Professional Documents
Culture Documents
تشریح قلب و عروق
تشریح قلب و عروق
ارتباط ادمین:
@Maryam_bzrgn @ahmadreza_jahangiri
1
قفسه سینه )(Thoracic cage
شکم ( از سمت پایین ) قرار دارد ،در واقع باالترین قسمت تنه محسوب میشود (شکل آن
به صورت مخروطی است که راس آن به سمت باال و قاعده ی آن به سمت پایین است).
قفسه سینه شامل فضای داخلی قفسه سینه ( )thoracic cavityو جدار قفسه سینه
( )thoracic wallمی شود .جدار قفسه سینه ساختمانی غضروفی-استخوانی است که
دارای خاصیت ارتجاعی یا االستیک است به این معنا که حجم آن میتواند کم یا زیاد بشود .جدار قفسه سینه مخروطی شکل
است ،بنابراین دارای راس ،قاعده ،جدار قدامی ،جدار طرفی چپ و راست و جدار
خلفی میباشد .راس جدار را دهانه ی فوقانی قفسه ی سینه یا ورودی قفسه سینه
( )Inletو قاعده آن را دهانه تحتانی یا خروجی قفسه سینه ) (Outletنیز می نامند.
جدار قدامی قفسه سینه از استخوان جناغ تشکیل میشود و جدار خلفی از 12مهره
سینه ای تشکیل میشود .) T1, …, T12(.جدار های طرفی قفسه سینه نیز از دنده ها تشکیل میشود.
قسمت وسطی (میانی) :بین پرده های جنب راست و پرده های جنب چپ قرار گرفته است و به آن میان سینه
) (mediastinumگفته می شود .این بخش محتوی قلب و عناصر زیادی است.
قسمت طرفی راست و چپ :در این دو قسمت ریه ها قرار دارند و چون ریه ها توسط پرده جنب پوشیده می شوند به قسمت
2
بخش هایی که در تشکیل جدار قفسه سینه نقش دارند شامل :استخوان جناغ ،دنده ها ،مهره های سینه ای و غضروف های
دنده ای میباشد.
دسته استخوان جناغ( :)Manubriumفوقانی ترین ،پهن ترین و ضخیم ترین قسمت استخوان جناغ است و
Mediastinumفوقانی را ازجلو محدود میکند .در عقب ،در مقابل bodyمهره های سوم و چهارم سینه ای( )T3 ,T4قرار
دارد .همانند کل استخوان جناغ ،از جلو به عقب تخت
شده است و دارای 2سطح قدامی و خلفی و 4کنار
فوقانی ،تحتانی و طرفی راست و چپ است .سطح قدامی
آن زبر و محدب و محل اتصال عضالت
Sternocleidomastoidو Pectoralis major
است.
یادآوری Sternothyroid :از استخوان جناغ منشا گرفته و به غضروف thyroidمتصل میشود Sternohyoid .از استخوان
میشود. جناغ منشا گرفته و به hyoidمتصل
3
کنار فوقانی دسته استخوان جناغ 3بریدگی دارد 1 :بریدگی در
خط وسط و 2بریدگی طرفی در سمت چپ و راست .به بریدگی
که در وسط کنار فوقانی قرار دارد ،بریدگی فوق جناغی یا
Suprasternal notchگفته میشود که در باالی استخوان
جناغ است و به راحتی قابل لمس میباشد .این بریدگی غیر
مفصلی است.
از طرفی به دلیل این که ورید های قدامی jugularدر باالی این
بریدگی ،قوس وریدی jugularرا تشکیل می دهند ،به آن
jugular notchنیزگفته میشود( .به سیاهرگ هایی که خون را
از ناحیه سر و گردن به قلب برمیگردانند ،وریدهای jugular
گفته میشود و سه دسته خارجی و داخلی و قدامی داریم).
به بریدگی های طرفی به دلیل این که با انتهای داخلی استخوان clavicleمفصل میشوند clavicular notch ،گفته میشوند.
پس این بریدگی ها مفصلی میباشند.
کنار تحتانی دسته استخوان جناغ با کنار فوقانی bodyاستخوان جناغ مفصل میشود و مفصل دسته ای-جناغی
) )manubriosternal jointرا تشکیل میدهد.
جهت دسته استخوان جناغ به سمت جلو وپایین است و جهت Bodyجناغ به سمت جلو و باالست یعنی این دو کامال عمود به
طرف باال یا پایین نمی باشند .بنابراین یک زاویه تشکیل می شود که به آن زاویه جناغی ) (sternal angleمی گویند .
روش تشخیص Suprasternal notch :را می یابیم و سپس به سمت پایین حرکت می کنیم که در این صورت ما شاهد یک
خط خشن و افقی روی جناغ خواهیم بود .این خط افقی در اصل جایگاه زاویه جناغی یا مفصل Manubriosternalاست
.به زاویه louis angel ، sternalهم گفته می شود.
اهمیت زاویه جناغی :به طرفین Manubriosternalدومین غضروف دنده ای متصل می شود ،بنابراین با یافتن زاویه جناغی
و ادامه دادن از طرفین دنده دوم شناسایی می شود .اهمیت باالی Sternum angleدر شمارش دنده هاست؛ دنده اول زیر
Clavicleقرار دارد که به راحتی قابل لمس نیست بنابراین زاویه جناغی را می یابیم و سپس به طرفین ادامه می دهیم تا به
دومین دنده برسیم و سپس از دومین دنده شروع و به سمت پایین می شماریم .برای شمارش دنده ها از سمت پایین نیز میتوان
شروع کرد .اگر بتوانیم از پایین دنده ی دوازده را پیدا کنیم دنده ها را از پایین به باال می شماریم.گاهی اوقات ممکن است زائده
ی عرضی L1بیش از حد بلند شود که به آن ( lumbar ribدنده کمری) می گویند ،یعنی احتمال دارد فرد به جای 12جفت
دنده 13جفت دنده داشته باشد .بنابراین برای شمارش دنده ها بیشتر
از سمت باال به پایین استفاده می کنیم.
4
کنارهای طرفی فوقانی راست و چپ دسته استخوان جناغ یک رویه مفصلی کامل دارند که با اولین غضروف دنده سمت خود
مفصل می شود ،اما قسمت تحتانی کنار طرفی دسته استخوان جناغ در دو طرف یک نیم رویه ی مفصلی به نام hemi facet
دارد ،که با مفصل شدن دسته استخوان جناغ با bodyجناغ (روی قسمت فوقانی Bodyیک نیم رویه مفصلی دیگری نیز
هست) ،این دو نیم رویه ی مفصلی باهم یکی می شوند و یک رویه ی کامل مفصلی را می سازند که با دومین غضروف دنده ی
سمت خودشان مفصل می شود .پس دومین غضروف دنده ای هم با دسته ی جناغ و هم با Bodyجناغ مفصل می شود.
به قسمت میانی جناغ Bodyمی گویند که بین Manubriumدر باال و Xiphoid processدر پایین قرار گرفته است .در
خانم ها طول این بخش از جناغ دو برابر طول دسته جناغ می باشد در حالی که در آقایان طول این بخش بیش از دوبرابر طول
دسته جناغ می باشد؛ بنابراین از Bodyبرای تشخیص جنسیت استفاده می شود .مانند دسته ی جناغ از جلو به عقب پهن شده
و دارای دو بخش قدامی و خلفی و 4کنار فوقانی ،تحتانی ،طرفی راست و چپ است.
سطح قدامی :به سمت جلو محدب است ،عضله ی پکتورالیس ماژور) (pectoralis majorبه آن متصل می شود.
سطح خلفی :به سمت عقب مقعر است و با عناصر مدیاستنیوم) (mediastinumمجاورت دارد .به عضله ی استرنوکوستال
)(sternocostalیا عضله دنده ای جناغی متصل است.
کنار فوقانی :با کنار تحتانی دسته ی جناغ مفصل Manubriosternalمی سازد.
کنار تحتانی :با انتهای فوقانی زائده ی زایفوئید ،مفصل زایفی استرنال ) ( Xiphisternal jointرا می سازد.
کنارهای طرفی راست و چپ :در کنارهای طرفی راست و چپ جناغ در بخش های فوقانی و تحتانی شاهد نیم رویه ی مفصلی
هستیم که وقتی با دسته ی استخوان جناغ و زائده ی زایفوئید مفصل می شوند ،یک رویه ی مفصلی کامل را می سازند .پس
دومین غضروف دنده ای هم با دسته و هم با تنه استخوان جناغ مفصل می شود و هفتمین غضروف دنده ای با هردوی بادی و
زائده ی زایفوئید مفصل می شود .بین نیم رویه های فوقانی و تحتانی
در هر طرف چهار رویه ی مفصلی کامل داریم که با غضروف های دنده
ای سه ،چهار ،پنج و شش مفصل می شوند.
5
زائده ی خنجری) :(Xiphoid Processتحتانی ترین ،متغیرترین ،کوتاه
ترین و نازک ترین بخش استخوان جناغ است .از این بابت لفظ متغیر برای
این زائده به کار میبریم که در بعضی افراد زائده زایفوئید دوشاخه و در بعضی
تک شاخه است .در وسط زائده زایفوئید برخی سوراخی مشاهده و در برخی
دیده نمیشود .معموال تا نزدیک چهل سالگی غضروفی است و بعد از حدود
37سالگی کم کم استخوانی می شود و همین موجب نگرانی فرد از بابت
ابتال به سرطان می شود .این زائده به سمت جلو فرورفته و مقعر است .به این
فرورفتگی ،فرورفتگی فوق معده ای ) (epigastric fossaمی گویند که در سمت خلفی و تحتانی آن معده قرار میگیرد.
استخوانی شدن استخوان جناغ معموال از طرفین شروع شده و در خط وسط طرف راست و
چپ باهم یکی می شوند .احتمال دارد در بعضی از قسمت ها این استخوانی شدن ادامه
نیابد و باعث شود در وسط استخوان جناغ سوراخ ایجاد شود.
استخوان جناغ با وجود سطحی بودن کمتر دچار شکستگی می شود .این شکستگی ها
معموال در تصادفات رخ می دهد که فرد از جلو به فرمان یا داشبورد ماشین برخورد
میکند .شکستگی جناغ مثل شکستگی چینی کریستال همراه با خرد شدگی است و
معموال شکستگی ها در قسمت فوقانی bodyجناغ است که همراه با دررفتگی مفصل
Manubriosternalاست.
6
بسمه تعالي
ارتباط ادمين:
@Maryam_bzrgn @ahmadreza_jahangiri
1
دنده ها): (Ribs , Costea
12جفت قوس يا كمان استخواني از نوع پهن هستند )ضخامت از طول و عرض كمتر است( كه از مهره هاي سينه اي
در بالا ،عقب و داخل شروع مي شوند و به سمت پايين ،جلو و داخل مي آيند و به غضروف هاي دنده اي )جناغ نه( متصل
ميشوند) .چون كماني شكل هستند دو انتهاي عقبي و جلويي به سمت داخل قرار دارد( .عمدتا جدار هاي طرفي راست
و چپ قفسه ي سينه را تشكيل مي دهند.
براي شمارش دنده ها از بالا به سمت پايين شماره گذاري ميكنيم .بالاترين دنده :شماره /1پايين ترين دنده:شماره 12
نكته :دنده اول ممكن است افقي قرار بگيرد ولي ساير دنده ها مسير مايل رو به پايين دارند.
الف(دنده هاي حقيقي )7 :(True Ribsجفت اول كه توسط غضروف هاي دنده اي خودشان به طور مستقيم و
مستقل به جناغ متصل ميشوند .
ب(دنده هاي كاذب ) :(False Ribsغضروف هاي دنده اي 3جفت اول از 5جفت آخر يعني جفت هاي 8،9،10به
غضروف دنده اي 7متصل شده و سپس توسط غضروف دنده اي 7به جناغ اتصال دارند كه در هر طرف لبه اي به نام لبه
ي دنده اي )(Costal Marginرا تشكيل مي دهند .اين لبه ها به سمت بالا و داخل مي روند ،در محلي به نام زائده ي
2
زايفوئيد ) (Xiphoid Processيكي ميشوند و زاويه اي را تشكيل مي دهند كه نسبت به جناغ در پايين قرار دارد و
زاويه ي تحت جناغي ) (Inferasternal Angelناميده مي شود.
دنده هاي شناور /آزاد /مواج ) 2 :(Free/Floating Ribsجفت از 5جفت آخري)جفت هاي 11و (12
از جلو به جايي اتصال ندارند.
نكته :دنده هاي شناور در گروه دنده هاي كاذب قرار ميگيرند.
(Aدنده هاي نمونه) : (Typicدنده هاي 3تا ٩كه خصوصيات مشترك دارند.
)يعني خصوصيات هر كدام از آن ها را توضيح دهيم بقيه نيز همان خصوصيت را
دارند (.قوس استخواني از نوع پهن هستندكه ضمن تشكيل قوس ،حول محور طولي
تاب خورده است به صورتي كه اگر دنده تيپيك روي سطح صاف قرار گيرد ،دو
انتهاي آن روي سطح صاف قرار نميگيرند)يك انتها بالاتر مي ايستد(.
الف( انتهاي قدامي :ضخيم و برجسته است و داراي يك فرورفتگي بيضي شكل است كه كه با غضروف دنده اي مربوط
به خود مفصل ميشود ،بنابراين يك رويه مفصلي بيضي شكل دارد كه براي ديدن آن غضروف بايد برداشته شود .
3
ب(انتهاي خلفي داراي سه قسمت است:
_سر) :(Headدوتا نيم رويه مفصلي ) (articular facetsدارد) فوقاني و تحتاني( كه
اين دو نيم رويه توسـط يك خط برجسـته به نام سـتيغ ) (crestاز هم جدا ميشوند.نيم
رويه ي تحتاني بزرگ تر است و با bodyمهره ي سينه اي هم شماره ي خود مفصل مي
شود.نيم رويه ي فوقاني كوچكتر است و با bodyمهره ي سينه اي بالاتر از خود از لحاظ
مكاني ولي پايين تر از خود از لحاظ شــماره مفصــل مي شــود.يعني ســر دنده ي ســوم
با bodyمهره ي سوم و دوم و ستيغ با ديسك بين مهره اي كه در بين bodyمهره ها
قرار دارد مفصل مي شود.
_تكمه) costal tubercle :(Tubercleبخشــي از انتهاي خلفي يك دنده اســت كه روي ســطح خارجي انتهاي
خلفي دنده قابل مشاهده است.تكمه جايي است كه انتهاي خلفي دنده به تنه ي دنده متصل مي شود .داراي دو قسمت
مفصـلي) (articularو غير مفصـلي )(non articularاسـت.قسمت مفصلي با زائده ي عرضي مهره ي سينه اي هم
شـــمـاره ي خود مفصـــل مي شـــود.قســـمـت غير مفصـــلي زبر و برجســـتـه و محـل اتصـــال ليگـامان دنده اي
عرضي) (costotransverseاست.قسمت مفصلي نسبت به غير مفصلي داخلي تر و پايين تر است.
يادآوري :زوائد عرضي مهره هاي سينه اي قسمت قدامي داراي يك رويه مفصلي اند كه با دنده ها مفصل مي شوند.
ج(تنه ):(bodyبين انتهاي قدامي و خلفي قرار دارد .يك اسـتخوان پهن است كه از طرفين )راست به چپ يا برعكس
(تخت شـده .داراي دو سطح داخلي و خارجي و دو كنار فوقاني و تحتاني است كه سطح خارجي محدب و محل اتصال
بعضـي عضـلات اسـت.دنده از محل شروع ابتدا به سمت پايين و جلو آمده و سپس پايين و داخل )به سمت خط وسط
(متمايل ميشـود ،بنابراين در محلي خم ميشـود.اين محل خم شـدگي پوسـته پوسـته مي شـود ولي به دليل خاصيت
ارتجاعي نمي شكند واين پوسته ها بر روي هم جمع مي شود و به صورت يك خط خشن ،زبر و مايل ديده ميشود كه
زاويه دنده اي)(costal angleرا مي سازد.
پس costal angleدر روي سطح خارجي تنه دنده ها بعد از تكمه دنده اي مشاهده مي شود.
_1محدب است.
_2داراي زاويه دنده اي ) (costsl angleبه صورت يك خط زبرو خشن ومايل است)كه از بالا و عقب روي كنار فوقاني
بعد از تكمه ي دنده اي شروع ميشود و به سمت جلو و پايين روي كنار تحتاني تمام ميشود(كه بعد از تكمه دنده اي
روي سطح خارجي تنه دنده ها قرار ميگيرد ،جايي كه دنده بيشترين انحنا را دارد.
4
-مشخصات سطح داخلي:
_1مقعر است.
_2حفره قفسه سينه را براي جايگيري ريه ها و پرده جنب ايجاد ميكند.
_3در قسمت تحتاني سطح داخلي در طول دنده ،حاوي يك ناودان است به نام ناودان دنده اي ) (costal grooveكه
جايگاه عروق و اعصاب بين دنده اي )(inter costal neuromuscular bandelاست.در قسمت قدامي ،ناودان دنده
اي از بين ميرود وتا انتهاي قدامي ادامه ندارد) فقط تا 2/3خلفي طول دنده اي ادامه دارد (.و شريان و عصب و وريد در
اين ناحيه بين فضاهاي دنده اي پخش ميشوند.
-كنار ها:
يك دنده نمونه ،داراي يك كنار فوقاني و يك كنار تحتاني است .كنار فوقاني گرد و ضخيم و كنار تحتاني به علت وجود
ناودان نازكتر و تيزتر است.
نكته :فاصله زاويه دنده اي و تكمه دنده اي از دنده 1به سمت پايين افزايش مي يابد .به طوريكه در دنده 1زاويه دنده
اي و تكمه دنده اي برهم منطبﻖ اند و هرچه پايين تر بياييم فاصله بيشتر ميشود بطوريكه در دنده 12اصلا زاويه دنده
اي وجود ندارد.
دنده :1
كوتاهترين و پهن ترين دنده و بين دنده هاي غيرنمونه ،داراي بيشترين انحنا و خميدگي است .دنده يك مانند دنده
هاي نمونه ،انتهاي قدامي ،انتهاي خلفي و Bodyدارد .
انتهاي قدامي :بزرگ ،ضخيم و برجسته است و فرورفتگي بيضي شكلي دارد كه با اولين غضروف دنده اي ،مفصل مي
شود .
انتهاي خلفي :سر ،گردن و تكمه دارد .سر آن ،گرد وكوچك است و فقط يك رويه مفصلي دارد ) فقط با بدنه T1
مفصل ميشود(.در صورتي كه سر دنده هاي نمونه ،با بدنه دو مهره مفصل مي شوند.گردن آن ،باريك است و تكمه و
زاويه دنده اي بر هم منطبﻖ اند.مسير دنده اول ،تقريبا افقي است ) برخلاف بقيه دنده ها (.
5
تنه :از بالا به پايين يا از پايين به بالا تخت شـده است .در صورتي كه باقي دنده ها ،از طرفين تخت مي شوند .بنابراين
بدنه دنده اول ،سـطح فوقاني ،تحتاني ،كناره داخلي و كناره خارجي دارد .سطح تحتاني آن ،مشخصه خاصي ندارد .
در سـطح فوقاني آن ،دو ناودان مايل وجود دارد كه دنده را قطع مي كند) .در صـورتي كه ناوداني كه در سطح داخلي
دنده هاي نمونه وجود دارد ،در طول آنها مي باشــد (.بين دو ناودان ،يك خط برجســته و زبر وجود دارد كه اين خط
برجسته در بالاي كناره ي داخلي دنده اول ،برجسته شده و تكمه نردباني ) (Scalene tubercleرامي سازد كه عضله
نردبان قدامي ) ( Anterior scaleneبه آن متصل مي شود .از ناودان جلويي ،وريد تحت ترقوه (Subclavian
)veinعبورمي كند .دنده ي اول زير استخوان ترقوه قرار دارد .از ناودان عقبي ،شريان تحت ترقوه اي (Subclavian
)arteryو تنه تحتاني شبكه عصبي بازويي عبور مي كند .از لحاظ موقعيت قرارگيري ،چون شريان و عصب نسبت به
وريد مهم تر هسـتند ،اگر Clavicleبشـكند و قسـمت جلو به روي دنده اول بيايد ،احتمال صدمه ديدن وريد بيشتر
خواهد بود كه خيلي مهم نيست .پس شريان وعصب عقب تر از وريد قرار گرفته اند و حتي ميان آنها عضله اي نيز وجود
دارد تا از صدمه ديدن آنها جلوگيري كند.
6
نكته:دنده اول costal grooveندارد و داراي دو تكمه يا توبركل به نامهاي costalو scaleneاست .در شكل زير
استخوان ترقوه برداشته شده است .وريد و ارتري مشخص شده پشت ترقوه قرار گرفته اند .در قسمت ياداوري اشاره
.
7
دنده :2طول دنده دوم ،دو برابر دنده اول است .دنده دوم ،مانند بقيه دنده ها ،انتهاي قدامي ،انتهاي خلفي و
Bodyدارد .انتهاي قدامي آن برجسـته اسـت و فرورفتگي بيضـي شـكلي دارد كه با غضروف دنده اي خود مفصل مي
شود .انتهاي خلفي آن ،سر ،گردن و تكمه دارد .سر آن ،دو رويه مفصلي دارد كه رويه مفصلي بالايي كوچك و پاييني
بزرگ اسـت .رويه پاييني با بدنه T2و بالايي با بدنه T1مفصل مي شود .زاويه و تكمه ،كمي از هم فاصله گرفته اند .
تنه آن ،مانند دنده اول )كه از بالا با پايين يا پايين به بالا تخت شده است (نمي باشد و هم چنين مانند بقيه دنده هاي
نمونه)كه از طرفين تخت شــده اند( نيز نيســت.بنابراين دنده دوم ،نه ســطح فوقاني وتحتاني دارد و نه ســطح داخلي
وخارجي .پس سطح آن ،فوقاني خارجي وتحتاني داخلي است .يعني سطح خارجي آن به سمت بالا و سطح داخلي آن
به سمت پايين مايل است )يا نگاه مي كند(.
8
دنده دهم :مانند دنده هاي نمونه است .تنها فرق آن با دنده هاي نمونه ،اين است كه سر آن ،يك رويه مفصلي
دارد .بقيه ي مشخصات آن مانند دنده هاي نمونه است.
در شــكل زير طرز مفصــل شــدن دنده 5با جناغ و مهره ها را مي بينيم .دنده ي 5با بادي مهره هاي T4و
T5مفصل ميشود .ستيغي كه در اين بين وجود دارد هم با ديسك بين مهره اي مفصل خواهد شد.
9
جدار قفسه سينه:
جدار قفسه سينه در داراي دهانه ي فوقاني )راس( ،دهانه تحتاني )قاعده( ،جدار قدامي و خلفي وهمينطور جدار طرفي
چپ و راست مي باشد .
دهانه ي فوقاني و تحتاني مايل ميباشد به دليل اينكه جدار قدامي از جدار خلفي كوتاه تر
است .دهانه فوقاني به سمت پايين و جلو ،دهانه تحتاني به سمت بالا و جلو) يا پايين و
عقب ،تفاوتي ندارد( ميباشد .در نتيجه محتويات قفسه سينه )مثل راس ريه ها كه به سمت
بالا مي آيد( در بالا از جلو ميتوانند صدمه ببيند) مثل برخورد شئ نوك تيز( در حالي كه
از عقب توسط مهره هاي سينه اي و دنده ها محافظت مي شود.
كليوي شكل است يعني قطر عرضي آن از قطر قدامي-خلفي آن بيشتر است.
جدار قفسه سينه در عقب از bodyمهره اول سينه اي ) (T1و در جلو از كنار فوقاني دسته جناغ و در طرفين از كنار
داخلي دنده و غضروف دنده اي اول راست و چپ تشكيل مي شود.
دهانه تحتاني :در جلو از زائده خنجري ،در عقب از bodyمهره 12سينه اي تشكيل ميشود .در بخش طرفين دو قسمت
ميشود -1 :جلو و طرفي و -2عقب و طرفي ،در جلو و طرفي از كوستال مارژين ) لبه دنده اي ( يعني غضروف هاي دنده
اي 10و 9و 8و 7تشكيل ميشود و در عقب و طرفي از دنده هاي 11و 12تشكيل ميشود.
10
بسمه تعالی
:علوم تشریح قلب و عروق نظری -مفاصل نام درس ونام مبحث
ارتباط ادمین:
@Maryam_bzrgn @ahmadreza_jahangiri
1
مفصل (: )Joint
jointیفففا articulation فففرا مفصفففل یفففا تعریففف :بفففه مافففل دتصفففان ا یفففا یافففر د فففل ید یفففا
میگییار.
ر هففر ا لالففت اففیو د ففل ید هففا بففه ا ففیله بااففت همداففر بففه هففم ملصففل مففی شففینر ا مفصففل رد ت فف یل
مففی هاففر لفف د ی ففی دی راس هففای تمسففیم باففری مفاصففل بففر د ففاا نففید بااففت همداففر دتصففان هاففره مففی
باشر که به ۳صیرت ییر د ت:
باافففت هفففم بافففر ملفففردکم کفففه لفففاای رشفففله هفففای کف ف دل )مفاصفففل Fibrousیفففا رشفففله دی( دی ففففا
د ت)
Syndesmosis .1ماناففففر مفصففففل بففففیی د ففففل ید هففففای Radiusا Ulnaهمچاففففیی مفصففففل بففففیی
د فففل ید هفففای Tibiaا Fibulaکفففه ر هفففر ا مفصفففل د فففل ید هفففا دی هفففین ا کافففاره بفففه هفففم
اصل می شینر. تی ط رشله های ک
رشففله هففای ک نففی مربففی بففه بااففت همداففر د ففت ا ن لففه :تففا عمففر نمففر دیففی نففید مفصففل دی فففا
د ل یدنی نمی شی .
Suture .2یا ری مانار مفصل بیی د ل ید های فمجمه که دی کااره به هم ملصل هسلار.
)مففی شففی ا کامففل مففی ن لففه :بففا داففندیه ففی نهایلففا بااففت همداففر دتصففان هاففره د ففل یدنی (کفف
شی .
2
بففاو ا پففاییی مففی باشففر Gomphosis .3کففه مفصففل بففیی ری ففه ی نففرد هففا بففا د ففل ید هففای افف
باو ا پاییی قردر درنر. به هیری که ری ه نرد ها ر دمل لفره د ل یدنی ا
فففرا مفففی باشفففر کفففه دیفففی باافففت همدافففر دی نفففید فففراای کفففه ففففا ب)مفاصفففل Cartilaginousیفففا
له می باشر: را نید مفصل بسله به نید
فففرا دی نفففید فففراای دالیفففه یفففا Primaryمفففی باشفففر ا ففففا Synchondrosis .1کفففه دی نفففید
شفا یا Hyalineمی باشر.
فففرا دی نفففید لیففففی فففراای انییفففه یفففا Secondaryمفففی باشفففر ا ففففا Symphysis .2کفففه دی نفففید
یفففا Fibrousمفففی باشفففر ا دی فملفففه منفففان هفففای ع مفففی تفففید بفففه مفصفففل بفففیی تافففه مهفففره هفففا ا مفصفففل
Pubic symphysisکه بیی ا د ل ید شرم گاهی یپ ا رد ت( )Pubisدیجا می شی .
3
ج)مفاصفففل Synovialنفففینی یگفففر دی مفاصفففل بفففر هسفففلار کفففه
باافففت همدافففر ع مفففایع د فففت(مایع مفصفففلی) ا دیفففی نفففید مفاصفففل
د ا ففا ا دنلهففای د ففل ید هففا بففه هففم اصففل نیسففلار ا مففا بففیی عنهففا
در کفففه ع هفففم لفففاای مفففایع مفصفففلی مفففی لففففره مفصفففلی اففففی
باشر.
راشفففی یگفففر بفففردی تمسفففیم بافففری مفاصفففل بفففر د فففاا لرکفففت یفففا
ففله مفصففل Mobilityمفصففل مففی باشففر کففه بففر دیففی د ففاا ففه
دریم:
Synarthrosis.1یفففا همفففا Fibrous jointsمفففی باشفففار کفففه دصف ف لرکلفففی نردرنفففر ا مفاصفففل ابفففت رد
ت یل می هار(.مفاصل ابت)
ن له :لرکت ر دیی مفاصل فاده پاتیلی ی ی در ا دمل ن ا ناهاجاری ماسیب می شی .
Diarthrosis .3یفففا همفففا مفاصفففل Synovialمفففی باشفففار کفففه دیفففی نفففید دی مفاصفففل د ا فففا بفففردی لرکفففت
ت امل پیرد کر ه دنر(.مفاصل ملارک)
رده یگففر بففردی تمسففیم باففری مفاصففل بففر د ففاا دشففلی ا نردشففلی لفففره مفصففل مففی باشففر کففه بففه دیففی یفف
صفففیرت د فففت کفففه مفاصفففل Synovialففففن مفاصفففل لففففره در یفففا Cavitatedماسفففیب مفففی شفففینر ا
ففففففن مفاصفففففل FibrousاCartilaginous
مفاصف فل بفففرا لففففره یفففا Solidماسفففیب مفففی
شینر.
ا دنلهفففای د فففل ید کفففه قفففردر د فففت ر مفصفففل شفففرکت کاافففر تی فففط باافففت همدافففری بفففه د فففم ک سفففین
مفاصفففل synovialیفففا مفاصفففل ملافففرک مفصفففلی ( )fibrous capsuleبفففه هفففم ملصفففل می فففینر .پففف
باافففت همدافففری ملفففردکم (ب فففه مفففارفی) د فففت ا بانففف دردی ک سفففین مفصفففلی هسفففلار کفففه دی ففففا
ر کافففار هفففم قفففردر بگیرنفففر ا بفففیی ا د فففل ید ا ک سفففین مفصفففلی ا فففایی بفففه د فففم ا د فففل ید می فففی
ک سفففین مفصفففلی ر قسفففمت مفففارج ا دمفففل لففففره ی مفصفففلی ( )articular cavityدیجفففا شفففی .ففففا
ع افففرو می افففر کفففه بفففه قسفففمت دملفففی ع synovial memberaneگفلفففه می فففی کفففه اظیففففه ی ع
ترشف مایع synovialیا مایع مفصلی ( )articular fluidمیداشر.
ک سفففین مفصفففلی ر بع فففی قسفففمت هفففا ضففف یم می فففی ا ت ففف یل لیگامفففا (articular ligament
)میرهر تا دتصاوت دات پیرد کاار ا stabilityمفصل بی لر شی .
گیجگففففاهی) بففففردی ر بع ففففی مفاصففففل منففففل مفصففففل یدنففففی یففففا ( temporomandibularمفصففففل اففف
درنففر کففه بففه عنهففا ففرا ماناففر افففی داففندیه بی ففلر دففاتا ر دمففل مفصففل ی سففری ففاملما هففای
گفله می ی . یا میایس یس
بففه لیففل عن ففه ر مفاصففل بایففر لرکففت دتفففاو بیفلففر ا بففردی دیففی کففار بففه ن فف ت نیففای د ففت باففابردیی
میلففید گفففت ن فف ت هففم نمففه ن فف ت بایففر دی رای مفاصففل ندففیر کااففر تففا لرکففت دنجففام شففی پفف
stabilityدرنفففر ا هفففم نمفففه mobilityکفففه بسفففلگی در لرکفففت ر یفففه فهلفففی دتففففاو بیفلفففر بفففردی
منفففان ر لرکفففت flexionمفصفففل عرنففف ن فففله ی bicepsکفففه کفففار ع flexionمفصفففل عرنففف د فففت
نمففففه mobilityدر ا ن ففففله ی tricepsکففففه کففففار ع extensionمفصففففل عرنفففف د ففففت نمففففه
stabilityدر کفففه مفصففففل عرنففف رد شففففل می اففففر کفففه لرکففففت flexionعردم عردم دتففففاو بیفلففففر ا دگففففر
ر لرکففففت extensionن ففففله ی bicepsدی ع ررالگففففی مفصففففل می ففففی ا بففففرن نداشففففر بانفففف
extensionبففففیه دی لففففر فلففففیگیری می اففففر ا نمففففه stabilityرد در .ر flexionهففففم ن ففففله ی
tricepsدی flexionبففیه دی لففر فلففیگیری مففی کاففر کففه نفف اه بففر دیا ففه بااففت هففایی کففه ر فلففیی
انر ا بایا هسلار میلیدنار فلیی flexionبیه دی لر رد بگیرنر.
له تمسیم کر : بر د اا تعرد مایر لرکلی میلید عنها رد به ۳
5
ماففففیر لرکلففففی) :ر دیففففی مفاصففففل یففففا لرکففففت flexionا extension ( Uniaxial .1دردی یفففف
دتففففاو مفففی دالفففر (لفففین مافففیر نرضفففی) ا یفففا لرکفففت ( rotationلفففین مافففیر هفففیلی بفففه فففمت
دمل یا مارج)
( Biaxial .2دردی ا مافففففیر لرکلفففففی) :لفففففین مافففففیر نرضفففففی لرکفففففت flexionا extension
دتفاو می دالر ا لین مایر قردمی ملفی لرکت abductionا adduction
( Polyaxial .3یاففففففففر ماففففففففیری) :همففففففففه ی لرکففففففففات flexionا extensionا rotationا
abductionا adductionا لرکففففففت یرم ففففففی ( )circumductionیففففففا لرکففففففت اردنففففففی
میلیدنار ر دیی مفصل دتفاو بیفلار.
لففففره دشفففله باشفففر بفففه ع ر تمسفففیم بافففری یگفففر بف فردی مفاصفففل synovialدگفففر مفصفففل امفففط یف ف
مفصل ا ه ( )simpleگفله می ی مانار :مفصل بیی شانه ا د ل ید کل (ش ل مت یپ)
اففففی ا میایسففف یسففف دگفففر مفاصفففل synovialا لففففره دشفففله باشفففار (مفاصفففلی کفففه دمل فففا
در کفففه بانف ف می فففی لففففره ی synovialا قسفففمت شفففی ) بفففه عنهفففا coplex jointگفلفففه می فففی
(ش ل مت رد ت)
6
بفففر د فففاا شف ف ل ف ف ف مفصفففلی(articular surfaceدنلهفففایی دی د فففل ید کفففه ر
را پیشانره می ی ) مفصل شرکت کر ه ا با
/ hinge-2لففیویی :فف ف مفصففلی 2د ففل ید هففیری قالفف هففم د ففت کففه دفففایه
در .فف ف ی ففی دی مفاصففل لرکففت امففط ر 1فف ف ا لففین ماففیر نرضففی افففی
ممعر ا یگری مارب د ت.
: condylar -۳برفسفففلگی هفففای نفففاماسمی دنفففر کفففه ر مفصفففل شفففرکت می اافففر ا
معمیو با مفصل ellipsoidی ی ر نسر گراله می ینر.
/ ellipsoid -4بی ففففیی :ا فف ف ف مفاصففففل بی ففففیی بففففی ه کففففه ی ففففی ممعففففر ا
یگری مارب د ت.
/ pivot -5ماففففیری /د ففففلیدنه دی :ففف ف مفاصففففل بففففه شففف ل 2د ففففلیدنه را
هففم د ففت کففه ی ففی تففیپر بففی ه ا ر دمففل قففردر در ا یگففری تیمففالی بففی ه ا
د فففلیدنه تفففیپر رد دی مفففارج ربفففر میگیفففر .ر دیفففی نفففید مفصفففل ب فففه د فففل یدنی
د فففلیدنه مفففارفی یفففا تیمفففالی نفففاقش بفففی ه کفففه د ب فففه تی فففط ligament
للمیی کامل می ی .
منان:
/ ball and socket -7گفففیی کا فففه دی /تفففی :لففففره دی 1 :مفصفففل مانافففر
کا ففه تیمففالی ا یگففری ماناففر تففی :یففا گففیی تففیپر ا کففرای د ففت ا مفصففل تففیپر
دمل مفصل تیمالی قردر میگیر .
ن له :اد ه condylarر تصییر باو دشلداه بی ه ا اد ه صایف ellipsoidد ت (.مت یپ)
8
9
مفصففل codylarا مفصففل ellipsoidرد بففا هففم ر نسففر مففی گیرنففر باففابردیی ف یه مفصففلی ع هففا هففر ا بی ففی
شفف ف ل ا ی ففففی ماففففرب ا ی ففففی ممعففففر د ففففت ا ر دصففففل قریاففففه ی ی ففففریگر دنففففر ( هماناففففر مفصففففل
metacarpophalangealا همیا یر مفصل ) radiocarpal
10
قفسه یاه
قفسه یاه شامل ا قسمت فردر قفسه یاه ا لفره قفسه یاه د ت که
فردر قفسه یاه شامل قسمت های ییر د ت:
ا ت مه )د ت. _فردر ملفی که مل ل دی مهره های یاه دی( T1تا )T12ا دنلهای ملفی نره ها ( ر اگر
نره ها ر ت یل تمام فردرهای قفسه یاه بجن ردا ا قانره نمه درنر. ن له :پ
را ا مفصل یا بار یا jointیا articulationمی گییار. به مال دتصان ا یا یار د ل ید یا
راای نید ام) د ل ید فااغ :دی نید مفصل symphysisد ت( .مفصل -1مفصل بیی ب ه های م لل
له ا تاه یا هما bodyد ل ید فااغ ( ) Manubriosternal Joint دل ) مفصل بیی
نره دی دی نید رشله دی ( fibrous را های نره دی :مفصل بیی فااغ ا دالیی را -2مفصل بیی فااغ ا
را های نره دی دی نید synovial planeد ت. )د ت .که ااقر قابلیت لرکت می باشر ا بمیه مفاصل بیی فااغ ا
راای دالیه یا Synchondrosis های نره دی ا دنلهای قردمی نره ها :همه دی نید را -۳مفصل بیی
Jointمی باشار.
-4مفصل بیی دنلهای ملفی نره ها ا مهره های یاه دی :هر ا میر ییر دی نید ) synovial ( planeد ت.
دل ) : Costocoporeal Jointبیی ر نره ها ا bodyمهره های یاه دی د ت(.مفصل نره دی فسمی)
ب) : Costotransverse Jointبیی ب ه مفصلی ت مه نره دی با یادئر نرضی مهره های یاه دی هم شماره می
د ت.
11
های بیی مهره دی د ت .دیی نید مفصل دی نید دل ) : Intervertebral Jointبیی bodyمهره ها دی هریق یس
symphysisمی باشر.
ب) : Zygapophysial Jointبیی یادئر مفصلی مهره های م لل د ت ( .بیی یدئره مفصلی تالانی مهره باویی با
یدئره مفصلی ایقانی مهره پاییای دیجا می شی ) دیی نید مفصل دی نید ) synovial ( planeمی باشر.
راای دالیه را های نره دی اصل می ارادی نید مفاصل ✓ مفصلی که دنلهای قردمی نره هارد با
()synchodrosys
له د ل ید فااغ اصل می کارادی نید رشله دی()fibrousمی باشر. نره دی رد به را ✓ مفصلی که دالیی
را های نره دی رد به هم ملصل می اار( : ) synovial plane مفاصلی که
نره دی 7ملصل را را های نره های ۸ا۹ا 1۰رد به ✓
می اار.
را های 6ا 7هم مفصل دی نید synovial planeد ت. ✓ بیی
له ا bodyفااغا ا مفصل بیی فااغ ا ✓ مفصل بیی
یدئره xiphoidدی نید مفصل symphysisد ت.
نره دی نید fibrousا بمیه دی نید را ✓ مفصل دالیی
synovialمیداشار.
های بیی مهره دی ✓ مفاصل بیی bodyمهره ها که دی هریق یس
برقردر می ی دی نید symphysisا مفصل بیی ر نره ها
ا bodyمهره های یاه دی دی نید ) synovial (planeمی باشر.
ن له :یادئر مفصلی باو ا پاییی باهم مفصل می ینر که دیی نید مفصل دی نید
zygapophysialد ت.
در که ن له :مفاصل قفسه یاه بیی ب ه های م لل د ل ید فااغ افی
راای انییه مفصل manubriosternalا Xiphisternalهر ا دی مرن
یا هما symphysisهسلار.
را های نره دی به فن دالی ن له :مفصل بیی کااره های هرای کل فااغ با
که دینید fibrousیا رشله دی د ت ا بمیه دی نید synovial planeهسلار.
را های نره دی ا دنلهای قردمی نره ها همه دی نید ن له :مفصل بیی
راای دالیه ( )synchondrosisهسلار.
ن له :مفصل بیی ر نره ها ا bodyمهره های یاه دیا ا تُ مه نره ها با یادئر نرضی مهره های یاه دی همه دی نید
)synovial(planeمیداشار.
12
های بیی مهره دی د ت ا دی نید ن له :مفصل بیی bodyمهره ها Intervertebral jointنام در که دی هرو یس
راای انییه یا symphysisد ت.
ن له :مفصل بیی یادئر باو ا پاییی ا لی مهره ها دی نید مفاصل synovial planeد ت که مفاصل
zygapophysialنام درنر.
13
ض یم شره تا ✓ لیگاما supraspinousر نالیه گر
external occipital protuberanceد دمه پیرد کر ه ا
ligamentum nucheaرد دیجا می ار.
✓ anterior longitudinal ligamentیا لیگاما هیلی_قردمی
sacrumد دمه در ا دی تا د ل ید دی نالیه گر
های ردکسلا ی لی مهره ها فلیگیری می ار.
✓ دی رای هم قردر گرالی یردخ های مهره دی کانان مهره دی ت یل
می ی .
✓ لیگاما posterior – logitudalبان می ی لرکت
flexionلی مهره ها با کالرن دنجام شی ا دیی لرکت
ناگهانی دتفاو نیفلر( .دی hyperflexionلی مهره ها
فلیگیری می کار).
14
به نلت گر نی ( : )Ligamentum Nuchaeربا ایو ماری( )Supraspinous ligamentر نالیه گر ربا پ
مهره های گر نی پهی تر ا ض یم تر می ی که به ع ربا پ ت گر نی( )Ligamentum Nuchaeمی بی کیی
گییار ا دی برفسلگی پ ت ر ()External occipital protuberanceشراد ا تا مهره C7د دمه می یابر.
15
در شکل زیر لیگامان زرد را میتوان مشاهده کرد در تصویر زیر لیگامان های مختلف را مشاهده می کنیم :
16
بیی مهره دی قردر دشت که به ع intervertebral diskیا ivdمی گییار .که شامل ا بیی با ی مهره ها یس
قسمت د ت:
با ت ردر ا ت به لی امردت یا ضربات کیی دگر رشله های ک نی پاره شینر؛ ر د ر ا ار بیه دی لراکار ییا اضربه
ر رالگی پیرد می کار ا اقلی دیی دتفاو بیفلر یا به ن اد ا یا به هر پ ت ر هم ادر شینر؛ قسمت مرکنی به ی
رد درنر در .رادقع همه یس یس رشله های نصدی که دی ن اد مارج می ینراا ار ادر می ی .ر دیی لالت ار
د ت. الی ار بیمار یار الق یس
بیی مهره دی ا ا ب ه ع رد می تیدنیم بدیایم که قسمت مای ی یار صرمه ر ش ل ن اد اری ه های نصدیا یس
یرگی شره که بان پاره شر رشله های مای ی شره ا قسمت مرکنی که وتینای د ت یار الق یا herniationمی
شی که به ع disk herniationمی گیییم.
ر مط ا ط ا ر کانان ن انی دی Bodyمهره ها ر فلی تی ط anterior longitudinal ligamentا ر نم
هریق posterior longitudinal ligamentبه هم اصل می شینر .یعای لیگامات های هیلی ملفی ا هیلی قردمی
های بیی مهره دی رد اپیرت می اار .لیگامات هیلی قردمی پهی تر دی هیلی ملفی د ت باابردیی دللمان الق یس
های بیی مهره دی ر قسمت posterolateralبسیار باوبی ه ا شایع تریی نید القا posterolateral یس
herniationد ت.که بی لر بان ا ار بر رای ری ه های نصدی می شی .
17
شد ت الق می تیدنر به ش ل central herniationنین باشر که ر ش ل م
18
تر گ له ا لالت compress الق شره ا ن اد باری رد ییلی ی د ت ا ن اد تات ا ار قردر گراله ا یس تصییر ن
در .رما ماااسلی disk herniationمی تیدنر اینییتردپیا نرم های ملاید ا ر
ا نص بر دشله شی . نهایت نمل فردلی باشر تا ا ار دی رای یس
19
بسمه تعالی
:تشریح قلب و عروق(عضالت قفسه سینه و پشت تنه) نام درس ونام مبحث
ارتباط ادمین:
@Maryam_bzrgn @ahmadreza_jahangiri
0
خطوطی در جدار قفسه سینه وجود دارند که بعد ها برای شنیدن صدای قلب،
گوش کردن به صداهای ریه و محل جداشدن اعصاب از اعصاب بین دنده ای یا
خط های فرضی در سطح خلفی تنه :خط ( vertebralخط مهره ای)که زوائد خاری کل ستون مهره ها را از باال به
پایین متصل میکند .دو خط دیگر از زاویه تحتانی دواستخوان scapulaعموداً به پایین می آیند به نام خط . spacularبرخی از
رفرنس ها بین این دو خط ،خطی را در نظر میگیرند که زوائد عرضی ستون مهره ها را از باال به پایین به هم وصل میکند ،به آن
سه خط واقع در حفره زیر بغل :یک خط از عمق حفره زیربغل به سمت پایین حرکت می کند
که به آن mid axillary lineمیگوییم ،اگر دستمان را به حفره زیر بغل وارد کنیم و به سمت باال
فشار بدهیم ،آن قسمت ،عمق حفره زیر بغل است و اگر دستمان در حفره زیر بغل را به طرف جلو
حرکت دهیم یک چین به نام چین قدامی و به طرف عقب هم چین خلفی وجود دارد .خطی که از چین
قدامیِ axillaryبه پایین می آید به آن anterior axillaryمی گوییم و خطی که از چین خلفی
عضالت تنه :شامل عضالت جدار قفسه سینه -شکم -لگن -پشت تنه
1
)1عضالت اصلی تنفس یا داخلی ) intrinsicنقش :تنفس(
عضالت اصلی تنفس ،عضالت intrinsicهستند که مبدا و مقصدشان در قفسه سینه است و از جدار قفسه سینه بیرون
نمیروند .عضالت extrinsicیا عضالت کمکی تنفسی ،عضالتی هستند که یک سرشان (مبدا یا مقصد) به جدار قفسه سینه و
سر دیگرشان به ساختمان های اطراف جدار قفسه سینه متصل می باشد .هر عضله ای که یک سر آن به جناغ یا دنده ها یا مهره
های سینه ای وصل باشه می تواند به عمل تنفس کمک کند .مثل عضالت گردن که به جناغ وصل هستند یا عضالت شکمی که
)1عضالت بین دنده ای ): ( intercostal muscleجزء عضالت اصلی تنفس و intrinsicهستند.
بین دنده ها فضای بین دنده ای وجود دارد که توسط عضالت بین دنده ای پر می شود.
)2دیافراگم ): (diaphragmجزء عضالت اصلی تنفس و دم است ولی جزء عضالت intrinsicنیست چون مبدا بعضی از
قسمت های آن از مهره های کمری است .از لحاظ مبدا از عضالت اصلی نیست ولی از لحاظ عملکرد از عضالت اصلی می باشد.
شامل عضالت پشت قفسه سینه ،پشت شکم ،پشت لگن و حتی پشت گردن که از سطح به عمق در 4طبقه واقع شده اند.
2
)2طبقه دوم :شامل عضالت levator scapulaباال برنده کتف و rhomboid majorمتوازی االضالع بزرگ و rhomboid
)3طبقه سوم :شامل عضالت splenius capitisو serratus post. Sup.و serratus post.inf.
)4طبقه چهارم(الزم به یادگیری نیست) به این عضالت erector spineaیا عضالت راست کننده ستون مهره ها می گویند و
innermost intercostal
): muscle
مقصد :کنار فوقانی دنده پایین مبدا :کنار تحتانی دنده باال
فضای بین دنده ای در جلو از کنار جناغ شروع میشود و تا عقب در کنار
مهره های سینه ای ادامه دارد اما عضالت بین دنده ای خارجی تمامی
3
این فضا را پر نمی کنند و در عقب از تکمه دنده ای شروع می شوند و تا جایی که انتهای قدامی دنده به غضروف دنده ای وصل
می شود ادامه دارند .ادامه آن به غشایی به نام غشای بین دنده ای خارجی )( (external intercostal membraneکه به
علت دیده شدن آن از جلو به آن anterior intercostal membraneنیز می گویند) تبدیل میشود.
مبدا :کنار تحتانی دنده و غضروف دنده ای باالیی (عقب تر و عمقی تر نسبت به عضله بین دنده ای خارجی)
در جلو از کنار طرفی جناغ شروع میشوند و تا زاویه دنده ای در عقب ادامه دارند و از آنجا به بعد به غشای بین دنده ای داخلی
-3عضله بین دنده ای داخلی تر ) : (innermost intercostal muscleبرخالف دو عضله قبلی یکپارچه نیست و ۳
مبدا :قسمت تحتانی سطح خلفی تنه جناغ و سطح خلفی زائده xiphoid
مقصد :غضروف های دنده ای 2تا 6جهت آن به سمت باال و خارج است و
قسمت قدامی فضاهای بین دنده ای ۲و ۳و ۴و ۵را پر میکند.قسمت های پایینی آن افقی است و رفته رفته مایل میشود.
4
میانی فضای بین دنده ای قرار دارد و در همه )Bعضله اینتیمی ) : (intimiدر
مبدا :سطح داخلی دنده باالیی (لبه فوقانی costal grooveدنده باالیی)
مقصد :کنار فوقانی دنده زیرین در سطح عقب تر از عضله بین دنده ای داخلی
جهت فیبر ها به سمت پایین و عقب هستند یعنی هم جهت با عضله بین دنده ای
)bundleکه شامل سیاهرگ ،سرخرگ و عصب بین دنده ای (هم در باال و هم در
پایین) میباشد توجه می کنیم که بین این دو عضله قرار گرفته و آنها را از هم جدا کرده است.
(حدود دنده های 7تا )11قرار دارد .بین فضاهای بین دنده ای دنده های باالیی
وجود ندارد.
(توصیه میشود برای تطبیق بهتر متن با شکل ،تدریس استاد در ویدئو مشاهده شود)
دیافراگم Diaphragm
جزو عضالت اصلی تنفس می باشد ولی intrinsicنمی باشد چون بخشی از مبدا آن مهره های کمری می باشد.
5
طرف قفسه سینه می باشد .این ویژگی باعث می شود که احشا شکمی قسمت های فوقانی حفره شکم مانند کبد ،معده ،طحال و
کلیه های راست و چپ از حفاظت دنده های آخر برخوردار باشند .این عضله دارای دو گنبد می باشد که یکی درسمت راست و
دیگری در سمت چپ واقع شده است .در بازدم معمولی گنبد سمت راست تا دنده 5باال میرود(به دلیل حضور کبد در زیر آن).
پنجمین فضای بین دنده ای یعنی بین دنده 5و 6باال می رود(به دلیل حضور قلب در باالی آن ،پایینتر قرار دارد).
)1یک قسمت وتری مرکزی از جنس بافت همبندی به نام central tendon
نکته :وترعضله دیافراگم به هیچ استخوانی متصل نیست.درحالی که وتر ،بافت همبندی است که عضله را به استخوان متصل می
Central tendonشبیه حرف cمی باشدکه دهانه باز آن به طرف عقب می باشد .شامل سه قسمت می باشد :یک قسمت
نکته:در هنگام انقباض عضله دیافراگم گتبد به سمت پایین کشیده می شود تا حجم قفسه سینا برای انجام عمل دم زیاد شود.
6
Peripheral partیا قسمت محیطی بسته به اینکه از کدام ناحیه منشا بگیرد به سه قسمت تقسیم می شود (مشاهده با رنگ
های مختلف):
)1یک قسمت از زائده xiphoidاستخوان جناغ منشا می گیرد و sternal partنام دارد.
)2یک قسمت از سطح داخلی غضروف های دنده ای و 6دنده آخر ( 7تا )12مبدا می گیرد و costal partیا بخش دنده ای
نام دارد.
بخش قوسی داخلی را medial arcuate ligamentو بخش قوسی خارجی را lateral arcuate ligamentمی گویند.
بخش قوسی داخلی ،medial arcuate ligamentبر روی عضله psoas majorقوس می زند و psoas arcadeنام دارد.
بخش فوسی خارجی ، lateral arcuate ligamentبر روی عضله ( quadratus lumborumمربع کمری) قوس میزند و
کند.
7
طبق شکل ستون سمت راست بلندتر و قطورتر از ستون سمت چپ می باسد و به مهره های کمری 3L1،L2،Lو دیسک های
ستون سمت چپ کوتاه تر و نازک تر می باشد و به مهره های کمری 2L1،Lو دیسک بین آن ها متصل است.
Medial arcuate ligamentاز bodyمهره 2Lمنشا می گیرد و به راس زائده عرضی 1Lمی چسبد (هم سمت راست و
Lateral arcuate ligamentاز نوک زائده عرضی 1Lمنشا می گیرد و به دنده 12می چسبد (هم راست و هم چپ).
الیاف عضالنی که از ستون های راست و چپ منشا می گیرد و به سمت باال می آید برای اینکه از یکدیگر جدا شوند و پارگی و
فاصله بیشتر نشود توسط یک ligamentقوسی شکل به یکدیگر وصل می شوند که median arcuate ligamentنام
بخش Lumbarکه از ستون های راست و چپ و Medial & Lateral arcuate ligamentمنشاء میگیرد به سمت باال و
بنابراین هنگامی که عضله دیافراگم منقبض می شود Central tendon ،را به سمت پایین کشیده و باعث افزایش حجم قفسه
سینه میشود و سبب ورود هوا به ریه ها می شود و به عمل دم کمک میکند.
8
نکته :کار اصلی عضله دیافراگم عمل دم است که عالوه بر آن به هنگام دفع مدفوع ،دفع ادرار و زایمان با فشار وارد کردن به
احشاء شکمی می تواند کمک بکند ؛ به بازگشت خون وریدی به قلب نیز کمک میکند .
مشاهده است.
اعصاب حرکتی اصلی عضله دیافراگم اعصاب Phrenicچپ و راست است که از
سگمان های نخاعی C4 ، C3و C5منشاء میگیرند .حس عضله دیافراگم توسط
دیافراگم میان قفسه سینه و شکم قرار گرفته است ،بنابراین عناصری که از قفسه سینه
در دیافراگم یکسری سوراخ های اصلی یا بزرگ و یکسری سوراخ کوچک داریم ؛ سوراخ
های بزرگ دیافراگم عبارت اند از Aortic apertureکه مربوط به آئورت است ،
Esophageal apertureکه مربوط به مری است و Caval apertureکه مربوط به بزرگ سیاهرگ زیرین است.
9
شریان آئورت در برابر دوازدهمین مهره سینه ای ،دیافراگم را سوراخ میکند و وارد شکم میشود ؛ در پشت آئورت مهره ها قرار
دارند ،در طرفینش ستون های راست و چپ دیافراگم و در جلوی آن Median arcuate ligamentقرار دارد .به Aortic
، apertureسوراخ ( Osseo aponeuroticاستخوانی -نیامی) هم میگویند ،چون که انقباض دیافراگم روی تنگ و گشاد
همراه با آئورت عناصر دیگری نیز از این سوراخ عبور ؛ یکی از این عناصر ساختمانی به نام Thoracic ductاست که بزرگ
ترین رگ لنفی است که مایع میان بافتی را تخلیه میکند Azygos vein .عنصر دیگری است که از این سوراخ عبور میکند ،
، Esophageal apertureدر باال و سمت چپ سوراخ آئورت ،برابر دهمین مهره سینه ای دیافراگم را سوراخ میکند .اطراف
این سوراخ تماما از الیاف عضالنی احاطه شده است .از این سوراخ همراه مری ،اعصاب Vagalراست و چپ ،و Esophageal
10
بسمه تعالی
:تشریح دستگاه قلب و عروق نظری -عضالت قفسه سینه نام درس ونام مبحث
ارتباط ادمین:
@Maryam_bzrgn @ahmadreza_jahangiri
1
سوراخ های بزرگ شامل سوراخ مربوط به آئورت که Aortic orifice apertureنام دارد و سوراخ مربوط به مری که
Esophageal orifice apertureنام دارد و سوراخ مربوط به بزرگ سیاهرگ زیرین یا ورید اجوف تحتانی ( inferior vena
)cavaکه caval orifice/apertureنام دارد.
( Aortic orifice/apertureسوراخ آئورت) در برابر دوازدهمین مهره سینه ای ( )T12آئورت دیافراگم را سوراخ می کند و
وارد شکم میشود که ستون های راست و چپ آئورت توسط median arcuate ligamentتبدیل به این سوراخ می شوند .در
پشت آئورت مهره ها قرار داشته و در طرفین آن ستون های راست و چپ و در جلوی آن median arcuate ligamentقرار
دارد .این سوراخ را osseoaponeuroticیا سوراخ استخوانی -نیامی نیز می نامند .یعنی انقباض دیافراگم روی تنگ و گشاد شدن
آئورت نقشی ندارد(.در حالت انقباض جریان خون قطع نمی شود) .همراه با آئورت یکسری عناصر دیگری از این سوراخ عبور می
کنند که شامل Thoracic ductیا بنات صدری که بزرگترین رگ لنفی می باشد که مایع میان بافتی را تخلیه می کند .همچنین
سیاهرگی به نام Azygos veinیا ورید فرد که معموال از طریق سوراخ آئورتی از دیافراگم عبور می کند و گاها ستون سمت
راست را برای عبور سوراخ می کند.
سوراخ مری یا Esophageal orifice/apertureکه بین ستون های راست و چپ الیاف عضالنی آن وجود دارد در باال و
سمت چپ سوراخ آئورت و در برابر دهمین مهره سینه ای ( )T10دیافراگم را سوراخ می کند و اطرف این سوراخ تماما توسط بافت
عضالنی احاطه و پر شده است.در این سوراخ همراه با مری عصب واگ سمت راست و چپ یا left and right vagal trunk
وجود دارد .همچنین شاخه مروی شریان معده ای سمت چپ یا Esophageal branch of left gastric arteryوجود دارد.
وقتی دیافراگم منقبض می شود سوراخ دیافراگم به عنوان یک اسفنکتر عمل می کند.هنگامی که دیافراگم منقبض می شود و پایین
می آید می تواند به معده فشار آورده و موجب بازگشت محتویات به معده شود که این سوراخ با نقش اسفنکتری از باز پس زدن
محتویات معده به مری جلوگیری می کند
inferior vena caval orificeیا سوراخ مربوط به بزرگ سیاهرگ زیرین در باال و سمت راست سوراخ آئورتی می باشد
و در داخل بازوی سمت راست central tendonدیافراگم قرار دارد که در برابر T8دیافراگم را سوراخ می کند که همراه با ورید
اجوف تحتانی ( ، )inferior vena cavaعصب phrenicسمت راست وجود دارد که از سمت راست این سوراخ عبور کرده و
وارد سطح تحتانی دیافراگم میشود تا دیافراگم را عصب دهی کند .با توجه به اینکه این سوراخ در بخش وتری قرار دارد و قابلیت
2
انقباض ندارد یعنی با انقباض دیافراگم این سوراخ تنگ نمی شود بلکه با کشیدگی عضالت گشاد تر می شود که موجب بازگشت
خون وریدی از شکم به قلب می شود.
یک سری سوراخ های فرعی هم وجود دارد که بین بخش sternalو بخش costalعضله دیافراگم سوراخی وجود دارد که از
طریق آن عروق superior epigastricبه اضافه رگ های لنفی superior epigastric vesselعبور می کند.گاهی
اوقات این سوراخ بزرگ می شود که به آن سوراخ مورگانی می گویند که گاهی مواقع باعث فتق مورگانی هم می شود.
سوراخ دیگری که در دیافراگم وجود دارد در زیر medial arcuate ligamentهست که از زیر medial arcuate
ligamentراست و چپ زنجیره سمپاتیک راست و چپ عبور می کند .از زیر lateral arcuate ligamentراست و چپ
هم عروق و اعصاب زیر دنده ای subcostalعبور می کند .
فضاهای بین دنده ای 11جفت می باشند بنابراین فضا بین دنده ای
یازدهم بین دنده 11و 11است زیر دنده 11فضای بین دنده ای
از داخل آن نداریم بنابراین به عروق و اعصاب عبوری
subcostalو به عروق و اعصابی که از فضای بین دنده ای عبور
می کند intercostal ،می گویند .ستون های دیافراگمی چپ و
راست توسط اعصاب سینه ای )(Thoracic splanchnic nerve
سوراخ می شوند.
3
یک ورید به نام azygosوجود دارد و به طور معمول از سوراخ آئورتی عبور می کند که گاهی اوقات از ستون دیافراگمی سمت
راست عبور می کند و یک وریدی به نام hemiazygosوجود دارد که از ستون دیافراگمی سمت چپ عبور می کند و به طور
معمول از سوراخ آئورتی عبور می کند.
روی وتر مرکزی دیافراگم ،قلب از طریق آبشامه(پریکاردیوم) قرار می گیرد ،و روی گنبد سمت چپ و راست به ترتیب ریه های
چپ و راست قرار می گیرد .
سوراخ هایی که مربوط به دیافراگم می باشد گاهی اوقات بیش از حد گشاد می شوند ،بنابراین باعث می شود احشا شکمی به داخل
حفره قفسه سینه نفوذ کنند که به آن فتق یا herniationمی گویند.فتق یا herniationبیرون زدگی غیر طبیعی یک عضو
یا بخشی از یک عضو از سوراخی طبیعی یا غیر طبیعی در دیواره حفره ای که عضو در داخل آن قرار دارد تعریف می شود.سوراخ
های غیر طبیعی در اثر جراحی یا پارگی اتفاق می افتند
4
.1فتق بوکدالِک) :(Bochdalek herniaدر بعضی موارد ممکن است قسمتی از الیاف دیافراگم تشکیل نشود و به جای آن
بین بخش lumbarو costalیک فضای مثلثی شکلی بنام ( Lumbocostal triangleکه بیشتر در طرف چپ دیافراگم شایع
است) بوجود می آید که در این صورت سطح خلفی فوقانی
کلیه چپ از پرده جنب جداری فقط توسط بافت همبند
سست جدا می گردد .بنابراین ممکن است کلیه ،معده و
قوس های روده به داخل حفره قفسه سینه فتق پیدا کنند
که به آن فتق بوکدالک گفته می شود.
گاهی هم سورا خ مری بیش از حد بزرگ می شود که باعث فتق مری یا فتق مری و معده به داخل حفره قفسه سینه می شود که
گاهی براثر کوتاهی مادرزادی مری اتفاق می افتد که احتمالش کم است .این نوع فتق به دو صورت است:
: sliding)Aبخش شکمی مری و انتهای فوقانی معده به داخل حفره قفسه سینه فتق پیدا می کند.
paraesophagealr)Bیا :rollingمری ثابت است و یک قسمت از معده وارد حفره قفسه سینه می شود یعنی معده موازی
با مری قرار می گیرد گاهی به صورت مادرزادی و گاهی به صورت اکتسابی است که به نوع مادرزادی آن congenitalنیز میگویند.
5
عضالت کمکی تنفس ): (Extrinsic Muscele
عضالت سینه ای بزرگ از Lateral Pectoralو Medial Pectoralکه از شاخه های شبکه بازویی اعصاب نخائی هستند،
عصب گیری می کنند.
6
.2عضالت سینه ای کوچک ( :) Pectoralis Minorدر قسمت پشت عضالت سینه ای بزرگ قرار دارد و مثل آن مثلثی شکل
می باشد .مبدا آن از سطح خارجی دنده های 3و ۴و ۵است و گاهی اوقات نیز از دنده 1نیز منشأ میگیرد .از این قسمتها مبدا
عضالنی منشا می گیرند و به سمت باال و خارج و به زائده Coracoidاستخوان Insertion ( Scapulaاین ماهیچه) منتهی می
شود .عصب گیری عضالت سینه ای کوچک ،مانند عضالت سینه ای بزرگ ،شاخه های Medial & Lateral Pectoral
Nerveاز شبکه بازویی اعصاب نخائی می باشد .عملکرد اصلی این ماهیچه ،پایین و جلو یا پایین و داخل آوردن زائده Coracoid
می باشد.
ماهیچه دندانه قدامی ) : (Serratus anteriorقوی ترین عضله کمربند شانهای است .جدار طرفی قفسه سینه را می پوشاند؛ اما
در قسمت قدامی حضور ندارد .مبدا آن از سطح خارجی دنده های یک تا ده ( 8یا 9نیز گفته اند Insertion ).این ماهیچه به
لبه داخلی یا کنار داخلی استخوان کتف از باال به سمت پایین در تمام طول ،از جلو می چسبد .عصبی بلند در قفسه سینه وجود
دارد به نام عصب سینه ای بلند
( )Long Thoracic Nerveکه از
شاخههای شبکه بازویی است ،عمل
عصب دهی برای ماهیچه دندانه قدامی
را انجام می دهد .عملکرد ان اتصال
استخوان کتف به جدار قفسه سینه
می باشد .بنابراین برای هل دادن اشیا
به جلو این عضله به میزان زیادی
کارایی دارد.
7
اگر به هر دلیلی این عضله دچار مشکل شود و یا عصب مربوط به آن دچار آسیب شود ،استخوان کتف همان سمت به قفسه سینه
نمیچسبد؛ بنابراین در هنگام هول دادن اشیا کنار داخلی استخوان کتف بیرون تر قرار میگیرد و مثل بال در می آید و کتف بالدار(
) Winging of Scapulaنامیده میشود .در موقع حرکت Abductionدر مفصل شانه نیز استخوان بازو تا حالت افقی بیشتر
باال نخواهد آمد .بنابراین حداکثر Abductionاستخوان بازو در صورت فلجی ماهیچه Serratus anteriorیا صدمه به عصب
النتوراسیک در حالت افقی خواهد بود یا حالت 9۹درجه خواهد بود و امکان آمدن باالی سر را ندارد.
8
مقصد این عضله شامل :لبه فوقانی کنار خلفی خار کتف ،کنار داخلی ، Acromionو ثلث خارجی کنار خلفی استخوان
.Clavicle
عملکرد :الیاف نزولی کتف و شانه را به سمت باال میبرند و عمل Elevationانجام میدهند.
الیاف افقی کتف را به خط وسط نزدیک می کنند که به این عمل Retractionگفته میشود( .دور شدن کتف از خط وسط
Protractionنامیده میشود).
الیاف صعودی بیشتر به ریشه خار کتف میچسبند؛ بنابراین ریشه خار کتف را به سمت پایین میکشند و زاویه تحتانی خار کتف
به سمت جلو و خارج می آید؛ درنتیجه حفره Glenoidبه باال نگاه میکند .به این حرکت Upward Rotationمیگویند( .در
باالی کنار خارجی استخوان کتف ،حفرهای به نام Glenoidوجود دارد)
عصب گیری این ماهیچه از بخش ( Spinalنخاعی)زوج یازدهم اعصاب مغزی (فرعی؛ )accessory n.است .عصب یازدهم
مغزی( )accessory n.دارای دو قسمت cranialو spinalاست.
9
نکته :این عضله به نحوی با عضله pectoralis majorکار مشابهی را انجام می دهند و فقط تفاوت آنها در این است که عضله
پکتورالیس flexion ،بازو و عضله پهن پشتی extentionبازو را انجام میدهد.
عصب گیری :از عصبی به نام thoracodorsalیا سینه ای پشتی (از شبکه بازویی اعصاب نخاعی).
عضله پهن پشتی اگر از سر پایین عمل کند (یعنی بخشی از عضله که به ستیغ خاصره و استخوان hipمتصل است) مثل وقتی که
جایی آویزان می شویم و پای خود را باال می آوریم ،کمک کننده است .افرادی که از کمر به پایین فلج نخاعی میشوند (اصطالحا
دچار paraplegiaهستند) ،نخاع در ناحیه کمر آسیب دیده بنابراین از آنجایی که شبکه بازویی از سگمان های نخاعی C5تا
C8و T1هست ،اعصاب عضله پهن پشتی سالم هستند و تقویت این عضله باعث می شود فرد بتواند با عصا راه برود بنابراین به
این عضله ،عضله پاراپلژیا نیز گفته میشود.
نکته :بین عضله trapeziusدر باال و داخل ،عضله پهن پشتی در پایین و داخل و کنار داخلی استخوان کتف در خارج
یک فضای مثلثی شکل وجود دارد که به آن auscultation triangleیا مثلث شنیداری گفته میشود .الیه عضالنی این
قسمت نسبت به بقیه قسمت ها نازک تر است بنابراین برای شنیدن صداهای ریه از این قسمت استفاده می شود.
10
(Bعضله متوازی االضالعی کوچک Rhomboid minor
مبدا :بخش تحتانی Ligamentum Nucheaو زوائد خاری
C7و T1
الیاف عضالنی از مبدا عضله به سمت پایین و خارج می روند.
مقصد :قسمت خلفی کنار داخلی استخوان کتف که در مجاور
ریشه خار کتف قرار دارد.
11
عضالت طبقه سوم
Splenius capitis(A
عصب گیری :شاخه های خلفی اولیه اعصاب نخاعی
Serratus posterior superior(B
دو عضله درکنار هم شبیه عدد 8میشوند
مبدا :زوائد خاری C7و زوائد خاری T1تا T3
الیاف عضالنی از مبدا عضله به سمت پایین و خارج
می روند.
مقصد :سطح خارجی دنده های 1تا ۵
12
ﺑﺴﻤﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ
ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ادﻣﯿﻦ:
@maryam_bzrgn / @ahmadreza_jahangiri
1
ﻋﺼﺐ دﻫﯽ ﺟﺪار ﻗﻔﺴﻪ ﺳﯿﻨﻪ:
• Medial & lateral pectoral
• Long thoracic
• Phrenic
• Valgus
• Intercostal
* • Accessory
* • Dorsal scapula
2
اﻋﺼﺎب ﺟﺪار ﻗﻔﺴﻪ ﺳﯿﻨﻪ
ﻧﺤﻮه ﺗﺸﮑﯿﻞ اﻋﺼﺎب ﻧﺨﺎﻋﯽ :درداﺧﻞ ﺳﻮراخ ﺑﯿﻦ ﻣﻬﺮه اي و رﯾﺸﻪ ﺟﻠﻮﯾﯽ ) ﺣﺮﮐﺘﯽ ( و رﯾﺸﻪ ﻋﻘﺒﯽ ) ﺣﺴﯽ( ﺑﻪ ﻫﻢ
ﻣﯿﭙﯿﻮﻧﺪﻧﺪ و ﻋﺼﺐ ﻧﺨﺎﻋﯽ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯽ ﺷﻮد.
✓ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎي ﻗﺪاﻣﯽ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺒﮑﻪ ﯾﺎ plexusﻣﯽ دﻫﻨﺪ؛ ﮐﻪ ﺷﺎﻣﻞ ﺷﺒﮑﻪ ﮔﺮدﻧﯽ ،ﺷﺒﮑﻪ ﺑﺎزوﯾﯽ ،ﺷﺒﮑﻪ ﻟﻮﻣﺒﻮ
ﺳﺎﮐﺮوﮐﻮﮐﺴﯿﺠﯿﺎل lombo sacrococcygealﻣﯿﺸﻮﻧﺪ.
ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎي ﻗﺪاﻣﯽ اوﻟﯿﻪ اﻋﺼﺎب ﻧﺨﺎﻋﯽ ﺳﯿﻨﻪ اي در ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي اداﻣﻪ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﻨﺪ و اﻋﺼﺎب ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي
)(intercostalرا ﺑﻪ وﺟﻮد ﻣﯽ آورﻧﺪ .اﯾﻦ intercostal nerveدر داﺧﻞ ﻧﺎودان دﻧﺪه اي ﺗﺎ ﺧﻂ Scapularﺟﻠﻮ ﻣﯿﺎﯾﺪ .زاوﯾﻪ
ﺗﺤﺘﺎﻧﯽ اﺳﺘﺨﻮان scapularﻋﻤﻮدا ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﯾﺎ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ آﯾﺪ .
3
ﺑﻪ اﻋﺼﺎب ﺳﯿﻨﻪ اي ﻧﺨﺎﻋﯽ 1ﺗﺎ 11اﻋﺼﺎب ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي
ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ؛ﭼﻮن در ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دو دﻧﺪه ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ.
اﻋﺼﺎب ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﮐﻪ اداﻣﻪ ي ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎي ﺟﻠﻮﯾﯽ اوﻟﯿﻪ اﻋﺼﺎب ﻧﺨﺎﻋﯽ ﺳﯿﻨﻪ اي ﻫﺴﺘﻨﺪ ،اﺑﺘﺪا ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﺷﺮﯾﺎن و ورﯾﺪ وارد
Costal grooveﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ .اﯾﻦ ﻧﺎودان در ﺗﻤﺎم ﻃﻮل دﻧﺪه اداﻣﻪ ﻧﺪارد و در ﻗﺴﻤﺖ ﻫﺎي ﻗﺪاﻣﯽ وﺟﻮد ﻧﺪارد و در اﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ
ﻫﺎي ﻗﺪاﻣﯽ ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺷﺮﯾﺎن و ﻋﺼﺐ و ورﯾﺪ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﭘﺮاﮐﻨﺪه و ﭘﺨﺶ اﻧﺪ.
ﯾﮏ ﻋﺼﺐ ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﯾﺎ ﺷﺎﺧﻪ ﻗﺪاﻣﯽ اوﻟﯿﻪ اﻋﺼﺎب ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﮐﻪ در ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﻗﺮار دارد دو ﺷﺎﺧﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ در
ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻣﺠﺎورت ﺧﻂ scapularﺷﺎﺧﻪ از آن ﺟﺪا ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ و ﺟﻠﻮ اﻣﺪه ﮐﻪ ﺷﺎﺧﻪ )collateralﺷﺎﺧﯽ
ﺟﺎﻧﺒﯽ( ﻧﺎﻣﯿﺪه ﻣﯽ ﺷﻮد.
اﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﺟﺪا ﺷﺪه در ﻣﺠﺎورت ﮐﻨﺎر ﻓﻮﻗﺎﻧﯽ دﻧﺪه زﯾﺮﯾﻦ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﻠﻮآﻣﺪه ﺗﺎ اﺳﺘﺨﻮان و ﻋﻀﻼت آن ﻧﺎﺣﯿﻪ را ﻋﺼﺐ دﻫﯽ ﮐﻨﺪ.
در ﻧﺎﺣﯿﻪ scapular lineﯾﻪ ﺷﺎﺧﻪ ازﻋﺼﺐ ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺑﻪ ﻧﺎم lateral cutaneousﺟﺪا ﻣﯽ ﺷﻮد وﻟﯽ ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﺗﻨﻪ اﺻﻠﯽ
ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﻠﻮ آﻣﺪه و در ﻧﺎﺣﯿﻪ mid axillary lineاز آن ﺟﺪا ﻣﯽ ﺷﻮد و ﻋﻀﻼت ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي را ﺳﻮراخ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و ﻧﻬﺎﯾﺘﺎ در
زﯾﺮ ﭘﻮﺳﺖ دو ﺷﺎﺧﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد :ﺷﺎﺧﻪ ﺧﻠﻔﯽ ﮐﻪ در ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻋﻘﺐ ﻣﯽ رود و ﺷﺎﺧﻪ ﻗﺪاﻣﯽ ﮐﻪ در ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ
دﻧﺪه اي ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﻠﻮ ﻣﯽ آﯾﺪ ﺗﺎ ﭘﻮﺳﺖ آن ﻧﺎﺣﯿﻪ را ﻋﺼﺐ دﻫﯽ ﮐﻨﺪ.
Collateralﻫﻤﺮاه ﺗﻨﻪ اﺻﻠﯽ ﻋﺼﺐ در داﺧﻞ ﻧﺎودان دﻧﺪه اي)در دوﺳﻮم ﺧﻠﻔﯽ دﻧﺪه ﻗﺮار ﻣﯿﮕﯿﺮد( ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﻠﻮ آﻣﺪه و در
ﻗﺴﻤﺖ ﻗﺪاﻣﯽ ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي از ﻧﺎودان ﺟﺪا ﺷﺪه و در داﺧﻞ ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﻠﻮ آﻣﺪه و ﺗﺎ ﮐﻨﺎر ﺟﻨﺎغ ﯾﺎ
اﻧﺘﻬﺎي ﻗﺪاﻣﯽ ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﻣﯽ آﯾﺪ و ﻋﻀﻼت ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي را ﺳﻮراخ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و در زﯾﺮ ﭘﻮﺳﺖ ﻗﺮار ﻣﯽ ﮔﯿﺮد.ﮐﻪ اﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ
anterior cutaneous nerveﻧﺎﻣﯿﺪه ﻣﯿﺸﻮد.اﯾﻦ ﻋﺼﺐ در زﯾﺮ ﭘﻮﺳﺖ دو ﺷﺎﺧﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد:ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ lateralﮐﻪ در اداﻣﻪ
ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي را ﻋﺼﺐ دﻫﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ و ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ medialﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﻂ وﺳﻂ ﻣﯽ رود.
ﻧﮑﺘﻪ lateral cutaneous :و anterior cutaneousﮐﺎﻣﻼ ﺣﺴﯽ و collateralﺣﺴﯽ و ﺣﺮﮐﺘﯽ اﺳﺖ .
ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻤﺪه ﻋﺼﺐ ﻧﺨﺎﻋﯽ T1در ﺷﺒﮑﻪ ﺑﺎزوﯾﯽ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻨﺎﺑﺮ اﯾﻦ ﻋﻼوه ﺑﺮ اﯾﻨﮑﻪ در ﻋﺼﺐ دﻫﯽ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻗﻔﺴﻪ ﺳﯿﻨﻪ
ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ در ﻋﺼﺐ دﻫﯽ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺑﺎزو ﻫﻢ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
ﻧﮑﺘﻪ :ﻋﺼﺐ ﻧﺨﺎﻋﯽ T1ﺷﺎﺧﻪ lateral cutaneousﻧﺪارد و ﻓﻘﻂ ﺷﺎﺧﻪ collateralدارد ﮐﻪ در اداﻣﻪ آن anterior
cutaneousاﯾﺠﺎد ﻣﯽ ﺷﻮد.
4
ﺷﺎﺧﻪ lateralﻋﺼﺐ ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي T2ﺑﺎ ﺷﺎﺧﻪ medial cotanious nerve of armﺷﺒﮑﻪ ﺑﺎزوﯾﯽ ﯾﮑﯽ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ
ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻋﺼﺒﯽ ﺑﻪ ﻧﺎم intercosto berachialﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.
ﻧﮑﺘﻪ :ﺑﻌﻀﯽ ﻣﻮاﻗﻊ ﻋﺼﺐ T2ﺷﺎﺧﻪ lateralﻧﺪارد و T3ﺷﺎﺧﻪ lateralﻣﯽ دﻫﺪﮐﻪ ﺑﺎ medial cotaneous
nerve of armﯾﮑﯽ ﻣﯽ ﺷﻮد و ﻋﺼﺐ intercosto brachialرا اﯾﺠﺎد ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ T3 ،T2،T1ﻋﻼوه ﺑﺮ اﯾﻨﮑﻪ درﻋﺼﺐ دﻫﯽ ﺟﺪار ﻗﻔﺴﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،در ﻋﺼﺐ دﻫﯽ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺑﺎزو ﻫﻢ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
ﻋﺼﺐ T6،T5،T4ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﻋﺼﺎب ﻧﺨﺎﻋﯽ ﺳﯿﻨﻪ اي ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ در ﻋﺼﺐ دﻫﯽ ﺟﺪار ﻗﻔﺴﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
اﻋﺼﺎب ﻧﺨﺎﻋﯽ T7ﺗﺎT11ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮان اﻋﺼﺎب turaco abdominalﻧﺎﻣﯿﺪه ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.ﯾﻌﻨﯽ ﻋﻼوه ﺑﺮ اﯾﻨﮑﻪ ﺟﺪار ﻗﻔﺴﻪ ﺳﯿﻨﻪ
را ﻋﺼﺐ دﻫﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺟﺪار ﺷﮑﻢ را ﻫﻢ ﻋﺼﺐ دﻫﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
T12ﻫﻢ ﻋﺼﺐ subcostalرا ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯽ دﻫﺪ ﮐﻪ در ﻋﺼﺐ دﻫﯽ ﺟﺪار ﻗﻔﺴﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻧﻘﺶ ﻧﺪارد.در ﻋﺼﺐ دﻫﯽ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺷﮑﻢ
و ﺑﺎﺳﻦ ﻧﻘﺶ دارد.ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻓﻘﻂ abdominalﻣﯿﺸﻮد.
(3ﺷﺮﯾﺎن زﯾﺮﺑﻐﻠﯽAxillary/
ﺧﻮن رﺳﺎﻧﯽ ﺗﻤﺎم ﻗﺴﻤﺖ ﻫﺎي ﺑﺪن ﺗﻮﺳﻂ ﺷﺮﯾﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎم آﺋﻮرت ﮐﻪ ﺑﺰرگ ﺗﺮﯾﻦ ﺷﺮﯾﺎن ﺑﺪن اﺳﺖ،ﺷﺮوع ﻣﯿﺸﻮد.
ﺷﺮﯾﺎن ﯾﺎ ﺳﺮﺧﺮگ) (Arteryرﮔﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮن را از ﻗﻠﺐ ﺧﺎرج ﻣﯿﮑﻨﺪ و ارﺗﺒﺎﻃﯽ ﺑﺎ ﻧﻮع ﺧﻮن درون آن ﻧﺪارد و ﺟﻬﺖ آن از
proximalﺑﻪ distalاﺳﺖ.
ﺳﯿﺎﻫﺮگ ﯾﺎ ورﯾﺪ) (Veinرﮔﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮن را ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮداﻧﺪ و ارﺗﺒﺎﻃﯽ ﺑﺎ ﻧﻮع ﺧﻮن درون آن ﻧﺪارد و ﺟﻬﺖ آن از distalﺑﻪ
proximalاﺳﺖ.ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ دﻫﻠﯿﺰ راﺳﺖ ﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ.
ﺷﺮﯾﺎن آﺋﻮرت از ﺑﻄﻦ ﭼﭗ ﺷﺮوع ﺷﺪه و ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺎﻻ،ﺟﻠﻮ و راﺳﺖ ﺗﺎ زاوﯾﻪ ﺟﻨﺎﻏﯽ اداﻣﻪ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ.ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺎﻻ،ﻋﻘﺐ و ﭼﭗ ﺗﺎ
ﻃﺮف ﭼﭗ دﯾﺴﮏ ﺑﯽ ﻣﻬﺮه ﻫﺎي ﺳﯿﻨﻪ اي T4و T5ﻗﻮس ﻣﯿﺰﻧﺪ.از آﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ و راﺳﺖ ﺗﺎ ﺟﻠﻮي ﭼﻬﺎرﻣﯿﻦ ﻣﻬﺮه
5
ﮐﻤﺮي L4ﻣﯽ آﯾﺪ در اﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺑﻪ دو ﺷﺎﺧﻪ اﻧﺘﻬﺎﯾﯽ ﺷﺮﯾﺎن ﺧﺎﺻﺮه ﻣﺸﺘﺮك راﺳﺖ وﺷﺮﯾﺎن ﺧﺎﺻﺮة ﻣﺸﺘﺮك ﭼﭗ ﮐﻪ در ﺧﻮن
رﺳﺎﻧﯽ اﻧﺪام ﻫﺎي ﺗﺤﺘﺎﻧﯽ ﻧﻘﺶ دارﻧﺪ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯿﺸﻮد.
ﯾﺎدآوري:زاوﯾﻪ ﺟﻨﺎﻏﯽ ﺟﺎﯾﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ دﺳﺘﻪ و bodyﺟﻨﺎغ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﻔﺼﻞ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ و در ﻃﺮﻓﯿﻦ ﻫﻢ ﺑﺎ دوﻣﯿﻦ ﻏﻀﺮوف دﻧﺪه اي
ﻣﻔﺼﻞ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ.
(1آﺋﻮرت ﺻﻌﻮدي: ascending/از ﺑﻄﻦ ﭼﭗ ﺗﺎ زاوﯾﻪ ﺟﻨﺎﻏﯽ * آﺋﻮرت ﺻﻌﻮدي ﻓﻘﻂ ﻗﻠﺐ را ﺧﻮن رﺳﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ
(2ﻗﻮس آﺋﻮرت: Aortic arch/از زاوﯾﻪ ﺟﻨﺎﻏﯽ ﺗﺎ دﯾﺴﮏ ﺑﯿﻦ ﻣﻬﺮه اي T5و T4
ﭼﻮن آﺋﻮرت ﻧﺰوﻟﯽ ﻫﻢ در داﺧﻞ ﺣﻔﺮه ﻗﻔﺴﻪ ﺳﯿﻨﻪ و ﻫﻢ در ﺣﻔﺮه ﺷﮑﻤﯽ ﻗﺮار دارد ﺑﻪ دو ﻗﺴﻤﺖ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯿﺸﻮد:
ﻣﺮز ﺑﯿﻦ اﯾﻦ دو ﻗﺴﻤﺖ دﯾﺎﻓﺮاﮔﻢ اﺳﺖ .آﺋﻮرت دﯾﺎﻓﺮاﮔﻢ را رو ﺑﻪ روي T12
ﺳﻮراخ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
(3ﺷﺮﯾﺎن ﺗﺤﺖ ﺗﺮﻗﻮه اي ﺳﻤﺖ ﭼﭗ:left subclavian/ﺧﻠﻔﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﮐﻪ در ﺳﻤﺖ ﭼﭗ اﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﺮود و از ﺑﺎﻻي
clavicleﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﻗﻮس ﻣﯿﺰﻧﺪ.
ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮐﻪ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺷﺮﯾﺎن common carotidﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ رود right common carotid artery
ﻧﺎﻣﯿﺪه ﻣﯿﺸﻮد.ﺷﺎﺧﻪ دﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺑﺎﻻي اﺳﺘﺨﻮان clavicleﺳﻤﺖ راﺳﺖ،ﺑﻪ ﺳﻤﺖ راﺳﺖ ﻗﻮس ﻣﯽ زﻧﺪ ﺑﻪ اﺳﻢ ﺷﺮﯾﺎن
.right subclavian arteryﭘﺲ ﻓﺮق ﺑﯿﻦ ﺷﺮﯾﺎن common carotidو subclavianراﺳﺖ و ﭼﭗ اﯾﻦ اﺳﺖ :ﭼﭙﯽ ﻫﺎ
ﻣﺴﺘﻘﯿﻤﺎ از ﻗﻮس آﺋﻮرت ﺟﺪا ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ وﻟﯽ راﺳﺘﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ واﺳﻄﻪ از ﺗﻨﻪ brachiocephalic arteryﺟﺪا ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
6
-اﺋﻮرت ﺻﻌﻮدي ﻗﻠﺐ را ﺧﻮن رﺳﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
-ﺷﺮﯾﺎن ﻫﺎي common carotidراﺳﺖ و ﭼﭗ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺳﺮ و ﮔﺮدن ﺧﻮن دﻫﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
-ﺷﺮﯾﺎن ﻫﺎي left and right subclavianدر اداﻣﻪ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﻪ اﻧﺪام ﻓﻮﻗﺎﻧﯽ ﺳﻤﺖ راﺳﺖ و ﭼﭗ ﻣﯽ روﻧﺪ )از ﻣﺒﺪا ﺗﺎ ﮐﻨﺎر
ﺧﺎرﺟﯽ دﻧﺪه اول= ﺷﺮﯾﺎن (subclavian
ﺷﺮﯾﺎن زﯾﺮ ﺑﻐﻠﯽ ) (axillaryاداﻣﻪ ﺷﺮﯾﺎن ﻫﺎي ﺳﻮﺑﮑﻼوﯾﺎن راﺳﺖ و ﭼﺐ وارد زﯾﺮﺑﻐﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ )از ﮐﻨﺎر ﺧﺎرﺟﯽ دﻧﺪه -
اول ﺗﺎ ﮐﻨﺎر ﺗﺤﺘﺎﻧﯽ ﻋﻀﻠﻪ (major trace
7
آﺋﻮرت ﺳﯿﻨﻪ اي
.1ﺷﺎﺧﮥ ﺟﺪاري
.2ﺷﺎﺧﮥ اﺣﺸﺎﯾﯽ
.2ﺷﺮﯾﺎﻧﻬﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه ﺧﻠﻔﯽ ﯾﺎ )posterior intercostal arteryﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه ﺧﻠﻔﯽ 3ﺗﺎ 11ﺧﻮﻧﺮﺳﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ(
)ﻓﻀﺎﻫﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه ي راﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ از ﻓﻀﺎﻫﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﭼﭗ :ﭼﻮن اٸورت در ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﺳﺘﻮن ﻣﻬﺮه اي ﺑﻪ ﺳﻤﺖ
ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺎد ﺗﺎ ﺟﻠﻮي ﺳﺘﻮن ﻣﻬﺮه اي ﻗﺮار ﺑﮕﯿﺮد(.
ﺷﺮﯾﺎن subclavian
• ﺷﺮﯾﺎن ) internal thoracicاز ﺳﻄﺢ ﺗﺤﺘﺎﻧﯽ ﻗﺴﻤﺖ اول ﺷﺮﯾﺎن subclaviclavianﺟﺪا ﻣﯽ ﺷﻮد ﺑﻪ
ﺳﻤﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ ،ﺟﻠﻮ و داﺧﻞ ﺗﺎ ﺷﺸﻤﯿﻦ ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﻣﯽ رود(
• ﺷﺮﯾﺎن costocervical trunk
در ﺷﺸﻤﯿﻦ ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي دو ﺷﺎﺧﻪ ي اﻧﺘﻬﺎﯾﯽ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻣﯽ ﺷﻮد)اﻧﺸﻌﺎﺑﺎت ﺷﺮﯾﺎن ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي(:
.1ﺷﺮﯾﺎن : superior epigastricاز ﺳﻮراخ ﺑﯿﻦ دو ﺑﺨﺶ sternalو costalﻋﻀﻠﻪ ي دﯾﺎﻓﺮاﮔﻢ ﻋﺒﻮر ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و وارد
ﺷﮑﻢ ﻣﯽ ﺷﻮد و در ﺟﺪارﺷﮑﻤﯽ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ اﻣﺘﺪاد ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ و از ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺷﺮﯾﺎن inferior epigastricﺑﻪ ﻃﺮف ﺑﺎﻻ ﻣﯽ رود
و اﻃﺮاف ﻧﺎف ﺑﺎ ﻫﻢ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﯽ ﺧﻮرﻧﺪ و ﺗﺸﮑﯿﻞ آﻧﺎﺳﺘﻮﻣﻮز ﻣﯽ دﻫﻨﺪ.اﯾﻦ آﻧﺎﺳﺘﻮﻣﻮز در ﺧﻮن رﺳﺎﻧﯽ ﺟﺪار ﺷﮑﻢ ﻧﻘﺶ دارد.
.2ﺷﺮﯾﺎن ) musculophrenicﻋﻀﻼﻧﯽ -دﯾﺎﻓﺮاﮔﻤﯽ ( :ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﺧﻮن رﺳﺎﻧﯽ ﺟﺪار ﻗﻔﺴﻪ ي ﺳﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﺎرج و ﭘﺎﯾﯿﻦ در
ﻓﺎﺻﻠﻪ ي ﺑﯿﻦ دﯾﺎﻓﺮاﮔﻢ و ﺟﺪار ﻗﻔﺴﻪ ﺳﯿﻨﻪ اﻣﺘﺪاد ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ و ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎي دﯾﮕﺮي از آن ﺟﺪا ﻣﯽ ﺷﻮد .
) Perforating.3ﺳﻮراخ ﮐﻨﻨﺪه ( :ﺷﺮﯾﺎن ﻫﺎي ﺳﻮراخ ﮐﻨﻨﺪه ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي 2و 3و 4ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺧﻮن دﻫﯽ ﭘﺴﺘﺎن ﻫﺎ ﻣﻬﻢ
ﻫﺴﺘﻨﺪ .
.4ﺷﺮﯾﺎن : pericardiapherenicﺷﺮﯾﺎﻧﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ از ﻫﻤﺎن اول از ﺷﺮﯾﺎن internal thoracicﺟﺪا ﻣﯽ ﺷﻮد و ﻫﻤﺮاه
ﻋﺼﺐ ﻓﺮﻧﯿﮏ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﺧﻮن رﺳﺎﻧﯽ دﯾﺎﻓﺮاﮔﻢ ،ﻋﺼﺐ ﻓﺮﻧﯿﮏ و ﭘﻮﺷﺎﻧﺪن ﭘﺮده ي pericardiumوﺟﻮد دارد.
oﺷﺮﯾﺎن : costocervical trunkﺑﻪ ﻃﺮف ﺑﺎﻻ و ﻋﻘﺐ ﺗﺎ ﺟﻠﻮي ﮔﺮدن دﻧﺪه ي اول اداﻣﻪ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ و دو ﺷﺎﺧﻪ از آن ﺟﺪا
ﻣﯽ ﺷﻮد:
-ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي آﺧﺮ ) 3ﺗﺎ (11از ﺷﺎﺧﻪ ي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺧﻠﻔﯽ
posterior intercostalآﺋﻮرت ﺳﯿﻨﻪ اي ﺟﺪا ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ و
ﺧﻮن رﺳﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
-ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ در ﻫﺮ ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺳﻪ ﻋﺪد ﺷﺮﯾﺎن وﺟﻮد دارد :
9
) Posterior intercostalﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺧﻠﻔﯽ ( ﯾﮏ ﻋﺪد ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ -
) Anterior intercostalﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﻗﺪاﻣﯽ ( دو ﻋﺪد ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ . -
-در ﺧﻮن رﺳﺎﻧﯽ ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺷﺮﯾﺎن ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺧﻠﻔﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻗﺪاﻣﯽ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ اﺳﺖ ﭼﻮن ﻣﻘﺪار ﺑﯿﺸﺘﺮي از ﻓﻀﺎي
ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي را ﺧﻮن رﺳﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.وﻟﯽ ﺷﺮﯾﺎن ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﻗﺪاﻣﯽ ﭼﻮن در ﻧﺎودان دﻧﺪه اي،ﻃﯽ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﻧﺎﺣﯿﻪ ي
ﮐﻮﭼﮑﯽ را ﺧﻮن رﺳﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
-ﺷﺮﯾﺎن posterior intercostalﻣﺎﻧﻨﺪ اﻋﺼﺎب intercostalﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎي collateralدارﻧﺪ،ﮐﻪ در ﻗﺴﻤﺖ ﺗﺤﺘﺎﻧﯽ
ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﻠﻮ ﻣﯽ آﯾﺪ و ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﻪ ﻧﺎم lateral cutaneous branchدارﻧﺪ .
-ﭘﺲ collateral branchو posterior intercostal branchﻧﻬﺎﯾﺘﺎً ﺑﺎ ﺷﺮﯾﺎن anterior intercostal
آﻧﺎﺳﺘﺎﻣﻮز ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و در ﺧﻮن رﺳﺎﻧﯽ ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﻣﻮﺛﺮ اﺳﺖ .
ورﯾﺪ
از ﻟﺤﺎظ ﺑﺎﻓﺖ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﭘﻮﺳﺖ ﺷﺎﻣﻞ ﺳﻪ ﻻﯾﻪ ) از ﺧﺎرج ﺑﻪ داﺧﻞ ( :اﭘﯿﺪرم،درم و ﻫﺎﯾﭙﻮدرم اﺳﺖ؛وﻟﯽ در آﻧﺎﺗﻮﻣﯽ اﭘﯿﺪرم و درم از
ﻫﻢ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻔﮑﯿﮏ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ؛ﮐﻪ در ﻣﺠﻤﻮع ﺑﻪ آن ﭘﻮﺳﺖ ) (skinو ﺑﻪ ﻫﺎﯾﭙﻮدرم ﮐﻪ از ﺟﻨﺲ ﺑﺎﻓﺖ ﭼﺮﺑﯽ اﺳﺖsuperficial fascia ،
ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد و ﺑﻪ ﭘﻮﺳﺖ اﺟﺎزه ﻣﯽ دﻫﺪ ﺗﺎ ﺑﺮ روي ﻗﺴﻤﺖ ﻫﺎي ﻋﻤﻘﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﺪ.
Deep fasciaاز ﺟﻨﺲ ﺑﺎﻓﺖ ﻫﻤﺒﻨﺪ ﻣﺘﺮاﮐﻢ اﺳﺖ،ﮐﻪ ﻋﻀﻼت ﻣﺨﺘﻠﻒ را ﻏﻼف و ﻣﺮز ﻋﻀﻼت ﻣﺨﺘﻠﻒ را از ﻫﻢ ﺟﺪا ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
اداﻣﻪ ي deep fasciaﻫﻤﺎن اﭘﯽ ﻣﺎﯾﺰﯾﻮم epimysiumاﺳﺖ ﮐﻪ وﺗﺮ ﯾﺎ ﺗﺎﻧﺪون ﻣﯽ ﺷﻮد وﻋﻀﻠﻪ را ﺑﻪ اﺳﺘﺨﻮان ﻣﺘﺼﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
ورﯾﺪ ﻫﺎي ﺳﻄﺤﯽ در زﯾﺮ ﭘﻮﺳﺖ و در ﺿﺨﺎﻣﺖ ﻓﺎﺳﯿﺎي ﺳﻄﺤﯽ ﻗﺮار دارﻧﺪ و ﻓﺮد ﻫﺴﺘﻨﺪ ) در ﻫﺮ اﻧﺪام ﯾﮏ ﻋﺪد ﻣﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ( و
اﺳﺎﻣﯽ ﻣﺨﺼﻮﺻﯽ دارﻧﺪ.
ورﯾﺪ ﻫﺎي ﻋﻤﻘﯽ در ﺑﯿﻦ ﻋﻀﻼت ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﺷﺮﯾﺎن ﻫﺎي ﻫﻢ ﻧﺎم ﺧﻮدﺷﺎن ﻗﺮار ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ و ﻣﻌﻤﻮﻻ ﻫﻢ زوج ﻫﺴﺘﻨﺪ .ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﺜﺎل ﯾﮏ
ﺷﺮﯾﺎن radialو دو ﻋﺪد ورﯾﺪ radialوﺟﻮ داﻧﺪ .ﺧﻮن در ﺷﺮﯾﺎن از proximalﺑﻪ distalو ﺧﻮن در ورﯾﺪ از distalﺑﻪ
proximalﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
10
از ﻟﺤﺎظ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ و دﺳﺘﺮﺳﯽ،ورﯾﺪﻫﺎي ﺳﻄﺤﯽ ﺑﻬﺘﺮﻧﺪو در ﺗﺰرﯾﻘﺎت و ﺧﻮﻧﮕﯿﺮي اﻫﻤﯿﺖ ﺑﺎﻟﯿﻨﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮي دارﻧﺪ.ورﯾﺪﻫﺎي ﻋﻤﻘﯽ
ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ در ﮐﻨﺎر ﺷﺮﯾﺎن ﻫﻤﻨﺎم ﺧﻮد ﻗﺮار ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ.ﺧﻮﻧﮕﯿﺮي از ورﯾﺪﻫﺎي ﻋﻤﻘﯽ ﺑﺪﻟﯿﻞ ﻗﺮارﮔﯿﺮي در ﻋﻤﻖ و ﺟﻔﺖ ﺑﻮدن ﺑﺎ
ﺷﺮﯾﺎن ﺳﺨﺖ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ.
در ﻫﺮ ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي 3ﺗﺎ ورﯾﺪ دارﯾﻢ .اﯾﻦ ورﯾﺪ ﻫﺎ
ﻋﻤﻘﯽ اﻧﺪ و از ﺟﻤﻠﻪ ورﯾﺪ ﻫﺎي ﻋﻤﻘﯽ ﻓﺮد ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﯾﺎدآوري:ﻣﻨﺸﺎ ﺷﺮﯾﺎن ﻫﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺧﻠﻔﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻓﺮق ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ.ﻓﻀﺎي 1و 2از superier intercostalو ﺑﻘﯿﻪ از اﺋﻮرت
ﺳﯿﻨﻪ ﺑﻮدﻧﺪ.
اوﻟﯿﻦ ورﯾﺪ ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺧﻠﻔﯽ در اوﻟﯿﻦ ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي،ﺑﻪ ورﯾﺪ brachiocephalicﺳﻤﺖ ﺧﻮدش ﻣﯿﺮﯾﺰد .ورﯾﺪ ﻫﺎي ﺑﯿﻦ
دﻧﺪه اي ﺧﻠﻔﯽ دوﻣﯽ و ﺳﻮﻣﯽ ﻫﺮ ﺳﻤﺖ ﺑﺎ ﻫﻢ ﯾﮑﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ و ﺑﺎ ﻫﻢ ورﯾﺪي ﺑﻪ ﻧﺎم superier intercostal veinﻣﯿﺴﺎزﻧﺪ.
ﭘﺲ دو ورﯾﺪ superier intercostalدارﯾﻢ:ﯾﮑﯽ در ﺳﻤﺖ راﺳﺖ)(right intercostal veinو دﯾﮕﺮي در ﺳﻤﺖ ﭼﭗ
Superier intercostal veinﺳﻤﺖ راﺳﺖ ﺑﻪ ﻗﻮس آزﯾﮕﻮز ﻣﯽ رﯾﺰد و superier intercostal veinﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﻫﻢ ﺑﻪ
ورﯾﺪ brachiocephalicﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﻣﯿﺮﯾﺰد.
ورﯾﺪ ﻫﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺧﻠﻔﯽ ﻫﺸﺖ ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي راﺳﺖ )ﻓﻀﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه 4ﺗﺎ (11ﺑﻪ ورﯾﺪ آزﯾﮕﻮز)(azygosﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ.
در ﻃﺮف ﭼﭗ ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ .اوﻟﯿﻦ ورﯾﺪ ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺑﻪ ورﯾﺪ brachiocephalicﺳﻤﺖ ﺧﻮدش.ورﯾﺪ ﻫﺎي 2و 3ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
)(left superier intercostalوﺑﻪ ورﯾﺪ brachiocephalicﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ .ورﯾﺪ ﻫﺎي ﺑﯿﻦ دﻧﺪه اي ﺧﻠﻔﯽ ﻓﻀﺎﻫﺎي ﺑﯿﻦ
دﻧﺪه اي 4ﺗﺎ 7ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﺑﻪ ورﯾﺪ accessory hemi-azygosﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ؛ﮐﻪ اﯾﻦ ورﯾﺪ ﻫﻢ از ﺟﻠﻮي T7و T8ﻋﺒﻮر ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و
ﺑﻪ ورﯾﺪ آزﯾﮕﻮز ﻣﯽ رﯾﺰد 4 .ﻓﻀﺎي اﺧﺮ ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﯾﻌﻨﯽ 8ﺗﺎ 11ﺑﻪ ورﯾﺪ hemi-azygosﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ و اﯾﻦ ورﯾﺪ ﻫﻢ از ﺟﻠﻮي T8
ﯾﺎT9ﻋﺒﻮر ﻣﯿﮑﻨﺪ و ﺑﻪ ورﯾﺪ ازﯾﮕﻮز ﻣﯿﺮﯾﺰد و اﯾﻦ ورﯾﺪ در اداﻣﻪ ،ﻗﻮس ازﯾﮕﻮز را ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﺪ و ﻗﻮس ازﯾﮕﻮز ﻫﻢ ﺑﻪ ﺑﺰرگ ﺳﯿﺎﻫﺮگ
زﺑﺮﯾﻦ ﯾﺎ ورﯾﺪ اﺟﻠﻒ ﻓﻮﻗﺎﻧﯽ ) (superier vena cavaﻣﯿﺮﯾﺰد و اﯾﻦ ورﯾﺪ ﻫﻢ ﺑﻪ دﻫﻠﯿﺰ راﺳﺖ ﻣﯽ رﯾﺰد.
ﻗﻠﺐ دو ﻧﯿﻤﻪ دارد:ﻧﯿﻤﻪ راﺳﺖ داراي ﺧﻮن ﺗﯿﺮه و ﻧﯿﻤﻪ ﭼﭗ داراي ﺧﻮن روﺷﻦ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ.ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻤﮥ ورﯾﺪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ راﺳﺖ
ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ.
11
ﺑﻪ ورﯾﺪ superior azygos ،accessory hemiazygosو ﺑﻪ رگ inferior azygos ، hemi azygosﻧﯿﺰ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮد.
ﻧﮑﺘﻪ :ﺧﻮن ورﯾﺪي ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺳﺮ و ﮔﺮدن ﻋﻤﺪﺗﺎ ﺗﻮﺳﻂ دو ﻋﺪد ورﯾﺪ در ﻫﺮ ﻃﺮف ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮدد :
SVCﯾﺎ ﺑﺰرگ ﺳﯿﺎﻫﺮگ زﺑﺮﯾﻦ از ﭘﺸﺖ ﻏﻀﺮوف ﻫﺎي دﻧﺪه اي ﭘﺎﯾﯿﻦ آﻣﺪه و
در ﭘﺸﺖ ﺳﻮﻣﯿﻦ ﻏﻀﺮوف دﻧﺪه اي ﺳﻤﺖ راﺳﺖ ﺑﻪ دﻫﻠﯿﺰ راﺳﺖ ﺗﺨﻠﯿﻪ
ﻣﯿﺸﻮد .ﻫﻤﭙﻨﯿﻦ در ﻣﺴﯿﺮش ﺧﻮن ﻗﻮص آزﯾﮕﻮس را ﻫﻢ درﯾﺎﻓﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
Azygos vein
ورﯾﺪ آزﯾﮕﻮس در ﻗﺴﻤﺖ ﺧﻠﻔﯽ ﻓﻮﻗﺎﻧﯽ ﺣﻔﺮه ﺷﮑﻢ از ﯾﮑﯽ ﺷﺪن ورﯾﺪ ﻫﺎي subcostalﯾﺎ زﯾﺮ دﻧﺪه اي ﻃﺮف راﺳﺖ و
Ascending lumbarﯾﺎ ﮐﻤﺮي ﺻﻌﻮدي ﺳﻤﺖ راﺳﺖ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮد.
ورﯾﺪ آزﯾﮕﻮس ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﻌﻤﻮل از ﺳﻮراخ آﺋﻮرﺗﯿﮏ ﻋﺒﻮر ﻣﯿﮑﻨﺪ و ﮔﺎﻫﯽ اوﻗﺎت ﺳﺘﻮن دﯾﺎﻓﺮاﮔﻤﯽ ﺳﻤﺖ راﺳﺖ را ﺳﻮراخ ﻣﯿﮑﻨﺪ و وارد
ﻗﻔﺴﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﯿﺸﻮد و ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺎﻻ آﻣﺪه و در ﻣﺴﯿﺮش ﺧﻮن ورﯾﺪ ﻫﺎي ﺧﻠﻔﯽ ﺳﻤﺖ راﺳﺖ و ورﯾﺪ ﻫﺎي hemi azygosو
accessory hemi azygosﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮد و در دﯾﺴﮏ ﺑﯿﻦ T4و T5ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﻠﻮ ﻗﻮس Azygosرا ﻣﯿﺴﺎزد و اﯾﻦ
ﻗﻮس ﺧﻮن ﺧﻮد را ﺑﻪ SVCﻣﯿﺮﯾﺰد.
12
ورﯾﺪ hemiazygos
13
بسمه تعالی
ارتباط ادمین:
@Maryam_bzrgn @ahmadreza_jahangiri
1
همانطور که گفته شد حفره قفسه سینه ( )Thoracic Cavityبه سه بخش تقسیم بندی می شود :
ای و از باال به دهانه فوقانی قفسه سینه (بدون مرز مشخص با گردن
این صفحه فرضی افقی در جلو از( sternal angleمحل مفصل شدن دسته و bodyجناغ) و در عقب از دیسک بین T4وT5عبور میکند.
بنابراین همه عناصر mediastinumکه نسبت به این سطح فرضی افقی در باال واقع میشوند mediastinum ،فوقانی و آنهایی که در پایین این سطح
Mediastinumتحتانی ،دربر گیرنده عنصر مهمی به نام قلب است که توسط پریکاردیوم پوشیده شده است .بنابراین با توجه به
( Ant. Mediastinumقدامی) :قسمتی که بین پریکاردیوم و جناغ واقع شده است.
( Middle Mediastinumمیانی) :خود قلب که توسط پریکاردیوم پوشیده شده است.
( Post. Mediastinumخلفی) :قسمتی است که نسبت به پریکاردیوم در عقب و نسبت به مهره های سینه ای T5تا T12در جلو واقع شده است.
در مقطع عرضی قفسه سینه ،فضای جنبی ریوی راست و چپ و میان سینه و پرده های جنب قابل مشاهده اند .
از این پس از کلمه mediastinumتحتانی استفاده نمی کنیم ومدیاستینوم را اینگونه تقسیم بندی میکنیم که شامل چهار بخش است :فوقانی،
قدامی ،میانی و خلفی که مرز مشخصی بین این فضا ها وجود ندارد و در امتداد هم قرار گرفته و باهم ارتباط دارند.
2
نکته :مدیاستینوم فوقانی بدون مرز مشخصی با گردن
محدوه mediastinumقدامی:
جلو ؛ bodyجناغ
عقب :پریکاردیوم
پایین :دیافراگم
محدوده mediastinumخلفی:
جلو :پریکاردیوم
3
محتویات superior mediastinumاز جلو به عقب شامل:
) nerveکه از شاخه های عصب واگ سمت چپ است و در زیر قوس آئورت جدا
نکته :در فضای mediastinumقدامی ساختار آناتومی مهم و دارای اهمیت بالینی وجود ندارد.
(Middle Mediastinumمیانی)
Mediastinumمیانی محتوی:
.1پریکاردیوم قلب
4
.7اعصاب pherenicراست و چپ
.1مری
accessory hemiazygos
قسمت های مختلف آئورت در بخش های مختلف قرار دارند .آئورت صعودی در mediastinumمیانی ،قوس آئورت در mediastinum -
اعصاب recurrent laryngealدر mediastinumفوقانی باال میرون د و شاین ذکر است که عصب سمت راستی از سمت چپی کوتاه تر -
است.
بعضی عناصر هم در mediastinumخلفی قرار دارند و هم در فوقانی ،مانند ، thoracic ductمری و اعصاب واگ راست و چپ. -
5
قلب()heart,core,cardia
عضوی لیفی_عضالنی ،توخالی و مخروطی شکل که توسط پریکاردیوم پوشیده شده و در
mediastinumمیانی واقع شده و طرز قرارگیری آن به صورت مایل می باشد یعنی دو سوم آن
در طرف چپ بدن و یک سوم مابقی در طرف راست بدن قرار دارد .در تصویر روبه رو آناتومی سطحی
ابعاد قلب :طول 12سانتیمتر در جهت راس به قاعده/عرض 9سانتیمتر(در عریض ترین قسمت)/ضخامت 6سانتیمتر در جهت قدام به خلف
وزن قلب :به طور متوسط 300-250گرم است اما در مردان 340-280گرم و درزنان 280-230گرم است.
قلب یک ساختار تو خالی است که دو نیمه دارد(نیمه راست و چپ)؛ هر نیمه دو حفره دارد .حفراتی که در باال و عقب هستند دهلیز یا atriumمی
6
باشند و آنهایی که در پایین و جلو هستند بطن یا
ventricleنام دارند.
دارند.
یک دیواره بین آنها وجود دارد لذا هرگونه ارتباط بین
از آنجایی که نیمه راست قلب ،خون تیره دارد و نیمه چپ قلب ،خون روشن دارد بنابراین قلب به عنوان یک پمپ دوگانه عمل میکند؛ نیمه راست که
خون تیره را به ریه ها میفرستد و نیمه چپ که خون ر وشن را از ریه ها دریافت کرده ،آن را از طریق آئورت به سایر قسمت های بدن پمپاژ میکند.
چپ دارد ؛ هر نیمه نیز حفره خاص خود را دارد ،سمت چپ
اگر قلب را برش بزنیم ،مرز بین حفرات قلب توسط دیواره یا septumمشخص میشود .این شیار ها تصویر دیواره های قلب هستند که حفرات قلب را
از هم جدا میکردند ؛ به طور مثال بطن راست و چپ که توسط دیواره بین بطنی از هم جدا میشدند ،در سطح قلب توسط شیار بین بطنی از هم جدا
می شوند .مرز بین مجموع بطن ها و دهلیز ها توسط شیار دهلیزی بطنی ( )atrioventricular sulcusجدا میشود که به صورت کمربند سراسری
قلب را دور میزند ؛ چون داخل این شیار عروق کرونری قرار دارند ،به آن coronary sulcusیا شیار قلبی هم گفته میشود .در شیار بین دهلیزی ،
عروق خونی وجود ندارد ولی در شیار های بین بطنی و شیار دهلیزی -بطنی عروق خونی موجود اند.
از آنجایی که قلب عضوی هرمی شکل است راس ،قاعده ،سطح و کنار دارد.
قلب چهار کنار تحتانی ،چپ ،راست و کنار فوقانی(خط فرضی که انتهای فوقانی کنار های راست و چپ را به هم وصل می کند) دارد.
راس قلب ( )apexدر وضعیت آناتومی در پایین ،جلو و چپ قرار میگیرد ؛ نسبت به خط midclavicularدر داخل قرار میگیره و در پنجمین
فضای بین دنده ای سمت چپ جای داره و فاصله اش تا خط وسط 7.5تا 9سانتی متر است .در تشکیل راس قلب فقط بطن چپ شرکت میکند.
apexقلب نسبت به نوک پستان (بیشتر در آقایان) در قسمت پائین و داخل یا پائین و راست قرار دارد.
راس قلب فقط از بطن چپ تشکیل می شود یعنی جایی که می توان ضربان قلب را لمس کرد .
قاعده قلب برعکس راس قلب در باال ,عقب و راست قرار دارد .در حالت ایستاده
در محاذات بادی مهره های T6تا T9در حالت خوابیده در محاذات بادی مهره
های T5تا T8قرار میگیرد .دهلیز چپ و راست در تشکیل قاعده قلب شرکت
میکنند ؛ دهلیز چپ در تشکیل آن بیشتر نقش داره .به قاعده قلب سطح خلفی
دهلیزهای چپ و راست( عمدتا دهلیز چپ) در تشکیل قاعده قلب نقش دارند .
از آنجایی که قلب در دوران جنینی بصورت یک لوله مستقیم در خط وسط قرار دارد و بعدها انتهای تحتانی آن به طرف چپ حرکت میکند(تشکیل
راس قلب) و انتهای فوقانی به طرف راست مایل می شود (تشکیل قاعده قلب) .سپس این لوله حول محور طولی خود 45درجه به طرف چپ می
چرخد بنابراین عناصر سمت چپ به عقب متمایل می شوند و عناصر سمت راست به جلو متمایل می شوند یعنی دهلیز راست به سمت جلو و دهلیز
8
سطوح قلب Surfaces of Heart
با برداشتن جناغ ،دنده ها و برش بخشی از ریه ها بالفاصله سطح قدامی قلب قابل مشاهده است .به این سطح Sternocostalنیز میگویند چون با
Bodyجناغ و غضروف های دنده ای 2تا 6مجاور است.در این سطح بطن چپ ،بطن راست ،دهلیز راست Auricle،راست ،
Auricleچپ ،شیار بین بطنی و قسمت قدامی شیار کرونرید ( هلیزی -بطنی) قابل مشاهده است .دهلیز چپ به دلیل وضعیت قرارگیری تنه شریان
ریوی مشاهده نمیشود .بطن راست عمدتا در تشکیل این سطح نقش دارد .بخشی از شیار بین بطنی که بطن های راست و چپ را در سطح قدامی قلب
از هم جدا میکند ،شیار بین بطنی قدامی Anterior Interventricular Sulcusنامیده میشود.
از پایین و عقب قلب قابل مشاهده است .به دلیل اینکه روی دیافراگم قرار
دارد به آن سطح diaphragmaticنیز میگویند .در تشکیل این سطح بطن های
چپ و راست شرکت میکنند اما قسمت عمده آن توسط بطن چپ تشکیل میشود.
بخشی از شیار بین بطنی که بطن های راست و چپ را در سطح تحتانی قلب از هم
دوشیار بین بطنی قدامی و خلفی در محل بریدگی راسی Apical Notch
یا Notch of Apexباهم یکی میشوند که این بریدگی در کنار تحتانی قلب در سمت راستِ راس قلب قرار میگیرد.
سطح طرفی یا ریوی چپ :از نیمه ی چپ قلب (بطن چپ ،دهلیزچپ و
قلب
9
دهلیز راست در تشکیل قاعده قلب و همچنین سطح قدامی قلب Sternocostalنقش دارد.
مرز بین این دو قسمت توسط خطی مشخص می شود که به آن ستیغ انتهایی یا crista terminalisمی گویند .تصویر این ستیغ در دهلیز راست(از
بیرون) به صورت یک ناودان مشخص میشود که به آن suclus terminalisیا terminal grooveگفته می شود.از کنار راستِ superior vena
پس مرز بین بخش خشن و صاف در داخل توسط crista terminalisو در خارج و سطح توسط suclus terminalisمشخص میشود.
به بخش خشن دهلیز راست ،عضالت شانه ای یا pectinate musclesمی گویند که الیاف آن شبیه دندانه های شانه باهم موازی اند .بخش صاف
از باال و عقب SVCیا بزرگ سیاهرگ زبرین که خون وریدی سر وگردن
از پایین و عقب IVCیا بزرگ سیاهرگ زیرین که خون وریدی اندام های
تحتانی راست و همچنین نیمه تحتانی تنه را وارد دهلیز راست می کند.
خون خود قلب توسط سینوس کرونری یا coronary sinusبه داخل
دهلیز راست بازگردانده میشود .مدخل آن بین محل ورود ورید اجوف تحتانی و سوراخ دهلیزی بطنی راست است.
سوراخ دهلیزی بطنی راست دهلیز راست را به بطن راست متصل می کند که در این محل دریچه سه لتی وجود دارد.
در مدخل SVCبرخالف مدخل های IVCو ، coronary sinusدریچه ای وجود ندارد .دریچه Thebesian of coronary sinusهمیشه
فعال است .اما دریچه Eustachian of IVCدر زمان جنینی فعال است و بعد از دوران جنینی بدون عملکرد است.
در دوران جنینی ،جنین خود فعالیتی ندارد و خون روشن مادر برای تغذیه جنین از طریق IVCوارد دهلیز راست میشود .در دهلیز راست حفره بیضی
شکلی ( با لبه های برجسته ) به نام fossa ovalisوجود دارد که در دوران جنینی این حفره سوراخ بوده و از طریق این سوراخ خون روشن مادر وارد
دهلیز چپ شده از آنجا وارد بطن چپ و سپس آئورت شده ،از آئورت به بخشهای مختلف جنینی میرود .خون وریدی جنین نیز از طریق SVCوارد
10
خون بطن راست میبایست از طریق شریان ششی pulmonary trunkبه سمت ریه های راست و چپ برود ؛ اما از آنجایی که ریه ها در دوران جنینی
وظیفه تصفیه ندارند و غیر فعال اند ؛ بین شریان ریوی چپ و قوس آئورت ارتباطی وجود دارد که به آن مجرای شریانی گفته میشود .به این ترتیب
خون تیره از شریان ششی وارد آئورت میشود ( بعد از جداشدن شاخه سوم قوس آئورت یعنی شریان subclavianاز طرف چپ) گاهی اوقات هم بین
خون تیره آئورت وارد قسمتهای تحتانی بدن جنین میشود .این خون
تیره وارد سر و گردن مخصوصا مغز که خون روشن نیاز دارند ؛ نمیشود.
به همین خاطر دریچه موجود در مدخل ورید اجوف تحتانی به داخل
دهلیز راست ،در دوران جنینی فعال است و بعد آن غیر فعال میشود و
گفته می شود در سمت دهلیز راست تقریبا وسط دیواره بین دهلیزی ،
سوراخ بیضی در دوران جنینی است .لبه های این fossa ovalisدر
جلو ،باال و عقب برجسته است ولی در پایین صاف است .چون در مسیر
جریان خون قرار دارد و در اثر جریان خون صاف شده است.
در تصویر روبه رو برش از روی auricleراست خورده و به طرف راست یا عقب برگردانده شده است.
بطن راست
.
یخش صاف بطن راست در باال و جلوی بطن راست قرار دارد بخش صاف محل شروع شریان ریوی یا محل خروجی شریان است.
با توجه به تصویر باال از خارج ،بخش صاف به شکل یک مخروط یا قیف است به همین خاطر به بخش صاف مخروط شریانی یا conus arterious
:Ridgeیا ستیغ که بصورت خطوط برجسته در فضای داخلی بطن راست قابل مشاهده هستند. -
:Bridgeیا پل که دو انتهای آن متصل بوده و وسط آنها آزاد می باشد .و یک نوع تخصص یافته آن که دیواره بین بطنی را به عضالت -
Papillaryقدامی وصل می کند Moderate band or Septomarginal Trabeculaنامیده میشود که فقط در بطن راست وجود
دارد.
:Papillary Musclesکه شبیه مخروط یا نوک پستان هستند و قاعده آنها به جدار بطن متصل است و راس آنها از طریق رشته های نخ -
مانندی به نام طناب های وتری Chordae tendineaeبه لت های دریچه سه لختی و دو لختی متصل میشوند .انواع آنها بستگی به تعداد
لت Cuspکه سوراخ دهلیزی بطنی را محافظت میکنند ؛ دارند .ورودی بطن راست توسط دریچه سه لختی Tricuspid Valveمحافظت
میشود .بنابراین در فضای داخلی بطن راست شامل سه نوع قدامی ،خلفی و Septalمی باشند که قدامی از همه بزرگتر بوده و septalاز
بین بخش صاف و خشن حفره بطن راست ستیغ فوق بطنی Supraventricular Crestقرار دارد.
وقتی بطن ها منقبض میشوند ؛ دریچه دهلیزی بطنی بسته میشوند و لت ها کنار هم قرار میگیرند .اگر فشار خون داخل بطن زیاد باشد ؛ احتمال دارد
؛ لت ها به داخل دهلیز فرو بروند .پس طناب های وتری Chordae tendineaeاز این اتفاق جلوگیری می کنند .
ورودی
سوراخ دهلیزی بطنی راست نامیده می شود که توسط دریچه سه لتی Tricuspid Valveمحافظت می شود و دارای سه لت قدامی) از همه بزرگتر(،
خلفی و دیواره ای) Septalاز همه کوچکتر ( می باشد .لت ها مثلثی شکل هستند .به لبه های لت ها طناب های وتری متصل می گردند .هر لت
دارای دو سطح دهلیزی) صاف (و بطنی) خشن (می باشد .جنس لت ها در سطح از اندوکاردیوم است که به داخل آنها بافت لیفی نفوذ کرده و به
خروجی
محل خروج تنه شریان ریوی Pulmonary Trunkمی باشدکه به سمت باال و عقب رفته
و به دو شاخه شریان ریوی راست و شریان ریوی چپ تقسیم می شود که شریان ریوی راست
از خلف آئورت صعودی عبور و به ریه راست وارد می شود .در ابتدای تنه شریان ریوی دریچه
شریان ریوی pulmonary valveیا دریچه نیمه هاللی Semilunar Valveوجود دارد
که لت های این دریچه به سطح داخلی جدار تنه شریان ریوی متصل بوده و بین آنها یک
بطن ها خون برگشتی از تنه شریان ریوی به داخل آنها جمع شده و سبب بسته شدن دریچه
شریان ریوی می شود .در دوران جنینی شریان های ریوی راست و چپ بسته است پس خون از طریق مجرای شریانی وارد قوس آئورت میشود که محل
اتصال آن بعد از سومین شاخه قوس آئورتی است که بعد از دوران جنینی بسته میشود و به لیگامان شریانی Ligamentum Arteriosumتبدیل می
شود.
12
دهلیز چپ
چپ نیز محل ورود ورید های ریوی ( 4ورید ریوی 2عدد سمت
یعنی ورید های ریوی راست یا چپ ممکن اس ت قبل از ورود به دهلیز با یکدیگر یکی شوند و با سوراخ مشترک وارد دهلیز شوند.
فضای داخلی دهلیز چپ نسبت به دهلیز راست کوچک تر و دارای جدار ضخیم تری نسبت به آن است.
بطن چپ
بطن چپ نسبت به دهلیز چپ در پایین و جلو و نسبت به بطن راست در عقب و چپ قرار دارد و
در تشکیل سطح قدامی و تحتانی و طرفی چپ و راس قلب شرکت میکند .دیواره بطن چپ نسبت
به دیواره بطن راست دو تا سه برابر ضخیم تر است .به علت اینکه دیواره بین بطنی به طرف
بطن چپ ،مقعر و به طرف بطن راست ،محدب است؛ فضای داخلی بطن چپ از فضای داخلی
بطن راست بزرگتر است .عضالت papillaryبطن چپ نسبت به عضالت مشابه در بطن راست
بزرگتر است بنابراین حجم خونی که در داخل بطن راست و چپ وجود دارد برابر است.
بطن چپ به دلیل پمپاژ خون به سرتاسر بدن دیواره قوی و قطور تری دارد. -
فضای داخلی بطن چپ نیز همانند فضای داخلی بطن راست شامل بخش صاف ،بخش خشن ،ورودی و خروجی است .بخش صاف بطن چپ درست در
زیر خروجی تنه شریان ریوی قرار دارد و اصطالحا به آن vestibuleمیگویند .
بخش خشن فضای داخلی نیز دارای عضالت ستون گوشتی است که شامل ( bridge ، ridgeکامال تکامل نیافته است) و عضالت papillaryاست.
عضالت papillaryنیز به دلیل دو لتی بودن دریچه دهلیزی – بطنی چپ در دو نوع قدامی و خلفی تقسیم بندی میشوند .این عضالت نسبت به
عضالت papillaryراست قوی تر و بزرگتر هستند .طناب های وتری نیز قوی تر بوده و به هر دو لت متصل است .ورودی بطن چپ نیز سوراخ دهلیزی
بطنی چپ است که توسط دریچه میترال محافظت میشود .خروجی آن نیز ائورت میباشد که این آئورت صعودی توسط دریچه نیمه هاللی یا دریچه
13
آئورتی محافطت میشود.
به دلیل وجود لت های نیمه هاللی در این دریچه نیز در درون این فضا ها سینوس والسوا یا آئورتیک وجود دارد .
تفاوت سینوس آئورتی با سینوس های پلموناری در وجود سوراخی برای شریان های خون رسان به قلب ( شریان های کرونری ) میباشد .بنابراین در
داخل سینوس های کرونری دریچه شریان آ ئورتی سوراخ سینوسی سمت راست برای شریان کرونری سمت راست و سوراخ سینوسی سمت چپ برای
همانگونه که در تصویر مشخص است دریچه ها حالت ک اسه ای داشته بنابراین در جریان دیاستول خون در درون آنها تجمع می یابد در نتیجه لت ها در
کنار یکدیگر قرار میگیرند و گره ها ( )noduleها در کنار یکدیگر قرار میگیرند.
شکل الف در جریان دیاستول میباشد که دهلیز ها منقبض بوده و دریچه های دو لتی و سه لتی باز بوده و خون وارد بطن ها میشود.
شکل ب در جریان سیستول بوده و خون از بطن ها خارج میشود و دریچه های دو لتی و سه لتی بسته شده اند.
14
بسمه تعالی
:ارتباط با ادمین
@Maryam_bzrgn @ahmadreza_jahangiri
1
ساختمان قلب
قلب،عضوی لیفی_ عضالنی است.در ساختمان قلب از داخل به خارج سه الیه داریم؛به الیه
ی داخلی(Endocardium،آندوکارد) گفته میشود که صورتی رنگ بوده و از جنس
بافت پوششی است.به الیه ی میانی(Mikl=-ocardium،میوکارد) گفته میشود که از
جنس بافت عضالنی بوده و ضخیم ترین الیه است.به الیه خارجی نیز (Epicardiumاپی
کارد) گفته میشود که روی قلب بوده و از جنس بافت همبندی سست است.التهاب این
الیه ها را نیز به ترتیب،اندوکاردیت،میوکاردیت و اپی کاردیت گفته میشود.
در افرادی که گفته میشود دچار چاقی شده و چربی دور قلبشان را گرفته است،این الیۀ
چربی،بین اپی کارد در خارج و میوکارد در داخل قرار میگیرد و در داخل فضای آبشامه ای نیست .خود
میوکارد،شامل سه سری عضله است؛یکسری عضالت که در ساختمان دهلیزها(عضالت دهلیزها)،یک
یک سری عضالت نیز کار اختصاصی داشته و سری عضالت در ساختمان بطن ها(عضالت بطنی) و
تکامل یافته اند و دستگاه هدایتی قلب ( )cardiac conductive systemنام دارند.عضالت دهلیزها و
بطن ها به صورت مایل و عرضی و زاویه دار و در جهات مختلف قرار دارند تا در موقع انقباض،کامال جمع
شوند و خون داخل آنها کامال خارج شود(.تخلیه کامل)
شامل تعدادی گره،دسته و رشته بوده و کار آن،تولید و حفظ ضربانات ریتمیک و طبیعی قلب و برقراری
نظم انقباضی بین دهلیزها و بطن هاست.
گره ها.1:شامل دوگره میباشد که یکی از آنها،گره سینوسی دهلیزی/پیشاهنگ/ضربان ساز( )sinuatrial(SA)node/pacemakerنامیده
میشود که در جدار خلفی دهلیز راست و در سمت راست محل ورود ) SVC(superior vena cavaیا بزرگ سیاهرگ زبرین قرار دارد و یا گاهی
گفته میشود بزرگ است و در طول sulcus terminalisقرار دارد.
.2گره دیگر،گره دهلیزی بطنی یا atrioventricular(AV)nodeنامیده شده که در قسمت تحتانی دیواره ی بین دهلیزی در سمت دهلیز راست
و در باالی لت سپتال دریچه ی سه لختی ) (tricuspidقرار دارد
قلب به صورت مستقل برای خودش ضربان دارد و دستگاه عصبی تنها در کم و زیاد کردن ضربان قلب نقش دارد؛یعنی در البه الی گره ها و دسته ها
و رشته ها،رشته های عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک دیده میشوند که سمپاتیک،ضربان قلب را افزایش و پاراسمپاتیک،ضربان قلب را کاهش
میدهد.ضرباناتی که از گره سینوسی دهلیزی شروع میشوند،به داخل گره دهلیزی
بطنی رفته و در آنجا جمع میشوند؛بنابراین،انقباض دهلیزها و بطن ها،ضمن اینکه
با یکدیگر هماهنگ هستند،کامال مستقل و جدا ازیکدیگرند.یعنی انقباض یک رشته
ی دهلیزی،به منزله ی انتقال آن به بطن و انقباض بطن همزمان با آن نیست و
همه ی ضربانات موجود در عضالت دهلیزها جمع شده و به گره دهلیزی بطنی
یا دسته ی دهلیزی بطنی عنوان تحت آنجا از و میروند
) atrioventricular(AV)bundle(HISخارج میشوند.این مسیر،مثلث لیفی
) (right fibrous trigoneرا سوراخ کرده و وارد بطن راست سمت راست
میشود و در آنجا به دو شاخه ی راست ) (right bundleو چپ )(left bundle
تقسیم میشود.شاخه ی راست،در فاصله ی بین اندوکارد و میوکارد به سمت پایین
رفته و شاخه شاخه میشود و رشته های پورکنژ ) (purkinje fibersرا
2
میسازد.این رشته های پورکنژ ،قبل از اینکه به راس قلب بروند،از بین دیواره ی بین بطنی
و عضالت پاپیالری قدامی بطن راست،از طریق یکی از تیغه هاکه به
آن septomarginal bundle،یا moderator bandگفته میشود,وارد عضالت
پاپیالری قدامی بطن راست میشوند.
دو سوم تحتانی دیواره ی بین بطنی،عضالنی است و یک سوم فوقانی آن از جنس بافت
همبندی بوده و لیفی است و به آن بخش غشایی دیواره ی بین بطنی میگویند و جنسش
با لت ها یکی است.
این ساختار،از جنس بافت همبندی متراکم است که سوراخ های دهلیزی بطنی و سوراخ های شریانی را محافظت میکند؛بنابراین شامل حلقه های
وتری یا لیفی ) (fibrous ringو مثلث های وتری یا لیفی ) (fibrous trigoneاست.حلقه های لیفی،دورتادور ابتدای سوراخ های دهلیزی بطنی و
شریانی را می بندند و به آن،استحکام میدهند تا سوراخ ها تنگ یا گشاد نشوند.همچنین یکسری رشته ها ازاین حلقه ها منشا میگیرندو درداخل لت ها
نفوذ میکنند تا لت ها مستحکم تر شوند.بنابراین جنس لت ها در بیرون،از اندوکارد بوده
و در داخل،از جنس بافت همبندی و لیفی میباشد.مثلث ها نیز به تعداد دو عدد،یکی در
سمت راست و دیگری در سمت چپ هستند.مثلث سمت چپ بین دریچه یا حلقه ی
میترال و دریچه آئورتی قرار دارد و مثلث سمت راست نیز،بین حلقه ی سه لختی و حلقه
ی آئورت و حلقه ی میترال قرار دارد و توسط دستۀ atrioventricular bundleنیز
سوراخ میشود.این مثلث به داخل قلب نفوذ کرده و قسمت فوقانی یا بخش غشایی دیواره
ی بین بطنی را نیز میسازد.
در مجموع مثلث لیفی سمت چپی نسبت به سمت راستی قوی تر است زیرا دیواره بطنی
چپ ضخیم تر است و فشاری که بطن چپ وارد می کند بیشتر است؛بنابر این مثلث چپ
نیز باید قوی تر باشد تا بتواند از قلب محافظت کند .
از حلقه لیفی شریان آئورتی تعدادی الیاف به حلقه لیفی شریان ریوی (قسمت مخروط
شریانی )وصل می شود و تاندونی ایجاد می کند موسوم به تاندون مخروطی ( tendon
)of infundibulumاست.
نیمه راست و چپ قلب بعد از دوران جنینی هی چ ارتباطی با هم ندارند و هرگونه ارتباط جنبه ی پاتولوژیکی دارد.در دوران جنینی بین دهلیز راست و
چپ سوراخ بیضی وجود دارد که بعد از تولد باید بسته شود.
همچنین بین شریان ریوی سمت چپ و قوس آئورت نیز مجرای شریانی وجود دارد که آن نیز باید بسته به
تبدیل به لیگامان شریانی بشود .در دوران جنینی به طور طبیعی خون روشن مادر از ورید اجوف تحتانی،وارد
دهلیز راست می شود و از طریق سوراخ بیضی وارد دهلیز چپ و به ترتیب بطن چپ ،آئورت و سر تا سر بدن
می شود .خونه وریدی جنین از طریق ( svcورید اجوف فوقانی ) وارد دهلیز راست می شود و سپس وارد
بطن راست می شود،لبه های فوسااووالیس(حفره بیضی)در جلو ،باال و عقب برجسته است وبه این برجستگی
ها لبه حفره بیضی ( )Limbus of fossa ovalisمی گویند وخونی که از طریق svcوارد قلب شده از
3
طریق سوراخ بیضی وارد دهلیز چپ نشده و به بطن راست هدایت میشود .خون ivcهم به علت وجود دریچه اساژور به
بطن راست وارد نمی شود .خون بطن راست از تنه شریان ریوی از راه مجرای شریانی وارد آئورت می شود ( در محلی بعد
از جدا شدن سومین شاخه از آئورت{شریانی زیر ترقوه ای(. )}) sub clavian
سوراخ بیضی معموال تا یک سالگی باز می ماند و بعد از آن بسته می شود ولی گاهی اوقات بسته شدن اتفاق نمی افتد .
که در این صورت به آن نقص دیواره دهلیزی یا ) Atrial Septal Defect ( ASDمی گوییم(.شکل)B
عارضه دیگری که در دوران جنینی می توان اتفاق بیوفتد تترالوژی فالوت است(شکل )Cسندرمی که چهار عالمت دارد :
2و - 3سوراخ شریان ریوی تنگ می شود ( تنگی شریان ریوی( )) pulmonaryاین تنگی
شریان ریوی باعث می شود که بطن راست بیشتر کار کند در نتیجه دچار چاقی یا
hypertrophyمی شود .
-4آئورت بر روی هر دو بطن سوار می شود در واقع آئورت هم خون روشن و هم خون تیره دارد .
بچه های دارای این عارضه تا زمانی که فعالیت های جدی نکنند عالمت خاصی ندارند .درصورت فعالیت باال به علت نرسیدن خون روشن به مغز دچار
غش میشوند.
در صورتی که مجرای شریانی باز بماند آن را « باز ماندن مجرای شریانی » می نامیم .یعنی خون از شریان آئورت
دوباره به تنه شریان ریوی بازمیگردد ومجددا به سمت ریه ها میرود(.شکل)D
تنگی آئورت بعد از قوس آئورت ( )coarctation of the aortaباعث می شود که شریان های بین دنده ای
خلفی که از آئورت جدا می شوند خون رسانیشان در فضا های بین دنده ای از عقب دچار مشکل شوند قسمت قدامی
فضای بین دنده ای توسط شریان interal thoracicخون دهی می شود که کمبود خون قسمت های خلفی فضای
بین دنده ای توسط این شریان ها جبران می شود .در نتیجه این شریان ها قطرشان بیشتر می شود(.شکل)E
برای تشخیص بهتر آناتومی سطحی قلب در جدار قفسه سینه ۴نقطه مشخص میکنیم.یک نقطه در کنار فوقانی سومین
غضروف دنده ای سمت راست و در فاصله 1/5سانتی متری خط وسط و
نقطه ی دیگر را در کنار تحتانی دومین غضروف دنده ای سمت چپ و در
فاصله 1/5سانتی متری خط وسط مشخص میکنیم.
4
این ۴نقطه را با خط به هم وصل میکنیم که آناتومی سطحی قلب را تشکیل میدهد و ۴کنار فوقانی ،راست،تحتانی و چپ را تشکیل میدهند.
یادآوری:روی کنار تحتانی epical notchقرار دارد که نسبت به راس قلب در داخل قرار دارد.
کنار فوقانی از دهلیز های راست و چپ تشکیل میشود.کنار راست به سمت راست محدب است و فقط از دهلیز راست تشکیل میشود.کنار تحتانی قلب
از بطن راست و بطن چپ و کنار چپ قلب از بطن چپ و اوریکل( (auricleچپ تشکیل میشود.
آناتومی سطحی دریچه pulmonaryدر پشت محل اتصال سومین غضروف دنده ای سمت چپ به جناغ قرار دارد(p). •
دریچه ائورتی در امتداد سومین فضای دنده ای سمت چپ در پشت جناغ قرار دارد(a). •
دریچه میترال در پشت محل اتصال چهارمین غضروف دنده ای چپ به جناغ قرار دارد(m). •
دریچه tricuspidدر امتداد چهارمین فضای بین دنده ای سمت راست در پشت جناغ قرار میگیرد(t). •
پس دریچه pulmonaryو میترال در پشت غضروف های دنده ای در جاییکه به جناغ متصل میشوند قرار دارند و دریچه ائورتی و tricuspidدر
دریچه ریوی ) :(Pulmonary valveمحل شنیدن صدای بسته شدن دریچه •
ریوی در همان محلی است که دریچه قرار دارد .درپشت محل اتصال سومین
غضروف دنده ای سمت چپ به جناغ صدای بسته شدن دریچه ریوی شنیده
میشود.
دریچه آئورتی ):(Aortic valveزمانی که خون وارد شریان آئورت می شود و •
(نقاط سفید رنگ در شکل محل شنیدن صدای دریچه هاست) در طول آئورت صعودی به سمت باال حرکت میکند،در امتداد آئورت صعودی در
پشت دومین غضروف دنده ای سمت راست که به جناغ متصل میشود صدای بسته شدن دریچه آئورتی شنیده میشود.
دریچه میترال ) :(Mitral valveصدای بسته شدن دریچه میترال در راس قلب شنیده می شود( یعنی در پشت پنجمین فضای بین دنده ای) •
دریچه سه لختی ) :(Tricuspid valveصدای بسته شدن دریچه سه لختی نیز در همان محل دریچه شنیده می شود یعنی در محل اتصال •
پریکاردیوم یا آب شامه قلب یک پرده لیفی -سروزی است که قلب و ابتدای شریان هایی که از قلب منشاء میگیرند و انتهای ورید هایی که به قلب می
ریزند را می پوشاند .شریان هایی که از قلب منشاء میگیرند :شریان های آئورتی و ریوی
انتهای ورید هایی که به قلب میریزند IVC , SVC :و ورید های ششی.
5
پریکاردیوم شامل 2بخش است.بخش لیفی و بخش
سروزی .بخش لیفی پریکاردیوم از بافت پیوندی متراکم
تشکیل شده که به آن Fibrous Pericardiumمی
گویند؛ بخش سروزی آن نیز از جنس بافت پیوندی سست
است که در زیربخش لیفی قرار میگیرد.
پریکارد فیبروزی(لیفی)( ) Fibrous Pericardiumاز جنس بافت پیوندی متراکم است که قلب و پریکارد سروزی را در بر میگیرد؛ این •
بخش یک کیسه سرباز است که قلب و پریکارد سروزی از باال و عقب به داخل آن فرو می روند.بخش لیفی به شکل مخروط میباشد که قاعده آن
بر روی تاندون مرکزی دیافراگم قرار میگیرد و قابل تفکیک از آن نیست؛ همچنین شدت ضربانات ناگهانی قلب را میکاهد(ولی مانع آن نمیشود)
فقط شدت آن را کم میکند زیرا قابل اتساع نیست؛ دارای مقادیر زیادی رشته های کالژن می باشد و بر اساس آن نیز در باال با الیه خارجی عروق
بزرگ قلب یکی می شود چند سانتیمتر نیز در طول آنها ادامه میابد.
پریکارد سروزی ) (Serous Pericardiumدر داخل پریکارد فیبروزی (لیفی) قرار گرفته است یعنی فقط قلب و ابتدای شریانهایی که از آن •
خارج می شوند و انتهای وریدهای که به آن وارد میشوند را در بر میگیرد.این پریکاردیوم به صورت یک کیسه سربسته است و قلب بدون آنکه
آن را سوراخ کند از باال و عقب به داخلش نفوذ میکند؛ این پریکاردیوم از جنس بافت پیوندی سست است .شامل دو الیه میشود:
)2الیه ای که به سطح داخلی پریکاردیوم لیفی می چسبد و به آن الیه جداری )(Parietal layerمیگویند.
این دو الیه درناحیه راس پریکارد(همان جایی که پریکارد لیفی با الیه خارجی شریانها و وریدها یکی میشود) کامال در امتداد هم قرار میگیرند و به
یکدیگر می پیوندند .بین این دو الیه حفره آبشامه ای قلب Pericardial Cavityوجود دارد که از مایع آبشامه ای پر شده است؛ بنابراین پریکارد
لیفی هیچ نقشی در تشکیل حفره آبشامه ای قلب ندارد .به الیه احشایی پری کارد سروزی(الیه ای که روی سطح قلب قرار دارد) Epicardium ،نیز
میگویند.
پریکاردیوم سروزی مانند این است که ما دستمان را درون بادکنک ای فرو ببریم؛ الیه ای که به دست ما چسبیده است پریکاردیوم احشایی و الیه ای
که در خارج قرار گرفته است،پریکاردیوم جداری می باشد که در بین آنها Pericardial Cavityوجود دارد،که محتوی مایع سروزی میباشد که
توسط بافت همبند سروزی ترشح میشود و شکلی مانند سفیده تخم مرغ دارد و به قلب
اجازه ضربانات طبیعی و ریتمیک را میدهد .بافت چربی در صورت تجمع بین
Myocardiumو Epicardiumتجمع میابد.
در این تصویر ،پریکاردیوم لیفی و پریکاردیوم جداری برداشته شده؛ بنابراین فقط
پریکاردیوم احشایی باقی مانده که دیر زیر آن بافت چربی وجود دارد.
در دوران جنینی وقتی که قلب می خواهد رشد کند ،در داخل حفره ی پریکارد دو عدد
بن بست ایجاد می شود.
قلب در ابتدا به صورت یک لوله است که یک انتهای آن ورید است و یک انتهای آن شریان .یعنی دو لوله است یکی سمت راست و یکی سمت چپ که
در خط وسط با هم یکی می شوند ،یک لوله تشکیل میدهند که یک انتهای آن ورید است و یک انتها شریان.
6
قلب از انتهای وریدی به داخل پریکارد سروزی نفوذ
میکند،بدون این که آن را سوراخ بکند .در ابتدا به سمت
پایین می آیدو بعد رفته رفته به سمت باال و عقب می رود،
به عبارتی لوله به روی خودش خم می شود .انتهای وریدی
و انتهای شریانی در امتداد هم قرار می گیرند و هر کدام
توسط غالف خاص خود پوشیده می شوند .بین غالف
وریدی و غالف شریانی که با هم ارتباط ندارند ،یک بن
بست ایجاد می شود به نام بن بست عرضی یا
.Transverse Pericardial Sinusغالف شریانی
شامل آئورت و تنه pulmonaryدر جلو است .غالف
وریدی شامل ورید های ریوی سمت چپ و راست IVC ،و
SVCاست.ضمن خم شدن لوله های وریدی و شریانی به
روی یکدیگر در محل خمیدگی ،لوله رفته رفته بزرگ می شود تا دهلیز ها و بطن ها را تشکیل دهد .اگر از زیر قلب اولیه ای که قرار است تشکیل شود
به سمت باال و عقب پیش برویم یک بن بست در پشت قاعده قلب ایجاد می شود به نام بن بست مایل یا .Oblique Pericardial Sinusدر باالی
بن بست مایل ،الیه ای که کف بن بست عرضی را ساخته است،قرار میگیرد .در سمت چپ آن ورید های ریوی سمت چپ قرار دارد .در سمت راست
آن SVCدر باال و IVCدر پائین و ورید های ریوی سمت راست قرار میگیرد .در جلوی آن دهلیز چپ و در پشت آن الیه ی جداری پریکارد سروزی و
پریکارد لیفی قرار دارد .در پشت آن عناصر mediastinumخلفی ،مخصوصا مری قرار دارند .بنابراین سرطان های مری میتواند بر روی دهلیز چپ
فشار بیاورد.
شریان های کرونری راست و چپ ( ) Right & Left Coronary Arteriesقلب را تغذیه و خون رسانی می کنند که هر دو شریان از ابتدای
آئورت صعودی ،از داخل سینوس های آئورتیک (دریچه های Semilunarشریان آئورت) مربوط به خود منشا می گیرند.
شریان کرونری راست :از سوراخ سینوس آئورتی سمت راست منشا می گیرد و در داخل
ناودان کرونری یا شیار دهلیزی-بطنی سمت راست قرار می گیرد و به سمت پایین ،عقب و
راست می رود تا وارد شیار بین بطنی خلفی شود و به شریان بین بطنی خلفی
)(Posterior Interventricular/Descending Arteryیا ) (PDAتغییر نام می دهد.
شریان کرونری چپ :که به صورت یک تنه کوتاه ولی قطورتر از راست است .از سوراخ
سینوسی آئورتی سمت چپ منشا می گیرد و بالفاصله وارد شیار کرونری چپ شده و دو شاخه
می شود .یک شاخه به نام شیار بین بطنی قدامی)Anterior Interventricular Arteryیا
) (Left Anterior Descending Artery (LADAوارد شیار بین بطنی قدامی می شود
و شاخه دیگر ،شیار کرونری را از سمت چپ دور می زند و به سمت پایین ،عقب و چپ می رود
که به آن شریان سیرکومفلکس ( ) Circumflex Arteryیا شریان چرخان می گویند.
نکته :ابتدای هر دو شریان کرونری راست و چپ توسط اوریکل( (auricleهایشان پوشیده می
شود .شریان کرونری چپ به طور کلی پوشیده می شود اما شریان راست در ابتدا پوشیده ولی در
ادامه پوشیده نیست و در ادامه از زیر اوریکل راست خارج میشود.
7
شاخه های شریان کرونری سمت راست:
راست تبدیل به PDAشود ،از شریان کرونری راست جدا می شود که برای گره دهلیزی-بطنی می رود.
شریان بین بطنی خلفی ) : (PDAدر داخل شیار بین بطنی به سمت جلو می رود که نهایتا در apical notchبا شریان LADAآناستوموز میکند.
از شریان PDAشاخه هایی تحت عنوان شاخه های Septalجدا می شود که یک سوم خلفی تحتانی دیواره بین بطنی را خون رسانی می کند.
(شاخه های septalدر شکل بصورت نقطه چین کمرنگ مشخص اند).
* آناستوموز بین انتهای شریان و انتهای ورید اتفاق می افتد و در اعصاب نیز به جای آناستوموز،سیناپس خواهیم داشت.
شریان بین بطنی قدامی ):(LADAشریان LADAدر شیار بین بطنی قدامی به سمت پایین و جلو می آید و نهایتا در apical notchبا •
شریان PDAآناستوموز می کند .شاخه هایی که از شریان LADAجدا می شوند:
/ left conus / left Coneal -1شریان مخروطی سمت چپ :از سمت راست شریان LADAیک شاخه به نام left conus arteryیا
شریان مخروطی سمت چپ جدا می شود که همراه با شریان right Conealکه از شریان کرونری راست جدا میشود ،مخروط شریانی را خون
رسانی می کند.
/ Diagonal -2شریان های قطری :از سمت چپ شریان LADAجدا می شوند .یک سری شاخه های بطنی از آن جدا می شود که جدارهای
بطن سمت راست و چپ خون رسانی می کند.
-3شاخه های : Septalاز شریان LADAجدا شده و دو سوم قدامی فوقانی سپتوم بین بطنی را خون رسانی می کند .پس سپتوم بین بطنی عمدتا
توسط شریان بین بطنی قدامی و شریان کرونری چپ خون رسانی می شود.
8
شریان : Circumflexشیار کرونری را در سمت چپ دور میزند که چند احتمال و حالت برای آن وجود دارد: •
-1خیلی از مواقع ،تا شیار بین بطنی خلفی ادامه پیدا نمی کند .بنابراین اگر شریان بین بطنی خلفی از شریان کرونری راست جدا شود ،به آن قلب،
قلب ( Right Dominantقلب غالبِ راست) می گویند .چون شریان بین بطنی خلفی از شریان کرونری راست جدا شده است.
یا -2در بعضی مواقع ،شریان بین بطنی خلفی ) (PDAاز ادامه شریان circumflexجدا می شود که آن قلب را قلب غالبِ چپ
Left Dominant Heartمی گویند.
-3گاهی اوقات شریان PDAهم از شریان کرونری راست و هم از شریان circumflexجدا می شود که به این حالت Balanceیا قلب متعادل
گفته می شود.
نکته :از شریان سیرکومفلکس شاخه ای به نام left marginalکه در بالین به آن Obtuse arteryگفته می شود ،جدا می شود .که در طول کنار
چپ قلب تا راس قلب ادامه پیدا می کند ( .واژه های Obtuse arteryو LADA ،PDA ،Acute arteryبیشتر در بالین مورد استفاده قرار می
گیرند )
قسمت اعظم سیستم هدایتی قلب توسط شریان کرونری راست خونرسانی می شود.
نکته:گره Sinoatrialمی تواند توسط شریان های کرونری راست یا چپ خونرسانی شود ،گره دهلیزی بطنی هم می تواند از شریان های کرونری
راس ت یا چپ تغذیه شود ،ولی عمدتا هر دو گره توسط شاخه های شریان کرونری سمت راست خونرسانی می شوند .دسته دهلیزی بطنی و دسته
راست و شبکه پروکنژی راست ،توسط شریان کرونری راست و دسته چپ و شبکه پروکنژی چپ نیز توسط شریان کرونری چپ خونرسانی میشود.
تخلیه وریدی قلب در مجموع به دو صورت می باشد :یک سری ورید ها ریز و یک سری ورید ها درشت هستند.
ورید های ریز به هر یک از حفرات قلب چه در نیمه راست و چه در نیمه چپ بریزند ،مشکلی ایجاد نمیکنند. •
ورید های درشت قلب دو گروه هستند: •
-1گروه اول مستقیما به دهلیز راست میریزند که تحت عنوان ورید های قلبی قدامی ( )Anterior cardiac veinsنامیده می شوند.
-2گروه دوم ورید هایی هستند که به سینوس کرونری میریزند و در ادامه ،سینوس کرونری هم به بخش صاف دهلیز راست بین مدخل ورید اجوف
تحتانی و سوراخ دهلیزی بطنی راست تخلیه میگردد.
9
سینوس کرونری :Coronary Sinus
بزرگترین ورید قلبی به طول 2تا 3سانتیمتر می باشد که در قسمت خلفی شیار کرونری بین دهلیز چپ و بطن چپ قرار گرفته است .خون وریدهای
ورید قلبی بزرگ،ورید قلبی میانی ورید قلبی کوچک ،ورید خلفی بطن چپ و ورید مایل دهلیز چپ به سینوس کرونری می ریزد و از آنجا به دهلیز
راست تخلیه میشود.
همراه با شریان ( LADAشریان بین بطنی قدامی) در داخل شیار بین بطنی قدامی قرار
دارد ،بنابراین نام دیگر این ورید ،ورید بین بطنی قدامی ( Anterior Interventricular
) Veinمیباشد که از بریدگی راسی قلب شروع و به سمت باال و عقب میرود و داخل شیار
کرونری قرار میگیرد و به ابتدای سینوس کرونری میریزد .به عبارتی سینوس کرونری ادامه
ورید قلبی بزرگ است .بین سینوس کرونری و ورید قلبی بزرگ دریچه ای به نام ویوسنس
قرار دارد و همانطور که گفته شد در انتهای سینوس کرونری هم دریچه تِبِزین وجود دارد.
نکته:ورید ها همراه با شریان های هم نام خود می باشند مثال شریان و ورید
diagonalیا شریان و وری
10
بسمه تعالی
نام درس ونام مبحث :تشریح دستگاه قلب و عروق (نظری) -جلسه 7
ارتباط ادمین:
@Maryam_bzrgn @ahmadreza_jahangiri
اعصاب ناحیه قفسه سینه:
عصب فرنیک از یکی شدن شاخه های قدامی اولیه اعصاب نخااعی گردنای
در ساح قادامی سوم تا پنجم ) C4 ، C3و (C5تشکیل شاد و ساس
از عضله نردبانی قدامی به سمت پایین و داخال حرکات مای کنناد و پا
عباااور از جلاااوی شاااریان هاااای Subclavianسااامت خودشاااان وارد
Mediastinumفوقانی می شوند .عصاب فرنیاک ،تنهاا عصاب حرکتای
دیافراگم است و فقط برای دیافراگم دارای عصب حرکتی است .اما در مسیر
خود به سمت پایین ،تعدادی شاخه حسی دارد( .برای عصب دهی پریکاارد
مدیاساتینیا الیاه جاداری لیفی +الیه جداری پریکارد ساروزی +بخا
دیافراگماتیک الیه ی جداری پرد جنب) پرد جنب +بخ
) :(Right Phrenic Nerveاز جلاوی شاریان راسب عصببب فرنیببك سب
Subclavianراساات و پشاات وریااد Subclavianراساات عبااور ماای کنااد و وارد
Mediastinumفوقااانی ماای شااود .در Mediastinumفوقااانی هماارا بااا عااروق
پریکاردیوفرنیک ) (Pericardiophrenicبه سمت پایین می آید .در حالی که نسابت
به ورید ، SVC ، Brachiocephalicدهلیز راست و ، IVCدر خاار قارار گرفتاه
است .نهایتا یا دیافراگم را سوراخ می کند یا از سوراخ ایجاد شاد توساط IVCعباور
می شود .در ایان مسایر ،در خاار دهلیاز می کند و در سح تحتانی دیافراگم پخ
مدیاستینا الیه جداری پرد جنب قرار می گیرد در راست ،بین پریکارد لیفی و بخ
حالیکه نسبت به ناف یا پایه ریه راست در جلو واقع شد است.
نکته :هنگامی که نای دو شاخه می شود نایژ های اصلی راست و چپ را ایجاد میکند.
این نایژ ها ریه را سوراخ می کنند و همرا با این ها شریان ها و ورید های ریوی راست و چپ عبور میکنند .به مجموعه این عناصر یعنی نایژ های
اصلی راست و چپ ( ،(bronchusشریان ها و وریدهای ریوی راست و چپ که وارد ریه های راست و چپ میشوند ،ریشه یا پایه ریه و به جایی که
ریه را سوراخ میکنند ،ناف ریه می گویند.
چپ ( :(left Phrenic Nerveاز بین شریان سابکالوین سمت چپ و ورید عصب فرنیك س
در فاصله بین شریان common carotid Brachiocephalicسمت چپ عبور می کند .سس
سمت چپ و شریان سابکالوین سمت چپ ،از جلوی قوس آئورت ،در مجاورت خارجی بحن چپ ،به
می شود .فرنیک سمت چپ سمت پایین آمد و جداگانه دیافراگم را سوراخ کرد و در دیافراگم پخ
مدیاستینیا الیه جداری پرد جنب در مجاورت سح خارجی بحن چپ ،بین پریکارد لیفی و بخ
سمت چپ ،قرار می گیرد .در حالیکه نسبت به پایه ریه ،در جلو واقع می شود .عصب فرنیک راست،
مجاور دهلیز راست و عصب فرنیک چپ ،مجاور بحن چپ می باشد (این مجاورت به طور مستقیم نیست
و از طریق پریکارد است).
1
مدیانیستیا الیه جداری پردۀ جنب شاخه حسی منشعب میشود. از عصب فرنیک برای پریکارد لیفی ،الیه جداری پریکارد سروزی و بخ
وقتی عصب فرنیک ،دیافراگم را سوراخ می کند و وارد سح تحتانی دیافراگم می شود سه سری شاخه می دهد:
کوستا سمت خودشان می روند و چپ :به بخ )2طرفی هاي راس
الیه دیافراگماتیک الیه جداری پرد جنب خلفی ،ستون های دیافراگم را نیز عصب دهی می کنند .شاخه حسی آن نیز ،ح )3خلفی :عالو بر بخ
دیافراگماتیک الیه احشای شکمی را تأمین می کند مثل کیسه صفرا و بخ را تامین می کند .قسمتی هم وارد احشای شکمی می شود و ح
جداری پرد صفاق و ...
گیرند های عمومی در سراسر بدن وجود دارند اما گیرند های حواس اختصاصی فقط در نواحی خاصی موجود اند.
.1غیرارادی ( :)Autonomicاین عصب حاوی رشته های اتونوم پاراسمساتیک می باشد .غدد واقع در طو لوله گوارش (تا دو سوم سمت راست کولن
عرضی) و ترش غدد سیستم تنفسی را تامین می نمایند.
اختصاصی ،رشته های حرکتی سوماتیک و رشته های عمومی ،رشته های ح در تشکیل عصب واگ شاهد 4نوع رشته (رشته های ح پ
حرکتی اتونوم پاراسمساتیک) هستیم .این رشته ها در بصل النخاع با هم یکی می شوند چه حرکتی ها که از بصل النخاع خار می شوند (یعنی منشأ
آنها هسته های عمقی در بصل النخاع است) و چه حسی ها که به بصل النخاع وارد می شوند (یعنی محل ختم آنها هسته های عمقی در بصل النخاع
از سوراخ ژوگوالر ( )Jugular Foramenعبور و وارد گردن است).این عصب از بصل النخاع خار و وارد حفر جمجمه ای می شوند ،سس
2
میشوند و در گردن ،داخل غالف کاروتید قرار گرفته .تمام طو گردن از قاعد جمجمه تا ریشه گردن را طی می کنند و در ریشه گردن 2عصب
واگ از غالف کاروتید خار و از گردن وارد Mediastinumفوقانی میشوند؛ در mediastinumفوقانی مسیر عصب راست و چپ با هم متفاوت
است.
نکته :غالف کاروتید یک ساختمان لوله ای شکل مانند غالف اینگوینا است که در باال از قاعد جمجمه شروع وتاریشه گردن ادامه دارد و داخل آن
شاهد شریان های کامون کاروتید ( )common carotidوکاروتید داخلی
(در موقعیت قدامی داخلی در غالف) و ورید ژوگوالر داخلی (در موقعیت
قدامی خارجی در غالف) هستیم .عصب واگ هم بین این دو در عقب قرار
میگیرد.
نکته :عصب های فرنیک راست و چپ بر خالف عصب های واگ راست و چپ از جلوی پایه ی ریه عبور میکنند که فرنیک ها به سمت پایین و جلو
می آیند تا در مجاورت قلب به دیافراگم برسند ولی عصب های واگ به سمت عقب و داخل میروند تا به مری
برسند.
از رسیدن به مری ،شاخه شاخه میشوند و شبکههای محوری ( )esophageal plexusرا هر دو عصب پ
میسازند .قسمت اعظم شاخههای واگ راست به اضافه بخشی از شاخههای واگ چپ با هم یکی شد و تنه
واگ خلفی ()posterior vagal trunkرا میسازند .قسمت اعظم شاخههای واگ سمت چپ بعالو بخشی از
شاخه های عصب سمت راست با هم یکی شد و تنه واگ قدامی ( )anterior vagal trunkرا می سازند .این
دو تنه چسبید به مری ،از سوراخ مری عبور میکند و وارد شکم می شود تا احشاء شکمی را عصبدهی کنند .
عصب واگ با توجه به مسیرش که از گردن ،سینه و شکم عبور می کند ،یک سری شاخه دارد:
3
_ شاخه هاي شک ی
_ شاخه هاي گردنی :یکی از شاخه های گردنی عصب واگ شاخه های قلبی عصب
واگ است که دو سری فوقانی و تحتانی از عصب واگ جدا میشوند و در تشکیل
شبکه قلبی و عصب دهی قلب شرکت میکنند.
یکی از شاخه هایی که در قفسه سینه جدا میشود و مشابه آن در گردن جدا
میشود عصب recurrent layngealاست که دو شاخه راست و چپ دارد.
شاخه recurrent layngealطرف راس :جایی که عصب واگ راست از جلوی شریان subclavianراست عبور میکند از آن جدا میشود و
شریان subclavianرا از جلو و عقب دور میزند و نهایتاً به حنجر می رود(جزو عناصر گردنی محسوب می شود). سس
چپ :از عصب واگ چپ که از جلوی قوس آئورت عبور میکند در زیر قوس آئورت جدا می شود ،در حالی که شاخه recurrent layngealس
از زیر قوس آئورت و از پشت آن در فاصله بین نای و مری عبور کرد و به سمت باال می آید و نسبت به لیگامان شریان در چپ قرار گرفته است .سس
نهایتاً وارد حنجر می شود(به همین دلیل میگوییم در داخل Mediastinumفوقانی قرار دارد)
نکته :عصب recurrent layngealسمت راست کوتا تر از عصب recurrent layngealسمت چپ است.
در ادامه مسیر عصب واگ به مری می چسبد و در Mediastinumخلفی به مسیرش ادامه میدهد؛ بنابراین عصب واگ هم در Mediastinum
فوقانی و هم در Mediastinumخلفی قرار دارد.
بخشی از زنجیر سمساتیک است که در قفسه سینه قرار دارد .و شامل 11یا 12
جفت گانگلیون سمساتیک Paravertebralاست که در طرفین ستون مهر ها و در
جلوی گردن دند های 1تا 12قرار گرفته اند و دو سری شاخه های فوقانی و تحتانی
دارند.
مرکزی و محیحی است: سمساتیک سیستم عصبی اتونوم هم شامل دو بخ بنابراین بخ
4
_ بخش مرکزي :شامل جسم سلولی نورون هایی است که در شاخه طرفی سگمان های نخاعی T1تا L2یا L3قرار دارد.
یادآوري :ماد خاکستری نخاع شبیه حرف Hبود و در هر طرف یک شاخ قدامی و یک شاخ خلفی داشت .در بعضی از سگمان های نخاعی بین شاخ
های خلفی و قدامی یک شاخ دیگری به نام شاخ طرفی داریم (در سگمان های نخاعی T1تا L2یا.)L3
_ بخش محیطی :شامل گانگلیون ها (جسم سلولی نورون های هم شکل و همکار در سیستم عصبی محیحی) است.گانگلیون ها دو نوع هستند:
الف)گانگلیونهاي : paravertebralدر دو طرف ستون مهر ها قرار دارند و به سمت پایین میآیند و هرچه پایین تر میآیند به خط وسط
نزدیکتر می شوند و در همه نواحی گردن سینه شکم و لگن قرار دارند .گانگلیون های Paravertebralاز نظر تعداد به طور معمو باید برابر با تعداد
سگمان های نخاعی باشند ( 31جفت) ،در حالی که اینگونه نیست چون در بعضی از جاها گانگلیون ها کوچک اند و با یکدیگر یکی میشوند .مثال در
ناحیه گردن باید 8جفت گانگلیون وجود داشته باشد در صورتی که سه جفت اند (که بر حسب موقعیتشان به فوقانی ،میانی و تحتانی تقسیم
میشوند) ،در ناحیه قفسه سینه باید 12جفت گانگلیون داشته باشیم که گاهی اوقات 11جفت داریم؛ در ناحیه کمری باید 5جفت باشند در
صورتیکه 4جفت اند ،در ناحیه خاجی همان 5جفت وجود دارند و در نهایت در ناحیه دنبالچه ای یک عدد گانگلیون وجود دارد که به آن گانگلیون
ایمسار ) (Imparیا منفرد یا فرد گفته می شود که در جلوی استخوان coccyxقرار گرفته است .بنابراین گانگلیون های 23 ،Paravertebralیا
24جفت ،به اضافه یکی هستند.
نکته :گاهی اوقات در بعضی افراد گانگلیون گردنی تحتانی با اولین گانگلیون سینه ای یکی میشود بنابراین گانگلیون های سینه ای به جای 12جفت
11جفت می شوند و این گانگلیون بزرگترِ تشکیل شد را گانگلیون گردنی سینه ای یا ستار ای( )Cervicothoracic or stellate Ganglionبه
به ستار می نامند. خاطر شباهت
نکته :ارتباطاتی که بین گانگلیون های مختلف هست در نهایت یک زنجیر ای به نام زنجیر سمساتیک ایجاد میکنند.این زنجیر به شکل Uاست که
در پایین نقحه مرکزی آن گانگلیون ایمسار است.
ب)گانگلیونهاي : prevertebralدر جلوی ستون مهر ها قرار دارند و فقط در ناحیه شکم
و لگن دید می شوند چون در جلوی احشاء قرار دارند بنابراین به آنها گانگلیون های احشایی
Visceralهم گفته می شود.
در مجموع قسمت مرکزی باید به قسمت محیحی ،و قسمت محیحی باید به احشا وصل شود و
این ارتباط از طریق رشته های عصبی انجام می شود بنابراین رشته های عصبی در سیستم
است: سمساتیک شامل دو بخ
5
اعصاب اسسالنکنیک( (Splanchnic Nervesنامید می شوند .با توجه به اینکه در کدام ناحیه از بدن قرار داشته باشند ،نام گذاری میشوند:
در مسیر ریشه خلفی حسی عصب نخاعی گانگلیون وجود دارد .ریشه
از خرو از سوراخ بین مهر ای با ریشه خلفی حرکتی عصب نخاعی پ
یکی میشود و ( spinal nervalعصب نخاعی) را ایجاد میکنند.عصب
نخاعی بالفاصله دوشاخه میشود :
در بعضی از سگمان های نخاعی ) Tتا L2یا )L3عالو بر شاخه خلفی و قدامی نخاع یک شاخه دیگر به نام شاخه
طرفی )lateral) horn of spinal cordوجود دارد ،که در آن جسم سلولی نورون های preganglionicقرار دارند(هسته
intermediolateralیا .(intermediomedialآکسون این نورون ها از طریق ریشه ی حرکتی عصب نخاعی خار میشوند
و به محض خرو عصب نخاعی از سوراخ بین مهر ای ،رشته های ( preganglionicمربوط به سیستم سمساتیک) ،به چند
میکنند: طریق در گانگلیون های Paravertebralو Prevertebralسیناپ
تشکیل دهد و رشته های postganglionicجدا _ بالفاصله در گانگلیون ( paravertebralدر همان سگمان نخاعی)سیناپ
شوند و به سمت احشا بروند.
6
Postganglionها چند مسیر را می توانند طی کنند:
_ بعضی از آنها می توانند با اعصاب نخاعی به سمت احشا بروند ( همه ی اعصاب نخاعی ازجمله گردنی،شکمی،کمری و ...رشته های عصبی
Postganglionicسمساتیک را دارند .به شاخه ی postganglionکه با اعصاب نخاعی به احشاء می رود gray ramus communicansیا
همه ی شاخه های پست گانگلیونی شاخه های ارتباطی ( gray communicative branchشاخه های ارتباطی خاکستری) گفته می شود.پ
خاکستری نیستند.
زنجیر سمساتیک قفسه سینه شامل 11یا 12جفت گانگلیون سمساتیک Paravertebralاست که در طرفین ستون مهر ها و در جلوی گردن دند
های 1تا 12قرار گرفته اند و دو سری شاخه های فوقانی و تحتانی دارند.
شاخه هاي فوقانی زنجیره س پاتیك قفسه سینه :از گانگلیون های پاراورتبرا T2 ،T1
T4،T3،و T5جداشد ،وارد احشاء سینه ای می شوند و در تشکیل شبکه ی مروی ،شبکه
ی قلبی و ریوی شرکت می کنند.
سمساتیک آن پاراسمساتیک شبکه ریوی از عصب واگ و بخ _ شبکه عصبی ریوی :بخ
از گانگلیون های سینه ای T1تا (T5یا T2تا (T4جدا می شود که شامل دو شبکه
ریوی قدامی و خلفی می باشد.
پاراسمساتیک شبکه عصبی قلبی از عصب واگ منشا می گیرد _ شبکه عصبی قلبی :بخ
سمساتیک آن از گانگلیون سمساتیک سینه ای T1تا T5یا ) T2تا (T4جدا می و بخ
شود .شبکه قلبی شامل شبکه قلبی قدامی(سححی) و خلفی(عمقی) می باشد.
الف)شبکه عصبی قلبی قدامی :در زیر قوس آئورت ،جلوی شریان ریوی سمت راست و در
طرف راست لیگامان شریانی قرار دارد.
ب)شبکه عصبی قلبی خلفی :در پشت قوس آئورت ،جلوی دو شاخه شدن نای ،باالی دو
شاخه شدن تنه شریان ریوی قرار گرفته است.
7
شاخه هاي تحتانی زنجیره س پاتیك قفسه سینه :رشته های عصبی preganglionicهستند(سفید و میلین دار) که از گانگلیون های
سمساتیک سینه ای T5تا T12جدا می شوند و اعصاب ( splanchnicاحشایی) را تشکیل میدهند .که سه دسته می باشند:
_ :Greater Splanchnic Nervesکه از گانگلیون های سمساتیک سینه ای T5تا T9و گاهی اوقات T10عبور می کنند.
مونث و مذکر وجود دارد. یک غد عرق تغییر شکل یافته است که در ضخامت فاسیای سححی جدار قدامی طرفی توراک ،که در هر دو جن
وقتی میگوییم در ضخامت فاسیای سححی قرار دارد؛ یعنی از ضمایم پوست مثل ناخن و غد عرق است .در خانم ها عضو تحریک جنسی و ترش
شیر است و در آقایان تا آخر دور زندگی به صورت تکامل نیافته باقی می ماند .در خانم ها تا قبل از زمان بلوغ مانند آقایان است اما از بلوغ و بعد از آن
شروع به تکامل می رسد .اگر خانم ازدوا کند و حامله شود حداکثر تکامل آن در زمان شیردهی خواهد بود .غد پستان در خانم ها به طور عمودی در
فاصله دند ( 2حد فوقانی) و دند ( ۶حد تحتانی)است و به طور افقی در فاصله کنار طرفی استرنوم (داخل) تا خط( Midaxillaryخار ) ادامه دارد.
نکته :گاهی اوقات همانند شکل قسمت فوقانی خارجی پستان به سمت باال و خار تکامل و رشد مییابد و گاهی اوقات فاسیای عمقی عضله سینه ای
بزرگ را سوراخ میکند و وارد حفر زیر بغل میشود .این قسمت axillary process (tail) of breastیا دم زیر بغلی پستان نام دارد .
نکته :شایعترین سرطان در خانم ها سرطان پستان است .دم زیر بغلی نیز نسبت به سایر نواحی پستان بیشتر دچار سرطان میشود.
پستان در یک خانم
که در مرحله بلوغ
است و هنوز ازدوا
نکرد و حامله نشد ؛
می تواند به شکل نیم
دایر ،مخروطی یا
هرمی شکل ،پاندولی
یا صاف باشد .البته
شکل پستان در افراد
و نژادهای مختلف حتی در یک فرد در سنین مختلف متفاوت است (نیمکر ،مخروطی،هرمی،پاندولی،تخت و .)..وقتی پستان مخروطی شکل است،
دارای قاعد می باشد .قاعد پستان مقعر است و روی فاسیای عمقی عضالت pectoralis majorو serratus anteriorو عضله مایل خارجی
شکم یا External abdominal Obliqusقرار میگیرد که توسط فاسیای عمقی از عضالت زیر آن جدا میشود .بین قاعد پستان و فاسیای
عمقی عضله pectoralis majorیک فضایی وجود دارد که محتوی بافت همبند سست است که به این فضا ،فضای خلف پستانی
( retromammary spaceیا )submammary spaceمیگویند .چون محتوی بافت همبند سست است؛ بنابراین قاعد پستان به راحتی در
8
جدار قدامی طرفی پستان حرکت میکند .در بعضی مواقع که پستان فرد دچار سرطان میشود این بافت همبند سست در این فضا سفت و محکم می
شود؛ بنابراین حرکت پستان محدود میشود که این موضوع یک landmarkیا عالمت است برای اینکه فرد دچار سرطان پستان شد است.
ساخت ان پستان
در ساختمان پستان از سح به عمق در مجماوع 3الیاه وجاود دارد )1 :پوسات )2
بافت ترشحی یا پارانشیم یا نسج اصلی پساتان )3اساتروما یاا داربسات پساتان کاه
شکل پستان را حفظ میکند .استروما متشکل از بافت همبندی و چربی است.
پوست ( )Skinپستان شامل دو قسمت است :نوک یا nippleو هاله یا areolaکاه
در اطراف نوک پستان قرار گرفته است.
نوک پستان یک برجستگی استوانه ای یا مخروطی شاکل اسات کاه کمای در پاایین
قسمت مرکزی پستان واقع شد است .رنگ آن معموالً صورتی روشن تا قهو ای تیار
است که البته بستگی به نژادها و سفید پوست و سیا پوست بودن متفااوت اسات .در
اطراف نوک پستان دایر ای به قحر 3تا 5سانتی متر به رنگ صورتی روشن تاا قهاو
ای تیر وجود دارد که به آن هاله یا areolaمیگویند که در زمان حاملگی رنگ آن
تیر تر می شود و در زمان شیردهی کمی روشن تر می شود اما هایچ وقات باه رناگ
قبلی خود باز نمی گردد.
نکته :در ضخامت nippleو ،areolaمو وبافت چربی وجود ندارد( .غد چربی وجود دارد).
نکته :در ضخامت nippleو ،areolaدو سری عضالت صاف داریم:
ب) شعاعی الف) حلقوی
انقباض عضالت حلقوی باعث می شود که نوک پستان برجسته شود تا بچاه هنگاام شایرخوردن
بتواند به راحتی مک بزند .انقباض عضالت شعاعی هم باعث عقب رفتن نوک پساتان میشاود در
نتیجه ی تحریک جنسی نیز نوک پستان برجسته می شود.
نکتببه :در ضااخامت areolaیکسااری برجسااتگیهایی وجااود دارد کااه بااه آنهااا غاادد
Montgomeryمیگویند .این ها غدد عرقی تغییر شکل یافتهای هستند کاه ترشحاتشاان در
هنگام شیردهی و مکیدن پستان توسط بچه مانع از صدمه دیدن و زخم شدن ناوک پساتان مای
شود .در نوک پستان 15تا 20عدد سوراخ ریز وجود دارد که محل باز شدن مجاری بَرَناد شایر
در نوک پستان است.
در شکل مجاری برنده شیر را مشاهده میکنید. در شکل غدد montgomeryرا مشاهده می کنید.
9
ترشحی یا پارانشیم یا نَسج اصلی پستان باف
پارانشیم یا بافت یا نسج اصلی پستان ؛ شامل 15تا 20عدد غد پستانی است که به صورت شعاعی قرار گرفته اند و باه طارف ناوک پساتان متمرکاز
میشود .توسط بافت همبندی به عالو بافت چربی از یکدیگر جدا میشوند .در فاز شیردهی غدد ترشحی بیشتر میشوند و بافت چربی کمتار میشاود
می یابد.در شاکل زیار قسامت بااالیی فااز غیار یافته و بافت چربی افزای اما در فاز غیر شیردهی غدد ترشحی از طریق آپوپتوز((apoptosisکاه
شیردهی و قسمت پایینی فاز شیر دهی را نشان می دهد.
هریک از غدد ترشحی یک لوب پستان را تشکیل میدهند .بنابراین پستان 15تا 20عدد لوب دارد که دارای مجرای برند شیر اختصاصی است .یعنای
هر لوب پستان ترشحات خود را از طریق lactiferous ductیا مجاری برند به نوک پستان تخلیه می کند.
غدد پستانی که در ساختمان پستان وجود دارند از نوع حبابی-لوله ای Tubuloalveolarاست .یعنی انتهای آنها متسع اسات کاه در ناحیاه قاعاد
پستان قرار دارد .قبل از اینکه مجاری برند شیر را بسازند باریک می شوند.
هر کدام از غدد پساتان شابیه خوشاه انگورناد و ترشاحات را از طریاق مجااری برناد شایر
( )lactiferous ductبه نوک پستان تخلیه می کنند.
این مجاری برند شیر قبل از اینکه به نوک پستان برسند ،متسع می شوند و سینوس مجاری
برند شیر ( )Lactiferous Sinusرا می سازند که محل ذخیر شیر است تا زمانی که ناوزاد
سینه را بمکد و شیر به دهان تخلیه شود.
پستان :بافت همبند است که شبکه ی محافظت پستان را می سازد .در استروما یا داربس
فاصله بین قسمت های ترشحی قرار میگیرد و شامل دو قسمت است:
بافت همبندی تیغه (استحاله) هایی را به داخل لوب های پستان میفرستد که از پوست پستان تا
فاسیای عمقی عضله pectoralis majorادامه دارد .در قسمت فوقانی پستان تیغه ها ضخیم شد
و لیگامان نگهدارند پستان ( )suspensory ligamentرا می سازد:Cooper ligament( .به
نام شخصی که تشخیص داد است) که وظیفه نگهداری و آویزان کردن پستان را بر عهد دارد.
خونرسانی است .وریدها همرا با شریان همنام خود بود و به -تخلیه وریدی بر عک
ورید های اصلی تخلیه می شوند.
10
تخلیه لنف
پستان بسیار مهم است چون یکی از عوامل انتشار و متاستاز سرطان از طریق رگهاای لنفااوی و
لنف است.
-لنف سححی پستان مربوط به پوست است و گاهی با لنف پستان طرف مقابل یکی میشود.
-لنف عمقی شامل لنف areola ،nippleو بقیه قسمتهای پستان است.
اصالی و فرعای گر های لنفاوی که لنف قسمت عمقی پستان را دریافت میکنند باه دو بخا
تقسیم میشوند:
دسته اصلی 95 :درصد لنف پستان را دریافت میکنند که ۷5درصد آن باه غادد لنفااوی
آگزیالری میریزند 20 .درصاد را باه غادد لنفااوی parasternalمیریزناد کاه همارا باا شاریان
internal thoracicهستند.
فرعی 5 :درصد لنف پستان را دریافت میکند به سایر غدد لنفاوی مثل ساوپراکالویکوالر در بخ
باال ،غدد لنفاوی سفالیک همرا با وریدهای سفالیک،غدد لنفاوی مربوط به عروق بین دند ای خلفای
و غدد لنفاوی در زیر دیافراگم و زیر صفاق ( ) subdiaphragmatic , subperitonealمیریزند.
پستان از ضمائم پوست میباشد .پوست دارای سه الیه اپیدرم ،درم و هایسودرم است .پستان از فرورفتن
اپیدرم در زیر درم خودش ،در فاصلهی خط شیری که از حفر آگزیالری تا وسط کشااله ران ( وساط
لیگامان اینگوئینا ) ادامه دارد ،به وجود میآید.
در تصویر زیر نحو به وجود آمدن پستان دیاد میشاود .شاکل پساتان در افاراد باا سان و ناژاد و...
مختلف ،متفاوت است.
عصب دهی پستان توسط شاخه های lateral cutaneousو anterior cutaneousاعصاب بین دند ای ( (T4-T6است در بعضی کتاب ها T2
تا T6گفته میشود که صحی آن T4-T6است.
نکته :نوک پستان بسیار حساس است و توسط T4عصبدهی میشود.
Vasomotorدارند و تنظیم تنگی و گشادی رگ ها و انقباض عضالت صاف ضخامت پوست پستان را بر عهد دارند. اعصاب سمساتیک هم نق
ترشحات پستان تحت کنتر هورمون های مترشحه از غد هیسوفیز است( .هورمون پروالکتین در تولید شیر و هورمون اکسی توسین در خرو شیر از
دارند). پستان نق
11
نکات کلینیکی
سرطان پستان شایع ترین سرطان های بدخیم در زنان بود که تشخیص به موقع آن موجب درمان میشود و الزم هست خانم ها ساالنه حداقل 2بار
به متخصص زنان و زایمان جهت معاینه مراجعه کنند.
به طور معمو یک سری ترشحات از نوک پستان ترش میشود .اگر رنگ این ترشحات یا میزان ترشحات تغییر کرد باید به پزشک مراجعه شود. •
وجود هرگونه تود سفت در پستان می تواند نگرانکنند و آالرم باشد و در صورت وجود هرگونه تود سفت یا برجستگی در داخل پستان باید به •
پزشک مراجعه شود.
گاهی اوقات لیگامان های نگهدارند پستان دچار سرطان می شوند و سفت و محکم می شوند و در جاهایی که لیگامان ها درگیرند ،پوست پستان •
فرو رفته می شود .قسمت های غیردرگیر برجسته میشوند و پوست پستان حالت پوست پرتقالی پیدا میکند .بنابراین می تواند نشانه ای برای
سرطان پستان باشد.عالو بر این فضای retromammaryکه در خلف پستان بین پستان و fasciaعمقی عضله pectoralis majorبود
سفت و محکم شد و حرکت پستان محدود می شود.
گاهی اوقات مجاری برند شیر دچار سرطان می شوند که به نوک پستان ختم میشود و اگر درگیر شوند کوتا و سفت و محکم می شوند ،نوک •
پستان به طرف داخل کشید میشود .بنابراین تورفتگی نوک پستان به طرف عقب ) (inverted nippleمیتواند از نشانه های سرطان باشد.
در بعضی از خانم ها به طور مادرزادی نوک سینه به طرف داخل برجسته است و inverted nippleدارند بنابراین شیردهی و شیرخوردن بچه •
ها از پستان این خانم ها مشکل خواهد بود.
به طور معمو تعداد پستان در هرفرد 2عدد است .ولی ممکن است در طو خط شیری( ،که
میتواند پستان را از فرورفتگی اپیدرم در داخل درم بوجود آورد) تعداد پستان ها بجای 2تا 3تا
شود که به این عارضه polymastiaگفته می شود.
:Polymastiaتعداد پستان ها 3یا 4عدد میباشد.
:Amastiaعدم وجود پستان
:Polytheliaتعداد پستان دو عدد است ولی نوک پستان بیشتر از دو عدد میباشد.
:Atheliaعدم وجود نوک پستان
از حد و دردناک شدن پستان در آقایان در :gynecomastiaبزرگ و برجسته شدن بی
سن بلوغ در اثر اختال هورمون ها یا در بعضی افراد به طور مادرزادی.
12
:Lymph of Thorax
هستند 2دسته می باشند وشامل لنف جدار قفسه سینه و لنف احشاء داخل قفسه سینه هستند. تود ها یا غد های لنفاوی که در توراک
(لنف نودهای دیوار توراک ) شامل موارد زیر میباشد: *لنف تود های دیوار توراک
)1آگزیالري :پوست دیوار توراک
)2پارااسترنال :انتهای قدامی فضاهای بین دند ای (همرا با عروق اینترنا توراسیک )
)3اینترکوستال :در انتهای خلفی فضاهای بین دند ای
)4دیافراگ اتیك 3:دسته lateral ، posterior ، anteriorراست و چپ(معموال زیر دیافراگم میباشند).
(لنف نودهای محتویات توراک ) شامل موارد زیر میباشد: *لنف تود های محتویات توراک
)1براکیوسفالیك :در جلوی ورید های براکیوسفالیک راست و چپ ،در مدیاستنیوم فوقانی
)2پوستریور مدیاستینال( :)posterior mediastinalدرکنار آئورت سینه ای و مری
)3پره و پاراتراکئال :pretracheal & paratrachealدرجلو و دو طرف نای ( )trochleaدر مجموع موازی نای هستند
اند. نکته :ریه ها و نای و نایژ ،جزو محتویات توراک
های اصلی شامل زیرگرو )4تراکئوبرونشیال (ناي نایژه اي) :tracheobronchialدر زاویه بین تراکئا و برون
های (. superior، inferiorهم در باال و هم پایین محل دو شاخه شدن نای)
)5برونکوپول وناري یا نایژه اي-ریه اي ( :)bronchopulmonaryدر ناف ریه های راست و چپ در جایی که نایژ وارد ریه میشود.
ها )۶پول وناري pulmonaryیا ریه اي :در داخل بافت ریه در امتداد برون
*تود های لنفاوی که مربوط به محتویات thoraxمیباشند ،براکیوسفالیک همرا با وریدهای براکیوسفالیک راست و چپ هستند.
13
Sup. Tracheobronchial nodesدر باالی محل دوشاخه شدن نای و Inf. Tracheobronchial nodesدر پایین محل دو شاخه شادن ناای
قرار دارند.
Bronchopulmonary nodesدر محل ناف ریه ،محلی که نایژ وارد ریه میشود قرار دارد و pulmonary nodesنیز در داخل ریه قرار دارند.
از آن در به paratrachealو pretrachealو پ به tracheobronchialسس مسیر لنف:از pulmonaryبه bronchopulmonaryسس
طرف راست و چپ به جاهای مختلف تخلیه می شوند.
بزرگترین رگ لنفی است که از قسمت فوقانی و راست جدار خلفی شکم در باالی مهر او کمری
(دیسک باین )𝑇12 , 𝐿1شاروع مای شاود و تاا ریشاه ی (قاعاد ی) گاردن در جلاوی زائاد ی
عرضی 𝐶7ادامه دارد .طو Thoracic ductحادود 38تاا 45ساانتی متار اسات .در مسایرش
در mediastinumخلفی و mediastinumفوقانی قرار دارد.
:Cisterna chyliبزرگترین کیسه ی لنفی به طو 5تا ۷سانتی متر میباشاد کاه در جلاوی
مهر های کمری 𝐿1و 𝐿2قرار دارد .لنف اندام های تحتانی و شکم و لگن را دریافت می کند.
همارا باا : Thoracic ductاز انتهای فوقانی کیسۀ Cisterna chyliشروع میشود .سس
آئورت از سوراخ آئورتی وارد mediastinumخلفی میشود .در mediastinumخلفی در طارف
راست مهر های سینه ای درحالیکه نسبت به مری در عقب و نسبت باه وریاد azygosدر طارف
چپ قرار گرفته و نسبت به وریدهای hemiazygosو accessory hemiazygosوآئورت سینه
ای در راساات قاارار گرفتااه و نساابت بااه انتهااای وریاادهای hemiazygosو accessory
hemiazygosو شریان های بین دند ای خلفی در جلو قرار گرفته اسات؛ تاا مهار T5باه
سمت باال می آید ،درجلوی T5از سمت راست به سمت چاپ تغییار مسایر مای دهاد و در
فاصله ی بین دیسک چهارمین و پنجمین مهر ی سینه ای به زاویه ی استرنا رساید و در
سمت چپ مدیاستینوم فوقانی قرار میگیرد در حالی که نسبت به مری در سمت چپ و نسبت
به قوس آئورت در عقب قرار گرفته است تا ریشه ی گردن باال می آید و در ریشه ی گاردن از
عقب غالف کاروتید عبور میکند ،در جلوی زائد ی عرضی ، C7به محلی کاه وریاد ژوگاوالر
داخلی چپ و subclavianچپ باهم یکی میشوند ،تخلیه میشود.
بافت همبنادی متاراکم اسات ،جازء فاسایای عمقای ناحیاۀ گاردن *غالف کاروتید از جن
میباشد .غالفی لوله ای شکل است که در باال از قاعد ی جمجمه شروع میشود و در پایین تا ریشاه ی گاردن اداماه دارد .محتویاات غاالف کاروتیاد
شامل وریدهای ژوگوالر داخلی ،شریان اینترنا کاروتید ،شریان کامن کاروتید و عصب واگ می باشد و آنها را دربرمیگیرد.
14
نکته Thoracic duct :لنف همۀ قسمت های بدن را دریافت می کند به جز ،لنف نیماه راسات سار و گاردن ،انادام فوقاانی طارف راسات و نیماه
راست thoraxرا که به right lymphatic ductریخته میشود Right lymphatic duct .مجرایی به طو یک سانتی متر است که به محل یکی
شدن ورید ژوگوالر داخلی و subclavianراست تخلیه میشود.
جزو دستگا لنفاوی و به صورت غد اسات کاه در عقاب اساترنوم و جلاوی پریکااردیوم و
عروق بزرگ در مدیاستینوم قدامی و فوقانی واقع شد است .در بادو تولاد باه اناداز قلاب
است اما بعدها که رشد قلب زیاد میشود تیموس کوچک به نظر میرساد و وزن آن حادودا
10تا 15گرم است .در زمان بلوغ به حداکثر تکامل خود میرسد و وزن آن هم 30تاا 40
کم شد ،تحلیل میرود و وزن آن در میانساالی باه 10گارم گرم میباشد .بتدریج فعالیت
میرسد .در افراد مسن بافت ترشحی غد تیماوس از باین مایرود و بیشاتر توساط بافات
چربی جایگزین میشود .بنابراین غد تیموس به صورت دو تا لوب هرمی شکل غیار قریناه
(نابرابر) میباشد که توسط بافت همبندی و سلولی به هم متصل شدند .در عقب جناغ قارار
میتوانااد در دارد و در پاایین تاا چهااارمین غضاروف دنااد ای میتواناد کشاید شااود پا
mediastinumقدامی هم قرار گیرد همچنین به طرف باال تا ریشه گردن و گاهی اوقاات
هم تا کنار تحتانی غد تیروئید کشید می شود.
بنابراین غد تیموس به صورت دو تا لوب هرمی شکل غیر قرینه (نا برابر) هستند که توسط بافت همبندی به هم متصل شدند .در عقاب جنااغ
قرار دارند در پایین تا چهارمین غضروف دند ای میتوانند کشید شوند ،به طرف باال تا ریشه گردن و گااهی اوقاات هام تاا کناار تحتاانی غاد
تیروئید کشید می شوند .در جلو با دسته جناغ و قسمت فوقانی bodyو عضالتی که به سح خلفی دسته و bodyجناغ متصال مای شاوند.
( .) sternohyoid،sternothyroidدر عقب تیموس هم با قسامت فوقاانی پریکااردیوم ،قاوس آئاورت ،شااخه هاای قاوس آئاورت ،وریاد
براکیوسفالیک چپ و نای مجاورت دارد.
15
نکته :خونرسانی آن توسط شریان های اینترنا توراسایک
راست وچپ است.
آئورت :Aortaبزرگترین سرخرگ بدن است که خونرسانی تمام قسمت های بدن را به عهد دارد.از بحن چپ شروع میشود و به سمت باال ،جلاو
و راست می رود و تا عقب زاویه جناغی ادامه میابد .از زاویه جناغی به سمت باال ،عقب و چپ قوس میزند و تا کناار چاپ دیساک باین T4و T5اداماه
میابد و از آنجا تا جلوی L4به سمت پایین نزو میکند .بنابراین با توجه به مسیرش سه قسمت میشود:
آئورت نزولی چون هام در قفساه ساینه و هام در حفار شاکمی اسات
بنابراین دو قسمت دارد:
Thoracic Aortaاز طرف چپ دیسک بین T4و T5شروع میشود تا جلوی T12ادامه میابد و در مدیاستینوم خلفی قرار دارد.
آئورت صعودی در مدیاستینوم میانی ،قوس آئورت تماما در مدیاستینوم فوقانی و آئورت سینه ای در مدیاستینوم خلفی قرار دارد.
آئورت صعودی خونرسانی قلب را بر عهد دارد و شاخه های آن Right & Left coronary arteryهستند.
شاخه های قوس آئورت (از راست به چپ یا از جلو به عقب) عبارتند از :تنه براکیوسافالیک .Left subclavian ،Left common carotid ،خاونی
که از آئورت صعودی از بحن چپ خار می شود به طور محکم به ابتدای قوس آئورت میخورد .بنابراین ابتدای قوس آئورت ،جدارش نازک تر و وسیع تر
و برجسته تر از قسمت های دیگر قوس آئورت است .این قسمت را پیاز ( )bulbآئورت میگویند.
نکته :لیگامان شریانی ( )Ligamentum arteriosumشریان ریوی چپ را به قوس آئورت متصل میکند.
در عقب آن واقع دارد .آئورت سینه ای نسبت به مری ابتدا در چپ و سس شریان آئورت سینه ای در خون رسانی احشا و جدار Thoraxنق
میشود.
16
شاخه هاي آئورت سینه اي )1 :شاخه های جداری )2شاخه های احشایی
❖ :Subcostalاز زیرلیگامان قوسی خارجی دیافراگم خار شد و وارد شاکم میشاوند وجادار
قدامی آن را خون رسانی میکند.
Mediastinal ❖
❖ شاخه های( Esophagealمروی) :مری را خونرسانی میکنند ومعموال 5یا ۶جفت هستند.
❖ شاخه های :)Right & Left bronchial artery(bronchialهر کدام از آنها ریه سمت خود را خون رسانی می کنند.
شریان های bronchialریه چپ دوتا هستند وهر دو مستقیما از آئورت سینه ای جدا میشوند.
شریان bronchialریه راست یکی است .مستقیما از آئورت سینه ای جدا نمی شود؛ یا از سومین شریان بین دند ای خلفی طرف راسات یاا ازاولاین
شریان bronchialمربوط به ریه چپ جدا می شود.
17
Contents
ثبكت ك٘بؿی صؿتگب ٙگغصف سُ٘ ٝ ٕٞق 2...............................................................................................................................................
ساختار کلی عروق خونی 2.................................................................................................................................................................
رگ های رگ 3...................................................................................................................................................... vaso vasurum/
شریان های االستیک بزرگ4............................................................................................................................. large elastic artery/
شریان عضالنی یا متوسط5.................................................................................................................... average/ muscular artery /
شریانچه6...................................................................................................................................................................... arteriole /
تغییرات سنی و تخریبی شریانها 8.......................................................................................................................................................
وریدها 01 .....................................................................................................................................................................................
وریدچه یا ونول01 ............................................................................................................................................................. venule/
وریدهای بزرگ01 ..........................................................................................................................................................................
ساختارهای حسی شریانی 02 ..............................................................................................................................................................
سینوس کاروتید 02 ..........................................................................................................................................................................
اجسام کاروتید02 ................................................................................................................................................... Carotid Bodies/
اجسام آئورتی03 ...................................................................................................................................................... Aortic bodies/
مویرگ ها03 .................................................................................................................................................................capillary /
مویرگ های پیوسته04 ................................................................................................................................................. Continuous/
مویرگهاي منفذ دار04 ..................................................................................................................................................fenestrated/
مویرگ های سینوزوئیدي یا ناپیوسته04 ............................................................................................................................. Sinusoidal/
سیستم پورتال 05 .............................................................................................................................................................................
عملکرد سلول های اندوتلیال 07 ..........................................................................................................................................................
قلب 07 .........................................................................................................................................................................................
عروق لنفاوی 08 .............................................................................................................................................................................
دستگاه ایمنی و ساختار بافت شناسی ارگان های لنفاوی 10 ........................................................................................................................
ایمنی ذاتی یا نچرال 10 .....................................................................................................................................................................
ایمنی اختصاصی 10 ........................................................................................................................................................................
بافت لنفاوی منتشر (11 ............................................................................................................................. )diffuse lymphoid tissue
اعضاء لنفاوی12 ................................................................................................................................................ lymphoid organs/
تیموس 12 .....................................................................................................................................................................................
نقش تیموس در بلوغ و انتخایب سلول های 14 ..................................................................................................................................... T
لوزه ها یا بادمک ها 24 ........................................................................................................................................................ Tonsils
تکبَٓ ٝج٘ی٘ل٘بؿی صؿتگب ٙهِت ٝػغٝم Error! Bookmark not defined. ..............................................................................................
ٗبدی ٚهِتؿبػ (Error! Bookmark not defined. ...................................................................... )cardiogenic field/cardiogenic area
تلکیَ دِو ٚهِجی Error! Bookmark not defined. .............................................................................................................................
صیٞاع ٙث٘ضی هِت Error! Bookmark not defined. .............................................................................................................................
توـیْ کبٗبٍ صِٛیؼی ثط٘ی Error! Bookmark not defined. ..................................................................................................................
1
Error! Bookmark not defined. .......................................................................................................... ِیؼ ٓلتغکٛ صع صٙاعٞتلکیَ صی
Error! Bookmark not defined. ........................................................................... ِیؼ عاؿتٛ َٓ كغکت إٓ صعتکبٝ عیضیٝ ؽٞ٘یٖ ؿیٞتک
Error! Bookmark not defined. .......................................................................................................... یٞعیض عیٝ ٝ ِیؼ چپٛتلکیَ ص
Error! Bookmark not defined. ...................................................................................................................... ُٚیٝ ث٘ضی ثطٖ اٙاعٞصی
Error! Bookmark not defined. ................... Partitioning of the Bulbus cordis and Truncus Arteriosus كغیبٗیٚ٘ تٝ توـیْ پیبػ هِجی
Error! Bookmark not defined. ...................................................................................................................... بی هِتٛ ٚتکبَٓ صعیچ
Error! Bookmark not defined. ................................................................................................................... ضایتی هِتٛ ْتکبَٓ ؿیـت
Error! Bookmark not defined. .......................................................................................................................... بی هِتٛ ٘جبعیٛٗب
Error! Bookmark not defined. ........................................................................ Atrial septal defect/(ASD)َوص دیٕاسِ ثیٍ دْهیضی
Error! Bookmark not defined. .................................................................. Ventricular septal defect/ (VSD)َوص دیٕاسِ ثیٍ ثطُی
Error! Bookmark not defined. ............................................................................................... Tetralogy of Fallot تتشانٕژی كهٕت
Error! Bookmark not defined. ...................................................................................................................... ثبهی يبَذٌ تُّ ؽشیبَی
Error! Bookmark not defined. ................................................................................................................... آتشصی دسیچّ تشیکٕعپیذ
Error! Bookmark not defined. ........................................................................................................ (Ectopia cordis)ههت اکتٕپیک
Error! Bookmark not defined. ....................................................................... (Dextrocardia) Cardiac dextrophyدکغتشٔكی ههجی
Error! Bookmark not defined. ......................................................................................................................... ٗیٞم سٝتکبَٓ ػغ
Error! Bookmark not defined. ........................................................................................................................ تکبَٓ ؿیـتْ كغیبٗی
Error! Bookmark not defined. .................................................................................................................... تکبيم کًبٌ ْبی آئٕستی
Error! Bookmark not defined. .......................................................................................... Aortic archٔ هٕط آئٕستAorta آئٕست
Error! Bookmark not defined. ................................................................................. umbilical ٔ َبكیvitelline ؽشیبٌ ْبی صسدِ ای
Error! Bookmark not defined. ............................................................................................................... ٗغیٝبی کغٛ ٕتکبَٓ كغیب
Error! Bookmark not defined. ............................................................................................................. بیی ؿیـتْ كغیبٗیٛ٘جبعیٛٗب
Error! Bookmark not defined. ................................................................... transportation of great vessels جبثجبیی ػشٔم ثضسگ
Error! Bookmark not defined. ....................................................................... patent ductus arteriosus / PDA يجشای ؽشیبَی ثبص
Error! Bookmark not defined. ....................................................................................... Coarctation of aorta کٕآسکتبعیٌٕ آئٕست
Error! Bookmark not defined. ............................................................................................. يجذا ؿیش طجیؼی ؽشیبٌ عبة کالٔیٍ ساعت
Error! Bookmark not defined. ........................................................................................... Double aortic archهٕط آئٕست دٔتبیی
Error! Bookmark not defined. ....................................................................................Interrupted aortic arch هٕط آئٕست يُوطغ
Error! Bookmark not defined. ................................................................................................................................ عیضیٝ ٙصؿتگب
Error! Bookmark not defined. ............................................................................................................. Vitellineٔسیذْبی صسدِ ای
Error! Bookmark not defined. ................................................................................................................. Umbilicalٔسیذْبی َبكی
Error! Bookmark not defined. ............................................................................................................. cardinal ٔسیذ ْبی کبسدیُبل
Error! Bookmark not defined. ........................................................................................................................ عیضیٝ ْٗوبین ؿیـت
Error! Bookmark not defined. ................................................................................................................ ،ٔسیذ اجٕف تحتبَی دٔتبیی
Error! Bookmark not defined. ................................................................................................................... كوذاٌ ٔسیذ اجٕف تحتبَی
Error! Bookmark not defined. ..................................................................................................................... ٔسیذ اجٕف كٕهبَی چپ
Error! Bookmark not defined. ................................................................................................................ ،َّٔسیذ اجٕف كٕهبَی دٔگب
2
گغصف س ٕٞج٘ی٘یError! Bookmark not defined. ...........................................................................................................................
تـییغات گغصف س٘ٛ ٕٞگبّ تُٞض Error! Bookmark not defined. ..........................................................................................................
تکبَٓ ؿیـتْ ُ٘لبٝی Error! Bookmark not defined. .........................................................................................................................
صؿتگب ٙهِت ٝػغٝم كبَٓ صؿتگب ٙهِجی – ػغٝهی ( هِت ،كغیبٕ ٛبٞٓ ،یغگ ٛبٝ ،عیض ٛب ) ٝػغٝم ُ٘لبٝی اؿت .صعٓجٔٞع ٍ ٍٞػغٝم دضٝص
۰۱۱۱۱۱_ ۰۰۱۱۱۱kmاؿت .كغیبٕ ٛبٝ ،عیض ٛب ٞٓ ٝیغگ ٛب ،ص ٝؿیـتْ گغصف س ٕٞعیٞی(كکَ ٝ )1-1ػٔٓٞی عا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعٗض.صع
ؿیـتْ گغصف س ٕٞعیٞی ،س ٕٞصع عیٛ ٚب اکـیژٕ صاع ٓی كٞص ٝث ٚهِت ثبػ ٓی گغصص .صع گغصف س ٕٞػٔٓٞی ،س ٕٞتٞؿَ هِت پٔپبژ ٓی كٞص ٝ
تٞؿَ كغیبٕ ٛب ث ٚثبكت ٛبی ٓشتِق ثضٕ ٓی عؿض .صع ثـتغ ٓٞیغگی ( ،)Capillary bedتجبصٍ ثیٖ سٓ ٝ ٕٞبیغ ثی٘بثی٘ی اتلبم ٓی اكتض .صع ٜٗبیت سٕٞ
تٞؿَ ٝعیض ٛب جٔغ آٝعی كضٝ ٝ ٙاعص ؿیـتْ گغصف س ٕٞسٞاٛض كض.
ؽکم :1-1تصٕیش ؽًبتیک دعتگبِ ههت ٔ ػشٔم ٔ گشدػ خٌٕ ػًٕيی ٔ سیٕی
3
ٍ -1جو ٚداخهی ( :)Tunica intimaایٖ الی ٚاػ ؿِٛ ٍٞبی پٞكلی ؿ٘گلغكی ؿبص )endothelium( ٙتلکیَ كض ٙاؿت ک ٚعٝی تیـ ٚپبی)basal lamina( ٚ
هغاع گغكت ٚاؿت .صع ػیغ ایٖ الی ٚؿ٘گ كغكی ،ؿِٛ ٍٞب تٞؿَ یک الی ٚظغیق subendotheliumک ٚاػ ج٘ؾ ثبكت ٔٛج٘ضی ؿـت ( Loose
Connective Tissueیب )L.C.Tاؿت ،دٔبیت ٓی كٗٞض .صع ایٖ الی ٚؿبة اٗضٝتِیبُی اُیبف االؿتیک ،کالژٕ ،عتیکٞالع ٝؿِٛ ٍٞبی ػٌالٗی هبف
(صع ػغٝم ثؼعگتغ) ٝجٞص صاعٗض .صع كغیبٕ ٛب ٝ ٝعیض ٛبی ثؼعگ تغ الی ٚاٗتیٔب صاعای یک الیٓ ٚلشن ثٗ ٚبّ الی ٚاالؿتیک صاسِی اؿت کٍ ٚجوٚ
اٗتیٔب عا اػ ٓضیب جضا ٓی ک٘ض .ایٖ تیـ ٚاػ ج٘ؾ االؿتیٖ اؿت ٝصاعاعی ؿٞعار ٛبیی ثغای اٗتلبع ٓٞاص اػ س ٕٞث ٚػٔن صیٞاع ٙعگ اؿت.
*آسغیٖ جؼءالی ٚاٗتیٔب كبَٓ )ٓ internal elastic lamina(lamellaی ثبكض .ایٖ الی ٚصع ثغف ٛبی ثبكتی عگ ٛبی سٗٞی ث ٚصُیَ ٗجٞص كلبع سٝ ٕٞ
اٗوجبى عگ ٘ٛگبّ ٓغگ ،ث ٚهٞعت ٓٞاج صیضٓ ٙی كٞص اٗتیٔب عا اػ ٓضیب جضا ٓی ک٘ض.
ٍ -2جو ٚيیبَی ( :)Tunica mediaایٖ الیً ٚشیْ تغیٖ الی ٚكغیبٕ ٛب ٓی ثبكض ٝثٍٞ ٚع ػٔض ٙاػ الیٛ ٚبی ٓتذضأُغکؼ ؿِٛ ٍٞبی هبف ک ٚثطٞع
دِوٞی هغاع گغكت ٚاٗض تلکیَ كض ٙاؿت .صع ثیٖ ؿِٛ ٍٞبی ػٌِ ٚهبف ،اُیبف االؿتیک ،کالژٕ ٝعتیکٞالع ٝاٗٞاع پغٝتئٞگِیکبٕ ٛب ثب ٓوبصیغ ٝ
پغاک٘ضگی ٓتـییغ ٝجٞص صاعٗض ک ٚتٔبٓی ایٖ ٓٞاص تٞؿَ ؿِٛ ٍٞبی ػٌالٗی هبف ک ٚصع الیٓ ٚضیب هغاع گغكت ٚاٗض تُٞیض ٓی كٗٞضٍ .جوٓ ٚضیب تٞؿَ
الی ٚاالؿتیک ٗبػکتغی ثٗ ٚبّ تیـ ٚاالؿتیک سبعجی ( )External elastic laminaاػ اصٝاٗتیؾ جضا ٓی كٞص.
*اگغ الیٓ ٚضیبی یک كغیبٕ ،ث ٚػِت ثیٔبعی ٗ ،ون یب ًبیؼ ٚج٘ی٘ی ًؼیق ثبكض ٝث ٚهٞعت ؿیغ ٗغٓبٍ ٗبػک كٞص ،ثبػث گلبص كضگی ٝاتـبع
ٗبدیٗ ٚبػک كضٓ ٙی كٞص ک ٚآٗٞعیـْ(ٗ )Aneurysmبّ صاعص ٝ .ثب پیلغكت تضعیجی عٗٝض اتـبع ٝصع ٜٗبیت ث ٚػِت كلبعی ک ٚث ٚایٖ ٗبدیٝ ٚاعص ٓی
كٞصٔٓ ،کٖ اؿت عگ پبع ٙكٞص .چ٘بٗچ ٚایٖ اتلبم صع ػغٝم ثؼعگی ٓبٗ٘ض آئٞعت عر صٛضٔٓ ،کٖ اؿت ٓ٘جغ ثٓ ٚغگ كٞص.
ٍ -3جو ٚادٔاَتیظ ( :)Tunica adventitiaاصٝاٗتیؾ ک ٚسبعجی تغیٖ الی ٚػغٝم اؿت اػ ج٘ؾ ثبكت ٔٛج٘ض اؿت ک ٚػٔضتب اػكیجغٝثالؿت ٛب ،اُیبف
کالژٕ ٗٞع ،0االؿتیک تلکیَ كض ٙاؿت .ایٖ الی ٚصع آتضاص ثبكت ٔٛج٘ض اٍغاف عگ ٛب هغاع گغكت ٝ ٚث ٚآٜٗب اتوبٍ یبكت ٝ ٚعگ عا تثجیت ٓی ک٘ض.
صع ػغٝم ثؼعگ ،اصٝاٗتیؾ دبٝی عگ ٛبی عگ ( ٓ ) vaso vasurumی ثبكض(كکَ .)0-1
4
ؽکم : 1-2تصبٔیش ؽًبتیک اص یک ؽشیبٌ کّ الیّ ْبی داخهی ،يیبَی ٔ خبسجی ٔ ،اجضای تؾکیم دُْذِ ْش الیّ سا َؾبٌ يی دْذ.ثّ سگ ْبی سگ دس ادٔاَتیظ الیّ ْبی
ثیشَٔی يذیب تٕجّ کُیذ.
جٜت یبصگیغی آؿبٕ كغیبٕ ٛب ثغ اؿبؽ ؿبستبع ٛیـتُٞٞژیکی ٝاٗضاػ ٙث ۳ ٚصؿت ٚتوـیْ ث٘ضی ٓی كٗٞضک ٚكبَٓ كغیبٕ ٛبی ثؼعگ(االؿتیک یب
ٛضایت ک٘٘ضٓ ،)ٙتٞؿَ(ػٌالٗی یب تٞػیغ ک٘٘ض ٝ )ٙكغیبٗچٛ ٚب ٛـت٘ض .الػّ ث ٚطکغ اؿت ک ٚػغٝم ٛغ چ ٚاػ هِت صٝع ٓی كٗٞض هطغ آٜٗب کبٛق ٓی
یبثض.
كغیبٕ ٛبی االؿتیک ثؼعگlarge elastic artery/
كغیبٕ ٛبی االؿتیکی كبَٓ آئٞعت ٝكبسٛ ٚبی ثؼعگ إٓ ٓبٗ٘ض كغیبٕ ٛبی کبعٝتیض ٓلتغک ،ؿبة کالٝیٖ ،ثغاکیٞؿلبُیک ،ایِیبک ٓلتغک ٝ ،یب
ت٘ ٚكغیبٕ عیٞی ٛـت٘٘ض .ث ٚایٖ كغیبٕ ٛب كغیبٕ ٛبی ٛضایت ک٘٘ضٗ )conducting artery( ٙیؼ ٓی گٞی٘ض.
الی ٚاٗیٔب اػ ؿِٛ ٍٞبی اٗضٝتِیبٍ ک ٚتٞؿَ اتوبالت ٓذکْ ث ْٛ ٚچـپیض ٙاٗض ٝتٞؿَ الی ٚؿبة اٗضٝتِیبُی دٔبیت ٓی كٗٞض ،تلکیَ كض ٙاؿت .الیٚ
االؿتیک صاسِی ث ٚآؿبٗی هبثَ تلشین ٗٔی ثبكض ػیغا ٓلبث ٚالیٛ ٚبی االؿتیک ٍجوٓ ٚضیب ٓی ثبكض.
كغیبٕ ٛبی االؿتیک ،الیٓ ٚضیبی ًشیٔی صاعٗض ک ٚصع إٓ اُیبف االؿتیک ث ٚهٞعت ٝعهٛ ٚبی ٓ ْٛغکؼ ٝؿٞعار صاع (ٛ )fenestratedـت٘ض کٚ
تؼضا آٜٗب ثب اكؼایق ؿٖ ػیبص ٓی كٞص ٝآکبٕ ػجٞع ٓٞاص عا ٓی ص٘ٛض .صع ػغٝم ثؼعگ ٓبٗ٘ض آئٞعت دتی تؼضاص الیٛ ٚبی االؿتیک ٓٔکٖ اؿت ثیق
اػ ۰۱ػضص ثبكض .ثیٖ الیٛ ٚبی االؿتیک ،ؿِٛ ٍٞبی ػٌِ ٚهبف ،اُیبف کالژٕ ٝاٗٞاع پغٝتئٞگِیکبٕ ٛب ٝگِیکٞپغٝتئیٖ ٛب ٝجٞص صاعٗض .تؼضاص
ػیبص الیٛ ٚبی االؿتیک ثبػث دلع یک٘ٞاست جغیبٕ سٓ ٕٞی كٞص .س ٕٞثؼض اػ پٔپبژ ٝاعص ایٖ كغیبٕ ٛبی ثؼعگ االؿتیک ٓی كٞصٝ .جٞص اُیبف
االؿتیک صع جضاع ایٖ كغیبٕ ٛب آکبٕ اٗجـبٍ آؿبٕ ٍی ؿیـتٛ ٝ ٍٞضایت س ٕٞث ٚاٗضاّ ٛبی ٓشتِق عا كغآ ْٛی ک٘ض .ایٖ ٝیژگی ْٛچ٘یٖ ٍی
صیبؿت ، ٍٞثبػگلت سٞص ث ٚسٞص ػغٝم ث ٚدبُت اُٝی ٚعا آکبٕ پظیغ ٓی ؿبػص .صع ٍی صیبؿت ٍٞكلبع ثط٘ی کبٓال اكت ٓی ک٘ض آب االؿتیٖ ثٍٞ ٚع
ؿیغ كؼبٍ ث ٚدبُت اُٝی ٚثغگلت ٝ ٚث ٚدلع كلبع كغیبٗی کٔک ٓی ک٘ض .صع ال ث ٚالی اُیبف االؿتیک ،اُیبف کالژٕ ٝجٞص صاعٗض ک ٚاجبػ ٙاٗجـبٍ ثیق
اػ دض عا ٗٔی صٛض ٝثبػث اؿتذکبّ ػغٝم ٓی كٗٞضٍ .جو ٚاصٝاٗتیؾ ٗـجتب ٗبػک اؿت (كکَ .)0-2
5
ؽکم :1-3تصٕیش ؽشیبٌ االعتیک ثّ صٕست ؽًبتیک( )aيیکشٔعکٕپی()bهبثم يالحظّ يی ثبؽذ ثّ يذیبی ضخیى ٔ انیبف االعتیک کّ ثّ صٕست يتحذانًشکض هشاس گشكتّ اَذ
تٕجّ کُیذٔ .سهّ ْبی االعتیک دس تصٕیش يیکشٔعکٕپی ثّ صٕست عیبِ سَگ يٕاج دیذِ يی ؽَٕذ.
6
ؽکم :1-4تصٕیش ؽشیبٌ ػضالَی ثّ صٕست ؽًبتیک( )aيیکشٔعکٕپی( )bهبثم يؾبْذِ يی ثبؽذ ثّ ػضالت صبف کّ ثّ صٕست حهوٕی هشاس گشكتّ اَذ ٔ تؼذاد کى انیبف
االعتیک تٕجّ کُیذٔ .سهّ ْبی االعتیک داخهی ٔ خبسجی ثّ خبطش تؼذاد کى انیبف االعتیک دس يذیب دس تصٕیش يیکشٔعکٕپی ثّ صٕست ٔاضح ٔ يٕاج دیذِ يی ؽَٕذ.
ؽشیبَچّarteriole /
کٞچک تغیٖ كغیبٕ ٛب اػ ُذبظ ؿبیؼ ٓی ثبك٘ض ٝهطغ آٜٗب ثٍٞ ٚع کِی کٔتغ اػ 1.4 mmاؿت .كغیبٗچٛ ٚب ٓذَ كغٝع ثـتغ عیؼ عگی ،ؿبستبع
ٛبی ػغٝهی ٓیکغٝؿکٞپی (ٛ )microvasculatureـت٘ض کٓ ٚجبصُٞٓ ٚاص ثیٖ سٓ ٝ ٕٞبیغ ثی٘بثی٘ی عا كغآ ْٛی ک٘٘ض ٝس ٕٞعا ثٞٓ ٚیغگ ٛب ٓ٘توَ ٓی
ک٘٘ض .الی intima ٚآٜٗب كبَٓ sub endothelium ٝ endotheliumاؿت .تیـ ٚاالؿتیک صاسِی ٗبػک اؿت ٔٓ ٝکٖ اؿت صع ٛ arterioleبی کٞچکتغ
ٝجٞص ٗضاكت ٚثبكض.
ٍجوٓ ٚضیب ،ػٔضتب اػ ص ٝیب ؿ ٚالی ٚاُیبف ػٌالٗی(هبف) تلکیَ كض ٙک ٚث ٚهٞعت دِوٞی هغاع گغكت ٚاٗض(كکَ ٝ )0-4ایٖ ؿبستبع دِوٞی آکبٕ
تـییغ هطغ كغیبٗچٛ ٚب عا ثٓ ٚیؼإ ػیبصی صع ٘ٛگبّ اٗوجبى كغآ ْٛی ک٘ض ٝكغیبٗچٛ ٚب ث ٚػ٘ٞإ ٓ ْٜتغیٖ ػبَٓ صع ت٘ظیْ كلبع سٓ ٕٞذـٞة ٓی
كٗٞض .كغیبٗچٛ ٚب ػغٝم ٓوبٓٝتی(ٗ )resistanceیؼ ٗبٓیضٓ ٙی كٗٞض .الی( adventitia ٚسبعجی تغیٖ الی )ٚكغیبٗچٛ ٚب ،اػ ثبكت ٔٛج٘ض ؿـت ظغیلی
تلکیَ كض ٙاؿت.
اػ كغیبٗچٛ ٚبی اٗتٜبیی (ٓ ،)terminal arterioleتبعتغیٛ ٍٞب ٘ٓ Metarterioleلؼت ٓی كٗٞض ک ٚاٗتٜبیی تغیٖ كبسٛ ٚبی ؿیـتْ كغیبٗی ٛـت٘ض ٝاػ
آٜٗب ٓٞیغگ ٛب ٓ٘لؼت ٓی كٗٞض .كغیبٗچٛ ٚبیی ک ٚس ٕٞعا ٝاعص ثـتغ ٓٞیغگی ٓی ک٘٘ض ٓتبعتغیٗ ٍٞبّ صاعٗض(كکَ .)0-5ػضّ ٝجٞص یک الیٔٓ ٚتض
ػٌِ ٚهبف صع ٓتبعتغی ٍٞآٜٗب عا اػ كغیبٗچٛ ٚب ٓتٔبیؼ ٓی ک٘ض .صع ٓتبعتغیٛ ٍٞب ػٌالت هبف صع الی ٚی ٓضیب ث ٚهٞعت تک ٚتک( ٚ
) discontinuousهغاع گغكت ٚاٗض ٝاؿل٘کتغ ٛبی پیق ٓٞیغگی ٗ precapillaryبّ صاعٗض .ایٖ ؿبستبعٛبی اؿل٘کتغ ٓبٗ٘ض ،سٝ ٕٞعٝصی ثٞٓ ٚیغگ ٛب
( )capillaryعا ک٘تغٍ ٓی ک٘٘ض ٝثبػث ٓی كٗٞض ک ٚس ٕٞث ٚهٞعت ًغث ٚصاع صاع ٝاعص ٓٞیغگ ٛب كٞص .اصآ ٚی ٓتبعتغی ٍٞک ٚس ٕٞعا ثٚ
هٞعت ٓـتویْ ٝاعص ٝعیضچٛ ٚبی پؾ ٓٞیغگی ٓ postcapillaryی ک٘٘ض ،کبٗبٍ ٛبی كبٛغاٛی ٗبّ صاعٗض ک ٚكبهض ػٌالت ٛـت٘ض .عگ ٛبی کٞچکی
ً ٚاػ ًبٗبٍ كبٛغاٛي ٓ ٝتبعتغیٛ ٍٞب ٓ٘لؼت ٓي كٗٞض ث ٚػ٘ٞإ ٓٞیغگ ٛبي ٝاهؼي ٛـت٘ض ً ٚصع جضاعكبٕ اُیبف ػٌالٗي ٝجٞص ٗضاعص.
7
ؽکم :1-5تصبٔیش يیکشٔعکٕپ انکتشَٔی(ؽکم ) aیک ؽشیبَچّ دس يوطغ ػشضی ٔ يیکشٔعکٕپ َٕسی( )bدس يوبطغ ػشضی ٔ طٕنیَٕ .ک كهؼ دس تصٕیش aاتصبل
عهٕل ْبی اَذٔتهیبل سا َؾبٌ يی دْذ ٔ دس ؽکم ْ bغتّ عهٕل ْبی اَذٔتهیبل.
8
ؽکم :1-6تصبٔیش ؽًبتیک استجبط ؽشیبَچّ ثب يتبستشیٕل ٔ ثغتش يٕیشگی سا َؾبٌ يی دْذ .دس تصٕیش aاعلُکتش ْب ثبص ْغتُذ ٔ ايکبٌ ٔسٔد خٌٕ ثّ داخم يٕیشگ ْب سا
كشاْى يی کُُذدس تصٕیش bاعلُكتش ْب يُوجض ْغتُذ كّ حذٔد ْش ٥تب ٠١دهیوّ یكجبس اتلبم يی اكتذ ٔ اجبصِ ی ٔسٔد خٌٕ ثّ داخم يٕیشگ ْب ْب سا ًَی دُْذ ٔ خٌٕ ثّ
صٕست يغتویى اص يتبستشیٕل ٔ اص طشین كبَبل ؽبْشگي ٔاسد ٔسیذچّ ْب يی ؽٕد .ثؼذ اص ْ arterioleب عیغتى يٕیشگي یب capillary bedهشاس گشكتّ اعتٔ .سیذچّ ْب خٌٕ سا
اص capillary bedدسیبكت يي كُُذ.
تـییشات عُی ٔ تخشیجی ؽشیبَٓب
كغیبٜٗب اػ ػٓبٕ تُٞض تب ٓغگ ،صؿتشٞف تـییغاتي پیلغٗٝض ٝ ٙتضعیجي ٓي كٗٞض ک ٚایٖ تـییغات صع كغیبٕ ٛبی ٗٞادی ٓشتِق ثضٕ ٓتلبٝت اؿت ٝ
ٛغ كغیبٕ ،اُگٞي ؿـبُشٞعصگي ٓشـوٞم ثـ ٚسـٞص عا صاعصً .ـبیؼبت آتغٝاؿٌِغٝػي ،اػ ٓؼٔ ٍٞتغیٖ ایٖ تـییغات ٛـت٘ض ک ٚثغ اؿبؽ ًشیْ
كضٕ ًٓٞؼي الی ٚاٗتیٔب ،اػصیبص ؿُِٜٞبي ػٌالٗي هبف ٝػ٘بهـغ سـبعج ؿـُِٞي ثبكـت ٔٛج٘ـض ٝ ،عؿٞة ًِـتغ ٍٝصع ؿُِٜٞبي ػٌالٗي هبف
ٓ ٝبًغٝكبژٛب ٓ ،لشن ٓي كٗٞض ً .بیؼبت صع صعج ٚا ٍٝصع تٗٞیکب اتتیٔب ایجبص ٓی كٗٞض ٝث ٚصٗجبٍ آؿیت اٗضٝتِیبٍ ،ػِٔکغص اٗضٝتِیبٍ ٓشتَ ٓی
كٞص .ػٞآِی ک ٚػٓی٘ ٚؿبػ هضٓبت اٗضٝتِیبٍ ٛـت٘ض ،كبَٓ کِـتغ LDL ٍٝثبال ،چغثی س ، ٕٞاكؼایق ه٘ض س( ٕٞصع صیبثت) ،كلبع س ٕٞثبال ،اكؼایق
ؿطخ ؿٔٓ ّٞغتجَ ثب ؿیگبع کلیضٕ .....ایٖ ػٞآَ ٓ٘جغث ٚاكؼایق ثیبٕ ُٓٞکُٜٞبی چـج٘ضگی ؿطذی ٝاكؼایق ٗلٞط پظیغی ثٞٗٞٓ ٚؿیت ٛب (ثغای
اػ ثیٖ ثغصٕ ٛ LDLب) ٓی كٞصٓ .بًغٝكبژٛب ی ِٓٔ ٞاػ چغثی ٓٞجٞص صع اٗتیٔب ؿِٛ ٍٞبی ًق آُٞص(ٗ )foam cellsبٓیضٓ ٙی كٗٞض .ؿُِٜٞبي ٓؼثٞع
عگٛ ٚب ٝپالًٜبي چغثي عا ک ٚثب چلْ ؿیغ ٓـِخ هبثَ ٓـلبٛضٛ ٙـت٘ض عا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعٗض کٗ ٚلبٗ ٚپبتُٞٞژیکی ٓغادَ اثتضایی آتغٝاؿٌِغ ٝاؿت.
ایٖ تـییغات ٌٖٓٔ اؿت تـب هــٔتٜبي صاسِـي الیـٓ ٚیبٗي گـتغف یبث٘ضً .شیْ كضٕ صیٞاع ٙعگ ٓي تٞاٗض ث ٚدضي ثغؿض ً ٚثبػث اٗـضاص عگ كٞص .
كغیبٜٗبي ًغٗٝغ اػ جِٔـ ٚكـغیبٜٗبي ٛـت٘ض ً ٚثیق اػ ٓ ،ٚٔٛـتؼض آتغٝاؿٌِغٝػٗضً .شیْ كضٕ یٌ٘ٞاست الی ٚصاسِي یٌي اػ پضیضٛ ٙبي ٍجیؼي
ؿبُشٞعصگي ٓذـٞة ٓي كٞص (كکَ .)0-6
9
ؽکم :1-7تصٕیش ؽًبتیک َحِٕ تؾکیم پالک آتشٔاعکهشٔصی دس جذاس سگ
ٔسیذْب
پؾ اػ ٓجبصُ ٚثیٖ سٓ ٝ ٕٞذیَ سبعج ؿُِٞی صع ؿطخ ٓٞیغگ ٛب ،سٞٓ ٕٞیغگی ث ٚتغتیت تٞؿَ ٝعیضچٛ ٚبٝ ،عیضٛبی ٓتٞؿَ ٝ ٝعیضٛبی ثؼعگ
ث ٚهِت ٓ٘توَ ٓی گغصصٝ .عیضٛب ث ٚسبٍغ ای٘ک ٚثیلتغ اػ كغیبٕ ٛب ٛـت٘ض ٝصع دبُت ًِي هطغ ٓجغای آٜٗب ثؼعگتغ اؿت دجْ ثیلتغی اػ س ٕٞعا
صع سٞص جبی ٓی ص٘ٛض .جضاع ٝعیضٛب ٗبػى تغ ٝسبهیت اعتجبػی آٜٗب کٔتغ اؿتٓ .ؼٔٞال صع ثغف ٛبی ثبكتی صیٞاعٝ ٙعیض عٝی ٓ ْٛی سٞاثض ٝ
ث ٚهٞعت کالپؾ اؿت(كکَ ٝ .)0-7عیض ٛب ثغ اؿبؽ هطغ ً ٝشبٓت صیٞاع ،ٙؿ ٚصؿت ٚتوـیْ ٓی كٗٞضٝ :عیضچٛ ٚب ( ٝ ، ) venuleعیض ٛبی ثب
ؿبیؼ کٞچک ٓ ٝتٞؿَ( صع ثؼٌی اػ عكغٗؾ ٛب ایٖ ص ٝگغ ٙعا اػ ْٛجضا کغصٝ ٝ ٙعیضٛب عا ث 3 ٚگغ ٙٝتوـیْ ث٘ضی کغص ٙاٗض) ٝ ٝعیض ٛبي ثؼعگ .
ؿبستبع جضاع ٝعیضٛب ٗیؼ كبَٓ اٗتیٔبٓ ،ضیب ٝاصٝاٗتیؾ اؿت ُٝی ث ٚهٞعت یک اهَ کِی صع ٝعیضٛب ٗـیجت ث ٚكغیبٕ ٛبی ْٛاٗضاػٍ ،ٙجوٓ ٚضیب
ٗبػک تغ ٝاصٝاٗتیؾ ًشیْ تغ اؿت ٝؿبستبع ٛبی ػٌالٗی ٝاعتجبػی ٝعیضٛب سٞة تٞؿؼٗ ٚیبكت ٚاؿت.
ؽکم :1-8يوطغ ثبكتی یک ٔسیذ ثب عبیض يتٕعظ ٔ يوبیغّ آٌ ثب ؽشیبٌ ثب عبیض يتٕعظ ،ثّ جذاس کالپظ ؽذِ ٔسیذ تٕجّ ًَبییذ.
ٔسیذچّ یب َٕٔلvenule/
10
هطغ ٝعیضچٛ ٚب دضٝص 0/2تب ٓ 1یِیٔتغ اؿت .الی ٚاٗیٔب كبَٓ آٗضٝتِی ٝ ّٞیک الی ٚؿبة اتضٝتِیبٍ ثـیبع ٗبػک اؿت .الیٓ ٚضیب سیِي ٗبػى اؿت ٝاػ
یي تب ؿ ٚالی ٚاُیبف ػٌالٗي هبف تلٌیَ كض ٙاؿت(كکَ .)0-8دتي ٌٖٓٔ اؿت صع ٝعیضچٛ ٚبي سیِي ًٞچي ایٖ اُیبف ػٌالٗي ٝجٞص ٗضاكتٚ
ثبك٘ض .الی ٚاصٝاٗتیؾ ًشیْ تغیٖ اؿتٝ .عیضچٛ ٚبیي ً ٚثؼض اػ ثـتغ ٓٞیغگي هغاع گغكت٘ضٝ ،عیضچٛ ٚبی پؾ ٓٞیغگی(ٗ )post capillaryvenuleبّ
صاعٗض کٓ ٚبٗ٘ض ٓٞیغگ ٛب تجبصالت ٓٞاص صع آٜٗب ٗیؼ هٞعت ٓی گیغص ٝصع ٝعیضچٛ ٚبي پؾ ٓٞیغگي كلبع س ٕٞپبییٖ اؿت ک ٚث ٚثبػگلت ٓٞاص
ًٔي ٓي ً٘ض .ایٖ ٝعیض چٛ ٚب ٗـجت ثٞٓ ٚاصي ٓبٗ٘ض ٛیـتبٓیٖ ٗلٞطپظیغٛـت٘ض ٝصع پبؿز ٛبی اُتٜبثی كغکت ٓیک٘٘ض .
ٝعیضچٛ ٚبي پؾ ٓٞیغگی صع ػوضٛ ٙبي ُ٘لبٝي تٞؿَ ؿِٛ ٍٞبي اٗضٝتِیبٍ ٓکؼجی ثِ٘ضی(ث ٚجبی ؿ٘گ كغكی) پٞكیض ٙكض ٙاٗض کٝ ٚعیضچٛ ٚبی ثب
اٗضٝتِیبٍ ثِ٘ض (ٗ )high endothelial venuleبّ صاعٗض .ؿِٛ ٍٞبی اٗضٝتِیبٍ ایٖ ٝعصچٛ ٚبی ؿیغ ػبصی صاعای اتوبالت ؿـتی ٛـت٘ض ٝثغ عٝی ؿطخ
سٞص صاعای عؿپتٞعٛبیی ٛـت٘ض ک ٚصع اتوبٍ گِجٛ ٍٞبی ؿلیض ث ٚآٜٗب ٜٓ ٝبجغت كبٕ ث ٚثبكت ٔٛج٘ض ٗوق صاعٗض.
ؽکم :1-9يوبیغّ عبختبس ثبكتی ؽشیبَچّ ٔ ٔسدیذچّ .ثّ جذاس َبصک ٔسدیذچّ ٔ هطش ثضسگ آٌ دس يوبیغّ ثب ؽشیبَچّ دهت کُیذ.
11
ؽکم :1-11يوطغ ثبكتی یک ٔسیذ يتٕعظَٕ ،ک پیکبٌ دسیچّ ْبی ٔسیذی سا َؾبٌ يی دْذ.
ٔسیذْبی ثضسگ
ٝعیضٛبیی ک ٚهطغ آٜٗب ثیلتغ اػ ٓ 01یِی ٓتغ اؿت ٝكبَٓ ٝعیضٛبی ثؼعگ ٗؼصیک هِت ٗظیغٗٝ ،بکبٝا ،عیٞی ،پٞعت ،کِیٞی ٛـت٘ض ٝعیضٛبي
ثؼعگ یي الی ٚاٗتیٔب كبَٓ اٗضٝتِی ٝ ّٞیک الی ٚػیغاٗضٝتِیبٍ ٗـجتب ًشیْ اؿت .الیٓ ٚضیب ٗبػى ٝدبٝی ػٌالت هبف دِوٞی ٝاُیبف کالژٕ ٝ
كیجغٝثالیت اؿت(كکَ .)0-01الی ٚآصٝاٗتیؾ ًشیْ تغیٖ ٝتٌبَٓ یبكت ٚتغیٖ الی ٚصع ٝعیضٛب اؿت .ایٖ الی ٚدبٝی صؿتجبت ػٌِ ٚهبف ٍُٞي ٝ
اُیبف کالژٕ ٝاالؿتیک ٝعگ ٛبی عگ اؿت.
12
ؽکم :1-12عبختبس ؽًبتیک( ٔ )aثبكتی(ٔ )bسیذ ثضسگ
َکتّ ثبنیُی
صع ٝعیضٛبی ؿطذی ک ٚتٞٗٞؽ ػٌالٗی ٝعیض کبٛق ٓی یبثض ٝصعیچٛ ٚب صچبع ٗبعؿبیی ٓی كٗٞض ٝعیضٛب گلبص كضٝ ٝ ٙاعیؾ ایجبص ٓی كٞص.
ٝعیضٛب ی ٝاعیـی ثٍٞ ٚع ؿیغ ٍجیؼی گلبص كض ٝ ٙپیچ ٓی سٞعٗض کٓ ٚؼٔٞال صع اٗضاّ تذتبٗی ٝیب اٗتٜبی تذتبٗی ٓغی یب اٗتٜبی ٓوؼض(ٞٔٛعٝئیض)
عر ٓی صٛض.
عبختبسْبی حغی ؽشیبَی
عگ ٛبی سٗٞی ػال ٙٝثغ اػوبة دغکتی ،اػوبة دـی عا ْٛصعیبكت ٓیک٘٘ض ٝپبیبٗٛٚبی اػوبة دـی صع ٗٞادی ٓؼیٖ ث ٚهٞعت اػٌبی
دـی تشون یبكتٝ ٝ ٚیژٙای ثغای صعیبكت كلبع ٝتغکیت كیٔیبیی س ٕٞتشون یبكت ٚاٗض .اػ جِٔ ٚایٖ ٗٞادی دـی ٓی تٞإ ث ٚؿی٘ٞؽ کبعٝتیض
( ، )carotid sinusآئٞعتیک ثبصی ٛب ٝکبعٝتیض ثبصی اكبع ٙکغص ک ٚؿبستبع ٛبیی ٛـت٘ض ک ٚث ٚتغکیت كیٔیبیی س ٝ ٕٞكلبع س ٕٞدـبؽ ٛـت٘ض ٝإٓ
ٛب عا ثٓ CNS ٚشبثغٓ ٙی ک٘٘ض.
عیُٕط کبسٔتیذ
ؿی٘ٞؽ ٛبی کبعٝتیض صع ٓذَ صٝكبس ٚكضٕ كغیبٕ ٝ common carotidصع اثتضای كغیبٕ کبعٝتیض صاسِی هغاع صاعٗض .ایٖ ؿی٘ٞؽ ٛب صاعای گیغٗضٙ
ٛبی كلبع( ثبعٝعؿپتٞع) ٛـت٘ض ک ٚتـییغات كلبع س ٕٞعاصعیبكت ٓی ک٘٘ض ٝپیبّ ٛبی دـی ایجبص كض ٙصع پبیبٗٛ ٚبی دـی ،صع ٓـؼ پغصاػف كضٝ ٙ
اٗوجبى عگ ٛب عا ک٘تغٍ ٝكلبع س ٕٞعا صع دض ٗغٓبٍ ٗگٓ ٚی صاعٗض .صع ٓذَ ؿی٘ٞؽ صیٞاع ٙعگ ٓتـغ ٓیكٞص ٝصاعای یک اٗتیٔبی ٗبػک ٝیک
اصٝاٗتیؾ ًشیْ ؿ٘ی اػ پبیبٗٛ ٚبی دـی ٝكبسٛ ٚبی دـی ػوت ػٝج )glossopharyngeal( ۹اؿت .ؿی٘ٞؽ کبعٝتیض ثبعٝعؿپتٞع اؿت ؛ یؼ٘ی
ٗـجت ث ٚكلبعس ٕٞدـبؽ اؿتٝ .هتی ک ٚكلبع س ٕٞاكؼایق ٓی یبثض ،ث ٚػِت اكؼایق كلبع س ٕٞیک dilationصع جضاع ؿی٘ٞؽ اتلبم ٓی اكتض ٝجضاع
ؿی٘ٞؽ ٓتـغ ٓیكٞص ٝصع اثغ ایٖ اتـبع؛ تذغیک ایجبص كض ٙاػ ٍغین اػوبة ػٝج كٔبع ۹ ٙثٓ CNS ٚشبثغٓ ٙیكٞص ٝصع ٜٗبیت ثبػث کبٛق
تٞٗٞؿیت ٚػٌالت صیٞاع ٙػغٝم ٝکبٛق ًغثبٕ هِت ٝكلبعس ٕٞسٞاٛض كض.
13
ٓیک٘٘ض ٝپغ اػ ٝػیکٛ ٍٞبی ٓتغاکْ دبٝی صٝپبٓیٖ ،اؿتیَ کُٞیٖ ٞٗ ٝعٝآصعٗبُیٖ ٛـت٘ض ،ؿِٛ ٍٞبی پلتیجبٕٞٓ ،یغگ ٛبی ٓ٘لظصاع ٝعكتٛ ٚبی
ػوجی دـی (ٓغث ٍٞث ٚػوت ػٝج كٔبع )۰۱ ٝ ۹ ٙتلکیَ كض ٙاٗض.
تلبٝت ٛبی ؿبستبعی ػیبصی صع ٓٞیغگ ٛبی اعگبٕ ٛبی ٓشتِق ثب ػِٔکغصٛبی ٓتلبٝتی ٝجٞص صاعٗض ،ک ٚؿجت ؿطٞح ٓشتِلی اػ تجبصالت ٓتبثُٞیک
ٓی كٞصٞٓ .یغگ ثغ اؿبؽ پیٞؿتگی الی ٚؿِٛ ٍٞبی اٗضٝتِیبٍ ٝالی ٚهبػض ٙای ٝثغ اؿبؽ ػِٔکغص ث ٚؿ ٚصؿت ٚتوـیْ ٓی كٗٞض:
Continuous or Somatic ٞٓ .0یغگ ٛبی پیٞؿتٚ
ٞٓ .1یغگ ٛبی ؿٞعار صاع Fenestrated
ٞٓ .2یغگ ٛبی ٗبپیٞؿتSinusoidal or Discontinuous ٚ
14
يٕیشگ ْبی پیٕعتّContinuous/
ٓٞیغگٜبی پیٞؿت ٚیب ؿٓٞبتیک تٞؿَ اٗضٝتِیبٍ ؿ٘گلغكی ؿبص ٝ ٙیک الی ٚهبػض ٙای ٓٔتض ٓلغٝف ٓی كٗٞضٓ .لشو ٚآٜٗب ،كوضإ ٓ٘لظ صع صیٞاعٙ
كبٕ اؿت .صاعای تؼضاص ػیبصی اتوبالت ٓذکْ ثیٖ ؿِٛ ٍٞبی اٗضٝتِیبٍ اؿت کٓ ٚبٗغ ػجٞع ثـیبعی اػ ُٓٞکٛ ٍٞب اػ ٓـیغ پبعاؿِٞالع ٓی كٗٞض.
ایٖ ٗٞع ٓٞیغگ كبیغ تغیٖ ٗٞع ٓٞیغگ اؿت ٝصع تٔبٓي اٗٞاع ثبكتٜبي ػٌالٗي ثبكت ٔٛج٘ض ،عیٛ ٚب ،ؿضص ثغ ٕٝعیؼ ٝصؿتگب ٙػوجي یبكت
ٓي كٞص .صع ثغسي ٓ٘بٍنُٝ ،ي ٗ ٚصع صؿتگب ٙػوجي ،تؼضاص ػیبصي ٝػیٌ ٍٞپی٘ٞؿیتٞػي صع ؿِٛ ٍٞبي آٗضٝتِیبٍ یبكت ٓي كٗٞض کٓ ٚـئ ٍٞاٗتوبٍ
ٓبًغٛ ٌٍُٞٞٓٝب اػ سالٍ ؿیتٞپالؿْ(ٓـیغ صاسَ ؿُِٞی) ؿِٛ ٍٞبي آٗضٝتِیبٍ صع ٛغ ص ٝجٜت ٛـت٘ض .صع ثبكت ػوجی تؼضاص ٝػیکٛ ٍٞب کٔتغ ٝ
تؼضاص اتوبالت ٓذکْ ػیبصاؿت(كکَ.)0-03 a
ؽکم :1-14تصبٔیش ؽًبتیک يٕیشگ ْبی پیٕعتّ( )aيُلزداس ( ٔ )bعیُٕصٔئیذی( .)cثّ عبختبس ْش کذاو ٔ تلبٔت آَٓب ٔ يٕهؼیت عهٕل پشی عیت (صیش الیّ هبػذِ ای) تٕجّ
کُیذ.
ثٍٞ ٚع کِی ،صع یک ثـتغ عگ ػغٝهی ،كغیبٕ ٛب س ٕٞعا ثٞٓ ٚیغگٜب ٓ٘توَ ٓی ک٘٘ض ٝپؾ اػ إٓ ؿیـتْ ٝعیضی ٝجٞص صاعص ٝؿیـتْ كغیبٗی –
ٝعیضی تٞؿَ ٓٞیغگ ٛب ثٓ ْٛ ٚغتجَ ٓی كٞص .ثب ایٖ دبٍُ ،ؼٓٝب صع ٚٔٛثبكت ٛب تٔبّ س ٕٞاػ كغیبٕ ٛب ثٞٓ ٚیغگٜب ٝؿپؾ ثٝ ٚعیضٛب ػجٞع ٗٔی
ک٘ض .صع ثـیبعی اػ ثبكت ٛب ٓ ،ـیغٛبیی ٓـتویْ ثیٖ كغیبٜٗب ٝ ٝعیضٛب ٝجٞص صاعص ک ٚس ٕٞعا اػ ٓٞیغگٜب ٓ٘ذغف ٓی ک٘٘ض ٝ ،كغیبٗچ ٚاٗتٜبیی ثٚ
ٍٞع ٓـتویْ ثٝ ٚعیضچٓ ٚتوَ ٓی كٞص ،ث ٚایٖ ٓـیغٛب آٗبؿتٞٓٞػ كغیبٗی –ٝعیضی ( )AVیب ك٘ت AVگلتٓ ٚی كٞص .ایٖ آٗبؿتٞٓٞػٛبی كغیبٗی-
ٝعیضی( )AV shuntصع ثبكت ٛبیی ٓثَ پٞؿت ٗٞک اٗگلتبٕ( ،)fingertipsثی٘ی ٝثبكت ٛبی ٓ) erectileثَ ثبكت ٛبی (clitoris ٝ penisهغاع صاعٗض .صع
15
آٗبؿتٞٓٞػٛب یب اعتجبٍ كغیبٗیٝ-عیضی الیٛ ٚبی ٓضیب ٝاصٝاٗتیؾ ًشیْ تغ ثٞص ٝ ٙتٞؿَ اػوبة ؿٔپبتیک ٝپبعا ؿٔپبتیک ػوت صٛی ػیبصی ٓی
كٗٞض ک ٚهطغ عگ عا ت٘ظیْ ٓی ک٘٘ض .ثغسالف اؿل٘گتغٛبی precapillaryک ٚثب اٗوجبى ػٌالت هبف س ٕٞصع ٓٞیغگ ٛب جغیبٕ پیضا ٓی ک٘ض،
ٝهتی ػٌالت هبكی ک ٚصع ٛ AV shuntب هغاع گغكت ٚاٗض ٓ٘وجي ٓی كٗٞض ،س ٕٞاػ كجکٞٓ ٚیغگی ٓی گظعص ٝ ٝهتی ک ٚػٌالت هبف صع دبُت
ٓ٘جـَ هغاع صاعٗض ،سٓ ٕٞـتویٔب ً ٝاعص یک ٝعیض چٓ ٚی كٞص ٝ ٝاعص ثـتغ ٓٞیغگی ٗٔی كٞص (كکَ .)1-15
آٗبؿتٞٓٞػٛبی كغیبٗیٝ-عیضی صع پٞؿت ٝ ْٛجٞص صاعٗض ٝصع ت٘ظیْ صعج ٚدغاعت ثضٕ ٗوق صاعٗض .ثـتٖ ك٘ت AVصع پٞؿت ثبػث جغیبٕ س ٕٞصع
ثـتغ ٓٞیغگی ٓی كٞص صع ٗتیج ٚثضٕ گغٓب اػصؿت ٓی صٛض .ثب ثبػکغصٕ ك٘ت AVصع پٞؿت ٓیؼإ جغیبٕ س ٕٞثٞٓ ٚیغگی ٛب کبٛق پیضا ٓیک٘ض ٝ
ثبػث دلع گغٓبی ثضٕ ٓی كٞصٝ .هتی ٞٛا ؿغص اؿتٞٗ ،ک اٗگلتبٕ کبٓال ؿغص ٓی كٞص صع ٝاهغ صع ایٖ ٓٞاهغ ٛ AV shuntب ثبػ ٛـت٘ض ٓٝیؼإ
جغیبٕ سٝ ٕٞاعص ٙث ٚثـتغ ٛ capillaryب عا کبٛق ٓی ص٘ٛض ٝسٓ ٕٞـتویْ ثیٖ كغیبٕ ٝ ٝعیض جغیبٕ صاعص ٝاجبػٔٗ ٙی صٛض ک ٚثضٕ گغٓبی سٞصف
عا اػصؿت ثضٛض .صع ثبكت ٛبی ٗؼٞظی ٓبٗ٘ض آُت ت٘بؿِی ٓغص ،ثـت ٚكضٕ ك٘ت AV ،جغیبٕ س ٕٞعا ثٓ ٚـیغ ٓٞیغگی ٝصع ٕٝجـٜٔبی ؿبعی
ٛضایت ٓی ک٘ض .
ؽکم :1-15استجبطبت ؽشیبَی ٔسیذی يؼًٕنی ،ؽبَت ؽشیبَی ٔسیذی ٔ عیغتى پٕست ٔسیذی
عیغتى پٕستبل
یکی صیگغ اػ اعتجبٍ ٛبیی ک ٚثیٖ كغیبٕ ٝ ٝعیض صع ؿیـتْ گغصف سٝ ٕٞجٞص صاعص ( ٛیپٞكیؼ،کجض ٝکِی ،)ٚصؿتگب ٙپٞعت اؿت .صع ؿیـتْ پٞعت صٝ
ثـتغ ٓٞیغگی پلت ؿغ ٝ ْٛجٞص صاعص (ک ٚتٞؿَ ػغٝم پٞعتبٍ ثٓ ْٛ ٚتوَ ٓی كٗٞض) کٞٓ ٚجت ٓی كٞص تب ٓٞاصی ک ٚصع ثـتغ ٓٞیغگی اُٝیٚ
ٝاعص س ٕٞكض ٙاٗض ثض ٕٝتٞػیغ صع ؿغتب ؿغ ثضٕ ث ٚثبكت ٛبی اٍغاف ثـتغ ٓٞیغگی ثبٗٞی( ٚاػ ٍغین إٓ) ٓ٘توَ كٗٞض .صع جـٔک ٛبی کِیٞی کِیٚ
كغیبٗچ ٚآٝعإ س ٕٞعا ٝاعص ٓـیغ ٓٞیغگ ٛب ٓی ک٘ض ٝیک كغیبٗچ ٚصیگغ اػ ثـتغ ٓٞیغگی ثٝ ٚجٞص ٓی آیض ٝیک كجکٞٓ ٚیغگی ثبٗٞی ٚكکَ
16
ٓی گیغص ٝ .صع کجض یب ٛیپٞكیؼ ثؼض اػ ای٘ک ٚآعتغیٛ ٍٞب س ٕٞعا ٝاعص ٓٞیغگ ٓی ک٘٘ض ،یک ٍٞٗٝكکَ ٓی گیغص ک ٚیک كجکٞٓ ٚیغگی ثبٗٞی ٚعا
ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعص(كکَ .)0-05ث ٚػ٘ٞإ ٓثبٍ صع کجض ک ٚسٗٞی ک ٚاػ صؿتگب ٙگٞاعف جٔغ آٝعی ٓی كٞص (كبَٓ ٓٞاص ؿظایی) تٞؿَ ٝعیض پٞعتبٍ
ٝاعص کجض ٓی كٞص ٝصع کجض یک كجکٞٓ ٚیغگی ثبٗٞی ٝ ٚؿی٘ٞػٝئیض ٛبی کجضی عا ثٝ ٚجٞص ٓی اٝعص .ث٘بثغایٖ صع ؿیـتْ پٞعتبٍ ٓٞاص اػ كجکٚ
ٓٞیغگی تٞؿَ یک ٍٞٗٝیب آعتغی ٍٞاٗتوبٍ یبكت ٝ ٚكجکٞٓ ٚیغگی ثبٗٞی ٚعا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعٗض تب س ٕٞجٔغ آٝعی كض ٙاػ ُ ُٚٞصؿتگب ٙگٞاعف
ٓـتویْ صع ؿغ تب ؿغ ثضٕ تٞػیغ ٗلٞص ثِک ٚسٗٞی ک ٚتٞؿَ ؿِٛ ٍٞبی کجضی ثبػثی٘ی كضٝ ٙاعص ؿیـتْ گغصف سٓ ٕٞی كٞص(كکَ .)0-06
17
ؽکم :1-17عیغتى پٕستبل ٔسیذی دسکجذ
ههت
هِت ػٌٞي ػٌالٗي اؿت ً ٚثب اٗوجبًبت ٓ٘ظْ سٞص س ٕٞعا ثضاسَ صؿتگب ٙگغصف س ٕٞپٔپ ٓي ً٘ض ٝجضاع إٓ ٓبٗ٘ض عگ ٛبی سٗٞی اػ ؿٚ
ٍجو ٚصاسِیٓ ،یبٗی ٝسبعجی تلکیَ كض ٙاؿت(كکَ .)0-07
-0طجوّ داخهی یب اَذٔکبسیٕو()Endocardium
ایٖ ٍجوٓ ٚبٗ٘ض اٗتیٔب صع كغیبٕ ٛب ٝ ٝعیضٛب ،كبَٓ یک الی ٚآٗضٝتِیبٍ ؿ٘گ كغكي اؿت ک ٚعٝی یک ثبكت ٔٛج٘ض ٗبػک (الی ٚػیغ آٗضٝتِیبٍ)دٔبیت
ک٘٘ض ٙدبٝي عكتٛ ٚبي االؿتیي ً ٝالژٕ ٝتؼضاصي ؿِ ٍٞػٌالٗي هبف هغاع صاعص .صع ػیغ ایٖ ثبكت دٔبیت ک٘٘ض ٝ ٙصع ٓجبٝعت ٓیًٞبعص ،یک
الی ٚػٔوی اػ ثبكت ٔٛج٘ض ثٗ ٚبّ الی ٚؿبة اٗضٝکبعصیبٍ ( )subendocardial layerهغاع گغكت ٚاؿت ک ٚدبٝی كبسٛ ٚبی صؿتگبٛ ٙضایتی هِت(ؿٍِٞ
ٛبی پٞعک٘ژ) اؿت.
-2طجوّ يیبَی یب يبیٕکبسیٕو()Myocardium
ٍجو ٚصٓ ّٝیٞکبعصی ّٞاؿت کٓ ٚؼبصٍ ٓضیبی ػغٝم سٗٞی اؿت .ایٖ الیً ٚشیْ تغیٖ الی ٚهِت اؿت ٝاػ ؿِٛ ٍٞبی ػٌِ ٚهِجی ثب آعایق ٓبعپیچ
(ث ٚهٞعت الیٛ ٚبی ادبٍ ٚک٘٘ض ٙدلغات هِجی) تلکیَ كض ٙاؿتٓ .یٞکبعص ثطٖ ٛب ثٝ ٚیژ ٙثطٖ چپ ًشیْ تغ اػ صِٛیؼ ٛب اؿت.
-2طجوّ خبسجی یب اپی کبسیٕو()Myocardium
18
الی ٚاپی کبعصیٓ ّٞؼبصٍ الی ٚاصٝاٗتیؾ ػغٝم سٗٞی اؿت ٝكبَٓ یک اپیتِی ّٞؿ٘گ كغكي ؿبصٓ( ٙؼٝتِی )ّٞاؿت ک ٚثٞؿیِ ٚالیٗ ٚبػًي اػ ثبكت
ٔٛج٘ض ؿـت دبٝی ػغٝم ٝاػوبة پلتیجبٗي ٓي كٞص .اپی کبعص ٔٛبٕ الی ٚادلبیی پغیکبعص ؿغٝػی اؿت.
ػغٝم ُ٘لبٝی
ػال ٙٝثغ عگٜبي سٗٞي ،ثضٕ اٗـبٕ ٓجٔٞػ ٚای اػ ٓجبعي ثب صیٞاعٗ ٙبػى پٞكیض ٙاػ آٗضٝتِی ّٞصاعص ًٓ ٚبیؼبت عا اػ كٌبٛبي ثبكتي جٔغ آٝعي
ًغص ٝ ٙث ٚس ٕٞثبػ ٓي گغصاٗ٘ض .ایٖ ٓبیغ عا ُ٘ق (ٓ )lymphي ٗبٓ٘ض .اکثغ ثبكت ٛبی صاعای ػغٝم س ،ٕٞدبٝی ٓٞیغگ ٛبی ُ٘لبٝی (ث ٚجؼء ؿیـتْ
ؿیـتْ ػوجی ٓغکؼی ،ؿٌغٝف ،اؿتشٞإ ،ثبكت اپیتِیبٍ ٓ ،ـؼ اؿتشٞإ ٝجلت) ٗیؼ ٛـت٘ضٞٓ .یغگ ٛبی ُ٘لبٝی ث ٚهٞعت ؿبستبع ٛبی ثب اٗتٜب
ٛبی ثـت ٚصع ثبكت ٛب كغٝع ٓی كٗٞض ٝاػ یک عصیق اػ ؿِٛ ٍٞبی اٗضٝتِیبٍ ک ٚعٝی تیـ ٚپبیٗ ٚب پیٞؿت ٚهغاع صاعٗض ،تلکیَ كض ٙاٗض(كکَ -08
.)0تیـ ٚپبیٗ ٚبپیٞؿتٝ ٝ ٚجٞص كکبف ٛب یب كٌبٛبیی ثیٖ ؿِٛ ٍٞبی اٗضٝتِیبٍ ٓلغٝف ک٘٘ض ٙعگ ُ٘لبٝی اجبػ ٙصؿتغؿی آؿبٕ ثٓ ٚجغای عگ عا
كغآ ْٛی ک٘ض ُٖٓٞ .ایٖ ػغٝم تٞؿَ صؿتجبتی اػ كیالٓ٘ت ٛبی االؿتیک ُ٘گغی( ث ٚسوٞم صع ػٓبٕ اكؼایق ثبكت كلبع ٓ ،بٗ٘ض اُتٜبة) ثبػ ٗگٚ
صاكتٓ ٚی كٗٞض .ایٖ كیالٓ٘ت ٛب اػ تیـ ٚپبیٗ ٚب پیٞؿت ٚػجٞع کغص ٝ ٙث ٚثبكت ٔٛج٘ض اٍغاف اتوبٍ ٓی یبث٘ض .عگٜبي ُ٘لبٝي ٗبػى ؿغاٗجبّ ثْٛ ٚ
پیٞؿت ٝ ٚثوٞعت 2ت٘ ٚثؼعگ یؼ٘ي ٓجغاي تٞعاؿیي یب ٓجغاي ؿی٘ ٚاي ٓ ٝجغاي ُ٘لبٝي عاؿت سبتٔٓ ٚی یبث٘ض .ایٖ ص ،ٝصع ٓذَ اتوبٍ ٝعیض
ژٝگُٞغ صاسِي ٝ ٝعیض ؿبة ًالٝیٖ عاؿت ٝچپ ث ٚصؿتگب ٙگغصف س ٕٞتشِیٓ ٚی كٗٞض .عگٜبي ُ٘لبٝي ثؼعگتغ ؿبستٔبٗي كجیٝ ٚعیض صاعٗض ٝ ،ؿٚ
الی adventitia ٝ media ، intimaٚصاعٗض .ث ٚاؿتث٘بء ایٌ٘ ٚصیٞاعٛ ٙبي ٗبػًتغي صاكت ٝ ٚؿ ٚالی ٚآٜٗب ثطٞع ٓلشن اػ ٓ ْٛجؼا ٗلض ٙاٗض .ػغٝم
ُ٘لبٝی ثؼعگ صاعای Valveیب ؿبستبع ٛبی صعیچٓ ٚبٗ٘ضی ٛـت٘ض ک ٚاػ یک عصیق ؿِٛ ٍٞبی اٗضٝتِیبٍ تلکیَ كض ٙک ٚتٞؿَ ثبكت ٔٛج٘ض دٔبیت ٓی
كٞص .تؼضاص ایٖ صعیچٛ ٚبي صاسِي ٗـجت ثٝ ٚعیض ٛب ثیلتغاؿت.
19
ؽکم:1-19يوطغ ثبكتی يٕیشگ نُلبٔی( ٔ )aتصٕیش ؽًبتیک آٌ ( . )bدس تصٕیش ؽًبتیک ثّ ؽکبف ثیٍ عهٕل ْبی آَذٔتهیبل کّ تٕعظ كیاليُت ْبی نُگشی ثبص َگّ داؽتّ
يی ؽَٕذ ،تٕجّ کُیذ.
20
دعتگبِ ایًُی ٔ عبختبس ثبكت ؽُبعی اسگبٌ ْبی نُلبٔی
اٗـبٕ صع ٓذیطی ػٗضگی ٓیک٘ض ک ٚث ٚهٞعت ٓضا ّٝػٞآَ ثیٔبعی ػا ٓ ٝیکغ ٝاعگبٗیـْ ٛب ػٗضگی ٝؿالٓت ٝی عا ث ٚسطغ ٓی اٗضاػص .پٞؿت ٝ
پغصٛ ٙبی ٓشبٍی ( )mucosal membranesک ٚصع صؿتگب ٙگٞاعف ٝصؿتگب ٙت٘لـی یب صؿتگب ٙاصعاعی ت٘بؿِی ٝجٞص صاعٗض ،ث ٚػ٘ٞإ اُٝیٖ ؿضی
ػَٔ ٓیک٘ض ک ٚجِٞی ٓیکغ ٝاعگبٗیـْ ٛب ٝػٞآَ ثیٔبعی ػا عا ٓی گیغٗض ،ثب ایٖ ٝجٞص ػٞآَ ثیٔبعی ػا ٓی تٞاٗ٘ض اػ ٗوبٍ هضٓ ٚصیضٝ ٙاعص ثضٕ
كٗٞض .ثضٕ ثغای ای٘ک ٚثتٞاٗض ثب ایٖ ػٞآَ ٓوبثِ ٚک٘ض ٓجٜؼ ث ٚیک ؿیـتْ صكبػی ث ٚػ٘ٞإ ؿیـتْ ایٔ٘ی اؿت .ؿیـتْ ایٔ٘ی كبَٓ ؿیـتْ ایٔ٘ی طاتی
یب ایٔ٘ی ٗچغاٍ یب ٝ innateایٔ٘ی اکتـبثی یب acquiredاؿت .
ایًُی اختصبصی
ثضٕ اگغ ٗتٞاٗض ثب ایٔ٘ی non specificیب ؿیغ استوبهی یب طاتی ػٞآَ ثیٔبعی ػا عا اػ ثیٖ ثجغص صع ٜٗبیت ایٔ٘ی specificیب ایٔ٘ی ٛ acquiredـت
کٝ ٚاعص ػَٔ ٓی كٞص .ایٖ ایٔ٘ی ث ٚص ٝصؿت ٚتوـیْ ٓی كٞص -0.پبؿز humoralک ٚصع إٓ پغٝتئیٖ ٛبیی ثٗ ٚبّ آٗتی ثبصی ٛب اػ ؿِٛ ٍٞبی
پالؿٔبؿَ ثٝ ٚجٞص ٓی آی٘ض .صع ٜٗبیت آٗتی ثبصی ٛب صع ٓٞاج ٜٚثب آٗتی ژٕ ٛب ثب عٝف ٛبی ٓشتِق إٓ ٛب عا اػ ثیٖ ٓی ثغٗض -1 .ایٔ٘ی ؿُِٞی یب
cellular immune responseاؿت ک ٚصع ایٖ عٝف ؿِٛ ٍٞبی کل٘ض ٙیب کیِغ ؿَ ٛب ک ٚكبَٓ ؿِٛ ٍٞبی ٛ Tـت٘ض ٗوق صاعٗض .اهِی تغیٖ ؿٍِٞ
ٛبیی ک ٚصع ؿیـتْ ایٔ٘ی ٝجٞص صاعٗض ُ٘لٞؿیت ٛب ٛـت٘ض ک ٚكبَٓ T ٝ Bاؿت ُ٘ .لٞؿیت ٛبی Bاػ ؿِٛ ٍٞبی ٓٞجٞص صع ٓـؼ اؿتشٞإ ٓلتن ٓی
كٗٞض ٝصع ٜٗبیت صع ٔٛبٗجب تٔبیؼ پیضا کغص ٝ ٙؿِٛ ٍٞبی ٜٗبیی عا ٓی ؿبػٗضُ٘ .لٞؿیت ٛبی Tاػ ؿِٛ ٍٞبی اجضاصی پغٝژٗیتٞع ٓـؼ اؿتشٞإ
ٓلتن كض ،ٙصع ٜٗبیت ث ٚػ٘ٞإ ؿِٛ ٍٞبی اُٝی ٚیب ٛ pre-T cellب ٜٓبجغت کغصٝ ٝ ٙاعص تیٔٞؽ كض ٝ ٙصع إٓ جب تٔبیؼ ٜٗبیی هٞعت ٓی گیغص.
ُ٘لٞؿیت ٛبی Tص ٝصؿت ٚاٗض( Helper T :کؾُذِ) ٔ( Cytolytic Tکًکی)
ؿبیغ ؿِٛ ٍٞبیی ک ٚصع ؿیـتْ ایٔ٘ی ٝجٞص صاعٗض ،ؿِٛ ٍٞبی اعاِئ ٚص٘ٛض ٙآٗتی ژٕ ٛب )ٛ (antigen presenting cell:APCـت٘ض .اٗٞاع ؿِٛ ٍٞبی Tثٚ
تٜ٘بیی ٗٔی تٞاٗ٘ض آٗتی ژٕ ٛب عا ك٘بؿبیی ک٘٘ض ث٘بثغایٖ ؿِٛ ٍٞبی ،APCپؾ اػ گغكتٖ آٗتی ژٕ إٓ عا ث ٚهٞعت اُٝی ٌْٛ ٚکغص( ٙپغصاػف آٗتی
ژٕ) ٝهـٔت آٗتی ژٗیک إٓ عا ث ٚهٞعت ٓتوَ ث MHCٚکالؽ IIثُ٘ ٚلٞؿیت Tکٔکی اعائٓ ٚی ک٘٘ضٓ .بکغٝكبژٛب جؼ ٝؿِٛ ٍٞبی ٛ APCـت٘ض
ک ٚآٗتی ژٕ ٛب عا ٝاعص سٞص کغص ٝ ٙصع ٜٗبیت إٓ عا ثُٞٓ ٚکٛ ٍٞبی MHC II ٝ MHC Iاتوبٍ ٓی ص٘ٛض ،ایٖ ُٓٞکٛ ٍٞب آٗتی ژٕ ٛب عا صع ؿطخ
سٞص اعائٓ ٚی ص٘ٛض ٝاػ ایٖ ٍغین ُ٘لٞؿیت ٛبی Tکٔک ک٘٘ض ٝ ٙکل٘ض ٙإٓ ٛب عا ك٘بؿبیی کغص ٝ ٙاػ ثیٖ ٓی ثغٗض .
ثغای ای٘ک ٚؿیـتْ ایٔ٘ی ثتٞاٗض ٝظبیق سٞص عا صعجٜت ٓوبثِ ٚثب ٓیکغ ٝاعگبٗیـْ ٛب ثٗ ٚذٓ ٞطِٞة اٗجبّ صٛض ،ؿِٛ ٍٞبی صسیَ صع ایٔ٘ی صع ثبكت
ٛبی ُ٘لبٝی ٝاعگبٕ ٛبی ُ٘لبٝی ؿبػٓبٗضٛی كض ٙاٗض ،پؾ ؿیـتْ ایٔ٘ی كبَٓ ثبكت ٛب ٝاعگبٕ ٛبی ُ٘لبٝی اؿت ک ٚصع ثضٕ گـتغ ٙی ٝؿیؼی صاعٗض
ػیغا کٓ ٚیکغٝاعگبٗیـْ ٛب اػ ٛغ ٗوط ٚاػ ثضٕ ٓی تٞاٗ٘ض ٝاعص كٗٞض ٘ٓ .ظٞع اػ ثبكت ٛبی ُ٘لبٝی تجٔؼبت ؿِٛ ٍٞبی صسیَ صع پبؿز ٛبی ایٔ٘ی
ٓی ثبكض .ایٖ ؿِٛ ٍٞب ثیلتغ كبَٓ ُ٘لٞؿیت ٛب پالؿٔب ؿَ ٛب ٓ ٝبکغٝكبژ ٛب ٛـت٘ض .صع ثبكت ٛبی ُ٘لبٝی تجٔغ ؿِٛ ٍٞبی ُ٘لبٝی عا صاعیْ ک ٚصع
اٍغاكلبٕ کپـٓ ٍٞلشوی ٝجٞص ٗضاعص ُٝی ؿِٛ ٍٞبیی ک ٚصع ای٘جب ٝجٞص صاعٗض ثغ عٝی یک صاعثـت هغاع گغكت ٚاٗض ک ٚاػ اُیبف عتیکُٞغ ٝ
اُیبف االؿتیک تلکیَ كض ٙاؿت .ثبكت ُ٘لبٝی ث ٚص ٝهٞعت ثبكت ُ٘لبٝی ٗٞصُٝغ یب nodular lymphoid tissueک ٚث ٚإٓ گغٛک ُ٘لبٝی یب follicle
ٗیؼ ٓی گٞی٘ض (كکَ ٝ )0-11ثبكت ُ٘لبٝی ٓ٘تلغ صیضٓ ٙی كٞص٘ٓ .ظٞع اػ گغٛک یب ٗضُ٘ ٍٝلبٝی صع اهَ ؿبستبع ٛبیی ثیٌی یب گغص ٓبٗ٘ض ٛـت٘ض
ک ٚكبَٓ تجٔؼبت ٝتٞص ٙؿِٛ ٍٞبی ُ٘لبٝی ٛـت٘ض .ایٖ ؿبستبع ٛب صع تٔبٓی اعگبٕ ٛبی ُ٘لبٝی ث ٚجؼ تیٔٞؽ ٓثال صع ٍذبٍ یب صع گغٛ ٙبی ُ٘لبٝی
ٝیب صع ُٞ( tonsilsػٛ ٙب) ٝث ٚهٞعت ٓـتوَ صع mucosal membraneصؿتگب ٙگٞاعف ،ت٘لـی ٝت٘بؿِی ٝجٞص صاعٗضٞٗ .صٛ ٍٝبی ُ٘لبٝی ث ٚصٝ
هٞعت ٛ secondary ٝ primaryـت٘ض ٗ .ضٛ ٍٝبی اُٝیٗ )primary nodules( ٚضُٜٝبئی ٛـت٘ض ک ٚتغاکْ ؿُِٜٞب صع إٓ یک٘ٞاست اؿت ٝثٍٞ ٚع
ػٔض ٙاػ ُ٘لٞؿیت ٛبی کٞچک تلکیَ كض ٙاؿتٗ .ضٛ ٍٝبی ثبٗٞی )secondary nodules( ٚیب follicleثبٗٞی ،ٚصاعای یک ٗبدیٓ ٚتغاکْ ٝتیغٓ ٙذیطی
( ٝ ) mantleیک ٗبدی ٚکْ تغاکْ ٝعٝكٖ ٓغکؼی ثٗ ٚبّ ٓغکؼ ػایب (ٛ )germinal centerـت٘ضٗ .بدیٓ ٚذیطی ٓبٗ٘ض یک ٓ capغکؼ ػایب عا ادبٍٚ
ٓی ک٘ض .ػِت ٝجٞص ایٖ ؿبستبع ایٖ اؿت کٗ ٚبدیٓ ٚغکؼی دبٝی ؿِٛ ٍٞبی ُ٘لٞؿیت ٛبی ثؼعگ ٝتجٔغ ُ٘لٞثالؿت ٛب ٛـت٘ض ( ؿِ ٍٞاُٝی ٚای کٚ
تکثیغ پیضا کغصُ٘ ٝ ٙلٞؿیت ٛب عا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعٗض) ،ث٘بثغایٖ چ ٕٞؿبیؼ ؿِٛ ٍٞب ثؼعگ اؿت ایٖ ٗبدی ٚعٝكٖ صیضٓ ٙی كٞص ٔٛ .چ٘یٖ صع ایٖ
ٗبدی ٚكبٛض دٌٞع ٓبکغٝكبژ ٛب ٗیؼ ٛـتیْٗ .بدی٘ٓ ٚتَ ث ٚصُیَ تجٔغ ػیبص ٝؿبیؼ کٞچک ُ٘لٞؿیت ٛب تیغ ٙتغ اؿت .
21
ؽکم :1-21يوطغ ثبكتی ایهئٕو .ثّ كٕنیکٕل ْبی نُلبٔٔی ثب يشاکض صایب دس پالک ْبی پی پش ایهئٕو تٕجّ ًَبییذ.
Mucosal associated lymphoid tissue ؽکم :1-21ثّ ثبكت ْبی نُلبٔی يُتؾش کّ دس صیش اپی تهیبل عُگ كشؽی يطجن يشی هشاس گشكتّ ،تٕجّ ًَبییذ .تجًؼبت نُلٕعیت ْب
) (MALTسا ثّ ٔجذ يی آٔسَذ.
22
اػضبء نُلبٔیlymphoid organs/
اػٌبء ُ٘لبٝی صع ٓوبیـ ٚثب ثبكت ٛبی ُ٘لبٝی تٞؿَ کپـُٞی اػ ج٘ؾ ثبكت ٔٛج٘ض ادبٍ ٚكض ٙاٗض ٝث ٚػ٘ٞإ اعگبٗی ٓـتوَ ٓذـٞة ٓی كٗٞض.
اعگبٕ ٛبی ُ٘لبٝی ث ٚص ٝهٞعت ٝ Secondary ٝ Primaryجٞص صاعٗض .
اسگبٌ ْبی نُلبٔی Primaryیب أنیّ اعگبٕ ٛبیی ٛـت٘ض ک ٚؿِٛ ٍٞبی ایٔ٘ی صع آٗجب تٔبیؼ ٝتُٞیض ٓی كٗٞض ک ٚكبَٓ کجض ج٘ی٘یٓ ،ـؼ اؿتشٞإ ٝ
تیٔٞؽ اؿت .اسگبٌ ْبی نُلبٔی Secondaryیب ثبَٕیّ اعگبٕ ٛبیی ٛـت٘ض ک ٚپبؿز ایٔ٘ی صع إٓ ٛب اتلبم ٓی اكتض .ؿِٛ ٍٞبیی ک ٚصع اعگبٕ ٛبی
ُ٘لبٝی اُٝی ٚتُٞیض كض ٙاٗض صع ٜٗبیت ٝاعص ٓـیغ گغصف س ٕٞیب ُ٘ق ٓی كٗٞض ٝ ٝاعص اعگبٕ ٛبی ُ٘لبٝی ثبٗٞیٓ ٚی كٗٞض ک ٚكبَٓ lymph nodesیب
ػوضٛ ٙبی ُ٘لبٝیٍ ،ذبٍ tonsils ٝیب ُٞػٛ ٙب ٛـت٘ض .ػال ٙٝثغ ایٖ ؿ ٚػٌ ٞک ٚث ٚػ٘ٞإ اعگبٕ ٛبی ُ٘لبٝی ثبٗٞیٛ ٚـت٘ض mucosa membrane ،کٚ
صع صؿتگبٛ ٙبی گٞاعف یب ت٘لـی هغاع گغكت ٚاؿت ( ٗ ) BALT ٝ GALTیؼ كبَٓ اعگبٕ ٛبی ُ٘لبٝی ثبٗٞیٛ ٚـت٘ض ک ٚپبؿز ٛبی ایٔ٘ی صع آٜٗب عر ٓی
صٛض.
تیًٕط
ٓ٘لآ اٗضٝصعٓی ٓ ٝؼٝصعٓی صاعص ٝاػ ؿٓٞیٖ ثٖ ثـت دِوی تیٔٞؽ تٔبیؼ پیضا ٓی ک٘ضٞٓ .هؼیت هغاع گیغی تیٔٞؽ صع پلت هـٔت كٞهبٗی ج٘بؽ
اؿت ٝیک ؿبستبع ُٞ 1ثی صاعص .کپـُٞی اػ ج٘ؾ ثبكت ٔٛج٘ض ٓتغاکْ ٗب ٓ٘ظْ تیٔٞؽ عا ادبٍٓ ٚی ک٘ض ک ٚاػ اٗلؼبثبت کپـ ،ٍٞیک ؿغی
ٛ trabeculaeب یب اؿتطبُٛ ٚبیی ث ٚصاسَ پبعاٗلیْ ٗلٞط ٓی ک٘ض ٝإٓ عا ث ٚؿبستبع ٛبیی ثٗ ٚبّ الثیٛ ٍٞب یب ٛ lobuleبی ٗب ٓلشن ٗ ٝب کبَٓ توـیْ
ث٘ضی ٓی ک٘ض(كکَ .)0-11یؼ٘ی کٞعتکؾ ایٖ الثیٛ ٍٞب اػ ْٛجضا كض ٙاؿت ُٝی medullaیب ٓـؼ إٓ ٛب ثب ٓ ْٛلتغک ٛـت٘ض ٝث ْٛ ٚاتوبٍ پیضا
کغص ٙاٗضٛ .غ ُٞث ٍٞیي ٓ٘طو ٚتیغٓ ٙذیطي ث٘بّ ًٞعتٌؾ ) ٝ (cortexیي ٓ٘طو ٚعٝكٖ ٓغًؼي ث٘بّ ٓضٝال ) (medullaصاعص .ؿِٛ ٍٞبی تلکیَ ص٘ٛضٙ
تیٔٞؽ (پبعاٗلیْ إٓ) عٝی یک اؿکلُٞض یب صاعثـت هغاع صاعٗض .ایٖ صاعثـت اػ ٔٛبٕ ثبكت ٔٛج٘ض ثیٖ الثیُٞی ٓ٘لؼت اػ کپـ ٝ ٍٞؿِٛ ٍٞبی اپی
تِیٞعتیکُٞغ تلکیَ كض ٙاؿت .صع صاسَ تیٔٞؽ ؿِٛ ٍٞبی اپی تِیٞعتیکُٞغ (ٝ)epithelioreticularجٞص صاعٗض ک٘ٓ ٚلآ اٗضٝصعٓی ٝؿبستبعی ؿتبعٙ
ای كکَ صاعٗض ٝؿِٗ stellate ٍٞیؼ ٗبٓیضٓ ٙی كٗٞض چ ٕٞاٗلؼبثبت ػیبصی صاعٗض .ایٖ ػٝائض صاعای صؿتجبتی اػ كیالٓبٜٗبي دض ٝاؿَ ٛـت٘ض ک ٚثب ْٛ
صیگغ اتوبٍ پیضا ٓی ک٘٘ض (اػ ٍغین اتوبالت ٝ )desmosomeصع ٜٗبیت یک صاعثـت ثغای ؿِٛ ٍٞبی ٓٞجٞص صع پبعاٗلیْ تیٔٞؽ كغآ ْٛی
ک٘٘ض(كکَ .)0-12ث٘بثغایٖ پبعاٗلیْ تیٔٞؽ صاعای یک صاعثـتی اؿت ک ٚاػ ثبكت ٔٛج٘ض ثیٖ ُٞثُٞی ٝاػ ؿِٛ ٍٞبی اپی تِیٞعتیکُٞغ تلکیَ كضٙ
اؿت .ؿِٛ ٍٞبی اپی تِیٞعتیکُٞغ ثغ سالف اؿٔلبٕ صع تُٞیض اُیبف عتیکُٞغ ٗولی ٗضاعٗض ،صع اهَ تیٔٞؽ اػ ایٖ هٌیٓ ٚـتث٘ی اؿت یؼ٘ی صع
صاسَ إٓ اُیبف عتیکُٞغ ٝجٞص ٗشٞاٛض صاكت .صُیَ ٗبّ گظاعی ایٖ ؿِٛ ٍٞب ثٗ ٚبّ اپی تِیٞع عتیکُٞغٝ ،جٞص یک ؿغی اٗلؼبثبت ٓلجک ٛـت کٚ
یک صاعثـت عتیکُٞغ ٓبٗ٘ض عا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعٗض .ػال ٙٝثغ إٓ اػ ُذبظ تُٞیض یک ؿغی ٞٛعٓٛ ٕٞب كجی ٚؿِٛ ٍٞبی اپی تِیبٍ ٛـت٘ض یؼ٘ی سبهیت
secretionصاعٗض .ث٘بثغایٖ تیٔٞؽ اػ ایٖ ج ٜت ک ٚاؿکلُٞض إٓ اػ اُیبف عتیکُٞغ ؿبستٗ ٚلض ٙاؿتث٘ب اؿت ٝثب ؿبیغ اعگبٕ ٛب ٝثبكت ٛبی ُ٘لبٝی
ٓتلبٝت اؿت .
هلغ ( )Cortex
صع کٞعتکؾ الثیٛ ٍٞبی تیٔٞؽ ؿِٛ ٍٞبی ٓ ،Tبکغٝكبژ ٛب ٝؿِٛ ٍٞبی اپی تِیٞعتیکٞالع صیضٓ ٙی كٗٞض ک ٚتجٔغ ٗـجتب ثبالیی صاعٗض .ؿِٛ ٍٞبی
Tصع کٞعتکؾ ٓغادَ تٔبیؼی عا صع تیٔٞؽ ٍی ٓی ک٘٘ض ٝصع ٜٗبیت ؿِ T ٍٞثبُؾ عا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعٗض ،ث٘بثغایٖ صع اٗضاػٛ ٙبی ٓشتِلی صیضٓ ٙی
كٗٞض.
ٓـؼ ()Medulla
دبٝی ُ٘لٞؿیت ٛبی Tثبُؾ ٝتؼضاص ػیبصی ؿِٛ ٍٞبی اپی تِیٞعتیکُٞغ اؿت .تجٔغ ُ٘لٞؿیت ٛب ٝتؼضاصكبٕ صع ٓضٝال کْ ٓی ثبكض .ث ٚصُیَ تغاکْ کْ
ؿِٛ ٍٞب ؿِٛ ٍٞب ایٖ ٗبدی ٚعٝكٖ تغ صیضٓ ٙی كٞص .صع ٗبدیٓ ٚضٝال تؼضاص کٔی ُ٘لٞؿیت ٗ Bیؼ ٓلبٛضٓ ٙی كٞص .صع ٓضٝال ؿِٛ ٍٞبی اپی
تِیٞعتیکُٞغ صژٗغ ٙكض ٙث ٚهٞعت تٞص ٙای هغٓؼ عٗگ ثٗ ٚبّ جـٔک ٛبؿبٍ ()Hassal's corpuscleعا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعٗض ک ٚؿبستبع پیبػ ٓبٗ٘ض
(ٝعهٝ ٚعه )ٚصاعص.
ؿِٛ ٍٞبی pre-Tیب ٔٛبٕ Tاُٝی ٚاػ ٓـؼ اؿتشٞإ ٝاعص جغیبٕ س ٕٞكض ٝ ٙاػ ٍغین ػغٝم سٗٞی ٝاعص ٗبدی ٚکٞعتکؾ ٓی كٗٞض .صع ًٞعتٌؾ
ؿِٛ ٍٞبی ٗ Tبثبُؾ ث ٚتؼضاص ػیبص صع ایٖ ٓ٘طو ٝ ٚتٌثیغ ٝتٔبیؼ پیضآی ک٘٘ض .اگغ چ ٚثیلتغ ایٖ ُ٘لٞؿیت ٛب اػ ٍغین آپٞپتٞػ صع ًٞعتٌؾ ٓغصٝ ٙ
تٞؿَ ٓبًغٝكبژٛب ثغصاكت ٓي كٗٞض ،تؼضاص ًٔي اػ آٜٗب ثٓ ٚضٝال ٜٓبجغت ًغص ٝ ٙاػ ٍغین صیٞاعٝ ٙعیضچٛ ٚبی پؾ ٓٞیغگی یب post-capillaryثٚ
جغیبٕ سٝ ٕٞاعص ٓی كٗٞض .ایٖ ؿُِٜٞب ؿپؾ ث ٚؿبستٔبٜٗبي ُ٘لبٝي ؿیغ تیٔٞؿي ٜٓبجغت ًغ ٝ ٙصع ٓذَ ٛبي ٓشوٞم ثؼ٘ٞإ ٗٞادی ٝاثـت ٚثٚ
تیٔٞؽ تجٔغ ٓي یبث٘ض.
25
عؿپتٞعٛبی TCRعا ثیبٕ ٓی ک٘٘ض٘ٛ .گبٓی ک ٚؿِٛ ٍٞبی تیٔٞؿیت كبکتٞعٛبی CD3 ٝ TCRعا ثیبٕ کغصٗض ،ثب آٗتی ژٕ ٛبیی ک ٚصع ؿطخ ؿِ ٍٞاپی
تِیٞعتیکُٞغ ،ک ٚصع کٞعتکؾ هغاع صاعٗضٞٓ ،اجٓ ٜٚی كٗٞض.
یبصآٝعی :ؿِٛ ٍٞبی Tث ٚتٜ٘بیی ٗٔی تٞاٗ٘ض آٗتی ژٕ ٛب عا ك٘بؿبیی ک٘٘ض ٗ ٝیبػٓ٘ض ث ٚؿِٛ ٍٞبی ( APCؿِٛ ٍٞبی اعائ ٚص٘ٛض ٙآٗتی ژٕ) ٛـت٘ض کٚ
ؿِٛ ٍٞبی اپی تِیٞعتیکُٞغ ک ٚصع تیٔٞؽ هغاع صاعٗض ( چ ٚصع ٓضٝال ٝچ ٚصع کٞعتکؾ) یکی اػ ػِٔکغص ٜٓٔلبٕ اعائ ٚآٗتی ژٕ ث ٚؿِٛ ٍٞبی T
صعدبٍ تکبَٓ ٓی ثبكض .ث٘بثغایٖ ؿِٛ ٍٞبی اپی تِیٞعتیکُٞغ صع ؿطخ ؿلبء سٞص ،صاعای ُٓٞکٛ ٍٞبی MHCکالؽ یک ٝصٛ ٝـت٘ض .صٞٗ ٝع
ُٓٞکٝ II ٝ I MHC ٍٞجٞص صاعٗضٞٗ .ع Iإٓ ثغ عٝی تٔبٓی ؿِٛ ٍٞبی ٛـت ٚصاع ثیبٕ ٓی كٞصُٝ ،ی ٗٞع IIكوَ ثغ عٝی ؿِٛ ٍٞبی اعائ ٚص٘ٛض ٙی
آٗتی ژٕ ٓبٗ٘ض ٓبکغٝكبژٛب ثیبٕ ٓی كٞص .ث٘بثغایٖ ؿِٛ ٍٞبی اپی تِیٞعتیکُٞغ آٗتی ژٕ ٛب عا كبگٞؿیت ٚکغص ٝ ٙإٓ ٛب عا ثُٞٓ ٚکٛ ٍٞبی ٞٗ MHCع I
II ٝاتوبٍ صاص ٝ ٙإٓ ٛب عا صع ؿطخ سٞصكبٕ اعائٓ ٚی ص٘ٛض.
صع ایٖ ٓغدِ ٚاػ تکبَٓ ؿِٛ ٍٞبی Tصع دبٍ تکبَٓ ثبیض ثتٞاٗ٘ض آٗتی ژٕ ٛب عا ک ٚثغ عٝی ُٓٞکٞٗ MHC ٍٞع II ٝ Iثیبٕ ٓی كٗٞض ،عا ك٘بؿبیی
کغص ٝ ٙث ٚإٓ ٛب اتوبٍ پیضا ک٘٘ض .اگغ ایٖ اتلبم عر ٗضٛض ٗ ٝتٞاٗ٘ض ك٘بؿبیی ک٘٘ض ٓثالً ث ٚػِت ٗون صع ثیبٕ ( TCRیب ٛغ صُیَ صیگغی) تٞؿَ ٓکبٗیـْ
ٓ( Apoptosisغگ ثغٗبٓ ٚعیؼی كض )ٙدظف سٞا٘ٛض كض ک %81 ٚؿِٛ ٍٞبی Tصع ایٖ ٓغدِ ٚدظف ٓی كٗٞض .ایٖ ٓغدِ ٚاهطالدب اٗتشبة ٓثجت
ٗ Positive Selectionبّ صاعصٓ .غدِ Positive selection ٚصع ٕٝکٞعتکؾ عر ٓی صٛض ٝصع ٍی إٓ ُ٘لٞؿیت ٛبی Tای کٔٗ ٚی تٞاٗ٘ض ٞٗ MHCع ٝ 0
ٔٛ ٝ 1چ٘یٖ آٗتی ژٕ ٛبی ٓتوَ ث ٚإٓ ٛب عا تلشین ص٘ٛض ،دظف سٞا٘ٛض كض .ثبیض تٞج ٚصاكت ک ٚثب ٝجٞص ٍی كضٕ ٓغدِPositive selection ٚ
ٞ٘ٛػ ُ٘لٞؿیت ٛبی Tثبُؾ ٗلض ٙاٗض .إٓ صؿت ٚاػ ؿِٛ ٍٞبی Tک ٚتٞاٗـت٘ض ایٖ ٓغدِ ٚعا ثب ٓٞكویت پلت ؿغ گظاعٗضٔٛ ،غا ٙثب ثیبٕ TCRیکی اص صٝ
ٓبعکغ CD8یب CD4عا ثیبٕ ٓی ک٘٘ض .صع ٝاهغ صع ای٘جب ٛ Single positiveـت٘ض ،یؼ٘ی یکی اػ ٓبعکغ ٛبی Cd8یب CD4عا ٔٛغا ٙثب TCRک ٚپغٝ
عؿپتٞع إٓ ٛب ٓی ثبكض ،عا ثیبٕ ٓی ک٘٘ض .پؾ اػ ایٖ ٓغدِ ٚؿِٛ ٍٞبی Tکٞعتکؾ عا تغک کغصٝ ٝ ٙاعص ٓضٝال ٓی كٗٞض.
-2يشحهّ گضیُؼ يُلی : Negative selection
صع ٗبدیٓ ٚضٝال ٗیؼ ؿِٛ ٍٞبی اپی تِیٞعتیکُٞغ ٝجٞص صاعٗض ٝآٗتی ژٕ ٛب عا ٔٛغا ٙاتوبٍ ثب MHC I , IIثُ٘ ٚلٞؿیت ٛبی ٗبثبُؾ Tاعائٓ ٚی ص٘ٛض .ثغ
سالف ٓغدِ ٚهجَ صع ایٖ ٓغدِ ٚؿِٛ ٍٞبی Tاگغ اتوبٍ هٞی ث ٚایٖ آٗتی ژٕ ٛب ُٞٓ ٝکٛ ٍٞبی MHCصاكت ٚثبك٘ض (اُجتٓ ٚی تٞاٗ٘ض اتوبٍ ًؼیلی
صاكت ٚثبك٘ض) ٝإٓ ٛب عا تلشین ص٘ٛض ،اػ ثیٖ سٞا٘ٛض عكت(كکَ .)0-15اتوبٍ هٞی ث ٚآٗتی ژٕ ٛبی اعائ ٚكض ٙتٞؿَ ؿِٛ ٍٞبی اپی
تِیٞعتیکُٞغ ثٓ ٚؼ٘بی اهضاّ ثغ ػِی ٚآٗتی ژٕ ٛبی سٞصی ٝایجبص ثیٔبعی ٛبی سٞص ایٖٔ سٞاٛض ثٞص کٓ ٚی تٞإ ث ٚصیبثت ٗٞع ٛ ٝ IپبتیتMS ٝ B
ٓی تٞإ اكبعٞٔٗ ٙص .گؼی٘ق ٓثجت ٘ٓ ٝلی ٛغ ص ، ٝجؼ تذَٔ ٓغکؼی (تذَٔ ایٔ٘ی) ٓی ثبك٘ض .ثٍٞ ٚع کِی پؾ اػ ٍی كغای٘ض صٓ ٝغدِ ٚی
Negative & Positive selectionتٞؿَ ؿِٛ ٍٞبی Tكوَ %1إٓ ٛب ثبهی سٞا٘ٛض ٓبٗض ک ٚصع ٜٗبیت ٝاعص ٝعیضچٛ ٚبی پؾ ٓٞیغگی ٓی كٗٞض .اػ ایٖ
%1ثبهی ٓبٗض ٙتؼضاصی صاعای ٝ CD4تؼضاصی صیگغ CD8عا صاعٗض.
ؿِٛ ٍٞبی Tای کٓ ٚبعکغ CD4عا ثیبٕ ٓی ک٘٘ض ُ٘لٞؿیت ٛبی Tکٔکی (ٗ )Helperبّ صاعٗض ک ٚصع ٓجبعػ ٙثب ؿِٛ ٍٞبی ؿغٍبٗی ٗوق اهِی عا ایلب
ٓی ک٘٘ض ٝؿِٛ ٍٞبیی ک CD8 ٚعا صع ؿطخ سٞص ثیبٕ ک٘٘ض ُ٘لٞؿیت ٛبی Cytotoxic Tیب ٗ Cytoliticبّ صاعٗض .إٓ صؿت ٚاػ ؿِٛ ٍٞبی Tک CD4 ٚعا
ثیبٕ ٓی ک٘٘ض ،ثب ٞٗ MHCع IIاتوبٍ ثغهغاع کغص ٝ ٙآٗتی ژٕ ٛبی ٓتوَ ث ٚإٓ عا ك٘بؿبیی ٓی ک٘٘ض ٝؿِٛ ٍٞبی Tک CD4 ٚعا ثیبٕ ٓی ک٘٘ض ،ثب
MHC Iاتوبٍ ثغهغاع کغص ٝ ٙآٗتی ژٕ ٛبی ٓتوَ ث ٚإٓ عا ك٘بؿبیی ٓی ک٘٘ض.
عهٕل ْبی اپی تهیٕستیکٕنش ()Epithelioreticular
ؿِٛ ٍٞبیی ٛـت٘ض ک ٚصع پبعاٗلیْ تیٔٞؽ (صع ٗبدیٓ ٚضٝال ٝکٞعتکؾ) ٓلبٛضٓ ٙی كٗٞض .ایٖ ؿِٛ ٍٞب كبکتٞعٛبیی ٓبٗ٘ض كبکتٞعؿغٓی
تیٔٞؿی ، Tumic serum factorكبکتٞع ٓٞٛغاٍ تیٔٞؿی ٔٛ ٝچ٘یٖ ٞٛعٓٛ ٕٞبیی ٓبٗ٘ض Thymopoietin ٝ Thymoline ، Thymosineتُٞیض ٓی ک٘٘ض
ک ٚٔٛ ٚی ٓٞاعص طکغ كض ٙثغ عٝی تکبَٓ ؿِٛ ٍٞبی Tاثغ گظاع ٛـت٘ض .ثغ اؿبؽ ػِٔکغص ٓ ٝذَ ،كق ٗٞع ؿِ ٍٞاپی تِیٞعتیکُٞغ ٝجٞص صاعص کٚ
ٞٗ 2ع إٓ ٛب صع کٞعتکؾ ٞٗ 2 ٝع صیگغ صع ٗبدیٓ ٚضٝال هغاع صاعٗضٞٗ .ع Iکٞعتکؾ صهیوب ٌ ػیغ کپـ ٍٞهغاع گغكت ٝ ٚپبعاٗلیْ تیٔٞؽ عا اػ ثبكت
ٔٛج٘ض کپـ ٍٞجضا ٓی ک٘٘ضٞٗ .ع IIکٞعتکؾ ؿِٛ ٍٞبیی ٛـت٘ض صع هـٔت ٓیبٗی کٞعتکؾ هغاع صاعٗض ٝؿِٛ ٍٞبی تیٔٞؿیت عا ادبٍ ٚکغص ٝ ٙآٗتی
ژٕ ٛب عا ث ٚآٜٗب اعائٓ ٚی ص٘ٛض (ٛ APCـت٘ض) .ث ٚإٓ ٛب ؿِٛ ٍٞبی پغؿتبع ٗیؼ گلتٓ ٚی كٞص .ؿِٛ ٍٞبی ٗٞع کٞعتکؾ IIIثٔٛ ٚغا ٙؿِٛ ٍٞبی ٗٞع
IVکٓ ٚغث ٍٞثٓ ٚضٝال ٛـت٘ض صع ٓغػ ثیٖ ٓضٝال ٝکٞعتکؾ هغاع گغكت ٚک ٚصٗ ٝبدیٓ ٚضٝال ٝکٞعتکؾ عا اػ ْٛصیگغ جضا ٓی ک٘٘ض .ؿِٛ ٍٞبی ٗٞع
ٓ Vضٝال APCثٞص ٝ ٙاعائ ٚص٘ٛض ٙی آٗتی ژٕ ٓی ثبك٘ضٞٗ .ع ٓ VIضٝال جـٔک ٛبؿبٍ عا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعٗض ک ٚصع ٓوبٍغ ثبكتی ث ٚهٞعت پیبػی (
ٝعهٝ ٚعه ) ٚصیضٓ ٙی كٗٞض .تیٔٞؽ صاعای اػوبة ٗیؼ ٓی ثبكض .تیٔٞؽ ثب گظع ؿٖ صچبع پـغكت ٓی كٞص ک ٚث ٚایٖ پضیضInvolving of Thymus ٙ
گلتٓ ٚی كٞص ک ٚصع ٍی إٓ جـٔک ٛبی ٛبؿبٍ ثؼعگ كض ٝ ٙکِـیلیتٓ ٚی كٗٞض ٝتجٔغ ثبكت چغثی اكؼایق پیضا ٓی ک٘ض .ثب ایٖ ٝجٞص تیٔٞؽ ثبػ
ٓ ْٛی تٞاٗض ُ٘لٞؿیت ٛبی Tعا تُٞیض ٗٔبیض .ثؼٌی اٝهبت ث ٚػِت اؿتغؽ ،ثیٔبعی ،کٔجٞص ٓٞاص ؿظایی ... ٝتیٔٞؽ ٓی تٞاٗض صچبع پـغكت توبصكی
كٞص ک ٚث ٚإٓ Accidental Involutionگلتٓ ٚی كٞص ک ٚثب دظف ػبَٓ ثٝ ٚجٞص آٝعٗض ٙإٓ تیٔٞؽ ث ٚدبُت ٗغٓبٍ سٞص ثغ ٓی گغصصٗ .لبٗٛ ٚبی
پـغكت تیٔٞؽ:
-0اكؼایق تجٔغ ثبكت چغثی
-1اكؼایق ثبكت تغاثیکٞعالع (کالژٕ) -2ثؼعگ كضٕ جـٔک ٛبی ٛبؿبٍ -3کِـیلیت ٚكضٕ جـٔک ٛبی ٛبؿبٍ
26
ؽکم :1-25يشاحم تًبیض ٔ اَتخبة عهٕل ْبی Tدس تیًٕط.
27
ؽکم :1-26تصٕیش ؽًبتیک يشاحم آيٕصػ ٔ اَتخبة عهٕل ْبی Tدس تیًٕط.
ؿی٘ٞؽ ٛبی ٗبدی ٚکٞعتکؾ ثغ اؿبؽ ٓٞهؼیت سٞص ث ٚص ٝصؿت ٚػیغ کپـُٞی subcapsularیب دبكی ٚای ٝ marginalؿی٘ٞؽ ٛبی دضٝاؿَ
) intermediate ( corticalتوـیْ ٓی كٗٞض ٝ .ؿی٘ٞؽ ٙای دضٝاؿَ صع اٍغاف ٛ trebeculaeب هغاع صاعٗض.
يـض ػوذِ نُلی
صع ٗبدیٓ ٚـؼی ٗ ،ض ٍٝیب كُٞیکٛ ٍٞبی ُ٘لبٝی ٝجٞص ٗضاعص ثِکٍ٘ ٚبة ٛبی ؿُِٞی ث٘بّ medullary cordsیب ٍ٘بة ٛبی ٓـؼی ٝجٞص صاعص ک ٚثیلتغ
دبٝی ؿِٛ ٍٞبی ٛ Bـت٘ض ( ؿِٛ ٍٞبی ٗ Tیؼ ٝجٞص صاعٗض ) ٔٛ ٝچ٘یٖ ٛ plasma cellب ٗیؼ ٝجٞص صاعٗض .صع ثیٖ ٍ٘بة ٛبی ٓـؼی ،ؿی٘ٞؽ ٛبی
ٓـؼی (ٝ) medullary sinusesجٞص صاعٗض.
Lymph node sinuses عیُٕط ْبی ػوذِ نُلی
ػوضٛ ٙبی ُ٘لبٝیٓ ،ذَ تولیُ٘ ٚق اؿت .ػال ٙٝثغ إٓ جبیی اؿت ک ٚؿِٛ ٍٞب ی ُ٘لٞؿیت تکثیغ پیضا ٓی ک٘٘ض .تولیُ٘ ٚق صع ػوضٛ ٙبی ُ٘لبٝی
تٞؿَ یک ؿغی اػ کبٗبٍ ٛبی ث ْٜاتوبٍ یبكت ٚث٘بّ ؿی٘ٞؽ ٛب اتلبم ٓی اكتض ک ٚکبٗبٍ ٛبی ٝؿیغ ٗ ٝبٓ٘ظٔی ٛـت٘ض ک ٚتٞؿَ اٗضٝتِی ّٞپٞكیضٓ ٙی
كٗٞض ٝؿِٛ ٍٞبی ٓبکغٝكبژ ٝؿِٛ ٍٞبی عتیکُٞغ ؿبستبع ٛبی ؿی٘ٞؽ ٛبی ٗبٓ٘ظْ عا دٔبیت ٓی ک٘٘ض .پٞكق ٗبپیٞؿت ٚؿی٘ ٞؽ ٛب ػجٞع آػاصاٗٚ
ُ٘ق عا اػ ؿی٘ٞؽ ٛب ث ٚپبعاٗلیْ آکبٕ پظیغ ٓی ؿبػص .ؿی٘ٞؽ ٛبی ػوضٛ ٙبی ُ٘لبٝی یک ؿبستبع ؿیغٓتؼبعف صاعٗض ٓ ٝبٗ٘ض ؿی٘ٞؽ ٛبی سٗٞی
كٌبی ٛبی ثبػی ٗیـت٘ض ثِک ٚثشوٞم صع صاسَ ٓضٝال ،ػٝایض ؿِٛ ٍٞبی ٓبکغٝكبژ ثٔٛ ٚغا ٙاُیبف عتیکُٞغ ث ٚصاسَ ؿی٘ٞؽ گـتغف پیضا ٓی ک٘٘ض
ٝیک ؿبستبع ٓتوبٍغ ( ؿبستبع ٓلجک ٝتٞعی ٓبٗ٘ض ) صع صاسَ ؿی٘ٞؽ ٛبی ػوضٛ ٙب ثٞجٞص ٓی آٝعٗض ک ٚثبػث اكؼایق ٓیؼإ تولیُ٘ ٚق ٓی كٞص
ٝاجبػٔٗ ٙی صٛض کُ٘ ٚق ث ٚعادتی اػ صاسِق ػجٞع ک٘ض .ایٖ ؿبستبع كجک ٚای ٓبٗ٘ض ( ؿتبع ٙای ٓبٗ٘ض ) ٓ ٝتوبٍغ ثبػث ٓی كٞص آٗتی ژٕ ٛبیی کٚ
اػ هـٔت ٛبی ٓشتِق ثضٕ ٝاعص ػغٝم ُ٘لبٝی كض ٙاٗض گیغ اكتبص ٝ ٙصع ٜٗبیت تٞؿَ ؿِٛ ٍٞبی ٓبکغٝكبژ كبگٞؿیت ٚكٗٞض.
يغیش نُقLymph pathway
ُ٘ق اػ ٍغین ػغٝم آٝعإ ( ٓ ) afferentتؼضص اػ ؿطخ ٓذضة ٝاعص ػوضُ٘ ٙلی ٝ ٝاعص ؿی٘ٞؽ ػیغ کپـُٞی ٓی كٞص ٝصع صع اصآٝ ٚاعص ؿی٘ٞؽ
ٛبی دض ٝاؿَ یب کٞعتیکبٍ ٓی كٗٞض .ؿپؾ ُ٘ق ث ٚؿی٘ٞؽ ٛبی ٓـؼی ک ٚصع صاسَ ٓـؼ هغاع گغكت ٚاٗض جغیبٕ یبكت ٝ ٚصع ٜٗبیت اػ ٍغین ػغٝم
ٝاثغإ ،ػوضُ٘ ٙلبٝی عا تغک ٓی ک٘ض(كکَ ُ٘ .)1-28ق ٝاعص ؿی٘ٞؽ ٛبی ٓٞجٞص صع ػوضُ٘ ٙلبٝی ثب ؿبستبع ٓلجک ٓ ٝتوبٍغ ٓی كٞص (
29
ٝ ) subcapsular sinus , cortical sinus , medullary sinusآٗتی ژٕ ٛبیی کٝ ٚاعص ػغٝم ُ٘لبٝی كض ٙاٗض صع ایٖ ؿبستبع ث ٚصاّ ٓی اكت٘ض .دضٝص
%88اػ آٗتی ژٕ ٛب صع ایٖ ٓـیغ تٞؿَ ٓبکغٝكبژٛب اػ ثیٖ ٓی عٗٝض ،ػوضٛ ٙبی ُ٘لبٝی اعگبٕ ٛبیی ٛـت٘ض ک ٚتولیُ٘ ٚق عا اٗجبّ ٓی ص٘ٛض.
گشدػ خٌٕ
كغیبٕ ػوضُ٘ ٙلبٝی اػ ٍغین ٗبف ٝاعص ػوضُ٘ ٙلبٝی ٓی كٞص ٝث ٚكبسٛ ٚبیی توـیْ ٓی كٞص ک ٚكجکٞٓ ٚیغگی عا صع cortex ٝ medullaثٞجٞص ٓی
آٝعٗض ٝصع ٜٗبیت ٝعیضچٛ ٚب اػ كجکٞٓ ٚیغگی ٓ٘لؼت كضٝ ٝ ٙعیض عا ثٞجٞص ٓی آٝعٗض ک ٚػوضُ٘ ٙلبٝی عا تغک ٓی ک٘ض .صع ٗبدی، deep cortex ٚ
ٝعیضچٛ ٚبی سبهی ث٘بّ ٝعیضچٛ ٚبی ثب آٗضٝتِیبٍ ثِ٘ض ( ٝ high endothelial venules ) HEVsجٞص صاعٗض (كکَ)1-18ک ٚایٖ ٝعیضچٛ ٚب تٞؿَ ؿٍِٞ
ٛبی اٗضٝتِیبٍ ٓکؼجی ثِ٘ض یب اؿتٞاٗ ٚای ٓلغٝف كض ٙاٗض ٝجبیگبٛی اؿت ک ٚثیلتغ ُ٘لٞؿیت ٛبی ٓ T ٝ Bی تٞاٗ٘ض اػ س ٕٞسبعج كٗٞض ٝ ٝاعص ػوضٙ
ُ٘لبٝی كٗٞض ٝصع ٜٗبیت ٝاعص ػغٝم ُ٘لبٝی ٓی كٗٞض .ایٖ ٝعیضچٛ ٚب ػال ٙٝثغ ٗٞادی inner cortexصع آپبٗضیؾ ،صع پالکت ٛبی ُٞ ٝ peyerػٛ ٙب
ْٛدٌٞع صاعٗض .صع ایٖ ٗبدیُ ٚیگبٗضی ک ٚعٝی ُ٘لٞؿیت ٛب هغاع گغكت ٚث ٚگیغٗض ٙعٝی ؿِٛ ٍٞبی اٗضٝتِیبٍ ٝعیضچٛ ٚب اتوبٍ پیضا ٓی ک٘ض ٝثبػث
سغٝج ُ٘لٞؿیت اػ ػغٝم سٗٞی ٓی كٞص ث٘بثغایٖ ُ٘لٞؿیت ٛب ثیٖ سُ٘ ٝ ٕٞق صع گغصف ٛـت٘ض ٝایٖ گغصف صع تجٜیؼ ؿیـتْ ایٔ٘ی ٗوق ٜٓٔی
ایلب ٓی ک٘ض.
30
ؽکم :1-29يوطغ ثبكتی ػوذِ نُلی .ثّ يوطغ طٕنی ٔ ػشضی ٔسیذچّ ْبی ثب آَذٔتهیبل ثهُذ HEVsدس کٕستکظ داخهی تٕجّ ًَبییذ.
طحبل
ٍذبٍ ثؼعگتغیٖ اعگبٕ ُ٘لبٝی اؿت ک ٚصع دضٝص ٝ 111 gػٕ صاعص ٝصع ػیغ صیبكغاگْ ٝصع ٍغف چپ هغاع گغكت ٚاؿت .ثؼِت تؼضاص ػیبص ؿُِٜٞبي
كبگٞؿیتي ٝتٔبؽ ٗؼصیي ثیٖ س ٕٞصع گغصف ٝایٖ ؿُِٜٞب ٍذبٍ ٗوق صكبػي ٜٓٔي صع ٓوبثَ ٓیٌغٝاعگبٗیـٜٔبیي ً ٚث ٚجغیبٕ سٞص ٗلٞط ٓي ً٘٘ض،
ثبػي ٓي ک٘ضٍ .ذبٍ صع ٓـیغ گغصف سٗٞی اؿت ٝثـغػت ٗـجت ث ٚآٗتي ژٜٗبیي ًٝ ٚاعص ؿیـتْ گغصف سٗٞی ٓی كٗٞض ٝاک٘ق ٗلبٕ ٓی صٛض ٝ
صع ٗتیج ٚیي هبكي سٗٞي اؿت ٝكیِتغاؿی ٕٞس ٕٞعا اٗجبّ ٓی صٛضٔٛ .چ٘یٖ ٓذَ تشغیت ثـیبعي اػ گِجُٜٞبي هغٓؼ كغؿٞص ٙاؿتٍ .ذبٍ ٓذَ
تلٌیَ ُ٘لٞؿیتٜبي كؼبٍ كضٓ ٙي ثبكض ًٝ ٚاعص جغیبٕ سٓ ٕٞي كٗٞض .یک کپـُٞی اػ ج٘ؾ ثبكت ٔٛج٘ض ٓتغاکْ ٍذبٍ عا ادبٍ ٚکغص ٙاؿت .صع صاسَ
ایٖ کپـ ،ٍٞاُیبف ػٌالٗی هبف ٝاُیبف االؿتیک ٝجٞص صاعص .اػ ایٖ کپـ ،ٍٞتغاثکٞالٛبیی (٘ٓ )Trabeculaeلؼت كض ٝ ٙث ٚصاسَ ٍذبٍ ٗلٞط
ٓی ک٘٘ض.ایٖ تغاثکٞالٛب ،اٗلؼبثبت كغیبٕ ٍذبُیٝ ،عیض ،ػغٝم ُ٘لبٝی ٝاػوبة عا ث ٚپبعاٗلیْ یب پبُپ ٍذبٍ دَٔ ٓی ک٘٘ضٍ .ذبٍ ٔٛچ ٕٞصیگغ
ؿبستٔبٜٗب ُ٘لبٝي ِٓٔ ٞاػ ثبكت عتیٌُٞغ ثٞص ٝ ٙصاعای ؿِٛ ٍٞب ٝعكتٛ ٚبی عتیکُٞغُ٘ ،لٞؿیت ٛبٓ ،بًغٝكبژٛب ٝؿُِٜٞبي اعائً٘٘ ٚض ٙآٗتي ژٕ ٓي
ثبكض.صع ثغكي اػ ٍذبٍ تبػ ًٚ ٙكیکـٗ ٚلض ٙثبكض ،ثب چلْ ؿیغ ٓـِخ ٗٞادی ؿلیض صع پبعاٗلیْ هبثَ عٝیت اؿت (پبُپ ؿلیض یب )white pulpک ٚصع
ػٓی٘ ٚای هغٓؼ عٗگ ( پبُپ هغٓؼ یب ) Red pulpک ٚؿ٘ی اػ س ٕٞاؿت ،هغاع صاعص .ث٘بثغایٖ پبعاٗلجْ ٍذبٍ صاعای پبُپ ؿلیض ٝهغٓؼ
اؿت(كکَٓ .)1-21لبٛض ٙپُٞپ هغٓؼ ػیغ ٓیٌغٝؿٌٞپ ٗٞعي ثب ثؼعگ٘ٔبیي ًْ ٗلبٕ ٓي صٛض ً ٚایٖ ثبكت ٓتلٌَ اػ ٍ٘بثٜبي ٍذبُي یب ٍ٘بة ٛبي
31
ثیِغٝت ٝ (Billroth's cordsؿی٘ٞػٝئیضٛبی پغ اػ س ٕٞتلکیَ كض ٙاؿت .پبُپ ؿلیض اػ ٗضٛ ٍٝبی ُ٘لبٝی ٝؿالف ٛبی ُ٘لبٝی صٝع آعتغیٛ ٍٞب
( )periartirialar lymphoid sheathes/ PALSتلکیَ كض ٙاؿت.
32
ؽکم :1-31تصٕیش ؽًبتیک ثبكت طحبل ٔ گشدػ خٌٕ آٌ
پبنپ علیذ ( :)White pulpپبُپ ؿلیض كبَٓ ثبكت ُ٘لبٝی اؿت ً ٚكغائیٖ ٓغًؼي ٗ ٝضُٜٝبي ُ٘لبٝي ٝاثـت ٚث ٚؿالف ٛب عا صع ثغ ٓي گیغص .ؿُِٜٞبي
ُ٘لبٝی ً ٚصع اٍغاف كغیبٗچ ٚی ٓغکؼی ٝجٞص صاعص ،ثیلتغ ُ٘لٞؿیت ٛبی ٔ Tاثغتّ ثّ تیًٕط ((thymus dependent
ٓ ،بکغٝكبژ ٛب ٝؿِٛ ٍٞبی صٗضعیتیکی ٛـت٘ض ک ٚؿالكٜبي ُ٘لبٝي صٝعكغیبٗي یب PALSعا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعٗضٗ .ضُٜٝبي ُ٘لبٝی ػٔضتبً دبٝي ُ٘لٞؿیت
ٓ Bي ثبك٘ض .صع ثیٖ پبُپ ؿلیض ٝهغٓؼ ٍذبٍ ،یک ٓ٘طو ٚدبكی ٚای ٝجٞص صاعص()marginal zoneک ٚدبٝی ؿی٘ٞؽ ٛبی دبكی ٚای ()marginal sinus
ٝثبكت ُ٘لبٝي كَ اؿت .ؿی٘ٞؽ ٛبی دبكی ٚای دبٝی ٓبکغٝكبژ ٛب ث ٚتؼضاص ػیبص ٝؿِٛ ٍٞبی صٗضعیتیکی ٛـت٘ض ْٜٓ ٝتغیٖ جبیی اؿت ک ٚثغصاكت
آٗتی ژٕ صع إٓ جب هٞعت ٓی گیغص ( ،)Ag removalصع ٗتیجٗ ٚوق ػٔض ٙاي صع كؼبُیت ایٔ٘ي ٍذبٍ ثبػي ٓي ً٘ض.
پٕنپ هشيض ( :)Red pulpپُٞپ هغٓؼ ٍذبُي دبٝي ؿی٘ٞػٝئیضٛب ٍ٘ ٝبثٜبي ٍذبُي )ٓ ( Billrothتلکَ اػ كجٌ ٚاي ؿـت اػؿُِٜٞبي عتیٌُٞغ اؿت
ً ٚتٞؿَ اُیبف عتیٌُٞغ (ًالژٕ ٗٞع (IIIپلتیجبٗي ٓي كٗٞض .ث ٚػالٍ٘ ٙٝبثٜبي ٍذبُي دبٝي ٓبًغٝكبژٛبُ٘ ،لٞؿیتٜبي ٝ BٝTپالؿٔبؿَ ٛب ٝ
تؼضاصي ػیبص اػ ؿُِٜٞبي سٗٞي ٓي ثبك٘ض .صع الث ٚالی ٍ٘بة ٛبی ؿُِٞی ،ؿی٘ٞػٝئیضٛبي ٝعیضی ٝجٞص صاعٗض .ؿی٘ٞػٝئیضٛبي ٍذبٍ تٞؿَ ؿُِٜٞبي
اٗضٝتِیبٍ ؿِٛ ٍٞبی )ً(staveلیض ٙاي ٓلغٝف كض ٙاٗض ًٓ ٚذٞع ٍُٞي آٜٗب ٓٞاػي ٓذٞع ٍُٞي ؿی٘ٞػٝئیضٛب ٓي ثبكض .صع ػیغ ایٖ اٗضٝتِیبٍ ٓلغٝف
ک٘٘ض ٙؿی٘ٞػٝئیض یي الی ٚهبػض ٙاي ٗبپیٞؿتٝ ٚجٞص صاعص .كٌبٛبي ثیٖ ؿُِٜٞبي آٗضٝتِیبٍ ؿی٘ٞػٝئیضٛبي ٍذبُي ،صاعاي هطغي دضٝص ٓ2-3یٌغٓٝتغ یب
ًٔتغ ٓي ثبك٘ض ثٍٞ ٚعیٌ ٚتٜ٘ب ؿُِٜٞبیي هبصع ث ٚػجٞع اػ پُٞپ هغٓؼ ثٓ ٚجغاي ؿی٘ٞػٝئیضٛب ٛـت٘ض ً ٚاٗؼطبف پظیغ ثبك٘ض .صع ٗبدی ٚپبُپ هغٓؼ،
كغیبٗچٛ ٚبی جبعٝیی ٞٓ ٝیغگ ٛب ٗیؼ ٝجٞص صاعٗض.
ؽکم :1-32يوطغ ثبكتی طحبلَٕ .ک پیکبٌ َؾبٌ دُْذِ يوطغ طٕنی( ٔ )aػشضی ()bؽشیبَچّ يشکضی دس طحبل
33
س ٕٞاػ ٓٞیغگ ٛب ث ٚصٓ ٝـیغ ٓی تٞاٗض ٝاعص پبُپ هغٓؼ كٞص :جغیبٕ س ٕٞثـت ٝ ٚجغیبٕ س ٕٞثبػ
-1عیغتى گشدػ خٌٕ ثبص* :اکثغ ٓٞیغگ ٛبی ٍذبٍ صع اٗـبٕ اػ ٗٞع ثبػ ٛـت٘ض*.
ٓٞیغگ ٛبی دبهَ اػ كغیبٗچ ٚجبعٝیی صاعای اٗتٜبی ثبػ ثٞص ٝ ٙس ٕٞعا ثٍٞ ٚع ٓـتویْ ٝاعص اؿتغٓٝبی ٍذبُی ٓی ک٘٘ض .صع ایٖ ٓـیغ پالؿٔب ٝ
ؿبیغ اجؼای تلکیَ ص٘ٛض ٙاػ الث ٚالی ؿِٛ ٍٞبی ( staveكکَ ٝ )1-22اػ كکبف ثیٖ آٜٗب ػجٞع کغصٝ ٝ ٙاعص ؿی٘ٞػٝییض ٛبی ٝعیضی ٓی كٗٞض .ایٖ
كکبف ٛب ٓبٗؼی ثغای ػجٞع پالکتٜبُ ،کٞؿیت ٛب یب گِجٛ ٍٞبی هغٓؼ ٓ٘ؼطق ایجبص ٗٔی ک٘٘ض .ثب ایٖ ٝجٞص ٛ RBCبی پیغ ٝكغؿٞص ٙک ٚاٗؼطبف
پظیغی إٓ ٛب کْ اؿتٔٗ ،یتٞاٗ٘ض اػ الث ٚالی ؿِٛ ٍٞبی staveػجٞع پیضا ک٘٘ض ث٘بثغایٖ تٞؿَ ٓبکغٝكبژ ٛب كبگٞؿیتٞػ ٓیلٗٞضٓ .بکغٝكبژ ٛب ثب
گـتغف ػٝایض سٞص اػ الث ٚالی ؿِٛ ٍٞبی staveػجٞع ٓی ک٘٘ض ٝصعٝاهغ س ٕٞعا ٓبٗیتٞع ٓی ک٘٘ض .صع اصآ ٚؿی٘ٞػٝییض ٛب ث ْٛ ٚپیٞؿتٍٞٗٝ ٝ ٚ
ٛب ٝصع ٜٗبیت ٝعیض ٛبی ٍذبُی عا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعٗض ک ٚاػ ٍذبٍ سبعج ٓی كٞص(كکَ.)1-23
-2عیغتى گشدػ خٌٕ ثغتّ :
تؼضاصی اػ ٓٞیغگ ٛب س ٕٞعا ثٍٞ ٚع ٓـتویْ ٝاعص ؿی٘ٞػٝییض ٛبی ٝعیضی ٓی ک٘٘ض .صعٜٗبیت اػ ؿی٘ٞػٝییض ٛب ثٝ ٚعیض تغاثکٞالع ستْ كضٝ ٝ ٙ
ٝعیض ٍذبُی عا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعٗض ک ٚاػ ٗبف اػ ٍذبٍ سبعج ٓی كٞص .
ؽکم :1-33تصٕیش يیکشٔعکٕپ انکتشَٔی طحبل .ثّ عهٕ ل ْبی staveيلشٔػ کُُذِ تٕجّ ًَبییذ.
34
ؽکم :1-34تصٕیش يیکشٔعکٕپ انکتشَٔی طحبل .ثّ عهٕ ل ْبی staveيلشٔػ کُُذِ تٕجّ ًَبییذ.
ؽکم :1-35يحم نٕصِ ْب ی کبيی ،حهوی ٔ صثبَی( .)aيوطغ ثبكتی نٕصِ کبيی ،ثّ اپی تهیبل پٕؽبَُذِ کُُذِ عُگلشؽي يطجنَ ،ذٔل ْبی نُلبٔی ٔ کشیپت ْبی نٕصِ کبيی تٕجّ
ًَبییذ).(b
36
تکبيم ٔ جُیٍؽُبعی دعتگبِ ههت ٔ ػشٔم
صع ٛلت ٚؿ ّٞتکبَٓ gastrulation ،اتلبم ٓیاكتض ٍ ٝی إٓ ؿ ٚالی ٚاکتٞصعّٓ ،ؼٝصعّ ٝاٗضٝصعّ (كکَ )1-0ثٝ ٚجٞص ٓیآیضٓ .ؼٝصعّ الیٚای اؿت کٚ
ثیٖ اٗضٝصعّ ٝاکتٞصعّ هغاع گغكت ٚاؿت ٝثب اصآ ٚعٗٝض تکبَٓٓ ،ؼٝصعّ ث ٚؿ ٚثشق ٓؼٝصعّ ٓجبٝع ٓذٞعی ( )mesoderm paraxialک ٚصع تلکیَ
ؿٓٞبیتٛب كغکت ٓیک٘ضٓ ،ؼٝصعّ ثی٘بثی٘ی( )intermediateک ٚگ٘بصٛب ٝکِیٛٚب عا ثٝ ٚجٞص ٓیآٝعص ٓ ٝؼٝصعّ هلذٚی جبٗجی ()lateral plateتوـیْ
ٓیكٞص.
ٓؼٝصعّ هلذ ٚجبٗجی ٓذَ تلکیَ هِت ٓیثبكض .صع ایٖ ٓؼٝصعّ دلغات ٝكکبفٛبیی پیضا ٓیكٞص ک ٚایٖ دلغات ثْٛ ٚصیگغ اتوبٍ پیضا ٓیک٘٘ض ٝ
ِ ّٞصاسَ عٝیبٗی یب دلغٙی صاسَ عٝیبٗی ثٝٚجٞص ٓیآیض؛ ث٘بثغایٖ ٓؼٝصعّ هلذٚی جبٗجی ث ٚص ٝالی ٚتوـیْ ٓیكٞص؛ یکصع ٗتیجٚی ایٖ اتوبٍِ ،ؿ ِ
الی ،ٚک ٚکیـ ٚػعص ٙعا ٓیپٞكبٗض ٝصؿتگب ٙگٞاعف عا ثٝ ٚجٞص ٓیآٝعص کٓ ٚؼٝصعّ splanchnicیب ادلبیی ٗبٓیضٓ ٙی كٞص ٝالیٚی ص ّٝک ٚاکتٞصعّ
عا ٓیپٞكبٗض ٓ ٝؼٝصعّ ؿٓٞبتیک ٗبٓیضٓ ٙی كٞص.
37
ؽکم ًَ.A :2-2بي خهلي یك سٔیبٌ توشیجب ً 18سٔصِ دس يشاحم پبیبَي هجم اص تؾكیم عٕيیت ٔ ثؼذ اص ثشداؽتٍ آيُیٌٕ .يیٕثالعت ْبی آتی ٔ ًْبَژیٕثالعتٓب ،دس يضٔدسو
احؾبئي جهٕي صلحّ ػصجي ٔ دس ْش دٔ طشف سٔیبٌ هشاس گشكتّ اَذَ .بحیّ ههتعبص َؼم اعجی ؽکم اعت دس داخم يضٔدسو جضایش خَٕی ؽکم يیگیشد ٔ سگْبی کٕچکی
تؾکیم يیؽَٕذ کّ ایٍ سگْبی کٕچک ثّ ْىدیگش اتصبل پیذا يی کُُذ ٔ دٔ سگ سا دس َبحیّ َؼهی اعجی ؽکم ،دس طشكیٍ ساعت ٔ چپ ثّٔجٕد يیآٔسَذ .B .يوطغ ػشضی
سٔیبٌ دس ًْیٍ يحذ ٔدِ عُی ثشای َؾبٌ دادٌ يحم جضایش خَٕی دس يضٔدسو احؾبئي .Cيوطغ طٕني اص سٔیبٌ يؾبثّ كّ َؾبٌ دُْذِ يٕهؼیت حلشِ پشیكبسد ٔ َبحیّ ههت عبص
(كبسدیٕژَیك) اعت.
تکبَٓ صؿتگب ٙهِت ٝػغٝم صع اٝاؿَ ٛلت ٚؿ ّٞكغٝع ٓیكٞص یؼ٘ی ٝهتی ک ٚعٝیبٕ صیگغ ٗٔیتٞاٗض ٓٞاص ؿظایی الػّ عا ٍغین اٗتلبع ؿبص ٙتبٓیٖ
ک٘ض ٝیب ٓٞاص ػائض عا اػ سٞص صٝع ک٘ض .صؿتگب ٙهِت ٝػغٝم اُٝیٖ صؿتگب ٙثؼعگی اؿت ک ٚكکَ ٓیگیغص ٝصع آسغ ٛلتٛ ٚلتْ تکبَٓ ،ػِٔکغص سٞص
ؿ ّٞتکبَٓ ؿُِٜٞبی ٓؼٝصعٓیٔٛ ،بٗژیٞثالؿتٛب ِ عا اٗجبّ ٓیصٛض ٝکبٓال کبعا ٓیثبكض؛ یؼ٘ی fully functionalاؿت .صع دضٝص ٛلتٚ
hemangioblasts/عا ثٝٚجٞص ٓیآٝعٗض ٔٛ ٝبٗژیٞثالؿتٛب ٗیؼ جؼایغ سٗٞی blood islands/عا ثٝٚجٞص ٓیآٝعٗض .صع جؼایغ سٗٞی ،ؿُِٜٞبیی کٚ
ٓذیطیتغ ٛـت٘ض angioblastsعا ثٝٚجٞص ٓیآٝعٗضک ٚث ٚؿٍِٛٞبی آٗضٝتِیبٍ endothelial/ػغٝم تٔبیؼ ٓییبث٘ض(ؽکم ٝ )2-3ؿٍِٛٞبیی ک ٚصع ٓغکؼ
ؿبػ هطؼی ،اػ ٓؼٝصعّ ٓجبٝع آئٞعت هغاعگغكتٚاٗض ،ؿٍِٛٞبی ؿٍِٛٞبی سٕٞؿبػ hematopoetic/عا ثٝٚجٞص ٓیآٝعٗض .اُجت ٚؿٍِٛٞبی سِ ٕٞ
ثٞجٞص ٓیآی٘ض .تلکیَ جؼایغ سٗٞی ْٛصع ٓؼٝصعّ صاسَ عٝیبٗی ْٛ ٝصع ٓؼٝصعّ سبعج عٝیبٗی عر ٓی اكتض ٝعگٛبی کٞچکی ک ٚثضیٖ تغتیت ث-ٚ
ٝجٞص ٓیآی٘ض ،ث ٚیکضیگغ اتوبٍ ٓییبث٘ض ٝعگٛبی ثؼعگتغی عا ثٝٚجٞص ٓیآٝعٗض .ثب ایٖ تلبٝت ک ٚصع ٓؼٝصعّ سبعج عٝیبٗی ،كغآی٘ض عگػایی
دضٝص ص ٝعٝػ ػٝصتغ اٗجبّ ٓیگیغص ٝعگ ػایی صع الیٚی اؿپالٗک٘یک ٓؼٝصعّ هلذ ٚجبٗجی( ٓؼٝصعّ صاسَ عٝیبٗی) ْٛثٝ ٚجٞص ٓی آیض.
MESENCHYME IN
SPLANCHNOPLEURE
OF YOLK SAC
CELL CLUSTERS
ENDOTHELIAL CELLS
HAEMATOPOIETIC
CELLS
FORMATION OF BLOOD
VESSEL
AGGREGATION OF FURTHER
MESENCHYME TO FORM
MUSCULAR AND CONNECTIVE
TISSUE WALL
صع ٗبدی ٚهِت ؿبػ ک ٚیک ٗبدیٗ ٚؼَاؿجی كکَ اؿت ،ثٔٛ ٚیٖ تغتیت جؼایغ سٗٞی ٝعگ ٛب كکَ گغكت ٚث ٚیکصیگغ اتوبٍ پیضا ٓیک٘٘ض ٝصٝ
ٍ٘بة هِت ؿبػ cardiogenic/عا ثٝٚجٞص ٓیآٝعٗض .صعایٖ ٍ٘بةٛبی هِت ؿبػ ،کبٗبُیؼیلٖ ( )canalizationاتلبم ٓیاكتض .ػِت ٍ٘بة ثٞصٕ اُٝی ٚآٜٗب
عكض ؿغیغ ؿِٛ ٍٞب اؿت .ثؼض اػ کبٗبٍ صاع كضٕ صُُٚٞ ٝی هِجی اٗضٝکبعصی ثٞٓ ٚاػات ْٛصع ٍغف عاؿت ٝچپ صع ٗبدی ٚهِت ؿبػ كکَ ٓی گیغص
ک ٚایٖ صُُٚٞ ٝی اٗضٝکبعصی ث ٚیکضیگغ اتوبٍ یبكت ٝ ٚیک ُُٚٞی هِجی ٝادض عا ثٝٚجٞص ٓیآٝعٗض(ٗ .)1-4بدیٚی هِت ؿبػ اثتضا صع جِٞی هلذ ٚپغٙ
38
کٞعصی prechordal /هغاع گغكت( ٚک ٚث ٚهلذ ،prechordal ٚهلذ ٚاٝعٝكبعٗژیبٍ یب ثبکٞكبعٗژیبٍ ٗیؼ ٓیگٞی٘ض ک ٚصٛبٕ آی٘ض ٙعا تلکیَ ٓیصٛض) .ثٚ
ػِت سٔیضگیٛبیی ک ٚصع ٛلتٚی چٜبعّ صع ج٘یٖ اتلبم ٓیاكتض ،ایٖ ٗبدیٚی هِتؿبػ تـییغ ٓٞهؼیت صاص ٝ ٙصع جِٞی صؿتگب ٙگٞاعف هغاع ٓی-
گیغص(كکَ .)1-3
ؽکم :2-4ثّ تـییش يٕهؼیت َبحیّ ههت عبص دس اثش سؽذ عشیغ عشی نٕنّ ػصجی تٕجّ کُیذ.
یکی اػ ْٜٓتغیٖ ٝهبیؼی ک ٚصع ٛلتٚی چٜبعّ عر ٓیصٛض ،ایجبص ٝسٔیضگیٛبیی folding/اؿت ک ٚصع عٝیب ِٕ صعدبٍ تلکیَ اتلبم ٓیاكتضٍ .ی
gastrulationؿ ٚج٘ی٘ی تلکیَ كض ،ٙث ٚهٞعت ؿ ٚالیٚی ٓـطخ (ٛ )plateـت٘ض ک ٚصع اثغ سٔیضگیٛبیی ک ٚصع ج٘یٖ اتلبم ٓیاكتض ،ایٖ ؿ ٚالی ٚثٚ
هٞعت ُُٚٞای صعٓیآی٘ض .ایٖ سٔیضگیٛب ْٛصع جٜت ُتغاٍ (عاؿت ٝچپ) ْٛ ٝصع جٜت صعؿطخ ٍُٞی ( )craniocaudalایجبص ٓی كٗٞض .ػِت
سٔیضگیٛبی ،craniocaudalتلکیَ ُُٚٞی ػوجی اؿت .ث ٚگٚٗٞای کُ ٚجٛ ٚبی هلذ ٚػوجی پؾ اػ تلکیَ ث ْٛ ٚاتوبٍ پیضا کغصُُٚٞ ٝ ٙی
ػوجی عا ثٝٚجٞص ٓیآٝعصُُٚٞ .ی ػوجی پؾ اػ تلکیَ ،سیِی ؿغیغ صعجٜت ؿلبُیک عكض پیضا ٓیک٘ض ٓ ٝـؼ عا ایجبص ٓیک٘ض ٝصعجٜت صٓی عكض
کغصٗ ٝ ٙشبع عا ثٝٚجٞص ٓیآٝعص .ث ٚػِت عكض ؿغیغ ُُٚٞی ػوجی ثٚسوٞم صع ٗبدیٚی ؿلبُیک ،صعٜٗبیت ج٘یٖ صع ٓوطغ ٍُٞی سٔیضٓ ٙیكٞص
ٞٓ ٝجت ٓیكٞص کٗ ٚبدیٚی هِتؿبػ صع جِٞی هلـٚی ؿی٘ ٚهغاعثگیغص .سٔیضگی ،ػال ٙٝثغ ؿطخ ٍُٞی صع ؿطخ ُتغاٍ ٗیؼ عر ٓیصٛض ک ٚػِت إٓ
عكض ؿغیغ ؿٓٞبیتٛب ٓیثبكض .صع ٍی ایجبص سٔیضگی ُتغاٍٍ ،غكیٖ عاؿت ٝچپ ثٗ ْٛٚؼصیکتغ كض ٝ ٙصُُٚٞ ٝی اٗضٝکبعصی کٝ ٚجٞص صاعص صع
جِٞی صؿتگب ٙگٞاعف ( )primitive gutث ْٛٚاتوبٍ پیضا ٓیک٘٘ض ٝیک ُُٚٞی هِجی ٝادض عا ایجبص ٓیک٘٘ض.
ؽکم : 2-5دس َبحیّی کبسدیٕژَیک ثّ ؽکم گیشی جضایش خَٕی ( ٔ )cعهٕلْبی يٓبجشتیبكتّ تٕجّ کُیذ .دس تصٕیش ،Eنٕنّْبی ههجی دس طشف ساعت ٔ چپ هبثم يؾبْذِ اَذ.
عهٕلْبی يٓبجشتیبكتّی ْ progenitorى دیذِ يی ؽَٕذ کّ دس اطشاف نٕنّ آَذٔکبسدی هشاس گشكتّ ٔ ثّ عهٕلْبی myocardialتًبیض پیذا کشدِ ٔ myocardiomسا ایجبد يیکُُذ.
39
اُٝیprimitive / ٚ صع جغیبٕ تلکیَ ٗبدی ٚهِت ؿبػ ؿٍِٛٞبی هِجی اجضاصی ( )progenitor cellsک ٚصع اپی ثالؿت هغاع صاعٗض اػ ٍغین ٗبدیٞٗ ٚاع
streakثٗ ٚبدی ٚهِت ؿبػ ٜٓبجغت ٓیک٘٘ض ٝسٞكٗ ٚؼَ اؿجی اػ ؿِٛ ٍٞب ثٗ ٚبّ ٗبدی ٚهِجی اُٝی primary heart field)PHF( /ٚعا ایجبص ٓی ک٘٘ض(-5
.)1ؿُِٜٞبی ٜٗ progenitorبیتب صع ٗبدیٗ ٚؼَ اؿجی كکَٓ ،یٞثالؿت ٛب ٝ myoblast/ؿِٛ ٍٞبی ٓیٞکبعص عا ثٝٚجٞص ٓیآٝعٗض PHF .صع عٝػٛبی
07-05تکبَٓ تلکیَ ٓیكٞص ٝصع ٜٗبیت صِٛیؼٛب ،ثطٖ چپ ٝثشق اػظْ ثطٖ عاؿت عا ثٝٚجٞص ٓیآٝعص .ػال ٙٝثغ ٗبدی ٚهِجی اُٝیٗ ،ٚبدیٚ
صیگغی ثٗ ٚبّ ٗبدی ٚهِجی ثبٗٞیٝ secondary heart filed )SHF( /ٚجٞص صاعص ک ٚصع ٍٞیَ كضٕ سغٝجی هِت ٗوق صاعص ٝثبهی ٓبٗض ٙثطٖ عاؿت ٝ
سغٝجی هِت عا ک ٚكبَٓ ٓشغ ٍٝهِجی ٝ conus cordis/ت٘ ٚكغیبٗی truncus arteriosus /اؿت عا ثٝٚجٞص ٓیآٝعص 2-1 ،SHF .عٝػ صیغتغ ،یؼ٘ی صع
عٝػ 10-11تلکیَ ٓیكٞص ٝؿٍِٛٞبیی ک ٚصع ٗبدی ٚکٔبٜٗبی دِوی pharyngeal arches/هغاع گغكتٚاٗض ٜٓبجغت پیضا کغصٝ ٝ ٙاعص اٗتٜبی َؿغی
هِجی صع دبٍ تلکیَ ٓیكٗٞض myocardium ٝعا ثٞجٞص ٓیآٝعٗض ٝک ٚصع تلکیَ اٗتٜبی سغٝجی كغکت ٓی ک٘ض. ُِ ُٚٞ
ؽکم :2-6ثّ يٓبجشت عهٕل ْب اص اپی ثالعت ٔ کًبٌ ْبی حهوی ٔ تؾکیم َبحیّ ههجی أنیّ ٔ َبحیّ ههجی ثبَٕیّ تٕجّ کُیذ.
ؽکم :2-7ثّ خًیذگی نتشال ٔ َحِٕ ی اتصبل نٕنّ آَذٔکبسدی تٕجّ کُیذ کّ دس جٓت َ ventralغجت ثّ دعتگبِ گٕاسػ هشاس يیگیشَذ ٔ نٕنّی ههجی ٔاحذ سا ثّ ٔجٕد يیآٔسَذ.
40
خالصّی يجحث تکبيم أنیّ ههت:
ٗبدیٚی هِتؿبػ صع الیٚی اؿپالٗک٘یک ٓؼٝصعّ هلذ ٚجبٗجی كکَ ٓیگیغص ٗ ٝؼَاؿجیكکَ اؿت .جؼایغسٗٞی ٝعگٛبی کٞچکی ک ٚصع ایٖ
ٓؼٝصعّ كکَ ٓیگیغص ث ٚاتلبم ؿٍِٛٞبی اجضاصی هِجی ک ٚاػ اپیثالؿت ٝاػ ٍغین ٗٞاع اُٝیٜٓ ٚبجغت کغصٝ ٝ ٙاعص ٗبدیٚی هِتؿبػ ٓیكٗٞض،
ٗبدیٚی ٗؼَاؿجیكکَ عا ایجبص ٓیک٘٘ض ک ٚثٗ ٚبّ ٗبدی ٚهِجی اُٝی ٚك٘بستٓ ٚیكٞص .صع ٗبدی ٚهِجی اُٝی ،ٚعگٛبی کٞچک پؾ اػ تلکیَ ث ْٛٚاتوبٍ
پیضا کغص ٝ ٙصُُٚٞ ٝی اٗضٝکبعصی عا ثٞٓ ٚاػات ْٛصع ٍغف عاؿت ٝچپ تلکیَ ٓیص٘ٛض .ث ٚؿجت سٔیضگیٛبی ُتغاٍ ُُٛٚٞ ،بی اٗضٝکبعصیای
كکَ گغكت ٚث ْٛ ٚاتوبٍ پیضا کغصُُٚٞ ٝ ٙی هِجی ٝادضی عا ثٝٚجٞص ٓیآٝعٗض ٝاػٍغكی صع اثغ سٔیضگی کغاٗیٞکٞصاٍ ٗ ،بدی ٚهِتؿبػ ث ٚجبی
هغاعگیغی صع جِٞی هلذٚی پغ ٙکٞعصی ٝجِٞی صٛبٕ ،تـییغ ٓٞهؼیت صاص ٝ ٙصع جِٞی صؿتگب ٙگٞاعف ٝصع ٗبدیٚی تٞعاکؾ هغاع ٓیگیغص.
ثبیض تٞج ٚصاكت اتوبٍٛ ُُٚٞ fusion/بی اٗضٝکبعصی اػ هـٔت ٓیبٗی كغٝع كض ٝ ٙث ٚؿٔت کغاٗیٞکٞصاٍ اصآ ٚپیضا ٓیک٘ض تب ُُٛٚٞبی اٗضٝکبعصی ثٚ
ْٛاتوبٍ پیضا کغصُُٚٞ ٝ ٙی هِجی ٝادض یب ث ٚػجبعت ثٜتغُُٚٞ ،ی هِجی اُٝی ٚعا ثٝٚجٞص ٓیآٝعٗض( .)1-7پؾ اػ كکَگیغی ایٖ ُُٚٞی هِجی صع دضٝص
ت صع دبٍ تکبَٓ ،صع صاسَ دلغٙی پغی- عٝػ 10اّ تب 12اّ ،كغٝع ثً ٚغثبٕ ٓیک٘ض ُٝی گغصف س ،ٕٞتب هجَ اػ عٝػ 17اّ اتلبم ٗٔیاكتض .هِ ِ
کبعصیبٍ ک ٚصع اٍغاف إٓ هغاع گغكت ٚاؿت عكض ٓیک٘ض.
ُُٚٞی هِجی كکَگغكت ٚصاعای ؿ ٚالی ٚاؿت :ؿٍِٛٞبی اٗضٝتِیبٍ ک ٚاٗضٝکبعصی ّٞعا ثٝٚجٞص ٓیآٝعٗض .ؿِٛ ٍٞبی ٓؼاٗلیْ اٍغاف ٓیٞکبعصی ّٞعا
ایجبص ٓیک٘ض ک٘ٓ ٚلبء آٜٗب ث ٚؿٍِٛٞبی progenitor heart cellثغٓیگغصص .ؿٍِٛٞبیی کٓ ٚیٞکبعص عا ثٝٚجٞص ٓیآٝعٗضٓ ،بتغیکؾ سبعج ؿُِٞی
ژُٓٚبٗ٘ضی ثٗ ٚبّ cardiac jellyعا تُٞیض ٓیک٘٘ض ک ٚثیٖ اٗضٝکبعص ٓ ٝیٞکبعص هغاع ٓیگیغص٘ٓ .لبء الیٚی سبعجی اپیکبعصی ، ّٞالیٚی ادلبیی
( )visceralپغیکبعصی ّٞاؿت ک ٚصع تلکیَ ػغٝم کغٗٝغی ٗیؼ كغکت ٓیک٘ض.
هِجی صعدبٍ تکبَٓ صع صاس َِ دلغٙی پغیکبعصیبٍ هغاعصاعص ٝاػ ٍغین ٓیؼٝکبعصیٓ( ّٞؼٝکبعص پلتی) ث ٚصیٞاعٙی سِلی دلغٙی پغیکبعص ُُٚٞی ِ
کبعصی ػغًی transverse pericardial sinus/عا
ِ پغی ؿی٘ٞؽ ٝ كٞص ٓی ٗبپضیض عكض ثؼضی ٓغادَ صع پلتی ٓؼٝکبعص ، )1- 8 (ک٘ضٓی اتوبٍ پیضا
ایجبص ٓی ک٘ض٘ٓ .لبء ٓؼٝکبعص پلتی اػ secondary heart fieldاؿت .اٗتٜبی صُٓی ُُٚٞی هِجی صعدبٍ تکبَٓ ،عٝی ؿپت ّٞػغًی هغاعگغكت ٚاؿت
ک ٚصعٜٗبیت ؿپت ّٞػغًی ثیٖ دلغٙی پغیکبعصیبٍ ٝکجض هغاع ٓیگیغص ٝهـٔت ػٔضٙی صیبكغاگْ عا ایجبص ٓیک٘ض.
ؽکم :2-9ثّ عّ الیّ تؾکیم دُْذِ جذاس ههت ٔ يضٔکبسد پؾتی تٕجّ کُیذ.
41
صع دضٝص عٝػ 12اّ ٗبدی ٚهِجی ثبٗٞی ٚتلکیَ ٓی كٞص ٝؿٍِٛٞبیی اػ ٗبدیٚی هٞؽٛبی دِوی ٜٓبجغت ٓیک٘٘ض ٝ ٝاعص اٗتٜبی ؿغی ُُٚٞی هِجی
صعدبٍ تکبَٓ كض ٝ ٙثبػث ٍٞیَتغ كضٕ ُُٚٞی هِجی ٓیكٗٞض .ایٖ كغای٘ض ٍٞیَ كضٕ ُُٚٞی هِجی اٝال ثغای تکبَٓ ٗغٓبٍ ثطٖ عاؿت ًغٝعی
اؿت؛ ػیغا صع تلکیَ ثشلی اػ ثطٖ عاؿت ٗوق صاعص .ثبٗیب ٗبدی ٚهِجی ثبٗٞی ٚصع تلکیَ سغٝجی هِت ( ٝ )outflow tractیب truncus ٝ conus cordis
arteriosusكغکت ٓیک٘ض ٝػال ٙٝثغ إٓ ثغای تلکیَ دِوُٞ( ٚپ) هِجی ًغٝعی اؿت .ثغای تلکیَ ُٞپ هِجی ثبیض ؿٍِٛٞبیی اػ ٗبدیٚی ٗبدی ٚهِجی
ثبٗٞیٝ ، ٚاعص ُُٚٞی هِجی صع دبٍ تکبَٓ كٗٞض .اگغ ثٛ ٚغ صُیِی ایٖ ٍٞیَكضٕ ُُٚٞی هِجی ٜٓبع( )inhibitكٞصٗ ،ب٘ٛجبعیٛبی ٓتؼضصی (اػ جِٔVSDٚ
یب )tetralogy of fallotعا صع ٗبدیٚی truncus arteriosus ٝ bulbus cordisک ٚصع ٝاهغ سغٝجی ( )outflowهِت عا تلکیَ ٓیص٘ٛض ،كبٛض سٞاٛیْ
ثٞص.
ُُٚٞی هِجی ثؼض اػ ٍٞیَ كضٕ ،صع عٝػ 12اّ كغٝع ث ٚسٔیضگی (ٓ )loopingیک٘ض .ک ٚصع ایٖ كغآی٘ض هـٔت َؿغی ُُٚٞی هِجی صع جٜت كکٔی-صُٓی،
ثٍ ٚغف عاؿت ٝهـٔت صُٓی ( )atrialصع جٜت پلتی-ؿغی ثٍ ٚغف چپ چغسق پیضا ٓیک٘ض( .)1-01اگغ ثشق ؿغی ث ٚجبی گغصف ث ٚؿٔت
عاؿت ،ث ٚؿٔت چپ گغصف پیضا ک٘ضٞٓ ،جت ثغٝػ صکـتغٝکبعصی ٓیكٞصْٛ .ػٓبٕ ثب ٝهٞع سٔیضگی صع هـٔتٛبی ٓشتِق ُُٚٞی هِجی یک عكض
اِؿی ِٔتغیک ٗ ٝبٓتوبعٕ ثٝٚجٞص ٓیآیض ٝثشقٛبی پ ٝ ٖٜثبعیک ایجبص ٓیلٞص ک ٚثشقٛبی اتـبعیبكت ٚیب پ ،ٖٜدلغات هِجی اُٝیprimitive chamber ٚ
كبَٓ ثطٖٛب ٝصِٛیؼٛبی اُٝی ٚعا ایجبص ٓیک٘٘ض .كغای٘ض ایجبص دِو ٚهِجی تب عٝػ 17کبَٓ ٓی كٞص ُُٚٞ ٝی هِجی کبٓال دبُت Sكکَ پیضا ٓیک٘ض ٝ
ثشلی ک ٚهغاع اؿت صِٛیؼٛب عا ثٝٚجٞص ثیبٝعص ،اثتضا ٓٞهؼیت سبعج پغیکبعصی صاعص ث ٚدلغٙی پغیکبعصی ٝاعص ٓی كٞص.
ؽکم :2-11تؾکیم حهوّ ههجی .دس تصٕیش حلشِی پشیکبسد ثب َوطّچیٍ َؾبٌدادِ ؽذِاعت .دس اثتذا عیُٕط ٔسیذی ٔ َبحیّای کّ دْهیضْب سا ثّٔجٕد يیآٔسد خبسج اص
حلشِی پشیکبسد هشاس داسَذ ٔنی دس يشاحم ثؼذی ٔاسد پشیکبسدی يی ؽَٕذ.
ؽکم :2-11اتصبل دٔ نٕنّ ههجی ،تؾکیم نٕنّ ٔاحذ ٔ خًیذگی نٕنّ ههجی
42
ؽکم :2-12تصٕیش يیکشٔعکٕپ انکتشَٔی َؾبٌ دُْذِ هغًتْبی يختهق نٕنّی ههجی Sؽکم ،هغًت ْبی ایجبد کُُذِ ثطٍْب ٔ دْهیضْب دس آٌ هبثم يؾبْذِ اعت.
ؽکم :2-14عپتٕو دْهیضی دس يشاحم يختهق تؾکیم A .سٔیبٌ توشیجب ً 30سٔصِ ) 6يیهي يتش( ًَB ،بی ساعت ؽکمC ، Aسٔیبٌ 33سٔصِ ) 9يیهي يتش) ًَ D،بی ساعت ؽکم ،C.
Eسٔیبٌ توشیجب ً 37سٔصِ َٕF ،صادتبصِ يتٕنذ ؽذِ.
44
تکٕیٍ عیُٕط ٔسیذی ٔ ؽشکت آٌ دستکبيم ْهیض ساعت
سٝ ٕٞعیضی صع صٝعإ ج٘ی٘ی ٝاعص ٗبدی ٚای ثٗ ٚبّ ؿی٘ٞؽ ٝعیضی ٓی كٞص ک ٚاػ آٗجب ثٞؿیِٓ ٚجغایی ثٗ ٚبّ ٓجغای ؿی٘ٞؿی صِٛیؼی Sinoatrial
ٝcanalاعص صِٛیؼ اُٝیٓ ٚی كٞص .صع ٓذَ ٝعٝص کبٗبٍ ؿی٘ٞؿی صِٛیؼی ث ٚصِٛیؼ اُٝیُ ،ٚجٛ ٚبی ٓجغا ثغجـت ٚكض 1 ٝ ٙصعیچ/ valveٚعاؿت ٝچپ
عا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعص ک ٚصعیچٛ ٚبی ؿی٘ٞؿی صِٛیؼی عاؿت ٝچپ ٗبٓیضٓ ٙی كٗٞض .ثب تٞج ٚث ٚای٘ک ٚصع صٝع ٙج٘ی٘ی سٝ ٕٞعیضی اػ ٛغ صٍٝغف
جٔغ آٝعی ٓی كٞص ،ث٘بثغایٖ ؿی٘ٞؽ ٝعیضی صاعای صٝتب كبر عاؿت ٝچپ ٓ left ,right sinus horn/ی ثبكض .صع اصآ ٚتکبَٓ ث ٚػِت اعتجبٍی کٚ
ثیٖ ٝعیض ٛبی عاؿت ٝچپ هٞعت ٓی گیغص ٝ ،جغیبٕ س ٕٞاػ ٍغف چپ ثٍ ٚغف عاؿت جغیبٕ ٓی یبثضٝ ،عیض ٛبی ؿٔت چپ أٛیت سٞص عا
اػ صؿت ٓیض٘ٛض ٝكبر چپ ؿی٘ٞؽ ٝعیضی ْٛکٞچکتغ كض ٝ ٙأٛیت سٞص عا اػ صؿت صاص ٝ ٙدجْ إٓ کبٛق ٓی یبثض .ثبهیٔبٗض ٙكبر چپ ؿی٘ٞؽ
ٝعیضی ؿی٘ٞؽ کغٗٝغی ٝ ٝsinus coronary/عیض ٓبیَ صِٛیؼ چپ عا ایجبص ٓی ک٘ض .ثب اػ ثیٖ عكتٖ ٍغف چپ ،كبر ٍغف عاؿت ثؼعگتغ ٓی كٞص
ٝس ٕٞثیلتغی صعیبكت ٓی ک٘ض ٝصع اثغ إٓ صٛبٗٝ ٚعٝصی کبٗبٍ ؿی٘ٞؿی صِٛیؼی ثٍ ٚغف صِٛیؼ عاؿت آی٘ض ٙجب ث ٚجب ٓی كٞصٍ .ی تکبَٓ ثؼضی
كبر عاؿت ؿی٘ٞؽ ٝعیضی ثشق هبف صِٛیؼ عاؿت یب ؿی٘ٞؽ ٝی٘بعّ / Sinus venarumعا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعص .ؿی٘ٞؽ ٝعیضی ٓذَ ٓذَ ٝعٝص IVC
ٓ SVC ٝی ثبكض ،هـٔت ٝTrabeculaثشق گٞكک Auricle/صِٛیؼ عاؿت اػ صِٛیؼ ج٘ی٘ی ثٝ ٚجٞص ٓی آیضٓ .جغای ؿی٘ٞؿی صِٛیؼی صاعای 1صعیچٚ
صع ؿٔت عاؿت ٝچپ ٓی ثبكض ،هجَ اػ ای٘ک ٚكبر عاؿت ؿی٘ٞؽ ٝعیضی صع تلکیَ ؿبستٔبٕ صِٛیؼ عاؿت كغکت ک٘ض ایٖ ص ٝصعیچ ٚصع هـٔت
كٞهبٗی ث ٚیکضیگغ اتوبٍ پیضا ٓی ک٘٘ض ٝؿپت ّٞاؿپبیغ/Septum Spurium ّٝعا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعٗض٘ٛ .گبّ كغکت ؿی٘ٞؽ ٝعیضی صع ؿبستٔبٕ صِٛؼ
عاؿت ،ؿپت ّٞاؿپبیغ ّٝثٔٛ ٚغا ٙصعیچٍ ٚغف چپ ثب ؿپت ّٞثبٗٞی/septum secundum ٚجضا ک٘٘ض ٙصِٛیؼ اصؿبّ كض ٝ ٙاػ ثیٖ ٓی عٝص .هـٔت كٞهبٗی
صعیچٍ ٚغف عاؿت crista terminalis ،عا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعص ک ٚثشق هبف صِٛیؼ عا اػ ثشق تغاثکٞال ی إٓ جضا ٓی ک٘ض ٝهـٔت تذتبٗی إٓ
صعیچ ٚثؼعگ ؿیبٛغگ ػیغیٖ ٝ IVCصعیچ ٚؿی٘ٞؽ کغٗٝغی عا ٓی ؿبػ ص (.)04-1
ؽکم :2-15يوطغ کشَٔبل ههت ثشای َؾبٌ دادٌ تکٕیٍ دْهیض ساعت ٔ چپ .ؽبخ عیُٕعی ساعت(اثی) ٔ ٔسیذْبی سیٕی (هشيض) دس ههت ادؿبو يی ؽَٕذ تب هغُت صبف دْهیض
ْب سا ایجبد کُُذ.
45
ؽکم :2-16يوطغ کشَٔبل ههت ثشای َؾبٌ دادٌ عشَٕؽت دسیچّ عیُٕعی دْهیضی ساعت ،تؾکیم دسیچّ ٔ IVCدسیچّ کشَٔشی ٔ کشیغتب تشيیُبنیظ
46
ؽکم :2-17تکبيم دیٕاسِ ثیٍ ثطُی
توغیى پیبص ههجی ٔ تُّ ؽشیبَی Partitioning of the Bulbus cordis and Truncus Arteriosus
س ٕٞثطٖ اُٝی ٚاػ ٍغین پیبػ هِجی Bulbus cordis /اػ ثطٖ سبعج ٓی كٞص ٝاػ ٍغین آئٞعت پلتی صع هـٔت ٛبی ٓشتِق ثضٕ تٞػیغ ٓی كٞص.
هجَ اػ ای٘ک ٚصیٞاع ٙث٘ضی صع ٗبدی ٚپیبػ هِجی ٝت٘ ٚكغیبٗی كکَ ثگیغص ،ثب ٝجٞص ای٘ک ٚس ٕٞاػ ثطٖ ٝاعص یک کبٗبٍ ٓ٘لغص ٓی كٞص ُٝی اٗوجبى ثطٖ
عاؿت س ٕٞعا ث ٚیک صیٞاع ٙپیبػ هِجی ٝاٗوجبى ثطٖ چپ س ٕٞعا ث ٚصیٞاعٓ ٙوبثَ إٓ پغتبپ ٓی ک٘ض .ث٘بثغایٖ س ٕٞثب ٝجٞص ای٘کٝ ٚاعص یک کبٗبٍ
ٓلتغک ٘ٓ ٝلغص ٓی كض ُٝی یک ٓـیغ یب جغیبٕ ٓبعپیچی صاعص(كکَ .)1-08صع دضٝص ٛلت 4 ٚتکبَٓ ،یک جلت ثغجـتگی ث٘بّ ثغجـتگی ٛبی ت٘ٚ
ای یب ثبُلتک ٛبی ت٘ ٚای /Right and Left Truncus Cushionصع ت٘ ٚكغیبٗی عٝث ٚعٝی ْٛكکَ ٓی گیغص .ایٖ ثغجـتگی ٛب صع صیٞاع ٙعاؿت
كٞهبٗی(ثغ آٓضگی ت٘ ٚای عاؿت كٞهبٗی) ٝصع صیٞاع ٙچپ تذتبٗی (ثغ آٓضگی ت٘ ٚای چپ تذتبٗی) هغاع صاعٗض .ایٖ ثغجـتگی ٛب ث ٚصٝع ْٛپیچ سٞعصٙ
ٝثضُیَ ٓبعپیچی ثٞصٕ ٓـیغ جغیبٕ س ٕٞصع ایٖ ٗبدی ،ٚاصؿبّ ایٖ ص ٝثغجـتگی ثٓ ْٛ ٚبعپیچی اؿت ٝ .ثؼض اػ اصؿبّ ثب یکضیگغ ،صیٞاع ٙی عیٞی-
آئٞعتی عا ثٞجٞص ٓی آٝعصٗض ک ٚت٘ ٚكغیبٗی Truncus Arteriosusعا ث ٚص ٝكغیبٕ آئٞعتیک ٝعیٞی توـیْ ث٘ضی ٓیک٘ض .ث ٚصُیَ كکَ گیغی ایٖ
صیٞاع ٝ ٙدبُت ٓبعپیچی ٓـیغ إٓ ،ت٘ ٚكغیبٕ پُٗٞٔٞغی ث ٚصٝع آئٞعت هؼٞصی پیچ ٓی سٞعص٘ٛ .گبٓی ک ٚثغ آٓضگی ٛبی ت٘ ٚای ظبٛغ ٓی كٗٞض،
ثغآٓضگی ( ثبُلتک) ٛبیی صع ٍ ٍٞصیٞاعٛ ٙبی پلتی عاؿت ٝكکٔی چپ ٓشغ ٍٝهِجی ایجبص ٓی كٗٞض .ثغآٓضگی ٛبی ٓشغٍٝی ث ٚؿٞی یکضیگغ ٝ
صع جٜت صیـتبٍ عكض ٓی ک٘٘ض ٝثب صیٞاع ٙت٘ ٚای یکی ٓی كٗٞض ٝؿپتٓ ّٞشغٍٝی ت٘ ٚای Conotruncalعا ثٞجٞص ٓی آٝعٗض(كکَ ٘ٛ .)1-07گبٓی
ک ٚص ٝثغآٓضگی ٓشغٍٝی اصؿبّ ٓی كٗٞض ،ؿپتٓ ّٞشغ ٍٝعا ث ٚیک ثشق هضآی(ٓجغای سغٝجی ثطٖ عاؿت) ٝثشق سِلی (ٓجغای سغٝجی ثطٖ
چپ) توـیْ ٓی ک٘ض .ؿِٛ ٍٞبی ٜٓبجغیبكت ٚؿتیؾ ػوجی Neural Crestصع تلکیَ ثغجـتگی ٛبی ت٘ ٚای ٓ ٝشغٍٝی كغکت ٓی ک٘٘ض .ث ٚصُیَ
كغکت ایٖ ؿِٛ ٍٞب صع تلکیَ ؿغٝهٞعتٗ ،ب٘ٛجبعی ٛبی هٞعتی ٓؼٔٞال ثب ٗوبئن هِجی ٔٛغا ٙاؿت.
47
ؽکم :2-18ؽکم گیشی ثشآيذگی ْبی تُّ ای ٔ يخشٔطی
48
عكض کغص٘ٛ ٝ ٙگبٓی ک ٚجغیبٕ س ،ٕٞثبكت ٛبی عٝی ؿطخ ثط٘ی ایٖ ثغجـتگی ٛب عا ٗبػک ٝتٞسبُی ٓی ک٘ض ،صعیچٛ ٚب كکَ ٓی گیغٗضٍ .ی
تکبَٓ صعیچٛ ٚب ،صیٞاع ٙػٌالٗی ثطٖ ٛب دلغ ٙصاع كض ٝ ٙػٌالت پبپیالعی ثٝ ٚجٞص ٓی آی٘ض .صعیچٛ ٚب تٞؿَ ٍ٘بة ٛبی ػٌالٗی ث ٚػٌالت
پبپیالعی ٓتوَ ٓی كٗٞض .صع ایٖ ٍ٘بة ٛبی ػٌالٗی ،ػٌالت صژٗغ ٙكض ٝ ٙثبكت ٔٛج٘ض جبیگؼیٖ ٓی كٞص ٍ٘ ٝبة ٛبی ٝتغی / chorda
tendineaeثٝ ٚجٞص ٓی آی٘ض .اگغ ایٖ ُت ٛب ثیق اػ دض عكض ک٘٘ض ؿجت ت٘گی صعیچ stenosis ٝ ٚسٞا٘ٛض كض کٔٓ ٚکٖ اؿت ْٛصعٓٞعص كغیبٕ
آئٞعتی ْٛ ٝپُٗٞٔٞغی اتلبم ثیلتض .صعهٞعت عكض کْ إٓ ٛب صعٜٗبیت صعیچ ٚای كکَ ٓیگیغص ک ٚکبعآض ٗشٞاٛض ثٞص.
49
ؽکم ، A: 2-21ؽکم گیشی طجیؼی دیٕاسِ ثیٍ دْهیضی َ Cٔ. Bوص دیٕاسِ ثبَٕیّ کّ ثّ خبطش ثبصجزة ٔعیغ دیٕاسِ أنیّ سخ يی دْذ َD ٔ.Eوص يؾبثّ کّ دس اثش کًجٕد سؽذ
دیٕاسِ ثبَٕیّ سخ يی دْذ .Fدْهیض يؾتشک یب ههت عّ حلشِ ای دٔثطُی ،کّ دس اثش كوذاٌ کبيم دیٕاسِ أنیّ ٔ ثبَٕیّ اعت.
50
ؽکم A: 2-21ؽکم طجیؼی ههت َ Bوص يُلشد ثخؼ ؿؾبیی عپتٕو ثیٍ ثطُی
51
ؽکم :2-22تتشانٕژی كبنٕت A .ا ص عطح ههت ، B.چٓبس جضء َوص :تُگی ؽشیبٌ سیٕی ،عٕاس ؽذت آئٕست ثش ْش دٔ ثطٍَ ،وص دیٕاسِ ثیٍ ثطُی ٔ ْبیپشتشٔكی ثطٍ
ساعت.
.)1-12 ٘ٛگبٓی اتلبم ٓی اكتض ک ٚؿتیؾ ٛبی ٓشغٍٝی –ت٘ ٚای صع ْٛاصؿبّ ٗلٗٞض ٝثٍ ٚغف ثطٖ ٛب ٗؼٗ ٍٝک٘٘ض(كکَ
52
کُیذ. ؽکم :2-24آتشصی دسیچّ تشیکٕعپیذ ،ثّ کٕچکی ثطٍ ساعت ٔ ثضسگی ثطٍ چپ تٕجّ
53
دسmm4 ؽکم :2-25ؽشیبٌ ْب ٔ ٔسیذْبی اصهی داخم ٔ خبسج سٔیبَی
ؽکم ، A :2-26هٕط ْبی آئٕستی دس اَتٓبی ْلتّ چٓبسو .أنیٍ هٕط هجم اص تؾکیم هٕط ؽؾى اص ثیٍ سكتّ اعت ،B .عیغتى هٕط آئٕستی دس آؿبص ْلتّ ؽؾى
54
ؽکم ، A: 27-2کًبٌ ْبی آئٕستی هجم ٔ ثؼذ اص تجذیم ؽذٌ ثّ انگٕی ػشٔم َٓبیی ، .Bکًبٌ ْبی آئٕستی ٔ آئٕست پؾتی ثؼذ اص تـییش ؽکم .خطٕط ؽکغتّ اجضاء اص ثیٍ سكتّ
سا َؾبٌ يی دُْذ .ثّ يجشای ؽشیبَی ثبص ٔ يٕهؼیت ؽشیبَی ثیٍ هطؼّ ای ْلتى دس عًت چپ تٕجّ کُیذ . C:ؽشیبَٓبی ثضسگ دس كشد ثبنؾ .كبصهّ ثیٍ يجذا ؽشیبٌ کبسٔتیذ چپ
عبثکهٕیٍ چپ سا دس C ٔ Bيوبیغّ ًَبییذ .ثؼذ اص َبپذیذ ؽذٌ ثخؼ دیغتبل کًبٌ آئٕستی ؽؾى (پُجًیٍ هٕط ْشگض کبيم ًَی ؽٕد) .ػصت ساجؼّ حُجشِ ای ساعت ؽشیبٌ
عبة کالٔیٍ ساعت سا دٔس يی صَذ .دس عًت چپ ػصت دس جُبی خٕد ثبهی يی يبَذ ٔ سثبط ؽشیبَی سا دٔس يی صَذ.
55
أنیّ. ؽکم :2-28تـییشات دس عیغتى هٕط آئٕست
ؽشیبٌ ْبی صسدِ ای َ ٔ vitellineبكیumbilical
ؽشیبٌ ْبی صسدِ ای vitelline :صع اثتضا تؼضاص ایٖ كغیبٕ ٛب ػیبص ٓی ثبكض کٜٗ ٚبیتب ث ٚیکضیگغ ٓتوَ ٓی كٗٞض ٝثوٞعت یک كغیبٕ ٓ٘لغص صع
ٓؼاٗتغ پلتی /dorsal mesenteryهغاع ٓی گیغص ک ٚعٝص ٙاُٝی ٚعا ٓلغٝة ٓی ک٘ض (كکَ ٝ )1-14كغیبٕ ٛبی ٓ ٝ celiacؼاٗتغیک كٞهبٗی superior
ٝ mesenteric arteryكغیبٕ ٓؼاٗتغیک تذتبٗی عا ثٞجٞص ٓی آٝعص.
ؽشیبٌ ْبی َبكی /umbilical:ایٖ كغیبٕ ٛب صع صٝعإ ج٘ی٘ی) ، (fetalكؼبٍ ٓی ثبك٘ض (كکَ ُٝ)1- 14ی ثؼض اػ تُٞض ث ٚػِت سبعج كضٕ جلت اػ
جغیبٕ گغصف س ٕٞایٖ كغیبٕ ٛب ثٍٞ ٚع ػٔض ٙآتغٝكی ٚكض ٝ ٙتٜ٘ب هـٔت پغٝگؼیٔبٍ آٜٗب صع ٍغف عاؿت ٝچپ كغیبٕ ایِیبک صاسِی /internal
ٝiliacكغیبٕ ٓثبٗ ٚای كٞهبٗی /sup.vesical.aعا ثٞجٞص ٓی آٝعٗض .هـٔت صیـتبٍ آٜٗب آتغٝكی ٓی كٞص ٝعثبٍ ٗبكی ٓیبٗی / medial umbilical.ligعا
ثیٖ ٓثبٗٗ ٝ ٚبف ٓی ؿبػص.
56
َبُْجبسیْبیی عیغتى ؽشیبَی
جبثجبیی ػشٔم ثضسگ ٘ٛ :transportation of great vesselsگبٓی اتلبم ٓی اكتض ؿپتٓ ّٞشغٍٝی -ت٘ ٚای ٗتٞاٗض ٓـیغ ٓبعپیچی عا ٍی
ک٘ض ٝث ٚهٞعت ٓـتویْ ثٍ ٚغف پبییٖ ٗؼ ٍٝک٘ض .صع ٗتیج ٚآئٞعت اػ ثطٖ عاؿت ٓ٘لبء ٓی گیغص ٝكغیبٕ عیٞی اػ ثطٖ چپ(كکَ .)1-18ایٖ
ٗب٘ٛجبعی ٓؼٔٞالً ثب VSDیب ٔٛ ASDغا ٙاؿتٓ .ؼٔٞال ثب ٓجغای كغیبٗی ثبػ ٔٛغا ٙاؿت.
ؽکم A :2-29جب ثّ جبیی ػشٔم ثضسگ B .آتشصی دسیچّ ؽشیبٌ سیٕی ًْشاِ ثب يجشای ؽشیبَی ثبص
57
ؽکم :2-31کٕآسکتبعیٌٕ آئٕستَٕ ،A .ع پیؼ يجشاییَٕ ،B.ع پظ يجشایی.
يجذا ؿیش طجیؼی ؽشیبٌ عبة کالٔیٍ ساعت
ػٓبٗی ایجبص ٓی كٞص ک ٚایٖ كغیبٕ تٞؿَ ثشق صیـتبٍ آئٞعت پلتی ٛ ٝلتٔیٖ كغیبٕ ثیٖ هطؼ ٚای ،تلکیَ كٞص .هٞؽ آئٞعتی چٜبعّ عاؿت،
ٝثشق پغٝگؼیٔبٍ آئٞعت پلتی عاؿت ٓـضٝص ٓی كٗٞض .ثب کٞتب ٙكضٕ آئٞعت ،ثیٖ كغیبٕ کبعٝتیض ٓلتغک ٝكغیبٕ ؿبثکِٞیٖ چپٓ ،جضا كغیبٕ
ؿبثکِٞیٖ عاؿت ؿیغ ٍجیؼی ،صع ٜٗبیت ػیغ كغیبٕ ؿبثکِٞیٖ چپ جبی ٓی گیغص(كکَ .)1-20ثب تٞج ٚث ٚایٖ کٓ ٚجضا كغیبٕ ،عٝی آئٞعت پلتی
عاؿت اؿت ،ثبیض اػ سَ ٝؿَ صع پلت ٓغی ػجٞع ک٘ض ،تب ث ٚثبػٝی عاؿت ثغؿض .ایٖ دبُت ٓؼٔٞال صع ثِؼیضٕ ٝت٘لؾ ،استالٍ ایجبص ٗٔی ک٘ض ٝ
ٓغی ٗ ٝبی تذت كلبع ػیبص ٗیـت.
ؽکم :2-31يجذا ؿیش طجیؼی ؽشیبٌ عبة کالٔیٍ ساعت :A :اَغذاد چٓبسيیٍ هٕط آئٕستی ساعت ٔ ثخؼ پشٔگضیًبل آئٕست پؾتی ساعت ًْشاِ ثب ثبهی يبَذٌ
ثخؼ دیغتبل آئٕست پؾتی ساعت :B .ؽشیبٌ ؿبثکِٞیٖ عاؿت ؿیغ ٍجیؼی صع سَ ٝؿَ اػ پلت ٓغی ػجٞع ٓی ک٘ض.
58
هٕط آئٕست دٔتبییDouble aortic arch
دبُتی اؿت ک ٚث ٚػِت ػضّ تذِیَ هـٔت صیـتبٍ آئٞعت پلتی عاؿت ،هٞؽ آئٞعتی ث ٚهٞعت یک دِو ٚػغٝهی ٗبی ٓ ٝغی عا ادبٍٓ ٚی ک٘ض..
ایٖ دِو ٚكغیبٗی ٗبی ٓ ٝغی عا تذت كلبع هغاع ٓیصٛض ٝػَٔ ثِغ ٝت٘لؾ عا صچبع ٓلکَ ٓی ک٘ض(كکَ .)1-21
ؽکم :2-32هٕط آئٕست دٔتبیی ،A .ثبهی يبَذٌ ثخؼ دیغتبل آئٕست پؾتی ساعت ،B .هٕط آئٕست دٔتبیی کّ حهوّ ای ػشٔهی دٔس َبی ٔ يشی تؾکیم يی دْذ.
ؽکم ، A :2-33اَغذاد هٕط چٓبسو آئٕست دس ساعت ٔ چپ ٔ ثبهی يبَذٌ ثخؼ دیغتبل آئٕست پؾتی ساعت ،B.هٕط آئٕست يُوطغ .آئٕست ثّ عش خٌٕ يی دْذ ٔ ؽشیبٌ
سیٕی اص طشین يجشای ؽشیبَی ثبص ثّ ثویّ هغًت ْبی ثذٌ
59
دعتگبِ ٔسیذی
yolk صع ٍٛ ٍٞلت ٚچٜبعّ 2جلت ٝعیض اهِی ٝثؼعگ تلشین صاصٓ ٙی كٞص ٝ .0 :عیض ٛبی ػعص ٙای Vitellineیب آلبُٓٞؼاٗتغیک ک ٚس ٕٞعا اػ
sacجٔغآٝعی ٓیک٘٘ضٝ .1 .عیض ٛبی ٗبكی Umbilicalک ٚاػ پغػ ٛبی کٞعیٗٞی ٓجضا ٓی گیغٗض ٝس ٕٞاػ اکـیژٕ صاع عا اػ ٗبدی ٚجلت ث ٚج٘یٖ
دَٔ ٓیک٘٘ضٝ .2 .عیض ٛبی کبعصی٘بٍٝ Cardinalعیضٛبی اهِی ک ٚس ٕٞعا اػ ثضٕ ج٘یٖ تشِیٓ ٚیک٘٘ض(كکَ .)1-23
60
دسmm4 :1-23ؽشیبٌ ْب ٔ ٔسیذْبی اصهی داخم ٔ خبسج سٔیبَی كکَ
ٔسیذْبی َبكیUmbilical
صع اثتضا ٝعیضٛبی ٗبكی ث ٚهٞعت جلت اػ ٍغف عاؿت ٝچپ کجض ػجٞع ٓی ک٘٘ض ٝتب دضٝصی صع ٍٓ ٍٞـیغ ثب ؿی٘ٞػٝئیض ٛبی کجضی آٗبؿتٞٓٞػ
ٓیک٘٘ضٝ .عیض ٗبكی ٍغف عاؿت ٗ ٝبدی ٚپغٝکـیٔبٍ ٍغف چپ اػ ثیٖ ٓیعٝص .ثشق صیـتبٍ ٝعیض ٗبكی ٍغف چپ ،تٜ٘ب ٝعیضی اؿت ک ٚثبهی ٓی
ٓبٗض ٝس ٕٞاکـیژٕ صاع عا اػ جلت ث ٚهِت دَٔ ٓی ک٘ض .صع ٗتیج ٚایٖ تـییغات ٓجغای اعتجبٍی ثؼعگی ثٗ ٚبّ ٓجغای ٝعیضی ()ductus venous
صع صاسَ کجض تکبَٓ ٓی یبثض کٝ ٚعیض ٗبكی عا ثب ثؼعگ ؿیبٛغگ ػیغیٖ ٓغتجَ ٓی ؿبػص .ایٖ ٝعیض ثب یک ٓـیغ ٓیبٕ ثغ كجک ٚؿی٘ٞػٝئیض کجض عا
صٝع ٓی ػٗض ٝس ٕٞاکـیژٕ صاع عا اػ ٝعیض ٗبكی صعیبكت ٓیک٘ض ٝ ٝاعص ثشق ٛپبتیک ٓ IVCیک٘ض ٝاػ استالٍ س ٕٞاکـیژٕ صاعی ک ٚصع صاسَ
ٝعیض ٗبكی ٝجٞص صاعص ،ثب س ٕٞثض ٕٝاکـیژٗی ک ٚصع ؿی٘ٞػئیض ٛبی کجضی ٝجٞص صاعص جِٞگیغی ٓیک٘ض .ثؼض اػ تُٞض ٝعیض ٗبكی چپ عثبٍ گغص کجضی
ٓ ٝ ligamentum teresجغای ٝعیضی ُ ligamentum venosemیگبٓبٕ ٝعیضی عا ایجبص ٓی ک٘ض(كکَ .)1-25ٝ1-24
61
ؽکم :2-35تکبيم ٔسیذْبی َبكی ٔ صسدِ ایْ :A .لتّ چٓبسوْ :B ،لتّ پُجى .ثّ ؽجکّ اطشاف دئٕدَٕو ،عیَٕٕصٔئیذْبی کجذی تٕجّ ًَبییذ.
ؽکم :2-36تکبيم ٔسیذْبی َبكی ٔ صسدِ ای :A .يبِ دٔو :B ،يبِ عٕو .ثّ ؽکم گیشی يجشای ٔسیذیٔ ،سیذ پٕستبل ٔ ثخؼ کجذی ٔسیذ اجٕف تحتبَی تٕجّ کُیذٔ .سیذْبی
طحبنی ٔ يضاَتشیک كٕهبَی ثّ ٔسیذ پٕستبل ٔاسد يی ؽَٕذ.
ؽکم :2-37تکبيم ٔسیذ اجٕف تحتبَیٔ ،سیذ آصیگٕط ٔ ٔسیذ اجٕف كٕهبَیْ :A .لتّ ْلتى .إَٓعتٕيٕصْبیی ثیٍ ٔسیذْتبی عبة کبسدیُبل ،عٕپشا کبسدیُبل ،عبکشٔکبسدیُبل ٔ
کبسدَیبل هذايی ایجبد يی ؽٕد :B .عیغتى ٔسیذی ُْگبو تٕنذ کّ عّ جض ٔسیذ اجٕف تحتبَی سا َؾبٌ يی دْذ.
63
َوبیص عیغتى ٔسیذی
پیچض ٙثٞصٕ تکبَٓ ٝعیض اجٞف تذتبٗی ؿجت كبیغ ثٞصٕ ٗب٘ٛجبعی إٓ اؿت.
ٔسیذ اجٕف تحتبَی دٔتبیی ،ک ٚصع پبییٖ تغ اػ کِی ٚص ٝػضص ٝعیض ٝجٞص صاعص ػٓبٗی عر ٓی صٛض کٝ ٚعیض ؿبکغٝکبعصی٘بٍ چپ اعتجبٍق عا ثب
ٝعیض ؿبة کبعصی٘بٍ چپ اػ صؿت ٗضٛض(كکَ .)1-27
كوذاٌ ٔسیذ اجٕف تحتبَی ٘ٛ ،گبٓی عر ٓی صٛض ک ٚثشق ؿبة کبعصی٘بٍ ث ٚثشق ٛپبتیک ٓغتجَ ٗلٞص ٝس ٕٞسٞص عا اػ ٍغین ٝعیض آػیگٞؽ
اػ ٍغین ٝ SVCاعص هِت ٓی ک٘ض.
ٔسیذ اجٕف كٕهبَی چپ ،ث ٚػِت ثبهی ٓبٗضٕ ٝعیض کبعصی٘بٍ هضآی ؿٔت چپ ٝاػ ثیٖ عكتٖ ٝعیض کبعصی٘بٍ هضآی عاؿت ٝکبعصی٘بٍ ٓلتغک
عاؿت ایجبص ٓی كٞص ٝاػ ٍغین كبر ؿی٘ٞؿی چپ ک ٚؿی٘ٞؽ کغٗٝغی عا ٓی ؿبػص ،ث ٚصِٛیؼ عاؿت ٝاعص ٓی كٞص(كکَ .)1-28 A
ٔسیذ اجٕف كٕهبَی دٔگبَّ ،ث ٚایٖ تغتیت ایجبص ٓی كٞص کٝ ٚعیض کبعصی٘بٍ هضآی چپ ثبهی ٓی ٓبٗض ٝ ٝعیض ثغاکیٞؿلبُیک چپ تلکیَ ٗٔی كٞص
ٝ ٝعیض اجٞف كٞهبٗی چپ اػ ٍغین ؿی٘ٞؽ کغٗٝغی ث ٚصِٛیؼ عاؿت ٝاعص ٓی كٞص(كکَ .)1-28 B
64
ؽکم ،A :2-39تخهیّ ٔسیذ اجٕف كٕهبَی چپ ثّ عیُٕط کشَٔشیٔ ،B .سیذ اجٕف كٕهبَی دٔگبَّ
65
ؽکم :2-41گشدػ خٌٕ جُیُی هجم اص تٕنذ .پیکبٌ ْب جٓت جشیبٌ خٌٕ سا َؾبٌ يی دُْذ.
66
عا ثٞجٞص ٓي آٝعٗض ٝهـٔت پغٝگؼیٔبٍ ثبػ ثبهی ٓبٗض ٝ ،ٙكغاییٖ ٓثبٗ ٚاي كٞهبٗی عا تلٌیَ ٓی ص٘ٛضٝ .عیض ٗبكی ثؼض اػ اٗـضاص ،عثبٍ گغص عا ثٚ
ٝجٞص ٓی آٝعصٓ ٝ .جغای ٝعیضی ْٛثـت ٚكض ٝ ٙعثبٍ ٝعیضی عا ثٝ ٚجٞص ٓی آٝعص(كکَ .)1-30
ؽکم :2-41گشدػ خٌٕ اَغبٌ ثؼذ اص تٕنذ .ثّ تـییشات ایجبد ؽذِ دس اثش هطغ جشیبٌ خٌٕ جلت ٔ ؽشٔع تُلظ دهت کُیذ .پیکبٌ ْب جٓت جشیبٌ خٌٕ سا َؾبٌ يی دُْذ.
67
صٓ ٝجغای عاؿت ٝچپ ٝاػ ثشق ؿغی ٓجغای تٞعاؿیک ٍغف چپ ثٝ ٚجٞص ٓی ایضٓ .جغای ُ٘لبٝی عاؿت اػ ثشق ؿغی ٓجغای تٞعاؿیک
عاؿت ثٝ ٚجٞص ٓی ایض ک ٚصعػاٝی ٚثیٖ ٝعیض ؿبة کالٝیٖ ٝ ٝعیض جٞگٞالع صاسِی ثب ؿیـتْ ٝعیضی اعتجبٍ پیضا ٓی ک٘٘ض.
68