ابتاكر معل اطرافیان خود را به حداقل برساند.
به مهنی دلیل بیشرت افراد ممتلق ابیق میمانند .افرادی مه كه لیاقیت دارند شدیدا دچار
؟؟؟143
رسخوردگی میشوند و در میان آهنا به نوعی بدبیین سیایس و عدم امنیت اجیاد میشود.
چرا كه هر حلظه ممكن است مهنی خنبگاین كه به سیسمت مه خدمت كردهاند اب زندان مواجه
شوند .بریخ از افرادی كه به دستور شاه در دهه 1970اب زندان مواجه شدند در مهنی
راستا قرار میگریند .از مجهل اتثری دیگر این اقدامات برانگیخنت سوء ظن افراد نسبت به
یكدیگر است و ریشه آن تفرقههایی است كه شلك میگریند.
زونیس در جایی ادعا میكند بسیاری از خنبگان ایران و حیت خنبگاین كه در داخل
سیسمت مه حضور دارند متایل دارند تغیریایت اجیاد كنند اما اوپیش بیین میكند كه حیت در
صورت حتقق این تغیریات ،موفقیت آانن ادامه خنواهد ایفت .به نظر شام دلیل این امر
چیست؟ البته او مشلك اصیل را در ساختار و فرهنگ میبیند.
این مساهل به ممتركز بودن قدرت و عدم توزیع آن برمیگردد .فریق منیكند كه ساختار
سیایس براساس چه ایدئولوژی شلك گرفته است .اما نتاجی آن در صوریت كه ساختار
ممتركز ابشد و در راس آن یك خوداكمه قرار بگرید نتیجه یكساین را به دنبال خواهد
داشت .اساسا در چننی سیسمتی اعامتد به خنبگان شلك منیگرید .فقط در صوریت ممكن است
این اتفاق نیفتد كه فرد خوداكمه مهچون رژمی “پارك” در كرهجنویب ات اندازهای درایت و
درك داشته ابشند كه از خنبگان و متخصصنی در جای خود استفاده كنند .البته در این
زمینه كرهجنویب استثنا است.
شام اتكید كردید كه زماین در ایران ،در دوران قبل از مدرن ،افرادی بودند كه حتت
عنوان وزیر و صدراعظم به تنظمی امور كشور میپرداختند ،آهنا اغلب سیاستانمه نویس
بودند .از این رو میتوان گفت كه اسلوب سیایس را خود تعینی میكردند و هر یك
متخصص سیاست بودند .یعین خود تئوریزه كرده و سپس معل میكردند .اما بعدها این
سیسمت فروپاشید ،آای میتوان این مساهل را به عنوان یكی از عوامل رسگرداین سیسمت
اترخیی شاهنشاهی تلقی كرد؟
ات حدی میتوان این مساهل را اتثریگذار دانست .از سویی در دنیای ماقبل مدرن،
عدم پخش قدرت امری تقریبا غالب بود .اب هامن سیاستانمهها و مفاهمی مذهیب وغریه در
آن دوران ات اندازهای میشد سلسهل مراتب ممتركز قدرت را توجیه كرد .از این رو در
دوره سنت متركز قدرت در یك نفر قابل قبول بود .اما در دنیای مدرن تغیریایت اجیاد شد.
144 ؟؟؟
ایدئولوژی دنیای مدرن دیگر این متركز را حتمل منیكند از این رو تئوری حامك مطلق مكمك
رنگ میابزد .بنابراین آچنه زونیس در رابطه اب ایران به حتلیل پرداخته ،مساهل رنگ ابخنت
ایدئولوژی قدرت مطلقه را بیشرت توجیه میكند و نشان میدهد كه رویكرد خنبگان ایراین
به مست سست كردن چننی اندیشهای است.
آای میتوان گفت رویكرد اترخیی خنبگان ایراین ات مدیت به ساختار فردی قدرت در
ایران مكك میكرده است؟چون او مدعی میشود هر چند كه بریخ از خنبگان ایران متایل به
رفنت شاه داشتند اما چندان متاییل به از بنی رفنت ساختار فردی قدرت نداشتند و
هدفگذاریهای آانن نزی در راستای سست كردن این تئوری نبود .چون به نظر میرسد
آانن هر چند كه اغلب منتقد سانرتالیسم بودند اما انخواسته به متركز قدرت مكك كردند .مثال
منیتوان گفت فروغی دموكرایس را منیشناخت .اما او به متركز قدرت در دست رضاشاه
مكك كرد.
بهل .اما ابید دید چه درصدی از خنبگان ایران چننی احسایس داشتند .این البته چندان
قابل دستیایب نیست .البته افرادی مهچون فروغی احساس میكردند كه منیتوان ساختار را
یكشبه تغیری داد .اما یقینا او در فكر تغیری بود .اما تعداد بسیار بیشرتی اصال تصور اینكه
میتوان ساختار را تغیری داد در رس منیپروراندند .البته برای این ادعا هیچ دلیل و مدركی
ندارم .بطور قطع بسیاری از آانن بدبنی بودند .ویل دلییل وجود ندارد كه اثبات كند این
خنبگان و تكنوكراهتای ابال تصور تغیری داشتند .از این رو میتوان گفت تنها تعداد مكی بودند
كه تصور تغیری داشتند.
ممكن است .چون حیت فردی مثل پرویز نیكخواه مه رساجنام به این نتیجه میرسد كه
هبرت است از داخل به فرم دادن رژمی شاه بپردازد ات اینكه خبواهد در زندان اب رژمی جبنگد.
اینطور نیست؟
بهل .دقیقا مهینطور است .بسیاری از این رویكرد جدید نیكخواه متعجب شده بودند.
اما من منیدامن چه انگزیههایی نیكخواه را وادار به این تغیری مسری كرد .اگر مه احساس
میكرد كه میتوان از درون به دموكرات كردن رژمی پرداخت ،به نظر در درونش بدبیین
خود را نزی داشت .به گامن من آدمی مثل نیكخواه آنقدر ساده نبود كه فكر كند مهه چزیبه
عقب برگشته و میتوان در درون دستگاه هر اكری اجنام داد و زمینه تغیریات را فرامه
؟؟؟145
كرد.
به نظر میرسد انقالب ایران را میتوان اب توجه به مسائل مورد حبث در این كتاب
برریس كرد .از این زوایه به نظر شام تغیریایت كه پس از آن اجیاد شد چه بود؟
ات حد زایدی میتوان پیامدانقالب را تقسمی و توزیع بیشرت قدرت دانست .اكنون
مراكز بیشرتی از قدرت در جامعه سیایس ایران وجود دارد .قبل از انقالب قدرت فقط
در درابر ممتركز بود .اما اكنون مراكز دیگری از قدرت مه شلك گرفته است كه قابل توجه
هستند .اكنون هر چند آن معادالت قدرمتدارانه و نزی ویژگی خنبگان سیایس در ایران هنوز
وجود دارد اما اصوال حصنه سیایس و اجامتعی ات حد حمسویس تغیری كرده است .به عنوان
مثال اكنون اب وجودی كه اصالح طلبان كنار گذاشته شدهاند ،اما تبعید نشدند .بسیاری از
آهنا هنوز در حاشیه حصنه حضور دارند .این اماكن كه آهنا بیاند و حصنه را دوابره تغیری
بدهند وجود دارد .اما قبل از انقالب كیس چننی تصوری نداشت.
آای ایراد به خود خنبگان وارد نیست؟ در واقع خنبگان ابید بتوانند خود را اثبات كنند.
مثال افرادی مثل مصدق ،قوامالسلطنه و حیت این اواخر عیل امیین در این راستا قرار
دارند .قوام و مصدق ات آخر حضور یكساین داشتند و احرتامی كه به آانن میشد اب زمان
خنست وزیری شان چندان تفاویت منیكرد .در واقع میتوان گفت این افراد خود اعتباری
بودند برای سیسمت نه اینكه سیسمت برای آهنا اعتبار اجیاد كرده ابشد .اینطور نیست؟
بهل .در واقع این هامن قدرت نفیس است كه خنبگان میتوانند داشته ابشند .این چننی
افرادی وجود دارند .افرادی هستند سیاس كه هوش و قدرت خشیص آانن مانع از حذف
آهنا از شطرجن قدرت میشود .در واقع خنبگان ابید بتوانند خود را در این شطرجن حفظ
كنند.
146 ؟؟؟
1
درابره رسوش و رضا داوری
مباحثات بنی رسوش و داوری در ده های 60و 70را میتوان دوشاخه شدن دو
قطب متضاد ،ویل به هرحال متصل به یکدیگر ،درگفامتن انقالب اسالمی ایران تلقی کرد. ِ
اصوال گفامتن انقالیب اسالمگرا در ایران دهه های 40و 50خود شامل این دو قطب بود
که به کرات در اندیشه های تک تک معامران انقالب اسالمی از قبیل دکرت رشیعیت قابل
مالحظه بود .از یک سو این گفامتن هایِ انقالیب بر مفهموم عاملیت و فاعلیت انسان( و متام
اموری که بر آن مرتتب میشود مانند حقوق اولیه انسان ها و امهیت فردیت )،حصه
میگذاشتند و از طرف دیگر آنرا نفی میکردند .چننی به نظر مریسد که گفامتن رسوش بیشرت
جنبه های اثبایت مفهوم عاملیت انساین و فردی را بسط داد و داوری ،به خصوص در دهه
اول پس از انقالب ،به نفی این مقوهل پراخت (در چند سال اخری چننی به نظر مریسد که
داوری از بسیاری از مواضع اویل خود عدول کرده است) .از این نظر تفاوت های بسیار
اسایس در گفامتن این دو متفکر وجود دارد که قابل کامتن نیست ،هرچند که هر دو از بسرت
گفامتن انقالب اسالمی برخاسته بودند .ویل هر دو متفکر مه از آخبشور فکر غریب متاثر
بودند و مه از عرفان اسالمی و "رشیق" .البته تکرار مکررات است که رسوش از منظر
اکرل پوپر و داوری از دیدگاه مارتنی هایدگر افاکر "اسالمی" خود را به پیش مریانند ،ویل
این نزی حقیقیت غری قابل اناکر است .جالب این جاست که این دو غول اندیشه معارص
اوروپایی در لباس اسالمی در ایران انقالیب به جان مه افتاده بودند و یکی از اناکر حقوق
برشی حصبت میکرد و دیگری در اثبات آن .از طرف دیگر عرفان رشیق در این مصاف
نزی سهم بزسایی داشت .برادشت داوری از عرفان رشیق به یقینی برداشیت منفی بود که
در آن ابز مه مقوهل عاملیت و فاعلیت انسان نفی میگردید .در اندیشه داوری مفاهمیی که در
آهنا نفی ذهنیت و سوبژکتیویته به مثابه "نفسانیت" انسان زیر سئوال برده میشد ،معدات
حتت اتثری خوانش منفی از عرفان اسالمی است که در آن هالک خشصیت انساین حتت
لوای "فنا" مورد متجید قرار میگرید بدون هیچ التفایت به مفهوم "بقا" .ابوجود و ای شاید به
دلیل آشنایی مبسوط رسوش اب مضاممنی عرفاین ،وی از این هملکه جان سامل بدر برده .ویل
رسوش به خوانش مثبیت از عرفان دست نزده است و مانند سلف فکری خود ،رشیعیت
(به خصوص در کویرایتش) ،سعی نکرده است که از عرفان به ذهنیت انساین راه بربد ،چه
چننی مسریی میتوانست وی را وارد مخمصه ای حالج گونه کند.
به نظر من هیچ شکی وجود ندارد که گفامتن رسوش در پیشربد مباین فکری و
مثبت جتدد و مردمساالری سهم بزسایی داشته است .رسوش توانسته فرهنگی جنبه های ِ
است که مفهوم فاعلیت و سوبژکتیوته فردی انسان را از تثبیت کند ودر واقع به مفهوم بنی
الاذهاین برسد که سنگ زیر بنای دنیای مدرن و مردم ساالری است .از طرف دیگر،
ایرادت داوری ،اب یک خوانش خساومتندانه ،میتواند هشداری در مورد جنبه های منفی
دنیای مدرن تلقی گردد و از این اببت به مدرنیت در حال تکوین ایران معق بیشرتی را
تعمیق فاعلیت و عاملیت در دوران مدرن رشته ها و عالقه های همم انسان نشان دهد .اب ِ
ها از یکدیگر ،از طبیعت و از جامعه گسسته میشود که گفامتن های برخاسته از هنضت
رمانتیک میتواند اخطار هممی در اینگونه موارد ابشد .ویل ابید آگاه بود که قبل از انکه
فاعلیت و سوبژکتیویته فردی در یک جامعه ای جا بیافتد اندیشه های ماخوذ از رمانتیسسم
هایدگری معدات خاصیت ارجتاعی و ضد دمکراتیک دارند.
148 ؟؟؟
1
انظباط و دنیای مدرن
علریمغ ادعای های پست مدرنیست ها و مهاکران مکی هجان سومی تر آهنا یعین پست
کولنیالیست ها ،انظباط به معین دیسیپلنی در اکثری غریب به اتفاق جوامع ممتدن پدیده ای
مثبت و الزم الاجراء بوده است و میباشد .هیچ جامعه برشی ممتدن را منی توان تصور کرد
که از انظباط عاری ابشد .رشایط وجودی و هستیانه برش از ابتدا اجیاب میکرده است
که قید هایی برای خود قائل شود که معین انظباط اولیه را در بر میگرید .جنبه های
خصامنه طبیعت مهواره انسان را بر آن داشته است که اب همار کردن نریوهای غریزی دروین
و حتمیل اراده خود بر آهنا بر نریوهای طبیعت خاریج نزی فائق آید و این تنها از طریق
دیسیپلنی قابل وصول بوده است و میباشد .از طرف دیگر ،هر جامعه ای اب جوامع دیگر
در حال روایروی و رقابت بوده است و برای مقابهل اب حریف جمبور به القاء روحیه انظباط
در افراد جامعه خود .هر جامعه ای که از این امر غفلت ورزیده به انبودی خود و پریوزی
حریف مبادرت کرده است .در درون اجامتع نزی هر فردی برای رقابت اب افراد دیگر
اجبارا انظباط شدیدی را بر خود مهوار کرده است که بدون آن بقاء فرد در مقابهل اب دیگری
به خماطره میافتاده است.
از ایرنو اکرث اداین که در واقع منبع اصیل متدن و فرهنگ به خصوص برای توده ها
بوده اند آموزه های بسیاری برای انظباط مردم ارائه کرده اند .در ادایین نظری آئنی بودا و
آئنی هندو دیسیپلنی به صورت بسیار شدید آن وجود دارد ،ویل هامنطور که ماکس وبر
نشان داده است این انظباط بیشرتبه دنیای ملکویت معطوف میگردد وخبش کوچکی از آن
در راه فائق شدن بر طبیعت خاریج و هببود اوضاع این هجاین مورد استفاده قرار میگرفته
است .در کتاب های بودایی قرون اولیه آئنی بودا متعلق به سده پانصد قبل از میالد ،برای
مثل ،راهبان بودایی موظف بودند از اکربرد هرگونه وسایل رفاهی و آرایشی در ارتباط اب
تن خود پرهزی کنند .آانن مهچنان موظف بودند که ازمتلک هر گونه وسایل زیبا و زینیت
1
-شهروند امروز 2تری 1387
؟؟؟149
اجتناب کنند .در واقع زندگی راهبان بودایی این عرص مملو بود ازاحرتاز از آچنه که اب ذلت
بردن مربوط میشد .ویل خصیصه ابرز این نوع انظباط این بود که به اعضاء دیر و مجع
راهبان حمدود میشد و مردم عادی در آن سهمی نداشتند و هدف غایی آن فایق شدن بر
حمیط طبیعی و اجامتعی نبود .در هجانبیین هندو نزی یوگا به صورت هممرتین و شاخصرتین
وجه انظباط ذهن و بدن انسان حائز بلندترین جایگاه در این آئنی است .ویل هدف یوگا
نزیچریگی انسان بر طبیعت خاریج نیست ،بلکه در واقع در عنی حایل که اب ممارست ذهن و
بدن ،انسان را بر طبیعت داخیل خود و حیت بعیض جنبه های طبیعت خاریج ارتقاع
میدهد ویل در آخر الامر هدف غایی آن فناپذیری انسان در مقابل فطرت و طبیعت است.
اداین ابخرتی ،از سوی دیگر ،دیسیپلنی برشی را برای چریگی انسان بر طبیعت و
اجیاد فاعلیت و عاملیت انسان ها در مهنی هجان جتویز کرده اند .البته برای تضمنی اجرایی
انظباط در این هجان ،در هجت تولید انگزیه ،ابدافراه و پاداش اخروی را نزی وعده داده اند.
این دین های ابخرتی به طور مضین فاعلیت و عاملیت ابواسطه انسان را از طریق چریگی
او بر طبیعت را یکی از اهداف اصیل خود اعالم منوده اند ،ویل به درسیت فرض کرده اند
که همرتی انسان تنها از طریق انظباط بسیار شدید قابل حتقق است .پارسایئ های که
اداین ابخرتی به صورت حتت تسلط درآوردن غرایز برای انسان ها معنی کرده اند یکی از
اسایس ترین گام ها برای دسرتیس به عاملیت و فاعلیت برشی بوده است .سلطه بر قوای
شهواین ،چه در مورد غرایز جنیس و چه در مورد احتیاجات جسامین مانند خوراک ،یکی
از هممرتین قدم های اولیه ویل حیایت برای اجیاد انضباط در جوامع برشی بوده است .از
طریف دیگر ،دیسیپلنی منظم کردن زندگی روزانه بر اساس برانمه ای سامان ایفته ،که معوما
از طریق ادای فرایض عبادی روزمره فرامه میشد ،نزی از زمره مهنی گام های اسایس بشامر
میاید .یکی دیگر از خصوصیت های اداین خاوری این بوده است که انظباط را به قرش
خواص حمدود نکرده اند ودر طول اترخی خود ،ای بعد از مقطعی ،مثال اب آغاز پروتستانزیم
در مورد مسیحیت ،اکرثیت را نزی شامل شده اند.
ِ
عاملیت هجانشمولِ انسان های دارای انظباط بنا دنیای مدرن بر اساس فاعلیت و
شده است .و نقش اداین ابخرتی هامنگونه که ماکس وبر به آن اشاره داشته در این فرآیند
اکمال حیایت بوده است .پیورینت ها که اساس دنیای جدید را در اوروپا و آمریاک پایه ریزی
کردند ،دیسیپلنی را به احد اعالی خود در حوزه اجامتعی و سیاست پیاده کردند .این تدابری
انظباطی پیورینت ها آچننان خستگریانه بودند که بعد از مدت نسبتا کواتهی ابعث واکنش
150 ؟؟؟
های شدییدی شدند .تدابری پیورتن های نیوانگلند در مورد امور جنیس در قرن هفدمه
آچننان خستگریانه بود که برای خالف های جنیس نسبتا جزیئ جمزات های اعدام و ای حد
اقل شالق در نظر گرفته شده بود .از نظر پیورتن های انگلستان اوایل قرن هفدمه
(انگلستان اواخر قرن شانزدمه واوایل قرن هفدمه زادگاه اصیل پیوریتنیسم بود ویل اب کوچ
قرش بزرگی از آانن به دنیای جدید ،مرکز ثقل پیورینت ها به مستعمرات امریاک نقل ماکن
کرد) ،ورق ابزی،ابزی اب اتس ،پوشیدن لباس های "جلف" ،تئاتر،سریک ابزی، ،خواندن
و نوشنت هزلیات ،مطرود و ممنوع بود و ایشان اینگونه اعامل را حتت لوای یب بند و ابری،
اکهیل و عرشت طلیب شدیدا حمکوم میکردند .در سال 1634قانوین در ماساچوست به
اجرا درآمد که بر طبق آن هیچ فردی ،چه زن و ای چه مرد ،حق نداشت لبایس را که از
پشم و ای ابریشم درست شده بود و ای حیت جامه کرابیس که در آن از توراستفاده شده بود
و ای در آن رشته های نقره و ای طال ایفت میشد ،به بر کند .در واقع در طی متام قرن
هفدمه استفاده از جواهرات در نیوانگلند ممنوع بود .در عوض پیورینت ها اتکید زایدی بر
حتصیل عمل داشتند و در نیوانگلند از هامن ابتدا در ماساچوست قانوین در سال 1648وضع
کردندن که وادلین را جمبور میکرد کوداکن خود را سواد بیاموزند .و مهچننی اتفایق نبود که
دانشگاه هاروارد در سال ، 1636یعین فقط 16سال پس از سکین گزیدن هماجرین اویل
پیورینت در ماساچوست ،بنا شد.
دیسیپلنی خشک و سفت و خست پیورینت ها ات اندازه ای بود که حیت مرامس
کریسمس را که از همم ترین اعیاد مسیحیان تلقی میشود ملقی کردند .در طول متام قرن
هفدمه پیورینت های نیوانگلند مانع ازآن شدند که مرامس کرسمیس برگزار شود ،زیرا که به
گامن آانن کریسمس هبانه ای برای خوشگذراین و عرشت طلیب بود .بر مهنی منوال پیورینت
ها اعیاد دیگر مسیحی منجمهل روز والنتنی قدیس و عید پاک را نزی برای مدت طوییل
تعطیل کردند.
از مهه قابل توجه تر رویکرد پیورینت ها نسبت به تئاتر بود .از نظر آهنا تئاتر رش
حمض و مطلق بود و به قول یکی از روحانیون پیورینت" ،تئاتر از پستان شیطان شری
مینوشد که انسان را در راه گناه ،بت پرسیت و کفر تغذیه کند ".یکی از دالیل هممی که
پیورتن ها اینچننی تئاتر را ختطئه میکردند این بود که آانن رابطه هرن های منایشی اب
سلطنت و درابر انگلیس را ،که در عرص الزیابت اول ( ) 1603-1533به عنوان مشوق
اصیل تئاتر به عنوان رسگرمی اصیل مردم به شامر میآمد ،به شدت حمکوم میکردند .از این
؟؟؟151
نظر پیوند سیایس و اترخیی اتفایق که مابنی تئاتر و سلطنت رخ داده بود ،این هرن را مورد
نفرت آانن قرار داده بود .دالیل دیگری که یکی از متفکرین پیورتن برای حمکوم کردن
تئاتر ارایه داده است بسیار جالب توجه است .از نظر ویلیام پراین (William
)Prynneکه در قرن هفدمه مزییست ،تئاتر به دلیل آنکه معلکرد تفرحی مثابه جتدید قوا را
ندارد و به فرد شادایب الزم را برای اکر اعطاء منیکند ،مردود بود .وی مهچننی ادعا میکرد
که منایش مردان را به زن وارگی میکشاند و از نریوی مردانگی آهنا میاکهد .بدین سان در
متام طول قرن هفدمه تئاتر در متام نقاط نیوانگلند ممنوع بود و تنها در اواخر قرن هجدمه بود
که در این نوایح تئاتر حرفه ای ،آهنم به صورت بسیار تدرجیی و اب موانع بسیار زایدی
رشوع به فعالیت منود .پیورینت ها در مورد رقص اینچننی خست گری نبودند و آنرا بللک
ممنوع نکرده بودند ویل حمدودیت های شدیدی برای آن قائل بودند .هرچند که آهنا در
ظاهر منیتوانستند بر اساس نصوص اجنیل یف نفسه اب اصل رقص خمالفت کنند ،ویل از نظر
آهنا هر نوع رقص خمتلط و رقص هایی که در آن کوچکرتین احامتل هوی و هوس مریفت
اکیدا مردود بود .آهنا حیت اب بسیاری از انواع ورزش خمالفت میکردند .ورزش هایی که
در آهنا از توپ استفاده میشد از دیدگاه آانن اکمال مذموم بود و تنها فعالیت های از قبیل
شاکر ،ماهیگریی ،و رقابت های رزمی را مورد اتئید قرار میدادند .نکته قابل توجه در
اینجا اینست که فعالیت هایی که ابعث اجیاد روحیه توامندی میشد از نظر این پیورینت ها
مورد تشویق بود و آن دسته از رفتاری که به زمع آهنا ابعث سسیت و ضعف بود مورد
عتاب و ممنوعیت.
ساده انگاری است اگر فرض کنمی که انظباطی که پیورینت ها برای خود وضع و اجرا
کردند ،تنها انیش از تعصب دیین بوده است .هر گروه زیر دسیت که آهنگ آنرا داشته
ابشد که بر فرودسیت خود فائق آید و گروه زبر دست را از رسیر قدرت پائنی بیاورد و
خود همرتی بدست آورد ،چاره ای جز آن ندارد که انظباط را برخود حتمیل کند .پیورینت
ها از طبقات نسبتا زیردست جامعه انگلستان بودند که در قرن هفدمه بر علیه حیات حامکه
شوریدند و موفقیت هایی مه بدست آوردند ،ویل تعداد زایدی از آهنا تصممی به جالی وطن
گرفتند وبه مستعمرات انگلیس در آمریاک پناه بردند وزیربنای متدن مدرن در آمریاک را پایه
ریزی کردند .آن ها در واقع ازطبقه متوسط ویل زمحت کش بودند که بیشرتاز پیشه وران
و صنعتگران تشکیل ایفته بودند .آچنه که مسمل است این است که این دیسیپلیین که این
گروه برای ارتقاء خود وضع کرده بود ،معدات از نوع انخودآگاه بود و به مهنی دلیل افراط
152 ؟؟؟
های زایدی در ابفت آن تنیده شده بود .اما اب وجود این انخودآگاهی ها و افراط ها
پیورینت ها به فراست درک میکردند که هدف غایی آهنا از انظباط اعتالی فردی و گروهی
"اخالق اکری" آهنا
ٍ خود بود که به صورت های خمتلف جتیل میافت .همم ترین این جتیل ها
بود که در اکرث موارد خود را به عنوان هدف اصیل دیسیپلنی نشان میدهد .بسیاری از
متفکران و الاهیون پیورینت جنبه های خمتلف انظباط را که در ابال به آهنا اشاره شد در
ارتباط اب اجتناب از اکهیل و سسیت و تشویق به اکر و اکرآوری مطرح میکردند.
اب اینهمه ،به دلیل انخودآگاه ماندن از دلیل اصیل انظباط ،یعین سعی زیر دستان برای
ارتقاع خود ،گروه های پیورینت مهواره در معرض این قرار دارند که راه به افراط بربند و
بدون آنکه آگاه ابشند خود و جامعه خود را به عکس العمل های مفرط در پاخس به افراط
خود بکشانند .دقیقا مهنی اتفاق در نیو انگلند اتفاق افتاده است .نسل سوم و چهارم
اعقاب پیورینت ها در پاخس به افراط اسالف خود در اواخر قرن هجدمه و رشوع قرن
نوزدمه فرایند به پنبه درآوردن آچنه که نسل های اول ریسته بودند پرداختند که نتیجه آن
این است که مه اکنون بعیض از رادیاکل ترین جبش های ضد دیسیپلنی در آمریاک از انحیه
نیوانگلند بر میخزید.
ویل یکی از ناکت هممی که در ابره انظباط گرایی پیورتن ها ابید به آن اشاره داشت
این است که رویکرد آانن به دیسیپلنی یک پدیده خود جوش بود و از بطن خود جامعه
نشات میگرفت .به مهنی دلیل نزی اب متام خستگریی ها اعامل شده ،جنبه استبدادی آن ات حد
قابل مالحظه ای حمدود بود .ویل انظباطی که از خارج انیش شود و به جامعه وارد شود،
میتواند به راحیت از هدف اصیل خود ،که هامن القاء توامنندی و همرتی زیر دستان است،
دور شود و تنها جنبه استبدادی و خود رسانه آن در افاکر معومی ابیق مباند و از مهنی رو به
واکنش های حیت شدیدتر و تفریطی تر بیاجنامد.
شباهت های غری قابل تردیدی که بنی آچنه در قرون هفدمه و هجدمه نیوانگلند رخ
داد و آچنه در ده های اخری در ایران اتفاق افتاده است ،حایک از آن است که ما درس های
اصیل انظباط ،یعین شیوهفراواین میتوانمی از آهنا بگریمی .همم ترین آموزه در مورد هدف ِ
های هنادینه کردن منش تواانیی وفاعلیت و اخالق اکری در ساختار رواین افراد که در
چالش های متدن جدید حیایت است ،نباید اب عصبیت نسبت به امور فرعی به بوته فرامویش
سپارده شود .در مصاف اب نریوهای زورگوی خاریج تنها فاعلیت هجانشمول و اخالق
اکری عامه افراد یک ملت است که میتواند جلوی آهنا بیاستد و در رقابت های هملک
؟؟؟153
افرادی که مرتکب جرم های جنیس میشوند خودشان در کودیک قرابنیان این رفتار خشونت
آمزی بوده اند .از این مشت ،منونه به خروار را نزی میتوان استنباط کرد ،که به طور لکی
خشونت تولید خشونت میکند و هرآنکس که قرابین خشونت بوده ،چه این خشونت
استامثر اقتصادی ابشد ،چه خشونت سیایس ،جنیس ،و ای خشونت خانوادگی و جنسییت،
قرابنیان خود را میتواند مبدل به افراد خشین کند و خود را در جامعه ابز سازی مناید.
جنبش سزب اب فراست به ماهیت و امهیت این دور ابطل پی برده است و برآن است
که این زجنریه شوم را حلقه پاره کند و عدم خشونت را در جامعه ایران هنادینه کند .از
ایرنو ،جنبش سزب در پی انتقام جویی از کیس نیست .هرچند خون های هبرتین جوااننش
آشامیده شده اند ،خود منیخواهد به خون آشامی دیگر تبدیل شود و این دور تسلسل را
ادامه دهد .سوگ جواانن ایران جنبش سزب را مصمم تر برای دستیافنت به آزادی ،حقوق
شهروندی ،حقوق و رفع تبعیض از زانن ،اقلیت های قومی و مذهیب ،و حقوق معیشیت و
اقتصادی ،انتخایب بودن ،مسئولیت و شفافیت حامکیت میکند ،ویل بدون آنکه خود به خون
آشام دیگری مبدل شود.
1
اسالمگرایی وپدیده مدرنیته
مسئهل ارتباط مابنی اسالمگرایی و پدیده مدرنیته امری بس بغرجن است .به طور
لکی مه اسالمگرایی در ظرف چند دهه گذشته مسئهل پیچیده ای است و مه رشایط دنیای
متجدد بغایت غامض .اما به طور لکی اس واساس دنیای جدید را میتوان به فاعلیت و
عاملیت انسان در سطح مهگاین تعبری کرد .تکنولوژی جدید در واقع چزیی جز دخل
ترصف موثر و قاطع انساهنا (اب مهاکری اب یکدیگرو در مقیاس وسیع) در طبیعت نیست،
که خود بر پایه توامنندی و فاعلیت افراد برشی شالوده ریزی شده است .مهنی
طوراحساس ذحیق بودن درمورد مشارکت در امور اجامتعی و سیایس یک مجع که تشکیل
نکته بسیار همم دیگری را که میبایست در مورد رابطه جوامع اسالمی و دنیای جدید
مد نظر قرار داد اینست که ساختار شلک گریی فاعلیت انسان از طریق ذات الهی تولید
آچننان نظام خودکفایی میکند که ات حدود هممی درهای خود را به روی اتثری پذیری از خارج
میبندد .نظام فکری-اجامتعی-سیایس منتج از اداین توحیدی که توامند شدن انسان ها را
یکی از اهداف اصیل ویل مضین خود میشامرد ،نظامی است بسیار مقتدر که مکرتاتب حتمل
رقیب را دارد .از ایرنو اداین ابراهمیی مهواره خود را حائز اعتبار احنصاری در مورد
دستیایب به حقیقت میپندارند و اتثریپذیری از خارج در آهنا دشوار میامنید .و به مهنی دلیل
مه وارد کردن مباین مدرنیته از غرب در هجان اسالم در اکرث موارد ،ویل نه مهه ،امری
نسبتا دشوار بوده است .نظامی که خود بر مبنای به فاعلیت رساندن انسان ها شلک گرفته
است ،مشلک بتواند از خارج مولفه های مدرنیته را وارد کند .در مقام مقایسه ،متدن های
دیگر هجان ،از قبیل ژاپن ،چنی و کره که فاقد مولفه های قوی عاملیت انسان ها بوده اند،
بسیار راحترت مباین مدرنیته را از غرب اخد کرده اند وبر اساس جتربه اترخیی خود نوعی
جتدد را در رسزمنی خود راه اندازی کرده اند .ویل دنیا اسالم مکرت در امر اخذ متدن مدرن
از خارج موفق بوده و تنها ترکیه ،آهنم به صورت انقص ،به نظر مریسد ات حدودی در اختاذ
مولفه های دنیای جدید اکمیاب بوده است.
ه
ویل هنگامی که فاعلیت و عاملیت توسط این اداین ابرا میی در جامعه ای معریف
بشود ،فرآیندی میتواند پدید آید که مکرت نریوی است که بتواند از رشد آن جلوگریی کند.
هنگامی که مردمی وارد جراین عاملیت بشود و از خواب غفلت بیدار شود و به کنشگری
خویش آگاهی بیابد ،یک نوع پواییی در جامعه شلک میگرید که منجر به رهایی نریوی عظمیی
در جامعه خواهد بود .مردماین که در اثر کسب احساس فاعلیت به حقوق شهروندی خود
واقف شده اند ،مانند سییل خروشان هر مانعی را در رس راه دارند از میان بر میدارند که
این حقوق را متحقق و الزاما هنادینه کنند .هامنطور که ماکس وبر در «اخالق پروتستان و
روح رسمایه داری» نشان داده است ،هرآیینه که چننی فعل و انفعایل «خود» مذهیب را
مبدل به «خود» دیگری بکند ،غالب دیین میتواند به تدرجی فراموش بشود و حمتوی مدرنیته
عریف اب متام مزاای و مرضاتش ،رسوب کند.
158 ؟؟؟
اصول این مفهوم از آزادی در هبرتین حالت "خام" است ای اینکه از روی بد خواهی است.
این دیدگاه دارای این ایده ی اناکمل است که آزادی روی پای خود می ایستد,طوری که
انگار آزادی در خال وجود دارد .شکی نیست که انسان بودن از بسیاری هجات معادل آزاد
بودن است.انسان بودن به معین شایسته ی آزاد بودن است.آزاد از سمت طبیعت.آزاد از
رسکوب استبداد سیایس و رشایط اجامتعی که شیوه های زندگی خود را بر انسان حتمیل
می کند.
اما این آزادی در طی اترخی چگونه کسب شده و حفظ شده است بسیار همم
است.پایه ی آزادی تواانیی در شلک دادن به اراده و سپس به معل درآوردن آن اراده
است .آزاد بودن یعین داشنت فاعلیت و تواانیی تعینی اراده و سپس به اکر بردن آن اراده.
معهذا ایدئولوژی آنگلو-آمریاکیی اکرثا آزادی را در حالت آن منفی می بیند،که هامن
"اختیار" به حال خود بودن است.در این نگرش یک گدا و یک فرد یب خامنان آزاد
هستند.اما آای این واقعا آزادی است؟بدون اختیار و تواانیی معل در برابر حمیط اطراف,
آزادی واقعی ممکن نیست.یک فرد یب خامنان آزادی اش بسیار منفی گونه است ,و در یک
حالت مثبتانه ,او بیشرت انآزاد است چرا که اراده ی او حمدود به اناکر کردن اراده و معل در
مقابل دنیا است.
اینکه چگونه تواانیی کنش ورزی در اترخی پدیدار میگردد بسیار حائز امهیت است.
به گامن من این یک فرآیند اترخیی بسیار مشلک ،طوالین و پر پیچ و مخ است که اب هزینه
ی بسیار ابالی انساین بدست میآید .تواانیی کنش ورزی در واقع هامن به قدرت رسیدن
انسان هاست .ورسیدن به قدرت مهواره به معین چالش قدرت توامناندان است که حارض
نیستند در قدرت اب دیگران آنرا را سهمی بشوند .ملت ها و طبقات اجامتعی که صاحب
قدرت طبقات وقدرت و فاعلیت شده اند آنرا را از طریق به چالش کشیدن و "قاپیدن" ِ
ملت های غالب به دست آورده اند .و این فرآیند مهواره اب رجن ها ،مصیبت ها و
خونریزی های بسیار زایدی مهراه بوده است.
افراد ضعیفی که تصممی می گریند اب آهنایی که قدرت مند هستند مبارزه کنند درگری
جنگ وحشتنایک اب صاحبان قدرت می شوند .و فرد قدرمتند حیت می تواند وحشتناک تر
از قرن ها رسکوب و استامثر به فرد ضعیف پاخس دهد.مغ انگزی ترین خبش این روند این
است که در این بنی فرد ضعیف ممکن است میل خود برای قدرت و فاعلیت را علیه گروه
هایی که حیت از خودش مک قدرت ترند استفاده مناید.
160 ؟؟؟
این حقیقت را به طور معومی در اترخی غرب و ابالخص اایالت متحده میتوان
مالحظه کرد .پایه گذاری آمریاک را ابید در افراد ضعیف اروپا و به طور خاص( اما نه
رصفا) انگلستان که در مقابل قواننی و طبقات صاحب امتیاز در اواخر دوره وسطا
شوریدند ات اختیار و متعاقب آن آزادی خود را بدست آورند ،جستجو کرد .در این روند
که ابعث اجیاد آمریاک شد ,نه تنها مستضعفنی اروپا علیه طبقه ارشایف و پادشاهان برای
گسب آزادیشان جنگیدند ,بلکه دو نوع نسل کشی نزی مرتکب شدند؛ یکی مربوط به
ساکنان حمیل قاره جدید کشف شده و دیگری برده گریی دست مک 50میلیون نفر از آفریقا.
آچنه به انم قاره آمریاک شناخته شد تبدیل به حصنه ای از قدرمتندی اروپایی هایی شد که
قبال جزو افراد طبقه پاینی و ضعیف بودند.
به نظر می رسد مبلغان آمریاکیی این حقایق اترخیی را فراموش کرده اند و رابطه ی
نزدیک بنی روند کسب فاعلیت و قدرت را اب پدیدار شدن واقعیت آزادی اندیده می
گریند.این یک ایدئولوژی آمریاکیی است که برای حمکوم کردن رقبای شان در برخوردهای
خمتلف اترخیی از زمان آغاز قرن بیسمت مورد استفاده قرار گرفته است.گفنت مهه ی اینها ,به
این معین نیست که حمصول آزادی در امریاک و اوروپا واقعی نیست .آزادی پر تواین را که
ما در غرب می بینمی بسیار واقعی و رسزنده است .اما هیچکس نباید فراموش کند که این
نتیجه ی قدرت و فاعلیت انسان و متام هزینه های وحشتنایک است که انسان ها برای
حتقق آن پرداخت کرده اند.
آچنه آمریاکیی ها در مورد هجان اسالم اجنام می دهند تبلیغایت است ،زیرا چشم را در
مقابل اترخی غرب می بندد و تنها بر جتربه متامیت خواهی و بریخ از اشاکل استبداد در
قرون 20و 21ممترکز می کند .شکی نیست که احتاد جامهری شوروی ،فاشیسم و بریخ از
جتارب اسالمی بریخ از اتریک ترین فصول در اترخی برش بوده و هستند .اما مشاهده این
جتارب به عنوان اینکه رصفا به دمشن تعلق دارد ،و چشم پویش از جتربه های اتریک خود
غرب ،به مزنهل تبلیغ است.
نگاهی به جتربه احتاد جامهری شوروی بیندازید .واحض است که جتربه احتاد جامهری
شوروی تالیش به منایدگی ساکنان احتاد جامهری شوروی سابق برای رسیدن به فاعلیت از
ابال بود .این تالش به شلکی افراطی و نسل کشانه یب رحامنه بود و به طرز جخالت آوری
پااین پذیرفت .شایدیکی از دالییل که جتربه مکونیسم شکست خورد این بود که به دنبال
توامنند سازی آحاد نبود ،بلکه دنبال توامنند سازی مجعی موهوم ،یعین "پرولتارای" بود ،و
؟؟؟161
هرگز در مورد مثره فاعلیت انساین ,که آزادی است فکر نکردند ،حیت در معنای منفی این
اصطالح.
آ
اب این وجود ،من فکر منی کمن که زادی می تواند بدون فرایند توامنندسازی و فاعلیت
برش پدیدار شود .اما هنگامی که مقدار قابل توهجی از حس فاعلیت در یک جامعه به
دست آمده ،بسیار مطلوب است که آزادی به دنبال آن پدید آید .آای این به این معین است
که آزادی تنها اب این هزینه ابال ممکن است ؟ اگر چه اترخی غرب خود اشاره به این مسری
دارد ،لزوما نیاز نیست که به این طریق ابشد .به نظر می رسد که رخ دادن مقداری
خشونت در روند دستیایب به فاعلیت به دالیل ذکر شده در ابال اجتناب انپذیر ابشد .اما
نیاز نیست که حامت در ابعاد نسل کشی هایی که ما در غرب از ابتدای هجان مدرن جتربه
کرده امی ابشد.
ایران در حببوحه فرایند کسب فاعلیت مردم خود است که به صورت جدی از
اواخر قرن 19اب فراز و نشیب های بسیار آغاز شده است .این کشور بریخ از خشونت
ها را جتربه کرده که به نظر می رسد جزوی از روند کسب فاعلیت است .در سه دهه
گذشته ،روند " فاعل سازی " از زمان انقالب و جنگ اب عراق شتاب گرفته ،و توده
های مردم ایران وارد روند شده اند و احساس ابتدایی از فاعلیت را کسب کرده اند .در
عنی حال تعدایت و احجافات مهراه این روند ,در َاشاکل ظمل و سمت به طبقات متوسط
غریب و اقلیت های خمتلف تشدید شده است .اب این حال ،خوشبختانه جتربه ایرانیان ،
حداقل ات کنون به نسل کشی تبدیل نشده است (به جز در بریخ شعارها ا) .مداخهل
خاریج در ایران می تواند امور را به مغ انگزیترین مست سوق دهد .هنوز مه میتوان
امیدوار بود که جتربه ایران در فرآیند کسب فاعلیت در واقع ممکن است منجر به آزادی
بشود ،به رشطی که هجان خارج اب مداخهل غری عاقالنه خود از هل دادن آن در هجت
خمالف خودداری کند.
162 ؟؟؟
؟؟؟163
و انتخاب رشیک زندگی است .در جوامع دموکراتیک فرض بر این است که مردم مک و
بیش در این موضوعات آزاد هستند ،اگر چه در معل واقعیت از اکمل بودن به دور است.
آچنه ابعث می شود اکر این جوامع حیت بیشرت به چالش کشیده شود این است که آهنا نباید
رایاکرانه ابشند،یعین از جوامع مسلامن و غری غریب خباطر عدم حتمل اشاکل خمتلف زندگی
انتقاد کنند ،و خود شان مقدار زایدی مک حتمیل در مورد مجعیت مسلامن خود نشان دهند.
166 ؟؟؟
نگاه کواتهی به زمینه های نظری و فلسفی علوم انساین مدرن اکمال این سفسطه و
ه
مغلطه را آشاکر میسازد .بنیاد های علوم انساین مدرن در واقع ریشه در خود اداین ابرا میی
هیودیت و مسیحیت دارند آنگونه که این اداین انسان را برتر و چریه بر دنیای ماده و
؟؟؟167
طبیعت میپنداشته اند و میپندارند و اسالم نزی از مهنی آبشخور مباین فلسفی خود را در
مورد برش اتمنی کرده است .از زمان رنسانس به بعد این اصل همم توفق انسان بر دنیای
مادی در غرب به تدرجی پایه های علوم انساین و انسانگرا را حممکرت کرد ات جایی که حقوق
انسان و آزادی های وی را از آن حاصل گرفت .البته در غرب مه احنرافایت از اصل برتری
انسان بر ماده و طبیعت و مادیگری وجود داشته و دارد که میتوان مارکسزیم را ات حدی،
و نه اکمال ،یکی از منونه های آن دانست .ویل منونه هایی مانند مارکسزیم معر نسبتا کواتهی
داشته اند که شاید غایتا به این دلیل که انسان را به درجات پاییین در مراتب وجود نزول
دادند ،شکست خوردند.
در واقع دالیل حمکومیت علوم انساین جدید را از طرف اقتدارگرااین و احنصار طلبان
میبایست جای دیگری جستجو کرد .علوم انساین جدید هامنطور که در ابال اشاره شد پایه
های آزادی انسان و حقوق برش را در بر دارد .اکرث رژمی های استبدادی از این علوم
دقیقا به مهنی دلیل وامهه دارند .در زمان شوروی ها این علوم غالبا مک شناخته و ای اصوال
انشناخته مانده بودند و از برانمه های دریس ای حذف شده بودند و ای منحرص به علومی
مانند روانشنایس پاولویف میشدند .حیت در کشور های غریب امروزی نزیمانند اایالت
متحده جراین های قدرمتند و قدرتگرا اب ظرافت مانع رشد علوم انساین میشوند چونکه آهنا
نزی از مردمی که "بیش از حد" خواهان حقوق خود ابشند احساس نگراین میکنند.
منترش شده است بریخ از افراد اکبینه ی آقای امحدی نژاد مدارک حتصییل تقلیب از
دانشگاه هایی در داخل و خارج کشور دارند .افتضاح مربوط به مقامات بلند پایه ی دولت
که مدارک تقلیب داشته اند اخریا حبران مرشوعییت را که کشور اب ان رس و اکر دارد
تشدید کرده است.بریخ حیت درابره ی مدرک امحدی نژاد نزی این سوالات را مطرح کرده
اند.اما هیچکس برای اینکه بفهمد هولواکست واقعا اتفاق افتاده و میلیون ها انسان یب گناه,
منجمهل هیوداین ,کویل ها ,چپ گراهای خمتلف ,و مهجنس گرا ها "به طرز سیسامتتیکی"
کشته شده اند به یک مدرک پی اچ دی نیاز ندارد.از زمان جنگ هجاین دوم صدها هزار
کتاب ,فیمل ,شاهدان عیین و حتقیقات آرشیوی این فاجعه انساین را مستند کرده اند.البته به
هامن شلک که هنوز افرادی هستند که ابور دارند زمنی مسطح است ,مهواره افرادی
وجود خواهند داشت که خباطر تعصبات و عالیق فاسد حقانیت هولواکست و دیگر امور
وحشیانه و نسل کشانه را رد می کنند.مانند بریمحی های مرتکب شده توسط رژمی
امپراطوری ژاپن در نمیه ی خنست قرن بیسمت.مهواره در حاشیه ی هر ملیت افرادی هستند
و خواهند بود که واقعیات اینگونه مستند و از نظر علمی بیان شده را اناکر می کنند.
مهچننی شکی وجود ندارد که آقای امحدی نژاد و تعداد زایدی از مه مسلاکن و
حامیت کنندگان او نگرش های نژاد پرستانه و ضد هیودی دارند.در واقع یکی از مشاوران
امحدی نژاد ,محمد عیل رامنی ,که ابور بر این است که او الهام خبش ایده ی اناکر
هولواکست بود ,کیس است که علنا اظهار نظر های ضد هیودی پر رس و صدایی را در
ایران و آملان -جایی که مدیت در آجنا دانشجو بود -اعالم کرده است.
اما همم ترین عامل در موضع گریی آقای امحدی نژاد در مورد هولواکست به نظر می
رسد که حماسبات سیایس در قصد او برای به چالش کشیدن غرب و ارسائیل ابشد.در رد
هولواکست وی در مصاف اب ارسائیل و غرب ,احساسات بسیار منفی و خمالفت های
خشیص اکرثیت عظمی مسلامانن ،به خصوص در خارج از ایران ،را ارضاء می کند .در
حصبت اب مسلامانن در کشورهای اسالمی و خارج ,به خصوص آهنایی که از زمینه های
اجامتعی اقتصادی حمروم تری برخوردارند به راحیت می توان حمبوبیت امحدی نژاد را خباطر
به اصطالح استقامت در برابر ارسائیل و غرب و مقابهل اب هژموین و رویکردهای
اشغالگرانه ی آهنا در مصاف اب دنیای اسالم و مصائب فلسطینیان درایفت .اگرچه این
ممکن است که حرکت سیایس هممی در ابزی شطرجن سیاست های بنی امللیل نباشد ,اما
تولید اینچننی مهدیل در تعداد زایدی از مسلامانن در حامیت از ایران و امحدی نژاد می
176 ؟؟؟
تواند به عنوان اهرمی در مواهجه احامتیل رژمی اب ارسائیل و اایالت متحده در آینده مورد
استفاده قرار بگرید.در صورت مواهجه نظامی اب ارسائیل و غرب ,ایران می تواند روی
میلیون ها هواداری که به خاطر تصور موضع ضد ارسائییل خود در میان مسلامانن غری
ایراین رسارس هجان کسب کرده است ،حساب ابز کند.
ابید ذکر شود که در خود ایران خباطر سالها مرام رسکوب کننده ی رژمی که سیاست
خاریج و داخیل را اب خواسته ی فلسطیین ها مرتبط می ساخت ,بسیاری از ایراین ها
مهدردی خود اب فلسطینیان را از دست داده اند که در تظاهرات خیاابین اخری در بریخ از
شعارهای معرتضان منعکس شده بود.
اب این حال بدون توجه به اینکه این حماسبات به ظاهر زیراکنه چگونه می تواند به
امحدی نژاد در مواهجه اب غرب و ارسائیل مکک کند ,در دراز مدت استقبال مسلامانن از
نگرش های ضد هیودی برای هدف فلسطیین ها و مرشوعیت ادعاهای درست مسلامانن
در مورد رسکوب شدن بوسیهل ی غرب و ارسائیل مرض خواهد بود .اناکر یب رمحی های
وحشتنایک که توسط انزی های بربر اجنام شد ممکن است برای آرامش خبشیدن به روح
صدها میلیون مسلامن استفاده شود ,اما این امر ادعاهای حصیح آهنا را در مورد اینکه
توسط غرب و ارسائیل در دیدگاه معومی هجان مورد یب انصایف قرار گرفته اند از
مرشوعیت ساقط می کند .هامنطور که یک رضب املثل انگلییس می گوید :دو یب انصایف,
یک انصاف اجیاد منی کند .اناکر هولواکست فقط تعصبات غرب را علیه دنیای اسالم
افزایش می دهد و به طور طزن آمزیی بریمحی های ارسائیل را علیه فلسطیین ها توجیه می
کند.
وقت آن است که مسلامانن در رسارس دنیا دروغ استفاده شده توسط دولت انخلف
آقای امحدی نژاد را درایبند و گول هبانه های او برای استفاده از مهدردی آهنا به عنوان
اهرم در مصاف اب غرب را خنورند .مهنی طور روشنفکران و رهربان مسلامن ابید واقعیت
هولواکست را تصدیق وبزیاری از آن را اعالم کنند و به این ترتیب ادعاهای اترخیی خود
را -که سمت دیده شدن به وسیهل غرب و ارسائیل است و هنوز مه به هامن شلک ادامه
دارد -دوابره تثبیت کنند.
؟؟؟177
سیاست و جامعه رشکت بکمن و آنرا به میل خودم نزدیک سازم ،و هنگامی که من برای
مهه دیگران چننی حقی را قائل شوم ،آنگاه است که جمبورم اب الزتام به قواعد دمکراتیک در
راه تعینی رسنوشت خود و جامعه خود ،فاعلیت و عاملیت من و دیگری را مهزمان جامه
معل بپوشامن و حمرتم بشامرم .به عباریت دیگر ،دمکرایس واقعی هنگامی برقرار میشود که
فرد های توامنندی در عرصه جامعه وارد بشوند که خبواهند و بتوانند اراده سیایس و
اجامتعی خود را جامه معل بپوشانند و این حق را به صورت مساملت آمزی برای متام افراد
دیگر قائل بشوند .در این شق ،فرد به خودی خود دارای حقوق میشود و فردیت به
صورت مهگاین آن ارزش پیدا میکند .عقالنیت نزی ،به دلیل آنکه تنها راه حمکیت و داوری
مابنی فرد های کثری اب منافع کثریو اغلبا متفاوت است ،تثبیت میگردد .این رویکرد به
قدرت را میتوان پایه و اساس مردم ساالری انمید.
ویل نوع دیگری از قدرت در جوامعی که پا به فرآیند مدرنیته میگذارند نزی وجود
دارد ،و آن قدرت ممترکز شده و احنصار طلب است .در عرصی که قدرت درمنت جامعه
اشاعه پیدا میکند ،به سهولت نریوهایی برمیخزیند که هدیف جز به احنصار در آوردن قدرت
برای خود ندارند .البته این "خود" میتواند یک فرد ابشد ،یک گروه اب اندازه های
خمتلف ،یک طبقه ،ای حیت یک "نژاد" ابشد ،ویل هیچگاه متامی برشیت را در بر منیگرید.
دقیقا به این دلیل که از دیدگاه نظری و تئوری این نوع رویکرد به قدرت هجانشمول
نیست ،مهواره اب خشونت توام بوده است .هنگامی که گروهی قدرت را برای خود
خبواهد و آنرا برای دیگری نفی کند ،الزاما از طریق خشونت به قدرت مریسد .در این
وضع عقالنیت مجعی نزی حمیل از اعراب خنواهد داشت به این دلیل که خشونت اب خرد
گرایی که دیدگاه ها و منافع مهگان یک جامعه را تضمنی بکند ربط چنداین ندارد .از این
روست که این نوع رویکرد به قدرت و فرآیند توامندی ات حد زایدی متوجه به خردستزیی
است و متشبث به حسرو افسونگرایی .افزون بر این ،کساین که از این طریق میخواهند
خود و ای گروهی را به قدرت برسانند اب توسل به ابورهای افسانه ای یک جامعه ودامن
زدن به افسانه های جدید سعی برآن دارند که قدرت را به طور احنصاری نزد خود فرامه
آورند .این نوع رویکرد به قدرت را میتوان به عنوان "دسته ساالری" تلقی کرد .فاشزیم
یک نوع دسته ساالری و از نوع حاد آنست .فاشزیم نوع ایتالیایی آن قدریت را که
میتوانست به طور مساوات بنی ملت تقسمی گردد به احنصار یک گروه کوچک یعین حزب
فاشیست در آورد و برای رسیدن به این هدف کوشش داشت که از میان طبقات خمتلف
180 ؟؟؟
بویژه اقشار فرودست جامعه خادماین را برای خود استخدام کند که قدرت را برای حزب
تضمینی کنند .ویل هیچگاه حزب فاشیست مناینده منافع این طبقات و اقشار خمتلف نبود
وتنها از راه تبلیغات سعی داشت که چننی وامنود کند که حامی طبقات زیر دست است .به
مهنی منوال حزب انزی آملان که در واقع انمش حزب انسیوانل سوسیالیست بود بر آن بود
که قدرت را احنصار خویش در آورد و اب تظاهر به این منافع لکیت آملاین های آراییی نژاد را
منایندگی میکند به این هدف دست ایبد.
بدون شک هر گونه دسته ساالری را منیتوان مساوی فاشزیم قلمداد منود .فاشزیم
وانزیسم منونه های حاد دسته گرایی اند که برای تصاحب و حفظ قدرت به َاعامل بسیار
سبعانه دست مزینند واز ارتاکب هرگونه جناییت در مقیاس بسیار وسیع رویگردان نیستند.
ویل مهه دسته ساالران به دنبال قدرت ممترکز شده برای خود و گروه خایص هستند و در
این راه بر آنند که خادماین از طبقات و گروه های بزرگ را به سوی خود بکشانند و آهنا را
از طرق خمتلف ،مادی و تبلیغات ایدولوژیک ،به خدمت خود درآورند .ویل ابید متوجه
بود که دسته ساالران هیچگاه منیتوانند منافع یک طبقه ای یک ملت را به طور واقعی و در
طوالین مدت منایندگی کنند.
انقالب اسالمی در ایران جامعه ایران را وارد یک مرحهل بسیار حساس از اترخی
منود :به این معین که اصل فاعلیت و عاملیت یعین به قدرت رسیدن توده های مردم را در
مقیاس وسیع ،هرچند به صورت انقص و ابتدایئ ،به اجرا در آورد .ویل هامنطور که در
ابال اشاره شد قدرمتند شدن و فاعلیت میتواند به صورت مهگاین و لکیت پذیر ابشد که
شالوده دمکرایس است ،ای به صورت ممترکز و دسته گرا .در اکرث موارد در دنیای مدرن
هردو شلک فاعلیت و توامندشدن انسان در مقاطع خمتلف پدیدار شده اند ،ویل بعیض مواقع
این دو نوع مهزمان اب یکدیگر شلک گرفته اند .در اروپا دسته ساالری تنها بعد از آنکه
انقالب های مدرنیته در کشور هایی مانند آملان ایتالیا و اسپانیا نتوانستند فاعلیت فراگری را
بوجود آورند ،دسته ساالری به صورت فاشزیم (ابدرجات خمتلف حادیت) خود را نشان
داد .ویل در کشوری مانند ایران هردوشاخه مدرنیته مهراه اب مه در این یس سال اخری شلک
گرفته اند.
فاعلیت لکیت پذیر در ایران موجب تغیری ساخت اجامتعی شده است .در طی این
یس سال میتوان گفت ساختار طبقایت دچار دگرگوین های شگریف شده است .در واقع
یک "فراطبقه" [ ]meta-classدر ایران شلک گرفته که از الیه ها وطبقات خمتلف تشکیل
؟؟؟181
شده است .طبقات شهری متوسط ومتوسط ابال تنها خبشی از این فراطبقه را تشکیل
میدهند .طبقه اکرگر شهرنشنی خبش دیگری از این فرا طبقه را متشلک میکند که اخریا
بریخ از متایالت طبقات متوسط را مانند اشتیاق به زندگی مرصیف و آزادی های فردی را
از خود نشان میدهند .ویل مطالبه اصیل این طبقه برخورداری از اوضاع معیشیت واکری
هبرت که در گرو توسعه صنعیت کشور در سطح وسیع است میباشد .به این دالیل طبقات
اکرگر شهری قرابت نزدیک تری دارند اب نریوهای فراگری مدرن ات اب نریو های دسته
ساالر .جواانن ،زانن شهر نشنی و دانشجواین نزی از زمره طیف ها بسیار هممی هستند که
در این فراطبقه جای دارند و نقش بسیار هممی را برای پیشربد اهداف آن ایفا میکنند.
از طرف دیگر نریوهای دسته ساالر ،گروه هایی را پرورده اند که نقش حامی و
خادم را برای آانن ابزی میکننند .در ایران ،مانند دیگر موارد ،دسته ساالر ها برای
حکومت خود نریوهای دست پرورده ای را تربیت کرده اند که اب وجود تعداد نسبتا زاید
هیچگاه طبقه و قرشی را تشکیل منیدهند ،هرچند که خاستگاه بسیاری از این گروه ها را
میبایست در طبقات فرو دست شهری و روستایی جستجو کرد .به دلیل رابطه خادم و
خمدومی و امتیازات مادی و رواین که این گروه ها از نریوهای دسته ساالر درایفت
میکنند ،و البته به دالیل پیش ذهنیت مذهیب این افراد در ایران ،وفاداری آانن به خمدومان
خود در سطح ابالیی است .ویل منیتوان گفت که آانن بطور مطلق اتبع موایل دسته ساالر
خود هستند و هرازگاهی موارد مترد نزی در بنی آانن مشاهده میشود.
در ایران امروز نریوهای دسته ساالر و فرا طبقه ی مامتیل به مردمساالری در
روایرویی و مصاف اب یکدیگر قرار گرفته اند .البته این وضعیت به سال ها قبل ابز میگردد،
ویل در ابتدا اب انتخاب محمد خامتی خود را به صورت حاد نشان داد .در طول رایست
مجهوری خامتی این روایرویی به صورت خفیف تر ویل مرصانه ادامه داشت و نریوهای
دسته ساالر از هیچ اکری برای خنیث کردن اصالحات دولت خامتی فروگزار منیکردند .ویل
اب مطرح شدن شبح بر رساکر آمدن دوابره اصالح طلبان که خواست ها فرا طبقه ی
جدید ایران را ،البته به طور انقص ،منایندگی میکنند ،نریوهای دسته ساالر را برآن شدند
که کوداتیی مخملنی اب هرنوع ترفندی اجنام دهند و از ابتدا ازورود آهنا به حصنه قدرت
سیایس جلوگریی کنند.
صف آرایی این دو نریو در ایران بسیار خطرانک میتواند ابشد .از طریف ،فرا طبقه
ی جدید در ایران از حلاظ کرثت تعداد نریوی عظمیی را تشکیل میدهد .این فرا طبقه به
182 ؟؟؟
دلیل برخورداری از نریوهای متخصص و نریوها ی اکر ابلقوه از توان بسیار ابالیی
برخوردار است .از طرف دیگر گرو های دسته گرا نریوها ی نظامی و شبه نظامی
مسلح زایدی را در اختیار دارند .در این مقابهل و زور آزمایی ،در کواته مدت به احامتل
زایدی چریگی اب آنست که اسلحه به دست دارد ،ویل در میان مدت و طوالین مدت ،چه
بسا توان ابلقوه فرا طبقه ی نوین ایران مبدل ابلفعل شود و نریوهای دسته ساالر را پس
بزند.
-در مقایسه اب جنبش های معارص ایران ،خمصوصا جنبش انقالیب مردم ایران که
انقالب 57را رمق زد ،جنبش سزب واجد چه مشخصه های مامتیز کننده ای است؟
جنبش سزب از سه صفت "مشارکت" بسیار قوی مردمی ،به طور "فعال" و به طرز
؟؟؟183
"خود جوش" برخوردار است .در اترخی معارص ایران به هیچ جنبشی ،از جنبش تنباکو
گرفته ات انقالب مرشوطیت ،هنضت میل شدن صنعت نفت و ای انقالب هبمن ،۵۷این سه
صفت ،را یکجا منیتوان اب قاطعیت به این حرکتها نسبت داد .جنبش تنباکو مورد حامیت
قاطع مردم ایران بود ،ویل این جنبش از خارج و از طریق علام ،به آهنا وارد شده بود .مردم
در بوجود آمدن آن جنبش ،به طور فعال و خودجوش دخالیت نداشتند .انقالب مرشوطیت
نزی به زمع بریخ از مورخان ،مانند کرسوی که در آن رشکت کرده بودند ،در میان تودههای
مردم ایران ،به ویژه روستاییان که اکرثیت ملت را تشکیل میدادند ،چندان شناخته شده
نبود و در آن مشارکت فعایل نداشتند .پایههای مردمی هنضت میل حتت رهربی دکرت
مصدق نزی اب وجود آنکه طبقات و اقشار خمتلفی را در زیر چرت خود درآورده بود ،ویل از
وسعت چنداین برخوردار نبود ،وگرنه به آن سادگی تسلمی کودات و حکومت استبدادی منی
شد .انقالب هبمن ۵۷از پشتیباین بسیاری از مردم ایران و از صفت حضور فعاالنه مردم
برخوردار بود ویل خودجویش را منیتوان اب قاطعیت به آن منسوب کرد .موتور جنبشی را
که منجر به انقالب ۲۲هبمن شد ،روشنفکران روشن کردند که بزودی موتور بزرگتر
اسالمگرااین جانشنی آن شد و تودههای مردم به صورت فعاالنه ،ویل از طریق فعاالن
اسالمی هدایت شدند و از خود چندان پیشقدمی و ابتاکر معل نشان ندادند.
جنبش سزب از هر سه صفت فوقاذلکر برخودار است .هممرتین عامل پیدایش این
پدیده ،ظهور یک فراطبقهای عظمی است که در یس سال اخری ،در اثر شلک گرفنت نریوی
فاعلیت در بدنهی جامعه ایران بوجود آمده و این جنبش را شلک داده است .به عبارت
دیگر ،قرشهای خمتلفی که اجزای این فراطبقه را تشکیل میدهند در اثر انقالب ۵۷و
سپس جنگ هشت ساهل و دوران ابزسازی ،از حالت انفعال ،در آمده و به فاعلیت
رسیدهاند .آنها مهچننی از وجود فاعلیت خود و حقوق شهروندی مرتتب بر آن آگاه
هستند .این جنبش خودجوش است زیرا هنگامیکه افراد جامعه ،دارای حس حقوق
شهروندی میشوند ،و آن را در خماطره میبینند ،خواه انخواه به طرز خود انگیختهای
برای حفظ آن به حترک در میآیند.
-فکر منی کنید این خودجویش نقطه ضعف جنبش ابشد ،چراکه جنبش های
خودجوش فاقد رهربی و اصول مشخص است؟
بدون شک هر جنبش سیایس و اجامتعی که مردم در آن ،در مقیاس وسیع و به
184 ؟؟؟
طور خودجوش و فعال حضور دارند ،از توان ابالیی برای رسیدن به اهداف خود
برخوردار است .ویل خودجویش ،این جنبش سیایس و اجامتعی را غامضتر میکند .یک
هنضت خودجوش اصوال از کساین که در موقعیت رهربی قرار دارند ،ات حد قابل
مالحظهای فاصهل دارد و غالبا از آن جلوتر است .در این پدیده مه نقاط قوت و مه نقاط
ضعف وجود دارد .جنبهی مثبت این پدیده ،این است که این نوع از هنضتها از
خصوصیات ابالتری از دمکرایس و تکرثگرایی هبرهمند هستند و به این دلیل نزی از خود
خشونت مکرتی نشان میدهند .جنبش سزب ،این خصایص را به طور بسیار روشین به
منایش گذاشته است .مطالبات گروههای خمتلفی که این هنضت را تشکیل میدهند ،معوما از
کساین که به عنوان رهرب این حرکت تلقی میشوند ،پیشتراست .آانن خواهان برپایی اصول
دمکراتیک در کشور هستند ،و در عنی حال ،سعی دارند از توسل به خشونت برای
رسیدن به مقصود بپرهزیند.
این نکته شام درست است .جنبش خودجوش نقاط ضعفی مه دارد .جنبه منفی این
قضیه ،این است که هنضتهای خودجوش و نهچندان رهربیپذیر ،از اکرآیی نسبتا
پائنیتری برای طرح یک برانمه سیایس اب اهداف معنی و راهربدهای مشخص ،میتوانند
سود بربند .در این مدت نسبتا کواتهی که از معر این هنضت میگذرد ،اتکنون به جز لکیایت
در مورد اهداف دمکراتیک و اعرتاض به جتاوز به حقوق شهروندی ،برانمه مشخیص در
این هنضت مطرح نشده است.
-اگر بیانیه های موسوی را مالک حرکت جنبش فرض بگریمی ،دموکرایس و حقوق
شهروندی بعنوان برانمه مشخص جنبش مطرح شده است .فرض شام از برانمه اینجا
چیست که جنبش را فاقد آن می دانید؟
برای رسیدن به هدف هنایی یعین تغیری اوضاع سیایس به نفع جنبش (دمکرایس و
حقوق شهروندی) ،تعداد نسبتا زایدی هدف های میاننی و راهاکرهای اتکتیکی و
اسرتاتژیک ،مانند تدوین خواست های فوری و دراز مدت جنبش ،و نقشه ها و متهیدات
برای مقابهل اب حرکت های شطرجنی حریف الزم میشود .اگر یک نریوی برانمه ریز حداقیل
وجود نداشته ابشد ،هنضت های خود جوش میتوانند اب این مسئهل مواجه ابشند که پویش
آانن به راه های افراطی کشیده شود که میتوانند حداقل در کواته مدت به رضر هنضت متام
شود.
؟؟؟185
-به نظر شام چه عوامیل بر خودجویش جنبش مضاعف شده است که اجازه نداده،
جنبش برانمه مشخص تری برای ادامه حیات خود و برای نظام سیایس مورد اتیید خود،
ارائه کند و این نقطه ضعف چه آسییب به جنبش خواهد رساند؟
هممرتین نقش را ابید به قدرت رسکوب قوای حامک در ایران داد .نباید از نظر دور
داشت که نریوهای حامک در ایران در پیآنند که هر روز حلقه فشار و خفقان را تنگرت کنند،
بطوریکه اماکانت برای متشلک شدن و فرصت برای برانمهریزی را از نریوهای دموکرایس
خواه بگریند و اب تیشه ،ریشه جنبش را بزنند.
از این رو ،جنبش سزب اب معضل بسیار مشلکی دست به گربیان است .از یک
طرف برای ابقای خصوصیات دمکراتیک خود هبرت آن است که از پریوی از یک رهربی
قوی و ممترکز ابالدست پرهزی کند و از طریف دیگر بدون چننی رهربیای که بتواند برانمه
و راهاکر تعینی کند ،حتقق خواستههای به حق آن ممکن است دشوار به نظر آید.
-به نظر می رسد یکی از مساییل که مانع از یکپارچگی جنبش سزب می شود ،مساهل
اختالط دین و سیاست است ،چراکه بسیاری از کساین که خود را عضوی از این جنبش
می دانند به این ابور رسیده اند که زمان جدایی دین از سیاست فرا رسیده است و حیت
بریخ در جتمعات این خواسته را طی شعارهایی اعالم کرده اند ویل خبش دیگری از جنبش
از مجهل رهربان جنبش (موسوی ،کرویب و خامتی) اعتقادی غری از این دارند ،آقای خامتی در
دیدار اخریی مه که اب خانواده زندانیان داشته بر پرهزی از سکوالریزم اتکید کرده است .به
نظر شام چننی موضوعایت می تواند به شاکیف در جنبش و مانعی برای حرکت آن تبدیل
شود؟
بدون شک یکی از معضالیت که جنبش سزب ،ممکن است در آیندهی نزدیک ،به
طور جدی اب آن روبرو شود ،جایگاه اسالم در آن ،و به طور لکی جایگاه اسالم در
مناسبات سیایس و اجامتعی آیندهی ایران است .مهاکنون کساین هستند که از جنبش ای به
دلیل صبغه اسالمی آن و ای برعکس به حلاظ قویتر شدن جنبه سکوالر آن ،رویگردان
هستند و ای در آینده ممکن است ،از آن رویگردان بشوند .در اینکه مردم ایران به طور لکی
هنوز به اعتقادات مذهیب خود پایبند هستند ،شکی نیست ،هرچند که بسیاری از این
اعتقادات ،در حال تغیریات وسیعی از درون میابشند ،ویل مسلام بسیاری از مردم ایران
خواهان جدایی دین از سیاست هستند ،چراکه به فراست درایفتهاند که تداخل یبرویه این
دو ،آچننانکه در این یس سال اخری رخ داده ،مه به رضر دین و مه به زاین دنیا بوده است.
از این نظر ،جنبش سزب ابید به آن دسته از ایرانیاین که فکر میکنند اب موفقیت این جنبش،
از داینت اکسته خواهد شد ،این اطمینان را بدهند که جدا نگاه داشنت دین از حوزه
سیاست ،ابعث حفاظت آن در دنیای مدرن خواهد شد .هامنطور که در اایالت متحده
آمریاک دین رمسی وجود ندارد ویل دولت موظف به ضامنت حقوق متام اداین و متام متدینان
برای اجنام مرامس دیینشان است .پایههای دین در این مملکت حممکتر ازبریخ ممالک اروپایی
حفظ شده ،که در آانن دولت منایندهی یک دین رمسی است.
-معتقدان به اختالط دین و سیاست ،به چزیی فراتر از حضور دین در عرصه
؟؟؟187
خصویص اعتقاد دارند ،آهنا بر این ابورند که دین می تواند و ابید حمور حرکت حکومت
ابشد ،قرار گرفنت چننی ابوری در مقابل طیف سکوالر جنبش ،به نظر شام در آینده چه
مشالکیت را می تواند اجیاد کند؟
اوال به نظر من ابید هردو طیف سکوالر ونریوهای اصالح طلب معتقد به تداخل
بفهمند که ابید یکدیگر را حتمل کنند ،چه در خانواده ،چه در جامعه و چه در مسائل
سیایس و فرهنگی .و این حتمل تنها به دوره کنوین گذار حمدود منیشود ودر بسیاری از
جامعه های مدرن این دو نریو اید گرفته اند که در کنار یکدیگر زندگی کنند .در اثین
سکوالریزم الزاما به این معین نیست که نریوهای مذهیب نتوانند به طور فعال در امور
سیایس رشکت کنند ،تشکیل حزب بدهند ،در پارملان اکرثیت را تشکیل بدهند و ای از
حزب مذهیب خود روسای عالرتبه و رئیس مجهور برای دولت انمزد کنند ،هامنطور که مثال
در ترکیه اب وجود رسخسیت های کاملیست ها در معل این رشایط بوجود آمده .نکته سوم
اینکه ابید قبول کرد که جامعه ایران هنوز مه ریشه های طویل در مذهب دارد و ات آینده
قابل پیشبیین مه چننی خواهد بود .از ایرنو نقش مذهب اب وجود آنکه در حال تغیری است
هنوز بسیار همم است و هنجار های مذهیب در یک دمکرایس دقیقا به دلیل اعتقاد به
مردمساالری ،راهرب و الهام خبش در امور سیایس و اجامتعی خواهد بود .ویل رمسیت یک
دین ملزومه یک نظام دمکراتیکی که مهزمان خادم دینداران و نریوهای سکوالر ابشد
نیست .بر عکس هامنطور که جتربه یس سال اخری ایران و جتربه اایالت متحده در این دو
قرن اخری نشان داده اند ،جدایی رمسی دین و دولت این مهزیسیت و اکمروایی متقابل را
میتواند تضمنی کند.
-چشم انداز جنبش را چگونه می بینید؟ آای جنبش سزب آرمان دیرینه ایرانیان برای
دستیایب به دموکرایس را حمقق خواهد کرد؟
جنبش سزب ابر خطریی را بر دوش دارد که حتقق اهداف آن میتواند دمکرایس و
پیرشفت واقعی را برای مردم ایران به ارمغان بیاورد .حتقق این اهداف اکر آساین نیست و
ممکن است در آینده ی نزدیک صورت نپذیرد ،چراکه حریف قدر و تشنه ی قدرت
است .ویل در میان ات بلند مدت ،پریوزی از آن آانین خواهد بود که در این راه جانفشاین
کردهاند و میکنند و هر روز بر عدهی آانن افزوده میشود ،چراکه مردمی که به درک
حقوق شهروندی خود رسیدهاند ،به سادگی از این حقوق دست خنواهند کشید .در واقع
188 ؟؟؟
اگر مه در رسیدن به اهداف جنبش سزب اتخریی صورت بگریید ،می توان آنرا به فال نیک
گرفت ،زیراکه روند مبارزه مساملت آمزیخود برای جنبش های اجامتعی و سیایس به مزنهل
درس های همم دمکرایس است و می تواند اساس مردم ساالری را قوام ببخشد.
-رابطه این جنبش اب حقوق برش را چگونه می بینید؟ چقدر این جنبش در پی حتقق
آرمان حقوق برش است و چگونه می تواند این همم را حمقق کند؟
به نظر من ابید ابتدا به موضوع حقوق برش مکی اب دید فلسفی نگاه کنمی ات بیشرت به
کنه قضییه وارد شومی .برای رسیدن به حقوق برش ابید ابتدا برشی بوجود آمده ابشد که
به حقوقش برسمی .برش شدن ،از دیدگاه من یعین از حالت منفعل بود بدر آمدن به حالت
فاعلیت و عاملیت رسیدن ،و این خود حمصول یک فرآیند بسیار بلند مدت اترخیی است.
من در اکرهای بیشرت تئوریک سعی کرده ام نشان بدمه که مردم ایران در دو قرن اخریدر
مخ و پیچ این راه پر طالطم و خماطره آمزی بوده اند و اکنون وارد آستانه فاعلیت و عاملیت
شده اند .به نظر من جنبش سزب ایران به مهنی دلیل که منایشگر این مرحهل حیایت از اترخی
ماست ،ریشه های بسیار معیقی دارد و به سادگی رسکوب منیشود .و به مهنی دلیل نزی هنایتا
جنبش سزب عنی حقوق برش است.
1
طبقات اجامتعی در ایران و اعرتاض
- 1رادیو زمانه
؟؟؟189
بنظر می رسد جنبش اعرتایض بر خالف ادعای رسانه های غریب تنها انقالب تویرتی
و فیس بویک نبود و نه تنها در شامل شهر هتران حامیاین داشت بلکه در مق پایگاه مذهیب
شیعیان مه مهراهان زایدی دارد .در گفتگو اب فرزین وحدت نویسنده ،جامعه شناس و
مدرس در دانشگاه های آمریاک وارد گفتگو شدم ات نظر او را در مورد حامالن جنبش سزب
جوای شوم .فرزین وحدت نویسنده کتاب "روایروی فکری ایران اب مدرنیت" است که
اصل آن به انگلییس در امریاک به چاپ رسیده و در ایران توسط انتشارات ققنوس ترمجه و
چاپ شده است .او پیش از این مقاالت متعددی در رابطه اب تغیریات دمکراتیک در ایران
منترش منوده است.
هبداد بردابر
طبق آمار دولیت ده میلیون نفر از شهروندان در زیر خط فقر و یس میلیون نفر در
زیر خط فقر نسیب برس می برند .خسرناین آقای امحدی نژاد در خرمشهر اب فراید های یب
اکری ،یب اکری حضار حلظایت خمتل می شود .از طریف دولت امحدی نژاد اب شعارهای
عدالت اجامتعی بر رس اکر آمد .شام فکر می کنید که توضیع سهام عدالت و توسعه شبکه
های بنیادهای خرییه چون بنیاد امداد امام که در دست حمافظه اکران قرار دارد طبقه مک
درامد را جذب دولت امحدی نژاد منوده؟
مسلام آقای امحدی نژاد طرفداراین دارد که قابل مالحظه هستند ویل به هیچ وجه از
نظر درصدی رمق خییل ابالیی را به خود اختصاص منیدهند .از مهه هممرت آنست که
طرفداران آقای امحدی نژاد یک طبقه ،وبه معنای دقیق تر طبقات حمروم و ای اکرگر ،را
شامل منیشود .سعی بریخ برآنست که نشان بدهند طبقات حمروم و اکرگر ایران اکرثا از
آقای امحدی نژاد طرفداری میکند ،ای اینکه منافع این طبقات از طریق ایشان هبرت اتمینی
میشود .به نظر من این مغلطه ای ،و آهنم مغلطه ای بس ساده لوحانه ،بیش نیست .بدین
هجت که طرفداران آقای امحدی نژاد به هیچ وجه یک طبقه را تشکیل منیدهند .بیشرت
افرادی که از آقای امحدی نژاد و حامکیت کنوین طرفداری میکنند در واقع منک پروده گان
رژمی هستند که از حلاظ مایل ،مادی و ایدولوژیک برای صیانت از رژمی ورسان آن
190 ؟؟؟
پرورش داده شده اند .هرچند که خاستگاه بسیاری از این افراد از طبقات غالبا حمروم و
هتیدست جامعه است ،ویل این ها قرش بسیار انزیک از این طبقات هستند .البته سعی رژمی
این است که هرچه بیشرت اقشار هتیدست را به خود جذب کند ،ویل اب سیاست های
اقتصادی که حامکیت و به خصوص آقای امحدی نژاد و مهاکران ایشان در پیش گرفته اند
این امر چندان قابل وصول به نظر منریسد .اب سیاست تقسمی درآمد های نفیت و عدم
توسعه و در واقع بسته شدن بسیاری از صنایع در ایران در این چند سال اخری ،مگر چه
درصدی از طبقات حمروم و اکرگر را میتوان به خود جلب کرد؟ بیشرت طبقات مک درآمد
ایران از سطح آگاهی سیایس نسبتا ابالیی برخوردار هستند و به سادگی در چننی دام هایی
خنواهد افتاد .از طرف دیگر جنبش مدین ایران ابید بسیار بیش از پیش سعی کند که خود
را به طبقات زمحتکش نزدیک کند و به خود و آهنا بفهامند که منافع مشرتک زایدی اب مه
دارند ،که هممرتین آن اینست که تنها در رشايط آزادی های متنوع منجمهل آزادی مطبوعات
و اجامتعات و تشلک های صنفی است که طبقه اکرگررشایط مطلوب تری میتواند برای
خود بوجود بیاورد .بدنه جنبش مدین نزی ابید آگاه ابشد که تنها اب مکک اکرگران و جنبش
اکرگری است که نه تنها به اهداف خود رسیعرت مریسد ،بلکه در زمان بعد از پریوزی
طبقات خمتلف ایران ابید بتوانند درکنار یک دیگر زندگی کنند و منافع طبقایت خود را ابمه
منطبق کنند و مه اکنون زمان بسیار مناسیب برای پی ریزی چننی آینده ای به نظر مریسد.
از منافع خود دفاع کند و به مقاصد صنفی خود دست بیابد .از طرف دیگرشایسته است
که طبقات غری اکرگر و متوسط وحیت اکرفرما از مقوهل عدالت اجامتعی استقبال کنند و آنرا
در دستور اکر خود قرار دهند ،زیرا که تنها از این راه است که از تضاد ها و تنش های
حاد اجامتعی میتوان جلو گریی کرد و این به نفع طبقات غری اکرگر و زمحتکش نزی هست.
افزون بر این عدالت اجامتعی و چرتهای پوششی اجامتعی-اقتصادی نه تنها برای طبقات
زمحتکش ،بلکه برای اکرث افراد یک جامعه بسیار مفید است و جامعه مطلوب را منیتوان
بدون این ها در نظر آورد .از سوی دیگر ،در ایران کنوین طبقایت را که در صف مقدم
جنبش مدین ایران قرار دارند میتوان به صورت یک "فراطبقه" در نظر گرفت .برای مثال
در خط اول این فرا طبقه قرشعظمیی از زانن قرار دارد که اکرثا از حتصیالت و تواانیی
های بسیار ابالیی برخوردارند و از ظمل مضاعفی که به آن ها شده شدیدا به ستوه آمده اند
و مصمم اند که رشایط خود و جامعه خود را از راه مساملت آمزی به سوی مردمساالری
تغیری دهند .مهچننی ما شاهد حضور حیایت دانشجواین و جواانن در هنضت مدین ایران بوده
امی که در واقع میتوان از آهنا از موتور اصیل جنبش سزب انم برد .به طور لکی نزی طبقه
متوسطی که ستون فقرات این جنبش را تشکیل میدهد یک پارچه نیست و خود از الیه
های خمتلفی متشلک شده است .یکی از الیه های همم آن از بقاایی طبقه متوسط زمان
هپلوی ها تشکیل شده که ترجیح دادند در ایران مبانند و جالی وطن نکنند .حیت قرش
قابل مالحظه ای ازاین طبقه که به خارج از ایران کوچ کرده بود اب پااین جنگ ایران و
عراق به کشور ابز گشتند و سعی کردند که زندگی خود را دوابره از نو بسازند .ویل
هممرتین الیه این فرا طبقه شاید از افرادی تشکیل شده که در زمان قبل از انقالب 57جزو
طبقات متوسط زیرین و خبشی از طبقات "مستضعف" را تشکیل میدادند که در اثر
انقالب و فرصت های که انقالب برای آانن به پیش آورد واز مهه هممرت در اثر مهت و
محییت که از خویشنت نشان دادند خود و فرزندانشان را به ابال کشاندند و به سطوح طبقات
متوسط و متوسط ابال رسیدند .این ها اب تالش و تقالی زایدی به این درجات رسیده اند
و خود را ذی حق و دارای حقوق شهروندی حساب میکنند و به سادگی از حقوق خود
دست بردار نیستند .بسیاری از اقشار طبقه اکگر نزی به طور ابلقوه بیشرت میتواند جذب این
فرا طبقه بشوند .از این رو ابید در ایران کنوین از یک فراطبقه عظمیی که به حقوق
شهروندی و انساین خود واقف است وآنرا برای دیگران (مانند اقلیت های قومی و
مذهیب) نزی مطالبه میکند حصبت کرد .من مشخصه این فرا طبقه را دروین و ملکه ذهن
192 ؟؟؟
کردن طلب آزادی ،حقوق شهروندی ،حقوق مدین و به تبع این ها حقوق اقتصادی و
عدالت اجامتعی توسط قرشهای فوق اذلکربرای خود و دیگری میانگارم که در چند دهه
اخری در ایران شلک گرفته است.
استفاده از دوگانه سنیت و مدرن برای ترسمی حامالن و نریوهای درگری اب حمکیت
مناسب است؟ آای امحدی نژاد مناینده اقشار سنیت است ؟
به گامن من فراطبقه ای که در ابال به آن اشاره کردم ،نشان از الیه های بیشرت متجدد
را در خود دارد .در واقع ابید بگومی که تعریفی که در ابال از فراطبقه کنوین کردم ،بیشرت
عالمئ جتدد را از خود بروز میدهد .اب این توصیف ،نباید پنداشت که دو طیف متجدد و
سنیت به صورت قطیب در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند .ابوجود آنکه ابید به تفاوت های
اسایس میان قرش های متجدد و قرش های بیشرت سنیت قائل شد ویل در ایران کنوین این
دو در روایرویی اب یکدیگر نیستند .اوال به این دلیل که خود فراطبقه مدرن ایران بیشرت از
افرادی تشکیل شده که از خانواده های بیشرت سنیت برخاسته اند و به این دلیل که هیچ
نسیل و طبقه ای اکمال از خاستگاه خود جدا منیشود ،آانن نزی از پیشینه خود به طور قاطع
جمزا نیستند .اقشاری که بیشرت در مست و سوی سنیت بودن تلقی میشوند نزی در این چند
دهه اخری و در اثر وقایع عظمیی که در کشور رخ داده تغریات بسیاری کرده اند و اتحد قابل
مالحظه ای خود را واجد حقوق شهروندی به حساب میاورند .ویل این اقشار به دالیل
خمتلف از مجهل عدم حتصیالت ابال بیشرت در قبال تبلیغات رژمی آسیب پذیر هستند .اب این
وجود این اقشار بیشرت مذهیب و سنیت نزی اب مشاهده دروغ های حامکیت و رضبه های
هملک و غریقابل ترممیی که حامکیت به مذهبشان وارد کرده از حاکامن دوری میجویند و
سعی دارند که حسبشان را از رژمی جمزا کنند .به مهنی دلیل هرچند که طرفداران آقای
امحدی نژاد و مهاکرانشان ،که از نظر درصدی نسبتا قلیل هستند ،بیشرت از طبقات سنیت
تر جامعه برخاسته اند ،به هیچ وجه منیتوان گفت که قاطبه و حیت درصد چشمگریی
ازاقشار سنیت طرفدار آقای امحدی نژاد و حامکیت هستند.
گفتار مریحسنی موسوی رسارس اب اید و خاطره انقالب اسالمی و سالهای جنگ
ایران و عراق گره خورده است .آای گفامتن مری حسنی موسوی مناسب پیشربد یک جنبش
اجامتعی حتول خواه و مردن خواهد بود؟
؟؟؟193
ببیند چه طور میشود خاطره انقالب و سالهای جنگ را از اذهان زدود؟ این
خاطرات چه بد و چه خوب ،جزوی از خاطره میل ما هستند که ات نسل ها در میان
ایرانیان ابیق خواهند ماند .در واقع در حتلیل من این دو واقعه یعین انقالب و جنگ
خامنانسوز دقیقا زمینه های ورود توده های ایراین را به آستانه جتدد و دوران مدرن وارد
کردند .این حتلیل برای بسیاری غری قابل هضم است .برای خییل ها مدرنیته تنها به مراحل
اخری آن که به حقوق برش ،حقوق زانن ،حق حامکیت میل ،دمکرایس و غریه اشاره دارد،
خالصه میشود .ویل در واقع ریشه های دنیای مدرن را درتغیریایت ابید جست که درآن
ذهنیت جدیدی در افراد هنادینه میشود .هنگامی که تعداد کثریی از انسان ها به طور
فردی ،و ات مقداری مجعی ،از سسیت و منفعل بودن ومخود ومجود و کنش پذیری بدر
میایند و مبدل به افرادی دارای اراده ،فاعلیت وعاملیت و کنشگری میشوند ،آن هنگام و
تنها آن هنگام است که جامعه ای وارد آستانه دنیای مدرن میگردد .انقالب هبمن 57و ات
مقدار زایدی جنگ دهشتناک هشت ساهل ابعث شدند که توده های بیشرت منفعل ایران از
خواب هزاران ساهل بریون بیایند و روحیه فاعلیت و کنشگری را در خود هنادینه کنند.
جنبش مدین که اکنون شاهد آن هستمی بدون این وقایع عظمی اجامتعی که ساختار لکی جامعه
ایران را تغیری داد ممکن نبود .هنگامی که مردمی به فاعلیت مریسد و آنرا نه تنها برای گروه
خایص بلکه برای مهه مردم خواهان میشود ،بنیاد دمکرایس در اذهان مردم رخیته میشود.
انقالب هبمن 57و جنگ هشت ساهل عیل رمغ متام مصائیب که ببار آوردند ،قرش های عظمیی
از مردم ایران را از حالت انفعال به در آوردند و از این طریق پایه و اساس فاعلیت قاطبه
مردم را بنا هنادند .کیس که به فاعلیت مریسد خود را واجد حقوق برشی و شهروندی
میداند و اگر این ها را برای مهه خواستار شود ،آنوقت است اساس دمکرایس بوجود
میاید .آقای موسوی در این دو واقعه و فرآیند بسیار پر امهیت رشکت داشته و اب حتوالیت
که در اثر این فعل و انفعاالت اجامتعی که ابعث بوجود آمدن حس فاعلیت و ذی حق بودن
و تعممی آهنا به جامعه به صورت حس دمکرایس خواهی صورت گرفته خود را ات حد زایدی
وفق داده است .افزون بر این آقای موسوی اب درایت زایدی ارشاف به این نکته دارد که
جنبش مدین ایران به هامن دلیل فاعلیت تعممی ایفته آن اب جنبش های انقالیب تفاوت های
زایدی دارد و در این جنبش رشک کنندگان به صورت مشاع هر کدام خود ات حدی در
امر رهربی رشکت دارند.
194 ؟؟؟
انتخاابت آن سال به طور سامل برگزار شده بود) .ویل آچنه را که امحدی نژاد برای طبقات
زیر دست فرامه کرد چزیی بیش از صدقه و آهنم به گروه های خایص برای جلب وفاداری
آهنا نبود .ماهیتا این نوع روابط خادم و خمدوم منیتواند در مقیاس بزرگ شلک بگرید و
شامل اکرثیت طبقات حمروم بشود .از طرف دیگر سوء مدیریت اقتصادی که در چهار
سال اخری دولت امحدی نژاد از خود نشان داده به حمرومیت و فقر بیشرت اکرثیت اعضای
اقشار حمروم در ایران اجنامیده است ،به خصوص در شهرها کوچک و بزرگ که در حال
حارض در حدود هفتاد درصد مجعیت در آهنا زندگی میکنند.
از سوی دیگر ،طرفداران اصالحات از برش ها و قرش های خمتلفی در جامعه ایران
تشکیل شده اند .نباید فراموش شود که موسوی مبارزه انتخاابیت اش را از میان طبقات
زیردست هتران و دیگر شهرها رشوع کرد .اب اتالق صفت "اصولگرا" در وحهل اول و
سپس "اصالح طلب" به خود ،موسوی سعی برآن داشت که پایگاه خود را در میان
طبقات متوسط پائنی در هتران و شهرستان های دیگر مستحمک سازد .تنها در مراحل
بعدی بود که طبقات متوسط رو به ابال ،که طبیعتا خشیص مانند خامتی را مورد حامیت قرار
میدادند ،موسوی را به عنوان کیس که میتواند خواسته های آانن در مورد آزادی های
بیشرت دمکراتیک ،حقوق شهروندی و آرامش داخیل و بنی امللیل را برآورده کند برگزیدند.
زانن ،جواانن و دانشجواین نزی به مهنی سیاق به این دلیل که میپنداشتند موسوی میتواند
در به نتیجه رسیدن آانن به آمال دمکراتیک خود به آهنا مکک کند به انمزدی وی گرویده
شدند .بدین سان انمزد های اصالحات و بویژه موسوی اب اتاک به طیف وسیعی از جامعه
ایران وارد اکرزار انتخاابیت شدند و بر اساس جتمع های عظمی قبل از انتخاابت و اعرتاضات
بعد از آن میتوان گفت که آهنا اعامتد اقشار وسیعی از مردم را به خود جلب کردند.
نتاجی حبران معیق کنوین در ایران ات حد زایدی منوط به محیت طبقات و اقشار
خمتلفی است که در این حرکت سیایس و اجامتعی رشکت کرده اند .و در این میان نقش
طبقات متوسط ،از این نظر که مطالبات سیایس آهنا میتواند رسشت دولت در ایران را
تغیری بدهد ،بسیار حائز امهیت است.
بر اساس تصاویر و ویدیوهای منترش شده چننی به نظر مریسد که ات به اکنون بلند
ترین فراید اعرتاضات را طبقات متوسط در هتران و دیگر شهرهای بزرگ به صدا در
آورده اند .ویل مسئهل بسیار همم اینست که این طبقات متوسط ات چه اندازه از خود
میتوانند صالبت وقدرت نشان بدهند؟ معوما طبقات متوسط به دالیل تعلقات و متلاکت
196 ؟؟؟
زایدی که دارند حارض نیستند به طور مستقمی اب رژمی های سمتگر درگری بشوند .این نوع
حمافظه اکری طبقات متوسط را میتوان در بسیاری از موارد مشابه در قرن بیسمت مشاهده
کرد (انقالابت موسوم به مخمیل از این قاعده مستثین هستند ونباید اب جنبش اخریایران
مقایسه شوند؛ به این دلیل که در کشور های اروپای رشیق حاکم بسیاری از اشتیاق خود
را برای حفظ قدرت خود به هر هبایی را از دست داده بودند ،ویل در مورد ایران آاننکه بر
اریکه قدرت سوارند اولنی نسیل هستند که قدرت را از طریق خشونت بدست آورده اند
وبه سادگی آنرا رها منیکنند) .ویل به نظر من طبقات متوسط در ایران پرصالبت تر از
اقشارمیاین معمویل هستند .خاستگاه این طبقات در ایران بیشرت به یس سال اخری ابز
میگردد وآهنا جتربیات انقالب و جنگ را پشت رس دارند .از طرف دیگر این اقشار میاین
در اثر حمدودیت ها و حمرومیت هایی که نظام اسالمی بر آهنا حتمیل کرده است تبدیل به
جان به لب رسیدگان یب اتب شدهاند.
در واقع طبقات متوسط در ایران کنوین از دو گروه تشکیل ایفته اند .گروه اول از
ابزماندگان طبقه متوسط زمان هپلوی ها هستند که بر علیه رژمی هپلوی طغیان کرده بودند
ویل بعد از انقالب بر خالف دیگر مه مسلاکن خود راهی خارج نشدند و در ایران ماندگار
شدند .به این گروه میبایست خیل زایدی از مردم متوسط احلال را که در پی فراخوان
رفسنجاین بعد از امتام جنگ برای ابزسازی مملکت به ایران ابزگشتند اضافه کرد .این دو
گروه تواما یک جناح از طبقه متوسط در ایران کنوین را تشکیل میدهند .این خبش طبقه
متوسط ابور دارد که ابوجود سعی اش برای توامنند سازی اقتصاد ایران مهواره در حیطه
سیایس و حیت اقتصادی به حاشیه رانده شده است و از این حلاظ احساس اناکمی و
رسکوب میکند .این جناح طبقه متوسط مهچننی از خایل بودن وعده های رفسنجاین و
حیت خامتی در مورد حقوق مدین خود بسیار شاکیمتند است .این گروه به نظر مریسد از
محیت نسیب ابالیی برخوردار است به دلیل آنکه گلمی خود را در رشایط بسیار خسیت از
آب بریون کشیده است .درست است که تعداد زایدی از اعضای این گروه به ذلات
زندگی مادی و خوشگذارین عالقه زایدی نشان میدهند ،ویل اگر خود را در حمارصه ببینند
میتواند واکنش خسیت از خود نشان بدهند.
خبش دوم طبقه متوسط در ایران کنوین از قسمیت از اقشاری که سابقا جزو طبقات
"مستضعف" بودند تشکیل شده است .این اقشار پائنی دست سابق از موقعیت های
حتصییل و شغیل که انقالب برایشان بوجود آورده بود استفاده کردند و خود را به سطح
؟؟؟197
طبقات متوسط رساندند .از این حلاظ آهنا اشتیاق زایدی به مطالبات اقتصادی ،و به طور
روزافزون ،خواسته های سیایس نشان میدهند .این گروه ها در ارصار بر مطالبات خود
طبیعتا مقاوم ترهستند و به دلیل آنکه مقام خود را از راه مبارزه کسب کرده اند خود را
وارث به حق انقالب 57میدانند.
فرزندان این دو خبش معده طبقات متوسط جواانین هستند که مهراه دانشجواین در
خیاابن ها حارض میشوند و مقامات رژمی را به چالش میکشند .به دلیل جتربه پر مشقت این
طبقات متوسط جدید ایران ،به صورت لکی ،مقاوم تراز طبقات متوسط زمان هپلوی به
نظر مریسند .به ویژه زانن این اقشاردر پافشاری در مطالبات خود ،به دلیل مورد ظمل
قرار گرفنت مضاعف شان در یس سال اخری،بسیار مستحمک هستند.
طبقات متوسط رو به پائنی که اکرثیت طبقه اکرگر در شهرها را تشکیل میدهد
منافع و خواست های ات اندازه ای (ویل نه اکمال) متفاوت دارند .برای آهنا عدالت اجامتعی
و برطرف کردن رسافکندگی انیش از فقر در درجه خنستنی اولویت قرار دارد .اما اخریا
خبش هممی از این طبقه نزی مطالبایت مانند آزادی های فردی بیشرت و اشتیاق به اکالهای
مرصیف را ابراز کرده است .اب توجه به اماکین که اخریا اعرتاضات در آن ها صورت
میگرید ،یعین مناطق نزدیک به طبقات اکرگر ،میتوان گفت که اعضای بیشرتی از این
اقشار در وقایع اخری رشکت کرده اند .در انقالب سال 57اعضای این طبقات بودند که
ستون اصیل انقالب را تشکیل میدادند .و هیچ دلییل وجود ندارد که اکنون این طبقه
بسیار همم در این برهه عالقه ای به مثر رساندن تغریات در جامعه ایران نداشته ابشد .اب
اعتصاابت خود در صنایع حیایت مانند نفت آهنا میتوانند فشار عظمیی را بر هیات حامکه وارد
آورند.
هرآچنه که نتاجی کواته مدت حبران کنوین ابشد ،این طبقات و اقشار خمتلف به احامتل
قوی ،اب اخذ سیاست های تعریض و عقب نیشین های راهربدی و مدبرانه ،میتوانند به
آمال و هدف های خود در متوسط ات طوالین مدت دست ایبند.
198 ؟؟؟
1
طبقه متوسط در ایران
تعریف طبقه متوسط مهواره مورد مناقشه و اختالفنظر بوده است .قرش هممی از
اقتصادداانن تعریف طبقات را بر مبنای دهکهای اقتصادی قرار میدهند و برای مثال
افرادی را که در دهکهای چهار ات هشت اقتصادی قرار میدهند ،طبقه متوسط انم
میهنند .اما به نظر من این نوع تبینی ،هرچند اکر تعریف را ساده میکند ،اما پیچیدگیهای
مساهل را ات حدود زایدی اندیده میگرید .هنگامی که ما معیار اصیل را رصفا از دل اقتصاد
1
-روزانمه رشق ،یکشنبه ۲تری ۱۳۹۲
؟؟؟199
درمیآورمی ،توجه ما بیشرت به سوی خصایص خمتص به فعالیتهای معیشیت کشیده میشود
و از دیگر ویژگیهای یک گروه ای طبقه غافل میشومی .شکی نیست که این ویژگیهای
اقتصادی بسیار همم هستند ،اما در مضن این رویکرد آن ِاشاکل را نزی بهوجود میآورد که
خصایص دیگر رفتارهای اجامتعی را حتتالشعاع خود قرار میدهد .از طرف دیگر،
مارکسیستها طبقات را برمبنای رابطه آهنا اب وسایل تولید تعریف میکنند .از نقطهنظر
مارکسیستها طبقه رسمایهدار بهواسطه مالکیت و کنرتل وسایل تولید در رفیعترین قهل
ثروت ،قدرت و مزنلت اجامتعی برس میبرد و به این دلیل نزی دیگر طبقات اصیل اجامتع
یعین طبقه «خردهبورژوا» ای هامن طبقه متوسط و پرولتارای از این اماکانت حمروم هستند.
بهزمع مارکسیستها طبقه دیگری که ابلقوه در خود قدرت دارد ،پرولتارایست که اب به
مصاف کشیدن بورژوازی میتواند قدرت را به دست بگرید و راه را برای رهایی لکی
جامعه مهوار سازد .از مهه ضعیفتر ،از دیدگاه مارکسیسیت ،طبقه متوسط است که نه
قدرت ابلفعل طبقه رسمایهدار را دارد و نه توان ابلقوه طبقه اکرگر صنعیت را .طبقه متوسط
در ایدئولوژی مارکسیسم یک قرش بدون اصالت و هویت است که نقشی منفعل و
انگلمانند در دنیای معارص ابزی میکند .در این دیدگاه طبقه متوسط نه اماکانت طبقه
رسمایهدار را دارد و نه توان انقالیب پرولتارایرا.
اما این نوع طرز تفکر بیشرت حاکیت از لفظپراکین ایدئولوژیک دارد .درواقع طبقه
متوسط بهطور لکی (ویل نه الزاما در متام موارد) از پواییی و توان خایص برخوردار است.
حداقل از نقطهنظر گونه آرماین ماکس وبر ،طبقات متوسط بسیار دینامیک و پوای هستند.
بسیاری از افراد این طبقات از قرشهای حمروم برخاستهاند که اب تالش و کوشش بسیار
توانستهاند خود را از چنگال فقر و هجل و بامیری و انتواین برهانند و زندگی آبرومندی را
برای خود و خانوادهشان دستوپا کنند .به مهنی دلیل نزی اعضای این طبقات ات حد زایدی
خودساخته هستند و مستقل فکر و معل میکنند .بر مهنی منوال ،چننی افرادی که خود را
از جایگاه پاینیتر اجامتعی به ابال کشیدهاند ،بلندپروازیهای بیشرتی نزی دارند .برای مثال،
برای فرزندانشان زندگی هبرتی را در نظر دارند و اگر خودشان از حتصیالت دانشگاهی
حمروم ماندهاند خست تالش میکنند که نسل بعدی خانواده بتواند وارد دانشگاه شود .به
مهنی صورت ،نسلهای اولیه این طبقه به دلیل آنکه موفقیت نسیب خود را خشصا جتربه
قابلیت خود آگاهند .از طرف دیگر ،درکردهاند مقدار زایدی اعامتد به نفس ایفتهاند و به ِ
مقابلِ طبقه بسیار مرفه و رسمایهدار ،افراد طبقه متوسط هنوز در خود احساس حمرومیت
200 ؟؟؟
میکنند و این احساس موتوری میشود که آهنا را در عرصههای اقتصادی ،اجامتعی،
فرهنگی و شاید از مهه هممتر (حداقل در نسلهای اولیه) در حوزه سیایس فعال و
بلندمهت میکند .حیت در کشوری مانند چنی که چننی طبقایت در دو دهه اخری در حال
شلکگریی بودهاند ،ابوجود آنکه دولت مرکزی بلندپروازی در حوزههای اقتصادی را
بیشرت تشویق میکند و در عوض حوزههای دیگر را ات آجنا که بتواند مسدود نگاه میدارد،
ما شاهد خواستهای پرتوان سیایس و فرهنگی افراد این طبقات هستمی.
به دلیل آنکه اعضای طبقات متوسط ،بهویژه در میان نسلاویلها که به این درجات
رسیدهاند ،اب زمحت و تالش خود را به ابال کشیدهاند ،در مضری نمیهانخودآگاه آانن
حسهای متناقیض میتواند وجود داشته ابشد .از یک طرف حس خودبنیادی و فاعلیت
در آانن بهوجود آمده است که روی دیگر آن میتواند حس خودخواهی و خودحموری
ابشد .فردی که اب تالش خشیص و اب حتمل جتربههای خست خود را به جایگاه ابالتر اجامتعی
سوق داده است ،در بسیاری موارد نهتنها خودبنیاد و مستقل میشود ،بلکه خودحمور و
خودپسند نزی میتواند بشود .اما از طرف دیگر ،به دلیل آنکه ارتقای اجامتعی بدون مهاکری
میان افراد بسیار دشوار است ،حس تعاون اجامتعی نزی میتواند در اعضای طبقه متوسط
رشد و منو کند .این جتربه تعاون اجامتعی که در فرآیند شلکگریی طبقات متوسط میتواند
تولید شود ،درواقع حایک از حس مهدیل در میان این قرش است که به سهم خود میتواند در
شلکگریی حس هجانشمویل در جامعه مکک کند .هنگامی که فرد جتربه تعاون اجامتعی را در
مضری خودآگاه و نمیهانخودآگاه خود ذخریه کرده ابشد ،آمال ،مطالبات و حقوق اقتصادی و
سیایس را نهتنها برای خود ،بلکه برای متام افراد جامعه خواهان است.
هرچند این حس هجانشمویل میتواند به وسیهل خودحموریهای هامن فرد ات حدی
خنیث شود ،اما برآیند این احساسات متناقض حتت رشایطی میتواند به سود مجع متام شود و
در جامعه قایل بودن به مطالبات سیایس-اجامتعی-فرهنگی و حقوق متامی شهروندان ،که
زیربنای دموکرایس است ،پیاده شود.
به گامن من ما شاهد ظهور چننی طبقایت در جامعه کنوین ایران هستمی .در زمان
هپلویها طبقه متوسطی در ایران بهوجود آمد که مکرت استقالل ،فاعلیت و خودبنیادی از
خود نشان میداد .بهطور لکی کشورهایی که اب اتخری وارد دنیای مدرن میشوند و ابالجبار
مدرنیته آهنا از ابال و بهصورت آمرانه صورت میگرید ،احتیاج به یک دستگاه
دیوانساالری ،ارتش منظم ،اکدر پزشکی مدرن ،متولیان آموزشوپرورش و اقشاری از
؟؟؟201
این قبیل دارند که دلیل وجودی آانن مرهون نظام سیایس است و مکرت از خود استقالل
نشان میدهند .هرچند در این رشایط اقشار متوسط نزی معوما بلندپروازیهایی برای خود
و فرزندانشان دارند ،اما به دلیل وابستگی نسبتا ابال به نظام سیایس از خود مکرت پواییی
سیایس نشان میدهند .اما در این سه دهه اخری طبقات متوسطی که در ایران بهوجود
آمدهاند ،از استقالل و پواییی بیشرتی برخوردار هستند .بیشرت اعضای این طبقات در اثر
فعلوانفعاالت اجامتعی و سیایس مربوط به انقالب و جنگ هشتساهل پا به عرصه وجود
گذاشتهاند .انقالبها و جنگهای فراگری که یک ملت را دربرمیگریند ،میتوانند افرادی
را از سطوح زیرینتر جامعه به ابال بیاورند که اب مهت و محیت ،خود را به درجه طبقه
متوسط ارتقا دادهاند .کساین که در یک انقالب و جنگ فراگری رشکت میکنند غالبا از
حالت منفعلبودن و سسیت به در میآیند و به افراد خودبنیاد و فعال تبدیل میشوند .چننی
افرادی بسیار بیشرت از حس استقالل و فاعلیت برخوردار هستند و خود را وامگزار کیس
منیپندارند .اب این اوصاف از دیدگاه من اصطالح «طبقه متوسط» قدری یبمسامست.
پواییی و فاعلیت این طبقه آن را شایسته واژهای اب مسامتر از لفظ یباثری مانند طبقه
متوسط میکند .از آجنایی که این طبقه ی پوای و پرحترک زیربنایِ جامعه مدین را تشکیل
میدهد ،شاید هبرت ابشد نوواژه «طبقه مدین» را برای آن بهاکر برد.
پرسش دوم مسئهل رهربی جنبش مدین ایران است .در واقع پرسش های چندی
در این مقوهل مطرح میباشند .اویل ترین سوال اینکه آای یک جنبش مدین بدون رهرب
فرمهند معنی و مشخص میتواند به نتیجه برسد؟ پاخس به این سوال در حقیقت به نوع این
جنبش ابزمیگردد .هنضت معارص ایران یک حرکت انقالیب نیست که بدون وجود یک
رهرب پرقدرت و پراهبت به نتیجه نرسد .جنبش کنوین ایران یک حرکت مدین برای کسب
حقوق پامیال شده افرادی است که در اثر رسیدن به روحیه فاعلیت به پختگی زایدی
دست ایفته اند که آانن را واجد رشایط برای به اجنام رساندن جنبش میکند .در واقع هر
کدام از افرادی که در جنبش مدین مشارکت دارند خود تک تک نقش رهربی را ایفا
میکنند و از مجع آراء و مطالبات این افراد هدف های لکی جنبش تعینی میشوند .جنبش
حقوق مدین امریاک در دهه شصت میالدی دارای رهربان فرمهند بود ویل تعداد آهنا حمدود
به یک ای دو نفر منیشد و قرش زایدی در امر رهربی مشارکت داشتند .ویل از آجنایی که
در امریاک در آن زمان به هر حال پایه های دمکرایس بیس قوی تر از ایران کنوین بود،
رشایط جنبش مدین آن اب رشایط جنبش کنوین ایران ات حدی متفاوت است .به این سبب
نباید غافل از آن بود که هر جنبش مدین حمتاج سازماندهی و تشالکت خاص خویش است
که جنبش سزب برای حتقق هرچه رسیعرت خواست های خود ابید به آن به طور جدی تری
بپردازد و اب ارجاع به خرد مجعی برای آن را حل مناسیب پیدا کند.
پرسش بسیار همم دیگر شبکه ارتباطی و تکنولوژی ارتباطی جنبش مدین ایران
است .هر جنبشی ،چه انقالیب چه مدین ،برای نیل به هدف حمتاج شبکه ارتباطی منسجم
و اکرا و تکنولوژی های مناسب اب آن شبکه است .شبکه های اجامتعی موجود در ایران
ای به جنبش سزب ،حداقل به طور اکمل ،تعلق ندارند و ای حتت فشار بسیار زایدی از طرف
حامکیت قرار دارند .شبکه مسجد هنوز قوی ترین شبکه اجامتعی در ایران است ،ویل
حامکیت توانسته است آنرا ات حد زایدی در حتت تسلط خود در بیاورد و از آن برای
مقاصد سیایس خود استفاده کند .ویل منیباست اماکن استفاده از شبکه مسجد را توسط
جنبش مدین ایران را یکرسه مردود دانست .در مهنی شبکه گوشه هایی وجود دارند که
حس مهسویی اب جنبش سزبدر آهنا وجود دارد و جنبش سزب میباست ازآانن استفاده مقدور
را به معل آورد .دانشگاه ها دیگر شبکه همم و اکرای اجامتعی ایران را تشکیل میدهد .در
سال های اخری که دانشگاه های ایران حداقل از نظر مکی گسرتش بسیار قابل توهجی
داشته اند ،شبکه ارتباطی جدیدی بوجود آورده اند که از نظر تشکیالیت در اقیص نقاط
204 ؟؟؟
ایران حضور دارد .ویل به دلیل خصلت فرهنگی خود دانشگاه میتواند از مردم فاصهل
بگریید و این از دیدگاه اهداف علمی-فرهنگی دانشگاه نه تنها حمتوم است بلکه مطلوب نزی
میباشد .ویل این فاصهل علمی-فرهنگی منیبایست به فاصهل اجامتعی-سیایس منجر شود ،و
دانشگاه و دانشگاهیان خود را از مردم و مطالبات سیایس ،اجامتعی و اقتصادی آهنا بری
بدانند .بلعکس ،دانشگاه به دلیل اماکانت فرهنگی و تکنیکی که در اختیار دارد میتواند
بیش از پیش در اجیاد شبکه های اجامتعی-سیایس کشور فعالیت کند و گروه ها و قرش
های اجامتعی خمتلفی را به مه پیوند دهد ودر رسیدن به اهداف دمکراتیک آانن را راهامنیی
کند .در مورد تکنولوژی های ارتباطی بر کیس پوشیده نیست که در ایران تکنولوژی های
نسبتا پیرشفته ارتباطی وجود دارد و رشکت کنندگان در جنبش به خویب از آن ات حبال
استفاده کرده اند .ویل حامکیت نزی بیاکر ننشسته است و تالش های پرخرج خود را برای
خنیث کردن این تکنولوژی ها باکر گرفته است ،بدون آنکه اکمال بتوانند اطالع رساین را
متوقف کند .در این میان دولت های خاریج میتوانند نقش بسیار هممی را ایفا کنند .دول
غریب به جای حترمی های اقتصادی که به متام طبقات و اقشار ایران رضبه های هملک
میتواند بزند ابید راه های خنیث کردن تکنولوژهای ارتباطایت را که حامکیت ایران به جد در
برانمه اکر خود دارد مسدود کنند .رشکت های غریب و آسیایی که این تکنولوژی ها را در
اختیار حامکیت ایران قرار میدهند ابید آگاه ابشند که حافظه مجعی ایرانیان در این نوع
موارد بسیار قوی است و در آینده مکک و ای عدم مساعدت آانن را فراموش خنواهند کرد.
در صورت اجیایب نزی دولت های غریب اب تولید و توسعه منابع ارتباطی مورد استفاده
ایرانیان ،مانند اینرتنت ماهواره ای رسیع ،میتوانند به جنبش مدین ایران مکک کنند.
پرسش دیگر در مورد جنبش زانن و اکرگران و رابطه آانن اب جنبش مدین ایران
است .هردو جنبش زانن و اکرگران ای رابطه تنگاتنگی اب جنبش مدین داردن و ای شایسته
است که داشته ابشند .ویل نباید فراموش شود که جنبش های زانن و اکرگران در عنی
حال جنبش های مستقیل نزی هستند که اهداف آانن ولو اینکه در مقابل و در تضاد اب
اهداف لکی جنبش مدین نیست ،ویل در مضن نزی اهداف خاص زانن و اکرگران درحببوحه
معرکه منیبایست فراموش شود وای به حاشیه رانده شود .زانن ایران به دلیل فشارهای
مضاعفی که بر آانن وارد شده جزو اصیل جنبش مدین ایران را تشکیل میدهند که مطالبات
ویژه خود را دارند و آهنا در اولیت خایص قرار دارند .مهچننی جنبش اکرگری و مطالبات
بر حق آانن در موارد اقتصادی و معیشیت اب اهداف جنبش سزب نه تنها مغایریت ندارند بلکه
؟؟؟205
در واقع ممکل یکدیگر نزیهستند و طبقات متوسط و اکرگرمیتوانند اب بدست آوردن
دمکرایس سیایس و دمکرایس اقتصادی مهزمان نیکبخیت آینده خویش و کشور را اتمنی و
تضمنی کنند.
ابید آگاه بود که انن که قدرت را در دست دارندنسبتا اتزه به قدرت رسیده اند و
آ
برای ابقای قدرت خود پافشاری زایدی خواهند کرد .از ایرنو نباید انتظار داشت که
حامکیت یک شبه به درخواستهای جنبش تن در دهد .ویل جنبش مدین ایران پایدارتر
است زیرا که میداند ساختار اجامتعی ،گفامتن سیایس و معادالت بنی املیل به نفع آن تغیری
کرده است .از آجنایی که جنبش سزب یک هنضت مدین و نه انقالب سیایس-اجامتعی است،
میتواند به آانن که در حامکیت کنوین مشارکت دارند ویل هنوز سامل و عاقل ابیق مانده اند،
نشان دهد که میتوانند در فرآیند دمکرایس رشکت کنند و سهم قدرت خود را از راه
دمکراتیک کسب کنند.
پنج سال پیش در مصاحبه ای اب روزانمه ایران آن زمان گفمت که " :برگشت دادن
ملىت كه به حقوق برشى و شهروندى خودش واقف شده است و آهنا را ىم طلبد ،به
دوران پيشني خود ازموارد بسيار دشوار است .در ايران فرهنگ سياىس دنياى مدرن كه
پايه فكرى آن را ايده فاعليت و عامليت انساىن تشكيل ىم دهد و به صورت روحيه طلب
حقوق برشى و شهروندى بروز ىم كند ،به طور اساىس شلك گرفته و درحال تعميق ريشه
هاى خودش است .در بسيارى از ديگر نقاط دنيا كه اين نوع فرهنگ سياىس شلك گرفته
است ،خود حمصول تالش مدت هاى مديد بوده است .وىل هنگاىم كه اين فرايند به اين
مرحهل اى كه جامعه ايران امروز درآن به رسىم برد ىم رسد ،رشد آن آهنگ بسيار
206 ؟؟؟
شديدترى ىم گريد و ىم تواند به صورت تصاعدى رشدكند .حال اينكه درچه مدىت ،كدام
نريوهاى سياىس و از چه طريق بتواند براى اين روحيه هنادهاى الزمه و مستحمك را
شالوده ريزى كنند ،قابل پيش بيىن دقيق نيست .وىل آچنه كه مسمل است اين است ،كه
جامعه ايران خود را ات حد زايدى داراى حقوق شهروندى ىم داند و آن را مطالبه ىم كند و
اين را مه به سادگى هيچ نريوىي منى تواند به عقب براند و حىت مانع رشد و آن مه رشد
تصاعدى ،آن بشود ".مه اکنون ما شاهد بلوغ حس شهروندی هستمي که از پنج سال پيش
به صورت تصاعدی رشد کرده و خود را در عرصه سيایس و اجامتعی اب قدرت و به وضوح
نشان ميدهد.
هامنطوری که در آن سال سعی کردم اب حتليیل جامعه شناخیت نشان بدمه ،حس
شهروندی خود معلول آچنه «فاعليت و عامليت» ميتوان انميد هست .انسان مدرن کیس
است که از حالت کُنش پذيری ،منفعل بودن ،سکوت ،و یب حتریک به در آمده و به انسان
ک ٌنشگر ،فاعل ،عامل و پر حترک مبدل شده است .اين يک فرآيند نسبتا طوالین اترخيی
است و از پيچ و مخ های بسياری عبور ميکند .در غرب اين فرآيند از دوران رنسانس
رشوع شده و در دوران پروتستانزيم پايه های آن رخيته شده واب انقالابت انگليس ،امرياک
و فرانسه به مرحهل رشد رسيده و در قرن بيسمت اب شکست انزيسم به مرحهل بلوغ رسيده
است .طرز تفکر انسانگرااينه توام اب جتربه های تالش ،تقال ،مبارزه ،جنگ ،پياکر های
انسان فاعل و عامل نقش هایحزیب ،طبقایت ،صنفی و جنسيیت مهه در فرآيند شلک گريی ِ
اسایس را ابزی کرده اند.
در ايران نزي از صدوپنجاه سال گذشته مهچنني فرآيندی در ايران رشوع به اکر کرده
است .روشنفکران ايراین از دوران انرصی تفکر انسامندارانه را به جامعه معریف کرده اند و
اب فراز و نشيب هایی موفقيت هایي نزي در نرش و گسرتش آن در مجع را داشته اند .حیت
معامران اصیل انقالب اسالمی نزي تفکر انسانگرااينه را ،البته به طورمضین ،مرشوط و
مذبذب ،به جامعه القا کرده اند .در مهني حال ايرانيان جتربه های زايدی را در حتقق روند
فاعليت و عامليت خود پشت رس گذاشته اند ،از انقالب مرشوطه گرفته ات مبارزات
احقاق حقوق میل در جرايانت میل کردن صنعت نفت ،مبارزه اب رژمي هپلوی و همم تر از
مهه انقالب سال .57اين انقالب توده های وسيعی از جامعه اکرثا منفعل ايران را وارد
حصنه های مبارزات سيایس و اجامتعی منود واز اين طريق آهنا را از خواب هزاران ساهل
بيدار کرد .جنگ خامنان برانداز هشت ساهل ايران و عراق نزي اين جراين توامنند سازی و
؟؟؟207
فاعليت توده های مردم را تشديد کرد به شلکی که جانبازان اين جنگ و خانواده های شهدا
که اکرثا از طبقات فرو دست جامعه بر آمده بودند تقريبا يک شبه تبديل شدند به افرادی
که حس فاعليت و عامليت در آن ها پيدا شده بود وبه اين دليل مقدمات حس شهروندی
را نزي جتربه ميکردند.
آ
اب پااين جنگ و غاز دوران ابزسازی ،پديده ابال صورت و شلک اجامتعی منسجم و
جمسم تری به خود گرفت .اب استفاده از فرصت های شغیل و حتصيیل بيشرتی که در اثر
ِ
فرودست بويژه شهری حتوالت اجامتعی ايران بوجود آمده بود ،قرش های هممی از طبقات
که حس فاعليت در آن ها ظاهر شده بود به تدرجي تبديل شدند به اقشار طبقه متوسط
جديد ايران .به زابن دقيق تر ميبايست از اين اقشار به عنوان يک «فرا طبقه» ايد کرد
زيرا که در واقع طبقات اکرمند ،پيشه ور ،اکرگر ،کسبه ،ابزرگاانن ،زانن ،جواانن و
دانشجواين اليه های اصیل اين فرا طبقه عظمي را تشکيل ميدهند .هر چند که اعضای اين
فراطبقه دارای خلقيات و منافع بعضا خمتلف و حیت خمالف هستند ،ویل آچنه آن ها را به مه
جوش ميدهد هامن حس عامليت و فاعليت و در نتيجه مطالبه حقوق شهروندی خود امع از
حقوق مدین و حقوق اقتصادی است.
عامل دیگری که این فرا طبقه را از طبقه متوسط معمویل جدا میکند روحیه مبارزه
جویی آن است .طبقه متوسط معمویل به دلیل متعلقات و ممتلاکت عدیده خود که اب تالش
زایدی بدست نیامده چندان حارض نیست که برای احقاق حقوقش خود را به خماطره
بیاندازد .ویل این فرا طبقه ای که در ایران در چند دهه اخری بوجود آمده چننی خصلیت را
ندارد زیرا که متام شان و مزنلیت را که کسب کرده است اب تالش و تقالی خویش بوده
است و ازاین نظر خود را صاحب ابحلق حقوق متحقق نشده خود میداند و برای متحقق
شدن آن حارض به مبارزه است.
آچنه در حال حارض در ایران اتفاق میافتد شباهت هایی به جرایانت بعد از مرداد
1332دارد .یک جراین احنصار طلب و اقتدارگرا در هر دو مورد سعی در قبضه ی
مطلق حکومت برای خود را به پیش گرفته و به رسکوب صداهای اصالح طلب و مردم
ساالر پرداخته است .ویل آنروز چننی فرا طبقه ای وجود نداشت که در مقابل این امر
بیاستد و حقوق خود را مطالبه کند .امروز میبینمی که این فرا طبقه اب عقالنیت ،بدون
خشونت ویل مرصانه خواهان حقوق خود هست و از آن عقب نشیین منیکند .ممکن است
موقتا اب توسل به خشونت جلوی ظهور بعیض از این اظهارات را گرفت ،ویل این طبقه به
208 ؟؟؟
مرحهل ای از خود آگاهی،شلک گرفتگی و پختگی رسیده که هیچ نریویی در میا ن و طویل
مدت منیتواند آنرا از راه متحقق ساخنت حقوق مدین حقه خود ابز دارد.
آچنه این فرا طبقه را در حتقق حقوق خود ایری مریساند تکنولوژی های جدید
ارتباطات است که در توسعه امر خرب رساین نقش هممی را ابزی کرده است .اما هیچگاه
نباید فراموش کرد عامل اصیل جنبش مردم ساالری وجود این فرا طبقه توان ها و
مطالبات اش است و تکنولوژی تنها نقش مککی و اثنوی را ابزی کرده و میکند .اب فرض
آنکه نریویی بتواند این تکنولوژی ها را حمدود کند ،که در واقع امر بعیدی به نظر مریسد،
ابز مه این فرا طبقه از قابلیت های خود استفاده خواهد کرد و این حمدود ها را دور مزیند
و ای از ًطرق دیگری برای اخبار رساین استفاده خواهد کرد .از این رو ،سییل خروشان
ویل بدون خشونیت که به راه افتاده ات رس مزنل مقصود ادامه خواهد ایفت و کیس منیتواند
جلوی آنرا بگرید کند .اگر مه سدی راخبواهند بر آن ببندند ،مانند آچنه که پس از مرداد 32
اتفاق افتاد ،سیل اجامتعی عاری از خشونت ممکن است به راه مبارزه مسلحانه بیافتد که
خداوند نیاورد چنان روزی را.
؟؟؟209
اجامتعی مستقامی مربوط به انبرابری های طبقایت میشوند .از این رو ،آینده روشن در ایران
متضمن حل اختالفات طبقاطی و تعدیل معیشت در منت جامعه ایران است .تنها در پرتو
ادغام حقوق مدین-سیایس-اجامتعی از یک طرف ،اب حقوق اقتصادی-معیشیت ،از طرف
دیگر ،میتوان آینده روشین را نه تنها برای جنبش سزب ،بلکه برا ی سپهر لکی ایران متصور
بود.
در این میان نقش دانشگاه ها و تشالکت دانشجویی برای رابطه اب هناد های جنبش
اکرگری میتواند بسیار موثر ابشد و آهنا ،خود و جنبش سزب را تقویت کند .دانشجواین که
بسیاری از آهنا از طبقات زمحتکش برخاسته اند ،اب مسائل صنفی و معیشیت از نزدیک
آشنا هستند و از اجنایی که به طور بسیار فعال در جنبش سزب حضور دارند میتوانند پیل را
بنی این دو جراین اجیاد کنند که به نفع هردو است و در طوالین مدت نزی میتوانند پایه های
دمکرایس سیایس-اجامتعی و صنفی-معیشیت را مستحمک کند.
212 ؟؟؟
سکوالر های "متواضع" میپندارند .از این هجت فاصهل بنی این دو گروه جامعه ایران به
مراتب مکرت شده است .ویل به هیچ وجه نباید تصور کرد که اختالفات مبتین بر این گسل
یکرسه از میان رفته است و مردم ایران از این نظر در مهدیل اکمل برس میربند.
به مهنی طریق میتوان از دیگر شاکف های اجامتعی ایران اید کرد .اختالفات طبقایت
فاحشی که در قرن بیسمت میالدی در ایران پیدا شده بود اب تغیری رژمی هپلوی صورت
دیگری به خود گرفت .اب تبعید و کوچ قرشهای وسیعی از طبقات متوسط و متوسط ابال
بعد از انقالب ، 57طبقه متوسط جدیدی در ایران شلک گرفت که خاستگاه آن در
طبقات مک درآمد تر سابق بود و از ایرنو اب قرش هایی که در طبقات زیرین تر جامعه ماندند
قرابت بیشرتی داشت .ویل به هرحال تضاد طبقایت در ایران کنوین هنوز بسیار به چشم
میخورد و طبقه متوسط جدید و طبقه اکرگر در رابطه اب طبقات حامک اختالفات اقتصادی،
اجامتعی و ایدولوژیک بسیار زایدی دارند .ویل در این برهه رابطه طبقه اکرگر و مک درآمد
اب طبقات متوسط که ات حدی پیچیده است از امهیت شاایین برخوردار است .خواست
اصیل طبقه متوسط در وحهل اول دستیایب به آزادی های سیایس ،فردی و اجامتعی است
ویل آهنا در مضن خواهان نوعی عدالت اجامتعی برای خود نزی هستند .مطالبه اصیل طبقات
اکرگر و مک درآمد ترعدالت اجامتعی ،تعدیل معیشت و دمکرایس اقتصادی است ،ویل در
وحهل دوم ،حداقل ابلقوه ،آزادی های سیایس و مدین و حیت فردی نزی برای این طبقات
نتها جذاب بلکه حیایت نزی هست .از ایرنو شاکف طبقایت کنوین ایران قدری پیچیده به نظر
مریسد ویل از معادالت سابق بسیار متفاوت گردیده است.
در مورد شاکف های مبتین بر جنسیت نزی میتوان گفت که بریخ تغریات اسایس در
دو ده اخری در ایران رخ داده است .در زمان قبل از انقالب اغلب زانن ایران که مورد
تبیعض ها ،توهنی ها ،ومظامل خست پدرساالرانه بودند ،اب وجود خسیت های عظمیی که برآانن
وارد میشد ،به طور خود آگاهانه از حقوق خود مطلع نبودند ومطالبه حقوق خود را
منیکردند .مردان ایران نزی مهینطور از ظلمی که نظام پدرساالری توسط خود آانن به زانن
روا میداشت چندان آگاهی نداشتند و روابط انبرابر و سمتگرانه بنی زن و مرد را حق خود
و جزیئ از نظام طبیعی تلقی میکردند .ویل در دو ده اخری اوضاع تغری کرده است و مه
بسیاری از زانن به حقوق حقه خود واقف شده اند و مه بریخ از مردان به روابط انعادالنه
بنی دو جنس اذعان دارند و خواهان تغیریات هنادین هستند.
بیانیه شامره 18مریحیسن موسوی را میشود به نوعی اقدام سیایس-اجامتعی برای مک
214 ؟؟؟
کردن بریخ (ویل نه مهه) از هممرتین این شاکف ها تلقی کرد که میتواند ره توشه ای برای
رسیدن به نوعی وفاق اجامتعی ودر پی آن نظام مستحمک دمکرایس در آینده ابشد.
هنگامی که موسوی میگوید "رای و خواست مردم منشا مرشوعیت قدرت سیایس
است "،جای شبه ای نباید ابیق مباند که وی اساس حامکیت میل را ارج مینهد و آنرا به
عنوان اصیل برای میثاق آینده در نظر میگرید .این اصل اس و اساس هناد های دمکراتیک
است که نریوهای سکوالر برروی آن حساسیت زایدی دارند .حقوق برشکه یکی از مباین
اصیل دیگر سکوالرهای دمکرات است نزی در دیدگاه موسوی در مقام شاخمی قرار دارد:
"خنستنی ارزش اجامتعی مدنظر جنبش سزب دفاع از کرامت انساین وحقوق بنیادین برش
فارغ از ایدئولوژی ،مذهب ،جنسیت ،قومیت و موقعیت اجامتعی است .استقرار و تضمنی
موازین حقوق برش به عنوان یکی از هممرتین دستاوردهای برشی و حاصل خرد مجعی مهه
انساهنا مورد اتیید و اتکید جنبش سزب است .این حقوق خدادادی است و هیج فرمانروا،
دولت ،جملس ای قدریت منی تواند آهنا را لغو ای به صورت انموجه و خودرسانه حمدود کند".
احرتام موسوی به "خالقیت های فردی" و آزادی های فردی ("احرتام به حرمی خصویص
افراد") و اینکه هر ایراین خود "یک جنبش" است نزی از نظر سکوالر ها بسیار همم است
زیرا آنکه فاعلیت وعاملیت فرد را که رکن اصیل دنیای مدرن است در بر میگرید و به آن
حصه میگذارد.
ازطرف دیگر موسوی به احساسات اقشار مذهیب ایران که درصد ابالیی از مردم
کشور را تشکیل میدهند ارج مینهد ویل اب تبرصه های هممی که سکوالر ها نزی رایض
ابشند" :جنبش سزب اب پذیرش تکرث درون جنبش بر اسمترار حضور دین رحامین رسشار از
رمحت ،شفقت ،معنویت ،اخالق و تکرمی انسان اتکید دارد و راه تقویت ارزش های دیین
در جامعه را حتکمی وجه اخالیق و رحامین دین مبنی اسالم و نظام مجهوری اسالمی ایران می
داند .اجیاد پیوند میان مریاث ایراین-اسالمی و شوق به توسعه و پیرشفت در جامعه ،پرهزی
از اکراه مردم به تقید به مرام ،مسلک و رویه خاص و مهچننی مبارزه اب استفاده ابزاری از
دین و حفظ استقالل هنادهای دیین و روحاین از حکومت تنها راه حفظ جایگاه والای دین
و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش
سزب در رسلوحه امور جای می گریند".
موسوی به تلوحی و ترصحی اعتقاد به بقای مجهوری اسالمی و قانون اسایس آن دارد و
خواهان فروپایش آن نیست و جنبش مدین ایران را یک جنبش اصالیح و نه یک جنبش
؟؟؟215
انقالیب معریف میکند" :جنبش سزب اب پایبندی به اصول و ارزشهای بنیادین انساین ،اخالیق
و دیین و ایراین ،خود را پاالیشگر و اصالحگر روند طی شده در نظام مجهوری اسالمی
ایران در سالهای پس از انقالب می داند و بر این اساس حرکت در چارچوب قانون
اسایس و احرتام به نظر و رای مردم را وجه مهت خویش قرار خواهد داد ".این رویکرد
بریخ از سکوالر ها به هراس میاندازد که مبادا موسوی مانند رسان حامکیت فعیل تنها
خواهان ادامه روند یس ویک سال گذشته است و در فردای اصالحات تغریات اسایس
مورد نظر مردم ایران دوابره مسکوت مباند .این مسئهل را تنها زمان میتواند پاخس دهد.
ویل آچنه را که شاید از طریق نظری به آن اشاره کرد اینست که موسوی ابره هاست که
اتکید کرده "قواننی کشوری و از مجهل قانون اسایس متوین مهیشگی و تغیری انپذیر
نیستند ".این مجهل لکیدی به این معناست که هناد هایی که سکوالرها بیش از مهه به آن
حساسیت دارند در آینده میشود آهنا را کنار گذاشت و متام هناد های سیایس و اجامتعی را
تغیری داد .این اصل بسیار حیایت میتواند خیال هر دو طیف ،یعین سکوالر ها و مذهبیون
دمکرات ،را ات حدی راحت کند به آن دلیل که اوال موسوی تغریات اسایس را مرشوع
میداند و اثنیا به دلیل آنکه این تغریات میبایست تنها توسط جمراها و راهاکرهای دمکراتیک
اجنام شود " :هر ملیت این حق را داراست که اب تصحیح سری حرکیت خویش ،به اصالح
در قواننی جاری اقدام کند .اما ابید توجه داشت که تنها تغیری و اصالیح در قانون اسایس
مورد پذیرش است که در فرایند مذاکره و گفتگوی اجامتعی و اب مشارکت مهه اقشار و
گروههای اجامتعی و اب پرهزی از تصلب و احنصارگرایی و زورگویی صورت پذیرد".
آچنه که مسمل اینست که هر دو طیف سکوالر و مذهیب ابید وجود یکدیگر را
بپذیرند و راه هایی برای مهاکری و مهزیسیت اب یکدیگر را بیابند .دمکرایس و احرتام به
موجودیت و حقوق دیگری تنها راه حل این معضل سیایس-اجامتعی ایران است که مری
حسنی موسوی به خویب به آن اشاره کرده است.از طریف ،از دیدگاه مذهبیون منیتوان هناد
های دیین را اندیده گرفت و به سادگی از آهنا عبور کرد؛ و از دیگر سو ،منیتوان خواست
های سکوالر ها برای تغریات اسایس برزمنی گذاشت .در این میان تنها هناد های
دمکراتیک هستند که میتوانند بنی این دو نوعی توازن برقرار کنند که خواست اکرثیت ات
زماین که در اکرثیت است پذیرفته شود ،در حایل که حقوق اقلیت نزی پامیال نشود .مردم
ایران به درجه از پختگی سیایس رسیده اند که امهیت این اصل را پذیرا ابشند.
در مورد شاکف دیگر اجامتعی سیایس ایران ،یعین بنی طبقات متوسط و متوسط
216 ؟؟؟
ابال و طبقات اکرگر و مک درآمد نزی ،بیانیه موسوی بسیار پرامهیت است .وی دو مقوهل
آزادی و عدالت اجامتعی را در یک زمان و بدون تعارض نسبت به یکدیگر مطرح میکند
که یکی از دیگر ستون های اصیل میثاق میل آینده ایران میتواند ابشد " :جنبش سزب
حرکیت در تداوم تالش مردم ایران برای دستیایب به آزادی و عدالت اجامتعی و حتقق
حامکیت میل است"...
از طرف دیگر بر مقوهل عدالت اجامتعی در این بیانه اتکید زایدی شده است" :عدالت
جایگاه والایی در میان ارزش ها و آرمان های جنبش سزب به خود اختصاص می دهد.
توزیع عادالنه اماکانت ،چه در بعد اقتصادی ،سیایس ،اجامتعی و چه در ابعاد دیگر حیات
انساین از مجهل اهداف خدشه انپذیر جنبش سزب است که الزم است برای دستیایب به آن،
متامی تالش های ممکن اجنام شود ".در این راه موسوی اشاره بسیار هممی به پیوند میان
طبقات و اقشار متوسط دارد که برای حل معضل مزمن طبقایت جامعه ایران رضوری به
نظر مریسد" :جنبش سزب اب عنایت به لزوم اتمنی خواست ها و مطالبات به حق متامی
اقشار و طبقات اجامتع ،بر پیوند اب اقشار متوسط و مک درآمد اجامتع -که در برابر فشارهای
اجامتعی/سیایس ضعیفتر هستند -اتکید دارد ".و این پیوند بنی گروه ها و طبقات خمتلف
اب منافع و ایدولوژی های متفاوت تنها از طریق هناد های جامعه مدین و بسط آزادی و
دمکرایس در جنبه ها و عرصه های خمتلف اجامتعی و سیایس اماکن پذیر است" :
ابزخواین جتربه معارص در تالش برای حتقق اهداف والای اجامتعی مردم ایران نشان میدهد
که تنها از طریق تقویت جامعه مدین ،گسرتش فضای گفتگوی اجامتعی ،ارتقاءسطح آگاهی و
جراین آزاد اطالعات ،مشارکت موثر احزاب و تشلک ها ومهچننی زمینه پردازی برای
فعالیت آزاد روشنفکران و فعاالن اجامتعی -سیایس وفادار به منافع میل در چارچوب حتول
خواهی و اجیاد تغیری در وضعیت موجود می توان اهداف جنبش سزب را معیل کرد و این
امر مستلزم توافق و اتکید بر اصول حداقیل و مطالبات مشرتک و اجیاد تعامل و هامهنگی
میان مهه نریوهایی است که عیل رمغ داشنت هویت مستقل اب پذیرش تکرث در درون
جنبش ،زیر چرت فراگری جنبش درکنار یکدیگر قرار می گریند".
در مورد شاکف جنسییت در ایران مری حسنی موسوی اشارایت همم ویل زود گذر
دارد که مانند دو شق ابال به آهنا میشد بیشرت پرداخت .جبا ست که خود آقای موسوی و
خامن رهنورد در این مورد که یکی دیگر از اساس میثاق آینده ایران میتواند ابشد توضیحات
بیشرتی بدهند.
؟؟؟217
و اما آچنه موجب دغدغه سکوالر ها شده است استفاده از لفظ "خرد مجعی
توحیدی" است .مجع "خرد مجعی" و "توحیدی" از دیدگاه سکوالر ها مبهم به نظر مریسد.
آای منظور اینست که تولید اراده اجامتعی که از طرق دمکراتیک وگفتگووتعامل و تبادل آراء
در بسرته مهگاین بدست میاید و تولید اجامع میکند خود میبایست اتبع قواننی توحیدی
(رشیعت) ابشد؟ وای اینکه از آجنایی که اکرثیت مردم ایران پایبند به دین هستند ،خرد
مجعی آانن نزی از منابع توحیدی وفرهنگ دیین متاثر خواهد بود؟ در مورد اخری ،که اب توجه
به دریک جامعه شناخیت معقول به نظر مریسد ،اضافه کردن لفظ "توحیدی" غری الزم به نظر
میاید ،چونکه در جامعه ای که اثر مردم آن از هنجار های دیین متاثرند ،خواه ان خواه
اجامعشان نزی از دین اثرپذیر خواهد بود .اجیاد شبهه اب توجه به اترخی معارص ایران که در
آن هناد دین حکومیت سیطره انروایی بر عرصه های خمتلف اجامتعی و سیایس داشته است
مناسب نیست.
اب این تفاصیل ،بیانیه اخری مریحسنی موسوی ،عیل رمغ بریخ اکسیت ها ،میتواند
راهگشایی در هجت پی ریزی میثاق دمکراتیک مردم ایران در چشم اندازی نه چندان دور
ابشد.
218 ؟؟؟
مهنی که این تظاهرات به شهرهای خمتلف کشیده شدند ودر سطح نزدیک به میل گسرتده
شدند حایک از قدرت سازماندهی ابال منهای مترکز هرمی است .تشکیالت دانشجویی به این
دلیل که از شبکه های ارتباطی ان ممترکز ،موازی ،تو درتو ،سیال و قابل انعطاف
برخوردار هستند میتوانند جای خایل احزاب را ات مقیاس بسیار زایدی پر کنند .و به دلیل
مهنی ویژه گی های جنبش دانشجویی رژمی مکرت میتواند آنرا رسکوب کند .وقایع روز
دانشجوی امسال به وضوح نشان میدهد که دانشگاه میتواند هنادی ابشد که جنبش سزب را
به رس مزنل نزدیک کند .اب توجه به اترخی اخری ایران و دیگر کشورها میتوان مالحظه کرد
که یک جنبش اجامتعی و سیایس برای رسیدن به اهداف خود احتیاج به یک شبکه
ارتباطی خاص دارد که اب ویژه گی های آن بتوانند هامهنگ ابشد .شبکه مساجد در
انقالب هبمن 57توانست به خویب از ایفای این نقش در رشایط آن زمان بر بیاید .چننی به
نظر مریسد که ویژه گی های جنبش دانشجویی و شبکه ارتباطی آن که در ابال به آهنا اشاره
شد ،به خویب منطبق اب رشایط و نیاز های جنبش سزب ،یعین کرثت گرایی ،عدم مترکز
هرمی و دمکرایس خواهی است.
دقیقا به مهنی دالیل نزی هست که اقتدارگرااین از دانشگاه و جنبش و شبکه
دانشجویی وامهه ای یب حد و حرص دارند .نریوهای ضد آزادی بر آنند که قلب و مغز
جنبش سزب مردم ایران را مورد هدف قرار دهند و از ایرنو برای دانشگاه خواب و خیال
های زایدی دیده اند .محالت دنکیشوت وار به علوم انساین جدید در ابتدای جنبش سزب
نزی اکمال اب این موضوع مرتبط است.
از طرف دیگر ،دانشگاه و جنبش دانشجویی میباست از دو خطر پرهزی کنند :یکی
زایدی جلو افتادن از جنبش مردم عادی و دیگری احنراف از مسری دمکراتیک و مساملت
آمزی .دانشگاه و دانشجو به دلیل خصلت پیشتاز بودن در دانش ها ،امع از علوم طبیعی و
انساین ،مهواره حد اقل یکی ای دو قدم از منت مردم جلوتر حرکت میکنند ،و این خود پدیده
بسیار مثبیت میتواند ابشد چه که ابتاکرو نوآوری در اندیشه و کنش سیایس مهواره جنبش
های اجامتعی و سیایس را به جلو رانده و الزمه پواییی هر هنضیت است .ویل اگرپویش
دانشجویی بیش از اندازه رادیاکل بشود واز بدنه جامعه حسابش را جدا کند ،دیگر منیتوانند
نقش فوق العاده همم خود را در این برهه ایفا کند .بعیض از اعامل افراطی در روز
دانشجوی امسال مانند حذف لکمه هللا از پرمچ و به آتش کشیدن تصویر آیت هللا مخیین که
بعیض خربگزاری ها گزارش کرده اند ،ای توسط عوامل حتریک اجنام شده و ای توسط بریخ
220 ؟؟؟
گروه های افراطی که میتواند تعادل مولفه های مرشوعیت را به نفع حاکامن بر مه بزند.
خطر نوع دوم بسیار غری مملموس تر ،اسایس ترو معیق تر است .هرچند ،وای دقیقا
به این دلیل ،که دانشگاه بر اساس علوم جدید بنا شده است ،ویل از آجنایی که مبنای علوم
جدید طبیعی بر تفوق و برتری بر طبیعت بنا شده که در آن انسان ابالدست سیطره خود
را براشیاء موجود در حمیط خود اعامل میکند ،علوم دقیق و طبیعی جدید ریشه های بسیار
معیق دربرقرار ساخنت روابط غری دمکراتیک دارند .برای مثال نگرش همندس پیشه گانه که
اب دانش خود حمیط طبیعی به زیر سلطه انسان در میاورد ،میتواند به جرایانت اجامتعی
ترسی پیدا کند که نتیجه آن روابط و هجانبییین غری دمکراتیک خواهد بود .در این صورت
جرایانت اجامتعی و سیایس از این دیدگاه به صورت یک پروژه همندیس در میاید که
میباست توسط خنبگان و بدون مشارکت و مهپایی دیگر عوامل اجامتعی و شهروندان اداره
شود وبه مثر برسد .در جرایانت قبل و بعد از انقالب 57فعاالن سیایس که بسیاری از
آهنا از دانشگاه برخاسته بودند از این نوع هجانبییین علمی-فین که به ساحت انساین ترسی
داده شده بود برخوردار بودند ،و به مهنی دلیل فاقد دیدگاه دمکراتیک .خوشبختانه چننی
به نظر مریسد که در دو دهه اخری اتثری این نوع هجان بیین در میان دانشجواین و فعالنی
سیایس برخاسته از دانشگاه مک رنگرت شده است و اب وجود اینکه هنوز بیتشرت فعاالن
دانشجویی از دانشکده های فین و علوم طبیعی پا به عرصه های سیایس و اجامتعی
میگذارند ،نوع بینش دمکراتیک در پویش های دانشگاهی غلبه دارد .این پدیده را به آن
دلیل که نشان از رسوخ معیق تر منش دمکراتیک درسطح دانشگاهی ایران دارد میتوان به
فال نیک گرفت ،ویل ابید مراقب بود که دوابره به دام روابط ضد دمکراتیک برخاسته از
هجانبیین فین-علمی سابق گرفتار نگردمی.
؟؟؟221
است .به کساين که ازاين راه يم آيند ابيد کهراييد[هني کرد] که اگر ابزنگشتند و پافشاردند
1
زساشان کشنت خواهد بود».
آ
در انديشه کرسوي ،ا ّما ،مسائل اجامتعي ،خبصوص جنا که پاي حقوق شهروندي در
ميان است ،از پيچيدگي بيشرتي برخوردارند .در نوشته هاي گوانگون وي ،ازآن دوره که
مربوط به اترخي مرشوطيت يم شود ،ات آخرين نوشته هاي وي در دهه ،1940کرسوي
مدافع بسياري از حقوق دمکراتيک شهروندان و بريخ آزادي ها بود .براي مثال ،سايل
پيش از آن که کشته شود در مقاهل «امروز چاره چيست؟» وي حکومت مرشوطه را به
2
عنوان هبرتين شلک حکومت معريف کرد.
همم تر آنکه وي در هامن مقاهل بر اين واقعيت تأکيد گذاشت که مرشوطيت تنها اب
تدوين قانون و تشکيل پارملان شلک مني گريد بلکه حتققش نيازمند عنرص ديگري نزي هست:
«مرشوطه تنها بودن قانون و جملس شورا نيست .مرشوطه به يک معين عايل تر ديگري
است .مرشوطه معنايش آن است که يک توده يم خواهد خودش اکرهاي خود را اداره
کند .يم خواهد کيس به او فرمان نراند 3».ویل در اين جا نزي ،اب مهه تأکيد بر حقوق
دمکراتيک ،آچنه وي در نظر دارد مصلحت و ذهنيت «مجع» است ،و به ترصحي اي تلوحي
ارصار يم ورزد که ذهنيت فردي نقيش در نظام دموکراتيک و حقوق شهروندي ندارد.
اب وجود متام تنقاضات ،اکسیت ها و افراطی گری هایی که در اندیشه کرسوی موجود
است ابید اذعان داشت که وی از معدود کساین است که دست به اجیاد یک تفکر مدرن اب
رنگ و بوی ایراین زد وشاید از ایرنوست که در خاطره میل ایرانیان ات کنون جای نسبتا
هممی را اشغال کرده است.
. 1همانجا صص .164-65
. . 2احمد کسروي ،امروز چاره چيست؟ کاليفرنيا ،توکا (بدون
تاريخ) ،ص .51
. 3همانجا؛ ص .41
226 ؟؟؟
1
بن بست جتدد درانديشه امحد کرسوي
آراء امحد کرسوي تأثري قابل توجه اي بر گفامتن ملت گرايي در ايران داشته است.
اين تأثري در روزگار ما نزي ادامه دارد .نوشته هاي گوانگون کرسوي و خشصيت پيچيده و
متحول او از زواايي بسيار مورد ارزاييب مورخان و حمققان ايراين و خاريج قرار گرفته
است .بريخ وي را منونه ابرز يک نظريه پرداز جتدد در ايران دانسته اند .بريخ ديگر وي
را بت شکين ( )iconoclastخطرانک شناخته اند که برآن بود ات بنياد سنتگرايي را در
ايران از ريشه برکند .از نظر بريخ ديگر کرسوي را ابيد اترخي نگار يب مهتاي هنضت
مرشوطيت و از زمره معتقدان به ّهويت ميّل ايرانيان مشرد 1.در واقع ،يم توان کرسوي را
مورخ معده اين هنضت و آشنا اب آرمان ها و اهداف آن دانست .افزون براين ،وي از
نظريه پردازان معتقد به احتاد و متاميت اريض ايران در دوران انبساماين و پر هرج و مريج
بود که متعاقب انقالب مرشوطيت و به ويژه در جنگ هجاين بر کشور سايه افکند .ابتوجه
درايران پس از انقالب ،هممرتين سويه
ِ به موج اتزه احساسات ميّل و گرايش به نوگرايي
گفامتن کرسوي ،بويژه در مراحل ديرينش ،راابيد در اختالط جنبه هاي ميل گرايي آرماين و
1
-منبعhttp://www.fis-iran.org/index.php/irannamehvolxxiss2 :
؟؟؟227
سلطه گري بر «غري» و هنايت ًا از دست رفنت «معنا» در بريخ ازجوامع معارص ،شده است.
ازمهني رو ،بسياري از متفکران کوشيده اند ات به طريقي اين ذهن «جان زدوده» (
،)disembodiedمنزتع ،و خودمدار ( )self-sameرا در قالب بزرگ تري گذارند و به
آن «جان» دهند7 .
ايران نزي در راه پُرپيچ و مخ خود به سوي جتدد ،مانند بسياري از جوامع ديگر در
دو سده اخري ،غالب ًا از تلفيق مطلوب بني دو قطب مدرنيته ابزمانده و در نتيجه به راه افراط
و احنراف کشيده شده است .به عبارت ديگر ،ايرانيان در قرن بيسمت از سويئ اغلب به
قطب اثبات گرايي و خردگرايي تندرو گرايش داشته و از توجه به عنارص احسايس
فرهنگ غافل مانده اند .و از سوي ديگر ،در واکنيش نسبت به افراط پيشني ،به قطب
خمالف گرويده و خود را غرق در احساسات (معوم ًا تصعيد شده) کرده اند .درواقع ،گاه اين
دو روند مهزمان ،ا ّما به گونه اي جمزا ،جراين داشته است يب آن که کوشيش براي تلفيق
بني آهنا اجنام گريد اي در هنايت مثري به ابر آيد.
اب توجه به جتربه پرآشوب ايرانيان در دو دهه اخري ،گفامتن کرسوي ممکن است در
نظر بريخ به عنوان يک نسخه اصيل ايراين براي ورود به عرصه جتددجلوه کند .اما ،به
دليل خردگرايي افراطي کرسوي و گرايش اش به قرابين کردن استقالل فرد در مسلخ
مصلحت مجع به نظر يم رسد که گفامتن وي تنها به بن بست ديگري در راه پيچاپيچ ايران
بسوي جتدد خمت يم شود.
ايرانشهر و گفامتن ملت گرا
هامنگونه که اندر انتخايب به تفصيل توضيح داده ،اکظم زاده ايرانشهر در روند گذار از
گفامتن کامبيش دموکراتيک و ليربال دوران مرشوطه بر مقواليت از قبيل رضورت تکيه بر
وحدت کشور و احياي هويت ميّل برمبناي افتخارات پيش از اسالم ايران ،نقش اسايس
ايفا کرد 8.گرچه وي در نوشته هايش به مفاهمي و مقوالت ديگر نزي پرداخت ،ا ّما در اين
نوشته تنها به برريس اين خبش از آراء او که تأثريي قابل توجه برانديشه هاي کرسوي
داشته است بسنده يم کنمي.
حسني اکظم زاده ( )1962-1844که بعدها انم جمهل ايرانشهر را که خود در برلن
منترش يم کرد به انم خانوادگي برگزيد ،در يک خانواده مذهيب در تربيز متودل شد .پدر و
برادرش هر دو از پزشاکن سن ّيت بودند و خود وي نزي در جواين براي آموخنت دانش
پزشيک جديد روانه استانبول شد .ا ّما ديري نگذشت که متأثّر از وقايع انقالب مرشوطه
230 ؟؟؟
تغيري رأي داد و به فراگريي دانش حقوق در هامن شهر و سپس علوم سيايس و اجامتعي در
بلژيک پرداخت .آن گاه عازم فرانسه شد و پس از اقاميت چند ساهل در پاريس به انگلستان
رفت و در شهر مکربجي به تدريس فاريس پرداخت .در سال 1915رايه برلن شد ،ات به
هماجران ايراين ،که براي سازمانديه يک نريوي نظايم به قصد بريون راندن بيگانگان از
ايران برانمه ريزي يم کردند ،ملحق شود .آنگاه به ايران رفت و پس از اقاميت کواته و
رشکت در تالش براي بريون راندن اجنبيان از کشور ،اکظم زاده ابر ديگر به برلن
ابزگشت و از سال 1922ات 1927به انتشار جمهل ايرانشهر مهت گامشت .درسال 1936
برلن را ترک کرد و ات پااين معر در سويس اقامت گزيد و به تدرجي ازجرايانت و انديشه
هاي سيايس واجامتعي وطن اش دور افتاد9.
هامنگونه که اشاره رفت ،حسني اکظم زاده را ابيد از پيشگامان نوعي ملتگرايي
دانست که مبتين بر اعتقاد به ارزش هاي دوران گذشته ايران بود .اما برخالف بسياري از
ديگر ملت گرااين اين دوره،گفامتن وي اب مايه اي از «انتقاد» از غرب جعني شده بود .هرچه
بردوران اقامتش در اروپا افزده ميشد به هجان اروپايئ و به ويژه آن چه «مادي گرايئ» آن
يم انميد اب ديدي انتقادي تر يم نگريست .در مقاهل اي که به سال 1926در جمهل اش
انتشار داد ،در عني آنکه به نقش اسايس روشنگري اروپا در تکوين حقوق برش و آزادي
فکر اذعان کرد ،غلبه مادايت وجسامنيت و غربت از روحانيت و موهبت الهي در اين
«روشنگري» را به ابد انتقاد کشيد 10.حيت پيش از اين نزي ايرانشهر به درنده صفيت و
منش سلطه گر متدن جديد غرب خست خرده گرفته و در ابره اين متدن که «اب رسنزيه و به
هباي خون جواانن ايراين» در رشف وارد شدن به ايران است ،به مهوطنان خود هشدار
داده بود11.
بدينسان ،دلزدگي ايرانشهر از "ماديگري" غرب وي را برآن داشت که به فکر چاره
افتد و در آراء خويش قائل به نوعي دوگانگي بني روان و روح از يکسو ،و جسم و جان از
سوي ديگر شود .به اعتقاد وي «خطاي ما انيش از اين است که مني دانمي ما مرکب از روح
و بدن هستمي و روح اصل است و بدن فرع ،او آمر است و بدن مأمور و او خمدوم است
و بدن خادم و لهذا مهيشه براي حتصيل آمال و حظوظ جسم خود يم کوشمي و سعادت را
در آن يم پندارمي و روح خودمان را بلکي فراموش يم کنمي12».در مهني زمينه ،ايرانشهر
موضوع «مراحل عروج» را پيش کشيد و قائل به تاکمل از مرحهل جامد به مرحهل نبات و
از آجنا به مرحهل حيوان شد .در ابور او ،پس از اين مرحهل است که درجه انسانيت حاصل
؟؟؟231
يم شود و پس ازآن انسان به ساحت روح (ملکوت) و سپس به مرحهل قدرت(جربوت)
يم رسدو رساجنام به حيطه معين اي الهوت دست يم ايبد13.
پ
ا ّما ،از نظر ايرانشهر ،متدن جديد غريب در هجت خطا راه ميوده است .به اعتقاد او
گرچه غرب نريوي عقالين خود را اعتال خبشيده و در اين راه از ديگر ملت ها پييش
گرفته است ،ويل بدان هجت که ازاين نريو به ضديت اب سري طبيعي «مراحل عروج»
استفاده يم کندو نريوي حيواين خود را براي غارت و چريگي برضعفا به اکريم برد ،دست
مقتدرمشيّت غرب راعقوبت يم دهد وآن رادچارانقالابت و خونريزي يم کند .از مهني
روست که در ابور او بريخ از دانشمندان غريب به اوضاع وخمي متدن جديد پي برده اند و
قصد آن دارند که آگايه مردم خود را توسعه دهند و حيت برآن ابورند که انبودي اين متدن
امري انگزير يم منايد14.
به اين ترتيب ،چنني به نظر يم رسد که بنيان متافزيييک ملت گرايي آرماين ايرانشهر،
که متشلک از دو عنرص جدا و کامبيش متضاد است ،و در آن عنرص مادي را ارزيش
چندان نيست ،اماکن ترکيب و تلفيق ذهنيت و لکيت را فرامه مني آورد .افزون براين ،شيک
ابيق نيست که در گفامتن وي ذهنيت فرد ابيدقرابين مصلحت مجع شود .به عنوان منونه،
ايرانشهر در سال ،1923در مقاهل اي چنني نوشت:
هريک از افراد و طبقات و حيت فرقه هاي سيايس يک ملت ،نصب العني هاي
خمتلف و انفرادي يم تواند داشته ابشد چناچنه در متام ملت هاي ديگر نزي اين طور است
ويل ملت ها عالوه بر نصب العني هاي فردي و خصويص يک نصبالعني مشرتک و معويم
يعين اجامتعي و ميل دارند که برنصبالعني هاي فردي غالب و مستويل است و نصب العني
هاي فردي درآن مستهلک يم شوند و اين هامن است که ما از آن به «هدف آمال ميل»
تعبري يم کنمي و هامن هدف آمال ميل است که مقدرات ملت را اداره يم کند .افراد يک
ملت يم توانند منافع و مقاصد خشيص خمالف اب يکديگر داشته ابشند و مهچنني مسلک هاي
متضاد تعقيب بکنند ،چناچنه اساس ًا مهه جا اين طور است ويل عالوه براين داراي يک
هدف آمال ميل و نصب العني اجامتعي هستند که در مقابل آن متايالت و آمال فردي معدوم
يم شود و به حتليل يم رود15.
ايرانشهر اين مقاهل را اب اين اندرز به ايرانيان که يم ابيست مانند پروانه ،که خود را
در شعهل مشع فنا يم کند ،ابشند و عشقي جز حمبت به مليت و ايرانيت ندانند ،به پااين يم
برد16.
232 ؟؟؟
خردگرايي جان هتي و ملت گرايي
تأثري انديشه ايرانشهر ،پس از دوره انتقايل که منجر به تنگ شدن عرصه تفکر و
تضعيف هنادهاي دموکراتيک در ايران گشت ،نسبت ًا حمدود ماند .ا ّما ،انديشه هاي کرسوي
ات به امروز تأثريي قابل مالحظه در گفامتن هويت ميّل در ايران گذاشته است بيشرت از آن
رو که اين انديشه ها دامنه اي بس گسرتده داشت و شامل مالحظات اتزه و حبث انگزي
در ابره مسائل و مقوالت گوانگون بود از مجهل اترخي هنضت مرشوطيت و پايه گزاران و
کوشندگان آزادخيواه آن .افزون براين ،کرسوي مکر مهت بر آن بسته بود که هناد تش ّيع و در
هنايت امر سنتگرايي در ايران را سست کند و ابين پديد آمدن يک ايران متجدّ د براساس
«پااليش» زابن فاريس شود .از اين رو ،رواست که وي را در زمره هممرتين نظريه
پردازان جت ّدد و ملتگرايي در قرن بيسمت ايران به شامرآورمي17.
پيش از پرداخنت به برريس گفامتن کرسوي در اين ابره ،ابيد خسين کواته در زمينه
بريخ از ويژگي هاي اوضاع سيايس و فکري ايران و هجان در زمان تکوين انديشه وي به
ميان آورد .دلزدگي و رسخوردگي از دموکرايس ليربال در اروپا که به شلک روي آوردن به
نظام هاي فاشيسيت جتيل ايفت و نزي افزايش نوميدي نسبت به استقرار و بقاي سوسيالزيم
دموکراتيک که اب گسرتش استالينزيم و بلشوييک شدن انديشه و هنضت هاي چپ در
رسارس هجان مشهود شده بود ،مني توانست در کشوري مانند ايران بدون تأثري ابشد.
ابتوجه به اين واقعيت که آراء و گرايش هاي اتزه فلسفي ،سيايس و اجامتعي اب تأخري به
ايران و جوامع مشابه يم رسند ،آاثر اوليه کرسوي متأثر از گفامتن هنضت مرشوطيت بود و
از اين نظر ريشه در دموکرايس ليربال داشت ،ويل درآاثر بعدي خود ،کرسوي از مواضع
خنستني خويش فاصهل گرفت.
وي در ورجاوند بنياد که براي اولني ابر درسال 1943انتشار ايفت و حاوي
بسياري از آراي فلسفي اوست ،جتدد غريب را به دالئل گوانگون ،به ويژه خشونت
مستويل بر اروپا و خونريزي و ويراين جنگ دوم ،به شدت مورد انتقاد قرار داد .در نظر
وي «جنبش دانش ها» و «پيرشفت» ابعث خرايب و تبايه بسيار در زادگاه خود ،يعين
اروپا ،شده است:
چزيي که هست ،اين جنبش[دانش ها] اي پيرشفت ،به تنهايي هوده درسيت نداده و
نتوانسيت داد و چنان که گفته امي ات امروز جباي سود زاين از آهنا برخاسته است .اروپا که
گاهواره اين جنبش است از روزي که دانش ها رواج ايفته و افزارهاي نويين براي
؟؟؟233
زندگاين--از ماشني هاي ريسندگي و ابفندگي و دوزندگي و از راه آهن و تلگراف و تلفن و
اتومبيل و هواپامي و راديو و بسيار مانند اينها--به اکر افتاده ،زندگي رو به دشواري هناده و
روز به روز دشوار ترگرديده و ات جبايي رسيده که انبويه از مردمان از دانش ها ،بلکه از
خود شهري گري بزياري يم جويند و در آرزوي آنند که به زندگاين ساده زمان بياابن
گردي ابزگردند .در اروپا ابيد اي جنگ ابشد که اميين از ميان برخزيد ،و کشتارگاه ها هبر
جواانن برپا گردد ،و اي انبويه از مردم هر کشوري بياکر ابشند و راه روزي برويشان
بسته ابشد18.
کرسوي مردي مذهيب به معناي متعارف لکمه نبود و در واقع به سبب محالتش
برتشيع جان خود را ابخت .اب اين حال« ،مادّيگري و يب خدايئ» را برمني اتبيد و بر آن يم
اتخت 19.هامنند ايرانشهر ،قايل به دوگانگي جان و روان بود .به اعتقاد او «روان» مناينده
«فهم و انديشه و خرد و آزرم و اين گونه چزيهاي بسيار ستوده» است و «جان» مظهر
صفت هاي اهرميين مهچون« ،هوس و آز و رشک و خشم و کينه و خودمنايي و برتري
فرويش و چاپلويس و سمتگري و ديگر خوي هاي انستوده 20».افزون براين ،روان و جان
از اين ديدگاه روايروي يکديگرند و مهواره در حال کشاکش و از مهني رو مانند دو کفه
ترازو ،هنگايم که يک طرف نريوي بيشرتي بيابد ،ديگري سست خواهدشد .فردي که
روانش نريومند و جانش حتت فرمان روان و خرد است ،از صفات اهرميين امين است و از
هوس برحذر .برعکس ،آن هنگام که جان مسلط يم شود ،صفات پست چريه يم شوند و
نييک ها و راسيت به دور 21.و اين داستان اروپا و غرب است که در آن جسم «جان» و
مادّيگري چريه شده است:
در اروپا چون دانش ها پيش رفت لغزش مادّيگري به ميان آمد ،و اين لغزش يک
گمرايه بزرگي گرديده ،دنباهل ها پيدا کرد .دانشمندان که هجان را جز مهني دستگاه
سرتساي [حمسوس] مادي مني شناختند ،آديم را نزي جز مهني تن و جان سرتسانشامردند ،و
رسچشمه خواهاکها[آرزوها] و کناک هاي [اعامل] او را (مهچون جانوران) خودخوايه
دانسته او را انگزير از نربد و کشاکش پنداشتند .به گامن آانن آديم انگزير است که جز در
پي سود و خويش خود نباشد و اب ديگران اب نربد و کشاکش زيد22.
براي چريه شدن براين معضالت دنياي جديد و اصالح فالکت هايي که کرسوي
مسبب هنايي آنرا "مادّيگري"
يم دانست ،وي به نوعي هجان بيين روي آورد که به فلسفه دادارابوري ()Deism
234 ؟؟؟
غريب درسده هاي هفدمه و هجدمه شباهيت بسيار داشت .بدين سان ،خبش خنستني
ورجاوند بنياد اب اين ادعا آغاز يم شود که دنيا منظم وسازمان ايفته است« :اين هجان يک
دستگاه درچيده وبساماين است ».درواقع ،چنني به نظر يم آيد که بنياد هجان بيين کرسوي
براين دو اصل استوار است:
هجاين است آراسته ،نيازاک ها درآن بسيجيده يم گردد و مني آسايد ،هيچگاه رخنه
مني ايبد .ما اگر گردش زمني و ستارگان را بينديشمي ،اگر در زايش آدميان و جانوران
نگرمي ،اگر رويش درخت ها و گياه ها را بسنجمي ،رسارس از روي ساماين است و
هرچزيي جاي خود را يم دارد .دانش ها که آن مهه پيرشفته و هرکدام زمينه بزرگي براي
خود ابز کرده بيش از مهه گفتگو از سامان و آراستگي هجان يم دارند ،و هرچه پيشرت
روند ،بزرگي و آراستگي هجان روشن تر خواهد گرديد23.
به جمرد آنکه کرسوي مسئهل نظم را پيش يم آورد ،به انچار مفاهمي مرتبط اب آن يعين
"معين" و "مقصود" نزي مطرح يم شود .بدون آنکه توضيح روشين دراين ابب ارائه کند،
کرسوي مدعي يم شود که اين هجان معين و مقصودي معني دارد« :ابيد پذيرفت که يک
خواسيت ]مقصودي[ در ميان است ،يک خواست بزرگ و ارج داري .اين چزيي است
که ما يم بينمي و در يم ايبمي ،اگر آغاز و اجنام هجان دانسته نيست نبايد از اينها نزي چشم
پوشمي 24».مفاهميي چون نظم ،معين و مقصود درگفامتن کرسوي مستلزم وجود عامل فعايل
است که پيدايش هجان از اوست 25.در نظر کرسوي ،نوع انسان يب گامن در رأس هرم
خلقت قرار دارد ،هرچند که اراده هنايي متعلق به آفريدگار است .از اين رو ،کرسوي براي
خملوق پروردگاريم مشرد:
منظم ِ انسان نقش "هجانبان" قائل است و اورا مدير اين دنياي ّ
در اين هجان که مايمي خدا آدميان را هجانبان گردانيده .بدانسان که يک ابغبان در ابغ
گياهان هرزه را از ريشه کند و درخت ها را پريايد و گل هاي زيبا را بپرورد ،آدميان ابيد
اب زمني آن رفتار کنند . . . .اين مايه رسافرازي است که خدا آديم را در روي زمني
جانشني خود گردانيده .مايه رسافرازي است که خبيش از اکرهاي خود را به او سپارده.
اين خود جايگاه وايل براي آدميان است26.
اکربرد دنيوي هجان بيين منتظم کرسوي را يم ابيد در دين و مقوهل هاي مربوط به آن
چون نظم و مهبستگي اجامتعي جستجو کرد .از اين رو ،اب مهه شهريت که وي به بت شکين
و دمشين اب دين ايفته ،دين را جزء الزم مهبستگي اجامتعي به شامر يم آورد« :بسياري به
دين نيازي مني بينند .ويل نياز بسيار هست .دين شاهراه زندگاين است ،اگر نباشد مردمان
؟؟؟235
هر گرويه راه ديگري گرفته گمراه گردند و از مه پراکنند ،اگر ]دين[ نباشد هرکيس سود
خود جويد و کشاکش پديد آيد و رشته ابمهي گسيخته گردد27».
وسواس افراطي کرسوي درمورد نظم و مهبستگي اجامتعي ،که به گامن وي به هبرتين
وجه در دين متجيل يم شود ،به تدوين يک نوع خردگرايي مذهب وار و بنيادگرااينه اجناميد
که درآن «خرد» به معين نظم امهيت و اعتباري فراوان يم ايبد .از مهني رو ،سبب اصيل
مقابهل و دمشين کرسوي اب بريخ جتليات فرهنگ ايراين را -که از ديدگاه وي در تضاد اب اين
«خردگرايي» و نظم اند -يم ابيد در اين پديده جستجو کرد .وي اب عزيم که زابنزد مهگان
است به دمشين اب عنارصي از ادب و فرهنگ و فلسفه ايران ،از مجهل عرفان ،شهود ،تغزل
و رسمسيت ،به اين دليل پرداخت که اب «خردگرايئ» افراطي وي در تضاد بودند .در چنني
دنياي "افسون زدايي" شده اي که کرسوي خواهان برپايي آن بود ،حيت جايي براي نريوي
تصور و اي آچنه او «پندار» يم انميد وجود نداشت:
پندار ييک از نريوهاي پست آدميان است ،ييک از آسيب هاي هجان است .اين مهه
گمرايه ها بيش از مهه از پندار برخاسته .ابيد هيچگاه پي آن را نگرفت .هيچگاه چزيي را
از پندار خود به مردم نياموخت . . . .گفته امي و ابز يم گويمي :دانش ها هبرکجا رفت ابيد از
پي اش رفت و هبر هوده اي رسيد ابيد پذيرفت . . . .اينها--اين پريوي از پندار و گامن و
خسرناين از چزيهاي راه بسته مردم را به گمرايه کشانيدن است .ابخدا دمشين ورزيدن
است .به کساين که ازاين راه يم آيند ابيد کهراييد[هني کرد] که اگر ابزنگشتند و پافشاردند
زساشان کشنت خواهد بود28.
مشلک بتوان ترديد کرد که در چنني هجان بيين منظمي که کرسوي به هواداري اش
برخاست ،فضاي چنداين براي رشد ذهن مستقل و خودگردان ،و در هنايت براي ميان-
ذهنييت که متيک به ترکييب از اراده آحاد و افراد جامعه است ،ابيق مني ماند.
از مهني روست که کرسوي ،مانند بسياري ديگر از اثبات گرااين ،چه در غرب و
چه در رشق ،ذهنيت انسان متجدد را به يک نوع «معران زدگي»(
)developmentalismفاوسيت تزنل يم دهد:
خدا آدميان را آفريده و اين زمني را به آانن سپارده .سپارده که بپريايند و بيارايند و
آابدش گردانند .سپارده که شهرها از کوچک و بزرگ بنياد گذارند ،ابغ ها و کشزتارها
پديد آورند ،آب ها روان گردانند ،راه ها بسازند ،اب باميري ها و بدي ها در نربدابشند.
سپارده که جانوران سودمند اي يب آزار را از چرا و پرا بپرورند و جانوران بد هناد و زايمنند
236 ؟؟؟
را از گزا و خزا و ّدرا و هرگونه که هست از ميان بردارند .سپارده که به آسايش و
خرسندي زيند و نريوهاي خدادادي خود را در آابدي و نييک هجان به اکر برند و مهواره رو
به پيرشفت ابشند
.29
در انديشه کرسوي ،ا ّما ،مسائل اجامتعي ،خبصوص آجنا که پاي حقوق شهروندي در
ميان است ،از پيچيدگي بيشرتي برخوردارند .در نوشته هاي گوانگون وي ،ازآن دوره که
مربوط به اترخي مرشوطيت يم شود ،ات آخرين نوشته هاي وي در در انديشه کرسوي،
ا ّما ،مسائل اجامتعي ،خبصوص آجنا که پاي حقوق شهروندي در ميان است ،از پيچيدگي
بيشرتي برخوردارند .در نوشته هاي گوانگون وي ،ازآن دوره که مربوط به اترخي
مرشوطيت يم شود ،ات آخرين نوشته هاي وي در دهه ،1940کرسوي مدافع بسياري از
حقوق دمکراتيک شهروندان و بريخ آزادي ها بود .براي مثال ،سايل پيش از آن که کشته
شود در مقاهل «امروز چاره چيست؟» وي حکومت مرشوطه را به عنوان هبرتين شلک
حکومت معريف کرد30.
همم تر آنکه وي در هامن مقاهل بر اين واقعيت تأکيد گذاشت که مرشوطيت تنها اب
تدوين قانون و تشکيل پارملان شلک مني گريد بلکه حتققش نيازمند عنرص ديگري نزي هست:
«مرشوطه تنها بودن قانون و جملس شورا نيست .مرشوطه به يک معين عايل تر ديگري
است .مرشوطه معنايش آن است که يک توده يم خواهد خودش اکرهاي خود را اداره
کند .يم خواهد کيس به او فرمان نراند 31 ».در اين جا نزي ،اب مهه تأکيد بر حقوق
دمکراتيک ،آچنه وي در نظر دارد مصلحت و ذهنيت «مجع» است ،و به ترصحي اي تلوحي
ارصار يم ورزد که ذهنيت فردي نقيش در نظام دموکراتيک و حقوق شهروندي ندارد.
گرايش کرسوي به حمروم کردن فرد از حقوق شهروندي ريشه در فلسفه او در ابره
جامعه دارد .وي بنياد جامعه را مهسان بنياد خانواده يم انگارد ،که درآن ذهنيت فرد حمکوم
به شکست و تسلمي در برابر ذهنيت مجع است 32.کرسوي معادل مهني انديشه را به
صورت ديگري در صفحات ديگر ورجاوند بنياد ،آنگاه که درابره وجوب ايدئولوژي براي
"توده ها" خسن يم گويد به ميان يم آورد:
آدميان چون اب مه يم زيند و سود و زاينشان هبم بسته است انچار ابيد رايه ابشد
که مهگي پريوي کنند و مرز خود شناسند ،و اگر نباشد هرکيس سود خود جويد و
کشاکش پديد آيد و رشته ابمهي گسيخته گردد .اين چزيي است که در خورد چون و چرا
؟؟؟237
نيست .شام اگر دبستاين بنياد هنيد اي اجنمين برپا کنيد انچار ابشيد دستوري هبر آن نويسيد.
پس چگونه تواند بود که صد ميليون ها مردمان اب مه زيند و به يک دستوري اي رايه نياز
ندارند .يب گامن ابيد رايه ابشد .اکنون خسن در آن است که آاي خود مردمان آن راه را
توانند گذاشت؟ ابيد گفت :نتوانندگذاشت .مردمان اگرنيک وبد وسود وزاين را
شناختندي به راهچه نيازافتادي ،وچون مني شناسند ،پيداست که خود رايه نزي نتوانند
گذاشت33.
يب شک ،انمعقول ترين خبش آراء و انديشه هاي سيايس -فلسفي کرسوي را ابيد
گفتار وي در ابره حقوق زانن دانست .هرچند وي هوادار بريخ از آزادي ها و حقوق
زانن ،از قبيل آزادي در حتصيل و حق رأي دادن بود ،ويل اساس ًا زانن را به صورت
شهروندان طبقه دوم يم ديد که خداوند آانن را براي پرورش فرزندان ونگهداري آانن براي
مردان آفريده است 34.ازايرنو ،وي منکربرابري زانن ومردان بود و اعتقادداشت که
«منايندگي درپارملان و داوري در دادگاه و وزيري و فرمانديه سپاه و اين گونه چزيها اکرزن
ها نيست 35».يم توان گفت که ابور به ساختار مردساالري و اناکر حقوق زانن در گفامتن
کرسوي ،مانند بسياري ديگر از گفامتن هاي "ملتگرا" ،ريشه در اعتقاد به حقوق «توده» و
«ملت» به عنوان يک موجود مجع ِي ،اشرتايک و مرد-حمور دارد .و از اين قرار است که
کرسوي "پرستش" ميهن را براي تک تک ايرانيان امري واجب يم شامرد36.
فرشده خسن
گفامتن کرسوي در مجموع امهييت شااين توجه در اترخي انديشه اجامتعي و سيايس ايران
در قرن بيسمت داشته است .شايد بتوان گفت که انديشه هاي او چون پيل راه عبور
بسياري از جواانن اسالم گرا را در دهه هاي 1320و 1330به سوي ايدئولوژي هاي
عُريف چون سوسيالزيم و مارکسزيم مهوار کرد 37اب توجه به گسرتدگي حبث هاي معويم و
کناکش هاي انديشورانه در ايران پس از انقالب اساليم ،گفامتن کرسوي يم تواند ،اگر نه
يکرسه مبناي تقليد ،دست مک منبع الهايم براي واکنش هاي شديد عليه «خردستزيي» در
دو دهه و اند اخري ابشد .در واقع ،گفامتن کرسوي را ابيد اقتبايس -وآن مه اقتبايس مبتکرانه
که اصيل يم منايد -از ييک از عنارص اصيل جتدد ،يعين ذهنيت ،انميد .اب اين مهه ،اين عنرص
اصيل در انديشه وي وزين بيش از حد ايفته و در نتيجه سبب نفي رکن ديگر جتدد ،يعين
«لکيت »،و ،در هنايت امر ،جتدد به طور لکي شده است .خر ِد جان هتي و صوري گفامتن
کرسوي و مهچنني آن گروه از نظريه پردازان معارص که خواسته و اي انخواسته راه وي را
238 ؟؟؟
به احامتل بسيار تنها راه گشا به سوي خوداکمگي و فرد تک بُعدي و،دنبال يم کنند
- اين راه به اجياد رشايط مساعد به پيدايش ميان، به خسن ديگر.تکنوکراتيک خواهد بود
ذهنييت خنواهد اجناميد که بر بنيادش بتوان حقوق شهروندي را براي مردم ايران در يک
38.جامعه مدين استوار ساخت
-------------------
:پانوشت ها
: به. ک. ن.1
1روشنفکر پوزیتیویست
)آدمیت روشنفکر در گفت و گو اب فرزین وحدت (
در رابطه اب آاثر و افاکر دکرت فریدون آدمیت اب دکرت فرزین وحدت استاد جامعهشناىس
دانشگاه هاروارد گفت وگو کردمی .از نظر وحدت آدمیت روشنفکرى بىبدیل است و آاثر و
نوشته هاى او بر نسل وسیعى از روشنفکران و حمققنی تأثری گذاشته است .فرزین وحدت
آدمیت را روشنفکر و اترخی نویىس پوزیتیویست مىداند اما اب این تفاوت که به برىخ از
مفاهمی مدرنیته ىب توجه بود .منت گفتوگو اب وحدت را در ادامه مىخوانمی.
فرشاد قرابنپور
در بررىس اکرها و آاثرى که فریدون آدمیت اجنام داده است شام نکته برجسته آن را در
چه مىدانید؟
فریدون آدمیت اکرها و آاثرى دارد که مهه آهنا بسیار قابل توجه هستند و از این نظر
مىتوان ناکت برجسته اکرهاى آدمیت را بسیار زاید دانست .هامنطور که مىدانید فریدون
آدمیت را به عنوان یىک از بنیانگذاران اترخینگارى مدرن در ایران مىشناسند .او به اترخی به
صورت بسیار سیسامتتیک و خردمندانه مىنگرد و البته نه در مهه موارد اما در بسیارى از
موارد و مسایىل که مورد حتلیل و بررىس قرار مىدهد مسائل را اب دلیل ،برهان و مدرک
مورد نقد و بررىس قرار مىدهد .این مسأهل ات زماىن که فریدون آدمیت اقدام به این اکر کند
در ایران جانیفتاده بود و کىس بر این روش اکر و حتقیق منىکرد .از نظر من فریدون آدمیت
این مسأهل را در اترخینگارى و روش حتقیق اب آاثرى که از خود بر جاى گذاشت به حد
اعالى خود رسانید .از این نظر اکر او را مىتوان بسیار همم و بىبدیل ارزایىب کرد .شیوه اى
که او به اکر گرفت ،اترخینگارى استدالىل و پژوهىش بود که پس از او مورد استفاده
شام به تأثری آدمیت بر حمققنی و پژوهشگران ایران اشاره کردید و سؤال بعدى من مه این
بود که تأثری آدمیت بر روشنفکرى ایران چه بود .نظر شام در این زمینه چیست؟
به نظر من اکر همم آدمیت به جز پاهیگذارى شیوه جدید حتقیق و اترخینگارى در ایران
این بود که افاکر همم و متفکران تأثریگذار ایران پس از دوره بیدارى و دوره مرشوطه در
قرن نوزدمه و حىت قرن بیسمت را براى ایرانیان امروز تبینی کرده است و نسل امروز ما به
راحىت مىتواند از این اندیشهها ابخرب شود .عدم دسرتىس به منابع و مدارک الزم براى
اندیشه اندیشمندان ایراىن قرن نوزدمه و عوامل دیگر از مجهل مسایىل بود که مىتوانست
دلیىل براى فقدان و فراموىش این اندیشهها شود اما آدمیت اب اکر خود بر ماندگارى این
اندیشهها مهت کرد .او افاکر پیچیده افرادى را ابزاتب داده است که در حال فراموىش بود.
از این نظر روشنفکران و متفکران امروز ایران مدیون کوششها و آاثر دکرت آدمیت هستند.
من به عنوان یک جامعهشناس از متام کتابهاى آدمیت سود بردهام .روشنفکرى امروز ایران
مه تهنا اب کتاهبا و آاثر آدمیت است که مىتواند متوجه شود تصور روشنفکران دوران قاجار
و مرشوطه فىاملثل در مورد دنیاى مدرن و مدرنیسم و… چگونه بوده است .او بود که
براى اولنی ابر تفکر روشنفکران عرص مرشوطه را نشان داد.
در این رابطه بسیارى معتقدند که اکر آدمیت در نوشنت اندیشههاى سیاىس افرادى مهچون
طالبوف ،مریزا آقاخان کرماىن ،ملمک خان و… خاىل از نقص نبوده است و او به نوشنت اترخی
اندیشهاى پرداخته است که در اصل مه چندان چزی دندانگریى نبود .شام در این رابطه چه
تصورى دارید؟
به هیچ وجه منىتوان امهیت اکرها و آاثر فریدون آدمیت را اناکر کرد .اما به هر حال
اکرهاى فریدون آدمیت مانند آاثر و اکرهاى هر حمقق و نویسنده دیگرى حائز نقصهاىی
است .البته در این آاثر گاىه اب نقصهاى فاحىش مه روبرو مىشومی .وى در موارد بسیارى اب
؟؟؟243
مسائل اترخیى اب تعصب شدیدى برخورد کرده است .این مسأهل در اکرها و آراى آدمیت نزی
منعکس شده است .او در این رابطه گاىه از روش حتلیىل و شیوهمند خود عدول کرده
است .البته جحم این اکرها زاید نیست و اغلب اکرهاى او مستند و بىنظری است اما گاىه
نزی در این آاثر به نقطههاى کور جعیىب برمىخورمی که اکنون منىدانمی که آای او متوجه بود ای خری.
برىخ معتقدند تصویرى که آدمیت از ملمک خان و آقاخان کرماىن ارائه مىدهد تصویر
واقعى خود آن افراد نیست ،بلکه این تصورى است که خود آدمیت متایل داشت چننی
ابشد.
به نظر من ات حد زایدى این حرف درست است .البته نه به این معىن که به طور اکمل
آاثر او در مورد اندیشمندان دوران قاجار مهواره اغراقآمزی و غریواقعى ابشد .اما آدمیت به
عنوان یک متفکر و اترخینویس گاىه و در مواردى پهناناکرهیاىی را اجنام داده است .او در
آاثرش به برىخ از مسایىل که الزم بود نپرداخته است و از این زاویه نقدهاىی بر او وارد
است .این در اکر یک اترخینگار مدرن به عنوان یک نقص تلقى مىشود اما در مجموع ،مهنی
اکرهاىی مه که اجنام داده است بسیار بىنظری و بىبدیل است.
آای شام حتلیىل از اینکه چرا آدمیت پارهاى از مسایل را اندیده گرفته است دارید؟
به نظر من هممرتین مسأهل براى آقاى آدمیت مسأهل مدرنیته بود .اما آدمیت به مدرنیته اب
دیدى پوزیتیویسىت نگاه کرده است .اول اینکه به عنوان یک اترخینگار هرگز وارد مسائل
تئورى و فلسفى مدرنیته نشد .این مسألهاى است که بسیارى از اترخینگاران اب آن مواجه
هستند .هر چه که برخورد و روش اکر اترخینگاران اسلوبمند ابشد اما حمدودیتهاىی دارند که
منىتوانند بر آن فایق شوند و آن یک نوع نگاه از زاویه پوزیتیویسىت است که در اکرهاى
آدمیت بسیار به چشم مىخورد بدون اینکه از وههل اول قابل رؤیت ابشد .یعىن آدمیت از
نقطه نظر پوزیتیویسىت به مدرنیته و مسائل آن نگاه مىکند .به نظر من این اشاکل اصىل
اکرهاى اوست که فرد را به مست ایدئولوژیک شدن مىربد .مسأهل اصىل آدمیت مه مدرنیته
و دموکراىس است اما به دموکراىس ابید در بسرت بزرگرت مدرنیته نگاه کرد ات به تئوریزه
کردن مدرنیته پرداخت و آدمیت در نگاىه که به دموکراىس و مدرنیته دارد چننی اکرى
244 ؟؟؟
نکرده است .او از نقطهنظر اثباتگراىی به این مسأهل نگاه کرده است و از این هجت به گامن
من مسأهل اصىل فریدون آدمیت و نقد به او از مهینجا انىش مىشود.
آدمیت در قالب مدرنیته به اندیشه ترىق اعتقاد دارد و در آاثرش مه به دنبال اثبات مهنی
مسأهل است و مىخواهد اثبات کند که مسری اترخی از مهنی روند عقالىن عبور مىکند و
الجرم مهه کشورها به دموکراىس دست مىیابند .از این رو بسیارى آدمیت را به داشنت نگاه
هگىل به اترخی مهتم مىکنند.
اوال به نظر من نسبت به هگل بدفهمى وجود دارد .اثنیا به نظر من نگاه فریدون آدمیت
به اترخی هگىل نیست .او درست برعکس نگاه غریهگىل دارد .چرا که هگل پوزیتیویست
نبود .البته مىتوان استنتاج کرد که هگل به نوعى فرجامگراىی در این زمینه اعتقاد دارد و
فکر مىکند که اترخی در مسری از قبل تعینی شده حرکت خواهد کرد .این در آاثر آدمیت به
صورت مضىن قابل رؤیت است و آدمیت نزی به این مسأهل به عنوان پدیدهاى حمتوم مىنگرد.
هممرت از آن مسألهاى که در این شیوه رخ مىامنید این است که دیگر منىتوان در قالب این
تفکر از مدرنیته انتقاد کرد .اگر به آاثر آدمیت نگاه کنمی مىبینمی که به پدیده مدرنیته به عنوان
پدیدهاى اکم ًال مثبت نگاه کرده است .البته به نظر من مه مدرنیته پدیدهاى مثبت است و
جنهبهاى برجسته آن بسیار متعدد هستند و براى امروز ایران پدیدهاى آرماىن است اما در
واقع نگاه به مدرنیته ابید اب دید انتقادى صورت گرید ات جنهبهاى منفى آن مه مشاهده شود.
اندیده گرفنت این جنهبها از مدرنیته در آاثر آدمیت دیده مىشود.
پارهاى از منتقدین آدمیت جزوه «آشفتگى در فکر اترخیى» را نزی در مهنی راستا
ارزایىب مىکنند .از نظر آهنا آدمیت در این جزوه قصد دارد اب انتقاد از آلامحد و رشیعىت و
ابزرگان ایدآورى کند که روشنفکرى ایران ابید عقالنیت اترخیى را در نظر داشته ابشد و
نسبت به آن بىتوجه نباشد؟
بهل مهنی طور است .برداشت من مه از آن جزوه این است که آدمیت فکر مىکرد تهنا از
راه سکوالریسم حمض مىتوان به مدرنیته دست ایفت .این هامن تفکر پوزیتیویسىت است و
بر مهنی اساس است که آدمیت گامن مىکند جرایىن که در «آشفتگى فکر اترخیى» بر آن
؟؟؟245
انتقاد وارد مىکند بطور لکى خمالف جراین مدرنیته است .در حاىل که این طور نیست .او
گامن مىکند که رشیعىت و آلامحد خمالف مدرنیته هستند .در حاىل که این طور نیست .هر
دوى آهنا در عنی اینکه ات اندازهاى متایالت غربستزیانه داشتند اما این غربستزیى به مفهوم
مدرنیهتستزیى مه نباید تلقى شود .به نظر من اینکه خبواهمی از راه دین به مدرنیته برسمی
چزیى غریمعىل نیست .اساس ًا مدرنیته انگلیىس و آمریاکىی از مهنی را ِه پروتستانتیسم دیىن
معىل شده است و در عوض پوزیتیویسم فرانسوى است که این مسأهل را نفى مىکند.
افرادى مهچون آدمیت این مسأهل را در نظر منىگرفتند که مدرنیته در دنیا در مرحهل اول از
راه پروتستانتیسم به مثر رسیده است.
او روشنفکر مدرن پوزیتیویست بود .او اب اینکه افاکرى تک بعدى نسبت به مدرنیته
دارد اما از بعدها و زمیهنهاى خمتلفى برخوردار است و از آهنا الگو گرفته است .آدمیت مه
از جنهبهاى انسیوانلیسىت و نه به صورت افراطى برخوردار است که بسیار مالمی است و
از سوى دیگر از متایالت سوسیال دموکراتیک مه برخوردار است .او بود که براى اولنی
ابر اترخی سوسیال دموکراىس و فکر اجامتعى را در ایران مطرح کرد .از نظر من این مسایل
اب یکدیگر متضاد نیستند .به نظر من مىتوان گفت او از یک نظر یک روشنفکر جامع
الاطراف است .او ساحتهاى خمتلفى را از حلاظ فکرى دربر مىگرید.
به نظر شام آدمیت از چه حنهل فکرى و سیاىس تأثری پذیرفته است .البته او یک استثنا
مه هست .استثنا از این نظر که او از اولنی روشنفکران ایران بود و از این رو شاید به
راحىت نتوان مبناى تأثریپذیرى او را تشخیص داد.
فني
انديشه ( / )9فرزين وحدت*
چکی'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''ده:
دبيرستان البرز با مديريت محمدعلي مجتهدي به عنوان يك نهاد پيشرو مدرنيته شكل گرفت و م''روج
عقالنيت علميـ فني (يا ابزاري) بود كه شكل غالب عقالنيت در ايران در ق''رن بيس''تم و بيس''ت و يكم
بوده است .مقاله پيشرو اين نوع از عقالنيت و ت''رويج و گس''ترش آن توس''ط دبيرس''تان ال''برز را در
دوران مديريت محمدعلي مجتهدي بررسي ميكند .برخي معتقدند' هرچند عقالنيت ابزاري ب''راي يك
كشور در حا ِل توسعه ضروري است ولي بر س'ر راه گس'ترش خص'ايل دموكراتيك مش'كالتي ايج'اد
؟؟؟247
ميكند .از سوي ديگر ،مفهوم «عقالنيت ارتباطي» يورگن هابرماس مطرح و به عنوان راهي ب''راي
تكميل و دموكراتيزه كردن رويكرد ايران به عقالنيت و مدرنيته بررسي ميشود
.بيماري عقل اين است كه عقل زاده اشتياق انسان ب''راي غلب'ه ب''ر ط''بيعت ب''ود و «بهب''ودي»
بس''''''''''''تگي ب''''''''''''ه بينش م''''''''''''ا نس''''''''''''بت ب''''''''''''ه بيم''''''''''''اري نخس''''''''''''تين دارد .
ماكس هوركهايمر1
در قرن بيستم ،موسسههاي انگشتش'ماري همچ'ون دبيرس'تان ال'برز ب'ه م'ديريت دك'تر مجته'دي در
شكلگيري بنيانهاي عقالنيت مدرن' در ايران نقش داشتند 2.اين مقاله ،نوعي از عقالنيت را بررس''ي
ميكند' كه دبيرستان البرز به مديريت دك''تر محم''دعلي مجته''دي در ذهن پس''ران ايراني بنيان نه''اد؛
كساني كه بعدها به مقامهاي كليدي در ايران و فرهنگ ايراني رسيدند .دكتر مجتهدي ك''ه در فرانس''ه
تحصيل كرده بود رويكردي «پوزيتيويستي» به عقالنيت را با خود از فرانسه ب'ه ايران آورد ك'ه ب''ر
عقل ابزاري تاكيد ميكرد؛ عقالنيتي كه براي يك كشور در مراحل اوليه توسعه و رون''د م''درن ش''دن
حياتي است 3.طي 34سالي كه دكتر مجتهدي مديريت دبيرستان البرز را برعهده داش''ت ،تقريب''ا 20
هزار نفر از اين دبيرستان فارغالتحصيل ش''دند ك''ه بس''ياري از آن''ان ج''زو پيش''روان يا اف''راد مهم' و
تاثيرگذار در عرصههاي علم ،فناوري و پزشكي در ايران و جهان بودند .برخي از فارغالتحص''يالن
نيز وارد حوزههاي ديگري همچ'ون عل'وم اجتم''اعي و انس'اني ،حق''وق و سياس''ت ش''دند .هرچن''د اين
گروه از افراد به نسبت [ساير حوزهها] در اقليت قرار داشته و دارند .به عقيده من ،اين ع''دم ت''وازن
بين دو حوزه علوم طبيعي و فناوري از يكسو و علوم انساني /اجتماعي از س''وي ديگ''ر ،بازت''ابي از
تاكيدي است كه دبيرستان البرز در دوران مديريت دكتر مجتهدي' بر عل''وم ط''بيعي و فن''اوري داش''ته
است؛ تاكيدي كه نتيج''ه آن توس''عه عقالنيت علمي -ف''ني در ميان تاثيرگ''ذارترين نخبگ''ان ايراني در
قرن بيستم و توسعهنيافتگي ديگر انواع عقالنيت است كه در ذيل به آنه''ا خ''واهم پ''رداخت .ابت''دا بايد
تغيير ط'''بيعت
ِ مفه'''وم «عقالنيت علمي -ف'''ني» را درك ك'''نيم .عقالنيت علمي -ف'''ني ب'''ه كن'''ترل و
ميپردازد .فرد دانشمند يا متخصص فناوري ،حتي يك پزش''ك ،ب''ا چيزه''ايي در ط''بيعت س''ر و ك''ار
دارد كه بايد ،آنطور كه اغلب ادعا ميشود ،براي رفاه و آسايش انس'انها تحت كن'ترل و اداره ق'رار
بگيرند .وقتي يك مهندس دست به ساخت يك سد يا ماشين ميزند ،عناصري در طبيعت را براي رفاه
انسان تحت كنترل انسان درميآورد يا ح''داقل ميت''وان گفت چ''نين قص''دي دارد .همين موض''وع در
مورد يك زيستشناس يا يك پزشك هم صدق ميكند .وقتي آنها در مورد ويروسي تحقيق ميكنن 'د' ك''ه
بخش مضر از طبيعت و تحت كنترل درآوردن ِ ميتواند به افراد آسيب بزند ،هدفشان رام كردن' اين
آن براي نجات يا آسايش زندگي انسانهاست .ب'ه عب'ارت ديگ'ر ،در عل'وم ط''بيعي م'ا در يك ط''رف
دانشمندي را داريم ك'ه يك موج''ود هوش'من ِد داراي دانش يا در ح'ال ب'ه دس'ت آوردن آن اس'ت و در
طرف ديگر ابژهاي طبيعي كه فاقد هوشمندي بوده يا بهره اندكي از آن دارد؛ اب''ژهاي ك''ه دانش''مند آن
را تحت كن''ترل خ''ويش درميآورد .ب''ه بيان ف''نيتر در يكط''رف اين رابط''ه انس''ان -ط''بيعت ،فاع''ل
[سوژه] دانش قرار دارد كه صاحب اراده و قدرت اس'ت و در ط'رف ديگ'ر مفع'ول [اب'ژه] ،ط'بيعت
«ناآگاه» كه گيرنده' و دريافتكنن''ده' اراده و ق''درت انس''ان اس''ت .اين بنمايه چ''يزي اس''ت ك''ه ب''رخي
متفكران آن را عقالنيت فني -علمي يا عقالنيت ابزاري مينامند 4.يورگن هابرم''اس اين وض''عيت را
حاكم ب''ر رابط''ه انس''ان ب''ا ديگ''ر انس''انها و ب''ا ط''بيعت، ِ «فلسفه سوژه» ناميده و معتقد است پارادايم
رابطه سوژه -اب'ژه ب'وده اس'ت؛ رابطهاي ك'ه در آن يك ط'رف داراي ق'درت و توان'ايي اِعم'ال آن و
ط'''''''''''''''''رف ديگ'''''''''''''''''ر فاق'''''''''''''''''د چ'''''''''''''''''نين ق'''''''''''''''''درتي اس'''''''''''''''''ت 5.
هدف اصلي دبيرستان البرز ،مهيا كردن بستر مناس'ب ب'راي ت'ربيت و آم''وزش دانش''مندان ايران در
حوزههاي مختلف علوم طبيعي بود؛ حوزههايي ك''ه انباش''ته از عقالنيت علمي -ف''ني هس'تند .در واق''ع
248 ؟؟؟
مردان پيشرو در
ِ دبيرستان البرز و دكتر مجتهدي' در اين بسترسازي بسيار موفق بودند و بسياري از
زمينههاي علم ،فناوري و پزشكي از اين دبيرستان برخاستند .مطمئنا در يك كش''ور در ح''ال توس''عه
ت علمي -فني براي شكلگيري بنيانه''اي همچون ايران و در نيمه دوم قرن بيستم ،اين نوع از عقالني ِ
يك جامعه مدرن' كامال ضروري و الزم بود .دكتر مجتهدي و فارغالتحصيالن البرز سهم بسياري در
هموار كردن' راه به سوي يك ايران م''درن (البت''ه در اين معن''اي تقريب''ا مح''دود و بس''ته از مدرنيت''ه)
دارند .بدون ترديد هر جامعهاي كه سوداي وارد شدن به دنياي مدرن' را ،با تم''امي ويژگيه''اي مثبت
و منفي آن داش''ته باش''د ،نيازمن''د كارخانهه''اي پيش''رفته ،راهه''ا و جادهه''اي مناس''ب ،ماش''ينآالت و
تجهيزات پيچيده ،سدهاي مقاوم ،مدارس تخصصي ،پزش'كان م''اهر و بيمارس''تانهاي مجه'ز و س'اير
ملزوم''ات يك جامع''ه م'درن' اس'ت .هم'ه اينه'ا محص'ول عقالنيت ف''ني -علمي هس'تند؛ عقالنيتي ك''ه
پيدايش آن ،نه''''''''''ادي كليدي و پيش''''''''''رو ب''''''''''ود . ِ دبيرس''''''''''تان ال''''''''''برز در
هرچن''د ،وق''تي عقالنيت علمي -ف''ني ،ن''وع غ''الب و چ''يره عقالنيت باش''د ،پيام''دهاي منفي غيرقاب''ل
اجتنابي نيز وجود خواهند داشت زيرا زم''اني ك''ه بحث از دنياي انس''اني باش''د عقالنيت علمي -ف''ني
گزينه بسيار نامناسبي محسوب ميشود .همانطور كه قبال گفتيم ،ابژهه''اي اين ن''وع از عقالنيت تنه''ا
صرف ،بدون هوشمندي يا دستكم داراي هوش بسيار ناچيز هستند .دانشمندان علوم ط''بيعي يك ابژه ِ
دانش آنه''ا يكس''ويه و نتيج''ه
ِ با ماده ،با زمين ،با طبيعت بيجان يا با قلمرو حيوانات س''روكار دارن''د.
اين دانش كنترل و غلبه بر ابژههاي تحت مطالعه است .6بايد اينطور باشد .انس''انها نيازمن''د كن''ترل
و به سلطه درآوردن آن بخشهايي از طبيعت هستند كه عليه سالمت و آسايش ما عمل ميكنند .كس''ي
نميتواند يك دانشمند را به دليل كنترل و تسلط بر ميكروبهاي خطرناك سرزنش و شماتت كند 7 .اما
وقتي نوبت ب''ه جامع'ه و اف''راد آن ميرس'د ،اگ'ر اين ن'وع از عقالنيت را در م''ورد جامع'ه و مف'اهيم
ب آن خودك'امگي و اقت'دارگرايي خواه'د ب''ود ك''ه از ب'رخي سياسي به كار بنديم ،نتيجه غيرقابل اجتنا ِ
لحاظ بدتر از ديكتاتوري يك سلطان يا حاكم مستبد يا يك سيس''تم سياس''ي اس''تبدادي اس''ت« .اب''ژه» در
علوم انساني در واقع نه يك مفعول كه يك موج''ود هوش''مند و داراي احس''اس ،ق''ادر ب'ه س'خن گفتن و
صاحب آگاهي است .در علوم انساني ،دانشمند و «ابژه» دانش هر دو انسانهاي آگ''اه هس''تند .رابط''ه
آنها دوطرف'ه ،ارتب'اطي و دربردارن'ده تب'ادل و ب'رهمكنش اس'ت .ب'ه همين دليل ،يورگن هابرم'اس،
متفكر آلماني معاصر ،اين نوع از عقالنيت را «عقالنيت ارتباطي» مينامد .از نظر هابرماس ،م''د ِل
علوم انساني ،تعامل ميان دو سوژه انساني ذيشعور است كه براي رسيدن به ادراك متقاب''ل وارد اين
ب دانش از طريق ابژهس''ازي ط''بيعت تعامل ميشوند؛ مدلي كه در تضاد با تالش دانشمند ب''راي كس' ِ
'دل كنشمح''ور ب''راي رس''يدن ب''ه ادراك را ب''ديهي ف''رض قرار ميگيرد .اگر بتوانيم براي لحظهاي م' ِ
كنيم ...ديگر اين نگرش ابژهسازانه كه در آن سوژه شناسا خودش را به مثابه موجوديتي در ط''بيعت
'اس پ''ارادايم درك متقاب''ل ،نگ''رش اج''رايي اف''راد بيروني ميداند ،امتيازي نخواهد داش''ت .پايه و اس' ِ
متعامل است كه اقدامات خود را متناسب با يك ادراك درباره چيزي در جهان هماهنگ ميكنن''د 8.در
طرحواره هابرماس ،بيناذهنيتي كه از پارادايم فوق نشات ميگيرد بر خ''ود و ديگ''ري ت''اثير مش''ابهي
ميگذارد ':خود و ديگري ،نه ابژههايي براي تسلط ،دخل و تص'رف يا بهرهب'رداري ،ك'ه س'وژههايي
نگرش اف''راد
ِ همپايه هستند كه به درك و شناخت متقابل و دوطرفه ميرسند .به اعتقاد هابرماس «اين
تعامل زباني ،امكان رابطهاي متفاوت ب''ا رويك''رد ابژهس''ازانه ك''ه يك مش''اهدهگر ِ شركتكننده' در يك
جهان خارج در پيش ميگ''يرد ،ف''راهم ميكن''د»9 .هابرم''اس ِ مقام دانشمند) نسبت به هَستارها در (در ِ
سپس توضيح ميدهد تا زماني ك''ه هيچ ج''ايگزيني ب''راي پ''ارادايم اب''ژه -س'وژه وج''ود نداش''ته باش''د،
'اعف اس''تعاليي- نگرش و رويكرد هژمونيك فاعل و مفعولي نسبت به دنيا گريزناپذير اس''ت .اين تض' ِ
تج''ربي رابط''ه ب''ا خ''ود تنه''ا ت''ا زم''اني اجتنابناپ''ذير اس''ت ك''ه هيچ ج''ايگزيني ب''راي اين نگ''رش
ابژهسازانه وجود نداشته باشد؛ تنها در اين ص''ورت س''وژه مجب''ور اس''ت خ''ودش را همچ''ون همت''اي
ب جهان به مثابه يك ك'ل يا يك موج'وديت درون جه'ان ببين'د .وج'ود هيچ واس'طهاي بين جايگ'ا ِه غال ِ
خارج دنيايي من متعالي و جايگاه درون دنيايي من تجربي امكانپذير نيست 10.به عب'ارت ديگ'ر ،ت'ا
زماني كه انسانها در پارادايم ابژه -سوژه و عقالنيت علمي -فني باشند ،نميتوانند ب''ا ديگ''ر انس''انها
به صورت موجوداتي برابر و همپايه و به شيوهاي غيرسلطهجويانه ارتباط برقرار كنن''د .ولي در يك
بستر بيناذهنيتي ،كه به صورت بالقوه در ميان انسانها وجود دارد ،وضعيت تغيير ميكن''د« .زم''اني ِ
كه اين بيناذهنيت زباني اولويت يابد ،اين جايگزين ديگر كاربردي نخواهد داش''ت .آنگ''اه ن ْفس ،درون
يك رابطه بينافردي قرار ميگيرد' كه آن را قادر ميكند با خودش به مثاب''ه يك مش''اركتكننده در يك
منظ'''ر
ِ ب ب'''ه دس'''تآمده ازتعام'''ل از منظ'''ر ديگ'''ري همذاتپن'''داري كن'''د .در حقيقت اين بازت'''ا ِ
مشاركتكننده از ابژهسازي اجتنابناپذير ناشي از به كارگيري ديدگا ِه مشاهدهگر (سوژه/دانشمند) در
؟؟؟249
امان ميماند 11.در مقابل ،عقالنيت علمي -فني ذاتا يك فرآيند يكسويه است كه در آن دانش''مند داراي
قدرت و تسلط بر ابژه در دنياي طبيعي است و نتيجه آن غالبا به نفع جامع''ه و اف''راد 12.ولي زم''اني
كه اين نوع از عقالنيت در حوزه انساني ،به مسايل فرهنگي ،اجتماعي و سياسي اِعمال ش''ود ،نتيج''ه
آن اقتدارگرايي و نگرشها و كنشهاي غيردموكراتيك' خواهد بود .به عب''ارت ديگ''ر ،وق''تي عقالنيت
علمي -ف''ني در حوزهه''اي سياس''ي و اجتم''اعي اِعم''ال ش''ود ،جامع''ه بش''ري را همچ''ون يك پ''روژه
مهندسي تلقي ميكند كه در آن افراد بهمثابه ابژههايي قابل كنترل و بهرهبرداري' به منظور رسيدن به
اهداف پروژه محسوب ميشوند .بنابراين بسيار دور از وضعيت بين''اذهنيتي اس''ت؛ وض''عيتي ك''ه در
ش'كل غ'الب عقالنيت در جامع'ه بش''ري ِ آن عقالنيت مبتني بر زبان (برجس'تهترين ويژگي انس'اني)،
خواه''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''د ب''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''ود .
پينوشتها :
.Max Horkheimer, Eclipse of Reason (New York, 1974) , 119 - 1
-2هرچند نقش دبيرستان البرز در اشاعه عقالنيت مدرن را در زماني كه تحت نظر آمريكاييها
اداره و كالج آمريكاييها و بعدها كالج البرز ناميده ميشد ،نميتوان ناديده گرفت ولي اين دبيرستان
البرز با مديريت دكتر محمدعلي مجتهدي بود كه با القاي عقالنيت فني -علمي در ميان مردان جواني
كه بعدها تبديل به نخبگان فرهنگي و اجرايي كشور شدند ،مهر اين نوع از عقالنيت را بر پيشاني
فرهنگ مدرن ايراني زد .درخصوص موضوع روشهاي مختلف تدريس در دبيرستان البرز در
زمان مديريت آمريكاييها ،رجوع کنید به مقاله هوشنگ شهابی در
بخش :۲
با يك نگاه كوتاه و اجمالي ب''ه خ''اطرات و زندگينام''ه دك''تر مجته''دي مي ت''وان پي ب''رد ك''ه او
عالقه كمي به حوزه هاي اجتماعي ،سياسي و فرهنگي داشته است .در اين زندگينامه ،دكتر مجته''دي'
در گفت وگو با حبيب الجوردي ،به عنوان بخشي از پروژه تاريخ شفاهي ايران [دانشگاه ه'اروارد]،
اغلب از تالش ه''ايش ب''راي تاس''يس و توس''عه نهاده''ايي مانن''د دبيرس''تان ال''برز ،پلي تكنيك ته''ران
(دانشگاه اميركبير) و دانشگاه صنعتي آريامهر (شريف) مي گويد؛ نهادهايي ك''ه ب''راي توس''عه م''ادي
ايران بسيار ضروري بودند .2ولي چن''دان اش''اره اي ب''ه تالش وي ب''راي ارتق''اي عل''وم انس''اني نمي
شود .هرچند مهم' ترين مساله اين است كه دبيرستان البرز و دكتر مجتهدي' به طور وسواس گون''ه اي
ب'''''''''ه انض'''''''''باط و اعتمادب'''''''''ه نفس در ميان دانش آم'''''''''وزان اهميت مي دادن'''''''''د.
دكتر مجته'دي' معتق''د اس'ت جوان'اني ك''ه از دبيرس'تان ال''برز ف''ارغ التحص'يل مي ش'وند ،غ''ير از
فضيلت هاي غرور ملي و عشق به کشور كه سيرت و طبيعت هر ايراني پاك سرشت اس'ت ،بايد ب'ه
دو خصيصه اتكا به نفس و نظم و انضباط آراسته باشند .او [مجتهدي] معتقد است هرگاه به اين هدف
عالي (تلقين انضباط و اتكا به نفس در ميان دانش آموزان) رسيده باشيم ،به خود مي بالم زيرا معتق''دم'
ب''ر پايه اين توان''ايي هاس''ت ك''ه آين''ده زن''دگي دانش آم''وزان مطمئن و درخش''ان خواه''د ب''ود''.3
البته دكتر مجتهدي' گ''اهي ب''رخي از اف''راد شايس''ته و خوش''نام را ب''راي س''خنراني درب''اره مس''ايل
اجتماعي و فرهنگي به دبيرستان دعوت مي كرد؛ امري كه احتماالدر بسياري از موسسات آموزش''ي
آن دوران اتفاق نمي افتاد .4همچنين آموزگاران ممتاز و برجسته ادبيات ،تاريخ و فرهن''گ ايران در
دبيرستان البرز حضور داشتند .5با اين حال علوم انس''اني در ال''برز بس''يار عقب ت''ر از رياض''يات و
علوم طبيعي بود .فلسفه و علوم اجتماعي عمالجايي در برنامه درسي نداشتند و زماني كه در برنام''ه
آموزشي قرار گرفتند كسي آنها را تدريس نمي كرد .كتاب فلسفه س''ال دوازدهم من هن''وز ن''و و س''الم
باقي مانده است زيرا با اينكه ما مجبور شديم كتاب را بخريم ولي كسي نب''ود ك''ه آن را ت''دريس كن''د.
دكتر مجتهدي ،شخصا به زمينه هايي كه به رياض''يات و عل''وم ط''بيعي مرب''وط نمي ش''دند عالق''ه
بسيار كمي داشت .در واقع در قسمت هاي مختلفي از خاطراتش اين بي عالقگي به مس''ايل اجتم''اعي
و سياسي را نشان مي دهد .وقتي حبيب الجوردي نظر دكتر مجتهدي' را در مورد مس''ايل ف''رهنگي و
اجتماعي جويا مي شود ،او با افتخار به بي اطالعي اش نسبت به اين مس''ايل اع''تراف مي كن''د و مي
گويد هرگز عالقه اي به «سياست» نداشته است .براي مثال ،الجوردي از دكتر مجته''دي' مي پرس''د:
«سوال ديگري دارم؛ در زمان سلطنت رضا شاه و محمدرضا شاه ،برخ''ورد و رويه آنه''ا نس''بت ب''ه
سنت هاي ملي و مذهبي چطور بود؟» و دكتر مجته''دي ج''واب مي ده''د« :ص''ادقانه بگ''ويم ،من هيچ
عالقه اي به اين مسايل نداشتم ...آنقدر مشغول بودم كه با ديگران ارتباط زيادي نداشتم .عالقه اي ب''ه
سياست نداشتم و وارد هيچ گروه يا حزب سياس''ي هم نش''دم» .6در اينج''ا ب''ه راح''تي مي ت''وان فق''دان
عالقه به مسايل فرهنگي و اجتماعي همراه با تمايل ب''ه درگيرنش''دن در سياس''ت و ق'درت را ديد .ب'ه
نظر نمي رسد هيچ نوشته يا گفت''ه اي از دك''تر مجته''دي درب''اره ديدگاه' پوزيتيويس''تي يا علمي -ف''ني
وجود داشته باشد .هرچند ابومحمد فرنيا ،يكي از آموزگ''اراني ك''ه مس''ووليت آزمايش''گاه ه''اي عل'وم
طبيعي در دبيرستان البرز را برعهده' داشت ،اين نوع ديدگاه را كامالروشن بيان ك''رده اس''ت .ش''ايان
توجه است كه اين ديدگاه' در كتاب سده البرز منتشر شده كه به لحاظ اهميت بهتر است آن را كامل در
اينج''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''ا بياوريم:
آزمايش ،دروازه ورود به دنياي علم است و دانشمندان از طريق آزم''ايش و تجرب''ه ب''ه علم دس''ت
يافته اند .هرچه تجربه [آزمايشي] انسان بيشتر شود به همان نسبت غلبه علمي او [بر طبيعت] بيشتر
مي شود :امروز انسان از زمين به آسمان ها رسيده است .اعماق دريا و اوج آسمان را به زير س''لطه
علمي خود درآورده است .در اين سيادت علمي ،انسان ديگ'ر ن''ه تنه''ا ب''رده نيروه''اي ط''بيعت نيس''ت
بلكه هفت آسمان را با انديشه خ'ويش ُمس'خر س'اخته اس'ت .عناص'ر ،خورش'يد و م'اه تحت فرم'ان او
هستند .انسان به واسطه علم و بصيرت خويش ،عناصر طبيعت را مهار كرده' و آنها را براي رف''اه و
آسايش خود به كار گرفته است .انسان انديشمند با الهام گرفتن از پديده هاي طبيعي يا شرايطي كه در
آزمايشگاه ايجاد كرده ،به سرعت از جهل و ن''اداني ب''يرون آم''ده و ب''ه چش''مه دانش و آگ''اهي رس''يده
است .انسان با كمك آزم''ايش و تجرب''ه ،س''تون ه''اي علم و دانش را برافراش''ته و عم''ارت باش''كوهي
ساخته كه آسايش امروز و شادماني فردايش را تضمين مي كند .انسان ،فاتح آسمان ،حتي براي لحظه
252 ؟؟؟
اي از تحقيق و آزمايش غفلت نكرده و اكنون نيز در حال اكتش''اف فضاس''ت؛ چ''يزي ك''ه ب''راي نس''ل
بش''''''''''''''''''''''''ر س''''''''''''''''''''''''ودمند خواه''''''''''''''''''''''''د ب''''''''''''''''''''''''ود''''''''''''''''''''''''.7
عبارت باالك'ه در آن س'يطره انس'ان ب'ر ط'بيعت س'تايش ش'ده اس'ت ب'ه روش'ني ج'وهره عقالنيت
علمي -فني و استيالي آن ب'ر دبيرس'تان ال'برز را ب'ه نم'ايش مي گ'ذارد .هم'ان ط'ور ك'ه پيش از اين
اشاره كردم ،زماني كه عقالنيت علمي -فني در حوزه انساني به كار رود ،نتيجه اي ج''ز خودك''امگي
و اقتدارگرايي نخواهد داشت .ما برخي از اين ويژگي ها را در نگرش دكتر مجتهدي ن''يز مي ت''وانيم
مشاهده كنيم .دكتر مجتهدي' در خاطراتش اشاره مي كند كه اصالحات ارضي شاه در اوايل ده''ه 60
ميالدي' براي كشور زيانبار بود ،زيرا كشاورزان را بدون هيچ نظارتي از سوي اربابان به حال خود
وامي گذاشت .او مي گويد« :كشاورزان نمي دانند چگونه كار گروهي انجام دهن''د و ب''ا هم هماهن''گ
شوند .اين ارباب بود ...كه آنها را سازماندهي مي كرد و وادارشان مي كرد نهرها را اليروبي كنن'د.
كشاورزان ،بدون وجود اربابي كه آنها را كنترل كند نمي توانند با يكديگر همكاري ك''رده و س''ازمان
منسجمي داش''ته باش''ند .مي ت''وان گفت ك''ه [ك''ل] جامع''ه م''ا ن''يز تقريب'ا همين ط''ور اس''ت 8 ».دك''تر
مجته''دي ،در همين خ''اطرات ،ش''اه را ب''ه دليل بحث نك''ردن' ب''ا وي ،ش''نيدن ح''رف ه''ا و پ''ذيرفتن
پيشنهاداتش مي ستايد .در اواسط دهه 60ميالدي ،دكتر مجتهدي از شاه مي خواهد در م''ورد اح''داث
دانشگاه صنعتي آريامهر به او اختيار تمام و كمال بدهد« :او [شاه] بدون هيچ بحثي با تمام پيشنهادات
من موافقت كرد .شاه بدون اينكه با من مخالفت كند فقط گوشي تلفن را برداش''ت و دس''تورات الزم را
[ب'''''''''''''''راي انج'''''''''''''''ام پيش'''''''''''''''نهادات من] ص'''''''''''''''ادر ك'''''''''''''''رد '''''''''''''''».9
البته اين به آن معنا نيست كه دبيرستان البرز ،مدير و دبيران آن به صورتي آگاهان''ه در پي الق''اي
ارزش هاي اقتدارگرايانه در ميان شخص''يت ه''اي مهم و پرنف''وذ ايران ب''وده ان''د .در واق''ع ،يكي از
دبيران ذي نفوذ البرز ،دكتر منوچهر آدميت ،كه تدريس زبان و ادبيات فارسي را برعهده' داشت ،يك
فلسفه آموزشي نسبتا پيچيده را بنيان گذاشته بود كه از بسياري جهات مغ''اير جه''ان بيني علمي -ف''ني
(جهان بيني غالب در دبيرستان البرز) بود .در مقاله اي با عنوان «بحثي در پرورش و آموزش» ك''ه
ضميمه كتاب سده دبيرستان البرز بود ،دكتر آدميت ديدگاه هاي خود را در قالب يك نثر فارس''ي ق''ديم
اعالم مي كند؛ ديدگاه هايي كه در برابر جهان بيني غالب ،نه تنها در دبيرس'تان ال'برز ك'ه در جامع'ه
ايران عصر پهلوي قرار مي گ''يرد .ب''ه همين دليل الزم اس''ت ديدگاه ه''اي دك''تر آدميت را ب''ه ط''ور
خالصه بررسي كنيم .وي در ابتداي متن مي نويسد كه تجربه اوليه انسان ها و م''وفقيت آنه''ا در درك
نيروهاي طبيعت و ساختن ابزارهاي ابتدايي ،كليد ديگ''ر اختراع''ات و اكتش''افات ب'ود و راه را ب''راي
امكانات بعدي هموار كرد .اگرچه انسان آخرين جانداري است كه بر زمين قدم نهاده اس'ت ،ولي تنه'ا
اوست كه به واسطه قدرت تفكرش توانسته بر نيروهاي طبيعت چيره شود .انس''ان ب''ا [توان'ايي ه'اي]
شناخت و ادراكش و با كمك عقل خ''دادادي ،همچ''نين مش''اهدات و تجرب''ه ه''ايش توانس''ته عص''رهاي
يخبندان ،دوران وحشت و زمان هاي فجايع و بالياي آسماني و زميني را پشت س''ر بگ''ذارد؛ او خ''ود
و خ'''''انواده اش را از عص'''''ر ت'''''وحش و تن'''''ازع بق'''''ا ب'''''ه س'''''المت گذران'''''ده است'''''.10
منوچهر آدميت در ادامه دست به تعريف و تمجيد از نياكان انس'ان گون'ه م'ا مي زن'د؛ نياك'اني ك'ه
ب'اوجود «ب'دن پش''مالو و چه''ره ه'اي زش''ت» خ''ود ،اولين افزاره'ا را س'اخته و راه را ب'راي تكام'ل
ابزارها هم'وار كردن'د؛ ابزاره'ايي ك'ه س'يطره انس'ان ب'ر زمين و به'ره ب'ردن از آن را امك'ان پ'ذير
كردند .او مي نويسد كنجكاوي و نياز انگيزه هاي اوليه انسان هستند كه ما را به سوي علوم طبيعي و
فناوري سوق دادند اما همين انگيزه ها هم بودند كه در ما عالقه اي پرشور به عل''وم انس''اني ،ادبيات
و هنر برانگيختند .پيشرفت و ترقي انسان اجتن'اب ناپ'ذير و حتمي اس'ت ،ولي نمي دانيم اين پيش'رفت
ما را به چه مقصد و منزلي مي رساند .با اين حال آدميت معتقد اس''ت فهم اغلب م''ردم از مفه''وم كلي
پيشرفت ،بُعد مادي و ظاهري آن است كه «س''نگدالنه و ب''ا ش''دتي روزاف''زون ،زن''دگي را ب''ر انس''ان
دشوار كرده' و روح انسان را دچار تشويش و اضطرابي بي ام''ان ك''رده اس''ت 11».وي افس''وس مي
خورد كه ناهمگني ميان پيشرفت علمي -فني از يك س''و و ع''دم پيش''رفت هم پ''اي فض''ايل انس''اني از
سوي ديگر ،حتي برخي از غربي ها را واداشته است تا به فراخوان روسو براي بازگشت به طبيعت
گوش فرادهند .12در حقيقت ،دلهره ناشي از ويرانگري و آسيب هاي علم لج''ام گس''يخته ك''ه ن''ه تنه''ا
مربوط به زمان ما و تهديد حيات روي زمين با آزم''ايش ه''اي اتمي اس''ت ،ك''ه يكي از نگ''راني ه''اي
اصلي اسالم نيز هست .13منوچهر آدميت براي برطرف كردن' اين نگراني ها دو پيشنهاد را مط''رح
مي كن'''''''''''د .يكي بازگش'''''''''''ت ب'''''''''''ه اس'''''''''''الم و عرف'''''''''''ان و ديگ'''''''''''ر ه'''''''''''نر.
خرد جاودانه و متعالي قرآن در باب اين مسايل آن است كه خداوند همه جا تزكيه [روح] را مق''دم
بر تعليم و يادگيري' دانسته است .يعني اينكه انسان ها ابتدا بايد خود را از پليدي و گناه تطهير كرده و
؟؟؟253
صاحب فضايل اخالقي و تقوا شوند ...طلب علم بدون تزكيه اخالقي است كه در عص''ر تكنول''وژي و
تمدن مكانيكي باعث هراس بشر از آينده شده است و كل هستي ما را تهديد مي كند .اگر دانشمندي بي
تقوا تحت تاثير شخصيت پليد خود عمل كرده و از قدرت علمي خود عليه بش''ريت سوءاس''تفاده كن''د،
جهان با خطر نابودي مواجه خواهد شد .پيامبر در زمان خود درباره اين چالش جهاني تعمق ك''رده و
به آن اشاره كرده بود :انسان اگر پيش از دست يافتن به دانش به كسب فضايل و ارزش ه''اي اخالقي
همت گمارد ،اگر بتواند بر جنون استيالو ادعاهاي چيرگي و برتري فايق آيد و با كم''ك دانش و خ''رد
به عدالت ،مهرباني و دلگرمي حقيقي دست يابد ،آنگاه نتيجه تعليم و تربيت ،پيشرفت جهان و آس''ايش
و رف'''''''''''''''''''''اه س'''''''''''''''''''''اكنان آن خواه'''''''''''''''''''''د ب'''''''''''''''''''''ود('''''''''''''''''''''.)14
اگرچه هيچ تالش جدي و مهمي براي ترويج هيچ چيزي نزديك به ديدگاه هاي من''وچهر آدميت در
دبيرستان البرز صورت نگرفت .رساله دك''تر آدميت هرچن''د ب''ه زب''ان م''ذهبي و نم''ادين نوش''ته ش''ده
است ،ولي با اين وجود برخي از عناصر ساختار فكري س'وژه /اب''ژه را ك''ه در فرهن'گ ايراني ،ب'ه
طور عام و در سيستم آموزشي و تدريسي آن به طور خاص غالب و شايع بوده و هست را نش''ان مي
دهد .درواقع در يك جامعه در حال مدرن ش''دن مانن''د ايران ،در غياب عقالنيت ارتب''اطي ،آنچ''ه ب''ه
حوزه هاي سياسي ،اجتماعي و فرهنگي نفوذ مي كند عقالنيت علمي -فني و عناصر اقتدارگرايانه آن
است .عقالنيت علمي -فني در قلمرو خود (كه تسلط ب'ر ط'بيعت اس'ت) ض'روري و الزم اس'ت ،ولي
زماني كه در جامعه انساني به كار رود پيامدهاي آن استبدادي و غيردموكراتيك' خواهد ب''ود .بايد در
نظر داشت كه دكتر مجتهدي تا حدي به دموكراسي رويه اي اعتقاد داشت .براي مث'ال ،در دبيرس'تان
البرز گاهي از دانش آم'وزان درخص'وص مس'ايل خاص'ي راي گ'يري مي ش'د .وي همچ'نين مش'وق
تشكيل شوراي اوليا -مربيان به صورت دموكراتيك و تركيبي از گروه هاي ديني مختلف بود .هرچند
آنچه اينجا مطرح است خصايل علمي -فني است كه ضد جه''ان بيني دموكراتيك عم''ل مي كنن''د ،ن''ه
خ'ود دموكراس'ي رويه اي ك'ه در حقيقت در ارتب'اط ب'ا س'اختار فك'ري دموكراتيك پديده اي ج'انبي
محس'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''وب مي ش'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''ود'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''.15
نتيجه
هيچ شكي وجود ندارد كه شرايط اجتماعي و سياسي ايران در اواسط ق''رن بيس''تم ،ب''ه يك جه''ان
بيني دموكراتيك در كشور اجازه شكل گيري و گسترش نمي داد و كسي نمي تواند دبيرستان البرز را
به عنوان يك نهاد آموزشي پيش رو يا دكتر مجتهدي' را در اين خصوص سرزنش كند .در حقيقت م''ا
بايد بپذيريم كه دكتر مجته''دي' و دبيرس''تان ال'برز س''هم بس''يار مهمي در پي ريزي جنب'ه ه'اي م''ادي
عقالني شدن و مدرنيته در ايران داشته اند .همان طور كه پيشتر گفتم مدرنيته ،در بسياري از جوامع
درحال توسعه ،با اين بنيان هاي مادي و عقالنيت علمي -فني شروع مي ش''ود .هرچن''د ،آنچ''ه اهميت
دارد قبول و اذعان به اين موضوع است كه عقالني شدن و مدرنيت''ه تنه''ا مح''دود ب''ه عقالنيت علمي-
فني نبوده و يك مدرنيته كامل عالوه بر علم و فناوري نيازمند شكل گيري منش دموكراسي اس''ت ك''ه
منوط به توسعه عقالنيت ارتباطي است .امروز ،ايران همچون هميشه نيازمند علم و فناوري اس''ت و
بايد نقش دبيرستان البرز ،دكتر مجتهدي' و دانش آموزان اين دبيرستان ،در پيش''رفت و ارتق''اي علم و
فناوري را پذيرفت و به آن احترام گذاشت .عالوه بر اين ،ايران نيازمند ايجاد يك فرهنگ دموكراتيك
است كه بايد آنچه را البرز و ديگر نهادهاي مشابه در قرن بيستم به وجود آورده و پ'رورش داده ان'د،
تع''''''''الي بخش''''''''يده و از آن فرات''''''''ر رون''''''''د ن''''''''ه اينك''''''''ه آن را انك''''''''ار كنن''''''''د.
يكي از اصلي ترين مشكالتي كه فعاالن سياسي ايران تاكنون به آن دچار بوده اند تالش براي ح''ل
و پرداختن به مسايل اجتماعي و سياس''ي از منظ''ر مهندس''ي و عقالنيت ف''ني ـ علمي ب'وده اس''ت .اين
موضوع در مورد تكنوكرات ها ك''ه در دوران پهل''وي ،ب'ه ويژه محمدرضاش''اه ،كش'ور را اداره مي
كردند ،بسياري از انقالبيون م''ذهبي و س'كوالري ك''ه نظ'ام پادش'اهي را س'رنگون كردن''د و همچ'نين
تكنوكرات /ايدئولوگ هايي كه پس از استقرار جمهوري اسالمي قدرت را در دست داشته ان''د ص''دق
مي كند .وجه مشترك اين گروه هاي ناهمگون ،نگرش آنها نسبت به حوزه ه''اي سياس''ي و اجتم''اعي
به مثابه عرصه اي براي رسيدن به اهداف ايدئولوژيك خودشان ب'وده و رويكرده'اي نظ''ري و عملي
آنه'''''''''''''''''ا فاق'''''''''''''''''د يك ديدگاه دموكراتيك اس'''''''''''''''''ت.
254 ؟؟؟
هيچ كس اين موضوع را در متوسطه به من درس نداده بود و من ب'ا ديدن اين فيلم ياد گ'رفتم ،...من
ص''د فيلم از اين موض''وعات س'فارش دادم و خريدم( ».مجته''دي' و الج''وردي ،خ''اطرات محم''دعلي
مجته'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''دي ،ص)42
-5محمود بهزاد كه در زمان دكتر مجتهدي معاون مدرسه بود مي گويد« :دكتر مجتهدي دوست
داشت مدرسه مثل يك ساعت دقيق كار كن''د و هيچ چ''يزي نظم و عملك''رد' آن را ب''ه هم نزن''د و ب''راي
رسيدن به اين هدف به سختي تالش مي كرد .هر روز صبح چن''د دقيق''ه قب''ل از ش''روع كالس ه''ا در
مقابل ح'وض و روب'ه روي درب ورودي مي ايس'تاد؛ وق'تي دانش آم'وزان و ح'تي دب'يران او را مي
ديدند ،عجله مي كردند كه وارد دبيرستان شوند .دكتر مجتهدي نظر خوبي نس''بت ب''ه معلم''ان' ادبيات
نداشت ،يكي به اين دليل كه دانش چنداني از زبان و ادبيات فارس''ي نداش'ت و ديگ'ر اينك'ه اك''ثر معلم
هاي ادبيات را آدم ه'اي بي نظم و انض'باطي مي دانس''ت( ».م''اكويي ،دبيرس''تان ال'برز ،ص )195
-6مجته''''''دي و الج''''''وردي ،خ''''''اطرات محم''''''دعلي مجته''''''دي ،ص195
-7من''''''''''''وچهر آدميت ،س''''''''''''ده نام''''''''''''ه142 ،
-8مجتهدي' و الجوردي ،خ''اطرات محم''دعلي مجته''دي '،ص( 154تاكيد از نويس''نده اس''ت)
-9مجته'''''''''''دي' و الج'''''''''''وردي ،خ'''''''''''اطرات محم'''''''''''دعلي مجته'''''''''''دي '،ص 193
-10من''''''''''''وچهر آدميت ،س''''''''''''ده نام''''''''''''ه264 ،
-11من''''''''''''وچهر آدميت ،س''''''''''''ده نام''''''''''''ه265 ،
-12من'''''''''''''''وچهر آدميت ،س'''''''''''''''ده نامه
-13من''''''''''''''''''''''''''''''''وچهر آدميت ،س''''''''''''''''''''''''''''''''ده نام''''''''''''''''''''''''''''''''ه268 ،
-14منوچهر آدميت ،سده نامه .269 ،ب'اوجود اين زب'ان اس''تعاري و ب'ار عرف'اني و م''ذهبي،
نظرات دكتر آدميت انتقاد مستقيم از ابع'اد هژمونيك عقالنيت ف'ني ـ علمي اس'ت ك'ه مشخص'ه ب'ارز
سيس'''''''تم آموزش'''''''ي ايران و دبيرس'''''''تان ال'''''''برز ب'''''''ه ط'''''''ور خ'''''''اص اس'''''''ت.
-15درباره دموكراس''ي ص''وري در انجمن اوليا و مربيان در دبيرس''تان ال''برز رج''وع كنيد ب''ه
مجتهدي' و الجوردي ،خاطرات محمدعلي مجتهدي '،ص 65
256 ؟؟؟
رقم بزند.
. iدر اینکه در اروپا دنیای مدرن از چه زمانی آغاز گردید بحث های زیادی شده است .در اینجا تنها به آن اکتفا میکنم که تجدد اروپایی از زمانی آغاز
شد که به تدریج و به طور انباشتی مردمان بیشتری وارد جرگه و گود فاعلیت شدند .یعنی با رنسانس تعدادی از نخبگان وارد حیطه فاعلیت گردیدند ،و با
انقالب پرتستانیزم حلقه مشارکت مردم عادی در جریان فاعلیت بسیار وسیع تر شد .با انقالبات دمکراتیک ،مانند امریکا و فرانسه این نوع فاعلیت و
حقوق مربوط' به آن نهادینه و قانونمند شدند.
. iiدر برخی موارد ،بخصوص در قرن نوزدهم میالدی ،برخی از متفکران ایرانی ،مانند طالبف تبریزی ،واژه هایی مانند "منی" "منیت" و ترجمه
عربی آن "انانیت"' را برای سوژه مدرن بکار برده اند .رجوع کنید به فرزین وحدت،رویارویی فکری ایران با مدرنیت ،تهران انتشارات ققنوس،
،1383فصل .2
. iiiاین بدان معنا' نیست که مشروطه و دست آورد های آنرا نفی کنم .شکی در این نیست' که مشروطه و مشروطه خواهی جهش نسبتا مهمی در فرآیند
تولید افراد کنشگر بود و از این دیدگاه قدمی مهم در راه به سوی تجدد .ولی به علت نبود تعداد کثیری مردمانی که به فاعلیت دست یافته بودند و از
حقوق خود آگاه بودند ،نهاد های دمکراتیکی که مشروطه تاسیس کرده بود (از قبیل محدود کردن سلطنت مطلقه ،ایجاد نوعی پارلمان ،مطبوعات نسبتا
آزاد و غیره) ،بزودی فرسوده شدند و به خدمت خود کامکی در آمدند .اما باید توجه داشت که بوجود آمدن افراد خود بنیاد مدرن و ایجاد نهاد های
دمکراتیک دوران تجدد فرآیندی انباشتی است و مشروطه حلقه ای مهم درتکوین این فرآیند است.
. ivهرچند که آزادی فرد به نظر بسیاری از صاحبنظران بن مایه تجدد را تشکیل میدهد ،اما اگر این آزادی را به طور انتزاعی و فارق از مقوله فاعلیت
به حساب بیاوریم ،خود آن مفهوم آزادی فرد دچار تزلزل میشود .برای مثال یک فرد بی خانمان و آواره از "هفت جهان آزاد" است ،ولی چونکه فاعلیت
قلیلی را در وجود خود ذخیره دارد ،آیا میتوان قائل شد که وی آزادی به معنی مثبت' کلمه را داراست؟
v
. “It would be sad for us to be forced to agree that this distinctive and almost unlimited faculty [“the faculty of self-
perfection”] is the source of all man’s misfortune; that this is what, by dint of time, draws him out of that original
condition in which he would pass tranquil and innocent days; that this is what, through centuries of giving rise to his
”enlightenment and his errors, his vices and his virtues, eventually makes him a tyrant over himself and nature.
(Discourse on the Origin of Inequality) in Rousseau, Jean-Jacques, and Donald A. Cress. Basic Political Writings.
Indianapolis: Hackett Pub. Co, 1987, p. 45.
vi
. Reason is what turns man in upon himself. Reason is what separates him from all that troubles him and
afflicts him. Philosophy is what isolates him and what moves him to say in secret, at the sight of a suffering man,
“Perish if you will; I am safe and sound.” ... His fellow man can be killed with impunity underneath his window. He has
merely to place his hands over his ears and argue with himself a little in order to prevent nature, which rebels within
him, from identifying him with the man being assassinated. Savage man does not have this admirable talent, and for
lack of wisdom and reason he is always seen thoughtlessly giving in to the first sentiment of humanity. Ibid. p. 54-55.
vii
. “In fact, commiseration will be all the more energetic as the witnessing animal identifies itself more intimately with
suffering animal. Now it is evident that this identification must have been infinitely close in the state of nature than in
the sate of reasoning. Reason is what engenders egocentrism, and reflection strengthens it.” Ibid.
مثالی که روسو در زمان خودش برای اثبات این ادعا عرضه میکند بسیار جالب است .وی میگوید که در یک زد وخورد خیابانی تنها عوام و مردمان
"اوباش" به دلیل احساسات همدلی فطری که دارند سعی میکنند طرفین دعوا را از هم جدا کنند و افراد خردمند و"دوراندیش" خود را از معرکه دور
میکنند '.همانجا ،ص .55
viii
. “As an unbroken steed bristles his mane, paws the ground with his hoof, and struggles violently at the mere
approach of the bit, while a trained horse patiently endures the whip and the spur, barbarous man does not bow his head
”for the yoke that civilized man wears without a murmur, and he prefers the most stormy liberty to tranquil subjection.
Ibid., p.72
. ixالبته این به آن معنی نیست' که گفتمان روسو سراسر با تمام سویه های روزگار نو مخالف بود و یا قصد داشت انسان را به مراحل بدوی اش پس براند.
برای مثال روسو هیچگاه ازاندیشه بازگشت به "وضعیت طبیعی" انسان بدوی دفاع نکرد.
x
. David Roberts and Peter Murphy, Dialectic of Romanticism: A Critique of Modernism, Continum 2004. p. 4.
. xiهمانجا .از میان سرشناسان نهضت رومانتیک' اواخر قرن 18ام تا اواسط قرن 19ام آلمان میتوان از افراد زیر نام بردJohann Gottfried :
von Herder، Johann Christian Friedrich Hölderlin، Friedrich Wilhelm Joseph Schelling،Johann Wolfgang von
Goethe،.Schlegel Karl Wilhelm Friedrichو .Friedrich Daniel Ernst Schleiermacher
برای مطالعه بیشتر در مورد انتقاد رومانتیک ها از جریان روشنگری و مدرنیته رجوع کنید ،برای مثال ،به:
.Isiah Berlin, Three Critics of the Enlightenment: Vico, Hamann, Herder, Princeton University Press, 2000
. xiiدر مورد ارتباط فکری وبر و رومانتیسزم' رجوع کنید ،برای مثال ،به:
.Bryan S. Turner, Max Weber: From History to Modernity, Routledge 1993. pp 11-12
. xiiiدر مورد ارتباط فکری و تاثیر فکری وبر بر جریانات پستمدرن نگاه کنید به:
.Nicholas Gane, Max Weber and Post-modern Theory: Rationalization versus Re-enchantment, Palgrave 2002
همانطور که خواهیم دید ،پستمدرن ها از انتقاد به خردگرایی بسیار پیش رفته اند ،و کوشش کرده اند که عقالنیت و انسانگرایی را از بیخ و بُن ریشه
برکنند.
. xivیکی از پژوهشگران معاصر نکات مهمی را درباب سنخیت افکار نیچه با فاعلیت و سوبژکتیویته انسان
بیان کرده است" :طبق نظر هایدگر ،نیچه آخرین و افراطی ترین سخنگوی ارتقاء یکسویه سوبژکتیویته انسان است.
نزد نیچه ،انسان میبایست هر دورنمایی را از پیش شکل سازی کند ،یعنی آنرا اراده کند .نیچه "هستی" را به حال خود
رها نمیکند .نزد نیچه خالقیت انسان امری ملکوتی است و به موجودیت "هستی" هیچ وقعی نمیگذارد .نیچه
سوبژکتیوته را به فرجامش میرساند و بدین سان فرآیند متافیزیک غربی را به مرحله پایانی اش راهبردار میشود .به
زعم هایدگر ،آنطور که نیچه "هستی" را به صورت "ارداه" تعبیر میکند ،خود را در متافیزیک سوبژکتیویته درگیرو
محبوس میسازد ...نیچه همواره طرفدار سوبژکتیوته متافیزیکی دکارتی باقی ماند و نمیتوانست "هستی" را به صورت
:" رجوع کنید به.موجودیت مستقل تصور کند
Gregory B Smith, Nietzsche, Heidegger, and the Transition to Postmodernity, University of Chicago Press. p. 229
تاریخ انسان فاعل و سوژه است (البته به تعبیر' ویژه خودش از این
ِ با اشاره به فرآیند گذار از اخالقیات مرسوم چنین میپدارد که سر انجام،خود نیچه
جامعه و اخالق، "اگر ما خود را در این فرایند سترگ قرار دهیم که در آن شجره سرانجام مثمر ثمر میشود:مفهوم کلیدی) که آنرا" فرد برتر" مینامد
( "] آنگاه است که درمیابیم' که رسیده ترین میوه' "فرد فرمانروا [برتر.مرسوم سرانجام آنچه را که آنها تنها' وسیله رسیدن به آن بوده اند آشکار میکنند
و خود مختار و فراتر از اخالق، [این فرد برتر] دیگر از قید اخالق مرسوم فارق است. که تنها به خودش شبیه است،) استsovereign individual
:" نگاه کنید به.است
.Friedrich Nietzsche, On the Genealogy of Morals, Vintage, 1967, p. 59
از آنجایی که، ولی خود وی را نمیتوان کامال درون این جریانات قرار داد، گرچه نیچه را میتوان یکی از پدران جریانات پستمدرن به حساب آورد. xv
نیچه سخت به خود مختاری و فاعلیت انسان باور داشت هرچند که بسیار متفاوت از انسان خود مختار و خود بنیاد که در روشنگری برخوردار از خرد و
.جهانشمول محسوب میشود
مگر میتوان دیوانگان و می زدگان را در قبال اعمالشان مسئول دانست؟ کنش خردمندانه همواره مسئولیت را به دنبال دارد ولی کنش دیوانه و می. xvi
'.زده چنین نیست و به این دلیل اصل فاعلیت انسان را نفی میکند
تمام... "او همواره فیلسوف اصلی بوده است: فوکو در مورد تاثیر هایدگر بر افکارش میگوید. xvii
".بالش فلسفی من از راه خواندن هایدگر میسرشد
Michel Foucault, “The Return of Morality,” in Politics, Philosophy, Culture: Interviews and other Writings:
.1977-1984. Routlege, 1990, p. 250
.اما فوکو غالبا خود را بیشتر مدیون نیچه میدانست و به تاثیر نیچه بر خودش بیشتر اصرار میورزید
من نیچه ای، " در جواب به سادگی بگویم:برای مثال در اواخر عمرش در مصاحبه ای اقرار داشت که
از دیدگاه و متون نیچه به حوزه های متفاوت، تا حد امکان، و کوشش دارم که در موارد مختلف.هستم
.250-251 " رجوع کنید به همانجا صص.بنگرم
: به، برای مثال،در مورد تاثیر نیچه بر فوکو نگاه کنید
.Alan D. Schrift, Nietzsche’s French Legacy: A Genealogy of Poststructrualism, Routledge, 1995
: به، برای مثال،در مورد تاثیر هایدگر بر فوکو نگاه کنید
Hubert Dreyfus and Paul Rabinow, Michel Foucault, Beyond Structuralism and Hermeneutics, University of Chicago
.Press, 1983
"فنی نشان میدهد- "نقطه پایانی فلسفه خود را به صورت پیروزی و غلبه بر جهان از طریق دستکاری های علمی: هایدگر می گوید. xviii
".The end of philosophy reveals itself as the triumph of the manipulable arrangement of scientific-technical world "
:رجوع کنید به
David Carr, “The Question of the Subject: Heidegger and the Transcendental Tradition,” in Hubert Dreyfus and Mark
.Wrathall (eds.), Heidegger Reexamined, Vol. 4: Language and the Critique of Subjectivity, Routledge, 2002, p. 273
و ازینرو اشاره ای به،طرفه اینجاست که هایدگری های ایران سخنی از متافیزیک' اسالمی بمیان نمی آوردند وآنرا هنچگاه تحلیل اساسی نکرده اند. xix
.این واقعیت ندارند که جریان اصلی (ولی نه تمام جریانات) متافیزیک' اسالمی مانند همتای غربی خود مبتنی' بر فائق آمدن انسان بر طبیعت' است
نکته حائز اهمیت در این کتاب اینست که. در کتاب' "تاریخ دیوانگی" فوکو به طرز غریبی اکثر موضاعت نوشته های آینده خود را مطرح میکند.xx
' با وضوح نسبتا' بیشتری از آثار بعدی اوست که به درک آن کمک زیادی میکند و خواننده میتواند' با،موضاعتی را فوکو در این اثر اولیه خود بیان میکند
.سهولت بیشتری به دستور کارو دغدغه های طوالنی مدت فوکو دست بیابد
xxi
. “After defusing its violence, the Renaissance had liberated the voice of Madness. The age of reason, in a strange
takeover, was then to reduce it to silence.” Michel Foucault, History of Madness, 2006, p. 44.
همانطور که، او دیوانگان را تقدیس کرده بود. "…مسیح به دیوانگی ارج مینهاد: درنظر فوکو مسیح به دیوانگی با همدلی فراوان مینگریست. xxii
وینسنت' قدیس به. معصیتکارانی' را که بخشوده شده بودند و فقرائی را که وعده ثروت های جاودانی به آنها داده شده بود،بیمارانی را که شفا یافته بودند
و، وسوسه شدگان، ابلیس زدگان و مجانین،تیمارداران مجانین گوشزد میکرد که آنها نباید هیچگاه فراموش کنند که مسیح اراده کرده بود که دیوانگان
".جن زدگان را گرد خود فرا آورد
Christ had honoured madness. He had sanctified the mad as he had sanctified the sick who were cured, sinners who …“
were forgiven, and the poor, who were promised eternal riches. Saint Vincent de Paul recalled for those whose task it
was to watch over the demented in houses of confinement that they should never forget that their saviour had chosen ‘to
.be surrounded by lunatics, diabolical men and madmen, by the tempted and the possessed’.” Ibid., p. 153
Another effect of that figure [division of human life into daylight and obscurity, shadow and light, dream and “ . xxiii
waking] was to lead man into a powerful forgetting; he was to learn to dominate that great division, and bring it down to
his own level; and make in himself the day and the night, and order the sun of the truth to the pale light of his truth.
Having mastered his madness, and having freed it by capturing it in the gaols of his gaze and his morality, having
disarmed it by pushing it into a corner of himself finally allowed man to establish that sort of relation to the self that is
known as ‘psychology’. It had been necessary for Madness to cease being Night, and become a fleeting shadow within
.consciousness, for man to be able to pretend to grasp its truth and untangle it in knowledge.” Ibid., p. xxxiv
منظور نیچه از لفظ تراژیک تنش بین دو جنبه. همان مفهموم نیچه ای کلمه تراژیک است، آنچه فوکو در اینجا به آن با لفظ "تراژیک" نام میبرد. xxiv
، و جنبه دیونیزوسی که مربوط' میشود به خدای شراب، یعنی تنش بین جنبه آپولویی که با خرد وعقل و روشنایی گره خورده،زندگی انسان است
. و تاریکی، سرمستی،شوریدگی
The cosmic, tragic experience of madness was hidden by the exclusive privileges of a critical consciousness. For “ .xxv
that reason the experience of the classical age, and by extension the modern experience of madness, cannot be
considered as a total figure, which would thus finally reach its positive truth. It is rather a fragmentary figure that is
erroneously taken as complete, an ensemble unbalanced by all that it lacks, or rather all that obscures it. Behind the
critical consciousness of madness in all its philosophical, scientific, moral and medicinal guises lurks a second, tragic
consciousness of madness, which has never really gone away. It is that tragic consciousness that is visible in the last
words of Nietzsche and the last visions of Van Gogh. It is that same element that Freud began to perceive at the furthest
point of his journey, the great wound that he tried to symbolise in the mythological struggle between the libido and the
.death instinct.” Ibid., p. 27-28
'.در اینجا به نظر میرسد فوکو از واژه نابخردی به عنوان مترادفی برای مفهموم دیوانگی خود استفاده میکند
xxvi
. “Unreason in the sixteenth century was a sort of open wound, which in theory constantly posed a threat to the link
between subjectivity and truth. The path taken by Cartesian doubt seems to indicate that by the seventeenth century the
danger has been excluded, and that madness is no longer a peril lurking in the domain where the thinking subject holds
rights over truth: and for classical thought, that domain is the domain of reason itself. Madness has been banished.
While man can still go mad, thought, as the sovereign exercise carried out by a subject seeking the truth, can no longer
be devoid of reason.” Ibid., pp.46- 47.
فقر تبدیل، بعد از کالوین و لوتر... "فقر دیگر بخشی از دیالکتیک تواضع و تمجید شدن نیست: با اشاره به آغاز دوران تجدد فوکو با حسرت میگوید. xxvii
تبدیل شد به مقوله ای اخالقی و، فقرکه هدف و غایت تجربه های مذهبی بود وبه همین دلیل هم مقدس بشمار میامد...شد به نشانی از مجازات های کهن
. 73-74 در مورد انتقاد فوکو از سخت کوشی در امر معاش نگاه کنید به همان منبع' صص.57 " همانجا ص.مورد نکوهش قرار گرفت
.74-76 همانجا صص. xxviii
به ویژه در مورد مسائل جنسی عدول میکند ونظریه، شاید به نظر برسد که در سال های بعدی فوکو از بعضی از آراء خود. 86-90 همانجا صص. xxix
نباید فراموش کنیم که نوشته، ولی با وجود چنین ظاهری در کارهای بعدی فوکو.فرویدی تحت انقیاد درآمدن امورات جنسی در دنیایی مدرن را رد میکند
.های متاخرتر فوکو بیشتر به پیچیدگی' شان افزوده میشود و عنصر رمانتیک کماکان در آثار وی غلبه دارد
.94-95 صص، همانجا. xxx
Power must be analysed as something which circulates, or rather as something which only functions in the form of “ . xxxi
a chain. It is never localised here or there, never in anybody’s hands, never appropriated as a commodity or piece of
wealth. Power is employed and exercised through a net-like organisation. And not only do individuals circulate between
its threads; they are always in the position of simultaneously undergoing and exercising this power. In other words,
individuals are the vehicles of power, not its points of application.” Michel Foucault, Power and Knowledge: Selected
.Interviews and Other Writings 1972-1977, Pantheon Books, 1980, p. 98
xxxii
. “As the archaeology of our thought easily shows, man is an invention of recent date. And one perhaps nearing its
end. If those arrangements were to disappear as they appeared, if some event of which we can at the moment do no
more than sense the possibility – without knowing either what its form will be or what it promises – were to cause them
to crumble, as the ground of Classical thought did, at the end of the eighteenth century, then one can certainly wager
that man would be erased, like a face drawn in sand at the edge of the sea.” Michel Foucault, The Order of Things: An
Archaeology of Human Sciences, Routledge 2002, p. 422.
وی صحبت از شکستن قواعد و قوانین قرداد ها و نهاد ها برای، دریکی از معدود جاهایی که دریدا تعریف نسبتا' روشنی از ساختار شکنی میکند. xxxiii
:شکوفایی "دیگری" مینماید
“The very movement of this fabulous repetition can, through a merging of chance and necessity, produce the new of an
event. Not only with the singular invention of a performative, since every performative
presupposes conventions and institutional rules—but by bending these rules with respect for the rules themselves in
order to allow the other to come or to announce its coming in the opening of this dehiscence. That is perhaps what we
call deconstruction.” Jacques Derrida “Psyche: Inventions of the Other,”
in Reading de Man Reading, Lindsay Waters and Wlad Godzich (eds.), University of Minnesota Press, 1989, pp. 59-
60.
xxxiv
. “The modern dominance of the principle of reason had to go hand in hand with the interpretation of the essence of
beings as objects, an object present as representation [Vorstellung], an object placed and positioned before a subject.
This latter, a man who says "I" an ego certain of itself, thus ensures his own technical mastery over the totality of what
is.” Jacques Derrida, “The Principle of Reason: The University in the Eyes of Its Pupils,” Diacritics, Vol. 13, No. 3
(Autumn, 1983), pp. 9-10.
xxxv
. “There has never been The Subject for anyone…. The Subject is a fable.” Jacques Derrida “Eating Well,” or the
Calculation of the Subject: A n Interview with Jacques Derrida,” in E. Cadava et al (ed.), Who Comes After the Subject,
Routledge, 1991, p. 102.
Within the metaphysics of presence, within philosophy as knowledge of the presence of the object, as the “ . xxxvi
being-before-oneself of knowledge in consciousness … The history of being as presence, as self-presence in absolute
knowledge, as consciousness of self in the infinity of parousia—this history is closed. The history of presence is closed,
for history has never meant anything but the presentation
[Gegenwärtigung] of Being, the production and recollection of beings in presence, as knowledge and mastery.” Jacques
Derrida, Speech and Phenomena, Northwestern University Press, 1973, p. 102.
. “And that which I am calling here schema or image… installs the virile figure at the determinative centerof the
xxxvii
subject. Authority and autonomy… are , through this schema, attributed to the man (homo and vir) rather than to the
woman, and to the woman rather than to the animal. And of course to the adult rather than to the child. The virile
strength of the adult male, the father, husband , or brother … belongs to the schema that dominates the concept of
subject. The subject does not want just to master and possess nature actively. In our cultures, he accepts sacrifice and
eats flesh…I would ask you : in our countries, who would stand any chance of becoming a chef d 'Etat (a head of State),
and of thereby acceding "to the head," by publicly, and therefore exemplarily, declaring him- or herself to be a
vegetarian? 14 The chef must be an eater of flesh …” Jacques Derrida “Eating Well,” or the Calculation of the Subject:
A n Interview with Jacques Derrida,” in E. Cadava et al (ed.), Who Comes After the Subject, Routledge, 1991, p.114.
xxxviii
. “The whole subjectal axiomatic of responsibility, of conscience, of intentionality, of property that governs today’s
dominant juridical discourse and category of decision right down to its appeals to medical expertise is so theoretically
weak and crude that I need not emphasize it here.” Jacques Derrida, “Force of Law: The “Mystical Foundation of
Authority,’” in Deconstruction and the Possibility of Justice, Drucilla Cornell, et al., (eds.) Routledge 1992, p. 25.
xxxix
. “Levinas speaks of an infinite right: in what he calls “Jewish humanism,” whose basis is not the “concept of man,”
[subject] but rather the other; “the extent of the right of the other” is that of a “practically infinite right”… Here equity
is not equality, calculated proportion, equitable distribution or distributive justice but rather absolute dissymmetry. And
Levinas’s notion of justice might sooner be compared to the Hebrew equivalent of what we should perhaps translate as
“sanctity.” Ibid., p. 22.
طَرفه اینجاست که دراین گزیده دریدا وادادن خود و منیت' به نفع "دیگری" را با "عدالت" به روش نیچه ای که با هرنوع' مساوات مخالف است مخلوط
.1381 ، نشر آگه، گذار از مدرنیته؟ تهران، برای تحلیلی هوشمندانه ای از نیچه در این مورد رجوع کنید به شاهرخ حقیقی.میکند
راه برون رفت از جنبه های تاریک تجدد، از کانت و هگل تا هابرماس، از دیدگاه بسیاری از متفکران، همانطور که در ذیل به آن اشاره خواهم نمود. xl
. بلکه همگانی کردن سوبژکتیویته است، امحاء آن نیست،وفاعلیت انسان
xli
. “For there to be gift, it is necessary that the gift not even appear, that it not be perceived or received as gift...For
there to be gift, not only must the donor or donee not perceive or receive the gift as such, have no consciousness of it,
no memory, no recognition; he or she must also forget it right away… and moreover this forgetting must be so radical
the it exceeds even the psychoanalytic categoriality of forgetting. This forgetting of the gift must even no longer be
forgetting in the sense of repression.” Jacques Derrida, , Given Time: I Counterfeit Money, University of Chicago Press,
1992, p. 16.
xlii
. “Like every history, the history of a culture no doubt presupposes an identifiable heading, a telos toward which the
movement, the memory, the promise, and the identity, even if it be as difference to itself, dreams of gathering itself:
taking the initiative, being out ahead, in anticipation (anticipatio, anticipare, antecapere). But history also presupposes
that the heading not be given, that it not be identifiable in advance and once and for all. The irruption of the new, the
unicity of the other today should be awaited as such … it should be anticipated as the unforeseeable, the
unanticipatable the non-masterable, non-identifiable, in short, as that of which one does not yet have a memory.” Jaque
Derrida, The Other Heading: Reflections on Today’s Europe. Indiana University Press, 1992. pp. 17-18.
.1382 ، انتشارات ققنوس، تهران، رویارویی فکری ایران با مدرنیت، رجوع کنید به فرزین وحدت. xliii
" جایگاه انسان نزد، یحیی بوذری نژاد: به، برای مثال، نگاه کنید، ) در مورد جایگاه انسان و انسان کامل نزد مالصدرا (صدرالدین شیرازی. xliv
.23 شماره،1389 زمستان،6 سال،" اندیشه نوین دینی،مالصدرا
طور عمده از طریق محدود شدن تحصیالت دانشگاهی به ویژه، از زمان رونالد رگان تا بحال، برای مثال، تضعیف فاعلیت مردم در ایاالت متحده. xlv
. و اشاعه بنیانگرایی مذهبی صورت گرفته است، کاهش چشمگیر' نیروی اتحادیه های کارگری،در علوم انسانی
رجوع کنید به انتقاد من از بسط خرد ابزاری در. بیشتر خرد ارتباطی است و نه خرد ابزاری، در اینجا میبایست' اضافه کنم که منظور من از خرد. xlvi
:ایران
Farzin Vahdat, “Alborz High School and the Process of Rationalization in Iran,” Iranian Studies, Volume 44, Number
.5, September 2011
مهرنامه ۲۷
احسان نراقی :مابین بومی گرایی و بومی زدگی
فرزین وحدت
دهه های چهل و پنجاه خورشیدی شاهد ظهور نحله های فکری نسبتا جدیدی بود
که میتوان به طور کلی از آنها به صورت مخلوطی از "بومی گرایی" و "بومی زدگی"
یاد کرد .غربزدگی آل احمد و بازگشت به خویش شریعتی راه را برای پیدایش این
نحله ها باز کرده بود .هرچند که نه غربزدگی و نه بازگشت به خویش کامال پشت به
دنیای مدرن و غرب کرده بود ،گفتان هایی متاثر از آل احمد و شریعتی پا به عرصه
گذاشتند که بیش از آنها منتقد ،و حتی فراتر از آن ،ستیزنده Nبا مدرنیته و فرهنگ جدید
غرب بودند .در واقع میتوان گفت که در آن زمان یک طیف متدرج وجود داشت که یک
سوی آن بومی گرایی بود و طرف دیگر آن بومی زدگی .در تحلیل من آل احمد و
شریعتی بیشتر طرف بومی گرایی بودند N،کسانی مانند داریوش شایگان (در آن
زمان) و سید حسین نصر نزدیکتر به قطب بومی زدگی ،و فردی مانند مرحوم
احسان نراقی تقریبا در میانه این طیف قرار داشتند .از این منظر ،آل احمد و
شریعتی در حالیکه به سختی از امپریالیسم غربی انتقاد میکردند ،اما با اصول
روشنگرایی و مدرنیته ،یعنی فاعلیت و عاملیت Nانسان نسبت به طبیعت و در عرصه
اجتماعی-سیاسی( ،البته با کش وقوس های زیادی که در جاهای دیگر به تحلیل آنها
پرداخته ام) مسئله نداشتند و آنرا بیشتر به تلویح پذیرفته بودند و گفتمان خود را با آن
اصول وفق داده بودند .از طرف دیگر سید حسین نصر و داریوش شایگان آن زمان
انتقاد خود را بیشتر متوجه همان اصول روشنگری میکردند و مبانی دنیای مدرن را به
طور کلی نفی میکردند .مرحوم نراقی هرچند اصل فاعلیت انسان را مورد سوال
قرار داده بود و با انتقاد از جنبه ها منفی دنیای متجدد سخت Nدر جستجوی هویتی
"اصیل" بود ،به مسئولیت انسان ،که الزمه آن آزادی است ،اعتقاد داشت .اما نراقی
به این واقعیت توجه نداشت که زیر بنای آزادی اصل فاعلیت انسان است که دروهله
اول در مقابله بشر با طبیعت بوجود میاید .از این نظر ،پایه های بود شناسی و
فلسفی نراقی دهه 50از افکار ضد ونقیضی متشکل بود که وی را به نوعی در میانه
طیف بومی گرایی/بومی زدگی قرار میداد.
مانند داریوش شایگان در آن زمان ،نراقی در دهه پنجاه مخاطب های نسبتا
زیادی ،در مقایسه با شریعتی و آل احمد ،نداشت .بیشتر کسانی که از«غربت غرب»
و« آنچه خود داشت» وی استقبال میکردند Nدر واقع دانشجویان طبقه متوسط و
متوسط به باال بودند که در واقع به علت تاثیرپذیری نسبتا باال از فرهنگ مدرن غرب
دغدغه اصالت پیدا کرده بودند ،و مرحم درد خود را در افکار شخصی مانند نراقی
میجستند .خود مرحوم نراقی هم بیشتر تحصیالت عالیه خود را در غرب (سویس و
فرانسه) کسب کرده بود و به همین دلیل تاثیر زیادی از فرهنگ غرب گرفته بود ،به
صورت عکس العملی به "غربگرایی" خودش ،در زمان قبل از انقالب ،سخت تحت
نفوذ گفتمان "ضد فرهنگ" ( )counter cultureدهه شصت و هفتاد میالدی آن
دیار بود .ضد فرهنگ غرب در دهه های شصت و هفتاد بسیار از فرهنگ مدرن غربی
انتقاد میکرد N،و ریشه آن یعنی فاعلیت انسان را باعث بیگانگی انسان از خود و
طبیعت میپنداشت .نراقی به پیروی از ضد فرهنگ غربی بسیاری از جنبه های
مدرنیته و مدرنیزاسیون را به باد انتقاد میگرفت Nکه برای آن زمان ایران کاربرد
چندانی نداشت N،اما به این دلیل که روی دیگر آن تشویق به "اصالت گرایی" بود مورد
استقبال برخی از قشرهای تحصیل کرده و نسبتا آشنا با فرهنگ غربی قرار میگرفت.
در آن زمان نراقی اصرار میورزید که ایرانیان پیام ضد فرهنگ غرب را جدی
فاعلیت انسان ،به آن دچار شده
ِ بیگرند تا بیگانگی ای را که غرب ،در پی نزج گرفتن
ما را در خود غرق نکند .به زعم نراقی آنروز ،نوعی "غربت" Nانسان غربی را به
مصیبتی عظیم رانده است که نسبت به خویش ،خانه خویش و همطرازان خود بیگانه
کرده است .واین حالت مختص به غرب نیست؛ اگر ما شرقی ها هم اصالت خود را
از دست بدهیم ،چنین حالت محنت باری میتواند عارض ما نیز بشود .آنچه نراقی در
آن هنگام باعث وبانی این بیگانه شدن میپنداشت ،چیزی نبود بجز غلبه و تسلط
انسان مدرن بر طبیعت ،که وی بنا به تصریح خویش از جهانبینی ضد فرهنگ خود
غرب به عاریت گرفته بود .به زعم نراقی انسان شرقی در جهانبینی و شیوه زندگانی
اش جرئت نمی کرده که خود را قاهر طبیعت بپندارد و این گستاخی را نداشته که
خود را ارباب و آقای زمین و آنچه در آنست بداند .تنها انسان غربی بعد از رنسانس
چنین رویکردی را از خود نشان داده و در نیمه دوم قرن بیستم دارد تقاص آنرا
درغُربت نسبت به طبیعت و بیگانگی با "دیگری" Nپس میدهد.
نراقی اشارات مهمی به جنبه های منفی و تاریک مدرنیته داشت که هشدارهای
بجایی در فرآیند مدرن شدن کشوری مانند ایران محسوب میشوند .وی با استفاده از
مضمون اصلی کتاب
«دیالیکتیک Nروشنگری» اثر هورکهایمر و آدورنو به این نکته اشاره داشت که در
فرآیند تسلط بر طبیعت ،انسان مدرن در واقع خود را نیز به زیر سلطه درآورده
است .در تمدن مغرب ،زمین به زعم نراقی دهه پنجاه ،انسانی که فاعلیت و
سوژگی نسبت به طبیعت دارد و در صدد تصرف آن است ،به دلیل آنکه خود وی پاره
صورت موردِ تصرف و شئی وارگی یا ابژه تبدیل میشود که
ِ ای از طبیعت است ،به
یکی از اساس محنت انسان در دوران تجدد است .حتی قبل از ادوارد سعید ،نراقی
اشارتی داشت Nبه مسئله شرق شناسی که آنرا وسیله ای میدانست که غربیان با
مورد مطالعه قرار دادن غیرغرب ،در پی تثبیت تمدن جدید خود بودند ،واز این رو ما
را شئی واره کرده بودند.
یکی از تبعات بسیار مهم افکار نراقی این بود که توجه متفکران و قشری از افکار
عمومی را به مسئله بومی کردن مدرنیته جلب کرده بود .در گمان بسیاری شکی
نیست که مولفه های مدرنیته میبایست خود را با شرایط فرهنگی کشور ما وفق
بدهد ،و ازاینرو تبعات افکار نراقی و همفکرانش در این زمینه را میتوان تا حدی مثبت
ی آنزمان به بومی زدگی هم تمایل داشت و
ارزیابی کرد .اما شوربختانه گفتمان نراق ِ
با حمله به اساس تجدد N،جنبه های مثبت دنیای مدرن را هم تلوحیا و تصریحا مورد
سوال قرار میداد و تر و خشک را باهم میسوزاند .ولی در ضمن نباید فراموش کرد
که گفتمان بعد از انقالب نراقی چرخش های مهمی به خود دیده است که جای بحث
مجزای را دارد.
در باره آل احمد :گفتگوی فرزین وحدت با متین غفاریانy
مهرنامه ۱۵
.۱زمینه ای که آل احمد در آن کتاب خود یعنی غربزدگی را نوشت چه بود؟ چه جریان اجتماعی در میان بود که
گفتههای آل احمد این چنین مورد توجه قرار گرفت؟
در این مورد بحث ها و تحلیل های بسیار زیادی انجام شده که گفته های من تا حدی جنبه تکرار مکررات را
دارد .ولی به طور اجمال میتوان گفت که شرایط سیاسی-اجتماعی زمانی که آل احمد غربزدگی را مینوشت برای
پذیرفتن تز های اصلی این کتاب بسیار آماده بود .جریاناتی مانند کودتای 28مرداد ،خودکامگی و استبداد
روزافزون محمد رضا شاه ،خدشه دار شدن استقالل کشور به دلیل وابستگی به غرب و به خصوص ایاالت
متحده ،خیانت های حزب توده و به تبع آن شکست فکری مارکسیزم در ایران ،را میتوان از جمله مولفه های
اصلی بستر فرهنگی پذیرش و استقبال روشنفکران و به دنبال آنان بسیاری از مردم از افکار آل احمد در آن
برهه انگاشت .من سعی کرده ام در نوشته هایم نشان بدهم که تز اصلی غربزدگی این بود که امپریالیسم غرب،
روان و شخصیت ایرانی را از فاعلیت و کنشگری تهی میکند .البته مفهوم اصلی که آل احمد در بحث در مورد
این روند تهی سازی استفاده میکرد ،مفهوم "خود" است که ریشه آن برمیگردد به عالمه اقبال الهوری .اقبال
مفهوم "خود" و "خودی" را معادل مفهوم سوژه وسوبژکتیوته دوران تجدد ابداع کرده بود و سعی زیادی بر
این داشت که انسان خودبنیاد و مستقل مدرن را در قالب این مفهوم جا بدهد .دنیای مدرن توسط انسان های
خودبنیاد ،مستقل و خود انگیخته که حس فاعلیت و کنشگری در آنها توسعه یافته بنا میشود که به حقوق خود
آگاه هستند و در مقابل استبداد داخلی و دست اندازی های خارجی قد علم میکنند .آل احمد غربزدگی را به مثابه
اضمحالل "خود" و "خودی" ایرانی میپنداشت که توسط استبداد و استعمار انجام میشود .از این نظر آل احمد
غربزدگی را به صورت فرآیند ایجاد یک "خود تو خالی" معرفی مکیند که از "بی سیمایی"" ،نقش برآب"
بودن و "ذره گردی معلق در فضا" بودن رنج میبرد .آدم غربزده در نظر آل احمد منفعل است و فاعلیتی از
خود ندارد ،او "تماشاچی" و همیشه در "کنار گود" است .در این نگاه غربزده کسی است عاری از شخصیت
که "اصالت" خود را از دست داده است .و به گمان من این حلقه ،یعنی ربط دادن اضمحالل سوبژکتیویته
ایرانی به مساله اصالت ،در تفکر غربزدگی بسیار مهم است .در این حلقه است که انتقاد از تضعیف فاعلیت در
میان ایرانیان که یک بحث مهم در اثبات گفتمان مدرنیته است به مساله اصالت و هویت که عمدتا نگاه به گذشته
دارد ،گره میخورد و اینچنان این دو عنصر نسبتا متناقض را در افکار آل احمد ،به تبع آن در افکار عمومی
ایرانیان در چند دهه اخیر ،ادغام کند.
از اینرو باید توجه داشت که گفتمان آل احمد در واقع یک گفتمان دو پهلو بود که از یک نظر مولفه های
بسیار مهم مدرنیته یعنی خودبنیادی و فاعلیت انسان را در بر میگرفت و از نظر دیگر قائل به اصالت و هویت
متمایل به سنتگرایی بود .در واقع ایده ای که آل احمد از آن به عنوان "روشنفکری" یاد میکرد چیزی جز
فاعلیت انسان و آزادی اونبود که پادزهری بود برای غربزدگی و انفعال ایرانیان .در کتاب "در خدمت و خیانت
روشنفکران" آل احمد به این موضوع به طور وضوح اشاره دارد ":میتوان گفت که دوره روشنفکری خاص
دوره است که اجتماعات بشری دیگر به به صورت گذشته و بر روال تعبد -یا به ترس از ماوراء طبیعت -اداره
میشوند ...باید گفت که دوره روشنفکری دوره است که در آن آدمیزاده از عوامل طبیعی بریده و تنها مانده و
سرنوشتش از سرنوشت آن ها جدا شده و خود را در مقابل سرنوشت خود تنها و بی هیچ پشتیبانی آسمانی یا
زمینی میابد ،و مجبور است که بی هیچ انتظاری از خارج یا از عالم باال و فقط به اتکای شخص خود عمل کند.
مختار باشد .آزاد باشد .و مسئول".
.۲نظریات آل احمد در غربزدگی از منظری غیر مذهبی مطرح میشد .واکنش جریان مذهبی به گفتمان
غربزدگی چه بود؟ در گفتمان غربزدگی و به خصوص در کتاب آل احمد رویکردی انتقادی به مذهب هم وجود
دارد .جریان مذهبی با این مسئله چگونه برخورد کرد؟
به گمان من واکنش جریان مذهبی به گفتمان غربزدگی متشکل از حداقل دو بعد بود ،سیاسی و فلسفی .در
بعد سیاسی ،نظریه غربزدگی جریان های مختلف مذهبی مخالف حکومت پهلوی وطیف های سکوالر مخالف
آنزمان ،اعم از چپ و لیبرال ،را به هم نزدیک میکرد .هم گروه های مختلف سکوالر وهم مذهبی های مخالف
به سوی گفتمان غربزدگی ،به این دلیل که آنرا به مثابه مخالفت با رژیم پهلوی و سیطره غرب به شمار
میاوردند ،جذب میشدند .در بعد فلسفی به نظر من قضیه مقداری پیچیده تر است .طیف های لیبرال در گروه
سکوالر از این نظر که به هر حال نظریه غربزدگی و مکمل آن یعنی گفتمان "روشنفکری" آنطور که آل احمد
آنرا مطرح میکرد و در باال به آن اشاره کردم ،عناصر مهمی از روشنگری غربی ،منجمله اختیار و فاعلیت
انسان را میدیدند که برایشان جذاب بود .برخی جریانات روشنفکری مذهبی نیز به دلیل آنکه در آنها مساله
فاعلیت انسان ،البته به صورت غیر مستقیم و با واسطه ،مطرح بود طبیعتا به تفکر آل احمد جذب میشدند .ولی
از طرف دیگر مذهبیون متشرع با آل احمد میانه خوبی نداشتند از اینجهت که به اعتقاد آل احمد "اساس
روشنفکری در اشاعه آزاد اندیشی و جواز چون و چراست" ،و متشرعین درست مانند افراد نظامی متعبد
هستند و تنها از اوامر صادره از باال اطاعت میکنند.
در واقع میتوان گفت که هدف اصلی آل احمد این بود که فرآیند تهی شدن انسان ایرانی از فاعلیتش را با
اشاعه روشنفکری به مثابه آزادی و خودمختاری ،معکوس کند .و این مستلزم آن بود که جنبشی سیاسی و
اجتماعی در ایران بوجود آید که بدنه اصلی مردم ایران و متن جامعه را از انفعال به در آورد .بعد از تجربه تلخ
حزب توده و با سرکوب و ناکامی جنبش ملی ،آل احمد به این نتیجه رسید که تنها جنبش های مذهبی هستند که
میتوانند خیل عظیم جامعه ایران را به حرکت درآورند yکه باشد از آن طریق فرآیند غربزدگی را معکوس کرد .اما
از طرف دیگر آل احمد دین را بزرگترین مانع اشاعه خودمختاری انسان و روشنفکری میدانست ،به ویژه باور
شیعه به انتظار عدالت و ظهور و آنرا عقیده ای به حساب میاورد مبتنی بر "واقعیت را فراموش کردن و تنها به
امید و به خاطر آن وقایع روز و زندگی موجود را فراموش کردن یا حل همه مشکالت را به روزی حواله کردن
که ظهور رخ بدهد .آیا گمان نمیکنید که این خود بزرگترین علت قضا و قدری بودن است؟ مهمل گذاشتن عمل
و تصمیم نیز از همین جا بر میخیزد و کارامروز yرا به فردای نامعلوم افکندن .که همه از بزرگترین موانع
حضور و حصول روشنفکری اند و مانع اشاعه آن".
از این نظر جریانات مختلف مذهبی رویکرد های متفاوتی نسبت به نظریه غربزدگی و آل احمد داشتند.
.۳روشنفکران مهم جریان دینی مانند مطهری و شریعتی به خصوص به گفتمان غربزدگی چگونه بود؟ آیا آنان
از این گفتمان متاثر شدند یا با توجه به اینکه مشارکت جدی در فضای عمومی روشنفکری سکوالر ایران
نداشتند خود از مسیری مستقل به پدیده غرب توجه کردند؟
شریعتی بسیار از آل احمد متاثر بود و از نظر فکری راه "بازگشت به خویش" را آل احمد عمدتا هموار
کرد .ولی این دلیل نمیشود که افرادی yمانند شریعتی خود مستقال به چنین نتایجی نمیرسیدند .گفتمان شریعتی
در واقع به نظریه غربزدگی بسیار نزدیک است و برای مثال در کتاب "بازگشت به خویش" استعمار فرهنگی را
به مثابه "تهی شدن" از خود معرفی میکند .ولی تفاوت شریعتی با آل احمد در این ضمینه در آن است که
شریعتی به مقوله مصرف گرایی به عنوان یکی از مهمترین مولفه های "تهی شدن" از خویش بسیار بیشتر از
آل احمد توجه میکند که بسیار ملهم از انتقاد مارکسیزم از سرمایه داری و شرایط نواستعماری میبود .ولی
تفاوت بسیار عمده شریعتی با آل احمد در این نکته نهفته بود که پادزهر yآل احمد برای غربزدگی "روشنفکری"
به مثابه روشنگری غربی بود ،هرچند که راه رسیدن به آنرا از طریق بسیج مردم به وسیله مذهب تجویز
میکرد ،ولی با شرط ها وشروط هایی .درمانی که شریعتی برای غربزدگی تجویز میکرد ،قدری رادیکال تر بود،
و بطور جدی تری در جستجوی خویشتن اصیل اسالمی بود ،هرچند که این خویشتن اصیل اسالمی با خویشتن
سنتی اسالمی تفاوت های عمیقی داشت و خویشتن اسالمی شریعتی مبتنی بر باز خوانی بسیار ریشه ای از
منابع مختلف اسالمی ،مانند قرآن ،تصوف و مقداری فلسفه اسالمی بود ،به عالوه عناصر مهمی از افکار
معاصر غرب.
اما دغدغه مطهری،به گمان من ،برخالف شریعتی دوجنبه داشت ،یکی اینکه نشان دهد بر خالف اتهامات
غربی ها و شرق شناسان ،اسالم یک دین ضد انسانگرایی و قضا وقدری و معتقد به جبر نیست .دوم آنکه با
مطرح کردن توان اسالم برای پاسخ دادن به مسائل دنیای جدید ،مطهری سعی داشت از نفوذ ایدولوژهایی مانند
مارکسیزم جلوگیری کنند و در واقع آنها را به عقب براند .این دودلمشغولی عمده مطهری وی را به راهی سوق
میداد که او نیز به یک نوع انسانگرایی و فاعلیت انسان ،البته غیر مستقیم و مبتنی بر فاعلیت الهی ،معتقد و
معترف بود .ولی آبشخور آن تفاوت های عمده ای با آل احمد وشریعتی داشت ،مثال فاعلیت با واسطه انسان که
مطهری به آن معتقد بود ،به دلیل مخالفت وی با مارکسیزم ،بیشتر به فرد به عنوان حامل فاعلیت اهمیت میداد،
در صورتی که در گفتمان شریعتی فاعلیت فردی عمدتا(ولی نه کامال) ضعیف است.
.۴پس از انقالب جریان روشنفکری به خصوص روشنفکران دینی به بازنگری در میراث روشنفکری ایران
دست یازید .شما این بازنگری را به خصوص در بحث غربزدگی چگونه ارزیابی میکنید؟
بعد از انقالب بسیاری به بازنگری گفتمان غربزدگی پرداختند و عمدتا با آن با نگاه تحقیر آمیز و تخطئه جو
برخورد کردند .به غربزدگی به صورت مدرنیته ستیزی و انکارکامل غرب نگریستند ونسبت به پیچیده گی ها ،و
در واقع پیچ ها و تنگناهای نظریه غربزدگی ،با ساده اندیشی رفتار کردند .به نظر من این نوع رویکرد اشکال
دارد .همانطور که سعی کرده ام در باال به طور مختصر ،ودر بحث های دیگر مفصال ،نشان بدهم هسته اصلی
طرح غربزدگی و مکمل آن یعنی ایده "روشنفکری" ( آنطور که آل احمد آنها را بیان میکرد) طرفدار yفاعلیت
انسان و بنابر این تثبیت مدرنیته در ایران بود .اما راهکارهایی که وی برای رسیدن به این هدف انتخاب کرده
بود ،یعنی از طریق سنت و مذهب ،عده ای را بر آن داشته که وی را مخالف مدرنیته و آزادی انسان قلمداد
کنند .البته خود آل احمد به این شبهه در باره خودش دامان میزد؛ برای مثال هنگامی که برای سرزنش
متفکران ایرانی که از فرهنگ خودشان بریده شده بودند در حق شیخ فضل هللا مرثیه می سرود .اما آیا میتوان
به کلی آل احمد را برای بکار گرفتن سنت برای رسیدن به مدرنیته سرزنش کرد؟ مگر آن نبود که اروپا نیز تا
حد زیادی از همین راه ،یعنی پرتسانیزم (با تمام خونریزی ها و مصائبش) ،سنگ بنای دنیای مدرن را جا سازی
کرد؟
اما در عمل برخی ازاین معادالت بسیار پیچیده تر است .برای مثال قشر قابل
مالحظه از متمولین و سرمایه داران طرفدار حزب دمکرات هستند؛ و بالعکس گروه
های وسیعی از طبقات متوسط و کارگر بیشترهنگام به جمهوریخواهان رای میدهند و
طرفدار پروپا قرص این حزب ،که بیشتر منافع سرمایه داران کالن را نمایندگی
میکند ،میباشند .یکی از دالیل اصلی این پدیده را میبایست در ابعاد فرهنگی موضوع
مورد بحث جستجو کرد .از نظر اجتماعی و فرهنگی حزب جمهوریخواه در ایاالت
متحده بیشتر محافظه کار است .و شاید دالیل آنرا باید در مرده ریگی که از پیشینیان
پروتستان و پیوریتان خود به ارث برده است بیابیم .یکی از مبانی مذهب پروتستان،
به ویژه شکل حاد آن یعنی پیوریتان ها ،انواع ریاضت های توام با دیسیپلین و انظباط
شدید بود که فرد را در فعالیت های اقتصادی سخت پشتیبانی میکرد .چنین به نظر
میرسد که این اخالق شدید ارتیاض متوجه به دیسیپلین در این گروه با وجود گذشت
چند قرن هنوز بسیار قوی مانده است .فرهنگ محافظه کاری در حوزه های
اجتماعی در امریکا با اخالق کاری عجین شده است که بسیار ماندگار مینماید.
از نظر اجتماعی و فرهنگی دمکرات ها بیشتر سعه صدر از خود نشان میدهند و
طرفدار آزادی های بیشتر سیاسی ،اجتماعی ،فرهنگی ،جنسیتی و جنسی هستند.
دور شدن و دوری جستن از فرهنگ سخت و ریاضت پرور دوران پیوریتانیسم ،به
احتمال زیاد یکی از دالیل مهم تساهل در امور فرهنگی و اجتماعی است که لیبرال
های آمریکایی و طرفدارانشان در حزب دمکرات در طی تاریخ و بویژه در چند دهه
اخیر در خود و جامعه خودشان بوجود آورده اند.
بعد از جنگ جهانی دوم ،و بویژه دراین سه دهه اخیر و با سرکار آمدن رونالد
ریگان ،محافظه کاران امریکایی و حزب اصلی آنان یعنی جمهوریخواهان ،کوشش
کرده اند که هژمونی خود را در سراسر ایاالت متحده Nبه شدت افزایش بدهند .برای
این منظور محافظه کاران بحث هایی را در جامعه ترویج کردند که احساسات خام
توده های مردم و تعصب های مختلف آنان ،بویژه تعصبات و تعلقات خاطر دینی و
نژادی ،را برای رسیدن به اهدافشان مورد استفاده قرار میداد .برای مثال محافظه
کاران و حامیان بسیار ثروتمند آنان برای جلب آرای طبقات کم سوادتر و کم فرهنگ
تر جامعه ،موضوع سقط جنین را در دهه هفتاد و هشتاد میالدی مطرح کردند که تا آن
زمان ،بجز در میان اقلیت کاتولیک ،مسئله ای چندان حاد نبود .با احساساتی کردن
موضوع سقط جنین ،محافظه کاران از نظر فرهنگی گروه های مهمی از مردمان
عوام امریکا را به اردوگاه خود فرا خوانند و آنرا را چنان با این نوع مسائل مشغول
ساختند که این مردمان منافع مادی خود را فدای "منافع" غیر مادی تازه کسب شدهN
(یا مهندسی شده) خودکردند .و به همین ترتیب هم ،محافظه کاران و حزب
جمهوریخواه از تعصبات قومی و ملیت گرایی افراطی این نوع مردمان استفاده
کردند و با الفاظ پراکنی های قومی و ناسیونالیستی تعداد زیادی از طبقات فرودست
تر ،ولی بیشتر سفید پوست ،را همراه خود کرند که تا اکنون نیز ادامه دارد.
اما سیاست های خارجی این دو حزب الزاما با فلسفه سیاسی و سیاست های
داخلی آنان نسبت مستقیم ندارد .از دیر باز یکی از رگه های مشخص سیاستN
خارجی جمهوریخوان بر مبنای "انزوا" از صحنه بین المللی استوار بوده است .با
وجود تعصب های بیشتر قومی ،ملی و مذهبی در میان جمهوریخواهان ،در برخی
موارد بسیار مهم آنها از سیاست انزوا طرفداری کرده اند واز دخالت در امور بین
المللی ،البته تا جایی که منافعشان به خطر نیافتد ،پرهیز کرده اند .اما به دلیل
سیاست ها و الفاظ شونیستی خود ،در بسیاری از موارد جمهوریخواهان در امور
کشور های دیگر دخالت های امپریالیستی زیادی انجام داده اند .از طرف دیگر،
دمکرات ها ،بویژه دمکرات های شمالی و طی چند دهه اخیر ،با وجود اظهار کمتری
از تعصبات مختلف که از آنها سرزده ،دربسیاری از موارد در امور بین المللی دخالت
کرده اند و خود را در این امور به لحاظ فلسفه سیاسی و در عمل بسیار فعال به
حساب میاورند .از این نظر میتوان قائل شد که در سیاست خارجی این دو حزب،
هرچند به دالیل مختلف ،چندان تفاوتی در مورد دخالت سیاسی و نظامی در امور
دیگران ندارند.
در مورد ایران هم کارنامه این دو حزب مرکب و تا حدی مختلط است .در زمان
محمد رضا شاه جمهوریخواهان و بویژه نیکسون تقریبا از رژیم شاه حمایت بدون قید
شرط میکردند و با نیروهای مخالف رژیم دشمنی میورزیدند .در دوران اخیر هر دو
حزب با ایران به صورت دشمنی دیرینه رفتار میکرده Nاند .اما چنین به نظر میرسد
که حداقل در چند سال اخیر روی هم رفته دمکرات ها بیشتر خود را اهل مدارا نشان
داده اند و دستکم Nاز گفتار های آتش افروزانه تا حدی پرهیز کرده اند.
* نخستین اروپایی هایی که به آمریکا قدم گذاشتند اهل کلیسای پروتستان بودند.
پرسش این است که اگر به جای پروتستانهای بریتانیایی ،کاتولیکها در امریکا ساکن
می شدند ،امریکا همین مسیر را طی می کرد و همان امریکا می شد؟ برخی ها بر
آن هستند در صورت اسکان کاتولیک های اروپایی در سرزمین جدید ،آمریکا چیزی
شبیه به مکزیک و برزیل می شد .نظر شما چیست؟
ببینید Nدرمورد آینده نمیتوان پیشگویی کرد ،و همچنین در مورد تاریخ هم نمیتوان
"پسگویی" کرد .ولی خوب میتوان بر اساس مالحظات تاریخی و جامعه شناختی
مقداری در این موارد گمانه زنی گرد .همانطور که در باال اشاره کردم ،به گمان من،
سرنوشت Nپیوریتان ها با سرزمین امریکای شمالی تناتنگ گره خورده است.
ناراضیانی که حاضر بودند بخت خویش را در سرزمینی نا آشنا و دور دست بیازمایند
و بهای زیادی هم برای آن پرداختند (فراموش نکنیم که از میان صد مهاجر اولین
کشتی حامل پیوریتان ها به نام می فالور ،که در سال 1620به آنچه بعدا ها به نام
پیلیموث ماساچوست Nشناخته شد رسیدند ،قریب نیمی در اولین زمستان سخت آن
دیار جان سپردند) ،مناسب ترین جای کره ارض را برای خود انتخاب کردند .جایی که
در آن اشرافیت Nکهنه خبری نبود و دور از چشم نظام پادشاهی میتوانستند نهاد های
دینی ،اجتماعی و غایتا سیاسی خود را بنا کنند .البته فکر میکنم آنچه در پرسش شما
مستتر است این است که آیا این طرز تفکر پروتستان بود بود که ایاالت متحده را به
قدرتمند ترین و ثروتمند ترین کشور دنیا تبدیل کرد؟ به گمان من میتوان به این
پرسش پاسخ مثبت داد .من کامال با ماکس وبر موافق هستم که اخالق کاری
پروتستان ها و اهمیتی که برای فرد ،البته به طوری ضمنی ،قایل بودند ،از مهم ترین
عواملی بود که این کشور نوپا را در صدر نشانید .درست است که قاره امریکا به
طور کلی از مواهب طبیعی بسیاری برخورداراست ،اما امریکای شمالی تنها منطقه
جهان نیست که دارای چنین طبیعت غنی است .به این لحاظ میتوان ادعا کرد که کار
و اخالق کاری پرتستان های مهاجر در بهره برداری بسیار بهینه از این مواهب طبیعی
عامل اصلی بوده است.
* اگر فرهنگ امریکایی و مولفه های آن را محصول بریتانیا یدانیم ،آیا می توان
گفت به دلیل تضعیف جوهره پروتستانیسم در انگلستان ،مهاجران آن را با خود به
قاره جدید بردند و بر اساس آن زندگی جدیدی در قاره جدید پی افکندند؟ Nاساسا چه
تصویری را می توان از تاثیر صورت پروتستانی مسیحی در آمریکای اولیه به دست
داد؟
فکر میکنم که درپاسخ های پیشین جواب قسمت اول این سوال شما را داده
باشم .اما در مورد بخش دوم این سوال باید بگویم که زندگی مهاجران پیوریتان در
امریکا بسیار سخت Nبود .مهم ترین دلیل این سختی هم خود آنان بودند .در تحلیل
من پرتستانیسم و بویژه نوع حاد تر آن یعنی کالویینسم که تاثیر زیادی بر پیوریتان ها
داشت ،یک ایدولوژی بود برای به قدرت رسیدن طبقات محروم اورپا .به طور ضمنی
آنها درک کرده بودند که برای توانمندی خود احتیاج به دیسیپلین و انظباط سخت Nدارند
تا بتوانند حریفان خویش یعنی طبقات اشراف و حاکمان را برای بدست Nگرفتن ( یا
حداقل سهیم شدن در) قدرت به چالش بکشند .هر گروه محرومی که بخواهد خود
را توانمند کند ،در غایت احتیاج به دیسیپلین شدید دارد که نوعی ریاضت کشی را
شامل میشود .از این لحاظ پیوریتان های مردمانی بودند سخت Nدر قید ریاضت
کشیدن خود و ریاضت دادن به دیگری ،برای ایجاد انظباط و دیسیپلین .هیچ گروهی،
به ویژه در میان فرودستان ،نمیتواند Nبا شادخواری و عیش و نوش دیسیپلین الزم
برای توانمند شدن خویش و به چالش کشیدن رقیب قدرتمند کسب کند .از این منظر
تعجبی نیست که پیوریتان ها از بیشتر تفریحات ،بازی ها ،سرگرمی ها سرباز میزدند
و حتی آن را جرم میشناختند .رقصیدن مردان و یا زنان در مجالس عروسی کافی
بود که آنها را به پای میز محاکمه بکشاند .پیوریتن ها تاتر را ممنوع کرده بودند و
شکسپیر را تکفیر .شاید بیجهت نباشد که در شهر بوستن در ایالت ماساچوست که
مهم ترین مرکز پیوریتان های مهاجر بود ،تا کنون سالن اپرا وجود ندارد .به همین
ترتیب پیوریتان ها بدن انسان را بسان کودکی نافرمان به حساب میاوردند که
میبایست آنرا سیاست Nو تنبیه کرد .آنرا سخت در الیه های جامه های تاریک و زمخت
می پوشاندند تا مبادا باعث تحریک شهوات شود .پیوریتان ها زنانی را که به نحوی
تن به این نوع دیسیپلین و انقیاد شدید نمیدادند به جرم واهی جادوگری زنده
میسوزاندند .اما از طرف دیگر سخت در پی تحصیالت (االهیات خود در ابتدا و سپس
دیگر علوم) بودند و دانشگاه هاروارد را و بعدها ییل را بنا نهادند.
* اگر سیر تطوری تاریخی برای پروتستانتیسم قائل باشیم ،این سیر از ابتدای کشف
قاره جدید تا اسکان در سرزمین نو آمریکا و در نهایت تاسیس ایاالت متحده به چه
نحو قابل تبیین است؟ چه اینکه به نظر می رسد امروزه مذهب در سطح فردی در
میان پروتستانهای امریکایی قوی تر و نافذتر از سایر پروتستانهاست .شما چگونه به
این مسئله می نگرید؟
در تحلیل من و بسیاری دیگر محققان ،این مذهب پروتستان و شمایل امریکایی
اش بود که این مملکت Nرا بوجود آورد ،شخصیت به آن داد و آنرا قدرتمند و ثروتمند
کرد .البته پروتستانتیسم در امریکا و سایر نقاط دنیا تغییرات مهمی به خود دیده
است .ولی امریکا تنها جایی بود (به استثنای هلند) که درآن پرتستانسیم توانست
خود را نسبتا زود از نظر تاریخی جا بیاندازد و موفق به ریختن شالوده ایاالت متحدهN
بشود .البته باید در نظر داشت که حتی چند دهه قبل ازانقالب استقالل ایاالت متحدهN
در سال 1776برخی از خصیصه های پرتستانیسم در آن مملکت دچار تغییر شده بود
و خشکه مذهبی های سابق تا حد بسیار قابل مالحظه ای تعدیل پیدا کرده بودند .اما
چنین به نظر میرسد که در پس ذهن امریکایی ها و به صورت نیمه ناخودآگاه ،آنان
موفقیت کشور خود را مدیون پرتستانیسم میدانند و بدین جهت هنوز به آن پایبندی
دارند .در بخش هایی در اروپا که اصالحات رفورماسیون در آنجا صورت گرفته بود
ولی به اندازه امریکا موفق نبود ،این امر بسیار کمتر به نظر میرسد .البته در اروپای
شمالی و غربی دالیل بسیار مهم دیگری هم برای این پدیده وجود دارد ،مانند دو جنگ
جهانی خانمانسوز اول و دوم که اصوال پایه های دین را در این کشور ها بسیار سست
کرد .بنا به نظر ماکس وبر یکی از دالیل بسیار مهم سست شدن عقاید دینی در یک
جامعه مسئله عدل الهی و تنقضات آن با مصیبت هایی مانند نسل کشی و کشتار های
عظیم از نوع دو جنگ جهانی است .امریکا تا به حال از این نوع مصیبت های عظیم
در خاک خود مصون مانده است ،و با اینکه تعداد زیادی (بیش ازنیم میلیون نفر) در
جنگ داخلی امریکا بین شمال و جنوب کشته شدند ،این مسئله به دین باوری در
ایاالت متحده صدمه چندانی نزد.
* در فرآیند تکوین تاریخ سیاسی ایاالت متحده N،پروتستانتیسم چه نقشی را عهده دار
بوده است؟ برخی ها معتقدند که پروتستانیسم در آمریکا با آرای جان الک و
لیبرالیسم تلفیق شده و با درآمیختن با قدرت مداری ماکیاولی و تفکیک قوای
مونتسکیو سیاست و حکومت را شکل داد .آیا با این نظر موافق هستید یا خیر؟
در تحلیل و تحقیق من ،با تمام تناقضات و نواقصی که داشت N،پرتستانیسم و
پیوریتانیسم در امریکا و جاهای دیگر سنگ بنای دمکراسی را تعبیه کردند .اوال ،در
واقع پرتستانیسم اولین کوشش بشر به صورت مستمر ونسبتا موفقیت آمیز در راه
کسب فاعلیت Nو عاملیت و سوبژکتیویته Nبرای توده های مردم بود ،هرچند که این
فاعلیت ابتدا بسیار ابتر بود .در االهیات پروتستان به انسان به صورت ابزار خداوند
برای کنش های باریتعالی نگاه میشود .این یک نوع فاعلیت باواسطه است ،به این
دلیل که هنگامی که انسان به صورت ابزار الهی دربیاید و عهده دار به انجام رساندن
مقاصد ذات متعالی قرار گیرد ،این تنها یک قدم است تا به فاعلیت رسیدن خود او و
خود بنیاد شدنش .این نوع تفکر را به خوبی در نوشته های نسبتا مغلق کالوین میتوان
یافت .در ثانی ،در جهان بینی پرتستان ها و پیوریتن ها ،تنها کرنش به ذات الهی
مورد قبول است و این نیز به نوبه خود ،اگر عمیق بنگریم ،یک نوع جمهوریخواهی در
خفا است .تسلیم در مقابل هیچ نیرویی بجز پروردگار ،عمال سلطنت و پادشاهی را
نفی میکند که به نوبه خود اولین قدم به سوی جمهوریت است .این نوع طرز تفکر
گرچه چندان خصیصه های دمکراسی را از خود نشان نمیدهد ،اما به نظر میرسد Nکه
راه را برای ظهور گفتمان های بیشتر دمکراتیک Nبعدی هموار میکند .بسیاری از
پژوهشگران امروزی معتقند که اگر این سنگ بناهای پرتستانیسم نبود ،گفتمان هایی
مانند جان الک و بعد از وی مونتسکیو Nو دیگر منادیان دمکراسی نمیتوانست به
سادگی ظهور کند .با این تحلیل میتوان گفت که به صورت متناقض ،دمکراسی غربی
تا حد زیادی بر گرده پرتستانیسم خشکه مذهب سوار است و به نوعی به آن وامدار
است .در عمل نیز مهاجران اولیه امریکا ،یعنی همان پیوریتان ها ،در ابتدای امر نهاد
سیاسی نسبتا دمکراتیک Nرا در نیوانگلند تاسیس کردند که در آن نوعی از مساوات
بین مهاجران (به استثنای "کارگران مسخر" )indentured workersوجود داشت و برخی
محققین معتقند این نهاد ها در پیدایش Nنهاد های دمکراتیک جا افتاده تر بعدی نقش
بسیار موثری ایفا کردند .البته در آن زمان اولیه جنبه های بیشتر فرهنگی دمکراسی
امروزی ،یعنی لیبرال دمکراسی ،یا اصال وجود نداشت و یا بسیار ضعیف بود.
* اگر به استقالل آمریکا از بریتانیا نظر افکنیم N،به نظر می رسد که امریکای آزاد
و مستقل از انگلستان با فرهنگی پیوریتانی پردازش شد و پیوریتانیسم در ادامه
پروتستانیسم ،صاحب تفوق و تعیین کنندگی در ایاالت متحده است .به نظر
حضرتعالی تفاوت ها و شباهت های پروتستانتیسم و پیوریتانیسم را چگونه می توان
بررسی کرد؟
همانطور که در باال اشاره کردم در انگلستان پرتستان ها تنها موفقیت بسیار
نسبی داشتند Nو نتوانستند Nیک انقالب اجتماعی و سیاسی تمام عیار و پایدار را بوجود
بیاورند .آنها تنها به موفقیت رسیدند که نهاد سطلنت در بریتانیا را مشروط کنند
ودرنتیجه نخبگانی مصدر امور شدند که به اصالحات تدریجی و محافظه کارانه از باال
بسنده میکردند .اما در امریکا پرتستان ها بسیار موفق تر بودند و جامعه و
ایدولوژیی را پدید آوردند که با دنیای ماقبل خود تفاوت های اساسی بسیاری داشت.
باید توضیح بدهم که پیوریتانیسم تنها مختص به امریکا نیست ،چه در انگلیس و دیگر
مناطق اروپا طرفداران ژان کالوین غالبا همان پیوریتن ها بودند .در واقع اولین
پیوریتان ها ساکن شهر ژنو در سویس Nبودند که در قرن شانزدهم میالدی تحت
تعلیمات و رهبری کالوین اولین شهر-حکومت پیوریتان دنیا را در ژنو بنا کردند.
* برخی ها با انتقاد از نزدیکی پیوریتانها به یهودیت معتقدند که آنها چنان دلباخته عهد
عتیق شده بودند که می خواستند به جای نیواینگلند Nنام «نیو اسرائیل» را به آمریکا
بدهند! فارغ از این برداشت ،پیوریتان ها چگونه خود را در غیریت با عهد عتیق و جدید
و یهودیت Nو مسیحیت تعریف می کردند؟
الهیات پرتستانتیسم و پیوریتان ها در واقع به الهیات عهد عتیق بسیار نزدیکترN
است .آنها بسیار بیشتر از کاتولیک ها به فاعلیت با واسطه انسان معتقد بودند و
قصد نیمه ناخودآگاهشان این بود که این فاعلیت را که از دل عهد عتیق استخراج
کرده بودند به واقعیت پیوند بدهند .در جای جای نوشته هایش کالوین به این فاعلیت
با واسطه انسان اشاره میکند Nو از پیامبران بنی اسرائیل در این راه مدد میگیرد .در
س فر تکوین است که خداوند انسان را به صورت تصویری از خود می آفریند و به او ِ
اجازه میدهد که بر ماهیان دریا ،مرغان آسمان ،بر اغنام و تمام زمین و آنچه بر آن
میخزد مسلط ،قاهر و مالک بشود .این در واقع فاعلیت انسان به واسطه ذات الهی
است که حاق اصلی الهیات پرتستان ها و دقدقه اصلی آنها را تشکیل میدهد .بدین
لحاظ ،همذات پنداری پیامبران و قدیسین پروتستان و پیوریتان با پیامبران بنی
اسرائیل و تعالیم عهد عتیق به هیچ وجه اتفاقی نیست وریسمان های محکمی این دو
را با یکدیگر مربوط میکند .از طرف دیگر ،این جهانی و دنیوی بودن عهد عتیق برای
پرتستانیسم بسیار جذاب است؛ مگر نه آنکه آنها در پی کسب فاعلیت و قدرت بر
روی همین زمین بودند؟N
* به عنوان سوال آخر بفرمائید که نقش پیوریتان ها در رواداری مذهبی و تساهل را
در فضای مذهبی ایاالت متحده چگونه ارزیابی می کنید؟ بینش مذهبی آنان در برخورد
با دیگر ادیان و ائین ها به چه شکلی است؟
به گمان من نقش تاریخی پیوریتان های امریکا در این مورد بسیار ضد و نقیض
بوده است .از یک طرف قشری بودن و جنبه های خشکه مذهبی پیوریتان ها آنها را
در مقابل دیگران سخت Nنابردبار میکرد وفکر تساهل مذهبی و نژادی در قاموسشان
به ندرت پیدا میشد .اما از طرف دیگر شاید چون خود آنها مورد تبعیض و آذار های
سخت مذهبی ،به وِیژه در اوروپا ،قرار گرفته بودند در بین خودشان و فرقه های
مختلفشان نوعی بردباری مذهبی وجود داشت Nکه بعد از استقرار پیوریتان ها در
نیوانگلند Nبیش و کم نهادینه شد .بعد از انقالب امریکا این نهاد های سیاسی که
بردباری نسبی که بین فرقه های مختلف پرتستان اجرا میشد ،توسعه پیدا کرد و
مبدل شد به نهاد هایی که رواداری مذهبی را به طور کلی تضمین میکرد .البته این
رواداری و اصل آزادی دین و حمایت شدید دولت از آزادی دین و مذهب در سطح نهاد
های دولت است ،واال در فرهنگ عمومی جامعه هنوز تساهل در مورد دین های
مختلف و فرهنگ های جدید مهاجران کامال جا نیافتاده است.
گفتگوی تمدن ها شوربختانه همان گفتگوی قدرت
هاست
مهرنامه شماره ،۲۵مهر ۱۳۹۱
فرزین وحدتN
پرسش ها:
آقای دکتر! نظریه گفتگوی تمدنها بویژه در مقطع طرح آن در ایران و با توجه به موقعیت سیاسی و محبوبیت اجتماعی واضع -1
آن ،با اقبال و توجه زیادی (اعم از مثبت و یا انتقادی) بویژه در سطح نخبگان همراه شد .آیا این اقبال و توجه در غرب و بویژه
آمریکا در سطح نخبگان و دانشگاهیان و رسانه های مؤثر وجود داشت؟ اگر نه؛ دلیل آن را چه می دانید؟
نظریه گفتگوی تمدن های آقای خاتمی در زمانی که مطرح شد تا حدی در محافل
روشنفکری غرب مورد بحث قرار گرفت و با اقبال روبرو شد ،البته در سطح محدود
به ویژه در امریکا .در اورپا به دلیل سفر آقای خاتمی به ایتالیا و مالقات های ایشان
با پاپ و برخی دیگر شخصیت های اروپایی ،به نظر میرسد که این فکر تاثیر بیشتری
نسبت به آمریکا داشت .به گمان من این استقبال نسبتا محدود چندین دلیل داشت.
در وهله اول ،اصوال عامه مردم آمریکا بیشتر تحت تاثیر احساسات هستند و به این
نوع مسائل یا بی توجه و تفاوت هستند و یا اآنکه افکار آنان بوسیله رسانه های
سخیف مانند زردنامه ها و تلویزیون هایی مانند شبکه فاکس شکل گیری میشود که
به طور کلی تمایالت شوونیستی را در مردم این سامان اشاعه میدهند .در سطح
دانشگاه های نیز ،برای افراد و شخصیت Nهای آکادمیک در آمریکا ،تا زمانی که مسائل
بسیار حاد سیاسی بوجود نیامده باشند ،توجه ها بیشتر به مسائل داخلی خودشان
است .در ضمن آنها ما را تا آن زمان چندان به بازی نمیگرفتند Nو به نظرشان اهمیت
حیاتی برای آنها نداشتیم .برای مثال اگر در زمان جنگ سرد یکی از رئوس قدرت در
شوروی چنین نظریه ای را مطرح میکرد N،بدون شک بسیار برد بیشتری هم در عامه
مردم داشت و همچنین در میان نخبگان سیاسی و دانشگاهی .ما برایشان ،حداقل
آنزمان ،چندان اهمیت حیاتی نداشتیم Nکه چنین تاثیری بگذاریم.
جایگاه و موقعیت نظریه برخورد تمدنهای هانتینگتون در محافل فکری و دانشگاهی غرب به چه صورت است؟ آیا این نظریه -2
می تواند توجیه گر راهبردهایی سیاسی در جهت توسعه گرایی تمدنی -گفتمانی (از جمله اقدامات آمریکا و غرب پس از 11
ستامبر در خاورمیانه) باشد؟
به طور کلی میتوانم بگویم که در محیط های دانشگاهی در آمریکا و اروپا تمایل
های سیاسی بیشتر مترقی' است و از اینرو نظریه هانتیگتون ،با وجودی که خود او
کرسی دانشگاهی داشت N،مورد انتقاد بسیار سخت اکثر دانشگاهیان این اقلیم ها
قرار گرفت .بعد از پایان جنگ سرد راست های آمریکا به عنوان قدرت بال منازع دنیا
به حریفی احتیاج داشتند که در مقابله با آن خود را تعریف کنند .به گمان من بسیاری
از راست گرا ها در غرب ،و کشورهای دیگر ،به صورت نیمه خودآگاه معتقند که برای
"سالمت" خودشان احتیاج به دشمن و حریف دارند .بدون آنکه معترف باشند ،راست
ها معتقند که بدون یک دشمن فرضی یا واقعی جامعه رو به اضمحالل میرود .درست
مانند حیوانی که اگر شکارچی و خطر از محیط زیست او حذف شود به تن پروری
عادت خواهد کرد و به انواع بیماری ها دچار خواهد شد .هانتینگتون به عنوان نظریه
پرداز راست آمریکا چنین نظری را فرموله نمود و آنرا در سطح جهان مطرح کرد.
در نظر تنگ او تمام فرهنگ های غیر غربی بالقوه با فرهنگ دنیای مدرن غرب مقابله
دارند و خطری جدی برای آن محسوب میشوند .از فرهنگ و تمدن بودایی گرفته تا
هندو و تمدن اسالمی .بر طبق این نظر ،تمدن اسالمی به دالیل تفاوت اساسی آن با
فرهنگ مدرن غرب که از فرهنگ مسیحی نشات گرفته است یکی از جدی ترین خطر
های موجود برای آن به حساب آورده میشود .البته خوشبختانه چنین تنگ نظری
هانتیگتون Nبا واکنش بسیار منفی محافل دانشگاهی غرب و آمریکا مواجه شد که به
هزار و صد دلیل با آن به مخالفت پرداختند و تا حدی از حدت تاثیر آن کاسته شد .اما
شوربختانه دانشگاه در آمریکا تاثیر چندان مستقیمی بر عامه مردم ندارد و از اینرو تز
هانتیگتنون Nدر محافل سیاسی آمریکا ،که بیشتر عوامانه هستند ،تاثیر گذار بود و هنوز
هم هست .فاجعه 11سپتامبر که به نظر من به هیچ وجه تز هانتیگتون Nرا تائید
نمیکند هنگامی اتفاق افتاد که اذهان عمومی در غرب و به ویژه آمریکا توسط تز وی
برای واکنش های بسیار حاد آماده شده .اما از بخت بد این سوء اقتران زمانی
درست هنگامی رخ داد که به راحتی میتوان آنرا به صورت اثبات تز برخورد تمدن ها
تعبیر کرد.
آیا نظریه گفتگوی تمدنها صرفا رویکردی ایده آلیستی بود و یا می شد کارکردهای سیاسی هم برای آن قائل شد؟ آیا کم توجهی -3
محافل فکری و سیاسی آمریکا به موضوع ،به دلیل رویکردهای عمدتا پراگماتیستی در این کشور و پراتیک نبودن ایده خاتمی
نبود؟
همانطوری که در باال اشاره کردم ،میتوان دو دلیل عمده برای کمی توجه به فکر
گفتگوی تمدن ها در آمریکا قائل شد .یکی اصوال به بازی نگرفتن ما در عرصه بین
المللی و دیگری احتیاج راستگرا های پرنفوذ آمریکا برای دشمن و حریف تراشی.
این دو ممکن است مقداری با هم تناقض داشته باشند N،اما نباید فراموش کرد که تا
همین اواخر آمریکایی ها ایران را چندان قابل حریف بودن به حساب نمی آوردند .
البته هدف تز هانتیگتون کشور بخصوصی نیست و نظر به موجود بزرگتری مانند یک
تمدن که شامل تمام جوامع اسالمی میشود داشت .اما در این چند سال اخیر با حاد
شدن مسائل هسته ای موقعیت تا حدی فرق کرده است .غرب ،آمریکا و کشور های
مورد حمایت آنان در خاورمیانه ،شدیدا نگران این مسائل هستند و به همین دلیل نیز
ایران در عرصه بین المللی بسیار مهم تر (البته از نظر آنان به صورت منفی) شده
است .در اینجا طنزی نهفته است که همین اهمیت نسبی ایران اتفاقا زمینه را اکنون
برای طرحی مانند گفتگوی تمدن ها بیش از گذشته آماده کرده است .به طور کلی
میتوان ادعا کرد که قدرت های جهانی قدرتی نوپا را تنها هنگامی به بازی میگریند Nکه
حس کنند که قدرت نوپا در سطح خودشان است و یا اینکه میتواند آنرا به نحوی به
چالش بکشد .ولی این بازی میتواند به چالشی مهلک کشانده شود که قدرت نوپا را
به خاک و خون بکشاند و آنرا تا مرز اضمحالل کامل تضعیف کند .مثال های تاریخی
زیادی در این مورد ،به ویژه در قرن بیستم ،وجود دارد .ژاپن ،آلمان ،و شوروی
هرسه قدرت های نوپایی بودند که در مقابل کهنه قدرت های غرب قد علم کردند و
بر علیه آن وارد گود شدند .اما بزرگترین اشتباهی که این قدرت های تازه برخاسته
مرتکب شدند Nآن بود از بیشتر از راه های نظامی کوشش کردند که قدرت غرب را به
چالش بگیرند و از آن راه خود به قدرت دست Nبیابند .و نتیجه آنرا هم دیدیم .هر سه
کشور ،یعنی ژاپن ،آلمان و شوروی سابق ،تا مرز نابودی رسیدند .چینی ها ،از طرف
دیگر ،ابتدا از همین راه وارد شدند و به مرزهای درگیری اتمی هم با آمریکا رسیدند.
اما آنها به فراست دریافتند که از این راه نمیتوانند به قدرت دست بیابند و از راه
بهبود اقتصادی وارد حوزه عمل شدند .اکنون آمریکا و غرب به اهمیت چینی ها
بسیار واقف هستند و میداند که وزنه ای بسیار سنگین در عرصه جهانی است و
سرنوشت Nاقتصادی و سیاسی آنان با چین کنونی صاحب قدرت گره خورده است.
در حال حاضر این چین است که میتواند از گفتگوی تمدن ها حرف بزند و خود را
همپای رقبای غربی اش عرضه کند .تمدن ها هنگامی میتوانند Nبه هم به تعامل
بنشینند که هردو از قدرت کما بیش یکسانی برخوردار باشند؛ اما فرآیند کسب قدرت
یک کشور در مقابله با کهنه قدرت ها میتواند به نابودی قدرت نوپا منجر گردد.
اصوال ایده ای چون گفتگوی تمدنها ظرفیت تبدیل شدن و یا مبنا شدن به راهبردی سیاسی را داشت؟ اگر آری؛ دالیل عدم تحقق -4
این امر چه بود؟
رخداد 11سپتامبر و در پی آن معرفی ایران بعنوان یکی از محورهای شرارت پس از تصویب گفتگوی تمدنها در سازمان ملل -5
رخ داد .آیا موضع آمریکا عمال موجب تضعیف اسالم میانه رو در برابر رویکردهای تندرو (در سطح جهان اسالم) نشد و به
حرکت اصالح طلبان دینی (بویژه در ایران) ضربه نزد؟
ببینید Nفاجعه 11سپتامبر و واکنش آمریکا سخنان قبلی من را تائید میکند .راهکار
های نظامی (و تروریستی که یک شاخه آنست) در غایت امر حکایت از تالش برای
قدرت بدست آوردن انسان های کم قدرت از زورمندان است؛ تالشی که نشان از
استیصال طرف کم زور دارد .اما میانه رو هایی که برای بدست Nآمدن عزت و
قدرت مردم از راه تحصیل حقوق شهروندی آنها در سطح ملی و بین المللی تالش
میکنند N،همچنین در این میان صدمه میبینند .دقیقا هم در این ماجرا این میانه رو ها
بودند که مانند تروریست های القاعده چوب اعمال شنیع و غیر انسانی آنها را
خوردند .دیدیم که چه بر سر القاعده ،افغانستان ،و عراق آمد و از دود آن چشم ما
هم بی نصیب Nنماند .بدست آوردن قدرت و عزت برای هر کشور کم قدرتی مانند ما
حیاتی و مشروع است ،اما راه درست رسیدن به آن فراهم آوردن حقوق شهروندی
برای آحاد ملت و قدرت اقتصادی برای آنان است ،نه ماجراجویی های خام مغزانی
مانند بن الدن و امثالهم.
تحوالت سیاسی -اجتماعی کنونی در کشورهای اسالمی خاورمیانه تا چه حد قابل تعبیر و تفسیر با نظریه های مبتنی بر -6
گفتگوی فرهنگی است؟ آیا این تحوالت نوعی تحت تأثیر قرار گرفتن اسالم رادیکال و بنیادگرا از ایده های جهانشمول
دموکراسی و حقوق بشر و تعدیل و انزوای آن نیست؟O
به گمان من شکی نیست که در این ده سال اخیر افراطیون درس هایی از تاریخ
گرفته اند .آنان مشاهده کرده اند که با راهکار های نظامی و تروریستی وارد جدالی
میگردند که نهایتا نه تنها به نابودی خود آنان منجر خواهد شد ،بلکه میتواند دنیا را به
آتش و خون بکشاند .البته نمیتوان گفت که این درس را همه رادیکال ها گرفته اند،
همانطور که هنوز رفتارهای نابخردانه آنان را مشاهده میکنیم .گفتمان هایی مانند
گفتگو های فرهنگی در این موضوع هم بدون شک در این امر کمک کرده اند و خواهند
کرد ،اما تا هنگامی که ملتی از راه های مسالمت آمیز ولی کارآمد به عزت و قدرت
نرسد (یعنی از راه کسب حقوق شهروندی و قدرت اقتصادی) ،این گفتمان ها نقش
ثانوی را اجرا خواهند نمود.
ی
به گمان من آنچه امروز به آن روشنفکر اطالق میشود ،و یک قرن پیش آنرا منورالفکر میخواندند ،با پدیده و تفکر روشOOنگر ِ
)یا ( Enlightenmentدنیای جدید گره خورده است .مسلما در دوران پیش از مدرن گونOOه هOOای متفOOاوت متفکOOران وجOOود
داشته اند و از آنها به عنوان حکیم ،فیلسوف ،الواللباب (صOاحبان مغOز) و ماننOد Oاین هOا یOاد میشOده اسOت .امOا آنچOه کOه مOا در
دوران تجOدد بOه آن روشOOنفکر یOOا انتلکتوئOOل نOOام میOدهیم یOOک تفOاوت اساسOی بOا نOوع دیگOOر متفکOر دارد و آن رابطOOه تنگاتنOOگ
روشنفکران با جریان روشنگری است .از اینرو میبایست برداشت خودم را از روشOOنگری مقOOداری توضOOیح بOOدهم .در دیOOدگاه
من روشنگری در بعد اجتماعی-سیاسی اش ،در غایت امر ،توانمند Oشدن و به قدرت رسیدن افراد جامعه در سطح وسیع است.
افرادی که از دوران «طفولیت» گذر کرده اند و به بلوغ اجتماعی و سیاسی رسیده اند .این نOOوع افOOراد دیگOOر خOOود را صOOغیر
ت فردی ،سیاسی ،اجتماعی ،فرهنگی و اقتصادی خود را به دست خOOویش بگیرنOOد و از نمیپندارند و توقع دارند که امورات حیا ِ
طریق خرد جمعی و تولید اجماع ،زندگی خود را سرو سامان بدهند O.ودر واقع اگOOر خOOوب بنگOOریم تحقOOق روشOOنگری زیربنOOای
مردم ساالری و دمکراسی است.
از قرن هجدهم به بعد Oمتفکران و فیلسوفانی پیدا شدند که متحقق کردن جریان روشنگری ،یعنی به قدرت رساندن افOOراد جامعOOه
را در دستور کار خود قرار دادند Oوشاید از این لحاظ است که در فارسی ابتدا به آنها منورالفکر و بعدا روشOنفکر نOام داده شOد.
از طرف دیگر ،الزمه توانمند Oشدن افراد یک جامعه این است که قدرت در دست یک گروه خاصی متمرکز نباشد و در جامعه
پخش و توزیع گردد .به گمان من از این جهت است که به نظر میرسد نطفه روشنفکری در اروپا با مخالفت و انتقاد از قدرت
متمرکز بسته شده است .البته باید در نظر داشت که این یک تحلیل کلی است و واقعیت همیشه اینطور نبوده است.
وانگهی ،مقوله روشنفکری و به طور کلی تفکر با مقوله قدرت همواره همراه بوده است .درقرون قبل از تجدد هم چOOنین بOOوده
است زیرا که هرچند قدرت عریان شمشیر میتواند Oبر جامعه قاهر بشود ویا کشOOور گشOایی نمایOد امOا شOروع این امOر نOOه بOدون
اندیشه ممکن است ونه هیچ قدرتی بدون اندیشه میتواند دوام بیابید .حتی در دنیای مابعد روشنگری نیز اندیشمندان OبOOه صOOورت
اعم و روشنفکران (به تعریف باال) به طوراخص توجه به قدرت برای امیال شخصی داشOOته انOOد و دارنOOد .از طOOرف دیگOOر ،تOOا
هنگامی که جامعه از مرحله صغارت به بلوغ برسد ،روشنفکران مدرن نوعی حالت زعامت نسبت به جامعه در خOOود احسOOاس
میکنند ویا در واقع جامعه این حس زعامت را به آنها القاء میکند .من این گروه زعیم در تاریخ معاصر ایران را «روشنفکران
فرهمند» مینامم که حتی آنکه با قدرت های متمرکز مخالف اند و آنرا انتقاد میکنند O،خود به نOOوعی قOOدرت معنOOوی در خودشOOان
ذخیره کرده است که میتواند در مقطعی ،اما نه در تمام مقاطع ،نافی دمکراسی باشد .جالل آل احمد و علی شریعتی نمونه بارز
این گونه روشنفکران فرهمند در دوران خود بودند که نقش بسیار مهم اما دو پهلویی در فرآیند دمکراسی خواهی در ایران ایفOOا
کردند .اما با به بلوغ رسیدن جامعه ،فرهمندی روشنفکران کم رنگ تOر میشOOود و جذبOOه خOاص معنOوی آنOان کOه مقOOداری ضOد
دمکراتیک است کاهش پیدا میکندO.
به گمان من در تاریخ معاصر ایران این پدیده های کلی را میتوان مشاهده کرد .ولی همانطور که شما اشاره کردیOOد ،پیچ هOOای
مختص تاریخ ما صفات خاصی هم به پدیده Oروشنفکری در کشورمان داده اسOOت .بOOا مOOوفقیت کودتOOای 28مOOرداد فرآینOOد کسOOب
بلوغ اجتماعی-سیاسی مردمان ایران به عقب رانده شد ،و به همین دلیل نیز روشنفکری در ایران بیش از پیش همزمان صOفات
ت متمرکز ،از یک طرف ،و زعامت و فرهمندی از طرف دیگر ،را به خود گرفت. ستیز با قدر ِ
در تاریخ روشنفکری ایOران معOOدود مOواردی داریم کOOه بOOا قOOدرت همکOاری کردهانOOد یOا وارد قOدرت شOدهاند .نمOOونهاش مهنOOدس
بازرگان .این روشنفکران با چه ارزیابی وارد قدرت شدند؟
مرحوم بازرگان را چندان نمیتوان در زمره روشنفکران فرهمند قرار داد .بدون شک وی همواره بOOا قOOدرت متمرکOOز در رژیم
پهلوی مبارزه میکرد .اما آیا میتوان بازرگان را جOزو روشOنفکران فرهمنOد بOه حسOاب آورد؟ تOاثیر اندیشOه هOای بازرگOان در
زمان قبل از انقالب نسبتا محدود بود و به جز اقشار ُخردی از جامعه که هم مذهبی بودند و هم اهOOل دانش جدیOOد ،کم تOOر کسOOی
تحت تاثیر گفتمان وی قرار داشت .اما به طور کلی مرحوم بازرگان را میتوان جOOزو افOOرادی دانسOOت کOOه بOOه اشOOاعه قOOدرت در
میان افراد جامعه کمک میکرد ،چه در جبهه ملی دوم و چه بعد از آن .به هر حال به گمOOان من مشOOارکت بازرگOOان در قOOدرت
بعد از انقالب را میتوان به عالقه وی به پیشOOبرد جریOان دمکراسOی تعبOیر کOرد .در آنزمOان بOOرخی انتظOOار آنOرا داشOOتند کOOه بOا
مشارکت در قدرت به فرآیند دمکراتیزه کردن جامعه و سیاست کمک کنند .در نظر من شOOکی نیسOOت کOOه انگOOیزه بازرگOOان در
آنزمان بیشتر چنین بود .اما وی به پارادیم روشنفکری مدرن پایمند Oماند و هنگامی که متوجه شOOد کOOه مشOارکت وی در قOOدرت
نمیتواند Oبه جریان مردم ساالری و دمکراسی خواهی کمک کند ،با وقار از قدرت خارج شد و به نقش روشنفکرانه خود ،یعنی
انتقاد از قدرت متمرکز ادامه داد.
اجازه بدهید روی نمونه مهندس بازرگان متمرکز شویم .ایدههای روشنفکرانه مهندس بازرگان چه تOOاثیری روی سیاس Oتورزی
او گذاشت؟ آیا او به واسطه ایدههایی کOه داشOت ،بOه عنOوان عنصOر فعOال در دولت قOرار گOرفت یOا در برابOر حOوادث سیاسOی
منفعالنه عمل کرد؟
نکته بسیار جالب توجه در مورد مرحوم بازرگان اینجاست که ایشان برداشتی که از مدرنیته Oداشت بیشتر یOOک برداشOOت اثبOOات
گرایانه و پوزیتیویستی بود .و به همین دلیل نیز گفتمOOان آقOOای بازرگOOان سOOعی داشOOت دانش جدیOOد غOOربی را در خوانشOOی اثبOOات
گرایانه از جهان بینی دینی به استخدام در بیاورد .همانطوری که در جا های دیگر سعی کرده ام نشان بدهم ،جهان بینی اثبOOات
گرایانه ،عقل ابزاری ،و خرد فنی-علمی ،که همه به یک دیگر مربوط اند ،به جهان و جامعه به صورت یOOک پOOروژه مهندسOOی
نگاه میکند و بر آن است که با جهان و جامعه به صورت شئی برای اعمال قدرت بOOرآن برخOOورد کنOOد کOOه از روح دمکراسOOی
بسیار دور است و با آن منافات دارد .اما به رغم و بر خالف مقتضیات جهان بینی خود ،مهندس بازرگان به جامعه و سیاسOOت
به صورت ابزاری نگاه نمیکرد و پایبند اصول دمکراسی بود .به عبارت دیگر ،مرحوم بازرگان به امر سیاسی برای گسترش
آزادی و دمکراسی پرداخت و چناچه میدانیم هزینه های آن را هم متحمل شد .در شOOرایط آنزمOOان او هیچ چOOاره ای بجOOز کنOOاره
گیری از قدرت ،البته با عزت و احOOترام ،نداشOت و این کOOار را هم انجOام داد .در مقابOOل سOOیل خروشOان انقالبی چپ و راسOت،
مذهبی و عرفی ،برای وی چاره ای بجز از مسیر سیل بیرون رفتن و در کنار آن به انتقاد نشستن وجود نداشت.
تجربه بودن در دولت در ذهن مهندس بازرگان چه تاثیری گذاشت؟ آیا شاهد تفاوت معنيدار میان بازرگان قبل از دولت مOOوقت
و بعد از آن هستیم؟
به گمان من مهندس بازرگان قبل از انقالب بویژه در بحبوحه شکلی گیری انقالب ،تاحدی تحت تOOاثیر محیOOط انقالب زده ایOOران
به پدیده انقالب نگاه رمانتیک داشت و کمتر دیدگاه انتقادی یک روشنفکر مدرن را ارائه مینمود .البته در شرایط آنزمان چOOنین
پدیده ای طبیعی است و نمیتوان بر وی چندان خرده گرفت .اما بعد از جریانات انقالب و استعفاء وی بعOد از تنهOOا نOه مOاه ،بOOه
نظر من مرحوم بازرگان بیش از پیش به جریان انتقادی روشنفکری روی آورد .میتوان گفت که جریانات زمان نخست وزیری
موقت ،افسون زدگی انقالبی وی را (که هرچند کم رنگ تر با مقایسه بادیگران بود) ،محو کرد.
تجربههایی از این دست را چگونه ارزیابی میکنید؟ کار روشنفکری و سیاسOتورزی بOOا هم سOOازگار هسOOتند؟ آیOOا روشOOنفکران
میتوانند با ایدههایشان خطمشیهای دولت را از خود متاثر کنند؟آیا مهندس بازرگان در این زمینه موفقیتی کسب کرد؟
همانطور که در ابتدا ذکر کردم ،در تحلیل من روشنفکری مدرن و منش انتقادی با یکدیگر تنیده شده انOOد و آنOOدو را نمیتOOوان از
یکدیگر جدا کرد .مشارکت در قدرت ،منش انتقادی را میتوانOOد بOOه کOOرنش در مقابOOل قOOدرت متمرکOOز وادار کنOOد و از این نظOOر
مخالف خصلت اصلی روشنفکری است .اما تحت شرایطی چاره ای بOOرای روشOOنفکران بOOاقی نمی مانOOد بجOز آنکOOه در جریOان
قدرت شرکت کنند .البته این موضوع در چهارچوب دمکراسی میتواند Oتا حد زیادی متفاوت باشد .در یOOک دمکراسOی واقعی و
ریشه دار ،روشنفکران میتوانند Oبا خیOOال نسOOبتا راحت تOOری در امOOر سیاسOOت و سیاسOOت ورزی شOOرکت کننOOد بOOدون آنکOOه لطمOOه
چنOOدانی بOOه مOOاهیت انتقOOادی آنهOOا وارد شOOود .در شOOرایط دمکراتیOOک کOOه قOOدرت بیش و کم در جامعOOه توزیOOع شOOده و از این راه
شهروندان خود به عوامل انتقادی تبدیل شده اند وهمچنین نهاد های انتقادی مانند مطبوعات آزاد نضج گرفتOOه انOOد ،چنOOدان بOOاکی
از مشارکت روشنفکران در امر سیاسی را نباید داشت .افزون بر این ،چون قدرت سیاسی در حال چOرخش اسOOت ،در شOرایط
دمکراتیک مشارکت روشنفکران در قدرت سیاسی همانند بقیه بازیگران صحنه سیاست مادام العمر نخواهOOد بOOود .بOOه گمOOان من
مرحوم بازرگان راه گشای خوبی برای پایبندی به اصل انتقاد از قدرت متمرکز شده توسط روشنفکران بود ،هرچند که شOOرایط
بسیار سخت سیاسی و تاریخی ایران در زمان وی مانع مشارکت او و دیگران در قدرت به صورت دمکراتیک شد.
بهار عربی
مصاحبه با فرزین وحدت
اندیشه پویا شماره ۸
.با توجه به عدم سازماندهي وغير تشكيالتي بودن تحرکات مردم در کشورهای
عربی كلمه جنبش براي توصيف آنها كلمه دقيقي است ؟
به گمان من ما میبایست در تعریف مفاهیمی مانند "جنبش" های سیاسی و
اجتماعی قدری تجدید نظر کنیم .در زمان ما اگر نگوییم ماهیت این نوع جنبش ها
دستخوش تغییر شده است ،حداقل میتوانیم قائل شویم که آنها به صورت نسبتا
عمیقی با آنچه بدانها جنبش اطالق میشد تفاوت دارند .جنبش هایی "کالسیک"N
سیاسی و اجتماعی تا همین اواخر مستلزم دو خصیصه اصلی بود .یکی وجود یا بوجود
آوردن شبکه و شبکه های نظام مند (و یا نیمه نظام مند) ،و رهبری منسجم و اکثرا
دارای فردی فرهمند در راس آن .دلیل آنکه در این دو دهه اخیر بسیاری از جنبش
های سیاسی و اجتماعی الزما از این دو خصیصه برخوردار نیستند و یا آنکه شدت آن
دو ویژگی در آنها کمتر است میتواند دو دلیل داشته باشد .اوال ،اینکه در بسیاری از
جوامع معاصر ،تعداد مهمی از افراد بوجود آمده اند که از ضریب فاعلیت نسبتا قابل
مالحظه ای برخوردارند و به همن دلیل نیز قابلیت آن را دارند که به صورت خود
جوش دست به فعالیت سیاسی و اجتماعی بزنند و شبکه های نظام مند قوی قدیم
برای آنان نیاز حتمی نیست .در همین ارتباط نیز میتوان گفت که افرادی که واجد
درجه فاعلیت و عاملیت نسبتا باالیی هستند N،از خود مقداری استقالل رای نشان
میدهند واحتیاجی به یک رهبر کار یزماتیک و فرهمند و حتی نیاز به رهبری بسیار
سامان و سازمان یافته ندارند .افراد نسبتا خود بنیاد و خود رای ،بیشتر از دیگران بی
نیاز از سازمان دهی و رهبری هستند .دلیل دوم ،به نظر من توسعه حیرت انگیز و
غیر قابل مهار تکنولوژی های ارتباطی در این دو دهه اخیر است که امر خودجوشی
نهضت های سیاسی و اجتماعی را تسهیل بسیار بیشتری بخشیده است .اما نباید
دلیل دوم را دلیل اصلی این پدیده های اخیر اجتماعی دانست .در بسیاری از موارد
در کشورهای خاور میانه و شمال آفریقا ،به ویژه پس از دهه های آخری قرن بیستم،
نظام های سیاسی-اجتماعی بوجود آمدند که خواسته و ناخواسته شرایطی را ایجاد
کردند که باعث بوجود آمدن اقشاری شد که از ضریب فاعلیت و عاملیت نسبتا باالیی
برخوردار شدند .توسعه صنعت ،همراه با سواد آموزی و شهر نشینی ،و ارتباط با
دنیای پیشرفته عواملی بودند که منجر به پیدایش Nافرادی شد که تاحدی استقالل تفکر
و عمل را در خود میابند و از اینرو به بلوغ اجتماعی-سیاسی نسبی دست یافته اند.
البته باید تاکید کنم که این خصیصه فاعلیت و بلوغ اجتماعی-سیاسی امری نسبی
است و تاکنون بیشتر افرادی که در خاور میانه و شمال آفریقا به آن نائل شده Nاند ،تا
کنون ،در سطح حداقلی بوده است .رژیم هایی مانند محمد رضا شاه در ایران ،و
مبارک در مصر ،شرایطی را که در باال به آن اشاره کردم بوجود آوردند که موجب
پدیدار شدن قشر هایی شد که از فاعلیت حداقلی برخوردار بودند .این اقشار آنقدر
قدرتمند و کنشگر شده بودند که بر علیه رژیم به پا برخیزند و آنرا عوض کنند ،اما
هنوز به حد نصابی از فاعلیت نرسیده بودند که به بلوغ سیاسی کامل دست پیدا کنند.
بلوغ سیاسی کامل هنگامی پدیدار میشود که حس فاعلیت در یک جامعه جا بیافتد و
تقریبا همگانی بشود .به عبارت دیگر دمکراسی واقعی هنگامی متحقق میشود که
تعداد کثیری از افراد یک جامعه به درجات باالیی از حس فاعلیت Nبرسند و آنرا نه تنها
برای خود بلکه برای تمامی افراد جامعه خواهان بشوند ،بدون توجه به مذهب ،مکتبN،
رنگ پوست N،قومیت ،زبان و دیگر تفاوت های بشری.
.2چرا جنبش های اخیر خاورمیانه رهبر ندارند؟ یعنی بی رهبر بودن یکی از ویژگی
ها بارز آنهاست؟
فکر میکنم جواب این سوال در پاسخ به پرسش شماره یک مستتر است.
.3دليل غير قابل پيش بيني بودن بهار عربي براي تحليلگران غربي چه بود ؟ خود
شما فكر ميكرديد Nكه چنين خروشي با اين ابعاد در كشورهاي عقب افتاده عربي رخ
دهد؟
تحلیل گران غربی که در مورد خاورمیانه و شمال آفریقا کار میکنند عمدتا با
مسائل نظری آشنایی ندارند و بدینجهت Nنمیتوانند امورات اجتماعی وسیاسی منطقه
ما را با درک عمیق بررسی کنند .اما گذشته ازاین ،جنبش های این مناطق تا حدی
نیز "نامرئی" بودند .دو جریان باهم در منطقه ما پا در نطفه گذاشته بود و در حال
شکل گیری بود ،اما به صورت بطئی وبه اصطالح زیر پوست شهر .یکی فرآیند
برآمدن فاعلیت قشری از مردم،البته به صورت ناقص و ابتدائی ،و دیگری سرکوب
همزمان همان فاعلیت و متعلقات سیاسی و اجتماعی فاعلیت مانند توقع سطوح
بهتری از برخورداری مادی و اقتصادی ،و برخی آزادی های مدنی و سیاسی .این دو
عامل به گمان من از جمله مهم ترین عواملی بودند که در جامعه های خاورمیانه در
چند دهه اخیر در حال شکل گیری بوده اند و هنوز نیز هستند .هنگامی مردمانی پا به
عرصه وجود میگذارند که تا حدی حس "نفسانیت" و "شخصیت" در ضمیر آنان شکل
گرفته و این مردمان به تدریج خواهان حقوقی میشوند ،وهم زمان هم همین حقوق از
طرف رژیم سیاسی نفی و پایمال میشود ،انتظاری به جز فوران جنبش های
اجتماعی-سیاسی ،و حتی انقالبی را نمیتوان داشت .هنگامی که تعداد قابل مالحظه
ای از افراد یک جامعه حداقل احساس فاعلیت را در خود میکنند ،و نارضایتی از
سرکوب مطالبات بحق آنان با حس فاعلیت Nهمراه میشود ،انفجار های سیاسی به
نظر محتوم میرسند .البته همانطور که اشاره کردم ،انفجار حیرت انگیز تکنولوژی
های ارتباطی نیز این فوران را تسهیل میکند ،اما عامل بوجود آمدن آن نیست .من
شخصا این فرآیند را در مصر میتوانستم مشاهده کنم ،اما در مورد دیگر کشور ها،
حد اقل برای من کم تر قابل رویت بود.
.4به نظر شما میتوان این جنبش ها را گذار به دموکراسی دانست( با توجه به اينكه
يكي از مهمترين درسهاي اين قرن را شايد بتوان اين نكته دانست كه سقوط رژيم
هاي استبدادي لزوما منجر به دموكراسي نميشود)
این سوال بسیار مهمی است و پاسخ به آن بسیار مشکل .فرآیند شکل گیری
فاعلیت در یک جامعه بسیار کند است و از مراحل مختلفی عبور میکند .در منطقه
خاورمیانه و شمال آفریقا ما شاهد مراحله اولیه شکل گیری این فاعلیت هستیم که
من به آن "فاعلیت ابتر" و ابتدائی نام میدهم .البته طبیعی است منظور من ازاین
عبارت تحقیر هیچ جامعه ای نیست ،چه که تمام جوامع بشری یک شبه به بلوغ کامل
سیاسی و اجتماعی نمیرسند و دهه ها زمان الزم است تا این فرآیند کامل شود (در
غرب پس از قرون وسطی این فرآیند صده ها طول کشید) .همانطور که در باال
اشاره کردم الزمه رسیدن به دمکراسی این است که این حس فاعلیت اولیه به بلوغ
برسد و پخته شود .وهنگامی چنین پدیده ای بوجود میاید که جوامع از تعدادی زیادی
از افراد تشکیل میشود که حس فاعلیت (و قدرتی را که با آن همراه است) را نه تنها
برای خود میخواهد ،بلکه برای تمامی افراد جامعه ،صرف نظر از جنسیت و مذهب و
زبان و قومیت N،در نظر میگیرد .دمکراسی نمیتواند Nدر جامعه ای رشد کند که در آن
اکثریت افراد حس قدرت ندارند و خود را ذیحق نمیپندارند .از طرف دیگر ،اگر این
حس ذیقدرتی و ذیحقی اگر تنها یک طرفه باشد و در گروه خاصی ،مانند یک قشر،
یک طبقه محدود بشود ،باز هم دمکراسی بوجود نمیاید .به گمان من در کشورهای
خاورمیانه و شمال آفریقا (بجز ایران که تاحدی از این مراحل گذر کرده است) هنوز
"فاعلیت همگانی" و بالغ شکل نگرفته است و از این رو تصور بوجود آمدن
دمکراسی های ریشه ای ،فراگیر و پایدار دشوار است .به عنوان مثال ،هنوز در
مصر ،تعداد کثیری از افراد بیسواد یا کم سواد هستند .چگونه میتوان از چنین افرادی
انتظار داشت که حقوق واقعی خود را به خوبی و وضوح تشخیص بدهند و بازیچه
دست سیاستمداران سیّاس نشوند؟ اما آنچه حیاتی است آن است که به هر حال
فرآیند رسیدن به فاعلیت همگانی که اس و اساس دمکراسی های مدرن است از یک
جایی میبایست آغاز گردد تا مراحل سیر و صیرورت خود را بپیماید.
در سطح سیاسی عوامل دیگری نیز در کارند که نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
پس از تجربه تلخ غرب ،و در راس آن ایاالت متحده ،با مستبدان مورد حمایت آنان
مانند محمد رضا شاه و حسنی مبارک ،به نظر میرسد که غرب شاید به این صرافت
افتاده باشد که از دمکراسی در منطقه حمایت کند .اینکه برای مثال میخواهند از یک
میلیارد دالر وام به دولت مصر صرف نظر کنند ،شاید در همین راستا باشد .اما نمی
باید از یاد برد که غرب و ایاالت متحده در وهله اول به دنبال منافع خودش میباشد و
به راحتی حاضر است جریان های دمکراسی خواه را رها کند و از آنها که منافع کوتاه
مدتش را تامین میکند Nحمایت کند.
.5آيا ميتوان با شيوه هاي غيردموكراتيك(مثال نوع رفتار مخالفان سوري يا
ليبيايي ) به سمت استقرار حكومتي دموكراتيك رفت؟
من فکر میکنم که شیوه های خشونت آمیز مانند آنچه در لیبی اتفاق افتاد و هم
اکنون دارد در سوریه اتفاق میافتد ،قبل از هرچیز نشانگر حس فاعلیت نابالغ در میان
مردمان این سرزمین هاست .البته ،قشرهای مهمی از مردمان این دو کشور به
"فاعلیت ابتر" دست یافته اند ،و به همین دلیل نیز خواهان حقوق بیشتری برای خود
هستند ،اما مقاومت سرسختانه Nرژیم های مورد بحث ،امکان به ثمر رسیدن جنبش
های کمتر خشونت آمیز را خنثی میکند .از این نظر نیز ما شاهد این مقدار خشونت
سبعانه هستیم که در آن بسیاری از مردمان بیگناه نیز به خاک و خون کشیده
میشوند .به این دلیل نیزامکان غیر دمکراتیک بودن نظام های بعدی نیز باالتر است.
اصوال کسانی که در انقالب های پر خشونت شرکت میکنند ،انسان های ماجراجو و
خطرناکی هستند که برای رسیدن به قدرت محذورات اخالقی بسیار کمی را دارا
هستند و بدینجهت نیز پس از رسیدن به قدرت نیز به راحتی میتوانند به خودکامگان
جدید تبدیل شوند که سرمست از قدرت ،نهاد های نوپای دمکراسی را که احتمال در
حال شکل گیری است لگدمال خواهند کرد .در ضمن بازی های مهلک سیاسی و
رقابت های قدرت را مانند آنچه القاعده و حریفان منطقه ای وی درگیرآن هستند
نمیبایست فراموش کرد .این بازیگران سیاسی مانند القاعده و برخی دیگر قدرت
های منظقه تمام مدت میخواهد Nآب را گل آلود کنند تا ماهی های خودشان را صید
کنند ،و این جریان مسلما به نفع دمکراسی در این کشورها نیست.
.6با توجه به اينكه شعار مشخص معترضين در كشورهاي عربي الشعب يريد
اسقاط نظام بوده است ميتوان آنها را از نوع ناجنبش ها در تعريف آقاي آصف بيات
دانست "ايشان در اين باره ميگويد ناجنبش ها ضرورتا به دنبال تغییر رژیم نیستند
بلکه هدفشان استقرار نُرم و هنجارهای بدیلی است که متضمن تحقق یک زندگی
مورد قبول برای شهروندان باشد .زمانی که حاکمیت برخورد خشنی با ناجنبش در
پیش می گیرد عمال آنها را وارد مبارزه سیاسی می کند".
همانطوری که در باال به تلویح اشاره کردم ،من هم با آقای بیات موافق هستم که
این نظام های سرسخت Nو لجوج هستند که مردم را وادار به عزم به براندازی آنها
میکنند .البته در مورد کشورهای عربی من معتقد هستم که آنها در مراحل نسبتا
ابتدایی بلوغ سیاسی هستند و به این دلیل نیز سرسختی نظام های موجودشان
میتواند به راحتی آنها را به روش های خشنونت Nآمیز براندازی بکشاند .این را میتوان
با واقعیات چند سال اخیر ایران مقایسه کرد که بسیاری از مردمان ما بلوغ بیشتری
از خود نشان داده اند و از طریق شیوه های مسالمت آمیز رفتار کرده اند؛ البته
میبایست اذعان کرد که ایرانیان در این سی و اندی سال است که در اثر تجربه های
اجتماعی و سیاسی بغایت سخت بسیاری از بلوغ سیاسی خود را کسب کرده اند .از
این نظر به تحلیل من ،کشور های عربی در حدو یک نسل و شاید بیشتر در حوضه
بلوغ سیاسی و دمکراسی خواهی از ما عقب تر هستند .البته نباید از این موضوع
تعبیر شونیستی کرد که ما از عرب ها برتر هستیم .در تقویم تاریخ ،یک یا دو نسل
پس و پیش واقعا موضوع بسیار مهمی نیست.
. 7شانس پيروزي بنيادگرايي را در كشورهاي عربي تحول يافته چقدر ميدانيد؟
در تحلیل من امکان پیروزی بنیادگرایی در این کشور ها نسبتا باال است ،حداقل
در تا میان تا بلند مدت .شکل گیری فاعلیت ابتر در این کشور ها نسبتا جدید است و
نقش اخوان و سلفی ها در ایجاد آن موثر بوده است .هنگامی که یک مردم ،به ویژه
مردمان فرودست جامعه ،از حالت جمود به در میایند و در مراحل اولیه تحرک و
جنبش قرار میگیرند N،اصوال خواهان به حرکت درآمدن بیشتری هستند و این بنیانگرا
ها هستند که حرکت اولیه را برای آنان آغاز کرده اند و در بسیاری از موارد آنها
هستند که به این حرکت ادامه میدهند .مردمانی که تازه طریق حرکت و فاعلیت را
آموخته و آزموده اند ،آموزگاری جز بنیادگرایان افراطی ندارند ،و بنیادگرا ها هم از
این امر با خبرند و از آن برای رسیدن به قدرت استفاده خواهند کرد .با نبود گفتمان
ها و تشکیالت آزادی که بتواند آمال و آرزوهای طبقات فرودست به حرکت در آمده را
سامان دهد و خواسته های به حق آنان را به سوی راه حل های بیشتر متمایل به
دمکراسی کانالیزه کند ،احتمال اینکه خالء موجود بوسیله Nافراطیون حوزه سیاست و
دین شود وجود خواهد داشت .البته نیروهای داخلی و خارجی متفاوت هم در کشوری
مانند مصر موجود هستند که شاید بتوانند Nاز این رویداد جلوگیری کنند .در همین
انتخابات اخیر ریاست جمهوری مصر تعداد کسانی که به مرسی رای ندادند بسیار بود
که با توجه به عدم افراط گرایی مرسی ،حداقل تا کنون ،میبایست در نظر گرفته
شود.
به گمان من در شرایط کنونی جایگاه نخست بیشتر با صورت مساله مطابقت دارد.
انتخاب کردن و شدن در وهله اول صورتگیری اراده و خرد جمعی است که
تبلورخواستها و مطالبات به قول شما «سوژه سیاسی» است .شکی نیست که تنها
مردمانی که میتوانند فکر کنند و عقل و درایت خود را بهکار گیرند ،به موقعیتی
میرسند که اصوال خواستها و مطالبات سیاسی و اجتماعی در ذهن آنها تولید
میشود که مرحله بعدی آن به کرسینشاندن آن مطالبات از راههای دموکراتیک و
سیاسی است .از منظر دموکراسیخواهی ،گفتمانهای سیاسی از هر نوع و سنخی،
تنها آن هنگام کارآمد میشوند که تعداد کثیری از افراد جامعه به فاعلیت و سوژگی
مدرن برسند Nو بتوانند برای خود تصمیم بگیرند .اگر این وضیعت به وجود نیاید ،یعنی
مردم فاعلیت کسب نکرده باشند ،گفتمانهای سیاسی چپ و راست غالبا نقش
تبلیغی هژمونیک را بازی میکنند و منعکسکننده Nاراده مردم نیستند .همانطور که
اشاره کردید اینگونه گفتمانها که نقش تبلیغی و هژمونیک بازی میکنند ،هدف
نهاییشان مهار رویدادهای سیاسی به نفع قدرتمداران و مکنتمداران است .اما
هنگامی که تعداد کثیری از افراد جامعه از حالت بیارادگی و سستی و منفعل بودن
دربیایند و به صفات ارادهمندی ،قدرت و فاعلیت ،متصف شوند ،قدرتطلبان و
مکنتطلبان بهسختی میتوانند آنها را در راه منافعشان از خود بیگانه کنند.
بر این اساس آیا میتوان مدعی شد که مساله شرکت در انتخابات را باید تنها با
پسوند سیاسی خواند؟ یعنی انتخابات سیاسی؟ سیاستی که با فاصلهگیری از هرگونه
قدرت شکل میگیرد.
فرد سوژه و فاعل ،خودش تشخیص میدهد که تحت چه شرایطی در امور سیاسی
شرکت کند یا نکند .فردی که خودبنیاد است بهتر از هرکسی این قدرت تشخیص را
دارد.
به اینترتیب آیا میتوان تعبیر «ارسطو» از شهروند را بهعنوان کسی که در امر
حکمرانی و امر تحت حکمرانی سهیم است ،با مفهوم سیاست گره زد؟
در دوران مدرن ،سیاست به جز آنچه شما میگویید نمیتواند باشد .فردی که خود را
خودرای ،خودبنیاد ،پرتوان ،دارای اراده و ذیحق میپندارد ،ناگزیر خود را سهیم در
تعیین سرنوشت Nسیاسی ،اجتماعی و فرهنگی جامعه خویش تصور میکند .در دوران
مدرن تعریف سیاست میشود سهیم شدن شهروندان در تعیین سرنوشت Nزندگانی
خویش که شامل حوزههای باال میشود.
نسبت سیاست Nبا هویت ،سنت ،باورها و ویژگیهای قومی ،جنسی و طبقاتی
چیست؟ و چگونه میتوان عرصه سیاست را فراتر از همه اینها به برابری و آزادی و
عدالت و درنهایت دموکراسی گره زد؟
اگر بهصورت نظری نگاه کنیم ،انسان مدرن به فاعلیت رسیده که آن فاعلیت را
نهتنها برای خود بلکه برای همگان میخواهد ،از قید و بندهای قومی ،نژادی ،طبقاتی
و جنسی رها شده Nاست .به عبارت دیگر فرد انسانی که به درجه مطلوب سوژگی و
«ذهنیت» در اصطالح فلسفی رسیده باشد و از آن نیز فراتر رفته باشد و اصول
«بیناالذهانی» ملکه ذهنش شده Nباشد ،به اصل انسانیت دست یازیده و از این نظر
دیگر خود را موجودی زاییده قوم ،عقیده ،جنسیت و دیگر مقوالت تاریخی
نمیشناسد .و هنگامی که در جامعهای اصول «بین االذهانی» یا فاعلیت همگانی جا
بیفتد ،آزادی ،عدالت و دموکراسی نیز در آن نهادینه خواهد شد .البته این تعابیر
مصداق نمونه ناب و آرمانی «ماکسوبر» هستند و در واقعیت چنین بهصورت خالص
یافت نمیشوند .اما واقعیت را میتوان به نمونه ناب نزدیک کرد.
در شرایط جهانی کنونی که تحت سلطه مکانیسمهای قدرت و ثروت است چگونه
میتوان همچنان از ایده آزادی و برابری دفاع کرد .در مورد کشور خودمان تا چه حد
این مساله با انتخابات گره میخورد؟
اگر سیاست را همچون خطی تصور کنیم که از میان هر یک از ما گذر کرده و انسان
را بهعنوان جانوری سیاسی از دیگر حیوانات جدا میکند و از سوی دیگر اگر بتوانیم
سیاست را مانند عرصهای برای حضور و ظهور رخداد سیاسی تصور کنیم ،پیامد
سیاست در لحظه انتخابات چه خواهد بود؟
اگر سیاست را بهصورتی که در باال آمد بفهمیم ،یعنی عرصه تفکر و تعامل افراد که
به فاعلیت Nو ذهنیت همگانی شده یا وضعیت بین االذهانی رسیدهاند ،بهراحتی
میتوانیم از تعبیری که شما در اینجا بهکار میبرید استفاده کنیم :خطی که از میان
هر یک از ما ،یعنی از هر فرد ،گذر میکند و ما را در سهیم شدن در تعیین سرنوشتN
سیاسی و اجتماعی خود به هم متصل میکند یا حتی پیوند میزند ،یعنی حالت و
وضعیت فاعلیت همگانیشده.
با این اوصاف ،آیا انتخابات فقط صحنه تالش برای تعویض جایگاه یک فرد است،
یعنی شعار برای تغییر ،نگریستن به آینده در راستای حل مشکالت سیاسی ،اقتصادی
و اجتماعی که همگی میتواند در غیاب سوژه سیاسی صورت پذیرد؟ Nبه عبارت دیگر،
آنچه این روزها تحت «مدیریت» بیان میشود؟
اگر بپذیریم که در شرایط بسته امکان حرکت وجود ندارد ،در کوتاهمدت مسلما تغییر
به حالت بهتر نیز ممتنع بهنظر میرسد .اما طُرفه اینجاست که سیاست به معنی
مدرن آن که در باال به آن اشاره شد تا حد زیادی جا افتاده است .تعداد کثیری از
افراد و آحاد به حس سوژگی دست یافتهاند و بالقوه میتوانند در عرصه عمل
سیاسی وارد شوند Nو در راه رفع مشکالت و هموارسازی جاده تغییرات مثبت سهیم
شوند .این در حالی است که شرایط کنونی بیشتر حاکی از قصد «مدیریت» است.
اما به دلیل پیدایش همان حس فاعلیت در بطن جامعه ،شرایط همواره یکسان
نمیتواند بماند .بخش مهمی از بطن جامعه به واسطه حس فاعلیت به حرکت در
آمده و سیال است.
جامعه ایران در آستانه تحوالت بزرگی است و در چهارسال گذشته نیز تجربیات تلخ
و شیرینی را پشتسر گذاشته .ارزیابیتان از میزان تحرکپذیری جامعه چیست؟
به گمان من ،از یکطرف بخش خاموش تا حدودي دلسرد است و از طرف دیگر
دلنگران اوضاع معیشت و فشارهای خارجی .در ذهن بسیاری رخدادهای سیاسی
پیشین نیز ،هم مایه امیدواری است و هم باعث یأس و نومیدی .امیدواری از آن جهت
که برای مدتی نسبتا طوالنی بخشهای مهمی از مردم به قدرت و خرد جمعی خود
پی بردند و فاعلیت فردی خود را در حرکت جمعی ادغام کردند .بهنظر من این دو
عامل یعنی دلسردی و دلنگرانی از یک طرف و تجربه مثبت و منفی از گذشته از
طرف دیگر ،معادالت را میتواند پیچیده Nکند .بسیاری دودل هستند ،ولی با پشتوانهای
از تجربهکردن حس فاعلیت خود ،هرچند که هنوز میوه آن را مزه نکردهاند .اما نباید
فراموش کرد که فرایند تثبیت فاعلیت همگانی و به همراه آن نهادینهشدن آزادی و
عدالت ممکن است دیر و زود داشته باشد ،اما سوخت و سوز ندارد.
طبقه متوسط
فرزین وحدت N،روزنامه شرق ،یکشنبه ۲تیر ۱۳۹۲
تعریف طبقه متوسط همواره مورد مناقشه و اختالفنظر بوده است .قشر مهمی از
اقتصاددانان تعریف طبقات را بر مبنای دهکهای اقتصادی قرار میدهند و برای مثال
افرادی را که در دهکهای چهار تا هشت اقتصادی قرار میدهند ،طبقه متوسط نام
مینهند .اما به نظر من این نوع تبیین ،هرچند کار تعریف را ساده میکند ،اما
پیچیدگیهای مساله را تا حدود زیادی نادیده میگیرد .هنگامی که ما معیار اصلی را
صرفا از دل اقتصاد درمیآوریم ،توجه ما بیشتر به سوی خصایص مختص به
فعالیتهای معیشتی کشیده میشود و از دیگر ویژگیهای یک گروه یا طبقه غافل
میشویم .شکی نیست که این ویژگیهای اقتصادی بسیار مهم هستند ،اما در ضمن
این رویکرد آن اشکال را نیز بهوجود میآورند که خصایص دیگر رفتارهای اجتماعی را
تحتالشعاع خود قرار میدهد .از طرف دیگر ،مارکسیستها طبقات را برمبنای
رابطه آنها با وسایل تولید تعریف میکنند .از نقطهنظر مارکسیستها طبقه
سرمایهدار بهواسطه مالکیت و کنترل وسایل تولید در رفیعترین قله ثروت ،قدرت و
منزلت اجتماعی بسر میبرد و به این دلیل نیز دیگر طبقات اصلی اجتماع یعنی طبقه
«خردهبورژوا» یا همان طبقه متوسط و پرولتاریا از این امکانات محروم هستند.
بهزعم مارکسیستها طبقه دیگری که بالقوه در خود قدرت دارد ،پرولتاریاست که با
به مصاف کشیدن بورژوازی میتواند قدرت را به دست بگیرد و راه را برای رهایی
کلی جامعه هموار سازد .از همه ضعیفتر ،از دیدگاه مارکسیستی ،طبقه متوسط
است که نه قدرت بالفعل طبقه سرمایهدار را دارد و نه توان بالقوه طبقه کارگر
صنعتی را .طبقه متوسط در ایدئولوژی مارکسیسم یک قشر بدون اصالت و هویت
است که نقشی منفعل و انگلمانند در دنیای معاصر بازی میکند .در این دیدگاه
طبقه متوسط نه امکانات طبقه سرمایهدار را دارد و نه توان انقالبی پرولتاریارا.
اما این نوع طرز تفکر بیشتر حکایت از لفظپراکنی ایدئولوژیک دارد .درواقع طبقه
متوسط بهطور کلی (ولی نه الزاما در تمام موارد) از پویایی و توان خاصی برخوردار
است .حداقل از نقطهنظر گونه آرمانی ماکس وبر ،طبقات متوسط بسیار دینامیک و
پویا هستند .بسیاری از افراد این طبقات از قشرهای محروم برخاستهاند که با تالش
و کوشش بسیار توانستهاند خود را از چنگال فقر و جهل و بیماری و ناتوانی برهانند و
زندگی آبرومندی را برای خود و خانوادهشان دستوپا کنند .به همین دلیل نیز اعضای
این طبقات تا حد زیادی خودساخته هستند و مستقل فکر و عمل میکنند .بر همین
منوال ،چنین افرادی که خود را از جایگاه پایینتر اجتماعی به باال کشیدهاند،
بلندپروازیهای بیشتری نیز دارند .برای مثال ،برای فرزندانشان زندگی بهتری را در
نظر دارند و اگر خودشان از تحصیالت دانشگاهی محروم ماندهاند سخت تالش
میکنند که نسل بعدی خانواده بتواند وارد دانشگاه شود .به همین صورت ،نسلهای
اولیه این طبقه به دلیل آنکه موفقیت نسبی خود را شخصا تجربه کردهاند مقدار
زیادی اعتماد به نفس یافتهاند و به قابلیت خود آگاهند .از طرف دیگر ،در مقابل
طبقه بسیار مرفه و سرمایهدار ،افراد طبقه متوسط هنوز در خود احساس محرومیت
میکنند و این احساس موتوری میشود که آنها را در عرصههای اقتصادی ،اجتماعی،
فرهنگی و شاید از همه مهمتر (حداقل در نسلهای اولیه) در حوزه سیاسی فعال و
بلندهمت میکند .حتی در کشوری مانند چین که چنین طبقاتی در دو دهه اخیر در
حال شکلگیری بودهاند N،باوجود آنکه دولت مرکزی بلندپروازی در حوزههای اقتصادی
را بیشتر تشویق میکند و درواقع حوزههای دیگر را تا آنجا که بتواند مسدود نگاه
میدارد ،ما شاهد خواستهای پرتوان سیاسی و فرهنگی افراد این طبقات هستیم.
به دلیل آنکه اعضای طبقات متوسط ،بهویژه در میان نسلاولیها که به این درجات
رسیدهاند ،با زحمت و تالش خود را به باال کشیدهاند N،در ضمیر نیمهناخودآگاه آنان
حسهای متناقضی میتواند وجود داشته باشد .از یک طرف حس خودبنیادی و
فاعلیت در آنان بهوجود آمده است که روی دیگر آن میتواند حس خودخواهی و
خودمحوری باشد .فردی که با تالش شخصی و با تحمل تجربههای سخت خود را به
جایگاه باالتر اجتماعی سوق داده است ،در بسیاری موارد نهتنها خودبنیاد و مستقل
میشود N،بلکه خودمحور و خودپسند نیز میتواند بشود .اما از طرف دیگر ،به دلیل
آنکه ارتقای اجتماعی بدون همکاری میان افراد بسیار دشوار است ،حس تعاون
اجتماعی نیز میتواند در اعضای طبقه متوسط رشد و نمو کند .این تجربه تعاون
اجتماعی که در فرآیند شکلگیری طبقات متوسط میتواند تولید شود ،درواقع حاکی
از حس همدلی در میان این قشر است که به سهم خود میتواند در شکلگیری حس
جهانشمولی در جامعه کمک کند .هنگامی که فرد تجربه تعاون اجتماعی را در ضمیر
خودآگاه و نیمهناخودآگاه خود ذخیره کرده باشد ،آمال ،مطالبات و حقوق اقتصادی و
سیاسی را نهتنها برای خود ،بلکه برای تمام افراد جامعه خواهان است.
هرچند این حس جهانشمولی میتواند به وسیله خودمحوریهای همان فرد تا حدی
خنثی شود ،اما برآیند این احساسات متناقض تحت شرایطی میتواند به سود جمع
تمام شود و در جامعه قایل بودن به مطالبات سیاسی-اجتماعی-فرهنگی و حقوق
تمامی شهروندان ،که زیربنای دموکراسی است ،پیاده شود.
به گمان من ما شاهد ظهور چنین طبقاتی در جامعه کنونی ایران هستیم .در زمان
پهلویها طبقه متوسطی در ایران بهوجود آمد که کمتر استقالل ،فاعلیت و خودبنیادی
از خود نشان میداد .بهطور کلی کشورهایی که با تاخیر وارد دنیای مدرن میشوند و
باالجبار مدرنیته آنها از باال و بهصورت آمرانه صورت میگیرد ،احتیاج به یک دستگاه
دیوانساالری ،ارتش منظم ،کادر پزشکی مدرن ،متولیان آموزشوپرورش و اقشاری
از این قبیل دارند که دلیل وجودی آنان مرهون نظام سیاسی است و کمتر از خود
استقالل نشان میدهند .هرچند در این شرایط اقشار متوسط نیز عموما
بلندپروازیهایی برای خود و فرزندانشان دارند ،اما به دلیل وابستگی نسبتا باال به
نظام سیاسی از خود کمتر پویایی سیاسی نشان میدهند .اما در این سه دهه اخیر
طبقات متوسطی که در ایران بهوجود آمدهاند ،از استقالل و پویایی بیشتری
برخوردار هستند .بیشتر اعضای این طبقات در اثر فعلوانفعاالت اجتماعی و سیاسی
مربوط به انقالب و جنگ هشتساله پا به عرصه وجود گذاشتهاند .انقالبها و
جنگهای کامل که یک ملت را دربرمیگیرند ،میتوانند افرادی را از سطوح زیرینتر
جامعه به باال بیاورند که با همت و همیّت ،خود را به درجه طبقه متوسط ارتقا
دادهاند .کسانی که در انقالب و جنگ فراگیر شرکت میکنند غالبا از حالت
منفعلبودن و سستی به در میآیند و به افراد خودبنیاد و فعال تبدیل میشوند .چنین
افرادی بسیار بیشتر از حس استقالل و فاعلیت برخوردار هستند و خود را وامگزار
کسی نمیپندارند .با این اوصاف از دیدگاه من اصطالح «طبقه متوسط» قدری
بیمسماست .پویایی و فاعلیت این طبقه آن را شایسته واژهای با مسماتر از لفظ
بیاثری مانند طبقه متوسط میکند .از آنجایی که این طبقه پویا و پرتحرک زیربنای
جامعه مدنی را تشکیل میدهد ،شاید بهتر باشد نوواژه «طبقه مدنی» را برای آن
بهکار برد.
بررسی و تحلیل کودتای 28مرداد طی 60سال اخیر ،تا چه حد گرفتار رئالیسم تاریخی و چه میزان
رمانتیسیسم اسطوره انگارانه بوده است؟ همان تقابل اهورا و اهریمن ،خیر و شر ،ظالم و مظلوم ،قهرمان و ضد
قهرمان؛ نخستوزیر خوب و پادشاه بد.
شما موافقید که برخی کودتای 28مرداد را فروکاستهاند به جدال خیر و شر و نبرد اسطورهای که به کار تسلی
دل غمدیدگان میآید؟ به تعبیری کودتای 28مرداد و دوگانه مصدق -کودتاچیها (شاه ،آمریکا و انگلیس،
زاهدی ،کاشانی و بهبهانی و )...چقدر قربانی «نوحهسرایی برای وطن مرده خویش» شده و درک تاریخی و
نگاه تحلیلی ،فدای قهرمانسازی و قهرمانکشی دیرپایی شده که با افزودن بار رمانتیک و سوزناک کردن
ماجرا ،فقط خواستهاند از مصدق قهرمانی مظلوم بسازند؟
به گمان من در تاریخ معاصر ایران کمتر دولتمردی پیدا میشود که خصائل مثبت فردی مانند دکتر مصدق را در
بر بگیرد .مصدق به دمکراسی اعتقاد داشت اما تا حد امکان ضعیف عمل نمیکرد ،ملی گرا بود بدون اینکه
شوونیست باشد ،سکوالر بود بدون آنکه ضد مذهب باشد و در مقابل استعمار و امپریالیسم مقاومت Oمیکرد و آنها
را به چالش میکشید بدون اینکه غرب ستیز باشد .این خصائل را کمتر میتوان در دولتمرد های اخیر ایران
مالحظه کرد .البته این بدان معنی نیست که مصدق عاری از خطا و قصور بود .هیچ موجودی از اشتباه مصون
نیست و دکتر مصدق هم چنین بود .برای مثال اگر وی با احتیاط تر با قضیه ملی شدن نفت رفتار میکرد و
کوشش میکرد که حقوق ملت ایران را به صورت تدریجی تر اعاده کند ،شاید آنچه پیش آمد اتفاق نمی افتاد و
تاریخ کشور کمتر فراز و نشیب به خود میدید.
این هم درست است که اصوال ملت ها احتیاج به اهورا ها و اهریمن ها دارند .جدال بین خیر و شر راه را برای
همبستگی در گروه های انسانی هموار میکند و به آنها فرصت میدهد که خود را در تیم خیر و دیگر ملت ها و یا
گروهای دیگر را در دسته شر ببینند .بدون شک ملت ایران یکی از قدیمی ترین ملت های دنیا است که یکی از
عوامل پایداری آن همین تقابل بین اهورا و اهریمن بوده است ،و قضیه بیست وهشت مرداد نیز تا حدی از همین
عامل تاثیر پذیر بوده است .به همین ترتیب نیز ،ملت ها احتیاج به نوحه سرایی دارند تا خود و اعمال خود را
موجه بدانند و خویشتن خود را تخلیه و پاالیش روانی کنند .و این پدیده در ضمن مرتبط است با نظریه توطئه که
در ملت هایی با گذشته طوالنی و مورد اجحاف های تاریخ به شدت جریان دارد.
هیچ شکی وجود ندارد که این عوامل به تحریف درک ما از تاریخ می انجامد .به صورت نمونه آرمانی ،نگاه
تحلیلی را با دید عاطفی ،هرچه قدرهم که عاطفه موجه باشد ،نمیبایست آمیخت .اما از طرف دیگر ،همانطور که
ماکس وبر بسیار هوشمندانه اشاره کرده است ،انسان ها نمیتوانند عواطف و تعلقات خود را کامال از تحلیل های
سیاسی و اجتماعی بیرون نگاه دارند .عالقه به یک کشور و تاریخ آن حتی مورخان حرفه ای را میتواند وادار
به اسطوره سازی نماید .اما به گمان من روی دیگر سکه نیز تبعات بسیار نامطلوبی میتواند داشته باشد.
اسطوره زدایی را نمی بایست با ساختار شکنی خلط کرد .دکتر مصدق به عنوان دولتمردی که تاریخ ایران
عوض کرد مسلما مرتکب خطا هایی نیز شد ،اما این بدین معنی نیست که خدمات بسیار مهم وی و رادمردی او
را زیر سوال ببریم .منزه کردن دید تاریخی و اجتماعی ما از اسطوره ها ،افسانه ها و نظریه های توطئه
الزاما به این معنی نیست که افراد شایسته و خدمتگذاری همچون مصدق را به لجن آلوده کنیم یا به بوته
فراموشی بسپاریم .اما میبایست خطاها و لغزش های وی را نیز درنظر بگیریم و رفتار سیاسی او را سبک
سنگین کنیم .این دو ،یعنی قدردانی از خدمات فردی مانند مصدق و سبک سنگین کردن اعمال وی ،با یکدیگر
مغایرتی ندارند ،اما میباست مراقب بود دچار مالیخولیای ساختار شکنانه نشویم.
این «تعزیهسازی» از کودتا و تکرار مرثیه شکست مصدق ،آیا خدمتی است به مصدق و نهضت ملی یا وقتست
که با گذر از سوز و گداز این «قربانیستایی» ،نگاهی دیگر به وقایع 60سال پیش بیافکنیم؟ و اصوال تعریف و
تحلیل کودتا ذیل همان کلیشه سیاه و سفید شاه بد و نخست وزیر خوب ،سادهسازی اصل ماجراست.
بازهم باید تکرار کنم که به گمان من ما میبایست بین نقد منطقی و الفاظ پراکنی از نوع پست مدرن و شالوده
شکن تفاوت Oقایل بشویم .نقد و معادل آن در زبان های اروپایی (کریتیک) به معنی سنجش و «نظر کردن در
شعر و سخن و تمیز دادن خوب آن از بدش» است .یعنی جدا کردن نکات مثبت و منفی یک پدیده یا فرد تاریخی
و حق هر کدام از این دو را ادا کردن .هنگامی که از کودتای ۲۸مرداد به عنوان مرثیه ،نوحه و سوز وگداز و
واژه های از این دست یاد میشود ،این به گمان من به شالوده و ساختار شکنی نزدیک تر است تا نقد و سنجش
منطقی .دیدگاه پست مدرن و شالوده شکن اصوال به واقعیتی معتقد نیست و به هر آنچه مقوله تاریخی است به
دید «نا واقعیت» نگاه میکند و از اینرو میتوان گفت که از این دیدگاه واقعه ای مانند کودتای ۲۸مرداد میتواند
عنوانی مانند مرثیه و نوحه تلقی بشود؛ یعنی زاری کردن بیجهت برای هیچ.
اما آنچه در ۲۸مرداد ۱۳۳۲در ایران اتفاق افتاد هیچ نبود .در آنروز دولت های امریکا و انگلیس نخست وزیر
قانونی و مشروع ایران را برکنار کردند و سلطنت محمد رضا شاه را که هرروز به سوی خودکامگی بیشتر گام
برمیداشت به او بازگرداندند .شکی نیست که واقعیت های تاریخی یک بعد ندارند و از زوایای مختلف قابل
بررسی و نگاه سنجش گرانه هستند .اما واقعیتی وجود دارد ،هرچند که دسترسی به تمام گوشه های آن مشکل
است .نگاه «انتقادی» (به تعبیر باال) به تاریخ سعی دارد این زوایا را کشف کند و پیچیدگی آنرا هرچه بیشتر
نمایان سازد و از این طریق به واقعیت نزدیک شود و آنرا تحلیل کند .اما نگاه ساختار شکن به واقعیت کاری
ندارد و تنها در پی آن است که بگوید واقعیتی وجود ندارد و تحلیلی هم در کار نیست .هنگامی که سیبی از
درخت بر زمین میافتد ،یک اتفاق ساده رخ داده است .اما همین اتفاق ساده زوایا بسیاری را میتواند در بر
بگیرد .این سیب از چه نوعی بوده است؟ رنگ آن چه بوده؟ زمینی که در آن فرو افتاده است چه مشخصاتی
داشته است؟ و بسیاری دیگر از نوع سوال ها که واقعیت فرو افتادن سیب را تشکیل میدهد .رویداد های
تاریخی هم چنین هستند و صد البته که بسیار پیچیده تر از آن .وظیفه تاریخ دانان و اصوال آنهایی که در حوزه
علوم اجتماعی هستند این است که این زوایای بغرنج را شناسایی و محتوای آنان را واکاوی کنند ،نه اینکه
اصوال ساختار وقایع تاریخی را منکر بشوند« .روش انتقادی» سعی بر آن دارد تاریخ را هرقدر که میشود
بهتر و بیشتر بکاود ،زوایای آنرا نشان دهد و خوب و بد آنرا تحلیل کند .هنگام آن رسیده است که مورخان جوان
ما این روش را بکار برند و گوشه های مختلف رویداد ۲۸مرداد را نقد منطقی کنند اما به دام ساختار شکنی
گرفتار نشوند.